گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد سوم
[سوره الأعراف [ 7]: آیات 172 تا 174



اشاره
وَ إِذ أَخَ ذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَستُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَومَ القِیامَۀِ
إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِینَ [ 172 ] أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَكَ آباؤُنا مِن قَبلُ وَ کُنّا ذُرِّیَّۀً مِن بَعدِهِم أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَلَ المُبطِلُونَ [ 173 ] وَ
« ظُهُورِهِم » اي أخرج یعنی بیرون آورد و پیمان گرفت « أَخَ ذَ » 419- کَ ذلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ وَ لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ [ 174 ] -قرآن- 1
کسانیکه حق را باطل میکنند. أبطل یبطل إبطالا- « المُبطِلُونَ » ظهور جمع ظهر است بمعنی پشت و مراد اصلاب پدران است
142- 67 -قرآن- 127 - 9-قرآن- 54 - یعنی حق را باطل نمود و کار را بر باطل جاري ساخت. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-172 و [بیاد آور یا محمّد] زمانی را که پروردگارت از آدم و اولادش نسلا بعد نسل از اصلاب پدرانشان [در بدو خلقت و
موقعیکه هنوز بارحام مادران منتقل نشده بودند] پیمان گرفت و خود آنها را گواه خودشان قرار داد به اینکه که آیا من
پروردگار شما و مالک أمر شما و پرورش دهنده شما نیستم و همه آن [ صفحه 354 ] ذریّات بلسان حال گفتند بلی شهادت
میدهیم [که تو پروردگار ما و معبود ما هستی و غیر تو پروردگاري براي ما نیست-. و اینکه گرفتن پیمان و شهادت براي اینکه
بود که:] در روز رستاخیز و روز ظهور أمر نگویند ما [از اینکه امر یعنی وحدت و یگانگی و یکتائی پروردگار و ذات مقدّس
واجب الوجود] غافل بودیم [یعنی آگاه نشدیم و اقامه حجت و دلیلی براي ما نشد و عقول ما را کامل ننموده بودي تا در
اینباب تفکّري کنیم و حال آنکه ما موضوع توحید را در فطرت آنها قرار داده بودیم و در بدو خلقت آنها را شاهد خودشان
قرار داده و از ذریّات بنی آدم اعتراف گرفته بودیم و چون توحید و اعتقاد به یکتائی پروردگار جبلّی آنهاست راه عذر بر آنها
بسته خواهد بود]. 173 - یا [در روز قیامت عذر آورده] بگویند جز اینکه نبوده است که پدران ما پیش از آمدن ما براي خدا
شریک ساختند و ما پس از آنها اطفالی بودیم [و عقلی نداشتیم و صلاحیّتی براي تعقل و تفکّر و نظر و تدبّر حاصل نکرده
بودیم و غافل از اینکه بودیم که خداوند بنا بگفته پیمبران از ما پیمان گرفته است و پدران مشرك ما ما را بروش خودشان
تربیت کرده و نشو و نما دادند و با اینکه وصف و استدلال بیاساس بگویند اي پروردگار] آیا ما را بکردار باطل پرستان و
ناحق طلبان هلاك خواهی ساخت! [و تقدیر کلام اینکه ما آنانرا بفعل و کردار پدرانشان هلاك نمیسازیم بلکه بفعل خودشان
و برفتار خلاف فطرتشان و پیمانی که در بدو خلقت دادهاند و توحید در جبلّت ایشان بوده است و همچنین بسبب عقل و
استعدادي که بآنها دادهایم حجّت بر آنها تمام بوده است]. 174 - ما بدین طریق و اینچنین آیات توحیدي را براي بندگان خود
تفصیل داده و روشن میسازیم شاید که آنان از راه باطل براه حق برگردند [و از تقلید آباء و اقتداء بروش پدران مشرك خود
دست بردارند]. - مفاد آیه مبارکه و اینکه سؤال و جواب بر سبیل تمثیل و تخیّل است [ صفحه 355 ] یعنی تمکین آنها از علم
بربوبیّت خداوند تعالی بنصب آیات و دلایل آفاقیه و انفسیّه و خلق استعداد در آنها بمنزله شاهد گرفتن آنهاست و تمکین آنها
از معرفت توحید و اقرار بآن بمنزله اعتراف است و الّا أخذ پیمان و اشهاد و سؤال و جواب حقیقی در بین نبوده است و باب
تمثیل باب وسیعی است که در قرآن کریم و أحادیث و سخنان بلغاء وارد است چنانکه خداي تعالی در جاي دیگر فرموده
512 و کاشفی در تفسیر مواهب خود گوید: [اي - است [فَقالَ لَها وَ لِلأَرضِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِینَ]. -قرآن- 434
درویش اینکه آیت مرکز عهد ازل است تا بیخبران سر کوچه غفلت را متنبّه سازد و إلّا هوشمندان بیدار دل از آن سؤال و
جواب غافل نیستند: [نداي أ لست همچنانشان بگوش || بفریاد قالوا بلی در خروش در نفحات مذکور است که علی سهل
اصفهانی را گفتند که روز بلی را یاد داري گفت چون ندارم گوئی دي بود. شیخ الاسلام خواجه انصاري فرمود که در اینکه
سخن نقص است صوفی را دي و فردا چه بود! آنروز را هنوز شب در نیامده و صوفی در همانروز است: [روز امروز است اي
صوفی وشان || کی بود از دي و از فردا نشان آنکه از حق نیست غافل یکنفس || ماضی و مستقبل و حال است بس] و سئل
ذو النون [رض] عن سرّ میثاق مقام أ لست بربّکم هل تذکره! فقال کأنّه الان فی اذنی. - حدیث شریف نبوي صلّی اللّه علیه و
کلّ مولود یولد علی الفطرت ثمّ أبواه یهوّدانه أو ینصّرانه أو یمجّسانه در توضیح و تفسیر هیمن آیه أخذ پیمان أ » : آله که فرمود
لست بربّکم میباشد که هر فردي از افراد بشر بر فطرت توحید و یکتا پرستی و اسلام از مادر زائیده میشود سپس پدر و مادر و
یا محیط زندگی اوست که او راي یهودي یا نصرانی یا محبوس میسازد. و نیز استفادهاي که از آیه مبارکه میشود اینستکه در
باب شرك بخدا هیچ [ صفحه 356 ] عذري پذیرفته نیست و بهانه تقلید آباء غیر مقبول و بیفایده است ولی أحکام مفصله دین
و امور نقلی شرع راي از هیچکس مطالب نیستند مگر بعد از ارسال رسل و انزال کتب [وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبعَثَ رَسُولًا]. -
238- قرآن- 186
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 175 تا 177
اشاره
وَ اتلُ عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِي آتَیناهُ آیاتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَأَتبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الغاوِینَ [ 175 ] وَ لَو شِئنا لَرَفَعناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخلَدَ إِلَی
الأَرضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ إِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث أَو تَترُکهُ یَلهَث ذلِکَ مَثَلُ القَومِ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُصِ
اي « وَ اتلُ » 500- القَ َ صصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ [ 176 ] ساءَ مَثَلًا القَومُ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنفُسَ هُم کانُوا یَظلِمُونَ [ 177 ] -قرآن- 1
اقرأ یعنی بخوان. تلا الکتاب یتلوه تلاوة قرأه یعنی کتاب را خواند و تلا صاحبه یتلوه تلوّا تبعه یعنی رفیق خود را پیروي کرد
« فَأَتبَعَهُ الشَّیطانُ » اي خرج من الایات بأن کفر بها یعنی از آیات ما بیرون شد و بآنها کافر گشت « فَانسَلَخَ مِنها » . خبر مهمّ « نَبَأَ »
ضالّین و هالکین- غوي یغوي غیّا اي « الغاوِینَ » شیطان باو ملحق شد و پیروي او را کرد یعنی بر شیطان در فساد پیشی گرفت
اي رکن إلیها و مال إلیها و دام فیها یعنی میل و رکون « أَخلَدَ إِلَی الأَرضِ » هلک و ضلّ یعنی بهلاکت افتاد و گمراه گشت
- 166 -قرآن- 178 - 11 -قرآن- 158 - یعنی اگر -قرآن- 1 « إِن تَحمِل عَلَیهِ » بزمین پیدا کرد و بآن چسبید و از آن دست نکشید
658 [ صفحه 357 ] بر او حمله کنی و او را بزجر و - 520 -قرآن- 635 - 406 -قرآن- 495 - 309 -قرآن- 394 - -197 قرآن- 283
لهث تنفّس شدید یا بیرون آوردن زبان از عطش یا از رنج دیگري که سگها غالبا معتادند و بفارسی له له « یَلهَث » طرد برانی
61- کردن. -قرآن- 52
تفسیر معانی:
اشاره
-175 و بخوان [ یا محمّد] بر آنها [یعنی بر یهود و غیر یهود] حکایت مهمّ و خبر مخصوص بآنکسیرا که ما حجج و آیاتمان را
باو عطا نمودیم [و او را بر آنها واقف ساخته و از جمله اسم اعظم را باو آموختیم] ولی او بآنچه آموخته بود عمل نکرد [و مانند
حیوانی که از پوست خود منسلخ شود و بیرون آید] آن معلومات و آیات را رها کرده [و پشت سر انداخت بعزم اینکه هرگز
بآنها رو نکند] و شیطان هم براي مزید گمراهی او باو ملحق شد و او را دنبال کرد بطوري که در فساد گوي سبق از شیطان
ربود و در گمراهی و تبهکاري بر شیطان پیشی گرفت و بالاخره از جمله گمراهان و هلاك شدگان و زیان دیدگان گشت
[بعد از آنکه در زمره هدایت شدگان بود]. 176 - و اگر ما میخواستیم و مشیّت ما تعلّق میگرفت بوسیله آن آیات او را برداشت
میکردیم و مقام و منزلت او را بلند و ارجمند میساختیم و لکن [خود او نخواست] رکون و چسبندگی بدنیا پیدا کرد [و مایل
