گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
ادامه سوره نساء




اشاره
[ [سوره النساء ( 4): آیات 97 تا 99
اشاره
اسِعَهً 􀀀 اَللّ و
􀀀
الُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ هِ 􀀀 کُنّ مُسْتَضْ عَفِینَ فِی اَلْأَرْضِ ق
ا􀀀 الُوا 􀀀 کُن ق الُوا فِیمَ تُْمْ 􀀀 ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ ق 􀀀 ئِکَهُ 􀀀 تَوَفّ اَلْمَلا
􀀀
إِنَّ اَلَّذِینَ اهُمُ
لا􀀀 لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ 􀀀 دانِ 􀀀 ساءِ وَ اَلْوِلْ 􀀀 جالِ وَ اَلنِّ 􀀀 ساءَتْ مَصِ یراً ( 97 ) إِلَّا اَلْمُسْتَضْ عَفِینَ مِنَ اَلرِّ 􀀀 اهُمْ جَهَنَّمُ وَ 􀀀 ئِکَ مَأْو 􀀀 ا فَأُول 􀀀 اجِرُوا فِیه 􀀀 فَتُه
( اَللّ عَفُ  وا غَفُوراً ( 99
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَللّ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ
􀀀
ئِکَ عَسَی هُ 􀀀 یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ( 98 ) فَأُول
(1)
ترجمه
آنان که فرشتگان قبض روحشان می کنند،در حالی که بخود ظلم کرده اند، بدانها گویند:در چه حالی بودید؟گویند،ما در
روي زمین ناتوان بودیم.بدانها گویند:آیا زمین خدا وسیع نبود که در آن مهاجرت کنید؟جایگاه آنان جهنم و بد جایگاهی
است.مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانی که تدبیري نمی توانند داشته باشند و راهی بلد نیستند.آنان را شاید خداوند عفو
کند و خداوند بخشاینده و آمرزگار است.
ص : 3
1) -آیۀ 97 و 98 و 99 سورة 4 نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 97 و 98 و 99
اشاره
قرائت
ان المال الذي »: بضم تاء.ابن- جنی گوید:نظیر این است که گفته شود « ان الذین توفیهم »: در شواذ از ابراهیم روایت شده است
یعنی مالی که دفع می شود بسوي امت خدا.از آنجا که هر فرشته اي قبض روح برخی از مردم را بر عهده دارد،بر « اللّ
􀀀
توفاه امه ه
اینکار متمکن است و روح شخص به او سپرده می شود.
لغت
توفی:قبض روح و میراندن چیزي یا کسی و وفاه بمعناي مرگ است زیرا شخصی که می میرد،روحش قبض می شود.نیز توفی
بمعناي شمردن آمده،شاعر گوید:
ان بنی ادرم لیسوا من
احد لیسوا الی قیس و لیسوا من اسد.
و لا توفاهم قریش فی العدد.
یعنی:قبیله بنی ادرم(که یکی از قبایل قریش است)از هیچ طایفه اي نیستند نه از طایفه قیس هستند و نه از طایفۀ اسد و طایفۀ
قریش هم ایشان را در شمار خود نمی آورد.
ماوي:مرجع،محل بازگشت،منزل.
کسانی که ضعیف شمرده می شوند مثل پیران و زنان و کودکان. « مستضعفین » استضعاف:چیزي را ضعیف و ناتوان یافتن و
اعراب
و بنا بر حذف یکی از دو تاء.بحث مشروح « تتوفاهم » توفاهم:ممکن است ماضی و مبنی بر فتح یا مضارع و مرفوع باشد بمعناي
آن در گذشته،بیان شده است.
ص : 4
ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ 􀀀
بوده. « که بالغاً الکعبه « الِغَ الْکَعْبَهِ 􀀀 هَدْیاً ب » بوده است که نون براي تخفیف حذف شده است نظیر « ظالمین انفسهم » :حال و اصل آن
الُوا فِیمَ کُنْتُمْ 􀀀 است ق « کنتم » منصوب و خبر « فیم » مجرور است و « ما » بوده که الف آن حذف شده و « فیما » فیم:در اصل
در « قالوا لهم » باشد و در این صورت جمله « اهُمْ جَهَنَّمُ 􀀀 ئِکَ مَأْو 􀀀 فَأُول » جملۀ « ان » و محتمل است که خبر «... قالوا لهم »: یعنی « ان » :خبر
می باشد زیرا نکره است. « ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ 􀀀» محل نصب صفت براي
است یعنی آنها که مهاجرت نکرده اند،ما و ایشان « اهُمْ جَهَنَّمُ 􀀀 مَأْو » المستضعفین:مستثنی و منصوب است.این کلمه،استثناي از
جهنم است بجز ناتوانانی که قدرتی ندارند و راهی بلد نیستند که خود را از مکه نجات دهند،خواه مرد باشند،خواه زن،خواه
کودك.
شان نزول
ابو حمزه ثمالی گوید:بما خبر رسیده است که مشرکین در روز بدر،هنگامی که خارج شدند،هیچکس را بجز پیران و کودکان
و بیماران بجاي نگذاشتند،از این رو عده اي از کسانی که به اسلام.تکلم کرده بودند،با ایشان حرکت کردند.هنگامی که
مشرکین رو در روي پیامبر گرامی اسلام،قرار گرفتند،این عده،به کمی جمعیت مسلمانان نگریستند و در بارة گفتۀ خود نسبت
به اسلام به تردید افتادند و در گروه مشرکین،گرفتار و کشته شدند.از این رو در بارة ایشان،این آیه نازل گردید.از ابن عباس و
سعدي و قتاده نیز،همین طور نقل شده است،عکرمه گوید:این عده،عبارت بودند از:قیس بن فاکه بن مغیره،حارث بن زمعه بن
اسود،قیس بن ولید بن مغیره و ابو العاص بن منبه بن حجاج و علی بن امیه بن خلف.ابو الجارود نیز از امام باقر(ع) همین طور
بودم و نیز از وي نقل شده است که « مستضعفین » روایت کرده است.ابن عباس گوید:در آن زمان من طفلی صغیر و از
بودیم. « مستضعفین » گفت:پدرم مردي پیر و مادرم زنی پیر و من کودکی خرد سال و همگی از
ص : 5
مقصود
اکنون خداوند از حال کسانی که از یاري پیامبر گرامی اسلام،سر باز زده اند و سر گذشت آنها را پس از مرگ،خبر می دهد
و می فرماید:
لائِکَهُ 􀀀 تَوَفّ الْمَ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ اهُمُ
ملک الموت یا ملک الموت و جز اوست،زیرا قبض روح « ملائکه » :آنان که بوسیلۀ فرشتگان قبض روح می شوند.منظور از
انسان بوسیلۀ فرشتگان و ملک الموت و خداوند،صورت می گیرد.آنچه بوسیلۀ ملک الموت یا فرشتگان،انجام می پذیرد جایز
است که بخود خداوند نسبت داده شود،زیرا آنان واسطه هستند و به امر خداوند،قبض روح می کنند،هم چنان که کار
فرشتگان به ملک الموت نسبت داده می شود،زیرا آنان نیز مامورین ملک الموت هستند و به امر او قبض روح می کنند.
ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ 􀀀
:در حالی که آنان بخود ظلم کرده اند،زیرا خویشتن را از پاداش الهی محروم کرده و بوسیلۀ کفر مستوجب کیفر شده اند.
الُوا فِیمَ کُنْتُمْ 􀀀ق
:فرشتگان به ایشان گویند:بر چه دینی و در چه روشی بوده اید؟! بدیهی است که این سؤال،حقیقی نیست بلکه بمنظور توبیخ و
سرزنش ایشان یا بمنظور تقریر و به اقرار وا داشتن ایشان است.
کُنّ مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ
ا􀀀 الُوا 􀀀ق
:گویند:ما در بلاد خود در برابر اهل شرك،ناتوان بودیم،زیرا آنان داراي جمعیتی بزرگتر و نیرومندتر بودند و ما را از ایمان به
خدا و پیروي پیامبرش باز می داشتند.این جمله را بعنوان عذر خواهی می گویند.
ا􀀀 اجِرُوا فِیه 􀀀 اسِعَهً فَتُه 􀀀 اللّ و
􀀀
الُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ هِ 􀀀ق
:فرشتگان به ایشان گویند:آیا زمین خدا پهناور نبود تا از خانه ها و سرزمین خود خارج گردید و از کسانی که شما را از ایمان
به خدا و پیامبر منع می کردند:جدا شوید و بسوي سرزمین مهاجرت کنید که اهل آن شما را در برابر مشرکین کمک کنند و
شما در پناه ایشان،خداوند را به یکتایی پرستش و عبادت کنید و پیامبر گرامیش را پیروي نمایید؟!از سعید بن جبیر در بارة
هر گاه در سرزمینی معصیت خدا شود،از آنجا »: معناي آیه نقل شده است که
ص : 6
اهُمْ جَهَنَّمُ :مسکن آنان جهنم می باشد. 􀀀 ئِکَ مَأْو 􀀀 فَأُول « خارج گردید
ساءَتْ مَصِیراً 􀀀 وَ
:و جهنم براي کسانی که در آن منزل گزیده اند،بد جایگاهی است.سپس از این گروه،دسته اي را استثناء می کند:
دانِ 􀀀 ساءِ وَ الْوِلْ 􀀀 جالِ وَ النِّ 􀀀 إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّ
:بجز مردان و کودکان و زنانی که مشرکان آنها را ضعیف ساخته،بواسطۀ دشواري و بلد نبودن راه و نداشتن تدبیر نتوانند
مهاجرت کنند.
لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا 􀀀 لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ 􀀀
:اینها تدبیري ندارند و راهی بلد نیستند که خود را از مکه،خلاص کنند.مجاهد و قتاده و جماعتی از مفسران گویند:بواسطۀ
اینکه راه را نمی شناسند،نمی توانند راه مدینه را پیدا کنند.
اللّ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ
􀀀
ئِکَ عَسَی هُ 􀀀 فَأُول
:شاید خداوند از این گروه در گذرد زیرا فقیر و ناتوانند و بر آنها تفضل کند و بر ترك هجرت،آنها را مؤاخذه نکند زیرا
ترك هجرت، براي ایشان اختیاري نبوده است.
اللّ عَفُ  وا
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند همواره به فضل و بزرگی خود،گناهان بندگان را بخشوده و بر معصیتشان،آنها را کیفر نداده است.
غَفُوراً
:خداوند با عفو خود گناهان بندگان را می پوشاند.
خدایا ولید،سلمه بن هشام،عیاش بن ابی »: عکرمه گوید:پیامبر بعد از هر نماز ظهر بدرگاه خداوند نیایش می کرد و می گفت
« ربیعه و دیگر مسلمانان ضعیف را از دست مشرکین خلاص گردان
ص : 7
[ [سوره النساء ( 4): آیات 100 تا 101
اشاره
اَللّ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ اَلْمَوْتُ
􀀀
اجِراً إِلَی هِ 􀀀 راغَماً کَثِیراً وَ سَعَهً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُه 􀀀 اَللّ یَجِ دْ فِی اَلْأَرْضِ مُ
􀀀
اجِرْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ مَنْ یُه
لاهِ إِنْ 􀀀 احٌ أَنْ تَقْصُ رُوا مِنَ اَلصَّ 􀀀 ذا ضَ رَبْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن 􀀀 اَللّ غَفُوراً رَحِیماً ( 100 ) وَ إِ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی هِ
( کانُوا لَکُمْ عَدُ  وا مُبِیناً ( 101 􀀀 کافِرِینَ 􀀀 خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ اَلْ
(1)
ترجمه
و کسی که در راه خدا مهاجرت کند،در روي زمین جاها و جولانگاه هاي بسیار و گشایشی خواهد یافت و کسی که از خانۀ
خود بقصد مهاجرت بسوي خدا و رسولش خارج گردد،آن گاه مرگش فرا رسد،پاداشش بر خداوند است و خدا آمرزگار و
رحیم است.
هنگامی که در زمین بسفر روید،گناهی بر شما نیست که نماز را کم کنید اگر بترسید که کافران به شما آسیبی برسانند که
کافران براي شما دشمنانی آشکارند.
ص : 8
1) -آیۀ 100 و 101 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 100
اشاره
لغت
مهاجرت:جدایی،اصل آن هجر ضد وصل است.
یعنی مالیدن بینی به « رغم انف ». بمعناي خاك است « رغام » مراغم:سر گردان در روي زمین و سر گردان در مذهب،اصل آن از
خاك.برخی گفته اند:مراغم یعنی دشمنی که می کوشد طرف مخالف خود را خوار گرداند و رغام بمعناي خواري و سختی
است.چنان که در حدیث است:
هر گاه نماز می خوانید پیشانی و بینی را بخاك بمالید تا در « اذا صلی احدکم فلیلزم جبینه و انفه الارض حتی یخرج منه الرغم »
برابر خدا اظهار خواري و خضوع کرده باشید.و مراغم به معناي موضع و مصدر آن مراغمه است.شاعر گوید:
الی بلد غیر دانی المحل
بعید المراغم و المضطرب
یعنی به جایی که محل و موضوع و گردشگاه آن دور است.
شان نزول
ابو حمزه ثمالی و قتاده و سعید بن جبیر گویند:پس از نزول آیات هجرت،مردي مسلمان بنام جندع یا جندب بن ضمره که در
مکه بود،آیات را شنید.گفت:به خدا من ضعیف نیستم،من قوتی براي مهاجرت دارم و راه را می شناسم و معذور نیستم و در
حالی که به سختی بیمار بود به فرزندانش گفت:من باید از مکه خارج شود،زیرا می ترسم در اینجا بمیرم او را بر تختی نهادند
و از مکه خارج کردند.هنگامی که به تنعیم رسید، جان سپرد،از اینرو آیۀ شریفه نازل گردید.
عکرمه گوید:گروهی از مکه بقصد مهاجرت خارج شدند،مشرکین به آنها پیوستند و آنان را در امر دین وسوسه کردند و بفتنه
افکندند و ایشان تسلیم شدند.
ص : 9
سوره ) « اللّ
􀀀
ذابِ هِ... 􀀀 النّ کَعَ
اسِ 􀀀 فِت اللّ جَعَلَ نَْهَ
􀀀
ذا أُوذِيَ فِی هِ 􀀀 بِاللّ فَإِ
􀀀
آمَنّ هِ
ا􀀀 ی النّ مَنْ قَُولُ
اسِ 􀀀 مِن وَ » : خداوند این آیه را نازل کرد
عنکبوت 10 یعنی برخی از مردم گویند:
ایمان آوردیم و چون در راه خدا آزاري بایشان رسد،فتنۀ مردم را مثل عذاب خدا قرار می دهند)مسلمانان،این آیه را براي
ایشان نوشتند.سپس این آیه نازل شد:
سوره نحل 110 یعنی ) « ا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ 􀀀 جاهَدُوا وَ صَ بَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِه 􀀀 ا فُتِنُوا ثُمَّ 􀀀 اجَرُوا مِنْ بَعْدِ م 􀀀 ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ ه »
پروردگارت نسبت به آنها که پس از محنت کشیدن،مهاجرت کرده و صبر کرده اند،پروردگارت نسبت به ایشان آمرزنده و
رحیم است)
مقصود
اللّ :کسی که از اهل شرك جدا شود و از وطن خود بخاطر دینش بسوي سرزمین اسلام
􀀀
اجِرْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 سپس فرمود: وَ مَنْ یُه
مهاجرت کند...
راغَماً کَثِیراً وَ سَعَهً 􀀀 یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُ
:در روي زمین جاها و جولانگاه هاي بسیار و گشایشی در روزي بدست خواهد آورد.این معنی از ابن عباس و ضحاك و ربیع
است.
مجاهد و قتاده گویند:یعنی راه فرار از سختیها و گشایشی نسبت به نجات از گمراهی و رسیدن بهدایت،بدست می آورد.برخی
گفته اند:یعنی از تنگناي سختگیریهاي مشرکین نجات می یابند و به جایگاهی می رسند که از گشایش آزادي و امنیت
برخوردار خواهند بود.
اللّ
􀀀
اللّ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی هِ
􀀀
اجِراً إِلَی هِ 􀀀 وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُه
:
هر کس بخاطر دین از وطن خود فرار کند و بسوي خدا و رسول بشتابد و پیش از رسیدن به سرزمین اسلام-مدینه-مرگش فرا
رسد،ثواب عمل و پاداش هجرتش بر خداوند متعال است.
اللّ غَفُوراً رَحِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند آمرزندة گناهان و به بندگان رحیم و با ایشان رفیق است.
روایاتی که در بارة معناي آیه رسیده اند
ص : 10
کسی که بخاطر دینش از زمینی به زمینی دیگر-و لو باندازة یک وجب فاصله باشد-برود »: حسن از پیامبر نقل کرده است که
عیاشی به اسناد خود از محمد بن ابی عمیر نقل کرده است که « سزاوار بهشت است و رفیق محمد ص و ابراهیم(ع)خواهد بود
اللّ ،برایش خبري کسب کند.پسر پیش از
􀀀
زراره فرزندش عبید را به مدینه فرستاد تا از احوال امام موسی بن جعفر(ع)و عبد ه
مراجعت،در بین راه جان سپرد.محمد بن ابی عمیر از محمد بن حکیم نقل کرده است که:من داستان زراره و مرگ پسرش را
خدمت امام هفتم(ع)عرض کردم فرمود:امیدوارم زراره،در زمرة کسانی باشد که خداوند در بارة ایشان فرموده است:
«... اللّ وَ رَسُولِهِ
􀀀
اجِراً إِلَی هِ 􀀀 وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُه »
ص : 11
بیان آیه 101
اشاره
لغت
قصر:کم کردن و کوتاه کردن.این لغت،از قرآن است،لکن تقصیر و اقصار نیز استعمال شده اند.
فتنه:آزمایش،گمراهی،کفر،رسوایی،محنت،عذاب،جنون،بیماري.
به لغت اهل حجاز و بنی تمیم و ربیعه و اهل نجد متعدي است ولی به لغت طایفۀ اسد:لازم است. « یفتن »
عدوّ:بمعناي دشمن.مفرد و جمع آن یکسان است.
مقصود
اشاره
لاهِ􀀀 احٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّ 􀀀 ذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن 􀀀 وَ إِ
:هنگامی که در زمین سفر کنید،بر شما گناهی نیست که نماز را قصر کنید.در این باره اقوالی است:
-1 مجاهد و جماعتی از مفسران گویند:یعنی نمازهاي چهار رکعتی را دو رکعت بخوانید.اکثر فقها نیز چنین گویند و مذهب
اهل بیت(ع)نیز همین است.جابر و مجاهد گویند:نماز خایف از نماز مسافر کم می شود و این دو قصر است:قصر مسافر ایمن از
چهار رکعت و قصر خایف از دو رکعت به یک رکعت.اصحاب ما نیز همین طور روایت کرده اند.
-2 ابن عباس و طاووس گویند:یعنی حدود نماز را کم کنند.همین معنی را اصحاب ما در نمازي که از روي شدت خوف
خوانده شود نقل کرده و گفته اند:نماز را با اشاره بخوانند و سجده را با خم شدن بیشتر از رکوع بجا آورند و اگر قادر بر این
هم نباشند:تسبیح مخصوص،براي هر رکعتی کافی است.
-3 مقصود از قصر،جمع میان دو نماز است(نه اینکه هر نمازي در وقت فضیلت
ص : 12
خود خوانده شود)و معناي صحیح،همان اولی است.
إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا
:اگر از فتنۀ مردم کافر،و تهدید ایشان نسبت بجان و مالتان بترسید.ابن عباس گوید:یعنی اگر بترسید که مردم کافر شما را در
سوره یونس 83 یعنی با ترس از فرعون و یارانش که ایشان ) « ی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ 􀀀 عَل » نماز بقتل رسانند.مثل
کانُوا لَکُمْ عَدُ  وا مُبِیناً :مردم 􀀀 کافِرِینَ 􀀀 را بکشد).برخی گفته اند:یعنی مردم کافر شما را به نوعی از انواع عذاب شکنجه دهند إِنَّ الْ
کافر،با شما بطور آشکارا در دشمنی هستند.
را « ان خفتم » و کلمۀ « فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلاه ان یفتنکم الذین کفروا »: ابی آیه را اینطور قرائت کرده است
نیاورده است گفته اند:
ان لا »: سوره نساء 176 )به تقدیر ) « اللّ لَکُمْ أَنْ تَضِ لُّوا
􀀀
یُبَیِّنُ هُ » است نظیر «... کراهه ان یفتنکم » یا « ان لا یفتنکم »، معناي این قرائت
.« کراهه ان تضلوا »: یا به تقدیر « تضلوا
نماز قصر و دلالت آیه
ظاهر آیه این است که نماز قصر،تنها در موقع ترس،مشروع است.لکن ما از بیان پیامبر،استفاده کرده ایم که در موقعی که
خوفی هم نباشد،مسافر باید نماز را قصر بخواند.
در آیه بخاطر این باشد که اغلب سفرها-مخصوصاً در گذشته-با خوف و خطر توام بوده است نظیر « خوف » ممکن است ذکر
این مطلب،که قیدي بمناسبت غالب بودن مورد آن در کلام اضافه شده باشد،بسیار است.
فقها در بارة قصر نماز اختلاف کرده اند.شافعی گوید:رخصتی است براي مسافر و می تواند تمام بخواند.جبایی نیز همین را
اختیار کرده است.ابو حنیفه گوید:واجب است و مذهب اهل بیت،همین است.
زراره و محمد بن مسلم گویند:به امام باقر(ع)عرض کردیم:در بارة نماز در
ص : 13
ذا ضَ رَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ 􀀀 وَ إِ » : سفر چه می گویید؟چگونه است و چند رکعت باید خواند؟فرمود:خداوند متعال می فرماید
از این رو قصر واجب شده است. « لاهِ􀀀 احٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّ 􀀀 عَلَیْکُمْ جُن
همانطوري که در حضر باید نماز را تمام خواند.عرض کردیم:می فرماید:
حتماً کم کنید)پس )« افعل »: گناهی بر شما نیست که از نماز کم کنید)و نگفته است )« لا جناح علیکم ان تقصروا من الصلاه »
چگونه قصر در سفر را مثل تمام در حضر واجب کرده است؟فرمود:مگر نه در بارة صفا و مروه می فرماید:
سوره بقره 158 یعنی کسی که حج کند یا عمره بجا آورد،گناهی بر ؟ « ما􀀀 احَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِ 􀀀 لا جُن 􀀀 فَمَنْ حَ جَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَ »
او نیست که براي حج و عمره طواف بجاي آورد)و مگر نه طواف واجب است،بدلیل این که خداوند در قرآن بیان داشته و
پیامبر بجاي آورده است؟همچنین نماز قصر چیزي است که پیامبر بجاي آورده و خداوند در قرآن بیان فرموده است.
راوي می گوید:گفتم:اگر کسی در سفر نماز را چهار رکعت بخواند،باید اعاده کند یا نه؟فرمود اگر آیۀ قصر را بر او خوانده و
برایش تفسیر کرده اي و چهار رکعت خوانده است،باید اعاده کند و اگر آیۀ قصر را برایش نخوانده اي و از آن خبر
ندارد،لازم نیست اعاده کند و نماز سفر،تمام دور رکعتی است،بجز مغرب که سه رکعت است که قصر ندارد و پیامبر این نماز
را در سفر و حضر سه رکعت خواند:
این روایت،شاهد این است که وظیفۀ مسافر،غیر از وظیفۀ حاضر است و طایفۀ امامیه بر این مطلب و اینکه نماز مغرب قصر نمی
شود اجماع کرده اند و از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که فرض مسافر،دو رکعت است بدون اینکه از آن دو چیزي
کم شود.همچنین طایفۀ امامیه معتقدند که:خوف،به تنهایی موجب قصر است.لکن میان فقها در این باره اختلاف است.
گروهی از صحابه و تابعین گویند:مقصود خداوند از قصر در آیه،قصر نماز خوف از نماز سفر است،نه از نماز حضر.زیرا
بعقیدة آنها نماز سفر،دو رکعت است
ص : 14
اللّ و حذیفه یمان و زید بن ثابت و ابن- عباس و ابو هریره و کعب و ابن عمرو
􀀀
و قصر نشده است.از اینها هستند:جابر بن عبد ه
و سعید بن جبیر و سدي.
اما حدي که در سفر موجب قصر می شود،به عقیدة ما هشت فرسخ است و برخی گفته اند:راهی که در سه شبانه روز پیموده
شود و مذهب ابو حنیفه و پیروانش همین است مذهب شافعی این است که شانزده فرسخ یا چهل و هشت میل راه پیموده شود.
نظم آیه
وجه اتصال آیه به سابق این است که در سابق امر به جهاد و هجرت کرد و در اینجا حکم نماز خوف و سفر را بیان می کند تا
رحمت خود را بر بندگان فرو فرستد و براي آنها تخفیفی قائل شود.
ص : 15
[ [سوره النساء ( 4): آیه 102
اشاره
طائِفَهٌ 􀀀 ائِکُمْ وَ لْتَأْتِ 􀀀 ذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَر 􀀀 طائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُ ذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِ 􀀀 لاهَ فَلْتَقُمْ 􀀀 ذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ اَلصَّ 􀀀 وَ إِ
ي لَمْ یُ َ ص لُّوا فَلْیُ َ ص لُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُ ذُوا حِ ذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ 􀀀 أُخْر
اَللّ أَعَدَّ
􀀀
ی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ هَ 􀀀 کانَ بِکُمْ أَذيً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْض 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ إِنْ 􀀀 لا جُن 􀀀 احِدَهً وَ 􀀀 عَلَیْکُمْ مَیْلَهً و
( ذاباً مُهِیناً ( 102 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 لِلْ
(1)
ترجمه
و هنگامی که تو در میان ایشان باشی و براي ایشان نماز بپاي داري،باید گروهی از ایشان با تو به نماز برخیزند و سلاحهاي
خود را برگیرند و هنگامی که سجده کردند باید بجاي گروه دیگر در رواي شما قرار گیرند،و گروه دیگر که نماز نخوانده
اند بیایند و با تو نماز بخوانند و باید احتیاط را از دست ندهند و سلاح ها را برگیرند.مردم کافر دوست دارند که شما از
سلاحها و متاعهایتان غفلت کنید و یکباره بر شما حمله ور گردند و گناهی بر شما نیست اگر بشما از باران آزاري برسد یا
بیمار باشید که سلاحهاي خود را بگذارید و احتیاط را از دست مدهید.خداوند براي مردم کافر،عذابی خوار کننده مهیا ساخته
است.
ص : 16
1) -سوره نساء آیۀ 102 جزء 5 -1
بیان آیه 102
اشاره
لغت
اسلحه:جمع سلاح مثل احمره جمع حمار.سلاح نام چیزهایی است که انسان در جنگها بوسیلۀ آنها می جنگد و از خویشتن
دفاع می کند به اسب و وسائلی نظیر آن سلاح گفته نمی شود.
جناح:عدول از جایی و کناره گیري از راه راست،بهمین مناسبت به گناه،گفته می شود:جناح اذي:اسم مقصود بمعناي آزار
اعراب
و لیأخذوا:این کلمه را بسکون لام قرائت کرده اند،لکن اصل آن به کسر لام است که بواسطۀ سنگینی حذف شده است
در آن عمل « ان » ساقط شده است،ما قبل « فی » و چون « اثم علیکم فی ان تضعوا »: ان تضعوا:منصوب است یعنی « و لتات »« فلتقم » مثل
کرده است بنا بر مذهب دیگر،محل آن مجرور است به تقدیر حرف جر.
ي لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا 􀀀 طائِفَهٌ أُخْر 􀀀
تابع لفظ « اخري » لکن « طائفه آخرون لم یصلوا فلیصلوا » :اگر یک نواخت بود چنین می شد:طائفه اخري لم تصل فلتصل یا
سوره حجرات 9)که ) « انِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا 􀀀 طائِفَت 􀀀 وَ إِنْ » تابع معناي آن آورده شده است.مثل « لَمْ یُ َ ص لُّوا فَلْیُ َ ص لُّوا » و« طائفه »
و نظیر آن بسیار است. « اقتتلا »: نگفته است
مقصود
سپس خداوند متعال به بیان کیفیت نماز خوف،به جماعت،پرداخته،فرمود:
ص : 17
ذا کُنْتَ فِیهِمْ 􀀀 وَ إِ
:هنگامی که اي محمد ص،تو در میان اصحابت که به سفر رفته و می ترسند که دشمنان بجنگ ایشان آیند،باشی.
لاهَ􀀀 فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّ
:حسن گوید:یعنی نماز را با همۀ حدود و رکوع و سجود آن بجاي آوري.برخی گفته اند:یعنی تو امام جماعت باشی.
طائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ 􀀀 فَلْتَقُمْ
فلتقم طائفه منهم معک و لتقم »: :پس باید گروهی از اصحاب،در نماز با تو باشند و بقیه در برابر دشمن.تقدیر جمله این است
و علت اینکه ذکر نشده،دلالت کلام بر آن است. « طائفه منهم تجاه العدو
وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ
:در بارة این جمله اختلاف شده است:برخی گفته اند:یعنی آنهایی که مشغول نمازند،سلاح ها را با خود بر می دارند،شمشیر
را به خود می آویزند و خنجر را بزره می بندند و کارد و...را همراه خود دارند و همین معنی صحیح است.
ابن عباس گوید:منظور آن طایفه اي است که در حال جنگ هستند،آنها مامورند که سلاح ها را برگیرند.
ائِکُمْ 􀀀 ذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَر 􀀀 فَإِ
:طایفه اي که با تو نماز می خوانند،هنگامی که سجده را تمام کردند،باید در برابر دشمن صف بکشند.اختلاف شده است که
این طایفه،پس از تمام کردن سجده و خواندن یک رکعت از نماز،چه باید بکنند؟عقیده ما این است که باید رکعت دیگر را
خود بخوانند و تشهد و سلام نماز را بجاي آورند و در حالی که امام در رکعت دوم و در حال قیام است،بجاي آنهایی که
مشغول جنگ هستند،بمیدان جنگ بروند و بجاي آن گروه مشغول جنگ شوند تا آنها بیایند و در رکعت دوم بامام ملحق
شوند و امام در تشهد،معطل می شود تا آنها یک رکعت دیگر را بخوانند و همراه امام سلام بدهند.بنا بر این گروه اول را
تکبیره الاحرام و گروه دوم را سلام نماز است.مذهب شافعی نیز همین است.مجاهد و جابر و کسانی که معتقدند نماز
خوف،یک رکعت است،گویند:گروه اول هر گاه یک رکعت را تمام کرد،سلام می دهد و به جنگ دشمن می رود و گروه
دوم به امام ملحق می شود و امام رکعت دوم را با ایشان می خواند.حسن گوید:امام با هر دسته اي دو رکعت نماز می
خواند.بنا بر این امام دو
ص : 18
نماز می خواند که با هر گروه یک نماز خوانده باشد.عبد اله بن مسعود گوید:هنگامی که امام با گروه اول یک رکعت
خواند،این گروه بجنگ دشمن می روند و گروه دوم به امام ملحق شده،تکبیر می گویند و رکعت دوم را امام با ایشان می
خواند،سپس اینها بجنگ دشمن می روند و گروه اول باز می گردند و رکعت دیگر را بدون قرائت می خوانند زیرا اینها دنبال
مانده اند سپس سلام نماز را می دهند و بمیدان جنگ بر می گردند و گروه دوم برمی گردند و یک رکعت دیگر را بدون
قرائت می خوانند.
و سلام می دهدن و بر می گردند.مذهب ابو حنیفه نیز همین است.
ي لَمْ یُصَلُّوا 􀀀 طائِفَهٌ أُخْر 􀀀 وَ لْتَأْتِ
:آنهایی که نماز نخوانده اند،باز گردند،یعنی آنهایی که مشغول جنگ هستند فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ :و
نماز را با تو بخوانند و از دشمن احتیاط کنند و با گرفتن اسلحه جنگی در حال نماز نیز آماده جنگ باشند. این خود دلیل است
بر اینکه گروهی که در اول مامور بودند که سلاح ها را با خود بردارند همانهایی بودند که به نماز مشغول بودند،نه آنهایی که
مشغول جنگ بودند.
وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ
:مردم کافر آرزو دارند که شما از سلاحهاي خود غافل بمانید و براي جنگ آمادگی نداشته و به ابزار سفر و لوازم زندگی
خود توجه نداشته باشید.
احِدَهً 􀀀 فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَهً و
:تا یکباره بر شما حمله ور شوند و شما را در حال نماز غافلگیر کنند و خون شما را بریزند و شما را غارت کنند پس مقصود
این است که دسته جمعی مشغول نماز مشوید و به دشمن فرصت مدهید که بر جان و اسلحه شما دسترسی پیدا کنند،بلکه نماز
را آن طور که به شما دستور داده ایم،بخوانید.عادت عرب این است که میل را بمعناي حمله بکار برد.عباس بن عباده بن فضله
ان شئت لنمیلن غداً »: انصاري در شب عقبۀ دوم ( 1) به پیامبر عرض کرد:قسم بخداي که ترا مبعوث کرده است
ص : 19
1) -عقبه بمعناي گردنه است.این همان گردنه اي است که اهل یثرب،قبل از هجرت در دو نوبت در دو سال با پیامبر اسلام -1
بیعت کردند.از این رو عقبۀ اول و عقبۀ دوم گفته شده است
اگر بخواهی فردا با شمشیرهایمان بر اهل منی حمله ور می شویم.فرمود:به این کار مامور نیستم.یعنی این « علی اهل منی باسیافنا
کار براي وقتی دیگر است.
ی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ 􀀀 کانَ بِکُمْ أَذيً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْض 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ إِنْ 􀀀 لا جُن 􀀀 وَ
:
گناهی و حرجی بر شما نیست که اگر در موقع جنگ با دشمن از باران به شما آزاري برسد یا معلول یا مجروح باشید و براي
حمل سلاحها ضعیف باشید،آنها را بگذارید ولی از آنها مراقبت کنید.
وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ
:رعایت جانب احتیاط را بنمایید که شما را غافل گیر نکنند و به شما حمله ور نشوند.
ذاباً مُهِیناً 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 اللّ أَعَدَّ لِلْ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند براي مردم کافر،عذابی خوار کننده مهیا کرده براي ابد در آن بمانند.
دلالت آیه
-1 این آیه دلالت دارد بر راستگویی پیامبر و صحت نبوتش،زیرا هنگامی نازل شده که پیامبر در عسفان و مشرکین در ضجنان
بودند و در برابر یکدیگر قرار گرفتند پیامبر نماز ظهر را با اصحاب خود با تمام رکوع و سجود،بجاي آورد.مشرکین خواستند
بر آنها حمله ور شوند،لکن گروهی از آنها گفتند:اینها نماز دیگري دارند که پیششان محبوبتر است و مقصودشان نماز عصر
بود.خداوند این آیه را فرستاد و پیامبر نماز عصر را بصورت نماز خوف،انجام داد و همین امر،سبب اسلام خالد بن ولید
گردید.
-2 ابو حمزه ثمالی در تفسیر خود آورده است که:پیامبر با بنی انمار جنگید، آنها شکست خوردند و مال و فرزندان ایشان
بدست مسلمین افتاد پیامبر و مسلمانان فرود آمدند،در حالی که از دشمن احدي را نمی دیدند،از این رو سلاح را بر زمین
گذاشتند و پیامبر براي قضاي حاجت،بیرون رفت و در حالی که سلاح را بر زمین گذاشته بود،میان خود و اصحابش یک
وادي قرار داد و پس از قضاي حاجت در زیر سایۀ درختی نشست.در این وقت غورث بن حارث محاربی او را بدید.کسانش
وي را بگفتند:این
ص : 20
محمد ص است که از اصحاب خود جدا شده.گفت:خدایم بکشد اگر او را نکشم و با شمشیر خود از کوه بزیر آمد هنگامی
پیامبر متوجه او شد که بالاي سرش ایستاده و شمشیر را براي حمله،از نیام بیرون کشیده بود.
گفت:اي محمد،اکنون چه کسی ترا از من نگه می دارد؟گفت:خدا،در این وقت این دشمن خدا بروي افتاد و پیامبر برخاست
و شمشیرش را برداشت و فرمود چه کسی تو را اکنون از من منع می کند؟گفت هیچ کس.فرمود آیا شهادت می دهی که خدا
یکی است و من بنده و فرستادة اویم؟گفت:نه،لکن عهد می کنم که هرگز با تو نجنگم و دشمن ترا یاري نکنم. پیامبر شمشیر
را باو داد.غورث گفت:به خدا تو بهتر از منی.فرمود:من سزاوارترم به آن.هنگامی که غورث نزد کسان خود رفت،گفتند:ما ترا
دیدیم که با شمشیر بر سر او ایستاده بودي،چرا او را نکشتی؟گفت:بخدا شمشیر را فرود آوردم که او را بزنم.ولی نمی دانم چه
کسی که میان شانۀ من زد که من با پیشانی بر زمین افتادم و شمشیرم افتاد و محمد(ص)برخاست و شمشیر را گرفت و دیگر
کانَ 􀀀 إِنْ » : در آن وادي نماند.پیامبر بعد از این واقعه نزد اصحاب رفت و جریان را براي ایشان تعریف کرد و این آیه را خواند
«... بِکُمْ أَذيً مِنْ مَطَرٍ
ص : 21
[ [سوره النساء ( 4): آیات 103 تا 104
اشاره
اباً 􀀀 کانَتْ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ کِت 􀀀 لاهَ 􀀀 لاهَ إِنَّ اَلصَّ 􀀀 ی جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اِطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا اَلصَّ 􀀀 اماً وَ قُعُوداً وَ عَل 􀀀 اَللّ قِی
􀀀
هَ فَاذْکُرُوا هَ 􀀀 ذا قَ َ ض یْتُمُ اَلصَّلا 􀀀 فَإِ
اَللّ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 لا یَرْجُونَ وَ 􀀀 ا 􀀀 اَللّ م
􀀀
ما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ هِ 􀀀 اءِ اَلْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَ 􀀀 تَهِنُوا فِی اِبْتِغ 􀀀 مَوْقُوتاً ( 103 ) وَ لا
( عَلِیماً حَکِیماً ( 104
(1)
ترجمه
پس هنگامی که نماز را بپاي داشتید،خداوند را در حال ایستاده و نشسته و خوابیده،یاد کنید و چون آرامش یافتید،نماز را بپاي
دارید که نماز بر مؤمنان بوقتهاي معین مقرر شده است.
و در تعقیب قوم سستی مورزید،اگر شما دردمندید،آنان نیز مثل شما دردمند هستند و شما از خداوند چیزي امید دارید که
آنها ندارند و خداوند دانا و حکیم است.
ص : 22
1) -آیۀ و 103 و 104 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 103
اشاره
لغت
اطمأننتم:آرامش یافتید،از اطمینان بمعناي آرامش یافتن.اطمینان هم گفته شده است.
مقصود
لاهَ􀀀 ذا قَضَیْتُمُ الصَّ 􀀀 فَإِ
:هنگامی که نماز را به پایان رسانید،حال آنکه با دشمن روبرو هستید.
اماً وَ قُعُوداً 􀀀 اللّ قِی
􀀀
فَاذْکُرُوا هَ
:خدا را در حال قیام و در حال نشستن،یاد کنید.
ی جُنُوبِکُمْ 􀀀 وَ عَل
:و هنگامی که بر پهلو آرمیده اید.این عبارت محلا منصوب و عطف است بر ما قبل،یعنی خداي را در این حالات-در حال
ذا لَقِیتُمْ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی» نشستن و ایستادن و خوابیدن- یاد کنید،شاید شما را در برابر دشمن یاري کند و ظفر بخشد.نظیر
سوره انفال 45 )اي مردم مؤمن،آن گاه که با جمعی ملاقات کنید،تا بتقدم باشید ) « اللّ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
􀀀
فِئَهً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا هَ
و خداوند را یاد کنید،شاید رستگار شوید)این نظر،از ابن عباس و بیشتر مفسران است.
ابن مسعود گوید:یعنی هنگامی که ارادة نماز کنید،اگر سالم هستید نماز را ایستاده و اگر قادر بر ایستادن نیستید،نماز را نشسته
و اگر قادر بر نشستن نیستید،نماز را خوابیده بخوانید.روایت شده است که وي بدنبال تفسیر این آیه،چنین گفت، هیچکس را
خداوند،در ترك ذکر معذور نداشته،مگر آنکه عقل را از کف داده باشد...
لاهَ􀀀 فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّ
:هر گاه آرامش یافتید،نماز را بپاي دارید.در بارة تاویل این جمله اختلاف است:
ص : 23
-1 مجاهد و قتاده گویند:یعنی هنگامی که رحل اقامت در وطن افکندید.
نماز را که به شما در سفر دستور قصر آن داده بودند،تمام بخوانید.
-2 سدي و ابن زید و مجاهد،بنا بروایتی دیگر گویند:یعنی هنگامی که بر اثر زوال ترس و اضطراب،آرامش یافتید،حدود نماز
را اتمام کنید.
اباً مَوْقُوتاً 􀀀 کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِت 􀀀 لاهَ 􀀀 إِنَّ الصَّ
:نماز بر مؤمنان،واجبی است که به وقتهاي معین،موکول شده است.در بارة تحویل این جمله نیز اختلاف است.
-1 ابن عباس و عطیه عوفی و سدي و مجاهد گویند.یعنی نماز بر مومنان واجب و مفروض است و از امام باقر ع و امام صادق ع
نیز چنین روایت شده است.
-2 ابن مسعود و قتاده گویند:یعنی نماز،بر مؤمنان واجب شده است که در اوقات معین،انجام دهند.
این دو قول بهم نزدیکند.
