گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد چهارم
[سوره التوبۀ [ 9]: آیات 53 تا 55



اشاره
قُل أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرهاً لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم إِنَّکُم کُنتُم قَوماً فاسِقِینَ [ 53 ] وَ ما مَنَعَهُم أَن تُقبَلَ مِنهُم نَفَقاتُهُم إِلاّ أَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّهِ وَ
بِرَسُولِهِ وَ لا یَأتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُم کُسالی وَ لا یُنفِقُونَ إِلاّ وَ هُم کارِهُونَ [ 54 ] فَلا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ
طوع باراده خود رام و مایل « طَوعاً أَو کَرهاً » 459- لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ تَزهَقَ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُونَ [ 55 ] -قرآن- 1
جمع « کُسالی » بودن بدون اینکه تحمیلی بر او شود- کره- بکراهت و بیمیلی کاري را کردن که بر او تحمیل شده باشد
یعنی ترا باعجاب « فَلا تُعجِبکَ » . 184 [ صفحه 69 ] کسلّا - 20 -قرآن- 175 - کسلان یعنی سنگین و تنبل کسل یکسل -قرآن- 1
زهوق نفس بیرون شدن جان از بدن بسختی موقع « تَزهَقَ » نیاورد و اعجاب یعنی خوشحالی از آنچه باعث شگفتی آدمی شود
120- 24 -قرآن- 110 - مرگ و زهق اي اضمحلّ و بطل و هلک. -قرآن- 8
تفسیر معانی-
اشاره
[مروي است که منافقان گفتند ما را از رفتن بغزوه تبوك معاف فرما ما در عوض بمال خود ترا کمک میکنیم لذا خداوند در
اینکه آیات میفرماید:] 53 - [اي پیغمبر ما] باین منافقان بگو هر گاه از دارائی خودتان بدلخواه و از روي میل [براي حفظ
خودتان] یا از روي کراهت و بیمیلی [از راه ترس از عقوبت] خرج و انفاق کنید هرگز [در هر دو حال] از شما پذیرفته نمیشود
زیرا شما مردمانی متمرّد از فرمان خدا و خارج از دین خدا هستید [إنّما یتقبّل اللّه من المتّقین: خدا انفاق را از مردمان باتقوي و
مؤمنان با اخلاص میپذیرد]. 54 - [و ببیان واضحتر براي علّت عدم قبول انفاق آنها فرماید] و چیزي مانع و جلوگیري قبول
نفقات آنها نشده است مگر کفر آنها بخدا و کفرشان برسول خدا و آنان نماز را [که ستون دین است] بجا نمیآورند مگر در
حال تنبلی و بدون نشاط و چیزي انفاق نمیکنند [یعنی در راه دین خرج نمیکنند] مگر از روي کراهت و بیمیلی [و اینکه نماز
و انفاق آنها نه براي طلب رضاي خداست بلکه از راه ریا و مستور شدن در پرده اسلام است یعنی نماز و انفاقی است از روي
کراهت و با کسالت نه از روي اطاعت و با صداقت و حسن ارادت] [و اگر هم بدون امر و الزامی از جانب رسول خدا انفاقی
کنند و بدلخواه و طوع و رغبت خودشان باشد چون قلبا بیمیلاند باز هم کاره محسوب میشوند و با الزام که بطریق اولی. و
درست فرمود إنّما الاعمال بالنیّات]. 55 - بنابرین أموال و اولاد اینکه کافران و منافقان نباید ترا بشگفتی و اعجاب بیاورد [و در
نزد خود بگوئی چگونه اینان با کفر و نفاقشان از مال و فرزند برخوردار هستند!؟] جز اینکه نیست که اراده خداوندي بر اینکه
بوده است که بوسیله [ صفحه 70 ] اینکه دارائی و فرزندان آنها را در زندگانی دنیا معذّب و در شکنجه قرار دهد و آنها را
وبال ایشان سازد [تا در جمع مال و زحمت حفظ آنها دچار رنج و تعب باشند و بواسطه زحمات و متاعب تربیت اولاد و
تحصیل اسباب معیشت و بیم ابتلاي آنها یا حسرت فراقشان راحت نباشند] و در آخر امر هم جانشان از کالبدشان بیرون رود و
بهلاکت رسند در حالتی که کافر بخدا و رسولش باشند [و در مردن بکفر دچار عذاب اخروي شوند نه مال آنها را دست گیرد
و نه فرزندشان بفریاد رسد]. در حدیث آمده است: [انّ إعطاء هذا المال فتنۀ و إمساکه فتنه] زیرا انفاقش بطریق ریاء یا آزار و
منّت آزمایش است و إمساکش هم خود موجب ملامت و ذلت بلکه ضلالت. و نیز فرمود: [انّ لکلّ امّۀ فتنۀ و إنّ فتنۀ امّتی
بالمال] و حقیقت فتنه آنستکه اگر منافق است او را از رشد و دین مشغول دارد و اگر موافق است پادشاه هم باشد آن شاهی او
را از دین مشغول ندارد]. [چیست دنیا از خدا غافل شدن نی قماش و نقره و فرزند و زن مال را کز بهر دین باشی حمول نعم
مال صالح خواندش رسول آب در کشتی هلاك کشتی است آب اندر زیر کشتی پشتی است چونکه مال و ملک را از دل
براند زان سلیمان خویش جز مسکین نخواند]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 56 تا 59
اشاره
وَ یَحلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُم لَمِنکُم وَ ما هُم مِنکُم وَ لکِنَّهُم قَومٌ یَفرَقُونَ [ 56 ] لَو یَجِ دُونَ مَلجَ أً أَو مَغاراتٍ أَو مُدَّخَلًا لَوَلَّوا إِلَیهِ وَ هُم
یَجمَحُونَ [ 57 ] وَ مِنهُم مَن یَلمِزُكَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِن أُعطُوا مِنها رَضُوا وَ إِن لَم یُعطَوا مِنها إِذا هُم یَسخَطُونَ [ 58 ] وَ لَو أَنَّهُم رَضُوا
[ 494 [ صفحه 71 - ما آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسبُنَا اللّهُ سَیُؤتِینَا اللّهُ مِن فَضلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنّا إِلَی اللّهِ راغِبُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
مکانی که « مَلجَأً » - از فرق مشتقّ است که بمعنی ترس شدیدي است که بین قلب و ادراك جدائی اندازد- اي یخافون « یَفرَقُونَ »
مفتعل از « مُدَّخَلًا » جمع مغاره و آن غار واقع در کوه است « مَغاراتٍ » شخص خائف بآن پناه برد از قبیل حصار یا قلعه و غیره
یعنی میشتابند بسرعتی که چیزي « یَجمَحُونَ » مادّه دخول یعنی راه دخول که بمشقّت عبور شود یا پناهگاههاي زیر زمینی
لمز و همز بمعنی عیب است. لامز و لمّاز و لمزه مانند هامز و همّاز و همزه بمعنی عیّاب و کسیکه « یَلمِزُكَ » مانعشان نمیشود
بسیار عیب اشخاص را گوید و گفتهاند که: لامز کسی است که عیب ترا در روي تو گوید و هامز کسی که عیب ترا در پشت
452- 388 -قرآن- 440 - 279 -قرآن- 375 - 221 -قرآن- 267 - 134 -قرآن- 210 - 14 -قرآن- 125 - سر و پنهانی گوید. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
-56 و [اخلاق اینکه منافقان چنین است که:] بخدا سوگند یاد میکنند که با شما در ملت و طریق یگانه و از جمله شما مؤمنانند
[و بخدا و رسولش ایمان دارند و حال آنکه دروغ میگویند] و از شما نیستند [و ایمانی ندارند] و لکن آنها مردمانی هستند
ترسو و اینکه اظهار معیّت و ایمانشان براي اینستکه میترسند. 57 - [کراهت آنها در همراهی با شما براي کارزار و شدّت
رعبشان از آشکارا شدن نفاقشان با شما بحدّي است که آرزو میکنند از نزد شما فرار کنند و در نقاط دور دست از شما
زندگانی کنند بنحوي که:] اگر پناهگاهی بیابند [بآن پناه میبرند] یا اگر غار کوهی بدست آورند یا [ صفحه 72 ] اگر راه تنگ
و نقب و سردابی پیدا کنند با شتاب هر چه تمامتر بآن رو میکنند [و مانند اسب جموح سرکش وحشی که بقائد و لجامی رام
در آیه » : نیست بآنسو میشتابند تا در آنجا پنهان شده از رسولخدا دور و از مؤمنان برکنار باشند]. - در تفسیر روح البیان گوید
