گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
ادامه سوره انعام




اشاره
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 148 تا 150
اشاره
ا قُلْ 􀀀 ذاقُوا بَأْسَن 􀀀 حَتّ
ی􀀀 قَب کَذ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ لِْهِمْ لِکَ􀀀 شَی حَرَّمْن مِنْ ءٍْ ا􀀀 لا 􀀀 ا وَ 􀀀 اؤُن 􀀀 لا آب 􀀀 أَشْر وَ کَْنا􀀀 ا 􀀀 اَللّ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 سَیَقُولُ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ
داکُمْ 􀀀 شاءَ لَهَ 􀀀 الِغَهُ فَلَوْ 􀀀 فَلِلّ اَلْحُجَّهُ اَلْب
􀀀
إِلاّ تَخْرُصُ ونَ ( 148 ) قُلْ هِ
􀀀
ا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ 􀀀 هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَن
ا􀀀 اتِن 􀀀 واءَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی 􀀀 لا تَتَّبِعْ أَهْ 􀀀 لا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ 􀀀 ذا فَإِنْ شَهِدُوا فَ 􀀀􀀀 اَللّ حَرَّمَ ه
􀀀
داءَکُمُ اَلَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ هَ 􀀀 أَجْمَعِینَ ( 149 ) قُلْ هَلُمَّ شُهَ
( لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ( 150 􀀀 وَ اَلَّذِینَ
(1)
ترجمه
بزودي مردم مشرك می گویند:اگر خدا میخواست ما و پدرانمان مشرك نمی- شدیم و چیزي را حرام نمیکردیم.گذشتگان
نیز همین طور تکذیب کردند تا بعذاب ما رسیدند.بگو:آیا پیش شما علمی است که براي ما بیرون بیاورید؟شما جز پیرو گمان
نیستید و فقط دروغ می گویید.
بگو:دلیل رسا از آن خداست و اگر میخواست همۀ شما را هدایت می کرد.
بگو:گواهانی که شهادت می دهند که خدا این را حرام کرده،بیاورید.اگر خود شهادت دادند،با آنها شهادت نده و از هواهاي
مردمی که آیات ما را تکذیب کردند و مردمی که به آخرت ایمان ندارند و براي خدا مثل قرار می دهند،پیروي نکن.
ص : 3
1) آیه 148 و 149 و 150 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
150-149- بیان آیه 148
اشاره
لغت
بآن ملحق شده و براي مفرد و مثنّی و جمع بکار می رود.برخی از عرب این « لم » هلّم:زجاج گوید:اصل این کلمه هاء است که
کلمه را بصورت مثنّی و جمع و مؤنث نیز بکار می برند.ابو علی گوید:این کلمه اسم فعل و هاء آن براي تنبیه است.یعنی
بیاورید.
مقصود
سابقا عقاید فاسد مشرکین را رد کرد و در این آیه گفتار فاسد آنها را.می فرماید:
ا مِنْ شَیْءٍ 􀀀 لا حَرَّمْن 􀀀 ا وَ 􀀀 اؤُن 􀀀 لا آب 􀀀 ا وَ 􀀀 ا أَشْرَکْن 􀀀 اللّ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ
:
بزودي مردم مشرك براي باقی ماندن خود بر شرك و تحریم آنچه خدا حلال کرده است، به گفتگو و استدلال
پرداخته،گویند:اگر خدا میخواست که ما مشرك نشویم و چیزهاي حلال را حرام نکنیم،ما و پدرانمان مشرك نمی شدیم و
چیزي را حرام نمیکردیم.
اکنون به تکذیب گفتار آنها پرداخته،می فرماید:
ذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ 􀀀 کَ
:همینطوري که اینان زبان به تکذیب گشوده اند، گذشتگانشان نیز تکذیب میکردند.تکذیبشان این بود که پیامبر خدا را که
میگفت:
خدا شما را امر به توحید و ترك شرك و ترك تحریم حیوانات کرده،تکذیب می کردند و می گفتند:خدا همینها را از ما
خواسته و اگر چیز دیگري خواسته بود،همان چیز را انجام میدادیم.این بود تکذیب ایشان.
ا􀀀 ذاقُوا بَأْسَن 􀀀 حَتّ
ی􀀀
:گذشتگان سر انجام بعذاب ما رسیدند.برخی گویند:یعنی عذاب آنها در همین دنیا گریبانگیرشان شد.چشیدن عذاب،دلیل این
است که مقدمۀ آن است و در آخرت عذاب براي آنها مهیا شده است.زیرا چشیدن هر چیزي اول ادراك آن است.
ص : 4
ا􀀀 قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَن
:در جواب آنها که شرك را به مشیت خدا می دانند،بگو:آیا براي اثبات گفتار خود دلیل قطعی دارید یا به آنچه می گویید،
علم دارید که براي ما بیرون بیاورید؟مقصود این است که آنها براي اثبات گفتار خود هیچگونه دلیلی ندارند و گفتارشان
باطل است.سپس براي تاکید ردّ گفتار آنها می فرماید:
إِلاّ تَخْرُصُونَ
􀀀
إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ
:شما در آنچه می گویید فقط پیرو گمانید و فقط بخدا دروغ می بندید.
این آیه دلالت روشن دارد بر اینکه خداوند خواهان معصیت و کفر نیست و نیز آشکارا گفتار کسانی که اینها را بخدا نسبت
می دهند،تکذیب می کند.علاوه بر این دلایل عقلی ثابت کرده اند که خداوند از ارادة کار زشت و هر گونه صفت نقصی
منزه است.
الِغَهُ 􀀀 فَلِلّ الْحُجَّهُ الْب
􀀀
قُلْ هِ
:هر گاه اینها از اثبات گفتار خود عاجز شدند،بآنها بگو:
دلیل آشکار و صحیح که مصحح احکام باشد،پیش خداوند است.حجت به معناي قصد اثبات حکم و بالغه یعنی بحدي رسیده
آن دلیلی است که هر کس به آن متوسل شود،هر گونه شک و شبهه اي را « حجه بالغه » است که عذري باقی نمی گذارد.پس
ریشه کن می کند.
حجت خدا صحیح و رساست،زیرا او حجتش بر حق و مفید علم است.
داکُمْ أَجْمَعِینَ 􀀀 شاءَ لَهَ 􀀀 فَلَوْ
:اگر خدا میخواست شما را اجبار میکرد که همگی ایمان بیاورید. لکن این کار را نمی کند.زیرا اجبار با تکلیف که امر
اختیاري است، سازش ندارد.این مشیت با مشیتی که در آیۀ پیش بود فرق دارد،زیرا خداوند اوّلی را ردّ و دومی را اثبات
کرد.در آنجا مشیت خداوند تعلق گرفته بود که به اختیار خود مشرك شوند نه به اجبار خدا.اگر خدا می خواست کسی را
اجبار کند،اجبار بر هدایت می کرد،نه شرك.پس اولی قابل قبول نیست ولی دومی قابل قبول است.برخی گویند:
مقصود این است که:اگر خدا می خواست شما را به رسیدن به پاداش و بهشت هدایت میکرد،بدون اینکه شما را در معرض
تکلیف قرار دهد.لکن این کار را نکرد.بلکه شما را در معرض تکلیف و ثوابی قرار داد که نتیجۀ عمل شما باشد،نه ابتدایی.اگر
عقیدة
ص : 5
جبریان صحیح بود،حق با کفار بود که آنچه کرده و گفته اند،طبق مشیت خدا بوده و اطاعت ارادة او کرده اند و حق با
خداوند نبوده،زیرا خود در آنها کفر آفریده و از آنها کفر خواسته است.اکنون این نکته را بیان می کند که آنها براي اثبات
عقیدة خود نه دلیلی عقلی دارند،نه دلیل سمعی.بدیهی است که چنین عقیده اي فاسد است:
ذا􀀀􀀀 اللّ حَرَّمَ ه
􀀀
داءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ هَ 􀀀 قُلْ هَلُمَّ شُهَ
:به آنها بگو:گواهان خود را بیاورید تا شهادت دهند که گفتار شما صحیح است و خداوند آنچه را شما حرام می
شمارید،حرام کرده است.
لا تَشْهَدْ مَعَهُمْ 􀀀 فَإِنْ شَهِدُوا فَ
:اگر شاهدي نیافتند و ناچار خودشان شهادت دادند، تو با آنها شهادت نده،زیرا شهادت آنها باطل است.
پرسش چرا آنها را به شهادت دعوت کرده،سپس پیامبر را از شهادت با آنها منع کرد؟ پاسخ خداوند دستور داد که آنها
شاهدان عادلی بیاورند که به نفع آنها شهادت دهند،بدیهی است که هر گاه چنین شاهدانی نیافتند و خواستند خودشان
شهادت دهند، پیامبر باید شهادت آنها را نپذیرد و با آنها شهادت ندهد زیرا گفتار آنها صرف دعواست و از صواب بدور
است.
برخی گویند:دستور خداوند بود که گواهانی از غیر عرب بیاورند.اما هیچ غیر عربی بنفع آنها که عقایدي مخصوص بخود
داشتند،شهادت نمیداد.
ا􀀀 اتِن 􀀀 واءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی 􀀀 لا تَتَّبِعْ أَهْ 􀀀 وَ
:خطاب به پیامبر و مقصود امت است.یعنی به مذهب کسی که تابع هواي نفس است،معتقد نباش.مذهب ممکنست از جهاتی
تابع هواي نفس باشد:یکی اینکه انسان از گذشتگان تقلید کند.دیگر اینکه هر شبهه اي را بخیال اینکه صحیح ست،بپذیرد.در
حالی که اگر بعقل خود رجوع کند،به باطل بودن آن پی می برد.دیگر اینکه براي فرار از زحمت دقت نکند و تابع مذهبی
فاسد بشود.دیگر اینکه با مذهبی بزرگ شده و خو گرفته باشد
ص : 6
و حالا برایش دشوار باشد که از آن جدا شود.هیچیک از اینها مورد دلپسند عقل نیست.
لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ 􀀀 وَ الَّذِینَ
:همچنین از هواي نفسانی کسانی که به آخرت ایمان ندارند،پیروي مکن.فرقۀ اول که تکذیب آیات میکنند و فرقۀ دوم که به
آخرت ایمان ندارند،یکی هستند.مع الوصف آنها را جدا گانه ذکر میکند، تا نشان دهد که کفر داراي وجوهی است،گاهی
کفر با اقرار به آخرت توام است.
مثل کفر اهل کتاب و گاهی با انکار آن.مثل کفر بت پرستان.
وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ
:و آنان که براي خدا مثل و مانند قرار می دهند.
از این آیه استفاده میشود که تقلید غلط است،زیرا خداوند از کفار میخواهد که براي اثبات گفتار خود دلیلی بیاورند و عجز
آنها دلیل بطلان عقیدة و قولشان قرار می دهد.این خود دلیل است بر اینکه انسان باید تابع دلیل باشد نه تابع هواي نفس.
ص : 7
[ [سوره الأنعام ( 6): آیه 151
اشاره
إِیّ وَ
اهُم 􀀀 إِمْلا نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ قٍ􀀀 أَو مِنْ لْاد􀀀 لا تَقْتُلُوا کَُمْ 􀀀 إِح وَ ساناً 􀀀 والِدَیْنِ ْ 􀀀 أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْ
􀀀
ا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ 􀀀 الَوْا أَتْلُ م 􀀀 قُلْ تَع
( وَصّ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( 151
اکُم 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 إِلاّ بِالْحَقِّ
􀀀
اَللّ
􀀀
لا تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 ا بَطَنَ وَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀 واحِشَ م 􀀀 لا تَقْرَبُوا اَلْفَ 􀀀
(1)
ترجمه
بگو:بیائید تا آنچه خدایتان بر شما حرام کرده،قرائت کنم:چیزي را شریک خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و
فرزندانتان را از ترس فقر نکشید که ما شما و ایشان را روزي می دهیم و بزشتی هاي آشکار و پنهان نزدیک نشوید و نفسی را
که خدا محترم شمرده است،جز بحق نکشید.این است وصیتی که خدا به شما می کند، براي اینکه عقل خود را بکار اندازید.
ص : 8
1) آیۀ 151 سورة انعام جزء 8 سوره 6 -1
بیان آیه 151
اشاره
لغت
تعالوا:مشتق از علو است،بنا بر این فرض که دعوت کننده در بالا باشد و دیگري را ببالا بخواند.اگر چه واقعاً در بالا نباشد.
تلاوه:قرائت املاق:تهیدستی.تملّق یعنی کوشش در راه جلب منفعت.
فواحش:جمع فاحشه،زشتی بزرگ.فرق فاحشه و قبیح این است که به زشتی هاي کوچک،قبیح گفته میشود نه فاحشه.
اعراب
ا حَرَّمَ... 􀀀م
موصوله است. « ما » در اینصورت « اتل » :مفعول
أَلاّ تُشْرِکُوا
􀀀
ممکن است فعل نفی یا فعل « لا تشرکوا » . محذوف « اوصیکم » محذوف یا منصوب به « اتل » :منصوب بحذف لام یا منصوب به
إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ » : که نهی است بر آن صحیح است.چنان که می فرماید « لا تقتلوا » نهی باشد.در صورتی که نفی باشد،عطف
.( انعام 14 ) « لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 􀀀 أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ
و « ا حَرَّمَ 􀀀م» بنا بر فتح همزه،عطف است بر « راطِی 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 وَ أَنَّ ه » آیۀ 154 )ادامه دارد،زیرا ) « اءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ 􀀀 بِلِق » تا « الَوْا 􀀀 قُلْ تَع » دنبالۀ
است. «... قل ثم » به تقدیر « ا􀀀 ثُمَّ آتَیْن » است.همچنین «... قل ان هذا صراطی » بنا بر کسر آن به تقدیر
مقصود
قبلا عقیدة مشرکین را در بارة محرمات شرح داد.اکنون به بیان آنچه واقعاً حرام
ص : 9
است،پرداخته،می فرماید:
ا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ 􀀀 الَوْا أَتْلُ م 􀀀 قُلْ تَع
:به این مشرکین بگو:بیائید تا آنچه خداوند بر شما حرام کرده است،براي شما قرائت کنم.
أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً
􀀀
( :به شما دستور داده است که چیزي شریک خدا قرار ندهید. ( 1
ساناً 􀀀 والِدَیْنِ إِحْ 􀀀 وَ بِالْ
:و شما را وصیت کرده اند که در بارة پدر و مادر نیکی کنید.
از آنجا که نعمت وجود پدر و مادر از لحاظ اهمیت،بعد از نعمتهایی الهی قرار دارد،بعد از امر بعبادت خدا،دستور احسان در
( بارة آنها می دهید. ( 2
لاقٍ􀀀 لادَکُمْ مِنْ إِمْ 􀀀 لا تَقْتُلُوا أَوْ 􀀀 وَ
:ابن عباس و دیگران گویند:یعنی فرزندان را از ترس فقر نکشید.
إِیّ
اهُم 􀀀 نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ :رزق شما و آنها بر عهدة ماست.
ا بَطَنَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀 واحِشَ م 􀀀 لا تَقْرَبُوا الْفَ 􀀀 وَ
:بکارهاي زشت و معصیتهاي ظاهر و باطن نزدیک نشوید.این معنی از حسن است.ابن عباس و ضحاك و سدّي گویند:آنها
زناي پنهانی را گناه نمی دانستند و از زناي آشکار منع می کردند خداوند از هر دو منع کرد.قریب بهمین مضمون از امام باقر
ع نقل شده است که گناه آشکار، زنا و گناه پنهان روایت دوستی است.برخی گفته اند:گناه ظاهر کار اعضاي بدن و گناه
باطن کار دل است.مقصود این است که همۀ گناهان را باید ترك کرد.
إِلاّ بِالْحَقِّ
􀀀
اللّ
􀀀
لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 وَ
است.لکن جداگانه ذکر می کند،تا اهمیت آن را خاطر نشان « فواحش » :شخص بیگناه را نکشید.آدم کشی نیز داخل در
سازد.مقصود این است که مسلمان و کسانی که با مسلمانان معاهده دارند، نباید کشت.قتل در سه مورد جایز است:قتل
قصاص،قتل بواسطۀ زناي محصنه و قتل
ص : 10
معنی تفاوتی ندارد. (« مثل علیکم انفسکم ») باشد « علیکم ان لا تشرکوا » 1) بنا بر این فعل نفی یا نهی یا بتقدیر -1
«... اوصی بالوالدین » لذا جملۀ فوق یعنی « اوصی بالتحریم » استفاده میشود « حرم » 2) -از معناي -2
بواسطۀ کفر بعد از ایمان.کشتن افرادي که قتلشان حرام است،در این سه مورد جایز است.اما کافر حربی از اول قتلش حرام
نیست.
وَصّ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
اکُم 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀
:این خطاب متوجه تمام انسانهاست.یعنی آنچه در این آیه بیان شد،اوامر خداوند است به شما،تا عقل خود را در مورد آنها
بکار اندازید،حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام بشمارید.
استفاده میشود « أَلاّ تُشْرِکُوا
􀀀
» در تقدیر بوده است، 2-از جملۀ « وصیت » بر می آید که از اول آیه « وصاکم » -1 از ذکر کلمۀ ***
که تکلیف همانطوري که بفعل تعلق می گیرد،به ترك هم تعلق می گیرد و هر دو آنها ثواب و عقاب دارند.این مطلب،طبق
مذهب ماست.
ص : 11
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 152 تا 153
اشاره
ذا قُلْتُمْ 􀀀 ا وَ إِ 􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
لا نُکَلِّفُ نَفْساً 􀀀 زانَ بِالْقِسْطِ 􀀀 حَتّ یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِی
ی􀀀 أَح إِلاّ بِالَّتِی هِیَ سَْنُ
􀀀
الَ اَلْیَتِیمِ 􀀀 تَقْرَبُوا م 􀀀 وَ لا
لا تَتَّبِعُوا 􀀀 راطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 وَصّ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ( 152 ) وَ أَنَّ ه
اکُم 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 اَللّ أَوْفُوا
􀀀
ی وَ بِعَهْدِ هِ 􀀀 ذا قُرْب 􀀀 کانَ 􀀀 فَاعْدِلُوا وَ لَوْ
( وَصّ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 153
اکُم 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ
(1)
ترجمه
بمال یتیم،جز بطریقی که نیکوتر است نزدیک نشوید تا بقوت و کمال خود برسد و پیمانه و وزن را بعدالت تمام کنید.ما هر
کسی را جز به اندازة قدرتش تکلیف نمی کنیم.هر گاه سخنی می گویید،عدالت کنید،اگر چه نسبت بخویشاوندي باشد و
بعهد خداوند وفا کنید.این است آنچه خداوند به شما توصیه می کند،براي اینکه متذکر شوید.این است راه راست من.این راه
را دنبال کنید و راه هاي دیگر را دنبال نکنید که شما را از راه او جدا می کند.این است توصیه اي که خدا به شما می کند
براي اینکه تقوي کنید.
ص : 12
1) -سوره انعام آیۀ 152 و 153 جزء 8 سوره 6 -1
153- بیان آیه 152
اشاره
قرائت
تذکرون:کوفیان جز ابو بکر همه جا به تخفیف ذال خوانده اند،دیگران به تشدید خوانده اند.هر دو قرائت بنا بر این که فعل از
باب تفعل باشد.قرائت اول بنا بر حذف تاء اول و قرائت دوم بنا بر ادغام تاء دوم در ذال است.
