گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد سوم
[سوره الأعراف [ 7]: آیات 73 تا 79



اشاره
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَۀٌ مِن رَبِّکُم هذِهِ ناقَۀُ اللّهِ لَکُم آیَۀً فَذَرُوها
تَأکُل فِی أَرضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُ ذَکُم عَذابٌ أَلِیمٌ [ 73 ] وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُم فِی الَأرضِ
تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنحِتُونَ الجِبالَ بُیُوتاً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّهِ وَ لا تَعثَوا فِی الَأرضِ مُفسِدِینَ [ 74 ] قالَ المَلَأُ الَّذِینَ استَکبَرُوا
مِن قَومِهِ لِلَّذِینَ استُضعِفُوا لِمَن آمَنَ مِنهُم أَ تَعلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرسَلٌ مِن رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرسِلَ بِهِ مُؤمِنُونَ [ 75 ] قالَ الَّذِینَ
استَکبَرُوا إِنّا بِالَّذِي آمَنتُم بِهِ کافِرُونَ [ 76 ] فَعَقَرُوا النّاقَۀَ وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم وَ قالُوا یا صالِحُ ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنتَ مِنَ المُرسَلِینَ
902 فَأَخَ ذَتهُمُ الرَّجفَۀُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِینَ [ 78 ] فَتَوَلّی عَنهُم وَ قالَ یا قَومِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالَۀَ رَبِّی وَ - 77 ] -قرآن- 1 ]
« ناقَۀُ » علامت فاصله بین حقّ و باطل که گواه حقّانیت است « بَیِّنَۀٌ » 203- نَصَحتُ لَکُم وَ لکِن لا تُحِبُّونَ النّاصِحِینَ [ 79 ] -قرآن- 1
یعنی نشانه- آیت و عبرت و دلالت و علامت « الایۀ » شتر ماده أصل آن از توطئه و تذلیل است و گویند بعیر منوّق یعنی شتر رام
اي انزلکم و أسکنکم یعنی شما را در آنجا منزل و مسکن داد و تبوئه یعنی مکان و منزل دادن « بَوَّأَکُم » بیک معنی و نظائراند
نحت چیز صلب را و سخت را « تَنحِتُونَ » جمع قصر و آن خانهایست که داراي حصار باشد و بآن حصار مقصوره باشد « قُصُوراً »
اي و لا تفسدوا یعنی فساد و تبهکاري نکنید. عثی یعثو « وَ لا تَعثَوا » سوراخ کردن یعنی کوهها را سوراخ کرده خانه میسازید
اي فذبحوها یعنی او را سر بریدند و عقر در « فَعَقَرُوا النّاقَۀَ » عثوّا و عثی یعثی عثیّا و عیثانا اي أفسد- عثی و عثوّ بمعنی فساد است
یعنی تمرّد و سرکشی و تجاوز از حدّ کردند و نخلّۀ عاتیه یعنی نخل سرکش بنخلی گویند که « وَ عَتَوا » أصل بمعنی جرح است
زلزله و تکان ناگهان و جنبش با اضطراب و رجف بمعنی اضطراب است رجف « الرَّجفَۀُ » دسترس براي چیدن خرماي آن نباشد
-369- 254 -قرآن- 359 - 79 -قرآن- 241 - 12 -قرآن- 71 - جثوم یعنی بر سر زانو نشستن- -قرآن- 1 « جاثِمِینَ » یرجف رجفا
1057 [ صفحه 268 ] و - 956 -قرآن- 1045 - 809 -قرآن- 944 - 724 -قرآن- 798 - 567 -قرآن- 702 - 461 -قرآن- 552 - قرآن- 448
اي فأعرض عنهم یعنی « فَتَوَلّی عَنهُم » جثم النّاس- یعنی بیحرکت نشستند- و در اینجا مراد آنستکه خمود و بیحرکت ماندند
115- از آنان رو گردان شد. -قرآن- 95
تفسیر معانی-
اشاره
[پس از بیان حال قوم عاد و پیمبر آنها هود اینک بیان حال قوم ثمود و پیمبر آنها صالح است]. 73 - و بسوي قوم ثمود صالح
را که برادر نسبی آنها [و از قوم و قبیله خودشان بود یعنی صالح بن عبید بن آسف بن ماسح بن عبید بن حاذر بن ثمود بن غابر
بن ارم بن سام بن نوح] بسمت پیامبري فرستادیم و صالح بآنها خطاب کرده گفت: اي قوم من خداي یگانه را بپرستید که براي
شما معبودي یعنی قابل پرستشی غیر او نیست و اینک شاهد و گواه و نشانه و معجزهاي [که دلیل بر نبوت من است] از طرف
پروردگارتان براي شما آمده است و آن اینکه ناقه خدائی است و آیت و نشانهاي براي شماست [که از بن کوه بیرون آمده
است] پس آنرا بحال خود گذارید و متعرض آن نشوید تا در زمین خدا بچرد و خوراك خود را بخورد [و بین او و آنچه
میطلبد حائل نگردید] و بوي هیچ بدي و آزاري نرسانید که گرفتار عذاب دردناکی خواهید شد. 74 - و بیاد آورید [اي مردم
نعماتی را که خداوند بر شما ارزانی داشته است و] آنکه شما را پس از قوم عاد [در امر حضارت و تمدّن و عمران] جانشین
آنها ساخته و در زمین [حجر بین حجاز و شام تا وادي القري] شما را خانه و مسکن داد که در دامنهها و دشتهاي آن قصرها و
کاخها بنا کنید [و صناعت نحت و تراشیدن سنگها آموخت] که در جاي مرتفع و بالاي کوهها خانها بسازید [که منازل قشلاقی
و زمستانی شما باشد و خانهاي بنا شده در دشتها و دامنهها منازل تابستانی شما باشد] بنابرین نعمتهاي الهی را متذکّر شوید و از
خاطر مبرید [و سپاسگزاري نمائید و اداي حقّ نعمت که عبادت است بجاي آورید] و در روي زمین مفسد سرکش و متجاوز از
حد و تبهکار نباشید. 75 - اشراف و رؤساي قوم که کبر و ناز داشتند و خود را بزرگ میشمردند [ صفحه 269 ] [و منکر خدا
و رسول او بودند] بمردمان ناتوان و زیر دستان که بصالح ایمان آورده بودند گفتند: آیا شما صالح را فرستاده و پیام آورنده از
جانب پروردگارش میدانید! ضعفاء بپاسخ اشراف متکبّر گفتند: ما او را فرستاده از جانب پروردگارمان میدانیم و بآنچه هم
آورده است و بآن مأمور است و رسالت دارد مؤمن هستیم و ایمان و تصدیق دارم. 76 - متکبّران اشراف قوم در جواب گفتند:
ما بآنکسیکه شما باو ایمان آورده و تصدیق کردهاید کافر و منکر هستیم. 77 - [و با اینکه گفتار] ناقه را پی کرده و کشتند و از
فرمان پروردگار سر پیچی و تجاوز نمودند و بصالح گفتند اي صالح اینک اگر تو راست میگوئی و از جمله پیغمبران مرسل
هستی بوعده عذابی که بما دادهاي وفا کن و عذاب را براي ما بیاور. 78 - بنابرین صیحه آسمانی و لرزش زمین آنها را فرا
گرفت و در خانه خود ساقط و ساکت بی حسّ و بی حرکت افتادند [و شب بصبح آمد در صورتی که همگی هلاك گشته و
اثري از آنها نبود]. 79 - صالح هم از آنها رو گردان شد و [بمردگان خطاب کرده گفت:] اي قوم بحق سوگند من آنچه شرط
بلاغ و ابلاغ پیام و رسالت پروردگارم بود بجاي آوردم و بخیر خواهی شما نصیحت نمودم لکن شما [مردمی بودید] که
نصیحتگذاران و خیر خواهان را دوست نمیداشتید [و اگر قبل از نزول بلاء و گرفتاري آنها بصیحه صالح اعراض کرده باشد
خطاب بزندگان بوده و فرموده است من شرط نصیحت و رسالت را بجاي آوردم ولی شما خیر خواهان را دوست نمیدارید]. -
بنا بر آنچه أصحاب تواریخ گفتهاند چون قوم عاد بهلاکت رسیدند قوم ثمود بجاي آنها نشستند و بآبادي و تعمیر منازل و
مساکن پرداختند و چون وسعت معیشت یافتند توانگري و تموّل آنها را مغرور کرد و از حد بیرون رفتند و بفساد و تبهکاري
پرداخته خداي واحد را فراموش نموده و به پرستش غیر خدا [ صفحه 270 ] مشغول شدند خدا هم صالح را بپیغمبري آنها
برگزید و او از حیث نسب از اواسط آنها بود و تا یکصد و بیست سال آنها را دعوت بحق نمود ولی آنها نپذیرفتند و هفتاد بت
داشتند که آنها را میپرستیدند چون صالح چنین دید بآنها پیشنهاد کرد که یکی از دو کار قبول کنید یا آنکه از من بخواهید
که آنچه شما میخواهید از خداي خود بخواهم یا من از خدایان شما مسئلت کنم و آنها مسؤل مرا اجابت کنند. گفتند انصاف
دادي و لذا روز عیدي با بتهاي خود بیرون رفتند و خوردند و نوشیدند و بصالح گفتند حال از بتهاي ما آنچه میخواهی بخواه
او خواست و جواب ندادند صالح گفت خدایان شما جوابی نمیدهند حال شما بخواهید تا من از خدایم براي شما بطلبم و
الساعه بشما جواب بدهد: گفتند اي صالح از اینکه سنگ بزرگ کوه ماده شتري آبستن بیرون آور که براي ما شتري بزاید و
اگر چنین کردي تصدیقت میکنیم و بتو ایمان میآوریم او از خدا خواست و سنگ بارتعاش آمد و صدائی از آن برخاست که
نزدیک شد عقول آنها مات گردد و کوه مانند زنی که درد طلق داشته بناله در آمد و از بن سنگ ناقهاي آبستن بیرون شد و
شتر بچهاي از او بوجود آمد که مانند او بزرگ جثه بود گروهی از آنمردم ایمان آوردند ولی أکابر متکبّر قوم بکفر خود باقی
ماندند. صالح بآنان گفت آب چشمه یکروز از آن شماست و یکروز از آن ناقه روزي که نصیب ناقه بود سر در آب مینهاد و
برنمیداشت تا تمام آب را مینوشید و آنمردم هم بدوشیدن شیر او مشغول میشدند و ظرفها پر میکردند و ذخیره مینمودند و هر
چه هم میخواستند مینوشیدند و بالاخره چون در روز آب نوشیدن ناقه آنها بزحمت بودند و بعلاوه بواسطه عظمت جثّه او
مواشی و گاو و گوسفند آنها فراري میشدند تصمیم بر کشتن ناقه گرفتند و زن زیبائی که صدف نام داشت و داراي مال و
منال و شتر و گاو و گوسفند بود و بی اندازه با صالح دشمن بود مردي از ثمود را که مصدع بن مهرج نام داشت خواست و
گفت اگر ناقه را پی کنی خود را در اختیار تو میگذارم و زن دیگري بنام غنیزه قدار بن سالف را که مردي سرخ پوست و
کبود چشم و شقی [ صفحه 271 ] بود و گویند زاده زنا بود و از فراش سالف شمرده میشد دعوت کرد که اگر ناقه را پی کنی
هر یک از دخترانم را بخواهی بتو میدهم اینکه دو تن همدست شده گروهی از قوم را با خود متّفق کرده و ناقه را کشتند و
فصیل یعنی بچه ناقه هم بکوه گریخت و کوه شکافته شد و بهمان جا رفت و اثري از او نیافتند چون خبر بصالح رسید بآنها
گوشزد نمود که مهیّاي عذاب شوند و گفت که پس از سه روز عذاب خدائی شما را خواهد گرفت آنروز چهارشنبه بود
گفت: روز پنجشنبه رنگشان زرد و جمعه سرخ و شنبه سیاه خواهد شد و یکشنبه با صیحه و زلزله هلاك خواهند گشت و روز
وعید دچار رجفه و صیحه شد و عذابی را که خود خواسته و گفته بودند [یا صالِحُ ائتِنا بِما تَعِدُنا] آنها را فرا گرفت. -قرآن-
727-694 چراغی را که ایزد برفروزد || هر آنکس پف کند ریشش بسوزد حدیث:- ثعلبی باسناد خود مرفوعا از پیغمبر اکرم
یا علی أ تدري من أشقی الأولین قال قلت اللّه و رسوله أعلم قال » : صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که فرمود
و فی روایۀ اخري] قال اشقی الاخرین من ] « عاقر الناقۀ قال أ تدري من أشقی الآخرین قال قلت اللّه و رسوله أعلم قال قاتلک
یخضب هذه من هذه [و اشار إلی لحیته و رأسه] ترجمه فرمایش مبارك آنکه: یا علی آیا میدانی بدبختترین مردم اوّلین
[یعنی قبل از اسلام] کیست! [علی علیه السّلام گوید عرض کردم خدا و رسولش داناتراند] رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
