گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
سورة اعراف




اشاره
ما􀀀 وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ ... بِ » این سوره مکی است.از قتاده و ضحاك روایت شده است که این سوره مکی است،بجز آیه هاي
163 تا 165 ) که در مدینه نازل شده اند. ) « کانُوا یَفْسُقُونَ 􀀀
تعداد آیات
به شمارة حجازیان و کوفیان 206 آیه و به شمارة بصریان و شامیان 205 آیه است (بموارد اختلاف در جاي خود اشاره میشود)
فضیلت سوره
ابی بن کعب از پیامبر گرامی اسلام روایت کرده است که هر کس سورة اعراف را بخواند،خداوند میان او و شیطان پرده اي
قرار می دهد و روز قیامت حضرت آدم شفیع اوست.عیاشی به اسناد خود از ابو بصیر،از امام صادق ع روایت کرده است که
هر کس سورة اعراف را در هر ماه بخواند،روز قیامت از کسانی است که آنان را بیمی نیست و محزون نمیشوند و اگر در هر
روز جمعه بخواند،از کسانی است که در روز قیامت حساب ندارند.امام صادق ع فرمود:در این سوره آیات محکمه وجود
دارد.قرائت و عمل به آن را ترك نکنید که روز قیامت براي کسانی که قرائت کرده اند،شهادت خواهد داد.
تفسیر
سورة مبارکۀ انعام با ذکر رحمت خداوند،خاتمه یافت.در آغاز این سوره، توصیفی از قرآن کریم و اینکه احکام دین و مطالب
حکمت آمیز در آن است،آورده، می فرماید:
ص : 41
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 1 تا 3
اشاره
ا􀀀 ي لِلْمُؤْمِنِینَ ( 2) اِتَّبِعُوا م 􀀀 لا یَکُنْ فِی صَ دْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْر 􀀀 ابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . المص ( 1) کِت 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( ا تَذَکَّرُونَ ( 3 􀀀 اءَ قَلِیلًا م 􀀀 لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِی 􀀀 أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ
(1)
ترجمه
بنام خداي رحمان رحیم.المص.این کتاب بر تو نازل شده است و باید در سینۀ تو نسبت به آن تنگی نباشد تا مردم را به آن
بترسانی و براي مؤمنین یاد آوري باشد.آنچه از جانب خدا بر شما نازل شده پیروي کنید و از اولیاي دیگر پیروي نکنید شما
بندرت متذکر می شوید.
ص : 42
3 و جزء 8 سوره 7 1) -سوره اعراف آیۀ 1 و 2 -1
3-2- بیان آیه 1
اشاره
شماره آیات
را یک آیه دانسته اند. « المص » بر حسب تعداد کوفیان،سه آیه و بر حسب تعداد دیگران دو آیه است.کوفیان
قرائت
به تشدید ذال و کاف خوانده « تذکرون » به تخفیف ذال و دیگران « تذکرون « و کوفیان غیر از ابو بکر « یتذکرون » ابن عامر
اند.قرائت سوم بنا بر ادغام تاء دوم در ذال و قرائت دوم بنا بر حذف تاء دوم و قرائت اول بنا بر این است که روي سخن با
پیامبر و مرجع ضمیر کفار باشد.
لغت
المص:در بارة حروف مقطعه اي که در اوایل سوره ها آمده اند و اقوالی که در بارة معانی آنها وجود دارد و اعراب آنها،در
« ق» اول سوره بقره گفتگو کرده ایم.علت اینکه کوفیان،این حروف را یک آیه شمرده اند،این است که بر خلاف حروف
حرف « المر » نیز داراي سه حرف است،لکن « ص» که شبیه اسامی مفرده هستند،اینها بجمله شباهت دارند و آخر آن حرف « ن» و
داراي سه حرف نیست، از اینرو،این را آیه نشمرده اند. « ر» آخر آن
بنا بر قول کسانی که این حروف را نام سوره دانسته اند،علت اینکه این سوره ها به این حروف نامگذاري شده اند نه باسماء
منقوله این است که این حروف خود در آغاز سوره هستند و میان آن و سورة قبلی فاصله انداخته اند و تألیف آیاتی که بعد از
آنها آمده،مانند تألیف خود آنها معجز آساست.
به معناي یاد آوري است.در معناي این کلمه، « تذکیر » ذکري:اسم مصدر
ص : 43
« رجعی » مبالغه است مثل
اعراب
لا یَکُنْ :فاء ممکن است 􀀀 فَ « هذا کتاب » کتاب:زجاج گوید به اجماع نحویان رفع این کلمه به مبتداي محذوف است به تقدیر
حرف عطف و ممکن است جواب باشد به تقدیر:
و « لتذکر به ذکري » ذکري:زجاج گوید،ممکن است منصوب باشد به تقدیر « اذا کان انزل الیک الکتاب لتنذر به فلا یکن »
« للانذار و للذکري » و ممکن است مجرور باشد به تقدیر « هو ذکري » ممکن است مرفوع باشد به تقدیر
مقصود
المص
:در بارة تفسیر آن گفتگو شده است.
لا یَکُنْ فِی صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ 􀀀 ابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَ 􀀀 کِت
:این که بر تو نازل شده است کتابی است که فرشتگان بامر خدا بر تو نازل کرده اند و نباید در سینۀ تو حرجی باشد.
در بارة معناي حرج اقوالی است:
-1 حسن گوید:بمعناي تنگی است.یعنی:باید بر اثر پراکندگی فکر در سینۀ تو تنگی نباشد و ترس از اینکه نمی توانی بوظیفۀ
تبلیغ،بخوبی عمل کنی از دل خود بیرون سازي،زیرا غیر از ترسانیدن مردم وظیفه اي نداري.
-2 ابن عباس و مجاهد و قتاده و سدّي گویند:بمعناي شک است.یعنی نسبت بوظیفه اي که براي تبلیغ رسالت بر عهده
داري،نباید بدل خود شک و تردید راه دهی زیرا قرآن بمنظور اینکه مردم را بوسیلۀ آن بترسانی بر تو نازل شده است.
-3 فرّاء گوید:از اینکه مردم مرا تکذیب و با تو بد رفتاري می کنند،باید دلتنگ و ناراحت نشوي.چنان که می فرماید: فَلَعَلَّکَ
کهف 6:شاید از غم اینکه ایشان بقرآن ایمان نیاوردند،خویشتن را ) « ذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً 􀀀 ارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِه 􀀀 ی آث 􀀀 اخِعٌ نَفْسَکَ عَل 􀀀ب
هلاك کنی)در روایت است که وقتی قرآن کریم نازل شد،
ص : 44
پیامبر عرض کرد:می ترسم مردم مرا تکذیب کنند و سرم را بشکنند.خداوند با این آیه ترس را از وي زایل کرد.
ي لِلْمُؤْمِنِینَ 􀀀 لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْر
:مقصود از نازل شدن قرآن این است که مردم را بوسیلۀ آن بترسانی و براي مردم مؤمن یاد آوري باشد.اکثر علما معتقدند که
در اصل در آخر آیه است.عده اي هم گفته اند:ترتیب آیه درست «... یَکُنْ 􀀀 فَلا » در این آیه تقدیم و تأخیري است و جمله
است.یعنی:باید در دل تو ناراحتی نباشد تا مردم را بوسیلۀ آن بترسانی و...و امر و نهی و امثال و وعده و وعید آن را به آنها
ابلاغ کنی.
اینکه می گوید:براي مردم مؤمن،یاد آوري است،بخاطر این است که فقط آنها از قرآن بهره مند میشوند.
ا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 اِتَّبِعُوا م
:این جمله خطاب به مکلفین است.یعنی بآنها بگو:از آنچه خداوند بر آنها نازل کرده است،تبعیت کنند.این تبعیت در امور
واجب و مستحبّ و مباح است که باید در این امور تابع دستور خدا بوده و بآنها اعتقاد داشت هم چنان که از حرام واجب است
اجتناب کرد.
اءَ􀀀 لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِی 􀀀 وَ
.و از غیر قرآن پیروي نکنید و از این راه گناهکار نشوید.بدیهی است که هر کس مطیع قرآن نباشد،مطیع شیطان و بتهاست.
از اینجهت است که خداوند دستور می دهد که از قرآن پیروي کنند و از پیروي غیر آن خود داري کنند و پیروي قرآن پیروي
خداست.
ا تَذَکَّرُونَ 􀀀 قَلِیلًا م
،شما مردم مشرك،کمی متذکر میشوید و پند میآموزید.
در حقیقت منظور این است که این روش شما پسندیده نیست.شما باید از قرآن کریم تدریجاً پند بیاموزید و امور دین و دنیاي
خود را فرا بگیرید.
تذکر به معناي فرا گرفتن تدریجی است.
ص : 45
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 4 تا 5
اشاره
( ظالِمِینَ ( 5 􀀀 کُنّ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
ا 􀀀 جاءَهُمْ بَأْسُن 􀀀 واهُمْ إِذْ 􀀀 کانَ دَعْ 􀀀 ما 􀀀 ائِلُونَ ( 4) فَ 􀀀 اتاً أَوْ هُمْ ق 􀀀 ا بَی 􀀀 ا بَأْسُن 􀀀 جاءَه 􀀀 ا فَ 􀀀 اه 􀀀 وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْن
ترجمه
بسیاري از مردم قریه ها را هلاك کردیم و عذاب ما بهنگام شب یا هنگام خواب نیمروز بر آنها نازل شد.سخن آنها بوقت
نازل شدن عذاب ما این بود که می گفتند:
ما ستمکار بوده ایم.
ص : 46
5- بیان آیه 4
اشاره
اعراب
بر دو قسم است:خبري و استفهامی.هر گاه خبري « کم ». حرف و براي تقلیل است « رب » کم:این کلمه،اسم و براي تکثیر و
باشد،براي تکثیر است،اما هر گاه براي استفهام باشد حقیقت آن معلوم نیست و تقلیل و تکثیر آن موکول بجواب مخاطب
خبر آن است و جایز است که در محل نصب باشد. « ا􀀀 اه 􀀀 أَهْلَکْن » مبتدا و « کم » است: در اینجا
ا􀀀 جاءَه 􀀀 فَ
:حرف فاء براي تعقیب است.اول عذاب خدا بر قریه اي نازل میشود، سپس مردم قریه هلاك می شوند.لکن در آیه نخست
هلاك و سپس نازل شدن عذاب ذکر شده است.به همین جهت،در توجیه این مسأله اقوالی است:
-1 منظور این است که نخست حکم بهلاکت آنها کردیم،سپس عذاب نازل کردیم.
-2 نخست فرشتۀ عذاب فرستادیم،سپس عذاب نازل کردیم.
-3 برخی فاء را به معناي واو گرفته اند.
ائِلُونَ 􀀀 أَوْ هُمْ ق
أَنْ « جاءهم باسنا بائتین او قائلین » :این جمله حالیه است و برخی و او حالیه را مقدّر دانسته اند.در حقیقت منظور این است که
« دعواهم » و خبر آن « کان » الُوا :در محل رفع و اسم 􀀀ق
مقصود
در آیۀ پیش دستور داد که مردم پیروي قرآن کنند و از پیروي غیر قرآن دست بر دارند.اکنون آنها را بیاد سرگذشت
گذشتگان می اندازد،تا بترسند و رفتار آنها را تکرار نکنند.
ص : 47
ائِلُونَ 􀀀 اتاً أَوْ هُمْ ق 􀀀 ا بَی 􀀀 ا بَأْسُن 􀀀 جاءَه 􀀀 ا فَ 􀀀 اه 􀀀 وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْن
:بسیاري از مردم قریه ها را هلاك کردیم و عذاب ما بوقت شب یا هنگامی که آنها بوقت ظهر استراحت کرده بودند،بر آنها
نازل شد:بدیهی است که نازل شدن عذاب،در چنین وقتی خطرناکتر است.
ظالِمِینَ 􀀀 کُنّ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
ا 􀀀 جاءَهُمْ بَأْسُن 􀀀 واهُمْ إِذْ 􀀀 کانَ دَعْ 􀀀 ما 􀀀 فَ
:هنگامی که عذاب ما بر آنها نازل شد،تنها مطلبی که اظهار میکردند،این بود که می گفتند:ما ستمکار بودیم.بدینترتیب
هنگامی که عذاب خدا را بچشم می دیدند،زبان به اقرار و اعتراف می گشودند یا هنگامی که دچار عذاب شده بودند و هنوز
نیمه جانی داشتند، اعتراف می کردند.از اینجا استفاده می شود که اقرار و اعتراف می کردند.از اینجا میشود که اقرار و اعتراف
و توبه،بهنگام نزول بلا و گرفتاري سودي ندارد.
ص : 48
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 6 تا 9
اشاره
ائِبِینَ ( 7) وَ اَلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ اَلْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ 􀀀 کُنّ غ
ا􀀀 ا 􀀀 و م فَلَنَسْئَلَنَّ اَلَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ اَلْمُرْسَلِینَ ( 6) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ ( ا یَظْلِمُونَ ( 9 􀀀 اتِن 􀀀 کانُوا بِآی 􀀀 ما 􀀀 ئِکَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِ 􀀀 وازِینُهُ فَأُول 􀀀 ئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ ( 8) وَ مَنْ خَفَّتْ مَ 􀀀 وازِینُهُ فَأُول 􀀀 مَ
(1)
ترجمه
سوگند که از آنها که پیامبران بسویشان فرستاده شده و از پیامبران سؤال خواهیم کرد و براي آنها از روي اطلاع نقل می کنیم
و ما غایب نبوده ایم.آن روز وزن کردن،بحق انجام میشود.هر کس که اعمالش سنگین باشد،رستگار است و هر کس که
اعمالش سبک باشد،آنها کسانی هستند که خویشتن را زیان زده اند بخاطر اینکه به آیات ما ظلم کرده اند.
ص : 49
1) -سوره اعراف آیۀ 6 تا 9 جزء 8 سوره 7 -1
بیان آیه 6 تا 9
اشاره
لغت
سؤال:پرسش قصص:مطالبی که بدنبال یکدیگر می آیند و بهم مربوطند.
وزن:سنجش چیزي با دیگري براي معلوم شدن مقدار آن.در عین حال در موارد دیگري هم استعمال میشود.مثل وزن
شعر.شاعر گوید:
و اذا وضعت اباك فی میزانهم
رجحوا و شال ابوك فی المیزان
یعنی:هر گاه پدرت را با آنها بسنجی،پدرت داراي افتخاراتی است که بر آنها فزونی دارد.
« عدل » حق:گذاشتن هر چیزي بجاي خود بر طبق حکمت.این کلمه به معناي مصدري و وضعی هر دو استعمال میشود.مثل
ثقل:طرفی که بر اثر سنگینی در میزان به پایین می رود.ضد آن خفت است.
اعراب
فَلَنَسْئَلَنَّ
:فاء عاطفه است و جمله اي را بجمله اي عطف کرده.بدیهی است که فاصلۀ میان هلاك و پرسش قیامت،زیاد است،و اینجا
بکار رود.لکن خداوند با بکار بردن فاء،میخواهد بفهماند که در حقیقت فاصله کم و ناچیز است.چنان که می « ثم » بهتر بود
قمر 1:قیامت نزدیک شد) ) « السّ
اعَهُ 􀀀 اِقْتَر بََتِ » : فرماید
مقصود
اشاره
قبلا مشرکین را از عذاب دنیا ترسانید.اکنون آنها را از عذاب آخرت،ترسانیده، می فرماید:
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ
:در اینجا سوگند یاد می کند
ص : 50
که سر انجام از مردمی که پیامبران را بسوي آنها فرستاده و از خود پیامبران سؤال خواهد کرد.از دستۀ اول می پرسد که
فرمانبري کرده اند یا نه و از دستۀ دوم می پرسد که ابلاغ کرده اند یا نه.اگر چه خدا می داند که دستۀ اول امتثال کرده یا
نکرده اند و دستۀ دوم ابلاغ کرده اند یا نکرده اند.مع الوصف آنها را تهدید می کند تا خود را براي چنین پرسشی آماده
کنند.برخی گویند:از امتها می پرسد که اجابت کرده اند یا نه.و از پیامبران می پرسد که مردم با آنها چگونه رفتار کرده
اند؟برخی گویند:از امتها بمنظور توبیخ و از پیامبران بمنظور شهادت سؤال می شود.این قول از حسن است.
فایدة این سؤال،چند چیز است: 1-مردم بدانند که خداوند پیامبران خود را فرستاده و عذر را برداشته و کسی را ظلم نمی
کند. 2-مردم بدانند که کفار بکیفر کردارشان می رسند. 3-اهل ایمان شاد و مسرور و کفار غمگین می شوند 4-این هم لطفی
است در بارة مکلفینی که از آینده به آنها خبر داده شود.
در روز قیامت،هیچ انسانی و هیچ »( قصص 78 ) « مجرمین از گناهان خود سؤال نمیشوند »: پرسش در دو مورد دیگر می فرماید
جنی از گناهش پرسیده (الرحمن 39 )اما در اینجا می فرماید:از مردم-که پیامبران بسوي آنها فرستاده شده اند-و از پیامبران
سؤال خواهیم کرد.مقصود چیست؟ پاسخ 1-مقصود این است که از آنها براي کسب اطلاع و معلوم شدن حقیقت،سؤالی
نمیشود،اما بمنظور سرزنش،از آنها سؤال میشود.چنان که بدنبال آیۀ 39 سورة الرحمن می فرماید:مردم مجرم به سیماي خود
اي اولاد آدم،آیا با »: شناخته میشوند و بنا بر این احتیاجی به سؤال نیست.لکن سؤالات توبیخی مانعی ندارد.چنان که می فرماید
یعنی:آیا در سن پیري « اطربا و انت قنسري » : یس 60 ) شاعر عرب گوید )«؟ شما عهد نکردم که شیطان دشمن آشکار شماست
به بازي می پردازي؟ گاهی هم سؤال براي تقریر و تثبیت موضوع است.مثل:
ص : 51
الستم خیر من رکب المطایا
و اندي العالمین بطون راح
یعنی:آیا شما بهترین سواران و سخی ترین مردم نیستید؟یعنی هستید.پس سؤال مردم براي توبیخ است.اما سؤال پیامبران بمنظور
توبیخ خودشان نیست،بلکه بمنظور توبیخ کفار است.
-2 روز قیامت،بهنگام محاسبه،از آنها سؤال می کنند،اما همین که وارد جهنم شدند،از آنها سؤالی نمی کنند.پس در بعضی
3-قیامت ( صافات 24 )« آنها را نگه دارید که آنها مسئولند »: مراحل سؤال هست و در بعضی مراحل نیست.چنان که می فرماید
داراي مواقفی است.در بعضی از موقفها سؤال هست و در بعضی سؤال نیست.
رفع تناقض از دو مورد دیگر
مؤمنون 101 در آن روز نسبتی میان آنها نیست و از یکدیگر « ساءَلُونَ 􀀀 لا یَتَ 􀀀 سابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ 􀀀 لا أَنْ 􀀀 فَ» : در یک جا می فرماید
سؤال نمیکنند)در جاي دیگر می فرماید:
صافات 27 :آنها بیکدیگر روي می آورند و از یکدیگر سؤال می کنند)در مورد اول ) « ساءَلُونَ 􀀀 ی بَعْضٍ یَتَ 􀀀 وَ أَقْبَلَ بَعْضُ هُمْ عَل »
مقصود این است که براي کسب خبر و آگاهی چیزي از یکدیگر نمی پرسند و در مورد دوم منظور این است که سؤال و
سبا 32 :آیا ما شما را ) « جاءَکُمْ 􀀀 ي بَعْدَ إِذْ 􀀀 اکُمْ عَنِ الْهُد 􀀀 أَ نَحْنُ صَدَدْن » : جوابها بمنظور ملامت و سرزنش است.چنان که می فرماید
از هدایت باز داشتیم؟) اکنون به این مطلب اشاره می کند که سؤالی که از آنها میشود براي کسب علم و آگاهی نیست.لذا می
فرماید:
فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ
:ما از همه کارهاي آنها به آنها خبر می دهیم،زیرا عالم هستیم،تا بدانند که اعمال آنها محفوظ است و هر کس بدون هیچگونه
ظلمی بکیفر کردار خود می رسد. ابن عباس گوید:مقصود این است که نامه اعمالشان این مطالب را به آنها می گوید:چنان
جاثیه 29 :این است کتاب ما که بحق با شما سخن می گوید) ) « ا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ 􀀀 ابُن 􀀀 ذا کِت 􀀀􀀀ه» : که می فرماید
ص : 52
ائِبِینَ 􀀀 کُنّ غ
ا􀀀 ا 􀀀 و م َ
.ما از آن غایب نیستیم.یعنی بکار آنها علم داریم و بقولی یعنی:به تبلیغات پیامبران و رفتار مردم در قبال آنها آگاه هستیم.بهر
حال،بوسیلۀ این جمله میخواهد علم خود را تاکید کند.
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ
:در اینباره اقوالی است:
-1 منظور این است که در آخرت،همۀ کارها بعدالت است و بکسی ظلم نمیشود.این معنی از مجاهد و ضحاك و حسن و
بلخی است.
-2 خداوند در روز قیامت میزانی نصب می کند که داراي دو کفه است و تکلم می کند و بوسیله آن اعمال نیک و بد مردم
سنجیده می شود.این معنی از ابن عباس و حسن و جبائی است.در بارة اینکه چگونه اعمال سنجیده می شود،اختلاف کرده اند.
اللّ بن عمر و جماعتی گویند:نامه
􀀀
زیرا اعمال امور عرضی هستند و قابل اعاده نیستند و وزنی هم ندارند که کشیده شوند عبد ه
هاي اعمال بسنجش در می آیند.جبائی گوید:
علائم نیکی ها و بدیها در دو کفه ظاهر میشود و مردم می بینند.ابن عباس گوید:نیکی ها بصورتی پسندیده و بدیها بصورتی
ناپسندیده،ظاهر می شوند.عبید بن عمیر گوید:
نفس مؤمن و کافر وزن می شود.در آن روز افرادي می آورند که جثۀ عظیمی دارند، اما بقدر بال مگسی وزن ندارند.
لا نُقِیمُ لَهُمْ 􀀀 فَ» : -3 مقصود از وزن این است که مقدار مؤمن در عظمت و مقدار کافر در ذلت ظاهر می شود.چنان که می فرماید
کهف 105 :روز قیامت براي آنها وزنی بپا نمی داریم)آنان که عمل صالح-که وزن آن سنگین است- ) « امَهِ وَزْناً 􀀀 یَوْمَ الْقِی
دارند،رستگارند و آنان که کار زشت-که وزنی ندارد-کرده اند، زیانکارند.این قول از ابو مسلم است.اما قول اول از همۀ
اقوال بهتر است.قول دوم هم تا حدي خوب است.اینکه قول اول را ترجیع می دهیم بخاطر این است که وقتی گفته می
شود:گفتار و کردار فلان کس موزون است،یعنی بیجا و نامناسب نیست و اینکه قول دوم را هم خوب تلقی می کنیم،بخاطر
حدیثی است که در اینباره وارد شده است.
ص : 53
ئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 􀀀 وازِینُهُ فَأُول 􀀀 فَمَنْ ثَقُلَتْ مَ
:اینکه در اینجا موازین که جمع میزان است بکار می برد،ممکن است بدینجهت باشد که در روز قیامت،بعید نیست که براي
هر نوعی از کارها میزانی نصب شود.ممکن است هر میزانی صنفی از اعمال باشد چنان که در خبر است:نماز میزان است.هر
که بنماز وفا کند،حقش بتمامی داده می شود.بهر صورت،می فرماید:کسانی که میزانهایشان سنگین است،رستگارند وَ مَنْ
ا یَظْلِمُونَ : 􀀀 اتِن 􀀀 کانُوا بِآی 􀀀 ما 􀀀 ئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِ 􀀀 وازِینُهُ فَأُول 􀀀 خَفَّتْ مَ
و آنان که میزانهایشان سبک است،دچار عذاب ابد می شوند،زیرا آیات،حجج ما را منکر شده اند.خسران از دست دادن
سرمایه است و بزرگترین سرمایه انسان نفس اوست که هر گاه بر اثر کردار زشت،به هلاکت افتد.زیان دیده است.
ص : 54
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 10 تا 13
اشاره
لائِکَهِ اُسْجُدُوا 􀀀 ا لِلْمَ 􀀀 اکُمْ ثُمَّ قُلْن 􀀀 اکُمْ ثُمَّ صَوَّرْن 􀀀 ا تَشْکُرُونَ ( 10 ) وَ لَقَدْ خَلَقْن 􀀀 ایِشَ قَلِیلًا م 􀀀 ا مَع 􀀀 ا لَکُمْ فِیه 􀀀 مَکَّنّ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلْن
اکُم 􀀀 وَ لَقَدْ ارٍ وَ خَلَقْتَهُ 􀀀 الَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ ن 􀀀 أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ق
􀀀
ا مَنَعَکَ 􀀀 الَ م 􀀀 اَلسّ ( 11 ) ق
اجِدِینَ 􀀀 لَم یَکُنْ مِنَ إِلاّ إِبْلِیسَ 􀀀
لِآدَمَ فَسَجَدُوا
( اَلصّ ( 13
اغِرِین 􀀀 ا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ 􀀀 ما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیه 􀀀 ا فَ 􀀀 الَ فَاهْبِطْ مِنْه 􀀀 مِنْ طِینٍ ( 12 ) ق
(1)
ترجمه
ما شما را در روي زمین قدرت بخشیدیم و براي شما در روي زمین اسباب زندگی قرار دادیم و شما بندرت شکر می کنید،ما
شما را آفریدیم،سپس بشما صورت بخشیدیم، سپس بفرشتگان گفتیم که آدم را سجده کنید.فرشتگان سجده کردند ولی
ابلیس از سجده کنندگان نبود.
خداوند فرمود:ترا چه منع کرد که هنگامی که ترا امر کردم،سجده نکنی؟ شیطان گفت:من از او بهترم.مرا از آتش و او را از
خاك آفریده اي.خداوند فرمود:
از آن فرود آیی.ترا نرسد که در آنجا تکبر کنی.بیرون رو که تو از فرومایگان هستی.
ص : 55
1) -سورة اعراف آیۀ 10 تا 13 جزء 8 سورة 7 -1
11- بیان آیۀ 10
اشاره
قرائت
برخی از محققین .« حول » معایش:در قرائت غیر مشهور به همزه خوانده شده است.بنا بر قرائت مشهور این کلمه اعلال نشده،نظیر
گفته اند:هر گاه یاء زایده باشد، اعلال میشود.مثل:صحیفه و صحائف.اما در مثل معایش که یاء آن اصلی است،اعلال
نمیشود.چنان که کلمۀ مقام را به مقاوم جمع بسته اند. شاعر گوید:
و انی لقوام مقام لم یکن
جریر و لا مولی جریر یقومها
یعنی من در جاهایی می ایستم که جریر و مولاي جریر در آنجا نایستاده اند.
لغت
تمکین:دادن قدرت و رفع مانع.بدیهی است که کار را هنگامی می توان انجام داد که بر انجام آن قادر باشیم و مانعی بر سر راه
ما نباشد.تمکین،دادن چنین امکانی است.
جعل:ایجاد حالتی براي شیء که بر خلاف حالت سابق باشد.مثل بحرکت در آوردن جسم ساکن.پس جعل شیء،اعم از
حدوت شیء است.
معیشت:وسیلۀ ادامۀ حیات،مثل خوراك و پوشاك و نوشابه.
خلق:آفرینش تصویر:صورت بخشیدن بچیزي.
سجود اظهار خواري کردن و حقیقت آن گذاشتن چهره بر زمین است.
اعراب
« قلیلا شکر کم » مصدریه باشد،بتقدیر « ما » زائده است.ممکن است « ما » و« تشکرون » قلیلا:منصوب است به
ص : 56
مقصود
در این دو آیه،در پیرامون نعمتهایی که به انسان بخشیده است،می فرماید:
ا تَشْکُرُونَ 􀀀 ایِشَ قَلِیلًا م 􀀀 ا مَع 􀀀 ا لَکُمْ فِیه 􀀀 مَکَّنّ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْن
اکُم 􀀀 وَ لَقَدْ :
ما به شما قدرت دادیم که در زمین هر گونه تصرفی که بخواهید انجام دهید و انواع روزیها و نعمت ها را در زمین قرار دادیم
و راه و رسم کسب معیشت را بشما آموختیم.مع الوصف، شما کمتر سپاسگزاري می کنید و کمتر بوظائف خود در برابر ما
توجه دارید.اکنون به اصل مسألۀ آفرینش انسان پرداخته،می فرماید:
اکُمْ 􀀀 اکُمْ ثُمَّ صَوَّرْن 􀀀 وَ لَقَدْ خَلَقْن
( :ما نخست آدم را از خاك آفریدیم،سپس او را بصورت خاصی که مورد نظر ما بوده،در آوردیم. ( 1
لائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ 􀀀 ا لِلْمَ 􀀀 ثُمَّ قُلْن
:پس از اینکه آفرینش آدم را بپایان رساندیم، به فرشتگان گفتیم:براي آدم سجده کنید.با اینکه خطاب بهمۀ انسانهاست،گفتیم:
منظور خلقت و تصویر آدم است،زیرا گاهی گفته میشود:ما به شما چنین و چنان کردیم و منظور این است که به نیاکان شما
« ا فَوْقَکُمُ الطُّورَ 􀀀 اقَکُمْ وَ رَفَعْن 􀀀 ا مِیث 􀀀 وَ إِذْ أَخَ ذْن » : چنین و چنان کردیم.این مطلب در عرف عرب شایع است.قرآن هم می فرماید
(بقره 63 )این خطاب به بنی اسرائیل است.یعنی از نیاکان شما پیمان گرفتیم و طور را بر سر
ص : 57
اختلاف است.زجاج گفته است به معناي و او است.لکن اهل ادب این معنی را نپذیرفته و وجوهی در بارة « ثم » 1) -در بارة -1
آن گفته اند که در متن آمده است. آنچه بنظر می رسد،این است که آیات قرآن کریم از سلاست خاصی بر خوردار است و
توجیهاتی که کرده اند با این سلاست منافات دارد بنا بر این باید دید،در برخورد اول ذهن سادة انسان از این آیات چه می
فهمد.بدیهی است که خلقت موجودات،مرحله اي است و پیدایش صورت در آنها،مرحلۀ دیگري یا مراحل دیگري است.انسان
نخست بصورت ژنها در اسپرم و اوول مردها و زنها وجود دارد و سر انجام بصورت نطفه در می آید.هنگامی که نطفۀ زن و
مرد با هم آمیزش یافتند،آغاز دورة تشکیل صورت است.بنا بر این میان خلقت تا تصویر فاصلۀ زیادي است.این خطاب در
مورد خلقت و تصویر متوجه نوع انسان و از جمله آدم است و همه جا حتی در مورد آدم هم صدق میکند.لکن در مورد آدم
یک خصوصیت دیگر هست و آن اینکه پس از خلق و تصویر، فرشتگان مامور میشوند که وي را سجده کنند.
ایشان بر افراشتیم.
در اینباره اقوال دیگري هم هست: 1-ابن عباس و ربیع و مجاهد و قتاده و سدّي گویند:یعنی:آدم را آفریدیم و صورت شما را
در پشت آدم،درست کردیم.سپس بملائکه گفتیم که آدم را سجده کنند 2-جماعتی از علماي نحو گویند:این ترتیبها خبري
است یعنی:شما را آفریدیم.سپس صورت بخشی کردیم.سپس به شما می گوییم که بفرشتگان گفتیم:آدم را سجده کنید.از
همین جاست که عکرمه گوید:یعنی شما را در پشت پدران آفریدیم و در رحم مادران بصورت انسان در آوردیم.یمان
گوید:یعنی شما را در رحم خلق کردیم.سپس گوش و چشم و سایر اعضا را پدید آوردیم.شاعر گوید:
سئلت ربیعه من خیرها
ابا ثم اما فقالت لیه
یعنی:از ربیعه پرسیدم که بهترین افراد آنها کیست؟نخست باید از پدر سخن بگوید،سپس از مادر و او بمن پاسخ داد.
السّ
اجِدِینَ 􀀀 لَم یَکُنْ مِنَ إِلاّ إِبْلِیسَ 􀀀
فَسَجَدُوا
:همۀ فرشتگان سجده کردند،بجز ابلیس.در اینباره در سورة بقره گفتگو کرده ایم.
ص : 58
13- بیان آیه 12
اشاره
لغت
صاغر:خوار و ذلیل.کسی که بخواري خود راضی شود.
اعراب
ا مَنَعَکَ 􀀀م
مثل: « ما منعک ان تسجد »: در اینجا ملغی است یعنی « لا»: أَلاّ تَسْجُدَ
􀀀
خبر « منعک » مبتدا « ما »:
ابی جوده لا البخل و استعجلت به
نعم من فتی لا یمنع الجود قاتله
است. در « آري » مقصود این است که جود او از بخل ورزیدن امتناع دارد و همیشه جواب او « ابی جوده البخل » گفته اند:یعنی
.« ما دعاك الی ان لا تسجد » زاید نباشد به معناي « لا» مورد آیه،احتمال داده اند که
مقصود
اکنون در بارة خطاب خود به ابلیس می فرماید:
أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ
􀀀
ا مَنَعَکَ 􀀀 الَ م 􀀀ق
الَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ 􀀀 :خداوند به ابلیس فرمود:هنگامی که ترا به سجده آدم امر کردم،چه چیز ترا منع کرد که سجده نکردي؟ ق
ارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ :ابلیس در پاسخ گفت: 􀀀 خَلَقْتَنِی مِنْ ن
من از او بهترم،زیرا مرا از آتش و او را از خاك آفریده اي.این جواب مطابق سؤال نیست،زیرا نپرسیده است کدامیک از شما
بهتر هستید،بلکه پرسیده است چه چیز ترا از سجده کردن مانع شد؟مع الوصف این جمله،پاسخ اصلی سؤال را هم در بر دارد.
ابن عباس گوید:ابلیس اولین کسی که قیاس کرد و بخطا رفت.هر کس دین را با رأي خود بچیزي قیاس کند،خداوند او را
همدم ابلیس خواهد کرد.ابن سیرین گوید:
اولین کسی که قیاس کرد،شیطان بود.کسی ماه و خورشید را پرستش نکرد،مگر
ص : 59
بواسطه قیاس.شیطان تصور می کرد که چون آتش برتر از خاك است،نباید وي سجده آدم کند و این اشتباه بود،زیرا سجده
آدم را خداوند طبق مصالحی بر شیطان واجب کرده بود.برخی هم گفته اند:خاك بهتر از آتش است،زیرا زمین از خاك است
و محل زندگی مردم و تولید کننده تمام وسائل است.و بهتر بودن چیزي به این است که منافع بیشتري داشته باشد.
ا􀀀 الَ فَاهْبِطْ مِنْه 􀀀ق
:حسن گوید:یعنی از آسمان پایین برو.برخی گویند:
یعنی از بهشت پایین برو.برخی گویند:یعنی از این مقام بلندي که داري پایین برو زیرا این مقام،مخصوص بندگان مطیع
خداست و تو اکنون نافرمانی کرده اي.باید تنزل کنی و خود را بمقام گنهکاران برسانی.
ا􀀀 ما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیه 􀀀 فَ
:تو حق نداري در آسمان یا در بهشت بمانی و تکبر کنی،زیرا اینجا جاي اهل تکبر نیست.جاي آنها جهنم است.چنان که می
فرماید:
.( زمر 60 ) « أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْمُتَکَبِّرِینَ »
الصّ
اغِرِین 􀀀 فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ :از این مقام یا از این مکان بیرون رو،که بر اثر معصیت،خود را خوار و زبون کردي.بدیهی است که گنهکار،پیش خداوند و
بوسیله عذاب آخرت،ذلیل است.
جبائی گوید:این کلام را برخی از فرشتگان از جانب خدا گفته اند.برخی گویند:شیطان صحنۀ معجزه آسایی دید که دانست
این مطلب،کلام خداست.
اینکه می گوید:نباید در بهشت یا آسمان تکبر کنی،مفهوم آن این نیست که در جاي دیگر باید تکبر کنی.زیرا در هیچ حالتی
تکبر جایز نیست.در عین حال براي خداوند تکبر،امري است پسندیده،زیرا صاحب آن چنان عظمتی است که تکبر به او می
برازد ولی براي غیر خدا تکبر ناپسندیده است.از آنجا که شیطان در مقابل امر خدا تکبر کرد،ناچار او را از بهشت اخراج
کردند:اما کسانی که در دنیا تکبر کنند،بوسیلۀ امر و نهی آنها را منع می کنند.
ص : 60
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 14 تا 17
اشاره
راطَکَ اَلْمُسْتَقِیمَ ( 16 ) ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ 􀀀 ما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِ 􀀀 الَ فَبِ 􀀀 الَ إِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ ( 15 ) ق 􀀀 ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ( 14 ) ق 􀀀 الَ أَنْظِرْنِی إِل 􀀀ق
( شاکِرِینَ ( 17 􀀀 لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 مائِلِهِمْ وَ 􀀀 مانِهِمْ وَ عَنْ شَ 􀀀 مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْ
(1)
ترجمه
شیطان گفت:مرا تا روزي که آدمیان مبعوث می شوند،مهلت ده.خداوند فرمود:تو از مهلت یافتگانی.شیطان گفت:از اینجهت
که گمراهی نصیبم کرده اي، بر سر راه راست تو در کمین آنها می نشینم.آن گاه از پیش رو و از پشت سر و از سمت راست
و از سمت چپ به آنها تازم و بیشتر آنها را سپاسگزار نخواهی یافت.
ص : 61
1) -آیه 14 تا 17 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
بیان آیه 14 تا 17
اشاره
لغت
انظار:مهلت دادن بعث:برانگیختن،حشر و نشر
اعراب
در اینجا « ص.وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّکْرِ » لاقعدن:جواب قسم محذوف.در قرآن کریم گاهی قسم حذف میشود و گاهی مقسم به.مثل
که قسم حذف شده،مقصود تأکید کلام است و در آنجا که مقسم به حذف شده،منظور تعظیم مقسم به است.
شاعر گوید: « علی صراطک » صراطک:منصوب به حذف حرف جر.یعنی
کانی اذا اسعی لأظفر ظائراً
مع النجم فی جو السماء یصوب
نصب طائرا بتقدیر علی طائر می باشد.یعنی گویا هنگامی که براي ظفر یافتن بر مرغی کوشش می کنم،همراه ستاره اي هستم
که در جو آسمان گردش می کند.
مقصود
ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 􀀀 الَ أَنْظِرْنِی إِل 􀀀ق
،ابلیس به پیشگاه خداوند عرض کرد:مرا تا روزي که مردم سر از قبرها بیرون می آورند،مهلت بده.برخی گفته اند:گویا
شیطان می ترسید که خداوند کیفر او را به پیش از قیامت موکول کند،از اینرو درخواست کرد که کیفر او را به قیامت موکول
کند و او را تا قیامت مهلت دهد.شیطان تا روزي که مردم می میرند مهلت نخواست،بلکه تا روزي که زنده می شوند،مهلت
خواست.
منظورش این بود که طعم مرگ را در نفخۀ اول نچشد و با مردم پیش از قیامت گرفتار مرگ نشود.لکن خداوند او را تا وقت
معین مهلت داد و این همان وقتی است که
ص : 62
اسرافیل نفخۀ اول را در صور می دمد و همگان می میرند.فاصلۀ آن تا نفخۀ دومی که در صور دمیده میشود،چهل سال است و
بنا بر این شیطان هم طعم مرگ را خواهد چشید.
با اینکه شیطان میدانست که ملعون و مطرود درگاه خداست،مع الوصف تقاضاي مهلت کرد،زیرا می دانست که فضل و کرم
خداوند عمومی است و بر اثر معصیت،فضل و کرم خود را از کسی دریغ نمی دارد.
الَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ 􀀀ق
:خداوند به شیطان فرمود:بتو مهلت داده میشود.
راطَکَ الْمُسْتَقِیمَ 􀀀 ما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِ 􀀀 الَ فَبِ 􀀀ق
:شیطان گفت:بر اثر اینکه مرا اغوا کرده اي،بر سر راه راست تو در کمین آنها می نشینم و آنها را اغوا می کنم و براه باطل می
کشانم این کار را بخاطر دشمنی با آنها انجام می دهم.در اینجا شیطان بخداوند نسبت اغوا می دهد و خدا را گمراه کنندة
خود میخواند.آیا واقعاً خداوند شیطان را گمراه کرده بود؟در اینباره اقوالی است:
-1 مقصود شیطان این بود که چون مرا از رحمت و بهشت خود مأیوس کرده اي، آدمیان را کمین کرده،گمراهشان می کنم.
چنان که شاعر گوید:
فمن یلق خیراً یحمد الناس أمره
و من یغو لا یعدم علی الغی لائما
یعنی:هر کس به خیري برسد،مردم او را می ستایند و هر کس بخیري نرسد، با اینکه گناهی ندارد،مردم او را سرزنش می
کنند.در اینجا یغو به معناي مأیوس شدن و دسترسی پیدا نکردن بکار رفته است.
-2 مقصود شیطان این است که:چون مرا به سجدة آدم امتحان کردي،من گمراه شدم.یعنی امتحان تو باعث گمراهی من شد.
-3 ابن عباس و ابن زید گویند:مقصود شیطان این است که تو حکم بگمراهی من کرده اي.
-4 مقصود این است که تو با لعن خود مرا هلاك کردي.شاعر گوید:
ص : 63
معطفه الاثناء لیس فصیلها
برازئها درا و لا میت غوي
در این شعر غوي به معناي هلاك بکار رفته.یعنی:بچۀ آن شتر از شیر مادر محروم نیست و بر اثر بی شیري هلاك نمیشود.و در
قرآن کریم نیز می فرماید:
فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیا (مریم 59 :بزودي بهلاکت می رسند).
-5 ممکن است واقعاً عقیدة شیطان این بوده است که خدا او را گمراه کرده است و اصولا گمراه کنندة مخلوقات،خداست و
این یکی از عقاید زشت اوست.
ما أَغْوَیْتَنِی و فبما اصلحتنی فرقی نیست،زیرا از آیه استفاده میشود 􀀀 برخی گفته اند:هر گاه آلت کفر و ایمان یکی باشد،میان فَبِ
که شیطان آلتی است که اگر اغوا شود،اغوا می کند و اگر اصلاح شود،اصلاح می کند و براي او اینها فرقی ندارند.
لکن این مطلب صحیح نیست،زیرا اغوا و اصلاح شیطان نتیجۀ اختیار خود اوست.چون بدرگاه خدا نافرمانی کرد،اغوا شد و بنا
بر این درست است که شیطان آلت کفر است،ولی آلت کفر بودن با آلت ایمان بودن فرق دارد.اولی را گمراه کننده و دومی
را هدایت کننده می نامیم.چنان که یک شمشیر ممکن است آلت قتل یک مؤمن باشد یا آلت قتل یک کافر.بدیهی است که
این دو حالت یکی نیست(مع الوصف شیطان با شمشیر فرق دارد،زیرا شمشیر از خود اختیاري ندارد) ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ
مائِلِهِمْ : 􀀀 مانِهِمْ وَ عَنْ شَ 􀀀 وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْ
در اینباره اقوالی است: 1-ابن عباس و قتاده و سدّي و ابن جریج گویند:منظور این است که آنها را از ناحیۀ دنیا و آخرت و از
ناحیۀ نیکی ها و بدیها مورد حمله قرار می دهم.
دنیا را در نظر ایشان می آرایم و آنها را از فقر می ترسانم و به آنها می گویم که بهشت و جهنمی و قیامت و حسابی
نیست،بدینترتیب آنها را از نیکیها باز می دارم و بزشتی ها سرگرم می کنم.ابن عباس می گوید:علت اینکه شیطان می گوید:از
جلو و پشت سر و راست و چپ به آنها حمله می کنم و نمی گوید:از بالاي سر،بخاطر این است که از بالاي سر رحمت نازل
میشود و او نمی تواند از بالاي سر حمله کند،چنان که نمی تواند از پایین
ص : 64
پا سر برآورد و حمله ور شود،زیرا ترسناك است.
