گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد سوم
[سوره الأعراف [ 7]: آیات 35 تا 36



اشاره
یا بَنِی آدَمَ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُلٌ مِنکُم یَقُصُّونَ عَلَیکُم آیاتِی فَمَنِ اتَّقی وَ أَصلَحَ فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 35 ] وَ الَّذِینَ
ما زائد است و تقدیر آن « إِمّا یَأتِیَنَّکُم » 270- کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها أُولئِکَ أَصحابُ النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 36 ] -قرآن- 1
23 -قرآن- - اي یخبرون- قصّ الخبر یقصّ قصصا و قصأ- اي رواه یعنی خبر را روایت کرد. -قرآن- 1 « یَقُصُّونَ » إن یأتکم است
-35 اي فرزندان آدم چون پیمبرانی از جنس خودتان [که بحال آنها شناسائی دارید و میتوانید در باره کردار و رفتار 83-70
آنها قضاوت کنید] براي [ صفحه 233 ] هدایت شما بیایند و آیات مرا [که مشعر بر مژده و بیم و داعی بفضیلت و ناهی از
رذیلت است] بر شما قرائت کنند و شما را از مفاد آنها با خبر سازند [بایستی اطاعتشان کنید] پس هر کس از انکار آنها یا
ارتکاب معاصی پرهیز کند و خویشتن را اصلاح نماید [و بکارهاي شایسته بپردازد] براي آنها نه بیمی خواهد بود و نه اندوهی
بر آنها وارد خواهد شد [نه در دنیا ترسی و نه در آخرت غصهاي خواهند داشت]. 36 - ولی کسانیکه [از روي کبر و عناد و
سرکشی] آیات ما را دروغ بپندارند و از قبول آن کبر بورزند آن جماعت یاران آتشاند و همواره در آتش خواهند ماند [تا
مدّتی که خدا داناست].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 37 تا 39
اشاره
فَمَن أَظلَمُ مِمَّنِ افتَري عَلَی اللّهِ کَذِباً أَو کَذَّبَ بِآیاتِهِ أُولئِکَ یَنالُهُم نَصِیبُهُم مِنَ الکِتابِ حَتّی إِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم قالُوا أَینَ
ما کُنتُم تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِینَ [ 37 ] قالَ ادخُلُوا فِی أُمَمٍ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم
وَّ الإِنسِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَت أُمَّۀٌ لَعَنَت أُختَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَت أُخراهُم لِأُولاهُم رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَ لُّونا
ِ
مِنَ الجِن
ضِّعفٌ وَ لکِن لا تَعلَمُونَ [ 38 ] وَ قالَت أُولاهُم لِأُخراهُم فَما کانَ لَکُم عَلَینا مِن فَضلٍ فَذُوقُوا
ٍ
فَآتِهِم عَذاباً ضِ عفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُل
أصل نیل وصول و رسیدن بچیزي است، اگر بطور مطلق « یَنالُهُم » [ 756 [ صفحه 234 - العَذابَ بِما کُنتُم تَکسِبُونَ [ 39 ] -قرآن- 1
توفّی بتمامی أخذ کردن و قبض کردن است « یَتَوَفَّونَهُم » گفته شود رسیدن سود است و اگر مقیّد ذکر شود وصول زیان است
ّ
ِ
« الجِن » نبودن چیزي را در مکان خودش و برداشتن آنرا از مکان خودش خلوّ گویند و قد خلت بمعنی مضت است « قَد خَلَت »
اي تدارکوا و معناي آن تلاحقوا میباشد یعنی « ادّارَکُوا » بتفسیر مجمع البیان جنسی از حیوان است که از دیدگان مردم مستورند
یک برابر مانند چیزي یا چند برابر آنرا « ضِ عفاً » بیکدیگر ملحق شدند و بعضی بعض دیگر را تدارك کرده و اجتماع نمودند
-37 551- 422 -قرآن- 543 - 332 -قرآن- 410 - 212 -قرآن- 322 - 155 -قرآن- 200 - 13 -قرآن- 137 - ضعف خوانند. -قرآن- 1
پس کیست ستمکارتر از کسیکه بر خدا دروغ ببندد و افتراء بزند و تزویر کند و بهتان بزند [به اینکه که حرام کند حلالیرا یا
حلال کند حرامی را یا فرزند و شریکی باو نسبت دهد] یا آنکه آیات خدائیرا [که دالّ بر توحید و نبوت پیمبراناند] تکذیب
نماید [و یا استکبار و استهزاء کند] چنین جماعتی به بهره و نصیبی که از کتاب [مکتوب و قدر مقدور از رزق و عمر و متاع و
حظّ در دنیا] دارند میرسند [و بخیر یا شرّ مقدّر براي آنها نایل میگردند] تا وقتی که فرستادگان ما [یعنی فرشتگان مرگ] بر
آنها درآیند تا قبض روحشان کنند در اینحال [از روي سرزنش و نکوهش بآنها] گویند کجایند آنهائیکه بغیر از خداي واحد
میخواندید و میپرستیدید [و شرکاء و شفعاء شما اینک کجا هستند تا بیایند و از شما دفع عذاب کنند] آنها [بپاسخ بفرشتگان]
گویند از بر ما رفتند و آنها را گم کردیم [و مکانشان را نمیدانیم و اثري از آنان نمیبینیم و ما اینک خیر و سودي از آنها
امیدوار نمیباشم] و شهادت دهند و بر ضرر خویشتن گواهی کنند و اعتراف نمایند [ صفحه 235 ] به اینکه که آنان در عبادت و
دعاء آن شرکاء کافر بودهاند و بر حق و حقیقت پرده پوشی کردهاند. 38 - [اینکه تحذیري براي کافران موجود از عواقب کفر
و ضلال بود و أمّا در روز قیامت]: خداي تعالی [باین کافران و ستمکاران تکذیب کنندگان آیات حق] گوید شما هم در زمره
امّتهائی که پیش از شما از جن و انس بوده و مردهاند و اینک در آتشاند داخل شوید- هر زمان جماعتی داخل دوزخ میشود
[و میبیند که از بدبختی و عذاب چه بر سر سابقین آمده است] هم کیش دینی و ملّتی خود را لعن میکند [و بر او نفرین
میفرستد زیرا پیروي آنها را موجب کفر خود و اقتداء بآنها را سبب بدبختی خویش میبیند] تا اینکه همگان از سابقین و لاحقین
در آتش اجتماع میکنند و گردهم میآیند [مشرکین مشرکین را و یهود یهود را و نصاري نصاري را و مجوس مجوس را و قس
علی هذا هر ملّتی ملّت هم کیش خود را لعن میکند و از او اظهار تنفّر مینماید و بیکدیگر میگویند شما ما را باین بدبختی دچار
و باین بلا گرفتار نمودید و چون همگی در دوزخ جمع و بیکدیگر ملحق گشتند] آنوقت آنگروهی که بعد آمدهاند بگروهی
که قبلا وارد شدهاند یا پیروان و زیر دستان برؤساء و زعماء خود رو کرده گویند اي پروردگار ما اینکه جماعت ما را رهزنی
کرده و گمراه نمودند [و بما گفتند که جز تو معبودي برگزینیم و پیروي حق نکنیم] پس تو عذاب آتش آنها را دو چندان کن
[عذابی براي کفر خودشان و عذابی براي اضلال و گمراه کردن ما] خداي تعالی بآنها فرماید براي همگیتان دو چندان است
[براي تابع و متبوع هر دو براي تابع عذاب ضلال و تقلید، براي متبوع عذاب کفر و اضلال] و لکن شما نمیدانید [که چه عذابی
آنها را فرا خواهد گرفت]. 39 - و آنانکه سبقت در ورود بدوزخ دارند بآنانکه بعد آمدهاند گویند پس شما را بر ما چه مزیّتی
است و چه برتري میباشد [که میخواهید عذاب شما کمتر از عذاب ما شود زیرا وقتی امر چنان باشد که گفتید ما شما را گمراه
کردیم پس هر دو گمراه هستیم و کمترین تفاوتی بین ما نیست]. [در اینکه حال خداوند فرماید] پس [ صفحه 236 ] همگی
بچشید عذاب دوزخ را بجزاي اعمالی که در دنیا کردهاید [و هر چه کردهاید بخود کردهاید و باختیار خودتان بوده است نه
باختیار خداوند].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 40 تا 41
اشاره
اّلخِیاطِ وَ کَذلِکَ
ِ
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها لا تُفَتَّحُ لَهُم أَبوابُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ حَتّی یَلِجَ الجَمَلُ فِی سَم
« وَ استَکبَرُوا عَنها » 306- نَجزِي المُجرِمِینَ [ 40 ] لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِن فَوقِهِم غَواشٍ وَ کَ ذلِکَ نَجزِي الظّالِمِینَ [ 41 ] -قرآن- 1
بّفتح سین و ضمّ
ِ
« سَم » شتري که دندان نیش او بدر آمده باشد « الجَمَلُ » اي یدخل و لوج بمعنی دخول « یَلِجَ » اي عن الایمان بها
و المخیط هر دو بمعنی « الخِیاطِ » آن بمعنی سوراخ جمع آن سموم میباشد و جمع سمّی که زهر و کشنده باشد سمام است
اسمی از اسامی آتش است و اشتقاق آن از جهومه است که بمعنی « جَهَنَّمَ » یعنی سوراخ سوزن « اّلخِیاطِ
ِ
سَم » سوزن است و
أصل « المُجرِمِینَ » غلظت است و گفتهاند که از بئر جهنام گرفته شده است یعنی چاهی که تک آن بسیار دور و گود است