ص : 24
بیان آیۀ 104
اشاره
قرائت
بفتح الف. « ان تکونوا »: از عبد الرحمن اعرج که از شواذ است،روایت شده
پس از حذف حرف جر،بقول « و لا تهنوا فی ابتغاء القوم لانکم تالمون »: ابن جنی گوید:در اینصورت محمول است بر معناي
مقدر است.علت تخفیف آن،این است که گویی « لام » در محل نصب و بقول خلیل در محل جر است و عامل آن « ان » بعضی
حرفی است عوض از لام محذوف.
لغت
و هن:ضعف،و لا تهنوا:ضعیف مباشید الم:درد داشتن،از عارضه هایی است که ممکن است سبب آن از افعال خداوند باشد یا
از افعال بندگان رجاء:امیدواري،گاهی هم بمعناي بیم استعمال می شود.مثل:
لا ترتجی حین تلاقی الزائدا
أ سبعه لاقت معاً او واحداً
« اراً 􀀀 لِلّ وَق
􀀀
لا تَرْجُونَ هِ 􀀀 ا لَکُمْ 􀀀م» : یعنی:هنگام ملاقات...نمی ترسد که آیا هفت نفر را با هم ملاقات کرده است یا یکی.و مثل
(سوره نوح 71 یعنی چیست شما را که از عظمت خدا نمی ترسید.علت استعمال این کلمه،بمعناي خوف این است که
امیدواري،آرزوست و شخص آرزومند،بیم دارد که به آرزوي خود نرسد.
شان نزول
برخی گویند:این آیه،به مناسبت رفتن مسلمانان بسوي بدر صغري که ابو سفیان در جنگ احد،قرار گذاشته بود،نازل شده
نازل « حمراء الاسد » است و برخی گفته اند:بمناسبت تعقیب سپاهیان ابو سفیان،پس از شکست احد و رفتن مسلمانان تا
ص : 25
گشته است.
مقصود
اشاره
هم اکنون بار دیگر،سخن از جهاد و تشویق مسلمانان براي رزم با دشمنان دین است،از اینرو می فرماید:
اءِ الْقَوْمِ 􀀀 لا تَهِنُوا فِی ابْتِغ 􀀀 وَ
:شما را نسزد که در تعقیب مردمی که طرفدار شرك بوده، در راه دشمن خدا و مردم مؤمن،صف آرایی کرده اند،سستی
بورزید.
ما تَأْلَمُونَ 􀀀 إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَ
:اگر شما از زخم و جراحتها دردمند شده و رنج می کشید،آنان نیز از زخم ها و جراحتها-همچون شما-درد می کشند و رنج
می برند.
لا یَرْجُونَ 􀀀 ا 􀀀 اللّ م
􀀀
وَ تَرْجُونَ مِنَ هِ
:با این تفاوت که شما از خداوند بزرگ امیدوارید که در این جهان به شما پیروزي و ظفر بخشد و بواسطۀ این سختیها و دردها
و زخمها در عالم دیگر به شما پاداش دهد،ولی آنان در مقابل این جراحتها و زخمها امید هیچگونه پاداشی از جانب خداوند
متعال ندارند،بنا بر این شما مردم مؤمن اگر بپاداش الهی یقین دارید و می دانید که این تعب ها و مشقت ها بدون پاداش نمی
ماند و تکذیب مشرکین بی اساس و بی دلیل است،وظیفه دارید که از آنها براي جنگ،شکیباتر و پایدارتر باشید این معنی از
ابن عباس،قتاده،مجاهد و سدي است.
اللّ عَلِیماً حَکِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند بمصالح مردم داناتر و در تدبیر و تعیین مقدرات ایشان حکیم است.چنان که ابن عباس و عکرمه گویند
داستان
ابن عباس و عکرمه گویند:هنگامی که در روز جنگ احد،مسلمانان گرفتار آن شکست تاریخ گردیدند و پیامبر بر قله
کوه،صعود فرمود،ابو سفیان چنین گفت:
اي محمد،ما را روزي است و شما را روزي بود!پیامبر بزرگوار اسلام فرمود:او را پاسخ دهید.مسلمانان گفتند:ولی ما و شما
برابر نیستیم و روز شکست ما با روز شکست شما فرق دارد.کشتگان ما در بهشت و کشتگان شما در جهنم هستند.ابو سفیان
گفت:
ص : 26
ما را بت عزي است و شما را چنین بتی نیست.پیامبر فرمود:شما بگویید:خداوند مولاي ماست و شما را مولایی نیست.ابو سفیان
گفت:زنده و جاوید باد هبل!پیامبر فرمود:بگویید:خداوند برتر و بالاتر است.ابو سفیان گفت:قرار ملاقات ما در روز بدر صغري
است.
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ » : مسلمانان با جراحتهاي بسیاري که برداشته بودند،بخفتند،از اینرو این آیه نازل گردید
«... إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ » سوره آل عمران 140 یعنی اگر شما مجروح شده اید ایشان نیز همچون شما مجروح شده اند)و نیز ) « مِثْلُهُ
زیرا منظور خداوند متعال این بود که با بدن مجروح،دشمنان را تعقیب کنند و مشرکان را بیمی و وحشتی در دل افکنند.آنها
مشرکین را دنبال کردند.مشرکین با شنودن این خبر،با سرعتی « حمراء الاسد » نیز امر خدا را گردن نهادند و با بدنهاي مجروح تا
هر چه بیشتر بتاختند و خود را بمکه رسانیدند
ص : 27
[ [سوره النساء ( 4): آیات 105 تا 106
اشاره
کانَ غَفُوراً 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
خائِنِینَ خَصِیماً ( 105 ) وَ اِسْتَغْفِرِ هَ 􀀀 لا تَکُنْ لِلْ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
اكَ هُ 􀀀 ما أَر 􀀀 اَلنّ بِ
اسِ􀀀 ب ابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ یَْنَ 􀀀 ا إِلَیْکَ اَلْکِت 􀀀 إِنّ أَنْزَلْن
􀀀
ا
( رَحِیماً ( 106
(1)
ترجمه
ما قرآن را بحق بر تو نازل کرده ایم تا در میان مردم به آنچه خداوند بتو نشان داده است حکم کنی و براي مردم خائن،مدافع و
طرفدار مباش.و از خداوند طلب آمرزش کن که خدا آمرزگار و رحیم است.
ص : 28
1) -آیۀ 105 و 106 سوره چهار نسأ جزء پنجم -1
بیان آیۀ 105 و 106
اشاره
شان نزول
بود،وي شعر « ابو طعمه » نازل شده اند. کنیۀ بشیر « بشیر، بشر و مبشر »: که سه برادر بودند به نامهاي « بنی أبیرق » این آیه ها در بارة
می گفت و اصحاب پیامبر را هجو می کرد و می گفت فلان کس،گفته است.این سه برادر،هم در جاهلیت و هم در
دستبرد زد و طعامی و شمشیري و زرهی از او سرقت برد.رفاعه این « رفاعه بن زید » اسلام،فقیر و محتاج بودند.ابو طعمه بخانۀ
که از جنگجویان بدر بود،در میان گذاشت و به اتفاق یکدیگر در « قتاده بن نعمان » موضوع را با فرزند برادر خویش
است که « لبید بن سهل » خانه،بکاوش پرداختند و در اینباره از اهل خانه،پرسش کردند.بنی ابیرق گفتند:بخدا سوگند،دزد شما
مردي بود معنون و داراي شخصیت ذاتی و خانوادگی!لبید با شمشیر آخته،به ایشان حمله ور شد و گفت:اي پسران ابیرق،آیا
بمن نسبت دزدي می دهید،در حالی که شما خود به این نسبت سزاوارترید؟!مگر نه شما همان قوم دو رو و دو رنگی هستید
که پیامبر گرامی اسلام را هجو می کنید،آن گاه این عمل ناجوانمردانۀ خود را به قریش نسبت می دهید؟! اکنون بی
درنگ.بگناه خویش اقرار کنید و گرنه شما را از دم شمشیر،می گذرانم.
آنها لبید را راضی و از او رفع تهمت کردند.
قتاده،بخدمت پیامبر اسلام شرفیاب شد و عرض کرد:افراد خانواده و بستگان ما،افراد نادرستی هستند که بخانۀ عمویم دستبرد
زده و طعامی و سلاحی از آنجا به سرقت برده اند.
پیامبر گرامی فرمود:در اینباره درست بررسی کنید.
مردي از ایشان بنام اسیر بن عروه،گروهی از افراد قبیله را گرد آورد و باتفاق
ص : 29
ایشان خدمت پیامبر شرفیاب شد و عرض کرد:قتاده و عمویش به افرادي از ما که داراي شخصیت ذاتی و خانوادگی
هستند.تهمت بسته،در بارة آنان حرفهایی می زنند که در شان آنها نیست.
سپس قتاده،خدمت پیامبر آمد که در این باره گفتگو کند،ولی با خشم شدید پیامبر رو برو شد.این بار پیامبر فرمود:چرا در بارة
این خانواده،حرفهایی می زنید که سزاوار آنها نیست؟! قتاده نزد عمویش آمد و گفت:کاش مرده بودم و با پیامبر خدا در
اینباره حرفی نزده بودم،زیرا طوري با من سخن گفت که نه پسندیدم.
لا􀀀 اللّ
􀀀
ابَ.... تا إِنَّ هَ 􀀀 ا إِلَیْکَ الْکِت 􀀀 إِنّ أَنْزَلْن
􀀀
ا » : عمویش،رفاعه گفت:باید از خداوند کمک خواست،از اینرو این آیات نازل گردید
هنگامی که بشیر از نزول آیات قرآنی در بارة خود مطلع شد،بمکه گریخت و کافر شد.در مکه،به خانۀ « یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ
زنی سلافه نام،دخت سعد بن شهید،از طایفۀ اوس،از قبیلۀ بنی عمرو بن عوف،همسر یکی از مردان بنی عبد الدار،فرود آمد و
حسان،شاعر زبر دست صدر اسلام این زن را هجو کرد و گفت:
فقد انزلته بنت سعد و اصبحت
ینازعها جلد استها و تنازعه
ظننتم بان یخفی الذین قد صنعتموا
و فینا نبی عنده الوحی واضعه
یعنی:بنت سعد،بشیر را به خانۀ خود راه داد...گمان می کردید که کار شما از ما پوشیده می ماند،در حالی که در میان ما
پیامبري است که از سر چشمۀ وحی، کسب خبر می کند.
سلافه،بار و بنۀ او را بر سر نهاد و به ابطح انداخت و گفت:تو براي من چه خبري آورده اي؟تو شعر هجو آمیز حسان را بمن
این نظر از مجاهد و قتاده بن نعمان و عکرمه و ابن جریج است.جز اینکه عکرمه گوید:بنو ابیرق،نسبت دزدي را «! اهدا کردي
بمردي یهودي بنام زید بن سمین دادند و او خدمت پیامبر آمد و از ایشان شکایت کرد.بنو ابیرق نیز بیامدند و از پیامبر خدا در
خواست
ص : 30
کردند،که از طرف ایشان با یهودي بگفتگو و مجادله پردازد،چیزي نمانده بود که پیامبر بدرخواست ایشان جامۀ عمل
پوشیده،یهودي را کیفر دهد،که آیه نازل گردید. ابن عباس نیز چنین گفته است.
ضحاك گوید:این آیه در بارة مردي از انصار که زرهی را بودیعه گرفته و منکر آن شده بود نازل گردید.گروهی از اصحاب
پیامبر او را خائن شمردند و کسان او خشمگین شده،خدمت پیامبر عرض کردند:به این مرد که مسلمانی امین است،نسبت
خیانت می دهند و آبروي او را می برند.پیامبر وي را معذور داشت و راي مبارکش بر برائت و پاکدامنی او تعلق یافت.با نزول
این آیه ها،این راز از پرده برون افتاده و خیانت مرد انصاري بر ملا شد.
طبري نیز همین وجه را پذیرفته است،زیرا بعقیدة وي،خیانت،مربوط به ودیعه و امانت است نه دزدي.
مقصود
خداوند متعال،پیامبر را مخاطب ساخته،می فرماید:
اللّ
􀀀
اكَ هُ 􀀀 ما أَر 􀀀 النّ بِ
اسِ􀀀 ب ابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ یَْنَ 􀀀 ا إِلَیْکَ الْکِت 􀀀 إِنّ أَنْزَلْن
􀀀
ا
:اي محمد،ما قرآن را به سبب حقی که خدا بر بندگان است(و بقولی بسبب اینکه توبه آن سزاوارتري)بر تو نازل کرده ایم،تا
در میان مردم،به آنچه خداوند در قرآن اعلام کرده است،داوري نمایی.
خائِنِینَ خَصِیماً 􀀀 لا تَکُنْ لِلْ 􀀀 وَ
:مبادا کسانی را که به مال یا جان مسلمانی یا هم پیمانی، خیانت می کنند،کمک کنی و از ایشان در مقابل کسی که حق
خودش را مطالبه می کند، دفاع و جانبداري نمایی.
اللّ
􀀀
وَ اسْتَغْفِرِ هَ
:باید خداوند را بر اینکار استغفار کنی.
کانَ غَفُوراً رَحِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند گناه بندگان مسلمان را بخشوده،از مؤاخذة ایشان چشم پوشی می کند.در این آیه اگر چه خطاب به پیامبر است که از
شخصی که بر حسب ظاهر،به ایمان و عدالت او حکم می کرد،در حالی که باطناً ایمانی و عدالتی
ص : 31
نداشت،طرفداري و دفاع می کرد،لکن مقصود،امت پیامبر است.این طرز بیان بمنظور تادیب و تنبیه است که مبادا از خصمی
دفاع و جانبداري کند،مگر اینکه حق براي او آشکار گردد و الا پیامبر از همۀ معاصی و زشتیها منزه است.برخی گفته اند:
پیامبر از کسی دفاع نکرده بود.بلکه تصمیم داشت،دفاع کند و خداوند او را مورد عتاب قرار داد.
نظم آیه
وجه اتصال آیه به سابق،این است که قبلا دستور داده بود که از منافقان و کافران دوري کنند و در این آیه دستور داد که از
خائنان نیز دوري کنند و از آنها دفاع نکنند.
برخی گفته اند:چون در این سوره خداوند احکام و قوانین اجتماعی را ذکر کرده است،اکنون می گوید خداوند همۀ این
احکام را به حق نازل کرده است.
ص : 32
[ [سوره النساء ( 4): آیات 107 تا 109
اشاره
اَللّ وَ
􀀀
لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ هِ 􀀀 اَلنّ وَ
اسِ􀀀 مِن خَوّ أَثِیماً ( 107 ) یَسْتَخْفُونَ اناً 􀀀 کانَ 􀀀 م لا یُحِبُّ نَْ 􀀀 اَللّ
􀀀
انُونَ أَنْفُسَ هُمْ إِنَّ هَ 􀀀 جادِلْ عَنِ اَلَّذِینَ یَخْت 􀀀 لا تُ 􀀀 وَ
ا فَمَنْ 􀀀 اهِ اَلدُّنْی 􀀀 جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی اَلْحَی 􀀀 لاءِ 􀀀 ؤُ􀀀 ا أَنْتُمْ ه 􀀀 ما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً ( 108 ) ه 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ی مِنَ اَلْقَوْلِ وَ 􀀀 لا یَرْض 􀀀 ا 􀀀 هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ م
( امَهِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا ( 109 􀀀 اَللّ عَنْهُمْ یَوْمَ اَلْقِی
􀀀
جادِلُ هَ 􀀀 یُ
(1)
ترجمه
و از مردمی که به خود خیانت می کنند،جانبداري و دفاع مکن،که خداوند خیانتکار و گنهکار را دوست ندارد.آنان از مردم
مخفی می شوند و از خداوند-که با ایشان است-مخفی نمی شوند در آن وقتی که سختی را در موقع شب تدبیر می کنند که
او نمی پسندد و خداوند بکردار ایشان احاطه دارد.شمائید که در این جهان از ایشان دفاع می کنید،پس چه کسی در روز
قیامت از ایشان دفاع خواهد کرد؟بلکه چه کسی وکیل و مدافع آنها خواهد بود؟
ص : 33
1) -سورة نساء آیۀ 107 و 108 و 109 جزء پنجم سورة 4 -1
109-108- بیان آیۀ 107
اشاره
لغت
مجادله:بحث و گفتگو،مناظره،مخاصمه،محاجه.میان این کلمات فرق مختصري وجود دارد،زیرا مجادله،نزاع بر سر چیزي است
که میان دو کس بر سر آن اختلاف است،مخاصمه،نزاع و مخالفت میان دو کس بنحو غلظت و درشتخویی است، مناظره،آن
اختلاف است که میان دو کس که با یکدیگر نظیرند،واقع شده باشد و محاجه،گفتگویی است که با اقامۀ دلیل و حجت مقارن
بخاطر اینکه از « اجدل »: باشد.اصل مجادله،از جدل بمعناي زیاد باریک شدن و تندي کردن است.به باز شکاري می گویند
شدیدترین مرغهاست.
تبییت:تدبیر و بررسی کردن چیزي در شب،چه در آن وقت،مردم بخانه ها رفته و آرمیده اند.
اعراب
تکرار شده است یعنی: « اولاء » و کلمۀ « انتم »: ها:حرف تنبیه که بر سر کلمۀ
هستند،حتی گاهی در اشارة بغیر اشخاص « الذین » در اشارة به اشخاص حاضر مثل « هؤلاء و هذا » زیرا « ها انتم الذین جادلتم »
هستند،مثل: « الذي » یا « الذین » حاضر،نیز بمنزلۀ
عدس ما لعباد علیک اماره
امنت و هذا تحملین طلیق
(یعنی و الذي تحملین طلیق) یعنی اي عدس،براي عباد،بر تو امارتی نیست،تو ایمن هستی و آن که حمل می کنی،رهاست.
ص : 34
شان نزول
این آیات،به مناسبت داستانی که شرح آن گذشت،نازل شده اند.
مقصود
بمنظور تاکید مطلبی که گذشت،مجدداً خداوند از جانبداري خیانتکاران نهی کرده،می فرماید:
جادِلْ 􀀀 لا تُ 􀀀 وَ
:برخی گفته اند:خطاب به پیامبر است که تصمیم داشت ابو طعمه را -هنگامی که کساش بخدمت او آمدند و او را از دزدي
تبرئه کردند-تبرئه کند.
برخی گفته اند:خطاب به پیامبر و منظور کسان ابو طعمه است.برخی گفته اند:خطاب به انسان است.
انُونَ أَنْفُسَهُمْ 􀀀 عَنِ الَّذِینَ یَخْت
:از کسانی که بخود خیانت می کنند و در بارة خود ستم روا می دارند،دفاع مکن.منظور کسی است که زره را دزدیده و
کسانی که در دزدي و خیانت،با او شرکت داشتند.برخی گفته اند:منظور کسان ابو طعمه است که با وي نزد پیامبر آمدند و به
برائت او گواهی دادند.برخی گفته اند:منظور سارق و کسان او و سایر مردمی است که با آنها بر یک روش هستند.
علت اینکه فرموده است:به خود خیانت می کنند،در حالی که خیانت به غیر است،این است که در حقیقت،ضرر خیانت،بخود
هر چه کنی بخود کنی!گو اینکه در حق دیگري کرده است.خداوند متعال می »: ایشان بر می گردد چنان که بظالم می گویند
سوره الاسراء 7 یعنی اگر نیکی کنید،بخود نیکی کرده اید. « إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ » : فرماید
خَوّ أَثِیماً
اناً 􀀀 کانَ 􀀀 م لا یُحِبُّ نَْ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند خیانتکار گنهکار را دوست نمی دارد.
خوان،بر وزن فعال،از خیانت،یعنی بسیار خیانت کننده و اثیم بمعناي گنهکار و او کسی است که بگناه عادت کرده است.
برخی گفته اند:یعنی خداوند دوست نمی دارد خیانتکاري که زره را دزدید و گنهکاري که یهودي را متهم کرد.
ص : 35
ابن عباس گوید:یعنی از کسانی که بوسیلۀ خیانت،به خود ظلم می کنند و دیگران را متهم به خیانت می کنند،دفاع
مکن.منظور کسی است که زره را دزدید و یهودي را متهم بدزدي کرد،از اینرو بدزدي خیانتکار شناخته شد و به تهمت
اللّ وَ هُوَ مَعَهُمْ :از مردم مخفی می شوند و از خدا-که با ایشان است-مخفی
􀀀
لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ هِ 􀀀 النّ وَ
اسِ􀀀 مِن گنهکار! یَسْتَخْفُونَ نمی شوند.منظور کسانی است که بدفاع از آنان برخاسته بودند.یعنی اینان معصیتهایی که از راه ربودن اموال مرتکب مردم می
پوشانند و از خداوند که بحال ایشان عالم است،حیا نمی کنند.در حقیقت، اینها از مردم حیا می کنند ولی از خداوند حیا نمی
کنند و گرنه اقدام به این عمل ناشایست نمی کردند.
ی مِنَ الْقَوْلِ 􀀀 لا یَرْض 􀀀 ا 􀀀 إِذْ یُبَیِّتُونَ م
:آنان شبانه،گفتگوهایی دارند و دربارة مطلبی می اندیشند که خداوند از آن خشنود نیست.برخی گفته اند:یعنی سخن را از
مسیر اصلی خود تغییر می دهند و دربارة آن دروغ پردازي می کنند.برخی گفته اند:منظور ابن ابیرق است که شب پیش خود
اندیشید که زره را در خانۀ یهودي افکند و سوگند یاد کند که دامنش از دزدي پاك است،باین امید که مسلمانان،بحرمت هم
کیشی او را تصدیق و یهودي را تکذیب کنند.برخی گفته اند:او زره را بخانۀ لبید بن سهل انداخته بود.
ما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً 􀀀 اللّ بِ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:حسن گوید:یعنی خداوند حافظ اعمال ایشان است.
دیگران گویند:یعنی خداوند عالم است باعمال ایشان و هیچ چیزي بر او پوشیده نیست.
این آیه کسانی را که از مردم و حشمت ایشان شرمسارند و در حضور ایشان مرتکب کارهاي زشت نمی شوند ولی خوف و
خشیت خدا.آنها را از ارتکاب معاصی باز نمی دارد، به سختی مورد ملامت قرار می دهد زیرا خداوند سبحان سزاوارتر است
که انسان از او حیا کند و در حضورش از ارتکاب زشتی ها سر باز زند.
نیز کسانی را که کاري زشت مرتکب می شوند،سپس بگردن دیگري می اندازند، خواه او مؤمن باشد یا کافر،مورد توبیخ قرار
می دهد.
ا􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَی 􀀀 لاءِ 􀀀 ؤُ􀀀 ا أَنْتُمْ ه 􀀀ه
:اکنون کسانی را که از سارق دفاع
ص : 36
می کنند،مخاطب ساخته،می فرماید:شما کسانی هستید که در این جهان از دزدان مال مردمخوار،دفاع می کنید...
امَهِ 􀀀 اللّ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِی
􀀀
جادِلُ هَ 􀀀 فَمَنْ یُ
:از این استفهام مقصود،نفی است.یعنی کسی در روز قیامت،در برابر خداوند،از ایشان دفاع نخواهد کرد.و در حقیقت،منظور
سر کوبی و سرزنش است،یعنی اگر شما در این جهان به نفع آنان بدروغ شهادت بدهید، در آخرت،نه کسی از ایشان دفاع
می کند و نه به نفع آنان شهادت خواهد داد.استفادة دیگري که از این آیه می شود،این است که:نباید از ظالم،دفاع و
جانبداري کرد.
أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا
:چه کسی آنها را حفظ می کند و به آنها کمک می دهد.
یعنی در روز قیامت،وکیلی ندارند که از آنها جانبداري و دفاع کند.وکیل در اصل، کسی است که قیام به امري به او واگذار
شده باشد.و خداوند را وکیل می نامند،زیرا به امور بندگان رسیدگی می کند.برخی هم گفته اند:خدا را وکیل می نامند،زیرا
صحیح است. « وکیل علینا » صحیح نیست،بلکه « وکیل لنا »: حافظ است.در محاورات عرب
ص : 37
[ [سوره النساء ( 4): آیات 110 تا 112
اشاره
اَللّ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ی نَفْسِهِ وَ 􀀀 ما یَکْسِبُهُ عَل 􀀀 اَللّ غَفُوراً رَحِیماً ( 110 ) وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّ
􀀀
اَللّ یَجِدِ هَ
􀀀
وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ هَ
( اناً وَ إِثْماً مُبِیناً ( 112 􀀀 عَلِیماً حَکِیماً ( 111 ) وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ اِحْتَمَلَ بُهْت
(1)
ترجمه
و کسی که کاري زشت کند یا بخود ستم کند،سپس خداوند را آمرزگار و رحیم می یابد.
و کسی که گناهی کند،گناه را بضرر خویش انجام می دهد و خداوند دانا و حکیم است و کسی که خطا یا گناهی مرتکب
شود،آن گاه بیگناهی را متهم کند،متحمل بهتان و گناهی آشکار شده است.
ص : 38
1) -آیۀ 110 و 111 و 112 سوره چهار نسأ جزء پنجم -1
بیان آیۀ 110 و 111 و 112
اشاره
لغت
مردي که با امور ناپسندیده با مردم مواجه شود.سیئه.نقیض حسنه است: :« رجل سوء » سوء:کار زشتی که انسان را مواجه شود و
یجد:اصل این کلمه از و جدان بمعناي ادراك است:وجود:ضد عدم،زیرا همانطوري که شیئی به ادراك ظاهر می شود،به
هستی هم ظهور پیدا می کنید.
کسب:فعلی که براي منفعت یا دفع ضرر،انجام گیرد،خداوند متصف بکسب نمی شود زیرا منفعتی احتیاج ندارد و ضرري
متوجه او نیست.
مقصود
اشاره
هم اکنون،خداوند متعال،راه تلافی و توبۀ از گناهان را به بندة عاصی نشان داده،می فرماید:
وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ
:کسی که مرتکب کار زشتی شود یا با ارتکاب گناه، بخود ستم کند.برخی گفته اند:یعنی با دزدیدن زره کار زشتی کند و با
شرك و مقصود از ظلم سواي شرك است. « سوء » نسبت آن دزدي بدیگري بخود ستم کند.برخی گفته اند:مقصود از
اللّ
􀀀
ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ هَ
:سپس توبه کند و از خداوند طلب آمرزش نماید.
اللّ غَفُوراً رَحِیماً
􀀀
یَجِدِ هَ
:می فرماید:اگر چه جریمۀ ایشان بزرگ باشد،اگر توبه و استغفار کنند،مانع آمرزش و قبول توبۀ ایشان نخواهد شد.
ی نَفْسِهِ 􀀀 ما یَکْسِبُهُ عَل 􀀀 وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّ
سوره انعام 164 یعنی هر کسی کاري ) « ا􀀀 إِلاّ عَلَیْه
􀀀
لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ 􀀀» : :هر کسی گناهی کند،بزیان خود انجام می دهد مثل
« ا􀀀 ساءَ فَعَلَیْه 􀀀 صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَ 􀀀 مَنْ عَمِلَ » : زشت کند به زیان خود اوست)و مثل
ص : 39
اللّ عَلِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 (سوره فصلت 46 یعنی کسی که کاري شایسته کند،براي خود او و کسی که کاري زشت کند،بزیان اوست.) وَ
حَکِیماً :خداوند بکردار او دانا و در کیفرش حکیم است.برخی گفته اند:یعنی بکارهاي بندگان دانا و در داوري خود حکیم
است و برخی هم گفته اند:
یعنی بحال دزد دانا و در واجب کردن و بریدن دست او حکیم است.آن گاه،این مطلب را بیان می کند که اگر کسی کاري
زشت کند،سپس بگردن دیگري افکند،چگونه کیفرش بزرگ خواهد شد! وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْماً :کسی که گناهی
عمدي یا غیر عمدي کند.برخی گفته اند:خطیئه،شرك و ذنب،سواي شرك است.
ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً
:آن گاه گناه خود را به بیگناهی نسبت دهد.حسن و دیگران گویند:بیگناه(بري)همان یهودي است که زره را در خانۀ او
افکنده بودند.برخی هم گفته اند:منظور از بیگناه،لبید بن سهل است که ذکر هر دو گذشت.
و برخی گویند: « اثم » اختلاف است:برخی گویند:به « به » در بارة ضمیر
بر می گردد. « کسب » و برخی گویند به « اثم و خطیئه » به یکی از دو کلمۀ
اناً وَ إِثْماً مُبِیناً 􀀀 فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْت
:چنین کسی دروغی بزرگ متحمل شده است که خود از بزرگی آن در شگفت می ماند و گناهی ظاهر و هویدا!
ردي بر جبریان
پیروان مسلک جبر معتقدند که:خداوند متعال خالق افعال بندگان است.
لکن از این آیات،بر می آید که سزاوارتر نیست که خداوند،خود افعال بندگان را خلق کند،آن گاه ایشان را در مقابلی افعالی
که خود فاعل و خالق آنهاست:کیفر دهد، زیرا هر گاه خالق افعال خداوند باشد،آنان از آن کارها بري هستند و عذابشان روا
نیست.
اگر کسی بگوید:اگر چه خالق فعل خداوند است،لکن این فعل،انتساب به بنده و اضافۀ به او دارد،یعنی اگر چه خداوند خالق
فعل است،لکن قلب بنده نیز
ص : 40
آن را اختیار کرده است.گوییم:عمل تجزیه پذیر نیست.اگر خداوند خالق فعل است،اختیار قلبی بنده باین نیز از خدا است فعل
را به بنده نسبت نمی دهد و در هر صورت از هیچ لحاظ صحیح نیست که عمل را به ایشان نسبت دهیم،زیرا خالق فعل و خالق
اختیار قلبی هم خداوند است و در این صورت،کیفر انسان نارواست.
ص : 41
[ [سوره النساء ( 4): آیات 113 تا 114
اشاره
اَللّ
􀀀
ا یَضُ رُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْفُسَ هُمْ وَ م
􀀀
ا یُضِ لُّونَ 􀀀 طائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِ لُّوكَ وَ م 􀀀 اَللّ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ
􀀀
فَضْلُ هِ 􀀀 وَ لَوْ لا
إِلاّ مَنْ أَمَرَ
􀀀
واهُمْ 􀀀 لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْ 􀀀 اَللّ عَلَیْکَ عَظِیماً ( 113 )
􀀀
کانَ فَضْلُ هِ 􀀀 ا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ 􀀀 ابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ م 􀀀 عَلَیْکَ اَلْکِت
( اَللّ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً ( 114
􀀀
ضاتِ هِ 􀀀 اءَ مَرْ 􀀀 ذلِکَ اِبْتِغ 􀀀 اَلنّ وَ مَنْ یَفْعَلْ
اسِ􀀀 ب إِصْلا یَْنَ حٍ􀀀 أَو بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ (1)
ترجمه
و اگر نه تفضل خدا و رحمتش نسبت بتو بود گروهی می خواستند ترا گمراه کنند.
آنان خودشان را گمراه می سازند و بتو ضرري نمی رسانند.خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل فرموده و چیزهایی بتو آموخته
که نمی دانستی و تفضل خدا بر تو بزرگ است.
در بسیاري از گفتگوهاي محرمانۀ ایشان خیري نیست مگر کسی که به صدقه یا نیکی یا اصلاح میان مردم امر کند و کسی که
این کارها را بمنظور تحصیل خشنودي خدا انجام دهد،او را پاداشی بزرگ می دهیم.
ص : 42
1) -آیۀ 113 و 114 سورة نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 113 و 114
اشاره
قرائت
به نون قرائت کرده اند قرائت یاء « فسوف یؤتیه » به یاء و دیگران « فسوف یؤتیه » ابو عمرو و حمزه و قتیبه و کسایی و سهل و خلف
ذکر شده است و « اللّ
􀀀
ه » گفته شده و لفظ جلالۀ «... اللّ علیک
􀀀
اللّ علیک و رحمته... و انزل ه
􀀀
لولا فضل ه » به خاطر این است که قبلا
می باشد. « تَوَلّ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ
􀀀
ا ی 􀀀 نُوَلِّهِ م » به آن باز می گردد و قرائت نون بخاطر شباهت با آیۀ بعد « یؤتی » اکنون ضمیر
لغت
همّ:قصد.همت نیز همین است.همام:پادشاه بزرگ.
نجوي:در گوش سخن گفتن.زجاج گوید،نجوي یعنی چیزي که دو نفر یا جماعتی اختصاص داشته باشد خواه پنهان
یعنی آن چیز را خالص کردم و افکندم.شاعر گوید: « نجوت الشیء » باشد،خواه آشکار.و
فقلت انجوا منها نجا الجد انه
سیرضیکما منها سنام و غار به
یعنی:دهانش را « نجوت فلاناً » یعنی گفتم پوست شتر را بکنید که کوهان و پشت آن شما را ارضا می کند و همچنین
بوییدم.شاعر گوید:
نجوت مجالداً فشممت منه
کریح الکلب مات حدیث عهد
یعنی:دهان مجالد را بوییدم و از آن بویی استشمام کردم که ببوي سگی شباهت داشت که تازه مرده بود.
سخنی است که « نجواهم » است و نجوه بمعناي زمینی است که بر آمده باشد.در هر صورت منظور از « نجوه » از « نجوي » اصل کلمۀ
میان آنها رد و بدل می شود.
نجی:هم نجوي،جمع:انجیه
ص : 43
اعراب
إِلاّ مَنْ أَمَرَ
􀀀
باشد و ممکن است استثناي منقطع و محل آن نصب « فی نجوي من امر » محلا مجرور به تقدیر « من » :ممکن است
لا خیر فی » باشد یعنی « کثیر » در محل جر و تابع « من » جایز است که « لکن من امر بصدقه او معروف ففی نجواه خیر »: باشد.یعنی
و این بهتر از « لا خیر فی نجوي الناس الا نجوي من امر » و ممکن است استثناي حقیقی باشد یعنی « کثیر الا فیمن امر بصدقه
استثناي منقطع است زیرا حمل کلام بر اتصال در صورتی که مخل معنی نباشد،بهتر است.
اللّ
􀀀
ضاتِ هِ 􀀀 اءَ مَرْ 􀀀 اِبْتِغ
:منصوب و مفعول له است.
شان نزول
ابو صالح و ابن عباس گویند:این آیه در بارة بنو ابیرق-که قصۀ ایشان گذشت نازل شده است.
جویبر و ضحاك و ابن عباس گویند:در بارة جمعی از طایفۀ ثقیف نازل شده است که خدمت پیامبر گرامی اسلام،آمده،عرض
کردند:اي محمد،آمده ایم با تو بیعت کنیم که بتهایمان را بدست خود نشکنیم و سالی از وجود بت عزّي استفاده بریم،پیامبر
گرامی ایشان را پاسخ نداد و خداوند او را از خطا حفظ کرد.
مقصود
اشاره
هم اکنون خداوند متعال،لطف و تفضل خود را نسبت برسول گرامیش آشکار می سازد و نشان می دهد که چگونه او را از
نیرنگ دشمنان حفظ کرده و او را از تمایل به ایشان باز داشته است،از اینرو می فرماید:
اللّ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ
􀀀
لا فَضْلُ هِ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر فضل خداوند و رحمتش نسبت به تو نبود.برخی گفته اند:فضل خداوند،نبوت و رحمتش یاري اوست.برخی گفته
اند:فضل خداوند تایید پیامبر بالطاف خود و رحمت خداوند،نعمت اوست.برخی هم گفته اند:فضل خداوند،نبوت و رحمت
خداوند عصمت است.
طائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوكَ 􀀀 لَهَمَّتْ
:گروهی از اینان-که ذکرشان گذشت-می خواستند
ص : 44
ترا گمراه کنند.
در معناي ضلال
در اینباره اقوالی است:
-1 ابن عباس و حسن و جبایی گویند:مقصود کسانی است که به نفع بنی ابیرق شهادت داده اند، بنا بر این مقصود این است که
ایشان می خواستند با شهادت خود براي خیانتکاران ترا از حق دور سازند و خداوند ترا از اسرار ایشان واقف ساخت.
-2 نیز ابن عباس گوید:منظور جمعیت ثقیف است که از پیامبر امري ناروا درخواست می کردند:
ا􀀀 ذا ضَلَلْن 􀀀 أَ إِ » : -3 ابو مسلم گوید:منظور منافقانی است که می خواستند پیامبر را از میان ببرند و مقصود از اضلال،قتل است مثل
سورة سجده 10 یعنی آیا هنگامی که در زمین تباه گشتیم؟)پس مقصود این است که:اگر خداوند ترا حفظ و ) «... فِی الْأَرْضِ
حراست نمی کرد،گروهی از منافقان می خواستند ترا به قتل رسانند و تصمیمی داشتند که به آن دست نیافتند.
إِلاّ أَنْفُسَهُمْ :آنها خودشان را از حق دور می سازند و بقولی خودشان را هلاك می سازند،یعنی و بال کردارشان،بر
􀀀
ا یُضِلُّونَ 􀀀 وَ م
خودشان هست و هلاکت و خواري دامنگیر خودشان می شود و سزاوار عذاب همیشگی خواهند شد.
ا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 وَ م
:با نیرنگ و مکر خود ضرري بتو نمی رسانند،زیرا خداوند حافظ و پشتیبان تست.
ابَ وَ الْحِکْمَهَ 􀀀 اللّ عَلَیْکَ الْکِت
􀀀
وَ أَنْزَلَ هُ
:و بر تو کتاب و سنت نازل فرمود.اتصال این جمله به سابق به این معنی است که:آنها چگونه می توانند ترا گمراه کنند،حال
ا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ :و بتو قوانینی که نمی دانسته 􀀀 آنکه خدا بر تو کتاب نازل کرده و احکام را بتو وحی فرستاده است؟ وَ عَلَّمَکَ م
اي و پیامبران پیشینی که نمی شناخته اي و علوم دیگر آموخته است.
اللّ عَلَیْکَ عَظِیماً
􀀀
کانَ فَضْلُ هِ 􀀀 وَ
:گفته شده است:یعنی فضل خداوند نسبت به تو از
ص : 45
روزي که تو را آفرید تا به پیامبري مبعوث کرد بزرگ بود،زیرا ترا خاتم پیامبران و سرور رسل قرار داد و بتو مقام شفاعت و
مقامات دیگر بخشید.
واهُمْ 􀀀 لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْ 􀀀
:در بسیاري از راز پوشی و گفتگوهاي محرمانۀ آنها فایده اي نیست.حد اقل این است که نجوي مثل دعوي باید میان دو کس
باشد.
النّ
اسِ􀀀 ب إِصْلا یَْنَ حٍ􀀀 أَو إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ 􀀀
:مگر کسی که در نجواي خود بصدقه یا به نیکی امر کند:که در آن خیر است و عقول مردم آن را می ستایند،یا اینکه در صدد
برقرار کردن صلحی و آمیزشی در میان مردم باشند.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:پدرم از ابن ابی عمیر،از حماد،از امام صادق ع نقل کرده است که:خداوند،تجمل را در
قرآن واجب کرده است.راوي عرض می کند.فدایت شوم،تجمل چیست؟می فرماید:تجمل این است که:صورتت از صورت
إِلاّ مَنْ أَمَرَ
􀀀
واهُمْ 􀀀 خَیْرَ فِی کَ ثِیرٍ مِنْ نَجْ 􀀀 لا» برادر دینیت،اعراض کرده باشد و تو آن را با گشادگی متوجه او سازي و همین از
مراد است.و نیز گوید:پدرم مرا روایت کرد که امیر المؤمنین ع فرمود: «... بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ
ذلِکَ􀀀 1)وَ مَنْ یَفْعَلْ ) «. خداوند زکات جاه و مقام را بر شما واجب کرد،همانطوري که زکات مال را بر شما واجب گردانید »
اللّ :کسی که این کارها را بمنظور طلب خشنودي خداوند انجام دهد.
􀀀
ضاتِ هِ 􀀀 اءَ مَرْ 􀀀 ابْتِغ
فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً
:او را پاداشی بزرگ خواهیم داد.یعنی پاداشی که از لحاظ کمیت و از لحاظ کیفیت بزرگ باشد. اما از لحاظ کمیت،بخاطر
این است که دائمی است و اما از لحاظ کیفیت،بخاطر این است که مقارن با تعظیم و تجلیل است و آمیختۀ با چیزهاي ناگوار
نیست.
دلالت آیه
-1 آیۀ شریفه،دلالت دارد بر اینکه شخص معصیت کار،بخود ضرر می زند،
ص : 46
اللّ فرض علیکم زکاه جاهکم کما فرض علیکم زکاه ما ملکت ایدیکم .
􀀀
1) - ان ه -1
زیرا نتیجۀ شوم کردارش بخود باز می گردد.
-2 دلالت دیگر این است که:کسی که بگمراهی دعوت کند،گمراه کنندة مردم است و در حقیقت خودش را گمراه می کند و
دعوت بگمراهی همان گمراه کردن است.
ص : 47
[ [سوره النساء ( 4): آیات 115 تا 116
اشاره
اَللّ
􀀀
ساءَتْ مَصِیراً ( 115 ) إِنَّ هَ 􀀀 تَوَلّ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ
􀀀
ا ی 􀀀 ي وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ اَلْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ م 􀀀 ا تَبَیَّنَ لَهُ اَلْهُد 􀀀 شاقِقِ اَلرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ م 􀀀 وَ مَنْ یُ
( لالًا بَعِیداً ( 116 􀀀 بِاللّ فَقَدْ ضَلَّ ضَ
􀀀
شاءُ وَ مَنْ یُشْرِكْ هِ 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀 لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ م 􀀀
(1)
ترجمه
و هر کس پس از اینکه هدایت برایش آشکار شد،پیامبر را مخالفت کند و راهی غیر از راه مؤمنان پیروي کند،او را به آنچه
خواسته و دنبال کرده است واگذار می کنیم و در جهنم سرنگونش می سایم و جهنم بد جایگاهی است.
