گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد دوم
[سوره النساء [ 4]: آیات 40 تا 42



اشاره
أُّمَّۀٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا
ِ
إِنَّ اللّهَ لا یَظلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ وَ إِن تَکُ حَسَ نَۀً یُضاعِفها وَ یُؤتِ مِن لَدُنهُ أَجراً عَظِیماً [ 40 ] فَکَیفَ إِذا جِئنا مِن کُل
بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً [ 41 ] یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَو تُسَوّي بِهِمُ الَأرضُ وَ لا یَکتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً [ 42 ] -قرآن-
345-1 -- لا یَظلِمُ ظلم هم بمعنی نقص است و هم تجاوز از حد و وضع شیء در غیر موضع آن نیز ظلم است مِثقالَ ذَرَّةٍ یعنی
وزن ذرّهاي- مثقال بر وزن مفعال اسم آلت از ثقل براي اندازه وزن و ذرّه مورچه کوچکی است و بهر جزئی از أجزاء هر چیز
133 [ صفحه 206 ] گویند فَکَیفَ اي - 18 -قرآن- 117 - و همچنین هر جزئی از گرد و غبار منتشره در هوا نیز ذرّه -قرآن- 7
فکیف یکون حال هؤلاء الکافرین یعنی پس حال اینکه جماعت کافران چگونه خواهد بود یَوَدُّ اي یحبّ یعنی دوست میدارد
لَو تُسَوّي بِهِمُ الَأرضُ اي لو دفنوا و سویّت علیهم الإرض یعنی دوست دارند بخاك بروند و زمین آنها را فرا بگیرد و روي بدن
180- 120 -قرآن- 151 - 15 -قرآن- 113 - آنها مستوي و برابر شود. -قرآن- 7
تفسیر معانی
اشاره
-40 حقّا که خداوند [متّصف بهر صفت کمال و منزّه از هر گونه نقص است و از جمله نقص ظلم است و ظلم آنستکه از -
مزد عمل کسی چیزي بکاهد یا کسیرا بغیر استحقاق معاقب سازد و او] باندازه و زن ذرّه [یعنی بقدر جزء لا یتجزّي] در باره
کسی ستم نمیکند [زیرا خداي تعالی مردم را بیافرید و بآنها مشاعر و خرد بخشید که خیر و شر خود را تمیز دهند و براي آنها
رسولانی فرستاد و کتابهائی نازل فرمود که در هدایت و ارشاد آنها چیزي فرو گذار نشده باشد بنابرین هر کس گناهی کند و
از آنراه باو زیان و آزاري برسد خود بخویشتن ستم کرده است و ما ربّک بظلّام للعبید] و اگر کار نیکی و حسنه اي از کسی
ناشی شود [ار راه فضل و احسان آنرا دو برابر پاداش میدهد [بلکه تا ده برابر مزد میدهد و عمل بد را فقط بمانند او جزا
میدهد] و از جانب خویش مزد بزرگی بصاحب حسنه و شخص نیکوکار عطا خواهد فرمود. 41 - [و چون نظام عام در ثواب و
عقاب اینکه است] پس در روز رستاخیز که از هر امّتی شاهدي براي اعمال آنها میآوریم [و پیمبران هر قومی شاهد حال و
اعمال قوم خود خواهند بود] و ترا یا محمّد بر اینکه جماعت یعنی قوم خودت براي شهادت حاضر خواهیم کرد آیا حال اینکه
جماعت کافران و منافقان که نافرمانی و انکار خدا و رسول را کردهاند چه خواهد بود! 42 - در آنروز [یعنی روز قیامت]
کسانیکه کفر آوردند و نافرمانی رسول خدا را کردند [چون بشهادت شهود حق مینگرند و جاي هیچگونه انکاري نمیبینند] و
کتمان و پوشانیدن سخنی را میتوانند دوست دارند و آرزو میکنند که بزمین بروند و با خاك برابر شوند [و از آن سخنی شدت
فارغ شوند و نخواهند شد]. [ صفحه 207 ] - در آیه مبارکه مبالغه اي براي تحریص بر فرمانبري و دوري از معصیت و اشاره
بزجري است که آدمی از شرمساري در رءوس الاشهاد خواهد داشت زیرا در روز رستاخیز گواهان عادلی بر ضرر آدمی
گواهی خواهند داد که پس از شهادت آنها نه توقّفی در حکم دست خواهد داد و نه میتوان آن شهود را قدح نمود زیرا آنان
پیمبران و معصومان و کرام الکاتبون و جوارح خود آدمی و زمان و مکان میباشند- چنانکه در آیه دیگر فرموده است [وَ
کَ ذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّۀً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ] و در آیه دیگر فرماید [ما یَلفِظُ مِن قَولٍ إِلّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ] و در آیه
دیگر [إِنَّ السَّمعَ وَ البَ َ ص رَ وَ الفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسؤُلًا] و در آیه دیگر یَومَ تَشهَدُ عَلَیهِم أَلسِنَتُهُم وَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم بِما
کانُوا یَعمَلُونَ و در بعض اخبار آمده است که زمان و مکان هر دو بر اعمال آدمی شهادت خواهند داد پس خردمند کسی
است که اینکه شهادتها را بیاد آورد و خود را براي چنان حالتی مستعدّ و مهیّا سازد و چنان پندارد که اینک آنروز است و آن
- 730 -قرآن- 749 - 630 -قرآن- 649 - 548 -قرآن- 574 - ساعتی است که در واقع اینکه شهادت بر پا گردیده است. -قرآن- 470
840 از حدیث إبن مسعود است که گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بمن فرمود براي من قرآن بخوان؟ عرض
کردم یا رسول اللّه قرآن بر تو نازل گردیده است من بخوانم! فرمود بلی دوست دارم از غیر خودم آنرا بشنوم پس من سورة
أُّمَّۀٍ بِشَ هِیدٍ ... الایه] فرمود اینک ترا بس است و در آنحال
ِ
النساء را تلاوت کردم تا باین آیه رسیدم [فَکَیفَ إِذا جِئنا مِن کُل
دیدم چشمهاي آنحضرت گریان است، و از هول اینکه مقالت و عظمت اینکه حالت نگرانند- آیا اگر حال شاهد چنین باشد
حال مشهود علیه که مائیم چگونه خواهد بود و باید براي خود چه سازد! اعاذنا اللّه و جمیع المؤمنین بحق محمّد و آله
[ 168 [ صفحه 208 - الطاهرین. -قرآن- 118
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 43
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاري حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاّ عابِرِي سَبِیلٍ حَتَّی تَغتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم
مَرضی أَو عَلی سَ فَرٍ أَو جاءَ أَحَ دٌ مِنکُم مِنَ الغائِطِ أَو لامَستُمُ النِّساءَ فَلَم تَجِ دُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ
