گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد سوم
سورة الانعام



اشاره
قُل تَعالَوا أَتلُ » و آیه « وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ تا سه آیه » سوره انعام مکیّه است و بقول إبن عباس رضی اللّه عنه جز شش آیه
که در مدینه نازل شده است و بقیّه در مکه نزول یافته است و بروایت ابیّ بن کعب تمام سوره انعام « ما حَرَّمَ رَبُّکُم تا سه آیه
نزلت » : در یک شب در مکّه نازل گشته و نافع از إبن عمر روایت نموده است که گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
و در اینباب روایات زیاد ورود «. علیّ سورة الانعام جملۀ واحدة و شیّعها سبعون الفا من الملائکۀ لهم زجل بالتسبیح و التحمید
182 سوره انعام یکصد و شصت و پنج آیه کوفی و یکصد و شصت و شش آیه - 114 -قرآن- 139 - یافته است. -قرآن- 75
37- بصري و شامی و یکصد و شصت و هفت آیه حجازي است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 1 تا 3
اشاره
37 الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الَأرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
یَعدِلُونَ [ 1] هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن طِینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَ لٌ مُسَ  می عِندَهُ ثُمَّ أَنتُم تَمتَرُونَ [ 2] وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی
خلق در لغت بمعنی «... خَلَقَ ... وَ جَعَلَ » [ 381 [ صفحه 35 - الأَرضِ یَعلَمُ سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَمُ ما تَکسِبُونَ [ 3] -قرآن- 1
تقدیر است یعنی بقدر معیّن و اندازه مطلوب بر حسب علم خود بوجود آوردن- جعل نیز مانند خلق همان انشاء و ابداع است
فرقی که هست خلق مختص است به انشاء تکوینی و در آن معنی تقدیر و تسویه مندرج است ولی جعل بطور عموم براي انشاء
و نیز جعل براي تشریع و تقنین استعمال میشود چنانکه فرموده است « وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ » و ایجاد است چنانکه میفرماید
و جعل نیز در آن معنی تضمین اختصاص دارد مانند انشاء و بوجود آوردن چیزي از چیز دیگر « جَعَلَ اللّهُ الکَعبَۀَ البَیتَ الحَرامَ »
یعنی او را عدیل و « عدل فلانا بفلان » اي یسوون یعنی براي خدا عدل و عدیل و برابر و مساوي و شریک قرار میدهند « یَعدِلُونَ »
أجل مدّتی است که براي « أَجَلًا » اي حکم به یعنی بآن حکم کرد و قرار داد و مقرّر داشت « قَضی » نظیر و مساوي او قرار داد
چیزي و امري قرار دهند و أجل در اصل بمعنی وقت است و أجل حیات یعنی مدتی که آدمی در آن مدت زنده است و أجل
أي تشکّون فی دلائل البعث و التوحید گویند « تَمتَرُونَ » ممات یعنی وقتی که در آنوقت مرگ یا قتل حادث شود و فرا رسد
إمتري یمتري إمتراء اي شکّ و مریۀ بمعنی شک میباشد جَهرَکُم، أي و علنکم. جهر یجهر جهرا- القرائه اي اعلنها یعنی صداي
-29- 9-قرآن- 14 - خود را بخواندن بلند و آشکارا کرد. جهیر الصوت یعنی کسیکه صداي او بلند و رسا باشد. -قرآن- 1
- 1088 -قرآن- 1191 - 841 -قرآن- 1075 - 771 -قرآن- 832 - 609 -قرآن- 764 - 501 -قرآن- 596 - 383 -قرآن- 455 - قرآن- 346
1200
تفسیر معانی-
اشاره
[در اینکه آیه مبارکه خداوند خود را ثنا میگوید و طریق سپاسگزاري و ثنا خوانی نسبت بذات مقدّس خویش را نیز ببندگان
خود میآموزد و میفرماید:]. 1- حمد و ثناء و مدح و سپاس مختص و منحصر و ثابت براي خدائیست که آسمانها و زمین را
بیافرید. [و آنچه در آنها از عوالم و نظام و تقدیر و احکام است ابداع و اختراع نمود و عجایب صنعت و بدایع حکمت را در
آنها قرار داد] و حمد و سپاس مختص بخدائیست که تاریکیها و روشنی را احداث و ایجاد فرمود [یعنی [ صفحه 36 ] شب و
روز یا بقولی بهشت و دوزخ را بوجود آورد] و سپس [با اینکه آیات دالّه بر وحدانیّت او شگفت آور است] که کافران و
آنانکه منکر حقاند و بر حقیقت کافر شده و پرده پوشی کردهاند. براي پروردگارشان شریک و نظیر قرار داده و غیر را با او
مساوي و برابر ساختهاند [یعنی با اعتراف به اینکه که اصول نعمت از اوست و او آفریننده و روزي دهنده عوالم است دیگري
را پرستش میکنند و آنچه را معترفند نقض کرده و آنچه را سود و زیانی بر آنها مترتّب نیست مانند مردهها و سنگها میپرستند].
