گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
سورة مائده




اشاره
بنا بر قول ابن عباس و مجاهد،این سوره در مدینه،نازل شده است.جعفر بن مبشر و شعبی گویند:همۀ آیات این سوره،در مدینه
آیۀ 3)که در سفر حجه الوداع،هنگامی که بر شتر خود ایستاده بود نازل ) «... اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ » نازل شده است،باستثناي
گردید.
عدد آیات
بنا بر عدد کوفی 120 و بنا بر عدد بصري 123 و بنا بر عدد دیگران 122 است.
یک آیه مستقل می دانند. « بِالْعُقُودِ » غیر کوفیان،نخستین آیۀ سوره را تا
« الِبُونَ 􀀀 فَإِنَّکُمْ غ » یک آیه،حساب کرده اند.بصریان نیز علاوه بر این دو مورد،آیه 23 تا « وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ » همچنین آیه 15 تا
یک آیه دانسته اند.
فضیلت
هر کس سورة مائده را بخواند،خداوند بعدد هر چه یهودي و مسیحی در »: ابی بن کعب،از پیامبر گرامی روایت کرده است که
« روي زمین است به او مزد می دهد و ده حسنه براي او ثبت و ده گناه از او محو می کند و ده درجه براي او بالا می برد
1)عیاشی باسناد خود از علی ع نقل کرده است که:قرآن،بعضی بعضی را نسخ میکرد و اخذ آن به امر پیامبر بود،تا اینکه )
سورة مائده نازل شده که احکامی مربوط به سابق را نسخ کرد ولی چیزي را از آن نسخ نشد.این سوره هنگامی نازل شد که
پیامبر سوار بر استري بود.سنگینی وحی چنان بود که استر را از حرکت باز داشت و طولی
ص : 178
1) -باید توجه داشت که در این مورد نیز یادي از مسیحیان و یهودیان و رفتار آنها با حضرت موسی و عیسی شده،از اینرو -1
پیامبر گرامی می فرماید:به عدد یهودیان و مسیحیان...
نداشت که او را بر زمین بغلتاند.پیامبر چنان بحال اغما در آمد که دست خود را بر سر شیبه بن وهب جمحی نهاد.آن گاه بحال
عادي بازگشت و سورة مائده را بر ما قرائت کرد و همگی بدان عمل کردیم.
هر کس سوره مائده را در روزهاي پنجشنبه بخواند،ایمان او بظلم »: و نیز به اسناد خود از امام باقر ع روایت کرده است که
سورة مائده یک جا و بطور کامل نازل گردید »: و نیز از ابو حمزه ثمالی نقل کرده است که «. نیامیزد و هرگز بخدا شرك نیاورد
و 70 هزار ملک همراه آن بزمین آمدند.
تفسیر
خداوند متعال سوره نساء را با ذکر پاره اي از احکام شرع خاتمه داد، اکنون سوره مائده را نیز با بیان احکام،آغاز می
کند.نخست بطور اجمال،می فرماید:
یعنی به عقده ها وفا کنید،سپس به تفضیل می پردازد. « أَوْفُوا بِالْعُقُودِ »
ص : 179
[ [سوره المائده ( 5): آیه 1
اشاره
ی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی اَلصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ 􀀀 ا یُتْل 􀀀 إِلاّ م
􀀀
امِ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ اَلْأَنْع 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( ا یُرِیدُ ( 1 􀀀 اَللّ یَحْکُمُ م
􀀀
حُرُمٌ إِنَّ هَ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،به قراردادها و عقدها وفا کنید.بر شما حلال شده است که از چار پایان-بجز آنهایی که بر شما قرائت می شود-
به شرطی که در حال احرام،شکار را حلال نشمارید،استفاده کنید.خداوند آنچه را بخواهد حکم می کند.
ص : 180
1) -سوره مائده آیه 1 جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیه 1
اشاره
قرائت
حرم:مشهور این کلمه را بدو ضمه قرائت کرده اند،لکن در قرائت غیر مشهور به سکون راء آمده است.برخی گفته اند:سکون
راء بخاطر اجتناب از تکرار ضمه، بهتر است.
لغت
بیک معنی است. « اوفی » و« وفی » ، اوفوا:وفا کنید.این کلمه،فعل امر از باب افعال است.در لغت اهل حجاز
عقود:جمع عقد،این کلمه مصدر و بمعناي اسم مفعول به کار رفته است.
عقد،از پیمانها و قراردادهاي بسیار مؤکد است.فرق آن با عهد،این است که در عقد، معناي اعتماد و بستن و گره زدن وجود
دارد و حتماً میان دو نفر،بسته می شود:حال آنکه عقد،ممکن است مربوط به یک نفر باشد.مثلا:عهد کردم که دود نکشم.
بنا بر این هر عهدي عقد نیست.
همانطوري که اشاره شد،اصل عقد،بستن است.مثل بستن ریسمان و...
حتی در مورد بسته شدن و غلیظ شدن مایعات نیز بکار رفته است.شاعر عرب، عنتره گوید:
و کانَّ ربّاً او کحیلا معقداً
حش الوقود به جوانب قمقم
یعنی گویی رب یا کحیل(براي چرب کردن شتران بکار می رفته)بسته اي است که آتش به اطراف ظرف آن افروخته شده
است(برخی گفته اند شاعر عرق شتر خود را وصف می کند.) بهیمه:نام هر چار پایی است،اعم از خشکی و دریایی.زجاج
گوید:هر
ص : 181
جاندار بی خردي،بهیم است. علت اینکه بهیمه اش نام نهاده اند،این است که از لحاظ نداشتن قوه تمیز،دنیا برایش مبهم است.
حرم:جمع حرام،در اینجا مصدر بمعناي اسم فاعل است.یعنی محرم و کسی که لباس احرام به تن دارد.شاعر گوید:
فقلت لها فیء الیک فاننی
حرام و انی بعد ذاك لبیب
یعنی به او گفتم باز گردد،زیرا من محرم هستم و بعد از آن نیز اقامت خواهم کرد.
اعراب
ی عَلَیْکُمْ 􀀀 ا یُتْل 􀀀م
:در محل نصب و مستثنی است.
غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ
ربیع گوید:حال است « لکم » که همان مؤمنین است.کسایی گوید:حال است از ضمیر « اوفوا » :برخی گفته اند:حال است از ضمیر
است. « غیر محلی الصید » وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ :جمله حال و منصوب.صاحب حال « علیکم » از ضمیر
الصید:لفظ آن مضاف الیه و مجرور و محل آن منصوب است.
مقصود
اشاره
در آغاز سوره،خداوند،مردم مؤمن را مخاطب ساخته می فرماید:
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
:این خطاب،براي تعظیم و تجلیل است.
أَوْفُوا بِالْعُقُودِ
:ابن عباس و جماعتی از مفسران گویند:یعنی اي مؤمنان به عهدها و قراردادها وفا کنید.
اقوال در باره عقود
-1 ابن عباس،مجاهد ربیع بن انس،ضحاك،قتاده و سدي گویند:مقصود پیمانهایی است که مردم جاهلیت با یکدیگر می بستند
تا یکدیگر را در برابر ستمکاران و متجاوزان یاري کنند 2-ابن عباس-بنا بروایت دیگر-گوید:مقصود پیمانهاي الهی است با
بندگان،بنا بر این پیمانها مردم موظفند که به خداوند ایمان آورند و در آنچه حرام
ص : 182
اللّ مِنْ
􀀀
وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ هِ » : یا حلال شمارد،او را اطاعت کنند و از حدود اسلام و قرآن تجاوز نکنند.مؤید این معنی،آیه
بقره 27 یعنی آنانی که عهد خدا را می شکنند). ) «... اقِهِ 􀀀 بَعْدِ مِیث
-3 ابن زید و زید بن اسلم گویند:مقصود پیمانهایی است که مردم با یکدیگر یا با خود می بندند.مانند عقد زناشویی و بیع و
عهد و قسم و...
-4 ابن جریح و ابو صالح گویند:مقصود این است که اهل کتاب طبق عهدي که با خدا بسته اند عمل کند و طبق تورات و
انجیل به پیامبر ما و قرآن ایمان آورند.
در اینجا بهتر از همه،قول ابن عباس است و باید گفت:منظور عقدهایی است که خداوند بر بندگان واجب کرده است که به
آنها وفا کنند،اعم از واجبات، محرمات، فرائض و حدود.بدین ترتیب،این قول،همه اقوال دیگر را در بر خواهد داشت و بهر
عقد و پیمانی باید وفا کرد،مگر اینکه:پیمان،مربوط به کاري ناپسند باشد که در این صورت،باتفاق همه،باید وفا نکرد.
اکنون مطلب دیگري را آغاز کرده،می فرماید:
امِ 􀀀 أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْع
:در این باره نیز اقوالی است.
براي تاکید است.یعنی:گاو و گوسفند و شتر بر شما حلال « بهیمه » چار پایان(انعام)است و ذکر « بهیمۀ انعام » -1 مقصود از
است.این قول از حسن،قتاده، سدي،ربیع و ضحاك است.
-2 ابن عباس و ابن عمر گویند:مقصود جنینی است که در شکم حیوانات است.
باشد،بر سر بریدن مادرش،و لو اینکه مرده از شکم مادر خارج شود،حلال است.این مطلب،از امام » هر گاه جنین،مویش روییده
باقر و امام صادق(ع)نیز روایت شده است.
حیوانات وحشی نظیر:آهو،خر وحشی و گاو وحشی است:این قول از فراء و کلبی است.لکن بهتر « بهیمه انعام » -3 مقصود از
حمل آیه بر همه این اقوال است.
ی عَلَیْکُمْ 􀀀 ا یُتْل 􀀀 إِلاّ م
􀀀
:مگر چیزهایی که در قرآن کریم بر شما حرام شده است.
ص : 183
: مائده 3 ) «... حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ » : چنان که می فرماید
مردار،خون،گوشت خوك و...بر شما حرام شده)این معنی از ابن عباس،حسن، مجاهد،قتاده و سدي است.
غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ
باشد، یعنی:به پیمانها وفا کنید،حال آنکه در حال احرام،شکار را حلال نمی شمارید. « اوفوا » حال از ضمیر « غیر » :بنا بر اینکه
باشد،یعنی:چار پایان بر شما حلال شده است، حال آنکه در حال احرام،صید را حلال نشمارید. « لکم » بنا بر اینکه حال از
باشد،یعنی:چار پایان-بجز آنهایی که در آخر سوره،بر شما شمرده خواهد شد-حلال است ولی در « علیکم » بنا بر این که حال از
ا یُرِیدُ :خداوند،در میان مردم،هر چه 􀀀 اللّ یَحْکُمُ م
􀀀
حال احرام نباید آنها را شکار کنید(در صورتی که شکار باشند) إِنَّ هَ
خواهد،حکم کند- چیزهایی را حلال و چیزهایی را حرام و چیزهایی را واجب می کند،بنا بر این به فرمان خداوند عمل کنید
و از اطاعت او سر پیچی مکنید.
دلالت آیه
دلالت دارد بر اینکه:سر بریدن و خوردن گوشت حیوانات حلال گوشت و منافع دیگر آنها « امِ 􀀀 أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْع » : جمله
حلال است.
ص : 184
[ [سوره المائده ( 5): آیه 2
اشاره
رامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ 􀀀 لائِدَ وَ لَا آمِّینَ اَلْبَیْتَ اَلْحَ 􀀀 رامَ وَ لَا اَلْهَدْيَ وَ لَا اَلْقَ 􀀀 اَللّ وَ لَا اَلشَّهْرَ اَلْحَ
􀀀
ائِرَ هِ 􀀀 لا تُحِلُّوا شَع 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
ي وَ 􀀀 اوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْو 􀀀 رامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَع 􀀀 لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَ 􀀀 طادُوا وَ 􀀀 ذا حَلَلْتُمْ فَاصْ 􀀀 واناً وَ إِ 􀀀 رِضْ
( ابِ ( 2 􀀀 اَللّ شَدِیدُ اَلْعِق
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
انِ وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 اوَنُوا عَلَی اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْو 􀀀 لا تَع 􀀀
(1)
ترجمه
اي مؤمنان،شعائر خدا،ماه حرام،قربانیان،قلاده ها و پویندگان راه خانه خدا که در جستجوي فضل و خشنودي خدا هستند،مورد
تجاوز قرار ندهید و چون از احرام خارج شدید،می توانید شکار کنید و کینه قومی که شما را از مسجد الحرام منع کردند،شما
را بدشمنی و تجاوز وادار نکند و بر نیکی و تقوي کمک کنید و بر گناه و دشمنی کمک نکنید و از خدا بپرهیزید که کیفر
خدا شدید است.
ص : 185
1) -سوره مائده آیه 2 جزء 6 -1
بیان آیه 2
اشاره
قرائت
شنان:ابن عامر و ابو بکر-از عاصم-و اسماعیل-از نافع-به سکون نون (در اینجا و در آیه 8)و دیگران بفتح نون قرائت کرده
اند.
فتح نون بنا بر این است که مصدر و بر وزن:ضربان و غلیان است و سکون نون نیز بنا بر این است که برخی از مصدرها بر این
وزن هستند مثل:لیان.شاعر گوید:
و ما العیش الا ما تلذ و تشتهی
و ان لام فیه ذو الشنان و فنّدا
یعنی:زندگی آن است که با لذت و شهوت،در آمیخته باشد.اگر چه شخصی که از آن بد بین است،ملامت کند.
بنا بر این شعر،او لا کلمه به سکون نون و ثانیاً بانتقال فتحه به نون و حذف همزه -که طبق قاعده است-وارد شده است.در هر
صورت،این اختلاف قرائت،موجب اختلاف معنی نیست.
ان صدوکم:ابن کثیر و ابو عمرو،بکسر همزه و دیگران بفتح قرائت کرده اند.
اگر چه لفظاً ماضی است،لکن از معناي آن،آینده خواسته شده « صدوا » شرطیه باشد.فعل « ان » کسر همزه،بنا بر این است که
است.یعنی اگر شما را از مسجد- الحرام،منع کنند و مثل آنچه در گذشته مرتکب شدند،تکرار کنند،کینه آنها شما را به تبه
فعل ماضی می « ان » حذف شده است.در ادبیات عرب،گاهی بعد از « و لا یجرمنکم » کاري نکشاند.جواب شرط هم بقرنیه
آید:شاعر معروف عرب،فرزدق گوید:
أ تغضب ان اذنا قتیبه حزّتا
جهاراً و لم تغضب لقتل ابن حازم
یعنی:اگر گوشهاي قتیبه بریده شود،آشکار خشمگین می شوي؟!حال آن که براي قتل ابن حازم،غضب نکردي!شاعر دیگر
گوید:
ص : 186
اذا ما انتسبنا لم تلدنی لئیمه
و لم تجدي من ان تقري به بدّاً
یعنی:هنگامی که اصل و نسب ما مورد رسیدگی قرار گیرد،مرا زاده مادري پست نیابی و از اقرار به آن ناگزیري.فتح
هم در محل نصب و مفعول دوم « ان تعتدوا ». خواهد بود « مفعول له » واضح است،زیرا با ما بعد آن تاویل به مصدر و « ان » همزه
.« لا یجرمنکم » خواهد بود براي
لغت
اعلام.برخی « اشعار ». مواضع ادراك :« مشاعر ». به معناي ادراك است « شعور » شعائر:جمع شعیره.اعلام و اعمال حج.منشا این کلمه
بیک معنی هستند. « شعیره، علامت و آیه »: گویند
یعنی از احرام خارج شوید. « حللتم ». حلال و حل:چیز مباح-چیزي که انجام و ترك آن یکسان است
حرام:ضد حلال.حریم چاره:قسمتی از اطراف و جوانب آن که جز صاحب چاه،حق ندارد در آن چاهی حفر کند.
منسوب بحرم هدي:چار پایی که به منظور قربانی،به حرم برده شود. :« حرمی ». پوشیدن لباس مخصوص حاجیان « احرام »
گلوبند است. « قلاده » دستبند و « قلد ». قلائد:جمع قلاده-چیزهایی که بگردن حیوان اندازند تا معلوم شود که براي قربانی است
به یک معنی هستند.شاعر گوید: « اممت و یممت » به معناي « ام » آمین:قاصدین.این کلمه از
انی کذلک اذا ما ساء نی بلد
یمّمت صدر بعیري غیره بلداً
که بمعناي پیشوا است نیز از « امام » یعنی:من هم هر گاه از جایی خوشم نیاید،قصد می کنم که شترم را بجاي دیگر ببرم.کلمه
بمعناي نعمت و هر دو مقصود مردم هستند. « امت » بمعناي دین و « امت ». همین ماخذ است،زیرا پیشوا را مردم قصد می کنند
یعنی کسب و پیشه شما نسازد.کسانی گوید: « لا یجرمنکم ». جرم:قطع و کسب
ص : 187
یعنی شما را وادار نکند.شاعر گوید:
و لقد طعنت ابا عیینه طعنه
جرمت فزاره بعدها ان یغضبوا
یعنی:ابو عیینه را ضربتی زدم که طایفه فزاره را به خشم وا داشت.(یا اینکه خشم را کسب و پیشه آنان ساخت)در هر
صورت،این فعل دو مفعول می گیرد.
شنئان:بغض و کینه.سیبویه گوید:افعالی که مصدرهایشان بر این وزن است به ندرت متعدي می شوند.نیز وي گوید
به سکون نون هم قرائت شود،صحیح و مصدر خواهد بود.باید دانست « شنئان » هم مصدر است،بنا بر این اگر « لیان » که
به سکون نون هم می تواند مصدر و هم می تواند صفت باشد.بهر صورت،هم مصدر بودن و هم صفت بودن این « شنئان » که
کلمه،نادر است.
شان نزول
سدي گوید:حطم بن هند بکري براي « حطم » امام باقر علیه السلام فرمود:این آیه،در باره مردي از بنی ربیعه،نازل شده است،بنام
دیدار پیامبر گرامی اسلام،به مدینه آمد.وي اسبش را در خارج مدینه رها کرد و خود خدمت پیامبر رسید.پیامبر قبل از
ورودش فرموده بود:امروز مردي از بنی ربیعه،بسوي شما آید که از زبان شیطان سخن گوید هنگامی که وارد شد،گفت:تو
مردم را بچه دعوت می کنی؟پیامبر او را پاسخ داد.
او با »: گفت:مرا مهلت ده،شاید اسلام آورم.من باید در این خصوص،با اشخاصی مشورت کنم، سپس خارج شد.پیامبر فرمود
او پس از خروج از مدینه،به تعدادي گوسفند،بر خورد که آنها را در .«! کفر نزد ما آمد و با غدر و نیرنگ، از پیش ما رفت
حالی که رجز می خواند به سرقت برد.می گفت:
قد لفّها اللیل بسواق حطم
لیس براعی ابل و لا غنم
و لا بجزّار علی ظهر و ضم
باتوا نیاماً و ابن هند لم ینم
بات یقاسیها غلام کالزلم
خدلّج الساقین ممسوح القدم
یعنی:مردي خشن-که چوپان شتر و گوسفند نبود و قصابی نمی کرد-گوسفندان
ص : 188
را شبانگاه بربود.آنها بخفتند ولی پسر هند،نخسبید.پسري همچون تیر بی پر-که ساقهایش گوشتی و قدمهایش هموار بود-از
آنها نگهداري می کرد.
سال دیگر،در حالی که قربانیان قلاده بگردن،همراه داشت،بزیارت خانه خدا آمد.پیامبر گرامی می خواست،کسانی بسوي او
یعنی جنگ با کسانی که قصد خانه خدا دارند،حلال « رامَ 􀀀 وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَ » : فرستد،از این رو این آیه نازل شده که
مشمارید.عکرمه و ابن جریج نیز چنین گفته اند.
ابن زید گوید:این آیه،در روز فتح مکه،در باره مشرکین نازل گردید که به قصد زیارت خانه خدا آمده بودند و عمره بجاي
می آوردند.مسلمانان به پیامبر عرض کردند:اینها نیز مثل مشرکین دیگر هستند.اجازه دهید به آنها حمله ور شویم.از این رو
خداوند،این آیه را نازل فرمود.
مقصود
اشاره
اکنون خداوند متعال،به تفصیل احکام،پرداخته،می فرماید:
اللّ
􀀀
ائِرَ هِ 􀀀 لا تُحِلُّوا شَع 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
:اي مردمی که خدا و رسولش را تصدیق می کنید،شعائر خدا را حلال مشمارید
شعائر خدا چیست؟
حمل کرده « معالم » را بر « شعائر » -1 عطا و برخی گویند:یعنی حرامهاي خدا را حلال مشمارید و از حدود خدا تجاوز مکنید.اینان
و گفته اند:مقصود این است که نباید از نشانه هاي حدود و امر و نهی و فرائض خدا تجاوز کنند.
-2 سدي گوید:بلادي که در حرم واقع شده اند،شعائر خداوند هستند و آنها را نباید حلال شمرد.
-3 ابن جریج و ابن عباس گویند:مقصود مناسک حج است.یعنی مناسک حج را تضییع مکنید.
-4 از ابن عباس روایت شده است که:مشرکین،حج می کردند و حیوانات را بقربانگاه سوق می دادند و احترام شاعر را حفظ
می کردند و شتران را نحر می کردند
ص : 189
مسلمانان خواستند بر آنها حمله کنند و خداوند آنان را از اینکار،منع فرمود.
-5 مجاهد گوید:شعائر خدا،صفا،مروه،سوق قربانی و...است.فراء گوید:عرب صفا و مروه را از شعائر خدا نمی شمرد و سعی
بین آنها را بجاي نمی آورد، خداوند آنها را از اینکار منع کرد.از امام باقر(ع)نیز روایت شده است.
-6 بنا بروایت دیگر از ابن عباس:یعنی آنچه خداوند در حال احرام،بر شما حرام کرده،حلال مشمارید.
-7 ابو علی جبایی گوید:شعایر،علامتهایی بود که براي تعیین مرزهاي حل و حرم،نصب شده بود.خداوند دستور داد که بدون
احرام،از این مرزها نگذرید و بسوي مکه نیایید.
-8 زجاج و حسین بن علی مغربی گویند:یعنی حیواناتی را که براي قربانی علامت گذاري کرده اید،حلال مشمارید.بلخی نیز
همین عقیده را برگزیده است.لکن قول اول بر همه اقوال،ترجیح دارد،زیرا همه اقوال دیگران را در بر دارد.بدیهی است که
اگر آیه،حمل بر معناي عام شود،بهتر است.
رامَ 􀀀 وَ لَا الشَّهْرَ الْحَ
الٍ 􀀀 رامِ قِت 􀀀 یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَ » : :ماه حرام را حلال مشمارید و در این ماه،با دشمنان خود جنگ نکنید.چنان که می فرماید
بقره 217 :یعنی از تو در باره ماه حرام می پرسند.بگو:جنگ در این ماه، گناهی بزرگ است)این معنی ) «... الٌ فِیهِ کَبِیرٌ 􀀀 فِیهِ قُلْ قِت
از ابن عباس و قتاده است.
ماه حرام کدام است؟
-1 برخی گویند:ماه رجب است که طایفه مضر جنگ را در این ماه حرام می دانست.
-2 عکرمه گوید:ماه ذو القعده است.
-3 جبایی و بلخی گویند:منظور همه ماه هاي حرام-رجب،ذو القعده، ذو الحجه و محرم است.این قول با عموم آیه سازگارتر
است.
إِنَّمَا » : است چنان که خداوند متعال فرمود « نسیئ » -4 قتیبی گوید:منظور
ص : 190
توبه 37 :همانا نسیئ افزونی کفر است) ( 1)وَ لَا الْهَدْيَ :هدي،شتر یا گاو یا گوسفندي است که براي ) « ادَهٌ فِی الْکُفْرِ 􀀀 النَّسِیءُ زِی
تقرب به خدا و طلب ثواب،بسوي خانه خدا سوق داده می شود.یعنی:اینها را حلال مشمارید و غصب مکنید و مانع آوردن
اینها به حرم نشوید،بلکه بگذارید آنها را به جاهایی که خداوند،مقرر داشته است،برسانند.
لائِدَ 􀀀 وَ لَا الْقَ
:قربانیانی را که قلاده بگردن دارند،حلال مشمارید.در این باره نیز اقوالی است:
-1 ابن عباس و جبایی گویند:منظور،حیواناتی است که قلاده بگردن داشتند و براي قربانی آورده شده بودند.علت اینکه
موضوع قربانیان مجدداً تکرار می شود، این است که:می خواهد دستور دهد که قربانیان را-خواه قلاده بگردن باشند یا نباشند
نباید حلال شمرد.
بگردن « سمره » -2 قتاده گوید:منظور قلاده هایی است که مشرکین،هنگامی که بقصد حج، بمکه می آمدند،از پوست درخت
می آویختند.وي گوید:در دوران جاهلیت،هر گاه کسی بقصد حج،از خانه اش حرکت می کرد،از پوست درخت مذکور
قلاده اي درست می کرد و بگردن می آویخت و بدین ترتیب کسی مزاحمش نمی شد.در موقع بازگشت،قلاده مویین بگردن
می آویخت و از خطر مزاحمت دیگران،آسوده بود.
عطا گوید:وقتی که از حرم خارج می شدند،از پوست درختان حرم،قلاده اي درست می کردند و براي ایمنی از خطر دشمن،به
گردن می آویختند.
فراء گوید:اهل حرم با پوست درخت قلاده درست می کردند و اهل غیر حرم با پشم و موي و...
-3 عطا-بروایتی دیگر-و انس بن ربیع گویند:خداوند مؤمنان را نهی کرد
ص : 191
1) -در باره نسیئ در جاي خودش بحث خواهد شد.اجمالا باید توجه داشت که عرب، گاهی ماه حرام را به تأخیر می -1
می نامید. « نسیئ » انداخت و این عمل را
از اینکه مثل مردم مشرك-در دوران جاهلیت-از پوست درختان حرم،براي خود قلاده بسازند.
