گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
اشاره




ص : 2
منِ الرَّحِیمِ 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ادامه سوره مائده
اشاره
[ [سوره المائده ( 5): آیات 28 تا 30
اشاره
الَمِینَ ( 28 ) إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ 􀀀 اَللّ رَبَّ اَلْع
􀀀
خافُ هَ 􀀀 اسِطٍ یَدِيَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَ 􀀀 ا أَنَا بِب 􀀀 لَئِنْ بَسَ طْتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِی م
( خاسِرِینَ ( 30 􀀀 اَلظّ ( 29 ) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ اَلْ
􀀀
زاءُ الِمِینَ 􀀀 ذلِکَ جَ 􀀀 اَلنّ وَ
ارِ 􀀀 أَص حابِ 􀀀 إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ ْ
(1)
ترجمه
سوگند یاد کنم که اگر دستت را بقصد قتل من دراز کنی،من بقصد کشتن تو دستم را بسوي تو دراز نکنم.که من از خداي
پروردگار جهانیان می ترسم* من می خواهم که تو با گناه من و گناه خودت باز گردي و از اصحاب دوزخ باشی و این است
جزاي ظالمان.
پس نفسش قتل برادر را در نظرش بیاراست و از زیانکاران باشد.
ص : 3
1) -سوره مائده آیۀ 28 و 29 و 30 جزء 6 -1
30-29- بیان آیۀ 28
اشاره
لغت
بمعناي « بَوء » مصدر آن .« رجعوا » یعنی « اللّ
􀀀
اؤُ بِغَضَبٍ مِنَ هِ 􀀀ب» . بسط:دراز کردن و گستردن،ضد قبض تبوء:ترجع،بازگشت کنی
به معناي رغبت،یعنی رغبت نشان داده. « طوع » رجوع است. طوّعت:فعل ماضی از باب تفعیل از ریشۀ
و دسته اي بفاعل متعدي نشوند،مثل امر و نهی که از عالی « قتل نفسه »: افعال بر دو قسمند:دسته اي بفاعل هم متعدي میشوند مثل
بدانی است و کسی خودش را امر یا نهی نکند.
اعراب
لَئِنْ بَسَطْتَ
جواب شرط واقع نمیشود،زیرا صدارت طلب است البته در جواب قسم واقع شدن « ما » کلمۀ « اسِطٍ 􀀀 ا أَنَا بِب 􀀀م» :لام قسم.جواب آن
در جواب قسم واقع « فا » ابتدا نیز در جواب قسم واقع میشود لکن « لام » ان و » لطمه اي بصدارت طلب بودن وارد نمی کند.همچنین
نمیشود،زیرا چیزي که براي آن سوگند یاد میشود،با وجوب سوگند،واجب نمیشود.قسم در حقیقت مؤکد مورد قسم(و
جواب)خویش است حال آنکه جواب شرط،با وجوب شرط واجب میشود.
هر گاه در کلام،هم قسم باشد و هم شرط،جواب براي قسم آورده میشود و جواب شرط بقرینۀ آن حذف میشود.مثل همین
آیه،
مقصود
اکنون خداوند دنبالۀ سرگذشت را به این صورت بیان می کند که:وقتی قابیل هابیل را تهدید بقتل کرد،هابیل به او گفت:
ص : 4
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِی
،تو اگر براي گشتن من دستت را بسوي من دراز کنی.
اسِطٍ یَدِيَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ 􀀀 ا أَنَا بِب 􀀀م
:من دستم را بقصد کشتن،بسوي تو دراز نمی کنم.
مفسران گویند:در آن زمان کشتن کسی بعنوان دفاع،جایز نبود،بلکه افراد موظف بودند که شکیبایی نشان دهند:تا خداوند
انتقام بگیرد.چنان که عقیده حسن و مجاهد و جبایی همین است.
ابن عباس و جماعتی گویند:معناي آیه این است که تو اگر از راه ستم بخواهی مرا بکشی،من از راه ستم ترا نخواهیم
کشت.اینها می گویند:قابیل هابیل را ناگهانی و غفلهً کشت.در موقع قتل،هابیل در خواب بود و قابیل با سنگی او را بقتل
رسانید.
سید مرتضی گوید:ظاهر آیه با هیچیک از این دو وجه،سازگار نیست،زیرا خداوند متعال خبر داده است که هابیل گفت:اگر
برادرش بخواهد او را بکشد،وي بکشتن او اقدام نخواهد کرد،یعنی قصد کشتن او را نخواهد داشت،زیرا قصد کشتن شخص
هم ناپسند است.کسی که از خود دفاع میکند و احیاناً طرف خود را میکشد،در حقیقت قصد کشتن او را ندار.منتهی براي
حفظ جان خود ناچار میشود او را بکشد.
گویی هابیل میگوید:تو اگر بمن ظلم کنی،من بتو ظلم نخواهم کرد.
الَمِینَ 􀀀 اللّ رَبَّ الْع
􀀀
خافُ هَ 􀀀 إِنِّی أَ
:من از خدا می ترسم و اقدام بقتل تو نخواهم کرد.
إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ
:من بقتل تو آغاز نمیکنم،زیرا میخواهم اگر مرا کشتی،گناه قتل من و گناهان دیگر خود را بدوش کشی،این معنی از ابن-
عباس،حسن،ابن مسعود،قتاده، مجاهد و ضحاك است.
جبایی و زجاج گویند:مقصود این است که گناه قتل من و قتل همۀ مردم را بگردن گیري،زیرا این سنت غلط را براي اولین بار
تو بوجود می آوري.
مقصود از بدوش گرفتن بار گناه،تحمل کیفر گناه است،زیرا صحیح نیست که کسی ارادة معصیت غیر کند،لکن مانعی نیست
که ارادة عقاب غیر کند.
پرسش اگر گفته شود که چگونه جایز است تحمل کیفر گناهی که هنوز،انجام نشده
ص : 5
است؟زیرا قتل هنوز واقع نشده بود.
پاسخ البته تحمل کیفر مشروط بوقوع گناه است.هنگامی که هابیل احساس کرد که برادرش قصد قتل او را دارد،چه مانعی
النّ :بواسطۀ این کردار
ارِ 􀀀 أَص حابِ 􀀀 داشت که بگوید:اگر مرتکب قتل من شوي، کیفر قتل مرا متحمل خواهی شد؟ فَتَکُونَ مِنْ ْ
زشت،گرفتار دوزخ خواهی شد.
الظّ
􀀀
زاءُ الِمِینَ 􀀀 ذلِکَ جَ 􀀀 وَ
:این است کیفر گنهکاران،ممکن است این جمله هم تتمۀ سخن هابیل باشد و محتمل است که سخن خدا باشد.
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ
:در اینباره اقوالی است:
-1 یعنی نفسش او را تحریک و تشجیع کرد که برادر خود را بکشد.این قول از مجاهد است.
-2 مقصود این است که نفسش قتل برادر را در نظرش بیاراست.
-3 نفسش او را مساعدت و هماهنگی کرد بر قتل برادر و بنا بر این در اصل (علی قتل اخیه)بوده که حرف جر محذوف و
مجرور منصوب شده است.
فقتله:مجاهد گوید قابیل نمی دانست چگونه او را بکشد.شیطان بصورت مرغی در آمد و مرغی را گرفت و سرش را میان دو
سنگ گذاشت و کوبید.قابیل هم براي کشتن برادر،از وي سرمشق گرفت.گفته اند:هابیل اولین مقتول بود! فَأَصْ بَحَ مِنَ
خاسِرِینَ: قابیل با این عمل شوم خود،در دنیا و آخرت،زیانکار و از خیر دنیا و آخرت محروم شد. 􀀀 الْ
استفاده کرده اند که این قتل در شب اتفاق افتاده است. « اصبح » برخی از کلمۀ
لکن صحیح نیست،زیرا عادت عرب این است که هر گاه کسی عملی انجام دهد که بحالش زیانبخش باشد،اینطور تعبیر
کند.منظور این نیست که فقط این زیان مخصوص بیک زمان است و نه زمانهاي دیگر.
ص : 6
[ [سوره المائده ( 5): آیات 31 تا 32
اشاره
ارِيَ سَوْأَهَ 􀀀 رابِ فَأُو 􀀀 ذَا اَلْغُ 􀀀 ی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ ه 􀀀 ا وَیْلَت 􀀀 الَ ی 􀀀 وارِي سَوْأَهَ أَخِیهِ ق 􀀀 راباً یَبْحَثُ فِی اَلْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُ 􀀀 اَللّ غُ
􀀀
فَبَعَثَ هُ
ما قَتَلَ 􀀀 سادٍ فِی اَلْأَرْضِ فَکَأَنَّ 􀀀 رائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَ 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ا عَل 􀀀 ذلِکَ کَتَبْن 􀀀 اَلنّ ( 31 ) مِنْ أَجْلِ
ادِمِین 􀀀 أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ ذلِکَ فِی اَلْأَرْضِ 􀀀 اتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ 􀀀 ا بِالْبَیِّن 􀀀 جاءَتْهُمْ رُسُلُن 􀀀 اَلنّ جَمِیعاً وَ لَقَدْ
اس 􀀀 ما أَحْیَا 􀀀 ا فَکَأَنَّ 􀀀 اه 􀀀 اَلنّ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْی
اس 􀀀 َ
( لَمُسْرِفُونَ ( 32
(1)
ترجمه
خداوند کلاغی را مامور کرد تا زمین را حفر کند و به او نشان دهد که چگونه جسد برادر را بخاك سپارد.گفت،اي واي،مگر
من ناتوانم که مثل این کلاغ کنم و پیکر برادرم را بخاك سپارم!آن گاه دچار ندامت گردید.
به خاطر این جنایت بود که بر بنی اسرائیل حکم کردیم که هر کس دیگري را نه از راه قصاص و نه بخاطر فسادي در روي
زمین،بکشد،گویی همۀ مردم را کشته و کسی که دیگري را احیا کند،گویی همۀ مردم را احیا کرده است.بنی اسرائیل قومی
بودند که پیامبران ما با دلایل روشن بسوي ایشان آمدند و آنها بعد از آن اسراف کردند.
ص : 7
1) -سورة مائده آیۀ 31 و 32 جزء 6 سورة 5 -1
بیان آیۀ 31
اشاره
لغت
بحث:جستجوي چیزي در خاك.این کلمه بعدا بمعناي مطلق جستجو بکار رفته است.
ویل.سیبویه گوید این کلمه در موقع هلاکت،گفته میشود،واي عجز،ناتوانی « ساءه یسوئه سوءاً »: سوئه:ناپسندي گفته میشود
اعراب
ی􀀀 ا وَیْلَت 􀀀ی
از حروف نداست،لکن منادي در اینجا از افراد « یاء » « یا ویلتاه ». .زجاج گوید در غیر از قرآن بر این کلمه وقف کنیم و گوئیم
در حقیقت معناي اینگونه کلمات این است که گوینده میخواهد حاضران را تنبیه سازد و بگوید « یا حسرتاه » انسان نیست مثل
فرا رسیده است. « یا عجبا » و وقت تعجب،در « یا حسرتا » و وقت حسرت در « ی􀀀 ا وَیْلَت 􀀀ی» در « واي » که وقت
به اضافۀ بیاء متکلم.از هري گوید معنی یکی است. « یا ویلتی ». حسن قرائت کرده است
مقصود
اشاره
راباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ 􀀀 اللّ غُ
􀀀
فَبَعَثَ هُ
،گویند.
-هابیل اولین مردة انسان بود،قابیل نمی دانست چگونه او را پنهان و دفن کند.تا اینکه خداوند دو کلاغ،که یکی مرده و
دیگري زنده بود برانگیخت و بقولی هر دو زنده بودند و یکی دیگري را کشت،آن گاه زمین را گود کرد و بخاکش
سپرد.قابیل نیز این درس را از کلاغ بیاموخت این مطلب از ابن عباس و ابن مسعود و
ص : 8
جماعتی است.این آیه دلالت می کند بر فساد عقیده حسن و جبایی و ابو مسلم که معتقدند این دو تن از بنی اسرائیل بوده اند.
اصم گوید.خداوند کلاغی را مبعوث کرد تا بر جسد هابیل خاك بریزد.قابیل که متوجه مقام هابیل در پیشگاه حق شده و قبول
شدن قربانی او و ماموریت زاغ براي دفنش را مشاهده کرده بود.گفت.واي!برخی گفته اند،فرشته اي بود بصورت کلاغ آیه
دلالت دارد بر اینکه،کار کلاغ،مورد نظر خداوند متعال بوده و امر تصادفی نبوده است،بلکه خداوند به او الهام کرده بود.چنان
که ابو مسلم گوید.جبایی گوید اینکار،نظیر داستان هدهد و نامه رسانی و پاسخ آوردن او براي سلیمان معجزه بوده است(نمل
20 )ممکن است خداوند فهم کلاغ را به اندازه اي زیاد کرده باشد که خودش این مطالب را تشخیص داده باشد،چنان که ما
هنگامی که کودکمان را به کاري وادار می کنیم،متوجه کار خودش هست.
وارِي سَوْأَهَ أَخِیهِ 􀀀 لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُ
،ماموریت کلاغ این بود که به قابیل بنمایاند که چگونه عورت برادر را بپوشاند.جبایی گوید،یعنی به او نشان دهد که نعش
ی أَ عَجَزْتُ ،هنگامی که 􀀀 ا وَیْلَت 􀀀 الَ ی 􀀀 گفته شده است ق « سواه » برادر را که متعفن شده بود،بخاك بسپارد.بنا بر این بجسد بیجان
کلاغ کیفیت مخفی کردن جسد را به او نشان داد،گفت،واي من،آیا به اندازه این کلاغ هم دانشی ندارم که بتوانم جسد
برادرم را بخاك سپارم.
ارِيَ سَوْأَهَ أَخِی 􀀀 رابِ فَأُو 􀀀 ذَا الْغُ 􀀀 أَنْ أَکُونَ مِثْلَ ه
،سواه چیز مکروه و ناپسند است.
النّ
ادِمِین 􀀀 فَأَصْبَحَ مِنَ ،آن گاه از کشتن برادر دچار ندامت گردید.جبایی گوید، این ندامت،بنحوي که توبه شمرده شود نبوده.درست مثل اینکه
کسی بر اثر ناراحتی که پیدا می کند از خوردن شراب پشیمان میشود،از اینرو پشیمانی او بحالش سودي نداشت.برخی گفته
اند یعنی از اینکه جسد برادر را حمل کرده بود.پشیمان شد و برخی گفته اند،یعنی از مرگ برادر پشیمان شد نه از گناه.
ص : 9
داستان
اهل تسنن از امام صادق(ع)روایت کرده اند که،قابیل هابیل را بکشت و او را بروي زمین افکند و نمی دانست چه
کند.درندگان خواستند جسدش را پاره پاره کنند.وي جسد را در کیسه اي کرد و بدوش کشید تا اینکه متعفن شد. مرغان و
درندگان منتظر بودند که جسد را بر زمین افکند و طعمۀ خود سازند.خداوند دو کلاغ مامور کرد تا بجان یکدیگر افتادند و
یکی دیگري را کشت،آن گاه با منقار گودالی حفر کرد و مردار کلاغ را در آن انداخت و در زیر خاك پنهان کرد.قابیل نیز
این کار را از کلاغ آموخت و جسد برادر را بخاك سپرد.ابن عباس گوید،در این وقت درختان خشک شدند و خوراکیها
تغییر یافتند و میوه ها ترش شدند و زمین مه آلود شد.آدم گفت، در روي زمین واقعه اي روي داده است و بهند رفت.فهمید
که قابیل هابیل را کشته است.در مرثیه هابیل چنین گفت، تغیرت البلاد و من علیها فوجه الارض مغبّر قبیح تغیر کل ذي لون و
طعم و قل بشاشه الوجه الصبیح یعنی سرزمینها و کسانی که بر آنهایند،دیگرگون شدند و روي زمین مه آلود و بد منظره شده
است.رنگها و طعمها تغییر کرد و چهره هاي گشاده،درهم کشیده شدند.
سالم بن ابی الجعد گوید:پس از قتل هابیل،آدم بمدت یک سال خنده نکرد.آن گاه شخصی نزد او آمد و گفت:خداوند ترا
خندان سازد!گویند:پنجسال پس از قتل هابیل که آدم به سن 130 سالگی رسیده بود،حوا شیث را بدنیا آورد.شیث از آنجا که
بجاي هابیل بود،بدین نام خوانده شد(یعنی بخشیدة خدا)او وصی آدم و ولیعهدش بود.به قابیل گفته شد تو مطرود و پلید
هستی.هر کجا رو می کرد،کسی او را نمی پذیرفت،تا اینکه به عدن-در یمن-رسید.در آنجا شیطان به او گفت:علت اینکه
آتش قربانی هابیل را بسوخت.این بود که وي آتش را می پرستید.تو هم آتشکده اي براي خود و اعقابت بنا کن و آتش را
بپرست.قابیل چنین کرد.او اول کسی بود که آتش پرستی را
ص : 10
رواج داد.فرزندان او در لهو و لهب و شرب خمر سر گرم شدند و آلات طرب نظیر طبل و ناي و تار و مزمار را رواج دادند و
آتش را بر طبق سنت پدر پرستیدند و زنا و بی بند و باري و هرزگی را بحد اعلا رسانیدند،تا اینکه در طوفان نوح از بین رفتند
و نسل شیث باقی ماند.
ص : 11
بیان آیۀ 32
اشاره
قرائت
بفتح نون و اسقاط حمزه.بنا بر این بمنظور تخفیف،همزه حذف شده است.چنان « من اجل »: ابو جعفر،قرائت کرده است
« کم بلک »: گویند « کم ابلک » که:بجاي
لغت
فعلت »: آن گاه می گویند « جر علیهم جریره »: یعنی:بر ایشان جنایت کرد.و به همین معنی است « اجل علیهم شراً ». اجل:جنایت
یعنی این کار را بواسطۀ جنایت تو انجام دادم.گویی منظورش این است که:تو مرا بر اینکار واداشتی و تو مرا « ذلک من اجلک
بمعناي مدت هم از همین اصل است،زیرا زمانی است که هر عقدي و قرار دادي به آنجا کشانیده « اجل ». به جنایت کشاندي
که رام شدن در برابر چیزي است که انسان بجانب آن کشانیده شده است.این کلمه به « آري » به معناي « اجل » میشود و همچنین
معناي گلّه گاو وحشی نیز آمده.عدي بن زید گوید:
اللّ قد فضلکم
􀀀
اجل ان ه
فوق من احکأ صلباً بازارٍ
یعنی به خاطر این که خداوند شما را بر همۀ مردمی که به نیاکان خود فخر می کنند برتري داده است(یعنی من اجل انّ...)
اسراف:در مقابل سختگیري و میانه روي است.چنان که اقتصاد،حد میانه روي است که از زیاده روي و سختگیري بر کنار
است.
اعراب
مِنْ أَجْلِ
یعنی بخاطر اینکه در موقع قتل برادر،بخاکش « النادمین » :دربارة این کلمه اختلاف است.برخی گفته اند مربوط است به
وقف میکرد و اینجا را خاتمۀ کلام قرار « ذلِکَ􀀀 مِنْ أَجْلِ » نسپرد،نادم شد.روایت شده است که نافع بر سر
ص : 12
آغاز کلام است و متصل بما قبل نیست. « مِنْ أَجْلِ » : می داد.عموم مفسران معتقدند که
ابن انباري دلیل آورده است که اینجا سر آیه است و سر آیه،فصل است و نیز گوید:
می « کتبنا » علتی باقی نگذارده لکن کسی که آن را مربوط به « کتبنا » می داند،براي « نادمین » کسی که این کلمه را مربوط به
داند،علت ندامت را هم ساقط نکرده و این اولی است.
مقصود
اکنون خداوند،تکلیف مردم را در باب قتل،بیان کرده،فرمود:
ذلِکَ􀀀 -مِنْ أَجْلِ
:زجاج گوید یعنی:از این جنایت که عبارت است از قتل هابیل بدست قابیل.
رائِیلَ 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ا عَل 􀀀 کَتَبْن
سادٍ فِی الْأَرْضِ ،که هر کس دیگري را بدون اینکه مرتکب قتل 􀀀 :واجب ساختیم بر بنی اسرائیل أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَ
شده باشد تا سزاوار قصاص باشد،یا بدون اینکه فسادي در روي زمین کرده باشد تا سزاوار کشتن باشد،بقتل برساند،مثل این
است که همۀ مردم را کشته است.
منظور از فساد در روي زمین،این است که به جنگ خدا و رسول بر خیزد یا اینکه در میان مردم ایجاد ترس و ناامنی کند.چنان
ما أَحْیَا 􀀀 ا فَکَأَنَّ 􀀀 اه 􀀀 النّ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْی
اس􀀀 ما قَتَلَ 􀀀 33 همین سوره) فَکَأَنَّ ) «... اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
حارِبُونَ هَ 􀀀 زاءُ الَّذِینَ یُ 􀀀 ما جَ 􀀀 إِنَّ » : که می فرماید
النّ جَمِیعاً :در اینباره اقوالی است:
اس􀀀 َ
-1 یعنی همۀ انسان هاي دیگر بواسطۀ ارتکاب آن قتل،با قاتل دشمن هستند.
