گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد سوم
[سوره الأنفال [ 8]: آیات 42 تا 44



اشاره
إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوي وَ الرَّکبُ أَسفَلَ مِنکُم وَ لَو تَواعَدتُم لاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِ یَ اللّهُ أَمراً
کانَ مَفعُولًا لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀٍ وَ یَحیی مَن حَیَّ عَن بَیِّنَۀٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَ مِیعٌ عَلِیمٌ [ 42 ] إِذ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلًا وَ لَو
أَراکَهُم کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الَأمرِ وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ [ 43 ] وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم
بِالعُدوَةِ » [ 679 [ صفحه 437 - قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِ یَ اللّهُ أَمراً کانَ مَفعُولاً وَ إِلَی اللّهِ تُرجَ عُ الأُمُورُ [ 44 ] -قرآن- 1
قصوي « بِالعُدوَةِ القُصوي » عدوه یعنی شطّ وادي و دنیا تانیث أدنی یعنی نزدیکتر جمعا یعنی در وادي نزدیکتر بمدینه « الدُّنیا
« إِذ یُرِیکَهُمُ اللّهُ » قافلهاي که حامل مال التجاره قریش بود « الرَّکبُ » مؤنّث أقصی یعنی دورتر جمعا یعنی وادي دورتر از مدینه
- 223 -قرآن- 270 - 143 -قرآن- 212 - 23 -قرآن- 121 - یعنی زمانی که خداوند آنانرا در خواب بتو اندك نشان داد. -قرآن- 1
296
تفسیر معانی:
اشاره
-42 [و بیاد آورید اي مسلمانان روز بدر را یعنی روز التقاء دو جمعیت شرك و ایمانرا] که شما در صحراي بدر در وادي
نزدیکتر بمدینه فرود آمدید و آنان در وادي دورتر از مدینه و نزدیکتر بمکّه فرود آمدند و قافله سواران [حامل مال التجاره که
با أبو سفیان بودند] پائینتر از محلّ شما [در ساحل دریا] قرار گرفته بودند [یعنی با چنین حال که مسلمانان بدون آب در
زمینی که پاها در شن فرو میرفت با عِدّه و عُدّه کم و مشرکین با تجهیزات و عدّه بیشتر و در ساحل آب و قافله هم در پائین
دست آنها و أموال مشرکین در آن کاروان و متّکی بتمام وسایل بودند معذلک و با تمامی اینها پیروزي نصیب مسلمانان
گردید] و اگر شما قبلا اطلاع داشتید و وعدهگاهی براي اجتماع و تلاقی فریقین معیّن شده بود [و از زیادي عدّه آنها و کمی
عدّه خودتان با خبر میشدید در حرکت سستی و تأخیر میکردید] و در رفتن بوعدهگاه بین شما اختلاف واقع میشد [و اگر لطف
خدا شامل حال شما نبود اینکه اختلاف شما را از پیروزي محروم مینمود] لکن قضا و تقدیر الهی بر اینکه قرار گرفته بود [که
اسباب عزّت دین و ذلّت مشرکین فراهم شود و بین شما و آنها تلاقی دست دهد و امر خدائی که اظهار اسلام و اعلاء کلمه
دین بر گروه بت پرستان است بمقام فعلیّت برآید] و لا محاله قضاي خداوندي أمري بود شدنی و کیفیتی [ صفحه 438 ] تغییر
ناپذیر. [و اینکه کار را خدا براي آن کرد] تا آنکس که مرده است یا گمراه شده است پس از ظاهر شدن بیّنه و اقامه حجّت
بهلاکت برسد و آنکس که زنده است و ماندنی است و طریق هدایت پیموده است پس از اقامه حجّت و گواه و دیدن
معجزات باهره پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله زنده بماند و ببقاي خدا باقی باشد [زیرا زندگانی کافر و باقی ماندنش هم پس از
اتمام حجّت مرگ اوست و بقاء آنکس که بر ایمان باقی مانده است حیاة ابدي اوست، و خلاصه آنکه پس از اتمام حجّت و
اقامه بینه و برهان آنکس که هلاك شدنی است هلاك شود و آنکس که زنده ماندنی است زنده بماند] و بداند که خداوند
بهر دعاء و التجائی شنوا و بهر قصد و کرداري داناست [و بهر کس بقدر نیّت و عملش کیفر و پاداش میدهد]. 43 - و یاد بیاور
[ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] که خداوند بتو در حالت خواب اینکه جماعت مشرکان را عدّه کمی ارائه داد و اگر شماره
آنها را زیاد نشان میداد شما در جنگیدن با آنها سست میشدید و با یکدیگر در موضوع جنگیدن با آنها نزاع میکردید [بعضی
حاضر بجنگ میشدید و بعض دیگر ترسیده و حاضر بقتال نمیشدید و کم ارائه دادن عدّه آنها براي اینکه بود که مؤمنان بر
قتال آنها جرأت بیابند] و لکن خداوند مؤمنان را سلامت نگاهداشت [یعنی از سستی و تنازع و اختلاف کلمه و اضطراب أمر
محفوظ داشت و بلطف و احسان خود آنها را بمقصود رسانید- شما را براي حمله بکاروان أبو سفیان از مدینه بیرون آورد و
یکی از دو طایفه یعنی پیروزي بر یکی از آن دو را بشما وعده داد و چون کاروان فرار نمود جز قتال باقی نماند و بنعم خود بر
شما منّت نهاد و بر دشمن پیروزي داد] زیرا خدا داناي ببواطن قلوب و مکنونات خاطر بندگان خود میباشد [و میداند که اگر
شما بر کثرت عده دشمن و قلت عدّه خودتان آگاه میشدید از مقابله و مقاتله با آنها کناره میکردید. 44 - و چون بدشمنان
برخورد کردید و التقاء فریقین دست داد خداوند عده [ صفحه 439 ] آنها را در چشمهاي شما اندك نشان داد [تا طمع شما در
آنها شدید و جرأت شما بر جنگ با آنان زیاد گردد] و همچنین عدّه شما را هم در نظر آنها کم ارائه داد [تا آنها مغرور شوند]
و تا آنکه امر خدائی که لا محاله شدنی بود انجام گردد [یعنی جنگ واقع شود و فیروزي نصیب مسلمان گردد] و بدانید که
مرجع تمام کارها خداست و برگشت همه امور باوست [و بدون اراده و مشیّت او امري صورت پذیر نیست]. - در تفسیر روح
البیان گوید: [نقل است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در آن شب که روزش جنگ بدر واقع شد در واقعه دید لشکر
قریش را در غایت قلّت و ذلّت و تأویل فرمود که دوستان غالب و دشمنان مغلوب خواهند شد و مؤمنان بعد از شنیدن اینکه
رؤیا و تعبیر آن بغایت مسرور و فرحان شدند و حق سبحانه و تعالی در تذکار آن نعمت است که فرماید: [إِذ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی
452 - تکرار آیه مبارکه: [لِیَقضِ یَ اللّهُ أَمراً کانَ مَفعُولًا] براي اختلاف آن فعلی است که معلّل به - مَنامِکَ قَلِیلًا ...] -قرآن- 398
است در أوّل راجع بجمع بین فریقین بر حالت مذکوره که مسلمانان بر وادي نزدیکتر بمدینه و کافران بر وادي دورتر واقع شده
بودند و در دوّم راجع بکم آمدن عده هر یک از دو گروه در نظر دیگري است و در هر دو حالت قضاي الهی بر اینکه جریان
68 لا رادّ لأمره و لا معقّب لحکمه. سبحانه و تعالی. - یافته بود که اینکه أمر بشود و بانجام برسد. -قرآن- 25
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 45 تا 47
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَۀً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّهَ کَ ثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 45 ] وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ
تَذهَبَ رِیحُکُم وَ اصبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ [ 46 ] وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ
اي و لا تتنازعوا یکی « وَ لا تَنازَعُوا » یعنی جماعت و گروه « فِئَۀً » [ 418 [ صفحه 440 - اللّهِ وَ اللّهُ بِما یَعمَلُونَ مُحِیطٌ [ 47 ] -قرآن- 1
مراد از ریح در اینجا نیرو و غلبه و « وَ تَذهَبَ رِیحُکُم » از دو تاء براي تخفیف حذف شده است یعنی با یکدیگر نزاع نکنید
دولت است. یعنی و تذهب دولتکم و ریح که بمعنی باد است بطور استعاره آمده که وقتی گویند هبّت ریاح فلان بادهاي فلان
میوزد وقتی است که دولت او برقرار است و امر او نافذ است لذا سریان امر و نفوذ تسلط او را بوزیدن بادها و امتداد آنها تشبیه
أهل مکّه را میفرماید که براي حمایت کاروانیکه بوسیله أبو سفیان میآمد از مکّه خارج « کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم » کردهاند
بطر و أشر هر دو فخر کردن بنعمت با تکبّر و اظهار فرح کردن بطوریکه منجر بفراموشی « بَطَراً » شدند و بعد وقعه بدر واقع شد
حق شود و اینکه کبر و خیلاء را وسیله خشنودي خدا بداند بطر یبطر بطرا: اي فرح بما عنده فرحا یؤدّیه لنسیان الحقّ و أصل
أصل آن ریاء است یعنی زیبائی را ظاهر کردن و زشتی را پنهان کردن و خود را خوب و « رِئاءَ » بطر بمعنی شقّ و شکافتن است
943- 681 -قرآن- 935 - 540 -قرآن- 672 - 173 -قرآن- 501 - 50 -قرآن- 150 - 9-قرآن- 32 - بیعیب جلوه دادن. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-45 اي کسانیکه ایمان بخدا و رسول آوردهاید چون براي جنگ شما را با جماعتی از کفّار برخورد و تلاقی دست داد ثابت
