گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد سوم
[سوره الأنفال [ 8]: آیات 27 تا 28



اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُونَ [ 27 ] وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَۀٌ وَ أَنَّ
الخون و الخیانۀ هر دو بمعناي نقص میباشند چنانکه أصل وفاء هم بمعنی « لا تَخُونُوا » 222- اللّهَ عِندَهُ أَجرٌ عَظِیمٌ [ 28 ] -قرآن- 1
تمام میباشد و استعمال آندو یعنی خون و خیانت در ضدّ امانت براي اینستکه متضمّن وارد کردن نقص در آن است چنانکه
امانت دلالت بر تمام دارد و « أَماناتِکُم » وقتی گویند خنت الرجل: بمرد خیانت کردي براي اینستکه نقصی باو وارد ساختهاي
اختبار و ابتلاء و آزمایش است یا مراد بآن گناه و « فِتنَۀً » آن حقّی است مادّي یا معنوي که اداي آن بر شخص واجب است
438- 320 -قرآن- 429 - 15 -قرآن- 306 - عذاب است. -قرآن- 1
تفسیر معانی
اشاره
- [مفسّرین گفتهاند نزول اینکه آیه در باره [أبی لبابۀ بن عبد المنذر الأنصاري] حلیف یهودان بنی قریظه است که بنا بروایت
چون رسول [ صفحه 415 ] خدا صلّی اللّه علیه و آله بنی قریظه را بیست و یک شبانه روز بسختی محاصره فرمود آنها از آن
حضرت درخواست صلح کردند که چنانکه با اخوان آنها بنی النضیر صلح فرموده بود آنها را واگذارید ببرادرانشان در
اذرعات و اریحاي شام هجرت کنند آنحضرت امتناع فرمود مگر آنکه سر بحکمیّت سعد بن معاذ [رض] بنهند و آنها امتناع
کردند و گفتند أبا لبابه را که مناصح ماست [و مال و عیالش در بین آنها بود] نزد ما بفرست که با او مشورت کنیم حضرت أبا
لبابه را فرستاد و یهودان باو گفتند رأي تو چیست آیا بحکمیّت سعد رضا بدهیم و بحکم او سر بنهیم! أبا لبابه با دست اشاره
بحلق خود نمود یعنی رأي او کشتن شماست بحکمیّت او رضا ندهید- جبرئیل علیه السّلام حضرت را از اینمعنی با خبر ساخت
أبو لبابه گوید بخدا سوگند قدمهاي من از جاي خود حرکت نکرده بود که دانستم بخدا و رسول خیانت کردهام و اینکه آیه
نازل گشت و چون آیه نازل شد أبو لبابه خود را بستونی از ستونهاي مسجد بست و گفت بخدا چیزي نمیخورم و نمیآشامم تا
بمیرم یا آنکه خدا از من درگذرد و هفت روز بدین منوال گذرانید و چیزي نخورد و نیاشامید تا بحال غشوه افتاد و خداوند
توبه او را پذیرفت و باو گفتند خداوند از تو درگذشت گفت نه بخدا خود را از اینکه ستون باز نمیکنم تا رسولخدا صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم بیاید و او مرا رها کند آنحضرت بیامد و او را باز کرد و أبو لبابه گفت اتمام توبه من باین است که از آن
خانه و زندگیم که در آنجا گناه کردم هجرت کنم و از دارائی خود هم صرف نظر کنم رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
فقط انفاق ثلث مالت کافی است آنرا تصدّق کن اینکه روایت از امامین همامین أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السلام رسیده
است [مجمع] [و أمّا آیه مبارکه]. 27 - اي کسانیکه متّصف بصفت ایمان و تصدیق رحمان و اهتداء بقرآن هستید خیانت نکنید
خدا را [بترك فرائض و واجبات او] و برسولخدا خیانت نکنید [در آنچه شما را بآن أمر کرده و از آن نهی نموده و بترك سنّت
و شریعت نباشید چه هر کس چیزي از دین را ناقص گذارد و یا ضایع سازد و یا متروك دارد حقّا بخدا و رسولش خیانت
کرده است و خیانت بخدا و رسول عبارت از تعطیل فرائض [ صفحه 416 ] دین و عمل نکردن باحکام آن و استنان نسبت بآن
است و تمام اینها بر مؤمنی که مؤتمن و أمین بر دین خویش است نقص است و سزاوار نیست، زیرا خیانت از صفات منافقین
است و امانت از صفات مؤمنین]- و نیز أماناتی که بشما سپردهاند [و از غیر در دست شماست خواه معاملات مالی یا شئون
أدبی و یا سیاسی و یا سرّي از اسرار که نزد شما نهادهاند یا عهدي و پیمانی که با شما بستهاند و همه اینها امانات محسوبند]
خیانت نکنید و حال آنکه میدانید خطر خیانت و بد فرجامی آنرا در دنیا و آخرت و میدانید که خیانت در امانت مستحق
نکوهش و عقوبت است]. 28 - و بدانید [یعنی محقّق بشمارید و یقین داشته باشید] که دارائیها و فرزندان شما آزمایش و
ابتلاءاتی هستند [که خداوند شما را بآنها مبتلا ساخته و بآنها شما را مورد امتحان و اختبار قرار داده است] و بدانید که نزد خدا
مزد بزرگی است و خیر کثیري است که از دنیا و ما فیها بیشتر و بهتر است [بنابرین رعایت امانت را بکنید و در باره خدا و
رسول و امانات محوّله بشما خیانت روا مدارید]. - از آیه مبارکه مستفاد میشود که خیانت نکردن بخدا و رسول بهتر از أموال
است که شقیق روح آدمی است و تحمّل همه گونه سختیها و مشاقّ را براي تحصیل آن مینماید و بهر نوع خطري خود را در
راه رسیدن بآن میافکند و بهتر از فرزندان است که پاره جگر و میوه دل آدمی و حبّ او فطري و طبیعی بشري است و حاضر
است در راه راحت و سعادت آنان هر گونه نفس و نفیسی را بذل کند و حتّی هر گونه گناهی را هم مرتکب شود و لذا هر
دوي آنها یعنی أموال و اولاد مورد فتنه و امتحان خداوندي است تا واضح شود که راضی بقسمت خود از آنکه ناراضی است
کیست! و هر چند خداي سبحان از خلق داناتر از خودشان است لکن براي آنکه خود آنها بدرجه معرفت خود آگاه شوند و
مستحق ثواب و عقاب معلوم گردد آزمایش میفرماید و به اینکه موضوع أمیر مؤمنان علی علیه السّلام اشاره میفرماید که: [لا
تقولنّ أحدکم اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الفتنۀ لأنّه لیس أحد إلّا و هو مشتمل علی فتنۀ و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلّات
الفتن فانّ اللّه تعالی یقول و اعلموا أنّما أموالکم و [ صفحه 417 ] أولادکم فتنۀ. یعنی البتّه هیچیک از شما نباید بگوید بار الها
بتو از آزمایش پناه میبرم زیرا هیچکس نیست مگر اینکه مشمول آزمایش خدائیست ولی کسیکه طلب پناه از خداوند میکند
باید پناه ببرد از آزمایشهائیکه گمراه کننده هستند چه خداي تعالی میفرماید بدانید که دارائیها و فرزندان شما آزمایشاند.]