-2 مجاهد گوید:منظور از حمله اي که از جلو و سمت راست می شود،حمله- هایی است که مردم می بینند و منظور از حمله
هایی که از پشت سر و عقب میشود،آن حمله هایی است که نمی بینند.
-3 از امام باقر ع روایت شده که منظور از حملۀ پیش رو این است که آخرت را در نظرشان بی ارزش می کنم و منظور از
حملۀ پشت سر،این است که آنها را بجمع مال و بخل از اداي حقوق واجب تشویق می کنم،تا مال براي ورثه باقی بماند و
مقصود از حملۀ سمت راست این است که دین آنها را فاسد می کنم و گمراهی را در نظرشان نیکو جلوه می دهم و منظور از
حملۀ سمت چپ این است که لذتها و شهوات را بر دلهاي ایشان غالب می کنم.
بکار رفته، این است که جلو و عقب،مبدء و راست و « عن » و در راست و چپ « من » علت اینکه در جلو و عقب،حرف
چپ،انحراف از جهت هستند.
شاکِرِینَ 􀀀 لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 وَ
:شیطان در دنبالۀ سخنان خود بخداوند گفت:تو اکثر آدمیان را سپاسگزار نخواهی یافت.این مطلب را شیطان از فرشتگان
سبا 20 :ابلیس ظن خود را ) « وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ » : فهمیده بود،یا اینکه بنا بر گمان خودش بود.چنان که می فرماید
در بارة آنها تصدیق کرد)البته گمان شیطان بیجا هم نبود،زیرا هنگامی که آدم را دچار لغزش و انحراف کرد،فهمید که اولاد
وي ضعیفترند و گمراه کردن آنها آسان تر است.
ص : 65
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 18 تا 21
اشاره
لا مِنْ 􀀀 ا آدَمُ اُسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ اَلْجَنَّهَ فَکُ 􀀀 ا مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ ( 18 ) وَ ی 􀀀 الَ اُخْرُجْ مِنْه 􀀀ق
ما وَ 􀀀 ما مِنْ سَوْآتِهِ 􀀀 ا وُورِيَ عَنْهُ 􀀀 ما م 􀀀 طانُ لِیُبْدِيَ لَهُ 􀀀 اَلظّ ( 19 ) فَوَسْوَسَ لَهُمَا اَلشَّیْ
􀀀
ا مِنَ الِمِینَ 􀀀 ذِهِ اَلشَّجَرَهَ فَتَکُون 􀀀 ا ه 􀀀 لا تَقْرَب 􀀀 ما وَ 􀀀 حَیْثُ شِئْتُ
( اَلنّ ( 21
اصِحِین 􀀀 ما لَمِنَ 􀀀 ما إِنِّی لَکُ 􀀀 اسَمَهُ 􀀀 خالِدِینَ ( 20 ) وَ ق 􀀀 ا مِنَ اَلْ 􀀀 ا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُون 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُون
􀀀
ذِهِ اَلشَّجَرَهِ 􀀀 ما عَنْ ه 􀀀 ما رَبُّکُ 􀀀 اکُ 􀀀 ا نَه 􀀀 الَ م 􀀀ق
(1)
ترجمه
خداوند فرمود:از این جایگاه بیرون رو که نکوهیده و مطرود هستی.هر کس از تو تبعیت کند،جهنم را از تو و پیروانت پر
خواهم کرد.اي آدم،تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از هر جا میخواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از
ستمکاران خواهید بود.شیطان آنها را وسوسه کرد،تا عورت آنها را که از نظر آنها پوشیده بود،براي آنها آشکار سازد و به
آنها گفت:خداي شما از این درخت شما را نهی نکرده است،مگر از بیم اینکه دو فرشته باشید یا زندگی شما جاوید باشد و
براي آنها سوگند یاد کرد که براي شما از نصحیت کنندگانم.
ص : 66
1) -آیه 18 تا 21 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
بیان آیه 18 تا 21
اشاره
قرائت
مذؤما:در قرائت غیر مشهور،زهري بتخفیف همزه خوانده است.
به تشدید و او خوانده اند.علت این است که فتحۀ همزه را نقل بواو می کنند و در این صورت « سوات » سوآت:ابو جعفر و شیبه
هم به تشدید و او و هم بدون تشدید واو تلفظ می کنند.لکن تشدید واو،لغت خوبی نیست.
خوانده است.البته اصل کلمه همین است و هاء بجاي یاء آمده است. « هذي ». هذه:ابن محیض
لغت
ذأم و ذیم:نکوهش کردن شدید.شاعر گوید:
صحبتک إذ عینی علیها غشاوه
فلما انجلت قطعت نفسی اذیمها
یعنی:هنگامی که بر دیده ام پرده اي بود با تو همراه شدم و همین که دیده ام باز شد بملامت خویش پرداختم.
دحر:راندن کسی با خواري و بی احترامی وسوسه:دعوت بکاري با صداي خفیف.شاعر گوید:
وسوس یدعو مخلصا رب الفلق
سرا و قد أون تاوین العقق
یعنی:خدا را با صدایی خفیف می خواند و شکمش نفخ کرده بود ابداء:اظهار موارات:پنهان کردن چیزي از نظر سواه:چیز
زشت و در اینجا منظور عورت است.
مقاسمه:سوگند یاد کردن.
ص : 67
نصح:ضد خیانت
اعراب
لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ
شرطیه و در محل رفع و مبتدا.جواب شرط محذوف است.زیرا هر گاه قسم پیش « من ». :لام اول براي ابتدا و لام دوم براي قسم
را به صیغۀ خطاب بکار می برد،تغلیب حاضر بر غایب « منکم » از شرط باشد(و لو مقدراً)جواب شرط حذف میشود.علت اینکه
است.
ا􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُون
􀀀
لَمِنَ » محذوف است که بوسیلۀ « ناصح » متعلق به « لکما »: النّ
اصِ حِین 􀀀 ما لَمِنَ 􀀀 و مفعول له إِنِّی لَکُ « کراهه ان تکونا » :به تقدیر
تفسیر شده است. « النّ
اصِحِین 􀀀 َ
مقصود
در این آیات،در پیرامون خواري و پریشانی شیطان می فرماید:
ا مَذْؤُماً مَدْحُوراً 􀀀 الَ اخْرُجْ مِنْه 􀀀ق
:خداوند به شیطان فرمود:تو مورد لعن و مذمت هستی و از درگاه ما رانده شدي،از این منزلت رفیعی که پیش ما(یا در بهشت
یا در آسمان)داري،خارج شو.
لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ
:جهنم را از تو و اولاد تو و آدمیانی که بتو اقتدا کنند و دستورهاي ترا بکار ببندند،پر خواهم کرد.بدیهی است که
جهنم،جایگاه شیطان و حزب اوست.آدمیانی که بکفر می گرایند و شیطانهایی که دنباله رو ابلیس هستند،همه در جهنم جمع
میشوند.
ا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ 􀀀 وَ ی
نمی گوید:بخاطر این است که مقصود معلوم است. « زوجه » :اي آدم،تو و همسرت در بهشت ساکن شوید.اینکه
الظّ
􀀀
ا مِنَ الِمِینَ 􀀀 ذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُون 􀀀 ا ه 􀀀 لا تَقْرَب 􀀀 ما وَ 􀀀 لا مِنْ حَیْثُ شِئْتُ 􀀀 فَکُ
:
براي شما مباح است که از هر چه و از هر جا بخواهید،بخورید،اما نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید که خود را از
ثواب عظیم محروم خواهید کرد.تفسیر این آیه را مشروحاً در سورة بقره آورده ایم.
ص : 68
طانُ 􀀀 فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْ
:شیطان در قیافۀ یک خیر خواه و دوست،آدم و حوا را وسوسه کرد.
ما􀀀 ما مِنْ سَوْآتِهِ 􀀀 ا وُورِيَ عَنْهُ 􀀀 ما م 􀀀 لِیُبْدِيَ لَهُ
نخورده بودند،عورت آنها ظاهر نبود.شیطان میدانست که هر کس عورتش ظاهر باشد،نباید « شجرة ممنوعه » :تا وقتی که آنها از
بود،از اینرو نیرنگی بکار برد که آنها از آن درخت « شجرة ممنوعه » در بهشت بماند،براي ظاهر شدن عورت،تنها راه،خوردن از
بخورند.
بدینترتیب مقدمات اخراج آنها را از بهشت فراهم کرد.
خالِدِینَ 􀀀 ا مِنَ الْ 􀀀 ا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُون 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُون
􀀀
ذِهِ الشَّجَرَهِ 􀀀 ما عَنْ ه 􀀀 ما رَبُّکُ 􀀀 اکُ 􀀀 ا نَه 􀀀 الَ م 􀀀 وَ ق
:بآنها گفت اگر از این درخت بخورید به صورت فرشتگان در می آیید و براي همیشه در بهشت خواهید بود.علت اینکه
خداوند شما را از خوردن آن نهی کرده،این است که فرشته نشوید یا در بهشت،جاودانی نباشید.از یحیی بن ابی کثیر
طه 120 :آیا ترا بدرخت ) « ی􀀀 لا یَبْل 􀀀 ی شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ 􀀀 هَلْ أَدُلُّکَ عَل » بکسر لام نقل شده است.زجاج گوید:آیۀ « ملکین »
مؤید همین قرائت است.ممکن است شیطان به آدم و حوا گفته باشد:فقط «؟ جاودانی و پادشاهی و زوال ناپذیر راهنمایی کنم
فرشتگان و آنها که جاودانی هستند،از خوردن این درخت ممنوع هستند.شما که هیچکدام از آنها نیستید، پس چرا از خوردن
آن خودداري میکنید؟بدیهی است که این بیان فریبنده تر است.این معنی را سید مرتضی(ره)فرموده است.
النّ
اصِحِین 􀀀 ما لَمِنَ 􀀀 ما إِنِّی لَکُ 􀀀 اسَمَهُ 􀀀 وَ ق
:قتاده گوید:شیطان از روي مکر و نیرنگ براي آنها بخدا سوگند یاد کرد که غرضی جز نصیحت و راهنمایی ندارد و
ا􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُون
􀀀
» بدینترتیب آدم و حوا بر اثر حسن ظنی که پیدا کردند،بهشت ابد را از دست دادند!گروهی از معتزله بجملۀ
بخورند تا بمقام « شجرة ممنوعه » استدلال کرده اند که فرشته افضل از انبیاست، زیرا شیطان آنها را ترغیب کرد که از « مَلَکَیْنِ
فرشتگان برسند.هرگز ممکن نیست آدم عاقل را اینطور فریب دهند که اگر فلان کار را بکنی، مقامت تنزل خواهد کرد.طبق
معنایی که سید مرتضی براي آیه بیان کرد،این استدلال
ص : 69
وارد نیست،اما طبق معناي مشهور،پاسخ این است که ابلیس آنها را تشویق کرد که به صفت و صورت فرشتگان در آیند.از این
مطلب بر نمی آید که مقام فرشتگان برتر است،زیرا برتري مقام،تابع اعمال پسندیده و پاداشهاي الهی است.نه تابع شکل و
هیات!بعید نیست که شیطان فقط آنها را تشویق کرده باشد که از درخت ممنوع بخورند تا به شکل فرشتگان در آیند،نه اینکه
ارتقاي مقام پیدا کنند.ملاحظه می کنید که شیطان تنها آنها را براي فرشته شدن تشویق نکرد،بلکه یک تشویق فریبندة دیگر
هم داشت و آن جاودانی شدن در بهشت است.واضح است که ماندن در بهشت،براي همیشه،مزیت و فضیلتی نبود.
ص : 70
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 22 تا 25
اشاره
ما عَنْ 􀀀 ما أَ لَمْ أَنْهَکُ 􀀀 ما رَبُّهُ 􀀀 داهُ 􀀀ا􀀀 ما مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّهِ وَ ن 􀀀 انِ عَلَیْهِ 􀀀 ا یَخْصِ ف 􀀀 ما وَ طَفِق 􀀀 ما سَوْآتُهُ 􀀀 ذاقَا اَلشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُ 􀀀 فَلَمّ
ا 􀀀 بِغُر فَدَلاّ وُرٍ
􀀀
ما􀀀 هُ
خاسِرِینَ 􀀀 ا لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلْ 􀀀 ا وَ تَرْحَمْن 􀀀 ا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَن 􀀀 ا أَنْفُسَن 􀀀 ا ظَلَمْن 􀀀 لا رَبَّن 􀀀 ا􀀀 ما عَدُوٌّ مُبِینٌ ( 22 ) ق 􀀀 طانَ لَکُ 􀀀 ما إِنَّ اَلشَّیْ 􀀀 تِلْکُمَا اَلشَّجَرَهِ وَ أَقُلْ لَکُ
ا􀀀 ا تَمُوتُونَ وَ مِنْه 􀀀 ا تَحْیَوْنَ وَ فِیه 􀀀 الَ فِیه 􀀀 ی حِینٍ ( 24 ) ق 􀀀 اعٌ إِل 􀀀 الَ اِهْبِطُوا بَعْضُ کُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَت 􀀀 23 ) ق )
( تُخْرَجُونَ ( 25
(1)
ترجمه
و بفریبی سقوطشان داد.همین که از آن درخت خوردند.عورتشان بر ایشان ظاهر شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاي
بهشت بخودشان.پروردگارشان آنها را ندا کرد که مگر شما را از این درخت نهی نکرده و نگفته بودم که شیطان براي شما
دشمنی آشکار است.گفتند:پروردگارا،بخود ستم کردیم.اگر ما را نیامرزي و بما رحم نکنی،از زیانکاران خواهیم بود.
خداوند فرمود:در حالی که دشمن یکدیگرید،بپایین روید.در روي زمین تا مدتی براي شما استقرار و بهره برداري
است.فرمود:در زمین زندگی می کنید و در آن میمیرید و از آن خارج می شوید.
ص : 71
1) -آیۀ 22 تا 25 سورة انعام جزء 8 سوره 6 -1
بیان آیه 22 تا 25
اشاره
قرائت
تخرجون:کوفیان غیر از عاصم در اینجا و در روم و جاثیه و زخرف بفتح تاء و یاء و دیگران همه را بضم تاء و یاء خوانده
روم 25 )همۀ قراء بفتح تاء و در آیۀ ) « ذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ 􀀀 اکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِ 􀀀 ذا دَع 􀀀إِ» اند.قرائت فتح براي این است که در آیۀ
یس 51 )همۀ قراء بفتح یاء خوانده اند و قرائت ضم به این دلیل است که در سورة مؤمنون آیۀ 35 می ) « ی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ 􀀀 إِل »
( اعراف 57 ) « ی􀀀 ذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْت 􀀀 کَ» : و نیز می فرماید « ظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ 􀀀 راباً وَ عِ 􀀀 ذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُ 􀀀 أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِ » : فرماید
لغت
دلاّ:این فعل از تدلیه،به معناي انداختن دلو در چاه است.
طفق:جعل خصف:جمع کردن.خصف نعل یعنی تعمیر کفش.چنان که پیامبر گرامی در مورد معرفی جانشین واقعی خود بعمر
یعنی:همان کسی که در حجره مشغول تعمیر کفش است. « لکنه خاصف النعل فی- الحجره »: و ابو بکر فرمود
بعض:قسمتی که از عده یا مقداري جدا شود.اما عدد یک،بعض ندارد.
عدو:کسی که بوقت یاري از انسان دوري کند.ولیّ کسی است که بوقت یاري به انسان نزدیک شود.
مستقر:محل قرار متاع:چیزهایی که در دنیا مورد استفاده قرار می گیرند.
حین:مدت دراز یا کوتاه.لکن در اینجا به معناي مدت طولانی بکار رفته است.
ص : 72
مقصود
فَدَلاّ بِغُرُورٍ
􀀀
ما􀀀 هُ
:شیطان آنها را فریفت و در درة بدبختی پرتاب کرد و از آن مقام و مرتبۀ و الا دور گردانید.
ما􀀀 ما سَوْآتُهُ 􀀀 ذاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُ 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:همین که اندکی از آن درخت چشیدند و خوردند،عورت آنها براي یکدیگر ظاهر شد. کلبی گوید:همین که از درخت
ممنوع خوردند،لباس از تن آنها فرو ریخت و عورتشان ظاهر شد و از یکدیگر خجل شدند.از این آیه بر می آید که چشیدن
چیز حرام جایز نیست.
ما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ 􀀀 انِ عَلَیْهِ 􀀀 ا یَخْصِف 􀀀 وَ طَفِق
:زجاج گوید:یعنی برگهاي درختان را روي هم می گذاشتند و عورت خود را بوسیلۀ آن می پوشیدند.قتاده گوید:برگهاي
درخت انجیر را بیکدیگر وصل و براي خود لباسی-باندازة پوشش عورت-فراهم کردند.
در اینباره در سورة بقره گفته ایم که:مصلحت این بود که چنین صحنه اي براي آدم و حوا پیش آید و از بهشت خارج
شوند.اخراج آنها از بهشت کیفر آنها نبود،زیرا انبیا گناهی نمی کنند که سزاوار کیفر شوند.
ما عَدُوٌّ مُبِینٌ 􀀀 طانَ لَکُ 􀀀 ما إِنَّ الشَّیْ 􀀀 ما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ وَ أَقُلْ لَکُ 􀀀 ما أَ لَمْ أَنْهَکُ 􀀀 ما رَبُّهُ 􀀀 داهُ 􀀀ا􀀀 وَ ن
:خداوند به آنها ندا کرد:مگر شما را از خوردن این درخت منع نکردم و مگر بشما نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست؟!
ا :آنها در جواب نکوهش پروردگار،عرضه داشتند: 􀀀 ا أَنْفُسَن 􀀀 ا ظَلَمْن 􀀀 لا رَبَّن 􀀀 ا􀀀ق
پروردگارا ما بخویشتن ظلم کردیم.منظور از ظلم در اینجا این است که ترك مستحبی کردیم و از ثواب آن محروم
شدیم.برخی گفته اند:مقصود از ظلم گناه صغیره است.این مطلب در صورتی صحیح است که اثر گناه صغیره،کم شدن ثواب
باشد.چنان که عقیدة بعضی همین است.اما اگر قائل شویم که گناه صغیره هم بدون اینکه چیزي از ثواب کم کند،کیفر
دارد،این معنی صحیح نیست،زیرا مسلم است که آدم و حوا سزاوار کیفر نشده بودند.اینکه گفتند:بخود ظلم کرده ایم،بخاطر
این است که هر که از لحاظ دینی مقامش عالیتر و در این بزم مقربتر باشد،در برابر لغزش ها بیشتر دچار ندامت می شود.
ص : 73
برخی گفته اند:مقصودشان این است که بر اثر آمدن بزمین و محرومیت از آن زندگی آرام و بی دردسر بخود ستم کردیم.
خاسِرِینَ 􀀀 ا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْ 􀀀 ا وَ تَرْحَمْن 􀀀 وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَن
:اگر عیب ما را نپوشی و بما رحم نکنی و بوسیلۀ نعمت و پاداشهاي دیگر ما را مشمول تفضل و عنایات خود قرار ندهی،از
جملۀ کسانی خواهیم بود که سودي از زندگی خود نبرده اند.هر گاه کسی بخود زیانی وارد کند و از خود ضرري را دور
نسازد،بخود ظلم کرده است،بدون اینکه سزاوار کیفر باشد.
ی حِینٍ 􀀀 اعٌ إِل 􀀀 الَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَت 􀀀ق
بدینترتیب آدم و حوا از بهشت اخراج و نوع بشر زندگی پر ماجراي خود را بر روي کرة زمین آغاز کرد.تفسیر این قسمت در
سورة بقره،گذشت.
ا تُخْرَجُونَ 􀀀 ا تَمُوتُونَ وَ مِنْه 􀀀 ا تَحْیَوْنَ وَ فِیه 􀀀 فِیه
:زندگی و مرگ شما بر روي کرة زمین است و روز قیامت از دل خاك سر بر می آورید.
جبائی گوید:از این آیه بر می آید که روز قیامت خداوند مردم را از همین خاك بیرون می آورد،سپس آنها را بجایگاهی
« بِالسّ
اهِر 􀀀 فَإِذ هُمْ هَِ ا􀀀 » : می نامد.چنان که می فرماید « ساهره » دیگر می راند و زمین را فانی می کند.آن جایگاه را قرآن مجید
ص : 74
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 26 تا 28
اشاره
ا􀀀 اَللّ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ( 26 ) ی
􀀀
اتِ هِ 􀀀 ذلِکَ مِنْ آی 􀀀 ذلِکَ خَیْرٌ 􀀀 ي 􀀀 اسُ اَلتَّقْو 􀀀 وارِي سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِب 􀀀 اساً یُ 􀀀 ا عَلَیْکُمْ لِب 􀀀 ا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْن 􀀀ی
لا􀀀 راکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ 􀀀 ما إِنَّهُ یَ 􀀀 ما سَوْآتِهِ 􀀀 ما لِیُرِیَهُ 􀀀 اسَهُ 􀀀 ما لِب 􀀀 ما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ اَلْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُ 􀀀 طانُ کَ 􀀀 یَفْتِنَنَّکُمُ اَلشَّیْ 􀀀 بَنِی آدَمَ لا
لا􀀀 اَللّ
􀀀
ا قُلْ إِنَّ هَ 􀀀 ا بِه 􀀀 اَللّ أَمَرَن
􀀀
ا وَ هُ 􀀀 اءَن 􀀀 ا آب 􀀀 ا عَلَیْه 􀀀 الُوا وَجَ دْن 􀀀 احِشَهً ق 􀀀 ذا فَعَلُوا ف 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ ( 27 ) وَ إِ 􀀀 اءَ لِلَّذِینَ 􀀀 اطِینَ أَوْلِی 􀀀 إِنّ جَعَلْنَا اَلشَّی
􀀀
تَرَوْنَهُمْ ا
( لا تَعْلَمُونَ ( 28 􀀀 ا 􀀀 اَللّ م
􀀀
شاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی هِ 􀀀 یَأْمُرُ بِالْفَحْ
(1)
ترجمه
اي فرزندان آدم،براي شما لباسی نازل کرده ایم که عورتهاي شما را می پوشاند و لباس زینت و لباس تقوي که بهتر است.این
است که از آیه هاي خدا،براي اینکه ایشان اندرز گیرند.
اي پسران آدم،شیطان فریبتان ندهد،چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و لباسشان را از تنشان کند تا عورتشان را
در نظرشان هویدا سازد.او و سپاهیانش از آنجا که شما آنها را نمی بینید،شما را می بینند.ما شیطان ها را دوستان کسانی که
ایمان ندارند،قرار داده ایم.هنگامی که کار بدي کنند،گویند:پدرانمان را بر آن یافته ایم و خداوند ما را به آن کار امر کرده
است.بگو:خداوند بزشتی امر نمی کند.آیا در بارة خدا چیزي می گویید که نمی دانید؟!
ص : 75
1) -آیه 26 و 27 و 28 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
28-27- بیان آیه 26
اشاره
قرائت
را به نصب و دیگران برفع خوانده اند.ابو علی گوید:نصب آن بنا بر این « لباس » لباس التقوي:اهل مدینه و ابن عامر و کسایی
صفت یا « ذلک » مبتدا و خبر است.رفع آن بنا بر این است که مبتدا باشد و « ذلک خیر » باشد، بنا بر این « لباسا » است که عطف بر
خبر است.یعنی لباس تقوي از لباسهاي ظاهري که وسیلۀ آرایش تن هستند براي انسان بهتر است.(این « خیر » بدل یا عطف بیان و
اضافه،استعاري است)
لغت
لباس:هر چیز پوشیدنی ریش:پر و بال مرغ.زجاج گوید:یعنی هر چه که براي تن و معیشت انسان مفید است،اعم از لباس و
چیزهاي دیگر.ابو عبیده گوید:یعنی لباس ظاهر.
یعنی دل شیفته.شاعر گوید: « قلب فاتن ». فتنه:امتحان
رخیم الکلام قطیع القیام
امسی فؤادي بها فاتنا
یعنی دل من شیفتۀ اوست و از ایستادن و سخن گفتن عاجز هستم.
قبیل:جماعتی که از قبیله هاي مختلف باشند.اما قبیله جماعتی است که نسب آنها بیک پدر و مادر منتهی شود.
مقصود
قبلا به این نکته اشاره کرد که کرة زمین محل زندگی آدمیان است.در این آیات در بارة نعمتهایی که در روي زمین در
دسترس آنها قرار داده است،می فرماید:
وارِي سَوْآتِکُمْ 􀀀 اساً یُ 􀀀 ا عَلَیْکُمْ لِب 􀀀 ا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْن 􀀀ی
:این آیه خطاب بهمۀ
ص : 76
انسانهایی است که بتدریج بر روي کرة زمین ظاهر می شوند.بدیهی است که خطاب به افرادي که هنوز نیامده اند،در صورتی
که آمدن آنها حتمی باشد بعداً شرایط تکلیف در آنها جمع شود،مانعی ندارد.جبائی گرید:هنگامی که آدم و حوا مامور شدند
که بزمین فرود آیند،لباس هم بر آنها نازل شد تا عورت خود را بپوشند.حسن گوید:
مقصود این است که بوسیلۀ باران که از آسمان نازل میشود،لباس و وسائل دیگر زندگی از زمین تولید میشود.برخی
گویند:اینکه می گوید لباس و وسائل دیگر را بر شما نازل کردیم،بخاطر این است که می گویند،برکات از آسمان نازل
حدید 25 :آهن را نازل کردیم که در آن نیروي ضربتی شدید ) « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ » : میشود.چنان که می فرماید
این است که لباس و چیزهاي دیگر به شما بخشیدیم و هر « انزلنا » است.)این معنی از علی بن عیسی است.برخی گویند:معناي
چه خداوند به بندة خود ببخشد،بر او نازل کرده است،اما بالا و پایینی در میان نیست که چیزي از بالا به پایین آمده باشد و این
خود نوعی تعظیم از مقام خداوند است که بگوییم نعمتها را فرو می فرستد و بدینوسیله عظمت و برتري مقام او و پایین بودن
مقام خود را نشان داده ایم.
این معنی از ابو مسلم است.ابو علی فارسی گوید:مقصود این است که ما لباس و دیگر وسایل زندگی براي شما آفریده
وَ رِیشاً :منظور اثاثیۀ زندگی است.ابن عباس و مجاهد و سدّي « اجٍ􀀀 مانِیَهَ أَزْو 􀀀 امِ ثَ 􀀀 وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْع » : ایم.چنان که می فرماید
گویند:منظور مال است.ابن زید گوید:منظور جمال است.برخی هم معاش و خیر گفته اند.در حقیقت هر کدام از مفسران
قرآن،قسمتی از چیزهاي نیکو را ذکر کرده اند.
ذلِکَ خَیْرٌ 􀀀 ي 􀀀 اسُ التَّقْو 􀀀 وَ لِب
:ابن عباس گوید:مقصود از لباس تقوي،عمل صالح است.حسن گوید:منظور حیاست که همچون لباسی تقوي بر تن انسان می
پوشاند.
جبائی گوید:منظور لباس پشمی و درشت است که زاهدان بمنظور تواضع،بر تن میکنند.
زید بن علی بن حسین(ع)گوید:منظور لباس جنگ یعنی زره و کلاه خود و دیگر وسائل جنگی است.عروه بن زبیر
گوید:منظور ترس از خداست.ابن زید گوید:مقصود پوشش عورت
ص : 77
است.قتاده و سدّي گویند:منظور ایمان است.همۀ این معانی،خوب هستند و هر کدام از این لباسها که انسان بر اندام خود
بپوشد،به خیر و صلاح اوست.
اللّ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 ذلِکَ مِنْ آی 􀀀
:اینها را خداوند خلق کرده و دلیل یکتایی و قدرت و عظمت او هستند.باشد که آدمیان بیندیشند و ایمان آورند و خدا را
اطاعت کنند.
طانُ 􀀀 لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْ 􀀀 ا بَنِی آدَمَ 􀀀ی
:بار دیگر خطاب به آدمیان کرده،می فرماید:
شیطان شما را از راه دین گمراه نکند و از حق دور نسازد و بوسیلۀ دعوت به معصیت، شما را گرفتار نکند.در اینجا در حقیقت
شیطان را از گمراه کردن انسانها نهی کرده می گوید:اي اولاد آدم،باید شیطان شما را گمراه نکند.اما خود اولاد آدم را نهی
نکرده است.بدیهی است که چنین بیانی براي ترسانیدن مردم،مفیدتر و رساتر است، زیرا در عین حال اعلام خطر می کند که
شیطان دشمن آنها و در کمین آنهاست و باید از او بترسند.
ما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ 􀀀 کَ
:همانطوري که پدر و مادر شما را از بهشت، اخراج کرد،زیرا آنها را اغوا کرد و باعث شد که از بهشت اخراج شوند و اخراج
قصص 4:پسرانشان را سر می برید)در حالی ) « اءَهُمْ 􀀀 یُذَبِّحُ أَبْن » : آنها از بهشت به امر خدا بود.چنان که در بارة فرعون می فرماید
که فرعون خودش اطفال را سر نمی برید بلکه بدیگران دستور می داد که آنها را سر ببرند.منظور این است که سر بریدن
اطفال کار ناپسندي بود و مسبب اصلی آن کسی غیر از فرعون نبود.
ما􀀀 ما سَوْآتِهِ 􀀀 ما لِیُرِیَهُ 􀀀 اسَهُ 􀀀 ما لِب 􀀀 یَنْزِعُ عَنْهُ
:او با وسوسه و دعوت بخوردن درخت، لباس بهشت را از تن ایشان بیرون آورد تا عورتشان را به آنها بنمایاند.
لا تَرَوْنَهُمْ 􀀀 راکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ 􀀀 إِنَّهُ یَ
:شیطان و تابعانش یا فرزندانش شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید.ابن عباس گوید:شیطانها مثل خون در رگ و پوست
آدمیان در گردشند و سینه هاي مردم مسکن آنهاست،چنان که می فرماید:
الناس 5:آنکه در سینه هاي مردم وسوسه ) « النّ
اسِ􀀀 ص اَلَّذِي یُوَسْوِسُ فِی دُُورِ »
ص : 78
می کند)آنها آدمیان را می بینند و آدمیان آنها را نمی بینند.قتاده گوید:بخدا، دشمنی که ترا از جایی می نگرد که تو او را
نمی نگري،غیر قابل تحمل است مگر نسبت بکسانی که در پناه خدا باشند.علت اینکه می گوید:غیر قابل تحمل است،این است
که دشمنی که دیده نشود،خطرش بیشتر است،از اینرو باید هر گاه احساس کردیم که وسوسه اي در خاطرمان می
گذرد،احتیاط کنیم،زیرا ممکن است از شیطان باشد.
علت اینکه بشر،شیطان را نمی بیند این است که جسم شیطان شفاف و لطیف است و دیدن او نیازمند بینایی نیرومندتري
است.ابو الهذیل و ابو بکر بن اخشید گویند:
ممکن است خداوند آنها را در نظر افرادي که احضار جن می کنند،ظاهر سازد.عقیدة علی بن عیسی نیز همین است. مرحوم
شیخ مفید(ره)نیز این مطلب را تأیید کرده است.
اللّ روحه)می گوید:این قول،اقوي است.اما جبائی گوید:جن و شیاطین را نمی توان دید،زیرا
􀀀
شیخ ابو جعفر طوسی(قدس ه
خداوند متعالی می فرماید:شما آنها را نمی بینید.تنها ممکن است در زمان پیمبران بوسیلۀ آنها دیده شوند،همانطوري که در
آن زمان ممکن بود فرشتگان نیز بوسیلۀ انبیاء خدا بمردم نشان داده شوند.
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 اءَ لِلَّذِینَ 􀀀 اطِینَ أَوْلِی 􀀀 إِنّ جَعَلْنَا الشَّی
􀀀
ا
:ما حکم کرده ایم که شیطانها دوستان مردم بی ایمان هستند،زیرا به ترویج باطل و توسعۀ فساد یکدیگر را کمک می کنند.در
زخرف 19 )یعنی آنها حکم کردند که فرشتگان که ) « اثاً 􀀀 منِ إِن 􀀀 ادُ الرَّحْ 􀀀 ئِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِب 􀀀 وَ جَعَلُوا الْمَلا » : جاي دیگر می فرماید
بندگان خدایند،از جنس زنان هستند و دختران خدایند و این حکم،باطل بود.در عین حال،خداوند متعال خاطر نشان می کند
که شیطانها با همۀ ترس و عداوتی که دارند،حریف مردم مؤمن نیستند.
ا :رسم مشرکین 􀀀 اءَن 􀀀 ا آب 􀀀 ا عَلَیْه 􀀀 الُوا وَجَدْن 􀀀 احِشَهً ق 􀀀 ذا فَعَلُوا ف 􀀀 تنها نسبت بکفار و جاهلان و فاسقان و غافلان،قدرتی دارند و بس! وَ إِ
این بود که موقع طواف،زن و مرد عریان می شدند و خانه خدا را طواف می کردند.می گفتند:
همانطوري که از مادر تولد شده ایم طواف می کنیم،چرا در وقت طواف،لباسی بپوشیم که هنگام ارتکاب گناه،بر تن داشته
ایم؟!این کار،در میان طوایف قریش و کنانه و
ص : 79
نامیده می « رهط » و اگر از پشم بود « حوف » جدیله و تابعان جاهلی آنان مرسوم بود.فراء گوید:قطعه اي که اگر از پوست بود
بر فرج خود گذاشته،می گفتند: « تسعه » شد،بر خاصرة خود می گذاشتند.زنها نیز قطعه اي بنام
الیوم یبدو بعضه او کله
و ما بدامنه فلا احله
اللّ
􀀀
یعنی:امروز قسمتی از آن یا همۀ آن ظاهر میشود و من بر کسی حلال نمی کنم که آن قسمتی که ظاهر است نگاه کند! وَ هُ
ا :منطق آنها در مقابل ارتکاب این عمل شنیع این بود که می گفتند:این سنت مربوط به نیاکان ماست و سنت ملی و 􀀀 ا بِه 􀀀 أَمَرَن
نیاکانی محترم و مقدس است! ممکن بود کسی به این منطق صد در صد اصیل و انسانی!!قانع نشود و بگوید:آخر پدران شما
این رسم را از که و از کجا آموخته اند؟!ممکن است آنها اشتباه کرده باشند و دلیلی ندارد که شما پس از قرنها اشتباه آنها را
تکرار کنید!از اینرو می گفتند:
این دستور خداست!و در برابر دستور خدا چون و چرا ممنوع است!!حسن گوید:
آنها در عین حال جبري بودند.می گفتند:خدا خواسته است که ما اینطور باشیم.اگر نمیخواست،ما را مانع می شد.خداوند در
پاسخ آنها فرمود:
لا تَعْلَمُونَ 􀀀 ا 􀀀 اللّ م
􀀀
شاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی هِ 􀀀 لا یَأْمُرُ بِالْفَحْ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:این کار شما زشت است و خداوند کسی را بکار زشت مأمور نمی کند.چرا مطلبی را بخدا نسبت می دهید که بآن عالم
نیستید؟!آیا این کار صحیح است که شما با جهل و بیخردي مطلبی را بخدا نسبت بدهید؟در پاسخ این سؤال اگر می
گفتند:نه،سند محکومیت خود را امضاء کرده بودند و اگر می گفتند:بله،خود را رسوا می کردند و زیرا جهل و بیخردي خود
صحه می گذاشتند.زجاج گوید:یعنی:چرا بخدا نسبت دروغ می دهید؟
ص : 80
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 29 تا 30
اشاره
ي وَ فَرِیقاً 􀀀 ما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ( 29 ) فَرِیقاً هَد 􀀀 قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ اُدْعُوهُ مُخْلِصِ ینَ لَهُ اَلدِّینَ کَ
( اَللّ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ( 30
􀀀
اءَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 اطِینَ أَوْلِی 􀀀 لالَهُ إِنَّهُمُ اِتَّخَذُوا اَلشَّی 􀀀 حَقَّ عَلَیْهِمُ اَلضَّ
(1)
ترجمه
بگو:پروردگارم به عدالت امر کرده و دستور داده که نماز را بطور خالص انجام دهید و در حالی که دین را براي او خالص
کرده اید،او را بخوانید،هم چنان که شما را در آغاز آفرید،باز می گردید.گروهی را هدایت کرد و گروهی گمراهی بر آنها
حق است.آنها شیطانها را دوست خود گرفتند و گمان می کنند-که با فراموشی خدا و توجه به شیطانها-اهل هدایت هستند.
ص : 81
1) -آیه 29 و 30 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
30- بیان آیه 29
اشاره
تعداد آیات
است. « الدین » پایان آیۀ 29 و از نظر بصریان « تعودون » از نظر کوفیان
لغت
قسط این کلمه در اصل بمعناي عدول و بازگشت است.هر گاه بازگشت بسوي حق باشد،عدل و هر گاه بسوي باطل باشد
جور و ستم است.چنان که می فرماید:
جن 15 :ستمکاران هیزم جهنم هستند) اخلاص:این کلمه در اصل خالص کردن جنس از ) « کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً 􀀀 اسِطُونَ فَ 􀀀 وَ أَمَّا الْق »
زواید است:اخلاص دین براي خدا این است که:عبادت بطور خالص و بی ریا براي خداوند باشد.
بداء:انجام دادن کاري براي اول بار.نیز به معناي شروع کار هم آمده است.
عود.انجام دادن کاري براي دوم بار.
فریق:عده اي که از جمعیت جدا شود.
اتخاذ:مهیا کردن چیزي براي کاري.
حسبان:گمان.گمان آن است که احتمال خلاف در بارة آن-بطور ضعیف-داده شود.بر خلاف یقین که احتمال خلاف دارد.
اعراب
وَ أَقِیمُوا
سپس مضاف حذف شده « بدء خلقکم یعود خلقکم » ما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ :ابو علی گوید به تقدیر 􀀀 کَ « لا یَفْتِنَنَّکُمُ 􀀀» :عطف است بر
است.
فَرِیقاً حَقَّ
تا فعل عطف بر فعل شده باشد.مفسر آن « فریقا اضل » :به تقدیر
ص : 82
« لالَهُ 􀀀 حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّ »
و دوم را عطف بر آن دانسته اند. « تعودون » اول را حال از « فریقا » است.فراء
مقصود
قبلا بیان فرمود که به فحشاء-که نام جامع همۀ زشتی هاست-امر نمیکند.
اکنون این نکته را بیان می کند که امر می کند به قسط-که نام جامع همۀ نیکیهاست- می فرماید:
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ
:مجاهد و سدّي و اکثر مفسران قرآن گویند:یعنی خداوند به عدالت و راستی امر کرده است.ضحاك گوید:یعنی به توحید امر
امر کرده است.ابو مسلم گوید:یعنی به طاعات و قرب بخدا امر کرده است. « اللّ
􀀀
لا اله الا ه » کرده است.ابن عباس گوید:یعنی به
وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ
:در اینباره چند وجه گفته شده است:
-1 مجاهد و سدّي و ابن زید گویند:یعنی در هر مسجدي که نماز بخوانید،مستقیم بطرف قبله رو کنید 2-جبائی
و...گویند:یعنی در اوقات نماز بکعبه که خداوند امر کرده است رو کنید 3-فراء و مغربی گویند:مقصود این است که بهر
مسجدي رسیدید، نماز بخوانید و نگویید:در مسجد خودمان نماز می خوانیم 4-نماز جماعت را که اکثر مستحبّ و اقل واجب
میدانند،در مسجد بخوانید 5-ربیع گوید:یعنی نماز را- خالصاً-براي خدا بخوانید و بتها را شریک او قرار ندهید.
وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ
:در اینجا دستور می دهد که انسان بدرگاه خدا از روي اخلاص،نیایش کند.برخی گفته اند:یعنی:خدا را از روي اخلاص
عبادت کنید.
ما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ 􀀀 کَ
:در بارة ارتباط این قسمت به سابق چند وجه گفته اند:
-1 یعنی خدا را از روي اخلاص بخوانید که سر انجام مبعوث می شوید و جزاي شما داده میشود،هر گاه از نظر عقلی تصور این
مطلب براي شما دشوار باشد،به آغاز آفرینش و پیدایش خود توجه کنید و بدانید که همانطوري که خداوند شما را آفرید و از
بیابان بی حد و مرز عدم بگلزار هستی آورد،بار دیگر پس از مرگ،بکالبد خاکی شما حیات
ص : 83
« ا تُخْرَجُونَ 􀀀 ا تَمُوتُونَ وَ مِنْه 􀀀 ا تَحْیَوْنَ وَ فِیه 􀀀 فِیه » می بخشد و به آفرینش جدید،شما را مبعوث می کند. 2-ارتباط این قسمت با
است.یعنی:پس از مرگ،شما را از خاك خارج می سازد،زیرا زنده کردن شما دشوارتر از خلقت ابتدایی شما نیست.
این معنی از زجاج است.وي گوید:از آنجا که مشرکین قیامت و حشر و نشر را باور نداشتند،بدینوسیله براي ایشان استدلال
کرد. 3-ابو مسلم گوید:هیچ ارتباطی به سابق ندارد.این جمله،خود کلامی مستقل است،یعنی بدانید که همانطوري که خداوند
ا نُخْرِجُکُمْ 􀀀 ا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْه 􀀀 اکُمْ وَ فِیه 􀀀 ا خَلَقْن 􀀀 مِنْه » : شما را از خاك آفریده است،بار دیگر بخاك بر می گردید.چنان که می فرماید
طه 55 :شما را از خاك آفریدیم و بخاك باز می گردانیم و بار دیگر شما را از خاك بیرون می آوریم)برخی ) « ي􀀀 ارَهً أُخْر 􀀀ت
گفته اند:یعنی همانطوري که در آغاز خلقت،هیچ نداشتید و برهنه بدنیا آمدید،در قیامت نیز همانطور مبعوث می شوید،از
پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که:در روز قیامت پا برهنه و عریان و بدون ساتر عورت،محشور می شوید.قرآن کریم
می فرماید:
انبیاء 104 :چنان که در خلقت نخستین،آغاز کردیم،بار دیگر او را باز می ) « اعِلِینَ 􀀀 کُنّ ف
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 ا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْن 􀀀 ما بَدَأْن 􀀀 کَ»
گردانیم.این است وعدة ما که بدست ما انجام می گیرد)برخی گفته اند:یعنی همانطوري که مرده اید مبعوث می شوید، مؤمن
با ایمانش و کافر با کفرش.این معنی از ابن عباس و جابر است.
لالَهُ 􀀀 ي وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّ 􀀀 فَرِیقاً هَد
:گروهی بر اثر آمادگی و پذیرش دعوت حق،مشمول لطف خداوند شده،به ثواب هدایت یافته اند و گروهی دعوت حق را رد
کردند و از لطف خدا محروم گشتند و بخود واگذارده شدند.در نتیجه نور هدایت، سینۀ آنها را نگشود و دل آنها را روشن
نکرد و مستحق گمراهی شدند.از آنجا که این جمله بعد از مبعوث شدن مردگان آمده،معلوم میشود هدایت به معناي راهنمایی
بسوي ثواب و ضلالت به معناي محروم ماندن از ثواب و بهشت است.
اللّ
􀀀
اءَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 اطِینَ أَوْلِی 􀀀 إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّی
:این نکته را بیان می کند که
ص : 84
کیفر آنها بیجهت و بیدلیل نیست،بلکه بخاطر این است که معصیت کرده و دوستی شیطان را بر دوستی خدا ترجیح داده اند و
بجاي اطاعت خدا اطاعت شیطان کرده اند.
وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ
:مع الوصف،گمان میکردند که براه حق و اهل هدایت هستند.