موضع « الغائِطِ » جمع سکران یعنی مست سکر یسکر سکرا « سُکاري » -- 402- أَیدِیکُم إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُ  وا غَفُوراً [ 43 ] -قرآن- 1
پست و مطمئن که در منظر و مرآي مردم نباشد در لغت غائط گویند و چون براي قضاي حاجت بچنین جائی میرفتند در
اصطلاح کنایه از قضاي حاجت شده است و میگفتند فلان خرج إلی الغائط و کسانیکه در لغت بصیرتی ندارند گمان میکنند
لا مس اي لا بس و کنایه از جماع است و « لامَستُمُ » غائط بمعنی فضولات انسانی و مادّه برازي میباشد و حال آنکه چنین نیست
تیمّم در اصل بمعنی قصد است یمّمته اي « فَتَیَمَّمُوا » خداوند در پرده فرموده است حقیقت لمس مشترك از دو جانب است
قصدته و در اصطلاح شرعی عمل معلوم است که بجاي وضوء و غسل عمل میشود صعید وجه الارض و محل پاك زمین
صاحب مغفرت و آن پوشانیدن گناه است که اثرش باقی نماند. - « غَفُوراً » صاحب عفو و آن محو اساس گناه است « عَفُ  وا »
768- 718 -قرآن- 758 - 546 -قرآن- 708 - 409 -قرآن- 531 - 65 -قرآن- 397 - 16 -قرآن- 55 - قرآن- 7
تفسیر معانی
اشاره
-43 اي کسانیکه ایمان بخدا و رسول او آوردهاید [حذر کنید] و در حال مستی [از شراب یا خواب] پیرامون نماز [ یا دخول :
در مساجد] نگردید و در آنحالت اقامه نماز ننمائید تا بدانید که چه میگوئید [و از خداي خود چه میخواهید و خدا را براي چه
میخوانید زیرا حالت مستی منافی با نماز است که محتاج بخضوع و خشوع و توجّه کامل دل بخدا و زبان بدعاست] و همچنین
حالت جنابت هم تا غسل نکردهاید نزدیک بنماز یا محلّ نماز نشوید مگر اینکه در [ صفحه 209 ] حال عبور از راه باشید [و در
مسجد درنگ نکرده عبور کنید] و اگر بیمار باشید یا مسافر باشید یا کسی از قضاي حاجت آمده باشد یا با زنان مباشرت کرده
باشید و آب براي غسل نیابید [ یا استعمال آب براي شما متعذّر باشد] در اینصورت بر روي سطح زمین پاکی تیمّم کنید و با
خاك روي زمین صورتها و دستهاي خود را مسح نمائید [بعد نماز بگذارید- زیرا نماز رکن اول عملی دین و ستون خیمه
کیش اسلامی است و آن رابطه و صله بین بنده و پروردگار است که در هر روز پنج مرتبه باید تکرار شود و ترك آن بهیچ
وجه مجاز نیست و اگر طهارت با آب براي شخص متعذّر باشد و مرض یا عذري مانع باشد رخصت شرع به تیمّم است که
براي آدمی عذري جهت ترك نماز نباشد و خاك و زمین چیزي است که فقدان آن در هیچ حالی از أحوال معقول نیست و
دستور و شروط آنرا علماء در کتب فقه معین و معلوم فرمودهاند به اینکه که با ضربتی بزمین صورت و با ضربت دیگر دو
دست را مسح کنید] بدانید که خداوند بخشنده گناهان و آمرزنده خطایاي بنده است [و همان عفوّ و غفور است که براي ما و
عبادت ما موجبات تسهیل فراهم فرموده و براي ما سختی نخواسته است که در هر حال در مقام پرستش باشیم و رابطه خود را
با مبدء عالم قطع ننمائیم]. - آیه مبارکه دلالت دارد بر اینکه نماز شخص مست درست نیست و اجماع هم بر اینست که بر او
قضاء آن نماز لازم است و همچنین از شخص مست هیچ عقدي درست نیست مانند نکاح و بیع و شري و غیر آنها و همچنین
حلّ هیچ عقدي درست نیست مانند طلاق و عتاق ولی در طلاق بین فریقین خلاف است. - بنا به تحقیق مرحوم فیض رحمه
اللّه چون حکمت الهی براي حرام کردن شراب تدریجی بوده و چنانکه در سوره بقره گذشت تأخیر در تصریح بآن نیز مقتضی
حکمت بوده است پارهاي از مسلمانان پیش از نزول آیه تحریم با حالت مستی بنماز میایستادند و آیات قرآن را بغلط و اشتباه
قرائت میکردند و لذا اینکه آیه نازل شد- و جایز است بگوئیم آیه اعمّ است از مستی شراب و مستی خواب و هرگونه مستی
[ که دست دهد چنانکه اخبار هم مؤیّد آن است. [ صفحه 210
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 44 تا 46
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتابِ یَشتَرُونَ الضَّلالَۀَ وَ یُرِیدُونَ أَن تَضِ لُّوا السَّبِیلَ [ 44 ] وَ اللّهُ أَعلَمُ بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّهِ
وَلِیا وَ کَفی بِاللّهِ نَصِیراً [ 45 ] مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِ عِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَعٍ وَ راعِنا لَیا
بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّینِ وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَقوَمَ وَ لکِن لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفرِهِم فَلا
یعنی یهودان و باین جهت یهود « الَّذِینَ هادُوا » 587 -- نَصِ یباً مِنَ الکِتابِ یعنی جزئی از توراة - یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلًا [ 46 ] -قرآن- 1
اي « یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِ عِهِ » نامیده میشوند که گفتند ربّنا هدنا إلیک اي رجعنا إلیک یعنی پروردگار ما بسوي تو برگشتیم
وَ اسمَع » یمیلونه عن مواضعه یعنی از محلّی که خداوند کلمات را نهاده آنها را بردارند و بجاي آن کلمات دیگري بگذارند
اي انظرنا « راعِنا » أي و اسمع غیر مجاب إلی ما تدعوا إلیه یعنی بشنو ولی غیر جواب آنچه را که بآن دعوت میکنی « غَیرَ مُسمَعٍ
فتلا و « لَیا بِأَلسِنَتِهِم » و أمهلنا یعنی بما نظر کن و بما مهلت بده یا کلمه عبري است که بآن فحش میدادند و آن راعینا است
اي أعدل. - « أَقوَمَ » قدحا فیه و ذمّا نکوهش و بدگوئی در باب دین « طَعناً فِی الدِّینِ » تحریفا بها: هرزه درائی و خلاف گوئی
747 -قرآن- - 677 -قرآن- 724 - 524 -قرآن- 653 - 406 -قرآن- 516 - 248 -قرآن- 380 - 75 -قرآن- 206 - 31 -قرآن- 56 - قرآن- 7
[ 808-798 [ صفحه 211
تفسیر معانی
اشاره
[پس از ذکر أحکام مذکوره، قرآن کریم میخواهد ما را بخطر آنها یا عمل ببعض آنها دون بعض ارشاد فرماید و لذا حال امم
پیشین از أهل را که ببعض آن عمل کرده و از حظّ و بهره باقی که بطاق نسیان سپرده بودند روم ماندند ما را آگاهی میدهد].