قدم باشید [مبادا از میدان جنگ فرار کنید و پشت بدشمن نمائید زیرا ثبات فضیلت است و فرار گناه کبیره و مستلزم عقاب
است] و بر شما باد که همیشه [در سرّاء و ضراء و حین جنگ] بذکر و یاد خدا باشید [زیرا ذکر او موجب اطمینان قلوب و دعاء
بدرگاه او سبب کشف هموم و کروب است ویژه اگر دعاء براي پیروزي بر دشمنان خدا باشد- از او در جنگ با دشمنان
استعانت کنید و پیروزي طلب نمائید و وعده خدا را که [ صفحه 441 ] پیروزي با دشمنان در دنیا و ثواب کامل در آخرت
است متذکّر شوید تا بدینوسیله قوّت قلب یافته و در محاربه ثابت و پایدار گردید] باشد که اگر چنین کنید رستگار شوید [در
دنیا بپیروزي بر دشمنان دین و در آخرت بکامیابی از ثواب ربّ العالمین]. 46 - و اطاعت کنید خدا را [در آنچه شما را بآن أمر
و از آن نهی میفرماید] و همچنین رسول کریمش را [چه هر کس فرمان رسول خدا را ببرد فرمان خدا را برده است] و با
یکدیگر نزاع نکنید [زیرا نزاع وسیله تفرقه و اساس هزیمت و آلت هلاك و کلنگ انهدام و بدبختی است و با نزاع دولت
میرود و قوّت فانی میگردد] و همین تنازع اسباب ترس شما از دشمن و باعث ضعف و سستی شما خواهد شد و صولت و نفاذ
أمر شما خواهد رفت و بر شما باد بشکیبائی در قتال [بلکه در همه حال زیرا صبر حربه و اسلحهاي است براي مؤمن که کند
نمیشود و بدانید] که خداوند با صابران است [و بآنها مدد میدهد و نیرو میبخشد و آنها را پیروز میکند] 47 - [شما اي مؤمنان]
مانند [اینکه جماعت کافرانیکه] از خانهاي خود در مکه با خود پسندي و شرارت و کبر و خیلاء بیرون آمدند مباشید [که وقتی
بآنها گفتند کاروان أبو سفیان نجات یافته است برگردید أبو جهل گفت خیر باید تا بدر پیش برویم و شراب بخوریم و
نوازندگان براي ما ساز و آواز بنوازند و دف و طنبور بزنند و پیشرفت ما بگوش جامعه عرب برسد و بر افتخارات ما افزوده
شود و دیدیم که مآل أمر و فرجام کارشان بکجا رسید خداوند تعالی نوشیدن شراب را بنوشیدن جام مرگ و ساز و آواز
نوازندگان را بنوحه سرائی نوحه گران و نحر شتران را بنحر گلوگاه مردمان مبدّل ساخت] و مانند آنان ریاکار ظاهر ساز
مشوید که مردم را از راه خدا باز میدارند [و اینکه خود از عوامل محو و هدم و فناء است] و بدانید که خداوند باعمال و افعال
آنها و آنچه آنها میکنند احاطه دارد و چیزي از او مخفی نیست و جزاء و کیفر کردارشان را خواهد داد. إبن عباس گوید:
[چون أبو سفیان احراز کرد که قافله و مال التجارهاش بسلامت میگذرد بقریش کس فرستاد که بمکّه برگردند و أبو جهل
گفت [ صفحه 442 ] بخدا سوگند که برنمیگردیم تا به بدر برویم [و بدر موسمی بود از مواسم عرب که هر ساله در آنجا
بازاري دائر میکردند] و در آنجا سه روز اقامت گزینیم و شتر نحر کنیم و کیفیّتی که در بالا ذکر شد و بالاخره در اثر بالیدن
بنالیدن عمر بسر بردند و نتیجه بطر و رئاء و صدّ از راه خدا را دیدند. نصایحی که در اینکه آیات تلاوت میشود براي مسلمان
متکفّل پیروزي و ثبات و ذکر حقّ و عبرت است و در حدیث آمده است که: [لا تتمنّوا لقاء العدوّ و إذا لقیتموهم فاصبروا-
یعنی آرزوي برخورد و ملاقات دشمن را مکنید و هنگامی که ملاقات کردید شکیبا باشید] براي آن نهی از آرزوي لقاي
دشمن را فرمود که صورتی از خود پسندي [یعنی بطر] و اعتماد بنیروي شخص در آن موجود است و اینکه سبب میشود که
اهتمام بدشمن کم بشود و او را حقیر و کودك بشمارد و اینکه مخالف حزم و احتیاط است، سعدي گوید: [دانی که چه گفت
زال با رستم گرد || دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد دیدیم بسی آب ز سر چشمه خورد || چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد] و
در آداب مناظره گفتهاند میسزد که مناظره کننده خصم را حقیر نپندارد چه حقیر و ذلیل پنداشتن طرف چه بسا منجرّ بصدور
سخن سستی از مناظره کننده شود و بیمبالاتی او سبب غلبه خصم گردد و کار منعکس شود و ناتوان توانا و توانا ناتوان آید و
پیش آمد بد بیگمان درآید غم و غصه افزایش یابد پس عاقل راست که از خداوند طلب عفو و عافیت کند زیرا نمیداند که
بر سر او بعدا چه آید. [اوّل شکسته باش که اوج سریر ملک || یوسف پس از مجاورت قعر چاه یافت] و نیز در آیه مبارکه
تنبیهی است بر اینکه بایستی بنده را چیزي از یاد حق مشغول نکند و غافل نسازد و در هیچ حالتی از حالات از ذکر حق بیرون
نباشد و بداند که براي ذکر خداي تعالی تأثیر عظیمی در دفع مضارّ و جلب منافع است. [تو بهر حالی که باشی روز و شب ||
یک نفس غافل مباش از ذکر ربّ [ صفحه 443 ] در خوشی ذکر تو شکر نعمت است || در بلاها التجا بر حضرت است] و نیز
در آیه مبارکه تهدیدي است بر اعمال قبیحه خصوصا بطر یعنی خود پسندي و خود فروشی و ریاء یعنی در ظاهر بنظر آوردن
کار نیک و در باطن پرداختن بکردار بد است و آن از صفات بسیار ناپسند نفس است و در حدیث آمده است که: [إنّ النّار و
أهلها یعجّون من أهل الریاء یعنی دوزخ و أهل آن صدا بناله و تضرع برمیدارند از أهل ریاء] پرسیدند یا رسول اللّه چگونه
آتش بناله برمیآید فرمود من ضرّ النّاس الّذین یعذّبون بها یعنی از ضرر مردمی که در آن معذّبند یعنی ریا کاران- فویل
للمرائی و عمله پس واي بحال ریا کار و کردارش]. سعدي گوید: [و گر سیم اندوده باشی نحاس || توان خرج کردن بر
ناشناس منه آب زر جان من بر پشیز || که صرّاف دانا نگیرد بچیز [چه قدر آورد بنده خورد پیس || که زیر قبا دارد اندام
پیس] [روح البیان]
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 48 تا 51
اشاره
وَ إِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعمالَهُم وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ وَ قالَ
إِنِّی بَرِيءٌ مِنکُم إِنِّی أَري ما لا تَرَونَ إِنِّی أَخافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ العِقابِ [ 48 ] إِذ یَقُولُ المُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ
هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [ 49 ] وَ لَو تَري إِذ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا المَلائِکَ ۀُ یَضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَ
[ 684 [ صفحه 444 - أَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیقِ [ 50 ] ذلِکَ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَنَّ اللّهَ لَیسَ بِظَلّامٍ لِلعَبِیدِ [ 51 ] -قرآن- 1
اي مجیر لکم و عارف حقّکم و مؤیّد لکم. أصل لغت جار بمعنی همسایه است و چون حق همسایه عقلا و « وَ إِنِّی جارٌ لَکُم »
شرعا بزرگ است هر کس را که حقّش بزرگ باشد یا حقّ دیگري را بزرگ شمارد و مددکار او باشد تعبیر بجار میکنند
یعنی بعقب سر برگشت. نکص ینکَص و ینکِص نکوصا و نکصا اي رجع عنه و أحجم یعنی از او برگشت و « نَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ »
فعیل « الحَرِیقِ » أدبار جمع دبُر و دبر بمعنی پشت سر است ضدّ قبل که بمعنی پیش رو است « أَدبارَهُم » عقب یعنی پاشنه پا
520- 429 -قرآن- 508 - 287 -قرآن- 416 - 25 -قرآن- 261 - بمعنی مفعل یعنی محرق و سوزاننده که مراد آتش است. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-48 و یاد آور زمانی را که شیطان کردار مشرکان را در نظر آنها جلوه داد و زینت بخشید [و آنانرا بطرف بدر براي قتال
رسول خدا و مسلمانان رهسپار کرد] و بآنها گفت [بواسطه کثرت عدّه و نیروي شما] امروز کسی از مردم و مسلمانان بر شما
غلبه نتواند کرد و منهم یار و یاور شما هستم [و بعهده میگیرم و پیمان میبندم که از دشمنان در امان باشید] ولی موقعیکه
فریقین [یعنی دو گروه کفر و ایمان] یکدیگر را دیدند و تلاقی دست داد، بقهقرا برگشته و فرار نمود و گفت من ذمّه خود را
از پیمانی که با شما بستم و ضمانتی که کردم بريء میدانم [و امان و سلامت شما را بعهده ندارم یا آنکه از شما بیزاري
میجویم] زیرا من آنچه را میبینم شما نمیبینید [من فرشتگان را مینگرم که بیاري مسلمانان آمدهاند] من از خدا میترسم [و
عذاب خدا را بدست ملائکهاي میدانم که اینک آنها را میبینم] [ صفحه 445 ] و میدانم که خداوند سختگیر و سخت عقوبت
است [و میترسم که مهلت خدائی بمن امروز سر آمده باشد و قیام ساعت و موقع عقاب من امروز باشد]. [قتاده گوید: دشمن
خدا دروغ میگفت و ترسی نداشت لکن او میدانست که نیروئی براي دفع مسلمانان ندارد و اینکه عادت آن دشمن خداست
که چون حق و باطل را برابر هم دید از آنکس که فرمان او را برده است دست میکشد و او را تسلیم حق میکند و از اینجهت
چون آنها را بمعرکه قتال کشانید آنانرا رها کرده و گفت من آنچه میبینم و میدانم شما نمیبینید و نمیدانید و من از خدا ترس