فرمود: پی کننده ناقه [صالح] آنگاه فرمود آیا میدانی بدبختترین مردم آخرین [یعنی بعد از اسلام] کیست! [عرض کردم خدا
و رسولش داناتراند] فرمود کشنده تو. [و در روایت دیگر بدبختترین مردم آخرین کسی است که اینرا باین خضاب کند- و
پایان حدیث- نقل و ترجمه از تفسیر مجمع البیان]. [عین اینکه حدیث را ] «. اشاره بریش و سر او [یعنی علی علیه السّلام] فرمود
[ بهمین مضمون مفسّر تفسیر روح البیان با اینکه از أهل سنّت و جماعت است نقل و روایت نموده است.] [ صفحه 272
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 80 تا 84
اشاره
وَ لُوطاً إِذ قالَ لِقَومِهِ أَ تَأتُونَ الفاحِشَۀَ ما سَبَقَکُم بِها مِن أَحَدٍ مِنَ العالَمِینَ [ 80 ] إِنَّکُم لَتَأتُونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دُونِ النِّساءِ بَل أَنتُم
قَومٌ مُسرِفُونَ [ 81 ] وَ ما کانَ جَوابَ قَومِهِ إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوهُم مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ [ 82 ] فَأَنجَیناهُ وَ أَهلَهُ إِلَّا امرَأَتَهُ
فعل زشت و « الفاحِشَ ۀَ » 480- کانَت مِنَ الغابِرِینَ [ 83 ] وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُجرِمِینَ [ 84 ] -قرآن- 1
« شَهوَةً » قبیح. فحش یفحش فحشا یعنی عمل قبیح کرد و فاحشه در اینجا مراد در آویختن با مردان و شهوترانی با امردان است
خواهش نفس است عملی را که در آن لذّت باشد و فرق آن با اراده اینستکه اراده عملی را خواهان است که در آن حکمتی
باقی ماندگان و غابر بمعنی باقی است غبر یغبر « الغابِرِینَ » اسراف بیرون شدن از حدّ حق بطرف فساد است « مُسرِفُونَ » باشد
غبورا: مکث و ذهب و آن از افعالی است که بر دو معنی متضادّ استعمال میشود. گویند: غبر الشیء یعنی ذهب و مضی یعنی
161 -قرآن- - 13 -قرآن- 152 - رفت و گذشت و باز هم در حال دیگر گویند: غبر الشیء إذا بقی یعنی باقی ماند. -قرآن- 1
390- -326-313 قرآن- 376
تفسیر معانی:
اشاره
-80 و بیاد آور لوط [بن هارون بن تارخ برادر زاده إبراهیم علیه السّلام] را [که باسمت پیامبري مأمور بدعوت مردم پنج شهر
مؤتفکات [سدوم و عامه و داود و صابورا و صفود از بلاد شام که بزرگتر آنها شهر سدوم در حمص بوده است] گردید و در
آنزمان [پس از آنکه آنها را دعوت بپرستش خداي یکتا [ صفحه 273 ] نمود] بقوم خود گفت: آیا شما فعل بینهایت شنیع و
قبیحی را [که لواط است] مرتکب میشوید که غیر شما أحدي آنرا از مردم جهان مرتکب نشده! و هیچکس در اینکه عمل
زشت بر شما پیشی نگرفته است! [و شما مرتکب و مبتکر اینکه فاحشه و کردار بسیار ناپسند میباشید]! 81 - شما هستید که با
مردان [و أمردان] از روي شهوت [و بهیمیّت صرفه و فقط بقصد ریختن آب و اعمال شهوت] جفت میشوید و مباشرت با زنان
را [که خدا براي شما مباح کرده و علاوه بر اعمال شهوت تکثیر نسل و بقاء نوع است] رها کردهاید، شک نیست که شما مردم
خارج از حدّ و متجاوز از حق [و طبع سلیم و أدب] میباشید [و در مقام ظلم و فساد، شهوتی که خداوند براي حکمت عالیه و
بقاي نسل بشما عطا کرده است در غیر مورد بکار میبرید و خارج از حدود الهی گشته و مسرف هستید بلکه از درجه حیوانیت
هم تنزّل کردهاید]. 82 - و جواب قوم او [در برابر اینکه منکر شمردن عمل و خیر خواهی و نصیحتگذاري لوط بجاي برگشت
از اینکه خودسري یا پوزش طلبی که تخفیفی در حدّت غضب الهی دهد] جز اینکه نبود که گفتند لوط و پیروان او را از شهر
خودتان بیرون کنید [و بطور سخریّه و استهزاء گفتند:] اینها مردمی هستند که خود را [از اعمال مستحسنه ما] پاك و منزّه
میدانند. 83 - [لوط علیه السّلام هم پس از آنکه پیمانه صبرش لبریز و سینهاش از رفتار و گفتار آنها تنگی گرفت دست بدعا
برداشت و خداوند هم دعاي او را مستجاب فرمود و فرشتگان رحمت براي او و ملائکه عذاب براي قوم او نازل شدند و همّ و
غمّ او را برطرف ساختند که فرماید]. ما لوط و خاندانش را [از عذاب نازله بر آن قوم نجات بخشیدیم] غیر از زن لوط را که
[بلوط ایمان نیاورده و جاسوس تبهکاران بود] در زمره باقی ماندگان در شهر ماند و دچار عذاب الهی گردید. 84 - [لوط و
خاندانش از اینکه قریه خارج گشتند تا آنکه بسی از آن محل [ صفحه 274 ] دور شدند] ما هم [زمین را بلرزه در آوردیم و
آن شهر را زیر و رو ساختیم] و بر آنها بارانی از [سجّیل یعنی سنگ و گل] باراندیم- پس [با دیده عبرت و نظر فکرت] بنگر
که فرجام کار و عاقبت حال گنهکاران [و کسانیکه در حق خودشان و حق جامعهشان و حق پروردگارشان جرم میکنند]
چگونه است [و باید بدانیم که اینکه عقاب بی پروائی و فسق و فجوري است که خلق را فاسد و ملّتها را معدوم میسازد و اینکه
552 أبی حمزه ثمالی و أبی - عقاب طبیعی و سنّت الهی است و هرگز تغییر پذیر نیست وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّۀِ اللّهِ تَبدِیلًا]. -قرآن- 509
بصیر از امام باقر أبی جعفر علیه السّلام روایت کرده است که لوط علیه السّلام سی سال در قوم خود درنگ کرد و خود از
آنقوم نبود و بر آنها وارد شده بود. آنانرا بخدا دعوت و از فواحش نهی میفرمود و بفرمانبري از حق تعالی ترغیب مینمود ولی
آنها دعوت او را اجابت نمیکردند و فرمان او را نمیبردند از جنابت خود را طاهر نمیساختند و حریص بخوراك و بسیار بخیل
بودند و اینکه شکمخوارگی آنها را مبتلا بدردي ساخت که درمانی براي آن نبود و آن در آلات تناسلی آنها بود و کار بخل
آنها بجائی رسید که هر مهمانی بر آنها وارد میشد با او عمل زشت کرده و او را رسوا میساختند و اینکه براي آن بود که
مهمان کناره کند و بر آنها وارد نشود و بتدریج اینمرض در آنها کمون پیدا کرد و مردان را میطلبیدند و در مقابل حق
الجعالهاي عمل زشت میکردند- در مقابل آنها لوط علیه السّلام مردي بود سخی و کریم و مهمان نواز و آنان لوط را از اینکه
کار منع کرده و گفتند اگر مهمانی بتو وارد شود او را رسوا میسازیم لوط هم چون مهمانی بر او وارد میشد از ترس اینکه مبادا
او را رسوا سازند مخفی مینمود- و چون خداي سبحان اراده عذاب آنها را فرمود جبرئیل علیه السّلام با چند نفر از فرشتگان
مأموریت یافت و قبل از لوط بابراهیم علیه السّلام وارد شدند و حضرت خلیل علیه السّلام براي آنها گوساله چاقی سر برید
چون بدستهاي آنها نگریست ترسناك شد، بابراهیم گفتند ما فرستادگان پروردگار هستیم و غذا نمیخوریم و مأموریم که
بسوي قوم لوط رویم و از نزد إبراهیم بیرون [ صفحه 275 ] شدند و بنزد لوط در آمدند او مشغول آبیاري زراعت بود گفت
شما کیانید! گفتند ما مسافرینی هستیم و امشب را مهمان تو میباشیم لوط گفت مردم اینکه شهر بد مردمانی هستند با مردان
وقاع میکنند و أموال آنها را میستانند گفتند ما درنگ نمیکنیم امشب ما را بمهمانی بپذیر لوط بخانه آمد و بزنش که کافر بود
گفت امشب چند مهمان بما وارد شده است آنرا پنهان بدار گفت باشد. و بین آنزن و قوم علامتی بود که اگر روز مهمانی
براي لوط میرسید از بالاي بام دود برمیانگیخت و اگر شب میرسید بر بام آتش میافروخت. چون جبرئیل و فرشتگان بخانه
لوط در آمدند زن لوط ببام جست و آتش افروخت مردم از هر طرف بخانه لوط هجوم آوردند و تفصیل آنها در چند جاي
کتاب خدا ذکر شده است جبرئیل با بال خویش بر چشمهاي آنها زد و کور شدند و دانستند که موقع عذاب فرا رسیده است-
جبرئیل گفت اي لوط تو و کسانت غیر از زنت از میان اینمردم بیرون شوید، گفت با اینکه اطراف خانه مرا گرفتهاند چگونه
بیرون شوم! جبرئیل در مقابل او ستونی از نور بپاداشت و گفت اینکه ستون را پیروي کن و برو کسی ملتفت تو نخواهد شد.
آنها از شهر بیرون رفتند و چون فجر دمید بال خود را بزیر شهر انداخت و از تخوم زمین آنرا بکند و بهوا برد بحدّي که أهل
آسمان صداي سگها و نواي خروسهاي آنها را میشنیدند و سپس آنرا وارونه کرد که خداي فرماید: فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ
أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیلٍ و اینکه پس از آن بود که بارانی از سنگ بر آنها بارید و سنگی نیز بر سر زن لوط آمده او را
307 سعدي ره گوید: خرابت کند شاهد خانه کن || برو - هلاك ساخت [ترجمه و نقل از تفسیر مجمع البیان]. -قرآن- 234
خانه آباد گردان بزن نشاید هوس باختن با گلی || که هر بامدادش بود بلبلی مکن بد بفرزند مردم نگاه || که فرزند خویشت
برآید تباه [ صفحه 276 ] چرا طفل یکروزه هوشش نبرد || که در صنع دیدن چه بالغ چه خرد محقّق همی بیند اندر ابل || که
در خوبرویان چین و چگل چو خواهی که قدرت بماند بلند || دل اي خواجه در ساده رویان مبند
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 85 تا 87
اشاره
وَ إِلی مَدیَنَ أَخاهُم شُعَیباً قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَۀٌ مِن رَبِّکُم فَأَوفُوا الکَیلَ وَ المِیزانَ وَ لا تَبخَسُوا
صِّراطٍ تُوعِدُونَ وَ
ِ
النّاسَ أَشیاءَهُم وَ لا تُفسِدُوا فِی الَأرضِ بَعدَ إِصلاحِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 85 ] وَ لا تَقعُدُوا بِکُل
تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ مَن آمَنَ بِهِ وَ تَبغُونَها عِوَجاً وَ اذکُرُوا إِذ کُنتُم قَلِیلًا فَکَثَّرَکُم وَ انظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُفسِدِینَ [ 86 ] وَ إِن
- کانَ طائِفَۀٌ مِنکُم آمَنُوا بِالَّذِي أُرسِلتُ بِهِ وَ طائِفَۀٌ لَم یُؤمِنُوا فَاصبِرُوا حَتّی یَحکُمَ اللّهُ بَینَنا وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِینَ [ 87 ] -قرآن- 1
البخس کم گذاشتن و ناقص گذاشتن « وَ لا تَبخَسُوا » - الایفاء- با تمام رسانیدن هر چیز تا حدّي که حق آنست -،« فَأَوفُوا » 694
یعنی اعوجاج و نامستقیم آنرا طالب « تَبغُونَها عِوَجاً » تخوّفون یعنی مردمرا بترسانید « تُوعِدُونَ » هر چیز از آنچه حق آن است
هستید و عوج یعنی کجی بکسر عین در دین و آنچه بچشم نمیآید و عوج بفتح عین نیز بمعنی کجی در چوب و آنچه بچشم
12 -قرآن- - بمعنی جماعت و گروه و از -قرآن- 1 « طائِفَۀٌ » اي بارك اللّه فیکم یعنی خداوند بشما برکت داد « فَکَثَّرَکُم » میآید
488 [ صفحه 277 ] مادّه طوف است زیرا براي - 425 -قرآن- 478 - 240 -قرآن- 410 - 187 -قرآن- 220 - -103-86 قرآن- 174
طواف اجتماع میکنند.