ص : 85
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 31 تا 32
اشاره
اَللّ اَلَّتِی
􀀀
لا یُحِبُّ اَلْمُسْرِفِینَ ( 31 ) قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ هِ 􀀀 لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ 􀀀 ا بَنِی آدَمَ خُ ذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اِشْرَبُوا وَ 􀀀ی
اتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 􀀀 ذلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآی 􀀀 امَهِ کَ 􀀀 خالِصَهً یَوْمَ اَلْقِی 􀀀 ا 􀀀 اهِ اَلدُّنْی 􀀀 اتِ مِنَ اَلرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی اَلْحَی 􀀀 ادِهِ وَ اَلطَّیِّب 􀀀 أَخْرَجَ لِعِب
(32)
(1)
ترجمه
اي اولاد آدم،در هر نمازي زینت خود را بتن کنید و بخورید و بنوشید و اسراف نکنید که خدا مردم مسرف را دوست ندارد
بگو:کی زینت خدا-که براي بندگانش خارج کرده است-و روزیهاي پاکیزه را حرام کرده؟بگو:اینها در روز قیامت، بطور
خالص براي کسانی است که در زندگی دنیا ایمان آورده اند.اینطور آیات را براي مردمی که بدانند،تفصیل می دهیم.
ص : 86
1) -سوره اعراف آیۀ 31 و 32 جزء 8 سوره 7 -1
32- بیان آیۀ 31
اشاره
قرائت
و بنا بر « هی » خالصه:نافع برفع خوانده است و دیگران به نصب.ابو علی گوید:رفع آن بنا بر این است که خبر باشد براي
براي بیان خلوص است.یعنی طیبات،بطور خالص،تیول مردم مؤمن است.ممکن است خبر باشد. « للذین آمنوا » این
ابو علی سه احتمال داده است: 1-عامل « فی الحیاه الدنیا » باشد.در بارة « آمنوا » نصب آن بنا بر این است که حال از ضمیر
است 3-حال است. « آمنوا » است 2-عامل آن « للذین آمنوا » آن
مقصود
قبلا بیان کرد که به آدمیان لباس و روزي بخشیده است اکنون دستور میدهد که خود را زینت کنند و بپوشند و در خوردن و
نوشیدن رعایت اقتصاد کنند.می فرماید:
ا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ 􀀀ی
:اي اولاد آدم،لباسهاي نو و زیباي خود را در نماز جمعه و نماز عید،بر تن بپوشید.این معنی از امام باقر(ع)است.
برخی گفته اند:منظور تمام نمازهاست.عیاشی به اسناد خود روایت کرده است که امام حسن مجتبی(ع)هر وقت به نماز بر می
خاست،بهترین لباسهاي خود را می پوشید.علت را جویا شدند،فرمود:
یعنی خدا « اللّ جمیل یحب الجمال فاتجمل لربی و هو یقول خُ ذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ فاحب ان البس اجود ثیابی
􀀀
ان ه »
زیباست و زیبایی را دوست دارد.من براي خدایم خود را می آرایم.او می گوید:زینت خود را نزد هر نمازي به تن
کنید.دوست دارم که بهترین لباسم را بپوشم.
برخی گویند:یعنی در وقت نماز عورت خود را بپوشید.این دستور از این جهت داد که آنها در وقت طواف عریان می
شدند.چنان که گذشت،مردها روز و زنها
ص : 87
شب طواف می کردند.بما دستور داده شد که در وقت طواف و نماز خود را بپوشیم.
این معنی از گروهی از مفسران است.از امام صادق(ع)روایتست که منظور شانه کردن است.
لا تُسْرِفُوا 􀀀 وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ
:مباح است براي شما که آنچه حرام نشده است بخورید و بنوشید ولی اسراف نکنید یعنی از حلال بسوي حرام نروید.مجاهد
گوید:
اگر به اندازة کوه احد در راه خدا انفاق کنی،اسراف نیست و اگر به اندازه درهمی در راه معصیت انفاق کنی اسراف
این است که در خوردن و نوشیدن از حد میانه روي خارج نشوید.نقل شده است که « لا تُسْرِفُوا 􀀀» است.برخی گویند:معناي
هارون را طبیبی مسیحی بود.روزي وي به علی بن حسین واقد گفت:در کتاب شما از علم طب چیزي نیست،در حالی که علم
کُلُوا وَ » : دو تاست:علم پزشکی و علم ادیان.وي در جواب گفت:خداوند تمام پزشکی را در نصف آیه،جمع کرده،می فرماید
و پیامبر ما تمام پزشکی را در یک جمله،خلاصه کرده،فرمود: « لا تُسْرِفُوا 􀀀 اشْرَبُوا وَ
المعده بیت کل الداء و الحمیه رأس کل دواء و اعط کل بدن ما عودته یعنی:شکم خانۀ هر بیماري و پرهیز اصل هر داروست و
بدن را از آنچه بدان معتاد کرده اي محروم مگردان.
طبیب گفت،قرآن و پیامبر شما از پزشکی براي جالینوس چیزي باقی نگذاشته اند.
برخی گویند:یعنی چیزي را بحرام و باطل نخورید.خوردن حرام-اگر چه کم باشد- اسراف و تجاوز از حد است.هر چه نیز
عقلا زشت شمارند و براي انسان ضرر داشته باشد،اسراف است و حلال نیست.مثل اینکه کسی دیگ خود را با گلاب و
مشک بجوشاند یا بدست تهی شیشۀ عطري بخرد و خود را معطر کند و خانواده را محتاج گذارد.
لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ 􀀀 إِنَّهُ
:خداوند اهل اسراف را دوست نمیدارد،زیرا آنها را نکوهش کرده است.از آنجا که خداوند دستور داده است که مردم به وقت
نماز خود را زینت دهند و بدون اینکه به اسراف گرایند،بخورند و بنوشند و از آنجا که قومی از عرب بسیاري از اینها را حرام
می شمردند،و حتی در حال احرام شیر و روغن را حرام
ص : 88
می دانستند و شترانی که ده شکم زاییده بودند،یا گوششان را شکافته بودند،حرام می شمردند،خداوند در ردّ آنها فرمود:
اتِ مِنَ الرِّزْقِ 􀀀 ادِهِ وَ الطَّیِّب 􀀀 اللّ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِب
􀀀
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ هِ
:اي پیامبر ما، به اینان بگو:لباسهایی که مردم خود را بوسیله آنها زینت می دهند و روزیهاي پاکیزه را چه کسی حرام کرده
است؟اینها را خداوند براي بندگان خود آفریده است.برخی گویند:منظور از طیبات خوردنی هاي لذیذ و برخی گویند مقصود
چیزهاي حلال است.اما معناي اول بهتر است،زیرا اینها در روز قیامت،بطور خالص در تیول مؤمنان است.
امَهِ 􀀀 خالِصَهً یَوْمَ الْقِی 􀀀 ا 􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَی
:ابن عباس گوید:یعنی مؤمنین و مشرکین در طیبات دنیا با هم شریکند از غذاهاي دنیا می خورند و از لباسهاي دنیا می پوشند
و با زنان صالحه دنیا ازدواج می کنند،اما در آخرت این نعمتها را خداوند اختصاص به اهل ایمان می دهد و مشرکین را از
آنها بهره اي نیست.فراء نیز قریب بهمین مضمون گفته است.جبائی گوید:مقصود این است که این نعمتها در دنیا براي اهل
ایمان،خالص از غم و ناراحتی نیست،اما در آخرت خالص است.
اتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 􀀀 ذلِکَ نُفَصِّلُ الْآی 􀀀 کَ
همانطوري که شما را بمنافعتان راهنمایی و صلاح دینتان را به شما گوشزد می کنیم، آیات را هم براي مردمی که بدانند
تفصیل می دهیم.
دلالت آیه
از این آیه بر میآید که می توان لباسهاي فاخر را پوشید و غذاهاي لذیذ و حلال را خورد.عیاشی از حسین بن زید و او از
عمویش عمر بن علی(ع)و او از پدرش امام سجاد(ع) نقل،کرده است که:حضرت،عبایی از خز به پنجاه دینار خریداري کرد و
اللّ
􀀀
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ هِ... » : همین که فصل تابستان رسید،صدقه داد و این کار را بد نمی شمرد و می فرمود
و نیز به اسناد خود از یوسف بن ابراهیم نقل کرده که گفت:بر امام باقر(ع)داخل
ص : 89
شدم در حالی که جبه ( 1) و طیلسانی از خز بر تن داشت.وقتی که متوجه من شد،عرض کردم:جانم به قربانت،این خز است؟در
باره آن چه می گویید؟فرمود:پوشیدن خز مانعی ندارد،عرض کردم:نخ آن ابریشم است.فرمود:عیبی ندارد.حسین(ع) را کشتند
در حالی که جبه اي از خز بر تن داشت.آن گاه فرمود:وقتی که علی(ع) ابن عباس را بسوي خوارج فرستاد،بهترین لباسش را
پوشید و بهترین بوي خوش را بکار برد و بهترین مرکبش را سوار شد و نزد آنها رفت.گفتند:پسر عباس،تو در میان ما بهترین
مردمی هستی.اکنون تو را در لباس جباران و بر مرکب ایشان می نگریم! ابن عباس همین آیه را خواند.تو هم لباس خوب
بپوش و خود را زینت کن،که خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد،ولی از حلال باشد.استفاده دیگري که از آیه میشود، این
همین معنی را افاده میکند.اینجاست که عقل «... مَنْ حَرَّمَ » است که همه چیز بنا بر اصل اولی براي انسان مباح است،زیرا جملۀ
و شرع هماهنگ شده اند.
ص : 90
1) -جبه(بضم جیم)جامۀ گشاد و بلند که روي جامه هاي دیگر به تن می کنند.طیلسان (بفتح طاء و لام)ردا،جامۀ گشاد و -1
بلند(فرهنگ عمید)
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 33 تا 34
اشاره
طاناً وَ أَنْ تَقُولُوا 􀀀 ا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْ 􀀀 بِاللّ م
􀀀
ا بَطَنَ وَ اَلْإِثْمَ وَ اَلْبَغْیَ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا هِ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀 واحِشَ م 􀀀 ما حَرَّمَ رَبِّیَ اَلْفَ 􀀀 قُلْ إِنَّ
( لا یَسْتَقْدِمُونَ ( 34 􀀀 ساعَهً وَ 􀀀 لا یَسْتَأْخِرُونَ 􀀀 جاءَ أَجَلُهُمْ 􀀀 ذا 􀀀 لا تَعْلَمُونَ ( 33 ) وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِ 􀀀 ا 􀀀 اَللّ م
􀀀
عَلَی هِ
(1)
ترجمه
بگو:خداي من حرام کرده است تنها زشتی هاي آشکار و پنهان و گناه و ستم ناحق و اینکه چیزي شریک خدا قرار دهید که
دلیلی براي آن نازل نکرده و چیزي در باره خدا بگویید که نمی دانید.
و براي هر امّتی اجلی است.همین که اجل ایشان فرا رسید،ساعتی به عقب و جلو نمی افتند.
ص : 91
1) -سوره اعراف آیۀ 33 و 34 جزء 8 سوره 7 -1
34- بیان آیه 33
اشاره
لغت
تحریم:منع از کاري است.ضد آن تحلیل است.
فواحش:جمع فاحشه،گناهان کبیره.
بغی:تجاوز بمردم سلطان:برهانی که موجب تسلط بر خصم شود.
امه:جمعیتی که داراي یک هدف باشد.
اجل:پایان مدت
مقصود
اکنون به بیان محرمات پرداخته،می فرماید:
ا بَطَنَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀 واحِشَ م 􀀀 ما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَ 􀀀 قُلْ إِنَّ
:جبائی و ابو مسلم گویند:یعنی خداوند تمام کارهاي زشت و گناهان کبیره-اعم از ظاهر و پنهان-حرام کرده است.مقصود این
است که تنها زشتی ها را خداوند حرام کرده است.تا اینجا زشتی ها را بطور اجمال بیان کرد.بدنبال آن با تفصیل بیشتر می
فرماید:
وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ
:گویا میخواهد بفرماید:زشتی ها بر چهار قسمند،گناه و ستم بنا حق و شرك بخدا و نسبت دروغ بخدا دادن.البته ستم همیشه بنا
حق است.
در حقیقت این قید را بمنظور تأکید اضافه کرده است.مجاهد گوید:منظور از فواحش زناي پنهانی و عریان شدن در طراف
است.اولی پنهانی و دومی آشکار است.برخی گویند:فاحشۀ آشکار،طواف مردان لخت در روز و فاحشۀ پنهان طواف زنان
گناهی است که حد ندارد.حسن گوید:شراب « اثم »: لخت در شب است جبائی گوید:مقصود همۀ گناهان است.فراء گوید
است.چنان که شاعر گوید:
شربت الا ثم حتی ضل عقلی
کذلک الا ثم یذهب بالعقول
یعنی:آن قدر شراب خوردم که عقلم تباه شد.شراب اینطور عقلها را می برد.
ص : 92
شاعر دیگري گوید:
اللّ ان نقرب الخنا
􀀀
نهانا رسول ه
و ان نشرب الاثم الذي یوجب الوزرا
یعنی:پیامبر خدا ما را منع کرد از اینکه به فحش نزدیک شویم و از اینکه شراب که موجب بدبختی است،بنوشیم.
در مورد توصیف ظلم بنا حق،اگر بمنظور تأکید باشد،نمونۀ آن این آیه است:
آل عمران 21 )یعنی پیامبران را بنا حق می کشند. ) « یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ »
برخی گفته اند:ستم بر دو قسم است:به حق و بناحق.ستم بحق آن است که در شرع جایز باشد مثل قصاص.
طاناً 􀀀 ا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْ 􀀀 بِاللّ م
􀀀
وَ أَنْ تُشْرِکُوا هِ
:یکی دیگر از فاحشه هاي محرم -چنان که اشاره شد-شرك بخداست.گناه شرك،هیچگونه دلیلی و حجتی ندارد که آن را
موجه سازد.
لا تَعْلَمُونَ 􀀀 ا 􀀀 اللّ م
􀀀
وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی هِ
:یکی دیگر از فاحشه هاي محرم،گفتن مطالبی است در بارة خداوند بدون علم و اطلاع،اکنون به تسلیت خاطر مبارك پیامبر
پرداخته،می فرماید:
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ
،حسن گوید:یعنی براي هر جماعتی وقتی است که در آن وقت گرفتار هلاك خواهد شد. اینکه می گوید:براي هر جماعتی و
نمی گوید:براي هر فردي،بخاطر این است که با ذکر جماعت،نشان می دهد که عمرهاي افراد یک دوره، بهم نزدیک است و
دیگر اینکه مقصود این است که پس از راهنمایی و اتمام حجت، مستوجب هلاك خواهند بود،جبائی گوید:مقصود
مدت زندگی است و بنا بر این شامل همۀ امتها می شود و منظور فقط مشرکین مکه نیست. « اجل » از
لا یَسْتَقْدِمُونَ 􀀀 ساعَهً وَ 􀀀 لا یَسْتَأْخِرُونَ 􀀀 جاءَ أَجَلُهُمْ 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
:همین که اجل آنها فرا رسید، از اجل خود نه یک ساعت عقب می افتند،نه یک ساعت جلو.برخی گویند:یعنی درخواست
نمی کنند که آنها را بتأخیر اندازند،زیرا مأیوس هستند و درخواست نمی- کنند که جلو بیفتند.معناي آمدن اجل نزدیک شدن
اجل است.
ص : 93
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 35 تا 36
اشاره
لا هُمْ یَحْزَنُونَ ( 35 ) وَ اَلَّذِینَ 􀀀 لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ 􀀀 ی وَ أَصْلَحَ فَ 􀀀 اتِی فَمَنِ اِتَّق 􀀀 إِمّ یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آی
ا􀀀 آدَم ا بَنِی 􀀀ی
( خالِدُونَ ( 36 􀀀 ا 􀀀 اَلنّ هُمْ فِیه
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 أُول ْ ئِکَ􀀀 ع ا􀀀 ا وَ اِسْتَکْبَرُوا نَْه 􀀀 اتِن 􀀀 کَذَّبُوا بِآی
(1)
ترجمه
اي پسران آدم،اگر پیامبرانی از جنس خودتان بسوي شما آیند و آیات ما را بر شما بخوانند،کسانی که تقوي پیشه کنند و عمل
خود را اصلاح کنند،بر آنها ترسی نیست و محزون نمیشوند و کسانی که آیات ما را تکذیب و از قبول آن تکبّر کنند، آنان
اصحاب آتش بوده،در آن جاودانی هستند.
ص : 94
1) (سوره اعراف آیه 35 و 36 جزء 8 سوره 7 -1
36- بیان آیه 35
اشاره
اعراب
بر آن داخل شده.بخاطر همین است که فعل آن با نون تأکید ثقیله آمده است.و اگر « ما » شرط است که « ان » اما:در اصل
نبود،آمدن نون تأکید هم جایز نبود. « ما » بخاطر
مقصود
ا بَنِی آدَمَ... 􀀀ی
تا آخر آیۀ 35 :اي اولاد آدم،اگر پیامبرانی از جنس شما به سویتان آمدند که آیات ما را بر شما بخوانند و اخبار ما را بگوش
شما برسانند، هر کس تقوي پیشه کند و آنها را تکذیب نکند و اعمال و اخلاق خود را اصلاح کند،او را در دنیا ترسی و در
آخرت غمی نیست.
وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا...
تا آخر آیه 36 :و کسانی که آیات ما را تکذیب کنند و از قبول آن سر بتابند، براي همیشه در آتش جهنم خواهند بود.
ص : 95
[ [سوره الأعراف ( 7): آیه 37
اشاره
الُوا أَیْنَ 􀀀 ا یَتَوَفَّوْنَهُمْ ق 􀀀 جاءَتْهُمْ رُسُلُن 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 ابِ 􀀀 مِن اَلْکِت الُهُمْ نَصِیبُهُمْ 􀀀 أُول یَن ئِکَ􀀀 اتِهِ 􀀀 کَذَّب بِآی اَللّ کَذِباً أَوْ 􀀀
ي عَلَی هِ 􀀀 فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَر
( کافِرِینَ ( 37 􀀀 کانُوا 􀀀 ی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ 􀀀 عَنّ وَ شَهِدُوا عَل
ا􀀀 الُوا ضَلُّوا 􀀀 اَللّ ق
􀀀
ا کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀م
(1)
ترجمه
کیست ستمکارتر از کسی که بخدا نسبت دروغ دهد یا آیات او را تکذیب کند؟ اینان را از عذاب نصیبی خواهد رسید،تا
وقتی که فرستادگان ما نزد ایشان آیند که آنها را بمیرانند،گویند:آنچه جز خدا می خواندید،کجا هستند؟گویند:از ما دور و
گم شده اند و اقرار می کنند که کافر بوده اند.
ص : 96
1) -آیه 37 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
بیان آیه 37
اشاره
لغت
نیل:رسیدن سود به انسان(در صورتی که بطور مطلق بکار رود،اما اگر مقید بکار رود،به معناي رسیدن زیان به انسان است)
امرء القیس گوید:
سماحه ذا و بر ذا و وفاء ذا
و نائل ذا اذا صحا و اذا سکر
یعنی،بخشش و نیکی و وفا و خیر این،در وقت هر شیاري و در وقت مستی است.
توفی،گرفتن تمام چیزي
مقصود
اکنون به تهدید تکذیب کنندگان پرداخته،می فرماید:
اتِهِ 􀀀 اللّ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآی
􀀀
ي عَلَی هِ 􀀀 فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَر
،این استفهام،براي تأکید مطلب و حقیقت آن اخبار است،می فرماید:احدي ستمکارتر از آنکه بخدا نسبت دروغ دهد یا آیات
خدا را-که دلیل توحید و نبوت هستند-تکذیب کند،نیست.
ابِ􀀀 الُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِت 􀀀 ئِکَ یَن 􀀀 أُول
،آنها نصیب خود را از عذاب خواهند دید،در اینجا کتاب را بجاي عذاب بکار برده است زیرا این کتاب است که از عذاب
زمر 71 ،کلمۀ عذاب بر کافران حق ) « کافِرِینَ 􀀀 ذابِ عَلَی الْ 􀀀 کِ نْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَ 􀀀ل» : ایشان خبر می دهد.چنان که می فرماید
است)این معنی از حسن و ابو صالح است،ربیع و ابن زید گویند:مقصود این است که بهرة خود را از عمر و روزي و هر چه
براي آنها نوشته و مقدر شده است،می برند و چیزي از آنها قطع نمیشود،مجاهد و عطیه گویند:
یعنی هر چه به سود و زیان آنها نوشته و مقدر شده،به آنها می رسد.
ص : 97
اللّ
􀀀
ا کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 الُوا أَیْنَ م 􀀀 ا یَتَوَفَّوْنَهُمْ ق 􀀀 جاءَتْهُمْ رُسُلُن 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:
هنگامی که فرستادگان ما پس از سپري شدن عمر و پر شدن پیمانه شان نزد آنها می روند که قبض روحشان کنند،به آنها می
گویند:بتهایی که پرستش می کردید،چه شدند!؟منظور از این سؤال سرزنش ایشان است،یعنی،چرا حالا بداد شما نمی رسند و
از عذاب نجاتتان نمی دهند؟!حسن گوید:مقصود موقع مرگ ایشان نیست،بلکه منظور روز حشر است که فرشتگان براي بردن
آنها بجهنم می آیند.
کافِرِینَ 􀀀 کانُوا 􀀀 ی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ 􀀀 عَنّ وَ شَهِدُوا عَل
ا􀀀 الُوا ضَلُّوا 􀀀ق
،در جواب فرشتگان می گویند:آنها از ما دور شده اند و نمیتوانند از ما دفاع کنند و عبادت ما براي آنها همه باطل شد و بر باد
رفت!و اقرار می کنند که کافر بوده اند
ص : 98
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 38 تا 39
اشاره
الَتْ 􀀀 ا جَمِیعاً ق 􀀀 اِدّ فِیه
ار 􀀀 حَتّ إِذَا کَُوا
ی􀀀 أُخْت ا􀀀 ما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ هَ 􀀀 اَلنّ کُلَّ
ارِ 􀀀 اَلْإِن فِی الَ اُدْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ اَلْجِنِّ وَ سِْ 􀀀ق
راهُمْ 􀀀 لاهُمْ لِأُخْ 􀀀 الَتْ أُو 􀀀 لا تَعْلَمُونَ ( 38 ) وَ ق 􀀀 کِنْ 􀀀 الَ لِکُلٍّ ضِ عْفٌ وَ ل 􀀀 اَلنّ ق
ارِ 􀀀 مِن عَذ ضِ عْفاً اباً 􀀀 فَآتِهِم أَضَ لُّون ا􀀀 لاءِ 􀀀 ؤُ􀀀 ا ه 􀀀 لاهُم رَبَّن 􀀀 لِأُو راهُمْ 􀀀 أُخْ
( ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ ( 39 􀀀 ذابَ بِ 􀀀 ا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا اَلْعَ 􀀀 کانَ لَکُمْ عَلَیْن 􀀀 ما 􀀀 فَ
(1)
ترجمه
خداوند میفرماید:در میان امتهایی که پیش از شما از جن و انس می زیستند و هلاك شدند،داخل آتش شوید.هر امتی که
داخل آتش می شود،هم مسلکهاي خود را لعن می کند.همین که همگی در آنجا جمع شدند،دستۀ بعدي در بارة دسته قبلی
گوید:پروردگارا،اینان ما را گمراه کردند.عذاب آنها را از آتش دو چندان کن.
خداوند می فرماید:هر امتی را عذاب دو چندان است،ولی شما نمی دانید.دستۀ قبلی بدستۀ بعدي گوید:شما را بر ما برتري
نیست.بکیفر کردارتان عذاب را بچشید.
ص : 99
1) -سورة اعراف آیۀ 38 و 39 جزء 8 سورة 7 -1
39- بیان آیه 38
اشاره
قرائت
لا تعلمون:ابو بکر به یاء خوانده است و دیگران به تاء.
لغت
خلو:بیرون رفتن چیزي از جایی.
جن:موجودي که از چشم پوشیده است و بیشتر تمرد و سرکشی می کند.چنان که فرشتگان بیشتر فرمانبرداري می کنند.
ضعف:دو چندان.
است که تاء در دال ادغام و همزة وصل اضافه شده تا ابتداي به ساکن نباشد. « تدارکوا » ادّارکو:در اصل
مقصود
النّ
ارِ 􀀀 الْإِن فِی الَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ سِْ 􀀀ق
:
روز قیامت خداوند به کافران می فرماید:اکنون در میان اقوام و گروهی از جن و انس که پیش از شما براه کفر رفتند و نابود
شدند داخل آتش شوید.ممکن است خداوند چنین مطلبی را نفرماید:بلکه عملا آنها را در جرگۀ هم مسلکهاي گذشته شان
است یعنی همراه آنها بجهنم بروید. « مع » به معناي « فی » قرار دهد.برخی گفته اند
ا􀀀 ما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَه 􀀀 کُلَّ
:هر امتی که داخل آتش می شود،امتی که پیش از وي به آتش وارد شده و هم مسلک خودش هست،لعن می کند.منظور
خواهر نیست بلکه منظور هم مسلک است.این معنی از ابن عباس است.ابو مسلم گوید:یعنی امتها پیشوایان و رهبران « اخت » از
خود را که در دنیا مرید و دلباخته شان بودند، لعن کرده،گویند:شما ما را به اینجا کشاندید.لعنت خدا بر شما باد!
ص : 100
النّ
ارِ 􀀀 مِن عَذ ضِعْفاً اباً 􀀀 فَآتِهِم أَضَلُّون ا􀀀 لاءِ 􀀀 ؤُ􀀀 ا ه 􀀀 لاهُم رَبَّن 􀀀 لِأُو راهُمْ 􀀀 ق أُخْ الَتْ 􀀀 ج ا مَِیعاً 􀀀 ادّ فِیه
ار 􀀀 حَتّ إِذَا کَُوا
ی􀀀
:همین که همگی در آتش جهنم جمع شدند و در کنار یکدیگر قرار گرفتند، آنها که بعداً داخل شده اند در بارة رهبران و
پیشوایان خود که قبلا داخل شده اند، گویند:پروردگارا،اینها باعث شدند که ما از پرستش تو محروم شویم.اکنون عذاب آنها
را دو برابر کن.این معنی از ابن عباس است.برخی گفته اند:یعنی اینها بودند که ما را بگمراهی دعوت کردند و از پیروي حق
بازداشتند.امام صادق(ع)میفرماید:
مقصود ائمۀ جور است.ابن مسعود گوید:اینکه می گویند:عذابشان را دو چندان کن،یعنی مارها و افعی ها را بجان آنها
بینداز.برخی گفته اند:مقصود این است که آنها مستوجب دو عذابند:عذاب کفر و عذاب گمراه کردن دیگران.
لا تَعْلَمُونَ 􀀀 کِنْ 􀀀 الَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ ل 􀀀ق
:خداوند می فرماید:هر دو دسته را عذاب دو چندان است،ولی شما گمراه شدگان و گمراه کنندگان نمیدانید که هر دسته اي
را چه عذابی است.
ا مِنْ فَضْلٍ 􀀀 کانَ لَکُمْ عَلَیْن 􀀀 ما 􀀀 راهُمْ فَ 􀀀 لاهُمْ لِأُخْ 􀀀 الَتْ أُو 􀀀 وَ ق
:پیشوایان قلابی به پیروان گمراه خود می گویند:میان ما و شما تفاوتی نیست که از خدا میخواهید که عذاب ما را افزایش
دهد.برخی گویند:یعنی امت قبلی به امت بعدي می گوید:شما از لحاظ رأي و عقل بر ما برتري ندارید.همان عذابی که بما
رسید به شما هم رسید.
چرا از ما پیروي کردید؟!برخی گفته اند:منظور این است که شما از لحاظ عذاب نسبت بما تخفیفی ندارید.
ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ 􀀀 ذابَ بِ 􀀀 فَذُوقُوا الْعَ
:شما خود اختیار کفر کردید و ما را در این اختیار دخالتی نبود.پس عذاب خدا را تحمل کنید.
ص : 101
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 40 تا 41
اشاره
ذلِکَ􀀀 اطِ وَ کَ 􀀀 حَتّ یَلِجَ اَلْجَمَلُ فِی سَمِّ اَلْخِی
ی􀀀 اَلْج لا یَدْخُلُونَ نََّهَ 􀀀 اَلس وَ ماءِ 􀀀 وابُ َّ 􀀀 لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْ 􀀀 ا 􀀀 اِس عَنْه ا وَ ْتَکْبَرُوا 􀀀 اتِن 􀀀 إِنَّ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی
( اَلظّ ( 41
􀀀
ذلِکَ نَجْزِي الِمِینَ 􀀀 واشٍ وَ کَ 􀀀 ادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَ 􀀀 نَجْزِي اَلْمُجْرِمِینَ ( 40 ) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِه
(1)
ترجمه
آنان که آیات ما را تکذیب کردند و از آن کبر ورزیدند،درهاي آسمان بر ایشان گشوده نمیشود و داخل بهشت نمی شوند تا
وقتی که شتر داخل سوراخ سوزن شود.اینچنین مردم مجرم را کیفر می دهیم.آنها راست از آتش جهنم بسترها و بر بالاي آنها
روپوشهایی.ستمکاران را اینطور کیفر می دهیم.
ص : 102
1) -سوره اعراف آیه 40 و 41 جزء 8 سوره 7 -1
41- بیان آیه 40
اشاره
قرائت
لا تفتح:حمزه و کسایی و خلف به یاء و بدون تشدید خوانده اند.ابو عمرو به تاء و بدون تشدید خوانده است.دیگران به تاء و
وابَ􀀀 ا أَبْ 􀀀 فَفَتَحْن » است(ص 50 )و مؤید قرائت اول و دوم « وابُ􀀀 جَنّ عَدْنٍ مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْ
اتِ􀀀 » با تشدید خوانده اند.مؤید قرائت سوم
( است(قمر 11 « ماءِ 􀀀 السَّ
لغت
گویند.فرزدق گوید: « سم » سم:سوراخ.همۀ سوراخهاي ظریف و کوچک بدن را
فنفست عن سمیه حتی تنفسا
و قلت له لا تخش شیئا ورائیا
یعنی:از دو سوراخ بینیش نفس دادم،تا تنفس کردند و باو گفتم که از هیچ چیز نترسد.
خیاط:سوزن جهنم:یکی از نامهاي آتش مهاد:چیزي که بگسترانند غواش:جمع غاشیه،پوشنده
مقصود
بدنبال تهدید کفار می فرماید:
ماءِ 􀀀 وابُ السَّ 􀀀 لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْ 􀀀 ا 􀀀 ا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْه 􀀀 اتِن 􀀀 إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی
:
آنان که آیات ما را تکذیب و از قبول آن تکبر کردند،درهاي آسمان بر روي ارواحشان گشوده نمیشود،زیرا درهاي آسمان
تنها بر روي ارواح مؤمنان گشوده میشود.این
ص : 103
معنی از ابن عباس و سدّي است.حسن و مجاهد گویند:یعنی درهاي آسمان بر روي اعمال و دعاي ایشان گشوده نمیشود.بنا بر
روایت دیگر از ابن عباس و روایت از حضرت باقر(ع):اعمال و ارواح مؤمنان به آسمان برده میشود و درهاي آسمان بروي آنها
باز است.اما عمل و روح کافر،همین که به آسمان برده شد،منادي ندا می کند:برگردید به سجّین-که نامش برهوت است-و
وادیی است در حضرموت.جبائی گوید:درهاي آسمان بروي آنها گشوده نمیشود که داخل بهشت شوند.
اطِ 􀀀 حَتّ یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِی
ی􀀀 الْج لا یَدْخُلُونَ نََّهَ 􀀀 وَ
:و داخل بهشت نمیشوند تا وقتی که شتر داخل سوراخ سوزن شود.یعنی:هرگز به بهشت نمی روند.از ابن مسعود پرسیدند:جمل
چیست؟او تجاهل کرد و گفت:شتر نر! ( 1)رسم عرب این است که هر گاه چیزي را بخواهد،محال بشمار،چنین تعبیراتی می
دو نفر که رفتند و دیگر برنگشتند- - « قارظان » آورد.مثلا می گوید:این کار نمی کنم تا کلاغ پیر و قیر سفید شود و
برگردند.شاعر گوید:
اذا شاب الغراب اتیت اهلی
و صار القاد کاللبن الحلیب
یعنی:هر گاه کلاغ پیر شود و قیر مثل شیر سفید شود،بخانواده ام برمی گردم.
دیگري گوید:
فرجی الخیر و انتطري ایابی
اذا ما القارظ العنزي آبا
برگردد،امید خیر و بازگشت مرا داشته باش. « قارظ » یعنی:هر گاه
هر گاه حکم را به چیزي مقید کنند که هیچگونه امیدي به حصول آن نباشد، تاکید آن بیشتر و یاس آورتر است.
ذلِکَ نَجْزِي الْمُجْرِمِینَ 􀀀 وَ کَ
:همانطوري که این مجرمین را کیفر دادیم،دیگران را هم کیفر می دهیم.
ص : 104
طنابی بوده است که بوسیلۀ آن کشتی را مهار کرده اند.این معنی با سوزن مناسبتر است.یعنی آنها « جمل » 1) -یکی از معانی -1
به بهشت نمی روند تا وقتی که طناب ضخیم وارد سوراخ سوزن شود.
واشٍ􀀀 ادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَ 􀀀 لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِه
:براي آنها در جهنم بستري و روپوشی از آتش است.یعنی آتش از هر سو آنها را محاصره کرده است.
الظّ
􀀀
ذلِکَ نَجْزِي الِمِینَ 􀀀 وَ کَ
:ابن عباس گوید:یعنی مشرکین را اینطور کیفر می دهیم.
ص : 105
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 42 تا 43
اشاره
ا فِی صُدُورِهِمْ 􀀀 ا م 􀀀 خالِدُونَ ( 42 ) وَ نَزَعْن 􀀀 ا 􀀀 حابُ اَلْجَنَّهِ هُمْ فِیه 􀀀 ئِکَ أَصْ 􀀀 ا أُول 􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
لا نُکَلِّفُ نَفْساً 􀀀 اَلصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
ا􀀀 جاءَتْ رُسُلُ رَبِّن 􀀀 اَللّ لَقَدْ
􀀀
دانَا هُ 􀀀 لا أَنْ هَ 􀀀 کُنّ لِنَهْتَدِيَ لَوْ
ا􀀀 ا 􀀀 و م ذ 􀀀لِه ا􀀀 ه ا􀀀 دان 􀀀 لِلّ اَلَّذِي َ
􀀀
الُوا اَلْحَمْدُ هِ 􀀀 ارُ وَ ق 􀀀 مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ اَلْأَنْه
( ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 43 􀀀 ا بِ 􀀀 بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ اَلْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوه
(1)
ترجمه
آنان که ایمان آورده و عمل شایسته کرده اند-ما هیچکس را جز به اندازه قدرتش تکلیف نمی کنیم-اصحاب بهشت بوده،در
آن جاودانی هستند.ما کینه را از دل آنها برداشته ایم.نهرها از زیر پایشان جاري است و گویند:ستایش خدا را که ما را به این
جایگاه رهنمون شد و اگر ما را هدایت نکرده بود،هرگز به اینجا هدایت نمی شدیم فرستادگان پروردگار ما بحق آمدند.به
آنها ندا میشود که این است بهشت که بر اثر کارهایی که کرده اید،بارث به شما رسیده است.
ص : 106
1) -آیۀ 42 و 43 سورة اعراف جزء 8 سوره 7 -1
43 بیان آیه 42
اشاره
قرائت
و ما کنا:ابن عامر بدون و او خوانده است.در مصحف شامیان نیز بدون واو است.اما دیگران با واو خوانده اند.ابو علی
گوید:بستگی این جمله به سابق طوري است که آن را از واو بی نیاز کرده است.
اورثتموها:ابو عمر و حمزه و کسایی ثاء را در تاء ادغام کرده اند(همچنین در سورة زخرف)و دیگران بدون ادغام خوانده
اند.ترك ادغام بخاطر این است که مخرج ثاء و تاء دو تاست.ادغام بخاطر این است که اینها قریب المخرج هستند.
لغت
گفته میشود. « صدر » غل:کینه صدور:جمع صدر،محل تدبیر و راي.از همین جهت است که به رهبر یک اجتماع
جریان:ریزش آب و هر مایعی.
گویند، گسترش نور است. « نهار » انهار:جمع نهر مجراي وسیع آب.علت اینکه به روز
نداء:صدا زدن کسی.
اعراب
ا􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
لا نُکَلِّفُ نَفْساً 􀀀
عائد مبتدا محذوف است. « الذین » در محل رفع،خبر
باشد. « حابُ الْجَنَّهِ 􀀀 ئِکَ أَصْ 􀀀 أُول » ممکن است این جمله معترضه و خبر
أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّهُ
شاعر گوید: « انه تلکم الجنه »: و براي تفسیر نداء باشد و ممکن است مخفّفه از ثقیله باشد به تقدیر « اي» به معناي « ان » :ممکن است
ص : 107
اکاشره و اعلم ان کلانا
علی ما ساء صاحبه حریص
یعنی:یکدیگر را مسخره می کنیم و می دانم که هر دوي ما بچیزي که موجب نارضایتی طرفمان هست،حریص هستیم.
مقصود
قبلا در بارة تهدید کفار سخن گفت:اکنون مؤمنان را به بهشت جاودانی وعده داده،می فرماید:
ا... 􀀀 إِلاّ وُسْعَه
􀀀
لا نُکَلِّفُ نَفْساً 􀀀 الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
تا آخر آیه( 42 )آنان که آیات خدا را تصدیق کنند و مورد اعتراف قرار دهند و تکبر نداشته باشند و کارهاي شایسته را انجام
دهند،براي همیشه در بهشت،اقامت می کنند.در حقیقت،آنهایی به این نعمت جاودانه،نائل می شوند که به تکلیف هاي
خداوند- که البته خالی از مشقت و زحمت نیستند-عمل کنند.لکن باید به این نکته نیز توجه داشت که تکلیف خداوند،به
اگر خبر باشد،به « لا نُکَلِّفُ 􀀀» اندازه طاقت و قدرت انسان است.آن اندازه که مقدور انسان نباشد،خداوند تکلیف نمی کند.جملۀ
این معنی است که از مؤمنین به اندازة قدرتشان تکلیف خواسته شده و اگر معترضه باشد به این معنی است که از مؤمنین و
کافرین بیش از حد توانایی چیزي نخواسته ایم و بنا بر این هر دو دسته،از قدرت خویش استفاده یا سوء استفاده کرده،اهل
بهشت یا جهنم شده اند.
ا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ 􀀀 ا م 􀀀 وَ نَزَعْن
:از دل اهل بهشت،کینه و رشک و عداوت برداشته ایم و هیچکس حسد دیگري نمی خورد،و لو اینکه مقام او را بالاتر بنگرد.
ارُ 􀀀 تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْه
:در همین حالت نهرها از زیر درختها و کاخهاي ایشان جاري است.
اللّ
􀀀
دانَا هُ 􀀀 لا أَنْ هَ 􀀀 کُنّ لِنَهْتَدِيَ لَوْ
ا􀀀 ا 􀀀 و م ذ 􀀀لِه ا􀀀 ه ا􀀀 دان 􀀀 لِلّ الَّذِي َ
􀀀
الُوا الْحَمْدُ هِ 􀀀 وَ ق
گویند:خدا را ستایش کنیم که ما را به عملی رهنمون گشت که مستوجب چنین پاداشی گشتیم.او دلیل این راه شد و بوسیله
تکالیف پر ارزش خود ما را در معرض
ص : 108
چنین سعادتی قرار داد.برخی گفته اند:یعنی براي ثابت شدن ایمان در دلها ما را هدایت کرد.برخی گفته اند:یعنی براي پاك
شدن دلها از کینه،ما را هدایت کرد.برخی گویند:یعنی براي عبور از صراط ما را رهنمون شد،بهر صورت،بدنبال این ستایش،
اعتراف می کنند که اگر نعمت و منت خداوند شامل حالشان نشده و آنها را هدایت نکرده بود،به چنین سعادتی نائل نمی
شدند.این اعتراف از باب شکر گزاري و شاد کامی است نه براي انجام تکلیف،که در آنجا تکلیفی نیست.
ا بِالْحَقِّ 􀀀 جاءَتْ رُسُلُ رَبِّن 􀀀 لَقَدْ
:اینهم اعتراف دیگري است از آنها.یعنی مطالبی که فرستادگان خدا بیان کرده بودند،همه بر حق بود.
ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 􀀀 ا بِ 􀀀 وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوه
:منادي الهی،آنها را ندا می کند که:این است آن بهشت که در دنیا به شما وعده داده می شد.این جمله را ممکن است منادي
هنگامی بگوید که آنها منظرة بهشت را می نگرند و هنوز بداخل آن نرفته اند و ممکن است پس از ورود به آنها گفته
شود.منادي اضافه می کند که بهشت میراث شماست.یعنی همانطوري که میراث حق وارث است،بهشت هم حق مسلم
شماست،زیرا خدا را به یکتایی پرستش کردید و دستوراتش را گردن نهادید.
برخی گویند:منظور این است که چون اهل کفر،خود را از بهشت محروم کرده اند، شما وارث آنها هستید و سهم آنها نیز به
شما می رسد.در روایت است که پیامبر گرامی اسلام فرمود:هر کسی را در بهشت و در جهنم منزلی است.کافر در جهنم وارث
همین است. « ا􀀀 أُورِثْتُمُوه » مؤمن و مؤمن در بهشت وارث کافر است و منظور از
ص : 109
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 44 تا 45
اشاره
الُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ 􀀀 ا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَ  قا ق 􀀀 ا حَ  قا فَهَلْ وَجَدْتُمْ م 􀀀 ا رَبُّن 􀀀 ا وَعَدَن 􀀀 ا م 􀀀 اَلنّ أَنْ قَدْ وَجَدْن
ارِ 􀀀 أَص حابَ 􀀀 حابُ اَلْجَنَّهِ ْ 􀀀 ي أَصْ 􀀀 اد􀀀 وَ ن
( کافِرُونَ ( 45 􀀀 ا عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ 􀀀 اَللّ وَ یَبْغُونَه
􀀀
اَلظّ ( 44 ) اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ هِ
􀀀
اَللّ عَلَی الِمِینَ
􀀀
أَنْ لَعْنَهُ هِ
(1)
ترجمه
ساکنان بهشت،ساکنان آتش را ندا کنند که آنچه خداوند ما را وعده کرده بود، حق یافتیم.آیا شما هم آنچه پروردگارتان
وعده کرده بود،حق یافتید؟گویند:آري.
در این وقت مؤذنی در میان ایشان اعلام می کند که لعنت خداي بر ستمکاران که از راه خدا اعراض کردند و در جستجوي
انحراف بر آمدند و به آخرت کافر شدند.
ص : 110
1) -آیه 44 و 45 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
45- بیان آیه 44
اشاره
قرائت
نعم:کسایی این کلمه را بکسر عین خوانده است و دیگران بفتح،اخفش گوید:
به کسر،لغت کنانه و هذیل است و بفتح لغت دیگران است.
را به نصب خوانده اند. « لعنه » را مشدد و « أن » را برفع خوانده اند دیگران « لعنه » را به تخفیف و « ان » اللّ :اهل مدینه و بصره
􀀀
ان لعنه ه
تخفیف آن بنا بر اضمار ضمیر شأن است.
اعراب و لغت
واقع شود،وعده است و هر گاه در « أ تعطینی » نعم:سیبویه گوید:این کلمه براي وعده و تصدیق است.هر گاه در جواب
در جواب منفی گفته « بلی » در جواب مثبت و « نعم » این است که « بلی » واقع شود،تصدیق است.فرق آن با « هل تصلی » جواب
است. « الظالمین » اعراف 172 ) اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ :در محل جر و صفت ) « ی􀀀 الُوا بَل 􀀀 أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ ق » میشود.مثل
عوجا:ممکن است مفعول به و ممکن است مفعول مطلق نوعی باشد.این کلمه بفتح عین نادرستی خلقت و بکسر عین انحراف
از راه و دین است.