أجرام بمعنی کندن میوه از درخت است و أجرم یعنی قطع الثّمرة من الشّجرة سپس در هر تبهکاري و افساد استعمال شده است
جمع غاشیه و آن بهر چیز گفته میشود که « غواشی » بمعنی فراش و رختخواب است و جمع آن مُهد و مُهُد و أمهِدة « مِهادٌ »
- 272 -قرآن- 311 - 151 -قرآن- 262 - 97 -قرآن- 143 - 55 -قرآن- 86 - 23 -قرآن- 46 - چیزي را بپوشاند مثلا لحاف. -قرآن- 1
714- 563 -قرآن- 706 - 361 -قرآن- 548 - -328 قرآن- 349
تفسیر معانی:
اشاره
-40 کسانیکه آیات [دالّه بر وحدانیّت و بعث و صدق رسول با بیان أحکام او و اصول دین] ما را تکذیب کردند و از ایمان
بآن آیات استکبار [ صفحه 237 ] کردند و خود را بزرگ شمردند و در قبول آنها تکبّر ورزیدند درهاي آسمان [براي ارواح
إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ » آنها] گشوده نمیشود [و أعمال آنها بالا نمیرود و تمام هبآء منثورا میگردد و خیري در آنها نیست
و اگر شتر داخل سوزن شود آنها هم داخل بهشت میشوند [یعنی هرگز داخل بهشت نخواهند شد و از « العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ
- رحمت حقّ مطرود خواهند بود] و مانند اینکه جزاء [که کنایه از تعلیق بمحال است] ما تبهکاران را جزاء میدهم. -قرآن- 200
-41 براي چنین اشخاص از آتش دوزخ رختخوابی گستردهاند و بر روي آنها لحاف و پوششی از آتش افکندهاند [کنایه 275
از اینکه دوزخ بر آنها احاطه دارد و از بالا و زیر آنها را فرا میگیرد] و اینکه چنین ما ستمکاران را مجازات مینمائیم [و بکیفر
امّا مؤمنان أعمال و أرواح آنها » : خودشان میرسانیم]. أوّلا از حضرت أبو جعفر امام پنجم علیه السّلام مروي است که فرمود
بآسمان بالا میرود و درهاي آسمان برایشان باز میشود و امّا کافر روح و عملش بالا میرود تا بآسمان برسد منادي ندا میدهد که
اّلخِیاطِ] از قبیل استعاراتی است که عرب در بعید شمردن
ِ
ثانیا [حَتّی یَلِجَ الجَمَلُ فِی سَم .« آنرا فرود آورید و بسجّین ببرید
چیزي گوید [لا أفعل کذا حتّی یشیب الغراب] و تعلیق حکم بچیزیکه وجود و حصول آن بتصوّر و توهّم نیاید براي تأکید و
53- تحقیق یأس و نومیدي از بودن آنست [مجمع البیان]. -قرآن- 6
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 42 تا 43
اشاره
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفساً إِلاّ وُسعَها أُولئِکَ أَصحابُ الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 42 ] وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم
تَّجرِي مِن تَحتِهِمُ الَأنهارُ وَ قالُوا الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِيَ لَو لا أَن هَدانَا اللّهُ لَقَد جاءَت رُسُلُ رَبِّنا
ٍ
مِن غِل
اي طاقتها یعنی بقدر « وُسعَها » - [ 434 [ صفحه 238 - وَّ نُودُوا أَن تِلکُمُ الجَنَّۀُ أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 43 ] -قرآن- 1
ِ
بِالحَق
غّش و
ٍ
« غِل » اي قلعنا یعنی کندیم ما و برافکندیم ما « نَزَعنا » طاقتش و باندازهاي که در حال سعه و سهولت بر آن قادر باشد
118 -قرآن- - 13 -قرآن- 109 - یعنی بشما رسیده است و خداوند ارث شما قرار داده است. -قرآن- 4 « أُورِثتُمُوها » حقد و حسد
204- -172-164 قرآن- 189
تفسیر معانی-
اشاره
[پس از وعیدهائی که پروردگار عظیم بکافران داد و آنها را بآتش دوزخ انذار فرمود اینک وعدههائی بمؤمنان میدهد و
همیشه نظام قرآن بر وعد و وعید نهاده شده است تا حق از باطل و مؤمن از کافر متمایز و مشخص گردد]. 42 - و کسانیکه
ایمان [بخدا و پیمبران او] آوردهاند و کردارهاي شایستهاي [که موجب پسند و رضاي خداست و خدا براي آنان پسندیده
است] بجاي آوردهاند کسیرا خارج از طاقت و اندازه توانائی او ما مکلّف نمیسازیم چنین جماعتی [که بمعانی کمال و صدق
لا نُکَلِّفُ » موصوفند و بواسطه علوّ درجه از دیگران متمایزاند] آنان یاران بهشتاند و در آنجا بطور جاویدان خواهند بود. جملۀ
بطور معترضه بین عمل و جزاء آن واقع شده است اشاره باین است که اینکه عمل صالحی که صاحبش « نَفساً إِلّا وُسعَها
استحقاق دخول بهشت را پیدا میکند تکلیف شاق و فوق طاقت بشر نیست بلکه عمل سهل و آسان و قابل تناولی است و چون
نور ایمان و هدایت قرآن در قلب انسان بتابد تکالیف الهی بسی سهل و آسان خواهد بود و هر کس از روي منتهاي میل و
41 [ صفحه 239 ] خواهد داد. 43 - [مؤمنان که در بهشت خلد مخلّد شوند] ما آنچه در دلها و - رغبت آنرا انجام -قرآن- 5
سینههاي آنها از غلّ و غش [و حقد و حسد و کینه و دشمنی] باشد برمیاندازیم و در بهشت از زیر غرفههاشان نهرها جاري و
ساري است [و فیضان آب موجب سرور و حبور آنهاست] [و در مقام شکر و سپاسگزاري از نعمات حضرت باري] گویند
حمد و سپاس مختص بخدائی است که او ما را رهنمائی باین عمل فرمود تا چنین ثوابی بما برسد و اگر هدایت او نبود و ما را
موفق بپیروي از پیمبران نمیفرمود در عهده کار و فکر ما نبود که خود را هدایت کنیم و راه را پیدا نمائیم [و چون جریان امر
را بر حسب اخبار پیمبران مینگرند و میبینند که تمام چنان است که آنها در دنیا خبر میدادند] گویند بخدا سوگند الحق پیمبران
ما بحق آمدند [و آنچه گفتند بصدق و درستی بوده و حقیقت داشت] [و در آنحال فرشتگان] ندا میدهند و ندا برخاسته میشود
که اینکه بهشتی است که بجزاي اعمال شما براي شما میراث قرار دادهاند [و اکنون بشما عطا میشود چنانکه میراث بصاحب
ارث عاید میگردد]. أوّلا اینکه فرماید در بهشت هر گونه غلّ و حقد و حسدي را از دل مؤمنان برمیاندازیم اشاره به اینکه
است که در آنجا اگر درجه بعضی دیگر برتري داشته باشد ملالتی و حسدي در دل آنها راه نخواهد یافت و اینکه بغضها و
کینه توزیها و حقد و حسدها مخصوص بدنیاست و در آخرت راه ندارد. ثانیا- در آیه مبارکه دلالتی است بر اینکه آدمی
بعملش داخل بهشت میشود و هر چه میدهند بجزاي عمل میدهند و بگزافه نمیدهند. و در حدیث نبوي صلّی اللّه علیه و آله
آمده است که [أن یدخل أحد منکم الجنّۀ بعمله] عرض کردند و [شما را هم یا رسول اللّه بدون عمل داخل نمیکنند] فرمود [و
لا أنا إلّا أن یتغمّدنی اللّه بفضله و رحمته] و از اینکه حدیث هم چنین بر میآمد عمل انسانهم هر چه باشد مستحق نعیم واسع
نخواهد بود مگر فضل و رحمت خدا [ صفحه 240 ] شامل حال گردد. ثالثا- از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مروي است که
ما من احد إلّا و له منزل فی الجنّۀ و منزل فی النار فامّا الکافر فیرث المؤمن منزله من النار و أمّا المؤمن فیرث الکافر » : فرمود
هیچکس نیست مگر اینکه او را منزلی در بهشت و منزلی در دوزخ است امّا -« منزله من الجنّۀ فذلک قوله تعالی اورثتموها
کافر منزل دوزخی مؤمن را بارث میبرد و امّا مؤمن منزل بهشتی کافر را بمیراث میگیرد و اینست معنی فرمایش خداي تعالی که
.« بشما ارث میرسد »
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 44 تا 47
اشاره
وَ نادي أَصحابُ الجَنَّۀِ أَصحابَ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَ  قا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَ  قا قالُوا نَعَم فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَینَهُم
أَن لَعنَۀُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ [ 44 ] الَّذِینَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُونَ [ 45 ] وَ بَینَهُما حِجابٌ وَ عَلَی
الأَعرافِ رِجالٌ یَعرِفُونَ کُلا بِسِیماهُم وَ نادَوا أَصحابَ الجَنَّۀِ أَن سَلامٌ عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُونَ [ 46 ] وَ إِذا صُ رِفَت
اي فأعلم « فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ » [ 617 [ صفحه 241 - أَبصارُهُم تِلقاءَ أَصحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَعَ القَومِ الظّالِمِینَ [ 47 ] -قرآن- 1