بلذائذ دنیوي شد] و پیروي هواي نفسانی خود را نمود [و دنیا را بر آخرت برگزید و کردار او مانند مهري بر دل او گردید
بحدّي که حیوانی شهوانی و ظلمانی شد] و مثل حال و صفت او مانند صفت سگی گشت که چون او را بزنند و برانند نفس
میزند و زبان بیرون میآورد و چه او را بحال خود گذارند باز هم زبان بیرون آورده و له له میکند [کنایه از آنکه اگر موعظهاش
کنی گمراه است و اگر هم موعظه نکنی گمراه است و کسیکه علم کتاب باو داده شود و او بآن عمل نکند بلکه روحش
چرکین و قلبش تاریک گردد صفتش اینکه است] و مثل و وصف مردمیکه آیات ما را دروغ بپندارند و نسبت بآنها استکبار
کنند و موعظه در آنها سودي نبخشد مثل و مانند همین صفتی است که در اینکه فرد گفته شد [و مانند أهل مکّه که همواره
تمنّاي رهنمائی میکردند تا [ صفحه 358 ] آنها را براه صلاح بیاورد و بفرمانبري از خدا دعوت کند و چون بیامد کسیکه در
راستگوئی او شک نداشتند او را تکذیب کردند و بآنچه رسول و کتاب آنانرا میخواند هدایت نشدند] معذلک تو [اي رسول
ما] از حکایات و قصّههاي گذشتگان بر آنها حکایت کن شاید بفکر اندر آیند [و عبرت بگیرند و کرداري مانند کردار آنها
پیشه نکنند و بسرگذشت آنها دچار نشوند]. 177 - بد صفتی است صفت آنانکه در باره آنها اینکه مثل زده شد یعنی
آنکسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و فقط بخویشتن ظلم نمودند [و بدین کردار در نفوس خویشتن نقص وارد ساختند ولی
از ما چیزي نکاستند زیرا عقاب گناهان و نافرمانیها و بد کرداریها بخودشان عاید میشود و بخداوند سبحانه و تعالی کفر و
عصیانشان زیانی وارد نمیسازد چنانکه ایمان و طاعتشان هم باو سودي نمیرساند. [گر جمله کاینات کافر گردند || بر دامن
کبریاش ننشیند گرد] - از اینکه آیه مبارکه مستفاد میشود که مشیّت إلهی ملازم با عمل شخص و تابع آن است و اینکه
بدانجهت است که خداوند بنده را در امور تکلیفی و تشریعی مختار قرار داده است و اختیار او را مناط ثواب و عقاب مقرّر
فرموده است: او را آفریده و بدنیا آورده و آنچه در روي زمین است زینت او و براي استفاده او قرار داده که از آنها متمتّع شود
و او را آزمایش کند که آیا مطیع فرمان آفریننده خود هست یا نه!- براي کسیکه راه خیر را اختیار میکند جادّه را هموار ساخته
و باو قدرت لازم هم داده است و کسیکه طریق شرّ را برگزیده است راه را بر او هم آسان کرده و توانائی آنرا هم باو بخشیده
است [مَن کانَ یُرِیدُ العاجِلَۀَ عَجَّلنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ] و مشیّت خداوند تابع علمی است که بحال عبد دارد و میداند که او چه
757 - مفسّرین نامهائی براي اینکه صاحب نبأ و خبر که خداوند - رویّهاي اتّخاذ میکند و بچه کاري رو میآورد. -قرآن- 695
بشرح حال او اشاره فرموده است گفتهاند ولی از کلام کریم معلوم میشود که مراد حق تعالی وصف است نه شخص. [ صفحه
359 ] بروایت إبن عباس و إبن مسعود- رض- عابدي از عبّاد بنی اسرائیل بنام [بلعم بن باعورا] در شهري که موسی علیه السّلام
قصد آنرا داشت ساکن بود و أهل اینکه شهر کافر بودند و بلعم داراي اسم اعظم بود و شاه آن شهر از بلعم خواستار شد که
براي دفع موسی علیه السّلام باسم اعظم متوسّل گردد بلعم بآنها گفت دین موسی و دین من یکیست و اینکه نمیشود من
چگونه بر او اسم اعظم بخوانم و حال آنکه او پیغمبر خداست و با او مؤمنان و فرشتگان هستند و من از خدا بچیزي دانا هستم
که اگر چنین کاري کنم دنیا و آخرتم بهدر خواهد رفت ولی پیوسته او را بمال و هدایا مفتون کردند تا بپذیرفت. و نیز
گفتهاند که بلعم را زنی بود که او را دوست میداشت و همواره مطیع آن زن بود و آنقوم هدایاي بسیاري گرد آوردند و بآن
زن دادند تا او بلعم را مفتون ساخت و او بمعاندت با موسی علیه السّلام پرداخت و لذا دانش از او سلب شد و آیات خدائی از
او منسلخ گردید و از رفعت و منزلت بیفتاد و در اینکه آیه خداوند متعال شرح حال او را وحی فرمود. و نیز گفتهاند که اینکه
آیات در باره [امّیۀ بن أبی الصّلت الثقفی الشاعر] است که کتب آسمانی را خوانده و دانسته بود که خداوند سبحانه در اینوقت
رسولی خواهد فرستاد و امیدوار بود که او خود آن پیمبر باشد و چون خداوند محمّد صلّی اللّه علیه و آله را مبعوث فرمود بر
او حسد برد بتفصیلی که در کتب سیره مسطور است و خداوند اینکه آیه را فرستاد. و امّا اینکه در آیه مبارکه تشبیه صفت بلعم
و مانند او بسگ گردیده است براي اینکه بوده که هر حیوانی در حال ماندگی و خستگی تنفّس شدید دارد یا زبان او آویخته
میشود جز سگ که در همه حال چنین است و همچنانکه سگ دائما در لهث و تنگی حال است اینکه کافرانهم چنیناند اگر
زجر و وعظ ببینند منزجر و متعظ نمیشوند و اگر هم واگذارشان کنند باز هم هدایت نخواهند شد و أبدا تعقل نمیکنند و در
[ خسّت و دنائت باقیاند. [ صفحه 360
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 178 تا 179
اشاره
وَّ الإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لا
ِ
مَن یَهدِ اللّهُ فَهُوَ المُهتَدِي وَ مَن یُضلِل فَأُولئِکَ هُمُ الخاسِرُونَ [ 178 ] وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الجِن
- [ یَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعیُنٌ لا یُبصِ رُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا یَسمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالَأنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الغافِلُونَ [ 179
مّخلوقی است پنهان از نظر که خدا
ِ
« الجِن » یعنی خلق کردیم و ایجاد نمودیم ذرأ یذرأ ذرا خلق و أوجد « ذَرَأنا » 345- قرآن- 1
جمع قلب که اطلاق بر عضو صنوبري شکل درون چپ سینه میشود و همچنین بر عقل و وجدان و « قُلُوبٌ » داناتر بآن است
151 -قرآن- - 81 -قرآن- 141 - 10 -قرآن- 71 - فقه عبارت از فهم دقیق است. -قرآن- 1 « لا یَفقَهُونَ » ضمیر نیز اطلاق میگردد
پس از آنکه خداي تعالی براي منسلخ از دین و خارج از طریق حق مثل زد متعاقب آن ببیان حقیقت هدایت یافته و » 288-272
گمراه پرداخته و کسانیکه أهل آتشاند معرفی میفرماید ...] 178 - کسیرا که خداوند رهنمائی کند [و او را موفق بخیر و پیروي
از شرع و اهتداء بقرآن براي نیل بثواب و دخول ببهشت] فرماید هدایت یافته حقیقی اوست نه غیر او و کسیرا که خداوند بحال
خود گذارد و او را نه بخیر و نه بنور قرآن موفّق نسازد چنین جماعتی دور از هدایت و راه گم کرده و زیانکار واقعیاند [و چه
زیانی بیشتر از اینکه]!؟؟ 179 - و بحقّ سوگند که ما بسیاري از پریان و آدمیان را که سر انجام و عاقبت کارشان [در اثر کفر و
انکار و سوء اختیارشان] جهنّم است و مستعدّ براي [ صفحه 361 ] عملی هستند که مآل و فرجامش دوزخ است آفریدیم و
بوجود آوردیم [اینکه جماعت بسیار کسانی هستند که] آنها را دل هست و بوسیله آن دل تفقه در حق و تدبّر در ادلّه و بیّنات
خدائی نمیکنند [یعنی دلی ندارند که اوضاع درستی که بسبب آن تزکیه نفوس و تطهیر أرواح آنها میشود فهم کنند و حیات
روحی و لذّتهائی که آنها را بسعادت دنیوي و اخروي میرساند نمیفهمند و لکن یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَنِ
الآخِرَةِ هُم غافِلُونَ]- و آنها را چشم ظاهر است ولی چشمی نیست که بآن آیات کونیّه و آیات قرآنیّه را ببینند و راه رشد و
سداد را نمیبینند و بنظر عبرت بما خلق اللّه نمینگرند- و گوش ظاهر دارند ولی بتوسط آن گوش آیات و مواعظ منزله بر
پیمبران را استماع نمیکنند و باخبار تاریخ و قصههاي امتهاي پیشین که رفتار و سنت الهی با آنها چگونه بوده است گوش
نمیدهند. چنین مردمانی [که تدبّر در آیات خدا ندارند و بوسیله آن آیات بر وحدانیت حق و صدق پیمبران استدلال نمیکنند]
مانند چهار پایان و بهائماند [که نه تفقّه و نه تعلّم و نه تدبّري دارند و مشاعر و قواي آنها فقط متوجّه باسباب تعیش و زندگانی
است و همّت آنها فقط مصروف بخوردن و آشامیدن و تمتّع از لذّتها است و حال آنکه حیوان در اینکه کارها اسرافی ندارد و
اینکه حیوان صفتان مسرف هم هستند] بلکه اینکه جماعت از چهار پایان هم گمراهتراند [زیرا چهار پایان چون زجري ببینند
منزجر میشوند و براهی که هدایت شوند بآن راه میروند و اینکه گروه در اثر کفر و کبرشان با اینکه خداوند بآنها عنایت
فرموده و عقولی داده است که رهنماي برشاد و مانع از خلاف و فساد است براهی که رهنمائی میشوند نمیروند و مایلند که از
بیراهه بروند و بعلاوه چهار پایان و بهائم را آلت تشخیص و معرفت نیست و اینکه مردمان با آنکه داراي آلت تمییز و
معرفتاند آنرا ضایع میسازند و بآن منتفع نمیشوند و نیز چهار پایان صاحب خود را میشناسند و او را بیاد دارند و فرمان او را