خداوند گناه شرك را نمی آمرزد و گناهان پایینتر از شرك را نسبت بهر که بخواهد می آمرزد و کسی که بخدا شرك
آورد،بگمراهی دوري افتاده است.این آیه قبلا تفسیر شده است.
لالًا بَعِیداً 􀀀 فَقَدْ ضَلَّ ضَ
:یعنی از راه حق و هدف مطلوب که نعیم جاودانی بهشت است،بدور افتاده،زیرا دوري از نعمت بهشت،نیز مراتب دارد که
دورتر از همه، شرك بخداست.
ص : 48
1) -سوره نساء آیه 115 و 116 جزء 5 -1
بیان آیۀ 115
اشاره
لغت
شقاق:مخالفتی که توام با دشمنی باشد،شق العصا:از جمعیت جدا شد.شق:
نصف.اصل این کلمه از شق بمعناي بریدن است.عداوت را شقاق و مشاقه نامیده اند، زیرا هر کدام از دو مخالف،در شقّ و
جهتی مخالف شقّ و جهت دیگر قرار می گیرد.
کلمۀ اشتقاق هم از همین اصل،بمعناي بریدن شاخه از اصل است.
بمعناي قرب است،نزدیک می سازیم او را.ولیّ: « ولی » نوّله:این کلمه از
باران بهاري.
شان نزول
حسن گوید:آیه در شان ابن ابی ابیرق-که زره را دزدیده بود-نازل شده است.هنگامی که خداوند،بسر کوبی وي و مردمش
آیاتی چند بر پیامبر گرامی نازل فرمود.وي بکفر گرایید و مرتد شد و به مشرکین مکه پیوست.در آنجا نیز دیواري را سوراخ
کرد که بخانه اش دستبرد بزند ولی دیوار بر سرش ویران گردید و کشته شد.
کلبی گوید:او از مکه بشام رفت.در یکی از منازل میان راه،دست به سرقت برد و مقداري متاع بدزدید ولی پیش از فرار،بدام
افتاد و اینقدر سنگش زدند تا بمرد.
مقصود
اشاره
چون خداوند متعال،کیفیت توبه را بیان کرد،بدنبال آن پیرامون اصرار، سخن گفته،فرمود:
ي􀀀 ا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُد 􀀀 شاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ م 􀀀 وَ مَنْ یُ
:کسی که بعد از ظهور حق و اسلام
ص : 49
و قیام حجت و صحت ادله در بارة نبوت حضرت محمد ص و رسالتش،با او بدشمنی و مخالفت برخیزد.
وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ
:و راهی غیر از دین مردم مؤمن دنبال کند.
تَوَلّ
􀀀
ا ی 􀀀 نُوَلِّهِ م
:او را به بتها-که در همه حال ایشان را پناهگاه و پشتیبان خود می داند-واگذار می کنیم و-حقیقهً-او را نزدیک چیزها و
کسانی که مورد اعتماد او هستند،قرار می دهیم.برخی گفته اند:یعنی میان او و خواسته هایش مانعی ایجاد نمی کنیم.
وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ
:و بپاس اختیار گمراهی و پشت سر گذاشتن هدایت،او را به جهنم سرنگون می گردانیم،تا کیفر خود را بچشد.
ساءَتْ مَصِیراً 􀀀 وَ
:و جهنم بد جایگاهی است.
اجماع امت
به این آیه استدلال کرده اند که:اجماع امت،حجت است،زیرا بر مخالفت مؤمنان تهدید کرده است،هم چنان که بر مخالفت
پیامبر گرامی اسلام.
انصاف این است که آیۀ شریفه،چنین دلالتی ندارد،زیرا آیه،بر حسب ظاهر،مقتضی لزوم متابعت مؤمن حقیقی است-کسی که
ظاهراً و باطناً مؤمن باشد- چه مؤمن ظاهري،حقیقهً مؤمن نیست بلکه مؤمن ظاهري و مجازي است. بنا بر این چگونه می توان
از آیه،استفاده کرد که باید از هر کس اظهار ایمان کرد،متابعت کرد،با اینکه هر کس اظهار ایمان کند،مؤمن واقعی ممکن
است نباشد.
بهمین دلیل،گفته اند آیه دلالت دارد بر اینکه اجماع برخی از افراد است، حجت است،نه اجماع همۀ افراد است.حال که چنین
است شیعه می گوید:اجماع کسانی حجت است که در ایمان و عصمت ایشان تردید نباشد و آنها ائمه آل محمد ص هستند.
وانگهی از آیه چنین بر می آید که تهدید،متوجه آنانی است که میان مخالفت پیامبر و متابعت راهی غیر از راه مؤمنان،جمع
کرده باشند.پس از کجا می توان فهمید
ص : 50
که تنها مخالفت پیامبر یا مخالفت راه مؤمنان،مستلزم تهدید خواهد بود؟ما یقین داریم که تهدید شامل مخالفت پیامبر به
تنهایی می شود و این را از آیات دیگر فهمیده ایم نه از این آیه.بنا بر این براي اثبات اینکه مخالفت راه مؤمنان به تنهایی امري
ناپسند و تهدید آور است،باید به دلیلی دیگر متکی شد.
ص : 51
[ [سوره النساء ( 4): آیات 117 تا 121
اشاره
ادِكَ نَصِ یباً مَفْرُوضاً ( 118 ) وَ 􀀀 الَ لَأَتَّخِ ذَنَّ مِنْ عِب 􀀀 اَللّ وَ ق
􀀀
طاناً مَرِیداً ( 117 ) لَعَنَهُ هُ 􀀀 إِلاّ شَیْ
􀀀
اثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ 􀀀 إِلاّ إِن
􀀀
إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ
اَللّ فَقَدْ خَسِرَ
􀀀
طانَ وَلِیا مِنْ دُونِ هِ 􀀀 اَللّ وَ مَنْ یَتَّخِ ذِ اَلشَّیْ
􀀀
امِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ هِ 􀀀 ذانَ اَلْأَنْع 􀀀 لَأُضِ لَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آ
( ا مَحِیصاً ( 121 􀀀 لا یَجِدُونَ عَنْه 􀀀 اهُمْ جَهَنَّمُ وَ 􀀀 ئِکَ مَأْو 􀀀 إِلاّ غُرُوراً ( 120 ) أُول
􀀀
طانُ 􀀀 ا یَعِدُهُمُ اَلشَّیْ 􀀀 راناً مُبِیناً ( 119 ) یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ م 􀀀 خُسْ
(1)
ترجمه
مردم بت پرست،جز زنان را و جز شیطان سرکش را نمی خوانند.خدایش لعنت کند.او گفت:از بندگان تو بهره اي معین می
گیرم و آنان را گمراه می کنم و آنها را به آرزوهاي دور و دراز می افکنم و آنها را وادار می کنم که گوش چهار پایان را
ببرند و خلق خدا را تغییر دهند.و کسی که شیطان را یار بگیرد،زیانی آشکار برده است.
شیطان آنها را وعده می دهد و آرزوهاي دور و دراز در دلشان می افکند و به ایشان جز وعده هاي پوچ و بی اساس نمی
دهد.آنان جایگاهشان جهنم است و از آن راه فراري نمی یابند.
ص : 52
1) -سوره نساء آیات 117 تا 121 جزء 5 -1
بیان آیات 117 تا 121
اشاره
قرائت
عایشه روایت کرده است.از ابن « و الاّ انثاً » « الا اثناً » را مشهور قرائت کرده است.در روایت نادر از پیامبر « اناث » کلمۀ
روایت شده. « الا اثناً » و« الاُوثناً » عباس
روایت شده است. « الا اثناً » از عطاء بن ابی ریاح نیز
اثن و وثن جمع وثن،یعنی بتها و همچنین اثن.انث ممکن است جمع انیث (یعنی کند)و ممکن است جمع اناث باشد.
لغت
مرید:مارد،متمرد،سرکش.امرد:کوسه.
لعن:دوري،در اصطلاح قرآن طرد از رحمت حق فرض:قطع.فریضه.امر واجب و قاطع.در شعري فرض بمعناي خرما استعمال
شده،زیرا از چیزهایی است که زکات آن واجب است:
اذا اکلت سمکاً و فرضاً
ذهبت طولا و ذهبت عرضاً
یعنی:هنگامی که ماهی و خرما بخوري،از لحاظ طول و عرض بر کمیت تو افزوده شود.
تبتیک:شکافتن.بتک:قطع.بتکه:قطعه و بتک مثل قطع،جمع آن زهیر گوید:
حتی اذا ما هوت کف الغلام له
طارت و فی کفه من ریشها بتک
یعنی هنگامی که دست پسر گشوده شد،پرواز کرد و در دست پسر از پر و بال او قطعه هایی بود.
محیص:راه گریز،محل عدول و بازگشت
ص : 53
اعراب
سوره ) « کانَتْ لَکَبِیرَهً 􀀀 وَ إِنْ » : مثل « انّ » ان:در این کلمه چهار وجه است: 1-حرف نفی،چنان که در آیۀ شریفه بکار رفته 2-مخفف
بقره 143 یعنی همانا بزرگ بود)که بدنبال آن حتماً لام تاکید در می آید 3-حرف شرط و جازم،مثل:
سوره کهف 57 یعنی اگر آنان را بسوي هدایت دعوت کنی،هرگز هدایت نمی ) « ي فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً 􀀀 إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُد »
یابند) 4-حرف زاید مثل:
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دوله آخرینا
لاتخذن:داراي لام قسم « شیطاناً » اللّ :جملۀ منصوب و صفت
􀀀
یعنی عادت ما ترس نیست ولی مرگ ماست و دولت دیگران لَعَنَهُ هُ
لاضلنهم و ما بعد آن در این موارد حرف قسم بر سر جواب قسم آمده و خود قسم حذف شده است و علت اینکه » و همچنیین
لام بر سر جواب قسم می آید این است که در حقیقت جواب قسم است که بخاطر آن سوگند یاد می شود.
مقصود
در آیه پیش در بارة اهل شرك و گمراهی ایشان سخن گفت،اکنون در بارة حالات و کردار ایشان چنین می گوید:
اثاً 􀀀 إِلاّ إِن
􀀀
إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ
مادگان)اقوالی است: )« اناث » :اینها در پرستش خود خداوند را رها کرده و مادگانی را پرستش می کنند.در باره
-1 منظور بتهاست:زیرا آنان بتها را بنام زنان:لات،عزّي،منات،اساف و نائله،نامگذاري می کردند.این قول از ابن
مالک،سدي،مجاهد و ابن زید است.
ابو حمزه ثمالی در تفسیر خود گوید:در هر یک از بتها شیطان ماده اي بود که خادمان کعبه،او را می دیدند و با او سخن می
گفتند.این کار را شیطان کرده بود و خداوند فرموده:
« طاناً مَرِیداً 􀀀 إِلاّ شَیْ
􀀀
إِنْ یَدْعُونَ
و سپس او را لعن کرد.
گفته اند:لات نام سنگی و عزي نام درختی بود،عرب این دو کلمه را اسم خاص آن دو بت قرار دادند.برخی گفته اند:عزّي
است.حسن « اللّ
􀀀
ه » مؤنث اعز و الات مونث
ص : 54
گوید:هر طایفه اي از عرب،بتی داشت که بنام زنی او را نامگذاري کرده بود.
-2 ابن عباس و حسن و قتاده گویند:یعنی آنها جمادات و مردگانی را می خوانند و پرستش می کنند که عقل ندارند و سخن
نامیده،این « اناث » نمی گویند و سود و زیانی ندارند و این دلیل بر جهالت و گمراهی ایشان است.علت اینکه بتهاي بیجان را
است.که:عرب،هر چیزي که دون پایه بود،به مادگی آن معتقد بود،و دیگر اینکه جنس ماده از هر دسته از موجودات قدر و
الاحجار »: مقامش پایینتر است.زجاج گوید:علت این است که از حال مردگان بلفظ تانیث خبر می دهند،چنان که گویند
ممکن است علت اناث نامیدن بتها این باشد که آنها ضعیف بوده،خیري ندارند و کسی را یاري نمی « یعجبوننی » نه « تعجبنی
کنند.
-3 مقصود این است که آنها فرشتگان را می خوانند،زیرا بعقیدة ایشان، فرشتگان،از جنس لطیف بودند.و آنها را دختران خدا
می پنداشتند و پرستش می کردند این قول از ضحاك است.
طاناً مَرِیداً 􀀀 إِلاّ شَیْ
􀀀
وَ إِنْ یَدْعُونَ
:آنها تنها شیطان سرکش را می خوانند که در کفر خود شدید و در عصیان و شرك و طغیان خود پایدار است.
پرسش چرا در آغاز،عبادت ایشان را منحصر و ویژة بتها قرار داد و در اینجا ویژة شیطان آیا این قسمت از کلام،با آغاز آن
منافات ندارد؟! پاسخ حسن گوید:آنها در حقیقت پرستندة شیطان هستند،زیرا بتها بیجان بوده، کسی را به پرستش خود دعوت
نمی کنند.در حقیقت،شیطان است که مردم را به پرستش خود فرا می خواند.از اینرو عبادت را به شیطان نسبت داده
است،باعتبار اینکه او مردم را بعبادت خود دعوت می کند و به بتها نسبت داده است،به اعتبار اینکه مردم بفکر خود آنها را
پرستش می کردند.دلیل این مطلب،خود قرآن است که می گوید:
الُوا 􀀀 کانُوا یَعْبُدُونَ ق 􀀀 إِیّ
اکُم 􀀀 ؤُلا 􀀀ه ءِ􀀀 لِلْم أَ لَائِکَهِ 􀀀 ی وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ قَُولُ »
ص : 55
سوره سبا 41 )یعنی: ) « کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ 􀀀 ا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ 􀀀 حانَکَ أَنْتَ وَلِیُّن 􀀀 سُبْ
روزي که ایشان را محشور کنیم و بفرشتگان گوییم آیا اینها شما را عبادت می کردند؟ گویند:منزهی تو،تو ولی مایی نه ایشان
بلکه آنان جن را پرستش می کردند.فرشتگان عبادت را به جن نسبت می دهند،بخاطر اینکه:جن(شیطان)مردم را بعبادت
فرشتگان فرا خوانده اند.
ابن عباس گوید:در هر یک از بتها شیطانی سرکش بوده که مشرکین را به عبادت بتها دعوت می کرد.بنا بر این نسبت عبادت
هم به شیطان صحیح است و هم به بتان.
برخی گفته اند:آیه دلالت دارد بر اینکه آنها فقط بتها و شیطان را پرستش می کنند و بغیر از این دو،از لحاظ پرستش توجهی
ندارند.
اللّ
􀀀
لَعَنَهُ هُ
ادِكَ نَصِیباً مَفْرُوضاً :و شیطان چون خدایش لعنت کرد،گفت: 􀀀 الَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِب 􀀀 :خدا او را لعنت کند وَ ق
از بندگان تو بهره اي معلوم کسب خواهم کرد.بنا بر این هر کس که شیطان را اطاعت کند،بهرة او حزب او خواهد بود.چنان
سوره حج 4)یعنی هر که شیطان را دوست دارد،گمراهش می ) « تَوَلاّ فَأَنَّهُ یُضِ لُّهُ
􀀀
کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ هُ » : که خداوند می فرماید
کند.
از پیامبر گرامی اسلام در بارة این آیه روایت شده است که:از بنی آدم نود و نه نفر در جهنم و یکی در بهشت خواهد بود.در
روایت دیگر است که:از هر هزار نفر از بنی آدم یکی براي خدا و بقیه براي آتش و شیطان خواهد بود.این دو روایت را ابو
حمزة ثمالی در تفسیر خود آورده است.
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ » : پرسش شیطان از کجا فهمید که از اولاد آدم،پیروانی خواهد داشت؟ پاسخ از این آیه
سوره ص 85 یعنی جهنم را از تو و پیروانت پر خواهم کرد)برخی گفته اند:چون شیطان نسبت بحضرت آدم، کوششهایش به »:
ثمر رسید،گمان برد که نسبت به اولاد آدم نیز چنین خواهد شد.
ص : 56
سوره سبا 20 یعنی شیطان گمان خود را نسبت بایشان تصدیق ) « وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ » : چنان که خداوند متعال فرماید
کرد.) وَ لَأُضِ لَّنَّهُمْ :اینهم از سخنان شیطان است که گفت:اولاد آدم را از راه حق و صواب،گمراه می سازم.معناي گمراه کردن
شیطان دعوت کردن او مردم را بسوي گمراهی و فراهم کردن او اسباب وسوسه و نیرنگ و اغفال مردم است.
وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ
:و آرزوي بیشتر ماندن در دنیا را بدل ایشان می افکنم،تا دنیا را بر آخرت،ترجیح دهند.کلبی گوید:یعنی به ایشان می گویم
که بدنبال زندگی دنیا،بعثی و نشري و بهشتی و جهنمی و پاداشی و کیفري نخواهد بود.بنا بر این هر کاري می خواهید
بکنید:برخی هم گفته اند،یعنی آرزوها و هوسهاي باطل در دل ایشان می افکنم و شهوات و زیورهاي دنیا را در نظرشان می
آرایم و هر دسته اي را بهر چه دلخواهش هست فرا می خوانیم تا از اطاعت خدا باز بمانند و بدنبال معصیت بروند.
امِ 􀀀 ذانَ الْأَنْع 􀀀 وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آ
،زجاج گوید،یعنی به آنها امر می کنم تا گوشهاي چهار پایان را بشکافند.برخی گفته اند یعنی آنها را وادار می کنم که گوش
حیوانات را ببرند.از امام صادق ع نیز چنین روایت کرده اند.
بریدن گوش چهار پایان،یکی از سنتهاي عرب در دوران جاهلیت بود.آنان گوش شتران را می بریدند و آزاد می کردند تا
اللّ :و آنها را
􀀀
وقتی که بمیرند.این مطلب را در سورة مائده مورد بحث قرار خواهیم داد.(ذیل آیۀ، 103 ) وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ هِ
به تغیر خلق خداوند وادار خواهم کرد.
در بارة معناي این جمله اختلاف شده است.
-1 ابن عباس و مجاهد و حسن و قتاده و جماعتی گویند:یعنی دین خدا را تغییر دهند.از امام صادق ع نیز چنین روایت شده
است(سوره روم 30 یعنی این همان فطرت خدایی « اللّ
􀀀
لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ هِ 􀀀 ا 􀀀 النّ عَلَیْه
اس 􀀀 اللّ الَّتِی فَطَرَ 􀀀
فِطْرَتَ هِ » است و مؤید آن آیۀ
است که خداوند مردم را بر آن آفریده و خلق خدا تغییر پذیر نیست)در حقیقت منظور از تغییر دین،حلال کردن محرمات و
حرام کردن امور حلال است
ص : 57
-2 عکرمه و شهر بن حوشب و ابو صالح،گویند:منظور عقیم کردن است. از ابن عباس است که:عقیم کردن حیوانات را زشت
شمرده اند.
-3 ابن مسعود گوید:منظور خالکوبی است.
-4 زجاج گوید:منظور خورشید و ماه و سنگ است که از این مخلوقات،منافع اصلی را فراموش کردند و آنها را بعنوان بت
مورد پرستش قرار دادند.
راناً مُبِیناً 􀀀 اللّ فَقَدْ خَسِرَ خُسْ
􀀀
طانَ وَلِیا مِنْ دُونِ هِ 􀀀 وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْ
:هر کس شیطان را یار و بقولی پروردگار مطاع خود-شناسد دچار زیانی آشکار گردیده است.کدام زیان از تبدیل بهشت به
جهنم بزرگ تر و کدام معامله،از مبادلۀ خشنودي خداوند به خشنودي شیطان،زیانبخش تر خواهد بود؟! یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ
:شیطان به آنها وعده می دهد تا یار و یاورش باشند و آنها را به آرزوهاي دروغ و امور باطل می اندازد.برخی گفته اند:یعنی
به آنها می گویند:اگر انفاق کردید،دچار تهیدستی می شوید و آنها را به آرزوي زندگانی طولانی دنیا می افکند تا آن را بر
آخرت ترجیح دهند.
إِلاّ غُرُوراً
􀀀
طانُ 􀀀 ا یَعِدُهُمُ الشَّیْ 􀀀 وَ م
:آنچه شیطان به آنها وعده می دهد،حقیقتی ندارد.
غرور بمعناي فریب دادن و کسی را بطمع سود بردن از چیزي انداختن،که در حقیقت سودي ندارد.
ئِکَ􀀀 أُول
:آنان که شیطان را یار و یاور خود پنداشتند و خدا را فراموش کردند، فریب شیطان خوردند و دعوت او را اجابت کردند...
اهُمْ جَهَنَّمُ 􀀀 مَأْو
ا مَحِیصاً :آنان از جهنم،راه نجات و فراري ندارند. 􀀀 لا یَجِدُونَ عَنْه 􀀀 :جایگاه ایشان جهنم است وَ
ص : 58
[ [سوره النساء ( 4): آیات 122 تا 124
اشاره
اَللّ
􀀀
اَللّ حَ  قا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ هِ
􀀀
ا أَبَداً وَعْدَ هِ 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه
اتٍ􀀀 س اَلصّ َنُدْخِلُهُمْ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
لا نَصِ یراً ( 123 ) وَ مَنْ 􀀀 اَللّ وَلِیا وَ
􀀀
لا یَجِ دْ لَهُ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَ 􀀀 انِیِّ أَهْلِ اَلْکِت 􀀀 أَم 􀀀 انِیِّکُمْ وَ لا 􀀀 قِیلًا ( 122 ) لَیْسَ بِأَم
( لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً ( 124 􀀀 ئِکَ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ وَ 􀀀 ی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُول 􀀀 اَلصّ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْث
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 مِن یَعْمَلْ (1)
ترجمه
و آنان را که ایمان آورده و کار شایسته کرده اند،بزودي در بهشت هایی که از زیرشان نهرها جاري است،داخل می سازیم،در
آنجا براي همیشه جاودانی هستند، وعدة خدا حق است و کی از خدا راستگوتر است؟ پاداش و کیفر خداوند به آرزوهاي شما
و آرزوهاي یهودیان و مسیحیان بستگی ندارد.هر کس کار زشتی کند،کیفر می بیند و جز خداوند براي خود دوستی و یاوري
نمی یابد.و هر کس-زن یا مرد-با داشتن ایمان کارهاي شایسته انجام دهد،داخل بهشت می شود و باندازة پوستۀ هستۀ خرمایی
ستم نمی بیند.
ص : 59
1) -آیۀ 122 و 123 و 124 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 122
اشاره
مقصود
اللّ قِیلًا :چه کسی از خداوند راستگوتر است؟این جمله استفهامی
􀀀
قسمت اول این آیه را قبلا تفسیر کرده ایم وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ هِ
است که در آن معناي نفی می باشد یعنی:هیچکس در اخبار و وعده هاي خویش از خداوند راستگوتر نیست.
اعراب
اللّ
􀀀
وَعْدَ هِ
:نصب آن بنا بر مصدر و مفعول مطلق است.فعل آن بقرینۀ معناي کلام حذف شده است.
هو اکرم منک »: برخی گفته اند:تمیز است مثل « احقه حقاً »: حقا:مفعول مطلق تاکیدي است که فعل آن نیز محذوف است،یعنی
یعنی خداوند وعدة حق داده و خلف پذیر نیست. « اللّ ذلک وعداً حقاً لا خلف فیه
􀀀
وعد ه »: فعلا.یعنی
قرائت
همه بصاد قرائت کرده اند،جز کوفیان(غیر از عاصم و رویس) که به اشمام زاء قرائت کرده اند.چنان که در « اصدق » در قرائت
سورة حمد ذیل کلمۀ(صراط)وجه آن را گفته ایم.
ص : 60
124- بیان آیه 123
اشاره
قرائت
در اینجا و در سوره مریم و حم،بضم یاء و بقرائت دیگران بفتح یاء است. « یدخلون » بقرائت مکی و بصري کلمۀ
سوره ق 34 )و قرائت ضم باین مناسبت که باید آنها ) « لامٍ آمِنِینَ 􀀀 ا بِسَ 􀀀 اُدْخُلُوه » : قرائت فتح بمناسبت این است که در قرآن آمده
را در بهشت داخل سازند.
لغت
امانی:جمع امنیه بر وزن افعولته،آرزو.
نقیر:نکته اي در پشت هستۀ خرما.
اعراب
انِیِّکُمْ 􀀀 لَیْسَ بِأَم
لا یَجِدْ :مجزوم و عطف بر جزا(یجز). 􀀀 حذف اسم لیس بقرینه دلالت کلام است وَ .« لیس الامر بامانیکم »: ،یعنی
ابِ􀀀 انِیِّ أَهْلِ الْکِت 􀀀 لا أَم 􀀀 وَ
:در اینجا باید وقف کرد و وقف تام است.سپس جملۀ بعد استیناف شده است.
وَ مَنْ یَعْمَلْ
در اینجا زاید و به قولی به معناي تبعیض است،زیرا انسان همۀ صالحات را نمی تواند « من »: الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 مِن :در محل رفع مبتدا انجام دهد.برخی گویند:براي بیان جنس است.
ئِکَ􀀀 وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُول
که « من » که مفرد است و دوم باعتبار معناي « من » را جمع آورده است.اول به اعتبار لفظ « اولئک » را مفرد،سپس « هو مؤمن » :ابتدا
جمع است.
ص : 61
شان نزول
برخی گفته اند:مسلمانان و اهل کتاب بر یکدیگر فخر فروشی کردند.اهل کتاب گفتند:پیامبر ما پیش از پیامبر شما و کتاب ما
پیش از کتاب شماست و ما پیش خداوند از شما مقرب تریم.مسلمانان گفتند:پیامبر ما خاتم پیامبران است و کتاب ما بر کتب
وَ» : دیگر داوري می کند و دین ما اسلام است.از اینرو این آیه نازل شد.اهل کتاب گفتند:ما و شما برابر هستیم.از اینرو آیۀ بعد
نازل شد و مسلمانان را اهل رستگاري معرفی کرد.این قول از ضحاك و قتاده است. « الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 مِن مَنْ یَعْمَلْ لَنْ » : سوره مائده 18 یعنی ما پسران و دوستان خداییم)اهل کتاب گفتند ) « أَحِبّ
اؤُهُ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
اءُ هِ 􀀀 نَحْنُ أَبْن » : مجاهد گوید:یهود گفتند
سوره بقره 111 به بهشت نمی رود جز آنکه یهودي یا مسیحی باشد)از اینرو این آیه ) « ي􀀀 صار 􀀀 کانَ هُوداً أَوْ نَ 􀀀 إِلاّ مَنْ
􀀀
یَدْخُلَ الْجَنَّهَ
نازل شد.
مقصود
اشاره
آیات پیش،مردم نیکو کار را نوید سعادت جاودانی و مردم فرو مایه و بد کار را تهدید به عذاب طاقتفرساي جهنم
کردند.اکنون بدنبال آن آیات می فرماید.
انِیِّکُمْ 􀀀 لَیْسَ بِأَم
:مسروق و سدي گویند:یعنی اي مسلمانان،پاداش و کیفر خدا به آرزوهاي شما بستگی ندارند.مجاهد و ابن زید گویند:خطاب
به مشرکین قریش است.زیرا آنان می گفتند.ما مبعوث نخواهیم شد و عذابی نخواهیم کشید.
ابِ􀀀 انِیِّ أَهْلِ الْکِت 􀀀 لا أَم 􀀀 وَ
:همچنین عذاب و ثواب خداوند،به آرزوهاي اهل کتاب -یعنی یهودي و نصاري-بستگی ندارند،زیرا آنان نیز می گفتند:جز
یهودیان و مسیحیان،کسی داخل بهشت نمی شود.
و آرزوهاي مسلمانان سخنی بمیان نیامده « امانی » از عبارت اخیر بر می آید که خطاب متوجه مسلمانان نیست،زیرا در قرآن از
است،بلکه سابقاً(در آیه 119 و 120 از قول شیطان نقل شد که او در دل کافران ایجاد آرمان ها و آرزوها می کند.بنا بر این
مناسب است که این خطاب متوجه همان ها باشد و قول دوم(قول مجاهد و ابن-
ص : 62
زید)صحیح است.در مورد مردم مؤمن در آیۀ بعد،وعده و نویدي داده است نسبت به بهشت جاودانی که منتهاي آرمانها و
آرزوهاست.پس آرزوي ایشان نسبت به پاداش اخروي بی مورد نیست.
مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ
:هر کس کاري زشت کند،کیفر آن را خواهد دید.
منظور از بد کاران چه کسانی هستند؟
-1 مقصود از کار زشت،هر گونه گناهی است:خواه صغیره باشد،خواه کبیره.
پس هر کس که مرتکب گناهی کوچک یا بزرگ شود،کیفر آن را در دنیا یا در آخرت، خواهد دید.این بیان،از عایشه و
قتاده و مجاهد است.از ابو هریره روایت شده است که:چون این آیه نازل شد،گریستم و محزون شدیم و خدمت پیامبر گرامی
اسلام عرض کردیم:این آیه،هیچ چیز را باقی نگذاشت.فرمود:بخدایی که جانم در قبضۀ قدرت اوست،حقیقت همین است که
این آیه بیان می دارد،ولی به شما نویدي امید- وار کننده می دهم:هر مصیبتی که به شما برسد،باعث تخفیف گناهان شما می
شود، حتی آن خاري که در پاي شما بخلد.همین روایت را واحدي در تفسیر نیز آورده است.قاضی ابو عاصم قاري عامري می
گوید:این آیه براي پاسخ توهم و خیال بی اساس کسانی است که معتقدند:با بودن ایمان،معصیت زیانی ندارد،هم چنان که با
بودن کفر، طاعت سودي ندارد.
جازِي 􀀀 وَ هَلْ نُ » : -2 منظور مشرکین قریش و اهل کتاب است.این قول از حسن و ضحاك و ابن- زید است.گویند:این آیه مثل
است(سوره سبا 17 یعنی آیا جز کافر را کیفر می دهیم؟) 3-مقصود از کار زشت،شرك است.این قول از ابن « إِلَّا الْکَفُورَ
عباس و سعید بن جبیر است.
لا نَصِیراً 􀀀 اللّ وَلِیا وَ
􀀀
لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 وَ
:کسی که مرتکب کار زشت شود و خداي را معصیت و نافرمانی کند،براي خود دوستی که پشتیبانیش کند و از او دفاع و
حمایت کند،و جلو عذاب و عقوبت را بگیرد،نمی یابد.
ص : 63
استدلال به آیه بر عدم عفو
برخی گفته اند:این آیه،دلیل است بر اینکه:عفو از گناهان،جایز نیست.
پاسخ کسانی که معتقدند که:عموم در لغت،داراي الفاظ مخصوصی نیست و هر لفظی ممکن است بمعناي عموم بکار
رود،مسلم نمی دانند که این آیه شامل حال تمام کسانی که بنحوي از انحاء منکر کاري زشت می شوند،باشد.بلکه ممکن
است مقصود، بعضی از آنان باشد،چنان که ابن عباس و جز او گفته اند:
و انگهی آنان اتفاق کرده اند بر اینکه:این آیه مخصوص است که توبه کند یا مرتکب معصیت صغیره شده باشد مشمول این
آیۀ شریفه نیست.
پس آیۀ شریفه به اتفاق همۀ مفسران قرآن شامل حال دو دسته از گنهکاران- توبه کار و آنکه گناهش صغیره باشد-نمی شود
حال که چنین است براي ما رواست که آنهایی که مورد تفضل الهی قرار گرفته و عفو خداوند شامل حالشان شده است،نیز از
اللّ -آشکار است.
􀀀
عموم آیه،جدا و مستثنی بدانیم.این مطلب-بحمد ه
ی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ 􀀀 الصّ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْث
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 مِن وَ مَنْ یَعْمَلْ :قید ایمان،براي نشان دادن این حقیقت است که هیچ طاعت و عمل نیکویی بدون ایمان فایده ندارد.
لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً 􀀀 ئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ 􀀀 فَأُول
:زنان و مردانی که با داشتن ایمان، کاري شایسته انجام دهند،داخل بهشت می شوند و کمترین ستمی به آنها نمی رسد.
با این آیه،خداوند متعال،همۀ اهل تکلیف را-اعم از زن و مرد-وعده داده است که هر گاه اهل ایمان باشند و خدا را به
یکتایی پرستش کنند و پیامبر گرامی را تصدیق نمایند،آنها را داخل بهشت گرداند و در آنجا سکونت دهد و از ثواب و مزدي
که استحقاق دارند به اندازة ذره اي از آن نکاهد.
هم چنان که در آیۀ پیش،بطور عموم مردم بد کار را تهدید بکیفر کرد،در این آیه نیز مردم نیکو کار را بطور عموم،وعدة
پاداش و بهشت داد،تا مؤمنین میان بیم و امید،قرار گیرند.
ص : 64
[ [سوره النساء ( 4): آیات 125 تا 126
اشاره
ا فِی 􀀀 لِلّ م
􀀀
راهِیمَ خَلِیلاً ( 125 ) وَ هِ 􀀀 اَللّ إِبْ
􀀀
راهِیمَ حَنِیفاً وَ اِتَّخَ ذَ هُ 􀀀 لِلّ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اِتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْ
􀀀
وَ مَنْ أَحْسَ نُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ هِ
( اَللّ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطاً ( 126
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ وَ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 اَلسَّ
(1)
ترجمه
و دین کی نیکوتر است از دین کسی که در برابر خداوند سر تسلیم فرود آورده، حال آنکه نکو کار است و بدون هیچگونه
انحرافی پیرو کیش ابراهیم شده است؟ ابراهیم را خداوند بدوستی خود اختیار کرد.
براي خداست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است و خداوند بهمۀ چیزها محیط است.
ص : 65
1) -سوره نساء آیۀ 125 و 126 جزء 5 -1
126- بیان آیۀ 125
اشاره
لغت
بمعناي حاجت باشد و علت اینکه « خلّت » بمعناي دوستی است.ممکن است مشتق از « خله » خلیل:دوست،این کلمه مشتق از
بدوست،خلیل گفته می شود این است که رفع حاجت دوست خود می کند.برخی گفته اند بخاطر این است که دوستها از
زوایاي قلبی و اسرار یکدیگر با خبرند و خللی که در زندگی هر یک واقع شود بدیگري ارتباط پیدا می کند:از
بمعناي نیازمند هم بکار رفته است.چنان که زبیر گوید: « خلیل »، اینرو
و ان اتاه خلیل یوم مسغبه
یقول لا غایب مالی و لا حرم
یعنی:اگر مستمندي در روز گرسنگی نزد او آید،گوید:ما لم غایب نیست و کسی را نومیدي و حرمان پیش من نخواهد بود.
ازهري گوید:خلیل یعنی کسی که بدوستی کسی اختصاص یافته است.
اعراب
در آیۀ پیش حنیفاً:حال و صاحب حال « وَ هُوَ مُؤْمِنٌ » دیناً:تمیز نسبت وَ هُوَ مُحْسِنٌ :جمله حالیه،محلا منصوب.همچنین جملۀ
باشد.در این صورت می بایست داراي تاء تانیث باشد،لکن « راهِیمَ 􀀀 مِلَّهَ إِبْ » که مقصود پیامبر است.ممکن است حال از « اتبع » ضمیر
احتمال دیگر این است که حال از مضاف الیه یعنی ابراهیم « ریح حریق » گاهی هم بدون تاء تانیث استعمال می شود مثل
باشد،لکن حال از مضاف الیه،کم است.نمونۀ آن در شعر نابغه آمده است:
قالت بنو عامر خالوا بنی اسد
یا بؤس للجهل ضراراً لاقوام
ص : 66
که در حکم « الجهل » یعنی بنو عامر گفتند:بنی اسد را دریابید،چقدر جهالت به اقوام ضرر می زند! (ضرارا.حال است براي
« اتخذ » مضاف الیه است) خلیلا:مفعول دوم براي
مقصود
اشاره
اکنون خداوند در صدد معرفی کسانی است که سزاوار آن وعده اي هستند که در آیه پیش بیان کرد.
وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً
:این جمله،استفهام است،لکن معناي آن تقریر و تثبیت مطلبی است که ظاهراً از آن سؤال بعمل آمده است.
لِلّ
􀀀
مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ هِ
:هیچکس نیست که از کسی که در برابر خداوند سر تسلیم فرود آورده،مطیع و فرمانبردار است،اعتقاد و ایمانش نیکوتر
سوره قصص 88 یعنی هر چیزي تباه است ) « إِلاّ وَجْهَهُ
􀀀
الِکٌ 􀀀 کُلُّ شَیْءٍ ه » : در اینجا ذات است مثل « وجه » باشد.مقصود از کلمۀ
مگر ذات خداوند)و خلاصۀ معناي آیه این است که:در برابر خداوند از اطاعت،منقاد است و در برابر پیامبر از راه تصدیق.
معانی دیگر
یعنی خداوند را بعبادت قصد کرده و مورد توجه قرار داده است.چنان که ابراهیم « لِلّ
􀀀
أَسْلَمَ وَجْهَهُ هِ » : -1 گفته شده است که
سوره انعام 79 یعنی رویم را بسوي خدایی متوجه کرده ام که آفرید ) « اتِ وَ الْأَرْضَ 􀀀 ماو 􀀀 وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّ » : فرمود
آسمانها و زمین را) 2-برخی هم گفته اند:یعنی اعمال خود را براي خدا خالص گردانید و اعمال را مخلصانه بجاي آورد.
وَ هُوَ مُحْسِنٌ
:حال آنکه او نیکو کار است،یعنی کارهاي نیکی انجام می دهد که خداوند به آن امر کرده است.برخی گفته اند:یعنی در
گفتارها و کردارها نیکوست.
سؤال شد،فرمود:احسان « احسان » برخی گفته اند:محسن یعنی یکتا پرست.روایت شده است که از پیامبر گرامی اسلام، در بارة
این است که خدا را آن چنان پرستش کنی
ص : 67
که گویی او را می بینی و اگر تو او را نبینی او ترا می بیند.
راهِیمَ 􀀀 وَ اتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْ
:بدین و راه و رسم ابراهیم اقتداء کند:آنچه ابراهیم بر آن بود و بفرزندان خود امر کرد که پس از او دنبال کنند و به آنها
وصیت کرد که اقرار به توحید و عدل خداوند داشته،او را از آنچه لایق حضرتش نیست،منزه بدارند.قسمتی از راه و رسم و
وصایاي ابراهیم،نماز بسوي کعبۀ مقدس و طواف اطراف آن و سایر اعمال حج است.
حَنِیفاً
:در حالی که از راه و رسم او هیچگونه انحرافی پیدا نمی کنند.معناي این کلمه در سورة بقره،گذشت.
راهِیمَ خَلِیلًا 􀀀 اللّ إِبْ
􀀀
وَ اتَّخَذَ هُ
:خداوند ابراهیم را خلیل خود گردانید.یعنی دوستی که در محبت او خللی نیست،زیرا دوستی بحد اعلا رسیده است.این
دوستی دو جانبه است.معناي دوستی از جانب ابراهیم این است که با دوستان خدا،دوست و با دشمنان خدا دشمن است.معناي
دوستی خداوند،این است که او را در برابر بد خواهان یاري می کند چنان که او را از آتش نمرود نجات بخشید و آتش را بر
او سرد و سلامت قرار داد و هم چنان که او را از شر پادشاه مصر-که بهمسر زیباي او-دل بسته بود.نجات داد و سر انجام او را
امام و مقتداي انسانها گردانید.
گفته باشند زیرا خدا او را دوست داشته و با محبتی هر چه بیشتر،او را برگزیده است و « اللّ
􀀀
خلیل ه » زجاج گوید:رواست که او را
او نیز خدا را با محبتی هر چه بیشتر و عالیتر بخداوند دل بسته است.
فراء و ابو القاسم بلخی گویند:ابراهیم را خلیل گویند:زیرا نیازمند خداوند بوده،باو توکل کرده،دل از همه جا برکنده و یکباره
دل به او سپرده است.اما اینکه فقط ابراهیم را خلیل نیامده است در حالی که همۀ آفریدگان نیازند رحمت او هستند بخاطر این
است که او نیازمندي است که براي رفع نیاز خود،کسی جز خداوند سراغ ندارد،پس در حقیقت،نیازمند حقیقی خدا اوست و
این شرف و امتیازي است براي حضرت ابراهیم.این شرافت و امتیاز بنحوي دیگر نصیب حضرات موسی،عیسی
ص : 68
لقب داده است. « اللّ
􀀀
حبیب ه » و آخرین را « اللّ
􀀀
روح ه » و دومی را « اللّ
􀀀
کلیم ه » و محمد ص نیز شده است که اولی را
ابو علی جبایی گوید:ابراهیم(ع)را خلیل گفته اند،زیرا خداوند او را به صفاتی از قبیل انزال وحی و دیگر چیزها،مخصوص
گردانیده،که دیگران را از آنها بهره اي نیست.علت اینکه تنها ابراهیم را خداوند این افتخار و امتیاز بخشید با اینکه همۀ
پیامبران در زمان خود خلیل خداوند بوده اند،این است که آنها فقط داراي صفت نبوت بوده اند ولی ابراهیم داراي دو جهت
بود،یکی نبوت یا انزال وحی و دیگري سایر امور.از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که فرمود:
وجود گرامی خودش بود. « صاحب شما » و منظور از « خداوند صاحب شما را خلیل خود گردانید »
وي گوید:همۀ اموري که ابراهیم بعنوان عبادت،انجام داده بود،پیامبر گرامی اسلام نیز انجام داد و چیزهایی هم بیفزود که
ابراهیم انجام نداده بود.