[مجمع]. - أحمد انطاکی گفته است: حق سبحانه و تعالی مال و فرزندان را فتنه گفت تا از فتنه بیکسو رویم و ما فتنه را زیادت
میخواهیم. [جوان و پیر که در بند مال و فرزندند || نه عاقلند که طفلان ناخردمندند] یکی از پیشینیان گفته است: هر چه ترا از
خداي سبحان مشغول سازد از مال و فرزند مشؤم و موجب بدبختی تو است و هر چه از دارائی دنیا ترا بخدا نزدیک کند و ترا
بر عبادت او اعانت نماید محمود و موجب خوشوقتی تو و ستوده بهر لسان و پسندیده هر انسان است. [چیست دنیا از خدا غافل
بُدن || نی قماش و نقره و فرزند و زن مال را کز بهر دین باشی حمول || نعم مال صالح خواندش رسول آب در کشتی
هلاك کشتی است || آب اندر زیر کشتی پشتی است چونکه مال و ملک را از دل براند || زان سلیمان خویش جز مسکین
نخواند در حدیث آمده است: [من قلّد انسانا عملا و فی رعیّته من هو اولی منه فقد خان اللّه و رسوله و جماعۀ المؤمنین یعنی
کسیکه آدمی را بکاري بگمارد و در بین رعیتش یعنی مردم جامعهاش سزاوارتري از او براي آن کار باشد محققا بخدا و
رسولش و جماعت مؤمنان خیانت کرده است. [کسیرا که با خواجه تست جنگ || بدستش چرا میدهی چوب و سنگ سگ
آخر که باشد که خوانش نهند || بفرماي تا استخوانش دهند إبن عباس [رض] گوید: کلب أمین خیر من صاحب خائن: سگ
أمین از رفیق [ صفحه 418 ] خیانتکار بهتر است [روح البیان] با توجّه بمفاد أمر و تذکّر آیه مبارکه 28 بر مؤمن واجب است که
در موضوع مال از خدا بپرهیزد و آنرا از راه حلال بدست آورد و در راه رضاي حق بمصرف برساند، و بطور کلّی پیروي اوامر
دین نماید و مخالفت نفس و هواي خویشتن کند زیرا مال فتنه است و ابتلائی است که محک و وسیله آزمایش آدمی است. و
همچنین در باب فرزند پرهیز از غضب خدا را فراموش نکند و حبّ اولاد یکی از دواعی او براي ارتکاب گناه و دشمنی با خدا
و بندگان خدا نگردد و در باره فرزند مراقبت کامل بعمل آورد و نشو و نماي او را نشو و نماي دینی و اخلاقی قرار دهد و
دوستی فرزند او را بجمع مال نکشد که در شمار هیزم کشان درآید و خود بسوزد و دیگري از او منتفع شود و اینکه آزمایش
او را بپرتگاه شقاوت نیندازد. و بدانند که اگر در دنیا در أثر تقوي فناپذیري را از دست میدهد در نزد خدا أجر عظیمی دارند
که همیشگی و جاویدان است.
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیه 29
اشاره
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّهُ ذُو الفَضلِ العَظِیمِ [ 29 ] -قرآن- 1
تقوي از وقایه است که بمعنی نگاهداري است و آن امتثال أمر و اجتناب نهی است که هر دو بنده را از « إِن تَتَّقُوا اللّهَ » 168
یعنی راهنمائی است در دلهاي شما که شما بوسیله آن بین حقّ و باطل را « فُرقاناً » غضب الهی و آتش دوزخ نگاهداري میکند
اي « وَ یُکَفِّر » یفرق فرقا و فرقانا یعنی بین دو چیز تمیز داد و از یکدیگر جدا نمود « بین الشیئین » فرق بگذارید- گویند فرق
415 [ صفحه 419 ] محو میکند و کفّاره از همین مادّه است و آن - 197 -قرآن- 402 - 25 -قرآن- 187 - یمحو یعنی -قرآن- 1
أعمال شایستهایست که انسان بجا آورد تا بوسیله آنها از گناه پاك شود.
تفسیر معانی:
اشاره
-29 اي مؤمنان اگر بپرهیزید خدا را [بتقواي از معاصی و اداي واجبات یعنی امتثال و اطاعت اوامر او و اجتناب و دوري از
نواهی او] خداوند نوري از هدایت در دلهاي شما قرار میدهد که بوسیله آن بین حق و باطل و ضارّ و نافع را تمیز دهید و فرق
بگذارید [و بصراط مستقیم راهنمائی شوید و مخرجی در دنیا و آخرت و نجاتی از عذاب نصیب شما شود- در دنیا عزت و
فتح و فیروزي و در آخرت ثواب و کرامت بشما عنایت گردد و براي دشمنان شما عقوبت و خذلان و ذلّت باشد و تمام اینها
موجب فرق بین شما و آنها خواهد بود و شما را با آنها متمایز میسازد] و گناهان و کردارهاي زشت شما را محو و پرده پوشی
مینماید و شما را میآمرزد و بدانید که خداوند [بسبب نعمی که بشما ارزانی داشته و شما را بانواع احسان و کرم خود
برخوردار فرموده است] صاحب فضل و کرم عظیمی است [و چنانکه بفضل عظیم خود در ابتداء بدون استحقاق بندگان را
مشمول جود و کرم خود ساخته است بدیهی است از آنچه بواسطه طاعات خود استحقاق پیدا میکنند بطریق اولی در بذل جود
و احسان دریغ نخواهد فرمود] - در آیه مبارکه اشاره باموري است: أوّل- تقوي و آن در مرتبه شریعت در آیه [فَاتَّقُوا اللّهَ مَا
استَطَعتُم] و در مرتبه حقیقت در آیه [اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ] بآن اشاره گشته است و گفتهاند متّقی آنستکه حق سبحانه و تعالی را
وقایه خود گرفته باشد [در ذات و صفات و أفعال] و فعل او در افعال حق فانی و صفات او در صفات حق مستهلک شده باشد.