-44 آیا ندانستهاي و متوجّه نشدهاي که کسانیکه بهره و جزئی از کتاب راه] را یافتهاند گمراهی را خریداري کردهاند [هدایت
را داده و ضلالت را یافتهاند و کفر را با ایمان مبادله کردهاند- یعنی اینکه احبار و ملّایان یهود که جزئی از توراة را میدانند
چگونه حقیقت را مستور و دین را بریاست موهوم روزه و مختصر پولی که عایدشان میشود تبدیل کردهاند و بجاي تصدیق
نبوّت بر ما او را تکذیب میکنند و بهمان گمراهی خودشان اکتفا نکردهاند] میخواهند را بر شما هم گم کنند و از طریق حق
منحرف سازند. 45 - [اي مؤمنان] خداوند بدشمنان شما از شما داناتر است [امتثال امر را بکنید و هرگز پیرامون أهل کتاب
نگردید و فریب ظاهر و نصایح صوري آنها نخورید من بباطن پر غش و تزویر و بر حسد و عداوت آنها آگاهترم] دوستی و
ولایت پرستی خداوند براي شما کافی است و نصرت و یاري او شما را بس است [و مستغنی یاري غیر خواهید بود]. 46 - [بلی]
قومی از یهودان که کلمات [نازله از جانب خدا و منزله در توراة] تحریف میکنند [و جاهاي أصلی آنها را تغییر میدهند] و آنرا
در غیر جاي خودش میگذارند [و یا تحریف در معنی میکنند و براي گمراهی مردم و از راه بس و اشتباهکاري بغیر مراد و
مقصود آنرا تفسیر مینمایند و توصیف پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله مژده بعثت او را تغییر میدهند] اینکه جماعت [در هر
امري که مخالف هواي نفسانی خودشان باشد چه در محضر پیغمبر و چه در خارج از آن] گویند گفتار ترا شنیدیم ولی امر
اطاعت نکردیم و گفتار ما را بشنو بطوریکه نشنیده باشی یعنی نشنیده بگیر و بما توجه کن و مقصودشان از اینگونه کلمات
معناي دیگري است غیر از آنچه بزبان میآورند و [ صفحه 212 ] غرضشان طعن در دین و استهزاء و سخریه است- و اگر اینکه
اشخاص میگفتند گفتار ترا شنیدیم و امر ترا اطاعت کردیم تو هم گفتار ما را بشنو و بما نظر کن و متوجّه ما باش [بجاي
آنکه کلمات قبلی و اسمع غیر مسمع یا کلمه راعنا را بطور مسخره و استهزاء و بقصد بدگوئی ادا کنند] براي آنها بهتر بود و
بعدالت و طریق اقوم و صراط مستقیم نزدیکتر بود- [و لکن اینکه عبارات را گفتند و آنچه را هم ما میگوئیم نمیگویند]
خداوند هم آنان را بسبب کفرشان و حق پوشی که دارند و استمرار در کفرشان از رحمت خود محروم و از درگاه خود
مطرود و بلعنت خود گرفتار کرده است و پس از اینهم جز عدّه کمی از آنها ایمان نخواهند آورد [مانند عبد اللّه بن سلام و
امثال او] یا ایمان اگر بیاورند قلیل است و اخلاصی در آن نیست. - عبارت [وَ اسمَع غَیرَ مُسمَعٍ] که یهودان خطاب به پیغمبر
صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مینمودند ذو وجهین است یکمرتبه در مقام مدح گفته میشود و از آن اراده میکنند که حرف ما را
بشنو و ترا بد نیاید [یعنی و اسمع غیر مسّمع مکروها] و یکمرتبه در مقام ذمّ است و از آن اینطور در نظر میگیرند که بشنو و
بهتر آنکه کر باشی و نشنوي یا مرده باشی و نشنوي یا بشنو و منتظر نباش که جواب دعوت خود را بشنوي و همچنین کلمه
[راعنا] نیز ذو وجهین است یک موقع گفته میشود و مقصود از آن راقبنا و اصرف سمعک إلی کلامنا است یعنی متوجه ما باش
و گوش بسخن ما بده- و موقع دیگر بمعناي سریانی یا عبرانی آن نظر دارند و از آن مقصود رعونت و حماقت و کلمه ایست
که در عبري قائم مقام دشنام است از اینکه جهت خداوند میفرماید که آنها در طیّ لسان خود لَیا بِأَلسِنَتِهِم حسب ظاهر عبارت
876- 37 -قرآن- 854 - را در نظر ندارند و باطن مقصودشان سبّ و طعن بدین اسلام و رسول ماست. -قرآن- 11
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 47
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبلِ أَن نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا
236 [ صفحه 213 ] -- نَطمِسَ طمس بمعنی ازاله است و أصل آن - أَصحابَ السَّبتِ وَ کانَ أَمرُ اللّهِ مَفعُولاً [ 47 ] -قرآن- 1
برداشتن نشانههائیست که در راه براي راهنمائی عابرین میگذارند و بر ازاله صورت و مطلق قلب و تغییر نیز اطلاق میشود
-15- فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها یعنی صورتها را به پشت و بقفا بر میگردانیم [أدبار] جمع دبر و بمعنی خلف و قفا است. -قرآن- 7
210 - اي [گروه یهود و نصاري] که داراي کتاب آسمانی [توراة و انجیل] میباشید بکتابیکه ما [بر پیغمبر خودمان - قرآن- 183
محمّد صلّی اللّه علیه و اله] نازل کردهایم و مصدّق کتابهاي [توراة و انجیل] شماست [و آنچه را که در آنهاست قرآن نیز
تصدیق دارد] ایمان بیاورید [چه ادیان آسمانی تمامی در اصول عمومی مانند توحید و نفی شرك و اثبات معاد و بعث و
دعوت بمحاسن اخلاق متّفقند و قرآن کریم هم باین معنی مصدق موسی و عیسی علیهما السّلام و معترف بآنها و سایر انبیاء و
رسل میباشد، پس از چیست که اهل کتاب بقرآن و محمّد صلّی اللّه علیه و آله ایمان نمیآورند! با آنکه مصدّق کتب
آنهاست و موافق با ملّت إبراهیم علیه السّلام است بلکه چون اوصاف رسول ما را تغییر و تبدیل داده و منکر آن شدهاند بآنها
خطاب میشود که اي أهل کتاب] ایمان بقرآن منزل بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله بیاورید پیش از آنکه ما وجوه مقاصدیکه
شما براي کید و بدبینی و محو اسلام در نظر گرفتهاید محو و نابود کنیم و [شما را در اثر پیشرفت اسلام و اعلاء کلمه قرآن و
افتضاح امر خودتان و کشف استار و اسرارتان خائب و خاسر] بعقب برگردانیم یا مانند أصحاب سبت که [در روز شنبه از امر
تخطّی و تجاوز کردند] دچار لعن و طرد ما شدند شما را هم ملعون و از رحمت خود دور و محروم سازیم و گرفتار لعن و
رسوائی یا مسخ شوید [و حال آنکه میدانید وعیدهاي خداوندي در باره امم پیشین تمامی تحقّق یافت پس از وعید خدا برحذر
باشید و از عقاب او بترسید و بدانید که لا محاله] امر خدائی و وعید او واقع شدنی است [چنانکه در باره یهودان معاصر با نبیّ
[ اکرم از بنی النضیر و بنی قریظه تحقق یافت]. [ صفحه 214
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 48
اشاره
-- 149- إِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِهِ وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِك بِاللّهِ فَقَدِ افتَري إِثماً عَظِیماً [ 48 ] -قرآن- 1
16- دروغ بستن و دروغ ساختن را افتراء گویند یعنی دروغ بست. -قرآن- 7 « افتَري »
تفسیر معانی
اشاره
- [بعد از وعدهاي که خداوند بأهل کتاب داده و آن فرمود که اگر ایمان بیاورند امر و وعید خداوند شدنی است اینکه آیه را
وعید پیش و بیان اینکه آمرزش بدون ایمان ممتنع و محال است نازل هر چه بخواهند میکنند و میگویند خدا ما را میآمرزد و
در اینکه آیه مصر شرك قابل آمرزش نیست و مراد از شرك در آیه مطلق کفر است که شامل و دیگران میگردد، زیرا شرك
اعتقاد آدمی است به اینکه که غیر خدا نیز متصر ممکن است باشد و او قادر بر دفع ضرّ و جلب خیر است مستقلا. و همه فتواي
حلال و حرام دینی از غیر خدا و کتاب منزل از جانب خدا نیز چنانکه همین عمل در نصاري هم بوده است اتَّخَذُوا أَحبارَهُم وَ
رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللّهِ وَ المَسِیحَ ابنَ مَریَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلّا هُوَ سُبحانَهُ عَمّا یُشرِکُونَ [و امّا تفسیر
48 - محقّق است که خداوند کسیرا که شریک در عبادت براي او نمیآمرزد و مادون شرك 859- آیه مبارکه]. -قرآن- 666
یعنی سایر گناهان را براي هر کس از بندگانش که [و آنها موفّق بتوبه و عمل صالح شده باشند] میآمرزد [زیرا إِنَّ الحَسَ ناتِ
و هر کس شریکی براي خدا قرار دهد محققا مرتکب گناه عظیمی خدا دروغ بسته است [و چه گناهی است « یُذهِبنَ السَّیِّئاتِ
263 - شرك پرده کثیفی است که مانع وصول نور ایمان بدل: آدمی [ - که قابل مقایسه با شرك بخدا باشد. -قرآن- 220
صفحه 215 ] آخرین درجه نزول عقل بشر است و از کمال بیخردي است و سایر رذائل و صفات پستی که برهمزننده خانوادهها
و جماعات است همگی زائیده شرك است و اینکه عجب نیست زیرا مشرك بخدا براي سنگ یا بشري مانند خود یا جمادي
که در آن حیاتی نیست تأثیري در عالم کون قائل است و آنها را براي تقرّب بخدا میپرستد ولی بوسیله توحید و ایمان بخدا از
همه اینکه خرافات خلاصی مییابد و نفس را علوّ و سموي در پرستش پروردگار یکتا و توکل بر او و اخلاص نسبت باو حاصل
میگردد و در همین امر روشنائی دل و صفاي روح و نور بصیرت و عزّت و غلبه کامله و پیروزي بر قواي نفسانی و شهوات
حیوانی حاصل میگردد و بهمین دلیل است که معصیت شرك قابل بخشش نیست و امتیاز او با سایر معاصی در اینکه است که
نور ایمان آنها را میپوشاند و موجبات مغفرت را فراهم میآورد. - [محققین گفتهاند که اینکه آیه با امیدترین آیه از آیات
قرآنی است، زیرا غیر از شرك تمام گناهان را در مشیّت آمرزش داخل ساخته و خدا مؤمن موحّ د را باین آیه در بین بیم و
امید و بین عدل و فضل قرار داده است و صفت مؤمن هم همین است که همیشه بین خوف و رجاء باشد چنانکه امام صادق
علیه السّلام فرموده است اگر بیم و امید مؤمن را بسنجند تعادل دارند و فرمایش خداي تعالی هم مؤیّد همین قول است که
میفرماید وَ مَن یَقنَطُ مِن رَحمَۀِ رَبِّهِ إِلَّا الضّالُّونَ یعنی کیست که از رحمت پروردگارش نومید شود مگر گمراهان] و نیز فرماید
فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ إِلَّا القَومُ الخاسِرُونَ از مکر خدائی ایمن نمیشوند مگر مردم زیانکار [و مکر خدائی یعنی آزمایش و امتحان
[ 679 [ صفحه 216 - 545 -قرآن- 623 - خدائی]. -قرآن- 488
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 49 تا 55
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَ هُم بَلِ اللّهُ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُونَ فَتِیلًا [ 49 ] انظُر کَیفَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّهِ الکَ ذِبَ وَ کَفی بِهِ
إِثماً مُبِیناً [ 50 ] أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتابِ یُؤمِنُونَ بِالجِبتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدي مِنَ
الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا [ 51 ] أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَن یَلعَنِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِ یراً [ 52 ] أَم لَهُم نَصِ یبٌ مِنَ المُلکِ فَإِذاً لا یُؤتُونَ
580 أَم یَحسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ فَقَد آتَینا آلَ إِبراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ - النّاسَ نَقِیراً [ 53 ] -قرآن- 1
246 -- یُزَکُّونَ أَنفُسَهُم اي - آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً [ 54 ] فَمِنهُم مَن آمَنَ بِهِ وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً [ 55 ] -قرآن- 1
یمدحونها و یثنون علیها یعنی خود- ستائی میکنند و خود را مدح و ثنا و تعریف میکنند فَتِیلًا فتیل در شق و بین هسته خرما
مانند نخی است که آنرا فتیل گویند و بر هر چیز حقیر و کوچک هم اطلاق میشود [الجبت] در أصل نام بتی است و هر چیز
پستی هم که خیري در آن نباشد جبت گویند الطّاغُوتِ مصدر است بمعنی طغیان و جبروت و به شیطان و هر چیزي که غیر
] 364- 137 -قرآن- 353 - 30 -قرآن- 129 - خدا پرستش شود طاغوت گویند و بکاهنی هم که ترجمه گفتار بتان را -قرآن- 7
نقرهایست در پشت هسته خرما که از آن نخله « نَقِیراً » صفحه 217 ] میکرده و از قول آنها بمردم دروغ میگفته طاغوت میگفتند
حسد تمنّاي زوال نعمت از صاحب آن است بخلاف غبطه که تمنّاي « یَحسُدُونَ » میروید و در کمی و حقارت بآن مثل میزنند
اي أعرض عنه: یعنی از آن اعراض و دوري « صَدَّ عَنهُ » چنان نعمتی براي خود است بدون آنکه زوال آنرا از صاحبش بخواهد
347- 186 -قرآن- 333 - 74 -قرآن- 173 - قرآن- 64 - .« صدّ یصدّ- صدّ یصدّ- صدّا و صدودا » : کرد
[تفسیر معانی]
اشاره
-49 آیا ندانستهاي و توجّه نکردهاي بآن کسانی که تزکیه نفس میکنند یعنی خودستائی مینمایند و خود را بخوبی و پاکی
و خود را در نزد خدا بحدي مکرّم « نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ » توصیف میکنند [و ادعاهائی میکنند که در آنها نیست و میگویند
لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودَةً و میگویند لَن یَدخُلَ الجَنَّۀَ إِلّا مَن کانَ هُوداً أَو » میگویند آتش ما را مسّ نمیکند » میدانند که
نَصاري تِلکَ أَمانِیُّهُم و نمیدانند که تزکیه نفس بعملی است که آنعمل نفس را پاك و پاکیزه میگرداند و اینکه تزکیه است که
پسندیده خدا و خلق است امّا تزکیه قولی و ادّعاء و اعتماد باعمال پدران، هم در نزد خدا و هم در نزد خلق ناپسند است و
باعث آن غرور و جهل است و لذا خداوند فرماید چنین نیست که آنها ادّعا میکنند] بلکه خداوند هر کس را از بندگانش
بخواهد [توفیق عمل صالح باو میدهد] و او را پاك و مزکّی و طاهر میگرداند و از جزاي اعمال او ذرّهاي و بقدر فتیلی کسر
50 - بنگر [اي مسلمان] 470- 379 -قرآن- 390 - 238 -قرآن- 329 - نمیگذارد و مورد نقص و ستم واقع نمیشود. -قرآن- 198
چگونه [أهل کتاب] در دعواي خود و تزکیه نفوس خویش بر خدا دروغ میبندند و همین افتراي بخداوند براي گناه آشکار
آنها بس است و کفایت میکند. - هر چند اینکه آیات در باره أهل کتاب نازل شده است و شأن نزول آن بالاخص در باره
آنان میباشد ولی بطور مطلق و عموم نیز تنبیهی براي خودستایان است که از خود تمجید میکنند و خود را لایق مدح و ثنا
معرّفی میکنند. [ صفحه 218 ] [چه نیکو گوید]. اگر مردي از مردي خود مگوي || نه هر شهسواري بدر برد گوي گنهکار
اندیشه ناك از خداي || بسی بهتر از عابد خودنماي اگر مشگ خالص نداري مگوي || و گر هست خود فاش گردد ببوي
-51 آیا ندانستی و بتو خبر نرسید که اینکه جماعتی که نصیبی از کتاب آسمانی دارند معهذا به بتهاي جبت و طاغوت
مشرکین ایمان میآورند و در باره کسانیکه ایمان آوردهاند بکافران [بعلّت مخالفتشان] میگویند اینکه گروه کافران جاهلیّت
یعنی مشرکان از مؤمنان مهتديتر و از آنها راه هدایت را بهتر میپیمایند [و طریقه مشرکین از مؤمنین محکمتر و قویتر است].
