گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سوره المائده ( 5): آیات 58 تا 59




اشاره
بِاللّ
􀀀
آمَنّ هِ
ا􀀀 أَن إِلاّ 􀀀
مِنّ
ا􀀀 ت ابِ هَلْ نَْقِمُونَ 􀀀 ا أَهْلَ اَلْکِت 􀀀 لا یَعْقِلُونَ ( 58 ) قُلْ ی 􀀀 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ 􀀀 ا هُزُواً وَ لَعِباً 􀀀 لاهِ اِتَّخَ ذُوه 􀀀 ادَیْتُمْ إِلَی اَلصَّ 􀀀 ذا ن 􀀀 وَ إِ
( اسِقُونَ ( 59 􀀀 ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ ف 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْن 􀀀 وَ م
(1)
ترجمه
هنگامی که نداي نماز می دهید،نماز را مسخره و بازي می پندارند،زیرا آنان مردمی بی عقل هستند.
بگو:اي اهل کتاب،آیا ما را بخاطر اینکه به خدا و قرآن و کتب آسمانی پیشین ایمان آورده ایم و بخاطر اینکه بیشتر شما فاسق
هستید،مورد انکار قرار می دهید؟!
ص : 93
1) -سورة مائده آیۀ 58 و 59 جزء 6 سورة 5 -1
بیان آیۀ 58
اشاره
لغت
شاعر گوید و ابرزتها من بطن مکه بعد ما اصات المنادي بالصلاه « اي فلان »: نداء:خواندن کسی با صداي بلند.مثل اینکه بگویند
فاعتما یعنی بعد از آنکه نداي مؤذن براي نماز بلند شد،او را از میان مکه آشکار ساختم.
به معناي محل تجمع است. « دار الندوه » اصل این کلمه،به معناي اجتماع است.به همین جهت
مقصود
اکنون خداوند در وصف کافرانی که مؤمنان را از دوستی آنان نهی کرد،می فرماید:
ا هُزُواً وَ لَعِباً 􀀀 لاهِ اتَّخَذُوه 􀀀 ادَیْتُمْ إِلَی الصَّ 􀀀 ذا ن 􀀀 -وَ إِ
:در اینباره دو قول است:
-1 هر گاه صداي مؤذن،براي نماز بلند می شد،خنده می کردند و بمنظور متنفر ساختن مردم از نماز،نمازگزاران را مورد استهزا
قرار داده،آنها را جاهل و سبک عقل می خواندند.
-2 آنها از آنجا که بارزش اذان پی نبرده بودند-مؤذن را بمنزلۀ کسی که کاري را از روي لهو و لعب،انجام می دهد،می
دانستند.
لا یَعْقِلُونَ 􀀀 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ 􀀀
:در اینباره نیز دو قول است:
-1 آنها مثل آدم بی عقل هستند.چه عقل،انسان را از کارهاي زشت باز می دارد.
را شنید و گفت:دروغگو آتش « اللّ
􀀀
اللّ و اشهد ان محمداً رسول ه
􀀀
اشهد ان لا اله الا ه » سدي گوید:یکی از مسیحیان مدینه،آهنگ
بگیرد! شبی او و خانواده اش در بستر خواب،آرمیده بودند.کنیز او آتشی بخانه آورد.
جرقه اي از آن،بکانون خانه اش افتاد و همه را یکسر بسوخت.
ص : 94
بیان آیۀ 59
اشاره
لغت
استعمال شده،لکن مشهورتر است.عبد الله بن قیس گوید: « نقم ینقم » و« نقَم ینقم » نقم:انکار.فعل آن بصورت
ما نقموا من بنی امیه الا
انهم یحلمون ان غضبوا
یعنی:کار بنی امیه را مورد انکار قرار ندادند مگر بخاطر اینکه آنها بوقت غضب بردباري می کنند.
گویند این است که در مقابل عمل منکر،واجب است. « نقمت » علت اینکه:کیفر را
اعراب
اسِقُونَ 􀀀 أَنَّ أَکْثَرَکُمْ ف
« هل تنقمون منا الا ایماننا و فسقکم » :در محل نصب و عطف بر مستثنی است.یعنی
شأن نزول
گویند:جمعی از یهودیان نزد پیامبر گرامی آمده،از او پرسیدند که به کدامیک از پیامبران خدا ایمان دارد.فرمود:بخدا و قرآن
و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و...نازل شده است ایمان دارم و در برابر خداوند تسلیم.وقتی که نام عیسی را برد،
گفتند:
-بخدا،اهل هیچ دینی را در امور دنیا و آخرت،گمراه تر از شما ندیده ایم و هیچ دینی بدتر از دین شما نیست.
به همین مناسبت،این آیه و آیات بعد آن نازل گردید.
مقصود
اکنون خداوند،پیامبر خود را امر می کند که با ایشان ببحث پردازد.از اینرو
ص : 95
می فرماید:
بِاللّ
􀀀
آمَنّ هِ
ا􀀀 أَن إِلاّ 􀀀
مِنّ
ا􀀀 ت ابِ هَلْ نَْقِمُونَ 􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀 قُلْ ی
:بگو:اي اهل کتاب،آیا به خاطر اینکه به خدا ایمان آورده،او را بصفات برجسته اي که در خور مقامش هست می شناسیم و از
آنچه در خور ذات و صفاتش نیست،منزه می کنیم،ما را مورد انکار قرار می دهید؟!و بقولی یعنی:بما غضب می کنید.بنا بقولی
دیگر:یعنی از ما تنفر دارید.این معانی به یکدیگر نزدیکند.
ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْن 􀀀 وَ م
:و نیز ایمان آورده ایم به قرآن و کتبی که بر انبیاي پیشین نازل شده است.
اسِقُونَ 􀀀 وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ ف
:زجاج گوید:یعنی آیا تنفر شما از ما،جز بخاطر ایمان ما و فسق شماست؟!شما ایمان ما را نمی پسندید،با اینکه می دانید ما بر
حق هستیم.
علت آن فسق شماست که بخاطر جاه طلبی و جمع آوري مال و ثروت،بر دین خود باقی مانده اید.برخی از اهل تحقیق
باشد. «... لان اکثرکم »: گویند:بنا بر این لازم است این جمله به تقدیر
برخی گویند:خداوند متعال انکار یهود را نسبت به پیامبر و ایمان او را بجمیع پیامبران،ذکر کرد ولی از انکار پیامبر نسبت به
آنها مطلبی نیاورد،از اینرو بوسیلۀ این جمله،می خواهد پاسخ آنها را بدهد و یکی از صفات زشت آنها را-که همان فسق
آیا مرا مورد انکار قرار می دهی به خاطر اینکه من پاکدامن و تو »: آنهاست-مورد انکار قرار دهد.مثل آنکه به کسی بگویی
این روش،خوب است،زیرا در عین حال با روش ناپسند طرف مبارزه و مقابله «!؟ ناپاکی یا بخاطر اینکه من غنی و تو محتاجی
شده است.
کسی است که براي جاه طلبی و حسد،از امر خداوند خارج میشود اینکه می گوید:بیشتر آنها فاسقند،بخاطر این « فاسق » معناي
است که بعضی از آنها ایمان آوردند.
ابو علی جرجانی گوید: این جمله در محل جر است،یعنی ما به خدا و قرآن و کتب آسمانی پیشین و فسق شما ایمان آورده
ایم.این وجه هم خوب است.
ص : 96
[ [سوره المائده ( 5): آیه 60
اشاره
ئِکَ شَرٌّ 􀀀 اَلطّ أُول
􀀀
ازِیرَ وَ عَبَدَ اغُوتَ 􀀀 اَللّ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ اَلْقِرَدَهَ وَ اَلْخَن
􀀀
اَللّ مَنْ لَعَنَهُ هُ
􀀀
ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ هِ 􀀀 قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ
( واءِ اَلسَّبِیلِ ( 60 􀀀 کاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَ 􀀀 مَ
(1)
ترجمه
بگو:آیا آگاه کنم شما را به آنچه کیفر آن پیش خداوند،بدتر است؟ کسانی که خداوند آنها را لعن و بر آنها غضب کرده و
بوزینگان و خوکان را از ایشان قرار داده و آنها که طاغوت را پرستیدند.اینان را جایگاهی بدتر است و از راه راست گمراه
ترند.
ص : 97
1) -آیۀ 60 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 60
اشاره
قرائت
و عبد الطاغوت:حمزه بضم باء و جر تاء قرائت کرده است و دیگران به فتح باء و نصب تاء.قرائت اول بنا بر این است که عطف
إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ » جمع نیست،بلکه مفردي است که از آن ارادة کثرت شده است مثل « عبد » باشد.در این صورت کلمۀ « القرده » بر
باشد. « اللّ
􀀀
لعنه ه » ابراهیم 34 :منظور از نعمت،نعمتهاست)قرائت دوم بنا بر این است که فعل ماضی و عطف بر ) « ا􀀀 لا تُحْصُوه 􀀀 اللّ
􀀀
هِ
اعراب
هل انبئکم بمن » یعنی « بشر » سه وجه است: 1-مجرور و بدل از « من » اللّ :در بارة اعراب
􀀀
مَنْ لَعَنَهُ هُ « مکاناً » مثوبه:تمیز نسبت.همچنین
-3 منصوب و بدل از محل جار و مجرور. « اللّ
􀀀
هم من لعنه ه » -2 مرفوع و خبر مبتداي محذوف.یعنی « اللّ
􀀀
لعنه ه
مقصود
اکنون خداوند پیامبر خود را مامور می کند که آنها را مخاطب سازد،فرمود:
- قُلْ :به این مشرکان و یهودیان،که استهزا می کنند،بگو:
اللّ
􀀀
ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ هِ 􀀀 هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ
:آیا شما را خبر دهم به آنچه کیفر آن پیش خداوند،بدتر از کارهایی است که به خاطر آنها ما را مورد انکار قرار می
دهید؟!مقصود این است که:اگر ایمان ما بخدا و قرآن و کتب آسمانی پیشین،پیش شما ناپسندیده است:من شما را به چیزي
خبر می دهم که سرانجام آن نزد خداوند ناپسندیده تر خواهد بود.
برخی گویند:یعنی آیا شما را از حال کسانی که حالشان از حال مسلمانانی که مورد
ص : 98
طعن شما قرار گرفته اند،بدتر است،خبر بدهم؟بدیهی است که مسلمانان بدي و بد حالی نداشتند تا آنها از اینها بد حال تر
إِنّ أَوْ
􀀀
وَ ا » باشند.این روش بحث و مناظره است که شخص، رعایت حال طرف خود را می کند و بمرام او سخن می گوید.مثل
اللّ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ :آنان
􀀀
سبا 24 :ما یا شما براه هدایت یا در گمراهی آشکاریم) مَنْ لَعَنَهُ هُ ) « لالٍ مُبِینٍ 􀀀 ی هُديً أَوْ فِی ضَ 􀀀 إِیّ لَعَل
اکُم 􀀀 ْ
که از رحمت خداوند دور و بواسطۀ فسق و کفر، مورد غضب خداوند قرار گرفته اند.منظور بیان عقوبت و خواري
آنهاست.برخی گفته اند:
خشم خداوند بر آنها این است که.مادامی که در روي زمین هستند،داغ خواري و فرومایگی و جزیه،بر آنها زده شده است.
ازِیرَ 􀀀 وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَن
و کسانی است « روز شنبه » :و آنها را بصورت بوزینگان و خوکان مسخ کرده مفسران گویند:مقصود از بوزینگان اشاره بداستان
کفر ورزیدند و خداوند آنها را « خوان عیسوي » بواسطۀ نافرمانی آن روز،بوزینه شدند و منظور از خوکان،کسانی هستند که به
« روز شنبه » بصورت خوك،در آورد. والبی از ابن عباس روایت کرده است که:منظور یهودیان است که بواسطۀ عصیان
جوانانشان بصورت بوزینگان و پیرانشان بصورت خوکان مسخ شدند.
الطّ
􀀀
وَ عَبَدَ اغُوتَ
و جعل منهم »: به تقدیر « القرده » فراء گوید:عطف است بر .« من عبد الطاغوت » به تقدیر « اللّ
􀀀
لَعَنَهُ هُ » :زجاج گوید:عطف است بر
و موصول حذف شده است.لکن حذف موصول پیش بصریان جایز نیست و بنا بر این قول اول « القرده و من عبد الطاغوت
است. « شیطان » صحیحتر است.مقصود از طاغوت،در اینجا
ابن عباس و حسن گویند:آنها شیطان را آن چنان اطاعت کردند که خداي را.جبایی گوید:
منظور گوساله اي است که یهودیان می پرستیدند،زیرا سخن در پیرامون آنهاست.
باید دانست که این آیه بنا بر قرائت حمزه(و قرائتهاي شاذ دیگر) ( 1)دلیلی براي اثبات عقیدة جبریان نخواهد بود(در قرائت
حمزه،معناي آیه این است:خداوند از
ص : 99
1) -مجموع قرائتهایی که در این جمله وارد شده،ده تاست.ما تنها بنقل دو تاي آن که از قراي هفتگانه بود،اکتفاء کردیم. -1
ایشان بوزینگان و خوکان و پرستندگان طاغوت آفرید)بدیهی است که خداوند،خالق کافر است،لکن خلق کافر،خلق کفر او
نیست و خداوند او را کافر نکرده است.(یعنی خداوند کسی را آفریده،که به اختیار خود کافر شده است) جبریان نمی توانند
بگویند:ما از این جمله استفاده می کنیم که همانطوري که خداوند چیزي را آفرید که بوزینه یا خوك بود،انسانی خلق کرد
که پرستندة طاغوت بود(یعنی همانطوري که خوك بودن یا بوزینه بودن،ذاتی خوك یا بوزینه است،پرستندة طاغوت بودن هم
ذاتی چنین انسانی است).
آفریده و این صفت،ذاتی آنهاست،لکن در مورد انسان چنین « خوك و میمون » زیرا درست است که خوك و میمون را خداوند
مطلبی صحیح نیست و دلایلی در دست داریم که بمقتضاي آنها خداوند متعال برتر از این است که انسان را کافر و عابد
کاناً :اینان را که خداوند توصیف و آنها 􀀀 ئِکَ شَرٌّ مَ 􀀀 طاغوت، بیافریند،بنا بر این،تفاوت میان این دو،از زمین تا آسمان است! أُول
را ملعون و مغضوب و پرستندة طاغوت،معرفی کرد،جایگاهی بدتر دارند،زیرا ماواي آنها دوزخ است.اما جایگاه مردم مؤمن،بد
نیست،زیرا آنها اصحاب بهشت بوده،جایگاهی خوش و دلنشین دارند.
برخی گویند:یعنی جایگاه آنان هم در دنیا بد است و هم در آخرت.در دنیا بخاطر قتل و اسارت و خواري و فرومایگی و
واءِ السَّبِیلِ :همچنین،از راه راست منحرف تر و از نجات دورترند. 􀀀 پرداخت جزیه.و در آخرت بخاطر عذاب ابدي! وَ أَضَلُّ عَنْ سَ
مفسران گویند:هنگامی که این آیه،نازل شد،مسلمانان اهل کتاب را سرزنش کرده، گفتند:
-اي برادران بوزینگان و خوکان! آنها سرافکنده و رسوا شدند.
ص : 100
[ [سوره المائده ( 5): آیات 61 تا 63
اشاره
سارِعُونَ فِی 􀀀 ي کَثِیراً مِنْهُمْ یُ 􀀀 کانُوا یَکْتُمُونَ ( 61 ) وَ تَر 􀀀 ما 􀀀 اَللّ أَعْلَمُ بِ
􀀀
آمَنّ وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ هُ
ا􀀀 الُوا 􀀀 جاؤُکُم ق 􀀀 إِذ ا􀀀 و َ
ارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اَلْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ اَلسُّحْتَ 􀀀 اَلرَّبّ وَ اَلْأَحْب
انِی 􀀀 اهُمُ وُّنَ 􀀀 لا یَنْه 􀀀 لَو ( ک یَعْمَلُونَ ( 62 انُوا 􀀀 ا 􀀀 لَبِئْس م انِ وَ أَکْلِهِمُ اَلسُّحْتَ 􀀀 اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْو
( کانُوا یَصْنَعُونَ ( 63 􀀀 ا 􀀀 لَبِئْسَ م
(1)
ترجمه
و هنگامی که نزد شما آیند،گویند:ایمان آوردیم،حال آنکه با حالت کفر داخل و با حالت کفر خارج شدند و خداوند به باطن
آنها داناتر است*و می بینی بسیاري از ایشان را که در گناه و ستم و خوردن حرام شتاب می کنند،زشت است کردار آنها! چرا
ربانیون و احبار آنها را از سخن ناحق و خوردن حرام منع نمی کنند؟!زشت است رفتار آنها!
ص : 101
1) -آیه 61 و 62 و 63 سوره مائده جزء 6 سوره 5 -1
63-62- بیان آیۀ 61
اشاره
لغت
بمعناي ظلم است. « عدوان » همواره بمعناي جرم و « اثم »: اثم و عدوان:تفاوت این دو کلمه این است که
صنع »: این است که:صنع،عبارت از عملی است که در آن نیکی و احسان باشد مثلا « صنع و عمل » صنع:عمل.برخی گویند:تفاوت
یعنی خداوند به او نیکی کرد. « اللّ لفلان
􀀀
ه
اعراب
قد:این کلمه هر گاه بر سر ماضی در آید،معناي آن نزدیک بودن زمان ماضی است و هر گاه بر سر مضارع در آید،دلالت بر
تقلیل می کند.
بِالْکُفْرِ
متی » جاءُوکُمْ :فرق آن با 􀀀 ذا 􀀀إِ « خرجوا کافرین » یعنی « خَرَجُوا بِهِ » همچنین « دخلوا کافرین » :در محل نصب و حال است یعنی
بواسطۀ اینکه مضاف بسوي آن است عمل نمیکند. « اذا » عمل می کند ولی در « متی » در « جاءوا » این است که « جاءوکم
لبئس:لام قسم نه لام ابتدا-زیرا لام ابتدا-جز در خبر ان-بر سر فعل در نمی آید.این جمله دلالت دارد بر اینکه مدح،در برابر
کردار است.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀م
لبئس شیئا » و بنا بر این محلی از اعراب ندارد. 2-نکرة موصوفه است.یعنی « انما » دو احتمال است: 1-ماء کافه باشد مثل « ما » :دربارة
.« کانوا یعملون
لا􀀀 لَوْ » در ماضی براي توبیخ و در مضارع براي ترغیب است.مثل «؟ چرا نه » حرف ترغیب و توبیخ است به معناي « هلا » لو لا:بمعناي
« داءَ 􀀀 جاءُو عَلَیْهِ بِأَرْبَعَهِ شُهَ 􀀀
ص : 102
(نور 13 :چرا چهار شاهد نیاوردند؟)
مقصود
اکنون خداوند از حال منافقان اهل کتاب خبر داده می فرماید:
آمَنّ
ا􀀀 الُوا 􀀀 جاء ق 􀀀 إِذ وُکُمْ ا􀀀 و -َ
:هنگامی که نزد شما می آیند،گویند:ایمان آوردیم و تصدیق کردیم.
وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ
:گویند:در اینباره دو قول است:
-1 حسن و قتاده گویند:یعنی آنها در حال کفر بر پیامبر داخل و در حال کفر از نزد او خارج شدند.
-2 یعنی:آنها در همه حال داراي کفر هستند.بهر حالی که داخل شوند و از هر حالی که خارج شوند،کفر با آنهاست و از آنها
جدا نمیشود.بدینترتیب خداوند متعال،آنها را بوسیلۀ کفر متعین و از دیگران ممتاز می سازد.
کانُوا یَکْتُمُونَ 􀀀 ما 􀀀 اللّ أَعْلَمُ بِ
􀀀
وَ هُ
:خداوند به باطن آنها داناتر است.اکنون می گوید:
آنها خصال ناپسند دیگري به نفاق خود ضمیمه می کنند:
انِ 􀀀 سارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْو 􀀀 ي کَثِیراً مِنْهُمْ یُ 􀀀 -وَ تَر
:بسیاري از آنها-بقولی یعنی رؤسا و علماي آنها را-می بینی که در کفر(بقول سدي)و تجاوز از حدود الهی شتاب می
ستم است.یعنی در راه ظلم و گناه که موجب بدبختی آنهاست،شتاب می « عدوان » هر گونه گناهی و « اثم »: کنند.برخی گویند
کنند.
وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ
:حسن گوید:یعنی براي قضاوت میان مردم،رشوه می گیرند.
را سحت نامیده،این است که:سرانجام انسان را دچار استیصال و بینوایی می کند و برکت مال را می برد. « رشوه » علت اینکه
آل عمران 114 :در نیکیها ) « راتِ􀀀 سارِعُونَ فِی الْخَیْ 􀀀 یُ» بیشتر در کار خیر استعمال میشود مثل « مسارعت » علماي معانی گویند:کلمۀ
شتاب می کنند)فایدة استعمال این کلمه،در اینجا این است که میخواهد بگوید:آنها در راه گناه و ستم و رشوه چنان می شتابند
که گویی براه حق می شتابند و از مردم حقی و طلبی دارند.به همین
ص : 103
کانُوا یَعْمَلُونَ :کردار آنها زشت 􀀀 ا 􀀀 جهت،ابن عباس در تفسیر خود گوید:یعنی آنها بر خطا کاري جرات دارند و دلیرند! لَبِئْسَ م
است.
ارُ 􀀀 الرَّبّ وَ الْأَحْب
انِی 􀀀 اهُمُ وُّنَ 􀀀 لا یَنْه 􀀀 لَو ْ
باز می گردد.چرا علماي ربانی-که خود را منسوب به خداوند می دانند-و احبار آنها را از گناه و رشوه « الکثیر » به « هم » :ضمیر
علماي « ربانیون » حسن گوید:منظور از .« بحر » از « بحرانی » و « روح » از « روحانی » از رب است مثل « ربانی » خواري منع نمی کنند؟!کلمۀ
است،زیرا سخن در پیرامون آنهاست. « علماي یهودي » علماي یهودي است.دیگران گفته اند:منظور از هر دو « احبار » مسیحی و از
عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ
:از تحریف کتاب. و بقولی از سخن ناحق.
وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ
:رشوه خواري و حرام.
کانُوا یَصْنَعُونَ 􀀀 ا 􀀀 لَبِئْسَ م
:رفتار آنها زشت است،زیرا بر معصیت خداوند،گرد آمده اند.
بدینترتیب خداوند علماي اهل کتاب را بهمان لفظی که خود اهل کتاب را مورد مذمت قرار داد،مذمت می کند و آنها را از
اینکه وظیفه خود را در مقابل اهل کتاب انجام نداده اند،ملامت می کند.در حقیقت،بر اثر قصور عالمان دین است که مردم
سرکشی و توسنی می کنند.
دلالت آیه
از این آیه،استفاده میشود که،هر کس نهی از منکر نکند،مثل کسی است که مرتکب منکر میشود.همچنین دلالت می کند بر
اینکه:امر به معروف و نهی از منکر واجب است.
ص : 104
[ [سوره المائده ( 5): آیه 64
اشاره
ا أُنْزِلَ إِلَیْکَ 􀀀 شاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ م 􀀀 انِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَ 􀀀 داهُ مَبْسُوطَت 􀀀 الُوا بَلْ یَ 􀀀 ما ق 􀀀 اَللّ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِ
􀀀
الَتِ اَلْیَهُودُ یَدُ هِ 􀀀 وَ ق
اَللّ وَ یَسْعَوْنَ فِی اَلْأَرْضِ
􀀀
اراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا هُ 􀀀 ما أَوْقَدُوا ن 􀀀 امَهِ کُلَّ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 ضاءَ إِل 􀀀 داوَهَ وَ اَلْبَغْ 􀀀 ا بَیْنَهُمُ اَلْعَ 􀀀 اناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْن 􀀀 مِنْ رَبِّکَ طُغْی
( لا یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ ( 64 􀀀 اَللّ
􀀀
ساداً وَ هُ 􀀀 فَ
(1)
ترجمه
و یهود گفتند:دست خدا بسته است.دستهاي ایشان بسته است و بواسطۀ این گفتارشان لعنت شده اند.بلکه دستهاي خدا باز
است و هر گونه بخواهد انفاق می کند.