کوفیان جز عاصم بکسر همزه و دیگران بفتح خوانده اند،ابن عامر و یعقوب نون را ساکن خوانده اند.فتح همزه بتقدیر « و ان »
خبر « هذا صراطی » ضمیر قصه و حدیث مقدر تا اسم آن باشد و جملۀ مبتدا و خبر « ان » لام است. در مورد قرائت اخیر باید بعد از
عاطفه و بنا بر فتحه آن،زایده است. « فاتبعوه » فاء در « ان » آن است.بنا بر کسرة همزه
صراطی:ابن عامر بفتح یاء خوانده است.ابن کثیر و ابن عامر به سین و حمزه بین صاد و زاء قرائت کرده اند.
لغت
یعنی بر آمدن روز. « شدّ نهار » یعنی قوت جوانی.چنان که « شر » جمع « اشر » مثل « شدّ » اشد:جمع
ذکر:یاد آوري.این کلمه بفتح و کسر ذال صحیح است.فعل آن متعدي بیک مفعول میشود.اما هر گاه بباب تفعیل رود،متعدي
بدو مفعول میشود.
شاعر گوید:
یذکرینک حنین العجول
و نوح الحمامه تدعو هدیلا
یعنی:آهنگ شتر و کبوتر مرا بیاد تو می اندازد.باب تفعل آن براي مطاوعه است.
ص : 13
مقصود
بدنبال مطالبی که پیامبر باید بر آنها قرائت کند،می فرماید:
إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ
􀀀
الَ الْیَتِیمِ 􀀀 لا تَقْرَبُوا م 􀀀 وَ
:مقصود از نزدیک شدن تصرف است.البته تصرف در مال هیچکس نمی توان کرد.لکن علت اینکه فقط از تصرف در مال
یتیم منع می کند،این است که او نمی تواند از خود دفاع کند و بهمین جهت است که افراد بی بند و بار،در مال آنها بیشتر طمع
می کنند،تنها بیک شرط تصرف در مال یتیم مجاز است و آن در صورتی است که تصرف کننده،راهی نیکوتر و پسندیده تر
انتخاب کند.در باره اینکه منظور از این راه نیکوتر،چیست؟اختلاف است: 1-مجاهد و ضحاك و سدي گویند:منظور این است
که مال را بوسیلۀ تجارت، افزایش دهند 2-ابن زید و جبائی گویند:منظور این است که قیم به اندازة خوراك خود از روي آن
بر دارد،نه پوشاك 3-مقصود این است که مال را نگهداري کند تا یتیم بزرگ شود.
حَتّ یَبْلُغَ أَشُدَّهُ
ی􀀀
:تا وقتی که به نیروي خود برسد.در بارة معناي آن اختلاف است.شعبی گوید:مقصود بالغ شدن است.برخی گویند:مقصود
هیجده ساله شدن است.
نسخ شده است.(نساء 6:یتیمان را بیازمایید تا « کاحَ 􀀀 ذا بَلَغُوا النِّ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 » سد گوید:منظور سی ساله شدن است.لکن بوسیلۀ آیۀ يّ
وقتی که به سن زناشویی برسند)ابو حنیفه گوید:هر گاه به 25 سال رسید،مال را به او تسلیم می کنند.قبل از این سن،در
صورتی که رشد نداشته باشد،نمی توان ما را به او تسلیم کرد.برخی گفته اند:حدي براي سن او نیست،بلکه هر گاه به سن
بلوغ رسید و عقل او کامل شد و معلوم شد که براي حفظ مال رشد کافی دارد،مال را به او تسلیم می کنند این قول اقوي
است.تنها بلوغ یتیم، براي تسلیم مال به او کافی نیست.نظر قرآن کریم این است که تصرف بغیر احسن هنگامی رواست که
یتیم از نظر بلوغ و عقل و رشد،بمرحلۀ کمال رسیده باشد.در این صورت می توان مسئولیت حفظ مال را به او واگذار کرد و
وَ» : در مال او تصرف کرد.چنان که می فرماید « احسن » باشد،اما در غیر این صورت،حتماً باید بطور « غیر احسن » لو اینکه تصرف
نساء 6:مال آنها را از روي ) « داراً أَنْ یَکْبَرُوا 􀀀 رافاً وَ بِ 􀀀 ا إِسْ 􀀀 لا تَأْکُلُوه 􀀀
ص : 14
زانَ بِالْقِسْطِ :پیمانه و وزن را عادلانه انجام دهید و چیزي از حق 􀀀 اسراف و تجاوز نخورید تا کبیر شوند) وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِی
کسی کم نکنید.
ا􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
لا نُکَلِّفُ نَفْساً 􀀀
:ما هر کسی را باندازة قدرتش تکلیف می کنیم.از آنجا که ممکن است تصور شود که تعدیل در وزن وکیل،ممکن است
دشوار و محال باشد (زیرا ممکن است مثلا چند دانه گندم،بنا حق از مال کسی تضییع شود و جلوگیري از چنین تضییعی کاري
است دشوار بلکه محال)از اینرو می فرماید:آنچه از شما می خواهیم، این است که تا سرحد امکان از تضییع حق دیگران در
موقع کیل و وزن جلو گیري کنید.
ی􀀀 ذا قُرْب 􀀀 کانَ 􀀀 ذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ 􀀀 وَ إِ
:هر گاه مطلبی را بزبان می آورید، رعایت عدالت را بکنید،و لو اینکه ممکن است بزیان یکی از خویشاوندان شما تمام
شود.البته تنها در سخن گفتن رعایت عدالت واجب نیست،بلکه در کارها نیز باید عادل بود.اما علت اینکه فقط گفتن را در
اینجا ذکر می کند،این است که هر کس در گفتار خود عادل باشد،در کردار نیز عادل است.برخی گویند:یعنی هر گاه
شهادت می دهید یا حکم می کنید،اگر چه بزیان یکی از خویشان شما باشد،رعایت عدالت کنید.این جمله با همۀ کوتاهی،از
دستورات جامعی است که شامل:اقرار،شهادت، وصیت،فتوي،قضاوت،احکام و مذاهب،امر بمعروف و نهی از منکر می شود.
اللّ أَوْفُوا
􀀀
وَ بِعَهْدِ هِ
دو قول است. « عهد خدا » :به عهد خدا وفا کنید.در بارة معناي
-1 هر چه خداوند بر بندگان واجب کرده،عهد اوست که باید به آن وفا کرد و دستورات او را بکار برد 2-مقصود نذر و عهد
است که هر گاه در غیر معصیت خدا باشد،باید وفا کرد.بنا بر این یعنی بعهدي که با خدا بسته اید وفا کنید.
وَصّ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
اکُم 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀
:دستوراتی که در مورد مال یتیم و کامل دادن کیل و وزن،باندازة قدرت و گفتار بحق و راستی و وفاي بعهد داده شد،وصیت
خداوند است به شما تا متذکر شوید و از انجام آنها غفلت نکنید.
راطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 وَ أَنَّ ه
:این است راه راست و خالی از انحراف
ص : 15
و ناهمواري من.این راه را دنبال کنید.در این راه هر چه حلال است،حلال و هر چه حرام است،حرام بشمارید و معتقد باشید
که دستوراتی که به شما داده میشود،صحیح است.
ابن عباس گوید:منظور این است که این دین حنیف من محکمترین و بهترین ادیان است.برخی گویند:منظور این است که این
آیات که در بارة حلال و حرام،ذکر شده است، راه من است،راهی که هر کس بپیماید به پاداش و نعمتهاي بهشت می رسد.
لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ 􀀀 وَ
:مجاهد گوید:یعنی راه هاي کفر و بدعت و شبهات را دنبال نکنید که شما را از راهی که خدا براي شما پسندیده و برگزیده و
به پیمودن آن توصیه کرده،منحرف می سازد.ابن عباس گوید:منظور این است که باید از پیمودن راه یهودیت و مسیحیت و
زردشتی و بت پرستی خودداري کرد،زیرا این راه ها راه خدا نیستند.
وَصّ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
اکُم 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀
:خداوند شما را اینطور توصیه می کند،تا با اجتناب از معصیت،از کیفر او بپرهیزید.
ابن عباس گوید:این آیات،از آیات محکمۀ قرآن هستند و نسخ نشده اند.در تمام ادیان آسمانی این دستورات بنوع انسان داده
هستند که هر کس به آنها عمل کند،داخل بهشت و هر کس آنها را « ام الکتاب » شده و اختصاصی باسلام ندارد.این آیات
اللّ
􀀀
ترك کند،داخل جهنم می شود.کعب الاحبار یهودي گفته است:بخدا اول چیزي که در تورات آمده،این است: بِسْمِ هِ
ا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ... 􀀀 الَوْا أَتْلُ م 􀀀 منِ الرَّحِیمِ . قُلْ تَع 􀀀 الرَّحْ
ص : 16
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 154 تا 155
اشاره
ذا􀀀􀀀 اءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ( 154 ) وَ ه 􀀀 ماماً عَلَی اَلَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِ یلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَهً لَعَلَّهُمْ بِلِق 􀀀 ابَ تَ 􀀀 ا مُوسَی اَلْکِت 􀀀 ثُمَّ آتَیْن
( ارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اِتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ( 155 􀀀 اهُ مُب 􀀀 ابٌ أَنْزَلْن 􀀀 کِت
(1)
ترجمه
آن گاه بموسی تورات دادیم تا بر آنکه نیکی کرد نعمت خود را تمام کنیم و تفصیل همه چیز و هدایت و رحمت باشد.براي
اینکه بملاقات پروردگارشان ایمان آورند.