-4 منظور قلاده هایی است که بگردن حیوانات قربانی می انداختند.آنها را از گشودن قلاده ها نهی می کند،زیرا واجب بود که
قلاده ها را نیز صدقه دهند.این قول از ابو علی جبایی است.وي اضافه می کند که:قلاده،ریسمان پشمی بود که بگردن قربانیها
می افکندند.حسن گوید:نعلی بود که بگردن شتر و گاو می افکندند و لازم بود که اگر قیمتی دارد،صدقه دهند.
باشد،اعم از این که بگردن انسانی باشد یا حیوانی.یا اینکه نهی « قلاده » به نظر ما بهتر این است که منظور نهی از حلال شمردن
از حلال شمردن آنکه قلاده به گردن است باشد،خواه قلاده بگردن حیوان باشد،یا انسان.
رامَ 􀀀 وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَ
:و با کسانی که قصد خانه خدا را دارند،جنگ نکنید، زیرا کسی که جنگ در ماه هاي حرام را مرتکب شود،حرام خدا را
حلال شمرده است، از این رو دستور می دهد که جنگ با پویندگان راه خانه خدا را حلال مشمارید.
خانه حرام
خانه حرام،همان خانه خدا،کعبه در مکه معظمه است.علت اینکه گفته اند:
حرام،این است که حرمت دارد و بقولی علت این است که:آنچه در جاهاي دیگر حلال است،در آنجا حرام است.
لا􀀀 وَ » : حال ببینیم منظور از کسانی که:قصد خانه خدا کرده اند،چه اشخاصی است؟ بقولی:منظور کفار است بدلیل جمله
و بقولی منظور مسلمانان است،بنا بر این خداوند متعال دستور می دهد که مبادا بیاد کینه هاي جاهلیت افتاده، «... یَجْرِمَنَّکُمْ
مسلمانی را به بهانه قتلی که در جاهلیت،مرتکب شده است،بکشند،زیرا اسلام، و رقابتهاي گذشته را بطور کلی خاتمه بخشیده
است.
واناً 􀀀 یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْ
:آنان در پی آنند که از تجارتهاي خود سودي برند و از راه انجام مناسک حج،بزعم خود،خشنودي خداوند را تحصیل
کنند.لکن
ص : 192
از آنجا که آنان اهل شرکند،خداوند از ایشان راضی نمی شود.
قتاده و مجاهد گویند:یعنی آنها مایلند خداوند متعال را از خود خشنود گردانند تا عقوبتی که دامنگیر امتهاي پیشین
شد،دامنگیر ایشان نشود.و بقولی:
یعنی طالب فضل الهی در دنیا و خشنودي او در آخرتند.ابن عباس گوید:هر کس که بقصد حج،بمکه بیاید،همین منظور را
دارد.ضحاك و ربیع نیز چنین گویند:
اکنون به بررسی یک اختلاف تفسیري دیگر بپردازیم.بیشتر مفسران گویند:
: توبه 5 ) « فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ » : این قسمت آیه بوسیله آیه
مشرکان را هر جا یافتید،بکشید)نسخ شده است.لکن ابن جریج گوید:از این سوره و از این آیه،چیزي نسخ نشده است،زیرا
آغاز جنگ با مشرکان،در ماه هاي حرام روا نیست، جز اینکه آنها جنگ را آغاز کنند.این مطلب از امام باقر(ع)نیز روایت
شده است.
حسن نیز چنین گفته است.
ابو مسلم گوید:مقصود کافرانی است که با پیامبر گرامی اسلام،پیمان بسته بودند.این پیمان بقوت خود باقی بود تا وقتی که
سوره برائت نازل گردید و بحکم:
توبه 28 :باید آنها بعد از امسال به مسجد الحرام نزدیک نشوند)آنها نیز از مسجد ) « ذا􀀀􀀀 امِهِمْ ه 􀀀 رامَ بَعْدَ ع 􀀀 لا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَ 􀀀 فَ»
الحرام منع و طرد شدند.
شعبی و مجاهد و قتاده ضحاك و ابن زید گویند:از سوره مائده،تنها همین آیه،نسخ شده است.
فَاقْتُلُوا » نسخ شده و ناسخ آن « رامَ 􀀀 آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَ » تا « رامَ 􀀀 وَ لَا الشَّهْرَ الْحَ » ابن ابی عروبه،از قتاده نقل کرده است که:از این آیه،از
توبه 17 :مشرکان را اجازه نیست که ) « اللّ
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَ 􀀀 ا 􀀀م» توبه 5)و آیه ) «... الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ
توبه 28 :مشرکان نجسند..) ) « ذا􀀀􀀀 امِهِمْ ه 􀀀 رامَ بَعْدَ ع 􀀀 لا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَ 􀀀 إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَ » : مساجد خدا را آباد کنند)و آیه
می باشد.این همان سالی بود که علی(ع)سوره برائت را به مردم مشرك،اعلام داشت.
« لائِدَ 􀀀 وَ لَا الْقَ » ابن ابی نجیح از مجاهد نقل کرده است که:از این آیه فقط
ص : 193
نسخ شده است.
طادُوا 􀀀 ذا حَلَلْتُمْ فَاصْ 􀀀 وَ إِ
:به عقیده جمیع مفسران،یعنی پس از اینکه از احرام خارج شدید،شکار کردن که در مدت احرام،بر شما حرام بود،حلال است
و اگر بخواهید می توانید به شکار پردازید،زیرا منشا حرمت زایل شده است.
رامِ 􀀀 لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَ 􀀀 وَ
:کینه قومی که شما را از مسجد الحرام مانع شده اند،شما را به تجاوز و زیاده روي وادار نکند. این خطاب به پیامبر و اصحاب
اوست.زیرا بسال حدیبیه از طرف مشرکین منع شده بودند.
أَنْ تَعْتَدُوا
تجاوز از حکم خداست « أَنْ تَعْتَدُوا » ،ابو علی فارسی گوید:یعنی بخاطر کینه قومی،براي خود تحصیل عداوت نکنید.مقصود از
درباره مشرکین و بدین ترتیب مسلمانان نباید بیاد خونهاي عهد جاهلیت،افتاده،دست به تجاوز و ستمکاري بیازند.این معنی از
مجاهد است و بعقیده او این قسمت،نسخ نشده و این عقیده صحیح تر است.ابن زید گوید:نسخ شده است.
انِ 􀀀 اوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْو 􀀀 لا تَع 􀀀 ي وَ 􀀀 اوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْو 􀀀 وَ تَع
نیست و بنا بر این در محل نصب است. « أَنْ تَعْتَدُوا » :این کلام،استیناف است و عطف بر
در اینجا خداوند بندگان را امر می کند که یکدیگر را بر نیکی و تقوي یاري کنند و به آنچه خداوند امر کرد،عمل و از آنچه
نهی کرده،خودداري کنند.همچنین باید از معاونت بر گناه،خودداري نمایند.یعنی بدشمنی و تجاوز از حدود خدا دست
نیالایند.
این معنی از ابن عباس و ابو العالیه و دیگر مفسران است.
ابِ􀀀 اللّ شَدِیدُ الْعِق
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:در اینجا مردم را به تقوي امر و متجاوزان و گردن فرازان را به عقاب خود تهدید می کنند.یعنی مخالفت امرها و نهی هاي
خداوند نکنید و از این راه خود را در معرض کیفرهاي او قرار ندهید.سپس عقاب خود را به شدت و دشواري وصف می
کند،زیرا عقاب خداوند،آتشی است که حرارت آن کاسته نمی شود و شعله آن فرو نمی نشیند.از این عقاب هولناك،به خدا
پناه می بریم.
ص : 194
[ [سوره المائده ( 5): آیه 3
اشاره
ا􀀀 إِلاّ م
􀀀
ا أَکَلَ اَلسَّبُعُ 􀀀 اَللّ بِهِ وَ اَلْمُنْخَنِقَهُ وَ اَلْمَوْقُوذَهُ وَ اَلْمُتَرَدِّیَهُ وَ اَلنَّطِیحَهُ وَ م
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀 حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ اَلْمَیْتَهُ وَ اَلدَّمُ وَ لَحْمُ اَلْخِنْزِیرِ وَ م
لا تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ 􀀀 ذلِکُمْ فِسْقٌ اَلْیَوْمَ یَئِسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَ 􀀀 لامِ 􀀀 ا ذُبِحَ عَلَی اَلنُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْ 􀀀 ذَکَّیْتُمْ وَ م
اَللّ غَفُورٌ
􀀀
جانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ هَ 􀀀 لامَ دِیناً فَمَنِ اُضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَ 􀀀 أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِ یتُ لَکُمُ اَلْإِسْ
( رَحِیمٌ ( 3
(1)
ترجمه
حرام است بر شما مردار،خون،گوشت خوك،آنچه بنام غیر خدا کشته شود،حیوانی که خفه شده یا با زدن بمرده و آنکه بر اثر
سقوط یا شاخ،کشته شده و حیوانی که بوسیلۀ درنده اي کشته شده است،بجز حیوانی که شما آن را تزکیه کنید.
همچنین حرام است حیوانی که براي بتها کشته شود و آنکه بوسیلۀ تیرها قسمت شود.
این کار گناه است.اکنون مردم کافر از دین شما مایوس شدند،بنا بر این از ایشان نترسید و از من بترسید.امروز دین شما را
کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از اینکه اسلام دین شماست راضی شدم.آنان که بواسطۀ شدت گرسنگی اضطرار پیدا
کرده و تمایلی بگناه ندارند،می توانند از آنچه حرام شده است بخورند که خدا بخشاینده و رحیم است.
ص : 195
1) -آیۀ 3 سورة مائده جزء ششم -1
بیان آیۀ 3
اشاره
قرائت
را « سبع » نقل شده،یعنی باقیماندة حیوانی که درنده اي آن را دریده باشد.همچنین کلمۀ « اکیل السبع » و ما اکل السبع:از ابن عباس
از حسن به سکون باء نقل کرده اند و این به تخفیف است.حسان در بارة عقبه بن ابی لهب گوید:
من یرجع العالم الی اهله
فما اکیل السبع بالراجع
یعنی کسی که امسال به اهلش باز گردد،آنچه که ته ماندة درندگان است، براي اوست.
خوانده اند. « متجنف » غیر متجانف:کلمۀ متجانف را یحیی بن وثاب و ابراهیم
از لحاظ معنی این دو کلمه تفاوتی ندارند.لکن دومی از اولی،بلیغ تر است.
لغت
اهلال:اصل این کلمه به معناي بلند کردن آواز است.استهلال کودك،یعنی فریاد زدن او در وقت ولادت.اهلال
گفتن او در وقت حج یا عمر.شاعر گوید: « لبیک » محرم،یعنی
یهل بالفرقد رکباننا
کما یهل الراکب المعتمر
یعنی سواران ما مثل سواري که در حال انجام عمره است،براي ستارة فرقد لبیک گویند.
اینکه ماه یک شبه را هلال گویند،بخاطر این است که هنگام رؤیت آن فریادها بلند می شود.
منخنقه:حیوانی که با فشار،خفه اش کرده باشند.
موقوذه:حیوانی که از شدت ضرب،مرده باشد.شاعر گوید:
ص : 196
شغاره تقذ الفصیل برجلها
فطاره لقوادم الأبکار
یعنی:شتري که فرزند را به پاي خود می زند و سینۀ شتران جوان را می شکافد.
متردیه:حیوانی که بر اثر سقوط مرده باشد.
اسم(مفعول)است.لکن قاعده این است که هر گاه اسم مفعول را بدین وزن نقل کنند تاء « منطوحه » نطیحه:این کلمه بمعناي
تانیث،به آخر آن نیاورند.از اینرو کوفیان گفته اند:هر گاه موصوف ذکر نشود.آوردن تاء تانیث لازم است تا معلوم شود که
موصوف آن مؤنث است.بهمین جهت در آیۀ شریفه با تاء تانیث بکار رفته است و معناي آن،حیوانی است که بضرب
شاخ،مرده باشد.
بمعناي کمال فهم و حد عالی زیرکی « ذکاء » بمعناي کمال است.از اینرو کلمۀ « ذکاء » تذکیه:بریدن حلقوم و رگها.اصل این کلمه
بکار می رود.
باشد و بهر صورت،به معناي بت یا بتهایی است که می پرستیده اند. « انصاب » نصب:جمع نصاب و ممکن است که مفرد
تیرها. ،« زَلم و زُلم » ازلام:جمع
به معناي بهره است. « قسم » مصدر است و « قسم ». استقسام:طلب قسمت
مخمصه:تهی بودن شکم آن هم بصورتی شدید.اعشی گوید:
تبیتون فی المشتی ملاء بطونکم
و جاراتکم غرثی یبتن خمائصا
یعنی شما در شبهاي زمستان با شکم هاي سیر می خوابید و همسایگان شما،از گرسنگی شکمهایشان لاغر شده است.
متجانف:کسی که به سوي گناه،انحراف پیدا کند.
مقصود
در آیۀ اول،فرمود:گوشت چارپایان بر شما حلال شده،مگر آنچه که براي شما قرائت خواهد شد:اکنون همان مطلب را دنبال
می کند و مواردي که نمی توان از گوشت چارپایان استفاده کرد،به تفصیل شرح می دهد:
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ
:میته،مردة هر حیوانی است که خداوند گوشت آنها را
ص : 197
حلال کرده است،اعم از پرنده و غیر پرنده و اعم از وحشی و غیر وحشی.طبق این آیه، خوردن گوشت میته و منافع دیگر آن
1)وَ ) « دو میته،مباحند:ملخ و ماهی »: حرام است.در روایتی از پیامبر گرامی اسلام، ماهی و ملخ هم میته شمرده شده است-فرمود
الدَّمُ :عرب را عادت بر این بود که خون را در رودة بزرگ حیوان ریخته، می پختند و می خوردند.خداوند متعال اعلام کرد
که خونی که ریخته شده،حرام است، لکن خونی که بگوشت آلوده است و خونی که-مثل جگر سیاه-بشکل گوشت در-
آمده،حلال است.بنا بروایتی از علی ع و ابن مسعود و اصحابشان خوردن سپرز مکروه است.لکن امامیه بر حرمت آن اتفاق
دارند.فقهاي دیگر می گویند:
مباح است.
وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ
:گوشت خوك را جدا ذکر می کند تا معلوم شود که ذاتاً حرام است خواه میته باشد،خواه نباشد.این خصوصیت،در حیوانات
مثل سگ،گربه میمون و...نیز هست.لکن بیشتر،توجه مردم بخوردن گوشت خوك است،نه حیوانات دیگر،از اینرو تنها بذکر
گوشت خوك،پرداخته است.
اللّ بِهِ
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀 وَ م
در محل رفع و عطف بر موارد پیش است.در سورة بقره(آیه 173 )در بارة تفسیر این جمله بحث شده است.از این « ما » :کلمۀ
جمله استفاده می شود که حیوانی که مخالفان اسلام،ذبح کرده اند،حرام است و خوردن گوشت آن جایز نیست،زیرا آنان نام
خدایی بر آن می برند که شریعت موسی را ابدي شناخته،یا با عیسی اتحاد یافته یا او را فرزند،گرفته است.چنین خدایی،نه
خداي حقیقی است.
مسلمانانی که قائل به تجسم خداوند،یا تشبیه یا جبر هستند،اگر گوسفندي را ذبح کنند،بعقیدة ما گوشت آن گوسفند حرام
است.فقهاي دیگر،در اینباره،اختلاف کرده اند.
وَ الْمُنْخَنِقَهُ
:سدي گوید:مقصود حیوانی است که سر آن را میان دو قسمت درخت
ص : 198
1) -ملخ و ماهی احتیاج به تذکیه ندارند.ملخ را باید از زمین و ماهی را از آب،شکار کرد. همیکنه شکار شوند،خوردن -1
گوشت آنها-که میته شده اند مباح است
داخل کنند تا خفه شود.ضحاك و قتاده گویند:مقصود حیوانی است که با ریسمان- صیاد،خفه شود.ابن عباس گوید:مردم
جاهلیت،حیوان را خفه می کردند و گوشت آن را می خوردند.بهر صورت.این هم حرام است.
وَ الْمَوْقُوذَهُ
:ابن عباس و قتاده و سدي گویند:مقصود حیوانی است که بضرب چوب یا ابزاري دیگر بمیرد و حرام است.
وَ الْمُتَرَدِّیَهُ
:ابن عباس و قتاده و سدي گویند:حیوانی است که از کوه یا جاي بلندي سقوط کند یا در چاه بیفتد و بمیرد.در این
صورت،گوشتش حرام است،لکن اگر در چاه بیفتند و نشود آن را سر برید،هر گاه پیش از مردن کاردي ببدن او بزنند و از
زخم آن بمیرد،گوشتش حلال است.
وَ النَّطِیحَهُ
:و حرام است حیوانی که بضرب شاخ حیوانی دیگر بمیرد.
ا أَکَلَ السَّبُعُ 􀀀 وَ م
:ابن عباس و قتاده و ضحاك گویند:یعنی حیوانی که به وسیلۀ درنده اي شکار شده و مرده،حرام است.
ا ذَکَّیْتُمْ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
:حیواناتی که سقوط کنند یا چوب بخورند یا عوارض مرگ آور دیگري بر آنها عارض شود،هر گاه پیش از جان دادن،به
مستثنی و منصوب است. « ما ». آنها برسند و تذکیه کنند، حلال خواهند بود
از امام باقر و امام صادق علیهما السلام،نقل است که کمترین حد حصول تذکیه، این است که حیوان،در موقع سر بریدن،گوش
یا دم یا چشم خود را حرکت دهد.
حسن،قتاده،ابراهیم،طاووس،ضحاك و ابن زید نیز چنین گویند.در اینکه این استثناء بکجا مربوط است،اختلاف کرده اند.از
حضرت علی علیه السلام و ابن عباس است که استثناء از تحریم است نه از محرمات.زیرا میته و خنزیر قابل تذکیه نیستند.
بدین ترتیب،معناي آیه این است:اینهایی که ذکر شد،بر شما حرام است،لکن آنچه که از حیوانات حلال گوشت،سر ببرید بر
شما حلال است.مالک و جماعتی از اهل مدینه نیز چنین گفته اند و جبایی نیز همین قول را اختیار کرده است.
ص : 199
پرسش با اینکه در ابتداي آیه،حرمت میته را بیان فرموده بود،چرا منخنقه، موقوذه و متردیه و...را که چیزي غیر از میته
نیستند،تکرار کرد؟! پاسخ مردم گمان می کردند،مرده،حیوانی است که بخودي خود و با مرگ طبیعی بمیرد.از اینرو خداوند
به آنها فهمانید که همۀ اینها میته هستند و از لحاظ حکم حرمت،تفاوتی ندارند.سدي گوید:قومی از عرب،گوشت همۀ اینها را
ا ذُبِحَ عَلَی النُّصُ بِ 􀀀 می خوردند و هیچ یک را میته نمی شمردند.تنها آن حیوانی را میته می دانستند که بدردي مرده باشد وَ م
:مجاهد و قتاده و ابن جریج گویند:یعنی حرام است گوشت حیوانی که براي بتها قربانی شده و نام بتها بر آن برده شده
باشد.برخی گفته اند:
لامٌ لَکَ 􀀀 فَسَ » : است.چنان که می فرماید « لام » بمعناي « علی » مقصود این است که حیوانی بمنظور تقرب به بت،ذبح شده باشد.پس
: واقعه 91 ) « حابِ الْیَمِینِ 􀀀 مِنْ أَصْ
عادت آنها این بود که بتها را بخون حیوان رنگین و آلوده می (« علیک » یعنی « لک » سلام اصحاب یمین بر تو باد-در اینجا
کردند.
بتها نبودند.بتها همان صورتها و نقشها بودند که بر دیوارها ترسیم شده بودند و نصب،سنگهایی بود که « نُصب »: ابن جریج گوید
اطراف کعبه نصب شده و تعداد آنها 360 تا بود که 300 عدد آن متعلق به خزاعه بود.آنها هر گاه حیوانی را سر می بریدند
خون آن را به آنچه که اطراف کعبه بود می پاشیدند و گوشت آن را و رق و رق کرده، بر سنگها می زدند.مسلمانان عرض
اللّ :مردم جاهلیت،کعبه را بوسیلۀ خون،تعظیم می کردند،ما به این کار سزاوارتریم.از اینرو خداوند،این آیه را
􀀀
کردند:یا رسول ه
لامِ􀀀 حج 37 :گوشت و خون حیوانات بخدا نمی رسد...) وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْ ) «... ا􀀀 اؤُه 􀀀 لا دِم 􀀀 ا وَ 􀀀 اللّ لُحُومُه
􀀀
الَ هَ 􀀀 لَنْ یَن » : نازل فرمود
جاهلیت،تیرهایی بود که روي بعضی از آنها نوشته ». :بر شما حرام است که قسمت خود را بوسیلۀ تیرها بدست آورید
خدا مرا »: بودند
ص : 200
و روي برخی هیچ ننوشته بودند.هر گاه می خواستند به سفر روند « خدا مرا نهی می کند » و روي برخی نوشته بودند « امر می کند
نوشته « خدا مرا امر می کند » یا کار مهمی را آغاز کند.بوسیلۀ همین تیرها فال می زدند،اگر تیري بیرون می آمد که بر آن
بود،اقدام می کردند و اگر تیري بیرون می آمد که نهی داشت،ترك می کردند و اگر تیري بیرون می آمد،که هیچ
نداشت،اعاده می کردند،خداوند متعال،این عمل را حرام شمرده.حسن و جماعتی از مفسران،چنین گفته اند.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امامان باقر و صادق(ع)روایت کرده است که:
تعداد تیرها ده عدد بود.هفت عدد آنها را سهم داشتند و بقیه پوچ بودند.آن هفت عدد بدین نامها خوانده می شدند:
فذ،توام،مسبل،نافس،حلس،رقیب و معلی و آن سه عدد بنام:سفیح،منیح و وغد خوانده می شدند.براي آن هفت عدد،هر کدام
یک سهم بیشتر از سهم قبلی بود و بدین ترتیب فذ داراي یک سهم و معلی داراي هفت سهم بود آنها حیوانی را می کشتند و
گوشت آن را بچند قسمت تقسیم می کردند.آن گاه تیرها را بدست یک نفر داده،تا بنام افراد بیرون بیاورد.قیمت حیوان بر
کسانی بود که تیرهاي پوچ بنامشان بیرون می آمد و تیرهاي دیگر بنام هر کس بیرون می آمد بر طبق آن سهم می گرفت.
این عمل قمار است.از این جهت خداوند متعال تحریم کرده است.
مجاهد گوید:اینها وسائل قماري بود که از ایران و روم بآنجا برده می شد (ممکن است همان قاب باشد) سفیان بن وکیع
گوید:همان شطرنج است.
ذلِکُمْ فِسْقٌ 􀀀
:همۀ اینها فسق و گناه بزرگ و خروج از طاعت خداوند و ارتکاب معصیت است.این معنی از ابن عباس است.
برخی گویند:اشاره به مورد اخیر است.یعنی قسمت کردن و قمار بوسیلۀ تیرها فسق است.همین معنی ظاهرتر است.
اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ
:منظور روز معین نیست.مقصود این است
ص : 201
که:اینک مردم کافر از دین شما مایوس شدند.خداوند خوف از کفار را از دل مردم مسلمان بر می دارد و کفار را از باطل
شدن اسلام،دچار یاس می سازد.به آنها می فهماند که وعدة حق فرا رسیده و دین خدا غالب گشته است.چنان که فرموده بود:
توبه 33 فتح 28 :خداوند او را بر هر دینی غالب می سازد) دین نام هر چیزي است که خداوند بوسیلۀ ) « لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ »
آن پرستیده شود و مردم را فرمان داده است که بآن قیام کنند.مقصود از یاس کفار،این است که دیگر طمعی از دین اسلام و
اینکه پیروان آن رهایش کرده،بسوي شرك روي آورند،ندارند.این معنی از ابن عباس و سدي و عطاست.مجاهد و ابن جریح
روز عرفه از حجه الوداع است.آن روز همۀ عرب،در اسلام داخل شده بودند.آن روز جمعه « الیوم » و ابن زید گویند:منظور از
بود و هنگامی که پیامبر به اطراف خود نظر افکند جز مسلمان یکتا پرست احدي ندید.دیگر عربستان از لوث شرك،پاك شده
بود.
لا تَخْشَوْهُمْ 􀀀 فَ
:به مؤمنان دستور می دهد که نباید بترسند که اهل کفر بر اسلام غالب آیند و مسلمانان را شکست دهند و آنها را از دینشان
باز گردانند.
وَ اخْشَوْنِ
:لکن از من بترسید که اگر مخالفتم کنید و مرتکب گناه شوید،کیفر من شما را فرو می گیرد.این معنی از ابن جریج و دیگران
است.
اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ
:در این باره گفته اند:اقوالی است.
-1 یعنی امروز بوسیلۀ قرآن و بیانات آن واجبات،حدود،حلال و حرام خود را براي شما کامل ساختم.دیگر نه چیزي افزوده می
شود و نه از راه نسخ،چیزي کاسته.
آن روز،روز عرفۀ سال حجه الوداع بود.این قول از ابن عباس و سدي و مختار جبایی و بلخی است.گویند:بعد از این آیه،آیه
اي در بارة واجبات و حلیت و حرمت،نازل نشد و 81 شب بعد پیامبر خدا از دنیا رفت.
اعتراض مگر دین خدا قبل ناقص بود که خداوند در روز عرفۀ آن سال،کاملش گرداند؟!
ص : 202
پاسخ دین خدا همواره کامل بود،لکن قبلا در معرض نسخ و افزونی بود و در آن زمان بوسیلۀ وحی چیزهایی حلال یا حرام
می شد،و این مطلب منافات ندارد که هنگامی که دین بمرحله اي برسد که از هر گونه فزونی و کم و کاست،ایمن باشد،کامل
خوانده شود.
مثل اینکه گویند:عدد ده کامل است و چون عدد صد،بیشتر و کاملتر است،عدد ده، ناقص شمرده نمی شود.