دارم که مرا هم با شما هلاك کند]. - در تفسیر روح البیان و بعض تفاسیر دیگر ذکر شده است که چون قریش از مکّه بیرون
آمده بحوالی منزل بنی کنانه رسیدند بجهت کیفیّت قدیمی که میان ایشان بود اندیشناك شده خواستند که باز گردند، إبلیس
بصورت سراقۀ بن مالک که مهتر کنانه بود در آمده با ایشان ملاقات نمود و گفت شما نیکو حمایتی از کیش خود میکنید
بروید من ضامن که از بنی کنانه ضرري بشما نرسد و من نیز طریق رفاقت مرعی دارم پس إبلیس با جمعی از شیاطین همراه
ایشان روي ببدر آوردند حق سبحانه و تعالی از اینکه قضیه خبر میدهد- و چون روز بدر ملائکه فرود آمدند و إبلیس ایشان را
دید روي بفرار نهاد و در آن محل دست در دست حارث بن هشام داشت، حارث گفت اي سراقه در چنین حال ما را فرو
میگذاري ابلیس دست بر سینه او زد و گفت من از زنهار شما بیزارم- و منهزمان بدر بعد از رجوع بمکّه سراقه را پیغام دادند
که لشکر ما را تو منهزم کردي سراقه سوگند یاد کرد که تا هزیمت شما نشنیدم از عزیمت شما وقوف نیافتم پس همه را معلوم
شد که او شیطان بوده که خود را بر صورت سراقه نموده بوده. 49 - و یاد بیاور وقتی را که دو رویان منافق [که در ظاهر اظهار
اسلام میکنند و در باطن کافراند] و کسانیکه در دلهاشان مرض [شک و حسد و بیماري و خود- پرستی] است بگویند اینکه
گروه مسلمانانرا دینشان مغرور ساخته است [که سیصد [ صفحه 446 ] نفر در برابر هزار نفر بمقابله و مقاتله پرداختهاند و چون
بقول پیمبرشان مغرور گشتهاند ملاحظه حال خویش را نمیکنند] ولی [منافقان نمیدانند] که هر کس توکّل بخدا کند و تکیه
بکرم خدا نماید [و امر خود را بخدا واگذارد و اعتماد باو نماید و راضی بقضاي او باشد خداي تعالی او را بر دشمن ظفر دهد]
زیرا خداوند عزیز است و غالب بر هر امري است و اولیاء خود را عزّت و غلبه میدهد و حکیم است و بحالت بندگانش دانا و
بمقتضاي حکمت و مصلحت در باره آنها رفتار میفرماید. 50 - و اگر تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] حال کافران را در
حین و موقع مردن و قبض روح شدن بنگري [چیز عجیبی خواهی دید که بوصف نیاید] میبینی که فرشتگان مأمور جان
گرفتن [با تازیانههاي آتشین] بر سر و صورت و پشتهاي آنان میزنند [و بآنها میگویند اینکه هنوز عذاب دنیوي شماست و در
آخرت هم] عذاب سوزنده را بچشید [و نتیجه عمل خود را بیابید]. 51 - اینکه [عذاب سخت سوزناك و اینکه ضرب
تازیانههاي دردناك] بسبب [نافرمانیها و گناهان و جنایات و خیاناتیست که] بدستهاي خودتان فراهم و پیش فرستادهاید و گر
نه خداي عادل نسبت ببندگانش ستمکار نیست [بلکه ترازوي قسط و عدل را مینهد و حقّ هر ذي حقّی را بمیزان استحقاقش
میدهد]. مفسّران گفتهاند مراد از [الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ] جوانانی بودهاند از قریش که در مکّ ه اسلام آورده بودند و
پدرانشان آنها را نگاهداشته بودند تا روز بدر با قریش بیرون آمدند و آنها: [قیس بن ولید بن مغیره- علیّ بن امیّۀ بن خلف-
عاص بن منبّه بن حجّاج- حارث بن زمعه- أبو قیس بن فاکه بن مغیره] بودهاند که چون کمی عدّه مسلمانانرا دیدند گفتند:
[اینکه گروه مسلمانانرا دینشان فریب داده و مغرور ساخته است؟ غافل از آنکه عشق بحق و حقیقت و توجه بجلوههاي محمّدي
صلّی اللّه علیه و آله محرّك و مؤیّد آنها بوده و توکّل بخداي یکتا آنها را بر پیروان أبو جهل پیروزي و ظفر بخشید]. -قرآن-
65-28 [ صفحه 447 ] بیماري دلها بر دو نوع است- نوعی از آن شک در ایمان و دین و حقانیّت آئین است و اینکه بیماري
دلهاي کافران و منافقان است- و نوع دیگر میل بدنیا و شهوات آن و ملاحظه حظوظ نفسانی است و اینکه مرض قلوب
مسلمانان است- أمّا معالجه مرضی که در قلوب کافران و منافقان است بایمان و تصدیق و یقین حاصل میشود و اگر درمان
نکرده در آن بیماري بمیرند در هلاکت خواهند بود- و أمّا معالجه بیماري دلهاي مسلمانان باستغفار و توبه و زهد و طاعت و
ورع و تقوي است و اگر درمان نکرده بمیرند بعد از عذاب و شفاعت انبیاء و اولیاء از أهل نجات خواهند بود. و اگر بیماري
اینکه گونه مسلمانان بترك معالجه و پرهیز منجر شود و خداي ناکرده بکفر برسد [چنانکه حال بعض مسلمانان أهل مکّه چنین
شد که درمان را رها کردند و از طبیب که نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله بود دوري جستند و پرهیز را هم متروك داشتند و [غَرَّ
307 پس عاقل راست که قبل از رسیدن پیک - هؤُلاءِ دِینُهُم] در باره مسلمانان گفتند با هالکین بهلاکت رسیدند. -قرآن- 282
أجل حال خود را نیک گرداند و بمصاحبت شخص و اصل و صاحب دلی درآید و بداند که خداي تعالی عزّ اسمه و جلّ
جلاله در صورتی که بر عموم خلایق صاحب جود است آیا چگونه بر عاقلان و عاشقان نباشد، حافظ گوید: عاشق که شد که
یار بحالش نظر نکرد || اي خواجه درد نیست و لکن طبیب هست!
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 52 تا 54
اشاره
کَ دَأبِ آلِ فِرعَونَ وَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ فَأَخَ ذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِم إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَدِیدُ العِقابِ [ 52 ] ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَم
یَکُ مُغَیِّراً نِعمَۀً أَنعَمَها عَلی قَومٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [ 53 ] کَ دَأبِ آلِ فِرعَونَ وَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا
داب « کَدَأبِ » [ 486 [ صفحه 448 - بِآیاتِ رَبِّهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَغرَقنا آلَ فِرعَونَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ [ 54 ] -قرآن- 1
مصدر دأب یدأب دأبا و دؤبا یعنی کوشش زیاد و خویشتن را برنج افکندن و بر کاري مداوم و مواظب بودن و دائب یعنی
مداوم و مواظب و سپس دأب بمعنی عادت استعمال گردید زیرا انسان بر آن مداوم و مواظب است و گویند: مازال ذلک دأبه
اشاره بحال و پیش آمدي است که براي آنها شد و واقعهاي که اتّفاق افتاد و دچار عقاب شدید شدند. « ذلِکَ » و دینه و دیدنه
295- 11 -قرآن- 287 - -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-52 کردار و حالت و عادت اینکه کافران و مشرکان مانند کردار و عادت فرعونیان و کسانی است که پیش از آنان [از قوم
نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و مؤتفکات] بودند که آنان بپیمبران و رسل خود و کتب منزله و آیات الهی کافر شدند [و
پیمبران خدا را تکذیب کردند] خداوند هم آنها را بکیفر کفرشان و گناهانشان گرفت و معاقب ساخت [و اینکه غرابتی ندارد]
- زیرا خداوند نیرومند و سخت عقوبت است [عذابش شدید و عقابش قوي و جزاء هر کس را از جنس عملش باو میدهد]. 53
اینکه [عذاب و عقابی که خداوند آنانرا بآن معاقب ساخت و ریشه آن اقوام را برانداخت] باین سبب بود که خداوند سبحانه و
تعالی نعمتی را که بقومی انعام و اعطاء فرموده است تغییر نمیدهد و زایل نمیسازد [یعنی از آنها باز نمیستاند] تا موقعیکه
آنقوم أحوال خویشتن را تغییر دهند [و حالات مرضیه پسندیده را باحوالی مبدّل سازند که براي آنها سزاوار و پسندیده نیست-
یعنی بجاي فرمانبري نافرمانی [ صفحه 449 ] کنند و بجاي شکر کفران نعمت نمایند و اینکه سلب نعمت بر وجه مصلحت است
نه از راه عقوبت آنهم بمصلحتی که خود داناي آن و بر سبیل امتحان است] و بدانید که خداوند هر صدائی را میشنود و هر
قصد و عملی را میداند. 54 - دأب و دیدن اینکه کافران [در تکذیب آیات و رسل خدا] بسان داب و دیدن فرعونیان و اممی
است که پیش از فرعونیان بودند و آیات پروردگار خود را تکذیب نمودند، ما هم آنانرا بسبب گناهانشان هلاك کردیم و
فرعونیان را در دریا غرق نمودیم و تمام آنها مردمانی بودند ستمکار [که بخویشتن ستم کردند و مستحق عقاب بودند].
مفسّران گفتهاند تکرار فرمایش [کَ دَأبِ آلِ فِرعَونَ وَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم] در آیه اوّل بیان حال آنهاست براي استحقاق عذاب
آخرت و در آیه دوّم بیان استحقاق آنها براي عذاب دنیوي و بقول دیگر در آیه أوّل تشبیه حال مشرکان بآنها از جهت
86 و بقول - تکذیب بآیات و رسل و در آیه دوم تشبیه حال مشرکان بآنها در هلاك و استیصال و قلع و قمع آنان. -قرآن- 32
دیگر، در أوّل گرفتاري آنها بعذاب و در دوم در کیفیّت عذاب و نیز بقولی فرعونیان در معصیت خدا أحوال مختلفهاي
داشتهاند و اینها نیز با آنها در آن حالات مشترکند.
