گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
سورة انعام



اشاره
قُلْ » : تا پایان سه آیه و از آیۀ «... اللّ حَقَّ قَدْرِهِ
􀀀
ا قَدَرُوا هَ 􀀀 وَ م » ابن عباس می گوید:این سوره مکّی است،بجز شش آیۀ:آن از آیۀ
تا پایان سه آیه،این شش آیه،در مدینه نازل شده اند. «... ا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ 􀀀 الَوْا أَتْلُ م 􀀀تَع
در روایت دیگر از وي نقل شده است که فقط سه آیۀ دوم در مدینه نازل شده است.
از ابیّ بن کعب و عکرمه و قتاده،نقل شده است که تمام سوره،شبی در مکه بر پیامبر گرامی اسلام نازل شد در حالی که هفتاد
و به سجده افتاد.سپس کاتبان « اللّ العظیم
􀀀
سبحان ه »: هزار ملک با صداي حمد و تسبیح،سوره را همراهی میکردند.پیامبر گفت
وحی را فرا خواند و همان شب سوره را نوشتند.
در این سوره،بیشتر روي سخن با مردم مشرك و تکذیب کنندگان قیامت است.
تعداد آیات
این سوره،از نظر کوفیان 165 و از نظر بصریان 166 و از نظر حجازیان 167 آیه است.(بموارد اختلاف،در جاي خود اشاره
خواهیم کرد)
فضیلت سوره
ابیّ بن کعب،از پیشواي عالیقدر اسلام،روایت کرده است که فرمود:
سورة انعام یک جا بر من نازل شد،در حالی که 70 هزار فرشته با صداي حمد و تسبیح،سوره را همراهی میکردند.هر کس »
این سوره را بخواند،همین هفتاد هزار فرشته
ص : 3
اللّ انصاري روایت کرده است که حضرت رسول
􀀀
نیز جابر بن عبد ه « بعدد هر آیه اي یک شبانه روز بر او صلوات می فرستند
ص فرمود:
بخواند،خداوند چهل هزار فرشته،موکل او می سازد که مثل عبادت « ا تَکْسِبُونَ 􀀀 وَ یَعْلَمُ م » هر کس سه آیۀ اول سورة انعام را،تا »
ایشان را تا روز قیامت،برایش بنویسند و فرشته اي از آسمان هفتم با عصائی آهنین نازل میشود و هر گاه شیطان بخواهد در
عیاشی به اسناد خود از ابی بصیر روایت کرده است که امام صادق ع «... دلش وسوسه اي کند،با آن عصا بر سرش می کوبد
فرمود:
سورة انعام،یک جا نازل شد و هفتاد هزار ملک،سوره را با تعظیم همراهی کردند، زیرا در هفتاد جاي آن نام خداوند آمده »
سپس فرمود: « است.اگر مردم میدانستند در قرائت آن چقدر فضیلت است،آن را ترك نمیکردند
هر که را بخداوند حاجتی است که میخواهد بر آورده شود،چهار رکعت نماز با فاتحه الکتاب و سورة انعام بخواند و بعد از »
آنکه از قرائت فارغ شد،بگوید:
یا کریم یا کریم یا کریم،یا عظیم یا عظیم یا عظیم،یا اعظم من کل عظیم یا سمیع الدعاء،یا من لا تغیره اللیالی و الایام.صل علی
محمد و آل محمد.
و ارحم ضعفی و فقري و فاقتی و مسکنتی یا من رحم الشیخ یعقوب حین رد علیه یوسف قره عینه.یا من رحم ایوب بعد طول
بلائه.یا من رحم محمداً و من الیتم آواه و نصره علی جبابره قریش و طواغیتها و امکنه منهم.یا مغیث یا مغیث یا مغیث.... بخدا
علی بن ابراهیم نقل کرده است که حضرت « قسم اگر این دعا را بخوانی و همۀ حوائج خود را از خدا بخواهی،بتو عطا می کند
رضا ع فرمود:
سورة انعام،یک جا نازل شد و هفتاد هزار فرشته با صداي تسبیح و تهلیل و تکبیر سوره را همراهی کردند.هر کس این سوره »
« را بخواند،فرشتگان تا روز قیامت،برایش تسبیح می کنند
ص : 4
ابو صالح نقل کرده است که ابن عباس می گفت:
« هر کس سوره انعام را هر شب بخواند،روز قیامت از مردمی است که ایمن هستند و آتش را هرگز به چشم خود نمی بیند »
تفسیر سوره
خاتمه داد.سورة انعام را هم با بیان خلقت آسمانها و زمین و...آغاز کرد که « ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 􀀀 عَل » خداوند سورة مائده را به آیۀ
دلیل قدرت کامل اوست.می فرماید:
ص : 5
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 1 تا 3
اشاره
( ماتِ وَ اَلنُّورَ ثُمَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ( 1 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ اَلظُّلُ 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّ
􀀀
منِ اَلرَّحِیمِ . اَلْحَمْدُ هِ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
اتِ وَ فِی اَلْأَرْضِ یَعْلَمُ 􀀀 ماو 􀀀 اَللّ فِی اَلسَّ
􀀀
ی أَجَلاً وَ أَجَ لٌ مُسَ  می عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ( 2) وَ هُوَ هُ 􀀀 هُوَ اَلَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَض
( ا تَکْسِبُونَ ( 3 􀀀 سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ م
(1)
ترجمه
بنام خداوند رحمان و رحیم.ستایش خداي راست که آسمانها و زمین را آفرید و ظلمات و نور را پدید آورد.آن گاه کسانی
که کافر شده اند،دیگري را با پروردگار خویش برابر میکنند.او کسی است که شما را از خاك آفرید،سپس مدتی مقرر کرد و
مدتی معین نزد اوست.باز هم شما شک می کنید.
او کسی است که در آسمانها و زمین،معبود همگان است و به نهان و آشکار و کردار شما آگاه است.
ص : 6
1) -سورة انعام آیۀ 1 و 2 و 3 جزء 7 سورة 6 -1
2- بیان آیۀ 1
اشاره
تعداد آیات
را پایان آیۀ دو « ماتِ وَ النُّورَ 􀀀 وَ جَعَلَ الظُّلُ » بنا بر تعداد عراقیان و شامیان دو آیه و بنا بر تعداد حجازیان سه آیه است.دستۀ اخیر
دانسته اند.
لغت
عدل:خلاف جور.
اجل:پایان مدت.اجل انسان،یعنی پایان عمرش امتراء:شک.بیان شبهه،بدون اینکه جوابی به آن داده شود.
مقصود
خداوند،این سوره را با ستایش خویش آغاز میکند،تا بمردم بفهماند که او سزاوار همه ستایش هاست،زیرا تمام نعمتهاي اصلی
و فرعی از اوست و صفات عالی به او اختصاص دارد.می فرماید:
اتِ وَ الْأَرْضَ 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ الَّذِي خَلَقَ السَّ
􀀀
اَلْحَمْدُ هِ
:ستایش مخصوص خدایی است که آسمانها و زمین را با همۀ صنایع عجیب و حکمتهاي بدیع آنها،اختراع کرده است.
برخی گویند:یعنی خدا را-که آفریدگار آسمانها و زمین است-ستایش کنید، بنا بر این منظور،امر است.علت اینکه امر را
بصورت خبر آورده،این است که براي بیان مقصود،رساتر است،زیرا جامع دو مطلب است:یکی اینکه حمد مخصوص
خداست.دیگر اینکه مردم وظیفه دارند خدا را حمد کنند.
ما در بارة معناي حمد و تفسیر آن،بقدر کافی،در سورة حمد گفتگو کرده ایم.
ماتِ وَ النُّورَ 􀀀 وَ جَعَلَ الظُّلُ
:سدّي و جماعتی از مفسران گویند:منظور از آفرینش ظلمتها و نور،شب و روز است.قتاده گوید:منظور بهشت و جهنم است.
ص : 7
آورده،این است که:نخست ظلمت، سپس نور را آفریده است.هم چنان که آفرینش آسمانها « نور » را پیش از « ظلمت » علت اینکه
پیش از آفرینش زمین است.
اکنون تعجب می کند از کسانی که با اینهمه دلایل روشن بر یکتایی خدا، گرفتار شرك و بت پرستی شده اند: ثُمَّ الَّذِینَ
کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ :مردمی که کافر شده و منکر حقند،خدا را مساوي دیگران قرار داده،براي او شریک قرار می دهند.
در آغاز جمله،به یک معناي لطیف اشاره دارد و آن این است که:از یک طرف روش مشرکین را مورد انکار « ثم » آمدن کلمۀ
در آیۀ بعد است.دلیل « ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ » قرار دهد و از طرف دیگر مؤمنین را از روش ایشان به تعجب در آورد.نظیر آن جملۀ
این تعجب این است که مشرکین از یک سو اعتراف داشتند که تمام نعمتهاي اصلی و فرعی از خدا است و او را خالق و رازق
می شناختند و از سوي دیگر بر خلاف اعتقاد و اعتراف خود به پرستش سنگ و چوبهاي بیجان و بی سود و زیان می
پرداختند.
ی أَجَلًا 􀀀 هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَض
:مقصود آدم است.یعنی:
خداوند پدر شما را از خاك آفریده است.شما هم فرزندان او هستید و همانطوري که پدر شما از خاك است،شما نیز از خاك
هستید.پس از آفرینش شما،براي شما اجلی مقرر ساخت که تا فرا رسیدن آن،در این جهان زندگی کنید.
قضاء،بمعناي حکم،امر،خلق،اتمام و اکمال است.
وَ أَجَلٌ مُسَ  می عِنْدَهُ
:در این باره اقوالی است:
-1 گروهی از مفسرین معتقدند که:مقصود از اجل اول،مدت زندگی انسان تا وقت مرگ است و مقصود از اجل دوم،از وقت
مرگ تا روز قیامت است. عطاء از ابن عباس روایت کرده است که:یعنی خداوند از وقت تولد تا مرگ انسان، اجلی تعیین
کرده و اجل معینی از وقت مرگ تا قیامت،پیش خداوند است که احدي به آن علم ندارد.هر گاه،انسان،صالح باشد،خداوند بر
دوران زندگی او در
ص : 8
این جهان می افزاید و از مدت دوران پس از مرگ تا قیامت او کم می کند و اگر ناصالح باشد،از عمر او کم می کند و بر
دوران بعدي می افزاید.چنان که می فرماید:
- فاطر 11 عمر هیچکس زیاد یا کم نشود،جز اینکه در کتابی است) 2 ) « ابٍ􀀀 إِلاّ فِی کِت
􀀀
لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ 􀀀 ا یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ 􀀀 وَ م »
جبائی و سعید بن جبیر و مجاهد گویند:منظور از اجل اول،عمر انسان در دنیا و منظور از اجل دوم،آخرت است،زیرا مدت
زندگی آخرت،بی پایان است و جز خدا کسی نمی داند.اینکه می گوید:این مدت،پیش خداوند معین است،بخاطر این است
در آسمان،نوشته شده است. « لوح محفوظ » که در
لوح محفوظ،جایی است که تنها خداوند،در آنجا در بارة خلق حکم می کند.
-3 ابو مسلم گوید:مقصود از اجل اول،اجل گذشتگان و مقصود از اجل دوم، اجل آیندگان است.
-4 از ابن عباس روایت شده است که:مقصود از اجل اول،خواب است که روح انسان در وقت خواب گرفته میشود و در
بیداري باز میگردد و مقصود از اجل دوم،مرگ انسان است.
است(زمر 42 :آن را که مرگش رسیده،نگه میدارد و دیگري را تا وقت معین « ی أَجَلٍ مُسَ  می 􀀀 ي إِل 􀀀 وَ یُرْسِلُ الْأُخْر » مؤید آن جملۀ
اجل » وقتی است که انسان در آن وقت زندگی میکند و « اجل حیات ». در اصل به معناي وقت است « اجل » باز می فرستد) کلمۀ
وقت مرگ یا قتل انسان است.اگر چه در مورد قتل،اجل حقیقی انسان فرا نرسیده است و بعید نیست که این تعبیر « موت یا قتل
صلۀ رحم عمر را افزایش میدهد و صدقه،اجل انسان را به تاخیر می اندازد و »: مجازي باشد.در بعضی از اخبار آمده است که
پس مانعی نیست که به غیر اجل حقیقی انسان هم اجل، گفته شود. «.... خداوند اجل قوم یونس را به تاخیر انداخت و
ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ
:این خطاب،متوجه کفار است که در بارة قیامت،شک
ص : 9
میکردند.به آنها میگوید:خداوند شما را آفریده و از حالی به حالی نقل داده و مرگ را بر شما مقرر داشته است اینها را می
بینید و اقرار دارید.مع الوصف شک و تکذیب می کنید.با اینکه:کسی که بر آغاز چیزي قادر است،بر اعادة آن نیز قدرت
دارد.
ص : 10
بیان آیۀ 3
اشاره
اعراب
اتِ وَ فِی 􀀀 ماو 􀀀 فِی السَّ » خبر « یعلم » مبتدا و « اللّ
􀀀
ه » پس «... اللّ یعلم
􀀀
الامر ه »: هو:بهتر این است که این ضمیر براي شان و قصه باشد.یعنی
.« یعلم » مفعول « سرکم » و« یعلم » در محل نصب به « الْأَرْضِ
مقصود
اتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ 􀀀 ماو 􀀀 اللّ فِی السَّ
􀀀
وَ هُوَ هُ
:این خطاب متوجه همه مخلوقات است.خواه فرشتگان که در آسمانند یا جن و بشر که در زمینند.
ا تَکْسِبُونَ :یعنی بر همۀ 􀀀 خداوند به اسرار و حالات و کارهاي ایشان آگاه است و بر او مخفی نیست چنان که میفرماید وَ یَعْلَمُ م
کارهاي نیک و بد شما آگاه است و شما را بر حسب کردارتان پاداش می دهد.
ممکن است خطاب،تنها متوجه انسانها باشد.یعنی:کسی که در آسمانها و زمین،معبود همۀ مخلوقات است به نهان و آشکار
( شما انسانها آگاه است و هیچیک از امور مربوطه به شما بر او پوشیده نیست. ( 1
ص : 11
ممکن است به معناي معبود و متعلق جار و مجرور باشد و ممکن است جار و مجرور متعلق به محذوف و « اللّ
􀀀
ه » 1) -کلمۀ -1
اگر چه اسم علم « اللّ
􀀀
ه » باشد.مؤلف در هر دو وجه اشکال میکند.لکن از ابو بکر سراج نقل کرده است که « اللّ
􀀀
ه » حال یا خبر براي
است،لکن معناي ثنا و تعظیم دارد و معناي آن قریب به معناي فعل است،بنا بر این ممکن است که متعلق جار و مجرور واقع
شود.یعنی: خداوند که در آسمانها و زمین مورد تعظیم است به نهان و آشکار شما آگاه است.با این بیان،شبهۀ مکان داشتن
« هٌ􀀀 هٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِل 􀀀 ماءِ إِل 􀀀 وَ هُوَ الَّذِي فِی السَّ » : خداوند از بین می رود و عبارت،از عیب و اشکال پیراسته میشود.نظیر آن جملۀ
(زخرف 84 :او کسی است که در آسمان و زمین،معبود و مورد تعظیم است.)
« ا تَکْسِبُونَ 􀀀 وَ یَعْلَمُ م »
:خداوند به نیتهاي شما و حالات و کردار شما آگاه است.
از این آیه،بر می آید که خداوند،بذات خویش عالم است و علمش را از دیگري کسب نکرده است.زیرا کسی که علم ذاتی
ندارد،علمش محدود است.
(1
متعلق « اتِ وَ فِی الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 فِی السَّ » خبر و « اللّ
􀀀
ه » مبتدا و « هو » و« اللّ
􀀀
ه » (طبق این بیان،جار و مجرور متعلق است به معناي مستفاد از
یا خبر دوم است.یعنی:اوست که در آسمانها و زمین به خداوندي یگانه است.در همه جا هست و بهیچ مکانی نزدیکتر « اللّ
􀀀
ه » به
از مکان دیگر نیست.این معنی را با تاکیدي بیشتر،چنین بیان کرد:او کسی است که راز پوشیده شما و کار آشکار شما را می
داند. ترتیبی که در اینجا در خصوص معانی آیه با توجه بوجوه مختلف اعراب،ذکر شده است، از کارهایی است که مؤلف
بزرگوار،معتقد است پیش از او کسی انجام نداده است. با این بیان از لحاظ اصول دین هم شبهه اي متوجه آیه نیست.کسانی
که معتقدند خداوند داراي مکان است،از این آیه،نمیتوانند استفاده اي کنند.بلکه آیه در رد آنهاست.
ص : 12
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 4 تا 6
اشاره
کانُوا بِهِ 􀀀 ا 􀀀 اءُ م 􀀀 جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْب 􀀀 لَمّ
ا 􀀀 بِالْح ا مُعْرِضِ ینَ ( 4) فَقَدْ کَ ذَّبُوا قَِّ 􀀀 ک عَنْه انُوا 􀀀 إِلاّ
􀀀
اتِ رَبِّهِمْ 􀀀 ا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آی 􀀀 وَ م
اراً وَ جَعَلْنَا 􀀀 ماءَ عَلَیْهِمْ مِدْر 􀀀 ا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا اَلسَّ 􀀀 مَکَّنّ فِی اَلْأَرْضِ م
اه 􀀀 ا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مُْ 􀀀 یَسْتَهْزِؤُنَ ( 5) أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْن
( ا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ( 6 􀀀 اهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْن 􀀀 ارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْن 􀀀 اَلْأَنْه
(1)
ترجمه
هیچ آیه اي از آیه هاي خداوند،بر آنها نازل نشد،جز اینکه از آن روي گردان شدند.
و چون حق بسوي ایشان آمد،دروغ شمردند.بزودي اخبار آنچه مسخره میکرده اند،به آنها می رسد.
آیا ندانسته اند که پیش از آنها چه نسلهایی را هلاك کرده ایم که ایشان را در زمین تمکنی داده بودیم که به شما نداده
ایم؟باران فراوان براي آنها فرستادیم و نهرها را در زیر پایشان جاري کردیم.آن گاه بکیفر گناهانشان هلاکشان کردیم و از پی
آنها نسلی دیگر بوجود آوردیم.
ص : 13
1) -آیۀ 4 و 5 و 6 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
5- بیان آیه 4
اشاره
اعراب
مِنْ آیَهٍ
براي تبعیض « من »: اتِ􀀀 زایده است و فایدة آن فرا گرفتن همۀ موارد و به اصطلاح استغراق جنس است.در محل رفع. مِنْ آی « من »:
است.
مقصود
اکنون خداوند در بارة کفاري که در آغاز سوره،از آنها یاد شد،می فرماید:
ا مُعْرِضِینَ 􀀀 کانُوا عَنْه 􀀀 إِلاّ
􀀀
اتِ رَبِّهِمْ 􀀀 ا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آی 􀀀 وَ م
:هیچ دلیل و معجزه اي نظیر شق القمر و آیات قرآنی و...از جانب پروردگار،براي آنها فرستاده نمیشود، جز اینکه از آنها
اعراض کرده،نمی پذیرند و آنها را دلیل یکتایی خداوند و راستگویی پیامبر قرار نمیدهند.
جاءَهُمْ 􀀀 لَمّ
ا􀀀 بِالْح فَقَدْ کَذَّبُوا قَِّ
:اینها قرآن و سایر امور دینی را که از جانب پروردگار و حق است،مورد تکذیب قرار دادند.
کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 􀀀 ا 􀀀 اءُ م 􀀀 فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْب
:بزودي خبر کیفر آنچه را که مورد استهزا قرار می دهند،به آنها می رسد.یعنی متوجه عذاب آخرت خواهند شد.
استهزاء،بمعناي تحقیر و کوچک شمردن چیزي است با بیانی که موهم تعظیم باشد.
ص : 14
بیان آیه 6
اشاره
لغت
قرن:مردم یک عصر که مقارن و معاصر یکدیگرند.قرن را هشتاد سال و هفتاد سال دانسته اند.بنظر ما قرن،مردمی هستند که با
پیامبري یا عالمی معاصر باشند، خواه مدت آن کم باشد یا زیاد.پیامبر اسلام فرمود،
یعنی:بهترین شما،آنهایی هستند که معاصر منند،سپس مردمی « خیرکم قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم »
که بعد از آنها می آیند،سپس مردمی که بعد از آنها می آیند.
تمکین:تمکن دادن به کسی براي انجام کاري خواه بوسیلۀ دادن ابزار آن کار باشد،خواه بوسیله اي دیگر.
اقدار به معناي قدرت بخشیدن است.
مدرار:صیغۀ مبالغه است.یعنی بارانی که به شدت و همیشه ببارد.
اعراب
را باطل کرده است.البته بر حسب « یروا » زیرا استفهام صدارت طلب است.در حقیقت استفهام عمل « یروا » نه « اهلکنا » کم:مفعول
از خبر به خطاب،منتقل شده و کلام را توسعه بخشیده است. « لکم » لفظ نه بر حسب معنی.در اینجا بوسیله
فرموده و هر دو از نظر استعمالات عرب، صحیح است. « نُمَکِّنْ لَکُمْ » و یک جا « مَکَّنّ
اه 􀀀 مُْ » یک جا
مقصود
اکنون خداوند متعال آنها را بیاد سرگذشت عبرت آموز گذشتگان انداخته:
می فرماید:
ا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ 􀀀 مَکَّنّ فِی الْأَرْضِ م
اه 􀀀 ا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مُْ 􀀀 أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْن
:
ص : 15
آیا این کافران نمیدانند که ما بسیاري از امتها را در قرنهاي گذشته،هلاك و نابود کرده ایم،با اینکه به آنها قدرت و ثروتی
بخشیده بودیم که به شما نه بخشیدیم؟ مقصود این است که آنها را از لحاظ غلامان و کنیزان و اموال و قدرت و و سلطنت و
نفوذ و در ازاي عمر،در گشایش و رفاه قرار دادیم.شما اخبار آنها را شنیده و خانه ها و آثار آنها را دیده اید.
اراً 􀀀 ماءَ عَلَیْهِمْ مِدْر 􀀀 وَ أَرْسَلْنَا السَّ
در اینجا به معناي باران است. « سماء ». :ابن عباس گوید:مقصود این است که باران و برکات روزي را براي آنها می فرستادیم
اهُمْ بِذُنُوبِهِمْ 􀀀 ارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْن 􀀀 وَ جَعَلْنَا الْأَنْه
:و آبها را در رودها براي آنها جاري ساختیم:اما هیچیک از این نعمتها و قدرتها آن را سودي نبخشید.همین که سرکشی و
قانون شکنی کردند،آنها را هلاك کردیم.
ا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ 􀀀 وَ أَنْشَأْن
:پس از هلاك آنها مردم دیگري را بوجود آوردیم.
دلالت آیه
از این آیه،بر می آید که تفکر و تدبر و بحث کردن با منکرین قیامت لازم است.باید به آنها فهمانید که:خدایی که گذشتگان
را هلاك کرده و اقوام و ملل دیگري بعد از آنها آفریده،قادر است که این جهان را فانی کند و جهان دیگري را خلق کند و
مردم را پس از مرگ،از قبرها بیرون آورد و بحساب اعمالشان رسیدگی کند.
ص : 16
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 7 تا 10
اشاره
لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ 􀀀 الُوا لَوْ 􀀀 إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ ( 7) وَ ق
􀀀
ذا 􀀀􀀀 الَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ ه 􀀀 طاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَق 􀀀 اباً فِی قِرْ 􀀀 ا عَلَیْکَ کِت 􀀀 وَ لَوْ نَزَّلْن
ا یَلْبِسُونَ ( 9) وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ م 􀀀 اهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْن 􀀀 اهُ مَلَکاً لَجَعَلْن 􀀀 لا یُنْظَرُونَ ( 8) وَ لَوْ جَعَلْن 􀀀 ا مَلَکاً لَقُضِ یَ اَلْأَمْرُ ثُمَّ 􀀀 أَنْزَلْن
( کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ( 10 􀀀 ا 􀀀 حاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ م 􀀀 قَبْلِکَ فَ
(1)
ترجمه
اگر نوشته اي را در جزوه اي براي ایشان بفرستیم و آن را با دستهاي خویش لمس کنند،کسانی که کافر شده اند،گویند:این
بجز سحري آشکار،نیست.
گفتند:چرا فرشته اي بر او نازل نشد؟اگر فرشته اي نازل می کردیم،کار تمام می شد و به آنها مهلت داده نمیشد.اگر فرستادة
خویش را فرشته اي قرار میدادیم، او را بصورت آدمی در می آوردیم و آنچه را اکنون مشتبه میسازند،بر آنها مشتبه
میکردیم.پیش از تو پیامبرانی مورد استهزاء قرار گرفته اند.آنها که پیامبران را مسخره میکردند به کیفر آنچه مورد استهزاء قرار
میداند،گرفتار شدند.
ص : 17
1) -آیۀ 7 و 8 و 9 و 10 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 7
اشاره
شان نزول
اللّ بن ابی امیه و نوفل بن خویلد،نازل شده است.اینها به پیامبر اسلام،گفتند:
􀀀
کلبی گوید:این آیه،در بارة نضر بن حرث و عبد ه
-ما بتو ایمان نمی آوریم.مگر اینکه کتابی از جانب خداوند همراه چهار فرشته،بر تو نازل شود و فرشتگان شهادت دهند که
کتاب از جانب خداست و تو رسول خدایی.
مقصود
اکنون خداوند پرده از روي عناد و ستیزه جویی آنها برداشته،می فرماید:
إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ
􀀀
ذا 􀀀􀀀 الَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ ه 􀀀 طاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَق 􀀀 اباً فِی قِرْ 􀀀 ا عَلَیْکَ کِت 􀀀 وَ لَوْ نَزَّلْن
صحیفه یا کتاب است.ابن عباس گوید:منظور کتابی است که از آسمان بزمین آویخته شده باشد. « قرطاس » :مقصود از
بقدري آنها در انکار حق،سرسختی نشان میدادند که خداوند به پیامبرش فرمود:اگر وحی خود را بصورت مطالبی که بر
صفحات کتابی نقش شده است،بر تو نازل کنیم و آنان،این کتاب را علاوه بر اینکه بچشم خود می بینند،بدست خود لمس
کنند،باز هم می گویند:چیزي جز سحر نیست!زیرا عناد و سرسختی و سنگدلی را بحد اعلا رسانیده اند.
دلالت آیه
عدلی مذهبان به لطف خداوند متعال،اعتقاد دارند.این آیه،موید اعتقاد آنهاست،زیرا بیان میکند که خداوند چنین کتابی را
بخاطر اینکه می دانست آنها ایمان نمی آورند،نفرستاد و این کمال لطف خداوند است.
ص : 18
10-9- بیان آیه 8
اشاره
لغت
ی􀀀 ذا قَض 􀀀 وَ إِ » قضاء:این کلمه،داراي معانی مختلفی است که جامع همۀ آنها پایان دادن است در بارة معانی آن در سورة بقره،آیۀ
ما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ( 117 )گفتگو کرده ایم. 􀀀 أَمْراً فَإِنَّ
لبس:مشتبه ساختن و مشکل کردن چیزي،بطوري که فهم انسان از درك آن عاجز شود.
حیق:فرا گرفتن و دامنگیر شدن انسان،نتیجۀ کار زشتی که انجام داده است.
مقصود
اکنون به نقل قول کافران پرداخته،می فرماید:
لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ 􀀀 الُوا لَوْ 􀀀 وَ ق
اللّ علیه و آله ملکی نازل نشد که او را بچشم خود مشاهده کنیم و رسالت وي را تصدیق کنیم؟
􀀀
:گفتند:چرا بر محمد صلّی ه
سپس براي نشان دادن اینکه ستیزه گري آنها باوج خود رسیده است،می فرماید:
لا یُنْظَرُونَ 􀀀 ا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ 􀀀 وَ لَوْ أَنْزَلْن
:اگر طبق میل آنها فرشته اي فرستاده بودیم،ایمان نمی آوردند و حکمت و مصلحت،ایجاب میکرد که دیگر به آنها مهلت
ندهیم و بیدرنگ آنها را گرفتار عذاب کرده،نابودشان کنیم.این معنی از حسن و قتاده و سدّي است.
مجاهد گوید:مقصود این است که فرشته اي بصورت اصلی می فرستادیم،قیامت بر پا می شد یا اینکه آنها دچار عذاب می
شدند.سپس می فرماید:
اهُ رَجُلًا 􀀀 اهُ مَلَکاً لَجَعَلْن 􀀀 وَ لَوْ جَعَلْن
:اگر ملکی را بعنوان رسالت یا بعنوان اینکه برسالت پیامبر-بنا بخواهش آنها-گواهی دهد،می فرستادیم،باز هم او را بصورت
آدمی در می آوردیم،زیرا آدمیان قادر نیستند که فرشته را بصورت اصلی مشاهده کنند.
مگر اینکه تجسم پیدا کند.به همین جهت است که فرشتگان بصورت انسان بر پیامبران
ص : 19
نازل می شدند.جبرئیل بصورت دحیۀ کلبی بخدمت پیامبر می رسید.فرشتگانی که براي آزمایش،بر داود نازل شدند،به شکل
دو انسان بودند و اینطور وانمود کردند که با یکدیگر اختلاف دارند و آمده اند که داود در میان آنها قضاوت کند(ص 20 به
بعد) چند فرشته اي که بر ابراهیم و لوط نازل شدند،بعنوان مهمان بر آنها وارد شدند.
ا یَلْبِسُونَ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ م 􀀀 وَ لَلَبَسْن
:زجاج می گوید:کفار مردم ساده لوح را در بارة پیامبر دچار شک و تردید میکردند و میگفتند:این هم بشري است مثل
شما.در اینجا خداوند می فرماید:اگر فرشته اي هم بصورت آدمی فرستاده بودیم،همانطوري که مردم ساده لوح دچار اشتباه
شده اند.آنها هم دچار اشتباه می شدند.بدینترتیب آمدن فرشته،دردي دوا نمیکند و شبهه اي را از میان بر نمیدارد و هم چنان
بر همان حال سابق خود باقی می مانند.
برخی گفته اند:منظور این است که اگر فرشته اي نازل شود،جز از راه تفکر او را نمی شناسند.از آنجا که اینها اهل تفکر
نیستند،هم چنان بر اشتباه خود باقی می مانند.
اینکه می گوید:ما امر را بر آنها مشتبه می ساختیم،بخاطر این است که عامل اصلی خداوند است،زیرا با نازل شدن فرشته،از
جانب خداوند،این اشتباه حاصل میشود.
بدنبال این مطالب،براي تسلیت خاطر پیامبر می فرماید:
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ
:امتهاي گذشته،پیامبران پیشین را مورد استهزاء قرار میدادند.تو نخستین پیامبري نیستی که از طرف مردم،مورد استهزاء قرار
میگیري.امت تو هم اولین امتی نیست که پیامبر خود را استهزا میکند.
کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 􀀀 ا 􀀀 حاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ م 􀀀 فَ
:آنچه پیامبران بمنظور بیدار کردن مردم در بارة نتایج گناه و آثار شوم انحراف،گفته بودند و مورد مسخرة ایشان قرار گرفته
بود،دامنگیرشان شد.
( ضحاك و زجاج گویند: یعنی به کیفر استهزا،عذاب خدا آنها را احاطه کرد. ( 1
ص : 20
کنایه از عذاب « ما » و اگر «... جزاء ما کانوا به » : کنایه از قرآن و شریعت باشد،مضاف حذف شده است.یعنی « ما » 1) -اگر -1
.«... فحاق بهم العذاب الذي کانوا »: باشد،احتیاج به تقدیر مضاف نیست. یعنی
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 11 تا 13
اشاره
ی نَفْسِهِ 􀀀 لِلّ کَتَبَ عَل
􀀀
اتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلْ هِ 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی اَلسَّ 􀀀 اقِبَهُ اَلْمُکَ ذِّبِینَ ( 11 ) قُلْ لِمَنْ م 􀀀 کانَ ع 􀀀 قُلْ سِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ ثُمَّ اُنْظُرُوا کَیْفَ
ارِ وَ هُوَ 􀀀 ا سَ کَنَ فِی اَللَّیْلِ وَ اَلنَّه 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ ( 12 ) وَ لَهُ م 􀀀 لا رَیْبَ فِیهِ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَ هُمْ فَهُمْ 􀀀 امَهِ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 اَلرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِل
( اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ ( 13
(1)
ترجمه
بگو:در زمین گردش کنید و بچشم ظاهر و باطن،بنگرید که سرنوشت تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟بگو:آنچه در
آسمانها و زمین است،از کیست؟بگو:از خدا.او رحمت را بر خویشتن لازم کرده است.سوگند که شما را تا روز قیامت،مهلت
میدهد و در آن روز که تردیدي در آن نیست،شما را جمع می کند.آنها که خویشتن را بزیان افکنده اند،ایمان نمی
آورند.براي خداست آنچه در ظلمت شب و نور روز، آرامش گزیند.او شنوا و داناست.
ص : 21
1) -آیه 11 و 12 و 13 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
13-12- بیان آیه 11
اشاره
اعراب
اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ
لَیَجْمَعَنَّکُ مْ :لام قسم.ممکن است این جمله،آغاز کلام و ممکن است بدل و مفسر « یُؤْمِنُونَ 􀀀 فَهُمْ لا » :مبتدا و خبر آن
باشد « الرحمه » از
مقصود
اکنون خطاب به پیامبر خود کرده،میفرماید:
اقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ
:نظر کردن در چیزي،عبارت از کوشش براي فهم آن است از راه چشم و فکر و استدلال.
به پیامبر خود دستور میدهد که به آنها بگوید:در روي زمین گردش و سفر کنید و با چشم ظاهر و چشم باطن،بنگرید که
آنهایی که حق را مسخره و تکذیب میکردند،به چه سرنوشتی گرفتار شدند؟ بدیهی است که اگر خود تکذیب کنندگان نابود
شده بودند،امّا دیار و آثار آنها باقی بود و نشان میداد که آنها چگونه گرفتار عذاب خدا شده و راه زوال پیموده اند.
آري آنها اگر طبق دستور قرآن کریم به جهانگردي می پرداختند،کمی بیدار می شدند و دست از کفر و طغیان بر می
داشتند.سپس می فرماید:
اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 قُلْ لِمَنْ م
:از این کافران سؤال کن که آنچه در آسمانها و زمین است،از کیست؟آیا خدا آنها را آفریده است یا بتها؟بدیهی است که می
گویند:
خدا آفریده است.اگر آنها نگفتند،تو بگو.
ی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ 􀀀 لِلّ کَتَبَ عَل
􀀀
قُلْ هِ
:بگو:مالک و خالق و صاحب اختیار همۀ موجودات خداوند است که هر گونه بخواهد،در آنها تصرف میکند.او بر خود واجب
ص : 22
کرده است که بخلق خود نعمت ببخشد.و بقولی یعنی بمردم پاداش بدهد.
برخی گویند: منظور این است که او بر خود لازم کرده است که مردم را مهلت دهد تا در صدد تدارك گذشته بر آمده،از
گناهان خود توبه کنند.
کلبی گوید:منظور این است که خداوند بر خویشتن لازم کرده است که امت محمّد را مثل امتهاي دیگر در برابر گناهان دچار
عذاب نکند و آنها را بکیفر تکذیب گرفتار نسازد،بلکه تا روز قیامت مهلت دهد.
امَهِ 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِل
:آري رحمت او نسبت به شما مردم این است که تا روز قیامت به شما مهلت می دهد،آن گاه شما را جمع و به اعمال شما
را تفسیر میکند.مقصود این است که گنهکار از این مهلت،استفاده « الرحمه »، رسیدگی میکند.این جمله،همانطوري که گفته ایم
کند و نادم و تائب شود.
برخی گویند:این جمله،خطاب بمنکرین قیامت است.یعنی:میان شما و روز قیامت که منکر آن هستید،جمع خواهیم کرد و در
آن روز تمام نسلها بیک جا می آوریم.
لا رَیْبَ فِیهِ 􀀀
:روز قیامت،همان روزي است که:در بارة آن تردیدي نیست.
ممکن است گفته شود:چگونه مشرکین را از روز قیامت می ترساند،حال آنکه آنها منکر قیامت هستند و کسی که منکر چیزي
هست،از آن نمی ترسد؟ پاسخ این است که:در حقیقت خداوند میخواهد آنها را الزام کند که قیامت حتمی است.وانگهی این
مطلب بدنبال دلیل قیامت ذکر شده و صحیح است.
دیگر اینکه:در اینجا بطور مطلق،از قیامت نفی شک و تردید شده است،در حالی که مردم کافر در بارة آن شک و تردید
دارند.لکن باید توجه داشت که حق،حق است، خواه کسی در باره آن تردیدي داشته باشد یا نه.از طرف دیگر،دلایل طوري
بیان شده اند که جایی براي شک و تردید باقی نمیگذارند،زیرا نعمتهاي دنیا هم براي نیکوکاران است هم براي بدکاران،بنا بر
این باید جاي دیگري باشد که میان بدکاران و نیکوکاران فرق گذاشته شود.دلیل دیگر این است که:تکلیفات الهی پاداش
لازم دارند.از آنجا که دادن پاداش در این جهان ممکن نیست،زیرا پاداش باید خالی از
ص : 23
شایبۀ رنج و زحمت باشد و چنین پاداشی در این جهان وجود ندارد و نیز پاداش نباید توام با تکلیف که خود مشقت و زحمت
لازم دارد،باشد،پس جهان دیگري باید باشد که فقط در آنجا پاداش بی رنج و مزد بی زحمت به نیکوکاران داده شود.از همۀ
این دلایل که بگذریم،ملاحظه می کنیم که در این جهان،ستمکاران بهر گونه ستمی دست می یازند و هیچگونه انتقامی به
نفع مظلوم از آنها گرفته نمیشود.گروهی دچار بیماري و درد و مصیبت میشوند بدون اینکه استحقاقی داشته باشند.یا عوضی به
آنها داده شود.اینها ایجاب می کنند که جهان دیگري باشد که بمردم عوض داده شود و حق مظلوم از ظالم گرفته شود.
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ
:با آنها که کفر و عناد،خود را بورطۀ هلاك افکنده اند،ایمان نمی آورند و در برابر حق تسلیم نمیشوند.قبلا به این نکته اشاره
کرد که ملک آسمان ها و زمین،از خداست.اکنون در بارة موجوداتی که در آسمانها و زمین هستند،می فرماید:
ارِ 􀀀 ا سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّه 􀀀 وَ لَهُ م
:آفرینش و مالکیت و سلطنت هر چه در زیر پرده ظلمت شب یا در زیر پردة سفید روز ساکن است،بخدا تعلق دارد.در آیۀ
پیش فرمود:
موجوداتی که در آسمانها و زمین هستند،بخدا تعلق دارند و در این آیه،میفرماید، موجوداتی که در ظلمت شب و نور
روز،ساکنند،از خدا هستند و بدینترتیب در قلمرو بی نهایت مکان و زمان،حکومت و قدرت خود را توسعه بخشید.گویا
مقصود این است که تمام اجسام و عوارض آنها بخدا تعلق دارند.مقصود از سکون،در حقیقت،حلول و وجود است.
برخی گفته اند:منظور این است که تمام موجوداتی که در شب،آرمیده اند و تمام موجوداتی که در روز،بکوشش و تلاش
مشغولند،مخلوق خدا هستند.علت اینکه فقط سکون را آورده و به تحرك،اشاره اي نکرده،این است که بیشتر،موجودات در
حال سکون و آرامش و کمتر در تحرکند.وانگهی بدنبال هر تحرکی،سکون و آرامش است.پس آیه،باین معنی است: براي
خداست موجوداتی که شب و روز در حال آرامش
ص : 24
و تحرك هستند.لکن عرب،با ذکر یک طرف قضیه،از ذکر طرف دیگر خودداري میکند.
نحل 81 )یعنی:جامه هایی ) « رابِیلَ- تَقِیکُمُ الْحَرَّ 􀀀 سَ » : علاوه بر این قسمتی که ذکر شده،بر قسمت محذوف دلالت می کند.مثل
که شما را از سرما و گرما هر دو حفظ میکند، نه فقط از گرما.
پرسش چرا از میان تمام جنبه هاي عالم خلقت،تنها به حرکت و سکون اشاره کرده است؟ پاسخ علت این است که:حرکت و
سکون موجودات،دلالت دارند بر اینکه آنها از نیستی به هستی آمده اند و هر چه از نیستی به هستی آمده باشد،نیازمند خالق و
صانع است.
بعلاوه،هیچ جسمی خالی از حرکت و سکون نیست؛بنا بر این براي حرکت خود، محتاج محرك و براي سکون خود نیازمند
کسی است که او را از حرکت باز دارد و سکون بخشد؛زیرا نسبت جسم،به حرکت و سکون،مساوي است و هیچکدام بدون
یک علت، عارض آن نمیشود.از آنجا که در آغاز آیه،مطلبی را آورده بود که نتیجۀ آن اثبات صانع و آفریدگار جهان
است،در پایان آیه،اشاره اي به بعضی از صفات او کرده،میفرماید:
وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
:سمیع یعنی شنوا.خدا همواره سمیع است،زیرا معناي آن یکی است که اگر موجود زنده اي در جهان خلقت پدید آید،خداوند
شنواي صوت اوست.علیم،یعنی کسی که به تدبیر عالم خلقت و هر موجودي عالم باشد.