تفسیر معانی:
اشاره
-85 و بسوي قوم مدین [که منسوب بمدین بن إبراهیم الخلیل علیه السّلام بودند] یکی از افراد آن قوم را که شعیب [بن میکیل
بن یشجر بن مدین بن إبراهیم علیه السّلام [که ما در میکیل دختر لوط است] بود [بسمت پیامبري] فرستادیم [و بآنها] گفت اي
قوم و قبیله من خداي واحد را بپرستید [و شریکی براي او قرار ندهید] براي شما معبود قابل پرستشی غیر او نیست [اوست که
شما را آفرید و هر چیز را هم براي شما آفرید] حقّا که از جانب پروردگارتان گواه و نشانهاي [بر وحدت او و نبوّت من] براي
شما ظاهر گردید و معجزهاي آمد بنابرین پیمانه و ترازوي خود را تام و کامل بپیمائید و بکشید و [در خرید و فروش یا حق
مادّي و معنوي مردم] از حقوق مردم چیزي کم نگذارید و کسر ندهید [و اینکه مرض نفسانی را که عادت کردهاید و در بین
شما رایج شده است که در کشیدن با ترازو یا پیمودن با پیمانه از حق مشتري مقداري کم بدهید و کسر بگذارید از خود دور
کنید زیرا شیوع اینمرض اسباب زوال و نابودي جامعه است] و نیز اي قوم من در روي زمین تبهکاري نکنید [و جامعه را آلوده
بهیچ نوع فسادي از ظلم و رشوه و خوردن مال مردم و بردن مال صغیر و یتیم و ارتکاب گناه و کارهاي زشت نکنید که شیوع
فساد در هر جامعه آن جامعه را منقرض میسازد] ویژه اینکه افساد و تبهکاري که پس از اصلاح خداوندي است که فطرت
آدمی را بر دوستی کار نیک آفریده و میل بدرستکاري را در نهاد انسان بودیعت نهاده و بوسیله پیمبران و رهبران دین طریق
اصلاح را هموار فرموده است] پس اگر شما حقا بمن و برسالت من ایمان آورده و مؤمن هستید [بر شماست که در مقام افساد
و تبهکاري نباشید و بوسیله بغی و عدوان تجاوز بر حقوق و أموال و عقول و اعراض مردم ننمائید] و اینها که [من بشما أمر
میدهم و موعظه میکنم] براي خیر شماست و خیر شما در آن است [و نتیجه آن عاید خود شما خواهد بود] اگر مؤمن هستید
اطاعت نمائید. 86 - و در سر هر راه ننشینید و بوعید مردم را نترسانید [و بآنها نگوئید که [ صفحه 278 ] اگر بشعیب ایمان
بیاوري و فریب او را بخوري دچار زیان خواهی شد] و کسیکه ایمان بخدا آورد یا آورده باشد او را از راه خدا باز ندارید [و
بالقاء شبهه و توصیف بخطا و افتراء دروغ بخدا] طالب کجی و اعوجاج در راه خدا و دین خدا مشوید و بیاد بیاورید که شما
[از حیث عدّه و عدّه و مال و سطوت و قدرت و نیرو] کم بودید و خدا بشما برکت داد و بر همه چیز شما افزود و زیاد کرد
[معدودي بودید جماعتی شدید فقیر بودید توانگر گشتید ناتوان بودید توانا شدید] و بنگرید و در فرجام حال و کار خود تفکّر
کنید و نظري بعاقبت حال تبهکاران گذشته بیندازید و ببینید چگونه بود و چه بر آنها گذشت [و اقوام نوح و عاد و ثمود و
لوط بکجا رفتند و چگونه ریشه کن شدند و دچار بوار و هلاك گشتند]. 87 - و اگر گروهی بآنچه من مأمور رسالت آن
هستم ایمان آورده [و تصدیق مرا نموده و گفتار مرا پذیرفتهاند] و گروهی ایمان نیاورده و تصدیق رسالت مرا نکردهاند
[موجب یأس شما نشود و با متفرق شدن پارهاي از دور من شیطان شما را فریب ندهد اینکه روش مردم از قدیم و جدید بوده
است] بنابرین شکیبا باشید و تأمّل کنید تا خدا بین ما حکم کند [و خواهید دید که حسن عاقبت با کدام گروه است و قریبا
خداوند جزاي هر دو گروه را بآنچه هر یک سزاوار هستند خواهد داد] او [خدائی است قاضی عادل و بندگان مؤمنش را پیروز
خواهد ساخت و نصرت خواهد فرمود و ستمکاران و تبهکاران را نابود خواهد نمود] او بهترین حکم کنندگان است. گفتهاند
که: کم دادن حق مردم [چه در کیل و وزن چه در هر چیز] از خساست نفس و دنائت همّت و پستی ذات و غلبه حرص و
پیروي از هوي و ظلم است و اینکه صفات ذمیمه از متعلّقات و شیم نفس بهیمی حیوانی است و شرع قویم و کتاب کریم امر
بتعدیل اینکه صفات و تزکیه نفس از آنجهت فرموده است که خداي تعالی دوستدار همّتهاي عالیه و دشمن طباع پست است و
ما ذئبان جائعان ارسلا فی غنم بافسد لها من حرص المرء علی المال و الشرف- یعنی دو گرگ » : در حدیث آمده است که
گرسنهاي که بگلّه و رمه گوسفندانی بیفتند بدتر و فاسدتر [ صفحه 279 ] از آنکس نیستند که بر جمع مال و کسب مقام
.« حرص بزند و آزمند باشد
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 88 تا 89
اشاره
قالَ المَلَأُ الَّذِینَ استَکبَرُوا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّکَ یا شُعَیبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَریَتِنا أَو لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَو کُنّا کارِهِینَ
88 ] قَدِ افتَرَینا عَلَی اللّهِ کَ ذِباً إِن عُدنا فِی مِلَّتِکُم بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّهُ مِنها وَ ما یَکُونُ لَنا أَن نَعُودَ فِیها إِلاّ أَن یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا ]
از ماده عود « لَتَعُودُنَّ » 517- وَّ أَنتَ خَیرُ الفاتِحِینَ [ 89 ] -قرآن- 1
ِ
کُلَّ شَیءٍ عِلماً عَلَی اللّهِ تَوَکَّلنا رَبَّنَا افتَح بَینَنا وَ بَینَ قَومِنا بِالحَق
ملّت دیانت و « مِلَّتِکُم » افتراء و اختلاق دروغ بستن « افتَرَینا » یعنی رجوع و آن برگشت هر چیزي است بحالتی که قبلا بوده
فتح بمعنی حکم « رَبَّنَا افتَح » شریعتی است که فرقه و قوم بزرگی در عمل بآن مجتمع شوند و بر آن عقیده و شریعت باشند
-16- است و فاتح و فتّاح حاکم را گویند زیرا باب علمی که بر غیر او بسته است او میگشاید و فاتحته أي قاضیته. -قرآن- 1
287 [پس از آنکه شعیب علیه السّلام قوم خود را بپرستش خداي یکتا و وفاء - 154 -قرآن- 270 - 111 -قرآن- 141 - قرآن- 100
بکیل و میزان امر کرد و از تبهکاري و فساد در روي زمین و سرکشی و تجاوز از حدّ نهی نمود:] 88 - اشراف قوم او که از
ایمان بخدا و پیمبران او استکبار نموده و خود را بزرگ میشمردند باو گفتند: اي شعیب [اجراي یکی از دو امر حتمی است]
سوگند [ صفحه 280 ] یاد میکنیم که یا تو و کسانیکه با تو ایمان آوردهاند از شهر و بلاد خودمان بیرون کنیم [و تبعید و نفی
بلد نمائیم] یا اینکه شما قطعا برگشت بزمره و جماعت ما کنید و بملّت و شریعت ما عود کنید [تا اینکه اینکه شورش و بلوا که
شما به تشکیل دینی غیر از دین آباء و اجدادي بر پا کردهاید برطرف شود و اینکه فتنه تسکین یابد] شعیب بپاسخ آنها گفت
[تعجّبآور است!] آیا با اینکه ما از کیش شما کاره و متنفّر هستیم میگوئید بکیش شما برگردیم! 89 - [شعیب علیه السّلام در
ردّ پیشنهاد دوّم آنها اضافه کرده گفت:] اگر ما بعد از اینکه خداوند من و اصحاب و یارانم را از کیش شما نجات بخشیده
است [و باقامه حجّت و برهان بطلان آن بر ما واضح و حقیقت بر ما روشن گشته است] بکیش شما برگردیم [حلال شما را
حلال و حرام شما را حرام و آنرا منسوب بخدا بدانیم و براي خدا شریک و یا پسر قائل شویم] محقّقا بر خدا افتراء بستهایم و
نسبت دروغ بخدا دادهایم و براي ما سزاوار نیست که بکیش شما برگردیم و مرتد شویم [زیرا جرم مرتد عظیمتر و دروغش
بیشتر و بزرگتر است که بعد از شناختن حقیقت و واقع امر دوباره بملّت کفر و ضلال عود نماید، لذا بهیچ وجه چنین أمري
ممکن نیست و از ما چنین انتظاري نباید باشد] مگر اینکه مشیّت پروردگار ما تعلّق بگیرد و خداي ما بخواهد [زیرا متصرف در
امر ما و تمام امور اوست و مشیّت او هم محال است بچنین امري تعلّق پذیر شود]. علم پروردگار ما توسعه دارد و همه چیز را
فرا میگیرد [بحال مخلوق خود از همه کس داناتر و فضلش بیشتر است و جز خیر براي بندگانش نمیخواهد و محال است پس
از نجات ما از گمراهی ما را گمراه بخواهد و ما نه تهدیدي را مهمّ میشماریم و نه از وعیدي بیمناك هستیم] توکّل ما بر
خداست [کار خود را باو واگذار کردهایم و نقطه اتکاء و اتّکال ما اوست امید است که ما را بر ایمانمان ثابت و از شرّ بدان
مصون بدارد]. پروردگارا [حال که، از ایمان اینکه گروه نومید شدهایم] بین ما و قوم ما بحق [ صفحه 281 ] حکومت فرما [و
بآنچه دلیل بر حقانیّت ما و بطلان آنها باشد قضاوت فرما و بآنچه سزاوار حال فریقین است قطع و فصل فرما و بحقّی که سنّت
تو بین پیمبران و کافران جاري و بلکه بین هر محقّق و مبطلی مقرّر بوده است حکم فرما] و توئی که بهترین حکمها و قضاوت
کنندگان میباشی.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 90 تا 93
اشاره
[ وَ قالَ المَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَومِهِ لَئِنِ اتَّبَعتُم شُعَیباً إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُونَ [ 90 ] فَأَخَذَتهُمُ الرَّجفَۀُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِینَ [ 91
الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیباً کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیباً کانُوا هُمُ الخاسِرِینَ [ 92 ] فَتَوَلّی عَنهُم وَ قالَ یا قَومِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالاتِ
حرکت و اضطراب و مراد در اینجا زلزله و « الرَّجفَۀُ » 437- رَبِّی وَ نَ َ ص حتُ لَکُم فَکَیفَ آسی عَلی قَومٍ کافِرِینَ [ 93 ] -قرآن- 1
اي کأن لم یسکنوا یعنی گوئی که در آن منزل و مسکن نکردهاند- غنی یغنی غنا و مغنی « کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا » عذاب است
اي فکیف « فَکَیفَ آسی » فاعرض عنهم یعنی از آنها رو گردانید « فَتَوَلّی عَنهُم » یعنی در آنجا اقامت و سکنی کرد « بالمکان »
323- 264 -قرآن- 308 - 97 -قرآن- 244 - 13 -قرآن- 69 - احزن یعنی چگونه اندوهگین شوم أسی یاسی اي حزن. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-90 اعیان و أشراف مدین که بر حق پرده پوشی کرده و کافر شدند [پس از آنکه صلابت و ثبات شعیب و پیروان او را دیدند
براي اینکه دیگران باو نپیوندند بزیر دستان و ناتوانان گفتند:] بحق سوگند اگر شما پیروي شعیب را بکنید و باو ایمان آورید
بدانید که در زمره زیانکاران میباشید [از طرفی از اینجهت [ صفحه 282 ] زیان کردهاید که شرف و حیثیّت قومی خود را از
دست دادهاید یعنی دین پدران خود را رها کرده و دینی را که نمیشناسید و بآن الفتی ندارید اختیار کردهاید. و از طرف دیگر
زیان مادّي و دنیوي کردهاید که آنچه باعث نموّ و ازدیاد دارائیتان میشد و آن کم فروشی و خوردن مال مردم است از دست
خواهید داد؟] 91 - پس [در قبال اینکه کفران و منطق غلط و سرسختی] زلزله و اضطراب زمین آنها را درگرفت و همانطور که
در خانه خود بودند بیجان گشته و همگی بهلاکت رسیدند و بزانو درآمدند. 92 - کسانیکه شعیب را تکذیب کردند [یعنی
همان کسانیکه شعیب و پیروانش را به تبعید و اخراج از شهر و نفی بلد تهدید میکردند خودشان بشکلی معدوم شدند که]
گوئی در آن شهر سکنی و منزل نداشتند. کسانیکه شعیب را تکذیب میکردند [و بمردم میگفتند اگر پیروي او را بکنید زیان
خواهید کرد و در زمره ضرر دیدگان خواهید بود خودشان زیان بردند و] منحصرا خسران دیده و خسارت کشیده خود آنها
شدند [و حقّا هم کافرانند که در دنیا و آخرت زیان میبرند نه غیر آنها]. 93 - [و امّا شعیب چون آثار بلا را مشهود دید] از آن
قوم رو گردانید و بنحو اعراض بآنها گفت اي قوم من، بحق سوگند که من پیامهاي پروردگارم را بشما رسانیدم [و آنچه مرا
مأمور بآن فرمود و صلاح معاش و معاد شما در آنها بود بشما ابلاغ کردم] و بشما نصیحت و پند دادم [و از خیر خواهی شما
دریغ نکردم و شما قبول نکردید و اینک بلائی که بر شما نازل شده هر چند عظیم است بسبب جنایتی است که خود کردهاید
و مستوجب آن گشتهاید] بنابرین من چرا متأثر باشم و چگونه بر قومیکه کافر شدند [و منکر خداي آفریدگار خود گشتند و
بجهت استحقاقی که داشتهاند دچار عذاب خدائی شدهاند] محزون و اندوهناك شوم [چنانکه مولانا هم در مثنوي اشاره
میکند]. [ صفحه 283 ] چون شوم غمگین که غم شد سرنگون || غم شما بودید اي قوم حرون کژ مخوان اي راست خواننده
ما عَلَی » ببین || کیف آسی خلف قوم کافرین اینکه شعیب علیه السّلام گفت من از عهده تکلیف تبلیغ بیرون آمدم یعنی
بر من بود که شما را نصیحت کنم و پند دهم دیگر اقرار و انکار شما بر من چیزي وارد نمیسازد- چه اگر « الرَّسُولِ إِلَّا البَلاغُ
نیکی کنید نتیجه نیکو براي خود شماست و اگر بدي کنید زیان آن عاید خودتان خواهد بود و مالک اعیان خود اولی بآن از
اعیان است خلق خلق او و ملک ملک اوست، اگر بخواهد هدایتشان میکند و اگر قابل نباشند بخودشان وامیگذارد و بضلالت
میروند پس من چرا بر قومی که کفران کردند [و راه باطل پیش گرفتند و رهنما را تکذیب کردند و بپرتگاه افتادند] غ ّ ص ه
بخورم بر فانی و مفقود هم تأسّف نباید خورد و براي کائن و موجود اثري نخواهد بود زیرا تمام صادر از مصدر حکیمی است
که در حکمت بالغه خود غالب و در قدرت خویش کامل است و خداي تعالی فرماید: لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا
بِما آتاکُم و اینحالت براي آدمی فقط در موقع فناء کلّی حاصل میگردد و آن خاصّ و مخصوص انبیاء است علیهم السّلام و
916 و نیز باید دانست که براي هر کس که مبتلاي ببلائی گشته است در نظر - 124 -قرآن- 854 - کاملین از اولیاء. -قرآن- 84
حقیقت بینان محلّی براي ترحّم نیست زیرا [إبلاء] یا براي رفع درجه است، یا بسبب جفائی که بر خود روا داشته و بعلم خود
آن را اکتساب نموده او را مبتلا ساخته است و براي اینستکه اهل حقیقت با آنکه رحیمترین خلق خدایند مانند تیغ برنده
459 سعدي گوید: [کرا شرع - قرآن- 426 - .« وَ لا تَأخُذکُم بِهِما رَأفَۀٌ » میباشند و خداي تعالی هم در باره حدّ زانی فرموده است
فتوي دهد بر هلاك || ألا تا نداري ز کشتنش باك] خداي تعالی غیور است و بنده او هم باید غیرتمند باشد و حلم و غضب
بقدریکه در شرع اجازه داده است از اخلاق انبیاء است و رعایت احکام ظاهره منافی توغّل [ صفحه 284 ] در حقیقت نیست.