میبرند و اینکه جماعت خالق و موجد و پروردگار خود را نمیشناسند و بیاد نمیآورند و فرمان او را نمیبرند لذا از آنها
492 [ صفحه 362 ] [که بجاي - گمراهتراند] و خلاصه آنکه اینکه جماعت دوزخیان مردمان گول غافلی هستند -قرآن- 409
تدبّر در آیات حق و توجه بزندگانی دائم باقی آخرت، خود را بزندگانی زائل فانی دنیا مشغول ساخته و عمري را بغفلت و
بیفکري بسر میبرند]. [سعدي ره چه نیکو گوید]: غبار هوي چشم عقلت بدوخت || سموم هوي کشت عمرت بسوخت بکن
سرمه غفلت از چشم پاك || که فردا شوي سرمه در چشم خاك دو چشم از پی صنع باري نکوست || ز عیب برادر فرو گیر
و دوست گذرگاه قرآن و پند است گوش || نه بهتان و باطل شنیدن بگوش دریغ آدمیزاده پر محلّ || که باشد چو انعام بل
هم أضلّ [و امّا بهشتیان خردمند با ذکاوت بحقیقت دنیا پی برده و از دنیا بقدر ضرورت و احتیاج قانع گشته و فقط براي
آخرت باقی کار میکنند و آخرت باقی را فداي دنیاي فانی نمینمایند].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 180
اشاره
« الحُسنی » 134- وَ لِلّهِ الَأسماءُ الحُسنی فَادعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلحِدُونَ فِی أَسمائِهِ سَیُجزَونَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 180 ] -قرآن- 1
الإلحاد میل از طریق حق بباطل ألحد « یُلحِدُونَ » اي اترکوا یعنی رها کنید و واگذارید « ذَرُوا » مؤنث الأحسن یعنی نیکوتر و بهتر
107- 55 -قرآن- 94 - 11 -قرآن- 47 - اي زاغ و مال. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[مروي است که چون پارهاي از مسلمین در نماز خود خدا را بلفظ اللّه و بعضی بنام رحمن میخواندند مشرکان گفتند محمّد
و اصحابش گمان میبرند یک ربّ را میپرستند پس چرا دو نام را میخوانند لذا خداي عزّ و جلّ اینکه آیه را فرستاد ...]. [
180 - براي خداي یکتا نامهائی است که بهترین نامها میباشند [زیرا دالّ بر بهترین معانی هستند] بنابرین خدا را [ صفحه 363
بآن نامها بخوانید [و بدعاء یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا خالق السّموات و الإرض دعا کنید] و آنکسانیرا که از طریق حق منحرف
میشوند و در نامهاي خداوند بزیاده و نقصان الحاد میکنند و نامهائی براي بتها مشتق مینمایند [مثلا از اللّه [اللّات] و از العزیز
[العزّي] و از منّان [منات] ساختهاند] اینکه ملحدان را رها کنید و بحال خودشان واگذارید چیزي نمیگذرد که کیفر أعمال
خود را خواهند دید. - بنابر حدیث مروي از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از دو طریق عامّه و خاصه خدا را نود و نه اسم
[ است که اسماء حسنی گویند و هر کس آنرا بخواند و احصاء کند داخل بهشت خواهد گردید. [ 1] اللّه الّذي لا إله إلّا هو [ 2
الرّحمن [ 3] الرّحیم [ 4] الملک [ 5] القدّوس [ 6] السّلام [ 7] المؤمن [ 8] المهیمن [ 9] العزیز [ 10 ] الجبّار [ 11 ] المتکبّر [ 12 ] الخالق
13 ] البارئ [ 14 ] المصوّر [ 15 ] الغفّار [ 16 ] القهّار [ 17 ] الوهّاب [ 18 ] الرزّاق [ 19 ] الفتّاح [ 20 ] العلیم [ 21 ] القابض [ 22 ] الباسط ]
23 ] الخافض [ 24 ] الرافع [ 25 ] المعزّ [ 26 ] المذلّ [ 27 ] السمیع [ 28 ] البصیر [ 29 ] الحکم [ 30 ] العدل [ 31 ] اللطیف [ 32 ] الخبیر ]
33 ] الحلیم [ 34 ] العظیم [ 35 ] الغفور [ 36 ] الشّکور [ 37 ] العلیّ [ 38 ] الکبیر [ 39 ] الحفیظ [ 40 ] المقیت [ 41 ] الحسیب [ 42 ] الجلیل ]
43 ] الکریم [ 44 ] الرقیب [ 45 ] المجیب [ 46 ] الواسع [ 47 ] الحکیم [ 48 ] الودود [ 49 ] المجید [ 50 ] الباعث [ 51 ] الشهید [ 52 ] الحقّ ]
[ 53 ] الوکیل [ 54 ] القويّ [ 55 ] المتین [ 56 ] الولیّ [ 57 ] الحمید [ 58 ] المحصی [ 59 ] المبديء [ 60 ] المعید [ 61 ] المحیی [ 62 ]
[ الممیت [ 63 ] الحیّ [ 64 ] القیّوم [ 65 ] الواحد [ 66 ] الماجد [ 67 ] الواحد [ 68 ] الاحد [ 69 ] الصّمد [ 70 ] القادر [ 71 ] المقتدر [ 72
80 ] التوّاب ] [ المقدّم [ 73 ] المؤخّر [ 74 ] الاوّل [ 75 ] الاخر [ 76 ] الظاهر [ 77 ] الباطن [ 78 ] الوالی المتعالی [ 79 ] البرّ [ صفحه 364
[ 81 ] المنتقم [ 82 ] العفوّ [ 83 ] الرؤف [ 84 ] مالک الملک [ 85 ] ذو الجلال و الاکرام [ 86 ] المقسط [ 87 ] الجامع [ 88 ] الغنی [ 89 ]
المغنی [ 90 ] المانع [ 91 ] الضّارّ [ 92 ] النافع [ 93 ] النّور [ 94 ] الهادي [ 95 ] البدیع [ 96 ] الباقی [ 97 ] الوارث [ 98 ] الرشید [ 99 ] الصّبور
و أهل علم بر آنند که اینکه 99 نام از قرآن و سنّت جمعآوري شده و توقیفی هستند و لکن منحصر در 99 نام نیست زیرا إبن
مسعود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که هر کس اینکه دعا را بخواند هرگز دچار همّ و حزنی نخواهد
اللّهمّ إنّی عبدك إبن عبدك إبن أمتک ناصیتی بیدك ماض فیّ حکمک عدل فیّ قضاؤك أسألک بکلّ اسم هو لک » : شد
سمّیت به نفسک أو انزلته فی کتابک او علّمته أحدا من خلقک أو استأثرت به فی علم الغیب عندك أن تجعل القرآن العظیم
و با خواندن اینکه دعاء خداوند همّ و اندوه او را زایل فرماید و بجاي «. ربیع قلبی و نور صدري و جلاء حزنی و ذهاب همّی
آن فرح و سرور عطا نماید. و اینکه میفرماید الحاد در اسماء خدا میکنند علاوه بر آنچه در بالا ذکر شد خدا را باسماء و
صفاتی که جایز و سزاوار ذات مقدس او نیست مینامند و باسمی که خداوند در کتاب آسمانی با رسول خدا در خطابات و
احادیث ننامیدهاند او را مینامند و معناي همین که گفتیم آن نود و نه اسم اسماء توقیفی هستند همین است که مثلا خداوند
جواد است و نباید سخیّ نامیده شود یا رحیم است و نباید رفیق خوانده شود و یا عالم است و نباید عاقل نامیده شود و یا بالمثل
در قرآن چنین فرموده است [یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُم] نعوذ باللّه ملحدي خدا را مخادع خواند یا چون فرموده است [وَ
مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ] خدا را مکّار نباید نامید! حاشا و کلّا که فقط باید باسمائی که توقیفی و دستوري است خدا را خواند و دعا
686 و دیگر آنکه بنقل بعضی از اخبار در 99 نام مذکور در بالا بعض تغییرات و [ - 584 -قرآن- 655 - نمود. -قرآن- 543
صفحه 365 ] تفاوتها هست یعنی بجاي بعضی نامها نامهاي دیگر مذکور در قرآن ذکر شده است مثلا، الرّفیع- الوتر- الکفیل-
البديء بجاي الرافع و الخافض و الوالی المتعالی دیده میشود بهر حال همه نامهاي حسنی است و زیباست و تا وقتی دست
ملحدي در آن الحاد نکرده است پسندیده است، و اللّه هو الموفق.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 181 تا 186
اشاره
وَّ بِهِ یَعدِلُونَ [ 181 ] وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمُونَ [ 182 ] وَ أُملِی لَهُم إِنَّ
ِ
وَ مِمَّن خَلَقنا أُمَّۀٌ یَهدُونَ بِالحَق
کَیدِي مَتِینٌ [ 183 ] أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّۀٍ إِن هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ مُبِینٌ [ 184 ] أَ وَ لَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الَأرضِ
496 مَن یُضلِلِ اللّهُ فَلا - حَّدِیثٍ بَعدَهُ یُؤمِنُونَ [ 185 ] -قرآن- 1
ِ
وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِن شَیءٍ وَ أَن عَسی أَن یَکُونَ قَدِ اقتَرَبَ أَجَلُهُم فَبِأَي
یعنی « یَعدِلُونَ » یعنی مردم را ارشاد بحق و خیر میکنند « یَهدُونَ » 89- هادِيَ لَهُ وَ یَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ [ 186 ] -قرآن- 1
استدراج « سَنَستَدرِجُهُم » امور را متعادل قرار میدهند که اضافه و نقصانی در آن نباشد و چنانکه سزاوار است و باید باشد باشد
« وَ أُملِی لَهُم » بالا بردن درجه درجه و پائین آوردن درجه درجه و مراد در اینجا آنستکه بتدریج آنها را بعذاب نزدیک میکنیم
کید و مکر تدبیري است پنهانی که بخلاف قصد ظاهر باشد و « کَیدِي » یعنی مهلت میدهم آنها را- الاملاء بمعنی الامهال
- 354 -قرآن- 414 - 206 -قرآن- 335 - 68 -قرآن- 188 - 12 -قرآن- 55 - قرآن- 1 - « کَیدِي » طرف را گول بزند و در اینجا معناي
« یَعمَهُونَ » بکسر جیم یعنی جنون و دیوانگی « جِنَّۀٍ » یعنی محکم و قويّ « مَتِینٌ » 535 [ صفحه 366 ] اي أخذي - -423 قرآن- 526
100- 52 -قرآن- 87 - 21 -قرآن- 43 - یعنی حیران و سرگردان میشوند، عمه براي بصیرت مانند عمی براي بصر است. -قرآن- 11
تفسیر معانی:
اشاره
-181 و از کسانیکه ما آفریدهایم جماعتی هستند که رهنمائی بخیر و ارشاد بحق میکنند و در آنچه بر آنها عرضه میشود حکم