در این آیه،شب و روز بمنزلۀ مسکن موجودات به شمار آمد،زیرا سکون موجودات از شب و روز نیست.خداوند با همین جملۀ
کوتاه،بموجودات بی شمار عالم هستی اشاره کرد و این از فصاحت و بلاغت قرآن کریم است.
شاعر عرب،نابغه،در شعر زیر،توانسته است بیک همچو شاهکار ادبی دست بزند:
فانک کاللیل الذي هو مدرکی
و ان خلت ان المنتأي عنک واسع
یعنی:قلمرو قدرت تو وسیع است.تو همچون ظلمت شب،مرا فرا می گیري.
بهر کجا فرار کنم،از قلمرو قدرت تو خارج نمیشوم.
ص : 25
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 14 تا 15
اشاره
لا تَکُونَنَّ مِنَ 􀀀 لا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ 􀀀 ماو 􀀀 اطِرِ اَلسَّ 􀀀 اَللّ أَتَّخِ ذُ وَلِیا ف
􀀀
قُلْ أَ غَیْرَ هِ
( ذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ( 15 􀀀 خافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَ 􀀀 اَلْمُشْرِکِینَ ( 14 ) قُلْ إِنِّی أَ
(1)
ترجمه
بگو:آیا جز خدا را ولی و صاحب اختیار خود قرار دهم؟خدا آفریدگار آسمانها و زمین است.اطعام میکند و اطعام
نمیشود.بگو:به من دستور داده شده است که اولین مسلم باشم و از مشرکین نباشم.
بگو:اگر خدا را معصیت کنم،از عذاب روزي بزرگ می ترسم.
ص : 26
1) -آیه 14 و 15 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
15- بیان آیۀ 14
اشاره
لغت
را نفهمیده بودم.تا اینکه دو نفر « فاطر » فطره:آفرینش موجودات و آوردن آنها از نیستی به هستی.ابن عباس گوید:من معناي
یعنی:من از اول چاه را حفر کرده ام. « انا فطرتها »: عربی که بر سر چاهی اختلاف داشتند، نزد من آمدند و یکی از آنها گفت
اعراب
اللّ
􀀀
غَیْرَ هِ
إِنْ عَ َ ص یْتُ رَبِّی :ممکن است جملۀ معترضه باشد و محلی از اعراب نداشته باشد و ممکن است جملۀ حالیه « اتخذ » :مفعول دوم
باشد در هر صورت،جواب شرط محذوف است.
شان نزول
گفته اند:اهل مکه،به پیامبر گفتند:
-دین قومت را رها کردي.میدانیم که این کار را از روي فقر انجام داده اي.ما مقداري از اموال خود را بتو می دهیم که از همۀ
ما ثروتمندتر شوي.
به همین مناسبت،آیه نازل شد.
مقصود
اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 اطِرِ السَّ 􀀀 اللّ أَتَّخِذُ وَلِیا ف
􀀀
قُلْ أَ غَیْرَ هِ
:به این مشرکین بگو:
چگونه ممکن است از خدایی که آسمانها و زمین را از نیستی بهستی آورده است، دور شوم و جز او را ولی و سرور و صاحب
اختیار خود قرار دهم؟ ولیّ،کسی است که صاحب اختیار کسی باشد.مقصود این است که من کسی را جز خدا ولی خودم
قرار نمیدهم،لکن جمله را بصورت پرسش آورده،تا در بیان مقصود، رساتر باشد.
ص : 27
لا یُطْعَمُ 􀀀 وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ
:او خداي است که موجودات را روزي میدهد و نیازي بروزي دیگران ندارد.اما علت اینکه بجاي روزي دادن،اطعام کردن را
بکار می برد، این است که مردم بیشتر نیازمند طعام هستند.بعلاوه،از این بیان،استنباط میشود که خداوند شباهتی به موجودات
جسمانی که نیازمند غذا هستند،ندارد.تنها موجودات جسمانی به غذا محتاجند.
این آیه،استدلال محکمی است در برابر کافران.کسی که خالق آسمانها و زمین و پدید آورندة موجودات و مدبر و رازق و
اطعام کنندة ایشان است و همۀ موجودات، دست نیاز بسوي درگاه او بر آورده اند،برتر از آن است که مانند و نظیري داشته
باشد.
او قادر،قاهر،غنی و حیّ است و جز او کسی سزاوار پرستش نیست.
قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ
:بگو:خدا بمن فرمان داده است که نخستین کسی باشم که در برابر فرمانش تسلیم و در برابر حکمش راضی باشم.پیش از
همه، خدا را عبادت کنم و پیش از همه بعد از دوران فترت رسل به او ایمان آورم،بنا بر این او اولین مؤمن و مسلمان است،زیرا
بر او وحی نازل شده است.
برخی گویند:یعنی مامورم که اولین خاضع و مؤمن و حق شناس و رها کنندة شرك و بت پرستی باشم.چنان که موسی گفت:
اعراف 143 :خدایا منزهی تو.بدرگاهت توبه می کنم و من نخستین مؤمن هستم) ) « حانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 سُبْ »
إِنّ
􀀀
ا » : مقصود موسی این بود که من از کسانی نیستم که میخواستند ترا بچشم بنگرند.و چنان که ساحران دربار فرعون گفتند
شعراء- 51 .)یعنی:طمع ما این است که خدا از خطاهاي ما در گذرد، زیرا ) « کُنّ أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ
ا􀀀 أَن ا 􀀀ان 􀀀 طای 􀀀 ا خَ 􀀀 ا رَبُّن 􀀀 نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَن
ما نخستین کسانی هستیم که به سحر نبودن عصا و حق بودن آن از میان ساحران ایمان می آوریم.
لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 􀀀 وَ
:نه تنها به من امر کرده است که اولین مؤمن و مسلم باشم،بلکه امر کرده است که خود را از صف مشرکین خارج سازم.
ص : 28
ذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ 􀀀 خافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَ 􀀀 قُلْ إِنِّی أَ
:بگو من یقین دارم و می ترسم که اگر امر خدا را ترك و او را معصیت کنم یا غیر او را ولی خود قرار داده،پرستش کنم،در
آن روز بزرگ و هولناك که دلها را به طپش می افکند،یعنی روز قیامت،گرفتار عذاب خدا شوم .
ص : 29
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 16 تا 18
اشاره
إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ
􀀀
کاشِفَ لَهُ 􀀀 لا 􀀀 اَللّ بِضُ رٍّ فَ
􀀀
ذلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْمُبِینُ ( 16 ) وَ إِنْ یَمْسَ سْکَ هُ 􀀀 مَنْ یُصْ رَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ
( ادِهِ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْخَبِیرُ ( 18 􀀀 اهِرُ فَوْقَ عِب 􀀀 ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 17 ) وَ هُوَ اَلْق 􀀀 فَهُوَ عَل
(1)
ترجمه
هر کس عذاب خدا در آن روز،از او برداشته شود،خدا او را رحم کرده و این، رستگاري بزرگ است.
اگر از جانب خدا زیانی بتو برسد،جز او کسی آن زیان را دور نمیسازد و اگر خیري بتو رسد.او بر هر چیزي تواناست.او مقتدر
و بر سر بندگان خویش غالب است.
او حکیم و آگاه است.
ص : 30
17 و 18 سوره انعام جزء 7 سوره 6 1) -آیه 16 -1
بیان آیۀ 16
اشاره
قرائت
یصرف:حمزه و کسایی و خلف و یعقوب و ابو بکر،بفتح یاء و کسر راء و دیگران بضم یاء و فتح راء خوانده اند.بنا بر اول
است ممکن است ضمیر مفعول که عاید به عذاب است نیز حذف شده باشد.بدیهی است که « ربی » ضمیر عاید به « یصرف » فاعل
شرطیه است و موصوله نیست تا عاید آن حذف شده باشد.بنا بر قرائت دوم،نایب فاعل ضمیر مستتر است که به عذاب « من »
برمیگردد. « من » به « عنه » برمیگردد.در هر صورت ضمیر
مقصود
مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ
:آنان که از عذاب خدا در روز قیامت، آسوده هستند و خدا آنها را آمرزیده است،حتماً از رحم و پاداش خدا برخوردار می
شوند. مقصود این است که تنها عذاب از آنها برداشته نمیشود،بلکه مورد رحمت خدا نیز قرار می گیرند.
ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ 􀀀 وَ
:رستگاري آشکار،همین است.
ممکن است مقصود این باشد،که تنها عذاب از کسانی برداشته میشود که رحمت خدا شامل حالشان شود.از پیامبر گرامی
روایت شده است که فرمود:
-به خدا هیچکس با عمل خود داخل بهشت نمیشود.
گفتند:
اللّ ،حتی شما؟! دست را بر سر گذاشت و با صداي بلند فرمود.
􀀀
-یا رسول ه
-حتی مرا هم در دریاي رحمت و فضل خود فرو خواهد برد.
ص : 31
18- بیان آیۀ 17
اشاره
مقصود
اکنون این مطلب را بیان میکند که تنها خداوند مالک سود و زیان است.
می فرماید:
إِلاّ هُوَ
􀀀
کاشِفَ لَهُ 􀀀 لا 􀀀 اللّ بِضُرٍّ فَ
􀀀
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ هُ
:اگر خداوند ترا دچار فقر یا بیماري یا گرفتاري دیگري کند،هیچکس جز خودش قادر نیست که ترا نجات دهد و آسوده
کند.
ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 􀀀 وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَل
:و اگر از جانب خداوند روزي فراوان و تندرستی و دیگر امور پسندیدة دنیا،نصیب تو شود،او بر همه چیز قادر است و سود و
زیان مردم بدست اوست.هیچکس قادر نیست که جلو سود و زیانهایی که خدا بمردم می رساند،بگیرد.
؟ « اللّ
􀀀
إِنْ یَمْسَ سْکَ هُ... » : پرسش مس کردن،خاصیت اجسام است،اما خدا جسم نیست که کسی را مس کند.چرا می گوید
پاسخ مقصود این نیست که خدا کسی را مس میکند،بلکه مقصود این است که سود و زیان از جانب خداوند بر مردم نازل
میشوند و آنها را مس میکنند.در حقیقت،سود و زیان مردم را مس میکنند نه خدا.
دو اسم جامع هستند که شامل هر سود و زیانی میشوند. « خیر » و« ضرّ » کلمه هاي
ادِهِ 􀀀 اهِرُ فَوْقَ عِب 􀀀 وَ هُوَ الْق
:او بر بندگان خویش غالب است.همۀ بندگان در زیر نفوذ قدرت او قرار دارند و هیچکس از قلمرو قدرت او خارج
نیست.نظیر آن
ص : 32
است(فتح 10 )مقصود این است که خدا از همه قویتر است. « اللّ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ
􀀀
یَدُ هِ »
وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ
:خداوند در عین اینکه قادر و قاهر است،حکیم و آگاه است و هیچ کاري را بدون مصلحت،انجام نمیدهد.
یا صفت فعل است یا صفت ذات.بنا بر تفسیري که ما کردیم و قاهر را به معناي قادر بودن ذات حق دانستیم،صفت ذات « قاهر »
است،اما برخی هم صفت فعل دانسته اند.
گویند:خداوند هنگامی قاهر است که دیگري را مقهور و مغلوب خود قرار دهد.بنا بر این معنی، قاهر صفت همیشگی حق
نیست.
ص : 33
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 19 تا 20
اشاره
اَللّ
􀀀
ذَا اَلْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ هِ 􀀀 اَللّ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ ه
􀀀
ادَهً قُلِ هُ 􀀀 قُلْ أَيُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَه
اءَهُمُ 􀀀 ما یَعْرِفُونَ أَبْن 􀀀 ابَ یَعْرِفُونَهُ کَ 􀀀 اهُمُ اَلْکِت 􀀀 مِمّ تُشْرِکُونَ ( 19 ) اَلَّذِینَ آتَیْن
ا􀀀 ب احِدٌ وَ إِنَّنِی رَِيءٌ 􀀀 إِل و هٌ􀀀 هُو ما 􀀀 لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّ 􀀀 ي قُلْ 􀀀 آلِه أُخْر هًَ
( لا یُؤْمِنُونَ ( 20 􀀀 اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ
(1)
ترجمه
بگو:چه چیزي براي شهادت بزرگتر است؟بگو:خدا میان من و شما گواه است.این قرآن بمن وحی شده است تا شما و هر کس
که قرآن باو برسد،بترسانم.
آیا شما شهادت می دهید که با خدا خدایان دیگري است؟بگو:من گواهی نمیدهم.
بگو:فقط او خداي یکتاست و من از آنچه شریک قرار میدهید،بیزارم.
آنان که کتاب بر آنها نازل کرده ایم،پیامبر را چنان می شناسند که پسران خود.
آنان که خویشتن را بزیان افکنده اند،ایمان نمی آورند.
ص : 34
1) -سورة انعام آیۀ 19 و 20 جزء 7 سورة 6 -1
20- بیان آیه 19
اشاره
اعراب
شهاده:تمیز وَ مَنْ بَلَغَ :در محل نصب به انذار.عائد موصول حذف شده است.
ابَ􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 اَلَّذِینَ آتَیْن
یا مبتدا « اهُمُ 􀀀 اَلَّذِینَ آتَیْن » اَلَّذِینَ خَسِرُوا :صفت « یعرفونه » :مبتدا.خبر آن
شان نزول
کلبی گوید:اهل مکه،خدمت پیامبر آمده،عرض کردند:
-آیا خدا پیامبري جز تو سراغ نداشت که بفرستد؟هیچکس ترا تصدیق نمیکند.
از یهودیان پرسیده ایم،آنها هم در کتابهاي خود بنام تو بر نخورده اند.اکنون شاهدي بیاور که برسالت تو شهادت دهد.
از اینرو آیه نازل شد.
مقصود
ادَهً 􀀀 قُلْ أَيُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَه
:به این کفار بگو:چه چیز در نظر شما براي شهادت به رسالت من مهمتر است تا همان را بیاورم و گواه صدق گفتار خویش
قرار دهم؟ممکن است بگویند:خدا از همه چیز و همه کس مهمتر است.اگر اینطور گفتند،چه بهتر؟!و اگر نگفتند،تو بگو.
اللّ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ
􀀀
قُلِ هُ
:بگو:خداوند میان من و شما گواه است و به رسالت و نبوت من گواهی میدهد.و بقولی:یعنی خدا شاهد است که من تبلیغ
رسالت می کنم و شما تکذیبم می کنید.
ذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ 􀀀 وَ أُوحِیَ إِلَیَّ ه
:خدا این قرآن را بعنوان
ص : 35
دلیل یا گواه راستگویی من،بر من نازل کرده است تا شما و هر کس که تا روز قیامت قرآن به او برسد،از عذاب خداوند
بترسانم.
حسن در تفسیر خود از پیامبر روایت کرده است که:هر کس که صداي دعوت من به یگانه پرستی به او برسد،مصداق این آیه
است و بر او اتمام حجت شده است.
محمد بن کعب گوید:هر کس که قرآن به او برسد،گویی پیامبر اسلام را دیده و سخن او را شنیده است.
مجاهد گوید:قرآن بهر جا بیاید،دعوت کننده و ترساننده است.وي همین آیه را می خواند.
در تفسیر عیاشی است که امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام میفرمودند:
این است که هر کس،امامی از آل محمد(ص)ببیند که مردم را بوسیلۀ قرآن می ترساند،مثل این است که خود « مَنْ بَلَغَ » معناي
است. « انذر » در محل رفع و عطف بر ضمیر مستتر در « مَنْ بَلَغَ » پیغمبر را دیده است.بنا بر این بیان
دلالت آیه
شیء چیزي « اللّ
􀀀
قُلِ هُ » می فرماید « ادَهً 􀀀 قُلْ أَيُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَه » نامید،زیرا در جواب « شیء » از این آیه،برمی آید که خدا را می توان
است اما نه مثل اشیاء دیگر.او با موجودات جهان- « شیء » است که بتوان به آن علم پیدا کرد و از آن خبر داد،بنا بر این خداوند
اعم از موجودات جوهري و عرضی-تفاوت دارد و اشتراك اسمی موجب مشابهت و برابري او با موجودات دیگر نمیشود.
استفاده میشود که پیامبر،خاتم انبیا و مبعوث بهمۀ جهانیان در همۀ اعصار است. « مَنْ بَلَغَ » از جملۀ
ي :این جمله،بصورت استفهام و پرسش است:اما 􀀀 اللّ آلِهَهً أُخْر
􀀀
در آیۀ بعد،براي توبیخ آنها می فرماید أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ هِ
معناي آن انکار و ردّ است.یعنی:شما چگونه شهادت می دهید که با خداوند، خدایان دیگري است،با اینکه بطلان این
مطلب،مسلم است و دلایل روشنی در
ص : 36
دست است که خدا یکی است؟ ( 1)اکنون به پیامبر خود میفرماید:
لا أَشْهَدُ 􀀀 قُلْ
:بگو:من چنین شهادتی نمی دهم.اگر چه شما بدون هیچگونه دلیلی شهادت می دهید و بزعم خود براي خدا اثبات شریک می
کنید.
شاهد به کسی می گویند که براي اثبات دعواي مدعی گواهی می دهد.
مِمّ تُشْرِکُونَ
ا􀀀 ب احِدٌ وَ إِنَّنِی رَِيءٌ 􀀀 إِل و هٌ􀀀 هُو ما 􀀀 قُلْ إِنَّ
:به کسانی که شهادت می دهند که خدایان دیگري با خدا هستند،بگو:خداوند،معبود یکتا و یگانه است.
من از بتهاي شما و از بت پرستیهاي شما بیزارم.
علما می گویند:مستحبّ است کسی که مسلمان میشود،شهادتین را بر زبان آورد و از هر دینی بجز اسلام تبري جوید.
اکنون این نکته را بیان می کند که کفار بر دو دسته اند:جاهل و معاند.
می فرماید:
اءَهُمُ 􀀀 ما یَعْرِفُونَ أَبْن 􀀀 ابَ یَعْرِفُونَهُ کَ 􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 اَلَّذِینَ آتَیْن
:این جمله را در سورة بقره،تفسیر کرده ایم.
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ
اول باشد،منظور اهل کتاب است که با اینکه « الذین » صفت براي « الذین » :آنان که خود را بزیان افکنده اند،ایمان نمی آورند.اگر
وي را همچون فرزندان خود می شناسند،دچار زیانکاري شده،به او ایمان نمی آورند.اما اگر ارتباطی به سابق نداشته
باشد،شامل همۀ کفار میشود.
اللّ بن سلام گفت:خداوند در قرآن کریم
􀀀
ابو حمزة ثمالی گوید:وقتی که پیامبر گرامی اسلام وارد مدینه شد،عمر به عبد ه
اللّ بن سلام گفت:ما
􀀀
فرموده است که:اهل کتاب،پیامبر را همچون فرزندان خود می شناسند.آیا این مطلب صحیح است؟ عبد ه
پیامبر را با همان اوصافی که خداوند بیان کرده
ص : 37
« ی􀀀 ماءُ الْحُسْن 􀀀 لِلّ الْأَسْ
􀀀
وَ هِ » مؤنث آورده است.مثل « اخري » جمع است و حکم مؤنث را دارد،صفت آن را « آلهه » 1) -از آنجا که -1
. « ی􀀀 الُ الْقُرُونِ الْأُول 􀀀 ما ب 􀀀 فَ» و
است،در میان شما می شناسیم.همانطوري که فرزندان خود را می شناسیم.بخدا قسم،من محمد(ص)را از پسرم بهتر می شناسم.
عمر گفت:چطور؟ پاسخ داد:محمد را با اوصافی که خداوند برایش شمرده است،می شناسم و اطمینان پیدا می کنم.اما در بارة
پسرم اطمینان ندارم.شاید مادرش خطایی کرده باشد.
عمر گفت:توفیق یافتی و راست گفتی و بصواب رفتی.
ص : 38
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 21 تا 24
اشاره
اَلظّ ( 21 ) وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا
􀀀
لا یُفْلِحُ الِمُونَ 􀀀 اتِهِ إِنَّهُ 􀀀 اَللّ کَ ذِباً أَوْ کَ ذَّبَ بِآی
􀀀
ي عَلَی هِ 􀀀 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَر
ی􀀀 کُنّ مُشْرِکِینَ ( 23 ) اُنْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَل
ا􀀀 ا 􀀀 ر م ا􀀀 اَللّ بَِّن
􀀀
الُوا وَ هِ 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
کاؤُکُمُ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 22 ) ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ 􀀀 أَیْنَ شُرَ
( کانُوا یَفْتَرُونَ ( 24 􀀀 ا 􀀀 أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ م
(1)
ترجمه
ظالم تر از کسی نسبت دروغ به خدا می دهد و آیات خدا را تکذیب می کند، کیست؟ستمکاران رستگار نمیشوند.
روزي که همۀ آنها را محشور می کنیم.سپس به آنهایی که براي خدا شریک قرار داده اند،گوییم کجایند شریکان شما که می
پنداشتند شریک خدا هستند؟ آن گاه پاسخ آنها جز این نباشد که گویند:قسم بخدا،پروردگارمان،که ما مشرك نبوده ایم.
بنگر که چگونه بخود دروغ بستند و دروغی که ساخته بودند،گم میشود و براي آنها سودي ندارد.
ص : 39
1) -آیۀ 21 و 22 و 23 و 24 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
22- بیان آیه 21
اشاره
قرائت
برگردد و قرائت « اللّ
􀀀
ه » نحشرهم:یعقوب این کلمه را به یاء و دیگران به نون خوانده اند.قرائت یاء بنا بر این است که ضمیر آن به
نون بنا بر این است که کلامی مستقل باشد.
اعراب
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ
« تزعمونهم شرکاء » یعنی « تزعمون » اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ :عائد موصول حذف شده است.همچنین دو مفعول «... اذکر یوم » :یعنی
مقصود
اکنون خداوند متعال،در مقام توبیخ آنها بر آمده،میفرماید:
اتِهِ 􀀀 اللّ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآی
􀀀
ي عَلَی هِ 􀀀 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَر
:این استفهام به معناي انکار است.ابن عباس گوید:یعنی هیچکس ستمکارتر از کسی که بخدا نسبت دروغ داده:
خدایان دیگري را شریکش قرار میدهد یا قرآن و پیامبر و معجزاتش را تکذیب می کند،نیست.
الظّ
􀀀
لا یُفْلِحُ الِمُونَ 􀀀 إِنَّهُ
:مردم ستمکار،یعنی کسانی که به نبوت حضرت محمد(ص) کافرند و آیات خدا را تکذیب و انکار می کنند،برحمت و ثواب
و رضوان خدا و نجات از آتش رستگار نمی شوند.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً
:روزي بیاید که همۀ آنها را از قبرها محشور و وارد محل حساب کنیم.
کاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ 􀀀 ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَ
:آن گاه به آنها
ص : 40
که براي ما شریکانی قرار داده اند،خواهیم گفت:کجایند آنان که گمان می کردند شریک ما هستند؟ در وجه این
سؤال،اختلاف شده است.
برخی گویند:روز قیامت،مشرکین می بینند خداوند از گناه اهل توحید در می- گذرد.بیکدیگر می گویند:هر گاه از شما
سؤال کردند،بگویید:ما یکتا پرست بوده ایم.
هنگامی که خداوند آنها را جمع می کند،به آنها می گوید:شرکاء کجا هستند؟ تا بدانند که خداوند علم دارد که آنها مشرك
بوده اند و کتمان کردن براي آنها سودي ندارد.
بیشتر مفسران گویند:مشرکین گمان می کنند که بتها پیش خدا آنها را شفاعت خواهند کرد.روز قیامت به آنها گفته
میشود:کجایند آنان که شریک خدا می پنداشتید و گمان میکردید که شفیع شما خواهند شد؟بدینترتیب آنها را توبیخ
کرده،سرکوفت می دهند.
اینکه می گوید:شرکاي ایشان،بخاطر این است که آنان بتها را براي خاطر خودشان شریک خدا می پنداشتند.زعم به معناي
دروغ است.ابن عباس گوید:هر زعمی در کتاب خدا بمعناي دروغ است.این آیه،دلیل است بر ردّ جبریان و اثبات معاد و زنده
شدن تمام مردم.
ص : 41
24- بیان آیه 23
اشاره
قرائت
را به نصب و ابن کثیر و ابن عامر و « فتنتهم » را به تاء « لم تکن » لم تکن فتنتهم:اهل مدینه و ابو عمرو و ابو بکر از عاصم و خلف
حفص از عاصم به رفع خوانده اند.
لم » به نصب خوانده شود،فاعل « فتنتهم » را به نصب خوانده اند.بنا بر اینکه « فتنتهم » را به یاء « لم یکن » حمزه و کسایی و یعقوب
قول است که چون مقصود از آن فتنه است،مؤنث آورده شده،چنان که اگر فعل به یاء هم خوانده شود،فاعل آن قول « تکن
فاعل است. « فتنتهم » است.قرائت متن به این اعتبار است که
و وجه جر این است « یا ربّنا » ربنا:حمزه و کسایی و خلف به نصب و دیگران به جر خوانده اند.وجه نصب این است که بتقدیر
که صفت باشد.
لغت
یعنی آن مرد شیفتۀ آن زن شد.شاعر گوید: « فتن الرجل بالمرأه ». فتنه:آزمایش
لئن فتنتنی لهی بالامس افتنت
عقیلا فامسی قد قلی کل مسلم
یعنی:اگر دنیا مرا آزمود و شیفتۀ خود کرد،دیروز هم عقیل را چنان شیفتۀ خود کرد که هر مسلمانی را بخشم در آورد.
اعراب
« کذبوا » کیف:مفعول
مقصود
اشاره
اکنون خداوند بنقل پاسخ آنها پرداخته،می فرماید:
کُنّ مُشْرِکِینَ
ا􀀀 ا 􀀀 ر م ا􀀀 اللّ بَِّن
􀀀
الُوا وَ هِ 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ
:در بارة معناي
ص : 42
فتنه،اختلاف است:
-1 یعنی:پاسخ آنها این است که می گویند:بخدا ما مشرك نبودیم،زیرا وقتی که از آنها سؤال میکنند که:شرکا کجا هستند؟در
حقیقت آنها را امتحان میکنند.
پاسخ این امتحان چیزي جز این نیست که بگویند:بخدا ما مشرك نبودیم.
-2 یعنی:عذر آنها این است که بگویند ما مشرك نبودیم.این معنی از ابن عباس و قتاده و مروي از امام صادق(ع)است.
-3 زجاج گوید:این آیه داراي معناي لطیفی است که کسانی می فهمند که به رموز کلام آشنا باشند.خداوند متعال،در این
آیات،گفتگوهایی که میان پیامبر و مشرکین ردّ و بدل شده بود و شیفتگی و دلبستگی ایشان را نسبت بشرك بیان کرد.بدیهی
است که این شیفتگی و دلبستگی سرانجام خوشی ندارد و عاقبت کار،آنها بخود می آیند و به بیهودگی رفتار خود و بی
ارزشی بتها پی می برند و از آنها تبري میجویند. خیلی عادي است که هر گاه انسانی شخص گمراهی را دوست بدارد،همین
که آن شخص دچار هلاکت و بدبختی شد،از او نفرت پیدا می کند.آن گاه به او می گویند که دوستی تو نسبت بآن
شخص،بخاطر این بود که شیفته و دلبستۀ او شده بودي.پس فتنه در اینجا به معناي شرك و شیفتگی به بتهاست.مؤید این
مطلب روایت عطا از ابن عباس است که:
مقصود از فتنۀ آنها،شرك آنها در دنیاست.بازگشت این معنی به حذف مضاف است.
یعنی:عاقبت فتنۀ آنها(عاقبه فتنتهم)جز این نیست که بگویند....
پرسش چگونه ممکن است در آنجا دروغ بگویند و قسم دروغ بخورند،با اینکه آنجا دار تکلیف نیست؟مردم بخاطر مشاهدة
حقایق و بر طرف شدن شک و تردید و معرفت آنها نسبت بخدا،ناگزیرند دست از کارهاي زشت بردارند.
پاسخ معناي گفتار آنها این است که:ما بر حسب اعتقاد خودمان در دنیا مشرك نبوده ایم.
چه مشرکین در دنیا معتقدند که راه صواب می پیمایند.از همین جهت است که در آخرت
ص : 43
بر این اعتقاد خود سوگند یاد میکنند و خود را راستگو میدانند.
برخی گوید:علت اینکه سوگند میخورند،این است که بر اثر ترس از قیامت، عقل خود را از کف داده اند،اما همین که عقلشان
بجا آمد،زبان به اقرار و اعتراف می گشایند.
ممکن است با مشاهدة اهوال قیامت،چنان مدهوش شده باشند که شرك خود را در دنیا فراموش کرده باشند.
ی أَنْفُسِهِمْ 􀀀 اُنْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَل
:ببین اینها چگونه بر خویشتن دروغ می بندند و سوگند دروغ یاد می کنند.
این استفهام،براي اظهار تعجب و شگفتی است.منظور این نیست که پیامبر به صحنه قیامت نگاه کند،زیرا آخرت هنوز فرا
نرسیده و قابل دیدن نیست.منظور این است که پیامبر در بارة این گفتار دقت کند.
در اینجا خداوند آنها را دروغگو معرفی می کند،در حالی که آنها بعقیدة خودشان راستگو هستند.علت این است که دروغ
عبارت از خلاف واقع گفتن است.خواه گوینده، علم داشته باشد که خلاف واقع می گوید یا نه.آنها می گویند:ما مشرك
نبوده ایم.در حالی که مشرك بوده اند.پس دروغگو هستند.
جبائی گوید:یعنی ببین آنها چگونه در دنیا بخود دروغ می بندند و با اینکه حقیقتاً مشرك هستند،معتقدند که بر حقند.
کانُوا یَفْتَرُونَ 􀀀 ا 􀀀 وَ ضَلَّ عَنْهُمْ م
:آنها بدروغ می گفتند:بتها پیش خدا شفاعت ما می کنند.روز قیامت بتها را نمی بینند و از آنها نفعی نمی برند.برخی
گویند:این جمله اختصاصی به بتها ندارد.اصولا هر چه را که انسان بغیر از خداوند پرستش کند، در روز قیامت گمش می کند
و نفعی از او نمی برد.
یک بحث کلامی
عدلی مذهبان اختلاف کرده اند که آیا مردم در آخرت،ممکن است دروغ بگویند.
بنا بر آنچه ما گفتیم،صحیح این است که ممکن نیست.برخی گویند ممکن است بر اثر
ص : 44
ترس و وحشت،دروغ بگویند،اما همین که بهشتیان وارد بهشت و دوزخیان وارد دوزخ شدند،دیگر ممکن نیست کسی دروغ
بگوید یا کار زشتی کند.بلکه ناچارند زشتی ها را ترك کنند.این قول از ابی بکر بن اخشید است.برخی از متکلمین می
گویند:
در همه حال ممکن است دروغ بگویند یا کار زشت کنند.
ص : 45
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 25 تا 26
اشاره
جاؤُكَ 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 ا 􀀀 ی بِه لا ؤُْمِنُوا 􀀀 آی آذ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ هٍَ انِهِم 􀀀 ی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی 􀀀 جَعَلْن عَل ا􀀀 إِلَی وَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ ْکَ
ا􀀀 إِلاّ أَنْفُسَ هُمْ وَ م
􀀀
ساطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ ( 25 ) وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ 􀀀 إِلاّ أَ
􀀀
ذا 􀀀􀀀 جادِلُونَکَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ ه 􀀀 یُ
( یَشْعُرُونَ ( 26
(1)
ترجمه
برخی از آنها بتو گوش می دهند.ما بر دلهاي ایشان پوشش و در گوشهاي ایشان سنگینی افکنده ایم که نفهمند.آنها هر آیه
اي ببینند،ایمان نمی آورند.حتی هنگامی که نزد تو می آیند،با تو بجدال پرداخته،کافران گویند:این نیست مگر احادیث
عجیب و غریب گذشتگان.
آنها مردم را از وي نهی میکند.و از وي دور میشوند و جز خویشتن را هلاك نمیکنند و نمیدانند.
ص : 46
1) -آیه 25 و 26 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیۀ 25
اشاره
لغت
وقر:سنگینی گوش.شاعر گوید: « کنان » اکنّه:پوشش ها.جمع
و کلام سیئ قد وقرت
اذنی منه و ما بی من صمم
یعنی:سخن زشتی که گوش من از آن سنگین شد،در حالی که من دچار کري نیستم.
نوشته « اساطیر الاولین » یعنی نوشتن کتاب گرفته شده است.مقصود از « سطر کتاب » این کلمه از « اسطاره » و« اسطوره » اساطیر:جمع
جمع « اساطیر » بنا بر این ممکن است « اساطیر » به « اسطار » بسته میشود و « اسطار » به « سطر » هاي عجیب و غریب پیشینیان است.جمع
جمع باشد.شاعر گوید:
انی و اسطار سطرن سطرا
لقائل یا نصر نصرا نصرا
یعنی:قسم به سطرهایی که نوشته شده اند،من می گویم:اي نصر،یاري کن.
جدال:خصومت
اعراب
أَنْ یَفْقَهُوهُ
جادِلُونَکَ :حال 􀀀 یُ «... کراهه ان » :مفعول له.یعنی
شان نزول
گفته اند:گروهی از مشرکین مکه،که نضر بن حارث و ابو سفیان و ولید بن مغیره و عتبه بن ربیعه و برادرش شیبه و...از آنها
بودند،در مجلس پیامبر که مشغول قرائت قرآن بود،نشستند و به نضر گفتند:محمد چه میخواند؟گفت:داستانهاي عجیب و
غریب
ص : 47
گذشتگان.نظیر آنچه که من در بارة گذشتگان براي شما نقل میکردم.
این آیه بهمین مناسبت نازل شد.
مقصود
اکنون خداوند در بارة حال آنها در موقع استماع قرآن می فرماید:
ذانِهِمْ وَقْراً 􀀀 ی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آ 􀀀 ا عَل 􀀀 وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْن
:گروهی از کفار که سابقاً در بارة آنها سخن گفتیم و بقول مجاهد،یعنی قریش به کلام تو گوش میکنند.اما بر دلهاي آنها
پرده اي افکنده ایم و در گوش هاي آنها سنگینی قرار داده ایم،تا سخن ترا نفهمند.
ابو عاصم عامري گوید:بهترین اقوال در اینباره این است که روایت شده،که پیامبر اسلام،شبها نماز را بلند میخواند و در ضمن
نماز قرائت قرآن میکرد،بامید اینکه کسی گوش کند و دربارة معناي آن بیندیشد و ایمان آورد.مشرکین وقتی که صداي او را
می شنیدند،بآزارش پرداخته،او را از بلند خواندن قرآن منع میکردند.
خداوند متعال آنها را خواب میکرد و بر دلهاي ایشان پوششی می افکند که از هدف خویش باز ایستند و نتوانند پیامبر را اذیت
و منع کنند.این کار را خداوند هنگامی میکرد که آنها دلایل پیامبر را شنیده بودند و بر آنها اتمام حجت شده بود و دیگر
مسلم شده بود که ایمان نخواهند آورد.پس القاي خواب بر آنها،تشبیه شده است به افکندن پرده بر دلها و سنگینی در
ا بَیْنَکَ وَ 􀀀 ذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْن 􀀀 وَ إِ » : گوشها.زیرا هر دو از نظر خاصیت عدم تدبر و دقت،یکی هستند.به همین معنی است آیۀ
اسراء 45 :هنگامی که قرآن میخوانی میان تو و آنها که به آخرت ایمان ) « جاباً مَسْتُوراً 􀀀 یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِ 􀀀 بَیْنَ الَّذِینَ لا
ندارند،پرده اي قرار میدهیم) یک احتمال هم این است که خداوند جلو فهم آنها را میگیرد و آنها را از فهم باز میدارد،بخاطر
کفرشان.یعنی کیفر کفر آنها را اینطور میدهد که موانعی در راه فهم و شنوایی آنها ایجاد کند.
احتمال سوم این است که:کفري که در دلهاي ایشان است،بطور تشبیه و مجاز،
ص : 48
پوشش دل و اعراض و روي گردانی آنها از فهم قرآن را بطور مجاز،سنگینی گوش نامیده است،زیرا با وجود کفر و اعراض
ممکن نیست،ایمان حاصل شود،چنان که با وجود پرده بر دل و سنگینی در گوش،ممکن نیست انسان چیزي بفهمد و ایمان
بیاورد.اما علت اینکه:عامل سنگینی گوش و پرده افکنی بر دلها را خودش معرفی کرده،این است که:این تشبیه را خود خداوند
بکار برده است.یعنی:ما کفر و اعراض ایشان را با پردة دل و سنگینی گوش،همانند دانستیم.چنان که هر گاه انسان کسی را
ستایش کند و فضایل و مناقبی به او نسبت دهد،می گوید:من او را فاضل و بزرگوار قرار دادم و هر گاه براي او معایب و
گناهانی بشمارد،می گوید:من او را فاسق کردم.در حالی که گوینده فقط اوصاف آنها را بیان کرده،نه اینکه تاثیري در فضل و
فسق آنها داشته است.
نمونۀ دیگر اینکه می گویند:قاضی فلان کس را عادل ساخت.یعنی حکم به عدالت او کرد و حال او را آشکار ساخت.شاعر
گوید:
جعلتنی باخلا کلا و رب منی
انی لأسمح کفا منک فی اللزب
یعنی:تو مرا بخیل شمردي.سوگند به خداي منی،چنین نیست،من در روزگار قحطی از تو دست بازترم.
ا􀀀 لا یُؤْمِنُوا بِه 􀀀 وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ
:ابن عباس گوید:یعنی اگر هر چیز عبرت- آموزي بنگرند،ایمان نمی آورند.برخی گویند:یعنی اگر معجزه اي هم ببینند که
دلیل نبوت تو باشد،ایمان نخواهند آورد.بخاطر اینکه عناد دارند.
اگر آیه را بر معناي ظاهرش حمل کنیم،صحیح نیست،زیرا کسی که نمیتواند بفهمد و بشنود،در بارة او نمیگویند:عناد دارد و
حتی اگر معجزه یا چیز عبرت آموزي هم بنگرد،ایمان نمی آورد.چنین کسی را نمیتوان غافل معرفی کرد و تکذیب آیات را بر
او عیب دانست،زیرا او ممنوع از فهم است.
اما حل اشکال این است که:خداوند در وصف بعضی از کفار میفرماید:
لقمان 7:هر گاه آیات ما برایش خوانده شود،طوري روي گردان میشود ) « ا􀀀 وَلّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْه
􀀀
ا ی 􀀀 اتُن 􀀀 ی عَلَیْهِ آی 􀀀 ذا تُتْل 􀀀 وَ إِ »
که گویی نشنیده است)و اگر در گوش
ص : 49
گویا در گوشهایش ) « کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً » : آنها طوري سنگینی بود که نمی شنیدند،چه معنی داشت که بدنبال آن بگوید
سنگینی است)و چه معنی داشت که او را مورد نکوهش قرار دهد،زیرا او قوة شنوایی ندارد و کسی که این قوه را ندارد،بر
ترك شنوایی نکوهش نمیشود؟(پس منظور این است که با اینکه میشنوند،همانند کرها هستند و مطلب را درك نمیکنند).
ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ 􀀀 إِلاّ أَ
􀀀
ذا 􀀀􀀀 جادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ ه 􀀀 جاءُوكَ یُ 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
اینان هنگامی که روزها نزد تو می آیند،براي کسب فضیلت و ارشاد نمی آیند،بلکه میخواهند با تو مجادله کنند و سخن ترا
مردود و باطل شمارند و دلایل توحید و نبوت، براي آنها سودي ندارد.کافران می گویند:این قرآن سخن خدا
نیست.داستانهایی از گذشتگان است که نوشته اند و بیادگار گذاشته اند.
خدا » است که در شاهنامه ها و « رستم و اسفندیار » مطالب پوچ و مهملی از قبیل داستان « ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ 􀀀 أَ» برخی گویند:منظور از
ها بوسیلۀ یک مشت مهمل گو و دروغ پرداز،براي نسلهاي تیره بخت بیادگار مانده و هیچ نفعی براي آنها ندارد. « نیامک
برخی گویند:جدال آنها همین بود که قرآن را از سنخ مطالب اساطیري معرفی می کردند.نظیر جدال دیگر آنها که:چرا آنچه
خودتان می کشید،میخورید،اما آنچه خدا کشته است،نمیخورید؟!