پس عاقل راست که دوران امور عالم را بامر الهی داند و زبان و دل خود را از گفتن [چرا و براي چه و چگونه] محفوظ دارد
[روح] من قال لم و بم فقد کفر.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 94 تا 95
اشاره
إِّلاّ أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُونَ [ 94 ] ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَۀِ الحَسَنَۀَ حَتّی عَفَوا وَ قالُوا
ٍ
وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَۀٍ مِن نَبِی
شهري که زعماي قوم در آن جمع « قَریَۀٍ » 288- قَد مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ فَأَخَذناهُم بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 95 ] -قرآن- 1
آنچه که ببدن یا معیشت « الضَّرّاءِ » شدّت و مشقّتی که از جنگ یا فقر یا غیر آن حاصل شود « بِالبَأساءِ » باشند مانند پاي تخت
اي یتضرّعون. ضرع یضرع ضرعا و ضراعۀ اي تضرّع یعنی اظهار ذلّت و خواري و « یَضَّرَّعُونَ » انسان ضرر برساند یا بیماري بدن
خوشی و نیکبختی و سیئه گفتهاند براي اینکه تسوء صاحبها صاحب خود را بد « الحَسَ نَۀَ » شدّت و سختی « السَّیِّئَۀِ » خضوع کرد
- اي کثروا عددا- گویند عفا النبات یعنی گیاه بسیار شد و اعفاء اللحی یعنی تکثیر و زیاد کردن ریش. -قرآن- 1 « عَفَوا » میدارد
481- 385 -قرآن- 473 - 358 -قرآن- 373 - 253 -قرآن- 344 - 167 -قرآن- 237 - 84 -قرآن- 155 - -10 قرآن- 71
تفسیر معانی:
اشاره
-94 و ما در قریهاي از قري و شهري از شهرها پیامبري نفرستادیم مگر اینکه [پس از قیام و اقامه حجّت او را تکذیب کردند و
نافرمانی پیش گرفتند] ما هم أهل آنرا ببلاي فقر و تنگدستی و بیماري و سختی مبتلا ساختیم [ صفحه 285 ] شاید که با اینکه
ابتلاء بتضرّع و زاري و اظهار مذلّت و خواري برآیند [و بدرگاه پروردگارشان ملتجی گشته و پوزش بخواهند و از کفر و
شرك و مخالفت و خودسري دست بردارند]. 95 - [و اگر با ابتلاي بفقر و سختی و بیماري خیره سري کنند و دست از بدي
خود برندارند بامتحان دیگري دچارشان میسازیم] یعنی بجاي بدي نیکی میگذاریم و شدّت را بوسعت و فقر را بغنی و تنگی
را بفرج مبدّل میسازیم تا اینکه ممتلی شوند و عدّه و عُدّه آنها بسیار شود [و نعمت در آنها فراوان گردد و فراوانی نعمت آنها
را از شکر نعمت باز داشته منعم را فراموش کنند و متذکّر نشوند که کثرت و وفور و رفاه خود ابتلاء و امتحانی از جانب خداي
سبحان است]- وقتی گرفتار تنگی معیشت بودند میگفتند پدران ما را هم اینکه سختیها و بدبختیها فرا میگرفت [و بر دین
خود ثابت مانده بحال خود تغییري نمیدادند و بانبیاء هم توجهی نمیکردند اینکه عادت دهر است گاهی خوشی و زمانی
ناخوشی است زمانی زشت و گاهی زیبا پیش میاورد و ما هم باید مانند پدرانمان بر دین خودمان ثابت بمانیم] ما هم ناگهان
آنها را گرفتار میکنیم و در حال بیخبري و حالتی که نمیدانند و بشعورشان نمیرسد که چه بر سر دارند دچار عذابشان
شَّیءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَ ذناهُم بَغتَۀً فَإِذا هُم مُبلِسُونَ]. -قرآن-
ِ
میسازیم. [فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبوابَ کُل
155-1 : فاعتبروا یا اولی الأبصار- اي صاحبان بینش عبرت بگیرید و از آنچه براي غیر شما پیش آمده است متّعظ گردید و
پند بگیرید اینکه سنّت خدائی است که نافرمانانرا زمانی بشدت و سختی مبتلا میکند و اگر بهوش نیامدند زمانی بنعمت و
رفاه آزمایش میکند و چون مغرور شدند ناگهان آنها را باعمالشان میگیرد تا حسرتشان بیشتر و عقوبتشان کاملتر باشد. [ صفحه
[286
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 96 تا 100
اشاره
وَ لَو أَنَّ أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الَأرضِ وَ لکِن کَ ذَّبُوا فَأَخَ ذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 96 ] أَ
فَأَمِنَ أَهلُ القُري أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُونَ [ 97 ] أَ وَ أَمِنَ أَهلُ القُري أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا ضُ حًی وَ هُم یَلعَبُونَ [ 98 ] أَ فَأَمِنُوا
مَکرَ اللّهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ إِلَّا القَومُ الخاسِرُونَ [ 99 ] أَ وَ لَم یَهدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الَأرضَ مِن بَعدِ أَهلِها أَن لَو نَشاءُ أَصَ بناهُم بِذُنُوبِهِم
اي لسهّلنا علیهم یعنی براي آنها تسهیل و آسان « لَفَتَحنا عَلَیهِم » 597- وَ نَطبَعُ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَسمَعُونَ [ 100 ] -قرآن- 1
یعنی خیر معنوي و مادّي آسمان و زمین مانند علوم و باران و نباتات « بَرَکاتٍ » میکردیم و در دسترس آنها میگذاشتیم
بأس بمعنی عذاب و بؤس بمعنی فقر و دست « بَأسُنا » روئیدن که تمامی خیر و صاحب رشد و نموّ میباشند و افزونی میگیرند
مکر حیله کردن و اظهار بخلاف « مَکرَ اللّهِ » یعنی در موقع ارتفاع خورشید که ظهر است « ضُ حًی » یعنی شبانه « بَیاتاً » تنگی است
اضمار یعنی رفتار بخلاف آنچه در باطن است و البته چنین مکري نسبتش بحقتعالی محال است و مقصود از مکر خدا در اینجا
استدراج است که خداوند نعمت را بکسی تمام کند و او مغرور شود و آنها را نتیجه علم و عمل خودش بداند و خدا را
اي أو لم یتبیّن لهم یعنی آیا - « أَ وَ لَم یَهدِ » فراموش کند و ناگهان ببلائی دچار شود و بداند که غرورش بیمورد بوده است
] 827- 437 -قرآن- 809 - 373 -قرآن- 422 - 350 -قرآن- 365 - 285 -قرآن- 341 - 133 -قرآن- 276 - 22 -قرآن- 122 - قرآن- 1
صفحه 287 ] براي آنها روشن و آشکار نشده است. هداه یهدیه هدي و هدیا و هدایۀ- فهدي: ارشده فاسترشد- یعنی او را
اي و نختم و مراد از طبع و « وَ نَطبَعُ » ارشاد و رهنمائی کرد و او هدایت شد- اینکه فعل هم متعدي و هم لازم استعمال میشود
227- ختم که مهر کردن باشد، در بستن است، یعنی بستن در قلب از فهم و شعور. -قرآن- 214
تفسیر معانی-
اشاره
[بلی نظام خدائی در عالم کون چنین است و سنّت حق تعالی در قدیم و جدید در گذشته و حال و آینده بر اینکه مقرر است و
بایستی موجب عبرت شنوندگان شود و خوانندگان و کسانیکه طرف خطاب حق تعالی و مورد وعظ هستند متّعظ شوند که
میفرماید]. 96 - و اگر أهل دیار و شهرهائی که [پیمبران خود را تکذیب کردند و بپروردگار خود ایمان نیاوردند] اگر بجاي
کفر ایمان میآوردند و بجاي گناهان پرهیز از غضب خدا مینمودند و تقوي اختیار میکردند، ما هم درهاي خیر و برکت را از
آسمان و زمین بر وي آنها میگشودیم [و آنها را بانواع خیر و خوشی از فرستادن باران و اجابت دعاء و رویانیدن نباتات و
رسیدن و رسانیدن میوههاي ضروري و آسان گشتن حوائج از تمام اطراف و جوانب رهنمون میشدیم] ولی آنان تکذیب
[فرستادگان ما را] کردند. بنابرین ما هم بعقوبت کردارشان آنها را گرفتار کردیم و بجزا و کیفر آنچه براي خود اکتساب کرده
بودند رسانیدیم. [کردند آنچه کردند ما هم ناگهان آنها را گرفتیم]. 97 - [آیا بعد از همه اینها] أهالی شهرها و قرائیکه
[تکذیب ترا یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله میکنند و] نافرمانی خداي خود را مینمایند ایمن و خاطر جمع هستند که ناگهان
شبانه عذاب ما بر آنها وارد شود و آنها بخواب باشند. 98 - آیا أهل شهرها و قراء [مذکور] ایمن و آسوده خاطراند که ناگهان
عذاب ما بر آنها نازل شود و در وسط روز آنها را دریابد در صورتی که مشغول ببازي [و کارهاي بیمعنی و بیمنفعت و امور
دنیائی باشند و از امور آخرت غافل و از [ صفحه 288 ] کارهاي خدائی معرض] باشند. 99 - آیا [علاوه بر همه اینها اینکه
جماعت که عتاب ما را میشنوند] از مکر خدا در امان هستند! [یعنی از عذاب خدا که ندانسته و من حیث لا یشعرون گرفتار
شوند ایمن هستند و باستدراج خدائی که جهت آزمایش، مال و منال و رفاهی بآنها داده است مغروراند و نمیدانند که بآنی از
آنها گرفته خواهد شد! پس [بدانند که] خود را از مکر و عذاب خدا ایمن نمیدانند [و بخاطر آسوده بگناه و مخالفت خدا و
رسول نمیپردازند] مگر آنکه دچار خسران و زیان میگردند. 100 - آیا براي آنکسانیکه [پس از هلاك پیشینیان] وارث آب و
خاك آنها شدند و بجاي آنها زندگانی میکنند روشن و واضح نشده است [که سنّت خدا در بین خلق لا یتغیّر است و بر آنها
معلوم نگشته] که ما اگر بخواهیم و مشیّتمان تعلّق بگیرد [همان رفتاري که با گذشتگان عاصی آنها کردیم با اینان هم خواهیم
کرد] و بعقوبت گناهانشان گرفتار خواهیم نمود و بر دلهاشان مُهر میزنیم که حکمتها و نصایح را بسمع قبول نشنوند] و مواعظ
و آداب معرفت را بجان و دل نپذیرند]. [اینکه سخن از گوش دل باید شنود || گوش گل اینجا ندارد هیچ سود گوش سر با
جمله حیوان همدم است || گوش سِر مخصوص نسل آدم است گوش سِر چون جانب گوینده است || گوش سَر سهل است
اگر آکنده است بر مکلّف عاقل واجب است که آیات فوق را مرکوز خاطر دارد و همیشه خائف از عقاب خداي تعالی باشد
تا در اطاعت او و اجتناب از معصیت او شتاب کند و خود را بهیچ وجه در امان نداند چه اگر خود را در امان بداند و ایمن از
عذاب بشمارد زیان خواهد کرد و نتیجهاي جز زیان نخواهد برد و قبایح اعمال او را بهلاکت خواهد رسانید. نعوذ باللّه من
[ شرور انفسنا]. [ صفحه 289
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 101 تا 102
اشاره
تِلکَ القُري نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنبائِها وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَ ذَّبُوا مِن قَبلُ کَ ذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی
نحکی یعنی « نَقُصُّ » 289- قُلُوبِ الکافِرِینَ [ 101 ] وَ ما وَجَ دنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِینَ [ 102 ] -قرآن- 1
52- 11 -قرآن- 40 - اي من وفاء عهد، و عهد یعنی وصیّت و سفارش و پیمان. -قرآن- 1 « مِن عَهدٍ » حکایت میکنیم
تفسیر معانی:
اشاره
-101 اینکه شهرهائی که [ذکر آنها گذشت] ما پارهاي از اخبار آنها را بر تو حکایت میکنیم [یعنی آنچه حاوي عبرت و
موعظت و تسلیت است بیاد میآوریم] بحق سوگند بر اینکه اقوام و دیار پیمبرانشان با آیات واضحات و معجزات و خوارق
عادات آمدند و دلایل و حجج باهره براي آنها آوردند و معذلک بآنچه قبل از آمدن معجزات [یعنی در ابتداي دعوت آن
