گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد دوم
[سوره النساء [ 4]: آیات 60 تا 63
اشاره



أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزعُمُونَ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوتِ وَ قَد أُمِرُوا أَن
یَکفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیطانُ أَن یُضِ لَّهُم ضَ لالًا بَعِیداً [ 60 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیتَ المُنافِقِینَ
یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً [ 61 ] فَکَیفَ إِذا أَصابَتهُم مُصِ یبَۀٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُمَّ جاؤُكَ یَحلِفُونَ بِاللّهِ إِن أَرَدنا إِلاّ إِحساناً وَ تَوفِیقاً
-- 681- 62 ] أُولئِکَ الَّذِینَ یَعلَمُ اللّهُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولاً بَلِیغاً [ 63 ] -قرآن- 1 ]
یَزعُمُونَ زعم در أصل بمعنی قول است یعنی گفتار اعم از حق یا باطل و گفتهاند مثلّث الزآء است یعنی زاء اول بهر سه
حرکت فتحه و کسره و ضمه خوانده میشود و زعم فلان اي قال کذا و بمعنی گمان و اعتقاد هم استعمال میشود ولی اکثر
استعمال آن بالاخص در کلام کریم بمعنی کذب و گفتار دروغ است صُدُوداً اي اعراضا عن قبول الحکم إِذا أَصابَتهُم مُصِ یبَۀٌ
أي نالتهم من اللّه عقوبۀ یعنی چون از ناحیه حق بآنها عقوبتی برسد یَحلِفُونَ یعنی سوگند یاد میکنند و حلف بمعنی سوگند
است و حلیف هم که بمعنی متفق است از همین مادّه است چون در اتفاق با یکدیگر همقسم شدهاند إِن أَرَدنا اي ما أردنا یعنی
ما اراده نکرده بودیم در مرافعه آوردن نزد غیر تو و إن بمعنی ماي نافیه آمده است قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم بدو معنی ذکر شده
است یکی فی انفسهم اي فی انفسهم یعنی در باره نفوس آنها بآنها بگو که بحالشان زیان آور است، دیگر فی أنفسهم اي خالیا
-403- 347 -قرآن- 377 - 18 -قرآن- 339 - بهم یعنی در خلوت بدون حضور غیر و اشخاص دیگر بخود آنها بگو. -قرآن- 7
805- 659 -قرآن- 777 - 491 -قرآن- 647 - قرآن- 480
تفسیر معانی
اشاره
- [گفتهاند سبب نزول اینکه آیه اینکه بوده است که بین مردي [ صفحه 231 ] یهودي و یکی از منافقین که تظاهر باسلام
میکرده منازعهاي بود یهودي گفت محاکمه را نزد محمّد ببریم چون میدانست رشوه را در آنجا راهی نیست و در حکومت
هم ستمی نمیشود منافق گفت حکومت را نزد کعب بن الاشرف [که از علماء و رؤساء یهود بود] میبریم و بالاخره محاکمه را
نزد رسول خدا بردند و حضرت حق را بطرف یهودي دانست ولی منافق باین حکم رضا نداد.] 60 - آیا ندانستهاي و بحال
کسانی پینبردهاي که بدروغ میگویند ما بآنچه از قرآن بر تو نازل شده است و کتب آسمانیی هم که قبل از تو نازل گشته
است ایمان داریم ولی میخواهند محاکمه خود را نزد طاغوت ببرند و حال آنکه [بآنها در قرآن] أمر شده است که کافر
بطاغوت باشند و شیطان است که میخواهد آنها را گمراه کند بگمراهیی که کاملا از جادّه صواب و طریق حق دور باشند. -
أُّمَّۀٍ رَسُولًا أَنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اجتَنِبُوا
ِ
اینکه فرموده است [وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِهِ] امري است که در آیه [وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل
-63- الطّاغُوتَ و در آیه فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصامَ لَها فرموده است. -قرآن- 25
305 - بنابر تفسیر إبن عباس و مجاهد و ربیع و ضحاك - طاغوت در آیه مبارکه مراد کعب بن - 185 -قرآن- 199 - قرآن- 90
الاشرف است و بقول شعبی و قتاده مراد از طاغوت کاهنی بوده در جهینه که منافق میخواسته محاکمه را نزد او ببرد- و بقول
حسن مراد از طاغوت بتهائی بوده که در جاهلیّت محاکمه را نزد آنها میبردهاند- و بنابر آنچه أصحاب ما إمامیه از سیّدین
امامین امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت کردهاند هر کس بغیر حق و بخلاف حکم خدا حکمی دهد و حکومت نزد او
برده شود طاغوت هم اوست. - در کافی از امام صادق علیه السّلام مروي است که هر مردي بین او و برادر دینی او در موضوع
حقّی نزاعی باشد و آن برادر از او بخواهد که محاکمه را نزد یکی از برادران دیگر دینی خود ببرد و او از اینکه کار امتناع و
] 384- أَ لَم تَرَ -قرآن- 369 » دریغ کند مشمول اینکه آیه و بمنزله کسانی خواهد بود که خداوند در اینکه آیه فرموده است
صفحه 232 ] إِلَی الَّذِینَ یَزعُمُونَ ... الخ أیضا از آنحضرت سؤال شد که اگر بین دو نفر از یاران ما منازعهاي در باب دین یا
میراث باشد و محاکمه خود را نزد پادشاه یا قاضی منصوب از طرف او ببرند آیا عمل مشروع و حلالی انجام شده است! فرمود:
من تحاکم إلی الطاغوت فحکم له فانّما یأخذ سحتا و إن کان حقّه ثابتا لأنّه أخذ بحکم الطاغوت و قد أمر اللّه ان یکفر به یعنی
هر کس محاکمه نزد طاغوت ببرد و او بنفع اینکه شخص حکم دهد آنچه را از محکوم علیه میگیرد هر چند حق ثابت او هم
باشد بر او سحت و حرام است زیرا او بحکم طاغوت اینکه حقّ را گرفته است و خداوند امر کرده است که باید کافر بطاغوت
باشد] پرسیدند پس در اینحال چه کنند! فرمود: انظروا إلی من کان منکم ممّن قدروي حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف
أحکامنا فارضوا به حکما فانّی قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما بحکم اللّه استخفّ و علینا ردّ و
الرادّ علینا کالرّادّ علی اللّه و هو علی حدّ الشرك باللّه - یعنی [در چنین موقعی] بنگرید و در بین خودتان بکسی رجوع کنید که
راوي حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما نظر داشته و احکام مفسّره از جانب ما را بداند و شناسا باشد بنابرین بحکمیّت چنین
کسی راضی شوید زیرا من او را بر شما حاکم قرار دادم و چون او بحکم ما حکم دهد و از او قبول نشود [و حکم او را
نپذیرند و اجراء نکنند] بحکم خدا استخفاف کرده [و سبک شمرده] و ردّ بر ما کرده است و کسیکه ما را ردّ کند خدا را ردّ
61 - و چون بآنان [یعنی بآن منافقین] گفته شد بیائید بسوي 31- کرده است و ردّ بر خدا هم برابر شرك بخداست]. -قرآن- 1
آنچه خدا نازل کرده است [و آن صراط مستقیم است] و بسوي پیامبر خدا [که رهبر و راهنماي حقیقی است] مینگري [ یا
محمّد صلّی اللّه علیه و اله] که اینکه جماعت منافقان از دعوت تو اعراض میکنند و از تو روگردان میشوند آنهم چگونه
اعراضی [و بغیر تو رو میکنند و بحکم تو راضی نمیشوند و داعی آنها در اینکه رفتار شهوات نفسانی و میول حیوانی آنهاست [
صفحه 233 ] و اگر انسان بودند راه حق و صواب را رها نمیکردند]. 62 - پس آیا حال [اینکه منافقان] چگونه خواهد بود!