این است کتاب پر خیري که نازل کرده ایم.از آن پیروي کنید و بپرهیزید،تا به شما رحم شود.
ص : 17
1) -آیه 154 و 155 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
155- بیان آیه 154
اشاره
قرائت
احسن:در قرائت غیر مشهور به رفع خوانده شده است.در این صورت خبر مبتداي محذوف است و فصیح نیست،زیرا حذف
در محل رفع و صفت « انزلناه » . بنا بر این است که مفعول له باشد « تفصیلا » و « تماما » عاید در اینجا وجهی ندارد.نصب
است. « کتاب »
مقصود
ابَ􀀀 ا مُوسَی الْکِت 􀀀 ثُمَّ آتَیْن
براي تاخیر و مهلت بکار می رود،در حالی که تورات موسی سالها پیش از قرآن نازل شده است.از اینرو در توجیه « ثم » :کلمۀ
یعنی سپس اي محمد بگو:به «... ثم قل یا محمد آتینا »: این مطلب وجوهی گفته اند: 1-زجاج گوید:چیزي حذف شده است.یعنی
یعنی:سپس بشما قرائت کنم که «... ثم اتل علیکم آتینا » است. 2-بتقدیر « الَوْا 􀀀 قُلْ تَع » بقرینۀ « قل » موسی تورات نازل کردیم.حذف
ثم اخبرکم انه » به موسی تورات دادیم. 3-مقصود عطف خبري بر خبري است نه عطف معنایی بر معنایی.یعنی
یعنی:سپس بشما بگویم که... «... اعطی
شاعر گوید:
و لقد ساد ثم ساد ابوه
ثم قد ساد قبل ذلک جده
یعنی:به شما بگویم او سروري کرد.سپس به شما بگویم که پدرش،سپس بشما بگویم که جدش.(از این شعر بخوبی بر می آید
آیه ) «... حاقَ 􀀀 ا لَهُ إِسْ 􀀀 وَ وَهَبْن » : عطف کرده است) 4-این آیه متصل است بداستان ابراهیم که فرمود « ثم » که شاعر سه خبر را بوسیلۀ
84 )زیرا در آنجا نعمتهایی که به ابراهیم بخشیده بود،ذکر کرد و در اینجا نیز دنبالۀ همان نعمتها را ذکر می کند،زیرا موسی نیز
از اولاد ابراهیم است.این وجه از ابو مسلم و مورد قبول مغربی است.
ص : 18
ماماً عَلَی الَّذِي أَحْسَنَ 􀀀تَ
:در بارة این قسمت نیز وجوهی گفته اند: 1-ربیع و فراء گویند:یعنی تورات را بموسی دادیم تا احسان او کامل شود و در
-3.( آخرت به پاداش کامل برسد. 2-مجاهد گوید:یعنی تورات را به موسی دادیم تا نعمت خود را بر نیکو کاران تمام کنیم ( 1
ابن زید گوید:یعنی تورات را به موسی دادیم تا احسان خود را بر پیامبران تمام کرده باشیم. 4-قتاده و حسن گویند:یعنی منظور
ما از دادن تورات به موسی این بود که نعمت خود را در بهشت بر کسی که در دنیا نیکی کرده است،تمام کنیم.
-5 جبائی گوید:یعنی تورات را بموسی دادیم تا نعمت نبوت و غیر آن که به موسی داده بودیم،کامل کنیم. 6-ابو مسلم
گوید:اتصال بداستان ابراهیم دارد و منظور این است که:تورات را بموسی دادیم تا نعمت خود را بر ابراهیم تمام کنیم و پاداش
طاعات او را بدهیم.
قرار دهد.(شعراء 84 ) در حقیقت تورات همان زبان صدقی بود که « زبان راستی » ابراهیم از خداوند مسألت کرده بود که براي او
خداوند،بدر خواست ابراهیم بوي عطا کرد.
دلالت دارد که خداوند چند برابر آنچه وي خواسته بود عطا کرده است. « علی » کلمۀ
بدست می آید،این است که تورات از اول بصورت کامل و بدون نقص نازل شده « ماماً عَلَی الَّذِي أَحْسَنَ 􀀀تَ» نکته اي که از
را نمی آورد، دلالت می کرد بر اینکه اول ناقص بوده،بعد کامل شده است. «... عَلَی الَّذِي » است و اگر
وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَهً
:علاوه بر آنچه گذشت،تورات تمام نیازمندیهاي مردم را بیان میکرد و آنها را بدین حق و عدالت و توحید و احکام دینی
رهنمون می شد و بخاطر وعده ها و وعیدها و امر و نهی ها براي آنها رحمتی بود.
اءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ 􀀀 لَعَلَّهُمْ بِلِق
:تا آنها بملاقات پروردگار،یعنی پاداش او ایمان آورند.علت اینکه:پاداش خدا را ملاقات او نامیده،اهمیت آن
است.بعلاوه،إیجاز
ص : 19
آمده و این مؤید قول مجاهد است.بخصوص که در ادبیات عرب « تماماً علی الذي احسنوا » اللّ
􀀀
1) -گفته اند:در قرائت عبد ه -1
حذف میشود.شاعر گوید: و ان الذي حانت بفلج دمائهم هم القول کل القوم یا ام خالد یعنی:آنان که « الذین » گاهی نون
خونشان به نزدیکی فلج رسید،قوم واقعی و کامل هستند
و اختصار آن در خور توجه است.برخی گویند:منظور از ملاقات پروردگار این است که انسان در روزي که احدي جز او
صاحب ملک و قدرت نیست،در ملک و سلطنت او داخل میشود.
ارَكٌ 􀀀 اهُ مُب 􀀀 ابٌ أَنْزَلْن 􀀀 ذا کِت 􀀀􀀀 وَ ه
:اینکه قرآن را کتاب می نامد،بواسطۀ این است که سزاوار است به صورت کتاب در آید و نوشته شود،زیرا مطالب و احکام
آن در عالیترین درجۀ اهمیت است.یعنی قرآن را به وسیلۀ جبرئیل بر حضرت محمد ص نازل کردیم و داراي خیر فراوان
( است.این معنی از زجاج است.طبق این معنی منظور از برکت، ثابت شدن خیري است که در حال افزایش باشد. ( 1
فَاتَّبِعُوهُ
:وظیفۀ شماست که از چنین کتابی پیروي کنید و بدرستی آن معتقد باشید.
و از دستورات آن اطاعت کنید.
وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
:و از معصیت و مخالفت کتاب خدا بپرهیزید،تا به شما رحم شود.شکی نیست که هر کس تقوي کند،به او رحم میشود.مع
الوصف می گوید تقوي کنید،شاید بشما رحم شود.چرا؟ در پاسخ آن دو وجه ممکن است گفته شود: 1-یعنی به امید رحمت
حق،تقوي پیشه کنید،زیرا شما نمیدانید که در آخرت چه خواهد شد 2-غرض شما از تقوي این باشد که رحمت و پاداش خدا
تحصیل کنید.
ص : 20
1) -اصل معناي برکت،ثبوت است.چنان که شاعر گوید: و ما ینجی من الغمرات الا براکاء القتال او الفرار یعنی:از - 1
اعراف 54 )یعنی آن ) « اللّ
􀀀
ارَكَ هُ 􀀀تَب » : سختیهاي مرگ،جز کشته شدن یا فرار،راه نجاتی نیست. در مورد خداوند نیز گفته میشود
چنان بزرگی براي او ثابت است که وي را نه اولی است و نه آخري.
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 156 تا 157
اشاره
لَکُنّ
ا􀀀 اب 􀀀 اَلْکِت أَنّ أُنْزِلَ عَلَیْنَا 􀀀
افِلِینَ ( 156 ) أَوْ تَقُولُوا لَوْ ا 􀀀 اسَتِهِمْ لَغ 􀀀 کُنّ عَنْ دِر
ا􀀀 إِن ا وَ 􀀀 طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِن 􀀀 ی 􀀀 ابُ عَل 􀀀 ما أُنْزِلَ اَلْکِت 􀀀 أَنْ تَقُولُوا إِنَّ
ا سَنَجْزِي اَلَّذِینَ یَصْدِفُونَ 􀀀 اَللّ وَ صَدَفَ عَنْه
􀀀
اتِ هِ 􀀀 جاءَکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُديً وَ رَحْمَهٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآی 􀀀 ي مِنْهُمْ فَقَدْ 􀀀 أَهْد
( کانُوا یَصْدِفُونَ ( 157 􀀀 ما 􀀀 ذابِ بِ 􀀀 ا سُوءَ اَلْعَ 􀀀 اتِن 􀀀 عَنْ آی
(1)
ترجمه
تا بگویید:بر دو طایفه پیش از ما کتاب نازل شده و ما از قرائت آن غافل بوده ایم، یا نگویید:اگر بر ما هم کتاب نازل می
شد،از آنها هدایت یافته تر بودیم.اکنون دلیل روشن پروردگارتان و هدایت و رحمت بر شما نازل شده است.کی ستمکار تر از
کسی است که آیات ما را تکذیب کند و از آن روي گردان شود؟بزودي کسانی را که از آیات ما روي گردان شده اند،بکیفر
روي گردانیشان عذابی سخت،می دهیم.
ص : 21
1) -آیه 156 و 157 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
157- بیان آیه 156
اشاره
اعراب
أَنْ تَقُولُوا
عطف بر آن است.کسایی گوید:مفعول « او تقولوا » و« انزلناه » و بنا بر این مفعول له براي « کراهه ان تقولوا » :زجاج گوید:به تقدیر
لکن این فعل هرگز ظاهر «... لو وقع انا انزل » بخاطر تقدیر فعل است.یعنی « لو » بعد از « ان » لو انا:فتحۀ « اتقوا » است براي
و ما بعد آن طولانی است. « ان » نمیشود،زیرا
اما در غیر از این مورد حذف فعل جز در شعر جایز نیست.شاعر گوید:
لو غیرکم علق الزبیر بحبله
ادي الجوار الی بنی العوام
یعنی:اگر زبیر بقومی غیر از قوم شما پناه برده بود،چنان از او حمایت می کردند که از پناه بردن بقوم خود صرف نظر میکرد.