مبارکه اشاره به اینکه است که اینکه دورویان اگر قادر بترك خانها و دارائی خود و التجاي بقلعه یا حصار یا غار کوه و
پناهگاه زیر زمین بودند براي اینکه از شما دور و از دیدن روي شما مهجور باشند میکردند زیرا منافق را صحبت مخلص دشوار
است و ناجنس ریاکار را با پارساي پرهیزکار چکار! چنانکه سعدي علیه الرّحمه را در گلستان در اینباب حکایتی است که
طوطی را با زاغی همقفس کردند از قبح مشاهده او مجاهده برده میگفت: [اینکه چه طلعت مکروهست و هیئت » : گوید
ممقوت و منظر ملعون و شمائل ناموزون یا غراب البیّن یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین. [علی الصباح بروي تو هر که برخیزد
عجبتر آنکه » [ صباح روز سلامت بر او مسا باشد بد اختري چو تو در صحبت تو بایستی ولی چنانکه توئی در جهان کجا باشد
غراب هم از مجاورت طوطی بجان آمده بود لا حول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهاي تغابن بر یکدیگر همی مالید
و میگفت اینکه چه بخت نگون است و طالع دون و أیّام بوقلمون، لایق قدر من آنستی که با زاغی در دیوار باغی خرامان همی
رفتمی. [پارسا را بس اینکه قدر زندان که بود همطویله رندان] تا چه گنه کردهام که روزگارم بعقوبت آن در سلک صحبت
چنین أبلهی خود راي و ناجنس یاوه در آي بچنین بند بلا کرده است. [کس نیاید بپاي دیواري که بر آن صورتت نگار کنند
اینکه مثل براي آن آوردم تا بدانی که صد چندانکه دانا » [ گر ترا در بهشت باشد جاي دیگران دوزخ اختیار کنند] [ صفحه 73
را از نادان وحشت است نادانرا از دانا نفرت است. [پایان کلام سعدي] أصمعی گوید: بر خلیل وارد شدم بر حصیري کوتاه
نشسته بود مرا بجلوس در نزد خود خواند گفتم جا را بر تو تنگ میکنم گفت: مه إنّ الدّنیا بأسرها لا تسع متباغضین و إنّ شبرا
بشبر یسع المتحابّین یعنی خموش باش دنیا بسراسر آن براي دو دشمن تنگ است و وجبی در وجبی براي دو دوست فراخ
-58 و از جمله آنان [یعنی «. ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند » : [انتهی]. و باز سعدي گوید
منافقان] کسی هست که در باره صدقات [تقسیم غنائم جنگی] از تو عیب میگیرد [و بطعن اعتراض میکند و میگوید عدالت
نکردهاي] پس اگر از اینکه غنائم [بقدري که خواهش آنهاست] بآنها عطا شود راضی و خشنود هستند [و میگویند تقسیم
بعدالت شده است] و اگر بقدر خواهش آنها ندهند ناگهان بخشم میآیند. 59 - و اگر آنان [که از تو مطالبه غنائم بیشتري
میکنند و بتقسیم تو معترضاند و عیب میگیرند] بآنچه خدا و رسولش بآنها داده است رضا دهند و خشنود باشند و بگویند خدا
ما را بس است و او ما را کافی است و بگویند خداوند از فضل و انعامش و رسول او هم از عدل و احسانش ما را بهرهمند و
بهرور و برخوردار خواهند کرد ما روي رغبت و تمایلمان بخداست [و بغیر خدا رغبت و تمایلی نداریم زیرا او رزّاق و ذو القوّة
المتین است و ملکوت آسمانها و زمین بدست او است اگر چنین بگویند و گفتارشان چنین باشد براي آنها بهتر است]. از أبو
سعید الخدري مروي است که گفت: در بین اینکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تقسیم غنائم جنگی مینمود. [و إبن
عباس گوید غنائم هوازن در روز جنگ حنین بود] إبن أبی الخویصره تمیمی که [ صفحه 74 ] حرقوص بن زهیر [و أصل
خوارج نهروان باشد] بیامد و عرض کرد یا رسول اللّه عدالت کن؟ حضرت فرمود: واي بر تو اگر من عدالت نکنم پس که
خواهد کرد! عمر گفت یا رسول اللّه اجازه بده گردنش را بزنم فرمود او را واگذار او را یارانی است که عبادت شما را تحقیر
خواهد کرد و بیان حال ذو الثدیه و خوارج را فرموده و سپس اینکه آیه نازل گشت. أبو سعید الخدري گوید شهادت میدهم
که اینکه حدیث را از رسول خدا شنیدم و شهادت میدهم موقعی که علی علیه السّلام آنها را کشت مردي را بهمان صفت
آوردند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وصف فرموده بود که همان ذو الثدیّه باشد.] ثعلبی باسناد خود در تفسیرش و کلبی
نیز گویند که اینکه آیه در باره مؤلفۀ قلوبهم که منافقین باشند نازل شده که مردي از آنان بنام [إبن الجواظ] برسولخدا صلّی
اللّه علیه و آله عرض کرد: تقسیم بالسویّه نشده است و لذا اینکه آیه نازل شد. و حسن گوید حضرت مشغول تقسیم بود،
مردي آمد و عرض کرد آیا بزعم تو خدا بتو أمر کرده است که صدقات را بفقراء و مساکین دهی فرمود بلی گفت پس چرا
آنرا بشبانان و گوسفند چرانان میدهی! فرمود مگر نه موسی پیمبر خدا گوسفند چران بود! و چون برفت حضرت فرمود از
اینمرد بر حذر باشید [مجمع] - آیه مبارکه بتمامه در حیّز شرط است و جواب [لو] محذوف است که [لکان خیرا لهم] باشد
زیرا که رضا بقسمت سبب بهجت است و جزع در آن موجب محنت. سلمی از إبراهیم أدهم نقل میکند که هر که بمقادیر
خرسند شد از غم و ملال برست. [رضا بداده بده وز جبین گره بگشا که بر من و تو در اختیار نگشاده است و در اینکه معنی
چه نیکو گفتهاند: [بشنو اینکه نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوري گر طلب روزي ننهاده کنی] [ صفحه 75 ] من
وجد اللّه فقد ما دونه لأنّ فقدان اللّه فی وجدان ماسواه و وجدانه فی فقدان ما سواه و من وجده یرضی به و یقول سیؤتینا اللّه
من فضله ما نحتاج إلیه فی کمال الدین و نظام الدّنیا إنّا إلی اللّه راغبون لا إلی الدّنیا و العقبی و ما فیهما غیر المولی. [روح
البیان]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 60
اشاره
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلفُقَراءِ وَ المَساکِینِ وَ العامِلِینَ عَلَیها وَ المُؤَلَّفَۀِ قُلُوبُهُم وَ فِی الرِّقابِ وَ الغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ ابنِ السَّبِیلِ فَرِی َ ض ۀً
در اینکه آیا فقیر و مسکین دو صنف مستقلند یا اینکه هر « لِلفُقَراءِ وَ المَساکِینِ » . 241- مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 60 ] -قرآن- 1
دو یک صنفاند و آیا هر دو در یک درجهاند یا یکی از آندو بینواتر از دیگري است أقوال بسیاري آمده و از جمله آنکه
گویند: فقیر کسی است که نه او را مالی باشد و نه کسبی که گوشهاي از نیازمندي او را رفع کند و گفتهاند که مشتق از فقار
است که مهرههاي پشت باشد که گوئی آسیب بفقرات ظهر او رسیده و کمرشکن شده است و مسکین کسی است که کسبی
دارد ولی کفایت معاش و زندگی او را نمیکند و گفتهاند مشتق از سکون است، کانّه عجز و ناتوانی او را ساکن گردانیده
30- است و بقولی هم عکس اینکه گفتهاند. -قرآن- 1
تفسیر معانی
اشاره
- جز اینکه نیست که صدقات [یعنی زکاة أموال] فقط مختصّ است [به هشت طایفه]: [ 1 و 2] براي مستمندان و بینوایان [که
هیچ ندارند و سؤال میکنند و یا عایدي ناچیزي از کسب دارند و کفاف مخارجشان و عائله آنها را نمیدهد و سؤال [ صفحه
76 ] هم نمیکند یا بالعکس]. [ 3] عمّال زکاة [مانند نویسندگان و پاسبانان و صرافان یعنی صندوقداران و تحصیلداران که
مأموران جمعآوري صدقاتند]. [ 4] کسانیکه باید تحبیب شوند و دلهاي آنها الفت گیرد و مایل بسوي اسلام شود [که یا
بواسطه ضعف ایمانشان یا حکمت دیگري که در عطاي آن میباشد سهمی بآنها تعلّق میگیرد و نیز اشرافی بودهاند که در قتال
