گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد سوم
سورة الاعراف



اشاره
مکیّه است و از قتاده و ضحّاك مروي است که سوره اعراف مکیّه است سواي آیه [وَ سئَلهُم عَنِ القَریَۀِ الَّتِی إلی قوله بِما کانُوا
یَفسُقُونَ] که در مدینه نازل شده و بعد از سوره ص نزول یافته است و بقول حجازي و کوفی دویست و شش آیه است و بقول
37- 165 بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1 - 127 -قرآن- 141 - بصري و شامی دویست و پنج آیه. -قرآن- 90
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 1 تا 3
اشاره
37 المص [ 1] کِتابٌ أُنزِلَ إِلَیکَ فَلا یَکُن فِی صَ درِكَ حَرَجٌ مِنهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِکري لِلمُؤمِنِینَ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
اینکه حروف باین « المص » 241- 2] اتَّبِعُوا ما أُنزِلَ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَولِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ [ 3] -قرآن- 1 ]
تنگی و درد- گویند حرج المکان أو « حَرَجٌ » « الف- لام- میم- صاد » : شکل یک کلمه نوشته میشود ولی اینطور خوانده میشود
اي « وَ ذِکري » إنذار ترساندن با تخویف و بیم از عاقبت است « لِتُنذِرَ » الصدر یحرج حرجا اي ضاق یعنی مکان یا سینه تنگ شد
- 123 -قرآن- 223 - 8-قرآن- 114 - یعنی اعوان و یاران جمع ولیّ است. -قرآن- 1 « أَولِیاءَ » و تذکیر یعنی بخاطر و بیاد آوردن
1- [المص] چنانکه در پیش هم ذکر شد اینکه حروف مقطّعه اوایل [ 349 [ صفحه 204 - 298 -قرآن- 338 - -234 قرآن- 287
سور از متشابهات قرآن است که علم آن در دسترس عقول نیست بلکه فهم آن باهل وصول یعنی شخص مقدس خاتم پیمبران
صلّی اللّه علیه و آله و مربوطین خاص بآنحضرت اعطاء شده است و معانی بسیاري در تفاسیر از آن شده و روایت نمودهاند و
شاید بقولی اشاره بآن باشد که اینکه مرکّبات کلامیّه حق تعالی که آوردن مانند آن از توانائی بشر خارج است از همین
حروف تهجّی است که در دسترس شماست و تشکیل از حروفی مانند الف و لام و میم و صاد گشته است اگر میتوانید مثل
12 بهر حال سورههائی که در آن اثبات وحدانیّت و بعث و نبوّت و وحی شده است باین حروف - آنرا بیاورید. -قرآن- 5
عجیب که خدا بمعنی آن داناتر است شروع میگردد چنانکه سوره بقره و آل عمران گذشت. 2- اینکه کتاب [عظیم الشأن
جلیل القدر از جانب پروردگارت یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] بسوي تو فرود آمده است یا [اینکه چیزي که بر تو واجب
ساختیم کتابی است که از جانب او و بامر او بوسیله ملک بر تو نازل گشته است و در آن از خیر و هدایت هست آنچه هست]
و نباید در سینه تو از نزول آن تنگی و المی باشد [که فکر تو را پراکنده کند و بترسی از آنکه حق قیام تبلیغ آنرا بجا نیاوري ما
از تو همان ابلاغ و انذار را خواستهایم و یا آنکه در سینهات شکی در آنچه نازل میشود پیدا شود که قیام بحق آنرا نتوانی یا
آنکه از بیم تکذیب کافران و ایذاء و اعراض آنان در حرج افتی و دلتنگ شوي وَ لَقَد نَعلَمُ أَنَّکَ یَضِ یقُ صَدرُكَ بِما یَقُولُونَ
بلکه نزول قرآن براي اینستکه مردم را بوسیله آن از فرجام بد بترسانی و مؤمنان را بآنچه در آن است [از مواعظ حسنه و از امر
3- [بآنها بگو اي رسول ما] پیروي کنید آنچه را از جانب 755- و نهی و وعد و وعید] با خبر و یادآور گردي. -قرآن- 694
پروردگارتان و خالقتان بر شما نازل شده است [زیرا جز خیر و سداد و هدایت و رشاد بر شما نازل نمیگردد] و بغیر از خدا از
متولّیان و پیشوایانی [از جنس خودتان یا از شیاطینی که در قلوب شما وسوسه میکنند و شما را بزیان و گمراهی در عقیده
دچار میسازند [ صفحه 205 ] و بنام شفیعان در درگاه خدا شریکهائی از بتان که سنگهائی لا یضر و لا ینفع هستند و بنام
خدایان بوهم شما میآورند] پیروي مکنید [زیرا هر کس متابعت خدا را در أحکام قرآن نکند از تابعان شیطان است و گرفتار
معاصی خواهد بود] شما مردم بسی اندك یاد و کم تذکّر هستید [و بیاد عاقبت و فرجام کار خود نمیباشید و از اینکه تذکّرات
متأثّر نمیشوید و بموجبات آن عمل نمیکنید و دین خدا را رها کرده بپیروي هوا و غیر خدا پرداختهاید].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 4 تا 5
اشاره
- [ وَ کَم مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا بَیاتاً أَو هُم قائِلُونَ [ 4] فَما کانَ دَعواهُم إِذ جاءَهُم بَأسُنا إِلاّ أَن قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 5
دیه یا شهرستان محلّی که اجتماعی در آن « قَریَۀٍ » کلمهایست که براي تکثیر وضع شده است یعنی چه بسیار « کَم » 167- قرآن- 1
یعنی شبانه و موقعی که در « بَیاتاً » عذاب ما و هلاك ما « بَأسُنا » زندگی میکنند و گفتهاند که برخود مردمان هم اطلاق میشود
یعنی در وقت ظهر که بخواب بودند از ماده قیلوله « قائِلُونَ » استراحتند- مصدریکه در محل حال واقع شده است یعنی بائتین
است و آن استراحت در وسط روز است: قال یقیل قیلۀ و قیلولۀ اي نام وسط النهار- و قائله ظهیره و خواب در ظهر است
-352- 236 -قرآن- 340 - 204 -قرآن- 227 - 80 -قرآن- 195 - 7-قرآن- 71 - یعنی گفتارشان و درخواستشان. -قرآن- 1 « دَعواهُم »
4- و چه بسیار شهرها و آبادیها که [ما پیامبران خودمان را براي بشارت دادن و ترسانیدن آنها فرستادیم و 552- قرآن- 541
آنها نافرمانی کردند و مخالفت امر ما نمودند] ما هم اراده هلاك ساختن آنها را کردیم و عذاب ما آنها را فرا گرفت و شبانه
[که مردم آن بخواب راحت بودند مانند قوم لوط] یا در وسط روز در حال [ صفحه 206 ] قیلوله [که بخواب ظهر و در
استراحت نیمروز بودند مانند قوم شعیب] ایمن از مکر خدا همگان بهلاکت رسیدند. 5- و چون شدت عذاب ما بر آنان وارد
شد گفتار و دعاي اینان [که بعقوبت معاصی و کفرشان بهلاکت میرسیدند] جز اینکه نبود که اعتراف بظلم و ستمکاري خود و
اقرار بگناه و بطلان عقاید خویش داشتند [و لکن اینکه گفتار و اعتراف چون در حین معاینه عذاب و یقین بنزول آن بود
فایدهاي نداشت و توبه در آن هنگام سودي نمیبخشد-: یَومَ لا یَنفَعُ الظّالِمِینَ مَعذِرَتُهُم وَ لَهُمُ اللَّعنَۀُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ]. -قرآن-
451-358
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 6 تا 9
اشاره
فَلَنَسئَلَنَّ الَّذِینَ أُرسِلَ إِلَیهِم وَ لَنَسئَلَنَّ المُرسَلِینَ [ 6] فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیهِم بِعِلمٍ وَ ما کُنّا غائِبِینَ [ 7] وَ الوَزنُ یَومَئِذٍ الحَ قُّ فَمَن ثَقُلَت
- مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ [ 8] وَ مَن خَفَّت مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَ هُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظلِمُونَ [ 9] -قرآن- 1
18 - [روز رستاخیز را مواقف و - قصّ- قصّه کردن یعنی بیان و توضیح اثر را کردن بگفتار یا بکردار. -قرآن- 1 « فَلَنَقُصَّنَّ » 349