وجه دیگري که در بارة خلیل بودن ابراهیم،گفته اند،این است که.در تفسیر روایت شده که ابراهیم از مهمان ها پذیرایی می
کرد و مستمندان را اطعام می کرد،تا اینکه مردم گرفتار قحطی شدند.ابراهیم را دوستی در مصر بود.وي بامید آنکه از او
کمکی بگیرد،رهسپار مصر گردید ولی از او چیزي دریافت نکرد.در موقع مراجعت،از بیابانی شنزار،عبور کرد.براي اینکه
خانواده اش از اینکه دست خالی بر گشته است ناراحت نشوند،کیسه را پر از رمل کرد و به خانه آمد و چون خجالت می
کشید،در گوشه اي بخفت و خوابش برد.آنها کیسه را گشودند و مقداري آرد از آن خارج کرده،خمیر کردند و نانی تهیه
نمودند و براي او نیز آوردند.پرسید:
این نان را از کجا تهیه کرده اید؟گفتند:از آن آردي که دوست مصري بتو داده بود.
ابراهیم گفت:او دوست من هست،لیکن مصري نیست!از اینرو خداوند او را خلیل نامید.این مطلب را علی بن ابراهیم در تفسیر
خود با چند واسطه،از امام صادق(ع) نقل کرده است.
ص : 69
سپس خداوند متعال بیان می کند که:علت اینکه ابراهیم را دوست خود گردانیده این نیست که بدوستی وي نیازي دارد،بلکه
به خاطر طاعت ها و کوشش هایی است که ابراهیم در راه تحصیل خشنودي خداوند،انجام می داد از اینرو فرمود:
ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
وَ هِ
:از آن خداست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است،هم پاداشی آنها و هم مالکیت آنها.بنا بر این او از همگان بی نیاز
و همگان را به او نیاز است.
اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطاً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:او همواره بکردار بندگان احاطه داشته است.
معناي احاطه داشتن این است که علم او از همۀ جهات کامل و تمام است.
ص : 70
[ [سوره النساء ( 4): آیه 127
اشاره
ا کُتِبَ لَهُنَّ وَ 􀀀 لا تُؤْتُونَهُنَّ م 􀀀 اَللاّ
􀀀
ساءِ تِی 􀀀 امَی اَلنِّ 􀀀 ابِ فِی یَت 􀀀 ی عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِت 􀀀 ا یُتْل 􀀀 اَللّ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ م
􀀀
ساءِ قُلِ هُ 􀀀 وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی اَلنِّ
( کانَ بِهِ عَلِیماً ( 127 􀀀 اَللّ
􀀀
ا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ هَ 􀀀 ی بِالْقِسْطِ وَ م 􀀀 ام 􀀀 دانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَت 􀀀 تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلْوِلْ
(1)
ترجمه
از تو می خواهند که احکام خدا را در بارة زنان بیان کنی.بگو:خداوند حکم خود را در بارة زنان بیان می دارد و خداوند بیان
می دارد آنچه در قرآن بر شما خوانده می شود در بارة دختران یتیمی که ارثشان را نمی دهید و میلی به ازدواج ایشان ندارید
و در بارة اطفال صغیر و در بارة اینکه با یتیمان به عدالت رفتار کنید.و هر گاه نیکی بجاي آورید،خداوند به آن داناست.
ص : 71
1) -سوره نساء آیه 127 جزء 5 -1
بیان آیۀ 127
اشاره
لغت
استفتاء،طلب حکم و فتوي،استقضاء نیز بمعناي طلب حکم و قضاوت است.
شاعر گوید: تعالوا نفاتیکم أ اعیا و فقعس الی المجد أدنی ام عشیره حاتم یعنی:بیایید تا از شما قضاوت این مساله را بخواهیم
به بزرگی نزدیکترند یا خانوادة حاتم؟ « اعیا و فقعس » که آیا
اعراب
ابِ􀀀 ی عَلَیْکُمْ فِی الْکِت 􀀀 ا یُتْل 􀀀 وَ م
فراء گوید:ممکن است در محل .« ما یتلی علیکم فی الکتاب یفتیکم فیهن » :در محل رفع،مبتداست و خبر آن حذف شده.یعنی
باشد لکن این مطلب چندان درست نیست،زیرا اسم ظاهر را عطف بر ضمیر کردن نیکو « فیهن » جر و عطف بر ضمیر
یستفتونک فی النساء و فی ما یتلی علیکم فی الکتاب و فی- »: باشد.یعنی « النساء » نیست.برخی گفته اند:ممکن است عطف بر
کتاب »: که صفت به موصوف اضافه شده است.مثل « فی النساء الیتامی » ساءِ :برخی گفته اند یعنی 􀀀 امَی النِّ 􀀀 فِی یَت « المستضعفین
لکن محققان گویند اضافۀ صفت به موصوف جایز نیست،بلکه منظور زنانی است که « یوم الجمعه » و« مسجد الجامع » و« الکامل
.« یتیم هاي زنان » مادر یتیمان باشند یعنی
از)خواهد بود.چنان )« من » و اضافه بمعناي « یتیمانی که از زنان هستند » من گویم:ممکن است که یتیمان از جملۀ زنان باشند یعنی
یعنی « شرار النساء » یعنی خوبان زنان،یا خوبانی که از زنان هستند و « خیار النساء »: که گفته می شود
ص : 72
یعنی صغیران زنان یا صغیرانی که از زنانند.و همچنین احتمال با سیاق آیه « صغار النساء » بدان زنان،یا بدانی که از زنان هستند و
مناسب تر است.
وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ
. « ساءِ 􀀀 امَی النِّ 􀀀یَت » :مجرور و عطف بر
ی بِالْقِسْطِ 􀀀 ام 􀀀 وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَت
و ما یتلی علیکم من الآیات فی یتامی النساء و فی المستضعفین و فی ان تقوموا للیتامی بالقسط »: :در محل جر است به تقدیر
« اللّ فیهن
􀀀
یفتیکم ه
مقصود
اکنون بار دیگر به مساله زنان و یتیمان پرداخته و آنچه را در اول سوره،در این باره بیان کرده بود،کامل گردانیده،می فرماید:
وَ یَسْتَفْتُونَکَ
:از تو فتوي می خواهند،یعنی می خواهند که احکام مشکل را براي ایشان بیان کنی.
ساءِ 􀀀 فِی النِّ
:اي محمد،از تو می پرسند که حکم خود را در بارة زنان،اعم از آنچه بر ایشان یا براي ایشان واجب است،بیان داري.بدیهی
است که قرینه نشان می دهد که سؤال آنها در بارة زنان،آنهم در امر دین،بر محور آنچه جایز است و آنچه جایز نیست و آنچه
واجب است و آنچه واجب نیست،دور می زند.
اللّ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ
􀀀
قُلِ هُ
:بگو اي محمد:خداوند آنچه را که شما در بارة مسائل زنان سؤال کرده اید،براي شما بیان می کند.
ابِ􀀀 ی عَلَیْکُمْ فِی الْکِت 􀀀 ا یُتْل 􀀀 وَ م
:و آنچه در قرآن بر شما قرائت می شود،خداوند براي شما بیان می دارد.یعنی کتاب خدا-قرآن-واجبات و وظائف مربوط به
ایشان را براي شما بیان می دارد.
ا کُتِبَ لَهُنَّ 􀀀 لا تُؤْتُونَهُنَّ م 􀀀 اللّا
􀀀
ساءِ تِی 􀀀 امَی النِّ 􀀀 فِی یَت
:در بارة دختران صغیر و یتیمی که آنچه براي ایشان معین شده بود به ایشان نمی دهید.در بارة این مطلب اقوالی است:
-1 ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد گویند:یعنی آیاتی که در بارة ارث دختران صغیر و یتیم بر شما قرائت شده اند و منظور
آیات ارث است که در اول سوره بیان شدند.
ص : 73
مردم جاهلیت،رسمشان این بود که ارث مولود را نمی دادند تا وقتی که بزرگ می شد و همچنین ارث زنها را به بهانۀ اینکه
آنها جنگ نمی کنند و دفاع از قبیله و حریم خانواده از عهدة ایشان بیرون است،نمی دادند. از اینرو خداوند آیات ارث را نازل
آنچه براي ایشان نوشته شده،به ایشان نمی دهید)همین ارث آنهاست.این ) « ا کُتِبَ لَهُنَّ 􀀀 تُؤْتُونَهُنَّ م 􀀀 لا» فرموده پس مقصود از
معنی از امام باقر(ع)نیز روایت شده است.
مهر آنهاست زیرا آنان مهر دختران یتیم را به ایشان نمی « ا کُتِبَ لَهُنَّ 􀀀 تُؤْتُونَهُنَّ م 􀀀 لا» -2 از عایشه نقل شده است که:منظور از
دادند.از اینرو خداوند متعال از این کار نهی کرده،فرمود:اگر می ترسید که در بارة یتیمان عدالت نکنید،زنان پاکیزة دیگري را
همین ) «... أَلاّ تُقْسِطُوا
􀀀
وَ إِنْ خِفْتُمْ » : چیزي که براي شما قرائت شده)آیۀ شریفۀ ) « ی عَلَیْکُمْ 􀀀 ا یُتْل 􀀀م» بعقد خود در آورید.منظور از
سوره آیه 3)می باشد.جبایی نیز همین را اختیار کرده است.
طبري قول اول را پذیرفته و بر این قول اعتراضی وارد کرده است که:مهر از چیزهایی نیست که بدون زناشویی براي زنان
واجب باشد.پس زنی که ازدواج نکرده مهري براي او نیست.
وَ أَنْکِحُوا » ازدواج است که در آیۀ « ا کُتِبَ لَهُنَّ 􀀀 لا تُؤْتُونَهُنَّ م 􀀀» -3 حسن و قتاده و سدي و ابو مالک و ابراهیم گویند:مقصود از
سوره نور 32 یعنی عزبها را همسر بدهید)سفارش شده،زیرا سرپرست دختران یتیم ایشان را از ازدواج منع می کرد. ) «... ی􀀀 ام 􀀀 الْأَی
اینان گویند:مردي که دختر یتیمی را در سرپرستی داشت و دختر چندان جالب نبود که رغبتی بازدواج با او داشته باشد و در
عین حال داراي ثروتی هم بود، او را در خانه حبس می کرد بانتظار اینکه بمیرد و ثروتش را تصاحب کند.
اللّ انصاري دختر عموي نابینایی داشت که از پدر مالی به ارث برده بود،جابر خود میلی بازدواج با او
􀀀
سدي گوید:جابر بن عبد ه
نداشت و او را از ازدواج با دیگران
ص : 74
هم منع می کرد.از ترس اینکه همسرش مال را تصاحب کند،از اینرو در این باره از پیامبر گرامی اسلام سؤال کرد و این آیه
نازل گردید.
وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ
:بنا بر معناي او 3 یعنی شما میلی بازدواج با ایشان ندارید و ثروتشان را در اختیارشان قرار نمی دهید،تا دیگري بازدواج ایشان
تمایل پیدا کند.
پس دو ستم در حق ایشان می کنید.یکی اینکه مالشان را نمی دهید تا دیگري با ایشان ازدواج کند،دیگري اینکه خودتان هم
با ایشان ازدواج نمی کنید.
بنا بر معناي 2 یعنی شما میل دارید که بخاطر جمالشان یا بخاطر ثروتشان با ایشان ازدواج کنید.
دانِ 􀀀 وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْ
:و خداوند حکم می کند شما را در بارة صغیران و ضعیفان که حقوقشان را بدهید.رسم عرب این بود که ارث پسران و
همین (سوره آیه 2 یعنی اموال « والَهُمْ 􀀀 ی أَمْ 􀀀 ام 􀀀 وَ آتُوا الْیَت » : دختران صغیر را نمی دادند.حکم خداوند در این باره این است که
ی بِالْقِسْطِ :و نیز خداوند حکم می کند که نسبت به یتیمان، در جانشان وارثشان و 􀀀 ام 􀀀 یتیمان را به ایشان بدهید.) وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَت
مالشان و تصرفاتشان و دادن هر حقی که دارند،چه صغیر و چه کبیر و چه دختر و چه پسر باشند،عادلانه رفتار نمایید.اشاره
ا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ :شما مردم مؤمن هر گونه عدالت و نیکی 􀀀 همین سوره 3) وَ م ) « ی􀀀 ام 􀀀 أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَت
􀀀
وَ إِنْ خِفْتُمْ » : است به آیۀ
که در بارة یتیمان و زنان انجام دهید و هر اندازه که به امر خداوند و طاعتش گرایش پیدا کنید.
کانَ بِهِ عَلِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
فَإِنَّ هَ
:خداوند بآن همواره دانا بوده و خواهد بود.بنا بر این شما را طبق عملتان پاداش می دهد و هیچ چیز نزد او ضایع نمی شود.
ص : 75
[ [سوره النساء ( 4): آیات 128 تا 130
اشاره
ما صُلْحاً وَ اَلصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ اَلْأَنْفُسُ اَلشُّحَّ وَ إِنْ 􀀀 حا بَیْنَهُ 􀀀 ما أَنْ یُصْلِ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 لا جُن 􀀀 راضاً فَ 􀀀 ا نُشُوزاً أَوْ إِعْ 􀀀 خافَتْ مِنْ بَعْلِه 􀀀 وَ إِنِ اِمْرَأَهٌ
تَمِیلُوا کُلَّ اَلْمَیْلِ 􀀀 ساءِ وَ لَوْ حَرَصْ تُمْ فَلا 􀀀 ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً ( 128 ) وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ اَلنِّ 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اَللّ
􀀀
تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ هَ
اسِعاً 􀀀 اَللّ و
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَللّ کُ  لا مِنْ سَعَتِهِ وَ
􀀀
ا یُغْنِ هُ 􀀀 کانَ غَفُوراً رَحِیماً ( 129 ) وَ إِنْ یَتَفَرَّق 􀀀 اَللّ
􀀀
ا کَ الْمُعَلَّقَهِ وَ إِنْ تُصْ لِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ هَ 􀀀 فَتَذَرُوه
( حَکِیماً ( 130
(1)
ترجمه
و اگر زنی از بی میلی یا کناره گیري شوي خود،بیم دارد،گناهی بر ایشان نیست که میان خود آشتی بر قرار کنند و آشتی بهتر
از جدایی است و بخل،غریزي انسانهاست و اگر نیکی کنید و تقوي داشته باشید،خداوند بکردار شما آگاه است.
و شما هرگز قادر نیستید که میان زنان-از همۀ جهات-عدالت کنید،اگر چه آزمندي کنید،بنا بر این بکلی از وظائف خود
منحرف مشوید تا در نتیجه آنها را معلق نسازید-که نه داراي شوهر باشند و نه بدون شوهر-و اگر اصلاح کنید و تقوي پیشه
کنید،خداوند آمرزگار و رحیم است.و اگر از یکدیگر جدا شوند،خداوند از رحمت بیکرانش هر دو را بی نیاز می سازد و
خداوند واسع و حکیم است.
ص : 76
1) -سورة نساء آیۀ 128 و 129 و 130 جزء پنجم سورة 4 -1
بیان آیه 128
اشاره
قرائت
بفتح یاء و تشدید صاد و فتح لام. « یصالحا » بضم یاء و سکون صاد و کسر لام و دیگران « ان یصلحا » کوفیان قرائت کرده اند
از باب تفعل هم قرائت شده است.قرائت او نیز « یصلحا » از باب تفاعل مناسبتر است.بزعم سیبویه « یصالحا » بدیهی است که قرائت
سوره الحجرات 9 یعنی میان ایشان ) « ما􀀀 فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُ » : بی مناسبت نیست زیرا باب افعال در موارد دیگر استعمال شده است مثل
بنا بر قرائت باب افعال مفعول به است و بنا بر قرائت باب تفاعل نیز ممکن است مفعول به باشد زیرا « صلحاً » اصلاح کن)کلمۀ
باشد. « تصالح » این فعل متعدي هم استعمال شده است و ممکن است مفعول مطلق و جانشین
لغت
نشوز:معناي آن در همین سوره گذشت.
شحّ:افراط در حرص،خواه حرص نسبت بمال باشد یا چیز دیگر.فرق آن با بخل،این است که:بخل اختصاص بمال دارد.شاعر
گوید:
لقد کنت فی قوم علیک اشحه
بفقدك الا ان من طاح ( 1) طائح
یودون لو خاطوا علیک جلودهم
و هل یدفع الموت النفوس الشحائح
یعنی:تو در میان مردمی بودي که از فقدان تو سخت ناراحت بودند،لیکن کسی که هلاك شد،از بین رفته است.دوست می
دارند که پوست بدن خود را بر تو بدوزند و ترا از خطر حفظ کنند ولی آیا نفوس دوستدار،مرگ را می توانند دفع کنند؟!
ص : 77
1) -یعنی هلاك شده. -1
اعراب
خافَتْ 􀀀 إِنِ امْرَأَهٌ
و فعل دوم مفسر فعل محذوف اول است و اضمار فعل پیش از ذکر آن است که به مناسبت « ان خافت امرأه خافت » :یعنی
تفسیري که از آن می شود:
شان نزول
ابو جعفر و سعید بن مسیب گویند:دختر محمد بن سلمه،زنی مسنی بود همسر رافع بن خدیج.وي همسر دیگري داشت که
جوان بود،از این رو زن پیر را طلاق داد و موقعی که نزدیک بود عده اش به پایان رسد،به او گفت:اگر مایل هستی،بتو رجوع
می کنم،به شرطی که اگر زن جوان را بر تو مقدم دارم،صبر کنی.او قبول کرد و با یکدیگر آشتی کردند.این همان صلحی
است که خداوند در بارة آن آیه نازل فرمود.
ابن عباس گوید:سوده دختر زمعه،همسر پیامبر گرامی اسلام،ترسید که پیامبر او را طلاق گوید.از اینرو گفت:مرا طلاق مده و
مثل همسران دیگر از من نگهداري کن،لکن روز مرا براي عایشه قرار ده،پس این آیه نازل گردید.
مقصود
قبلا پیرامون حکم نافرمانی زن،سخن گفته شد.اکنون در پیرامون کجروي و نافرمانی مرد نسبت بهمسر خود گوید:
ا نُشُوزاً 􀀀 خافَتْ مِنْ بَعْلِه 􀀀 وَ إِنِ امْرَأَهٌ
:اگر زنی علم یا گمان پیدا کند که شوهرش بواسطۀ زشتی یا بالا بودن سن یا جهتی دیگر،خود را از او بالاتر می داند و به
زنی دیگر توجه دارد...
راضاً 􀀀 أَوْ إِعْ
:یا اینکه از او یا پاره اي از منافع و حقوقی که باید نسبت باو ادا کند، اعراض و انصراف دارد.برخی گفته اند:منظور از
اعراض،ترك زن و ظلم در بارة او و میل بسوي زن دیگري است.
ما صُلْحاً 􀀀 حا بَیْنَهُ 􀀀 ما أَنْ یُصْلِ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 لا جُن 􀀀 فَ
:بر هیچیک از آن دو، گناهی نیست که میان خود آشتی بر قرار کند،گو اینکه زن،روز خود را یا پاره اي از حقوق خود را از
ص : 78
قبیل نفقه و کسوت و...بشوهر ببخشد و از این راه عواطف او را بخویش جلب نماید تا رشتۀ زناشوي و پیوند خانواده گسسته
نشود.
وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ
:اگر از این راه میان زن و شوهر،آشتی برقرار شود،بهتر از این است که پس از مدتی الفت و همبستگی،حالا کار بجدایی
بکشد.
بدیهی است که این چنین صلحی بستگی برضا و میل زن دارد.اگر زن بچنین گذشتها و چشمپوشی ها مایل نباشد،وظیفۀ مرد
است که نفقه و کسوت و قسمت او را تماماً بدهد و گرنه طلاقش دهد.
اصحاب و تابعین که در میان ایشان علی ع،ابن عباس،سعید بن جبیر:عطا و سدي و دیگران هستند،چنین گفته اند.
وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ
:در بارة معناي این جمله اختلاف است.
-1 ابن عباس و سعید بن جبیر و عطا و سدي گویند:یعنی زنها از اینکه از حقوق خود،چشمپوشی کنند،بخل می ورزند و میل
دارند همۀ حقوق خود را بطور کامل استیفا نمایند.
-2 ابن وهب و ابن زید گویند:یعنی هر کدام از زن و شوهر بحق خویش بخل می ورزند.زن از اینکه از حق و نفقه و کسوت و
قسمت و...چشمپوشی کند،بخل می ورزد و شوهر از اینکه حقوق زنی را بدهد که تمایلی به او ندارد،بخلی می ورزد.این
معنی اعم است.
وَ إِنْ تُحْسِنُوا
:خطاب بمردان است.یعنی اگر شما در برابر زنانی که به آنها علاقه ندارید،نیکی و صبر پیشه کنید.
وَ تَتَّقُوا
:و از ظلم کردن بر ایشان نسبت به نفقه و کسوت و معاشرت پسندیده، خودداري کنید.بقولی یعنی:اگر در گفتار و کردارتان
نیکی کنید و از معصیت خدا بپرهیزید...
ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اللّ
􀀀
فَإِنَّ هَ
:خداوند بکردار و رفتار شما نسبت به ایشان آگاه است و آن کردارها را حفظ می کند و پاداش آن را به شما می دهد.
ص : 79
130- بیان آیۀ 129
اشاره
لغت
استطاعت:قوت،قدرت،توانایی سعه:گشایش،مخالفت تنگی.یکی از صفات خداوند:واسع است که در بارة معناي آن اختلاف
شده است.برخی گویند:یعنی بخشش او وسعت دارد و برخی گویند:
سوره اعراف 156 یعنی رحمت من همه ) « وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ » یعنی رحمتش وسعت دارد.مؤید این عقیده،آیۀ قرآن
چیز را فرا گرفته است)و برخی هم گفته اند:
یعنی قدرتش وسیع و بی پایان است.
مقصود
در آیۀ پیش،در بارة ناسازگاري و صلح زنان و شوهران،راهنمایی هایی کرد و اکنون می گوید:سازش و صلح و هر گونه
گذشت و همکاري باید در حدود توانایی باشد.
می فرماید:
ساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ 􀀀 وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّ
:شما نمی توانید از لحاظ محبت قلبی میان زنان مساوات بر قرار کنید،اگر چه در این راه حد اکثر حرص و اشتیاق از خود نشان
دهید،زیرا این کار،از اختیار شما بیرون است و بنا بر این در بارة آن تکلیف و وظیفه اي متوجه شما نیست و مؤاخذه اي
ندارید.این معنی از ابن عباس و حسن و قتاده است.
برخی گفته اند:منظور این است که شما نمی توانید از تمام جهات:نفقه،لباس بخشش،مسکن،مصاحبت،نیکی و گشاده رویی
و...عدالت کنید و میان زنان مساوات برقرار کنید.یعنی این کارها بر شما آسان نیست،بلکه سنگین و دشوار است،زیرا میل و
علاقۀ قلبی شما به ایشان یکسان نیست.
ص : 80
لا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ 􀀀 فَ
:بنا بر این تمایلات خود را یکسره از آنهایی که چندان مورد علاقۀ شما نیستند،بر نگیرید.زیرا اینکار شما را نسبت به آنها به
ستم می کشاند،در نتیجه از انجام تکالیف واجب خویش-قسمت،نفقه،لباس و معاشرت نیکو-سر باز می زنید.
ا کَالْمُعَلَّقَهِ 􀀀 فَتَذَرُوه
:و سر انجام آنهایی که مورد علاقۀ شما نیستند،معلق می- گذارید،یعنی در شرایطی قرار می دهید که نه مانند زنان شوهردار
هستند و نه مانند زنان بی شوهر،که آزاد باشند و پی کار خود روند.این معنی از ابن عباس،حسن، مجاهد،قتاده و دیگران
است.از امام باقر(ع)و امام صادق(ع)نیز روایت شده است.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:مردي از زنادقه ( 1) از ابو جعفر احول 2 پرسید:
همین سوره آیه 3 یعنی اگر بترسید که میان زنان عدالت نکنید،یک زن بگیرید)و آیه: ) « واحِدَهً 􀀀 أَلاّ تَعْدِلُوا فَ
􀀀
فَإِنْ خِفْتُمْ » : چرا آیۀ
با هم سازگار نیستند زیرا در آیه قبل می گوید:اگر بترسید که عدالت « ساءِ وَ لَوْ حَرَصْ تُمْ 􀀀 وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّ »
نکنید...و تصدیق کرده است که عدالت ممکن است ولی در این آیه،گفته است عدالت، ممکن نیست؟ابو جعفر می گفت که
از جواب عاجز ماند و موقعی که بمدینه رفت،مطلب را از امام صادق(ع)سؤال کرد.حضرت فرمود:منظور از عدالت در آیۀ
اول،عدالت در نفقه و منظور از عدالت،در آیۀ دوم،عدالت در محبت است،زیرا هیچکس قادر نیست که میان زنان از لحاظ
محبت،عدالت بر قرار کند.ابو جعفر گفت:هنگامی که مراجعت کردم،این جواب را به اطلاع آن مرد زندیق رسانیدم.گفت:این
جواب را از حجاز آورده اي.
ص : 81
پهلوي است.برخی احتمال داده اند که « زندیک » 1) -زنادقه جمع زندیق است که ظاهراً معرب - 1
عبري و آرامی است ولی بعید است.مقصود از زنادقه،مانویان هستند که به عقیدة « زدوکم » یا « صدوق » یا « صدیق » معرب
زردشتیان،به دروغ و فریب،آیین خود را آسمانی خواندند.اما در تاریخ مجادلات اسلام،هر فرد مانوي و هر ثنوي بطور مطلق و
هر قائل بنور و ظلمت و کسی که به آخرت ایمان نداشته باشد و کسی که بقدم عالم معتقد و حدوث و خلق آن را منکر باشد
و کسی که ایمان ظاهر کند و به باطن کافر باشد،زندیق خوانده شده است.
ابو قلابه از پیامبر روایت کرده است که:آن بزرگوار،اوقات را میان زنان قسمت می کرد و می فرمود:خدایا،این است تقسیم من
در آنچه قدرت دارم بنا بر این مرا بر آنچه قدرت ندارم،ملامت مکن.
وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا
:اگر در قسمت میان زنان و بر قراري مساوات میان ایشان،از لحاظ نفقه و...بصلاح گرایید و خدا را در امور زنان مورد نظر
قرار دهید و از انحرافی که خداوند شما را از آن منع کرده،خودداري کنید و یکی را بر دیگري ترجیح ندهید...
کانَ غَفُوراً رَحِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
فَإِنَّ هَ
:گناهان گذشته شما را-در این خصوص-اگر توبه کنید و براه راست بر گردید و میان آنها مساوات بر قرار کنید،می آمرزد و
شما را رحمت می کند و از کیفر شما چشمپوشی می کند.هم چنان که با پیشینیان نیز چنین می کرد.
امام صادق(ع)بنقل از پدران خود فرمود:پیامبر گرامی اسلام در دورة بیماري اوقات را میان زنان تقسیم و میان آنها گردش می
کرد.
و روایت شده است که علی(ع)داراي دو همسر بود و روزي که نوبت یکی از آنها بود،در خانۀ دیگري وضو نمی گرفت.
معاذ بن جبل داراي دو همسر بود که در بیماري طاعون هر دو با هم جان سپردند.
براي دفن آنها قرعه انداخت تا معلوم شود که کدام یک را پیش از دیگري بخاك سپارد.
اللّ کُ  لا مِنْ سَعَتِهِ
􀀀
ا یُغْنِ هُ 􀀀 وَ إِنْ یَتَفَرَّق
:اگر هر کدام از آنها از مصلحت دیگري امتناع کند، بطوري که زن حق خود را در مورد قسمت و نفقه و لباس و حسن
معاشرت،بطور کامل بخواهد و مرد هم از اجابت او خودداري کند و کار آنها بطلاق و جدایی بکشد، خداوند از فضل و
روزي بیکران خود هر دو را بی نیاز می گرداند.
اسِعاً حَکِیماً 􀀀 اللّ و
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند همواره نسبت به بندگان خویش،داراي فضل بیکران بوده و هست و در تدبیرهاي خود نسبت به ایشان حکیم است
این آیه،دلالت دارد بر اینکه روزي ها همه بدست خداوند است و اوست که بحکمت خود عهده دار روزي خلایق است.اگر
چه گاهی این روزي را بدست برخی از بندگان خود قرار می دهد و مثلا روزي زنان را بدست مردان می دهد که طبق مشیت
و مصلحت اوست.
ص : 82
[ [سوره النساء ( 4): آیات 131 تا 134
اشاره
ا􀀀 لِلّ م
􀀀
اَللّ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ هِ
􀀀
إِیّ أَنِ اِتَّقُوا هَ
اکُم 􀀀 ابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
وَ هِ
بِاللّ وَکِیلًا ( 132 ) إِنْ
􀀀
ی هِ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ وَ کَف 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
اَللّ غَنِیا حَمِیداً ( 131 ) وَ هِ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ وَ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 فِی اَلسَّ
ا وَ 􀀀 وابُ اَلدُّنْی 􀀀 اَللّ ثَ
􀀀
ا فَعِنْدَ هِ 􀀀 وابَ اَلدُّنْی 􀀀 کانَ یُرِیدُ ثَ 􀀀 ذلِکَ قَدِیراً ( 133 ) مَنْ 􀀀 ی 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَلنّ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ وَ
اس􀀀 یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا ( اَللّ سَمِیعاً بَصِیراً ( 134
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَلْآخِرَهِ وَ
(1)
ترجمه
و براي خداست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است و ما وصیت کردیم آنهایی را که پیش از شما داراي کتاب بودند
و شما را که از خدا بپرهیزید و اگر کفر بورزید،براي خداست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است و خداوند بی نیاز و
سزاوار حمد است.و براي خداست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است و خداوند در وکیل بودن و حافظ همۀ اشیا
بودن،کافی است.
اگر بخواهید شما را اي مردم،می برد و قوم دیگري می آورد و خداوند بر اینکار تواناست.کسی که ثواب دنیا را بخواهد،پس
پیش خداوند ثواب دنیا و آخرت است و خداوند شنوا و بیناست.
ص : 83
1) -آیۀ 131 و 132 و 133 و 134 سوره چهار نسأ جزء پنجم -1
132- بیان آیۀ 131
اشاره
مقصود
پس از آنکه خداوند خبر داد که هر یک از زن و شوهر را بفضل خود پس از جدایی بی نیاز می گرداند،مطلبی را بیان می
کند که مردم را راغب می سازد که خیر و خوشی را از وي مسألت دارند،از اینرو می فرماید:
ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
وَ هِ
:براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است.در اینجا خبر از کمال قدرت و توسعۀ قلمرو حکومت خود می
دهد.یعنی کسی که مالک آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است،می باشد،برایش دشوار نیست که بعد از جدایی و
تنهایی،اسباب بی نیازي و انس فراهم گرداند.سپس وصیت و تقوي را که خیر دنیا و آخرت در آن است،بیان داشته،می
فرماید:
ابَ مِنْ قَبْلِکُمْ 􀀀 وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت
:مقصود یهودیان و مسیحیان و جز آنهاست.
إِیّ
اکُم 􀀀 وَ اللّ :ما به آنهایی که پیش از شما داراي کتاب بودند و به شما توصیه
􀀀
:و شما مسلمانان را در کتاب آسمانی،قرآن أَنِ اتَّقُوا هَ
کردیم که از معصیت خدا و مخالفت امر و نهی او اجتناب کنید،تا گرفتار کیفر،نشوید.
ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ هِ
:و اگر شما سفارش خداوند را منکر شوید و مخالفت کنید،او راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است و کفران و سر
پیچی شما او را ضرر نمی زنند.
اشاره به این است که:امر امتها باطاعت و نهی ایشان از معصیت،به خاطر اینکه جمعیت بیشتري بدست آورد و کمکی از آنها
بگیرد و بوسیلۀ ایشان رفع نیازي کند، نیست،زیرا مالکیت و سلطنت آسمانها و زمین و همه چیزهایی که در آنها هستند،از
ص : 84
اوست.نه ضعیف است که بخواهد تحصیل نیرو کند،نه محتاج است که بخواهد رفع حاجت کند و نه عاجز است که
بخواهد،قدرتی بکف آورد.بنا بر این امرها و نهی هاي او بخاطر نعمت و منت و رحمت او نسبت به ماست.
اللّ غَنِیا حَمِیداً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:او هرگز بخلق احتیاجی نداشته،بلکه خلق همگی محتاج او هستند.او نسبت به شما کارهایی نیکو کرده و نزد شما نعمتهایی
نیکو بودیعت گذارده است که سزاوار حمد و ستایش است. شما کاري کنید که نعمتهاي خداوند دوام پیدا کند و از شما قطع
نشود.یعنی از معصیتش بپرهیزید و بسوي طاعتش بشتابید.سپس فرمود:
بِاللّ وَکِیلًا
􀀀
ی هِ 􀀀 ا فِی الْأَرْضِ وَ کَف 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
وَ هِ
:او حافظ همه چیز است و هیچ چیز از علم او پوشیده نیست و از حفظ و تدبیر هیچ چیز خسته نمی شود و با وسعت قلمرو
حکومتش به کسی نیاز ندارد.
سه بار تکرار شد؟ برخی گفته اند:به منظور تاکید و یاد آوري است.برخی هم گفته « ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
هِ » چرا
اند:بخاطر این است که سه مطلب را آشکار سازد:
-1 بیان اینکه اطاعت خدا در آنچه دستور می دهد،واجب است،زیرا حکومت آسمانها و زمین از اوست.
-2 بیان اینکه خداوند از مردم بی نیاز است و مردم باو حاجت دارند و سزاوار حمد است زیرا حکومت آسمانها و زمین از
اوست.
-3 بیان اینکه حفظ و تدبیر مردم از اوست،زیرا حکومت آسمانها و زمین از اوست.
ص : 85
134- بیان آیۀ 133
اشاره
مقصود
در آیات پیش بیان فرمود که او را بخلق نیازي نیست،زیرا بر آسمانها و زمین حکومت می کند.اکنون بیان می کند که او
نسبت به خلق خویش کمال قدرت را دارد و می تواند مخلوقات خود را هلاك کند یا نجات بخشد و پس از نابود کردن،در
جاي آنها افرادي دیگر قرار دهد.از اینرو می فرماید:
النّ
اس􀀀 إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا :اي مردم،اگر خدا بخواهد،شما را هلاك و نابود می سازد.برخی گفته اند:این جمله محذوفی دارد.یعنی اگر بخواهد شما را
نابود کند، نابودتان می کند.
وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ
:و مردي دیگر جز شما را می آورد که پیامبرش را یاري و پشتیبانی کنند.
آنان کسان »: در روایات است که چون این آیه نازل شد،پیامبر گرامی اسلام دست خود را بر پشت سلمان زد و گفت
یعنی ایرانیان عجم. « این،هستند
ذلِکَ قَدِیراً 􀀀 ی 􀀀 اللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند همواره بر این کار قادر بوده و هست و می تواند قومی را بقومی تبدیل کند و مردمی را فانی کند و دوباره باز
گرداند.سپس در بارة عظمت ملک و قدرت خود و اینکه پاداش دو جهان در کف اوست،می فرماید:
ا􀀀 وابَ الدُّنْی 􀀀 کانَ یُرِیدُ ثَ 􀀀 مَنْ
:آنان که غنیمت و منافع دنیا را می خواهند...
در اینجا از حال کسانی خبر می دهد که نسبت به جناب محمد ص اظهار ایمان کردند ولی دو روي و نفاق می کردند و
مقصودشان این بود که از مال دنیا بهره اي برگیرند.
ا وَ الْآخِرَهِ 􀀀 وابُ الدُّنْی 􀀀 اللّ ثَ
􀀀
فَعِنْدَ هِ
:خداوند مالک دنیا و آخرت و پاداش آنهاست.
ص : 86
بنا بر این مردمی که جهاد می کنند،پاداش دنیا و آخرت را می جویند.این معنی از ابو علی جبایی است.
برخی گفته اند:این آیه تهدیدي است براي منافقان،چه ثواب آنها همان غنایمی است که در این دنیا در جنگها بدست می
آورند و امنیت مالی و جانی و خانوادگی که در پناه اسلام،نصیب ایشان می شود.ولی در آخرت،ثواب آنها آتش جهنم
خواهد بود.
اللّ سَمِیعاً بَصِیراً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
: او را همواره صفتی است که بخاطر آن شنیدنیها را می شنود و دیدنیها را می بیند و این صفت،همان صفت حیات و بی آفت
بودن اوست.برخی گفته اند:ذکر این جمله بخاطر این است که بیان کند که او سخن منافقان را در وقت خلوت،می شنود و از
اسرار آنها و نفاق آنها با خبر است.
ص : 87
[ [سوره النساء ( 4): آیات 135 تا 136
اشاره
ما􀀀 ی بِهِ 􀀀 فَاللّ أَوْل
􀀀
والِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیا أَوْ فَقِیراً هُ 􀀀 ی أَنْفُسِکُمْ أَوِ اَلْ 􀀀 لِلّ وَ لَوْ عَل
􀀀
داءَ هِ 􀀀 قَوّ بِالْقِسْطِ شُهَ
امِینَ 􀀀 آم کُونُوا ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ نَُوا 􀀀ی
بِاللّ وَ رَسُولِهِ وَ
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا هِ 􀀀 ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً ( 135 ) ی 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اَللّ
􀀀
ي أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ هَ 􀀀 لا تَتَّبِعُوا اَلْهَو 􀀀 فَ
لائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَقَدْ ضَ لَّ 􀀀 بِاللّ وَ مَ
􀀀
ابِ اَلَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ هِ 􀀀 ی رَسُولِهِ وَ اَلْکِت 􀀀 ابِ اَلَّذِي نَزَّلَ عَل 􀀀 اَلْکِت
( لالًا بَعِیداً ( 136 􀀀 ضَ
(1)
ترجمه
اي مردمی که ایمان آورده اید،همواره بعدالت قیام کنید و براي خدا،شهادت بدهید،اگر چه به زیان خودتان یا پدر و مادر و
خویشاوندانتان باشد.اگر کسانی که در بارة ایشان شهادت می دهید،ثروتمند یا مستند باشند،خداوند به حال ایشان ناظرتر و
اولی است تا شما،بنا بر این بخاطر عدالت و اهمیت آن،پیروي هوي و هوس مکنید و اگر مسامحه یا اعراض کنید،خداوند
بکردار شما آگاه است.
اي مردمی که ایمان آورده اید،بخدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده است و کتابی که پیش از او نازل شده،ایمان
بیاورید.و کسی که به خدا و فرشتگان و کتابها و رسولانش و روز قیامت،کفر بورزد،بگمراهی دوري کشانده شده است.
ص : 88
1) -سوره نساء آیات 135 تا 136 جزء 5 -1
بیان آیۀ 135
اشاره
قرائت
به سکون لام و دو واو-که اولی مضموم و دومی ساکن « تلووا » بضم لام و یک واو ساکن و دیگران « ان تلو » ابن عامر و حمزه
است-قرائت کرده اند.
بمعناي توجه و مخالف اعراض باشد.پس معناي آیه این است:اگر روي آورید « ولایت » قرائت اول،به خاطر این است که فعل از
یا اعراض کنید،خداوند به اعمال شما گواه است و نیکو کار را پاداش و بد کار را کیفر می دهد.
و تکرار « و ان تعرضوا او تعرضوا » بمعناي اعراض باشد.بنا بر این مثل اینکه:گفته است « لیّ » وجه قرائت دوم این است که کلمۀ از
سوره ) « لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُ دُّونَ » : لازم می آید لکن این موضوع،در قرآن کریم و ادبیات عرب.نظایري دارد.مثل
سوره حجر 30 ) « لائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ 􀀀 فَسَجَدَ الْمَ » : المنافقین 5 یعنی سرهاي خود بپیچند و آنها را ببینی که اعراض کنند)و مثل
در اینجا کلمه « و هنداتی من دونها النأي و البعد »: یعنی فرشتگان همگی و دسته جمعی سجده کردند)و مثل
داراي یک معنی « معین » و« کذب » که در اینجا « الفی قولها کذباً و میناً »: داراي یک معنی هستند و مثل « بعد » و« ناي » هاي
باشد و عین الفعل تبدیل به همزه و حذف شده باشد. « تلووا » هم « تلوا » هستند.برخی گفته اند:ممکن است اصل
لغت
یعنی کسی که به قیام عادت دارد. ،« قیام » قسط و اقساط:عدل قوّام:صیغۀ مبالغه از
لیّ: دفع.در حدیث است که:
یعنی مسامحۀ شخصی غنی در پرداخت حقوق،ستمکاري است. « لیّ الواجد ظلم »
ص : 89
اعراب
باشد و دو خبر داشته باشد و ممکن است « کونوا » است و ممکن است خبر « اَلَّذِینَ آمَنُوا » که همان « قوّامین » شهداء:حال از ضمیر
باشد. « قوامین » صفت
ما􀀀 ی بِهِ 􀀀 فَاللّ أَوْل
􀀀
إِنْ یَکُنْ غَنِیا أَوْ فَقِیراً هُ
:تثنیه ضمیر بملاحظۀ این است که خداوند به بی نیازي غنی و فقر فقیر،اولی است،زیرا هر دو از جانب اوست.برخی گفته اند:
است.برخی گفته اند: « واو » بمعناي « او » تثنیۀ ضمیر بملاحظۀ این است که
تثنیۀ ضمیر بخاطر این است که:غنی معین یا فقیر معین قصد نشده بنا بر این از لحاظ مجهول بودن،جایز است که ضمیر مفرد
آمده است. « فاللّ اولی بهم
􀀀
ه » بآنها بر گردد و جایز است که ضمیر جمع برگردد و نقل شده است که در قرائت ابی
أَنْ تَعْدِلُوا
باشد. « لتعدلوا » :ممکن است منصوب و مفعول له باشد و ممکن است مجرور و بمعناي
مقصود
چون قبلا فرموده بود که ثواب دنیا و آخرت،پیش خداوند است،در این آیه مردم را امر به عدالت و طرفداري از حق و ترك
ستم کرد و فرموده:
قَوّ بِالْقِسْطِ
امِینَ 􀀀 آم کُونُوا ا أَیُّهَا الَّذِینَ نَُوا 􀀀ی
:اي مردمی که ایمان آورده اید همواره به عدالت قیام کنید.یعنی باید عادت شما این باشد که در گفتار و کردار،بعدالت قیام
کنید.
