گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
[سوره الأنعام ( 6): آیه 93




اشاره
ي إِذِ 􀀀 اَللّ وَ لَوْ تَر
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 الَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ م 􀀀 الَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَ مَنْ ق 􀀀 اَللّ کَ ذِباً أَوْ ق
􀀀
ي عَلَی هِ 􀀀 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَر
اَللّ
􀀀
ما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی هِ 􀀀 ذابَ اَلْهُونِ بِ 􀀀 اسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَ کُمُ اَلْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَ 􀀀 لائِکَهُ ب 􀀀 راتِ اَلْمَوْتِ وَ اَلْمَ 􀀀 اَلظّ فِی غَمَ
􀀀
الِمُونَ
( اتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ ( 93 􀀀 غَیْرَ اَلْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آی
(1)
ترجمه
کیست ستمکارتر از آنکه بخداوند نسبت دروغ بدهد یا بگوید:بمن وحی شده،در حالی که چیزي به او وحی نشده است؟و
کیست ستمکارتر از کسی که گفت:
بزودي مثل آنچه خدا نازل کرده،نازل خواهم کرد؟و اگر ببینی ظالمان را در سختی- هاي مرگ،در حالی که فرشتگان
دستهاي خود را گسترده،بآنها گویند:خویشتن را خارج کنید.امروز بر اثر اینکه بخدا سخن ناحق می گفتید و از پیروي آیاتش
تکبر می کردید،بعذاب خواري گرفتار می شوید!
ص : 185
1) -آیه 93 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 93
اشاره
لغت
غمرات » افتراء:نسبت ناروا دادن غمره:این کلمه نسبت بهر چیزي که بکار رود،سختی ها و شداید آن را می رساند مثلا
یعنی سختی هاي مرگ شاعر گوید: « الموت
الغمرات ثم ینجلینا
و ثم یذهبن فلا یجینا
یعنی:در آنجا سختی ها از ما دور می شوند و دیگر بسوي ما برنمی گردند.
هون:خواري.شاعر گوید:
اذهب الیک فما امی بواعیه
ترعی المخاض و لا اغضی علی الهون
یعنی:برو که مادر من شتر چران نیست و من بر خواري صبر نمی کنم.
فرقان 63 :بر روي زمین بمدارا راه می روند)شاعر گوید: ) « یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً » بفتح هاء یعنی مدارا.مثل « هون » اما
هونا کما لا یرد الدهر ما فاتا
لا تهلکا اسفا فی اثر من ماتا
یعنی:آرام باشید که روزگار هر چه را برد برنمی گرداند.خود را بدنبال کسی که مرده است،از غم و اندوه نکشید.
اعراب
الَ سَأُنْزِلُ 􀀀 وَ مَنْ ق
« لرایت عذابا الیما » محذوف است.یعنی « لو » ي... :جواب 􀀀 وَ لَوْ تَر « ي􀀀 مِمَّنِ افْتَر » :عطف است بر
شان نزول
اختلاف است که آیه دربارة کی نازل شده است؟عکرمه و ابن عباس و مجاهد و سدّي و گروهی از مفسران معتقدند که این
دربارة « وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ » آیه تا
ص : 186
دربارة عبد اله بن سعد بن ابی سرح که کاتب وحی بود « اللّ
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 سَأُنْزِلُ-مِثْلَ م » مسیلمه که ادعاي نبوت کرده نازل شده و از
« غَفُوراً رَحِیماً » : می نوشت و هر گاه به او می گفت « غفورا رحیما ». بنویس « عَلِیماً حَکِیماً » : نازل شد.هر گاه پیامبر به او می گفت
می نوشت.او مرتد شد و بمردم مکه پیوست و گفت: « علیما حکیما ». بنویس
منهم مثل آنچه خدا نازل کرده،نازل خواهم کرد.
از امام باقر ع هم روایتی در تایید این مطلب وارد شده است.
اللّ بن سعد بن ابی سرح است.برخی گفته اند:فقط دربارة مسیلمه است.
􀀀
برخی گفته اند:این آیه فقط دربارة عبد ه
مقصود
در آیات پیش بیان فرمود که نبوت پیامبر از جانب خداست و کتاب آسمانی بر او نازل شده است.اکنون در نکوهش کافران
که قرآن را تکذیب کرده،مدعی بودند که مثل قرآن را خواهند آورد،می فرماید:
اللّ کَذِباً
􀀀
ي عَلَی هِ 􀀀 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَر
:این استفهام انکاري است.یعنی هیچکس ستمکارتر از کسی نیست که بخدا افترا بسته،خود را پیامبر بخواند،در حالی که چنین
سمتی ندارد.
الَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ 􀀀 أَوْ ق
:یا اینکه ادعا کند که بر او وحی شده است،در حالی که بر او وحی نشده است.از حکمت خدا دور است که دروغگویی را
برسالت مبعوث کند.این ادعا نیز افتراست و بنا بر این داخل در جملۀ پیش است.لکن بخاطر اهمیت مطلب،جداگانه ذکر کرده
است.
اللّ
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 الَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ م 􀀀 وَ مَنْ ق
:و کسی که بگوید:مثل آنچه خدا نازل کرده،نازل خواهم کرد.زجاج گوید:این جمله در پاسخ آنهاست که گفته بودند:اگر
بخواهیم،مثل قرآن سخن خواهیم گفت.آنها چنین ادعایی کردند و با همۀ کوششی که در این راه کردند و مخارجی که
متحمل شدند و نیرنگها و تدبیرهایی
ص : 187
که بکار بردند،تا نور خدا را خاموش کنند،از عهده برنیامدند و خداوند نور خود را تمام کرد.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا » : اللّ بن سعد بن ابی سرح است که پیامبر خدا روزي به او دستور داد که بنویسد
􀀀
برخی گفته اند:مقصود عبد ه
اللّ این جمله جاري شد
􀀀
مؤمنون 12 به بعد)در اینوقت بر زبان عبد ه ) « اهُ خَلْقاً آخَرَ 􀀀 لالَهٍ مِنْ طِینٍ ... ثُمَّ أَنْشَأْن 􀀀 سانَ مِنْ سُ 􀀀 الْإِنْ
پیامبر دستور داد که این جمله را بنویسد و اضافه کرد که همین طور از جانب خدا نازل شده « خالِقِینَ 􀀀 اللّ أَحْسَنُ الْ
􀀀
ارَكَ هُ 􀀀 فَتَب »
اللّ بن سعد،پس از این جریان مرتد شد. گفت:اگر محمد راستگوست،هر چه بر او نازل شده،بر من هم نازل شده
􀀀
است.عبد ه
است و اگر دروغگوست،منهم مثل او سخن می گویم.پیامبر اسلام خون او را مباح شمرد.در روز فتح مکه،عثمان دستش را
گرفته،بمسجد آورد و گفت:
اللّ ،او را عفو کن.پیامبر سکوت کرد تا سه مرتبه.بار سوم فرمود:او در اختیار تست.وقتی که عثمان بازگشت،به
􀀀
یا رسول ه
اصحاب فرمود:مگر نه گفته بودم هر کس او را ببیند،خونش را بریزد؟!عباد بن بشر عرض کرد:چشم من به شما بود که بمن
اشاره کنید و من او را بکشم.فرمود:پیامبران با اشاره کسی را نمی کشند.
اسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ 􀀀 لائِکَهُ ب 􀀀 راتِ الْمَوْتِ وَ الْمَ 􀀀 الظّ فِی غَمَ
􀀀
ي إِذِ الِمُونَ 􀀀 وَ لَوْ تَر
:اگر ستمکاران را ببینی که در حال جان کندن یا در آتش جهنم، دچار سخت ترین شکنجه هستند و فرشتگان قبض روح یا
فرشتگان عذاب،دستهاي خود را براي قبض روح یا عذاب آنها گسترده،بر پیشانی و صورتشان می زنند و بآنها می گویند:اگر
می توانید و راست می گفتید خویشتن را از این گرفتاري و پریشانی نجات دهید،ملاحظه خواهی کرد که دچار عذابی
دردناك هستند.
برخی گویند:یعنی فرشتگان قبض روح بمنظور سختگیري و تهدید آنها می گویند:قالب را از جان تهی کنید.گر چه تهی
کردن قالب،کار آنها نیست.بلکه کار فرشتگان است.
برخی گویند:بنا بر اینکه آیه دربارة عذاب آخرت باشد،مقصود این است
ص : 188
که فرشتگان در روز قیامت بآنها می گویند:اگر می توانید،خویشتن را از عذاب خلاص کنید.
اتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ 􀀀 اللّ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آی
􀀀
ما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی هِ 􀀀 ذابَ الْهُونِ بِ 􀀀 اَلْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَ
:امروز به عذابی رسیده اید که توام با خواري شماست،زیرا در دنیا بخداوند سخن ناحق نسبت می دادید و از پیروي آیاتش
تکبر می کردید.
ص : 189
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 94
اشاره
اءَکُمُ اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ 􀀀 ي مَعَکُمْ شُفَع 􀀀 ا نَر 􀀀 اءَ ظُهُورِکُمْ وَ م 􀀀 اکُمْ وَر 􀀀 ا خَوَّلْن 􀀀 اکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ تَرَکْتُمْ م 􀀀 ما خَلَقْن 􀀀 ي کَ 􀀀 راد 􀀀 ا فُ 􀀀 وَ لَقَدْ جِئْتُمُون
( ا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 94 􀀀 کاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ م 􀀀 فِیکُمْ شُرَ
(1)
ترجمه
همانطوري که اول بار شما را آفریدیم،تنها نزد ما آمده اید و اموالی که بشما داده بودیم پشت سر گذاشته اید و شفیعانی را که
گمان می کردید آنها هم در کار شما با ما شریکند،با شما نیستند.امروز میان شما جدایی افتاده و آنچه می پنداشتید، تباه شده
است.
ص : 190
1) -آیه 94 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 94
اشاره
قرائت
بینکم:اهل مدینه و کسایی و حفص این کلمه را به نصب و دیگران برفع خوانده اند- رفع آن بنا بر این است که اسم و
است که در « بینکم » یا ضمیر مستتر است یا اینکه خود « تقطع » باشد و نصب آن بنا بر این است که ظرف باشد و فاعل « تقطع » فاعل
ممتحنه 3)در این آیه نیز فاعل ظرف است. ) « امَهِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ 􀀀 یَوْمَ الْقِی » عین فاعل بودن به نصب و ظرفیت خود باقی مانده.مثل
لغت
فرادي:این کلمه جمع فرد و فرید و فِرد است.
تخویل:عطا کردن.اصل این کلمه بمعناي بخشیدن خَول یعنی غلامان و کنیزان است.
زعم:پندار.ممکن است پندار حق باشد یا پندار باطل.شاعر گوید:
یقول هلکنا ان هلکت و انما
اللّ ارزاق العباد کما زعم
􀀀
علی ه
یعنی:می گوید:اگر هلاك شوي،هلاك می شویم.همانا روزیهاي بندگان چنان که او پنداشته است،بر خداست.
بین:مصدر،یعنی جدا شدن یا متفرق شدن.شاعر گوید:
بان الخلیط برامتین فودعوا
او کلما ظعنوا لبین تجزع
یعنی:قوم در رامتین از هم جدا شدند و با یکدیگر وداع کردند.آیا هر گاه بخواهند از هم جدا شوند،بی تابی خواهند کرد؟!
ص : 191
اعراب
« ترکتم » اکُمْ :موصول و صله،مفعول 􀀀 ا خَوَّلْن 􀀀 فرادي:حال م
شان نزول
عکرمه گوید:این آیه دربارة نضر بن حرث بن کلده نازل شد که می گفت:
لات و عزي مرا شفاعت خواهند کرد!
مقصود
اکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ 􀀀 ما خَلَقْن 􀀀 ي کَ 􀀀 راد 􀀀 ا فُ 􀀀 وَ لَقَدْ جِئْتُمُون
،برخی گفته اند:این جمله، سخن خداوند است که هنگام مرگ،یا هنگام زنده شدن در روز قیامت به آنها می گوید.برخی هم
گفته اند:سخن فرشتگان است که در دم مرگ به آنها که قبض روحشان می کنند،می گویند.بهر حال به آنها گفته میشود:تنها
و با دست تهی نزد ما آمده اید.مانند روزي که شما را در رحم مادر آفریدیم،یاوري و کمک دهنده اي ندارید.اکنون نه
ثروتی دارید و نه فرزندي.نه غلام و کنیزي دارید و نه یار و یاوري! برخی گویند:یعنی یکی یکی نزد ما آمده اید.برخی
گویند:یعنی هر یک از شما از رفقاي بی ایمان و گمراه خود جدا هستید.
برخی گویند:معناي این آیه،همان است که پیامبر فرمود:در روز قیامت، پا برهنه و عریان محشور خواهند شد.در روایت است
که عایشه وقتی این مطلب را شنید،گفت:چه دشوار است!آیا مردم بعورت یکدیگر نگاه می کنند؟!فرمود:
در آن روز هر کس بخودش مشغول است! زجاج گوید:یعنی زنده شدن در روز قیامت،مثل آفرینش شماست.
اءَ ظُهُورِکُمْ 􀀀 اکُمْ وَر 􀀀 ا خَوَّلْن 􀀀 وَ تَرَکْتُمْ م
:اموالی که در دنیا به شما داده بودیم و شما به آن افتخار و مباحات می کردید،پشت سر گذاشتید و با بار گناه نزد ما
آمدید.اکنون از آن مالها دیگران استفاده میکنند و شما گرفتار کیفر هستید!
ص : 192
کاءُ :آن بتهایی که گمان می کردید در کار و 􀀀 اءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَ 􀀀 ي مَعَکُمْ شُفَع 􀀀 ا نَر 􀀀 زهی بدبختی و حسرت! وَ م
سرنوشت شما با ما شریکند و شما را در روز قیامت،در پیشگاه خداوند شفاعت می کنند،همراه شما نیستند.امروز می بینید که
پرستش بتها براي شما هیچگونه نفعی ندارد و هر چه رشته اید،پنبه شده و هر چه گفته اید،خطا بوده است.
این آیه اختصاصی به اهل شرك ندارد.بطور کلی هر کس که غیر خدا را بپرستد و از او امید خیر داشته،و به او اعتماد کند و
از زیانش بترسد،در این آیه داخل است.
لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ
:اکنون پیوندها و سلک جمعیت شما گسسته شده،ارتباطها و نسبت ها قطع شده است و هر کس گرفتار کار خویش است.
ا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ 􀀀 وَ ضَلَّ عَنْکُمْ م
:پندار شما تباه شد.اکنون نمی دانید بتها که آنها را پیش خدا شفیع خود می دانستید،کجا هستند و عبادت شما آنها را سودي
ندارد.برخی گویند:یعنی پندار شما نسبت به اینکه قیامت و حساب و کتابی نیست، بر باد رفت.
این آیه مردم را تشویق می کند که بدنبال کارهاي نیک که موجب نجات و رستگاري آنها می شود،باشند نه بدنبال مال که
سرانجام می گذارند و می روند و بعد از مرگ نفعی از آن نمی برند.
ص : 193
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 95 تا 98
اشاره
احِ وَ جَعَلَ 􀀀 الِقُ اَلْإِصْب 􀀀 فَأَنّ تُؤْفَکُونَ ( 95 ) ف
􀀀
اَللّ ی
􀀀
ذلِکُمُ هُ 􀀀 ي یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیِّتِ مِنَ اَلْحَیِّ 􀀀 الِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّو 􀀀 اَللّ ف
􀀀
إِنَّ هَ
ماتِ اَلْبَرِّ وَ 􀀀 ا فِی ظُلُ 􀀀 ذلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ ( 96 ) وَ هُوَ اَلَّذِي جَعَلَ لَکُمُ اَلنُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِه 􀀀 اناً 􀀀 اَللَّیْلَ سَ کَناً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ حُسْب
اتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ 􀀀 احِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآی 􀀀 اتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ( 97 ) وَ هُوَ اَلَّذِي أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ و 􀀀 اَلْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآی
(98)
(1)
ترجمه
خداوند شکافندة دانه و هسته است.او زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می سازد.این است خداوند.چرا از حق منحرف
میشوید؟خدایی که شکافندة گریبان صبحدم است و شب را وسیلۀ آرامش قرار داده و خورشید و ماه را وسیلۀ محاسبات.این
است تقدیر خداي مقتدر دانا.
اوست که ستارگان را آفرید تا در تاریکیهاي صحرا و دریا بآنها هدایت شوید.
ما آیات را براي مردمی که میدانند،تفصیل میدهیم.اوست که شما را از یک تن آفرید، شما را جایگاه و امانتگاهی است.ما
آیات را براي مردمی که بفهمند،تفصیل می دهیم.
ص : 194
1) -آیه 95 و 96 و 97 و 98 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
96- بیان آیه 95
اشاره
قرائت
قرائت کرده اند. « جاعل اللیل » و دیگران « جعل اللیل » اهل کوفه
بکار رفته.بنا بر این اسم فاعل عطف بر اسم فاعل شده است.بدیهی است « فالق الاصباح » وجه قرائت دوم این است که قبل از آن
که حکم اسم این است که عطف شود بر اسمی مثل خودش.شاعر گوید:
للبس عبائه و تقر عینی
احب الی من لبس الشفوف
را نصب داده،تا تاویل به « تقر » یعنی:پوشیدن لباس درشت و روشنی چشم،براي من محبوبتر از پوشیدن لباس نرم است. در اینجا
نیز بمعناي ماضی است.بنا بر این ماضی عطف بر ماضی شده « فالق الاصباح » مصدر برده شود.وجه قرائت اول این است که
است.
لغت
فالق:شکافنده.
حب:دانه ها.جمع حبّه.نوي:جمع نواه،هسته ها اصباح:صبح سکن:وسیلۀ آرامش حسبان:جمع حساب.برخی گفته اند مصدر
است.
اعراب
اَلشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ
مفعول دوم « حسبانا ». مقدّر است « جعل » :منصوب به
مقصود
اکنون براي مشرکین به شگفتی هاي آفرینش و تدبیرهاي حیرت انگیز خود،
ص : 195
استدلال کرده،می فرماید:
ي􀀀 الِقُ الْحَبِّ وَ النَّو 􀀀 اللّ ف
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند دانۀ خشک و بیجان را می شکافد و شاخۀ گیاه را از آن بیرون می آورد.همچنین هستۀ خشک را می شکافد و از آن
نخل و درختان دیگر خارج می سازد.این معنی از حسن و قتاده و سدّي است.ابن عباس و ضحاك گویند:
یعنی خداوند خالق دانه و هسته است.مجاهد و ابی مالک گویند:مقصود آن شکافی است که خداوند در هسته و دانه ایجاد
کرده و آنها را بدونیم مساوي تقسیم کرده است.
این خود یکی از شگفتی هاي خلقت است.
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ
:خداوند گیاه تازة سبز و زنده را از دانۀ خشک خارج می سازد و دانۀ خشک را از گیاه تر و زنده بیرون می آورد.
این معنی از زجّ اج است.عرب،گیاه سبز را زنده می گوید.وقتی که قطع یا خشک شد، آن را مرده می نامند.حسن و قتاده و
ابن زید و دیگران گویند:یعنی خداوند موجودات زنده را از نطفۀ بیجان و نطفۀ بیجان را از موجودات زنده خارج می سازد.
این معنی صحیح تر است برخی گویند یعنی مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن جدا میسازد.برخی گویند یعنی مرغ را از تخم
و تخم را از مرغ بیرون میآورد.
فَأَنّ تُؤْفَکُونَ
􀀀
اللّ ی
􀀀
ذلِکُمُ هُ 􀀀
:این کارها را همه،خداوند انجام می دهد.چرا از حق روي گردان می شوید؟چرا این دلایل روشن را رها کرده،بدنبال باطل
می روید؟ چرا تدبّر نمی کنید تا بدانید که سزاوار نیست که دیگري را در عبادت شریک خداوند قرار دهید که به شما نعمت
احِ :خدایی که ظلمت و سیاهی شب را 􀀀 الِقُ الْإِصْ ب 􀀀 می بخشد،دانه را می شکافد و زراعت را از دانه و هسته بوجود می آورد؟ ف
می شکافد و عمود صبح را از آن بیرون می آورد.این معنی از بیشتر مفسران است.ابن عباس گوید:یعنی خداوند خالق بامداد
است.
وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً
:ابن عباس و مجاهد و بیشتر مفسران گویند:یعنی خداوند شب را وسیلۀ آرامش و استراحت شما قرار داده است.اینهم یکی از
نعمتهاي بزرگ
ص : 196
خداوند است که شب را براي آرامش و روز را براي کوشش و تلاش آفریده است.شب و روز را پیاپی آورده و این خود دلیل
قدرت بیکران اوست.
اناً 􀀀 وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْب
:ماه و خورشید را در مدار خود بحرکت در آورد.
365 روز،برجهاي دوازده گانه را طی می کند.ماه نیز در گردش خود ماه ها و سال قمري بوجود می / خورشید در 25
آورد.حساب شب و روز و ماه و سال در زندگی انسانها بر گردش ماه و خورشید قرار گرفته است.چنان که می فرماید:
انبیاء 33 :همگی در مداري شناورند)این بیان ) « کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ » : الرحمن 5)و نیز می فرماید ) « انٍ 􀀀 اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْب »
تفسیري از ابن عباس،سدّي،قتاده و مجاهد است.
خداوند بوسیلۀ این جمله اشاره کرد به اینکه حساب گردش ماه و خورشید،در معاملات و تاریخ و اوقات عبادت من براي
مردم لازم و مقتضاي مصلحت آنهاست.
ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ 􀀀
:همۀ اینها یعنی شکافته شدن ظلمت شب بوسیلۀ صبح و مهیا بودن شب براي استراحت و وسیلۀ محاسبه بودن ماه و
خورشید،تقدیر خداوندي است که قدرت او بیکران است و کسی را نرسد که سر از اطاعت قدرت او برپیچد.خداوندي که به
مصالح و تدبیر مردم داناست.
ص : 197
98- بیان آیه 97
اشاره
قرائت
فمستقر:ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب و زید بکسر قاف و دیگران به فتح قاف خوانده اند.
فمنکم مستقر فی » در تقدیر باشد.یعنی « منکم » است و در اینصورت باید « قار » ابو علی گوید:هر گاه بکسر قاف بخوانیم،بمعناي
در تقدیر « لکم » و اگر بفتح قاف بخوانیم،اسم مفعول نیست،بلکه اسم مکان است و در این صورت باید « الارحام
ممکن است اسم مفعول و به معناي کسی که بودیعت گذارده شده،باشد و ممکن است اسم مکان « مستودع » باشد.کلمۀ
را بفتح قاف خوانده « مستقر » را اسم مفعول دانسته اند و آنان که « مستودع » را بکسر قاف خوانده اند « مستقر » باشد.آنان که
را اسم مکان گرفته اند. « مستودع » اند
مقصود
اکنون خداوند متعال مطلبی را بیان می کند که دنبالۀ مطالب پیش است و دلیل توحید و قدرت خداوند میباشد.می فرماید:
ماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ 􀀀 ا فِی ظُلُ 􀀀 وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِه
:خداوند کسی است که براي منافع شما ستارگان را آفرید تا از نور و طلوع و جایگاه آنها در تاریکیهاي صحرا و دریا استفاده
کنید و راه خود را بجویید،زیرا برخی از ستارگان در جلو انسان و برخی در پشت سر و برخی در سمت راست و برخی در
سمت چپ قرار دارند و در مسافرتها و شهرها و یافتن قبله و تشخیص اوقات شب و پیدا کردن راه ها در صحراها و دریاها،براي
دلالت ندارد بر اینکه ستارگان فقط بخاطر راهنمایی مردم آفریده شده « ا􀀀 لِتَهْتَدُوا بِه » مردم راهنما هستند.بلخی گوید:جملۀ
اند.بلکه
ص : 198
خداوند ستارگان را براي منافع مهم و بی شماري آفریده است. اگر کسی دربارة ستارگان کوچک و بزرگ و اختلاف محل و
مدار و اتصالات و حرکات آنها و فواید خورشید و ماه و تأثیر آنها در رشد و پرورش حیوانات و گیاهان،دقت کند،صحت این
مدعی برایش ثابت میشود.اگر آنها فقط براي راهنمایی انسان آفریده شده بودند، معنی نداشت که برخی کوچکتر و برخی
بزرگتر باشند و مدارات آنها با هم مختلف باشد:در تفسیر علی بن ابراهیم است که منظور از نجوم،آل محمد ص است.
اتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 􀀀 قَدْ فَصَّلْنَا الْآی
:ما دلایل و آیات خود را براي مردمی که از راه اندیشه،علم پیدا کنند،بیان کرده ایم.
احِدَهٍ 􀀀 وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ و
:خداوند شما را از حضرت آدم آفریده است،زیرا همۀ ما از آدم آفریده شده ایم و مادر ما حوّا نیز از پهلوي آدم آفریده شده
است.این خود یکی از منت هاي خدا بر انسان است،زیرا هر گاه همۀ انسانها فرزند یک پدر باشند،زمینۀ تعاون و دوستی و
الفت،براي آنها مساعدتر است.
فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ
اللّ بن مسعود است.سعید بن جبیر
􀀀
:شما جایگاهی در رحم و منزلی در قبر دارید تا وقتی که بر انگیخته شوید.این معنی از عبد ه
و عکرمه گویند:
یعنی شما را قرارگاهی در رحم مادران و پناهگاهی در پشت پدران است.مجاهد گوید:
یعنی شما را قرارگاهی در روي زمین و جایگاهی در آخرت نزد خداوند است.ابو العالیه گوید:یعنی قرارگاهی در زندگی این
جهان و جایگاهی پس از مرگ و پس از حشر دارید.حسن گوید:یعنی جایگاهی در قبر و منزلی در دنیا دارید.می گفت:یا بن
آدم،تو در میان خانوادة خودت ودیعه هستی و نزدیک است که به جایگاه خود رفته، به رفیقت ملحق شوي.سپس شعر لبید را
می خواند:
و ما المال و الاهلون الا ودیعه
و لا بد یوما ان ترد الودایع
یعنی:مال و خانواده،در دست انسان ودیعه اي هستند که باید روزي باز گردانده شوند.
در همین معنی سلیمان بن زید عدوي گفته است:
ص : 199
فجع الاحبه بالاحبه قبلنا
فالناس مفجوع به و مفجع
مستودع او مستقر مدخلا
فالمستقر یزوره المستودع
یعنی:پیش از ما دوستان بمصیبت دوستان گرفتار شدند.گروهی از مردم میمیرند و گروهی گرفتار مصیبت می شوند و سرانجام
همگان بجایگاه اصلی خود می روند.
اتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ 􀀀 قَدْ فَصَّلْنَا الْآی
:ما دلایل خود را براي آنها که فهم دارند و عبرت می گیرند،بتفصیل بیان می کنیم.چرا می گوید براي آنها که فهم دارند بیان
می کنیم؟علت این است که فقط اینها هستند که از دلایل قرآنی استفاده می کنند.
همانطوري که متقین هستند که از هدایت قرآنی بهره مند می شوند.این جمله را در آیۀ پیش و در این آیه تکرار کرد تا دلالت
کند بر اینکه هر یک از این مطالب، جداگانه در خور دقت هستند و دلیل یگانگی و عظمت خداوند میباشند.
ص : 200
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 99
اشاره
وانٌ 􀀀 ا قِنْ 􀀀 راکِباً وَ مِنَ اَلنَّخْلِ مِنْ طَلْعِه 􀀀 ا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبا مُتَ 􀀀 اتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْن 􀀀 ا بِهِ نَب 􀀀 اءً فَأَخْرَجْن 􀀀 ماءِ م 􀀀 وَ هُوَ اَلَّذِي أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّ
اتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ 􀀀 ذلِکُمْ لَآی 􀀀 ذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی 􀀀 ی ثَمَرِهِ إِ 􀀀 شابِهٍ اُنْظُرُوا إِل 􀀀 اَلرُّمّ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَ
انَ 􀀀 و ابٍ وَ اَلزَّیْتُونَ 􀀀 جَنّ مِنْ أَعْن
اتٍ􀀀 و دانِیَهٌ 􀀀
(99)
(1)
ترجمه
اوست که از آسمان آبی نازل کرده است که رویش هر چیزي بدان پدید آورده ایم و از جمله سبزه اي پدید آورده ایم که از
آن دانه هاي روي هم چسبیده پدید می آوریم و از نخل،از طلع آن،خوشه هاي نزدیک و باغها،از تاکها و زیتون و انار،بوجود
آورده ایم که بیکدیگر مانند و ناهمانند هستند.هنگامی که ثمر می دهد،بمیوة آن و رسیده شدن آن بنگرید.که در اینها براي
آنان که ایمان دارند،نشانه هاست.
ص : 201
1) -آیه 99 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
بیان آیه 99
اشاره
قرائت
جنات:ابو بکر از عاصم برفع خوانده است.قرائت علی ع و ابن مسعود و اعمش و یحیی بن یعمر نیز برفع است.اما دیگران به جرّ
باشد. « قنوان » باشد و قرائت اول بنا بر این است که عطف بر « خضرا » خوانده اند.قرائت دوم بنا بر این است که عطف بر
ثمره:حمزه و کسایی و خلف این کلمه را بضم ثاء و میم و دیگران بدو فتحه خوانده اند(این اختلاف قرائت در سورة یس نیز
باشد. « ثمار » یا جمع « ثمره » باشد.قرائت اول بنا بر این که نیز جمع « ثمره » هست)قرائت دوم بنا بر این است که جمع
لغت
خضر:سبز.در حدیث است که
نیز بهمین معنی است.هر گاه در جایی سبزه زیاد « اخضر ». یعنی:دنیا ظاهري آراسته و دلنشین دارد « ان الدنیا حلوه خضره »
می نامد. « سواد عراق »، یعنی سیاه می نامد.عراق را بواسطۀ اینکه سبزه زیاد دارد « اسود » باشد،عرب آنجا را
متراکب:متراکم،سوار بر هم طلع نخل:اولین نشانۀ ثمر نخل قنوان:خوشه ها.جمع قنو دانیه:نزدیک ینع:رسیدن میوه
ص : 202
مقصود
بدنبال مطالبی که قبلا در اثبات وحدت و عظمت خداوند بیان داشت، می فرماید:
اتَ کُلِّ شَیْءٍ 􀀀 ا بِهِ نَب 􀀀 اءً فَأَخْرَجْن 􀀀 ماءِ م 􀀀 وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّ
:سماء در لغت عرب،به معناي بالاي سر است.یعنی:ما از ابر براي شما باران فرستادیم و رشد و نمو هر چیزي را بوسیلۀ آن
خارج کردیم.یعنی غذاي چارپایان و مرغان و حیوانات وحشی و انسانها بوسیلۀ آن فراهم کردیم،تا بخورند و رشد کنند.پس
چیزي است که بوسیلۀ آن هر چیزي بروید و رشد کند. « اتَ کُلِّ شَیْءٍ 􀀀نَب » مقصود از
انواع نباتات « کُلِّ شَیْءٍ » : ممکن است معناي آیه این باشد که بوسیلۀ باران همۀ انواع گیاهان را سبز کردیم و بنا بر این منظور از
است.لکن معناي اول بهتر است.پس آب سبب پیدایش نبات و رویش موجودات جاندار است.در عین حال ممکن است
خداوند چیز دیگري را وسیله قرار دهد.
راکِباً 􀀀 ا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبا مُتَ 􀀀 فَأَخْرَجْن
:ما از آب یا از گیاه،سبزه ها بیرون میآوریم و از سبزه ها دانه ها و خوشه ها مثل خوشۀ گندم و کنجد و...خارج می کنیم.
دانِیَهٌ 􀀀 وانٌ 􀀀 ا قِنْ 􀀀 وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِه
:و از طلع درخت خرما خوشه هایی بیرون می آوریم که در دسترس میباشد.بدیهی است که درخت خرما گاهی بلند است و
ثمر آن در دسترس نیست و گاهی کوتاه است و ثمر آن در دسترس است.در آیۀ شریفه، فقط قسم دوم را بیان داشته و از بیان
قسم اول صرف نظر شده است. در حقیقت به ذکر یکی اکتفاء و از ذکر دیگري خودداري کرده است،زیرا شنونده می تواند
قسم دیگر را بقرینۀ مقام حدس بزند.این معنی از زجاج است.
این است که بار درخت خرما بر اثر زیادي و سنگینی به زمین نزدیک شده است.یعنی برخی از « دانیه » برخی گویند:منظور از
نخلها ثمرشان سنگین و به زمین نزدیک است.
ص : 203
با اینکه ثمر برخی از درختان دیگر نیز داراي جلد و غلاف است و تنها درخت خرما داراي طلع یعنی جلد و غلاف نیست.مع
الوصف خداوند متعال فقط بمورد اخیر اشاره کرد و از بیان موارد دیگر خودداري فرموده است.علت این است که این یکی
( فواید بی شمار دارد و سرشار از مواد غذایی است. ( 1
الرُّمّ
انَ 􀀀 و ابٍ وَ الزَّیْتُونَ 􀀀 جَنّ مِنْ أَعْن
اتٍ􀀀 و َ
:و بوسیلۀ آب باغهاي انگور و درخت زیتون و انار را بوجود می آوریم.علت اینکه زیتون و انار را با هم ذکر می کند، این
است که بنظر عرب،سراپاي شاخه هاي آنها را برگ فرا گرفته است.
شابِهٍ 􀀀 مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَ
:درختها با یکدیگر شبیهند.اما طعم میوه هاي آنها فرق دارد.برخی گویند:یعنی برگ آنها شبیه هم هستند و میوة آنها شبیه هم
نیستند.
این معنی از قتاده است.جبائی گوید:یعنی برخی از درختها با یکدیگر شبیه و از یک جنس و برخی از دو جنس هستند.بهتر
این است که بگوییم:همۀ اینها از جهتی با یکدیگر شبیه و از جهتی با یکدیگر مخالف هستند.این معنی،همۀ معانی فوق را در
بر دارد.
ذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ 􀀀 ی ثَمَرِهِ إِ 􀀀 اُنْظُرُوا إِل
:با دیده عبرت بنگرید که چگونه درختها ثمر می دهند و ثمر آنها پخته و رسیده میشود و مورد استفادة شما قرار میگیرد.
یعنی:این مراحل را از روز پیدایش میوه بر شاخ درخت،تا روز رسیدن و پخته شدن آن و تغییراتی که در طعم و رنگ و بو و
خردي و درشتی آن ایجاد میشود، دنبال کنید،تا پی برید که آفریدگاري مدبر،دست در کار خلقت و تدبیر آن است.
ص : 204
در نمو حیوانات دخالت می کند.نسج و پوشش را در A می باشد.ویتامین C و E و B و A 1) -خرما سرشار از ویتامین هاي -1
جلو اختلالات در چشم و پوست و فلج و کم اشتهایی را B برابر عفونت ها تقویت می نماید.در بینایی رل مهمی دارد. ویتامین
خونریزیهاي مختلف و خستگی مخصوصاً در فصل بهار و بی میلی و اختلالات قلبی و تنفسی و C می گیرد.در کمبود ویتامین
در عمل غدد تناسلی و رشد جنین مؤثر است.برخی خرما را داراي E استعدادهاي زیاد به عفونتهاي مختلف،پیدا میشود.ویتامین
هم دانسته اند. D ویتامین
اتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ 􀀀 ذلِکُمْ لَآی 􀀀 إِنَّ فِی
:آري در آفرینش میوه و گیاه ها،با توجه به اختلافی که در میان آنهاست و ریزه کاریهاي دقیق و مدبّرانه اي که در ساخت
آنها بکار رفته است،براي مردم با ایمان دلایل روشن و قانع کننده اي وجود دارد بر اینکه آنها را خالقی است که از روي علم
و تمیز،آنها را بزیور خلقت آراسته است.
ص : 205
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 100 تا 101
اشاره
اتِ وَ اَلْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 عَمّ یَصِفُونَ ( 100 ) بَدِیعُ اَلسَّ
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع حانَهُ 􀀀 اتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْ 􀀀 شُرَک اَلْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَن اء 􀀀 لِلّ 􀀀
وَ جَعَلُوا هِ
( صاحِبَهٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 101 􀀀 أَنّ یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ
􀀀
ی
(1)
ترجمه
آنان جن را که مخلوق خداست،شریک خدا دانستند و بدون علم پسران و دخترانی را بخداوند نسبت دادند.خداوند از آنچه
آنها وصف می کنند،منزه و برتر است.پدید آورندة آسمانها و زمین است.چگونه او را فرزندي است در حالی که برایش
همسري نیست؟!او خالق همۀ موجودات و بهر چیزي داناست.
ص : 206
1) -آیۀ 100 و 101 سورة انعام جزء 7 سوره 6 -1
101- بیان آیه 100
اشاره
قرائت
خرقوا:اهل مدینه به تشدید و دیگران به تخفیف خوانده اند.هر دو قرائت به یک معنی است.
لغت
بدیع:مبدع،آفریدگار.فرق میان ابداع و اختراع،این است که ابداع انجام دادن کاري است که بی سابقه است و اختراع انجام
دادن کاري است که تا کنون سببی براي آن یافت نشده است.اختراع:کار خدا است،زیرا بکاري اختراع گفته میشود که کسی
قادر بر انجام آن نباشد.بدعت به کاري گفته میشود که بر خلاف سنت و در دین بی سابقه باشد.
اعراب
است. « شرکاء » است 2-بدل از « جعلوا » الجن:نصب این کلمه بنا بر دو وجه است: 1-مفعول
« أَنّ یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ
􀀀
ی » سبحانه:مفعول مطلق براي فعل محذوف بدیع:خبر مبتداي محذوف.ممکن است مبتدا باشد و خبر آن
و اضافه به مفعول شده است. « مبدع » است.این کلمه معدول از
مقصود
در این آیات خداوند متعال کفر مردم مشرك را بعد از شنیدن این همه دلایل روشن،تعجب آور دانسته،می فرماید:
کاءَ الْجِنَّ 􀀀 لِلّ شُرَ
􀀀
وَ جَعَلُوا هِ
وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ » : :در این آیه،خبر می دهد از اینکه آنان خدایانی از جن،شریک خداوند قرار داده اند.چنان که می فرماید
ص : 207
صافات 158 :میان خدا و جن نسبت خویشاوندي قرار دادند) مقصود از جن،ملائکه است که از چشم ها پنهان ) « الْجِنَّهِ نَسَ باً
هستند.
زخرف 19 :فرشتگان را که بندگان خدایند،از جنس زنان ) « اثاً 􀀀 منِ إِن 􀀀 ادُ الرَّحْ 􀀀 لائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِب 􀀀 وَ جَعَلُوا الْمَ » : چنان که می فرماید
پنداشتند)این معنی از قتاده و سدي است.برخی گویند:عقیدة قریش این بود که خداوند با جنیان مواصلت کرده و فرشتگان از
این مواصلت پدید آمده اند.بنا بر این منظور از جن، فرشتگان نیست.حسن گوید:منظور از جن شیطانهاست،زیرا آنها در
پرستش بتها اطاعت شیطان میکردند.
وَ خَلَقَهُمْ:
آنان جن را که مخلوق خداست و قدرتی بر آفرینش ندارد،شریک خدا پنداشته اند.یا اینکه براي خدایی که خالق ایشان است
شریک برگزیده اند.
یا اینکه خداوند خالق جن و انس است و مخلوق خدا،شریک خدا نیست.در روایت است که یحیی بن یعمر این کلمه را
بسکون لام قرائت میکرده است.بنا بر این یعنی:
آنها جن را شریک خدا و کارهاي جن را شریک کارهاي خدا دانسته اند و این در صورتی است که مقصود بتها باشد.برخی
گفته اند:مقصود از این آیه،مجوس است که معتقد بدو خداي یزدان و اهریمن بودند و بنظر ایشان،اهریمن همان شیطان
بود.بعقیدة آنها موجودات مضر و بدیها مخلوق اهریمن هستند و اهریمن شریک خداست.ثنویه نیز که قائل بنور و ظلمت
هستند نیز مثل مجوس هستند.