لعنت طرد از « لَعنَۀُ اللّهِ » معلم- یعنی اعلام کنندهاي اعلام کرد الأذان و التأذّین صدا را براي اعلام و آگهی مردم بلند کردن
عوج « عِوَجاً » اي یطلبونها « وَ یَبغُونَها » اي یمنعون و یعرضون یعنی باز میدارند و جلوگیر میشوند « یَصُدُّونَ » رحمت است با اهانت
جمع عرف بضم عین و سکون راء و آن بر « الَأعرافِ » دیواري بین بهشت و دوزخ « حِجابٌ » یعنی کجی و ناراستی و پیچ و خم
سیما و سیمیا بمعنی علامت و نشانه است و مشتق است از وسم یسم وسما یعنی « بِسِیماهُم » هر بلندي و هر مرتفعی اطلاق میشود
مردمی هستند که حسنات و « أَصحابُ الَأعرافِ » رو برو و جهت مقابله « تِلقاءَ » حوّلت یعنی برگردد « صُ رِفَت » بر آن علامتی نهاد
-165- 24 -قرآن- 148 - سیئات آنها برابر است و بین بهشت و دوزخ میایستند تا خداوند در باره آنها حکم فرماید. -قرآن- 1
-621- 504 -قرآن- 611 - 406 -قرآن- 491 - 365 -قرآن- 394 - 314 -قرآن- 356 - 291 -قرآن- 305 - 218 -قرآن- 276 - قرآن- 205
696- 652 -قرآن- 675 - قرآن- 643
تفسیر معانی
اشاره
اینک رستاخیز و گروهی در بهشت و گروهی در دوزخند و بین آنها گفتگوئیست که براي اظهار حق و اعلان خطر کفر و » -
ایمان و بیان فرجام هر کدام قرآن کریم از آن حکایت میکند و با اختراعاتیکه امروز میبینیم از بیان کیفیّت شنیدن سخن و
44 - أهل بهشت أهل دوزخ را 352- قرآن- 314 - .« شَّیءٍ قَدِیرٌ
ِ
دیدن اشخاص از راه و جاي دور بینیاز هستیم، وَ اللّهُ عَلی کُل
ندا کرده گویند [اي أهل نیران و أهل کفر و فسوق و عصیان و اي أهل گمراهی و بهتان] حال ما اینکه است که آنچه را
پروردگار ما [در کتب آسمانی و بزبان پیامبران خود] بما وعده کرده بود حق و راست و درست یافتیم پس آیا شما هم آنچه
را پروردگارتان [از عذاب و عقاب و الم] بشما وعده کرده بود راست و درست و بحق یافتید! گویند بلی؟ [تمام وعیدهاي
الهی راست و درست بود و اینک آتش است که از غیظ بخود میپیچد و هل من مزید میگوید] پس اعلام کنندهاي در بین دو
فرقه [أهل بهشت و دوزخ] اعلام میکند [و بصدائی که هر دو فرقه میشنوند] گوید: لعنت خداي بر ستمکارانی که بواسطه عدم
ایمان بخویشتن ظلم کردند [و بواسطه شرك که بزرگترین ظلم است خود را مبتلاي بعذاب [ صفحه 242 ] و عقاب و سخط
الهی نمودند و از رحمت خدا دور گشتند]. 45 - [اینکه ستمکاران] آنهائی هستند که از طریق خدائی اعراض میکنند و یا غیر
خود را هم از طریق حق و راه خدا باز میدارند و راه کج و غیر مستقیم را طلب میکنند [و منحرف از جادّه صاف و مستوي
میشوند] و آنهایند که بآخرت و دنیاي دیگر هم کافراند [و منکر بعث و جزا و حیات پس از مرگ میباشند]. 46 - و بین آندو
[یعنی بهشتیان و دوزخیان دیواري است [سور له باب باطنه فیه الرحمۀ و ظاهره من قبله العذاب] و بر ارتفاعات بالاي اینکه سور
و حصار مردانی هستند [که أهل بهشت و جهنّم را میبینند] و تمام آنها را بعلامت و نشانههاشان میشناسند [وُجُوهٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَةٌ
ضاحِکَۀٌ مُستَبشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَومَئِذٍ عَلَیها غَبَرَةٌ تَرهَقُها قَتَرَةٌ أُولئِکَ هُمُ الکَفَرَةُ الفَجَرَةُ] [و اینکه مردان که بر اعراف و بلندیها هستند
مردانی موحّدند ولی گناهانی دارند که مانع از رفتن ببهشت است و حسنات و أعمال نیکی دارند که مانع از دخول بدوزخ
است و در آنجا متوقّفاند تا خداوند در باره آنها حکم فرماید و اینکه اعرافیان از همانجا] أهل بهشت را ندا میدهند که
سلامت و راحت نصیبتان گشته است ولی خود اعرافیان با اینکه طمع ورود به بهشت را دارند و بآن امیدوار هستند داخل
47 - و زمانی که چشمهاي اعرافیان از نظر بأهل بهشت [بدون 423- بهشت نشدهاند و بین خوف و رجاء میباشند]. -قرآن- 275
قصد] بسوي دوزخیان برمیگردد [پناه بخدا برده] گویند پروردگارا ما را با مردمان ستمکار [یعنی کافران و منکران توحید و
نبوّت و معاد] قرین مساز و ما و آنها را با یکدیگر در آتش قهرت قرار مده و جمع مفرما. - مؤذّن که بمعنی اعلام کننده در
آیه مبارکه ذکر شده است گفتهاند مالک خازن دوزخ است. و بعضی گفتهاند اسرافیل علیه السّلام است ولی از أبی الحسن
علی بن موسی الرضا علیهما السّلام مروي است که مؤذّن مذکور أمیر المؤمنین علی علیه السّلام است و علی بن إبراهیم هم در
تفسیر خود گوید: [حدیث کرد پدرم از محمّد بن فضیل از رضا علیه السّلام و حاکم أبو القاسم [ صفحه 243 ] الحسکانی
باسناد خویش از محمّد بن الحنفیّه از علی علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: [أنا ذلک المؤذّن] و باسناد خود از أبی
صالح از أبی عباس روایت کرده است که در کتاب خدا براي علی علیه السّلام نامهائی است که مردم آنرا نمیشناسند از جمله
از ] « فهو المؤذّن بینهم یقول: ألا لعنۀ اللّه علی الظالمین، الّذین کذبوا بولایتی و استخفّوا بحقّی « فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَینَهُم » : قوله تعالی
240 - تأویل عرفانی - و نادي اصحاب الجنّۀ أصحاب النار أرباب محبّت أصحاب آتش قطعیّت و - مجمع البیان]. -قرآن- 207
که هر « ألا من طلبنی وجدنی و من یطلب غیري لم یجدنی » عداوت را ندا کرده گویند، وعده پروردگار خود را که فرمود
کس مرا طلب کرد مرا یافت و هر کس غیر مرا طلب کرد مرا نیافت. راست و درست یافتیم آیا شما هم درست یافتید! گویند
بلی بحق و درست یافتیم. در اینحال مؤذّن عزّت و عظمت در بین آنها ندا میدهد که لعنت بر آنانکه بخویشتن ستم کردند و
استعداد طلب را در غیر موضع طلب آن نهادند و در غیر مصرف آن مصروف داشتند و آنان کسانی هستند که یصدّون عن
سبیل اللّه قلب و روح را از راه خدا و طلب خدا برگردانیده و یبغونها عوجا و بطرف دنیا و ما فیها متوجّه میسازند و هم بالاخرة
هم کافرون و آنان منکران أهل محبتاند در آنچه میطلبند و بحسّ خود ادراك نمیکنند و در طلب چیزي هستند که بحواسّ
ظاهره آنرا ادراك کنند و از آنچه در آخرت بآنها وعده شده است و مشهود فعلی آنها نیست انکار مینمایند [از روح البیان].
کودکان گرچه بیک مکتب دراند || در سبق هر یک ز یک بالاتراند خود ملایک نیز ناهمتا بدند || زین سبب بر آسمان
صف صف شدند - در تفسیر دو آیه 46 و 47 بنا بتفسیر أهل بیت و روایتی که از حضرت صادق علیه السّلام شده است بین
بهشت و دوزخ تلّی است که هر پیغمبر و خلیفه پیمبري با گناهکاران أهل زمان خود بر آن تل میایستند چنانکه سرکرده
قشونی با ناتوانان لشکر خود میایستد و در اینحال نیکوکاران بسوي بهشت سوق داده میشوند و اینکه پیمبر یا خلیفه او
بگناهکارانی که در پیرامون او هستند میفرماید: ببرادران نیکوکار خود [ صفحه 244 ] بنگرید که سبقت در رفتن ببهشت
دارند گناهکاران مزبور بآنها سلام میدهند و در حالتی که طمع دارند داخل بهشت شوند داخل نمیشوند مگر موقع شفاعت آن
نبی یا امام برسد و باز اینکه عاصیان متوجّه بأهل آتش میشوند و میگویند پروردگارا ما را با ستمکاران یعنی کافران قرار مده و
مکان ما را در آتش مقرّر مفرما.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 48 تا 51
اشاره
وَ نادي أَصحابُ الَأعرافِ رِجالًا یَعرِفُونَهُم بِسِیماهُم قالُوا ما أَغنی عَنکُم جَمعُکُم وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُونَ [ 48 ] أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقسَمتُم
لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحمَۀٍ ادخُلُوا الجَنَّۀَ لا خَوفٌ عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُونَ [ 49 ] وَ نادي أَصحابُ النّارِ أَصحابَ الجَنَّۀِ أَن أَفِیضُوا عَلَینا
مِنَ الماءِ أَو مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الکافِرِینَ [ 50 ] الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُمُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَومَ
افاض الماء- یعنی آب را -« أَفِیضُوا عَلَینا » 615- نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَ دُونَ [ 51 ] -قرآن- 1
« أعطاه غیضا من فیض » ریخت اي صبّه و أفیضوا یعنی صبّوا یعنی بریزید سپس فیض استعمال در شیء کثیر شد چنانکه گویند
20- یعنی کمی و اندك از بسیار باو عطا کرد. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-48 و أهل أعراف مردانی [از أهل آتش را] که بسیما و نشانهشان [یعنی بصفات و اسامی و القابشان یا بسیاهی رو و کبودي
چشم یا بصورت [ صفحه 245 ] و نشانههائی که در دنیا داشتند] آنها را میشناسند خطاب کرده و ندا در داده گویند: جمع شما
[یعنی اموالیکه جمع کردید و اتباع و اشیاعی که بدور خود گرد آوردید] اینک بدرد شما نخورد نه عذابی از شما دفع نمود و
نه ثوابی براي شما جلب کرد و همچنین تکبّر و بزرگی فروشی شما [در قبول حق و پرستش خدا و کبر و نخوت شما نسبت
بضعفاء و فقراء مسلمانان و کسانیکه تحت فشار ستم شما بودند] اکنون سودي براي شما نداشت [چه در دنیا هر قدر بشما
نصیحت کردیم و خیر شما را پیشنهاد نمودیم شما بجمع مال مشغول شدید و تکبّر ورزید اینک آن مال و آن تکبّر کجاست و
چرا بکار شما نمیآید و مانع عذاب شما نمیشود!]. 49 - [و با اشاره بمستضعفین در دنیا مانند صهیب و بلال و آل یاسر و امثال
آنها گویند:] آیا اینکه جماعت همان کسانی هستند که شما قسم میخوردید که رحمت خدا نصیب آنها نخواهد شد! [و
میگفتید چون مالی که نصیب شما شده بآنها عطا نشده است پس مشمول رحمت نیستند و اگر مورد عنایت بودند صاحب مال
میشدند] [بعد متوجه بآن مؤمنان و ضعفاء در دنیا گشته گویند علی زعم أنف اینکه کافران و مشرکان که میگفتند شما داخل
بهشت نخواهید شد و شما را تکذیب میکردند اینک] داخل بهشت شوید که از اینکه پس نه بیمی [از کسی و چیزي] براي
شما خواهد بود و نه دچار حزن و اندوهی خواهید شد. - اکثر مفسّرین بر آنند که اینکه خطاب بمؤمنین از طرف أصحاب
اعراف است و بنا بفرمایش امام صادق علیه السّلام آنان انبیاء و اولیائی هستند که در بلندي اعراف ایستاده و باهل بهشت و
دوزخ اینگونه خطاب مینمایند [مجمع]. - در آیه مبارکه اشاره بمذمت جمع مال و استکبار و افتخار بزیادي خدم و خشم و
أعوان و انصار است. و چه نیکو گوید سعدي شیراز رحمه اللّه: نه منعم بمال از کسی بهتر است || خر ار جلّ اطلس بپوشد خر
است بدین عقل و همّت نخوانم کست || و گر میرود صد غلام از پست [ صفحه 246 ] تکبّر کند مرد حشمت پرست || نداند
که حشمت بحلم اندر است چو منعم کند سفله را روزگار || نهد بر دل تنگ درویش بار چو بام بلندش بود خود پرست ||
کند بول و خاشاك بر بام پست و باید دانست که حبّ مال و استکبار از اخلاق رذیله نفس است و سالک راست که نفس را
بار الها « اللّهمّ حسّن خلقی و خلقی » از آن تزکیه و پاك گرداند و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در دعاء عرضه میداشت
مدح فرموده « إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ » خلقت من و اخلاق من یعنی ظاهر و باطن مرا نیکو گردان. و با آنکه او را خداوند بآیه
إنّا » 368 و آنحضرت همواره با فقراء و مساکین همنشینی و همغذائی میفرمود و میفرمود - است دعایش اینکه بود. -قرآن- 333
و بر کودکان میگذشت و بآنها سلام میداد. روزي مردي بر آن بزرگوار وارد شد و از هیبت او « المسکین جالس المساکین
آرام بگیر من پادشاه نیستم « هوّن علیک فلست بملک أنا إبن امرأة من قریش کأنت تأکل القدید » : میلرزید حضرت باو فرمود
فقط من پسر زنی از قریش هستم که گوشت خشکیده میخورد. و در حوزه أصحاب مختلط با آنها بنحوي مینشست که مانند
یکی از آنان بود و اگر غریبی میرسید نمیدانست پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله کدامیک است تا میپرسید! و هیچکس او را صدا
نشانه » : نمیزد مگر اینکه بپاسخ لبّیک میگفت و اینهمه از تواضع و فروتنی آن بزرگوار بوده است. ذو النون مصري گوید
و در .« سعادت: دوستی صالحین و نزدیک شدن بآنها و تلاوت قرآن و بیداري شب و همنشینی با علماء و رقّت قلب است
یعنی براي هر چیز « لکلّ شیء مفتاح و مفتاح الجنّۀ حبّ المساکین و الفقراء أصبرهم جلساء اللّه یوم القیامۀ » حدیث آمده است
کلیدي است و کلید بهشت دوستی مسکینان و درویشان است شکیباترین آنان همنشینان خدایند در روز رستاخیز. حبّ
درویشان کلید جنّت است || دشمن ایشان سزاي لعنت است [ صفحه 247 ] و چه نیکو گوید ملا در مثنوي: در باره حسن ظنّ
نسبت بفقراء: گر گدایان طامعند و زشت خو || در شکمخواران تو صاحب دل بجو در تک دریا گهر با سنگها است ||
اللّهمّ أحینی مسکینا و أمتنی » : فخرها اندر میان سنگهاست و باز رسول أکرم صلّی اللّه علیه و آله در دعاء عرضه میداشت
بار الها مرا مسکین زنده بدار و مسکین بمیران و در زمره مسکینان محشور فرما. و « مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین
حقیقت مسکین آن کس است که غیر خداي تعالی چیزي ندارد و آنکس أهل اللّه و از أصحاب اعراف است [اقتباس از روح
البیان]. 50 - و دوزخیان ندا برداشته به بهشتیان گویند که: بر ما آب بریزید [تا کمی خنک شویم و عطش ما تسکین یابد] یا از
آنچه خدا روزي شما کرده است بما عطا کنید. بهشتیان بپاسخ گویند خداوند آندو را [یعنی اطعمه و اشربه بهشتی را] بر
کافران حرام فرموده است. 51 - یعنی بر آنانکه دین خود را بیهوده پنداشته و ببازي گرفتند [دینی را که تدین بر آن لازم بود و
دوري از ممنوعات آن بر آنها واجب بوده بازیچه پنداشتند هر چه را میلشان نبود حرام شمردند و هر چه را شهوتشان تقاضی
کرد حلال دانستند] و زندگی دنیا آنها را فریب داد [و بطول بقاي آن مغرور گشتند] بنابرین همچنانکه آنان در دنیا دیدن
امروز را فراموش کردند [و اوامر حق را رها کردند] ما هم امروز معامله کسیرا با آنها میکنیم که آنان را فراموش کرده است [و
دعاي آنها را اجابت نمیکنیم و بحال خود در آتش واگذارشان مینمائیم و بآه و ناله آنها توجهی نداریم] و همچنانکه در دنیا
آیات ما را منکر شدند [ما هم عنایتی بعجز و لابه آنها نخواهم داشت]. در دیده اعتبار خوابی است || بر رهگذر أجل سرابی
است مشغول مشو بسرخ و زردش || اندیشه مکن ز گرم و سردش [ صفحه 248 ] سرمایه آفت است زنهار || خود را ز فریب
او نگهدار
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 52 تا 53
اشاره
وَ لَقَد جِئناهُم بِکِتابٍ فَصَّلناهُ عَلی عِلمٍ هُديً وَ رَحمَۀً لِقَومٍ یُؤمِنُونَ [ 52 ] هَل یَنظُرُونَ إِلاّ تَأوِیلَهُ یَومَ یَأتِی تَأوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ
فَّهَل لَنا مِن شُفَعاءَ فَیَشفَعُوا لَنا أَو نُرَدُّ فَنَعمَلَ غَیرَ الَّذِي کُنّا نَعمَلُ قَد خَسِرُوا أَنفُسَ هُم وَ ضَلَّ
ِ
مِن قَبلُ قَد جاءَت رُسُلُ رَبِّنا بِالحَق
یعنی معانی آن را از عقاید و أحکام و مواعظ « فَصَّلناهُ » مراد قرآن است « بِکِتابٍ » 404- عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 53 ] -قرآن- 1
اي ما یؤل إلیه امره اي عاقبته یعنی فرجام « تَأوِیلَهُ » ! اي هل ینتظرون یعنی آیا منتظرند « هَل یَنظُرُونَ » بتفصیل بیان و روشن نمودیم
- 144 -قرآن- 182 - 43 -قرآن- 126 - 12 -قرآن- 30 - بطل عنهم. -قرآن- 1 « ضَ لَّ عَنهُم » و نتیجه ظهور صدق وعد و وعید آنرا
52 - بحق سوگند که ما براي آنها [أهل مکّه و قریش] کتابی آوردیم [یعنی قرآن] [که محتاج بتعریف 297- -195 قرآن- 281
و بیان نیست و در هر چیز کامل است] آیات آنرا بحکم و مواعظ و قصص و أحکام و وعد و وعید بر مبناي علم [و معرفت
باسرار کون و آفرینش] تفصیل داده و روشن ساختیم و آن براي مردمانی که ایمان میآورند موجب هدایت و دلالت بحق و
ارشاد بصراط مستقیم و سبب رحمت و نعمت است [و غیر مؤمن از آن سودي نمیبرد و مؤمن است که از آن منتفع میگردد].