چنانکه « أُمَّۀً وَسَطاً » بعدل و قضاوت بحق مینمایند [تا اینکه امورشان متعادل باشد و در آن زیاده و نقصانی نباشد و مصداق
261 : ربیع بن أنس گفت که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله اینکه آیه را - قرآن از آنان خبر میدهد بوده باشند]. -قرآن- 244
و نیز إبن جریج روایت کرد از پیغمبر صلّی « إنّ من امّتی قوما علی الحق حتّی ینزل عیسی بن مریم علیه السّلام » : خواند و فرمود
هی لامّتی بالحقّ یأخذون و بالحق یعطون و قد أعطی القوم بین أیدیکم مثلها و من قوم موسی امّۀ » : اللّه علیه و آله که فرموده
و از عیاشی باسناد خودش و نیز از طرق أهل سنت و جماعت از أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب «. یهدون بالحق و به یعدلون
و الّذي نفسی بیده لتفرقنّ هذه الامّۀ علی ثلاث و سبعین فرقۀ کلّها فی النار إلّا فرقه » : علیه السّلام روایت شده است که فرمود
یعنی قسم بکسیکه جان من «. واحدة یقول اللّه [و ممّن خلقنا امۀ یهدون بالحق و به یعدلون] فهذه هی الّتی تنجو من هذه الامّۀ
بدست اوست که حتما اینکه امّت بهفتاد و سه فرقه تفریق و تقسیم میشوند که تمامشان در آتشاند جز یک فرقه که خداي
فرماید [و از جمله کسانیکه آفریدهایم امّتی هستند که رهنمائی بحق میکنند و بحق و عدالت حکم و رفتار مینمایند] و آن اینکه
جماعتند از اینکه امت که نجات مییابند. و از امامین همامین أبی جعفر و أبی عبد اللّه امام پنجم و ششم علیهما السّلام مروي
است که هر دو فرمودند [نحن هم] آنها ما هستیم. 182 - و آنانکه آیات ما [قرآن و معجزات داله بر صدق پیمبر ما] تکذیب
کرده و بآن کافر شدند ما هم متدرجا آنها را بطوریکه خود نمیدانند بعذاب [ صفحه 367 ] و هلاکت نزدیک میکنیم [به اینکه
که آنها بهر درجهاي بر گناه و کفر خود بیفزایند ما هم بر نعمات دنیوي آنها میافزائیم و آنها مغرور شده و نمیدانند که اینکه
ناز و نعمت بزیان آنها تمام خواهد شد]. 183 - و بآنها مهلت میدهیم [و در عقوبتشان تعجیل نمیکنیم زیرا نه آنها از عذاب من
میتوانند رهائی یابند و نه وقت عذاب آنها از من فوت میگردد بلکه اینکه رفتار من کید و وسیله امتحانی براي آنهاست نه اینکه
از راه دوستی با آنهاست و خواهند دانست که:] براستی و درستی کید من و رفتار من یعنی عقوبت و عذاب من نسبت بآنها
قوي و محکم است [و متانت و استحکام آن بحدّي است که نه مانعی آنرا از کار باز میدارد و نه رادعی آن را ردّ نماید] [و از
یَحسَ بُونَ أَنَّما نُمِدُّهُم » [ اینکه جهت بنام کید و حیله تعبیر شده است که طوري بر آنها نازل میشود که خیال آنرا هم نمیکردند
184 - آیا [اینکه جماعت کافران و تکذیب 740- قرآن- 624 - «. بِهِ مِن مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیراتِ بَل لا یَشعُرُونَ
کنندگان بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و نبوّت او] تفکّر نمیکنند [و در گفتار و کردار او دقیق نمیشوند و نمیبینند که در اینکه
رفیق و همراه زندگیشان دیوانگی نیست [و در آنچه میکند و میگوید آثاري از جنون نیست و چگونه او را نشناسند و حال
آنکه عمري است با او مصاحبند و بخوبی بحالات او پی بردهاند و باید بدانند که] او جز معلّمی که موضع بیمناك و محل امان
و پناهگاه را نشان میدهد و آشکارا اعلام خطر میکند و ناصحی است که بزهکاران را از عاقبت بد میترساند چیز دیگري نیست
[منذر یعنی ترسانندهایست نصیحتگذار و خیرخواه و مبلّغی است امین و درستکار]. 185 - آیا [اینکه کسانیکه تکذیب پیمبران و
تکذیب پیمبر خاتم را میکنند] در اینکه عوالم محکمه دقیقه و منظّمه بدیعه که دلایلی بر عظمت و عزت و سلطنت خالق
آسمانها و زمین است و دلیل بر وحدانیت کامله و علم تام و قدرت قادره پروردگار است نظر نمیکنند و در آنچه خداوند در
اشیاء و أصناف آفرینش بوجود آورده است بچشم بصیرت نمینگرند و تفکّر نمینمایند! تا هدایت بخیر شوند، و با اینکه حال
[ صفحه 368 ] و مقالی که دارند فکر نمیکنند که شاید مدتشان سر آمده و اجلشان نزدیک باشد و موقع مرگشان فرا رسیده
باشد [و اینکه فکر مرگ آنها را وادار کند که در روش دینی خود احتیاط پیشه کنند و بر جان خود بترسند و ببینند که
مصیرشان پس از مرگ کجاست! و اینکه تفکّر باعث شود که رغبتشان از دنیا کم شود و در طلب جاه و مقام و فخر و شرفی
که بدنبال آن میدوند تقلیل دهند و تا فرصت از دست نرفته است مبادرت بتصدیق و ایمان بقرآن و پیمبر صلّی اللّه علیه و آله
نمایند] آیا اینها بعد از واضح شدن حق و جدا شدن رشد از غیّ چه انتظاري دارند! و پس از قرآن و معجزات باهرهاي که
دیدهاند بچه گفتار نوینی میخواهند ایمان بیاورند! 186 - کسیکه خداوند او را بخودش واگذار کرده [و بسبب اصرار بکفر و
فرو رفتن در منجلاب عمل فاسد راه غلط را اختیار کرده و گمراه شده است] رهنمائی براي او نخواهد بود و خداوند آنها را
رها میکند که در سرکشی و طغیان خود مات و متحیر و کوردل و سرگردان باقی بمانند و واله و حیران در تیه ضلالت بگردند.
زان پیش کاجل فرا رسد تنگ || و ایّام عنان ستاند از چنگ بر مرکب فکر خویش نه زین || مردانه دراي در ره دین]
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 187
اشاره
یَسئَلُونَکَ عَنِ السّاعَۀِ أَیّانَ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَت فِی السَّماواتِ وَ الَأرضِ لا تَأتِیکُم إِلاّ بَغتَۀً
در لغت ساعت « السّاعَۀِ » 307- یَسئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمُونَ [ 187 ] -قرآن- 1
- جزء غیر معیّنی از زمان است و در نزد منجّمین یک جزء از بیست و چهار جزء شبانه روز است و در قرآن و اینکه -قرآن- 1
12 [ صفحه 369 ] آیه مبارکه وقتی است که هر زندهاي میمیرد و آنی است که پس از دمیدن اوّل اسرافیل در صور، نظام عالم
یعنی چه وقت است ثبات و استقرار آن مرسی « أَیّانَ مُرساها » بر هم میخورد و جز ذات مقدّس حیّ لا یموت چیزي باقی نمیماند
اي لا یظهرها و لا « لا یُجَلِّیها » اسم مفعول از أرسی یرسی است. اي أقرّ و أثبت مصدر آن إرساء است یعنی ثبات و سکون
اي فجأة یعنی « بَغتَۀً » اي عظمت لهولها یعنی هول آن عظیم و گرانبار است « ثَقُلَت » یکشفها یعنی آنرا ظاهر و آشکار نمیکند
اي عالم بها یعنی داناي بآن و حفی عن الشیء وقتی که پرسشی از چیزي کنند و احفی فی « حَفِیٌّ عَنها » ناگهانی و بدون انتظار
- 448 -قرآن- 505 - 375 -قرآن- 438 - 214 -قرآن- 360 - تحرّي المسئله وقتی که مبالغه در پرسش از مسئلهاي کنند. -قرآن- 196
187 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] از تو میپرسند که ساعت [مرگ خلق یا قیام خلق در روز حشر یا 571- -514 قرآن- 555
وقت فناء خلق چه وقت است و چه وقت اینکه دستگاه عظیم از گردش و حرکت باز میماند و ساکن و ثابت میگردد] بآنها بگو
علم آن تنها نزد پروردگار من است وقت آنرا جز او کسی آشکار نمیکند و احدي از خلق بر وقت آن مطّلع نیست [هر چند
ملک مقرّب یا نبیّ مرسل باشد و خداي تعالی وقت وقوع آنرا بر غیر خودش مخفی فرموده و آنرا تا وقت وقوع که ناگهانی
است ظاهر نخواهد ساخت] أمر آن بسبب پنهان بودن وقت آن و هول وصف آن و سختی وقوع آن بر أهل آسمانها و
فرشتگان و أهل زمین از جن و انس بسی عظیم و گران است [و همگان مضطرب و ترسانند] آن ساعت بر شما فرا نمیرسد مگر
بطور ناگهان [و در حالتی که شما منهمک در دنیا و معمور ساختن زندگی دنیوي هستید] از تو در اینکه باب باصرار سؤال
میکنند که گوئی تو بآن دانا هستی و مبالغه در پرسش میکنند بگو فقط علم آن نزد خداست [که عالم الغیب و الشهاده است]
و لکن بیشتر مردم نمیدانند که اینکه علم منحصر بذات مقدّس کبریائی است [و یا سرّ پنهان بودن آن را نمیدانند چه اگر
بدانند نظام کون بر هم میخورد و از عمران دنیا دست میکشند چنانکه شب قدر و ساعت اجابت دعاء هم مخفی است و
بواسطه حکمتهائی که خود [ صفحه 370 ] میداند پنهان است و براي آنستکه مردم در طلبش بیشتر بکوشند و نشاط بیشتري
بخرج دهند].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیه 188
اشاره
قُل لا أَملِکُ لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَ  را إِلاّ ما شاءَ اللّهُ وَ لَو کُنتُ أَعلَمُ الغَیبَ لاستَکثَرتُ مِنَ الخَیرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ وَ
آنچه از ما پنهان است و غایب از ماست و آن یا غیب حقیقی است که « الغَیبَ » 216 که که - بَشِیرٌ لِقَومٍ یُؤمِنُونَ [ 188 ] -قرآن- 1
آنچه « الخَیرِ » أحدي داناي آن نیست و یا غیب اضافی و نسبی است که بعض از خلایق مانند انبیاء و رسل آنرا میدانندکه که