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 55 تا 59
اشاره
مَّرَّةٍ وَ هُم لا یَتَّقُونَ
ِ
عِّندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُم لا یُؤمِنُونَ [ 55 ] الَّذِینَ عاهَدتَ مِنهُم ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهدَهُم فِی کُل
ِ
إِنَّ شَرَّ الدَّوَاب
56 ] فَإِمّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَربِ فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُونَ [ 57 ] وَ إِمّا تَخافَنَّ مِن قَومٍ خِیانَۀً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ ]
جّمع دابّه
ِ
« الدَّوَاب » [ 485 [ صفحه 450 - لا یُحِبُّ الخائِنِینَ [ 58 ] وَ لا یَحسَ بَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُم لا یُعجِزُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
أي لا یتوقّع « لا یُؤمِنُونَ » و آن هر چیزي است که بر روي زمین در جنبش و حرکت باشد و مراد در اینجا بر سبیل تحقیر مردمند
اي تصادفنّهم یعنی بآنها برخورد کردید و آنها را بدست آوردید « تَثقَفَنَّهُم » منهم ایمان یعنی از آنان انتظار و توقع ایمان نیست
تشرید بمعنی تفریق و جدا کردن است با ازعاج و « فَشَرِّد بِهِم » و بر آنها ظفر یافتید ثقفه یثقفه ثقفا. أخذه او ظفر به او صادفه
اي فاطرح أوفارم یعنی بیفکن و « فَانبِذ إِلَیهِم » اي یتذکّرون « یَذَّکَّرُونَ » اضطراب. ثلاثی مجرّد آن: شرد یشرد شرودا اي فرق
اي « سَبَقُوا » اي علی طریق عدل فی العداوة و معنی سواء معتدل قویم است « عَلی سَواءٍ » [ بینداز بسویشان [نبذ ینبذ نبذا- اي رماه
567 -قرآن- - 533 -قرآن- 548 - 412 -قرآن- 517 - 250 -قرآن- 395 - 157 -قرآن- 234 - 15 -قرآن- 141 - افلتوا و فاتوا. -قرآن- 1
739- -662-648 قرآن- 729
تفسیر معانی-
اشاره
[پس از آنکه خداوند سبحان در باره کافران ستمکار که در نتیجه أعمال خودشان بهلاکت رسیدند بیان فرمود اینک در باره
أحوال باقیماندگان از آنان سخن میگوید:] 55 - [بدانید اي مردم] که بدترین جنبندگان و مانند چهار پایان در نزد خدا کسانی
هستند که بر کفر خود پایداراند و توقّع ایمانی از آنها نیست [و امید خیري از آنها نمیباشد اینها در لجاج و عناد و ماندن در
کفر بدرجهاي رسیدهاند که خداوند آنها را در عداد دوابّ و حیوانات شمرده بلکه بدتر از آنها شرّ الدّواب فرموده است [بَل
56 - [و نیز بدترین دوابّ و شرّ النّاس نزد خدا یعنی در حکم و قضاي او [ 385 [ صفحه 451 - هُم أَضَ لُّ نیز]. -قرآن- 366
کسانی هستند که از آنها پیمان گرفتهاي و معاهده کردهاند که [با دشمنان تو کمک نکنند] و پس از آن در هر مرتبهاي که با
تو عهد کردهاند عهد خود را شکستهاند و میشکنند و از نقض عهد و عذاب خدا پروا و پرهیزي ندارند. مجاهد گفته است مراد
آیه مبارکه از پیمان شکنها یهودان بنی قریظه است زیرا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با آنها پیمان بسته بود که با او
نجنگند و هیچکس را بر ضد او معاونت و کمک نکنند و آنها عهد خود شکستند و مشرکان مکّه را اعانت نمودند و براي
قتال با رسول خدا اسلحه دادند پس از آن گفتند فراموش کردیم و دوباره عهد کردند و باز در روز خندق بکافران احزاب و
مشرکان مکّه اظهار تمایل و مدد کردند و کعب بن اشرف رئیس آنها سوار شده بمکّه رفت و بر محاربه با رسول خدا حلیف و
همقسم آنها گردید و خداوند هم از آنها انتقام گرفت. 57 - پس اگر در جنگ بآنها دست بیابی و بآنها ظفر پیدا کنی آنها را
بسختی متفرّق و پراکنده ساز و دشمنانی را که از دنبال آنها میآیند بضربت محکم از پاي درآور [تا هیبت عمل تو سایر کفار
مکّه و غیرهم را از جنگ با تو مرعوب سازد] و باشد که آن مرعوب شدگان پند و عبرت گیرند و متذکّر شده خیال قتال از
سر بدر کنند. 58 - [کسیرا که عهد شکنی از او ببینی و از او مبادرت بنقض عهد شود اینکه بود حکمش] و أمّا اگر دریابی و
علم حاصل کنی [خوف در آیه مبارکه مراد علم است] که قومی که با تو پیمان بستهاند قصد خیانت و نقض عهد دارند [و
دلائل عذر و آثار شر از آنها ظاهر گردد و بر تو روشن شود که آنها پیمان شکنی خواهند کرد] تو هم [پیش از قتال] بآنها
اعلام کن و پیمان را بر هم بزن [و بگو من عهد را برانداختم] تا تو و ایشان در علم بنقض عهد برابر و مساوي باشید] [و
بتساوي و عدالت رفتار شده باشد یعنی اگر بین تو و آنها پیمانی غیر مالی منعقد شده باشد بآنها اعلام کن که من پیمان را بر
هم زدم و اگر پیمان مالی باشد آنمال را بآنها رد کن و [ صفحه 452 ] سپس عهد را فسخ کن- تا ترا متهم بغدر و خیانت
نکنند] زیرا خداوند خیانتکاران را دوست نمیدارد [خلاصه آنکه تو بآنها خیانت نکن و مبادرت بقتال منما و قبلا بآنها اعلام
نقض عهد را بفرما و پس از آن در مقام قتال برآي]. واقدي گوید:- اینکه آیه در باره یهودان بنی قینقاع نازل شد و بهمین آیه
و لا » حضرت بجنگ با آنها پرداخت]. 59 - [إبن عامر و أبو جعفر و حمزه و حفص [وَ لا یَحسَ بَنَّ- بیاء] خواندهاند و باقی قرّاء
64 [اگر با تاء خوانده شود یعنی:] [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] البته مپندار که دشمنان کافر تو بر - قرآن- 48 - .« تحسبن- بتاء
أمر خدا پیشی میگیرند و او را عاجز میسازند- یا آنانکه در جنگ بدر فرار کردهاند جانی بدر برده باشند و در مقام افناي تو
برآیند [چنین نیست خداي سبحانه و تعالی بطوریکه وعده فرموده است ترا بر آنها ظفر خواهد داد و بر آنها غلبه خواهی کرد و
آنها] خدا را یا ترا عاجز نتوانند کرد و از عقاب او رهائی نخواهند داشت. [و اگر با یاء خوانده شود یعنی:] البتّه کافران نباید
گمان ببرند که پیش بردهاند آنها نمیتوانند ترا عاجز سازند.
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیه 60
اشاره
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِینَ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعلَمُهُم وَ
اي و من الخیل المربوطه « مِن رِباطِ الخَیلِ » 288- ما تُنفِقُوا مِن شَیءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُونَ [ 60 ] -قرآن- 1
23 [ صفحه 453 ] ربطا و - یعنی اسبهاي بسته شده رباط یا مصدر است یا فعال بمعنی مفعول یعنی مربوط. ربط یربط -قرآن- 1
اي « تُرهِبُونَ » اسمی است براي اسبانی که در راه خدا زیر پاي مجاهدان کار کنند « رِباطِ » رباطا و در تفسیر کشّاف گوید
136- 47 -قرآن- 123 - تخیفون یعنی بترسانید. -قرآن- 39
تفسیر معانی:
اشاره
-60 و براي دفع دشمنان آنچه بتوانید و در استطاعت شما باشد نیرو تهیه کنید [یعنی مردان کار و دلاور و اسلحه قتال و آلات
جنگ فراهم نمائید و قلعهها بسازید و اتّفاق کلمه و اعتماد بخدا داشته باشید که آن خود بزرگترین و مهمترین نیروي شما
خواهد بود] و اسبان بسته حاضر رکاب آماده سازید [که اسبهاي مرابطه در مرزها براي مقابله شب و روز با دشمن حاضر
باشند] و بآنچه تهیه و آماده میکنید دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید [یعنی مشرکان مکّه و کافران عرب را ببیم اندازید] و
همچنین دشمنان دیگر را غیر از آنها [از منافقان و یهودان و مجوسان] که شما آنها را نمیدانید و نمیشناسید و خدا آنها را
میداند و میشناسد و بأسرار آنها آگاه است با تهیّه قوا و وسایل جنگ و دفاع مرعوب و ترسان سازید و بدانید که آنچه و هر
چیز در راه خدا خرج میکنید ثواب و جزاي آن کاملا بشما عاید خواهد شد و بشما ستمی نخواهد شد [یعنی اگر امّتی همیشه
مهیّا و معدّ باعداد کامل باشد هرگز از طرف همسایگانش مورد ظلم و تعدي و ستم و تجاوز واقع نخواهد گردید] و در آخرت
هم نقصان و کاهشی در مزد و ثواب شما حاصل نخواهد شد. آیه شریفه مسلمانان را بلفظ [أَعِدُّوا] امر بمهیّا بودن و آماده
یعنی آماده کردن، لفظی است جامع « اعداد » کردن هر نوع نیروئی براي دفع دشمنان از حوزه اسلامی فرموده است و لفظ
مناسب براي هر زمان و مکان و هر نوع تهیّهاي را فرامیگیرد و مؤمنان باید همواره در اعداد [أدبی- مادّي- معنوي- اداري-
فنّی- مالی- دفاعی- اقتصادي] کوشا باشند که علاوه بر ارعاب دشمن و مصون بودن از تجاوز دیگران موجب أجر جزیل و
[ 44 [ صفحه 454 - ثواب جمیل خدائی در سراي دیگر نیز خواهد بود. وفّقنا اللّه لطاعته. -قرآن- 33
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 61 تا 66
اشاره
وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ [ 61 ] وَ إِن یُرِیدُوا أَن یَخدَعُوكَ فَإِنَّ حَسبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِي
أَیَّدَكَ بِنَصرِهِ وَ بِالمُؤمِنِینَ [ 62 ] وَ أَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِم لَو أَنفَقتَ ما فِی الَأرضِ جَمِیعاً ما أَلَّفتَ بَینَ قُلُوبِهِم وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَینَهُم إِنَّهُ
عَزِیزٌ حَکِیمٌ [ 63 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 64 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ المُؤمِنِینَ عَلَی القِتالِ إِن یَکُن
731- مِنکُم عِشرُونَ صابِرُونَ یَغلِبُوا مِائَتَینِ وَ إِن یَکُن مِنکُم مِائَۀٌ یَغلِبُوا أَلفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُم قَومٌ لا یَفقَهُونَ [ 65 ] -قرآن- 1
الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُم وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُم ضَ عفاً فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَۀٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَینِ وَ إِن یَکُن مِنکُم أَلفٌ یَغلِبُوا أَلفَینِ بِإِذنِ اللّهِ