لِلّ
􀀀
داءَ هِ 􀀀 شُهَ
:شهداء جمع شهید است.خداوند بندگان خود را امر می کند که بر گفتار حق و شهادت براستی،ثابت قدم و پایدار باشند تا
بسوي او تقرب پیدا کنند و خشنودي او را بدست آورند.
از ابن عباس است که:یعنی در شهادت هاي خود جانبدار حق باشید،خواه بضرر کسی باشد،خواه به نفع کسی و خواه این
کسان به شما دور باشند و یا نزدیک.
والِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ 􀀀 ی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْ 􀀀 وَ لَوْ عَل
:اگر چه شهادت شما بضرر خودتان یا پدر و مادر یا خویشاوندان نزدیک تان باشد.مع الوصف،باید بعدالت قیام کنید
ص : 90
و بدرستی و حق شهادت دهید و بخاطر ثروت ثروتمندي یا تهیدستی فقیري از آن انحراف مجویید،زیرا خداوند متعال در اقامۀ
شهادت میان آنها مساوات بر قرار کرده و هیچیک را بر دیگري ترجیح نداده است.
دلالت آیه
این آیۀ دلالت می کند که شهادت پدر براي فرزند و شهادت فرزند براي پدر، خواه به سود باشد خواه بزیان،جایز
است،همچنین شهادت اقرباي دیگر نسبت به یکدیگر مانعی ندارد.
عقیدة ابن عباس هم همین است،زیرا می گوید:خداوند مؤمنان را امر کرده است که حق بگویند،اگر چه بزیان خودشان یا
پدران و مادرانشان یا فرزندانشان باشد و از ثروتمندي بخاطر ثروتش و از مستمندي بخاطر درماندگیش جانبداري نکنند ابن
شهاب زهري گوید:مسلمانان پیشین،بر این سیره بودند تا اینکه دوره هاي بعد فرا رسیدند و از مردم اموري ظاهر گردید که
زمامداران را به اتهام آنها وا داشت و شهادت اشخاص مورد اتهام،ترك شد.
اما شهادت انسان بزیان خودش،منظور اقرار براي خصم است.پس اقرار براي خصم.
شهادت بزیان خویش می باشد و مورد قبول است لکن شهادت بسود خویش قبول نمی شود.
إِنْ یَکُنْ غَنِیا أَوْ فَقِیراً
:اگر اشخاصی که به سود آنها یا بزیان آنها شهادت داده می شود، ثروتمند یا تهیدست باشند،نباید در راه سخن حق و شهادت
براستی مانعیت ایجاد شود.
فایده این سخن این است که:شاهد گاهی بخاطر ثروت کسی که شهادت بزیان او است و گاهی بخاطر مستمندي کسی که
شهادت به زیان اوست،از راه ترس یا دلسوزي و محبت،از اداي شهادت خود داري می کند و از این راه بفقیر ترحم یا به
یعنی خداوند به حال غنی و فقیر،ناظرتر و اولی « ما􀀀 ی بِهِ 􀀀 فَاللّ أَوْل
􀀀
هُ » : حشمت ثروتمند احترام می کند،از اینرو خداوند متعال فرمود
است.بنا بر این از اداي شهادت بزیان فقیر،بخاطر ترحم و دلسوزي و از دادن شهادت به نفع ثروتمند،به خاطر اینکه از مال مورد
شهادت بی نیاز است خود داري نکنید،زیرا خداوند متعال شما را به این کار امر کرده است و
ص : 91
می دانید که غنی بی نیاز و فقیر مستمند است.شما وظیفه دارید که اوامر خدا را رعایت کنید که او بمصالح بندگان از شما
داناتر است.
ي􀀀 لا تَتَّبِعُوا الْهَو 􀀀 فَ
:در اداي شهادت،از هواي نفس پیروي مکنید و بزیان کسانی که میان شما نگرانی و عداوت است،شهادت مدهید یا از اداي
شهادت بسود ایشان بخاطر غرضی از اغراض،خودداري مکنید و بخاطر تمایل قلبی که بحکم دوستی یا خویشاوندي به کسی
دارید،بسود او گواهی مدهید.
أَنْ تَعْدِلُوا
:بخاطر اینکه در شهادت،براه عدالت گام نهید.
را از « أَنْ تَعْدِلُوا » برخی هم .« از هوي نفس پیروي مکن تا خدا خشنود باشد »: فراء گوید:این جمله،نظیر این است که گفته شود
از هواي نفس بخاطر انحراف از حق یا در راه عدول از »: عدول و انحراف دانسته اند بنا بر این معناي جمله این است که
وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا :و اگر از اداي شهادت،مسامحه و خودداري کنید...این معنی از ابن عباس و مجاهد « حق،پیروي منمایید
است.
ابن عباس و سدي گویند:خطاب،متوجه حکام و زمامداران است.یعنی اگر شما حاکمان از قضاوت بسود یکی از دو طرف
دعوي خودداري کنید و از یکی متوجه دیگري شوید...
ابن زید و ضحاك گویند:یعنی اگر شهادت را تبدیل کنید و آن را کتمان نمایید..
ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اللّ
􀀀
فَإِنَّ هَ
:خداوند به اقامۀ شهادت و تحریف آن و اعراض از آن آگاه است.
دلالت آیه
این آیه،دلالت دارد بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر و پیمودن راه عدالت، نسبت بخود و دیگران از ابن عباس در
نقل شده است که دو نفر در برابر قاضی می نشینند،قاضی از یکی از آنها اعراض و به دیگري « إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا » معناي
توجه می کند.
ص : 92
بیان آیۀ 136
اشاره
قرائت
به صیغه معلوم از همان « نزل و انزل » بصیغۀ مجهول از باب تفعیل و افعال و دیگران « نزل و انزل » ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو
دو باب قرائت کرده اند.
« یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ » : سوره نحل 44 )و نیز بدلیل این آیه ) « ا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ 􀀀 لِلنّ م
اسِ􀀀 لِت بَُیِّنَ » : قرائت مجهول بدلیل این آیه است
سوره ) « ا إِلَیْکَ الذِّکْرَ 􀀀 أَنْزَلْن » سوره حجر 9)و ) « حافِظُونَ 􀀀 إِنّ لَهُ لَ
􀀀
نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ ا » : (سوره الانعام 114 ) و قرائت معلوم بدلیل آیه
.( نحل 44
مقصود
بِاللّ وَ رَسُولِهِ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا هِ 􀀀ی
:در بارة این جمله سه قول است:
-1 اي کسانی که بوسیلۀ اقرار بخدا و رسول،ایمان ظاهري آورده اید،در باطن نیز ایمان بیاورید تا ظاهر و باطن شما با هم موافق
باشند.این معنی صحیح و مورد اعتماد است.خطاب متوجه منافقانی است که بر خلاف عقیدة باطنی خود سخن می گفتند- وَ
ابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ :اي مردمی که بظاهر ایمان آورده اید باطناً نیز بخدا و رسول و قرآن 􀀀 ی رَسُولِهِ وَ الْکِت 􀀀 ابِ الَّذِي نَزَّلَ عَل 􀀀 الْکِت
و کتابهاي آسمانی پیشین ایمان بیاورید.
-2 خطاب،در حقیقت متوجه مؤمنان است و مقصود کسانی است که ظاهراً و باطناً ایمان آورده اند و منظور این است که:در
آینده نیز بر این ایمان استوار بمانید و از آن جدا مشوید.این قول از حسن و مختار جبایی است.وي گوید:ایمان-که به معناي
تصدیق است-باقی نمی ماند،بلکه دوام آن به این است که انسان در همه حال، آن را تجدید کند.
-3 خطاب،به اهل کتاب است.آنها امر شده اند که به پیامبر اسلام و قرآن ایمان
ص : 93
آوردند،همانطوري بکتاب هاي آسمانی پیشین ایمان آورده اند.منظور از کتابهاي آسمانی پیشین،توارت و انجیل است که با
ایشان بود.اینکه به آنها دستور می دهد که آن کتابها را تصدیق کنند،اگر چه بآنها تصدیق داشتند،بخاطر یکی از دو جهت
است:
-1 در تورات و انجیل صفات پیامبر گرامی اسلام ذکر و سفارش شده است که او را تصدیق نمایند پس اگر کسی تصدیق
پیامبر اسلام و قرآن نکند.تصدیق تورات و انجیل نیز نکرده است زیرا تکذیب قرآن،تکذیب تورات و انجیل است.
-2 خداوند متعال،ایشان را مامور کرده است که به محمد و قرآن و انجیل اقرار کنند و لازمۀ چنین اقراري،اقرار به نبوت و
اللّ
􀀀
رسالت حضرت عیسی(ع)است.مؤید آن روایتی است که از ابن عباس نقل شده که: این آیه در بارة مؤمنان اهل کتاب:عبد ه
اللّ بن سلام و یامین بن یامین که از بزرگان اهل
􀀀
بن سلام و اسد بن کعب و اسید بن کعب و ثعلبه بن قیس و خواهر زادة عبد ه
کتاب هستند،نازل شده است.اینان به پیامبر اسلام عرض کردند:ما به تو و کتاب تو و موسی و تورات و عزیز ایمان می آوریم
و به کتابها و پیامبران دیگر کفر می ورزیم،از اینرو به آنان گفته شد:ایمان بیاورید به خدا و...
و آنها بر طبق امر خدا ایمان آوردند.
لائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ 􀀀 بِاللّ وَ مَ
􀀀
وَ مَنْ یَکْفُرْ هِ
:کسی که منکر خدا شود یا او را شبیه خلق شناسد یا امر و نهیش را اطاعت نکند و ملائکه را منکر شود یا مثل آنان که آنها را
دختران خدا خواندند،در مقامی پست قرار دهد و منکر کتب آسمانی و پیامبران خدا و روز قیامت شود.
لالًا بَعِیداً 􀀀 فَقَدْ ضَلَّ ضَ
:از حق دور شده و از راه راست فاصله گرفته است.
حسن گوید:گمراهی بعید آن است که قابل ائتلاف نباشد و مقصود این است که:
آنکه بمحمد کفر بورزد و نبوتش را منکر شود،گویی همۀ دین را منکر شده است زیرا ایمان هیچکس صحیح نیست،مگر
بوسیلۀ ایمان به پیامبر گرامی اسلام و قرآن در حقیقت این آیه تهدیدي است براي اهل کتاب و اعلامی است به آنها در
خصوص اینکه اقرار آنها به یکتایی خدا و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبران،بدون اقرار
ص : 94
برسالت حضرت محمد ص،نتیجه اي براي آنها ندارد و وجود و عدم آن یکسان است.
نظم آیه
وجه اتصال این آیه به سابق این است که خداوند متعال در آیات پیش اسلام را معرفی و در این آیه مردم را بسوي ایمان و
شرایط آن دعوت کرد.
و معناي قیام به عدالت،همین ایمانی است که در این آیه،بسوي « کونوا قوامین بالقسط » برخی گفته اند:این آیه متصل است به
آن فرا خوانده است.
ص : 95
[ [سوره النساء ( 4): آیات 137 تا 139
اشاره
افِقِینَ بِأَنَّ 􀀀 لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا ( 137 ) بَشِّرِ اَلْمُن 􀀀 اَللّ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ
􀀀
دادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ هُ 􀀀 إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ اِزْ
( لِلّ جَمِیعاً ( 139
􀀀
اءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ اَلْعِزَّهَ فَإِنَّ اَلْعِزَّهَ هِ 􀀀 کافِرِینَ أَوْلِی 􀀀 ذاباً أَلِیماً ( 138 ) اَلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ اَلْ 􀀀 لَهُمْ عَ
(1)
ترجمه
آنان که ایمان آوردند،آن گاه کافر شدند،سپس ایمان آوردند و پس از آن کافر شدند و بر کفر خود افزودند،خدا آنها را
نیامرزد و راه بهشت بآنها نشان ندهد.
منافقان را آگاه کن که بر ایشان عذابی دردناك است.آنان که کافران را-نه مؤمنان دوست گرفتند،آیا از نزد ایشان عزتی می
جویند؟!که عزت بکلی براي خداوند متعال است.
ص : 96
1) -آیۀ 137 و 138 و 139 سورة نساء جزء پنجم -1
139-138- بیان آیات 137
اشاره
لغت
بشارت:خبر مسرور کننده اي که اثر آن در چهرة انسان ظاهر گردد.سپس این کلمه در اخبار حزن آور نیز استعمال شده و
بطوري که خبرهاي وحشتناك در مورد عذاب و کیفر،بجاي باشرت و اخبار شادي بخش قرار می گیرد.عرب می
یعنی احترام تو زدن و سرزنش تو شمشیر است.شاعر گوید: « گوید:تحیتک الضرب و عتابک السیف
و خیل قد دلفت لهم بخیل
تحیه بینهم ضرب و جیع
یعنی:در مقابل آن لشکر،لشکري فرستادم که تحیت و احترامی که میان ایشان رد و بدل می شود،چیزي غیر از ضربتهاي
دردناك نیست.
یعنی دشوار است بر من « عزّ علی ان یکون کذا » گفته می شود و « عزاز » عزت:اصل معناي آن دشواري است،از اینرو بزمین سخت
یعنی نیرومند ارجمندي « عزیز » یعنی پشت گرمی به کسی و « اعتزاز » یعنی بدست آوردن آن دشوار است ( 1)و « عز الشیء » که...و
که خواري دامنگیرش نمی شود.
مقصود
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا
:گفته اند در بارة معناي این عبارت،اقوالی است:
-1 مقصود کسانی است که به موسی ایمان آوردند.آن گاه بوسیلۀ پرستش گوساله و جز آن،کفر ورزیدند ثُمَّ آمَنُوا :یعنی
مسیحیانی که به عیسی ایمان آوردند
ص : 97
یعنی دشوار و سنگین است بر من « عزیز علی ان اري الخلق و لا تري ». 1) -از همین معنی است که این جمله در دعاي ندبه -1
اللّ تعالی فرجه)
􀀀
که خلق ببینم و تو دیده نشوي(خطاب به حضرت ولی عصر عجل ه
ثُمَّ کَفَرُوا
دادُوا کُفْراً :سپس بر کفر خویش نسبت به حضرت محمد ص افزودند.این قول از قتاده 􀀀 :آن گاه به عیسی کافر شدند ثُمَّ ازْ
است.
-2 مقصود کسانی است که به موسی ایمان آوردند،آن گاه پس از موسی کافر شدند، سپس بعزیز ایمان آوردند،سپس به
عیسی کافر شدند و پس از آن بر کفر خود نسبت به پیامبر گرامی اسلام،افزودند.این قول از زجاج و فراء است.
-3 مقصود،طایفه اي از اهل کتاب است که می خواستند گروهی از اصحاب پیامبر گرامی اسلام را دچار شک و حیرت
سازند.از اینرو پیش آنان اظهار ایمان می کردند، سپس می گفتند:براي ما شبهۀ تازه اي پیدا شده است و کافر می شدند و از
الَتْ 􀀀 وَ ق » : راه پایداري و ثبات بر کفر تا هنگام مرگ بر کفر خود می افزودند.این قول از حسن است.و مؤید این معنی است آیه
سوره آل عمران 72 یعنی ) « ارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ 􀀀 ابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّه 􀀀 طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِت 􀀀
طایفه اي از اهل کتاب گفتند در اول روز به قرآن ایمان آورید و در آخر روز کفر بورزید،شاید مسلمانان تغییر عقیده دهند)
-4 مجاهد و ابن زید گویند:مراد منافقانی است که:ایمان می آوردند،سپس مرتد می شدند آن گاه ایمان می آوردند و سر
انجام کافر می شدند و بر کفر خود جان می سپردند.
ابن عباس گوید:هر منافقی که معاصر پیامبر گرامی اسلام،بوده،داخل در این آیه است.
اللّ لِیَغْفِرَ لَهُمْ
􀀀
لَمْ یَکُنِ هُ
:اینان را خداوند با اظهار ایمان نمی آمرزد،زیرا اگر باطن آنان مانند ظاهرشان بود،پس از ایمان کافر نمی شدند.
لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا 􀀀 وَ
همین سوره ) « إِلاّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ
􀀀
لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً 􀀀 وَ لا » : :و آنها را براه بهشت،هدایت نمی کند،چنان که بعداً فرموده است
169 )یعنی آنها را براهی جزء راه جهنم،هدایت نخواهد کرد.ممکن است مقصود این باشد که خداوند آنها را
ص : 98
خوار می سازد و لطف خود را بخاطر همان کفر پیشین،شامل حالشان نمی سازد.سپس فرمود:
افِقِینَ 􀀀 بَشِّرِ الْمُن
ذاباً أَلِیماً :که براي ایشان در آخرت،عذابی دردناك است،اگر بر کفر و نفاق خود 􀀀 :اي محمد ص آنها را خبر ده بِأَنَّ لَهُمْ عَ
بمیرند.
دلالت آیه
این آیه دلیل است بر اینکه:آیۀ سابق در شان منافقان نازل شده است، بنا بر این قول چهارم،از اقوال دیگر صحیح تر
هست،سپس این منافقان را وصف کرده،می فرماید:
اءَ􀀀 کافِرِینَ أَوْلِی 􀀀 اَلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْ
:کسانی که مشرکین عرب و بقولی یهود را یار و مددکار و دوست،می گیرند...
مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ
:آنهایی که غیر از مؤمنین هستند أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ :آیا با دوست گرفتن ایشان و اعراض از اهل ایمان،از آنها نیرو و
لِلّ جَمِیعاً :اگر از روي اخلاص بخداوند ایمان می آوردند و عزت را از او و دین و پیامبر و
􀀀
حمایتی می طلبند؟! فَإِنَّ الْعِزَّهَ هِ
مؤمنان،می جستند براي ایشان بهتر بود از اینکه عزت را از مردم مشرك،بخواهند،زیرا هر گونه عزتی از خداوند متعال است و
او از جانب خود هر که را بخواهد عزیز و هر که را بخواهد ذلیل می سازد.
ص : 99
[ [سوره النساء ( 4): آیات 140 تا 141
اشاره
حَتّ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ
ی􀀀 م فَلا تَقْعُدُوا عََهُمْ 􀀀 ا 􀀀 ی بِه ا وَ سُْتَهْزَأُ 􀀀 اَللّ یُکْفَرُ بِه
􀀀
اتِ هِ 􀀀 ذا سَمِعْتُمْ آی 􀀀 ابِ أَنْ إِ 􀀀 وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِت
الُوا أَ لَمْ 􀀀 اَللّ ق
􀀀
کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ هِ 􀀀 کافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً ( 140 ) اَلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ 􀀀 افِقِینَ وَ اَلْ 􀀀 جامِعُ اَلْمُن 􀀀 اَللّ
􀀀
إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ هَ
امَهِ وَ لَنْ 􀀀 فَاللّ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ اَلْقِی
􀀀
الُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ هُ 􀀀 کافِرِینَ نَصِ یبٌ ق 􀀀 کانَ لِلْ 􀀀 نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ
( کافِرِینَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا ( 141 􀀀 اَللّ لِلْ
􀀀
یَجْعَلَ هُ
(1)
ترجمه
خداوند در قرآن بر شما نازل کرده است که چون بشنوید که آیات خدا را مورد انکار و استهزا قرار می دهند،با ایشان
منشینید،تا در سخنی دیگر سر گرم شوند، زیرا شما در این هنگام مانند ایشان هستید.خداوند منافقان و کافران را در جهنم گرد
می آورد.
آنان که براي شما انتظار می کشند،پس اگر از جانب خدا فتحی نصیب شما شد، گویند:آیا ما با شما نبودیم؟و اگر براي
کافران نصیبی باشد.گویند:آیا بر شما مستولی نشدیم و شما را از مؤمنان حفظ نکردیم؟خداوند در روز قیامت،میان شما حکم
می کند و براي کافران،بر مردم مؤمن راهی و تسلطی قرار نداده است.
ص : 100
1) -سوره نساء آیۀ 140 و 141 جزء 5 -1
بیان آیۀ 140
اشاره
قرائت
به صیغۀ مجهول قرائت کرده اند و وجه آنها گذشت. « نزل » به صیغه معلوم و دیگران « نزّل » عاصم و یعقوب
اعراب
ذا سَمِعْتُمْ 􀀀 أَنْ إِ
است. « انّ » مخوف از « ان » در محل نصب و الا در محل رفع خواهد بود و « ان » به صیغۀ معلوم خوانده شود « نزَّل » :هر گاه
شان نزول
ابن عباس گوید:منافقان نزد علماي یهود می نشستند و قرآن را به تمسخر می گرفتند،از اینرو خداوند از این کار نهی فرمود.
مقصود
پیش از این،در پیرامون مردم منافق و دوستی آنان با کفار،سخن گفت.
اکنون،آنان را از همنشینی و آمیزش آنان نهی کرده،می فرماید:
ابِ􀀀 وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِت
:و در قرآن بر شما نازل کرده است.
لا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ 􀀀 ا فَ 􀀀 ا وَ یُسْتَهْزَأُ بِه 􀀀 اللّ یُکْفَرُ بِه
􀀀
اتِ هِ 􀀀 ذا سَمِعْتُمْ آی 􀀀 أَنْ إِ
:که چون بشنوید که مشرکین و منافقین به قرآن کفر می ورزند و آن را مورد استهزا قرار می دهند،با ایشان منشینید.
حَتّ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ
ی􀀀
:تا به سخنی دیگر،غیر از استهزاي دین بپردازند برخی گفته اند:یعنی تا به ایمان برگردند و دست از کفر و استهزاء بر دارند.
حَتّ یَخُوضُوا فِی
ی􀀀 ع ا فَأَعْرِضْ نَْهُمْ 􀀀 اتِن 􀀀 إِذ رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آی ا􀀀 و آنچه در قرآن در اینباره نازل شده،در سورة انعام است: آیه ) « حَدِیثٍ غَیْرِهِ
ص : 101
68 و هنگامی که می بینی کسانی که در آیات ما خوض می کنند و بیاد مسخره و استهزاء می گیرند،از آنها اعراض کن تا به
سخنی دیگر بپردازند).
دلالت آیه
این آیه دلالت دارد بر اینکه:همنشینی با کفار،هنگامی که بآیات خدا کفر بورزند و دین را مورد مسخره قرار دهند،حرام است
و هنگامی که کاري بدین نداشته، به مطالب و امور دیگري بپردازند،مباح است.لکن از حسن روایت شده است که این
سوره انعام 68 یعنی پس از یاد آوري با مردم ) « الظّ
􀀀
ي مَعَ الْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْر 􀀀 فَلا » : اباحه،بوسیلۀ آیۀ شریفۀ
ستمکار،منشین)نسخ شده است.
إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ
:هر گاه با ایشان مجالست کنید،در حالی که کارشان استهزاي آیات الهی است،شما نیز مثل ایشان هستید،زیرا بر اینکه قدرت
بر انکار و مخالفت دارید،با ایشان مخالفت نمی کنید و از رفتار آنان کراهتی نشان نمی دهید و چون بر کفر ایشان راضی
هستید،کافرید،زیرا رضایت بر کفر،خود کفر است.
دلالت دیگر آیه
همچنین آیه دلالت دارد بر اینکه:با بدون قدرت،مخالفت با منکران،لازم است و اگر کسی با داشتن قدرت،این وظیفه را ترك
کند،خطا کار و گنهکار است.
و نیز آیه دلالت دارد بر اینکه:مجالست با مردم فاسق و بدعت گذار،از هر کیشی که باشند،حرام است.گروهی از اهل
اللّ بن مسعود و ابراهیم و ابروابل نیز بر همین عقیده اند ابراهیم گوید:از همین جهت
􀀀
تفسیر،این مطلب را بیان داشته اند و عبد ه
است که:هر گاه انسان در مجلسی سخن گوید و اهل مجلس او را تکذیب کرده،مورد استهزا قرار دهند خداوند بر ایشان
غضب می کند.عمر بن عبد العزیز نیز چنین گفته است و در روایت است که وي مردي را که روزه دار بود و با مردي باده
هر گاه بشنوید که حق » گسار،مجالست کرده بود،تازیانه زد.عیاشی از امام هشتم(ع)در تفسیر این آیه روایت کرده است که
مورد انکار و تکذیب قرار می گیرد و اهل مجلس به این کار سر گرم هستند،از آن مجلس برخیزید،از ابن عباس روایت شده
است که:خداوند،در این
ص : 102
آیه،به اتفاق و هماهنگی امر و از جدایی و مخالفت نهی فرموده است.طبري و بلخی و جماعتی از مفسران نیز چنین گفته
اند.جبایی گوید:اگر انسان در مجلس آنها نباشد و در جایی باشد که صداي آنها را بشنود،مانعی ندارد.حرام این است که با
آنها منشیند و گفتار آنها را مورد انکار قرار ندهد.و نیز گوید:آیه دلالت دارد بر بطلان قول کسانی که نفی عرض می کنند و
می گویند:غیر از جسم،چیزي وجود ندارد!زیرا می گوید:
تا در حدیثی دیگر خوض کنند و اثبات می کند که غیر از آنچه آنها می گویند و معتقدند، چیزي دیگر هم وجود دارد،که
همان عرض است.
کافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً 􀀀 افِقِینَ وَ الْ 􀀀 جامِعُ الْمُن 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند در روز قیامت.اهل کفر و نفاق را در آتش جهنم گرد می آورد و آنها را مورد عقاب قرار می دهد،چنان که در دنیا
بر دشمنی مومنان اتفاق کردند و براي مخالفت با ایشان،پشتیبان یکدیگر بودند.
ص : 103
بیان آیۀ 141
اشاره
لغت
تربّص:انتظار استحواذ:غلبه،استیلا.این فعل بر خلاف قاعده است و اعلال نشده چنان که در باب افعال آن می
برخی هم طبق قاعده اعلال کرده اند. « احواد » گویند
مقصود
هم اکنون خداوند بزرگ به توصیف منافقان و کافران،پرداخته می فرماید:
اَلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ
:آنان که براي شما انتظار می کشند..زیرا می گفتند، بزودي محمد ص و یارانش نابود می شوند و ما از دست آنها آسوده می
شویم و مردم ما و دین ما غالب می شوند.
اللّ
􀀀
کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ هِ 􀀀 فَإِنْ
:پس اگر از جانب خداوند متعال،فتح و پیروزي بر دشمنان،نصیب شما شود...
الُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ 􀀀ق
:گویند:مگر در جنگ با دشمنان پشتیبان شما و همراه شما نبودیم؟!بنا بر این سهم ما را از غنیمت،بدهید زیرا ما نیز در جنگ
حاضر بوده ایم.
الُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ 􀀀 کافِرِینَ نَصِیبٌ ق 􀀀 کانَ لِلْ 􀀀 وَ إِنْ
:و اگر براي کافران بهره اي باشد و بر مؤمنان غالب گردند،منافقان به آنها گویند:آیا ما از راه دوستی شما را برایتان دلگرم
نکردیم و اسباب غلبۀ شما را فراهم نساختیم؟این معنی از سدي است.
وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
:و آیا شما را از اینکه در صف مؤمنان داخل شوید، منع نکردیم؟ حسن و ابن جریج گویند:یعنی آیا به شما نگفتیم که ما با
شما هستیم و شما را
ص : 104
از خودمان ندانستیم و از اسرار محمد ص و اصحابش آگاه نکردیم و اخبار آنها را براي شما ننوشتیم و سر انجام آیا ما نبودیم
که اسباب فتح و پیروزي شما را فراهم ساختیم؟ بنا بر این اکنون که بمقصود رسیده اید،حقی که بر شما داریم فراموش
مکنید.آري در برابر صولت مومنان،ما از شما دفاع کردیم و بخاطر شما آنها را سرکوبی دادیم و هم چنان به جاسوسی هاي
خود ادامه دادیم تا آنها را از شما منصرف گردانیدیم و شما پیروز شدید.
امَهِ 􀀀 فَاللّ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِی
􀀀
هُ
:در اینجا خداوند سبحان از خودش خبر می دهد به اینکه:روز قیامت میان مردم حکم می کند و میان آنها بحق فیصله می
دهد.
کافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا 􀀀 اللّ لِلْ
􀀀
وَ لَنْ یَجْعَلَ هُ
:گفته اند:در بارة این جمله، اقوالی است:
-1 ابن عباس گوید:یعنی خداوند،یهود را بر مؤمنان پیروزي و غلبه نداده است.
-2 سدي و زجاج و بلخی گویند:یعنی خداوند،براي مردم کافر بر مؤمنان، غلبه منطقی و استدلالی قرار نداده است.اگر چه
ممکن است اهل کفر،از نظر قدرت و نیرو،بر اهل ایمان غالب آیند،لکن از لحاظ دلیل و منطق،در برابر اهل ایمان پایشان
چوبین است.
جبایی گوید:اگر آیه را حمل کنیم بر اینکه مقصود،غلبه است،مانعی ندارد،زیرا در صورتی این مانع،می تواند ارزشی داشته
باشد که غلبۀ کافران را خداوند،خواسته و قرار داده باشد.در حالی که چنین نیست،زیرا خداوند کار زشت نمی کند.بالعکس
غلبۀ مؤمنان بر اهل کفر،ممکن است از جانب خداوند باشد،زیرا مانعی نیست که نسبت آن بخداوند داده شود.
امَهِ 􀀀 فَاللّ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِی
􀀀
هُ » : برخی گفته اند:یعنی خداوند براي کافران در آخرت،غلبه قرار نداده است، زیرا بدنبال جملۀ
قرار گرفته است. بدین ترتیب منظور خداوند این است که اگر اهل کفر را بر اهل ایمان از راه قتل و غارت و اسیر- کردن،غلبه
اي باشد،لکن در روز قیامت،هیچگونه غلبۀ اي بر ایشان ندارند.
ص : 105
[ [سوره النساء ( 4): آیات 142 تا 143
اشاره
( إِلاّ قَلِیلًا ( 142
􀀀
اَللّ
􀀀
لا یَذْکُرُونَ هَ 􀀀 اَلنّ وَ
اس􀀀 راؤُنَ 􀀀 ی یُ 􀀀 سال 􀀀 ق کُ ام 􀀀 اَلصَّلا وُا هِ􀀀 ام إِلَی 􀀀ق إِذ وُا ا􀀀 و خادِعُهُمْ 􀀀 اَللّ وَ هُوَ
􀀀
خادِعُونَ هَ 􀀀 افِقِینَ یُ 􀀀 إِنَّ اَلْمُن
( اَللّ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا ( 143
􀀀
لاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ هُ 􀀀 ؤُ􀀀 ی ه 􀀀 لا إِل 􀀀 لاءِ وَ 􀀀 ؤُ􀀀 ی ه 􀀀 لا إِل 􀀀 ذلِکَ 􀀀 مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ
(1)
ترجمه
مردم منافق با خداوند خدعه می کنند و خداوند کیفر خدعۀ ایشان را می دهد و چون به نماز بر می خیزند،با حالت کسالت و
خستگی،به نماز می پردازند،حال آنکه در میان مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند.در این میان سر گردانند
نه با این گروهند و نه با آن گروه!کسی که خداوند گمراهش کند،تو هرگز راهی و روشی برایش نمی یابی.
ص : 106
1) -آیۀ 142 و 143 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 142 و 143
اشاره
قرائت
به تشدید همزه قرائت کرده است.و « یراُّون » اللّ بن ابی اسحاق
􀀀
از باب مفاعله قرائت کرده اند،لکن در شواذ،عبد ه « یراءون » مشهور
می باشد.یعنی مردم را وادار می کنند که آنها را ببینند و تماشا کنند این « یبصّرون الناس » در این صورت از باب تفعیل و بمعناي
را « مذبذبین » از باب مفاعله(یعنی خود را در معرض دید مردم قرار می دهند)مناسبتر است.) ابن عباس « یراءون » معنی از معناي
بصیغۀ اسم فاعل قرائت کرده است که معناي آن در بحث لغت،گفته می شود.
لغت
ذبذبه:تحریک و مذبذب(به صیغۀ اسم فاعل):حرکت دهنده و مذبذب(به صیغه اسم مفعول):متحرك و مذبذبین که در آیۀ
شریفه بکار رفته یعنی میان کفر و ایمان در حرکت و سرگردانند.
اعراب
« المنافقین » مذبذبین:حال از « قاموا » کسالی:منصوب و حال از ضمیر جمع در
مقصود
هم اکنون به منظور معرفی کردار زشت منافقان می فرماید:
خادِعُهُمْ 􀀀 اللّ وَ هُوَ
􀀀
خادِعُونَ هَ 􀀀 افِقِینَ یُ 􀀀 إِنَّ الْمُن
:منافقان با خدا نیرنگ می کنند و خداوند کیفر خدعۀ آنان را می دهد.
در بارة معناي خدعه،در اول سورة بقره،بحث کرده ایم.خلاصۀ مطلب،این
ص : 107
که معناي خدعه منافقان با خداوند متعال این است که آنان بر حسب ظاهر،اظهار ایمان می کنند و جان و مال خود را محفوظ
می دارند.حسن و زجاج گویند:آنان با پیامبر،خدعه می کردند و همانطوري که خداوند متعال،بیعت پیامبر را در آیه:
سوره فتح 10 )بیعت خود دانسته،در اینجا نیز خدعۀ با پیامبر را خدعۀ با خود به حساب آورده است. ) « اللّ
􀀀
ایِعُونَ هَ 􀀀 ما یُب 􀀀 إِنَّ »
سوره بقره 15 ) « اَللّ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ
􀀀
هُ » : معناي خدعۀ خداوند با آنان،این است که کیفر خدعۀ آنان را می دهد چنان که در آیۀ
یعنی آنها را استهزا می کند)گفتیم که خداوند در حقیقت کیفر استهزاي آنان را می دهد.
برخی گفته اند:خدعۀ خداوند،همان حکم خداوند است به محفوظ بودن جان و مالشان،با علم به اینکه آنها دروغ می گویند.
حسن و سدي و جماعتی از مفسران گویند:خدعۀ خداوند،این است که در روز قیامت،نخست به آنها نوري می دهد که با
مسلمانان حرکت کنند سپس نور را از آنها سلب می کنند و میان ایشان و مسلمانان،دیواري قرار می دهد.
ی􀀀 سال 􀀀 امُوا کُ 􀀀 لاهِ ق 􀀀 امُوا إِلَی الصَّ 􀀀 ذا ق 􀀀 وَ إِ
:و چون به نماز برخیزند،با کسالت و بیحالی و خلاصه عدم اشتیاق،بپا می ایستند.
النّ
اس􀀀 راؤُنَ 􀀀یُ
:آنان عبادات را بمنظور قرب بحضرت ربوبی،انجام نمی دهند.
تنها منظورشان این است که موقعیت خود را در میان جامعۀ اسلامی حفظ کنند و از کیفر قتل و مصادره اموال مصون بمانند.هر
گاه مسلمانان آنها را ببینند،نماز می خوانند و چهره بر خاك می سایند و هر گاه کسی آنها را نبیند و مسلمانی نباشد که عمل
این سالوسهاي متظاهر را بنگرد،از خواندن نماز سر باز می زنند.این معنی از قتاده و ابن زید است.
عیاشی به اسناد خود از امام صادق نقل کرده است که:از پیامبر بزرگوار اسلام پرسیدند:نجات در چیست؟فرمود:نجات در این
است که با خداوند،خدعه نکنید که خداوند نیز با شما خدعه می کند-یعنی کیفر خدعۀ شما را می دهد-زیرا هر کس با
خداوند خدعه کند،کیفر خدعۀ خود را از جانب خداوند متعال می بیند و اگر متوجه
ص : 108
باشد،نفسش نیز با وي خدعه می کند.پرسیدند:چگونه انسان،با خداوند خدعه می کند؟ فرمود:به امر خداوند،عمل می کند و
از این عمل،غیر خدا را قصد می کند.بنا بر این از ریا و تظاهر بپرهیزید که ریا،شرك است.ریا کار را در روز قیامت،به چهار
نام می خوانند،کافر،بدکار،فریبکار و زیانکار و به او می گویند:عملت زایل و اجرت باطل گردید و امروز ترا بهره و نصیبی
نیست،پس مزدت را از کسی بخواه که براي او و به خاطر او عملی را انجام داده اي.
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
اللّ
􀀀
لا یَذْکُرُونَ هَ 􀀀 وَ
:و کمی خدا را ذکر می کنند.یعنی خدا را با نیت خالص یاد نمی کنند و اگر با نیت خالص،خدا را یاد می کردند،کم نبود
بلکه بسیار بود.علت اینکه ذکر آنها را کم،توصیف کرده،این است که براي غیر خداست.این معنی از حسن و ابن عباس است.
ابو علی جبایی گوید:یعنی آنان خدا را بذکر آسان،یاد می کنند و از کاري چون تکبیر و چیزهایی که بلند گفته می شود،بر
زبان می آورند و تسبیح و قرائتی که آهسته گفته می شوند،ترك می کنند.
برخی هم گفته اند:ذکر آنها را قلیل دانسته،بخاطر اینکه مقبول درگاه خداوند نیست و هر چه نزد خداوند مردود شناخته
شود،اندك است.
ذلِکَ􀀀 مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ
:آنان میان کفر و ایمان،سرگردان شده اند.گویی آنها را سرگردان کرده اند،در حالی که در حقیقت،عامل این سرگردانی
خود ایشانند.
برخی گفته اند منظور این است که آنان از هر دو طرف،مطرود هستند،نه از این گروهند نه از آن گروه.بنا بر این،کلمه
بمعناي طرد،می باشد. « ذب » از
خداوند آنها را این چنین وصف می کند که:در دین خود حیرانند و تصمیم قاطعی ندارند.نه بصیرتی دارند که بسوي اهل
آنها بگوسفندي »: ایمان گرایند و نه در گمراهی خود قاطعند که در صف کافران،تمرکز پیدا کنند.پیامبر گرامی اسلام فرمود
می مانند که میان دو گله،سر گردانند،گاهی به این طرف نگاه می کند و گاهی به آن طرف و نمی داند که از کدام
«! یک،پیروي نماید
ص : 109
لاءِ􀀀 ؤُ􀀀 ی ه 􀀀 لا إِل 􀀀 لاءِ وَ 􀀀 ؤُ􀀀 ی ه 􀀀 لا إِل 􀀀
:در حقیقت،نه با این گروهند،نه با آن گروه.
همچون مردم مؤمن،اظهار ایمان می کنند و همچون مردم مشرك،کفر را در دل،پنهان می سازند.پس با هیچیک از آنها
نیستند،زیرا مردم مؤمن،همانطوري که اظهار ایمان می کنند،ایمان را در دل پنهان می کنند و مردم مشرك،همانطوري که کفر
را در دل پنهان می کنند،بزبان هم اظهار می دارند.
اللّ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا
􀀀
وَ مَنْ یُضْلِلِ هُ
« اسِقِینَ 􀀀 ا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْف 􀀀 وَ م » : :آنان که خداوند گمراهشان کند،براي آنها راهی و مذهبی نمی یابی.ما در سورة بقره،ذیل آیۀ
(آیه 26 )به تفصیل در بارة گمراه کردن خداوند،سخن گفته ایم و تکرار آن لزومی ندارد.
ص : 110
[ [سوره النساء ( 4): آیات 144 تا 146
اشاره
افِقِینَ 􀀀 طاناً مُبِیناً ( 144 ) إِنَّ اَلْمُن 􀀀 لِلّ عَلَیْکُمْ سُلْ
􀀀
اءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا هِ 􀀀 کافِرِینَ أَوْلِی 􀀀 لا تَتَّخِ ذُوا اَلْ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
ئِکَ􀀀 لِلّ فَأُول
􀀀
بِاللّ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ هِ
􀀀
ابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اِعْتَصَمُوا هِ 􀀀 اَلنّ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً ( 145 ) إِلَّا اَلَّذِینَ ت
ارِ 􀀀 مِن فِی اَلدَّرْكِ اَلْأَسْفَلِ ( اَللّ اَلْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً ( 146
􀀀
مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ هُ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،غیر از مؤمنان،کافران را دوست مگیرید.آیا می خواهید براي خداوند بر خودتان حجتی آشکار قرار
دهید؟منافقان در طبقۀ زیرین جهنم هستند و هرگز براي آنها یاوري نمی یابی.
جز آنان که توبه کرده،اصلاح کنند و به خدا پناه آورند و دین خود را براي خدا خالص گردانند بنا بر این آنان با مؤمنانند و
بزودي خداوند مؤمنان را اجري بزرگ،می دهد.
ص : 111
1) -سورة نساء آیۀ 144 و 145 و 146 جزء پنجم سورة 4 -1
146-145- بیان آیۀ 144
اشاره
قرائت
دو لغت هستند « درْك و درَك »: را به سکون راء و دیگران بفتح راء، خوانده اند.بدیهی است که « الدرك » اهل کوفه،بجز ابو بکر
« قص و قصص » و« شَمْع و شَمَع » و« نَهْر و نَهَر »: مثل
لغت
سلطان:حجت و دلیل.زجاج گوید:این کلمه هم مذکر و هم مؤنث،بکار می رود،لکن در قرآن بصورت مذکر استعمال شده
است.علت اینکه:امیر را سلطان گویند،این است که بر مردم،صاحب حجت است.
درك:در اصل ریسمان دلو است که به بند چاه بسته و به ته چاه فرستاده می شود.
ادراك و دروك و « درك » گفته اند.جمع « درك » سپس از آنجا که آتش دوزخ،از لحاظ صورت،پست و زیرین است،به آن
ادرك است. « درك » جمع
مقصود
اکنون خداوند مردم مؤمن را از دوستی با منافقان،منع کرده،می فرماید:
اءَ􀀀 کافِرِینَ أَوْلِی 􀀀 لا تَتَّخِذُوا الْ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
:اي مردم مؤمن،کافران را دوست و یاور مگیرید مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ :که مانند ایشان خواهید شد.