ایستگاههائی است که از هول آن تَذهَلُ فیها کُلُّ مُرضِعَۀٍ عَمّا أَرضَعَت وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَملٍ حَملَها هر زن شیردهی شیر- خوار
6- پس [از عذاب دنیوي] 157- 78 -قرآن- 86 - خود رها میکند و هر زن بارداري بار خود را فرو مینهد از جمله:] -قرآن- 70
البته ما کسانیرا که پیامبر بسوي آنها فرستاده شده است مورد پرسش و بازخواست قرار خواهیم داد [و میپرسیم ما ذا أَجَبتُمُ
- 178 -قرآن- 221 - وَّ الإِنسِ أَ لَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم -قرآن- 147
ِ
المُرسَلِینَ! آیا شما جواب پیامبران را چه دادید! یا مَعشَرَ الجِن
288 [ صفحه 207 ] یَقُصُّونَ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا! اي جماعت پریان و آدمیان آیا پیمبرانی از جنس
خودتان نیامدند که آیاتی را براي شما حکایت کنند و شما را از اینروزتان بترسانند!] و البته [همانطور که از مردم پرسش
میکنیم] از پیمبرانهم پرسش خواهیم کرد [که چگونه ابلاغ اوامر ما را کردید و از اقوام زمان خودتان چه جوابهائی شنیدید و
طریقه اطاعت و امتثال آنها چگونه بود! یَومَ یَجمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبتُم! روز رستاخیز روز که خداوند سبحان پیامبران
7- و پس از آن البته [تمام آنچه را که از جانب 504- 71 -قرآن- 442 - را جمع کند و بگوید چه جوابی شنیدید!] -قرآن- 1
مردم نسبت بپیمبران واقع شده و آنچه را که از آنان براي ایشان حاصل گردیده است] براي آنها حکایت خواهیم کرد [و اینکه
شرح ما وقع و سؤالی که از آنها میشود نه از راه جهل یا عدم علم است یا اینکه چیزي براي ما مستور و پنهان مانده است که
بخواهیم کشف کنیم] بلکه از روي علم و بیّنه و حضور است [و تمام اعمال آنها در نزد ما معلوم و ضبط است] و در هیچوقتی
از اوقات ما غایب نیستیم و غیبت نمیکنیم و چیزي از نظر ما مستور نمیماند [لا یَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ و إن تکن فِی صَخرَةٍ أَو فِی
-731- 612 -قرآن- 625 - السَّماواتِ أَو فِی الأَرضِ یَأتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ] [وَ کانَ اللّهُ بِما یَعمَلُونَ مُحِیطاً] -قرآن- 576
8- و در اینکه روز [که روز رستاخیز و دادگري است] وزن و میزان راست و درست و از روي حق و عدل 776- قرآن- 732
است [و روزي است که حقایق شناخته میشوند و آنچه در پرده بود آشکار میگردد و آنچه در دلها و سینهها نهفته بود بظهور
میآید و أعمال خلق در میزان حق و قسطاس عدل سنجیده و کشیده میشود] و هر کس [کفّه] میزانهاي او سنگینی کند [یعنی
کفّه حسنات و أعمال خوب او بچربد] آنها جماعت رستگارانند [و بثواب خداوندي نایل میشوند]. 9- و کسیکه [کفّه]
میزانهاي او سبک باشد [یعنی کفّه سیّئات و کردارهاي بد او بچربد] چنین مردمی بخویشتن زیان رسانیدهاند [و گمراهی را
ببهاي هدایت خریده کوري و کفر را از رشاد و خیر بهتر دانسته و دوست داشتهاند] و اینکه خسران [ صفحه 208 ] و زیان
بسبب ستمی است که بآیات ما میکنند [و انکاري که بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و قرآن و حجج او مینمایند].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 10
اشاره
از مادّه تمکین است یعنی « مَکَّنّاکُم » 98- وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الَأرضِ وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِشَ قَلِیلًا ما تَشکُرُونَ [ 10 ] -قرآن- 1
تملیک کنایه از آنکه بملکیّت شما در آوردیم و شما را مالک و صاحب قرار دادیم و بقولی یعنی براي شما امکنه و
جمع معیشت و آن چیزهائی است « مَعایِشَ » منزلگاههائی قرار دادیم که در آنها ساکن شوید و از اقامت در آنها متمکّن گردید
282- 15 -قرآن- 271 - که مایه حیات و زندگانی میباشید مانند خوردنیها و آشامیدنیها. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
و بحقیقت سوگند که ما در روي زمین بشما [اولاد آدم] مکانت و منزلت دادیم [و مکان و قرارگاه شما را در روي زمین
ساختیم و بشما قدرت و تمکّن و تسلّط دادیم که در آن هر نوع تصرّفی بخواهید بکنید و زمین در تحت تمکین و اقتدار شما
نهاده شد] و در آن براي شما [از انواع روزي و وجوه نعمتها و منافع بیشمار] وسایل معیشت و زندگانی برقرار نمودیم [و
قدرت علمی و فکري براي تهیه آلات و أدوات لازمه براي زندگانی بخشودیم و هر چه در عالم طبیعت است است مسخّر و
رام شما نمودیم و با آنکه تمام اینها مقتضی شکر گذاري است سپاسگزاري شما بسیار کم است و چه اندك شکر گذار
هستید: [نعمت بسی و شکر گذارنده اندکی است || گوینده سپاس الهی ز صد یکیست] باید متوجّه بود که نعمت از کسیکه
[ قدر نداند و اداي شکر آن را ننماید سلب خواهد شد چنانکه در حدیث آمده است یکی از انبیاء علیهم السّلام [ صفحه 209
خداي تعالی سؤال کرد بچه جهت بلعم باعور پس از آنهمه کرامات مطرود و منفور شد خداي تعالی فرمود از آنجهت که
هیچوقت شکر نعماي مرا ننمود و اگر یکبار هم شکر نعمتی از نعمات را مینمود چیزي از او سلب نمیشد. پس باید بیدار بود و
از شکر حق تعالی غفلت ننمود و بمرارت زوال نعمت که سختترین آن ذلت پس از عزّت و طرد بعد از تقرّب و فراق بعد از
وصال است دچار نشد. [سعدي ره چه نیکو گوید]. نداند کسی قدر روز خوشی || مگر روزي افتد بسختی کشی مکن تکیه
بر دستگاهی که هست || که باشد که نعمت نماند بدست بسا أهل دولت ببازي نشست || که دولت برفتش ببازي ز دست
فضیلت بود خوشه اندوختن || پس از خرمن خویشتن سوختن تو پیش از عقوبت در عفو کوب || که سودي ندارد فغان زیر
چوب اگر بنده کوشش کند بنده وار || عزیزش بدارد خداوندگار و گر کند رایست در بندگی || ز جانداري افتد بخر
بندگی
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 11 تا 18
اشاره
وَ لَقَد خَلَقناکُم ثُمَّ صَوَّرناکُم ثُمَّ قُلنا لِلمَلائِکَ ۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ لَم یَکُن مِنَ السّاجِ دِینَ [ 11 ] قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ
تَسجُدَ إِذ أَمَرتُکَ قالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ [ 12 ] قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخرُج
468 قالَ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَنَّ - إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ [ 13 ] قالَ أَنظِرنِی إِلی یَومِ یُبعَثُونَ [ 14 ] قالَ إِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ [ 15 ] -قرآن- 1
لَهُم صِراطَکَ المُستَقِیمَ [ 16 ] ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَینِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِ دُ أَکثَرَهُم شاکِرِینَ
« فَاهبِط » [ 333 [ صفحه 210 - 17 ] قالَ اخرُج مِنها مَذؤُماً مَدحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنهُم لَأَملَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُم أَجمَعِینَ [ 18 ] -قرآن- 1 ]