پیمبر] تکذیب کرده بودند ایمان نیاوردند [و بحال انکار خود باقی ماندند و آیات دالّه بر صدق پیمبران بآنها سودي نبخشید] و
مثل همان مهري که بر دلهاي آن کافران زده شده بود خداوند بر دلهاي کافران امّت اینکه دعوت [یعنی اسلام] هم زده است
[و اینکه جحود و عنادي که در کفّار مکّه و قریش مینگري بمانند همان جحود و عنادي است که در امّتهاي پیشین بوده است
لذا بر آنها اسف مدار و براي کفر آنها محزون مباش]. 102 - ما براي بیشتر اینکه اقوام عهد و پیمانی نیافتیم که بآن وفا کرده
باشند [خواه عهد فطري یا عهد شرعی یا عرفی] بلکه بیشتر آنها را خارج از طریق حق و عهد شکن و متخلّف از عهود یافتیم. [
صفحه 290 ] اولا اگر گفته شود چرا فرمود بیشترشان را خارج از طریق یافتیم و حال آنکه کافران تمامشان فاسق و خارج از راه
حقاند و چگونه ممکن است کافري فاسق نباشد جواب اینستکه ممکن است کافري در دین و طریقه خودش عادل و میانهرو
باشد و آنچه را در طریقهاش حرام است مرتکب نشود و معنی چنین میشود که بیشتر آنها با وجود کفرشان خارج از دین خود
و غیر ملازم در مذهب خویش و ناقض عهد و قلیل الوفاء میباشند [بنقل از مجمع البیان]. ثانیا- در تفسیر الواضح گوید: در
تعبیر [باکثرهم] اشاره باین است که بعض آنها ایمان آورده و بعهد خود وفا کردند. ثالثا- در ترجمه جلد اخیر فتوحات مکیّه
هر کس بامید تو آید او را بیبهره مگذار و هر کس زینهار خواست او را » : گوید: حق تعالی بموسی علیه السّلام وحی کرد
موسی علیه السّلام در سیاحت بود ناگاه کبوتري بر کتف او نشست و بازي در عقب او آمد که قصد آن کبوتر .« زنهار ده
داشت و بر کتف دیگر فرود آمد، آن کبوتر در آستین موسی علیه السّلام در آمد و زنهار خواست و باز بزبان فصیح بموسی
علیه السّلام آواز داد که اي پسر عمران مرا بیبهره مگذار و میان من و رزق من جدائی میفکن؟ موسی علیه السّلام گفت چه
زود مبتلا شدم و دست کرد تا از ران خود پارهاي قطع کند براي طعمه باز تا حفظ عهد کرده باشد و بکار هر دو وفا نموده
باشد. گفتند یابن عمران تعجیل مکن که ما رسولانیم و غرض آن بود که صحّت عهد تو را آزمایش کنیم. در وفاي عهود
انبیاء حرفی نیست و در نقض عهد فاسقین هم سخنی نیست سخن در اینکه است که کسی ادعاي ایمان کند و خود را مسلمان
[ بداند و در تمام روزگار زندگی خود بعهد خویش وفا ننماید [نقل از تفسیر روح البیان]. [ صفحه 291
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 103 تا 116
اشاره
ثُمَّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُفسِدِینَ [ 103 ] وَ قالَ مُوسی یا فِرعَونُ
اّلعالَمِینَ [ 104 ] حَقِیقٌ عَلی أَن لا أَقُولَ عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ قَد جِئتُکُم بِبَیِّنَۀٍ مِن رَبِّکُم فَأَرسِل مَعِیَ بَنِی إِسرائِیلَ
ِ
إِنِّی رَسُولٌ مِن رَب
502 وَ - 105 ] قالَ إِن کُنتَ جِئتَ بِآیَۀٍ فَأتِ بِها إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 106 ] فَأَلقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعبانٌ مُبِینٌ [ 107 ] -قرآن- 1 ]
نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیضاءُ لِلنّاظِرِینَ [ 108 ] قالَ المَلَأُ مِن قَومِ فِرعَونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ [ 109 ] یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما ذا
310 وَ جاءَ - سّاحِرٍ عَلِیمٍ [ 112 ] -قرآن- 1
ِ
تَأمُرُونَ [ 110 ] قالُوا أَرجِه وَ أَخاهُ وَ أَرسِل فِی المَ دائِنِ حاشِرِینَ [ 111 ] یَأتُوكَ بِکُ ل
السَّحَرَةُ فِرعَونَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحنُ الغالِبِینَ [ 113 ] قالَ نَعَم وَ إِنَّکُم لَمِنَ المُقَرَّبِینَ [ 114 ] قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِیَ وَ إِمّا
] 341- أَن نَکُونَ نَحنُ المُلقِینَ [ 115 ] قالَ أَلقُوا فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُنَ النّاسِ وَ استَرهَبُوهُم وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیمٍ [ 116 ] -قرآن- 1
لقب پادشاهان مصر قدیم و گفتهاند که فرعون معاصر حضرت « فِرعَونَ » بن عمران پیامبر بنی اسرائیل « مُوسی » [ صفحه 292
بعث بمعنی ارسال یعنی فرستادن است و در اصل بمعنی نقل است و بعث پس « بَعَثنا » موسی علیه السّلام مینفتاه نام داشته است
اي بحجّ ۀ یعنی دلیل و برهان و مراد در اینجا معجزه است « بِبَیِّنَۀٍ » یعنی سزاوار « حَقِیقٌ » از مرگ یعنی نقل از مرگ بحیات
مار بلند و « ثُعبانٌ » إلقاء یعنی افکندن فالقی عصاه یعنی اتصال آنرا از آنجائیکه بود [یعنی دست خود] زایل ساخت « فَأَلقی »
ضخیم است و آن مشتق از ثعبت الماء أثعبه میباشد یعنی آب را منفجر کردم و بجریان انداختم ثعبان را هم بدینجهت نامیداند
اي فماذا تشیرون علیّ یعنی در مشورت چه رأیی میدهید « فَما ذا تَأمُرُونَ » که مانند حالت انفجار و جریان آب حرکت میکند
-9- یعنی آنها را بسختی ترسانیدند. -قرآن- 1 « استَرهَبُوهُم » اي جامعین « حاشِرِینَ » اي أرجئه یعنی کارش را بتاخیر انداز « أَرجِه »
-745- 525 -قرآن- 724 - 408 -قرآن- 515 - 334 -قرآن- 398 - 306 -قرآن- 321 - 173 -قرآن- 296 - 54 -قرآن- 164 - قرآن- 43
899- 870 -قرآن- 883 - 815 -قرآن- 858 - قرآن- 806
تفسیر معانی-
اشاره
[قصه موسی علیه السّلام مجزّي از قصص تمام انبیاء پیشین ذکر شده است زیرا قصص تمام آنها بیک نهج و همگی براي
هدایت قوم و امّت خود مأمور شدهاند و مورد تکذیب قوم واقع گشته و قوم دچار هلاکت گردیدهاند ولی موسی علیه السّلام
بسوي قومی غیر قوم خودش مأمور شده و معجزه ظاهره واضحهاي داشته و بیشتر قوم باو ایمان آوردهاند و شریعت او هم
نزدیکترین شرایع بشریعت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مشتمل بر امور دینی و دنیوي هر دو بوده است و براي امّت خود
تمدّن و حضارت و نظامی بنا نهاده است و لذا خداي تعالی ذکر او را مفصّلتر در قرآن کریم آورده و بیش از یکصد مرتبه اسم
او در کلام کریم تکرار شده است.] 103 - سپس [بعد از انقضاء وقایع پیمبران پیشین یعنی نوح و هود و لوط و صالح و شعیب
و بعد از هلاك اقوام آنها که تکذیب پیمبران مرسل را نمودند] ما موسی را با علامات رسالت و معجزات خودمان بسوي
[ فرعون و اشراف و اعیان او برانگیخته و مأمور ساختیم و آنها بنفس خویش ستم کردند و کافر شدند [و شکّی [ صفحه 293
آنان هم بخود ستم کردند و هم بغیر خود « إِنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظِیمٌ » نیست که کفر یعنی شرك و ظلم از یک وادي بر میخیزند
که آنها را از راه حق باز داشتند و در اینکه راه بآنها آزار دادند] پس [اي کسیکه باید بدیده عقل و فکرت بنگري] بنگر که
100 اینکه مأموریت موسی علیه السّلام را بسوي فرعون و اشراف قوم - فرجام حال تبهکاران چگونه بوده است. -قرآن- 64
مذکور داشته و اعزام او بسوي قوم ذکر نشده است براي اینستکه موسی علیه السّلام براي نجات بنی اسرائیل از کید فرعون و
کسانیکه بنی اسرائیل را استعباد و استثمار میکردند و آنها فرعون و حواشی او بودند مأمور گشت و تمام ملّت چون خود را
بنده اشراف میدانستند اگر فرعون و اعیان و اشراف ایمان میآوردند آنها هم مؤمن میشدند. 104 - و [چون موسی بر فرعون
وارد شد] گفت اي فرعون من فرستاده پروردگار جهانیانم [و از نزد او پیام آوردهام]. 105 - [فرعون گفت صدق گفتار تو و
اینکه حق و درست میگوئی از کجا معلوم است!] موسی گفت: سزاوار اینکه است و چنین میسزد که من در باره خداوند جز
حقّ و درست نگویم من از جانب پروردگارم با دلیل و برهان و معجزه نزد شما آمدهام بنابرین بنی اسرائیل را [رها کن و پابند
تسخیر و استعباد را از آنها بردار] و با من روانه کن [که آنها را بزمین آباء و اجدادي خود ببرم]. 106 - [فرعون] گفت [آیا
چنانکه مدعی هستی معجزهاي داري!] اگر نشانه و معجزهاي براي رسالت خود داري آنرا بیاور هرگاه از جمله راستگویان
هستی [و در دعوي خود صادق میباشی و فرستاده پروردگار هستی]. 107 - [موسی بجاي جواب زبانی جواب فعلی و عملی
داد] و عصاي دست خود را بینداخت که ناگهان اژدهائی ظاهر شد [که آشکارا حرکت میکرد و در روي زمین از جائی بجائی
میرفت]. 108 - [فرعون گفت آیا معجزه دیگري هم با تو هست!] موسی دست خود [ صفحه 294 ] را از گریبان بیرون کرد
ناگهان نور سفیدي از آن تابش نمود که چشم بینندگان را خیره مینمود. 109 - بعض از اشراف قوم فرعون گفتند حقّا اینکه
شخص جادوگر دانائیست [و ماهر در اینکه فنّ است]. 110 - میخواهد [قلوب بنی اسرائیل را بخود مایل کرده و بوسیله آنها
نیروئی تهیه نموده] شما را از زمین کشورتان [یعنی مصر] بیرون کند [و خود سلطنت کند] [فرعون باشراف قوم گفت اگر
چنین است] پس شما چه نظر میدهید و چه رأیی دارید! 111 - [اشراف بفرعون] گفتند کار موسی و برادرش را بتأخیر بینداز [و
تعجیل در صدور حکم مکن] و لشکریان و نظامیانت را بفرست در شهرها تا براي تو جادوگران را جمعآوري کنند. 112 - و
هر جادوگر ماهر و دانائی را براي تو بفرستند. 113 - [فرستادههاي فرعون ساحران را جمع آوري کردند] و جادوگران بنزد
فرعون آمدند و گفتند اگر ما بموسی غالب شدیم آیا مزد [کافی کاملی] داریم! 114 - [فرعون] گفت بلی [علاوه بر مزد
کاملی که میگیرید] شما از نزدیکان و مقرّبان مجلس من خواهید بود. 115 - [در روز موعود] جادوگران [أدب کرده] بموسی
گفتند اي موسی آیا تو مبادرت میکنی! و سحر خود را آشکار میکنی و عصاي خود را میافکنی و یا آنکه ما عصاها و
ریسمانهاي خود را بیفکنیم! 116 - [موسی علیه السّلام] گفت شما [بدوا] بیفکنید و چون افکندند چشمهاي مردم را بجادو
بستند [و چون مردم از آنها دور بودند و آنها را بین خود راه نمیدادند حقیقت از نظر آنها پنهان ماند و خیال کردند که واقعا
- [ آنها مار حقیقی هستند] و آنها را سخت ترسانیدند و سحر و جادوي بزرگ و عظیمی بنظر آنها آوردند. [ صفحه 295
[حدیث راجع بعصا] [قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تعصّوا فانّها من سنن إخوانی المرسلین: رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله فرمود: عصا بر دست بگیرید زیرا اینکه عمل از سنّتهاي برادران مرسل من یعنی پیمبران خدا علیهم السّلام بوده
است] [و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله من خرج فی سفر و معه عصا من لوز مرّ و تلا هذه