طاناً مُبِیناً 􀀀 لِلّ عَلَیْکُمْ سُلْ
􀀀
أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا هِ
:آیا می خواهید که براي خداوند متعال بر خودتان حجتی آشکار قرار دهید؟این استفهام،براي تقریر و تثبیت اصل مطلب است
دلالت آیه
در این آیه،دلالتی است بر اینکه خداوند،جز بعد از اقامۀ حجت و دلیلی،و
ص : 112
استحقاق،کسی را کیفر نمی دهد و همچنین اطفال را بگناه پدران مؤاخذه نمی کند و همچنین دلالت دارد بر اینکه اگر مردم
مرتکب معصیت نمی شدند خداي را بر ایشان حجتی نبود.
حسن گوید: یعنی آیا شما می خواهید براي خداوند،راهی بسوي کیفرتان قرار دهید و از راه کفر و تکذیب سند محکومیت و
النّ :منافقان در طبقۀ زیرین دوزخ هستند زیرا دوزخ از لحاظ
ارِ 􀀀 مِن افِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ 􀀀 کیفر خود را امضا کنید؟ إِنَّ الْمُن
عمق،طبقات و درکاتی است،هم چنان که بهشت را از لحاظ علو و ارتقاع،درجاتی است.منافق از لحاظ قبح کردارش در طبقۀ
زیرین دوزخ قرار دارد.
این معنی از ابن کثیر و ابو عبیده و جماعتی است.
اللّ بن مسعود و ابن عباس گویند:منافقان در تابوتهایی از آهن،بسته شده و در آتش جاي دارند.
􀀀
عبد ه
منزلهایی باشند که برخی از برخی دیگر،از لحاظ مسافت،پایین ترند و ممکن « درك ها » ابو القاسم بلخی گوید:ممکن است که
است خبر باشد از اینکه عذاب آنان به سر حد خود می رسد.چنان که می گویند:پادشاه فلان شخص را به حضیض و و فلان
شخص را به عرش رسانید و مقصودشان این است که:یکی را از لحاظ مقام دچار انحطاط و دیگري را به اوج رسانید و
صحبت از مسافت و زیر و بالا نیست.
وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً
:و تو اي محمد ص،براي این منافقان،یاوري نمی یابی که آنها را از عذاب خدا نجات بخشد،زیرا خداوند آنها را در پایین
ترین طبقات آتش قرار داده است.سپس استثنا کرده،فرمود:
ابُوا وَ أَصْلَحُوا 􀀀 إِلَّا الَّذِینَ ت
،مگر آنان که از نفاق،توبه کنند و نیتهاي خود را اصلاح نمایند و بقولی در آینده هم بر توبه خود ثابت بمانند...
بِاللّ
􀀀
وَ اعْتَصَمُوا هِ
:و بکتاب خدا چنگ بزنند و فرستادگان خدا را تصدیق کنند و بقولی بخداوند اعتماد جویند...
لِلّ
􀀀
وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ هِ
:و از خدایان باطل تبري جسته،دین خود را براي خداوند
ص : 113
یکتا خالص گردانند.حسن گوید:یعنی با ایمان خود رحمت و خشنودي خدا را از روي اخلاص بجویند.
ئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 فَأُول
:آنان هنگامی که این کارها را بکنند،با مؤمنان در بهشت و جایگاه کرامت،خواهند بود.
اللّ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً
􀀀
وَ سَوْفَ یُؤْتِ هُ
در زبان عرب،براي وعده و تطمیع به کار می رود.لکن در مورد خداوند،حتمی و لازم است،زیرا او- کریمترین « سوف » :کلمۀ
کریمان بوده و وعدة کریم،قطعی است.در مورد غیر از منافقان شرط توبه و اصلاح و اعتصام،نکرده است و فقط این شرط در
مورد منافقان می باشد.و انگهی پس از آن نیز،شرطی دیگر افزوده و آن اخلاص است،زیرا نفاق گناه قلب و اخلاص توبه قلب
یعنی آنها با مؤمنانند و نفرمود آنها مؤمن یا از مؤمنانند و این نشان غلیظ و خشم « ئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 فَأُول » است.سپس فرمود
را که براي وعدة دور است بکار برد،زیرا اکنون منافقان- « سوف » خداوند بر ایشان است.پس از آن در بیان پاداش مؤمنان کلمه
که توبه کرده اند-بآنها ضمیمه شده اند.این در صورتی است که مقصود همۀ مؤمنان باشد،اعم از کسانی که زمانی کافر بوده
یا نبوده اند.این احتمال نیز وجود دارد که مقصود،افزونی ثواب،براي کسانی باشد که سابقۀ کفر و نفاق نداشته باشند.
ص : 114
[ [سوره النساء ( 4): آیه 147
اشاره
[ [سوره النساء ( 4): آیه 147
( شاکِراً عَلِیماً ( 147 􀀀 اَللّ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ 􀀀 اَللّ بِعَ
􀀀
ا یَفْعَلُ هُ 􀀀 1)م )
ترجمه
خداوند به عذاب شما اقدام نمی کند،اگر شکرگزار و مؤمن باشید و خداوند پاداش دهندة شکر و داناست.
مقصود
این آیه،خطاب به منافقانی است که توبه کرده و ایمان آورده و اعمال خود را اصلاح کرده اند:
ذابِکُمْ 􀀀 اللّ بِعَ
􀀀
ا یَفْعَلُ هُ 􀀀م
:خداوند شما را عذاب نمی کند.یعنی خداي را به عذاب شما و قرار دادتان در طبقۀ زیرین جهنم،نیازي نیست،زیرا از عذاب
شما نفعی نمی برد و از خود دفع ضرري نمی کند که هر دو بر او محالند.
إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ
:اگر حق واجب خداوند را ادا کنید و در برابر نعمتهایش شکر گزاري کنید و به خدا و پیامبر ایمان آورید و به آنچه پیامبر از
جانب خدا آورده، اقرار کنید.
شاکِراً 􀀀 اللّ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
را به جاي پاداش شکر،بکار برده. « شکر » : خداوند،شما را در برابر شکرتان همواره پاداش داده و می دهد.در اینجا
عَلِیماً
:داناست به پاداشی که مردم در برابر طاعتهاي خود استحقاق دارند، بنا بر این هیچ چیزي نزد او ضایع نمی شود.این معنی از
قتاده و جز اوست.
برخی گفته اند:یعنی خداوند پاداش اعمال اندك شما را می دهد و از کارها و گفتارهاي ظاهر و باطن شما آگاه است و
پاداش آنها را می دهد.
حسن گوید:یعنی خداوند،با اینکه از مردم و طاعتهاي ایشان بی نیاز است، پاداش ایشان را می دهد و به همین جهت به اعمال
ایشان عالم است.
ص : 115
1) -سوره نساء آیه 147 جزء 5 -1
[ [سوره النساء ( 4): آیات 148 تا 149
اشاره
اَللّ
􀀀
اَللّ سَمِیعاً عَلِیماً ( 148 ) إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ هَ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 إِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ
􀀀
اَللّ اَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ اَلْقَوْلِ
􀀀
لا یُحِبُّ هُ 􀀀
( کانَ عَفُ  وا قَدِیراً ( 149 􀀀
(1)
ترجمه
خداوند دوست ندارد که در باره کسی سخنی زشت گفته شود،مگر اینکه گوینده سخن مظلوم واقع شده باشد و خداوند شنوا
و داناست.
اگر خیري را آشکار یا پنهان کنید یا از بدي در گذرید،خداوند بخشاینده و تواناست.
ص : 116
1) -سوره نساء آیۀ 148 و 149 جزء 6 -1
149- بیان آیۀ 148
اشاره
قرائت
به صیغۀ مجهول قرائت شده،لکن از ابن عباس و سعید بن جبیر و ضحاك و عطاء بن سائب و دیگران،به صیغه معلوم نقل « ظلم »
شده است.
اللّ لا یخفی علیه امره یعنی لکن کسی که ظلم
􀀀
لکن من ظلم فان ه » ابن جنی گوید:هر دو قرائت،بنا بر استثناي منقطع است یعنی
در هر دو قرائت در محل نصب است. « من » و« اللّ سمیعا علیما
􀀀
و کان ه »: کند یا ظلم شود،خدا از حالش آگاه است،بدلیل
زجاج گوید:یعنی لکن مظلوم به مظلومیت خود،آشکارا شکوه می کند(بنا بر قرائت مشهور)و ظالم،آشکارا ظلم می کند و
لا یحب الله ان یجهر بالسوء من القول الا » در محل رفع باشد به معناي « من » باکی ندارد(بنا بر قرائت غیر مشهور) و جایز است که
اللّ ان
􀀀
باشد.یعنی خداوند دوست ندارد که احدي به بدي سخن گوید مگر شخص مظلوم(لا یحب ه « احد » بدل از « من » و« من ظلم
یجهر احد بالسوء من القول الا المظلوم) زجاج گوید:وجه دیگري نیز محتمل است که گمان نکنم کسی متعرض آن شده باشد
یعنی ظالم را بی پرده و آشکارا،بد بگویید. « لکن الظالم اجهر و اله بالسوء من القول »: و آن این است که بمعناي
مقصود
إِلاّ مَنْ ظُلِمَ
􀀀
اللّ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ
􀀀
لا یُحِبُّ هُ 􀀀
:گفته اند در بارة معناي این جمله اقوالی است:
-1 یعنی خداوند دوست ندارد که بمنظور انتقامجویی،دشنامی داده شود،
ص : 117
مگر آنان که مظلوم شده باشند،بنا بر این عیبی ندارد که از ظالم انتقام بگیرند به آنچه دین تجویز می کند.این معنی از حسن و
است(سوره شعراء 227 یعنی بعد از « ا ظُلِمُوا 􀀀 وَ انْتَ َ ص رُوا مِنْ بَعْدِ م » سدي است و از امام باقر(ع)نیز روایت شده است و نظیر آن
اینکه به آنها ظلم شد،انتقام گرفتند)حسن گوید:هر گاه به کسی گفته شود:
زانی،نباید گوینده را با این کلمه یا کلماتی نظیر آن،پاسخ گوید.
-2 یعنی خداوند دوست ندارد که انسان آشکارا مردم را در مقابل کسی بسیج کند، مگر اینکه مظلوم واقع شده باشد که در
این صورت خداوند کراهتی ندارد.
پسندیده نیست بلند کردن صدا به آنچه غیر را ناپسند آید،مگر »: این معنی از ابن عباس است و نزدیک به آن قول قتاده است
.« مظلوم که می تواند در برابر ظالم،صدا را بلند کند و از خدا و مردم کمک بخواهد
کسی دیگري را مذمت کند یا از دست او شکایت کند یا او را بزشتی یاد کند،مگر اینکه مظلوم »: -3 خداوند دوست ندارد که
شده باشد،بنا بر این جایز است که از دست ظالم شکایت کند و کار او را ظاهر سازد و بزشتی رفتار او را یاد کند،تا مردم از او
بپرهیزند.
اللّ سَمِیعاً عَلِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند سخنان زشت را می شنود و راستگو و دروغگو را می شناسد و هر یک را بعملش پاداش یا کیفر می دهد.
دلالت آیه
این آیه،دلیل است بر اینکه:هر گاه کسی پردة خود را بدرد و گناه خود را آشکار سازد،آشکار کردن و اظهار آنچه در
اوست،جایز است،در حدیث است که:
همچنین این آیه،مردم را به « در باره فاسق چیزهایی که باعث معرفی او در میان مردم شود،بگویید و فاسق را غیبت نیست »
اخلاق پسندیده،ترغیب و از کشف عیبهاي مردم، نهی می کند و خبر می دهد که ذات بیهمتاي خداوند از اراده زشتی ها منزه
است،زیرا دوستی چیزي بمعناي ارادة آن چیز است و چون خداوند،بحکم این آیه،زشتی را دوست ندارد،ارادة آن را هم
ندارد.
ص : 118
سپس همۀ افراد مکلف را مخاطب ساخته،فرمود:
إِنْ تُبْدُوا خَیْراً
:اگر خیر را آشکار سازید و در بارة کسی که به شما نیکی کند، آشکارا سخن پسندیده بگوئید و بدینوسیله از او سپاسگزاري
کنید...
أَوْ تُخْفُوهُ
:یا اینکه از آشکار کردن آن خودداري کنید.برخی گفته اند:یعنی اگر کار نیکو را انجام دهید یا قصد انجام دادن آن داشته
باشید...و برخی گفته اند.
منظور از خیر،مال است:یعنی اگر آشکارا یا در نهان صدقه بدهید...
أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ
:یا اینکه از کسانی که به شما بدي کنند،با داشتن قدرت انتقام در گذرید و آشکارا در باره او سخن بدي را که خداوند شما
را در گفتن آن مجاز دانسته است،نگویید...
کانَ عَفُ  وا قَدِیراً 􀀀 اللّ
􀀀
فَإِنَّ هَ
.خداوند نسبت به خلق خود و معاصی ایشان،عفو کننده و نسبت به انتقام ایشان قادر است.
در این آیه،خداوند مردم را ترغیب می کند که با داشتن قدرت انتقام و کیفر از بد کار در گذرند،زیرا خداوند با کمال قدرت
خود،از گناهان بیشتري از ایشان، عفو می کند که قابل مقایسه با گناه و بدي شخص بد کار نیستند.
در آیۀ پیش نیز داد خواهی مردم را در برابر ستمکاران،در صورتی که از حد ظلم ظالم و موجبات شرعی تجاوز نکند،مباح
شمرده شد.
نظم آیه
وجه اتصال این آیه،به سابق این است که قبلا در بارة اهل نفاق که بر خلاف عقیدة باطنی خویش،سخن می گویند:مطلبی بیان
شد.در این آیه می فرماید:
چنین نیست که انسان موظف باشد،هر چه در دل دارد،اظهار کند.زیرا ممکن است گمانی بیشتر نباشد.لکن اگر بمرحله اي
رسید که قطعی و حتمی شد،اظهار آن جایز است.
ص : 119
[ [سوره النساء ( 4): آیات 150 تا 152
اشاره
اَللّ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا
􀀀
بِاللّ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ هِ
􀀀
إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ هِ
بِاللّ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ
􀀀
ذاباً مُهِیناً ( 151 ) وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا هِ 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 ا لِلْ 􀀀 کافِرُونَ حَ  قا وَ أَعْتَدْن 􀀀 ئِکَ هُمُ اَلْ 􀀀 ذلِکَ سَبِیلًا ( 150 ) أُول 􀀀 بَیْنَ
( اَللّ غَفُوراً رَحِیماً ( 152
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ 􀀀 أَحَدٍ مِنْهُمْ أُول
(1)
ترجمه
آنان که به خدا و پیامبرانش کفر ورزیده،می خواهند میان خدا و فرستادگانش جدایی افکنند و گویند:به بعضی ایمان داریم و
به بعضی کافریم و اراده دارند که در این میان راهی بسوي گمراهی انتخاب کنند.آنان در حقیقت کافرند و براي کافران
عذابی خوار کننده،فراهم کرده ایم.و آنان که به خدا و پیامبرانش ایمان دارند و میان ایشان جدایی نمی افکنند،بزودي پاداش
هاي ایشان را می دهیم و خداوند آمرزگار و رحیم است.
ص : 120
1) -آیۀ 150 و 151 و 152 سورة نساء جزء ششم -1
152-151- بیان آیۀ 150
اشاره
قرائت
به یاء و دیگران به نون قرائت کرده اند.دلیل حفص این آیه: « یؤتیهم » حفص
ئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ 􀀀 أُول » : سوره عنکبوت 72 )و آیۀ ) « اهُ أَجْرَهُ 􀀀 وَ آتَیْن » : سوره نساء 146 )و دلیل دیگران آیۀ ) « اللّ الْمُؤْمِنِینَ
􀀀
سَوْفَ یُؤْتِ هُ »
سوره نساء 162 ) می باشد. ) « أَجْراً
مقصود
آیات پیش،در بارة وصف منافقان بود و اینکه بوصف اهل کتاب و مردم مؤمن می پردازد:
بِاللّ وَ رُسُلِهِ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ هِ
:یهودیان و مسیحیانی که بخداوند و رسولانش کفر می ورزند.
اللّ وَ رُسُلِهِ
􀀀
وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ هِ
:و می خواهند میان خدا و پیامبرانش تفرقه افکنند،یعنی فرستادگانی که از جانب خدا براي هدایت مردم،مأموریت دارند،
تکذیب می کنند...
وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ
:و می گویند:این پیامبر را تصدیق و آن پیامبر را تکذیب می کنیم،چنان که یهود،موسی را تصدیق و عیسی و محمد ص را
تکذیب کردند و مسیحیان،عیسی و پیامبران پیش از او را تصدیق و حضرت محمد(ص)تکذیب کردند...
ذلِکَ سَبِیلًا 􀀀 وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ
:و می خواهند،در این میان،راهی بسوي ضلالتی که خود پدید آورده و بدعتی که خود ابتکار کرده اند،انتخاب و مردم جاهل
را بسوي آن دعوت کنند.
ص : 121
کافِرُونَ حَ  قا 􀀀 ئِکَ هُمُ الْ 􀀀 أُول
:اینان-که از حالشان خبر دادیم که می گویند به بعضی ایمان آوریم و به بعضی کافر گردیم-در حقیقت کافر هستند،بنا بر
این،به این مطلب یقین داشته باشید و تردید نداشته باشید که به آنچه بدان دعوت می کنند،واقعاً اقرار ندارند، زیرا اگر در اقرار
خود راستگو بودند،همۀ پیامبران خدا را تصدیق می کردند.علت اینکه آنان را-حقاً-کافر قلمداد می کند،تاکید است،تا کسی
توهم نکند که با اعتقاد به بعضی از پیامبران،از صف کفار خارج می شوند و در صف مؤمنان داخل می گردند.
ذاباً مُهِیناً 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 ا لِلْ 􀀀 وَ أَعْتَدْن
:و براي کافران عذابی خوار کننده و ذلت آور، مهیا کرده ایم.
بِاللّ وَ رُسُلِهِ
􀀀
وَ الَّذِینَ آمَنُوا هِ
:و آنان که خدا را تصدیق و بیکتایی او اعتراف و به رسالت پیامبرانش اقرار می کنند...
وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ
:و میان آنها تفرقه نمی افکنند،بلکه بهمگی ایمان می آورند...
ئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ 􀀀 أُول
مزدها)بیان می کند براي دلالت بر اینکه آنان در حقیقت، )« اجور » :بزودي پاداشهاي آنان را می دهیم.در اینجا پاداش را با کلمۀ
استحقاق اجر دارند.یعنی ثوابی که آنها بخاطر ایمان بخدا و پیامبران،استحقاق دارند،به ایشان می دهیم.
اللّ غَفُوراً رَحِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند آمرزندة کسانی است که داراي چنین صفتی باشند و همه معصیتهاي گذشتۀ ایشان را می بخشد.و نیز خداوند متعال
بفضل و رحمت خویش،آنها را مورد لطف قرار داده،بسوي بهشت رهنمون می گردد.
ص : 122
[ [سوره النساء ( 4): آیات 153 تا 154
اشاره
اَلصّ
اعِقَهُ 􀀀 فَأَخَ ذَتْه اَللّ جَهْرَهً مُُ
􀀀
الُوا أَرِنَا هَ 􀀀 ذلِکَ فَق 􀀀 ی أَکْبَرَ مِنْ 􀀀 ماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوس 􀀀 اباً مِنَ اَلسَّ 􀀀 ابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِت 􀀀 یَسْئَلُکَ أَهْلُ اَلْکِت
ا فَوْقَهُمُ اَلطُّورَ 􀀀 طاناً مُبِیناً ( 153 ) وَ رَفَعْن 􀀀 ی سُلْ 􀀀 ا مُوس 􀀀 ذلِکَ وَ آتَیْن 􀀀 ا عَنْ 􀀀 اتُ فَعَفَوْن 􀀀 جاءَتْهُمُ اَلْبَیِّن 􀀀 ا 􀀀 بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اِتَّخَ ذُوا اَلْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ م
( اقاً غَلِیظاً ( 154 􀀀 ا مِنْهُمْ مِیث 􀀀 لا تَعْدُوا فِی اَلسَّبْتِ وَ أَخَذْن 􀀀 ا لَهُمْ 􀀀 ابَ سُجَّداً وَ قُلْن 􀀀 ا لَهُمُ اُدْخُلُوا اَلْب 􀀀 اقِهِمْ وَ قُلْن 􀀀 بِمِیث
(1)
ترجمه
یهودیان از تو می خواهند که بر ایشان کتابی از آسمان نازل گردانی.آنان از موسی کارهایی بزرگتر در خواسته
کرده،گفتند:خدا را آشکار بما نشان ده،از اینرو بواسطۀ ظلمشان،آنان را صاعقه اي فرو گرفت.سپس بعد از آن که دلایل
روشن،ایشان را آمده بود،گوساله را به خدایی گرفتند و ما از ایشان در گذشتیم و موسی را حجتی آشکار دادیم و بواسطۀ
پیمانشان،کوه طور را بر سر ایشان بر افراشتیم و به ایشان گفتیم که سجده کنان از در،داخل شوید و به ایشان گفتیم که در روز
شنبه،تجاوز مکنید و از ایشان پیمانی محکم گرفتیم.
ص : 123
1) -آیۀ 153 و 154 سوره چهار نسأ جزء 6 -1
154- بیان آیۀ 153
اشاره
قرائت
به سکون « لا تعدوا » بفتح عین و تشدید دال و دیگران « لا تعدوا » به سکون عین و تشدید دال و روش از نافع « لا تعدوا » اهل مدینه
عین و بدون تشدید دال قرائت کرده اند.
و تاء در دال-بخاطر اینکه قریب المخرج هستند و بخاطر اینکه دال آشکارتر از « لا تعتدوا » قرائت اول بنا بر این است که در اصل
تاء است-ادغام شده است لکن بسیاري از علماي نحو،معتقدند که جمع میان دو ساکن،آنهم در صورتی که حرف ساکن
دوم،مدغم باشد،جایز نیست،مگر اینکه حرف اول از حروف مد باشد مثل:
دابه.
است که حرکت تا به عین داده و تاء را در دال ادغام کرده اند. « لا تعتدوا » قرائت دوم نیز در اصل
إِذْ » قرائت سوم،بنا بر این است که فعل ثلاثی مجرد باشد.در قرآن کریم این فعل هم بصورت ثلاثی مجرد استعمال شده مثل
اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی » : اعراف 163 )و این مؤید قرائت سوم است و هم بصورت باب افتعال استعمال شده،مثل ) « یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ
السَّبْتِ (سوره بقره 65 )و این مؤید و دلیل قرائت اول و دوم.
لغت
یعنی دزد بر من ظلم و تجاوز کرد و ما لم را « عدا علی اللص »: لا تعدوا:ابو زید گوید:این فعل بمعناي سرقت و ظلم است مثل
دزدید و همه معناي تجاوز است مثل:
یعنی از زیارت تو تجاوز نکردم.بنا بر این:لا تعدوا یعنی تجاوز مکنید. « ما عدوت ان زرتک »
ص : 124
اعراب
باشد،یعنی آشکارا « نشان دادن » جهره:ممکن است وصف براي گفتار آنان باشد یعنی آشکارا گفتند و ممکن است وصف براي
« اللّ
􀀀
ه » یا براي « قالوا » خدا را بما نشان ده.پس یا حال است براي فاعل
شان نزول
کعب بن اشرف و جماعتی از یهود به پیامبر گرامی اسلام،عرض کردند:اگر پیامبر خدا هستی،کتاب آسمانی را یکباره و یک
جا براي ما بیاور،هم چنان که تورات موسی یک جا و یکباره نازل شد،از اینرو این آیه نازل گردید.این مطلب از سدي است.
مقصود
اشاره
قبلا در بارة یهودیان فرمود:آنان میان پیامبران خدا در ایمان جدایی می افکنند،اینک بیان می دارد که آنان با ظاهر شدن آیات
و معجزات،اموري را از پیامبران درخواست می کنند،که محال است.فرمود:
ماءِ 􀀀 اباً مِنَ السَّ 􀀀 ابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِت 􀀀 یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِت
:اي محمد،یهود از تو می خواهند که کتابی از آسمان بر ایشان نازل گردانی.
اقوال
-1 آنان در خواست کردند که کتابی از آسمان بر ایشان نازل کند که نوشته شده باشد،هم چنان که تورات،هنگامی که از
جانب خداوند نازل شد،بر الواحی نوشته شده بود.این قول از محمد بن کعب و سدي است.
-2 ابن جریج گوید:آنها از پیامبر خواستند که بر عده اي از مردانشان کتابهایی از جانب خداوند نازل شود که آنها را به
تصدیق و پیروي پیامبر گرامی اسلام،مامور سازد.این قول را طبري اختیار کرده است.
-3 قتاده گوید:آنها در خواست کردند که خداوند،کتابی مخصوص،بر ایشان نازل گرداند.حسن گوید:آنها این سؤال را از
روي عناد و سرکشی می کردند و مقصودشان این نبود که حق،ظاهر گردد و اگر براي ظهور حق و رشد و پرورش خود این
در خواست
ص : 125
را می کردند،خداوند خواستۀ آنها را عطا می کرد.
ذلِکَ􀀀 ی أَکْبَرَ مِنْ 􀀀 فَقَدْ سَأَلُوا مُوس
:اي پیامبر گرامی،این سؤال ایشان،بر تو گران و دشوار نیاید،زیرا آنان-یعنی یهود-از موسی سؤالاتی بزرگتر کردند و از پس
آنکه آیات و معجزات آشکار خداوند را دیده بودند،درخواستهایی گرانتر می کردند، با اینکه آن آیات و معجزات،کافی
بودند که راستی و درستی ادعاي حضرت موسی را ثابت کنند،ولی آنها به این مطالب،قانع نبودند.
اللّ جَهْرَهً
􀀀
الُوا أَرِنَا هَ 􀀀فَق
:گفتند:خدا را آشکارا بما نشان ده.
الصّ بِظُلْمِهِمْ
اعِقَهُ 􀀀 فَأَخَذَتْه مُُ
:با این سخن بر خود ستم کردند و ایشان را صاعقه اي فرا گرفت.ما داستان ایشان و همچنین تفسیر بیشتر مطالب آیه را در
آیه 63 )بیان ) « ا فَوْقَکُمُ الطُّورَ 􀀀 اقَکُمْ وَ رَفَعْن 􀀀 ا مِیث 􀀀 وَ إِذْ أَخَذْن » : اللّ جَهْرَهً (آیه 55 )و آیه
􀀀
حَتّ نَرَي هَ
ی􀀀 نُؤْمِن لَکَ لَنْ » : سورة بقره،ذیل آیه
کرده ایم.
اتُ􀀀 جاءَتْهُمُ الْبَیِّن 􀀀 ا 􀀀 ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ م
:سپس گوساله را خدا پنداشتند و بعبادت آن پرداختند،بعد از آن که دلایل آشکارا بر آنها نازل شده بود.بدینترتیب خداوند
پرده از روي جهل و عناد یهودیان بر می دارد.
ذلِکَ􀀀 ا عَنْ 􀀀 فَعَفَوْن
:با اینکه جرم آنها بزرگ بود،ما آنها را عفو کردیم.در- اینجا خداوند از رحمت بی پایان و مغفرت و نعمت کامل خود خبر
و رحمت و مغفرت او نیست. « اندر خور عفو »، داده، اعلام می کند که هیچ جرم و خیانتی
طاناً مُبِیناً 􀀀 ی سُلْ 􀀀 ا مُوس 􀀀 وَ آتَیْن
:و موسی را دلیلی و حجتی آشکار دادیم که بر راستی و درستی نبوتش،دلیل آشکار باشد.
اقِهِمْ 􀀀 ا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیث 􀀀 وَ رَفَعْن
:و هنگامی که از پیروي تورات،سر باز زدند و از پذیرفتن سخنان موسی خودداري کردند،کوه طور را بواسطۀ پیمانی که با
خداوند،در عمل به تورات،بسته بودند،بر سرشان بر افراشتیم.ابو علی جبایی گوید:آنان بوسیلۀ پرستش گوساله،عهدي که با
خداوند در بارة عمل به تورات بسته بودند،زیرا پا گذاشتند و خداوند بکیفر آن عهد شکنی،کوه را بر سرشان بر افراشت.ابو
مسلم گوید:بواسطۀ
ص : 126
عهدي که با خداوند بسته بودند،خداوند به آنها پاداش داد و کوه را بر سرشان بر- افراشت،تا ایشان را در برابر اشعۀ سوزان
خورشید،سرمایه اي باشد.لکن این- قول،با گفتۀ همۀ مفسران مخالف است.
ابَ سُجَّداً 􀀀 ا لَهُمُ ادْخُلُوا الْب 􀀀 وَ قُلْن
:و به آنها گفتیم سجده کنان،از آن در وارد شوید، شرح این مطلب در سورة بقره(ذیل آیه 58 )گذشته است.
لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ 􀀀 ا لَهُمْ 􀀀 وَ قُلْن
:در روز شنبه،به آنچه بر شما حرام شده است،- تجاوز مکنید.قتاده گوید:خداوند آنها را امر کرده بود که در روزهاي شنبه
ماهی نخورند خوردن چیزهاي دیگر را بر ایشان مباح کرده بود.
اقاً غَلِیظاً 􀀀 ا مِنْهُمْ مِیث 􀀀 وَ أَخَذْن
:و از آنها عهدي محکم و مؤکد گرفتیم که اوامر الهی را گردن نهند و از نهی هاي او اطاعت کنند.
ص : 127
[ [سوره النساء ( 4): آیات 155 تا 158
اشاره
إِلاّ
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 ا بِکُفْرِهِمْ فَ 􀀀 اَللّ عَلَیْه
􀀀
ا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ هُ 􀀀 اءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُن 􀀀 اَللّ وَ قَتْلِهِمُ اَلْأَنْبِی
􀀀
اتِ هِ 􀀀 اقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآی 􀀀 ما نَقْضِ هِمْ مِیث 􀀀 فَبِ
ا􀀀 ا قَتَلُوهُ وَ م 􀀀 اَللّ وَ م
􀀀
إِنّ قَتَلْنَا اَلْمَسِیحَ عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ هِ
􀀀
اناً عَظِیماً ( 156 ) وَ قَوْلِهِمْ ا 􀀀 ی مَرْیَمَ بُهْت 􀀀 قَلِیلًا ( 155 ) وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَل
اَللّ
􀀀
ا قَتَلُوهُ یَقِیناً ( 157 ) بَلْ رَفَعَهُ هُ 􀀀 اعَ اَلظَّنِّ وَ م 􀀀 ا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اِتِّب 􀀀 کِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ اَلَّذِینَ اِخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ م 􀀀 صَلَبُوهُ وَ ل
( اَللّ عَزِیزاً حَکِیماً ( 158
􀀀
کانَ هُ 􀀀 إِلَیْهِ وَ
(1)
ترجمه
پس ملعون شدند بخاطر پیمان شکنی و کافر شدن شان به آیات خدا و بنا حق کشتن پیامبران و گفتن اینکه چیزي نمی
فهمند،بلکه خداوند بکیفر کفرشان بر دلهاشان مهر نهاده و جز گروه اندکی ایمان نمی آورند.و به سزاي کافر شدن و نسبت
بمریم تهمت بزرگی بستن،و گفتن اینکه:ما مسیح،عیسی بن مریم،فرستادة خدا را کشته ایم، حال آنکه او را نکشته و بدار
نیاویخته بودند،لکن بر ایشان مشتبه شده بودن و آنان که در بارة او اختلاف کرده اند،در بارة کشتن او در شک هستند و براي
آنان علمی نیست، بلکه پیروي گمان است و به یقین او را نکشتند.بلکه خداوند او را به سوي خود برد و خداوند مقتدر و
فرزانه است.
ص : 128
1) -آیۀ 155 تا 158 سورة نساء جزء ششم سوره 4 -1
بیان آیۀ 155 تا 158
اشاره
لغت
بهتان:دروغی که از بزرگی خود انسان را به حیرت افکند.
مسیح:معناي آن در سورة آل عمران گذشت.
قتل:هر گاه کسی بگوید:من فلان را کشتم.یعنی از روي علم و خبر او را کشتم و در حقیقت دلالت دارد بر اینکه:او را خوار و
ذلیل کردم. در مثل گویند:
یعنی عالم،زمین را و زمین جاهل را کشت،کنایه از این که:عالم در روي زمین،غالب و « قتل ارضا عالمها و قتلت ارض جاهلها »
جاهل،در روي زمین مغلوب است.
اعراب
اتٍ􀀀 ا عَلَیْهِمْ طَیِّب 􀀀 حَرَّمْن » و بقولی « لعناهم » بقولی فعل محذوف یعنی « فبنقضهم » عامل .« فبنقضهم » لغو است یعنی « ما » فبما نقضهم:حرف
تا آخر « ا بِکُفْرِهِمْ 􀀀 اللّ عَلَیْه
􀀀
بَلْ طَبَعَ هُ » بنا بر این « فبنقضهم » در همان آیه،بدل است از « فبظلم » می- باشد(آیه 160 )و کلمۀ « أُحِلَّتْ لَهُمْ
این قول از زجاج است. « ا صَلَبُوهُ... تا انتهاي آیه 59 􀀀 ا قَتَلُوهُ وَ م 􀀀 وَ م » آیه:معترضه است.همچنین است
عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ
میان دو علم واقع شده. « ابن » مرکب و بصورت یک کلمه در آمده است،زیرا « ابن مریم » :عطف بیان است که با
اللّ
􀀀
رَسُولَ هِ
:صفت،براي مسیح یا بدل.
اعَ الظَّنِّ 􀀀 اِتِّب
« لکنهم یتعبون الظن »: :استثناي منقطع.یعنی
مقصود
اشاره
هم اکنون خداوند متعال به بیان کارهاي زشت و ناپسند اهل کتاب و مجازات ایشان
ص : 129
پرداخته،می فرماید:
اقَهُمْ 􀀀 ما نَقْضِهِمْ مِیث 􀀀 فَبِ
:یکی از کارهاي زشت آنان که موجب حرمان یا لعن آنها شده.پیمان شکنی هاي آنهاست.آنان پیمانهایی را که با خدا بسته و
موظف بودند که بر طبق آنچه در تورات است،عمل کنند، بی شرمانه،نقض کردند.
اللّ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 وَ کُفْرِهِمْ بِآی
:دیگر انکار حجت ها و دلایل روشنی است که خداوند،براي اثبات نبوت و رسالت پیامبران خود،بیان داشته بود.
اءَ بِغَیْرِ حَقٍّ 􀀀 وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِی
:آنان تنها به انکار نبوت و رسالت پیامبران،اکتفاء نمی کردند!بلکه خون فرستادگان خدا را بنا حق می ریختند.حال آنکه آنان
معرف می « ناحق » را- گناهی یا خطایی نبود که مستوجب قتل باشند.این مطلب را-قبلا-شرح داده ایم- اینکه قتل انبیاء را
کند،بمنظور تاکید است و گرنه کشتن فرستادة بر حق الهی،جز به ناحق نخواهد بود.این مطلب،نظیر این است که قرآن مجید،
سوره مؤمنون 117 یعنی کسی که با خداوند یگانه،خدایی دیگر ) « انَ لَهُ بِهِ 􀀀 بُرْه 􀀀 هاً آخَرَ لا 􀀀 اللّ إِل
􀀀
وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ هِ » : می گوید
شرك »: بخواند،که برهانی بر آن ندارد)بدیهی است که خدایان مجعول و ساختگی دلیل و برهانی ندارند.منظور این است که
ا غُلْفٌ :تفسیر این جمله،در سورة بقره(آیه 88 )گذشت. 􀀀 بطور حتم بی دلیل است، وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُن
ا بِکُفْرِهِمْ 􀀀 اللّ عَلَیْه
􀀀
بَلْ طَبَعَ هُ
نیز در سورة بقره(آیه 7)گفتگو کردیم. « ختم » و« طبع » :خداوند بر دلهاي آنان به سبب کفرشان،مهر زده است.در باره معناي
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 فَ
:بنا بر این،از چنین مردمی انتظار ایمان و گرایش بسوي حق نیست،جز اینکه بکمی از حقایق آسمانی ایمان می آورند،ممکن
است این استثناء مربوط به کسانی باشد که از ایشان نفی ایمان شده است و بنا بر این مقصود این است که تنها گروه قلیلی از
آنها ایمان می آورند،نه همۀ آنها.گویی خداوند،با علم به- اینکه در آتیه،گروه معدودي از آنان ایمان می آورند،آنها را از
آن اکثریت معاند، که از بی ایمانی آنان خبر داده است،استثناء می کند:جماعتی از مفسران، مثل قتاده
ص : 130
آیه 153 ) بستگی دارد.یعنی:آنان را ) « الصّ بِظُلْمِهِمْ
اعِقَهُ 􀀀 فَأَخَ ذَتْه مُُ » به « ما نَقْضِ هِمْ 􀀀 فَبِ » و...بر این عقیده اند برخی بر آنند که
صاعقه،فرا گرفت بخاطر ظلمشان و بخاطر پیمان شکنی هایشان و...بنا بر این آیه،تابع و دنبالۀ آن آیه است.
طبري گوید:این آیه،ارتباطی بآیات قبل ندارد و منظور این است که:بواسطۀ این کارهاي قبیح آنها را لعن و غضب
ا بِکُفْرِهِمْ می توان آنها را 􀀀 اللّ عَلَیْه
􀀀
بَلْ طَبَعَ هُ » : صریحا در کلام نیامده،این است که:از جمله « لعن و غضب » کردیم.علت اینکه:کلمۀ
حدس زد و فهمید!زیرا کسی که بر دلش مهر خورده،بطور قطع،ملعون و مغضوب است.دلیل ما بر این مطلب این است
که:بلاي صاعقه،در عهد موسی بر یهود نازل گردیده بود و پیامبرکشی آنان و افتراي شرم آوري که بمریم عذرا بستند و
ادعاي قتل حضرت عیسی،مدتها بعد از عهد موسی بود و شکی نیست که نازل شدن صاعقه بر آنان نه به خاطر گناهی بود که
بعدا دیگران مرتکب شدند.
پس دانستیم که کسانی که این ادعا را می کردند و این یاوه ها را می بافتند،غیر از کسانی بودند که دچار صاعقه شدند.
ایراد طبري متوجه کسانی است که آیه را مربوط به دنبالۀ آیات پیش می دانند لکن بر مثل زجاج وارد نیست.بلکه قول او
قویتر است زیرا مستلزم تقدیر محذوفی نیست.
وَ بِکُفْرِهِمْ
:یکی دیگر از اعمال قبیح آنان،انکار رسالت عیسی ع بود.
اناً عَظِیماً 􀀀 ی مَرْیَمَ بُهْت 􀀀 وَ قَوْلِهِمْ عَل
:عظیم ترین و شنیع ترین دروغی که به حضرت مریم نسبت دادند و او را متهم بزنا کردند،یکی دیگر از گناهان آنهاست.چنان
که ابن عباس و سدي گویند.
کلبی گوید:عیسی از قومی می گذشت.گفتند:اینک ساحري پسر زنی ساحره و زناکاري پسر زن زناکار،پیش شما می
آید.عیسی سخن آنان را شنیده،گفت:خدایا تویی پروردگار من،تو آفریدگار منی.من خودم بمیل خود پیش آنها نیامده
ام.خدایا
ص : 131
هر که مرا و مادرم را دشنام گوید،لعنت کن.خداوند دعاي عیسی را مستجاب کرد و آنها را بشکل خوك در آورد! وَ قَوْلِهِمْ
اللّ :دیگر اینکه ادعا می کردند:
􀀀
إِنّ قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ هِ
􀀀
ا
نه از گفتار ایشان است،زیرا اگر برسالت اقرار می کردند،او را نمی « اللّ
􀀀
رَسُولَ هِ » عیسی بن مریم را آنان کشته اند.کلمۀ
کشتند.اگر هم از گفتار ایشان است،یعنی:
.« عیسی بن مریم که به گمان خود رسول خدا بود »
کِنْ شُبِّهَ لَهُمْ 􀀀 ا صَلَبُوهُ وَ ل 􀀀 ا قَتَلُوهُ وَ م 􀀀 وَ م
:در حالی که آنان عیسی را نکشته و بدار نیاویخته بودند،بلکه بر آنها مشتبه شده بود.
چگونه عیسی بر آنها مشتبه شد؟ ابن عباس روایت کند که:چون خداوند کسانی را-که بعیسی و مادرش دشنام داده بودند-
مسخ کرد،یهودا که رئیس یهودیان بود مطلع شد و ترسید که عیسی در بارة خودش نیز دعا کند،از اینرو یهودیان را گرد آورد
و آنها را بر قتل عیسی هماهنگ ساخت.خداوند،جبرئیل را به یاري وي فرستاد.چنان که قرآن مجید می فرماید:
سوره بقره 87 یعنی ما عیسی را به روح القدس تایید کردیم) یهودیان اطراف عیسی را محاصره و ) « اهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ 􀀀 وَ أَیَّدْن »
آغاز پرسش کردند.عیسی فرمود:خداوند شما یهودیان را دشمن می دارد.در این وقت بعزم کشتن،به او حمله ور شدند،لکن
جبرئیل او را وارد پناهگاهی کرد که در سقف آن روزنه اي بود و از آنجا او را به آسمان برد.
یهودا یکی از همدستان خود-طیطانوس-را مأمور کرد که داخل پناهگاه گردد و عیسی را خارج گرداند،لکن عیسی را در
آنجا نیافت و مدتی متحیر بماند.آنها گمان می کردند که وي در آنجا مشغول جنگ با حضرت عیسی است.خداوند او را به
شباهت عیسی در آورد و چون خارج شد او را بجاي عیسی بدار آویختند و بکشتند.
برخی گفته اند:او از لحاظ صورت،شبیه عیسی شده بود،لکن از لحاظ بدنی به او شباهت نداشت،برخی گفتند:صورت،همان
صورت عیسی و جسد،جسد طیطانوس است. برخی گفتند:اگر این طیطانوس است،عیسی کجاست و اگر عیسی است
طیطانوس
ص : 132
کو؟!و همین مطلب موجب اشتباه آنان شده بود.