در تفسیر الواضح گوید: آیا ظلمات و نور در آیه مبارکه در محسوسات است یا در معقولات یا لفظ عامّ است و شامل
محسوسات و معقولات هر دو میگردد! قرآن کریم ظلمات را بلفظ جمع و نور را بلفظ مفرد آورده زیرا اسباب و اشکال و الوان
ظلمات شرك و کفر مختلف و بسیارند امّا نور حق و هدایت و طریق آنها یکیست. و ظلمات حسیه را نیز اسباب و اشکالی
است زیرا نور هر چند در قوت و ضعف و شکل و صورت مختلف باشد مصدر آن یکیست ولی اسباب در حجاب شدن جسم
و اجسام و نرسیدن نور بآنها مختلف و بسیار میباشند و افراد آنها بیشمارند. 2- او آنخدائی است که شما را از گل و خاك
بساخت [یعنی پدرتان آدم را از گل بوجود آورد و شما را از منی و جرثومهاي از مرد و زن و آندو را از خون مرد و زن و
خون را از غذاء و غذاء را از حیوان و نبات و برگشت آنها هم بزمین است و مرجع آدمی آب و خاك یعنی گل است] سپس
مدّتی محدود و اجلی براي زندگانی شما در اینعالم معیّن فرمود [و سر رسیدن آن مدّت و سر آمد آن اجل موکول بقضاي
الهی گردیده] و أجل دیگري که نام و علمش نزد خود اوست و آن مدّت از روز مرگ تا روز نشور است و بمیقات آن جز
خود او دانا نیست [و آن اجل دنیا و پایان زندگانی جهان است و منتهی بزندگانی آخرت میشود که [لا یعلم به إلّا هو] [ صفحه
37 ] و هیچ ملک مقرب و پیمبر مرسلی را اطلاع بر آن نیست] براي همگان مکتوب و مقرر فرمود و پس از اطلاع بهمه اینها باز
هم شما در شک و تردید هستید [یعنی راجع ببعث و حشر و نشر و آفرینش مرتبه ثانی در روز نشور با اینکه خلق و نقل خود
را از حالی بحالی میبینید و قضاي مرگ و فرا رسیدن اجل را مینگرید و مشاهده میکنید که راه فراري براي شما از اینکه سیر و
مسیر نیست و خواهی و نخواهی بتمام اینکه امور اقرار و اعتراف دارید معذلک در حشر و بعث خودتان شکّ دارید و چه بسا
آنرا تکذیب مینمائید و حال آنکه آنکس که جنین را در شکم مادرش از آب گندیدهاي خلق کرده و از خون کثیفی غذا داده
و سپس باین جهان آورده است شکی نیست که همانکس قادر و مقتدر است که شما را عود دهد و در روز قیامت مردگان را
دوباره لباس حیات بپوشاند]. - راجع بدوبار لفظ [اجل] که در آیه مبارکه ذکر شده است اقوالی است. [أوّلا] قول حسن و
سعید بن المسیّب و قتاده و ضحاك که زجّ اج هم آنرا اختیار کرده است آنستکه مقصود از دو اجل یکی اجل حیاة است تا
مرگ و دیگري اجل مرگ است تا بعث و قیامت. و نیز عطا از إبن عباس روایت کرده است که [قضی أجلا] از زمان ولادت تا
مرگ انسان و [اجل مسمّی عنده] از مرگ تا قیامت کبري که موعد و میقات آن را جز خدا کسی دانا نیست [وَ عِندَهُ عِلمُ
السّاعَۀِ] پس اگر آدمی نیکوکار باشد و صله رحم کند خداوند باجل حیات او میافزاید و از اجل مرگ تا بعث او میکاهد و
اگر غیر صالح باشد و صله رحم نکند خداوند از أجل حیات او میکاهد و بر اجل بعث او میافزاید و مؤیّد اینقول آیه مبارکه [وَ
572 [ثانیا] قول جبّائی از قول - 232 -قرآن- 491 - ما یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَ لا یُنقَصُ مِن عُمُرِهِ إِلّا فِی کِتابٍ] میباشد. -قرآن- 202
سعید بن جبیر و مجاهد است که مقصود از [قضی اجلا] مدتیست که أهل دنیا در آن بوجود میآیند تا بمیرند و [أجل مسمّی