الایۀ [وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ- إلی قوله- عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ] آمنه اللّه من کلّ سبع ضاري و من کل لصّ عاري و من کلّ ذات
حمۀ حتّی یرجع إلی أهله و منزله و کان معه سبعۀ و سبعون من المعقّبات یستغفرون له حتّی یرجع و یضعها- أمیر المؤمنین علیه
السّلام فرمود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرموده است: هر کس براي سفر بیرون رود و با خود عصائی از چوب بادام
خداوند او را از هر درنده زیانآور و هر دزد رهزن و هر گزنده نیش « وَ لَمّا تَوَجَّهَ ... الخ » تلخ داشته باشد و اینکه آیه را بخواند
داري ایمن خواهد داشت تا بخانه خود و نزد کسانش برگردد و هفتاد و هفت فرشته معقّبات براي او استغفار میکنند تا
951 [نقل از تفسیر روح البیان]- - 526 -قرآن- 931 - 479 -قرآن- 499 - مراجعت کند و عصا را بزمین گذارد.] -قرآن- 442
حضرت موسی علیه السّلام چون از مصر فرار نمود و در مدین بصحبت شعیب علیه السّلام رسید و دختر او صفورا را بعقد خود
در آورد عزم مراجعت بمصر نمود در اثناي طریق بوادي ایمن رسید و خلعت پیغامبري یافت و بمعجزه عصا و ید بیضا
اختصاص پذیرفت. حق سبحانه و تعالی فرمود که بمصر رود و فرعون را بخدایتعالی دعوت کند موسی بیامد و بعد از مدّتی
که ملاقات فرعون دست داد آغاز دعوت کرد و خواستار نجات بنی اسرائیل شد- و سبب آن بود که چون یعقوب علیه السّلام
با اولاد و احفاد خود بمصر آمدند همانجا قرار گرفتند و نسل ایشان بسیار شد و یعقوب و یوسف با برادران درگذشتند و ملک
ریان که فرعون زمان یوسف بود و پسرش مصعب بنی اسرائیل را حرمت داشت و متعرض ایشان نمیشد چون او بمرد ولید که
أَنَا رَبُّکُمُ » فرعون زمان موسی بود بر تخت سلطنت نشست [و قبلا ذکر شد که نام او مینفتاه بوده و العلم عند اللّه] و زبان بلاف
952 [ صفحه - بگشاد بنی اسرائیل دعوي او قبول نکردند گفت پدر شما درم خریده کسان ما بود و شما -قرآن- 925 « الَأعلی
296 ] بنده زادگان مائید پس ایشان را ببندگی گرفت و باعمال شاقّه واداشت و چون موسی بیامد اراده کرد که آنانرا بموطن
پدران خود یعنی ارض مقدسه برگرداند و بین روز که یوسف داخل مصر شد و روز که موسی داخل مصر گردید چهار صد
سال فاصله بود. - گفتهاند که جادوگردان ریسمانهاي کلفت و چوبهاي دراز را مانند ماران و افعیهاي عظیم الجثه ساخته و
آنها را با جیوه آلوده کرده و درون آنها را هم پر از زیبق نموده بودند و چون اینکه طنابها و عصاها از حرارت خورشید متأثّر
شدند بحرکت آمدند و بعضی ببعض دیگر میپیچیدند و چون بسیار بودند مردم خیال میکردند که آنها خود بخود بحرکت
آمدهاند و باختیار میجنبند و بیکدیگر میپیچند و چنان مینمود که تمام میدان مملوّ از ماران است. - از تعبیر کلام کریم به
مستفاد میشود که سحر خیال است و حقیقتی براي آن نیست و از « یُخَیَّلُ إِلَیهِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعی » [سَحَرُوا أَعیُنَ النّاسِ] و آیه
همین جا فرق بین سحر و معجزه است که معجزه بر دست مدّعی نبوت ظاهر میشود و سحر بر دست مرد فاسقی اعمال میگردد.
118 و سحر را انواع و اقسامی بوده است که نزد قدماء مصریان تعلیم گرفته میشد و مبناي آن خیال - 60 -قرآن- 67 - -قرآن- 32
بوده و معجزه را حقیقتی است مضافا به اینکه که معجزه بدون وسایل ظاهري مادي و طبیعی بظهور میرسد بعکس سحر.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 117 تا 122
اشاره
وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلقِ عَصاكَ فَإِذا هِیَ تَلقَفُ ما یَأفِکُونَ [ 117 ] فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَ لَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 118 ] فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ
[ مُّوسی وَ هارُونَ [ 122
ِ
280 رَب - اّلعالَمِینَ [ 121 ] -قرآن- 1
ِ
انقَلَبُوا صاغِرِینَ [ 119 ] وَ أُلقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ [ 120 ] قالُوا آمَنّا بِرَب
اي تبتلع یعنی بلع میکند و بسرعت میخورد لقف یلقف لقفا تند گرفتن و بسرعت تناول « تَلقَفُ » [ 31 [ صفحه 297 - -قرآن- 1
افک در اصل قلب شیء از صورت و وجهه أصلی آن است و افک بمعنی کذب و دروغ است زیرا معنی را « ما یَأفِکُونَ » کردن
از جهت صواب منقلب میسازد و هر أمري که از صورت خود برگردد مأفوك است و افک در قول بمعنی دروغ است و در
صاغر یعنی ذلیل صغر یصغر صغرا یعنی « صاغِرِینَ » عادوا یعنی برگشتند « انقَلَبُوا » اي ظهر و ثبت « فَوَقَعَ » عمل بمعنی سحر
-387- 122 -قرآن- 376 - 11 -قرآن- 106 - کوچک شد ضدّ کبر- و صغر یصغر صغرا و صغارا یعنی ذلیل و خوار شد. -قرآن- 1
449 [چون جادوگران حضور یافتند و امر واهی را بچشم مردم واقعی جلوه دادند و مردم - 415 -قرآن- 437 - قرآن- 403
مرعوب شدند]. 117 - ما [که پروردگار جهانیانیم] بموسی وحی نمودیم [یعنی بدل و خاطر او القاء کردیم] که عصاي خود را
بینداز [و چون بینداخت اژدهاي بزرگی شد] و ناگهان تمام آنچه را جادوگران بتزویر و دروغ جادو کرده و بصورت ماران
ساخته بودند بکام خود گرفت و سریعا بلعید. 118 - بنابرین حق ثابت و آشکارا شد [و صدق نبوت و دعوي موسی و هرون
ظاهر گشت] و آنچه را جادوگران کرده بودند باطل و پوچ گردید [یعنی چون اینکه آیات باهره و معجزات قاهره را در عصا
دیدند دانستند که آن امري آسمانی است و جز خداوند عزّ و جلّ کسی قادر بر آن نیست و از جمله بدل شدن عصا بمار و
خوردن آن مار تمام عصاها و ریسمانهاي ساحران را و نابود شدن آنها در شکم مار و برگشتن مار بصورت عصا بدون اینکه از
او چیزي بکاهد یا بر آن چیزي بیفزاید هر عاقلی پی میبرد که اینکه امور تحت قدرت بشر نیست لذا جادوگران بتوحید خدا و
نبوت موسی علیه السّلام اعتراف کردند و اسلام آنها حجّتی بر فرعون [ صفحه 298 ] و قوم و أعوانش بود]. 119 - لذا [بامر
خدا و حول و قوّه او] در همان مکان فرعون و هر آنکس که در روز مشهود گرد آورده بود مغلوب موسی علیه السّلام شدند و
دچار شکست گشتند و بحال ذلّت و خواري برگشتند. 120 - و جادوگران [از ملاحظه و مشاهده اینکه اعجاز بزرگ] بخاك
افتادند و بحالت سجده در آمدند. 121 - گفتند ما بپروردگار جهانیان ایمان آوردیم [نه بفرعون که خود را ربّ اعلاي ما
معرّفی مینمود]. 122 - پروردگار موسی و هرون [یعنی خدائی که موسی و هرون ما را بوحدت او و رفتن بسوي او دعوت
مینمایند].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 123 تا 126
اشاره
قالَ فِرعَونُ آمَنتُم بِهِ قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم إِنَّ هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوهُ فِی المَدِینَۀِ لِتُخرِجُوا مِنها أَهلَها فَسَوفَ تَعلَمُونَ [ 123 ] لَأُقَطِّعَنَّ
أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَ لِّبَنَّکُم أَجمَعِینَ [ 124 ] قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُونَ [ 125 ] وَ ما تَنقِمُ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِآیاتِ رَبِّنا
دیگري را بحیله از قصد خود منصرف ساختن « مکر » - 438- لَمّا جاءَتنا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِینَ [ 126 ] -قرآن- 1
اي اي و ما تنکر منّا و تعیب علینا یعنی تو کار ما را « وَ ما تَنقِمُ مِنّا إِلّا » بریدن دست راست و پاي چپ و بالعکس « مِن خِلافٍ »
صبّ علینا صبّا « أَفرِغ عَلَینا » ... 140 [ صفحه 299 ] مگر اینکه - 72 -قرآن- 112 - زشت نمیدانی و از ما عیب نمیگیري -قرآن- 58
33 [چون حق آشکار و باطل ناپدید گشت و جادوگران بسجده - یغمرنا یعنی صبر را بر ما بریز که ما را فرا گیرد. -قرآن- 16
درافتادند و ایمان آوردند و اینکه پیش آمد خطر شدیدي براي فرعون و أشراف قوم بود:] 123 - فرعون [بساحران مؤمن
بموسی] گفت: پیش از آنکه من بشما امر کنم و براي ایمان بموسی اجازه دهم شما باو ایمان آورده و دعوت او را تصدیق
کردید! اینکار شما حیله و توطئهاي بوده است که در شهر با موسی کردهاید تا بر مصر مستولی شوید و أهل آن یعنی قبطیان را
از آن بیرون کنید [و کشور مخصوص شما و بنی اسرائیل گردد] عنقریب میدانید با شما چه خواهم کرد. 124 - دستهاي شما و
پاهاي شما را از جهت مخالف [یعنی دست راست و پاي چپ یا بالعکس] البته قطع خواهم کرد و تمام شما را بر چوبه دار
خواهم آویخت [تا بمیرید و موجب عبرت و پند دیگران شوید]. 125 - [ساحران گفته فرعون را رد کرده و با وثوق بعنایت
پروردگار] گفتند [ما را از اینکه تهدید باکی نیست امر بدست خداست و برگشت همه هم خواه عمر کوتاه باشد یا طولانی
گردد بسوي خداست و اینکه بدن ما فناپذیر است] و ما بسوي پروردگارمان برمیگردیم [و از شکیبائی در برابر شدّتها أجر
بیشتر و ثواب بهتري خواهیم داشت]. 126 - تو از ما عیبی ندیده و نقمتی سراغ نداري، و مکروهی از ما ناشی نشده است جز
اینکه چون آیات و معجزات پروردگارمان [بوسیله پیامبر خدا موسی علیه السّلام] براي ما ظاهر شد ایمان آوردهایم [و
دانستهایم که جز خداي واحد کسی قادر باین امور نیست و اینکه ایمان عیب ما نیست بلکه بهترین اعمال و ریشه محامد و
مناقب و تمام صفات کمال است]. پروردگارا صبر و شکیبائی را [مانند آب] بر ما بریز و [در برابر اعمال [ صفحه 300 ] فرعون
صبور فرما] و ما را مسلمان مطیع بمیران [و بر اسلامیکه روزي ما ساختی ما را ثابت بدار و اخلاص کامل عطا فرما که شدت
بلاء اسباب خروج ما از دین توحید نگردد]. [ساحران چون حق او بشناختند || دست و پا در جرمها درباختند]
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 127 تا 129
اشاره
وَ قالَ المَلَأُ مِن قَومِ فِرعَونَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَهُ لِیُفسِدُوا فِی الَأرضِ وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ
[ إِنّا فَوقَهُم قاهِرُونَ [ 127 ] قالَ مُوسی لِقَومِهِ استَعِینُوا بِاللّهِ وَ اصبِرُوا إِنَّ الَأرضَ لِلّهِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ العاقِبَۀُ لِلمُتَّقِینَ [ 128
قالُوا أُوذِینا مِن قَبلِ أَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا قالَ عَسی رَبُّکُم أَن یُهلِکَ عَدُوَّکُم وَ یَستَخلِفَکُم فِی الَأرضِ فَیَنظُرَ کَیفَ تَعمَلُونَ
زنده و باقی « نَستَحیِی » وابگذارد و رها بکند « یَذَرَكَ » ! یعنی آیا رها میکنی و وامیگذاري « أَ تَذَرُ » 550- 129 ] -قرآن- 1 ]