-52 اینکه جماعتند که خداوند [بسبب عصیان و کفرشان] از رحمت خود دور ساخته و دچار لعن و طرد خدائی هستند و
هرکسرا خداوند از رحمت خود محروم کند هرگز براي او یار و مددکاري نخواهد بود. - بنا بقول بیشتر مفسّرین کعب بن
الاشرف [از ملّاها و رؤساي یهود] پس از واقعه احد با هفتاد سوار بمکّه آمد تا پیمانی که بین آنها و رسولخدا صلّی اللّه علیه و
اله و سلّم بود شکسته و قریش را بر ضدّ رسول خدا برانگیزد- کعب در منزل أبو سفیان ورود کرد و مورد پذیرائی نیکوئی
واقع شد و سایر یهودانهم در خانهاي قریش منزل گرفتند أهل مکّه بیهودان گفتند شما أهل کتاب هستید و محمّد صلّی اللّه
علیه و اله هم صاحب کتاب است و ما از مکر شما ایمن نیستیم و اگر بخواهیم ما با شما همراه و بیرون شویم بایستی باین دو
بت [جبت و طاغوت] سجده کنید و بآنها ایمان آورید کعب و سایر یهودان بآنها سجده کردند و اینکه است که خدا میفرماید
یُؤمِنُونَ بِالجِبتِ وَ الطّاغُوتِ سپس کعب باهل مکه گفت که سی نفر از شما و سی نفر از ما بجانب کعبه رویم و با ربّ بیت
پیمان بندیم که بر قتال محمّد صلّی اللّه علیه و اله کوشش کنیم و چنین کردند و چون فارغ شدند أبو سفیان بکعب گفت تو
مردي هستی عالم و کتاب میخوانی و ما مردمی بیسواد و نادان آیا ما و محمّد کدامیک بحق نزدیکتر و طریق کدام بهدایت
754 [ صفحه 219 ] دین خودتان را بر من عرضه کنید أبو سفیان گفت: [ما بزوّار کعبه - مقرونتر است کعب گفت -قرآن- 717
و حاجیان آب میدهیم و براي آنها شتر میکشیم و مهمان نوازي میکنیم، صله رحم مینمائیم و خانه پروردگار خودمان را تعمیر
میکنیم و دور آن طواف مینمائیم و ما أهل حرم میباشیم ولی محمّد از دین پدران خود جدائی گزیده و قطع رحم نموده و از
خویشاوندان خود بریده و از حرم خدا مفارقت کرده، دین ما قدیم و دین محمّد جدید است- کعب گفت بخدا سوگند دین
شما از دین محمّد بهتر و راه شما بهدایت و حق نزدیکتر است و لذا خداوند در آیه مبارکه فرماید [وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا
هؤُلاءِ أَهدي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا] و آنها را بعموم مردم معرّفی و افعال زشت آنانرا آشکار و لعن ابدي را براي ایشان مسجّل و
53 - [چون یهودان حکومت کردند و حق را بجانب مشرکین دادند و گفتند آنها از محمّد و 663- مقرّر داشت. -قرآن- 577
اصحابش بهدایت نزدیکتراند، اینک خداوند میفرماید آنها را بهرهاي از ملک نیست و کسیکه سلطنتی ندارد حق حکومتی
ندارد]. بلکه اینکه یهودان را نصیب و بهرهاي از ملک نیست و اگر هم نصیبی از آن بود باندازه نقیري هم از آنها بهرهاي
بمردم نمیرسید [و چیزي بمردم نمیدادند که مردم مطیع حکم آنها باشند]. 54 - و چون خود آنها بهرهاي ندارند لذا بر آنچه
خداوند از فضل و عنایت خود بمردم دیگر داده است حسد میبرند [یعنی بر مقام نبوت و کتاب و حکمتی که بمحمّد عطا
کردهایم رشک میبرند و خواهانند که اینکه مقام از او سلب شود] و حال آنکه اینکه امر تازهاي نیست و ما بخاندان إبراهیم
علم کتاب و حکمت بخشودهایم [چنانکه انبیاء از نژاد ابراهیماند موسی و عیسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل] بعلاوه سلطنت
عظیمی هم علاوه بر سلطنت باطنی بآنها عطا کردیم [چنانکه داود و سلیمان چنین بودند]. 55 - پس از اسلاف اینکه یهودان
پارهاي بآنچه بر ابراهیم عطا شد ایمان آوردند و پارهاي دیگر اعراض کردند [و حال مردم با پیمبران دائما چنین بوده است چه
در [ صفحه 220 ] قدیم و چه زمان تو یا محمّد صلّی اللّه علیه و اله پس از رفتار یهودان نگران مباش] آنان را زبانه آتشی که
در دوزخ بانتظار آنهاست کفایت میکند. [خلاصه آنکه حال یهود از اینکه چند صورت خارج نیست: یا گرفتار غرور
کاذباند و به آنچه در آنها نیست خودستائی میکنند- یا براي پیشرفت مقصد خود بی دین گشته و به بتها سجده مینمایند- و
یا گواهی میدهند که جمله مشرکان از مؤمنان بهتراند و راه مشرك از موحّد بحق نزدیکتر است- یا باعتقاد غلط مدّعیاند که
ملک و نبوّت مخصوص بآنهاست و باحدي غیر آنها عطا نمیشود- یا بعرب و پیمبر اسلام حسد میبرند که چرا کتاب و حکمت
و نبوت و سلطنتی که آثارش هویداست بدست محمّد صلّی اللّه علیه و آله آمده است- و باین جهات هم ملعون و مطرود خدا
گشته در دنیا خواراند و در آخرت هم بعذاب سعیر دوزخ گرفتار.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 56 تا 57
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوفَ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِ جَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذابَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً
56 ] وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدخِلُهُم جَنّاتٍ تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُم فِیها أَزواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ ]
382 -- نُصلِیهِم اي ندخلهم یعنی داخل میکنیم آنها را صلاه النّار و أصلاه النار اي أدخله - نُدخِلُهُم ظِ  لا ظَلِیلًا [ 57 ] -قرآن- 1
أَبَداً اي بلا انتهاء نَضِ جَت جُلُودُهُم احترقت و تلاشت یعنی بسوزد و متلاشی شود ظِلا ظَلِیلًا ظلیل صفتی است که از ظل مشتق
گشته و براي تأکید است مانند شمس شامس و لیل الیل یعنی سایه دائم که آفتابی او را نسخ نکند و صاحب آنرا گرما و
] 205- 145 -قرآن- 190 - 109 -قرآن- 125 - 17 -قرآن- 102 - سرمائی نرسد و شاید مراد از ظل نعمت و عزّت باشد. -قرآن- 7
56 - آنانکه آیات دالّه بر ما و منزله بر پیمبران ما ویژه قرآن که اکمل و اظهر آیات ماست انکار کردند و [ صفحه 221
حجّتهاي ما را تکذیب نمودند و کافر شدند اینکه جماعت را بزودي داخل آتش خواهیم نمود و آنها را خواهیم سوخت
بطوریکه هر زمان أبدان آنها متلاشی شود پوست و بدن دیگري تبدیلشان کنیم تا مزه عذاب را بخوبی بچشند و بدانند که
خداوند عزیز و غالبی است که هرگز مغلوب نمیشود و در صنع خود حکیمی است که حکمت و عدل او مقتضی کیفر دادن و
عذاب کردن عاصیان است. 57 - و کسانی که ایمان بخدا آوردند [ایمان درست] و اعمالشان شایسته و کارهاي نیکو بجاي