عنده] [ صفحه 38 ] یعنی آخرت زیرا آن اجل دائمی است و آخر ندارد و مرگی ندارد و اینکه فرمود [مسمّی عنده] براي
آنستکه آن اجل در لوح محفوظ در آسمان ثبت شده و آن محلی است که جز خداوند کسی در آن مالک و قادر حکم بر
خلق نمیباشد. [ثالثا] روایت دیگر از إبن عباس است که [قضی اجلا] مقصود از آن خواب است که روح در موقع خواب قبض
میشود و در بیداري بصاحبش برمیگردد و [اجل مسمی عنده] موت انسان است و مؤیّد اینقول فرمایش باریتعالی است که
297 [رابعا] قول أبی مسلم است که [اجلا] یعنی اجل گذشتگان از - فرماید [وَ یُرسِلُ الأُخري إِلی أَجَلٍ مُسَ  می]. -قرآن- 251
خلق و [اجل مسمّی عنده] یعنی آجال باقیماندگان از خلایق. 3- و اوست خداي مستجمع صفات کمال و جلال و جمال و
مستحق پرستش در آسمانها و زمین و غیر او متفرّدي بالهیّت در آسمانها و زمین نیست و مدبّري براي آنها سواي او نیست و
اوست داناي بتمام اسرار و أحوال و متصرّفات شما از مخفی مکتوم و ظاهر مکشوف یعنی بآشکارا و پنهان امور شما عالم است
و اوست که داناي بامور مکتسبه شماست و عالم بتمام أعمال و أحوال و گفتار و کردار و پندار شماست و غیر او دانائی
انسان مرآتیست ذات وجهین در یک رویش » : نیست]. مرحوم ملا حسین کاشفی در تفسیر فارسی نقد النصوص خود گوید
خصایص ربوبیّت و در روي دیگر نقایص عبودیّت، چون خصایص ربوبیّت نگري از همه موجودات بزرگوارتر و چون نقایص
عبودیت شمري از همه خوارتر و بیمقدارتر. [شعر- رباعی] [چون در خود از اوصاف تو یابم اثري || حاشا که بود نکوتر از
من دگري و آندم که فتد بحال خویشم نظري || در هر دو جهان نباشد از من بتري] پس حق سبحانه و تعالی فرماید که من
اسرار خصایص شما در تیه غیب میدانم و آثار نقایص شما در عالم شهادت میشناسم و دیگر میدانم از شما عملی که سبب [
صفحه 39 ] ترقّی باشد بر درجات انسانیّۀ یا موجب تنزّل بدرکات حیوانیّه و دانستن اینکه داناي سالک را بر آن دارد که
باصلاح و تزکیه أعمال مشغول شده از حیّز استیفاء حظوظ حیوانی بر دزوه استیناس با نعیم روحانی متصاعد گردد. [حیف
باشد که عمر انسانی || چون بهائم بخواب و خور گذر آدمی میتواند از کوشش || ز مقام فرشته در گذرد]
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 4 تا 6
اشاره
لَّمّا جاءَهُم فَسَوفَ یَأتِیهِم أَنباءُ ما کانُوا بِهِ
ِ
وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَۀٍ مِن آیاتِ رَبِّهِم إِلاّ کانُوا عَنها مُعرِضِ ینَ [ 4] فَقَد کَ ذَّبُوا بِالحَق
یَستَهزِؤُنَ [ 5] أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرنٍ مَکَّنّاهُم فِی الَأرضِ ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً وَ جَعَلنَا
اعراض یعنی رو « مُعرِضِ ینَ » 460- الَأنهارَ تَجرِي مِن تَحتِهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِینَ [ 6] -قرآن- 1
جمع نبأ یعنی « أَنباءُ » یّعنی بامر ثابت که فی نفسه متحقّق باشد و در اینجا مراد بآن دین است
ِ
« بِالحَق » برگردانیدن از چیزي
أهل هر عصر و زمان مأخوذ از اقتران آنها در آن عصر و مدت آن بقدر طول مدّت « قَرنٍ » خبریکه داراي عظمت و شأن باشد
« مَکَّنّاهُم » عمرهاي أهل زمان هفتاد یا هشتاد یا یکصد سال است و اصطلاحا در لغت تاریخی یکصد سال را یکقرن گویند