نازل شدن قرآن بر تو بر سرکشی و کفر بسیاري از آنان می افزاید.ما تا روز قیامت، در میان ایشان دشمنی و کینه افکنده
ایم.هر گاه آتشی براي جنگ بیفروزند،خداوند خاموش می سازد.آنان در روي زمین فساد می کنند و خدا مردم مفسد را
دوست ندارد.
ص : 105
1) -آیه 64 سوره مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 64
اشاره
لغت
ید:در لغت به پنج معنی آمده: 1-دست 2-نعمت 3-قوت 4-ملک 5-تصدي فعل به معناي نعمت در شعر عدي بن زید بکار
رفته:
و لن اذکر النعمان الا بصالح
فان له عندي یدیا و انعما
یعنی:نعمان را هرگز جز به شایستگی یاد نمی کنم،زیرا او را پیش من نعمتهایی است.
جمع عبد.به معناي نعمتها. « عبید » جمع ید مثل « یدي »
« کاحِ 􀀀 اَلَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَهُ النِّ » : ص 45 :صاحبان قوت و عقل)و به معناي ملک،مثل ) « صارِ 􀀀 أُولِی الْأَیْدِي وَ الْأَبْ » : و به معناي قوت،مثل
ص 57 :منظور ) « ما خَلَقْتُ بِیَدَيَّ 􀀀لِ » : (بقره 237 :کسی که عقد نکاح در تحت تسلط و ملک اوست)و به معناي تصدي فعل،مثل
آدم است که به عنوان تجلیل از وي میفرماید:خود من متصدي خلقتش گردیدم.اگر چه همۀ مخلوقات را او آفریده است)
میشود.چنان که در حدیث است: « نصرت » گاهی نیز از این کلمه ارادة
بطور « ید » یعنی مسلمانان یکدیگر را یاري می کنند و در مقابل دشمن همدست هستند)گاهی کلمۀ ) « و هم ید علی من سواهم »
دست روزگار)شاعر گوید: ) « ید الدهر » استعاره،در چیزهایی بکار می رود که دست ندارند.مثل
الا طرّقت می هیوما بذکرها
و ایدي الثریا جنح فی المغارب
ستارة ثریا) به جانب مغرب منحرف شده بود. )« دستهاي ثریا » با یاد او دستخوش تحیر شد و حال آنکه « می » آیا
کلمۀ ید.بطور استعاره،در موارد بسیاري بکار می رود.مثلا از آنجا که شخص
ص : 106
دست باز)و از آنجا که بخیل با دست خود امساك می )« مبسوط الید »: سخی با دست خود می بخشد به او می گویند
دست بسته). )« مقبوض الکف »: کند،گویند
نعمتاه »« یداه مبسوطتان » را در آیه،به معناي نعمت بگیریم:زیرا در این صورت،معناي « ید » زجاج گوید:صحیح نیست که
یعنی دو نعمت خداوند گسترده است)خواهد بود.در حالی که نعمت هاي خداوند از حد شماره بیرون است. )« مبسوطتان
دلالت نمی کند بر اینکه فقط خداوند را دو نعمت است،بلکه بر کثرت و مبالغه،دلالت می کند «... نعمتاه »: ابو علی فارسی گوید
یعنی خدایا ترا اطاعت کنم بعد از اطاعتی و مساعدت کنم بعد از مساعدتی)و مقصود این نیست که ) « لبیک و سعدیک »: مثل
فقط دو اطاعت می کنم و دو مساعدت.در آیۀ شریفه نیز مقصود این است که:نعمتهاي خداوند پی در پی و آشکارند.
وجهی که ابو علی گوید:خوب است.ممکن است مثنی را حمل بر مثناي جنس کنیم،نه مثناي مفرد.بنا بر این مقصود نعمتهاي
دنیا و نعمتهاي آخرت خواهد بود.
فرزدق گوید:
و کل رفیقی کل رحل و ان هما
تعاطی القنا قوماً هما اخوان
یعنی:دو رفیق سفر،اگر چه از لحاظ قومی در میانشان نیزه رد و بدل شود، برادر خواهند بود.(منظور هر دو رفیقی است)به
همین جهت است که گاهی جمع را نیز تثنیه می بندند مثل:
لاصبح القوم أوباداً و لم یجدوا
عند التفرق فی الهیجا جمالین
است)یعنی:قوم از لحاظ کثرت عیال و کمی مال دچار بدبختی شدند و از دو « جمل » مثناي جمال و جمال جمع « جمالین » (کلمۀ
دسته شتران نر و شتران ماده، محروم گشتند.
بوده اند و جمع « ابو و اخو » که در اصل « اخ و اب » بسته میشود مثل « ایدي » بود و بهمین جهت جمع آن « یدو » کلمۀ ید،در اصل
بسته میشود. « آباء و آخاء » آنها
ص : 107
مقصود
اکنون خداوند متعال،از افتراي بزرگ آنها خبر داده،می فرماید:
یهود گفتند:دست خداوند از عطا و بخشش، بسته است و از دادن رزق خودداري « اللّ مَغْلُولَهٌ
􀀀
الَتِ الْیَهُودُ یَدُ هِ 􀀀 وَ ق » -
میکنند.بدینترتیب،به خداوند نسبت بخل می دادند.این معنی از ابن عباس و قتاده و عکرمه است.گویند:خداوند،نعمت خود را
بر یهودیان،گسترش داده بود و آنها از دیگران ثروتمندتر بودند.اما همین که خدا را با مخالفت پیامبر گرامی اسلام،معصیت
و « دست خدا بسته است »: گفت « فنحاص بن عازورا ». کردند،دچار فقر شدند و خداوند نعمت خود را از ایشان باز گرفت
نگفت:بگردنش بسته است.
علماي معانی گویند:این مطلب را فنحاص گفت و دیگران او را منع نکردند، از اینرو خداوند به همۀ آنها نسبت داده است.
حسن گوید:یعنی دست خدا از عذاب ما کوتاه است مگر به اندازه اي که پدران ما گوساله پرستی کردند.
برخی گویند:این جمله استفهام است.یعنی آیا دست خدا نسبت به ما بسته شده که ما را دچار تنگی معیشت کرده است؟! ابو
القاسم بلخی گوید:ممکن است این مطلب را یهودیان از این جهت گفته باشند که معتقدند:خداوند گاهی سخی است و
گاهی بخیل.از اینرو خداوند،این مطلب را از آنها بنحو تعجب آوري نقل و دروغ گویی آنان را ثابت می کند.
ممکن است یهودیان این مطلب را بطور مسخره گفته باشند،زیرا می دیدند که پیامبر و اصحابش را از مال دنیا-مخصوصاً در
اوایل ورود بمدینه-بهره اي نیست.
از مردمی که به موسی می گفتند:همانطوري که بت پرستان داراي خدایانی هستند، براي ما نیز خدایی معین کن و سرانجام هم
گوسالۀ سامري را خداي خود پنداشتند، بعید نیست که بگویند:خدا گاهی سخی و گاهی بخیل است.
حسین بن علی مغربی گوید:گروهی از یهودیان مصر بمن گفتند که برخی از یهودیان
ص : 108
همین عقیده را دارند.
غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ
:در این باره اقوالی است:
-1 حسن گوید:خداوند خبر می دهد که دست آنها در جهنم بسته است.جبایی نیز همین قول را برگزیده است.مقصود این
خواهد «... و غلت » یا « فغلت » است که خداوند بکیفر این گناه،آنها را دست بسته،گرفتار جهنم می سازد.بنا بر این جمله به تقدیر
الَ 􀀀 وَ إِذْ ق » : بود.زیرا سخن آنان تمام شده است و اکنون سخنی دیگر آغاز میشود.این روش در ادبیات عرب معمول است.مثل
-2 ابو مسلم گوید:این جمله «... فقالوا » بقره 67 :یعنی ) « ا هُزُواً 􀀀 الُوا أَ تَتَّخِ ذُن 􀀀 اللّ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً ق
􀀀
ی لِقَوْمِهِ إِنَّ هَ 􀀀 مُوس
خدا او را بکشد) بنا بر این مقصود این است که ما را تعلیم دهد که آنها را نفرین کنیم.چنان که بما یاد )« اللّ
􀀀
قاتله ه » دعاست.مثل
فتح 27 :بخواست خدا با ایمنی به مسجد الحرام ) « اللّ آمِنِینَ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 رامَ إِنْ 􀀀 لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَ » بگوییم.مثل « اللّ
􀀀
انشاء ه » می دهد که
داخل خواهید شد) 3-زجاج گوید:مقصود این است که آنها خود بخیلند و از آنها بخیلتر در دنیا پیدا نشود.ما هرگز یهودي
غیر بخیلی ندیده ایم.
الُوا 􀀀 ما ق 􀀀 وَ لُعِنُوا بِ
:بسبب این گفتار از رحمت و ثواب خداوند دورند.حسن گوید:
یعنی در دنیا گرفتار عذاب جزیه و در آخرت گرفتار دوزخند.اکنون خداوند براي پاسخ گفتار آنها می فرماید:
انِ 􀀀 داهُ مَبْسُوطَت 􀀀 -بَلْ یَ
در اینجا جز افادة معناي جود،فایدة « ید » :نه چنان است که آنها گویند:او بخشنده و صاحب جود است.بدیهی است که کلمۀ
دیگري ندارد.
علت اینکه مثنی آورده،این است که می خواهد در معناي جود و انعام،مبالغه کند.
استفاده نمیشود. « یده مبسوطه » این مبالغه،از
نعمت دنیا و نعمت آخرت باشد،زیرا اگر چه هر دو نعمت خدا « دو نعمت » نعمت و منظور از « ید » ممکن است منظور از
هستند،لکن از لحاظ اینکه هر کدام بصفتی غیر از صفت دیگر هستند،مثل اینکه از دو جنس می باشند.ممکن است تثنیه
آوردن آن
ص : 109
لقمان 20 :نعمتهاي ) « اطِنَهً 􀀀 ظاهِرَهً وَ ب 􀀀 وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ » : بملاحظۀ دو نوع نعمت ظاهر و نعمت باطن باشد.چنان که می فرماید
قوت و قدرت است.یعنی:بر خلاف گفتار یهود که « یدان » ظاهر و باطن خود را بر شما ارزانی داشت) حسن گوید:منظور از
معتقدند دست خدا از عذاب آنها کوتاه است،او بر عذاب و ثواب،قدرت و قوت دارد.
شاءُ 􀀀 یُنْفِقُ کَیْفَ یَ
:هر گونه و نسبت بهر کس بخواهد،انفاق می کند و از هر که بخواهد منع می کند،زیرا انفاق را از روي تفضل انجام می دهد
و باید از روي مصلحت باشد.
اناً وَ کُفْراً 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْی 􀀀 وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ م
:نازل شدن قرآن مجید بر تو،بر سرکشی و کفر بسیاري از آنان خواهد افزود.افزایش کفر آنها بخاطر این است که هر حکمی
از خداوند بر پیامبرش نازل شود و به اطلاع آنها برسد،انکار می کنند و افزایش سرکشی آنها به خاطر تجاوز از حد است.مثل
اینکه واعظی بگوید:
-تو را موعظه کردم،و موعظۀ من موجب بدبختی تو شد و بر بدي و گمراهی تو بخاطر اطاعت نکردن-افزود.
امَهِ 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 ضاءَ إِل 􀀀 داوَهَ وَ الْبَغْ 􀀀 ا بَیْنَهُمُ الْعَ 􀀀 وَ أَلْقَیْن
:ما در میان یهود و نصاري تا روز قیامت،دشمنی و کینه انداختیم.این معنی از حسن و مجاهد است.برخی گویند:مقصود فقط
یهود است،تفسیر این جمله را در اول سوره بیان کردیم.
اللّ
􀀀
اراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا هُ 􀀀 ما أَوْقَدُوا ن 􀀀 کُلَّ
:حسن و مجاهد گویند:یعنی هر چه آتش جنگ را بیفروزند،خداوند خاموش خواهد کرد.
در این آیه،دلالت و معجزه اي است،زیرا خداوند خبري داده است که بر طبق آن عمل کرده.یهودیان،در میان مردم حجاز
بقدرت و شوکت،شناخته شده بودند.تا آنجا که قریش از آنها کمک می گرفت و دو قبیلۀ اوس و خزرج براي هم پیمان شدن
با آنان بر یکدیگر سبقت می گرفتند.لکن خداوند متعال آنها را منکوب ساخت.پیامبر یهودیان بنی النضیر و بنی قینقاع را تبعید
و یهودیان بنی قریظه را قتل عام و یهودیان خیبر را تار و مار و یهودیان فدك را مغلوب کرد و ساکنان وادي القري به او ایمان
آوردند.
ص : 110
بنا بر این خداوند متعال یهودیان را خوار و پریشان کرد.
قتاده گوید:مقصود این است که خداوند آنها را چنان خوار کرد که هرگز سر بلند نشوند.
خداوند آتش جنگ آنان را بلطف خود خاموش کرد و پیامبر را از اسرار آنها مطلع ساخت و او را یاري کرد.
ساداً 􀀀 وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَ
:یهودیان مردمی هستند که از راه معصیت خداوند و تکذیب پیامبران و مخالفت دستورهاي دینی و کوشش در راه محو کردن
نام پیامبر،از کتابهایشان،در روي زمین فساد می کنند.
لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ 􀀀 اللّ
􀀀
وَ هُ
:خداوند مردمی را که در روي زمین فساد و معصیت می کنند،دوست نمی دارد.
ص : 111
[ [سوره المائده ( 5): آیات 65 تا 66
اشاره
ا􀀀 اهَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ م 􀀀 امُوا اَلتَّوْر 􀀀 جَنّ اَلنَّعِیمِ ( 65 ) وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَق
اتِ􀀀 لَأَد اهُمْ 􀀀 اتِهِمْ وَ خَْلْن 􀀀 ا عَنْهُمْ سَیِّئ 􀀀 ابِ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَکَفَّرْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْکِت
( ا یَعْمَلُونَ ( 66 􀀀 ساءَ م 􀀀 أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ
(1)
ترجمه
و اگر اهل کتاب ایمان آورده و تقوي پیشه کرده بودند،گناهانشان را می پوشاندیم و آنها را داخل بهشت میکردیم*و اگر
تورات و انجیل و آنچه از جانب خداوند بر آنها نازل شده است،بپاي داشته بودند،از نعمتهاي آسمان و زمین برخوردار می
شدند.دسته اي از آنها معتدل و بسیاري از آنها بد کردارند.
ص : 112
1) -آیه 65 و 66 سوره مائده جزء 6 سوره 5 -1
66- بیان آیۀ 65
اشاره
لغت
تکفیر:در اصل بمعناي پوشیدن.
مقتصده:کسی که عمل میانه رو و بسوي مقصد خود رهسپار باشد.
اعراب
ا یَعْمَلُونَ 􀀀م
با ما بعد آن در محل مصدر باشد.یا اینکه موصول و ما بعد آن صله باشد. « ما » :ممکن است
مقصود
اتِهِمْ 􀀀 ا عَنْهُمْ سَیِّئ 􀀀 ابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِت
:اگر یهودیان و مسیحیان به محمد ایمان می آوردند و از کفر و کارهاي زشت،پرهیز می کردند گناهان آنها را می پوشیدیم و
می آمرزیدیم.
جَنّ النَّعِیمِ
اتِ􀀀 لَأَد اهُمْ 􀀀 وَ خَْلْن
:و آنها را داخل بهشت میکردیم.
اهَ وَ الْإِنْجِیلَ 􀀀 امُوا التَّوْر 􀀀 وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَق
:اگر به مضمون تورات و انجیل عمل میکردند و مطالب آنها را تحریف نمی کردند.ممکن است مقصود این باشد که تورات و
انجیل را در همه حال نصب العینی خود قرار می دادند و از حدود آنها تجاوز نمی کردند.
ا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ 􀀀 وَ م
:ابن عباس گوید:منظور قرآن است.جبایی نیز همین معنی را اختیار کرده است.برخی گویند:منظور مسائل دینی است که
خداوند مردم را به آنها راهنمایی کرده است.
لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ
:از آسمان روزي می خوردند و باران رحمت حق بر آنها می بارید.
وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ
:زمین نیز خیر و برکت خود را براي آنها آشکار می کرد.
این معنی از ابن عباس و قتاده و مجاهد است.برخی گویند:منظور این است که از ثمر
ص : 113
نخلها و درختان دیگر و از زراعتها بهره مند خواهند شد.یعنی در بلاد خود می ماندند و از تبعید و قتل مصون می بودند.و بنا
بر این می توانستند از اموال و مزارع و میوه ها و چار پایان استفاده کنند.علت اینکه در اینجا از میان منافع نعمت ها تنها به
خوردن اشاره می کند،این است که:معظم منافع،خوردن است.بدینترتیب خداوند متعال یهود را بیاد نعمتهایی که از دست داده
اند،افکنده،آنها را به تاسف وا میدارد و جواب اینکه می گفتند خداوند دستهایش بسته است،می دهد.برخی گویند:مقصود از
فلان کس از سر تا پا در خوشی »: این است که در رفاه و آسایش بودند.چنان که گفته میشود «... لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ »
اللّ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ
􀀀
اءً غَدَقاً ... وَ مَنْ یَتَّقِ هَ 􀀀 اهُمْ م 􀀀 امُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْن 􀀀 وَ أَنْ لَوِ اسْتَق » . نظیر آن این آیه است « است
جن 16 و طلاق 2:اگر بر راه دین پایدار مانده بودند، آنها را آبی فراوان می دادیم و هر کس که تقوي پیشه ) « لا یَحْتَسِبُ 􀀀 حَیْثُ
کند،خداوند براي او راهی قرار دهد و او را از جایی که گمان ندارد،روزي رساند)پس تقوي یکی از اسباب فراوانی روزي
است.
مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ
:دسته اي از آنها معتدلند و زیاده روي و قصوري ندارند.
ابو علی جبایی گوید:منظور آن عده اي است که با پذیرش اسلام،از پیامبر اطاعت کردند مجاهد و سدي و ابن زید نیز چنین
گویند.در تفسیر اهل بیت نیز چنین روایت شده است.
برخی گویند:مقصود نجاشی و همراهان اوست.برخی-بنا بنقل زجاج-گویند:
منظور کسانی است که با پیامبر،ستیزه نکردند.ممکن است منظور کسانی باشد که مسیح را بندة خدا می دانستند،به خدا.
ا یَعْمَلُونَ 􀀀 ساءَ م 􀀀 وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ
:و بیشتر یهودیان و مسیحیان مرتکب کارهاي زشت می شوند.اینها کسانی بودند که در کفر و انکار پیامبر،پایداري می کردند.
ص : 114
[ [سوره المائده ( 5): آیات 67 تا 68
اشاره
لا یَهْدِي اَلْقَوْمَ 􀀀 اَللّ
􀀀
اَلنّ إِنَّ هَ
اسِ􀀀 مِن اَللّ یَعْصِ مُکَ 􀀀
سالَتَهُ وَ هُ 􀀀 ما بَلَّغْتَ رِ 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ م 􀀀ی
ا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ 􀀀 اهَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ م 􀀀 حَتّ تُقِیمُوا اَلتَّوْر
ی􀀀 شَی ی ءٍْ 􀀀 اَلْکِت لَسْتُمْ عَل ابِ􀀀 ا أَهْلَ 􀀀 کافِرِینَ ( 67 ) قُلْ ی 􀀀 اَلْ
( کافِرِینَ ( 68 􀀀 لا تَأْسَ عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْ 􀀀 اناً وَ کُفْراً فَ 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْی 􀀀م
(1)
ترجمه
اي پیامبر،آنچه بتو وحی شده است،تبلیغ کن و اگر نکنی رسالت خداوند را انجام نداده اي.خداوند ترا از شر مردم حفظ می
کند.خداوند کافران را هدایت نمی کند.
بگو:اي اهل کتاب،شما بر دین صحیح نیستید،تا اینکه تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگار بر شما نازل شده است،به
پاي دارید.بدیهی است که:آنچه بر تو نازل شده است،بر سرکشی و کفر آنان می افزاید،بنا بر این به حال مردم کافر، تاسف
مخور.
ص : 115
1) -آیۀ 67 و 68 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 67
اشاره
قرائت
به صیغۀ مفرد،قرائت کرده اند. « رسالته » به صیغۀ جمع و دیگران « رسالاته »- ابن عامر و ابو بکر-بنقل از عاصم
دلیل قرائت اول این است که وظیفۀ رسول،انجام رسالتهایی از قبیل بیان توحید و بیان احکام دین است.و از آنجا که این
یعنی:در دانشهاي بسیاري نظر کردم. « نظرت فی علوم کثیره » رسالتها با هم فرق دارند،می توان آنها را به لفظ جمع آورد.مثل
لا تَدْعُوا الْیَوْمَ 􀀀» دلیل قرائت دوم این است که اینگونه کلمات هر گاه مفرد هم باشند،معناي جمع و کثرت را می رسانند.نظیر
هم به یکی و هم « ثبور » فرقان 14 :امروز یک هلاك مخواهید بلکه هلاك بسیار بخواهید)کلمۀ ) « احِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً 􀀀 ثُبُوراً و
به بیشتر از یکی اطلاق شده است.
لغت
رسالت:در اینجا به معناي ارسال است که به فاعل اضافه و مفعول آن حذف شده است.
رسول:این کلمه گاهی به معناي رسالت و گاهی به معناي مرسل به کار می رود.
به معناي رسالت مثل این شعر:
لقد کذب الواشون ما بحت عنهم
بسرّ و لا ارسلتهم برسول
یعنی: سخن چینان دروغ گفتند که مطالبی را در نهان به آنها گفته ام و آنها را رسالتی نداده ام.
آل عمران 144 :محمد ) « إِلاّ رَسُولٌ
􀀀
ا مُحَمَّدٌ 􀀀 وَ م » : مثل « مرسل » و به معناي
ص : 116
فقط فرستادة خداست)و همچنین در آیۀ مورد بحث.
نوح ) « ی قَوْمِهِ 􀀀 ا نُوحاً إِل 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
ا » : ارسل:فعلی است که بدو مفعول احتیاج دارد لکن مفعول دوم آن بواسطۀ حرف جر است مثل
1)گاهی بیکی از آن دو، اکتفاء میشود.
به معناي منع است. « عصمت » یعصمک:نگه می دارد تو را.این فعل از
مقصود
خداوند در این آیه،پیامبر خود را امر به تبلیغ می کند و او را وعده می دهد که از شر دشمنان محافظتش می کند.
ا أَیُّهَا الرَّسُولُ 􀀀ی
:خطابی است به منظور تجلیل مقام نبوت.
سالَتَهُ 􀀀 ما بَلَّغْتَ رِ 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَ 􀀀 بَلِّغْ م
:مفسران قرآن مجید، در بارة این آیه زیاد گفتگو کرده اند.حسن گوید:
خداوند متعال پیامبر را به رسالتی مبعوث کرده بود،که خود را در برابر آن ناتوان می دید و از قریش بیمناك بود،بوسیلۀ این
آیه،ترس و بیم او را زایل کرد.عایشه گوید:
این آیه،تو هم اینکه پیامبر بخاطر تقیه،قسمتی از وحی خدا را کتمان کرده است، بر طرف می کند.حرفهاي دیگري هم زده
اند.