اتٍ􀀀 وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَن
:آنان چیزهایی ساختند و بخداوند نسبت دادند و گفتند:خدا را پسران و دخترانی است.نصاري میگفتند:مسیح پسر خداست و
یهود میگفتند:عزیز خداست.
بِغَیْرِ عِلْمٍ
:آنچه بخدا نسبت می دادند،در عین بی علمی و بی خبري بود.
و دلیلی نداشت یا اینکه بی خبر بودند از اینکه این نسبتهاي دروغ در دنیا و آخرت موجب گرفتاري آنها خواهد شد.یا اینکه
فکر میکردند،حقیقت است در حالی که از روي جهل بود و دروغ!
ص : 208
عَمّ یَصِفُونَ
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع حانَهُ 􀀀 سُبْ
:خداوند،منزه و برتر از آن اوصافی است که آنان برایش می شمارند و او را داراي شریک و پسر و دختر می دانند.اینکه فرزند
داشتن براي خدا نقص شمرده می شود،از این لحاظ است که:یا خدا از راه ولادت و تولید مثل پدر میشود یا کسی را پسر
خواندة خویش می کند.هر دو مایۀ نقص خدا و موجب تشبیه او بمخلوقات است.
اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 بَدِیعُ السَّ
:خداوند آفریننده و پدید آرندة زمین و آسمانهاست بدون اینکه آنها را از چیزي آفریده یا از روي الگویی بخلق آنها دست
زده باشد.
این معنی از امام باقر(ع)نیز نقل شده است.
أَنّ یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ
􀀀
ی
صاحِبَهٌ :در حالی که او 􀀀 :چگونه ممکن است چنین خدایی داراي فرزند باشد؟ آیا این فرزند،از کجا آمده است؟ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ
را همسري نبوده است و معمولا فرزند از زنها تولد میشود.
وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ
:او خالق هر چیزي است،بنا بر این نه همسر دارد،نه فرزند،زیرا مخلوق نمیتواند همسر یا فرزند خالق باشد.پس چگونه ممکن
است که خداوند بوسیلۀ فرزند نیرو بگیرد و نسل خود را زیاد کند؟! وَ هُوَ بِکُ لِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ :خداوند عالم بهمۀ اشیاء
است،موجود باشند یا معدوم،هیچ چیز بر او پوشیده نیست.
بر می آید که خداوند خالق کارهاي نیک و بد مردم است.لکن معناي این جمله « وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ » جبریان می گویند:از جملۀ
یعنی همۀ ماکولات را « اکلت کل شیء »: این است که خداوند خالق مخلوقات و موجودات است.چنان که اگر گفته شود
خوردم نه هر چه در جهان وجود دارد.
بنا بر این همۀ آفریده ها با همۀ شگفتیهایی که در آنهاست،بخداوند بزرگ
ص : 209
منسوبند.خداوند آنها را خلق کرده و در این آیه خود را از نسبتهاي ناروا و دروغهاي شاخداري که بعضی از مردم
میگفتند،منزه ساخته است.وانگهی در این آیه خداوند خود را از این نسبتهاي مردم پاك شمرده است.در حالی که اگر خود
خالق کردار آنها بود،منزه شمردن و پاك دانستن خود از آن کردار معنی نداشت.
ص : 210
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 102 تا 105
اشاره
صارَ وَ 􀀀 صارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ اَلْأَبْ 􀀀 لا تُدْرِکُهُ اَلْأَبْ 􀀀 ی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ( 102 ) 􀀀 خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَل 􀀀 إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اَللّ رَبُّکُمْ
􀀀
ذلِکُمُ هُ 􀀀
ذلِکَ􀀀 ا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ( 104 ) وَ کَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 صائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْه 􀀀 جاءَکُمْ بَ 􀀀 هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ ( 103 ) قَدْ
( اتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ( 105 􀀀 نُصَرِّفُ اَلْآی
(1)
ترجمه
این است پروردگار شما که جز او خدایی نیست.او خالق هر چیزي است.او را پرستش کنید.او حافظ هر چیزي است.دیدگان
او را نمی بینند و او دیدگان را می بیند و او لطیف و آگاه است.
دلایلی روشن از جانب پروردگارتان آمد.هر که بینا شود براي خودش هست و هر که کور گردد،بزیان خودش هست.من
مراقب اعمال شما نیستم.اینچنین آیات را بصورتهاي گونه گون بیان میداریم.سرانجام آنها خواهند گفت:تو درس آموخته اي
و ما آن را براي گروهی که علم دارند،بیان می کنیم.
ص : 211
1) -آیه 102 تا 105 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
103- بیان آیه 102
اشاره
لغت
وکیل:کسی که وکیل بر چیزي است،یعنی حافظ آن است و آن را از ضررها حفظ می کند با اینکه خداوند مالک اشیاء
است،در اینجا وکیل و حافظ اشیاء خوانده شده است،زیرا ضرر و منفعت براي خداوند محال است و از اشیاء استفادة مالکیت
نمی کند،بنا بر این گفته میشود:او وکیل یعنی حافظ اشیاء است.برخی گویند:وکیل یعنی کسی که تدبیر امور به او واگذار
شده است.بهمین جهت است که مؤمن توکل بخدا می کند.یعنی امور خود را به او وا می گذارد.
ادراك:در اصل به معناي رسیدن به کسی یا چیزي است.ادراك بصر.یعنی دریافت با چشم.
اعراب
خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ 􀀀
.« ربکم » :خبر مبتداي محذوف یا صفت
مقصود
در این آیه،بدنبال مطالبی که در اثبات یگانگی خداوند گفته شد،ببندگان خاطر نشان می کند که خداوند پروردگاري است
که سزاوار طاعت و عبادت است و بآنها می آموزد که از راه افعال خدا بر وجودش استدلال کنند.
خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ 􀀀 إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اللّ رَبُّکُمْ
􀀀
ذلِکُمُ هُ 􀀀
:کسی که این اشیا را آفریده و این تدبیرات را براي شما مردم بکار برده،خالق و مالک و مدبر و سرور شماست.جز او خدایی
نیست:اجسام و عوارض اجسام را او آفریده است.غیر از او کسی بر این کارها قادر نیست.بنا بر این او را بپرستید،زیرا سزاوار
پرستش است.
ص : 212
ی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ 􀀀 وَ هُوَ عَل
:او حافظ و مدبر همۀ اشیاء است.
صارُ 􀀀 لا تُدْرِکُهُ الْأَبْ 􀀀
:چشم ها خدا را نمی بینند.این جمله را اینطور تفسیر می کنیم،زیرا ادراك با چشم یعنی دیدن با آن.چنان که ادراك بوسیلۀ
گوش یعنی شنیدن و ادراك با دهان یعنی چشیدن و ادراك با بینی یعنی بوییدن.
صارَ 􀀀 وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْ
:در حالی که دیدگان مردم خدا را نمی بینند.خداوند مردم را می نگرد.منظور این است که خداوند می بیند و دیده
نمیشود.این بزرگترین اختلاف میان خدا و موجودات عالم خلقت است.آیۀ شریفه خداوند را می ستاید به اینکه هیچکس او را
نمی بیند و اینکه او همه را می بیند.برخی از موجودات هم می- بینند و هم دیده میشوند.برخی فقط دیده میشوند اما نمی
بینند.خداوند به هیچ یک از اینها شباهت ندارد،زیرا در عین اینکه می بیند،دیده نمیشود.نظیر این ستایش:
همین سوره 14 :او اطعام میکند و اطعام نمیشود.) در روایت است که ) « یُطْعَمُ 􀀀 وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا » در آیۀ دیگري آمده است که
فضل بن سهل ذو الریاستین از امام هشتم ع در مورد مسالۀ رؤیت که میان مردم مورد اختلاف بود،سؤال کرد،حضرت
لا تُدْرِکُهُ 􀀀» ؟ فرمود:هر کس خدا را بر- خلاف آنچه خودش را توصیف کرده،وصف کند،بزرگترین دروغ را بخدا بسته است
منظور از ابصار،دیدگان سر نیست، بلکه دیدگان قلب است یعنی او برتر از خیال و گمان و : « صارَ 􀀀 صارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْ 􀀀 الْأَبْ
قیاس و وهم است.در وهم کسی نمی گنجد و بچگونگی وجودش پی برده نمیشود.
وَ هُوَ اللَّطِیفُ
:دربارة معناي لطیف چند وجه گفته اند:
و صیغۀ مبالغه است.یعنی بوسیلۀ ریزش نعمتها بمردم لطف می کند. « لاطف » -1 این کلمه از
-2 یعنی تدبیرش لطیف است.
-3 او صاحب لطف است،زیرا نعمتهاي بسیار خود را کم می شمارد و عبادات ناچیز مردم را زیاد می شمارد.
ص : 213
-4 او صاحب لطف است،که اگر او را بخوانی ترا پاسخ میدهد و اگر کوي او را قصد کنی،ترا ماوي میدهد و اگر او را دوست
بداري ترا بخود نزدیک میکند و اگر او را اطاعت کنی،ترا پاداش میدهد و اگر او را معصیت کنی،ترا عفو می کند و اگر از او
اعراض کنی،ترا میخواند و اگر بدو روي آوري،ترا هدایت می کند.
-5 یعنی:کسی را که وظیفۀ خود را بطور کامل انجام دهد،پاداش میدهد و کسی را که خطا و جفا کند،عفو می کند.
-6 یعنی:کسی را که باو مباهات کند،عزت می بخشد و کسی را که بدرگاهش اظهار نیاز کند،بی نیاز می سازد.
-7 یعنی:بخشش او خیر و منع او ذخیره است.
اَلْخَبِیرُ
:او بمصالح بندگان داناست.آنها را طبق همان مصالح تدبیر می کند و بکردارشان پاداش می دهد.
ص : 214
105- بیان آیه 104
اشاره
قرائت
بفتح سین و سکون تاء و دیگران بسکون سین و فتح تاء قرائت « درست » و ابن عامر و یعقوب و سهل « دارست » ابن کثیر و ابو عمر
اول،یعنی تو با اهل کتاب مذاکره و گفتگو کرده و از آنها چیزهایی آموخته اي.مؤید این قرائت،این آیه است:
فرقان 4:قوم دیگري وي را بر قرآن یاري کرده اند) قرائت دوم،یعنی:براي اینکه نگویند این ) « انَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ 􀀀 وَ أَع
مطالب،اخبار گذشتگان است و کهنه شده و کسی نیست که آنها را بداند و تکذیب یا تصدیق کند.قرائت سوم،خطاب به
پیامبر اسلام است.یعنی:از یهود فرا گرفته اي. لام بنا بر قرائت اول و سوم لام عاقبت است یعنی ما آیات را براي تو بصورت
هاي گوناگون بیان می کنیم و سرانجام آنها خواهند گفت که با اهل کتاب مذاکره کرده اي یا از آنها آموخته اي.اما بنا بر
قرائت دوم،لام بمعناي کراهیت است.یعنی براي اینکه نگویند:اخبار آن کهنه شده است.
لغت
بصائر:این کلمه جمع بصیرت است.یعنی دلالتها و راهنمایی را که بوسیلۀ آنها اشیا بخوبی دیده شوند.ازهري
( گوید:بصیرت،اعتقادي است که از راه تحقیق در قلب انسان پیدا میشود. ( 1
درس:اصل این کلمه به معناي ادامۀ خواندن است.دروس یعنی محو شدن اثر.
ص : 215
1) -بصیرت بمعناي خونی که به اندازة یک درهم باشد و بمعناي پسر و بمعناي خونبها هم آمده. شاعر گوید: جاءوا -1
بصائرهم علی اکتافهم و بصیرتی یعدو بها عتد وأي یعنی:آنها خونبها را بر دوش گرفته،آوردند و خود را ننگین کردند،اما من
بوسیلۀ اسب تندرو و نیرومندم،خونبها را طلب می کنم.
اعراب
.« تصریفا مثل ذلک التصریف » کذلک:کاف در محل نصب و صفت مصدر است.یعنی
وَ لِیَقُولُوا
.« لیجحدوا و لیقولوا » :عطف بر محذوف.یعنی
مقصود
در این آیات،بیان می کند که با روشن شدن حق بوسیلۀ دلائل محکم،دیگر جاي عذر براي کسی باقی نمانده است.می
فرماید:
صائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 جاءَکُمْ بَ 􀀀 قَدْ
:هان اي مردم،دلایلی آشکار و روشن از جانب پروردگار براي شما آورده شده است تا هدایت را از ضلالت تمیز دهید و حق
را از باطل جدا کنید.اینکه می گوید:دلایل آشکار بسوي شما آمد،بمنظور عظمت بخشیدن بآن است.چنان که گویند:عافیت
آمد و بیماري رفت و خوشبختی فرا رسید.
ا􀀀 فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْه
:هر کس دربارة این دلایل بیندیشد و تحصیل یقین کند،منفعت آن نصیب خودش می شود و هر کس دربارة آنها نیندیشد و
خود را بجهل و کور دلی مبتلا سازد،زیان آن دامنگیر خودش میشود. در اینجا دانش را دیدن و جهل را کوري خوانده است و
این استعمال مجازي است.
از این آیه بر می آید که مردم در کارهاي خود مجبور نیستند بلکه مختارند.
سپس دستور میدهد که بآنها بگوید:
ا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ 􀀀 وَ م
:من مراقب اعمال شما نیستم.زجاج گوید:شما را مثل کسی که نگهبان و مراقب شماست بر ایمان مجبور نخواهم کرد.این
مطلب را هنگامی مامور بود،بگوید که فرمان جنگ صادر نشده بود.اما همین که فرمان جنگ صادر شد،با سیطره و
قدرت،مخالفان را سرکوفت داد.
اتِ􀀀 ذلِکَ نُصَرِّفُ الْآی 􀀀 وَ کَ
:همانطوري که آن آیات را بصورتهاي مختلف بیان داشتیم،این آیات را نیز بیان می کنیم.زجاج گوید:
تصریف آیات یعنی بیان مقصود در معانی پی در پی براي کامل شدن فایده.
ص : 216
وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ
می- خوانند.یعنی،سببی که آنها را وادار می کند که بگویند پیش اهل کتاب « لام صیروره » :زجاج گوید:این لام را اهل لغت
درس خوانده اي یا با آنها مذاکره کرده اي،تلاوت این آیات است.حسن و مجاهد و سدّي و ابن عباس نیز این معنی را پذیرفته
اند.
وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
:بیان این آیات سبب خواهد شد که علماي صاحب عقل و اندیشه،از این آیات،پی به حقیقت میبرند و واقع را می شناسند.علت
اینکه این گروه خاص را نام میبرد،این است که اینها فقط از آیات الهی استفاده می کند.
ص : 217
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 106 تا 108
اشاره
اكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 ا أَشْرَکُوا وَ م 􀀀 اَللّ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ ( 106 ) وَ لَوْ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 ا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ 􀀀 اِتَّبِعْ م
ی􀀀 زَیَّنّ لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِل
ا􀀀 ذلِکَ 􀀀 عِلْم کَ اَللّ عَدْواً بِغَیْرِ 􀀀
اَللّ فَیَسُبُّوا هَ
􀀀
لا تَسُبُّوا اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ ( 107 ) وَ 􀀀م
( کانُوا یَعْمَلُونَ ( 108 􀀀 ما 􀀀 رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِ
(1)
ترجمه
از آنچه از جانب پروردگارت بتو وحی شده پیروي کن که جز او خدایی نیست و از مشرکین روي گردان باش.اگر خدا
میخواست آنها مشرك نمی شدند.ما ترا مراقب ایشان نکرده ایم و تو وکیل ایشان نیستی.
آنهایی را که جز خدا می خوانند،نکوهش نکنید که آنها به ستم و جهالت خدا را نکوهش می کنند.همچنین عمل هر امتی را
برایش زینت داده ایم.آن گاه بازگشت آنها بسوي خداي ایشان است و آنها را بکارهایی که کرده اند،آگاه می سازد.
ص : 218
1) -آیه 106 و 107 و 108 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
107- بیان آیه 106
اشاره
لغت
بود. « متبع » اتباع:پیروي از دیگري.پیامبر خدا بدستور وحی عمل می کرد
وحی:القاي معنی بدل بطوري که بر دیگران مخفی باشد.
اعراض:گردانیدن روي.شاعر گوید:
و اعرضت الیمامه و اشمخرت
کأسیاف بایدي مصلتینا
یعنی:یمامه آشکار شد و سر برافراشت،همچون شمشیرهایی که در دست افراد حمله ور باشند.
مقصود
در اینجا خداوند پیامبر خود را امر می کند که از وحی پیروي کند.می فرماید:
إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 ا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ 􀀀 اِتَّبِعْ م
را یک بار « إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀» :اي پیامبر ما.از آنچه از جانب پروردگارت بتو وحی میشود،پیروي کن که خدایی جز او نیست.جملۀ
دیگر تکرار میکند،زیرا منظور این است که پیامبر مردم را بیگانگی خدا دعوت کند.این معنی از حسن است.برخی
گویند:یعنی از آنچه دربارة یگانگی خدا بتو وحی شده است،پیروي کن.
وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ
:و از مشرکین اعراض کن.ابن عباس گوید:این آیه بوسیلۀ آیۀ فرمان جنگ نسخ شده است.برخی گویند:یعنی آنها را ترك
کن و با آنها نیامیز.نه اینکه از دعوت آنها خودداري کن.این حکم همیشه ثابت است.
ا أَشْرَکُوا 􀀀 اللّ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر خداوند بخواهد آنها را بر ترك شرك اجبار کند،آنها را از شرك باز می دارد.لکن این کار را نمی کند،زیرا اجبار با
تکلیف
ص : 219
نمی سازد.آنها را دعوت می کند که از روي اختیار،شرك را ترك کنند تا مستحق ثواب و ستایش گردند.آنها باین کار علاقه
اي نشان ندادند و بر شرك خود باقی ماندند.در تفسیر اهل بیت ع است که:اگر خداوند خواسته بود آنها را مؤمن و معصوم
گرداند و جلو معصیت آنها را بگیرد،احتیاجی بخلق بهشت و دوزخ نداشت.بلکه آنها را امر و نهی و آزمایش کرد و بآنها
قدرت و اختیار بخشید،تا سزاوار پاداش کیفر باشند.
ا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ 􀀀 اكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ م 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 وَ م
:ما ترا مراقب اعمال آنها نکرده ایم و تو بر آنها موکل نیستی آنچه در خور شأن تو هست،رسالت و ابلاغ دستورات ماست.اما
حساب مردم با ماست.در اینجا میان دو کلمۀ وکیل و حفیظ جمع کرده است،زیرا معناي آنها فرق دارد.حافظ شیء یعنی
مراقبی که او را از بدي حفظ می کند و وکیل شیء یعنی کسی که در صدد جلب نیکی براي آن است.
ص : 220
بیان آیه 108
اشاره
قرائت
عدوا:این کلمه بهمین صورت که در متن است،قرائت بیشتر قراء است لکن یعقوب و برخی بضم عین و دال و تشدید واو
خوانده اند.هر دو کلمه به معناي ظلم و تعدي است.این کلمه حال است.
لغت
سب:بدگویی.این کلمه از سبب است.زیرا شخصی که بدگویی می کند،سبب بدگویی دیگران میشود.شاعر گوید:
لا تسبننی فلست بسبی
ان سبی من الرجال الکریم
یعنی:مرا سب مکن که تو لایق این سب من نیستی.مردان بزرگ لایق سب من هستند.
شان نزول
انبیاء 98 :شما و بتهاي شما هیزم جهنم هستید)نازل ) «... اللّ حَصَبُ جَهَنَّمَ
􀀀
ا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 إِنَّکُمْ وَ م » ابن عباس گوید:وقتی آیۀ
شد،مشرکین به پیامبر اسلام گفتند:اگر از سب خدایان ما خودداري نکنی،خدایت را هجو می کنیم.بدینجهت این آیه نازل
شد.