أَن » اي فانزل، الهبط نزول و فرود آمدن هبط یهبط هبوطا و سقوط یعنی افتادن از مکان بالا بپائین و آن یا حسّی است یا معنوي
جمع صاغر و صغار بمعنی خواري و « مِنَ ال ّ ص اغِرِینَ » اینکه خویشتن را بزرگتر از آنچه هستی قرار دهی و نشان دهی « تَتَکَ بَّرَ
اي أمهلنی یعنی مرا مهلت بده أنظره ینظره إنظارا و ضد آن اعجال است یعنی شتاب کردن و مجال ندادن « أَنظِرنِی » پستی است
اي أضللتنی یعنی پس بسبب آنچه مرا در غوایه و گمراهی افکندي « فَبِما أَغوَیتَنِی » اي الممهلین یعنی مهلت یافتگان « المُنظَرِینَ »
اي لأجلسنّ لهم ترصّدا بهم یعنی البتّه در کمین آنها مینشینم و در راه مستقیم تو کمین « لَأَقعُدَنَّ لَهُم » و غوایه ضدّ رشاد است
اي مذموم ذأم یذأم ذأما اي ذمّ و حقر و عاب یعنی نکوهش کرد حقیر شمرد و عیب او « مذؤم » میکنم و آنرا بر آنها سدّ میکنم
یعنی از « مِنکُم » لام موطّئه براي قسم « لَمَن » اي مطرودا- دحر یدحر دحر یعنی طرد کرد و از خود دور نمود « مَدحُوراً » را گفت
- 314 -قرآن- 427 - 256 -قرآن- 302 - 167 -قرآن- 235 - 10 -قرآن- 149 - و از ذریّه تو و از بنی آدم. -قرآن- 1 « اي ابلیس » تو
984 - [پروردگار عظیم بندگان - 950 -قرآن- 975 - 877 -قرآن- 942 - 618 -قرآن- 866 - 500 -قرآن- 596 - -442 قرآن- 479
خود را بنعم عظیمه خود یاد آور گردید و اینک نعمات دیگر و مقام و منزلت او را بالنسبه بغیر خودشان ویژه نسبت بفرشتگان
که موجب پرستش و ستایش و نیایش آنهاست یاد آور میشود]. 11 - و حقّا که شما را بیافریدیم [یعنی پدرتان آدم علیه السّلام
را از آب و گل [ صفحه 211 ] چسبندهاي ایجاد کردیم] سپس [باین مادّه] صورت عطا کردیم [و آنرا بشري مستوي بتمامترین
صورت قرار دادیم و بهیکل موزون فعلی آدمی در آوردیم] و پس از آن بفرشتگان [یعنی نوامیس مدبّر عالم و قواي موجوده
در جهان وجود] امر کردیم بآدم سجده کنید [یعنی مطیع و خاضع آدم شوید و کرنش تعظیم و تکریم و اجلال نسبت بآدم و
ذریّهاش نمائید تا نعمات الهی را که بآنها انعام شده است بشناسند و قدر بدانند و در مقام شکر گذاري برآیند و بکرده دشمن
خود ابلیس آگاه گردند و همواره از او بر حذر باشند] و همه فرشتگان بسجده در آمدند و خاضع گشتند جز ابلیس [که خود
را بزرگتر شمرد و از سجده امتناع کرد و نافرمانی نشان داد] و در زمره سجده کنندگان داخل نشد. 12 - [خطاب عتاب بابلیس
شد و] فرمود چه چیز ترا از سجده بآدم که ترا بآن امر نمودم باز داشت! [ابلیس عرضه داشته] گفت [از روي کبر و مناعت و
خود بینی که] من بهتر از او هستم تو مرا از آتش آفریدهاي [که عنصري لطیف و نورانی و مایل بعلو و سبکبار و اشرف از
خاك است] و او را از گل آفریدهاي [که پستتر از آتش است و خوبتر ببدتر از خود نباید کرنش کند هر چند مخالف امر
پروردگارش باشد و اینکه قیاس باطلی بود که إبلیس کرد و نخستین قیاس کننده إبلیس بود که دانش خود را بظاهر اشیاء
بدون اطلاع ببواطن آنها که علمش منحصر بباري تعالی است مقیاس قرار داده و بهمین جهت مردود و مطرود از درگاه
احدیّت گردید] 13 - [خداي تعالی] فرمود [حال که چنین است و تو خود را بزرگتر میشماري و قیاس بیجا میکنی] از مقام بلند
بزیر آي [و از بهشت سعادت و از آسمان رفعت فرود آي] زیرا ترا نمیرسد و حق تو نیست که در آنجا تکبّر کنی و خود را
بزرگ بشماري بنابراین بیرون شو [و از مکان و منزلتی که داري خارج شو] زیرا تو از افراد خوار و زبون و از آفریدگان ذلیل
و ناچیز میباشی [و هر کس از فرمانبري من دریغ کند و تکبّر نشان دهد جزایش خواري و ذلّت است]. [ صفحه 212 ] از مثنوي:
ز آدمی ابلیس صورت دید و بس || غافل از معنی شد آن مردود خس تیست صورت چشم را نیکو بمال || تا ببینی شعشع
نور جلال هم مولانا جلال الدین در مثنوي گوید: گفت نار از خاك بیشک بهتر است || من ز نار و او ز خاك أکدر است
پس قیاس فرع بر اصلش کنم || او ز ظلمت من ز نور روشنم گفت حق نی بلکه لا انساب شد || زهد و تقوي فضل را
محراب شد اینکه نه میراث جهان فانی است || که بانسابش بیان جانی است بلکه اینکه میراثهاي أنبیا است || وارث اینکه
جانهاي اتقیاست پور آن بو جهل شد مؤمن عیان || پور آن نوح نبی از گمرهان زاده خاکی منوّر شد چو ماه || زاده آتش تو
بیروز و سیاه اینکه قیاسات و تحرّي روز بر || یا بشب مر قبله را کردت خبر لیک با خورشید و کعبه پیش رو || اینکه قیاس
و اینکه تحري را مجو کعبه نادیده مکن رو رو متاب || از قیاس اللّه اعلم بالصواب ایضا او راست: علّتی برتر ز پندار کمال ||
نیست اندر جان تو اي ذي دلال از دل و از دیدهات بس خون رد || تا ز تو اینکه معجبی بیرون رود علّت ابلیس انا خیر بد
است || وین مرض در نفس هر مخلوق هست گرچه خود را بس شکسته بیند او || آب صافی دان و سرگین زیر جو چون
بشوراند ترا در امتحان || آب سرگین رنگ گردد در زمان در تک جو هست سرگین اي فتی || گرچه جو صافی نماید مر تو
و باز گفتهاند: صورت خاك ار چه دارد تیرگی در تیرگی || نیک بنگر کز ره معنی صفا اندر صفاست [ صفحه 213 ] اینکه
همایون خاك کاندر وصف او صاحب دلی || نکتهاي گفتش که از وي دیده جانرا جلاست جستن گوگرد أحمر عمر ضایع
کردن است || روي بر خاك سیه آور که یکسر کیمیاست 14 - [ابلیس پس از آنکه رانده شد] گفت [خدایا] مرا مهلت ده [و
أجل مرا بتأخیر انداز و مرا زنده بدار] تا روز که آدم و ذریّه او در محشر بر انگیخته میشوند [و من شاهد حیات و انقراض و
بعث آنها باشم و مدّت طولانی براي اغواء و گمراه کردن آنها داشته باشم] [و یا آنکه مجازات مرا بتأخیر انداز و تا روز
رستاخیز بمن مهلت عطا فرما]. 15 - [خداوند هم بدرخواست او جواب مساعد داد و] فرمود تو از جمله کسانی خواهی بود که
بآنها مهلت داده شده است [و تا نفخه اولی مهلت خواهی داشت]. [غافلان از مرگ مهلت خواستند || عاشقان گفتند نی نی
زود باد] 16 - ابلیس گفت: پس بسبب آنکه مرا از رحمت خود محروم ساختی [ یا بسبب آزمایشی که بسجود آدم از من
نمودي و من گمراه گشتم یا آنکه حکم بگمراهی من دادي یا بسبب لعن و طرد من مرا هلاك فرمودي و یا بسبب آدم و ذریه
او گمراهم ساختی] البتّه سوگند یاد میکنم که در کمین آدم و فرزندانش مینشینم و راه راست را بر آنها میبندم [و راههاي
دیگري را براي آنان زینت میدهم که تمام آن کجروي و ضلال باشد]. 17 - سپس [از چهار جهت] از پیش روشان و از پشت
سرشان و از جانب راستشان و از طرف چپشان بر آنها وارد میشوم [کنایه از اینکه از ناحیه دنیاي آنها و آخرتشان و از جهت
حسنات آنها و سیئاتشان: دنیا را بنظرشان جلوه میدهم و آنها را از فقر میترسانم و بآنها تلقین میکنم که نه بهشتی در کار است
و نه دوزخی و نه حسابی خواهد بود و نه کتابی و همه را از کار خیر باز میدارم و بکارهاي شر و [ صفحه 214 ] زشت راغبشان
میسازم یا آنکه امر آخرت را بنظر آنها سست و بیمقدار قلمداد میکنم و بجمع مال حریص و بسبب بخل از دادن حقوق واجبه
مانعشان میگردم و امر دینشان را فاسد میکنم و غفلت را مزیّن و شبهه را مستحسن در انظارشان جلوه میدهم لذّات محبوب و