اللّ ،روایت کرده است که:خداوند پیامبر را مأمور کرده بود
􀀀
عیاشی در تفسیر خود-با واسطه هایی-از ابن عباس و جابر بن عبد ه
که علی را به خلافت،نصب کند.لکن بیم داشت که بگویند:پسر عموي خود را برگزیده و او را مورد انتقاد قرار دهند.
از اینرو این آیه را بر پیامبر نازل فرمود او در روز غدیر خم،علی را برهبري مسلمین منصوب کرد.
به چند واسطه-نقل کرده است.همچنین-با -« شواهد التنزیل بقواعد التفضیل و التاویل » عین این خبر را سید ابو الحمد در کتاب
واسطه هایی-از ابن- عباس نقل کرده است که:این آیه دربارة علی علیه السلام نازل گردید.به همین جهت، پیامبر علی را
برگرفت و فرمود:
ص : 117
-هر کس من مولی و رهبر اویم،علی مولی و رهبر اوست.خدایا هر که علی را دوست دارد،دوست بدار و هر که علی را دشمن
دارد،دشمن بدار.
در روایات مشهوري که از امام باقر و امام صادق-علیهما السلام-نقل شده، چنین آمده است:
-خداوند به پیامبر وحی کرده بود،که علی را جانشین خود گرداند.می ترسید این کار بر گروهی گران آید.این آیه نازل شد تا
پیامبر را بر اینکار تشجیع کند.مقصود این است که اگر از تبلیغ آنچه بتو دستور داده شده است،خودداري و کتمان کنی،
گویی هیچیک از ماموریتهاي خود را انجام نداده اي و از لحاظ استحقاق کیفر،تفاوتی ندارند.
ابن عباس گوید:یعنی اگر یکی از آیات خدا را کتمان کنی،رسالت خداوند را انجام نداده و امر خدا را امتثال نکرده اي.
النّ
اسِ􀀀 مِن اللّ یَعْصِمُکَ 􀀀
وَ هُ
:و خداوند مردم را از اینکه بتو آسیبی برسانند،منع می کند.
کافِرِینَ 􀀀 لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:گویند:در اینباره دو قول است:
-1 مقصود این است که خداوند از راه لطف و توفیق،آنها را بسوي کفر هدایت نمی کند،بلکه آنها را بسوي ایمان هدایت می
کند.زیرا کسی را که خداوند بسوي مقصد سعادت،هدایت می کند،در حقیقت او را کمک کرده است که بمقصد برسد.
این قول از علی بن عیسی است.وي گوید:صحیح نیست که مقصود این باشد که آنها را بسوي ایمان هدایت نمی کند،زیرا
خداوند آنها را از راه استدلال و ترغیب و تهدید، بسوي ایمان هدایت کرده است.
-2 جبایی گوید:مقصود این است که آنها را بسوي بهشت هدایت نمی کند.
دلالت آیه
این آیه بصدق گفتار و صحت نبوت پیامبر،از دو راه دلالت دارد:
-1 آنچه در این آیه-و نظائر آن-از امور آینده،خبر داده است،واقع
ص : 118
شده است.بنا بر این قرآن کریم از جانب خدایی است که به امور غیبی و امور نهانی، عالم است.
-2 پیامبر خدا تا اطمینان پیدا نکند که آنچه خبر میدهد راست است و شدنی، با مردم در میان نمی گذارد.بدون تردید،عاملی
که او را وادار به بیان چنین مطلبی می کند،همان صدق و واقعیت آن است.در روایت است که، -وقتی این آیه نازل شد،پیامبر
بچند تن از اصحاب-مثل سعد و حذیفه- که او را پاسداري میکردند،فرمود:
-به جاهاي خود بروید،زیرا خداوند مرا از شر دشمنان حفظ می کند.
ص : 119
بیان آیۀ 68
اشاره
شأن نزول
ابن عباس گوید:
-جماعتی از یهود،نزد پیامبر آمده،گفتند:
-آیا اقرار نداري که تورات،از جانب خداست؟ فرمود:
-اقرار دارم.
گفتند:
-ما فقط به تورات ایمان داریم و به کتابهاي دیگر ایمان نداریم.
این آیه،به همین مناسبت،نازل شد.
مقصود
خداوند پیامبر را امر می کند که یهود را مخاطب سازد.از اینرو فرمود:
ا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 اهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ م 􀀀 حَتّ تُقِیمُوا التَّوْر
ی􀀀 شَی ی ءٍْ 􀀀 الْکِت لَسْتُمْ عَل ابِ􀀀 ا أَهْلَ 􀀀 -قُلْ ی
:بگو:اي اهل کتاب،شما بر دین صحیح نیستید،مگر اینکه تورات و انجیل و قرآنی که بر همۀ انسانها نازل شده است،مورد اقرار
و اعتراف،قرار دهید.برخی گویند:مقصود این است که مطالب تورات و انجیل را در پیرامون نبوت حضرت محمد ص تصدیق
و بر طبق آن عمل کنید.جبایی گوید:مقصود این است که باید به تورات و انجیل عمل کنند و این پیش از نسخ آنهاست.
اناً وَ کُفْراً 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْی 􀀀 وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ م
:تفسیر این جمله گذشت.
ص : 120
کافِرِینَ 􀀀 لا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْ 􀀀 فَ
:بنا بر این غم مردم کافر مخور.بدینترتیب،خاطر پیامبر را از کجرفتاري ایشان تسلی می بخشد،زیرا اینان مردمی بودند که
عادتشان از قدیم الایام،تکذیب پیامبران بوده است.برخی گفته اند:یعنی:بر این کفر و ستمکاري ایشان،محزون مباش، زیرا
ضرر آن دامنگیر خودشان میشود.و بقولی یعنی:غم هلاك و عذاب ایشان مخور،زیرا این پاداش کردار ایشان است.
ص : 121
[ [سوره المائده ( 5): آیات 69 تا 71
اشاره
لا هُمْ یَحْزَنُونَ 􀀀 لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ 􀀀 صالِحاً فَ 􀀀 بِاللّ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ
􀀀
ي مَنْ آمَنَ هِ 􀀀 صار 􀀀 اَلصّ وَ اَلنَّ
ابِئُونَ 􀀀 و ادُوا 􀀀 إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ ه
ي أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَ ذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ 􀀀 لا تَهْو 􀀀 ما 􀀀 جاءَهُمْ رَسُولٌ بِ 􀀀 ما 􀀀 ا إِلَیْهِمْ رُسُلًا کُلَّ 􀀀 رائِیلَ وَ أَرْسَلْن 􀀀 اقَ بَنِی إِسْ 􀀀 ا مِیث 􀀀 69 ) لَقَدْ أَخَ ذْن )
( ما یَعْمَلُونَ ( 71 􀀀 اَللّ بَصِیرٌ بِ
􀀀
اَللّ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَ هُ
􀀀
ابَ هُ 􀀀 أَلاّ تَکُونَ فِتْنَهٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ ت
􀀀
70 ) وَ حَسِبُوا )
(1)
ترجمه
آنان که ایمان آورده اند و یهودیان و صابیان و نصاري،کسانی هستند که به خدا و روز قیامت ایمان آورده،عمل شایسته انجام
می دهند.آنان را ترسی نیست و دچار اندوه نمی شوند.
ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و بسوي آنها رسولانی فرستادیم.هر گاه رسولی بسوي ایشان می آمد با آنچه با هواي نفس
آنها موافق نبود،دسته اي را تکذیب می کردند و دسته اي را می کشتند* و تصور می کردند که کیفري در کار نیست.پس
کور و کر شدند و خدا توبۀ آنان را پذیرفت.سپس بسیاري از آنان کور و کر شدند و خداوند بکردار آنها داناست.
ص : 122
1) -آیۀ 69 و 70 و 71 سورة مائده جزء ششم سوره 5 -1
بیان آیۀ 69
اشاره
اعراب
زجاج گوید:این مطلب صحیح « هادوا » الصابئون:دربارة رفع این کلمه،اختلاف است.کسایی گوید:عطف است بر ضمیر
باشند.حال آن که چنین نیست.چه صابی،غیر از یهودي است.اگر « یهود » در یهودیت،شریک « صابیها » نیست،زیرا بنا بر این باید
اعراف 156 :توبه کردیم)یعنی یهودیان و صابیان توبه ) « ا إِلَیْکَ 􀀀 إِنّ هُدْن
􀀀
ا » است.مثل « تابوا » به معناي « هادوا » گفته شود
مؤمنان ظاهري و زبانی است که بدنبال آنها یهودیان و « اَلَّذِینَ آمَنُوا » کردند،گوییم:در تفسیر آیه،اینطور نگفته اند،زیرا معناي
و اگر اینها مؤمنان واقعی بودند،نیازي به جملۀ اخیر نبود. «... بِاللّ وَ الْیَوْمِ
􀀀
مَنْ آمَنَ هِ » صابیان و نصاري ذکر شده،سپس
دیگر اینکه عطف بر ضمیر مرفوع،بدون تاکید آن قبیح است.
انی و زید »: از کلماتی باشد که اعراب آن ظاهر نشود،عطف اسم مرفوع بر آن جایز است.مثل « ان » فراء گوید:هر گاه اسم
در عمل ضعیف است.این قول نیز بوسیلۀ زجاج رد شده است. « ان » زیرا « قائمان
به این جهت مرفوع است که در تقدیر،در انتهاي کلام قرار دارد و رفع آن بنا « الصابئون »: سیبویه و خلیل و همۀ بصریان گویند
بشر بن حازم گوید: «... باللّ الصابئون النصاري من آمن
􀀀
ان الذین آمنوا و الذین هادوا من آمن منهم ه...و »: بر ابتداست. یعنی
و الا فاعلموا انا و انتم
بغاه ما بقینا فی شقاق
طبق وجهی که در بالا ذکر شد،عطف شده است.یعنی:و گرنه بدانید که مادامی که ما و شما در « انتم » در این بیت ضمیر مرفوع
جنگیم،ستمکاریم.
ص : 123
دیگري گوید:
فمن یک امسی بالمدینه رحله
فانی و قیّار بها لغریب
به همان ترتیب عطف شده است.یعنی:هر کس منزلش در در مدینه باشد،من و قیار در آنجا غریبیم. « قیار » در اینجا نیز
مقصود
مردم « اَلَّذِینَ آمَنُوا » ما تفسیر این آیه را-مشروحاً-در سورة بقره(آیه 62 )آورده ایم.در آنجا گفتیم:بنا بر قول زجاج،مقصود از
کسانی را یاد می کند که داراي ایمان قلبی هستند. «... بِاللّ وَ الْیَوْمِ
􀀀
مَنْ آمَنَ هِ » منافق است.سپس در جملۀ
همۀ آنهایی است که قبلا یاد شده اند.یعنی کسانی که ایمان خود را ادامه می دهند « بِاللّ
􀀀
مَنْ آمَنَ هِ... » برخی گفته اند:مقصود از
و بر آن ثابت قدمند.
ص : 124
71- بیان آیۀ 70
اشاره
قرائت
ان لا تکون:ابو عمرو و حمزه و کسایی به رفع و دیگران به نصب خوانده اند.
گرفته اند.در اینصورت « علموا » را به معناي « حسبوا » و اسم آن ضمیر محذوف باشد و « انّ » مخفف « ان » رفع آن بنا بر این است که
نیست « علموا » به معناي « حسبوا » ناصبه باشد و در این صورت « ان » نوشته شود.نصب آن بنا بر این است که « نون » در نگارش باید
.( در نگارش ساقط میشود ( 1 « نون » و
لغت
میل می کند.فرق هوي و شهوت این است که شهوت به مدرکات حسی :« تهوي » ي:میل به جانب چیزي که سزاوار نیست 􀀀 هو
تعلق می گیرد مثل شهوت طعام ولی هوي بمدرکات غیر حسی.
گمان کردند. :« حسبوا ». حسبان:گمان
فتنه:در اینجا کیفر.اصل معناي آن آزمایش است.
اعراب
لقد:لام قسم فریقاً:در هر دو مورد مفعول به است.
و افعالی هستند که بر شک و ظن و حالات غیر « علم » ابو علی فارسی گوید:افعالی هستند که بر قطع و یقین دلالت دارند مثل
ثابت دیگر مثل ترس و طمع و...دلالت دارند.در این میان افعالی هم هستند که گاهی بمعناي افعال اول هستند و گاهی بمعناي
.« زعم » و« ظن » و« حسب » افعال دوم.مثل
در می آید مثل: « انّ » بعد از افعالی که به معناي علم و یقین هستند
ص : 125
1) -این قاعده در رسم الخط قرآن رعایت میشود. -1
نور 25 )و بعد از افعالی که به معناي شک و ظن و حالات نفسانی غیر ثابت دیگر ) « اللّ هُوَ الْحَ قُّ الْمُبِینُ
􀀀
وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ هَ »
وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی (شعراء 82 ) بعد از افعالی که ممکن است به معناي دستۀ اول یا به » می آید مثل « ان » هستند
در « ان » و هر گاه به معناي حالت غیر ثابت و گمان باشند « انّ »، معناي دستۀ دوم باشند،هر گاه به معناي حالت ثابت و یقین باشند
است.بدیهی است که « انّ » مخفف از « ان »، باشد « علموا » به معناي « حسبوا » می آید.از اینرو در بحث قرائت گفته شد که اگر
و فعل فاصله نمی شد،این وجه جایز نبود. « ان » میان « لا» حرف
باشد. « تقع » فعل تام به معناي « تکون » فتنه:مرفوع است بنا بر اینکه
کثیر:دربارة رفع این کلمه،سه وجه محتمل است:
. « عَمُوا وَ صَمُّوا » -1 بدل از واو
-3 اینکه واو را در فعل مثل علامت تانیث،علامت بدانیم نه « ذو العمی و ال ّ ص مّ کثیر منهم »: -2 خبر مبتداي محذوف.یعنی
فاعل.مثل:
چنان که شاعر گوید: « اکلونی البراغیث »
یلوموننی فی اشتراء النخیل
اهلی فکلهم یعذل
یعنی:بستگان من همگی مرا در خریدن نخلها،سرزنش می کنند. .« یلومون » فاعل است براي « اهل » در این شعر
مقصود
اکنون خداوند متعال سوگند یاد می کند که از بنی اسرائیل پیمان گرفته است.
می فرماید:
رائِیلَ 􀀀 اقَ بَنِی إِسْ 􀀀 ا مِیث 􀀀 -لَقَدْ أَخَذْن
:مقصود این است که پیامبران خدا از ایشان، پیمان گرفته اند که به محمد ص ایمان آورند و به او اقرار کنند.و بقولی:یعنی
خداوند از ایشان پیمان گرفته است که در توحید،اخلاص داشته باشند و بدستورات خدا عمل کنند و پیامبران خدا و بشارتهاي
مربوط به پیامبر آخر الزمان را تصدیق کنند.بدیهی
ص : 126
است که این پیمان را خداوند از یهودیان معاصر پیامبر گرامی اسلام نگرفته بود، بلکه از پدران آنها گرفته بود،لکن از آنجا
که آنها این پیمان را در کتابهاي خود خوانده بودند و به صحت آن اعتراف داشتند،خداوند آنها را بیاد آن پیمان می اندازد و
با آنها به احتجاج می پردازد و مورد سرزنش قرار می دهد.
ي أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ 􀀀 لا تَهْو 􀀀 ما 􀀀 جاءَهُمْ رَسُولٌ بِ 􀀀 ما 􀀀 ا إِلَیْهِمْ رُسُلًا کُلَّ 􀀀 وَ أَرْسَلْن
:
و بسوي آنان پیامبرانی فرستادیم.هر گاه پیامبري می آمد که با هواي نفس آنان موافقت نداشت،بعضی را تکذیب میکردند و
بعضی را می کشتند.
پرسش چرا فعل مضارع بر فعل ماضی عطف شده است؟ پاسخ مقصود این است که بگوید عادت مستمر آنها پیامبر کشی بود
و گرنه فعل دوم هم در حقیقت،ماضی است.چنان که از فعل اول نیز همین استمرار اراده شده است.
وانگهی از آنجا که فعل دوم در خاتمۀ آیه،قرار دارد،باید بصورت مضارع باشد تا با خاتمۀ آیات دیگر موافقت کند.ممکن
باشد.یعنی:گروهی « فریقا » صفت براي « یقتلون » بنا بر اینکه « فریقا کذبوا لم یقتلوه و فریقا کذبوا یقتلون »: است معنی این باشد که
در سورة بقره(آیه « فریق » تکذیب می کنند و گروهی می کشند.در این صورت،مضارع عطف بر ماضی نیست.در بارة تفسیر
87 )بحث کرده ایم.
أَلاّ تَکُونَ فِتْنَهٌ
􀀀
وَ حَسِبُوا
:و گمان کردند که در مقابل قتل و تکذیب پیامبران، کیفر نمی بینند.یعنی گمان می کردند که گرفتار عذاب خدا نخواهند
شد.این معنی از عطا و ابن عباس است.قتاده و حسن و سدي گویند:یعنی آنان گمان می کردند که بلایی دامنگیرشان نمی
شود.مقاتل گوید:فتنه،در اینجا به معناي شدت و قحطی است.
این معانی بهم نزدیکند.زجاج گوید:یعنی گمان می کردند که کردار آنها بحالشان ضرري ندارد،زیرا خود را فرزندان و
دوستان خدا می دانستند.ابن انباري گوید:یعنی اصرار بر کفر را براي خود اسباب هلاکت و بدبختی نمی دانستند.
ص : 127
فَعَمُوا وَ صَمُّوا
:آنها کور و کر شدند،زیرا بواسطۀ عدم توجه،از راه دین منحرف شدند.همانطوري که افراد کور و کر براه راست هدایت نمی
شوند.
اللّ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا
􀀀
ابَ هُ 􀀀 ثُمَّ ت
:گروهی از آنها توبه کردند و خداوند توبۀ آنها را پذیرفت،سپس به حالت قبل برگشتند.مقصود این است که پس از گذشتن
قرنهایی نسلهاي بعدي بار دیگر به اخلاق ناپسند نیاکان خود برگشتند و از دیدن و شنیدن حق، کور و کر شدند.
کَثِیرٌ مِنْهُمْ
:برخی گویند:یعنی هنگامی که توبه کردند،خدا توبۀ آنها را پذیرفت و بلا را از ایشان بگردانید،آن گاه بسیاري از آنها بحالت
سابق برگشتند.
یهودیان معاصر پیامبر است. « کثیر » برخی گویند:منظور از
ما یَعْمَلُونَ 􀀀 اللّ بَصِیرٌ بِ
􀀀
وَ هُ
:خداوند بکردار آنها داناست.این جمله،در حقیقت تهدیدي براي آنهاست.
ص : 128
[ [سوره المائده ( 5): آیات 72 تا 74
اشاره
بِاللّ فَقَدْ
􀀀
اَللّ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِكْ هِ
􀀀
رائِیلَ اُعْبُدُوا هَ 􀀀 ا بَنِی إِسْ 􀀀 الَ اَلْمَسِیحُ ی 􀀀 اَللّ هُوَ اَلْمَسِیحُ اِبْنُ مَرْیَمَ وَ ق
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀 لَقَدْ کَفَرَ اَلَّذِینَ ق
احِدٌ وَ 􀀀 هٌ و 􀀀 إِلاّ إِل
􀀀
هٍ 􀀀 ا مِنْ إِل 􀀀 لاثَهٍ وَ م 􀀀 الِثُ ثَ 􀀀 اَللّ ث
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀 صارٍ ( 72 ) لَقَدْ کَفَرَ اَلَّذِینَ ق 􀀀 لِلظّ مِنْ أَنْ
􀀀
ا الِمِینَ 􀀀 اَلنّ وَ م
ار 􀀀 اهُ 􀀀 اَللّ عَلَیْهِ اَلْجَنَّهَ وَ مَأْو
􀀀
حَرَّمَ هُ
( اَللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 74
􀀀
اَللّ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ هُ
􀀀
لا یَتُوبُونَ إِلَی هِ 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ ( 73 ) أَ فَ 􀀀 عَمّ یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَ
ا􀀀 ی إِنْ لَمْ نَْتَهُوا
(1)
ترجمه
آنان که گفتند:خداوند مسیح بن مریم است،کافر شدند.مسیح گفت:اي بنی اسرائیل،خداي را که پروردگار من و پروردگار
شماست عبادت کنید که هر کس به خدا شرك آورد،خداوند بهشت را از او منع کرده و جایگاهش دوزخ است و ستمکاران
را یاوري نیست*آنان که خدا را یکی از سه عنصر دانستند،کافر شدند.خدایی جز خداي یکتا نیست و اگر از آنچه می
گویند،باز نگردند،آنهایی که کافر شدند، عذابی دردناك به ایشان می رسد.آیا بدرگاه خدا توبه و استغفار نمی
کنند؟!خداوند، آمرزگار و رحیم است.
ص : 129
1) -آیۀ 72 و 73 و 74 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
74-73- بیان آیۀ 72
اشاره
لغت
شریک قرار دهد. :« یشرك ». شرك:این کلمه در اصل همان شرکت در ملک است
مس عذاب:عذابی که به بدن برسد و احساس شود.فرق آن با لمس این است که در لمس،ممکن است احساس نباشد.گاهی
این دو کلمه بیک معنی بکار می روند.
اعراب
لاثَهٍ 􀀀 الِثُ ثَ 􀀀ث
توبه 40 )به ) « ارِ 􀀀 ما فِی الْغ 􀀀 انِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُ 􀀀ث» :فراء گوید:این دو کلمه را باید بطور حتم بصورت مضاف و مضاف الیه خواند.نظیر
معناي یکی از سه و یکی از دو.
عَمّ یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ
ا􀀀 ی وَ إِنْ لَمْ نَْتَهُوا
روم 58 )اعتماد قسم بر فعل دوم است،زیرا اگر بر فعل اول ) « وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ لَیَقُولَنَّ » : :این جمله دلالت دارد بر اینکه در مثل
شاعر گوید: « اللّ ان لو فعلت لفعلت
􀀀
و ه »: در این جمله است « ان » بود،در اینجا حذف نمی شد.در حقیقت لام اول بمنزلۀ
فاقسم ان لو التقینا و انتم
لکان لکم یوم من الشر مظلم
یعنی:سوگند یاد می کنم که اگر ما و شما بهم برخورد کرده بودیم،براي شما روزي که از شر،تاریک بود،فرا می رسید.
.« اقسمت لو جئت جئت » هم جایز است.مثل « ان » حذف
مقصود
اکنون خداوند بوصف مسیحیان پرداخته،می فرماید:
اللّ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀 -لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ ق
این است که:ذات خداوند با ذات مسیح اتحاد یافتند،در نتیجه کالبد عیسی لاهوتی شد. « یعقوبیه » :مذهب مسیحیان
ص : 130
معناي خدا بودن مسیح،همین است.
اللّ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ
􀀀
رائِیلَ اعْبُدُوا هَ 􀀀 ا بَنِی إِسْ 􀀀 الَ الْمَسِیحُ ی 􀀀 وَ ق
:مسیح گفت:اي بنی اسرائیل خداوند را که خالق من و شما و مالک من و شماست و من و شما همگی بندگان اوییم، پرستش
کنید.
اللّ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ
􀀀
بِاللّ فَقَدْ حَرَّمَ هُ
􀀀
إِنَّهُ مَنْ یُشْرِكْ هِ
:با اینکه ثابت شده است که هیچکس جز خداوند نمی تواند کارهایی انجام دهد که سزاوار عبادت باشد،اگر کسی گمان کند
که دیگري سزاوار پرستش است،خداوند او را از رفتن به بهشت منع می کند.