آنچه بآن « السُّوءُ » آدمی بآن راغب و مایل است خواه مادّي باشد مانند مال و دارائی یا معنوي مانند علم و جاه و خوشی که که
372- 235 -قرآن- 354 - 19 -قرآن- 218 - رغبت نباشد و آدمی را بد آید. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[گفتهاند که مشرکان أهل مکّه علاوه بر پرسش از ساعت و موقع ظهور قیامت برسول خدا عرض کردند آیا پروردگار تو پیش
از آنکه جنسی گران شود در موقع ارزانی بتو خبر نمیدهد که ما بخریم و از فروش آن در موقع گرانی سودي ببریم یا موقعیکه
خشکسالی در پیش است بتو اطلاع نمیدهد که ما کوچ کنیم و بجائیکه فراوانی است برویم در پاسخ آنها اینکه آیه آمد- و در
حقیقت قرآن با اینکه آیه و امثال آن با افکار جاهلیّت و عقاید وثنیّت محاربه و مبارزه کرده و علی رغم آنچه مسیحیان از
عیسی علیه السّلام ابراز میکنند شأن نبوّت را معرّفی فرموده و اینکه از مفاخر اسلام است که در آن ذرّهاي از مبالغه و غلوّ دیده
نمیشود]. 188 - [ یا محمّد باین مردمان] بگو [من بشري هستم که مشرّف بشرف رسالت [ صفحه 371 ] شدهام و اینکه بار
امانت را بعهده گرفتهام و] براي خودم مالک هیچگونه سودي نیستم و از خودم هیچگونه زیانی را دفع کردن نتوانم مگر چیزي
را خدا بخواهد [و او مرا مالک سود و دافع زیانی گرداند] [و نیز من بشري هستم که علم بامور پنهانی ندارم و علم غیب فقط
نزد خداي واحد است و بس] و اگر عالم بعلم غیب بودم براي خود طلب خیر کثیر و منافع بسیاري میکردم [و بقول شما از سال
ارزانی و خوش سالی براي سال قحطی و خشکسالی ذخیره میکردم و از اینکه راه سود فراوانی میبردم] و پیش آمد بدي براي
من نمیکرد [و تنگدستی و فقر بمن نمیرسید و بیمار نمیشدم و یا از جهت دشمنان بمن و کسانم آسیبی وارد نمیشد چه اگر
داناي آن بودم قبلا از آن احتراز مینمودم و واقع امر غیر از اینکه است زیرا من بشري مانند بقیّه مردم میباشم و خداوند مرا
لِتُبَشِّرَ بِهِ » بشرافت رسالت مشرف ساخته است] و من جز ترسانندهاي [براي کافران] و مژده دهندهاي براي مؤمنان نمیباشم
ما شاءَ » 65 - در تفسیر مجمع البیان متذکّر است که در آیه مبارکه بقرینه کلمهکه که - قرآن- 1 - .« المُتَّقِینَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوماً لُ  دا
قاعدة محذوفی دیگر است که [و لا أعلم الغیب إلّا ما شاء اللّه] باشد از اینکه جهت در تفسیر بالا بهمین نحو اشاره و « اللّهُ
103 - خلاصه بیان آنکه پیمبران مخلوقی از آفریدگان خدا و عباد مکرمون و بندگان گرامی و - تعرّض گردید. -قرآن- 78
شایسته حق تعالی میباشند و در صفات خدائی با حضرت حقّ مشارکتی ندارند و تسلّطی هم بر علم و تدبیر باري عزّ اسمه
ندارند، افراد برگزیدهاي هستند که خداوند بتشریف رسالت آنها را مخلع فرموده و در دنیا پیشروان و رهبران صالح بندگان
[ خدایند. [ صفحه 372
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 189 تا 193
اشاره
هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ إِلَیها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملًا خَفِیفاً فَمَرَّت بِهِ فَلَمّا أَثقَلَت دَعَوَا اللّهَ
رَبَّهُما لَئِن آتَیتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرِینَ [ 189 ] فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشرِکُونَ
190 ] أَ یُشرِکُونَ ما لا یَخلُقُ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُونَ [ 191 ] وَ لا یَستَطِیعُونَ لَهُم نَصراً وَ لا أَنفُسَهُم یَنصُرُونَ [ 192 ] وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی ]
یعنی باو مأنوس شود و « لِیَسکُنَ إِلَیها » 610- الهُدي لا یَتَّبِعُوکُم سَواءٌ عَلَیکُم أَ دَعَوتُمُوهُم أَم أَنتُم صامِتُونَ [ 193 ] -قرآن- 1
یعنی با او هم بستر شد و قضاي غریزه جنسی « تَغَشّاها » آرامش و اطمینان حاصل کند و اضطراب نفسی را باو ساکن گرداند
بعمل آورد- غشی الشیء و تغشّاه- اي غطّاه یعنی او را پوشانید و بتغطیه و پوشش تعبیر فرموده است عمل جفت گیري و
یعنی از او بار برداشت- حمل- « حَمَلَت » اتصال زناشوئی را که الفاظ پست معموله در اینکه امر حیوانی را استعمال نکرده باشد
یعنی تا وقت زایش « فَمَرَّت بِهِ » بفتح اوّل باري است که در شکم یا بر درخت باشد و حمل بکسر اوّل باري که بر پشت گیرند
لَئِن آتَیتَنا » یعنی چون بار شکم سنگین شد و طفل بزرگ شد و وقت زایش رسید « فَلَمّا أَثقَلَت » مستمرّ گشت و ساقط نشد
123 -قرآن- - 21 -قرآن- 112 - یعنی اگر نسل صالحی و ولد شایستهاي از حیث تن و فطرت بما عطا فرمائی. -قرآن- 1 « صالِحاً
[ 736 [ صفحه 373 - 645 -قرآن- 711 - 579 -قرآن- 626 - -412-402 قرآن- 562
تفسیر معانی:
اشاره
-189 اوست آنخداي [عظیم الشأنی] که شما [بنی آدم] را از یکتن [آدم أبو البشر یا از جنس واحد و طبیعت واحده] بیافرید و
از جنس او جفت او [حوّا] را قرار داد تا با او سکونت و آرامش خاطر و انس یابد [و چون بسنّ رشد و بلوغ رسید و تقاضاي
غریزه جنسی در او پیدا شد] با جفت خود در آمیخت و مادینه از او بار سبکی [که نطفه بود] برداشت و [با اینکه بار سبک که
نطفه و بعد علقه و مضغه بود] مدتی را گذرانید و چندي بر او بگذشت و چون بار درونی سنگینی یافت [و طفل در رحم
بزرگ شد و زمان نهادن بار نزدیک شد] بدرگاه خداي دعا کردند و پروردگار خودشان را هر دو تن بخواندند و سوگند یاد
کردند که اگر بما فرزند شایسته صالحی عطا فرمائی [که تام الخلقه و قوّي البنیه و سلیم الفطره که مصداق فرزند صالح است
باشد] البته ما در زمره شکر گذاران خواهیم بود. 190 - و چون فرزند صالحی [بدلخواه آنها] براي آندو بیامد [پارهاي از مردان
و زنان بنی آدم] مشرك شدند و براي خدائی که بآنها نسل صالحی عطا فرموده بود شریک قائل شدند [و رو بغیر خدا کردند]
و حال آنکه خداوند برتر و بالاتر است از آنچه آنان براي او شریک میآورند. 191 - آیا [براي خدا شریکی قرار میدهند] که
أبدا چیزي را نیافریده بلکه خود آنها هم مخلوق و آفریده خدا هستند! 192 - و قدرت و استطاعت بر اینکه ندارند که آنان را
یاري کنند و بآنها کمکی نمایند بلکه مالک سود و زیان یا نصرت و معاونتی براي خود هم نیستند چه رسد به اینکه که
بدیگران یاري نمایند. [ذات نایافته از هستی بخش || کی تواند که شود هستی بخش] 193 - و اگر اینکه مردمان بت پرست و
مشرك را براه راست و هدایت دعوت کنید نمیپذیرند و پیروي شما را نمیکنند و براي شما مساویست که آنها را براه حق
بخوانید یا آنکه دعوتی نکرده و ساکت و صامت بمانید [و کیف یداوي القلب من لا له قلب- کسیرا که دل نیست چسان
علاج دل تواند کرد]. [ صفحه 374 ] - در جمله [فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ] از آیه مبارکه 190 ظاهر معنی آیه اینکه
است که چون خدا بآن دو یعنی آدم و حوّا فرزند صالحی عطا فرمود آنها براي او در اینکه عطیّهاي که بآنها عنایت شده بود
شریکهائی قرار دادند و چون انبیاء منزّه از شرك هستند در مرجع اینکه ضمیر [جَعَلا لَهُ] بین مفسّرین اختلاف است و وجوهی
1- آنکه ضمیر بفرزند و نسل صالح برمیگردد و صالح مقصود در دین و 349- 61 -قرآن- 335 - ذکر کردهاند: -قرآن- 14
روش اخلاق نیست بلکه مقصود سالم از حیث بنیه و سلامت مزاج و معافی در خلقت و بدن است و اینکه تثنیه آورده براي
آنستکه حوّا در هر شکم دو فرزند یکی نرینه و یکی مادینه میزائید و معنی چنین میشود که:- اینکه دو مولود در نعمتی که
بآنها عطا شده بود شریکهائی براي خدا قرار دادند و نعمت را به بتهائی که از غیر خدا میپرستیدند نسبت دادند و اینکه قول
جبائی است. 2- آنکه برگشت ضمیر بنفس واحده و جفت او از فرزندان آدم است نه بآدم و حوّا- و اینکه قول حسن و قتاده و
اصمّ است که گویند در کتاب خدا [خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِ دَةٍ] اینکه معنی را میدهد که خدا هر یک از شما بنی آدم را از
197 [وَ مِن آیاتِهِ أَن - یکتن خلق کرده و براي هر تن هم جفتی از جنس اوست چنانکه در جاي دیگر هم فرماید: -قرآن- 164
خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها] و چون هر فردي با جفت خود درآمیزد بدوا بار سبکی بر میدارد و سپس بتدریج
سنگین شده و بعد بزمین میگذارد و هر مرد و زنی از خدا میخواهند که اگر فرزندشان سالم و متناسب الخلقه شود شکر گذار
باشند و چون فرزند مطلوب بآن دو عطا شد براي خدا شریک قرار داده و مثلا نام او را [عبد العزّي] یا [عبد اللّات] یا [عبد
منات] گذاشتهاند، و لذا کنایه از شرك را بجمع آورده [عمّا یشرکون] فرموده است و اگر مقصود آدم و حوّا بود [عمّا