شهوات مطلوب آنان شود و با اینکه عملیّات من] بیشتر آنها شاکر نخواهی یافت [و اکثر فرزندان آدم را در برابر نعمات
553- خودت اي پروردگار من ناشکر خواهی یافت [وَ لَقَد صَدَّقَ عَلَیهِم إِبلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلّا فَرِیقاً مِنَ المُؤمِنِینَ]. -قرآن- 455
سعدي گوید: [نه ابلیس در حق ما طعنه زد || کزیشان نیاید مگر کار بد فغان از بدیها که در نفس ماست || که ترسم شود
ظنّ ابلیس راست چو ملعون پسند آمدش قهر ما || خدایش بر انداخت از بهر ما کجا سر بر آریم از اینکه عار و ننگ || که با
او بصلحیم و با حق بجنگ] 18 - [خداي تعالی بابلیس خطاب فرموده] گفت [از بهشت سعادت یا از آسمان رفعت یا منزلتی
که ترا هست] بیرون برو و خروجت با حالت خفت و سر شکستگی و لعن و طرد خداوندي و دور از رحمت الهی خواهد بود و
بحق سوگند هر کس از آنها پیروي ترا کند آنان و همگی شما شیطانیان را بدوزخ میبرم و جهنّم را از همه شماها پر خواهم
ساخت.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 19 تا 25
اشاره
وَ یا آدَمُ اسکُن أَنتَ وَ زَوجُکَ الجَنَّۀَ فَکُلا مِن حَیثُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ [ 19 ] فَوَسوَسَ لَهُمَا
الشَّیطانُ لِیُبدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَن هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونا مَلَکَینِ أَو تَکُونا مِنَ
الخالِدِینَ [ 20 ] وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ [ 21 ] فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِ فانِ
عَلَیهِما مِن وَرَقِ الجَنَّۀِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم أَنهَکُما عَن تِلکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَکُما إِنَّ الشَّیطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ [ 22 ] قالا رَبَّنا ظَلَمنا
769 قالَ اهبِطُوا بَعضُ کُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الَأرضِ - أَنفُسَ نا وَ إِن لَم تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الخاسِرِینَ [ 23 ] -قرآن- 1
« فَوَسوَسَ » [ 174 [ صفحه 215 - مُستَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ [ 24 ] قالَ فِیها تَحیَونَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنها تُخرَجُونَ [ 25 ] -قرآن- 1
وسوسه صداي پنهانی مکرّر را گویند و از آن جمله است صداي زینت آلات که بآنهم وسوسه گفتهاند و در اینجا مراد خاطره
یعنی آنچه پوشیده و مستور است- ورّي توریۀ و واري « ما وُورِيَ » هائی است که آنچه مضرّ است بنظر زیبا جلوه میدهد
سوأة بمعنی عورت است و بطور کلی سوأة چیزي است که انسان را « مِن سَوآتِهِما » مواراة- اي- اخفی و تورّي و تواري اختفی
یعنی بجدّ و نشاط « وَ قاسَمَهُما » بد آید و او را متألم سازد و عورت را سوأة گویند براي آنکه از ظاهر شدن آن انسان را بد آید
اصل آن از تدلیه دلو است و آن افکندن دلو است در « فَدَلّاهُما » براي آندو قسم خورد و براي مبالغه بر وزن مفاعله آمده است
چاه یعنی دلو را بچاه سرنگون کردن- پس دلّاهما یعنی آندو را از منزلت و مکانتی که داشت نزول داد و بپائین افکند- دلّی
[ 635 [ صفحه 216 - 533 -قرآن- 622 - 340 -قرآن- 518 - 216 -قرآن- 323 - 13 -قرآن- 203 - الشیء و أدلاه یعنی أنزله -قرآن- 1
غرور یعنی خیر خواهی بظاهر و بد خواهی بباطن و بمعنی مکر و « بِغُرُورٍ » من أعلی إلی أسفل یعنی از بالا بپائین او را نزول داد
اي شرعا و اخذا یعنی شروع کردند و گرفتند- طفِق یطفق طفقا و طفَق « وَ طَفِقا » یعنی از آن هر دو بخوردند « ذاقَا الشَّجَرَةَ » فریب
اي « یَخصِفانِ » یطفِق طفقا- اي- ابتدأ و أخذ و آن مخصوص باثبات است و در نفی استعمال نمیشود یعنی ما طفِق گفته نمیشود
یعنی استقرار « مُستَقَرٌّ » یرقّعان و یلزقان ورقۀ فوق ورقۀ- یعنی پاره دوزي کردن و پینه دوزي نمودن خصّاف النعل یعنی پینه دوز
169 -قرآن- - 80 -قرآن- 150 - یعنی تمتّع و بهره گرفتن و محل بهره برداري. -قرآن- 69 « مَتاعٌ » یا محلّ استقرار که قرارگاه باشد
617- 550 -قرآن- 608 - 419 -قرآن- 538 - -214-203 قرآن- 407
تفسیر معانی:
اشاره
-19 و [خداي سبحانه و تعالی خطاب فرمود:] اي آدم تو با جفت خودت [یعنی زنت] در بهشت ساکن شوید و منزل بگزینید و
هر دو از هر مکان که بخواهید و هر میوهاي که اراده کنید بخورید ولی باین بته یا درخت کوچک نزدیک نشوید [و از آن
نخورید چه اگر بخورید] هر دو بنفس خویش ستم کردهاید و از جمله ستمکاران خواهید بود [و از حدود خدائی خارج
گشتهاید]. أوّلا آیا بهشتی که در آیه مبارکه ذکر شده همان بهشتی است که قیامت براي پاداش نیکوکاران مهیّا شده است یا
غیر آن است! خدا بآن داناتر است هر چند ظاهر آن است که بهشت قیامت نیست زیرا چون آنجا دار تکلیف نیست دار جزاء
هم نخواهد بود و بعلاوه در آن بهشت عصیانی نیست و ابلیس هم داخل آن نخواهد گردید. ثانیا در آیه مبارکه خطاب بآدم
تنها شده است زیرا اصل در گرفتن وحی الهی او بود و سپس چون در خوردن متساوي بودند خطاب بهر دو آمده است. ثالثا-
اینکه بته یا درخت کوچک چه بوده و میوه آن کدام بوده است! هر چه در لسان اخبار تعبیر بگندم یا غیر آن شده است ولی
معذلک خدا بآن داناتر است و اگر در شناختن آن خیري بود البته نام میبرد و صریحا معرفی میفرمود. رابعا مینگریم که
چگونه خداي تعالی براي بندگان خود در خوردن حلال توسعه [ صفحه 217 ] داده و سپس براي اختبار و امتحان چیز کمی را
بر آنها حرام ساخته است. 20 - [امّا شیطان دشمن آشکار نگذاشت که آدم و زنش از نعماي بهشتی بهرهمند شوند و] بآنها
وسوسه کرد و خوردن از میوه آن درخت ممنوع را بنظر آنها جلوه داد تا در نتیجه آنچه از عورتهاي آندو پوشیده گشته است
عریان و آشکارا شود [زیرا میدانست هر کس از میوه اینکه درخت بخورد لباس از بدنش میریزد و عورتش ظاهر میشود و هر
کس چنین شود در بهشت جایش نخواهد بود و باید بیرون رود] و شیطان بآنها گفت شما را پروردگارتان از نزدیک شدن
باین درخت باز نداشته و منع نفرموده است مگر اینکه [بخوردن آن] هر دو بصورت فرشته درآیید و در زمره مخلّدین در
بهشت خواهید گشت [و مؤبّد در بهشت جاویدان میمانید]. - شاید ظاهر شدن عورت کنایۀ از ظهور شهوت آنها باشد که پس
از استتار ناگهان آشکار شود یا آنکه همان عورت حقیقی مقصود است!- و عمل ابلیس عمل کسی است که غرائز آدمی را
برانگیزد و دفائنی که از عوامل فساد در انسان مکنون است ظاهر نماید. 2- وسوس إلیه یعنی با صداي خفی بدل او القاء کرد و
معنی وسوس له یعنی وهم او را تحریک کرد به اینکه که خیرخواه اوست و هر چه میگوید بنفع او صحبت میکند. 21 - و براي
آندو قسمهاي [غلاظ و شداد] یاد کرد که من از نصیحتگذاران و خیرخواهان شما هستم [و سپس مازال آنها را بترغیب و
بوعده و بقسم فریب میداد تا اینکه آنها موقف خود را نسبت بحقتعالی و امري که بآنها فرموده است فراموش کردند و از