النّ
ار 􀀀 اهُ 􀀀 وَ مَأْو
:و جایگاه او دوزخ است.این مطالب را مسیح بقوم خود گفت:
صارٍ 􀀀 لِلظّ مِنْ أَنْ
􀀀
ا الِمِینَ 􀀀 وَ م
:ستمکاران را یاوري نیست که از عذاب،نجات بخشد.
سپس سوگند دیگري یاد می کند و میفرماید:
لاثَهٍ 􀀀 الِثُ ثَ 􀀀 اللّ ث
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀 لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ ق
:آنهایی که خدا را یکی از سه عنصر می دانستند کافر شدند.عموم مسیحیان-اعم از یعقوبیه،مکانیه و نسطوریه-معتقد بودند
که:
خدا از سه عنصر پدید آمده و در عین حال یکی است:پدر،پسر و روح القدس.این سه، یک خدا هستند نه سه
خدا.بدینترتیب،زیر بار سه خدا نمی روند،ولی حقیقت آن، چیزي غیر از تعدد خدایان نیست،زیرا در نظر آنان،پسر
خداست،پدر خداست، روح القدس هم خداست.بدیهی است که پسر غیر از پدر است.
احِدٌ 􀀀 هٌ و 􀀀 إِلاّ إِل
􀀀
هٍ 􀀀 ا مِنْ إِل 􀀀 وَ م
براي تاکید آمده است. « من » :جز خداوند یکتا خدایی نیست.حرف
ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 عَمّ یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَ
ا􀀀 ی وَ إِنْ لَمْ نَْتَهُوا
توبه نکنند،سوگند یاد می کنم که عذابی دردناك بکافران آنها می «! سه گانه پرستی » و« سه خدایی » :اگر از گفتار و عقیدة
رسد.علت اینکه این عذاب را اختصاص بکافران ایشان داده،این است که او علم دارد که برخی از ایشان توبه خواهند کرد.این
قول از ابو علی جبایی و زجاج است.و بقولی:مقصود تعمیم عذاب است نسبت بهر دو فرقه:فرقۀ اول که عیسی را خدا می
« منهم » دانستند و فرقۀ دوم که خدا را یکی از سه عنصر می دانستند و ضمیر
ص : 131
به اهل کتاب برمی گردد.
این آیه دلالت دارد بر اینکه:هر کس بگوید خداوند یکی از سه عنصر است، کافر خواهد بود و کسانی که می گویند:کفر
انکار قلبی است،معتقدند که افعال ظاهري، نظیر همین گفتار و سجده کردن براي بتها،نمایشگر آن اعتقاد قلبی هستند.بنا بر این
از آیه،استفاده نمیشود که خود افعال ظاهري که بوسیلۀ اعضاي بدنی انجام می گیرند، کفر هستند.
اللّ
􀀀
لا یَتُوبُونَ إِلَی هِ 􀀀 أَ فَ
:فراء گوید:این جمله،امر است به لفظ استفهام.یعنی:
آمده،این است « الی » همین سوره 91 :شما باید قبول نهی کنید)علت اینکه حرف ) « فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ » : بدرگاه خدا توبه کنید.مثل
که:توبه،بازگشت بسوي طاعت خداوند و تائب بمنزلۀ کسی است که از خدا دور گشته،سپس بسوي او بازگشت می کند.
وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ
:فرق میان توبه و استغفار این است که:استغفار،طلب آمرزش است بوسیلۀ دعا،توبه یا...ولی توبه پشیمانی از معصیت و تصمیم
بر عدم تکرار آن است.
بدیهی است که با تکرار کار زشت،استغفار بی فایده است.
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
وَ هُ
:خداوند گناهان را می آمرزد و به بندگان خود رحم می کند.
این آیه،تشویق می کند به توبه و استغفار.
ص : 132
[ [سوره المائده ( 5): آیات 75 تا 77
اشاره
أَنّ
􀀀
اتِ ثُمَّ اُنْظُرْ ی 􀀀 امَ اُنْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ اَلْآی 􀀀 لانِ اَلطَّع 􀀀 ا یَأْکُ 􀀀 کان 􀀀 إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ
􀀀
مَا اَلْمَسِیحُ اِبْنُ مَرْیَمَ
لا تَغْلُوا 􀀀 ابِ 􀀀 ا أَهْلَ اَلْکِت 􀀀 اَللّ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ ( 76 ) قُلْ ی
􀀀
لا نَفْعاً وَ هُ 􀀀 لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَ  را وَ 􀀀 ا 􀀀 اَللّ م
􀀀
یُؤْفَکُونَ ( 75 ) قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ هِ
( واءِ اَلسَّبِیلِ ( 77 􀀀 واءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَ 􀀀 لا تَتَّبِعُوا أَهْ 􀀀 فِی دِینِکُمْ غَیْرَ اَلْحَقِّ وَ
(1)
ترجمه
مسیح بن مریم تنها پیامبري است که پیش از او نیز پیامبران خدا آمده اند و مادرش زنی است راست گفتار که مثل همۀ
مردم،طعام میخورند.ببین که چگونه آیات را براي ایشان بیان می کنیم؟سپس ببین که چگونه آنان از حق منصرف می
شوند؟!بگو:آیا کسی را می پرستید که قدرتی بر سود و زیان شما ندارد؟!خداوند شنوا و داناست.بگو:
اي اهل کتاب،با تجاوز از حق،در دین خود غلو نکنید و از هوسهاي قومی که پیش از شما گمراه شدند و بسیاري را گمراه
کردند و خود از راه راست گم گشتند،در دین خود غلو نکنید.
ص : 133
1) -سورة مائده آیۀ 75 و 76 و 77 جزء 6 سورة 5 -1
77-76- بیان آیۀ 75
اشاره
لغت
افک:دروغ،بازگرداندن از حق.شاعر گوید ان تک عن احسن المروئه ما فوکا ففی آخرین قد « صدق » صدیقه:صیغۀ مبالغه از
افکوا یعنی:اگر تو از نیکوترین جوانمردیها دستت کوتاه است،در میان قومی زندگی کرده اي که آنها نیز چنین بوده اند.
یعنی چیزهایی که بوسیلۀ بادها درهم ریخته شده « مؤتفکات ». یعنی زمینی که از باران محروم است « ارض مأفوکه »: می گویند
اند.
ملک:قدرت برگرداندن چیزي.
نفع:انجام چیزي که در آن لذت و سرور باشد.مثل:لذتهایی که براي حیوان حاصل میشود و مال و وعده.
ضرر:انجام چیزي که در آن درد و غم باشد.مثل دردهاي حیوان و سخنان ناپسند.
اهواء:جمع هوي
اعراب
غَیْرَ الْحَقِّ
لا تغلوا فی دینکم الا » -2 بنا بر استثناء.یعنی « لا تغلوا فی دینکم مخالفین للحق » یعنی « دینکم » :نصب آن بر دو وجه است: 1-حال از
به معناي پیروي آن جایز است. « غلو در حق » مستثناي از غلو در حق است و بدینترتیب « الحق » بنا بر این « الحق
ص : 134
مقصود
در آیات پیش،گفتار جاهلانۀ مسیحیان را نقل کرد،اکنون در مقام احتجاج با آنها بر آمده،می فرماید:
إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ
􀀀
-مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ
:همانطوري که پیامبران پیش از مسیح با همۀ معجزاتی که داشتند،خدا نبودند،مسیح نیز خدا نیست.کسی که مدعی خدایی وي
شود،مثل کسی است که مدعی خدایی آنان شود،زیرا همۀ آنها در مقام و منزلت،مساوي هستند.
وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ
:حسن و جبایی گویند:یعنی مادرش آیات خدا و منزلت فرزند خود و مطالبی را که از وي می شنید،تصدیق می کرد.چنان که
ا وَ کُتُبِهِ (تحریم 12 :و مریم بکلمات خدا و کتابهاي آسمانی تصدیق کرد) برخی 􀀀 ماتِ رَبِّه 􀀀 وَ صَ دَّقَتْ بِکَلِ » : می فرماید
وي را صدیقه،نامیده اند،زیرا بسیار راست می گفت و از این راه مقامی شایسته کسب کرده بود. »: گویند
امَ 􀀀 لانِ الطَّع 􀀀 ا یَأْکُ 􀀀 کان 􀀀
:در اینباره دو قول است: 1-این جمله،احتجاجی است با مسیحیان که:کسی که از زنی تولد شود و غذا بخورد،نمی تواند خدا
باشد،زیرا مثل همۀ مردم دیگر،بخداوند نیازمند است.مقصود این است که مسیح و مادرش- مثل همۀ مردم-با غذا زندگی می
کردند،بنا بر این کسی که قوام حیاتش بوسیلۀ غذاست، چگونه ممکن است خدا باشد؟!این معنی از ابن عباس است. 2-این
جمله، کنایه از قضاي حاجت است.زیرا خوردن طعام،مستلزم حدث و قضاي حاجت است.
از آنجا که اصل را ذکر کرده،مثل این است که عاقبت آن را هم ذکر کرده است.
اتِ􀀀 اُنْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآی
:پیامبر و امتش را مامور می کند که دربارة مطالبی که براي ابطال عقاید مسیحیان گفته است،بیندیشد.
أَنّ یُؤْفَکُونَ
􀀀
ثُمَّ انْظُرْ ی
:سپس آنها را امر می کند که بیندیشند در بارة اینکه چگونه مسیحیان از حق-که نتیجۀ تدبر در آیات است-منصرف می
شوند.بنا بر این نگاه و تامل نخست،در بارة فصل جمیل خداوند است که دلایل خود را آشکار و شبه هاي
ص : 135
آنان را زایل کرد و نگاه و تامل دوم،دربارة کارهاي زشت آنان و خودداري از تدبر در دلائل خداوند است.بار دیگر براي
اثبات گمراهی ایشان،می فرماید:
لا نَفْعاً 􀀀 لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَ  را وَ 􀀀 ا 􀀀 اللّ م
􀀀
-قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ هِ
:بآنها بگو:چرا در برابر کسی نیایش می کنید که قدرتی بر سود و زیان شما ندارد؟!زیرا تنها خداوند یا کسی که از طرف او
باشد،چنین قدرتی دارد.در برابر کسی باید نیایش و کرنش کرد که بر اصول نعمتها و سود و زیان و آفرینش و حیات بخشی و
روزي قادر باشد.بدیهی است که جز خدا کسی بر این امور،قادر نیست.بنا بر این جز او کسی شایسته پرستش نخواهد بود.
اللّ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
􀀀
وَ هُ
:خداوند سخنان شما را می شنود و به اسرار باطنی شما داناست.بدینترتیب آنها را بکیفر خود تهدید و براي توبه،ترغیب می
کند.
ابِ􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀 قُلْ ی
:اکنون آنها را به ترك غلو،دعوت می کند و خطاب متوجه مسیحیان است.برخی گفته اند:خطاب متوجه یهودیان نیز
هست،زیرا آنان نیز در تکذیب حضرت عیسی و حضرت محمد(ص)غلو کردند.
لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ 􀀀
:از حدي که خداوند معین کرده است،تجاوز نکنید و به افراط و تفریط نگرائید.بدیهی است که هر دو جانب افراط و
تفریط،فساد و دین خدا حد وسط میان آن دوست.
غَیْرَ الْحَقِّ
:اي اهل کتاب،با تجاوز از حق،در دین خود غلو نکنید که از دسترسی بحق محروم خواهید شد.بنا بر اینکه خطاب متوجه
یهودیان و مسیحیان هر دو باشد،غلو مسیحیان دربارة عیسی،ادعاي خدایی او و غلو یهودیان دربارة عیسی تکذیب او و نسبت
زشت زنا زاده باو دادن است.
واءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا 􀀀 لا تَتَّبِعُوا أَهْ 􀀀 وَ
: ابن عباس گوید:هر هواي نفسی،گمراهی است.
یهودیانی و مسیحیانی است که پیش از عصر پیامبر می زیسته و پیشوایان گمراهی بوده اند.این آیه،خطاب به « قوم » منظور از
معاصران پیامبر است.آنها را از اینکه پیرو هوي و هوس و مذاهب باطل نیاکان خود باشند و کور کورانه از آنها تقلید کنند،منع
ص : 136
می کند.پیروي و تقلید گاهی در راه حق است و گاهی در راه باطل.باید آنها را از روي دلیل تشخیص داد.
وَ أَضَلُّوا کَثِیراً
:قومی که تنها خود گمراه شدند،بلکه گروهی از خلق را نیز گمراه کردند،زیرا دیگران را هم بگمراهی دعوت می کردند.
واءِ السَّبِیلِ 􀀀 وَ ضَلُّوا عَنْ سَ
:در اینباره دو قول است:
-1 زجاج گوید:آنها بواسطۀ گمراه کردن دیگران گمراه شدند.
آنان دو « گمراهی » -2 آنها بواسطۀ کفرشان به عیسی،گمراه شدند و بواسطۀ کفرشان به محمد دیگران را گمراه کردند،از اینرو
بار تکرار شده است.
« واءِ السَّبِیلِ 􀀀 سَ»
یعنی راه راست و هموار،زیرا انسان را به بهشت جاودانی می رساند.
ص : 137
[ [سوره المائده ( 5): آیات 78 تا 80
اشاره
اهَوْنَ عَنْ 􀀀 لا یَتَن 􀀀 کانُوا 􀀀 کانُوا یَعْتَدُونَ ( 78 ) 􀀀 ما عَصَوْا وَ 􀀀 ذلِکَ بِ 􀀀 داوُدَ وَ عِیسَ ی اِبْنِ مَرْیَمَ 􀀀 سانِ 􀀀 ی لِ 􀀀 رائِیلَ عَل 􀀀 لُعِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْ
اَللّ عَلَیْهِمْ وَ
􀀀
ا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ هُ 􀀀 ي کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ م 􀀀 کانُوا یَفْعَلُونَ ( 79 ) تَر 􀀀 ا 􀀀 مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ م
( خالِدُونَ ( 80 􀀀 ذابِ هُمْ 􀀀 فِی اَلْعَ
(1)
ترجمه
بنی اسرائیلیانی که کافر شدند،بزبان داود و عیسی بن مریم،لعن شده اند.
به خاطر اینکه معصیت و تجاوز کردند.آنها از کارهاي زشت،سر پیچی نمیکردند.
چه زشت است کردار آنان!.بسیاري از آنان را می بینی که با مردم کافر روابط دوستی دارند.بدست است آنچه براي خود و به
پیش فرستاده اند.خداوند بر آنها غضب کرده و همیشه در عذاب هستند.
ص : 138
1) -آیۀ 78 و 79 و 80 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
80-79- بیان آیۀ 78
اشاره
لغت
یکدیگر را از منکر نهی نمی کردند :« کانوا لا یتناهون عن منکر » تناهی:در اینجا داراي دو معنی است: 1-نهی کردن از یکدیگر
-2 سرپیچی کردن.به معناي آیه این است:از منکر سرپیچی نمیکردند.
اعراب
ا􀀀 لَبِئْسَ م
بئس شیئاً »: حرف قسم است.ممکن است که اسم نکره باشد یعنی « لام » و « انما،لکنما،ربما،بعدما » باشد مثل « کافه » ممکن است « ما »:
می باشد.یا اینکه «... ا قَدَّمَتْ 􀀀 لَبِئْسَ م » و خبر آن « بئس رجلا زید » اللّ :محل آن رفع و مبتداي مؤخر است مثل
􀀀
أَنْ سَخِطَ هُ « فعلوه
خبر مبتداي محذوف است.
باشد. «... اللّ باشد
􀀀
لان سخط ه »: ممکن است در محل نصب به تقدیر
مقصود
اشاره
اکنون خداوند از حال نیاکان آنها خبر داده،می فرماید:
داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ 􀀀 سانِ 􀀀 ی لِ 􀀀 رائِیلَ عَل 􀀀 لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْ
:دربارة این جمله،اقوالی شمرده اند:
-1 یعنی:بزبان حضرت داود،لعن شدند و بصورت بوزینگان در آمدند و بزبان حضرت عیسی ع لعن شدند و بصورت خوکان
مسخ شدند.علت این که از پیامبران پس از موسی،فقط داود و عیسی را ذکر می کند،این است که این دو،از دیگران
مشهورترند.ذکر نام داود،او را از ذکر نام پسرش سلیمان بی نیاز کرد،زیرا پدر و پسر،سخنشان یکی بود،این قول از حسن و
را بواسطۀ گناهی که در روز شنبه،مرتکب شده بودند، « ایله » مجاهد و قتاده است.امام باقر(ع) فرمود:داود اهل
ص : 139
و خداوند آنها را «... خدایا لباس لعنت بر آنها بپوشان »: لعن کرد.این گناه در زمان وي روي داد.او بدرگاه خدا عرض کرد
بشکل بوزینگان در آورد، عیسی ع کسانی را لعن کرد که بر آنها مائده نازل شد و کفر ورزیدند.
-2 ابن عباس گوید:مقصود این است که آنان در زبور و انجیل،لعن شده اند، یعنی خداوند کافران بنی اسرائیل را در زبور و
انجیل-که از زبان داود و عیسی است- لعن کرده است، 3-زجاج گوید:از آنجا که داود و عیسی دانسته بودند که حضرت
محمد ص از جانب خدا مبعوث میشود،کسانی را که به او کفر بورزند،لعن کردند.
قول اول صحیحتر است،مقصود این است که خداوند آنان را-باثبات کفر-از آمرزش خود مایوس کرده است،زیرا
پیامبران،عقوبت آنها را از خداوند مسألت کرده و دعاي آنها مستجاب است،اینکه لعنت را از زبان داود و عیسی نقل می کند
ذلِکَ :اشاره به 􀀀 براي این است که گمان نکنند که آنها را پیش انبیاء مقامی است که سبب نجات آنها از کیفر خواهد شد.
لعنتی است که ذکر شد.
کانُوا یَعْتَدُونَ 􀀀 ما عَصَوْا وَ 􀀀بِ
:بواسطۀ معصیت و تجاوز ایشان است،سپس به بیان حال آنها پرداخته،می فرماید:
اهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ 􀀀 لا یَتَن 􀀀 کانُوا 􀀀 -
:آنان یکدیگر را نهی نمیکردند و کارهاي زشت را بدون توجه به منع خداوند،مرتکب می شدند،ابن عباس گوید:بنی اسرائیل
مرتکب معصیت شدند و فرقه اي که آنها را از این کار نهی می کردند ولی از « روز شنبه » سه فرقه بودند:فرقه اي که در
معاشرت آنها خودداري نکردند و فرقه اي که آنها را نهی کردند و از آنها جدا شدند،دو فرقۀ اول ملعون شمرده شدند،از اینرو
امر بمعروف و نهی از منکر کنید،دست نادان را بگیرید و او را براه حق بیاورید و گرنه خداوند »: پیامبر گرامی اسلام فرمود
«. دلهاي شما را بهم مربوط می سازد و همۀ شما را لعنت می کند
ص : 140
نامند،این است که:عقل کار نیکو را می پسندد و با آن آشناست و کار زشت را نمی پسندد و با « منکر » علت اینکه کار زشت را
آن ناآشناست،بنا بر این هر چه را عقل انکار کند،ناپسند و زشت و هر چه را انکار نکند،پسندیده است.
اقوال دیگر
این است که آنها در روز شنبه،ماهی صید کردند و برخی گفته اند:منظور این است که در برابر « منکر » برخی گفته اند،منظور از
است. « پیه » داوریهاي خود رشوه می گرفتند و برخی گفته اند:مقصود خوردن ربا و گرفتن قیمت
سپس سوگند یاد کرده،می فرماید:
کانُوا یَفْعَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 لَبِئْسَ م
ي کَ ثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا :مقصود این است که:بسیاري از یهودیان، با کفار مکه روابط 􀀀 :کردار آنها زشت است، تَر
وَ» : دوستی دارند،مثل:کعب بن اشرف،و همکارانش که سپاه مشرکان را علیه پیامبر خدا بر انگیختند،این مطلب را ذیل آیۀ
نساء 51 )بیان کرده ایم،امام باقر علیه السلام فرمود:آنان پادشاهان ) « ي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً 􀀀 ءِ أَهْد 􀀀 ؤُلا 􀀀 یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ه
جبار را دوست می داشتند و هوي و هوس آنان را بر ایشان می آراستند،تا از دنیاي آنها برخوردار شوند،بدینترتیب آنها را بر
ا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ :آنچه براي روز رستاخیز خود ذخیره کرده اند، 􀀀 اثر کارهاي زشت و عقاید ناپسند،توبیخ می کند، لَبِئْسَ م
خالِدُونَ :ابن عباس و مجاهد و حسن معتقدند که:این 􀀀 ذابِ هُمْ 􀀀 اللّ عَلَیْهِمْ :غضب خدا بر آنها است، وَ فِی الْعَ
􀀀
بد است، أَنْ سَخِطَ هُ
به یهودیان بر می گردد،آیۀ بعد این عقیده را تایید می کند. « منهم » آیه، در بارة منافقان یهود است و ضمیر
ص : 141
[ [سوره المائده ( 5): آیه 81
اشاره
( اسِقُونَ ( 81 􀀀 کِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ف 􀀀 اءَ وَ ل 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اِتَّخَذُوهُمْ أَوْلِی 􀀀 بِاللّ وَ اَلنَّبِیِّ وَ م
􀀀
کانُوا یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 وَ لَوْ
(1)
ترجمه
و اگر آنها به خدا و پیامبر و کتاب خدا ایمان داشتند،کافران را بدوستی انتخاب نمیکردند،لکن بسیاري از آنها فاسق هستند.
ص : 142
1) -آیۀ 81 سورة مائده جزء 6 سوره 5 -1
بیان آیۀ 81
اشاره
مقصود
ا أُنْزِلَ إِلَیْهِ 􀀀 بِاللّ وَ النَّبِیِّ وَ م
􀀀
کانُوا یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر خدا و پیامبر و قرآن را تصدیق می کردند و همانطوري که به زبان می گویند،حقیقتاً نیز داراي ایمان بودند.
اءَ􀀀 مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِی
:با کافران روابط دوستی برقرار نمی کردند،این معنی از ابن عباس،حسن و مجاهد است.
برخی گفته اند:منظور موسی و تورات است.یعنی اگر یهودیانی که با پیامبر دشمنی و با مشرکان دوستی می کنند،واقعا ایمان
داشتند،چنین کارهایی نمی کردند.
مقصود آنها از دوستی با مشرکان،شکست اسلام و مسلمین است.ممکن است این دوستی،واقعی باشد.
اسِقُونَ 􀀀 کِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ف 􀀀 وَ ل
براي مذمت،مناسبتر است.لکن بدو جهت،آنها را بوسیلۀ فسق « کفر » مذمت می کند، اگر چه « فسق » :در اینجا آنها را بوسیلۀ
مذمت کرده است:
-1 مقصود این است که آنها از امر خدا خارج هستند.این معنی از فسق استفاده میشود نه از کفر.
-2 فاسق کافر،کسی است که در کفر خود متمرد باشد.این جمله دلالت دارد بر اینکه آنها در کفر خود متمرد نیز بودند.