در حقیقت مثل اینکه قاتل براي قتل همۀ انسانها کمر بسته و آنها چنان از دست او پریشان و آشفته هستند که مقتول از دست
او!بنا بر این مثل اینکه قاتل همۀ انسانهاست.
اما کسی که انسانی را از غرق یا سوختن یا آوار یا هر عامل کشنده اي نجات دهد یا او را از گم گشتگی حفظ کند،مثل این
است که همۀ انسانها را زنده کرده است و خداوند اجر احیا کننده همۀ انسانها را به او می دهد،زیرا وي بخاطر اینکه برادر
مؤمنشان را
ص : 13
حفظ کرده،گویا همۀ آنها را حفظ کرده است.این معنی از مجاهد و زجاج و مختار ابن انباري و مروي از امام باقر(ع)است.امام
در دنبالۀ بیان خودش فرمود:از آن بهتر،این است که انسانی را از گمراهی حفظ و او را براه راست هدایت کند.
-2 یعنی هر که پیامبري یا امام عادلی بکشد،گویی همۀ مردم را کشته است و عذاب قتل همۀ مردم را می بیند و اگر کسی از
پیامبري یا امام عادلی حمایت کند،گویی از لحاظ استحقاق ثواب،همۀ مردم را زنده کرده است.این معنی از ابن عباس است.
-3 یعنی هر که کسی را بنا حق بکشد،گناه همۀ قاتلان بگردن اوست،زیرا سنت قتل را در میان مردم رواج داده و آن را براي
مردم آسان جلوه داده است.بنا بر این در قتل قاتلان دیگر نیز شریک است و هر که جلو قتلی را بگیرد و کاري کند که
همچون سنتی بعنوان منع از آدمکشی در میان مردم رواج پیدا کند،بطوري که گناه قتل را بزرگ شمارند و بقتل اقدام
نکنند،گویی مردم را احیا کرده،زیرا آنها را از خطري بزرگ حفظ کرده است.این است معناي احیاي همۀ مردم.این معنی از
هر کس سنت پسندیده اي را رواج دهد،اجر آن و اجر کسی »: ابو علی جبایی و مختار طبري است.پیامبر گرامی اسلام فرمود
که تا روز قیامت به آن عمل می کند،براي اوست و هر کس سنت ناپسندي را رواج دهد گناه آن و گناه هر کس که تا روز
-4 ابن مسعود و گروهی از صحابه گویند:یعنی از نظر مقتول مثل این است که همه را « قیامت به آن عمل کند،بگردن اوست
کشته باشد و از نظر آنکه نجات یافته،مثل این است که همه را احیا کرده باشد.
-5 یعنی قصاص قتل بر قاتل لازم است،چنان که با کشتن همۀ مردم نیز قصاص او واجب است و کسی که از قاتل در گذرد و
از قصاص او چشمپوشی کند،مثل این است که همه را عفو کرده باشد.این معنی از حسن و ابن زید است.در حقیقت حیات
دهنده خداوند متعال است و جز او کسی قادر بر احیا نیست.بنا بر این نسبت احیا بدیگري دادن مجاز است.چنان که نمرود
بقره 258 :من زنده کنم و بمیرانم)و براي اثبات گفتار خود یکی را کشت و یکی را باقی گذاشت. ) « أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ » : گفت
ص : 14
اتِ􀀀 ا بِالْبَیِّن 􀀀 جاءَتْهُمْ رُسُلُن 􀀀 وَ لَقَدْ
:بنی اسرائیل که سرگذشت آنها بیان شد،قومی بودند که پیامبران ما با دلایل روشن بسوي ایشان آمدند.
ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ 􀀀 ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ
:آن گاه بسیاري از ایشان بوسیلۀ شرك- بقول کلبی-و بوسیلۀ قتل-بقول دیگران-از حد حق تجاوز کردند.بهتر این است که
آیه عام و شامل هر گونه تجاوزي باشد.چنان که از امام باقر(ع)روایت است که:
« متجاوزان کسانی هستند که حرام ها را حلال شمرند و خونها را بریزند »
ص : 15
[ [سوره المائده ( 5): آیات 33 تا 34
اشاره
لافٍ أَوْ 􀀀 ساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُ َ ص لَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِ 􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اَلْأَرْضِ فَ
􀀀
حارِبُونَ هَ 􀀀 زاءُ اَلَّذِینَ یُ 􀀀 ما جَ 􀀀 إِنَّ
ابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا 􀀀 ذابٌ عَظِیمٌ ( 33 ) إِلَّا اَلَّذِینَ ت 􀀀 ا وَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَ 􀀀 ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِی اَلدُّنْی 􀀀 یُنْفَوْا مِنَ اَلْأَرْضِ
( اَللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 34
􀀀
أَنَّ هَ
(1)
ترجمه
جزاي آنان که بجنگ خدا و رسولش پردازند و در روي زمین فساد کنند،تنها کشتن یا بدار آویختن یا قطع دستها و پاهاي
ایشان بطور مخالف یا تبعید از زمین است.
این است خواري آنان در دنیا و آخرت بر ایشان عذابی عظیم است.
بجز آنان که توبه کنند پیش از آنکه شما بر ایشان قدرت پیدا کنید.پس بدانید که خدا آمرزگار و رحیم است.
ص : 16
1) -آیۀ 33 و 34 سورة مائده جزء ششم -1
34- بیان آیۀ 33
اشاره
لغت
نفی:اصل معناي این کلمه،هلاك کردن و اعدام است.نفایه،نابود کردن خوراکیهاي متعفن.به معناي طرد و تبعید نیز بکار
میرود.شاعر گوید:
ینفون من طرق الکرام کما
ینفی المطارق مایلی القرد
یعنی:آنان از راه بزرگان طرد میشوند،هم چنان که چوب پنبه زنان ذرات پشم و پنبه را دور میکند.
یعنی افتضاح شد.لبید گوید: « خزي یخزي خزیاً » خزي:فضیحت و رسوایی
« للّ الاجل
􀀀
و اخزها بالبر ه »
یعنی نفس را بنیکی براي خداوند بزرگ خوار گردان.
اعراب
ابُوا :ممکن است 􀀀 اَلَّذِینَ ت « جزاء » أَنْ یُقَتَّلُوا :محلا مرفوع و خبر است براي « مفسدین » فساداً:مصدر که بجاي حال بکار رفته،یعنی
باشد. « یقتلوا » و ممکن است منصوب و مستثناي از « فاعملوا » مرفوع و مبتدا و خبر آن
شأن نزول
در سبب نزول این آیه،اختلاف است.ابن عباس و ضحاك گویند:دربارة کسانی نازل شده است که با پیامبر خدا پیمان بسته
بودند و پیمان خود را شکستند و در روي زمین فساد کردند.حسن و عکرمه گویند:دربارة اهل شرك نازل شده است.قتاده و
سعید بن جبیر و سدي گویند:دربارة عرینیان نازل شد.اینان بمدینه آمده،مسلمان شدند.لکن آب و هواي مدینه با آنها سازگار
نبود و رنگ آنها زرد شد.پیامبر به آنها دستور داد که بروند از شیر و بول شتران بنوشند تا بهبود یابند.پس از آنکه از
ص : 17
شیر و بول شتران استفاده کردند و حالشان بهتر شد،به شبانان حمله ور شدند و شتران بیغما بردند و از اسلام مرتد شدند.پیامبر
آنها را گرفت.دست و پایشان را برید و چشمشان را بیرون آورد.اکثر مفسران گویند:آیه دربارة راهزنان نازل شده است.
عموم فقها همین نظر را برگزیده اند.
مقصود
در آیۀ پیش خداوند به مسألۀ آدمکشی اشاره کرد،بدنبال آن دربارة راهزنان و حکم ایشان فرمود:
اللّ :
􀀀
حارِبُونَ هَ 􀀀 زاءُ الَّذِینَ یُ 􀀀 ما جَ 􀀀 -إِنَّ
احزاب 57 :آنان که دوستان خدا را می آزارند.) وَ رَسُولَهُ :و با ) « اللّ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ هَ » کسانی که با اولیاي خدا می جنگند.نظیر
رسول خدا جنگ میکنند.
ساداً: 􀀀 وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَ
کسی است که سلاح بردارد و در شهر یا خارج شهر،در راه « محارب »: و در روي زمین فساد میکنند.از اهل بیت روایت است که
ها ایجاد ناامنی کند،زیرا دزد مسلح،چه در شهر باشد و چه در غیر شهر،تفاوتی ندارد.
کسی است که:در بیرون شهر راهزنی « محارب »: مذهب شافعی و اوزاعی و مالک،نیز همین است:ابو حنیفه و اصحابش گویند
کند.از عطاء خراسانی نیز همین طور روایت شده است.
زجاج گوید:مقصود این است که جزاي آنهایی که با خدا و رسول بجنگند و در زمین فساد کنند،فقط همین است که خدا
فرمود:زیرا هر گاه کسی بگوید:
جزاي تو دیناري است،ممکن است چیز دیگري هم باشد و هر گاه بگوید:جزاي تو تنها دیناري است،یعنی غیر از دینار چیز
دیگري نیست.
أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ
:تنها جزاي آنان،کشتن یا بدار آویختن یا بریدن دستها و پاهاست.امام باقر ع و امام صادق ع می فرمایند:جزاي محارب،باندازة
استحقاق اوست.اگر آدمکشی کرده،باید کشته شود.اگر علاوه بر این مال مردم را هم برده،باید کشته و بدار آویخته شود و
اگر تنها مال مردم را
ص : 18
برده است،باید دست و پایش-بطور مخالف-بریده شود و اگر تنها در راه مردم، ایجاد ترس و وحشت کرده است،باید تبعید
براي تخییر و اباحه نیست، بلکه براي « او » شود.ابن عباس، سعید بن جبیر،قتاده، سدي و ربیع نیز چنین گفته اند.بنا بر این کلمه
مراتب حکم و تفاوت آن با اختلاف جنایت است.شافعی گوید:کسی که مال مردم را می رباید،امام حق دارد که او را بدار
آویزد و او را نکشد.گوید:
هر کدام باندازة کردارشان کیفر می بینند.کسی که هم قتلش واجب است و هم بدار آویختنش.ابتداء او را میکشند،سپس سه
بار او را بر سر دار میکنند و پایین می آورند.
سؤال کردم.پاسخ داد:مقصود این است که او را زنده بدار زنند و با نیزه او « بدار زدن » ابو عبید گوید:از محمد بن حسن دربارة
است.پاسخ داد مقصود این است که چنین « مثله » را بقتل رسانند.رأي ابو حنیفه هم همین است-به ابو حنیفه گفتند:این کار
در اینجا براي تخییر و اباحه است:یعنی امام اگر خواست « او »: اشخاصی مثله شوند(یعنی اعضاي آنها بریده شود)برخی گفته اند
آنها را میکشد و اگر خواست بدار میزند و اگر خواست تبعید میکند.این قول از حسن و سعید بن مسیب و مجاهد است.
لافٍ .مقصود این است که دست راست و پاي چپ ایشان را قطع کنند. 􀀀 از امام صادق ع نیز روایت شده است، مِنْ خِ
أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ
:در اینباره اقوالی است.اصحاب امامی ما معتقدند که باید آنها را از بلدي به بلدي بفرستند،تا توبه کنند و باز گردند.ابن
عباس،حسن،سدي سعید بن جبیر و...نیز چنین گفته اند.شافعی نیز بر همین عقیده است.اصحاب ما گویند:آنها را از رفتن به
بلاد شرك باید مانع شد و مشرکان را نیز باید از راه دادن ایشان به سرزمین خود،مانع شد تا توبه کنند.عمر بن عبد العزیز و
سعید بن جبیر -بروایتی دیگر-گویند:آنها را باید از بلد خود به بلد دیگر فرستاد.ابو حنیفه و اصحابش گویند:مقصود زندان
است.میگویند:کسی که در زندان است،هر گاه میان او و خانواده اش ایجاد مانع کنند و به او اجازة تصرفات در امور زندگی
ندهند، مثل این است که از زندان خارج شده است،در عین حال از سختیهاي زندان نیز رنج
ص : 19
میبرد،اینان شعر زیرا از زبان برخی از زندانیان نقل کرده اند:
خرجنا من الدنیا و نحن من اهلها
فلسنا من الاحیاء فیها و لا الموتی
اذا جاءنا السجّان یوماً لحاجه
عجبنا و قلنا جاء هذا من الدنیا
یعنی با اینکه اهل دنیا هستیم از دنیا خارجیم.ما نه مرده هستیم و نه زنده! هنگامی که زندانیان براي کاري نزد ما می
آید،تعجب میکنیم و میگوییم از دنیا آمده است.
ذابٌ عَظِیمٌ 􀀀 ا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَ 􀀀 ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِی الدُّنْی 􀀀
:این است خواري آنها در دنیا و در آخرت بر ایشان عذابی بزرگ است.
این آیه دلالت دارد بر بطلان قول کسانی که میگویند،حد،کیفر معاصی است، زیرا خداوند می فرماید:بعد از کیفرهاي دنیوي
در آخرت نیز گرفتار عذاب عظیم هستند.با اینکه بر آنها اقامۀ حد شده است و مقصود این است که با اقامۀ حد سزاوار کیفر
عظیم هستند.در عین حال ممکن است خداوند آنان را به لطف و کرم خود عفو و آن عذاب اکبر را با فضل خود از ایشان
اسقاط کند.
ابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ 􀀀 إِلَّا الَّذِینَ ت
:پس از بیان کیفر محارب،در اینجا حکم آنانی که پس از محاربه و فساد توبه کرده و هنوز هم گرفتار نشدند،بیان میکند.
اینان از کیفر مصون هستند.لکن اگر کسی بعد از گرفتاري توبه کند،نفعی ندارد و باید کیفر به بیند.
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
فَاعْلَمُوا أَنَّ هَ
:بدانید که خداوند آمرزگار و رحیم بوده،توبۀ آنان را می پذیرد و آنها را ببهشت میبرد.
دلالت آیه:
بعضی معتقدند که:
-توبۀ از معصیت،با دست زدن به معصیت دیگر صحیح نیست،البته با توجه با اینکه عمل بعدي معصیت است.لکن خداوند
متعال در این آیه،حکمی را بر توبه معلق کرده است که معلوم میشود اقدام به معصیت دیگر لطمه اي به آن وارد نمیسازد.
ص : 20
[ [سوره المائده ( 5): آیات 35 تا 37
اشاره
ا فِی 􀀀 جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 35 ) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ م 􀀀 اَللّ وَ اِبْتَغُوا إِلَیْهِ اَلْوَسِیلَهَ وَ
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا هَ 􀀀ی
ا􀀀 اَلنّ وَ م
ارِ 􀀀 مِن عَذ أَلِیمٌ ( 36 ) یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا اب 􀀀 ا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ 􀀀 امَهِ م 􀀀 عَذ یَوْمِ اَلْقِی ابِ 􀀀 مِن اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ ( ذابٌ مُقِیمٌ ( 37 􀀀 ا وَ لَهُمْ عَ 􀀀 خارِجِینَ مِنْه 􀀀 هُمْ بِ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن از معصیت خدا اجتناب کنید و بسوي او وسیله اي بجویید و در راه خدا جهاد کنید،شاید رستگار شوید.
آنان که کافر شدند،اگر براي آنها همۀ آنچه در زمین است و مثل آن،باشد که براي نجات از عذاب روز قیامت بدهند،از آنها
قبول نشود و براي آنها عذابی دردناك است*میخواهند از آتش بیرون آیند،اما بیرون نخواهند آمد و براي آنها عذابی
همیشگی است.
ص : 21
1) -آیۀ 35 و 36 و 37 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 35
اشاره
لغت
یعنی « اتقی السیف بالترس »: اتقوا:فعل امر از باب افتعال.مصدر آن اتقاء و در اصل به معناي ایجاد مانع میان دو چیز است.گویند
یعنی میان « اللّ
􀀀
اتقوا ه » یعنی طلبکار از حقش مانع شدند.بنا بر این « اتقوا الغریم بحقه » بوسیلۀ سپر جلو شمشیر را گرفت.یا اینکه
خود و کیفر خداوند مانع ایجاد کنید.
وسیله:واسطۀ نزدیک شدن.شاعر عرب گوید:
ان الرجال لهم الیک وسیله
ان یأخذوك تلجلجی و تحصنی
یعنی:مردان را بسوي تو وسیله اي است.اگر ترا بگیرند لجاجت کن و خود را نگهدار.
یعنی آري هر صاحب رایی به خدا نزدیک « اللّ واسل
􀀀
بلی کل ذي راي الی ه » : یعنی به او تقرب یافت.لبید گوید « وسل الیه »
است.
مقصود
از آنجا که در آیات پیش حکم آدمکشی و فساد و ستیزه جویی را بیان کرده بود، در این آیه به موعظه و امر به تقوي
پرداخته،فرمود:
اللّ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا هَ 􀀀ی
:اي مؤمنان از معصیت خدا اجتناب کنید.
وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ
:حسن و مجاهد و عطا و سدي و...گویند:یعنی بوسیلۀ طاعات،طلب قرب به خدا کنید.گویی می فرماید کاري کنید که سبب
عالیترین درجات بهشت است.از پیامبر گرامی است « وسیله »: خشنودي خدا باشد و شما را بحضرتش نزدیک سازد.عطا نیز گوید
را مسألت کنید که درجه اي است در بهشت که تنها یکی از بندگان خدا به آنجا می رسد و « وسیله » براي من از خداوند »: که
من امیدوارم که
ص : 22
در بهشت دو لؤلؤ در زیر عرش است یکی زرد و »: سعد بن طریف از اصبغ بن نباته از علی ع روایت کند که « همان بنده باشم
است « وسیله » دیگري سفید،در هر یک از آنها هفتاد هزار غرفه است که درها و جامهاي آن از یک ماده است.لؤلؤ سفید همان
جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ :و در راه دین خدا با دشمنان 􀀀 وَ « براي محمد ص و اهل بیتش و لؤلؤ زرد،براي ابراهیم است و اهل بیتش
جهاد کنید.جهاد در راه دین نیز وسیله اي است براي درك ثواب.دلیل هر چیزي وسیلۀ علم به آن چیز و دست زدن به چیزي
وسیلۀ واقع شدن در آن است.لطف حق نسبت به انسان،راهی است بسوي طاعت خدا.جهاد ممکن است بدست یا زبان یا قلب
یا شمشیر یا گفتن و نوشتن باشد.
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
لعل و »: :شاید به نعیم جاودانی دست یابید.مقصود این است که باید عمل را به امید سعادت و رستگاري انجام داد.برخی گویند
از جانب خداوند معناي لزوم را می رساند.یعنی عمل کنید تا رستگار شوید. « ی􀀀 رج
ص : 23
37- بیان آیۀ 36
اشاره
اعراب
باشد. « ان » ذابٌ أَلِیمٌ :ممکن است حال و ممکن است عطف بر خبر 􀀀 و ما بعد آن وَ لَهُمْ عَ « لو » ان:خبر آن
باشد،زیرا در حقیقت،جمله شرط،مورد اعتماد و « یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا » « ان » در محل حال و خبر « جمله شرط » جایز نیست که
فایدة کلام است.
خود در راس آیه اي دیگر قرار دارد. «... یُرِیدُونَ أَنْ » بخصوص که
ا تُقُبِّلَ 􀀀م
صدارت طلب است « ما » واقع نمیشود،زیرا حرف « ان » واقع میشود، لکن در جواب « قسم » و در جواب « لو » در جواب « ما ». :جواب شرط
« ان » عملی نمی کند،بر خلاف « لو » و در این موارد به این جنبۀ آن لطمه اي وارد نمیشود،زیرا
مقصود
اکنون خداوند از عاقبت شوم کفار خبر داده،می فرماید:
ا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً 􀀀 إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ م
:آنان که کافر شدند،اگر هر کدام از آنها را حکومت و ثروت تمام زمین باشد... وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ :و مثل آن را نیز اضافه
داشته باشند و همه را بدهند براي نجات از کیفر روز قیامت...
ا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ 􀀀 امَهِ م 􀀀 ذابِ یَوْمِ الْقِی 􀀀 مِنْ عَ
:از آنها پذیرفته نمیشود.
ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 وَ لَهُمْ عَ
:و براي آنها عذابی دردناك است.
النّ
ارِ 􀀀 مِن یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا :ابو علی جبایی گوید:یعنی آرزو می کنند که از آتش دوزخ خارج شوند،زیرا اراده،در اینجا به معناي تمنی است.حسن
گوید:اراده در اینجا به معناي حقیقی است.یعنی هر چه آتش آنها را به شعلۀ خود می سوزاند،میل می کنند که از آن خارج
« ا􀀀 ا أُعِیدُوا فِیه 􀀀 ادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْه 􀀀 ما أَر 􀀀 کُلَّ » : شوند.مثل
ص : 24
(حج 22 :هر گاه بخواهند از آتش بیرون روند به آن بازگردانده میشوند)و بقولی:
کهف ) « امَهُ 􀀀 داراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَق 􀀀 جِ » : یعنی وقتی آتش آنها را می سوزاند،نزدیک است که از آن خارج شوند مثل
77 :دیواري که نزدیک بود خراب شود و او بر سر پایش آورد) اگر کسی بگوید:چگونه میخواهند از دوزخ خارج شوند،با
اینکه علم دارند که خارج نخواهند شد؟ گوییم:صرف علم به اینکه چیزي ممکن نیست،انسان را از خواستن آن باز نمی
دارد،زیرا خواهش انسان به چیزي تعلق می گیرد که مورد نیازش باشد.