399- مکانت و منزلت و حالتی که داشتند ساقط گشتند وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَمَ مِن قَبلُ فَنَسِیَ وَ لَم نَجِ د لَهُ عَزماً. -قرآن- 321
-22 پس شیطان آندو را بفریب و بیانات خلاف واقع [از بهشت عدن بسوي زمین] سرنگون و ساقط ساخت و چون آنها طعم
ثمره آن درخت را چشیدند و از آن خوردند عورتهاي آندو [که پوشیده بود] براي آنها آشکار شد [و احساس غریزه [ صفحه
218 ] جنسیّه نمودند] و [براي رفع شرمندگی و پوشانیدن عورات خود] شروع کردند بچیدن برگهاي درختان بهشت و بروي
هم گذاشتن و پوشش ساختن از برگ [درختان] بهشت- و در اینحال پروردگارشان بآنها ندا [و خطاب عتاب فرمود] که من
شما را از نزدیک شدن باین درخت کوچک نهی نکردم و بشما نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست! [از او برحذر باشید
و دوري کنید]. 23 - [آدم و حوّا باسترحام برآمدند و] عرض کردند پروردگارا ما [بمخالفت تو و اطاعت شیطان دشمن ما و
دشمن تو] بر خویشتن ستم کردیم [ یا از ثواب خود کاستیم و بواسطه نزول بزمین و جدائی از زندگانی راحت بخود بد کردیم
و زیان بردیم] و اگر تو پرده پوشی نفرمائی و ما را نیامرزي [بفضل خود با ما معامله نفرمائی] البته ما در زمره زیانکاران
خواهیم بود [که در دنیا و آخرت دچار ضرر و خسران شدهاند]. 24 - [خداوند بآدم و حواء و ابلیس خطاب فرمود] که از
آسمان بزمین فرود آئید و در دنیا پارهاي با پاره دیگر دشمن خواهید بود و براي شما در روي زمین قرارگاه و محل آرامش و
سکونت و بهرهبرداري از بهرههاي آن خواهد بود تا روز که مرگ شما فرا رسد و هنگام خروج از دنیا پیش آید [ یا تا روز
رستاخیز درآید]. 25 - [خداي سبحانه و تعالی مقرّر داشت و] فرمود: در آنزمین زندگانی میکنید و در آن میمیرید و از آن هم
76 [نه من از پرده - [براي بعث و جزاء] بیرون خواهید آمد [مِنها خَلَقناکُم وَ فِیها نُعِیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَةً أُخري]. -قرآن- 1
[ تقوي بدر افتادم و بس || پدرم نیز بهشت أبد از دست بهشت] [ صفحه 219
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 26 تا 27
اشاره
یا بَنِی آدَمَ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِي سَوآتِکُم وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقوي ذلِکَ خَیرٌ ذلِکَ مِن آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُونَ [ 26 ] یا
بَنِی آدَمَ لا یَفتِنَنَّکُمُ الشَّیطانُ کَما أَخرَجَ أَبَوَیکُم مِنَ الجَنَّۀِ یَنزِعُ عَنهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوآتِهِما إِنَّهُ یَراکُم هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِن حَیثُ لا
ریش پر مرغ است که خداوند بدن طیور را بآن « رِیشاً » 447- تَرَونَهُم إِنّا جَعَلنَا الشَّیاطِینَ أَولِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ [ 27 ] -قرآن- 1
پوشانیده است و بیشتر أهل لغت بر آنند که ریش چیزي است که انسانرا بپوشاند از لباس یا معیشت یا غیر آن و گفتهاند أصل
ریش بمعنی مال و جمال است و از آن جمله است تریّش الرجل اي تموّل و در اینجا مراد لباس تجمّلی است و جمع ریش
یعنی مبتلا و بمعرض آزمایش قرار ندهد و فتنه در أصل بمعنی ابتلاء و اختبار و آزمایش است « لا یَفتِنَنَّکُمُ » اریاش است
یعنی « وَ قَبِیلُهُ » چنانکه زرگر سیم و زر را که در بوته میگذارد تا خالص آنرا بدر آورد گویند فتن الصائغ الذهب او الف ّ ض ۀ
598- 370 -قرآن- 583 - 9-قرآن- 350 - لشکر او جماعت او، و اصل قبیل بمعنی جماعت است. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-26 اي فرزندان آدم حقّا که ما [از آسمان] براي شما پوششی فرستادیم [یعنی بارانی نازل کردیم که منشأ نموّ گیاهانی مانند
پنبه و کتان و وسیله رشد حیواناتی براي فراهم شدن کرك و پشم و غیر اینها گردید که شما از آنها لباس تهیه کنید] یا لباس
ضروري براي پوشیدن عورتهاي خودتان یا لباسی که بدن شما را از سرما و گرما محفوظ دارد یا لباس زینت و تجمّل [که
چون اسلام [ صفحه 220 ] دین فطرت و طبیعت است از پوشیدن لباس زینت منع نفرموده است مگر لباس حریر براي مرد که
موجب تفاخر بر فقراء است] و لباس تقوي [که عمل صالح و حیاء و فروتنی و ترس از خدا باشد] که اینکه لباس از هر گونه
پوشش بهتر است [زیرا لباسهاي دیگر ظاهر شما را آراسته و از حوادث ظاهري حفظ میکند ولی لباس تقوي شما را از عذاب
ابدي اخروي محفوظ میدارد]. [و خیر لباس المرء طاعۀ ربّه || و لا خیر فیمن کان للّه عاصیا] اینکه [یعنی لباس تقوي] یا آنچه
از آفرینش خدائی ذکر شد آیات و نشانهها و دلیل بر توحید اوست و براهینی براي فضل و احسان او بر اولاد آدم است شاید
که فرزندان آدم متذکر باین نعم شوند [و اینکه احسانها را بیاد آورند و بشکر واجب قیام کنند و از فتنه شیطان و آشکارا
ساختن عورات دوري جویند]. 27 - اي فرزندان آدم [از خود غافل مشوید و نفس را عاري از تقوي مگذارید و دل را دائما
بذکر خدا تجلی دهید زیرا دل مانند آهن سخت میشود و مقاومت نفس با فریب شیطان در هم میشکند و آدمی را بمعرض
ابتلاء و امتحان میآورد لذا] البته مراقب باشید شیطان شما را بامتحان نیاورد [از دین خارجتان نکند و از حق منصرفتان ننماید
و بمعاصی دعوتتان نکند] همانطور که پدر و مادرتان [آدم و حوّا] را باغواي خود از بهشت بیرون کرد و بوسوسه خود لباس
بهشتی آنها را از تنشان بکند تا عورتهاي آنها را بآنها بنمایاند زیرا او و پیروان و ذریه و لشکریانش شما را میبینند از جائی که
شما آنها را نمیبینید [و شکی نیست دشمن مزاحمی که دیده نشود سختتر و مزاحمتر از دشمن و مبارزي است که رو برو
بجنگد] [و در امان ماندن از او حاصل نمیشود جز بتقویت روح و اتّصال بخداي تعالی جلّ جلاله و پناه خواستن از او عزّ اسمه]
از شیطان بر حذر باشید زیرا ما شیاطین را بر کسانیکه ایمان نمیآورند مستولی و حکمفرما و اولیاء آنان قرار دادهایم [فقط
] 74- شیاطین بر بندگان مطیع ما تسلّط و ولایتی نخواهند یافت [إِنَّ عِبادِي لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ]. -قرآن- 1
صفحه 221 ] از وهب بن منبّه مذکور است که گفت: [خداوند بابلیس امر فرمود که بخدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله در آید
و آنچه آن حضرت از او بپرسد جواب گوید و او بصورت پیري عصا بدست وارد شد آنحضرت فرمود: تو کیستی! عرض کرد
من ابلیسم فرمود براي چه آمدي! گفت خدایم امر فرمود که بخدمتت آیم و از آنچه بپرسی پاسخ گویم، آنحضرت فرمود:
دشمنان تو از امّت من کیانند عرض کرد پانزده نفراند: اوّل تو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله- دوّم پیشواي دادگر عدالت
گستر- سوم توانگر فروتن چهارم بازرگان درستکار- پنجم عالم پرهیزگار- ششم مؤمن خیرخواه نصیحتگذار هفتم مؤمن
رحیم دل- هشتم پایدار بر توبه- نهم پارساي با ورع از حرام- دهم کسیکه دائما بر طهارت باشد- یازدهم مؤمن که بسیار
صدقه دهد- دوازدهم کسیکه با حسن خلق با مردم رفتار کند- سیزدهم کسیکه سودش بمردم برسد- چهاردهم کسیکه دائما