ص : 143
[ [سوره المائده ( 5): آیات 82 تا 84
اشاره
ذلِکَ بِأَنَّ 􀀀 ي 􀀀 صار 􀀀 إِنّ نَ
􀀀
الُوا ا 􀀀 داوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا اَلْیَهُودَ وَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ ق 􀀀 اَلنّ عَ
اسِ􀀀 أَشَد لَتَجِدَنَّ مِمّ عَرَفُوا مِنَ
ا􀀀 اَلدَّم ي أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ عِْ 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَی اَلرَّسُولِ تَر 􀀀 إِذ سَمِعُوا م ا􀀀 و ( لا یَسْتَکْبِرُونَ ( 82 􀀀 أَنَّه اناً وَ مُْ 􀀀 مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْب
ا مَعَ اَلْقَوْمِ 􀀀 ا رَبُّن 􀀀 ا مِنَ اَلْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَن 􀀀 جاءَن 􀀀 ا 􀀀 بِاللّ وَ م
􀀀
نُؤْمِنُ هِ 􀀀 ا لا 􀀀 ا لَن 􀀀 اَلشّ ( 83 ) وَ م
􀀀
ا مَعَ اهِدِینَ 􀀀 آمَنّ فَاکْتُبْن
ا􀀀 ر ا􀀀 اَلْحَقِّ یَقُولُونَ بََّن
( اَلصّ ( 84
الِحِین 􀀀 َ
(1)
ترجمه
دشمنترین مردم را نسبت به مردم مؤمن،یهودیان و مشرکان و دوست ترین مردم را نسبت بمردم مؤمن کسانی می یابی که
گفتند مسیحی هستیم.علت این است که آنها کشیشان و راهبان هستند و کبر نمی ورزند*و هر گاه قرآن را بشنوند،چشمانشان
پر از اشک می شود از اینکه حق را شناخته اند.گویند:پروردگارا،ایمان آوردیم.
نام ما در زمرة گواهان ثبت فرما*بچه عذري ایمان نیاوریم به خدا و قرآن؟!ما امیدواریم که خداوند ما را با مردم صالح،داخل
بهشت کند.
ص : 144
1) -آیه 82 و 83 و 84 سوره مائده جزء 6 سوره 5 -1
84-83- بیان آیۀ 82
اشاره
لغت
است.در « قسوسه » جمع بسته میشود و مصدر آن « قساوسه » قسیس و قس:پیشوا و رئیس مسیحیان.فراء گوید:این کلمه به صورت
بکار رفته است.شاعر گوید: « قس » و هم « قساوسه » ادبیات عرب،هم
لو عرضت لا یبلی قس
-اشعث فی هیکله مندس-حن الیها لحنین الطس
یعنی اگر اشعث را هیکلی که مدفون شده است و به راهب کشیش،عرضه داشته بود،همچون آواي طشت،ناله می کرد!امیه
گوید:
لو کان منقلب کانت قساوسه
اللّ فی ایدیهم الزبر
􀀀
یحییهم ه
یعنی اگر بازگشتی بود،براي کشیشانی بود که خداوند آنها را زنده می کند، در حالی که در دستشان،آهن است.
.« رهبانیت » مصدر جعلی آن « راکب،رکبان » مثل « راهب » رهبان:جمع
بمعناي ترس است.جریر گوید: « رهبت » ترهّب:عبادت در صومعه.اصل این کلمه از
رهبان مدین لو رأوك تنزلوا
و العصم من شعف الجبال الفادر
یعنی:اگر راهبان مدین و آهوانی که در قله هاي کوه ها به سر می برند،ترا می دیدند،از جایگاه خود بیرون می آمدند.
تفیض من الدمع:پر شود چشمشان از اشک.
دمع:اشک چشم.
« مصلح » طمع:تعلق خاطر به چیزي که پسندیده است صالح:کسی که کار شایسته کند.اگر کار دیگري را به شایستگی آورد
است.خداوند را مصلح گویند نه صالح.
ص : 145
اعراب
لتجدن:لام قسم.نون براي فرق گذاشتن میان حال و آینده است.
عداوه:تمیز نسبت.
ا􀀀 یَقُولُونَ رَبَّن
براي بیان است « من »: مِنَ الْحَقِّ «... اي شیئی لنا تارکین الایمان »: بِاللّ :حال.یعنی
􀀀
لا نُؤْمِنُ هِ 􀀀 « قائلین ربنا »: :در محل نصب و حال یعنی
برخی گفته اند:براي تبعیض است. « الجائی لنا الذي هو الحق » یعنی
شأن نزول و داستان
این آیات،دربارة نجاشی و اصحابش نازل شد.
مفسران گویند:
-قریش تصمیم گرفتند که مسلمانان را در فشار گذارند.از این رو قرار بر این شد که هر قبیله اي افراد مسلمان خود را مورد
آزار و شکنجه قرار دهد.این برنامه،با کمال خشونت آغاز شد.گروهی از مسلمانان گرفتار شدند و گروهی از خطر رستند.
خداوند پیامبر را بوسیلۀ عمویش ابو طالب،حفظ کرد.هنگامی که پیامبر احساس کرد که مسلمانان در فشار هستند و هنوز
بجهاد مأمور نشده است،آنها را مامور کرد که به سرزمین حبشه روند.فرمود:
-در آنجا پادشاهی صالح است که ستمش به کسی نمی رسد و در قلمرو او کسی را یاري ستمگري نیست.به آنجا بروید،تا
خداوند فرجی کند.
بود.نجاشی لقب پادشاهان حبشه بود « عطیه » یعنی « اصحمه » نجاشی است که نامش « پادشاه صالح » مقصود پیامبر از
براي ساسانیان و قیصر براي امپراطوران رومی و تبّع براي پادشاهان یمن. « خسرو » مثل
بر طبق این دستور یازده مرد و چهار زن مسلمان،مخفیانه،رهسپار حبشه شدند عثمان و همسرش رقیه دختر پیامبر،زبیر بن
عوام،عبد اله بن مسعود،عبد الرحمن بن عوف،ابو حذیفه بن عتبه و همسرش سهله،سهل بن عمرو،مصعب بن عمیر،ابو سلمه و
ص : 146
همسرش ام سلمه،عثمان بن مظعون،عامر بن ربیعه و همسرش لیلی دختر ابی خیثمه، حاطب بن عمرو و سهل بن بیضاء.این عده
به کنار دریا رفتند و از آنجا بوسیلۀ کشتی- که به نیم دینار کرایه کردند-رهسپار حبشه شدند.این مهاجرت،در ماه رجب سال
پنجم،بعثت،اتفاق افتاد و براي اولین بار بود.پس از آن جعفر بن ابی طالب،عازم آن دیار شد و بدنبال او مسلمانان دیگر-به
استثناي زنان و کودکان-راه حبشه را پیش گرفتند و سرانجام 82 تن مسلمان در کشور نجاشی پناهنده شدند.
قریش،از این ماجرا اطلاع یافتند.عمرو بن عاص و عماره بن ولید را با هدایایی بسوي نجاشی و درباریانش فرستادند،به امید
اینکه پناهندگان مسلمان را از پادشاه حبشه،تحویل بگیرند.
عماره،جوانی زیبا بود.هنگامی که در کشتی نشستند،بساط باده گساري را پهن کردند و چندان خوردند که مست شدند.در
این وقت عماره به رفیق خود گفت.
-بخانمت بگو تا مرا بوسه زند.
عمرو زیر بار نرفت.همین که کاملا مست شد،عماره او را بدریا افکند.
عمرو خود را به کشتی چسبانید و از غرق نجات یافت.بدینترتیب،آتش کینه و دشمنی در میان آنها روشن شد.در اینحال وارد
حبشه شدند و برنامۀ ماموریت خود را آغاز کردند.
عمرو عاص به نجاشی گفت:
-پادشاها،گروهی به مخالفت دین ما برخاسته،به خدایان ما توهین کردند و به کشور تو آمدند.آنها را بما بازگردان.
نجاشی جعفر را احضار کرد.جعفر گفت:
-پادشاها،از این ها سؤال کن:
-آیا ما بردة آنهاییم؟ عمرو گفت:
-نه.
ص : 147
جعفر گفت:
-از آنها بپرس،آیا طلبی از ما دارند؟ عمرو گفت:
-نه.از شما طلبی نداریم.
جعفر گفت:
-آیا در میان شما مرتکب قتلی شده ایم،که به تعقیب ما پرداخته اید؟ عمرو گفت:
-نه.
جعفر گفت:
-بنا بر این از جان ما چه میخواهید؟شما به آزار و اذیت ما پرداختید و ما ناچار شدیم از سرزمین شما خارج شویم!سپس گفت:
-پادشاها،خداوند در میان ما پیامبري برگزیده است که ما را از شرك و قمار منع و به نماز و زکات و عدل و احسان و صلۀ
رحم و ترك فحشا و منکر و زنا،امر می کند.
نجاشی گفت:
-خداوند عیسی را هم براي همین دستورات،مبعوث کرد.سپس رو بجعفر کرده،گفت:
-آیا از آیاتی که خداوند بر پیامبر نازل کرده است،چیزي بیاد داري؟! جعفر گفت:
-آري.
مریم 25 :شاخۀ درخت ) « ساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیا 􀀀 وَ هُزِّي إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُ » : آن گاه سوره مریم را قرائت کرد،تا رسید به آیۀ
خرما را بجنبان تا رطب تازه از آن بریزد)، نجاشی گفت:
-به خدا این مطالب،همه حق است!
ص : 148
عمرو گفت:
-او مخالف ماست.او را بما تحویل ده، نجاشی دست را بلند کرد و بر صورت عمرو زد و گفت:
-خاموش باش.اگر بعد از این نام او را به بدي یاد کنی،ترا بکیفر می رسانم.
سپس گفت:
-هدیه اش را به او پس دهید.
آن گاه رو به جعفر و همراهانش کرده،گفت.
-شما در کشور حبشه در امان هستید.
پادشاه دستور داد که وسائل رفاه آنها را فراهم سازند.عمرو با حالت یاس، بمکه بازگشت و مسلمانان در جوار پادشاه
حبشه،اقامت کردند،تا وقتی که پیامبر به مدینۀ مهاجرت کرد و کارش بالا گرفت و با قریش جنگید و خیبر را فتح کرد.جعفر با
همۀ همراهانش در روز فتح خیبر،وارد مدینه شد.پیامبر فرمود:
-نمیدانم،آیا به فتح خیبر خوشحال تر باشم یا بقدوم جعفر؟! جعفر با 70 نفر که 62 نفر از حبشه و هشت نفر آنها از شام بودند
را براي آنها تلاوت کرد.آنها با شنیدن قرآن « یس » راهب در میان آنها بود،بحضور پیامبر گرامی رسیدند.پیامبر سورة « بحیراي » و
گریه کردند و ایمان آوردند و گفتند:
-چقدر این آیات،شبیه است به آنچه بر عیسی نازل شده است! بهمین مناسبت خداوند،این آیات را دربارة ایشان نازل
کرد.مقاتل و کلبی گویند:آنها 40 نفر بودند. 32 نفر از حبشه و هشت نفر از شام.عطا گوید: 80 نفر بودند 40 نفر از اهل نجران
و 32 نفر از حبشه و 8 نفر از رومیان شام.
مقصود
اکنون خداوند،دشمن یهود را نسبت به مسلمانان،شرح داده،می فرماید:
داوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا 􀀀 النّ عَ
اسِ􀀀 أَشَد لَتَجِدَنَّ :یهودیان و مشرکان را به عنوان بدترین دشمنان مسلمین معرفی می کند،زیرا یهود،براي شکست
ص : 149
مسلمانان،با مشرکین همکاري می کردند.با اینکه مردم مسلمان به موسی و تورات ایمان داشتند و سزاوار بود که:یهودیان با
کسانی که پیامبر و کتابشان را قبول داشتند نزدیک تر و مهربانتر باشند.بدیهی است که اینکار را از روي حسد می کردند.
ي􀀀 صار 􀀀 إِنّ نَ
􀀀
الُوا ا 􀀀 وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ ق
:ابن عباس و سعید بن جبیر و عطا و سدي گویند:مقصود نجاشی و اطرافیان اوست.مجاهد گوید:مقصود کسانی است که همراه
جعفر آمدند و مسلمان شدند.
اناً 􀀀 ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْب 􀀀
:ابن زید گوید:یعنی دوستی مسیحیان با مسلمانان بخاطر این است که گروهی از ایشان بندگان خدا و اصحاب صومعه-یا
علماست.برخی گفته اند: « قسیسین » کلیسا-هستند.قطرب گوید:منظور از
مسیحیان انجیل را ضایع و چیزهاي نادرستی داخل آن کردند.تنها یکی از علماي ایشان،در راه حق استقامت کرد.او و هر کس
گفته میشود. « قسیس »، بر مرام و مسلک او باشد
لا یَسْتَکْبِرُونَ 􀀀 وَ أَنَّهُمْ
:این مسیحیانی که اسلام آوردند،مثل یهود و بت پرستان از پیروي و اطاعت حق،تکبر نمی کنند.بدینترتیب خداوند متعال خبر
می دهد که مجاوران پیامبر با او دشمنی می کنند ولی نجاشی و اطرافیانش از کشور حبشه،با او دوستی می کنند.زیرا یک
هجرت به حبشه که نجاشی بود و یک هجرت به مدینه که یهودیان بودند،انجام شد.واکنش هر دو در مقابل این مهاجرتها
معلوم شد.
اکنون به وصف آنها پرداخته،می فرماید:
مِمّ عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ هر گاه قرآن را می شنوند،بخاطر اینکه
ا􀀀 الدَّم ي أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ عِْ 􀀀 ا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَر 􀀀 إِذ سَمِعُوا م ا􀀀 و -8
بکلام خدا معرفت دارند،اشک در چشمانشان حلقه می زند.
آمَنّ
ا􀀀 ر ا􀀀 یَقُولُونَ بََّن
:می گویند:خدایا تصدیق کردیم که قرآن کلام تست که بر پیامبرت.نازل کرده اي.
الشّ
􀀀
ا مَعَ اهِدِینَ 􀀀 فَاکْتُبْن
:ما را بمنزلۀ کسانی که نامشان در صف گمراهان-یعنی
ص : 150
محمد و امتش که گواه حقند-نوشته شده است،قرار ده.برخی گفته اند:یعنی در لوح محفوظ نام ما را در ردیف نام گواهان
ثبت کن.حسن گوید:یعنی با کسانی که به ایمان شهادت می دهند.جبایی گوید:یعنی با کسانی که به تصدیق پیامبر و کتاب تو
ا مِنَ الْحَقِّ :به چه عذري به خدا و قرآن ایمان نیاوریم؟! زجاج گوید:این 􀀀 جاءَن 􀀀 ا 􀀀 بِاللّ وَ م
􀀀
نُؤْمِنُ هِ 􀀀 ا لا 􀀀 ا لَن 􀀀 شهادت می دهند، وَ م
مطلب را در جواب کسانی می گفتند که آنها را بر ایمانشان ملامت می کردند.برخی گفته اند:آنها پیش خودشان فرض می
کردند که اگر کسی از آنها سؤال کرد،اینطور جواب دهند.مقصود از حق،قرآن و اسلام است.توصیف قرآن، نه اینکه از
جانب حق آمده یا نازل شده،مجاز است،زیرا فرشته،می آمد یا نازل می شد،نه قرآن.برخی گفته اند:یعنی پدیدار شد.مثل
ق 19 :علامت موت پدیدار گشت). ) « جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ 􀀀»
الصّ
الِحِین 􀀀 ا مَعَ الْقَوْمِ 􀀀 ا رَبُّن 􀀀 وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَن
:امیدواریم که بواسطۀ ایمانمان خداوند ما را با مؤمنان امت محمد،داخل بهشت گرداند.
ص : 151
[ [سوره المائده ( 5): آیات 85 تا 88
اشاره
ا􀀀 اتِن 􀀀 زاءُ اَلْمُحْسِنِینَ ( 85 ) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَ ذَّبُوا بِآی 􀀀 ذلِکَ جَ 􀀀 ا وَ 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه
اتٍ􀀀 الُوا 􀀀 ما ق 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
ابَهُمُ هُ 􀀀 فَأَث
( لا یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ ( 87 􀀀 اَللّ
􀀀
لا تَعْتَدُوا إِنَّ هَ 􀀀 اَللّ لَکُمْ وَ
􀀀
ا أَحَلَّ هُ 􀀀 اتِ م 􀀀 لا تُحَرِّمُوا طَیِّب 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 حابُ اَلْجَحِیمِ ( 86 ) ی 􀀀 ئِکَ أَصْ 􀀀 أُول
( اَللّ اَلَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ ( 88
􀀀
لالًا طَیِّباً وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 اَللّ حَ
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 و کُلُوا َ
(1)
ترجمه
از اینرو خداوند آنان را بگفتارشان بهشت هایی پاداش داد که نهرها از زیر آنها جاري است و در آنها جاودانند.این است
جزاي نیکوکاران*و آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند،اصحاب دوزخ خواهند بود.
اي مردم مؤمن،روزي هایی پاکیزه اي را که خداوند بر شما حلال کرده،حرام نکنید و تجاوز نکنید که خداوند متجاوزان را
دوست ندارد*و از روزیهاي حلال و پاکیزة خداوند بخورید و از خداوندي که به او ایمان دارید،بترسید.
ص : 152
1) -آیۀ 85 و 86 و 87 و 88 سورة مائده جزء 7 سوره 5 -1
86- بیان آیۀ 85
اشاره
لغت
اثابهم:پاداش داد ایشان را محسنین:احسان کنندگان.احسان:فایده رسانیدن بدیگري.اسائه:ضد آن است.هر نیکو
نیست شرط آن این است که کار او خالی از جهت قبح باشد. « محسن » کاري
جحیم:آتشی که سخت شعله ور است.در اینجا یکی از اسامی جهنم.
مقصود
الُوا 􀀀 ما ق 􀀀 اللّ بِ
􀀀
ابَهُمُ هُ 􀀀 فَأَث
:کلبی گوید:یعنی خداوند پاداش توحید آنها را می دهد.
بنا بر این،پاداش به صرف گفتار،تعلق گرفته است،زیرا از آیات پیش معلوم شد که آنها در گفتار خویش،اخلاص داشتند،یعنی
آنچه بر زبان می آوردند،از روي معرفت بود.گریۀ آنها نیز نشان می داد که:در برابر اسلام و قرآن،حالت شیفتگی و دلباختگی
ا مَعَ 􀀀 فَاکْتُبْن » : دعاي آنهاست که گفتند « گفتار آنان » پیدا کرده اند.ایمان حقیقی همین است.عطا و ابن عباس گویند:منظور از
بنا بر این مقصود این است که:آنها سؤال بهشت کردند و خداوند مسألت آنها را اجابت «... ا􀀀 الشّ ... وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَن
􀀀
اهِدِینَ
فرمود.
ا􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه
اتٍ􀀀
:تفسیر این قسمت گذشت.
زاءُ الْمُحْسِنِینَ 􀀀 ذلِکَ جَ 􀀀 وَ
:کلبی گوید:یعنی این است جزاي مؤمنان.ابن عباس گوید:یعنی یکتا پرستان.
حابُ الْجَحِیمِ 􀀀 ئِکَ أَصْ 􀀀 ا أُول 􀀀 اتِن 􀀀 وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآی
:در آیۀ پیش مؤمنان را وعدة ثواب داد.در این آیه کافران و آنهایی که آیات خدا را تکذیب کنند،بیم کفر می دهد،لکن
منظور تنها کافران اهل کتاب نیست،بلکه منظور عموم است.علت اینکه
ص : 153
علاوه بر کفر،تکذیب آیات را هم شرط می کند،این است که کفار اهل کتاب،تکذیب آیات می کردند و گرنه هر یک از
کفر و تکذیب،به تنهایی موجب کیفر خواهد بود.
گفته شود زیرا آنان هر دو صفت را دارا بودند.تکذیب کننده،لازم نیست به صحت «... او کذبوا » بنا بر این صحیح نیست که
تکذیب خود علم داشته باشد،همین که معتقد شد که مطلب دروغ است،او را تکذیب کننده می نامند،اگر چه بدروغ بودن آن
مطمئن نباشد.بدینترتیب چنین کسی سزاوار مذمت و کیفر است،زیرا راهی براي او قرار داده شده است که در صدد تحقیق بر
آید و راستی و درستی آنچه را دروغ و باطل می پندارد،بدست آورد.
ص : 154
88- بیان آیۀ 87
اشاره
شأن نزول و داستان
مفسران گویند:
-روزي پیامبر خدا در بارة مردم و وصف قیامت سخن گفت.مردم ناراحت شدند و گریستند.ده تن از اصحابه:علی ع،ابو
اللّ بن عمر،مقداد بن اسود کندي،سلمان فارسی،معقل بن مقرن و..در خانۀ
􀀀
اللّ بن مسعود،ابو ذر غفاري،سالم، عبد ه
􀀀
بکر،عبد ه
عثمان بن مظعون جمع شدند و تصمیم گرفتند که روزها روزه دار و شبها براي عبادت، بیدار بمانند.گوشت نخورند و با زنان
نیامیزند.از استعمال بوي خوش و پوشیدن لباس نرم و خفتن بر بستر،خودداري کنند و در زمین به سیاحت پردازند.برخی از
آنها تصمیم گرفتند که خود را عقیم کنند.این خبر به پیامبر رسید و به خانۀ عثمان آمد.عثمان در خانه نبود.به همسرش ام
حکیمه،دختر ابی امیه،فرمود:
-آیا آنچه در بارة شوهرت می گویند،راست است؟ ام حکیمه که نمیخواست به پیامبر دروغ گوید و در عین حال نمی
خواست جانب شوهر را رعایت نکند،گفت:
-اگر عثمان به شما خبر داده،راست است.
پیامبر برگشت.هنگامی که عثمان بخانه آمد،ام حکیمه،جریان را به اطلاع او رسانید.او و همراهانش خدمت پیامبر رسیدند.
پیامبر فرمود:
-آیا شما را خبر دهم که شما بر یک سلسله کارها تصمیم گرفته اید؟! گفتند:
اللّ ،ما نیت بدي نداریم!
􀀀
-آري،یا رسول ه
ص : 155
پیامبر فرمود:
-من چنین دستوري نداده ام.
آن گاه فرمود:
-بدن شما را نیز بر شما حقی است.شما روزه بگیرید و افطار کنید،عبادت کنید و بخوابید.من عبادت می کنم و می
خوابم،روزه می گیرم و افطار می کنم.گوشت و چربی هم می خورم و با زنان آمیزش می کنم.هر کس از روش من اعراض
کند،از من نیست.
آن گاه مردم را جمع کرد و در ضمن یک سخنرانی،فرمود:
-چرا مردمی زنها و خوراکیها و بوي خوش و خواب و لذائذ دنیا را بر خود حرام می کنند؟!من چنین دستوري نداده ام.من
نمیخواهم که شما مثل راهبانی که دنیا را ترك و در گوشۀ کلیساها و صومعه ها وجود خود را عاطل و باطل می
کنند،باشید.نخوردن گوشت و ترك همسر،جزء برنامۀ دین من نیست،دیر نشینی از برنامه هاي اسلام خارج است.سیاحت امت
من روزه و رهبانیگري ایشان جهاد است.خدا را پرستش کنید و براي او شریک قرار ندهید.حج و عمره کنید.نماز
بخوانید.زکات بدهید.
روزة ماه رمضان بگیرید.در راه خدا استقامت کنید تا خداوند شما را براه راست آورد.پیشینیان از راه سختگیري تباه شدند.آنها
بر خود سخت گرفتند و خدا نیز بر آنها سخت گرفت.اکنون بقایاي مفلوك آنان در دیرها و صومعه ها و کلیساها باقی هستند!
این آیه ها بمناسبت این جریان نازل شد.از امام صادق(ع)روایت است که:
-این آیه،در بارة علی ع و بلال و عثمان بن مظعون نازل شد.علی سوگند یاد کرده بود که شبها نخوابد،مگر اینکه خدا
بخواهد.بلال،سوگند یاد کرده که روزها طعامی نخورد و عثمان بن مظعون سوگند یاد کرده بود که با زنان نیامیزد.