سِلم و سَلم هر دو بیک معنی و « سلّم » اي مالوا و جنوح بمعنی میل است « جَنَحُوا » 228- وَ اللّهُ مَعَ ال ّ ص ابِرِینَ [ 66 ] -قرآن- 1
« أَیَّدَكَ » اي کافیک اللّه یعنی خدا ترا بس است و خدا کافی است و کفایتت میکند « حَسبَکَ اللّهُ » بمعنی اصلاح و تسلیم است
-139- 11 -قرآن- 121 - تألیف -قرآن- 1 « أَلَّفَ » اي قوّاك یعنی تقویت کرد ترا و نیرو داد بتو و أید بمعنی قوّه و نیرو است
تحریض و حضّ و حثّ هر « حَرِّضِ » 324 [ صفحه 455 ] یعنی یکجا گرد آوردن و جمع کردن - 233 -قرآن- 314 - قرآن- 221
بسبب » یعنی « بِأَنَّهُم » سه بیک معنی است یعنی ترغیب بر مبادرت و پیش افتادن و پیشرفتن بسوي أمري و تقتیر ضدّ آن است
تخفیف رفع مشقّت کردن بوسیله خفّت یعنی سبک کردن کار و آسان نمودن أمر و خفّت و « خَفَّفَ » بسبب اینکه آنان « أنّهم
بفتح ضاد در قرائت کوفیان و بضمّ ضاد در قرائت باقی قراء و آن بمعنی کاهش « ضَ عفاً » سهولت هر دو بیک معنی است
248 -قرآن- - 196 -قرآن- 238 - 47 -قرآن- 183 - نیروست و در قرائت أبا جعفر مدنی ضعفاء تلاوت شده است. -قرآن- 37
379-371
تفسیر معانی:
اشاره
-61 و اگر [دشمنان و مخالفان] مایل بصلح و سلّم و ترك جنگ شدند تو هم بآن مایل شو و مسالمت کن و از آنها بپذیر [و
مترس از اینکه قصد مکر و فریبی داشته باشند] و بخدا توکّل و اعتماد کن و کار خویش را باو واگذار زیرا او شنواي بهر گفتار
و طلبی است و داناي بهر قصد و نیتی است. أوّلا از آیه مبارکه مستفاد میگردد که دین اسلام دین صلح و سلام و محبّت و
الفت است و دشمن جنگ و جدال است مگر در موقعی که موجبات قهري اقتضا کند و دفع خصم یا قطع ریشه فساد ضرورت
یابد. ثانیا بعضی از مفسّرین گفتهاند که آیه و إن جنحوا للسّلم تا آخر بآیات: اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و قاتلوا الّذین
لا یؤمنون باللّه منسوخ شده است و سایرین گفتهاند منسوخ نیست زیرا آیه فعلی براي موادعه أهل کتاب و دو آیه دیگر براي
مقاتله بت پرستان است و اینکه قول صحیح است زیرا آیه اقتلوا المشرکین ... تا آخر و آیه دیگر در سال نهم هجرت در سوره
برائه نازل شده است و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با وفد نجران بعد از آن مصالحه فرمود [مضافا به اینکه که آیهاي که
لفظش در قرآن باقی و حکمش نسخ شده باشد بعقیده بسیاري از محقّقین موجود نیست اگر حکمی نسخ میشد لفظ هم
حذف میشد زیرا بقاي لفظ و نسخ حکم منافی با تمامیّت کتاب کریم است و ما در ترجمه کتاب تنزیه تنزیل تألیف آیۀ اللّه
هبۀ الدین شهرستانی بتفصیل باستدلال اینکه موضوع پرداختهایم و بعقیده علماي محقق قرآن کریم منزّه از [ صفحه 456 ] هر
نسخ و نقص و تحریف است- خسروي خسروانی] ثالثا- جمعی از مفسّرین گفتهاند مراد از قوّه در آیه [ 60 ] بالا، تیر و کمان
است که آنوقت قویترین سلاح بوده است [ولی قرآن کریم بطور کلّی بجمله [وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ] تهیه هر نیروئی
را که در هر وقت لازم باشد تعمیم داده است و اگر آنروز مقصود تیر و کمان بوده است پس از اختراعات قرون اخیره بایستی
در اعداد و تهیّه سلاح روز کوشید.] و بعضی هم گفتهاند که مراد اعتماد بر حمایت حق و وثوق بعنایت اوست چنانکه
272 [گر اعتماد تو بر لشکر است و اسب و سلاح || مراست بر کرم دوست اعتماد تمام] [البته اینکه - گفتهاند: -قرآن- 222
قول هم بجاي خود درست و متین است ولی خود دوست با اینکه اعتماد همه باوست میفرماید: و اعدّوا لهم ... باید در پی
اسباب رفت و در عین حال متّکی و متوکّل بمسبّب بود: با توکّل زانوي اشتر ببند. ح خسروي]. 62 - و اگر [آنانکه بتو پیشنهاد
صلح میکنند] اراده خدعه و نیرنگی را با تو داشته باشند [و بخواهند یاران ترا از قتال باز دارند و خودشان را تقویت کرده و
بعد با شما بجدال بپردازند] همانا خدا ترا بس است [و از شر آنها کفایت میکند] او همانکسی است که ترا بیاري و نصرت
خودش تأیید کرد و بوسیله مؤمنانی که ترا بر دشمنانت غلبه دادند تقویت فرمود. 63 - و بین دلهاي مؤمنان الفت و محبّت
انداخت [یعنی آنها را یکدل و مجتمع ساخت] که اگر تمام آنچه در زمین است خرج میکردي و انفاق مینمودي نمیتوانستی
بین آنها دوستی و الفت اندازي و آنها را مجتمع سازي [و ممکنت نمیشد که کینههاي جاهلیّت را از بین دو قبیله أوس و
خزرج براندازي] و لکن خداوند بین آنها تألیف کرد [و بحسن تدبیر خود بآنها لطف فرمود و بوسیله اسلام آنها را هدایت
نمود و ببرکت وجود پیامبر خویش آنان دوست و یکدل و یکزبان شدند] زیرا او عزیز کامل القدرة و الغلبه است [چیزي مانع
اراده و کارش نمیشود و بر أمر خود غالب است] و در آنچه میکند حکیم است [و جز بمقتضاي حکمت [ صفحه 457 ] عملی
نمیکند. - زجّاج گوید: اینکه خود از معجزات بزرگ نبیّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بر قومی مبعوث شد که
کینه ورزي آنان بیحدّ بود چنانکه اگر مردي از اینکه قبیله بصورت مردي از قبیله دیگر سیلی میزد کشتار در بین آنها
درمیگرفت و تا خونها جاري نمیشد از قتال دست برنمیداشتند و خداوند بنحوي در بین آنها الفت انداخت که براي اسلام
همان مرد با پدر و پسر و برادر خود میجنگید و اینکه جز بعنایت خداي سبحان نبود. و کاشفی گوید: أوس و خزرج [دو قبیله
از انصار مدینه] صد و بیست سال در میان ایشان تعصّب و ستیزه بود همواره بقتل و غارت هم اشتغال مینمودند حق تعالی
ببرکت تو دلهاي ایشانرا الفت داد. تودّد و تألّف و موافقت با برادران در أثر ایتلاف و یگانگی ارواح آنهاست. و در حدیث
آمده است: [المؤمن آلف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف- یعنی مؤمن کسی است که الفت میگیرد و با او الفت
میگیرند و در کسیکه الفت نمیگیرد و با او الفت گرفته نمیشود خیري نیست]. و باز در حدیث آمده است [مثل المؤمنین إذا
التقیا مثل الیدین تغسل إحداهما الاخري و ما التقی المؤمنان إلّا استفاد أحدهما من صاحبه خیرا- یعنی مثل دو مؤمن، چون
بیکدیگر برخورند مثل دو دست است که یکی دیگري را میشوید و دو مؤمن یکدیگر را ملاقات نمیکنند مگر اینکه یکی از
آنها از دیگري استفاده خیر و خوبی مینماید. أبو إدریس خولانی بمعاذ گفت: [إنّی احبّک فی اللّه یعنی من ترا براي خدا
تنصب لطائفۀ من النّاس کراسیّ » : دوست دارم] معاذ گفت: [أبشر ثمّ أبشر فإنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یقول
حول العرش یوم القیامۀ وجوههم کالقمر [ صفحه 458 ] لیلۀ القدر یفزع النّاس و هم لا یفزعون و یخاف النّاس و هم لا یخافون
یعنی مژده بده .« المتحابّون فی اللّه » : فقیل من هؤلاء یا رسول اللّه! فقال .« و هم أولیاء اللّه الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
روز قیامت در پیرامون عرش کرسیهائی » : باز هم مژده بده زیرا من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم میفرمود
نصب میشود براي جماعتی از مردم که چهرههاي آنها مانند ماه شب چهارده است مردم در فزع و آه و نالهاند و آنها را آه و
نالهاي نیست و مردم ترسانند و آنانرا ترسی نیست و آنان دوستان خدایند آنکسانی که نه ترسی براي آنهاست و نه غمناك
لو » : و بزرگان گفتهاند .« کسانیکه یکدیگر را براي خدا دوست میدارند » : عرض شد یا رسول اللّه اینها کیانند! فرمود .« میشوند
تحاب النّاس و تعاطوا المحبّۀ لاستغنوا بها عن العدالۀ فالعدالۀ خلیفۀ المحبّۀ تستعمل حیث لا توجد المحبّۀ- یعنی اگر مردم با
یکدیگر دوستی کنند و با یکدیگر تبادل و تعاطی محبّت نمایند مستغنی از دادگستري هستند پس دادگستري جانشین دوستی
است و عدالت در جائی استعمال میشود که محبت نباشد]. و نیز گفتهاند فرمانبري از روي محبّت برتر و افضل از فرمانبري از
ألا إنّ » : روي ترس و رهبت است زیرا فرمانبري محبّت از داخل است و فرمانبري رهبت از خارج. و باز در حدیث آمده است
یعنی آگاه باشید « مثل المؤمنین فی توادّهم و تحابّهم و تراحمهم کمثل الجسد إذا اشتکی بعضه تداعی سائره بالسهر و الحمّی
که مثل مؤمنان در وداد با یکدیگر و محبّت با یکدیگر و مهربانی و ترحّم بیکدیگر مانند مثل بدن آدمی است که چون بعض
آن بدرد آید و بشکایت آید سایر اعضاء ببیداري و حمایت برخیزند. [چه عضوي بدرد آورد روزگار || دگر عضوها را نماند
قرار] و گفتهاند: [من لا ینفعک لحظه لا ینفعک لفظه- یعنی کسیکه دیدارش بتو سودي ندهد گفتارش بتو سودي ندهد]. و
گفتهاند: [سمّی الانسان إنسانا لأنّه یأنس بما یراه من خیر أو شر و التألّف و التودّد مستجلبان للمزید و إنّما العزلۀ و الوحدة تحمد
بالنسبۀ إلی أراذل النّاس و [ صفحه 459 ] أهل الشرّ فامّا أهل العلم و الصفاء و الوفاء و الاخلاق الحمیدة فتغتنم مقاربتهم و
الاستیناس بهم استئناس باللّه تعالی کما إنّ محبّتهم من محبّۀ اللّه تعالی و الجامع معهم رابطۀ الحقّ و مع غیرهم رابطۀ الطبع: یعنی
انسان را براي اینکه انسان نامیدهاند که بآنچه از خوب و بد ببیند انس میگیرد و الفت و مودت جلب مزید محبّت مینماید و
همانا گوشه گیري و تنهائی گزیدن بالنسبه بمردمان پست و أهل بدي پسندیده است ولی نزدیک شدن و انس گرفتن با أهل
علم و صفاء و وفاء و أخلاق پسندیده مغتنم است و انس با آنها انس با خداي تعالی است همچنانکه محبّتشان از محبّت خداي
تعالی است و جمع کننده بین آنها رابطه حقیقت است و با غیر آنها رابطه طبیعت] و اللّه هو المعین. 64 - اي پیمبر ما؟ خداوند
ترا و مؤمنانی که پیروي ترا میکنند [در تمام امورات] کافی است [قوي عزم و پایدار و ثابت قدم باشید که خدا با شماست بشما
معاونت میکند و پیروزي میدهد]. [کلبی گوید: اینکه آیه در بیداء در غزوه بدر قبل از کارزار نازل شده است]. 65 - اي پیامبر