آوردند بزودي آنها را داخل بهشتهائی خواهیم کرد که از زیر درختان و کاخهاي آنها نهرها جاري است و در آن باغ و بستانها
همیشه خواهند بود و در آنجا جفتها یعنی زنانی نصیب آنها خواهیم کرد که از هر جهت پاك و پاکیزه خواهند بود [هم
طهارت حسیّه از قبیل ناپاکی حیض و نفاس و هم طهارت معنوي مانند عیوب نفسانی و بهر حال مبرّاي از تمام بدیها و
زشتیهاي صوري و معنوي خواهند بود] و آنها را در زیر سایبانهائی جا میدهیم که دائما از سایه آن بهرمند میباشند [و گرما و
سرمائی بآن راه نخواهد یافت و آفتابی آن سایه را نسخ و محو نخواهد نمود و آنان در عزّت دائم و نعمت مستمرّ بسر خواهند
برد] رزقنا اللّه و جمیع المؤمنین بمحمّد و آله الطاهرین.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 58 تا 59
اشاره
إِنَّ اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأماناتِ إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ
سَمِیعاً بَصِیراً [ 58 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم فَإِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ
480 [ صفحه 222 ] -- تُؤَدُّوا أدّیت - الرَّسُولِ إِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَنُ تَأوِیلاً [ 59 ] -قرآن- 1
الشیء تأدیۀ و أداء بمعنی پس دادن و ردّ کردن میباشد و اداء در موضع تأدیه نیز استعمال میشود و اسم قائم مقام مصدر
جمع امانت و آن سپردن چیزي بکسی است که مورد اطمینان شخص باشد و امانت کلمه ایست عام و تمام « الَأماناتِ » میگردد
حقوق متعلقه بذمّه اشخاص را فرا میگیرد خواه حقوق خدائی و خواه حقوق خلق و خواه حقوق شخص خود نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ اي
نعم شیئا یعظکم به یعنی بخوب چیزي شما را پند میدهد أُولِی الأَمرِ مِنکُم اي قادتکم و رؤساءکم یعنی پیشوایان و رؤساي
خودتان و صاحبان امر فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ اي فراجعوا فیه کتاب اللّه و اسألوا عنه الرسول فی زمانه و ارجعوا إلی سنّته بعد وفاته یعنی
بکتاب خدا رجوع کنید و در زمان حیات پیغمبر از او بپرسید و پس از وفاتش بسنت او مراجعه و عمل نمائید ذلِکَ خَیرٌ اي
تأویل بیان مآل « أَحسَنُ تَأوِیلًا » أخیر و فصیحتر آنستکه الف در أخیر و اشرّ حذف شود و گفته شود هذا خیر من ذاك أو شرّ منه
و عاقبت و فرجام امر است و أحسن تأویلا یعنی أحمد عاقبۀ و بتفسیر دیگر یعنی أحسن تأویلا للأمر المتنازع فیه من تأویلکم
962- 837 -قرآن- 942 - 598 -قرآن- 825 - 500 -قرآن- 572 - 410 -قرآن- 477 - 169 -قرآن- 386 - 16 -قرآن- 156 - إیّاه. -قرآن- 7
تفسیر معانی
اشاره
- [روایت شده است که در روز فتح مکّه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داخل مکّه گردید عثمان بن طلحۀ بن عبد الدار که
کلیددار خانه کعبه بود در خانه را بست و از اینکه کلید را بحضرت بدهد ابا و امتناع کرد و گفت اگر ترا رسول خدا میدانستم
منع نمیکردم ولی علی بن ابی طالب علیه السّلام بزور کلید را از او بگرفت و در خانه را باز کرد و رسولخدا صلّی اللّه علیه و
اله داخل کعبه شد و دو رکعت نماز بگذارد و چون بیرون آمد [ صفحه 223 ] عباس عموي پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله از او
درخواست نمود که سدانت یعنی کلیدداري و حفظ خانه کعبه را هم ضمیمه شغل سقایت او فرماید و اینکه آیه نازل شد و
رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بأمیر المؤمنین علی علیه السّلام امر فرمود که کلید را بعثمان بن طلحه مسترد دارد چون امانت او
بود - اینکه روایتی است که در سبب نزول آیه نقل شده است و لکن عامّ بودن لفظ را باید در نظر گرفت نه سبب نزول فقط
را، و بنابرین، امر عامّ است که هر مسلمانی هر امانتی که بر ذمّه اوست یا در زیر دست اوست خواه امانت عمومی مردم و خواه
امانت خصوصی فرد، واجب است که بصاحبش رد نماید] [و اینک تفسیر آیه]: 58 - حقّا که خداوند بشما امر میکند که
امانات را بصاحبانش پس بدهید [و امانت کلمه عام و جامعی است که شامل امانت پروردگار با بنده خود که امتثال و اطاعت
اوامر و اجتناب از نواهی اوست و امانتی که با مردم دارد و بایستی ودائع و سپردههاي آنها را بصاحبانش رد کند و حقوق آنها
را حفظ نماید و حفظ الغیب آنانرا داشته باشد و اسرار آنها را نگاهدارد و نزد کسی افشاء ننماید و بآنها تعدي ننماید و فرمان
خدا را در باره آنها ببرد و اگر حاکم است بداند که ملّت امانتی در عهده اوست و بر او واجب است مطابق کتاب خدا و سنّت
مصطفی صلّی اللّه علیه و اله با آنها رفتار نماید: کاري را بغیر اهلش نسپارد و حقّی را ضایع نسازد و مسلمانی را گول نزند و
رشوهاي قبول نکند و مال مردم را بباطل نخورد و در همه حال مصلحت خلق را در نظر بگیرد- و اگر عالم است بر او واجب
است که مردمرا ارشاد بخیر کند و هدایت براه حق نماید و آنها را بر اسرار شرع مطلع سازد تا مردم متدین شوند و بپایههاي
شرع بچسبند و إلّا اگر خائن در امانت نباشد مقصر خواهد بود] [و دومین امري که بشما میکند و پایه دوم حکومت اسلامی
است آنستکه] وقتی بین مردم حکومت میکنید بعدل حکم بدهید [و اینکه أصلی از أصول دین اسلام است و بر حکام و
فرماندهان عدل کردن واجب است که ارباب حقّ کاملا و بدون کم و کاست بحقوق خود برسند و توصیه بعدل در بسیاري از
آیات دیگر قرآن کریم نیز شده است.] [و اینکه ارشاد و امر بردّ امانات و حکومت بعدل] بهترین چیزي است که خداوند شما
را بآن [ صفحه 224 ] موعظه میکند زیرا خداوند بصداي [هر مظلوم و صاحب حق و امانتی] شنوا و بخیانت هر خائن یا ظالم یا
مق ّ ص ر در اجراي امر واجبی یا ضایع کننده هر حقّی بیناست. 59 - [و اما وظیفه ملّت و مردم نسبت بحکّ ام و فرمانداران در
صورتی که ببهترین وجه اداي امانت و حکومت بعدل کنند و مادام که چنین باشند شنیدن و اطاعت کردن است و لذا
میفرماید:]. اي کسانیکه ایمان آوردید خدایرا اطاعت کنید [به اینکه که أحکام او را مجري دارید و بکتاب و دستور او عمل
نمائید] و رسول خدا یعنی فرستاده او را هم فرمان ببرید [زیرا او است که باید دستور آسمانی را براي شما مبیّن و روشن سازد]