مقصود
در آیات پیش سخن از مسیحیان تارك دنیا بمیان آمد.آنان،خود را از
ص : 156
خوشیهاي دنیا محروم کرده بودند. خداوند مؤمنان را از اینکار نهی کرده،فرمود:
اللّ لَکُمْ
􀀀
ا أَحَلَّ هُ 􀀀 اتِ م 􀀀 لا تُحَرِّمُوا طَیِّب 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 -ی
:در این بارة چند وجه، محتمل است:
-1 مقصود این است که مردم مؤمن نباید معتقد بحرمت چیزهایی که خدا حلال کرده،باشند 2-یعنی اظهار حرمت آنها نکنید
-3 یعنی چیزهایی که خدا حلال کرده،بر مردم حرام نکنید 4-یعنی از چیزهاي حلال،اجتناب نکنید 5-منظور این است که
چیزهایی حلال را بوسیلۀ نذر یا قسم بر خود حرام نکنید.بدیهی است که باید آیه را بر معنایی حمل کرد که همۀ این معانی را
گفته « طیبات » چیزهاي لذیذي است که انسان به آن تمایل دارد.گاهی به چیزهاي حلال « طیبات » شامل شود.منظور از
میشود.این معنی در اینجا منظور نیست.
لا تَعْتَدُوا 􀀀 وَ
:از حدود و احکام خداوند،تجاوز نکنید.ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند:یعنی خودتان را عقیم نکنید.بنا بر این عقیم کردن
را تجاوز و سرکشی نامیده است.بدیهی است که معناي اول،پر فایده تر است.
لالًا طَیِّباً 􀀀 اللّ حَ
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 و کُلُوا َ
:منظور از امر،در اینجا اباحه است.یعنی از روزیهاي مباح و لذیذ خداوند،استفاده کنید.ممکن است گفته شود:
اللّ
􀀀
وَ کَلَّمَ هُ » بنا بر این چرا گفته است:رزق حلال...؟پاسخ این است که:حلال را براي تاکید آورده است.مثل « رزق،حلال است »
: نساء 164 ) « ی تَکْلِیماً 􀀀 مُوس
« اهُمْ یُنْفِقُونَ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 و »َ : را مقید نکرده و منظور مدح است.مثل « روزي » خداوند با موسی تکلم کرد،تکلم کردنی)در جاي دیگر
گوشت و نعمتهاي دیگر است. « طیبات رزق »: (بقره 3:از آنچه آنها را روزي داده ایم،انفاق می کنند)ابن عباس گوید منظور از
اللّ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:این جمله با بهترین بیانی،مردم را دعوت به تقوي می کند.یعنی:اي مردم مؤمن،بوسیلۀ تقصیر در تقوي،ایمانتان را ضایع
نکنید،که دچار حسرت خواهید شد.بهتر است که از حرام کردن حلال خدا و همۀ
ص : 157
معصیتها خود داري کنید و خداي خود را فراموش نکنید.
این دو آیه،دلالت دارند بر ناپسند بودن انزوا و آنچه که همۀ مردم دنیا به آن علاقه مند هستند.بنا بر این دوري از زن و فرزند
و آباد نکردن زمین،قبیح است.
در روایت است که:
-پیامبر خدا گوشت مرغ و فالوده میخورد و از حلوا و عسل لذت می برد.
می فرمود:مؤمن شیرین است و شیرینی را دوست دارد.و نیز فرمود:در دل مؤمن زاویه ایست که تنها حلوا آن را پر میکند.در
بر او وارد شد.فرمود:دربارة این، چه می گویی؟پاسخ « فرقد سنجی » روایت است که امام حسن، مشغول خوردن فالوده بود که
داد:نمی خورم و دوست نمی دارم.حضرت رو بجانب دیگران کرد و فرمود:
چیزي است که مسلمان آن را نپسندد؟! « پیه گاو » -آیا عسل و مغز گندم
ص : 158
[ [سوره المائده ( 5): آیه 89
اشاره
ا تُطْعِمُونَ 􀀀 ساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ م 􀀀 امُ عَشَرَهِ مَ 􀀀 فَکَفّ إِطْع
􀀀
مانَ ارَتُهُ 􀀀 ما عَقَّدْتُمُ اَلْأَیْ 􀀀 ؤاخِ ذُکُمْ بِ 􀀀 کِنْ یُ 􀀀 مانِکُمْ وَ ل 􀀀 اَللّ بِاللَّغْوِ فِی أَیْ
􀀀
ؤاخِ ذُکُمُ هُ 􀀀 یُ 􀀀 لا
ذلِکَ یُبَیِّنُ 􀀀 مانَکُمْ کَ 􀀀 ذا حَلَفْتُمْ وَ اِحْفَظُوا أَیْ 􀀀 مانِکُمْ إِ 􀀀 کَفّ أَیْ
􀀀
ذلِکَ ارَهُ 􀀀 أَیّ
امٍ 􀀀 لاثَهِ 􀀀 ام ثَ 􀀀 فَصِی أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ ( اتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( 89 􀀀 اَللّ لَکُمْ آی
􀀀
هُ
(1)
ترجمه
خداوند شما را به سوگندهاي اشتباهایی مؤاخذه نمی کند،بلکه شما را در برابر قسمتهایی که از روي نیت قلبی یاد می
کنید،مؤاخذه می کند.هر گاه چنین سوگندي را مخالفت کنید،کفارة آن اطعام ده مستمند از غذاي متوسطی است که به
خانوادة خود می دهید یا پوشش آنها یا آزاد کردن ده برده،هر کس به این کفارات دسترسی ندارد، سه روز روزه بگیرد.این
است کفاره سوگندهاي شما هر گاه سوگند خورید(و مخالفت کنید)و سوگندهاي خود را حفظ کنید.خداوند آیات خود را
براي شما اینطور بیان می کند.شاید شکر کنید.
ص : 159
1) -آیۀ 89 سورة مائده جزء 7 سوره 5 -1
بیان آیۀ 89
اشاره
قرائت
بدون تشدید و دیگران با تشدید قرائت کرده اند. « عقدتم »- و کوفیان-بجز حفص « عاقدتم » ابن عامر بروایت ابن ذکوان
به تشدید دو احتمال دارد: 1-تکثیر فعل 2-اینکه با تشدید و بدون تشدید بیک معنی باشد همانطوري « عقدتم » قرائت
است. « عقدتم » نیز مقصود فعلی که میان دو طرف است نیست و به معناي « عاقدتم » که
قرائت بدون تشدید نیز ممکن است به معناي فعل کثیر باشد یا نباشد.جز اینکه باب تفعیل اختصاص به کثرت دارد.
دزد را تعقیب )« عاقبت اللص » خدا او را عفو کند)و )« اللّ
􀀀
عافاه ه » مثل « عقدتم » نیز دو احتمال است: 1-به معناي « عاقدتم » در قرائت
نعل را کوبیدم) 2-به معناي باب مفاعله و مقتضی دو فاعل یا بیشتر.یعنی یؤاخذکم بما عاقدتم علیه )« طارقت النعل » کردم)و
خداوند شما را به آنچه بر آن در میان خود عقد قسم می کنید،مؤاخذه می کند)بنا بر این جار و مجرور-که ضمنا عاید )« الیمین
را مصدریه « ما » حجر 94 :فاصدع بما تؤمر به).در دو قرائت اول،ممکن است ) « ما تُؤْمَرُ 􀀀 فَاصْدَعْ بِ » : موصول است-حذف شده.مثل
بگیریم تا نیازي به ضمیر عاید،نباشد.
بقره 10 :لهم عذاب الیم بکذبهم). ) « کانُوا یَکْذِبُونَ 􀀀 ما 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ بِ 􀀀 لَهُمْ عَ » : مثل
لغت
که به سهو « اللّ
􀀀
لا و ه » یاد کردن قسم هاي غلطی است که از روي قصد نباشد.مثل « لغو یمین » لغو:کارهاي بی ارزش.قسم لغو یا
استعمال میشوند « عقد حبل » و« عقد عهد » و« عقد یمین ». گفته شود.این معنی از امام باقر و امام صادق روایت شده است
ص : 160
یعنی:بستن سوگند،بستن عهد،بستن ریسمان.
تحریر:آزاد کردن بنده(از حریت).فرزدق گوید:
أ بنی غدانه اننی حررتکم
فوهبتکم لعطیه بن جعال
یعنی:اي بنی غدانه،من شما را آزاد کردم و به عطیۀ بن جعال بخشیدم.
شأن نزول
اللّ ،با سوگندها چکار کنیم؟خداوند این
􀀀
نازل شد، گفتند:یا رسول ه « اللّ لَکُمْ
􀀀
ا أَحَلَّ هُ 􀀀 اتِ م 􀀀 لا تُحَرِّمُوا طَیِّب 􀀀» گویند:هنگامی که آیۀ
آیه را نازل کرد.
اللّ بن رواحه نازل شد.او مهمان داشت و همسرش غذا را دیر حاضر کرد.از اینرو سوگند یاد
􀀀
ابن زید گوید:آیه در بارة عبد ه
کرد که غذا نخورد،همسرش نیز سوگند یاد کرد که اگر شوهرش نخورد،غذا نخورد.مهمان نیز سوگند یاد کرد:
اللّ غذا خورد و آنها نیز غذا خوردند.
􀀀
که:اگر آنها نخورند،او هم نخورد و عبد ه
سپس جریان را به اطلاع پیامبر رسانید و خداوند این آیه را نازل کرد.
مقصود
مانِکُمْ 􀀀 اللّ بِاللَّغْوِ فِی أَیْ
􀀀
ؤاخِذُکُمُ هُ 􀀀 لا یُ 􀀀
:در سورة بقره در باره قسم لغو و حکم آن بحث شد.به نظر بیشتر مفسران و فقها چنین سوگندي کفاره ندارد تنها از ابراهیم
نخعی نقل کرده اند که او کفاره را لازم می دانست.
مانَ 􀀀 ما عَقَّدْتُمُ الْأَیْ 􀀀 ؤاخِذُکُمْ بِ 􀀀 کِنْ یُ 􀀀 وَ ل
عطا گوید:مقصود این « بمعاقدتکم » یا « بتعقیدکم » یا « بعقدکم » و اگر مصدریه باشد،یعنی « بالذي عقدتم » موصوله باشد یعنی « ما » :اگر
است که:چیزي را نیت و بر آن سوگند یاد کنند.مجاهد گوید:
مقصود تصمیم گرفتن است.
ساکِینَ 􀀀 امُ عَشَرَهِ مَ 􀀀 فَکَفّ إِطْع
􀀀
ارَتُهُ
:کفارة مخالفت قسم،اطعام ده نفر مستمند است.
در اینجا ذکري از مخالفت سوگند نشده است زیرا از کلام معلوم است و از طرفی باجماع امت،کفارة قسم هنگامی واجب
است که:مخالفت قسم بشود.
دربارة مقداري که باید به مستمندان داد،اختلاف است.شافعی گوید:
ص : 161
می باشد.ابو حنیفه گوید:نصف صاع (تقریبا نصف سه کیلو)گندم یا جو یا خورما.سایر « من » یعنی دو سوم « مد » مقدار آن یک
کفاره ها نیز همین اندازه است.
داد(و هر مدي تقریبا یک چارك است) جایز نیست که این مقدار به پنج « دو مد » یا « یک مد » اصحاب ما گویند:باید بهر یک
نفر داده شود.فرقی نیست که مستمندان زن باشند یا مرد.
ا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ 􀀀 مِنْ أَوْسَطِ م
:در اینباره دو قول است: 1-منظور نان است، زیرا نان نسبت به گوشت و نمک و روغن و روغن زیتون و چیزهاي دیگر حد
وسط میباشد 2-ابن عباس گوید:منظور حد وسط مقدار است.یعنی آن مقدار متوسطی که در سختی و وفور نعمت به اهل خود
می دهید بمستمندان دهید.
أَوْ کِسْوَتُهُمْ
:حسن و مجاهد و عطا و طاووس گویند:منظور این است که بهر- مستمندي یک لباس داده شود.مذهب شافعی هم همین
است.ابو حنیفه گوید:مقصود هر چیزي است که به آن لباس گفته شود.در روایات آمده است که:بهر یک باید یک پیراهن و
شلوار داد و در صورت عدم تمکن،یک پیراهن.
أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ
یک انسان سالم است و فرقی میان مرد و زن و کودك و کافر و مسلمان « رقبه » :یا اینکه بنده اي را آزاد کنند.مقصود از
نیست.البته مسلمان بهتر است.این سه کفاره،واجب تخییري است.برخی گفته اند:یکی از آنها بطور غیر معین واجب است.شرح
این مطالب در کتب اصول فقه،آمده است.
أَیّ
امٍ 􀀀 لاثَهِ 􀀀 ام ثَ 􀀀 فَصِی فَمَنْ لَمْ یَجِدْ مرفوع و خبر یا مبتداست.حد دسترسی « صیام » :هر کسی بکفارات مذکور،دسترسی ندارد، باید سه روز روزه بگیرد.کلمۀ
نداشتن است،این است که مخارج یک شبانه روز خود و خانوادة،را نداشته باشد.
شافعی نیز همین طور گوید.روزه را باید پی در پی گرفت.چنان که ابی و ابن عباس و مجاهد و قتاده و اکثر فقها گویند.در
سوگند بر سه قسم است، 1-سوگندي که عمل به مفاد آن واجب و ترك آن « ثلاثه ایام متتابعات » قرائت ابن مسعود است
معصیت است.در این صورت،مخالفت سوگند بدون هیچ خلافی کفاره دارد.مثل سوگند
ص : 162
به نخوردن شراب. 2-سوگندي که عمل به مفاد آن معصیت و ترك آن طاعت است.
در این صورت به نظر اصحاب ما مخالفت سوگند،کفاره ندارد.فقهاي دیگر در اینباره اختلاف دارند،مثل سوگند بر ترك
نماز. 3-سوگند بر کاري که مباح است.مثل اینکه قسم بخورد که فلان لباس را نپوشد.مخالفت چنین سوگندي بدون هیچ
خلافی، کفاره دارد.
ذا حَلَفْتُمْ 􀀀 مانِکُمْ إِ 􀀀 کَفّ أَیْ
􀀀
ذلِکَ ارَهُ 􀀀
:اینهاست کفارة مخالفت سوگندهاي شما.
زیرا خود سوگند،کفاره ندارد،بلکه مخالفت آن کفاره دارد.اگر پیش از مخالفت سوگند،کفاره بدهد،شافعی گوید:کافی
است و ابو حنیفه گوید:کافی نیست.
مانَکُمْ 􀀀 وَ احْفَظُوا أَیْ
:در اینباره دو قول است:ابن عباس گوید:منظور این است که سوگند نخورید.دیگران گویند:منظور این است که:از مخالفت
سوگند خودداري کنید.جبایی همین قول را اختیار کرده و همین قول قویتر است،زیرا تردیدي نیست که سوگند خوردن،در
صورتی که براي کار حرام نباشد.مباح است.
تنها مخالفت سوگند است که مباح نیست.
از این آیه،استفاده میشود که قسم براي کار حرام،ارزشی ندارد،زیرا اگر ارزشی داشت،مخالفت آن حرام بود.بنا بر این کفاره
هم ندارد.
اتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 􀀀 اللّ لَکُمْ آی
􀀀
ذلِکَ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 کَ
:همانطوري که خداوند حکم کفاره و سایر احکام،براي شما بیان کرد،آیات و فرایض خود را براي شما بیان می کند که او را
شکر کنید.
ص : 163
[ [سوره المائده ( 5): آیات 90 تا 91
اشاره
ما یُرِیدُ 􀀀 طانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 90 ) إِنَّ 􀀀 لامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْ 􀀀 صابُ وَ اَلْأَزْ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ اَلْأَنْ 􀀀ی
( لاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ( 91 􀀀 اَللّ وَ عَنِ اَلصَّ
􀀀
ضاءَ فِی اَلْخَمْرِ وَ اَلْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ هِ 􀀀 داوَهَ وَ اَلْبَغْ 􀀀 طانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ اَلْعَ 􀀀 اَلشَّیْ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،شراب و قمار و بت ها و تیرها جز پلیدي عمل شیطان نیستند، بنا بر این از آنها اجتناب کنید،شاید رستگار
شوید.تنها ارادة شیطان این است که در شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد.
آیا نهی خدا را اطاعت می کنید؟
ص : 164
1) -آیه 90 و 91 سوره مائده جزء 7 سوره 5 -1
91- بیان آیۀ 90
اشاره
لغت
خمر:شراب انگور.علت اینکه آن را خمر نامیده اند این است که ایجاد مستی می کند و در نتیجه عقل را می پوشاند.
نامند،این است که آن را براي سهل شدن « یسار » یعنی آسانی است.علت اینکه دست چپ را « یسر » میسر:قمار.اصل این کلمه از
کارها بفال نیک گرفته اند و یا اینکه با کمک بدست راست،موجب آسان شدن عمل میشود.
نامند این است که براي عبادت،نصب شده است انتصاب یعنی « نصب » بتها.علت اینکه بت را ،« نصب » انصاب:جمع
به معناي رنج است زیرا انسان را از کاري که براي آن منصوب شده،باز می دارد.عشی گوید: « نصب » برخاستن
و ذا النصب المنصوب لا تنسکنّه
اللّ فاعبدا
􀀀
و لا تعبد الشیطان و ه
تیرهایی که بمنظور قمار بکار « زلم » یعنی:آن بتی که نصب شده و شیطان را عبادت نکن.خداي یکتا را عبادت کن ازلام:جمع
در آغاز سوره،بحث کردیم. « ازلام » می بردند.در بارة
هر چیزي است که ذکر آن قبیح باشد. « رجس » شدت آواز.اما « رجس ». رجس:پلید
مقصود
ا􀀀 بدنبال احکامی که در آیات پیش بیان کرد،اکنون مسلمانان را از کارهایی که مردم جاهلیت میکردند،نهی کرده،می فرماید: ی
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ :
در سورة بقره گفتگو کرده ایم.ابن عباس گوید: « خمر و میسر » دربارة معناي
-مقصود از خمر،همۀ مشروبات سکر آور(و الکلی)است.پیامبر گرامی اسلام فرمود:خمر از نه چیز
قمار است.قمار با چیزهاي « میسر » است:عسل،انگور،مویز،خورما،گندم،ذرت، جو،نوعی از جو که پوست ندارد.منظور از
ص : 165
بسیاري انجام میگیرد.
طانِ 􀀀 لامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْ 􀀀 صابُ وَ الْأَزْ 􀀀 وَ الْأَنْ
در اول همین سوره(آیه 2)بحث کرده ایم بدیهی است که منظور از حرمت خمر و قمار و انصاب و « انصاب و ازلام » :دربارة
ازلام.حرمت نوشیدن خمر و بازي قمار و پرستش بتها و برد و باخت با تیرهاست.
این کارها پلید بوده،جنبۀ شیطانی دارند.اگرچه همۀ اینها مخلوق خدا هستند لکن چیزهایی هستند که شیطان براي ایجاد فساد
در میان مردم از آنها استفاده می کند.مردم را بباده نوشی وامیدارد تا عقل از کفشان باز ستاند و بقمار وامیدارد تا اخلاق
زشت در میان آنها رواج دهد و به بت پرستی وادار میکند تا آنها را مشرك سازد و به برد و باخت با تیرها وا میدارد که خود
نوعی از قمار است.حتی بازي کودکان با گردو،نیز قمار است.از اینجهت است که خداوند اینها را از اعمال پلید شیطان معرفی
کرده است.
فَاجْتَنِبُوهُ
باز می گردد.یعنی از عمل شیطان اجتناب کنید. لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ :تا رستگار شوید. « عمل شیطان » :ضمیر به
دلالت آیه
معرفی « رجس » این آیه،از چهار جهت بر حرمت خمر و قمار و بت پرستی و برد و باخت با تیرها دلالت دارد: 1-خداوند آنها را
چیز نجس است، شکی نیست که چیز نجس حرام است. 2-آنها را به عمل شیطان نسبت داده است و عمل شیطان « رجس ». کرده
حرام است 3-دستور داده است که از آنها اجتناب کنند و دستور خدا واجب الاطاعه است 4-رستگاري و سعادت را در
اجتناب از آنها دانسته است.
باز گردد. « رجس » به « فَاجْتَنِبُوهُ » بدیهی است که شرب خمر و قمار و بت پرستی،عمل شیطانی هستند.ممکن است ضمیر
قرار داده،تا نسبت بحرمت آن شدت نشان دهد.از اینرو امام « بت پرستی » در این آیه،خداوند متعال شراب را در ردیف
از همین جا استفاده میشود که نه تنها خوردن شراب حرام است، بلکه « شخص دائم الخمر مثل بت پرست است »: باقر(ع)فرمود
خرید و فروش و سایر تصرفات نیز حرام است:
ص : 166
در آیۀ بعد،این مطلب را بیان میکند که منع از باده نوشی و قمار،بخاطر صلاح و خیر دنیا و آخرت مردم است.
ضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ 􀀀 داوَهَ وَ الْبَغْ 􀀀 طانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَ 􀀀 ما یُرِیدُ الشَّیْ 􀀀 إِنَّ
:ابن عباس گوید:منظور سعد بن ابی وقاص و مردي از انصار است که با یکدیگر عهد برادري بسته بودند.مردي انصاري سعد
را بمهمانی دعوت کرد و سفرة طعام و شراب گستردند و چندان بخوردند که مست شدند.در این وقت،بر یکدیگر فخر فروشی
کردند و کار بجنگ و زد و خورد کشید.مرد انصاري قطعه استخوانی برداشت و چنان بر بینی سعد کوبید،که بینیش را درهم
شکست. خداوند متعال.این آیه را دربارة آنان نازل کرد.یعنی:شیطان می خواهد شما را اغوا کند و به شراب خوردن وا دارد تا
عنان عقل را از کف شما بگیرد و بکارهایی وا دارد که در حال عادي انجام نمی دهید.
قتاده گوید:افراد بر سر مال و همسر خود قمار می کردند،سرانجام افراد مال و همسر باخته،در پس زانوي غم می نشستند و
نقشه می کشیدند که انتقام خود را از رقباي خود بگیرند.بدینترتیب،قمار بازي نتیجه اي جز کینه و عداوت ندارد.
اللّ
􀀀
وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ هِ
:شیطان می خواهد از این راه شما را از یاد خداوند باز دارد تا شکر نعمتهاي او را بجاي نیاورید.
لاهِ􀀀 وَ عَنِ الصَّ
:و شما را از نماز که پایۀ محکم دین است،غافل گرداند.
فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ
:جملۀ سؤالی و معناي آن امر است.یعنی خدا را اطاعت کنید و نهی او را زیر پا نگذارید.
آیا »: بدیهی است که خداوند از این افعال منع و مذمت کرد.هر گاه زشتی عملی ثابت باشد سپس از مخاطب سؤال کنند که
وظیفۀ او اقرار به ترك است.گویی به او گفته میشود: «؟ ترك خواهی کرد
-آیا بعد از آنکه زشتی این کارها ثابت شد،باز هم آنها را انجام می دهی؟! این جمله براي منع از انجام کاري،رساتر
است.یعنی:نهی را اطاعت کنید و شراب ننوشید.
ص : 167
[ [سوره المائده ( 5): آیات 92 تا 93
اشاره
لاغُ اَلْمُبِینُ ( 92 ) لَیْسَ عَلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا 􀀀 ی رَسُولِنَا اَلْبَ 􀀀 ما عَل 􀀀 اَللّ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ اِحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ
􀀀
وَ أَطِیعُوا هَ
اَللّ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ
􀀀
اَلصّ ثُمَّ اِتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اِتَّقَوْا وَ أَحْسَ نُوا وَ هُ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع إِذ مَا اِتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ مَِلُوا ا􀀀 طَعِم ما وُا 􀀀 احٌ فِی 􀀀 اَلصّ جُن
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀
(93)
(1)
ترجمه
و خدا و پیامبر را اطاعت کنید و از کارهاي حرام اجتناب کنید و اگر سرپیچی کنید بدانید که وظیفۀ پیامبر ما رسانیدن
دستورات ما بطور واضح و آشکار است.