ذابٌ مُقِیمٌ 􀀀 ا وَ لَهُمْ عَ 􀀀 خارِجِینَ مِنْه 􀀀 ا هُمْ بِ 􀀀 وَ م
:آنها از دوزخ خارج نمی شوند و براي آنها عذابی همیشگی است.شاعر گوید فان لکم بیوم الشعب منی عذاباً دائماً لکم مقیماً
یعنی شما راست در روز شعب،از جانب من عذابی همیشگی و پایان ناپذیر.
ص : 25
[ [سوره المائده ( 5): آیات 38 تا 40
اشاره
اَللّ
􀀀
ابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ هَ 􀀀 اَللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 38 ) فَمَنْ ت
􀀀
اَللّ وَ هُ
􀀀
کالًا مِنَ هِ 􀀀 ا نَ 􀀀 ما کَسَب 􀀀 زاءً بِ 􀀀 ما جَ 􀀀 اَلسّ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُ
ارِقَهُ 􀀀 اَلس وَ ّ
ارِقُ 􀀀 وَ
ی􀀀 اَللّ عَل
􀀀
شاءُ وَ هُ 􀀀 شاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَ 􀀀 ماو 􀀀 اَللّ لَهُ مُلْکُ اَلسَّ
􀀀
اَللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 39 ) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ هَ
􀀀
یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ هَ
( کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 40
(1)
ترجمه
مرد و زن دزد را بمنظور جزا و عقوبتی از جانب خداوند،دست ببرید و خداوند قادر و حکیم است*کسی که پس از دزدي
توبه و اصلاح کند،خداوند توبۀ او را می پذیرد،خداوند آمرزگار و رحیم است*آیا نمی دانی که خدا راست ملک آسمانها و
زمین،هر که را خواهد عذاب کند و هر که را خواهد شکنجه دهد و خداوند بر هر چیزي قادر است؟
ص : 26
1) -آیۀ 38 و 39 و 40 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
40-39- بیان آیۀ 38
اشاره
اعراب
السّ
ارِقَهُ 􀀀 اَلس وَ ّ
ارِقُ 􀀀
یعنی حکم السارق )« و فیما فرض علیکم السارق و السارقه »: به تقدیر « السّ
ارِقَهُ 􀀀 اَلس وَ ّ
ارِقُ 􀀀 » :سیبویه و بسیاري از علماي نحو گویند
نساء ) « ما 􀀀 ا مِنْکُمْ فَآذُوهُ 􀀀 انِه 􀀀 ذانِ یَأْتِی 􀀀 وَ الَّ » نور 2)و همچنین ) « الزّ فَاجْلِدُوا
انِی 􀀀 و اَلزّ انِی 􀀀 هَُ » : و...) مرفوع شده اند.نمونه هاي دیگر آن
16 )میباشد.
سیبویه میگوید:در این موارد عرب نصب می دهد.لکن عموم اهل تسنن به رفع خوانده اند.تنها عیسی بن عمر به نصب قرائت
کرده است.
ابو العباس مبرد گوید:باید به رفع خواند،زیرا نظر به شخص معینی نیست.
زجاج گوید همین قول صحیح است،علت اینکه بر « من زنی فاجلده » و« من سرق فاقطع یده »: درست مثل این است که گفته شود
آمده است. « السارقون و السارقات فاقطعوا ایمانهم » در آمده، همان شرط مقدر است.میگویند در قرائت ابن مسعود « فاء » سر خبر
را جمع آورده،نه مثنّی،این است که:مقصود قطع دست راست هر زن و مرد دزدي است.بدیهی است که هر « ایدي » علت اینکه
کسی بیشتر از یک دست راست ندارد.
و در « رؤوسهما،ظهورهما،بطونهما »: فراء گوید:اعضاي بدن،هر وقت به مثنی یا جمع،اضافه شوند،به لفظ جمع می آیند مثل
تحریم 4)وي اضافه می کند که:علت جمع آوردن این است که اکثر ) « ما 􀀀 اللّ فَقَدْ صَ غَتْ قُلُوبُکُ
􀀀
ا إِلَی هِ 􀀀 إِنْ تَتُوب » ، قرآن کریم
اعضاي بدن،زوج هستند،بنا بر این وقتی که اضافۀ به مثنی و جمع شوند،حتماً بیشتر از دو تا خواهند بود.در مواردي هم که
اعضا به
ص : 27
صورت زوج نیستند،بر همین منوال،رفتار و همه را هماهنگ می کنند.
البته مثنی آوردن هم جایز است،زیرا مطابق اصل است.هذلی گوید:
فتخالسا نفسیهما بنوافذ
کنوا فذا لعبط التی لا ترقع
یعنی نفس هاي ایشان در برابر ضربتهاي مهلکی که جراحت آن قابل بخیه و التیام نبود،تسلیم شدند.این مطلب در مورد غیر از
اعضا هم جایز است مثل:
فاقطعوا »: یعنی زنان تان را رها کردید.در مورد آیۀ شریفه،مفرد آوردن هم جایز است که گفته شود « خلّیتما نساء کما »
ما􀀀 زاءً بِ 􀀀 یعنی به اندازة مقداري از ظرفیت شکم بخورید تا زنده بمانید. جَ « کلوا فی بعض بطنکم تعیشوا »: شاعر گوید « یمینهما
به « فاقطعوا » ممکن است مفعول مطلق باشد براي « نکالا » ا :نصب جزاء بنا بر این است که مفعول له باشد و همچنین 􀀀 کَسَ ب
« جازوهم و نکلوا بهم » معناي
مقصود
در آیۀ پیش حکم راهزنی ها و سرقتهاي آشکار،بیان شد،اکنون در این آیۀ شریفه،حکم سرقتهاي پنهانی،بیان کرده،می
فرماید:
السّ
ارِقَهُ 􀀀 الس وَ ّ
ارِقُ 􀀀 وَ
براي جنس است یعنی هر زن و مرد دزدي، علت اینکه مرد سارق را پیش از زن سارق ذکر می کند،این است که « الف و لام »:
زنان هستند » اغلب،دزدي، از طرف مردان صورت میگیرد.در آیۀ زنا(نور 2)زن زناکار را بر مرد زناکار مقدم میدارد،زیرا اغلب
که بمردان امکان زناکاري می دهند.
ما􀀀 فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُ
:ابن عباس،حسن،سدي و عموم تابعان گویند:یعنی دست راستشان را قطع کنید.
ابو علی گوید:علت اینکه مسلمانان بعد از قطع دست راست،پاي چپ را قطع می کنند نه دست چپ،این است که مقصود از
دست چپ نیست.بدیهی است که اگر مقصود دست چپ بود،نص قرآن را رها نمیکردند.این مطلب شاهد « ما􀀀 فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُ »
در این آیه،مثل جمع آوردن « ایدي » این است که:جمع آوردن کلمۀ
ص : 28
تحریم 4)است.قرائت ابن مسعود نیز دلیل این است که مقصود قطع دست راست است. ) « ما􀀀 صَغَتْ قُلُوبُکُ » در آیه « قلوب »
علما گویند:این آیه دربارة بریدن دست سارق،مجمل است و باید کیفیت آن را از سنت،اقتباس کرد،در این که چه مبلغ دزدي
سبب بریدن دست میشود، اختلاف است. اصحاب ما گویند:ربع دینار یا بیشتر.شافعی و اوزاعی و ابو ثور نیز چنین
گویند:عایشه از پیامبر گرامی روایت کرده است که دست دزد را بخاطر ربع دینار یا بیشتر باید قطع کرد،ابو حنیفه و اصحابش
کمترین مبلغی که باعث قطع دست میشود قیمت یک سپر »: گویند:ده درهم یا بیشتر،دلیل ایشان، روایتی است از ابن عباس که
و قیمت سپر در زمان پیامبر،ده درهم بوده است. « است
مالک گوید:سه درهم یا بیشتر.نافع از ابن عمران روایت کرده است که پیامبر دست دزدي را به خاطر دزدیدن سپري به ارزش
سه درهم قطع کرد.برخی گفته اند:
قطع انگشتان دست،هنگامی است که شخص پنج درهم بدزدد.ابو علی جبایی با قبول این قول گوید:چنین کسی بمنزلۀ کسی
است که از دادن پنج درهم زکات خود- داري کند و فاسق است.برخی گویند:دست دزد را در هر حال-چه کمی بدزدد یا
خداوند لعنت کند دزد را »: زیاد- باید قطع کرد.خوارج نیز بر همین عقیده بوده اند.دلیل آنها عموم آیه و روایتی است از پیامبر
که تخم مرغی می دزدد و دستش قطع میشود و ریسمانی بسرقت می برد و دستش بریده میشود.
تخم » در حدیث بمعناي « کلمۀ بیضه » اساتید فن حدیث،دربارة سند این حدیث،ایراد دارند،همچنین در دلالت آن.گویند
بمعناي بند کشتی است. « حبل » نیست،بلکه سفیدي سپر است که در موقع جنگ بر سر میگیرند،همچنین کلمۀ « مرغ
در کیفیت قطع دست نیز اختلاف است:
-اکثر فقها میگویند:باید تا مچ قطع کرد.شافعی میگوید:بار اول دست
ص : 29
راست و بار دوم پاي چپ و بار سوم دست چپ و بار چهارم پاي راست را قطع می کنند و براي بار پنجم او را بزندان می
افکند.ابو حنیفه میگوید:در مرتبۀ سوم دست را قطع نمی کنند.
بعقیدة شیعه،باید چهار انگشت دزد را از بیخ قطع کرد و کف دست و انگشت ابهام را باقی گذاشت،در مرتبۀ دوم پاي چپ او
را از اصل ساق باید قطع کرد و عقب پا را باقی گذاشت در مرتبۀ سوم باید او را براي همیشه زندانی کرد،از علی ع این مطلب
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ » : بحد شهرت،نقل شده است و شیعه بر آن اجماع دارند،براي اثبات این مطلب باین آیه استدلال کرده اند
: بقره 79 ) « ابَ بِأَیْدِیهِمْ 􀀀 الْکِت
واي بر آنان که کتاب را بدستهاي خود می نویسند)بدیهی است که کتاب به انگشتان نوشته میشود،بنا بر این هر گاه انگشتان
کسی قطع شود،دستش قطع شده است.
و محلی محفوظ بماند؟دزدي کند.تنها از « حرز » در این مطلب،خلافی نیست که قطع دست دزد،هنگامی واجب است که از
داود روایت شده است که قطع دست دزد لازم است،اعم اینکه از حرز و محفظه دزدي کند یا از جاي دیگر،حرز، محلی است
که معمولا براي نگهداري چیزها مورد استفاده قرار میگیرد و مطابق آداب و رسوم اجتماعی،نسبت بچیزهاي مختلف،تفاوت
میکند،از نظر ما تعریف حرز این است:جایی که فقط مالک حق داخل شدن داشته باشد و دیگران باید باذن او در آنجا تصرف
کنند.
اللّ
􀀀
کالًا مِنَ هِ 􀀀 ا نَ 􀀀 ما کَسَب 􀀀 زاءً بِ 􀀀 جَ
:قطع دست را بمنظور کیفر دزدان و مجازاتی از جانب خداوند،بمرحلۀ اجرا در آورید،کلمۀ نکال به معناي عقوبت است.زهیر
گوید:
و لو لا ان ینال ابا طریف
عذاب من خزیمه او نکال
اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ :خداوند قادر غیر مغلوب و کارهایش از روي
􀀀
یعنی:چرا از خزیمه عذابی و عقوبتی به ابو طریف،نرسد؟! وَ هُ
حکمت است.
اللّ یَتُوبُ عَلَیْهِ
􀀀
ابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ هَ 􀀀 فَمَنْ ت
:کسی که پس از سرقت،توبه
ص : 30
کند و کارهاي شایسته و پسندیده را در پیش گیرد،خداوند توبه اش را قبول و کیفر معصیتی که از آن توبه کرده است،اسقاط
می کند،این که خداوند خود را به توبه پذیري وصف میکند،فایده اي بزرگ دارد،زیرا بدین ترتیب،عاصی،براي توبه
از صفاتی است که هم به خداوند در قرآن کریم،نسبت داده است،هم به بندگان،در « تواب » کردن،بر سر میل می آید،کلمۀ
مورد خداوند،معناي آن توبه پذیر و در مورد بندگان،معناي آن رجوع کنندة بسوي خداست و بهر حال از صفات مدح است.
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
إِنَّ هَ
:اشاره به اینکه قبول توبه،تفضل و لطفی است از جانب خداوند.
أَ لَمْ تَعْلَمْ
طلاق 1:اي پیامبر،هنگامی که زنان را ) « ساءَ 􀀀 ذا طَلَّقْتُمُ النِّ 􀀀 ا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِ 􀀀ی» :برخی گویند:خطاب به پیامبر و مقصود امت اوست.مثل
طلاق دهید).برخی گویند:خطاب به افراد مکلف است.یعنی:اي انسان،آیا نمی دانی؟!علت اتصال این خطاب به ما قبل،این
است که می خواهد بگوید:وعده ها و وعیدها و احکامی که بیان شده صحیح است.یعنی مگر اي انسان نمی دانی که:...؟ -أَنَّ
اتِ وَ الْأَرْضِ :خداوند راست تصرف در آسمانها و زمین، بدون اینکه مانع و مزاحمتی داشته باشد. 􀀀 ماو 􀀀 اللّ لَهُ مُلْکُ السَّ
􀀀
هَ
شاءُ 􀀀 شاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَ 􀀀 یُعَذِّبُ مَنْ یَ
:او عذاب می کند بندگان گناهکاري را که بخواهد و می آمرزد بندة گنهکاري که توبه نکرده باشد،زیرا اگر توبه کند،وعدة
خداست که او را مؤاخذه نکند.بعقیدة برخی مؤاخذة بندة توبه کار بر خداوند قبیح است.در هر صورت،گنهکاري که توبه
کند،مشمول این آیه نیست.
ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
وَ هُ
:معناي آن گذشت.
ص : 31
[ [سوره المائده ( 5): آیه 41
اشاره
سَمّ
اعُونَ 􀀀 ادُوا 􀀀 و مِنَ اَلَّذِینَ ه واهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ 􀀀 آمَنّ بِأَفْ
ا􀀀 الُوا 􀀀 اَلَّذِین ق سارِعُونَ فِی اَلْکُفْرِ مِنَ 􀀀 لا یَحْزُنْکَ اَلَّذِینَ یُ 􀀀 اَلر ا أَیُّهَا سَُّولُ 􀀀ی
ذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ 􀀀􀀀 واضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ ه 􀀀 سَمّ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوكَ یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَ
اعُونَ 􀀀 لِلْکَذِبِ
ذابٌ 􀀀 ا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَ 􀀀 اَللّ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی اَلدُّنْی
􀀀
ئِکَ اَلَّذِینَ لَمْ یُرِدِ هُ 􀀀 اَللّ شَیْئاً أُول
􀀀
اَللّ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ هِ
􀀀
مَنْ یُرِدِ هُ
( عَظِیمٌ ( 41
(1)
ترجمه
اي پیامبر،آنان که بسوي کفر می شتابند،از منافقانی که بزبان گویند ایمان آوردیم و بدل ایمان نیاورده اند و از یهودیان که
سخن ترا براي دروغ پردازي میشنوند و براي مردي که نزد تو نیامده اند جاسوسی کرده سخن خدا را که در جاهاي خود
صحیح بیان شده است،جابجا و تحریف میکنند.به آنها گویند:اگر اینطور به شما امر شد، بپذیرید و اگر طور دیگري
شد:اجتناب کنید و کسی که خداوند عذاب و هلاکش را بخواهد،تو قادر بدفاع از او در برابر امر خدا نیستی.خداوند اراده
نکرده است که دلهاي آنان را پاك کند.در دنیا براي آنها خواري و در آخرت عذابی بزرگ است.
ص : 32
1) -آیۀ 41 سورة مائده جزء ششم سوره 5 -1
بیان آیۀ 41
اشاره
لغت
یعنی خداوند حمد بندة خود « اللّ لمن حمده
􀀀
سمع ه ». یعنی از او قبول مکن « لا تستمع من فلان ». سماعون للکذب:پذیرندگان دروغ
را قبول کرد.ممکن است معناي کلمه این باشد که:بتو گوش می دهند تا سخن ترا بشنوند و به تو دروغ دهند.سماع به معناي
فتنت »: جاسوس نیز آمده است.(چنان که در مورد دوم بهمین معنی است.) فتنه:آزمایش و اصل آن خالص کردن است مثل
یعنی طلا را در آتش خالص گردانیدم. « الذهب من النار
اعراب
باشد. « ادُوا 􀀀 مِنَ الَّذِینَ ه » ممکن است مبتداي مؤخر و خبر آن « هم سماعون » سماعون:خبر مبتداي محذوف.یعنی
لَمْ یَأْتُوكَ
است.ممکن است محل آن « سماعون » :صفت براي قوم و محل آن مجرور است، یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ :محلا مرفوع و صفت براي
معه » باشد.یعنی سخن نبی را میشنوند،حال آنکه در خاطر خود نقشۀ تحریف آن را میکشند.مثل « سماعون » نصب و حال از ضمیر
او را پرندة اي ست شکاري که فردا با آن شکار کند. « صقر صائداً به غداً
واضِعِهِ 􀀀 مِنْ بَعْدِ مَ
هم صحیح بود. « عن مواضعه »: اگر گفته شده بود « من بعد وضعه کلامه مواضعه »: :به تقدیر
شأن نزول
از امام باقر(ع)و جماعتی از مفسران است که:زنی شرافتمند از یهود خیبر با
ص : 33
مردي از اشراف یهود،زنا کرد.این زنا محصنه بود و یهودیان خیبر از سنگسار کردن ایشان دلخوش نبودند.نوشتند به یهودیان
مدینه،که این موضوع را از پیامبر گرامی اسلام سؤال کنند،شاید آن بزرگوار،حکم سنگسار را تغییر دهد.کعب بن اشرف،
کعب بن اسید،شعبه بن عمرو،مالک بن صیف،کنانه بن ابی الحقیق و...خدمت او آمده،عرض کردند:حکم زناي محصنه را
براي ما بیان کن.فرمود:آیا بحکم من راضی خواهید شد؟گفتند:
-آري.
جبرئیل نازل شد و حکم سنگسار را بیان کرد و پیامبر گرامی،حکم را باطلاع آنها رسانید ولی آنها از قبول آن خودداري
کردند.
جبرئیل گفت:
-ابن صوریا را میان خود و ایشان،قرار ده.ضمناً خصوصیات وي را براي پیامبر وصف کرد.
پیامبر فرمود:
-آیا ابن صوریا را که ساکن فدك است و مردي سفید رو و بیمو و یک چشم است، می شناسید؟ گفتند:
-آري.
فرمود:
-او چگونه مردي است در میان شما؟ گفتند:
-او عالمترین مردي است که در روي زمین باقی مانده و بدستورات دینی موسی آگاه است.
فرمود:
-بدنبال او بفرستید.
ص : 34
آنها شخصی را فرستادند و ابن صوریا را بیاورد.
پیامبر گرامی به او فرمود:
ترا سوگند می دهم به خداي یکتایی که تورات را بر موسی نازل کرد و دریا را براي شما شکافت و شما را نجات بخشید و آل
فرعون را غرق کرد و سایۀ ابر را بر شما گسترد و ترنجبین و بلدرچین براي شما فرستاد آیا در کتاب شما حکم سنگسار کردن
در مورد زناي محصنه،وجود دارد، گفت:
-آري.به خدایی که مرا بیاد او افکندي،اگر نمی ترسیدم که خداي تورات مرا بسوزاند،دروغ میگفتم یا مطلب را تغییر می
دادم،ولی بگو که این مطلب،در کتاب تو چگونه آمده است؟ فرمود:
هنگامی که چهار شاهد عادل،بر این عمل زشت،گواهی دهند و بگویند که آلت تناسلی مرد را-همچون میل در سرمه دان-
دیده اند،سنگسار کردن واجب میشود.
ابن صوریا گفت:
-در تورات نیز خداوند همین طور دستور داده است.
پیامبر به او فرمود:
-براي اولین بار چگونه حکم خدا را زیر پا گذاشتید؟ پاسخ داد:
-هر گاه بزرگی زنا می کرد،او را وامیگذاردیم و هر گاه بیچاره اي زنا می کرد، حدّ را بر او جاري می کردیم،سرانجام زنا در
میان اشراف شایع شد،تا اینکه پسر عموي پادشاه ما نیز زنا کرد.ما او را سنگسار نکردیم.دیگري زنا کرد.شاه میخواست او را
سنگسار کند،قبیلۀ او گفتند:
-نباید این مرد را سنگسار کنی،جز اینکه نخست پسر عمویت را سنگسار کنی.