85 و أبو مسلم گفته است [هُوَ الَّذِي - یشرکان] بصیغه تثنیه میفرمود و کنایه در تمام آیه متعلّق بآدم و حوّا نیست. -قرآن- 1
خَلَقَکُم] خطاب بجمیع خلق است که در ابتداء از نفس واحده یعنی آدم و از جفت او حوّا که از جنس او آفریده شده میباشد و
52 [ صفحه 375 ] آدم داده - پس از آن موضوع آدم و حوّا تمام شده و بقیه مطلب اختصاص بمشرکین از اولاد -قرآن- 26
شده است که بدوا آن مسئلت را کردند و سپس براي خدا شریکهائی قرار دادند- زیرا جایز است که اوّل ذکر عموم بشود و
پس از آن ذکر بعض آن بطور خصوص شود و مانند آن در کلام کریم بسیار است- در اینکه آیه هم بدوا از تمام بشر خبر
داده است که آنها مخلوق از آدم و حوّا میباشند و سپس بذکر آنچه اولاد آنها از خدا خواستهاند تمام شده است. 3- آنکه
ضمیر بآدم و حوّا برگردد و در [جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ] تقدیر [جعل أولادهما له شرکاء] باشد که مضاف حذف شده و مضاف إلیه
قائم مقام او گشته است و [جَعَلا لَهُ] فرموده است مانند اینکه فرموده است: [اتَّخَذتُمُ العِجلَ و إِذ قَتَلتُم نَفساً] که تقدیر آن [اتخذ
اسلافکم العجل و اذ قتل اسلافکم نفسا] بوده و مضاف حذف گردیده است و بر اینکه وجه کنایه از اوّل تا آخر کلام راجع
- 188 -قرآن- 231 - 66 -قرآن- 174 - بآدم و حوّا میشود و جمله [فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشرِکُونَ] مقوّي و مویّد آن است. -قرآن- 43
4- وجه دیگري است که عامّه بیان و روایت کردهاند به اینکه که آدم و حوّا فریب 497- 277 -قرآن- 459 - -253 قرآن- 256
شیطان را خورده باغواي او نام فرزند را عبد الحرث یا عبد الحارث [که نام شیطان حارث و حرث است] گذاشتند و جعل
شریکی که آدم و حوّا نمودند از اینراه بوده است ولی اینکه وجه دور از عقل است و خردمند آنرا نمیپذیرد زیرا ببراهین قاطعه
ساطعه ثابت و معلوم شده است که انبیاء علیهم السّلام معصومند و در آن جاي شک و شبههاي باقی نیست و شرك و گناه و
طاعت شیطان براي آنها جایز نیست و بعلاوه در آیه مبارکه نامی هم از ابلیس برده نشده است- و بلخی از جماعتی از علماء
حکایت کرده است که اگر خبر اغواي شیطان صحیح باشد اینکه شرك شرك در تسمیه و نام گذاري است و شرك در تسمیه
کفر و گناه نیست. و عیاشی هم در تفسیر خود از ائمه علیهم السّلام روایت کرده است که شرك آدم و حوّا شرك طاعت بوده
است نه شرك عبادت. و ما هر چند تأویل آیه را ندانیم علی الجمله میدانیم که وجهی مطابق با عقل دارد و باید خردمند آنرا
بپذیرد چنانکه وجوه آنرا بطور صحیح ذکر نمودیم و اللّه [ صفحه 376 ] العالم [خلاصه نقل از تفسیر مجمع البیان].
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 194 تا 198
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمثالُکُم فَادعُوهُم فَلیَستَجِیبُوا لَکُم إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 194 ] أَ لَهُم أَرجُلٌ یَمشُونَ بِها أَم لَهُم أَیدٍ
یَبطِشُونَ بِها أَم لَهُم أَعیُنٌ یُبصِ رُونَ بِها أَم لَهُم آذانٌ یَسمَعُونَ بِها قُلِ ادعُوا شُرَکاءَکُم ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنظِرُونِ [ 195 ] إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ
الَّذِي نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ [ 196 ] وَ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِهِ لا یَستَطِیعُونَ نَصرَکُم وَ لا أَنفُسَهُم یَنصُرُونَ [ 197 ] وَ إِن
تعبدون یعنی بدرگاه « تَدعُونَ » 645- تَدعُوهُم إِلَی الهُدي لا یَسمَعُوا وَ تَراهُم یَنظُرُونَ إِلَیکَ وَ هُم لا یُبصِ رُونَ [ 198 ] -قرآن- 1
فَلا » یعنی بمن کید کنید و آزار دهید « کِیدُونِ » یصولون بها یعنی بوسیله آن حمله کنند « یَبطِشُونَ » آنها دعا میکنید و میپرستید
-78- 12 -قرآن- 65 - یعنی متولّی کارها و محوّل أحوال من خداست. -قرآن- 1 « إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ » یعنی بمن مهلت ندهید « تُنظِرُونِ
237- 185 -قرآن- 210 - 133 -قرآن- 167 - قرآن- 122
تفسیر معانی-
اشاره
[اینکه آیات متمّم سخن سابق و شأن قرآن در إثبات توحید و نفی شرك چنین است]. 194 - الحقّ آنهائیرا که بغیر از خداي
واحد میخوانید و میپرستید و آنها [ صفحه 377 ] را آلهه مینامید بندگانی مانند شمایند [مملوك و مسخّر و ذلیل و مخلوق
شمایند و درست نیست که مخلوقی محل پرستش و تقدیس مخلوقی مانند خود باشد] اگر راست میگوئید و در دعاوي خود
صادق هستید آنها را بخوانید تا دعوت شما را اجابت کنند و دعاي شما را مستجاب نمایند. 195 - آیا اینکه بتها پائی دارند که
با آن راه بروند [و براي مصالح شما قدم بردارند] یا دستهائی دارند که بوسیله آن حمله کنند [و دفع ضرر و زیانی از شما
نمایند] یا چشمهائی دارند که بوسیله آن ببینند یا گوشهائی دارند که بوسیله آن بشنوند [اینها یا سنگ سخت یا ساختهاي از
آب و گل یا معجونی از شیرینی مانند صنم بنی حنیفه هستند که در وصف آن شاعر گفت: اکلت حنیفۀ ربّها || عام التقحّم و
المجاعۀ یعنی قبیله بنو حنیفه در سال تنگی و گرسنگی پروردگار خود را خوردند] یا محمّد بآنها بگو شرکاء خودتان را [یعنی
بتهائیرا که بپندار شما خدایان شمایند و آنها را در أموال خودتان شریک میسازید و براي آنها بهره و نصیبی از چهار پایان و
غیره جدا میکنید و پرستش آنها را وجهه خاطر خود ساخته و با خدا شریک قرار میدهید] بخوانید و بیاري خود بطلبید [و شما
که میگوئید إنّا نخاف علیک من آلهتنا، ما بر تو از خدایان خودمان ترسانیم با آنها کمک کنید] سپس با من از در کید و حیله
درآیید و هیچ مرا مهلت ندهید و بتأخیر میندازید [زیرا معبود من ناصر و یاور من است و کید و مکر دیگران را از من دفع
میفرماید ولی معبودهاي شما قادر بر یاري شما نیستند و حتی بدفع زیان و ضرر از خود هم قدرتی ندارند]. 196 - و بحقیقت
ناصر من [و حافظ من و دافع هر شر و ضرري از من] آن خدائی است که کتابیرا نازل کرده است [که دعوت بتوحید و نیک
کرداري و درست گفتاري میکند] و آنخدائی است که مردمان صالح و شایسته را سرپرستی و نصرت میفرماید [و فرمانبرداران
خود و پرهیزکاران از نافرمانی را بوسیله حجّت و برهان و بوسیله دفع شر و ضرر یاري مینماید، أمّا شما مشرکین ولیّ أمر و
متولی امورتان [ صفحه 378 ] شیطان است که شما را از نور بتاریکی میکشاند]. 197 - و آنهائیرا که بغیر خداي واحد میخوانید
و میپرستید و بعبادت و تقدیس اختصاص میدهید نه بیاري شما قدرت و استطاعتی دارند و نه براي خودشان قادر بر نصرت و
دفع شر و ضرر از خویشاند. 198 - و اگر آنها را [ یا مشرکان را] بهدایت و رشد و صلاح دعوت کنید- یا اگر از آن بتها
بخواهید که شما را براه راست هدایت کنند- گوش بدعوت شما نمیدهند و آنها را میبینید که چشمها را بشما دوختهاند ولی
چیزي نمیبینند. [آیا اگر شما را عاقل گویند براي شما سزاوار است که اینها را خدایان بنامید و از آنها مطلب بخواهید]. [براي
دیدن روي تو چشم دیگرم باید || که اینکه چشمی که من دارم جمالت را نمیشاید] از حضرت خیر المرسلین صلّی اللّه علیه و
طوبی لمن رآنی و لمن رأي من رآنی و لمن رأي من رأي من رآنی و لمن رأي من رأي من رأي » : آله مروي است که فرمود
من رآنی. و در مثنوي گوید: گفت طوبی من رآنی مصطفی || و ألذي یبصر لمن وجهی رأي چون چراغی نور شمعی را
کشید || هر که دید آنرا یقین آن شمع دید همچنین تا صد چراغ ار نقل شد || دیدن آخر لقاي أصل شد خواه نور از واپسین
بستان بجان || هیچ فرقی نیست خود از شمع دان
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 199 تا 202
اشاره
خُ ذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الجاهِلِینَ [ 199 ] وَ إِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [ 200 ] إِنَّ
- [ ثُّمَّ لا یُقصِ رُونَ [ 202
ِ
الَّذِینَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِ رُونَ [ 201 ] وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی الغَی
یعنی بر مردم سهل و آسان بگیر و آنچه از أموال میتوانند بدهند دریافت کن و تسامح « خُذِ العَفوَ » [ 350 [ صفحه 379 - قرآن- 1
اي بالمعروف یعنی افعال و « بِالعُرفِ » نما و آنچه بر آنها شاق و سخت است مطالبه منما و بقولی یعنی از گناهکاران درگذر
« طائِفٌ » مسّ مانند لمس است « إِذا مَسَّهُم » یعنی بخدا پناه ببر « فَاستَعِذ بِاللّهِ » وسوسه شیطان « نَزغٌ » اعمال مستحسنه و کردار نیکو
یعنی در اغواء آنها کوتاهی و امساك « لا یُقصِ رُونَ » بآنها مدد میکنند « یَمُدُّونَهُم » طواف کننده اسم فاعل از طاف یطوف