بر کسانی که ایمان آورده،عمل صالح انجام دهند،در آنچه میخورند،گناهی نیست،در صورتی که تقوي و ایمان داشته باشند و
عمل صالح انجام دهند سپس تقوي و ایمان داشته باشند،سپس تقوي و احسان.خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.
ص : 168
1) -آیه 92 و 93 سوره مائده جزء 7 سوره 5 -1
بیان آیۀ 92
اشاره
مقصود
قبلا مردم را امر کرد که از شراب و قمار و بت پرستی اجتناب کنند.اکنون دستور می دهد که پیامبر را در همۀ دستوراتش
اطاعت نمایند:
اللّ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ
􀀀
وَ أَطِیعُوا هَ
:طاعت،عبارت از فرمانبرداري است.بنا بر این مانعی ندارد که انسان از دو کس فرمانبرداري کند،هم از خدا و هم از پیامبرش.
وَ احْذَرُوا
:در اینجا امر می کند که از کارهاي حرام،اجتناب کنید.عطا گوید:
یعنی از خشم من بپرهیزید.حذر یعنی خودداري از کاري که زیانبخش است.
لاغُ الْمُبِینُ 􀀀 ی رَسُولِنَا الْبَ 􀀀 ما عَل 􀀀 فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ
:اگر اعراض کنید و امر خدا و رسول را بکار نبندید،بدانید که وظیفۀ پیامبر ما گفتن و رسانیدن است.بدینترتیب، مردم را
بلاغ » تهدید می کند و می ترساند.یعنی با مخالفت و سرپیچی از گفتار پیامبر ما خود را سزاوار کیفر می سازید.مقصود از
سخنی است که روشن و واضح، ادا شود و براي رعایت اختصار این کلمه،بکار رفته است و بهر صورت،مردم باید وظیفۀ « مبین
خود را از بیانات پیامبر،بفهمند،خواه اطاعت کنند،خواه سرپیچی.
ص : 169
بیان آیۀ 93
اشاره
شأن نزول
هنگامی که قانون حرمت شراب و قمار،بوسیلۀ قرآن کریم اعلام شد،صحابه عرض کردند:
اللّ ،دربارة برادران دینی ما-که شراب میخوردند و مال قمار بازي را مصرف می کردند-چه می فرمایی؟!از اینرو
􀀀
-یا رسول ه
خداوند،این آیه را نازل کرد.این قول از ابن عباس،انس بن مالک،براء بن عازب،مجاهد،قتاده و ضحاك است.
برخی گفته اند:
-این آیه در بارة اشخاصی مثل عثمان بن مظعون و...که گوشت را بر خود حرام و براه تارکان دنیا قدم گذارده بودند،نازل
شد.در این آیه،خداوند به آنها فرمود:
خوردن چیزهاي مباح،براي آنها مانعی ندارد.باید از چیزهاي حرام،اجتناب کنند.
مقصود
ما طَعِمُوا 􀀀 احٌ فِی 􀀀 الصّ جُن
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
:بر مردمی که ایمان آوردند و کار شایسته کردند،از لحاظ خوردن شراب و مال قمار،پیش از نازل شدن آیۀ حرمت،گناهی
هم شامل « طعموا » نیست.لکن در تفسیر اهل بیت وارد شده است که منظور چیزهاي حلالی است که آنها خورده اند.کلمۀ
خوردن و هم شامل آشامیدن است.
الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ مَِلُوا
:و خدا و رسولش را اطاعت کرده باشند.
ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا
:سپس بر تقوي و ایمان خود استوار مانده باشند.
ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا
:سپس کارهاي واجب و مستحبّ را انجام داده باشند.
در اینجا سه بار،تقوي تکرار شده است.مقصود از تقوي اول،خودداري از شرب خمر،بعد از حرمت و منظور ما از تقواي
دوم،استوار و ثابتقدم بودن بر ترك شراب
ص : 170
و منظور از تقواي سوم،ترك همۀ معصیتها و انجام کارهاي نیکوست.
برخی گفته اند:
-مقصود از تقواي اول،خودداري از معصیتهایی است که ضرر آن متوجه خود انسان میشود و مقصود از ایمان اول،ایمان به
خدا و قبول دستورهاي اوست.مقصود از تقواي دوم،خودداري از معصیتهاي سمعی و ایمان به قبح آنها و لزوم اجتناب از
آنهاست.
مقصود از تقواي سوم خودداري از تعدي و تجاوز نسبت به مردم است.
ابو علی جبایی گوید:
-شرط اول نسبت بزمان گذشته و شرط دوم نسبت بدوام و استمرار بر ترك شراب و شرط سوم نسبت به خودداري از ستم در
حق مردم است.
استدلال می کند و می گوید: « احسنوا » وي براي اثبات اینکه تقواي سوم به معناي خودداري از ستم است،به کلمۀ
متعدي باشد،معصیتهایی که پیش از آن ذکر شده،نیز باید متعدي باشد.یعنی:خوبی بدیگران و بدي بدیگران. « احسان » -هر گاه
احسان بغیر است.ممکن است مقصود احسان « احسان » لکن این استدلال،ضعیف است،زیرا دلیلی نداریم که در اینجا منظور از
احسان به « احسان » وانگهی اگر مقصود از « احسنت » بخود باشد چنان که هر گاه کسی کار بسیار خوبی انجام دهد باو میگویند
غیر باشد،چه مانعی دارد که فعل متعدي عطف بر فعل لازم شود؟!اگر صریحاً می فرمود:آنها از همۀ زشتیها-خواه نسبت بخود
یا نسبت بدیگران-خودداري و در بارة دیگران نیکی کردند،مانعی نداشت.
ي سوم،این مطالب را گفته،این است که:چون شرط اول را مربوط به گذشته و شرط « تقوا » شاید علت این که ابو علی دربارة
دوم را مربوط به حال دانست،نمی توانست شرط سوم را به زمانی دیگر-یعنی آینده-مربوط سازد،زیرا بگمان خودش چنین
چیزي جایز نیست.حال آنکه مانعی ندارد که شرط اول را بر ماضی و شرط دوم را بر حال و شرط سوم را بر آیندة مورد
انتظار،حمل کند.
ص : 171
اینکه متکلمان می گویند: واسطه اي میان گذشته و آینده،بنام حال وجود ندارد،زیرا فعل اگر موجود شده،ماضی است و اگر
هنوز موجود نشده،آینده است، لطمه اي بجنبۀ ادبی و نحوي مطلب،نمی زند،زیرا درست است که واسطه اي میان وجود و
عدم یا گذشته و آینده،بنام حال وجود ندارد،لکن چیزي که در نزدیک ترین زمان انجام میشود،مانعی ندارد که حال نامیده
شود.
سید مرتضی می گوید:
-مفسران دربارة تکرار کلمۀ تقوي-که به نظرشان اشکالی بزرگ بوده است به تفصیل،بحث کرده اند.اما آنچه که مهم تر و
مشکل تر بوده،رها کرده اند.مطلبی که اشکال آن بیشتر است،این است که:
-خداوند می فرماید:مردم مؤمن و نیکوکار،در آنچه خورده اند،در صورتی که داراي تقوي و ایمان و عمل صالح بوده
اند،گناهی نکرده اند و از آیه شریفه چنین بر می آید که:کار مباح در صورتی گناه نیست که شخصی که آن را انجام می
دهد،داراي صفت ایمان و تقوي و نیکوکاري باشد.حال آنکه کار مباح،حتی براي اشخاص کافر، گناهی ندارد،تا چه رسد
بدیگران.
سپس می گوید:
-ما براي حل این شبهه،دو راه داریم:
-1 هر گاه،براي اینکه شرط تقوي و ایمان و عمل صالح،داراي اثر و فایده باشند،قدري دایرة مشروطه را وسیعتر کنیم و
بگوییم:تقدیر آیه،این است:
-لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا و غیره اذا ما اتقوا و..
یعنی:بر مردم مؤمن و نیکوکار،در آنچه میخورند و کارهاي دیگرشان گناهی نیست،در صورتی که تقوي و ایمان داشته باشند
و عمل صالح انجام دهند سپس داراي تقوي و ایمان باشند...اشکال فوق بر طرف خواهد شد.
زیرا شرط نفی گناه،حتماً باید داراي اثر باشد،بطوري که هر گاه شرط منتفی شد،گناه ثابت شود.دانستیم که خودداري از
گناه،شرط گناه نبودن شراب
ص : 172
خواري آنهاست،این شرط بخودي خود براي سلب گناه کافی است و از آنجا که بدنبال آن،ایمان،عمل صالح ذکر شده است
و آنها در نفی گناه بی اثرند،پی می بریم که باید در آیه،آنچه ما تقدیر گرفتیم،مقدر باشد تا شرط با مشروط برابري کند،زیرا
کسی که از خوردنیهاي حرام،اجتناب کند،در برابر چیزهایی که میخورد،مسئول نیست.لکن ممکن است بواسطۀ ترك یا
تضییع واجبی،گنهکار شناخته شود.اما وقتی که شرط کردیم که خودداري از کار زشت،از کسی انجام شده است که بخداوند
هم ایمان دارد و رفتار او هم نیکوست،هر گونه گناهی از او سلب خواهد شد.
آنچه دربارة حذف گفتیم،عجیب نیست،زیرا سیاق کلام بر آن دلالت دارد.
عادت عرب این است که چنین حذفهایی را در کلام مرتکب و به نیروي دلالت کلام بر آن،متکی شوند.چنان که شاعر گوید:
اللّ یجدع انفه
􀀀
تراه کان ه
و عینیه ان مولاه ثاب له و فر
یعنی:او را می بینی که گویی خداوند بینی و چشمانش را قطع کرده است.
اگر مولایش باز گردد،برایش مال فراوانی است.بدیهی است که بینی را قطع می کنند،لکن چشم را قطع نمی کنند،بلکه بیرون
می آورند،بنا بر این موضوع بیرون آوردن چشم،بخاطر قوت دلالت کلام،حذف شده است.
-2 اگر ایمان و عمل صالح را در شرط حقیقی نگیریم و بگوییم:اگرچه بر شرط حقیقی عطف شده اند،لکن مقصود خداوند
متعال این است که:با این بیان،وجوب ایمان و عمل صالح را اعلام کند،زیرا اینها نیز مثل تقوي که شرط سلب گناه است،
واجب و لازمند، اگر چه از لحاظ شرط بودن،مثل هم نیستند.
که عقل را از نیکی و عظمت خود به حیرت می اندازد. » این خود گسترشی است در بلاغت سخن
برخی گفته اند:ممکن است دربارة مؤمن گفته شود که گناهی بر او نیست و دربارة کافر گفته شود که سزاوار کیفر بوده،در
گناه غوطه ور است و بنا بر این گفته نمیشود:که بر او گناهی نیست.و نیز شخص کافر راه شناسایی حلال و حرام را بر خود
ص : 173
مسدود کرده،توجهی به آن ندارد.از اینرو تنها مؤمن را ذکر کرده است.
اللّ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
􀀀
وَ هُ
:خداوند میخواهد مردم نیکو کار را پاداش دهد و مقام و منزلت آنها را بالا برد.در روایت است که:
-قدامه بن مظعون،در ایام خلافت عمر،شراب خورد.عمر میخواست او را تازیانه زند.او گفت:
ما طَعِمُوا... 􀀀 احٌ فِی 􀀀 الصّ جُن
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع -لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
عمر می خواست او را رها کند.علی ع فرمود:
-او را در میان اصحاب پیغمبر بگردانید.اگر آیۀ تحریم خمر را از احدي نشنیده است،او را آزاد کنید و اگر شنیده است،او را
وادار به توبه کنید و تازیانه بزنید و اگر توبه نکرد،او را بکشید.
ص : 174
[ [سوره المائده ( 5): آیات 94 تا 95
اشاره
ذلِکَ فَلَهُ 􀀀 ي بَعْدَ 􀀀 خافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اِعْتَد 􀀀 اَللّ مَنْ یَ
􀀀
احُکُمْ لِیَعْلَمَ هُ 􀀀 الُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِم 􀀀 اَللّ بِشَ یْءٍ مِنَ اَلصَّیْدِ تَن
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ هُ 􀀀ی
ا􀀀 ا قَتَلَ مِنَ اَلنَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَو 􀀀 زاءٌ مِثْلُ م 􀀀 لا تَقْتُلُوا اَلصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ ( 94 ) ی 􀀀 عَ
ادَ فَیَنْتَقِمُ 􀀀 عَمّ سَلَفَ وَ مَنْ ع
ا􀀀 اَللّ
􀀀
الَ أَمْرِهِ عَفَا هُ 􀀀 اماً لِیَذُوقَ وَب 􀀀 ذلِکَ صِ ی 􀀀 ساکِینَ أَوْ عَدْلُ 􀀀 امُ مَ 􀀀 کَفّ طَع
􀀀
الِغَ اَلْکَعْبَهِ أَوْ ارَهٌ 􀀀 عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً ب
( امٍ ( 95 􀀀 اَللّ عَزِیزٌ ذُو اِنْتِق
􀀀
اَللّ مِنْهُ وَ هُ
􀀀
هُ
(1)
ترجمه
اي مردم مؤمن،خداوند شما را به بعضی از شکارها که با دست یا نیزه شکار می کنید،می آزماید تا ظاهر شود که چه کسانی
در نهان از او بیم دارند.هر کس بعد از آن تجاوز کند،برایش عذابی دردناك است.اي مردم مؤمن،در حال احرام، شکار را
مکشید.کسی که بعمد شکاري را بکشد،کفاره او گاو و یا گوسفند یا شتري است مثل مقتول باشد و دو نفر عادل مطلع به
برابر بودن آنها حکم کنند،قربانی لازمی است که باید به کعبه رسد و قربانی شود،یا کفاره او طعام مستمندان یا معادل آن چند
روز روزه است،تا کیفر کردار خود را بچشد.خداوند از آنچه گذشته،عفو کرده است و کسی که به شکار باز گردد،خداوند از
او انتقام می گیرد و خداوند قادري است صاحب انتقام-
ص : 175
1) -آیه 94 و 95 سوره مائده جزء 7 سوره 5 -1
95- بیان آیۀ 94
اشاره
قرائت
خوانده اند. « مثل » فجزاء:کوفیان و یعقوب،این کلمه را به تنوین و دیگران بدون تنوین و مضاف به
باشد.یعنی: « جزاء » صفت براي « مثل » قرائت اول بنا بر این است که
در قرائت دوم،اگر چه بر شخص محرم،جزاي خود شکار واجب است نه « فالواجب علیه جزاء من النعم مماثل ما قتل من الصید »
کفاره طعام مساکین:اهل « انا اکرمک » یعنی « انا اکرم مثلک » جزاي مثل آن.لکن در ادبیات عرب،چنین تعبیري معمول است.مثل
را به تنوین خوانده اند. « کفاره » دیگران « طعام » را اضافه کرده اند به « کفارة »، مدینه و ابن عامر
و وجه قرائت اول این است که چون کفاره دهنده را میان سه « کفاره » عطف بیان است براي « طعام »: وجه قرائت دوم این است که
چیز:قربانی،اطعام و روزه مخیر کرده اند،از این جهت،کفاره را به طعام اضافه کرده و گویی مقصود این است:
( کفارة طعام،نه کفارة قربانی و نه کفارة روزه. ( 1
لغت
بلاء:آزمایش که به منظور آشکار شدن باطن شخص صورت می گیرد.
که بدگویی از کسی در غیاب اوست. « غیبت » غیب:آنچه از حواس آدمی پنهان است.از همین کلمه است
« حلال و محل » حرم،جمع حرام.حرام و محرم داراي یک معنی هستند،مثل
ص : 176
1) -قرائتهاي دیگري از غیر قراء هفتگانه،نقل شده است که ما از نقل آن خودداري کردیم -1
احرام:به معناي داخل شدن در ماه حرام و داخل شدن در حرم و پوشیدن لباس احرامی براي انجام مناسک حج.اصل معناي این
کلمه،منع است.
مثل و مثَل و شبه و شبَه:همه بیک معنی هستند.
نمی « نعم » گویند.لکن گاو و گوسفند را به تنهایی « نعم » گویند،شتر را به تنهایی نیز « نعم » نعم:شتر و گاو و گوسفند.اینها را با هم
گویند.
عدل:فراء گوید:یعنی چیزي که از جنس شیئی نباشد و معادل آن باشد.عدل:
هر دو به معناي مثل هستند،خواه از جنس شیئی باشند یا نباشند. « عدل و عِدل »: مثل.بصریان گویند
مزمل 16 :گرفتیم او را گرفتنی سخت و سنگین)به ) « اهُ أَخْذاً وَبِیلًا 􀀀 فَأَخَ ذْن » : و بال:سنگینی چیزي از لحاظ ناراحت کردن.مثل
« وبیل » ساطور قصابان می گویند
اعراب
لَیَبْلُوَنَّکُمُ
براي تبعیض و دربارة آن دو احتمال است: 1-مقصود شکار زمینی است نه آبی 2-مقصود شکار در « من »: :لام قسم مِنَ الصَّیْدِ
وقت احرام است.این شکار بعضی از شکارهاست.
حج 30 :بپرهیزید از پلیدي که عبارت از بت ) « انِ 􀀀 فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْث » : براي بیان جنس باشد مثل « من » ممکن است
یعنی شکاري « احُکُمْ 􀀀 الُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِم 􀀀تَن » است بدلیل « مصید » در اینجا مصدر نیست، بلکه اسم مفعول یعنی « صید » است)منظور از
که دست شما و نیزه هاي شما به آنها می رسد.
ق 33 ) وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ :در محل نصب و حال. ) « منَ بِالْغَیْبِ 􀀀 مَنْ خَشِیَ الرَّحْ » مثل « من یخافه غایباً »: بالغیب:در محل نصب و حال.یعنی
و تنوین براي تخفیف حذف شده و اضافه « بالغاً الکعبه » الِغَ الْکَعْبَهِ :نیز حال است در اصل 􀀀ب « مقدرا ان یهدي » هدیا:حال یعنی
لفظی است.
ص : 177
صیاماً:تمیز نسبت.
اللّ مِنْهُ
􀀀
فَیَنْتَقِمُ هُ
زیرا وقتی که جواب شرط فعل باشد،فاء بر آن داخل نمیشود. « اللّ منه
􀀀
و من عاد فهو ینتقم ه »: :یعنی
مقصود
اشاره
در آغاز این سوره،بطور اجمال،حکم حرمت صید بر اشخاص محرم،بیان شد،اکنون به تفصیل این مطلب،پرداخته،می فرماید:
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
:اگر چه کافران نیز در برابر اعمال دینی مکلف هستند،لکن تنها خطاب را متوجه مؤمنان می سازد،زیرا تنها آنها هستند که از
این خطاب،بهره مند می شوند.برخی گفته اند:خداوند کافران را مورد اعتنا قرار نداده است.
اللّ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ
􀀀
لَیَبْلُوَنَّکُمُ هُ
:خداوند فرمانبرداري شما را از راه تحریم بعضی از شکارها آزمایش می کند.کلبی گوید:علت اینکه آزمایش خداوند،این
است که:
بندگان را امر و نهی می کند تا آنچه پیش خداوند،معلوم است،آشکار سازند و پاداش و کیفر،صحیح باشد.گفته اند:خداوند
امت محمد را بوسیلۀ شکار خشکی آزمایش کرد و امت موسی را بوسیلۀ شکار دریایی.
احُکُمْ 􀀀 الُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِم 􀀀تَن
:در اینباره اقوالی نقل کرده اند:
-1 ابن عباس و مجاهد گویند:مقصود این است که شکار خشکی حرام است.
آن شکارهایی که در دسترسی هستند عبارتند از:جوجه هاي پرندگان و بچه هاي حیوانات وحشی و تخم پرندگان و آنهایی
که با نیزه شکار می شوند،خود پرندگان و حیوانات وحشی هستند.این معنی از امام صادق(ع)نیز روایت شده است.
-2 ابو علی جبایی گوید:مقصود شکارهایی است که در حرم بدست یا به نیزه، صید میشوند،زیرا حیوانات حرم،با مردم انس
می گیرند و از آنها فرار نمی کنند و این از آیات خداست.
-3 مقصود،شکارهاي دور و شکارهاي نزدیک است.
خافُهُ بِالْغَیْبِ 􀀀 اللّ مَنْ یَ
􀀀
لِیَعْلَمَ هُ
:با شما طوري رفتار می کند که گویی می خواهد از
ص : 178
باطن شما اطلاع پیدا کند.یا اینکه:می خواهد آنچه که پیش او معلوم است-یعنی ترس باطنی شما که موجب اطاعت فرمان او
میشود-آشکار گردد.برخی گفته اند:
یعنی براي اینکه بوجود خوف،در نهان ایشان علم پیدا کنند،چه با صادر شدن نهی، این خوف،حاصل میشود و متعلق علم خدا
حادث میشود،نه علم خدا. « خوف » قرار می گیرد.البته خدا می داند که این خوف با صدور نهی،حاصل می شود.بنا بر این
در حال خلوت و تنهایی است و بقولی ترس از عقاب،در آن حالی که هیچکس او را نمی بیند.ابو القاسم « بالغیب » مقصود از
بلخی گوید:اگر چه خداوند بکردار مردم آگاه بوده و هست،لکن صحیح نیست که به اتکاي علم خود،آنها را کیفر دهد،بلکه
باید این کردار،از آنها ظاهر گردد.بنا بر این تکلیف و آزمایش لازم است.
ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 ذلِکَ فَلَهُ عَ 􀀀 ي بَعْدَ 􀀀 فَمَنِ اعْتَد
:هر کس بعد از این،از حد خدا تجاوز و در حرم و موقع احرام،شکار کنند،گرفتار عذابی دردناك خواهد شد.سپس کیفر این
تجاوز را در آیۀ بعد بیان می کند.
لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
چیست؟ اختلاف است: « صید » :دربارة اینکه مقصود از
عراقیان گویند:مقصود هر حیوان وحشی است.اعم از اینکه ماکول باشد یا نباشد و استدلال آنها به شعري است که از علی ع
نقل شده:
صید الملوك ارانب و ثعالب
فاذا رکبت فصیدي الأبطال
یعنی:شکار پادشاهان،خرگوشان و روبهان است و شکار من هر گاه سوار شوم پهلوانان است.مذهب اصحاب ما نیز همین
است.
شافعی گوید:مقصود حیوانی است که گوشت آن مأکول و حلال باشد.
وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ
:در حالی که احرام حج یا احرام عمره بسته اید.برخی گویند:یعنی در حرم باشید.جبایی گوید:آیه بر هر دو قول دلالت دارد و
همین وجه،صحیح است.
علی بن عیسی گوید:فقط دلالت بر احرام حج و عمره دارد.
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً
:حسن و مجاهد و ابن زید و ابن جریج و ابراهیم گویند:
ص : 179
مقصود این است که احرام خود را فراموش کرده باشد و از روي عمد حیوانی را بکشد ولی هر گاه با توجه باحرام،چنین عملی
را مرتکب شود،کفاره ندارد،زیرا گناه آن بزرگتر از این است که بوسیلۀ کفارة،قابل جبران باشد.
ابن عباس و عطا و زهري گویند:مقصود این است که:با توجه به احرام،مرتکب قتل حیوانی شود.عقیدة اکثر فقها نیز همین
است.البته اگر از روي خطا و فراموشی نیز حیوانی را بکشد،باید کفاره بدهد.عموم اهل تفسیر و اهل علم،بر همین عقیده اند.
از ائمۀ ما(ع)نیز همین طور روایت شده است.زهري گوید:قرآن کریم دربارة شکار عمدي نازل شده بود ولی در مورد شکار
خطا نیز سنت،بر کفاره جاري شده است.
ا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ 􀀀 زاءٌ مِثْلُ م 􀀀 فَجَ
:معناي این جمله را در مبحث قرائت،بیان کردیم.