مقصود
در این آیه در بارة گفتگوهایی که میان اهل بهشت و اهل دوزخ ردّ و بدل میشود، می فرماید:
ا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَ  قا 􀀀 ا حَ  قا فَهَلْ وَجَدْتُمْ م 􀀀 ا رَبُّن 􀀀 ا وَعَدَن 􀀀 ا م 􀀀 النّ أَنْ قَدْ وَجَدْن
ارِ 􀀀 أَص حابَ 􀀀 حابُ الْجَنَّهِ ْ 􀀀 ي أَصْ 􀀀 اد􀀀 وَ ن
:اهل بهشت،دوزخیان را ندا می کنند که ما وعده هایی که در کتابهاي آسمانی و بوسیلۀ پیامبران داده شده بود،حق یافتیم.شما
چطور؟آیا
ص : 111
وعدة پروردگار را حق یافتید؟ نکته اي که در آیه است،این است که براي آینده،ماضی بکار رفته و این بخاطر این است که
وقوع این جریان حتمی است.نکتۀ دیگر اینکه:اهل بهشت،وعدة بهشت را بخودشان مربوط می کنند،نه بکفار.گویی
مقصودشان این است که خداوند فقط به ایشان وعدة بهشت داده است نه به دیگران که اهل دوزخ هستند.سر این مطلب این
است که خداوند بهشت را به شرط ایمان وعدة مردم کرده است.پس کسانی که ایمان ندارند،به آنها وعده اي داده نشده
است،اما چرا اهل بهشت،این سؤال را از اهل دوزخ میکنند؟علت این است که آنها در دنیا مؤمنین را تکذیب می کردند و
خود را رستگار می دانستند. در حقیقت این یک ضربۀ انتقامی است که از اهل بهشت بر اهل جهنم وارد میشود و بدینوسیله
شادي و سرفرازي خود را ابراز میدارند و آنها را شماتت می کنند و بر حسرتشان می افزایند.
الُوا نَعَمْ 􀀀ق
:اهل دوزخ گویند:آري!وعده خداوند حق بود.
الظّ
􀀀
اللّ عَلَی الِمِینَ
􀀀
فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ هِ
:در این وقت از میان آنها یک منادي-که صدایش بگوش طرفین می رسد-اعلام می کند که غضب و لعنت خدا بر مردم
کافر.اینکه ظالم را کافر تفسیر می کنیم بقرینه بعد است.
کافِرُونَ 􀀀 ا عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ 􀀀 اللّ وَ یَبْغُونَه
􀀀
اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ هِ
:
آنان که از راه خدا اعراض می کردند و از راه راست منحرف می شدند و به آخرت کفر می ورزیدند.برخی گویند:یعنی
کسانی که دیگران را از راه خدا منحرف می کردند...
این است که به غیر خدا ملحق میشوند و چیزهایی را مورد تعظیم قرار می دهند که « ا عِوَجاً 􀀀 یَبْغُونَه » ابن عباس گوید:منظور از
خداوند تعظیم نمی کند.برخی گویند:
یعنی براي راه راست خدا یک مسیر انحرافی می جویند و اینطور وانمود می کنند که به آن ضرر می زنند و با شبهه ها و ایجاد
شک و تردید،میخواهند در برابر حق خود نمایی کنند.
« گویند:کسی که چنین ندایی سر می دهد،مالک است که خزینه دار آتش است
ص : 112
از امام هشتم ع نقل شده است که منظور علی ع است.علی بن ابراهیم این روایت را در تفسیر خود آورده است.حاکم ابو
القاسم حسکانی نیز از محمد بن حنفیه نقل کرده است که علی ع فرمود:آن مؤذن من هستم و نیز از ابو صالح از ابن عباس نقل
علی ع است که می « فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ » کرده است که براي علی ع در کتاب خدا اسمایی است که مردم نمی شناسند،منظور از
فرماید:لعنت خداي بر آنان که ولایت مرا تکذیب کردند و حقم را خفیف شمردند.
ص : 113
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 46 تا 47
اشاره
ا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ 􀀀 لامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوه 􀀀 حابَ اَلْجَنَّهِ أَنْ سَ 􀀀 ادَوْا أَصْ 􀀀 ماهُمْ وَ ن 􀀀 جالٌ یَعْرِفُونَ کُ  لا بِسِی 􀀀 رافِ رِ 􀀀 جابٌ وَ عَلَی اَلْأَعْ 􀀀 ما حِ 􀀀 وَ بَیْنَهُ
( اَلظّ ( 47
􀀀
ا مَعَ اَلْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 لا تَجْعَلْن 􀀀 ا 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 اَلنّ ق
ارِ 􀀀 أَص حابِ 􀀀 تِلْق ْ اء 􀀀 صارُهُمْ 􀀀 إِذ صُرِفَتْ أَبْ ا􀀀 و (46)
(1)
ترجمه
و میان ایشان فاصله اي است و بر اعراف مردانی است که هر یک را به سیمایشان می شناسند.اهل بهشت را ندا می کنند که
سلام بر شما!اینها هنوز داخل بهشت نشده اند و امیدوارند که داخل شوند و همین که چشمشان بطرف اهل آتش متوجه می
شود، گویند:پروردگارا ما را با مردم ستمکار قرار مده.
ص : 114
1) -سوره اعراف آیه 46 و 47 جزء 8 سوره 7 -1
47- بیان آیه 46
اشاره
لغت
حجاب:مانع از دیدن،پرده.حاجب چشم یعنی ابرو اعراف:جاهاي بلند.شاعر گوید:
و ظلت باعراف تعالی کانها
رماح نحاحا وجهه الریح راکز
یعنی:من بقله هاي بلندي می روم که گویی نیزه هایی هستند که در زمین کوبیده شده و باد آنها را منحرف کرده است.
سیما:علامت تلقاء:روبرو،جهت مقابل.این کلمه ظرف مکان است.
گاهی به معناي بینش بکار می رود. « بصر » ابصار:جمع بصر.دیدگان.کلمۀ
مقصود
جابٌ 􀀀 ما حِ 􀀀 وَ بَیْنَهُ
:میان اهل بهشت و اهل جهنم،دیوار و فاصله اي است که آن را اعراف می نامند.این معنی از ابن عباس و مجاهد و سدّي
ذابُ (حدید 13 :در میان آنها دیواري 􀀀 ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَ 􀀀 اطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ 􀀀 ابٌ ب 􀀀 فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ ب » : است.در قرآن می فرماید
زده شده است که داراي دري است که درون آن رحمت و بیرون آن عذاب است)جبائی گوید:بالاي دیوار را اعراف
نامند.حسن بن فضل گوید:اعراف،صراط است.
جالٌ 􀀀 رافِ رِ 􀀀 وَ عَلَی الْأَعْ
:در بارة مردمی که بر اعراف هستند،اختلاف است:
برخی گویند:کسانی هستند که نیک و بد آنها مساوي است.خوبی آنها،میان آنها و آتش و بدي آنها میان آنها و بهشت،فاصله
می شود.اینها در اعراف هستند تا خداوند
ص : 115
در بارة آنها حکم کند.سر انجام خداوند آنها را به بهشت می برد این قول از ابن عباس و ابن مسعود است.گویند:بکر بن عبد
اللّ مزنی به حسن گفت:شنیده ام قومی هستند که نیکیها و بدیهایشان برابر است.حسن دست بر ران زد و گفت:اینها کسانی
􀀀
ه
هستند که:خداوند به آنها نیرویی بخشیده که اهل بهشت و جهنم را می شناسند و از یکدیگر تمیز می دهند.بخدا نمی
دانم.شاید بعضی از آنها در این خانه کنار ما نشسته باشند.
برخی گویند:اعراف جاي بلندي است به صراط که حمزه و عباس و علی ع و و جعفر در آنجا ایستاده اند و دوستان خود را
بروي سپید و دشمنان خود را بروي سیاه می شناسند.این قول از ضحاك و ابن عباس است و ثعلبی در تفسیر خود آورده است.
برخی گویند:فرشتگانی هستند که در صورت مردان هستند و اهل بهشت و جهنم را می شناسند.اینها خازنان بهشت و دوزخ و
حافظ اعمال مردم و گواه آنها هستند.
این قول از ابو مجلز است.
حسن و مجاهد گویند:برجستگان مؤمنین هستند.
جبائی گوید:شهیدان راه حق هستند که گواهان عادل می باشند.
امام باقر ع فرمود:آنها آل محمد ص هستند که هر کس آنها را بشناسد و آنها او او را بشناسند،وارد بهشت می شود و هر کس
آنها را منکر باشد و آنها منکر وي باشند،داخل دوزخ میشود.
امام صادق ع فرمود:اعراف،تپه اي است میان بهشت و دوزخ.هنگامی که خوبان به بهشت رفته اند،پیامبران و جانشینان آنها با
گروه گنهکار،در آنجا می ایستند، درست مثل اینکه فرمانده لشکر با سپاهیان ضعیف و شکست خوردة خود،در یک جا
بایستند،سپس خلیفۀ پیامبر رو بگنهکاران کرده،گوید:ملاحظه کنید،برادران نیکوکار شما به بهشت رفته اند.آنها بر نیکان
یعنی « وَ هُمْ یَطْمَعُونَ » : که بدنبال آن می فرماید « لامٌ عَلَیْکُمْ 􀀀 حابَ الْجَنَّهِ أَنْ سَ 􀀀 ادَوْا أَصْ 􀀀 وَ ن » بهشتی سلام می دهند،این است معناي
با اینکه طمع می کنند که به بهشت روند لکن داخل بهشت نمی شوند و امیدوارند که پیامبر یا امام آنها را شفاعت کند.سپس
متوجه اهل جهنم می شوند و می گویند:
ص : 116
سلک »: پروردگارا ما را با ستمکاران قرار مده.سپس انبیاء و ائمه رو بجانب اهل دوزخ کرده،بمنظور ملامت آنها می فرمایند
جمعیت شما و تکبر شما،برایتان سودمند نیفتاد.شما این گروه ناتوان را تحقیر می کردید و نقش و نگار زندگی دنیاي خود را
آن گاه رو بجانب همراهان ناتوان خود کرده،می فرمایند:اکنون باذن خدا داخل بهشت شوید.شما را « برخ آنها می کشیدید
ترسی و غمی نیست.مؤید این روایت،روایتی است که عمر بن شیبه و دیگران نقل کرده اند که:علی ع قسمت کنندة بهشت و
دوزخ است و نیز روایت کرده است که پیامبر ص به علی فرمود:گویی ترا در روز قیامت می نگرم که عصایی بکف
داري.قومی را به بهشت و قومی را بدوزخ می رانی،ابو القاسم حسکانی-مرفوعا-نقل کرده است که:اصبغ بن نباته گفت:در
حضور علی ع نشسته بودم.
(ابن الکوا)شرفیاب شد و از این آیه پرسید،فرمود:واي بر تو!ما در روز قیامت میان بهشت و دوزخ می ایستیم.ما یاران خود را به
سیمایشان می شناسیم و آنها را داخل بهشت می کنیم و دشمنان خود را به سیمایشان می شناسیم و داخل جهنم می کنیم.
ماهُمْ 􀀀 یَعْرِفُونَ کُ  لا بِسِی
:رجالی که بر اعراف هستند،اهل بهشت را در سیماي اطاعت کنندگان و اهل دوزخ را در سیماي بدکاران می شناسند.
ا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ 􀀀 لامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوه 􀀀 حابَ الْجَنَّهِ أَنْ سَ 􀀀 ادَوْا أَصْ 􀀀 وَ ن
:
مردمی که بر اعراف هستند،اهل بهشت را ندا می کنند که.سلام بر شما و بدینترتیب به آنها تبریک می گویند و به نعمتی که
خداوند به آنها بخشیده است،اظهار شادي می کنند.ابن عباس و ابن مسعود و حسن و قتاده گویند:این سخن را هنگامی می
گویند، که هنوز داخل بهشت نشده اند،ولی ناامید هم نیستند و امیدوارند که داخل خواهند شد.برخی گویند:این طمع و
: شعراء 83 ) « وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی » : امید،از آن طمع ها و امیدهاي حتمی است.چنان که ابراهیم(ع)می فرمود
( خدایی که طمع دارم گناهم را بیامرزد)این قول از حسن و ابو علی جبائی است. ( 1
ص : 117
1) -سعدي گوید: اي دوست ترا نان جوین خوش ننماید معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است حوران بهشتی را -1
دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است.
الظّ
􀀀
ا مَعَ الْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 لا تَجْعَلْن 􀀀 ا 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 النّ ق
ارِ 􀀀 أَص حابِ 􀀀 تِلْق ْ اء 􀀀 صارُهُمْ 􀀀 إِذ صُرِفَتْ أَبْ ا􀀀 و َ
:هر گاه اعرافیان متوجه اهل جهنم شوند،می گویند:خدایا ما را با ایشان در جهنم جمع مکن.نگاه آنها بسوي اهل جهنم،نگاه
دشمنی است و از روي میل و رغبت نیست.لذا می فرماید:هنگامی که چشم ایشان به اهل دوزخ می افتد...
اللّ ابن مسعود قرائت میکرد:و اذا قلبت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا عائذا بک ان تجعلنا مع
􀀀
در روایت است که عبد ه
از امام صادق(ع)نیز همین طور روایت شده است. :« القوم الظالمین
ص : 118
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 48 تا 49
اشاره
لاءِ اَلَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ 􀀀 ؤُ􀀀 ا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ( 48 ) أَ ه 􀀀 ی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ م 􀀀 ا أَغْن 􀀀 الُوا م 􀀀 ماهُمْ ق 􀀀 جالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِی 􀀀 رافِ رِ 􀀀 حابُ اَلْأَعْ 􀀀 ي أَصْ 􀀀 اد􀀀 وَ ن
( لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ( 49 􀀀 لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ 􀀀 اَللّ بِرَحْمَهٍ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّهَ
􀀀
الُهُمُ هُ 􀀀 لا یَن 􀀀
(1)
ترجمه
اصحاب اعراف،مردانی را که به سیمایشان می شناسند،ندا کرده،گویند:
جمعیت شما و تکبر شما،شما را سودي نبخشید.آیا اینها هستند که قسم میخوردید که رحمت خدا به ایشان نمی رسد؟(دروغ
گفتید)داخل بهشت شوید که شما را ترسی نیست و محزون نمی شوید.
ص : 119
1) (آ-سوره اعراف آیه 48 و 49 جزء 8 سوره 7 -1
49- بیان آیه 48
اشاره
لغت
نداء صداي کشیده و بلند خوف:انتظار واقعۀ ناگوار.ضدّ امن.
اعراب
لاءِ الَّذِینَ 􀀀 ؤُ􀀀 أَ ه
خبر مبتداي محذوف باشد. « الذین » :مبتدا و خبر.بهتر این است که
الُهُمُ 􀀀 لا یَن 􀀀
« الذین » و داخل در صلۀ « اقسمتم » :جواب
مقصود
در این آیه در بارة خطاب اعرافیان به اهل دوزخ می فرماید:
ماهُمْ 􀀀 جالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِی 􀀀 رافِ رِ 􀀀 حابُ الْأَعْ 􀀀 ي أَصْ 􀀀 اد􀀀 وَ ن
:اهل اعراف، دوزخیان را به سیمایشان می شناسند.این شناسایی،بقول ابن عباس از این لحاظ است که منظور از دوزخیان
رؤساي مشرکین هستند و اهل اعراف آنها را که رهبرشان بوده اند-بنام و نشان می شناسند.جبائی گوید:بخاطر علاماتی است
که در چهرة آنهاست مثل سیه رویی و متلاشی شدن اندام و کبودي چشم.برخی گویند:بهمان صورتی که آنها را در دنیا دیده
اند،می شناسند.
ا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ 􀀀 ی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ م 􀀀 ا أَغْن 􀀀 الُوا م 􀀀ق
:اهل اعراف،در نداي خود به اهل دوزخ می گویند:ثروت و جمعیت شما بحالتان سودي نبخشید و و تکبر شما از قبول حق و
عبادت،موجب بدبختی شما شد.ما شما را نصیحت می کردیم ولی شما سرگرم جمع مال بودید و سخن ما را
نپذیرفتید.کجاست آن مال و آن تکبر؟!جبائی گوید:یعنی گروهی که در مخالفت با انبیاء مورد اتکاي شما بودند؟
ص : 120
بحال شما سودي نبخشیدند.
اللّ بِرَحْمَهٍ
􀀀
الُهُمُ هُ 􀀀 لا یَن 􀀀 لاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ 􀀀 ؤُ􀀀 أَ ه
:آیا اینها هستند که شما سوگند یاد می کردید که رحمت خدا نصیبشان نمی شود و داخل بهشت نمی شوند؟!شما دروغ
گفتید.سپس:به آن دسته که مورد انکار و طعن بوده اند،می گویند:
لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ 􀀀 لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ 􀀀 اُدْخُلُوا الْجَنَّهَ
:به شادي و خوشی داخل بهشت شوید.شما را ترسی و اندوهی نیست بدینترتیب کسانی را که ضعفاي مؤمنین را سرزنش می
کردند و قسم می خوردند که پیش خدا خیري ندارند،سرکوفت میدهند و رسوا می کنند.در اینکه گوینده این سخن
کیست؟میان مفسران قرآن اختلاف است.برخی گویند:سخن اعرافیان و برخی گویند سخن خدا و برخی گویند:
سخن فرشتگان است.ما به استناد روایتی که از امام صادق(ع)نقل شده،گفتیم مقصود پیامبران و خلفاي آنهاست.
ص : 121
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 50 تا 51
اشاره
کافِرِینَ ( 50 ) اَلَّذِینَ 􀀀 ما عَلَی اَلْ 􀀀 اَللّ حَرَّمَهُ
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀 اَللّ ق
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 أَو ماءِ 􀀀 ا مِنَ اَلْ 􀀀 حابَ اَلْجَنَّهِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْن 􀀀 اَلنّ أَصْ
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 ي ْ 􀀀 اد􀀀 وَ ن
( ا یَجْحَدُونَ ( 51 􀀀 اتِن 􀀀 کانُوا بِآی 􀀀 ا 􀀀 ذا وَ م 􀀀􀀀 اءَ یَوْمِهِمْ ه 􀀀 ما نَسُوا لِق 􀀀 ساهُمْ کَ 􀀀 ا فَالْیَوْمَ نَنْ 􀀀 اهُ اَلدُّنْی 􀀀 اِتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَی
(1)
ترجمه
اهل دوزخ،بهشتیان را ندا کنند که بر ما مقداري آب یا آنچه خدا روزي شما کرده است،بریزید.گویند:خداوند اینها را بر مردم
کافر حرام کرده است.آنان دین خود را سرگرمی و بازي پنداشتند و زندگی دنیا آنها را فریفته کرد.امروز فراموششان می
کنیم،همانطوري که ملاقات امروزشان را فراموش و آیات ما را انکار کردند.
ص : 122
1) -سوره اعراف آیۀ 50 و 51 جزء 8 سوره 7 -1
51- بیان آیه 50
اشاره
لغت
افاضوا من عرفات الی » یعنی از آغاز حدیث شروع به بهره برداري کردند و « افاضوا فی الحدیث » افاضه:ریختن آب از بالا
یعنی از عرفات بمزدلفه آمدند. « المزدلفه
لهو:سرگرمی که غم را بزداید و نامشروع باشد لعب:بازي
اعراب
بر می گردد.یعنی هر دو را حرام کرده است. « اللّ
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 أَو ماءِ 􀀀 اَلْ » حرمها:ضمیر به
اَلَّذِینَ اتَّخَذُوا
یا مرفوع و مبتدا. « الکافرین » :مجرور و صفت
مقصود
در اینجا خداوند تقاضاي متملقانۀ اهل دوزخ را از اهل بهشت نقل کرده، میفرماید:
اللّ
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 أَو ماءِ 􀀀 ا مِنَ الْ 􀀀 حابَ الْجَنَّهِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْن 􀀀 النّ أَصْ
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 ي ْ 􀀀 اد􀀀 وَ ن
آنها که در عذاب جهنم گرفتارند،اهل بهشت را ندا می کنند که مقداري آب براي ما بریزید تا تشنگی خود را فرو نشانیم یا
حرارت آتش را دفع کنیم و از آنچه خداوند به شما عطا کرده است بما هم بدهید.این معنی از سدي و ابن زید است.
کافِرِینَ 􀀀 ما عَلَی الْ 􀀀 اللّ حَرَّمَهُ
􀀀
الُوا إِنَّ هَ 􀀀ق
:در جواب آنها گویند:خداوند اینها را بر مردم کافر حرام کرده است.ممکن است گفته شود:بنا بر روایت،اهل بهشت در
آسمان هستند و اهل جهنم در زمین.چگونه با یکدیگر سخن می گویند؟پاسخ این است که
ص : 123
ممکن است خداوند به آنها قدرتی ببخشد که صداي یکدیگر را بشنوند.یا اینکه موانع شنیدن صدا را از میان بر میدارد.
ا􀀀 اهُ الدُّنْی 􀀀 اَلَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَی
:آنها که دین خود را که خداوند به آن امر کرده بود سرگرمی و بازي پنداشتند و هر چه خداوند حلال کرده بود حرام و هر
چه حرام کرده بود حلال شمردند و بزندگی دنیا و باقی ماندن زیاد در این سراي فانی فریفته شدند.
ذا􀀀􀀀 اءَ یَوْمِهِمْ ه 􀀀 ما نَسُوا لِق 􀀀 ساهُمْ کَ 􀀀 فَالْیَوْمَ نَنْ
:ابن عباس و حسن و مجاهد گویند:
یعنی امروز آنها را در عذاب باقی می گذاریم،همانطوري که آنها خود را براي چنین روزي آماده نکردند.جبائی گوید:یعنی با
آنها معاملۀ کسی می کنیم که در آتش بدست فراموشی سپرده شده است،نه او را اجابت می کنیم و نه او را رحم!همانطوري
که آنها هم در دنیا از تفکر و اندیشه و تحصیل دانش نسبت بمطالب دینی خودداري و همه چیز را فراموش کردند.
ا یَجْحَدُونَ 􀀀 اتِن 􀀀 کانُوا بِآی 􀀀 ا 􀀀 وَ م
در هر دو مورد،مصدري است.یعنی با آنها بدو جهت معاملۀ فراموش شدگان می کنیم:یکی بواسطۀ اینکه امروز فراموش « ما »:
کردند،دیگر بواسطۀ اینکه آیات ما را منکر شدند.
در بارة این آیه اختلاف است.برخی گویند:این آیه کلام خداست و حکایت از اهل بهشت نیست و کلام اهل بهشت تا
کلام اهل بهشت است و دنبالۀ آن کلام خداست. « ا􀀀 اهُ الدُّنْی 􀀀 اَلْحَی » تمام شده است.برخی گویند تا « کافِرِینَ 􀀀 ما عَلَی الْ 􀀀 حَرَّمَهُ »
ص : 124
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 52 تا 53
اشاره
إِلاّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ اَلَّذِینَ نَسُوهُ
􀀀
ی عِلْمٍ هُديً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ( 52 ) هَلْ یَنْظُرُونَ 􀀀 اهُ عَل 􀀀 ابٍ فَصَّلْن 􀀀 اهُمْ بِکِت 􀀀 وَ لَقَدْ جِئْن
کُنّ نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَ هُمْ وَ ضَ لَّ
ا􀀀 غَی اَلَّذِي لَن أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ رَْ ا􀀀 فَی اءَ شَْفَعُوا 􀀀 لَن مِنْ شُفَع ا􀀀 ا بِالْحَقِّ فَهَلْ 􀀀 جاءَتْ رُسُلُ رَبِّن 􀀀 قَب قَدْ مِنْ لُْ
( کانُوا یَفْتَرُونَ ( 53 􀀀 ا 􀀀 عَنْهُمْ م
(1)
ترجمه
ما بآنها کتابی نازل کردیم که از روي علم بمنظور هدایت و رحمت مؤمنان تفصیل دادیم.آیا جز انجام آیه هاي آن انتظاري
دارند؟روزي که آیات آن انجام پذیرد،آنان که بدست فراموشیش سپرده بودند،گویند:فرستادگان پروردگارمان بحق
آمدند.آیا ما را فریاد رسانی هستند که ما را شفاعت کنند؟یا اینکه آیا بر می گردیم که جز بآنچه کرده ایم بکنیم؟خود را
بزیان افکنده اند و آنچه افترا می بستند،گم شد.
ص : 125
1) -سوره اعراف آیۀ 52 و 53 جزء 8 سوره 7 -1
53- بیان آیۀ 52
اشاره
لغت
کتاب:جزوه اي که در آن مطالبی نوشته شده باشد و مقصود را ادا کند.
تفصیل:تبیین و تقسیم انتظار:توجه به چیزي.
تاویل:بازگشت نسیان:رفتن چیزي از خاطر.
اعراب
هُديً وَ رَحْمَهً
:ممکن است حال و ممکن است مفعول له باشد.
فیشفعوا:نصب آن بخاطر این است که در جواب تمنی واقع شده است.
و مرفوع است. « او هل نرد » او نرد:به تقدیر
مقصود
بدنبال گفتگوهاي اهل بهشت و اهل جهنم،اضافه می کند که کتاب و حجت خداوند بر ایشان نازل شده بود.میفرماید:
اهُمْ... 􀀀 وَ لَقَدْ جِئْن
تا آخر آیۀ 52 :قرآن را بآن عالم بردیم،براي آنها بیان و تفسیر کردیم تا رهنمایی باشد که آنها را بحق ارشاد کند و از گمراهی
نجات دهد و براي مؤمنین که از آن بهره مند می شوند.نعمتی باشد.علم بر عالم دلالت می کند، چنان که وجود بر موجود.
إِلاّ تَأْوِیلَهُ
􀀀
هَلْ یَنْظُرُونَ
:حسن و مجاهد و قتاده و سدي گویند:آیا انتظار آنها غیر از این است که سرانجام کارها و نتایج رفتارهاي زشت خود را
بنگرند.بدیهی است که آنها چنین انتظاري ندارند،زیرا منکر بآن هستند.این مردم مؤمن هستند
ص : 126
که در انتظار سرانجام و نتایج کارها هستند و به آن ایمان و اعتراف دارند.پس نسبت انتظار به آنها مجازي است.جبائی
گوید:مقصود از تأویل،و عده هایی است که در باره بعث و نشور و حساب و عقاب،بآنها داده شده است.
ا بِالْحَقِّ 􀀀 جاءَتْ رُسُلُ رَبِّن 􀀀 یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ
:آنان که دستورات ما را بدست فراموشی سپردند و از آنها اعراض کردند،در آن روز اعتراف می کنند که فرستادگان خدا بر
حق بوده اند و عقل بدرستی گفتار آنها گواهی می دهد.
کُنّ نَعْمَلُ
ا􀀀 غَی الَّذِي لَن أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ رَْ ا􀀀 فَی اءَ شَْفَعُوا 􀀀 لَن مِنْ شُفَع ا􀀀 فَهَلْ
:
آرزو می کنند که شفیعانی پیدا شوند و آنها را از کیفر نجات دهند یا اینکه بدنیا باز گردند و دست از شرك و معصیت
بردارند.
کانُوا یَفْتَرُونَ 􀀀 ا 􀀀 قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ م
:آنچه در بارة خدایی بتها و شفاعت آنها می گفتند،بر باد رفت و خود را بهلاکت افکندند.
ص : 127
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 54 تا 56
اشاره
ارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ 􀀀 ي عَلَی اَلْعَرْشِ یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّه 􀀀 أَیّ ثُمَّ اِسْتَو
امٍ 􀀀 اَلْأَر فِی سِتَّهِ اتِ وَ ضَْ 􀀀 ماو 􀀀 اَللّ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّ
􀀀
إِنَّ رَبَّکُمُ هُ
لا یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ 􀀀 الَمِینَ ( 54 ) اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَ َ ض رُّعاً وَ خُفْیَهً إِنَّهُ 􀀀 اَللّ رَبُّ اَلْع
􀀀
ارَكَ هُ 􀀀 لَهُ اَلْخَلْقُ وَ اَلْأَمْرُ تَب 􀀀 راتٍ بِأَمْرِهِ أَلا 􀀀 وَ اَلنُّجُومَ مُسَخَّ
( اَللّ قَرِیبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ ( 56
􀀀
ا وَ اُدْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ هِ 􀀀 لاحِه 􀀀 لا تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْ 􀀀 55 ) وَ )
(1)
ترجمه
پروردگار شما آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید.آن گاه بر عرش مستولی شد.روز را به شب می پوشاند در حالی که به
سرعت در پی آن است.خورشید و ماه و ستارگان سر بفرمان او هستند.آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست.بر قرار و
پایدار است خداوند،پروردگار جهانیان.
خدایتان را از روع تضرع و پنهانی بخوانید.او تجاوز کاران را دوست نمی دارد.
در روي زمین بعد از اصلاح آن فساد نکنید و او را از روي بیم و امید بخوانید.او رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.
ص : 128
1) -سوره اعراف آیه 54 و 55 و 56 جزء 8 سوره 7 -1
بیان آیه 54
اشاره
قرائت
یغشی:کوفیان-بجز حفص و یعقوب-به تشدید و دیگران به تخفیف خوانده اند (همچنین در سورة رعد)ابو علی گوید:ثلاثی
مجرد این فعل متعدي بیک مفعول است، اما همین که بباب تفعیل و افعال رود،دو مفعول می گیرد.هر دو باب در قرآن مجید
یس 9) و الشمس و القمر و النجوم ) « یُبْصِ رُونَ 􀀀 اهُمْ فَهُمْ لا 􀀀 فَأَغْشَ یْن » نجم 54 )و ) « غَشّ
􀀀
ا ی 􀀀 فَغَشّ م
􀀀
ا􀀀 اه » : استعمال شده است.مثل
است.چنان که می فرماید: « خلق » مسخرات بامره:ابن عامر همه را برفع خوانده است و دیگران به نصب.وجه نصب،تقدیر
خبر باشد. « مسخرات » فصلت 37 )و وجه رفع،این است که ) « لِلّ الَّذِي خَلَقَهُنَّ
􀀀
وَ اسْجُدُوا هِ »
لغت
آیه 29 )بیان کردیم. ) « ماءِ 􀀀 ي إِلَی السَّ 􀀀 ثُمَّ اسْتَو » استواء:معناي این کلمه را در سورة بقره ذیل آیۀ
ثل » نمل 23 :براي ملکۀ سبا تختی بزرگ بود) 2-ملک و پادشاهی.مثل ) « ا عَرْشٌ عَظِیمٌ 􀀀 وَ لَه » عرش: 1-تخت و سریر.مثل
بقره 259 و کهف 42 ) /حثیث:تند روي برکت:در ) « ا􀀀 ی عُرُوشِه 􀀀 خاوِیَهٌ عَل 􀀀» یعنی:عزت و شوکتش تباه شد. 3-سقف.مثل « عرشه
اصل بمعناي پایداري است.
اعراب
یَطْلُبُهُ حَثِیثاً
فَأَتَتْ » :ممکن است حال از فاعل یا مفعول یا هر دو باشد.مثل
ص : 129
( مریم 27 ) « ا تَحْمِلُهُ 􀀀 بِهِ قَوْمَه
مقصود
سابقا در بارة انحرافات و بت پرستی هاي کفار سخن گفت.اکنون در بارة مخلوقات و مصنوعات خود می فرماید:
أَیّ
امٍ 􀀀 الْأَر فِی سِتَّهِ اتِ وَ ضَْ 􀀀 ماو 􀀀 اللّ الَّذِي خَلَقَ السَّ
􀀀
إِنَّ رَبَّکُمُ هُ
:پروردگار شما همان کسی است که آسمانها و زمین را در مدتی باندازة شش شبانه روز پدید آورد.بدیهی است که براي
خداوند ممکن بود که جهان آفرینش را در مدتی کوتاهتر پدید آورد، لکن مصلحت این بود که در این مدت باشد.آغاز
نامیدند.این « جمعه » آفرینش روز یکشنبه و پایان آن روز آدینه بود.روز آدینه همۀ موجودات جمع شدند،از اینرو آن روز را
قول از مجاهد است.برخی گویند:آفریدگان به ترتیبی پدید آمدند که بطور کاملتر و بهتر بر علم و تدبیر و اختیار و مشیت
آفریدگار دلالت کنند.سعید بن جبیر گوید:آفریدگان خود را پایداري و مدارایی در کارها بیاموخت.
ي عَلَی الْعَرْشِ 􀀀 ثُمَّ اسْتَو
:حسن گوید:یعنی قدرت و سلطنت او پس از خلق آسمانها و زمین،استقرار یافت و بر فرشتگان آشکار گشت.این جمله،مطابق
یعنی:شاه بر کشور خویش تسلط یافت و امور مملکت « استوي الملک علی عرشه »: محاورات متعارف عرب است.مثلا می گویند
ثل »: را به نظم در آورد.بالعکس هر گاه اوضاع کشور بهرج و مرج گراید و شاه نتواند مملکت را قبضه کند،می گویند
چه بسا شاه را عرش و تاج و تختی نباشد.شاعر گوید: « عرشه
اذا ما بنو مروان ثلث عروشهم
و اودت کما اودت ایاد و حمیر
هلاك شدند. دیگري گوید: « حمیر » و« ایاد » یعنی:آن گاه که فرزندان مروان کشورشان متلاشی شد و همچون
ان یقتلوك فقد ثلث عروشهم
بعتیبه بن الحارث بن شهاب
یعنی:اگر ترا بکشند،تاج و تختشان را به عتیبه بن حارث بن شهاب واژگون خواهی کرد.
ص : 130
جبائی گوید:یعنی تخت قدرت خود را برافراشت.فراء و جماعتی گویند:
یعنی سپس ارادة آفرینش عرش کرد.قاضی نیز همین قول را برگزیده است وي گوید:
دلالت دارد بر اینکه آفرینش عرش بعد از آفرینش آسمان است.و از مالک بن انس روایت است که استواء مجهول نیست « ثم »
ارَ یَطْلُبُهُ 􀀀 لکن چگونگی آن مجهول و سؤال از آن بدعت است.ابو حنیفه می گفت:این جمله را تفسیر نکنید! یُغْشِی اللَّیْلَ النَّه
حَثِیثاً :روز و شب بدنبال یکدیگر فرا می رسند.
خداوند روز را به پردة سیاه شب می پوشاند و همچنین پردة سفید روز را بر ظلمت شب می گستراند.این تعاقب روز و
شب،همواره با سرعت هر چه بیشتر ادامه دارد و همچون دوسمند تیز تک در تعقیب یکدیگر هستند.این مطلب را در جاي
زمر 5:شب را بر روز می پوشاند و روز را بر شب) ) « ارَ عَلَی اللَّیْلِ 􀀀 ارِ وَ یُکَوِّرُ النَّه 􀀀 یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّه » : دیگر اینطور بیان می کند
راتٍ بِأَمْرِهِ :خورشید و ماه و ستارگان در مدار خویش،سر بفرمان خداوند هستند و می چرخند. 􀀀 وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّ
لا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ 􀀀 أَ
:در اینجا میان خلقت و امر تفصیل میدهد،زیرا فایدة آنها مختلف است.مقصود از خلقت،پدید آوري و مقصود از امر،این است
که هر چه بخواهد و بپسندد،در میان آفریدگان حکم می کند.
الَمِینَ 􀀀 اللّ رَبُّ الْع
􀀀
ارَكَ هُ 􀀀تَب
:او همواره در عظمت لا یتناهی خداوندي باقی و برقرار است و جهانیان را خالق و مالک و سرور است.
ص : 131
56- بیان آیه 55
اشاره
قرائت
خفیه:ابو بکر از عاصم بکسر خاء خوانده است و دیگران بضم خاء.هر دو قرائت مطابق لغت عرب است.
لغت
تضرع:اظهار خواري خفیه:پنهانی خوف و طمع:ترس و امید
اعراب
تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً
که از قرابه « قریب » قریب:فراء گوید:این کلمه را مذکر آورده،تا میان « خَوْفاً وَ طَمَعاً » :دو مصدري که جانشین حال شده اند.مثل
یک معنی دارند و بنا بر « غفران » و« عفو » و« رحمه » که از قرب است فرق باشد:لکن وجه صحیح آن،این است که « قریب » است و
غیر حقیقی است. « رحمه » این تانیث
مقصود
پس از ذکر دلائل توحید،دستور می دهد که از روي خشوع بدرگاهش نیایش کنند.می فرماید:
اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً
:حسن گوید:یعنی پروردگارتان را از روي خشوع و در نهان بخوانید.وي گوید:میان دعاي آشکار و دعاي پنهان هفتاد درجه
فاصله است.سپس گوید:اگر انسان قرآن را جمع کند و همسایه اش نفهمد و دانش سرشاري بیندوزد و مردم نفهمند و اگر
انسان نمازهاي بسیاري بخواند و مردمی که در خانۀ او
ص : 132
هستند،نفهمند،چه خوب است! ما مردمی را می شناسیم که کوشش میکردند کارهاي خیر را در نهان انجام دهند.مسلمانان
سعی می کردند با همهمه اي آهسته خداي بی نیاز را نیایش کنند.در یکی از جنگها مسلمانان که بر شرف یک وادي رسیده
بودند، صداي خود را به تکبیر و تهلیل بلند کردند.پیامبر گرامی فرمود:مگر با آدم کر یا غایب سخن می گویید!شما خدایی
میخوانید که شنوا و نزدیک و با شماست.آهسته او را بخوانید.برخی گویند:تضرع یعنی بلند کردن صدا و خفیه یعنی
آهسته.منظور این است که خداوند را بلند یا آهسته بخوانید.این معنی از ابو مسلم و علی بن ابراهیم در تفسیر خود نقل کرده
است.
لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ 􀀀 إِنَّهُ
:خداوند کسانی را که در دعا از حد تجاوز کنند،دوست نمی دارد.یعنی مقام و منزلت انبیا را بخواهند.چنان که ابو مجلز
گوید:ابن جریج گوید:یعنی در دعا فریاد بزنند.برخی گویند:یعنی خداوند کسانی را که در عبادات و دعاها از حد معمول
تجاوز کنند،دوست نمی دارد.
ا􀀀 لاحِه 􀀀 لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْ 􀀀 وَ
:مقصود این است که مؤمنین را نباید کشت و نباید گمراه کرده و از ارتکاب معصیت باید خودداري کرد،زیرا خداوند، زمین
را بوسیلۀ قوانین دینی اصلاح کرده است.این معنی از سدّي و حسن و کلبی و ضحاك است.برخی گویند:یعنی پس از آنکه
خداوند به اصلاح زمین امر کرده است،شما فساد نینگیزید.حسن گوید:اصلاح زمین،پیروي از امر خداوند است.نیز از وي
روایت شده است که:بعد از آنکه زمین با بقاي مؤمن اصلاح شده است با قتل مؤمن بفساد نکشید.برخی گویند:یعنی بعد از
اصلاح زمین بعدل،آن را با ظلم فاسد نکنید.عطیه گوید:یعنی در روي زمین معصیت نکنید که خداوند باران و برکت را از
شما منع می کند.بنا بر این مقصود از اصلاح زمین،بارندگی و فراوانی نعمتهاست.
میسر از امام باقر(ع)روایت کرده است که در اینباره فرمود:زمین فاسد بود و خداوند به پیامبرش اصلاح کرد.
وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً
:و خدا را از ترس کیفر و به امید پاداش،یا از ترس
ص : 133
ردّ و بامید اجابت،یا از ترس عدلش و به امید فضلش بخوانند.عطا گوید:یعنی از ترس جهنم و به امید بهشت.
اللّ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ
􀀀
إِنَّ رَحْمَتَ هِ
:نعمت و بخشش خدا در دسترس نیکو کاران است.سعید بن جبیر گوید:یعنی پاداشش به بندگان مطیع نزدیک است.
« ا􀀀 اللّ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِه
􀀀
ارِ رَحْمَتِ هِ 􀀀 ی آث 􀀀 فَانْظُرْ إِل » : اخفش گوید:منظور از رحمت،باران است.مؤید آن این آیه است
(روم 50 :به آثار رحمت خدا بنگرید که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می کند) احسان،کاري است که سزاوار ستایش
کسانی هستند که کارهایشان از بدي پاك و « محسنین » و اسائه،کاري است که سزاوار نکوهش باشد.برخی گفته اند:منظور از
سراسر نیکی باشد.لکن ظاهر عبارت این معنی را نمی رساند.آنچه مقتضاي ظاهر است این است که هر کس کار نیکی
کرد،برحمت خدا می رسد.نه اینکه اگر میان نیکی و بدي جمع کرد،از رحمت خدا محروم است.اثبات چنین نظري احتیاج
بدلیلی محکمتر دارد.
ص : 134
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 57 تا 58
اشاره
ا بِهِ مِنْ کُلِّ 􀀀 ماءَ فَأَخْرَجْن 􀀀 ا بِهِ اَلْ 􀀀 اهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْن 􀀀 الاً سُقْن 􀀀 حاباً ثِق 􀀀 ذا أَقَلَّتْ سَ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 ر احَ بُشْراً بَیْنَ یَدَيْ حَْمَتِهِ 􀀀 وَ هُوَ اَلَّذِي یُرْسِلُ اَلرِّی
ذلِکَ􀀀 إِلاّ نَکِداً کَ
􀀀
لا یَخْرُجُ 􀀀 اتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ اَلَّذِي خَبُثَ 􀀀 ی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ( 57 ) وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَب 􀀀 ذلِکَ نُخْرِجُ اَلْمَوْت 􀀀 راتِ کَ 􀀀 اَلثَّمَ
( اتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ ( 58 􀀀 نُصَرِّفُ اَلْآی
(1)
ترجمه
اوست که بادها را می فرستد تا پیشاپیش باران رحمتش،نوید بخش باشند، همین که ابري سنگین بحرکت در آورد به سرزمین
مرده،آن را می دانیم و به آن باران نازل می کنیم و از همۀ ثمره ها بوسیله باران از زمین خارج می کنیم.مردگان را هم همین
طور از زمین خارج می کنیم که شما متذکر شوید:زمین خوب به اذن پروردگار گیاهش بیرون می آید و زمین بد،در دادن
محصول بخیل است.اینطور آیات را براي سپاسگزاري بیان می کنیم.
ص : 135
1) -آیه 57 و 58 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
58- بیان آیه 57
اشاره
قرائت
بضم نون و شین خوانده است.طبق این قرائت مقصود از الریح کثرت و صفت آن جمع است.مقصود « الریح نشرا » بشرا ابن کثیر
بادهاي متفرق و پراکنده است.پیامبر اسلام در موقع وزش باد می فرمود:
بضم نون و شین خوانده « الرّیاح نشرا » اللهم اجعلها ریاحا و لا تجعلها ریحا خدایا آن را بادها قرار ده نه یک باد! اهل مدینه
بصورت جمع بکار رفته است(در جاهاي دیگر نیز همین طور قرائت کرده « الریاح » اند.این قرائت مناسبتر است.بواسطۀ اینکه
اند).
بفتح خوانده اند.در این صورت کلمه مصدر و ممکن است حال یا مفعول مطلق باشد. « الریح نشرا » کوفیان
بضم نون و سکون شین خوانده است.ممکن است ضمۀ شین براي تخفیف حذف شده باشد. « الریاح نشرا » ابن عامر
راتٍ (روم 46 :بادها را 􀀀 احَ مُبَشِّ 􀀀 خوانده است.بشر بمعناي بشارت و نوید است.چنان که می فرماید: یُرْسِلَ الرِّی « الریاح بشرا » عاصم
می فرستد تا بشارت دهند به باران رحمت).
نکدا:ابو جعفر بفتح کاف خوانده است و دیگران به کسر.این دو قرائت،از لحاظ معنی فرقی ندارند.
لغت
اقلال:حمل چیزي با تمام قدرت.
سحاب ابري که در آسمان در حرکت است.
ص : 136
سوق:راندن چیزي براي اینکه سرعت بگیرد بلد:محل اجتماع مردم.شهر.بادیه:محل زندگی ایلات و عشایر.
نکد:کسی که در بخشش،سخت باشد.شاعر گوید:
و اعط ما اعطیته طیبا
لا خیر فی المنکود و الناکد
یعنی:هر چه به او می دهی،بده که در آدم بخیل خیري نیست.
مقصود
احَ بُشْراً بَیْنَ یَدَيْ رَحْمَتِهِ 􀀀 وَ هُوَ الَّذِي یُرْسِلُ الرِّی
:خداوند بادها را می فرستد و در روي زمین بجریان در می آورد تا زمین را زنده کند یا بشارت باران دهد و پیشاپیش رحمت
او،براي مردم نوید خوشی بیاورد.
اهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ 􀀀 الًا سُقْن 􀀀 حاباً ثِق 􀀀 ذا أَقَلَّتْ سَ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:تا وقتی که ابري که به آب اشباع شده است،بردارد و بسوي سر زمینی که از بی آبی و فقدان گیاه،مرده است،بحرکت در
آورد.اصولا بادها ابرهاي پراکنده را از جاهاي مختلف در یک نقطه جمع می کنند و بدنبال آن بارندگی آغاز میشود.
راتِ􀀀 ا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَ 􀀀 ماءَ فَأَخْرَجْن 􀀀 ا بِهِ الْ 􀀀 فَأَنْزَلْن
:بوسیله ابر بر سر زمینهاي مرده،باران می باریم و انواع میوه و دانه ها را بوسیله آن از دل خاك بیرون می آوریم.
ی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 􀀀 ذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْت 􀀀 کَ
:همانطوري که درختان و گیاهان را از خاك می رویانیم،مردگان را هم از زمین بیرون می آوریم.یعنی پس از مرگ آنها را
زنده می کنیم.باشد که شما متذکر شوید و بیندیشید و عبرت بگیرید که هر کس قادر بر رویاندن درختان و خلق میوه
هاست،قادر است که مردم را پس از مرگ زنده کند.
ابو القاسم بلخی به این آیه استدلال کرده است که بسیاري از امور،بواسطه اموري دیگر پیدا میشوند.مثلا پیدایش گیاه بوسیلۀ
آب است.بنا بر این پاره اي از امور مخلوق بیواسطۀ خداوند هستند و پاره اي مخلوق با واسطه.این مطلب،اشکالی ندارد اشکال
در این است که جهان طبیعت را قدیم و غیر حادث پنداریم.
ص : 137
لکن این مطلب بر خلاف عقیدة عدلی مذهبان است.راست است که خداوند معمولا گیاه را بوسیله باران می رویاند،اما قدرت
دارد که اگر مصلحت دینی و دنیوي ایجاب کند، بدون باران گیاه را برویاند یعنی نیازي به اینکه باران را واسطه قرار دهد
ندارد.
اتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ 􀀀 وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَب
:زمین خوب،بی رنج و زحمت کشاورز، خیر و برکت می دهد و زراعت آن خوب و پرفایده است.در عین حال.همین هم
خارج از امر و فرمان خداوند نیست.
إِلاّ نَکِداً
􀀀
لا یَخْرُجُ 􀀀 وَ الَّذِي خَبُثَ
:زمین ناقابل و شوره زار،برکتی ندارد و در دادن محصول بخیل است.این معنی از سدّي است.در عین حال براي خداوند
ممکن است که از زمین شوره زار هم محصول خوب و پرفایده،برویاند.لکن عادت بر این جاري نشده و این کار خلاف
مصلحت است.انسان هم روي این حساب،تکلیف خود را بهتر می شناسد و می داند که نفع و خیر را از چه راهی باید جستجو
کند.از طرف دیگر،انسان باید توجه کند که هر گاه براي نفع اندك دنیا این همه تلاش می کند.
سزاوار است که براي نفع سرشار آخرت بیشتر تلاش کند.
اتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ 􀀀 ذلِکَ نُصَرِّفُ الْآی 􀀀 کَ
:ما دلائل گوناگون خود را براي مردم سپاسگزار،اینطور بیان می کنیم،مقصود این است که:همانطوري که این مثل را بیان می
کنیم،دلائل خود را هم بگوش سپاسگزاران می رسانیم برخی گویند:یعنی همانطوري که آیات و دلائل را یکی پس از دیگري
براي شما بیان کردیم،براي کسانی که شکر نعمتهاي خدا را بجا می آورند نیز بیان می کنیم یکی از نعمتهاي که خداوند به
ایشان ارزانی داشته است هدایت و فراهم کردن اسباب نجات و سعادت است.
از ابن عباس و مجاهد و حسن روایت شده که این مطلب،مثلی است که خداوند در بارة مؤمن و کافر می زند.می گوید:زمینها
همه یکی هستند.لکن زمین باغ و گل و سنبل و زمین شوره زار،خار و خس می رویاند.مردم نیز همه یکی هستند.
از خون و گوشت و رگ و ریشه آفریده شده اند.اما گروهی آمادگی دارند و موعظه را می پذیرند و گروهی سنگدل هستند
و موعظه در دل آنها اثر نمی گذارد.
ص : 138
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 59 تا 64
اشاره
الَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ 􀀀 ذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ( 59 ) ق 􀀀 خافُ عَلَیْکُمْ عَ 􀀀 هٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 اَللّ م
􀀀
ا قَوْمِ اُعْبُدُوا هَ 􀀀 الَ ی 􀀀 ی قَوْمِهِ فَق 􀀀 ا نُوحاً إِل 􀀀 لَقَدْ أَرْسَلْن
لاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ 􀀀 سا􀀀 الَمِینَ ( 61 ) أُبَلِّغُکُمْ رِ 􀀀 کِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ اَلْع 􀀀 لالَهٌ وَ ل 􀀀 ا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَ 􀀀 الَ ی 􀀀 لالٍ مُبِینٍ ( 60 ) ق 􀀀 راكَ فِی ضَ 􀀀 إِنّ لَنَ
􀀀
ا
ی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 􀀀 جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَل 􀀀 لا تَعْلَمُونَ ( 62 ) أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ 􀀀 ا 􀀀 اَللّ م
􀀀
لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ هِ
( کانُوا قَوْماً عَمِینَ ( 64 􀀀 ا إِنَّهُمْ 􀀀 اتِن 􀀀 اهُ وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ فِی اَلْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی 􀀀 63 ) فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْن )
(1)
ترجمه
نوح را بسوي قومش فرستادیم.گفت:اي قوم،خدا را پرستش کنید،شما را جز او خدایی نیست.می ترسم که دچار عذابی
بزرگ شوید.گروهی از قومش گفتند:
ما ترا در گمراهی آشکار میدانیم.گفت:اي قوم،گمراهی دامنگیر من نیست.من فرستاده اي هستم از جانب پروردگار جهانیان
که رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ و شما را نصیحت میکنم و از جانب خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.آیا تعجب
میکنید که:وحیی از جانب پروردگارتان بر مردي از خودتان نازل شده است تا شما را بترساند و شما تقوي پیشه کنید،شاید به
شما رحم شود؟!او را تکذیب کردند و ما او و کسانی که در کشتی با او بودند نجات دادیم و کسانی که آیات ما را تکذیب
کردند،غرق کردیم،که آنها قومی کور دل بودند.
ص : 139
1) -آیه 59 تا 64 سوره اعراف جزء 8 سوره 7 -1
بیان آیه 59 تا 64
اشاره
قرائت
و« اله » را مجرور و دیگران مرفوع خوانده اند.قرائت اول بنا بر این است که صفت و تابع لفظ « غیر » من اله غیره:ابو جعفر و کسایی
قرائت دوم بنا بر این است که صفت و تابع محل آن یا بدل باشد.
ابلغکم:ابو عمرو به سکون باء و بدون تشدید خوانده است و دیگران بفتح باء و تشدید لام.در قرآن کریم باب افعال و تفعیل
این فعل هر دو بکار رفته است.مثل:
.( اعراف 79 ) « فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ » مائده 67 )و ) «... ا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ 􀀀ی
لغت
گویند، که مجلس را پر می کنند. « ملا » ملا:جمعیت مردان.مثل قوم و نفر و رهط.آنها را به این جهت
ابلاغ:رسانیدن مطلبی به کسی.بلاغت یعنی رسانیدن مطلب به نحوي بهتر و رساتر.
رسالت:چیزي که بوسیلۀ فرستاده،بمردم گفته شود.
نصیحت،گفتاري که از روي اخلاص در نیت باشد.
فلک:کشتیها.این کلمه هم بمفرد گفته میشود،هم بجمع.اصل این کلمه بمعناي مدور بودن است.فلکه و فلک هم بخاطر گردي
و مدوّر بودن گفته میشود.
اعراب
ا قَوْمِ 􀀀ی
بوده که مرخم شده است. « یا قومی » :در اصل
بوده که بواسطه تعدد نونات،یکی از آنها حذف شده است. « لکننی » لکنی:در اصل
ص : 140
الَمِینَ 􀀀 مِنْ رَبِّ الْع
براي ابتداست.یعنی مبدء رسالت من خداوند است. « من »:
مقصود
اشاره
قبلا در بارة دلائل یگانگی خود سخن گفت.اکنون در بارة رفتار گذشتگان سخن میگوید تا براي پیامبر اسلام تسلیتی
باشد.نخست به شرح داستان نوح پرداخته،میفرماید:
ی قَوْمِهِ 􀀀 ا نُوحاً إِل 􀀀 لَقَدْ أَرْسَلْن
براي تأکید است.یعنی حقاً بتو میگویم که نوح را مکلف کردیم که بسوي قوم خود برود و وظیفۀ رسالت « قد » براي قسم و « لام »:
را به انجام برساند.این مقام،بقدري عظمت دارد که صاحب آن لایق عالیترین تعظیم و تکریم است.نوح پسر ملک بن متوشلخ
بن اخنوخ یعنی ادریس است.او پس از ادریس نخستین پیامبر است.برخی گفته اند:او نجار بود و در سال مرگ آدم بدنیا
آمد.مرگ آدم در هزارة اول و بعثت نوح در هزارة دوم،در سن چهار صد سالگی بود.برخی گویند در سن پنجاه سالگی بود و
950 سال پیامبري کرد.در سه قرن اول رسالت خود شبانه روز مردم را دعوت میکرد و بر فرار و بی ایمانی آنها افزوده میشد.
اینقدر او را می زدند که بیهوش میشد و چون بهوش می آمد میگفت:خدایا قومم را هدایت کن.آنها نادان هستند.سرانجام
بدرگاه خدا از دست آنها شکایت کرد و دنیا در زیر آب غرق شد.پس از آن 90 سال و بروایتی بیشتر،زندگانی کرد.
ذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ 􀀀 خافُ عَلَیْکُمْ عَ 􀀀 هٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 اللّ م
􀀀
ا قَوْمِ اعْبُدُوا هَ 􀀀 الَ ی 􀀀فَق
:گفت:اي قوم خدا را پرستش کنید.جز او خدایی ندارید.من میترسم که گرفتار عذابی بزرگ شوید.اینکه
میگوید:میترسم،بخاطر این است که هنوز امیدوار است که آنها ایمان بیاورند.
لالٍ مُبِینٍ 􀀀 راكَ فِی ضَ 􀀀 إِنّ لَنَ
􀀀
الَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ ا 􀀀ق
:جبائی گوید:ملا یعنی جماعتی از قوم.ابو مسلم گوید:منظور سران و اشراف قوم است که به نوح گفتند:
عقیدة ما در بارة تو این است که تو از حق دور و گمراه هستی،زیرا ما را به ترك
ص : 141
پرستش بتان فرا میخوانی.برخی گویند:یعنی ترا در گمراهی می بینیم.برخی گویند:
یعنی گمان ما در بارة تو این است که گمراهی.
لالَهٌ 􀀀 ا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَ 􀀀 الَ ی 􀀀ق
:نوح در پاسخ آنها گفت:من از راه صواب خارج نشده ام که مرا گمراه میخوانید.
الَمِینَ 􀀀 کِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْع 􀀀 وَ ل
:لکن من فرستادة خدا هستم که مالک هر چیزي است.
لا تَعْلَمُونَ 􀀀 ا 􀀀 اللّ م
􀀀
لاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ هِ 􀀀 سا􀀀 أُبَلِّغُکُمْ رِ
:من پیامهاي الهی را به شما ابلاغ میکنم و آنچه بمن گفته شده است بدون کم و زیاد و تغییر به شما میگویم و از صفات و
توحید و عدل و حکمت خدا چیزیهایی میدانم که شما نمیدانید و بقولی یعنی:از دین خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید و
بقولی یعنی:از قدرت و سلطنت و شدت کیفر خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.همۀ این معانی محتمل است.گویند:این
مطلب را نوح از این جهت میگفت که:قومش هنوز نشنیده بودند.
که خداوند مردمی را عذاب کرده است،اما اقوام بعدي این مطلب را شنیده بودند.
چنان که هود گفت:شما بعد از قوم نوح جانشین آنها هستید و شعیب به قوم خود گفت:
همان چیزي به شما میرسد که بقوم نوح رسید.
أَ وَ عَجِبْتُمْ...
تا پایان آیه:همزة استفهام بر واو عطف وارد شده و معناي آن انکار است.بنا بر این،کلام از جهتی متصل و از جهتی مستقل
است.یعنی نباید تعجب کنید از اینکه بیان و نبوت و رسالت از جانب پروردگارتان بر مردي مثل خودتان نازل شده است تا
شما را-اگر ایمان نیاورید-از کیفر بترساند.اینکه میگوید:
نباید تعجب کنید،بخاطر این است که اگر مردي براي ارشاد و اصلاح قومی صمیمانه و با دلسوزي قیام کند،تعجبی
ندارد.تعجب در این است که مردم بخودشان ترحم نکنند و اسباب بدبختی خود را فراهم سازند.وانگهی رسالت،به صلاح
مردم و مطابق حکمت و مصلحت است و عقل آن را تأیید میکند.بهر حال منظور از آمدن نوح این بود که آنها از شرك و
معصیت بپرهیزند تا به آنها رحم شود.حسن گوید:یعنی
ص : 142
تقوي پیشه کنید به امید اینکه به شما رحم شود.
فَکَذَّبُوهُ...
تا آخر آیه:آنها نوح را تکذیب کردند و ما نوح و افراد مؤمن که در کشتی بودند از غرق شدن نجات دادیم و آنهایی که نوح
را تکذیب می کردند غرق کردیم آنها کور دل و از راه حق گمراه بودند.
داستان نوح
شیخ ابو جعفر ابن بابویه در کتاب نبوت،روایت مرفوعی از امام صادق ع نقل کرده است که:چون خداوند نوح را مبعوث
که گفتار نوح را با مدارك صحیحی که در دست داشتند،برابر می « اللّ بن آدم
􀀀
هبه ه » کرد،آشکارا مردم را دعوت کرد.فرزندان
دیدند،او را تصدیق کردند و به او ایمان آوردند.اما فرزندان قابیل او را تکذیب کردند و گفتند:خداوند بسوي جنیان فرشته اي
فرستاده است.اگر میخواست براي ما هم پیامبري بفرستد،یکی از فرشتگان را می فرستاد.
حنان بن سدیر از امام صادق ع نقل کرده است که هشت نفر به نوح ایمان آوردند در حدیث وهب بن منبّه است که نوح پس
از ادریس اولین پیامبر بود...پس از ذکر مشخصات نوح می گوید:او مدت سه قرن-هر قرنی سیصد سال-در میان مردم در
آشکار و نهان دعوت کرد و آنها سرکشی میکردند و هر قرنی که می گذشت،بر عناد و سرکشی آنها افزوده می شد.بعضی از
آنها پسر بچۀ خود را می آوردند و بر سر نوح می نشاندند و میگفتند:اگر زنده ماندي از این دیوانه پیروي مکن.گاهی او را
چندان می زدند که غرق در خون می شد و از هوش می رفت.او را می بردند و در خانه اي یا درب خانه اش می
انداختند.خداوند به او وحی کرد که جز چند نفري که ایمان آوردند، کسی ایمان نخواهد آورد.آنها را نفرین کن.تا آن وقت
در حق آنها نفرین نکرده بود.عرض کرد:خدایا از این کافران کسی را بروي زمین باقی نگذار.اگر آنها را باقی بگذاري،نسلها
و اعقابشان نیز کافر خواهند بود(نوح 26 )بر اثر این نفرین زنها و مردها عقیم شدند و چهل سال بچه اي از آنها تولد نشد و
قحطی همه جا را فرا گرفت.تا اینکه هر چه داشتند از بین رفت و بیچاره و بدبخت شدند.در این هنگام نوح به
ص : 143
آنها گفت:از خداوند طلب آمرزش کنید که او آمرزنده است.باز هم بناي خیره سري گذاشتند و نوح از دعوت آنها خودداري
کرد.آنها بیکدیگر سفارش میکردند که:
را از دست ندهید،سرانجام خداوند آنها و خدایانشان را غرق کرد.پس از « سواع »« ود » خدایان خود را فراموش نکنید.خدایان
طوفان نوح،مردم دیگري پیدا شدند که بت پرستی را از سر گرفتند و بتهاي خود را بنام بتهاي قوم نوح نام گذاري کردند.
را احیا کردند و تا ظهور اسلام به پرستش آنها « سواع » و هذیل « نسر » مردم حمیر « ود » مردم دومه الجندل « یعوق » و« یغوث » مردم یمن
اللّ -در سوره هود شرح خواهیم داد.
􀀀
سرگرم بودند.ما داستان نوح و غرق شدن قومش را-انشاء ه
شیخ ابو جعفر بن بابویه از علی بن احمد بن موسی-بچند واسطه-از جانب عبد العظیم حسنی نقل کرده است که امام دهم ع
فرمود:نوح دو هزار و پانصد سال زندگی کرد.روزي سوار کشتی بود و خوابش بود،در این وقت بادي وزید و عورتش پیدا
شد.
حام و یافث خندیدن و سام آنها را منع کرد و عورت را پوشانید.لکن آن دو هر بار که وي عورت پدر را می پوشانید،برهنه
می کردند.نوح بیدار و متوجۀ خندة آنها شد.علت خنده را پرسید.سام بعرض رسانید.نوح دستها را به آسمان بلند کرد و
گفت:خدایا،نطفۀ حام را تغییر ده تا فقط سیاهان از او بوجود آیند و نطفۀ یافث را تغییر ده.خداوند.نطفۀ آنها را تغییر داد.تمام
سودانی ها از صلب حام و تمام ترك و سقلاب و یأجوج و مأجوج و چینیان از صلب یافث و تمام سفید پوست هاي دیگر از
صلب سام هستند.نوح به حام و یافث گفت:خداوند اولاد شما را بردگان اولاد سام گردانید، زیرا او بمن نیکی کرده و شما مرا
نافرمانی کردید.علامت نافرمانی شما در نسل شما و علامت نیکی سام در نسلش آشکار خواهد شد.
ابن بابویه قمی(ره)می فرماید:ذکر یافث در این خبر غریب است و تنها در این طریق،من روایت کرده ام.همۀ روایاتی که در
اینباره نقل کرده ام.فقط در آنها نام حام آمده است.در این اخبار آمده است که وي پس از ظاهر شدن عورت پدر خندید و
سام و یافث که در ناحیه اي بودند،پس از اطلاع از کار وي،آمدند و به او
ص : 144
اعتراض کردند و لباسی را بر روي پدر افکندند،وقتی که نوح از خواب بیدار شد، خداوند جریان رفتار حام را به او وحی
کرد.نوح وي را لعن و در باره اش نفرین کرد.
ابراهیم بن هاشم از علی بن حکم از بعضی از اصحاب ما از امام صادق ع روایت کرده است که:نوح دو هزار و پانصد سال
زندگی کرد.هشتصد و پنجاه سال آن پیش از رسالتش بود.نهصد و پنجاه سال مردم را دعوت کرد.دویست سال مشغول
ساختن کشتی بود.پس از طوفان هم 500 سال زندگی کرده و در روي کرة زمین شهرها و آبادیهایی بوجود آورد و فرزندان
خود را در آنجاها ساکن کرد پس از سپري شدن عمر دو هزار و پانصد ساله!عزرائیل نزد او-که در آفتاب بود-آمده،بر او
سلام کرد.
گفت:بچه مقصود به اینجا آمده اي؟!گفت:آمده ام ترا قبض روح کنم.گفت بگذار، بسوي سایه روم.مهلتش داد.همین که به
سایه رفت.گفت:هر چه در این جهان زیسته ام، به اندازة همین انتقال از آفتاب به سایه،بیشتر نبود.اکنون مأموریت خود را انجام
ده.
عزرائیل نوح را قبض روح کرد و براي همیشه بیک زندگی پر ماجرا و پر فراز و نشیب پایان بخشید.
ص : 145
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 65 تا 72
اشاره
راكَ فِی 􀀀 إِنّ لَنَ
􀀀
الَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ا 􀀀 لا تَتَّقُونَ ( 65 ) ق 􀀀 هٍ غَیْرُهُ أَ فَ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 اَللّ م
􀀀
ا قَوْمِ اُعْبُدُوا هَ 􀀀 الَ ی 􀀀 خاهُمْ هُوداً ق 􀀀 ادٍ أَ 􀀀 ی ع 􀀀 وَ إِل
لاتِ رَبِّی وَ 􀀀 سا􀀀 الَمِینَ ( 67 ) أُبَلِّغُکُمْ رِ 􀀀 کِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ اَلْع 􀀀 اهَهٌ وَ ل 􀀀 ا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَ ف 􀀀 الَ ی 􀀀 کاذِبِینَ ( 66 ) ق 􀀀 إِنّ لَنَظُنُّکَ مِنَ اَلْ
􀀀
اهَهٍ وَ ا 􀀀 سَف
اءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ 􀀀 ی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اُذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَف 􀀀 جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَل 􀀀 اصِحٌ أَمِینٌ ( 68 ) أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ 􀀀 أَنَا لَکُمْ ن
ا􀀀 ا فَأْتِن 􀀀 اؤُن 􀀀 کانَ یَعْبُدُ آب 􀀀 ا 􀀀 اَللّ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ م
􀀀
ا لِنَعْبُدَ هَ 􀀀 الُوا أَ جِئْتَن 􀀀 اَللّ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 69 ) ق
􀀀
لاءَ هِ 􀀀 ادَکُمْ فِی اَلْخَلْقِ بَصْ طَهً فَاذْکُرُوا آ 􀀀 نُوحٍ وَ ز
ا أَنْتُمْ وَ 􀀀 ماءٍ سَمَّیْتُمُوه 􀀀 جادِلُونَنِی فِی أَسْ 􀀀 الَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُ 􀀀 اَلصّ ( 70 ) ق
ادِقِین 􀀀 ا إِنْ کُنْتَ مِنَ 􀀀 ما تَعِدُن 􀀀بِ
دابِرَ اَلَّذِینَ 􀀀 ا 􀀀 مِنّ وَ قَطَعْن
ا􀀀 بِر فَأَنْجَیْن وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ حَْمَهٍ اهُ 􀀀 مَعَکُم مِنَ اَلْمُنْتَظِرِینَ ( 71 ) سُلْط فَانْتَظِرُوا إِنِّی انٍ 􀀀 مِن ا 􀀀 اَللّ بِه
􀀀
ا نَزَّلَ هُ 􀀀 اؤُکُمْ م 􀀀 آب
( کانُوا مُؤْمِنِینَ ( 72 􀀀 ا 􀀀 ا وَ م 􀀀 اتِن 􀀀 کَذَّبُوا بِآی
(1)
ص : 146
1) -سوره اعراف آیه 65 تا 72 جزء 8 سوره 7 -1
ترجمه
و هود را بسوي برادرانش قوم عاد فرستادیم.گفت:اي قوم،خدا را پرستش کنید.براي شما جز او خدایی نیست:چرا تقوي پیشه
نمی کنید؟اشراف قوم گفتند:ترا گرفتار نادانی می دانیم و تو از دروغگویان می شناسیم.گفت:اي قوم، مرا نادانی دامنگیر نشده
است،بلکه من فرستاده پروردگار جهانیانم.رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و براي شما نصیحت کننده اي امین
هستم.آیا تعجب می کنید که وحیی از پروردگارتان بر مردمی از خودتان نازل شده است که شما را بترساند؟یاد آورید که
شما را پس از قوم نوح.جانشینان کرده و پیکر شما را درشت آفریده است.نعمتهاي خدا را بیاد آورید تا رستگار
شوید.گفتند:آیا بسوي ما آمده اي تا خداي یکتا را پرستش کنیم و از پرستش آنچه پدرانمان پرستیده اند، خودداري
کنیم؟اگر راست می گویی،آنچه ما را وعده میدهی بیاور.گفت:عذاب و غضب پروردگارتان بر شما واقع شد.آیا در بارة
نامهایی که شما و پدرانتان اختراع کرده اید و خداوند دلیلی بر آنها نازل کرده است،با من مجادله می کنید؟انتظار بکشید که
منهم با شما در انتظارم.او و کسانی که با او ایمان آورده بودند،نجات دادیم و نسل آنها که تکذیب آیاتمان میکردند و ایمان
نداشتند،منقرض کردیم
ص : 147
بیان آیه 65 تا 72
اشاره
لغت
سفاهه:سبکی عقل.مؤرج گوید:در لغت حمیر یعنی جنون.
بفتح عین این است که اولی یعنی انسان از فضیلت خویش در شگفت باشد و این « عجب » بضم عین و « عجب » عجب:فرق میان
لا خیر لمن لا یتعجب من العجب و »: ناپسند است زیرا خود خواهی است،اما دومی ممکن است پسندیده باشد.در مثل است که
یعنی:در کسی که از شگفتیها تعجب نکنند فایده اي نیست و بدتر از آن کسی است که « ارذل منه المتعجب من غیر عجب
بیخود تعجب کند.
خلفاء:جمع خلیفه،جانشینان این جمع،تابع معنی و مذکر است.مثل ظریف و ظرفاء در عین حال ممکن است جمع خلیفه را
خلائف بست.مثل ظریفه و ظرائف.
شاعر گوید: « الی » آلاء:نعمتها.مفرد آن
ابیض لا یرهب الهزال و لا
یقطع رحما و لا یخون الی
یعنی:او کسی است که از لاغري نمی ترسد و قطع رحم نمیکند و در نعمتش خیانت نمی ورزد.
رجس:عذاب
اعراب
خاهُمْ هُوداً 􀀀 أَ
بخاطر خفیف بودنش منصرف شده است. « هود » که در اول کلام است.کلمۀ « ارسلنا » :منصوب به
ا قَوْمِ 􀀀ی
:این کلمه مناداي مضاف و در محل نصب است.
لکنی:این کلمه براي استدراك است.یعنی نادانی مرا بدعوت شما وادار
ص : 148
نکرده،بلکه من فرستادة خدایم.
مقصود
اشاره
بدنبال داستان نوح می فرماید:
خاهُمْ هُوداً 􀀀 ادٍ أَ 􀀀 ی ع 􀀀 وَ إِل
:پیامبري که در اینجا قهرمان داستان است،هود- بن شالخ بن ارفحشد بن سام بن نوح است این قول از محمد بن اسحاق
اللّ بن ریاح بن جلوث بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح است.در کتاب نبوت
􀀀
است.لکن دیگران گویند:هود بن عبد ه
ابن بابویه نیز چنین آمده است.
قوم عاد از نبیرة عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح است.آنها با هود برادر دینی نیستند،بلکه برادر نسبی هستند.علت اینکه
هود را برادر آنها میخواند، این است که:وي از قبیلۀ آنها بود و براي ارشاد آنها حد اکثر کوشش را بعمل آورد و حرفهاي او
را خوب می فهمیدند.
ا قَوْمِ... 􀀀 الَ ی 􀀀ق
الَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا... تا 􀀀 تا آخر آیه:گفت:اي قوم،خدا را پرستش کنید که جز او خدایی ندارید.چرا تقوي پیشه نمی کنید؟! ق
آخر آیه:گروهی از مردم کافر یا دستۀ اشراف، به هود گفتند:ما ترا دچار سفاهت و نادانی و نابخردي تشخیص داده ایم و
گمان ما این است که حرفهاي تو سراسر دروغ است.حسن و زجاج گویند:در حقیقت وي را از روي گمان تکذیب
( میکردند،نه از روي علم.دیگران گویند:در تکذیب خود قاطع بودند. ( 1
ا قَوْمِ... 􀀀 الَ ی 􀀀ق
تا آخر آیه:هود در پاسخ آنها گفت:اطمینان داشته باشید که این مطالب را از روي سفاهت به شما نمیگویم. من فرستادة
پروردگار جهانیان هستم.بدین ترتیب خداوند متعال تعلیم میدهد که انسان با مردم نادان با سخن زشت،
ص : 149
1) -شاهد استعمال ظن به معناي علم،این بیت است: فقلت لهم ظنوا بالفی مدجج سرواتهم فی الفارسی المسرد یعنی:به آنها -1
گفتم:بدانید که دو هزار مسلح زره پوشیده،بسوي شما می آیند.
روبرو نشود و سخن ناپسند آنها را با سخنی ناپسند پاسخ نگوید.بلکه آنچه را بوي نسبت داده اند،از خود سلب کند.چنان که
هود در پاسخ آن نسبت ناروا،به آنها حرف زشتی نگفت و ادامه داد که:من اخبار پروردگارم را به شما میرسانم و شما را
نصیحت میکنم که دست از اطاعت خداوند نکشید.یقین داشته باشید که در تبلیغ رسالت خداوند،امین هستم و دروغ نمیگویم
و چیزي را تغییر نمی دهم.این معنی از ضحاك و جبائی است.کلی گوید:مقصود هود این بود که مرا امین میدانستید.اکنون
( چرا تکذیبم می کنید. ( 1
ی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ 􀀀 جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَل 􀀀 أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ
:تعجبی ندارد که نبوت و بقولی معجزه و بیان به مردي اختصاص یافته است که از خود شماست و در میان شما بزرگ شده
است و منظور او این است که شما را از کارهاي زشت بترساند.
برخی گویند:یعنی چرا از بعثت مردي از خودتان تعجب میکنید،اما از اینکه سنگی میپرستید،تعجب نمی کنید؟! وَ اذْکُرُوا إِذْ
ادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَهً : 􀀀 اءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ ز 􀀀 جَعَلَکُمْ خُلَف
نعمتهاي خداوند را بخاطر بیاورید که شما را بعد از آنکه قوم نوح بر اثر معصیت هلاك شدند،در روي زمین سکونت داد و بر
نیرو و طول شما افزود.این معنی از ابن عباس و جماعتی است.کلبی گوید:طویلترین آنها صد ذراع و کوتاهترین آنها شصت
ذراع بودند.برخی گویند:کوتاهترین آنها دوازده ذراع بودند.امام باقر(ع) فرمود:آنها باندازة نخلهاي بلند بودند و کوه را ویران
میکردند.برخی گویند:
بلندي آنها به اندازة یک دست و یک قامت بود.
اللّ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
􀀀
لاءَ هِ 􀀀 فَاذْکُرُوا آ
:نعمتهاي خدا را بیاد آورید تا در دنیا و آخرت رستگار شوید.
ا... 􀀀 الُوا أَ جِئْتَن 􀀀ق
تا پایان آیه:گفتند:اي هود،آمده اي که ما را به پرستش
ص : 150
1) -رسالات را از این نظر جمع آورده که متضمن امر و نهی و ترغیب و تهدید و وعد و وعید و...است. -1
خداي یگانه وادار کنی و از پرستش خدایانمان که نیاکانمان می پرستیده اند،بازداري؟ اگر راست می گویی که فرستادة خدا
هستی،آن عذابی که در صورت پرستش بتها ما را به آن تهدید میکنی،بر ما نازل کن.
الَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ 􀀀ق
:هود در جواب آنها فرمود:
وقوع عذاب براي شما حتمی است.شما کاري کرده اید که مستوجب غضب پروردگار شده اید.غضب خدا این است که اراده
کند عذاب بدکاران را.
طانٍ 􀀀 ا مِنْ سُلْ 􀀀 اللّ بِه
􀀀
ا نَزَّلَ هُ 􀀀 اؤُکُمْ م 􀀀 ا أَنْتُمْ وَ آب 􀀀 ماءٍ سَمَّیْتُمُوه 􀀀 جادِلُونَنِی فِی أَسْ 􀀀 أَ تُ
:
آیا در بارة بتهایی که شما و پدرانتان اختراع کرده اید و نام خدایی بر آنها نهاده اید، با من مجادله و دشمنی می کنید؟در
حالی که هیچ صفتی و علامتی از خدایی در آنها نیست و از جانب خداوند هم براي خدایی آنها دلیلی نازل نشده است.بدیهی
است که چنین ادعاي بزرگی نیازمند دلیل قاطع و محکم است و این دلیل را شما بیاورید نه من من باید دلیل بیاورم که خداي
یگانه،معبود حقیقی شماست و جز او معبودي نیست و من فرستادة اویم.
برخی گویند:آنها بتها را هر کدام طوري نامگذاري کردة بودند،یکی را نازل کنندة باران،دیگري را دهندة روزي و دیگري را
شفا دهندة بیماران و دیگري را رفیق سفر نامیده بودند.هود می گفت:این نامگذاریها اختراع شماست.
فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ
:حسن و جبائی و مفسران دیگر گویند:
یعنی در انتظار نزول عذاب باشید که من هم منتظرم.
مِنّ
ا􀀀 بِر فَأَنْجَیْن وَ الَّذِینَ مَعَهُ حَْمَهٍ اهُ 􀀀
:هود و آنها که ایمان آورده بودند،از میان آنها بیرون آوردیم و برحمت خویش آنها را از عذاب خود نجات دادیم.
کانُوا مُؤْمِنِینَ 􀀀 ا 􀀀 ا وَ م 􀀀 اتِن 􀀀 دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی 􀀀 ا 􀀀 وَ قَطَعْن
:کسانی که آیات ما را تکذیب کرده بودند و بخدا و رسولش ایمان نداشتند،گرفتار عذاب کردیم و نسل آنها را برانداختیم.
به این منظور است که نشان دهد که از « کانُوا مُؤْمِنِینَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م » ذکر جملۀ
ص : 151
حال آنها معلوم بود اگر باقی می ماندند،ایمان نمی آوردند.چنان که در جاي دیگر می فرماید:
یونس 13 :گذشتگان را بعد از آنکه ظلم ) « کانُوا لِیُؤْمِنُوا 􀀀 ا 􀀀 اتِ وَ م 􀀀 جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّن 􀀀 لَمّ ظَلَمُوا وَ
ا􀀀 قَب لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ لِْکُمْ »
کردند و فرستادگان ما دلایل روشن بسوي ایشان آمدند،هلاك کردیم که ایمان نمی آوردند)از این آیه استفاده میشود که
قوم هود گرفتار عذاب شدند و نسل آنها منقرض شد.
داستان هود
خلاصه آنچه سدّي و محمد بن اسحاق و مفسرین دیگر در داستان هود گفته اند، این است که:قوم عاد در یمن می
زیستند.گردش و آمد و رفت این قبیله،میان عمان تا حضرموت بود.آنها داراي زراعت و نخلستان بودند.عمرشان دراز و
پیکرشان بزرگ بود و بت می پرستیدند.
خداوند هود را که داراي شخصیتی برجسته و از خانواده اي متوسط بوده به سوي آنها فرستاد تا آنها را دعوت به توحید
کند.آنها وي را تکذیب و به آزارش پرداختند.
مدت هفت سال-و بقولی سه سال-خداوند بر آنها باران نفرستاد و گرفتار قحطی شدند.در آن زمان معمول بود که هر گاه
مردم دچار بلا و سختی می شدند به خانه کعبه پناه می بردند.ساکنان مکه در آن وقت عمالقه-از نسل عملیق بن لاوذ بن سام
بن نوح-بودند و رئیس آنها معاویه بن بکر بود که از جانب مادر با قوم عاد خویشاوندي داشت.
از جانب قوم عاد هیأتی مأموریت یافتند که به مکه آیند و براي قوم دعا کنند تا خداوند بر آنها باران نازل کند.آنها بر معاویه
که در خارج مکه بود وارد شدند.
وي آنها را احترام کرد و مدت یک ماه با شراب و دیگر خوردنیها از آنها پذیرایی کرد.
معاویه که می دانست آنها براي کار دیگري بمکه آمده اند،از طولانی شدن توقف آنها خسته شد و خجالت می کشید که به
آنها بگوید که بدنبال هدف خویش روند.
این مطلب را با دو زن که براي آنها خوانندگی می کردند،در میان گذاشت.گفتند:
شعري بگو تا براي آنها بخوانیم.چه می دانند گویندة شعر کیست؟!وي اشعاري گفت
ص : 152
که ترجمۀ فارسی آن این است:
اي قیل،واي بر تو،برخیز و دعا کن.شاید خداوند بارانی نازل کند و سرزمین عاد را که در آستانۀ مرگ هستند،سیر آب
گرداند.کار قوم عاد به جایی رسیده است که حیوانات وحشی نزد آنها می آیند و از تیر آنها نمی ترسند.شما در اینجا شب و
روز مشغول عیاشی هستید و قوم خود را فراموش کرده اید.چه زشت و ناپسند است رفتار شما! زنها اشعار را خواندند و افراد
بخود آمدند.گفتند:قوم ما را فرستاده اند که داخل این حرم شویم و طلب باران کنیم.اکنون برویم و دعا کنیم.مردي که یهود
ایمان داشت،گفت:دعاي شما وقتی مستجاب میشود که یهود ایمان بیاورید.او را ملامت کردند و وارد مکه شدند.
قیل بن عنز،رئیس آنان بود.گفت:خدایا،اگر هود راست می گوید،براي ما باران بفرست.ما بیچاره شدیم.
خداوند سه ابر سفید و سرخ و سیاه فرستاد.سپس منادي ندا کرد:اي قیل،یکی از این ابرها را براي خودت و قومت اختیار کن.او
ابر سیاه را انتخاب کرد.ابر سیاه، عذاب بهمراه می آورد.این ابر بسوي سرزمین عاد رفت و قوم با دیدن آن خوشحال شدند،زیرا
گمان می کردند،باران بر آنها نازل می شود،اما این ابر بهمراه خود بادي بجریان آورد که هشت روز و هفت شب پی در پی
می وزید و در این مدت تمام افراد قوم را هلاك کرد.
هود و مؤمنین در گوشه اي نشسته بودند و از این باد مهلک،جز نسیمی ملایم که تن شریفشان را نوازش میکرد.چیزي احساس
نمی کردند.این باد در سر زمین عاد میان زمین و آسمان می چرخید و بر سر آنها سنگ می بارید و آنها را نابود میکرد.
ابو حمزة ثمالی از سالم از امام باقر ع نقل کرده است که خدا را خزانه اي از باد است که بر آن قفل نهاده شده است.اگر در
آن باز شود،زمین و آسمان را از جاي می کند.
براي قوم عاد به اندازة انگشتري از خزانۀ باد گشوده شد.
هود و صالح و شعیب و اسماعیل و پیامبر ما به عربی سخن می گفتند.
ص : 153
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 73 تا 79
اشاره
ا􀀀 اَللّ لَکُمْ آیَهً فَذَرُوه
􀀀
اقَهُ هِ 􀀀 ذِهِ ن 􀀀 جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ ه 􀀀 هٍ غَیْرُهُ قَدْ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 اَللّ م
􀀀
ا قَوْمِ اُعْبُدُوا هَ 􀀀 الَ ی 􀀀 صالِحاً ق 􀀀 خاهُمْ 􀀀 ی ثَمُودَ أَ 􀀀 وَ إِل
ادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ 􀀀 اءَ مِنْ بَعْدِ ع 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ ( 73 ) وَ اُذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَف 􀀀 ا بِسُوءٍ فَیَأْخُ ذَکُمْ عَ 􀀀 لا تَمَسُّوه 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
تَأْکُلْ فِی أَرْضِ هِ
الَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا 􀀀 لا تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ( 74 ) ق 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
لاءَ هِ 􀀀 الَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آ 􀀀 ا قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ اَلْجِب 􀀀 تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِه
الَ اَلَّذِینَ 􀀀 ما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ( 75 ) ق 􀀀 إِنّ بِ
􀀀
الُوا ا 􀀀 صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ ق 􀀀 مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اُسْتُضْ عِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ
ا إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ 􀀀 ما تَعِدُن 􀀀 ا بِ 􀀀 صالِحُ اِئْتِن 􀀀 ا 􀀀 الُوا ی 􀀀 اَلنّ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ ق
اقَه 􀀀 ک ( 76 ) فَعَقَرُوا افِر 􀀀 إِنّ بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ وُنَ
􀀀
اِسْتَکْبَرُوا ا
کِنْ 􀀀 سالَهَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ ل 􀀀 ا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِ 􀀀 الَ ی 􀀀 فَتَوَلّ عَنْهُمْ وَ ق
􀀀
جاثِمِینَ ( 78 ) ی 􀀀 دارِهِمْ 􀀀 77 ) فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُوا فِی )
( اَلنّ ( 79
اصِحِین 􀀀 لا تُحِبُّونَ 􀀀
(1)
ص : 154
1) -سوره اعراف آیۀ 73 تا 79 جزء 8 سوره 7 -1
ترجمه
و صالح را بسوي برادرانش ثمود فرستادیم.گفت:اي قوم،خدا را پرستش کنید.
جز او براي شما خدایی نیست.از جانب خداوند براي شما معجزه آمد.این است شتر خدا که براي شما معجزه اي است.بگذارید
در زمین خدا بچرد و به او آسیب نرسانید که گرفتار عذابی دردناك می شوید.بیاد آورید که خداوند پس از عاد شما را
خلیفه کرده و در روي زمین ماوي داده که از صحراهاي آن قصرها و از کوه هاي آن خانه ها درست کنید.نعمتهاي خدا را یاد
کنید و در روي زمین فساد نکنید.گروهی از متکبرین قومش بمؤمنین ضعیف گفتند:آیا علم دارید که صالح فرستادة
خداست؟گفتند:ما به آنچه بسوي او فرستاده شده است،مؤمنیم.متکبران قوم گفتند:ما به آنچه شما به آن ایمان دارید
کافریم.سرانجام شتر را مجروح و از فرمان خدا سرپیچی کردند و گفتند:اي صالح،اگر از فرستادگان خدایی،آنچه ما را به آن
می ترساندي،بیاور.
بدنبال آن صیحه اي آنها را فرو گرفت و در خانه هایشان بهلاك رسیدند.صالح از آنها اعراض کرد و فرمود:اي قوم،رسالت
پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و شما را پند دادم ولی شما پند دهندگان را دوست نمی داشتید.
ص : 155
بیان آیه 73 تا 79
اشاره
قرائت
الَ الْمَلَأُ :ابن عامر با واو خوانده است و دیگران بدون واو.حذف و ذکر این واو،صحیح است. 􀀀ق
لغت
بینه:علامتی که میان حق و باطل جدا کند.
ناقه:شتر ماده.
آیه:علامت،عبرت،دلالت.
تبوئه:منزل دادن.اصل آن از رجوع است.شاعر گوید:
و بوئت فی صمیم معشرها
فتم فی قومها مبوئها
یعنی:بازگشت و در میان قوم خود،جایگزین شد.
قصور:جمع قصر.
عثی:فساد.
عقر:زخم زدن.
عتو:فساد.
رجف:اضطراب.
جثوم:بر زمین افتادن.
اعراب
لا إِنَّ ثَمُودَ 􀀀 أَ» ثمود:این کلمه هم منصرف بکار می رود و هم غیر منصرف.عدم انصراف آن بخاطر این است که علم نباشد.مثل
هود 60 )اول منصرف و دومی غیر منصرف است. ) « لا بُعْداً لِثَمُودَ 􀀀 کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَ
ص : 156
بدل بعض از کل. « لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا » آیۀ:حال تاکل:در محل نصب و حال مفسدین:حال لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ :بدل از
ا􀀀 صالِحُ ائْتِن 􀀀 ا 􀀀ی
:همزه وصل اگر ساقط شود،همزة دوم تلفظ و الا قلب به یاء میشود.
مقصود
اشاره
بدنبال داستان هود،در باره داستان صالح می فرماید:
صالِحاً 􀀀 خاهُمْ 􀀀 ی ثَمُودَ أَ 􀀀 وَ إِل
:قهرمان این داستان حضرت صالح است که خود از اولاد ثمود بود.قبیلۀ ثمود،از اولاد ثمود بن عاثر بن ارم بن سام بن نوح
است.
هٍ غَیْرُهُ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 اللّ م
􀀀
ا قَوْمِ اعْبُدُوا هَ 􀀀 الَ ی 􀀀ق
:گفت:اي قوم،خدا را پرستش کنید که جز او خدایی ندارید.
جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 قَدْ
:از جانب پروردگارتان معجزه اي نازل شده که دلیل است بر راستگویی من.