موقعی که در اثر اعمالی که از آنها ناشی شده است آسیبی بآنها برسد [و عقوبتی از جانب خدا بآنها رو کند و رسوائیشان
هویدا و سرّشان آشکار شود] و پس از ظهور حالشان بنزد تو آیند و بخدا سوگند یاد کنند و بدروغ بگویند که ما در کارهائی
که کردیم نظر بدي نداشتیم و جز احسان و بخوشی گذشتن معامله و توفیق بین متخاصمین یعنی موافقت دادن بین دو طرف و
یا جمع بین منفعت آنها قصد دیگري براي ما نبود [ یا اینکه در مقام پوزش بدروغ میگویند، ما از اینکه حکومت خود را نزد
غیر تو بردیم قصدي نداشتیم جز آنکه میخواستیم در باره تو إحسان و نیکی کنیم و اسباب زحمت ترا فراهم ننمائیم زیرا بلند
شدن صدا و قال و قیل در محضر تو دور از أدب بوده و نظرمان رجوع بواسطهاي بوده که رضاي طرفین را فراهم کند و
مقصودمان حکومت واقعی نبوده]. 63 - اینکه گروه مردمانند که خداوند مکنون خاطر آنها و آنچه را [از کید و کینه و حسد و
شرك و نفاق و خیانت] در دل دارند میداند، پس از آنها دوري کن و رو بگردان و رو و روش خوش بآنان نشان مده [شاید
متنبه شوند و تفکّر و تدبّري کنند و بقبول نصایح و مواعظ تو تن در دهند و لذا] آنها را موعظه کن و پند بده و با گفتار بلیغ و
رسا با آنها گفتگو کن تا اینکه در نفوس آنها مؤثر شود و اثر بلیغ بگذارد [ یا از آنچه در نفوس آنها مستور است بطور رسا
بآنها بگو که اگر دست از نفاق خود برندارند بآنها بدتر از آن خواهد رسید که بسایرین و مشرکین رسید و بهتر آنستکه نفوس
[ خود را اصلاح کنید و دلها را از رذیلت کفر طاهر گردانید. [ صفحه 234
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 64 تا 65
اشاره
وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذنِ اللّهِ وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَ دُوا اللّهَ
تَوّاباً رَحِیماً [ 64 ] فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لا یَجِ دُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَ َ ض یتَ وَ یُسَلِّمُوا
اي بسبب أمر اللّه للناس فی طاعته یعنی اطاعتی که مردم از رسول میکنند بسبب « بِإِذنِ اللّهِ » -- 373- تَسلِیماً [ 65 ] -قرآن- 1
امري است که خدا بآنها کرده است و إذن بسه وجه در قرآن کریم آمده است: یکی بمعنی لطف چنانکه فرماید: وَ ما کانَ
لِنَفسٍ أَن تُؤمِنَ إِلّا بِإِذنِ اللّهِ یعنی هیچکس را قدرت آن نیست که ایمان آورد مگر بلطف خدا دیگر بمعنی تخلیه و واگذار
کردن چنانکه فرماید: وَ ما هُم بِضارِّینَ بِهِ مِن أَحَ دٍ إِلّا بِإِذنِ اللّهِ یعنی آنها باحدي زیان نمیرسانند مگر کسیرا خدا واگذاشته
اي لیس کما تزعمون أنّهم « فَلا » . باشد [و مورد عنایت خدا نباشد] سه دیگر بمعنی اجازه و امر است چنانکه در اینکه آیه است
یؤمنون یعنی چنین نیست که شما میپندارید آنها ایمان میآورند وَ رَبِّکَ اي اقسم باللّه یعنی بپروردگارت سوگند حَ تّی
یُحَکِّمُوكَ اي حتّی یجعلوك حکما او حاکما یعنی تا اینکه ترا حکم یا حاکم قرار دهند فِیما شَجَرَ بَینَهُم اي فیما اختلف بینهم
و اختلط یعنی در آنچه بین آنها اختلاف و اختلاط واقع شده است و مشاجره یعنی منازعه و اختلاف و اختلاط بین دو نفر و
شجر بمعنی درخت هم از همین ماده است براي تداخل شاخ و برگها و مخلوط بودن آنها با یکدیگر حَرَجاً اي ضیقا یعنی
- 652 -قرآن- 754 - 478 -قرآن- 646 - 295 -قرآن- 415 - 25 -قرآن- 238 - تنگی و شک حرج یحرج حرجا اي ضاق. -قرآن- 7
[ 1206 [ صفحه 235 - 937 -قرآن- 1199 - 829 -قرآن- 915 - -765 قرآن- 809
تفسیر معانی
اشاره
-64 و ما پیمبري را نفرستادیم مگر آنکه اطاعت او باذن و امر خدا واجب است و باید اطاعت شود [پس اطاعت مخصوص
بخداست و براي کسیکه او أمر بطاعتش فرماید و هر کس فرمان رسول را ببرد فرمان خدا را برده است و هر کس نافرمانی
رسول را کند نافرمانی خدا را کرده است] و هرگاه کسانیکه [بسبب کفر و نفاق و عصیان] بنفس خود ستم کردهاند [با حالت
توبه و انابه و ندامت از کردار خود] یا محمّد صلّی اللّه علیه و اله بنزد تو آیند و از خدا طلب آمرزش [براي معاصی خود] کنند
و رسول خدا هم از خداوند براي آنها مغفرت و آمرزش بخواهد خدایرا پذیرنده توبه و مهربان [و در گذرنده از نافرمانیهاي
توبه کاران] خواهند یافت. 65 - بپروردگارت سوگند چنین نیست که میپندارند آنها ایمان کامل حقیقی ندارند تا اینکه در
منازعات و مشاجرات بین خودشان ترا [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و اله] حکم یا حاکم قرار دهند و در آنچه تو حکم و قضاوت
کنی در دلهاشان دلتنگی [و نارضامندي و نگرانی] نیابند و در برابر حکم تو مطیع و منقاد بوده سر تسلیم فرود آورند آنهم
تسلیم شدنی از روي حقیقت و اخلاص. :- از امام صادق علیه السّلام مروي است که اگر کسی خدایرا عبادت کند و نماز را
مراقبت نماید و زکاة بدهد و روزه ماه رمضان را بگیرد و حجّ خانه خدا را بجاي آورد ولی در یک امري که رسول خدا بجاي
آورده است تردید کند و [نعوذ باللّه] بگوید خلاف بوده یا در دلش شکی از آن عمل رسول خدا پدید آید و راضی بآن عمل
449 و نیز در آیات - نباشد مشرك است و سپس آنحضرت اینکه آیه را تلاوت فرمود: [فَلا وَ رَبِّکَ ... الخ]. -قرآن- 432
مذکوره دلائلی است بر اینکه هر کس چیزي از اوامر خدا و رسول صلّی اللّه علیه و اله را ردّ کند خواه اینکه ردّ از جهت شک
باشد یا از جهت تمرّد او خارج از اسلام است و پیروي از پیمبر صلّی اللّه علیه و اله در فرایض عینی فرض عین و در واجبات
کفائی واجب کفائی و در واجبات واجب و در سنن سنّت است و مخالفت او مزیل نعمت [ صفحه 236 ] دیانت محمّدي صلّی
اللّه علیه و اله است. و ما مردم هم بپروردگار محمّد صلّی اللّه علیه و اله سوگند که ایمان کامل بخدا نداریم تا اینکه در تمام
امورمان خدا و رسول را حاکم قرار دهیم و مشکلاتمان را بقرآن و سنّت عرضه بداریم و سپس در دلها و نفوسمان حرج و
تنگی و نارضامندي از حکومت قرآن و سنّت نیابیم، زیرا وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الکافِرُونَ ... الفاسِقُونَ ...
415 خلاف پیمبر کسی ره گزید || که هرگز بمنزل نخواهد رسید - 397 -قرآن- 402 - 380 -قرآن- 385 - الظّالِمُونَ. -قرآن- 307
پیمبر صلّی اللّه علیه و اله دلیل راه حق است و مخالفت دلیل موجب گمراهی و ضلالت است: بکوي عشق منه بیدلیل راه قدم
|| که من بخویش نمودم صد اهتمام و نشد
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 65 تا 68
اشاره
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً [ 65 ] وَ لَو أَنّا
کَتَبنا عَلَیهِم أَنِ اقتُلُوا أَنفُسَ کُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوهُ إِلاّ قَلِیلٌ مِنهُم وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَشَ دَّ
482 -- کَتَبنا اي فرضنا ما - تَثبِیتاً [ 66 ] وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً [ 67 ] وَ لَهَدَیناهُم صِ راطاً مُستَقِیماً [ 68 ] -قرآن- 1
66 - و اگر ما : 76- 45 -قرآن- 67 - 14 -قرآن- 25 - یُوعَظُونَ بِهِ اي ما یؤمرون به تَثبِیتاً تقویۀ یعنی ثابت و محکم بودن. -قرآن- 7
بر [اینکه مردم] واجب میکردیم که خود را بکشید یا از دیار و خانهاي خود بیرون روید [و جلاي وطن کنید] همچنانکه ببنی
اسرائیل بکفّاره گناهشان در گوساله پرستی امر کردیم و آنها نیز در یکدیگر شمشیر [ صفحه 237 ] گذاشته و سپس بسمت تیه
رهسپار شدند] اینکه گروه [براي مشقتی که جز براي مردان مخلص تحمّل آن آسان نبود] جز عدّه کمی از آنها [که ایمان
واقعی دارند] اینکه کار را نمیکردند [و امر را بموقع اجراء نمیگذاشتند] و حال آنکه اگر بآنچه بآنها حکم و امر شده بود
عمل میکردند و آنرا مجري میساختند براي آنها بهتر بود و دین آنها را ثابتتر و محکمتر و بصیرت آنان را در بقاي بر حق و
صواب پایدارتر مینمود. 67 - و در اینحال [یعنی اگر چنین میکردند و امر حق را بموقع اجراء میگذاشتند] ما هم از جانب
خودمان بآنها مزد بزرگی عطا مینمودیم [کنایه از آنکه دستمزد آنها را محوّل ببندگان دیگرمان نمیکردیم و مستقیما خودمان
جزاي آنها را میبخشودیم]. 68 - [و باز در چنین حال و بجزاي چنین کردار] آنها را براه راست رهنمون میشدیم و توفیق رهروي
و ثبات بر صراط مستقیم عطا مینمودیم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 69 تا 70
اشاره