و همچنین مطیع صاحبان امر باشید [یعنی أهل حلّ و عقد امور را که داراي تسلّط تشریعی و قانونی براي اجراي قوانین و
أحکام خدا میباشند بشرط اینکه در اداي امانت و اقامه عدل و اطاعت خدا و رسولش و تنفیذ کتاب خدا مقیّد باشند و از جاده
حقّ و عدل تجاوز نکنند اطاعت کنید] و اگر در چیزي با یکدیگر نزاع کردید و اختلافی در بین شما پیدا شد رجوع بخدا کنید
[یعنی کتاب خدا] و برسول [یعنی بسنّت رسول و بقول ما امامیّه بجانشینهاي حقیقی رسول و امامانی که قائم مقام رسول و
نگهبانان شریعت و خلفاء و اوصیاء او در امّت میباشند] مراجعه نمائید- اگر ایمان بخدا و روز واپسین داشته باشید [باین وصایا
عمل کنید و امتثال امر حق را نمائید] اینکه کار [یعنی فرمانبري از خدا و رسول و اولی الامر] براي شما بهتر است و فرجام آنهم
براي شما نیکوتر است [یعنی در دنیا و آخرت سعادتمند خواهید بود]. - اینکه در آیه مبارکه امر بطاعت رسول را هر چند
طاعت او مقرون بطاعت خداست جداگانه دستور فرموده است براي مبالغه در بیان و رفع توهّم از کسی است که خیال کند
اطاعت آنچه در قرآن نیست واجب نیست چنانکه در جاي دیگر فرمود مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ و ما آتاکُمُ الرَّسُولُ
310 -قرآن- - فَخُ ذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا و وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوي إِن هُوَ إِلّا وَحیٌ یُوحی و لَکُم فِی رَسُولِ اللّهِ -قرآن- 264
474 [ صفحه 225 ] أُسوَةٌ حَسَنَۀٌ پس فرمانبري رسول همان فرمانبري خداست و امتثال - 441 -قرآن- 444 - -380-313 قرآن- 383
اوامر او امتثال اوامر خداست و طاعت رسول چه در حیات او چه پس از ممات او واجب است زیرا او تمام جهانیان را تا روز
قیامت بسوي خدا دعوت نموده و بر هر مکلفی واجب است او را رسول بر تمام جهانیان بداند و تا جهان باقی است از تعلیمات
18 - استفاده مهمّی که از آیه مبارکه میشود آنکه چهار أصل پایه دیانت أصلی بشمار میرود [اوّل] - او اطاعت نماید. -قرآن- 1
164 [دوّم] سنّت سنیّه رسول است یعنی آنچه از نبی اکرم - کتاب و آن قرآن کریم است که فرمود: أَطِیعُوا اللّهَ. -قرآن- 147
صلّی اللّه علیه و اله قولا یا فعلا یا تقریرا بظهور رسیده است که فرمود [أَطِیعُوا الرَّسُولَ] [سوم] اجماع و آن اجماع أهل حلّ و
عقد از امّت است در صورتی که پیروي کتاب خدا و سنّت رسول کنند که فرمود [وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم] [چهارم] قیاس و آن
عرض مسائل متنازع فیها بر قواعد عمومی در کتاب و سنّت است که فَإِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ اینها که
502 ولی ما فرقه ناجیه امامیّه اوّلا - 332 -قرآن- 430 - 175 -قرآن- 304 - ذکر شد طریقه عامّه و برادران سنّی ماست. -قرآن- 152
[اولی الامر را امامان اثنی عشر میدانیم] ثانیا در مذهب ما قیاس نیست و چهارمین پایه شرایع ما علاوه بر کتاب و سنّت و اجماع
عقل است. - در باب [أُولِی الَأمرِ] مفسّرین را دو قول است: [ 1] قولی بنا بروایت أبی هریره و إبن عباس [در یک روایت] و
میمون بن مهران و سدّي که جبّائی و بلخی و طبري آنرا اختیار کردهاند مقصود از اولی الأمر امراء و حکّامند [ 2] قول دیگر بنا
بروایت جابر بن عبد اللّه انصاري و إبن عباس [بروایت دیگر] و مجاهد و حسن و عطا و جماعتی از أصحاب مقصود از اولی
الامر علماء میباشند چه از اینکه جهت که اجتهاد در کتاب و سنّت دارند در أحکام بآنان رجوع میشود و در موقع تنازع رجوع
بآنان واجب است نه امراء و ولاة- ولی أصحاب ما امامیّه از امامین باقر و صادق علیها السّلام روایت کردهاند که اولی الامر
31 [ صفحه 226 ] خداوند بطور اطلاق اطاعت آنها را واجب - پیشوایانی از آل محمّد صلّی اللّه علیه و الهاند که -قرآن- 14
فرموده است همچنانکه اطاعت خدا و رسولش را واجب نموده و جایز نیست که خداوند بطور مطلق اطاعت کسیرا واجب
فرماید مگر کسیکه عصمت او ثابت و معصوم از خطا باشد و بدانند که باطن او مانند ظاهر او میباشد و از غلط و کردار زشت
و قبیح در امان است و اینکه صفات در امراء و علماء که بغیر آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله باشند حاصل نیست و خداوند
تعالی اجلّ است از اینکه امر باطاعت کسی بکند که نافرمانی خدا میکند یا بندگانرا باطاعت و انقیاد از کسانی وادار کند که
خود آنها در کردار و گفتار اختلاف دارند چه محال است از گروهی که خود داراي اختلافند اطاعت نمود و همچنانکه
رسولخدا فوق اولی الأمر میباشد اولی الامر هم باید فوق سایر خلق باشند و اینکه صفت ائمّه هادین از آل محمّد است که
امامت آنها و عصمت آنها و امانت آنها و عدالت آنها بثبوت پیوسته و امّت بر بلندي مرتبت و رفعت آنها اتفاق نمودهاند. در
کافی و عیاشی از امام باقر علیه السّلام مروي است که فرمود: اولی الأمر منکم إیّانا عنی خاصّ ۀ أمر جمیع المؤمنین إلی یوم
القیمۀ بطاعتنا. ایضا در کافی از امام صادق علیه السّلام مروي است که فرمود: إنّه سئل عن الاوصیآء طاعتهم مفروضۀ! قال نعم
هم الّذین قال اللّه اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم - و قال اللّه تعالی - إنّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا
الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون. ایضا در کافی و عیاشی از آنحضرت مروي است که فرمود: نزلت فی علیّ
بن ابی طالب و الحسن و الحسین علیهم الصلوة و السلام - از آنحضرت پرسش شد مردم میگویند پس خدا چرا نام علی و أهل
بیت او را در کتاب خود نبرده است فرمود: بآنها بگوئید نماز وارد و در کتاب خدا نازل شده است و خداوند نامی از سه یا
چهار رکعت براي آنها نبرده است تا اینکه رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله آنرا براي مردم تفسیر فرمود و همچنین زکاة .... و
حج ... که تفصیل آنرا رسولخدا براي مردم تفسیر فرمود و آیه أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم نیز در باره علی و
363 [ صفحه 227 ] نازل گردید و رسول خدا در باره علی علیه السّلام فرمود [من - حسن و حسین علیهما السّلام -قرآن- 294