مؤمنان را بر پیکار و کارزار ترغیب و تحریض کن. [و بذکر ثواب موعود و بیان فضیلت جهاد و مواعید صادقه الهی آنها را
تشویق نما زیرا آنان در جهاد با کافران یکی از دو بهره را دارند- یا شهادت است و چه شرفی از آن بالاتر که موجب
خشنودي حق و بهرهمندي از نعماي بهشت عدن است. و یا پیروزي و غنیمت که چه کسبی شریفتر از آن] [آنها بدانند که] اگر
بیست نفر از شما صابر و شکیباي بر کارزار باشند بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر یکصد نفر از شما باشند بر هزار نفر از
کافران غالب و پیروز میشوند [زیرا که شما مردمی هستید که میدانید اینکه نصرت از جانب خداست و ثوابی را که خداوند
بشما وعده فرموده است تصدیق دارید و لذا صبر دارید و در پیشرفت جنگ کوشش دارید و أمر خدا را تابع و مطیع و منقاد
میباشید ولی کافران] مردمی هستند که فهم و تفقّه ندارند [و غرق هوا [ صفحه 460 ] و هوساند و امر خدا را ادراك نمیکنند و
مواعید ثواب را تصدیق ندارند و بر حسب شهوات و حمیّت جاهلیت و متابعت شیطان و برانگیختن نائره بغی و عدوان مستحق
قهر و خذلان خدایند]. [در آیه مبارکه گرچه لفظ لفظ خبر است ولی مراد بآن أمر است یعنی بر شما واجب است که هر یکنفر
در برابر ده نفر ایستادگی کند ولی بآیه بعدي تخفیف داده شد]. 66 - اکنون خداوند تبارك و تعالی [حکم جهاد را در وجوب
قتال یک نفر با ده نفر] با شما تخفیف داده و بار شما را سبک فرمود و دانست که در بین شما مردان ناتوان هستند [یعنی
ضعف در بصیرت دارند و إلّا ضعف از حیث نیرو و بدن قبلا هم در بعض آنها بود که حکم قبلی جاري بود] بنابراین اگر از
شما صد نفر مردان صابر باشند بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر غلبه خواهند کرد- باذن خدا و
بنیروي خداداد- و خدا با شکیبایان است [یعنی کمک و مدد خداوند با کسانیست که در جهاد با کافران صبور و شکیبا هستند
و پایداري میکنند و از کثرت عدّه دشمنان بیم و هراسی ندارند]. - بعضی از مفسّرین گفتهاند که اینکه دو آیه تشدید و
تخفیف هر چند در مصحف شریف نزدیک بهم ضبط شده است ولی آیه دوّم مدّتی پس از آیه أول نازل شده و آیه اوّل را
نسخ کرده است و در ناسخ و منسوخ نزول آن معتبر است نه تلاوت آن ولی بعض دیگر از جمله حسن گفتهاند که حکم
تشدید اوّل براي أهل بدر بوده و بعد رخصت آمده و در حکم تخفیف داده شده است [و نسخی در کار نیست و هر یک در
جاي خود باقی و مجري است]. در آیه مبارکه اشارهایست به اینکه که هر کس صبر کند ظفر مییابد فانّ الصبر مطیّۀ الظفر: حقّا
که شکیبائی مرکب پیروزي است. [صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند || بر أثر صبر نوبت ظفر آید از چمن صبر رخ متاب که
[ روزي || باغ شود سبز و سرخ گل بدر آید] [ صفحه 461
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 67 تا 71
اشاره
أَّن یَکُونَ لَهُ أَسري حَتّی یُثخِنَ فِی الأَرضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنیا وَ اللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [ 67 ] لَو لا
ٍ
ما کانَ لِنَبِی
کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فِیما أَخَذتُم عَذابٌ عَظِیمٌ [ 68 ] فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 69 ] یا أَیُّهَا
النَّبِیُّ قُل لِمَن فِی أَیدِیکُم مِنَ الَأسري إِن یَعلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُم خَیراً یُؤتِکُم خَیراً مِمّا أُخِ ذَ مِنکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
جمع أسیر مانند « أَسري » 670- 70 ] وَ إِن یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَد خانُوا اللّهَ مِن قَبلُ فَأَمکَنَ مِنهُم وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 71 ] -قرآن- 1 ]
الإثخان فی الارض- یعنی بکثرت کشتار و مبالغه در آن، حال « یُثخِنَ » جرحی که جمع جریح است و اساري جمع الجمع است
و وضعیّت را غلظت و شدت دادن أثخنه المرض و الجرح یعنی بیماري و جراحت او را سنگین ساخته بطوریکه حرکت نمیکند
اي لنالکم یعنی بشما میرسید. « لَمَسَّکُم » اي لولا حکم یعنی اگر حکمی نبود « لَو لا کِتابٌ » یعنی مال و منال دنیوي « عَرَضَ الدُّنیا »
403- 351 -قرآن- 390 - 307 -قرآن- 335 - 91 -قرآن- 289 - 9-قرآن- 81 - -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[حکم اسیرانی که از کافران گرفته میشود آنستکه پیشواي مسلمین بآنچه مصلحت عمومی اقتضا کند عمل کند بدوا بر او
اسلام را عرضه میکند [ صفحه 462 ] اگر اسلام آورد که زهی خوشوقتی و إلّا امام میتواند او را بکشد یا از او فدیه بپذیرد یا او
را ببندگی و غلامی درآورد و از او فداء نگیرد اینکه حکم پس از آن بود که اسلام را دولت و صولتی حاصل شد ولی در
مبدأ أمر اگر فدیه میگرفتند و او را باقی میگذاشتند از طرفی باري بر مسلمین بود و از طرف دیگر ممکن بود تظاهري کرده و
جاسوسی بر ضد مسلمانان شود لهذا آیه مبارکه ناطق به اینکه معنی است که میفرماید: 67 - براي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم صحیح و سزاوار نیست [و خدا را با او چنین قراري نیست] که از مشرکان أسیر بگیرد [و بر آنها منّت گذاشته فدیه بستاند
و آزاد نماید، بلکه باید در قتال با آنها شدّت و مبالغه بخرج دهد و پافشاري نماید] تا کار بر آنها تنگ شود و بر همه بلاد آنها
غلبه نماید] و متمکّن در روي زمین گردد- شما مسلمانان میخواهید بقبول فداء و رها کردن آنها بمال و منال و متاع بیبقاي
دنیوي برسید و خدا براي شما خواهان ثواب آخرت است [و خواهان اعزاز دین خود و پیروزي بر دشمنان است که اینهم سبب
وصول بثواب اخروي است] و خداوند عزیز است و عزّت و غلبه اولیاء خود را میخواهد و در افعال و أعمال خود حکیم است
و بمقتضاي حکمت و مصلحت هر أمري را میدهد [بنابرین امتثال اوامر او را نمائید که شما را براه خیر و رشاد هدایت فرماید].
-68 اگر در کتاب خدائی [یعنی در لوح محفوظ] حلال بودن فدیه گرفتن شما قبلا ثبت نشده بود شما را براي فدیهاي که از
اسیران بدر گرفته و رها ساختهاید عذاب عظیمی فرا میگرفت [زیرا شما قبل از نزول حکم إباحه آنرا حلال دانسته و گرفتهاید و
گرفتن غنائم جنگی و فدیه قبل از شما براي هیچ امّتی حلال نبوده است و فقط بر اینکه امّت حلال گردید]. 69 - بنابراین [اي
مؤمنان اینک که غنائم و فدیههائی گرفتهاید] آنچه را بغنیمت گرفتهاید بر شما حلال و پاکیزه است بخورید خوردنی حلال و
طیّب و [از مخالفت امر خدا] بپرهیزید و امتثال امر او کنید زیرا خداوند غفور است و توبه [ صفحه 463 ] را میپذیرد و رحیم
است و از کردار بد میگذرد. مفسّران گویند که در جنگ بدر هفتاد نفر از مشرکین کشته شدند و هفتاد نفر آنها اسیر گشتند و
در باره اسیران رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله رأي اصحاب را خواست بعض از آنها از جمله أبو بکر عقیده داشتند که باید
فدیه گرفت و آنها را رها کرد و بعض دیگر از جمله عمر عقیده داشتند که باید آنها را گردن زد و باقی نگذاشت رسولخدا
صلّی اللّه علیه و آله برأي اوّل متمایل گشت و از عدّهاي فدیه گرفتند و رها ساختند و چون اینکه عمل بیدستور خدائی بود
أَّن یَکُونَ لَهُ أَسري ... الخ] نزول یافت و سپس آیه [ 65 - لَو لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ ... الخ] نازل گشت و در
ٍ
لذا آیه [ 67 - ما کانَ لِنَبِی
أخذ فدیه مورد عتاب شدند و خواستند در آنچه گرفته بودند تصرفی نکنند که آیه [فکلوا ممّا غنمتم حلالا طیبا ... الخ] نازل
70 - اي پیامبر ما بکسانیکه در 639- 568 -قرآن- 611 - گردید و آنچه مأخوذ داشته بودند بر آنها مباح فرمود. -قرآن- 522
دستهاي شما اسیراند [یعنی اسیران بدر که از آنها فدا گرفتهاید] بگو اگر خداوند در دلهاي شما خیري [یعنی اسلام و اخلاص
یا نیّت خوبی] بداند بشما بهتر از آنچه از شما گرفته شده است میدهد [و پس از اسلام و تسلیم] شما را میآمرزد و از گناهان
شما میگذرد زیرا خداوند آمرزنده توبه کاران و مهربان ببندگان است. از عباس بن عبد المطلب عموي پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله که در جنگ بدر اسیر مسلمانان شد مروي است که اینکه آیه در باره من و یاران من نازل گردید زیرا رسول صلّی اللّه
علیه و آله او را مکلّف فرمود که فدیه عقیل برادرزادهاش و نوفل بن حارث را بدهد عباس گفت: اي محمّد تو مرا گذاشتهاي
که تا زندهام همه قریش را کفایت کنم رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود طلائی را که وقت خروجت از مکّه بامّ
الفضل عیالت دادي چه شد [و اینکه اخبار از غیب بود که جز خدا کسی از آن آگاه نبود] عباس گفت بخدا سوگند اینک نزد
من شکّی نماند در صورتی که پیش از اینکه شک داشتم. و نیز از او منقول است که خداي تعالی در اینکه آیه دو وعده بمن
داده است. [ صفحه 464 ] یکی آنکه از آنچه از من فدا گرفتهاند بهتر بمن بدهد و داد زیرا از من بیست أوقیه طلا فدیه گرفتند
و حالا بیست غلام دارم که هر یک براي من با بیست هزار دینار تجارت میکنند و بمن سقایت زمزم را عطا کرد که از همه
أموال عرب نزد من عزیزتر است و امیدوارم وعده دیگر را هم که مغفرت است وفا فرماید. 71 - اگر [اسیرانیکه آزاد کردهاي]
قصد خیانت ترا بکنند [و باز مهیّاي جنگ با تو شوند یا دشمنان ترا یاري نمایند] [أمر آنها را مهمّ مشمار] آنها قبلا هم نسبت
بخدا خیانت کردهاند [چه نقض عهدي که نسبت بپیمان عمومی الست بربّکم کردهاند و چه شرك آنها و نسبتهاي نامناسب
بخدا و کمک با مشرکان و قتال با مؤمنان] و با اینکه وصف خداوند ترا بر آنها مکانت و تسلّط داد [و باز هم خواهد داد و
بدان که] خداوند داناي بهر نیّت و هر کارش بر وفق مصلحت و حکمت است.