وهب بن منبّه گوید:عیسی با هفت تن از حواریون در خانه اي بودند که آنان خانه را محاصره کردند.وقتی بدرون خانه قدم
نهادند،خداوند همۀ آنان را شبیه عیسی گردانید.آنها گفتند:ما را جادو کرده اید!.عیسی را نشان دهید،یا اینکه همۀ شما را می
سپس بیرون « من »: گفت « سرجس » کشیم.عیسی فرمود:کدام یک از شما امروز،جان خود را به بهشت می فروشد؟! مردي بنام
شتافت و خود را عیسی معرفی کرد و آنها بی رحمانه بروي تاخته،او را بکشتند و بدار آویختند و خداوند همان روز عیسی را
به آسمان برد.مجاهد و قتاده و ابن اسحاق نیز چنین گفته اند.لکن در بارة تعداد حواریون اختلاف کرده اند.هیچ یک از آنان-
جز وهب-نگفته است که همۀ حواریون، شبیه عیسی شدند،بلکه گفته اند:یکی از آنان به شباهت وي در آمدند و عیسی از
میان ایشان به آسمان رفت.
طبري گوید:گفتۀ وهب،قوي تر است،زیرا اگر یکی از آنان شبیه عیسی شده بود-با توجه به اینکه عیسی به آنها گفته بود
که:هر کدام از شما شبیه من بشود، داخل بهشت خواهد شد و آن گاه عیسی در برابر چشمشان به آسمان برده شد-عیسی بر
ایشان مشتبه نمی شد بلکه تنها بر خود یهود مشتبه می شد.لکن خداوند،همۀ آنان را شبیه عیسی گردانید و هنگامی که یکی از
آنان را کشتند،بر خود ایشان نیز مشتبه شد.
ابو علی جبایی گوید:سران یهود،شخصی را گرفتند و در جاي بلندي بدار آویختند و به کسی اجازه ندادند که به آن جا
نزدیک گردد.سپس در میان مردم منتشر کردند که عیسی را کشته اند.اینکار را از ترس عوام کردند،زیرا هنگامی که وارد
خانه شدند، عیسی به آسمان رفته بود و ترسیدند که اگر این قضیه را فاش کنند،مردم به حضرت عیسی ع ایمان آورند.قاتلان
عیساي ساختگی در این باره اختلافی نداشتند،اختلاف در میان سایر یهودیان بود.
که در میان مسیحیان،ملعون شمرده شده است،مرد منافقی بود که سی « بودس زکریا بوطا » برخی گفته اند:یکی از حواریون،بنام
درهم رشوه گرفت و آنها را
ص : 133
براي کشتن عیسی رهنمون گردید.پس از این جنایت،وي نادم شد و خودکشی کرد.
بعضی از مسیحیان گویند:وي همان بود که بر یهودیان مشتبه گردید و به جاي عیسی بدار آویخته شد،در حالی که می
گفت:من عیسی نیستم.من همان کسی هستم که شما را راهنما شدم! سدي گوید:آنها عیسی را با ده تن،زندانی کردند.یکی از
آنان داخل زندان شد و خداوند او را بشکل عیسی در آورد آنها او را کشتند و عیسی به آسمان رفت.
وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ
:جبایی گوید:یعنی عوام یهود،در بارة او دچار شک و اختلاف شدند،زیرا علماي ایشان می دانستند که عیسی کشته نشده
است.
برخی گفته اند:منظور این است که:جماعتی در بارة عیسی اختلاف کردند-برخی گفتند:او را کشتیم و برخی گفتند:نکشتیم.
اعَ الظَّنِّ 􀀀 ا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّب 􀀀م
:آنان در بارة کسی که او را کشته بودند،یقین نداشتند تنها بصرف گمان او را بقتل رسانیده بودند.و گمان می کردند عیسی را
کشته اند.
علت اینکه براي آنها تردید پیدا شد،این بود که شمارة کسانی که در خانه بودند،می دانستند.هنگامی که وارد خانه
شدند،یکی از آنها را ندیدند و عیسی بر ایشان مشتبه شد،از اینرو یکی از آنان را باحتمال اینکه عیسی است،بقتل رسانیدند.
این مطلب بنا بر عقیدة کسانی صحیح است که گویند:همراهان عیسی در موقع آمدن یهودیان متفرق نشده بودند.لکن کسانی
که می گویند:در آن موقع،آنها متفرق شده بودند،می گویند منشا اختلاف و اشتباه یهودیان این بود که شخصی که باقی مانده
بود و بقتل رسانیدند،نمی دانستند عیسی بود یا دیگري! حسن گوید:یعنی آنان در بارة عیسی اختلاف کردند.گاهی می
گفتند:او بندة خداست و گاهی می گفتند:او پسر خداست!و گاهی می گفتند:خداست!! زجاج گوید:معناي اختلاف مسیحیان
این است که:دسته اي می گفتند:او خداست و مقتول نیست و دسته اي می گفتند:خدا نیست و کشته شد.
ا قَتَلُوهُ یَقِیناً 􀀀 وَ م
:در بارة این ضمیر(ه)اختلاف است.برخی گویند:مرجع آن
ص : 134
است.یعنی بطور یقین،گمان خود را و آنچه احتمال می دادند،نکشتند.این معنی از ابن عباس و جویبر است و خلاصۀ آن « ظن »
این است که آنها بگمان خود عیسی را کشته بودند،حال آنکه بطور یقین دیگري را کشته بودند.برخی گویند:مرجع ضمیر
عیسی است.یعنی یقیناً و محققاً عیسی را نکشتند.حسن گوید:مقصود خداوند متعال این است که کشتن عیسی را بطور تحقیق
و یقین،انکار کند.
اللّ إِلَیْهِ
􀀀
بَلْ رَفَعَهُ هُ
:بلکه خداوند عیسی را بسوي خود بالا برد و آنها او را نکشته و بدار نزده بودند.تفسیر این جمله را در سورة آل عمران،ذیل
اللّ عَزِیزاً حَکِیماً :خداوند همواره از
􀀀
کانَ هُ 􀀀 آیه 55 )بیان کرده ایم وَ ) « افِعُکَ إِلَیَّ 􀀀 ی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ ر 􀀀 ا عِیس 􀀀 اللّ ی
􀀀
الَ هُ 􀀀 إِذْ ق » : آیۀ
دشمنان خود انتقام گرفته و در کارها و تقدیرات خود حکیم است.بنا بر این کسانی که از محمد(ص)می خواستند که کتابی
از آسمان بر ایشان نازل کند،از عقوبت او بترسند،چنان که این عقوبت دامنگیر پیشینیان هم گردید.این معنی از ابن عباس
است.
قدرت خداوند
این که در تفسیر آیه گفتیم:خداوند دیگري را شبیه عیسی گردانید،از چیزهایی است که براي خداوند مقدور است و همۀ
مسلمانان در بارة آن اتفاق دارند.
این موضوع اگر چه خلاف عادت است،لکن جایز است که خداوند بمنظور سختی محنت و دشواري تکلیف،آن را انجام دهد
و خود یکی از معجزات حضرت عیسی باشد.در روایت است که جبرییل بصورت دحیۀ کلبی بر پیامبر نازل می شد.
اشکال همۀ یهودیان و مسیحیان جهان،اتفاق دارند بر اینکه عیسی،مقتول و بدار آویخته شد.چگونه ممکن است که همۀ آنها
از مطلبی بر خلاف واقع خبر دهند و قضیه خلاف گفتۀ آنها باشد؟و اگر چنین امري ممکن است،چگونه می توان به خبري
اطمینان پیدا کرد؟!
ص : 135
پاسخ همانطوري که خداوند خبر داده است،خود آنها نیز در این باره دچار شک و تردید شده بودند.یهود عیسی را نمی
شناختند.آنها مردي را کشته بودند که به آنها گفته شده بود:عیسی است و خودشان هم همین طور می گفتند،بنا بر این آنان
نیز راست می گفتند و واقع امر این بود که عیسی را نکشته بودند.
در حقیقت،اشتباه براي مسیحیان پیدا شده بود،زیرا دیده بودند که دیگري به شکل عیسی در آمده بود و مشاهده کرده بودند
که شخصی به شکل عیسی مقتول و مصلوب شد بنا بر این گمان کرده بودند که عیسی(ع)کشته شد.
پس هر یک از یهودیان و مسیحیان بر طبق مشاهده و گمان خود خبر داده اند و این سبب عدم اطمینان نسبت باخبار نمی شود.
ص : 136
[ [سوره النساء ( 4): آیات 159 تا 161
اشاره
اتٍ􀀀 ا عَلَیْهِمْ طَیِّب 􀀀 ادُوا حَرَّمْن 􀀀 امَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ( 159 ) فَبِظُلْمٍ مِنَ اَلَّذِینَ ه 􀀀 إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ اَلْقِی
􀀀
ابِ 􀀀 وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ اَلْکِت
کافِرِینَ 􀀀 ا لِلْ 􀀀 اطِلِ وَ أَعْتَدْن 􀀀 اَلنّ بِالْب
اسِ􀀀 أَم والَ 􀀀 اَللّ کَثِیراً ( 160 ) وَ أَخْذِهِمُ اَلرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ ْ
􀀀
أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِ َ ص دِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ هِ
( ذاباً أَلِیماً ( 161 􀀀 مِنْهُمْ عَ
(1)
ترجمه
و هیچ یک از اهل کتاب نیستند،جز اینکه پیش از مرگ خود به او ایمان می آورند و روز قیامت،بر ایشان گواه خواهد بود.
پس بواسطۀ ظلم یهودیان،چیزهاي پاکیزه اي که بر آنها حلال بود بر آنها حرام گردید.آنها مردم را از راه خدا باز می داشتند
و ربا را که از آن نهی شده بودند می گرفتند و مال مردم را بباطل می خوردند و ما براي کافران ایشان،عذابی دردناك،فراهم
کرده ایم.
ص : 137
1) -سوره نساء آیۀ 159 و 160 و 161 جزء 6 -1
بیان آیۀ 159
اشاره
اعراب
احقاف ) « مَکَّنّ
اکُم 􀀀 ما إِنْ 􀀀 مَکَّنّ فِی
اه 􀀀 وَ لَقَدْ مُْ » می آید.مثل « الا » همراه است.گاهی هم بدون « الاّ » ان:حرف نفی.این حرف بیشتر با
و»: سوره مریم 71 )بمعناي ) « ا􀀀 ارِدُه 􀀀 إِلاّ و
􀀀
وَ إِنْ مِنْکُمْ » : نظیر آیۀ « و ما منهم احد الا لیؤمنن به »: 26 )زجاج گوید:معناي آیه این است
و نظیر این شعر: «... و ما منا احد الا »: سوره صافات 164 )بمعناي ) « امٌ مَعْلُومٌ 􀀀 إِلاّ لَهُ مَق
􀀀
مِنّ
ا􀀀 ا 􀀀 و م »َ : و نظیر آیۀ « ما منکم احد الا واردها
لو قلت ما فی قومها لم تیثم
یفضلها فی حسب و میسم
یعنی:اگر بگویی:احدي در قوم او نیست که گناهی نکرده و در شخصیت و جمال،با او برابري «... ما احد فی قومها »: بمعناي
کند...
و ان من اهل الکتاب الا »: کوفیان را در این موارد عقیده این است که از همۀ جملات بالا موصول حذف شده است.یعنی
لکن بصیریان حذف موصول و بقاي صله را روا ندانند. «... من
مقصود
اشاره
اکنون خداوند خبر می دهد از اینکه:احدي از آنها باقی نمی مانند،جز اینکه به او ایمان خواهند آورد:
إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ
􀀀
ابِ 􀀀 وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِت
:هیچ یک از اهل کتاب نیست جز اینکه پیش از مرگ به او ایمان خواهد آورد.
اقوال
به حضرت مسیح بر می گردند.یعنی همۀ یهودیان و مسیحیان،هنگامی که خداوند متعال در زمان « به...موته » -1 هر دو ضمیر
ظهور مهدي موعود،مسیح را براي
ص : 138
کشتن دجال،به زمین می فرستند و همۀ ملل جهان در زیر پرچم اتحاد و اتفاق در آمده، اسلام را می پذیرند،پیش از مرگش به
او ایمان خواهند آورد.این قول از ابن عباس.
ابو مالک،حسن،قتاده،ابن زید است.بدیهی است که ایمان چون در هنگام مرگ است،براي آنها نتیجه اي ندارد.
طبري نیز همین وجه را اختیار کرده،گوید:آیه اختصاص دارد بگروهی از یهودیان و مسیحیان،که در آن زمان،وجود دارند.
وَ إِنْ » علی بن ابراهیم در تفسیر خویش-به چند واسطه-از شهر بن حوشب،نقل کرده است که حجاج بن یوسف می گفت:آیۀ
مرا حیران کرده است.من به قتل یهودیان و مسیحیان،فرمان می دهم.موقعی که گردن آنها را می «... إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ
􀀀
ابِ 􀀀 مِنْ أَهْلِ الْکِت
زنند هر چه انتظار می کشم چیزي در این خصوص از آنها نمی شنوم،حتی لب ها را هم حرکت نمی دهند!گفتم:خداوند امیر
را اصلاح کند!معناي آیه این نیست.پرسید:چیست؟گفتم:عیسی بن مریم بیش از قیامت دنیا خواهد آمد و پشت سر حضرت
مهدي نماز خواهد خواند.گفت:واي بر تو،این را از کجا می گویی؟!گفتم:امام باقر(ع)براي من حدیث کرده است.
پرسیدند:مقصودت از بیان این مطلب،چه بود؟!گفت: « شهر » گفت:بخدا،این مطلب را از چشمه اي زلال آورده اي!بعضی از
می خواستم او را بخشم آورم.
ابو القاسم بلخی نیز نظیر این مطلب را یاد کرده است.زجاج این وجه را ضعیف شمرده،گوید:آنان که تا زمان بازگشت عیسی
باقی می مانند تعداد آنها کم است و آیه مقتضی ایمان عموم اهل کتاب است.لکن ممکن است چنین گفته شود که همۀ اهل
کتاب می گویند:ما به آن عیسی که در آخر الزمان باز می گردد،ایمان می آوریم.
به کتابی می گردد.یعنی هر یک از یهودیان و مسیحیانی که از دار دنیا می روند،پیش از « موته » به مسیح و ضمیر « به » -2 ضمیر
مرگ خود به عیسی ایمان می آورند و آن هنگامی است که تکلیف زایل شده و مرگ حتمی است،لکن این ایمان به
ص : 139
حالشان فایده اي ندارد.علت اینکه یهودیان و مسیحیان هر دو را ذکر کرده،این است که هر دو فرقه بر باطلند.یهود از راه کفر
و نصاري از راه غلو.
این قول از ابن عباس-بنا به روایت دیگر-و مجاهد و ضحاك و ابن سیرین و جویبر است.گویند.اگر گردنشان هم زده شود،تا
ایمان نیاورند نمی میرند.
-3 مقصود این است که اهل کتاب،پیش از مرگ خود به حضرت محمد ص ایمان خواهند آورد.طبري این وجه را ضعیف
شمرده،گوید:اگر این مطلب،صحیح باشد، نباید بر مردگان اهل کتاب،حکم کافر جاري گردد.لکن ایراد طبري وارد نیست،
زیرا ایمان آنان پس از زوال تکلیف،و موقعی است که براي آنها فایده اي ندارد.
لکن ضعف این قول بخاطر این است که:در این آیات،نامی از حضرت محمد ص بمیان نیامده است و ضرورتی هم ندارد که
ضمیر را بآن بزرگوار،برگردانیم بخصوص که در این آیات،نام حضرت عیسی بمیان آمده و شایسته است که مقصود آن
بزرگوار باشد.
امَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً 􀀀 یَوْمَ الْقِی
:در روز قیامت،عیسی گواهی خواهد داد که رسالت خداوند را تبلیغ و خود را بندة خدا معرفی کرده و آنها را دعوت نکرده
است که او را خدا پندارند.این معنی از قتاده و ابن جریج است.
ابو علی جبایی گوید:بر آنها گواهی می دهد که هر چه وي تصدیق و تکذیب کرده،آنان نیز تصدیق و تکذیب کنند.
دلالت آیه
این آیه دلالت می کند بر اینکه:هر کافري در وقت مرگ،ایمان می آورد، لکن این ایمان مقبول نیست.چنان که فرعون،وقتی
مایوس شد،و دیگر تکلیفی نداشت،ایمان آورد.
قریب به این مطلب،همان است که امامیه روایت کرده اند که مردم-تابع هر دینی باشند-پیامبر و جانشینانش را در دم
مرگ،مشاهده خواهند کرد از علی ع نیز روایت کرده اند که به حارث همدانی چنین فرمود:
ص : 140
یا حار همدان من یمت یرنی
من مؤمن او منافق قبلا
یعرفنی طرفه و اعرفه
بعینه و اسمه و ما فعلا
یعنی:اي حارث همدان،هر مومن یا منافقی،در وقت مرگ مرا می بیند.او مرا می شناسد و من او را به نام و نشان و کردار می
شناسم اگر این روایت،صحیح باشد،منظور این است که در آن حال به فائدة دوستی و زیان دشمنی ایشان از روي علاماتی که
از خود می یابند و احوال که ادراك می کنند پی خواهند برد.چنان که در روایت است که در دم مرگ،به انسان نشان داده
( می شود که از اهل بهشت است یا از اهل دوزخ ( 1
ص : 141
فانکم لو قد عاینتم ما قد عاین من مات منکم،لجزعتم و وهلتم و سمعتم و » : 1) -ابن ابی الحدید نیز در ذیل این خطبه -1
ممکن است مقصود علی(ع)این باشد که هیچ کس نمی میرد » ضمن احتمالاتی که در بارة معناي آن می دهد،گوید «... اطعتم
جز اینکه در دم مرگ،حضرتش را مشاهده خواهد کرد.شیعه نیز بهمین مطلب معتقد است سپس اشعار حضرت را که براي
وَ مِنْ » : حارث همدانی خواند نقل کرد،گوید:اگر مقصود علی(ع)این مطلب باشد،مانعی ندارد.زیرا قرآن کریم نیز بوسیلۀ آیه
خبر داده است که اهل کتاب در دم مرگ به عیسی تصدیق خواهند کرد و بسیاري از مفسران،گفته اند که اهل «... ابِ􀀀 أَهْلِ الْکِت
1-باید توجه ( کتاب عیسی را در دم مرگ می بینند...(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ جدید جزء اول صفحه 288
داشت که در این مورد نیز یادي از مسیحیان و یهودیان و رفتار آنها با حضرت موسی و عیسی شده،از اینرو پیامبر گرامی می
فرماید:به عدد یهودیان و مسیحیان...
161- بیان آیۀ 160
اشاره
مقصود
اشاره
هم اکنون بار دیگر با عطف بر آیات پیش می فرماید:
ادُوا 􀀀 فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ ه
بدل « فبظلم »: :با ظلمی که یهود،بوسیلۀ ارتکاب معاصی-که شرح آنها گذشت-در بارة خود کردند.قبلا گفتیم که بعقیدة زجاج
اتٍ :بواسطۀ این ظلمها،ما چیزهاي پاکیزه را 􀀀 ا عَلَیْهِمْ طَیِّب 􀀀 حَرَّمْن « فبنقضهم » عامل است در « اتٍ􀀀 ا عَلَیْهِمْ طَیِّب 􀀀 حَرَّمْن » و« فبنقضهم » است از
تکرار « ظلم » بر یهود حرام کردیم.نظر به اینکه مطالب گذشته طولانی شده بود اکنون بطور اجمال همۀ مطالب گذشته را عنوان
کرده:
گوید:بواسطۀ همین ظلمها و ستمها بود که:خوردنیها و غیر خوردنیهاي طیب را بر ایشان حرام کردیم.
أُحِلَّتْ لَهُمْ
:چیزهایی که قبلا بر ایشان حلال شده بود.
و چون آن اقدامات ناشایستۀ را کردند،خداوند نیز بر طبق مصلحت خود با آنها و چیزهایی را بر آنها تحریم کرد.این نظر از
مجاهد و اکثر مفسران است.
وَ» : ابو علی جبایی گوید:خداوند متعال،چیزهاي طیب و پاکیزه را براي کیفر ظلمشان بر آنها حرام کرد.چنان که می فرماید
سوره انعام آیه 146 یعنی بر یهودیان حرام کردیم هر ناخن داري را ) «... ا کُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ 􀀀 ادُوا حَرَّمْن 􀀀 عَلَی الَّذِینَ ه
اللّ کَثِیراً ،اینها هم یکی دیگر از کردارهاي زشت ایشان است که:مردم
􀀀
و از گاو و گوسفند نیز پیهشان...) وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ هِ
را از دین خدا و راه خدا باز می داشتند و بر این کار اصرار و سماجت داشتند.
روش آنها این بود که به خداوند نسبت هاي دروغ می دادند و بمردم می گفتند که:سخن
ص : 142
خداست و کتاب خدا را تحریف می کردند و از آن بالاتر اینکه نبوت حضرت محمد ص را آنکار و آنچه در بارة او می
دانستند،کتمان می کردند.این معنی از مجاهد و جز اوست.
وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ
:یکی دیگر از جنایات آنها ربا خواري بود.با اینکه از اینکار منع شده بودند.
اطِلِ 􀀀 النّ بِالْب
اسِ􀀀 أَم والَ 􀀀 وَ أَکْلِهِمْ ْ
:دیگر اینکه بدون استحقاق،مال مردم را می خوردند.آنها در موقع قضاوت،رشوه می گرفتند و کتابهاي می نگاشتند و می
گفتند:
از جانب خداست و از این راه پولهایی از مردم دریافت می کردند و کارهاي دیگري که بر روي هم آنها را سزاوار کیفر خدا
گردانید و سر انجام چیزهایی را که خوردن آن حلال بود خداوند بر ایشان تحریم کرد.
ذاباً أَلِیماً 􀀀 کافِرِینَ مِنْهُمْ عَ 􀀀 ا لِلْ 􀀀 وَ أَعْتَدْن
:ما براي یهودیان که منکر خدا یا پیامبران شدند،عذابی دردناك فراهم ساخته ایم.
اختلاف مفسران
در بارة اینکه این تحریم از راه عقوبت بود یا نه،اختلاف کرده اند.
جماعتی از مفسران گویند:از راه عقوبت بود،زیرا همانطوري که می توان چیزهایی را-مصلحه-تحریم کرد،ممکن است بخاطر
کیفر،حرام شمرده شوند ابو علی گوید:این حرمت،براي متجاوزان کیفر و براي دیگران مصلحت بود ابو هاشم گوید:این
حرمت،تنها بخاطر مصلحت بود.لکن این مصلحت:
هنگامی پیدا شد که آنها مرتکب خطاها و سمتهایی شدند و بهمین جهت،جایز است که منشأ تحریم ستم آنها شمرده
شود.بعلاوه،تحریم،تکلیفی است که امثال آن موجب پاداش می شود و صبر بر آن لازم است و بنا بر این،خود یکی از نعمتهاي
خداوند است نه کیفر او.
ص : 143
[ [سوره النساء ( 4): آیات 162 تا 163
اشاره
کاهَ وَ 􀀀 هَ وَ اَلْمُؤْتُونَ اَلزَّ 􀀀 ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ اَلْمُقِیمِینَ اَلصَّلا 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 اَلرّ فِی اَلْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِ
اسِخُونَ 􀀀 کِنِ 􀀀ل
ا􀀀 ی نُوحٍ وَ اَلنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْن 􀀀 ا إِل 􀀀 ما أَوْحَیْن 􀀀 ا إِلَیْکَ کَ 􀀀 إِنّ أَوْحَیْن
􀀀
ئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً ( 162 ) ا 􀀀 بِاللّ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ أُول
􀀀
اَلْمُؤْمِنُونَ هِ
( داوُدَ زَبُوراً ( 163 􀀀 ا 􀀀 مانَ وَ آتَیْن 􀀀 ارُونَ وَ سُلَیْ 􀀀 ی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ ه 􀀀 اطِ وَ عِیس 􀀀 حاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْب 􀀀 ماعِیلَ وَ إِسْ 􀀀 راهِیمَ وَ إِسْ 􀀀 ی إِبْ 􀀀 إِل
(1)
ترجمه
لکن یهودیان دانشمند و مردم مؤمن و دهندگان زکات و آنان که به خدا و روز قیامت ایمان دارند،به تو و قرآن و پیامبران
پیشین-که بپاي دارندة نماز بودند- ایمان می آورند.آنان را پاداش بزرگ،می دهیم.
ما بتو وحی فرستادیم همانطوري که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و به
ابراهیم،اسماعیل،اسحاق،یعقوب،اسباط،عیسی،ایوب،یونس،هارون و سلیمان وحی فرستادیم و داود را زبور دادیم.
ص : 144
1) -سوره نساء آیۀ 162 و 163 جزء 6 -1
بیان آیۀ 162
اشاره
قرائت
سنؤتیهم:حمزه این کلمه را به یاء و دیگران به نون قرائت کرده اند.دلیل آن را در آیۀ( 152 )ذکر شد.
اعراب
است و خداوند متعال در مقام « اعنی »: المقیمین:در بارة علت نصب این کلمه،اختلاف است.بصریان و سیبویه گویند به تقدیر
مدح نمازگزاران است کسایی گوید:
« مِنْ قَبْلِکَ » دانسته اند.برخی هم عطف بر « منهم » می باشد.برخی هم عطف بر « ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ 􀀀بِ » در محل جر است و عطف بر
گذشت. « و الارحام » می دانند.بحث آن در آیۀ( 1) ذیل کلمۀ « الیک » دانسته اند.در این میان برخی هم معطوف بر
طه 63 )سؤال کرد. وي ) « ذانِ 􀀀􀀀 إِنْ ه » مائده 69 )و ) « الصّ
ابِئُونَ 􀀀 و »َ و « الصَّلاه􀀀 اَلْمُقِیمِینَ » عروه نقل می کند که از عایشه در بارة
گفت:اینها از اشتباهات نویسندگان است و همچنین روایت شده است که در قرآن پاره اي از اغلاط وجود دارد که عرب
اصلاح خواهد کرد.لکن هیچ یک از این دو روایت،صحیح نیست،زیرا صحابۀ پیامبر گرامی اسلام که مقتداي مردم بودند و
قرآن را از پیامبر گرامی اخذ کرده بودند،هرگز آماده نبودند مطالب غلط بیاد مردم دهند.
مقصود
پروردگار متعال در این آیۀ،مؤمنان یهود را معرفی کرده،فرموده:
الرّ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ
اسِخُونَ 􀀀 کِنِ 􀀀ل
اللّ بن سلام و دوستان اوست.آنان خدمت پیامبر بزرگوار اسلام،عرضه داشتند:یهود می دانند که آنچه تو می
􀀀
:منظور عبد ه
گویی حق است و نام تو در کتاب تورات ثبت می باشد،یهودیان گفتند:چنین نیست.آنها چیزي
ص : 145
نمی دانند،بلکه ترا اغفال کرده،بتو دروغ می گویند.از اینرو خداوند متعال فرمود:
لکن آن عده از دانشمندان یهود که در دانش،مایه اي دارند و تورات را بطور کامل بررسی کرده و بر مطالب آن احاطه دارند
و همچنین مردم با ایمان مسلمان،به قرآن و شریعت هاي آسمانی و کتب انبیاء و رسل پیشین،ایمان دارند.
ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِ
:قتاده و برخی از مفسران گویند:خداوند متعال،این گروه از یهودیان پاك دل را توصیف می کند که از هدایت الهی بر
آیه ) « ابِ􀀀 یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِت » خوردار و براي رشد و تکامل آماده هستند و بدین وسیله آنها را از یهودیان معاندي که از آیۀ
153 )تا اینجا،به مذمت و توصیف آنها پرداخته است،جدا می کند و می فرماید:اینها درخواست هاي جاهلانۀ دیگران از تو
نمی کنند و نمی خواهند که بر ایشان کتابی آسمانی نازل کنی،زیرا مصداق سخن ترا در کتب پیامبران پیشین مطالعه کرده و
بلزوم اطاعت تو پی برده اند،از اینرو دیگر احتیاجی ندارند که از تو معجزه اي دیگر در خواست کنند و یا دلیل بالاتر از دانش
خود بجویند.
لاهَ􀀀 وَ الْمُقِیمِینَ الصَّ
:هر گاه در اینجا فعلی در تقدیر باشد،جمله اي خواهد بود که عطف است بر ابتداي آیه.یعنی همانطوري که دانشمندان یهود و
اهل ایمان بتو ایمان دارند کسانی که نماز را با شرائط آن بجاي می آورند،بتو ایمان دارند و اینان همان کسانی هستند که
زکات مال خود را می دهند و به خدا و روز قیامت،اعتقاد دارند.
باشد.برخی گفته اند:یعنی:دانشمندان یهود و اهل ایمان،به قرآن و کتب آسمانی دیگر و پیامبران «... ما أُنْزِلَ 􀀀بِ » و اگر عطف بر
که بر پاي دارندة نماز بوده اند ایمان دارند و همچنین کسانی که زکات می دهند و به خدا و روز قیامت ایمان دارند...
لکن طبري به پیروي برخی از مفسران گوید:منظور از نمازگزاران فرشتگان هستند و قرائت و مصحف ابی نیز همین طور بوده
است.
برخی نیز گفته اند:منظور از این نماز گزاران،امامان پاك و معصوم هستند.
کاهَ 􀀀 وَ الْمُؤْتُونَ الزَّ
:آنان که زکات می دهند.
بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
􀀀
وَ الْمُؤْمِنُونَ هِ
:آنان که به یکتایی خدا و زنده شدن مردگان در
ص : 146
روز قیامت و پاداش گرفتن آنان،مؤمن هستند.
ئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً 􀀀 أُول
:آنان که در این آیه وصف شدند،پاداش طاعت و فرمانبرداري خود را بطور کامل،از ما می گیرند و ما آنها را براي همیشه،در
بهشت جایگزین می سازیم.
ص : 147
بیان آیۀ 163
اشاره
قرائت
بضم باء و دیگران بفتح خوانده اند ضم زاء بدلیل این است که ممکن است « زبورا » حمزه و خلف
غیر از این سه کلمه،دیگر جمعی بر این قیاس نداریم و ممکن .« عذوب » جمع « عُذوب » و« تخوم » جمع « تُخوم »: باشد،مثل « زبور » جمع
باشد. « مزبور » بمعناي « زبر » است جمع
لغت
زبر:سنگ کاري چاه،عقل،نوشتن کتاب.زبرة آهن:قطعۀ آهن.
مقصود
اکنون خداوند پیامبر گرامی را مخاطب ساخته،می فرماید:
ا إِلَیْکَ 􀀀 إِنّ أَوْحَیْن
􀀀
ا
:در اینجا نخست پیامبر گرامی را یاد می کند او اگر چه از لحاظ زمان،بعد از دیگران است،لکن از لحاظ فضیلت،بر دیگران
مقدم است.
ی نُوحٍ 􀀀 ا إِل 􀀀 ما أَوْحَیْن 􀀀 کَ
:اي پیامبر گرامی هم چنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم،بتو نیز وحی کردیم.علت اینکه پس از پیامبر گرامی
« اقِینَ 􀀀 ا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْب 􀀀 وَ جَعَلْن » : اسلام،نام نوح را می برد،این است که وي پس از آدم(ع)ابو البشر است،چنان که قرآن گوید
(صافات 77 یعنی ذریۀ او را باقی گزاردیم).
برخی گفته اند:علت این است که عمر او از همۀ پیامبران طولانی تر بوده و معجزه اش این بوده که 950 سال در میان مردم
زندگی کرد،بدون اینکه یکی از دندانهایش بیفتند یا از خوراکش کاسته شود یا موي او سپید گردد.
دیگري گفته است:علت این است که وي در دعوت خود پافشاري زیادي کرد و هیچ کس باندازة او سختی ندید و نخستین
امتی که بواسطۀ مخالفت پیامبري از
ص : 148
پیامبران خدا،گرفتار عذاب شد،امت او بود.
وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ
:و بر پیامبران بعد از نوح نیز وحی فرستادیم.
حاقَ وَ یَعْقُوبَ 􀀀 ماعِیلَ وَ إِسْ 􀀀 راهِیمَ وَ إِسْ 􀀀 ی إِبْ 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ أَوْحَیْن
:اینان پیامبرانی هستند که بعد از نوح آمده اند،لکن خداوند متعال،در اینجا نامهاي آنان را به ترتیب یاد می کند تا مقام آنها را
مورد احترام قرار دهد.
اطِ 􀀀 وَ الْأَسْب
:اینان فرزندان یعقوب هستند.
برخی گویند:اسباط،از فرزندان حضرت اسحاق هستند،همانطوري که قبایل از فرزندان اسماعیل می باشد.از اولاد
اسحاق،یوسف،داود،سلیمان،موسی و عیسی به مقام پیامبري رسیدند.بنا بر این ممکن است مقصود از اینکه بر اسباط وحی
فرستادیم، این باش دکه ویح بسوي پیامبرانشان فرستادیم،چنان که هر گاه می گوییم:قاصدي بسوي مردم حجاز
فرستادیم،منظورمان این است که به سوي سران و بزرگان ایشان فرستادیم.
بدیهی است که اسباط یعنی برادران یوسف،پیامبر نبوده اند.
مانَ 􀀀 ارُونَ وَ سُلَیْ 􀀀 ی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ ه 􀀀 وَ عِیس
:اینان نیز گروهی دیگر از پیامبران بعد از نوح هستند که خداوند بهمان منظور،نامشان را یاد می کند و نیز حضرت عیسی ع را
نخست یاد می کند،اگر چه وي بعد از ایوب و یونس و هارون و سلیمان بوده است، زیرا یهودیان قدر او را نشناختند و او را
مورد طعن قرار دادند از این جهت در بارة وي عنایت بیشتري نشان می دهد.
داوُدَ زَبُوراً 􀀀 ا 􀀀 وَ آتَیْن
:داود را کتابی دادیم بنام زبور.این کتاب به همین نام مشهور است،هم چنان که کتاب حضرت موسی به تورات و کتاب
حضرت عیسی به انجیل،شهرت یافته است.
نظم آیه
153 )ارتباط دارد. ) «... ابِ􀀀 یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِت » این آیه،با آیۀ
این آیه،دلیل این است که آنان،دلیلی خواستند که نبوتش را اثبات کند،از اینرو خداوند متعال بیان فرموده که:او نیز مثل
پیامبران پیشین فرستادة خداست و
ص : 149
همانطوري که آنان داراي معجزه بوده اند،وي نیز داراي معجزه است.
ابن عباس گوید:هنگامی که پیامبر،آیات قرآنی را بر ایشان تلاوت کرد،گفتند:
خداوند،پس از موسی،سخن خود را بر هیچ فردي از افراد بشر نازل نکرده است،از اینرو خداوند متعال،آنان را با این آیات
تکذیب و خاطر نشان کرد که پس از موسی بر پیامبرانی که آنها را نام برده،یا نام نبرده،نیز وحی فرستاده است.
ص : 150
[ [سوره النساء ( 4): آیات 164 تا 166
اشاره
لِئَلّا
􀀀
ی تَکْلِیماً ( 164 ) رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ 􀀀 اَللّ مُوس
􀀀
اهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ هُ 􀀀 وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْ ن
لائِکَهُ 􀀀 ما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ اَلْمَ 􀀀 اَللّ یَشْهَدُ بِ
􀀀
کِنِ هُ 􀀀 اَللّ عَزِیزاً حَکِیماً ( 165 ) ل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اَللّ حُجَّهٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ وَ
􀀀
لِلنّ عَلَی هِ
اسِ 􀀀 ی کَُونَ
( بِاللّ شَهِیداً ( 166
􀀀
ی هِ 􀀀 یَشْهَدُونَ وَ کَف
(1)
ترجمه
و پیامبرانی که سر گذشت ایشان را براي تو بازگو کرده و پیامبرانی که وصف آنها براي تو نکرده ایم.و خداوند با موسی
تکلم کرد.پیامبرانی که مردم را نوید دادند و تهدید کردند تا براي مردم پس از پیامبران بر خداوند،حجتی نباشد و خداوند
توانا و حکیم است.
لکن خداوند که قرآن را بر تو نازل کرده و به شایستگی تو علم داشته است و فرشتگان،گواه حقانیت تو هستند و شهادت
خداوند،کافی است.
ص : 151
1) -آیۀ 164 و 165 و 166 سورة نساء جزء ششم سوره 4 -1
165- بیان آیۀ 164
اشاره
اعراب
ا􀀀 إِنّ أَوْحَیْن
􀀀
ا » زیرا « ارسلنا » که با فعل بعد تفسیر شده است 2-به تقدیر « قصصنا » و رسلا:نصب این کلمه،دو وجه دارد: 1-به تقدیر فعل
بوده که « انا اوحینا الیک و الی رسل » در آیۀ پیش بر این معنی دلالت دارد.این عقیده از زجاج است.فراء گوید:در اصل « إِلَیْکَ
است. « اعنی » حذف شد،فعل منصوب گردید رُسُلًا مُبَشِّرِینَ :حال است یا نصب آن به تقدیر فعل « الی » چون
مقصود
در آیۀ پیش،عده اي از پیامبران عظیم الشان را نام برده،اکنون نیز بطور اجمال بوصف آنها پرداخته.می فرماید:
اهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ 􀀀 وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْن
:و پیامبرانی دیگر،که سرگذشت آنان را براي تو بازگو کرده،شأن و امور آنها را بتو شناساندیم.
برخی گویند:قبلا وصف آنان را در خارج از آیات قرآنی،سپس بوسیلۀ آیات قرآنی باو وحی کرد.
برخی نیز گفته اند:قبلا سرگذشت آنان را در مکه،طی سورة انعام و سوره هاي دیگر کمی براي او شرح داده بود زیرا سورة
نساء در مدینه نازل شده است.
وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ
:این عبارت دلالت دارد بر اینکه:خداوند متعال، پیامبران بسیاري فرستاده که نام و سرگذشت ایشان در قرآن کریم نیامده و
تنها عده اي از آنان را بخاطر فضلیتشان یاد کرده است.
ی تَکْلِیماً 􀀀 اللّ مُوس
􀀀
وَ کَلَّمَ هُ
:خداوند،بدون واسطه،با موسی سخن گفت ولی با سایر پیامبران بواسطۀ وحی،سخن می گفت.برخی گفته اند:ذکر
براي این « تکلیم » کلمۀ
ص : 152
است که معلوم شود که سخن خداوند با حضرت موسی،همان تکلم معقولی است که از وهم و پندار اهل باطل،بدور و درك
آن در خور فهم عاقلان است.
روایت است که:چون پیامبر آیۀ قبل را تلاوت کرده،یهودیان گفتند:محمد(ص)، پیامبران را یاد کرد ولی در بارة موسی براي
ما چیزي نگفت.هنگامی که این آیه نازل گردید،گفتند:محمد،موسی را یاد و بوسیلۀ بیان اینکه او همکلام خداوند بوده است،
وي را بر دیگران،برتري داد.
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ
:همان پیامبرانی که مردم مؤمن و مطیع را به بهشت و پاداش، بشارت می دادند.
وَ مُنْذِرِینَ
:و کافران و عاصیان را بدوزخ و کیفر،تهدید می کردند.
اللّ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ
􀀀
لِلنّ عَلَی هِ
اسِ􀀀 ی لِئَلّا کَُونَ
􀀀
:تا مردم را پس از آمدن پیامبران،بر خدا عذر و بهانه اي نباشد و بگویند:خدایا،پیامبري بر ما نفرستادي.و اگر می فرستادي بتو
طه ) «... ا رَسُولاً 􀀀 أَرْسَلْتَ إِلَیْن 􀀀 ا لَوْ لا 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀لَق » : ایمان می آوردیم.چنان که در آیۀ دیگر،از آنها خبر داده،می گوید
134 )یعنی:گویند پروردگارا چرا پیامبري بسوي ما نفرستادي)
دلالت آیه
برخی گمان کرده اند که خداوند را آن چنان لطفی است که اگر شامل حال کافر شود، ایمان خواهد آورد.
این گمان،بی اساس است:زیرا اگر چنین بود،باز هم مردم کافر دلیل و بهانه اي داشتند و می گفتند:چرا لطفت را شامل حال ما
نکردي تا ایمان بیاوریم؟! بنا بر این،بحکم این آیۀ شریفه،بوسیلۀ آمدن پیامبران،بر مردم اتمام حجت شده و این خود لطفی
است از جانب خداوند متعال لکن اگر کسی وجه پیدا نکرد که آمدن پیامبران لطف و در عین حال اتمام حجت است،آیا بر او
هم حجتی هست یا نه؟ باید به این نکته توجه داشته باشیم که عقل انسان و دلایل توحید و عدالت خداوند متعال نیز حجت
هستند و خود اینها بهانه و عذر را از مردم می گیرند،زیرا اگر تنها
ص : 153
آمدن پیامبران را حجت بدانیم و عقل را از این منصب معزول داریم،بدو اشکال بر می خوریم:
-1 ما هنگامی می توانیم پیامبري را راستگو بدانیم که به توحید و عدل خداوند پی برده باشیم.بنا بر این هر گاه توحید و عدل
خداوند را ثابت نکرده باشیم،راهی بسوي معرفت پیامبر و راستگویی او نداریم.
-2 اگر فقط پیامبران وسیلۀ اتمام حجت باشند و عقل را در این راه،سهمی نباشد،هر پیامبري نیز احتیاج دارد که پیامبري
دیگر،راستگویی او را تصدیق کند.
که بالآخره سر از تسلسل و بی نهایت بیرون می آورد.و بطلان آن در جاي خود ثابت شده است.
بنا بر این کسانی که به این آیه استدلال کرده اند که:تکلیف هنگامی صحیح است که پیامبري بیاید،از راه صواب بدور افتاده
اند.زیرا عقل و حجیت آن را فراموش کرده اند.