ص : 35
در این وقت ما جمع شدیم و گفتیم:باید حکمی درست کنیم که پایین تر از سنگسار و در حق شریف و غیر شریف،قابل اجرا
باشد.از اینرو قرار بر این شد که زنا کاران را چهل ضربۀ شلاق بزنیم و رویشان را سیاه کنیم،آن گاه آنها را وارونه سوار بر
الاغی کنیم و در شهر بگردانیم.
یهودیان به ابو صوریا گفتند:
-تو شایسته نیستی که این مطالب را براي او بگویی،لکن چون غایب بودي نخواستیم از تو غیبت کرده باشیم.
ابن صوریا گفت:
-او مرا به تورات سوگند داد و اگر سوگند نداده بود،این مطالب را با او در میان نمی گذاشتم.
پیامبر دستور داد:
-آن زن و مرد یهودي اشرافی را در جلو در مسجد،سنگسار کردند و گفت:
-خدایا،من نخستین کسی هستم که حکم ترا-پس از آنکه یهود از بین برده بودند-زنده کردم.
از اینرو این آیه نازل شد:
ابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (آیه 15 همین سوره) ابن 􀀀 مِمّ کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِت
ا 􀀀 لَکُم کَثِیراً رَسُولُن یُبَیِّنُ ا􀀀 جاءَکُم 􀀀 ابِ قَدْ 􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀 -ی
صوریا برخاست و دست بر زانوان پیامبر نهاد و گفت:
-اینجا جایی است که بخدا و تو پناه آورده ام،سایر چیزها و مطالبی که از بیان آنها خود داري کرده اي،براي ما بیان کن.
پیامبر از این کار خود داري کرد.
سپس ابن صوریا دربارة خواب پیامبر سؤال کرد.
فرمود:
-چشمان من بخواب می روند ولی دلم بیدار می ماند.
ص : 36
ابن صوریا گفت، -راست گفتی.اکنون دربارة کودکی مرا خبر ده،که فقط شبیه پدر است یا مادر.
فرمود:
-نطفۀ هر یک از پدر و مادر،بر دیگري سبقت گرفت،طفل شبیه او میشود.
ابن صوریا گفت:
-راست گفتی.اکنون بگو که پدر را از فرزند چیست و مادر را چه؟ در این وقت پیامبر بیهوش شد و چون بهوش آمد-در
حالی که صورتش سرخ شده بود و عرق می ریخت-فرمود:گوشت و خون و ناخن و پیه براي مادر و استخوان و اعصاب و
عروق مال پدر است.
ابن صوریا گفت:
-راست گفتی.تو فرستادة خدایی.
ابن صوریا اسلام را پذیرفت و پرسید:
-کدام یک از فرشتگان بر تو نازل میشود؟ فرمود:
-جبرئیل گفت:
-جبرئیل را براي من وصف کن پیامبر جبرئیل را وصف کرد.ابن صوریا گفت:
-گواهی می دهم که جبرئیل در تورات نیز همین طور وصف شده است و تو پیامبر بر حق خدایی.
پس از اسلام ابن صوریا،یهود زبان به بدگویی او گشودند.هنگامی که خواستند برخیزند،بنی قریظه به بنی النضیر
آویخته،گفتند:
-اي محمد،بنی النضیر برادران ما هستند،پدر ما یکی و دین ما و پیامبر ما
ص : 37
هم یکی است.هر گاه آنها یکی از ما را بکشند،زیر بار قصاص نمی روند و 70 بار شتر خورما،بعنوان خونبها می دهند.ولی هر
گاه ما یکی از آنها را بکشیم، قاتل را می کشند و 140 بار شتر خورما از ما می گیرند.هر گاه مقتول زنی باشد،در برابر او
مردي از ما را می کشند و هر گاه مردي باشد،دو مرد از ما را می کشند و هر وقت بنده اي باشد،آزادي از ما را می
کشند.جراحاتی که بر ما وارد می کنند،از لحاظ دیه نصف جراحاتی که ما بر آنها وارد می کنیم،حساب می کنند.تو میان ما و
ایشان حکم کن.در این وقت خداوند آیۀ سنگسار و آیۀ قصاص را نازل کرد.
مقصود
اشاره
در آیات پیش در پیرامون یهودیان و مسیحیان سخن گفته شد،اکنون بمنظور تسلی خاطر پیامبر و ایمنی او از نیرنگ ایشان می
فرماید:
سارِعُونَ فِی الْکُفْرِ 􀀀 لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُ 􀀀 ا أَیُّهَا الرَّسُولُ 􀀀ی
برفع هم خوانده شده و تفاوتی ندارد اي پیامبر،مبادرت آنانی که بسوي کفر می شتابند،ترا محزون نگرداند. « یحزن »:
ادُوا 􀀀 واهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ ه 􀀀 آمَنّ بِأَفْ
ا􀀀 الُوا 􀀀 الَّذِین ق مِنَ :از منافقانی که بزبان اظهار ایمان می کنند و در دل ایمانی ندارند و یهودیان.
سَمّ لِلْکَذِبِ
اعُونَ 􀀀
:برخی گویند مقصود یهود و منافقان و برخی گویند تنها مقصود یهود است.یعنی سخن ترا میشنوند که نسبت دروغ بتو دهند و
از زبان تو دروغ جعل کنند.
سَمّ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوكَ
اعُونَ 􀀀
:و بگوش قوم دیگري که نزد تو نیامده اند،برسانند.
یعنی اینها جاسوسانی هستند که نزد تو می آیند براي جاسوسی کردن،زیرا آنان فرستادگان یهودیان خیبر بودند و خود اهل
خیبر،در مجلس پیامبر حاضر نبودند.این معنی از حسن و زجاج و مختار ابو علی است.
برخی گویند:یعنی اینها دروغهایی می گویند و بگوش آن عده اي که نیامده اند می رسانند.این دروغ مربوط به داستان زناي
محصنه است که شرح آن گذشت.به آنها
ص : 38
یاد داده بودند که اگر محمد ص دربارة زناي محصنه حکم به تازیانه کرد،قبول کنند و اگر حکم به سنگسار کرد،نپذیرند،زیرا
حکم سنگسار را که در تورات آمده بود، تحریف کرده بودند.این قول از ابن عباس و جابر و سعید بن مسیب و سدي است.
قتاده گوید:آمدند تا دربارة قتلی که اتفاق افتاده بود،سؤال کنند.بآنها گفته بودند که اگر محمد بخونبها حکم کرد قبول کنید
و اگر بقصاص حکم کرد قبول نکنید.
ابو جعفر گوید:این قضیه در باره یهودیان بنی النضیر و یهودیان بنی قریظه بود.
واضِعِهِ 􀀀 یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَ
:آنان سخن خدا را بعد از آنی که خداوند آنها را در محل خود قرار داده،حلال و حرام خود را ذکر کرده بود،تغییر
دادند.جماعتی از مفسران گویند:مقصود تغییر حکم سنگسار کردن در مورد زناي محصنه است به شلاق زدن.قتاده
گوید:مقصود،تغییر حکم قصاص قتل به خونبهاست که در نتیجه،آدمکشی بالا گرفت.برخی گویند:منظور این است که تورات
را تحریف،حلال را حرام و حرام را حلال کردند.حسن و ابو علی جبایی گویند:منظور این است که سخن پیامبر را بعد از
شنیدن،تحریف می کردند و از زبان او دروغهایی می پرداختند و براي یهودیان خیبر می نوشتند.خیبریان با پیشواي بزرگ
اسلام،سر جنگ داشتند.بدین ترتیب خداوند پیامبرش را تسلیت داده،می فرماید:
ذا􀀀􀀀 -آنها چگونه بتو ایمان می آورند،حال آنکه تورات که کلام خداست و گفتار ترا تحریف می کنند؟ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ ه
فَخُ ذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا :یهودیان خیبر به یهودیان مدینه گویند:اگر در مورد زنانی محصنه شما را به تازیانه امر
کرد،قبول کنید و اگر شما را به سنگسار کردن امر کرد،قبول نکنید.این معنی از حسن است.
و بقولی:یعنی اگر در مورد قتل شما را بخونبها امر کرد،قبول کنید و اگر شما را به قصاص امر کرد،قبول نکنید.
اللّ فِتْنَتَهُ
􀀀
وَ مَنْ یُرِدِ هُ
:در این باره اقوالی است:
« النّ یُفْتَنُونَ
ارِ 􀀀 ع لََی » -1 یعنی هر کس که خداوند ارادة عذابش کند.نظیر
ص : 39
ذاریات 14 :عذابتان را بچشید)این قول،از حسن و قتاده و مختار جبایی و ) « ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ » (ذاریات 13 :بر آتش عذاب میشوند و
ابو مسلم است.
-2 سدي و ضحاك گویند:یعنی کسی که خداوند ارادة عذابش کند.
-3 زجاج گوید:یعنی هر کس که خداوند ارادة خواري و رسواییش کند.
-4 یعنی:کسی که خداوند او را امتحان کند به اینکه به او دستور دهد که حدودش را جاري کند و او براه تحریف و بدعت
رود.معناي اول صحیح تر است.
اللّ شَیْئاً
􀀀
فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ هِ
:تو هرگز نمی توانی او را در برابر امر خداوند از او دفاع کنی و او را از عذاب و هلاکت و رسوایی و خواري نجات بخشی.
اللّ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ
􀀀
ئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ هُ 􀀀 أُول
:این یهودیان کسانی هستند که خداوند اراده نکرده است که دلهایشان را از عقوبتهاي کفر،پاك گرداند.این عقوبتها عبارت از
مهر زدن و تنگ کردن دلهاست.لکن دلهاي مؤمنان را پاك ساخته،در دلشان خطوط نورانی ایمان نقش کرده و سینه هایشان
را براي اسلام گشایش بخشیده است.این معنی از جبایی و حسن است.
بلخی گوید:یعنی خداوند اراده نکرده است که دلهاي آنها را از کفر پاك و حکم کند که از کفر بري و به ایمان ستوده اند.
قاضی گوید:این آیه دلالت نمی کند بر اینکه خداوند ایمان آنها را نمی خواهد، زیرا چنین چیزي معقول نیست.آیه شریفه
دلالت دارد بر اینکه خداوند ارادة پاکی دلهاي آنان نکرده است ولی متعرض علت آن نشده است.مقصود این است
که:خداوند ارادة تطهیر دلها نکرده،زیرا اندوهها و خواري و کیفر آنها را فرا می گیرد،از اینرو بدنبال آن فرمود:
ذابٌ عَظِیمٌ 􀀀 ا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَ 􀀀 -لَهُمْ فِی الدُّنْی
:آنها راست در دنیا خواري و در آخرت،عذابی بزرگ.
ردي بر جبریان
اگر عقیدة جبریان صحیح بود،آنها را به ناپاکی دلها مذمت نمی کرد و بدنبال
ص : 40
آن مذمتی دیگر بعنوان کیفر کردارشان نمی آورد.
خواري یهودیان در دنیا،همان ملزم ساختن آنان بدادن جزیه و آشکار شدن دروغشان در مسالۀ سنگسار و اخراج یهودیان بنی
النضیر از مدینه است.خواري منافقان اطلاع پیامبر بر کفرشان است.
ص : 41
[ [سوره المائده ( 5): آیات 42 تا 43
اشاره
جاؤُكَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُ رُّوكَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ 􀀀 أَکّ لِلسُّحْتِ فَإِنْ
􀀀
سَمّ لِلْکَذِبِ الُونَ
اعُونَ 􀀀
ذلِکَ􀀀 اَللّ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ
􀀀
ا حُکْمُ هِ 􀀀 اهُ فِیه 􀀀 اَللّ یُحِبُّ اَلْمُقْسِطِینَ ( 42 ) وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ اَلتَّوْر
􀀀
فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ هَ
( ئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ ( 43 􀀀 ا أُول 􀀀 وَ م
(1)
ترجمه
این دروغ پردازان،خورندگان حرامند.اگر پیش تو آیند،در میان آنها حکم کن یا از ایشان اعراض کن.اگر از ایشان اعراض
کنی،تو را ضرري نمی رسانند و اگر حکم کنی،در میانشان به عدالت حکم کن که خدا دوستدار عادلان است*چگونه بحکم
تو راضی میشوند،حال آنکه پیش آنهاست تورات،که در آن حکم خداست؟!آن گاه بعد از حکم کردن تو روي گردان
میشوند و اینان مؤمن نیستند.
ص : 42
1) -آیۀ 42 و 43 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
43- بیان آیۀ 42
اشاره
قرائت
سحت:مکی و بصري و کسایی و ابو جعفر بضم سین و حاء قرائت کرده اند و دیگران به سکون سین.ابو علی گوید:هر دو
را ساکن کنند.این کلمه مثل ضرب که به معناي مضروب و صید که « حاء » صورت آن بیک معنی است که به منظور تخفیف
بمعناي مصید بکار رفته اند به معناي مسحوت است.
لغت
سحت:اصل معناي این کلمه استیصال است.چنان که فرزدق گوید:
وعض زمان یا بن مروان لم یدع
من المال الا مسحتاً او مجلّف
یعنی:اي پسر مروان،سختی روزگار،جز افرادي مستاصل و تهیدست باقی نگذارده است.
در آیۀ شریفه،این کلمه بمعناي مال حرام است،زیرا مال حرام،فاسد است و معناي سحت نیز فساد مال است.
حکم:فیصله دادن امري از راه حکمت.گاهی حکم،فقط بیان و گاهی الزام هم با آن همراه است.
تولی از حق:ترك آن و تولی بسوي حق،توجه به آن و تولی براي حق،یاري و کمک آن است.
مقصود
مجدداً خداوند متعال،در این آیه،به وصف آنان پرداخته،فرمود:
سَمّ لِلْکَذِبِ
اعُونَ 􀀀
:تفسیر این کلمه گذشت.بار دیگر خداوند آنها را باستماع دروغ یا قبول آن،مذمت می کند،تا در سرکوبی و ملامت
آنان،مبالغه و تاکیدي باشد.
ص : 43
أَکّ لِلسُّحْتِ
􀀀
الُونَ
از ابن « سحت،گرفتن رشوه در برابر حکم است »: :در خوردن مال حرام،اصرار و مبالغه می کنند.از پیامبر گرامی روایت است که
مسعود و حسن نیز همین طور روایت شده است.از علی(ع)است که:سحت،عبارت است از رشوه، مهر زناکار،اجرت
حجامت،پولی که در مقابل جفت شدن حیوان نر با ماده،می پردازند، قیمت سگ،قیمت شراب،قیمت مردار،اجرت کاهن و
جایزه اي که براي عمل معصیت، قرار داده میشود.از امام باقر(ع)روایت شده است که:سحت را انواع بسیاري است، اما
رشوه،کفر بخداست.دربارة اشتقاق کلمۀ سحت،اقوالی است:
نامیده اند که بدنبال آن عذاب استیصال و هلاکت،دامنگیر انسان میشود.این قول از زجاج است. « سحت » -1 حرام را باین جهت
نامند،زیرا برکتی ندارد و به استیصال کشانده میشود. « سحت » -2 جبایی گوید:مال حرام را
است به خاطر اینکه قیمت سگ و شراب و...ننگین است و مروت و شخصیت انسان را فاسد می کند. « سحت »: -3 خلیل گوید
جاءُوكَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ 􀀀 فَإِنْ
:ابن عباس و حسن و مجاهد گویند:مقصود یهودیانی است که براي تعیین حکم زنا نزد پیامبر آمده بودند.
ابن عباس بنا بر روایتی دیگر و حسن و مجاهد گویند:مقصود یهودیان بنی قریظه و بنی النضیر است که میخواستند پیامبر در
میان ایشان حکم کند و خداوند او را مخیر ساخت که حکم کند یا نکند.از روایات ما ظاهر میشود که این تخییر براي ائمه و
حاکمان شرع نیز ثابت است.قول قتاده و عطا و شعبی و ابراهیم نیز همین است.حسن و مجاهد و عکرمه گویند:این حکم به آیه
آیه 49 ) منسوخ است. ) « اللّ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ »
وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوكَ شَیْئاً
:اگر از حکم میان آنها خودداري کنی،آنها قادر نیستند که بدین یا دنیاي تو ضرري برسانند،بنا بر این اگر خواستی از آنها
اعراض کن.
ص : 44
وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ
:و اگر خواستی میان آنها حکم کنی،به عدالت و بقولی بر طبق قرآن و شریعت اسلام،حکم کن.
اللّ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند عادلان را دوست می دارد.
وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ
اهُ :در حالی که پیش آنان توراتی 􀀀 :چگونه این یهودیان بحکومت تو راضی میشوند و ترا حکم قرار می دهند؟ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْر
است که بر موسی نازل کرده ایم و به اقرار خودشان،همان کتاب موسی می باشد و حق است و مطالب آن گفتۀ من و حکم
اللّ :ابو علی گوید:یعنی در تورات،احکامی است از
􀀀
ا حُکْمُ هِ 􀀀 من است.آنها این مطالب را قبول دارند و انکار نمی کنند! فِیه
خداوند که نسخ نشده است.حسن گوید:منظور این است که حکم رجم(سنگسار)در تورات است.
قتاده گوید:منظور این است که حکم قصاص در تورات است.
ذلِکَ􀀀 ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ
:آن گاه از حکم کردن بر طبق تورات از راه جرات و جسارت،خودداري می کنند.این آیه براي پیامبر شگفتی آور و براي
یهودیان سرکوبی است.گویی می فرماید:چگونه شما یهودیان بحکم پیامبر من،تسلیم می شوید،با اینکه منکر نبوت او هستید و
او را تکذیب می کنید و حکم مرا که بوجوب اطاعت آن اقرار دارید و اعتراف می کنید که از جانب من است،زیرا پا می
اللّ بن کثیر است.برخی گفته اند:اشاره به حکم پیامبر
􀀀
اشاره به حکم خداوند در تورات است.این معنی از عبد ه « ذلک »!؟ گذارید
است برجم.یعنی:بعد از حکم قرار دادن تو یا بعد از حکم کردن تو به سنگسار،روي گردان میشوند،زیرا به آن اعتمادي ندارند
و میخواستند راه گریزي پیدا کنند.
ئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ 􀀀 ا أُول 􀀀 وَ م
:آنها ایمان ندارند که حکم تو از جانب خداست،زیرا منکر نبوت تو هستند.
برخی گفته اند:این جمله خبري است از جانب خداوند متعال به اینکه این یهودیان به پیامبر و حکمش ایمان نخواهند آورد.
ص : 45
[ [سوره المائده ( 5): آیه 44
اشاره
اَللّ وَ
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ارُ بِمَا اُسْتُحْفِظُوا مِنْ کِت 􀀀 اَلرَّبّ وَ اَلْأَحْب
انِی 􀀀 ادُوا وَ وُّنَ 􀀀 ا هُديً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا اَلنَّبِیُّونَ اَلَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ ه 􀀀 اهَ فِیه 􀀀 إِنّ أَنْزَلْنَا اَلتَّوْر
􀀀
ا
کافِرُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ اَلْ 􀀀 اَللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 اتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ 􀀀 تَشْتَرُوا بِآی 􀀀 اَلنّ وَ اِخْشَوْنِ وَ لا
اس 􀀀 فَلا تَخْشَوُا 􀀀 شُه داءَ 􀀀 ک عَلَیْهِ َ انُوا 􀀀
(44)
(1)
ترجمه
ما تورات را که در آن هدایت و نور است،نازل کردیم.پیامبرانی که اسلام آورده بودند براي یهودیان به تورات حکم میکردند
و ربانیون و علمایی که کتاب خدا پیش آنها بودیعت گذارده شده بود و بر آن گواه بودند.پس از مردم نترسید و از من بترسید
و آیات مرا بقیمت کم نفروشید و آنان که به آنچه خدا نازل کرده،حکم نکنند، کافرند.
ص : 46
1) -سوره مائده آیۀ 44 جزء 6 -1
بیان آیۀ 44
اشاره
قرائت
به یاء در وصل و یعقوب به یاء در وقف و دیگران بدون یاء در موقع « و اخشونی »، اهل بصره و ابو جعفر و اسماعیل از نافع
وصل و در موقع وقف،قرائت کرده اند.
ابو علی گوید:اثبات یاء در موقع وقف نیکوست.زیرا فاصله ها مثل قافیه هاي آخر بیت هستند.
لغت
ربانیون:تفسیر این کلمه را قبلا گفته ایم.منظور علمایی است که به امور و تدبیر مردم بصیر بوده اند.
را « حبر » احبار:جمع حبر،عالمان.تحبیر یعنی تحسین.شخص عالم نیز نیکو را تحسین و زشت را تقبیح می کند.فراء گوید:بیشتر
بکسر شنیده ام.
اعراب
بِمَا اسْتُحْفِظُوا
یحکمون للتائبین من الکفر بما استحفظوا » زجاج گوید:تقدیر آن « العلماء بما استحفظوا » یعنی « الاحبار » :حرف جر،متعلق است به
است.
مقصود
چون روي گردانی یهودیان را از احکام تورات،شرح داد،اکنون به وصف تورات و آنچه در آن نازل کرده است،پرداخته،می
فرماید:
ا هُديً وَ نُورٌ 􀀀 اهَ فِیه 􀀀 إِنّ أَنْزَلْنَا التَّوْر
􀀀
ا
:ما تورات را فرستادیم که در آن بیان حق و دلالت بر احکام و نوري است براي هر چه که مشتبه و تاریک شود.این معنی از
ابن عباس است.