مقصود
در این آیه،این نکته را بیان می کند که منظور از نازل کردن قرآن،این است که عذري براي کسی باقی نماند:
افِلِینَ 􀀀 اسَتِهِمْ لَغ 􀀀 کُنّ عَنْ دِر
ا􀀀 إِن ا وَ 􀀀 طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِن 􀀀 ی 􀀀 ابُ عَل 􀀀 ما أُنْزِلَ الْکِت 􀀀 أَنْ تَقُولُوا إِنَّ
:ما قرآن را نازل کردیم تا عذري براي شما باقی نماند و نگویید:پیش از ما بر یهود و نصاري نیز کتاب نازل شده است و ما از
خواندن کتابهاي آنها غافل بودیم.علت اینکه بر آنها کتاب نازل می شد و بر ما نمی شد،این بود که آنها شایستگی داشتند و ما
نداشتیم و اگر آنچه خدا از آنها خواسته،از ما هم میخواست،بر ما نیز کتاب نازل میکرد،همانطوري که بر آنها نازل کرد.این
معنی از این عباس و حسن و مجاهد و قتاده و سدّي است.علت اینکه تنها یهود و نصاري را ذکر کرده،این است که:آنها
شهرت
ص : 22
داشتند و کارهاي آنها در نظر اهل مکه،ظاهر بود.
ي مِنْهُمْ 􀀀 لَکُنّ أَهْد
ا􀀀 اب 􀀀 الْکِت أَنّ أُنْزِلَ عَلَیْنَا 􀀀
أَوْ تَقُولُوا لَوْ ا
:یا اینکه نگویید:
اگر بر ما هم کتاب نازل شده بود،زودتر از آنها در برابر آن تسلیم می شدیم و بدستورات آن عمل می کردیم،زیرا ذهن ما از
آنها بازتر و معرفت ما از آنها بیشتر است.عرب به اینکه خوش فهم و تیز هوش و داراي حدس صائب است،خود را ممتاز می
دانست.
بدیهی است که ممکن است دو کس مطلبی را بشناسند اما معرفت یکی از دیگري بیشتر باشد،به خاطر اینکه از تمام جهات
آن را شناخته است.یا اینکه ممکن است معرفت او از دیگري استوارتر باشد.
جاءَکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُديً وَ رَحْمَهٌ 􀀀 فَقَدْ
:قرآن که حجتی واضح و دلیلی آشکار است و وسیلۀ هدایت انسان ها به نعمت جاودانی و پاداش بزرگ است و براي پیروان
خود نعمت و رحمت است،بسوي شما آمد.
ا􀀀 اللّ وَ صَدَفَ عَنْه
􀀀
اتِ هِ 􀀀 فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآی
:چه کسی از آنها که آیات خدا را تکذیب و از آن روي گردان می شوند،بنفس خویش ستمکارتر است؟این معنی از ابن
عباس و مجاهد و سدّي و قتاده است.
کانُوا یَصْدِفُونَ 􀀀 ما 􀀀 ذابِ بِ 􀀀 ا سُوءَ الْعَ 􀀀 اتِن 􀀀 سَنَجْزِي الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آی
:
بزودي آنها را که از آیات ما روي گردان می شوند،بکیفري سخت گرفتار می کنیم.
این همان عذابی است که خداوند براي کفار مهیا کرده است و ما از آن بخدا پناه می بریم.
از این آیه بر می آید که نازل شدن قرآن بواسطۀ لطف خداوند است بمردم و اگر قرآن نازل نمی شد،آنها عذري و بهانه اي
داشتند.هر گاه در منع لطف،براي مردم عذري و بهانه اي باشد،بدون تردید اگر از آنها سلب قدرت می شد و کفر در نهاد
آنها قرار می گرفت،براي آنها عذر و بهانۀ قویتري بود.
ص : 23
پرسش بدیهی است که با نازل شدن قرآن،راهی براي عذر و بهانۀ اهل مکه باقی نماند.
آیا براي کسانی که پیش از نازل شدن قرآن زندگی را برود گفته اند،چطور؟آنها می توانند عذر بیاورند یا نه؟ پاسخ آنها نیز
عذري ندارند،زیرا عقل و کتابهاي آسمانی پیشین راه عذر را بر روي آنها بسته بودند.حتی اگر قرآن کریم هم نازل
نمیشد،مردم مکه،بهمین دلیل عذري و بهانه اي نداشتند.لکن مصلحت این بود که خداوند قرآن را براي آنان بفرستد و اگر
مصلحت بود،براي گذشتگان نیز می فرستاد و چون نفرستاده است،معلوم میشود مصلحت نبوده است.
ص : 24
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 158 تا 159
اشاره
ا لَمْ 􀀀 مانُه 􀀀 لا یَنْفَعُ نَفْساً إِی 􀀀 اتِ رَبِّکَ 􀀀 اتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آی 􀀀 لائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آی 􀀀 إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ اَلْمَ
􀀀
هَلْ یَنْظُرُونَ
کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی 􀀀 إِنّ مُنْتَظِرُونَ ( 158 ) إِنَّ اَلَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ
􀀀
ا خَیْراً قُلِ اِنْتَظِرُوا ا 􀀀 مانِه 􀀀 تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَ بَتْ فِی إِی
( کانُوا یَفْعَلُونَ ( 159 􀀀 ما 􀀀 اَللّ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِ
􀀀
ما أَمْرُهُمْ إِلَی هِ 􀀀 شَیْءٍ إِنَّ
(1)
ترجمه
آنها انتظار ندارند جز اینکه فرشتگان بر آنها نازل شوند یا امر پروردگارت نازل شود یا بعضی از آیات پروردگارت.روزي که
بعضی از آیات پروردگارت فرا رسد، ایمان کسی که قبلا ایمان نیاورده،یا در ایمانش کار خیري انجام نداده،سودي ندارد.
بگو:در انتظار باشند که ما هم در انتظاریم.
آنان که دینشان را تفرقه کرده و دسته دسته شده اند،تو در هیچ چیز از آنها نیستی سر و کار آنها با خداست.سپس آنها را
بکردارشان آگاه می سازد.
ص : 25
1) آیه 158 و 159 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
بیان آیه 158
اشاره
قرائت
ان تاتیهم:حمزه و کسایی و خلف به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.
مقصود
اکنون خداوند به تهدید آنها پرداخته،می فرماید:
لائِکَهُ 􀀀 إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَ
􀀀
هَلْ یَنْظُرُونَ
:این کافران انتظاري ندارند،جز اینکه فرشتگان براي قبض روح نزد ایشان بیایند.این معنی از مجاهد و قتاده و سدّي است.
برخی گویند:یعنی فرشتگان براي آوردن عذاب و پریشانی نزد ایشان بیایند.برخی گویند:براي عذاب قبر.
ابو علی جبائی گوید:منظور این است که آیا پیامبر و اصحابش غیر از این انتظار دارند که فرشتگان براي یکی از مقاصدي که
گفته شد،بر کافران نازل شوند؟ممکن است کافران انتظار دیگري داشته باشند.اما انتظار آنها در برابر این امور هر چه باشد
ناچیز و کم اهمیت است و مثل این است که هیچگونه انتظاري نداشته باشند.
ا􀀀م» : چنان که گفته میشود:فلان کس سخن گفت و نگفت.یعنی آنچه گفت،قابل اعتنا نبود و چنان که قرآن کریم می گوید
انفال 17 )یعنی: ) « ی􀀀 اللّ رَم
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ ل
هنگامی که تیر انداختی،تیر نینداختی،بلکه خدا انداخت.منظور این است که تیر انداختن تو مهم نبود.
أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ
:در اینباره اقوالی است: 1-در اینجا مضاف حذف شده و مضاف الیه بجاي آن قرار گرفته.یعنی.یا اینکه امر خدایت بعذاب فرا
فجر 22 )مقصود آمدن امر پروردگار است.این معنی از حسن است. ) « جاءَ رَبُّکَ 􀀀 وَ » رسد.چنان که در مورد
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ هَ » : حذف مضاف چیزي است که جایز است.مثل
ص : 26
احزاب 57 )یعنی:آنان که اولیاي خدا و رسولش را آزاد کنند، خداوند در دنیا و آخرت،آنها را لعن می کند.در ) « اللّ
􀀀
لَعَنَهُمُ هُ...
تایید همین مطلب،ابن عباس هم در تفسیر این آیه گفته است:یعنی امر خدا براي کشتن آنها صادر گردد. 2-ما بدلیل عقلی
أو یأتی »: میدانیم که خداوند از جایی بجایی نمی رود،بنا بر این منظور این است که آیات با عظمت خداوند بیایند.(به تقدیر
-3 زجاج گوید: « ربک بجلائل آیاته
( یعنی عذاب هلاك کنندة خداوند،در همین دنیا یا در قیامت بر ایشان نازل شود. ( 1
اتِ رَبِّکَ 􀀀 أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آی
:یا اینکه یکی از آیات خداوند،نظیر خارج شدن شتر یا طلوع خورشید از مغرب،ظاهر شود.این معنی از مجاهد و قتاده و سدّي
است.از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که:بوسیلۀ اعمال بد،در انتظار شش چیز باشید:
طلوع خورشید از مغرب،خارج شدن شتر،دجال،دود،مرگ و قیامت.