در اینجا « السَّماءَ » یعنی آنها را تمکین و سلطنت و تموّل و نیرو و آلاتی دادیم که بوسیله آنها قادر بر هر گونه تصرّف بودند
574 [ صفحه - 442 -قرآن- 563 - 220 -قرآن- 428 - 160 -قرآن- 212 - 67 -قرآن- 151 - 14 -قرآن- 55 - مراد بارانست -قرآن- 1
گویند درّت السحب و تَدِرّ و تَدُرّ اي سالت المطر یعنی باران جاري شد و مدرار بوزن مفعال از اسماء مبالغه « مِدراراً » [40
11- است یعنی باران بسیار تند و با طراوت که ساري و جاري شود. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
-4 آیت و علامتی [از آیات کونیّه و یا آیات قرآنیّه] براي آنان [یعنی اینکه کافران] از آیات پروردگار آنها [که آنها را
پرورش داده و روزي آنها را تکفل نموده و تمام آنچه در زمین است براي آنها آفریده است] ظاهر نمیشود و براي آنها نمیرسد
مگر اینکه از آن آیات رو برمیگردانند [و بنظر تامّل و اعتبار در آنها نمینگرند و خودهاشان را از قید تقلید آباء و محیط مجرّد
و آزاد نمیسازند و از بند عصبیت و حماقت جاهلیت مستخلص نمیشوند] [یعنی توجه و التفاتی بآنها نمیکنند بلکه بصورت
تکذیب و استهزاء تلقّی مینمایند]. 5- و بدین سبب چون دین حق و دین صدق [که قرآن کریم بآن دعوت نموده و نبیّ أمین
آن را آورده است و بعقاید صحیحه و آداب کریمه آنها را میخواند نظر به اینکه که اعراض در آنها طبیعی گشته و اغراض
غریزه آنها شده است] براي ایشان ورود و نزول یافت آن را تکذیب کرده و دروغ پنداشتند و در اثر اینکه تکذیب عنقریب
است که خبرها و فرجام تکذیب خود و آنچه را که بآن استهزاء و مسخره میکردند دریابند [خواه فرجام و اخبار عواقب دنیوي
یعنی گذشتن از دم شمشیر مسلمانان و خواه عواقب اخروي که دخول در دوزخ و گرفتاري بخشم خداوندي است]. 6- آیا
[اینکه کافران و مشرکان أهل مکّه بدیدن آثار و شنیدن قصص و اخبار] ندیده و ندانستهاند که چه بسیار ملل و اممی از
پیشینیان آنها را که در روي زمین بآنها تمکین و تسلّط و قدرت داده بودیم و آن قدرت و تسلّط اینک براي شما مکّیان نیست،
هلاك کردیم و نیز از بالا براي آنها بارانهاي تند و زیاد و با طراوت و متوالی میبارانیدیم و نهرهاي آب از زیر درختان و
کاخهاي آنها جاري و ساري میساختیم و بسبب گناهانشان هلاك ساختیم و پس از اعدام و اهلاك آنان مردمان دیگري [
صفحه 41 ] را ایجاد کردیم و بجاي آنها به نشو و نما رسانیدیم. [براي مسلمانان امروز هم بزرگترین چیزي که موجب ترس
است گرفتاري بفساد و اعراض عملی از احکام و تکذیب فعلی از آیات خدا و دچار شدن بعواقب اعمال زشت خود آنها
285 بیان: هلاك مطلقا صوري است - است، زیرا سنت الهی بر اینکه جاري شده است [وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّۀِ اللّهِ تَبدِیلًا]. -قرآن- 241
و معنوي و بدنی و مالی که بشومی معصیت و کفران نعمت وقوع مییابد و دامنگیر آدمی میگردد چنانکه گفتهاند: [شکر نعمت
نعمتت افزون کند || کفر نعمت از کفت بیرون کند] پس کسیکه بواسطه اقبال بدنیا و زینت و شهوات نفسانی فریبا از
معجزات و کرامات و آیات الهی اعراض کند و از حق و حقیقت رو گردان شود بلکه نعوذ باللّه مورد تکذیب و استهزاء قرار