197 [گم شده چون سایه نور آفتاب || یا چه بوي گل در اجزاي گلاب] دوم آنکه تقوي را - 132 -قرآن- 162 - -قرآن- 96
بمخاطبین نسبت داده و جعل فرقان را بخدایتعالی پس چون خداي تعالی براي بنده خود خیر بخواهد او را براي خویشتن
برمیگزیند و در دلش چراغی از نور قدس خود قرار میدهد که بین حق و باطل و وجود و عدم و حدوث [ صفحه 420 ] و قدم
را بوسیله آن فرق گذارد و بسبب آن بعیوب نفس خویش بینا شود. سوم- آنکه مغفرت و آمرزش فضل عظیمی از جانب
خداي تعالی است پس بر بنده است که بخداي خود داراي حسن ظنّ یعنی پندار نیک باشد و بداند که آمرزش او قطع شدنی
نیست. گفتهاند خداي تعالی بموسی علیه السّلام وحی فرستاد که من پنج سخن بتو میآموزم که آنها ستون دینند: [ 1] تا
ندانستهاي که سلطنت من پایان یافته است فرمان مرا ترك مکن؟ [همه تخت و ملکی پذیرد زوال || بجز ملک فرمانده لا
یزال] [ 2] تا ندانستهاي که خزائن من تمام شده است غصّه و همّ روزي خود مدار [در دائره قسمت ما نقطه تسلیمیم || لطف
آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمائی] [ 3] تا ندانستهاي که دشمنت إبلیس مرده است از مکر او ایمن مباش و از محاربه او
دست مکش. [کجا سر بر آریم از اینکه عار و ننگ || که با او بصلحیم و با حق بجنگ] [ 4] تا ندانستهاي که ترا آمرزیدهام
گناهکاران را ملامت مکن. [مکن بنامه سیاهی ملامت من مست || که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت] [ 5] تا در
125 زاهد ایمن مشو از - بهشت من داخل نشدهاي از مکر من ایمن مباش [فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ إِلَّا القَومُ الخاسِرُونَ]. -قرآن- 67
[ بازي غیرت زنهار || که ره از صومعه تا دیر مغان اینکه همه نیست [ صفحه 421
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 30 تا 31
اشاره
وَ إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثبِتُوكَ أَو یَقتُلُوكَ أَو یُخرِجُوكَ وَ یَمکُرُونَ وَ یَمکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیرُ الماکِرِینَ [ 30 ] وَ إِذا تُتلی
مکر در نهانی و خفیه « یَمکُرُ » 281- عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 31 ] -قرآن- 1
موجبات کار بد و شرّي را فراهم کردن که طرف مقابل گمان آنرا نبرد و اینکه امر در باره خداوند عزّ اسمه محال است و مکر
خدائی مقابله لفظ بمثل آن است چنانکه میفرماید آنها براي آزار و ایذاء تو اقدام میکنند خدا هم در مقابل بتأیید تو عمل
الاثبات بمعنی حبس است اي لیحبسوك و یوثقوك- چه هر چیز را محکم ببندند او را ثابت میکنند که « لِیُثبِتُوكَ » میفرماید
قادر بر حرکت نباشد- و أثبته فی الحرب إذا جرحه جراحۀ مثقلۀ وقتی گویند در جنگ أثبته یعنی زخم سنگینی باو زد
یعنی خرافات جمع اسطوره و إسطاره و آنها قصهها و داستانهائی هستند که در کتب مسطوراند بدون اینکه براي آنها « أَساطِیرُ »
576- 326 -قرآن- 565 - 10 -قرآن- 311 - سندي و اساسی و نظامی باشد. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
اینک از « وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیلٌ مُستَضعَفُونَ فِی الَأرضِ » [بعد از آنکه خداوند تعالی در آیه 26 بر مسلمانان منّت نهاده فرموده
30 - و بیاد آور [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و 147- نعماتیکه بر پیمبر خود انعام فرموده است ذکر میکند و میفرماید:] -قرآن- 84
آله] زمانی را که کفّار قریش [در مکّه] براي ابطال أمر تو در مقام حیله و مکر برآمدند و در اهلاك تو بشور و تدبیر پرداختند
به اینکه که ترا بند نهاده و در محلّی زندانی کنند یا اینکه ترا بکشند یا [ صفحه 422 ] اینکه ترا از مکّه بطرفی از اطراف زمین
اخراج و تبعید نمایند [ یا بر شتري بسته او را رها کنند که ترا بهر قسمتی بخواهد ببرد] آنها در باره تو بحیله و تدبیر پرداختند
[بدون اینکه تو بدانی] خدا هم بتدبیر إبطال أمر آنها برآمد [بدون اینکه آنها بدانند] و خداوند بهترین چاره کنندگان است
[زیرا مکر خداوند بحق و صواب است و مکر دیگران بناحق و ناروا و یا آنکه خداوند بهترین جزا دهندگان است زیرا: جَزاءُ
480 مفسرین گفتهاند که آیه بالا در قصّه [دار الندوة] نازل شده است که عدّهاي از سران قریش - قرآن- 445 - .« سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثلُها
در آنجا گرد هم آمده در باره کار پیمبر صلّی اللّه علیه و آله بمشورت پرداختند [و آنها مشرکین عرب عتبه و شیبه پسران
ربیعه و نضر بن حارث و أبو جهل بن هشام و أبو البختري بن هشام و زمعۀ إبن الأسود و حکیم بن حزام و امیّۀ بن خلف و
غیرهم بودند- عروة بن هشام گفت صبر کنیم تا زمان او را چاره کند عمرو بن هشام گفت او را گرفته بزندان کنیم أبو
البختري گفت او را از شهر بیرون کنیم تا از آزارش راحت شویم أبو جهل گفت اینکه آراء خوب نیست بهتر آنستکه از هر
قبیلهاي مردي انتخاب کنیم و آنها جمعا بر سر او ریخته و شمشیرهاي خود را مانند یک ضربت یکمرد بر او فرود آورند و او را
از پا درآورند و در اینصورت ببنی هاشم جز دیه چیزي نخواهند پرداخت و آنها هم جز دیه نخواهند خواست شیطان که
بصورت پیرمرد نجدي در آن مجمع بود و رأي هر یک را بدلیلی رد میکرد اینکه راي أبو جهل را پسندید و همگی بر اینکه
رأي متفق شدند و تهیّه مرد و سلاح کردند و جبرئیل علیه السّلام برسول خدا صلّی اللّه علیه و آله خبر داد و آنحضرت علی