-2 یعنی:امروز حج شما را کامل کردم و بلد حرام را به شما اختصاص دادم و امروز مشرکی همراه شما نیست.این معنی از
سعید بن جبیر و قتاده و مختار طبري است.
نازل فرموده است. «... لالَهِ 􀀀 اللّ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَ
􀀀
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ هُ » گویند:خداوند بعد از این آیه،آیۀ آخر سوره نساء
فراء گوید:آخرین آیه اي که نازل شد،همین است.اگر این مطلب،صحیح باشد.این قول ترجیح پیدا می کند،لکن در بارة آن
خلاف است 3-یعنی امروز شر دشمنان را از سر شما کوتاه و شما را بر ایشان غالب ساختم، چنان که گوئید:اکنون سلطنت و
آنچه می خواهیم براي ما کامل شد.یعنی از آنچه می ترسیدند،خیالتان راحت شد،این قول از زجاج است.
از امامان باقر و صادق ع روایت است که این آیه،هنگامی نازل گردید که پیامبر در روز غدیر خم،در حین بازگشت از حجه
الوداع،علی را براي مردم علم و پیشوا ساخت.می فرمایند:آخرین امر واجبی که خداوند نازل فرمود،همین است.بعد از آن
دیگر،فریضه اي نازل نشد.
اللّ شیرازي از ابو بکر
􀀀
اللّ حسکانی،از ابو عبد ه
􀀀
اللّ بن عبد ه
􀀀
سید عالم،ابو الحمد،مهدي بن نزار حسینی از ابو القاسم،عبید ه
جرجانی،از ابو احمد بصري،از احمد بن عمار بن خالد،از یحیی بن عبد الحمید حمانی،از قیس بن ربیع،از ابی هارون عبدي، از
اللّ اکبر!که دین کامل و نعمت تمام و خدا از
􀀀
ابو سعید خدري،روایت کرده است که:چون این آیه نازل شد،پیامبر فرمود ه
رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب
ص : 203
هر کس من مولاي اویم،علی مولاي اوست.خدایا دوستانش را دوست و دشمنانش را »: و فرمود « بعد از من،خشنود گردید
علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:پدرم از صفوان،از علا و محمد بن « دشمن بدار،یارانش را یاري و دشمنانش را خوار کن
میان مکه و مدینه- نازل گردید و پیامبر در جحفه آن را برپا -« کراع الغمیم » مسلم از امام باقر(ع)روایت کرده اند که:این آیه در
داشت.
ربیع بن انس گوید:آیه در مسیر حجه الوداع نازل گردید:
وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی
:مؤمنان را مخاطب می سازد که بوسیلۀ غالب ساختن ایشان بر مشرکین و طرف آنان،نعمت را بر ایشان تمام کرده است.این
معنی از ابن عباس و قتاده است.برخی گویند:یعنی نعمت خود را بر شما تمام کردم و به شما علم و حکمتی دادم که پیش از
شما به پیامبري و امتی داده نشده بود.
برخی نیز گویند:تمام کردن نعمت.بهشت است.
لامَ دِیناً 􀀀 وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْ
:راضی شدم که اسلام دین شما باشد که شما را امر به طاعت و انقیاد و شما را موظف ساختم که حدود و فرائض این دین
مقدس را رعایت کنید.
فایدة این سخن این است که خداوند متعال،همواره پیامبر و اصحابش را بدرجات اسلام و مراتب آن بالا می برد،تا اینکه
شرایع خود را براي ایشان کامل ساخت و آنها را باعلی درجۀ آن نایل کرد.آن گاه فرمود:امروز خشنودم که شما بچنین درجه
اي ناید شده اید،این درجۀ اعلی را حفظ کنید و از آن جدا مشوید.
جملۀ معترضه اي بود. « لامَ دِیناً 􀀀 اَلْیَوْمَ یَئِسَ ...اَلْإِسْ » اکنون باصل مطلب تحریم باز می گردد.قسمت
فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ
:کسی که دچار ضرورت گرسنگی شود،بطوري که چاره اي جز خوردن آنچه حرام است،نداشته باشد.این معنی از ابن عباس
و قتاده و سدي است.
جانِفٍ لِإِثْمٍ 􀀀 غَیْرَ مُتَ
:این قسمت حال است.یعنی در حالی که مایل بگناه نباشد.
ص : 204
بدین ترتیب،کسی که نسبت بخوردن میته و چیزهایی که خداوند حکم به حرمت آنها کرد،اضطرار پیدا کند،بدون اینکه این
اضطرار را خود خواسته باشد و حرام را حلال بشمارد،مجاز است که به اندازه حفظ جان خود-و نه بیشتر-صرف کند.این
معنی از ابن عباس و قتاده و مجاهد است.اهل عراق نیز چنین گویند:اهل مدینه گویند:در وقت اضطرار می توان سیر
خورد.قتاده گوید منظور این است که عاصی نباشد مثل کسی که ستمکار یا دزد یا معصیتکار باشد.
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
فَإِنَّ هَ
:در اینجا محذوفی است که قرینۀ آن ذکر شده است.یعنی:کسی که بدون تمایل بگناه،بخوردن محرمات،اضطرار پیدا
کند،خداوند گناهان او را می بخشاید و می پوشاند و او را مؤاخذه نمی کند.مقصود این نیست که گناه مردار خواري او را
عفو می کند،زیرا این را خداوند مباح کرده و کار مباح،کیفر ندارد.
خداوند رحیم است،زیرا به بندگان خود مهربان است و از رحمت خود،در حال خطر جانی،حرام را بر ایشان حلال کرده است.
ص : 205
[ [سوره المائده ( 5): آیه 4
اشاره
مِمّ أَمْسَ کْنَ
ا􀀀 اَللّ فَکُلُوا
􀀀
مِمّ عَلَّمَکُمُ هُ
ا􀀀 تُع وارِحِ مُکَلِّبِینَ لَِّمُونَهُنَّ 􀀀 ا عَلَّمْتُمْ مِنَ اَلْجَ 􀀀 اتُ وَ م 􀀀 ذ أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ اَلطَّیِّب ا􀀀 ا 􀀀 ی م سَْئَلُونَکَ
( سابِ ( 4 􀀀 اَللّ سَرِیعُ اَلْحِ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
اَللّ عَلَیْهِ وَ اِتَّقُوا هَ
􀀀
عَلَیْکُمْ وَ اُذْکُرُوا اِسْمَ هِ
(1)
ترجمه
از تو می پرسند که چه چیز براي آنها حلال است؟بگو:چیزهاي پاکیزه براي شما حلال است،و همچنین شکار سگان-که با
آنها شکار می کنید و از آنچه خداوند به شما تعلیم داده است،آنها را تعلیم می دهید-پس از آنچه براي شما نگه دارند
بخورید و نام خدا را بر آن یاد کنید و از خدا بپرهیزید که حساب خداوند،سریع است.
ص : 206
1) -سوره مائده آیۀ 4 جزء 6 -1
بیان آیۀ 4
اشاره
قرائت
مکلبین:مشهور این کلمه را به تشدید و ابن مسعود و حسن بدون تشدید قرائت کرده اند.
هر گاه طبق مشهور از باب تفعیل بدانیم یعنی کسانی که سگانی شکاري دارند یا سگان را براي شکار،تعلیم می دهند و اگر
بنا بر غیر مشهور از باب افعال بدانیم یعنی کسانی که سگها را به شکار می فرستند یا اینکه سگان شکاري بسیار دارند.
لغت
طیب:حلال و پاکیزه و بقولی چیزي لذتبخش جوارح:جمع جارحه،پرندگان و درندگان شکاري.کلمۀ جارحه بمعناي کسب
کننده است.این حیوانات را باین مناسبت جوارح گویند که براي صاحبان خود قوتی کسب می کنند.
اعراب
ذا أُحِلَّ لَهُمْ 􀀀 ا 􀀀م
یک اسم و مبتدا و خبر « ما ذا » است.چنان که ممکن است « ذا » صلۀ « احل » خبر آن باشد و « ذا » مبتدا و « ما » :ممکن است
باشد. « احل » آن
زایده است زیرا حیوان شکاري هر چه شکار کند حلال « من » مِمّ أَمْسَ کْنَ :بقولی
ا 􀀀 مکلبین:حال تعلمونهن:حال از مکلبین
براي تبعیض است،زیرا « من » نور 43 :ینزل من السماء جبالا فیها برد)و بقولی ) « ا مِنْ بَرَدٍ 􀀀 الٍ فِیه 􀀀 ماءِ مِنْ جِب 􀀀 وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّ » است:مثل
همۀ شکار را نمی توان خورد، مثل خون و سرگین و...آن.بنا بر این یعنی از شکار حیوانات،چیزهایی که حلال
ص : 207
است،بخورید.
شان نزول
از ابو رافع است که ( 1):جبرئیل خدمت پیامبر رسید و اجازه خواست و پیامبر او را اجازه داد،لکن جبرئیل داخل نشد.پیامبر
رداي خود را برداشت و بیرون رفته، فرمود:اجازه دادیم.جبرئیل عرض کرد:درست است،ولی ما داخل خانه اي که در آن سگ
و عکس باشد،نمی شویم.هنگامی که جستجو کردند،معلوم شد که در برخی از خانه ها بچه سگ،وجود داشت.
ابو رافع می گوید:پیامبر مرا مامور کرد که تمام سگان مدینه را بکشم.من هم فرمان پیامبر را اجرا کردم.مردم گرد آمدند و
پیش پیامبر شکایت کردند.پیشواي اسلام سکوت کرد.از اینرو آیه نازل شد و پیامبر اجازه داد سگهایی که نفع دارند نگه
داري کنند و سگهاي بی نفع و مزاحم و موذي را نگه داري نکنند ( 2)ابو حمزة ثمالی و حکم بن ظهیره روایت کرده اند
و عدي بن حاتم خدمت پیامبر آمده،عرض کردند:در میان ما دو مرد هستند که داراي شش سگ شکاري « زید الخیل » که
هستند.این سگها گاوان وحشی و آهوان را شکار می کنند.برخی از آنها فرصت ذبحشان پیدا می شود و برخی نه.با اینکه
خداوند میته را حرام کرده است،از این شکارها چه چیز بر ما حلال است؟از اینرو خداوند دستور فرمود که از شکار حیوانات
نامید. « زید الخیر » شکاري بخورند و پیامبر او را
مقصود
اشاره
در آیۀ پیش خداوند،محرمات را ذکر کرد،اکنون به ذکر چیزهاي حلال پرداخته
ص : 208
1) -متن کتاب در این مورد آشفته به نظر رسید.از اینرو عین روایت ابو رافع را از جلد پنجم تفسیر المیزان صفحه 224 -1
ترجمه کردیم.در مورد عکس باید توجه داشت،که عکس هاي آن روز تصویر خدایان بود و خصوصیت دیگر داشت.
2) -باز هم روایت،خالی از آشفتگی نیست،زیرا اگر در برخی از خانه ها بچه سگ باشد چه مانعی دارد که جبرئیل وارد -2
خانه پیامبر نشود.از اینرو استاد علامۀ طباطبائی پس از نقل روایت می فرمایند:این روایت به مجعول بودن،شبیه تر است.
می فرماید:
ذا أُحِلَّ لَهُمْ 􀀀 ا 􀀀 یَسْئَلُونَکَ م
.از تو می پرسند که چه چیز براي آنها حلال است؟یعنی می خواهند در مورد شکارها و ذبیحه ها حلال و حرام را از یکدیگر
اتُ :بگو از خوردنیها و ذبیحه ها و شکار،چیزهایی که پاکیزه اند، براي شما حلالند و خداوند 􀀀 تشخیص دهند قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّب
به شما اذن داده است که از آنها بخورید و بهره مند شوید این معنی از ابو علی جبایی و ابو مسلم است.
برخی گفته اند:مقصود هر چیزي است که در کتاب و سنت،حکم به حرمت آن نشده باشد.این معنی بهتر است زیرا وارد شده
است که هر چیزي براي انسان حلال است،مگر اینکه از جانب شرع،تحریم شده باشد.
بلخی گوید:طیبات،چیزهاي لذتبخش است.
وارِحِ 􀀀 ا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَ 􀀀 وَ م
:همچنین شکاري که بوسیلۀ حیوانات تعلیم یافته،اعم از مرغ و سگ و حیوانات شکار دیگر،فراهم آید،حلال است.این عبارت
حذف شده بخصوص که در پاسخ سؤال از شکار است. « مِمّ أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ
ا􀀀 » به تقدیر مضاف است که بقرینۀ
ابن عمرو و ضحاك و سدي گویند:منظور از جوارح،سگها است:از ائمۀ ما نیز روایت شده است که:همان سگهاي تعلیم یافته »
است که وقتی صاحبانشان به آنها می رسند، شکار جان سپرده است و خداوند فرموده است:از آنچه شکار می کنند،بخورید.
علی بن ابراهیم،در تفسیر خود از امام صادق ع نقل کرده است که:ابو بکر حضرمی از امام صادق ع در بارة شکار بازها و
دیگر مرغان شکاري و یوز پلنگ و سگان پرسش بعمل آورد،فرمود:جز آنچه تذکیه کرده اید یا سگها شکار کرده اند،
«... وارِحِ مُکَلِّبِینَ 􀀀 ا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَ 􀀀 وَ م » : مخورید،پرسید:اگر سگ او را کشته باشد؟فرمود:بخورید،زیرا خداوند متعال می فرماید
سپس فرمود:تمام حیوانات درنده،شکار را براي خود صید می کنند.و فرمود:هر گاه سگ تعلیم یافته را می فرستید:
نام خدا را ذکر کنید که همین،سر بریدن حیوانی است که شکار می شود.ذکر نام خدا
ص : 209
مؤید این مذهب،قسمتهاي بعدي آیه است: « اللّ اکبر
􀀀
اللّ و ه
􀀀
بسم ه »: این است که بگویید
مُکَلِّبِینَ
:کسانی که بوسیلۀ سگان صید می کنند و بقولی کسانی که به سگها تعلیم می دهند.
اللّ
􀀀
مِمّ عَلَّمَکُمُ هُ
ا􀀀 تُع لَِّمُونَهُنَّ
:از آنچه خداوند شما را آموخته است،به سگان می آموزید.آري از برکت الهام عقل،شما می توانید سگان را تربیت کنید و
آنها را از سگان تربیت نشده،جدا گردانید.
از این قسمت آیه،استفاده می شود که شکاري که سگهاي تربیت نشده،صید کنند حلال نیست،مگر اینکه پیش از مردن
آن،بتوانند ذبحش کنند.
سدي گوید:یعنی همانطوري که خدا شما را تعلیم داده،سگان را تعلیم می دهید.
در لغت بکار نرفته است و هیچ شباهتی از لحاظ معنی به یکدیگر ندارند،چه اولی « کاف » به معناي « من » این معنی بعید است،زیرا
است. « تشبیه » و دومی براي « تبعیض » براي
سگ شکاري چگونه سگی است؟
سعد بن ابی وقاص،سلمان و ابن عمر گویند:سگ شکاري،سگی است که چون صاحبش او را رها کند،بحرکت در آید و
حیوان را براي صاحبش بگیرد و چون صاحبش او را بخواند،اطاعت کند و از او فرار نکند.هر گاه سگ بر چنین رفتارهایی
عادت کرده باشد،شکاري است.
ابن عباس،عدي بن حاتم،عطا،شعبی،طاووس و سدي گویند:سگی است که علاوه بر صفات بالا،از شکار خود چیزي
هر گاه سگ از شکار خود بخورد،شما از آن نخورید،زیرا براي خودش » : نخورد.عدي بن حاتم از پیامبر روایت کرده است که
ابو یوسف و محمد گویند:حد تعلیم،این است که سه بار،وظیفۀ خود را انجام دهد. « شکار کرده است
ص : 210
برخی گفته اند:براي تعلیم سگان حدي نیست،هر گاه بدستوري که گفته شد، عمل کند،براي شکار تعلیم یافته است.مؤید آن
روایتی است که اصحاب ما نقل کرده اند:
هر گاه سگی از مجوسی گرفته شود و در همان حال براي شکار تحت تربیت قرار گیرد و شکار کند،خوردن گوشت کشتۀ او »
از نظر اهل بیت(ع)حیوانی که بوسیلۀ حیوانات شکاري دیگري-غیر از سگ-شکار »: قبلا اشاره کردیم که « جایز است
شود،حلال نیست،مگر اینکه ذبح شود.
آنان که شکار حیوانات دیگر را حلال می شمارند،گویند:آموختگی باز این است که پس از رها شدن،نزد صاحب خود باز
گردد و آموختگی حیوانات شکاري دیگر، این است که:بطرف شکار فرستاده شود و براي صید آن حرکت کند و چون صید
را بچنگ آورد بدعوت صاحب خود،نزد او باز گردد.هر گاه حیوانی،چنین باشد،تعلیم یافته است و می توان از شکار آن
خورد،خواه خودش از آن خورده باشد،یا نخورده باشد.این مطلب از سلمان،سعد بن ابی وقاص و ابن عمر است.
دیگران گفته اند:اگر حیوان شکاري چیزي از شکار بخورد،نباید آن را خورد.
این مطلب را از علی علیه السلام،شعبی و عکرمه روایت کرده اند.
مِمّ أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ
ا􀀀 فَکُلُوا
:از آنچه سگان شکاري براي شما گرفته اند،بخورید.
این جمله،مؤید عقیدة کسی است که گوید:هر گاه سگ از شکار چیزي تناول کند، نباید از آن خورد،زیرا براي خودش صید
کرده است.
یکی از شرایط حلال بودن شکار سگ،این است که صاحب آن،هنگام فرستادن، نام خدا را ببرد.پس اگر نام خدا را
نبرد،شکار حلال نیست،مگر اینکه پیش از مردن آن بتواند بر طبق احکام دین،ذبحش کند و حد اقل در موقع ذبح،گوش یا دم
یا چشمش را حرکت دهد.چنان که می فرماید:
اللّ عَلَیْهِ
􀀀
وَ اذْکُرُوا اسْمَ هِ
:ابن عباس،حسن و سدي گویند:مقصود این است که پیش از فرستادن سگ نام خدا را ببرند.
برخی گفته اند:منظور این است که در موقع سر بریدن حیوانات حلال گوشت،
ص : 211
دارد.لکن قول اول صحیح تر است. « اللّ
􀀀
بسم ه » خدا را نام ببرند و جمله صراحت در وجوب
اللّ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:از آنچه خداوند نهی کرده است،اجتناب کنید و به آن نزدیک مشوید و از معاصی خداوند-که یکی از آنها خوردن شکار
سگهاي غیر شکاري است و دیگر خوردن شکاري است که براي شما شکار نکرده اند و دیگر خوردن شکار یا ذبیحه اي است
که نام خداوند بر آن برده نشده باشد-حذر کنید.
سابِ 􀀀 اللّ سَرِیعُ الْحِ
􀀀
إِنَّ هَ
:تفسیر این جمله گذشت.
ص : 212
[ [سوره المائده ( 5): آیه 5
اشاره
اتُ مِنَ 􀀀 اتِ وَ اَلْمُحْ َ ص ن 􀀀 اتُ مِنَ اَلْمُؤْمِن 􀀀 امُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ اَلْمُحْ َ ص ن 􀀀 ابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَع 􀀀 امُ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت 􀀀 اتُ وَ طَع 􀀀 اَلْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ اَلطَّیِّب
مانِ فَقَدْ حَبِطَ 􀀀 دانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِی 􀀀 لا مُتَّخِذِي أَخْ 􀀀 سافِحِینَ وَ 􀀀 ذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِ نِینَ غَیْرَ مُ 􀀀 ابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِ 􀀀 اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت
( خاسِرِینَ ( 5 􀀀 عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَهِ مِنَ اَلْ
(1)
ترجمه
امروز چیزهایی که پاکیزه است و طعام اهل کتاب،براي شما و طعام شما براي ایشان حلال است،همچنین زنان پاکدامن با
ایمان و زنان پاکدامنی که اهل کتاب هستند،هر گاه مهر ایشان را بدهید و با پاکدامنی بدون زنا کاري و رفیقه بازي با آنها در
آمیزند،بر شما حلالند و کسی که به ایمان کفر بورزد،عملش را زایل ساخته و در آخرت از تبه کاران است.
ص : 213
1) -سوره مائده آیۀ 5 جزء 6 -1
بیان آیۀ 5
اشاره
مقصود
اکنون در این آیۀ شریفه،خداوند متعال،در بارة خوارکیها و زناشویی هاي حلال،بمنظور تکمیل مطالب پیش،می فرماید:
اتُ􀀀 اَلْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّب
:در این باره گفتگو کرده ایم.مقتضاي این جمله، حلال بودن هر طعامی است که دلیلی بر حرمت آن نداشته باشیم.
ابَ حِلٌّ لَکُمْ 􀀀 امُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀 وَ طَع
:در بارة این طعام،اختلاف کرده اند:
اکثر مفسرین گویند:مقصود ذبیحه هاي اهل کتاب است.نظر اکثر فقها نیز همین است.جماعتی از اصحاب ما نیز بر همین عقیده
اند.در صورتی که مقصود،ذبیحۀ اهل کتاب باشد،باز هم اختلاف دیگري پیدا شده است.
ابن عباس،حسن،عکرمه،سعید بن مسیب،شعبی عطا و قتاده گویند:مقصود ذبیحۀ کتابیانی است که پیرو تورات و انجیل
باشند.اینان اجازه داده اند از ذبیحۀ مسیحیان بنی تغلب استفاده شود.
ربیع از شافعی نقل کرده است که:ذبیحۀ آن کتابیانی حلال است که تورات و انجیل بر ایشان یا نیاکانشان نازل شده باشد،لکن
ذبیحۀ کسانی که به کیش آنها روي آورده و با ایشان در آمیخته اند،حلال نیست،و ذبیحه هاي بنی تغلب نیز حرام است.
این مطلب را از علی علیه السلام و سعید بن جبیر نیز نقل کرده اند.
ابو الدرداء و ابن عباس و ابراهیم و قتاده و سدي و ضحاك و مجاهد و طبري و جبایی و بلخی و...گویند:مقصود از طعام اهل
کتاب،ذبیحۀ ایشان و سایر خوردنیهاست.
برخی گفته اند:مقصود حبوب و دانۀ هاي خوراکی و چیزهایی است که به تذکیه محتاج نباشد.این مطلب از امام باقر(ع)نیز
روایت شده است.جماعتی از زیدیه
ص : 214
نیز بر همین عقیده اند.بنا بر این ذبیحۀ آنها حلال نیست.
امُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ 􀀀 وَ طَع
:و حلال است که از طعام خویش به آنها بدهید.
اتِ􀀀 اتُ مِنَ الْمُؤْمِن 􀀀 وَ الْمُحْصَن
:حسن و شعبی و ابراهیم گویند:یعنی براي شما حلال است که زنان پاکدامن و با ایمان را براي خود عقد کنید.مجاهد
گوید:مقصود زنان آزاد است.ابو علی نیز همین قول را اختیار کرده است،بنا بر این در صورت قدرت بر ازدواج با زن
آزاد،کنیزان را شامل نمی شود.
ابَ مِنْ قَبْلِکُمْ 􀀀 اتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀 وَ الْمُحْصَن
:و زنان پاکدامن یهودي و مسیحی نیز بر شما حلال است.در این باره نیز اختلاف است:
مجاهد،حسن،شعبی و...گویند:مقصود زنان پاکدامن اهل کتاب است، خواه آزاد باشد یا کنیز،حربی باشند یا ذمی.برخی گفته
مقصود زنان آزاد است،خواه حربی باشند خواه ذمی. » اند
کاتِ 􀀀 لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِ 􀀀 وَ » : اصحاب ما گویند:زنان یهودي و مسیحی را نمی توان بعقد دائم در آورد،زیرا خداوند می فرماید
« وافِرِ 􀀀 لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَ 􀀀 وَ » : بقره 221 :با زنان مشرك زناشویی مکنید تا اینکه ایمان آورند)و نیز می فرماید ) « حَ تّ یُؤْمِنَّ
ی􀀀
(ممتحنه 10 :به عقد زنان کافر اعتبار مدهید).اینان آیۀ مورد بحث را تاویل برده،گویند:مقصود آن دسته از زنان یهودي و
مسیحی است که به اسلام گرویده باشند و مقصود از زنان پاکدامن با ایمان،آنهایی است که در اصل با ایمان بوده و از پدر و
مادر مسلمان،بوجود آمده اند.گروهی از مردم بودند که میل نداشتند با تازه مسلمانان کتابی ازدواج کنند،از اینرو خداوند اینها
را جداگانه ذکر و تشویق کرد که با آنها ازدواج کنند.این مطلب را ابو القاسم بلخی حکایت کرده است.
اصحاب ما می گویند:ممکن است که این آیه را به نکاح متعه و گرفتن کنیز از ایشان حمل کرد،زیرا به نظر ما مانعی ندارد که
انسان با کنیز کتابی یا با متعۀ کتابی در آمیزد.
و انگهی ابو الجارود از امام باقر(ع)روایت کرده،که این آیه با آیۀ:
ص : 215
ممتحنه 10 )نسخ شده است: ) « وافِرِ 􀀀 لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَ 􀀀 وَ » بقره 221 و آیۀ ) « حَتّ یُؤْمِنَّ
ی􀀀 الْم شُْرِکاتِ 􀀀 تَنْکِح لا وُا 􀀀 وَ »
ذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ 􀀀إِ
:ابن عباس و...گویند:یعنی وظیفه دارید که در مقابل تمتعات جنسی که از ایشان می برید،مهر ایشان را بپردازید.
سافِحِینَ 􀀀 مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُ
:حال آنکه پاکدامنی پیشه کرده،از زنا خودداري کنید.
دانٍ 􀀀 لا مُتَّخِذِي أَخْ 􀀀 وَ
در سوره نساء بحث شد. « احصان،سفاح و اخدان » :و نیز با آنها براي زنا دوستی پنهانی نداشته باشید.در بارة
مانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ 􀀀 وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِی
:کسی که منکر توحید و عدل خدا و نبوت پیامبر شود،عملی که به منظور تقرب خداوند بجاي می آورد،بر باد می دهد.حبط
اعمال این است که پاداشی بدنبال نداشته باشد.