[آیا قرآن اصول دین و مبانی أحکام را روشن و واضح نساخته است! آیا قرآن [ صفحه 249 ] خط سیر و هدفهاي مسلمانان را
در تمام نواحی سیاسی یا اقتصادي یا اجتماعی یا دینی ترسیم نفرموده است! آیا پیروان خود را بر دقّت نظر و تفکّر و تدبّر و
مشورت امر و تأکید نفرموده و نکوهش از تقلید و بیفکري ننموده است! 53 - اینکه جماعت کافران انتظاري ندارند جز اینکه
ببینند فرجام امر اخباري که اینکه کتاب از وعد و وعید داده است بکجا میرسد. روزي که عاقبت کار معلوم شود و فرجام
اخبار و آیات خدا ظاهر گردد [و آن روز رستاخیز است که بالحسّ و البیان مشاهده تمام مواعید را خواهند کرد] اینکه کافران
که قبلا در دنیا آنرا فراموش و بهدایت آن کتاب مهتدي نگشتند اعتراف کنند و گویند: حقّا که فرستادگان پروردگار ما بحقّ
بودند و بحق آمده بودند [و آنچه از بعث و حساب و جزاء گفته بودند بحق و راست و درست بوده است] و اینک آیا شفیعانی
هستند که براي ما [در دربار عظمت پروردگار] شفاعت کنند [و ما را از عذاب و عقاب الهی برهانند]! یا ممکن است ما بدنیا
برگردیم و غیر آنچه میکردیم [از شرك و معصیت] بجاي آوریم [و بأعمال نیک و شایسته جبران کردار زشت گذشته خود را
بنمائیم]! [ولی افسوس که اینکه خواهش بیجا و تمنّاي بیموردي است] اینها در معامله زیان کردند [و سرمایه خود را از دست
داده گمراهی را بفروش هدایت عوض گزیدند و دنیا را در مقابل آخرت بهتر دانستند و چه خسارتی نارواتر از اینکه!] اینها در
هر چیز زیان کرده و شفیعان تصوري آنها هم از دستشان رفت و افتراءها و دروغهائی که میبستند باطل شد [و اینک مینگرند
که نه شریکی بر ایشان باقی مانده و نه شفیعی]. قصه آن آبگیر است اي عنود || که در آن سه ماهی اشگرف بود چند صیّادي
سوي آن آبگیر || برگذشتند و بدیدند آن ضمیر پس شتابیدند تا دام آورند || ماهیان واقف شدند و هوشمند آنکه عاقل بود
عزم راه کرد || عزم راه مشکل ناخواه کرد گفت با اینها ندارم مشورت || که یقین سستم کنند از مقدرت مهر زاد و بوم بر
جانشان تند || کاهلی و حمقشان بر من زند [ صفحه 250 ] مشورت را زندهاي باید نکو || که ترا زنده کند آن زنده گو
نیست وقت مشورت هین راه کن || چون علی تو آه اندر چاه کن محرم آن آه کمیاب است و بس || شب رو و پنهان روي
کن چون عسس سوي دریا عزم کن زین آبگیر || بحر جو و ترك اینکه گرداب گیر
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 54
اشاره
إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الَأرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّامٍ ثُمَّ استَوي عَلَی العَرشِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهارَ یَطلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ
ربّ بمعنی آقا و مالک و « رَبَّکُمُ » 306- وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمرِهِ أَلا لَهُ الخَلقُ وَ الَأمرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمِینَ [ 54 ] -قرآن- 1
علم است براي ذات أقدس الهی و إله بمعنی معبود و پرستش شده است که از او « اللّهُ » تربیت کننده و پرورش دهنده است
آدمی ترقّب و انتظار سود و زیان دارد و بعبادت و دعاء بدرگاه او تقرب میجوید و براي موحّ دین یعنی یکتا پرستان معبود و
یوم در لغت بمعنی کون حادث و وقت و دور است و وقت محدود « سِتَّۀِ أَیّامٍ » 85- 13 -قرآن- 76 - الهی جز اللّه نیست. -قرآن- 1
بطلوع خورشید تا غروب آنرا چون یک دوري است یوم یعنی روز گویند و چون در بدء خلقت روز و شبی نبوده است شش
یعنی « استَوي عَلَی العَرشِ » روز یعنی در شش مرتبه و یا شش دور و شش وقت که در هر مرتبه وقتی قسمتی آفریده شده است
بر تخت ملک و سلطنت جلوس کرد و سقف خانه را و هودج زن را و همچنین ملک و سلطنت را عرش گویند و استوي بمعنی
استقر و قصد و استولی و ظهر آمده است و چون ذات مقدّس باریتعالی جسم و عرض نیست ظاهر آیه را نباید گرفت و باید
341 [ صفحه 251 ] کرد و گفت بر عرش یعنی بر تمام عالم وجود و تمام ملک و ملکوت - 19 -قرآن- 316 - تأویل -قرآن- 1
یعنی بشب مانند غشاء و « یُغشِی اللَّیلَ النَّهارَ » مستولی و مستقر گردید و در آنها بهر نحو بخواهد و اراده کند تصرف میفرماید
شب را در تعقیب روز تشبیه بطالب سریع السیري فرموده است یعنی بسرعت و بدون فتور در « حَثِیثاً » پرده نور روز را میپوشاند
یعنی ازدیاد هر چیزي « تَبارَكَ اللّهُ » دنبال او میرود و حث و حضّ هر دو بیک معنی هستند و اعجال و سرعت را میرسانند
452- 246 -قرآن- 433 - 182 -قرآن- 236 - مختص بخداست و برکت ثبوت خیر و ازدیاد خیر الهی است. -قرآن- 153
تفسیر معانی:
اشاره
-54 همانا پرورش دهنده [و آقا و مالک و موجد و محدث] شما علی التحقیق خداي یکتاست [که مستجمع جمیع صفات
کمال و جمال و جلال است و غیر او معبودي نیست که پرستش شود و معینی نیست که از او استعانت گردد] خدائیست که
[بدون نمونه و بدون اسباب] آسمانها [و عوالم آنرا] بیافرید [و آنرا تقدیر کرد و نظام آنها را مستحکم ساخت] و زمین را خلق
فرمود [و در آن کوههاي بلند و دریاها قرار داد و خاك آنرا براي زندگانی موجودات با برکت ساخت] و تمام اینها را در
شش روز [یعنی در شش هنگام و شش کون حادث با تأنّی و بدون تعجیل] ایجاد و ابداع کرد سپس بر عرش [که عالم ملک و
ملکوت و محیط بر جمیع موجودات و مخلوقات است] مستولی و مستقر و حکمفرما گردید [و شب را قرار داد] که بتاریکی
خود روز را بپوشاند [و بلباس خود نور روز را مستور دارد تا متمّ قوام زندگی باشد زیرا روز براي حرکت و تلاش معاش و
شب براي سکون و آرامش است] و شب دائما در پی روز بسرعت او را دنبال میکند [بدون اینکه فتوري در سرعت و اعجال او
دست دهد] و خورشید و ماه و ستارگان را بیافرید که تمامی مسخّر و مطیع امر و فرمان او هستند [و در مجاري و مدارات
خودشان تا روز موعود بأمر و فرمان او سیر و حرکت میکنند] بدانید و آگاه باشید که آفرینش یعنی کلیّه مخلوقات از کوچک
و بزرگ از ذرّه تا درّه بدست او و بحکم اوست و کسیرا دخلی در آن نیست و امر و نهی و تقدیر و تدبیر همه از اوست و
- [ مخصوص باوست و کسیرا در آن دخلی نمیباشد دائم البرکه است خداي یکتائی که پروردگار جهانیان است. [ صفحه 252
بزرگان گفتهاند که خداوند اگر میخواست در کمتر از لحظهاي تمام موجودات را میآفرید و [إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن
فَیَکُونُ] و لکن اینکه مدت شش هنگام را ذکر فرموده است براي اینستکه تأنّی و تثبّت در امور را ببندگان خود بیاموزد.
158 مکر شیطانست تعجیل و شتاب || خوي رحمان است صبر و احتساب با تأنّی - چنانکه ملا در مثنوي گوید: -قرآن- 102
گشت موجود از خدا || تا بشش روز اینکه زمین و چرخها ورنه قادر بود کز کن فیکون || صد زمین و چرخ آوردي برون
اینکه تأنّی از پی تعلیم تست || صبر کن در کار دیر آي و درست - خداي تعالی بقدرت و خالقیّت خود آسمانها و زمین را
بوجود آورد و بتدبیر و حکمت خود آنها را در شش مرتبه بیافرید و مخلوقات ششگانه را بشش نوع منحصر فرمود: [ 1] أرواح
مجرّده. [ 2] ملکوتیّات [فرشتگان و جنّ و شیاطین و ملکوت آسمانها و عقول مفرده و مرکّبه]. [ 3] نفوس [مانند کواکب و نفس
انسان و نفس حیوان و نفس نبات و معادن]. [ 4] اجرام [بساط علویه از أجسام لطیفه مانند عرش و کرسی و لوح و قلم و
آسمانها و بهشت و دوزخ]. [ 5] أجسام مفرده [عناصر بسیطه]. [ 6] أجسام مرکّبه [کثیفه تشکیل شده از عناصر] و از خلق هر
نوعی از آن انواع تعبیر بیوم فرمود و إلّا قبل از خلق آسمانها و زمین و اجرام فلکی و خورشید و ماه روز و شب و زمانی در کار
آنچه بامر خداي تعالی بدون واسطه آفریده شده است أمر است و » : نبود [از روح]. - در باب خلق و أمر یکی از عرفاء گوید
عالم و عرش یعنی ما سوي اللّه تعالی منحصر در دو نوع [ » : و دیگري گوید .« آنچه با واسطه خلقت یافته است خلق است
صفحه 253 ] است عالم خلق و عالم أمر و مراد بعالم خلق عالم اجساد و جسمانیّات است و بعالم امر ارواح و مجردات است و
اشاره باین دو عالم است که از عالم اوّل تعبیر بخلق فرموده است زیرا خلق عبارت « أَلا لَهُ الخَلقُ وَ الَأمرُ » فرمایش خداي تعالی
از تقدیر است و هر چه جسم یا جسمانی باشد مخصوص بمقدار معین است و از آن تعبیر بخلق میشود و هر چه مجرّد و عاري
از حجم و مقدار باشد از عالم ارواح و از عالم أمر است و بمجرّد أمر کن تکوین مییابد بنابرین هر یک از آنها را باسم مناسب
172 - و مولانا صفی علیشاه ره در تفسیر صفی چنین فرماید: نفس و افلاك و - خودش تخصیص داده است. -قرآن- 140
عناصر روح و جسم || جمله شد موجود بر هر رسم و اسم شمس رحمانیّتش افکند ظلّ || هر وجودي شد بحدّي مستقلّ بحر