با دشمن کمکی باسلام میکرده و از صدقات حقّی میگرفتهاند یا افرادي که براي تشویق آنها و تحریض بر اسلام یا خوف از
شرّشان حقّی از اینکه محل در باره آنها منظور میشود]. [ 5] براي فکّ رقاب [یعنی غلامانی که در مضیقه اربابان باشند، براي
خریداري و آزاد ساختن رقبه آنها، از محل صدقات و زکوات باید پرداخت شود]. [ 6] براي غارمین [یعنی کسانیکه غرامت
مالی بعهده آنهاست و بیچیزاند و کسانیکه بدون تقصیر و اسراف در تجارت و کسب ورشکست شده و دیونی دارند و
طلبکاران آنها را در مضیقه گذاردهاند باید از محل صدقات دیون او را داد که بتواند مجددا کسب و إمرار معاش کند]. [ 7] و
تأدیه در راه خدا [که مقصود صرف در مصالح مسلمانان و منافع عمومی که قوام امور دین و دولتشان بآنهاست و بمذهب ما
امامیّه صرف در هر گونه خیر و مصلحتی که اصلاح و تسهیل حال درماندگان و درمان درد بیماران و ترویج دانش و مبارزه با
جهل و فساد و بالاخص تعلیمات دینی است باید مصرف شود]. [ 8] براي إبن السبیل [که مقصود مسافري است از وطن دور
مانده که وسیله حرکت و رسیدن بشهر خود را ندارد و هر چند در شهر خود غنی و متمکن باشد باید خرج او داده شود تا
بوطنش برسد]- پرداخت صدقات و زکاة باین هشت طایفه فرض و واجب و مقدّر و محتوم از جانب خداي تعالی است و
خداي داناي بأحوال بندگان و مراتب استحقاق و نیازمندي آنهاست و آنچه امر میدهد بمقتضاي حکمت و از آن جمله اداي
حقّ مستحقّان آنست. [ صفحه 77 ] [حق تعالی چون در قسمت گشاد هر کسی را هر چه میبایست داد نیست واقع اندر آن
قسمت غلط بنده را خواهی رضا خواهی سخط] چنین گفتهاند که زکاة را از اینکه جهت صدقه نامیدهاند که دلالت بر صدق
نیّت عبد در عبودیّت دارد و بقوّت خود ردّ و دفع بلاء میکند. و نیز گفتهاند چون اوّلین عاملی که رسول خدا براي جمعآوري
زکاة مأمور فرمود مردي از بنی صدق [بکسر دال] بود و آنان قومی از کنده بودهاند و منسوب بآنرا صدقی [بفتح دال] نامند و
صدقۀ مشتق از اسم آنهاست.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 61
اشاره
وَ مِنهُمُ الَّذِینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُل أُذُنُ خَیرٍ لَکُم یُؤمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنِینَ وَ رَحمَۀٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِینَ
اسم مصدر مجرّد آن- أذي- و مزید فیه آن- ایذاء است یعنی « یُؤذُونَ » 253- یُؤذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُم عَذابٌ أَلِیمٌ [ 61 ] -قرآن- 1
« أُذُنٌ » آزار و آزار دادن و آزار چیزیرا گویند که بجان یا مال یا بدن انسان برسد و او را متألم سازد خواه کم باشد خواه زیاد
یعنی گوش و در اینجا یعنی هر چه باو گفته شود تصدیق میکند و اینکه از راه مبالغه است که آدمی را باسم جزئی از او براي
« وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنِینَ » توصیف بوظیفهاي که انجام میدهد بنامند چنانکه گویند فلانی سراپا گوش بود و مثلا بجاسوس عین گویند
آمَنَ بِاللّهِ و » أي و یصدّقهم یعنی تصدیق آنها را میکند و لفظ ایمان اگر متعدّي بباء شود نقیض کفر است چنانکه گفته میشود
12 -قرآن- - یُؤمِنُ لِلمُؤمِنِینَ ...: ما أَنتَ -قرآن- 1 » و اگر متعدّي بلام شود بمعنی تصدیق و تسلیم است مثل « یُؤمِنُونَ بِالغَیبِ
« 779 [ صفحه 78 ] بِمُؤمِنٍ لَنا - 762 -قرآن- 768 - 677 -قرآن- 738 - 651 -قرآن- 654 - 514 -قرآن- 634 - -231-222 قرآن- 486
61 - و از جمله اینکه گروه منافق کسانی هستند که پیمبر را آزار میدهند [و در حق او سخنانی 18- اي بمصدّق لنا. -قرآن- 1
میگویند که موجب اذیت اوست و بصفاتی توصیف میکنند که منافی با نبوّت و رسالت اوست] و میگویند که او [یعنی پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله] سراپا گوش است [هر چه باو بگویند میشنود و تصدیق میکند و زود باور است کنایه از اینکه نعوذ باللّه او
را غور رسی و فطانتی نیست و تمیز بین اینکه و آن نمیدهد و زود گول میخورد و اگر کسی براي او خبري از ما ببرد میشنود و
میپذیرد و چون ما برویم و قسم بخوریم و تکذیب کنیم برمیگردد و قول ما را باور میکند خواه راست و یا دروغ میپذیرد، غافل
از آنکه اگر چنین کند و آنها را بگفتار زشتشان نگیرد و مؤاخذه نکند براي اینستکه او نبیّ حلیم و صاحب خلق کامل و
احساس عالی کریم است و نظر او بگذشت از گناه طرف است نه چنانکه آن نابکاران میپندارند و از کمی فطانت یا قصور
در شهامت میشمارند و او صلّی اللّه علیه و آله با منافقان بظاهر حالشان معامله میکند و أحکام شریعت را و آداب دین را که
با همه مردم معامله میکند در باره آنها مجري میدارد و لذا یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] بآنها بگو [او اگر سراپا گوش است]
براي شما گوش خیري است [و اگر چنین باشد براي شما اصلح و خوبتر است زیرا بحرف شما گوش میدهد و عذر شما را
میپذیرد و اگر عذر شما را نمیپذیرفت و بعلم خود با شما معامله میکرد براي شما بد بود لذا چگونه چیزي را که خیر شما در
آن و براي شما أصلح است عیب او میدانید مضافا به اینکه که او از آنچه میشنود جز بخیر و چیزیکه موافق شرع باشد گوش
نمیدهد و باطل و غیبت و سخن چینی و جدال و مراء را نمیشنود] او بخدا ایمان دارد [و آنچه از جانب پروردگارش باو از
اخبار غیب و اسرار آسمان و اخبار شما و غیر شما وحی میرسد گوش میدهد و آنرا بسمع قبول میپذیرد و بخلق میرساند] و
بگفتار مسلمانان هم تسلیم میشود و آنها را تصدیق میکند [زیرا میداند آنچه آنها باو خبر میدهند از راه صدق و خلوص است و
شک نیست که آنچه مؤمنان خلّص خبر دهند حقّ است [ صفحه 79 ] و هر کس آنرا بشنود و بپذیرد گوش شنواي خیري است
و علاوه بر آنکه [اذن خیر- و گوش خوبی است] براي کسانی از شما که ایمان آوردهاند [هر چند ایمانشان ظاهري و در باطن
منافق و دورو باشند] رحمت و مهربانی صرف است [نه آنستکه بقول شما دانا نیست بلکه صدق و کذب شما را میداند و
میشناسد امّا پرده از روي کار و حال شما بر نمیدارد و شما را رسوا نمیسازد و از راه رحمت با شما برفق و مدارا رفتار مینماید]
و کسانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را [بگفتار یا کردار مانند انتساب بسحر یا دروغ یا عدم فطانت و غیره] آزار
میدهند براي آنها عذاب دردناکی در دنبال است [و در آخرت بکیفر عمل خود خواهند رسید].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 62 تا 66
اشاره
یَحلِفُونَ بِاللّهِ لَکُم لِیُرضُوکُم وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرضُوهُ إِن کانُوا مُؤمِنِینَ [ 62 ] أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّهُ مَن یُحادِدِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ
نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الخِزيُ العَظِیمُ [ 63 ] یَحذَرُ المُنافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فِی قُلُوبِهِم قُلِ استَهزِؤُا إِنَّ اللّهَ