خاسِرِینَ 􀀀 وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْ
:چنین کسی را در آخرت از هلاك شوندگان است.
اهل کتاب است.یعنی اگر اینها از ایمان آوردن،خودداري کنند و ایمان «... مانِ 􀀀 وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِی » برخی گفته اند:مقصود از
نیاورند،عملشان بی ارزش می شود.
مستلزم اینکه ثوابی ثابت باشد تا زایل « زایل شدن و حبط عمل » دلالت دارد بر اینکه « فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ » بنا بر این جملۀ
گردد،نیست،زیرا کافر را عملی نیست که ثوابی بر آن استحقاق داشته باشد.عمل او ظاهري است و اگر کفر مانع نبود.استحقاق
تعبیر کرد و همین است معناي حقیقی آن. « حبط عمل » ثواب داشت.از این معنی خداوند به
ص : 216
[ [سوره المائده ( 5): آیه 6
اشاره
رافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی اَلْکَعْبَیْنِ وَ 􀀀 لاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی اَلْمَ 􀀀 ذا قُمْتُمْ إِلَی اَلصَّ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی
اءً فَتَیَمَّمُوا 􀀀 ساءَ فَلَمْ تَجِ دُوا م 􀀀 لامَسْتُمُ اَلنِّ 􀀀 ائِطِ أَوْ 􀀀 جاءَ أَحَ دٌ مِنْکُمْ مِنَ اَلْغ 􀀀 ی سَ فَرٍ أَوْ 􀀀 ی أَوْ عَل 􀀀 إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْض
کِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ 􀀀 اَللّ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ ل
􀀀
ا یُرِیدُ هُ 􀀀 صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ م
( لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( 6
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،هنگامی که به نماز برخیزید صورت ها و دستها را تا مرفقها بشویید و سرها و پاها را تا کعب ها مسح کنید و
اگر جنب هستید،غسل کنید و اگر بیمار یا مسافرید یا از قضاي حاجت آمده یا زنان را هم آغوش شده اید و آب نیافتید خاك
پاکی طلب کنید و صورت و دستها را از آن مسح کنید.ارادة خدا نیست که بر شما سخت گیرد،بلکه می خواهد شما را تطهیر
و نعمت خود را بر شما تمام کند،شاید شکر کنید.
ص : 217
1) -سورة مائده آیۀ 6 جزء 6 سورة 5 -1
بیان آیۀ 6
اشاره
قرائت
و ارجلکم:نافع،ابن عامر،یعقوب،کسایی،حفص و اعشی-از ابو بکر از عاصم بن نصب و دیگران به جر خوانده اند و دیگران به
نصب.تفاوت این دو قرائت را بعداً بررسی خواهیم کرد،زیرا بازگشت آن به مطلبی است که میان امت،مورد اختلاف است و
در بارة آن اقوالی وجود دارد.
لامستم:اختلاف قرائت در بارة این کلمه را در سوره نساء بررسی کرده ایم.
لغت
جنب:این کلمه هم مفرد است و هم جمع،هم مذکر است و هم مؤنث.باید توجه داشت که این کلمه در حقیقت مصدر است
یعنی داراي جنابت است.معمولا هر گاه مصدر مضاف الیه باشد، می )« ذو جنب » که به معناي صفت بکار می رود و معناي آن
تواند در جاي مضاف خود قرار گیرد.برخی از عربها این کلمه را بصورت مثنی و جمع نیز بکار برند.در هر صورت اصل
جنابت،دوري است.علقمه گوید:
فلا تحرمنی نائلا عن جنابه
فانی امرؤ وسط القباب غریب
یعنی مرا محروم مساز که از دوري رها گردم زیرا من کسی هستم که در میان قبه هاي غریبم.
است که تاء در طاء ادغام و همزة وصل به اول آن افزوده شده است. « فتطهروا » فاطهروا،این کلمه در اصل
مقصود
اشاره
قبلا دستور داده شد که مردم به عقدها وفا کنند.یکی از عقدها نماز و یکی از شرایط نماز،طهارت است.اکنون در صدد بیان
آن بر آمده،می فرماید:
ص : 218
لاهِ􀀀 ذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی
را ذکر نکرده است زیرا کلام بر آن « اراده » :در اینجا مقصود این است که هر گاه ارادة نماز کردید و بر طهارت نیستید لکن
نحل 98 :هر گاه اراده کنی قرائت قرآن را)و همچنین آیۀ: ) « بِاللّ
􀀀
ذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ هِ 􀀀 فَإِ » : دلالت دارد.نمونۀ آن،این آیه است
نساء 102 :هر گاه در میان آنها باشی و اراده کنی که براي آنها اقامۀ نماز کنی)این ) «... هَ􀀀 ذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلا 􀀀 وَ إِ »
مطلب از ابن عباس و بیشتر مفسران است.
عکرمه گوید:مقصود این است که هر گاه اراده بر پاي داشتن نماز کنید،باید وضو بگیرید(خواه طهارت داشته باشید یا نه)داود
نیز بر همین عقیده است.وي گوید:علی(ع)براي هر نمازي وضو می گرفت و این آیه را می خواند.خلفاي دیگر نیز بوقت هر
نمازي وضو می گرفتند.
لکن قول اول صحیح است و همۀ فقها بر آنند.اینکه روایت کرده اند که علی(ع)تجدید وضو می کرد،حمل بر استحباب می
شود.
برخی گفته اند:در آغاز اسلام،واجب بود که هر نمازي وضو بگیرند،سپس بمنظور تخفیف،این حکم نسخ شد.ابن عمر نیز
چنین گفته است.وي گوید:
اللّ حنظله او را حدیث کرده بود که پیامبر به او دستور تجدید وضو براي
􀀀
-اسماء دختر زید بن خطاب مرا حدیث کرد که عبد ه
هر نمازي داد و این امر براي او دشوار بود.از اینرو امر کرد که پیش از هر نمازي مسواك کند و اگر حدثی از او سر زد، وضو
اللّ عقیده داشت که وضو براي هر نمازي هم چنان واجب است و انجام می داد.
􀀀
بگیرد.عبد ه
سلیمان بن بریده از پدر خود نقل کرده است که:
-پیامبر براي هر نمازي وضو می گرفت ولی چون سال فتح مکه،فرا رسید نمازها را بیک وضو خواند.عمر بن خطاب گفت:
اللّ ،کاري کردید که هرگز نکرده بودید.
􀀀
-یا رسول ه
فرمود:
ص : 219
-این کار را عمداً کردم.
برخی گفته اند:
-این آیه اعلام می کند که وضو تنها براي نماز واجب است،زیرا در روایت است که چون پیامبر گرامی اسلام محدث می
شد،از همۀ اعمال-حتی از جواب سلام- خودداري می کرد،تا وقتی که براي نماز وضو می گرفت،آن گاه جواب سلام می
داد، از اینرو این آیه نازل شد.
فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ
:در اینجا خداوند متعال امر می کند که صورتهاي را بهنگام وضو بشویند.شستن،عبارت از ریختن آب است از محل،بطوري
که جاري شود.مسح این است که محل را تر کند بدون اینکه آب بر محل جاري شود.
صورت چیست؟
از امامان ما(ع)روایت است که:طول صورت از محل روییدن موي سر تا محل سرازیر شدن موي زنخ و عرض آن،ما بین
انگشت ابهام و سبابه است.
برخی گفته اند:حد صورت،از لحاظ طول،قسمت ظاهر پوست،از محل روییدن موي سر تا زنخ و از لحاظ عرض ما بین دو
گوش است،لکن قسمتی از زنخ که زیر موست و همچنین قسمتهاي دیگر که از مو پوشیده شده است و درون دهان و بینی و
چشم،جزء صورت نیست،زیرا صورت آن است که در مقابل بیننده قرار می گیرد و براي او آشکار است.این مطلب از ابن
عباس،ابن عمر،حسن،قتاده،زهري،شعبی و دیگران نقل شده و مختار ابو حنیفه و اصحاب اوست.
انس بن مالک،ام سلمه،عمار،مجاهد،سعید بن جبیر و جماعتی گویند:
صورت از محل روییدن موي سر تا زنخ،از لحاظ طول،و از گوش تا گوش از لحاظ عرض است.چه در برابر چشم بیننده ظاهر
باشد یا نباشد و چه بوسیلۀ موي پیشانی و ریش پوشیده شده باشد یا نه همچنین داخل دهان و بینی و قسمتی از گوشها که در
سمت صورت قرار دارد.شافعی نیز همین قول را برگزیده است.
رافِقِ 􀀀 وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَ
:و دستها و مرفق ها را بشویید.
ص : 220
مرافق جمع مرفق است.مرفق آن قسمتی از دست است که انسان بدان متکی می شود(و در حقیقت،محل خم شدن دست
را واجب می شمارند. « مرفق » دانسته اند و شستن « مع » را در اینجا بمعناي « الی » است)واحدي گوید:بسیاري از علماي نحو
عقیدة اکثر فقها نیز همین است.
فایده اي ندارد و شستن « مرافق » زجاج گوید:-اگر مقصود این باشد که شستن دستها با مرفقها واجب است،در این صورت، ذکر
شستن را قطع کرد،بنا بر این « مرفق » تعیین کرده،باید از حد « مرفق » همۀ دست واجب است،لکن از آنجا که حد شستن دست را تا
مرفقها حد انتهاي شستشوي دستهاست و بدین ترتیب مبدء شستشو انگشتان و انتهاي آن مرفقهاست.
لکن امت،اجماع کرده اند بر اینکه:در موقع شستشوي دستها هر کس از مرفقها شروع و به انگشتان ختم کند،وضویش صحیح
است اختلاف در بارة شروع شستن دستها از انگشتان بطرف مرفقهاست.نیز اجماع دارند بر اینکه هر کس در موقع شستن
دستها مرفقها را بشوید وضویش صحیح است.اختلاف در این است که اگر کسی مرفقها را نشوید،آیا وضویش صحیح است یا
نه؟شافعی گوید:
-مخالفی در این که شستن مرفقها واجب است سراغ ندارم.
نساء 2:اموال ایشان را با ) « والِکُمْ 􀀀 ی أَمْ 􀀀 والَهُمْ إِل 􀀀 تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 آمده،این آیه است: لا « مع » بمعناي « الی » از جاهایی که در قرآن کریم
اموال خویش مخورید)در شعر امرء القیس نیز چنین شده است:
له کفل کالدعص بلله الندي
الی حارك مثل الرتاج المضبب
یعنی آن اسب را کفلی است همچون شن مرطوب،با شانه اي همچون دري که بر آن قفلی محکم زده باشند.
این مطلب نمونه هاي فراوانی دارد.
وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ
:این جمله،امر می کند به مسح سر.مسح این است که دستانت
ص : 221
را به چیزي بکشی مثل اینکه بوسیلۀ دست عرق پیشانی را پاك کنی.ظاهر این است که مسح تمام سر واجب نیست،زیرا آن
کس که قسمتی از سر را مسح کند،او را مسح کنندة سر گویند.اصحاب ما نیز چنین گویند.عقیدة آنان،این است که:باید
اندازه اي از سر را-که بنظر عرف،مسح بر آن صدق کند-مسح کرد ابن عمر،ابراهیم،و شعبی نیز چنین گویند.مذهب شافعی
نیز همین است مالک گوید.
-همۀ سر را باید مسح کرد.
ابو حنیفه گوید:
را که قریب یک چهارم سر است،مسح می کرد.در اینباره « ناصیه » -1 باید یک چهارم سر را مسح کرد،زیرا پیامبر گرامی
روایاتی هم نقل شده است که با آوردن آنها سخن را طولانی نمی کنیم.
وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ
:در بارة این جمله،اختلاف است:جمهور فقها گویند:
-شستن پاها در موقع وضو واجب است.
امامیه گویند:
-تنها مسح پاها واجب است.
عکرمه نیز بر عقیدة امامیه است.از جماعتی از صحابه و تابعان-همچون ابن عباس،انس،ابو العالیه و شعبی-نیز نقل شده است
که فقط مسح پاها واجب است.
حسن بصري گوید:
-شخص مخیر است میان شستن و مسح پاها.
طبري و جبایی نیز چنین گفته اند،جز اینکه آنها مسح همۀ پاها را-اعم از پشت پا و کف پا-واجب دانسته و تنها مسح پشت
پاها را کافی نمی دانند.
ناصر الحق که یکی از پیشوایان شیعۀ زیدیه است گوید:
-هم شستن پاها و هم مسح آنها واجب است.
ابن عباس وضوي پیامبر را اینطور توصیف می کند که او روي پاها را مسح کرد.
نیز از پیامبر روایت شده است که:
ص : 222
-در کتاب خدا دستور،مسح پاهاست ولی مردم پاها را شستشو می کنند.
و نیز فرمود:
-وضو،دو شستن و دو مسح است.(شستن دستها و شستن صورت،مسح سر و مسح پاها) قتاده گوید:
-خداوند،دو شستن و دو مسح واجب کرده است.
ابن علیه:از حمید،از موسی بن انس،روایت کند که:
-وي در حضور ما به انس گفت:
حجاج در اهواز براي ما سخن رانی کرد و در بارة وضو چنین گفت:
-صورت و دستها را بشویید و سر را مسح کنید.هیچ چیزي براي انسان از پاها به آلودگی نزدیکتر نیست،بنا بر این باطن و ظاهر
و پشت پاها را بشویید.
انس گفت:
خداوند راست گفت و حجاج دروغگوست.خداوند متعال می فرماید:
- وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ راوي گوید:
-خود انس در موقع مسح پاها،فقط پاها را تر می کرد.
شعبی گوید:
-جبرئیل در بارة مسح بر پیامبر نازل شد و گفت:در موقع تیمم اعضایی که باید شسته شوند مسح می شوند و اعضایی که باید
مسح شوند،ترك می شوند.
روایاتی که در اینباره از بزرگان اهل بیت،نقل شده،از حد شماره بیرون است.
حسین بن سعید اهوازي روایت کند که غالب بن هزیل گفت:از امام باقر ع در بارة مسح پاها سؤال کردم،فرمود:
-مسح پاها همان است که جبرئیل در بارة آن نازل شد و بیان کرد.
نیز از احمد بن محمد روایت کند که وي گفت:از موسی بن جعفر در بارة مسح
ص : 223
پاها سؤال کردم که چگونه است.او کف دست را بر انگشتان پا نهاد و تا کعب آن مسح کرد.گفتم:
-اگر کسی بوسیلۀ دو انگشت دست تا کعب پاها را مسح کند،چطور؟ فرمود:
-نه،جز اینکه بهمۀ کف دست،پاها را مسح کند.
اختلاف قرائت
و مجرور « برءوسکم » را به نصب و جر قرائت کرده اند.آنان که قائلند به وجوب شستن پاها،کلمه را معطوف بر « ارجلکم » کلمۀ
دانسته و گفته اند:مراد از مسح، شستن است.از ابن زید روایت است که:
-مسح،شستشوي خفیف است.مردم می گویند:براي نماز مسح کرد.(یعنی شستشو کرد) او این مطلب را تقویت کرده و گفته
است:
-محدود کردن و موقت ساختن چیزي با شستن مناسب است،نه با مسح.از آنجا که در آیۀ شریفۀ مسح پاها را محدود به
کعب،کرده است،معلوم می شود که در اینجا مسح در حکم شستن است،زیرا مثل شستن محدود شده.ابو علی فارسی نیز همین
قول را اختیار کرده است.
برخی گفته اند:
سوراخ ویران )« حجر ضب خرب » است.چنان که گویند « برءوسکم » -علت مجرور بودن کلمه،مجاورت با کلمۀ
مجرور شده است.امراء القیس گوید: « ضب » مع الوصف بواسطۀ مجاورت با .« ضب » است نه « حجر » صفت « خرب » مارمولک)کلمۀ
کان ثبیراً فی عرانین و بله
کبیر اناس فی بجاد مزمل
یعنی گویی ثبیر(یکی از بزرگترین کوه هاي مکه)در آغاز باران،بزرگ مردم است که خود را با گلیمی خط دار پوشانده
صفت کبیر است « مزمل » است.در این بیت
ص : 224
مجرور شده. « بجاد » و بر اثر مجاورت با
زجاج گوید:
است و بنا بر این پاها را مثل سر باید مسح کرد.برخی از پیشینیان خاطر « رءوس » -هر گاه کلمه را به جر قرائت کنند عطف بر
نشان کرده اند که:
-جبرئیل به مسح پاها نازل شد و سنت،شستن پاها است.
وي گوید:
-جر کلمه بخاطر مجاورت،آنهم در قرآن کریم،روا نیست،لکن مسح بنا بر این حدي که در قرآن براي آن تعیین شده مانند
شستن است.
اخفش گوید:
و بر حسب معنی از آن منقطع است.مانند گفتۀ شاعر: « رءوس » -این کلمه بر حسب لفظ عطف بر
-علفتها تبناً و ماء باردا.یعنی آن حیوان را کاه دادم و او را آب سرد نوشانیدم.
در بارة قرائت نصب کلمه،گفته اند:
زیرا فقهاي بلاد اسلامی را دیده ایم که پاها را می شویند و به مسح اکتفاء نمی کنند.از پیامبر گرامی ،« ایدیکم » -عطف است بر
نیز روایت است که قومی را در حال وضو دید که پشت پاها را نمی شستند فرمود:واي بر این پشت پاها از آتش ( 1).این مطلب
را ابو علی فارسی ذکر کرده است.
کسانی که می گویند هم مسح و هم شستن پاها واجب است،بدون اینکه خود را بزحمت افکنند،جر و نصب کلمه را بر ظاهر
و نصب را بنا بر عطف بر محل آن دانسته اند.در ادبیات عرب،نمونۀ این « رءوس » آن عطف کرده،جر را بنا بر عطف بر لفظ
شاعر نیز گوید: « لیس فلان بقائم و لا ذاهباً »: مطلب،بسیار است.مثلا
معاوي اننا بشر فأسجح
فلسنا بالجبال و لا الحدیدا
یعنی:اي معاویه،ما انسانیم.کوه و آهن نیستیم.ما را عفو کن.(در اینجا
ص : 225
1) - ویل للعراقیب من النار .در بارة این حدیث بعدا گفتگو خواهد شد -1
دیگري گوید: (« الجبال » عطف است بر محل « الحدید »
هل انت باعث دینار لحاجتنا
او عبد رب اخاعون بن بخراق
بعیدتر از موارد (« دینار » عطف است بر محل « عبد » یعنی:آیا تو براي حاجت ما دیناري می فرستی یا عبد رب را؟(در اینجا
فوق،گفتۀ شاعر دیگري است:
جئنی بمثل بنی بدر لقومهم
او مثل اخوه منظور بن سیار
این « جئنی بمثل بنی بدر »: یعنی:براي من مثل بنی بدر یا مثل برادران منظور بن سیار،حاضر کن.در این شعر در حقیقت،معناي
دوم را نصب داده است. « مثل » از اینرو « احضر لی مثلهم »: است که
پاسخ دلایل وجوب شستن پاها
دانشمندان گفته اند:
-این که مسح را به معناي شستن،دانسته اند،به چند دلیل باطل است:
-1 خداوند متعال،اعضایی را که در وضو باید شسته شوند،از اعضایی که باید مسح شوند،جدا کرده است. از لحاظ لغت و
شرع نیز،مسح و شستن با یکدیگر تفاوت دارند.چگونه ممکن است که:مسح و غسل،یکی باشند؟! 2-هر گاه
باشد و در مورد سر،تنها مسح واجب باشد،نه شستن،بنا بر این حکم پاها نیز باید مسح باشد نه « رءوس » عطف بر « ارجل » کلمۀ
شستن.زیرا حقیقت ربط میان دو کلمه بوسیلۀ حروف عطف،غیر از این نیست.
-3 اگر مسح بمعناي شستن باشد،چه فایده اي دارد که استدلال کنند بروایتی که می گوید:پیامبر وضو گرفت و پاها را
شست؟!زیرا بنا بر این،ممکن است او پاها را مسح کرده باشد و دیگران مسح را شستن نامیده باشند.
در مورد استشهادي که ابو زید بگفتۀ عرب کرد که آنها می گویند:براي نماز مسح کردم و نگویند:شستشو کردم،باید توجه
داشت با این جمله،در حقیقت می خواهند
ص : 226
تغسلت »: اشاره کنند به اینکه وضو گرفته اند و مطلب را با ایجاز و اختصار بیان می کنند.بدیهی است که:اگر می گفتند
یعنی براي نماز شستشو کردم)صحیح نبود و احتمال انجام غسل داده می شد.روي این اصل،کلمۀ مسح بکار بردند.به )« للصلاه
خصوص که اعضایی که شسته می شوند هم مسح می شوند.بهر صورت،این استعمال مجازي بخاطر این است که مطلب معلوم
است و دلیلی بر گفتار آنان نیست.
مرحوم سید مرتضی می فرماید:اینکه محدود شدن پاها در آیه،دلیل بر وجوب شستن دانسته اند،صحیح نیست،زیرا مسح،فعلی
است که از جانب شرع،مثل شستن واجب شده و مانعی نیست که همانطوري که شستن اعضا محدود شده،مسح اعضا نیز
محدود شود و اینکه خداوند متعال دستور داده است که پاها را تا کعب،مسح کنید،دلیل این نیست که باید پاها را تا
کعب،شست.
ممکن است بگویند:همانطوري که محدود شدن دستها تا مرفق،دلیل بر وجوب شستن است،محدود شدن پاها تا کعب،نیز دلیل
وجوب شستن خواهد بود.
گوییم:اینکه ما شستن دستها را واجب می دانیم نه به دلیل محدود شدن دستهاست بلکه به دلیل تصریح قرآن کریم بر وجوب
شستن آنهاست.حال آنکه در مورد پاها چنین تصریحی وجود ندارد.
اگر بگویند:عطف محدود(که پاهاست)بر محدود(که دستهاست)براي رعایت ترتیب کلام بهتر خواهد بود.
گوییم:این مطلب صحیح نیست،زیرا دستها محدودند و بر صورت که نامحدود است،عطف شده اند،بنا بر این جایز است که
که محدود نشده،عطف و در هر دو تنها مسح لازم باشد.این مطلب،از « رءوس » با اینکه محدود شده است بر کلمۀ « ارجل » کلمۀ
آنچه آنها می گویند بهتر است،زیرا آیۀ شریفه،نخست عضوي را که شستن آن واجب و حد آن را تعیین نکرده-یعنی
صورت-،سپس عضوي را که شستن آن نیز واجب و حد آن را تعیین کرده-بر آن عطف می کنند.آن گاه مطلب را از سر
گرفته،عضو مسح کردند غیر محدودي را-یعنی سر-ذکر،سپس عضوي مسح کردنی و
ص : 227
محدود را-یعنی پاها-بر آن عطف می کند.بدین ترتیب،دو جمله در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند،زیرا در جملۀ اول شستنی
محدود بر شستنی نامحدودي و در جملۀ دوم، مسح کردنی محدودي بر مسح کردنی نامحدودي عطف شده است.
را ضمن دلایل و شواهدي بنا بر مجاورت،دانسته اند،نیز در اشتتباهند،زیرا همانطوري که اشاره « ارجل » آنان که جر
کردیم،زجاج-که یکی از بزرگان ادبیات عرب است-این مطلب را در مورد قرآن کریم،جایز نمی داند.گذشته از این مسأله
جر،بنا بر مجاورت،بمواردي اختصاص دارد که فاقد حرف عطف باشد و نیز مواردي که مقصود گوینده روشن باشد،نه مثل
آیۀ شریفه،که جر بنا بر مجاورت،تولید اشتباه خواهد کرد، در عین حال محققان علم نحو،اعراب کلمه را بنا بر مجاورت جایز
ندانسته و مواردي که بعنوان نمونه،مثال آورده شد،توجیه کرده و پاسخ گفته اند.
را « اغسلوا » دانست-نیز خالی از اشتباه نیست،زیرا او در حقیقت،در آیۀ « علقتها تبنا و ماء باردا » گفتار اخفش نیز-که آیه را مثل
تقدیر گرفت و چنین تقدیري هنگامی رواست که اضطراراً براي اصلاح معنی ناگزیر باشیم،لکن هر گاه معناي کلام،مستقیم و
ظاهر باشد،چگونه جایز است که مرتکب چنین تقدیر ناصوابی بشویم؟! سید مرتضی در پاسخ ابو علی فارسی-که
دانسته بود-گوید: « ایدي » را بقاعدة عطف بر « ارجل » نصب
-اگر تأثیر در کلام را به آنچه نزدیکتر است،نسبت دهیم.بهتر از آن است که به آنچه دورتر است،بنا بر این اگر
بدانیم،بهتر است.بخصوص که جمله اي که به شستن صورت و دستها امر « رءوس » را بخاطر عطف بودن بر محل « ارجل » نصب
می کند،پایان یافته و جمله اي دیگر،در مورد مسح سر و پاها آغاز گشته است و صحیح نیست که بعد از قطع جمله اي بار
دیگر بوسیلۀ ربط عطفی آن بازگشت شود.تازه اگر این کار،از لحاظ ادبی هم بلا مانع باشد،در مورد آیه،ترجیح با گفتار
ماست،زیرا میان دو قسمت تطابق برقرار می شود و منافاتی با یکدیگر ندارند.