ص : 50
بیان آیه 26
اشاره
لغت
یعنی از آن دور میشوند. « ینئون عنه ». نأي:دوري
مقصود
وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ
:ابن عباس و محمد بن حنفیه و حسن و سدّي گویند:یعنی کافران مردم را از پیروي پیامبر نهی میکنند و خود از او دور میشوند
و فرار میکنند.قتاده و مجاهد گویند:یعنی مردم را از شنیدن قرآن منع می کنند تا در دلشان اثر نکند و خود از استماع قرآن
دور میشوند.
برخی گویند:این آیه در بارة ابو طالب،پدر گرامی علی علیه السلام است.یعنی مردم را از آزار پیامبر منع و خود از او پیروي
نمیکنند.لکن این مطلب صحیح نیست،زیرا این آیه،دنبالۀ آیاتی است که همه در نکوهش کفار هستند.به اجماع اهل بیت
هستند که « ثقل » علیهم السلام ابو طالب داراي ایمان بوده است و اجماع و اتفاق ایشان براي ما حجت است،زیرا آنها یکی از دو
طبري می « اگر به آنها تمسک جویید،هرگز گمراه نمیشوید » : پیامبر خدا امر به تمسک به آنها کرده و گفته است
نویسد:رؤساي قریش،وقتی احساس کردند که ابو طالب،سرسختانه از پیامبر دفاع میکند،نزد او رفتند و گفتند،اینک عماره بن
ولید که از جوانان قریش و صاحب جمال وجود و شهامت است بتو واگذار می کنیم تا تو هم برادر زاده ات را که باعث تفرقۀ
ما شده و ما را بیخرد میخواند،بما واگذار کنی و او را بکشیم.
ابو طالب گفت:
-زهی بی انصافی!شما فرزندتان را بمن واگذار میکنید که از او پذیرایی کنم و من فرزندم را به شما واگذار کنم که او را
بکشید؟قاعده این است که منهم
ص : 51
فرزند شما را بکشم.
آن گاه چنین گفت، -از پیامبر خدا با شمشیرهایی که از سفیدي میدرخشند و همچون جهش برق زود گذر نیستند،دفاع
میکنم.
-از رسول خدا دفاع و حمایت می کنم،همچون حمایت کننده اي دلسوز و مهربان ( 1)گفتار و اشعار بسیاري از وي در دست
است که همه شاهد اسلام وي هستند و از حد شمار،بیرون هستند.می گوید:
-مگر نمیدانید که ما محمد را همچون موسی پیامبري یافتیم که نامش در کتب آسمانی پیشین ثبت است؟ -آیا پدر ما
هاشم،براي جنگ کمر خود را نبست و فرزندان خود را به جنگ و نبرد سفارش نکرده است؟ ( 2)در یک قصیده می فرماید:
-به احمد گفتند:ترا عقلی کامل نیست و از سببی قوي حمایت نمیشوي.
( -بدانید که او بحق آمده است و زبانش را بدروغ نمی آلاید. ( 3
در قصیده اي که برادر خود حمزه را به پیروي از پیامبر تشویق کرد،می فرماید:
-اي ابا یعلی،بر دین احمد صبر و استقامت داشته باش.دین را با صبر و شکیبایی آشکار کن که توفیق پیدا می کنی.
ص : 52
1) - منعنا الرسول رسول الملیک ببیض تلالا کلمع البروق اذود و احمی رسول الملیک حمایه حام علیه شفیق -1
2) - الم تعلموا انا وجدنا محمداً نبیا کموسی خط فی اول الکتب أ لیس ابونا هاشم شد أزره و اوصی بنیه بالطعان و بالحرب -2
3) - و قالوا لاحمد انت امرؤ خلوف اللسان ضعیف السبب الا ان احمد قد جاءهم بحق و لم یاتهم بالکذب -3
-خوشحال شدم که اظهار ایمان کردي.در راه خدا یار پیامبر خدا باش ( 1)در قصیده اي دیگر میفرماید:
-در راه یاري پیامبر خدا،محمد(ص)،پایداري میکنم و براي پیروزي او با نیزه و سپاه،می جنگم ( 2)در ترغیب نجاشی،شاه
حبشه،بیاري پیامبر میفرماید.
-اي پادشاه حبشه،بدان که محمد،وزیر موسی و مسیح بن مریم است.
-برنامه اي که او آورده مثل برنامۀ موسی و عیسی براي هدایت است.همگی به امر خدا هدایت می کنند و مردم را حفظ می
کنند.
-شما نام او را در کتابهاي خود میخوانید.آنچه که در کتابهاي شما آمده، حدیث راست است،نه حدیث دروغ.
( -براي خدا شریک قرار ندهید.اسلام بیاورید که راه حق تاریک نیست. ( 3
در وقت مرگ،چنین فرمود:
-پسرم علی و بزرگ قوم،عباس را وصیت میکنم که پیامبر نیکو محضر را یاري کنند.
-حمزه که شیري است حامی حقیقت و جعفر را سفارش میکنم که در برابر مردم از او دفاع کنند.
-مادرم و هر که زاده است،فداي شما.در برابر دشمنان براي احمد،سپر
ص : 53
اللّ
􀀀
اللّ فی ه
􀀀
1) - صبرا ابا یعلی علی دین احمد و کن مظهرا للدین وفقت صابرا فقد سرنی اذ قلت انک مؤمن فکن لرسول ه -1
ناصرا
2) - اقیم علی نصر النبی محمد اقاتل عنه بالقنا و القنابل -2
اللّ یهدي و
􀀀
3) - تعلم ملیک الحبش ان محمداً وزیر لموسی و المسیح بن مریم اتی بهدي مثل الذي أتیا به و کل بامر ه -3
اللّ ندا و اسلموا و ان طریق الحق لیس بمظلم
􀀀
یعصم و انکم تتلونه فی کتابکم بصدق حدیث لا حدیث المرجم فلا تجعلوا ه
( باشید. ( 1
از این اشعار،که در قصائد مشهور او موجود است و وصایا و خطبه هاي او که نقل همه موجب قطور شدن کتاب میشود،بخوبی
برمی آید که او هرگز از پیامبر دور نمیشد،بلکه همواره با او معاشر بود و از او حمایت میکرد.بنا بر این،چگونه ممکن
است،منظور از این آیه،ابی طالب باشد.
ا یَشْعُرُونَ 􀀀 إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ م
􀀀
وَ إِنْ یُهْلِکُونَ
:نهی آنها از پیروي پیامبر و دوري آنها از وي،باعث تباهی خود آنها میشود و نمیدانند.
ص : 54
1) - اوصی بنصر النبی الخیر مشهده علیا ابنی و شیخ القوم عباسا و حمزه الاسد الحامی حقیقته و جعفرا ان یذودا دونه الناسا -1
کونوا فدي لکم امی و ما ولدت فی نصر احمد دون الناس اتراسا
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 27 تا 30
اشاره
کانُوا یُخْفُونَ مِنْ 􀀀 ا 􀀀 دا لَهُمْ م 􀀀 ا وَ نَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ ( 27 ) بَلْ بَ 􀀀 اتِ رَبِّن 􀀀 لا نُکَ ذِّبَ بِآی 􀀀 ا نُرَدُّ وَ 􀀀 ا لَیْتَن 􀀀 الُوا ی 􀀀 اَلنّ فَق
ارِ 􀀀 ع ي إِذْ وُقِفُوا لََی 􀀀 وَ لَوْ تَر
ي إِذْ 􀀀 ا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ( 29 ) وَ لَوْ تَر 􀀀 ا وَ م 􀀀 اتُنَا اَلدُّنْی 􀀀 إِلاّ حَی
􀀀
الُوا إِنْ هِیَ 􀀀 کاذِبُونَ ( 28 ) وَ ق 􀀀 ما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَ 􀀀 ادُوا لِ 􀀀 قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَع
( ما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ( 30 􀀀 ذابَ بِ 􀀀 الَ فَذُوقُوا اَلْعَ 􀀀 ا ق 􀀀 ی وَ رَبِّن 􀀀 الُوا بَل 􀀀 ذا بِالْحَقِّ ق 􀀀􀀀 الَ أَ لَیْسَ ه 􀀀 ی رَبِّهِمْ ق 􀀀 وُقِفُوا عَل
(1)
ترجمه
اگر میدیدي آنها را که بر آتش قرار دارند و میگویند:کاش باز می گشتیم.تا آیات خدا را تکذیب نکنیم و ایمان آوریم!لکن
آنچه از پیش پنهان میداشتند،براي آنها آشکار میشود و اگر باز گردند،بهمان چیزي که از آن نهی شده اند،باز میگردند و
آنها دروغگو هستند.
گفتند:زندگی فقط همین زندگی دنیاست و ما زنده نمیشویم اگر آنها را میدیدي که بر پروردگار خود وقوف یافته اند.بآنها
گوید آیا این حق نیست؟گویند:
به پروردگارمان سوگند،حق است.گوید.عذاب را بچشید که کافر بوده اید.
ص : 55
1) -آیه 27 و 28 و 29 و 30 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
28- بیان آیه 27
اشاره
قرائت
را به نصب خوانده اند. « نکون » و« لا نکذب » حفص از عاصم و حمزه و یعقوب
ابن عامر دومی را به نصب خوانده است.دیگران هر دو را برفع خوانده اند.
باشد.قرائت نصب بنا بر این است که این دو فعل داخل در تمنی « نحن » یا به تقدیر « نرد » قرائت رفع بنا بر این است که عطف بر
هستند و تمنی حکم استفهام و امر و نهی دارد.فعلی که بعد از اینها واقع میشود،خواه داراي فاء یا داراي واو باشد، منصوب
میشود.
لغت
یعنی:اسب را نگهداشتم. « وقفت الدابه » وقف:نگهداشتن
بدا:ظاهر شد.بداء نسبت بخداوند جایز نیست،زیرا بهمه چیز عالم است.
اعراب
ي􀀀 وَ لَوْ تَر
حذف شده است،بمنظور تعظیم و مهم شمردن موضوع « لو » محذوف است.در مواردي که در قرآن کریم،جواب « لو » :جواب
است.امرء القیس نیز گوید:
و جئتک لو شیء اتانا رسوله
سواك و لکن لم نجد لک مدفعا
یعنی:پیش تو آمدم و اگر قاصدي از غیر تو آمده بود،نمی آمدم ولی در برابر تو چاره اي نداشتم.
را بصورت ماضی آورده،این است که چنان این خبر، قطعی و حتمی است که گویی واقع شده است. « وقفوا » علت اینکه
مقصود
روز قیامت،مردم کافر دچار حسرت شده،آرزوي بازگشت می کنند.قرآن در
ص : 56
اینباره می فرماید:
النّ
ارِ 􀀀 ع ي إِذْ وُقِفُوا لََی 􀀀 وَ لَوْ تَر
:این جمله،سه احتمال دارد: یکی اینکه منظور این است که آنها آتش را می نگرند.دیگر اینکه:یعنی آنها بر روي آتش قرار
می گیرند احتمال سوم قول زجاج است که:یعنی آنها داخل آتش میشوند و بمقدار عذاب آن پی می برند.مثلا هر گاه گفته
شود:بر سخن فلان کس وقوف یافتم،یعنی فهمیدم و بمقصود او پی بردم.
به پیامبر خود می گوید:روزي که آنها داخل آتش میشوند،اگر آنها را بنگري، ملاحظه می کنی که بسی هول انگیز و
ا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ :هنگامی که آتش جهنم را می نگرند،از 􀀀 اتِ رَبِّن 􀀀 نُکَ ذِّبَ بِآی 􀀀 ا نُرَدُّ وَ لا 􀀀 ا لَیْتَن 􀀀 الُوا ی 􀀀 وحشتناك است ( 1)فَق
کردار خود نادم شده،گویند:کاش بدنیا برمی گشتیم تا کتابهاي آسمانی و پیامبران خدا را تکذیب نکرده،در صف مؤمنین
قرار می گرفتیم.
کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ 􀀀 ا 􀀀 دا لَهُمْ م 􀀀 بَلْ بَ
:در اینباره اقوالی است:
-1 آنچه علما از مطالب کتب آسمانی مخفی کرده بودند،براي ایشان آشکار میشود و متوجه میشوند که عالمان،عناد داشته اند.
-2 کارهایی که در نهان انجام میدادند و پوشیده میداشتند،در آنجا آشکار میشود زیرا اعضاي بدن به آنها گواهی میدهند.
-3 اینها از یک مشت مردمی پیروي کرده اند که مسالۀ قیامت و...را از آنها کتمان میکردند.روز قیامت،آنچه توسط ایشان
آنها گفتند:زندگی منحصر بهمین دنیاست و قیامت »: کتمان می شد،آشکار میشود.بدلیل اینکه در آیۀ بعد می گوید
ص : 57
1) -از لحاظ ادبی استعمال ماضی بجاي مستقبل،در صورتی که امر مستقبل حتمی الوقوع باشد،بلا مانع است.حتی استعمال -1
ظرف زمان ماضی « اذ » هر یک به جاي دیگر هم صحیح است.مثل: ستندم اذ یاتی علیک رعیلنا بار عن جرار کثیر صواهله کلمۀ
است که بر سر فعل مضارع در آمده.یعنی:هنگامی که سپاه پر شکوه ما که اسبهاي بسیار دارد،بر سر تو فرود آمد،پشیمان
میشوي.
این قول از زجاج و حسن است. .« و حیات بعد از مرگ،صحیح نیست
-4 یعنی:کیفر کفر و بی ایمانی را که در دنیا مخفی می کردند،براي آنها آشکار میشود.
در هر صورت،مقصود این است که در روز قیامت،آنها مفتضح می شوند و اسرارشان فاش و بر ملا میشود.
ما نُهُوا عَنْهُ 􀀀 ادُوا لِ 􀀀 وَ لَوْ رُدُّوا لَع
:بازگشت آنها بدنیا سودي ندارد.آنها اگر بدنیا هم بازگردند،رفتارشان بهتر نمیشود.بلکه باز هم دنبال همان رفتار و خوي
ناپسند خود را خواهند گرفت و کفر و تکذیب را از نو آغاز می کنند.
کاذِبُونَ 􀀀 وَ إِنَّهُمْ لَ
:این آرزو،دروغ است.
پرسش مگر ممکن است آرزو هم دروغ باشد؟خبر ممکن است دروغ یا راست باشد.
اما آرزو چطور؟! پاسخ برخی تمام خواسته هاي آنها را حمل بر تمنی کرده و گفته اند:دروغگویی آنها در امور دیگر است،نه
در آنچه آرزو کرده اند.مقصود این است که آنها مدعیند که در دنیا کار نیکو کرده و در اعتقاد خود خطا نکرده اند.لکن
دروغ می گویند.
یا اینکه:خداوند میخواهد بفرماید:آنها دروغ می گویند.اگر بدنیا برگردند، اصلاح نمیشوند،بلکه همان خواهند بود که بوده
اند.
ممکن است مقصود دروغ حقیقی نباشد. یعنی آنها آرزوي کاذب می کنند.
آرزویی که هرگز ممکن نیست عملی شود.گاهی در محاورات عرب،چنین تعبیراتی مشاهده میشود.مثلا به کسی که آرزوي
یعنی:آرزویت دروغ است.شاعر نیز گوید: « کذب املک »: چیز غیر ممکنی کرده است.می گویند
اللّ لا تنکحونها
􀀀
کذبتم و بیت ه
بنی شاب قرناها تصر و تحلب
یعنی:قسم بخانۀ خدا،شما آرزوي دروغ می کنید.با او زناشویی نخواهید
ص : 58
کرد.اي پسران زنی که موهایش سفید شده و هنوز شیر می دوشد.
پرسش آنها می دانند که بدنیا برنمیگردند.پس چرا آرزوي بازگشت بدنیا می کنند؟ پاسخ از این ایراد،چند جواب ممکن
است داده شود:
-1 از کجا می دانیم که اهل آخرت،همه چیز را میدانند؟تنها چیزي که می دانیم، این است که آنها خدا را بر اثر دیدن
نشانیهاي قطعی و مسلم شناخته اند،بنا بر این ممکن است،آرزو کنند،بنالند و براي خلاص خود دعا کنند.
-2 ممکن است انسان چیزي را آرزو کند که میداند عملی نمیشود.از اینرو انسان آرزو میکند که چیزي که شده است،کاش
نشده بود و چیزي که نشده است،کاش شده بود.
-3 مانعی ندارد که آنها آرزوي بازگشت و ایمان کنند.برخی همۀ کلام را براي تمنی ندانسته اند.قسمتی را تمنی و قسمتی را
خبر دانسته اند.در حقیقت آنها آرزوي بازگشت کردند و گفتند اگر باز گردیم تکذیب نمیکنم و مؤمن میشویم خداوند
میفرماید آنها دروغ می گویند.اگر باز گردند،باز هم تکذیب می کنند و مؤمن نخواهند شد این معنی در صورتی صحیح است
را برفع قرائت کنیم. « نکون » و« نکذب » که
می گویند:ابو عمرو بن علا استدلال میکرد که قرائت رفع صحیح است،زیرا در آرزو صدق و کذب نیست.بنا بر این دروغ آنها
در بارة تکذیب نکردن و ایمان آوردن است که صرف آرزو نبوده،بلکه خبر بوده است از اینکه:اگر بازگردند،ایمان می-
آورند،خداوند هم آنها را تکذیب کرد.
ص : 59
30- بیان آیه 29
اشاره
مقصود
باز هم در پیرامون اینکه کافران منکر قیامت و حشر و حساب،بودند،می فرماید:
ا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 اتُنَا الدُّنْی 􀀀 إِلاّ حَی
􀀀
الُوا إِنْ هِیَ 􀀀 وَ ق
:می گفتند:
زندگی،همین زندگی دنیاست.بعد از مرگ،زندگی دیگري نخواهیم داشت.
آخرت و قیامتی نیست.
ی رَبِّهِمْ 􀀀 ي إِذْ وُقِفُوا عَل 􀀀 وَ لَوْ تَر
گفتیم،در اینجا صحیح نیست.اینجا فقط یک معنی صحیح است و آن اینکه: « وقفوا » :آنچه در سه آیۀ پیش در بارة
هنگامی فرا می رسد که ایشان خدا را بالبداهه خواهند شناخت.چنان که وقوف بر کلام کسی یعنی فهمیدن و شناختن آن.پس
وقوف بر خدا یعنی معرفت او.برخی گفته اند:یعنی هنگامی که آنها بر وعده هاي پروردگار وقوف پیدا می کنند و می- بینند
که خداوند چگونه عذاب خود را بر کافران نازل میکند و پاداش خود را به مردم مؤمن می دهد در نتیجه متوجه میشوند که هر
چه خدا گفته بود،حق و صحیح بود.ممکن است مقصود این باشد که آنها را در برابر خداوند نگه می دارند تا در انتظار
صدور فرمان خداوند باشند.قاعده این است که بنده در حضور مولاي خود در انتظار صدور فرمان بپا ایستد.قرآن با بیان این
مطلب،فصاحت و بلاغت خود را آشکار ساخته است.
ا􀀀 ی وَ رَبِّن 􀀀 الُوا بَل 􀀀 ذا بِالْحَقِّ ق 􀀀􀀀 الَ أَ لَیْسَ ه 􀀀ق
:خداوند یا فرشتگان به آنها می گویند:آیا همانطوري که پیامبران گفته بودند قیامت و کیفر و پاداش خدا، حق
نیست؟کفار،اعتراف و اذعان کرده،گویند:به پروردگارمان سوگند یاد می- کنیم که حق است.
ص : 60
ما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ 􀀀 ذابَ بِ 􀀀 الَ فَذُوقُوا الْعَ 􀀀ق
:باز هم خداوند یا فرشته اي به آنها می گوید:عذاب خدا را بر اثر اینکه کافر بوده اید،بچشید.تعبیر چشیدن عذاب، جالب
است.یعنی آنها چنان سختی عذاب را احساس می کنند که گویی آن را در کام خود می چشند.
ص : 61
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 31 تا 32
اشاره
ی􀀀 ارَهُمْ عَل 􀀀 ا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْز 􀀀 ا فِیه 􀀀 ا فَرَّطْن 􀀀 ی م 􀀀 ا عَل 􀀀 ا حَسْرَتَن 􀀀 الُوا ی 􀀀 اَلسّ بَغْتَهً ق
اعَهُ 􀀀 جاء 􀀀 إِذ تَْهُمُ ا􀀀 ح تَّ
ی􀀀 اَللّ
􀀀
اءِ هِ 􀀀 قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِلِق
( لا تَعْقِلُونَ ( 32 􀀀 لَلدّ اَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَ
ار 􀀀 إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ 􀀀
ا 􀀀 اهُ اَلدُّنْی 􀀀 ا یَزِرُونَ ( 31 ) وَ مَا اَلْحَی 􀀀 ساءَ م 􀀀 لا 􀀀 ظُهُورِهِمْ أَ
(1)
ترجمه
کسانی که لقاي خدا را تکذیب کردند،زیانکار شدند،تا وقتی که قیامت بناگهان ایشان را فرا رسد،گویند:دریغا،از آن
کوتاهیها که در دنیا کرده ایم!آنها بار- هاي خود را بر دوش دارند.هان،چه بد باري بر دوش دارند!زندگی این جهان بجز
بازیچه و سرگرمی نیست و خانۀ آخرت براي کسانی که تقوي پیشه کنند:بهتر است.چرا تعقل نمی کنید؟!
ص : 62
1) -آیه 31 و 32 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
32- بیان آیۀ 31
اشاره
قرائت
للدار الآخره:ابن عامر بیک لام و جر آخرت و دیگران بدو لام و رفع آخرت خوانده اند.طبق قرائت
محذوف است. « الساعه » نیست بلکه مضاف الیه و صفت « الدار » است.طبق قرائت اول صفت « الدار » صفت « الآخره »، دوم
تعقلون:برخی از قراء بتاء و برخی بیاء خوانده اند.هر دو قرائت صحیح است.
لغت
یعنی:بار سنگینی که بدوش میگیرند. « یزرون ». بغته،:وقوع امر ناگهانی حسره:شدت پشیمانی تفریط:تقصیر وزر:بار سنگین
در بارة زنانی که جنازة کشتۀ خود را دنبال میکنند،در حدیث است که:
یعنی:باز گردید که گنهکار میشوید و اجري نمی برید. « ارجعن موزورات غیر مأجورات »
عقل:خودداري از کار زشت.
اعراب
ذا... 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
چیست؟ اولا معناي غایت و پایان این « حتی » :این کلمه،براي غایت و پایان است.در اینجا اولا غایت چه معنی دارد و ثانیاً عامل
است. « کذبوا » است که:پایان تکذیب آنان حسرت روز قیامت است و ثانیاً عامل آن
ا􀀀 ا حَسْرَتَن 􀀀ی
این « اي حسرت ما » منادي است.یعنی « حسرتنا » :در اینجا
ص : 63
ندا یعنی چه؟ رسم عرب این است که هر گاه میخواهد در خبر دادن از یک حادثۀ بزرگ، مبالغه و تاکید نشان دهد،آن را
« اللّ
􀀀
ا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ هِ 􀀀 ی م 􀀀 ی عَل 􀀀 ا حَسْرَت 􀀀ی» : منادي قرار می دهد.مقصودش این است که دیگران را متوجه عظمت آن سازد.مثل
(زمر 56 :زهی حسرت و تأسف بر اینکه در پیشگاه خدا تقصیر کردم)برخی گفته اند این تعبیر،براي استفائه است.
ا یَزِرُونَ 􀀀 ساءَ م 􀀀
« بئس الشیء شیء یزرونه »: :به تقدیر
مقصود
اللّ
􀀀
اءِ هِ 􀀀 قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِق
:آنان که ملاقات و عقاب خداوند را منکر شدند،زیانکارند.در اینجا ملاقات ثواب و عقاب خدا را ملاقات خدا نامیده است و
این استعمال مجازي است.چنان که ابن عباس و حسن گفته اند.برخی گفته اند:
توبه 77 :تا روزي ) « ا وَعَدُوهُ 􀀀 اللّ م
􀀀
ما أَخْلَفُوا هَ 􀀀 ی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِ 􀀀 إِل » : مقصود از ملاقات خدا ملاقات جزاي خداست.چنان که میفرماید
ا : 􀀀 ا فِیه 􀀀 ا فَرَّطْن 􀀀 ی م 􀀀 ا عَل 􀀀 ا حَسْرَتَن 􀀀 الُوا ی 􀀀 السّ بَغْتَهً ق
اعَهُ 􀀀 جاء 􀀀 إِذ تَْهُمُ ا􀀀 ح تَّ
ی􀀀 که جزاي خدا را بر اثر خلف وعدة خویش ملاقات کنند)
همین که روز قیامت،بطور ناگهانی،فرا رسید، با دیدن آن روز هول انگیز و تفاوت اهل ثواب و اهل عقاب،می گویند:زهی
( حسرت!ما در دنیا عمر خود را تضییع کردیم و کاري براي آخرت انجام ندادیم. ( 1
ی ظُهُورِهِمْ 􀀀 ارَهُمْ عَل 􀀀 وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْز
:در حالی که بار گناهان بر دوش
ص : 64
اختلاف است.ابن عباس ضمیر را به دنیا،حسن ضمیر را به قیامت و سدي به بهشت « فیها » 1) -در مورد مرجع ضمیر - 1
برگردانده است.یعنی در دنیا یا در عمل مربوط بقیامت یا در طلب بهشت کوتاهی کرده ایم.مؤید قول سوم روایتی است که
اعمش از ابو صالح از ابو سعید از پیامبر روایت کرده است که در باره این آیه فرموده:اهل آتش جاي خود را در بهشت می
ا... 􀀀 ا حَسْرَتَن 􀀀 بینند و میگویند: ی
قتاده و سدّي گویند:همین که مؤمن از قبر خارج میشود،صورتی زیبا و خوشبو در برابرش ظاهر میشود و می گوید:منم عمل
یَوْمَ نَحْشُرُ » : صالح تو.در دنیا همواره بر دوش تو بودم.اکنون وقت آن است که بر دوش من قرار گیري.خداوند می فرماید
مریم 85 )یعنی:روزي که مردم متقی را سواره،بسوي خداوند رحمان،محشور می کنیم.اما ) « منِ وَفْداً 􀀀 الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْ
کافر،همین که از قبرش خارج میشود،صورتی بسیار زشت و بد بو در برابر او ظاهر شده،گوید:منم عمل زشت تو.در دنیا سوار
من بودي.اکنون باید بر دوش تو سوار شوم.
زجاج گوید:ممکن است منظور از این سنگینی،سنگینی عذاب « ی ظُهُورِهِمْ 􀀀 ارَهُمْ عَل 􀀀 وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْز » : خداوند می فرماید
باشد.
همانطوري که سنگینی در مورد و زن استعمال میشود،در مورد حالات نیز بکار می- رود.چنان که می گویند:سخن فلان کس
بر من سنگین آمد.یعنی نپسندیدم.
بنا بر این یعنی:عذاب گناه،طوري بر آنها سنگینی می کند که از عهدة تحمل آن برنمی آیند.علی علیه السلام فرمود:خود را
سبک سازید تا به نیکان ملحق شوید، زیرا آخر و سرانجام شما در انتظار اول شماست.
ا یَزِرُونَ 􀀀 ساءَ م 􀀀 لا 􀀀 أَ
:بد باري بر دوش دارند و بقولی یعنی:بد کیفري در برابر گناهان خویش متحمل میشوند.اکنون به پاسخ اینکه گفتند:زندگی
منحصر بهمین دنیاست و قیامتی نیست،پرداخته،میفرماید:دنیا با همۀ خوشیها و تمتعاتش، فانی و تباه شدنی است.
إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ
􀀀
ا 􀀀 اهُ الدُّنْی 􀀀 وَ مَا الْحَی
:زندگی دنیا در صورتی که راهی براي درك سعادت آخرت نباشد،جز باطل و غرور نیست.منظور از حیات دنیا،اعمال
کاري است که نفعی « لعب » ، دنیاست، زیرا خود دنیا بازیچه نیست.کارهایی هم که موجب خشنودي خدا هستند،بازیچه نیستند
کاري است که جنبۀ جدي بخود نگیرد. « لهو » ندارد و
چنین کارهایی غیر از معصیت،چیز دیگري نیستند.برخی لهو و لعب را به معناي زودگذر و فانی بودن لذتها و خوشیهاي دنیا
دانسته اند.
ص : 65
آنها سنگینی میکند.ابن عباس گوید:منظور گناهان و خطاهاي ایشان است.
لا تَعْقِلُونَ 􀀀 لَلدّ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَ
ار 􀀀 وَ :خانۀ آخرت با همۀ نعمتهایش براي اهل تقوي بهتر است.زیرا باقی و جاویدانی است و همواره از آن برخوردارند و شادي
میکنند.چرا عقل خود را بکار نمی اندازید تا به این حقیقت،پی برید و دنیا در نظرتان خوار گردد و به نعمتهاي آخرت،رغبت
پیدا کنید و کارهایی انجام دهید که به پاداش الهی برسید؟! این آیه خاطر مستمندان را که از لذایذ دنیا محرومند،تسلی می
دهد و ثروتمندان را که به حطام دنیا دل و دین فروخته اند،سرکوفت می دهد.
ص : 66
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 33 تا 34
اشاره
اَللّ یَجْحَدُونَ ( 33 ) وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 اَلظّ بِآی
􀀀
کِنَّ الِمِینَ 􀀀 لا یُکَذِّبُونَکَ وَ ل 􀀀 قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ اَلَّذِي یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ
( جاءَكَ مِنْ نَبَإِ اَلْمُرْسَلِینَ ( 34 􀀀 اَللّ وَ لَقَدْ
􀀀
ماتِ هِ 􀀀 لا مُبَدِّلَ لِکَلِ 􀀀 ا وَ 􀀀 اهُمْ نَصْرُن 􀀀 حَتّ أَت
ی􀀀 و أُوذُوا ا کُذِّبُوا 􀀀 ی م 􀀀 فَصَبَرُوا عَل
(1)
ترجمه
میدانیم که گفتار آنها تو را غمگین میکند.آنها ترا تکذیب نمیکنند،بلکه ستمکاران آیات خدا را منکر می شوند.پیش از تو
پیامبرانی تکذیب شدند و بر تکذیب و اذیت صبر کردند،تا یاري ما آنها را فرا رسید.براي کلمات خدا تغییر دهنده اي نیست و
اخبار پیامبران بسوي تو آمده است:
ص : 67
1) -آیۀ 33 و 34 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
34- بیان آیه 33
اشاره
قرائت
لیحزنک:نافع بضم یاء و کسر زاء و دیگران بفتح یاء و ضم زاء خوانده اند.
لکن قرائت دوم صحیحتر است،زیرا وزن ثلاثی این فعل در جاهاي دیگر بطور متعدي استعمال شده است(سورة یوسف آیه
13 ) یکذبونک:نافع و کسایی و اعشی از ابو بکر بضم یاء و سکون کاف خوانده اند.
قرائت علی ع نیز همین است.از امام صادق ع نیز روایت شده است.دیگران بفتح کاف و تشدید ذال خوانده اند.
یعنی:نسبت زنا به او « زنیته » قرائت دوم به این مناسبت است که باب تفعیل براي نسبت دادن کاري به کسی می آید.مثل
یعنی:به او گفتم خدا ترا آب دهد.شاعر گوید: « اسقیته » دادم.باب افعال هم به همین معنی آمده است.مثل
و اسقیه حتی کاد مما ابثه
تکلمنی احجاره و ملاعبه
یعنی:به او گفتم خداوند آبت دهد.تا آنجا که نزدیک بود سنگهاي آن با من سخن گویند.
بنا بر این هر دو قرائت،داراي یک معنی هستند. مؤید دیگر قرائت اول،گفتۀ کمیت است:
و طائفه قد ا کفرتنی بحبکم
و طائفه قالت مسیء و مذنب
یعنی « اکذبت الرجل »: یعنی:گروهی بدوستی شما مرا کافر خوانده اند و گروهی مرا گنهکار و بدکار، گفته اند:عرب می گوید
نسبت دروغ به او دادم.
مقصود
هم اکنون خداوند،پیامبر خود را از ناراحتی هایی که بر اثر تکذیب مخالفان،
ص : 68
متحمل می شد،تسلی بخشیده،میفرماید:
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ
:ما میدانیم که تو از اینکه آنها شاعر و دیوانه ات میخوانند،اندوهگین میشوي.
لا یُکَذِّبُونَکَ 􀀀 فَإِنَّهُمْ
آمده،این است که جملۀ قبل اقتضاي آن را دارد.گویا چنین می گوید:هر گاه از سخن ایشان « فاء » :علت اینکه بر سر این جمله
محزون شوي،بدان که آنها ترا تکذیب نمی کنند.در بارة مقصود این جمله اقوالی است:
-1 یعنی:آنها قلباً ترا تکذیب نمی کنند.بلکه در قلب معتقدند که تو راستگو هستی.این معنی را بیشتر مفسران قرآن قبول کرده
اند.گویند:مقصود خداوند این است که آنها میدانند که تو پیامبر هستی،لکن با داشتن علم،ترا انکار میکنند.شاید این معنی
روایتی است که سلام بن مسکین از ابو یزید مدنی نقل کرده است که ابو جهل پیامبر را ملاقات و با او مصافحه کرد.از ابو
جهل علت را پرسیدند.گفت:
-بخدا میدانم که او راستگوست.لکن کی ما تابع عبد مناف بوده ایم؟ این آیه،بهمین مناسبت نازل شد.
سدّي گوید:اخنس بن شریق با ابو جهل بیکدیگر رسیدند.اخنس گفت:
آیا محمد راستگوست یا دروغگو؟اینجا بجز من و تو کسی نیست که صداي ما را بشنود. » -اي ابا الحکم،بمن بگو
ابو جهل گفت:
-واي بر تو!بخدا محمد راستگوست.او هرگز دروغ نگفته است.لکن اگر اولاد قصیّ پرچمدار مردم شوند و پرده داري کعبه و
سقایی حجاج و رتق و فتق امور و نبوت بدست آنها باشد،سایر قریش چه کنند؟! 2-مقصود این است که آنها براي تکذیب تو
و می فرمود:مقصود این است که آنها « لا یکذبونک »: دلیلی ندارند،دلیل آن روایتی است که می گوید:علی ع قرائت میکرد
نمیتوانند حقی ارائه دهند که حقانیت آن بیشتر و محکمتر از قرآن کریم باشد.
ص : 69
-3 مقصود این است که آنها ترا دروغگو نمی یابند.در استعمالات عرب،در نثر و شعر،گاهی چنین معنایی اراده شده است.مثل:
یعنی: « قاتلناکم فما اجبناکم »
با شما نبرد کردیم و شما را ترسیده نیافتیم.اعشی گوید:
اثوي و قصر لیله لیزودا
فمضی و اخلف من قتیله موعدا
یعنی:شبی اقامت کرد تا از معشوقۀ خود توشه اي برگیرد ولی از معشوقۀ خود خلف وعده اي دید.
دیگري گوید:
تریک بیاض لبتها و وجها
کقرن الشمس افتق ثم زالا
یعنی:سفیدي سینه و صورتش را همچون قرص خورشید که در نایابی ابر، خودنمایی می کند،بتو نشان داد.
این معنی با هر دو قرائت،سازگار است.منتهی با قرائت اول سازگارتر است.
-4 مقصود این است که آنها ترا امین و راستگو میدانند و قصدشان تکذیب تو نیست.میخواهند آنچه را از جانب خداوند بر تو
یعنی:ستمکاران منکر آیات خدا « اللّ یَجْحَ دُونَ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 الظّ بِآی
􀀀
کِنَّ الِمِینَ 􀀀 وَ ل » : وحی شده است،تکذیب کنند.چنان که میفرماید
انعام 66 )یعنی قوم تو قرآن را که حق است تکذیب کردند نه اینکه ترا ) « وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ » : میشوند،و میفرماید
تکذیب کردند.در روایت است که ابو جهل به پیامبر عرض کرد:ما ترا متهم نمی کنیم.ما آنچه را آورده اي تکذیب می کنیم.
-5 مقصود این است که آنها ترا تکذیب نمیکنند،بلکه مرا تکذیب میکنند، زیرا تکذیب تو در حقیقت تکذیب من است.تو
فرستادة منی.هر کس ترا رد کند، مرا رد کرده و هر کس ترا تکذیب کند،مرا تکذیب کرده است.بدینترتیب خاطر پیامبر را
آرامش می بخشد.
اللّ یَجْحَدُونَ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 الظّ بِآی
􀀀
کِنَّ الِمِینَ 􀀀 وَ ل
:لکن مردم ستمکار،بدون دلیل و مدرك
ص : 70
( از روي جهل و عناد،منکر قرآن و معجزات می شوند. ( 1
باز هم بمنظور تسلیت بیشتر پیامبر خویش،می فرماید:
ا􀀀 اهُمْ نَصْرُن 􀀀 حَتّ أَت
ی􀀀 و أُوذُوا ا کُذِّبُوا 􀀀 ی م 􀀀 وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَل
پیامبران گذشته نیز،از طرف مردم مورد تکذیب واقع شدند،لکن در مقابل تکذیب مردم و آزار و اذیتهاي ایشان صبر کردند،تا
اینکه از جانب ما یاري شدند و مخالفان آنها از پاي در آمدند.
خداوند در اینجا پیامبر خود را امر می کند که در برابر کافران قوم،مثل انبیاي دیگر صبر کند،تا وقتی که خداوند او را یاري
کند و بر آنها پیروز گردد.
اللّ
􀀀
ماتِ هِ 􀀀 لا مُبَدِّلَ لِکَلِ 􀀀 وَ
:در حقیقت هیچکس قادر نیست،گفتار خدا را تکذیب یا وعدة او را خلاف کند.هر چه خدا وعده کرده است که در بارة
کفار انجام میدهد، انجام خواهد داد و وعده اي که نسبت بیاري تو داده است،عمل خواهد کرد.زیرا بر خداوند روا نیست که
دروغ بگوید یا خلف وعده کند.
اللّ
􀀀
کَتَبَ هُ » : همان آیاتی است که در آنها وعدة یاري انبیاء داده شده است.مثل « اللّ
􀀀
ماتِ هِ 􀀀 لِکَلِ » کلبی و عکرمه گویند:مقصود از
« إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ » : مجادله 21 :خداوند چنین مقرر کرده است که من و پیامبرانم غالب میشویم)و مثل ) « لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی
(صافات 172 :آنها هستند که از جانب خدا یاري می شوند).
جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ 􀀀 وَ لَقَدْ
.( :در قرآن،از سرگذشت پیامبران اطلاع یافته اي و میدانی که چگونه ما آنها را یاري کرده و نجات داده ایم ( 2
ص : 71
است.ابو « یکذبون » فعل متعددي است.علت اینکه در اینجا به حرف باء متعددي شده، این است که بمعناي « یجحدون »- (1 -1
ا ثَمُودَ 􀀀 وَ آتَیْن » دانسته است:یعنی آنها راستگویی ترا با رد آیات خدا انکار می کنند.مثل « الظالمین » را متعلق به « اللّ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 بِآی » علی
اسراء 59 )یعنی:ظلموا بردها. ) « ا􀀀 النّ مُبْصِرَهً فَظَلَمُوا بِه
اقَه 􀀀 َ
زایده واقع « من » اختلاف است.اخفش گوید زائده است.دیگران گویند:در جملۀ مثبت صحیح نیست که « من » 2) -در بارة -2
شود.پس باید براي تبعیض باشد.بنا بر این مقصود این است که بعضی از اخبار پیامبران را طبق مصالح خویش براي تو گفته
غافر 78 :داستان برخی از آنها را براي تو نگفته ایم:طبق این قول فاعل « وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ » : ایم.چنانچه می فرماید
فعل در تقدیر است.
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 35 تا 37
اشاره
اَللّ لَجَمَعَهُمْ عَلَی
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ وَ لَوْ 􀀀 راضُهُمْ فَإِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی اَلْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی اَلسَّ 􀀀 کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْ 􀀀 وَ إِنْ
لا نُزِّلَ 􀀀 الُوا لَوْ 􀀀 اَللّ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ( 36 ) وَ ق
􀀀
ی یَبْعَثُهُمُ هُ 􀀀 ما یَسْتَجِیبُ اَلَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ اَلْمَوْت 􀀀 جاهِلِینَ ( 35 ) إِنَّ 􀀀 لا تَکُونَنَّ مِنَ اَلْ 􀀀 ي فَ 􀀀 اَلْهُد
( لا یَعْلَمُونَ ( 37 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 ی أَنْ یُنَزِّلَ آیَهً وَ ل 􀀀 ادِرٌ عَل 􀀀 اَللّ ق
􀀀
عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ هَ
(1)
ترجمه
اگر روي گردانی آنها بر تو دشوار است،مگر می توانی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی و آیه اي براي آنها
بیاوري!اگر خداوند میخواست،آنها را براه هدایت می آورد.پس از جاهلان نباش.تنها کسانی ترا اجابت می کنند،که گوش
شنوا دارند.مردگان را خداوند مبعوث می کند،آن گاه بسوي او بازگردانیده میشوند.
گفتند:چرا از جانب پروردگارش آیه اي بر او نازل نشد؟بگو:خداوند قادر است که آیه اي نازل کند.ولی بیشتر آنها نمیدانند.