مُخرِجٌ ما تَحذَرُونَ [ 64 ] وَ لَئِن سَأَلتَهُم لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنّا نَخُوضُ وَ نَلعَبُ قُل أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنتُم تَستَهزِؤُنَ [ 65 ] لا تَعتَذِرُوا
اي یشاقق- « یُحادِدِ » 691- قَد کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم إِن نَعفُ عَن طائِفَۀٍ مِنکُم نُعَذِّب طائِفَۀً بِأَنَّهُم کانُوا مُجرِمِینَ [ 66 ] -قرآن- 1
11 [ صفحه 80 ] تجاوز از حدّ و دشمنی و سختگیري زیرا هر دشمنی در ناحیه و - محادّه باب مفاعله از حدّ و بمعنی -قرآن- 1
حذر- ترس از آینده از چیز -« یَحذَرُ » شقی بالنسبه بخصم و عدوّش قرار میگیرد و هر یک را حدّي است که نباید تجاوز کند
اي مظهر و مبرز یعنی بیرون آوردنده و آشکار کننده- إخراج- « مُخرِجٌ » خاصّ ی و فراهم کردن وسایلی که مانع زیان آتی شود
خوض- داخل -« نَخُوضُ » اظهار مکنون درونی- بیرون آوردن دانه از زمین- و نفی از وطن یعنی از شهر مسکونی بیرون کردن
شدن و فرو رفتن قدم در مایعات مانند گل و آب سپس استعمال بیشتر آن در غیر آب است و کنایه از یاوه سرائی و دخول در
- 167 -قرآن- 260 - لتوبتهم و إخلاصهم. -قرآن- 158 « عَن طائِفَۀٍ مِنکُم » باطل است و زیاده عمل کردن در آنچه سودي ندارد
692- 459 -قرآن- 669 - -270 قرآن- 449
تفسیر معانی-
اشاره
[از عادت منافقان و دروغگویان و کسانیکه مرتکب جرمی شدهاند آنستکه مشعر ببدي وضع خود بوده و گوئی تمام مردم
داناي بأحوال آنها هستند و لذا سوگند بسیار میخورند تا آنکه رفع شبهه از خویشتن بنمایند و همین قسم بود حال منافقان زمان
نزول قرآن که بسیار قسم میخوردند و اعتذار میجستند و حال آنکه خدا میدانست دروغ میگویند]. 62 - [اي مؤمنان] منافقان
براي شما قسم میخورند [که از آنچه بآنها دادهاند قولا و فعلا بريء هستند] تا شما را راضی و خشنود گردانند [و بآنها اطمینان
پیدا کنید و از آنها پرهیز نکنید] و حال آنکه خدا و رسولش به ارضاء و خوشنود ساختن [از مؤمنان] سزاوارترند اگر آنها
ایمان صادق دارند [و از نفاق دور هستند زیرا علامت ایمان امتثال أمر است]. نکته: [در آیه مبارکه ضمیر أن یرضوه را مفرد
آورده است در صورتی که إرضاء خدا و رسول هر دو منظور بوده باید جمع یا تثنیه و یرضوهما فرموده باشد و اینکه براي
آنستکه بدانند راضی ساختن رسول راضی ساختن خداست [من یطع الرّسول فقد اطاع اللّه] هذا إن کانوا مؤمنین حقّا: اینکه
إرضاء در صورتیست که حقّا از مؤمنان باشند و علامت ایمان وثوق بخدا و دوستی براي خدا و رسول اوست [ صفحه 81 ] و
امتثال امر او و اجتناب نهی او و در حدیث شریف آمده است که: سه امر است اگر در آدمی یافت شود حلاوت ایمان را یافته
- است. 1- آنکه خدا و رسولش نزد او محبوبتر از سواي آنها باشد. 2- و دوستی او نسبت بهر کس جز براي خدا نباشد. 3
برگشتن بکفر را مکروه دارد چنانکه افتادن در آتش را مکروه میدارد. 63 - آیا اینکه گروه منافق ندانستهاند که هر کس در
مقام مخالفت و تجاوز از حدود إلهی و دشمنی با خدا و رسولش برآید [که خود در طرفی قرار گیرد و خدا و رسولش را در
حدّ و جانب دیگري قرار دهد] براي او آتش دوزخ مهیّاست که در آن خلود خواهد داشت و بطور جاویدان در آن خواهد
ماند و اینکه خود رسوائی عظیم و نکال و ذلّت مهینی خواهد بود! گفتهاند که اینکه آیات در باره جماعتی از منافقین که از
جمله آنها جلاس بن سوید و شاس بن قیس و مخشّی بن جبیر و رفاعۀ بن عبد المنذر و غیرهم بودهاند نازل شده که آنها در
باره حضرت غیابا سخنان ناروائی میگفتهاند و یکی از آنها گفته است اینکه سخنان را مگوئید میترسم بگوش آنحضرت برسد
و براي ما خوب نباشد. جلاس گفت در بند مباش، ما هر چه بخواهیم میگوئیم سپس نزد او میرویم و او هر چه ما میگوئیم
تصدیق خواهد کرد زیرا محمّد جز گوش شنوائی بیش نیست لذا اینکه آیه نازل شد. و نیز گفتهاند مردي از منافقین که نبتل
بن الحرث نام داشت و مردي سرخ چشم و بدخلقت بوده و نمّامی میکرد و حرفهاي پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله را بمنافقان
میرسانید باو گفتند چنین مکن گفت: محمّد صلّی اللّه علیه و آله گوش است هر کس هر چه بگوید میشنود و تصدیق میکند،
ما هر چه میخواهیم میگوئیم بعد نزد او میرویم و قسم میخوریم و او باور خواهد کرد و ما را تصدیق خواهد نمود و اینکه آیه
از آنجهت نازل شد و او [ صفحه 82 ] همانکسی است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در باره او فرمود: [هر کس بخواهد
شیطان را ببیند به نبتل بن الحرث نظر کند]. 64 - منافقان بر حذراند و بیم دارند که سورهاي از قرآن بر ضدّ آنها براي مؤمنان
نازل شود که آنها را از آنچه منافقان در دل دارند آگاه کند [نفاق آنها را آشکار و پرده آنها را برکنار و آنها را رسوا سازد
چنانکه همین سوره توبه چنین کرد و بهمین جهت بکاشفه و فاضحه نامیده شد] یا محمّد بآنها بگو [هر چه میخواهید و مایلید]
استهزاء کنید خداوند هم آنچه را میترسید و حذر میکنید که افشاء و آشکار شود [یعنی مکنونات قلبی و عیوب و نفاق باطنی
شما را] بیرون خواهد آورد و آشکار خواهد ساخت [چنانکه چنین شد و نفاق آنها بر همه مردم ظاهر گردید]. 65 - و اگر از
آنها [راجع بگفتارهائیکه از روي نفاق در پشت سر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ابراز میکنند] پرسش شود [که اینکه طعن و
استهزاء بر مسلمین براي چیست!] البته خواهند گفت صحبتهاي [بین راه ما] جدّي نبوده بلکه شوخی و بازي و یاوهگوئی
میکردیم [و از طریق ملعبه و مزاح بوده است- با اینکه عذر بدتر از گناه] بآنها بگو [ یا محمّد] آیا بخدا و آیات و حجج و
بیّنات او و رسول او مسخره و استهزاء میکنید! 66 - [بگو] عذرخواهی نکنید [و بمعاذیر دروغین پوزش مطلبید] آنچه محقّق
است شما پس از ایمان [ظاهریتان] کافر شدید [گرچه هرگز مؤمن نبودید و از راه نفاق اظهار ایمان میکردید] اگر ما از گناه
بعض شما [که توبه کنند و اظهار اخلاص و ایمان نمایند و از آزار و استهزاء دوري جویند] درگذریم و عفو نمائیم بعض دیگر
را عذاب خواهیم کرد بدین سبب که آنان مجرم و گناهکارند [و مصرّ در گناهند و تائب نشدهاند]. - بقول عدّهاي از مفسّران
اینکه آیه در باره دوازده نفر از منافقان نازل شده که در موقع مراجعت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله از غزوه تبوك در
گردنهاي کمین کرده و قصد قتل رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله را داشتند و جبرئیل علیه السّلام پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله را [
صفحه 83 ] خبر داد و آنحضرت أمر فرمود که مراکب آنها را برگردانند و آنها بیکدیگر گفته بودند اگر پیغمبر صلّی اللّه علیه
و آله ملتفت شد خواهیم گفت ما قصد شوخی و بازي داشتیم و اگر ملتفت نشد او را کشتهایم و اینکه قول إبن کیسان است و
از حضرت أبی جعفر امام باقر علیه السّلام هم بهمین نحو روایت شده است. و بقول جماعتی از مفسرین از جمله قتاده عدّهاي
از منافقین در غزوه تبوك گفتند اینکه مرد گمان میکند قصور و قلاع شام را فتح میکند، هیهات هیهات که باین مقصود