زجاج گوید:یعنی تورات هدایت است که بیان حکمی می کند که آنها آمدند از پیامبر
ص : 47
سؤال کردند و نور است که بیان حقانیت پیامبر می کند.
یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا
:تورات کتابی است که پیامبران خدا که به حکمش اذعان و اعتراف داشتند،بر طبق آن حکم می کردند.پیامبر ما نیز داخل در
آنهاست.
این معنی از حسن،قتاده،عکرمه،سدي و زهري است.اکثر مفسران گویند: پیامبر اسلام نیز مقصود است،زیرا حکم کرد که باید
زناکار را سنگسار کرد.این آیه،دلالت ندارد بر اینکه:پیامبر،تابع شریعت موسی است،زیرا خداوند،سنگسار را بوسیلۀ وحی،
واجب گردانید و پیامبر این مطلب را از وحی الهی آموخت نه از کتاب تورات،بنا بر این حکم سنگسار،یکی از احکام اسلام
است،اگر چه با تورات هم موافق است.از این راه، خداوند یهود را بصحت نبوت پیامبر اسلام آگاه گردانید،زیرا بدون قرائت
تورات و بدون سؤال از علماي یهود،این مطلب که بر آنها غامض شده بود و بسیاري از آنها به اشتباه افتاده بودند،براي ایشان
بیان کرد و این از دلائل صدق آن بزرگوار است.
ابن عباس گوید:منظور از انبیاء پیامبرانی است که بعد از موسی آمده اند.آنان هزاران نفر بوده اند که خداوند آنها را براي
ترویج تورات و تعیین حدود و بیان حلال و حرام آن،مامور کرده است،بنا بر این معناي آیه این است که پیامبرانی که از عصر
موسی تا عصر عیسی می آمدند،بر طبق تورات حکم میکردند.
علت اینکه انبیا را مسلمان خوانده،این است که:اسلام دین خداست،بنا بر این هر پیامبري مسلمان است،اما هر مسلمانی پیامبر
نیست.
ادُوا 􀀀 لِلَّذِینَ ه
:ابن عباس گوید:یعنی کسانی که از کفر توبه کردند.برخی گویند:
یعنی یهود.منظور این است که پیامبران براي توبه کاران یا یهودیان به تورات حکم می کردند.زجاج گوید:ممکن است در
کلام تقدیم و تاخیري باشد.یعنی:
-انا انزلنا التوراه فیها هدي و نور للذین هادوا یحکم بها النبیون:تورات را که در آن هدایت و نور است براي یهودیان فرستادیم
و پیامبران بر طبق آن حکم می کردند.
اللّ
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِت 􀀀 الرَّبّ وَ الْأَحْب
انِی 􀀀 وَ وُّنَ
:ربانیون کسانی هستند که مقام علمی آنها بالاست و بقولی کسانی که بعلم خود عمل می کنند.
ص : 48
احبار علماي برگزیده هستند(بقول زجاج)ابن عباس گوید:یعنی ربانیون و احبار نیز به کتاب خدا که پیش آنان ودیعه بود
حکم می کردند.جبایی گوید:یعنی امر شده بودند که کتاب را حفظ و به آن عمل و از تضییع آن جلوگیري کنند.
داءَ 􀀀 کانُوا عَلَیْهِ شُهَ 􀀀 وَ
:ابن عباس گوید:یعنی آنها گواه بودند که حکم پیامبر به رجم زناکار،در تورات ثابت است.عطا گوید:یعنی آنها گواه بودند
که کتاب تورات از جانب خداوند بیهمتاست.
النّ وَ اخْشَوْنِ
اس􀀀 فَلا تَخْشَوُا 􀀀
:اي علماي یهود،در اظهار صفات پیامبر و بیان حکم رجم،از مردم نترسید،از من بترسید و آن را کتمان نکنید.این معنی از
سدي و کلبی است.
حسن گوید:خطاب به پیامبر اسلام و امت اوست.یعنی هرگز در اقامۀ حدود نسبت به کجروان،ترسی نداشته باشید.از من
بترسید و امر مرا ترك نکنید که سود و زیان همه در دست من است.
اتِی ثَمَناً قَلِیلًا 􀀀 لا تَشْتَرُوا بِآی 􀀀 وَ
:اي علماي یهود،در عوض حکمی که در تورات بر موسی نازل کرده ام عوضی ناچیز نگیرید و آن را زیر پا نگذارید.
منع می کند. « سحت » بدینترتیب،خداوند آنها را از تعییر احکام تورات و گرفتن مال و خوردن
اللّ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
:کسی که حکم خدا را مخفی کند و حکم سنگسار زناکار و قصاص قاتل را تغییر دهد.
کافِرُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ الْ 􀀀 فَأُول
:در این باره اختلاف است.ابن مسعود و حسن و ابراهیم، بظاهر آن حکم کنند.ابن عباس گوید:مخصوص کسی است که منکر
حکم خدا شود.
جبایی گوید:تنها مخصوص یهود است،او می گوید:خوارج نمی توانند به این آیه استدلال کنند،زیرا به یهود اختصاص
دارد.علی بن عیسی قول اول را اختیار کرده است.
وي گوید:
هر کس بغیر حکم خدا حکم کند و این کار را حلال شمارد،کافر است.براء بن
ص : 49
ئِکَ􀀀 فَأُول » و آیۀ بعد آن « کافِرُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ الْ 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ » عازب از پیامبر گرامی اسلام روایت کرده است که
به کفار اختصاص دارد. « اسِقُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ الْف 􀀀 فَأُول » و آیۀ بعد آن « الظّ
􀀀
هُمُ الِمُونَ
این روایت را مسلم در صحیح خود آورده است.قول ابن مسعود و ابو صالح و ضحاك و عکرمه و قتاده نیز همین است.
ص : 50
[ [سوره المائده ( 5): آیه 45
اشاره
صاصٌ فَمَنْ تَ َ ص دَّقَ 􀀀 ا أَنَّ اَلنَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ اَلْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ اَلْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ اَلْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ اَلسِّنَّ بِالسِّنِّ وَ اَلْجُرُوحَ قِ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ فِیه 􀀀 وَ کَتَبْن
( اَلظّ ( 45
􀀀
ئِکَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 اَللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 کَفّ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
􀀀
بِهِ فَهُوَ ارَهٌ
(1)
ترجمه
و در تورات بر آنها نوشتیم که نفس در مقابل نفس و چشم در مقابل چشم و بینی در مقابل بینی و گوش در مقابل گوش و
دندان در مقابل دندان و جراحت را قصاص است.
و کسی که از قصاص عفو کند،کفارة گناهانش خواهد بود و آنان که بر طبق حکم خدا حکم نکنند،ستمکار خواهند بود.
ص : 51
1) -آیۀ 45 سورة مائده جزء ششم -1
بیان آیۀ 45
اشاره
قرائت
و کلمات بعدي که بر آن عطف شده اند،به رفع و ابو جعفر و ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمر به نصب خوانده « العین » کسایی
را بدو ضمه خوانده اند بجز « اذن » که برفع خوانده اند، دیگران همه را به نصب خوانده اند.همۀ قراء « و الجروح قصاص » اند،بجز
نافع که همه جا به سکون حرف دوم خوانده است.
هستند و از سابق جدا نیستند.اما در بارة علت « انّ » و ما بعد آن به ملاحظۀ این است که عطف بر اسم « العین » ابو علی گوید:نصب
رفع،سه احتمال است:
-3 عطف شده است «... قلنا لهم النفس بالنفس »: -1 عطف شده است جمله اي بر جمله اي. 2-جملۀ اول حمل بر معنی شده، یعنی
بر ضمیر مستقر در ظرف.
هر گاه برفع خوانده شود،همین سه احتمال نیز جاري است.ممکن است این جمله مستقل و حکم « و الجروح قصاص » در مورد
تازه اي باشد از قرآن و در کتاب تورات، نیامده باشد.
بدو ضمه یا بیک ضمه، تفاوتی نداشته باشد. ،« سحت » ممکن است مثل کلمۀ « اذن » در مورد کلمۀ
مقصود
اکنون خداوند حکم تورات را دربارة قصاص نقل کرده،می فرماید:
ا􀀀 ا عَلَیْهِمْ فِیه 􀀀 وَ کَتَبْن
:ما بر یهودیان که شرحشان گذشت در تورات،واجب کردیم.
أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ
:هر گاه شخص عاقل و ممیزي دیگري را عمداً بکشد و مقتول با قاتل برابر باشد-یعنی هر دو مسلمان و آزاد یا هر دو کافر یا
هر دو مملوك باشند- باید قاتل را کشت.اما اگر قاتل مسلمان آزاد و مقتول کافر یا برده باشد،در وجوب
ص : 52
قصاص،اختلاف است.از نظر ما و فقهاي دیگر قصاص واجب نیست.عقیدة شافعی نیز همین است.ضحاك گوید:در
تورات،حکم دیه(خونبها)و جراحت ذکر نشده است، تنها عفو یا قصاص است.
وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ
:علما گویند:هر دو نفري که حکم قصاص قتل دربارة آنها اجرا شود،حکم قصاص چشم،بینی،گوش و دندان نیز درباره شان
اجرا میشود.این اعضا باید در هر دو نفر از لحاظ سلامت مساوي باشند.هر گاه قصاص قتل اجرا نشود،این قصاصها نیز اجرا
نمیشود.مثل اینکه مسلمانی گوش کافري را ببرد.
صاصٌ 􀀀 وَ الْجُرُوحَ قِ
:این جمله عام است و شامل میشود هر چه را که قابل قصاص باشد.مثل:لبها،ذکر،بیضه ها،دستها،پاها و...زخمها را هم باید
قصاص کرد. زخم آشکار را به زخم آشکار(یعنی آنکه به استخوان برسد)و خراش را بخراش و شکستن استخوان را به
شکستن استخوان.بجز زخمهایی که به مغز سر و جوف انسان سرایت کند،زیرا اگر بخواهند چنین زخمهایی را قصاص
کنند،ممکن است بجان شخص لطمه بخورد.زخمهایی از قبیل کوبیدن گوشت یا جدا شدن استخوان یا جراحتی که خطر تلف
داشته باشد،قصاص پذیر نیستند و باید دیۀ آنها پرداخته شود.تفصیل این مطلب را باید در کتب فقهی مطالعه کرد.
کَفّ لَهُ
􀀀
فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ ارَهٌ
:کسی که قصاص را صدقه کند،یعنی از آن چشمپوشی و عفو کند،کفارة گناهش خواهد بود.عفو،کسی می کند که مجروح
شده باشد یا کسی که صاحب اختیار خون مقتول باشد.این معنی از اکثر مفسران است.
ابن عمر و ابن عباس-در روایت عطا-و حسن و شعبی گویند:یعنی:کسی که از قصاص در گذرد،از آمرزش خداوند و پاداش
عظیم او برخوردار خواهد شد.از امام باقر ع روایت است که:خداوند باندازة عفو او از قصاص،گناهانش را می آمرزد.
عباده بن صامت از پیامبر گرامی روایت کند که:کسی که قسمتی از جسد خود را صدقه کند-یعنی از قصاص آن در گذرد-
خداوند بهمان اندازه از گناهش در می گذرد.
ص : 53
ابن عباس-بنا بروایت سعید بن جبیر-و مجاهد و ابراهیم و زید بن اسلم گویند:
مقصود این است که:عفو،کفارة گناه جانی خواهد بود و خداوند در آخرت او را مؤاخذه نخواهد کرد،لکن معناي اول ظاهرتر
که در کلام است باز می گردد و بنا بر معناي دوم به کسی که قصاص بخاطر او انجام « من » است.زیرا ضمیر بنا بر معناي اول به
میشود، باز می گردد و مدلول کلام است(در معناي اول،ثواب براي عفو کننده است.در معناي دوم ثواب،براي صاحب حق
الظّ :برخی گفته اند:
􀀀
ئِکَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 است) وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
-منظور یهودیان است که بر طبق دستور خداوند،حکم نکردند برخی گویند:
-منظور هر کسی است که بر خلاف دستور خدا حکم کند.
چنین کسی در حق خود ظلم کرده است و مستوجب عقاب خواهد بود.
بنا بر معناي دوم،واجب است که به احکامی که در کتابهاي آسمانی پیشین آمده است،عمل کرد.
ص : 54
[ [سوره المائده ( 5): آیات 46 تا 47
اشاره
ما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ 􀀀 اهُ اَلْإِنْجِیلَ فِیهِ هُديً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِ 􀀀 اهِ وَ آتَیْن 􀀀 ما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلتَّوْر 􀀀 ارِهِمْ بِعِیسَ ی اِبْنِ مَرْیَمَ مُ َ ص دِّقاً لِ 􀀀 ی آث 􀀀 ا عَل 􀀀 وَ قَفَّیْن
اسِقُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ اَلْف 􀀀 اَللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 اَللّ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 اهِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ ( 46 ) وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ اَلْإِنْجِیلِ بِ 􀀀 اَلتَّوْر
(47)
(1)
ترجمه
و بدنبال آثار ایشان،عیسی بن مریم را بیاوردیم که تصدیق کنندة کتاب پیش از خود تورات بود و باو انجیل دادیم که در آن
هدایت و نور است و تصدیق کننده کتاب پیش از خود تورات و هدایت کننده و پند دهندة پرهیزکاران است.و اهل انجیل باید
به آنچه خداوند در آن نازل کرده،عمل کنند و هر کس بفرمان خدا حکم نکند،فاسق است.
ص : 55
1) -آیۀ 46 و 47 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
47- بیان آیۀ 46
اشاره
قرائت
و لیحکم:حمزه بکسر لام و فتح میم و دیگران به سکون لام و میم قرائت کرده اند.
می باشد.یعنی:انجیل را بر عیسی فرستادیم براي اینکه پیروان انجیل بر آن « آتیناه » بنا بر قرائت حمزه،لام،حرف جر و متعلق به
« اللّ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ » : نساء 105 )و بنا بر قرائت دیگران نظیر ) « ابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ 􀀀 ا إِلَیْکَ الْکِت 􀀀 أَنْزَلْن » حکم کنند.مثل
(آیه 49 )است.
لغت
تقفیه:تابع ساختن.قفینا: .« قفا یقفو » قفو:دنبال اثري رفتن.فعل آن
بدنبال آوردیم.قافیه شعر را به این جهت می گویند که تابع وزن است.
آثار:جمع اثر،نشانۀ آشکار.آثار قوم:بقایاي ایشان.ماثره:بزرگیی که انسان از نیاکان خود بارث می برد.
اثیر:کریم و بزرگ قوم که درباره اش نیکی کنند.ایثار:ترجیح عملی بر دیگري.
انجیل:در اول سورة آل عمران،تفسیر آن گذشت.
وعظ و موعظه:وادار کردن شخص بکاري که مورد پسند خداست و بیم دادن او از کارهاي ناپسند.
اعراب
مصدقا:حال(در هر دو مورد.البته این کلمه تکرار نشده است،زیرا در اول، حال براي عیسی و معناي آن تصدیق وي از تورات و
که محلا منصوب و حال است) « فِیهِ هُديً » در مرحلۀ دوم حال است از انجیل و عطف است بر جملۀ
ص : 56
است. « فیه » هدي:مبتداي مؤخر.خبر آن
« و هادیاً و واعظاً » یعنی « هدي » و موعظه:عطف بر « مصدقا » و هدي:در محل نصب و عطف بر « هدي » نور:عطف بر
مقصود
قبلا دربارة یهود،سخن گفت،اکنون دربارة مسیحیان سخن می گوید:
ارِهِمْ 􀀀 ی آث 􀀀 ا عَل 􀀀 وَ قَفَّیْن
:اکثر مفسران گویند:یعنی بدنبال آثار پیامبرانی که اسلام آورده بودند،عیسی را آوردیم.علی بن عیسی و بلخی نیز همین معنی
را برگزیده اند.
جبایی گوید:یعنی عیسی را بدنبال کسانی آوردیم که حکم گذشته را بر آنها واجب کرده بودیم.لکن معناي اول،از لحاظ
عربیت،بهتر و از لحاظ معنی واضحتر است.
اهِ 􀀀 ما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْر 􀀀 بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِ
:عیسی را به پیامبري برگزیدیم، در حالی که به تورات موسی تصدیق و ایمان داشت.علت اینکه کتاب تورات را-که قبلا نازل
یعنی پیش رویش)تعبیر کرده،این است که: ) « ما بَیْنَ یَدَیْهِ 􀀀لِ » شده بود-به
معمولا چیزي که بعد آید،گویند:پشت سرش آمد.پس اگر چیزي قبلا آمد،گویند:
پیش رویش آمد.
اهُ الْإِنْجِیلَ 􀀀 وَ آتَیْن
:و بر او کتابی بنام انجیل نازل کردیم فِیهِ هُديً وَ نُورٌ :در این کتاب،بیانات و دلایلی براي احکام وجود دارد و نوري که وسیلۀ
هدایت مردم از سرگردانی باشد.
اهِ 􀀀 ما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْر 􀀀 وَ مُصَدِّقاً لِ
:این کتاب،تورات را تصدیق می کرد،زیرا در آن نوشته شده بود که:تورات،حق است.برخی گویند:یعنی انجیل،دستور می داد
که باید بر طبق احکام تورات،عمل کرد و می گفت:تورات،نسخ نشده است.برخی گویند:مقصود این است که انجیل،آن
چنان که در تورات،وصف شده است،نازل شده.
وَ هُديً
:و هدایت کننده و راهبر است.
وَ مَوْعِظَهً
:و پند دهنده است.
ص : 57
لِلْمُتَّقِینَ
:مردم متقی را از معصیتها باز می دارد و آنها را بطاعت وادار می کند.
اگر چه انجیل،براي همۀ مردم هدایت است،لکن می فرماید:هدایت و موعظه،براي مردم متقی است.زیرا تنها اینها هستند که از
هدایت آن بهره مند میشوند.
اللّ فِیهِ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِ
:فرمانی است براي مسیحیان که دربارة آن دو قول است:
-1 یعنی:ما گفتیم که اهل انجیل باید حکم کنند به آنچه در انجیل آمده است.
وَ» حذف شده،این است که بقرینۀ سابق « گفتیم » بنا بر این حکایت است از آنچه بر آنان واجب شده است،علت اینکه فعل
رعد 23 :ملائکه از هر دري بر ایشان ) « لامٌ عَلَیْکُمْ 􀀀 ابٍ (یقولون) سَ 􀀀 لائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ ب 􀀀 وَ الْمَ » معلوم است.مثل « ا􀀀 قَفَّیْن
داخل شده،گویند:سلام بر شما) 2-این آیه،با شروع مطلب دیگري دربارة اهل انجیل آغاز میشود و منظور حکایت نیست.می
گوید:اهل انجیل باید بآنچه خدا امر کرده،حکم کنند.زیرا در آن زمان انجیل نسخ نشده و احکام آن موافق قرآن بود.این قول
از ابو علی جبایی است.
لکن قول اول قوي تر است و علی بن عیسی نیز همان را اختیار کرده است.
اسِقُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ الْف 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
براي شرط و منظور این است که هر « من » موصوله و کنایه از قوم یهود است.برخی گویند:کلمۀ « من » :ابو علی جبایی گوید:کلمۀ
کس،بر طبق دستور خدا حکم نکند،فاسق است:زیرا از این عبارت چنین می فهمیم که هر کس قائل شود که حکمت و
حقیقت،در خلاف امر خداوند است.از اینرو قبلا چنین کسانی را کافر خوانده و در اینجا آنها را فاسق می خواند و فاسق،یعنی
خارج از دین.بنا بر این،کفر و ظلم و فسق،صفات براي موصوفی واحد،هستند.
برخی گویند:اول دربارة منکر و دوم و سوم دربارة کسی است که منکر نیست ولی تارك است.
ص : 58
[ [سوره المائده ( 5): آیه 48
اشاره
عَمّ
ا􀀀 واء 􀀀 أَهْ لا تَتَّبِعْ هَُمْ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 ابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ 􀀀 ما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلْکِت 􀀀 ابَ بِالْحَقِّ مُ َ ص دِّقاً لِ 􀀀 ا إِلَیْکَ اَلْکِت 􀀀 وَ أَنْزَلْن
اکُمْ فَاسْتَبِقُوا 􀀀 ا آت 􀀀 کِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی م 􀀀 احِ دَهً وَ ل 􀀀 اَللّ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً و
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 اجاً وَ لَوْ 􀀀 ا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْه 􀀀 جاءَكَ مِنَ اَلْحَ قِّ لِکُ لٍّ جَعَلْن 􀀀
( ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ( 48 􀀀 اَللّ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِ
􀀀
راتِ إِلَی هِ 􀀀 اَلْخَیْ
(1)
ترجمه
و ما کتاب را به حق و عدالت بسوي تو فرستادیم،در حالی که تصدیق کننده است کتابهاي آسمانی پیشین و بر آنها گواه
است.پس در میان ایشان به آنچه خدا نازل کرده،حکم کن و با پیروي هواهاي آنها از حق که بسوي تو نازل شده،روي
مگردان.