قتاده گوید:مسلمانان خدایان کفار را بدگویی می کردند.خداوند در این آیه آنها را از اینکار نهی کرد تا آن قوم نادان خدا را
بدگویی نکنند.
مقصود
در این آیه به مؤمنین دستور می دهد که به بتها بد نگویند،زیرا خلاف مصلحت است.می فرماید:
ص : 221
اللّ
􀀀
لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 وَ
:شما وظیفه دارید که کفار را با منطق و دلیل دعوت به اسلام کنید،اما اگر براي انجام این وظیفه،زبان به بدگویی بتهاي ایشان
بگشایید،حربۀ منطق و دلیل را از کف داده اید.
اللّ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ
􀀀
فَیَسُبُّوا هَ
:و سبب می شوید که آنها از راه ستم و جهالت،زبان به بدگویی خداوند بگشایند.در برابر این رفتار زشت،شما قدرت ندارید
که آنها را سرکوفت دهید،زیرا خانه،خانۀ آنهاست و هنوز اجازة جنگ به شما داده نشده است.
بخاطر این است که آنها بتها را خداي خود می دانستند. « اللّ
􀀀
مِنْ دُونِ هِ » : اینکه می گوید
از این آیه بر می آید که نمی توان کاري کرد که باعث معصیت دیگران گردد.از امام صادق ع دربارة فرمایش پیغمبر که می
فرماید:شرك از صداي مورچه بر روي سنگ سیاه در شب ظلمانی مخفی تر است،سؤال کردند.فرمود:مؤمنین بتها را نکوهش
می کردند.مشرکین هم واکنش نشان داده،معبود مؤمنین را نکوهش می کردند.
خداوند آنها را از این کار منع کرد،تا کفار خداي مومنین را نکوهش نکنند،زیرا مؤمنین با این کار خود بطور ناخودآگاه
گرفتار شرك می شدند.
زَیَّنّ لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ
ا􀀀 ذلِکَ 􀀀 کَ
:دربارة تفسیر این جمله اقوالی است: 1-حسن و جبائی گویند:یعنی همانطوري که شما را با زبان خوش بسوي خدا دعوت و از
نکوهش خدایان شما خودداري می کنیم و مؤمنین را از کاري که باعث تنفر شما شود،منع کرده ایم نسبت بگذشتگان نیز
همین کار را کردیم.پس منظور این است که کارهایی که این امت باید انجام دهد،باید آراسته و پسندیده باشد.بدیهی است
که می توان کاري را که کسی باید انجام دهد،کار او نامید.چنان که پدري به پسر خود می گوید:کار تو این است.یعنی:این
کاري است که تو باید انجام دهی.
-2 یعنی:براي هر قومی عملش را در نظرش آراسته ایم،زیرا مطابق میل و طبیعت آنهاست.لکن در عین حال حق را به آنها
شناسانده ایم تا آن را انجام دهند و از باطل بپرهیزند.
-3 یعنی:ثواب عمل را براي آنها بیان کرده و بدینوسیله خود عمل را در نظرشان
ص : 222
« انَ 􀀀 مانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْ ی 􀀀 اللّ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِی
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 وَ ل » : آراسته ایم.چنان که می فرماید
(حجرات 7)یعنی ایمان را به وسیلۀ ذکر ثواب و مدح مؤمن،محبوب شما ساخته و آن را در دلهاي شما آراسته و کفر را بوسیلۀ
ذکر کیفر آن و مذمت کافر در نظر شما ناپسند جلوه داده است.مقصود این نیست که خداوند عمل کافران را در نظرشان
آرایش داده است، زیرا این کار با دعوت آنها بنیکی ناسازگار است.خداوند هرگز کسی را به معصیت نمی خواند.بلکه مردم
نحل ) « مالَهُمْ 􀀀 طانُ أَعْ 􀀀 فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْ » : را از معصیت نهی می کند و معصیت را مورد نکوهش قرار می دهد.چنان که می فرماید
63 :شیطان کارهایشان را براي آنها آرایش می دهد)بدون خلاف،آنچه شیطان در نظر مردم آرایش می دهد)کفر و معصیت
است.از اینجا استفاده میشود که در آیۀ شریفه،منظور زینت دادن کارهاي نیک است.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ما 􀀀 ی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِ 􀀀 ثُمَّ إِل
:سرانجام بازگشت آنها بسوي خداست و خدا آنها را از نیکی و بدي کارهایشان آگاه خواهد کرد.
خداوند در این آیه،مؤمنین را از نکوهش بتها نهی کرد تا آنها هم ذات بیچون پروردگار عالم را مورد نکوهش قرار ندهند.هر
گاه کاري که سبب نکوهش خدا شود مطلوب خدا نیست،بطریق اولی نکوهش خویش را نمی پسندد و مطلوبش نیست و هر
گاه نکوهش بتها را که سبب زیادي کفر کافران میشود،مطلوب خدا نیست،خود کفر بطریق اولی مطلوب او نیست.اینها دلایلی
است بر ردّ عقیدة جبریان.
ص : 223
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 109 تا 111
اشاره
لا یُؤْمِنُونَ ( 109 ) وَ 􀀀 جاءَتْ 􀀀 ذا 􀀀 ا إِ 􀀀 ا یُشْعِرُکُمْ أَنَّه 􀀀 اَللّ وَ م
􀀀
اتُ عِنْدَ هِ 􀀀 ا قُلْ إِنَّمَا اَلْآی 􀀀 جاءَتْهُمْ آیَهٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِه 􀀀 مانِهِمْ لَئِنْ 􀀀 بِاللّ جَهْدَ أَیْ
􀀀
وَ أَقْسَ مُوا هِ
لائِکَهَ وَ کَلَّمَهُمُ 􀀀 ا إِلَیْهِمُ اَلْمَ 􀀀 ا نَزَّلْن 􀀀 انِهِمْ یَعْمَهُونَ ( 110 ) وَ لَوْ أَنَّن 􀀀 ما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْی 􀀀 صارَهُمْ کَ 􀀀 نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْ
( کِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ ( 111 􀀀 اَللّ وَ ل
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
کانُوا لِیُؤْمِنُوا 􀀀 ا 􀀀 ا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا م 􀀀 ی وَ حَشَرْن 􀀀 اَلْمَوْت
(1)
(2)
ترجمه
بخداوند سوگندهاي مؤکد خورده اند که اگر معجزه اي سوي آنها بیاید،بآن ایمان خواهند آورد.بگو معجزه ها فقط پیش خدا
هستند.شما چه می دانید که هر گاه معجزه اي بیاید،ایمان نمی آورند؟دلها و دیده هاي ایشان را دیگرگون می کنیم.چنان که
نخستین بار ایمان نیاوردند و در طغیانشان آنها را وا می گذاریم تا سرگردان بمانند.
اگر فرشتگان را بسوي آنها می فرستادیم و مردگان را با آنها به تکلم وامیداشتیم و هر چیزي را دسته دسته بر آنها محشور می
کردیم،ایمان نمی آوردند،مگر اینکه خدا بخواهد.لکن بیشتر آنها نمیدانند.
ص : 224
1) -سورة انعام آیۀ 109 و 110 جزء 7 سورة 6 -1
2) -سوره انعام آیۀ 111 جزء 8 سوره 6 -2
110- بیان آیه 109
اشاره
قرائت
انها:ابن کثیر و بصریان و ابو بکر از عاصم و نصیر از کسایی و خلف به کسر همزه و دیگران بفتح همزه قرائت کرده اند.
را به کسر خوانده اند بنا بر « انها » برمیگردد.کسانی که « ما » ضمیري است که به « یشعر » کلمه استفهام و فاعل « ما »: ابو علی گوید
باشد که هم بحرف جر متعدي « یدریکم » به معناي « یشعرکم » استیناف است و کسانی که بفتح خوانده اند بنا بر این است که
محلا منصوب و در صورت اول یا محلا مجرور یا منصوب است.در هر صورت،طبق « انها » میشود و هم بدون جر.در صورت دوم
است.چنان که شاعر گوید: « لعل » به معناي « ان »- این قرائت،آیه را دو جور می توان معنی کرد: 1
أ عاذل ما یدریک ان منیتی
الی ساعه فی الیوم او فی صحی الغد
یعنی:آیا آنچه که ترا فهمانیده است،سرزنش کنم؟شاید مرگ من همین امروز فرا رسد یا بامداد فردا.
بنا بر این،یعنی چه چیز شما را می فهماند؟شاید وقتی بیاید ایمان نیاورند.
زاید « لا» 2-اینکه ( عبس 3 ) « یَزَّکّ
􀀀
ا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ ی 􀀀 وَ م » : بعد از علم آمده است.مثل « لعل » چنان که می بینیم در قرآن کریم
را زاید و غیر زاید دانست ابی « لا» باشد.یعنی:چه شما را می فهماند که وقتی بیاید،ایمان می آورند؟در شعر زیر ممکن است
جوده لا البخل و استعجلت به نعم من فتی لا یمنع الجوع قاتله یعنی:او جوانمردي است که از بخل امتناع می کند و بیدرنگ
را نصب بخوانیم « البخل » پاسخ مثبت می دهد و قاتل خود را محروم نمیکند.در این شعر اگر
ص : 225
زایده و اگر به جر بخوانیم غیر زایده است. « لا»
لا یؤمنون:ابن عامر و حمزه بتاء و دیگران به یاء خوانده اند.قرائت اول بنا بر انصراف از غیبت به خطاب است.
لغت
یعنی قسم است و « یمین » جهد:بفتح جیم مشقت و بقولی مبالغه و بضم جیم،طاقت.این کلمه مفعول مطلق است،زیرا ایمان جمع
قسم مصدر است و چیزي که بمصدر اضافه شود،مصدر است.
شان نزول
قریش به پیامبر گفتند:تو می گویی:موسی را عصایی بود که به سنگ می زد و دوازده چشمه از آن آشکار می شد.تو می
گویی:عیسی مردگان را زنده میکرد.
تو می گویی:قوم ثمود را شتري بود.تو هم معجزه اي نظیر آنها بیاور،تا ترا تصدیق کنیم.
در پاسخ فرمود:چه میخواهید براي شما بیاورم؟گفتند:کوه صفا را طلا کن و بعضی از مردگان ما را بدنیا برگردان تا از آنها
سؤال کنیم که تو بر حقی یا بر باطل؟ فرشتگان را بما نشان ده تا برسالت تو گواهی دهند.یا اینکه خدا و فرشتگان را دسته
دسته نزد ما بیاور.
پیامبر خدا فرمود:اگر بعضی از این کارها را انجام دهم،مرا تصدیق خواهید کرد؟گفتند:آري،بخدا همۀ ما از تو پیروي خواهیم
کرد.
مسلمانان از پیامبر درخواست کردند که این آیات را نازل کند تا آنها ایمان بیاورند.پیامبر بپاي خاست و دعا کرد که خداوند
کوه صفا را طلا کند.
جبرئیل نازل شده،عرض کرد:اگر بخواهی صفا را طلا می کنم.لکن اگر ایمان نیاوردند،آنها را عذاب میکنم.و اگر بخواهی
آنها را بحال خود گذارم،تا هر کس که اهل توبه است،توبه کند.پیامبر پیشنهاد دوم را پذیرفت و خداوند این آیه را نازل
کرد.این مطلب از کلبی و محمد بن کعب قرظی است.
ص : 226
مقصود
اکنون خداوند حال کفاري که آیات را درخواست میکردند،بیان کرده، می فرماید:
ا􀀀 جاءَتْهُمْ آیَهٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِه 􀀀 مانِهِمْ لَئِنْ 􀀀 بِاللّ جَهْدَ أَیْ
􀀀
وَ أَقْسَمُوا هِ
:آنها از روي جد و جهد،سوگند یاد کردند که اگر یکی از آیات و معجزاتی که درخواست کرده اند، نازل شود،ایمان
خواهند آورد و بوعدة خود وفا خواهند کرد.
اللّ
􀀀
اتُ عِنْدَ هِ 􀀀 قُلْ إِنَّمَا الْآی
:بآنها بگو:آیات و معجزات بدست خدا هستند.
او قادر است که اگر بصلاح شما باشد،آنها را نازل کند.
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 جاءَتْ 􀀀 ذا 􀀀 ا إِ 􀀀 ا یُشْعِرُکُمْ أَنَّه 􀀀 وَ م
:مجاهد و ابن زید گویند:خطاب به مشرکین است.فراء و دیگران گویند:خطاب به مؤمنین است،زیرا گمان میکردند که اگر
معجزه اي انجام گیرد،ایمان خواهند آورد،از اینرو فرمود:شما چه میدانید که اگر معجزات نازل شوند،آنها ایمان خواهند
ما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّهٍ :در اینجا خداوند اعلام می کند که به کیفر کردارشان دلها و 􀀀 صارَهُمْ کَ 􀀀 آورد؟ وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْ
دیدگان آنها را قلب می کند.در اینکه چگونه قلب می کند،دو قول است: 1-منظور این است که در جهنم بر شعلۀ آتش و
حرارت سنگریزه ها دلها و دیدگان آنها را قلب می کنند و همانطوري که در دنیا ایمان نیاوردند در آنجا هم ایمان نمی
آورند.این قول از جبائی است.وي گوید:در اینجا خداوند بین صفت دنیا و آخرت ایشان جمع کرده است.چنان که می فرماید:
غاشیه 2 و 3)یعنی در دنیا عمل کرده و رنج برده اند. ) « اصِبَهٌ 􀀀 امِلَهٌ ن 􀀀ع» یعنی صورتها در آخرت ترسانند « خاشِعَهٌ 􀀀 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ »
-2 مقصود این است که دلها و دیدگان آنها را با حیرتی که موجب اندوه و پریشانی آنها میشود،قلب می کنیم.طبق این قول
گفته اند:متصل به سابق است.یعنی:آنها بخدا سوگند خوردند که به آیات ایمان می آورند. « ما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّهٍ 􀀀 کَ» جملۀ
خداوند متعال دلها و دیده هاي آنها را قلب کرد و دانست که در این دلها و
ص : 227
دیده ها غیر از آن چیزي است که آنها ادعا می کنند.وقتی می گویند:فلان کس این مساله یا این امر را قلب کرد،یعنی حقیقت
آن را واقف بود ولی آن را وارونه کرد.
شما چه می دانید که اگر این معجزات نازل شود،ایمان خواهند آورد؟همانطوري که بار اول نیز به آیاتی که خدا نازل کرده
بود،گذشتگان ایمان نیاوردند.این معنی از ابن عباس و مجاهد است.
باز از ابن عباس روایت شده است که:یعنی اگر یک بار دیگر هم آنها را بدنیا بازگردانیم ایمان نخواهند آورد.
یا به قرآن و معجزات « به » جبایی گوید:یعنی همانطوري که در دنیا ایمان نیاورده اند،در آخرت هم آنها را کیفر می دهیم.ضمیر
برمی گردد یا به پیامبر.
انِهِمْ یَعْمَهُونَ 􀀀 وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْی
:آنها را بحال خود می گذاریم تا گرفتار سرکشی خود باشند و در فرومایگی غوطه ور شوند و سرگردان بمانند.
در میان دو جمله، بصورت معترضه است.یعنی ما به اسرار دلها و « صارَهُمْ 􀀀 وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْ » : حسین بن علی مغربی گوید
خیانت چشمها آگاهیم.آنها را می آزماییم و باطن آنها را بر خلاف ظاهرشان می نگریم.
ص : 228
بیان آیه 111
اشاره
قرائت
قبلا:ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب در اینجا بدو ضمه و در کهف بکسر قاف و فتح باء خوانده اند.ابو جعفر در اینجا بکسر قاف
و در سورة کهف بضم قاف خوانده است.
نافع و ابن عامر در هر دو سوره بکسر قاف خوانده اند.کوفیان در هر دو سوره بضم قاف خوانده اند.به نظر ابو زید هر دو
قرائت داراي یک معنی هستند.زیرا ممکن است جمع قبیل به معناي کفیل یا صنف و ممکن است به معناي روبرو بودن باشد.
لغت
حشر:راندن جمعی بسویی
مقصود
در این آیه،دربارة سرکشی و ستیزه گري و کفر آنها می فرماید:
کانُوا لِیُؤْمِنُوا 􀀀 ا 􀀀 ا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا م 􀀀 ی وَ حَشَرْن 􀀀 لائِکَهَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْت 􀀀 ا إِلَیْهِمُ الْمَ 􀀀 ا نَزَّلْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّن
:اگر فرشتگان را نازل کنیم که آنها را بچشم بنگرند و برسالت پیامبر ما گواهی دهند و اگر مردگان را زنده کنیم تا به آنها
دربارة توحید سخن گویند و برسالت جناب محمد ص گواهی دهند و اگر هر آیه اي یا هر چه که میخواهند نزد آنها جمع
کنیم و روبروي آنها قرار دهیم،باز هم ایمان نخواهند آورد.این معنی از ابن عباس و قتاده است.مقصود این است که آنها بر اثر
شدت عناد و ترك فرمانبري و اعتقاد بحق، کارشان بمرحله اي رسیده است که حتی دربارة مشاهدات خود-که قابل تردید
طور 44 )یعنی اگر قطعه ) « حابٌ مَرْکُومٌ 􀀀 ساقِطاً یَقُولُوا سَ 􀀀 ماءِ 􀀀 وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّ » : نیستند شک می کنند.چنان که می فرماید
هایی از آسمان را در حال سقوط بنگرند،گویند:
یعنی دسته دسته.این معنی در صورتی است « قبل »: ابري متراکم است!مجاهد گوید
ص : 229
به معناي صنف و دسته باشد.این اعجاز،که همه چیز را در یک جا جمع کند و دسته دسته در برابر آنها قرار دهد،از « قبیل » که
یعنی کفیل ها.اما این « قبل »: اینرو شگفت انگیز است که در عرف،معمول نیست که همۀ چیزها یک جا جمع شوند.فراء گوید
معنی بعید است.زیرا آنها هر گاه به نازل شدن فرشتگان و تکلم مردگان ایمان نیاورند، به کفالت آنها نیز ایمان نخواهند
آورد.مگر اینکه منظور حشر همۀ موجودات باشد.
بدیهی است که در میان موجودات،برخی هم نطق نمی کنند و اگر موجود غیر ناطق، بکفالت خود نطق کند،خارق عادت
است.
اللّ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
:حسن گوید:یعنی در یک صورت آنها ایمان می آورند و آن در صورتی است که خداوند آنها را اجبار کند.از اهل بیت ع
نیز همین معنی روایت شده است.مقصود این است که آنها هرگز به اختیار خود ایمان نمی آورند.مگر اینکه آنها را اجبار
کنند.
کِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ 􀀀 وَ ل
:ولی بیشتر آنها نمیدانند که خداوند بر اینکار قادر است.برخی گویند:یعنی آنها نمیدانند که اگر هر گونه معجزه اي آورده
شود،ایمان نخواهند آورد.برخی گویند:یعنی آنها بمصلحت خود جاهلند و چیزي میخواهند که فایده اي ندارد.
دلالت آیه
-1 از این آیه برمی آید که اگر خداوند میدانست که در فرستادن آیات و معجزات، تنبهی براي آنهاست و ایمان می
آورند،معجزات و آیات خود را نازل میکرد،زیرا حکمت او چنین کاري را واجب می کرد.این مطلب از اینجا بدست می آید
که خداوند بیان می فرماید که علت نفرستادن آیات و معجزات این بود که عالم به ایمان نیاوردن آنها بوده است.
این مطلب استفاده « اللّ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
» -2 همچنین از این آیه برمی آید که ارادة خداوند،حادث است نه قدیم.زیرا از استثناي
میشود.اگر ارادة خداوند قدیم بود، این استثنا در اینجا موردي نداشت و صحیح نبود.چنان که اگر می گفت:آنها ایمان
ص : 230
نمی آوردند،مگر اینکه خدا بداند یا مگر اینکه خدا قادر باشد،صحیح نبود،زیرا علم و قدرت قدیم هستند و معنی ندارد که
بگوییم خداوند حالا یا بعد عالم یا قادر بشود.