وَ مَن یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ ال ّ ص الِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً
صدّیق کسیکه هرگز دروغ نگوید و فرق او با « 264 -- الصِّدِّیقِینَ - 69 ] ذلِکَ الفَضلُ مِنَ اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ عَلِیماً [ 70 ] -قرآن- 1 ]
صادق آنستکه صادق در گفتار است و صدّیق در گفتار و اعتقاد هر دو و فعل او مصدّق و محقّق قول او میباشد رَفِیقاً بمعنی
مرافق و در مفرد و جمع هر دو کلمه رفیق گفته میشود وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً در آن معنی تعجّب است کأنّه گفته شود و ما
[ 293 [ صفحه 238 - 199 -قرآن- 264 - 23 -قرآن- 191 - أحسن یعنی چقدر نیکو رفیقی هستند اینکه جماعت. -قرآن- 7
تفسیر معانی
اشاره
[در سبب نزول اینکه آیه گفتهاند در باره ثوبان غلام رسول خدا نازل شده است که آنحضرت را بسیار دوست میداشت و
بدوري ایشان شکیبا نبود روزي با رنگ پریده و تنی نزار بخدمت حضرت آمد حضرت باو فرمود اي ثوبان ترا چه شده است
که رنگت تغییر یافته عرض کرد یا رسول اللّه مرا نه بیماري و نه دردي است جز اینکه چون ترا نمیبینم مشتاق میشوم تا ترا
زیارت کنم سپس بیاد آخرت میافتم و میترسم که در آنجا ترا نبینم چه میدانم که تو با پیمبران در مقامات بالا میباشی و من
اگر هم وارد بهشت شوم جایم از تو پستتر خواهد بود و راهی بدیدن تو ندارم و اگر هم ببهشت داخل نشوم هرگز ترا
نخواهم دید لهذا اینکه آیه نازل گردید و آنحضرت فرمود سوگند بآنکسیکه جانم بدست اوست هیچ بندهاي مؤمن شمرده
نمیشود مگر اینکه من در نزد او از جان و پدر و مادر و خاندان و فرزندانش و تمامی مردم محبوبتر باشم:]. 69 - و کسیکه
اطاعت کند خدایرا [بامتثال و انقیاد نسبت بامر و نهی او] و رسول را [بپیروي از سنّت و شریعت او و رضامندي بحکم او] چنین
کسانی [در أعلی علیّین] با کسانی محشور خواهند بود که خداوند بر آنها منّت نهاده و مورد انعام و احسان خود قرار داده
است از قبیل پیمبران و راستگویان راستکردار و شهید شدگان در جهاد دینی و نیکوکارانی که کردارشان شایسته بوده است [و
از دیدار و صحبت و رفاقت اینکه بزرگواران بهرهمند خواهند شد و با آنها خواهند بود] و چه نیکو رفیقانی هستند اینکه
جماعت. 70 - اینکه [مرحمت و عنایت یعنی برخورداري و بهرهمندي از مرافقت با آن ذوات پاك] تف ّ ض لی است از جانب
خداي [براي مطیعان و فرمانبران از خدا و رسول] و براي اینکه مردمان خالص مخلص دانائی خداوند بحال آنها کافی است
[یعنی بس است براي آنها که خدا داناست به اینکه که چه کسی شایسته مرافقت با پیمبران و صدیقان و شهیدان و صالحان
هست و چه کسی شایسته نیست]. - أبو بصیر از حضرت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام روایت کرده [ صفحه
239 ] است که بآنحضرت عرض کرد یا أبا عبد اللّه آیا خداوند شما را در کتاب خود یاد کرده است! آنحضرت اینکه آیه را
تلاوت فرمود و فرمود: نبیّ در اینکه آیه رسولخداست و صدیقون و شهداء ما هستیم و صالحون شما هستید، خود را بصلاح
بدارید همچنانکه خداوند شما را بدین نام نامیده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 71 تا 76
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً [ 71 ] وَ إِنَّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَۀٌ قالَ قَد أَنعَمَ اللّهُ
عَلَیَّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً [ 72 ] وَ لَئِن أَصابَکُم فَضلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنتُ مَعَهُم فَأَفُوزَ
فَوزاً عَظِیماً [ 73 ] فَلیُقاتِل فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتِیهِ
أَجراً عَظِیماً [ 74 ] وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن
869 الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی - هذِهِ القَریَۀِ الظّالِمِ أَهلُها وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیا وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصِ یراً [ 75 ] -قرآن- 1
] 193- سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَ عِیفاً [ 76 ] -قرآن- 1
حذر و حذر هر دو بمعنی ترس و پروا میباشد و بمعنی بیدار و آگاه بودن و مستعدّ شدن هم « حِ ذرَکُم » -- [ صفحه 240
استعمال میشود و بقولی خذوا حذرکم یعنی احذروا عدوّکم بأخذ السّلاح یعنی از دشمن بر حذر باشید و بگرفتن اسلحه از او
پروا کنید چنانکه بکسی گویند خذ حذرك اي احذر، و بقول دیگر خذوا حذرکم أي خذوا أسلحتکم و حذر بجاي اسلحه
استعمال میشود براي آنکه آلتی است که بوسیله آن از دشمن پروا و جلوگیري میشود فَانفِرُوا اي اخرجوا إلی الغزو و الی
الجهاد و نفر بمعنی خروج و بیرون شدن است ثُباتٍ جمع ثبۀ و آن بمعنی جماعت و فرقه است یعنی فرقه بفرقه و دسته بدسته و
التبطئۀ التأخّر عن الأمر یعنی تأخیر و عقب انداختن کار چنانکه گویند ما أبطأنّ بک عنّا « لَیُبَطِّئَنَّ » ، گروهی در پی گروه دیگر
اي ما اخّرك یعنی چه چیز ترا از ما بتأخیر و بعقب انداخت إبطاء هم کندي در کار است و ضدّ آن إسراع است یَشرُونَ، یعنی
میفروشند زندگانی دنیا را بنعیم آخرت، شریت اي بعت و اشتریت اي ابتعت و یشرون اي یبیعون الوِلدانِ جمع ولد و ولد مِن
لَدُنکَ اي من عندك یعنی از نزد خود و از جانب خودت وَلِیا اي من یلی أمرنا بالکفایۀ حتّی ینقذنا من أیدي الظلمه یعنی
من ینصرنا علی من ظلمنا که در مقابل « نَصِ یراً » سرپرست و صاحبی که کافی امر ما باشد و ما را از دست ستمکاران برهاند
540 -قرآن- - 455 -قرآن- 533 - 18 -قرآن- 445 - سعی در تبهکاري با حیلهگري. -قرآن- 7 « کَیدَ » ستمکاران ما را یاري دهد
- 1266 -قرآن- 1342 - 1106 -قرآن- 1256 - 1041 -قرآن- 1098 - 1012 -قرآن- 1028 - 894 -قرآن- 1002 - -667-650 قرآن- 885
1349
تفسیر معانی
اشاره
-71 اي کسانیکه ایمان بخدا و رسول آوردهاید: [براي دفع دشمن] مجهّز بسلاح جنگ باشید [و از دشمن پروا کنید و دائما :
مستعدّ ملاقات او باشید زیرا استعداد شما مانع میشود که غافلگیر شوید و استعداد ملاقات دشمن به تنظیم قشون و فراهم کردن
اسلحه جنگی در خور هر عصر و زمان و گماشتن دیدهبانها و برقرار کردن وسائل کامل مخابراتی و اطلاع از جریان حال و
میباشد که مانع جنگ و غافلگیر شدن خواهد « خُ ذُوا حِ ذرَکُم » سایر کیفیّات کشوري دشمن تمام اینها مندرج در همان کلمه
468 [ صفحه 241 ] دشمن حرکت کنید] و از حوزه خود خارج - بود] [و چون مجهّز و مهیّاي جنگ شدید بسوي -قرآن- 450
شوید [بنحویکه حال و صلاح اقتضا کند] یا قسمت بقسمت و دسته بدسته یا یکجا و مجتمعا بیرون روید [تا از دشمن خود مانع
شوید و بر او چیره و غالب گردید]. 72 - [امّا جبهه داخلی بدیهی است که هیچ امّت و جامعهاي خالی از مردمان ترسو و
کمدل یا مردمان دو رو و منافق نیست که از فرط حب دنیا یا بغض درونی یا عدم همّت دست از قتال کشیده و در خانه
مینشینند و ضعف ایمان و سستی عزم آنها را مانع از کمک با مجاهدین و جنگ با دشمنان میگردد پس آنها را بشناسید و در
مقام علاج ضعف آنها برآئید لذا میفرماید:] همانا در میان شما و از خودتان کسانی هستند که از خروج براي قتال تقاعد
میورزند و درنگ و تأخیر در رفتن بجبهه جنگ مینمایند اینکه اشخاص اگر دیدند در جنگ بشما صدمه و مصیبتی رسیده
است یعنی مثلا فرار یا شکستی رخ نموده میگویند خداوند تفضل و مرحمتی نمود و انعامی بما فرمود که ما با شما نبودیم و با
شما گواه و شهید در جنگ نگشتیم. 73 - و اگر تف ّ ض لی از جانب حق بشما شود و پیروزي نصیب شما گردد و بر دشمن فایق
آمده باشید گوئی اصلا بین شما و آنها رابطه مودّتی نبوده است [هر هر چند مودّت آنها هم صوري بوده و حقیقتی نداشت]
البته خواهند گفت اي کاش ما هم با شما بودیم یا منهم با شما بودم و غنیمت و فوزي بدست میآوردم [و اینکه گفتار و تمنّی
هم نه اینستکه از راه مودت واقعی و ارتباط حقیقی بین او و شما باشد بلکه براي خاطر جلب غنیمت و نصیب مادي است و
خداوند هم به دلهاي آنها آگاه و از کینه و حسدي که در آنهاست باخبر است و کلمه مودّت را از راه تعرض بیان فرموده
است]. 74 - [و چون امور واجبه خود را براي مقابله با دشمن از تهیّه و استعداد دانستید و دشمنان داخلی و افراد ترسو و ضعیف
و بیهمّت خود را شناختید در اینحال] مسلمانان مخلصی که زندگانی دنیوي خود را فروخته و با آخرت باقی دائم تبدیل [