ص : 72
1) -سورة انعام آیۀ 35 و 36 و 37 جزء 7 سورة 6 -1
37-36- بیان آیه 35
اشاره
لغت
نفق:نقب و پناهگاه در زیر زمین.اصل این کلمه به معناي خارج شدن است.
منافق یعنی کسی که خارج از ایمان است.نفقه یعنی چیزي که از دست انسان خارج می شود.
سلّم:نردبان وسیلۀ سالمی براي بالا رفتن.
استجابت:فرق آن با اجابت این است که در استجابت،معناي قبول است ولی اجابت،اعم از رد و قبول است.برخی هر دو را
بیک معنی دانسته اند.
اعراب
فَإِنِ اسْتَطَعْتَ
حذف جواب شرط در هر جا که معلوم باشد،صحیح است. « فافعل » :جواب شرط محذوف است.یعنی
مقصود
اشاره
ماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ 􀀀 راضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّ 􀀀 کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْ 􀀀 وَ إِنْ
:خداوند متعال،به پیامبر خود می گوید:اینها از کفر خود دست بردار نیستند و ایمان نمی آورند،اگر بی ایمانی و گمراهی آنها
بر تو دشوار است، در صورتی که می توانی،راهی بدرون زمین یا نردبانی بسوي آسمان،پیدا کن و براي آنها نشانی بیاور که
آنها را به ایمان مجبور کند و کفر را ترك کنند.ابن عباس می گوید:
مقصود این است که آیه اي بهتر و آشکارتر از قرآن وجود ندارد که براي آنها بیاوري.
کسی که در برابر قرآن سر تسلیم فرو نیاورد،در برابر هیچ چیز تسلیم نمیشود.
ي􀀀 اللّ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُد
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر خدا میخواست،این قدرت را داشت که آنها را مجبور کند که دست از کفر برداشته،مسلمان شوند،لکن چنین کاري
نمیکند،
ص : 73
زیرا شرط تکلیف،داشتن اختیار است و اجبار با تکلیف،سازگار نیست.و اگر کسی را بر کاري اجبار کنند،کیفر و پاداش وي
در برابر آن کار،ساقط میشود.مقصود این نیست که خداوند نمیخواهد که آنها ایمان بیاورند.بلکه مقصود این است که ایمان
اجباري آنها را نمیخواهد و آنها در کفر خویش خدا را مغلوب نکرده اند.او قادر است که میان ایشان و کفر فاصله اندازد و
آنها را از کفر منع کند.لکن ارادة خداوند،این است که آنها با اراده و اختیار خود ایمان بیاورند تا سزاوار پاداش شوند و با
تکلیف آنها هم منافاتی نداشته باشد.
جاهِلِینَ 􀀀 لا تَکُونَنَّ مِنَ الْ 􀀀 فَ
:گفته اند:یعنی جایی که باید صبر کنی بی تابی نکن این کار،در خور مردم جاهل است و اگر بی تابی کنی براه آنها رفته
اي!برخی گفته اند:
مقصود این است که از مقام رسالت نفی جهل کند.یعنی:حالا دیگر آنها را شناخته اي و دانسته اي که نور ایمان تاریکخانۀ
قلوب آنها را روشن نخواهد کرد.پس نباید از حال آنها جاهل باشی و نسبت بکفر و بی ایمانی آنها اظهار ناراحتی کنی.این
خطاب را با شدت و درشتی بیان میکند،تا پیامبر خود را از این حالت،کاملا دور گرداند.
علت ایمان نیاوردن آنها چیست؟در آیۀ بعد،به بیان همین علت پرداخته، می فرماید:
ما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ 􀀀 إِنَّ
:کسانی دعوت ترا اجابت کرده،ایمان می آورند، که گوش شنوا داشته،سخن ترا بشنوند و آیات قرآنی در گوش جان آنها
نفوذ کند و دربارة آنها بیندیشند.اما اینها گویی گوش شنوا و قوة اندیشه را از دست داده اند و ایمان نمی آورند.شاعر می
گوید:
لقد اسمعت لو نادیت حیّا
و لکن لا حیاه لمن تنادي
یعنی:اگر زنده اي را صدا می زدي،صدایت را می شنید و جوابت می داد،لکن کسی که او را صدا می زنی،حیات ندارد.
اللّ
􀀀
ی یَبْعَثُهُمُ هُ 􀀀 وَ الْمَوْت
:آري اینها بمنزلۀ مردگانند.هم چنان که مردگان را قوة شنوایی و تدبر و تفکر نیست،اینها هم قوة شنوایی و تفکر را از دست
داده اند.همانطوري
ص : 74
که تو از مردگان توقعی نداري،از اینها هم توقعی نداشته باش.بگذار در جهل و بیخبري و خیره سري باقی بمانند.خداوند
قدرت دارد که مردگان را زنده کند و قوة شنوایی و تفکر را به آنها بازگرداند.اینها نیز در روز قیامت زنده میشوند و در آن
روز خوب می شنوند و خوب می فهمند. خلاصه اینکه:کسی گوش حق نیوش دارد و ترا اجابت می کند که مؤمن باشد.آدم
کافر همچون مردة بی رمق است،حرکتی دارد، اما خاصیتی ندارد.از اجابت او مأیوس باش،تا قیامت فرا رسد و از راه ناچاري
ایمان بیاورد.
برخی گویند:یعنی کسی ترا اجابت می کند که زنده دل باشد.اینها مرده دلند و ایمان نمی آورند.
ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ
:اکنون در وصف مردگان می فرماید:پس از آنکه آنها را زنده کرد،بسوي حکم خداوند باز می گردند.برخی گویند:یعنی
خداوند آنها را از قبرها برمی انگیزد آن گاه بجایگاه حساب،رجوع میکنند.
باز هم سخنی از زبان کفار
لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 الُوا لَوْ 􀀀 وَ ق
:این سخن از زبان رؤساي گردنکش قریش است وقتی که خود را از مبارزة با قرآن عاجز و زبون دیدند،گفتند:چرا معجزه اي
ا عَلَیْکَ 􀀀 أَنّ أَنْزَلْن
􀀀
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ ا » : همچون عصاي موسی و شتر قوم ثمود،ندارد؟یک جا خداوند جواب این ایراد را اینطور داد
عنکبوت 51 :آیا براي آنها کافی نیست که ما بر تو کتاب نازل کرده ایم؟)در اینجا جواب دیگري داده، می فرماید: ) « ابَ􀀀 الْکِت
ی أَنْ یُنَزِّلَ آیَهً 􀀀 ادِرٌ عَل 􀀀 اللّ ق
􀀀
قُلْ إِنَّ هَ
:بگو:خداوند قادر است که آیه اي نازل کند که برابر خواست آنها باشد.
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 وَ ل
:ولی بیشتر آنها نمیدانند که اگر خداوند چنین آیه اي را نازل کند،در صورتی که ایمان نیاورند،گرفتار عذاب و هلاك
میشوند و این بر خلاف مصلحت آنهاست.برخی گفته اند:یعنی آنها نمی دانند که همین
ص : 75
آیاتی که نازل کردیم براي اهل اندیشه و تدبر،قانع کننده و کافی است.
برخی از ملحدین اعتراض کرده اند که طبق این آیه،خداوند آیه اي بر پیامبر خود نازل نکرده است،زیرا اگر نازل کرده بود،در
اینجا بیان میکرد.
لکن اینها توجه نکرده اند که مشرکین آیۀ مخصوصی را میخواستند که خداوند چنین آیه اي را بنا بمصلحت،نازل نفرموده
است.مع الوصف آیات قرآنی و معجزات آشکاري بر پیامبر خود نازل فرمود که آنها مشاهده میکردند و اگر در همۀ آنها یا
در بعضی از آنها می اندیشیدند،پیامبر را تصدیق و به نبوتش اعتراف میکردند.در جاي دیگر فرمود:اگر آنچه آنها
لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ 􀀀 وَ یَقُولُونَ لَوْ » : میخواهند،براي آنها نازل کنیم،باز هم ایمان نخواهند آورد(آیۀ 111 همین سوره)و نیز فرمود
یونس 20 :گفتند:چرا آیه اي از پروردگارش بر او نازل نشد؟بگو:همۀ آیات پیش خداست)یعنی آیات ) « لِلّ
􀀀
رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ هِ
در قدرت خدا هستند و هر کدام را بخواهد،نازل می کند.
ص : 76
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 38 تا 39
اشاره
ی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ( 38 ) وَ 􀀀 ابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِل 􀀀 ا فِی اَلْکِت 􀀀 ا فَرَّطْن 􀀀 الُکُمْ م 􀀀 إِلاّ أُمَمٌ أَمْث
􀀀
احَیْهِ 􀀀 طائِرٍ یَطِیرُ بِجَن 􀀀 􀀀 ا مِنْ دَابَّهٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لا 􀀀 وَ م
( راطٍ مُسْتَقِیمٍ ( 39 􀀀 ی صِ 􀀀 اَللّ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَل
􀀀
ماتِ مَنْ یَشَأِ هُ 􀀀 ا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی اَلظُّلُ 􀀀 اتِن 􀀀 اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی
(1)
ترجمه
هیچ جنبنده اي در زمین و هیچ پرنده اي که ببالهاي خود پرواز کند،نیست، جز اینکه امتهایی هستند مثل شما.ما هیچ چیز را در
کتاب فرو گذار نکرده ایم.
آن گاه بسوي پروردگارشان محشور می شوند.
آنان که آیات ما را تکذیب کرده اند،کر و لالند در تاریکیها.هر که را خدا بخواهد گمراه میکند و هر که را بخواهد بر راه
راست،قرار می دهد.
ص : 77
1) -آیه 38 و 39 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
39- بیان آیه 38
اشاره
لغت
دابه:جنبندگان و حیوانات روي زمین.در حدیث است که:
یعنی:آدم نمّام که میان مردم در جنب و جوش و حرکت است، به بهشت نمی رود.در حدیث دیگر « لا یدخل الجنه دیبوب »
است که:
حوأب جایی است میان بصره و کوفه که وقتی عایشه در آنجا پیش از « ایتکن صاحبه الجمل الادبب تنبحها کلاب الحوأب
جنگ جمل فرود آمد،سگان حوأب باو حمله کردند.پیامبر بزنان خود فرموده بود:کدامیک از شما صاحب آن شتر پشمالو
هستید که سگان حوأب به او حمله می کنند؟ جناح:بال
اعراب
ا مِنْ دَابَّهٍ 􀀀م
و در غیر قرآن برفع هم جایز است. « من دابه » عطف بر « و لا طائر ». زایده است « من »:
مِنْ شَیْءٍ
زایده است. « من »:
صُمٌّ وَ بُکْمٌ
-هر دو خبر الذین.
مقصود
اشاره
در آیۀ پیش،اشاره کرد که او قدرت دارد هر گونه آیه اي را نازل کند.در اینجا در بارة کمال قدرت و حسن تدبیر و حکمت
خود می فرماید:
الُکُمْ 􀀀 إِلاّ أُمَمٌ أَمْث
􀀀
احَیْهِ 􀀀 طائِرٍ یَطِیرُ بِجَن 􀀀 لا 􀀀 ا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ 􀀀 وَ م
:
حیوانات از دو دسته خارج نیستند:دسته اي از آنها بر روي زمین در حرکتند و دسته اي هم در آسمان پرواز میکنند.ممکن
است گفته شود،چرا خداوند می گوید:
ص : 78
پرنده اي که با دو بال خود پرواز می کند.کافی بود بگوید:پرنده اي که با بال خود پرواز میکند؟ پاسخ این است که:این
مطلب را براي تاکید و رفع اشتباه گفته است.گاهی شخصی بدیگري می گوید:در حاجت من پرواز کن.معلوم است که او
پرواز نمیکند.پس مقصود این است که:در حاجت من شتاب کن.
شاعر نیز میگوید:
قوم اذا الشر ابدي ناجذیه لهم
طاروا الیه زرافات و وحدانا
یعنی:آنها مردمی هستند که هر گاه شر،دندانهاي تیز خود را به آنها نشان دهد،دسته دسته و تک تک،بسوي آن پرواز
میکنند.در این شعر،نیز مقصود از پرواز کردن،شتاب کردن است.بنا بر این ممکن است در مورد آیۀ شریفه،کسی تصور کند
که منظور از پریدن،شتاب کردن است.براي رفع این اشتباه،توضیح داد که:پرنده اي که با دو بال خود پرواز می کند.
برخی گفته اند:علت اینکه می گوید:پرنده اي که با دو بال خود پرواز می- کند این است که:ماهی هم در آب پرواز
میکند،لکن ماهی بال ندارد. پس ماهی پرنده نیست.در هر صورت منظور تمام موجودات است،خواه آنها که پرنده باشند و
خواه آنها که بال ندارند و بر روي زمین راه می روند.این موجودات بسیار، انواعی هستند و هر نوعی داراي افراد بی شماري
است و با شما انسانها شبیهند.برخی گفته اند:شباهت آنها با انسان در این است که مخلوق خدا هستند و دلالت دارند بر اینکه
آنها را خالقی است.برخی گفته اند:منظور این است که آنها نیز مثل انسان در غذا و پوشش و خواب و بیداري و احتیاج
براهنمایی،نیازمند مدبري هستند که خطوط زندگی آنها را بر طبق مصلحت ترسیم کند.آنها نیز سرانجام می میرند و پس از
مرگ محشور میشوند.
از این آیه برمی آید:که انسان نباید بحیوانات ظلم کند،زیرا خداوند خالق آنهاست و انتقام آنها را از ظالم میگیرد.
ص : 79
ابِ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 ا فِی الْکِت 􀀀 ا فَرَّطْن 􀀀م
:در این کتاب.هیچ چیز فروگذار نکرده ایم.
بقولی یعنی از بیان هیچ چیز،کوتاهی نکرده ایم.در بارة معناي کتاب،اقوالی است:
-1 مقصود قرآن است،زیرا تمام نیازمندیهاي دینی و دنیوي مردم،به اجمال یا تفصیل،در قرآن کریم آمده است.تفصیل مطالب
ا􀀀 اکُمُ الرَّسُولُ فَخُ ذُوهُ وَ م 􀀀 ا آت 􀀀م» : اجمالی قرآن،بوسیلۀ پیامبر داده شده و ما مأموریم که از او پیروي کنیم.چنان که می فرماید
حشر 7:آنچه پیامبر براي شما بیاورد بگیرید و آنچه شما را از آن نهی کند،ترك کنید)در آیۀ دیگر ) « اکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا 􀀀نَه
اللّ
􀀀
نحل 89 :این کتاب را که بیان هر چیزي است،بر تو نازل کردیم) از عبد ه ) « اناً لِکُلِّ شَیْءٍ 􀀀 ابَ تِبْی 􀀀 ا عَلَیْکَ الْکِت 􀀀 وَ نَزَّلْن » : میفرماید
بن مسعود روایت است که می گفت:چرا کسانی را که خداوند در قرآن خود آنها را لعن کرده،یعنی زنانی که با خالکوبی و
آرایشگري و گیسوان مصنوعی زنان زشت را زیبا و زنان پیر را جوان نشان میدهند،لعن نکنم؟!زنی که این سخن را شنیده
بود،تمام قرآن را خواند و چنین مطلبی را در قرآن نیافت.سپس نزد او رفته،گفت:
اللّ بن مسعود گفت:
􀀀
-دیشب همۀ قرآن را خواندم،اما مطلبی را که دیروز گفتی در قرآن نیافتم! عبد ه
طبق این « اکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا 􀀀 ا نَه 􀀀 اکُمُ الرَّسُولُ فَخُ ذُوهُ وَ م 􀀀 ا آت 􀀀م» : -اگر قرآن را خوانده بودي می یافتی.خداوند متعال می فرماید
آیه،هر چه پیامبر بگوید،حکم سخن خدا دارد.پیامبر فرمود:
اللّ الواشمه و المستوشمه...
􀀀
لعن ه
این قول را بیشتر مفسرین پذیرفته اند.
-2 مقصود لوح محفوظ است که پیش خداست و همه چیز،خواه مربوط بگذشته و خواه مربوط بحال و آینده،در آن ثبت است
در لوح محفوظ است اجل حیوانات و روزي آنها و کارهاي آنها.بنی آدم باید بدانند که هیچگاه کارهاي حیوانات گم
نمیشود، کارهاي ایشان بطور حتم،ثبت میشود و از بین نمی رود.این وجه از حسن است.
-3 مقصود از کتاب،اجل است،یعنی هیچ چیز را ترك نکرده ایم جز اینکه
ص : 80
براي آن اجلی و مدتی قرار داده ایم و پس از سپري شدن آن مدت،همگی محشور خواهند شد.این وجه از ابو مسلم و بعید
است.
ی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ 􀀀 ثُمَّ إِل
:بعد از آنکه آنها مردند،در روز قیامت محشور می شوند.همانطوري که انسانها هم محشور میشوند آنهایی که سزاوار پاداشی
هستند، پاداش خود را می گیرند و آنهایی که ستمی بدیگري کرده اند،انتقام می بینند.
از ابو هریره نقل شده است که:روز قیامت خداوند همه مخلوقات را محشور می کند.در آن روز خداوند انتقام حیوانات بی
کافر می گوید:کاش خاك »: شاخ را از حیوانات شاخزن بعدل خود میگیرد.سپس آنها را خاك میکند.از اینجهت است که
نبا 40 ) از ابو ذر روایت است که:ما در حضور پیامبر بودیم.دو گوسفند با شاخ خود بجان یکدیگر افتادند.فرمود:می )« بودم
دانید چرا اینها بیکدیگر شاخ می زنند؟گفتیم:
نمیدانیم.فرمود:خدا میداند و بزودي میان آنها حکم می کند! طبق این روایات،شباهت حیوانات با ما در این است که آنها هم
است(تکویر 5:زمانی که حیوانات « وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ » در روز قیامت محشور میشوند و قصاص می بینند.مؤید آن آیۀ
یعنی به جایی میروند که در آنجا جز خدا کسی مالک سود و « ی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ 􀀀 إِل » : وحشی محشور شوند) اینکه می فرماید
زیان کسی نیست و کسی قدرت ندارد که بخود یا دیگري سود یا زیان برساند.
سخنی از معتقدین به تناسخ
برخی از معتقدین به تناسخ به این آیه استدلال کرده اند که حیوانات هم،داراي تکلیف هستند.زیرا خداوند میفرماید:آنها
امتهایی هستند مثل شما.
این استدلال باطل است.ما گفتیم که حیوانات از لحاظ محشور شدن و رسیدن بقصاص و پاره اي از امور دیگر،مثل ما
هستند،نه از لحاظ تکلیف.اگر بنا باشد،از این جمله استفاده کنیم که حیوانات از همه جهت مثل ما هستند،باید از لحاظ
صورت
ص : 81
و هیات و خلقت و اخلاق،هم مثل ما باشند.وانگهی چگونه ممکن است حیوانات داراي تکلیف باشند،در حالی که آنها عقل
ماتِ :آنها که قرآن و 􀀀 ا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُ 􀀀 اتِن 􀀀 ندارند و تکلیف در صورتی صحیح است که عقل کامل باشد؟! وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی
صُمٌّ » دیگر دلایل ما را تکذیب می کنند،کر و لالند و در ظلمات کفر و جهل فرو رفته.راه به منافع دین نمی برند.در بارة معناي
در سورة بقره،گفتگو کرده ایم.برخی گویند:یعنی در آخرت،بکیفر کفرشان،کر و لال و در ظلمات هستند،زیرا این « وَ بُکْمٌ
جمله پس از بیان حشر و قیامت آمده است.
اللّ یُضْلِلْهُ
􀀀
مَنْ یَشَأِ هُ
:هر که را خدا بخواهد گمراه میکند.این جمله،مجمل است.
آیات دیگري در قرآن هست که این اجمال را رفع کرده،می گوید:خداوند فاسقان و ظالمان را گمراه میکند و بر هدایت اهل
ایمان می افزاید و راههاي سلامت و ایمنی و وصول بخشنودي خدا را به آنها نشان میدهد.(بقره 26 ،ابراهیم 27 ،مائده 16 )پس
مقصود این است که:خداوند هر که را بخواهد،بحال خود می گذارد و او را از الطاف خود منع میکند.این کار را هنگامی می
کند که دلایل روشن براي آنها بیان کند و آنها از قبول آن روي گردان شوند.ممکن است مقصود این باشد که خداوند هر که
را بخواهد از راه بهشت و رسیدن به پاداش گمراه میکند.
راطٍ مُسْتَقِیمٍ 􀀀 ی صِ 􀀀 وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَل
:و هر که را بخواهد رحم میکند و او را براه بهشت هدایت می کند.یعنی او را براهی هدایت می کند که مردم مؤمن از آن راه
به بهشت می روند.
ص : 82
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 40 تا 41
اشاره
ا تَدْعُونَ 􀀀 إِیّ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ م
اه 􀀀 صادِقِینَ ( 40 ) بَلْ 􀀀 اَللّ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ
􀀀
اَلسّ أَ غَیْرَ هِ
اعَهُ 􀀀 أَتَتْکُم اَللّ أَوْ 􀀀
ذابُ هِ 􀀀 اکُمْ عَ 􀀀 قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَت
( ا تُشْرِکُونَ ( 41 􀀀 شاءَ وَ تَنْسَوْنَ م 􀀀 إِلَیْهِ إِنْ
(1)
ترجمه
بگو:اگر راست می گویید،بمن خبر دهید.اگر عذاب خدا بر سر شما فرود آید یا رستاخیز،شما را دریابد،آیا جز خدا را می
خوانید؟نه.بلکه او را میخوانید و اگر بخواهد آنچه وي را بدان میخوانید رفع میکند و آنچه را شریک خدا قرار می
دهید،فراموش می کنند.
ص : 83
1) -آیه 40 و 41 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
41- بیان آیه 40
اشاره
قرائت
ا رایتکم:اهل مدینه این کلمه و مشابه آن را در قرآن بتخفیف همزة دوم خوانده اند.
کسایی بدون همزه خوانده است.دیگران با همزه خوانده اند.
وجه قرائت سوم روشن است.وجه قرائت اول این است که همزه بین بین قرار داده اند حذف همزه هم در زبان عرب،نمونه
یعنی:اي ابا مغیره بسا امري مشکل.... « یا بالمغیره رب امر معضل » هایی دارد.مثل
اعراب
أَ رَأَیْتَکُمْ
کم در اینجا صرفاً براي خطاب است و معناي اسم ندارد.زیرا اگر اسم باشد،باید آنچه بعد از آن می آید خود آن باشد.در »:
اسراء 62 )بدلیل اینکه این فعل بدو مفعول متعدي میشود و قاعده ) « ذَا الَّذِي کَرَّمْتَ عَلَیَّ 􀀀 أَ رَأَیْتَکَ ه » : حالی که چنین نیست مثل
غیر از کاف است.اگر کاف براي «... ذَا الَّذِي 􀀀ه» این است که مفعول دوم عین مفعول اول باشد و ما ملاحظه می کنیم که جملۀ
خطاب باشد،تاء براي خطاب نیست،زیرا یک فعل دو علامت خطاب نمیخواهد.بلکه صرفاً فاعل است.از همین جهت است که
تاء در همه حال بلفظ مفرد می آید.
اللّ
􀀀
ذابُ هِ 􀀀 اکُمْ عَ 􀀀 إِنْ أَت
است. « أَ رَأَیْتَکُمْ » است.این جمله در محل نصب و مفعول « تدعون » :جواب شرط
صادِقِینَ 􀀀 إِنْ کُنْتُمْ
است. « أَ رَأَیْتَکُمْ » :جواب شرط محذوف و قرینۀ آن جملۀ
مقصود
اکنون به پیامبر خود دستور می دهد که با کفار،به استدلال پردازد.می فرماید:
اللّ تَدْعُونَ إِنْ
􀀀
السّ أَ غَیْرَ هِ
اعَهُ 􀀀 أَتَتْکُم اللّ أَوْ 􀀀
ذابُ هِ 􀀀 اکُمْ عَ 􀀀 قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَت
ص : 84
صادِقِینَ 􀀀 کُنْتُمْ
:گفته اند:ساعت،نام زمانی است که انسان دچار صاعقه میشود و نام زمانی است که انسان زنده میشود.یعنی به این کافران
بگو:اگر همانطوري که عاد و ثمود در دنیا گرفتار عذاب شدند،شما هم دچار عذاب شوید،یا اینکه ساعتی که به شما وعده
شده است که میمیرید و زنده میشوید،فرا برسد،آیا باز هم دست بدامن بتها می شوید و آنها را میخوانید که بفریاد شما برسند
و شما را نجات دهند؟البته اگر راست می گویید که آنها خدا هستند،چاره اي ندارید جز اینکه آنها را بکمک بخوانید.این
دلیل،براي آنها قابل رد نیست،زیرا تردیدي نیست که آنها در چنین موقعی ناچارند خدا را بخوانند نه بتها را.
إِیّ تَدْعُونَ
اه 􀀀 بَلْ :نه.شما در چنین حالتی بتها را نمیخوانید،بلکه خدا را میخوانید.بدینترتیب،خداوند به آنها اعلام می کند که هر گاه در صحرا و
دریا و کوهسار گرفتار سختی شوند،بدرگاه خدا استغاثه می کنند و به او روي آور میشوند.
ا تُشْرِکُونَ 􀀀 شاءَ وَ تَنْسَوْنَ م 􀀀 ا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ 􀀀 فَیَکْشِفُ م
:اگر خدا بخواهد آن سختی را از شما دور و شما را راحت می کنند و شما بتها را فراموش می کنید و از دعاي آنها خودداري
می کنید،زیرا آنها نفع و ضرري ندارند.این معنی از ابن عباس و عاید موصول محذوف است.
زجاج گوید:یعنی شما طوري از خواندن بتها خود داري میکنید که گویی آنها را فراموش کرده اید.زیرا از کمک آنها مایوس
شده اید.
مصدریه باشد.یعنی شرك خود را فراموش می کنید. « ما » ممکن است
ص : 85
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 42 تا 45
اشاره
کِنْ قَسَتْ 􀀀 ا تَضَرَّعُوا وَ ل 􀀀 جاءَهُمْ بَأْسُن 􀀀 لا إِذْ 􀀀 اَلضَّرّ لَعَلَّهُمْ یَتَ َ ض رَّعُونَ ( 42 ) فَلَوْ
اءِ 􀀀 بِالْب وَ ساءِ 􀀀 فَأَخَذْن أَْ اهُم 􀀀 ی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ 􀀀 أَرْسَلْن إِل ا􀀀 وَ لَقَدْ
ما أُوتُوا 􀀀 ذا فَرِحُوا بِ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 شَی وابَ کُلِّ ءٍْ 􀀀 فَتَحْن عَلَیْهِمْ أَبْ ا􀀀 ذُکِّر بِهِ ا وُا 􀀀 فَلَمّ نَسُوا م
ا 􀀀 ی ( 43 ) ک عَْمَلُونَ انُوا 􀀀 ا 􀀀 اَلشَّی م طْانُ 􀀀 لَه قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ مُُ
( الَمِینَ ( 45 􀀀 لِلّ رَبِّ اَلْع
􀀀
دابِرُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ اَلْحَمْدُ هِ 􀀀 ذا هُمْ مُبْلِسُونَ ( 44 ) فَقُطِعَ 􀀀 اهُمْ بَغْتَهً فَإِ 􀀀 أَخَذْن
(1)
ترجمه
پیش از تو پیامبرانی بسوي امتهاي گذشته فرستادیم و آنها را به سختی و زیان گرفتار کردیم،تا تضرع کنند.
چرا هنگامی که صلابت ما بآنها رسید،تضرع نکردند؟لکن آنها سنگدل شده و شیطان کردارشان را در نظرشان آراسته بود!
همین که پندها و تذکراتی که به آنها داده شده بود،فراموش کردند،درهاي هر چیزي را بر آنها گشودیم.تا اینکه:هنگامی که
به آنچه به آنها داده شده بود،دلشاد شدند،آنها را ناگهان گرفتار ساختیم و خوار و مأیوس شدند.
و نسل ستمکاران منقرض شد و ستایش خداي راست که پروردگار جهانیان است.
ص : 86
1) -سورة انعام آیۀ 42 و 43 و 44 و 45 جزء 7 سورة 6 -1
45-44-43- بیان آیه 42
اشاره
قرائت
فتحنا:ابو جعفر و ابن عامر به تشدید و دیگران به تخفیف خوانده اند.وجه قرائت اول،تکثیر و مبالغه است.
لغت
یعنی خوف و ترس. « باس » باساء:این کلمه از
یعنی زیان. « ضرّ » ضراء:این کلمه از
تضرع:اظهار خواري مبلس:کسی که دچار حسرت شدید است.فراء گوید:یعنی کسی که دلیلی ندارد و بیچاره شده است.
دابر:پشت سر و دنباله.بازماندگان.شاعر گوید:
اللّ دابرهم
􀀀
آل المهلب جز ه
اصخوا رمادا فلا اصل و لا طرف
یعنی:خداوند نسل آل مهلب را قطع کرد.آنها همه خاکستر شدند.نه اصلی ماند و نه فرعی.
اصمعی گوید:دابر یعنی اصل.شاعر گوید:
فدي لکما رجلی و رحلی و ناقتی
غداه الکلاب اذ تجز الدوابر
یعنی:فداي شما سواره ها و پیاده ها و شتران که قوم کشته شدند و اصل آنها از بین رفت و اثري از آنها باقی نماند.
برخی گفته اند:دابر یعنی آخر.
اعراب
لولا:براي ترغیب است.
ص : 87
کِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ 􀀀 وَ ل
زیرا از این جمله بر می آید که آنها تضرع نکرده اند. « ا تَضَرَّعُوا 􀀀 جاءَهُمْ بَأْسُن 􀀀 لا إِذْ 􀀀 فَلَوْ » :عطف است بر جملۀ
« اخذناهم مباغتین »: بغته:حال.یعنی
مقصود
اکنون خداوند،حال امتهاي گذشته و رفتار آنها را نسبت به پیامبران،بیان میکند و نشان می دهد که رفتار کفار مکه هم مثل
رفتار آنهاست.می فرماید:
الضَّرّ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ
اءِ 􀀀 بِالْب وَ ساءِ 􀀀 فَأَخَذْن أَْ اهُم 􀀀 ی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ 􀀀 أَرْسَلْن إِل ا􀀀 وَ لَقَدْ
پیش از تو پیامبرانی بسوي امتها فرستادیم.آنها مخالفت کردند و ما آنها را دچار فقر و سختی و بیماري کردیم.شاید به تضرع و
استغاثه در آیند.
براي امیدواري است.اما امیدواري در مورد خداوند مفهومی ندارد.منظور این است که ما براي آنها فقر و « لعل »: زجاج گوید
بیماري فرستادیم.تا امیدي که بندگان ما به تضرع و استغاثۀ آنها داشتند،تحقق پیدا کند.در داستان فرعون به موسی و هارون
طه 44 )یعنی شما امیدوارید که فرعون ایمان بیاورد.بروید و او را نصیحت کنید.خداوند به ) « ی􀀀 لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْش » : می گوید
حال او عالم است.
بهر حال خداوند متعال سرگذشت امتهاي گذشته را که دچار سنگدلی و انحراف شده بودند یا براي پیامبر خود شرح
میدهد.می گوید:کار آنها بجایی رسیده بود که آنها را دچار کیفر و سختی کردیم تا بخود بیایند و در برابر امر خدا تسلیم
شوند.لکن باز هم تسلیم نشدند.این مطالب بمنزلۀ تسلیتی است براي پیامبر عالیقدر اسلام.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 طانُ م 􀀀 کِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْ 􀀀 وَ ل
:ولی آنها بر اثر سنگدلی در راه کفر پایداري کردند و عبرت نگرفتند.شیطان هم از موقعیت استفاده کرد و معصیت را در نظر
آنها بیاراست و تمایل آنها را بدنیا و لذائذ زودگذر آن برانگیخت.
دلالت آیه
برخی گفته اند:خداوند از مردم کافر ایمان نخواسته است.لکن از این آیه بر می آید که خداوند حتی از کافران هم ایمان
خواسته است.زیرا بیان می کند که نزول
ص : 88
بلاها و فقر و پریشانی و بیماري بمنظور بیدار کردن و تنبیه آنها بوده است.لکن شیطان هم بیکار ننشسته و کفر را در نظر ایشان
آراسته است.این مطالب،بر خلاف گفتار جبریان است که می گویند:خداوند کفر را در نظر آنها آراسته است.
وابَ کُلِّ شَیْءٍ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ أَبْ 􀀀 ا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْن 􀀀 فَلَمّ نَسُوا م
ا􀀀
.همین که موعظه هاي ما را که بصورت فقر و بیماري و اسباب تنبّه،بر آنها نازل کرده بودیم،فراموش کردند و عمل خود را
بموجب آن اصلاح نکردند و دعوت پیامبران را نادیده گرفتند،ما هم درهاي نعمت ها و برکات آسمانی و زمینی را بروي آنها
گشودیم و خیرات دنیا را در دسترس آنها قرار دادیم.
مقصود این است که:خداوند در مرحلۀ اول آنها را دچار سختی ها کرد تا تنبّه پیدا کرده،توبه کنند.در مرحلۀ بعد که آنها متنبه
نشدند و توبه نکردند،نعمتهاي دنیا در اختیار آنها قرار داد و در رزق و روزي آنها توسعه داد،تا توجهی به نعمتهاي آخرت پیدا
کنند و کوشش خود را در راه سعادت جاودانی بکار اندازند.بدیهی است که مرحلۀ بعد،مرحلۀ عقوبت و کیفر بود نه گشایش
درهاي نعمت و سعادت بروي آنها لکن این کار را کرد که آنها را از این رهگذر،متوجه طاعت خود گرداند.لازم نیست
دعوت بطاعت،همیشه از راه سختگیري باشد،گاهی هم از راه لطف است.در حقیقت، براي بیدار کردن و دعوت آنها از هر دو
وسیله استفاده شده است.ممکن است گشایشی که در مرحلۀ بعد،نصیب آنها کرده است،بخاطر دشوار کردن عذاب آنها در
آخرت باشد.
ذا هُمْ مُبْلِسُونَ 􀀀 اهُمْ بَغْتَهً فَإِ 􀀀 ما أُوتُوا أَخَذْن 􀀀 ذا فَرِحُوا بِ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:تا وقتی که به نعمتها و خوشیها دلشاد و سرگرم شدند و از شکر نعمتها خودداري کردند.در این هنگام ما آنها را غافلگیر و
کیفر خود را بر آنها نازل کردیم.در نتیجه،دچار یأس و نومیدي و خواري و سرگردانی شدند.
تعمیم نیست.نمیخواهد بگوید:همۀ نعمتها را به آنها دادیم.بلکه منظور اکثر نعمتهاست. « کُلِّ شَیْءٍ » منظور از
ص : 89
در روایت است که پیامبر فرمود:هر گاه دیدید که اهل معصیت،از نعمتهاي خدا برخوردارند،بدانید که به آنها مهلت داده شده
و سرانجام گرفتار میشوند.سپس همین آیه را تلاوت فرمود.از علی ع نیز روایت شده است که:اي فرزند آدم،هر گاه دیدي که
دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا :آري مردم ستمکار دچار عذاب شدند و نسل 􀀀 خداوند نعمتهاي خود را پیاپی بتو میدهد،بترس! فَقُطِعَ
آنها منقرض شد.
الَمِینَ 􀀀 لِلّ رَبِّ الْع
􀀀
وَ الْحَمْدُ هِ
:ستایش خدایی راست که پروردگار جهانیان است و دشمنان را هلاك و کلمۀ پیامبران را بلند می کند.در اینجا خداوند متعال
خود را ستایش می کند،بخاطر اینکه اصل آنها را از بین برده و آثار آنها را محو کرده است، زیرا تمام وسائلی که براي هدایت
آنها لازم بود-یعنی فرستادن پیامبران و مبتلا کردن آنها به سختی ها و آسایشها،محنت ها و خوشیها و غمها و شادیها و مبالغۀ
در ترسانیدن و تنبیه آنها و حد اکثر مهلت-براي آنها فراهم کرده است و آنها ایمان نیاورده اند.اینها همه حاکی از لطف
پروردگار هستند و سزاوار است که در برابر این کارها ستایش شود.
علاوه بر این،مردم مؤمن را تعلیم می دهد که خدا را حمد کنند،زیرا شر ستمکاران را از سر آنها کوتاه و آنها را هلاك کرده
است،این خود بزرگترین نعمتی است که خدا را مستوجب حمد می سازد.
در روایت است که:فضیل بن عیاض از امام صادق ع پرسید:پرهیزکار کیست؟ فرمود:
-پرهیزکار کسی است که از حرامهاي خدا دوري و اجتناب کند.کسی که از امور مشتبه،نپرهیزد،گرفتار حرام میشود بدون
اینکه حرام را بشناسد و کسی که کار زشتی را بنگرد و با داشتن قدرت،در صدد منع آن برنیاید،دوستدار معصیت خداست.
و چنین کسی دشمنی خود را با خدا آشکار کرده است.کسی که باقی ماندن ظالم را دوست بدارد،دوستدار معصیت
لِلّ
􀀀
دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ هِ 􀀀 خداست.خداوند براي هلاك کردن ستمکاران،خود را حمد کرده و فرموده است: فَقُطِعَ
الَمِینَ 􀀀 رَبِّ الْع
ص : 90
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 46 تا 49
اشاره
اتِ ثُمَّ هُمْ 􀀀 اَللّ یَأْتِیکُمْ بِهِ اُنْظُرْ کَیْفَ نُ َ ص رِّفُ اَلْآی
􀀀
هٌ غَیْرُ هِ 􀀀 ی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِل 􀀀 صارَکُمْ وَ خَتَمَ عَل 􀀀 اَللّ سَمْعَکُمْ وَ أَبْ
􀀀
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَ ذَ هُ
إِلاّ
􀀀
ا نُرْسِلُ اَلْمُرْسَلِینَ 􀀀 اَلظّ ( 47 ) وَ م
􀀀
اَللّ بَغْتَهً أَوْ جَهْرَهً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ اَلْقَوْمُ الِمُونَ
􀀀
ذابُ هِ 􀀀 اکُمْ عَ 􀀀 یَصْدِفُونَ ( 46 ) قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَت
کانُوا 􀀀 ما 􀀀 ذابُ بِ 􀀀 ا یَمَسُّهُمُ اَلْعَ 􀀀 اتِن 􀀀 هُمْ یَحْزَنُونَ ( 48 ) وَ اَلَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآی 􀀀 خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا 􀀀 مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا
( یَفْسُقُونَ ( 49
(1)
ترجمه
بگو:آیا میدانید که اگر خداوند گوش و چشم شما را بگیرد و بر دلهاي شما مهر بزند،جز او خدایی نیست که آنها را به شما
بازگرداند؟بنگر که چگونه آیات را بیان می کنیم و آنها روي گردان میشوند! بگو:آیا میدانید که اگر عذاب خداوند،پنهان یا
آشکار به شما روي آورد، جز مردم ستمکار هلاك نخواهند شد؟ما پیامبران را جز براي بشارت و انذار نفرستاده ایم.
کسانی که ایمان آورند و عمل صالح کنند بر آنها بیمی نیست و محزون نمیشوند.
کسانی که آیات ما را تکذیب کنند،بکیفر نافرمانیهایشان،عذاب ما به ایشان می رسد.
ص : 91
1) -آیه 46 و 47 و 48 و 49 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
49-48-47- بیان آیه 46
اشاره
لغت
صدوف:منحرف شدن.صدف و صدفه یعنی جانب.همچنین صدف یعنی بناي مرتفع.در حدیث است که
هر گاه از دیوار یا بنایی که مایل شده بود می گذشت،به سرعت می رفت. « کان(ص)اذا مر بصدف مایل اسرع المشی »
اعراب
اللّ
􀀀
هٌ غَیْرُ هِ 􀀀 مَنْ إِل
که بوسیلۀ استفهام تعلیق شده است. « أَ رَأَیْتُمْ » صفت آن.جمله در محل نصب در محل دو مفعول « اللّ
􀀀
غَیْرُ هِ » خبر « اله » مبتدا « من »:
اللّ
􀀀
إِنْ أَخَذَ هُ...
:جواب شرط محذوف است.این جمله در محل نصب و حال است.