مأنوس با قرآن باشد- پانزدهم کسیکه شب بنماز بایستد و مردم بخواب باشند.] [فرمود رفیقان تو از امّت من چنداند! عرض
کردهاند:] [اوّل پادشاه جور پیشه- دوم توانگر متکبّر- سوم بازرگان خیانتکار- چهارم انسان شرابخوار- پنجم نمّام سخن چین-
ششم انسان ریاکار- هفتم خورنده مال یتیم- هشتم رباخوار- کسیکه زکاة مال خود ندهد- کسیکه طول أمل یعنی آرزوهاي
دراز داشته باشد- اینها هستند یاران من]. و نیز حکایت شده است که ابلیس بر یحیی بن زکریا علیهما السّلام آشکار شد و
عرض کرد: من میخواهم ترا نصیحتی بکنم. فرمود دروغ میگوئی تو ناصح من نیستی ولی بمن خبر ده که فرزندان آدم
چگونهاند! عرض کرد: آنان در نزد ما بر سه صنفاند: [صنفی که سختترین اصناف براي مایند ما براي آزمایش آنها وارد
میشویم و بآنان مسلط میگردیم سپس آنها استغفار میکنند و هر چه ما زحمت کشیدهایم [ صفحه 222 ] بهدر میدهند دوباره
برمیگردیم او هم دوباره برمیگردد و از او مأیوس نمیشویم ولی حاجت ما از او روا نمیشود و از او در رنج هستیم- صنف دوّم
که در دست ما مانند توپ بازي در دست اطفال میباشند بهر شکل بخواهیم آنها را برمیگردانیم- صنف سوّم معصومون هستند
که قدرتی بر آنها نداریم- یحیی علیه السّلام فرمود: آیا بر من قدرتی یافتهاي! گفت نه إلّا یکمرتبه که در خوردن غذا ترا
باشتها انداختم و خوردي بیش از آنچه قصد داشتی و بخواب رفتی و آن شب بنماز برنخاستی چنانکه هر شب برمیخاستی-
یحیی علیه السّلام باو گفت: پس از اینکه ابدا دیگر طعام سیر نخواهم خورد. خبیث هم در جواب گفت: منهم پس از تو بهیچ
آدمیزادي دیگر نصیحت نخواهم کرد.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 28 تا 30
اشاره
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَۀً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها قُل إِنَّ اللّهَ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمُونَ [ 28 ] قُل أَمَرَ
مَّسجِدٍ وَ ادعُوهُ مُخلِصِ ینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُم تَعُودُونَ [ 29 ] فَرِیقاً هَدي وَ فَرِیقاً حَقَّ
ِ
رَبِّی بِالقِسطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم عِندَ کُل
عملی که در « فاحِشَ ۀً » 491- عَلَیهِمُ الضَّلالَۀُ إِنَّهُمُ اتَّخَ ذُوا الشَّیاطِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَ یَحسَ بُونَ أَنَّهُم مُهتَدُونَ [ 30 ] -قرآن- 1
یعنی بعدل و میانه « بِالقِسطِ » منتها درجه قبح و زشتی باشد و در اینجا مراد طواف آنها برهنه بگرد خانه کعبه یا شرك آنهاست
146 [ صفحه 223 ] باطل - 11 -قرآن- 135 - روي قسط یقسط قسطا اگر بر جهت حق باشد عدل است و اگر بر جهت -قرآن- 1
اي فتوجّهوا إلی عبادته « مَّسجِدٍ
ِ
وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم عِندَ کُل » باشد جور است چنانکه فرماید وَ أَمَّا القاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
مستقیمین فی أيّ مسجد و لا تؤخّروها یعنی در هر سجدهگاهی باشد مستقیما رو بسوي او کنید و از او منحرف نگردید- و
کَما بَدَأَکُم » اخلاص خارج کردن هر شایبهاي از قصد و دل است « مُخلِصِ ینَ » وجه کنایه از توجّه دل و صحّت قصد است
- 91 -قرآن- 92 - بدء بجا آوردن کاري است در مرتبه اوّل، و عود کردن همان کار است در مرتبه دوّم. -قرآن- 39 « تَعُودُونَ
445- 360 -قرآن- 416 - -139 قرآن- 347
تفسیر معانی-
اشاره
[و امّا اثري از آثار ولایت شیطان در باره مشرکان و کافران] 28 - و هنگامیکه اینکه کافران عمل قبیحی را بجا میآورند [که
هم شرع منکر آن است و هم عقل و طبع سلیم از آن إبا و امتناع دارد] [و از جمله چون زن و مردشان عریان و مکشوف العوره
بطواف کعبه مشغول میشوند و گفته شود چرا چنین میکنید! در مقام اعتذار از اینکه عمل] گویند ما پدران خودمان را چنین
یافتیم و دیدیم که چنین میکردند و ما اقتداء بآنها میکنیم و اگر گفته شود پدرانتان از کجا باین رویه مأمور شدند گویند:] خدا
ما را به اینکه کار امر کرده است [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در ردّ گفتار ناصواب آنها] بگو حق آن است که خدا
أمر بکارهاي زشت و قبیح نمیکند [و فقط کسیکه شما را به اینکه کار وادار کرده است شیطان است و اوست که شما را
دعوت بکارهاي خطا و ناصواب میکند [الشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ] آیا چگونه بدروغ نسبت گفتاري را بخدا
میدهید و چیزي را که بآن علم ندارید بر خدا افتراء میزنید [اگر بگوئید خداوند مستقیما بخود شما امر کرده است دروغ است
و چنین نیست و اگر بگوئید عمل پدرانتان قابل اقتداء است پدران شما که عملشان حجتی براي تشریع نیست و تشریع باید
بوسیله وحی إلهی و بتوسط پیمبران باشد که شما بآنها ایمان ندارید و معتقد بآنان نیستید مضافا به اینکه که هیچ پیمبري چنین
امري نکرده و نخواهد کرد پس عمل شما مبتنی بر وحی و وسوسه شیطان است و نسبت کذب و افتراء بخدایتعالی میباشد]. -
852 گفتهاند که اعراب برسم جاهلیت عورتهاي خودشان را کشف میکردند [ صفحه 224 ] و زن و مرد برهنه - قرآن- 792
بطواف خانه کعبه مشغول میشدند و میگفتند همانطور که از مادر زائیده شدهایم طواف میکنیم و در لباسی که معصیت خدا را
29 - [پس از بیان اینکه 221- در ردّ عمل آنهاست. -قرآن- 195 « وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَۀً ... الخ » کردهایم طواف نمیکنیم و اینکه آیه
خداوند سبحان امر بفحشاء که اسم جامعی براي قبایح و کردارهاي زشت است نمیفرماید أمر بقسط که اسم جامعی براي
خیرات و کارهاي نیک است نموده و میفرماید:] بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] پروردگار من أمر بقسط یعنی عدل و
میانه روي کرده است [و از اینجاست که اسلام دین وسط و بین افراط و تفریط است] و چون بمکان سجده یا بزمان سجده
[یعنی نماز] رسیدید صورتهاي خود را بسوي قبله و عبادت او متوجه سازید [و وجهه خود را نیکو و عمل خود را خواه موقع
دخول در مسجد و خواه در موقع ورود بنماز یا ذکر و طواف براي خدا خالص نمائید و توجه خودتان و قصد خویشتن را فقط
براي خدا قرار دهید. و یا آنکه چون موقع نماز رسد و شما در مسجد باشید در همانجا نماز بگذارید و محوّل برفتن خانه خود
ننمائید] و او را با اخلاص [و با تضرع و بدون شایبه ریب و ریا] بخوانید و پرستش کنید و دین شما بطور خالص یکتا پرستی
باشد [و هر چه میطلبید از او بطلبید و غیري را بنظر نیاورید] [و متذکّر باشید و همواره بیاد آورید که شما همانطور که ابتداء
شدهاید و خلق گشتهاید بسوي او [در روز جزاء و حساب] برمیگردید [و پس از مرگ دوباره زنده میشوید و بمجازات میرسید
و پاداش یا کیفر أعمال خود را مییابید و برگردانیدن شما سختتر از آفریدن شما نمیباشد]. 30 - [و از بین دو گروه شما
بیرون نیستید] گروهی هدایت شدهاند و براست رفتهاند [و خداوند آنها را هدایت کرده و بعبادت خالصانه موفق ساخته است]
و گروهی گمراهی در باره آنها حقیقت یافته و سزاوار ضلالت شدهاند و آنان از خدا دور گشته غیر از خدا شیاطین را بدوستی