صفحه 242 ] کردهاند بایستی در راه خدا یعنی در راه اعلاء کلمه حق و یاري دین خدا و دین عدل و حق قتال کنند و با
دشمنان خدا و دین او بجنگند و قتال و جهاد کنندگان در راه خدا [بیکی از دو نیکی: إِحدَي الحُسنَیَینِ، موفق و نایل خواهند
شد] یا در راه خدا کشته و شهید میشود یا بر دشمن پیروز گشته و غالب میگردد و در هر دو حال بزودي مزد عظیمی باو عطا
75 - [اي مسلمانان] شما را چه شده است و چه چیز شما را مانع است! که در راه دین خدا و 237- خواهیم نمود. -قرآن- 216
اعلاي کلمه حق و در راه یاري و استخلاص ناتوانان از مسلمین از مردان و زنان و کودکانی که در مکّه مانده و در چنگال
ستم مشرکین گرفتاراند قتال و جهاد نمیکنید [اینکه مسلمانان که در مکّه در فشار مشرکانند کسانی هستند که دعا میکنند و]
میگویند پروردگارا ما را از اینکه شهري که مردمانش ستمکاراند نجات بده و از جانب خود براي ما سرپرست و متولّی امري
بفرست که کفایت امور ما را بکند و ما را از دست اینکه ستمکاران رهائی دهد و از جانب خودت براي ما یار و یاوري
بفرست که در غلبه بر اینکه جفاکاران ما را نصرت نماید. - گویند مقصود خداي تعالی از ناتوانان مذکور در آیه گروهی از
مسلمانان از قبیل سلمۀ بن هشام و ولید بن ولید و عباس بن أبی ربیعه و أبو جندب بن سهیل میباشند که در مکّه باقی مانده و
قدرت بر هجرت نداشتند و از خدا میخواستند که آنها را از مکّه خارج و از فشار مشرکان خلاص فرماید و خداوند هم دعاي
آنها را مستجاب فرمود و مکّه بدست پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مسلمانان فتح شد و رسولخدا صلّی اللّه علیه و اله
و سلّم ولیّ و سرپرست آنها گردید و عتّاب إبن اسید را عامل خود در مکّه قرار داد تا او مستضعفین و بیچارگان را تقویت کند
و از آن پس آنها عزیز و ستمکاران ذلیل گشته جبران کسور گذشته بعمل آمد. - قتال و جنگی که قرآن سیاست آنرا مقرر
داشته است قتال و کشتار استعباد و استثمار و ظلم و تعدي و کشور ستانی و توسعه در ملکیّت و سلطنت و برده ساختن سایر
ملل و امم چنانکه امروز میبینیم نیست و نبوده است و فقط قتال [ صفحه 243 ] در راه خدا و اعلاي کلمه حق و عدل و
گسترش عدالت و مساوات و استنقاذ ملل از تجاوز افراد خود خواه دنیا پرست بوده است و بهمین جهت بود که جنبش اسلامی
بملل عالم جان میبخشید و مانند شمشیر برنده بهر حال و بهر جا میرسید ریشه کفر و ستم را مقطوع میساخت و همیشه حال
بدینموال بود تا اینکه مسلمانان از مقصد غائی و نظر عالی و هدف سامی اسلام دور افتادند و جنبه دینی در آنها ضعیف شد و
هر طمعکاري در آنها طمع ورزید و هر ستمکاري بر آنها ریاست یافت و وجهه معنوي آنها بوجهه مادّي مبدّل گشت و شد
آنچه شد. 76 - [لذاست که قرآن کریم غایت مراد و هدف اسلام را از قتال محدود میسازد و میفرماید:] کسانیکه ایمان
آوردهاند در راه [طاعت خدا و یاري دین] خدا و اعلاي کلمه حق و تحصیل رضاي او جهاد و قتال میکنند و کسانیکه بحال
کفر ماندهاند و بر حقیقت پرده پوشی میکنند در راه طاغوت [یعنی در راه ظلم و جبروت و طغیان و تعدّي بر حقوق ملل و امم
و افراد ضعیف] میجنگند پس شما مسلمانان با دوستان شیطان بجنگید [و نیرو و عدد و تجهیزات آنها شما را نفریبد و مغرور
نسازد زیرا ولیّ و مولاي شما رحمان است و او یار و یاور شماست و مولاي آنها شیطان است] و کید شیطان [در باره مؤمنان
735 - در آیه مبارکه دخول - در جنب کید خدا نسبت بکافران] بسی ضعیف است فَإِنَّ حِزبَ اللّهِ هُمُ الغالِبُونَ. -قرآن- 693
کلمه [کانَ] در [کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَ عِیفاً] براي تأکید و دلیل بر اینستکه ضعف لازمه کید شیطان است و در همه حال و همه
وقت چه در گذشته و چه در آینده همیشه مکر او ضعیف است و مختص بحالی دون حال دیگر نیست و اینکه خداي سبحان
کید شیطان را بضعف توصیف فرموده بالنسبه بنصرتی است که خدا از مؤمنین میفرماید یعنی در مقابل یاري خداوند براي
مؤمنان [آنهم مؤمنان حقیقی که جز رضاي خدا چیزي در دل و در نظر ندارند] کید شیطان را اثري نیست و بقولی اخبار است
81 [ صفحه 244 ] را چون بصیرتی نیست و - 41 -قرآن- 47 - از پیروزي مؤمنان بر کافران و بقولی دوستان شیطان -قرآن- 34
قتال آنها مبنی بر شبهه و قتال مؤمنان مبنی بر حجّت است کید شیطان را ضعیف و بیمقدار معرّفی فرموده است- [و از اینها که
بگذریم اگر کسی پناه بدرگاه عظمت خداي خود نبرد شیطان دشمنی قوي پنجه و انسان ضعیف را با اشارهاي نابود و بپرتگاه
دوزخ روانه میسازد-] - [مربوط بآیه اوّلی 73 ]- در معناي عبارت کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَهُ مَوَدَّةٌ سه تفسیر وارد شده است-
یکی آنکه جمله معترضه است و متصل بآیه قبلی و تقدیر اینکه میباشد قال قد أنعم اللّه علیّ إذ لم اکن معهم شهیدا کأن لم
تکن بینکم و بینه مودّة دوم آنکه جمله مزبور معترضه و در بین گفتار و تمنی واقع و تقدیر اینکه باشد لیقولنّ یا لیتنی کنت
100 سوّم آنکه کلام در جاي خودش بدون تقدیم و تأخیر - معهم فافوز فوزا عظیما کأنّه لیس بینکم و بینه مودّة. -قرآن- 50
واقع و معناي آن چنین باشد وَ لَئِن أَصابَکُم فَضلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ هذا البطیء قول من لا تکون بینه و بین المسلمین مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی
کُنتُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً یعنی چون تفضّلی از جانب خدا براي شما بشود گفتار اینکه کس که در جنگ حاضر نشده مانند
گفتار کسی است که بین او و مسلمانان عقد مودّتی یا اظهار ایمانی نبوده است و میگوید اي کاش من در جنگ حاضر و
-143- غنیمتی میبردم و اینکه تمنّاي حضور براي بردن غنیمت است نه براي جنگ و معیّت و مودّت با مسلمانان. -قرآن- 88
[ 267 [ صفحه 245 - قرآن- 203
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 77 تا 79
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ
کَخَشیَۀِ اللّهِ أَو أَشَ دَّ خَشیَۀً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ
اتَّقی وَ لا تُظلَمُونَ فَتِیلًا [ 77 ] أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُمُ المَوتُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِ اللّهِ
وَ إِن تُصِ بهُم سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ القَومِ لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَدِیثاً [ 78 ] ما أَصابَکَ مِن
867 -- کُفُّوا - حَسَ نَۀٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفسِکَ وَ أَرسَلناكَ لِلنّاسِ رَسُولًا وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً [ 79 ] -قرآن- 1
أَیدِیَکُم اي أمسکوا یعنی از عادات جاهلیّت و جنگهاي قدیمهاي که بین قبایل بود دست بدارید کُتِبَ اي فرض یعنی واجب
گشت یَخشَونَ النّاسَ اي یخافون القتل من النّاس کما یخافون الموت من اللّه یعنی میترسند مردم آنها را بکشند همانطور که
میترسند خدا آنها را بمیراند فَتِیلًا ما فی شق النواة کالخیط المفتول: چیزي مانند نخ در وسط هسته خرما که در کمی و کوچکی
بآن مثل میزنند [بروج] جمع برج و أصل آن از ظهور است تبرّجت المرأة إذا أظهرت محاسنها و نیز برج بمعنی قصر یا
سنگرگاهی است که براي حفاظت قشون از دشمن بنا میشود مُشَ یَّدَةٍ اي عالیه و مشیّده یعنی طلایه و زینت شده بگچ، و جصّ
- 26 -قرآن- 122 - را شید گویند چون بناء بوسیله گچ بالا میرود یَفقَهُونَ اي یفهمون- الفقه الفهم- یعنی میفهمند. -قرآن- 7
755- 634 -قرآن- 744 - 336 -قرآن- 623 - 175 -قرآن- 328 - -129 قرآن- 157
تفسیر معانی
اشاره
-77 [کلبی گوید اینکه آیه در شأن عبد الرّحمن بن عوف [ صفحه 246 ] زهري و مقداد بن أسود کندي و قدامۀ بن مظعون
جمحی و سعد بن أبی وقاص نازل گردیده که قبل از مهاجرت بمدینه در مکّه برسول خدا صلی اللّه علیه و اله شکایت نمودند
که اجازه بده که با کفّار مکّه بجنگیم زیرا کفّار ما را آزار میدهند و دستور در آنموقع نبود و چون بمدینه آمدند و موقع
جنگ بدر بآنها امر شد که براي قتال و جهاد با مشرکان حرکت کنند بر پارهاي از آنها اینکه امر دشوار آمد و اینکه آیه نازل
گردید]. 77 - آیا توجه کرده و دانستهاي حال آنکسانیرا که [قبل از هجرت] بآنها گفته شد دست از قتال با کفّار بدارید و نماز