اللّ عَزِیزاً حَکِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
:خداوند بر انتقام از عاصیان و کافران توانا و در دستورها و کارهاي خود حکیم است.
ص : 154
بیان آیۀ 166
اشاره
شان نزول
گویند:جماعتی از یهود،خدمت پیامبر آمدند.فرمود:من می دانم که شما به رسالت من علم دارید.پاسخ دادند:ما چنین علمی
نداریم و برسالت تو نیز شهادت نمی دهیم.از اینرو خداوند این آیه را نازل فرمود.
مقصود
اشاره
اکنون براي رد انکار و مخالفت آنها می فرماید:
ما أَنْزَلَ إِلَیْکَ 􀀀 اللّ یَشْهَدُ بِ
􀀀
کِنِ هُ 􀀀ل
:زجاج گوید:یعنی اگر آنان به نبوت تو شهادت ندهند،خداوند شهادت می دهد.این شهادت خداوند،عبارت است از نصب
معجزات، که براي پیامبري از هر شاهدي بهتر و او را از شهادت اهل کتاب بی نیاز می کند.
أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ
:خداوند،قرآن را بر تو نازل کرد و علم داشت که تو شایستۀ آن هستی و می توانی خدمتگزار حق باشی و مردم را به سوي آن
فرا خوانی.
زجاج گوید:یعنی خداوند قرآنی بر تو نازل کرد که علم او در آن است.
لائِکَهُ یَشْهَدُونَ 􀀀 وَ الْمَ
:و فرشتگان نیز گواهی می دهند که تو پیامبر خدا و قرآن از جانب اوست.
بِاللّ شَهِیداً
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
:شهادت خدا در اثبات این حقیقت،کافی است و به شهادت دیگري نیازي نیست.
این آیه،خاطر مبارك پیامبر را بخاطر تکذیب مخالفان،تسلی می بخشد.
علم خدا
علم خدا
برخی به این آیه استدلال کرده اند:علم خداوند،زائد بر ذات بی همتاي اوست و عین ذات نیست.لکن اگر این استدلال،صحیح
انزله » یعنی ابزار نوشتن من قلم بود.و « کتب بالقلم » بود،لازم بود که علم خداوند وسیله و ابزار نزول قرآن کریم باشد.نظیر
یعنی ابزار نزول قرآن،علم خداوند بود.بدیهی است که علم خدا وسیله و ابزار نزول قرآن نیست و این چیزي است که « بعلمه
جملگی بر آنند.
ص : 155
[ [سوره النساء ( 4): آیات 167 تا 170
اشاره
لا لِیَهْدِیَهُمْ 􀀀 اَللّ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ
􀀀
لالًا بَعِیداً ( 167 ) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ هُ 􀀀 اَللّ قَدْ ضَلُّوا ضَ
􀀀
إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ هِ
جاءَکُمُ اَلرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ 􀀀 اَلنّ قَدْ
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀 اَللّ یَسِیراً ( 169 ) ی
􀀀
ذلِکَ عَلَی هِ 􀀀 کانَ 􀀀 ا أَبَداً وَ 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 إِلاّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ
􀀀
( طَرِیقاً ( 168
( اَللّ عَلِیماً حَکِیماً ( 170
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ هِ
(1)
ترجمه
آنان که کفر ورزیدند و از راه خدا منع کردند،بگمراهی دوري افتادند.آنان که کافر شدند و ستم کردند،خدا آنها را نمی
آمرزد و براهی جز راه جهنم که همواره در آن خواهند بود،هدایت نمی کند و این کار بر خدا آسان است.
اي مردم،پیامبر با دین حق از جانب پروردگارتان،بسوي شما آمد،بنا بر این ایمان بیاورید و کارهایی کنید که براي شما بهتر
باشد و اگر کافر شوید،براي خداست هر چه در آسمانها و زمین است و خداي دانا و حکیم است.
ص : 156
1) -سورة نساء آیۀ 167 تا 170 جزء 6 سورة 4 -1
169-168- بیان آیۀ 167
اشاره
مقصود
لالًا بَعِیداً 􀀀 اللّ قَدْ ضَلُّوا ضَ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ هِ
:آنان که خود کافر شدند و دیگران را از دین خدا-که تو مامور تبلیغ آن هستی-باز داشتند،از راه راست، بکلی منحرف شدند
و دور افتادند و دستاویز پر ارزشی که همان دین حق بود و خداوند، آن را براي خلق پسندیده و ترا براي ارشاد مردم در راه
آن،بر انگیخته بود،از کف دادند.
اللّ لِیَغْفِرَ لَهُمْ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ هُ
:آنان که رسالت آسمانی محمد را انکار و با نسبت دروغگویی بوي دادن،در باره اش ستم کردند و خود با علم برسالت او،
کفر ورزیده،از راه حسد و ستم،مقام اولیاي خدا را نادیده گرفتند،هرگز از گنه بخشی و عفو خداوند بهره مند نخواهند شد.
لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً 􀀀 وَ
:و آنان را براه بهشت،هدایت نخواهد کرد.در اینجا مقصود از هدایت،راهنمایی هاي معمولی نیست،زیرا در این باره،قبلا سخن
گفته شده و عموم اهل تکلیف از آن بر خوردار شده اند.
إِلاّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ
􀀀
:لکن بکیفر کفر و ستمگریهاي آنان،براه جهنم،هدایتشان می کند.
ا أَبَداً 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀
:آنان براي همیشه در جهنم،خواهند بود.
اللّ یَسِیراً
􀀀
ذلِکَ عَلَی هِ 􀀀 کانَ 􀀀 وَ
:و این کار،بر خدا آسان است،زیرا کسی را یاراي آن نیست که جلو ارادة او را بگیرد.
ص : 157
بیان آیۀ 170
اشاره
اعراب
بالحق:با حرف تعدیه است، خیراً:برخی در بارة علت نصب آن معتقدند که مفعول به است براي فعل محذوف.
« آمنوا و اتوا خیراً »: به تقدیر
مقصود
بار دیگر خداوند متعال،از راه اندرز و راهنمایی انسانها می فرماید:
النّ
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀ی
:این خطاب متوجه همۀ مردم و بقولی متوجه کفار است.
جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 قَدْ
:اي مردم،پیامبر خدا حضرت محمد ص،از جانب پروردگار متعال،دینی براي شما آورد که خداوند آن را پسندیده و به
بندگان خود ارزانی داشته است.
از امام باقر ع روایت شده است که:یعنی پیامبر،براي شما ولایت آنانی که بدوستی آنان مامور هستید،بارمغان آورد.
فَآمِنُوا
:بنا بر این او را و قرآنش را که از پیش خداست،تصدیق کنید.
خَیْراً لَکُمْ
:و کارهایی انجام دهید که بدون تردید،براي شما بهتر از انکار و تکذیب است.
اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لِلّ م
􀀀
وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ هِ
:اگر او را تکذیب کنید،بخود ضرر زده اید،نه خدا،زیرا او مالک همۀ چیزهایی است که در زمین و آسمانهاست و کفر شما و
اللّ عَلِیماً حَکِیماً :خداوند به طاعت و گناه شما آگاه و در امر و
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ «! بر دامن کبریاش گردي ننشاند »، تکذیب شما پیامبر را
نهی و تدابیر خود حکیم است.
ص : 158
[ [سوره النساء ( 4): آیه 171
اشاره
ی مَرْیَمَ 􀀀 ا إِل 􀀀 اه 􀀀 اَللّ وَ کَلِمَتُهُ أَلْق
􀀀
اَللّ إِلَّا اَلْحَقَّ إِنَّمَا اَلْمَسِیحُ عِیسَ ی اِبْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ هِ
􀀀
لا تَقُولُوا عَلَی هِ 􀀀 لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ 􀀀 ابِ 􀀀 ا أَهْلَ اَلْکِت 􀀀ی
اتِ وَ 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 حانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ م 􀀀 احِدٌ سُبْ 􀀀 هٌ و 􀀀 اَللّ إِل
􀀀
لاثَهٌ اِنْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا هُ 􀀀 لا تَقُولُوا ثَ 􀀀 بِاللّ وَ رُسُلِهِ وَ
􀀀
وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا هِ
( بِاللّ وَکِیلًا ( 171
􀀀
ی هِ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ وَ کَف 􀀀م
(1)
ترجمه
اي اهل کتاب،در دین خود غلو مکنید و در بارة خدا جز حق مگویید.عیسی تنها پیامبر خدا و کلمه و روحی است از او که به
مریم القا کرد.نگویید:خدا سه تاست.از این گفتار دست بردارید که براي شما بهتر است.خداوند،یکتا منزه است از اینکه وي را
فرزندي باشد.براي اوست هر چه در آسمانها و زمین است و وکالت و کفالت او کافی است.
ص : 159
1) -آیۀ 171 سورة نساء جزء 6 سوره 4 -1
بیان آیۀ 171
اشاره
لغت
یعنی:کنیز بدوران بلوغ و جوانی و رشد اندام،زود نائل گردید.شاعر گوید: « غلا بالجاریه لحمها و عظمها ». غلو:تجاوز از حدّ
خمصانه قلق موشحها
رود الشباب غلا بها عظم
یعنی:کمرش باریک،لباسش پر نقش و نگار و در آغاز طراوت و نشاط است که استخوانهایش به سر حد رشد رسیده اند.
مسیح:ممسوح،شسته،عیسی را مسیح گفته اند،زیرا خداوند او را از گناهان و آلودگیهایی که در انسانهاست پاك ساخته.برخی
است که در زبان عبري مثل نامهاي انبیاي دیگر تغییر یافته است. « مشیحا » گفته اند:این کلمه سریانی و اصل آن
را هم مسیح نامیده اند،زیرا از چشم راست یا چشم چپش بطور کلی اثري نیست،پس عیسی از گناهان زدوده شده « دجال » البته
و او از یک چشم،چنان که از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است.خاقانی گوید:
نه عیسی داشت از یاران کمینه سوزنی در بر
نه سوزن شبه دجال است یک چشم سپاهانی
اعراب
اسم مرفوعی باشد که رافعی « قول » بطور کلی هر جا بعد از مادة « هم ثلاثه »: ثلاثه:خبر است براي مبتداي محذوف،یعنی
ندارد.باید آن را خبر براي مبتدا دانست.
خیرا:علت نصب آن را در آیۀ قبل،بیان کردیم.
أَنْ یَکُونَ
بوده و حرف جر « من ان یکون » :در محل نصب است،زیرا در اصل
ص : 160
آن حذف شده است.
مقصود
اشاره
اکنون روي سخن،با آن گروه از اهل کتاب است که اهل بحث و مجادله بودند:
ابِ􀀀 أَهْلَ الْکِت
ا
:حسن گوید:خطاب به یهودیان و مسیحیان است.زیرا مسیحیان در بارة عیسی غلو کرده،برخی گفتند:او پسر خداست و برخی
گفتند:او خداست و برخی گفتند:او یکی از خدایان سه گانه:پدر،پسر و روح القدس است.
همچنین یهودیان نیز غلو کرده:گفتند:او حرامزاده است،بنا بر این هر دو گروه، راه غلو پیموده اند.
لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ :اي اهل کتاب،در بارة دین 􀀀 ابو مسلم و ابو علی و جماعتی از مفسران گویند:خطاب تنها به مسیحیان است
اللّ إِلَّا الْحَقَّ :و بگوئید که خداوند متعال را شریکی و همدمی و فرزندي
􀀀
لا تَقُولُوا عَلَی هِ 􀀀 خود افراط نکنید و از حق نگذرید وَ
نیست و عیسی را شبیه یا پسر خدا مخوانید،زیرا این سخن،به ناحق است.
الْمَسِیحُ
نَّمَا
:معناي مسیح را بیان کردیم.برخی گفته اند:علت اینکه او را مسیح نامیده اند این است که وي با گردش در روي زمین و
مسافرتهاي پی در پی،در حقیقت زمین را مسح می کرد عِیسَ ی ابْنُ مَرْیَمَ :بیان است براي مسیح.یعنی علی رغم پندار بی اساس
مسیحیان که او را پسر خدا می دانند و علی رغم توهم دروغ یهودیان که او را زادة پدري بدکار، می پندارند،او پور مریم عذر
است.
اللّ
􀀀
رَسُولُ هِ
:آري عیسی،پیامبري است که خداوند وي را برهبري بشر،بر انگیخت نه آنکه این دو فرقۀ گمراه،خیال کردند.
کَلِمَتُهُ
که از مصدر جلال خداوندي صدور یافت،بزیور هستی آراسته شد. « کن » :حسن و قتاده گویند:یعنی عیسی همان است که کلمۀ
ابو علی جبایی گوید:یعنی همانطوري که مردم بکلام خدا،هدایت می شوند، بوجود او نیز هدایت می شوند
ص : 161
لائِکَهُ 􀀀 الَتِ الْمَ 􀀀 إِذْ ق » : و برخی گویند:یعنی او همان نوید فرحبخش الهی است که مریم از زبان فرشته اي شنود.قرآن کریم گوید
آل عمران 45 )یعنی هنگامی که فرشته گفت:اي مریم،خداوند ترا به کلمه اي نوید می ) « اللّ یُبَشِّرُكِ بِکَلِمَهٍ
􀀀
ا مَرْیَمُ إِنَّ هَ 􀀀ی
یعنی گفتن آن. « القاي کلمه » نیز همین است.یعنی:آن کلمه را خداوند به مریم القا کرد و « ی مَرْیَمَ 􀀀 ا إِل 􀀀 اه 􀀀 أَلْق » : دهد.منظور از جملۀ
ی مَرْیَمَ 􀀀 ا إِل 􀀀 اه 􀀀 أَلْق
:جبایی گوید:یعنی خلق آن کلمه را در رحم مریم القا کرد.
وَ رُوحٌ مِنْهُ
:و عیسی روحی است از خداوند
چرا عیسی را روح نامیده است؟
در این باره اقوالی است:
-1 علت این است که:عیسی با نفخه اي که جبرییل به فرمان خدا در گریبان مریم دمید،بوجود آمد.روح را به خداوند نسبت
داده است به دو دلیل:
یکی اینکه جبرییل به امر او بود و دیگر بمنظور تعظیم شان حضرت عیسی ع.چنان که در بارة روزه می فرماید:روزه براي من
است و من پاداش آن را می دهم.به نفخه هم روح گفته می شود.چنان که ذو الرمه در شعر خود گوید:
1) یعنی او را به نفخۀ خود زنده گردان. ) « و احیها بروحک »
-2 جبایی گوید:مقصود این است که همانطوري که مردم به وسیلۀ روح،زنده می شوند،به وسیلۀ او نیز حیات پیدا می کنند،بنا
بر این معنی آیه این است که:خداوند عیسی را پیامبر گردانید تا مردم به او اقتدا کنند و سنتش را پیروي نمایند و به هدایتش
راهنمایی شوند.
-3 ابو عبیده گوید:یعنی او انسانی است که خداوند او را به وسیلۀ نطفه هاي دو
ص : 162
1) - فقلت له ارفعها الیک و احیها بروحک و اقتته لها قیته قدراً و ظاهر لها من یابس الشخت و استعن علیه الصبا و اجعل -1
یدیک لها سترا به او گفتم:وي را بسوي خود برافراز و با نفخۀ خود زنده اش کن و براي او قوتی از هیزم قرار ده و با هیزم
خشک به او کمک کن و باد صبا را به یاري او بخواه و دستهایت را پوشش او گردان. (در وصف آتش)
جنس مخالف و آمیزش آنها نیافریده است.
مجادله 22 )یعنی آنان را برحمت خود ) « وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ » : -4 یعنی او رحمت خداست.چنان که در جاي دیگر می فرماید
تایید کرد.بنا بر این عیسی را براي مومنان و پیروانش،رحمت قرار داده است،زیرا آنان را به راه سعادت هدایت کرده است.
-5 یعنی او روح خداست که وي را آفرید و صورت بخشید،آن گاه او را به سوي مریم فرستاد و بوسیلۀ مریم در میان مردم
ظهور پیدا کرد.این قول از ابو العالیه و ابی بن کعب است.
و مقصود این است که:خداوند و روح که از « القی » -6 روح،در اینجا یعنی جبرییل.بنا بر این عطف است بر ضمیر مستتر در
جانب اوست-یعنی جبرئیل- عیسی را به مریم القا کردند.
بِاللّ وَ رُسُلِهِ
􀀀
فَآمِنُوا هِ
-مردم کتابی را امر می کند که به یکتایی خداوند و رسالت پیامبرانش اقرار کرده،او را بی شریک و بی رفیق و بی
فرزند،بشناسند.
لاثَهٌ 􀀀 لا تَقُولُوا ثَ 􀀀 وَ
:خطاب به مسیحیان است.زجاج گوید:یعنی نگویید:
خداي ما سه تاست.
برخی گویند:این معنی،صحیح نیست،زیرا آنان به سه خدا معتقد نیستند بلکه می گویند:خدا یکی و داراي سه عنصر
است:پدر،پسر و روح القدس.این مطلب،درست به این می ماند که بگوییم:چراغ یکی است که از مادة سوخت و فتیله و
شعله،تشکیل شده و خورشید یکی است که از جسم و نور و پرتو،تشکیل یافته.
فرض « یک» اینها همه غلطند،زیرا نه چراغ در حقیقت یکی است و نه خورشید!درست مثل این است که عدد ده را یا ده چیز را
کنیم یا اینکه انسان را،یا خانه را،یک چیز بدانیم.حال آنکه هیچ یک از اینها در واقع یکی نیستند،بلکه از چند چیزي تشکیل
یافته اند.
یعنی-حقیقهً-یکی است، « خدا یکی است » بنا بر این منظور ایشان از
ص : 163
مثل یکی « خدا یکی است » بودن،متناقض است و اگر منظور آنها از « سه تا » بودن با « یک» زیرا « سه تاست »: دیگر نمی توانند بگویند
است،در این صورت،به توحید معتقد نیستند،بلکه خدا را شبیه مخلوقات،کرده اند،زیرا میان «... چراغ،خورشید، خانه،انسان » بودن
توحید و عدم توحید-که مربوط به مخلوقات است واسطه اي وجود ندارد.
اِنْتَهُوا
:از این گفتار شنیع دست بردارید.
خَیْراً لَکُمْ
احِدٌ :نه چنان است که شما می گوئید،عیسی را از خدایی بهره و نصیبی 􀀀 هٌ و 􀀀 اللّ إِل
􀀀
:و کاري کنید که براي شما بهتر باشد إِنَّمَا هُ
نیست،او نه خداست،نه شریک خدا،نه پسر خدا.
آري خداوند،یکتاست،زیرا کسی که داراي فرزند یا همدم باشد،شایستۀ پرستش نیست.لکن از آنجا که او شایستۀ خدایی و
پرستش است،یکتاست،او را نه فرزندي است،نه شبهی.نه همدمی نه شریکی.سپس خود را از آنچه پیروان باطل گویند،منزه
ساخته،فرمود:
حانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ 􀀀 سُبْ
بمعناي تنزیه ذات باري تعالی از عیوب است.یعنی خداوند منزه است از اینکه وي را فرزندي باشد. « سبحان » :لفظ
ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 لَهُ م
:او راست پادشاهی،مالکیت و آفرینش آنچه در آسمانها و زمین است و می تواند هر گونه تصرفی در آنها بکند.از جملۀ آنها
بِاللّ وَکِیلاً :و کافی است که
􀀀
ی هِ 􀀀 عیسی و مادر اوست.چگونه مملوك و آفریده،فرزند مالک و خالق خویش است؟ وَ کَف
خداوند،قیم،مدبر و رازق همۀ موجودات زمینی و آسمانی است.
بقولی یعنی:کافی است که خداوند حافظ اعمال بندگان است و آنها را بر اعمالشان جزا می دهد.بنا بر این جمله اخیر،تسلیتی
است براي پیامبر گرامی اسلام و تهدیدي است براي آنهایی که در بارة خداوند مطالبی می گویند که در خور ذاتش نیست
ص : 164
[ [سوره النساء ( 4): آیات 172 تا 173
اشاره
ادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً 􀀀 ئِکَهُ اَلْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِب 􀀀 لِلّ وَ لاَ اَلْمَلا
􀀀
لَنْ یَسْتَنْکِفَ اَلْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً هِ
ذاباً 􀀀 اَلصّ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْ لِهِ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ اِسْتَنْکَفُوا وَ اِسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع 172 ) فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا )
( لا نَصِیراً ( 173 􀀀 اَللّ وَلِیا وَ
􀀀
لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 أَلِیماً وَ
(1)
ترجمه
مسیح و فرشتگان مقرب،از اینکه بندة خدا باشند،استنکاف ندارند.آنان که از عبادتش استنکاف و تکبر کنند بزودي بسوي
خود محشورشان می کند.اما آنان که ایمان آورده،کارهاي شایسته کنند،پاداش آنها را می دهد و از فضل و کرم خود بر
پاداششان می افزاید و اما آنان که استنکاف و تکبر کنند،آنان را عذابی دردناك کند و جز خداوند براي خویش دوست و
یاوري نیابند.
ص : 165
1) -سوره نساء آیۀ 172 و 173 جزء 6 -1
173- بیان آیۀ 172
اشاره
عدد آیات
بنا بر عدد شامی سه آیه و بنا بر عدد دیگران دو آیه است.
لغت
است.یعنی اشک را از گونه ام دور ساختم.شاعر گوید: « نکفت الدمع » استنکاف:خودداري از چیزي.اصل این کلمه
فبانوا فلو لا ما تذکر منهم
من الخلف لم ینکف لعینک مدمع
یعنی:آنها جدا شدند و اگر بخاطر سوگندي که بیاد آوردند نبود،اشکی از دیدة تو پاك نمی شد.
استکبار:فزونی طلبی بدون شایستگی.فرق آن با تکبر،این است که در تکبر ممکن است شایستگی باشد،از اینرو خداوند
« مستکبر » گوییم،نه « متکبر » را
شان نزول
روایت است که مسیحیان نجران،از پیامبر پرسیدند:چرا سرور ما را عیب می کنی؟ فرمود:سرور شما کیست؟ گفتند:عیسی
فرمود:در بارة او چه گفته ام؟ گفتند:می گویی بنده و فرستادة خداست!از اینرو این آیات،نازل گردید.
مقصود
اشاره
قبلا در پیرامون مسیح و عقاید مسیحیان در بارة وي،سخن گفت.اکنون به رد آنها پرداخته،می فرماید:
ص : 166
لِلّ
􀀀
لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً هِ
:مسیح استنکاف و امتناع ندارد که بندة خداوند باشد.
لائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ 􀀀 وَ لَا الْمَ
:همچنین فرشتگان مقرب،از اینکه به بندگی خدا اقرار و اعتراف کنند،ابا ندارند.مقربان درگاه خدا آنانند که خداوند آنان را
بخود نزدیک ساخته و از میان سایر آفریدگان،مقام و منزلت آنان را برتري داده است.
ادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً 􀀀 وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِب
:آنان که از عبادت خداوند خودداري کرده،تکبر کنند و بطاعتش معتقد نباشند،در روز قیامت همۀ آنها را مبعوث و در وعده
گاهشان گرد می آورد.
جایگاهی است که هیچکس جز خداوند متعال بر آن فرمانروایی ندارد و در آنجا سروکار همۀ مردم با « الیه » منظور از کلمۀ
منظور این است که تنها امیر در کار او صاحب نظر است. « سروکار فلان به امیر افتاد »: اوست.چنان که وقتی گویند
مقام فرشتگان
برخی به این آیه استدلال کرده اند،بر اینکه فرشتگان،برتر از پیامبرانند، زیرا نام ملائکه را بعد از انبیاء ذکر کرده و در چنین
وزیر و امیر از اینکار استنکاف ندارند،نه اینکه »: مقامی مقتضی برتري فرشتگان است،زیرا عادت بر این جاري است که بگویند
پس همانطوري که در موارد دیگر نخست آنکه مقامش پایینتر و سپس آنکه بترتر است،ذکر می کنند،در این «... امیر و وزیر
مورد نیز چنین است.
جمعاً بر مقام عیسی « فرشتگان مقرب » اصحاب ما پاسخ داده اند:استدلال فوق صحیح است.لکن آیه دلالت دارد بر اینکه:مقام
برتر است،ولی دلالت ندارد بر اینکه:یکا یک آنان نیز بر عیسی برتري دارند و این خود همان مطلب مورد اختلاف و مورد
بحث است.
دیگر اینکه:ما معتقدیم که پیامبران بر فرشتگان برتري دارند،لکن این برتري موجب چندان فاصله اي نمی شود که نتوان در
استعمالات،افضل را بر غیر افضل، مقدم داشت.درست مثل اینکه بگوییم:فلان امیر و فلان امیر از فلان کار،استنکاف
ص : 167
ندارند.با اینکه امیر اول بر امیر دوم برتري دارد،لکن با اشتراك در امارت،از یک سو و کمی فاصله،از سوي دیگر،این نوع
استعمال،صحیح است.حال آنکه صحیح نیست بگوییم:از اینکار نه امیر استنکاف دارد،نه وزیر!زیرا امیر و وزیر،در امارت
شرکتی ندارند و فاصلۀ آنها زیاد است.
الصّ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
:آنان که ایمان آورده،کارهاي شایسته کنند،خداوند متعال پاداش آنها را می دهد.در اینجا خداوند، مردمی را که اهل ایمان و
طاعتند،وعده می دهد که پاداش اعمال نیکوي آنها را-بطور کامل و وافی خواهد داد.
وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ
:و آنها را بیشتر از آنچه وعده کرده است،از فضل و کرم خود، پاداش می دهد،پاداشی که آنها به اندازة آن پی نمی برند،زیرا
وعده داده است که در برابر هر کار نیکی ده تا هفتاد تا هفتصد برابر و...اجر خواهد داد.بدیهی است که این زیادت ها ناشی از
تفضل خداوند است.
ذاباً أَلِیماً 􀀀 وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَ
:آنان که از اقرار به یکتایی خداوند،خودداري کردند و از اطاعت و پرستش کبر ورزیدند،گرفتار عذاب دردناك خداوند
خواهند شد.
لا نَصِیراً 􀀀 اللّ وَلِیا وَ
􀀀
لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 وَ
:آنان را نه دوستی است که از عذاب، نجات بخشد و نه یاوري که از عقاب،خلاص گرداند.
ص : 168
[ [سوره النساء ( 4): آیات 174 تا 175
اشاره
بِاللّ وَ اِعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ
􀀀
ا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً ( 174 ) فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا هِ 􀀀 انٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْن 􀀀 جاءَکُمْ بُرْه 􀀀 اَلنّ قَدْ
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀ی
( راطاً مُسْتَقِیماً ( 175 􀀀 مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِ
(1)
ترجمه
اي مردم،از جانب پروردگارتان،برهانی بسوي شما آمد و ما نوري آشکار بر شما نازل کردیم.اما کسانی که به خدا ایمان
آورده،به او متوسل شوند،ایشان را در رحمت و فضل خود،داخل و براه راست خود هدایت می کند.
ص : 169
1) -سوره نساء آیۀ 174 و 175 جزء 6 -1
175- بیان آیۀ 174
اشاره
لغت
برهان:شاهد حق.برخی گویند:برهان یعنی بیان مطلب از روي دلیل.
یعنی بکمک خداوند،از شر خودداري کرد.عصمت این است که خداوند بنده اي را از « باللّ
􀀀
اعتصم ه ». اعتصام:خودداري از شر
گوییم.این عصمت،از دو راه ممکن است: « معصوم » شر حفظ کند.چنین بنده اي را
سوره مائده 67 ) « النّ
اسِ􀀀 مِن اللّ یَعْصِ مُکَ 􀀀
وَ هُ » : -1 اینکه خداوند بنده اي را از نیرنگ مکاران حفظ کند،چنان که پیامبر فرمود
یعنی خداوند ترا از شر مردم حفظ خواهد کرد).
-2 اینکه بنده خود را طوري مورد لطف،قرار دهد که از ارتکاب معاصی خودداري کند.
اعراب
« الیه » و جایز است که حال باشد از ضمیر « یهدي » صراطاً:مفعول دوم براي
مقصود
در این سورة مبارك،خداوند،پاره اي از احکام و وظائف فردي و اجتماعی را بیان کرد.اکنون بمنظور اینکه اعتماد و یقین
مردم را به واقعیت این احکام،جلب کند،می فرماید:
النّ
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀ی
:این آیه خطاب به پیروان ادیان دیگري است که در این سوره، به بیان سر گذشت و افکار و عقاید آنها پرداخت.
انٌ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 جاءَکُمْ بُرْه 􀀀 قَدْ
:اي مردم،بر شما از جانب خداوند،حجتی نازل گردید که بر صحت گفتار پیامبر گرامی اسلام،دلیلی روشن هست:این
حجت،بقولی
ص : 170
حضرت محمد و معجزاتش و بقولی قرآن کریم است.
ا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً 􀀀 وَ أَنْزَلْن
:و با او بسوي شما نوري آشکار فرستادیم که حجت او را پرتو افکنی کند و شما را براه نجات،راهنمون گردد. این نور،بقول
مجاهد، قتاده و سدي،قرآن،و بنا بروایتی از امام صادق(ع)ولایت علی ع است.
بِاللّ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ
􀀀
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا هِ
،آنان که به یگانگی خداوند اعتراض و پیامبرش را تصدیق کنند و به نوري که بر پیامبرش نازل کرده،تمسک جویند،خداوند
آنان را در رحمت و نعمت خود-یعنی بهشت-و فزونی پاداش که تفضل خداوند و زاید بر استحقاق ایشان است،داخل خواهد
کرد.
راطاً مُسْتَقِیماً 􀀀 وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِ
:و آنان را توفیق می دهد تا به فضل خداوند که مخصوص اولیاست،برسند و راه آنان که از نعمتهاي الهی برخوردار شده
اند،پیموده دنباله رو ایشان باشند و از هدایت ایشان استفاده کنند و دین و سنت آنها را پیروي نمایند.این همان،صراط
مستقیمی است که خداوند راضی شده است که راه تکامل بندگانش باشد.
ص : 171
[ [سوره النساء ( 4): آیه 176
اشاره
ا وَلَدٌ 􀀀 ا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَه 􀀀 ا تَرَكَ وَ هُوَ یَرِثُه 􀀀 ا نِصْفُ م 􀀀 لالَهِ إِنِ اِمْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَه 􀀀 اَللّ یُفْتِیکُمْ فِی اَلْکَ
􀀀
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ هُ
اَللّ بِکُلِّ
􀀀
اَللّ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ هُ
􀀀
ساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اَلْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 جالًا وَ نِ 􀀀 کانُوا إِخْوَهً رِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ وَ إِنْ
ا􀀀 انِ 􀀀 فَلَهُم اَلثُّلُث ک اِثْنَتَیْنِ اَ انَت 􀀀 فَإِنْ اَ
( شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 176
(1)
ترجمه
از تو در بارة خواهران و برادران سؤال کنند.بگو:خداوند حکم ایشان را بیان می کند.اگر مردي بمیرد که داراي فرزند نیست و
خواهري داشته باشد،براي او نصف مال است و اگر زنی بمیرد که تنها داراي برادري باشد،همۀ مال از اوست.
اگر میت داراي دو خواهر باشد،براي آنها دو ثلث است و اگر داراي چند خواهر و برادر باشد،مرد را دو برابر سهم زن
است.خداوند این احکام را بیان می کند که گمراه نشوید و خدا بهر چیزي داناست.
ص : 172
1) -آیۀ 176 سورة نساء جزء ششم -1
بیان آیات 176
اشاره
لغت
کلاله:در بارة این کلمۀ در اول سوره بحث شد استفتاء:سؤال از حکم
اعراب
لالَهِ 􀀀 اللّ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَ
􀀀
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ هُ
را مقدر « فی الکلاله » است.بهتر این است که فعل دوم عمل کند و براي فعل اول « فی الکلاله » :در اینجا تنازع دو فعل بر سر
منافقون 5)در اینجا فعل دوم ) « اللّ
􀀀
الَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ هِ 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمْ تَع 􀀀إِ» : بدانیم.در قرآن،عمل فعل دوم،اولی است بدلیل
در ادبیات « اللّ
􀀀
تعالوا یستغفر لکم الی رسول ه »: عمل کرده نه اول،زیرا اگر اول عمل کرده بود چنین گفته می شد « اللّ
􀀀
رسول ه » در
عرب نظایر آن بسیار است مثل:
و کمتاً مدماهً کان متونها
جري فوقها و استشعرت لون مذهب
است که فعل دوم در « لون » یعنی اسبهاي سرخی که گویی بر پشت آنها پارچه هاي زربفت افکنده اند.در این بیت،مورد نزاع
آن عمل کرده و فعل اول عمل نکرده است.
إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ
کانَتَا اثْنَتَیْنِ :در اینجا اگر 􀀀 :این اسم مرفوع است بفعل مقدر که فعل ظاهر آن را تفسیر کرده است و اظهار آن جایز نیست فَإِنْ
بر آن دلالت می کرد.علت ظهور آن:تاکید ضمیر یا بیان این مطلب است که منظور دو « کانتا » ظاهر نمی شد،الف « اثنتین » کلمۀ
نفر بودن است و صغر و کبر،در آن اثري ندارد.
ساءً 􀀀 جالًا وَ نِ 􀀀 رِ
« اخوه » :بدل از
ص : 173
أَنْ تَضِلُّوا
مثل: « ان لا تضلوا » سه قول است: 1-یعنی « ان » :در بارة
راینا ما یري البصراء فیها
فآلینا علیها ان تباعا
هر چه دیگران در او می بینند ما هم دیدیم و سوگند یاد کردیم که فروخته نشود.بنا بر این حرف جر در تقدیر « ان لا تباعا » یعنی
است.
جایز نیست ولی زایده بودن آن جایز است مثل: « لا» و مفعول لاجله خواهد بود.برخی گفته اند حذف « کراهه ان تضلوا » -2 یعنی
اللّ لکم الضلال
􀀀
یبین ه »: -3 یعنی «... لیعلم » سوره حدید 29 )یعنی « اللّ
􀀀
ی شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ هِ 􀀀 أَلاّ یَقْدِرُونَ عَل
􀀀
ابِ 􀀀 لِئَلاّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِت
􀀀
»
خداوند گمراهی را براي شما بیان می کند که از آن اجتناب کنید. « لتجتنبوه
شان نزول
اللّ انصاري نقل است که گفت:من بیمار شدم و داراي نه یا هفت
􀀀
در بارة شان نزول این آیه اختلاف است،از جابر بن عبد ه
خواهر بودم.پیامبر نزد من آمد و در صورت من دمید و بهوش آمدم،عرض کردم:آیا براي خواهرانم بدو سوم مال وصیت
کنم؟ گفت نیکی کن عرض کردم:به نصف؟فرمود:نیکی کن.سپس خارج شد و مرا ترك کرد.مجددا بازگشت و
فرمود:خدایت شفا دهد!خداوند در بارة خواهرانت دستور دو ثلث داد.می گویند:جابر می گفت:خداي این آیه را در بارة من
نازل کرده است.
زیاد فکر می کردند،از اینرو خداوند این آیه را نازل کرد. « کلاله » قتاده گوید:صحابه،در بارة
براء بن عازب گوید:آخرین سوره اي که بطور کامل نازل گردید،برائت و آخرین آیه اي که نازل شد،پایان سوره نساء
بود.این مطلب را بخاري و مسلم در صحیح خود نقل کرده اند. «... یَسْتَفْتُونَکَ »
جابر گوید:این آیه،در مدینه نازل شد.ابن سیرین گوید:در سفري که صحابه نیز در حضور پیشواي گرامی اسلام،بودند،نازل
گردید.
دو « کلاله » آیۀ صیف)گویند،زیرا خداوند در بارة )« تابستانی » این آیه را
ص : 174
آیه نازل کرد:یکی در زمستان(آیه 12 همین سوره)و دیگري در تابستان،که همین آیه است.از خلیفۀ دوم روایت است که:از
ترا بس است. « آیه صیف »: سؤال کردم فرمود « کلاله » پیامبر،در بارة
مقصود
خداوند متعال در اوایل این سوره،برخی از سهام ارث را بیان کرد.اکنون در پایان سوره،دنباله این مطلب را بیان می دارد:
یَسْتَفْتُونَکَ
:از تو در بارة میراث خواهران و برادران(کلاله)سؤال می کنند.
لالَهِ 􀀀 اللّ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَ
􀀀
قُلِ هُ
:بگو:خداوند،حکم میراث خواهران و برادران را براي شما بیان می کند.حسن می گوید:مقصود از کلاله،خواهران و برادرانند.
از ائمه ما نیز چنین نقل شده است،ابو بکر و جماعتی از مفسران گویند:کلاله،سواي پدر و فرزند است.
إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ
:سدي گوید:یعنی شخصی بمیرد و داراي فرزند ذکور و اناث نباشد.این مطلب را مذهب امامیه،موافق است پس مقصود این
است که میتی که داراي پدر و مادر و فرزند نباشد...علت اینکه ما پدر و مادر را هم می افزایم اجماع است.و انگهی
هم از این معنی خبر می دهد،زیرا کلاله نام آن خویشاوندانی است که میت را احاطه کنند نه آنهایی که به میت « کلاله » لفظ
چسبیده اند.حال آنکه پدر و مادر-مثل فرزند-چسبیدة میت هستند بنا بر این تنها خواهران و برادران، میت را احاطه می کنند.
وَ لَهُ أُخْتٌ
:این میت که داراي فرزند و والدین نیست،خواهري دارد-اعم از پدري و مادري یا پدري.البته در بارة کلالۀ امیّ در اول
سوره،بحث شده است.
ا تَرَكَ 􀀀 ا نِصْفُ م 􀀀 فَلَه
:خواهر را از ترکۀ میت،یک دوم است.(این یک دوم بالفیض است باقی را هم بنا بر بطلان تعصیب به او رد می کنند) وَ هُوَ
ا وَلَدٌ :هر گاه میت،زنی باشد که داراي فرزند و والدین نباشد و برادري داشته باشد از پدر و مادر یا 􀀀 ا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَه 􀀀 یَرِثُه
پدر،همۀ مال،براي اوست.
ص : 175
کانَتَا اثْنَتَیْنِ 􀀀 فَإِنْ
:اگر میت،داراي دو خواهر باشد،خواه میت مرد باشد یا زن، البته به شرطی که داراي پدر و مادر و اولاد نباشد.
مِمّ تَرَكَ
ا􀀀 انِ 􀀀 فَلَهُم الثُّلُث اَ
جالًا وَ 􀀀 کانُوا إِخْوَهً رِ 􀀀 2 مال است.(باقی را هم بالقرابه بآنها رد می کنند زیرا تعصیب باطل است) وَ إِنْ / :براي آن دو خواهر، 3
ساءً :اگر میت،فقط داراي چند خواهر و برادر پدر و مادري یا پدري باشد. 􀀀نِ
فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ
:سهم برادر دو برابر سهم خواهر است.
دلالت آیه
دلالت دارد بر اینکه برادر یا « ا وَلَدٌ 􀀀 ا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَه 􀀀 ا تَرَكَ وَ هُوَ یَرِثُه 􀀀 ا نِصْفُ م 􀀀 إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَه » جملۀ
دانسته است. « ولد » خواهر با بودن دختر ارث نمی برند، زیرا خداوند متعال،شرط ارث بردن خواهر و برادر را نبودن
هم شامل پسر می شود و هم شامل دختر و همۀ اهل لغت بر بر آن اتفاق دارند. « ولد » بدیهی است که کلمۀ
1 است و ما زاد / یعنی باید ما زاد بر سهم یک دختر که 2 ) « خواهران و برادران با دختران،عصبه اند »: روایتی نقل کرده اند که
1 است به خواهران و برادران داد)لکن این خبر،واحد است و با نص قرآن سازگار نیست ابن / بر سهم دو دختر و بیشتر که 3
( عباس نیز بر همین عقیده است و از ائمه اهل بیت(ع)نیز چنین روایت شده. ( 1
اللّ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا
􀀀
یُبَیِّنُ هُ
:خداوند مسائل ارث را براي شما بیان می کند که در احکام مربوط بارث،بخطا نیفتید.ابو مسلم گوید:یعنی خداوند،همۀ
احکام دین را براي شما بیان می دارد تا در راه دین هدایت شوید.
اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
􀀀
وَ هُ
،خداوند به تمام اموري که مربوط به معاش و معاد مردم
ص : 176
1) -ما در باره عول و تعصیب،تا آنجا که مناسب بوده در پاورقی(ج 5)ص 33 بحث کردیم و در اینجا ما زاد بر سهم یک -1
خواهر یا بیشتر را بنا بر بطلان تعصیب،بخودشان باز گردانیم ولی عامه بمقتضاي همان روایت متن،بخویشاوندان دیگر می
دهند.
است،داناست.
در آغاز این سوره،نخست حکم میراث والدین و فرزند،سپس حکم میراث زن و شوهر و خواهران مادري را بیان داشت.در این
آیه هم حکم میراث خواهران و برادران پدري و مادري یا پدري بیان کرد و سوره را خاتمه داد.بدیهی است که خواهر و برادر
پدري هنگامی ارث می برند که خواهر و برادر پدري و مادري وجود نداشته باشند.
احزاب 6 یعنی خویشاوندان برخی نسبت به برخی برتري دارند)این نکته را بیان ) « ی بِبَعْضٍ 􀀀 حامِ بَعْضُ هُمْ أَوْل 􀀀 وَ أُولُوا الْأَرْ » : جملۀ
می دارد که:نزدیکی خویشاوندان به میت،سبب ارث آنها می شود،بنا بر این هر کس به رحم نزدیکتر و از لحاظ خویشاوندي
قریبتر است،از آنکه دور یا دورتر است ترجیح دارد.این مسائل،میان فقیهان مورد اختلاف نیز هست و در کتابهاي فقهی بیان
شده است.
ص : 177
سورة