ص : 228
در مورد حدیثی که از پیامبر نقل کردند که:
و احادیث دیگر که مضمون آنها دلالت می کند بر اینکه:پیامبر وضو می گرفت و پاها را می شست، « ویل للعراقیب من النار »
باید توجه داشت که ما نمی توانیم بخاطر چنین احادیثی که براي ما اطمینان بخش نیستند، از ظاهر قرآن کریم دست بر
داریم.و انگهی اخبار بسیاري از طریقۀ اهل تسنن در کتب شان و از شیوخشان،در دست داریم که خلاف آن اخبار افاده می
کنند.اوس بن اوس گوید:
پیامبر پس از قضاي حاجت،آبی طلبید و »: حذیفه گوید « پیامبر را دیدم که وضو گرفت و بر نعل خود مسح کرد و نماز خواند »
و احادیث دیگري که آوردن آنها بطول می انجامد. « وضو گرفت و بر پاهاي خود مسح کرد
در مورد حدیث
روایت است که گروهی از افراد بی سر و پا ایستاده بول می کردند.این بول بر پاها و پشت پاهایشان « ویل للعراقیب من النار »
ترشح می کرد و آنها بدون شستشو براي نماز به مسجد می آمدند، از اینرو پیامبر آنها را به عذاب جهنم تهدید کرد.
کعب پا
امامیه می گویند:
-کعب پا استخوان برجسته اي است که در پشت پا و در محل بستن بند کفش است.
در اینباره محمد بن حسن که از اصحاب ابو حنیفه است با ایشان موافقت کرد.اگر چه قائل است که پاها را تا کعب،باید
شست.
جمهور مفسران و فقها گویند:
زیرا بنا بر این « و ارجلکم الی الکعاب »: -کعب استخوان ساق است.اگر کعب همان چیزي بود که امامیه گویند،باید گفته شود
( قول،در هر پایی دو کعب است. ( 1
ص : 229
1) -باید توجه داشت که اهل لغت،براي کعب دو معنی کرده اند:یکی استخوان برجستۀ پشت قدم و دیگر دو استخوان -1
برجستۀ کنار قدم.منظور علماي شیعه از کعب پا همان استخوان برجستۀ پشت پاست و هر پایی بیش از یک کعب ندارد و
معناي ظاهر کلمه هم همین است.لکن آقایان کعب را به معناي استخوان کنار قدم گرفته-که یک معناي بعید است-و به
گفته شده باشد.توجه به این نکته « الی الکعاب » علماي شیعه اشکال کرده و گفته اند،چون هر پایی داراي دو کعب است باید
نیز لازم است که هیچگاه کعب به معناي ساق پا استعمال نشده است.
وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا
:اگر در موقع نماز،جنب باشید،لازم است بوسیلۀ غسل خود را طاهر سازید.جنابت،بر اثر خارج شدن منی یا غایب شدن سر
آلت تناسلی مرد،در آلت تناسلی زن،حاصل می شود.
اءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا 􀀀 ساءَ فَلَمْ تَجِ دُوا م 􀀀 لامَسْتُمُ النِّ 􀀀 ائِطِ أَوْ 􀀀 جاءَ أَحَ دٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغ 􀀀 ی سَ فَرٍ أَوْ 􀀀 ی أَوْ عَل 􀀀 وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْض
بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ
:تفسیر این قسمت در سورة نساء(آیه 43 )گذشت و تکرار آن لزومی ندارد.
اللّ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ
􀀀
ا یُرِیدُ هُ 􀀀م
:خداوند نمی خواهد بوسیلۀ حکم وضو و غسل و تیمم-در موقع نبودن آب یا معذور بودن استعمال آن-شما را دچار سختی و
زحمت کند.
کِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ 􀀀 وَ ل
:بلکه می خواهد بوسیلۀ وضو و غسل جسد شما را از آلودگی گناهان پاك گرداند.حرف لام براي بیان اراده است.چنان که
شاعر گوید:
ارید لا نسی ذکرها فکانما
تمثل لی لیلی بکل سبیل
یعنی:می خواهم یاد او را فراموش کنم.گویی بهر راهی در برابر من مجسم شده است.
وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ :و ارادة خداوند این است که بوسیلۀ « وضو گناهان گذشته را می پوشاند »: در حدیث است که پیامبر فرمود
وضو و غسل با وجود آب و تیمم با فقدان آب،نعمت خود را بوسیلۀ اباحۀ تیمم براي شما تمام کند و این گذشت و تخفیف را
یکی دیگر از نعمتهاي خود نسبت به شما قرار دهد.
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
:براي اینکه شما از راه اطاعت دستورهاي خداوند،او را سپاسگزاري کنید.
این آیۀ شریفه،متضمن کیفیت غسل و وضو و احکام آنهاست.لکن مسائل متفرع بر آنها بسیار و محل ذکر آن کتابهاي فقهی
است.
ص : 230
[ [سوره المائده ( 5): آیات 7 تا 10
اشاره
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ 􀀀 ذاتِ اَلصُّدُورِ ( 7) ی 􀀀 اَللّ عَلِیمٌ بِ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
ا وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 ا وَ أَطَعْن 􀀀 اثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْن 􀀀 اقَهُ اَلَّذِي و 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمْ وَ مِیث
􀀀
وَ اُذْکُرُوا نِعْمَهَ هِ
اَللّ خَبِیرٌ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
ي وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 أَلاّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْو
􀀀
ی 􀀀 لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَل 􀀀 داءَ بِالْقِسْطِ وَ 􀀀 لِلّ شُهَ
􀀀
قَوّ هِ
امِینَ 􀀀 آم کُونُوا نَُوا
ئِکَ􀀀 ا أُول 􀀀 اتِن 􀀀 اَلصّ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ ( 9) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَ ذَّبُوا بِآی
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع اَللّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
􀀀
ما تَعْمَلُونَ ( 8) وَعَدَ هُ 􀀀بِ
( حابُ اَلْجَحِیمِ ( 10 􀀀 أَصْ
(1)
ترجمه
و یاد کنید نعمت خدا را بر خویشتن و پیمانی را که از شما گرفت هنگامی که گفتید:شنیدیم و اطاعت کردیم و از خداوند
بپرهیزید که او به اسرار شما آگاه است.
اي مردم مؤمن،در راه خدا قیام کرده،گواهان عدل باشید و کینۀ قومی شما شما را به بی عدالتی نکشاند.عدالت کنید که به
تقوي نزدیک تر است و تقوي پیشه کنید که خداوند بکردار شما آگاه است.خداوند بمردم مؤمن و شایسته،وعدة مغفرت و
اجر عظیم داده است.و آنان که کافر شدند و آیات خدا را تکذیب کردند، اصحاب دوزخ هستند.
ص : 231
1) -آیۀ 7 تا 10 سورة مائده جزء ششم سوره 5 -1
بیان آیۀ 7
اشاره
لغت
را مؤنث آورده،زیرا مقصود،معنی هایی است که در دلها وارد می شوند.از طرف دیگر،کلمه را مفرد « ذات » ذات الصدور:کلمۀ
نگفته، تا خبر دهد که بهر معنایی جداگانه علم دارد. « ذوات الصدور » آورده و
مقصود
در آیۀ پیش احکامی را در مورد وضو و غسل و تیمم بیان کرد،اکنون انسانها را بیاد نعمت هاي خود انداخته،می فرماید:
اللّ عَلَیْکُمْ
􀀀
وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ هِ
بصورت جمع نگفت، تا بزرگی نعمت را نشان دهد و خاطر نشان کند که هر نعمتی از « نعم » :کلمۀ نعمت را مفرد آورد و
خداست و باید بزرگترین شکرها را به پیشگاهش تقدیم کرد،زیرا او اصل نعمتهاست و اموري مثل خلق،حیات،
عقل،حواس،قدرت و ابزار زندگی نعمتهاي او هستند.
برخی گفته اند:کلمۀ نعمت،مفید معناي جنس است و همۀ نعمتها را شامل می شود.
می نامند. « ارض » چنان که قطعه هایی از زمین را
اثَقَکُمْ بِهِ 􀀀 اقَهُ الَّذِي و 􀀀 وَ مِیث
:در این باره اقوالی است:
-1 مقصود همان پیمان و بیعتی است که پیامبر در موقع مسلمان شدن،از آنها گرفت،تا خدا را در همۀ امور واجب اطاعت
کنند.خواه طبق میلشان باشد یا نباشد.
این قول از ابن عباس و سدي است.
-2 ابو الجارود از امام باقر(ع)روایت کرده است که:مقصود مطالبی از قبیل حرام بودن چیزهاي غیر مباح و کیفیت طهارت و
وجوب ولایت است که در حجه الوداع بیان شده بود.این معنی داخل در قول اول است.
ص : 232
-3 ابو علی جبایی گوید:مقصود،متابعت آنها از پیامبر است در روز بیعت عقبه و بیعت رضوان.
-4 مجاهد گوید:مقصود،پیمانی است که خداوند در موقع بیرون آوردن ایشان از صلب آدم،از ایشان گرفته و به آنها گفته
این قول از سایر اقوال ضعیف تر است. .« پروردگار ما هستی »: و آنها پاسخ داده بودند «؟ آیا من پروردگار شما نیستم »: بود
ا􀀀 ا وَ أَطَعْن 􀀀 إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْن
ذاتِ الصُّدُورِ :از خداوند بپرهیزید که 􀀀 اللّ عَلِیمٌ بِ
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
: در آن هنگام شما گفتید:گفتۀ تو را شنیدیم و اطاعت کردیم وَ اتَّقُوا هَ
دلهاست، زیرا دل در سینه « صدور » او به آنچه در سینه هاي پنهان کردید،یعنی از اسرار قلبی شما آگاه است.منظور از کلمۀ
( جاي دارد. ( 1
لِلّ
􀀀
قَوّ هِ
امِینَ 􀀀 آم کُونُوا ا أَیُّهَا الَّذِینَ نَُوا 􀀀ی
:اي مردم مؤمن،باید عادت شما و خوي شما قیام به حق باشد،بطوري که خود عمل شایسته انجام دهید و دیگران را امر به
معروف و نهی از منکر کنید و اینها را براي تحصیل رضاي خدا انجام دهید.
داءَ بِالْقِسْطِ 􀀀 شُهَ
:حال آنکه گواهانی هستید که عادلانه،بوظیفۀ شهادت عمل می کنید.
برخی گویند:یعنی براي خدا مردم را بسوي حق دعوت و بوسیلۀ عدالت و حق و دلایل محکم از دین خدا دفاع کنید.چه شاهد
در حقیقت از مورد شهادت، دفاع می کند.
یَجْرِمَنَّکُ مْ شَنَآنُ قَوْمٍ :زجاج 􀀀 و بقولی:یعنی از اهل عدالت باشید،زیرا آنان در روز قیامت،گواه مردم هستند وَ لا
را بفتح نون بخوانیم « شنئان » گوید:اگر
ص : 233
و بدین « ذات » به معناي راز و سر بکار می رود.رجوع شود به المنجد ذیل کلمۀ « ذات الصدر » 1) -بطور کلی در لغت عرب -1
دلهاست بمناسبت اینکه جاي دل،سینه است. « صدور » ترتیب چه نیازي است که بگوییم منظور از
مصدر و بمعناي کینه و اگر به سکون نون بخوانیم صفت و بمعناي کینه ور خواهد بود.
ما در پیرامون معناي این کلمه در اول سوره گفتگو کرده ایم.
أَلاّ تَعْدِلُوا
􀀀
ی 􀀀 عَل
کسی که نسبت »: صفت باشد،یعنی « شنئان » :بغض و کینۀ شما نسبت بمردمی،شما را به بی عدالتی وادار نکند.هر گاه کلمۀ
اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ «. بقومی کینه دارد،شما را به بی عدالتی وادار نکند در حکم و سیرة خود نسبت به ایشان به ستمگري گرایید
ي :شما نسبت بدوستان و دشمنانتان عدالت کنید که به تقوي نزدیکتر است. 􀀀 لِلتَّقْو
اللّ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:از عقاب خدا بترسید و باطاعت و اجتناب از بدیها خود را در معرض آن قرار ندهید.
ما تَعْمَلُونَ 􀀀 اللّ خَبِیرٌ بِ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند بکردار شما دانا و شما را کیفر می دهد.
اللّ الَّذِینَ آمَنُوا
􀀀
وَعَدَ هُ
:آنان که به بیگانگی خدا تصدیق و به پیامبري حضرت محمد ص اقرار کردند.
الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ مَِلُوا
:و کارهاي پسندیده را-اعم از واجب و مستحبّ-انجام دادند.
لَهُمْ مَغْفِرَهٌ
:خداوند آنان را وعدة مغفرت داده،گناهان را می آمرزد و بدیهاي آنها را به پردة بزرگی و کرم می پوشاند.
وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ
:پاداش بزرگ نیز به آنها وعده شده است.فرق میان اجر و ثواب، این است که ثواب،در برابر طاعات است ولی اجر،مزدي
است که در عوض کاري داده می شود.وعده،عبارت است از خبري که نفعی را نوید دهد و وعید،خبري است که ضرري را به
اطلاع رساند.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا
:آنان که توحید خدا و صفاتش را منکر و نبوت پیامبر را نادیده گرفتند.
ا􀀀 اتِن 􀀀 وَ کَذَّبُوا بِآی
:و تکذیب کنند دلایل و براهین پروردگار را.
حابُ الْجَحِیمِ 􀀀 ئِکَ أَصْ 􀀀 أُول
:آنان همواره در دوزخ خواهند بود.چه مصاحبت، مستلزم دوام و خلود است.
ص : 234
10 9- بیان آیۀ 8
اشاره
لغت
یعنی شما را داخل در جرم نسازد...چنان که گفته « لا یجرمنکم »: جرم و اجرام:هر دو به یک معنی هستند.برخی گفته اند
یعنی او را داخل در گناه کرد. « اثمته »: شود
یعنی مرد را تهدید « او عدت الرجل »: یعنی مرد را وعدة نیک دادم و هر گاه بگویید « وعدت الرجل »: وعد:هر گاه بگویید
اللّ الذین
􀀀
وعد ه » استعمال می کنید.بدیهی است که « اوعد » و هم « وعد » کردم.هر گاه آنچه را که وعده می دهید،ذکر کنید،هم
وعدة خیر است براي پاکان و نیکان.این خیر را هم بیان کرده که آمرزش و پاداش است. «... آمنوا
اعراب
قوامین:خبر کونوا.
شهداء:حال.
لَهُمْ مَغْفِرَهٌ
:جمله اي است که به منزلۀ کلمۀ مفرد است.یعنی خداوند وعدة مغفرت داده است.چنان که شاعر عرب گوید:
وجدنا الصالحین لهم جزاء
و جنات و عیناً سلسبیلا
یعنی:صالحان را یافتیم که براي آنها پاداش و بهشتها و چشمۀ سلسبیل است.
در محل نصب و کلمه هایی که بر آن عطف « لهم جزاء » در محل نصب است.هم چنان که در شعر جملۀ « لَهُمْ مَغْفِرَهٌ » جملۀ
در محل رفع و آنچه به مردم صالح وعده داده شد،حذف « لَهُمْ مَغْفِرَهٌ » شده اند،منصوبند.این احتمال هم وجود دارد که جملۀ
ص : 235
شده باشد.
مقصود
در آیۀ پیش به این مطلب اشاره کرد که:وفاي به عهد واجب است،اکنون مواردي که صاحبان پیمان باید به آن وفا کرده،و
عمل کنند،ذکر کرده،می فرماید:
ص : 236
[ [سوره المائده ( 5): آیات 11 تا 12
اشاره
اَللّ
􀀀
اَللّ وَ عَلَی هِ
􀀀
اَللّ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اِتَّقُوا هَ
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ 􀀀ی
لاهَ وَ 􀀀 اَللّ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ اَلصَّ
􀀀
الَ هُ 􀀀 ا مِنْهُمُ اِثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ ق 􀀀 رائِیلَ وَ بَعَثْن 􀀀 اقَ بَنِی إِسْ 􀀀 اَللّ مِیث
􀀀
فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ ( 11 ) وَ لَقَدْ أَخَذَ هُ
جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا
اتٍ􀀀 لَأُد اتِکُمْ وَ خِْلَنَّکُمْ 􀀀 اَللّ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئ
􀀀
کاهَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْ تُمُ هَ 􀀀 آتَیْتُمُ اَلزَّ
( واءَ اَلسَّبِیلِ ( 12 􀀀 ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَ 􀀀 ارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ 􀀀 اَلْأَنْه
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،نعمت خدا را بر خود یاد کنید،هنگامی که گروهی خواستند شما را مورد دست اندازي قرار دهند و خداوند
دست هاي آنها را از شما کوتاه کرد.و بپرهیزید از خدا.و مردم مؤمن باید بخدا توکل جویند.
خداوند از بنی اسرائیل،پیمان محکم گرفت و از ایشان دوازده نقیب مامور ساختیم و خداوند بآنها فرمود:من با شمایم.اگر نماز
را بپاي دارید و زکات را بدهید و برسولان من ایمان آورید و آنها را تعظیم کنید و به خداوند قرض نیکو دهید،بدیهاي شما را
می پوشم و شما را داخل بهشت هایی می کنم که نهرها از زیر آنها جریان دارد و هر کس بعد از آن کفر ورزد،از راه
میانه،گم گشته و منحرف شده است
ص : 237
1) -آیۀ 11 و 12 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 11
اشاره
لغت
ذکر:حضور معنی در خاطر.گاهی این کلمه،به معناي گفتن استعمال شود،زیرا خاصیت گفتار نیز حضور معنی در ذهن
است.تذکر،یعنی طلب معنی نه طلب گفتار همّ:قصد توجه نفس به انجام کاري.این کلمه بمعناي فکر غم انگیز نیز استعمال می
با یکدیگر فرق دارند.زیرا قصد همان ارادة جدي « قصد » و« هم » است.در عین حال باید توجه داشت که « هموم » شود و جمع آن
آن مرحله اي از قصد است که هنوز بصورت ارادة جدي در نیامده است. « هم » نسبت به انجام کار است.حال آنکه
مقصود
اکنون خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته،آنان را بیاد نعمت ها و دفع نیرنگ دشمنان انداخته،می فرماید:
اللّ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ 􀀀ی
:اي مردم،مؤمن،نعمت خدا را نسبت بخویش بیاد آورید،آن گاه که مردمی قصد کردند که به شما دست اندازي کنند.در بارة
این مردم اختلاف است:
-1 مجاهد و قتاده و اکثر مفسران گویند:مقصود یهودیان است که خواستند پیامبر را غافل گیر کرده،بقتل رسانند.اینان یهودیان
بنی النضیر بودند که پیامبر با جمعی از اصحاب خود بر آنها وارد شد تا در بارة یکی از اصحاب که دو تن از هم پیمانهاي
پیامبر را کشته و دیۀ آنها را آن بزرگوار لازم بود،با آنها سخن گوید.آنها نیز با پیامبر پیمان ترك جنگ و شرکت در پرداخت
خونبها،بسته بودند.پس از استماع سخن رسول خدا،از حضرتش تقاضا کردند که بنشیند و پس از پذیرایی هاي لازم،مبلغی از
خونبهاي آن دو مقتول را پرداخت کنند،لکن تصمیم گرفتند که پیامبر و اصحاب را-ناجوانمردانه
ص : 238
بقتل رسانند.در این وقت،خداوند متعال،پیامبر را از سوء قصد آنها آگاه کرد و به اتفاق اصحاب از آنجا خارج شدند.این خود
یکی از معجزات پیامبر گرامی اسلام است.
-2 قریش،مردي را براي قتل پیامبر مامور کردند.وي با شمشیر کشیده،بر آن بزرگوار داخل شد و چون خواست وي را بقتل
رساند،گفت:چه کسی قادر است که.مرا از کشتن تو منع کند؟فرمود:خدا.وي شمشیر را افکند و مسلمان شد.نامش عمرو بن
وهب جمحی بود.صفوان بن امیه،بعد از جنگ بدر وي را براي این کار خطیر مامور کرده بود.لکن خواستۀ آنها نقش بر آب
شد!این معنی از حسن است.
-3 ابو علی جبایی گوید:مقصود لطف خداوند است در بارة مؤمنان و باز داشتن دشمنان از اینکه نتوانند مزاحمتی براي
مسلمانان فراهم سازند.خداوند آنها را بچند وسیله از ایجاد مزاحمت براي مسلمانان باز داشت:بیماري،قحطی،مرگ سران،
نابودي حیوانات و دیگري وسایلی که چنان آنها را مشغول و گرفتار کرد که بکلی از فکر مزاحمت و قتل مؤمنان باز ماندند.
جنگ کرد.آنها در قلۀ کوه ها متحصن شدند.پیامبر از « ذي امر » -4 واقدي گوید:پیامبر با گروهی از بنی ذبیان و محارب در
کوه-طوري که آنها را ببیند-بزیر آمد و براي قضاي حاجت،بگوشه اي رفت.در آنجا بر اثر باران لباسهایش تر شد.آنها را از
تن بیرون آورد و بر درختی افکند که خشک شود و خود در زیر آن درخت،بخوابید.
با شمشیر کشیده،بر بالین پیامبر آمد و گفت: « دعثور بن حرث » اعراب او را می دیدند.رئیس آنها
-محمد،اکنون چه کسی می تواند مرا از کشتن تو باز دارد؟ فرمود:
-خدا در این وقت،جبرییل طوري بر سینۀ او کوبید که شمشیر از کفش افتاد و پیامبر شمشیر را برداشت و فرمود:
-اکنون چه کسی مرا از قتل تو منع می کند؟
ص : 239
پاسخ داد:
-هیچکس.اکنون شهادت می دهم که خداوند یکتاست و محمد فرستادة اوست.
از اینرو آیه نازل شد.بنا بر این خلاص شدن پیامبر،نعمتی است براي همۀ مؤمنان، زیرا وجود پر فیض او در میان اهل
ایمان،نعمتی است براي ایشان و تجاوز به او تجاوز به هر فرد مسلمانی است.
فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ
:خداوند آنها را از قصد سویی که در بارة شما داشتند، باز داشت.
اللّ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
􀀀
اللّ وَ عَلَی هِ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:از خدا بپرهیزید.مردم مؤمن باید به نصرت خداوند،توکل جویند که او یاور آنهاست و آنها را کفایت می کند.
ص : 240
بیان آیۀ 12
اشاره
لغت
میثاق:پیمان مؤکدي که مورد وثوق و اطمینان باشد.
بمعناي سوراخ است.نقیب قوم،یعنی ضامن و کفیل قوم،بطوري که گویی بر اسرار آنها نقب زده،بدانها « نقب » نقیب،این کلمه از
هم از همین جاست،زیرا آن کس که نقاب بر چهره دارد همچون نقب زنی است که دیگران از « نقاب » احاطه دارد.کلمۀ
نیز جمع منقبت و از همین ماخذ است،چه مناقب به معناي « مناقب » تردستی او بی خبرند و او به اسرار دیگران واقف است.کلمۀ
فضائل است و کسی را فضائل است که بدانها راه دارد.
تعزیر،توقیر و تعظیم.شاعر گوید، و کم من ماجد لهم کریم و من لیث یعزر فی الندي یعنی،آنها داراي اشخاص کریم و
بزرگوار و شیران دلاوري هستند که در مجلس مورد احترام واقع می شوند.
به معناي یاري کردن نیز بکار می رود،زیرا نتیجۀ آن منع دشمن از مزاحمت است ضلال،گمراهی. « تعزیر » باید دانست که
سواء.میان و وسط.
اعراب
قَرْضاً حَسَناً
. نوح 17 ) « اتاً 􀀀 اللّ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَب
􀀀
وَ هُ » نیز معناي قرض است.نظیر « اقرضتم » زیرا در ،« اقرضاً حسناً ». .در اینجا نه فرمود
نگفته است. « انباتاً » خداوند رویانید شما را از زمین روییدنی)در اینجا
ص : 241
به « رضت » یعنی او را رام کردم و چه خوب رام شد.در اینجا در حقیقت « و رضت فذلت صعبه الی اذلال ». امرء القیس گوید
است. « اذللت » معناي
مقصود
در آیۀ پیش خداوند پرده از روي نیرنگ یهودیان و قصد سوء ایشان نسبت به پیامبر برداشت و در بارة دفع شر ایشان سخن
گفت،اکنون در بارة احوال ایشان و پلیدي باطن و زشتی عادت آنها در خیانت به پیامبران سخن می گوید،تا خاطر پیامبر را از
رفتار و قصد سوء ایشان تسلیت دهد.فرمود.
رائِیلَ 􀀀 اقَ بَنِی إِسْ 􀀀 اللّ مِیث
􀀀
وَ لَقَدْ أَخَذَ هُ
.خداوند از بنی اسرائیل پیمان محکم گرفت و آنها پیش او سوگند یاد کردند که عبادت خود را براي او خالص کرده،به
ا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً :موسی را مامور کردیم که از دوازده قبیلۀ 􀀀 پیامبرانش ایمان آوردند و احکامش را اطاعت کنند وَ بَعَثْن
یهود، دوازده نفر مامور کند تا همچون دیده بانان به سرزمین شام رفته،اخبار آنجا و خصوصیات مردم آن منطقه را براي بنی
اسرائیل شرح دهند.وي از هر قبیله اي نقیبی امین،برگزید و آنها را به ماموریت فرستاد.اینان بموقع بازگشت،قوم خود را از
جنگ ایشان منع کردند،زیرا آنها را نیرومند،یافته بودند،تنها دو تن از این دوازده تن-کالب بن یوفنا و یوشع بن نون-مردم
یهود را بجنگ تشویق کردند.
این معنی از مجاهد و سدي است.
حسن و جبایی گویند:یعنی از هر قبیله اي بر آن پیمان ضامنی گرفتیم.قتاده گوید:یعنی از هر قبیله اي گواهی گرفتیم.بلخی
گوید:ممکن است این دوازده تن، پیامبران یا پیشوایان یهود باشند.ابو مسلم گوید:آنها به پیامبري برگزیده شدند تا دین را بر
پاي دارند و تورات را به یهودیان تعلیم دهند و آنها را بدستورهاي الهی امر کنند.
اللّ إِنِّی مَعَکُمْ
􀀀
الَ هُ 􀀀 وَ ق
:ربیع گوید:خطاب به نقباست.اکثر مفسران گویند:
خطاب به بنی اسرائیل است که خداوند از آنها پیمان گرفت.ممکن است نقبا نیز
ص : 242
مورد نظر باشند.یعنی خداوند فرمود:من با شمایم و شما را در برابر دشمن یاري می کنم و در این ماموریت جنگی-که بر طبق
عهد و میثاق من است-من پشتیبان شما خواهم بود.سپس مطلب دیگري را آغاز کرد،فرمود:
لاهَ􀀀 لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّ
:اگر شما بنی اسرائیل،نماز را بر پاي دارید.