را برپا دارید و زکاة را ادا نمائید [و چون در مدینه بعد از هجرت] جهاد و قتال با کفّار بر آنها واجب شد ناگهان دستهاي از
آنها از مردم بیمناك شدند همچنانکه از خدا [و مرگ حتمی خدائی] بیمناكاند بلکه ترسشان از مردم بیش از ترس از أجل
خدائی است و گفتارشان اینکه بود که پروردگارا چرا قتال با کفّار را بر ما واجب ساختی و چرا مرگ ما را تا أجل موعود و
فوت طبیعی بتأخیر نینداختی! [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و اله] باین جماعت بگو [دلبستگی شما ببقاي در دنیا بیثمر است]
بهرهاي که از دنیا میبرید اندك است [و فناپذیر است و دوامی نخواهد داشت ولی] بهرهها و نعیم آخرت براي کسیکه از
عذاب خدا بپرهیزد و از عذاب آخرت خود را نگاهدارد [و امر خدا را اطاعت کند] بهتر است زیرا [خداوند حساب تمام أعمال
و کردار شما را دارد خوبی را بخوبی و بدي را ببدي جزا میدهد] و باندازه فتیلی [یعنی آن نخ بسیار نازکی که در وسط هسته
خرما هست] بشما ستم نخواهد شد و از اجور شما کاسته نخواهد گشت. 78 - [شما را چه شده است که از جنگ ترسانید و
حال آنکه] شما هر جا باشید و بر فرض اینکه در برجهاي عالیه با استحکام پناه برید مرگ شما را در خواهد یافت [و ملک
الموت را هیچ مانعی جلوگیر نیست و هیچ عایقی موجب تأخیر عمل او نخواهد بود- و عجبتر از هر عجبی گفتار منافقین
است که:] هرگاه حسنهاي [ صفحه 247 ] [یعنی فراوانی نعمت و باران یا پیروزي و غنیمتی] بآنها برسد گویند که اینکه پیش
آمد خیر از جانب خداست [و از فضل و احسان اوست و کسیرا در آن دخلی نیست] و اگر بآنها سیّئهاي [یعنی قحط و
خشکسالی و کشتار یا شکستی] برخورد کند گویند [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و اله] اینکه پیش آمد بد از شئامت تست [چنانکه
در باره قوم موسی هم فرموده و إن تصبهم سیّئۀ یطّیّروا بموسی و من معه] بآنها بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و اله] تمام
[حسنات و سیئات وارده و سرّاء و ضراء از مرگ و زندگی و قحط و فراوانی] از جانب خداست [و بسته بقضا و قدر اوست و
کسیرا قدرت بر ردّ و دفع آن نیست بندگانرا بآن مبتلا میکند تا آنها را براي شکر در موقع عطیّه و صبر در هنگام بلیّه ثواب
دهد] پس اینکه جماعت کافران و منافقان را چه شده و از چیست که فهم گفتار و حدیث را نمیکنند [یعنی براي فهمیدن معنی
قرآن یا حدیثی از احادیث خود را نزدیک نمیکنند و از آن دوري میجویند]. 79 - [ یا محمّد] آنچه نیکی و نعمت و خوشی بتو
برسد از جانب خداست و آنچه بدي و نقمت و زحمت بتو برسد از جانب خود تست و ما ترا بپیامبري براي مردم فرستادیم [و
اینکه حسنه و نعمتی است که بآنها عنایت کردهایم مخالفتی که آنها نسبت بتو میکنند سیّئه و نقمتی است که آنها براي خود
فراهم میکنند] و خداوند براي گواه رسالت تو بس است. - آیه مبارکه 79 - در توضیح بیان قبلی حضرت باري عزّ اسمه
میباشد که فرمود: فَما لِهؤُلاءِ القَومِ لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَ دِیثاً یعنی اینمردم را چه شده است و عقلشان را چه رسیده است که
نزدیک نمیشوند تا اینکه فهم ناصحیح نارسا را از خود دور کنند و مطلبرا درست بفهمند! اینها باید بدانند که اسباب مربوط و
پیوسته بمسبّبات است خداوند خالق و موجد هر چیزي است پس هر حسنه و نیکی که عاید آدمی شود از فضل و نعم و توفیق
او است و هر نوع بدي موجد آن خود آدمی است که راه عقل و حکمترا نپیموده است و نیروي نعمت خدائیرا بغلط و بیجا
147 [ صفحه 248 ] - بنا بتفسیر إبن عباس [رض] مقصود از حسنه غنیمتی است که در روز - استعمال کرده است. -قرآن- 89
بدر نصیب مسلمانان گردید و مراد از سیّئه فرار مسلمانان و شکستی است که در روز جنگ احد بآنها رسید- و بتفسیر أبو
مسلم چون در قتال روز بدر مسلمانان جدیّت کردند و اطاعت خداي نمودند پیروزي نصیبشان شد و چون در روز احد
مخالفت کردند بین آنها تفرقه افتاد و فراري شدند- و بقول أبی العالیه حسنه بمعنی طاعت و سیّئه بمعنی معصیت است چنانکه
در جاي دیگر فرموده است و جزاء سیّئۀ سیّئۀ مثلها- و بتفسیر حسن و جماعتی از مفسّرین حسنه بمعنی نعمت و رخاء و سیّئۀ
بمعنی قحط و مرض و بلاء و مکاره و سختیهائی است که در دنیا بسبب گناهان بآنها وارد میگردد و اینکه مکاره چه بسا از راه
لطف است و چه بسا بر سبیل عقوبت خدائی است و آنرا بطور مجاز سیئه فرموده است زیرا طبع از آن متنفّر است هر چند که
افعال حسنه غیر قبیحه باشد- پس معنی آیه چنین میشود که- آنچه از صحت و سلامت و وسعت رزق و تمام نعم دنیوي و
دینی بتو برسد از جانب خداست و آنچه از محن و شداید و آلام و مصائب بتو برسد بسبب گناهانی است که خود مرتکب آن
شدهاي چنانکه در جاي دیگر فرموده است و ما أصابک من مصیبۀ فبما کسبت أیدیکم یعنی هر مصیبتی بتو برسد از آنچیزي
است که خود بدست خویش براي خویش فراهم کردهاید و بدینجهت فمن نفسک در آیه مبارکه معنایش فبذنبک میباشد- و
أبو القاسم بلخی آنرا تفسیر کرده و چنین گفته است: [ما أصاب المکلّف من مصیبۀ فهی کفارة ذنب صغیر أو عقوبۀ ذنب کبیر
أو تأدیب وقع لأجل تفریط] یعنی هر مصیبتی که بمکلّف وارد شود یا کفّاره گناه کوچک یا عقوبت گناه بزرگ او است یا
بعلّت تفریطی که از او ناشی شده است خواستهاند او را ادب کنند- چنانکه رسولخدا صلّی اللّه علیه و اله فرماید: [ما من خدش
یعود و لا اختلاج عرق و لا عثرة قدم إلّا بذنب و ما یعفو اللّه اکثر] یعنی هیچ خراشی نیست که ببدن برسد یا پرشی در رگها و
اعصاب بود یا قدم آدمی بلغزد [و زمین بخورد] مگر آنکه بسبب گناهی است که مرتکب شده است و حال آنکه خداوند
2121 [ صفحه 249 ] اي [فمن فعلک] یعنی از جانب کردار - بیشتر آنها را میبخشد- و بتفسیر دیگر [فَمِن نَفسِکَ] -قرآن- 2104
و عمل خودت- و علیّ بن عیسی گوید: در آیه مبارکه دلالتی است بر اینکه خداوند هیچ دردي را نمیدهد مگر از راه لطف یا
عقوبت زیرا مصائب هر گاه تمامی از جانب عبد باشد یا عقوبت است یا از قبیل تأدیب و مصلحت است. - مفاد جمله وَ ما
أَصابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفسِکَ در اینکه آیه با مفاد قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّهِ منافاتی ندارد زیرا تمام حسنه و سیّئه از جانب خداست
120 در کافی از امام رضا علیه السّلام مروي - 60 -قرآن- 90 - ایجادا و ایصالا یعنی موجد و موصل کلّ خداست. -قرآن- 14
است که خدا فرماید: [ یا بن آدم] بمشیّتی کنت أنت الّذي تشاء لنفسک ما تشاء و بقوّتی أدّیت فرائضی و بنعمتی قویت علی
معصیتی جعلتک سمیعا بصیرا قویّا ما أصابک من حسنۀ فمن اللّه و ما أصابک من سیئۀ فمن نفسک و ذاك أنّی اولی
بحسناتک منک و أنت اولی بسیّئاتک منّی و ذلک أنّی لا اسأل عمّا أفعل و هم یسألون.] یعنی [اي آدمیزاد آنچه را تو براي
خودت میخواهی بخواست و مشیّت من میخواهی و واجبات أعمال خودت را بنیروي من ادا مینمائی و بنعمت من تواناي بر
نافرمانی از من میباشی- من ترا شنوا و بینا و توانا قرار دادم- هر چیز خوبی که بتو برسد از طرف خداست و هر چیز بدي بتو
برسد از جانب خود تست و اینکه از آنجهت است که نسبت بکارهاي خوبت من از خودت مقدّمتر و سزاوارترم و نسبت
بکارهاي بدت تو از من سزاوارتر هستی چرا که آنچه من بکنم مورد پرسش واقع نمیشوم ولی آنان [یعنی بندگان من] مورد
باز خواست واقع میشوند]. - قمّی از امامان علیهم السّلام روایت میکند که حسنه بدو صورت آمده است یکی بمعنی صحّت و
سلامت و وسعت رزق و دیگري در افعال چنانکه فرماید من جاء بالحسنۀ فله عشر امثالها همچنین سیئه هم بدو صورت آمده
[ است یکی بمعنی ترس و بیماري و سختی و دیگري افعالی که مورد عقوبت خدائی میباشند. [ صفحه 250
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 80 تا 82
اشاره
مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً [ 80 ] وَ یَقُولُونَ طاعَۀٌ فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِكَ بَیَّتَ طائِفَۀٌ مِنهُم
غَیرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللّهُ یَکتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکِیلًا [ 81 ] أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ
436 -- تَوَلّی اي أعرض یعنی رو برگردانید و پشت کرد حَفِیظاً اي - مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلافاً کَثِیراً [ 82 ] -قرآن- 1