علیه السّلام را در بستر خود بخوابانید و خود از مکّه بیرون رفته با أبو بکر بغار ثور پناه برد و چون صبح شد و مشرکان ببالین
حضرت آمدند علیّ علیه السّلام را در آنجا خفته دیدند و گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله کجاست! فرمود نمیدانم و آنها
بجستجو پرداختند و حتّی تا در غار ثور هم آمدند عنکبوت بدر غار تنیده بود، گفتند با اینکه حال بدرون اینکه غار نرفته است
و حضرت پس از سه روز که در غار ماند بیرون آمده بجانب مدینه روان شد و بدینوسیله خداوند [ صفحه 423 ] مکر آنها را
مردود ساخت. - أولا- دار الندوه خانهاي بوده است که قصیّ بن کلاب در مکّه آن را بنا نهاده بود و قریش جز در آنخانه در
جاي دیگر تصمیمی نمیگرفتند و آنرا باین اسم از آنجهت خواندهاند که در آنجا براي مشاوره جمع میشدند و [نديّ و ندوه و
نادي] محلّی است که مجلس گفتگوي مردم در آنجا بوده باشد. ثانیا- خلق را مکري و حق را مکري است و مکر خلق از حیله
و عجز است و مکر خالق از حکمت و قدرت و مکر خلق با مکر حق باطل و زاهق است و مکر حق حقّ ثابت [حافظ گوید:
سحر با معجزه پهلو نزند ایمن باش || سامري کیست که دست از ید بیضا ببرد و دیگري گوید: صعوهگر با عقاب سازد جنگ
|| دهد از خون خود پرش را رنگ ثالثا- فرق بین غدر و مکر- غدر نقض عهد و شکستن پیمانی است که وفاي بآن واجب
است و مکر بدون عقد پیمان است. 31 - [اینکه بود کید و مکر آنها با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و أمّا کید آنها نسبت بدین و
کتاب خدا آنستکه:] چون آیات ما از قرآن بر آنها خوانده شود مشرکان [از جمله نضر بن الحارث و پیروان او] گویند شنیدیم
[و از روي عناد و عداوت با آنکه عاجزاند] گویند ما هم اگر بخواهیم مانند آنرا میگوئیم اینکه آیات چیزي جز داستانها و
افسانههاي پیشینیان [که در کتب افسانهها مسطور است] نیست [آیا بعد از اینکه قرآن تحدّي فرمود که اگر میتوانید آیهاي یا
سورهاي مانند آن بیاورید و با آنکه آنها أهل زبان و بیان بودند و آزمند بر مسابقه در میدان فصاحت و بلاغت بشمار میرفتند و
آنها عاجز از آوردن مانند آن شدند آیا اینکه حرف معقول بود! و لذا چون عجز داشتند و از إتیان بمثل قرآن ناتوان بودند به
اینکه گونه کلمات و تشبیه قرآن باساطیر و افسانها پرداخته و گفتند اخباري و قصههائی مانند اخبار و افسانهاي پیشینیان است.]
[ [ صفحه 424
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 32 تا 35
اشاره
وَ إِذ قالُوا اللّهُمَّ إِن کانَ هذا هُوَ الحَقَّ مِن عِندِكَ فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ [ 32 ] وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ
أَنتَ فِیهِم وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُونَ [ 33 ] وَ ما لَهُم أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُم یَصُ دُّونَ عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ وَ ما کانُوا
أَولِیاءَهُ إِن أَولِیاؤُهُ إِلَّا المُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 34 ] وَ ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصدِیَۀً فَذُوقُوا العَذابَ بِما
اي و ما عندهم ممّا یمنع تعذیبهم یعنی آنها چه دارند که جلوگیر « وَ ما لَهُم أَلّا یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ » 571- کُنتُم تَکفُرُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
اي « مُکاءً » اي ما اولیاؤه إلّا یعنی دوستان او نیستند مگر پرهیزکاران « إِن أَولِیاؤُهُ إِلَّا » و مانع عذاب و معذّب شدن آنها باشد
صفیرا. مکا یمکو مکوا: اي صفر یعنی صفیر زد و سوت زد گویند مکّاء مرغ سفیدي است در حجاز که سوت شدیدي میکشد
- 186 -قرآن- 252 - 44 -قرآن- 160 - اي تصفیفا از ماده صدي که صوت است و بمعنی کف بهم زدن است. -قرآن- 1 « تَصدِیَۀً »
394- -260 قرآن- 383
تفسیر معانی:
اشاره
-32 و یاد بیاور [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] زمانی را که جماعت کافران و مشرکان گفتند بار خدایا اگر اینکه دین [و
کتابی که محمّد آنرا آورده است] راست و درست است و بحق از جانب تو آمده است [و دینی که ما بر آن هستیم حق نیست]
[ صفحه 425 ] پس از آسمان بر ما سنگ بباران [چنانکه بر قوم لوط یا أصحاب فیل بارانی یا عذاب دردناکی براي ما بفرست
[و بعقیده خودشان تعلیق بمحال کرده بودند یعنی چون دین محمّد حق نیست خدا هم عذاب نخواهد فرستاد و سنگ هم
نخواهد بارید]. 33 - [بمقتضاي سنّت خدائی و رحمت و حکمت او خداوند امّتی را با اینکه پیمبرشان با آنها باشد عذاب
نمینماید لذا میفرماید:] مادام که تو در بین آنها هستی [ یا محمّد] خداوند آنها را عذاب نمیکند [زیرا وقتی عذاب نازل شود
عموم را فرا میگیرد و هیچ امّتی را خدا معذب نمیکند مگر بعد از اینکه پیمبر آنها و مؤمنان بحق از بین آنها بیرون روند چون
وجود نبیّ رحمت است و رحمت و عذاب دو ضداند و با هم جمع نمیشوند] و همچنین خداوند آنها را معذّب نمیدارد در
صورتی که طلب آمرزش کنند [یعنی تا وقتی که مؤمنانی در مکّه باقی مانده باشند و طلب آمرزش کنند یا آنکه خود کافران
در مقام استغفار و توبه برآیند]. 34 - چه مانعی هست که خداوند آنها را عذاب نکند! [آنها لا محاله گرفتار عذاب خواهند