برسد و خداوند پیغمبر خود را از اینکه گفتار مطلع ساخت و آنحضرت فرمود که اردو متوقّف شود و آنها را احضار نمود و
فقط ما شوخی میکردیم و براي اینکه گفتار « إنّما کنّا نخوض و نلعب » فرمود شما چنین و چنان گفتید و آنها گفتند یا نبیّ اللّه
قسم یاد کردند لذا اینکه آیات نازل شد. و أقوال دیگر نیز در شأن نزول اینکه آیات ذکر شده است که تمامی مفادشان قریب
بیکدیگر است [از مجمع البیان]. [ایکه بد کردي برو ایمن مباش ز آنکه تخم است و برویاند خداش چند گاهی او بپوشاند که
تا آیدت زان بد پشیمان و حیا بارها پوشد پی اظهار فضل باز گیرد از پی اظهار عدل تا که اینکه هر دو صفت ظاهر شود آن
مبشّر گردد اینکه منذر شود]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 67 تا 70
اشاره
المُنافِقُونَ وَ المُنافِقاتُ بَعضُ هُم مِن بَعضٍ یَأمُرُونَ بِالمُنکَرِ وَ یَنهَونَ عَنِ المَعرُوفِ وَ یَقبِضُونَ أَیدِیَهُم نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُم إِنَّ المُنافِقِینَ
هُمُ الفاسِقُونَ [ 67 ] وَعَدَ اللّهُ المُنافِقِینَ وَ المُنافِقاتِ وَ الکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسبُهُم وَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ لَهُم عَذابٌ مُقِیمٌ
68 ] کَالَّذِینَ مِن قَبلِکُم کانُوا أَشَدَّ مِنکُم قُوَّةً وَ أَکثَرَ أَموالًا وَ أَولاداً فَاستَمتَعُوا بِخَلاقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم کَمَا استَمتَعَ الَّذِینَ مِن ]
قَبلِکُم بِخَلاقِهِم وَ خُضتُم کَالَّذِي خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِکَ هُمُ الخاسِرُونَ [ 69 ] أَ لَم یَأتِهِم نَبَأُ
الَّذِینَ مِن قَبلِهِم قَومِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَومِ إِبراهِیمَ وَ أَصحابِ مَدیَنَ وَ المُؤتَفِکاتِ أَتَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّناتِ فَما کانَ اللّهُ لِیَظلِمَهُم
أي أبعدهم من رحمته یعنی دور از رحمت خدا « لَعَنَهُمُ اللّهُ » [ 958 [ صفحه 84 - وَ لکِن کانُوا أَنفُسَ هُم یَظلِمُونَ [ 70 ] -قرآن- 1
یعنی بهرهمند شدند بنصیبشان و مراد نصیب از لذّات دنیاست و خلاق بمعنی نصیب و بهره است « فَاستَمتَعُوا بِخَلاقِهِم » باشند
جمع « المُؤتَفِکاتِ » خبر « نَبَأُ » اي بطلت یعنی بهدر رفت و باطل گشت « حَبِطَت » یعنی در باطل داخل شده و فرو رفتهاید « خُضتُم »
مؤتفکه از ماده اتّفاك که بمعنی إنقلاب و خسف یعنی فرو رفتن بزمین است و مراد شهرهاي اقوام لوط است لأنّها ائتفکت
-218- 109 -قرآن- 209 - 22 -قرآن- 81 - اي یظلمون أنفسهم. -قرآن- 1 « أَنفُسَ هُم یَظلِمُونَ » بأهلها- اي انقلبت فصار عالیها سافلها
547- 344 -قرآن- 522 - 323 -قرآن- 328 - 274 -قرآن- 315 - قرآن- 264
تفسیر معانی-
اشاره
-67 مردان دو رو و منافق [که گویند سیصد نفر بودند] و زنان منافق [که علی المروي یکصد و هفتاد نفر بودند] مشابه و مانند
یکدیگراند [ صفحه 85 ] [وضعا و عملا نرینه و مادینه در اجتماع بر کفر و نفاق یکسان و یک سخناند و تبعیض در بین آنها
نیست و اینکه دلیل بر ریشه کردن درد نفاق و جاگرفتن در نفوس آنهاست تا حدّي که مانند غریزههاي موروثی شده است]
اینکه منافقان و منافقهها أمر بمنکر و نهی از معروف میکنند [یعنی آنچه را طبع سلیم و عقل حکیم و شرع قویم آنرا بد و زشت
دانسته آنها رواج میدهند و آنچه را طبع و عقل و شرع نیکو و زیبا شمرده منع و نهی مینمایند] و دستهاشان بسته است [و در
انفاق در راه اطاعت و رضاي خدا قبض ید دارند و در طریق جهاد و اعلاء دین خدا امساك میکنند] خدا را فراموش کردهاند
و لذا خدا هم آنها را فراموش کرده است [تقرب بخدا و جلال و عظمت خدا و شرع و آیات خدا و حساب و عقاب خدا را
فراموش کردهاند و خدا هم بجزاي عملشان آنها را فراموش کرده از دوستی خودش و ذکر خودش و بهرهمندي از دین خودش
و آیات خودش و انفاق در راه خودش و تمتع از ثواب و رضوان خودش محرومشان گذارده است] و مخصوصا منافقانند که
فاسق و خارج از حدود عقل و دین [و مصلحت عامّه و خاصه میباشند نه غیر ایشان]. 68 - خداوند مردان منافق و زنان منافق را
[که در ظاهر اظهار ایمان میکنند و در باطن مؤمن نیستند] و کافرانیرا [که در ظاهر و باطن کافرند] وعده آتش دوزخ داده
است که در آن بطور جاوید و همیشگی خواهند سوخت. آن آتش آنها را بس است و براي عقابشان کافی است و [در دنیا و
آخرت] مورد لعن خدا هستند و خدا آنها را در دنیا از رحمت توفیق خود رانده و دور کرده است و در آخرت هم براي آنها
عذاب ثابت و پابرجائی مهیّاست که آنرا تحوّل و زوالی نیست. 69 - [شما اي منافقانیکه خدا و رسول او را آزار میدهید] مانند
منافقان پیشین با پیمبرانشان میباشید و کرداري مانند کردار آنها دارید [شما هم مانند آنان مغرور بمال و مفتون بفرزندان خود
هستید] و لکن آنها از شما بتن نیرومندتر و در قوّت و قدرت از شما سختتر و در دارائی و اولاد از شما افزونتر بودند و در [
صفحه 86 ] دنیاشان جز یک بهره و متاع بیدوام آنها را بهره و مطلبی نبود و آن تمتّع و بهرهمندي از مال و فرزند بود [و
بهرهشان همان بهره حیوان بود که بخورد و بیاشامد و تولید نسل کند] بنابرین شما بنصیب خودتان [از مال و فرزند و عوارض
زوال پذیر] متمتّع شوید و بهرهبرداري کنید همانطور که آنها تمتّع بردند و بهره برداري کردند [و شما تفضیلی بر آنها ندارید و
بهرهاي از کلام محکم خدا که بر سیّد رسل و بهترین أنبیاء صلّی اللّه علیه و آله نازل شده است نبردید و لذا شما بنکوهش و
سرزنش سزاوارتر هستید و براي عذاب و نکال أحقّ و اولی میباشید زیرا شما همان أفعال زشت و أعمال نارواي آنها را دارید
با اینکه وسائل شرّ نزد آنها وافر و دواعی خیر نزد شما بیشتر است] و شما هم در گرداب رذالت و فسق نیز مانند آنها فرو رفته و
غوطهور میباشید. اینکه جماعتند که در دنیا اعمالشان باطل و بهدر و تباه است [زیرا از روي سمعه و ریاء و مبنی بر دو روئی و
نفاق است] و در آخرت هم کردارشان پوچ و بی ثمر است [و دچار عذاب الهی هستند] و همین مردمند که ضرر میبرند و در
زمره زیان کارانند. 70 - آیا [باین منافقان] خبر پیشینیان از قوم نوح و عاد و ثمود و قوم إبراهیم و أصحاب مدین و قوم لوط
نرسیده است! که پیمبران آنها با معجزات و دلایل و شواهد رسالت آمدند [و آنها اعراض و تکذیب بپیمبران نموده دچار
عذاب شدند و قوم نوح را طوفان از بین برد و همگی را غرقه ساخت و قوم عاد را باد هلاك نمود و قوم ثمود را صیحه و
زلزله فنا کرد و نمرود چگونه معدوم شد و قوم شعیب یعنی مردم مدین که بعذاب و آتش یوم الظلّه سوختند و مؤتفکات یعنی
شهرهاي قوم لوط که زیر و رو شدند و باران سجّیل بر آنها بارید] و اینکه نه ستمی بود که خدا بآنها روا داشت [که مانند سایر
مردم عقوبت بلا جرم کند] بلکه آنان خودشان بخودشان ستم کردند [و بواسطه کفر و تکذیب دچار عقوبت گشتند]. [ صفحه
87 ] [چرا ز غیر شکایت کنم که همچو حباب || همیشه خانه خراب هوا خویشتنم] [صائب] [ببال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