یَأْتِیکُمْ بِهِ
« اله » :در محل رفع و صفت
مقصود
اشاره
بار دیگر در مقام استدلال در برابر کفار بر آمده،می فرماید:
اللّ یَأْتِیکُمْ بِهِ
􀀀
هٌ غَیْرُ هِ 􀀀 ی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِل 􀀀 صارَکُمْ وَ خَتَمَ عَل 􀀀 اللّ سَمْعَکُمْ وَ أَبْ
􀀀
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ هُ
:به این کافران بگو:اگر خداوند گوش و چشم را از شما بگیرد و کور و کر شوید و بر دلهاي شما مهري بزند که قوة عقل و
تمیز را از کف بدهید و نتوانید چیزي بفهمید،آیا خدایی جز خداي یکتا سراغ دارید که این نعمتها را-که در میان نعمتهاي
به معناي فعل « به » خدا نظیر ندارند و سعادت دینی و دنیوي انسان به آنها بستگی دارد-به شما برگرداند؟ زجاج می گوید:ضمیر
برمی گردد.یعنی:آیا کسی هست که آنچه از شما گرفته شده است به شما باز گرداند؟سپس می گوید: ممکن است این
ص : 92
نیز تابع آن باشد. « ابصار و قلوب » برگردد و « سمع » ضمیر،مستقلا به
بعقیدة ابن عباس منظور این است که:این خدایان مصنوعی و دروغین قادر نیستند که به پرستندگان خود گوش و چشم و دل
داده،آنها را از نیروي عقل و فهم برخوردار سازند.تنها خداست که قدرت عطاي این نعمتها را به انسان دارد و بهمین دلیل
پرستش شایسته و مخصوص ذات بیهمتاي اوست.
اتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ 􀀀 اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآی
:مقصود از تصریف آیات، بعقیدة کلبی بیان آیات و بعقیدة بعضی،متوجه ساختن آیات است به بیان سختی ها و نعمتها بنحو
روشن و کامل که باعث تنبیه مردم شود.برخی گفته اند:منظور این است که آیات،طوري عرضه میشوند که در آن واحد به
چند جهت دلالت کنند، چنان که معجزات،در آن واحد بر علم و قدرت خداوند و نبوت و راستگویی پیامبر دلالت داشتند.
در هر صورت،می فرماید:ببین ما آیات را چگونه بیان می کنیم؟!اما این مردم کافر اعراض می کنند.یعنی در بارة آیات تأمل و
فکر نمیکنند و به آنها کفر می ورزند.
اینکه به پیامبر خود می گوید:ببین،بخاطر این است که خداوند اولا این موضوع را شگفت آور میداند که نعمتهاي خود را
بطور کامل در دسترس آنها قرار داده و با دلایل حکمت آمیز،اسباب عبرت آموزي آنها را فراهم کرده است و ثانیاً موضوع
اعراض و پایداري آنها را در راه کفر.
یک استدلال دیگر
الظّ :
􀀀
اللّ بَغْتَهً أَوْ جَهْرَهً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الِمُونَ
􀀀
ذابُ هِ 􀀀 اکُمْ عَ 􀀀 قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَت
آیا میدانید که اگر عذاب خدا پس از اتمام حجت و آمدن پیامبران،پنهان یا آشکار، شب یا روز،بر شما نازل شود،تمام مردم
ستمکاري که به خدا کفر می ورزند و در روي زمین فساد می کنند،هلاك خواهند شد؟ برخی گفته اند:آنها درخواست
میکردند که عذاب خدا نازل شود.در جواب
ص : 93
آنها فرمود:این چه درخواستی است که می کنید؟!مگر عذاب خدا براي مردم کافر،جز هلاك و بدبختی چه چیز به ارمغان می
آورد؟!احیانا اگر مؤمنی یا طفلی هم بدون تقصیر در شعلۀ عذاب شما،همچون چوب تري در حریق جنگل،بسوزد برایش
مختل است که خداوند به او عوض هاي بسیاري میدهد،بطوري که این گرفتاري بسان صفر در برابر بی نهایت باشد.منظور از
عذابی که در این آیه،آمده،عذاب دنیاست نه عذاب آخرت اکنون به بیان این مطلب می پردازد که پیامبران را نفرستاده است
که بتوانند هر گونه خواهشی از خداوند بکنند.آنها بخاطر یک سلسله مصالح عالیه اي که خداوند بهتر می داند،ماموریت یافته
اند.می فرماید:
إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ
􀀀
ا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ 􀀀 وَ م
:ما پیامبران را جز براي بشارت و ترسانیدن مردم نفرستاده ایم.در دنبالۀ این آیه،به بیان پاداش کسانی که سخن فرستادگان خدا
را می شنوند و کیفر کسانی که آنها را مخالفت می کنند،پرداخته می فرماید:
لا هُمْ یَحْزَنُونَ 􀀀 لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ 􀀀 فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَ
:آنان که ایمان آورند و پیامبران را تصدیق کنند و کار شایسته انجام دهند،در عالم آخرت،مثل اهل دوزخ دچار بیم و اندوه
نمیشوند و غم گذشته نمی خورند.
کانُوا یَفْسُقُونَ 􀀀 ما 􀀀 ذابُ بِ 􀀀 ا یَمَسُّهُمُ الْعَ 􀀀 اتِن 􀀀 وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی
:و آنهایی که دلایل ما و محمد(ص)و معجزاتش را تکذیب می کنند،روز قیامت بکیفر بی ایمانی و رفتار زشت خویش مبتلا
خواهند شد.
ص : 94
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 50 تا 51
اشاره
ی وَ 􀀀 ی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِي اَلْأَعْم 􀀀 ا یُوح 􀀀 إِلاّ م
􀀀
لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ 􀀀 لا أَعْلَمُ اَلْغَیْبَ وَ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
زائِنُ هِ 􀀀 لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَ 􀀀 قُلْ
( لا شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ( 51 􀀀 ی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ 􀀀 خافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِل 􀀀 لا تَتَفَکَّرُونَ ( 50 ) وَ أَنْذِرْ بِهِ اَلَّذِینَ یَ 􀀀 اَلْبَصِیرُ أَ فَ
(1)
ترجمه
بگو:به شما نمی گویم که خزانه هاي خدا پیش من است.من غیب نمیدانم.
به شما نمی گویم که فرشته ام.من جز وحی از هیچ چیز پیروي نمیکنم.بگو:آیا کور و بینا برابرند؟آیا نمی اندیشید؟ کسانی را
که از روز حشر بیم دارند،و آنها را جز خدا دوست و شفاعت کننده اي نیست،بوسیلۀ قرآن بترسان.شاید تقوي پیشه کنند.
ص : 95
1) -آیه 50 و 51 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیۀ 50
اشاره
لغت
خزائن:جمع خزانه،جایی که چیزي در آن نگهداري شود.
مقصود
اکنون به پیامبر خود دستور میدهد که بدنبال خواهش هاي ابلهانۀ آنها نسبت به نازل شدن آیات عذاب،به آنها بگوید که
ادعاي خدایی ندارد بلکه مدعی پیامبري است.می فرماید:
اللّ
􀀀
زائِنُ هِ 􀀀 لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَ 􀀀 قُلْ
:به اینها بگو:خزانه هاي رحمت و و مخلوقات خدا بدست من نیست.یا اینکه خزانه هاي روزي خدا در دست من نیست، تا
مردم بطمع مال،ایمان آورند.
لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ 􀀀 وَ
:من غیب نمیدانم.تنها چیزهایی را میدانم که به من تعلیم داده است.مثل مسالۀ زنده شدن مردگان و بهشت و جهنم و...ابن
عباس گوید:مقصود این است که من عاقبت و سرانجام شما را میدانم.اینهم خدا بمن تعلیم داده است،بنا بر این آنچه
مخصوص خداست و بمن نیاموخته است،نمیدانم.
لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ 􀀀 وَ
:من نمی گویم:فرشته هستم.من انسانم.شما مرا می شناسید.حتی کارهایی که از یک فرشته ساخته است از من ساخته نیست.
به این جمله استدلال کرده اند که:فرشته برتر از پیامبران است،لکن این استدلال صحیح نیست،زیرا این جمله در مقام بیان
بیشتر بودن ثواب-که ملاك فضیلت است- نیست.می خواهد بگوید:چون من فرشته نیستم،نمی توانم چیزهایی که فرشتگان
در بارة سرنوشت بندگان می توانند مشاهده کنند و بفهمند،بفهمم.
ی إِلَیَّ 􀀀 ا یُوح 􀀀 إِلاّ م
􀀀
إِنْ أَتَّبِعُ
:هر چه به شما گفته ام و می گویم.وحیی است که از
ص : 96
جانب خداوند بر من نازل میشود.
ی وَ الْبَصِیرُ 􀀀 قُلْ هَلْ یَسْتَوِي الْأَعْم
:به اینها بگو:آیا کسی که عارف به مقام خدا و عالم بدین است،با آدم نادان برابر است؟در اینجا آدم دانا تشبیه به بینا و آدم
نادان تشبیه به کور شده است.در تفسیر اهل بیت ع آمده است که:آیا کسی که میداند با کسی که نمیداند،برابر است؟بلخی
گوید:یعنی:آیا کسی که به نیازمندي و بندگی خود اعتراف می کند،مثل کسی است که دیدة بصیرتش کور شده،حق را تمیز
لا تَتَفَکَّرُونَ :چرا نمی اندیشید تا منصفانه داوري کنید و وظیفۀ واجب خود یعنی اقرار بتوحید و نفی تشبیه را انجام 􀀀 نمیدهد؟ أَ فَ
دهید و خدا را به خلق تشبیه نکنید؟منظور این است که بیندیشید و تشخیص دهید که کور و بینا مساوي نیستند.
ص : 97
بیان آیۀ 51
اشاره
اعراب
برمیگردد. « ی إِلَیَّ 􀀀 ا یُوح 􀀀م» به:ضمیر به
لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ
:جمله حالیه.
مقصود
اکنون خداوند دستور می دهد که پس از بیان دلائل روشن،مردم را بترساند.
می فرماید:
ی رَبِّهِمْ 􀀀 خافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِل 􀀀 وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَ
:آنان که از روز حشر می ترسند، از خدا و قیامت بترسان و آنها را موعظه کن.
زجاج گوید:مقصود هر کسی است که به قیامت معترف باشد.خواه مسلمان باشد خواه کتابی.بدیهی است که پیامبر همۀ خلق
را می ترساند،لکن آنها که معتقد به معاد هستند،زودتر تحت تاثیر قرار می گیرند.
امام صادق فرمود:یعنی آنها را که امیدوارند بخداوند و اصل شوند،بترسان و بوعده هایی که در قرآن است،آنها را ترغیب
کن،زیرا قرآن شفاعت کنندة آنهاست و شفاعتش مورد قبول است.
لا شَفِیعٌ 􀀀 لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ
:آنها را جز خدا دوست و فریادرسی نیست.
زجاج گوید:یهود و نصاري خود را پسران و دوستان خدا میدانستند.خداوند در این آیه،اعلام کرد که اهل کفر جز خدا
دوستی و فریادرسی ندارند.از گفتار وي بر می آید که آیه در بارة کافران است.لکن مفسرین بر آنند که آیه در بارة مؤمنان
است.
مقصود از اینکه:آنها را جز خدا دوست و فریادرسی نیست،این است که:شفاعت
ص : 98
بقره ) « إِلاّ بِإِذْنِهِ
􀀀
مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ » : پیامبران و دیگران نسبت به مؤمنین به اذن پروردگار است.چنان که می فرماید
255 :چه کسی بدون اذن خداوند شفاعت می کند؟) لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ :تا آنها بترسند و از دستور تو اطاعت کنند.
ص : 99
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 52 تا 53
اشاره
سابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 ا مِنْ حِ 􀀀 سابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ م 􀀀 ا عَلَیْکَ مِنْ حِ 􀀀 داهِ وَ اَلْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ م 􀀀 لا تَطْرُدِ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَ 􀀀 وَ
اَللّ بِأَعْلَمَ
􀀀
ا أَ لَیْسَ هُ 􀀀 اَللّ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِن
􀀀
ءِ مَنَّ هُ 􀀀 ؤُلا 􀀀 فَتَنّ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ ه
ا􀀀 ذلِکَ 􀀀 و کَ ( اَلظّ ( 52
􀀀
فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الِمِینَ
( بِالشّ ( 53
􀀀
اکِرِینَ
(1)
ترجمه
آنان که خداي خود را صبح و شام میخوانند و ارادة پاداش او می کنند،طرد مکن.
حساب آنها بر تو و حساب تو بر آنها نیست که آنها را طرد کنی.با طرد آنها از ستمکاران خواهی بود.
ما بعضی از آنها را به بعضی می آزماییم تا بگویند:آیا اینها هستند که خداوند از بین ما بر آنها منت گذاشته است؟آیا خداوند
به حال سپاسگزاران داناتر نیست؟
ص : 100
1) -آیۀ 21 و 22 و 23 و 24 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
53- بیان آیه 52
اشاره
قرائت
علم است.بنا بر این « غدوه » خوانده اند ابو علی فارسی می گوید:کلمۀ « بالغداه » و دیگران « بالغدوه » بالغداه:ابن عامر در همۀ قرآن
قرائت مشهور بهتر است.وجه قرائت ابن عامر این است که بر سر اعلام هم ممکن است الف و لام در آید و این در صورتی
است که نخست آنها را نکره قصد کنیم،سپس بوسیلۀ الف و لام معرفه قرار دهیم.
اعراب
فَتَطْرُدَهُمْ
:این فعل در جواب نفی است و به همین جهت منصوب شده است.
فتکون:نصب این فعل بخاطر این است که در جواب نهی واقع شده است.
شان نزول
ثعلبی از عبد اله بن مسعود روایت کرده است که:گروهی از قریش بر پیامبر گذشتند.صهیب و خباب و بلال و عمار و...در
حضور او بودند.گفتند:
-اي محمد،آیا به اینها دلخوش کرده اي؟مگر ممکن است ما تابع اینها شویم آیا خداوند بر اینها منت گذاشته است؟آنها را از
خود طرد کن.اگر آنها را طرد کنی، شاید از تو پیروي کنیم.
این آیه را خداوند به همین مناسبت نازل کرد.
سلمان و خباب گفته اند:این آیه در بارة ما نازل شده است.اقرع بن حابس تمیمی و عیینه بن حصین فزاري و رفقاي آنها نزد
پیامبر آمده،دیدند با بلال و صهیب و عمار و خباب و...نشسته است،آنها را تحقیر کردند.و گفتند:
اللّ ،چه خوب است اینها را از خود دور کنی!جمعیت هاي عرب
􀀀
-یا رسول ه
ص : 101
نزد تو می آیند و ما خجالت می کشیم ما را با اینها ببینند.وقتی که ما از نزد تو رفتیم، مانعی ندارد که آنها را در مجلس خود
بپذیري.
پیامبر خواست آنها را اجابت کرد.آنها از پیامبر خواستند که این مطلب را براي آنها بنویسد و بدست آنها بدهد تا سندي
باشد.ما در گوشه اي نشسته بودیم،همین که خواستند بنویسند،جبرئیل نازل شد و آیه را آورد.
پیامبر خدا،صفحه اي را که میخواستند روي آن بنویسند،از خود دور کرد و نزدیک ما آمد،در حالی که این آیه را میخواند:
از آن پس ما با او نشست و برخاست می کردیم.هر گاه میل داشت،بر میخاست و ما را ترك « ی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ 􀀀 کَتَبَ رَبُّکُمْ عَل »
کهف 28 ) پس از نزول این آیه،بما نزدیکتر می شد،بطوري ) «... وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ » : میکرد.خداوند فرمود
که زانوهاي ما بیکدیگر می خوردند.تا وقتی که میخواست حرکت کند،نخست ما برمیخاستیم.سپس او برمیخاست و
میفرمود:خدا را حمد می کنم که پیش از مرگ،بمن دستور داد که با گروهی از امت خویش شکیبایی کنم و در حیات و
مرگ با آنها باشم.
مقصود
اکنون خداوند پیامبر خود را از اینکه مشرکین را اجابت و مؤمنین را طرد کند، نهی کرده،میفرماید:
داهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ 􀀀 لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَ 􀀀 وَ
:آنان که خدا را صبح و شام میخوانند و هدفشان پاداش اوست و خدا را با هیچ چیز برابر نمیکنند، طرد نکن.برخی از مفسران
گویند:منظور از دعا،در این آیه نماز صبح و عصر است.
برخی گفته اند منظور نمازهایی است که در دو طرف روز خوانده میشود.یا اینکه نمازهاي پنجگانه است.
زجاج می گوید:خداوند متعال در این آیه،در بارة آنها گواهی داده است که داراي حسن نیت و اخلاص هستند و راهی را می
جویند که خداوند آنها را به آن امر
ص : 102
کرده است.پس مقصود از وجه خدا،جهت و راه خداست.
سابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ 􀀀 ا مِنْ حِ 􀀀 سابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ م 􀀀 ا عَلَیْکَ مِنْ حِ 􀀀م
:
نه حساب مشرکین بر تو و نه حساب تو بر مشرکین است.حساب همه با خداست که دوستان را پاداش و دشمنان را کیفر می
دهد.
این معنی بنا بروایت عطا از ابن عباس است وي ضمیر را به مشرکین برگردانده است.اما بیشتر مفسران قرآن کریم معتقدند که
منظور همانهایی است که خدا را بامداد و شامگاه میخوانند و در بارة آن دو وجه گفته اند:
-1 حسن و ابن عباس(در روایت دیگر)گویند:یعنی عمل و حساب عمل ایشان بر تو نیست.نظیر آن در داستان نوح آمده است
شعراء 113 :حساب این نیازمندان با ایمان که شما آنها را اراذل میخوانید، اگر بدانید با ) « ی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ 􀀀 إِلاّ عَل
􀀀
سابُهُمْ 􀀀 إِنْ حِ »
خداي من است)علت این است که مشرکین،مردم با ایمان را بر اثر فقر و تهیدستی خوار می شمردند و پیامبر بدلش خطور کرد
که مشرکین را بر آنها مقدم شمارد بدین جهت باو گفته شد:حساب آنها بر تو نیست و عمل آنها اسباب ننگ و عار تو
نخواهد بود که آنها را طرد کنی.بدنبال این جمله فرمود:نه تنها حساب ایشان بر تو نیست، بلکه حساب تو هم بر ایشان نیست.تا
هم کلام با تاکید بیشتري ادا شده باشد و هم دو قسمت آن را هم مطابقت داشته باشد.
-2 مقصود این است که حساب رزق آنها بر تو نیست که آنها را رنجیده و طرد کنی.یعنی نه رزق آنها بر تست و نه رزق تو بر
آنها.خداوند است که تو و آنها را روزي می دهد.پس بگذار بتو نزدیک باشند و آنها را از خود دور مکن.
الظّ
􀀀
فَتَکُونَ مِنَ الِمِینَ
:اگر آنها را طرد کنی،از ستمکاران هستی. ابن عباس گوید:یعنی به خود ضرر می زنی.
ابن انباري گوید:این آیه،پیامبر را از اینکه در صف ظالمان قرار گیرد، سخت ترسانید،زیرا بدلش خطور کرده بود که رؤساء و
پولداران را بر طبقۀ مستمند مقدم بدارد.البته منظور او این بود که با رام شدن آنها در برابر اسلام،قوم و بستگان
ص : 103
و تابعان آنها نیز اسلام خواهند آورد.پس نیت او خیر بود.هرگز قصد نداشت که با این کار خود مستمندان را خوار کند و
مورد اهانت قرار دهد.اما خداوند به او اعلام کرد که حتی همین کار هم جایز نیست.
اکنون به این نکته اشاره می کند که:خداوند فقرا را به اغنیا و اغنیا را بفقرا آزمایش می کند.می فرماید:
ا􀀀 اللّ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِن
􀀀
لاءِ مَنَّ هُ 􀀀 ؤُ􀀀 فَتَنّ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ ه
ا􀀀 ذلِکَ 􀀀 و کَ َ
.
این لام براي عاقبت است.یعنی:همانطوري که پیش از تو غنی را به فقیر و شریف را به بینوا آزموده ایم،اکنون نیز رؤساي
قریش را به این آزاد شدگان و بردگان می آزماییم.وقتی اشراف ملاحظه می کند که یک پا برهنۀ عریان پیش از ایشان ایمان
آورده،دچار کبر و غرور میشوند و از پذیرش اسلامی که طرفداران آن تودة فقیر است،عار دارند!بدیهی است که خداوند از
حال مردم و باطن آنها خبر دارد و محتاج آزمایش نیست،بنا بر این رفتار او با اینان همچون رفتار آزمایشگري است که می
خواهد به حال و باطن کسی آگاهی پیدا کند.منظور خداوند از آزمایش ایشان این است که در عاقبت کار بیدار شوند و بخود
آیند و صبر کنند و سپاسگزار خداوند شوند،اما بالعکس صداي اعتراضشان بلند شده،می گویند:اینها کیستند که خداوند آنها
را از میان ما برگزیده و بر آنها منت گذاشته و آنها را در فضیلت،بر ما مقدم شمرده است؟!در حقیقت میخواهند منکر فضیلت
و برتري و پیش قدم بودن آنان در راه حق بشوند! ابو علی جبائی گوید:منظور این است که ما تکلیف را بر اشراف گردنکش
عرب دشوار کردیم،زیرا به آنها امر کرده ایم که ایمان بیاورند و در برابر این مستمندان برهنه و گرسنه،تعظیم و احترام کنند
بخاطر آنکه آنها در ایمان حق مقدم دارند،بدیهی است که این امر براي آنها شاق و دشوار بود.همین امر شاق را نسبت به آنها
فتنه نامیده است.عاقبت این امر این شد که آنها واقعاً از یکدیگر بپرسند که آیا اینها هستند که خداوند بوسیلۀ ایمان بر آنها
منت گذاشته است؟علت این
ص : 104
پرسش این بود که می دیدند پیامبر خدا اینها را مقدم می دارد و براي ایشان ارزش و احترام بیشتري قائل است.میخواستند دلیل
کار پیامبر را بدست آورند و خود را راضی سازند.بنا بر این هدف از آزمایش این نبود که آنها منکر فضیلت مؤمنین و منت
خداوند بر آنها بشوند.این کار کفر است و خداوند کفر کسی را نمیخواهد و نمی پسندد.
وانگهی اگر خدا این آزمایش را انجام می داد که آنها کافر شوند،کفر آنها بخاطر اطاعت امر خدا و انجام خواست او صورت
می گرفت و آنها گنهکار نبودند،در حالی که خلاف این مطلب ثابت شده است.
بِالشّ
􀀀
اللّ بِأَعْلَمَ اکِرِینَ
􀀀
أَ لَیْسَ هُ
.این استفهام براي تقریر و اثبات موضوع است.
یعنی خداوند به حال سپاسگزاران داناتر است.چنان که جریر گوید:
الستم خیر من رکب المطایا
و اندي العالمین بطون راح
یعنی:شما بهترین سواران روزگار و گشاده دست ترین مردم جهان هستید.
این آیه دلیل است بر آنکه مؤمن فقیر و ضعیف،از مؤمن ثروتمند مقامش برتر و احترامش بیشتر است.علی ع فرمود:
یعنی:هر کس ثروتمندي را بخاطر ثروتش تعظیم کند،دو ثلث دینش از بین می رود. « من اتی غنیاً فتواضع لغنائه ذهب ثلثا دینه »
ص : 105
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 54 تا 55
اشاره
ابَ مِنْ 􀀀 الَهٍ ثُمَّ ت 􀀀 ی نَفْسِهِ اَلرَّحْمَهَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَه 􀀀 لامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَل 􀀀 ا فَقُلْ سَ 􀀀 اتِن 􀀀 جاءَكَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآی 􀀀 ذا 􀀀 وَ إِ
( اتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ اَلْمُجْرِمِینَ ( 55 􀀀 ذلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآی 􀀀 بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 54 ) وَ کَ
(1)
ترجمه
هر گاه مردمی که به آیات ما ایمان دارند،پیش تو آیند،به آنها بگو:سلام بر شما.پروردگار شما بر خویشتن رحمت واجب
کرده است که هر کس از شما کار زشتی از روي نادانی کند،سپس بعد از آن توبه کند و بصلاح گراید،او آمرزگار و رحیم
است و همچنین آیات خود را تفصیل می دهیم،تا شما بفهمید و راه مجرمین آشکار شود.
ص : 106
1) -آیه 54 و 55 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 54
اشاره
قرائت
انه...فانه:اهل مدینه اولی را بفتح همزه و دومی را بکسر خوانده اند.
عاصم و ابن عام و یعقوب،هر دو را بفتح همزه و دیگران هر دو را بکسر خوانده اند.
باشد و کسرة دومی بخاطر این است که بعد از فاء قرار گرفته و حکم ابتداي « الرحمه » کسرة اوّلی بمناسبت این است که تفسیر
جمله را دارد.
است و فتحۀ دوم بمناسبت این است که مبتدا براي خبر محذوف باشد. « الرحمه » فتحۀ اولی بمناسبت این است که بدل از
لغت
سلام:این کلمه را در لغت چهار معنی است: 1-مصدر 2-جمع سلامت 3-اسمی از اسماء خدا 4-درختی است.هر گاه این کلمه
به معناي مصدري بکار رود، دعایی است براي انسان که از آفات،سالم بماند.هر گاه نام خدا باشد،معناي آن مالک سلامت و
است،درختی قوي است.این درخت،بر اثر قدرت و نیروي خود از آفتها سالم « سلام » خلاصی از مکروه است.درختی که نامش
به معناي دلوي است که داراي یک دسته « سلم ». می نامند.زیرا معناي آن سلامت از شر است « سلم » و« سلام » است.صلح را هم
است و از دلوهاي دیگر،سالمتر است.
شان نزول
در بارة اینکه آیه در بارة کی نازل شده،اختلاف است. اکرمه گوید:در بارة همانها که خداوند پیامبر را از طرد آنها نهی کرده
بود،نازل شده است.به همین جهت، هر گاه پیامبر به آنها بر میخورد،بر آنها سلام میکرد ولی گفت:ستایش خدا را که در امت
من افرادي قرار داده که مرا امر کرده است بر آنها ابتدا به سلام کنم.عطا گوید:
ص : 107
در بارة جماعتی از صحابه،مثل:حمزه،جعفر،مصعب بن عمیر و عمار و...نازل شده است انس بن مالک گوید:جماعتی نزد
پیامبر گرامی شرفیاب شده،گفتند:ما گرفتار گناهان بسیاري شده ایم.پیامبر در جواب آنها سکوت کرد و این آیه نازل
شد.برخی گفته اند:
در بارة توبه کاران نازل شده است.در روایتی از امام صادق علیه السلام همین قول تایید شده است.
مقصود
اکنون خداوند متعال پیامبر خود را امر می کند که در برابر مؤمنین تعظیم کند.
می فرماید:
لامٌ عَلَیْکُمْ 􀀀 ا فَقُلْ سَ 􀀀 اتِن 􀀀 جاءَكَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآی 􀀀 ذا 􀀀 وَ إِ
.هر گاه مردمی که به آیات ما ایمان دارند،نزد تو بیایند،بگو:سلام بر شما.دربارة این آیه چند وجه گفته اند:
-1 دستور می دهد که پیامبر بر آنها سلام کند.بنا بر این منظور تحیت آنهاست از جانب خداوند بر زبان پیامبر.
-2 دستور می دهد که پیامبر بر آنها سلام کند و بدینوسیله آنها را گرامی بدارد.
-3 دستور می دهد که عذر آنها را بپذیرد و آنها را به سلامت از آنچه عذر آن را خواسته اند،بشارت دهد.وجه اول از
حسن،وجه دوم از جبایی و وجه سوم از ابن عباس است.
ی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ 􀀀 کَتَبَ رَبُّکُمْ عَل
:خداوند با تاکید هر چه بیشتر بر خود واجب کرده است،رحمت را.بدیهی است که خداوند چیزي نمی نویسد.تعبیر نوشتن
براي این است که مردم می بینند چیزي که باید براي بعد نگهداري شود،نوشته میشود.
خداوند هم که رحمت خود را براي نیکان ذخیره کرده،می گوید:پروردگار شما بر خویشتن نوشته است که رحمت خود را
شامل حال شما کند.برخی گویند:منظور این است که در لوح محفوظ نوشته است در اینباره در اول سوره گفتگو کرده ایم.
ابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ 􀀀 الَهٍ ثُمَّ ت 􀀀 أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَه
:
در اینجا وعده می دهد که رحمت خدا شامل حال آنان میشود که از روي جهالت،
ص : 108
مرتکب کار زشتی شوند و سپس توبه و نیکی کنند.خداوند نسبت به آنها آمرزگار و رحیم است.
زجاج می گوید:در بارة معناي جهالت دو وجه است 1-مقصود اینست که کار زشت را با جهل به اینکه زشت و ناپسند
است،انجام داده است.
-2 کسی که کار زشت انجام می دهد،توجه بزشتی و ناپسندي آن کار دارد و میداند که سرانجام آن زیانبخش است.لکن نفع
و فایدة آنی و دنیوي را از روي جهالت بر نفع و راحت فراوان و عافیت همیشگی مقدم میدارد.
ص : 109
بیان آیه 55
اشاره
قرائت
را برفع خوانده « سبیل » را به نصب خوانده اند.کوفیان بجز حفص،این کلمه را به یاء و « سبیل » لتستبین:اهل مدینه فعل را بتاء و
را برفع خوانده اند. « سبیل » را به نصب خوانده است.دیگران فعل را بتاء و « سبیل » اند.زید بنقل از یعقوب فعل را به یاء
یوسف 108 ) وجه قرائت اول ) « ذِهِ سَبِیلِی 􀀀ه» مؤنث است.مثل « سبیل » فاعل فعل باشد.کلمۀ « سبیل » وجه قرائت اخیر این است که
را مذکر « سبیل » فاعل باشد،جز اینکه « سبیل » مفعول آن باشد.وجه قرائت کوفیان این است که « سبیل » این است که فعل مخاطب و
مفعول و فاعل فعل محذوف باشد. « سبیل » اعراف 146 )وجه قرائت زید این است که ) « یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا » : قرار داده اند.مثل
اعراب
اما مشبّه و مشبّه به چیست؟ 1-تفصیل آیات را تشبیه کرده است به آنچه قبلا در ،« نفصل » کذلک.کاف اسم و مضاف و مفعول
صفت اهل هدایت و اهل ضلالت،به تفصیل یاد کرده است.
-2 یعنی همانطوري که آیات گذشته را براي شما تفصیل داده ایم،براي دیگران نیز تفصیل می دهیم.
مقصود
اکنون در دنبالۀ مطالبی که در ردّ مشرکین بیان داشت،می فرماید:
اتِ􀀀 ذلِکَ نُفَصِّلُ الْآی 􀀀 وَ کَ
:هم چنان که سابقاً دلایلی بر توحید و نبوت و.....
ص : 110
آوردیم،اکنون نیز دلایل خود را براي اثبات گفتار شما و ردّ گفتار مشرکین،با شرح و تفصیل بیان می کنیم.
وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ
:تا راه آنها که بعد از روشن شدن حقیقت، عناد پیشه می کنند،براي آنها که اهل ایمان و طالب فهم هستند،شناخته شود و
( بتوانند از آن اجتناب و راه دیگري براي خود انتخاب کنند. ( 1
ص : 111
1) -همانطوري که در بحث قرائت ذکر کردیم،آیه وجوه دیگري هم دارد که ما قرائت مشهور را انتخاب و ترجمه - 1
کردیم.هر گاه فعل بصورت مخاطب خوانده شود،معناي آن این است: تا تو اي شنونده یا تو اي محمد،راه مجرمین را بشناسی
و کفر و عناد و تبهکاري آنها را که سبب کیفر و عذاب میشوند،دریابی.برخی گفته اند:منظور از راه مجرمین،همان است که
خداوند در این جهان آنها را خوار و ملعون شمرده و امر به قتل و اسیري و...دربارة آنها داده است.و او در جملۀ مورد
«... لتفهموا و لتستبین »: بحث،عطف است بر فعل مقدر.یعنی
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 56 تا 58
اشاره
ی بَیِّنَهٍ 􀀀 ا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِینَ ( 56 ) قُلْ إِنِّی عَل 􀀀 واءَکُمْ قَدْ ضَ لَلْتُ إِذاً وَ م 􀀀 لا أَتَّبِعُ أَهْ 􀀀 اَللّ قُلْ
􀀀
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ
ا􀀀 اصِ لِینَ ( 57 ) قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي م 􀀀 لِلّ یَقُصُّ اَلْحَ قَّ وَ هُوَ خَیْرُ اَلْف
􀀀
إِلاّ هِ
􀀀
ا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُکْمُ 􀀀 ا عِنْدِي م 􀀀 مِنْ رَبِّی وَ کَ ذَّبْتُمْ بِهِ م
( بِالظّ ( 58
􀀀
اَللّ أَعْلَمُ الِمِینَ
􀀀
تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اَلْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُ
(1)
ترجمه
بگو:من نهی شده ام که خدایان شما را پرستش کنم.بگو:من از هواهاي نفسانی شما پیروي نمیکنم.در اینصورت گمراه میشوم
و از هدایت یافتگان نیستم.
بگو:من از جانب پروردگارم دلیل روشنی دارم که شما آن را تکذیب کرده اید.
چیزي که براي فرا رسیدن آن عجله دارید،پیش من نیست.حکم بدست خداست که حق می گوید و او بهترین فیصله
دهندگان است.
بگو:اگر چیزي که براي آن عجله دارید،پیش من بود،کاري که میان من و شماست،خاتمه یافته بود و خداوند بحال ستمکاران
داناتر است.
ص : 112
1) -آیه 56 و 57 و 58 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 56
اشاره
اعراب
اللّ
􀀀
مِنْ دُونِ هِ
:مقصود اضافۀ دعا به غیر خداوند و دعا کردن به ساحت فاقد اثر بتهاست.
اذا:این کلمه،معناي جزا می دهد.یعنی اگر بتها را پرستش کنم،جزاي من گمراهی است.
مقصود
اکنون خداوند،پیامبر خود را مأمور می کند که از بتهاي آنها تبري جوید.
می فرماید:
اللّ
􀀀
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ
:بگو:خداوند مرا نهی کرده است که بتهاي شما را پرستش کنم.اینها خدا نیستند و نباید پرستید.
واءَکُمْ 􀀀 لا أَتَّبِعُ أَهْ 􀀀 قُلْ
:بگو:من از هواي نفس شما پیروي نمیکنم و مثل شما از روي هوي و هوس،سر بر آستانۀ بتها نمی سایم.این کار،دلیلی ندارد.
برخی گفته اند:یعنی در طرد مؤمنین از هواي نفس شما پیروي نمیکنیم.
ا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ 􀀀 قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ م
:اگر از هواي نفس شما پیروي کنم، گمراه می شوم و از اهل هدایت که راه دین را می پیمایند،نیستم.
برخی گویند:یعنی در این صورت از پیامبران هدایت یافته،نخواهم بود.
ص : 113
58- بیان آیه 57
اشاره
قرائت
غافر ) « اللّ یَقْضِ ی بِالْحَقِّ
􀀀
وَ هُ » : خوانده اند.نمونه قرائت دوم این است « یقضی الحق » و دیگران « یقص الحق » اهل حجاز و عاصم
شاهد صحت این قرائت است.زیرا فصل در حکم،در قصه ها و داستانها نیست.نمونۀ « و هو خیر الفاصلین » 20 )وانگهی جملۀ
احزاب 4) فصل در قرآن کریم اختصاص به حکم ندارد.بلکه در بارة گفتار نیز آمده ) « اللّ یَقُولُ الْحَقَّ
􀀀
وَ هُ » : قرائت اول این است
است.
ممکن است صفت براي مفعول به محذوف یا خود مفعول به باشد.شاعر گوید: « الحق » طارق 13 )کلمۀ ) « إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ » : مثل
و علیهما مسرودتان قضاهما
داود او صنع السوابغ تبّع
یعنی:بر آنها دو زره است که داود یا تبع که سازندة بتهاي فراخ است،آنها را بافته.
داراي مفعول به است.) « قضا » (کلمۀ
لغت
بینه:دلیلی که میان حق و باطل جدا کند:برخی گفته اند،یعنی علم تازه.
استعجال:طلب کردن چیزي قبل از وقتش.
حکم:فیصله دادن کاري.
اعراب
کَذَّبْتُمْ بِهِ
است.بر سر « ربی » است که معناي بیان دارد و بازگشت ضمیر مذکر به آن صحیح است یا اینکه « بینه » :مرجع ضمیر یا
مقدر است. « قد » فعل
دارد. « قد » زیرا جملۀ حالیه است و فعل ماضی هر گاه حال واقع شود،احتیاج به
ص : 114
مقصود
از آنجا که خداوند پیامبر خود را امر کرده بود که از پرستش بتها تبرّي جوید.
اکنون این نکته را بیان می کند که بت پرستان را دلیلی و حجتی نیست،اما پیامبر داراي دلیل و حجت است.می فرماید:
ی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی 􀀀 قُلْ إِنِّی عَل
به این کافران بگو:من تابع برنامه اي روشن هستم نه تابع هواي نفس.این معنی از زجاج است.حسن گوید:یعنی من از جانب
پروردگارم،داراي مقام نبوت هستم.جبایی گوید:یعنی مرا معجزه اي است که روشنگر نبوت من است.این معجزه قرآن
است.ابن عباس گوید:یعنی من از جانب پروردگارم بر یقین و اطمینان هستم.
کَذَّبْتُمْ بِهِ
:حال آنکه شما قرآن را تکذیب کرده اید.
ا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ 􀀀 ا عِنْدِي م 􀀀م
:شما از من میخواهید که عذاب را زودتر بر شما نازل کنم.اما من چنین قدرتی ندارم و عذاب خدا پیش من نیست.برخی گفته
اند:
منظور معجزاتی است که از پیامبر میخواستند.
لِلّ
􀀀
إِلاّ هِ
􀀀
إِنِ الْحُکْمُ
:با این جمله خداوند اعلام می کند که آنچه آنها میخواهند بدست خداست.ابن عباس می گوید:یعنی:حکم براي فیصله دادن
میان حق و باطل و نازل کردن آیات و معجزات،بدست خداست.
اصِلِینَ 􀀀 یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْف
:او خدایی است که میان حق و باطل جدا و حق را براي مردم بیان می کند و او بهترین فیصله دهندگان است.زیرا در حکم
خود، به کسی ظلم نمی کند و از حق منحرف نمیشود.
از این جمله بر می آید که خداوند منشأ ظلم و قبیح نیست و کسانی که معتقدند ظلمها و زشتیها بحکم خداست خطا می
کند،زیرا اینها حق نیستند و حکم خدا همیشه حق است.
ا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ 􀀀 قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي م
:اي محمد، به این کافران بگو:اگر عذاب بدست من بود و می توانستم بنا بخواستۀ شما بر شما
ص : 115
عذاب نازل کنم،شما را هلاك و خود را از شر شما راحت می کردم.لکن این کار بدست خداوند است.
بِالظّ
􀀀
اللّ أَعْلَمُ الِمِینَ
􀀀
وَ هُ
:خداوند بحال ستمکاران داناتر است و بهتر می داند که صلاح آنها در چیست و آیا عذاب آنها را باید حالا نازل کند یا بعد؟
از این آیه برمی آید که خداوند بخاطر نوعی از مصلحت،عقوبت ستمکاران را به تاخیر می اندازد.این مصلحت این است که
آنها ایمان بیاورند،یا اینکه مصالح دیگري در کار است.کارهاي خداوند از روي حکمت و مصلحت است.
ص : 116
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 59 تا 60
اشاره
لا􀀀 ماتِ اَلْأَرْضِ وَ 􀀀 لا حَبَّهٍ فِی ظُلُ 􀀀 ا وَ 􀀀 إِلاّ یَعْلَمُه
􀀀
ا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ 􀀀 ا فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ م 􀀀 إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ م
􀀀
ا 􀀀 یَعْلَمُه 􀀀 اتِحُ اَلْغَیْبِ لا 􀀀 وَ عِنْدَهُ مَف
ی أَجَلٌ مُسَ  می 􀀀 ارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْض 􀀀 ا جَرَحْتُمْ بِالنَّه 􀀀 یَتَوَفّ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ م
􀀀
ابٍ مُبِینٍ ( 59 ) وَ هُوَ اَلَّذِي اکُمْ 􀀀 إِلاّ فِی کِت
􀀀
ابِسٍ 􀀀 لا ی 􀀀 رَطْبٍ وَ
( ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 60 􀀀 ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِ
(1)
ترجمه
خزانه هاي غیب پیش خداوند است،جز او کسی به آنها علم ندارد.و علم دارد به آنچه در خشکی و دریاست و برگی سقوط
نمیکند،جز اینکه میداند و هیچ دانه اي در تاریکی هاي زمین و هیچ تر و خشکی نیست،جز اینکه در کتابی آشکار است.
خداوند کسی است که به شب روح شما را می گیرد و به کردار شما در روز آگاه است.آن گاه شما را در روز از خواب بیدار
می کند تا مدتی که معین شده است،سپري شود.آن گاه بازگشت شما بسوي خداوند است.آن گاه شما را بکردارتان آگاه می
کند.
ص : 117
1) -آیۀ 59 و 60 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
60- بیان آیه 59
اشاره
لغت
مفاتح:جمع مفتح بکسر میم یعنی کلید و جمع مفتح بفتح میم یعنی خزانه.
قصص 76 )یعنی:آن قدر گنجش دادیم که حمل موجودي آن،براي مردان ) « اتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْ بَهِ أُولِی الْقُوَّهِ 􀀀 إِنَّ مَف » : فراء گوید
توانا دشوار و سنگین بود.