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 72 تا 75
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ آوَوا وَ نَ َ ص رُوا أُولئِکَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ وَ الَّذِینَ
آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَیءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ استَن َ ص رُوکُم فِی الدِّینِ فَعَلَیکُمُ النَّصرُ إِلاّ عَلی قَومٍ بَینَکُم وَ
بَینَهُم مِیثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 72 ] وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعضُ هُم أَولِیاءُ بَعضٍ إِلاّ تَفعَلُوهُ تَکُن فِتنَۀٌ فِی الَأرضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ [ 73 ] وَ
الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ آوَوا وَ نَ َ ص رُوا أُولئِکَ هُمُ المُؤمِنُونَ حَ  قا لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزقٌ کَرِیمٌ [ 74 ] وَ
ّ
ِ
الَّذِینَ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُم فَأُولئِکَ مِنکُم وَ أُولُوا الَأرحامِ بَعضُ هُم أَولی بِبَعضٍ فِی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُل
أصل آن هجر است و هجرت و مهاجرت ترك وطن و رفتن بشهرهاي « هاجَرُوا » [ 919 [ صفحه 465 - شَیءٍ عَلِیمٌ [ 75 ] -قرآن- 1
جهاد تحمل سختیها در قتال با دشمنان دین « جاهَدُوا » دیگر است و در اصل یعنی دار الکفر را ترك کرده و بدار الاسلام رفتند
بفتح « ولایت » آواه یؤویه إیواء یعنی او را منزل و پناهگاه داد و مأوي یعنی جایگاه و پناهگاه از اینکه مادّه است « آوَوا » است
واو در باره یاري و نسب گفته میشود چنانکه گویند پدر بر فرزند ولایت دارد و بکسر واو بمنزله امارت و ریاست و برتري
در أصل بمعنی آزمایش و امتحان است و سپس « فِتنَۀٌ » است. و در أوّلی هم بکسر جایز است ولاه یلیه یعنی مالک أمر او شد
یعنی فتنه « تَکُن فِتنَۀٌ فِی الَأرضِ » در چیزهاي دیگر استعمال گردیده است مانند کفر و شرك و عذاب و ابتلاء بر أثر ابتلاء
بمعانی مختلفه استعمال میشود از جمله واسع و « کَرِیمٌ » بزرگی از آن حاصل میشود که مراد ضعف ایمان و ظهور کفر است
- 226 -قرآن- 561 - 165 -قرآن- 219 - 11 -قرآن- 155 - فراخنا و بسیار و کرم و جود بیشمار و شرف و علوّ نفس. -قرآن- 1
832- 740 -قرآن- 822 - -570 قرآن- 710
تفسیر معانی:
اشاره
-72 همانا کسانیکه [بخدا و رسولش] ایمان آوردند [ایمان کامل صادقی] و در راه دین خدا [از وطن محبوب خود مکّه]
دوري گزیده و هجرت بمدینه نمودند و در آنراه از بذل نفس و نفیس دریغ نکرده بجانها و مالهاي خود مجاهده کردند [و در
فرمانبري خدا و غلبه دین خدا بر کفر با دشمنان حق جنگیدند] [اینکه جماعت مهاجرانند که مکّه و عزّ و شرف و نسب خود را
ترك و بیثرب که [ صفحه 466 ] رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بآن جا نزول نموده بود هجرت نمودند]- و کسانیکه مهاجران
را در مدینه خانه و منزل و مأوي دادند [و در أموال خود شریک ساختند] و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و پیروان او را یاري
کردند [و مانند دفاع از زن و فرزندان خود از آنها دفاع نمودند و با دشمنان آنها جنگیدند و از بذل جان و مال مضایقه
نکردند] [اینکه جماعت انصاراند که یاران رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و مهاجران با او بودند] اینکه جماعت [مهاجر و
أنصار] بعضشان پشتیبان و حامیان بعض دیگر [و نسبت بیکدیگر ولیّ و متولّی رعایت و عنایت و بیدار نسبت بمصالح همدیگر
میباشند و جمعا بدن امّت اسلامی را تشکیل میدهند که فرمود إذا اشتکی عضو منه تداعی له سائر الجسد بالسهر و الحمّی. چه
عضوي بدرد آورد روزگار || دگر عضوها را نماند قرار و رابطه اسلام در بین آنها قویترین رابطه است و ایمان محکمترین
سبب اتصال فیما بین است] و کسانیکه ایمان آوردند ولی بمدینه مهاجرت نکردند بر شما لازم و واجب نیست که با آنها
موالاتی داشته و از آنها نصرتی نمائید تا وقتی که مهاجرت بمدینه نکردهاند یاري آنها بر شما لازم نیست [ یا آنکه میراث بین
مهاجر و غیر مهاجر منقطع است] و لکن اگر در باره دین از شما طلب یاري کردند و از شما خواستند که دست مساعدت
بسوي آنها دراز کنید و با دشمنان آنها بجنگید بر شما لازم است که آنها را نصرت و یاري کنید مگر اینکه شما را بجنگ
قومی دعوت کنند که بین شما و بین آنقوم پیمان و میثاق عدم تعرض و غیره باشد [در اینصورت وفاي بعهد اولی از نصرت
مؤمنان غیر مهاجر است] و خدا بآنچه میکنید بیناست و چیزي بر او مخفی نیست. از مفاد آیه مبارکه استنباط میشود که در مبدأ
اسلام هجرت علامت ایمان کامل بوده است و حتّی توارث هم بین مهاجر و غیر مهاجر هر چند از ذوي قربی بوده منقطع بوده
است تا اینکه مهاجرت کنند. و از إبن عباس و حسن و قتاده و مجاهد و سدّي مروي است که اینکه آیه در باب میراث نازل
شده است که بواسطه هجرت مسلمانان از یکدیگر ارث میبردند و خداوند براي مهاجرین و أنصار میراث قرار داد و [أُولئِکَ
260 [ صفحه 467 ] و اختصاص بذوي الارحام نداشت و آنکس که ایمان آورده بود - بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ] فرمود -قرآن- 222
ولی مهاجرت نکرده بود ارث نمیبرد چون مهاجرت نکرده و مؤمنان را نصرت ننموده بود و باین حکم عمل میشد تا آیه [وَ
240 و در تفسیر - أُولُوا الَأرحامِ بَعضُ هُم أَولی بِبَعضٍ] نازل شد و از آن ببعد میراث بذوي الارحام مؤمنان میرسید. -قرآن- 191
جمله و [أُولئِکَ بَعضُ هُم أَولِیاءُ بَعضٍ] اقوالی ذکر کردند یکی آنکه جماعت مهاجر و أنصار بعضشان در نصرت اولی ببعضاند
[هر چند بینشان قرابتی نباشد] از کافرانی که خویشاوندان آنها هستند- دیگر آنکه مهاجر و انصار در توارث و بقولی تناصر در
دین و بقولی در نفوذ امان بعضشان اولی ببعضاند [یعنی مثلا اگر یکی از مسلمانان کسیرا امان داد امان او بر سایر مسلمانان
73 - و کسانیکه کافراند و بحال کفر ماندهاند 59- هم نافذ است و آنها هم باید امان او را محترم شمرده بپذیرند]. -قرآن- 21
پارهاي از آنها یاران پاره دیگراند [و شما نبایستی با آنها دوستی کنید و هر چند با آنها قرابت وصله داشته باشید نباید با آنان
صدیق باشید] و اگر چنین نکنید [و قطع علایق و توارث بین خودتان و کافران ننمائید] در روي زمین فتنه برخواهد خاست و
تبهکاري بزرگی تولید خواهد گشت [و موجب ضعف اسلام و کسر شوکت آن و ظهور کفر و برافراشتن پرچم آن خواهد
گردید]. 74 - و آنانکه ایمان بخدا و رسولش آوردهاند و از شهر و دیار خود مکه مهاجرت کرده براي یاري رسول خدا و
اعلاي دین خدا بمدینه آمده و در راه دین خدا جهاد و مجاهده نمودهاند و آنانکه مهاجرین را در مدینه پناه و منزل داده و
رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله را نصرت و یاري کردهاند اینکه جماعاتند که از روي حقیقت و راستی مؤمناند [و هجرت و
نصرت است که دلیل بر صدق ایمان و کمال اسلام است] و براي اینکه قبیل مؤمنان آمرزش و روزي فراخ و خوش [در دنیا و
آخرت] مهیاست. 75 - و کسانیکه بعد از شما و بعد از نیرومند شدن شما و تقویت شوکت مسلمانان ایمان آورده و از دیار
خود مهاجرت کرده و بمعیّت شما بمجاهده با کفار پرداختهاند آنها هم از شمایند [یعنی مانند شما و در حکم شما هستند و در
وجوب موالات و دوستی [ صفحه 468 ] و نصرت و میراث مانند شما میباشند هر چند هجرتشان از شما مؤخّر باشد] و صاحبان
رحم یعنی صاحبان قرابت و خویشاوندي در کتاب خدا و بحکم خدا پارهاي از آنها سزاوارتر و احق و اولی بپاره دیگر میباشند
زیرا خداوند بهر چیزي داناست. - گفتهاند مراد از اینکه آیه مبارکه میراث صاحبان رحم است زیرا چنانکه قبلا گفتیم مهاجر و
أنصار در اول اسلام از یکدگر ارث میبردند تا آنکه آیه مواریث و از جمله اینکه آیه نازل گشت و میراث را براي ذوي
الارحام معین فرمود. - [فتنه] گاهی بمعنی کفر و شرك آمده چنانکه فرماید: [وَ الفِتنَۀُ أَکبَرُ مِنَ القَتلِ] و [قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ
فِتنَۀٌ] و گاهی بمعنی عذاب چنانکه در آیه [جَعَلَ فِتنَۀَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ] و [ذُوقُوا فِتنَتَکُم] و گاهی بمعنی معذرت چنانکه در
آیه [لَم تَکُن فِتنَتُهُم- اي معذرتهم] و گاهی بمعنی قتل مانند آیه [إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُمُ] اي یقتلکم و آیه [عَلی خَوفٍ مِن فِرعَونَ
وَ مَلَائِهِم أَن یَفتِنَهُم- اي یقتلهم] و گاهی کنایه از هرج و مرج و ابتلاي بر أثر ابتلاء مانند آیه [وَ هُم لا یُفتَنُونَ] و آیه [وَ لَقَد فَتَنَّا
-138- 95 -قرآن- 98 - الَّذِینَ مِن قَبلِهِم] و اینکه تفصیل مأخوذ از فرمایش امام صادق علیه السّلام است [مجمع]. -قرآن- 58
641- 587 -قرآن- 596 - 476 -قرآن- 563 - 395 -قرآن- 416 - 313 -قرآن- 363 - 247 -قرآن- 289 - 223 -قرآن- 226 - قرآن- 179
[ جزء سوم تفسیر خسروي در اینجا پایان پذیرفت جزء چهارم از اول سوره براءت شروع میشود انشاء اللّه تعالی [ صفحه 469