جائی است که بآن جا عمل منتهی شود در مقابل بادیه که ابتداي « العاقِبَۀُ » میراث میدهد- ارث قرار میدهد « یُورِثُها » میگذاریم
امر است عاقبۀ بمعنی فرجام و انتهاي امر میباشد و چون گفته شود العاقبۀ له فرجام خیر را میرساند و چون گفته شود العاقبۀ علیه
174 [ صفحه 301 ] [چون - 129 -قرآن- 162 - 93 -قرآن- 118 - 60 -قرآن- 81 - 12 -قرآن- 49 - فرجام شر را خبر میدهد. -قرآن- 1
امر سحره و پیروان آنان از مردم بآن جا رسید که منضّم بموسی شدند و باو ایمان آوردند]. 127 - اشراف قوم فرعون باو گفتند
آیا تو موسی و قومش را آزاد میگذاري و بحال خودشان رها میکنی و متعرّض آنان نمیشوي! [تا بمخالفت تو برخیزند و مردم
را بر تو بشورانند و بر تو مسلط شوند] و در زمین کشور تو تبهکاري کنند و در حکومت تو مفسده برانگیزند و ترا و خدایان
ترا رها کنند [و دیگر کسی تو و خدایان ترا پرستش نکند] فرعون بپاسخ گفت قریبا پسران آنها را میکشیم [که داراي نجدت و
قوّت هستند و در خور جنگجوئی میباشند] و زنانشان را زنده میگذاریم [که زور و نیروئی ندارند و آنها را خوار و ذلیل ساخته
بخدمت میگماریم و از اینکه عمل دیگر زیاد هم نخواهند شد و همین عملی است که قبل از ولادت موسی با بنی اسرائیل
میکردیم] تا بدانند که ما بر آنها غلبه و قدرت داریم و آنها مقهور و ما قاهر هستیم. 128 - [چون بنی اسرائیل اینکه خبر
بشنیدند ترسان شدند و لذا موسی علیه السّلام بآنها اطمینان داد] و گفت اي قوم [در دفع بلاي فرعونیان] از خداي واحد یاري
و اعانت بخواهید [او معین بر شداید و خداي دائم باقی و تواناي بر هر چیز و هر امري است]. [و در برابر آزار فرعون و جهت
حفظ دین خودتان] شکیبا باشید و بدانید که زمین مال و ملک مختص بخداست بهر کس از بندگانش بخواهد بارث میدهد [و
پس از هلاك فرعون از آن شما خواهد بود] و بدانید که حسن عاقبت و فرجام نیک براي بندگان با تقوي و پرهیزکار
خداست [و استعانت بخدا و صبر هر دو از خصایص تقوي و متّقیان است]. اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت || أجر
صبري است که در کلبه أحزان کردم] 129 - [لکن اینکه سفارش موسی علیه السّلام هم از نگرانی آنها نکاست و] گفتند [
صفحه 302 ] پیش از آنکه تو بیائی و برسالت مبعوث شوي و بدعوت ما مأمور گردي ما دچار آزار فرعون بودیم [زجرهاي
بدنی و روحی کشیدیم فرزندانمان را کشتند و ببدترین شکنجه و عذاب عقوبت نمودند] و بعد از اینکه تو براي دعوت ما
آمدي باز هم گرفتار همان آزارها و شکنجهها هستیم. موسی علیه السّلام بپاسخ آنها گفت: [طمع از کرم خدا برنگیرید] امید
چنان است که پروردگار شما دشمن شما [فرعون و قومش را] هلاك سازد و شما را در روي زمین جانشین آنها قرار دهد [و
پس از بندگی آقائی نمائید] و سپس بنگرد که شما چه میکنید و رفتار شما در بندگی خدا چگونه است [آیا از حال آنها
عبرت میگیرید و بحالت رفتگان و گذشتگان تدبر و تفکّر مینمائید! تا شما را نسبت بعملتان جزا دهد اگر خیر است خیر دهد و
اگر شرّ است شرّ جزا بخشد]. [نرود مرغ سوي دانه فراز || چون دگر مرغ بیند اندر بند پند گیر از مصائب دگران || تا نگیرند
دیگران ز تو پند]
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 130 تا 133
اشاره
وَ لَقَد أَخَ ذنا آلَ فِرعَونَ بِالسِّنِینَ وَ نَقصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُونَ [ 130 ] فَإِذا جاءَتهُمُ الحَسَ نَۀُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِن تُصِ بهُم سَیِّئَۀٌ
یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 131 ] وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِهِ مِن آیَۀٍ لِتَسحَرَنا بِها فَما
نَحنُ لَکَ بِمُؤمِنِینَ [ 132 ] فَأَرسَلنا عَلَیهِمُ الطُّوفانَ وَ الجَرادَ وَ القُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً
جمع سنه یعنی سال ولی بیشتر استعمال آن براي سالهاي قحط و « بِالسِّنِینَ » [ 556 [ صفحه 303 - مُجرِمِینَ [ 133 ] -قرآن- 1
خشکسالی است و براي آن علم شده است و چون گویند أخذتهم السّنه یعنی بقحطی مبتلا گشتند چنانکه در همین آیه
« یَطَّیَّرُوا » آنچه موجب بد حالی آنها شود مانند قحط و بیماري و فقر « سَیِّئَۀٌ » مراد از حسنه سال فراوانی و ارزانی است « الحَسَ نَۀُ »
اي یتطیّروا و یتطایروا و یتشأموا یعنی بفال بد و شومی میگرفتند تطیّر یعنی فال بد زدن و شوم دانستن و شاید سرّ اطلاق تطیّر
بفال بد زدن اینکه باشد که عرب هرگاه مرغ از دست راست میپرید امید پیش آمد خیر داشت و چون از دست چپ میپرید
یعنی آنچه قضا بر آن رفته و تقدیر معیّن ساخته است و مراد در اینجا یعنی سبب خیر و « طائِرُهُم » منتظر وقوع پیش آمد بد بود
مَهما » شر آنها نزد خداست و در لغت طائر الانسان رزق یا عمل یا بهره و نصیب اوست و میمون الطائر یعنی مبارك الوجه
ما یطوف بالانسان و یغشاه یعنی هر چه آدمی را احاطه و دور کند و « الطُّوفانَ » یعنی ايّ شیء یعنی هر چیز بیاوري براي ما « تَأتِنا
جانوري که در گندم پیدا میشود و « القُمَّلَ » ملخ « الجَرادَ » او را بپوشاند و غالبا طوفان در باره آب و أمواج دریا ذکر شده است
کرمی که زراعت را میخورد و بفارسی آنرا شپشه گویند و به شپش یعنی جانوري که در بدن پیدا میشود و غالبا ناقل امراض
-223- 16 -قرآن- 211 - بمعنی خون است. -قرآن- 1 « الدَّمَ » جمع ضفدع و آن قورباغه است « الضَّفادِعَ » است نیز قمّل گویند
- 1125 -قرآن- 1131 - 962 -قرآن- 1115 - 896 -قرآن- 949 - 655 -قرآن- 881 - 354 -قرآن- 643 - 281 -قرآن- 340 - قرآن- 270
1392- 1348 -قرآن- 1382 - -1143 قرآن- 1334
تفسیر معانی:
اشاره
-130 و بحق سوگند که ما فرعونیان را گرفتار کردیم بقحط و غلا و خشکسالی [از نروئیدن غلّات و گیاهها براي خوراك
انسان و حیوانات در صحراها] و بکاهش میوهها [و بار نیاوردن درختهاي میوه و بارور در شهرها] شاید [ صفحه 304 ] آنان
متنبّه و متذکّر شوند [و برگردند و تائب گردند و بتوحید خداوند گرایند و از پرستش فرعون و بتها منصرف شوند که اگر
برگشتند و توبه کردند و راه حق پیش گرفتند چه بهتر و إلّا هلاك محتوم و قضاء معلوم آنها را فرا گیرد و فرعونیان از شقّ
أخیر بودند و متنبّه نشدند بلکه ...] 131 - چون [پیروان فرعون را] حسنه یعنی فراوانی نعمت و وسعت رزق و سلامت بدن و
عافیت حال میرسید و مزارعشان سر سبز و درختهاي میوه بارور میگردید] میگفتند اینکه پیش آمد نیک حق ماست و در اثر
علم و معرفت و زحمت و عمل ما بما رسیده است و اگر سال و حال بدي بآنها رو میکرد و آسیبی بآنها میرسید [و دچار
گرسنگی و بلاي قحط و قطع باران و تنگی رزق و کاهش میوهها و مرگ اغنام و أحشام میشدند] بموسی علیه السّلام و
همراهان او فال بد میزدند [و میگفتند اینکه بدیها از شئامت موسی و تابعین اوست و از روزي که او آمده است دچار اینکه
مصائب شدهایم، واعجبا از اینکه تنگی عقل و کوچکی فکر و فساد رأي و نبودن توفیق که بموسی علیه السّلام و پیروانش تطیّر
کنند و از بدي کردار و أعمال زشت خود غافل باشند و ندانند که همه از جانب خداست: اي مردم] بدانید و آگاه باشید که
مقدّرات آنها نزد خداست و هر چه از خیر و شرّ برسد بقضاء خدا و قدر اوست [آنچه میبینند و بآنها میرسد وعده عقابی است
که خدا داده و اینکه عقوبت دنیوي آنهاست و عقاب اخروي آنها باقی است تا بآن جا برسند و قضاي خدائی بر اینکه جاري
است که بخیر مبتلا میکند که ببیند صاحبش شکرانه دارد یا کفران میکند و بشرّ نیز مبتلا میکند که ببیند صاحبش دست از
تبهکاري میکشد یا در گمراهی و سرکشی میماند و قضاي الهی بر اینکه است که أعمال بندگان سبب خیر و شري باشد که
بآنها وارد میگردد] و لکن بیشتر مردمان نمیدانند [و بحکمت الهی جاهلند و آگاه نیستند که چگونه ارتباطی بین اسباب و
مسبّبات است و لذا فرعونیان از نادانی خود بدبختیها را بموسی و تابعین او نسبت داده و از شومی آنها میدانستند و غافل بودند
که از شئامت اعمال و فساد اخلاق و کفر خودشان است]. [ صفحه 305 ] - تطیّر- بمعنی تشاؤم یعنی فال بد زدن است و اسم
آن [طیره] است بکسر اوّل و فتح دوّم و آن چیزي است که بآن فال بد زنند و ریشه آن از آنجاست که عرب بطیر یعنی
پرندگان فال میزدند و اگر کسی بمقصودي از محلّ خود خارج میشد و مرغی از جانب راست او میآمد آنرا میمون میدانست
و بفال نیک میگرفت و مبارك میشمرد و آن را سانح مینامید و اگر از جانب چپ میآمد بفال بد میگرفت و مشئوم میدانست و
آنرا بارح مینامید و بدنبال مقصد خود نمیرفت و بخانه خود برمیگشت و اینکه قول در باره طیره بحدّي استعمال شد که بهر چه
تشؤّم میکردند طیره و تطیر میگفتند و رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله آنرا باطل ساخت و سه مرتبه فرمود الطیرة شرك و براي
اینکه آنرا شرك نامید که اعتقاد عرب بر اینکه بود که طیره براي آنها جلب نفع و دفع ضرر میکند و بموجب آن عمل
میکردند و چنین مینمود که آن را با خدا شریک قرار میدهند- چه اسلام ضارّ و نافع هر دو خدا را میداند و هر کس هر سود و
زیانی را جز از ناحیه او بداند و بدیگري نسبت دهد مشرك است. عکرمه گوید نزد إبن عمر بودیم و إبن عباس رضی اللّه عنه
هم نزد او بود و غرابی یعنی کلاغی فریاد زد مرد عربی آنجا بود و گفت [خیر خیر] إبن عباس گفت [لا خیر و لا شرّ یعنی نه
خوب و نه بد] و عرب غراب را اختصاص بفال بد داده است زیرا آنرا از اغتراب یعنی دوري گرفتهاند و از اسم غراب غربت را
بیرون آوردهاند. و إبن مسعود گوید: لا تضرّ الطّیرة إلّا من تطیّر یعنی هر کس طیره را که که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله از آن
نهی فرموده است مانع مقصد خود قرار دهد اینکه تطیّر جز بخود او بدیگري زیان نمیرساند. و أمّا کسیکه بخداوند توکّل کند
و باو واثق شود چیزي را اسباب ترس خود قرار نخواهد داد و اینکه أوهام براي او زیانآور نخواهد بود. و نیز گوید: هر کس
در موقع بد آمدن دل از چیزي اینکه کلمات را که رسول [ صفحه 306 ] خدا صلّی اللّه علیه و آله دستور فرموده است بگوید
باو زیان و ضرري نخواهد رسید و آن کلمات اینست: [اللّهمّ لا طیر إلّا طیرك و لا خیر إلّا خیرك و لا إله غیرك و لا حول و لا
قوّة إلّا باللّه ما شاء اللّه کان لا یأتی بالحسنات إلّا اللّه و لا یذهب بالسّیئات إلّا اللّه و اشهد انّ اللّه علی کلّ شیء قدیر] و پس از