توفی:گرفتن و استیفاي چیزي بطور کامل.
جرح:کاري که با اعضاي تن انجام گیرد.
اعراب
لا حَبَّهٍ 􀀀 وَ
ابٍ مُبِینٍ :در محل رفع و خبر براي مبتداي محذوف.این استثنا منقطع است. 􀀀 إِلاّ فِی کِت
􀀀
« و لا تسقط من حبه » :بتقدیر
مقصود
اکنون در صدد بیان این مطلب است که:خداوند اسرار جهانیان را می داند و هیچیک از امور غیبی بر او پوشیده نیست.می
فرماید:
إِلاّ هُوَ
􀀀
ا 􀀀 لا یَعْلَمُه 􀀀 اتِحُ الْغَیْبِ 􀀀 وَ عِنْدَهُ مَف
:خزاین غیب پیش خداست.احدي جز خدا و کسانی که بوسیلۀ او چیزي از غیب فرا گرفته اند،از خزاین غیب آگاه نیست.
همان عذابی هم که شما براي نزول آن عجله دارید،پیش خداوند معلوم و معین است که کی باید نازل شود؟ برخی
گویند:منظور این است که مقدورات غیبی پیش خداوند است و بهر که بخواهد اعلام و او را بسوي آنها راهنمایی می کند و
از هر که بخواهد مکتوم می دارد و او را بسوي آن راهنمایی نمی کند.
ص : 118
زجاج گوید:مقصود این است که وسیلۀ دست یافتن بغیب پیش خداست.در حقیقت اوست که می تواند در غیب را بر روي
مردم بگشاید.
ابن عمر می گفت:مفاتح غیب،پنج چیز است.سپس این آیه را میخواند:
لقمان 34 :علم رستاخیز و باران و طفلی که در رحم مادر است و کاري که انسان فردا انجام ) « السّ
اعَهِ... 􀀀 عِلْم اللّ عِنْدَهُ 􀀀
إِنَّ هَ »
میدهد و جایی که انسان میمیرد،پیش خداست) ابن عباس می گفت:منظور خزانه هاي روزي و عمر است.
تأویل آیه این است که خداوند به اوایل و عواقب کارها علم دارد.هر چه که جلو افتادنش صواب تر و صلاح تر باشد جلو می
اندازد و هر چه که عقب افتادنش صواب تر و صلاح تر باشد،عقب می اندازد.اوست که باب علم را بر روي انبیا و اولیا می
گشاید، زیرا علم غیب،مخصوص اوست و احدي جز او قادر نیست که باب علم غیب را بر روي بندگان بگشاید.
ا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ 􀀀 وَ یَعْلَمُ م
هر جایی که « بحر » بیابان خشک و « بر »: :او بوجود هر چه در خشکی و دریاست،اعم از حیوان و غیر آن،آگاه است.مجاهد گوید
داراي آب باشد.
ا􀀀 إِلاّ یَعْلَمُه
􀀀
ا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ 􀀀 وَ م
:زجاج گوید:یعنی خداوند می داند که چه برگی بر درخت است و چه برگی سقوط می کند؟برخی گفته اند:یعنی او می داند
که چه برگی بر درخت باقی مانده و چه برگی سقوط کرده است.حتی می داند که برگی که سقوط کرده است،چند بار در
حال سقوط،زیر و بالا شده است.
ماتِ الْأَرْضِ 􀀀 لا حَبَّهٍ فِی ظُلُ 􀀀 وَ
باطن زمین است.زیرا همانطوري « ظلمات ارض » :اگر دانه در زمین کاشته و در زیر خاك پنهان شود،خداوند می داند.منظور از
که در تاریکی چیزي دیده نمیشود،بذري هم که در زیر خاك نهان است،نمیتوان دید.
ابن عباس گوید:منظور این است که در زیر سنگهاي بزرگ،در طبقات زیرین زمین یا در زیر چیزهاي دیگر پنهان باشد.
ابٍ مُبِینٍ 􀀀 إِلاّ فِی کِت
􀀀
ابِسٍ 􀀀 لا ی 􀀀 لا رَطْبٍ وَ 􀀀 وَ
:در اینجا علم خود را نسبت به همۀ
ص : 119
اشیاء تعمیم داده است،زیرا اجسام عموماً یا تر هستند یا خشک.درست مثل این است که گفته شود:اجسام جدا یا پیوسته.چه
اجسام از این دو حال خارج نیستند.ابن عباس گوید:منظور از تر و خشک،نباتات و غیر نباتات است.او احتمال دیگري هم داده
است که منظور آب و صحراست.برخی گفته اند:منظور زنده و مرده است.از امام صادق ع روایت شده است که:منظور
طفلی است که زنده بماند و « رطب » ارحام و منظور از « ماتِ الْأَرْضِ 􀀀 ظُلُ » فرزند و منظور از « حبه » سقط جنین و منظور از « ورقه » از
طفلی است که بمیرد. « یابس » منظور از
بهر صورت،برگی که از درخت بیفتد یا بذري که در دل خاك دفن شود و بطور کلی هر تر و خشکی را خداوند می داند و
در لوح محفوظ،ثبت است.بدیهی است که اینها را در لوح محفوظ ثبت نکرده است که از خاطرش نروند،زیرا او همواره بآنها
عالم بوده و هست،بلکه منظور این است که در معرض تماشاي فرشتگان باشند و آنها بفهمند که آنچه روزمره اتفاق می
افتد،مطابق است با آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است،تا بر علم یقین آنها بصفات خدا افزوده شود.
همچنین فایدة دیگر آن این است که مکلف هر گاه بداند که اعمالش در لوح محفوظ ثبت است و فرشتگان آنها را مطالعه
می کنند،دواعی او براي انجام کارهاي نیکو و ترك زشتی ها تقویت میشود.حسن گوید:در حقیقت ثبت امور در لوح محفوظ
تاکیدي است براي ترك معصیت و اصرار و پافشاري بر نیکیها،زیرا هر گاه امور و حوادثی که براي انسان ثواب و عقابی در بر
ندارد،پیش خداوند محفوظ و معین باشد،کارهایی که ثواب و عقاب در بردارند،محفوظتر و معین تر خواهند بود.برخی گفته
این است که همۀ امور پیش خداوند محفوظند و هرگز مورد غفلت و فراموشی واقع « ابٍ مُبِینٍ 􀀀 فِی کِت » اند:منظور از
یعنی سلمی را پیش ما دیوانی « ان لسلمی عندنا دیوانا »: نمیشوند.بلخی در تأیید گفتار خود به این مصراع استشهاد کرده است
است و به همۀ کارهاي او آگاهیم(در فارسی هم گفته میشود:
پروندة فلان کس پیش من است.منظور این نیست که واقعاً پرونده اي پیش او موجود
ص : 120
خود جملۀ مستقلی است.یعنی علاوه بر اینکه خداوند « ابٍ مُبِینٍ 􀀀 فِی کِت » : است.بلکه منظور اطلاع از حال اوست)جرجانی گوید
به آنها عالم است،در کتاب مبین نیز ثبت است.
بدینترتیب از این آیۀ شریفه،استفاده شد که علم خداوند،ذاتی است،یعنی عین ذات است؟ زیرا اگر عین ذات نباشد،یا داراي
علوم نامتناهی است یا داراي معلومات متناهی یا داراي یک علم و معلومات نامتناهی است و همۀ اینها باطل است.در آیۀ بعد
دربارة قدرت ذاتی خود و اینکه قادر است حیات بدهد و حیات بستاند،سخن می گوید:
یَتَوَفّ بِاللَّیْلِ
􀀀
وَ هُوَ الَّذِي اکُمْ
:گروهی از مفسران گویند:یعنی خداوند شبها روح شما را قبض می کند.و او را از تصرف در بدن باز می دارد.زجاج و جبائی
اَللّ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ
􀀀
هُ » گویند:یعنی همانطوري که موقع مرگ قبض روح شما می کند موقع خواب هم روح شما را می گیرد.نظیر
ا جَرَحْتُمْ 􀀀 زمر 42 :خداوند جانها را در وقت مرگ و در وقت خواب می ستاند) وَ یَعْلَمُ م ) « ا􀀀 امِه 􀀀 ا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَن 􀀀 حِینَ مَوْتِه
ارِ :و کارهایی که شما در روز انجام می دهید،به تفصیل می داند.با اینکه هم شمارة کارهاي شما زیاد است و هم شمارة 􀀀 بِالنَّه
خودتان.
این جمله اشاره اي برحمت خداوند دارد،زیرا با توجه به اینکه کارهاي زشتی از مردم سرمی زند و او هم به آنها عالم است در
عقوبت آنها تعجیل نمیکند و فضل و رحمت خود را از آنها دریغ نمی دارد.
ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ
:آن گاه هم چنان که مردگان زنده میشوند،شما نیز از خواب بیدار می شوید.
ی أَجَلٌ مُسَ  می 􀀀 لِیُقْض
( :تا آن مدتی که مقدر است زندگی کنید،بگذرد. ( 1
معناي قضاء،تمام کردن و جدا کردن مدت عمر از ایام دیگر بوسیلۀ مرگ
ص : 121
1) -ترتیب آیه اینطور است،هو الذي یتوفاکم باللیل ثم یبعثکم فی النهار علی علم بما تجترحون فی النهار لیقضی اجل -1
« یَبْعَثُکُمْ » مسمی... بنا بر این لام متصل است به
است.از این آیه استفاده میشود که از یک زندگی دیگر،غیر از زندگی این جهان در انتظار انسان است،زیرا جایگاه آن بدنبال
این زندگی همچون بیداري پس از خواب است.خدایی که قادر بر بیدار کردن انسان از خواب است،قادر است که او را پس
از مرگ زنده کند.
ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 􀀀 ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِ
:همین که عمر شما سپري شد،بخانۀ آخرت منتقل می شوید.در آنجا فقط حکم خداوند اجرا میشود و سر و کار شما با اوست
در آنجا خداوند شما را از اعمالی که انجام داده اید،آگاه می سازد.
از این آیه استفاده میشود که انسان بعد از مرگ زنده خواهد شد.خداوند این مراحل را بخواب و بیداري تشبیه کرده است.زیرا
هیچیک از اینها براي غیر خدا مقدور نیست.
ص : 122
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 61 تا 62
اشاره
اَللّ
􀀀
لا یُفَرِّطُونَ ( 61 ) ثُمَّ رُدُّوا إِلَی هِ 􀀀 ا وَ هُمْ 􀀀 جاءَ أَحَ دَکُمُ اَلْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُن 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 ح ادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ فََظَهً 􀀀 اَلْق فَوْقَ عِب اهِر 􀀀 وَ هُوَ ( حاسِبِینَ ( 62 􀀀 لا لَهُ اَلْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ اَلْ 􀀀 لاهُمُ اَلْحَقِّ أَ 􀀀 مَوْ
(1)
ترجمه
او مقتدر و بالا دست بندگان خویش است و نگهبانانی بر سر شما می فرستد.تا وقتی که مرگ یکی از شما فرا رسد
فرستادگان ما که در کار خود کوتاهی نمیکنند،جانش را باز ستانند.
آن گاه بسوي خداوند که مولاي حق ایشان است،رد می شوند و او سریعترین محاسبه کنندگان است.
ص : 123
62 سورة انعام جزء 7 سوره 6 - 1) -آیۀ 61 -1
62- بیان آیۀ 61
اشاره
قرائت
قرائت اول بخاطر این است که فاعل مؤنث غیر حقیقی است. .« توفته » خوانده و دیگران « توفاه » حمزه
مقصود
اکنون خداوند در بارة قدرت کاملۀ خود می فرماید:
ادِهِ 􀀀 اهِرُ فَوْقَ عِب 􀀀 وَ هُوَ الْق
:او فوق بندگان و بر سر ایشان مقتدر و تواناست.
فوق بودن خداوند،از لحاظ مقام و عظمت است،نه اینکه او فوق مکانی است.فوق به این معنی از صفات جسم است و خدا از
فتح 10 :دست خدا بالاي دستهاي ایشان است)منظور این است که خداوند از ) « اللّ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ
􀀀
یَدُ هِ » جسم بودن منزه است.مثل
ایشان قوي تر و نیرومندتر است.نظیر این تعبیرات،در محاورات عرفی هم هست.مثلا گفته میشود:حکم فلان کس ما فوق
حکمهاست.یعنی نافذتر است.یا اینکه او در علم و بخشش فوق دیگران است.یعنی عالمتر و بخشنده تر است.بهر صورت هر جا
در مورد خداوند فوق بودن استعمال شود،مقصود برتر بودن اوست.
وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً
:او خدایی است که فرشتگانی بسوي شما می فرستد که اعمال شما را ثبت و ضبط کنند.این کار براي بندگان لطف است،زیرا
( موجب میشود که از گناهان اجتناب کنند. ( 1
ا􀀀 جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُن 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:تا اینکه هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد،فرستادگان ما که معاونان ملک الموت هستند،روح شما را قبض می کنند.ابن
عباس و حسن و قتاده گویند:فرستادگان،روح را به امر وي می ستانند.
ص : 124
« القاهر » 1) -جملۀ بالا عطف است بر صلۀ الف و لام -1
.( یَتَوَفّ مَلَکُ الْمَوْتِ (سجده 11
􀀀
قُلْ اکُمْ » : از اینرو در جاي دیگر این کار را نسبت به خود ملک الموت داده می فرماید
زجاج گوید:مقصود از فرستادگانی که قبض روح می کنند،همان فرشتگانی است که نگهبان و حافظ اعمال انسان هستند.اینها
جمله واقع میشود. « حتی » مأمورند که در دوران عمر حافظ انسان باشند و هنگام مرگ او را بمیرانند.بعد از این
لا یُفَرِّطُونَ 􀀀 وَ هُمْ
:این فرستادگان در کار خود عجز و سستی و غفلت نشان نمیدهند.
لاهُمُ الْحَقِّ 􀀀 اللّ مَوْ
􀀀
ثُمَّ رُدُّوا إِلَی هِ
:حق یکی از اسماي خداست.در این آیه بیان میکند که:آنها که بوسیله فرستادگان خدا قبض روح میشوند،بجایی برده میشوند
که جز خداوند کسی در آنجا صاحب حکم نیست،خداوندي که مولاي بر حق آنهاست.
در بارة معناي حق اختلاف است.برخی گویند: یعنی امر خدا حق است و باطلی بدان راه ندارد.امر او جدي است نه شوخی.بنا
بر این کلمۀ حق،مصدري است که بجاي صفت بکار رفته است. ( 1) برخی گفته اند:به معناي محق است.یعنی کسی که احقاق
حق می کند.برخی گفته اند:یعنی آن کسی که ثابت و باقی است و فنا ناپذیر است.برخی گفته اند:یعنی صاحب حق و منظور
این است که گفتار و کردارش حق است.
لا لَهُ الْحُکْمُ 􀀀 أَ
:روز قیامت،او در میان مردم حکم می کند.در آن روز جز او مالک حکم نیست.آنجا مثل دنیا نیست که گاهی خداوند به
افرادي مجال حکمرانی می دهد.
حاسِبِینَ 􀀀 وَ هُوَ أَسْرَعُ الْ
:او حسابش از همه سریعتر است؟معناي این جمله
ص : 125
شاعر گوید: متی یشتجر قوم یقل « عادل » یعنی « رجل عدل » 1) -در ادبیات عرب گاهی مصدر بجاي صفت بکار می رود.مثل -1
سرواتهم هم بیننا فهم رضا و هم عدل یعنی:هر گاه قومی نزاع کنند،بزرگانشان در بارة نزاع آنها گفتگو می کنند.آنها در میان
ما هستند.آنها کسانی هستند که حکمشان مورد قبول است و عادل هستند.
202 )بیان کرده ایم. ) « سابِ 􀀀 اللّ سَرِیعُ الْحِ
􀀀
وَ هُ » در سوره بقره،ذیل آیۀ
از علی ع پرسیدند:خداوند که دیده نمیشود،چگونه بحساب مردم می رسد؟ فرمود همانطوري که به آنها روزي میدهد و او را
نمی بینند.
در روایت است که حساب همۀ خلایق باندازة دوشیدن یک گوسفند طول می کشد.
این مطلب شاهد این است که محاسبۀ یکی او را از محاسبۀ دیگران باز نمی دارد و دلیل این است که او بدون زبان تکلم می
کند و گرنه هرگز نمی تواند مردم را در یک وقت حساب کند.
ص : 126
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 63 تا 64
اشاره
اَللّ یُنَجِّیکُمْ
􀀀
اَلشّ ( 63 ) قُلِ هُ
􀀀
ذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ اکِرِینَ 􀀀 ا مِنْ ه 􀀀 جان 􀀀 ماتِ اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَ َ ض رُّعاً وَ خُفْیَهً لَئِنْ أَنْ 􀀀 قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُ
( ا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ( 64 􀀀 مِنْه
(1)
ترجمه
بگو:شما را از تاریکیهاي خشکی و دریا چه کسی نجات می دهد؟شما او را با تضرع و در نهان میخوانید و می گویید:اگر ما
را از این تاریکیها نجات دهد،از سپاسگزاران خواهیم بود.
بگو:خداوند شما را از آن تاریکیها و از هر اندوهی نجات می دهد.آن گاه شما شرك می آورید.
ص : 127
1) -آیه 63 و 64 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
64- بیان آیه 63
اشاره
قرائت
خفیه:ابو بکر از عاصم بکسر خاء و دیگران بضم خاء خوانده اند(همین اختلاف در سورة اعراف نیز هست)برخی گفته اند:این
خوانده اند و در این صورت از مادة خوف است.شاعر گوید: « خیفه » دو قرائت یکی هستند. برخی هم این کلمه را
فلا تفعلن علی زخه
و تضمر فی القلب و جدا و خیفا
یعنی:نباید با خشم و غضب بنشینی و در دل خود محبت و ترس نهان داري ینجیکم:یعقوب و سهل این کلمه را بدون تشدید و
دیگران با تشدید خوانده اند.
در قرآن کریم هر دو بکار رفته است.
فصلت 18 ) لئن أنجانا:این،قرائت کوفیان است.اما برخی از ) « نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا » اهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ :(اعراف 72 )و 􀀀 فَأَنْجَیْن » : مثل
خوانده اند.هر دو قرائت صحیح است. « لئن انجیتنا » قراء
در آیۀ بعد نیز میان قراء اختلاف است. « ینجیکم » در مورد
اعراب
ا :حال تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً :حال. 􀀀 جان 􀀀 تدعونه:حال لَئِنْ أَنْ
مقصود
ماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ 􀀀 قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُ
:اي محمد،به این کافران بگو:چه کسی شما را از شدائد و سختی هاي خشکی و دریا نجات می دهد؟این معنی از ابن عباس
است.زجاج می گوید:عرب بروزهاي سخت و دشوار می گوید:
ص : 128
روز تاریک!حتی گاهی می گوید:روزهاي ستاره دار!یعنی ظلمت بحدي رسیده است که همچون شب تاریک ستاره ها
آشکار شده اند.شاعر گوید:
بنی اسد هل تعلمون بلاءنا
اذا کان یوم ذو کواکب اشهب
یعنی:اي بنی اسد،آیا میدانید که در روزهاي سخت و تاریک که ستاره ها ظاهر میشوند،ما چگونه گرفتاریم؟ برخی گفته
اند:منظور ظلمت شب و ظلمت ابر و ظلمت بیابان و سرگردانی در صحرا و دریاست که همه را بصورت جمع بکار برده است.
تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً
دَْعُونَهُ
:شما در این موارد،خدا را در آشکار و نهان می خوانید.
برخی گویند:یعنی خدا را از روي اخلاص بزبان و قلب میخوانید.این معنی بهتر است.
الشّ :در حالت سختی و محنت بدرگاه خدا عرض می کنید: اگر ما را از این گرفتاري
􀀀
ذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ اکِرِینَ 􀀀 ا مِنْ ه 􀀀 لَئِنْ أَنْجَیْتَن
نجات دهی،از سپاسگزاران نعمتهاي تو خواهیم بود.
از این آیه بر می آید که مستحبّ است انسان در حال دعا بزبان خود تضرع کند و در دل اخلاص و خضوع و خشوع داشته
باشد.از پیامبر گرامی روایت است که:
یعنی:بهترین دعا،دعاي پنهانی و بهترین روزي،آن است که براي انسان کافی « خیر الدعاء الخفی و خیر الرزق ما یکفی »
باشد.روزي از کنار دسته اي می گذشت که:صداي خود را بدعا بلند کرده بودند.فرمود:شما:بدرگاه کسی که کر و غایب
است دعا نمی کنید.خداوند شنوا و نزدیک است.
ا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ 􀀀 اللّ یُنَجِّیکُمْ مِنْه
􀀀
قُلِ هُ
،اي محمد،به اینها بگو:خداوند براي شما اسباب نجات و فرج فراهم می کند و شما را از آن گرفتاریها و شداید و بطور کلی از
هر ناراحتی نجات می دهد و غم شما را می برد.اما همین که احساس راحتی کردید و خلاص شدید،چیزهایی را که قادر بر
نجات شما نیستند،شریک خدا قرار مدهید.این شرك گاهی آشکار و هویدا است.گاهی هم پنهان است و تشخیص آن نیازمند
دقت است.
ص : 129
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 65 تا 67
اشاره
ذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ اُنْظُرْ کَیْفَ 􀀀 ی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَ 􀀀 ادِرُ عَل 􀀀 قُلْ هُوَ اَلْق
اتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ( 65 ) وَ کَ ذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ اَلْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ ( 66 ) لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ 􀀀 نُصَرِّفُ اَلْآی
(67)
(1)
ترجمه
بگو:خداوند قادر است که عذابی از بالاي سر یا زیر پاي شما بسوي شما بفرستد یا اینکه شما را بصورت فرقه هایی در هم
آمیزد و بعضی را از سطوت و هیبت بعضی بچشاند بنگر که چگونه آیات خود را یکی پس از دیگري ظاهر می کنیم.شاید
بفهمند.
قوم تو قرآن را که حق است تکذیب کردند.بگو:من مراقب شما نیستم.
هر خبري را وقت وقوعی است و بزودي خواهید دانست.
ص : 130
1) -آیه 65 و 66 و 67 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 65
اشاره
لغت
لبس:اختلاط و در هم آمیختن کار یا سخن.
شیع:جمع شیعه.یعنی فرقه ها.تشیّع عبارت از این است که از لحاظ دینی از کسی پیروي کنند و او را دوست دارند.در عرف
مسلمین به کسی شیعه گفته میشود که به امامت و خلافت بلا فصل علی(ع)بعد از پیامبر،معتقد باشد،اعم از امامیه و زیدیه و...
شیعه بنی »: به همین جهت است که بدیگران شیعه گفته نمیشود.مگر اینکه بدون الف و لام بکار رود و اضافه شود مثل
.« العباس
مقصود
باز هم در این آیۀ شریفه،روي سخن با مشرکین و مقصود تنبیه و ترسانیدن آنهاست می فرماید:
ذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ 􀀀 ی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَ 􀀀 ادِرُ عَل 􀀀 قُلْ هُوَ الْق
:
اي محمد،به این کافران بگو:خداوند قادر است که عذابی از بالاي سرتان یا از زیر پایتان،بسوي شما بفرستد،در اینباره وجوهی
گفته اند:
-1 منظور از عذاب بالاي سر،صیحه و سنگ و طوفان و باد است،که نسبت به عاد و ثمود و قوم شعیب و قوم لوط انجام شد و
منظور از عذاب زیر پا فرو رفتن بزمین است که سرنوشت قارون بود.این وجه از سعید بن جبیر و مجاهد است.
-2 ضحاك گوید:یعنی عذابی که بزرگان و زیر دستان شما را فرا گیرد.
-3 ابن عباس گوید:منظور پادشاهان ستمکار و بندگان بد کار و بی خیر است.
از امام صادق(ع)نیز روایت شده است.
أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً
:یا اینکه شما را بفرقه ها و دسته هاي مختلف،تقسیم کند
ص : 131
تا اتحاد و هماهنگی نداشته باشید و بجان یکدیگر بیفتید.برخی گفته اند:منظور این است که شما را بحال خود می گذارد و
الطاف خود را از شما دریغ می دارد،تا از فیض ایمان بخدا محروم شوید و این محرومیت،کیفر گناهان شماست.روایتی از امام
صادق(ع)نقل شده است که منظور ایجاد عداوت و تعصب در میان آنهاست.
وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ
:گروهی از شما بجان گروهی دیگر افتاده،آنها را می کشند و اسباب تباهی آنها را فراهم می سازند.در جاي دیگر می فرماید:
انعام 129 :و همچنین گروهی از ظالمان را بکیفر کردارشان دوست ) « کانُوا یَکْسِبُونَ 􀀀 ما 􀀀 الظّ بَعْضاً بِ
􀀀
ذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الِمِینَ 􀀀 وَ کَ »
گروهی دیگر قرار می دهیم)از امام صادق روایت است که منظور همسایۀ بد است.حسن گوید:تهدید به نازل شدن عذاب،
مخصوص کفار بوده.اما اینکه می گوید:شما را فرقه،فرقه می کند و بجان یکدیگر می اندازد،شامل اهل نماز نیز میشود.وي
گوید:پیامبر خدا فرمود:از پروردگارم سؤال کردم که غیر مسلمانی بر مسلمانان غالب نسازد.خداوند خواسته ام را عطا کرد.
باز سؤال کردم که آنها را از گرسنگی هلاك نکند.خداوند پذیرفت.باز سؤال کردم که همۀ آنها را در گمراهی متفق
نسازد،اجابت کرده.از او خواستم که آنها را فرقه فرقه نکند.از من دریغ داشت.
در تفسیر کلبی آمده است که وقتی این آیه نازل شد،پیامبر برخاسته،وضو گرفت.
سپس نمازي بنیکی بجاي آورد.آن گاه از خدا خواست که عذابی از آسمان یا زمین براي امتش نفرستد و آنها را فرقه فرقه
اللّ ،خداوند گفتار ترا شنید.آنها را
􀀀
نسازد و از افتادن آنها بجان یکدیگر جلوگیري کند.جبرئیل نازل شده،عرض کرد:یا رسول ه
از دو خصلت حفظ می کند و از دو خصلت حفظ نمی کند.عذاب آسمانی و زمینی بسوي آنها نمی فرستد.اما از فرقه فرقه
شدن آنها و آسیب زدن آنها بیکدیگر منع نمیکند.
پیامبر فرمود:اي جبرئیل،پس امت من با کشتن یکدیگر چگونه باقی می مانند؟باز برخاست و دعا کرد.این آیۀ نازل شد: الم. أَ
عنکبوت 1 و 2:آیا مردم گمان می کنند همین که گفتند:ایمان آوردیم ) « لا یُفْتَنُونَ 􀀀 آمَنّ وَ هُمْ
ا􀀀 ی النّ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ قَُولُوا
اس􀀀 حَسِبَ ص : 132
ترك می شوند و در معرض امتحان در نمی آیند؟)فرمود:هر امتی باید بعد از پیامبرش امتحان شود تا افراد راستگو از دروغگو
شناخته شوند.زیرا وحی منقطع میشود.
اما شمشیر و افتراق کلمه،تا روز قیامت باقی می ماند.در خبر است که فرمود:هر گاه شمشیر در میان امت من گذاشته شود،تا
روز قیامت برداشته نمیشود.ابیّ بن کعب می گوید:روزي فرا می رسد که افراد این امت،گرفتار فرو رفتن در زمین و عذاب
آسمانی و مسخ شوند.
اتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ 􀀀 اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآی
:اي محمد:بنگر که چگونه آیات را یکی بعد از دیگري آشکار می سازیم و ادلۀ روشن خود را در اختیار آنها قرار می دهیم
شاید حق را بشناسند و از آن پیروي کنند و از باطل اجتناب ورزند.
بمعناي تسلط دادن است،باید توجه داشت که منظور رفع مانع و برداشتن حایل است نه اینکه « باس » از آنجا که در آیه،کلمه
خداوند ایجاد اختلاف و جنگ می کند.منظور این است که مانعی در سر راه جنگ و اختلاف ایجاد نمی کند.
از این آیه برمی آید که خداوند حتی کارهایی را که میدانیم انجام نمیدهد، قادر است انجام دهد.
ص : 133
67- بیان آیه 66
اشاره
تعداد آیات
کوفیان دو آیه و دیگران یک آیه حساب کرده اند.
مقصود
وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ
:با اینکه ما آیات قرآنی را یکی پس از دیگري براي تو بیان کرده ایم،قریش و عرب آنها را تکذیب کردند.اما تکذیب آنها را
اثري نیست.قرآن و آیات ما براي بیان حق نازل شده اند.
قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ
:عاقبت این تکذیب گریبانگیر خود آنها میشود.به آنها بگو:من مامور نیستم که شما را از تکذیب آیات جلوگیري کنم و
نگذارم که ضرر این کار به شما برسد.
حسن گوید:یعنی من حافظ اعمال شما نیستم و پاداش و کیفر شما هم بر من نیست.
من فقط شما را می ترسانم.زجاج گوید یعنی من مامور نیستم که با شما بجنگم و شما را وادار کنم که ایمان بیاورید.
لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ
:هر یک از خبرهاي خدا و پیامبرش،داراي حقیقتی است که در دنیا یا در آخرت بظهور می رسد.این معنی از ابن عباس و
مجاهد است.برخی گویند:
یعنی هر خبري را موقعیتی است که در موقع خود ظاهر میشود.سدّي گوید:این خبر در جنگ بدر،بظهور پیوست.این که وقت
می نامد،بخاطر این است که محل قرار و ظرف وقوع آن است.حسن گوید:یعنی هر عملی در پیش « مستقر » تحقق خبر را
خداوند ثابت می ماند و در روز قیامت پاداش آن را می دهد.
وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ
:این جمله براي تهدید است نسبت به عذاب آخرت یا جنگ.
منظور این است که شما سرانجام ناچار میشوید ایمان بیاورید،زیرا عذاب خدا قدرت مقاومت را از شما سلب می کند.
ص : 134
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 68 تا 69
اشاره
ي􀀀 لا تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْر 􀀀 طانُ فَ 􀀀 إِمّ یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْ
ا􀀀 و حَتّ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ی􀀀 ع ا فَأَعْرِضْ نَْهُمْ 􀀀 اتِن 􀀀 إِذ رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آی ا􀀀 و َ
( ي لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ( 69 􀀀 کِنْ ذِکْر 􀀀 سابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ل 􀀀 ا عَلَی اَلَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِ 􀀀 اَلظّ ( 68 ) وَ م
􀀀
مَعَ اَلْقَوْمِ الِمِینَ
(1)
ترجمه
هر گاه کسانی را بنگري که در آیات خدا فرو رفته،زبان بمسخره و تکذیب گشوده اند،از آنها اعراض کن تا در سخنی دیگر
فرو روند و اگر شیطان از یاد تو برد، پس از تذکر با مردم ستمکار منشین.هیچیک از حسابهاي ایشان بر مردم با تقوي نیست.
بلکه یادآوري است که آنها تقوي پیشه کنند.
ص : 135
1) -آیه 68 و 69 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
69- بیان آیه 68
اشاره
قرائت
ا􀀀 وَ م » ینسینک:ابن عامر به تشدید سین خوانده است.دیگران بدون تشدید.در قرآن کریم باب افعال این فعل آمده است.مثل
کهف 63 )مع- الوصف همانطوري که ممکن است فعل را بباب افعال برد،ممکن است به باب تفعیل برد. ) «... سانِیهُ 􀀀 أَنْ
اعراب
ذکري:ممکن است در محل نصب باشد به تقدیر فعل و ممکن است در محل رفع باشد،بنا بر اینکه مبتدا باشد یا خبر.
شان نزول
امام باقر ع فرمود:هنگامی که خداوند فرمود:پس از یادآوري با قوم ستمکار منشین(آیه 68 )مسلمانان گفتند:اگر باید هر جا که
اللّ هم خودداري کنیم.از اینرو
􀀀
مشرکین به استهزاي قرآن پرداختند، ننشینیم،باید از داخل شدن مسجد الحرام و طواف بیت ه
سابِهِمْ... یعنی حساب آنها بگردن اهل تقوي نیست.بدینترتیب آنها را امر کرد که تا 􀀀 ا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِ 􀀀 خداوند فرمود: وَ م
می توانند به ارشاد و هدایت مشرکین بپردازند.
مقصود
در این آیه،خداوند مسلمانان را دستور می دهد که از مجالست با مشرکین هنگام استهزاي قرآن خودداري کنند.می فرماید:
حَتّ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ
ی􀀀 ع ا فَأَعْرِضْ نَْهُمْ 􀀀 اتِن 􀀀 إِذ رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آی ا􀀀 و َ
:در اینجا به پیامبر خود دستور می دهد که هر گاه ملاحظه کند که مشرکین آیات و دین خدا را مورد تکذیب و استهزا قرار
می دهند،از مجالست آنها خودداري
ص : 136
کند.تا آنها هم وارد مطلبی دیگر بشوند از استهزاء و تکذیب قرآن خودداري کنند خوض به معناي گفتگوي بیهوده و ترك
فهم و دقت است.برخی گفته اند:درست است که در این آیه،روي سخن با پیامبر است،اما منظور همۀ افراد مسلمان است.
اینکه دستور اعراض می دهد،بخاطر این است که بحث و گفتگو با آدمی که منظورش استهزا و اتلاف وقت است،ارزش بحث
را پایین می آورد.
الظّ
􀀀
ي مَعَ الْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 لا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْر 􀀀 طانُ فَ 􀀀 إِمّ یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْ
ا􀀀 و َ
:در اینجا از یاد بردن را به شیطان نسبت داده است،در حالی که کار خود خداوند است.علت این است که فراموشی هنگامی
براي انسان پیش می آید که از فکر روي گردان شود و دنبال خاطرات پست و وسوسه هاي فاسد را بگیرد.عامل خاطرات
پست و وسوسه هاي فاسد شیطان است.پس ممکن است شیطان را عامل فراموشی معرفی کرد،زیرا وقتی فراموشی پیدا میشود
که شیطان ایجاد خاطره و وسوسه کند.مثلا اگر کسی انسانی را در سرما نگه دارد تا بمیرد،می گویند:قاتل است،زیرا کاري
کرده که باعث مرگ او شده است.
خداوند متعال در این آیه،به پیامبر خود دستور می دهد که اگر شیطان دستور ما را نسبت به ترك مجالست با آنان از یاد تو
برد،هر وقت متوجه شدي و نهی ما را بیاد آوردي،در مجالس آنان که اهل کفر و فسق و تکذیب قرآنند،منشین. ابو مسلم
گوید:
یعنی هنگامی که آنها را بوسیلۀ دعوت به دین متذکر ساختی،دیگر با آنها منشین.
بلخی گوید:این دستور در آغاز ظهور اسلام،مخصوص خود پیامبر بود.بعدها که اسلام نیرو گرفت و مسلمانان زیاد شدند،این
نساء 140 )نسخ و بهمۀ مسلمین دستور داده ) « حَتّ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ
ی􀀀 م فَلا تَقْعُدُوا عََهُمْ 􀀀 » آیه بوسیلۀ آیۀ
شد که از مجالست با آنان خودداري کنند.
جبائی گوید:این آیه دلالت دارد بر بطلان عقیدة شیعۀ امامیه که تقیه را بر انبیا و ائمه جایز می دانند و فراموشی را براي
پیامبران جایز نمیدانند.اما این مطلب صحیح نیست،زیرا امامیه،تقیه را براي امام جایز می داند آنهم در مواردي که حکم حق با
دلالتی قاطع براي مردم بیان شده و تکلیف مردم روشن گشته است.در مورد
ص : 137
احکامی که شناخت آنها احتیاج به بیان امام دارد و تنها راه فهم آنها این است که دلیلی از طرف امام صادر شود،بهیچ عنوان
تقیه جایز نیست.چنان که اگر پیامبر خدا در مورد بعضی از امور و مسائل شرعی،قبلا سخن گفته و تکلیف مردم را روشن
کرده باشد،جایز است که در حالتی دیگر بخاطر مصلحتی از بیان مجدد آن خودداري کند.مگر نه در روایت است که عمر بن
الخطاب در مورد کلاله،از پیامبر خدا سؤال کرد و حضرت در پاسخش فرمود:ترا آیۀ شمشیر کافی است؟در مورد فراموشی و
سهو،شیعۀ امامیه معتقد است که نسبت به آنچه پیامبر و امام از جانب خدا براي مردم بیان می کنند،جایز نیست که دچار سهو
یا فراموشی شوند.اما در غیر از آنها در صورتی که خللی در عقل آنها پیدا نشود،سهو و فراموشی جایز است.چگونه سهو و
فراموشی نسبت به امام و پیامبر جایز نیست در حالی که خواب و بیهوشی براي آنها ممکن است؟بدیهی است که خواب و
بیهوشی شبیه سهو هستند.این مطلب،سوء ظنی است از وي نسبت به امامیه و پاره اي از آنها گناه است.
سابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 ا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِ 􀀀 وَ م
:مردم با تقوي که اهل ایمان هستند،مسئول گناهان کافران و استهزاي آنها نیستند و می توانند با آنها بنشینند.
ي لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ 􀀀 کِنْ ذِکْر 􀀀 وَ ل
:اهل تقوي از مجالست ایشان ممنوع شده اند تا بر تقواي ایشان افزوده شود و بآنها دستور داده شده که کافران را متنبه و
متذکر سازند تا آنها بخود بیایند و تقوي پیشه کنند.این معنی از بیشتر مفسران است.بلخی گوید:
مقصود این است که مردم متقی در روز قیامت از حساب خود ناراحتی نمی بینند.لکن خداوند آنها را اعلام به محاسبه کرده
است،تا تقوي پیشه کنند و در راه تقوي استوار بمانند.طبق معناي اول ضمیر به کفار و طبق معناي دوم به مؤمنین برمی گردد.
ص : 138
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 70
اشاره
لا􀀀 اَللّ وَلِیٌّ وَ
􀀀
ا مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ما کَسَ بَتْ لَیْسَ لَه 􀀀 ا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِ 􀀀 اهُ اَلدُّنْی 􀀀 وَ ذَرِ اَلَّذِینَ اِتَّخَ ذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَی
کانُوا یَکْفُرُونَ 􀀀 ما 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ بِ 􀀀 رابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَ 􀀀 ما کَسَ بُوا لَهُمْ شَ 􀀀 ئِکَ اَلَّذِینَ أُبْسِلُوا بِ 􀀀 ا أُول 􀀀 لا یُؤْخَذْ مِنْه 􀀀 شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ
(70)
(1)
ترجمه
مردمی که دین خود را بازیچه و سرگرمی گرفته اند و زندگی دنیا آنها را فریفته است،ترك کن و آنها را بوسیلۀ قرآن موعظه
کن تا کسی که جز خدا یار و فریاد رسی ندارد،گرفتار هلاکت نشود و هر عوضی بدهد،از او گرفته نشود.اینان بر اثر
کردارشان در معرض هلاکت قرار گرفته اند.براي آنهاست نوشابه اي از آب جوش و عذابی دردناك،بر اثر اینکه کافر شده
اند.
ص : 139
1) -سورة انعام آیۀ 70 جزء 7 سورة 6 -1
بیان آیه 70
اشاره
لغت
ابسال:گرفتار کردن و کیفر دادن.شاعر گوید:
و ابسالی بنی بغیر جرم
بعوناه و لا بدم مراق
یعنی:فرزندان خود را بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند یا خونی ریخته باشند،تسلیم کردم.
عدل:فدا حمیم:آب جوش
اعراب
أَنْ تُبْسَلَ
ئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا :مبتدا و خبر. 􀀀 أُول « نفس » اللّ :صفت براي
􀀀
ا مِنْ دُونِ هِ 􀀀 :مفعول له لَیْسَ لَه
رابٌ مِنْ حَمِیمٍ 􀀀 لَهُمْ شَ
:خبر دوم یا کلام مستقل.
مقصود
باز هم در بارة کافران خیره سر می فرماید:
ا􀀀 اهُ الدُّنْی 􀀀 وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَی
:رفتار اینان را مورد اعراض و انکار قرار ده و با آنها ملاطفت و مهربانی مکن و هم چنان بدعوت و موعظۀ آنها ادامه ده.اینها
« فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ » : دین را بازیچه و سرگرمی پنداشته و فریفتۀ زندگی دنیا شده اند.نظیر این آیه،در سورة نساء است
ما کَسَ بَتْ :و به قرآن یا معاد آنها را موعظه 􀀀 (آیۀ 63 :از آنها روي گردان باش و آنها را موعظه کن) وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِ
کن
ص : 140
تا کسی بر اثر کردار ناپسند در معرض هلاکت و بدبختی قرار نگیرد و گرفتار جهنم و کیفر خداوند نشود.
لا شَفِیعٌ 􀀀 اللّ وَلِیٌّ وَ
􀀀
ا مِنْ دُونِ هِ 􀀀 لَیْسَ لَه
:و کارش بمرحله اي برسد که جز خداوند یار و یاور و فریاد رسی نداشته باشد.