عنوان صفحه أحکام صید حرم و کفّاره آن در حال احرام، و أحکام صید ماهی 3 احترام کعبه و مسجد الحرام و شهر حرام و
بزرگداشت هَدي و قربانی 5 قلت حق جویان و کثرت دنیا طلبان 7 جستجوي از علل أحکام و اسرار آن نابجاست 12 معنی
بحیره و سائبه و وصیله و حام در نزد أرباب أصنام 14 مسؤلیّت فردي و مسؤلیّت اجتماعی 16 کیفیّت شهادت بر وصیّت و
أحکام شهادت أهل کتاب 18 محاسبه و بازخواست أنبیاء نسبت به تبلیغ رسالت 23 تذکري از رسالت عیسی علیه السّلام و
معجزات او و اجابت حواریین 25 تقاضاي مائده و استجابت دعاي مسیح دائر بنزول مائده آسمانی 28 محاسبه و بازخواست از
حضرت مسیح نسبت به تبلیغ رسالت 30 تذکّري از خلقت ظلمات و نور و خلقت آدم أبو البشر علیه السّلام 34 گذشت أدوار
41 عنوان [ مختلفه و سرنوشت امّتهاي پیشین 39 عناد مشرکین و اقتراح معجزات و تقاضاي نزول ملائکه 41 [ صفحه 470
صفحه وظیفه أنبیاء تبلیغ رسالت است و اطاعت اوامر حقّ نه قبول تقاضاي مشرکین 44 گواهی ذات حق بر حقانیت رسالت
کافی است و قرآن هم براي همه نازل شده 47 أهل کتاب حقانیت محمّد را از کتب آسمانی خود میدانستند ولی ایمان
نیاوردند 49 معارضه مشرکین با پیامبر گرامی اسلام 52 تذکري از حالت مشرکین در روز رستاخیز و پشیمانی آنان 55 تذکري
از امم پیشین و ایمان نیاوردن بانبیاء الهی 59 آنانکه گوش شنوا داشتند سخن أنبیاء را پذیرفتند و دل مردگان نپذیرفتند 62
آزمایش و اختبار مردم با پیش آمدهاي ناگوار و خوش گوار 67 پیامبران براي بشارت مؤمنین و ترساندن کافرین میآمدند 70
مؤمنین بأنبیا گرچه فقیر باشند محبوب خداوندند 73 هر کس از روي جهالت مرتکب کار زشتی شود و سپس توبه کند
خداوند توبه پذیر است 80 دستور مقابله پیامبر اسلام با مشرکین قریش 83 هر کاري با مشیت خداست و او بر هر کاري مطلع
است و همگان بسوي او بازگشت میکنند و از آنان حساب میکشد 87 مقابله إبراهیم علیه السّلام با مشرکین عهد خود، و
رؤیت ملکوت آسمانها 103 محاجه و استدلال إبراهیم علیه السّلام با مشرکین 109 تفضل و انعام باري تعالی بر ابراهیم علیه
السّلام و اینکه أنبیاء إلهی از نسل اویند 112 معارضه قرآن کریم با أهل کتاب و سرزنش آنان بر عدم ایمان 117 تذکري از
نعمتهاي الهی بر بشر 124 مقابله بشر نعمتهاي الهی را بکفر و ناسپاسی و شرك 128 حقیقت حق روشن است و هر که آنرا
133 عنوان صفحه مشرکین تقاضاي معجزه دلخواهی دارند ولی در [ نادیده بگیرد بر خود ستم کرده است 133 [ صفحه 471
صورت آوردن معجزه اقتراحی باز هم ایمان نخواهند آورد 135 اگر ملائکه نازل شوند و مردگان زنده شوند و رویاروي با
مشرکین سخن کنند باز هم ایمان نیاورند، و سخنان یاوه بگویند 139 نهی از اکل ذبایح کفار و مشرکین و حلیت ذبایح
مسلمین با ذکر نام الهی 145 در هر ملک و ملّتی بزرگان و ثروتمندان با حق مخالف و معاندند 150 تقاضاي مشرکین معجزه
مانند معجزات أنبیاء سلف و پاسخ آنان 152 راه حق راست و روشن است هر که خواهد میپوید و بازخواست همگان در
قیامت است 154 بازخواست از مشرکین و اعتراف آنان بگناه و معاصی 158 عقائد خرافی مشرکین و أرباب أصنام و عبادات
مخترعه آنان 167 رد خرافات مشرکین در أحکام حلال و حرام 173 بیان حلال و حرام إلهی نسبت بمسلمین و بیان محرمات
قوم یهود 178 رد احتجاجات مشرکین دائر بر صحت أحکام و قوانین جاهلیّت 181 بیان أحکام أساسی اسلام که قدغن أکید
شده است 183 احتجاج قرآن کریم بر مشرکین و رفع بهانههاي واهی آنان 191 پاداش حسنه ده برابر و کیفر سیئه هم برابر آن
است 196 دستور مقابله و پاسخگوئی پیامبر از اعتراضات مشرکین 197 بیانی راجع بحروف مقطعه أوائل سور قرآن 203 ذکر
206 عنوان [ هلاکت امم سالفه در حال غفلت 205 مسئولیّت پیامبران و مسئولیّت امتهایشان و سنجش أعمال 206 [ صفحه 472
صفحه تذکري از خلقت آدم علیه السّلام و امتناع شیطان از سجده کردن حق بافتخار خلقت آدم و مطرود شدن او، قسم
خوردن شیطان دائر باغواي بنی آدم و قسم خوردن حق دائر به پر کردن دوزخ از او و متابعانش 210 شرحی از فریب خوردن
آدم و زوجهاش از شیطان و رانده شدن از بهشت 215 سفارش حق بافراد بنی آدم که فریب شیطان نخورند و جامه طهارت از
تن بدر نکنند 219 بیان فریب خوردن مشرکین از شیطان و طواف آنان بر گرد کعبه بدون جامه و ساتر عورت 222 دستور
لباس پوشیدن و اسراف نکردن در أکل و شرب 225 زینتهاي البسه و خوراکهاي پاکیزه حلال است و آنچه حرام است فاحشه
و زورگوئی و ستم ناحق و شرك بخداوند است 229 مشاجره أهل شرك و کفر در جهنّم و معارضه تابع و متبوع 233 عاقبت
شرك و کفر جهنّم، و پایان ایمان و عمل صالح بهشت است 237 مفاخره بهشتیان بر دوزخیان و بیان أصحاب أعراف 240
مذاکره أصحاب أعراف با دوزخیان و استدعاي دوزخیان از بهشتیان 244 دستور دعا و تضرع و نهی از فساد در زمین 254
تذکري از رسالت نوح علیه السّلام و غرق امّت نافرمان او در اثر تکذیب 259 شرحی از رسالت هود علیه السّلام و هلاکت
دشمنانش 263 رسالت صالح علیه السّلام و نابودي امّت او در أثر نافرمانی 267 رسالت لوط علیه السّلام و قبول نکردن امّتش
نصایح او را و دچار شدن بصاعقه 272 رسالت شعیب علیه السّلام و نصایح او بامّت خود و پاسخ امّت 276 نابودي و هلاکت
امّت شعیب در اثر زمین لرزه 281 اگر مردم ایمان آورده و تقوي پیشه میکردند عوض عذابهاي نابود کننده از آسمان و زمین
286 عنوان صفحه اینکه بود سرنوشت و تاریخ امّتهاي پیشین، باید دیگران پند [ برکت بر آنان فرود میآمد 286 [ صفحه 473
گیرند 289 شرحی از رسالت موسی علیه السّلام و گسیل شدن بسوي فرعون سرکش 291 اجتماع سحره و پیروز شدن موسی
علیه السّلام بر سحر ساحران 296 ایمان آوردن سحره بموسی و دچار شدن بعذاب و شکنجه فرعون 298 مقاومت فرعون و
ایمان نیاوردن او بمعجزات باهره موسی علیه السّلام 302 غرق شدن فرعون و لشکریانش و ویرانی مصر و هلاك مردمش 310
استدعاي بنی اسرائیل از موسی دائر باتخاذ بت و بت پرستی؟ 312 رفتن موسی علیه السّلام بمیقات و نزول ألواح تورات 314
گوساله پرستی بنی اسرائیل در غیاب موسی علیه السّلام 322 مراجعت موسی علیه السّلام از میقات و مبارزه با گوساله پرستان
325 رفتن موسی علیه السّلام بمیقات با هفتاد نفر و مکالمه با حق 330 نعت و أوصاف رسول امّی محمّد مصطفی در تورات
333 معجزات مختلفه موسی علیه السّلام براي بنی اسرائیل بمنظور هدایت آنان براه ایمان 338 حکایت باب حطّه بنی اسرائیل و
کفر و استکبار ستمگرانشان 340 جریان أصحاب سبت که با حیله در روز شنبه شکار ماهی کردند 342 نافرمانی بنی اسرائیل
نسبت بأحکام تورات و کیفر الهی در باره آنان 346 شرحی از عالم ذرّ و اعتراف همگان بتوحید الهی 353 قصّه بلعم بن باعورا
عابد بنی اسرائیل 356 اسماء حسناي إلهی 362 سؤال از هنگام روز رستاخیز و پاسخ آن 368 اعتراف پیغمبر أکرم که جز با
مشیّت إلهی بر غیب مطلع نمیشود 370 قصه پدر و مادري که از خداوند فرزند صالح آرزو کرده و نذر میکنند ولی سپس خدا
372 عنوان صفحه ملامت أرباب اصنام و اینکه بتهاي آنان مالک [ را فراموش کرده و طبیعت را میستایند 372 [ صفحه 474
خیر و شرّي نیستند 376 دستور عفو. أمر بمعروف. اعراض از سبکسران. پناه بردن بخداوند رحمان از شر نزغات شیطان 378
دستور انصات و استماع قرآن و چگونگی دعا و تضرع 383 حکم انفال، اوصاف مؤمنین حقیقی و واقعی 389 تذکري از
جریان جنگ بدر و مقایسه آن با جنگ احد 394 شرحی از نزول ملائکه و نصرت الهی در جنگ بدر 399 مقرّرات مقابله
مسلمین با کفّار در حال جنگ و تحریم فرار و پشت کردن 403 وظیفه مسلمانان اطاعت و شنوائی است نه کنکاش و اعتراض
406 اگر از طاعت رسول در حال جنگ سرپیچی شود ممکن است همگان هلاك شوند 409 نهی از خیانت با خدا و رسول و
رعایت مال و فرزند بناحق 414 یادآوري اجتماع و توطئه قریش علیه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و نجات آنحضرت با هجرت
421 مادام که پیامبر در میان مشرکین بود یا آنان استغفار کنند معذب نشوند 424 دستور جهاد با مشرکین و برانداختن ریشه
فتنه و فساد 430 أحکام خمس و مستحقین آن بر مبناي مذاهب مختلفه اسلامی 432 تذکره از جنگ بدر و ملاقات فریقین بر
سر چاه بدر 436 دستور مقاومت و استقامت در برابر دشمن و صبر و پایداري 439 مغرور ساختن شیطان مشرکین را در جنگ
با مسلمین و فرار او با نزول ملائکه 443 تمثیل حال مشرکین مکّه و متکبّران قریش با حال فرعون سرکش و هلاك او 447
دستورات لازمه براي رعایت پیمانهاي جنگ و صلح و نقض آن 449 دستور تهیّه قوا و آماده ساختن اسبان سواري براي
452 میزانی براي مقاومت در برابر دشمن و فرار نکردن از میدان قتال و اینکه 100 نفر در [ آمادگی دفاع 452 [ صفحه 475
برابر 200 نفر و 1000 نفر در برابر 2000 نفر پایداري کنند 454 اسیر گرفتن دشمن و آزاد ساختن او تا موقعیکه شوکت دشمن
بر قرار است جایز نیست بلکه باید تمام اسیران کشته شوند 461 دستور نصرت و انتصار بین مؤمنین و مهاجرین و غیر مهاجرین
. و موازین ارث صاحبان ارحام 465