جزاء،مبتدا » بنا بر این « جزاي این کار،مثل شکاري است که به قتل رسانیده است »: زجاج گوید:ممکن است معنی اینطور باشد
از لحاظ خلقت.اکثر اهل « مثل » اختلاف است که آیا منظور،مثل از لحاظ قیمت است یا « مثل » خبر آن است.دربارة این « مثل » و
و مشابه آن،گاو و در روباه و « خر وحشی » شتر و در « شتر مرغ » علم،بر آنند که منظور،مثل از لحاظ خلقت است.بنا بر این،در
خرگوش،گوسفند است.از اهل بیت(ع)نیز همین طور روایت شده است.عقیدة ابن عباس،حسن،مجاهد، سدي،عطا،ضحاك
و...نیز همین است.ابراهیم نخعی گوید:شکار را باید به قیمت عادله،در آورد و با قیمت آن شتر یا گاو یا گوسفندي خرید.بنا بر
این منظور،مثل از لحاظ قیمت است.لکن صحیح،قول اول است.
ا عَدْلٍ مِنْکُمْ 􀀀 یَحْکُمُ بِهِ ذَو
:ابن عباس گوید:یعنی دو نفر از افراد شایسته که از کیش و آیین شما و فقیه و عادل،هستند،ملاحظه می کنند که کدامیک
به شکار شبیه ترند،آن گاه دربارة آن حکم می کنند. « گاو و گوسفند و شتر » از
الِغَ الْکَعْبَهِ 􀀀 هَدْیاً ب
:ابن عباس گوید:یعنی هر گاه به مکه رسید،حیوان را قربانی و گوشت آن را صدقه می کند.اصحاب ما گویند:اگر براي
عمره،محرم بوده و شکار کرده است،حیوان را در مقابل کعبه،در مکه قربانی می کند و اگر براي حج،محرم
ص : 180
بوده،حیوان را در منی قربانی می کند.
ساکِینَ 􀀀 امُ مَ 􀀀 کَفّ طَع
􀀀
أَوْ ارَهٌ
:دربارة آن دو قول،نقل شده است:
-1 عطا گوید:منظور این است که حیوانی که باید قربانی شود،قیمت می کند و قیمت آن را بطعام تبدیل و به مستمندان صدقه
می کند.این قول،صحیح است.
-2 شکار را فرض می کنند زنده است و قیمت می کنند،سپس قیمت آن را تبدیل بطعام و صدقه می کنند.این قول از قتاده
است.
اماً 􀀀 ذلِکَ صِی 􀀀 أَوْ عَدْلُ
:در اینباره نیز دو قول است:
-1 عطا گوید:منظور این است که در برابر هر مدي(تقریباً یک چارك)از طعام که باید صدقه دهد،یک روز روزه
بگیرد.مذهب شافعی هم همین است.
-2 منظور این است که در برابر هر دو مدي یک روز روزه بگیرد.از ائمۀ ما(ع) نیز همین معنی روایت شده و راي ابو حنیفه هم
همین است.
ترتیب کفارات
برخی گفته اند:این کفاره ها به ترتیب هستند.ابن عباس و شعبی و سدي گویند:
به خاطر این است که کفاره،از این سه،خارج نیست. « او » آمدن لفظ
برخی گفته اند:شخص مخیر است که یکی از این کفارات را بدهد.از ابن عباس بنا بروایتی دیگر و عطا و حسن و
ابراهیم،چنین نقل شده و مذهب ابو حنیفه و شافعی نیز همین است.اصحاب ما هر دو قول را روایت کرده اند.
الَ أَمْرِهِ 􀀀 لِیَذُوقَ وَب
:براي اینکه اگر توبه نکرد،کیفر کردار خود را در آخرت ببیند.برخی گویند:یعنی وخامت و دشواري کیفر کردار خود را
بوسیلۀ کفاره،بچشد.
نامیده شده است؟! پاسخ خداوند « وبال » پرسش تردیدي نیست که دادن کفاره،عبادت و عبادت،نعمت و مصلحت است.چرا
متعال،بر اثر نافرمانی تکلیف را دشوار می کند و دشواري تکلیف بر
ص : 181
حرام کرد و بر آنها گران آمد،اگر چه بمصلحت « روز شنبه » را بر بنی اسرائیل بر اثر نافرمانی « پیه » مردم گران می آید.چنان که
آنان بود.
عَمّ سَلَفَ
ا􀀀 اللّ
􀀀
عَفَا هُ
:حسن گوید:یعنی از کارهایی که در جاهلیت،مرتکب شده اند، خداوند در گذشت.بقولی:یعنی خداوند از آنچه
مسلمانان،پیش از نازل شدن آیۀ تحریم،انجام داده اند،در گذشت.
اللّ مِنْهُ
􀀀
ادَ فَیَنْتَقِمُ هُ 􀀀 وَ مَنْ ع
:هر کس در حال احرام،کشتن شکار را تکرار کند،خداوند کیفر کردارش را می دهد.دربارة کفارة تکرار شکار،اختلاف
است:ابن عباس و حسن گویند:کفاره ندارد.از روایات اصحاب ما نیز همین طور استفاده میشود.عطا و سعید بن جبیر و ابراهیم
معتقدند که کفاره لازم است.برخی از اصحاب ما نیز چنین فرموده اند:
امٍ 􀀀 اللّ عَزِیزٌ ذُو انْتِق
􀀀
وَ هُ
:خداوند قادري است که مغلوب نمیشود و از کسانی که او را نافرمانی کنند،انتقام می گیرد.
ص : 182
[ [سوره المائده ( 5): آیات 96 تا 97
اشاره
( اَللّ اَلَّذِي إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ( 96
􀀀
ا دُمْتُمْ حُرُماً وَ اِتَّقُوا هَ 􀀀 لِلسَّیّ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَ یْدُ اَلْبَرِّ م
ارَهِ 􀀀 لَکُم وَ اعاً 􀀀 امُهُ مَت 􀀀 أُحِلَّ لَکُمْ صَ یْدُ اَلْبَحْرِ وَ طَع
ا فِی 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ هَ 􀀀 لائِدَ 􀀀 رامَ وَ اَلْهَدْيَ وَ اَلْقَ 􀀀 لِلنّ وَ اَلشَّهْرَ اَلْحَ
اسِ􀀀 اماً 􀀀 اَلْح قِی رامَ 􀀀 اَللّ اَلْکَعْبَهَ اَلْبَیْتَ َ
􀀀
جَعَلَ هُ
( اَللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 97
􀀀
اَلْأَرْضِ وَ أَنَّ هَ
(1)
ترجمه
حلال است بر شما شکار دریا و طعام آن که منفعتی است براي شما و مسافران و حرام است بر شما شکار خشکی،مادامی که
محرم هستید و از خدایی که سرانجام بسوي او بازگشت می کنید،بپرهیزید.
خداوند،کعبه را که خانۀ حرام است و ماه حرام و قربانیهاي بی قلاده و قلاده دار را قوام زندگی مردم قرار داد.تا بدانید که
خداوند به آن چه در آسمانها و زمین است علم دارد و خدا بهر چیزي داناست.
ص : 183
1) -سورة مائده آیۀ 96 و 97 جزء 7 سورة 5 -1
بیان آیۀ 96
اشاره
لغت
روم 41 :فساد در خشکی و غیر ) « سادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ 􀀀 ظَهَرَ الْفَ » می نامد.مثل « بحر » را هم « نهر » بحر:منظور هر آبی است عرب
در آبهاي شور است.لکن هر گاه بطور اطلاق گفته شود شامل نهرها هم میشود. « بحر » خشکی ظاهر شد)اغلب مورد استعمال
سیاره:مسافران
اعراب
اتُکُمْ ... 􀀀 حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّه » وجود دارد.چنان که در « متعکم » معناي « أُحِلَّ لَکُمْ » متاعا:مصدر منصوب،مفعول مطلق،زیرا در
وجود دارد. « کتب » معناي « حرمت » نساء 23 )نیز در ) « اللّ عَلَیْکُمْ
􀀀
ابَ هِ 􀀀 کِت
مقصود
اکنون خداوند متعال به بیان شکارهاي حلال و شکارهاي حرام پرداخته، می فرماید:
أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ
:شکار آبی براي شما حلال است.البته با این آیه،شکار هاي تازه،حلال شمرده شده است،و گرنه دربارة شکارهاي کهنه و
حلال بودن آن گفتگویی نیست.چنان که ابن عباس و زید بن ثابت و سعید بن جبیر و سعید بن مسیب و قتاده و مجاهد گویند.
امُهُ 􀀀 وَ طَع
:و خوراکیهاي دریا.در اینباره اختلاف است.ابن عباس و ابن عمر و قتاده گویند:مقصود حیوانات مرده است که از روي آب
گرفته میشوند لکن آنچه مناسب مذهب ماست،قول دیگري است از ابن عباس بنا بروایت دیگر-و سعید بن مسیب و
ص : 184
سعید بن جبیر و مجاهد.بنا بر این قول،منظور حیواناتی است که قبلا شکار شده و به نمک پاشیده و نگهداري کرده اند،زیرا به
نظر ما خوردن گوشت میته،نه براي محرم جایز است و نه براي غیر محرم.برخی گفته اند:منظور میوه هاي و گیاهان دریایی
است.
لِلسَّیّ
ارَهِ 􀀀 لَکُم وَ اعاً 􀀀مَت
:قتاده و ابن عباس و حسن گویند:یعنی اینها منفعتی است براي مسافر و حاضر.و بقولی یعنی:براي اهل شهرها و دهات،خواه
محل باشند، خواه محرم.
ا دُمْتُمْ حُرُماً 􀀀 وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ م
:از این جمله،استفاده میشود که شکار خشکی،در حال احرام،و همچنین خوردن گوشت حیوانی که دیگران شکار کرده اند،
براي شخص محرم حرام است.این معنی،از علی ع و ابن عباس و ابن عمرو سعید بن جبیر است.عمر و عثمان و حسن بصري
بر شخص محرم،حرام نیست. « شده » ، گویند:گوشت حیوانی که دیگري شکار کرده
است. « شکار شده » گاهی مصدر و به معناي شکار کردن و گاهی بمعناي « صید »
را از آن استفاده کنیم. « شکار کردن و شکار » بدیهی است که بهتر است آیه را بر هر دو معنی حمل و حکم حرمت
اللّ الَّذِي إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:دستوري است از جانب خداوند متعال که از همۀ معصیتها و کارهاي حرام اجتناب کنند،زیرا سرانجام،روزي که هیچکس بر
سود و زیان خود یا دیگري قادر نیست،بسوي او بازگشت،خواهند کرد.آن روز،قیامت است و نیک و بد،سزاي خود را می
بینند.
ص : 185
بیان آیۀ 97
اشاره
قرائت
قیم نیز ممکن است ». مصدر است « صیام » مثل « قیام » خوانده اند.کلمه « قیاما للناس » و دیگران « قیماً للناس » ابن عامر
سیري)مصدر باشد و ممکن است الف آن حذف شده باشد.البته حذف الف آن تنها در شعر جایز است. )« شبع » مثل
اگر مصدر باشد،اعلال آن لازم است،زیرا هر گاه فعل مصدري اعلال شود،مصدر آن نیز اعلال میشود.
لغت
کعبه:علت اینکه خانۀ خدا را کعبه گفته اند،چهار گوشه بودن آن است.
برخی گفته اند:علت اینکه کعبه نامیده شده،این است که از بناهاي دیگر جدا افتاده است.
البیت الحرام:علت اینکه خانۀ خدا را حرام گفته اند،حرمت شکار حیوانات و قطع اشجار آن و به خاطر بزرگداشت حرمت آن
است.در حدیث است که:
-در زیر مقام نوشته شده است:منم خداوند یکتا صاحب مکه.روزي که آسمانها و زمین و این دو کوه را آفریدم آنجا را
حرمت بخشیدم و کوه ها را به هفت فرشتۀ راستین،محاصره کردم.هر کس بخاطر من بزیارت این خانه آید و حق آن را
بشناسد و به خدایی من معترف باشد،جسدش را بر آتش حرام میکنم.
مقصود
سخن گفت.اکنون در بارة کعبه و ماه حرام،می فرماید: « حرم » در آیات پیش،دربارة حرمت
لِلنّ
اسِ􀀀 اماً 􀀀 الْح قِی رامَ 􀀀 اللّ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ َ
􀀀
-جَعَلَ هُ
: خداوند،حج کعبه یا نصب کعبه
ص : 186
مصدر است.گویی مقصود این است که مردم مسلمان با نصب کعبه در « قیام » را قوام زندگی و کسب هاي مردم قرار داد.کلمۀ
میانشان،قیام میکنند و امر معیشت و احوال آنها بدینوسیله اصلاح میشود زیرا در زیارت کعبه،تجارت آنها سامان می گیرد و از
انواع خیر و برکت،برخوردار میشوند.سعید بن جبیر گوید:هر کس به زیارت این خانه آید و طالب خیر دنیا و آخرت
باشد،نصیبش میشود.همین مضمون از امام صادق(ع)نیز روایت شده است.
ابن عباس گوید:یعنی خداوند،کعبه را وسیلۀ امنیت و رفاه مردم قرار داده است و اگر کعبه نبود،مردم دچار فنا و هلاکت می
شدند.مردم جاهلیت،خانۀ خدا را محل امن و امان می شناختند.اگر کسی قاتل پدر و پسر خود را در حرم می یافت، او را نمی
کشت.
عطا گوید منظور این است که اگر مردم یک سال،حج را ترك کنند،ممکن است به هلاکت برسند.علی بن ابراهیم از ائمۀ
اهل بیت،روایت کرده است که:
وَ «. مادامی که کعبه،مورد توجه حجاج باشد،مردم هلاك نمیشوند اما همین که کعبه ویران و حج ترك شد،هلاك میشوند »
رامَ :و همچنین ماه حرام.چهار ماه حرام است:یکی از آنها(ماه رجب)تنها و سه ماه دیگر پی در پی هستند(ذي القعده 􀀀 الشَّهْرَ الْحَ
و ذي الحجه و محرم)علت اینکه:
جنس است.از لحاظ نحوي عطف است بر مفعول اول. « شهر حرام » آنها را یکی شمرده،این است که
لائِدَ 􀀀 وَ الْهَدْيَ وَ الْقَ
:در اینباره در اول سوره(آیه 2)گفتگو کرده ایم.علت اینکه در اینجا هدي(قربانی)و قلائد(قربانیهاي قلاده دار)را نیز در ردیف
کعبه و و ماه حرام،وسیلۀ قوام زندگی مردم معرفی می کند،این است که:اینها هم قسمتی از اعمال حج هستند و بنا بر این به
شؤون خانۀ خدا بستگی دارند.
مردم جاهلیت،در ماه هاي حرام،جنگ نمیکردند،شمشیرها و سلاحهاي جنگی را به گوشه اي می انداختند و با خیال راحت به
تامین وسائل زندگی خود می-
ص : 187
پرداختند.هر گاه مردي خودش یا دیگري را بوسیلۀ شاخه هاي درختان حرم.قلاده بگردن میکرد،دیگري از خطر تعدي و
تجاوز،مصون بود.این رسم را از آیین اسماعیل به ارث برده بودند و هم چنان باقی ماند تا ظهور اسلام که جلو ظلم و تعدي
گرفته شد.
ابو بکر انباري گوید:در این آیه،دو نظر است: 1-خداوند بر مسلمانان منت می گذارد که کعبه را صلاح دین و دنیاي ایشان و
وسیله قوام زندگی آنان قرار داده است 2-همچنین خبر می دهد که کعبه،در دوران جاهلیت،چه موقعیتی داشته است.
اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
􀀀
ا فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ هَ 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 اللّ یَعْلَمُ م
􀀀
ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ هَ 􀀀
.
دارد؟ پاسخ 1-خداوند در ماه حرام و « لِلنّ
اسِ 􀀀 اماً 􀀀 الْح قِی رامَ 􀀀 اللّ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ َ
􀀀
جَعَلَ هُ » اعتراض این جمله،چه ارتباطی به جملۀ
سرزمین حرام،آیات و شگفتیهایی قرار داده است که نشان می دهند که هیچ چیز بر او پوشیده نیست،زیرا حرم را منطقۀ امنیت،
قرار داده است بطوري که هر چیزي میتواند در آن منزل گیرد.آنجا سرزمینی است که آهوان با درندگان خو می
گیرند.مادامی که در حرم هستند از طرف درندگان خطري آنها را تهدید نمیکند،اما همین که از آنجا خارج شدند،تحت
تعقیب قرار می گیرند و فرار کرده،بحرم باز می گردند،آنجا دیگر ترسی ندارند.پرندگان حرم،در این منطقه با انسان خو
میگیرند،اما همین که از حرم خارج شدند،دچار وحشت شده،فرار می کنند.دربارة حرم،شگفتیهاي بسیاري شهرت دارد و ما
در اول سورة آل عمران،قسمتی از آنها را یاد کردیم.
-2 خداوند می دانست که عرب،کینه توز و جنگاور و در حوالی کعبه،مسکن اوست.بهنگام آفرینش آسمانها و زمین،کعبه را
محل امن قرار داد و احترام آن را
ص : 188
در دلها بزرگ داشت.این احترام تا زمان ما باقی مانده است.اگر خداوند پیش از خلقت اشیا علم به آنها نداشت،از روي
مصلحت،چنین تدبیري بکار نمی برد.
-3 خداوند در این سوره،داستان موسی،عیسی،تورات،انجیل و احکام و مطالبی که در آنها آمده بود،شرح داد.همۀ اینها اموري
بودند که پیامبر ما و هیچیک از معاصرانش مشاهده نکرده بودند.از اینرو پس از بیان آن مطالب،فرمود:
تا بدانید که خداوند به آنچه در آسمانها و زمین است و بهمۀ امور داناست،زیرا اگر از آنها بی خبر بود،شما را از آنها مطلع
اشاره به اخبار غیبی است. « ذلک » نمیکرد،بنا بر این
ص : 189
[ [سوره المائده ( 5): آیات 98 تا 100
اشاره
لا􀀀 ا تَکْتُمُونَ ( 99 ) قُلْ 􀀀 ا تُبْدُونَ وَ م 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
لاغُ وَ هُ 􀀀 ا عَلَی اَلرَّسُولِ إِلَّا اَلْبَ 􀀀 اَللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 98 ) م
􀀀
ابِ وَ أَنَّ هَ 􀀀 اَللّ شَدِیدُ اَلْعِق
􀀀
اِعْلَمُوا أَنَّ هَ
( ابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 100 􀀀 ا أُولِی اَلْأَلْب 􀀀 اَللّ ی
􀀀
یَسْتَوِي اَلْخَبِیثُ وَ اَلطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ اَلْخَبِیثِ فَاتَّقُوا هَ
(1)
ترجمه
بدانید که کیفر خداوند،سخت و خداوند آمرزگار و رحیم است.وظیفۀ پیامبر تنها ابلاغ و خداوند به آشکار و نهان شما آگاه
است.
بگو:بد و خوب،برابر نیستند،اگر چه بسیاري بدیها تو را بشگفتی وادارد، اي خردمندان،از خدا بترسید،شاید رستگار شوید.
ص : 190
1) -آیۀ 98 و 99 و 100 سورة مائده جزء 7 سوره 5 -1
99- بیان آیۀ 98
اشاره
لغت
علم:حالتی است که به انسان اطمینان و آرامش می بخشد.در حقیقت،معناي آن اعتقاد صحیح به چیزي از روي اطمینان
تنها از یک جهت، « رویت » نیز به همین معنی است، با این تفاوت که:علم همۀ جهات امري را معلوم میدارد لکن « رؤیت ». است
امري را مشخص می سازد.
گفته اند،این است که « عقاب » عقاب:زیانی است که از روي استحقاق،همراه با خفت و اهانت،دامنگیر انسان میشود.علت اینکه
گناه،به سراغ انسان می آید. « عقب » بدنبال و
مغفره:پوشیدن گناه و بر طرف کردن کیفر آن.
خبر دادنی است که توقع اطاعت،با آن « نبا »: این است که « نبا » و« رسالت » رسول:از ارسال بمعناي فرستادن،فرستاده.فرق بین
نیست،بر خلاف رسالت،که خبر دهنده انتظار دارد که از او اطاعت کنند.
بلاغ:رسیدن معنی به دیگري،و در اینجا مقصود این است که تهدیدهاي الهی به مردم ابلاغ شود.این کلمه،بمعناي کفایت نیز
هست.
مقصود
در آیات پیش خداوند،یک سلسله از احکام و مقررات دینی را بیان کرد.اکنون مردم را وعده و وعید داده،می فرماید:
ابِ􀀀 اللّ شَدِیدُ الْعِق
􀀀
اِعْلَمُوا أَنَّ هَ
:بدانید که کیفر خداوند نسبت به گنهکاران،سخت است.
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
وَ أَنَّ هَ
:و خداوند نسبت بمردم تائب و مطیع،آمرزگار و رحیم است.
ص : 191
هر دو را آورده است،زیرا خداوند تنها کیفر را از چنین مردمی برنمی دارد،بلکه بفضل و کرم خود « مغفرت و رحمت » در اینجا
به آنها نعمت می بخشد.
از آنجا که در این آیه بشارت داده و ترسانیده بود،در آیۀ بعد فرمود:
لاغُ􀀀 ا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَ 􀀀 -م
:وظیفۀ پیامبر،تنها اداي رسالت و بیان احکام است، اما قبول و فرمانبرداري،به مردم ارتباط دارد.
ا تَکْتُمُونَ 􀀀 ا تُبْدُونَ وَ م 􀀀 اللّ یَعْلَمُ م
􀀀
وَ هُ
:هیچیک از احوال آشکار و نهان شما بر خداوند پوشیده نیست.این جمله،از لحاظ تهدید و وعید،در نهایت درجه قرار دارد.
دلالت دارد بر اینکه:شناختن عقاب و ثواب واجب است،ثواب و عقاب،در باب تکلیف،نتیجۀ «... اللّ شَدِیدُ
􀀀
اِعْلَمُوا أَنَّ هَ » آیۀ
لطف خدا هستند.
ص : 192
بیان آیۀ 100
اشاره
لغت
استواء:استوا بر چهار قسم است:مساوي بودن در مقدار،مساوي بودن در مکان، مساوي بودن در رفتن و مساوي بودن در
نیز بکار رفته است،زیرا تا استواي در مکان نباشد،چنین تمکن « استیلا » این کلمه به معناي « استواي در مکان » انفاق.از همان معناي
و اقتداري حاصل نمی شود.
خبیث:چیز پست.
بمعناي خودخواهی نیز از همین باب و مذموم است. « عجب ». اعجاب:خوشحال شدن از امري تعجب آور
مقصود
خداوند،در آیات پیش حرام و حلال را بیان کرد،اکنون براي بیان اینکه اینها با هم مساوي نیستند،می فرماید:
لا یَسْتَوِي الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ 􀀀 -قُلْ
:حسن و جبایی گویند:یعنی به آنها بگو حرام و حلال مساوي نیستند.سدي گوید:یعنی کافر و مؤمن مساوي نیستند.
وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ الْخَبِیثِ
:اگرچه بسیاري کارهاي حرام،شما را به شگفتی وادارد، زیرا در کار حرام-اگرچه بسیار باشد-برکتی نیست.حال آنکه در
حلال-اگر چه کم باشد-برکت است.برخی گویند:این خطاب به پیامبر اسلام و مقصود،امت اوست.
ابِ􀀀 ا أُولِی الْأَلْب 􀀀 اللّ ی
􀀀
فَاتَّقُوا هَ
:اي خردمندان،از کارهاي حرام بپرهیزید.
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
:شاید رستگار شوید و به ثواب بزرگ و نعمت ابدي برسید.
ص : 193
[ [سوره