پرسش با توجه به اینکه خداوند ایمان آنها را نخواسته و اراده نکرده است،چرا نگفت:
آنها ایمان نیاوردند،زیرا وقتی خدا نخواهد،ایمان آوردن آنها تحقق پیدا نمی کند؟ پاسخ در این صورت،ایمان آنها موقوف
برخواست خداوند بود و ارزشی نداشت و فرستادن و نفرستادن آیات مساوي بود و بطور کلی براي آیات و معجزات،در ایمان
آنها اثري و نقشی نبود.
ص : 231
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 112 تا 113
اشاره
ا فَعَلُوهُ 􀀀 شاءَ رَبُّکَ م 􀀀 ی بَعْضٍ زُخْرُفَ اَلْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ 􀀀 اطِینَ اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ یُوحِی بَعْضُ هُمْ إِل 􀀀 ا لِکُ لِّ نَبِیٍّ عَدُ  وا شَی 􀀀 ذلِکَ جَعَلْن 􀀀 وَ کَ
( ا هُمْ مُقْتَرِفُونَ ( 113 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا م 􀀀 ی إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ اَلَّذِینَ 􀀀 ا یَفْتَرُونَ ( 112 ) وَ لِتَصْغ 􀀀 فَذَرْهُمْ وَ م
(1)
ترجمه
همچنین براي هر پیامبري شیطانهاي انسانی و جنی را دشمن قرار داده ایم که بیکدیگر سخنان آراسته و فریبنده القاء می کنند
تا مردم را فریب دهند.اگر خدا می خواست،آنها چنین کاري نمیکردند.آنها را با نسبت هاي ناروایی که می دهند، واگذار.و
براي اینکه دلهاي مردمی که به آخرت ایمان ندارند،به آنها گوش دهند و بپسندند و آنچه میخواهند بکنند.
ص : 232
1) -آیۀ 112 و 113 سورة انعام جزء 8 سوره 6 -1
113- بیان آیه 112
اشاره
قرائت
بسکون لام و در قرائت مشهور بکسر لام قرائت شده است.علماي ادب « و لیقترفوا »« و لیرضوه »،« و لتصغی » در قرائت غیر مشهور
گویند:ساکن کردن این لام- که لام جر است-کم است.آنچه ساکن کردن آن شایع است،لام امر است.مثل:
( حج 29 ) « ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ »
لغت
زخرف:تزیین شده.در حدیث است که
یعنی پیامبر خدا داخل کعبه نشد،تا دستور داد،نقش ها و تصویراتی که کعبه را « انه لم یدخل الکعبه حتی امر بالزخرف فنحی »
به آنها زینت داده بودند،از آن دور ساختند.برخی گفته اند:
طلاست. « زخرف » مقصود از
غرور:چیزي که ظاهر آن خوش آیند و باطن آن ناخوش آیند باشد.شیطان از این جهت غرور است که انسان را بظواهر فریبنده
سرگرم و او را از عاقبت بد غافل می کند.بیع غرر،معامله است که مورد اطمینان نباشد.
نیز بهمین معنی است:شاعر گوید: « اصغاء ». یعنی گوش دادن « صغو » تصغی:گوش دهد.مصدر آن
تري السفیه به عن کل محکمه
زیغ و فیه الی التشبیه اصغاء
یعنی:می بینی که آدم سفیه،از آیات محکم منحرف و بآیات متشابه گوش می کند.در حدیث است که:
یعنی پیامبر خدا ظرف را براي گربه کج می کرد که آب بنوشد.بنا بر این اصل این کلمه « اللّ یصغی الاناء للهر
􀀀
کان رسول ه »
بمعناي مایل ساختن است که گوش را هم بطرف سخن مایل میکنند.
اقتراف:گناه کردن.
ص : 233
اعراب
عدوا:مفعول و بمعناي اعداد و شیاطین بدل آن.یا اینکه در اصل خبر بوده و حالا مفعول دوم و شیاطین مفعول اول است.
غرورا:مفعول مطلق.زیرا سخن آراسته و شیوا گفتن،فریفتن و غرور است.
برخی گفته اند مفعول له و برخی گفته اند بدل است.
مقصود
اکنون خداوند دربارة سرگذشت انبیاي گذشته و رفتاري که دشمنان با آنها داشته اند،بمنظور تسلیت پیامبر می فرماید: وَ
اطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ :همانطوري که شیطانهاي انسانی و جنی با تو دشمنی میکنند، براي پیامبران 􀀀 ا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُ  وا شَی 􀀀 ذلِکَ جَعَلْن 􀀀 کَ
پیش از تو و امتهایشان نیز دشمنانی قرار دادیم.دربارة معناي قرار دادن دشمن چند وجه است:
-1 همانطوري ترا مامور کرده ایم که با قوم مشرك خویش دشمنی کنی،پیامبران گذشته را نیز مامور کرده بودیم که با
دشمنان انسانی و جنی خود دشمنی کنند.بدیهی است که هر گاه خداوند پیامبر خود را بدشمنی با مردمی مامور کند،در
حقیقت، آنها را دشمن وي کرده است.مثلا فرمانده لشکر بیکی از قهرمانان سپاه خود میگوید:
فلان کس را در مبارزه،همدوش تو ساخته ام.یعنی دستور داده ام که با او مبارزه کنی.
بنا بر این وي را همدوش این قهرمان قرار داده است.
-2 یعنی:حکم کرده و خبر داده ایم که آنها دشمن هستند.تا با آنها معاملۀ دشمنی کنید.از آنها احتیاط کنید و شرشان را از
خود دور سازید-مثل اینکه گفته شود:قاضی فلانی را عادل و فلانی را فاسق گردانید.یعنی:حکم کرد و خبر داد که اولی عادل
و دومی فاسق است.
-3 مقصود این است که آنها را بحال خود گذاشتیم تا اگر میخواهند،دشمنی کنند.دشمنی آنها با پیامبران از روي اجبار ما
نبود،زیرا اجبار با تکلیف ناسازگار است.
ص : 234
-4 خداوند بسوي آنها پیامبران را فرستاد و آنها را امر کرد که بدعوت ایمان و اسلام پردازند و از پرستش بتها نهی کنند.اینها
سبب تحریک و دشمنی مردم شد.
بنا بر این منشأ اصلی پیدایش عداوت آنها خداوند است که پیامبران را فرستاده.اما خداوند سبب بعید است نه سبب قریب.نظیر
این مطلب،از زبان نوح آمده است که:
شیاطین جن و » نوح 6:دعوت من جز بر فرار آنها نیفزود.) حسن و قتاده و مجاهد گویند:منظور از ) « راراً 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
ائِی 􀀀 فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُع »
کافران این دو فرقه است.سدّي و عکرمه گویند:شیطانهاي انسانی کسانی بودند که مردم را گمراه میکردند و شیطانهاي « انس
جنی از نسل ابلیس هستند.
در تفسیر کلبی از ابن عباس نقل شده است که:ابلیس لشکر خود را بدو دسته تقسیم کرده است.دسته اي را بسوي انسانها و
دسته اي را بسوي جنیان فرستاده است.
این شیطانها-که مامور انسانها و جنیان هستند-دشمنان پیامبران و مؤمنین هستند.
هر گاه یکدیگر را ملاقات می کنند،می گویند: من فلان کس را اینطور گمراه کردم،تو هم فلان کس را همین طور گمراه
کن و بدینترتیب از یکدیگر براي گمراه کردن انسانها و جنیان الهام می گیرند.از امام باقر ع روایت شده است که:شیطانها
یکدیگر را ملاقات می کنند و راه گمراه کردن خلق را بیکدیگر نشان می دهند و از یکدیگر می آموزند.
ی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً 􀀀 یُوحِی بَعْضُهُمْ إِل
:آنها در باطن سخنان آراسته و گمراه کننده اي که ظاهري دلفریب و باطنی تو خالی دارند،بیکدیگر القاء می کنند و بوسیلۀ
آنها مردم را می فریبند.
ا فَعَلُوهُ 􀀀 شاءَ رَبُّکَ م 􀀀 وَ لَوْ
:اگر خداوند خواسته بود جلو آنها را بگیرد و آنها را اجباراً منع کند،قدرت داشت و آنها را منع میکرد.لکن آنها را بر ترك
آن مجبور نکرد تا تکلیف باقی بماند و افراد مکلف در معرض امتحان قرار گیرند.برخی گویند:
منظور این است که اگر خدا میخواست،بوسیلۀ فرستادن عذاب یا معجزه اي آنها را خاضع و زبون میکرد و از گمراه کردن
مردم باز می داشت.
ص : 235
ا یَفْتَرُونَ 􀀀 فَذَرْهُمْ وَ م
:آنها را واگذار تا هم چنان نسبت دروغ بدهند.سرانجام آنها را کیفر خواهیم داد.مقصود این است که پیامبري براي جلوگیري
فصلت 40 :هر چه میخواهید بکنید)این امر نه براي ) « ا شِئْتُمْ 􀀀 اِعْمَلُوا م » : آنها متوسل به زور و تهدید نشود.چنان که می فرماید
استحباب است،نه براي وجوب.بلکه براي تهدید است.
لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ 􀀀 ی إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِینَ 􀀀 وَ لِتَصْغ
:آنها سخنان فریبنده را بیکدیگر القا می کنند،براي اینکه دلهاي مردمی که به آخرت ایمان ندارند به آن مایل شوند.
ا هُمْ مُقْتَرِفُونَ 􀀀 وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا م
:و براي اینکه آنها این سخنان را بپسندند و گناهانی را که در راه دشمنی پیامبر و مؤمنین کسب می کنند،متحمل شوند.
( این معنی از ابن عباس و سدّي است. ( 1
ص : 236
مؤلف بزرگوار یک بحث ادبی دارد که ما براي رعایت حال عده اي از خوانندگان « ی إِلَیْهِ ... مُقْتَرِفُونَ 􀀀 لِتَصْ غ » 1) -دربارة -1
زیرا خداوند چنین چیزي را نمی پسندد.مگر اینکه این « جعلنا » نه « یوحی » متعلق است به « لتصغی » در پاورقی متعرض می شویم. لام
لِیَرْضَوْهُ وَ » لام،لام عاقبت باشد.لکن معلوم نیست که هر کس شیاطین بخواهند، به سخنشان گوش کند.همچنین در لام هاي
هم صحیح نیست لام عاقبت باشد.مقصود از گوش دادن دلها،گوش دادن صاحبان دلهاست.لکن از آنجا که اعتقاد و « لِیَقْتَرِفُوا
شهوت کار دل است،گوش دادن را بدل نسبت داده است. ابو علی جبائی این لام ها را لام امر گرفته است و می گوید:منظور
براي عاقبت و لام هاي « لتصغی » را جزم بدهد و نداده است. بلخی گوید:لام « لتصغی » از امر تهدید است.لکن اگر لام امر بود باید
بعد براي امر و تهدید است.لکن صحیح همان است که ما گفتیم.
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 114 تا 115
اشاره
لا􀀀 ابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَ 􀀀 اهُمُ اَلْکِت 􀀀 ابَ مُفَصَّلاً وَ اَلَّذِینَ آتَیْن 􀀀 اَللّ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ اَلَّذِي أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ اَلْکِت
􀀀
أَ فَغَیْرَ هِ
( ماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ ( 115 􀀀 لا مُبَدِّلَ لِکَلِ 􀀀 تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُمْتَرِینَ ( 114 ) وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا
(1)
ترجمه
آیا جز خدا را براي حکم،بجویم؟!اوست که کتاب را بتفصیل بسوي شما فرستاده و آنها که کتاب را بر آنها نازل کرده
ایم،دانند که قرآن به حق از جانب پروردگارت نازل شده است.بنا بر این از شک کنندگان مباش.
سخن پروردگارت براستی و عدالت تمام شد و براي کلمات او تغییر دهنده اي نیست.او شنوا و داناست.
ص : 237
1) -آیه 114 و 115 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
بیان آیه 114
اشاره
قرائت
منزل:ابن عامر و حفص این کلمه را بتشدید و دیگران بدون تشدید خوانده اند.
باب افعال و تفعیل این ماده در قرآن آمده و بنا بر این هر دو صحیح است.
مقصود
اکنون خداوند پیامبر خود را امر میکند که باین کفار چنین بگوید:
اللّ أَبْتَغِی حَکَماً
􀀀
أَ فَغَیْرَ هِ
:آیا حاکمی جز خدا بجویم؟حکم و حاکم یکی است.
لکن حکم ستاینده تر است،زیرا حکم یعنی کسی که سزاوار است حکم را نزد او ببرند و او بناحق حکم نمی کند.لکن حاکم
ممکن است بنا حق حکم کند.مقصود این است که:آیا سزاوار است که کسی از حکم خدا اعراض کند یا حکم دیگري را در
ابَ مُفَصَّلًا :خدا کسی است که قرآن را بسوي شما فرستاد و همۀ 􀀀 ردیف حکم خدا قرار دهد؟! وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِت
نیازمندیهاي شما را بتفصیل در آن بیان داشت.یا اینکه یعنی:میان راست و دروغ در آن جدا کرد.حسن گوید:یعنی حلال را از
حرام و کفر را از ایمان جدا گردانید.تفصیل یعنی آشکار ساختن معنی بطوري که از اشتباه و آمیختگی و اجمال دور باشد و
الفاظ از بیان مقصود نارسا نباشد.
ابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ 􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 وَ الَّذِینَ آتَیْن
:مؤمنین اهل کتاب یعنی پیروان تورات و انجیل میدانند که قرآن با بیان حق از جانب پروردگارت نازل شده و تمام مطالب آن
صحیح و بجاست.ترغیب و تهدید و داستانها و ضرب المثلهاي قرآن همه درست و اساسی و بجا هستند.برخی گویند:منظور
این است که آنها بوسیلۀ برهانی که قبلا در اختیار آنها قرار گرفته است،پی برده اند که قرآن « بالحق » از
ص : 238
کتاب خداست.گفتیم منظور از آنان که کتاب بر آنها نازل شده،اهل کتاب است.لکن برخی گفته اند منظور از کتاب قرآن و
منظور از آنها که قرآن بر آنها نازل شده،بزرگان اصحاب و جنگاوران بدر است.
لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ 􀀀 فَ
:این خطاب به پیامبر و مقصود امت است.برخی گویند:خطاب به مخاطب است.یعنی:تو اي پیامبر یا تو اي شنونده،از شک
کنندگان مباش.برخی گویند:این خطاب،تنها متوجه پیامبر و منظور این است که بر یقین و آرامش قلبی او افزوده شود.چنان
اعراف 7:باید در سینۀ تو از آن تنگی نباشد).این قول از ابو مسلم است. ) « لا یَکُنْ فِی صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ 􀀀 فَ» : که می فرماید
ص : 239
بیان آیه 115
اشاره
قرائت
خوانده اند. « کلمات ربک » و دیگران « کلمه ربک » عراقیان بجز ابو عمرو
کثرت است و از جمع بستن آن بی نیازیم. « کلمه » قرائت اول براي این که مقصود از
می گویند:زهیر در کلمۀ خود-یعنی در قصیدة خود-چنین گفت.وجه قرائت دوم هم روشن است،زیرا در معنی جمع است.
لغت
تبدیل:گذاشتن چیزي بجاي چیزي.
صدق:خبري است که مطابق واقع باشد.
عدل:ضد ستم.برخی گویند:کارهاي خدا همه عدل است.برخی گویند:
کارهایی که با بندگان می کند،عدل است.
اعراب
صِدْقاً وَ عَدْلًا
.« صادقه و عادله » :تمیز.برخی گویند:حال به تقدیر
مقصود
اکنون خداوند ببیان صفت کتابی که نازل کرده است،پرداخته،می فرماید:
وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ
:قتاده و دیگران گویند:یعنی قرآن مجید بطوري کامل است که کسی نمی تواند چیزي بر آن بیفزاید یا از آن کم کند.برخی
گفته اند:یعنی قرآن تدریجاً نازل شده تا بمقتضاي حکمت،کامل شده است.ابو مسلم گوید:کلمه، یعنی دین خدا.چنان که می
توبه 40 :دین خدا برتر است)برخی گویند:منظور از کلمه،حجت خداست بر مردم. ) « ا􀀀 اللّ هِیَ الْعُلْی
􀀀
وَ کَلِمَهُ هِ » : فرماید
صِدْقاً وَ عَدْلًا
:آنچه در قرآن آمده،راست و عادلانه است.اخبار آن عاري
ص : 240
از کذب و امر و نهی و حکم و اباحه و منع آن عاري از جور است.
ماتِهِ 􀀀 لا مُبَدِّلَ لِکَلِ 􀀀
:قتاده گوید:یعنی کسی نمی تواند احکام خدا را تغییر دهد، زیرا اگر چه گاهی الفاظ را تغییر داده اند و مثل اهل کتاب تورات
و انجیل را تحریف کرده اند،اما اینها قابل توجه نیست و حکم خدا تغییر نکرده است.وي گوید:گاهی کلمه بمعناي حکم
یونس 33 :)یعنی حکم خدا یا کیفر خدا محقق شد.پیامبر اکرم درباره زنان ) « ذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ 􀀀 وَ کَ » : میآید.مثل
برخی گویند:مقصود این است که قرآن «. آنها مزرعه هایی هستند که به کلمۀ خدا-یعنی حکم خدا-حلالشان کرده اید »: فرمود
حجر 9)ضامن ) « حافِظُونَ 􀀀 إِنّ لَهُ لَ
􀀀
ا ») از کم و زیاد شدن محفوظ است.بنا بر این تغییري در آن راه نمی یابد،زیرا خداوند در آیه
تحریم 12 )مقصود احکام ) « ا􀀀 ماتِ رَبِّه 􀀀 وَ صَدَّقَتْ بِکَلِ » شده است که آن را حفظ کند.مقصود از کلمه،احکام است،چنان که در
است،زیرا احکام قابل نسخ و تبدیلند.
وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
:خداوند گفتار شما را می شنود و بباطن شما آگاه است.
ص : 241
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 116 تا 117
اشاره
إِلاّ یَخْرُصُونَ ( 116 ) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ
􀀀
اَللّ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ
􀀀
وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ یُضِ لُّوكَ عَنْ سَبِیلِ هِ
( یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ( 117
(1)
ترجمه
اگر از بیشتر کسانی که در روي زمین هستند،پیروي کنی،ترا از دین خدا گمراه می کنند.آنها جز پیرو گمان نیستند و جز
دروغ نمی گویند.پروردگار تو بحال کسانی که از دینش گمراه میشوند و بحال هدایت یافتگان داناتر است.
ص : 242
1) -سوره انعام آیۀ 116 و 117 جزء 8 سوره 6 -1
117- بیان آیه 116
اشاره
لغت
اکثر:فرق آن با اعظم این است که اعظم گاهی صفت واحد قرار می گیرد ولی اکثر نه.خداوند را عظیم و اعظم گویند ولی
اکثر نگویند.
خرص:دروغ.اصل این کلمه بمعناي دریدن و پاره کردن است.شاعر گوید:
تري قصد المران فیهم کانه
تذرع خرصان بایدي الشواطب
یعنی:نیزه شکسته ها را در میان ایشان می نگري که همچون برگ درختان خرماست که زنان براي بافتن حصیر پاره پاره کرده
اند.
یعنی خدا بزرگتر از هر « اللّ اکبر
􀀀
ه » استعمال نشود،داراي دو معنی است: 1-داناتر از هر چیزي.مثل « من » اعلم:این کلمه هر گاه با
چیزي است. 2-یعنی علیم و دانا.شاعر گوید:
ان الذي سمک السماء بنی لنا
بیتاً دعائمه اعز و اطول
یعنی:کسی که آسمان را برافراشت،براي ما خانه اي بنا کرده است که پایه هاي آن محکم و طولانی است.در اینجا اعز و اطول
یعنی:عزیز و طویل.
اعراب
مَنْ یَضِلُّ
براي استفهام و در محل رفع و « من » -2 این « أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ » چند وجه است: 1-منصوب است به حذف باء مثل « من » :دربارة محل
مبتداست.