- 388 -قرآن- 429 - 356 -قرآن- 379 - 317 -قرآن- 340 - 281 -قرآن- 296 - 213 -قرآن- 273 - 15 -قرآن- 201 - نمیکنند. -قرآن- 1
479- -445 قرآن- 463
تفسیر معانی:
اشاره
-199 [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] مازاد از مخارج مردم را که پرداخت آن براي آنها دشوار نباشد بگیر- [ یا بر آنها
ببخشاي و عذر آنها را بپذیر و در مؤاخذه بر آنها سخت مگیر] و امر بمعروف کن [و مردم را بکرداري وادار کن که عقل آنرا
بپسندد و شرع آن را مجاز و مباح کرده باشد و در نزد خردمندان زشت و قبیح نباشد و در عداد خصائل حمیده بشمار رود] و
از مردمان نادان کناره کن [و چون بر آنها حجّت تمام و اقامه شد و از قبول آنها مأیوس شدي بمجادله مپرداز تا قدرت
محفوظ بماند جز نسبت به کسانیکه در باره آنها امر بقتال شده است]. 200 - و اگر از شیطان وسوسهاي بتو رسد [و ترا از آنچه
أمر شده است باز دارد] بخدا پناه ببر [و از نام او مدد بخواه که ترا پناه دهد و از شرّ شیطان ترا حفظ کند و مصون بدارد] زیرا
او شنونده هر دعاء و درخواستی است و داناي بهر [ صفحه 380 ] قصد و نیّتی است [آنچه را بزبان از او بخواهی میشنود و آنچه
را در دل از او مسئلت کنی میداند]. 201 - کسانیکه تقوي اختیار کردند [و از خدا ترسانند و از نافرمانی خدا گریزانند و وقایه
نفس از معاصی مینمایند] چون وسوسهاي از شیطان با آنها تماس پیدا کند و شیطان در پیرامون آنها دور بزند خدا را بیاد
میآورند و آنچه را خداوند براي پرهیزکاران وعده فرموده و آنچه را براي بزهکاران وعید قرار داده است متذکّر میشوند و از
اطاعت شیطان اجتناب کرده ترك معصیت مینمایند و بسبب اینکه تذکّر بمواقع خطا و مکاید شیطان بینا هستند و چشم دلشان
باز است و بلافاصله طریق حق و طریق خیر را میبینند و بآن رو میکنند [بنابرین مؤمن کامل و متّقی قويّ الایمان مانند بدن
سالم و صحیح است که میکربهاي امراض، داخل آن نمیشوند و اگر داخل شوند بنیروي بنیه قوي میمیرند همچنین است حال
آن دلها که وساوس شیطانی داخل او نمیشود و اگر هم داخل شود متذکّر گشته و آن را از خود میراند]. 202 - و برادران
شیاطین [یعنی نادانهائیکه ترسی از خدا و نافرمانی او ندارند و از شرك و کفر پروائی نمینمایند دستخوش شیطانهاي جنّ و
انس هستند و] آنها را بگمراهی و ضلالت میکشانند و بر إثم و عدوان آنها را کمک و یاري میدهند و در راهزنی آنها و جلوه
دادن گناه بنظر آنها و افزودن بر معاصی آنها کوتاه نمیآیند و قصوري نمینمایند. [خذ العفو- و أمر بالعرف- و أعرض عن
الجاهلین] الحق اینها هستند جوامع سخن و جوامع اخلاق و پایهها و بنیان معامله و کردار نیک و ستونهاي خلق کاملی که
بوسیله آن مردم از آدمی خشنود گردند و خشنودي مردم هم موجب خشنودي خداست و بهمین سه أمر است که بینونت از
میان برخیزد و محبّت بین افراد اجتماع حکومت کند و بغض و عداوت معدوم و زایل گردد و خلاصه اینست معنی خلق قرآنی
و عایشه در باره اخلاق نبیّ أکرم صلّی اللّه علیه و آله درست گفت که: [کان خلقه القرآن]. [ صفحه 381 ] مفسّرین گویند
چون آیه [خذ العفو ... إلی آخره] نازل گردید رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از جبرئیل معناي آنرا پرسش فرمود جبرئیل
جواب داد نمیدانم تا از عالم [داناي مطلق بپرسم سپس بیامد و عرض کرد یا محمّد علیهم السّلام: [إنّ اللّه یأمرك أن تعفو
عمّن ظلمک و تعطی من حرمک و تصل من قطعک- یعنی خداي تعالی بتو أمر میکند که از آنکس که بتو ستم کرده است
درگذري و بر او ببخشائی و آن کس که ترا محروم ساخته است تو باو عطا کنی و او را محروم نکنی و آنکس که از تو بریده
است تو صله کنی و باو بپیوندي.] [هر که زهرت دهد بدو ده قند || و آنکه بردّ ز تو بدو پیوند] إبن زید گوید: چون آیه
مبارکه [خُذِ العَفوَ- تا- الجاهِلِینَ] نازل شد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله عرض کرد [کیف یا ربّ و الغضب. پروردگارا با غضب
حال چگونه است] آیه [وَ إِمّا یَنزَغَنَّکَ ... الخ] نازل گردید لذا غضب براي غیر خدا از نزغات شیطان است و باستعاذه و پناه
بردن بخدا تسکین مییابد و در روایت است که رسول صلّی اللّه علیه و آله مردي را دید که با برادري میجنگد و صورتش
سرخ شده و رگهاي گردنش سطبر گردیده است آنحضرت فرمود من کلمهاي بلدم که اگر او میگفت خشمی که در او بود
-49- زایل میگردید و آن کلمه اینکه است که اگر بگوید: [أعوذ باللّه من الشیطان] آنچه او را بچشم آورده میرود. -قرآن- 36
غضب از شیطان است و شیطان از آتش و آتش بآب خاموش میشود پس هر یک » : 225 و فرمودند - 74 -قرآن- 198 - قرآن- 61
در مثنوي است]. چون ز خشم آتش تو در دلها زدي || مایه نار جهنّم آمدي ] «. از شما را خشمی عارض شود باید وضو بسازد
آتشت اینجا چو آدم سوز بود || آنچه از وي زاد مرد افروز بود آتش تو قصد مردم میکند || نار کز وي زاد بر مردم زند آن
سخنهاي چو مار و کژدمت || مار و کژدم گشت و میگیرد دمت خشم تو تخم سعیر و دوزخست || هین بکش اینکه دوزخت
را کین فخ است [ صفحه 382 ] اشارة: [خُ ذِ العَفوَ] یعنی متخلق بخلق خدا شو چه عفو از اخلاق اوست [وَ أمُر بِالعُرفِ] اي
بالمعروف و آن طلب حق تعالی است چه او معروف عارفان است [وَ أَعرِض عَنِ الجاهِلِینَ] یعنی اعراض کن از هر چه ترا بغیر
خدا میخواند و از هر کس که جز خدا میطلبد چه جاهل آنکس است که خدا را نشناسد و او را نطلبد و عالم آنکس است که
او را بطلبد و بشناسد [وَ إِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ] و اگر شیطان ترا در طلب غیر خدا وسوسه کند [فَاستَعِذ بِاللّهِ] پس پناه ببر
از غیر خدا به اینکه که بسوي خدا بگریزي و آنچه ما سواي اوست رها کنی و بگذري و از دامن بریزي [إِنَّهُ سَمِیعٌ] میشنود
گفتار را و براي هر چه او را بخوانی اجابت میکند [عَلِیمٌ] داناست بآنچه ترا سود و زیان میبخشد [از تأویلات نجمیه ترجمه و
-685- 533 -قرآن- 666 - 459 -قرآن- 512 - 204 -قرآن- 410 - 98 -قرآن- 173 - 22 -قرآن- 78 - نقل از روح البیان]. -قرآن- 8
قالوا: و « ما منکم أحد إلّا و قد وکّل به قرینه من الجنّ » و قد روي عن النبیّ صلّی اللّه علیه و آله » : 764 حدیث - قرآن- 754
هیچیک » از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله روایت شده است که « و إیّاي إلّا أنّ اللّه أعاننی علیه فأسلم » : إیّاك یا رسول اللّه! قال
عرض کردند بر تو هم اي رسول خدا! « از شما نیست مگر اینکه محقّقا قرینی از جنّ [مراد شیطان است] بر او موکّل است
اشارة: [ایضا در تفسیر .« بلی بر من هم إلّا اینکه خدا مرا بر او کمک فرموده و او اسلام آورده و تسلیم من شده است » فرمود
روح البیان نقل از تأویلات نجمیّه گوید:]- [إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوا] ارباب قلوباند و تقواشان دل است چنانکه رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله فرمود: [التقوي هیهنا] تقوي اینجاست و اشاره بسینه مبارك فرمود و تقوي نوري است که بآن حق را حق میبینند و
باطل را باطل و لذا فرمود [إِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا] یعنی چون در پیرامون قلب تقی نقی وسوسهاي از شیطان
طواف کند قلب آن را بنور تقوي میبیند و میشناسد و متذکّر میشود که او قصد افساد دارد و میخواهد صفاي وي را کدر
کند و قساوت آورد لذا او را دور میسازد و از او احتراز میجوید و لذا فرمود: [تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِ رُونَ وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی
742 [ صفحه 383 ] یعنی نفوس برادران قلباند و قلب و نفس دو فرزند - 391 -قرآن- 661 - 102 -قرآن- 337 - قّرآن- 74
ِ
الغَی] -
توأمند که از ازدواج روح و قالب زائیده گشتهاند- قلب نفس را بسوي طاعت میکشد و نفس قلب را بسوي معصیت میبرد و
اگر اینکه نبود گناهی از قلب ناشی نمیگشت، زیرا او در جبلّتش اطمینان بذکر خدا و طاعت اوست [ثُمَّ لا یُقصِرُونَ] و هر یک
از آندو از کار خود دست نمیکشند و خسته نمیشوند و آنچه جبلّی آنهاست وانمیگذارند و بنابرین ارباب قلوب و صاحب
دلان نباید از کید و مکر نفوس هرگز در امان و مطمئن باشند و ارباب نفوس و مسرفین و ظالمان بنفس هم نباید از اصلاح
314 [در مثنوي گوید] طفل جان از شیر شیطان باز کن || بعد از - أحوال دلهاي خود مأیوس و نومید گردند.] -قرآن- 291
آنش با ملک انباز کن تا تو تاریک و ملول و تیرهاي || دان که با دیو لعین همشیرهاي لقمهاي کاو نور افزود و جمال || آن
بود آورده از کسب حلال چون ز لقمه تو حسد بینیّ و دام || جهل و غفلت زاید آن را دان حرام زاید از لقمه حلال اندر