اللّ لَکُمْ آیَهً
􀀀
اقَهُ هِ 􀀀 ذِهِ ن 􀀀ه
سدّي « خانه خدا » تفضیل و تخصیص است.مثل « شتر خدا »: :این است شتر خدا که براي شما معجزه اي است.علت اینکه می گوید
و ابن اسحاق و جماعتی گویند:از این جهت شتر خدا گفته شده،که خداوند آن را بدون واسطه آفریده و دلیل بر توحید و
نبوت قرار داده است.این شتر از سنگی بیرون آمد.گویی این سنگ همچون حیوانی ماده او را بزاده بود! یک روز آب وادي را
بتمامی می- نوشید و بجاي آن بقوم شیر می داد و روز دیگر آب مخصوص قوم بود،جبائی گوید:
حسن گوید: « شتر خدا »: این شتر،مالکی جز خدا نداشت،از اینرو گفته شده است
شتري بود مثل شتران دیگر،با اینفرق که یک روز آب وادي را تمامی می نوشید و چیزي به کسی نمی داد.
ص : 157
ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 ا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَ 􀀀 لا تَمَسُّوه 􀀀 اللّ وَ
􀀀
ا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ هِ 􀀀 فَذَرُوه
:
بگذارید شتر خدا در زمین خدا بچرد و به او صدمه اي نرسانید که گرفتار عذابی دردناك خواهید شد.
ادٍ 􀀀 اءَ مِنْ بَعْدِ ع 􀀀 وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَف
:نعمتهاي خدا را بیاد آورید که پس از قوم عاد شما را وارث این سرزمین کرد و در آن متمکن ساخت.
وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ
:و براي شما خانه ها و مساکنی در آن قرار داد تا در آنها مأوي گزینید.
الَ بُیُوتاً 􀀀 ا قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِب 􀀀 تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِه
:در بیابانهاي آن خانه ها و قصرها و ویلاهاي تابستانی می سازید و در کوه ها منزل درست می کنید.
ابن عباس گوید:براي تابستان در بیابان خانه درست می کردند و براي زمستان از کوه خانه می تراشیدند تا جاي آنها محکمتر
و گرمتر باشد.گویند:نظر به اینکه عمر آنها طولانی بود،ناچار بودند،از کوه خانه در آورند که دوام بیشتري داشته باشد.
لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ 􀀀 وَ
:در روي زمین فساد و آشوب نکنید.
صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 الَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ 􀀀ق
:آنان که دچار کبر و نخوت شده بودند،به افراد مؤمن که ضعیف و ناتوان بودند،می گفتند:آیا شما یقین دارید که صالح
ما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ :پاسخ می دادند:ما ایمان داریم که آنچه بسوي او فرستاده میشود از جانب 􀀀 إِنّ بِ
􀀀
الُوا ا 􀀀 فرستاده خداست؟ ق
خداست.
کافِرُونَ 􀀀 إِنّ بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ
􀀀
الَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا ا 􀀀ق
:در جواب می گفتند:
ولی ما به آنچه شما اعتقاد دارید کافریم.
النّ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ
اقَه 􀀀 فَعَقَرُوا
:سرانجام شتر را نحر کردند و فرمان خدا را زیر پا گذاشتند.
ا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ 􀀀 ما تَعِدُن 􀀀 ا بِ 􀀀 صالِحُ ائْتِن 􀀀 ا 􀀀 الُوا ی 􀀀 وَ ق
:گفتند:اي صالح
ص : 158
اگر از فرستادگان خدا هستی اکنون شتر را کشته ایم،عذابی که وعده می کردي بر ما نازل کن.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ
:مجاهد و سدّي گویند:یعنی صیحه اي آنها را فرو گرفت.
برخی گویند:صاعقه و ابو مسلم گوید.زلزله و برخی گویند:صیحه اي که زمین را بلرزه در آورد.اصل رجفه،حرکت
وحشتناك است.
جاثِمِینَ 􀀀 دارِهِمْ 􀀀 فَأَصْبَحُوا فِی
را « دار » :و بدینترتیب،در سرزمین خود و بقولی در خانه هاي خود،بیجان و بیحرکت بیفتادند و طعمۀ مرگ شدند.علت اینکه
مفرد آورده،این است که جنس مراد است.
برخی گویند:بصورت خاکستر در آمدند.
فَتَوَلّ عَنْهُمْ
􀀀
ی
:صالح از آنها اعراض کرد.
النّ
اصِحِین 􀀀 لا تُحِبُّونَ 􀀀 کِن 􀀀ل سالَهَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ 􀀀 ا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِ 􀀀 الَ ی 􀀀 وَ ق
:
و گفت:من وظیفۀ خود را در تبلیغ رسالت انجام دادم و شما را نصیحت کردم ولی شما نصیحت کنندگان را دوست
نمیدارید،زیرا هر گاه کسی دیگري را دوست دارد، سخنش را می پذیرد.
داستان صالح
تاریخ نویسان می گویند:همین که قوم عاد هلاك شدند،قوم ثمود جانشین آنها گشتند و با جمعیتی عظیم به عمران و آبادي
زمین پرداختند.زندگی خوشی داشتند و در ناز و نعمت می غلتیدند.بجاي اینکه از این موقعیت و فرصت،براي عاقبت کار و
آخرت خود فکري کنند،در فساد و بی بند و باري غوطه ور شدند و به پرستش بتها پرداختند.خداوند صالح را که از خانواده
اي متوسط و مردي با کمال و صاحب فضیلت بود،در میان ایشان مبعوث کرد.در روایت است که:در این وقت شانزده ساله بود
و تا سن 120 سالگی در میان این قوم عبري زبان بدعوت و نصیحت پرداخت،اما نتیجه اي نگرفت.آنها داراي هفتاد بت
بودند.صالح گفت بیایید یکی از دو کار بکنید:یا از خدایان شما درخواست میکنم و اگر مرا اجابت کردند،تابع کیش شما می
شوم یا از
ص : 159
خداي خودم درخواست می کنم که هر چه بخواهید اجابت کند.گفتند منصفانه است.
براي این کار روز عید را در نظر گرفتند.روز عید فرا رسید.در پیشگاه مبارك بتها!مراسمی با شکوه و خیره کننده تشکیل
دادند.مراسمی که هر بیننده اي را غرق در شکوه و عظمت ظاهري خود میکرد ولی جامد و بی روح بود!خوردنیها و نوشابه ها
در خور عید و مراسم خدایگان بود!خوردند و نوشیدند و شادي کردند.بخصوص که صالح را در این مسابقه،شکست خورده
میپنداشتند.سرانجام مسابقه آغاز شد.
صالح پیش آمد.در پیشگاه بتان با قلبی سرشار از تنفر،آغاز راز و نیاز کرد، خواهش کرد،استغاثه کرد و...اما از یک مشت
اجسام بی جان چه کاري ساخته بود! طبیعی است که پاسخی نمیدادند.
صالح رو بسوي قوم کرد،گفت:ملاحظه می کنید که اینان مرا پاسخ نمیدهند.
اجازه دهید از خداوند یکتا،آن مظهر عظمت و شکوه حقیقی،در خواست کنم تا شما را اجابت کند.
در آنجا سنگی عظیم بود.اشاره به سنگ کردند.گفتند:اگر از این سنگ، شتري زیبا بیرون آوري ترا تصدیق می کنیم.
صالح از خداي خود در خواست کرد که این خواسته را مستجاب فرماید.سنگ بصدا در آمد.صدایی بس هولناك که نزدیک
بود عقل را از آنها برباید.سپس همچون زنی که بدرد زایمان گرفتار است و بخود می پیچد،بناله درآمد.نالید و نالید و
سرانجام شکم سنگ شکافته شد و شتري آن چنان که آنها خواسته بودند از دل سنگ بیرون آمد.آري سنگ زائید و ماده
شتري بدنیا آورد! قوم غرق در حیرت شده بودند.نوزاد-که از عظمت و زیبایی بی نظیر و در نوع خود مثل و مانند ندارد-در
برابر چشمان حیرت زدة قوم،بدرد زائیدن گرفتار شد و در فاصلۀ چند لحظه کره شتري بدنیا آورد! حادثه اي عظیم بود.خداي
صالح روي خدایان مصنوعی را سیاه کرده بود!صالح به پیروزي بزرگی رسیده است.قوم در برابر این حادثۀ شگفت انگیز،بر
سر دو راهی
ص : 160
رسیده است.دیگر جاي چون و چرا باقی نمانده است.یا باید در برابر حقیقت سر تسلیم فرود آورد و خوشبخت شود،یا باید راه
فنا را پیش گیرد و بزندگی رسوا و ننگین خود خاتمه بخشد.
گروهی که داراي وجدانی سالم بودند،ایمان آوردند،اما طبقۀ اعیان و اشراف، که همواره براي هر اجتماعی،بمنزلۀ مهره هاي
هرز ماشین ترقی و تکامل است،دست از عناد و سرکشی بر نداشت.غیر از این هم از آنها توقعی نبود! صالح رو بجانب قوم
کرده،گفت:این است شتري که در خواست میکردید.
یک روز تمام آبهاي شما اختصاص بخود شما.وقتی که شتر سر را بطرف آب می برد، تا قطرة آخر یک نفس می نوشید.آن
گاه سر را بلند می کرد.در عوض هر چه از او شیر می دوشیدند،تمام شدنی نبود. ظرف ها را از شیر شتر پر می کردند و نگاه
می داشتند.
حسن بن محبوب گوید:مردي بنام سعید بن یزید می گفت:به سرزمین ثمود رفتم و جایی که شتر از میان دو کوه بیرون آمده
بود،اندازه گرفتم،هشتاد زراع بود.
روزي که خوردن آب نوبت شتر بود،آنها ناراحت بودند.حیوانات آنها از این شتر عظیم می ترسیدند.از اینرو در صدد کشتن
داراي گاو و گوسفند و شتر بود و بیشتر از همه بصالح دشمنی می ورزید. « صدوف » شتر بر آمدند.زنی زیبا روي بنام
او مردي از قوم ثمود بنام مصدع بن مهرج را پیش خود خواند و به او وعده داد که اگر شتر را بکشد،بهمسري او در می
آید.زنی دیگر بنام عنیزه،مردي کوتاه و کبود چشم و سرخ پوست و زنازاده،بنام قدار بن سالف،پیش خود خواند و گفت:هر
کدام از دخترانم را بخواهی بتو می دهم که شتر را بکشی.قدار در میان قوم خود مورد توجه و احترام بود.
این دو زن خیره سر،بذر فساد را کاشتند.بار دیگر بدست این جنس لطیف، غریزة جنسی دو مرد بلهوس تحریک شد و
بزرگترین فاجعه انسانیت بوقوع پیوست! این دو مرد،هفت نفر دیگر را با خود همراه و شتر صالح را پی کردند.سدّي و دیگران
گویند:خداوند به صالح وحی کرد که:بزودي قوم تو شتر را پی خواهند کرد.
ص : 161
صالح این مطلب را با قوم در میان گذاشت.گفتند:ما چنین تصمیمی نداریم.صالح گفت:در شهر شما پسري بدنیا می آید که
شتر را می کشد و باعث هلاك و بدبختی شما میشود.گفتند:هر بچه اي در این شهر بدنیا بیاید،او را می کشیم.براي نه نفر آنها
پسرانی تولد شدند و آنها را کشتند.دهمین کودك را نکشتند.پدر کودك از قتل وي مانع شد.این همان کودك کبود چشم و
سرخ پوست بود که بسرعت رشد میکرد.گاهی که بر پدران پسر کشته،می گذشت،خشمگین می شدند و صالح را سبب قتل
پسران خود می دانستند.تصمیم گرفتند که صالح را بکشند.نقشۀ قتل او را بطور مرموزي طرح کردند.گفتند:به بهانه مسافرت
در یکی از غارهاي مجاور مخفی می شویم و شب هنگام که صالح به مسجد خود می رود،بر او حمله ور شده،او را می
کشیم.مردم از کجا می دانند که قاتل صالح که بوده است؟پس از قتل صالح،از مسافرت دروغین باز می گردیم و مثل دیگران
مسجد » در سوك فقدان او دیده اشک می باریم! صالح شبها در شهر نمی خوابید.محل خواب و استراحت او جایی بود که
خوانده می شد.روزها به شهر می آمد و مردم را موعظه می کرد. « صالح
عدة نه نفري دست بکار اجراي نقشۀ شیطانی خود شدند.اما این نقشه اجرا نشد،زیرا همین که وارد غار شدند،سقف غار بر سر
ایشان فرو ریخت و همگی هلاك شدند.
افرادي که از این نقشه با خبر بودند،رفتند که از حال آنها خبري بدست آوردند، ولی آنها را در زیر آوار پیدا کردند.اینها
بودند که مردم شهر را بهیجان آوردند.
همین که وارد شهر شدند،فریاد آنها بلند شد.می گفتند:صالح نه تنها فرزندان این نه نفر را به کشتن داد،بلکه خودشان را هم
کشت.مردم اجتماع کردند و براي کشتن شتر آماده شدند.
ابن اسحاق گوید:این نه نفر پس از کشته شدن شتر و تهدید صالح مردم را بعذاب،در صدد قتلش بر آمدند.
سدّي گوید:وقتی که قدار بزرگ شد،روزي با عده اي مشغول نوشیدن شراب
ص : 162
بود.احتیاج بمقداري آب پیدا کردند که در شراب خود بریزند.اما وقتی که بر سر آب رفتند،تمام آب را شتر خورده بود.آن
روز نوبت شتر بود.هم پیاله هاي قدار خشمگین شدند.قدار گفت:میل دارید من شتر را بکشم؟گفتند:آري.
کعب گوید:علت کشتن شتر این بود که زنی بنام ملکا بر قوم سلطنت می کرد.
وقتی که مردم متوجه صالح شدند،وي از مسند حکومت،طرد شد و نسبت بصالح رشک برد و دشمنی او را در دل گرفت.بزنی
بنام قطام که معشوقۀ قدار بن سالف بود و زنی دیگر که معشوقۀ مصدع بود و شبها در کنار آنها بعیش و نوش و شرب خمر
مشغول بودند،گفت:امشب تسلیم قدار و مصدع نشوید و به آنها بگویید:ملکاء، بخاطر این شتر و بخاطر صالح محزون است.تا
شتر را نکشید،از ما کام نخواهید گرفت.شب هنگام آنها این مطلب را با عاشقان سینه چاك خود در میان گذاشتند و آنها را
براي قتل شتر تحریک کردند.قدار و مصدع با هفت نفر دیگر همدست شدند و در محلی که شتر براي نوشیدن آب می
آمد.کمین کردند و با چند شتر تیر از پایش در آوردند.
مردم شهر،جمع شدند و گوشت شتر را در میان خود تقسیم کردند و خوردند.کره شتر، همین که این صحنه را دید،پا بفرار
گذاشت و بالاي کوهی رفت و با نعره هاي هول انگیز خود مردم شهر را بوحشت انداخت.وقتی که صالح آمد،قوم نزد او
رفته،زبان بعذر- خواهی گشودند و قاتلان شتر را معرفی کردند.صالح گفت:اگر بتوانید بچۀ شتر را برگردانید،ممکن است از
عذاب نجات پیدا کنید.اما آنها هر چه در کوه و صحرا گشتند، او را نیافتند.شتر را در شب چهارشنبه کشته بودند.صالح به آنها
گفت:در خانه هاي خود بمانید و آخرین تمتع خود را از زندگی برگیرید که سه روز دیگر عذاب خدا بر شما نازل
میشود.سپس به آنها گفت:فردا صورت شما زرد میشود.روز دوم سرخ و روز سوم سیاه خواهد شد.روزها از پی یکدیگر سپري
می شدند و نشانه هایی که صالح داده بود پدیدار می گشتند.قوم با دیدن این نشانه ها بهلاك خود و راستگویی صالح
اطمینان پیدا می کردند.نیمه شب سوم جبرئیل نازل شد و چنان صیحه اي کشید که پرده هاي گوشها پاره شد و دلها به طپش
افتاد.آنها کفن پوشیده آماده مرگ بودند.
ص : 163
سرانجام آخرین لحظۀ زندگی ننگین آنها فرا رسید و خرد و کلان طعمۀ مرگ شدند! بدنبال آن آتشی نازل شد و همه را
سوزاند و خاکستر کرد.این است سزاي نافرمانی! در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که:خداوند صیحه و زلزله را با هم بر
آنها نازل کرد.ثعلبی روایت کرده است که:پیامبر گرامی به علی ع فرمود آیا بدبخت- ترین گذشتگان را می شناسی؟عرض
کرد:قاتل شتر صالح!فرمود:آیا بدبخت ترین آخرین را می شناسی؟جواب داد:خدا و رسولش داناترند.فرمود قاتل تو!در روایت
دیگر است که فرمود:شقی ترین مردم روزگار کسی است که این را از این رنگین می کند و اشاره به سر و ریش علی کرد.ابو
اللّ روایت کرده است که:وقتی پیامبر در جنگ تبوك از آن سنگ گذشت، به اصحاب خود
􀀀
زبیر از جابر بن عبد ه
فرمود:هیچیک از شما داخل این قریه نشود و از آبشان ننوشد و بر این عذاب دیدگان داخل نشود،مگر با چشم گریان.تا به آن
عذابی که آنها گرفتار شدند،گرفتار نشوید.سپس فرمود:بعد از این از پیامبر خود چنین معجزاتی نخواهید،اینها قوم صالح
هستند که از پیامبر خود معجزه خواستند و خداوند شتري بسوي آنها فرستاد.این شتر از این راه می آمد و از این راه می رفت و
روزي که آمد همۀ آبهاي قوم را می خورد و تپه اي که کرة شتر از آن بالا می رفت،به آنها نشان داد.سرانجام شتر را پی
کردند و خداوند تمام افراد آنها را هلاك کرد بجز مردي بنام ابو رغال که پدر ثقیف است.او در حرم خدا بود و از برکت
حرم،از عذاب خدا نجات پیدا کرد.همین که از حرم خارج شد،بهمان عذاب گرفتار شد و با او شمشی از طلا بود.سپس قبر
وي را به آنها نشان داد.افراد با شمشیر خود قبر را شکافتند و طلا را بیرون آوردند.پیامبر پس از این جریان،با سرعت هر چه
بیشتر از آن وادي گذشت.
ص : 164
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 80 تا 84
اشاره
ساءِ بَلْ أَنْتُمْ 􀀀 جالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ اَلنِّ 􀀀 الَمِینَ ( 80 ) إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّ 􀀀 ا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْع 􀀀 ا سَبَقَکُمْ بِه 􀀀 احِشَهَ م 􀀀 الَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْف 􀀀 وَ لُوطاً إِذْ ق
اهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا اِمْرَأَتَهُ 􀀀 اسٌ یَتَطَهَّرُونَ ( 82 ) فَأَنْجَیْن 􀀀 الُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُن 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
وابَ قَوْمِهِ 􀀀 کانَ جَ 􀀀 ا 􀀀 قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ( 81 ) وَ م
( اقِبَهُ اَلْمُجْرِمِینَ ( 84 􀀀 کانَ ع 􀀀 ا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ 􀀀 ابِرِینَ ( 83 ) وَ أَمْطَرْن 􀀀 کانَتْ مِنَ اَلْغ 􀀀
(1)
ترجمه
و یاد آور لوط را که بقوم خود گفت:آیا مرتکب چنین کار زشتی می شوید؟ هیچیک از مردم جهان،پیش از شما بچنین
کاري دست نزده اند.شما از روي شهوت به سراغ مردان می روید،نه زنان،بلکه شما قومی متجاوز هستید.پاسخ قومش این بود
که آنها را از شهر خود اخراج کنید که آنان از اینکارها خود را پاك میشمارند.
ما لوط و خانواده اش را نجات دادیم.بجز همسرش که از باقی ماندگان در شهر بود.
بر آن شهر سنگ باریدیم.ببین عاقبت مجرمین چگونه است.
ص : 165
1) -آیۀ 80 تا 84 سورة اعراف جزء 8 سوره 7 -1
بیان آیۀ 80 تا 84
اشاره
قرائت
و بطور کلی در هر جاي قرآن که دو استفهام با هم جمع «... انکم لتاتون »: اهل مدینه و حفص و سهل قرائت کرده اند
شوند،دومی را حذف می کنند.مذهب کسایی هم بجز در قصۀ لوط همین است.اما دیگران بدو همزة قرائت کرده اند.
ابو علی گوید:هر یک از دو استفهام جملۀ مستقلی است.اگر هر دو با استفهام قرائت شوند،هر دو جمله،استفهامی هستند و اگر
تفسیر « لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ » چنان که « الفاحشه » دومی بدون همزة استفهام قرائت شود، جملۀ خبري است و تفسیر است براي
.( نساء 124 )« الوصیه » است براي
لغت
لوط:زجاج گوید:این کلمه مشتق نیست،زیرا عجمی از عربی مشتق نمیشود.این کلمه نام یکی از انبیا است.
شهوت:کاري که براي نفس لذت داشته باشد.وجود شهوت در نهاد انسان، حتمی و ضروري و لازم است.
اسراف:خروج از حدّ حق بسوي فساد.
غابر:باقی.
اعراب
است. « ارسلنا » یا « اذکر » لوطا:این کلمه بخاطر اینکه خفیف است،منصرف شده.نصب آن بتقدیر
شهوه:حال.
إِلَّا امْرَأَتَهُ
:استثناي متصل.زیرا زوجه،جزء اهل و خانواده است.
ص : 166
الغابرین:جمع مذکر براي این است که زن لوط جزء مردانی بود که هلاك شدند.
مقصود
اشاره
بدنبال داستان صالح ع داستان لوط ع آغاز میشود:
وَ لُوطاً
:قهرمان این داستان لوط بن هاران بن تارخ،پسر برادر ابراهیم و بقولی پسر خالۀ اوست.ساره،همسر ابراهیم،خواهر لوط بود.
الَمِینَ 􀀀 ا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْع 􀀀 ا سَبَقَکُمْ بِه 􀀀 احِشَهَ م 􀀀 الَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْف 􀀀 إِذْ ق
:او بقوم خود گفت:شما با این عمل همجنس گرایی خود،گناهی بس بزرگ و زشت می کنید که پیش از شما کسی مرتکب
نشده است. عمر و بن دینار گوید:پیش از قوم لوط مردي با مردي جفت نشده بود.حسن گوید:این کار را با عزبا می کردند-
ساءِ :شما شهوت خود را بوسیلۀ مردان فرو می نشانید و از هم بستر شدن با زنان که 􀀀 جالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّ 􀀀 إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّ
خداوند براي شما حلال کرده است، خود داري می کنید.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
:بلکه شما مردمی هستید مسرف و متجاوز و ستمکار و فاسد و همه عیبها را در خود گرد آورده اید.
الُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
وابَ قَوْمِهِ 􀀀 کانَ جَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
:پاسخی که قوم به او میدادند،این بود که می گفتند او و مؤمنان را از شهر اخراج کنید و نصیحت و دلسوزي او را با سفاهت و
نابخردي،جبران می کردند مقصود از قریه،شهر است.
یعنی:هیچکدام از شهر نشینان را « ما رایت قرویین افصح من الحسن البصري و الحجاج »: چنانچه ابو عمرو بن علا می گفت
فصیحتر از حسن بصري و حجاج نیافتیم.
اسٌ یَتَطَهَّرُونَ 􀀀 إِنَّهُمْ أُن
:اینها مردمی هستند که از توجه بهم جنس خود را پاك و منزه می شمارند.این کار در حقیقت،حسن آنها بود ولی مردم شهر
بر آنها عیب میدانستند.این معنی از ابن عباس و مجاهد و قتاده است.برخی گویند:یعنی آنها
ص : 167
خود را از راه و رسم شما منزه می شمارند.
ابِرِینَ 􀀀 کانَتْ مِنَ الْغ 􀀀 اهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ 􀀀 فَأَنْجَیْن
:لوط و خانواده اش را نجات دادیم.بجز همسرش که در شهر باقی ماند و با قوم هلاك شد.او بدین قوم بود و به لوط ایمان
نیاورد.حسن و قتاده گویند:یعنی وي از کسانی بود که در عذاب خداوند باقی ماند.
اقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 ا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ 􀀀 وَ أَمْطَرْن
هود 82 :بر آن شهر ) « جارَهً مِنْ سِجِّیلٍ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ حِ 􀀀 وَ أَمْطَرْن » : :بر مردم شهر لوط، مثل باران سنگ باریدیم.در آیۀ دیگر میفرماید
سنگ باریدیم)پس باید بیندیشی و بدیدة خرد بنگري که سرانجام گنهکاران،چه از لحاظ عذاب دنیوي و چه از لحاظ عذاب
اخروي چگونه است.
داستان لوط و قومش
در روایتی که بوسیلۀ ابو حمزة ثمالی و ابو بصیر از امام باقر(ع)روایت شده است،لوط مدت سی سال در میان قوم بسر برد.او از
خود قوم نبود،بلکه از خارج بسوي ایشان رفته بود.آنها را بسوي خدا دعوت میکرد و از زشتی ها بر حذر میداشت.
مردم او را پاسخ نگفتند و از او اطاعت نکردند.خود را از جنابت پاك نمیکردند و بسیار بخیل و نظر تنگ بودند.سرانجام
بکیفر بخل و نظر تنگی دردي بیدرمان در فروج آنها افتاد.جریان از این قرار بود که آنها بر سر راه کاروان مصر و شام بودند و
مهمانان زیادي بر آنها وارد میشدند.آنها از پذیرایی مهمانان بیزار بودند.تصمیم گرفتند که هر گاه غریبی وارد شهر میشود،او
را رسوا کنند تا مایۀ عبرت دیگران گردد.
در نتیجه دچار مرضی شدند که آسایش خود را از مردها میخواستند و در ازاي آن پول میپرداختند.
لوط مردي سخی و دست و دل باز بود و بگرمی از مهمانان پذیرایی میکرد.
وي را از این کار منع کرده،گفتند: اگر دست برنداري،مهمانت را رسوا می کنیم.
لوط از آن پس ورود مهمانان را پوشیده میداشت.سرانجام خداوند،اراده فرمود که
ص : 168
قوم را دچار عذاب کند.از اینرو جبرئیل را با چند فرشته بسوي آنها فرستاد.نخست بر ابراهیم خلیل وارد شدند.ابراهیم گوساله
اي سر برید و غذایی براي آنها فراهم کرد.اما وقتی غذا را پیش روي آنها گذاشت،ملاحظه کرد که نمیخورند.ابراهیم ناراحت
شد و از آنها ترسید.گفتند:اي ابراهیم،ما غذا نمیخوریم.ما فرستادة خداي توایم که بسوي قوم لوط میرویم.از آنجا حرکت
کردند و نزد لوط رفتند.لوط مشغول آبیاري بود.پرسید:شما کیستید؟گفتند:مسافریم.امشب ما را مهمانی کن.لوط گفت:مردم
این شهر،خوب نیستند و تمایل به همجنس دارند و مال مردم را میبرند.
گفتند:ما احتیاط میکنیم.لوط بخانه آمد و از همسرش خواهش کرد که ورود مهمانان را به اطلاع کسی نرساند.او هم
پذیرفت.علامت میان زن و مردم شهر این بود که هر گاه روز مهمان میآمد،از پشت بام دود میکرد و هر گاه شب مهمان
میآمد،آتشی بر می افروخت.مردم مطلع شدند و خانۀ لوط را محاصره کردند.جبرئیل بال خود را بر چشمان آنها زد و قوة
بینایی را از آنها سلب کرد.مردم فهمیدند که عذاب نازل شده است.
جبرئیل گفت:اي لوط،به انفاق خانواده ات-بجز همسرت-از شهر خارج شو.لوط گفت:چگونه خارج شوم؟اینها خانه ام را
محاصره کرده اند.جبرئیل خطی از نور جلو روي او قرار داده،گفت:از همین جا بروید و احدي از شما رو بعقب بر نگرداند.
آنها رفتند و سپیده دم،طلوع کرد.در این وقت جبرئیل بالهاي خود را به اطراف شهر زد و آن را از جاي برکند و آن چنان بالا
برد که صداي عوعوي سگان و بانگ خروسان را اهل آسمان شنیدند سپس شهر را وارونه کرد و خداوند شهر را سنگباران
کرد.
زن لوط سنگی عظیم بر سرش افتاد و نابود شد.برخی گویند:شهر بر ساکنان خود وارونه شد و بر آنها که از شهر خارج بودند
سنگ بارید.
کلی گوید:اولین کسی که عمل قوم لوط را انجام داد،شیطان بود.شهر لوط، یکی از شهرهاي آبادي بود که مسافران بسیاري
را بخود جذب میکرد.شیطان بصورت جوانی زیبا در آمد و آنها را بعمل لواط تشویق کرد.تدریجاً این عمل در میان
ص : 169
ایشان رواج یافت و زمین از دست آنها بدرگاه خداوند استغاثه کرد.آسمان هم صداي استغاثۀ زمین را شنید و به استغاثه در
آمد.عرش هم صداي استغاثۀ آسمان را شنید و بزاري افتاد.خداوند به آسمان امر کرد که بر آنها سنگ ببارد و بزمین امر کرد
که آنها را فرو برد.
ص : 170
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 85 تا 87
اشاره
لا تَبْخَسُوا 􀀀 زانَ وَ 􀀀 جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِی 􀀀 هٍ غَیْرُهُ قَدْ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 اَللّ م
􀀀
ا قَوْمِ اُعْبُدُوا هَ 􀀀 الَ ی 􀀀 خاهُمْ شُعَیْباً ق 􀀀 ی مَدْیَنَ أَ 􀀀 وَ إِل
راطٍ تُوعِدُونَ وَ 􀀀 لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِ 􀀀 ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 85 ) وَ 􀀀 ا 􀀀 لاحِه 􀀀 لا تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْ 􀀀 اءَهُمْ وَ 􀀀 اَلنّ أَشْی
اس􀀀 َ
اقِبَهُ اَلْمُفْسِدِینَ ( 86 ) وَ إِنْ 􀀀 کانَ ع 􀀀 ا عِوَجاً وَ اُذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ وَ اُنْظُرُوا کَیْفَ 􀀀 اَللّ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَه
􀀀
تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ هِ
( حاکِمِینَ ( 87 􀀀 ا وَ هُوَ خَیْرُ اَلْ 􀀀 اَللّ بَیْنَن
􀀀
حَتّ یَحْکُمَ هُ
ی􀀀 فَاص ط لَمْ یُؤْمِنُوا بِْرُوا ائِفَهٌ 􀀀 و ط مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ ائِفَهٌ 􀀀 کانَ 􀀀
(1)
ترجمه
و شعیب را بسوي برادرانش مدین فرستادیم.گفت:اي قوم خدا را پرستش کنید.شما را جز او خدایی نیست.از جانب
پروردگارتان دلیل روشن بسوي شما آمده است.پیمانه و وزن را بطور کامل ادا کنید و حقوق مردم را کم ندهید و در روي
زمین،پس از اصلاح آن فساد نکنید.اگر ایمان داشته باشید،اینها براي شما بهتر است.در هر راهی براي تهدید و بازداشتن مردم
مؤمن از راه خدا کمین نکنید و در جستجوي کج کردن راه خدا نباشید و بیاد آورید که شما کم بودید و خداوند بسیارتان
کرد و بنگرید که عاقبت تبهکاران چگونه است.و اگر جماعتی از شما برسالت من ایمان آورده و جماعتی نمیاورده اند.صبر
کنید تا خداوند میان ما حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است.
ص : 171
1) -سوره اعراف آیه 85 و 86 و 87 جزء 8 سوره 7 -1
87-86- بیان آیه 85
اشاره
لغت
ایفاء:ادا کردن چیزي بطور کامل و بحق.
کیل:پیمودن وزن:کشیدن و سنجیدن بوسیلۀ میزان.
بخس:کم دادن.
افساد:فاسد کردن.ضد آن اصلاح است.
صد:بازداشتن از کاري بوسیلۀ اغوا.چنان که شیطان مردم را از یاد خدا باز می دارد.
عوج:انحراف از راه دین.
طائفه:جماعتی از مردم،
اعراب
مدین:نام شهري یا قبیله اي است.این کلمه غیر منصرف است،بخاطر تعریف و تانیث.ممکن است عجمی هم باشد.
راطٍ 􀀀 بِکُلِّ صِ
در اینجا استعمال باء و علی و فی جایز است،زیرا باء بمعناي ملاصقه و علی بمعناي استعلاء و فی « علی کل صراط » :بمعناي
بمعناي حلول است.
مَنْ آمَنَ
:مفعول به.
فاصبروا:این جمله جزاست.لکن صبر در همه حال لازم است نه فقط در این حال.مقصود این است که:هر کسی بکیفر یا پاداش
خود می رسد.وظیفۀ شماست که در برابر حکم خدا صبر کنید.
ص : 172
مقصود
بدنبال داستان لوط ع،بنقل داستان شعیب پرداخته می فرماید:
خاهُمْ شُعَیْباً 􀀀 ی مَدْیَنَ أَ 􀀀 وَ إِل
:برخی گفته اند:مدین فرزند ابراهیم خلیل بود و آنها از نسل او بودند.قهرمان این داستان-بقول عطا-شعیب بن میکیل بن
است.قتاده « اینکه » یشحب بن مدین بن ابراهیم بود.مادر میکیل دختر لوط بود.وي را خطیب انبیا می گفتند، مدین همان اصحاب
گوید:شعیب دو بار رسالت یافت:یک بار بسوي مدین و یک بار بسوي ایکه.
جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 هٍ غَیْرُهُ قَدْ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 اللّ م
􀀀
ا قَوْمِ اعْبُدُوا هَ 􀀀 الَ ی 􀀀ق
:
تفسیر این قسمت گذشت.
زانَ 􀀀 فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِی
:پیمانه و وزن را تمام بدهید و در معاملات حقوق مردم را بطور کامل ادا کنید.
اءَهُمْ 􀀀 النّ أَشْی
اس􀀀 لا تَبْخَسُوا 􀀀 وَ
:و حقوق مردم را کم ندهید و تضییع نکنید.
قتاده و سدي گویند:بخس بمعناي ظلم است.
ا􀀀 لاحِه 􀀀 لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْ 􀀀 وَ
:در روي زمین معصیت نکنید و حرام خدا را حلال نشمارید.زیرا خداوند بوسیلۀ امر و نهی و بعثت انبیا و راهنمایی مردم زمین
را در مسیر اصلاح قرار داده است.برخی گفته اند:یعنی بوسیلۀ ترك ایمان فساد نکنید که باعث از بین رفتن زراعتها و حیوانات
خواهید شد.
ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ 􀀀
:آنچه به شما میگویم،اگر ایمان داشته باشید،بحال شما سودمندتر است.بهتر بودن این دستورات را به ایمان آنها مقید
میسازد.اگر چه اینها در هر حال خیر هستند،زیرا کسی که ایمان نداشته باشد،نمیتواند باور کند که این دستورات براي ادامۀ
یک زندگی شرافتمندانه،سودمندتر است.در حقیقت میخواهد بگوید:ایمان بیاورید تا بدانید که این دستورات به حال شما بهتر
است.ممکن است مقصود این باشد که:درست دادن پیمانه و وزن وقتی به حال شما سودمند است که ایمان داشته باشید.
ص : 173
فراء گوید:شعیب را معجزه اي نبود،زیرا در قرآن در اینباره چیزي نیامده است.لکن این مطلب غلط است.ممکن نیست خداوند
و بدنبال بیان این مطلب « جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 قَدْ » : پیامبري را بدون معجزه بفرستد.بخصوص که در بارة شعیب میفرماید
دستور میدهد که کیل و وزن را کامل ادا کنید.ممکن است وي داراي معجزاتی بوده است که در قرآن بیان نشده
است.همانطوري که بسیاري از معجزات پیامبر گرامی ما در قرآن نیامده است.
راطٍ تُوعِدُونَ 􀀀 لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِ 􀀀 وَ
:در اینباره اقوالی است:
-1 ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد گویند:آنها بر سر راه کسانی که می- خواستند نزد شعیب بروند و ایمان بیاورند می
نشستند و آنها را تهدید بقتل میکردند.
به آنها دستور داد که در راه مردم کمین نکنید.
-2 ابو هریره و عبد الرحمن بن زید گویند:آنها راهزنی میکردند.ممکن است مقصود اینها همان معناي اول باشد.یعنی راه را بر
کسانی که نزد شعیب می- رفتند،می بستند.
-3 یعنی بوسیلۀ ایراد شبهه و اشکال،راه هاي دین را منحرف نکنید و شعیب را دروغگو نخوانید و او را تهدید نکنید.
ا عِوَجاً 􀀀 اللّ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَه
􀀀
وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ هِ
:شما کسانی را که میخواهند ایمان بیاورند از دین خدا منع می کنید و راه حق را تغییر داده،میگویید:
اینها دروغ و باطل و...است.این معنی از قتاده است.مجاهد گوید:یعنی میخواهید راه خدا را بپوشانید.حسن گوید:یعنی در راه
هدایت استقامت ندارید.زجاج گوید:
یعنی قصد شما این است که از راه راست منحرف شوید.
وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ
:بیاد آورید که شما کم بودید و خداوند شما را بسیار کرد.ابن عباس گوید:مدین بن ابراهیم با دختر لوط ازدواج کرد و
صاحب فرزندانی بسیار شد.زجاج گوید:ممکن است مقصود این باشد که شما فقیر بودید و خداوند ثروت شما را زیاد کرد و
ممکن است آنها ناتوان بوده اند و خداوند
ص : 174
قدرت آنها را افزایش داده است.
اقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 وَ انْظُرُوا کَیْفَ
:در بارة سرنوشت عاد و ثمود و لوط فکر کنید و به بینید که چگونه دچار عذاب و هلاکت شدند.
حاکِمِینَ 􀀀 ا وَ هُوَ خَیْرُ الْ 􀀀 اللّ بَیْنَن
􀀀
حَتّ یَحْکُمَ هُ
ی􀀀 فَاص ط لَمْ یُؤْمِنُوا بِْرُوا ائِفَهٌ 􀀀 و ط مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ ائِفَهٌ 􀀀 کانَ 􀀀 و إِنْ َ
:اگر جماعتی از شما برسالت من ایمان آورده و سخن مرا پذیرفته اند و جماعتی از تصدیق من خود داري کرده اند، صبر کنید
تا خداوند که بهترین حکم کنندگان است و به کسی ستم نمیکند،در میان ما حکم کند.
مقصود شعیب این است که اگر می بینید مردم از اطراف من پراکنده هستند، مغرور نشوید،زیرا عاقبت نیکو از آن من است و
هر دو جماعت به نتایج اعمال خود میرسند.یا در دنیا یا در آخرت.بدین ترتیب آنها را تهدید میکند.
بلخی گوید:در این آیه آنها را امر کرد که دست از کارهاي زشت خود بردارند و مردم را از ایمان بخداوند مانع نشوند.پس
امر به خیر و رشد کرده است نه امر به باقی ماندن بر کفر.از این آیه بر می آید که همۀ کارهاي کافران کفر و معصیت نیست.
آنها که چنین عقیده اي دارند،به خطا رفته اند.
ص : 175
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 88 تا 89
اشاره
کارِهِینَ 􀀀 کُنّ
ا􀀀 لَو ق أَ وَ الَ 􀀀 ا 􀀀 لَتَع فِی مِلَّتِن ا أَوْ وُدُنَّ 􀀀 ا شُعَیْبُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِن 􀀀 ق اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ ی الَ 􀀀
ا􀀀 ا وَسِعَ رَبُّن 􀀀 اَللّ رَبُّن
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
ا 􀀀 ا أَنْ نَعُودَ فِیه 􀀀 ا یَکُونُ لَن 􀀀 ا وَ م 􀀀 اَللّ مِنْه
􀀀
نَجّ هُ
انَا 􀀀 ب إِذْ ا فِی مِلَّتِکُمْ عَْدَ 􀀀 اَللّ کَ ذِباً إِنْ عُدْن
􀀀
ا عَلَی هِ 􀀀 88 ) قَدِ اِفْتَرَیْن )
( اتِحِینَ ( 89 􀀀 ا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْف 􀀀 ا وَ بَیْنَ قَوْمِن 􀀀 ا رَبَّنَا اِفْتَحْ بَیْنَن 􀀀 اَللّ تَوَکَّلْن
􀀀
کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً عَلَی هِ
(1)
ترجمه
گردنفرازان قوم شعیب گفتند:اي شعیب،تو و پیروانت را از شهر بیرون می کنیم، مگر اینکه بکیش ما داخل شوید،شعیب
گفت:آیا اگر کراهت هم داشته باشیم.(داخل کیش شما شویم؟!)بعد از آنکه خداوند ما را از کیش شما نجات داده است،اگر
داخل کیش شما شویم،بخداوند نسبت دروغ داده ایم.ما داخل کیش شما نمی شویم، مگر اینکه خداوند،پروردگارمان
بخواهد.علم پروردگارمان همه چیز را فرا گرفته است.ما بخدا توکل کرده ایم.پروردگارا میان ما و قوممان حکم کن که تو
بهترین حکم کنندگانی.
ص : 176
1) -آیه 88 و 89 سوره اعراف جزء 9 سوره 7 -1
89- بیان آیه 88
اشاره
لغت
عود:بازگشت.این کلمه گاهی به این معنی است که انسان کاري را دو بار انجام دهد و گاهی به این معنی است که کاري را
براي اولین بار انجام داده باشد.
شاعر گوید:
لان کانت الایام احسن مره
الی فقد عادت لهن ذنوب
یعنی اگر روزگار یک بار بمن نیکی کرد،بارها در بارة من بدي کرده است.
افتراء:نسبت دروغ دادن.
ملت:دینی که جماعتی به دستور آن عمل می کنند.
فتح:حکم.فاتح یعنی حاکم.ابن عباس گوید:من معنی این کلمه را نمی- فهمیدم.تا اینکه میان من و دختر سیف بن ذي یزن
اختلافی پیدا شد.بمن گفت:
یعنی،بیا تا ترا براي داوري نزد قاضی بردم. « انطلق افاتحک الی القاضی »
مقصود
اکنون در بارة گفتگوهایی که میان شعیب و قومش ردّ و بدل شده است، می فرماید:
ا􀀀 ا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِن 􀀀 ا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِن 􀀀 الَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ ی 􀀀ق
:گردن فرازان قوم به شعیب گفتند:تو و پیروانت را از شهر تبعید می کنیم و از وطن دور می سازیم.مگر اینکه به کیش ما باز
گردید و از مخالفت ما خودداري کنید.آنها گمان می کردند که شعیب،قبلا تابع دین آنها بوده و حالا دست کشیده است.در
حالی که چنین نبود.او مدتها دین خود را پنهان میداشت.ممکن است مقصود آنها پیروان شعیب باشد نه خود شعیب.ممکن
است
ص : 177
مقصود آنها بازگشت نباشد،بلکه مقصودشان این باشد که اگر داخل دین ما شوید شما را رها می کنیم.
بنا بر این عود به معناي شدن است نه بازگشتن.چنان که زجاج گفته و شعر زیر هم مؤید آن است:
تلک المکارم لا قعبان من لبن
شیبا بماء فعادا بعد ابوالا
یعنی:اینها صفات پسندیده نیستند که به آنها می نازید.کاسه هاي شیر هستند که با آب مخلوط شده و بصورت بول در آمده
اند.
کارِهِینَ 􀀀 کُنّ
ا􀀀 لَو ق أَ وَ الَ 􀀀
:شعیب گفت:شما ما را دعوت می کنید که وارد کیش شما شویم و از عقاید شما پیروي کنیم،در حالی که ما به این کار
دلخوشی نداریم، زیرا میدانیم که دین و عقاید شما باطل و بی اساس است.برخی گویند:یعنی شما نمی توانید ما را بدین خود
در آورید و از روي اجبار و اکراه با خود هم عقیده کنید.