رحمت کشت خود را داد آب || گشت هر شیئی ز فیضش کامیاب معنی رحمن علی العرش استوي || اینکه بود گر داري از
معنی نوا خلق اشیا جمله در شش روز کرد || روز خلق از شش جهت فیروز کرد گر ترا گوید کس از وسواس و شک || روز
و شب باشد ز مقدار فلک اندر آن حضرت نه شب بود و نه روز || بد بهاري بیخریف و بیتموز پس مراد از خلقت شش
روز چیست || کاندر آنجا شب نباشد روز نیست گو مراد از ستّه باشد شش مقام || کاندر آن شش رتبه شد خلقت تمام رتبه
اوّل شد اسماء و صفات || ثانی اعیان تمام ممکنات سومین جبروت و رابع در فتوح || هست ملکوت ار بتن داري تو روح
رتبه پنجم مثال آمد باسم || در ششم ملک شهود اعنی که جسم در بیان ستّه مقصود اینکه شش است || شمس حق زین
شش جهت در تابش است نکته بکر خوش روحانییی || با تو گویم گر بفهم ارزانییی هو که باشد نام آن ذات احد || یازده
[ باشد اگر دانی عدد شش برابر چون یکی با ده شود || ذات مطلق آید و ألّه شود [ صفحه 254
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 55 تا 56
اشاره
ادعُوا رَبَّکُم تَ َ ض رُّعاً وَ خُفیَۀً إِنَّهُ لا یُحِبُّ المُعتَدِینَ [ 55 ] وَ لا تُفسِدُوا فِی الَأرضِ بَعدَ إِصلاحِها وَ ادعُوهُ خَوفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحمَتَ
یعنی پنهانی و نهانی « خُفیَۀً » بمعنی تذلّل و اظهار ذلّت و خضوع است « تَ َ ض رُّعاً » 212- اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ المُحسِنِینَ [ 56 ] -قرآن- 1
یعنی توقع و انتظار خیر و « طَمَعاً » خوف بمعنی ترس یعنی توقّع و انتظار شرّ و پیش آمد بد و مکروه « خَوفاً » ضدّ غلانیه است
193- 116 -قرآن- 184 - 65 -قرآن- 108 - 13 -قرآن- 56 - پیش آمد نیک و مطلوب. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-55 بخوانید پروردگار خودتان را [آن پروردگاري که نعمات بیشمار و خارج از حدّ احصاء خود را بر شما ارزانی داشته و
احسان خود را از شما دریغ نداشته است] با تذلّل یعنی با عجز و لابه و اظهار ذلّت و خواري و در حال ابتهال و اخلاص [زیرا
دعاء مغز و هسته و أصل عبادت است] و در حال خفاء و پنهانی [زیرا دعاء در تنهائی و نهانی دور از سمعه و ریاء است و ما
شخص غایب دور از نظر یا فراموشکاري را نمیخوانیم که آشکارا و بلند صدا بدعاء برداریم هو اقرب الینا مِن حَبلِ الوَرِیدِ و هُوَ
و بدانید که خداوند « إِذ نادي رَبَّهُ نِداءً خَفِیا » السَّمِیعُ البَصِ یرُ و میبینم که خداوند بنده صالح خود زکریّا را ستوده و فرموده است
تجاوزکاران را دوست ندارد [و از ما هر چیز را در حد و اندازه خود خواستهاند که نباید بحد افراط برسد خصوصا در دعاء که
تضرع در پیشگاه پروردگار خالق جهان است و باید حدود مرسومه را مراعات کرد صدا را براي ریاء بلند نکرد طلب امر غیر
مشروع یا نشدنی را از خدا ننمود و غیر خدا را در موقع دعاء بنظر نیاورد و دعاء عبادتی است که باید خالصا لوجه اللّه باشد و
- 546 -قرآن- 549 - اگر غیر از اینها گوید از زمره معتدین و متجاوزین است و از محبّت خداوند محروم است]. -قرآن- 525
56 - در زمین بعد از اصلاح آن [یعنی از آنچه او خلق کرده و شما را براي انتفاع از آن [ 686 [ صفحه 255 - -575 قرآن- 650
رهنمائی و هدایت فرموده و بوسیله ارسال رسل و انزال کتب راه صلاح و اصلاح را نشان داده است بوسیله کشتار مسلمانان و
تجاوز بحدود و حقوق یکدیگر و دزدیدن و غصب مال غیر و ارتکاب کفر و گناهان و ضایع کردن عقل خدا داد بخوردن
مسکرات و ارتکاب معاصی که موجب قطع باران و شیوع امراض گردد] فساد نکنید و زمین را فاسد نسازید و تبهکاري ننمائید
و خدا را بخوانید و در مقام دعاء برآئید در حالیکه بیمناك و ترسنده از عقاب او و متوقّع رسیدن مکروهی از عذاب او باشید
و در حالتی که بثواب او طمع داشته و متوقع پاداش نیک و آرزومند رحمت و [« فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ إِلَّا القَومُ الخاسِرُونَ » [زیرا
عنایت او باشید زیرا [إِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ المُحسِنِینَ] رحمت الهی باحسان کنندگان و نیکوکاران نزدیک است [و از آنان
847 - [ربّ] بمعنی مربّی یعنی پرورش دهنده و تربیت کننده است و تربیت - 686 -قرآن- 793 - دور نیست]. -قرآن- 628
رسانیدن هر چیزي است تدریجا و خورده خورده بکمال خود و خداي تعالی مربّی ظواهر یعنی نفوس است بوسیله نعمت و
مربّی بواطن یعنی دلها و قلوب است بوسیله رحمت و مربّی نفوس عابدان است بوسیله أحکام شریعت و مربّی قلوب مشتاقان
است بآداب طریقت و مربّی سرائر محبّان است بانوار حقیقت. و [ربّ] اسم اعظم خداي تعالی است و بدینجهت هر اسمی را
مقلوب کنیم معناي آن باطل است جز [ربّ] که مقلوبش [برّ] و آن از اسماء خداي تعالی است. و روایتی که از خضر علیه
السّلام شده که فرمود [ربّ] اسم اعظم است اشاره بهمین لطیفه است زیرا فرمود اسم اعظم اسمی است که هر نبیّ یا ولی یا
در دعاي آدم علیه السّلام و حوا علیها « رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَ نا » عدوّي خدا را بآن خوانده است و آن مقدّمه دعاي أنبیاء است مانند
رَبَّنا أَبصَرنا » و دعاي دشمنان مانند « رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلًا- تا آخر آیات » السّلام و مانند آن. و مقدّمه دعاي اولیاء است مانند
15 در باب دعا - قرآن- 1 - .« 487 [ صفحه 256 ] فَارجِعنا ... الخ - 415 -قرآن- 457 - 281 -قرآن- 383 - وَ سَمِعنا -قرآن- 254
کردن و تضرّع در خفیه و پنهانی روایت شده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و همراهان در یکی از غزوات بوادي
یا أیّها النّاس أربعوا » : رسیدند و مسلمانان با صداهاي بلند و فریاد به تهلیل و تکبیر پرداختند حضرت بآنها خطاب فرمود
اي مردم آرام بگیرید آگاه .« [اوقفوا] علی أنفسکم أما إنّکم لا تدعون الاصمّ و لا غائبا إنّکم تدعون سمیعا قریبا إنّه معکم
«. باشید که شما شخص کر یا غائب ناپیدائیرا نمیخوانید، شما کسیرا میخوانید که هم شنواست و هم نزدیک است او با شماست
اي درویش قومی که کمینگاه نفس را دیدند و دانستند ذکر بجهر گفتن را مناسب » : [ملا حسین کاشفی در مواهب علیّه گوید
کار « وَ اذکُر رَبَّکَ فِی نَفسِکَ تَ َ ض رُّعاً وَ خِیفَۀً » : ندیدند که بریاء انجامد و مخفی بذکر مشغول شدند و قول حق تعالی را که
بستند و جمعی که بمرتبه اخلاص رسیدند و باطن خود را از ریاء پاك یافتند ذکر را بجهر گفتند و هر یک را از اینکه دو
264 گفت ادعوا اللّه بیزاري مباش || تا بیاید فیضهاي دوست فاش تا سقاهم - طایفه بر عمل خود دلایلی است]. -قرآن- 209
ربّهم آمد خطاب || تشنه باش اللّه أعلم بالصواب [روح]
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 57 تا 58
اشاره
ّ
ِ
وَ هُوَ الَّذِي یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَي رَحمَتِهِ حَتّی إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالاً سُقناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنزَلنا بِهِ الماءَ فَأَخرَجنا بِهِ مِن کُل
الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخرِجُ المَوتی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ [ 57 ] وَ البَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِإِذنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا یَخرُجُ إِلاّ نَکِداً کَذلِکَ
جمع ریح بمعنی باد است و آنرا نزد عربان نامهائی « الرِّیاحَ » [ 419 [ صفحه 257 - نُصَرِّفُ الآیاتِ لِقَومٍ یَشکُرُونَ [ 58 ] -قرآن- 1
جمع « بُشراً » . است وقتی که بصیغه جمع گفته شود معنی خیر میدهد وقتی مفرد آورده شود معنی شرّ میدهد: بریح صرصر عاتیۀ
سحاب جمع سحابه و ثقال جمع ثقیل یعنی « سَحاباً ثِقالًا » اي حملت الاقلال حمل شیء بتمامه « أَقَلَّت » بشیر مژده دهنده
- 13 -قرآن- 179 - یعنی بی خیر و بیفایده. -قرآن- 1 « نَکِ داً » سوق یعنی راندن « سُقناهُ » ابرهائیکه بواسطه آب سنگین هستند
397- 368 -قرآن- 388 - 277 -قرآن- 358 - 222 -قرآن- 260 - -187 قرآن- 211
تفسیر معانی-
اشاره
[اثري از آثار رحمت خداي بر خلق و دلیلی بر قدرت خداي بر بعث و نشور]. 57 - و او یعنی پروردگار شما آنخدائیست که
بادهائی پیش از رحمت خود [یعنی باران] میفرستد که مژده دهنده رحمت او هستند تا آنکه أبرها ببارهاي سنگین آب باران
بارور گردیده ما أبرها را بطرف شهرهاي مرده یعنی زمینهاي خشک بیآب و علف برانیم و بوسیله آن أبرها آب باران بر
آنزمین بباریم و بسبب آن باران از هر نوع گیاه و میوهاي از آنزمین برویانیم- مانند اینکه [بیرون آوردن نبات و ایجاد انواع
گیاهها و میوههاي زنده از زمین مرده بعد از نزول باران] ما مردگان [انسانها را از قبور] بیرون میآوریم [و بصحراي محشر براي