کاهَ 􀀀 وَ آتَیْتُمُ الزَّ
:و زکات را بدهید.
وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی
:و گفتار پیامبرانم را تصدیق کنید.برخی گفته اند:خطاب به نقباست.
وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ
:حسن و مجاهد و زجاج گویند:یعنی پیامبران را یاري کنید.
اللّ قَرْضاً حَسَناً :و در راه خدا انفاق کنید و پول خود را
􀀀
ابن زید و ابو عبیده گویند:یعنی آنها را تعظیم و اطاعت کنید وَ أَقْرَضْتُمُ هَ
در کارهاي خیر مصرف کنید.این کارها درست مثل قرض دادن به خداوند است و بنا بر این پاداش آنها را خدا می دهد.برخی
یعنی حلال. « حسنا » این است که از روي خشنودي باشد و منت و آزاري بدنبال نداشته باشد و بقولی « حسناً » گفته اند:مقصود از
اتِکُمْ 􀀀 لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئ
:در این صورت،گناهان گذشتۀ شما را مورد عفو قرار داده،از کیفر شما چشمپوشی می کنم.
ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه
اتٍ􀀀 لَأُد وَ خِْلَنَّکُمْ
:و شما را داخل بهشتهایی کنم که نهرها از زیر آنها جاري است.
واءَ السَّبِیلِ 􀀀 ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَ 􀀀 فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ
:کسی که بعد از ماموریت نقیبان و گرفتن پیمان،کفر ورزد،راه روشن را گم کرده است.
راست و »: این آیه دلالت دارد بر اینکه:حق،حد وسط میان افراط و تفریط است.از امیر المؤمنین علی ع روایت شده است که
«... چپ گمراه کننده است، جاده،همان راه میانه است
ص : 243
[ [سوره المائده ( 5): آیات 13 تا 14
اشاره
خائِنَهٍ 􀀀 ی 􀀀 زالُ تَطَّلِعُ عَل 􀀀 لا تَ 􀀀 مِمّ ذُکِّرُوا بِهِ وَ
ا􀀀 ح واضِعِهِ وَ نَسُوا َ ظا 􀀀 ق یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ عَنْ مَ اسِی 􀀀 جَعَلْن قُلُوبَهُمْ هًَ ا􀀀 لَعَنّ وَ
اه 􀀀 اقَهُمْ مُْ 􀀀 ما نَقْضِ هِمْ مِیث 􀀀 فَبِ
مِمّ
ا􀀀 ح اقَهُمْ فَنَسُوا َ ظا 􀀀 ا مِیث 􀀀 ي أَخَذْن 􀀀 صار 􀀀 إِنّ نَ
􀀀
الُوا ا 􀀀 اَللّ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ ( 13 ) وَ مِنَ اَلَّذِینَ ق
􀀀
إِلاّ قَلِیلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِصْفَحْ إِنَّ هَ
􀀀
مِنْهُمْ
( کانُوا یَصْنَعُونَ ( 14 􀀀 ما 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
امَهِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ هُ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 ضاءَ إِل 􀀀 داوَهَ وَ اَلْبَغْ 􀀀 ا بَیْنَهُمُ اَلْعَ 􀀀 ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْن
(1)
ترجمه
ما بواسطۀ پیمان شکنی،آنها را لعن و دلهایشان را سخت کردیم.آنان کلام خدا را تغییر می دادند و تفسیر ناصواب می کردند
و نصیب خود را از کلام الهی فراموش کردند و تو همواره بر خیانت آنان آگاه خواهی بود بجز گروهی اندك.پس از ایشان
در گذر و عفو کن که خدا نیکوکاران را دوست دارد.
و از مردمی که گفتند:نصرانی هستیم،پیمان گرفتیم.آنها نیز بهرة خود را از مواعظ الهی فراموش کردند!از اینرو در میان ایشان
تا روز قیامت دشمنی و کینه افکندیم و بزودي خداوند آنها را بکردارشان آگاه خواهد ساخت.
ص : 244
1) -سوره مائده آیۀ 13 و 14 جزء 6 سورة 5 -1
بیان آیۀ 13
اشاره
قرائت
شهید و » خوانده اند.دلیل حمزه و کسایی این است که فعیل نیز بمعناي فاعل آید مثل « قاسیه » و دیگران « قسیه » حمزه و کسایی
خوانده اند،گویند:اکثر و معروف تر همین است. « قاسیه » لکن آنانی که « شاهد و عالم » به معناي « علیم
لغت
یعنی « قاسیه » یعنی:سخت شدم و نرمی جوانی از من رخت بر بست.بنا بر این « و قد قسوت و قسا لداتی » : قسوه:سختی.شاعر گوید
سخت.
ابو العباس گوید:درهم قلب را قسی نامند به خاطر اینکه صداي آن ناهنجار و نادرست است.ابو زبید در بارة بیل هایی که به
سنگ خورند،گوید:
لها صواهل فی ضم السلام کما
صاح القسیات فی ایدي الصیاریف
براي بیلها در میان سنگهایی سخت صدایی است همچون صداي پولهاي قلب در دست صرافان.
عرب -که به معناي سخت است-ارتباطی ندارد.چنان « قسی » ابو علی گوید:قسی به معناي درهم قلب،در اصل عربی نیست و با
نیز عجمی هستند و از چیزي مشتق نشده اند.دلیل عجمی بودن این کلمات،عدم « قابوس،ابلیس، جالوت و طالوت » که کلمات
انصراف آنهاست.
« بِالطّ
􀀀
فَأُهْلِکُوا اغِیَهِ » : خائنه:خیانت.مصدرهایی در زبان عرب،بر این وزن وجود دارد.مثل:عافیه، طاغیه،کاذبه.در قرآن کریم است
رجل » واقعه 2:براي واقع شدن رستاخیر دروغی نیست)در عبارت ) « کاذِبَهٌ 􀀀 ا 􀀀 لَیْسَ لِوَقْعَتِه » ( (الحاقه 5:به سرکشی هلاك شدند
مصدر به جاي صفت بکار رفته و معناي آن مبالغه است.شاعر گوید: « خائنه
ص : 245
حدثت نفسک بالوفاء و لم تکن
للغدر خائنه مغل الاصبع
یعنی:در خاطر خود بفکر وفا بودي و خیانتکاري که براي خیانت بمتاعی دست درازي کند نبودي(مغل بدل خائنه)
اعراب
زائد است. « ما » در این مصراع نیز « لشیء ما یسوّد من یسود »: زائده و براي تاکید است.شاعر گوید « ما » فیما
باشد. « قاسیه » ممکن است کلامی مستقل و بی ارتباط به سابق باشد و پایان کلام سابق .« نقضهم » یحرفون:حال از ضمیر
. « خائِنَهٍ مِنْهُمْ 􀀀» قلیلا:مستثنی از ضمیر
مقصود
اکنون ضمن عطف به سابق،فرماید:
لَعَنّ
اه 􀀀 اقَهُمْ مُْ 􀀀 ما نَقْضِهِمْ مِیث 􀀀 فَبِ
:در اینجا براي تسلیت خاطر گرامی پیامبر فرماید:
از این یهودیان که می خواستند به تو و اصحابت دست اندازي کنند،و عهدي که میان تو و ایشان است بشکنند و ترا غافل گیر
سازند،تعجب مکن.این است خوي ایشان و عادت نیاکان ایشان که در زمان موسی از ایشان پیمان گرفتم که مرا اطاعت کنند
و دوازده نقیب،از میان ایشان بر گزیدم،آنها پیمان مرا شکستند و من آنها را لعن کردم.در این کلام محذوفی وجود دارد که
مقصود از لعن،محروم ساختن آنها « فنقضوا میثاقی و عهدي فلعنّاهم بنقضهم » بخاطر وجود قرینۀ لفظی حذف آن رواست.یعنی
از رحمت است که خود کیفري است.این معنی از عطا و جماعتی است.
حسن و مقاتل گفته اند:یعنی آنها را بصورت بوزینگان و خوکان مسخ کردیم.
ابن عباس گوید:یعنی آنها را بوسیلۀ جزیه،عذاب کردیم پیمان شکنی آنها از چند راه است:تکذیب رسل،قتل انبیا،عدم توجه
بکتاب آسمانی-بقول قتاده-و کتمان صفات پیامبر گرامی اسلام-بقول ابن عباس-.
اسِیَهً 􀀀 ا قُلُوبَهُمْ ق 􀀀 وَ جَعَلْن
:ابن عباس گوید:یعنی دلهاي آنها را طوري سخت ساختیم
ص : 246
که حق در آن اثري نکند در حقیقت،مقصود این است که از آنان سلب توفیق شده و از لطفی که موجب گشایش سینۀ آنان
گردد محرومند،تا آنجا که باطن ایشان نیز برنگ کثیف ظاهرشان در آمده است نظیر اینکه به کسی گفته شود:شمشیرت را بر
اثر عدم مواظبت،فاسد کردي تا اینکه زنگارگون شد و ناچار شدي ناخنهایت را نگیري و از آنها بعنوان سلاح استفاده کنی.
جبایی گوید:یعنی ما از حال درونی ایشان پرده بر افکندیم و سنگدلی آنها را آشکار ساختیم و حکم کردیم که آنها ایمان
نمی آورند و موعظه در آنها بی اثر است و بقولی:قاسی بودن دلهاي آنان،یعنی پست و فاسد بودن آن مثل درهم هاي
قلب.این معنی بازگشت به خشکی و عدم نرمی و لطافت دلها می کند،زیرا پول قلب هم بر اثر اینکه در آن تزویر شده است،بد
صداست.به آدم رحیم دل گفته می شود:نرمدل و به آدم بی رحم گفته می شود:سخت دل و سنگدل.
واضِعِهِ 􀀀 یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَ
:آنان بر اثر خبث باطن،سخن خدا را تفسیر نادرست کرده،صفت پیامبر را تغییر می دهند،بنا بر این تحریف کلام خدا بدو نحو
ممکن است:
-1 تفسیر نادرست 2-تغییر و تبدیلهایی که در عبارات،می دهند و کلامی که از خدا نیست، می گویند از خداست.
مِمّ ذُکِّرُوا بِهِ
ا􀀀 ح وَ نَسُوا َ ظا
:و نصیب خود را از موعظه ها و احکام الهی فراموش کردند آنها پیروي پیامبر را فراموش کردند و از این نصیب بزرگ
چشمپوشی نمودند.
و بقولی یعنی:مطالب آسمانی را تضییع و قرائت آن را ترك کردند،در نتیجه از رشد و کمال محروم شده،بمرور ایام کتاب
خدا را فراموش کردند.
خائِنَهٍ مِنْهُمْ 􀀀 ی 􀀀 زالُ تَطَّلِعُ عَل 􀀀 لا تَ 􀀀 وَ
:ابن عباس گوید:یعنی تو همواره بر خیانت و معصیت آنان آگاهی پیدا می کنی.
بقولی یعنی:همواره بر دروغ و خیانت و پیمان شکنی و همکاریهاي آنها با مردم مشرك و دیگر خیانتهاي آنان،آگاهی.
ص : 247
و بقولی یعنی:تو همواره جماعت خیانتکار آنان را که مخالفت قول و نقض عهد خود می کنند خواهی شناخت.
إِلاّ قَلِیلًا مِنْهُمْ
􀀀
:بجز گروه کمی که اهل خیانت نیستند.
فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ
:تا وقتی که آنها بر عهد تواند و خیانتی نکرده اند،از ایشان درگذر.ابو مسلم گوید:
منظور همانهایی است که استثنا شدند.
حسن و جعفر بن مبشر گویند:
-منظور این است که هر گاه آنها توبه کنند و جزیه دهند،آنها را عفو کن.
طبري نیز همین معنی را اختیار کرده است.
قتاده گوید:
توبه 29 )نسخ شده است. ) « بِاللّ
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ هِ... 􀀀 اتِلُوا الَّذِینَ 􀀀ق» : -این آیه بوسیلۀ آیۀ
جبایی گوید:
انفال 58 )نسخ شده است. ) « واءٍ 􀀀 ی سَ 􀀀 انَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَل 􀀀 خافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِی 􀀀 إِمّ تَ
ا􀀀 و »َ -بوسیلۀ آیۀ
اللّ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
ص : 248
بیان آیۀ 14
اشاره
لغت
اغراء:تسلط بخشیدن دسته اي بر دسته اي.برخی گفته اند:یعنی دو دسته را بجان یکدیگر انداختن.
مقصود
پس از پیمان شکنی هاي یهود با حضرت موسی ع به بیان پیمان شکنی هاي مسیحیان نسبت بحضرت مسیح پرداخته می
فرماید:
اقَهُمْ 􀀀 ا مِیث 􀀀 ي أَخَذْن 􀀀 صار 􀀀 إِنّ نَ
􀀀
الُوا ا 􀀀 وَ مِنَ الَّذِینَ ق
:از آنهایی که خود را مسیحی وانمود کردند،پیمان گرفتیم که خدا را به یکتایی پرستش کنند و به نبوت حضرت مسیح و همۀ
پیامبران خدا بعنوان رسالت و بندگی خدا اعتراف کنند،ولی آنان این پیمان را شکستند و از آن اعراض کردند.آیه،اشاره به
این است که اینها مسیحی و نصرانی حقیقی نیستند،بلکه بر مسیحیت و نصرانیت اختراعی بوده،این نام را خود بر خویشتن
حسن می گوید:خداوند این نام را در موارد مختلف،در بارة ایشان بکار برده «... و من النصاري »: گذاشته اند،از اینرو نفرمود
است،زیرا آنها به این نام شناخته می شوند.
مِمّ ذُکِّرُوا بِهِ
ا􀀀 ح فَنَسُوا َ ظا
:آنها نیز نصیب خود را از پندها و اندرزهاي الهی فراموش کردند.
ضاءَ 􀀀 داوَهَ وَ الْبَغْ 􀀀 ا بَیْنَهُمُ الْعَ 􀀀 فَأَغْرَیْن
:در این باره اختلاف است:حسن گوید:مراد این است که میان یهودیان و مسیحیان دشمنی و کینه افکندیم.جماعتی از مفسران
نیز چنین گویند.ربیع گوید:مقصود اختلافاتی است که میان خود مسیحیان وجود دارد و به
تقسیم شده و با یکدیگر دشمنی می کنند. « نسطوریه » و« ملکائیه » و« یعقوبیه »
ص : 249
زجاج و طبري نیز همین معنی را اختیار کرده اند.
این اختلاف به این صورت بود که:
-نسطوریه می گفتند: عیسی پسر خداست.یعقوبیه می گفتند:عیسی خداست و ملکائیه-که همان مسیحیان رومی هستند،می
گفتند:خدا،مجموعه اي است از:
خدا،عیسی و مریم.
جبایی گوید:مقصود این است که:خداوند بدسته اي امر می کند که بدشمنی دیگران پردازند.سر انجام کار آنها به مرحله اي
می رسد که همگی دشمن یکدیگر بوده،بیکدیگر نسبت کفر و بی دینی دهند.
امَهِ 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 إِل
این دشمنی تا روز قیامت در میان ایشان یا در میان یهودیان و مسیحیان باقی خواهد ماند. »
این است که: «... داوَهَ 􀀀 ا بَیْنَهُمُ الْعَ 􀀀 فَأَغْرَیْن » جعفر بن حرث گوید:مقصود از
-آنها گرفتار اختلاف و همۀ آنها گرفتار خطا و گمراهی هستند،حال آنکه خداوند همۀ موارد اختلاف آنان را با دلیل واضح
براي ایشان بیان کرده،بطوري که همۀ آنها خطاي طرف مقابل را متوجه هستند و بغض و کینۀ یکدیگر را در دل گرفته اند
ولی هیچ یک از آنها متوجه خطا و اشتباه خود نیستند،بنا بر این آنان بوسیلۀ کتاب خدایی به اشتباهات یکدیگر برده و بکمک
دلایل روشن آن.انگشت روي خطاي یکدیگر می گذارند.این موضوع سبب اختلاف و دشمنی آنان شده است.بنا بر این منشأ
اختلاف،کتاب آسمانی و کتاب آسمانی از خداست و صحیح است که بگوید:
ما در میان ایشان دشمنی افکندیم.
عقیدة دیگر در بارة معناي جمله این است که:
-ما در دل آنان ترس و نفرت،نسبت بیکدیگر افکندیم،در نتیجه گرفتار تعصب و دشمنی شدند.این کار کیفري است از پیمان
شکنی آنان.
کانُوا یَصْنَعُونَ 􀀀 ما 􀀀 اللّ بِ
􀀀
وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ هُ
:بزودي در موقع حساب،خداوند آنها را
ص : 250
بعواقب سوء پیمان شکنی آگاه و آنها را بر حسب استحقاقشان کیفر خواهد داد.
گویی منظور خداوند متعال این است که:
دستور عفو و اغماض،موضوعی است که مربوط به این جهان است و بزودي در جهان دیگر،آنان را بکیفر کردار زشت و
ناپسندشان خواهد رسانید.
ص : 251
[ [سوره المائده ( 5): آیات 15 تا 16
اشاره
ابٌ􀀀 اَللّ نُورٌ وَ کِت
􀀀
جاءَکُمْ مِنَ هِ 􀀀 ابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ 􀀀 مِمّ کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ اَلْکِت
ا􀀀 لَکُم کَثِیراً رَسُولُن یُبَیِّنُ ا􀀀 جاءَکُم 􀀀 ابِ قَدْ 􀀀 ا أَهْلَ اَلْکِت 􀀀ی
( راطٍ مُسْتَقِیمٍ ( 16 􀀀 ی صِ 􀀀 ماتِ إِلَی اَلنُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِل 􀀀 لامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُ 􀀀 وانَهُ سُبُلَ اَلسَّ 􀀀 اَللّ مَنِ اِتَّبَعَ رِضْ
􀀀
مُبِینٌ ( 15 ) یَهْدِي بِهِ هُ
(1)
ترجمه
اي اهل کتاب،پیامبر ما بسوي شما آمد تا بسیاري از مطالب کتاب که مخفی می کردید،براي شما بیان کند و از بسیاري در
گذرد.از جانب خداوند نوري و کتابی آشکار بسوي شما آمد.کتابی که خداوند بوسیلۀ آن،کسانی که تابع خشنودي او
هستند،هدایت کند براه هاي سلامت و آنها را از ظلمت ها بنور آورد و براه راست هدایت کند.
ص : 252
1) -آیۀ 15 و 16 سورة مائده جزء ششم -1
16- بیان آیۀ 15
اشاره
لغت
رضوان:خشنودي،رضا،ضد غضب،ارادة پاداش مردمی که سزاوارند.
برخی گفته اند:رضوان یعنی مدح بر طاعت.
علی بن عیسی گوید:رضوان عبارت از چیزي است که مقتضاي آن وقوع طاعت خالص و ضد آن غضب است،زیرا خشنودي
از کاري که گذشته صحیح است و ارادة کار گذشته صحیح نیست.
و خشنودي،عبارت از ارادة انجام کاري است از دیگري،جز اینکه هنگامی این « رضا » لکن این مطلب صحیح نیست، زیرا
خشنودي حاصل می شود که مقصود حاصل گردد و کراهتی عارض نشود،بنا بر این رضا و خشنودي هنگامی تحقق می یابد
که مقصود حصول یابد.بدین ترتیب،نخست اراده اي بر کاري از غیر تعلق پیدا می کند و هنگامی که آن کار انجام یافت،برضا
و خشنودي تعبیر می شود.
مقصود
در آیۀ پیش خداوند داستان پیمان شکنی و نافرمانی اهل کتاب را بیان داشت، اکنون آنها را دعوت به ایمان می کند و به آنها
می گوید پیامبر گرامی اسلام کسی است که اسرار کتابهاي شما را بیان می کند و بدین ترتیب،حجتی براي شما باقی نمی
گذارد.
ابِ : 􀀀 مِمّ کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِت
ا􀀀 لَکُم کَثِیراً رَسُولُن یُبَیِّنُ ا􀀀 جاءَکُم 􀀀 ابِ قَدْ 􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀 فرمود، ی
اي یهودیان و اي مسیحیان،پیامبر ما محمد ص بسوي شما آمد تا بسیاري از مطالب کتابهاي آسمانی-از قبیل سنگساري
زناکاران و امور دیگر-که مخفی و از راه سوء تفسیر،تحریف می کردید-براي شما بیان کند.در اینجا با اینکه مقصود یهودیان
و
ص : 253
اسم جنس است و شامل تورات و انجیل هر دو « کتاب » زیرا کلمۀ « اهل الکتابین » گفت،نه « ابِ􀀀 أَهْلَ الْکِت » مسیحیان است هر دو را
می شود.البته در این اسم جنس،معناي عهد نیز هست.خداوند راه اختصار را پیموده است،از لحاظ اینکه گویی آنها اهل یک
کتاب هستند.
وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ
:و بسیاري از خطاهاي مردم را که تذکر نداده است رها می کند و آنها را در مقابل آنها مؤاخذه نکند و کیفر ندهد،زیرا در
بارة آنها دستوري نداده است.
این معنی از ابو علی جبایی است.
حسن گوید:یعنی بسیاري از گناهان را بوسیلۀ توبه،می بخشاید.
علت اینکه:پاره اي از مطالب را بیان می کند و پاره اي را بیان نمی کند،این است قسمتی که دلیل بر نبوت و صفات و بشارت
بر ظهور اوست و براي شناسایی او لازم است،بیان می کند،مثل مسألۀ سنگسار کردن و قسمتی که بیان و تفصیل آن چنین
فایده اي ندارد،باجمال برگزار می شود.
اللّ نُورٌ
􀀀
جاءَکُمْ مِنَ هِ 􀀀 قَدْ
حضرت محمد ص است،زیرا مردم بوجود او هدایت می شوند هم چنان که به نور.این معنی از قتاده و مختار « نور » :منظور از
زجاج است.
ابو علی جبایی گوید:منظور قرآن است که حق را از باطل جدا می کند.لکن معناي اول،بهتر است،بدلیل:
ابٌ مُبِینٌ 􀀀 وَ کِت
دلیل بر اختلاف معنی است. « کتاب » و« نور » :بنا بر این اختلاف لفظ
وانَهُ 􀀀 اللّ مَنِ اتَّبَعَ رِضْ
􀀀
یَهْدِي بِهِ هُ
:خداوند بوسیلۀ قرآن-و بقولی بوسیلۀ پیامبر- کسانی که از لحاظ قبول قرآن و ایمان و تصدیق پیامبر و پیروي احکام دین،تابع
خشنودي او باشند براه هاي سلامت،هدایت می کند.
لامِ􀀀 سُبُلَ السَّ
:حسن و سدي گویند:یعنی راه هاي خدا،که عبارت از احکامی است که براي بندگان تشریع و بنام آیین اسلام بر آنها نازل
کرده است.
زجاج گوید:یعنی راههاي سلامت از هر ترس و زیانی،مگر آن ترس و زیانی
ص : 254
که قابل توجه نباشد،زیرا ضرر و ترس کم،سر انجام بنفع باز می گردد.پس منظور این است که خداوند کسانی که از چیزهایی
پیروي می کنند که رضاي خدا در آن است،براه سلامت هدایت می کند و سلام و سلامت،مثل ضلال و ضلالت است.
مقصود از هدایت بسوي راه هاي سلامت،این است که:لطف خود را شامل حال آنها می سازد تا براه حق قدم نهند.
ماتِ إِلَی النُّورِ 􀀀 وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُ
:و آنها را از کفر بایمان می آورد،زیرا کفر همچون ظلمت ها موجب حیرت و سرگردانی می شود و ایمان-همچون نور-
موجب هدایت و بصیرت می گردد.
بِإِذْنِهِ
:این رهبري بسوي ایمان از لطف خداوند است.
راطٍ مُسْتَقِیمٍ 􀀀 ی صِ 􀀀 وَ یَهْدِیهِمْ إِل
:و آنها را براه حق-که دین اسلام است-هدایت می کند.این معنی از حسن است.ابو علی جبایی گوید:آنها را براه بهشت
هدایت می کند.
ص : 255
[ [سوره المائده ( 5): آیات 17 تا 18
اشاره
ادَ أَنْ یُهْلِکَ اَلْمَسِیحَ اِبْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی 􀀀 اَللّ شَیْئاً إِنْ أَر
􀀀
اَللّ هُوَ اَلْمَسِیحُ اِبْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ هِ
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀 لَقَدْ کَفَرَ اَلَّذِینَ ق
ي􀀀 صار 􀀀 الَتِ اَلْیَهُودُ وَ اَلنَّ 􀀀 ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 17 ) وَ ق 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
شاءُ وَ هُ 􀀀 ا یَ 􀀀 ما یَخْلُقُ م 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ مُلْکُ اَلسَّ
􀀀
اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ هِ
اتِ وَ 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ مُلْکُ اَلسَّ
􀀀
شاءُ وَ هِ 􀀀 شاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَ 􀀀 أَحِبّ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَ
اؤُهُ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
اءُ هِ 􀀀 نَحْنُ أَبْن
( ما وَ إِلَیْهِ اَلْمَصِیرُ ( 18 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اَلْأَرْضِ وَ م
(1)
ترجمه
آنان که گفتند:خداوند مسیح بن مریم است،کافر شدند.بگو:اگر خداوند بخواهد مسیح بن مریم و مادرش و مردم روي زمین
را همگی هلاك کند،چه کسی را یاراي آن است که از ایشان دفاع کند؟و خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین و ما بین آنها
و خدا بر هر چیز قادر است.یهود و نصاري گفتند:ماییم فرزندان و دوستان خدا.بگو:پس چرا شما را بگناهتان کیفر می
دهد،بلکه شما بشري هستید از آفریدگان خداوند.هر که را بخواهد می آمرزد و هر که را بخواهد عذاب می کند و خدا
راست ملک آسمانها و زمین و ما بین آنها و بازگشت،بسوي اوست.