ا􀀀 اللّ مِنْه
􀀀
نَجّ هُ
انَا 􀀀 ب إِذْ ا فِی مِلَّتِکُمْ عَْدَ 􀀀 اللّ کَذِباً إِنْ عُدْن
􀀀
ا عَلَی هِ 􀀀 قَدِ افْتَرَیْن
:اگر تابع کیش شما شویم و حرام شما را حرام و حلال شما را حلال بشماریم و اینها را بخداوند نسبت دهیم،بخداوند نسبت
دروغ داده ایم.آنهم بعد از آنکه خداوند با دلیل و حجت،بطلان دین شما را براي ما ثابت کرده و حق را آشکار ساخته و ما را
نجات بخشیده است.
ا􀀀 اللّ رَبُّن
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
ا 􀀀 ا أَنْ نَعُودَ فِیه 􀀀 ا یَکُونُ لَن 􀀀 وَ م
:ما داخل کیش شما نمی- شویم.مگر اینکه خدا بخواهد.بدیهی است که آنها میدانستند که خداوند چنین چیزي نمیخواهد و
به پرستش بتها راضی نمیشود پس چرا چنین گفتند؟در این باره اقوالی است:
-1 مقصود از ملت،شریعت و قوانین دینی است نه امور اعتقادي است.اعتقادات قوم در بارة ذات و صفات خدا نادرست بود اما
پاره اي از قوانین زندگی آنها-که مربوط به شریعت است-خوب بود.از اینرو گفتند:ما تابع شریعت شما نمی شویم مگر اینکه
خداوند شریعت ما را نسخ کند و دستور دهد که از شریعت شما پیروي کنیم.این قول از جبائی و قاضی است.
ص : 178
-2 در حقیقت خداوند آنچه شدنی نیست،مربوط کرده است به آنچه که میداند شدنی نیست و منظور این است که چنین
چیزي انجام پذیر نیست و بسیار بعید است که ما داخل کیش شما شویم.مگر اینکه خدا بخواهد و نمی خواهد.چنان که قبلا
یعنی:آنها داخل بهشت نمی شوند تا اینکه شتر-یا طناب-داخل در « اطِ 􀀀 حَتّ یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِی
ی􀀀 الْج لا یَدْخُلُونَ نََّهَ 􀀀» : فرمود
سوراخ سوزن شود.شاعر نیز گوید:
اذا شاب الغراب اتیت اهلی
و صار القار کاللبن الحلیب
یعنی هر گاه کلاغ پیر شود و قیر همچون شیر،سفید گردد،بسوي خانواده ام می روم.
پس مقصود این است که:همانطوري که خداوند پرستش بتها و کارهاي زشت را نمی خواهد،ما هم بکیش شما داخل
نمیشویم.زیرا هیچکدام مطابق حکمت نیست.
این قول از جعفر بن حرب است.
-3 مقصود این است که:ما داخل دین شما نمی شویم.مگر اینکه خداوند به شما قدرتی بدهد که بتوانید ما را بجبر و اکراه
است. « کارِهِینَ 􀀀 کُنّ
ا􀀀 لَو أَ وَ » بدین خود بکشانید.مؤید این قول جملۀ
بقریه باز می گردد. یعنی:ما از قریۀ شما بیرون می رویم و دیگر باز نمی گردیم.مگر اینکه خداوند به ما قدرتی « فیها » -4 ضمیر
بخشد و بخواهد که با فتح و پیروزي داخل شهر شویم.
-5 یعنی:مگر اینکه خداوند بخواهد که شما بحق باز گردید و همۀ ما تابع یک دین باشیم،زیرا آنها می گفتند:اگر داخل کیش
ما نشوید،شما را از قریه اخراج می کنیم.شعیب در جواب گفت:ما داخل کیش شما نمی شویم.مگر اینکه خدا بخواهد که
اختلاف از طرف شما برداشته شود و بدین ما گرایش پیدا کنید.
پرسش گویا خداوند نخواسته است که آنها بدین حق گرایش پیدا کنند.
ص : 179
پاسخ خداوند خواسته است.لکن خواسته است که به اختیار خود ایمان آورند نه از روي جبر و اکراه.تا سزاوار پاداش
شوند.پس شعیب گفته است:کیش ما و شما هرگز یکی نمیشود،مگر اینکه خداوند بخواهد از شما سلب اختیار کند و بدین ما
در آورد.
ا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً 􀀀 وَسِعَ رَبُّن
:علم پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است.در بارة ارتباط این جمله به سابق گفته اند:در صورتی مردم باید از دینی پیروي
کنند که در آن مصلحتی باشد.پس مقصود این است که خداوند بهمه چیز عالم است و میداند که صلاح ما در چیست که ما
را به اطاعت آن دعوت کند.برخی گویند:مقصود اینست که:خداوند بهتر میداند که آیا ما داخل دین شما می شویم یا نمی
ا :ما در همۀ امور-و از جمله پیروزي بر شما-بخدا توکل می کنیم. 􀀀 اللّ تَوَکَّلْن
􀀀
شویم؟ عَلَی هِ
ا بِالْحَقِّ 􀀀 ا وَ بَیْنَ قَوْمِن 􀀀 رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَن
:در اینجا شعیب از پروردگار خود در خواست میکند که میان او و قومش بحق حکم کند.مقصود شعیب نشاندادن توجه کامل
بذات خداوند است و الا او میداند که خداوند جز بحق حکم نمی کند.برخی گویند:یعنی پروردگارا،حق را آشکار کن و هر
چه زودتر ما را پیروز گردان.
اتِحِینَ 􀀀 وَ أَنْتَ خَیْرُ الْف
:تو بهترین حکم کنندگان هستی.
ص : 180
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 90 تا 93
اشاره
( جاثِمِینَ ( 91 􀀀 دارِهِمْ 􀀀 خاسِرُونَ ( 90 ) فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَهُ فَأَصْ بَحُوا فِی 􀀀 الَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَ 􀀀 وَ ق
لاتِ􀀀 سا􀀀 ا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِ 􀀀 الَ ی 􀀀 فَتَوَلّ عَنْهُمْ وَ ق
􀀀
خاسِرِینَ ( 92 ) ی 􀀀 کانُوا هُمُ اَلْ 􀀀 اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً
( کافِرِینَ ( 93 􀀀 ی قَوْمٍ 􀀀 ی عَل 􀀀 رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آس
(1)
ترجمه
گروهی از کافران قومش بدیگران گفتند:اگر پیروي از شعیب کنید،زیانکار خواهید بود.سرانجام صیحه اي(یا زلزله اي)آنها را
فرو گرفت و همگی در خانه ها بمردند.آنان که تکذیب شعیب میکردند،گویی در آن خانه نزیسته بودند.آنان که تکذیب
شعیب میکردند،خودشان زیانکار بودند.شعیب از آنها اعراض کرده،گفت:
اي قوم،دستورات پروردگارم را به شما ابلاغ و شما را نصیحت کردم.چرا بر مردم کافر تأسف بخورم؟!
ص : 181
1) -سورة اعراف آیۀ 90 تا 93 جزء 9 سورة 7 -1
بیان آیه 90 تا 93
اشاره
لغت
است.حاتم طائی گوید: « غنی یغنی » غنی:ماندن در جایی.فعل آن
غنینا زمانا بالتصعلک و الغنی
فکلا سقاناه بکاسیهما الدهر
فما زادنا بغیاً علی ذي قرابه
غنانا و لا ازري باحسابنا الفقر
یعنی:روزگاري بفقر و ثروت گذراندیم و روزگار از هر دو جام کام ما را تلخ و شیرین کرد.در روزگار ثروتمندي بکسی
تجاوز نکردیم و در روزگار تهیدستی شخصیت خود را خوار نکردیم.
اسی:اندوه بسیار
اعراب
خاسِرُونَ 􀀀 إِنَّکُمْ إِذاً لَ
:جواب قسم است که جانشین جواب شرط نیز شده است.
در اینجا ملغی است که در آغاز کلام نیست. « اذا »
اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً
تکرار آن براي تغلیظ و تشدید است. . « کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا » :مبتداست و خبر آن
خاسِرِینَ 􀀀 هُمُ الْ
:ضمیر فصل است که براي تأکید آمده.
مقصود
اکنون در بارة گفتار قوم کافر شعیب می فرماید:
خاسِرُونَ 􀀀 الَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَ 􀀀 وَ ق
:
گروهی از کافران قوم،بدیگران گفتند:اگر دین خود را ترك کنید و تابع دین شعیب شوید و دستورات او را بکار بندید،دچار
زیان و بدبختی خواهید شد.همچون کسی که سرمایه از کف بدهد و دچار ندامت و حسرت شود.
ص : 182
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ
:کلبی گوید:یعنی قوم شعیب را زلزله اي فرا گرفت.ابن عباس و مفسران دیگر گویند:چنان گرمایی شدید آنها را فرا گرفت
که بخانه ها و سایه ها پناه بردند.اما آنها را سودي نبخشید.حتی آب هم بحال آنها فایده نداشت.از شدت گرما بدن آنها پخته
شده بود.خداوند ابري فرستاد که همراه آن نسیم ملایمی می وزید.
آنها همگی به سایۀ ابر پناه بردند.در این وقت شعله اي آتش از ابر جدا شد و آنها را همچون ملخ سوزانید و خاکستر
خوانده اند. « یوم الظله » شدند.این عذاب را عذاب
از امام صادق ع نقل شده است که صیحه اي بگوش آنها رسید و همگی مردند.
برخی گویند:شعیب را دو قوم بود که یکی بوسیلۀ زلزله و دیگري بوسیلۀ ابر هلاك شد.
جاثِمِینَ 􀀀 دارِهِمْ 􀀀 فَأَصْبَحُوا فِی
:همگی در خانه هاي خود بخاك هلاك افتادند.
اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا
:آنان که شعیب را تکذیب می کردند، گویی هرگز در این خانه ها نمانده بودند،زیرا براي همیشه از صفحۀ گیتی محو شدند.
قتاده گوید:یعنی مثل اینکه آنها زندگی خوشی نداشتند.ابن عباس گوید:یعنی مثل اینکه آنجا را آباد نکرده بودند.
خاسِرِینَ 􀀀 کانُوا هُمُ الْ 􀀀 اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً
:باز بمنظور تاکید و تشدید بیشتر می فرماید:آنان که شعیب را تکذیب کردند،زیانکارند نه کسانی که به شعیب ایمان آوردند.
لاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ 􀀀 سا􀀀 ا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِ 􀀀 الَ ی 􀀀 فَتَوَلّ عَنْهُمْ وَ ق
􀀀
ی
:هنگامی که شعیب آنها را در آستانۀ عذاب و نابودي می دید،با یأس از آنها اعراض کرده،گفت:
اي قوم،من دستورهاي خدا را به شما ابلاغ و شما را نصیحت کردم،اما شما گوش ندادید و سخن مرا نپذیرفتید!یعنی:اگر چه
این عذاب سخت و دشوار است،ولی شما بر اثر جنایاتی که مرتکب شده اید،مستوجب آن هستید.
کافِرِینَ 􀀀 ی قَوْمٍ 􀀀 سی عَل 􀀀 فَکَیْفَ آ
:چرا بحال مردمی تاسف بخورم که کافر شدند و خود را مستوجب عذاب کردند!یعنی تأسف نمی خورم.پس استفهام براي
انکار است.
ص : 183
بدینترتیب شعیب خاطر خود را تسلی می دهد،زیرا او در هدایت قوم تمام کوششهاي لازم را کرده است.اما چه کند؟آنها
سرکشی و تمرّد پیشه کردند و این هم سزایشان! بلخی گوید:از این آیه بر می آید که کافر را نباید دعوت به خیر کرد و بخاطر
هلاك کافران و ستم پیشگان نباید متأسف شد.
ص : 184
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 94 تا 95
اشاره
الُوا 􀀀 حَتّ عَفَوْا وَ ق
ی􀀀 اَلْح مَک اَلسَّیِّئَهِ سََنَهَ ان 􀀀 ا 􀀀 اَلضَّرّ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ ( 94 ) ثُمَّ بَدَّلْن
اءِ 􀀀 بِالْب وَ ساءِ 􀀀 ا أَْ 􀀀 أَخَذْن أَهْلَه ا􀀀 إِلاّ
􀀀
ا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
( لا یَشْعُرُونَ ( 95 􀀀 اهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ 􀀀 اَلسَّرّ فَأَخَذْن
اءُ 􀀀 اَلضَّر وَ ّ
اءُ 􀀀 اءَنَا 􀀀 قَدْ مَسَّ آب
(1)
ترجمه
ما در هیچ قریه اي پیامبري نفرستادیم جز اینکه اهل قریه را گرفتار زیانهاي بدنی و مالی کردیم تا بخود آیند و توبه کنند.آن
گاه بجاي سختی نیکی گذاشتیم تا بسیار شدند و گفتند:پدرانمان دچار زیانهاي بدنی و مالی گشتند.آن گاه ناگهان آنها را
فرو گرفتیم و آنها نمی فهمیدند.
ص : 185
1) -سوره اعراف آیه 94 و 95 جزء 9 سوره 7 -1
95- بیان آیۀ 94
اشاره
لغت
تبدیل:گذاشتن چیزي بجاي دیگري.
بقره 178 :هر کس چیزي از برادرش برایش ) « فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ » عفو:این کلمه در اصل به معناي ترك است.مثل
یعنی:واگذارده شدند تا بسیار گشتند.شاعر گوید: « عفوا » ترك شده باشد)بنا بر این
و لکنا نعض السیف منها
با سوق عافیات اللحم کوم
یعنی:شمشیر را به ساق شترانی فربه و بزرگ کوهان می زنیم.
بغته:ناگهانی.
اعراب
است که تاء در ضاد إدغام شده،اما عکس آن جایز نیست. « یتضرعون » یضرعون:در اصل
بغته:حال.
مقصود
بدنبال نقل داستان پیامبران پیشین بمنظور تسلیت خاطر مبارك پیامبر گرامی اسلام می فرماید:
الضَّرّ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ
اءِ 􀀀 بِالْب وَ ساءِ 􀀀 ا أَْ 􀀀 أَخَذْن أَهْلَه ا􀀀 إِلاّ
􀀀
ا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
:
در هیچ قریه یا شهري پیامبري نفرستادیم که مردم آن از اطاعت او سر پیچی کنند، جز اینکه اهل قریه یا شهر را گرفتار سختی
زیانهاي جانی و « باساء » کردیم تا تنبّه پیدا کنند و بدانند که مقدمه عذاب آخرت است و از شرك خود دست بردارند.مقصود از
زیانهاي مالی است.حسن گوید:اولی گرسنگی و دومی بیماري است.سدّي گوید:اولی گرسنگی و دومی فقر « ضراء » مقصود از
است.
ص : 186
کانَ السَّیِّئَهِ الْحَسَنَهَ 􀀀 ا مَ 􀀀 ثُمَّ بَدَّلْن
:آن گاه زشتی را از میان برداشتیم و بجاي آن نیکی گذاشتیم.ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد گویند:یعنی سختی را
می نامند،بخاطر این است که ناخوش آینده است. « سیئه » برداشتیم و بجاي آن آسایش گذاشتیم.اینکه سختی را
حَتّ عَفَوْا
ی􀀀
:ابن عباس و مجاهد و سدّي گویند:یعنی تا اینکه بر اثر رفاه و آسایش،جمعیت آنها بسیار شد.حسن گوید:یعنی فربه شدند.ابو
مسلم گوید:
از شکر اعراض کردند.
السَّرّ
اءُ 􀀀 الضَّر وَ ّ
اءُ 􀀀 اءَنَا 􀀀 الُوا قَدْ مَسَّ آب 􀀀 وَ ق
،بیکدیگر می گفتند:رسم روزگار این است.بر همین حال باشید،تا خوش باشید.مانند پدرانتان نباشید که تغییر حال دادند و
بیچاره شدند.
لا یَشْعُرُونَ 􀀀 اهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ 􀀀 فَأَخَذْن
:ناگهان آنها را گرفتار کردیم،تا مایۀ عبرت دیگران شود.خود آنها نمیدانستند که عذاب خدا بر آنها نازل گشته است.
هدف آیۀ شریفه بیان این مطلب است که خداوند گاهی مردم را دچار فقر و گاهی غرق در نعمت می کند.اگر در این
تحولات زندگی اصلاح شدند و بیدار شدند که چه بهتر!اما اگر در هیچ حال بخود نیامدند و به وظائف خود توجه نکردند،
ناگهان آنها را هلاك خواهد کرد.بدیهی است که عذاب و بلاي ناگهانی دشوارتر و وحشتناکتر است.از غضب خدا به خدا
پناه می بریم!
ص : 187
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 96 تا 99
اشاره
کانُوا یَکْسِبُونَ ( 96 ) أَ 􀀀 ما 􀀀 اهُمْ بِ 􀀀 کِنْ کَ ذَّبُوا فَأَخَ ذْن 􀀀 ماءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ ل 􀀀 کاتٍ مِنَ اَلسَّ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ بَرَ 􀀀 ي آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُر
ا ضُ حًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ( 98 ) أَ فَأَمِنُوا 􀀀 ي أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُن 􀀀 ائِمُونَ ( 97 ) أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ اَلْقُر 􀀀 اتاً وَ هُمْ ن 􀀀 ا بَی 􀀀 ي أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُن 􀀀 فَأَمِنَ أَهْلُ اَلْقُر
( خاسِرُونَ ( 99 􀀀 اَللّ إِلَّا اَلْقَوْمُ اَلْ
􀀀
لا یَأْمَنُ مَکْرَ هِ 􀀀 اَللّ فَ
􀀀
مَکْرَ هِ
(1)
ترجمه
اگر مردم قریه ها ایمان آورده و تقوي پیشه کرده بودند،برکات را از آسمان و زمین برایشان می گشودیم.لکن تکذیب کردند
و آنها را بکیفر کردارشان گرفتار کردیم.آیا مردم قریه ها ایمن هستند که عذاب ما شبانه،در حالی که بخواب فرو رفته اند،
برایشان نازل شود،آیا مردم قریه ها ایمن هستند که عذاب ما بامدادان،در حالی که سرگرم هستند،بر آنها نازل شود؟آیا از
عذاب ناگهانی خدا غافل هستند؟بجز مردم زیانکار،کسی از عذاب ناگهانی خدا ایمن نیست.
ص : 188
1) (آ-سوره اعراف آیه 96 تا 99 جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 96 تا 99
اشاره
قرائت
ا و امن:عراقیان بفتح واو خوانده اند و دیگران به سکون.طبق قرائت اول همزة استفهام است و طبق قرائت دوم ابو علی
و ممکن است به این معنی باشد که آیا از یکی از این عقوبتها ایمنی « بلکه » بمعناي اضراب باشد.یعنی « او » گوید:ممکن است
دارند؟
لغت
برکات:خیراتی که در حال فزونی باشد.
امن:آرامش،طمأنینه،ثقه.ضد خوف.
باس:عذاب.بئیس یعنی مردي که در جنگ سخت باشد.
نوم:خوابی که چشم را از دیدن و گوش را از شنیدن باز دارد.
ضحی:اول روز مکر:نیرنگ
اعراب
حرف شرط در مستقبل. « ان » لو:حرف شرط در ماضی و
أَ فَأَمِنَ
أَ وَ أَمِنَ
:استفهام براي استیناف و عطف براي ارتباط است.این موضوع در عطف جمله بر جمله اشکالی ندارد.
مقصود
اکنون به بیان این مطلب می پردازد که:امتهاي پیشین بر اثر کردار زشت خود بهلاکت رسیدند.می فرماید:
ماءِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 کاتٍ مِنَ السَّ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ بَرَ 􀀀 ي آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُر
:
اگر مردم قریه هایی که بر اثر انکار و سرکشی بهلاکت رسیدند،پیامبران ما را تصدیق
ص : 189
و از شرك و معصیت پرهیز کرده بودند،خیرات روز افزون را از آسمان و زمین بوسیلۀ باران و گیاهان و میوه ها بر آنها می
گشودیم.چنان که نوح بقوم خود وعده کرد که اگر ایمان بیاورند برکات آسمانی بر آنها نازل خواهد شد.برخی
گویند:برکات آسمان استجابت دعاها و برکات زمین میسر شدن حاجتهاست.
کانُوا یَکْسِبُونَ 􀀀 ما 􀀀 اهُمْ بِ 􀀀 کِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْن 􀀀 وَ ل
:اما آنها پیامبران را تکذیب کردند و ما آنها را بکیفر معصیتها و مخالفتها و تکذیب پیامبران گرفتار و باران را از آنها منع
کردیم و نعمتهاي زمین را از آنها دریغ داشتیم.
ائِمُونَ 􀀀 اتاً وَ هُمْ ن 􀀀 ا بَی 􀀀 ي أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُن 􀀀 أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُر
:آیا مردم قریه ها و شهرهایی که به تکذیب پیامبران می پردازند،ایمن هستند که شب هنگام،وقتی که در خواب خوش فرو
رفته اند،عذاب ما بر آنها نازل شود؟چنان که بر گذشتگان نازل شد.
ا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ 􀀀 ي أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُن 􀀀 أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُر
:آیا مردم قریه ها ایمن هستند که در اول روز،عذاب ما بر آنها نازل شود و آنها سرگرم کارهاي بی فایده باشند؟ بدیهی است
که هر کس سرگرم دنیا باشد و بآخرت توجهی نداشته باشد،گویی سرگرم بازي است.مقصود از اهل قریه،هر قریه و هر
جمعیتی است که سرگرم کارهاي بی فایده باشند و پیامبران را تکذیب کنند و از پرستش خداي یگانه سرباز زنند.اگر چه نازل
شدن این دو آیه بخاطر خیره سریهاي مشرکین مکه بود.
اللّ
􀀀
أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ هِ
:جبائی گوید:یعنی از همۀ اینها که بگذریم،آیا آنها ایمن هستند که عذاب خداوند طوري آنها را فراگیرد که خودشان هم
نفهمند؟وي گوید:
علت اینکه عذاب را مکر نامیده،این است که طوري بر آنها نازل میشود که ندانند و نفهمند.چنان که مکر نیز طرف را غافلگیر
می سازد.برخی گویند:مکر خدا این است که آنها را بوسیلۀ تندرستی و طول عمر و نعمتهاي دیگر سرگرم و غافل سازد.
خاسِرُونَ 􀀀 اللّ إِلَّا الْقَوْمُ الْ
􀀀
لا یَأْمَنُ مَکْرَ هِ 􀀀 فَ
:جز مردم زیانکار هیچکس از مکر خدا ایمن نیست.
ص : 190
پرسش بدون تردید پیامبران از مکر خدا ایمن بودند و زیانکار هم نبودند.این مطلب چگونه قابل اصلاح است؟ پاسخ 1-یعنی
گنهکارانی از مکر خدا ایمن میشوند که زیانکار باشند،زیرا می فرماید:
حجر 45 :مردم متقی در بهشت ها و چشمه سارها هستند) 2-یعنی جز زیانکاران کسی ) « جَنّ وَ عُیُونٍ
اتٍ 􀀀 الْم فِی إِنَّ تَُّقِینَ »
گنهکاران را از عذاب خدا ایمن نمی سازد.
-3 یعنی هیچکس جز مردم زیانکار که به حکمت خداوند جاهلند،از عذاب او ایمن نیست.
هدف آیه این است که مکلف را متوجه سازد که از عقاب خدا بیمناك باشد و براي اطاعت او شتاب کند.هرگز بخود وعدة
ایمنی ندهد که در دنیا و آخرت گرفتار خواهد شد.
ص : 191
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 100 تا 102
اشاره
لا یَسْمَعُونَ ( 100 ) تِلْکَ 􀀀 ی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ 􀀀 اهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَل 􀀀 شاءُ أَصَ بْن 􀀀 ا أَنْ لَوْ نَ 􀀀 أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ اَلْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِه
ی قُلُوبِ 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
ذلِکَ یَطْبَعُ هُ 􀀀 ما کَ ذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَ 􀀀 کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِ 􀀀 ما 􀀀 اتِ فَ 􀀀 جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّن 􀀀 ا وَ لَقَدْ 􀀀 ائِه 􀀀 ي نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْب 􀀀 اَلْقُر
( اسِقِینَ ( 102 􀀀 ا أَکْثَرَهُمْ لَف 􀀀 ا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْن 􀀀 ا وَجَدْن 􀀀 کافِرِینَ ( 101 ) وَ م 􀀀 اَلْ
(1)
ترجمه
آیا خداوند براي مردمی که بعد از هلاك ساکنان زمین جانشین آنها شدند بیان نفرمود که اگر بخواهیم آنها را بگناهشان
گرفتار می کنیم و بر دلشان مهر می زنیم تا موعظه را نشنوند؟این است قریه هایی که سرگذشتشان را براي تو بیان می کنیم.
پیامبران ما با دلایل روشن بسوي آنها آمدند.آنها به آنچه پیش از هلاك تکذیب کرده بودند،ایمان نمی آوردند.اینطور
خداوند بر دل کافران مهر می زند.براي بیشتر آنها عهدي نیافتیم و بیشتر آنها را فاسق یافتیم.
ص : 192
1) سوره اعراف آیۀ 100 تا 102 جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 100 تا 102
اشاره
قرائت
ا و لم یهد:یعقوب در این سوره و در طه و سجده به نون خوانده است و دیگران به یاء.مقصود از قرائت اول تعظیم و مؤید این
است. « اللّ
􀀀
ه » است که در قرائت دوم هم مرجع ضمیر
لغت
قصص:حدیث پی در پی.
نبا:خبر از یک حادثۀ بزرگ.نبی کسی است که اخبار تکان دهنده بیاورد.
و جدان:ادراك.
اعراب
وَ نَطْبَعُ
نیست،زیرا لازم بود که به صیغۀ ماضی باشد. « اهُمْ 􀀀 أَصَبْن » :جمله مستانفه است و عطف بر
مِنْ عَهْدٍ
براي تبعیض است.زیرا وقتی که برخی از عهدها واقع نشد، جمیع آنها هم واقع نمیشود.اما بهتر این است که زایده و فایدة « من »:
آن استغراق جنس باشد.
ا􀀀 إِنْ وَجَدْن
مخفف از ثقیله است.پس از تخفیف ممکن است بر سر فعل در آیند و از عمل ملغی شود. « ان »:
مقصود
اکنون در نکوهش آنها که از سرگذشت گذشتگان عبرت نگرفتند،می فرماید:
اهُمْ بِذُنُوبِهِمْ 􀀀 شاءُ أَصَبْن 􀀀 ا أَنْ لَوْ نَ 􀀀 أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِه
است. « اللّ
􀀀
ه » این استفهام براي تقریر است.فاعل فعل بقول ابن عباس و مجاهد و سدّي
ص : 193
به تاویل مصدر و فاعل آن است.یعنی:خداوند براي مردمی که پس از « شاءُ 􀀀 أَنْ لَوْ نَ » برخی گفته اند:فاعل آن مشیت است،زیرا
هلاك گذشتگان وارث زمین شدند و بر جاي آنها سکونت گزیدند،بیان فرمود:که اگر بخواهیم ایشان را هم گرفتار کیفر
گناهانشان می کنیم.همانطوري که گذشتگان را نیز هلاك کردیم.
لا یَسْمَعُونَ 􀀀 ی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ 􀀀 وَ نَطْبَعُ عَل
:در بارة معناي طبع و ختم(مهر زدن بر دلها)در سورة بقره گفتگو کرده ایم.یعنی:اگر بخواهیم بر دل ایشان مهر می زنیم تا
موعظه در گوششان فرو نرود و نپذیرند.
ا􀀀 ائِه 􀀀 ي نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْب 􀀀 تِلْکَ الْقُر
:این خطاب به پیامبر عالیقدر اسلام است.
ما داستان مردم این قریه ها را براي تو بازگو می کنیم،تا در بارة آنها بیندیشی و قوم خود را به حال آنها آگاه سازي تا عبرت
گیرند و دنبال روش آنها را نگیرند.
ما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ 􀀀 کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِ 􀀀 ما 􀀀 اتِ فَ 􀀀 جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّن 􀀀 وَ لَقَدْ
:پیامبران با دلائل واضح بسوي ایشان رفتند و آنچه لازمۀ نصیحت و ارشاد بود انجام دادند،اما آنها حاضر نبودند آنچه را که
تکذیب کرده بودند،بپذیرند و بهمین سبب ما آنها را هلاك کردیم،زیرا اگر باقی می ماندند،تغییر حال نمی دادند.این معنی از
مجاهد است.
قبل از هلاك است.یعنی به آنچه پیش از هلاك تکذیب کرده بودند،ایمان نمی آوردند.چنان « مِنْ قَبْلُ » وي گوید:مقصود از
انعام 28 :اگر باز گردانده شوند بهمان چیزي که از آن نهی شده بودند،باز می ) « ما نُهُوا عَنْهُ 􀀀 ادُوا لِ 􀀀 وَ لَوْ رُدُّوا لَع » : که می فرماید
گردند) حسن گوید:یعنی آنها چنان دچار سرکشی هستند که حاضر نیستند آنچه را که پیش از آمدن پیامبران تکذیب کرده
اند،بپذیرند.برخی گویند:یعنی اینها حاضر نیستند آنچه پدرانشان تکذیب کرده اند،بپذیرند.اخفش گوید:یعنی به تکذیب خود
ایمان نمی آوردند.
کافِرِینَ 􀀀 ی قُلُوبِ الْ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
ذلِکَ یَطْبَعُ هُ 􀀀 کَ
: برخی گویند:خداوند کفر را به زنگاري تشبیه کرده است که برق شمشیر و صفاي آینه را می برد.کفر نیز حلاوت ایمان و
نور اسلام را از دل آنها می برد.آنها هنگامی به این حالت گرفتار شدند که خداوند
ص : 194
به آنها دستور داد که ایمان بیاورند.پس زنگار دل در مرحلۀ اول معلول نافرمانی آنها و در مرحلۀ دوم معلول امر خداست.از
اینرو می گوید:ما دل کافران را زنگارگون می کنیم و مهر می زنیم.این قول از جعفر بن حرب و بلخی است.این تشبیه
نهفته است.یعنی ایمان نیاوردن ایشان درست مثل مهري است که بر دل کافران خورده است. « کاف » در
برخی گویند:یعنی همانطوري که خبر بی ایمانی آنها را براي شما بیان کردیم،بالطبع به فرشتگان نیز می فهمانیم.
ا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ 􀀀 ا وَجَدْن 􀀀 وَ م
:هیچیک از آنهایی که بهلاك رسیدند،به عهد خویش وفا نمی کردند.ممکن است مقصود از این عهد،عهد الهی باشد،چه
عقلها بر اینند که شکر منعم و طاعت محسن و ترك کارهاي زشت واجب و لازم است.حسن گوید:
ممکن است این عهد همان باشد که بوسیلۀ انبیا از مردم گرفته شده است که خدا را پرستش کنند و شرك نیاورند.
اسِقِینَ 􀀀 ا أَکْثَرَهُمْ لَف 􀀀 وَ إِنْ وَجَدْن
هر دو براي تاکید هستند.یعنی بیشتر آنها را عهد شکن یافتیم. « ان » :لام و
ممکن است گفته شود:همۀ آنها فاسق و بعبارت دیگر عهد شکن بودند.چرا می فرماید:بیشتر آنها؟ پاسخ این است که لازم
نیست کافر در همۀ کارهایش منحرف و گمراه باشد.بسیارند افراد کافی که در کارهاي خود عادل و وظیفه شناس هستند و بر
طبق راه و رسم دینی خود عمل می کنند.پس مقصود این است که بیشتر آنها در عین اینکه کافر هستند،حتی از دین خود هم
چنان که باید،اطاعت نمی کنند،عهد شکنی می کنند و به وعده ها وفا نمی کنند.
ص : 195
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 103 تا 108
اشاره
ا فِرْعَوْنُ 􀀀 ی ی 􀀀 الَ مُوس 􀀀 اقِبَهُ اَلْمُفْسِدِینَ ( 103 ) وَ ق 􀀀 کانَ ع 􀀀 ا فَانْظُرْ کَیْفَ 􀀀 ی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَظَلَمُوا بِه 􀀀 ا إِل 􀀀 اتِن 􀀀 ی بِآی 􀀀 ا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوس 􀀀 ثُمَّ بَعَثْن
رائِیلَ 􀀀 اَللّ إِلَّا اَلْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْ
􀀀
لا أَقُولَ عَلَی هِ 􀀀 ی أَنْ 􀀀 الَمِینَ ( 104 ) حَقِیقٌ عَل 􀀀 إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ اَلْع
ذا هِیَ 􀀀 انٌ مُبِینٌ ( 107 ) وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِ 􀀀 ذا هِیَ ثُعْب 􀀀 صاهُ فَإِ 􀀀 ی عَ 􀀀 اَلصّ ( 106 ) فَأَلْق
ادِقِین 􀀀 ا إِنْ کُنْتَ مِنَ 􀀀 الَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَهٍ فَأْتِ بِه 􀀀 105 ) ق )
( لِلنّ ( 108
اظِرِین 􀀀 ضاءُ 􀀀 بَیْ
(1)
ترجمه
سپس بعد از آنها موسی را با آیات خویش بسوي فرعون و مردمش فرستادیم.
آنها با تکذیب آیات ما بخود ظلم کردند.ببین که چگونه است عاقبت تبهکاران.
موسی گفت:اي فرعون،من فرستادة پروردگار جهانیانم.واجب است که جز حق در بارة خدا چیزي نگویم.من با دلیل روشن از
جانب پروردگارتان آمده ام و بنی اسرائیل را با من بفرست.گفت اگر راست میگویی و معجزه اي داري بیاور،موسی عصا را
افکند و اژدهایی آشکار گشت.دستش را بیرون آورد و براي بینندگان سفید و نورانی شد.
ص : 196
1) -سوره اعراف آیه 103 تا 108 جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 103 تا 108
اشاره
قرائت
علی:نافع به تشدید یاء خوانده است و دیگران به تخفیف.ابو علی گوید:
به معناي واجب است و همانطوري « حقیق » متعدي میشود یا اینکه « علی » به « حق » دلیل نافع این است که فعل
متعدي میشود.در قرائت اول نیز همین دو وجه محتمل است،علاوه بر آن « علی » هم به « حقیق » ، متعدي میشود « علی » به « واجب » که
به معناي باء هم ممکن است.
لغت
بعث:ارسال،اصل این کلمه به معناي نقل است.بعث مردگان نقل آنها به حیات و بعث رسل،نقل آنها بحال نبوت است.
عصا:چوب خشک.اصل این کلمه به معناي امتناع است،زیرا چوب خشک بر اثر خشکی از شکستن امتناع میکند،شاعر گوید:
تصف السیوف و غیرکم یعصی بها
یا بن القیون و ذاك فعل الصیقل
یعنی:اي پسر آهنگر،شمشیر را تو جلا میدهی و دیگران بوسیلۀ آن از تسلیم غیر شدن امتناع میکنند.کلمۀ معصیت با عصا از
یک ماده نیستند،زیرا اولی یائی و دومی واوي است.
القاء:افکندن ثعبان:مار عظیم نزع:جدا کردن چیزي از جایی.
اعراب
« کان » کیف:در محل نصب و خبر
ص : 197
موسی:نام یکی از انبیاي بزرگ و غیر منصرف،که عجمی و علم است.
فرعون:این کلمه نیز غیر منصرف است،زیرا علم و عجمی است.
إِلَّا الْحَقَّ
ام « کان » إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَهٍ :ابو العباس مبرد گوید:حرف شرط در اینجا ماضی را به مضارع نقل نمیدهد،زیرا « اقول » :مفعول
الافعال و قوي است.اما سراج میگوید:
نقل میدهد.
ا􀀀 فَأْتِ بِه
:جواب شرط.
انٌ مُبِینٌ 􀀀 ذا هِیَ ثُعْب 􀀀 فَإِ
ظرف مفاجاه است. « اذا »:
مقصود
اشاره
بدنبال داستان انبیاي پیشین،اکنون بنقل داستان موسی پرداخته،میفرماید:
ی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ 􀀀 ا إِل 􀀀 اتِن 􀀀 ی بِآی 􀀀 ا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوس 􀀀 ثُمَّ بَعَثْن
:پس از پیامبران و امتهایی که داستان ایشان گذشت،موسی را با دلایل و براهین روشن خودمان بسوي فرعون و اشراف قومش
فرستادیم.
ا􀀀 فَظَلَمُوا بِه
:حسن و جبائی گویند:یعنی آیات را منکر شدند و بخود ستم کردند.برخی گویند:یعنی کفر را بجاي ایمان گذاشتند و مطالب
را واژگون کردند، زیرا ظلم این است که چیزي را در مورد خود بکار نبرند.
اقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 فَانْظُرْ کَیْفَ
ا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ 􀀀 ی ی 􀀀 الَ مُوس 􀀀 :ببین سر انجام کار کسانی که فساد کردند، چگونه است و چطور هلاك شدند؟ وَ ق
الَمِینَ :موسی گفت:اي فرعون، من از جانب پروردگار جهانیان بسوي تو و قومت فرستاده شده ام.وهب گوید:نام فرعون 􀀀 الْع
ولید بن مصعب بود و این همان فرعونی است که حضرت یوسف با او روبروي بود.
از روزي که یوسف داخل مصر شد،تا روزي که موسی برنامۀ خود را آغاز کرد، چهار صد سال طول کشید.
اللّ إِلَّا الْحَقَّ
􀀀
لا أَقُولَ عَلَی هِ 􀀀 ی أَنْ 􀀀 حَقِیقٌ عَل
:زجاج گوید:یعنی سزاوار است
ص : 198
که در بارة خداوند جز حق نگویم.امام علامۀ زمخشري گوید:یعنی واجب است که گویندة سخن حق من باشم و جز من کسی
به معناي باء است،یعنی:براي من جز گفتن حق سزاوار نیست.ابو عبیده گوید:یعنی « علی »: نباید ناطق به آن باشد.فراء گوید
خداوند اداي رسالت خود را بر من واجب کرده است و من حریصم که جز حق در بارة خداوند نگویم.
قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ
:من از جانب پروردگار شما آمده ام و او بمن دلیل روشن و معجزه عطا کرده است.
رائِیلَ 􀀀 فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْ
:بنی اسرائیل را رها کن تا آنها را به سرزمین مقدس ببرم.فرعون و قبطیان بنی اسرائیل را براي ساختن منازل و آب آوردن و
خاکروبه بردن و...به بردگی گرفته بودند.
الصّ
ادِقِین 􀀀 ا إِنْ کُنْتَ مِنَ 􀀀 الَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَهٍ فَأْتِ بِه 􀀀ق
:فرعون گفت:
اگر بر مدعاي خود دلیلی داري و راستگو هستی،دلیل خود را بیاور.
انٌ مُبِینٌ 􀀀 ذا هِیَ ثُعْب 􀀀 صاهُ فَإِ 􀀀 ی عَ 􀀀 فَأَلْق
:موسی(ع)براي اجابت درخواست فرعون عصاي خود را افکند و بصورتی ماري عظیم در آمد.عصا واقعاً مار شده بود و
هیچگونه تردیدي براي کسی باقی نماند.
برخی گویند:وقتی که عصا اژدها شد،قبۀ فرعون را که هشتاد ذراع طول داشت در میان دو فک خود قرار داد.فرعون ناراحت
شد و از تخت خود افتاد و پا بفرار گذاشت،مردم نیز فرار کردند.فرعون داخل خانۀ خود شد و از موسی خواهش کرد که
اژدها را بگیرد و وعده داد که ایمان بیاورد.موسی اژدها را گرفت و عصا شد.
این قول از ابن عباس و سدّي است.برخی گفته اند:طول مار هشتاد ذراع بود.
لِلنّ
اظِرِین 􀀀 ضاءُ 􀀀 فَإِذ هِیَ بَیْ ا􀀀 ی وَ نَزَعَ دََهُ
:گویند:در این هنگام فرعون به موسی گفت:آیا معجزة دیگر هم داري؟گفت:آري.سپس دست خود را داخل گریبان و بقولی
در زیر بغل کرد.همین که بیرون آورد،آن چنان سفید و نورانی بود که از خورشید هم نورانی تر!آن گاه دست را داخل آستین
کرد و بحال اول بازگشت این
ص : 199
معنی از ابن عباس و مجاهد و سدّي است.
و در جاي دیگر می فرماید: « انٌ 􀀀 ذا هِیَ ثُعْب 􀀀 فَإِ » : پرسش چرا در اینجا می فرماید
نمل 10 :چون آن را دید که می جنبد و گویی ماري است،فرار کرد)ثعبان مار بزرگ و جان مار )؟ « ا جَانٌّ 􀀀 ا تَهْتَزُّ کَأَنَّه 􀀀 فَلَمّ رَآه
ا􀀀 »
کوچک است. چرا یک جا مار را کوچک و و یک جا مار را بزرگ توصیف کرده است؟ پاسخ این دو مطلب مربوط بیک
مورد نیست.آن وقت که عصا به صورت مار کوچک در آمد،آغاز نبوت موسی بود و آن وقت که عصا به صورت اژدهایی
مخوف درآمد، هنگام ملاقات فرعون بود.
کرده است،زیرا از لحاظ سرعت و تند روي به جنیان شباهت داشت.و این از لحاظ « جن » برخی گفته اند:در آنجا مار را تشبیه به
اعجاز حیرت انگیز تر است.
داستان عصا
در بارة نسب موسی ع در سورة بقره گفتگو کرده ایم.در بارة عصا گفته اند:
هنگامی که بمدین می رفت،فرشته اي به او داد.برخی گویند:این همان عصائی بود که آدم از بهشت آورده بود و میان
فرزندانش دست بدست می گشت،تا به شعیب رسید.این عصا و چهل عصاي دیگر میراث گذشتگان بود و همگی در خانۀ
شعیب جاي داشت.وقتی که موسی اجیر شعیب شد،به او دستور داد که یکی از عصاها را براي خود بردارد.موسی همین عصا
را برداشت،اما شعیب از او پس گرفت و گفت:
عصاي دیگري بردار.هر بار که دست می برد،همان عصا بدستش می افتاد،این وضع تا چهار مرتبه تکرار شد و شعیب هم
رضایت داد،هنگامی که رهسپار مصر شد و آتشی دید و بسوي درخت آمد،خطاب رسید منم خداوند و دستور آمد که عصا
را بیفکند، عصا را افکند و به صورتی ماري در آمد و موسی فرار کرد،خطاب رسید:مار را برگیر و نترس،او مار را گرفت و
عصا شد،هنگامی که نزد فرعون آمد عصا را چنان که
ص : 200
گفتیم،جلو او انداخت و اژدها شد.
برخی گویند:پیامبران براي اجتناب از تکبر عصا بدست می گرفتند،پیامبر اسلام فرمود:عصا بردارید که از سنت هاي برادران
مرسل من است،و نیز فرمود:
ا نَقُولُ وَکِیلٌ خواند)خداوند او را از هر خطري و 􀀀 ی م 􀀀 اللّ عَل
􀀀
هر کس به سفر رود و عصا داشته باشد،(سپس همین آیه را تا وَ هُ
دزدي ایمن می کند تا بخانه اش باز گردد و هفتاد و هفت فرشته براي او استغفار می کنند تا باز گردد و عصا را بر زمین نهد.
گویند:اولین کسی که در عرب هنگام خطبه،عصا بدست گرفت قسّ بن- ساعده بود.
ص : 201
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 109 تا 112
اشاره
خاهُ وَ 􀀀 الُوا أَرْجِهْ وَ أَ 􀀀 ذا تَأْمُرُونَ ( 110 ) ق 􀀀 ما 􀀀 ساحِرٌ عَلِیمٌ ( 109 ) یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِ کُمْ فَ 􀀀 ذا لَ 􀀀􀀀 الَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ ه 􀀀ق
( ساحِرٍ عَلِیمٍ ( 112 􀀀 حاشِرِینَ ( 111 ) یَأْتُوكَ بِکُلِّ 􀀀 دائِنِ 􀀀 أَرْسِلْ فِی اَلْمَ
(1)
ترجمه
در باریان فرعون گفتند:این است جادوگري ماهر.میخواهد شما را از سرزمین تان اخراج کند.چه میگویید؟گفتند:موسی و
برادرش را مهلت ده و افرادي را در شهرها بفرست تا هر جادوگر ماهري را جمع کرده،نزد تو آورند.