دادن حساب و گرفتن کیفر و پاداش حاضر میسازیم بنابراین] امید است متذکّر شوید و متنبّه گردید و پند بگیرید و ایمان ببعث
و جزاء و زندگانی آخرت بیاورید]. 58 - [با وجود اینکه کسانی هستند که بعد از ظهور امارات و علائم هم انکار بعث و نشور
را میکنند و اینکه باعث شگفتی و غرابت نیست زیرا مردم در فهم و ادراك مانند زمین میباشند که:] زمین پاك [عاري از
سنگ و ریگ و شوره و موادّ مانعه که شایسته از براي زراعت و بذر افشانی باشد] گیاه آن باذن و أمر پروردگارش [پاك و
خوب و پر سود] [ صفحه 258 ] بیرون میآید و آنزمینی که ناپاك [یعنی شوره زار و سنگلاخ و سوخته] است زراعت نیکو
بیرون نمیآورد و جز گیاه تنگ و بیخیر و بیمنفعت چیزي بیرون نمیدهد. ما آیات خود را براي مردمیکه شکر گذار و
سپاسدار نعماي ما هستند بدین قسم تفصیل میدهیم و تصریف مینمائیم. - [چنانکه در مقدمه آیه مبارکه اشاره شد] از إبن
عباس و مجاهد و حسن نیز مروي است که اینکه آیه مثلی است که خداي تعالی براي مؤمن و کافر زده است و خبر داده است
به اینکه که زمین تمامش جنس واحدي است سواي اینکه بعضی از آن طیّب و پاك است و بوسیله باران نرم میگردد و گیاه
آن نیکو و میوه آن بارور و زیاد میشود و بعضی دیگر ناپاك و سنگلاخ و شورهزار است و در آن گیاهی نمیروید و اگر بروید
نفعی بر آن مترتّب نیست همین قسم است زمین دلها که تمام آنها از گوشت و خون است بعضی از آنها قبول پند میکند و نرم
است و بعضی دیگر سخت و خشک است و قبول موعظت نمینماید پس کسیکه زمین دلش نرم و حاضر براي پذیریش موعظه
و نصیحت است بایستی خدا را شاکر و سپاسگزار باشد. و یکی از عرفاء گوید مثل دل پاك مانند زمین زاکی پاك است و آن
دل زنده بحیات طیّبه است و لذا جز اخلاق حمیده از آن تراوش نمیکند و أمّا ارض نفس امّاره مانند بلد خبیث و زمین ناپاك
است که جز اخلاق ذمیمه و أفعال ردیّه از آن صادر نمیگردد. پس کسیکه دلش زنده بنور خدا باشد نور قلبش بر نفس او
منعکس میگردد و نفس نورانی میشود و اوصاف نفس باوصاف قلب مبدل میگردد و ظلمت آن بنور قلب متلاشی میشود و
بذکر خدا و طاعت او مطمئن میشود که [أَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ] و اگر قلب مرده و نفس زنده باشد ظلمات نفس قلب را
فرا میگیرد و صفات آن بصفات نفس مبدّل میشود و اطمینانش بدنیا و ما فیها بیشتر خواهد بود- از خدا خواهانیم که ما را
بذکر و فکر و شکر خود مطمئن سازد و زمین دل ما پاك و طیب گردد از کسانی شویم که قدر نعمت حق را بداند و شکر
266 [ صفحه 259 ] اقتباس از روح]. - منعم را بجاي آورد [ترجمه -قرآن- 221
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 59 تا 64
اشاره
لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِهِ فَقالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ عَظِیمٍ [ 59 ] قالَ المَلَأُ مِن قَومِهِ
اّلعالَمِینَ [ 61 ] أُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنصَحُ
ِ
إِنّا لَنَراكَ فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ [ 60 ] قالَ یا قَومِ لَیسَ بِی ضَ لالَۀٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِن رَب
لَکُم وَ أَعلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعلَمُونَ [ 62 ] أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُلٍ مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ
- 551 فَکَذَّبُوهُ فَأَنجَیناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الفُلکِ وَ أَغرَقنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَوماً عَمِینَ [ 64 ] -قرآن- 1 - 63 ] -قرآن- 1 ]
اشراف و رؤساء قوم را ملاء گویند که مهابت آنها چشمها را « المَلَأُ » مراد روز قیامت کبري و رستاخیز است « یَومٍ عَظِیمٍ » - 145
نصیحت خیر خواهی و ارشاد بمصلحت با حسن « أَنصَحُ » ضلالۀ و ضلال عدول از طریق حق و گمراه گشتن « ضَ لالٍ » پر میکند
أي علی لسان رجل منکم یعنی بر زبان مردي از قوم شما و بقولی علی بمعنی « عَلی رَجُلٍ مِنکُم » اي وعظ من ربّکم « ذِکرٌ » نیّت
کشتی و در آن مذکّر و مؤنّث یکسان است گاه بتذکیر و گاه بتأنیث ذکر میشود « الفُلکِ » مع باشد یعنی با مردي از شما
-274- 216 -قرآن- 267 - 155 -قرآن- 206 - 70 -قرآن- 146 - 21 -قرآن- 60 - جمع عم یعنی کور و أعمی. -قرآن- 4 « عَمِینَ »
[ 553 [ صفحه 260 - 459 -قرآن- 543 - 318 -قرآن- 449 - قرآن- 295
تفسیر معانی-
اشاره
[خداوند متعال در آیات پیشین پس از بیان مظاهر قدرت و وحدانیت ختم کلام را بذکر بعث و نشر خلایق فرمود و اینک
بذکر قصص پیمبران پیشین و آنچه صدمات و تکذیب از مردمان زمان خود دیدهاند و فرجام امر آنها بکجا رسید پرداخته که
هم موعظتی براي امّت و هم تسلیتی براي حضرت ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله باشد چنانکه در جاي دیگر در سوره هود
فرماید: [وَ کُلا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِهِ الحَقُّ وَ مَوعِظَ ۀٌ وَ ذِکري لِلمُؤمِنِینَ.] -قرآن-
59 - بحق سوگند که ما نوح را [باسمت رسالت و 59- قرآن- 1 - .« لَقَد کانَ فِی قَصَصِ هِم عِبرَةٌ لِأُولِی الَألبابِ » 554-400
پیامبري] بسوي مردم زمانش فرستادیم [و تحمیل رسالت تکلیفش قیام بآن بود لهذا بقوم خود] گفت اي قوم من و اي أهل و
عشیره من خداي یکتا را بپرستید که [شما را بتمامترین صورت و کاملترین نظام در خلقت بیافرید و آنچه در آسمانها و زمین
است براي شما ایجاد [و مسخّر ساخت] معبود حقیقی اوست و براي شما معبود قابل پرستشی غیر او نیست [من شما را بپرستش
او دعوت میکنم و اگر شما مرا در آنچه بشما ابلاغ میکنم اطاعت نکنید و مخالفت امر من نمائید] بر شما بیم دارم و میترسم که
دچار عذاب آن روز عظیم شوید [که دفعش از شما محال و هولش بسیار سخت و هراسناك است]. 60 - بعضی از اشراف و
زعماء و رؤساء قوم [که همیشه اینکه دسته از مردم دشمنان رهبران و مرشدان هستند و مهابت آنها چشم مردم را پر کرده و
اکثریّت پیرو آنها هستند] بپاسخ نوح گفتند نظر ما چنین است که تو از طریق حق بیرون رفتهاي و در گمراهی آشکاري واقع
شدهاي [که ما را از پرستش خدایانمان ودّ- سواع- یغوث- یعوق- و نسر باز میداري]. 61 - نوح بپاسخ گفت اي قوم من: من
در گمراهی نیستم و از طریق حق و رشاد هم خارج نشدهام [که شما را بتوحید خداي یکتا و پرستش او بتنهائی دعوت میکنم و
از پرستش غیر او و بتها منع مینمایم] بلکه من فرستادهاي از جانب پروردگار [ صفحه 261 ] جهانیان هستم [که شما را براه رشاد
هدایت کنم و شما را بآنچه موجب سعادت دنیا و آخرت شماست دعوت نمایم]. 62 - پیامهاي پروردگارم را بشما برسانم [و
آنها توحید خالص و ایمان بخدا و فرشتگان و پیمبران و آخرت و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و ابلاغ أحکام عمومی لازمه
براي معاش و معاد شما از عبادات و معاملات میباشند] و آمدهام که نصیحتگذار شما باشم و خیر شما را بشما گوشزد کنم و
شما را از عقاب خدا بترسانم و بامور دین متذکّرتان نمایم که [الدّین النصیحۀ] و از خدا من آنچه میدانم شما نمیدانید [یعنی
وعظی که براي شما میکنم و بیمی که از عاقبت شرك شما دارم و شما را میترسانم و آنچه از صفات حق و عدل و قدرت او
بیان میکنم از علم یقین است و شما بآن جاهل هستید]. 63 - آیا بعید میدانید و تعجّب میکنید از اینکه وعظ و بیان و ذکري از
جانب پروردگار و مالک امور و آفرینندهتان بر مردي و بشري از جنس خودتان وحی شود! تا اینکه شما را از عقاب خدائی
بترساند [و فرجام حالی که در آن هستید و گرفتار کفر و گناه میباشید بشما بنمایاند و شما را بر حذر دارد!] و در اثر اینکه
ترسانیدن شما تقوي پیشه کنید و از گناهان دست بکشید و از شرك و عصیان پرهیز نمائید و از بیم گرفتاري بعذاب روز
رستاخیز مهیّا و آماده جلب رحمت شوید] و باشد که خداوند بشما رحم آورد و مورد رحمت و عطوفت خداوند عطوف
مهربان گردید. 64 - [با اینهمه نصایح و پند و موعظت آن جماعت کافر کیش] نوح علیه السّلام را تکذیب کردند [و بر کفر
خود مصرّ شدند و امر پروردگار را مخالفت نمودند و جز عدّه قلیلی باو ایمان نیاوردند و فرجام حالشان بآن جا رسید:] که ما
هم نوح را با کسانیکه با او در کشتی نشستند از طوفان عالمگیر نجات بخشیدیم [و عاقبت بساحل سعادت رسانیدیم] و آنانکه
آیات ما را دروغ پنداشتند و پیمبر ما را تکذیب و استهزاء نمودند غرق نمودیم زیرا آنها مردمانی بودند کور باطن [و منحرف
از [ صفحه 262 ] جادّه حق و حقیقت که اصولا و أبدا چشم دیدار خیر را نداشتند و هرگز خیري نمیدیدند]. نوح نجیّ اللّه: پسر
ملک بن متوشلخ بن اخنوخ [ادریس پیغمبر علیه السّلام] بن یرو بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن آدم علیهم السّلام و او اوّلین