تحفظ علیهم أعمالهم و تحاسبهم علیها یعنی مراقب و نگهبان أعمال آنها باشی و حساب آنها را تو بدهی و حفیظ صیغه مبالغه
و بر وزن فعیل است وَ یَقُولُونَ طاعَۀٌ اي أمرنا طاعۀ او منّا طاعۀ او قابلنا امرك بالطاعۀ یعنی از تو امر و از ما فرمانبري بَرَزُوا اي
خرجوا یعنی چون بیرون رفتند بَیَّتَ اي تدبّر الأمر لیلا یعنی در شب تدبیر امر کنند و در اینجا مراد تدبّر الأمر سرّا میباشد یعنی
در نهانی تدبیر کنند یَتَدَبَّرُونَ التدبّر التأمّل فی ادبار الامور و عواقبها تدبر تأمّل در عواقب و فرجام امور است و فرق آن با تفکّر:
تدبّر تصرّف قلب بنظر در عواقب است و تفکّر تصرف قلب بنظر در دلایل است و تدبّر قرآن نظر تفکّر در غایات و مقاصدي
397 -قرآن- - 353 -قرآن- 389 - 248 -قرآن- 345 - 65 -قرآن- 227 - 15 -قرآن- 57 - است که آیات بآن متوجّه است. -قرآن- 7
537-522
تفسیر معانی
اشاره
-80 کسیکه فرمان پیامبر را ببرد محقّقا فرمان خدا را برده و اطاعت امر خدا را کرده است [زیرا محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه
علیه و اله نبیّ کریم و رسول ربّ العالمین است و فرستاده اوست و آنچه را باو وحی میشود تبلیغ میکند پس آمر و ناهی
خداست و رسول مبلّغ امر و نهی است بنابرین فرمانبري و طاعت بالذات از او نیست بلکه از کسی است که پیامبر از جانب او
تبلیغ میکند و او خداي عزّ و جلّ است [ صفحه 251 ] و در حقیقت دو امر نیست بلکه امر واحدي است همچنانکه فعل واحد از
دو فاعل صادر نمیشود] و کسیکه اعراض کند و از اطاعت تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] سرپیچی نماید [محزون مشو و
تاسّف مخور بر تو بحثی نیست- جز ابلاغ بر تو تکلیفی نمیباشد] ما ترا نگهبان و مراقب بر آنها نفرستادهایم [که مراقب باشی تا
اسلام بیاورند بلکه تو مأمور بابلاغ هستی و آنها اگر نافرمانی کردند بحث بر خود آنهاست و ما بحساب آنها خواهیم رسید و
کیفر اعمال خود را خواهند دید]. [إبن زید گفته است اینکه دستور در أول بعثت بوده است و بعد امر بجهاد شده است [ولی
سوره مدنیّه است و شاید امر بجهاد هم بوده است]. - رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در اوامر شریعت و در آنچه متعلّق بقرآن
و أحکام دین است [ما یَنطِقُ عَنِ الهَوي إِن هُوَ إِلّا وَحیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ القُوي] امّا امور دنیوي و آنچه باجتهاد و رأي خود
بیان میفرموده است و در غیر امور شرع بوده است صحابه از آنحضرت میپرسیدند که آیا وحی است یا رأي است! اگر وحی
بود بدون تردّد و بلانظر اطاعت میکردند و اگر رأي بود بمشاوره میگذاشتند و رسول خدا هم غالبا برأي آنها که از شور
81 - [اینکه مردمان منافق و مسلمانان 194- حاصل میشد رجوع میفرمود چنانکه در غزوه بدر و احد چنین شد]. -قرآن- 110
ترسو چون امري بآنها کنی ظاهرا] میگویند بفرمان تو هستیم و امر تو مطاع است و چون از نزد تو خارج شوند گروهی از آنها
در خفا و پنهانی شبانه بتدبیري غیر از آنچه تو میگوئی میاندیشند و خلاف فرمان ترا در نظر میگیرند و خدا هم تدبر و
اندیشههاي سرّي و شبانه آنها را در صحائف اعمالشان ثبت میکند و در نامه عملشان مینویسد تا روز کیفرشان برسد تو هم [ یا
محمّد صلّی اللّه علیه و اله] بروي آنها نیاور و از بردن نام و کشف اسرار آنها خودداري کن [تا موقعی که اسلام پایدار شود] و
بر خداي توکّل کن و کار خود را باو واگذار و خدا هم براي وکالت و کفایت در اموري که باو وامیگذاري ترا بس است.
-82 پس آیا چرا [اینکه مردمان دو رو و مخالفان] در قرآن تدبّر و تفکّر- [ صفحه 252 ] و نظر و تأمّل نمیکنند! [تا ببینند که
چون در آن خلل و تناقضی نیست براي آنها حجّت است و چون قادر بر آوردن مثل آن نیستند بدانند که مانند کلام مخلوق
نیست و اتّساق معانی و ائتلاف أحکام و حسن عبارات آنرا بشناسند و بفهمند که چگونه مشتمل بر انواع حکمتها از امر بخوبیها
و نهی از زشتیها و اخبار از خبر صادق و دعوت بمکارم اخلاق و ترغیب بخیر و زهد و امر باحسان و عدل، با فصاحت لفظ
وجودت نظم و صحّت معنی میباشد و اذعان کنند که اینکه بخلاف کلام بشر است و در نتیجه تدبّر بتمام اینکه کیفیّات پی
ببرند] که اگر اینکه قرآن از جانب دیگري غیر از خدا باشد هر آینه در آن اختلاف زیادي مییابند. [و اگر مسلمانانهم تدبّر
کاملی در قرآن کریم مینمودند و با فهم صحیح و سلیم آنرا میفهمیدند و بر اسرار آن واقف میگشتند بآنچه امروز دچار شدهاند
دچار نمیشدند بلکه بر تمام ملل دنیا تسلّط مییافتند و آنها را بصراط مستقیم توحید و عدالت هدایت مینمودند]. : در جمله
1] اختلاف بمعنی تناقض از جهت حق و ] 48- لَوَجَ دُوا فِیهِ اختِلافاً کَثِیراً راجع بکلمه اختلاف اقوالی ذکر کردهاند. -قرآن- 12
باطل بنا بقول قتاده. [ 2] اختلاف در خبر دادن آنچه را منافقان مستور و پنهان مینمودند بنا بقول زجّاج [ 3] اختلاف از جهت
بلاغت و رذالت سخن یعنی اگر از جانب غیر خدا بود پارهاي از عبارات بلیغ و پاره دیگر نارسا بود، بنا بقول أبو علی. [ 4] بنا
بقول إبن عباس اختلاف یعنی بطور کلی تناقض و معنی اینکه باشد لوجدوا فیه تناقضا کثیرا و تمام اینکه معانی در کلام خدا
موجود نیست زیرا خود میفرماید: لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه. و نیز آیه مبارکه 82 متضمّن دلالت بر معانی
بسیاري است از آن جمله [ 1] متضمن دلالت بر بطلان تقلید و حجیّت استدلال در اصول دین زیرا اینکه آیه دعوت بتفکّر و
تدبّر و ترغیب بر اینکه امر فرموده است [ 2] بطلان و فساد قول آنانرا که [ صفحه 253 ] میپندارند قرآن را جز بتفسیر رسولخدا
صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نمیتوان فهمید میرساند [مانند حشویه که قائل به اینکه قول هستند] زیرا در اینجا ترغیب و تحریص بر
تدبّر فرموده است تا آنرا بشناسند و بفهمند [ 3] اگر قرآن از طرف غیر خدا بود، بروزان کلام خلق بوده و در آن اختلاف زیاد
پیدا میشد [ 4] تناقض در کلام کار خدا نیست زیرا اگر [نعوذ باللّه] کار خدا بوده از جانب او بود نه از جانب غیر او. امّا
اختلاف در کلام بر سه وجه است [اختلاف تناقض- اختلاف تفاوت- اختلاف تلاوت] اختلاف تفاوت، در حسن و قبح و
خطاء و ثواب و أمثال آن است و اینکه جنس اختلاف البتّه در قرآن یافت نمیشود همچنانکه اختلاف تناقض یافت نمیگردد امّا
اختلاف تلاوت مانند اختلاف وجوه قرآن و اختلاف مقادیر آیات و سور و قرائت و اختلاف در ناسخ و منسوخ در قرآن
موجود است [بقول نسخیّون] و تمام آن حق و صواب است [مجمع]. - در جهت اتصال آیه 82 [أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ ... الخ]
بآیه ما قبل آن بین مفسّرین اقوالی است بقولی متّصل است بآیه 81 [وَ یَقُولُونَ طاعَۀٌ ... الخ] که چون خداوند از سرائر منافقین
اطلاع داده است دلیل است که قرآن از جانب علّام الغیوب است و اگر از جانب دیگري بود اخبار از غیب درست در نمیآمد و
خلاف آن واقع میشد و بقول دیگر- متصل است بآیه 79 [وَ أَرسَلناكَ لِلنّاسِ رَسُولًا ... الخ] که پس از تبیین رسالت امر بتدبّر
458- 175 -قرآن- 424 - 64 -قرآن- 153 - در معجزه آن فرموده است. -قرآن- 30
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 83
اشاره
وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِنَ الَأمنِ أَوِ الخَوفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَو رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الَأمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَستَنبِطُونَهُ مِنهُم وَ لَو لا
اي نشروه بین النّاس- « أَذاعُوا بِهِ » -- [ 278 [ صفحه 254 - فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ لاتَّبَعتُمُ الشَّیطانَ إِلاّ قَلِیلًا [ 83 ] -قرآن- 1
أرجعوه یعنی ارجاع کنند « رَدُّوهُ » إذاعه و اشاعه و افشاء و اظهار نظایر یکدیگراند و ضد آنها کتمان و إسرار و إخفاء میباشد
200 و حلّ المشکلات - 154 -قرآن- 182 - 23 -قرآن- 143 - اي یستخرج الرّجل بفضل عقله من المعانی. -قرآن- 7 « یَستَنبِطُونَهُ »
استنباط یعنی با کمک فضیلت عقل و تدابیر و تجارب معانی را بیرون کشیدن و مشکلات را حل نمودن و أصل استنباط
اخراج نبطّ است و آن اوّلین آبی است که در کندن چاه بیرون میآید نبط ینبط و ینبط- الماء: نبع.