براي هر یک از شما راه و رسمی قرار دادیم و اگر خدا خواسته بود،شما را امتی واحد قرار می داد،لکن براي اینکه شما را در
آنچه بسوي شما فرستاده است،بیازماید، امت واحد قرار نداد.بسوي نیکی ها سبقت بگیرید.باز گشت همۀ شما بسوي خداست
و شما را به آنچه دربارة آن اختلاف می کردید،آگاه خواهد کرد.
ص : 59
1) -آیۀ 48 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 48
اشاره
لغت
بوده این کلمه اسم «... هرقت »: که گفته اند « ارقت الماء » است که همزة آن به هاء بدل شده است نظیر « مؤیمن » مهیمنا:در اصل
بوده است از باب افعال که همزة « ایمن یؤیمن » ازهري گوید:اصل آن « مسیطر و مبیطر »: مثل « همین یهیمن هیمنه »: فاعل است از
آن در فعل مضارع باقی مانده،سپس قلب به هاء شده است.این کلمه را برخی به صیغۀ اسم مفعول قرائت کرده اند.
شرعه:شریعت،راه واضح،راهی که انسان را به آب-که وسیلۀ زندگی است می رساند.علت اینکه:دین را شریعت،گفته اند این
است که انسان را به حیات و نعمت جاودانی رهنمون میشود.منظور از شریعت،اموري است که بوسیلۀ آنها خداوند پرستیده
میشود.شاعر گوید:
أ تنسوننی یوم الشریعه و القنا
بصفین من لباتکم تتکسر
یعنی:آیا مرا در روز شریعۀ فرات،فراموش میکنید که در صفین،نیزه ها از سینه هاي شما می شکست.
اصل این کلمه،بمعناي ظهور است چنان که شروع در کار،به معناي آغاز کردن و ظاهر کردن آن است.
منهاج:راه مستمر و واضح.نهج و منهج نیز به همین معنی است.شاعر گوید:
من یک ذا شک فهذا فلج
ماء رواء و طریق نهج
یعنی:هر که شک دارد،این است نهر و آب زلال و راه واضح.
و هند اتی »: مبرد گوید:شرعه آغاز راه و منهاج راه راست است.تکرار اینگونه الفاظ براي فائدة و منظوري است مثل قول حطیاه
« من دونها النأي و البعد
ص : 60
دوري کمتري است.گاهی هم هیچ فایده اي در تکرار آنها نیست مثل: « ناي » ناي و بعد به یک معنی هستند،لکن در
حییت من طلل تقادم عهده
اقوي و اقفر بعد ام الهیثم
اقوي و » یعنی:از جایگاهی مرتفع که عهد آن قدیم و بعد از ام هیثم از سکنه خالی بود، مورد احترام واقع شدي.کلمه هاي
بیک معنی هستند. « اقفر
یوسف 25 :یوسف و زلیخا براي رسیدن بدر،بر ) « ابَ􀀀 وَ اسْتَبَقَا الْب » : استباق:مسابقه اي که میان دو نفر یا بیشتر باشد.می فرماید
یکدیگر پیشی می گرفتند)
اعراب
لکن،اول بهتر است،زیرا بوسیلۀ حرف « الیک » مصدقاً:حال از کتاب مهیمناً:نیز حال از کتاب.برخی گفته اند:حال است از
را حال از پیامبر « مصدقا » عطف،نمی توان حال را بر حال عطف کرد،در حالی که صاحب حال آنها مختلف باشد.ممکن است
نیز عطف بر آن باشد. « مهیمنا » و
مقصود
در آیات پیش،شرحی در پیرامون نبوت موسی و عیسی داده شد،اکنون براي اینکه براي یهودیان و مسیحیان استدلال کند که
نبوت حضرت محمد نیز ثابت و راه او از لحاظ وحی و اعجاز،راه ایشان است،می فرماید:
ابِ􀀀 ما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِت 􀀀 ابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِ 􀀀 ا إِلَیْکَ الْکِت 􀀀 وَ أَنْزَلْن
:ما قرآن را به حق و عدل، بر تو نازل کردیم،حال آنکه مطالب تورات و انجیل را در خصوص توحید و عدل خدا و دلالت بر
نبوت و حکم رجم و قصاص،تصدیق می کند.ابو مسلم گوید:منظور از کتاب، مکتوب است مثل ضرب بمعناي مضروب.یعنی
قرآن،کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند.
وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ
:ابن عباس،حسن،قتاده و مجاهد گویند:یعنی قرآن مجید، نسبت بتورات و انجیل،امین و به حق بودن آنها گواه است.
ص : 61
سعید بن جبیر،ابو عبیده و ابن جریج گوید:یعنی قرآن کریم براي کتابهاي پیشین امانتدار است.ابن جریج اضافه می کند
که:امانتداري قرآن به این معنی است که مطالب آن کتابها اگر موافق قرآن است باید قبول و اگر مخالف است باید رد کرد.
( حسن و ابو عبیده گویند:یعنی قرآن حافظ و مراقب کتابهاي پیشین است. ( 1
گویند:این آیه دلالت دارد بر اینکه:آنچه خداوند حکایت کرد که در تورات، بر ایشان واجب کرده بود،باید به آن عمل کنیم
زیرا قرآن را تصدیق کننده و گواه آن قرار داده است.
اللّ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ
:در میان یهود،دربارة رجم زنا کاران،بر طبق قرآن حکم کن.این معنی از ابن عباس است.گوید:هر گاه اهل کتاب به قضات
مسلمان رجوع کنند،باید در میان ایشان بر طبق شریعت اسلام،حکم کنند.زیرا امر دلالت بر وجوب دارد.حسن و مسروق نیز
چنین گویند:جبایی گوید:این آیه،تخییري را که از آیۀ 42 نسبت به حکم کردن و ترك آن،استفاده می شد،نسخ کرده است.
واءَهُمْ 􀀀 لا تَتَّبِعْ أَهْ 􀀀 وَ
:ابن عباس گوید:یعنی از هوي و هوس آنها نسبت به تحریف حکم رجم،پیروي مکن.
جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ 􀀀 عَمّ
ا􀀀
باشد،از این کلمه معناي انحراف استفاده میشود.یعنی:به سبب پیروي از هوي و هوس « لا تَتَّبِعْ 􀀀» متعلق به « عن » :ممکن است کلمۀ
ایشان از حق-که بر تو نازل شده است-انحراف مجوي.
پرسش چگونه پیامبر ممکن است از هواهاي ایشان پیروي کند،با اینکه او معصوم است؟! پاسخ مانعی ندارد که پیامبر را از
کاري که می دانند انجام نمی دهد منع کنند.ممکن
ص : 62
1) -خلاصۀ معناي کلمه این است که قرآن،بر کتابهاي دیگر تسلط دارد و آنها را حفظ و مراقبت می کند. -1
است این خطاب به پیامبر و منظور همۀ قضات و حکام باشد.
اجاً 􀀀 ا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْه 􀀀 لِکُلٍّ جَعَلْن
:این خطاب به سه امت یهود و نصاري و مسلمان است.بدیهی است که منظور قوم هر پیامبري نیست.ملاحظۀ کنیم که:ذکر
یهود و نصاري در آیات 44 تا 47 به میان آمد و ذکر مسلمانان در همین آیه.اکنون بدنبال مطالب آن آیات،می فرماید:ما براي
هر یک از یهودیان و مسیحیان و مسلمین،شریعت و راه و رسمی قرار داده ایم.بدینترتیب،غایبان و حاضران را ضمن تغلیب و
ترجیح جانب حاضران،به صیغۀ خطاب،مورد توجه قرار داده است.
بمعناي شریعت است.تورات را شریعتی و انجیل را شریعتی دیگر و قرآن را شریعتی ثالث است.چنان که قتاده و « شرعه » کلمۀ
جماعتی از مفسران گویند.
این آیه دلیل جواز نسخ و دلیل این است که پیامبر ما فقط تابع شریعت خود بوده،امت او نیز چنین است.
مجاهد گوید:این خطاب تنها متوجه امت پیامبر ماست.لکن قول اول،قوي تر است،زیرا خداوند متعال بیان می کند که براي هر
پیامبري شریعت و راه و رسمی است.
مؤید آن دنبالۀ همین آیه است که می فرماید:
احِدَهً 􀀀 اللّ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً و
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 -وَ لَوْ
:اگر خداوند خواسته بود،آیین و شریعت همۀ انبیا را یکی میکرد و شما را تابع یک شریعت قرار می داد-شریعتی که هرگز
نسخ نشود.این معنی از ابن عباس است.حسن و قتاده گویند:مقصود این است که اگر خواسته بود شما را بر آیین حق،جمع می
کِنْ 􀀀 سجده 13 :اگر می خواستیم،هر نفسی را بهدایت خود در می آوردیم) وَ ل ) « ا􀀀 داه 􀀀 ا کُلَّ نَفْسٍ هُ 􀀀 ا لَآتَیْن 􀀀 وَ لَوْ شِئْن » : کرد.نظیر
اکُمْ :لکن شما را تابع شریعتهاي مختلف قرار داد تا شما را در آنچه واجب ساخته و شریعت قرار 􀀀 ا آت 􀀀 لِیَبْلُوَکُمْ فِی م
داده،بیازماید.برخی گویند:یعنی شما را در راه سنتها و کتاب،آزمایش کند.حسین بن علی مغربی گوید:
-یعنی:اگر خدا خواسته بود،پیامبري بسوي شما نمی فرستاد،تا خدا را بر طبق قواعد عقل،پرستش کنید و همگی یک امت
باشید،لکن براي اینکه شما را از لحاظ
ص : 63
عباداتی که براي شما مقرر کرده است،آزمایش کند،پیامبرانی فرستاد و شرایعی تعیین کرد.با اینکه او از سرانجام کار شما
آگاه است.
راتِ􀀀 فَاسْتَبِقُوا الْخَیْ
:بسوي نیکی ها سبقت بگیرید و نگذارید که از دست شما فوت شوند.جبایی گوید:
-پیش از آنی که مرگ گریبان شما را بگیرد،بسوي نیکی ها سبقت بگیرید و امر مرا اطاعت کنید،زیرا امر من بصلاح
شماست.
کلبی گوید:
-یعنی شما مسلمانان باید در اطاعت و کارهاي پسندیده،بر امتهاي پیشین، سبقت بگیرید.
این جمله دلالت می کند بر اینکه،مبادرت بسوي افعال خیر،واجب است، بنا بر این منظور از افعال خیر همان واجبات
است.کسی که:امر را بر استحباب حمل کرده،افعال خیر را اعم از واجبات و مستحبات،می داند.
اللّ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً
􀀀
إِلَی هِ
:بازگشت همۀ شما به سوي خداست.
ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ 􀀀 فَیُنَبِّئُکُمْ بِ
:و شما را آگاه خواهد کرد به آنچه دربارة آن اختلاف می کردید.آن گاه بر حسب استحقاقتان شما را کیفر خواهد داد.
ص : 64
[ [سوره المائده ( 5): آیات 49 تا 50
اشاره
ما یُرِیدُ 􀀀 اَللّ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّ
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 واءَهُمْ وَ اِحْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ م 􀀀 تَتَّبِعْ أَهْ 􀀀 اَللّ وَ لا
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 وَ أَنِ اُحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ
اَللّ حُکْماً لِقَوْمٍ
􀀀
جاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ هِ 􀀀 اسِقُونَ ( 49 ) أَ فَحُکْمَ اَلْ 􀀀 اَلنّ لَف
اسِ 􀀀 مِن اَللّ أَنْ یُصِ یبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَ ثِیراً 􀀀
هُ
( یُوقِنُونَ ( 50
(1)
ترجمه
و در میان آنها به آنچه خدا نازل کرده است حکم کن و از هواهاي ایشان پیروي مکن و از ایشان اجتناب کن که ترا از بعضی
از چیزهایی که خداوند بر تو نازل کرده است،گمراه کنند و اگر روي گردان شوند،بدان که خداوند میخواهد کیفر پاره اي از
گناهانشان را دامنگیرشان سازد و بسیاري از مردم فاسقند* آیا حکم جاهلیت را می طلبید؟و پیش مردم با ایمان،حکم چه
کسی از حکم خدا بهتر است؟
ص : 65
1) -آیۀ 49 و 50 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
50- بیان آیۀ 49
اشاره
قرائت
ان کثیرا من الناس » یبغون:ابن عامر به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.قرائت یاء به صیغۀ غایب است به خاطر اینکه
« قل لهم یا محمدا فحکم الجاهلیه تبغون »: غایب است و قرائت تاء به صیغۀ مخاطب است به تقدیر « لفاسقون
اعراب
أَنِ احْکُمْ
ممکن است در محل رفع « اللّ
􀀀
و انزلنا الیک الکتاب و ان احکم بینهم بما انزل ه »: به تقدیر « الکتاب » :در محل نصب و عطف بر
واقع « الذي » واقع شود ولی نمی تواند صلۀ « ان » فعل امر می تواند صلۀ « اللّ
􀀀
و من الواجب ان احکم بینهم بما انزل ه »: باشد به تقدیر
اسم ناقص و صلۀ آن بمنزله صفت آن و محتاج « الذي » حرف و با ما بعد خود بمنزلۀ یک کلمه است،لکن « ان » شود، زیرا
ضمیري است که به آن باز گردد.
جاهِلِیَّهِ 􀀀 فَحُکْمَ الْ
.« یبغون » :مفعول به براي
حکماً:تمیز نسبت.
مقصود
واءَهُمْ 􀀀 لا تَتَّبِعْ أَهْ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ
:بار دیگر پیامبر گرامی را مامور می کند که در میان اهل کتاب بر طبق فرمان خدا حکم کند و از هواهاي آنها پیروي نکند.
این تکرار داراي دو فایده است:
-1 آنها دو بار از پیامبر خدا نظر خواستند: یکی دربارة زناي محصنه،دیگري دربارة قصاص قتل.خداوند هم دو بار به پیامبر
دستور داد که در میان آنها بفرمان خدا حکم کند.این وجه از جبایی و جماعتی از مفسران است.از امام باقر ع نیز روایت
ص : 66
شده است.
-2 امر اول مطلق بود.از اینرو امر دوم دلالت می کند که آن امر مقید بمورد خاص است و شامل همۀ موارد نمیشود ( 1)وَ
اللّ إِلَیْکَ :گویند:در اینباره دو قول است:
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ م
-1 یعنی:از آنها بپرهیز که ترا از راه قرآن گمراه کنند و بسوي احکام هوا پسندانۀ خود،بکشانند.این کار را از این راه انجام می
دهند که ترا بمسلمانی خود امیدوار سازند.این قول از ابن عباس است.
-2 یعنی:به پرهیز از آنها که ترا بوسیلۀ مطالب دروغی که بتورات می بندند، گمراه سازند.زیرا حکم تورات نه این است که
آنها می گویند:و من حکم آن را براي تو بیان کردم.این قول از ابن زید است.
این آیه دلالت دارد بر اینکه:باید از بدعتگذاران و گمراهان و هوي پرستان دوري و از آمیزش با آنها خودداري کرد.
اللّ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ
􀀀
ما یُرِیدُ هُ 􀀀 فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّ
:در اینباره نیز گفته اند:اقوالی است:
-1 یعنی:اگر آنها اعراض کنند،بدان اي محمد،که خداوند می خواهد آنان را بپاره اي از جرمهایشان کیفر دهد.البته
مقصود،همۀ جرمهاي آنهاست.چنان که گاهی کل می گویند و مقصود بعض است.این قول از جبایی است.
-2 اینکه بعضی از گناهان را ذکر می کند،بمنظور تشدید کیفر است.مقصود
ص : 67
1) -استاد علامۀ طباطبایی ذیل این آیه میفرماید: صدر این آیه با آنچه در آیه سابق آمده بوده،اتحاد دارد.نتیجه اي که از -1
آنها در دو آیه گرفته شده،مختلف است.معلوم است که تکرار،بمنظور همین فایده است. آیۀ اول،امر می کند که پیامبر به
فرمان خدا حکم و از پیروي هواهاي ایشان خود داري کند. زیرا شریعت اسلام،براي پیامبر و امت اوست.بنا بر این واجب است
که بسوي خیرات آن بر یکدیگر سبقت بگیرند.این آیه هم همان امر را تکرار می کند،سپس می گوید:اگر اهل کتاب از قرآن
کریم روي گردانی می کنند،این خود کشف می کند از اینکه بر اثر گناه و تبهکاري،خداوند آنها را گمراه کرده است.
( (المیزان ج 5 ص 384،385
این است که براي هلاك و سرکوبی آنها بعضی از گناهانشان کافی است.
-3 منظور این است که آنها چون تمرد امر خدا کرده اند،خداوند می خواهد قسمتی از کیفر آنها را در همین دنیا قرار دهد،زیرا
کیفر دنیوي در مقابل همۀ گناهان نیست ولی کیفر آخرت،براي همۀ گناهان است.
حسن گوید:این کیفر همان اخراج یهودیان بنی النضیر از مدینه است.آنها بخاطر اینکه کافر شدند و کتمان حق کردند،بکیفر
جلاي وطن،مبتلا شدند و بقولی منظور یهود بنی قریظه است که بر اثر پیمان شکنی در جنگ خندق،بکیفر قتل گرفتار شدند.
اسِقُونَ 􀀀 النّ لَف
اسِ􀀀 مِن وَ إِنَّ کَثِیراً :در اینجا خداوند پیامبر را تسلی می دهد به اینکه از اقرار نکردن آنان به نبوتش ناراحت نشود،زیرا اهل ایمان کم و اهل فسق
بسیارند، بنا بر این سزاوار نیست که رفتار آنان بر حضرتش دشوار و گران آید.
آن گاه بمنظور انکار رفتار آنان می فرماید:
جاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ :مجاهد گوید:منظور یهودیان است.جبایی نیز همین معنی را اختیار کرده،گوید:روش آنها جاهلانه 􀀀 - أَ فَحُکْمَ الْ
بود،زیرا هر گاه ضعیف و مستمندي خطا میکرد،او را بکیفر می رسانیدند و هر گاه یکی از اعیان و اشراف،مرتکب خطایی می
شد،از کیفرش خودداري می کردند،از اینرو به آنان گفته شد:آیا شما حکم جاهلیت -یعنی بت پرستان-را طلب می کنید،در
حالی که شما پیروان کتاب آسمانی هستید؟! و بقولی:منظور هر کسی است که دنبال حکم غیر خدا را بگیرد،زیرا او با
اینکارش،حکم جاهلیت را طلب کرده است.در خواري و فرومایگی او همین بس که حکمی را طلب کند که از روي جهل
اللّ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ :پیش مردمی که اهل یقین و ایمان هستند، حکم احدي بهتر از حکم خدا
􀀀
است نه علم! وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ هِ
« عند » به معناي « لام » است.در صورتی که معنی بهم باشد و اشتباهی در میان نباشد،آمدن « عند » به معناي « لام » نیست.جبایی گوید
الحکم »: بخاطر این است که آنها حکم را می پسندند و هر گاه گفته شود « الحکم لهم »: ضرري ندارد.هر گاه گفته شود
به خاطر این است که به صحت آن علم دارند. « عندهم
ص : 68
[ [سوره المائده ( 5): آیات 51 تا 53
اشاره
لا یَهْدِي اَلْقَوْمَ 􀀀 اَللّ
􀀀
اءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ هَ 􀀀 اءَ بَعْضُ هُمْ أَوْلِی 􀀀 ي أَوْلِی 􀀀 صار 􀀀 لا تَتَّخِ ذُوا اَلْیَهُودَ وَ اَلنَّ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
اَللّ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ
􀀀
دائِرَهٌ فَعَسَی هُ 􀀀 ا 􀀀 ی أَنْ تُصِ یبَن 􀀀 سارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْش 􀀀 اَلظّ ( 51 ) فَتَرَي اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُ
􀀀
الِمِینَ
مانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ 􀀀 بِاللّ جَهْدَ أَیْ
􀀀
لاءِ اَلَّذِینَ أَقْسَ مُوا هِ 􀀀 ؤُ􀀀 ادِمِینَ ( 52 ) وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَ ه 􀀀 ا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ ن 􀀀 ی م 􀀀 عِنْدِهِ فَیُصْ بِحُوا عَل
( خاسِرِینَ ( 53 􀀀 مالُهُمْ فَأَصْبَحُوا 􀀀 حَبِطَتْ أَعْ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،یهودیان و مسیحیان را دوست نگیرید.برخی دوست برخی هستند.هر کس از شما ایشان را دوست دارد،از
ایشان خواهد بود.خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی کند می بینی کسانی را که در دلهایشان بیماري شک و نفاق است،در
دوستی ایشان شتاب کرده،گویند:می ترسیم که حادثه اي بما رسد!شاید خداوند فتحی یا امري از جانب خود برساند و آنان بر
آنچه در خاطرها نهفته بودند،نادم گردند* مردم مؤمن گویند:آیا اینان بودند که سوگندهاي سخت یاد میکردند که با شما
هستند؟! کردارشان باطل شد و دچار زیان و بدبختی شدند.
ص : 69
1) -آیۀ 51 و 52 و 53 سورة مائده جزء ششم سوره 5 -1
53-52- بیان آیۀ 51
اشاره
قرائت
با واو قرائت کرده اند.همچنین همۀ قراء،کلمه را بضم لام « و یقول » را بدون واو و دیگران « یقول » ابن عامر و ابن کثیر و نافع
خوانده اند،بجز ابو عمر که بفتح خوانده است.