مضاف الیه « من » بر آن دلالت دارد.اما « اعلم » 3- منصوب است به فعل مقدري که ( کهف 12 ) « ی􀀀 لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْص » مثل
به بعضی از افراد خود اضافه میشود و خداوند برتر از این است که یکی از گمراهان یا گمراه « افعل » نیست،زیرا « اعلم » براي
دانسته اند.چنان که « یعلم » را به معناي « اعلم » کنندگان باشد.برخی هم
ص : 243
حاتم طائی گوید:
فحالفت طیئ من دوننا حلفا
اللّ اعلم ما کنا لهم خذلا
􀀀
و ه
یعنی:قوم طی قسم خورده اند که آنها را خوار نسازند و خدا می داند.
سازگار نیست. « أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ » این قول صحیح نیست،زیرا با
مقصود
قبلا دربارة قرآن سخن گفت.اکنون می گوید:اگر کسی تابع قرآن نباشد، گمراه است و گمراه می کند.می فرماید:
اللّ
􀀀
وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبِیلِ هِ
:این خطاب به پیامبر اما مقصود دیگران است،برخی گفته اند:مقصود پیامبر و دیگران است.طاعت بمعناي فرمانبرداري و
اطاعت از اراده و خواست مطاع است.فرق میان اطاعت و اجابت این است که در اطاعت،مطیع رتبه اش پایین تر از مطاع است
کفار و گمراهان است.بیشتر مردم روي زمین را کافران « أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ » او در اجابت لازم نیست که چنین باشد.مقصود از
و گمراهان و کمتر آنها را اهل دین و ایمان تشکیل می دهند.
خداوند متعال به پیامبر خود می فرماید:اگر بیشتر مردم روي زمین را اطاعت کنی،ترا از دین خدا گمراه می کنند.
از این آیه برمی آید که در دین خدا و معرفت حق به کمی و زیادي جمعیت، اعتباري نیست،زیرا ممکن است حق با اقلیت
باشد،نه اکثریت،بنا بر این اعتبار به دلیل است.
إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ
:این مردم مشرك در عقاید و دعوتهاي خود فقط تابع گمان هستند.
إِلاّ یَخْرُصُونَ
􀀀
وَ إِنْ هُمْ
:آنها فقط دروغ می گویند:برخی گویند:یعنی از روي دانش سخن نمی گویند،بلکه از روي حدس و تخمین.ابن عباس
گوید:آنان پیامبر و مؤمنین را به خوردن میته،دعوت می کردند،می گفتند:چرا چیزي که خودتان می کشید،می خورید،اما
چیزي که خدا می کشد،نمی خورید؟!این بود گمراهی آنان.
ص : 244
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ
:این خطاب به پیامبر،اما مقصود عموم امت است.یعنی:خداوند بحال گمراهان داناتر است.
پرسش چگونه می توان گفت:خدا داناتر است؟اگر منظور این است که از کسانی که می دانند،داناتر است،صحیح نیست و
اگر منظور این است که از کسانی که نمی دانند، داناتر است، باز هم صحیح نیست.
پاسخ مقصود این است که خداوند از کسانی که میدانند.داناتر است،زیرا علم خداوند نسبت بهر چیزي از جهاتی است که بر
دیگران مخفی است،او عالم بگذشته و حال و آیندة اشیاء تا روز قیامت است،ولی دیگران چنین علمی ندارند:زیرا آنها همۀ
چیزها را نمی دانند.آنچه هم میدانند نسبت بهمۀ جهات نیست.اما آنها که عالم نیستند،صحیح نیست بگوییم:خدا از آنها عالم
تر است.زیرا صفت تفضیل مقتضی اشتراك در وصف و زیادي براي صاحب صفت است و این در مورد کسی که عالم نیست،
جز بمعناي مجازي صحیح نیست.
وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
:خداوند بحال کسانی که راه ضلال را می پیمایند و هلاك میشوند و بحال کسانی که راه هدایت می پیمایند و بپاداش می
رسند،داناتر است.
از اینجا برمی آید که گمراهی و گمراه کردن،کار انسان است و این بر خلاف عقیدة جبریان می باشد.دیگر اینکه تقلید و
پیروي از گمان و فریفته شدن به اکثریت جایز نیست.علی ع بحارث همدانی فرمود:
یعنی:اي حارث،حق بمردان شناخته نمیشود.حق را بشناس که اهل حق « یا حار الحق لا یعرف بالرجال اعرف الحق تعرف اهله »
را می شناسی.
ص : 245
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 118 تا 120
اشاره
ا حَرَّمَ 􀀀 اَللّ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ م
􀀀
مِمّ ذُکِرَ اِسْمُ هِ
ا􀀀 أَلاّ تَأْکُلُوا
􀀀
ا لَکُمْ 􀀀 اتِهِ مُؤْمِنِینَ ( 118 ) وَ م 􀀀 اَللّ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآی
􀀀
مِمّ ذُکِرَ اِسْمُ هِ
ا 􀀀 فَکُلُوا
اطِنَهُ 􀀀 ظاهِرَ اَلْإِثْمِ وَ ب 􀀀 وائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ ( 119 ) وَ ذَرُوا 􀀀 إِلاّ مَا اُضْ طُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْ
􀀀
عَلَیْکُمْ
( کانُوا یَقْتَرِفُونَ ( 120 􀀀 ما 􀀀 إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْسِبُونَ اَلْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِ
(1)
ترجمه
اگر به آیات خدا ایمان دارید،از آنچه نام خدا بر آن یاد شده،بخورید.
چرا از آنچه نام خدا بر آن برده شده است،نمی خورید در حالی که آنچه بر شما حرام کرده،براي شما بیان کرده است؟مگر
اینکه اضطرار پیدا کنید.بسیاري از مردم بدون علم،مردم را بهواي نفسانی خود گمراه می کنند،خداوند بحال تجاوزکاران،
داناتر است.گناه آشکار و پنهان را ترك کنید.آنان که گناه پیشه میکنند،بزودي بکیفر کردارشان می رسند.
ص : 246
1) -آیه 118 و 119 و 120 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
120-119- بیان آیه 118
اشاره
قرائت
را بضم خوانده اند.اهل مدینه و حفص و یعقوب و سهل هر دو را بفتح خوانده « حرم » را به فتح و « فصل » کوفیان بجز حفص
اند.دیگران هر دو را بضم خوانده اند.
این آیه « حرم » همین سوره 114 )و شاهد ضم در ) « ابَ مُفَصَّلًا 􀀀 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِت » : این آیه است « فصل » شاید قرائت ضم در
ا حَرَّمَ 􀀀 أَتْلُ م » انعام 97 )و ) « اتِ􀀀 قَدْ فَصَّلْنَا الْآی » مائده 3)شاهد فتحۀ آنها این دو آیه است ) «... حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ » : است
.( انعام 6 ) « رَبُّکُمْ
لیضلون:ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب در اینجا و در سوره هاي یونس و ابراهیم و حج و لقمان و زمر بفتح یاء و کوفیان بضم
یاء و دیگران در اینجا و در سورة یونس بفتح یاء و در بقیه،بضم یاء خوانده اند.کسانی که بفتح یاء خوانده اند،نظرشان این
است که آنها خودشان بر اثر پیروي هواي نفس گمراهند و کسانی که بضم یاء خوانده اند، نظرشان این است که آنها از
هدایت دورتر و در گمراهی آنان نیز سرایت می کند.
بدیهی است که هر گمراه کننده اي گمراه است.اما هر گمراهی ممکن است گمراه کننده نباشد.
اعراب و لغت
وَ ذَرُوا
فقط « عسی » :واو براي عطف است.از این فعل فقط امر و مستقبل بکار می رود، زیرا نخواسته اند ابتداي بواو کنند.در مورد
ماضی آن استعمال می شود.
ظاهر:چیزي که قابل درك باشد.
باطن:چیزي که درکش دشوار باشد.
ص : 247
کسب:کاري که براي منفعت یا دفع ضرر انجام گیرد.کسب نسبت به انسان داده میشود،نه خدا،زیرا نفع و ضرر بر خداوند
محال است.
اقتراف:اکتساب.
مقصود
بدنبال مطالب پیش می فرماید:
اللّ عَلَیْهِ
􀀀
مِمّ ذُکِرَ اسْمُ هِ
ا􀀀 فَکُلُوا
:در کیفیت ارتباط مطلب به سابق اختلاف است، برخی گویند:از آنجا که قبلا دربارة هدایت یافتگان سخن گفت،اکنون اضافه
می کند که:قسمتی از هدایت هم این است که آنچه خدا حلال شمرده،حلال و آنچه خدا حرام شمرده،حرام بشمارید و آنچه
که نام خدا بر آن برده شده است،بخورید.
برخی گویند:مشرکین به مسلمانان گفتند:شما آنچه که خودتان می کشید،میخورید و آنچه خدا کشته است،نمی
خورید!خداوند بآنها فرمود:دست از جهالت خود بردارید و از آنچه نام خدا بر آن یاد شده،بخورید و فعل امر در اینجا براي
اباحه است.
مقصود این است که در وقت سر بریدن نام خدا بر آن یاد شود.یعنی گوشت مردار و آنچه که در وقت کشتن نام بت بر آن
و بقولی گفتن هر اسمی است که مخصوص خدا باشد.در مورد « اللّ
􀀀
بسم ه » یاد شود،نباید خورد.مقصود از ذکر نام خدا گفتن
باسم » یا « باسم الرحمن » : اجماع است.اما در مورد اینکه اسم دیگر یا صفتی از صفات خدا یاد و گفته شود « اللّ
􀀀
بسم ه » کافی بودن
قُلِ » : یا...ظاهر این است که کفایت می کند،زیرا خداوند متعال می فرماید « باسم العالم لنفسه » یا « باسم القادر لنفسه » یا « القدیم
را بخوانید.هر کدام را « رحمان » یا « اللّ
􀀀
ه »: اسراء 110 :بگو ) « ی􀀀 ماءُ الْحُسْن 􀀀 ا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْ 􀀀 منَ أَیا م 􀀀 اللّ أَوِ ادْعُوا الرَّحْ
􀀀
ادْعُوا هَ
اتِهِ مُؤْمِنِینَ :اگر خدا و پیامبرش را شناخته و براستی سخنش ایمان آورده 􀀀 بخوانید،براي خدا نامهاي نیکوست.) إِنْ کُنْتُمْ بِآی
اید،هر چه حلال کرده است بخورید،نه هر چه حرام کرده است.
ص : 248
دلالت آیه
از این آیه بر میآید که بر حیوانی که سر بریده میشود،باید نام خدا برده شود و ذبیحه هاي کافران را نباید خورد،زیرا آنها نام
خدا را نمیبرند،آنها که نام خدا را میبرند،معتقد بوجوب و لزوم آن نیستند و معتقدند که نام خدایی را میبرند که شریعت عیسی
و موسی را ابدي کرده است.پس نام خداي حقیقی نمیبرند.
اللّ عَلَیْهِ
􀀀
مِمّ ذُکِرَ اسْمُ هِ
ا􀀀 أَلاّ تَأْکُلُوا
􀀀
ا لَکُمْ 􀀀 وَ م
:چرا از خوردن آنچه نام خدا بر آن برده شده است،خودداري میکنید؟برخی گویند:یعنی شما را نسزد که از آنچه در موقع
( ذبح،نام خدا بر آن یاد شده است،نخورید. ( 1
ا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ 􀀀 وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ م
مائده ) «... حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ » : :خداوند آنچه بر شما حرام است،براي شما بیان کرده است.برخی گفته اند:منظور آیۀ
3)میباشد.لکن سورة مائده،بعد از این سوره نازل شده است.مگر اینکه گفته شود:منظور این است که بزبان پیغمبر بیان شده
آیه 145 همین سوره)است. ) «... ا أُوحِیَ إِلَیَّ 􀀀 لا أَجِدُ فِی م 􀀀 قُلْ » است.سپس قرآن بیان کرده است.برخی گفته اند:منظور آیۀ
إِلاّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ
􀀀
:تنها در یک صورت جایز است که چیز حرام را بخورید و در آن صورتی است که بخواهید از گرسنگی جان بدهید.آن هم
باندازه اي که جانتان حفظ شود.برخی گفته اند:می تواند به اندازه اي که سیر شود بخورد.
جبائی گوید:از این آیه برمیآید که کسی که اجبارش کرده اند،می تواند از چیزهاي حرام بخورد،زیرا او هم جانش در خطر
است.
وائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ 􀀀 وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْ
( :بسیاري از افراد،مردم را با هواي نفس خود و بدون علم گمراه می کنند یا گمراه میشوند. ( 2
ص : 249
براي استفهام و « ما » 1) -در مورد اعراب این جمله،در سورة بقره ذیل آیه 246 گفتگو شده است.بعقیدة زجاج و بصریان -1
حرف نفی است. « ما » بعقیده برخی
نکره است.لکن،مانعی ندارد،زیرا خود کلام ابهام را از بین برده و مفید فایده کرده است. « ان » 2) -در اینجا اسم -2
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ
:پروردگار تو بحال کسانی که از حق بباطل و از حلال بحرام می گرایند،داناتر است.
اطِنَهُ 􀀀 ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ ب 􀀀 وَ ذَرُوا
:از هر چه گناه است،در آشکار و نهان بپرهیزید.
این معنی از قتاده و مجاهد و ربیع بن انس است.جبائی گوید:مقصود از ظاهر،کارهاي اعضاء و مقصود از باطن کارهاي قلب
است.سدي و ضحاك گوید:گناه ظاهر،زنا و گناه باطن رفیق بازي است.سعید بن جبیر گوید:گناه ظاهر همبستر شدن با زن
پدر و گناه باطن زناست.ضحاك گفته است:مردم جاهلیت،زناي آشکار را گناه میدانستند و زناي پنهان را گناه
نمیدانستند.بهتر از همۀ اقوال،قول اول است که شامل همۀ آنها میشود.
کانُوا یَقْتَرِفُونَ 􀀀 ما 􀀀 إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِ
:آنان که مرتکب معصیت و زشتی ها میشوند،بزودي بکیفر کردار خویش می رسند.
ص : 250
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 121
اشاره
جادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ 􀀀 ائِهِمْ لِیُ 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 اطِینَ لَیُوحُونَ إِل 􀀀 اَللّ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ اَلشَّی
􀀀
مِمّ لَمْ یُذْکَرِ اِسْمُ هِ
ا 􀀀 تَأْکُلُوا 􀀀 و لا َ
( لَمُشْرِکُونَ ( 121
(1)
ترجمه
از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است،نخورید که گناه است و شیطانها بدوستان خود اشاره می کنند که با شما مجادله
کنند.اگر آنها را اطاعت کنید،شما هم مشرك خواهید بود.
ص : 251
1) -سورة انعام آیۀ 121 جزء 8 سورة 6 -1
بیان آیۀ 121
اشاره
مقصود
بمنظور تاکید مطلب سابق می فرماید:
اللّ عَلَیْهِ
􀀀
مِمّ لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ هِ
ا􀀀 لا تَأْکُلُوا 􀀀 و َ
:از آنچه در وقت سر بریدن نام خدا بر آن برده نشده است،نخورید.این آیه تصریح است بر اینکه در وقت سر بریدن حیوانات
باید نام خدا را بر زبان جاري کرد،زیرا اگر واجب نباشد،باید بشود گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده
است،خورد.در حالی که نمیشود.
وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ
:خوردن گوشت حیوانی که در وقت سر بریدن نام خدا بر آن برده نشده است،گناهکاري و فسق است.از این جمله استفاده
میشود که ذبیحۀ کفار را-اعم از اهل کتاب و غیر اهل کتاب-نمی توان خورد.خواه نام خدا را ببرند،خواه نبرند.
زیرا آنها خدا را نمی شناسند.چنان که قبلا گفتیم.بنا بر این آنها نمی توانند قصد نام خداي واقعی را بکنند.دربارة ذبیحۀ
مسلمان که نام خدا بر آن برده نشده باشد،اختلاف است.مالک و داوود گویند:خوردن آن حلال نیست.خواه عمدا ترك کرده
باشد یا از روي فراموشی.از حسن و ابن سیرین نیز همین طور نقل شده و جبائی نیز همین عقیده را دارد.شافعی گوید:در هر دو
حال حلال است.ابو حنیفه و اصحابش گویند:اگر عمدا ترك کند حرام و اگر فراموش کند حلال است.از ائمۀ ما(ع)نیز همین
طور روایت شده است.
جادِلُوکُمْ 􀀀 ائِهِمْ لِیُ 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 اطِینَ لَیُوحُونَ إِل 􀀀 وَ إِنَّ الشَّی
:علما و رؤساي سرکش کفار به پیروان خود اشاره می کنند که در حلال بودن مردار با شما مجادله کنند.حسن گوید:مشرکین
عرب با مسلمانان مجادله کرده،می گفتند:چگونه چیزهایی را که خودتان می کشید میخورید و چیزهایی که خدا کشته نمی
خورید،در حالی که کشتۀ
ص : 252
خدا بهتر از کشتۀ شماست؟!عکرمه گوید:قومی از زردشتیان ایران به مشرکین قریش که در دوران جاهلیت با آنها دوستی
داشتند،نوشتند:محمد و اصحابش گمان می کنند که تابع خدا هستند و گمان می کنند که ذبیحۀ خودشان حلال و آنچه خدا
کشته،حرام است.این مطلب را مشرکین از ایرانیان الهام گرفتند.ابن عباس گوید:یعنی شیطانهاي جنی بدوستان انسانی خود
وسوسه می کنند و چیزهایی بدل آنها القا می کنند که مجادله کنند.
وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ
:هان اي مردم مؤمن،اگر شما از مشرکین اطاعت کنید و مردار را حلال بشمارید و در کارهاي دیگر بدستور آنها عمل
کنید،شما هم مشرك خواهید بود.زیرا به اجماع مسلمین،هر کس مردار را حلال شمارد،کافر است و هر کس مردار را از روي
اختیار با عقیده بحرمت آن بخورد فاسق است.عقیدة حسن و جماعتی از مفسران،چنین است.عطا گوید:این مطلب،اختصاص
دارد به ذبیحه هاي عرب که براي بتها سر می بریدند.
ص : 253
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 122 تا 123
اشاره
ا􀀀 کافِرِینَ م 􀀀 ذلِکَ زُیِّنَ لِلْ 􀀀 ا کَ 􀀀 خارِجٍ مِنْه 􀀀 ماتِ لَیْسَ بِ 􀀀 اَلنّ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی اَلظُّلُ
اسِ􀀀 ی بِهِ فِی ا لَهُ نُوراً مَْشِی 􀀀 اهُ وَ جَعَلْن 􀀀 ک مَیْتاً فَأَحْیَیْن انَ 􀀀 م أَ وَ نَْ
( ا یَشْعُرُونَ ( 123 􀀀 إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ م
􀀀
ا یَمْکُرُونَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا لِیَمْکُرُوا فِیه 􀀀 کابِرَ مُجْرِمِیه 􀀀 ا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ أَ 􀀀 ذلِکَ جَعَلْن 􀀀 کانُوا یَعْمَلُونَ ( 122 ) وَ کَ 􀀀
(1)
ترجمه
آیا کسی که مرده است و ما او را زنده کرده و برایش نوري قرار داده ایم که در میان مردم با آن راه می رود،مانند کسی است
که مثلش در ظلمات بوده،از آن بیرون نیست؟ همچنین کردار کافران بر ایشان زینت داده شده است.و همچنین در هر قریه اي
بزرگانی نهادیم که بدکاران آنند،تا در آن نیرنگ کنند.آنها جز بخویشتن نیرنگ نمی کنند و نمیدانند.
ص : 254
1) -آیه 122 و 123 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
123- بیان آیه 122
اشاره
قرائت
میتا:اهل مدینه و یعقوب این کلمه را به تشدید و دیگران بدون تشدید خوانده اند ابو عبیده گوید:میته بدون تشدید،مخفف
میته با تشدید است.ابو العلاي غسانی گوید:
لیس من مات فاستراح بمیت
انما المیت میت الاحیاء
انما المیت من یعیش کئیبا
کاسفا باله قلیل الرجاء
یعنی:کسی که بمیرد و آسوده شود،مرده نیست.مرده،کسی است که دلی گرفته و غمگین و ناامید دارد.یاء دوم در این کلمه
که منقلب از واو است،حذف شده.