بود] چگونه و چرا عذاب نشوند و حال آنکه آنها اولیاء خدا و متصدیان مسجد الحرام را از دخول و مداخله و طواف در
مسجد منع میکنند در صورتی که مشرکان أولیاء و متولّیان مسجد نیستند و أولیاء خدا و مسجد کسانی جز متّقیان و مردمان
پرهیزکار از شرك نخواهند بود ولی بسیاري از اینکه مشرکین نمیدانند که آنها را ولایتی و تصرّفی و مداخلهاي در مسجد
الحرام نیست و قلیلی از آنها عارف بحقیقت نفس خویشتن میباشند]. 35 - دعا و نماز اینکه مشرکان در دور خانه کعبه
[موقعیکه زن و مرد عریان طواف میکردند] جز سوت زدن و کف بهم زدن نبود [و نمازشان نوعی از لهو و لعب بود] بنابرین
مزه عذابی را که در برابر کفر شما براي شما مهیّا گشته است بچشید. - گوینده اینکه کلمات [قد سمعنا لو نشآء ... الخ] و
همچنین [اللّهُمَّ إِن کانَ هذا هُوَ الحَقَّ ... الخ] در آیات 31 و 32 نضر بن الحارث است و از بنی عبد الدار بود که او و عقبۀ بی
112 [ صفحه 426 ] أسیر شدند و پیغمبر أکرم صلّی اللّه علیه - أبی معیط و مطعم بن عدي هر سه در روز جنگ بدر -قرآن- 68
و آله أمر فرمود هر سه را گردن زدند و اینکه نضر بن حارث بتجارت بجانب فارس و روم و حیره میرفت و در آنجا اخبار و
قصّههاي گذشتگان از ایران و روم را میشنید و بمکّه میآمد و براي اشخاص قصّه سرائی میکرد و با کسانیکه در مقام استهزاء
رسول خدا نشسته و صحبت میکردند همنفسی میکرد و میپنداشت فرمودههاي خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله از جمله
افسانههاي پیشینیان و أساطیر اوّلین است. [چون کتاب اللّه بیامد هم بر آن || اینکه چنین طعنه زدند آن کافران که أساطیر
است و افسانه نژند || نیست تعمیقی و تحقیقی بلند کودکان خرد فهمش میکنند || نیست جز أمر پسند و ناپسند ذکر یوسف
ذکر زلف پر خمش || ذکر یعقوب و زلیخا و غمش ظاهر است و هر کسی پی میبرد || کو بیان که گم شود در وي خرد
گفت اگر آسان نماید اینکه بتو || اینکه چنین یک سوره گواي سخت رو جنیّان و انسیان و أهل کار || تو یکی آیت از
کان فی الإرض أمانان من عذاب » : اینکه آسان بیار] - از أمیر المؤمنین علیّ مرتضی سلام اللّه علیه روایت شده است که فرمود
اللّه و قد رفع أحدهما فدونکم الآخر فتمسّ کوا به فأمّا الّذي رُفع فهو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و أمّا الّذي بقی فالاستغفار و
317 در روي زمین - قرأ هذه الایۀ: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنتَ فِیهِم وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُونَ. فرمود: -قرآن- 207
دو امان از عذاب خدا براي مردم بود یکی از آندو را خداوند برداشت بر شما باد بدیگري که بآن متمسّک شوید أمّا
آنچیزیکه برداشته شد او رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بود و أمّا آنچیزیکه باقی است استغفار یعنی توبه و طلب آمرزش است
338 [گفت حق آمرزش از من میطلب - قرآن- 314 - «. وَ ما کانَ اللّهُ ... إلی آخر آیه 33 را تلاوت فرمود » و آنحضرت اینکه آیه
|| کان طلب مر عفو را باشد سبب از پی زهر گناه ار بشنوي || هست استغفار تریاق قوي [ صفحه 427 ] اگر پرسش شود
چگونه بین دو آیه 33 و 34 جمع میشود که در اوّل نفی تعذیب و در دوّم اثبات آن است در یکی میفرماید [آنها را عذاب
نمیکند تا تو در بین آنها هستی] و در دیگري میفرماید [چه مانع است که آنها را خدا عذاب نکند ...] بسه وجه میتوان جواب
داد. [ 1] مراد بآیه أوّل 33 عذاب إنهدام و استیصال و ریشه کن ساختن آنهاست چنانکه بامّتهاي پیشین عذاب نازل میشد و در
آیه دوم 34 عذاب کشته شدن و اسارت و غیره است پس از آنکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنان از بین آنها خارج شدند.
2] مراد از آیه أوّل عذاب دنیوي و از آیه دوم عذاب اخروي است یعنی چه مانع است و چه باعث و سبب میشود که آنها را ]
در آخرت عذاب نکند و حال آنکه آنها أولیاء را از دخول در مسجد منع مینمایند. [ 3] آنکه مراد از آیه أوّل تقاضاي استغفار
است یعنی اگر استغفار و بازگشت کنند خدا آنها را نه در دنیا و نه در آخرت عذاب نمیکند و اگر نکردند علتی ندارد که
معذّب نشوند سپس بیان استحقاق آنها را میفرماید به اینکه که آنها صدّ و منع از مسجد الحرام مینمایند. - مروي است که
چون رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در مسجد الحرام نماز میگذارد دو نفر از بنی عبد الدار در طرف راست آنحضرت صفیر
میکشیدند و دو نفر از آنها در طرف چپ کف میزدند تا نماز پیغمبر را بهم بزنند خداوند تمام آنها را در جنگ بدر بکشت و
در اینکه آیه بآنها خطاب میفرماید که اینک عذاب شمشیر را بچشید [تا نوبه عذاب آخرت برسد] [مربوط به آیه 35 ]. - در
آیه 36 که میفرماید صدّ و منع از مسجد الحرام میکنند اشاره بمعنی است که مشرکان در سال حدیبیّه از رسول خدا نمودند و
آنحضرت و اصحابش را از مسجد الحرام خارج ساختند و میگفتند ما أولیاء و متصدیان بیت الحرام هستیم هر کس را بخواهیم
منع میکنیم و هر کس را بخواهیم وارد آن میکنیم و خداوند آنها را ردّ فرموده فرماید آنها أولیاء آن نیستند و چگونه أولیاء و
متصدیانی باشند [ صفحه 428 ] با اینکه مشرکند و با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحابش دشمن میباشند، أولیاء و
أصحاب او جز متقیان مؤمن از مسلمانان کسی دیگر نیست- و هر مسلمانی هم لایق صفت ولیّ اللّه نیست بلکه باید مؤمن و
متّقی باشد تا ولیّ اللّه بتواند شد.