و ولایت و رهبري اختیار کردهاند [و جز [ صفحه 225 ] خدا محبّت دشمنان او را برگزیدهاند، و گمان میبرند که هدایت یافته و
راه را پیدا کردهاند [و هم الاخسرون أَعمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَ بُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُ نعاً] [و خیال
232 [واقف نمیشوند که گم کردهاند راه || تا رهروان براهنمائی نمیرسند] [بلی - میکنند که بطریق حق میروند]. -قرآن- 123
از ضعف عقل و رأي ناصواب است که شخص در دریاي گمراهی غرق است و غرور و حماقت او را بر آن میدارد که خود را
بر حق و از هدایت یافتگان بداند].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 31 تا 32
اشاره
مَّسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرِفِینَ [ 31 ] قُل مَن حَرَّمَ زِینَۀَ اللّهِ الَّتِی
ِ
یا بَنِی آدَمَ خُ ذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل
أَخرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ قُل هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِ َ ص ۀً یَومَ القِیامَۀِ کَ ذلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَومٍ یَعلَمُونَ
از مادّه تحریم و آن منع از کردن کاري است با اقامه دلیل بر وجوب اجتناب از آن کار و ضدّ آن « حَرَّمَ » 368- 32 ] -قرآن- 1 ]
تحلیل است و آن آزاد گذاردن بکردن کاري است با بیان جواز اقدام بآن و أصل تحریم منع است و حرمات بمعنی جنایات
زینت چیزي است که شخص را آرایش دهد و در اینجا « زِینَتَکُم » است و محرم قرابتی است که زناشوئی در آن حرام باشد
333- 11 -قرآن- 320 - بمعنی لباس نیکو است و اخذ زینت یعنی تزیّن بآن و آرایش کردن است. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[گویند عرب در موقع طواف بیت برهنه طواف میکردند و میگفتند در لباسی که گناه کردهایم طواف نمیکنیم و همچنین بنو
عامر در أیام حجّشان غذائی [ صفحه 226 ] نمیخوردند و بقوتی مختصر که سد جوع کند اکتفا میکردند و شیر و روغن و
چیزهاي چرب در آنحال صرف نمینمودند و میگفتند در موقع طواف خوردن آنها حرام است و مسلمانان هم گفتند اگر چنین
باشد ما باین عمل سزاوارتریم لذا آیه نزول یافت:] 31 - اي فرزندان آدم [خطاب بمکلّفین] در حال نماز و موقع نماز و عبادات
خداي تعالی و هنگام طواف خانه خدا خود را مزیّن سازید و آرایش دهید [یعنی لباس بپوشید و عریان نباشید و حتی لباس
خوب و زینتدار خود را در بر کنید] و در موقع احرام و طواف بخورید و بیاشامید [و مانند مشرکان برهنه نشوید و خوردن
شیر و گوشت و روغن را بر خود حرام ندانید] و اسراف نکنید [یعنی در پوشیدنی و خوردنی و آشامیدنی از حد اعتدال تجاوز
ننمائید و بعدل و میانهروي عمل نمائید و از صرف حلال بحرام تجاوز نکنید] زیرا خداوند اسراف کنندگان [و تجاوز کنندگان
از حد اعتدال] را دوست نمیدارد [بلکه دشمن میدارد]. - گفتهاند که اقل اینکه زینت آنستکه زن تمام بدنرا و مرد عورت را
که عبارت از بین کمر تا زانو است یعنی قُبل و دُبر را بپوشاند و أقوال فقهاء در اینکه باب در کتب فقهی ذکر شده است و ستر
عورت در نماز و طواف واجب است و پوشیدن ما بعد عورت سنّت است و واجب نیست. 32 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله
بآنها] بگو زینتی را که خداوند [از موادّ زمین از نباتات و حیوانات و جمادات] براي بندگانش بیرون آورده است [و آنها را
خلق کرده و بشر را بآموزش و تعلیم آنها و طرق صنعت و ساختمان آنها هدایت و راهنمائی فرموده و دوستی زینت و آرایش
را غریزه آدمی قرار داده و بهرهمندي و تمتّع از فراوردههاي خوب طبیعت را جبلّی بشر ساخته است] چه کسی حرام کرده است
[و بگو چه کسی] طیّبات یعنی لذائذ پاکیزه روزي خداوندي را [از خوردنیها و آشامیدنیها مانند گوشت و روغن و شیر و غیره]
منع نموده است! [آیا نمینگرید که دین اسلام دعوت بکمال روحی و سموّ خلقی با عنایت بجسم و نفس هر دو فرمود [ صفحه
227 ] و بهر چه نفس تمایل دارد مادام که در حدود حلال باشد منعی ندارد و گوشهگیري و مبالغه در زهد در اینکه دین
اساسی نیست!] بگو آن [زینت و لذائذ زندگی در زندگانی دنیا] براي کسانیست که ایمان آوردهاند [و غیر مؤمنان هم در دنیا
با آنها اشتراك دارند ولی] در روز قیامت و جهان دیگر ویژه مؤمنان است [و کافرانرا از آنها نصیبی نیست] [ یا آنکه در دنیا
براي مؤمنان خالص نیست و آلوده بهموم و غموم و محنتها و سختیهاست و در آخرت براي آنها خالص است و آلوده بغم و
المی نیست]. بمانند اینکه [تفصیل دقیق کامل که مسائل مخصوص حیات اجتماعی افراد و امم است] ما آیات [دالّه بر کمال
دین و صدق رسول و تمام بودن شریعت خودمان را] تفصیل میدهیم و بتفصیل بیان میداریم [لکن] براي مردمانی که عالم
باشند و بدانند [نه براي مردمانی که جاهلند و نمیدانند]. - نسائی و إبن ماجه از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کردهاند
یعنی بخورید و « کلوا و اشربوا و تصدّقوا و البسوا فی غیر مخیلۀ و لا سرف فانّ اللّه یحبّ أن یري اثر نعمه علی عبده » : که فرمود
بیاشامید و تصدّق دهید و لباس بپوشید در غیر خیلاء [یعنی لباس تکبّر و خود پسندي و خود ستائی نباشد] و اسراف هم در آن
نشود زیرا خداوند دوست دارد اثر نعمتهاي خود را بر بنده خود بنگرد [پس از زینت بشرط اسراف نکردن و تکبّر ننمودن
باکی نیست] و اسراف در خوردن و آشامیدن مافوق طاقت بدنی ضرر است و ما فوق طاقت مالی و اقتصادي خطر است و ما
فوق حدود شرعی حرام و هلاکت است. 2- عیاشی باسناد خود روایت کرده است که امام حسن بن علی علیهما السّلام چون
بنماز برمیخاست نیکوترین لباس خود را در برمیکرد. باو عرض شد که یابن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله چرا خوبترین
إنّ اللّه جمیل و یحبّ الجمال فاتجمّل لربّی و هو یقول خذوا زینتکم عند کلّ مسجد فاحبّ أن » : لباس خود را میپوشید! فرمود
یعنی خدا زیباست و زیبائی را دوست میدارد و من براي پروردگارم خود را زیبا میسازم و اوست که « ألبس اجود ثیابی
میفرماید در هنگام هر مسجد و نمازي زینت کنید بنابرین من [ صفحه 228 ] دوست دارم که بهترین لباسم را در بر نمایم. 3- و
از امام صادق علیه السّلام مروي است که فرمود: أخذ الزینۀ هو التمشّط. یعنی مراد از خود آرائی شانهکردن در موقع نماز
است. 4- حکایت کردهاند که رشید را پزشکی نصرانی و حاذق بود و روزي بعد إبن الحسین بن واقد گفت در کتاب شما از
علم طبّ چیزي نیست و حال آنکه العلم علمان علم الادیان و علم الابدان. علی بپاسخ گفت: خداوند تمام طب را در نصف
آیه از کتاب خود جمع فرموده است و گوید: کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا و پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تمام طبّ در
اینکه گفتارش جمع است که فرمود: المعدة بیت الادواء و الحمیۀ رأس کلّ دواء و اعط کلّ بدن ما عوّدته یعنی خانه تمام
دردها معده است و سر آمد تمام داروها پرهیز و کم خوري است و هر بدنی را آنچه عادت دادهاي باو بده- پزشک نصرانی