دهان || میل خدمت عزم رفتن آنجهان
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 203 تا 206
اشاره
وَ إِذا لَم تَأتِهِم بِآیَۀٍ قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها قُل إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ مِن رَبِّی هذا بَصائِرُ مِن رَبِّکُم وَ هُديً وَ رَحمَۀٌ لِقَومٍ یُؤمِنُونَ
203 ] وَ إِذا قُرِئَ القُرآنُ فَاستَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 204 ] وَ اذکُر رَبَّکَ فِی نَفسِکَ تَ َ ض رُّعاً وَ خِیفَۀً وَ دُونَ الجَهرِ مِنَ ]
القَولِ بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ وَ لا تَکُن مِنَ الغافِلِینَ [ 205 ] إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لا یَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتِهِ وَ یُسَ بِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسجُدُونَ
یعنی چرا از پیش خود جمعآوري کرده و اقتراح و ابتکار نمیکنی و اجتباء « لَو لا اجتَبَیتَها » [ 539 [ صفحه 384 - 206 ] -قرآن- 1 ]
یعنی ساکت شوید و گوش « أَنصِ تُوا » یعنی بصیرتهاي قلبی که با چشم دل حق را بنگرد « بَصائِرُ » یعنی باختیار خود برگزیدن
جمع غدوة ما بین نماز صبح و « بِالغُدُوِّ » اي متضرعین و خائفین یعنی در حالت ذلّت و خضوع و ترسان « تَ َ ض رُّعاً وَ خِیفَۀً » بدهید
- 210 -قرآن- 242 - 141 -قرآن- 199 - 21 -قرآن- 131 - جمع أصیل ما بعد عصر تا غروب. -قرآن- 1 « وَ الآصالِ » طلوع آفتاب
402- 343 -قرآن- 389 - -265 قرآن- 330
تفسیر معانی
اشاره
- [کافران از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آیات مخصوصهاي طلب میکردند که خدا فرماید]. 203 - و چون آیت و
معجزهاي [که بمیل آنها و باقتراح و دلخواه آنها باشد] براي آنها نیاوري [مثلا بخواهند که فلان مرده را زنده کنی تا با ما سخن
گوید و تصدیق دعوت ترا نماید] گویند چرا تو اینکه معجزه و آیت را [که ما خواهانیم مانند سایر آیات] از پیش خود اختیار
نمیکنی [که از پروردگار خودت بخواهی که ترا بآن تأیید کند]! بگو بآنها [ یا محمّد] من فقط پیروي از آنچیزي میکنم که از
جانب پروردگارم بمن وحی میشود [و من عندي آیاتی نمیآورم و نمیتوانم از پیش خود چیزي بگویم فقط خداست که بر
حسب مصالح آیاتی میفرستد یا معجزهاي بدست من اظهار میفرماید و بر حسب اقتراح خلق هم نیست و منهم از وحی تجاوزي
نمیتوانم کرد] اینکه قرآن [دلائل ظاهره و حجج واضحه و براهین باهره ساطعهاي] از جانب پروردگار شماست که هر کس را
بامور دینی او بینا و بصیر میسازد و بصائر یعنی موجبات بصیرتی از طرف حق تعالی است [و براي دلها نوري است که حق را
بآن میبینند و راه صواب را بآن ادراك میکنند و بعلاوه] راهنما و مرشد و وسیله [ صفحه 385 ] رحمتی است لکن براي مردمی
که [بمبدء و معاد یعنی بخدا و سراي دیگر و روز جزا] ایمان بیاورند [و لذا کسیکه بآن ایمان آورد و حافظ آن باشد و بآن
حکومت کند چنین کسی در فلاح و نجاح است نه غیر او]. 204 - و هنگامیکه قرآن کریم خوانده و تلاوت میشود آن را
گوش بدهید و [با أدب و قصد شنیدن با سکون و خشوع] ساکت باشید امید است که مورد رحمت خداوند قرار بگیرید. [زیرا
سخن خدا را بادب و حسن استماع نمیشنوند مگر بندگان با اخلاص خدا که در دلهاشان نور ایمان و یقین باشد، امّا دنیا
طلبانی که دلهاشان خالی از نور ایمان است موقع شنیدن قرآن هرگز ساکت نیستند و مشغول صحبت دنیائی با یکدیگراند و
اینکه آیه امر عمومی و کلّی است خواه قرآن در بین نماز خوانده شود یا در خطبه و غیر آن و واقعا براي مسلمان سزاوار و
شایسته نیست که خدا حرف بزند و او گوش ندهد ولی رفیق و همنشین و همسایهاش صحبت کند و او گوش دهد؟؟] 205 - و
بیاد آور پروردگار خود را [و ذکر او کن] در پیش خویشتن و ذکر خفی قلبی با حالت ذلّت و ضراعت و خضوع و استکانت
بدون صداي بلند [یعنی اکتفا کن بآن حدّي که اگر کسی نزدیک تو باشد بشنود- و أنسب اوقات براي ذکر] در وقت بامداد و
پسین است [صبح قبل از طلوع آفتاب و عصر قبل از غروب آفتاب] [و بر حذر باش اي مسلمان] از اینکه از جمله غفلت
کنندگان [از ذکر خدا] باشی و از غافلان مباش [و ما بقی روز براي کار و تحصیل روزي است هر چند در آن حال هم از یاد
حق غافل نشاید بود]. 206 - [و بدان که] آن کسانیکه نزد پروردگار تو هستند [یعنی فرشتگان مقرّب که قرب شرافت و مکانت
دارند نه قرب مکانی و مسافت] از پرستش او کبر نمیورزند و گردن نمیکشند و او را تسبیح میکنند [یعنی او را از آنچه لایق
او نیست تنزیه میکنند] و براي او سجده و کرنش مینمایند [و پیشانی بخاك میسایند]. - [در تفسیر آیه مبارکه 204 و وقت
مأموریت سکوت براي شنونده [ صفحه 386 ] تلاوت قرآن کریم] بین مفسّرین اختلاف است: [ 1] بقولی از إبن عباس و إبن
مسعود و إبن جبیر و سعید بن مسیّب و مجاهد و زهري و روایتی که از أبی جعفر علیه السّلام شده است اینکه سکوت و استماع
مخصوص بنماز جماعت است در صورتی که قرائت امام را بشنوند و گفتهاند که مسلمانان صدر اسلام در نمازشان حرف
میزدند و بعضی ببعض دیگر سلام میکردند و چون کسی وارد میشد و بآنها میگفت چقدر از نماز خوانده شده جواب او را
میدادند لذا از آن نهی شدند و مأمور باستماع گشتند. [ 2] و بقولی از عطا و عمرو بن دینار و زید بن أسلم انصات و استماع
نسبت بخطبه امام در نماز جمعه است. [ 3] و بقولی از حسن و جماعتی از مفسّرین مربوط بجماعت و خطبه جمعه هر دو است.
و شیخ أبو جعفر قدّس اللّه روحه گفته است که اقوي از أقوال همان قول اوّل است زیرا حالی که انصات براي قرائت قرآن
واجب باشد جز حال قرائت قرآن بوسیله امام در نماز جماعت نیست که بر مأموم سکوت و استماع واجب است و در خارج از
نماز سکوت و استماع واجب نیست. و از أبی عبد اللّه علیه السّلام مروي است که فرمود سکوت براي شنیدن قرآن در حین
نماز واجب است و در غیر نماز مستحب است. و در کتاب عیاشی باسناد خود از أبی کهمش از أبی عبد اللّه علیه السّلام
روایت کرده که فرمود إبن کوّا در پشت سر أمیر المؤمنین علیه السّلام خواند [لَئِن أَشرَکتَ لَیَحبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ
251 و از عبد اللّه بن یعفور از أبی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده - الخاسِرِینَ] و أمیر علیه السّلام سکوت فرمود. -قرآن- 173
است که گفت بآنحضرت عرض کردم مردي قرائت قرآن میکند آیا بر من واجب است که ساکت شوم و استماع کنم فرمود
« فَاستَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا » بلی چون نزد تو قرآن خوانده شود بر تو انصات و استماع واجب است - [ صفحه 387 ] و گفتهاند آیه
جایز است باین نحو تفسیر شود که [اعملوا بما فیه و لا تجاوزوا] زیرا معنی اینکه گویند [سمع اللّه دعائک] یعنی [اجاب اللّه
51 و جبّائی گفته است که اینکه آیه در ابتداي تبلیغ نازل گردید تا مردم قرآن را - دعائک لأنّ اللّه سمیع علیم]. -قرآن- 18
بیاموزند یا فهم کنند. و احمد بن حنبل گفته است [أجمعت الامّۀ علی أنّها نزلت فی الصلاة یعنی اجماع امّت بر اینستکه اینکه
آیه در باره سکوت و استماع قرائت قرآن در نماز است]. - سجده - آیه 206 نخستین آیه از سجدههاي تلاوت قرآن کریم
است و در چهارده موضع سجده است و در تفسیر مجمع البیان گوید سجده تلاوت نزد أبو حنیفه واجب است و نزد شافعی
سنّت مؤکّ د است و أصحاب ما امامیه هم بر اینکه قولند. مروي است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در سجده خود
میگفت: [اللّهمّ لک سجد سوادي و آمن فؤادي اللّهم ارزقنی علما ینفعنی و عملا یرفعنی] و نیز مروي است که فرمود: [إذا قرء
إبن آدم آیۀ السجده فسجد اعتزل الشیطان یبکی فیقول یا ویله امر هذا بالسجود فسجد فله الجنۀ و امرت بالسجود فعصیت فلی
النار] یعنی چون آدمیزاد آیه سجده را تلاوت کند و بسجده رود شیطان کناره کند و بگرید و گوید اي واي اینکه شخص
مأمور بسجود شد و سجده کرد و بهشت یافت و بمن أمر بسجود شد و نافرمانی کردم و آتش از آن من شد] و سجود را در
فقه احکامی است در کتب فقه که باید بآن عمل نمود. [زینت تو بس کمر بندگی || تاج تو در سجده سر افکندگی شرم تو
بادا که ببالا و پست || سجده طاعت بردش هر چه هست تو کنی از سجده او سرکشی || به که از اینکه شیوه قدم درکشی [
صفحه 388 ] خواجه انصاري گوید: [سري که در آن سجود نیست سفچهایست و کفی که در آن جود نیست کفچهایست]
[سفچه میوه نارس است] و سعدي گوید: [شرف مرد بجود است و کرامت بسجود || هر که اینکه هر دو ندارد عدمش به ز