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 36 تا 37
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَموالَهُم لِیَصُ دُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَ یُنفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ
یُحشَرُونَ [ 36 ] لِیَمِیزَ اللّهُ الخَ بِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجعَلَ الخَ بِیثَ بَع َ ض هُ عَلی بَعضٍ فَیَرکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ
اي ندامۀ و ألما یعنی پشیمانی و تألّم « حَسرَةً » اي لیمنعوا یعنی براي اینکه باز دارند « لِیَصُدُّوا » - 388- الخاسِرُونَ [ 37 ] -قرآن- 1
70 -قرآن- - 17 -قرآن- 61 - یعنی پارهاي را بر پاره دیگر نهاده و متراکم گرداند. -قرآن- 4 « فَیَرکُمَهُ » اي یجمعون « یُحشَرُونَ »
153- -126-113 قرآن- 139
تفسیر معانی-
اشاره
[نزول- مفسّرین گویند اینکه آیات در باره اطعام کنندگان در جنگ بدر نازل شده است و آنها دوازده نفر بودهاند: [ 1- أبو
- جهل بن هشام- 2- عتبه 3- شیبۀ [دو پسر ربیعۀ بن عبد شمس] 4- نبیه 5- منبّه [دو پسر حجاج] 6- أبو البختري بن هشام 7
نضر بن حارث 8- حکیم بن حزام 9- ابیّ بن خلف 10 - زمعۀ بن الاسود 11 - حرث بن عامر بن نوفل 12 - عباس بن عبد
المطّلب] که تمام از قریش بوده و هر روز یکنفر آنها قشون را خوراك میداد و ده شتر هر روز میکشتند و روز فرار نوبه عباس
بود و گفتهاند [ صفحه 429 ] چون قریش را در روز بدر رسید آنچه رسید و بمکّه برگشتند صفوان بن امیّۀ و عکرمۀ بن أبی
جهل مخزومی که پدران و برادرانشان کشته شده بودند متوجه شده و بأبو سفیان و آنانکه در آن قافله تجارتی قریش بودند
گفتند: اي معشر قریش محمّد کمر شما را شکست و خوبان شما را بکشت پس بیائید و از همین مالی که براي آن جنگ
بپاشد بما کمک بدهید تا ما عدّه و عُدّه فراهم کنیم و خون خود را طلب کنیم و لذا اینکه آیه نازل گردید. و نیز گفتهاند که
در باره أبو سفیان بن حرب نازل شده که سواي لشکري که از عرب براي جنگ احد مهیّا شده بودند دو هزار نفر از حمس
[هم پیمانان قریش] براي جنگ أجیر کرده بود تا با رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و مسلمین بجنگند.] 36 - الحق آنانکه کافر
بخدا و رسولش شدند و دارائی خودشان را [در قتال با رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنان] خرج میکنند تا آنکه
باین کار مانع مردم از راه خدا و دین خدا [که محمّد صلّی اللّه علیه و آله] آورده است بشوند و اینکه انفاق و خرج کردنرا
ادامه میدهند سپس بر آنها منکشف و ظاهر میگردد که اینکه انفاق باعث حسرت و مایه پشیمانی براي آنهاست [بحیثی که از
اینکه صرف مال نه در دنیا انتفاعی بردهاند و نه در آخرت براي آنها سودي خواهد داشت بلکه وبالی براي آنان خواهد بود و
مالی است که در راه شیطان ضایع گشته و بآنچه هم که میخواستند نرسیدهاند] و در عاقبت مغلوب مسلمانان شده و از محاربه
هم بهرهاي نبردهاند و آنانکه کافر مانده و اسلام نیاوردند [علاوه بر حسرت و ندامت ضایع گشتن مال و کشته دادن و شکست
خوردن] بسوي جهنم رهسپاراند و در آنجا گرد هم آمده و حشرشان در دوزخ خواهد بود. 37 - [خداي تعالی غلبه و پیروزي
را براي بندگان مطیع خود مقرّر داشته است] تا اینکه ناپاك از پاك جدا و تمییز و تشخیص داده شود و ناپاکان پارهاي بر پاره
دیگر متراکم گشته و همگان در دوزخ قرار گیرند. [و دانسته شود که:] اینکه جماعتند که زیانکارانند [زیرا مال خدا را در راه
نافرمانی خدا و بر ضدّ دین خدا [ صفحه 430 ] خرج کرده در دنیا که بهرهاي از مال عایدشان نشده و زیان کردهاند در آخرت
هم دچار زیان و ضرر خواهند بود و در آتش غضب خدا خواهند سوخت]. مخفی نماناد که اینک هم در زمان ما مبلّغین
مسیحی امریکائی و اروپائی مبالغ هنگفتی در راه تبلیغ نصرانیّت خرج میکنند و بمصرف طبع اناجیل و تأسیس مدارس و
بیمارستانها و غیره میرسانند بلکه مسلمانی را از راه بدر برند و مسیحی کنند و سپس با حسرت مینگرند که از اینهمه صرف
مال بهرهاي نبرده تبلیغشان بیثمر و چون مایه معنوي نداشتهاند که سودي ببرند در آخرت هم علاوه بر اینکه در اینکه عالم
507- 460 -قرآن- 477 - [یُغلَبُونَ] در آن عالم [إِلی جَهَنَّمَ یُحشَرُونَ]. -قرآن- 447
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 38 تا 40
اشاره
قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَفَ وَ إِن یَعُودُوا فَقَد مَضَت سُنَّتُ الَأوَّلِینَ [ 38 ] وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ
الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 39 ] وَ إِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَولاکُم نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصِیرُ [ 40 ] -قرآن-
اي مضی سلف یسلف سلفا یعنی « سَلَفَ » الانتهاء دل کندن و دست برداشتن و اطاعت نهی را کردن « إِن یَنتَهُوا » 369-1
بمعنی آزمایش و اختبار است و در اینجا مراد « فِتنَۀٌ » سنّت و سیره و طریقه در معنی نظیر یکدیگراند « سُنَّتُ » گذشت و میگذرد
یعنی اگر اعراض کردند و پشت نمودند- التولّی عن الدّین- از دین عدول کردن و بطرف « وَ إِن تَوَلَّوا » شرك و ضلالت است
292 [ صفحه 431 ] رفتن یعنی - 204 -قرآن- 273 - 145 -قرآن- 195 - 87 -قرآن- 135 - 17 -قرآن- 78 - خلاف آن -قرآن- 1
اعراض از دین و- التولّی فیه- رفتن بجهت حق و متابعت آن. [خداي تعالی پس از آنکه بکافران تعرض نمود و نتیجه
کردارشان را در دنیا و آخرت بیان فرمود اینک باب رحمت و فضل واسع خود را براي آنها گشود و فرمود]: 38 - [ یا محمّد
صلّی اللّه علیه و آله] بکافران بگو که اگر از شرك دل بکنند [و از کیشی که بر آن هستند توبه کنند و از محاربه دست
بکشند] کردههاي گذشته آنها آمرزیده میشود و اگر بقتال برگردند و بر کفر اصرار ورزند [ما هم در مقام انتقام و إهلاك
آنها هستیم] سنّت و سیرهاي که در باره پیشینیان و پدران آنها جاري بوده [یعنی نصرت خداوندي در باره مؤمنان و نگونساري
دشمنان آنها] در باره اینها نیز مجري خواهد بود. 39 - و شما اي مسلمانان با کفّار کار زار کنید تا اینکه شرك و کفري بجا
نماند [چه اگر کافري باقی بماند و نیروئی در آنها باقی باشد و مردم را بکیش خود بخوانند در دین تولید فتنه میشود و باید
موجبات فتنه از میان برداشته شود] و دین بتمامه و کلّا دین خدا گردد [و باطل از میان برود و مردم بر دین حق اجتماع کنند]
بنابرین اگر کافران منتهی شوند یعنی دست از کفر خود بردارند خداوند بآنچه میکنند بیناست و جزاي اعمال همگانرا میدهد.