ص : 256
1) -آیۀ 17 و 18 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
18- بیان آیۀ 17
اشاره
لغت
احباء:جمع حبیب،دوستان.کلمۀ حب که بمعناي دوستی است،گاهی هم بمعناي میل و اراده استعمال می شود.
اعراب
لَقَدْ کَفَرَ
ما :یعنی ما بین آسمانها و زمین.در اینجا علت اینکه ضمیر،مثنی آورده 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 وَ م «... اقسم لقد کفر » :حرف لام،جواب قسم.یعنی
شده،این است که منظور دو نوع است:نوعی سماوي و نوعی ارضی.
مقصود
اشاره
اکنون مطالبی را که مسیحیان در بارة عیسی گفته بودند،نقل کرده،می فرماید:
اللّ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀 لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ ق
:آنها گفتند:خداوند،مسیح بن مریم است و بدین ترتیب،کافري پیشه کردند،زیرا این سخن را-واقعاً-از روي عقیده می
گفتند.علت اینکه این گفتار،سبب کفر آنها شد،دو چیز است:
-1 آنها کفران نعمت کردند،زیرا نعمت را بکسانی که مدعی خدایی آنان بودند،نسبت دادند.
-2 آنها کافر شدند.زیرا مسیح را که یکی از آفریدگان خدا بود،بصفات خدا متصف کردند و گفتند:او خداست.بدیهی است
که هر کسی جاهل به خداوند است:کافر است.زیرا چون نعمت خدا را تضییع کردند،گویی نعمت را به غیر خدا نسبت داده
اند.
اللّ شَیْئاً
􀀀
قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ هِ
:به آنها بگو:کی قادر است که شما را در برابر امر خدا حفظ و حمایت کند.این تعبیر،به این معنی است که خداوند مالک و
صاحب
ص : 257
اختیار آنهاست و آنها در برابر پروردگار،هیچگونه قدرت و اراده اي ندارند،بهمین جهت است که دیگري نیز نمی تواند در
ادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ 􀀀 إِنْ أَر « اللّ
􀀀
من یملک من امر ه... »: برابر خدا از ایشان دفاع کند.بنا بر این تقدیر جمله این است
أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً :مقصود اینست که اگر مسیح،خدا بود می توانست در برابر ارادة خداوند،از خود دفاع کند و
نگذارد که خدا او و دیگران را بهلاکت رساند،حال آنکه مسیح را چنین قدرتی نیست، زیرا هیچکس را یاراي مخالفت ارادة
پروردگار متعال نیست.بدین ترتیب روا نیست که انسان،آفریدة مغلوبی را پروردگار خود بداند.
برخی گفته اند:
-مقصود این است که:کسی که چنین قدرتی دارد،برتر از این است که با او خدایی باشد یا چیزي به او مانند شود.
ما􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ مُلْکُ السَّ
􀀀
وَ هِ
:خداوند را پادشاهی آسمانها و زمین و ما بین آنهاست.چنین خدایی دومی ندارد،بنا بر این مسیح نیز در قلمرو ملک
خداست،نه خداست و نه پسر خدا،زیرا کسی که مملوك و در قلمرو ملک الهی است، چگونه ممکن است خدا باشد؟! یَخْلُقُ
شاءُ :او خدایی است که هر چه بخواهد بهر کیفیتی که اراده کند، بزیور آفرینش می آراید،اگر بخواهد انسان را از مردي و 􀀀 ا یَ 􀀀م
زنی و اگر بخواهد انسان را تنها از زنی خلق می کند،بنا بر این اگر مسیح تنها از زنی بوجود آمده است،این دلیل خدایی وي
نیست.
ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
وَ هُ
:خداوند بر هر چه که بخواهد خلق کند،تواناست.
سخنی با مسیحیان
این آیه در مقام رد مسیحیان است که می گویند:
-خداوند با مسیح اتحاد پیدا کرد،بنا بر این قالب جسمانی مسیح بر اثر حلول خداوند،جنبۀ الوهیت پیدا کرد و وظیفۀ مردم
است که او را پرستش کرده،
ص : 258
بخدایی وي معتقد باشند.
توضیح این که:
-کسی که ممکن است هلاك شود،جایز نیست که خدا باشد،همچنین کسی که مولود و پرورش یافته است،جایز نیست که
خدا و پروردگار باشد.
سپس گفتار هر دو فرقه-یهودیان و مسیحیان-را نقل کرده،فرمود:
أَحِبّ
اؤُهُ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
اءُ هِ 􀀀 ي نَحْنُ أَبْن 􀀀 صار 􀀀 الَتِ الْیَهُودُ وَ النَّ 􀀀 وَ ق
:حسن گوید:یعنی یهودیان گفتند مقام و منزلت ما پیش خداوند مانند مقام و منزلت پسر است پیش پدر و مسیحیان از آنجا که
عیسی را پسر خدا شناختند،خود را فرزندان و دوستان خدا شمردند،زیرا مطالب انجیل را تاویل برده،گفتند:عیسی گفته است
ابن عباس گوید:جماعتی از یهودیان-که کعب بن اشرف و کعب بن اسد و زید بن تابوه و...در میان «! پیش پدرم می روم
ایشان بودند به پیامبر-که آنها را از غضب خدا ترسانیده بود-گفتند:
ما را مترسان،زیرا ما فرزندان و دوستان خداییم.و اگر خداوند بر ما غضب کند،غضبش مانند غضب پدر به فرزند است که
بزودي زایل می شود.
و بقولی:
-از آنجا که مردمی مسیح را پسر خدا دانستند،خداوند این مطلب را بهمۀ آنها نسبت داد.این رویه در ادبیات عرب،معمول
است.چنان که گفته می شود:
یعنی گوینده « اللّ
􀀀
قالوا نحن انبیاء ه »: یعنی گروهی از ایشان شاعرند.در بارة همکاران و لشکر مسیلمۀ کذاب گفتند « هذیل شعراء »
را با نیزه زدیم. « ابو مندوسه » یعنی ما « ندسنا ابا مندوسه القین بالقنا »: اي از آنان چنین گفت.جریر گوید
(در حالی که مردي از قوم جریر زده بودند نه همۀ افراد قوم.) سپس به پیامبر خود فرمود:
قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ
:بگو اگر پندار شما صحیح است و در این افترا بخطا نمیروید،چرا خداوند شما را در برابر گناهانتان کیفر می دهد؟زیرا قاعده
این است
ص : 259
که دوست بدوست و پدر بر پسر ترحم کند و عذابش نکند،با اینکه آنها اقرار دارند که خداوند آنها را عذاب می کند و این
مطلب بر طبق کتاب ایشان است و اگر قبول نداشته باشند،کافرند و یهودیان معترف بودند که بمدت چهل روز-که گوساله را
اگر چه مضارع است، لکن بمعناي ماضی است.یعنی چرا شما را عذاب « یعذب »: پرستیده بودند-عذاب می بینند.برخی گفته اند
کرد؟شما اقرار دارید که بر اثر پرستش گوسالۀ سامري گرفتار عذاب خداوند شدید و همچنین خداوند بکیفر کردارتان شما را
به شکل بوزینگان و خوکان در آورد و بخت نصر را بر شما مسلط کرد تا شما را به سختی شکنجه دهد.آیا اینها عذاب
نیستند؟اگر شما دوستان خدا هستید، چرا عذابتان کرد؟ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ :آن چنان که شما فکر می کنید،نیست،شما
فرزندان خدا نیستید،بلکه شما هم از اولاد آدم و مخلوق او هستید.اگر نیکی کنید،پاداش آن را می بینید و اگر بدي
کنید،بکیفر آن می رسید.همانطوري که همۀ انسانها هستند و شما را بر آنها امتیازي نیست.
شاءُ 􀀀 شاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَ 􀀀 یَغْفِرُ لِمَنْ یَ
:اگر چه خداوند،تنها بدکاران را عذاب می کند، لکن می گوید:هر که را بخواهد،می آموزد و هر که را بخواهد کیفر می
دهد،زیرا بلاغت سخن در هیمن تعبیر است و دیگر اینکه بطور ایجاز و اختصار دلالت می کند بر اینکه همۀ امور بخدا باز می
گردند و خداوند بر طبق حکمت خود آنها را انجام می دهد.
ما􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ مُلْکُ السَّ
􀀀
وَ هِ
:ملک آسمانها و زمین و ما بین آنها،از خداست،بنا بر این او را فرزندي نیست،زیرا فرزند از جنس پدر است نه ملک پدر.
وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ
:و امور بندگان بسوي خداوند بازگشت می کند،بنا بر این هیچ کس جز او مالک سود و زیان ایشان نیست،زیرا این عبارت
دلالت دارد بر اینکه در روز قیامت،احدي داراي قدرت و مقام نیست.
این تعبیر دلالت ندارد بر اینکه:در روز قیامت،مردم از لحاظ مکان بخداوند قرب پیدا می کنند،بلکه تسلط و فرمانروایی او را
نسبت بمردم میرساند.
ص : 260
[ [سوره المائده ( 5): آیات 19 تا 21
اشاره
جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ 􀀀 لا نَذِیرٍ فَقَدْ 􀀀 ا مِنْ بَشِیرٍ وَ 􀀀 جاءَن 􀀀 ا 􀀀 ی فَتْرَهٍ مِنَ اَلرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا م 􀀀 ا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَل 􀀀 جاءَکُمْ رَسُولُن 􀀀 ابِ قَدْ 􀀀 ا أَهْلَ اَلْکِت 􀀀ی
اءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِی
􀀀
ا قَوْمِ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ 􀀀 ی لِقَوْمِهِ ی 􀀀 الَ مُوس 􀀀 ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 19 ) وَ إِذْ ق 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
هُ
ارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا 􀀀 ی أَدْب 􀀀 لا تَرْتَدُّوا عَل 􀀀 اَللّ لَکُمْ وَ
􀀀
ا قَوْمِ اُدْخُلُوا اَلْأَرْضَ اَلْمُقَدَّسَهَ اَلَّتِی کَتَبَ هُ 􀀀 الَمِینَ ( 20 ) ی 􀀀 ا لَمْ یُؤْتِ أَحَ داً مِنَ اَلْع 􀀀 اکُمْ م 􀀀 آت
( خاسِرِینَ ( 21 􀀀
(1)
ترجمه
اي اهل کتاب،پیامبر ما در حین انقطاع پیامبران،بمنظور بیان احکام دین، بسوي شما آمد،تا نگویید:بشارت دهنده و ترساننده
اي بسوي ما نیامد.بشارت دهنده و ترساننده بسوي شما آمد و خدا بر هر چیزي قادر است.
و هنگامی که موسی بقومش گفت:اي قوم نعمت خدا را بر خود بیاد آورید، آن گاه که در میان شما پیامبرانی برگزید و شما
را پادشاه ساخت و به شما چیزهایی داد که به احدي از مردم عالم نداده بود.اي قوم،به سرزمین مقدس که خداوند براي شما
مقرر داشته،داخل شوید و بازگشت نکنید که زیان می بینید.
ص : 261
1) -سوره مائده آیۀ 19 و 20 و 21 جزء 6 -1
بیان آیۀ 19
اشاره
لغت
قطع وحی و تعطیل نبوت و رسالت است،از دوران حضرت « فتره من الرسل » فترت:تعطیل عملی.به عقیدة همۀ مفسران منظور از
انقطاع است بطوري که عملی که از روي جدیت انجام « فترت » اللّ (ص)معناي اصلی کلمۀ
􀀀
عیسی تا بعثت حضرت محمد بن عبد ه
شده است،تعطیل و منقطع گردد.
اعراب
أَنْ تَقُولُوا
است. « کراهه ان تقولوا » :بقول بصریان در محل نصب به تقدیر
بوده،حذف شده و مضاف الیه جایگزین آن شده است. « مفعول له » سپس مضاف که
است. « لئلا تقولوا » کسایی و فراء گویند:تقدیر آن
مِنْ بَشِیرٍ
« ما جاءنا بشیر و لا نذیر »: زائد و فایدة آن نفی جنس است.محل جار و مجرور رفع است به تقدیر « من »:
مقصود
اکنون روي سخن به اهل کتاب و مخصوصاً آنهایی است که اهل استدلال و بحث هستند،بمنظور رام کردن آنها در برابر پیامبر
بزرگ خدا می فرماید:
ا یُبَیِّنُ لَکُمْ 􀀀 جاءَکُمْ رَسُولُن 􀀀 ابِ قَدْ 􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀ی
،اي اهل کتاب،پیامبر ما محمد ص بسوي شما آمد تا احکام دین را براي شما بیان کند.این آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند
پیامبر گرامی خود را بدانشی مخصوص گردانیده است که دیگران از آن دانش محرومند.
ی فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ 􀀀 عَل
:او هنگامی آمد که مدتی بود،رسالت قطع و کتب آسمانی کهنه شده بودند.دلالت دیگر آیه این است که در زمان
فترت،پیامبري نیامده و دوران آن از زمان حضرت عیسی ع تا حضرت محمد ص بوده است.قبل از این دوران،نبوت،
ص : 262
اتصال دانسته است.از ابن عباس روایت است که میان عیسی و پیامبر گرامی اسلام،چهار پیامبر بوده است.
در بارة طول دوران فترت،اختلاف است.حسن و قتاده گویند: 600 سال.بنا بروایت دیگر از قتاده 560 سال ضحاك گوید:چهار
صد شصت و چند سال.ابن عباس گوید:
پانصد و چند سال.کلبی گوید:بین میلاد عیسی و محمد 569 سال طول کشید و بعد از عیسی چهار پیمبر آمده است و این مفاد
یس 14 :دو پیامبر بسوي آنان فرستادیم پس آنها را ) « الِثٍ 􀀀 ا بِث 􀀀 ما فَعَزَّزْن 􀀀 ا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَ ذَّبُوهُ 􀀀 إِذْ أَرْسَلْن » : آیۀ شریفه قرآن است
تکذیب کردند و ما آنها را به پیامبر سوم عزت بخشیدیم)در این آیه به ماموریت سه پیامبر،بعد از عیسی تصریح شده،اما
چهارمی را نمی شناسیم.دوران این چهار پیامبر پس از عیسی 134 سال طول کشیده است.از آن پس دوران فترت آغاز گردید.
لا نَذِیرٍ 􀀀 ا مِنْ بَشِیرٍ وَ 􀀀 جاءَن 􀀀 ا 􀀀 أَنْ تَقُولُوا م
:پیامبر ما در دوران فترت،بسوي شما آمد تا بر شما اتمام حجت شود و در روز قیامت نگویید:کسی نیامد که ما را بکار نیکو
بشارت ثواب و بکار زشت،بیم کیفر دهد.
سپس این مطلب را بیان می کند که خداوند از ایشان قطع عذر کرده و بوسیلۀ فرستادن پیامبر گرامی اسلام،راه بهانه جویی را
بر ایشان بسته است،از اینرو می فرماید:
جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ 􀀀 فَقَدْ
:حضرت محمد ص،پیامبري است که مردم مطیع را به ثواب،نوید می دهد و عاصیان را به عقاب،می ترساند.
ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
وَ هُ
:خداوند بر هر چیزي قادر است.
دلالت آیه
این آیه،دلالت دارد بر اینکه مسلک جبریان باطل است،زیرا اگر مردم نسبت بکارهاي خوب و بد قدرتی نداشتند،در روز
قیامت،استدلال می کردند که ما قدرتی نداشتیم،نه اینکه بشارت دهنده و برساننده اي نداشتیم تا ما را بپاداش،بشارت و از
عذاب بیم دهد.
ص : 263
بدیهی است که کسانی در روز قیامت چنین استدلالی پیش خدا می کنند که بدانند آمدن پیامبران به صلاح ایشان است و بنا
بر این هر گاه پیامبري مبعوث نشد،آنها حق دارند بگویند:رهبر و رهنمایی نداشتیم.اما آنهایی که چنین عملی ندارند، اگر چه
پیامبري براي ایشان فرستاده نشود،چنین استدلالی نمی توانند بکنند.
ص : 264
21- بیان آیۀ 20
اشاره
لغت
تقدیس:تطهیر،پاك کردن.تسبیح و تقدیس خدا،منزه کردن او از عیب و هر چه که شایستۀ مقامش نیست،می باشد.مثل داشتن
همدم،فرزند،ستم و دروغ.سطلی که بوسیلۀ آن خانۀ قدس را تطهیر می کردند،تقدیس می گفتند:ارض مقدس، سرزمین پاك.
اعراب
انبیاء:کلمۀ غیر منصرف است که داراي علامت تانیث لازم است.در حالی که علامت تانیث در حمزه و قائمه،چنین نیست زیرا
غیر لازم است و از این جهت هنگامی که نکره باشند منصرفند.
« تنقلبوا » خاسرین:حال از ضمیر
مقصود
اشاره
اکنون خداوند متعال،بمنظور تسلی خاطر پیامبر گرامی اسلام،پرده از روي رفتار و مخالفتهاي ایشان نسبت به پیامبر خود
حضرت موسی ع برداشته،می فرماید:
ی لِقَوْمِهِ :بخاطر داشته باش که موسی بقوم خود گفت: 􀀀 الَ مُوس 􀀀 - وَ إِذْ ق
اللّ عَلَیْکُمْ :اي قوم،نعمت هاي خدا را-که پیش شما و در میان شماست-فراموش نکنید.
􀀀
ا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ 􀀀 - ی
اءَ􀀀 إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِی
:در میان شما پیامبرانی قرار داد که از اخبار غیبی شما را مطلع و در مقابل دشمنان شما را یاري و قوانین الهی را براي شما بیان
کنند.برخی گفته اند:اینها همان پیامبرانی بودند که پس از حضرت موسی ع براي بیان مسائل دینی تا زمان حضرت عیسی ع
بسوي بنی اسرائیل آمدند.
ص : 265
وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً
:و شما را پادشاهانی ساخت که دیگران خدمتگزار و در زیر سلطۀ شما باشند.این معنی از قتاده است.
اللّ بن عمرو بن عاص و زید بن اسلم و حسن گویند:موسی آنان را اینطور مخاطب ساخت،زیرا آنان داراي خانه و
􀀀
عبد ه
خدمتگزار و همسر بودند.بدیهی است که هر کس از این نعمتها برخوردار باشد،براي خود پادشاه است.چنان که از پیامبر
گرامی اسلام، روایت است که:
-کسی که در آغاز روز،داراي ایمان و مخارج آن روزش باشد و بدنی سالم دارد،مثل اینکه همۀ جهان در قلمرو قدرت
اوست.
ابو علی جبایی گوید:پادشاه(ملک)کسی است که داراي سرمایه اي باشد که از کارهاي پر مشقت و تحمل رنج براي تحصیل
معاش راحت باشد.
ابن عباس و مجاهد گویند:آنان بوسیلۀ نازل شدن مائدة آسمانی-یعنی ترنجین و بلدرچین-و شکافته شدن سنگ و خارج
شدن آب از آن و ابر،پادشاه شدند.
ابو القاسم بلخی گوید:مانعی ندارد که خداوند براي آنها پادشاهی و سلطنت قرار داده و آن چنان به آنها قلمرو وسیع بخشیده
باشد،که پادشاه باشند.
الَمِینَ 􀀀 ا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْع 􀀀 اکُمْ م 􀀀 وَ آت
:حسن و بلخی گویند:
یعنی به شما چیزهایی بخشید که به احدي از معاصران شما نبخشیده بود زجاج و جبایی گویند:
-اموري که خداوند به آنها ارزانی داشت،بر روي هم براي دیگري فراهم نشده بود،نظیر کثرت پیامبران و آیات و نازل شدن
ترنجبین و بلدرجین.
در بارة اینکه:مخاطب کیست،اختلاف کرده اند:
ابن عباس و مجاهد گویند:قوم موسی.این قول ظاهرتر است.
سعید بن جبیر و ابو مالک گوید:منظور امت پیامبر اسلام است.
آن گاه خداوند آنان را مکلف کرد که داخل سرزمین مقدس شوند و فرمود:
ا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ :ابن عباس و سدي و ابن زید گویند:منظور 􀀀 - ی
ص : 266
داخل شدن آنان در بیت المقدس است.زجاج و فراء گویند:منظور دمشق و فلسطین و قسمتی از اردن است.قتاده گوید:منظور
شام است.مجاهد گوید:منظور سرزمین طور و اطراف آن است.
مقدسه،یعنی پاك شده،که ارض مقدس از شرك پاك و جایگاه پیامبران و مؤمنان شد.
اللّ لَکُمْ
􀀀
اَلَّتِی کَتَبَ هُ
:که در لوح محفوظ ثبت شده که براي شما باشد.ابن عباس گوید:یعنی خداوند به شما بخشید.قتاده و سدي گویند:یعنی
خداوند شما را مامور کرد که داخل آن شوید.
ا مُحَرَّمَهٌ 􀀀 فَإِنَّه » : پرسش چگونه خداوند ارض مقدس را در لوح محفوظ براي آنها ثبت کرد و به آنها بخشید،با اینکه می فرماید
مائده 26 :سرزمین مقدس بمدت چهل سال بر آنان حرام است) پاسخ ابن اسحاق گوید:این سرزمین بخششی بود از )!؟ « عَلَیْهِمْ
جانب خداوند که بعدا بر آنها حرام کرد.
و بقولی:مقصود همۀ بنی اسرائیل نیست،اگر چه کلام بطور عموم بیان شده است، بنا بر این براي عده اي از آنها داخل شدن
در سرزمین حرام و براي عده اي که بعد از مرگ موسی بمدت دو ماه همراه یوشع بن نون بودند،حلال و مکتوب بود.
ارِکُمْ 􀀀 ی أَدْب 􀀀 لا تَرْتَدُّوا عَل 􀀀 وَ
:اکثر مفسران گویند:یعنی از سرزمینی که مامورید داخل آن شوید،خارج مشوید.جبایی گوید.
-یعنی از طاعت خداوند به معصیتش بازگشت نکنید.
خاسِرِینَ 􀀀 فَتَنْقَلِبُوا
:که در آخرت،از ثواب محروم می مانید.محرومیت آنها از ثواب،به خاطر این است که به این کار مأمور بودند،همانطوري که
براي نماز ماموریت داشتند.این معنی از قتاده و سدي است.
ص : 267
و بقولی:آنها مامور به این کار نبودند تا از ثواب آخرت محروم شوند،بلکه منظور این است که بر اثر داخل نشدن در آن
سرزمین از منافع مادي آن محروم شدند.
داستان تاریخی
مفسران گویند:هنگامی که موسی و بنی اسرائیل از دریاي نیل گذشتند و فرعون هلاك شد،خداوند آنها را مامور کرد که
داخل سرزمین مقدس شوند.همین که برود اردن رسیدند،از ورود به آنجا دچار ترس شدند.موسی از هر قبیله اي یکی از مامور
کرد به آن سرزمین روند و موقعیت و وضع مردم آنجا را شرح دهند(آیه 12 )آنها رفتند و با مردمی نیرومند روبرو شدند.پس از
بازگشت،آنچه را دیده بودند براي موسی شرح دادند، موسی به آنها دستور داد که مطلب را کتمان کنند.دو تن از ایشان-
یوشع بن نون از سبط بن یامین و بقولی از سبط یوسف و کالب بن یوفنا از سبط یهوذا-اطاعت کردند و ده نفر دیگر عاصی
شدند و مردم را از آنچه دیده بودند،مطلع ساختند برخی گفته اند:پنج نفرشان کتمان کردند و بقیه نکردند و خبر دهن بدهن
در میان قوم،منتشر شد.قوم گفتند:اگر داخل شویم،زنان و فرزندان ما اسیر دست آنها خواهند شد و خواستند به مصر باز
پروردگارا من فقط مالک خودم و »: گردند.ضمناً تصمیم گرفتند یوشع و کالب را سنگسار کنند موسی خشمگین شد و گفت
.( مائده 25 ) « برادرم هستم
خداوند به موسی وحی کرد که:آنها بکیفر کردارشان بمدت چهل سال در بیابان سرگردان خواهند شد(مائده 26 )تنها کسانی
که با آنها همکاري نکرده و سر از طاعت خدا نپیچیده اند،از این کیفر مصون هستند.آنها در بیابانی بمساحت شانزده و بقولی
نه و بقولی شش فرسخ به مدت چهل سال سرگردان ماندند.اینها داراي ششصد هزار مرد جنگی بودند و ترنجین و بلدرچین بر
آنها نازل می شد،سرانجام همۀ نقبا-بجز یوشع و کالب-و اکثر افراد آنها مردند و اطفال آنها بزرگ شدند و به
رفتند و آنجا را فتح کردند. « اریحا » جنگ
در بارة اینکه چه کسی آنجا را فتح کرد،اختلاف است.برخی گفته اند:موسی
ص : 268
آنجا را گشود،در حال که یوشع در جلو سپاهش بود.برخی گفته اند:پس از مرگ موسی، یوشع آنجا را فتح کرد.در آن وقت
موسی دار فانی را ترك گفته و یوشع به پیامبري برگزیده شده بود.در روایت است که هنگامی که آنها سرگرم جنگ
بودند،آفتاب غروب کرد.
بدعاي یوشع،آفتاب بازگشت و آنها اریحا را گشودند.
برخی گفته اند:وفات موسی و هارون،در همان بیابان بود.هارون یک سال پیش از موسی وفات کرد.موسی در دوران سلطنت
فریدون و منوچهر می زیست و 120 سال عمر کرد.یوشع پس از موسی رهبري بنی اسرائیل را عهددار شد.او 116 سال عمر
کرد و 27 سال دورة نبوتش بود.