دهد آدمی نیست بلکه در حکم چهار پایان است بلکه گمراهتر زیرا چهار پایان اگر نمیفهمند دیگر تکذیب و استهزاء نمیکنند:
دریغ آدمیزاده پر حیل || که باشد چو انعام بلهم أضل
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 7 تا 9
اشاره
وَ لَو نَزَّلنا عَلَیکَ کِتاباً فِی قِرطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیدِیهِم لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِینٌ [ 7] وَ قالُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیهِ مَلَکٌ وَ لَو
« إِن هذا » 334- أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِ یَ الَأمرُ ثُمَّ لا یُنظَرُونَ [ 8] وَ لَو جَعَلناهُ مَلَکاً لَجَعَلناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُونَ [ 9] -قرآن- 1
لبس بمعنی ستر و پوشانیدن و خلط و لبس الثوب اي وضع علی « وَ لَلَبَسنا » اي هلّا یعنی چرا « لَو لا » - یعنی ما هذا- اینکه نیست
[ 92 [ صفحه 42 - 57 -قرآن- 78 - 11 -قرآن- 49 - جسمه و التباس یعنی اختلاط و اشتباه. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
-7 و هرگاه ما [ یا محمّد] بر تو نوشتهاي که بر روي کاغذ کتابت شده باشد از آسمان فرو میفرستادیم و آنها با دستهاي
خودشان آنرا لمس میکردند باز هم آن کافران میگفتند اینکه مکتوب هم جز جادو و سحر چیز دیگري نیست. 8- [مطلب
دیگري که بهانه اینکه کافران است اینستکه] گویند چرا بر محمّد فرشتهاي نازل نمیشود [که ما او را ببینیم و با او سخن
بگوئیم] و اگر ما فرشتهاي فرستاده بودیم [که قرین تو باشد یا فرشته را رسول خود در بین خلق قرار میدادیم] کار اینکه مردم
تمام بود و همگی بهلاکت میرسیدند و مهلتی بآنها داده نمیشد [زیرا سنت الهی بر اینکه جاري است که اگر قومی تعصب
بخرج دهند و غیر از آنچه پیمبر وقت مأمور بآوردن آنست اقتراحی بکنند و معجزه بیقاعدهاي طلب کنند آنقوم را هلاك
میفرماید و چون قضاي الهی بر اینکه جاري بوده که امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله را بعذاب استیصال دچار نفرماید باحترام
آنحضرت و بامید آنکه از نسل آنها بندگانی شایسته بوجود آیند آنها را دچار عذاب و هلاك نفرمود] بعلاوه قوّه بشري تاب
دیدن ملائکه را ندارد و آنی آنها مهلت دیدن آن فرشته را نخواهند داشت. 9- و [بر فرض محال] اگر او را [یعنی آن پیامبر را]
فرشتهاي قرار میدادیم باز هم باید او را بصورت مردي [از آدمیان] ممثّل میساختیم [چنانکه جبرئیل بصورت دحیه کلبی دیده
میشد] که بتواند با آنها گفتگو کند و با آنها مأنوس شود و لذا أمر بآنها مشتبه میشد چنانکه اینک مشتبه است و [میگویند تو
بشري هستی و پیمبر نیستی] چه آنمرد- یعنی فرشته بصورت آدمی- بآنها میگفت من رسول خدایم چنانکه محمّد صلّی اللّه
علیه و آله فرمود و باز هم امر بر آنها ملتبس و مشتبه و مختلط میگردید و آن فرشته را هم فرستاده خدا نمیدانستند و تکذیب
میکردند]. اینکه آیات در باره [نضر بن الحرث] و [نوفل بن خویلد] و [عبد اللّه إبن امیّه] نازل گردیده است که گفتند یا محمّد
ما بتو ایمان نمیآوریم مگر اینکه نوشتهاي از جانب خدا براي ما بیاوري و با آن چهار فرشته باشند که گواهی دهند آن کتابت
و [ صفحه 43 ] مکتوب از جانب خداست و تو پیغمبر خدا هستی.