-40 و اگر پشت بدین کردند و اعراض نمودند بدانید [اي مسلمانان] که خدا مولاي شما و یار و یاور و حافظ شماست که
بهترین مولی و بهترین یار و یاور [براي مؤمنان] است. حدیث- زراره و غیر او از امام صادق علیه السّلام روایت کردهاند که
مصداق پیدا « یَعبُدُونَنِی لا یُشرِکُونَ بِی شَیئاً » فرمود [و یکون الدّین کله للّه] تأویلش موکول بظهور مهدي علیه السّلام است که
[ 216 [ صفحه 432 - خواهد کرد. -قرآن- 173
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیه 41
اشاره
وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَیءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِینِ وَ ابنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّهِ وَ ما
از غنیمت اشتقاق یافته « غَنِمتُم » 303- شَّیءٍ قَدِیرٌ [ 41 ] -قرآن- 1
ِ
أَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقَی الجَمعانِ وَ اللّهُ عَلی کُل
است مثل جزیه و ده یک تجارت و « فیء » و مراد چیزي است که قهرا از کفّار گرفته شود و أمّا آنچه بدون جنگ گرفته شود
جمع یتیم و یتیم « الیَتامی » اي و للقریب یعنی خویشاوندان نزدیک « لِذِي القُربی » غیره که در کتب فقه معین و بیان شده است
کسی است که پدرش بمیرد و او صغیر باشد و ببلوغ نرسیده باشد و هر حیوانی از قبل مادرش یتیم میشود جز انسان که از قبل
روز بدر است زیرا در آن روز « یَومَ الفُرقانِ » مسافري که در بین راه مانده و خرج رسیدن بوطن را ندارد « ابنِ السَّبِیلِ » پدرش
بین حق و باطل فرق گذاشته شد و از یکدیگر جدا شدند و در عالم وجود ظاهر گشت که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
اي الجیشان « یَومَ التَقَی الجَمعانِ » [مجبور بمهاجرت از وطنش را] نیروئی است که بر کافران مغرور قریش غلبه و پیروزي است
- 562 -قرآن- 826 - 475 -قرآن- 543 - 290 -قرآن- 456 - 238 -قرآن- 279 - 12 -قرآن- 221 - یعنی برخورد دو لشکر. -قرآن- 1
854
تفسیر معانی:
اشاره
-41 و بدانید [اي مسلمانان] که آنچه از چیزي بشما غنیمت برسد [خواه کم خواه زیاد از أموال کفّار که در جنگ عاید شما
شود و هر فایدهاي که از مکاسب و منافع تجارت و گنج و معادن و غوص در دریا و غیر اینها بدست بیاید که شرح آنها در
کتب فقه مسطور و مشروحا ذکر شده است] پنج یک آن غنیمت مختصّ است بخدا و رسول و خویشاوندان رسول و بیپدران
و بینوایان [ صفحه 433 ] نیازمند از مسلمانان و واماندگان در راه [که قدرت و خرج رسیدن بوطن و شهر اقامت خود را ندارند]
از بنی هاشم [نزد ما امامیّه] و یتیمان و مسکینان و ابناء سبیل یعنی واماندگان در راه از همه مردم [نزد أهل سنت] اگر بخدا
ایمان دارید و بآنچه ما بر بنده خودمان [محمّد صلّی اللّه علیه و آله] در روز فرقان [یعنی روز جدائی حق از باطل] و در روز که
دو گروه مسلمانان و کافران بهم برخورد کردند [یعنی روز جنگ بدر] [از وحی و فرشتگان و پیروزي] نازل کردهایم تصدیق
دارید [بدانید که حکم خمس غنائم اینست و مبادا تعدي از حدّ کنید و در سهام خمس تجاوز نمائید زیرا وقتی وحی ناطق بآن
است و ملائکه و پیروزي از جانب خدا باشد بر شما واجب است که غنیمت حاصله را در جهاتیکه خداوند معیّن فرموده است
مصروف دارید] و بدانید که خداوند بر هر چیز تواناست [و قادر است که عدّه کم را بر زیاد و ضعیف را بر قوي پیروزي
دهد]. أوّلا غنیمت آنچیزي است که از أموال کافران حربی در جنگ گرفته شود و آن بخششی از طرف خداي براي مسلمانان
است و فییء آنچیزي است که بدون جنگ گرفته شود و اینکه قول عطا و مذهب شافعی و سفیان و مروي از امامان ما علیهم
السّلام است و دیگران گفتهاند غنیمت و فییء هر دو یکی است و اینکه آیه را ناسخ آیه سوره حشر [و ما أفاء اللّه علی رسوله
... الخ] دانستهاند [و حال آنکه نسخی نیست. ح. خ]. ثانیا- در کیفیّت تقسیم خمس بمستحقّان آن اختلاف دارند و أقوال آنها
از اینقرار است: [ 1] قولیکه امامیّه اثنی عشریّه برآنند آنکه: خمس بر شش سهم تقسیم میشود سهمی براي خدا سهمی براي
رسول خدا و اینکه دو سهم با سهم ذوي القربی یعنی خویشاوندان رسول خدا باید بامامیکه قائم مقام رسولخداست داده شود
سهمی هم به یتیمان آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سهی هم بمسکینان آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سهی هم بابناء سبیل
[ آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله تسلیم گردد و در اینکه سهام هیچکس با آنها شرکتی نخواهد داشت زیرا [ صفحه 434
خداوند سبحان صدقات را [که چرکینی أموال مردم است] بر آنها حرام فرموده است و بجاي آن از اینکه خمس سهم داده
است و اینکه کیفیت را طبري از امامین همامین علیّ بن الحسین زین العابدین و محمّد بن علی الباقر علیهم السّلام روایت کرده
است و همچنین از أبی العالیه و ربیع نیز روایت شده است که خمس شش سهم میشود ولی قول آندو بر اینکه است که سهم