|| هوا گرفت زمانی ولی بخاك نشست] [حافظ] - غرض از زدن اینکه مثل آنکه کافران و منافقان بفهمند که سنّت خدائی
نسبت بخلق تغییر و تبدیل پذیر نیست و عذاب الهی همیشه براي مخالفان آماده است [أَ کُفّارُکُم خَیرٌ مِن أُولئِکُم أَم لَکُم بَراءَةٌ
244- فِی الزُّبُرِ]. -قرآن- 170
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 71 تا 72
اشاره
وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُ هُم أَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ
اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [ 71 ] وَعَدَ اللّهُ المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِناتِ جَنّاتٍ تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ
« أَولِیاءُ بَعضٍ » 486- خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَۀً فِی جَنّاتِ عَدنٍ وَ رِضوانٌ مِنَ اللّهِ أَکبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیمُ [ 72 ] -قرآن- 1
باغها و بستانهائیکه « جَنّاتٍ » مراد از ولایت در اینجا یاري و نصرت در شداید و سختیها و اخوّت و محبّت و مودّت است
126 [ صفحه - 19 -قرآن- 116 - داراي درختهاي زیاد و سر بهم آورده باشد که بروي زمین سایه انداخته و پوشانیده -قرآن- 1
اسم مکان خاصی است در بهشت مانند فردوس و در لغت، عدن و اقامت و خلود نظایر همند و بیک معنی « عَدنٍ » 88 ] باشد
هستند و معدن هم که محل استقرار گوهرهاست از اینکه ماده است و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود:
یعنی عدن خانه ایست « عدن دار اللّه الّتی لم ترها عین و لم تخطر علی قلب بشر لا یسکنها غیر النبیین و الصدّیقین و الشّهداء »
خدائی که چشمی آنرا ندیده و بر قلب بشري خطور نکرده است و غیر از پیمبران و صدّیقان و شهیدان در آن کس ساکن
558- 16 -قرآن- 548 - مصدر رضی یرضی رضا و رضوانا. -قرآن- 8 « رِضوانٌ » .[ نخواهد شد
تفسیر معانی-
اشاره
-71 و مردان با ایمان و زنان مؤمنه پارهاي یار و یاور و کمک و دوستدار پاره دیگراند [و هر یک در امر دین و دنیاشان مراقب
نصرت و معاونت دیگري میباشند و بعضی بعض دیگر را بسبب تربیت و تزکیه نفس بدرجات عالیه میرسانند و همه یکزبان و
یکدست بر علیه بیگانگان کوشا هستند] أمر بمعروف میکنند [یعنی آنچه را خدا واجب کرده و عقلا و شرعا مورد رغبت است
مردمرا بآن وادار میکنند] و نهی از منکر میکنند [یعنی آنچه را خدا حرام و نهی فرموده و عقلا و شرعا ترك آن لازم است
مردم را از آن باز میدارند] و بر اقامه نماز بطور کامل و تامّۀ الارکان و شروط لازمه مداوم و مراقبند و از أموال خود زکاة را
بیرون کرده و بمصرفی که خدا أمر فرموده است میرسانند و بفرمان خدا و رسولش مطیع و منقادند و تابع اراده و رضاي خدا و
رسول میباشند [بخلاف منافقان که اگر اقامه نماز و اداي زکاة هم بکنند از راه ریاء و پیروي هواي نفس و رعایت مصالح
دنیوي خودشان است و به نیّت قربت و تحصیل رضاي خدا و رسول و فرمانبري از آنها نیست] اینکه جماعت [که متّصف
بصفات مذکورهاند] بزودي مورد رحمت خدائی هستند و در آخرت از عذاب الهی در نجاتاند- بدانید- که خداوند عزیز
است [قادر بر غلبه و عزّت دادن باولیاء خود و ذلّت دادن بدشمنان خود و معذّب ساختن آنهاست] و حکیم است [یعنی
کارهایش بر وفق حکمت و مصلحت است و هر یک از رحمت و عذاب را بجا و موقع و موضع خود بعمل میآورد]. [ صفحه
مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم کمثل الجسد الواحد إذا » : 89 ] از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود
و نیز خداوند، .« المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدّ بعضه بعضا » : و یقول «. اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالسهر و الحمّی
اینکه چهار خصلت: [أمر بمعروف- نهی از منکر- اقامه نماز اداي زکاة] را اساس نجاح در دنیا و وسیله عمران و آبادي و بر پا
بودن دولت اسلامی قرار داده است. 72 - خداوند بمردان مؤمن و زنان مؤمنه [بجزاي اعمالشان] باغهائی وعده داده است که از
زیر کاخها و درختهاي آنها نهرهاي آب جریان دارد [که در آنها نه تعب و رنجی است و نه عطش و دردي] و آنان در آن
بستانها مخلّداند [تا خدا بخواهد و اقامتشان در آنجا جاویدان و ابدي است] و بآنان مسکنها و منزلهائی وعده کرده است که
پاك و طیّبند [و از هر نوع راحت و آسایش در آنها بهرهوراند] و اینکه مساکن و منازل در بهشت عدن قرار گرفتهاند- [اینها
تمام بهرههاي جسمانی است که در آخرت بمؤمنان عطا میشود و أمّا بهره روحانی رضا و رضوان یعنی خشنودي خداي تعالی
از عبد مستمند است که اینکه رضوان از تمام بهرهها و نعمات بزرگتر و با قدرتر است [زیرا قدر آن قابل تقدیر نیست و حدّ و
اندازهاي براي آن معلوم نتوان کرد] اینست [جزاي ایمان براي مؤمنان از زنان و مردان] که وعده خداوندي است و آن
رستگاري عظیمی است [و بهره و متاع دنیوي رستگاري نیست که عرضی است زوال پذیر و مشوب برنجها و المها و
مجموعهاي از مصیبتها و غمها]. : محقّقان راه و عارفان آگاه را در درگاه و بیگاه جز رضاي حضرت اللّه مطلوبی نیست:
یکی میخواهد از تو جنّت و حور || یکی خواهد که از دوزخ شود دور و لیکن ما نخواهیم اینکه و آن جست || مراد ما همین
خشنودي تست [ صفحه 90 ] چو تو خشنود گشتی در دو عالم || همین مقصود بس و اللّه أعلم و حافظ گوید: [صحبت حور
نخواهم که بود عین قصور || با خیال تو اگر با دگري پردازم]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 73 تا 74
اشاره
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّمُ وَ بِئسَ المَصِ یرُ [ 73 ] یَحلِفُونَ بِاللّهِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَۀَ
الکُفرِ وَ کَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم وَ هَمُّوا بِما لَم یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَن أَغناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضلِهِ فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیراً لَهُم وَ إِن
اي « وَ اغلُظ عَلَیهِم » 507- وَّ لا نَصِ یرٍ [ 74 ] -قرآن- 1
ٍ
یَتَوَلَّوا یُعَذِّبهُمُ اللّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم فِی الَأرضِ مِن وَلِی
وَ» بمعنی خشونت و رحم نکردن غلظ یغلظ غلظا. اي- اشتدّ و فظع « غلظۀ » و کن شدیدا علیهم یعنی بر آنها سختگیر باش
وَ هَمُّوا » اي أظهروا الکفر یعنی کفر خود را آشکار کردند « قالُوا کَلِمَۀَ الکُفرِ » اي و منزلهم اوي یأوي اویّا- سکن فیها « مَأواهُم
أي اعتزموا أمرا لم ینالوه و هو قتل النبیّ- یعنی عزم و قصد کاري را کردند که بآن نایل نشدند و آن کشتن پیامبر « بِما لَم یَنالُوا
اي و ما أنکروا و ما کرهوا و ما عابوا یعنی انکار و عیبجوئی نکردند- نقم ینقم- و نقم « وَ ما نَقَمُوا » صلّی اللّه علیه و آله بود
234 -قرآن- - 162 -قرآن- 209 - 21 -قرآن- 148 - اي -قرآن- 1 « یَتَوَلَّوا » ینقم یعنی عیب جوئی کرد و انکار نمود و زشت دانست