5- و گفتهاند معناي و لا تسرفوا 136- قرآن- 102 - .« کتاب شما و پیمبر شما براي جالینوس طبّی باقی نگذاشته است » : گفت
آنستکه بهیچ وجه حرام و باطلی را نخورید و خوردن حرام هر قدر کم باشد اسراف و تجاوز از حدّ امر إلهی است و آنچه
عقلاء آنرا قبیح شمارند و منجر بضرر و خطر شود نیز اسراف است و حلال نخواهد بود چنانکه کسی در دیگی که گلاب
میپزد مشک بیندازد و مانند کسیکه یک دینار بیش ندارد آنرا عطر بخرد و خود را خوشبو سازد و عیال خود را بحال احتیاج
بگذارد [مجمع]. 6- یکی از حکماء گوید: اسراف آنستکه آدمی تا آخرین حدّ اشتهاء بهر چه میلش میکشد بخورد و شک
نیست که هر کس تمام همتش مصروف بخوردن و آشامیدن باشد از پستترین و خوارترین مردم است. خواجه را بین که از
سحر تا شام || دارد اندیشه شراب و طعام شکم از خوشدلی و خوشحالی || گاه پر میکند گهی خالی فارغ از خلد و ایمن از
7- خواجه عبد اللّه انصاري فرماید: اگر همه دنیا را لقمه سازي و در دهان [ دوزخ || جاي او مزبل است یا مطبخ [ صفحه 229
درویش نهی اسراف نباشد و اسراف آن بود که نه برضاي حق تعالی صرف کنی. یک جوانرا که خیر دائم داشت || پند میداد
راهبی در دیر کاي پسر خیر نیست در اسراف || گفت اسراف نیست اندر خیر [روح]
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 33
اشاره
وَّ أَن تُشرِکُوا بِاللّهِ ما لَم یُنَزِّل بِهِ سُلطاناً وَ أَن تَقُولُوا
ِ
قُل إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ وَ الإِثمَ وَ البَغیَ بِغَیرِ الحَق
جمع فاحشه یعنی کارهائی که بحد افراط زشت و قبیح است و گناهان « الفَواحِشَ » 230- عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمُونَ [ 33 ] -قرآن- 1
ظلم و جور و تجاوز بحقوق دیگران و دست درازي بمال مردم است و اصلا « البَغیَ » نام تمام گناهان است « إثم » کبیره است
سلطان و بیان « سُلطاناً » بمعنی طلب است و حدّ اینکه تجاوز آنستکه شخص خواهان ریاست شود آنهم بقهر و غلبه و بدون حق
327- 142 -قرآن- 317 - 14 -قرآن- 132 - و برهان و فرقان همه در معنی نظایر یکدیگراند. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[وقتی مسلمانان لباس پوشیده بطواف پرداختند مشرکان در مقام سرزنش آنها برآمدند و لذا آیه نازل گردید که: 33 - بگو [ یا
محمّد صلّی اللّه علیه و آله] باین جماعت مشرکان [و کسانیکه حلالهاي خدا را از طیّبات رزق و لباس حرام کردهاند]
پروردگار من [اینها را حرام نکرده است] فقط کارهاي زشت و آنچه کردارش قبیح است [مانند زنا] چه در پنهانی شود و چه
در آشکار حرام کرده است و همچنین هر گناهی که خطرش بزرگ باشد فعل حرام است و همچنین ستمگري و تجاوز بحد و
حقّ دیگري را در صورتی که بغیر حق باشد [ صفحه 230 ] [یعنی بنا بمصلحت و یا تراضی طرفین نباشد] حرام فرموده است و
همچنین اگر شریک براي خدا بسازید [خواه بت و خواه غیر بت از حیوان و انسان و سایر اشیاء] چیزیکه براي آن برهان و دلیل
و حجتی نازل نشده باشد بر شما حرام است و همچنین اگر در باره خداي تعالی چیزي بگوئید که بآن علم ندارید [که حلالی
را حرام و حرامی را حلال معرفی کنید و برأي خودتان بدون سند و حجّت امري را داخل دین کنید و بر خدا دروغ ببندید و
افتراء بزنید] بر شما حرام است [و باید تخطّی از پایههاي دین که کتاب و سنت و عقل و اجماع است نکنید و از اجراي
تعلیمات شرع سر باز نزنید و چیزي را فروگذار نکنید]. [فواحش] آنچه که راه بین عبد و ربّ را سدّ و قطع کند و مانع از
سلوك او گردد و [فاحشه] براي مردم عوام [ما ظَهَرَ مِنها] یعنی ارتکاب منهیّات بطور علنی [وَ ما بَطَنَ] یعنی پنهانی خیال گناه
را بدل گذرانیدن و یا در پنهانی مرتکب شدن- و براي خواص ما ظهر آن ترك اولی از آداب یا تعلّق بسببی از اسباب و ما
بطن آن رکون بچیزي از دنیا و آخرت و التفات بغیر خدا از هر جهت و [إثم] اعراض از خداست هر چند بطرفۀ العین و [بغی]
دوستی غیر خداست زیرا وضع شیء در غیر موضع آن است [ما لَم یُنَزِّل بِهِ سُلطاناً] یعنی- ما لم یکن لکم به حجّۀ و رخصۀ من
الشریعۀ المنزلۀ یعنی مادام که براي شما دلیلی و اجازهاي از شریعت مطهّره نباشد- [وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمُونَ] یعنی
حکم بفتواي نفس و هواي نفسانی دهید یا بنظر عقل از آنچه پی بحقیقت آن نبردهاید در باره حق بگوئید [ترجمه خلاصهاي
[ 799 [ صفحه 231 - 599 -قرآن- 747 - 192 -قرآن- 565 - 141 -قرآن- 177 - نقل از روح البیان]. -قرآن- 124
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 34
اشاره
از مادّه أمّه یؤمّه یعنی قصد کرد « أُمَّۀٍ » 101- أُّمَّۀٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ [ 34 ] -قرآن- 1
ِ
وَ لِکُل
وقتی است که براي انقضاء مهلت معین « أَجَ لٌ » بنابراین امّت جماعتی را گویند که بر مقصد واحد و هدف مشترك باشند
کمترین وقتی که بجا آوردن عملی از « ساعَۀً » میشود مانند أجل قرض و أجل رزق و أجل عمر که علم آن جز نزد خدا نیست
266- 135 -قرآن- 258 - 10 -قرآن- 126 - أعمال در آن مقدور و ممکن باشد. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-34 و براي هر امّتی مدّت معینی جهت زندگانی و عمر اوست و چون مدّت سر آید و أجل در آید نه ساعتی پس میاندازند
و نه ساعتی پیش از وقت اقدام میکنند [و در سر رسید مدت باید تسلیم شد و جانرا که امانت دوست است تسلیم نمود نه
خواهش پیش افتادن آن اثري دارد نه درخواست پس افتادن آن] و [بصیغه استفعال براي معنی طلب آمده است]. اینکه جان
عاریت که بحافظ سپرد دوست || روزي رخش ببینم و تسلیم وي کنم هر امّتی در اینکه زمان معلوم یا سعید و عزیز است و یا
شقی و ذلیل یعنی یا خوشبخت و گرامی است و یا بدبخت و خوار. عزّت و گرامی بودن امّتها و خوشوقتی و خوشبختی آنها
بسته بامتثال و فرمانبري از شرع و نشر فضیلت و تمسّک بآداب دین و هدفهاي عالی است و براي آنمدت زمان أجلی است
محدود. و ذلّت و خواري امّتها بسته بدور بودن از فصیلت و شیوع رذیلت در آنها و انتشار تقلّب و رشوه و فساد و اسراف و
ستم و گناه و تجاوز بحدود و حقوق یکدیگر است و اینهم داراي أجل محدودي است. [ صفحه 232 ] امّا فناء و هلاکت امّتها
بمحو و نابودي در اثر مخالفت شرع ببعث حضرت خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و آله پایان پذیرفت و پس از ظهور او نابودي
240 سنّت خداي تعالی با تمام امّتها بر اینکه - امم پیش آمد نخواهد کرد زیرا [وَ ما أَرسَلناكَ إِلّا رَحمَۀً لِلعالَمِینَ]. -قرآن- 193
قرار است که مادام که متمسّک بحقّ باشند و بفضیلت و اعتدال و اسراف ننمودن پا بست شده باشند مانند امم غرب نیرومند و
غالب و گرامیند تا أجل محدودشان برسد و در جنب آنان امّتهائی که متمسّک برذائل و اسراف هستند ذلیل و سر شکسته و
خواراند تا أجل محدود آنها بسر رسد. و امّت اسلامی براي تمسّک بعدم اسراف و تجاوز نکردن از حد و هدفهاي بلند اولی
و سزاوارتراند زیرا دینشان آنها را باین امور مأمور داشته است.