گفتن اینکلمات پی کار خود برود و مقصد خود را دنبال کند و قلب خود را مطمئن بخدا نگاهدارد و بداند که هر چه از خیر
و شر بانسان میرسد و میمون و مشئوم وارد میشود جز بقضاء و تقدیر الهی و مشیّت و اراده و حکم او نیست. و در حدیث آمده
است: [الشؤم فی المرأة و الفرس و الدار] یعنی شومی در سه جا ممکن است یکی زن که بدي اخلاق و سنگینی مهر او شومی
اوست- و دیگري اسب که سرکشی و بیهنري او در جنگ شومی اوست- و سومی خانه که تنگی آن و بدي همسایه از
شومی آن است و هر سه را ممکن است متروك داشت و از آنها جدائی گزید. و نیز پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: [لا
طیرة و لا غول] یعنی هر دو بیاساس و موهوم است. گویند فیلسوفی آواز خنک آوازهخوانی را شنید و گفت اگر اینکه
کاهنان گویند صداي جغد دلیل بر مرگ انسان است درست باشد صداي اینکه شخص دلیل بر مرگ جغد است. [زیبقم در
گوش کن تا نشنوم || یا درم بگشاي تا بیرون روم] و بر عکس تفؤّل بفال نیک ممدوح است و فرمودند: تفألوا بالخیر تجدوه
فال خوب بزنید بآن میرسید- و آن کلمه شایستهایست که از کسی بشنود مثلا طالب امري باشد و کسی باو گوید یا واجد و
بخواهد سفري برود و کسی باو بگوید یا راشد و مریض باشد و کسی باو بگوید یا سالم- تفؤّل بآنها مشروع است زیرا اینها
تقویت روح میکند و آدمی را از کار باز نمیدارد و هر آنچه انسان را در کار سست کند و مانع شود نامشروع و بد است. [
صفحه 307 ] گویند روزي عمر بن الخطاب بمردي گفت اسمت چیست! گفت [جمره] گفت پسر کیستی! گفت پسر [شهاب]
گفت از کجا هستی! گفت از [حرقه] گفت کجا منزل داري! گفت در [حرّه] و آن زمینی است که داراي سنگهاي سوزان
است عمر گفت زود بخانه خود برگرد که همه آتش میگیرند یا آتش گرفتند. و نیز از مردي روزي استعانت کرد و یاري
طلبید و اسم او را پرسید! گفت [ظالم] گفت اسم پدرت چیست! گفت [سرّاق] گفت خودت ظلم میکنی و پدرت دزدي من از
تو همراهی نمیخواهم. و اینکه دلیل است بر حسن تبدیل نامهاي زشت بنامهاي نیکو که بآن فالهاي خوب زنند و نظیر آن اینکه
رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود: [لا تمارضوا تمرضوا] یعنی تمارض نکنید و بدروغ خود را بناخوشی نزنید که واقعا بیمار
خواهید شد و بیخود نگوئید من بیمارم که همین گفتن اسباب بیماري شما خواهد شد و مورد مؤاخذه هم خواهید بود [از
روح البیان]. [گفت پیغمبر که رنجوري به لاغ || رنج آرد تا بمیرد چون چراغ] 132 - [با همه اینها آن قوم عنود بموسی]
گفتند هر چه [باعتقاد خودت] براي ما معجزه بیاوري [که دلیل بر صدق تو و حقّانیت دعوت تو باشد] و بآن آیات بخواهی ما
را سحر کنی] و ما را از عقاید خودمان منصرف سازي] ما مؤمن بتو نخواهیم شد [و تصدیق رسالت تو را نخواهیم کرد و
پیروي أحکام ترا نخواهیم نمود]. 133 - [و أمّا جزاء و نتیجه اینکه سرسختی آنها اینکه شد که] ما بر آنها طوفان را مأمور
کردیم [تا سیلهاي خانمان کن بنیان خانها و آبادیهاي آنها را بر انداخت و درختها را ریشه کن ساخت] و ملخ فرستادیم [تا
زراعات و آنچه از برگ و میوه درختان سر سبز بود بخورد] و شپشه فرستادیم [که غلات موجوده آنها را از بین ببرد] و
قورباغه [که در خانهها و زندگی آنها حتی در غذاهاي آنها وارد شده کار را بر آنها سخت کند] و خون [که آبهاي آنها را
تبدیل بخون نماید یا بتفسیر [ صفحه 308 ] دیگري مبتلاي برعاف شدند] و اینها معجزات و آیاتی مف ّ ص لات یعنی بفاصلههائی
از یکدیگر بودند یا معجزاتی که موسی علیه السّلام بتفصیل هر یک را [براي صدق دعوت خود] وعده داده بود بر آنها نزول
یافت امّا آنها تکبّر و انانیّت بخرج دادند و دست از عناد و سرسختی برنداشتند و از قبول حق و ایمان بخدا دریغ کردند و
مردمان مجرم و گناهکاري بودند. - قمّل [بضمّ قاف و فتح میم مشدّد] جمع قمّله که پور ملخ یا شپشه گندم یا کنه باشد و یا
قمل [بفتح قاف و سکون میم] جمع قمله شپش معروف است که در لباس و بدن رخنه میکند و بعض مفسّرین بطریق دوم
قرائت کردهاند.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 134 تا 136
اشاره
وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیهِمُ الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ادعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِندَكَ لَئِن کَشَ فتَ عَنَّا الرِّجزَ لَنُؤمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی
بِّأَنَّهُم کَ ذَّبُوا
ِ
إِسرائِیلَ [ 134 ] فَلَمّا کَشَ فنا عَنهُمُ الرِّجزَ إِلی أَجَ لٍ هُم بالِغُوهُ إِذا هُم یَنکُثُونَ [ 135 ] فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم
اي « بِما عَهِدَ عِندَكَ » عذاب سختی که موجب اضطراب مردم شود « الرِّجزُ » 403- بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِینَ [ 136 ] -قرآن- 1
یعنی تا سر رسید زمانی « إِلی أَجَلٍ هُم بالِغُوهُ » بحقّ عهده عندك و هی النبوّة یعنی بحق مأموریتی که بتو داده و آن نبوّت است
-75- 11 -قرآن- 53 - یعنی عهد و -قرآن- 1 « یَنکُثُونَ » که آنها ادراك میکنند و بآن میرسند و آن موقع غرق یا مرگ آنهاست
320 [ صفحه 309 ] پیمان خود را میشکنند و نکث در أصل پاره شدن ریسمان نخ تابی است و - 201 -قرآن- 307 - قرآن- 170
یّعنی دریا و دریا را از آنجهت یمّ گفتهاند که مقصود است و تیمّم بمعنی
ِ
« الیَم » سپس در شکستن عهد استعمال شده است
133- قصد است. -قرآن- 123
تفسیر معانی:
اشاره
-134 و چون عذاب الهی بر آنها سخت شد و کار بر آنها تنگ گردید و نقمات مذکور در آیه قبل آنانرا در فشار آورد [در
مقام تضرع و التماس برآمده] گفتند اي موسی ترا بحق عهدي که خداوند با تو بسته و در نبوت بتو وعده کرده است که چون
او را بخوانی ترا اجابت کند پروردگار خودت را بخوان که رفع عذاب از ما کند ما هم قسم یاد میکنیم که اگر اینکه سختی و
عذاب و تنگی از ما برداشته شد و تو اینکه مصائب را از ما باز گردانی ما هم بتو ایمان آوریم و تصدیق رسالت تو نمائیم و بنی
اسرائیل را [از اسارت و أعمال شاقه آزاد ساخته] با تو روانه کنیم [که بوطن خود ارض مقدسه نایل شوند]. 135 - بنابرین وقتی
که ما عذاب را از آنها برداشتیم تا مدّت معیّنهاي که بعد بسر رسید و موقع هلاك آنها رسیده بود آنها پیمان شکنی کردند و
نقض عهد نمودند و ایمان نیاوردند. 136 - [ما هم بسبب اینکه عهد شکنی] از آنها انتقام [پیمبرمان] را گرفتیم و آنان را در
دریا غرق نمودیم و اینکه بدانجهت بوده که آنها آیات و معجزات ما را [یعنی معجزات نهگانه و آیات تسع موسوي- عصا- ید
بیضا- قحط- نقص ثمرات طوفان- ملخ- شپشه- قورباغه- خون] تکذیب کردند [و از عقابی که بدنبال تکذیب در دنیا و
آخرت بانتظار آنهاست] غافل بودند. مروي است که چون بدعاي موسی علیه السّلام عذاب از آنها برداشته شد فرعون بنی
اسرائیل را رها کرد و آنها نزد موسی علیه السّلام مجتمع گشتند موسی با آنها از مصر بیرون رفت و کسانی هم که از تعدّیات
فرعون فرار کرده بودند خود را بموسی رسانیده در پناه آنحضرت در آمدند و خبر اجتماع که بفرعون رسید ماهان وزیر او
گفت من قبلا گفتم که بنی اسرائیل را رها مکن که گرد موسی جمع شوند و موسی [ صفحه 310 ] قوي و مقتدر گردد فرعون
پریشان خاطر گردیده لشکري گرد کرده بتعقیب موسی علیه السّلام برآمد و لذا خداوند از قضیه غرق او و صدق وعده موسی
بهلاك فرعون و فرعونیان خبر میدهد و میفرماید که ما از آنها انتقام گرفتیم و آنان را در دریا [یعنی بحر قلزم یا دریاي سرخ]
غرق نمودیم ... إلی آخر.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 137
اشاره
وَ أَورَثنَا القَومَ الَّذِینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الَأرضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکنا فِیها وَ تَمَّت کَلِمَتُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنِی إِسرائِیلَ
مراد تمام « مَشارِقَ الَأرضِ وَ مَغارِبَهَا » 272- بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَعُ فِرعَونُ وَ قَومُهُ وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ [ 137 ] -قرآن- 1
یعنی وعده بسیار نیکوي « وَ تَمَّت کَلِمَتُ رَبِّکَ الحُسنی » جهات آن است و مقصود از أرض زمین شام و مصر است
پروردگارت که آنها را ورثه آنزمینها قرار دهد محقّق گشت و مراد از کلمه ربّ وعده خدائی بآنها بوده است که بتمام و
تدمیر یعنی کوبیدن و خراب ساختن و دمار بمعنی هلاك و « دَمَّرنا » اي یبنون یعنی بنا کردند « یَعرِشُونَ » کمال انجاز یافت
372- 333 -قرآن- 362 - 146 -قرآن- 320 - 36 -قرآن- 106 - خراب است. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[کیفر فرعون و فرعونیان آن بود و اینک پاداش و فرجام مؤمنان صبور]. 137 - و مردمی را که ضعیف و ناتوان بودند [و تحت
فشار قبطیان و فرعونیان مقهور و بیچاره مانده پسرانشان را میکشتند و زنانشان را براي اسارت و استعباد زنده میگذاشتند و
ببدترین شکنجه و عذاب مبتلا بودند] ما مشارق و مغارب یعنی [ صفحه 311 ] تمام اطراف زمینهاي [شام و مصر] را که
اراضی پر برکت [و داراي بارانهاي زیاد و خیرات بسیار] بود بآنها بمیراث دادیم [و وارث پیشینیان خود شدند و بدوا اراضی
شامات و سپس زمینهاي مصر که متعلّق بدشمنانشان بود بتصرّف در آوردند] و وعده صدق و بسیار نیکوي پروردگار تو ببنی
اسرائیل [که راجع بهلاکت دشمنان ایشان و میراث بردن آنان داده بود] تحقّق یافت و تامّ و کامل آن مواعید منجّز گشت و
اینکه بسبب صبر و شکیبائی بود که بنی اسرائیل [در برابر صدمات وارده از فرعونیان و قبطیان] متحمّل شدند [بلی نتیجه صبر
چنین است و عاقبت امر آنکس که بی تابی و جزع کند و نارضامندي نشان دهد جز خسران نخواهد بود]. و ما آنچه را فرعون
و قومش ساخته و آنچه را بنا نهاده بودند [از عمارات و قصور و بستانها و باغها و کاخها و عشرتگاهها] بهم کوبیدیم و بکلّی
خراب و ویران ساختیم [و از آنها اثري باقی نماند]. از مفاد آیه مبارکه استفاده میکنیم که هر کس قیام کند و قلبش معمور از
ایمان و روحش ممتلی باسلام و یقین باشد و بر ضدّ دشمنان خدا قیام کند هر چند فرعون مصر و صاحب حول و طول و لشکر
و حشم و مال و خدم باشد، و قربۀ إلی اللّه براي دفع فساد و طغیان قیام نماید خدا با اوست و ناصر و مددکار اوست إن تنصروا
اللّه ینصرکم و یثبّت اقدامکم.