663 [ صفحه 91 ] - یدبروا و یعرضوا- یعنی پشت کردند و اعراض نمودند. - 497 -قرآن- 650 - -317-286 قرآن- 481
تفسیر معانی-
اشاره
-73 اي پیامبر با کافران [بجنگ و شمشیر] و با منافقان [بزبان و پند و انذار و اقامه حدود] جهاد کن و بر آنها سخت بگیر [و با
نرمی و خوشروئی معامله مکن و با چهره خندان با آنها رو برو مشو بلکه در مقابله با آنان عبوس باش و اینکه عذاب دنیاي
آنهاست و در آخرت] مأوي و مسکن آنها دوزخ است و باز گشتگاه آنها بد مرجعی و بد محلّی است. - اینکه آیه مبارکه
تهدیدي براي منافقان و انذاري براي جهاد با آنها مانند کافرانیست که آشکارا دشمنی با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
مینمودند و کافران چند نوع بودند پارهاي آشکارا در مقام جدال و قتال با مسلمانان برمیآمدند و در باره اینکه جماعت رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله امر بجنگ با شمشیر میفرمود و پاره دیگر محارب نبودند و معاهد بودند و با مسلمانان عهد و پیمان
داشتند و بعضی دیگر منافقان بودند که خداوند در باره آنها فرموده: [هُمُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُؤفَکُونَ] با اینکه
طبقه آنحضرت بنرمی و مدارا رفتار میفرمود و اینکه از آن بزرگوار عجب نبود زیرا أو صاحب خلق کریم بود و غلظت و
شدّتی در وجودش راه نداشت و میفرمود: [شرّ النّاس من خافه النّاس] و با منافقان هم مانند مسلمانان معامله میفرمود و اینکه
امر موجب تجرّي آنها شده بعیب جوئی و بدگوئی بآنحضرت میپرداختند چنانکه در آیات گذشته پاره از آنها ذکر شد و
بدین سبب از خداي تعالی در اینکه آیه امر بسخت گیري نسبت بهر دو فرقه گردید. و اینکه علاجی بود ربّانی زیرا گناهکار
را چون با نرمی معامله شود چه بسا سرکشی کند و گناه خود را ادامه دهد و برعکس اگر بخشونت و سختی با او معامله
گردید شاید برگردد و بنفس خود رجوع کند و بحساب خود برسد و بداند که بد کرده است و بجادّه حقیقت افتد و راه
مستقیم پیش گیرد و بهترین علاج براي گناهکاران رو گردانیدن مردم از آنان است و اینکه داروئی است که از جانب حکیم
74 - منافقان سوگند یاد میکنند و بخدا قسم میخورند که [آن کلمات 572- علیم و طبیب قدیم عنایت شده است. -قرآن- 504
وهن [ صفحه 92 ] آمیز و تسخّر نسبت باسلام و قرآن را] نگفتهاند [و آنانکه از قول آنها گزارش داده و سخنچینی کردهاند
دروغ گفتهاند و حال آنکه بحق قسم است که محققا آن سخن کفرآمیز را [که انکار نعم خدائی و طعن بر اسلام است]
گفتهاند و پس از اظهار اسلامشان کافر گشتند [یعنی کفر باطنی خود را ظاهر کردند] و بآنچه نایل نشدند و بمقصود نرسیدند
همّت گماشتند [یعنی بقصد قتل پیمبر صلّی اللّه علیه و آله در لیلۀ العقبه یا قصد إخراج رسول صلّی اللّه علیه و آله از مدینه یا
قصد فساد و تفرقه بین أصحاب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله کوشش و اهتمام نمودند ولی خدا نخواست و بهیچیک دست
نیافتند] و انکار اینکه جماعت منافقان [از امر اسلام و بعثت رسول علیه ال ّ ص لاة و السّلام چیزي که مقتضی کفر و کراهت و
همّت بانتقام باشد] نیست مگر اینکه خدا و رسولش آنانرا از فضل خود بینیاز ساختهاند [یعنی در مقابل انعام و احسان و
تفضّل خداوندي که با آنها مانند مسلمانان معامله نمودهاند و در سهم غنائم آنها تساوي قائل شدهاند، آنها بجاي شکر نعمت
کفران میکنند] و با اینکه وصف [چون باب توبه و رحمت إلهی همیشه باز است با اینکه همه بد کرداري باز] اگر توبه کنند و
بازگشت بحق نمایند از آنها پذیرفته میشود و براي آنها بهتر است [و بدین عمل برضاي خدا و خشنودي رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله و بهشت عدن نایل خواهند شد] و اگر اعراض کنند [و رجوع بحق نکنند و از پیمودن راه راست دوري جویند
خداوند آنها را بعذاب دردناکی در دنیا [بعذاب حسرت و ندامت و اندوه اسارت و بدنامی و ناکامی] و در آخرت [تابش
دوزخ و گرفتاري بغضب و سخط الهی] دچار خواهد ساخت و براي آنها در روي زمین نه دوستی خواهد بود که دست آنها را
گیرد و نه یار و یاوري که عذاب از آنها بردارد. - مفسّران در شأن نزول اینکه آیه اقوالی ذکر کردهاند از جمله: یکی آنکه
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در غزوه تبوك دو ماه اقامت فرموده و در آنمدت قرآن نازل میشد و منافقان را نکوهش
میفرمود یکی از آنها که با آنحضرت بود شنید و جلاس بن سوید که از منافقین بود گفت اگر آنچه محمّد صلّی اللّه علیه و
آله در باره اخوان ما [ صفحه 93 ] میگوید درست باشد و صحیح است من از ماچه خر [حمیر] بدترم- عامر بن قیس أنصاري
بجلاس گفت بخدا قسم محمّد در آنچه میگوید صادق است و تو هم از ماچه خر بدتري- اینکه سخن بگوش حضرت رسید و
پروردگارا بر » : جلاس را احضار کرد و او بخدا قسم خورد که چنین سخنی نگفته است عامر هم دست بآسمان برداشته گفت
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنان «. بنده خودت و پیمبرت وحی بفرست و صادق را تصدیق و کاذب را تکذیب کن
هم آمین گفتند و هنوز مجلس بهم نخورده بود که اینکه آیه نازل گشت و قول عامر تصدیق شد. جلاس هم بپا خاست و
عرض کرد اینک که خدا بر من عرض توبه فرموده است قول عامر را تصدیق میکنم و از گفته خود پشیمانم و از روي صدق
استغفار کرد و در زمره نیکان قرار گرفت و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله هم توبه او را پذیرفت. دیگر آنکه در شأن عبد اللّه
اگر بمدینه برگشتیم عزیزتر ما ذلیلتر را از آنجا اخراج خواهد کرد]. سوّم آنکه » : بن ابیّ بن سلول نازل شده است که گفت
دوازده نفر و بقولی پانزده نفر از منافقان همرأي شدند که در گردنه کوه [بین تبوك و مدینه] در موقع برگشت از تبوك
بوسیله نفیر یا أعمال دیگر مرکب حضرت را رم بدهند تا آنحضرت از گردنه بپرتگاه بیفتد و کشته شود و جبرئیل رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله را خبر داد و آنها بمقصود نرسیدند [واقدي هم شرح آنرا در تاریخ خود داده است] و حضرت باقر علیه
السّلام فرموده است که هشت نفر آنها از قریش و چهار نفر دیگر از سایر عرب بودهاند. - در آیه مبارکه [وَ ما نَقَمُوا إِلّا أَن
97 أوّلا اینکه کلام از قبیل آنستکه بگویند: [مالی عندك ذنب إلّا إحسانی إلیک] - أَغناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضلِهِ]: -قرآن- 23
یعنی من هیچ گناهی پیش تو ندارم جز اینکه بتو نیکی کردهام- در اینجا هم خداوند میفرماید مسلمین را گناهی نبود که
منافقان آنها را بزشتی یاد کنند و در صدد انتقام و در مقام انکار برآیند جز اینکه خداي تعالی غنائم جنگی و غیره را بر [
صفحه 94 ] آنها مباح فرمود و آنها را بفضل خود متنعم و با مسلمین برابر قرار داد و بدین سبب آنها توانگر و بینیاز شدند و
اینک در مقابل نعمت بنقمت پرداختند و بجاي شکرانه کفران نمودند. ثانیا- بر حسب قاعده نحوي باید فرموده باشد [من
فضلهما] زیرا [أغناهم اللّه و رسوله] است ولی [من فضله] فرموده است و دلیل آن اینست که در فاعلیّت نباید بین خدا و غیر