پیمبر بعد از ادریس و پس از شیث است- شیخ أبو جعفر إبن بابویه ره در کتاب النبوّة باسناد خود مرفوعا بامام صادق علیه
السّلام از آنحضرت روایت میکند که فرمود چون خداوند نوح را برسالت برگزید و او قوم خود را بعلانیه دعوت نمود وقتی
ذریّه هبۀ اللّه پسر آدم علیه السّلام شنیدند که او بآنچه از علم در دست آنهاست تصدیق دارد و شناختند علمی که در دست
آنها است همان علمی است که نوح آورده است تسلیم او شدند و او را تصدیق کردند ولی ذریّه و اولاد قابیل باو ایمان
نیاوردند و او را تکذیب نمودند [نقل از مجمع البیان].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 65 تا 72
اشاره
وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ [ 65 ] قالَ المَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَومِهِ إِنّا لَنَراكَ فِی
اّلعالَمِینَ [ 67 ] أُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبِّی وَ
ِ
سَفاهَۀٍ وَ إِنّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 66 ] قالَ یا قَومِ لَیسَ بِی سَ فاهَۀٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِن رَب
أَنَا لَکُم ناصِحٌ أَمِینٌ [ 68 ] أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُلٍ مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَومِ
637 قالُوا أَ جِئتَنا لِنَعبُدَ اللّهَ وَحدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ - نُوحٍ وَ زادَکُم فِی الخَلقِ بَصطَۀً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّهِ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 69 ] -قرآن- 1
یَعبُدُ آباؤُنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 70 ] قالَ قَد وَقَعَ عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسماءٍ
سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِن سُلطانٍ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرِینَ [ 71 ] فَأَنجَیناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحمَۀٍ مِنّا وَ قَطَعنا
المراد واحد منهم یعنی یکی از آنقوم « أَخاهُم » [ 493 [ صفحه 263 - دابِرَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤمِنِینَ [ 72 ] -قرآن- 1
یعنی خفت علم و سخافت عقل سفه یسفه سفاهۀ از باب چهارم علم یعلم بمعنی کم « سَ فاهَۀٍ » چنانکه گویند یا أخا العرب
یعنی جانشینهاي آنها در روي زمین « خُلَفاءَ » خردي و سبک عقلی و سفه یسفه سفاهۀ از باب ششم بمعنی جهل و نادانی
که با صاد هم نوشته شده است یعنی فضیلت و بسطۀ در علم یعنی توسّع و احاطه در دانش و بسطۀ در جسم یعنی « بَصطَۀً »
یعنی ما رها کنیم و واگذاریم و اینکه فعل جز در « وَ نَذَرَ » بمعنی نعمتها مفرد آن إلیّ و ألی و ألی « آلاءَ » بلندي قد و تنومندي
وَقَعَ » یعنی عقاب و عملی که منجر بعذاب شود از مادّه ارتجاس است که اضطراب باشد « رِجسٌ » أمر و مضارع استعمال نمیشود
دابر بمعنی آخر و دنباله و بمعنی « دابِرَ الَّذِینَ » اي من حجّ ۀ و دلیل « مِن سُلطانٍ » انتقام « غَضَبٌ » اي حقّ و وجب علیکم « عَلَیکُم
269 -قرآن- - 96 -قرآن- 259 - 11 -قرآن- 86 - أصل و ریشه است قطع دابر کنایه از استیصال و ریشه کن کردن است. -قرآن- 1
793 -قرآن- - 769 -قرآن- 778 - 736 -قرآن- 760 - 628 -قرآن- 717 - 534 -قرآن- 620 - 478 -قرآن- 523 - -320-311 قرآن- 471
835-816
تفسیر معانی:
اشاره
-65 و ما [هود] را که [هود بن عبد اللّه بن ریاح بن حلوث إبن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح میباشد] و یکی از افراد
قوم عاد [عاد بن [ صفحه 264 ] عوص بن ارم بن سام بن نوح] بود بسوي قوم عاد برادر نسبی آنها [چون از قبیله خود آنها و با
آنها مأنوستر و از آنها فهیمتر و با آنها تفاهم داشت و بشمائل و اخلاق او عارف و آشنا بودند با سمت پیامبري] فرستادیم و
هود بآنها گفت: اي قوم و قبیله من خداي یکتا را بپرستید [و غیر او را نپرستید] که غیر از او معبودي براي شما نیست- آیا [از
پروردگار خودتان] پرهیز نمیکنید [و خود را از شرك و گناه که سبب سخط و غضب او است دور نمیسازید- و چنانکه در
آیه دیگر در سوره هود فرماید تفکّر و تعقّل نمیکنید و از عذاب خدا باك و بیم ندارید!]. 66 - عدّهاي از اشراف و زعماي قوم
او که ایمان نداشتند بهود جواب داده گفتند ما ترا در حال بیخردي و حماقت و سبکی حلم و سخافت عقل میبینیم [زیرا دین
قوم خودت را رها کرده بدین دیگري رو آوردهاي] و ما گمان میکنیم که تو یکی از زمره دروغگویان باشی. 67 - هود بپاسخ
گفت: اي قوم و اي کسان من [من که شما را بتوحید خالص و پرستش صادقانه دعوت میکنم] در حال سفاهت و حماقت
نیستم بلکه من پیامبري از جانب پروردگار جهانیان هستم [و براي شما پیام آوردهام و همچنانکه بحال من عارف و آشنا هستید
در هیچ أمري بشما دروغ نگفتهام چگونه بر خداي خودم دروغ میگویم]. 68 - [کار و مهمّ و مأموریّتم اینکه است که:]
رسالات پروردگارم و پیامهاي او را بشما برسانم و من براي شما ناصح خیر خواه درستکاري باشم. 69 - [آیا بعید میدانید و
تکذیب میکنید و] عجب میشمارید که از ناحیه پروردگارتان ذکري و موعظهاي و وحیی بر مردي از جنس خودتان نازل شود
تا اینکه شما را از عذاب و عقاب خدائی بترساند. و بیاد آورید زمانی را که خداوند پس از قوم نوح شما را ورثه و جانشین در
اراضی آنها قرار داد [و نعمت زیستن و آرامش در جاهاي آنها بخشود] و بشما بسطه و تنومندي در اجسام عطا نمود و بر
نیروي بدنهاي شما افزود بنابرین نعمات خدا را بیاد آورید [و قدر آنها را بدانید و شکر [ صفحه 265 ] آنها را بگذارید و
خداي واحد را بپرستید و بتها را بدور اندازید] امید است که رستگار شوید. 70 - [قوم نادان در ردّ قول هود] گفتند آیا تو نزد
ما آمدهاي که ما تنها یک خدا را بپرستیم و آنچه را که پدران ما میپرستیدند ترك و رها کنیم- اي هود اگر از زمره
راستگویانی و آنچه میگوئی درست است هر چه را بما [از عذاب و بلاء] وعده میدهی بیاور [که حاضریم]. 71 - هود بپاسخ
گفت: [حال که گفتار و کردار شما چنین است] محققا عذاب الهی و غضب و انتقام پروردگارتان در باره شما واجب [و وقوع
آن حتمی است] عجبا که شما در باره بتهائی که خودتان ساختهاید و شما و پدرانتان از پیش خود براي آنها نامگذاري
کردهاید [یکی را خداي باران یکی را خداي روزي یکی را خداي شفا و از اینکه قبیل مینامید و از خدائی و الوهیّتی که
متوقّعید در آنها اثري نیست] و خدا هم در باره آنها حجّت و دلیلی نازل نفرموده است با من در مقام مجادله و مخاصمه و
دشمنی بر آمدهاید! [حال که خط سیر شما اینکه است و حاضر بتغییر راه خود نیستید] پس منتظر [عذاب سختی از جانب حق]
باشید منهم با شما در جمله انتظار کشندگان خواهم بود [تا نزول آن و حالت شما را بنگرم]. 72 - [بطوریکه وعده شده بود
عذاب نازل شد] و ما هود را با کسانیکه با او بودند و باو ایمان آورده بودند برحمت خودمان از عذاب رهائی دادیم و نجات
بخشیدم و آنانکه تکذیب آیات ما نمودند و برسول و آیات ما ایمان نیاوردند هلاك و ریشه کن ساختیم [و دیّاري از آنها
باقی نماند] و اگر هم میماند ایمان نمیآوردند. - مفسّرین گفتهاند: قوم عاد مردمی بودند که در یمن فرود آمده و مساکنشان
در [احقاف] بوده که ریگ باشد و آنرا رمل عالج و دهناء گفتهاند که ما بین عمّان و حضر موت واقع بوده است و داراي
زراعات و نخلستان بودهاند و همچنین داراي بدنهاي بزرگ و نیروي محکم که [قالُوا مَن أَشَ دُّ مِنّا قُوَّةً] و عمرهاي طولانی
329 [ صفحه 266 ] نسبا از اواسط آنها و - داشتهاند و بت میپرستیدند که خداوند هود را بپیامبري آنها برگزید که -قرآن- 294
حسبا أفضل آنها بوده است و آنها را دعوت بتوحید و ترك شرك نمود آنها دریغ کردند و آنحضرت را تکذیب نموده و
آزار رسانیدند لذا خداي قهّار هفت یا بقولی سه سال باران را از آنها دریغ فرمود و بقحط و غلا مبتلا گشتند یکی از آنان که
در خفا بهود ایمان آورده بود گفت بخدا سوگند بدعاي شما باران نخواهد آمد و لکن اگر شما فرمان پیمبر خود را ببرید
باران خواهد آمد آنها او را زجر داده بیرون کردند و سپس خداوند ابرهاي سیاهی فرستاد و هفت شب و هشت روز بادهاي
سخت دائم وزید و جز هود و آنانکه باو ایمان آورده و با او بودند و بحظیرهاي پناه برده بودند جنبدهاي از آنقوم باقی نماند و
در زیر تل ریگها معدوم و هلاك گشتند [و ارسل علیهم ریحا فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ] [تُدَمِّرُ کُلَّ شَیءٍ بِأَمرِ رَبِّها فَأَصبَحُوا لا یُري إِلّا
[ 889 [ صفحه 267 - مَساکِنُهُم کَذلِکَ نَجزِي القَومَ المُجرِمِینَ]. -قرآن- 744
[