ا􀀀 لا یُؤْخَذْ مِنْه 􀀀 وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ
:در روز قیامت اگر هر چه فدا کند و هر وسیله اي که دارد بر انگیزد از او قبول نمیشود،زیرا آن روز،روز پذیرش توبه
نیست.توبه فقط در دنیا قبول میشود.
ما کَسَبُوا 􀀀 ئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِ 􀀀 أُول
:اینها بر اثر کردار زشت خود در معرض هلاکت قرار گرفته اند و راه نجاتی ندارند.
کانُوا یَکْفُرُونَ 􀀀 ما 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ بِ 􀀀 رابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَ 􀀀 لَهُمْ شَ
:بر اثر اینکه کافر شده اند،براي آنهاست آب جوش و عذاب دردناك.
دربارة اینکه آیا این آیه منسوخ است یا نه،اختلاف است؟قتاده گوید:
1) نسخ شده است.برخی گفته اند:منسوخ نیست،بلکه تهدید است. ) « آیه السیف » به
در هر صورت،این آیه تهدید شدیدي است نسبت به کسانی که کارشان استهزا به قرآن کریم است.تا کسی تابع راه و رسم
آنها نشود.فراء گوید:هر امتی داراي عیدي است که در آن روز به لهو و لعب می گذراند.بجز امت محمد که عیدي جز نماز و
دعا و عبادت ندارد.
ص : 141
سورة نساء 84 :در راه خدا ) « إِلاّ نَفْسَکَ
􀀀
لا تُکَلَّفُ 􀀀 اللّ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀فَق » : این آیه باشد « آیه السیف » 1) -ممکن است منظور از -1
جهاد کن که جز بر نفس خود مکلف نیستی) در روایت آمده است که خداوند بر پیامبر خود شمشیري نازل کرد که داراي
سفینه البحار 1 ر 679 ماده سیف)ممکن است منظور ) « إِلاّ نَفْسَکَ
􀀀
لا تُکَلَّفُ 􀀀 اللّ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀فَق » : غلاف نبود و به او گفته شد
باشد(المیزان 7 ر 157 « فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ » آیۀ 5 سورة توبه
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 71
اشاره
رانَ لَهُ 􀀀 اطِینُ فِی اَلْأَرْضِ حَیْ 􀀀 اَللّ کَالَّذِي اِسْتَهْوَتْهُ اَلشَّی
􀀀
دانَا هُ 􀀀 ا بَعْدَ إِذْ هَ 􀀀 ابِن 􀀀 ی أَعْق 􀀀 ا وَ نُرَدُّ عَل 􀀀 لا یَضُ رُّن 􀀀 ا وَ 􀀀 لا یَنْفَعُن 􀀀 ا 􀀀 اَللّ م
􀀀
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ هِ
( الَمِینَ ( 71 􀀀 ا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْع 􀀀 ي وَ أُمِرْن 􀀀 اَللّ هُوَ اَلْهُد
􀀀
ا قُلْ إِنَّ هُدَي هِ 􀀀 حابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی اَلْهُدَي اِئْتِن 􀀀 أَصْ
(1)
ترجمه
بگو:جز خدا را بخوانیم که براي ما سود و زیانی ندارند و بعد از آنکه خدا ما را هدایت کرده است،بازگشت به عقب
کنیم؟همچون کسی که شیطانها در زمین به بیراهه اش افکنده،حیرانش کرده اند و همراهانی دارد که وي را بهدایت خوانده،
گویند:سوي ما بیا.بگو:هدایت خدا،هدایت است و ما ماموریم که در برابر پروردگار جهانیان تسلیم باشیم.
ص : 142
1) -آیه 71 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 71
اشاره
قرائت
خوانده اند و از لحاظ قواعد ادبی هر دو صحیح است. « استهوته » به امالۀ الف و دیگران « استهویه » حمزه
لغت
استهوته:او را پرتاب به بیراهه کرد.
حیران:سرگردان.کسی که راه بجایی نمی برد.این کلمه صفت مشبهه است.
اعراب
کَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ
:در محل نصب و صفت براي مصدر محذوف.یعنی:
.« استهوته » حیران:حال براي مفعول «... دعاء مثل دعاء الذي »
حابٌ 􀀀 لَهُ أَصْ
است. « حیران » :این جمله صفت
است. « اصحاب » یدعونه:صفت
ا لِنُسْلِمَ 􀀀 أُمِرْن
زجاج « امرنا للاسلام »: یعنی « امرتک بان تفعل » و« امرتک ان تفعل » و « امرتک لتفعل »: :این فعل به سه صورت بکار می رود
.« امرنا کی نسلم » گوید:یعنی
مقصود
اللّ
􀀀
دانَا هُ 􀀀 ا بَعْدَ إِذْ هَ 􀀀 ابِن 􀀀 ی أَعْق 􀀀 ا وَ نُرَدُّ عَل 􀀀 لا یَضُرُّن 􀀀 ا وَ 􀀀 لا یَنْفَعُن 􀀀 ا 􀀀 اللّ م
􀀀
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ هِ
:
به این کافران که مردم را به بت پرستی فرا میخوانند،بگو:آیا چیزهایی پرستش کنیم که براي ما سود و زیانی ندارند و
بازگشت بقهقري کنیم و از بهترین ادیان دست برداریم با اینکه خداوند ما را هدایت کرده و راه راست را بما نشان داده
حابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی 􀀀 رانَ لَهُ أَصْ 􀀀 اطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْ 􀀀 است؟! کَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّی
ص : 143
ا􀀀 الْهُدَي ائْتِن
:اگر به بت پرستی گراییم همچون کسی خواهیم بود که شیطانها آنها را در زمین گمراه و سرگردان و حیران کرده اند و با
اینکه او را دوستانی است که بهدایت دعوت کرده،باو می گویند:نزد ما بیا،دعوت آنها را نمی پذیرد و نزد آنها نمی رود، زیرا
شیطان چنان بر وي تسلط یافته که او را از تشخیص مصالح خود محروم کرده است.
الَمِینَ 􀀀 ا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْع 􀀀 ي وَ أُمِرْن 􀀀 اللّ هُوَ الْهُد
􀀀
قُلْ إِنَّ هُدَي هِ
:به اینها بگو:
تنها راهنمایی که موجب نجات و آسایش است،راهنمایی خداوند است که انسان را به یکتا پرستی میخواند.ما تابع همین
هدایت هستیم و از اطاعت آن سرباز نمی زنیم و بدعوت شما گوش نمی کنیم.آن دعوتی را که اجابت می کنیم که ما را به
است، واگذار کنیم و به او توکل « الَمِینَ 􀀀 رَبِّ الْع » سوي اسلام فرا میخواند و ما را راهنمایی می کند که امور خود را به خدا که
داشته باشیم.
ص : 144
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 72 تا 73
اشاره
اتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ 􀀀 ماو 􀀀 هَ وَ اِتَّقُوهُ وَ هُوَ اَلَّذِي إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ( 72 ) وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّ 􀀀 وَ أَنْ أَقِیمُوا اَلصَّلا
( ادَهِ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْخَبِیرُ ( 73 􀀀 الِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّه 􀀀 قَوْلُهُ اَلْحَقُّ وَ لَهُ اَلْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی اَلصُّورِ ع
(1)
ترجمه
و اینکه نماز را بپاي دارید و از خدا بپرهیزید و خدا کسی است که بسوي او محشور می شوید.او کسی است که آسمانها و
زمین را بحق آفرید و روزي که گوید:
باش و هستی یابد.گفتار او حق است و روزي که در صور دمیده شود،ملک از آن اوست.او داناي نهان و آشکار است و
حکیم و آگاه.
ص : 145
1) -آیۀ 72 و 73 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیۀ 73
اشاره
تعداد آیات
را یک آیه دانسته اند. « کُنْ فَیَکُونُ » بر حسب عدد کوفیان دو آیه و بر حسب عدد دیگران سه آیه است.دستۀ اخیر
اعراب
لاهَ􀀀 وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّ
باشد بنا « امرنا بالاسلام و باقامه الصلاه » باشد،و ممکن است به تقدیر « و امرنا لان نسلم و لان نقیم الصلاه » :ممکن است به تقدیر
بر این در محل نصب است.
الِمُ الْغَیْبِ 􀀀ع
«... اَلَّذِي خَلَقَ » :صفت براي
مقصود
لاهَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِي إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ 􀀀 وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّ
:این آیه،متصل است به آیۀ سابق:یعنی بما دستور داده شده است که نماز را بپاي داریم و از معصیت خداوند دوري کنیم تا
دچار کیفر نشویم. او خدایی است که همۀ انسانها در روز قیامت نزد او جمع میشوند و هر کس به کیفر یا پاداش کردار خود
می رسد.
اتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ 􀀀 ماو 􀀀 وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّ
:دربارة تفسیر این جمله دو قول است:
-1 حسن و زجاج گویند:یعنی خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است نه به باطل.منظور این است که از روي باطل و
ص 27 :آسمان و زمین و هر چه میان ) « اطِلًا 􀀀 ما ب 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 ماءَ وَ الْأَرْضَ وَ م 􀀀 ا خَلَقْنَا السَّ 􀀀 وَ م » : خطا نیافریده است.چنان که می فرماید
آنهاست بباطل نیافریده ایم)نتیجه این تعبیر این است که خلقت آسمانها از روي حکمت و صواب است چنان که سایر کارهاي
خداوند نیز حکمت آمیز
ص : 146
و صوابند.
-2 گروهی گفته اند:منظور این است که آسمانها و زمین را بقول حق آفریده و به آنها گفته است:از روي رغبت یا کراهت
( ا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً :فصلت 11 ) صحیح،وجه اول است. ( 1 􀀀 بیایید( اِئْتِی
وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ
:و بپرهیزید یا بیاد آورید روزي را که خداوند بموجودات دستور مردن و سپس دستور زنده شدن میدهد و آنها بی
درنگ،میمیرند و زنده میشوند.بدون اینکه در اجراي فرمان او عذر بیاورند یا تأخیر کنند این دستور خداوند خطاب بهمۀ
مخلوقات و مربوط به مسأله قیامت است.
( ممکن است گفته شود:روز قیامت هنوز نیامده است.پاسخ این است که آنچه وقوع آن مسلم است،گویی واقع شده است. ( 2
قَوْلُهُ الْحَقُّ
:قول خداوند حق است.برخی گویند:یعنی روزي که خداوند دستور می دهد که موجودات پس از مرگ زنده شوند،قولش
در سورة بقره آیۀ 117 گفتگو کرده ایم. « کُنْ فَیَکُونُ » : حق می باشد.دربارة تفسیر جملۀ
وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ
:آن روز که در صور دمیده میشود،ملک و سلطنت مخصوص خداوند است.آنان که در دنیا قدرت و غلبه اي داشته اند، عاجز
( و ناتوان خواهند بود. ( 3
دربارة صور گفته اند.چیزي شبیه شاخ است که اسرافیل دو بار در آن می دمد
ص : 147
و در وجه « فلان یقول بالحق » 1) -در وجه اول آمدن باء و الف و لام بر سر حق در چنین تعبیراتی معمول است.مثل - 1
صفت قول خداوند است. « الحق » دوم
-3 عطف است « اذکر » -2 به تقدیر « وَ اتَّقُوهُ » سه احتمال است: 1-عطف است بر هاء « یوم » 2) -دربارة نصب - 2
است. « یکون » فاعل « قوله »- نیز دو احتمال است: 1-مبتدا و خبر است 2 « قَوْلُهُ الْحَقُّ » دربارة جملۀ « السماوات » بر
متعلق «... یَوْمَ یَقُولُ » -2 متعلق است به آنچه « لَهُ الْمُلْکُ » نیز سه احتمال است: 1-متعلق است به « یوم » 3) -درباره نصب این -3
« یَوْمَ یُنْفَخُ- فِی الصُّورِ » است 3-منصوب است به
بار اول همۀ خلایق از بین می روند و بار دوم همۀ خلایق زنده میشوند.پس دمیدن اول پایان عمر این جهان و دمیدن دوم آغاز
آخرت است.
جمع صورت است.یعنی روزي که روحها بکالبدها داخل میشوند. « صور »: حسن گوید
مؤید قول اول روایت ابو سعید خدري است که پیامبر خدا فرمود:چگونه آسوده باشم و حال آنکه صاحب شاخ،شاخ را بدست
اللّ
􀀀
گرفته،صورتش را برگردانده و گوش فرا داده،منتظر است که به او دستور داده شود و در آن بدمد.گفتند:یا رسول ه.چه
ادَهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ :آنچه مردم می بینند و آنچه نمی 􀀀 الِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّه 􀀀 1)ع ) « اللّ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ
􀀀
حَسْبُنَا هُ » : کنیم؟فرمود:بگویید
بینند و نمیدانند،خداوند می داند و هیچ چیز بر او پوشیده نیست.او در کارهاي خود حکیم و بکردار بندگان دانا و آگاه است.
ص : 148
شاعر گوید: لو لا ابن جعده لم یفتح قهندزکم و لا خراسان حتی ینفخ « نفخ فی الصور » و« نفخ الصور »: 1) -عرب می گوید -1
الصور یعنی:اگر ابن جعده نبود،تا نفخ صور،نه دژ شما گشوده می شد و نه خراسان.
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 74 تا 75
اشاره
راهِیمَ مَلَکُوتَ 􀀀 ذلِکَ نُرِي إِبْ 􀀀 لالٍ مُبِینٍ ( 74 ) وَ کَ 􀀀 اكَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَ 􀀀 اماً آلِهَهً إِنِّی أَر 􀀀 راهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِ ذُ أَصْ ن 􀀀 الَ إِبْ 􀀀 وَ إِذْ ق
( اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ اَلْمُوقِنِینَ ( 75 􀀀 ماو 􀀀 اَلسَّ
(1)
ترجمه
و یاد آور هنگامی که ابراهیم به پدرش آزر گفت:آیا بتها را خدا می گیري؟ من ترا و قومت را در گمراهی آشکار می بینم.و
همچنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم می نمایانیم تا از اهل یقین شود.
ص : 149
1) -آیه 74 و 75 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
75- بیان آیه 74
اشاره
قرائت
و برخی بضم قرائت کرده اند،بنا بر اینکه منادي باشد. « ابیه » آزر:این کلمه را برخی بفتح قرائت کرده اند بنا بر اینکه بدل از
لغت
این است که اولی بتی است که داراي صورت باشد و دومی بتی است که داراي « وثن » و« صنم » اصنام:جمع صنم.بتها.فرق
صورت نباشد.
مبین:ظاهر و آشکار ملکوت:ملک،جز اینکه این کلمه بر اثر زیاد شدن و او و تاء،داراي « ازار » جمع « آزره » مثل « اله » آلهه:جمع
یعنی:اگر از تو بترسند،بهتر از این است « رهبوت خیر من رحموت » براي مبالغه است مثل « فعلوت » مبالغۀ بیشتري است.اصولا وزن
که بتو رحم کنند.
اعراب
الَ 􀀀 وَ إِذْ ق
کذلک:این کاف براي تشبیه است.یعنی همانطوري که زشتی کردار آزر را به ابراهیم(ع)نشان «... و اذکر اذ » :بتقدیر
دادیم،ملکوت آسمانها و زمین را هم به او نشان می دهیم.
برخی گویند:ملکوت بینی ابراهیم(ع)،تشبیه بملکوت بینی حضرت محمد(ص) شده است.
وَ لِیَکُونَ
«... لیستدل به و لیکون »: :این کلمه عطف است بر محذوف.یعنی
مقصود
راهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ 􀀀 الَ إِبْ 􀀀 وَ إِذْ ق
:دربارة آزر اقوالی است. 1-حسن و سدّي
ص : 150
است.اما قرآن « تارخ » و ضحّاك گویند:نام پدر ابراهیم. 2-زجاج گوید:در میان علماي نسابه،اختلافی نیست که نام پدر ابراهیم
دلالت می کند بر اینکه نام پدر وي آزر بوده است. 3-برخی گفته اند:آزر در لغت مردم بابل کلمه اي بوده است که براي
مذمت بکار می رفته،یعنی ابراهیم بپدرش گفت:اي خطا کار!یا اینکه یعنی ابراهیم بپدر خطا کارش گفت. 4-سعید بن مسیب و
مجاهد گویند:آزر نام بتی است.
زجاج گوید:بنا بر این قول باید فعلی در تقدیر باشد.یعنی:ابراهیم بپدرش گفت:
آیا آزر را خداي خود می پنداري؟سپس بدنبال آن فرمود:آیا بتها را خدایان خود می پنداري؟آنچه زجاج در اینجا می
گوید،مؤید گفتار اصحاب ماست که می گویند:
آزر جد مادري ابراهیم یا عمویش بوده است.زیرا بعقیدة ایشان نیاکان پیامبر گرامی اسلام تا حضرت آدم ع همگی یکتا
پرست بوده اند.
در روایت است که پیامبر گرامی اسلام فرمود:خداوند همواره مرا از صلب هاي طاهر برحم هاي پاك منتقل می ساخت تا
اینکه مرا بعالم شما آورد و هرگز به آلودگیهاي جاهلیت،مرا نیالود.
بدیهی است که اگر در میان نیاکان پیامبر کافري وجود داشت،همه را طاهر وصف نمیکرد.بخصوص که خداوند متعال فرموده
توبه 28 :مردم مشرك پلیدند)اصحاب ما براي اثبات این مطلب،دلایلی دارند که اینجا محل ذکر ) « إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ » : است
آنها نیست.
لالٍ مُبِینٍ 􀀀 اكَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَ 􀀀 اماً آلِهَهً إِنِّی أَر 􀀀 أَ تَتَّخِذُ أَصْن
:ابراهیم آزر را مورد انتقاد و اعتراض قرار داده،می گوید:چرا این بتها را خداي خود می دانی؟ من ترا و قومت را از راه
راست،در گمراهی آشکار می بینم.این آیه پیامبر را تشویق می کند که همچون پدرش ابراهیم در برابر قوم خود که به بت
پرستی دعوتش می کنند.
به بحث و گفتگو پردازد و به او اقتدا کند.در ضمن تسلیتی است براي خاطر پیامبر.
اتِ وَ الْأَرْضِ: 􀀀 ماو 􀀀 راهِیمَ مَلَکُوتَ السَّ 􀀀 ذلِکَ نُرِي إِبْ 􀀀 وَ کَ
همانطوري که قصۀ ابراهیم و گفتگوهاي او را با آزر،بیان می کنیم،قدرت خود را که در قلمرو آسمانها
ص : 151
و زمین نفوذ کامل دارد،به او نشان می دهیم،زیرا دلیلی است بسیار روشن بر یکتایی خداوند متعال.ابن عباس و قتاده
گویند:یعنی همانطوري که آثار قدرت خود را در خلقت خورشید و ستارگان و ماه و زمین و دریاها و بادها و...بتو نشان داده
ایم،به ابراهیم هم نشان دادیم.مجاهد گوید:مقصود از ملکوت،آیات قدرت حق در آسمانها و زمین است.وي احتمال دیگري
باشد.ابو علی جبایی گوید:ملکوت آسمانها و زمین، حوادثی « ملک » کلمۀ نبطی و به معناي « ملکوت » هم داده و آن این است که
مجازاً بمعناي « ملکوت » است که دلالت دارند بر اینکه خداوند مالک آنها و مالک همۀ چیزهاي دیگري است،بنا بر این کلمۀ
هر چیزي مملوکی که در آسمانها و زمین است بکار رفته.امام باقر ع فرمود:خداوند از روي زمین ها و آسمانها پرده را از برابر
دیدگان ابراهیم خلیل ع برداشت تا هر چه در زمینها و زیر آنها بود و آسمانها و فرشتگان و حملۀ عرش را دید.ابو بصیر از امام
صادق ع روایت کرده است که:هنگامی که ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را می دید،مردي دید که در حال زناست.دربارة
او نفرین کرد و مرد.مرد دیگري نیز در همین حال دید و در حق او نفرین کرد و او را کشت.سه نفر دیگر نیز در حال زنا
دید.آنها را نفرین کرد.خداوند خطاب کرد:
اي ابراهیم،دعاي تو مستجاب است.در حق بندگان من نفرین مکن!اگر میخواستم آنها را بدعاي تو هلاك کنم،آنها را خلق
نمیکردم.من مردم را بر سه دسته آفریده ام:
دسته اي مرا بیکتایی می پرستند و پاداش خود را می گیرند.دسته اي جز مرا می پرستند و من آنها را رها نمی کنم.دسته اي جز
مرا می پرستند،اما از آنها فرزندانی بوجود می آورم که مرا می پرستند.
وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ
:اینها را بدینجهت به ابراهیم نمایاندیم تا یقین کند که خداوند آفریدگار و مالک آنهاست.
ص : 152
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 76 تا 79
اشاره
الَ 􀀀 فَلَمّ أَفَلَ ق
ا􀀀 ر ذ بَِّی 􀀀ه ا􀀀 الَ 􀀀 ازِغاً ق 􀀀 اَلْقَم ب فَلَمّ رَأَي رََ
ا􀀀 لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ ( 76 ) 􀀀 الَ 􀀀 فَلَم أَفَلَ ق ّ
ا􀀀 ر ذ بَِّی 􀀀ه ا􀀀 الَ 􀀀 کَو ق ي کَْباً 􀀀 فَلَمّ جَنَّ عَلَیْهِ اَللَّیْلُ رَأ
ا 􀀀
ا قَوْمِ إِنِّی 􀀀 الَ ی 􀀀 فَلَمّ أَفَلَتْ ق
ا􀀀 أَکْب ذ رَُ 􀀀ه ا􀀀 ر ذ بَِّی 􀀀ه ا􀀀 الَ 􀀀 ازِغَهً ق 􀀀 اَلشَّم ب فَلَمّ رَأَي سَْ
ا 􀀀 اَلضّ ( 77 )
􀀀
لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ اَلْقَوْمِ الِّینَ
( ا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ ( 79 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضَ حَنِیفاً وَ م 􀀀 ماو 􀀀 مِمّ تُشْرِکُونَ ( 78 ) إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّ
ا􀀀 ب رَِيءٌ
(1)
ترجمه
همین که پرده سیاه شب او را پوشانید،ستاره اي دیده،گفت:این است خداي من و همین که ستاره غروب کرد گفت:من
چیزهاي غروب کننده را دوست نمی دارم.
هنگامی که ماه را در حال بر آمدن از پشت افق نگریست،گفت:این است خداي من و هنگامی که غروب کرد،گفت:اگر
پروردگارم مرا هدایت نکند از مردم گمراه خواهم بود چون خورشید را دید که در حال طلوع است،گفت:این است خداي
من!این بزرگتر است!و چون غروب کرد،گفت:اي مردم،من از آنچه شریک خدا قرار می دهید، بیزارم،من بخدایی روي آورده
ام که آسمانها و زمین را آفریده است.من در برابر او اخلاص دارم و از مردم مشرك نیستم.
ص : 153
1) -آیه 76 و 77 و 78 و 79 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
79-78-77- بیان آیه 76
اشاره
قرائت
راي:ابو عمرو و ورش بفتح راء و کسر همزه خوانده اند.ابن عامر و حمزه و کسایی به کسر راء و همزه و دیگران بفتح راء و
همزه قرائت کرده اند.
لغت
جن علیه اللیل:تاریکی شب او را فرا گرفت.جنّ بموجودي گویند که از چشم ها پنهان و پوشیده است.شاعر گوید:
و ماء وردت قبیل الکري
و قد جنه السدف الادهم
یعنی:از جانب کري به آبی وارد شدم که تاریکی سیاه آن را پوشانده بود.
افول:پنهان شدن.
بزوغ:طلوع.
قمر:در سه شب اول ماه به ماه هلال و در بقیۀ ماه،قمر گفته میشود.اینکه به ماه قمر می گویند به خاطر سفیدي آن است.
اعراب
اشارة به نور « هذا » پاسخ این است که ؟... « ذا رَبِّی 􀀀􀀀ه» « بازغه »: را یک جا مذکر و یک جا مؤنث بکار برده،گوید « شمس » چرا
( است. ( 1
اما علت اینکه شمس را مؤنث و قمر را مذکر قرار می دهند،این است که تانیث در پاره اي از موارد براي تعظیم است.
ص : 154
1) -ممکن است رمز دیگري داشته باشد و آن اینکه وقتی خورشید را خدا میخواند و بر مسند الوهیت می نشاند،اسم اشاره -1
مذکر برایش بکار می برد.اما همین که بر اثر افول،او را لایق این مسند نمیداند بار دیگر طبق معمول ضمیر مؤنث به آن برمی
گرداند.
مقصود
اشاره
از آنجا که در آیات پیش بیان کرد که آیات قدرت خود را به ابراهیم نشان داده است،اکنون این مطلب را بیان می کند که
ابراهیم چگونه به آنها استدلال کرده و حق را بوسیلۀ آنها شناخته است.می فرماید:
لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ 􀀀 الَ 􀀀 فَلَمّ أَفَلَ ق
ا􀀀 ر ذ بَِّی 􀀀ه ا􀀀 الَ 􀀀 کَو ق ي کَْباً 􀀀 فَلَمّ جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأ
ا􀀀
.
همین که پردة ظلمت شب بر همه جا کشیده شد،ستارة زهره یا مشتري را دیده،گفت:
این است خداي من.اما همین که ستاره غروب کرد،گفت:من چیزهایی که غروب می کنند،دوست نمیدارم! دربارة تفسیر این
آیات اختلاف است:
-1 ابراهیم هنگامی اینطور گفت که عقلش کامل شده بود.در حقیقت،حالا آغاز تفکر ابراهیم است.او در میان مردمی بزرگ
شده است که به پرستش ستارگان خویگر شده اند.اما او بدون اینکه طوق تقلید قوم را بگردن افکند،خود دربارة راه و رسم
آنها مطالعه می کند تا صحت و بطلان آن را دریابد و راه صحیح خود را بکمک عقل و اندیشه انتخاب کند.از اینجهت است
که وقتی،چشمش بطرف ستاره اي درخشان و زیبا خیره میشود،نیروي فکرش بکار افتاده،می گوید:این است خداي من،چه
خداي زیبا و دلربایی!اگر این ستاره هم چنان زیبایی و دلربایی خود را حفظ میکرد،ممکن بود حس کنجکاوي ابراهیم را اقلا
براي مدتی ارضا کند و وي را از اینکه اندیشۀ خود را براي دریافت روح کلی جهان بکار اندازد،باز دارد.اما چه زود ستاره
اشتباه ابراهیم را برایش ثابت کرد!او غروب کرد و با غروب خود ابراهیم را بدنبال خدایی کاملتر و بهتر بجستجو واداشت،با
توجه به اینکه حالا فهمیده است که خدا نباید غروب کند و نباید سر در گریبان افق فرو برد.زیرا چیزي که غروب کند،حادث
و مخلوق است.بدنبال پی بردن به اشتباه خود در مورد خدایی ستاره،همین فکر را در مورد ماه،سپس در مورد خورشید دنبال
کرد.آنها نیز با غروب خود راه را براي پی جویی حقیقت،بروي ابراهیم گشودند و زمینه را براي خداشناسی او فراهم کردند،از
اینرو بدنبال این
ص : 155
مطالب،رو بسوي قوم کرده،گفت:اي قوم،من از آنچه شریک خدا قرار می دهید، بیزارم!من رو بجانب آن خدایی آورده ام که
آفریدگار آسمانها و زمین است...این سخن را هنگامی بر زبان می آورده که در سیر فکري و تکامل عقلی خود،مبتذل بودن
خدایان ساختگی قوم برایش ثابت شده و خداوند یکتا را شناخته و دانسته است که خدایی برتر از آنست که بصفات
موجودات مخلوق،اتصاف پیدا کند.این قول از ابو علی جبائی و ابو القاسم بلخی و...است.طبق این قول بهر کسی بیشتر از یک
ساعت و کمتر از یک ماه مهلت داده میشود،تا فکر کند و خداي لا یزال را بشناسد.در این مدت ممکن است.
بهیچ خدایی معتقد نباشد.ابراهیم نیز از این مهلت استفاده کرد.
-2 این مطالب را:ابراهیم پیش از بلوغ بر زبان آورد.هنگامی که هنوز بالغ نشده بود و عقل او در آستانۀ کمال قرار داشت،از
مشاهدات خود براي کشف حقیقت استفاده کرد و تدریجاً باطل بودن خدایی ستاره و ماه و خورشید که مورد پرستش قوم
بودند،ثابت کرد و بخدایی حضرت احدیت پی برد.
الضّ
􀀀
الَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الِّینَ 􀀀 فَلَمّ أَفَلَ ق
ا􀀀 ر ذ بَِّی 􀀀ه ا􀀀 الَ 􀀀 ازِغاً ق 􀀀 الْقَم ب فَلَمّ رَأَي رََ
ا􀀀
:پس از ستاره،نوبت ماه می رسد.قرص ماه با شکوه و جلال خاصی آرام آرام از پشت افق سر بر می آورد و با نور مهتابی خود
جهان را سیمگون می کند.ابراهیم که در جستجوي حقیقت،دلی بیقرار دارد و می کوشد که هر چه زودتر بمرتبۀ یقین برسد و
شک و تردید را که ویژة سوفسطائیان و هم مسلکان آنهاست،کنار گذارد،خیره خیره قرص ماه را که هم چنان در حال بالا
آمدن است و تمام کرات آسمانی را در برابر عظمت و ابهت خود محو و زبون کرده است،می نگرد و آن چنان که گویی
گمشده خود را براي همیشه جسته است،می گوید:این است خداي من!اما ماه هم به سرنوشت ستاره،گرفتار شد!ابراهیم امیدوار
است که سرانجام همان خدایی که در جستجوي او اندیشۀ خود را بتکاپوي افکنده است،راه شناسایی خود را بروي او هموار و
از گمراهی و بدبختی حفظ می کند.از اینرو بی آنکه از این اشتباه خود احساس شکست کرده باشد،دل بهمان خدایی
بسته،گوید:اگر
ص : 156
پروردگارم هدایتم نکند،از گمراهان خواهم بود.
مِمّ تُشْرِکُونَ
ا􀀀 ب ا قَوْمِ إِنِّی رَِيءٌ 􀀀 ق ی الَ 􀀀 فَلَم أَفَلَتْ ّ
ا􀀀 أَکْب ذ رَُ 􀀀ه ا􀀀 ر ذ بَِّی 􀀀ه ا􀀀 الَ 􀀀 ازِغَهً ق 􀀀 الشَّم ب فَلَمّ رَأَي سَْ
ا􀀀
:با طلوع خورشید،شب به پایان رسید و حکومت ماه و ستارگان منقرض شد.پادشاه مقتدر آسمان با اشعۀ فروزان خود گیتی را
زراندود کرده است.هیچیک از کرات عظیم آسمانی در برابر نور خیره کنندة خورشید،تاب مقاومت ندارند.اکنون ابراهیم
کمی آرامش خاطر پیدا کرده است.چه خدایی از این بزرگتر و برتر می توان جست و در برابرش کرنش و نیایش کرد؟!بدلیل
همین عظمت و شوکتش بود که ابراهیم گفت:این است خداي من!این است خدایی که از خدایان موهوم پیشین بزرگتر و با
شکوه تر است!خدا باید مظهر عظمت و شکوه و جلال باشد و ما فوق او قدرت و عظمت و شکوه و جلالی نباشد.این
فکر،تدریجاً آمادة وصول به حقیقت است.چنین فکري در شبستان جهل گرفتار نمیشود و راه خود را بسوي حق می پوید.با
غروب خورشید،ابراهیم نیرو گرفت و جرأت پیدا کرد.قوم را مخاطب ساخته،گفت:من از خدایان شما بیزارم.چگونه ممکن
است اینان را شریک خدایی پنداشت که آفریدگار من و شماست؟بدینترتیب،عقل و فکر ابراهیم به اوج کمال رسید.اکنون می
داند که:اجسام همه مخلوق و حادث هستند،آنها احتیاج دارند که آفریدگاري آنها را بزیور هستی آراسته باشد.از اینرو ادامه
داد:
ا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ م 􀀀 ماو 􀀀 إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّ
:
من قلب خویش را متوجه خدایی کرده ام که آفریدگار آسمانها و زمین است.در این راه اخلاص دارم و از شرك بیزارم و از
مردم مشرك جدا هستم.
اکنون چند پرسش پیش می آید:
-1 چرا با اینکه ابراهیم بخدایی ماه و ستارگان و خورشید،اطمینان نداشت، از روي اطمینان بهر یک از آنها می گفت:این است
خداي من؟!در حالی که مطلبی را که انسان احتمال دروغ بودن آن را می دهد،نباید از روي قطع و یقین ادا کند.
ص : 157
پاسخ این پرسش از دو راه ممکن است:یکی اینکه ابراهیم این جمله را از روي فرض می گفت،تا دربارة آن تأمل کند و
بدرستی و نادرستی آن پی برد.چنان که ما در موقع مطالعۀ اجسام،آنها را قدیم فرض می کنیم،تا بعداً فساد آن را کشف
کنیم.دیگر اینکه:ابراهیم این جمله را از روي گمان خود گفته است.مانعی ندارد که انسان مطلبی را به گمان خویش بگوید و
بعد از پی بردن بخطاي خود آن را انکار کند.
-2 چرا ابراهیم از دیدن ستاره و ماه و خورشید،تعجب می کرد.مگر هنوز آنها را ندیده بود؟چگونه ممکن است کسی که
اکنون بحد رشد و کمال رسیده است،توجهی به آسمان و منظرة ستارگان و ماه و خورشید نکرده باشد؟! پاسخ این است
که:چه مانعی دارد که ابراهیم تا آن وقت آسمان را ندیده باشد؟در روایت است که مادرش وي را از ترس نمرود در غاري
زایید و بزرگ کرد.
آدم غارنشین از دیدن آسمان و تماشاي جمال ستارگان و ماه و خورشید محروم است.
وقتی که بالغ شد،از غار بیرون آمد و آسمان را دید و...ممکن است قبلا آسمان را دیده باشد،اما دربارة ستارگان و ماه و
خورشید نیندیشیده باشد،زیرا در آن وقت لازم نبوده است که فکر کند.هنگامی که عقلش کامل شد،به فکر فرو رفت.
در مورد آیات شریفه،یک احتمال دیگر هم وجود دارد و آن اینکه ابراهیم نمیخواست واقعاً اعتراف بخدایی ستاره و ماه و
خورشید کند.او خداوند یکتا را شناخته بود.مقصودش این بود که از این راه براي قوم استدلال کند و خطاي آنها را با این
یا به این معنی « ذا رَبِّی 􀀀􀀀ه» منطق رسا براي آنها به ثبوت برساند و به آنها بفهماند که خدا نباید غروب کند و...بنا بر این جملۀ
است که:این است خدا من به مذهب و به عقیدة شما.چنان که ممکن است،به آنهایی که خدا را جسم و شبیه جسم می دانند
بگوییم:این است خداي آنها که حرکت می کند و آرام میشود!یا به معناي استفهام است که حرف استفهام حذف شده
آیا »: است.یعنی
ص : 158
حذف حرف استفهام در ادبیات عرب شایع است.شاعر گوید: «؟ این است خداي من
لعمرك لا ادري و ان کنت داریا
شعیب بن سهم ام شعیب بن منقر؟
یعنی بجان تو نمیدانم،اگر چه داراي فهم هستم.آیا شعیب بن سهم است یا شعیب بن منقر؟(یعنی:اشعیب...)از ابن عباس روایت
شده است که در آیۀ:
بلد 11 )همزه حذف شده است. ) « فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ »
چهارمین احتمالی که در مورد آیات،داده شده این است که ابراهیم میخواهد با این بیانات خود بر مردم ثابت کند که آنها به
اشتباه رفته اند و موجوداتی که در معرض حوادث و افول و غروب هستند،قابل پرستش نیستند،زیرا آنها ماه و خورشید و
ستارگان را می پرستیدند.بعضی هم آتش پرست یا بت پرست بودند.همین که ستاره اي را دید.گفت:بگمان شما این
پروردگار من است!یا اینکه منظور او این بود که:اگر چنان که شما می پندارید،این قطعه سنگ خداي شماست،این ستاره و
این ماه و این خورشید هم خداي من است.لکن هیچیک از آنها بعقیدة وي خدا نبودند.
از این آیات استفاده میشود که اجسام حادث هستند و آفریدگار جهان،خالق و هستی بخش آنهاست.ابراهیم بدلیل غروب
کردن آنها،حکم می کند که حادث هستند،زیرا با غروب کردن آنها انسان یقین پیدا می کند که آنها همواره در حال حرکت
هستند و هر چه حرکت کند یا ساکن شود،محتاج آفریدگار است.آفریدگاري که داراي قدرت کامل و علم و حیات و وجود
است.
مشرکین باید تحت تأثیر این بیانات،متوجه شوند که بخطا رفته اند و باید همان راهی را در زندگی انتخاب کنند که پدرشان
ابراهیم از روي دقت و تأمل برگزید، زیرا آنها مخصوصاً براي پدران خود ارزش زیادي قائل بودند و کوشش می کردند که
راه و رسم نیاکان خود را از دست ندهند
ص : 159
داستان ابراهیم
مفسران قرآن کریم و اهل تاریخ می گویند:ابراهیم در زمان نمرود بن کنعان زاده شد.برخی تصور کرده اند که نمرود،از
طرف کیکاوس حکومت می کرد.برخی هم او را پادشاهی مستقل بحساب آورده اند.
پیش از تولد ابراهیم به نمرود،گفته شد که امسال در مملکت کودکی متولد میشود که وسیلۀ هلاك و زوال حکومت او
خواهد بود.برخی می گویند:این پیشگویی را از راه نجوم و کهانت کردند.برخی می گویند:از روي اخبار پیامبران بدست
آورده بودند.برخی هم می گویند:نمرود خواب دید که ستاره اي طلوع کرد و نور خورشید و ماه را محو کرد.تعبیر کنندگان
خواب،تعبیر کردند که کودکی بدنیا می آید و حکومتش را منقرض میکند.از آن وقت دستور داد که هر کودکی از مادر
متولد شود،بکشند و زنها را از شوهرها جدا کنند و زنان را زیر نظر بگیرند و هر کدام باردار هستند،حبس کنند تا موقعی که
فراغت پیدا می کند،طفلش را اگر پسر است تسلیم تیغ جلادان کنند.در این گیر و دارها مادر ابراهیم هم باردار شد.
روزها و شبها گذشتند.طفل در رحم تاریک مادر،دور از هر گونه آشوب و وحشت، پرورش یافت.کم کم روزهاي تولد
نزدیک میشود.مادر میخواهد جگر گوشۀ خود را از خطر برهاند.ناگزیر دل از انسانها برکند و سر به بیابان گذاشت!غاري پیدا
کرد که دور از چشم انداز جاسوسان و کارآگاهان مزدور و بی عاطفه بود.در آنجا طفل دیده بر روي جهان گشود.جهانی که
ستم و حکومت هوس و شهوت،در آستانه تباهی و فنایش کشیده است!بیچاره مادر!تمام کوشش هاي خود را در راه حفظ
پارة تن خود بکار می اندازد.طفل را در کهنه اي پیچید و در گوشۀ غار نهاد و در غار را با سنگی مسدود کرد و بسوي شهر
آمد!در حقیقت مادر دل افسرده،کودك عزیز خود را تسلیم حوادث کرده است.بزرگترین پرستار و نگهبان ابراهیم خداوند
است.
انگشتان خود را می مکید و تغذیه میکرد.رشد کودك،شگفت انگیز است.در یک
ص : 160
هفته به اندازه یک ماه کودکان دیگر و در یک ماه باندازة یک سال رشد می کند.تا وقتی که خدا میخواست در کنج غار بسر
برد.مادر بیچاره،گاه گاهی از فرصت استفاده میکرد و بدیدار کودك خود می آمد.سرانجام بحد کافی رشد کرد و از کنج
غار بیرون آمد و در فضاي پهناور بگردش و تفکر پرداخت.نخست ستاره اي نظرش را جلب کرد.سپس ماه و سپس
خورشید!آنچه قرآن دربارة بیانات او نقل می کند، در همین مواقع بر زبان آورده است.از همین جا مبارزات ابراهیم با قوم
آغاز می شود و بت پرستی آنها مورد انتقاد قرار می گیرد.