تفسیر معانی
اشاره
-83 [و چون اینکه گروه منافقان یا ضعاف مسلمانانرا] خبري برسد خواه خبر خوشی مربوط بامنیّت [ یا پیروزي مسلمانان] یا
خبر ناخوش ترس آوري [مربوط بشکست مسلمانان یا حمله کافران] باشد [پیش از آنکه محقّق شود و صحّت آنرا مسلّم
بدانند] آنرا انتشار میدهند و همه را از آن باخبر میسازند ولی هرگاه ساکت بمانند و موضوع را برسول خدا یا باهل رأي و حلّ
و عقد [از صحابه و معصومین] رجوع دهند آنها چون أهل استنباط هستند و به تجسّس یا تجربیات یا بنظر صائبی که آنها
راست بکنه آن خبر علم پیدا میکنند [و بصحّت یا سقم آن پی میبرند] و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود [یعنی قرآن و
اسلام و رسول خدا و معصومین علیهم السّلام وسیله هدایت شما نمیشدند و موفق بطاعت خدا و رسول نمیشدید و نورانیّت
قرآن شما را روشن نمینمود] جز عده اندك و معدودي از شما [یعنی افاضل أصحاب و صاحبان بصیرت نافذه و عزیمت ثابته و
نیّت خالصه] بقیّه پیروي شیطان میکردید و بوساوس او گرفتار و بخواطر فاسده دچار بودید. - بزرگ است خداي حکیم و
علیمی که از هیچ چیز فروگذار نفرموده مگر آنکه ما را بآن آگاه و متنبّه ساخته است، حتّی نشر و اشاعه اخبار زیرا در [ صفحه
255 ] هر قومی جماعتی هستند که یا بقصد سوء و نیّت ناپاك یا از روي جهل و بدون قصد بد تا خبري میشنوند بشیوع و
اشاعه آن میپردازند و چه بسا همین نشر اخبار بالاخص اخبار مجعولهاي که قصد سوء در آن باشد و نادانان هم ندانسته آنرا
منتشر سازند تزلزلی در افکار تولید کند و روحیّه جامعه را خراب نماید و نتایج بدي از آن گرفته شود، قرآن کریم در اینباب
ضمن اینکه آیه مسلمانانرا از نشر اخبار بدون ارجاع بمردمان با استنباط و دانشمندان بیغرض و أهل حلّ و عقد که ریشه
مطالب را بدست میآورند و منبع اخبار را کشف میکنند ممنوع ساخته است که بمحض شنیدن خبري نباید آنرا انتشار دهند
زیرا چه بسا دانسته یا ندانسته و بقصد یا بغیر قصد تولید زیان و خسارت جبران ناپذیري کند و در اینحال باید سکوت کنند یا
مطلبرا ببزرگان قوم که أهل حلّ و عقد و استنباط باشند واگذار نمایند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 84
اشاره
فَقاتِل فِی سَبِیلِ اللّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفسَکَ وَ حَرِّضِ المُؤمِنِینَ عَسَ ی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللّهُ أَشَ دُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا
اي لا تکلّف إلا فعل نفسک و لا یضرّك مخالفتهم یعنی تو جز بر عمل « لا تُکَلَّفُ إِلّا نَفسَکَ » -- 193- 84 ] -قرآن- 1 ]
اي تعذیبا- « تَنکِیلًا » اي قوّتهم و شدّتهم « بَأسَ الَّذِینَ کَفَرُوا » اي حثّ یعنی آنها را ترغیب کن « حَرِّضِ » خویشتن مکلّف نیستی
-37- نکل ینکل و نکّل ینکّل تنکیلا یعنی کسی را معاقب ساختن براي تهدید و ترسانیدن دیگري که مثل آن نکند. -قرآن- 7
252 - [کلبی گوید که چون أبو سفیان در روز جنگ احد بمکه مراجعت - 218 -قرآن- 241 - 150 -قرآن- 190 - قرآن- 140
نمود با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وعده گذاشت که در موسم بدر صغري [که بازاري بود در ماه ذو القعده در هشت
میلی مدینه برپا میشد و بآن حمراء الاسد [ صفحه 256 ] میگفتند] با رسولخدا جدال کند چون موعد رسید رسولخدا بمردم
اعلام فرمود که براي رفتن بمیعاد مهیّا و خارج شوند و بعض آنها اظهار کراهت نمودند و خرج بر ایشان سنگین بود، لذا اینکه
آیه نازل شد و امر گردید هر چند شخصا و بتنهائی باشد حرکت فرماید و آنحضرت با عدّهاي بموسم بدر آمد و خداوند آنها
را از زحمت دشمن کفایت فرمود و أبو سفیان برگشت و با آنها مصادف نشد و ایشان و همراهان سالما مراجعت نمودند].
تفسیر معانی
اشاره
-84 پس [اگر آنها یعنی مؤمنان ترا تنها گذارند] بتنهائی بجهاد در راه دین خدا بکوش تو جز بفعل و عمل خویشتن مکلّف
نیستی [و اهمیّتی بفعل و تخلف منافقین یا مردمان ترسو و بیهمّت مده از مخالفت آنها زیانی بتو نمیرسد تو اقدام بجنگ و
قتال کن] و مؤمنان را هم بر جهاد و قتال تحریض و ترغیب نما و امیدوار باش که خداوند شدّت و زحمت کافرانرا [یعنی کفار
قریش را] از تو بازمیدارد و نیروي آنها را زایل و بیاثر میسازد [خداوند ناظر تست خواه تنها باشی و خواه هزاران کس با تو
باشند] خداوند سخت گیریش [از کفّار قریش] بیشتر است و نکال و عذاب او در باره آنها شدیدتر میباشد [و بزودي بعقاب
سختی آنها را معاقب خواهد ساخت که امثال آنها جرأت جسارت و مقابله با حق نکنند]. - در تفسیر [وَ اللّهُ أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَ دُّ
تَنکِیلًا] سه وجه گفته شده است یکی آنکه عذاب خدا در نرفتن بجهاد سختتر است از تمام آنچه که در قتال کفّار بشما
میرسد زیرا اینکه مکروه از شما منقطع میشود و آنچه بکفّار و منافقین میرسد دائمی و غیر منقطع است- دیگر آنکه چون
عذاب خدا سختتر است اولی است که شما از آن بترسید تا اینکه بجهاد نروید و مخالفت بورزید- سه دیگر آنکه چون
عقاب و عذاب خدا سختتر است همان عذاب خدا نسبت بکفّار دافع زحمت آنها نسبت بشماست و شما را کفایت خواهد
[ 63 [ صفحه 257 - نمود. -قرآن- 15
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 85 تا 87
اشاره
شَّیءٍ مُقِیتاً [ 85 ] وَ إِذا
ِ
مَن یَشفَع شَ فاعَۀً حَسَنَۀً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَۀً سَیِّئَۀً یَکُن لَهُ کِفلٌ مِنها وَ کانَ اللّهُ عَلی کُل
شَّیءٍ حَسِیباً [ 86 ] اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَومِ القِیامَۀِ لا
ِ
حُیِّیتُم بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها إِنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُل
شفاعۀ همصدا شدن با کسی براي یاري او در احقاق حق « یَشفَع » -- 428- رَیبَ فِیهِ وَ مَن أَصدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً [ 87 ] -قرآن- 1
یعنی نگهدار و مقتدر « مُقِیتاً » بهره و نصیبی که ضامن بعهده گرفته باشد « کِفلٌ » بهرهاي که منصوب و معلوم باشد « نَصِ یبٌ » او
مصدر است فعل آن حیّی یحیّی تحیّۀ در أصل دعاء براي حیات و زندگی است سپس اسمی براي هر نوع دعاء و ثنائی « التحیّۀ »
است و اشاره است به اینکه که دین « السّلام علیکم » - در موقع رو برو شدن است و مقابله در احسان کردن- و تحیّت اسلامی
اسلام دین محبّت و سلام و امن است و حاصل معناي آن اینستکه: اي کسیکه بمن برخوردهاي تو از جانب من در امان و
حسیب یعنی حفیظ و نگهبان هر چیز و صاحب حساب و بمعنی کافی نیز آمده است چنانکه « حَسِیباً » سلامت و راحت هستی
اي لا شکّ فیه: راب بریب- اي أحدث له شکّا یعنی بر او شکی حاصل شد. -قرآن- « لا رَیبَ فِیهِ » فرماید: عطاء حسابا اي کافیا
795- 657 -قرآن- 777 - 197 -قرآن- 647 - 139 -قرآن- 187 - 93 -قرآن- 131 - -16-7 قرآن- 83
تفسیر معانی
اشاره
- [بطوریکه در تذکّر دادیم شفاعت همصدا شدن با برادر دینی است براي نصرت او و رسیدن او بحق خویش و بنابراین اساس
ترغیب مؤمنان بقتال با دشمنان داخل در شفاعت و تحبیب آنها در اینکه عمل است و اینکه تحریض و ترغیب بجهاد خیري
است که بآنها میرساند و چگونه خیري! و از اینکه [ صفحه 258 ] معنی مناسبت آیه با آیه پیشین ظاهر میگردد، چه بعضی از