اشاره است « ا هؤلاء الذین » حذف واو بخاطر این است که در جملۀ معطوفه،ذکري از جملۀ معطوف علیه آمده است زیرا
را با واو یا بدون واو آوریم. «... یقول الذین » بنا بر این جایز است که «... الذین فی قلوبهم مرض » به
سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ 􀀀 ابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَهٌ 􀀀 لاثَهٌ ر 􀀀 سَیَقُولُونَ ثَ » : براي نمونه،در سورة کهف(آیه 22 )می فرماید
وَ» بدون واو عطف آمده و جملۀ « سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ 􀀀» و « ابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ 􀀀ر» : در این آیه جمله هاي «... امِنُهُمْ کَلْبُهُمْ 􀀀 یَقُولُونَ سَبْعَهٌ وَ ث
با واو عطف و این بخاطر این است که هر یک از جمله هاي معطوف و معطوف علیه،بر یکدیگر مشتمل هستند. « امِنُهُمْ کَلْبُهُمْ 􀀀ث
سانِیهُ 􀀀 ا أَنْ 􀀀 وَ م » : را عطف بر آن دانسته است.در آیۀ « و یقول » گرفته،آن گاه « اللّ
􀀀
ه » را بدل از « ان یاتی » این است که « یقول » علت نصب
و رفع آن به خاطر « اللّ بالفتح و یقول
􀀀
عسی ان یاتی ه » بدل است از ضمیر یعنی « أَنْ أَذْکُرَهُ » ( کهف 63 ) « طانُ أَنْ أَذْکُرَهُ 􀀀 إِلاَّ الشَّیْ
این است که جمله اي بر جمله اي عطف شده است.
لغت
اتخاذ:اعتماد بر چیزي براي کمک گرفتن از آن.لا تتخذوا:اعتماد مکنید.
اصل این کلمه،اخذ است.
اولیاء:جمع ولی،یاران
ص : 70
دائره:در اینجا دولت است که از دست عده اي خارج شود و بدست عده اي دیگر قبلا در دستشان بوده است،برسد.
حمید ارقط گوید:
کنت حسبت الخندق المحفورا و دائرات الدهر ان تدورا یرد عنک القدر المقدورا یعنی:گمان می کردي که حفر
خندق،سرنوشت ترا تغییر می دهد و سختیهاي روزگار را که در میان مردم گردش میکند،رد می کند(اهل لغت این کلمه را
بمعناي حادثه ناگوار نوشته اند) عسی:براي شک است.لکن در مورد خداوند مفید قطع و حتم است،زیرا خداوند کریم،هر گاه
مردم را نسبت به نیکی خود بطمع افکند،در حقیقت آنان را وعده کرده است،بنا بر این جا دارد که انسان به آن امیدوار شود.
گویند:زیرا حکم را می گشاید و کار را فیصله می دهد. « فتّاح » فتح:داوري و فیصله دادن.قاضی را
شأن نزول
در سبب نزول آیه،اختلاف است.اگر چه حکم آیه نسبت بهمۀ افراد مؤمن، عمومیت دارد.عطیۀ بن سعد عوفی و زهري گویند:
-پس از هزیمت بدریان،مسلمانان بدوستان یهودي خود گفتند:پیش از آنکه به سرنوشت بدریان دچار شوید،مسلمان شوید.
مالک بن ضیف گفت:
-از این که جمعی از قریش را غافلگیر کرده،آنها را شکست دادید،مغرور شده اید؟!بدانید،هر گاه تصمیم بگیریم که با شما
جنگ کنیم،دستهاي شما براي جنگ با ما از کار می افتند.
عباده بن صامت خزرجی،خدمت پیامبر گرامی شتافت و گفت:
-اي پیامبر خدا،مرا دوستانی است از یهود که داراي شوکت و قدرت هستند.
اکنون در پیشگاه خدا و پیامبرش،از دوستی آنها بیزاري می جویم.مرا دوستی جز
ص : 71
خدا و رسولش نیست.
اللّ بن ابی گفت:
􀀀
عبد ه
-لکن من از دوستی یهودیان بیزاري نمی جویم،زیرا از حوادث روزگار بیمناکم و بوجود آنها احتیاج دارم.
پیامبر فرمود:
اللّ گفت:
􀀀
-اي ابو الحبّاب،آیا گمان می کنی که دوستی یهود بسود تست؟ عبد ه
-بنا بر این قبول می کنم.
آن گاه آیه نازل شد.
سدي گوید:
-در جنگ احد،گروهی از مردم دچار شدت شدند.یکی گفت:پیش فلان یهودي می روم و از او امان می گیرم.دیگري
گفت:بدیار شام،پیش فلان مسیحی می روم و از او امان می گیرم.
از اینرو این آیه نازل شد.عکرمه گوید:
-این آیه هنگامی نازل شد که:بنی قریظه بحکم سعد راضی شده بودند و ابی لبابه بن عبد المنذر به آنها گفت:حکم او سر
بریدن است.
مقصود
قبلا دربارة یهودیان و مسیحیان سخن گفته شد.اکنون خداوند دستور می دهد که با آنها دوستی نکنند و از آنها کناره گیري
کنند.
اءَ􀀀 ي أَوْلِی 􀀀 صار 􀀀 لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
:اي مردم مؤمن،به یهودیان و مسیحیان اعتماد نکنید و از راه دوستی از آنها کمک نخواهید.بدیهی است که مسلمان از هیچ
غیر مسلمانی نباید کمک بخواهد.علت اینکه فقط یهودیان و مسیحیان را یاد می کند،این است که:هر گاه یاري خواستن از
اینها ممنوع شود،از سایر کفار نیز نمیتوان یاري خواست.
ص : 72
اءُ بَعْضٍ 􀀀 بَعْضُهُمْ أَوْلِی
:در اینجا خداوند متعال خبر می دهد به اینکه:کافران دوست یکدیگرند و یکدیگر را در مقابل مسلمانان یاري می کنند.
این جمله دلالت دارد بر این که:اهل کفر،همگی تابع کیش واحدي هستند و از لحاظ ارث،یک ملت به حساب می آیند،زیرا
اهل دو ملت،از یکدیگر ارث نمی برند ما از ملتهاي »: قرآن کریم،آنها را اولیاي یکدیگر دانسته است.امام صادق(ع)فرمود
وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ :کسانی که از شما،از آنها کمک بخواهند و « دیگر ارث می بریم ولی آنها از ما ارث نمی برند
آنها را یاران خود پندارند،مثل ایشان کافر هستند.این معنی از ابن عباس است.یعنی باید حکم اهل کتاب را از لحاظ وجوب
لعن و بیزاري جستن از آنها و اهل دوزخ بودن،بر ایشان جاري کرد.
الظّ
􀀀
لا یَهْدِي الْقَوْمَ الِمِینَ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند مردم ظالم را بخاطر کفر و استحقاق عذاب همیشگی،براه بهشت هدایت نمی کند.بلکه آنها را براه جهنم هدایت می
کند.این معنی از ابو علی جبایی است و بقولی:یعنی خداوند حکم مؤمنان را-از لحاظ مدح و ثنا و یاري بر دشمنان-بر آنها
جاري نمی سازد.
سارِعُونَ فِیهِمْ 􀀀 فَتَرَي الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُ
اللّ بن ابی-در دوستی و مشاورة
􀀀
:ابن عباس گوید:یعنی می بینی کسانی را که در دلهایشان مرض شک و نفاق است-مثل عبد ه
یهود،شتاب می کنند.برخی گویند:یعنی در همکاري با آنها بمنظور زیان رسانیدن به مسلمین،شتاب می ورزند.کلبی گوید:در
دوستی یهودیان و مسیحیان نجران شتاب می کنند،زیرا از وجود آنها منافعی بدست می آوردند.
دائِرَهٌ 􀀀 ا 􀀀 ی أَنْ تُصِیبَن 􀀀 یَقُولُونَ نَخْش
:مجاهد و قتاده و سدي گویند:یعنی سخن آنها این است که:دولت و قدرت بدست دشمنان مسلمین بیفتد و ما بیاري ایشان
احتیاج پیدا کنیم.کلبی گوید:یعنی می ترسیم که حوادث روزگار ما را دچار سختی و قحطی کند و آنها بما مواد غذایی
نرسانند.
اللّ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ
􀀀
فَعَسَی هُ
:سدي گوید:یعنی شاید خداوند مکه را براي مسلمانان
ص : 73
بگشاید.
جبایی گوید:یعنی بلاد اهل شرك را فتح می کند.قتاده گوید:مقصود داوري و فیصله است.جامع همۀ این اقوال،قول ابن عباس
است.وي گوید:یعنی ارادة خداوند متعال این است که محمد ص را بر جمیع خلق پیروزي بخشد.
أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ
:سدي گوید:یا امري از جانب حق برسد که در آن عزت مؤمنان و ذلت اهل شرك و ظهور اسلام باشد.حسن و زجاج
گویند:این امر،آشکار ساختن نفاق منافقان و امر بجنگ آنان است.جبایی گوید:این امر،در مرتبه اي پایین تر از مرتبۀ فتح بلاد
شرك یا مرگ این منافق است.مقاتل گوید:کشتن مردان و اسیر کردن زنان و کودکان بنی قریظه و اخراج بنی النضیر
است.قول ابن عباس نیز همین است که می گوید:منظور از امر،ارادة هلاك آنان است.ممکن است منظور هلاك یهودیان و
منافقان هر دو باشد.
ادِمِینَ 􀀀 ا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ ن 􀀀 ی م 􀀀 فَیُصْبِحُوا عَل
:تا اهل نفاق از کردار خود و دوستی یهود و رسانیدن اخبار به ایشان،نادم گردند.این معنی از ابن عباس و قتاده است.
مقصود این است که هر گاه خداوند،اسباب فتح و پیروزي مسلمانان را فراهم کرد،آنها از کفر و نفاق خود پشیمان می گردند.
وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا
:مردم مؤمن در حالی که از جرات و جسارت منافقان نسبت بخداوند و اظهار ایمان دروغین،دچار شگفتی شده اند،خدا و
رسولش را در ظاهر و باطن،تصدیق کرده،گویند:
مانِهِمْ 􀀀 بِاللّ جَهْدَ أَیْ
􀀀
لاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا هِ 􀀀 ؤُ􀀀 أَ ه
مصدر منصوب است.یعنی: « جهد »:
عطا گوید:یعنی اینها منافقانی هستند که سوگندهاي سخت و مؤکد یاد می کردند و می گفتند که داراي « جهدوا جهد ایمانهم »
ایمان هستند و مردم مؤمن را یاري می کنند؟! إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ :مقصود آنها از سوگند،این بود که نشان دهند که با شما و بکمک
شما و از لحاظ ایمان مثل شما هستند.
ص : 74
مالُهُمْ 􀀀 حَبِطَتْ أَعْ
:اعمال ایشان باطل و ضایع شد،زیرا اعمال خود را بصورتی که بآنها دستور داده شده بود،انجام نمی دادند.ایمان آنها نیز باطل
شد،زیرا درون آنها با برون آنها برابر نبود و بنا بر این سزاوار پاداش نبودند.
خاسِرِینَ 􀀀 فَأَصْبَحُوا
:از اینرو در دنیا و آخرت،زیانکار شدند.در دنیا از یاران پیامبر نبودند و در آخرت،همنشین کفارند.این معنی از ابن عباس
است.
کلبی گوید:یعنی دچار غبن و ضرر می شوند،زیرا از بهشت محروم و رهسپار جهنم می شوند.
ص : 75
[ [سوره المائده ( 5): آیه 54
اشاره
کافِرِینَ 􀀀 اَللّ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی اَلْ
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی هُ 􀀀ی
( اسِعٌ عَلِیمٌ ( 54 􀀀 اَللّ و
􀀀
شاءُ وَ هُ 􀀀 اَللّ یُؤْتِیهِ مَنْ یَ
􀀀
ذلِکَ فَضْلُ هِ 􀀀 لائِمٍ 􀀀 خافُونَ لَوْمَهَ 􀀀 لا یَ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
جاهِدُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 یُ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،هر کس از شما از دین خدا باز گردد،خداوند بزودي قومی می آورد که دوستشان بدارد و آنها دوستش
دارند،براي مؤمنان نرم و منقاد و براي کافران سختگیر باشند،در راه خدا جهاد کنند و از سرزنش کسی نترسند.این است تفضل
خداوند که بهر که خواهد می دهد و خداوند داراي رحمت بیکران و داناست.
ص : 76
1) -آیۀ 54 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 54
اشاره
قرائت
بدال مشدد خوانده اند هر گاه حرف اول در حرف دوم ادغام شود و « یرتدّ » بدو دال و دیگران « یرتدد » ابو جعفر و نافع و ابن عامر
حرف دوم ساکن باشد،باید آن را حرکت داد،زیرا التقاء دو ساکن صحیح نیست.
کسانی که بدو دال خوانده اند،گویند:چون حرف اول و دوم هر دو ساکن هستند، بهتر است که حرف اول را حرکت دهیم و
حرف دوم را ساکن کنیم و این لغت اهل حجاز است.
لغت
ذلّ:بکسر ذال ضد دشواري و صعوبت و بضمّ ذال،ضد عزت است.ذلول:رام.
ذلیل:خوار.
اذلّه:جمع ذلول است یعنی افرادي که رام و منقاد هستند.جمع ذلیل، اذلاّء است.
عزت:شدت عزیز:سختگیر.جمع:اعزّه
مقصود
قبلا حال منافقان را و اینکه آنان در انتظار حوادثی براي مؤمنان نشسته اند، بیان کرد و دانسته شد که گروهی از آنان مرتد
خواهند شد.اکنون اعلام می کند که این مطلب حتمی است.آنان به آرزوهاي خود نمی رسند و خداوند دین خود را بوسیلۀ
مردمی که داراي صفاتی مخصوص و در میان مردم جهان ممتاز هستند،یاري خواهد کرد.می فرماید:
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ 􀀀 -ی
:هر کس بعد از اظهار ایمان،به
ص : 77
کفر باز گردد،هرگز ضرري بدین خدا نمی زند:زیرا خداوند دین خود را بی یار و یاور نخواهد گذاشت.
اللّ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ
􀀀
فَسَوْفَ یَأْتِی هُ
:بزودي خداوند قومی می آورد که خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را.
کافِرِینَ 􀀀 أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْ
:قومی که بر مؤمنان رحم آورند و نسبت بکافران سختگیر باشند.
بمعناي خواري. « ذُلّ » بمعناي نرمی است نه از « ذلّ » از « اذلۀ »
ابن عباس گوید:اینها مردمی هستند که براي اهل ایمان مانند پسر نسبت به پدر و بنده نسبت بمولی و براي اهل کفر،مانند
درندگان نسبت به شکار خود هستند.
اللّ
􀀀
جاهِدُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 یُ
لائِمٍ :در جهاد و طاعات خود از سرزنش کسی نمی 􀀀 خافُونَ لَوْمَهَ 􀀀 لا یَ 􀀀 :براي اعلاي دین و عزت بخشیدن آن،جهاد می کنند وَ
ترسند.در اینست که اینها چه کسانی هستند،اختلاف است.برخی گویند:مقصود ابو بکر و سپاهیان اوست که بعد از پیامبر با
آنهایی که مرتد شده بودند،جهاد کردند.این قول از حسن،قتاده و ضحاك است.
سدي گوید:مقصود انصار است.مجاهد گوید:مقصود اهل یمن است.پیامبر فرموده:اهل یمن که دلهایی نرمتر و رقیقتر دارند
بسوي شما آمدند.ایمان و حکمت از یمن است.عیاض بن غنم اشعري می گوید:هنگامی که این آیه نازل شد،پیامبر به ابو
موسی اشعري اشاره کرد و فرمود:آنان قوم این مرد هستند.برخی گفته اند:مقصود ایرانیان است.در روایت است که پیامبر
گرامی اسلام را از این آیه،سؤال کردند.او دست خود را بر دوش سلمان زد و فرمود مقصود،این مرد و هم وطنان اوست.عمار
و حذیفه و ابن عباس گویند مقصود علی ع و اصحاب اوست که پس از پیامبر با بیعت شکنان جنگ جمل و ستمکاران جنگ
صفین و خوارج نهروان جنگیدند از امام باقر و امام صادق ع نیز چنین روایت شده است مؤید اینکه مقصود علی ع است،این
است که پیامبر علی را بهمان صفتی وصف میکرد که در این آیه،آمده است.هنگامی که او را براي فتح خیبر مأمور کرد،فرمود
ص : 78
فردا پرچم را بدست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست بدارد و خدا و رسول،او را دوست دارند.او کسی است »
که همواره بسوي دشمن حمله ور است و هیچگاه از دشمن فرار نمیکند.از میدان نبرد باز نخواهد گشت تا خداوند قلعه هاي
آن گاه پرچم را بدست علی داد. صفات دیگر،از قبیل نرمی با مؤمنان و سختی با کافران و جهاد در « خیبر را بدستش فتح کند
راه خدا و بیمناك نبودن از سرزنش مردم،همه در علی جمع است و هیچ کس نمی تواند منکر آن شود،زیرا سختگیري او
نسبت باهل شرك و مهربانی او نسبت بمؤمنان و مواردي که اسلام را از خطر سقوط حفظ کرد،بر احدي پوشیده نیست.مؤید
دیگر،این است که پیامبر،قریش را تهدید کرد که بعد از او علی با ایشان جنگ خواهد کرد.هنگامی که سهیل بن عمرو با
جماعتی از قریش،حضور پیامبر آمده،عرض کردند.گروهی از غلامان ما بتو پیوسته اند،آنها را به ما باز گردان.پیامبر به آنها
شما اگر تسلیم نشوید،خداوند مردي را مامور کند که شما را بر تاویل قرآن بزند، همانطوري که من شما را بر تنزیل »: فرمود
اللّ ، او ابو بکر است؟فرمود:نه.کسی که اکنون در اطاق،مشغول اصلاح کفش است.در
􀀀
گفتند:یا رسول ه « قرآن سرکوب کردم
بخدا اهل این آیه،تا امروز »: اطاق علی ع مشغول تعمیر کفش پیامبر بود.در روایت است که در روز جنگ بصره،علی فرمود
روز قیامت، »: و همین آیه را تلاوت کرد.ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر خود نقل کرده است که پیامبر فرمود « جنگ نکرده بودند
گروهی از اصحاب من بر سر حوض کوثر،نزد من می آیند ولی آنها را از من دور میکنند.
خواهم گفت:خدایا،اصحابم،اصحابم.بمن می گویند:نمی دانی بعد از تو چه کارها کرده اند.اینها پس از مرگ تو بازگشت
برخی گویند:این آیه عام است و شامل تمام کسانی که تا روز قیامت،در روي زمین داراي چنین صفاتی « بقهقري کردند
باشند،میشود.
علی بن ابراهیم گوید:این آیه دربارة مهدي موعود و اصحاب اوست.قسمت اول آیه، خطاب است به کسانی که دربارة آل
محمد ص ظلم کردند،آنها را کشتند و حقشان را غصب کردند ممکن است این قول را تایید کنیم به اینکه:قومی که خداوند
به آوردن آنها وعده
ص : 79
می دهد،باید در وقت نازل شدن آیه،موجود نباشند،بنا بر این شامل تمام کسانی که تا روز قیامت،بر این صفاتند،میشود.
اللّ
􀀀
ذلِکَ فَضْلُ هِ 􀀀
:اینهم از فضل خداست که آنها دوستدار خدا باشند و براي مؤمنان مهربانی و براي کافران،سختگیري کنند.
شاءُ 􀀀 یُؤْتِیهِ مَنْ یَ
،این فضل خداوند شامل حال کسی میشود که خداوند او را شایسته، بداند.
اسِعٌ عَلِیمٌ 􀀀 اللّ و
􀀀
وَ هُ
:خداوند بخشنده اي است که بیم تمام شدن ندارد و دانایی است که جود و بخشش خود را در جایی که حکمت اقتضا
کند،بکار می برد.برخی گفته اند:
یعنی رحمت خداوند وسیع و به کسی که شایستۀ رحمت باشد،داناست.
ص : 80
[ [سوره المائده ( 5): آیات 55 تا 57
اشاره
اَللّ وَ رَسُولَهُ وَ اَلَّذِینَ
􀀀
اکِعُونَ ( 55 ) وَ مَنْ یَتَوَلَّ هَ 􀀀 کاهَ وَ هُمْ ر 􀀀 لاهَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّ 􀀀 اَللّ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّ
􀀀
ما وَلِیُّکُمُ هُ 􀀀 إِنَّ
ابَ مِنْ 􀀀 لا تَتَّخِ ذُوا اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 الِبُونَ ( 56 ) ی 􀀀 اَللّ هُمُ اَلْغ
􀀀
آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ هِ
( اَللّ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 57
􀀀
اءَ وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 اَلْکُفّ أَوْلِی
􀀀
قَبْلِکُمْ وَ ارَ
(1)
ترجمه
ولی و صاحب اختیار شما،تنها خدا و رسول و کسانی که ایمان آورده،در حال رکوع زکات می دهند،می باشند و آنان که در
برابر خدا و رسول و مردم مؤمن،سر تسلیم فرود آورند،بدانند که حزب خدا غالب است.