کنت مولاه فهذا علیّ مولاه] و فرمود: [اوصیکم بکتاب اللّه و أهل بیتی فانّی سألت اللّه أن لا یفرّق بینهما حتّی یوردهما علی
الحوض فاعطانی ذلک] و همچنین فرمود: [لا تعلموهم فانّهم أعلم منکم] و همچنین فرمود: [إنّهم لن یخرجوکم من باب هدي
و لن یدخلوکم فی باب ضلالۀ] و خداوند در کتاب خویش براي تصدیق پیمبر خویش نازل ساخت إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ
الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً و اینکه أهل بیت علی و حسن و حسین و فاطمه صلوات اللّه علیهم أجمعین بودند که در
خانهام سلمه رسول خدا آنها را در زیر کساء وارد ساخت و گفت پروردگارا براي هر پیمبري أهل و ثقلی است و اینهایند أهل
بیت و ثقل من - ام سلمه عرض کرد: آیا من از أهل تو نیستم فرمود إنّک علی خیر و لکن هؤلاء أهل بیتی و ثقلی - [پایان
532 در معانی الاخبار از سلیم بن قیس هلالی از امیر المؤمنین علی علیه السّلام مروي است. که از - خبر]. -قرآن- 436
آنحضرت پرسید کمترین چیزي که اسباب گمراهی آدمی است چیست!: إنّه سأله ما أدنی ما یکون به الرّجل ضالّا! فقال: أن لا
یعرف من أمر اللّه بطاعته و فرض ولایته و جعل حجّته فی ارضه و شاهدا علی خلقه. فرمود: آنستکه او آنکسیرا که خداوند
بفرمانبري از او امر فرموده و ولایت و دوستی او را واجب ساخته و او را در روي زمین حجّت خود و گواه بر اعمال خلق خود
قرار داده است نشناسد. قال فمن هم یا أمیر المؤمنین! عرض کرد یا أمیر المؤمنین آنها کیانند! قال: الّذین قرنهم اللّه بنفسه و نبیّه
فقال [یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم] بجواب فرمود: آنکسانی هستند که خداوند آنها را
قرین خود و پیمبر خویش قرار داده و فرموده است [اي مؤمنان اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید رسول خدا را و صاحبان امر از
239 [أوضحت لی و فرجّت عنّی و أذهبت کل شکّ - خودتان را.] سلیم گوید: سر آنحضرت را بوسیدم و گفتم: -قرآن- 137
کان فی قلبی - مطلب را بر من روشن ساختی و غم از دل من بزدودي و هر شکّی در دل من بود بردي.] در إکمال صدوق از
جابر بن عبد اللّه أنصاري رضی اللّه عنه روایت شده که گوید [ صفحه 228 ] چون اینکه آیه نازل شد عرض کردم: عرفنا اللّه و
رسوله فمن اولوا الامر الّذین قرن اللّه طاعتهم بطاعتک. یعنی خدا و رسول را شناختیم و صاحبان امر که خدا طاعت آنها را
قرین طاعت تو قرار داده است کیستند! فرمود: فقال: هم خلفائی یا جابر و ائمه المسلمین من بعدي اوّلهم علیّ بن أبی طالب ثمّ
الحسن ثم الحسین ثمّ علیّ بن الحسین ثمّ محمّد بن علی صلوات اللّه علیهم المعروف فی التوراة بالباقر و ستدرکه یا جابر فاذا
لقیته فاقرئه منّی السّلام ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد ثمّ موسی بن جعفر ثمّ علیّ بن موسی ثمّ. محمّد بن علیّ ثم علیّ بن محمّد
ثمّ الحسن بن علی ثمّ سمیّی محمّد و کنیّی حجۀ اللّه فی أرضه و بقیّته فی عباده إبن الحسن بن علی صلوات اللّه علیهم ذاك
الّذي یفتح اللّه علی یده مشارق الإرض و مغاربها ذاك الّذي یغیب عن شیعته و اولیآئه غیبۀ لا یثبت فیها علی القول بامامته الّا
قال: جابر فقلت له یا رسول اللّه فهل لشیعته الانتفاع به فی غیبته! [فقال: اي و الّذي بعثنی بالنبوّة «. من امتحن اللّه قلبه للإیمان
إنّهم یستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع النّاس بالشمس و إن تجلّاها سحاب یا جابر؟ هذا من مکنون سر اللّه و
یعنی رسول خدا فرمود: آنان جانشینان منند اي جابر و پیشوایان مسلمانان پس از من » [. مخزون علم اللّه فاکتمه إلّا عن أهله
میباشند اوّل آنها علی بن ابی طالب پس از او حسن پس از او حسین پس از او علی بن الحسین پس از او محمّد بن علی علیهم
السّلام است که در توراة معروف بباقر است و تو اي جابر بزودي او را ادراك خواهی کرد وقتی او را ملاقات کردي سلام مرا
باو برسان پس از او صادق جعفر بن محمّد پس از او موسی بن جعفر پس از او علی بن موسی پس از او محمّد بن علی پس از
او علیّ بن محمّد پس از او حسن بن علی پس از او همنام من محمّد و هم کنیه من حجت خدا در روزي زمین و بقیّه خدا در
بین بندگانش پسر حسن إبن علیّ است صلوات بر تمام آنها باد اینکه همان کسی است که خداوند بدست او شرق و غرب
زمین را گشاده خواهد ساخت اینکه کسی است که از شیعه و دوستان خود غیبت خواهد کرد غیبتی که بر قول بامامت او
جابر گوید باو عرض کردم یا « پایدار نمیماند مگر آنکس که خداوند دل او [ صفحه 229 ] را براي ایمان آزمایش کرده باشد
بلی سوگند بآنکسی که مرا بپیمبري » : رسول اللّه آیا در غیبت آنحضرت شیعه او را بهره و انتفاعی از وجود او هست! فرمود
برگزید، شیعیان او از نور او کسب روشنی میکنند و از دوستی او انتفاع میبرند همچنانکه مردم از خورشید انتفاع میبرند هر چند
در توحید از «. از پس ابري روشنی دهد- اي جابر اینکه أمر سرّ مکنون و علم مخزون الهی است آنرا جز از اهلش پوشیده بدار
امیر المؤمنین علی علیه السّلام روایت شده است که فرمود: اعرفوا اللّه باللّه تعالی و الرّسول بالرسالۀ و اولی الأمر بالعدل و
الاحسان - خدایرا بخودش و رسول را برسالتش و اولی الامر را بعدل و احسانش بشناسید. و در علل الشرایع از أمیر المؤمنین
علی علیه السّلام مروي است که فرمود: لا طاعۀ لمن عصی اللّه و انّما الطاعۀ للّه و لرسوله و لولاة الأمر، إنّما أمر اللّه بطاعۀ
الرسول لأنّه معصوم مطهّر لا یأمر بالمعصیۀ و إنّما أمر بطاعۀ اولی الأمر لأنّهم معصومون مطهّرون لا یأمرون بالمعصیۀ- یعنی
فرمان کسی که فرمان خدا نبرد نباید برد و فقط فرمانبري از خداست و رسولش و صاحبان أمر- همانا خداوند امر باطاعت
رسولش کرده است براي اینکه او بیگناه و پاك است و امر بمعصیت نمینماید و امر بطاعت اولی الامر فرموده است زیرا آنها
بیگناه و پاکند و امر بمعصیت نمیکنند. خلاصه آنکه اولی الأمر کسانی هستند که باید خود معصیت نکنند و پاك و پاکیزه و
منزّه از هر گونه رجس و پلیدي ظاهري و باطنی و نافرمانی بوده و مردم را وادار بمعصیت ننمایند. زیرا: ذات نایافته از هستی
[ بخش || کی تواند که شود هستی بخش