خدا باید بمصرف کعبه برسد و بقیّه بآنان که خدا ذکر فرموده است تسهیم شود و اینکه قسم تقسیم بمقتضاي ظاهر کتاب
خداست و قرآن مؤیّد آن است. [ 2]- آنکه خمس بر پنج سهم تقسیم میشود و سهم خدا و رسول یکیست و آن باید بمصرف
خرید اسلحه و چهار پایان لازم براي جهاد برسد و اینکه قسم مروي از إبن عباس و إبراهیم و قتاده و عطا است. [ 3] آنکه
خمس بر چهار سهم تقسیم میشود سهمی بذوي القربی براي قرابت با پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سهام سه گانه باید بکسانیکه
بعد از آنها ذکر شدهاند از سایر مسلمانان برسد [و اختصاص بآل محمّد صلّی اللّه علیه و آله ندارد] و اینهم مذهب شافعی
است. [ 4] آنکه خمس بر سه قسمت شود زیرا سهم رسول صلّی اللّه علیه و آله بوفاتش ساقط میشود و بمذهب آنها و پندارشان
أنبیاء ارث نمیگذارند و سهم ذوي القربی نیز ساقط است زیرا أبا بکر و عمر سهم ذوي القربی را پس از وفات پیغمبر علیهم
السّلام ندادند و احدي از صحابه هم منکر عمل آنها نشدند و اینکه مذهب أهل عراق و أبو حنیفه است و بعضی از آنها هم
گفتهاند که اگر سهمی بفقراء ذوي القربی بدهند و بقیه را سه سهم کنند جایز است و یا آنکه ذوي القربی را هم مانند سایر
فقراء سهمی دهند و سهمی مختص آنها جدا نکنند نیز جایز است. در خصوص ذوي القربی هم اختلاف است و در آن اقوالی
است: یکی آنکه بنی هاشم فقط ذوي القربی هستند که از اولاد عبد المطّلب باشند زیرا جز از عبد المطّلب عقبی براي هاشم
نبوده است و اینکه مروي از إبن عباس و مجاهد است و امامیّه هم بر اینکه قولند. [ صفحه 435 ] دیگر آنکه بنی هاشم بن عبد
مناف و بنو المطلب بن عبد مناف ذوي القربی هستند و اینکه مذهب شافعی است و اینکه قول از جبیر بن مطعم از پیغمبر صلّی
اللّه علیه و آله روایت شده است. ثالثا- امامیّه بر اینکه قولند که خمس در هر فایده و نفعی که براي انسان حاصل شود از
مکاسب و ربحهاي تجارتی و گنجها و معادن و غوص در دریا و غیر اینها واجب میشود و بهمین آیه هم استدلال میکنند زیرا
در عرف لغت غنم و غنیمت بر تمام اینها اطلاق میشود. رابعا- و أمّا تأویل آیه که فرموده است [فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ] افتتاح کلام را
بسهم اللّه فرموده از جهت تیمّن و تبرّك است زیرا همه چیز مختص بخداي عزّ و جلّ است و مراد باین سهم صرف شدن آن
در جهاتی است که موجب تقرّب بخدا گردد [و للرّسول] را گفتهاند سهمی از پنج سهم دیگر مختص برسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم است که صرف در مؤنه و گذران زندگی خود فرماید و ما زاد آنرا بصرف خیل و حشم و سلاح جهاد و
صلاح عباد برساند. [وَ لِذِي القُربی] بعضی از عامّه گفتهاند که اینکه دو سهم بوفات رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله ساقط شده
است چنانکه در بالا گفتیم و شافعی گفته است که سهم رسول بمصرف خیل و سلاح میرسد و در راه جهاد و فی سبیل اللّه
مصرف میشود و سهم ذوي القربی ببنی هاشم و بنی المطّلب که در اسم و نسب مستحق آنند باید برسد و غنی و فقیر در آن
522 و از حسن و قتاده مروي است که سهم خدا و رسول و ذوي القربی مختص بامام - 76 -قرآن- 502 - مشترکند. -قرآن- 48
قائم پس از نبی است که بخرج خود و عیال خویش و مصالح مسلمانان میرساند و مثل مذهب ما امامیّه است. [وَ الیَتامی وَ
المَساکِینِ وَ ابنِ السَّبِیلِ] گفتهاند که اینکه سهام سه گانه براي جمیع مردم است و بهر دستهاي بقدر حاجتشان تقسیم میشود و
255- توضیح دادیم قبلا که نزد ما امامیّه اینکه سه سهم مختص بیتیمان و مساکین و ابناء السبیل بنی هاشمی است. -قرآن- 204
در تفسیر ثعلبی است که [منهال بن عمرو] گوید از علیّ بن الحسین علیهما السّلام [ صفحه 436 ] و عبد اللّه بن محمّد بن علیّ
از موضوع خمس پرسیدیم هر دو فرمودند [هو لنا] یعنی آن مختص بماست. بعلیّ بن الحسین علیه السّلام عرض کردم خداوند
232 عیاشی باسناد خود از - میفرماید [وَ الیَتامی وَ المَساکِینِ وَ ابنِ السَّبِیلِ] فرمود [یتامانا و مساکیننا] مقصود است. -قرآن- 181
أبی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده است که [نجدة الحروري] نامهاي بابن عباس نوشت و از او محلّ خمس را پرسش نمود
إبن عباس باو جواب نوشت: [أمّا الخمس فانّا نزعم أنّه لنا و یزعم قومنا أنّه لیس لنا فصبرنا یعنی أمّا خمس بزعم و گمان ما
خمس حقّ ماست و بگمان و پندار قوم ما خمس حق ما نیست لذا ما هم صبر میکنیم [و حرفی نمیزنیم] و از أبی عبد اللّه علیه
السّلام مروي است که فرمود: [لما حرّم علینا الصدقۀ أنزل لنا الخمس فالصدقۀ علینا حرام و الخمس لنا حلال و الکرامۀ لنا
حلال- یعنی چون صدقه بر ما حرام گردید آیه خمس براي ما نازل شد بنابراین صدقه بر ما حرام است و خمس براي ما حلال
است و کرامت بر ما حلال است.] [مجمع]