ص : 161
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 80 تا 82
اشاره
لا􀀀 شاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
ا تُشْرِکُونَ بِهِ 􀀀 خافُ م 􀀀 لا أَ 􀀀 دانِ وَ 􀀀 اَللّ وَ قَدْ هَ
􀀀
حاجُّونِّی فِی هِ 􀀀 الَ أَ تُ 􀀀 حاجَّهُ قَوْمُهُ ق 􀀀 وَ
طاناً فَأَيُّ اَلْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ 􀀀 ا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْ 􀀀 بِاللّ م
􀀀
خافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ هِ 􀀀 لا تَ 􀀀 ا أَشْرَکْتُمْ وَ 􀀀 خافُ م 􀀀 تَتَذَکَّرُونَ ( 80 ) وَ کَیْفَ أَ
( ئِکَ لَهُمُ اَلْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ( 82 􀀀 مانَهُمْ بِظُلْمٍ أُول 􀀀 إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 81 ) اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِی
(1)
ترجمه
قومش با او بجدال پرداختند.گفت:آیا دربارة خدا که مرا هدایت کرده است،با من جدال می کنید؟من از خدایان شما نمی
ترسم،مگر اینکه خداي من چیزي را بخواهد.او بر همه چیز داناست.چرا متذکر نمی شوید؟! چگونه از خدایان شما بترسم و
شما که چیزي را شریک خدا ساخته اید که از جانب خداوند دلیلی بر آن نازل نشده است،نمی ترسید؟کدامیک از دو
گروه،ما یا شما،اگر میدانید،به ایمنی سزاوارتریم؟ آنان که ایمان آورده و ایمان خود را به ستم نیامیخته اند.اینان را ایمنی است
و اهل هدایتند.
ص : 162
1) -آیۀ 80 و 81 و 82 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
81- بیان آیه 80
اشاره
قرائت
ا تحاجونی:اهل مدینه و ابن عامر بدون تشدید نون و دیگران با تشدید نون قرائت کرده اند.وجه قرائت اول حذف نون دوم و
بقاي نون اول و وجه قرائت دوم ادغام نون هاست.
اعراب
شاءَ 􀀀 أَنْ یَ
علما:تمیز « اللّ
􀀀
لا اخاف الا مشیئه ه » :در محل نصب و استثناء منقطع است.یعنی
مقصود
باز هم دربارة گفتگوهاي ابراهیم و قومش می فرماید:
حاجَّهُ قَوْمُهُ 􀀀 وَ
:قوم،دربارة دین و بتها با ابراهیم بجدال پرداختند و او را از ترك پرستش بتها بر حذر داشتند.
دانِ 􀀀 اللّ وَ قَدْ هَ
􀀀
حاجُّونِّی فِی هِ 􀀀 الَ أَ تُ 􀀀ق
:ابراهیم در پاسخ آنها گفت:آیا در بارة خدا با من مجادله می کنید؟او مرا براي معرفت خود توفیق بخشیده و لطف خود را
شامل حالم کرده تا بتوحید عالم شوم و شرك را ترك کنم و عبادت خود را براي او خالص گردانم.
ا تُشْرِکُونَ بِهِ 􀀀 خافُ م 􀀀 لا أَ 􀀀 وَ
:من از بتهاي شما ترسی ندارم که بمن آسیبی برسانند و به آنها امیدي ندارم که بمن خیري برسانند.بنا بر این انکار آنها براي
من خطري ندارد هم چنان که پرستش آنها براي من نفعی ندارد.زیرا برخی از خدایان شما بتهایی هستند که شکسته میشوند و
نمیتوانند از خود دفاع کنند و برخی از آنها ستارگان هستند که غروب می کنند و خود شاهد مخلوق بودن خود هستند.چگونه
ص : 163
شاءَ رَبِّی 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
مرا می ترسانید و به پرستش آنها که از ضررشان ترسی نیست و بخیرشان امیدي نیست، دعوت می کنید؟!
شَیْئاً :مگر اینکه خداي من چیزي را بخواهد.دربارة تفسیر این جمله دو قول است.
-1 مقصود این است که:مگر اینکه خداوند این بتها را غالب گرداند و آنها را مورد حمایت قرار دهد تا بتوانند بمن آسیبی یا
نفعی برسانند.در اینصورت هم خدا نیستند،بلکه محتاج خدا و دلیل یگانگی او هستند و ما را راهنمایی می کنند که سزاوار
عبادت خداوند یکتاست و او را شریک و همتایی نیست.
-2 مقصود این است که:من از بتها نمی ترسم.مگر اینکه خداوند بخواهد مرا عذاب کند و بمن زیانی برساند.اما تفسیر اول بهتر
است.
لا تَتَذَکَّرُونَ 􀀀 وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَ
:در اینجا ابراهیم زبان بثنا گویی خدا گشوده،گوید:خداي من بهمه چیز عالم است.شما باید در اینباره،تدبر کنید، تا به این
حقیقت،پی برید.
باز هم به نکوهش رفتار و عقاید آنها پرداخت،می فرماید:
ا أَشْرَکْتُمْ 􀀀 خافُ م 􀀀 وَ کَیْفَ أَ
:شما بچه دلیل مرا الزام می کنید که از این بتهاي ساختگی شما بترسم،با اینکه پر واضح است که آنها را سود و زیانی نیست؟!
بِاللّ :اما شما از خدایی که قادر است به انسان سود و زیان برساند،نترسیده،بساحت او جرأت می
􀀀
خافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ هِ 􀀀 لا تَ 􀀀 وَ
ورزید و موجودات دون پایه اي را شریک او قرار می دهید و به پرستش آنها می پردازید.
برخی گویند:یعنی:من چگونه از شرك شما بترسم؟من از شرك شما بیزارم و بنا بر این ترسی ندارم و خداوند هم بکردار
زشت شما مرا مؤاخذه نمیکند و کیفر نمی دهد.این شمایید که گرفتار شرك هستید و بنا بر این باید بترسید.
طاناً 􀀀 ا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْ 􀀀م
:آنهم چیزي را شریک خدا می دانید که هیچگونه دلیل از جانب خداوند بر صحت آن نازل نشده است.از این جمله بر میآید
که هر کس
ص : 164
سخنی را بگوید یا پیرو مذهبی باشد و دلیلی بر صحت آن نداشته باشد،اهل باطل است.
فَأَيُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
:آیا ما که خدا را از روي دلیل شناخته و عبادت خود را متوجه او ساخته ایم،به ایمنی سزاوارتریم یا شما که در برابر بتها سجده
می کنید و تعصب و جمود شما را فرا گرفته است؟اگر عقل خود را بکار اندازید،این حقیقت براي شما روشن میشود و میان
حق و باطل تمیز می دهید.
ص : 165
بیان آیه 82
اشاره
لغت
مقصود زمینی است که در آن باران « النؤي کالحوض بالمظلومه الجلد » ظلم:بکار بردن چیزي در غیر محل خود.نابغه گوید
نباریده است.شاعر چنین زمینی را مظلوم می نامد،زیرا در آنجا عده اي مسافر حوضی ساخته اند که محکم نبوده و در جاي
خود قرار ندارد.
مقصود
در آیۀ پیش،این سؤال مطرح شد که آیا یکتا پرستان از عذاب خدا ایمن هستند یا مشرکین؟اکنون در این آیه در پاسخ آن
سؤال می فرماید:
مانَهُمْ بِظُلْمٍ 􀀀 اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِی
:کسانی از عذاب خدا ایمن ترند که او را شناخته و مورد تصدیق قرار داده،بوظائف خود پی برده و ایمان خود را با شرك
نیامیخته اند.در اینجا بعقیدة ابن عباس و سعید بن مسیب و قتاده و مجاهد و اکثر مفسرین منظور از ظلم شرك است.از ابیّ بن
لقمان 13 :شرك،ظلمی بزرگ است)از )؟ « إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ » : کعب روایت است که:مگر نه خداوند متعال می فرماید
اللّ بن مسعود روایت است که نزول این آیه،بر مردم
􀀀
سلمان فارسی و حذیفه بن الیمان نیز همین طور روایت شده است.از عبد ه
اللّ ،کدامیک از ما هستیم که دربارة خود ظلم نکنیم؟!فرمود:منظور این نیست که شما تصور می
􀀀
دشوار آمد.گفتند:یا رسول ه
لقمان 13 )جبائی و )« پسرم،براي خدا شریک قرار مده،که شرك،ستمی بزرگ است »: کنید.مگر نشنیده اید که بندة صالح،گفت
بلخی گویند:هر گناه کبیره اي که موجب آفت زدگی پاداش نیکی انسان شود،ظلم است.بلخی گوید:
اگر فقط شرك،ظلم باشد،باید مؤمنی که مرتکب گناه کبیره میشود،ایمن باشد
ص : 166
و این همان عقیدة مرحبۀ است.لکن این مطلب صحیح نیست،زیرا به دلیل خطاب، مقصود از ظلم در آیۀ شریفه،شرك است.اما
ئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ :اینها 􀀀 اینکه مرتکب گناه کبیره،ایمن نیست،مطلبی است که بدلیل دیگر ثابت شده است، أُول
هستند که خداوند بر آنها منت گذاشته،بآنها ثواب داده و از کیفر ایمنی بخشیده است.اینها درباره شان حکم شده است که
اهل هدایت بسوي حق و دین و بقولی بسوي بهشتند.
دربارة این آیه اختلاف است.برخی گویند: این آیه تتمۀ گفتار ابراهیم ع است،چنان که از علی ع نیز روایت شده است.محمد
بن اسحاق و ابن زید و جبائی گویند:این گفتار از جانب خداوند است که میان ابراهیم و قومش بدینوسیله داوري می کند و
حق را آشکار می سازد.
ص : 167
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 83 تا 87
اشاره
ا􀀀 حاقَ وَ یَعْقُوبَ کُ  لا هَدَیْن 􀀀 ا لَهُ إِسْ 􀀀 شاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ( 83 ) وَ وَهَبْن 􀀀 جاتٍ مَنْ نَ 􀀀 ی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَ 􀀀 راهِیمَ عَل 􀀀 ا إِبْ 􀀀 اه 􀀀 ا آتَیْن 􀀀 وَ تِلْکَ حُجَّتُن
زَکَرِیّ
ا􀀀 و ( کَذ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِینَ ( 84 لِکَ􀀀 و ارُونَ 􀀀 ی وَ ه 􀀀 مانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوس 􀀀 داوُدَ وَ سُلَیْ 􀀀 ا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ 􀀀 وَ نُوحاً هَدَیْن
الَمِینَ ( 86 ) وَ مِنْ 􀀀 ا عَلَی اَلْع 􀀀 ماعِیلَ وَ اَلْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلا فَضَّلْن 􀀀 اَلصّ ( 85 ) وَ إِسْ
الِحِین 􀀀 اسَ کُلٌّ مِنَ 􀀀 ی وَ إِلْی 􀀀 ی وَ عِیس 􀀀 وَ یَحْی
( راطٍ مُسْتَقِیمٍ ( 87 􀀀 ی صِ 􀀀 اهُمْ إِل 􀀀 اهُمْ وَ هَدَیْن 􀀀 وانِهِمْ وَ اِجْتَبَیْن 􀀀 ذُرِّیّ وَ إِخْ
اتِهِم 􀀀 ائِهِمْ وَ 􀀀 آب
(1)
ترجمه
این است حجت ما که به ابراهیم دادیم تا بر قومش غالب شود.هر که را خواهیم درجاتش را بالا میبریم.پروردگار تو حکیم و
داناست.و به او اسحاق و یعقوب بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را پیش از آنها هدایت کردیم و از ذریه اش داود و
سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را و همچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم.و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس که
همگی از شایستگانند.و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را نیز هدایت کردیم و همگی را بر جهانیان برتري بخشیدیم و از
پدران و فرزندان و برادرانشان برتري بخشیدیم و آنها را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم.
ص : 168
1) -آیه 83 تا 87 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 83 تا 87
اشاره
قرائت
درجات:اهل کوفه و یعقوب این کلمه را به تنوین و دیگران بدون تنوین قرائت کرده اند.قرائت اول به این معنی است که آنچه
بالا برده میشود،صاحبان درجاتند و قرائت دوم به این معنی است که آنچه بالا برده میشود،خود درجات است.
به سکون لام و « الیسع » بفتح لام و سکون یاء و دیگران « اللیسع » الیسع:اهل کوفه،بجز عاصم این کلمه را در اینجا و در سورة ص
فتح یاء خوانده اند.اهل ادب معتقدند که این کلمه علم است و بنا بر این الف و لام آن زایده است.
اعراب
ا􀀀 تِلْکَ حُجَّتُن
باشد،میان آنها فاصله شده و جایز نیست.بنا « حجتنا » صفت « ا􀀀 اه 􀀀 آتَیْن » است.لکن اگر « حجتنا » متعلق به « علی قومه » :مبتدا و خبر.ظاهرا
قرینۀ آن است. « حجتنا » متعلق است به محذوفی که « ی قَوْمِهِ 􀀀 عَل » بر این
مقصود
گفتگوي ابراهیم با قوم خود از دانشهایی بود که خداوند بزرگ در اختیارش قرار داده بود و هر چه با مردم میگفت،به امر خدا
بود.در اینباره می فرماید:
ی قَوْمِهِ 􀀀 راهِیمَ عَل 􀀀 ا إِبْ 􀀀 اه 􀀀 ا آتَیْن 􀀀 وَ تِلْکَ حُجَّتُن
:اینها دلایل ما بود که به ابراهیم عطا کردیم و بدلش افکندیم،تا بتواند آنها را بر قوم خود حجت قرار دهد و آنها را هنگام
بحث محکوم سازد.
شاءُ 􀀀 جاتٍ مَنْ نَ 􀀀 نَرْفَعُ دَرَ
:ما درجات مردم مؤمن را که خدا و رسولش را تصدیق و اطاعت می کنند،بالا میبریم و بعضی از آنها را بر حسب ایمان و
یقینشان بر بعضی دیگر فضیلت می بخشیم.
ص : 169
إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ
:خداوند حکیم و داناست و تفاوتی که میان ایشان قرار می دهد،بر طبق حکمت و مصلحت اوست.برخی گویند:منظور این
است که درجات هر که را بخواهیم بالا میبریم و او را از میان مردم برگزیده،مقام رسالت می بخشیم.
ا􀀀 حاقَ وَ یَعْقُوبَ کُ  لا هَدَیْن 􀀀 ا لَهُ إِسْ 􀀀 وَ وَهَبْن
:ما به ابراهیم از همسرش ساره، اسحاق و یعقوب که فرزند اسحاق است،بخشیدیم و همه را بوسیلۀ مقام نبوت،هدایت کرده
ضحی 7)یعنی:ترا از راه نبوت،گم شده یافت و ) « ي􀀀 وَ وَجَدَكَ ضَا  لا فَهَد » : برتري دادیم.دربارة پیغمبر گرامی اسلام می فرماید
بسوي آن هدایتت کرد.جبائی گوید:یعنی همه را هدایت کردیم تا به ثواب برسند.در اینجا خداوند بر ابراهیم منت می گذارد
که به او فرزند و نوه داده است،زیرا یکی از بهترین نعمتهاي خداوند این است که به او فرزندي عطا کند که پس از مرگ
درباره اش دعا کند.مخصوصاً اگر فرزند و فرزند زاده اي باو بدهد که پیامبر مرسل هم باشند.
ا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ 􀀀 وَ نُوحاً هَدَیْن
:پیش از اینها نیز نوح و برخی از فرزندان نوح را هدایت کردیم.خود ابراهیم و فرزندانش هم از ذریۀ نوحند.اما کسانی از قبیل
لوط و الیاس در ذریۀ نوح هستند که از ذریۀ ابراهیم شمرده نمیشوند.
فرزندان ابراهیم است. « مِنْ ذُرِّیَّتِهِ » برخی گویند:منظور از
ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ 􀀀 ارُونَ وَ کَ 􀀀 ی وَ ه 􀀀 مانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوس 􀀀 داوُدَ وَ سُلَیْ 􀀀
:
مقصود از ذریۀ نوح اینها هستند:داود بن ایشا:پسرش سلیمان،ایوب بن اموص بن رازج بن روم بن عیصا بن اسحاق بن
ابراهیم،یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، موسی بن عمران بن یصهر بن قاهث بن لاوي بن یعقوب و برادر بزرگش
هارون.بدینترتیب نیکوکاران را بوسیلۀ پاداش و کرامات،جزا می دهیم.برخی گویند:یعنی همانطوري که بر این پیامبران بوسیلۀ
نبوت تفضل کردیم،بر نیکوکاران نیز بوسیلۀ ثواب و کرامات تفضل می کنیم.
الصّ
الِحِین 􀀀 اسَ کُلٌّ مِنَ 􀀀 ی وَ إِلْی 􀀀 ی وَ عِیس 􀀀 زَکَرِیّ وَ یَحْی
ا􀀀 و َ
:دیگر زکریا بن اذن
ص : 170
بن برکیا،پسرش یحیی،عیسی بن مریم بنت عمران بن یاشهم بن امون بن خرقیا و الیاس.اختلاف است که الیاس کیست؟برخی
اللّ بن مسعود است.ابن اسحاق گوید:
􀀀
گفته اند:همان ادریس است.چنان که یعقوب،همان اسرائیلی است.این قول از عبد ه
الیاس بن بستر بن فنحاص بن غیرار بن هارون بن عمران است.کعب گوید:خضر است.همۀ اینها از انبیا مرسلین هستند.
الَمِینَ 􀀀 ا عَلَی الْع 􀀀 ماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ ک  لا فَضَّلْن 􀀀 وَ إِسْ
:دیگر اسماعیل بن ابراهیم و الیسع بن اخطوب بن عجوز و یونس بن متی و لوط بن هاران برادر زاده یا خواهر زادة ابراهیم.همۀ
اینها را بر مردم زمانشان برتري داده ایم.
آیه 84 )به نوح برگردد،اینها همۀ فرزند زادگان نوح هستند و بنا بر اینکه ضمیر به ابراهیم برگردد، )« ذریته » بنا بر اینکه ضمیر
عطف است بر «... ی وَ 􀀀 زَکَرِیّ وَ یَحْی
ا􀀀 و »َ از ذریۀ ابراهیم شمرده شده است.آن گاه از آیۀ « کَذ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ لِکَ􀀀 و گفته اند تا ممکن است همۀ اینها را ذریۀ ابراهیم شمرده باشد،بخاطر اینکه بیشتر آنها از ذریۀ ابراهیم هستند.بخصوص که « ا􀀀 وَ نُوحاً هَدَیْن »
از ابن مسعود نقل شده است که منظور از الیاس،ادریس است که جد حضرت نوح بوده است.
ذریۀ نوح یا ذریۀ ابراهیم باشد،زیرا نام هر دو قبلا ذکر شده است.اما اسامی « مِنْ ذُرِّیَّتِهِ » زجاج گوید:ممکن است مقصود از
پیامبران که بعد از نوح آمده، عطف بر نوح است.
بهر صورت،خداوند متعال عیسی را که پسر مریم است،از ذریۀ ابراهیم یا نوح شمرده است و از اینجا استفاده میشود که
حسنین(ع)و اولادشان از ذریۀ پیامبر خدا هستند و حسن(ع)و حسین(ع)پسران پیامبرند.در حدیث صحیح وارد شده است که
فرمود:این دو پسرم امامند،قیام کنند یا قیام نکنند.به امام حسن فرمود:
اللّ !
􀀀
این پسرم سرور است.صحابۀ پیغمبر به حسنین(ع)و فرزندانشان می گفتند:یا بن رسول ه
ص : 171
راطٍ مُسْتَقِیمٍ: 􀀀 ی صِ 􀀀 اهُمْ إِل 􀀀 اهُمْ وَ هَدَیْن 􀀀 وانِهِمْ وَ اجْتَبَیْن 􀀀 ذُرِّیّ وَ إِخْ
اتِهِم 􀀀 ائِهِمْ وَ 􀀀 وَ مِنْ آب
از پدران این پیامبران و فرزندان و برادرانشان نیز افرادي بوده اند که آنها را برتري بخشیده ایم.زجاج گوید:یعنی آنها را
هدایت کرده ایم.آنها را برگزیدیم و براي رسالت اختیار و براه راست یعنی به دین حق هدایت کردیم.
ص : 172
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 88 تا 90
اشاره
ابَ وَ 􀀀 اهُمُ اَلْکِت 􀀀 ئِکَ اَلَّذِینَ آتَیْن 􀀀 کانُوا یَعْمَلُونَ ( 88 ) أُول 􀀀 ا 􀀀 ادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ م 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 اَللّ یَهْدِي بِهِ مَنْ یَ
􀀀
ذلِکَ هُدَي هِ 􀀀
لا􀀀 داهُمُ اِقْتَدِهْ قُلْ 􀀀 اَللّ فَبِهُ
􀀀
ئِکَ اَلَّذِینَ هَدَي هُ 􀀀 کافِرِینَ ( 89 ) أُول 􀀀 ا بِ 􀀀 ا قَوْماً لَیْسُوا بِه 􀀀 ا بِه 􀀀 ءِ فَقَدْ وَکَّلْن 􀀀 ؤُلا 􀀀 ا ه 􀀀 اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّهَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِه
( الَمِینَ ( 90 􀀀 ي لِلْع 􀀀 إِلاّ ذِکْر
􀀀
أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ
(1)
ترجمه
این است هدایت خداوند که از بندگان خود هر که را بخواهد بدان هدایت می کند و اگر شرك آورده بودند،کردار آنها
دچار آفت زدگی می شد.آنها بودند که کتاب و حکم و پیامبري بدانها عطا کردیم.اگر اینان به نبوت و...کفر بورزند، قومی
را به پاسداري آن گمارده ایم که کفر نمی ورزند.آنانند که خداوند هدایتشان کرده است.تو هم به هدایت ایشان تأسی
کن.بگو:اجري از شما نمی خواهم.قرآن براي مردم جهان جز وسیلۀ یادآوري نیست.
ص : 173
1) -آیه 88 و 89 و 90 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
90-89- بیان آیه 88
اشاره
قرائت
اقتده:ابن عامر بکسر هاء و اشباع کسره قرائت کرده است و دیگران به سکون هاء. جز اینکه حمزه و کسایی و یعقوب و خلف
در وصل هاء را حذف و در وقف باقی می گذارند.
وجه قرائت اول این است هاء ضمیر و بمصدر فعل برمی گردد.اگر چه مصدر ذکر نشده است اما فعل بر آن دلالت می کند.
مثل:
هذا سراقه للقرآن یدرسه
و المرء عند الرشاء ان یلقها ذئب
یعنی:این است سراقه که درس قرآن را میخواند و حال آنکه اگر به رشوه برسد،مانند،گرگ است.(یعنی:یدرس درساً).
اما وجه قرائت دوم این است که کلماتی که آخر آنها مکسور است در حالت وقف بهاء سکت.ختم می کنند،بنا بر این در
حال وصل احتیاجی به این هاء نیست.
مقصود
پیامبران مورد توجه و عنایات و اکرام پروردگار هستند و مردم باید بآنها اقتدا کنند.در این زمینه می فرماید:
ادِهِ 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 اللّ یَهْدِي بِهِ مَنْ یَ
􀀀
ذلِکَ هُدَي هِ 􀀀
:آنچه در گذشته دربارة هدایت و گزینش و تفضیل پیامبران گفته شد،نعمتی است که خداوند بهر کس از بندگان خود
بخواهد می بخشد.هدایتی که در اینجا آمده و شامل حال پیامبران خدا می شود،بمعناي دلالت و راهنمایی نیست،بلکه بمعناي
ارشاد بسوي پاداش است.چنان که فرمود:
یعنی:همچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم.بدیهی « ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ 􀀀 وَ کَ »
ص : 174
است که ارشاد به ثواب،مناسب این آیه و مخصوص آنهاست.نه دلالتی که مؤمن و کافر در آن شریک و سهیمند.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ م
:این جمله نیز مؤید این است که هدایت در این آیه،بمعناي رسانیدن بمقصد یعنی پاداش است. یعنی:آنها اگر مشرك شده
بودند:اعمال آنها باطل می شد،زیرا در راهی اعمال خود را انجام میدادند که مستوجب پاداش خداوند نمی شدند.از این آیه
بر نمیآید که بر اثر شرك،پاداشی که نسبت به اعمال گذشتۀ خود مستحق بودند،از بین می رود.وانگهی این مطلب مسلّم است
که مشرك هیچگونه پاداشی ندارد.اینموضوع اجماعی امت است.
ابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ 􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 ئِکَ الَّذِینَ آتَیْن 􀀀 أُول
:این پیامبران-که قبلا نام آنها ذکر شد-کسانی هستند که بر آنها کتاب نازل کردیم و آنها را سمت داوري و حکومت در میان
مردم و پیامبري بخشیدیم.
کافِرِینَ 􀀀 ا بِ 􀀀 ا قَوْماً لَیْسُوا بِه 􀀀 ا بِه 􀀀 لاءِ فَقَدْ وَکَّلْن 􀀀 ؤُ􀀀 ا ه 􀀀 فَإِنْ یَکْفُرْ بِه
:اگر این کافران که منکر نبوت پیامبر عالیقدر اسلام هستند به کتاب آسمانی و حکم و نبوت، کفر بورزند،کسانی را بمراعات
مسالۀ نبوت و تعظیم آن و پیري از راهنمایی انبیاء، موکل ساخته ایم که بآن کفر نمی ورزند.
اینها چه کسانی هستند؟ برخی گویند:مقصود پیامبران گذشته است که پیش از بعثت پیامبر اسلام باو ایمان آورده بودند.عقیدة
حسن و زجاج و طبري و جبائی همین است.
ابو رجاء عطاردي گوید:منظور فرشتگان است.برخی گویند:منظور کسانی است که به پیامبر اسلام ایمان آورده اند.ضحاك و
فراء می گویند:منظور این است که اگر قریش بقرآن و نبوت محمد ص ایمان نیاوردند،مردم مدینه ایمان میآوردند.
بهر صورت آنهایی که در برابر قرآن و نبوت پیامبر اسلام،تسلیم میشوند، در این آیه خداوند بآنها شرافت می بخشد و می
گوید:آنها را موکل ساخته ایم که نبوت پیامبر را بپذیرند و پاسداري کنند.برخی گویند:منظور این است که ما آنها را
ص : 175
ملزم کرده ایم به ایمان و پاسداري دین.
در این آیه خداوند ضمانت می کند که پیامبر خود را یاري و دین را حفظ کند.
داهُمُ اقْتَدِهْ 􀀀 اللّ فَبِهُ
􀀀
ئِکَ الَّذِینَ هَدَي هُ 􀀀 أُول
:اینان را خداوند هدایت کرده است که در برابر سختی ها صبر و استقامت داشته باشند.تو هم به آنها اقتدا کن و در برابر آزار
و کجرویهاي قومت صبر و استقامت داشته باش،تا سزاوار همان پاداشی شوي که آنها شدند.
برخی گویند:یعنی اینان بودند که هدایت خدا را پذیرفتند و بلطف خدا هدایت یافتند،اکنون تو هم راه آنها را دنبال کن و در
توحید و دلائل خداشناسی و تبلیغ رسالت،به آنها تأسی کن.مقصود اشاره به پیامبرانی است که قبلا نامشان ذکر شد.این معنی
از ابن عباس،سدّي و ابن زید است.حسن و قتاده گویند:اشاره به مؤمنینی است که از جانب خداوند بپاسداري دین برگزیده
شده اند.طبق این معنی لفظ هدایت تکرار نشده.اما طبق معناي اول تکرار شده و تکرار آن بخاطر طولانی شدن کلام مانعی
ندارد.بنا بر معناي اول،به پیامبر بزرگوار اسلام دستور می دهد که به صبر ایوب و سخاوت ابراهیم و سختگیري موسی و زهد
عیسی تأسی بجوید.
در آیۀ بعد در تفسیر پاره اي از اموري که پیامبر گرامی ما باید به پیامبران گذشته، تأسی بجوید،می فرماید:
لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً 􀀀 قُلْ
:اي محمد،به اینها بگو:من در برابر تبلیغات دینی و انجام وظائف رسالت،از شما مزدي نمیخواهم.همانطوري که دیگر پیامبران
خدا نیز مزدي نخواستند.بدیهی است که اگر تبلیغ رسالت هم مثل یک مؤسسۀ تجارتی باشد یا شخص پیامبر همچون افراد
مزدور،در صدد کسب منافع مادي باشد،مردم از دین تنفر پیدا میکنند.
الَمِینَ 􀀀 ي لِلْع 􀀀 إِلاّ ذِکْر
􀀀
إِنْ هُوَ
:قرآن جز وسیلۀ تذکر و یادآوري براي مردم جهان چیزي نیست.
ص : 176
دلالت آیه
ا􀀀 ا بِه 􀀀 فَقَدْ وَکَّلْن » : از این آیه بر می آید که در هر دوره اي باید پیامبر یا امامی باشد که دین را پاسداري کند.این مطلب از جملۀ
استفاده میشود.طبق این جمله،منصب پاسداري دین را خداوند به افراد می بخشد. « قَوْماً
گروهی به این آیه استدلال کرده اند که پیامبر و امتش تابع شرایع گذشته بوده اند.
تنها آن قسمتهایی که منسوخ شده،تبعیت نمیکرده اند.
اما این مطلب صحیح نیست،زیرا این آیه در مورد مطالبی است که میان همۀ پیامبران مورد قبول بوده است.این مطالب جز
توحید و اخلاق پسندیده چیزي نیست.
اما احکام دینی از آنجا که در میان پیامبران مورد اختلاف بوده و هر پیامبري حکمی مخصوص داشته است،پیروي از همۀ انبیا
در آن احکام امکان ندارد.
إِلاّ
􀀀
إِنْ هُوَ » دلالت دیگر آیه این است که:پیامبر ما بسوي همۀ جهانیان مبعوث و نبوت باو ختم شده است.این مطلب،از جملۀ
استفاده میشود. « الَمِینَ 􀀀 ي لِلْع 􀀀 ذِکْر
ص : 177
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 91
اشاره
لِلنّ
اسِ􀀀 ه ی نُوراً وَ ُديً 􀀀 جاءَ بِهِ مُوس 􀀀 ابَ اَلَّذِي 􀀀 ی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ اَلْکِت 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 الُوا م 􀀀 اَللّ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ ق
􀀀
ا قَدَرُوا هَ 􀀀 وَ م
( اَللّ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ ( 91
􀀀
اؤُکُمْ قُلِ هُ 􀀀 لا آب 􀀀 ا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ 􀀀 ا وَ تُخْفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمْتُمْ م 􀀀 راطِیسَ تُبْدُونَه 􀀀 تَجْعَلُونَهُ قَ
(1)
ترجمه
خدا را چنان که باید،نشناخته اند،زیرا گفتند:خداوند چیزي بر بشري نازل نکرده است.بگو:چه کسی کتابی که موسی آورد،بر
او نازل کرده بود؟کتابی که نور و براي هدایت مردم بود و شما آن را بصورت کتابهایی در آورده،آشکار می سازید و قسمت
عمدة آن را مخفی می دارید.چیزي به شما آموخته شد که نه شما می دانستید و نه پدرانتان.بگو:خداوند(تورات را فرستاده
بود)سپس آنها را واگذار که در عناد و خیره سري خود سرگرمند.
ص : 178
1) -آیه 91 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 91
اشاره
قرائت
تجعلونه قراطیس تبدونها و تخفون:ابن کثیر و ابو عمرو،همۀ این فعلها را بیا،و دیگران به تاء خوانده اند.قرائت یاء به خاطر این
به صیغه خطاب است. « علمتم ما لم تعلموا » به صیغۀ غایب بوده و قرائت تاء بخاطر این است که « اللّ
􀀀
ما قدروا ه » است که قبلا
اعراب
ا وَ تُخْفُونَ کَثِیراً :صفت قراطیس یا حال از ضمیر کتاب است. 􀀀 حق قدره مفعول مطلق تُبْدُونَه
مجزوم شود.این فعل حال است. « ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا » یلعبون:جواب فعل امر نیست تا مثل
شان نزول
مردي یهودي بنام مالک بن ضیف با پیامبر اسلام خصومتی داشت.پیامبر فرمود:
ترا بخدایی که تورات را بر موسی نازل کرده است سوگند می دهم. آیا در تورات نخوانده اي که خداوند ملاي چاق را
دشمن می دارد؟!او که مردي چاق بود،خشمگین شده، گفت:خداوند وحی خود را بر بشري نازل نکرده است!یهودیان به او
گفتند:واي بر تو! حتی بر موسی هم نازل نکرده است!سعید بن جبیر گوید:این آیه به همین مناسبت نازل شد.
سدّي گوید:نام آن مرد فنحاص بن عازورا بود.
ابن عباس گوید:یهودیان به پیامبر خدا عرض کردند:خداوند بر تو کتابی نازل کرده است؟فرمود:آري.گفتند:خداوند کتابی از
آسمان نفرستاده است.از اینرو
ص : 179
آیه نازل شد.
در روایت دیگر از ابن عباس نقل شده است که این آیه دربارة کافرانی نازل شده است که منکر قدرت خدا بودند.طبق این
آیه هر کس اقرار کند که خداوند بر همه چیز قادر است،خدا را شناخته است.
مجاهد گوید:دربارة مشرکین قریش نازل شده است.
مقصود
قبلا نام پیامبران را بمیان آورد.اکنون روي سخن با منکران نبوت است.
می فرماید:
ی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 الُوا م 􀀀 اللّ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ ق
􀀀
ا قَدَرُوا هَ 􀀀 وَ م
:
آنان حق معرفت خدا را ادا نکردند و او را آن چنان که باید و شاید،تعظیم و توصیف نکردند،زیرا گفتند:خداوند پیامبري
نفرستاده و بر بشري وحی خود را نازل نکرده است.تا اینکه مقتضاي حکمت و مصلحت،این است که خداوند پیامبر
بفرستد.معجزات آشکاري هم ثابت کرده اند که خداوند پیامبران بسیاري را برگزیده است.سپس به پیامبر خود دستور می
دهد:
ی􀀀 جاءَ بِهِ مُوس 􀀀 ابَ الَّذِي 􀀀 قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِت
:به اینها بگو:چه کسی تورات را بر موسی نازل کرده است؟نظر به اینکه اعتراض کننده یهودي بود، دستور داد که پیامبر،کتاب
آسمانی تورات را که حتی به اعتقاد یهودیان بر موسی که بشري بوده است،نازل شده،به یاد آنها آورد و بی اساس بودن
اعتراض را اثبات کند.
راطِیسَ 􀀀 لِلنّ تَجْعَلُونَهُ قَ
اسِ􀀀 ه نُوراً وَ دُيً
:حضرت محمد با حضرت موسی چه فرقی دارد؟!موسی داراي کتابی بود که همچون نوري وسیلۀ هدایت مردم براه راست
بود.اکنون شما یهودیان کتاب روشنی بخش وي را در کتابها و صحیفه هاي متفرق ثبت و ضبط کرده،بدان استناد می
جویید.قرآن نیز نظیر تورات و برنامه هاي آن وسیلۀ هدایت است.
ص : 180
ابو علی فارسی گوید:یعنی تورات را در کاغذهایی قرار داده و نگهداري می کنید.
ا وَ تُخْفُونَ کَثِیراً 􀀀 تُبْدُونَه
:تازه مطالب تورات را با امانت و تقوي بازگو نمیکنید.
قسمتی از آن را آشکار و قسمت عمدة آن را که در وصف پیامبر اسلام و بشارت بظهور اوست،پوشیده میدارید.
اؤُکُمْ 􀀀 لا آب 􀀀 ا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ 􀀀 وَ عُلِّمْتُمْ م
:مجاهد گوید:این جمله خطاب به مسلمانان است که آنها را بیاد نعمتی که به آنها از طریق دانش قرآن بخشیده، می اندازد و
می گوید این دانش را نه شما داشتید و نه پدرانتان.برخی گویند:
خطاب به یهود است.یعنی تورات به شما تعلیم شد،اما شما آن را تضییع کردید و از آن بهره اي نبردید.
اللّ
􀀀
قُلِ هُ
:اي محمد،به اینها بگو:خداوند تورات و قرآن را نازل کرد.این جواب را باید آنها بدهند.لکن خود خداوند جواب می
دهد،زیرا در موردي که طرف مخالف،جوابی غیر از این ندارد و ناچار است که به آن اعتراف کند، مانعی ندارد که از جانب
آنها جواب داده شود.
ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ
:سپس آنها را در عناد و خیره سري و باطل و سرگرمی خود ترك کن.مقصود این نیست که پیامبر آنها را دعوت بدین نکند.
بلکه منظور تهدید آنهاست.گویی می فرماید:آنها را واگذار که سرانجام به بدبختی خود پی می برند.
ص : 181
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 92
اشاره
ی􀀀 ا وَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَل 􀀀 ي وَ مَنْ حَوْلَه 􀀀 ارَكٌ مُ َ ص دِّقُ اَلَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ اَلْقُر 􀀀 اهُ مُب 􀀀 ابٌ أَنْزَلْن 􀀀 ذا کِت 􀀀􀀀 وَ ه
( حافِظُونَ ( 92 􀀀 لاتِهِمْ یُ 􀀀 صَ
(1)
ترجمه
و این است کتاب مبارکی که از آسمان نازل کرده ایم و تصدیق کنندة کتابهاي آسمانی پیشین است،تا مردم مکه و اطراف
مکه را به آن بترسانی.آنان که به آخرت ایمان دارند،بقرآن ایمان می آورند و مراقب اوقات و افعال نماز خود هستند.
ص : 182
1) -سورة انعام آیۀ 92 جزء 7 سورة 6 -1
بیان آیه 92
اشاره
قرائت
لینذر:ابو بکر از عاصم این فعل را به یاء و دیگران به تاء قرائت کرده اند.
قرائت اول بنا بر این است که ترساننده،قرآن باشد و قرائت دوم بنا بر این است که خطاب به پیامبر باشد.
اعراب
اهُ 􀀀 أَنْزَلْن
« مبارك » است،همچنین « کتاب » :این جمله در محل رفع و صفت
مقصود
در آیۀ پیش بیان فرمود که تورات را بر موسی نازل کرده است.اکنون در این آیه بیان می کند که راه قرآن،همان راه تورات
است.
ارَكٌ 􀀀 اهُ مُب 􀀀 ابٌ أَنْزَلْن 􀀀 ذا کِت 􀀀􀀀 وَ ه
:این قرآن را بوسیلۀ جبرئیل از آسمان بر تو نازل کرده ایم.کتابی است مبارك که ستوده است و وسیلۀ اي است براي نیل به
سعادت و خوشبختی دو جهان.هر کس بقرآن عمل کند،رستگار میشود.این معنی از ابو مسلم است.برخی گفته اند:برکت به
یعنی:خداوند همواره بر قرار بود و هست و سزاوار تعظیم « اللّ
􀀀
ارَكَ هُ 􀀀تَب » معناي ثابت ماندن خیر و زیاد شدن آن است.چنان که
است.بنا بر این قرآن را از اینجهت مبارك نامیده است که خواندن و عمل به آن خیر است.در این کتاب دانش اولین و آخرین
و آمرزش گناهان و بیان حلال و حرام است.برخی گفته اند:برکت یعنی افزونی.قرآن از اینجهت مبارك است که بیشتر از
کتابهاي آسمانی پیشین مطالب مورد نیاز را بیان کرده و آنها را نسخ کرده و خودش هرگز نسخ نخواهد شد.
مُصَدِّقُ الَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ
:قرآن کتابهاي تورات و انجیل و...را تصدیق می کند.
ص : 183
این معنی از حسن است.اینکه قرآن کتابهاي آسمانی را تصدیق می کند،بر دو صورت است: 1-یعنی قرآن شهادت می دهد که
کتابهاي آسمانی بر حقند 2-منظور این است که قرآن همان روش کتابهاي پیشین را تعقیب میکند.
ا􀀀 ي وَ مَنْ حَوْلَه 􀀀 وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُر
ام » :منظور این است که بوسیلۀ قرآن کریم، اهل مکه و اطراف مکه را بترسانی این معنی از ابن عباس است.علت اینکه مکه را
گفته اند،این است که گسترده شدن زمین از آنجا آغاز شده است.بنا بر- این مکه نقطه اي است که منشأ پیدایش کرة « القري
زمین است.
برخی گویند:بخاطر این است که نخستین خانه اي که بر روي کرة زمین بنا شده است، در مکه بنا شد.مجدداً در جاهاي دیگر
هم آبادیهایی بوجود آمد. این قول از سدّي است.
زجاج و جبائی گویند:علت این است که تمام مردم جهان باید بجانب مکه رو کنند و آنجا را مورد تعظیم قرار دهند هم چنان
که انسان مادر را مورد تعظیم قرار می دهد.
وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِ
:آنان که به آخرت ایمان دارند،به قرآن ایمان می آورند.یا اینکه بحضرت محمد(ص)ایمان می آورند.
حافِظُونَ 􀀀 لاتِهِمْ یُ 􀀀 ی صَ 􀀀 وَ هُمْ عَل
:اینها کسانی هستند که مراعات اوقات نماز می کنند و نماز خود را در وقت ادا کرده،رکوع و سجود و همۀ ارکان را بطور
کامل انجام می دهند.
دلالت آیه
-1 از این آیه بر می آید که مؤمن نمی تواند به پاره اي از امور ایمان داشته، بقیه را قبول نداشته باشد.
-2 همچنین از آیۀ شریفه،استفاده میشود که قدر و منزلت نماز والاست، زیرا از میان همۀ وظائف و تکالیف دینی خداوند نماز
را بر گزیده است.نکتۀ دیگري که ما را بدان آگاه کرده،این است که:کسی که نبوت و قیامت را قبول دارد،به نماز اخلال
نمیکند.
ص : 184
[ [سوره