لغت
شاعر گوید: « احامره و اساوره » نیز بکار می رود.مثل « اکابره » اکابر:جمع اکبر.این جمع بصورت
ان الاحامره الثلاثه اهلکت
مالی و کنت بهن قدما مولعا
الخمر و اللحم السمین احبه
و الزعفران و قد ابیت مردعا
یعنی:سه سرخی که از دیر زمانی به آنها عشق می ورزیده ام،مال مرا تباه کردند:
شراب و گوشت فربه و زعفران.
اعراب
أَ وَ مَنْ
:همزة استفهام داخل بر واو شده و منظور از آن تقریر است.
و ممکن است « جعلنا » مجرمیها:ممکن است منصوب و مفعول «... ذلِکَ زُیِّنَ 􀀀 کَ » کذلک:کاف در محل نصب و عطف است بر
باشد. « اکابر » مضاف الیه
شأن نزول
گفته اند:آیۀ اول دربارة حمزه بن عبد المطلب و ابو جهل بن هشام نازل شده
ص : 255
است.ابو جهل پیامبر را می آزرد این مطلب بگوش حمزه که هنوز مسلمان نشده بود، رسید،با خشم و غضب،در حالی که
کمانی بدست داشت نزد ابو جهل آمد و کمان را بر سرش زد.سپس ایمان آورد.این قول از ابن عباس است.
عکرمه گوید:این آیه درباره عمار-وقتی که ایمان آورد-و ابو جهل نازل شده است.از امام باقر ع نیز روایت شده است.
ضحاك گوید:دربارة عمر بن الخطاب نازل شده است.
برخی گویند:این آیه،عام است و شامل هر مؤمن و کافري میشود.این قول از حسن و جماعتی است و بهتر است،زیرا فایدة آن
بیشتر و اقوال دیگر را هم جامع است.
مقصود
اکنون خداوند دربارة دو فرقۀ مؤمن و مشرك،می فرماید:
ا􀀀 خارِجٍ مِنْه 􀀀 ماتِ لَیْسَ بِ 􀀀 النّ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُ
اسِ􀀀 ی بِهِ فِی ا لَهُ نُوراً مَْشِی 􀀀 اهُ وَ جَعَلْن 􀀀 ک مَیْتاً فَأَحْیَیْن انَ 􀀀 م أَ وَ نَْ
:در این آیه،خداوند کفر را تشبیه به مرگ و ایمان را تشبیه به حیات کرده است،این مطلب از ابن عباس و حسن و مجاهد
است.برخی گفته اند:
منظور این است که او نطفۀ بیجان بوده که خداوند به او حیات بخشیده است.مقصود از نوري که در این آیه،فرا راه هدایت
یافتگان زنده دل معرفی شده است،برخی گفته اند:
علم و حکمت است.علت اینست که علم و حکمت را نور و جهل را ظلمت می داند،این است که علم انسان را بسوي رشد و
کمال رهنمون میشود،همانطوري که نور در راه ها انسان را راهنماست.مجاهد گوید:مقصود از این نور قرآن است.ابن عباس
گوید:
ایمان است.بهر صورت می فرماید:آیا آن مرده اي که ما حیاتش بخشیده و برایش نوري قرار داده ایم که با آن در میان مردم
راه می رود،همانند کسی است که مثلش مانند مثل کسی است که گرفتار ظلمات گشته،از آن خارج نیست؟مقصود از کسی
که شبیه سرگردان در تاریکیهاست،کافر است که گرفتار ظلمت کفر می باشد.برخی گویند:یعنی کسی که دچار ظلمات کفر
است. اما اینکه این مطلب را بلفظ مثل بیان کرده،براي
ص : 256
اشاره به این است که کافر چنان در ظلمات کفر گرفتار است که ضرب المثل شده است.علت اینکه کافر را مرده می نامند،این
است که از حیات او بهره اي گرفته نمیشود و خودش نیز از زندگی خود بهره مند نمیشود.بنا بر این حال کافر از حال مرده
بدتر است زیرا مرده کاري نمیکند که گرفتار کیفر شود و بدیگران هم زیانی نمی رساند.علت اینکه مؤمن را زنده می
نامد،این است که در حیات وي خودش و دیگران بهره مند می شوند.قرآن کریم در چند جا مؤمن را زنده و کافر را مرده
واتُ (فاطر 22 )علت 􀀀 اءُ وَ لَا الْأَمْ 􀀀 ا یَسْتَوِي الْأَحْی 􀀀 کانَ حَیا (یس 70 ) وَ م 􀀀 ی (روم 52 ) لِیُنْذِرَ مَنْ 􀀀 لا تُسْمِعُ الْمَوْت 􀀀 نامیده است: فَإِنَّکَ
اینکه قرآن و ایمان و علم را نور نامیده این است که:مردم بوسیلۀ اینها راه خود را پیدا می کنند و در تاریکیهاي کفر و
سرگردانی ضلالت،هدایت می- شوند.علت اینکه کفر را ظلمت نامیده،این است که:کافر بوسیلۀ کفر هدایت نمی شود و راه
فاطر ) « ی وَ الْبَصِ یرُ 􀀀 ا یَسْتَوِي الْأَعْم 􀀀 وَ م » : سعادت خود را نمی یابد.به همین دلیل است که در این آیه کافر را نابینا خوانده است
19 :کور و بینا یعنی کافر و مؤمن برابر نیستند.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 کافِرِینَ م 􀀀 ذلِکَ زُیِّنَ لِلْ 􀀀 کَ
:همانطوري که براي مردم مؤمن، ایمان زینت داده شده است،براي مردم کافر هم کفر زینت داده شده تا بکردار زشت خود
مؤمنون 53 .هر حزبی بآنچه دارد شاد است)از ) « ما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ 􀀀 کُلُّ حِزْبٍ بِ » : سرگرم و دلخوش باشند.چنان که می فرماید
حسن روایت شده است که:بخدا سوگند،شیطان و نفس امارة ایشان کفر را در نظرشان آراسته اند،زیرا خداوند
آیه 121 )از این جمله استفاده نمیشود که کسی جز شیطان و خودشان به )« شیطانها بدوستان خود الهام میکنند »: میفرماید
غافر 69 ،زخرف 87 :چگونه ) « فَأَنّ یُؤْفَکُونَ
􀀀
أَنّ یُصْرَفُونَ و ی
􀀀
ی » : آرایشگري کفر پرداخته باشد و این بمنزلۀ این است که می فرماید
منصرف می شوند و چگونه سرگردان می شوند)عرب میگوید:فلان کس از خودش تعجب کرده و با شور و ولع بخود توجه
دارد.
ا􀀀 کابِرَ مُجْرِمِیه 􀀀 ا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ أَ 􀀀 ذلِکَ جَعَلْن 􀀀 وَ کَ
:هم چنان که براي مردم کافر،
ص : 257
کردارشان تزیین یافته است،در هر قریه اي بزرگتران را تبهکاران آن قریه قرار داده ایم.یعنی همانطوري که مؤمنین صاحب نور
ساخته ایم مجرمین را صاحب مکر و نیرنگ قرار دادیم.خلاصه هر کسی را آنچه باید داده ایم.گروهی را بر اثر حسن
اختیارشان، نور و گروهی را بر اثر بدي اختیارشان مکر و گمراهی بخشیده ایم.این نور بخشی و مکر بخشی ما از راه لطف و
کیفر است.مؤمنین از لطف ما برخوردارند و کافران بکیفر ما گرفتار شده اند.علت اینکه،اکابر مجرمین را فقط یاد می کند،این
است که وقتی اکابر در قبضۀ قدرت حق باشند،غیر اکابر نیز هستند.
ا􀀀 لِیَمْکُرُوا فِیه
:یعنی در هر قریه اي که اکابر مجرمین را قرار داده ایم و عاقبت کار آنها مکر و نیرنگ است.شاعر گوید:
فاقسم لو قتلوا مالکا
لکنت لهم حیه راصده
و ام سماك فلا تجزعی
فللموت ما تلد الوالده
یعنی:سوگند که اگر مالک را بکشند،من همچون ماري در کمینم.اي ام سماك،ناله مکن که مادر فرزند را نزاده که سرانجام
بمیرد بلکه باید سرانجام کشته شود.
ا یَشْعُرُونَ 􀀀 إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ م
􀀀
ا یَمْکُرُونَ 􀀀 وَ م
:آنها بخود مکر می کنند و نمیدانند که کیفر آن بخودشان باز می گردد.این درست نیست که انسان بخودش مکر کند،زیرا هر
کس بحیلۀ خود آگاه است ولی اینها بخود مکر می کنند!فایدة آیه این است که:اکابر مجرمین به مؤمنین نیرنگ نمی کنند، تا
بر خداوند غالب آیند،زیرا همین مکاري هم از قدرت خداست که دست آنها را باز گذاشته تا مکر کنند.
پس بر خداوند غالب نمی شوند.
ص : 258
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 124 تا 125
اشاره
ارٌ عِنْدَ 􀀀 سالَتَهُ سَیُصِیبُ اَلَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغ 􀀀 اَللّ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِ
􀀀
اَللّ هُ
􀀀
ا أُوتِیَ رُسُلُ هِ 􀀀 ی مِثْلَ م 􀀀 حَتّ نُؤْت
ی􀀀 نُؤْمِن الُوا لَنْ 􀀀 جاءَتْهُمْ آیَهٌ ق 􀀀 إِذ ا􀀀 و َ
لامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً 􀀀 اَللّ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْ
􀀀
کانُوا یَمْکُرُونَ ( 124 ) فَمَنْ یُرِدِ هُ 􀀀 ما 􀀀 ذابٌ شَدِیدٌ بِ 􀀀 اَللّ وَ عَ
􀀀
هِ
( لا یُؤْمِنُونَ ( 125 􀀀 اَللّ اَلرِّجْسَ عَلَی اَلَّذِینَ
􀀀
ذلِکَ یَجْعَلُ هُ 􀀀 ماءِ کَ 􀀀 ما یَصَّعَّدُ فِی اَلسَّ 􀀀 حَرَجاً کَأَنَّ
(1)
ترجمه
هر گاه نشانی به آنها رسد،گویند هرگز ایمان نیاوریم تا مثل آنچه بر پیامبران خدا نازل شده،بر ما نازل شود.خداوند بجایی که
رسالت خود را قرار می دهد،داناتر است.بزودي بمردمی که تبهکاري کرده اند،نزد خداوند خواري و عذابی سخت می رسد و
این بکیفر نیرنگ ایشان است.
هر که را خدا بخواهد هدایت کند،سینه اش را براي اسلام می گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند،سینه اش را تنگ و
سخت می کند که گویی از آسمان بالا می رود.
خداوند،اینطور پلیدي را بر مردمی که ایمان ندارند،قرار می دهد.
ص : 259
1) -آیه 124 تا 125 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
بیان آیه 124
اشاره
قرائت
خوانده اند.وجه قرائت اول این است که هم بر کم دلالت دارد،هم بر بسیار.زیرا « رسالاته » و دیگران « رسالته » ابن کثیر و حفص
مصدر است.وجه قرائت دوم این است که رسالت خداوند تکرار شده است.
لغت
اجرام:اقدام بر کار زشت و قطع چیزي که باید وصل شود.به گناه نیز جرم و جریمه گفته میشود.
صغار:خواري و مذلتی که موجب کوچکی انسان شود.
اعراب
أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ
در آن عمل نمی کند،زیرا در این صورت،یعنی:در این موضع خدا « اعلم » یا ظرف است یا ظرف نیست.اگر ظرف است « حیث »:
مشکل است و باید اسم باشد و حکم مفعول به را دارد.در این « حیث » داناتر است و این صحیح نیست.بنا بر این ظرف بودن
« أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ » حذف شده است.مثل « حیث » صورت یعنی:خداوند بمواضع رسالات خود داناتر است و حرف جر از
بمعناي اسم بکار رفته است.مثل: « حیث » در ادبیات عرب،گاهی کلمۀ
کان منها حیث تلوي المنطقا
حقفا نقاً مالا علی حقفی نقا
است و نمی تواند ظرف باشد. « کان » در محل نصب و اسم « حیث »، در این شعر
یعنی:گویا جایی که کمربند را می بندي دو تپۀ طولانی و انباشتۀ رمل است که بر دو تپۀ رمل دیگر فرو آمده اند.
اللّ
􀀀
ارٌ عِنْدَ هِ 􀀀 صَغ
ممکن است .« سیصیب » متصل است به « عند » زجاج گوید
ص : 260
باشد. « ثابت » متعلق به صغار باشد یا صفت آن و متعلق به
شان نزول
این آیه دربارة ولید بن مغیره نازل شده است.او می گفت:بخدا اگر نبوت حق بود،من براي نبوت شایسته تر بودم،زیرا سن و
مال من زیادتر است.برخی گفته اند:
دربارة ابو جهل نازل شده است.او می گفت:اولاد عبد مناف در شرف و بزرگی برقابت ما برخاسته اند و کار ما بجایی رسیده
است که مثل دو اسب در میدان مسابقه شده ایم.
می گویند:از ما پیامبري است که به او وحی میشود.به خدا من به او ایمان نمی آورم و هرگز از او پیروي نمی کنم.مگر اینکه
بر ما نیز وحی نازل شود.این قول از مقاتل است.
مقصود
اکنون دربارة گفتار و خواسته هاي اکابر که در آیۀ پیش آنها را مکاران عصیانگر معرفی کرده،پرداخته،می فرماید:
اللّ
􀀀
ا أُوتِیَ رُسُلُ هِ 􀀀 ی مِثْلَ م 􀀀 حَتّ نُؤْت
ی􀀀 نُؤْمِن الُوا لَنْ 􀀀 جاءَتْهُمْ آیَهٌ ق 􀀀 إِذ ا􀀀 و َ
:هر گاه معجزه اي از جانب خداوند بر آنها نازل شود که بر توحید و راستگویی پیامبر دلالت کند،می گویند:ما تصدیق نمی
کنیم و ایمان نمی آوریم تا اینکه همان معجزاتی که بر پیامبران نازل شده است،بر ما نیز نازل شود.این سخن را از روي حسدي
که نسبت به پیامبر داشتند،می گفتند.اکنون در انکار و ردّ گفتار آنان می فرماید:
سالَتَهُ 􀀀 اَللّ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِ
􀀀
هُ
:خداوند از آنها و از همۀ مردم داناتر است و بهتر می داند که چه کسی براي اداي رسالت،شایسته تر است و مصالح مردم با
مبعوث کردن او بهتر رعایت میشود.خداوند می داند که چه کسی وظیفۀ رسالت را با صمیمیت عهده دار میشود و چه کسی
نمیشود.او رسالت خود را بچنین کسی می دهد که زحمات آن را متحمل و در برابر اذیتهاي مردم استقامت کند.اکنون آنها را
تهدید کرده، می فرماید:
اللّ
􀀀
ارٌ عِنْدَ هِ 􀀀 سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغ
:آنان که کافر شدند،یعنی بزرگان
ص : 261
قریه ها که در آیۀ پیش به آنها اشاره شد،بزودي نزد خدا دچار خواري و بدبختی میشوند.اگر چه در دنیا زورمند و مقتدر و
بزرگتر و برتر بوده اند.این معنی از زجاج است.ممکن است منظور این باشد که بزودي آن خواري و بدبختی که پیش خدا
براي آنها مهیا شده است به آنها می رسد.یا اینکه بزودي بمرحله اي می رسند که پیش خداوند خوار شوند.
کانُوا یَمْکُرُونَ 􀀀 ما 􀀀 ذابٌ شَدِیدٌ بِ 􀀀 وَ عَ
:و بپاداش نیرنگهاي دنیوي دچار عذابی سخت خواهند شد.
ص : 262
بیان آیه 125
اشاره
قرائت
به « ضیق » ضیقا:ابن کثر این کلمه را در اینجا و در سورة فرقان به سکون یاء قرائت کرده است و دیگران به تشدید و کسر یاء
به کسر و تشدید یاء است که بحث آن گذشت. « میت » به سکون یاء و « میت » تشدید و کسر یاء مانند
حرجا:اهل مدینه و ابو بکر و سهل به کسر راء و دیگران بفتح راء خوانده اند.
قرائت اول وصف و قرائت دوم مصدر است که جانشین وصف شده است.
بفتح و « یصعد » به تشدید صاد خوانده است.دیگران « یصاعد » یصعد:ابن کثیر این کلمه را به سکون صاد خوانده است.ابو بکر
تشدید صاد و عین خوانده اند.
قرائت اخیر از باب تفعل است که ادغام شده معناي آن این است که آدم گمراه،اسلام بر او سنگین است و این سنگینی را
تدریجاً تحمل می کند.قرائت دوم نیز از باب تفاعل و بهمین معنی است.اصل این کلمه به معناي مشقت و دشواري است.اما
به معناي بالا رفتن است. « صعود » قرائت اول از
لغت
یعنی: « حرجت علی المرأه الصلاه » حرج:تنگناي سخت،حرمت.مثل
نماز بر زن حرام شد.دربارة معانی هدایت و هدي و ضلالت و اضلال و آنچه که جایز است بخدا نسبت داده شود،در سورة
26 ) گفتگو کرده ایم. ) « اسِقِینَ 􀀀 ا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْف 􀀀 وَ م » : بقره،ذیل آیۀ
مقصود
قبلا دربارة مؤمنان و کافران گفتگو کرد.اکنون درباره کیفیت رفتار خود با هر دو دسته،گفتگو کرده،می فرماید:
ص : 263
لامِ􀀀 اللّ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْ
􀀀
فَمَنْ یُرِدِ هُ
:دربارة تفسیر این آیه چند وجه است: 1-مقصود این است که هر که را خدا بخواهد به سوي ثواب و راه بهشت هدایت
کند،تصمیم او را نسبت به اسلام قوي می سازند و براي او انگیزه هایی ایجاد میکند که به اسلام تمسک جوید و وسوسه هاي
شیطانی و خاطره هاي فاسد را از دلش می زداید.اینها را از راه لطف و منت و بپاس اینکه هدایت خدا را پذیرفته است، انجام
: محمد 17 ) « ادَهُمْ هُديً 􀀀 وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا ز » : می دهد.چنان که می فرماید
مریم 76 :خداوند بر هدایت هدایت ) « اللّ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُديً
􀀀
یَزِیدُ هُ » آنان که هدایت یافتند،خدا بر هدایتشان می افزاید)و
یافتگان می افزاید) وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِ لَّهُ یَجْعَلْ صَ دْرَهُ ضَ یِّقاً حَرَجاً :و هر که را خدا بخواهد از ثواب و کرامت خود گمراه
کند،بکیفر بی ایمانیش سینه اش را تنگ و سخت می سازد،بی آنکه مانع ایمانش شود و قدرت را از او سلب کند.بدینترتیب
انشراح ) « أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَكَ » گشایش سینه،پاداشی است که خداوند به افراد می دهد.چنان که به پیامبر گرامی میفرماید
1:آیا سینه ات را گشایش ندادیم)و بدنبال آن به او میفرماید،بار را از دوش تو برداشتیم و نام ترا بلند کردیم.اینها همه پاداشی
است که خداوند در ازاء تحمل بار رسالت،به پیامبر عطا کرده است. اینکه ما هدایت و راهنمایی را بسوي ثواب، معنی
محمد 5:آنان که در راه ) « الَهُمْ 􀀀 مالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْ لِحُ ب 􀀀 اللّ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْ
􀀀
وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ هِ » : کردیم،بدلیل این آیه است
خدا کشته شدند،خدا اعمالشان را گم نمیکند.بزودي آنها را به ثواب هدایت و کارشان را اصلاح میکند)و بدیهی است که
هدایت بعد از کشته شدن چیزي جز ثواب نیست،زیرا پس از مرگ تکلیفی وجود ندارد.در روایت صحیح وارد شده است که
وقتی این آیه نازل شد،از پیامبر گرامی پرسیدند:منظور از گشایش سینه چیست؟فرمود:نوري است که خدا در دل مؤمن می
افکند و سینه اش را بوسیله آن گشایش و روشنی می بخشد.پرسیدند:
آیا این نور نشانه اي دارد،که شناخته شود؟فرمود:آري،توجه به خانۀ جاودانی و کناره گیري از خانۀ فانی و فریبا و آمادگی
براي مرگ پیش از فرا رسیدن آن.