ص : 202
1) سوره اعراف آیه 109 تا 112 جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 109 تا 112
اشاره
قرائت
ارجه:اهل مدینه و کسایی و خلف بکسر هاء خوانده اند.نافع و کسایی و خلف کسرة هاء را اشباع کرده اند.عاصم و همزه به
بهمزة ساکن و هاء مضموم خوانده اند(همچنین در شعراء)ابو علی گوید: « ارجئه » سکون هاء خوانده اند.دیگران
است و باید پس از همزة ساکن هاء را مضموم کرد.وجه سه قرائت قبل این است که « ارجاء » بنا بر قرائت اخیر اصل آن
عده اي ها را مکسور و عده اي هاء مکسور را اشباع و عده اي ساکن کرده اند. « ارجیت و ارجئت »: دو لغت است « ارجاء » در
نیز مبالغه است. « علیم » خوانده اند.اولی مبالغه است.بخصوص که « ساحر » و دیگران « سحار » ساحر:کوفیان بجز عاصم
لغت
سحر:جادوگري و انجام کارهایی که به معجزه شبیه باشد.
اعراب
ذا تَأْمُرُونَ 􀀀 ما 􀀀 فَ
باشد. « الذي » به معناي « ذا » مبدء و « ما » :ممکن است
یک کلمه و در محل نصب باشد. « ما ذا » ممکن است
یأتوك جزم آن بخاطر این است که در جواب فعل امر واقع شده است.
ساحِرٍ 􀀀 بِکُلِّ
یا براي تعدیه است. « مع » :باء به معناي
مقصود
ساحِرٌ عَلِیمٌ 􀀀 ذا لَ 􀀀􀀀 الَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ ه 􀀀ق
:گروهی از اشراف و در باریان جیره خوار و بی عاطفۀ فرعون بمردم گفتند:این مرد جادوگر ماهري است.
ذا تَأْمُرُونَ 􀀀 ما 􀀀 یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَ
:میخواهد دلهاي بنی اسرائیل
ص : 203
را با خود همراه کند و از آنها کمک بگیرد و بر شما پیروز گردد و شما را از این سرزمین اخراج کند.اکنون در این باره چه
می گویید؟ گویند:این مطلب را اشراف بیکدیگر میگفتند و با یکدیگر مشورت می- کردند.ممکن است آنها این مطلب را
بفرعون گفته باشند.اما علت اینکه خطاب جمع میکنند،بمنظور تجلیل از مقام سلطنت بوده است!ممکن است این مطلب را
فرعون بقوم خود گفته باشد.این قول از فراء و جبائی است.
خاهُ 􀀀 الُوا أَرْجِهْ وَ أَ 􀀀ق
:آنها بفرعون گفتند:موسی و برادرش را مهلت ده و در بارة آنها شتابزدگی نشان نده،زیرا اگر شتابزدگی نشان دهی بزیان
خودت هست.
این معنی از زجاج است.برخی گویند:یعنی موسی و برادرش را زندانی کن.این معنی صحیح نیست،زیرا با توجه به معجزاتی
که از موسی دیده بود،چنین جرأتی نداشت.
ساحِرٍ عَلِیمٍ 􀀀 حاشِرِینَ یَأْتُوكَ بِکُلِّ 􀀀 دائِنِ 􀀀 وَ أَرْسِلْ فِی الْمَ
:افرادي را به شهرها بفرست که ساحرانی را که در اطراف و اکناف میشناسند و میدانند که در کار خود ماهر و زبر دست
هستند،جمع آوري کرده،نزد تو آورند.این معنی از مجاهد و سدّي است.ابن عباس گوید: 72 نفر بودند که پلیس فرعون بودند
و آنها مأمور انجام این کار شدند.
ص : 204
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 113 تا 116
اشاره
إِمّ أَنْ
ا􀀀 م ی􀀀 ا وُس 􀀀 ق ی الُوا 􀀀 اَلْم ( 114 ) ق نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ قَُرَّبِینَ الَ 􀀀 الِبِینَ ( 113 ) 􀀀 نَح اَلْغ کُنّ نُْ
ا􀀀 إِن ا لَأَجْراً 􀀀 الُوا إِنَّ لَن 􀀀 جاءَ اَلسَّحَرَهُ فِرْعَوْنَ ق 􀀀 وَ
( جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ ( 116 􀀀 اَلنّ وَ اِسْتَرْهَبُوهُمْ وَ
اسِ􀀀 أَع فَلَمّ أَلْقَوْا سَحَرُوا یُْنَ
ا􀀀 الَ أَلْقُوا 􀀀 اَلْم ( 115 ) ق إِمّ أَنْ نَکُونَ نَحْنُ لُْقِینَ
ا􀀀 و تُلْقِیَ (1)
ترجمه
ساحران نزد فرعون آمده،گفتند:اگر غالب شویم،مزدي داریم؟گفت:آري.
شما از مقربان خواهید بود.گفتند:اي موسی نخست تو عصا را می اندازي یا ما بیندازیم.
گفت:شما بیندازید.همین که انداختند،دیدگان مردم را جادو کردند و آنها را بوحشت انداختند و سحري بزرگ آوردند.
ص : 205
1) -سوره اعراف آیۀ 113 تا 116 جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 113 تا 116
اشاره
قرائت
ان لنا:اهل حجاز و حفص بیک همزه و دیگران بدو همزه خواند و برخی آن را بهمزة ممدوده و برخی بهمزة غیر ممدوده
خوانده اند.
شعراء ) «... ا عَلَیَّ 􀀀 تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّه » : ابو علی گوید:در اینجا مناسبتر است که استفهام باشد.گاهی همزة استفهام حذف میشود.مثل
22 )شاعر گوید:
و اصبحت فیهم آمنا لا کمعشر
اتونی فقالوا من ربیعه ام مضر؟
باستفهام « ام » یعنی:در میان آنها ایمن زیستم.آنها مثل کسانی نبودند که می گفتند:از ربیعه هستی یا مضر؟(بدیهی است که
است)
اعراب
یا ضمیر فصل باشد. « کنا » نحن:ممکن است مرفوع و تاکید ضمیر
نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ
کسر همزه بخاطر استیناف است. «... لکم ذلک و انکم » حرف جواب و واو حرف عطف است.یعنی « نعم »:
إِمّ أَنْ تُلْقِیَ
ا􀀀
بکار « ان » بدون « إِمّ یَتُوبُ عَلَیْهِمْ
ا􀀀 و إِمّ یُعَذِّبُهُمْ ا􀀀» اما « اختر اما القاءك و اما القاءنا » آمده،زیرا معناي امر دارد. یعنی « ان » :در اینجا
رفته،زیرا معناي امر ندارد.
مقصود
جاءَ السَّحَرَهُ فِرْعَوْنَ 􀀀 وَ
:سرانجام پس از فعالیتهاي پیگیر ساحران کشور که پانزده هزار نفر و بقولی هفتاد هزار نفر و بقولی بیش از سی هزار نفر و
بقولی هفتاد و دو نفر -هفتاد نفر سبطی و دو نفر قبطی-بودند،در درباره فرعون گرد آمدند.کلبی گوید:
هفتاد نفر بودند.
ص : 206
الِبِینَ 􀀀 کُنّ نَحْنُ الْغ
ا􀀀 إِن ا لَأَجْراً 􀀀 الُوا إِنَّ لَن 􀀀ق
الَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ 􀀀 :همین که با فرعون روبرو شدند، گفتند:آیا اگر ما موسی را شکست بدهیم،مزد کارمان را خواهیم گرفت؟ ق
لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ :گفت:آري.هم مزد دارید و هم مقرب درگاه من خواهید شد و بمقامات عالیه اي خواهید رسید.این جمله نشان
می دهد که فرعون کاملا به عجز در آمده بود.
إِمّ أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ
ا􀀀 و إِمّ أَنْ تُلْقِیَ ا􀀀 م ی􀀀 ا وُس 􀀀 ق ی الُوا 􀀀
:ساحران به موسی گفتند:یا نخست تو عصایت را بینداز،یا نخست ما عصاها و ریسمانها را می اندازیم.
الَ أَلْقُوا 􀀀ق
:موسی گفت:شما بیندازید.این جمله براي تهدید است.
برخی گویند:یعنی آنچه باید و شاید بیندازید،نه آنچه ایجاد فتنه و فساد می کند.
برخی گویند:یعنی اگر بر حق هستید،شما بیندازید.
النّ
اسِ􀀀 أَع فَلَمّ أَلْقَوْا سَحَرُوا یُْنَ
ا􀀀
:همین که سحره،آنچه داشتند،بر زمین افکندند،چشمان مردم را جادو کردند و عصاها و ریسمانها را که در آنها جیوه بود و با
حرارت خورشید و حیله هاي دیگر،بحرکت در می آمد،براه انداختند و مردم را به اشتباه انداختند،زیرا چیزهایی بمردم نشان
می دادند که حقیقت آنها براي مردم آشکار نبود.از اینجا معلوم میشود که سحر حقیقتی ندارد،زیرا اگر حقیقتاً مار شده
بودند،خداوند نمی فرمود:دیدگان مردم را جادو کردند.بلکه می فرمود:آنها بصورت مار در آمدند.در جاي دیگر می فرماید:
طه 66 :بخیال او آنها حرکت می کردند) وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ :براي اینکه مردم را بوحشت ) « ی􀀀 ا تَسْع 􀀀 یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّه »
اندازند،به مردم می گفتند:
بترسید و فرار کنید.
جاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ 􀀀 وَ
:و سحري بزرگ کرده بودند،زیرا حد اکثر حیله و نیرنگ را بکار انداخته بودند. از اینرو بزرگ بود و براي مردم شگفت آور
تلقی می شد علاوه بر این جمعیت عظیم ساحران،هر کدام با خود عصا یا ریسمانی آورده بود.بدیهی است که وقتی چندین
هزار مار و افعی بمردم نشان داده شود،براي مردم وحشت انگیز و خیره کننده است.
ص : 207
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 117 تا 122
اشاره
الِکَ وَ 􀀀 کانُوا یَعْمَلُونَ ( 118 ) فَغُلِبُوا هُن 􀀀 ا 􀀀 ا یَأْفِکُونَ ( 117 ) فَوَقَعَ اَلْحَقُّ وَ بَطَلَ م 􀀀 ذا هِیَ تَلْقَفُ م 􀀀 صاكَ فَإِ 􀀀 ی أَنْ أَلْقِ عَ 􀀀 ی مُوس 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ أَوْحَیْن
( ارُونَ ( 122 􀀀 ی وَ ه 􀀀 الَمِینَ ( 121 ) رَبِّ مُوس 􀀀 آمَنّ بِرَبِّ اَلْع
ا􀀀 الُوا 􀀀 ساجِدِین ( 120 ) ق 􀀀 صاغِرِینَ ( 119 ) وَ أُلْقِیَ اَلسَّحَرَهُ 􀀀 اِنْقَلَبُوا
(1)
ترجمه
بموسی وحی کردیم که عصایت را بیفکن.در این هنگام تمام کارهاي جادویی آنها را بلعید.حق آشکار شد و کردار آنها
باطل گشت.فرعون و پیروانش مغلوب شدند و بخواري بازگشتند و ساحران به سجده افتاده،گفتند:به خداي جهانیان،خداي
موسی و هارون،ایمان آوردیم.
ص : 208
1) -آیه 117 تا 122 سوره اعراف جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 117 تا 122
اشاره
قرائت
تلقف:حفص از عاصم این کلمه را در این سوره و در سورة طه و شعراء به تخفیف خوانده است و دیگران به تشدید.قرائت
دوم از باب تفعل است که تاء اول آن حذف شده و قرائت اول ثلاثی مجرد است.شاعر گوید:
انت عصا موسی التی لم تزل
تلقف ما یافکه الساحر
یعنی:تو عصاي موسی هستی که همواره نیرنگهاي جادوگران را می بلعید.
لغت
افک:دروغ،وارونه کردن و غلط نشان دادن چیزي.
وقوع:در اصل به معناي افتادن.
حق:چیزي که مطابق حکمت است.ضدّ باطل.
غلبه:پیروزي.
صاغر:ذلیل.
اعراب
أَنْ أَلْقِ
مصدریه یا تفسیریه باشد. « ان » :ممکن است
ا یَأْفِکُونَ 􀀀م
موصوله یا مصدریه است. « ما »:
هنالک:اشاره به دور.
مقصود
ا یَأْفِکُونَ 􀀀 ذا هِیَ تَلْقَفُ م 􀀀 صاكَ فَإِ 􀀀 ی أَنْ أَلْقِ عَ 􀀀 ی مُوس 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ أَوْحَیْن
:
به موسی وحی کردیم که عصاي خود را بیندازد.همین که عصا را انداخت،بصورت اژدهایی عظیم در آمد و مارهاي دروغین
آنها را بلعید.این معنی از مجاهد است.
ص : 209
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ م
:سرانجام حق ظاهر شد و نیرنگهاي آنان باطل گردید.این معنی از جبائی است.ظهور حق از این لحاظ بود که چون آنها این
معجزات را از موسی در بارة عصا دیدند،دانستند که این کار آسمانی است و جز خدا کسی بر آن قادر نیست.یکی از
معجزات،اژدها شدن عصا و دیگر بلعیدن مارها و عصاهاي بی شمار آنها و از میان بردن ریسمانها و دیگر عصا شدن اژدها
بود، بدون اینکه چیزي از آن کم و یا زیاد شود.اینها کارهایی نیستند که براي یک بشر عادي مقدور باشند.از اینرو ساحران به
یگانگی خدا و نبوت موسی اعتراف کردند و اسلام آنها شکستی بود براي فرعون و دار و دسته اش.
صاغِرِینَ 􀀀 الِکَ وَ انْقَلَبُوا 􀀀 فَغُلِبُوا هُن
:فرعون و اطرافیانش شکست خوردند و از این واقعه مبهوت گشتند و خوار و شکست خورده موسی و اتباعش را رها کردند.
ساجِدِینَ 􀀀 وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ
:همین که ساحران یقین کردند که این معجزات از جانب خداست،ایمان آوردند و در برابر خداوند به سجده افتادند و این
سجده به الهام خدا بود.برخی گویند:موسی و هارون به شکرانۀ پیروزي حق سجده کردند و ساحران هم به آنها تأسی
جستند.با بکار بردن فعل مجهول، میخواهد نشان دهد که ساحران چنان شیفتۀ اعجاز آسمانی موسی شدند،که اختیار از
دستشان خارج شد و بی محابا به سجده افتادند.
ارُونَ 􀀀 ی وَ ه 􀀀 الَمِینَ رَبِّ مُوس 􀀀 آمَنّ بِرَبِّ الْع
ا􀀀 الُوا 􀀀ق
:گفتند به آفریدگار آسمانها و زمین و ما بین آنها،خداي موسی و هارون ایمان آوردیم.گر چه موسی و هارون،
هستند،آنها را جداگانه ذکر می کنند،زیرا آنها بودند که مردم را به پرستش خداي عالمین دعوت میکردند،علاوه « عالمین » جزء
بر این نام آنها در سر لوحۀ نام نیکان درخشندگی خاصی داشت.برخی گویند:آنها بدنبال سجدة خود اظهار داشتند که بخداي
جهانیان ایمان آورده اند،تا کسی خیال نکند که آنها منظورشان سجدة فرعون است.باز هم ممکن بود کسی احتمال دهد که
منظور از رب العالمین هم فرعون است.از اینرو گفتند:منظور ما از رب العالمین،خداي موسی و هارون است.
ص : 210
ممکن است صفت ذات باشد،زیرا او همواره رب بوده و مربوب نبوده چنان که همواره سمیع بوده و « رب »: علی بن عیسی گوید
مسموع نبوده.
رب را بطور اطلاق جز بخدا نمیتوان گفت:زیرا معناي آن مالکیت تمام موجود است.در مورد غیر خدا به اضافه گفته
میشود.مثل رب الدار و رب الفرس.نظیر کلمۀ خالق که بطور اطلاق فقط بخداوند گفته میشود.
ص : 211
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 123 تا 126
اشاره
ا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ( 123 ) لَأُقَطِّعَنَّ 􀀀 ا أَهْلَه 􀀀 ذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَ دِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْه 􀀀􀀀 الَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ ه 􀀀ق
ا􀀀 اتِ رَبِّن 􀀀 آمَنّ بِآی
ا􀀀 أَن إِلاّ 􀀀
مِنّ
ا􀀀 ت ا نَْقِمُ 􀀀 ا مُنْقَلِبُونَ ( 125 ) وَ م 􀀀 ی رَبِّن 􀀀 إِنّ إِل
􀀀
الُوا ا 􀀀 لافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ( 124 ) ق 􀀀 أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِ
( ا مُسْلِمِینَ ( 126 􀀀 ا صَبْراً وَ تَوَفَّن 􀀀 ا أَفْرِغْ عَلَیْن 􀀀 ا رَبَّن 􀀀 جاءَتْن 􀀀 لَمّ
ا􀀀
(1)
ترجمه
فرعون گفت:پیش از آنکه شما را اجازه دهم ایمان آوردید.اینست نیرنگی که شما در شهر بکار بردید تا مردم را از شهر
خارج کنید و بزودي می دانید.دست ها و پاهاي شما را از جانب مخالف قطع می کنم آن گاه شما را بدار می آویزم.گفتند:ما
بسوي خدایمان باز گشته ایم.ما را عذاب نمی کنی مگر بخاطر اینکه به آیات پروردگارمان که بسوي ما آمده است،ایمان
آورده ایم،پروردگارا بما صبر عطا کن و ما را به اسلام و ایمان بمیران.
ص : 212
1) -آیه 123 تا 126 سوره اعراف جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 123 تا 126
اشاره
قرائت
آمنتم:حفص بدون همزة استفهام خوانده است و دیگران با همزه.بنا بر اول خبر است و منظور فرعون سرکوبی آنهاست. و بنا بر
دوم پرسش است.
لغت
صلب:بستن بچوب.بدار آویختن:
نقمه:انتقام و کیفر.
افراغ:خالی کردن آنچه در ظرف است.
صبر:خود داري از ناله و شکایت.صبر بر حق سر بلندي و صبر بر باطل خواري است.
مقصود
الَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ 􀀀ق
:فرعون به ساحران گفت:پیش از آنکه من به شما اجازه دهم به موسی ایمان آوردید.
ا􀀀 ا أَهْلَه 􀀀 ذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْه 􀀀􀀀 إِنَّ ه
:در اینجا فرعون مثل همۀ سیاستمداران،در صدد اغفال و اغواي مردم برآمده،به ساحران می گوید:
این نیرنگ را شما در شهر بکار بردید تا مال و زندگی مردم شهر را تصاحب کنید و آنها را از شهر خارج گردانید.برخی
گویند:یعنی شما و موسی تبانی کرده بودید که در مصر چنین صحنه اي را بوجود آورید و بر مملکت تسلط پیدا کنید و مردم
را آواره سازید.
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ
:بمنظور تهدید آنها می گوید:بزودي عاقبت کار خود را خواهید دانست.
ص : 213
لافٍ􀀀 لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِ
:دست و پاي شما را بطور مخالف،قطع می کنم.حسن گوید:منظور این است که دست راست آنها را با پاي چپشان قطع کند و
همچنین دست چپ را با پاي راست.
ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ
:آن گاه همۀ شما را بدار می آویزم.گویند:آنها اولین کسانی بودند که فرعون پایشان را برید و در کنار دریاي مصر بر درخت
خورما بدار آویخت.
ا مُنْقَلِبُونَ 􀀀 ی رَبِّن 􀀀 إِنّ إِل
􀀀
الُوا ا 􀀀ق
:ابن عباس گوید:یعنی گفتند ما بتوحید و اخلاص بسوي خدایمان بازگشته ایم و از او پاداش می خواهیم:با این
جمله،میخواستند خود را تسلیت دهند تا بتوانند در برابر آن ظلم ها و شکنجه ها صبر کنند.
ا􀀀 جاءَتْن 􀀀 لَمّ
ا􀀀 ر ا􀀀 اتِ بَِّن 􀀀 آمَنّ بِآی
ا􀀀 أَن إِلاّ 􀀀
مِنّ
ا􀀀 ت ا نَْقِمُ 􀀀 وَ م
: ابن عباس گوید:یعنی ما گناهی مرتکب نشده ایم و خطایی از ما سر نزده است که سزاوار شکنجۀ تو باشیم، جز اینکه به
آیات پروردگارمان که بر موسی نازل شده است،ایمان آورده ایم.
ا صَبْراً 􀀀 ا أَفْرِغْ عَلَیْن 􀀀 رَبَّن
:خدایا بهنگام قطع دست و پا و رفتن بردار،بما صبر عطا کن تا کافر نشویم.مقصود این است که خداوند لطف خود را شامل
حال آنها گرداند،تا شجاعت خود را از کف ندهند.
ا مُسْلِمِینَ 􀀀 وَ تَوَفَّن
:ما را موفق بدار تا در راه ایمان و اسلام ثابتقدم باشیم و با ایمان زندگی کنیم فانی را بدرود گوییم.برخی گویند:مقصود
مخلصین است.یعنی چنان در راه خدا اخلاص داشته باشیم که گرفتاریها و سختی ها ما را از دینمان باز ندارد. « مسلمین » از
گویند:همان روز فرعون آنها را بدار آویخت.در آغاز روز ساحرانی کافر بودند و در پایان روز،شهدایی سرفراز.برخی گفته
اند:فرعون بر آنها دست نیافت و نجات یافتند.
ص : 214
[ [سوره الأعراف ( 7): آیه 127
اشاره
ساءَهُمْ وَ 􀀀 اءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِ 􀀀 الَ سَنُقَتِّلُ أَبْن 􀀀 ی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ ق 􀀀 الَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوس 􀀀 وَ ق
( اهِرُونَ ( 127 􀀀 إِنّ فَوْقَهُمْ ق
􀀀
ا
(1)
ترجمه
گروهی از اطرافیان فرعون گفتند:موسی و قومش را وامیگذاریم که در روي زمین فساد کنند و ترا و خدایان ترا زیر پا
گذارند؟گفتند:بزودي پسرانشان را میکشیم و دخترانشان را زنده میگذاریم و ما بر سر آنها تسلّط داریم.
ص : 215
1) -سوره اعراف آیه 127 جزء 9 سوره 7 -1
بیان آیه 127
اشاره
قرائت
خوانده اند.وجه قرائت « الاهه » را به کسر همزه « آلهه » و یذرك و آلهتک:در قرائت غیر مشهور فعل را بجزم و به نصب
«... أ یکون منک ان تذر موسی و ان یذرك » مشهور،این است که جواب استفهام به واو داده شده باشد،و به تقدیر
سنقتل:حجازیان به تخفیف و دیگران به تشدید خوانده اند و معناي قرائت دوم تکثیر است.
مقصود
ی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ 􀀀 الَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوس 􀀀 وَ ق
:
پس از ایمان ساحران،اشراف قوم بمنظور تحریک فرعون گفتند:آیا موسی و قومش را زنده میگذاري که با تو مخالفت کنند و
مردم را بمخالفت تو وادارند،تا زمام حکومت را از کف تو بیرون آوردن و کشور را بفساد بکشند؟برخی گویند:یعنی با
پرستش غیر از تو و دعوت مردم بمخالفت،در روي زمین فساد کنند.برخی گویند:
یعنی بوسیلۀ قدرتی که بدست می آوردند و بردن بنی اسرائیل،کشور را بفساد بکشند.
از ابن عباس است روایت است که با ایمان ساحران شصت هزار نفر از بنی اسرائیل ایمان آوردند.
وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ
:حسن گوید:مردم فرعون را پرستش میکردند و فرعون بتها را.منظور مردم از پرستش بتها تقرب بفرعون بود.سدي گویند:او
گاو را پرستش میکرد.در روایت است که مردم را نیز به پرستش گاو امر میکرد.به همین جهت بود که سامري هم براي مردم
گوساله اي ساخت و گفت:این است خداي شما و خداي
ص : 216
موسی.زجاج گوید:او بتهایی داشت که مردم بمنظور تقرب باو آنها را میپرستیدند.
خوانده اند،میگویند:مردم فرعون را پرستش میکردند ولی فرعون کسی را نمیپرستید.از مجاهد نیز همین « الاهتک » کسانی که
طور روایت شده است.(طبق این قرائت کلمه مصدر است.یعنی خداوندي تو).
ساءَهُمْ 􀀀 اءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِ 􀀀 الَ سَنُقَتِّلُ أَبْن 􀀀ق
:فرعون گفت:فرزندانشان را که مایۀ دلگرمی آنهاست و آنها را براي جنگ آماده میکنند می کشیم و دخترانشان را زنده
میگذاریم،زیرا از آنها کاري ساخته نیست.آنها را بکلفتی میگیریم تا خوار و بدبخت شوند.از این جمله بر میآید که فرعون
طمعی به کشتن موسی و قومش ندارد، زیرا قدرت آنها را شکست ناپذیر تشخیص داده است.از اینرو تصمیم میگیرد که بجان
کودکان ناتوان بیفتد و آنها را نابود سازد.
اهِرُونَ 􀀀 إِنّ فَوْقَهُمْ ق
􀀀
وَ ا
:و ما بر سر آنها تسلط داریم.
ص : 217
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 128 تا 129
اشاره
ا مِنْ قَبْلِ أَنْ 􀀀 الُوا أُوذِین 􀀀 اقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ ( 128 ) ق 􀀀 ادِهِ وَ اَلْع 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 ا مَنْ یَ 􀀀 لِلّ یُورِثُه
􀀀
بِاللّ وَ اِصْبِرُوا إِنَّ اَلْأَرْضَ هِ
􀀀
ی لِقَوْمِهِ اِسْتَعِینُوا هِ 􀀀 الَ مُوس 􀀀ق
( ی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ( 129 􀀀 الَ عَس 􀀀 ا ق 􀀀 ا جِئْتَن 􀀀 ا وَ مِنْ بَعْدِ م 􀀀 تَأْتِیَن
(1)
ترجمه
موسی بقومش گفت:از خدا کمک بخواهیم و صبر کنید که زمین از آن خداست و بهر کس از بندگان خود بخواهد،میدهد و
عاقبت براي پرهیزکاران است.گفتند:
پیش از آنکه تو نزد ما بیایی و بعد از آنکه آمدي،ما آزار دیدیم.گفت:امید است که خداوند دشمن را هلاك کند و شما را
در این سرزمین جانشین آنها سازد و بنگرد که چه می کنید.
ص : 218
1) -سورة اعراف آیۀ 128 و 129 جزء 9 سورة 7 -1
129- بیان آیه 128
اشاره
مقصود
ابن عباس گوید:فرعون پسران بنی اسراییل را میکشت.بنی اسرائیل پیش موسی شکایت کردند.
بِاللّ
􀀀
ی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا هِ 􀀀 الَ مُوس 􀀀ق
:موسی بقومش گفت:از خدا کمک بخواهید تا شر فرعون را کوتاه گرداند.
اقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ 􀀀 ادِهِ وَ الْع 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 ا مَنْ یَ 􀀀 لِلّ یُورِثُه
􀀀
وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ هِ
:
در راه دینتان و بر ستمهاي فرعون شکیبا باشید و بدانید که زمین از آن خداست و بهر کس که خواهد منتقل میکند.سرانجام
فرعون را هلاك میکند و این سرزمین را به شما میسپارد،همانطوري که مدتی هم بدست فرعون سپرده است.بدین ترتیب به
آنها وعدة پیروزي میدهد تا صبر کنند و یقین داشته باشند که حسن عاقبت در دنیا و آخرت نصیب اهل تقوي میشود.
ا􀀀 ا جِئْتَن 􀀀 ا وَ مِنْ بَعْدِ م 􀀀 ا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَن 􀀀 الُوا أُوذِین 􀀀ق
:بنی اسرائیل به موسی گفتند:پیش از آنکه تو نزد ما بیایی و رسالت خود را تبلیغ کنی،فرعون پسران ما را میکشت و زنان ما را
بکار وا میداشت،اکنون که تو آمده اي نیز ما را تهدید میکند و اموالمان را میگیرد و بکارهاي سخت وادار میکند و ما از
آمدن تو نفعی نبردیم.از اینجا بر می آید که دو بار کشتار و شکنجه،در میان بنی اسرائیل اجرا شد.حسن گوید:پیش از آمدن و
بعد از آمدن موسی،فرعون از بنی اسرائیل خراج میگرفت.
بهر حال قوم موسی با این سخن از اینکه روزي نجات پیدا کنند،اظهار یأس میکنند و موسی بمنظور دلگرمی آنها ادامه میدهد:
ص : 219
ی􀀀 الَ عَس 􀀀ق
... أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ :
براي امیدواري است اما هر گاه این کلمه را خداوند بکار برد،وعدة آن حتمی است.یعنی:خداوند واجب « عسی »: زجاج گوید
کرده است که دشمن شما را نابود کند و سرزمین ایشان را بدست شما بسپارد،تا ببینید شما چه میکنید.بدیهی است که خداوند
مردم را بعلم خود کیفر و پاداش نمیدهد بلکه بعمل خودشان.از اینرو میگوید:تا بنگرد که شما چه میکنید.این معنی از زجاج
است.برخی گویند:شما را آزمایش می کند و به شما نعمت میدهد تا شکر شما را ظاهر کند.همانطوري که شما را دچار
محمد 31 :شما را آزمایش میکنیم ) « الصّ
ابِرِین 􀀀 جاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ 􀀀 حَتّ نَعْلَمَ الْمُ
ی􀀀 لَن وَ بَْلُوَنَّکُمْ » : محنت کرد تا صبر شما ظاهر شود.مثل
تا مجاهدان و صابران شما را معلوم کنیم)سرانجام این وعده تحقق یافت و دشمن از میان رفت و بنی اسرائیل بر مصر تسلط
یافتند.
ص : 220
[ [سوره الأعراف ( 7): آیات 130 تا 131
اشاره
ذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ 􀀀 ا ه 􀀀 الُوا لَن 􀀀 جاءَتْهُمُ اَلْحَسَ نَهُ ق 􀀀 ذا 􀀀 راتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ( 130 ) فَإِ 􀀀 ا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلثَّمَ 􀀀 وَ لَقَدْ أَخَ ذْن
( لا یَعْلَمُونَ ( 131 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 اَللّ وَ ل
􀀀
طائِرُهُمْ عِنْدَ هِ 􀀀 ما 􀀀 لا إِنَّ 􀀀 ی وَ مَنْ مَعَهُ أَ 􀀀 یَطَّیَّرُوا بِمُوس
(1)
ترجمه
ما آل فرعون را دچار قحطی و کمبود ثمرات کردیم تا متذکر شوند.هر گاه به آنها نیکی می رسید،می گفتند:این بخاطر
ماست و اگر بدي به ایشان می رسید،موسی و همراهانش را بفال بد می گرفتند.بدانید که فال بد آنها پیش خداست ولی بیشتر
آنها نمی دانند.
ص : 221
1) -سوره اعراف آیۀ 130 تا 131 جزء 9 سوره 7 -1
131- بیان آیه 130
اشاره
لغت
یعنی دچار قحطی شدند.شاعر گوید: « اخذتهم السنه »: عرب می گوید
و اموال اللئام بکل ارض
تجحفها الجوائح و السنون
یعنی:ثروت مردم بخیل،در هر سرزمینی که باشند،دستخوش حوادث و زوال میشود.
تطیر:فال بد.اصل این کلمه از طیر است.طائر انسان عمل اوست.عرب مرغی که از سمت راست آید بفال نیک و مرغی که از
سمت چپ آید بفال بد می گیرد.
مقصود
ا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ 􀀀 وَ لَقَدْ أَخَذْن
گذشته را به حال نزدیک می کند. « قد ». :ما قوم فرعون را بکیفر رفتار زشتشان گرفتار قحطی کردیم.لام براي قسم است
راتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ 􀀀 وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَ
:علاوه بر قحطی و خشکسالی آنها را گرفتار کمبود ثمرات و میوه ها کردیم.باشد که بترسند و یکتا پرست شوند.لکن تغییر
روش ندادند.زجاج گوید:آنها گرفتار زیان مالی شدند،زیرا این گرفتاریها باعث رقت قلوب و توجه بخدا میشوند.چنان که می
هر گاه شري باو برسد،بدعا و استغاثه می پردازد)برخی گویند:یعنی براي اینکه ) « اءٍ عَرِیضٍ 􀀀 ذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُع 􀀀 وَ إِ » : فرماید
متوجه شوند که فرعون اگر خدا بود،این طور گرفتار نمی شد.از این آیه بر می آید که جبریان بخطا رفته اند،زیرا خداوند کفر
کسی را نمی خواهد،بلکه تذکر و توجه می خواهد.
ذِهِ 􀀀 ا ه 􀀀 الُوا لَن 􀀀 جاءَتْهُمُ الْحَسَنَهُ ق 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
:هر گاه به فراوانی نعمت می رسیدند،می- گفتند:این بخاطر خودمان است که همواره در بلادمان برکت و نعمت بوده است و
ص : 222
خدا را سپاسگزاري نمیکردند.
ی وَ مَنْ مَعَهُ 􀀀 وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوس
:و اگر دچار گرسنگی و قحطی می شدند،موسی و همراهانش را بفال بد می گرفتند و می گفتند:بخاطر آنهاست و این معنی
از مجاهد و حسن و ابن زید است.می گفتند:هرگز گرفتاري ندیده بودم.
از روزي که شما آمدید،گرفتار شدیم.
اللّ
􀀀
طائِرُهُمْ عِنْدَ هِ 􀀀 ما 􀀀 لا إِنَّ 􀀀 أَ
:بدبختی واقعی آنها کیفري است که در آخرت دامنگیر آنها خواهد شد.نه آنچه در این دنیا می بینند.این معنی از زجاج است.
برخی گویند:یعنی نیکی و بدي بدست خداست.اگر می فهمیدند خیر و برکت و سلامت را از او در خواست می کردند.حسن
گوید:یعنی آنچه به فال بد می گرفتند، محفوظ است و خداوند آنها را در روز قیامت کیفر می دهد.
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 وَ ل
:ولی بیشتر آنها نمی دانند و تفکر نمی کنند که بدانند.
ص : 223
« مجمع البیان » فهرست جلد نهم ترجمه تفسیر
150 )و ترجمه 3 تفسیر آیات فوق 4 لغت،مقصود 4 -149- باقی مانده سورة انعام جزء هشتم سوره 6 موضوع صفحه آیۀ( 148
9 لغت،اعراب،مقصود 9 گفتار امام باقر(ع)در تفسیر فواحش 10 «151» پرسش و پاسخ 6 آیۀ( 151 )و ترجمه 8 تفسیر آیۀ
-154» 155 )و ترجمه 17 تفسیر آیۀ - 153 )و ترجمه 12 تفسیر دو آیه فوق 13 قرائت،لغت 13 مقصود 14 آیه( 154 - آیۀ( 152
- 157 )و ترجمه 21 تفسیر دو آیۀ فوق 22 اعراب،مقصود 22 پرسش و پاسخ 24 آیۀ( 158 - 18 قرائت،مقصود 18 آیۀ( 156 «155
-162-161- 29 قرائت،لغت، 29 مقصود 30 آیۀ 160 «159» 26 قرائت،مقصود 26 تفسیر آیۀ «158» 159 )و ترجمه 25 تفسیر آیۀ
34 تعداد آیات 34 163-162- 32 قرائت،لغت،مقصود 32 تفسیر آیۀ 161 «160» 163 )- و ترجمه 31 تفسیر آیۀ
165 )و ترجمه 37 تفسیر دو آیۀ فوق 38 لغت،اعراب،مقصود 38 سورة اعراف - قرائت،لغت،اعراب 34 مقصود 35 آیۀ( 164
3)و ترجمه 42 تفسیر آیات فوق 43 شماره آیات -2- 225 تفسیر 41 آیه( 1 ! تعداد آیات 41 فضیلت سوره 41 « جزء 8 سوره 7 »
9)و ترجمه -8-7- 47 اعراب،مقصود 47 آیۀ( 6 « 4 و 5 » 5)و ترجمه 46 تفسیر آیه - 43 قرائت،لغت 43 اعراب،مقصود 44 آیه( 4
- 53 آیه( 10 « و الوزن یومئذ- الحق » 50 لغت،اعراب،مقصود 50 پرسش و پاسخ 51 اقوالی در باره معناي « 6 تا 9 » 49 تفسیر آیۀ
59 لغت،اعراب،مقصود «13-12» 56 قرائت،لغت،اعراب 56 مقصود 57 تفسیر آیۀ «11-10» 13-12-11 )و ترجمه 55 تفسیر آیۀ
21 )و ترجمه 66 تفسیر -20-19- 62 لغت،اعراب،مقصود 62 آیۀ( 18 « 14 تا 17 » 17 )و ترجمه 61 تفسیر آیۀ -16-15- 59 آیۀ( 14
25 )و ترجمه 71 تفسیر آیات فوق 72 قرائت،لغت 72 مقصود -24-23- آیات فوق 67 قرائت،لغت 67 اعراب،مقصود 68 آیۀ( 22
82«30-29» 30 )و ترجمه 81 تفسیر آیۀ - 28 )و ترجمه 75 تفسیر آیات فوق 76 قرائت،لغت،مقصود 76 آیه( 29 -27- 73 آیۀ( 26
تعداد آیات 82 لغت،اعراب 82 مقصود 83 وجوهی در معناي:
87 قرائت،مقصود 87 در معناي اسراف 88 «32-31» 32 )و ترجمه 86 تفسیر آیۀ - (و اقیموا وجوهکم عند کل مسجد 83 آیه( 31
95«36-35» 36 )و ترجمه 94 تفسیر آیۀ - 34 )و ترجمه 91 تفسیر دو آیۀ فوق 92 لغت،مقصود 92 آیۀ( 35 - دلالت آیه 89 آیۀ( 33
39 )و ترجمه 99 تفسیر دو آیۀ فوق 100 - 97 لغت،مقصود 97 آیۀ( 38 «37» اعراب،مقصود 95 آیۀ( 37 )و ترجمه 96 تفسیر آیۀ
103 قرائت،لغت،مقصود 103 معناي جمل 104 «41-40» 41 )و ترجمه 102 تفسیر آیه - 226 قرائت،لغت،مقصود 100 آیۀ( 40 !
45 )و ترجمه 110 تفسیر دو - 107 قرائت،لغت،اعراب 107 مقصود 108 آیۀ( 44 «43-42» 43 )و ترجمه 106 تفسیر آیه - آیۀ( 42
47 )و ترجمه 114 تفسیر دو آیۀ فوق 115 لغت،مقصود 115 گفتار - آیۀ فوق 111 قرائت،اعراب و لغت،مقصود 111 آیۀ( 46
49 )و ترجمه 119 تفسیر دو آیۀ فوق 120 - امام صادق(ع)در معناي اعراف 116 گفتار اصبغ بن نباته 117 آیۀ( 48
53 )و ترجمه - 51 )و ترجمه 122 تفسیر دو آیه فوق 123 لغت،اعراب،مقصود 123 آیۀ( 52 - لغت،اعراب،مقصود 120 آیۀ( 50
129 قرائت،لغت،اعراب «54» 56 )و ترجمه 128 تفسیر آیۀ -55- 126 لغت،اعراب،مقصود 126 آیۀ( 54 «53-52» 125 تفسیر آیۀ
136«58-57» 58 )و ترجمه 135 تفسیر آیه - 132 قرائت،لغت،اعراب،مقصود 132 آیۀ( 57 «56-55» 129 مقصود 130 تفسیر آیۀ
140 قرائت،لغت،اعراب 140 مقصود 141 « 59 تا 64 » قرائت،لغت 136 مقصود 137 آیۀ( 59 تا 64 )و ترجمه 139 تفسیر آیۀ
148 لغت،اعراب 148 مقصود 149 داستان « 65 تا 72 » 147 تفسیر آیۀ « 65 تا 72 » 146 ترجمۀ آیه ( داستان نوح 143 آیۀ( 65 تا 72
156 قرائت،لغت،اعراب 156 مقصود 158 داستان صالح 159 آیۀ( 80 تا 84 )و « 73 تا 79 » 154 تفسیر آیۀ ( هود 152 آیۀ( 73 تا 79
227 آیۀ( 85 تا 87 و ! 166 قرائت،لغت،اعراب 166 مقصود 176 داستان لوط و قومش 168 « 80 تا 84 » ترجمه 165 تفسیر آیۀ
89 و ترجمه 176 تفسیر دو آیۀ فوق 177 - ترجمه 171 تفسیر آیات فوق 172 لغت،اعراب 172 مقصود 173 آیه( 78
182 لغت،اعراب:مقصود 182 « 90 تا 93 » لغت،مقصود 177 پرسش؟ 179 پاسخ 180 آیۀ( 90 تا 93 )و ترجمه 181 تفسیر آیۀ
189« 96 تا 99 » آیۀ( 96 تا 99 )و ترجمه 188 تفسیر آیۀ » 186 لغت،اعراب،مقصود «95-94» 95 )و ترجمه 185 تفسیر آیۀ - آیۀ( 94
193 100 تا 102 » 102 )و ترجمه 192 تفسیر آیۀ -101- قرائت،لغت،اعراب 189 پرسش و پاسخ 190 آیۀ( 100
103 تا 108 )و ترجمه 196 تفسیر آیات فوق 197 قرائت،لغت،اعراب 197 مقصود 198 » قرائت،لغت،اعراب،مقصود 193 آیۀ
103 قرائت،لغت،اعراب،مقصود « 109 تا 112 » پرسش و پاسخ 200 داستان عصا 200 آیۀ( 109 تا 112 )و ترجمه 202 تفسیر آیۀ
117 تا » 205 تفسیر آیات فوق 206 قرائت،اعراب،مقصود 206 آیۀ( 117 تا 122 )و ترجمه 208 تفسیر آیۀ ( 103 آیۀ( 113 تا 116
213 قرائت،لغت،مقصود 213 « 123 تا 126 » 209 قرائت،لغت،اعراب،مقصود 209 آیۀ( 123 تا 126 )و ترجمه 212 تفسیر آیه «132
129 )و ترجمه 218 تفسیر دو آیۀ فوق 119 مقصود - 216 قرائت،مقصود 216 آیۀ( 128 «127» آیه( 127 )و ترجمه 215 تفسیر آیۀ
228 خداي را شکر که توفیق عنایتم فرمود تا ! 222 لغت،مقصود 222 «131-130» 131 )و ترجمه 221 تفسیر آیه - 119 آیه( 130
توانستم یکی از خدمات ارزندة عالم اسلامی را انجام دهم و آن همانا چاپ و انتشار ترجمه اثر جاوید عالم تشیع و افتخار عالم
اسلام تفسیر شریف مجمع البیان است که حدود هشتصد سال پیش با دست تواناي امین الاسلام مفسر عالی مقام شیعه شیخ
جلیل و عالم کم نظیر ابو علی فضل بن حسن طبرسی نوشته شده.
و اینک با قلم بسیار روان بتوسط جمعی از فضلاي عصر حاضر و صاحبان قلم ترجمه شده و تا کنون نه جلد آن منتشر گردیده
و در دست رس علاقمندان قرار گرفته است.
و یکی از امتیازات این ترجمه این است که با اینکه بزبان فارسی برگردانده شده هنوز هم آن شیوه مخصوص خود را حفظ
کرده است.
یعنی شرح لغات-و شرح اختلاف قراءات-و نقل ادلۀ طرفین-و بیان شأن نزول آیات همانطوري که در متن عربی آن این چهار
اصل از هم تفکیک شده در ترجمه نیز مراعات گردیده است.
و اینک مفتخرم که با انتشار جلد نهم یک گام بهدف نزدیک تر شدم و خوشحالم که این خدمت تا کنون بدون وقفه پیش
رفته و امید است که تا پایان هم پیش برود و در خاتمه چون صفحات جلد نهم نسبت بسایر مجلدات چند صفحه کمتر است
اللّ در
􀀀
امیدوارم که علاقمندان معذورم بدارند چون بیش از این حاضر نشده بود و ما نخواستیم وقفه در عمر حاصل شود انشاء ه
مجلدات بعدي جبران خواهد شد.
شمس فراهانی
ص : 224
ص : 225
ص : 226
ص : 227
ص : 228
ص : 229
ص : 230
د