اي مردم مؤمن،اهل کتاب و کافرانی که دین شما را مسخره و بازیچه قرار می دهند بدوستی نگیرید و اگر ایمان دارید،از خدا
بترسید.
ص : 81
1) -آیۀ 55 و 56 و 57 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
56- بیان آیۀ 55
اشاره
لغت
ولیّ:یار و مددکار،سرپرست و صاحب اختیار.ولی زن،کسی است که نکاحش بدست اوست.ولی دم،کسی است که صاحب
اختیار خون مقتول باشد،از لحاظ قصاص یا عفو یا گرفتن خونبها.سلطان،ولی امر ملت است،کسی است که شخصی را ولیعهد
خود کرده،او را براي جانشینی تربیت می کند.کمیت،در مدح علی گوید:
و نعم ولی الامر بعد ولیّه
و منتجع التقوي و نعم المؤدّب
یعنی چه خوب ولی امر و رهبري است بعد از پیامبر کسی که قطب دایرة تقوي و نیکو ادب کننده اي است.
صاحب اختیار در تدبیر امور است. « ولی الامر » مقصود او از
رکوع:عبارت است از هیأت « ولی کسی است که برتر و سزاوارتر از دیگران باشد.مولی نیز مثل ولی است »: مبرد گوید
مخصوصی که در نماز انجام میشود.خلیل گوید:
راکع کسی است که سر خود را خم کند،خواه زانوانش بزمین برسند یا نرسند.
لبید گوید:
اخبّر اخبار القرون التی مضت
ادبّ کانی کلما قمت راکع
یعنی:اخبار دورانهاي گذشته را بیان می کنم،در حالی که چنان مضطربم که هر وقت می ایستم گویی در حال رکوعم.
ابن درید گوید:راکع کسی است که به رو در افتد.رکوع در نماز نیز از همین جاست شاعر گوید:
و افلت حاجب فوق العوالی
علی شقّاء ترکع فی الظراب
ص : 82
یعنی:حاجب بر روي بلندیها و ارتفاعات،در حالی که سوار بر اسبی بود که در تپه ها برو در می افتاد،نجات یافت.
گاهی بر سبیل تشبیه و مجاز به شخص خاضع،هم خاشع گویند.شاعر گوید:
لا تهین الفقیر علّک ان
ترکع یوماً و الدهر قد رفعه
یعنی:فقیر را خوار مگردان،شاید روزي بیاید که تو در برابر او که روزگار بلندش کرده است،خشوع کنی.
حزب:طایفه و جماعت.هر جمعیتی که همدل و همکار باشند،حزب هستند.
اعراب
انما:حرف تخصیص.این حرف ما بعد خود را اثبات و غیر آن را نفی می کند.
یعنی ترا پیش من یک درهم است و نه غیر آن. اعشی گوید: « انما لک عندي درهم »: مثل
و لست بالاکثر منهم حصی
و انما العزه للکاثر
یعنی عقل تو بیش از آنها نیست و عزت،تنها براي آن است که عقلش بیشتر باشد(یعنی آنکه عقلش زیاد نیست،عزت ندارد) وَ
باز گردد.این فعل « من » ضمیر است که به « یتول » در محل رفع و مبتداست.در « من »: وَ مَنْ یَتَوَلَّ « یؤتون » اکِعُونَ :حال از ضمیر 􀀀 هُمْ ر
محلا مجزوم و جزاي شرط و همچنین در محل رفع و خبر « اللّ
􀀀
فَإِنَّ حِزْبَ هِ... » مجزوم است بنا بر اینکه فعل شرط باشد.جملۀ
مبتداست.
شأن نزول
بزرگان ما از ابن عباس روایت کرده اند که وقتی وي بر کنار زمزم نشسته بود و براي مردم از پیامبر حدیث نقل می کرد.در
این وقت مردي که صورت خود را پوشیده بود وارد شد.ابن عباس رشتۀ سخن را قطع کرد و گفت:ترا بخدا سوگند می دهم
که خود را آشکار کنی.او که ابو ذر غفاري بود صورت خود را آشکار کرد و گفت:
-اي مردم،هر که مرا می شناسد،بشناسد و هر که مرا نمی شناسد من ابو ذر
ص : 83
غفاري هستم.با این دو گوش خودم از پیامبر خدا سخنی شنیدم که اگر نشنیده باشم کر بشوم و با این دو چشم خود پیامبر را
دیدم که اگر ندیده باشم،کور گردم.می فرمود:
-علی رهبر انسانها و قاتل کافران است.هر که علی را یاري کند،یاري میشود و هر که علی را ترك کند،خوار میگردد. آگاه
باشید،روزي با پیامبر مشغول خواندن نماز ظهر بودم.سائلی در مسجد، سؤال کرد و کسی چیزي به او نداد.وي دستش را به
آسمان بلند کرد و گفت:
-خدایا گواه باش.در مسجد پیامبر،سؤال کردم و احدي مرا دستگیري نکرد.
در این وقت علی که مشغول رکوع بود با انگشت دست راستش-که در آن انگشتري بود-به سائل اشاره کرد و او انگشتري را
از انگشت علی ع بیرون آورد.اینها در برابر چشم پیامبر گرامی انجام گرفت.همین که از نماز فارغ شد،سر به آسمان بلند کرد
و گفت:
-خدایا برادرم موسی بدرگاهت سؤال کرد:
-پروردگارا،سینه ام را بگشاي،کارم را آسان و زبانم را باز کن تا سخنم را بفهمند.برادرم هارون را که از خویشان من
است،وزیر من گردان،پشتم را به او قوي کن و او را در کارها شریکم گردان(آیاتی از سوره طه 25 تا 32 ) تو به او وحی
کردي که:
-بزودي بازویت را به برادرت محکم می کنیم و براي شما قدرتی قرار می دهیم که آنها به شما دسترسی پیدا نکنند.(قصص
35 ) پروردگارا منم محمد پیامبر و برگزیدة تو.خدایا،سینه ام را بگشاي و کارم را آسان و علی را وزیر من گردان،و پشت مرا
به او محکم کن.
ابو ذر گفت:
-بخدا سوگند،هنوز سخن پیامبر تمام نشده بود که جبرئیل از جانب خدا نازل شد و گفت:
-اي محمد بخوان.
ص : 84
گفت:
-چه بخوانم:
گفت:
اللّ وَ رَسُولُهُ وَ...
􀀀
ما وَلِیُّکُمُ هُ 􀀀 - إِنَّ
عین این خبر را ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر خود نقل کرده است.
بنا بر نقل مغربی و رمانی و طبري روایت کرده است که این آیه هنگامی نازل شد که « احکام القرآن » ابو بکر رازي در کتاب
علی ع در حال رکوع انگشتري خود را صدقه داد.مجاهد و سدي نیز همین طور گفته اند.از امام باقر ع و امام صادق ع و همۀ
علماي اهل بیت نیز چنین روایت شده است.
اللّ بن سلام کلبی و اصحابش نازل شده است.در آن وقتی که آنها اسلام آوردند و یهود روابط دوستی
􀀀
-این آیه دربارة عبد ه
خود را با آنها قطع کردند.
اللّ سلام،عرض کرد:
􀀀
در روایت عطاست که عبد ه
اللّ ،علی را دیدم که در حال رکوع،انگشتري خود را صدقه داد، از اینرو دوستش داریم.
􀀀
-یا رسول ه
سید ابو الحمد-به اسناد متصل مرفوع-از ابن عباس روایت کرده است که:
اللّ بن سلام با جمعی از مردم خویش خدمت پیامبر رسید و عرض کرد:
􀀀
-عبد ه
اللّ ،خانه هاي ما دور است و ما مجلسی و جاي گفتگویی،جز اینجا نداریم.قوم ما بعد از آنکه ایمان آوردیم،ما را
􀀀
-یا رسول ه
ترك کردند و بر خود حتم کرده اند که با ما ننشینند و زناشویی نکنند و سخن نگویند.اینها بر ما دشوار است.
فرمود:
اللّ وَ رَسُولُهُ وَ...
􀀀
ما وَلِیُّکُمُ هُ 􀀀 - إِنَّ
پس از این مراسم،پیامبر به مسجد رفت.مردم در حال قیام و رکوع بودند، پیامبر سائلی را دید.فرمود:
-آیا کسی بتو چیزي داد؟
ص : 85
عرض کرد:
-آري انگشتري از نقره پرسید:
-کی داد؟ در حالی که با دستش به علی اشاره می کرد،گفت:
-این که ایستاده است.
پیامبر خدا پرسید:
-در چه حالی انگشتر را بتو بخشید؟ پاسخ داد:
-در حال رکوع در اینوقت،پیامبر تکبیر گفت و این آیه را قرائت کرد:
الِبُونَ 􀀀 اللّ هُمُ الْغ
􀀀
اللّ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ هِ
􀀀
-وَ مَنْ یَتَوَلَّ هَ
در این وقت حسان بن ثابت شاعر زبر دست اسلامی،چنین گفت:
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی
و کل بطیئی فی الهدي و مسارع
أ یذهب مدحیک المحبر ضائعاً
و ما المدح فی جنب الاله بضائع
فانت الذي اعطیت اذ کنت راکعاً
زکاه فدتک النفس یا خیر راکع
اللّ خیر ولایه
􀀀
فانزل فیک ه
و ثبّتها مثنی کتاب الشرائع
یعنی:
-اي ابو حسن،جان من و جان هر کس که به کندي یا شتاب،در راه هدایت است فداي تو باد.
-آیا این مدح دلنشین من در بارة تو،تباه میشود؟!نه،هرگز!مدحی که در کنار مدح خداست،تباه شدنی نیست.
-تویی که در حال رکوع انگشتري خود را بخشیدي.جان به قربانت.اي بهترین رکوع کنندگان!
ص : 86
-خداوند بهترین آیات ولایت را دربارة تو نازل و کتاب آسمانی خدا آن را ثبت کرد.
در حدیث ابراهیم بن حکم بن ظهیر است که:
اللّ بن سلام و قومش نزد پیامبر به شکایت آمده بودند و از دست یهودیان شکایت می کردند که این آیه نازل
􀀀
-عبد ه
شد.بلال،آن مؤذن پاکدل پیامبر،صدا را به اذان بلند کرد. پیامبر خدا به مسجد آمد به یک مسکین بر خورد که از مردم سؤال
میکرد.
پرسید:
-چه بتو دادند؟ گفت:
-انگشتري نقره پرسید:
-که داد؟ گفت:
-آن که ایستاده است.
او علی بود.
فرمود:
-در چه حالی داد؟ پاسخ داد:
را تلاوت کرد. «... اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
وَ مَنْ یَتَوَلَّ هَ » : -در حال رکوع پیامبر خدا تکبیر گفت و آیۀ
مقصود
اکنون خداوند متعال،کسی را که بر مردم سمت ولایت و رهبري دارد و اطاعتش بر مردم واجب است،معرفی کرده،می فرماید:
اللّ وَ رَسُولُهُ
􀀀
ما وَلِیُّکُمُ هُ 􀀀 إِنَّ
:کسی که مصالح شما را ولایت دارد و تدبیر کار شما را
ص : 87
می کند،خداوند و رسول اوست که کارهایش به امر اوست.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا
:و آنان که ایمان آورده اند،سپس آنها را وصف کرده،می فرماید:
اکِعُونَ 􀀀 کاهَ وَ هُمْ ر 􀀀 لاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّ 􀀀 اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّ
:آنان که نماز را با شرایط آن انجام و در حال رکوع زکات می دهند.
دلالت آیه
این آیه،یکی از واضحترین دلایلی است که امامت بلا فصل علی علیه السلام را پس از پیامبر اثبات می کند.وجه استدلال این
است که:
علی ع «... اَلَّذِینَ آمَنُوا » کسی باشد که مدبر امور مردم و اطاعتش بر مردم واجب باشد و ثابت شود که مقصود از « ولی » -هر گاه
است،بوسیلۀ نص قرآن،امامت او ثابت و واضح خواهد بود.
براي اثبات معناي ولی باید به لغت رجوع کرد.با تامل در کتب لغت،روشن میشود که اهل فن لغت،به این معنی تصریح کرده
اند،قبلا سخن آنان را نقل کرده ایم.
دیگر حاجتی به تکرار آن نیست.
دربارة اینکه در آیۀ شریفه،مقصود همین معنی است،نه معناي دیگر،گوییم:
انما »: همانطوري که گذشت،حکم را به ما بعد خود اختصاص می دهد و از غیر آن سلب می کند.هر گاه بگویند « انما » -کلمۀ
مقصود این است که فصاحت،اختصاص بدوران جاهلیت داشته و دورانهاي دیگر را از آن بهره اي نیست. « الفصاحه للجاهلیه
را بمعناي دوست و هدف آیه را دوستی و محبت دینی « ولی » و هر گاه این کلمه،داراي چنین معنایی باشد،نمی توانیم
بدانیم،زیرا این معنی خصوصیتی ندارد تا آن را براي برخی از مؤمنان ثابت و از برخی سلب کنیم.بدیهی است که دوستی و
« اءُ بَعْضٍ 􀀀 اتُ بَعْضُ هُمْ أَوْلِی 􀀀 وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِن » : محبت دینی براي همۀ مؤمنان است-نه برخی از آنها-خداوند متعال می فرماید
یعنی زنان و مردان مؤمن،دوست یکدیگرند (توبه 71 )بنا بر این نمی توان آیه را بر این معنی حمل کرد و چاره اي نداریم جز
اینکه بر همان معناي اول حمل کنیم-یعنی امام واجب الاطاعه و صاحب اختیار،زیرا
ص : 88
بیشتر از دو معنی نیست.هر گاه یکی از دو معنی محال باشد،دیگري محقق خواهد بود. « ولی » همانطوري که گفتیم براي لفظ
علی ع است،روایتی است که از طریق اهل تشیع و تسنن،نقل شده است که « اَلَّذِینَ آمَنُوا » اینکه می گوییم مصداق منحصر بفرد
آیۀ شریفه،دربارة علی ع هنگامی نازل شد که انگشتري خود را در حال رکوع به سائل بخشید.همچنین بطور کلی کسانی که
به معناي شخص واجب الاطاعه و امام است،می گویند:مقصود علی ع است و تنها مصداق آیه،آن بزرگوار می « ولی » می گویند
باشد.
جمع است و جایز نیست که در معناي مفرد بکار رود. « الذین »: ممکن است کسی بگوید
لکن باید توجه داشت که اهل لغت گاهی از لفظ جمع،ارادة مفرد می کنند و این کار را بمنظور تعظیم و تجلیل انجام می
دهند.این مطلب بقدري مشهور است که نیازي به استدلال ندارد.
حال از دادن زکات نیست،بلکه مقصود این است که عادت آنها رکوع است. « اکِعُونَ 􀀀 وَ هُمْ ر » : ممکن است گفته شود
در جواب گوییم:
را قید براي « اکِعُونَ 􀀀 وَ هُمْ ر » رکوع نیز وجود دارد،زیرا نماز بدون رکوع نمیشود.بنا بر این اگر جملۀ « لاهَ􀀀 یُقِیمُونَ الصَّ » -در جملۀ
عمل زکات دادن،نگیریم و بگوییم مقصود این است که صفت و عادت آنها رکوع است،مطلب را بدون داشتن فایده اي
تکرار کرده ایم.بدیهی است تفسیري که داراي فایده اي باشد از تفسیري که فائده اي ندارد، برتر است.
را از جملۀ « رسول » سپس «... ولی شما خدا و »: دلیل دیگر اینکه:خداوند متعال در ابتداي آیه همۀ مؤمنان را مخاطب ساخته، گوید
یاد می کند و آنها را نیز ولی میخواند.حال « کسانی که ایمان آورده اند » معرفی می کند.پس از آن « ولی » ، مؤمنان خارج کرده
عموم باشد، « کسانی که ایمان آورده اند » اگر مقصود از
ص : 89
با آنهایی که در اول آیه مخاطب شده اند،یکی است.بنا بر این باید غیر از آنها باشد و گرنه مردم مؤمن خود ولی خود خواهند
بود.اگر بخواهیم در این باره بیشتر بحث کنیم سخن بدرازا می کشد.کسانی که طالب تفصیلند،به کتاب هاي دیگر رکوع
کنند.
اللّ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا
􀀀
وَ مَنْ یَتَوَلَّ هَ
:آنان که خدا را اطاعت و امر پیامبر را پیروي و مردم مؤمن را دوستی و یاري کنند.
الِبُونَ 􀀀 اللّ هُمُ الْغ
􀀀
فَإِنَّ حِزْبَ هِ
:حسن گوید یعنی لشکر خدا و بقولی یعنی انصار خدا، بر دشمنان غالب و پیروزند.
ص : 90
بیان آیۀ 57
اشاره
قرائت
و الکفار:اهل بصره و کسایی این کلمه را به جر و دیگران به نصب خوانده اند.
باشد. «... من الذین اتوا » و جر بنا بر این است که عطف بر « لا تتخذوا الذین » نصب بنا بر این است که عطف بر
هزواً:زجاج گوید:این کلمه را به چهار صورت می توان قرائت کرد:
-1 هزءاً بدو ضمه و همزه-که اصل است.
-2 هزواً به دو ضمه واو بجاي همزه که بخاطر ضمه ما قبل،تبدیل شده.
-3 هزء،به سکون زاء و همزه.این سه وجه،خوب است و قرائت میشود.وجه دیگري هم جایز است لکن قرائت نشده،و
می باشد. « هدي » مثل « هزا » آن
لغت
انعام 10 :پیامبران پیش از تو،مورد استهزا واقع ) « وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ » : هزو:سخریه و استهزاء.خداوند می فرماید
شدند)شاعر گوید:
الا هزئت و اعجبها المشیب
فلا نکر لدیک و لا عجیب
یعنی:آگاه باش،او مسخره کرد و پیري او را به شگفت در آورد،این کار پیش تو ناپسند و عجیب نیست! لعب:چیزي را ببازي
گرفتن و آن را بصورتی ناحق در آوردن و راه ناصواب پیمودن.
شأن نزول
ابن عباس گوید:زید بن تابوت و سوید بن حرث،اظهار اسلام کردند ولی در صف منافقان قرار داشتند.گروهی از مسلمانان با
آنها دوستی میکردند.از اینرو آیه نازل شد.
ص : 91
مقصود
اکنون خداوند به منظور تاکید از منع دوستی با کافران،می فرماید:
لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 -ی
:کسانی که در باطن کافرند و به زبان اظهار ایمان می کنند.معناي بازي کردن آنها با دین همین است.
اءَ􀀀 الْکُفّ أَوْلِی
􀀀
ابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ ارَ 􀀀 مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت
:از یهود و نصاري و کافران.
چنین کسانی را دوست مگیرید،بنا بر این مقصود این است که اهل کتاب و اهل شرك و اهل نفاق،دین را مورد استهزا قرار
داده اند.دلیل استهزاي اهل شرك،این آیه است:
حجر 95 :ما ترا از استهزا کنندگان حمایت می کنیم-آنان که با ) « هاً آخَرَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
اكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ اَلَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ هِ 􀀀 إِنّ کَفَیْن
􀀀
ا »
نَحْنُ « ما 􀀀 إِنّ مَعَکُمْ إِنَّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 اطِینِهِمْ ق 􀀀 ی شَی 􀀀 ذا خَلَوْا إِل 􀀀 وَ إِ » : خداوند خدایی دیگر قرار می دهند)و دلیل استهزاي منافقان این آیه
بقره 14 :و هنگامی که با دوستان شیطان صفت خود خلوت می کنند گویند:ما با شماییم و آنها را استهزا می ) « مُسْتَهْزِؤُنَ
« لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ » : به اهل شرك و نفاق و یهودیان و مسیحیان،اطلاق میشود.چنان که می فرماید « کافر » کنیم)کلمۀ
بینه 1:کافران-که اهل کتاب و مشرکان هستند- دست بردار نبودند)بنا بر این اگر ) « ابِ وَ الْمُشْرِکِینَ مُنْفَکِّینَ 􀀀 الْکِت
بیان «... ابَ􀀀 مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت » بیان براي کسانی که دین را استهزا می کنند،قرار داده می شد،نیکو بود.چنان که « الکفار » کلمۀ
همه را شامل می شد.اما چرا نگفت؟ « لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الکفار »: آن است.پس اگر گفته می شد
بیشتر به یهودیان و مسیحیانی گفته میشود که با مسلمانان هم « اهل کتاب » بیشتر به اهل شرك و « کافر » علت این است که کلمۀ
پیمان و داخل در ذمۀ آنها باشند و جزیه دهند.از اینرو در اینجا میان مشرك و اهل کتاب،تفصیل داده شده است.آنچه تا کنون
گفتیم،بنا بر قرائت جر است.وجه قرائت نصب هم گذشت.
اللّ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:اگر به وعد و وعید خدا ایمان دارید،پس از نهی از دوستی ایشان از خدا بترسید.منظور این است که:صفت مؤمن،دوستی با
مردمی که به دین طعنه می زنند نیست. مؤمن باید نسبت بچنین اشخاصی دشمنی کند،نه دوستی!
ص : 92
[ [سوره