ا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ 􀀀 مانُه 􀀀 لا یَنْفَعُ نَفْساً إِی 􀀀 اتِ رَبِّکَ 􀀀 یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آی
:
روزي که بعضی از آیات پروردگارت ظاهر شود و آنها را ناچار کند که معرفت پیدا کنند و تکلیف-که با اضطرار و ناچاري
سازش ندارد-از میان برود،دیگر ایمان آوردن کسی که قبلا ایمان نیاورده،به حالش سودي ندارد،زیرا با ظاهر شدن نشانه هاي
قیامت، در توبه بسته میشود و هر کسی ناچار میشود که خدا را بشناسد و نیک و بد را از یکدیگر جدا گرداند و می داند که
اگر کار بد کرده یا نیکی ها را انجام نداده،گرفتار و درمانده است،از اینرو ناچار میشود که کار نیکو کند و از زشتی دور
شود.ولی تنبّه اجباري و خوب شدن اضطراري فایده اي ندارد.
ا خَیْراً 􀀀 مانِه 􀀀 أَوْ کَسَبَتْ فِی إِی
:اینهم دنبالۀ سابق است.یعنی:کسی که قبلا کار نیکی انجام نداده،آن روز دیگر نیکو کار شدنش سودي ندارد.در اینباره نیز
اقوالی است: 1-این مطلب را از لحاظ غلبه دادن جانب کسانی که در ایمانشان کار خیر کرده اند، بیان می کند،زیرا بیشتر
کسانی که از ایمانشان نفع می برند،آنهایی هستند که در
ص : 27
حقیقت مطلب را روشن نمیکنند.پس مقصود کشف تام توحید است. « اتِ رَبِّکَ 􀀀 أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آی » 1) این اقوال با توجه به -1
ایمانشان،نیکی کرده اند 2-سدّي گوید:یعنی در آن حال ایمان و کار نیکو فایده ندارد،زیرا تکلیف زایل شده است.اینها در
صورتی فایده دارند که پیش از آن حال، واقع شوند.پس مقصود این است که ایمان آن روز اگر چه توام با کار نیکو
باشد،بی- فایده است.ایمان و کار نیکو اگر از پیش باشند،مفید هستند. 3-در حقیقت،مطلب را میان دو چیز مردّد کرده
است:ایمان و کار نیکو.می فرماید:در آن روز ایمان کسی که قبلا ایمان نیاورده،یا کار نیکی انجام نداده،سودي ندارد.بله،اگر
قبلا ایمان آورده باشد،یا اینکه در ایمانش کار نیکی انجام داده باشد،آن ایمان و آن کار نیک بحالش مفید هستند.پس
مقصود این است که:آن روز ایمان کفار و طاعت مؤمنین بی فایده است.
کسی که قبلا ایمان آورده،ایمانش فقط مفید است و کسی که قبلا طاعتی کرده،طاعتش مفید است.این قول قویتر است.
إِنّ مُنْتَظِرُونَ
􀀀
قُلِ انْتَظِرُوا ا
:بگو:شما در انتظار این آیات باشید که ما هم براي شما انتظار می کشیم.
این آیه تشویق می کند که مردم پیش از آن وقت که توبه سودي ندارد،ایمان آورند و عمل کنند.برخی معتقدند که ایمان،نام
کارهایی است که انسان بنام طاعت انجام میدهد.لکن از این آیه بر می آید که ایمان حالت قلبی است.خلاصۀ مطلب آیه این
است که ایمان و عمل هر دو قبل از فرا رسیدن لحظات اضطرار لازم است و الا بی فایده هستند.حاکم ابو سعید می گوید:این
آیه،خلاف گفتار مرحبۀ را-که فقط ایمان را کافی می دانند و براي عمل ارزشی قائل نیستند-ثابت می کند،زیرا مفاد آیه این
( است که تنها ایمان کافی نیست.بلکه عمل نیک هم لازم است.اما نمیدانم آیه چگونه بر این مطلب دلالت می کند؟ ( 1
ص : 28
1) هیچیک از اقوالی که در متن آمده،حتی قول سوم که مؤلف بزرگوار قویتر از همه میدانند، معناي آیه را روشن نمیکند -1
بالعکس گفتار حاکم ابو سعید که مورد ایراد و طعنۀ مؤلف عالیقدر قرار گرفته است،معناي آیه را روشن می سازد.اجمال
مطلب این است که می فرماید:ایمان کسی که تا آن روز ایمان نیاورده سودي ندارد و همچنین ایمان کسی که قبلا ایمان
آورده،لکن در گناهان
بیان آیه 159
اشاره
قرائت
خوانده اند.قرائت اول از علی ع نقل شده است.قرائت دوم باین « فرقوا » و دیگران « فارقوا » حمزه و کسایی در اینجا و در سورة روم
معنی است که آنها میان اجزاي دین تفرقه انداختند،به بعضی ایمان می آورند و به بعضی ایمان نمی آورند.
نساء 150 )وجه قرائت اول این است که منظور مفارقت و جدا ) « وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ » : چنان که می فرماید
شدن آنها از این است،این معنی نیز با معنی اول نزدیک است،زیرا کسی که قسمتی از دین را هم منکر شود،از دین خارج
است.
لغت
شیع:فرقه هایی که در عین اختلاف،در پاره اي از امور اتفاق نظر دارند، برخی گفته اند:اصل آن از ظهور و برخی گفته
اند:اصل آن از تابع شدن است.
شاعر گوید:
الا یا نخله من ذات عرق
برود الظل شاعکم السلام
یعنی:هان اي درخت خرمایی که در ذات عرق هستی،در سایۀ خنک شما را سلامت دنبال کناد.
یعنی فردا یا روز بعد از فردا نزد تو می آیم. « آتیک غدا او شیعه »: می گویند
بنا بر این شیعه یعنی افرادي که از یکدیگر تبعیت کنند.کمیت گوید:
(1
بطور کلی ایمان آن روز را بی فایده « ا􀀀 مانُه 􀀀 لا یَنْفَعُ نَفْساً إِی 􀀀» (غوطه ور شده و کار خیري انجام نداده،سودي ندارد،زیرا جملۀ
تلقی می کند،خواه ایمان بدون سابقۀ قبلی باشد و همان روز پیدا شده باشد (لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ) و خواه مربوط به سابق
ا خَیْراً) بنا بر این آیه خلاف قول مرحبۀ را اثبات می کند و این همان 􀀀 مانِه 􀀀 باشد،اما ایمان بدون عمل خیر باشد (أَوْ کَسَ بَتْ فِی إِی
مطلبی است که حاکم ابو سعید گفته.
ص : 29
و ما لی الا آل احمد شیعه
و مالی الا مشعب الحق مشعب
یعنی:مرا جز آل احمد،رهبري نیست و مرا جز راه حق راهی نیست.
مقصود
بدنبال تهدیدهاي سابق می فرماید:
کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ 􀀀 إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ
- :مقصود از کسانی که میان اجزاي دین خود تفرقه افکنده اند و فرقه فرقه شده اند،چه کسانی هستند؟ در اینباره اقوالی است: 1
سدّي و حسن گویند:منظور کفار و اصناف مشرکین است.
نسخ کرد 2-قتاده گوید:منظور یهود و نصاري است که یکدیگر را تکفیر میکنند. 3-ابو هریوه و عایشه « آیۀ السیف » این آیه را
نقل کرده اند که منظور گمراهان این امت است. از امام باقر ع روایت است که:دین خدا را بصورت ادیانی در آورده اند،و
بصورت احزاب و فرقه ها در آمده،یکدیگر را تکفیر می کنند.بهر حال به پیامبر خود خطاب می کند که تو از آنها نیستی و
هرگز در عقاید و مذاهب فاسدي که دارند تو با آنها جمع نمی شوي.اما آنها چنین نیستند.در بعضی از عقاید فاسد با یکدیگر
متفقند اگر چه در بعضی دیگر اختلاف دارند.پیامبر از همۀ آنها بري و بیزار است.قتاده گوید:منظور این است که پیامبر با آنها
آمیزش نکند و از آنها جدا شود.کلبی و حسن گویند:یعنی:با آنها جنگ نداري.سپس بوسیلۀ آیۀ جنگ نسخ شد.
اللّ
􀀀
ما أَمْرُهُمْ إِلَی هِ 􀀀 إِنَّ
:سر و کار آنها با خداست و آنها را مجازات می کند.برخی گویند:یعنی سر و کار آنها با خداست.آنها را مهلت می دهد یا
نمی دهد.برخی گویند:
یعنی در مسائلی که اختلاف دارند،خدا حکم می کند.
کانُوا یَفْعَلُونَ 􀀀 ما 􀀀 ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِ
:روز قیامت آنها را از کردارشان آگاه می سازد، تا اهل حق و اهل باطل شناخته شوند.
ص : 30
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 160 تا 163
اشاره
راطٍ 􀀀 ی صِ 􀀀 دانِی رَبِّی إِل 􀀀 لا یُظْلَمُونَ ( 160 ) قُلْ إِنَّنِی هَ 􀀀 ا وَ هُمْ 􀀀 إِلاّ مِثْلَه
􀀀
ي 􀀀 لا یُجْز 􀀀 جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَ 􀀀 ا وَ مَنْ 􀀀 الِه 􀀀 جاءَ بِالْحَسَ نَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْث 􀀀 مَنْ
الَمِینَ 􀀀 لِلّ رَبِّ اَلْع
􀀀
ماتِی هِ 􀀀 ايَ وَ مَ 􀀀 لاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْی 􀀀 کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ ( 161 ) قُلْ إِنَّ صَ 􀀀 ا 􀀀 راهِیمَ حَنِیفاً وَ م 􀀀 مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّهَ إِبْ
( ذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ اَلْمُسْلِمِینَ ( 163 􀀀 لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِ 􀀀 162 ) )
(1)
ترجمه
هر که نیکی آورد،برایش ده برابر آن است و هر که زشتی آورد،جز به اندازة آن کیفر داده نمیشود و آنها ستم نمی شوند.