ص : 269
[ [سوره المائده ( 5): آیات 22 تا 24
اشاره
لانِ مِنَ اَلَّذِینَ 􀀀 الَ رَجُ 􀀀 داخِلُونَ ( 22 ) ق 􀀀 فَإِنّ
􀀀
ا ا 􀀀 ا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْه 􀀀 حَتّ یَخْرُجُوا مِنْه
ی􀀀 نَد ا􀀀 إِنّ لَنْ خُْلَه
􀀀
جَبّ وَ ا
ارِینَ 􀀀 ا قَوْماً 􀀀 ی إِنَّ فِیه 􀀀 ا مُوس 􀀀 الُوا ی 􀀀ق
ی􀀀 ا مُوس 􀀀 الُوا ی 􀀀 اَللّ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 23 ) ق
􀀀
الِبُونَ وَ عَلَی هِ 􀀀 ذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غ 􀀀 ابَ فَإِ 􀀀 اَللّ عَلَیْهِمَا اُدْخُلُوا عَلَیْهِمُ اَلْب
􀀀
خافُونَ أَنْعَمَ هُ 􀀀 یَ
( اعِدُونَ ( 24 􀀀 ا ق 􀀀 اهُن 􀀀 إِنّ ه
􀀀
لا ا 􀀀 اتِ 􀀀 ا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَق 􀀀 دامُوا فِیه 􀀀 ا 􀀀 ا أَبَداً م 􀀀 إِنّ لَنْ نَدْخُلَه
􀀀
ا
(1)
ترجمه
گفتند:اي موسی در آن سرزمین مردمی جبار هستند و ما هرگز داخل نمی شویم تا آنها خارج شوند و اگر خارج شدند،ما
داخل خواهیم شد.دو تن از آنهایی که از خدا می ترسیدند به آنها نعمت دینداري بخشیده بود،گفتند.بدروازه شهر داخل
شوید که هر گاه داخل شوید،پیروز خواهید شد و اگر ایمان دارید،بخداوند توکل کنید.
گفتند:اي موسی،هرگز داخل نشویم تا آنها در آنجا باشند؟بنا بر این تو و خدایت بروید و با آنها بجنگید که ما در اینجا
هستیم.
ص : 270
1) -سوره مائده آیۀ 22 و 23 و 24 جزء 6 -1
24-23- بیان آیۀ 22
اشاره
تعداد آیات
را پایان آیۀ دوم می دانند.دیگران معتقدند که سه آیه « و انکم غالبون » بصریان معتقدند که چهار آیه است
مناسب است که در خاتمۀ آیه باشد و این از مشکلات است.مع الوصف احدي آن را پایان آیه ندانسته « جبارین » است.کلمۀ
اند.
لغت
جبار:نخلی که از بلندي به ثمر آن دسترسی نباشد.مرد جبار،کسی است که مردم را به اطاعت خواستۀ خود مجبور کند.جبر
عظم،درست کردن استخوان شکسته.خود کلمۀ جبر بمعناي اصلاحی است که از روي اجبار باشد.عجاج گوید، قد جبر الدین
الا له فجبر و عور الرحمن من ولّی العور یعنی خداوند دین را اصلاح کرد و دین اصلاح شد و کسی را که متولی فساد شد،تباه
کرد.
یکی از صفات خداوند متعال جبار است.این صفت،براي تعظیم خداوند است،زیرا معناي آن اقتدار و توانایی است.ذات بیمانند
حق،همواره جبار است، یعنی عارف را به تعظیم وادار می کند.یکی دیگر از صفات خداوند.قهار است.فرق آن باجبار این
است که معناي قهار،غالب بودن بر کسانی است که با خداوند سر ستیزه دارند و او را معصیت می کنند.بنا بر این صفت
قهار،مثل جبار،همیشگی و ازلی نیست،زیرا ستیزه جویان ازلی نیستند.صفت جبار،هر گاه بمردم نسبت داده شود، براي مذمت
است،زیرا بکسانی نسبت بزرگی داده می شود که در خور آن نیستند و عظمت حقیقی از خداست.
ص : 271
اعراب
فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ
:ضمیر را منفصل آورده،تا ضمیر مستتر را تاکید کند و عطف بر آن صحیح باشد،زیرا عطف اسم ظاهر بر ضمیر مستتر و متصل
بدون تاکید آن، قبیح است،درست مثل این است که اسمی به فعلی عطف شود.باید دانست که صحیح نیست،گفته شود:ضمیر
خالی از ضمیر می شود و این جایز نیست. « اذهب » فعل ظاهر شده است،زیرا در این صورت فعل
الِبُونَ 􀀀 ذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غ 􀀀 ابَ فَإِ 􀀀 اُدْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْب
:آن دو تن به بنی اسرائیل چنین گفتند:
-شما داخل دروازة شهر جباران شوید،که بر آنها غالب خواهید شد.
آنان،این مطلب را از بیانات موسی-که آنها را بکمک خداوند دلگرم کرده بود-فهمیده بودند.برخی گفته اند:آن دو،فهمیدند
که خداوند رعب بنی اسرائیل را در دل جباران افکنده است،بنا بر این فهمیدند که اگر قدم بدروازة شهر گذارند، پیروز
خواهند شد.
اللّ فَتَوَکَّلُوا
􀀀
وَ عَلَی هِ
:و بخداوند که شما را بر جباران نصرت می بخشد توکل کنید.
إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
:اگر بخدا و وعده هاي پیامبرش ایمان دارید.سپس سخنانی که قوم،در پاسخ موسی گفته بودند؟بیان می کند:
ا :گفتند اي موسی ما هرگز داخل آن شهر نخواهیم شد. 􀀀 إِنّ لَنْ نَدْخُلَه
􀀀
ی ا 􀀀 ا مُوس 􀀀 الُوا ی 􀀀 - ق
ا􀀀 دامُوا فِیه 􀀀 ا 􀀀 أَبَداً م
:مادامی که جباران در آن شهر ساکن باشند.این جمله را باین جهت گفتند که،آنها از درشتی اندام جباران و قدرت ایشان
ترسیده بودند و به وعدة خداوند،اعتماد نداشتند.
لا􀀀 اتِ 􀀀 فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَق
:اي موسی،تو و خدایت بروید و با جباران بجنگید.
اعِدُونَ 􀀀 ا ق 􀀀 اهُن 􀀀 إِنّ ه
􀀀
ا
:ما در اینجا هستیم،تا وقتی که بر آنها پیروز گردي و بسوي ما باز گردي.در آن وقت ما داخل شهر می شویم.
ص : 272
چرا موسی به این سخن پاسخ نداد؟! دو علت دارد:
-1 مجموع کلام،دلالت دارد بر انکار قول آنها و شگفتی از جهل آنها که امر خدا را رد و با آن مخالفت کردند.
-2 ابو القاسم بلخی گوید:
-اینکه گفتند:تو و خدایت بروید و بجنگید،مجازي است نه حقیقی.در حقیقت می خواهند بگویند:خداوند مددکار تست.لکن
از آنجا که قوم،مردمی جاهل و بی خرد بودند،وجه اول صحیح تر است.
1) بودند. ) « مشبّهه » حسن گوید:این سخن آنان،دلیل است بر اینکه:آنان
بهمین جهت،گوساله را پرستش کردند.و اگر خدا را شناخته بودند،چنین نمی کردند.
جبایی گوید:اگر مقصود آنها از رفتن خدا و جنگیدن او،معناي حقیقی و انتقال از مکانی بمکانی است؟کافر و اگر بعنوان
مخالفت با امر خدا گفته اند، فاسق شده اند.
: توبه 30 ) « أَنّ یُؤْفَکُونَ
􀀀
اللّ ی
􀀀
اتَلَهُمُ هُ 􀀀ق» : اینکه خداوند متعال می فرماید
خداوند با آنها قتال کند که چگونه منحرف می شوند)و نسبت جنگ و قتال با ایشان را به خدا می دهد.استعمال مجازي
است.مقصود این است که:خداوند مثل کسی که با کسی جنگ دارد،دشمنی می کنند و با اقتدار و سلطۀ خود،آنها را به کیفر
می رساند.
یونس 71 )عطف بر ضمیر متصل صحیح است،زیرا ذکر مفعول(امر)بمنزلۀ ضمیر منفصل ) « کاءَکُمْ 􀀀 فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَ » در آیۀ
بمنزلۀ انفصال ضمیر است و عطف بر آن مانعی « لا» انعام 148 )آوردن ) « ا􀀀 اؤُن 􀀀 لا آب 􀀀 ا وَ 􀀀 ا أَشْرَکْن 􀀀 اللّ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 لَوْ » : است.چنان که در آیۀ
ندارد.
ص : 273
1) -مشبهه،فرقه اي هستند که شما را شبیه موجودات جسمانی می پندارند.چنان که در تورات هم مطالبی از قبیل کشتی -1
گرفتن خدا با یعقوب و...وجود دارد!
مقصود
اکنون جوابی را که بنی اسرائیل به موسی دادند،بیان کرده،فرمود:
جَبّ
ارِینَ 􀀀 ا قَوْماً 􀀀 ی إِنَّ فِیه 􀀀 ا مُوس 􀀀 الُوا ی 􀀀ق
:بنی اسرائیل گفتند:اي موسی،در سرزمین مقدس مردي نیرومند و سختگیر هستند.
را به صیغۀ مبالغه آورده این است که: « جبّار » ابن عباس گوید:علت اینکه
آنها را دید،در حالی که از باغش میوه چیده بود و « عوج » هنگامی که ماموران موسی بسوي اهالی آن سرزمین رفتند،مردي بنام
بخانه می رفت،آنها را در آستین خود کرد و نزد پادشاه برده،گفت:اینها می خواهند با ما بجنگند.شاه گفت:بروید و خبر ما را
بر آنها شرح دهید.
مجاهد گوید:خوشه انگور آنان بقدري سنگین بود که پنج نفر نمی توانستند، آن را حمل کنند.در پوست نصف یک انار پنج
نفر جا می گرفت. موسی به طول ده زرع بود.عصایش نیز همین اندازه بود.اندازة پرش او نیز کمتر از این مقدار نبود.با این همه
را بکشد،تا ساق او بیشتر نرسید.گفته اند طول تختی که وي بر آن می خوابید 800 « عوج بن عنق » در موقعی که می خواست
داخِلُونَ :ما براي جنگ، داخل آن سرزمین نمی شویم،تا 􀀀 فَإِنّ
􀀀
ا ا 􀀀 ا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْه 􀀀 حَتّ یَخْرُجُوا مِنْه
ی􀀀 نَد ا􀀀 إِنّ لَنْ خُْلَه
􀀀
ذرع بود ( 1)وَ ا
اینکه آن مردم جبار از آنجا خارج شوند ما داخل می شویم.
لانِ􀀀 الَ رَجُ 􀀀ق
:دو تن از جملۀ نقبا که موسی آنها را مبعوث کرده بود تا از مردم آن سرزمین خبري کسب کنند.برخی گفته اند:دو نفر که از
جباران آن سرزمین بودند، هنگامی که خبر موسی را شنیدند،چون تابع دین موسی بودند،نزد او آمدند و از او تبعیت
کردند.این قول از سعید بن جبیر و ابن عباس است.
ص : 274
1) -ما این مطالب را نظر بحفظ امانت ترجمه،بفارسی برگرداندیم.اما خاطر نشان می کنیم که این مطالب،بیشتر به افسانه -1
شبیه است تا واقعیت.بدیهی است که متن قرآن از اینگونه مطالب: منزه است.خوانندة محترم با دقت در آیۀ مورد بحث،این
حقیقت را در می یابد
خافُونَ 􀀀 مِنَ الَّذِینَ یَ
:از کسانی که خدا ترس بودند.
اللّ عَلَیْهِمَا
􀀀
أَنْعَمَ هُ
:قتاده و حسن گویند یعنی خداوند نعمت اسلام به آنها بخشیده بود.جبایی گوید:منظور این است که آن دو،از جباران می
ترسیدند و خداوند به آنها توفیقی بخشید که خوف،آنها را از بیان حق و طاعت،باز ندارد.
را بضم یاء قرائت می کرد و از ابن عباس در تفسیر آن روایت شده است که:آنان از جباران بودند و « یخافون » سعید بن جبیر
خداوند نعمت اسلام به آنها بخشیده بود.
(مقصود از اسلام،تسلیم در برابر حق است)
ص : 275
[ [سوره المائده ( 5): آیات 25 تا 27
اشاره
ا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی 􀀀 الَ فَإِنَّه 􀀀 اسِقِینَ ( 25 ) ق 􀀀 ا وَ بَیْنَ اَلْقَوْمِ اَلْف 􀀀 إِلاّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَن
􀀀
أَمْلِکُ 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی لا 􀀀ق
ما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ اَلْآخَرِ 􀀀 اناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَ دِهِ 􀀀 ا قُرْب 􀀀 اسِقِینَ ( 26 ) وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اِبْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّب 􀀀 لا تَأْسَ عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْف 􀀀 اَلْأَرْضِ فَ
( اَللّ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ ( 27
􀀀
ما یَتَقَبَّلُ هُ 􀀀 الَ إِنَّ 􀀀 الَ لَأَقْتُلَنَّکَ ق 􀀀ق
(1)
ترجمه
موسی گفت:پروردگارا.من جز مالک خودم و برادرم نیستم بنا بر این میان ما و مردم فاسق جدایی افکن.خداوند فرمود:بنا بر
این،سرزمین مقدس بر آنها حرام است،آنها چهل سال در بیابان سرگردان می مانند و بحال مردم فاسق تاسف مخور.
و بر آنها تلاوت کن سرگذشت دو فرزند آدم را براستی،آن گاه که قربانی تقدیم داشتند و از یکی از آنها قبول شد و از
دیگري نشد.آنکه قربانیش قبول نشده بود گفت:
ترا می کشم.گفت:خداوند از مردم با تقوي قبول می کند.
ص : 276
1) -آیۀ 25 و 26 سورة مائده جزء ششم سوره 5 -1
26- بیان آیۀ 25
اشاره
لغت
سرزمینی که نتوان در « ارض تیهاء ». تیه:تحیر،سرگردانی،بطوري که انسان بخاطر آن نتواند راهی پیدا کند و بمقصد خود برسد
لکن بیشتر به یاء استعمال شده. « تیه و توه » و باب تفعیل آن « تاه یتیه » آن راهی پیدا کرد.ثلاثی مجرد آن
« اسی یأسی اسی »: اسی:حزن و اندوه.می گویند
اعراب
« اللّ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ
􀀀
أَنَّ هَ » مثل « انّی » اخی:ممکن است مرفوع باشد به دو وجه: 1-بنا بر اینکه عطف باشد بر محل
و ممکن است منصوب باشد بدو « لا املک انا و اخی الا انفسنا » یعنی « لا أَمْلِکُ 􀀀» 2-بنا بر اینکه عطف باشد بر ضمیر ( (توبه 3
لا املک الا نفسی و لا » یعنی « نفسی » انی و اخی 2-بنا بر اینکه عطف باشد بر » یعنی « انّی » وجه: 1-بنا بر اینکه عطف باشد بر یاء
می « محرّمه » است.برخی گفته اند عامل نصب آن « یتیهون » املک و الاخی اربعین:منصوب و ظرف زمان است و عامل آن
باشد.لکن زجاج گوید:این مطلب خطاست،زیرا در تفسیر آمده است که آن براي ابد،بر آنها حرام شد.
مقصود
اکنون خداوند متعال دعاي موسی را در بارة قومش بیان کرده،می فرماید:
إِلاّ نَفْسِی وَ أَخِی :هنگامی که موسی بر قوم خود خشم گرفت،عرض کرد:پروردگارا من فقط مالک
􀀀
لا أَمْلِکُ 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی 􀀀 - ق
خودم و برادرم هستم یا اینکه من مالک خود و برادرم مالک خویش است و ما هستیم که فرمان ترا اطاعت می کنیم.
ص : 277
اسِقِینَ 􀀀 ا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْف 􀀀 فَافْرُقْ بَیْنَن
،بنا بر این میان ما و این قوم فاسق،بحکم خود جدایی انداز.قوم بنی اسرائیل با این سرپیچی خود کافر شدند،علت اینکه آنها را
فاسق می نامد:این است که:فسق بمعناي خروج از ایمان به معصیت است.بدیهی است که بزرگترین معصیتها کفر است.خداوند
کهف 50 ،بجز ابلیس که از جنیان بود و از امر خدا خارج شد) ) « کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ
􀀀
» : متعال می فرماید
در بارة سؤال موسی که خداوند میان او و قومش جدایی افکند،دو قول است:
-1 ابن عباس و ضحاك گویند:خداوند در بارة آنها حکمی کند که دلیل دوري آنها از حق و صواب باشد تا کیفر ارتکاب
معصیت را ببینند،از اینرو آنها گرفتار بیابان شدند.
-2 سؤال موسی این بود که خداوند در آخرت میان ایشان و قومش جدایی افکند و آن را در آخرت در دوزخ و موسی و
برادرش در بهشت باشند.بدیهی است که اگر هلاك آنها را از خدا خواسته بود،هلاك می شدند.این قول از جبایی است.
ا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ 􀀀 الَ فَإِنَّه 􀀀ق
:خداوند متعال به موسی فرمود بنا بر این سرزمین مقدس بر آنها حرام خواهد بود.در بارة کیفیت تحریم دو قول است:
-1 منظور این است که آنها از آن سرزمین ممنوعند.چنان که امرء القیس گوید:
جالت لتصرعینی فقلت لها اقصري
انی امرء صرعی علیک حرام
این شعر را در وصف مرکب خود گوید و منظورش این است که او سوار است و مرکب قدرت اینکه او را بر زمین افکند
ندارد و لو اینکه توسنی کند.
-2 ابو علی جبایی گوید:منظور حرمت شرعی است.لکن قول اول ظاهرتر است.بلخی گوید:ممکن است آنها مامور شده باشند
که در آن بیابان گردش کنند.
أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ
:آنها بمدت چهل سال در مسافتی بطول شش فرسخ که میان سرزمین مقدس و آن بیابان بود،حیران ماندند،این معنی از ربیع
است حسن و مجاهد گویند:آنها شب را بصبح و روز را به شب می رساندند،بدون اینکه بدانند کجا هستند.بیشتر مفسران
گویند موسی و هارون نیز در آن بیابان با ایشان
ص : 278
بودند و بقولی آنها همراهشان نبودند،زیرا این سرگردانی عذابی بود براي آنها و هر سالی در مقابل یک روز پرستش گوساله
حساب می شد و پیامبران را عذابی نیست.
زجاج گوید:اگر موسی و هارون با ایشان بودند،خداوند سختی و مشقت را از آنها برداشته است!هم چنان که آتش را براي
ابراهیم سرد و سلامت قرار داد،با اینکه خاصیت آتش،سوختن است.موسی در آن بیابان جان سپرد و وصی او یوشع پس از او
شهر را گشود.یوشع خواهر زادة موسی و پس از او در میان قوم،پیامبر بود.حسن و مجاهد گویند:موسی در بیابان نمود،بلکه
شهر را نیز خودش فتح کرد.
پرسش چگونه ممکن است که جمعیتی انبوه از مردم عاقل در مسافت کمی مدت چهل سال سرگردان بمانند و راه را پیدا
نکنند.
پاسخ 1-ابو علی گوید:ممکن است هنگامی که بخواب می رفته اند،زمین دچار تحولاتی می شد و آنها را بجاي اول باز می
گردانیده است.
-2 ممکن است نشانه هایی که وسیلۀ راهنمایی بوده اند،محو شده بودند تا نتوانند خود را از آن بیابان خارج سازند،یا اینکه
علائم بیکدیگر مشتبه می شدند و در هر صورت،این هم نمونه اي از معجزات انبیاست.
قتاده گوید:احدي از آن مردم وارد شهر نشدند.دو ماه پس از مرگ موسی یوشع.و کالب با اولاد ایشان به شهر در آمدند.
اسِقِینَ 􀀀 لا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْف 􀀀 فَ
:این خطاب به موسی است.خداوند به او دستور دهد که بر هلاکت آنها تاسف نخورد،زیرا مردمی فاسق و تبهکار بوده اند.
زجاج گوید:خطاب به پیامبر اسلام است.
ص : 279
بیان آیۀ 27
اشاره
لغت
و شکر ان از شکر و کفران از « فرق » از « فرقان » است مثل « قرب » قربان:نزدیک شدن برحمت حق بوسیلۀ کارهاي نیکو.این کلمه از
کفر.قرابین ملک،یعنی همنشینان نزدیک او.
اعراب
ا􀀀 إِذْ قَرَّب
« قربان » فعل را مثنّی و « قرب کل واحد منهما » نیز یعنی « قربا » کلمه .« خبرا بنی آدم و ما جري منهما حین قربا » یعنی « نبا » :متعلق است به
را مفرد آورده،زیرا دلالت دارد بر اینکه هر یک از آنها قربانی تقدیم داشتند.برخی گفته اند:قربان،اسم جنس است و
صلاحیت دارد که بر یکی و بیشتر از یکی اطلاق شود.علاوه بر اینکه این کلمه مصدر است.
مقصود
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ
:خطاب به پیامبر گرامی اسلام است که سرگذشت دو پسر آدم را به حق و راستی براي مردم بازگو کند.به اجماع همۀ
مفسران-بجز حسن -آنان فرزندان صلبی آدم بودند.لکن حسن گوید:آنها دو تن از بنی اسرائیل بوده اند.
اناً 􀀀 ا قُرْب 􀀀 إِذْ قَرَّب
:هنگامی که کاري انجام دادند که بوسیلۀ آن بدرگاه خداوند متعال، تقرب پیدا کنند.
ما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ 􀀀 فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِ
:قبول طاعت،عبارت است از ایجاب ثواب، در برابر آن.گویند:علامت قبول طاعت،آتشی بود که ظاهر شده،پذیرفته را فرا می
گرفت و مردود را رها می کرد.مجاهد گوید:آتشی بود که مردود را می سوزانید
ص : 280
و قبول شده را رها می کرد.لکن قول اول ظاهرتر است.
الَ لَأَقْتُلَنَّکَ 􀀀ق
:آن که قربانیش قبول نشده بود بدیگري گفت،ترا می کشم.پرسید:
چرا مرا می کشی؟ قال:پاسخ داد به خاطر این که قربانی تو قبول و قربانی من مردود شد.گفت:
اللّ مِنَ الْمُتَّقِینَ :خداوند طاعت را از کسانی می پذیرد که از معصیتها بپرهیزند.اگر چه
􀀀
ما یَتَقَبَّلُ هُ 􀀀 گناه من چیست؟ إِنَّ
مطلق است و مقید نیست که از چه تقوي و پرهیز کنند، لکن منظور معلوم است،زیرا سزاوارترین چیزي که باید از « تقوي » کلمۀ
آن پرهیز کرد،گناه است.
ابن عباس گوید:مقصود این است که خداوند قربانی را از افراد پاکدل می پذیرد و تو چون پاکدل نیستی،قربانیت رد شده
است.
به این آیه استدلال کرده اند بر اینکه:طاعت فاسق قبول نیست،لکن هر گاه فاسق طاعتی انجام دهد،کیفري بر ترك آن ندارد
این مطلب صحیح نیست،زیرا کسی مستحق ثواب است که طاعتی را بمنظور اطاعت فرمان خداوند انجام دهد،نه بمنظور دیگر،
بنا بر این چه مانعی دارد که فاسق نیز بمنظور اطاعت امر خداوند،کاري کند که در برابر آن سزاوار پاداش الهی گردد؟
نظم آیه
وجه پیوند این آیه به آیات سابق،این است که:
-خداوند می خواهد بیان کند که حال یهود در پیمان شکنی و ارتکاب کارهاي ناپسند،همچون فرزند آدم است که برادر خود
را کشت و عواقب شوم آن گریبانگیرش شد،از اینرو خداوند دستور داد که سرگذشت این دو برادر را بر قوم یهود بخواند تا
خود از جهل و تکذیب ایشان آرامشی یابد و یهود را سرکوب کند.
داستان
گویند:
-حوا همسر آدم از هر شکمی پسري و دختري می زاید.اولین حمل او از قابیل
ص : 281
و بقولی قابین و همزادش اقلیما بود.حمل دومش هابیل و همزادش لبوذا بود.هنگامی که اینان ببلوغ رسیدند،خداوند امر کرد
که قابیل خواهر هابیل و هابیل خواهر قابیل را بعقد همسري خود در آورد.هابیل راضی شد ولی قابیل راضی نشد،زیرا
خواهرش زیباتر از خواهر هابیل بود.وي بپدرش گفت:
-خداوند چنین دستوري نداده است.این راي تست.
آدم آنها را دستور داد که:قربانی بدرگاه خدا تقدیم دارند.آنها قبول کردند هابیل که داراي گوسفندانی بود،بامدادان بهترین
گوسفند را انتخاب کرد و قابیل که صاحب مزرعه اي بود،قسمتی از بدترین زراعت خود را جدا کرد و بر سر کوهی رفتند و
قربانی ها را بر سر کوه نهادند.در این وقت آتشی آمد و قربانی هابیل را بسوزانید و بقربانی قابیل نزدیک نشد.در این
موقع،آدم،براي زیارت،بمکه رفته بود قابیل به برادرش گفت:
-در دنیا زنده نمانی که قربانی تو قبول و قربانی من مردود شد!تو می خواهی خواهر زیباي مرا بگیري و خواهر زشتت را بمن
بدهی.
هابیل به او گفت:
-خداوند قربانی و طاعات متقین را قبول می کند.
در این وقت سنگی بر سر او کوبید و او را کشت.
این مطلب از امام باقر ع و همچنین از مفسران نقل شده است.
علت قبول شدن قربانی هابیل و رد قربانی قابیل،این بود که وي پاکدل نبود و پست ترین و بی بهاترین مال خود را بعنوان
قربانی تقدیم کرد.حال آنکه هابیل بهترین و شریفترین اموال خود را تقدیم داشت و بحکم خدا راضی بود.
برخی گفته اند:علت اینکه قربانی به آتش سوخته شد،این بود که در آنجا فقیري نبود که از قربانی استفاده کند از این رو
آتشی از آسمان نازل شد و قربانی را بسوخت.
اسماعیل بن رافع گوید:قربانی هابیل در بهشت،به چرا مشغول بود تا وقتی که به جاي فرزند ابراهیم فدا شد.
ص : 282
ص : 283
ص : 284
ص : 285
ص : 286
ص : 287
ص : 288
در