ص : 264
-2 مقصود اینست که هر که را خدا بخواهد بر هدایت استوار بدارد،سینه اش را بپاس ایمان و پذیرش هدایت،می گشاید.گاهی
گفته ایم (فاتحه 5،ما را « راطَ الْمُسْتَقِیمَ 􀀀 اِهْدِنَا الصِّ » مقصود از هدایت،پایدار ماندن و و استواري در آن راه است.چنان که دربارة
در راه راست و استوار و پایدار بدار)و هر که را بر اثر کفر و ترك ایمان،بخواهد بخود واگذارد و میان او و آنچه
میخواهد،خالی گذارد،سینه اش را تنگ و سخت میکند و الطاف خود را از او دریغ می دارد تا سینه اش گشایش نیابد، زیرا بر
اثر پایداري در راه کفر،شایستۀ قبول الطاف حق نیست.
پرسش ما می بینیم که کافر بر کفر خود تنگدل و تنگ سینه نیست.بلکه بر کفر خود خوشدل است.آیا ممکن است در خبر
خداوند،خلاف باشد؟ پاسخ خداوند می فرماید که سینه اش را تنگ می کند و نمی فرماید که در همه حال چنین
است.پیداست که اشخاص کافر گاهی بر اثر شبهه ها و پیدایش شک،چنان تنگدل و ناراحت می شوند که حدي ندارد.در این
حالات است که خداوند،قلب مؤمن را نورانی می کند و به او دلایلی القاء می کند که شک و شبهه از کانون دلش زایل شود
و آسوده گردد.
ظاهر آیه،بیشتر از این اقتضاء نمی کند.
-3 مقصود این است که هر که را خدا بخواهد از هدایت بیشتري که به مؤمن وعده کرده،برخوردار و بهره مند سازد،سینه اش
را براي آن می گشاید،زیرا فایدة آن این است که بر بصیرت مؤمن افزوده میشود.اما کسانی را که خدا میخواهد از آن هدایت
افزونتر محروم سازد و چنان که خود بکفر گراییده اند،آنها را از معرض آن هدایت دور گرداند،سینه شان را تنگ و سخت
می کند که جایی براي پذیرش آن هدایت باقی نماند بدیهی است که هر گاه گشودن سینۀ مؤمن مقتضی برخورداري از
هدایت بیشتر باشد،بستن و تنگ کردن سینۀ کافر،مقتضی محرومیت از آن است.نتیجۀ این بیان این است که مردم براي پذیرش
ایمان و اعراض از کفر،ترغیب می شوند.این بیان
ص : 265
با وجه دوم چندان تفاوتی ندارد.از ابن عباس روایت است که:خداوند دل کافر را تنگ نامیده،زیرا خیر به آن نمی رسد.در
روایت دیگر است که:حکمت به قلب او نمی رسد.
ممکن نیست که مقصود از اضلال،در آیۀ شریفه،دعوت به گمراهی و گمراه کردن و امر بگمراهی یا اجبار بر گمراهی
باشد،زیرا همۀ مسلمین اتفاق دارند بر اینکه خداوند دعوت بگمراهی نمیکند.تا چه رسد به اینکه اجبار کند.خداوند فرعون و
سامري را نکوهش می کند که مردم را گمراه میکردند(سوره طه آیات 79 و 85 )تردیدي نیست که آنها گمراه کردنشان از
راه دعوت و اجبار بوده است.آیا ممکن است کاري که باعث نکوهش دیگران میشود،باعث ستایش خداوند گردد.
ماءِ 􀀀 ما یَصَّعَّدُ فِی السَّ 􀀀 کَأَنَّ
:در اینباره نیز چند وجه است: 1-یعنی:کسی که سینه اش از پذیرش اسلام تنگ و سخت شده است،هر گاه به اسلام دعوتش
می کنند، مثل این است که او را وادار می کنند که به آسمان برود. یا اینکه گویی دلش بر اثر دوري از اسلام و حکمت،در
آسمان صعود می کند.این وجه از زجاج است.
-2 مقصود از سماء،آنچه که بر زمین سایه می افکند نیست.بلکه مقصود چیزي شبیه بگردنۀ مخوفی است که بالا رفتن از آن
دشوار است.می فرماید:چنان سینه اش براي پذیرش اسلام،تنگ و سخت است که گویی او را براي بالا رفتن از چنان قله اي
بمشقت می افکنند.این معنی از ابو علی فارسی است و قریب به آن مطلبی است که از سعید بن جبیر نقل شده است.وي
گوید:یعنی راهی جز به بالا نمی یابد.
-3 یعنی:بر اثر اینکه جدا شدن از مذهبی که دارد،برایش دشوار است،مثل این است که دلش را کنده اند و به آسمان می برند.
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 اللّ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ
􀀀
ذلِکَ یَجْعَلُ هُ 􀀀 کَ
را به معناي عذاب دانسته اند.مجاهد گوید:یعنی چیزي که در آن خیر نیست.می « رجس » :ابن زید و گروهی از فرهنگ نویسان
فرماید:خداوند اینطور عذاب و بدبختی را دامنگیر مردم بی ایمان می کند.
از این جمله برمی آید:که منظور از هدایت و اضلال،اجبار بر هدایت و گمراهی
ص : 266
نیست،زیرا خداوند بیان می کند که اضلالی که در آیه ذکر شده،بوجه کیفر بر کفر است و اگر مقصود،اجبار بر کفر بود،می
فرمود:بدینترتیب،آنان که خدا بر دلشان پلیدي نهاده است،ایمان نمی آورند.نه اینکه پلیدي را بر دل کسانی می نهد که ایمان
استفاده میشود این است که:همانطوري که خداوند آنها را تنگدل می « کذلک » ندارند(دقت کنید) منظور از تشبیهی که از
کند،پلیدي و عذاب نیز بر آنها می افکند.اینها همه از راه استحقاق است.
عیاشی به اسناد خود از ابی بصیر از خیثمه نقل کرده است که امام باقر ع فرمود:
دل هر گاه به حق نرسد،از جایگاه خود حرکت کرده،بگلو می رسد.اما همین که بحق رسید،قرار می گیرد.سپس همین آیه را
( قرائت کرد. ( 1
ص : 267
1) -از این روایت اضطراب و نگرانی و بیقراري افراد بی ایمان و آرامش و قرار و سکون افراد با ایمان استفاده میشود.چنان -1
که آیۀ شریفه نیز همین مطلب را می رساند.
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 126 تا 127
اشاره
( کانُوا یَعْمَلُونَ ( 127 􀀀 ما 􀀀 لامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِ 􀀀 دارُ اَلسَّ 􀀀 اتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ ( 126 ) لَهُمْ 􀀀 راطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآی 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 وَ ه
(1)
ترجمه
این است راه راست پروردگارت.ما آیات را براي مردمی که متذکر شوند، تفصیل داده ایم.براي آنهاست نزد پروردگارشان
خانۀ سلامت.خداوند به پاداش کردارشان،ولیّ و سرپرست آنهاست.
ص : 268
1) -آیه 127 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
127- بیان آیه 126
اشاره
مقصود
اکنون ضمن اشارة به بیان سابق می فرماید:
راطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 وَ ه
:ابن مسعود گوید:یعنی این است قرآن که راه راست و هموار پروردگار است.ابن عباس گوید:یعنی اسلام راه راست خداست.
حال است.با اینکه دلایل حق بسیارند و « مستقیما » اینکه می گوید:راه خدا،براي این است که این راه را او نشان داده است.کلمۀ
یکی نیستند،راه خدا را -که همان دلایل هستند-به استقامت و راست بودن توصیف کرده است،زیرا با همۀ اختلاف و تنوعی
که دارند،همچون یک راه مستقیم،پوینده را بمقصد می رساند.و از تناقض و فساد خالی هستند.
اتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ 􀀀 قَدْ فَصَّلْنَا الْآی
:ما براي مردمی که متذکر شوند و تذکر را پذیرند،آیات را بیان کرده،تمیز می دهیم.علت اینکه بیان آیات را به این طبقه
اختصاص می دهد،این است که آنها هستند که بهره مند می شوند.همانطوري که اهل تقوي هستند که از هدایت خدا استفاده
می دهد.
لامِ􀀀 دارُ السَّ 􀀀 لَهُمْ
: آنها که تذکر را بپذیرند و تدبر کنند و حق را بشناسند،در خانه سلامت که از هر آفت و بلائی تهی است هستند و همچون
دار » اهل جهنم به آفت و بلا گرفتار نیستند.این معنی از زجاج و جبائی است.حسن و سدي گویند:سلام نام خدا و
بهشت است. « السلام
عِنْدَ رَبِّهِمْ
:خانۀ بهشت در پیشگاه خدا براي آنها ضمانت شده است و خداوند بطور حتم آنها را بآن می رساند.چنان که اگر به کسی
بگوئید:ترا پیش من فلان مال است.یعنی من ضامن آن هستم.برخی گویند:یعنی:در آخرت براي ایشان خانۀ
ص : 269
سلامت است که خدا به آنها میدهد.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ما 􀀀 وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِ
:بپاداش کردارهاي پسندیده اي که انجام داده اند،خداوند عهده دار است که به آنها نفع برساند و از زیان حفظ کند.برخی
گویند:یعنی در برابر دشمنان آنها را یاري می کند.برخی گویند:یعنی در دنیا عهده دار است که به آنها توفیق دهد و در
آخرت پاداش.پیداست که منظور از کردار، کردار نیک است.زیرا هر کرداري پاداش ندارد.
ص : 270
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 128 تا 129
اشاره
ا أَجَلَنَا 􀀀 ا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْن 􀀀 اؤُهُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ رَبَّنَا اِسْتَمْتَعَ بَعْضُ ن 􀀀 الَ أَوْلِی 􀀀 ا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ قَدِ اِسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ وَ ق 􀀀 وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ی
ما􀀀 اَلظّ بَعْضاً بِ
􀀀
ذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الِمِینَ 􀀀 اَللّ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ( 128 ) وَ کَ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
ا 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 واکُمْ 􀀀 اَلنّ مَثْ
ار 􀀀 ق الَ 􀀀 ا 􀀀 أَج لَن اَلَّذِي لَّْتَ
( کانُوا یَکْسِبُونَ ( 129 􀀀
(1)
ترجمه
روزي که همۀ آنها را محشور می کند،گوید:اي گروه جن،شما افراد بسیاري از انسانها را گمراه کرده اید.انسانهایی که
دوست آنها بوده اند،گویند:پروردگارا، ما از یکدیگر نفع برده و به اجلی که براي ما معین کرده بودي،رسیدیم.خداوند می
فرماید:آتش براي همیشه جایگاه شماست،مگر آنچه خدا بخواهد.پروردگارت حکیم و داناست.
و همچنین ظالمان را بکیفر کردارشان دوست یکدیگر می گردانیم.
ص : 271
1) -آیه 128 و 129 سوره انعام جزء 7 سوره 6 -1
129- بیان آیه 128
اشاره
قرائت
برمیگردد.و مؤید قرائت دوم « عند ربهم » یحشرهم:حفص و روح به یاء و دیگران به نون خوانده اند.بنا بر قرائت اول ضمیر به
( است.(کهف 47 و طه 124 « ی􀀀 امَهِ أَعْم 􀀀 نَحْشُرُهُ یَوْمَ- الْقِی » و « اهُمْ 􀀀 حَشَرْن »
اعراب
خالدین:زجاج گوید:حال است.
مثوا:ابو علی گوید:این کلمه مصدر است نه ظرف مکان،زیرا ظرف مکان عمل فعل انجام نمی دهد و این کلمه
فاعل مصدر است. « کم » بنا بر این .« النار ذات اقامتکم »: عمل کرده است.یعنی « خالدین » در
مقصود
در دنبالۀ مطالب پیش می فرماید:
ا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ 􀀀 وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ی
:روزي که خداوند جمیع خلق را محشور کرده،گوید:اي گروه جن،شما بسیاري از افراد انسان را گمراه کردید.این معنی از
زجاج است.وي این معنی را از گفته ابن عباس اقتباس کرده است.برخی گویند:منظور فقط حشر جن و انس است،زیرا بدنبال
( آن سخن از ایشان است. ( 1
ا بِبَعْضٍ 􀀀 اؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُن 􀀀 الَ أَوْلِی 􀀀 وَ ق
:انسانهایی که از ایشان پیروي کرده اند،گویند:پروردگارا:ما از یکدیگر نفع برده ایم.دربارة تفسیر این قسمت، چند قول
است: 1-فایده اي که جنیان از انسانها برده اند،این است که:قاید و رئیس
ص : 272
مقدر است. « یقول » 1) -نصب یوم به -1
آنها بوده،انسانها از هوي و هوسشان پیروي کرده اند و فایده اي که انسانها از آنها برده اند، این است که:جنیان لذائذ و
شهوات را در نظرشان آراسته،آنها را به این امور سرگرم کرده اند.
به رئیس »: -2 فایده اي که انسانها از جنیان برده اند،این است که هر گاه کسی میخواست بسفر رود و از جن می ترسید،میگفت
و می رفت و نمی ترسید.این عمل را پناه خواستن از جنیان می دانستند و معتقد بودند که جنیان هم آنها «! این وادي پناه می برم
جن ) « زادُوهُمْ رَهَقاً 􀀀 جالٍ مِنَ الْجِنِّ فَ 􀀀 جالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِ 􀀀 کانَ رِ 􀀀 وَ أَنَّهُ » : را پناه می دهند.چنان که خداوند متعال میفرماید
6:چنین بود که مردانی از آدمیان بمردانی از جنیان پناه می بردند و بر طغیانشان بیفزودند)اما فایده اي که جنیان از آدمیان
بردند،این بود که جنیان معتقد بودند که انسانها بنفع و ضرر ایشان معتقدند و بآنها پناه می برند و از این راه شاد می شدند و
نفع می بردند.این قول از حسن و ابن جریج و زجاج و دیگران است.
-3 محمد بن کعب گوید:مقصود اطاعت پریان و آدمیان از یکدیگر است.
بلخی گوید:احتمال داده میشود که مقصود استفادة افراد انسان از یکدیگر است.نه استفاده جن و انس از یکدیگر.
ا􀀀 ا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَن 􀀀 وَ بَلَغْن
:حسن و سدّي گویند:یعنی ما به اجلی که براي مرگمان تعیین کرده بودي رسیدیم.برخی گویند:مقصود مبعوث شدن و حشر
مردگان است،زیرا این حالت،اجل جزاست.هم چنان که مرگ اجل دنیاست.جبائی گوید:
از این جمله برمی آید که:اجل بیشتر از یکی نیست،زیرا اگر دو اجل بود،لازم می آمد کسی که بمرگ طبیعی نمیرد و کشته
شود،به اجل خود نرسیده باشد.در حالی که از این آیه برمی آید که آنها دسته جمعی می گویند:ما به اجلی که بر ایمان معین
- کرده بودي رسیدیم.علی بن عیسی و دیگر بغدادیان گویند:آیه چنین دلالتی ندارد.مانعی نیست که انسان را دو اجل باشد: 1
اجلی که مرگ انسان در آن واقع میشود 2-اجل محشور شدن یا اجلی که ممکن است انسان تا آن وقت زندگی کند،
ص : 273
ا􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 واکُمْ 􀀀 النّ مَثْ
ار 􀀀 ق الَ 􀀀
:خداوند متعال به آنها می فرماید:آتش محل اقامت شماست و براي همیشه در آن عذاب می شوید.
اللّ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
:مگر آنچه خدا بخواهد.دربارة این استثنا چند قول است: 1-از ابن عباس روایت است که وعید کفار مبهم و نامعلوم بود.سپس
نساء 48 :خداوند گناه شرك را نمی آمرزد) 2-مقصود استثناي از ) « یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ 􀀀 اللّ لا
􀀀
إِنَّ هَ » : بوسیلۀ این آیه معلوم شد
همین روز است.از اینرو فرمود:آنها از روز حشر در جهنم جاودانی هستند.از این « یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ » روز قیامت است.زیرا منظور از
مدت بیکران،مقدار حشر آنها از قبور و مدت حساب،استثنا شده است.
این قول از زجاج است.وي گوید ممکن است استثناء از کیفیت عذاب باشد یعنی مگر آنچه خدا بخواهد که آنها را بچند برابر
عذاب کند.
-3 بازگشت استثنا به مسلمانان گنهکار است.آنها در مشیت خداوند هستند.
اگر بخواهد آنها را عذاب می کند و اگر بخواهد به لطف خویش می بخشد.
-4 عطا گوید:یعنی مگر آنچه خدا بخواهد نسبت به آنان که از کفر باز گشته،ایمان آورده اند.
إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ
:خداوند در کارهاي خود حکیم و بهر چیزي داناست.
برخی گویند:یعنی در کیفر و عفو مردم حکیم و بحال کسانی که مستحق پاداش یا کیفرند و به اندازة استحقاقشان داناست.
کانُوا یَکْسِبُونَ 􀀀 ما 􀀀 الظّ بَعْضاً بِ
􀀀
ذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الِمِینَ 􀀀 وَ کَ
:و همچنین به منظور امتحان،ظالمان را بخود وا می گذاریم و آنها را دوست یکدیگر می کنیم تا به کارهاي یکدیگر علاقه
نشان دهند تا کیفري که به آنها می دهیم،تابع میزان استحقاق آنها باشد،در عین حال همین هم بواسطۀ کرداري است که انجام
داده اند.این معنی از علی بن عیسی است.ابو علی جبائی گوید:یعنی همانطوري که در روز قیامت این ستمکاران جن و انس را
بیکدیگر وا می گذاریم و از آنها تبري می جوییم،ظالمان را نیز بیکدیگر وا می گذاریم و افرادي که از دیگران پیروي کرده
اند به متبوعشان
ص : 274
حواله می کنیم و می گوییم:بروید تا آنها شما را از آتش خلاصی بخشند.هدف اصلی از این بیان این است که به آنها اعلام
کند که در روز قیامت آنان را دوستی نیست که از عذاب،نجاتشان بخشد.دیگران گفته اند:از آنجا که خداوند خصومت و
مجادلۀ میان جن و انس را در روز قیامت بیان کرده بود،فرمود:همانطوري که اینان را در آتش جمع کرده،با یکدیگر
دوستشان کرده ایم،همین کار را با ستمکاران می کنیم تا کیفر کردارشان باشد.ابن عباس گوید:هر گاه خداوند از مردمی
راضی شود، زمان امورشان را به خوبانشان می سپارد و هر گاه بقومی خشم گیرد،بکیفر کارهاي زشت ایشان،زمام امورشان را
به بدانشان می سپارد.همین است معناي این آیه:
رعد 11 :خداوند وضع زندگی قومی را تغییر نمی دهد،جز اینکه باطن خود را ) « ا بِأَنْفُسِهِمْ 􀀀 حَتّ یُغَیِّرُوا م
ی􀀀 بِقَو ا مٍْ 􀀀 لا یُغَیِّرُ م 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ »
تغییر داده،اصلاح کنند) نظیر این مطلب را کلبی از مالک بن دینار روایت کرده است که:در بعضی از کتابهاي حکمت
خواندم که:خداوند متعال می فرماید:من خدایم و صاحب اختیار زمامداران.دل آنها در دست من است.اگر مردم مرا اطاعت
کنند،زمامداران را براي ایشان رحمت قرار می دهم و اگر مرا معصیت کنند،آنها را وسیلۀ گرفتاري و پریشانی ایشان می
گردانم.خود را به نکوهش زمامداران مشغول نکنید،بلکه توبه کنید تا آنها را نسبت به شما بر سر مهر و انصاف آورم.
برخی گویند،منظور این است که میان آنها و هر چه اختیار می کنند،باز گذاشته،آنها را یاري نمی کنیم.قتاده گوید:یعنی بر اثر
آن دوستی و علاقه اي که در میانشان بوده است،آنها را بدنبال یکدیگر وارد جهنم می کنیم.
ص : 275
[ [سوره