بگو:خدایم مرا براه راست هدایت کرد،که دینی است بر قرار و کیش ابراهیم است که با اخلاص بود و از مشرکین
نبود.بگو:نماز،قربانی،زندگی و مرگ من براي خدا،پروردگار جهان هاست.او را شریکی نیست و بآن مأمور شده ام و من
نخستین مسلمانم.
ص : 31
1) -آیه 160 تا 163 سوره انعام جزء 8 سوره 6 -1
بیان آیه 160
اشاره
قرائت
و دیگران به اضافه خوانده اند.قرائت اول به « امثالها » و رفع « عشر » عشر امثالها:یعقوب و حسن و سعید بن جبیر به تنوین
« امثالها » صفت مضاف الیه محذوف است و قرائت دوم بنا بر این است که « امثالها » است و « عشر حسنات امثالها » تقدیر
باشد. « عشر » صفت
لغت
براي مبالغه است.این کلمه بقرینه الف و لام، دلالت بر کارهایی که واجب یا مستحبّ هستند،می کند. « تاء ». حسنه:کار پسندیده
مقصود
ا􀀀 الِه 􀀀 جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْث 􀀀 مَنْ
:در این آیه،در بارة پاداش چند برابري که به کارهاي نیکو داده میشود،سخن می گوید:زیرا در آیۀ پیش،گنهکاران را تهدید
کرده بود.در اینجا با کمال صراحت می فرماید:هر کسی که طاعتی انجام دهد،خداوند به او ده برابر پاداش می دهد.
ا􀀀 إِلاّ مِثْلَه
􀀀
ي 􀀀 لا یُجْز 􀀀 جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَ 􀀀 وَ مَنْ
:آنان که مرتکب گناهی شوند، خداوند باندازة گناهشان آنها را کیفر می دهد.خداوند به بزرگی و فضل و کرمش،پاداش را
بیشتر از اندازه استحقاق می دهد و گناه را عفو می کند و اگر کیفر دهد،بقدر استحقاق کیفر می دهد،نه بیشتر.حسن
شرك است.بیشتر مفسران نیز بر همین عقیده اند.طبق این معنی اصل نیکیها « سیئه » توحید و منظور از « حسنه » گوید:منظور از
توحید و اصل بدیها شرك است.
لا یُظْلَمُونَ 􀀀 وَ هُمْ
:در بارة کسی ظلمی صورت نمی گیرد،زیرا بیشتر از اندازه
ص : 32
استحقاق کسی را کیفر نمی دهند.
اختلاف کرده اند که آیا ده حسنه اي که خداوند به نیکو کاران وعده کرده،همه پاداش است یا نه؟بعضی گفته اند:یکی از
: فاطر 30 ) « لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ » : آنها پاداش و بقیه به فضل خداوند اضافه بر پاداش است.چنان که می فرماید
اجر آنها را بطور کامل میدهد و از فضل خود براي آنها افزایش می دهد بنا بر این مقصود این است که از لحاظ نعمت و
لذت،به آنها ده برابر داده میشود،نه اینکه مقام و منزلت آنها بالا می رود اما بعضی گفته اند:همۀ آن ثواب است.زجاج
گوید:پاداش خداوند به نیکیها این است که افراد نیکو کار را به بهشت می برد.این پاداش چیزي است که نمی توان براي آن
مقداري معین کرد.این پاداش را مثل نامیده است.سپس در این آیه،این پاداش را ده برابر و در جاي دیگر با تشبیه بدانه اي که
می روید و هفتصد دانه بار می دهد،هفتصد برابر(بقره 161 )و در جاي دیگر(بقره 245 )چندین برابر کرده است.پس مقصود
این است که بناي پاداش خداوند به نیکیها بر این است که آن مثل را که عبارت از داخل شدن بهشت است،از ده،تا هفتصد،تا
بیشتر از آن افزایش دهد.برخی گفته اند:منظور این است که هر کس کار نیکو کند،ده برابر اندازة استحقاق -که احدي جز
خدا مقدار آن را نمیداند-به او پاداش داده میشود مقصود چند برابر عددي نیست.مثلا اگر کسی به مزدور خود بگوید:مزد تو
به اندازة استحقاق تست.منظور این است که به اندازة عمل مزد می گیرد.معرور بن سوید از ابو ذر نقل کرده است که پیامبر
گرامی فرمود:حسنه ده برابر یا بیشتر و گناه یکی است یا آمرزیده میشود.واي بر کسی که گناهش بیشتر از نیکیش باشد
ص : 33
163-162- بیان آیه 161
اشاره
تعداد آیات
را پایان آیه اي دانسته اند. « راطٍ مُسْتَقِیمٍ 􀀀 صِ» به شمارش کوفیان سه آیه و به شمارش دیگران چهار آیه است.دیگران
قرائت
به کسر قاف و فتح یاء و دیگران بفتح قاف و کسر یاء مشدد خوانده اند.بنا بر قرائت اول،کلمه مصدر و « قیما » ابن عامر و کوفیان
اصل آن واوي است و بنا بر قرائت اول،صفت و به معناي مستقیم است.
محیاي و مماتی:اهل مدینه یاء اخیر را در اولی ساکن و در دومی بفتح و دیگران یاء اولی را بفتح و یاء دومی را بسکون
خوانده اند.لکن قرائت دوم بهتر و مطابق قیاس است.
لغت
ملت:شریعت.این کلمه از املاء و مقصود مطالبی است که پیامبري به امت خویش املاء می کند تا بنویسند،اما توحید و عدل،از
امور عقلی هستند و مورد اختلاف ادیان نیستند.از اینرو میتوان گفت:دین ما و دین ملائکه یکی است ولی نمی توان گفت:
ملت ما و ملت ملائکه یکی است.پس هر ملتی دین است،اما هر دینی ملت نیست.
نسک:عبادت.ناسک یعنی عبادت کننده و نسیکه یعنی حیوانی که قربانی می کنند و منسک محل قربانی است.زجاج
هر کاري است که وسیله تقرب بخدا باشد،لکن غالباً در مورد قربانی بکار می رود. « نسک » گوید
اعراب
دینا:ابو علی گوید:در علت نصب این کلمه،سه احتمال است،به تقدیر فعل،
ص : 34
راهِیمَ :زجاج 􀀀 مِلَّهَ إِبْ « اتبعوا » -3 به تقدیر « اعرفوا » را قبلا آورده،از تکرار آن بی نیاز شده است 2-به تقدیر « هدانی » زیرا چون
حنیفا:حال از ابراهیم. « دِیناً قِیَماً » گوید:بدل است از
مقصود
راطٍ مُسْتَقِیمٍ 􀀀 ی صِ 􀀀 دانِی رَبِّی إِل 􀀀 قُلْ إِنَّنِی هَ
:اکنون به پیامبر خود دستور میدهد که به کافران بگوید که خداوند او را به راه راست ارشاد و هدایت فرموده است.
برخی گویند:منظور این است که خداوند لطف خود را شامل حال او کرده و او را براي هدایت توفیق بخشیده
را در سورة حمد گفته ایم. « صراط مستقیم » است.معناي
کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 􀀀 ا 􀀀 راهِیمَ حَنِیفاً وَ م 􀀀 دِیناً قِیَماً مِلَّهَ إِبْ
:به آنها بگوید:
خداوند مرا بدین راستین هدایت کرده است که همان کیش ابراهیم-مردي که در عبادت خدا مخلص بود و از شرك و بت
دینی است که همیشگی است.دین پیامبر اسلام را همان کیش « قیم » پرستی بیزاري می جست-می باشد.برخی گفته اند:منظور از
ابراهیم معرفی می کند،تا عرب و پیروان ادیان که براي ابراهیم عظمت و احترام قائلند،ترغیب شوند و اسلام آورند.وانگهی
مردم عرب خود را منسوب به ابراهیم و او را بر حق می دانستند.
یعنی کسی که پاي او در اصل خلقت،کج و متوجه به یک « احنف » زجاج گوید:حنیف یعنی مایل و متوجه به اسلام،زیرا مرد
طرف باشد.جبائی گوید:یعنی مستقیم.
خواسته اند در باره اش فال نیک بزنند. « احنف »: اینکه بمرد شل می گویند
الَمِینَ 􀀀 لِلّ رَبِّ الْع
􀀀
ماتِی هِ 􀀀 ايَ وَ مَ 􀀀 لاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْی 􀀀 قُلْ إِنَّ صَ
قربانی حج و عمره است.حسن گوید بمعناي دین و جبائی و « نسک ». :سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و سدّي گویند:منظور از
زجاج گویند بمعناي عبادت است،بگو:نماز و قربانی و حیات و مرگ من براي پروردگار جهان هاست.در اینجا نماز را به
اصل واجبات ضمیمه کرده
ص : 35
است،زیرا نمازگزار،هنگام تکبیر خدا را تعظیم می کند و در نماز آیاتی از قرآن که انسان را دعوت به نیکی ها می کند،می
خواند و در رکوع و سجود،در برابر خدا خضوع می کند و در تسبیح،خدا را از هر نقصی پاك می شمارد.اما اینکه نماز را با
حیات جمع کرده است،در حالی که اولی کار پیامبر و دومی کار خداست،بخاطر این است که تدبیر خداوند در هر دو دخالت
دارد.لکن قاضی گوید:یعنی نماز و قربانی من عبادت خدا و مرگ و زندگی من در دست قدرت اوست.برخی گویند:یعنی
عبادت من براي خداست زیرا بهدایت اوست و مرگ و زندگی من براي خداست،زیرا بتدبیر و آفرینش اوست برخی گویند
مقصود از اینکه مرگ و زندگی من براي خداست این است که کارهاي پسندیده اي که بزندگی تعلق دارند و کارهایی از
قبیل وصیت و ختم به نیکیها که بمرگ تعلق دارند، همه براي خداست.بهر صورت،این آیه انسان را آگاه می کند که زندگی
را براي شهوت و مرگ را براي نفع ورثه نخواهد.
ذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ 􀀀 لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِ 􀀀
:او را در خدایی و بقولی در عبادت و حیات بخشیدن و میراندن،شریکی و دومی نیست.خداوند مرا اینطور دستور داده و من
اولین کسی هستم که اسلام را می پذیرم.چنان که ابراهیم نیز در میان امت خود نخستین مسلمان و دیندار است.این معنی از
حسن و قتاده است.
از این آیه بر می آید که اسلام بر سایر ادیان فضیلت دارد و پیروي از اسلام واجب است:زیرا پیامبر اولین کسی است که مامور
میشود که در برابر اسلام تسلیم شود.دیگران جز تبعیت از پیامبر گرامی وظیفه اي ندارند.
ص : 36
[ [سوره الأنعام ( 6): آیات 164 تا 165
اشاره
ی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ 􀀀 ي ثُمَّ إِل 􀀀 ازِرَهٌ وِزْرَ أُخْر 􀀀 لا تَزِرُ و 􀀀 ا وَ 􀀀 إِلاّ عَلَیْه
􀀀
تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ 􀀀 اَللّ أَبْغِی رَبا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَ لا
􀀀
قُلْ أَ غَیْرَ هِ
اکُمْ 􀀀 ا آت 􀀀 جاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی م 􀀀 لائِفَ اَلْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَ 􀀀 ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ( 164 ) وَ هُوَ اَلَّذِي جَعَلَکُمْ خَ 􀀀 فَیُنَبِّئُکُمْ بِ
( ابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ( 165 􀀀 إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ اَلْعِق
(1)
ترجمه
بگو:آیا جز خدا را پروردگار بجویم،حال آنکه او پروردگار هر چیزي است؟ هیچکس کاري جز بزیان خویش نمی کند و
هیچکس بار دیگري را بدوش نمی گیرد.
آن گاه بازگشت شما بسوي پروردگار شماست و شما را بآنچه در آن اختلاف می کردید، آگاه می سازد.اوست که شما را
جانشینان روي زمین کرده و درجات بعضی از شما را بر درجات بعضی دیگر بالا برده تا شما را در آنچه بشما داده
است،بیازماید.پروردگارت زود کیفر و آمرزگار و رحیم است.
ص : 37
1) آیۀ 164 و 165 سورة انعام جزء 8 سوره 6 -1
165- بیان آیه 164
اشاره
لغت
رب:این کلمه هر گاه بطور مطلق بکار رود،یعنی مالکی که بتواند هر نوع تصرفاتی انجام دهد،اما هر گاه اضافه شود و مثلا
گفته « رب » صاحب خانه) یعنی کسی که هر گونه تصرفی را در خانه بتواند انجام دهد.هر گاه بخداوند )« رب الدار »: گفته شود
شود،یعنی صاحب اختیار تام نسبت به امور بندگان.اصل این کلمه،بمعناي تربیت یعنی بکمال رسانیدن است.
وزر:بار خلائف:جمع خلیفه،جانشین ها.
اعراب
یا مفعول به باشد. « الی » درجات:ممکن است جانشین مصدر و مفعول مطلق یا منصوب بحذف
مقصود
قبلا در بارة اخلاص در دین،گفتگو کرد،اکنون در بارة باطل بودن کارهاي مشرکین می فرماید:
اللّ أَبْغِی رَبا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ
􀀀
قُلْ أَ غَیْرَ هِ
:به این کافران بگو:آیا سزاوار است که پروردگاري جز خدا بجویم و او را پرستش کنم و از او رستگاري بخواهم و پرستش
خدایی که خالق و مربی من و همۀ موجودات عالم است ترك کنم؟هیچ عقلی این کار ناپسند را امضا نمی کند.
ا􀀀 إِلاّ عَلَیْه
􀀀
لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ 􀀀 وَ
:هر کسی کیفر معصیت و پاداش طاعات خود را می گیرد و خلاصه در گرو اعمال خویش است.مقصود این است که بت
پرستی شما نمیتواند
ص : 38
براي من عذري باشد.من باید خداي خودم را پرستش کنم،زیرا هر کسی مسئول اعمال خویش است.
ي􀀀 ازِرَهٌ وِزْرَ أُخْر 􀀀 لا تَزِرُ و 􀀀 وَ
:هیچکس بکیفر گناه دیگري نمی رسد و بار دیگري را بدوش نمی کشد.زجاج گوید:یعنی کسی که مرتکب گناهی
نشده،بکیفر گناه دیگران گرفتار نمی شود-برخی گویند:کفار به پیامبر می گفتند:از ما اطاعت کن و اگر راه ما خطا باشد.گناه
آن بگردن ماست،از اینرو این آیه نازل شد.جبریان می گویند:
خدا کودك را بگناه پدر،عذاب می کند.اما این آیه دلالت صریح دارد بر اینکه هیچکس بکیفر گناه دیگري گرفتار نمی
شود.
ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ 􀀀 ی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِ 􀀀 ثُمَّ إِل
:آن گاه بازگشت شما بسوي ماست و خداوند در بارة آنچه در آن اختلاف داشتید،به شما خبر داده،شما را آگاه می سازد و
نیکو کار از بد کار آشکار می شود.
لائِفَ الْأَرْضِ 􀀀 وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَکُمْ خَ
:در اینجا خداوند بیان می کند که خلق را خلیفه هاي روي زمین قرار داده.مقصود این است که مردم هر دوره اي جانشین
مردم دورة پیش از خود هستند و نسلهاي انسانی با نظم و ترتیبی خاص جانشین یکدیگر می شوند سرانجام عصري فرا می
رسد که آخر عمر جهان است و براي مردم آن عصر جانشینی نیست.مجري این طرحها و برنامه ها در کره خاکی خداي دانا و
مدبر است.این معنی از حسن و سدي و جماعتی است برخی گویند:خطاب به امت پیغمبر اکرم است که خداوند آنها را
جانشین امتهاي گذشته کرده.
جاتٍ 􀀀 وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَ
:سدّي گوید:یعنی خداوند درجۀ بعضی را از لحاظ رزق بر درجۀ دیگران بالا برده است.برخی گویند:یعنی خداوند درجۀ
بعضی را از لحاظ صورت و عقل و عمر و مال و نیرو بر درجۀ دیگران بالا برده است این معنی بهتر و جامعتر است.اما حکمت
این تبعیض میان افراد بشر چیست؟در حالی که همۀ افراد بشر یکسان آفریده شده و در لحظۀ آفرینش هیچکدام استحقاقی
نداشته اند تا بر حسب استحقاق مزایایی به آنها داده شود.حکمت آن،این است که
ص : 39
افرادي که از چنین نعمتهایی بر خوردار هستند،الطاف خدا را نسبت بخویش در نظر می گیرند و وظائف خود را انجام می
دهند و از زشتی ها اجتناب می کنند.مثلا ثروتمندي که در یک خانواده شریف پرورش یافته ممکن است به این مزایا توجه
کند و خدا را بخاطر الطافش نیایش و کرنش کند و کسی که از چنین مزایایی بر خوردار نیست،ممکن است قدري بخود آید
و کاري کند که مورد الطاف بی پایان خداوند قرار گیرد و از آن وضع نجات یابد(این بیان قانع کننده نیست.جملۀ بعد
اکُمْ :این تفاوت را از این لحاظ میان شما بر قرار کرد تا شما را 􀀀 ا آت 􀀀 حکمت این تفاوتها را روشن می کند.مترجم) لِیَبْلُوَکُمْ فِی م
بیازماید و خصلت درونی شما در اعمال و رفتار شما هویدا گردد.آري نتیجه این تفاوتها این است که ثروتمند بحال بیچارگان
بیندیشد و بشکرانه نعمتهاي خداوند در میان اجتماع بوظائف خویش عمل کند و فقیر با مشاهده حال ثروتمندان،شکیبایی پیشه
کند و با اینکه خشت،زیر سر دارد،پاي بر تارك هفت اختر نهد و منصب صاحبجاهی خود را حفظ کند و عاقل در دلائل
قدرت و عظمت خداوند بیندیشد،تا عالم شود و بعلم خود عمل کند.
ابِ􀀀 إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِق
:کیفر خدایت سریع است.با اینکه کیفر خدا در آخرت است،آن را سریع معرفی می کند و این بخاطر آن است که هر چه
آمدن آن حتمی است،نزدیک و سریع است.برخی گویند:یعنی کیفر خداوند براي کسانی که در دنیا سزاوار آن
هستند،نزدیک و سریع است و مقصود این است که انسان کاري نکند که خود را در معرض چنین کیفري قرار دهد.برخی
گویند:یعنی خداوند قادر است که در این دنیا شما را کیفر دهد و هلاك کند،کاري نکنید که دچار هلاکت و بدبختی شوید.
وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
:در اینجا کیفر و آمرزش را در مقابل هم قرار داد،نه کیفر و پاداش را زیرا آمرزش از پاداش بالاتر است.آمرزش شامل حال
گنهکاران میشود، اما پاداش نه.برخی گفته اند:خداوند این سوره را با حمد آغاز و با مغفرت و رحمت خاتمه داد.این خود
دستور العملی است براي انسانها که خداي خود را بخاطر نعمتهایش و بخاطر آمرزش و رحمت بیکرانش ستایش کنند.
ص : 40
سور