منافقین بخدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله براي خودشان و غیر خودشان استجازه و استیذان براي نرفتن بجنگ میکردند
و چون شفاعت را توسعه دهیم شامل میانجیگري بعضی براي بعض نیز میباشد و تحیّت نیز نوعی از شفاعت خواهد بود و بهر
حال شفاعت دو نوع میباشد حسنه سیّئه و ملاك عمومی در شفاعت حسنه آنستکه شرع آنرا نیکو بداند و بآن راضی و سیئه
آنکه در شرع مکروه یا حرام باشد]. 85 - کسیکه [نسبت ببرادر مؤمن خود] شفاعت کند شفاعت حسنهاي [یعنی در آن حق
مسلمانان مراعات شده و بآن شفاعت دفع شرّي از او شود یا جلب خیر براي او گردد و در اینکه عمل صرفا رضاي خدا مقصود
باشد و براي آن رشوهاي نگر باشد و شفاعت در امر جائزي باشد که پاي حدّي از حدود خدائی در بین نباشد حقّی از حقوق
ضایع نگردد] براي چنین شافعی نصیب و بهره نیکی از آن شفاعت خواهد بود - و کسیکه شفاعت کند شفاعت سیّئهاي [یعنی
بخلاف آنچه در باره شفاعت حسنه گفتیم باشد و چنانکه امروز شایع است وساطت و شفاعت در باره امور مادّي براي تضییع
حقوق سایرین و خوردن مال مسلمانان و استیلاء بر مال غیر و اینکه قبیل اموریکه مبدء دین و أصول مذهب با آن منافی و
مخالف بوده باشد] براي چنین شفیعی هم بهره و نصیب بدي تکفّل و تضمین خواهد گردید و خداوند بر هر چیزي مقتدر
است [و مزد و جزاي هر شافعی را باو خواهد رسانید]. - در تأیید آنچه در ضمن تفسیر بالا ذکر شد از رسولخدا صلّی اللّه علیه
و آله مروي است که فرمود: [من حالت شفاعته دون حدّ من حدود اللّه فقد ضادّ اللّه فی ملکه و من اعان علی خصومۀ بغیر علم
کان فی سخط اللّه حتّی ینزع] و أبو علی جبائی گفته است مراد بشفاعت حسنه دعاي خوب در باره مؤمنین و بشفاعت سیّئه
دعاي بد و نفرین بر آنهاست و گوید یهود چنین میکردند و خداوند آنها را بوعید تهدید فرمود- و بقول پاره دیگر از مفسّرین
مراد بشفاعت در اینجا آنستکه در جهاد با دشمن با رفیق خود جفت و همگام و همصدا شود و از اینکه شفاعت در اینکه عالم
از غنیمت و پیروزي [ صفحه 259 ] بهره ببرد و در آن عالم از ثواب منتظر نصیب گیرد و اگر در معصیت یا کار شرّ یا کومک
بدشمن با او توأم گردد در اینعالم از مذمّت و عقوبت و در آنعالم از عقاب و کیفر خدائی جزا باو داده شود. در تفسیر [مقیت]
نیز اقوالی است [ 1] سدّي و إبن زید بمعنی مقتدر دانستهاند [ 2]- إبن عباس بمعنی حفیظ دانسته یعنی آنکس که بقدر حاجت
هر چیزي را عطا فرماید [ 3] مجاهد بمعنی شهید و گواه دانسته است [ 4] ایضا او بمعنی حسیب شمرده است [ 5] أبو علی جبائی
بمعنی مجازي تفسیر نموده است یعنی بر هر چیزي از حسنات و سیّئات جزا میدهد. - از بلاغات زمخشري است که گوید:
[شیئان شینان الشفاعۀ فی الحدود و الرشوة فی الأحکام] و امّا حدود عقوبتی است که در شرع حدّ آن معین گشته و بر امام
اقامه آن حدّ حقّا للّه واجب است تا بندگان خدا زیانکار نشوند و امّا تعزیر چون حدّ معیّن ندارد حدّ محسوب نیست و قصاص
نیز حدّ نامیده نمیشود چون حق عبد است که ولیّ قصاص میباشد و بگذشت ولی قصاص ساقط میگردد و در آن شفاعت جایز
و نزدیک حاکم در حدود اللّه شفاعت مکن از إبن عباس رضی اللّه عنه » : است. و در ترجمه فتوحات مکّیه آمده است که
درخواست کردند در باب دزدي شفاعت کند گفت هر که شفاعت کند و هر که قبول کند هر دو در لعنتاند و اگر پیش از
شفاعت توسط و میانجیگري است بقول و » : و امام غزّالی رحمه اللّه در شفاعت گوید «. آنکه بحاکم معلوم شود میگفتید میشد
زبان در اینکه کسیرا بمنفعتی از منافع دنیوي یا اخروي برسانند یا از زیانهاي دنیوي و اخروي خلاصی دهند و اگر شفاعت در
چون براي کسی شفاعت کنی و کار » : و نیز در ترجمه وصایا گوید «. امري غیر مشروع باشد صدقه نیست و خود سیّئهاي میباشد
سعدي علیه الرحمه «. او ساخته شود زنهار هدیّه او قبول مکن که رسول صلّی اللّه علیه و آله آنرا در جمله ربا نهاده است
فرماید: [ صفحه 260 ] گر از حق نه توفیق خیري رسد || کی از بنده خیري بغیري رسد امید است از آنانکه طاعت کنند || که
بیطاعتان را شفاعت کنند در خصال از امام صادق علیه السّلام از پدرانش از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که
هر کسی امر بمعروف یا نهی از منکري کند و کسیرا دلالت بخیر نماید یا بد! اشاره کند با او شریک است و کسیکه » : فرمود
در کافی از امام سجّاد علیه السّلام «. امر بکار زشتی نماید یا بر آن دلالت کند یا اشاره نماید او هم شریک در آنکار است
چون ملائکه بشنوند مؤمنی در پشت سر برادر مؤمنش دعاي خیر کند یا او را بنیکی یادآورد گویند تو چه خوب » : مروي است
برادري میباشی با آنکه از تو غایب است او را بخیر یاد میکنی و دعاي خیر مینمائی خداوند مانند آنچه براي او خواستهاي بتو
عطا کرد و ترا به نیکی و ثنا یاد فرمود همانطور که تو او را یاد کردي و ترا بر او مزیّت و فضل داد- و چون بشنوند برادر خود
را ببدي یاد کند و نفرین نماید گویند تو بد برادري میباشی - اي کسیکه گناهان و عورت خود را مستور داشتهاي خود را
-86 و چون «. بتعب مینداز، خدا را بر آنچه از معایب تو مستور داشته شکر نما بدانکه خداوند بحال بنده خود از تو داناتر است
کسی بشما تحیّت گوید و سلام کند شما هم به بهتر از آن باو تحیّت گوئید و سلام کنید یعنی [علاوه بر سلام خوشروئی و
بشاشت و حسن استقبالی باو نشان دهید] یا مانند همان سلام را باو جواب بدهید زیرا خداوند بر هر چیزي [و هر عملی که
میکنید] نگهبان و جزا دهنده است. - در آیه مبارکه خداوند بمسلمانان امر برد سلام بهتر یا مثل همان سلام در جواب مسلمان
فرموده است و آیه دلالت بر وجوب جواب سلام دارد زیرا ظاهر امر مقتضی وجوب است و جماعتی از مفسرین سلام را تطوّع
و بمیل دانسته ولی جواب را واجب شمردهاند و جواب سلام کفائی است یعنی اگر کسی جواب گفت از دیگران ساقط میشود
ولی اگر بکسی مخصوصا سلام کنند و کسی نزد او نباشد [ صفحه 261 ] جواب واجب عینی خواهد بود و گفتهاند که اینکه
دستور مخصوص بجواب سلام مسلمان است که باید بمثل آن یا بهتر از آن جواب گفت که اگر گوید السّلام علیکم در
جواب گفته شود و علیکم السلام و رحمۀ اللّه و برکاته و اگر گوید السّلام علیکم و رحمۀ اللّه جواب گفته شود و علیکم
السلام و رحمۀ اللّه و برکاته و اگر از أهل کتاب کسی سلام کند در جواب باید گفته شود و علیکم و حدیثی هم از حضرت
رسول صلّی اللّه علیه و آله مؤیّد اینکه قول است - [و گفتهاند که ایستاده بر نشسته و سواره بر پیاده و عده کمتر بر بیشتر و
کوچکتر بر بزرگتر باید سلام کنند و مرد به زن اجنبیّه نباید سلام کند ولی به زن خود سلام کند [و بنا بقول بعضی از مفسّرین
تحیّت کلمه اعمّی است از سلام و غیر آن یعنی هر گونه نیکی و احسان را که کسی نسبت بشما اعمال کند شامل میگردد.
-87 خداست [خداي مستجمع تمام صفات کمال و جمال و جلال] معبود و مقصودي [در عالم وجود و در آسمانها و زمین]
جز او نیست. بحقّ سوگند که البتّه شما را [پس از مرگتان] بروز قیامت و رستاخیزي که شکی در وقوع آن نیست برمیانگیزد و
در موقف حساب همگان را در یکجا گرد هم میآورد [تا جزاي کردار هر کسیرا از نیک و بد بدهد] و کیست که از خداوند
[ [در خبري که میدهد و وعد و وعیدي که از او میشنوید] راستگوتر و درست گفتارتر باشد!