خدا را جمع نمود و فضل خداي سبحان از خود اوست و فضل رسولخدا هم از فضل خداست. و در روایت هم آمده است که
فرمودند: او بد « من اطاع اللّه و رسوله فقد هدي و من یعصهما فقد غوي » : چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله شنید کسی میگوید
خطیبی براي مردم است؟ عرض کرد: براي چه یا رسول اللّه! فرمود باید: بجاي [و من یعصهما] بگوئی [و من یعص اللّه و
رسوله] یعنی خدا و رسول را نباید با یک ضمیر جمع کرد و اینکه مانند فرمایش دیگر خداي تعالی است که میفرماید: [وَ اللّهُ
390 جامی گوید: [دلت آئینه خداي نماست || روي آئینه تو تیره چراست صیقلی وار - وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرضُوهُ]. -قرآن- 340
صیقلی میزن || تاشد آئینه دلت روشن صیقل آن اگر نه اي آگاه || نیست جز لا إله إلّا اللّه
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 75 تا 78
اشاره
وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّهَ لَئِن آتانا مِن فَضلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ ال ّ ص الِحِینَ [ 75 ] فَلَمّا آتاهُم مِن فَضلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم
مُعرِضُونَ [ 76 ] فَأَعقَبَهُم نِفاقاً فِی قُلُوبِهِم إِلی یَومِ یَلقَونَهُ بِما أَخلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکذِبُونَ [ 77 ] أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّ اللّهَ
معاهده با خدا آنستکه بگوئی: « مَن عاهَدَ اللّهَ » [ 440 [ صفحه 95 - یَعلَمُ سِرَّهُم وَ نَجواهُم وَ أَنَّ اللّهَ عَلّامُ الغُیُوبِ [ 78 ] -قرآن- 1
و بگفتن اینکه صیغه، کردن آن کار شرعا بر او واجب میشود و خداوند بوجوب آن حکم فرموده « [علیّ عهد اللّه لأفعلنّ کذا
اي فجعل اللّه عاقبۀ أمرهم نفاقا فی قلوبهم: یعنی خداوند فرجام کار آنها را اینکه قرار داده که در دلهاشان « فَأَعقَبَهُم نِفاقاً » است
نجوي یعنی در گوشی و سخن سرّي و پنهانی که با کسی گویند و اصل آن از نجوه یعنی مکان « نَجواهُم » نفاق خانه کند
371- 218 -قرآن- 360 - 22 -قرآن- 195 - مرتفعی است که سیل بآن راه نیابد. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[در سبب نزول اینکه آیات روایت کردهاند که مردي از أنصار بنام [ثعلبۀ بن حاطب] بخدمت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله
آمد و عرض کرد یا رسول اللّه از خدا بخواه که مالی بمن عطا کند و مرا توانگر فرماید باو فرمود: [و ویحک یا ثعلبۀ قلیل
تؤدّي شکره خیر من کثیر لا تطیقه یعنی واي بر تو اي ثعلبه اندك مالی که تو اداي شکر آنرا کنی بهتر است از مال بسیاري که
توان حمل آنرا نداشته باشی] دوباره برگشت و ثانیا طلب کرد رسول خدا فرمود: [أمالک فی رسول اللّه أسوة حسنۀ و الّذي
نفسی بیده لو أردت [لو شئت] أن تسیر الجبال معی ذهبا و فضۀ لسارت- یعنی آیا ترا برسول خدا تاسّی و پیروي نیکو نیست!
قسم بکسیکه جانم بدست اوست اگر بخواهم کوهها طلا و نقره شده با من حرکت کنند حرکت میکنند] پس از آن باز
بخدمت حضرت آمده عرض کرد: [قسم بکسیکه ترا بحق برانگیخته است اگر دعا کنی و مالی روزي من شود حقّ هر ذیحقّی
را خواهم داد] حضرت دعا کرد و خداوند هم مستجاب فرمود و از طریق گوسفندي که بدست آورد صاحب مال فراوان شد و
مدینه براي او تنگ شد و از آنجا دوري [ صفحه 96 ] گزید و در اثر اینکه تموّل از جماعت و جمعه بتدریج باز ماند رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله مأمور جمعآوري صدقات را نزد او فرستاد و او بخل ورزید و نداد و گفت زکاة برادر جزیه است
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دوبار فرمود [واي بر ثعلبه] و اینکه آیات نازل گشت و چون بثعلبه رسید با صدقات بسوي
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله برگشت و حضرت فرمود [خداوند مرا منع فرموده است از اینکه از تو بپذیرم] و تا روح مبارکش
برفیع أعلی ملحق گشت از او قبول نفرمود. [و بنقل تفسیر الواضح خلفاء هم بر همین سیره عمل کردند و ثعلبه در خلافت
عثمان بمرد]. 75 - و از جمله اینکه منافقان کسی است که با خداوند عهد کرد و پیمان بست که اگر خداوند از فضل و عنایت
خود بما آنچه میخواهیم عطا کند [و اموالی که آرزو میکنیم بما بدهد، ما هم البته از آنمال صدقه آنرا خواهیم داد و حقوق
واجبه آنرا خواهیم پرداخت [و بفقراء تصدق و انفاق و احسان خواهیم نمود] و البته از زمره مردمان شایسته و صالح خواهیم
بود [که بآنمال در طاعت خدا و صله رحم و مواسات با نیازمندان حقوق واجبه و مستحبه را ادا خواهیم کرد]. 76 - ولی پس از
آنکه خدا آرزوي آنها را برآورد و مالی که میخواستند بآنها عطا فرمود، باداي حقوق إلهی آن بخل ورزیدند [و از وفاي بعهد
سر تافته و حق خدا و خلق را نپرداختند] و بآنچه أمر شده بود پشت کرده و از دین خدا اعراض نمودند. 77 - [بنابراین در اثر
اینکه بخل و وفا نکردن بعهد] عاقبت و فرجام کارشان بنفاق و دوروئی کشید و در دلهاشان سوء اعتقاد و دوروئی رسوخ پیدا
کرد و بسبب خلف وعدهاي که با خدا نمودند و بسبب دروغی که گفته بودند تا روزي که مرگشان برسد و خدا را ملاقات
کنند [ یا آنکه جزاي بخل را ببینند] اینکه نفاق با آنهاست. 78 - آیا اینکه منافقین ندانستهاند که خداوند امور پنهانی آنها و
آنچه در [ صفحه 97 ] دل نهان میکنند و آنچه با یکدیگر در گوشی و نجوي و راز و نیاز دارند آگاه است و ندانستهاند که
خداوند داننده رازها است و بهر چه از احساس و ادراك بندگان پنهان است؟ او عالم و آگاه است. در آیه مبارکه جمله
[فَأَعقَبَهُم نِفاقاً .... الخ] دلیل است بر اینکه پارهاي از گناهان سبب پاره دیگر میشود زیرا وقتی شخص در اداي حقّی تهاون و
سستی کند اینکار او را بنفاق میکشاند و تا وقت مرگ هم بهمین حال خواهد ماند و همچنین پارهاي از طاعات هم سبب پاره
51 و نیز دلالت دیگري در آیه بر اینست که خلف - دیگر میگردد و بر همین منوال شرایع و أحکام مترتّب میباشد. -قرآن- 24
عهد و وعده و خیانت و دروغ از آثار و اخلاق أهل نفاق است چنانکه در حدیث صحیح نبوي صلّی اللّه علیه و آله وارد شده
است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: [للمنافق ثلاث علامات: إذا حدّث کذب و إذا وعد أخلف و إذا ائتمن خان-
یعنی منافق را سه نشان است چون سخن گوید و حکایت کند دروغ گوید- و چون وعده دهد خلاف کند- و چون امینش
شمارند خیانت نماید.] حافظ گوید: زاهد ایمن مشو از بازي غیرت زنهار || که ره از صومعه تا دیر مغان اینهمه نیست
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 79 تا 80
اشاره
الَّذِینَ یَلمِزُونَ المُطَّوِّعِینَ مِنَ المُؤمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلاّ جُهدَهُم فَیَسخَرُونَ مِنهُم سَخِرَ اللّهُ مِنهُم وَ لَهُم عَذابٌ
أَلِیمٌ [ 79 ] استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّهُ لَهُم ذلِکَ بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللّهُ لا
اي- یطعنون یعنی طعن میزنند و عیبجوئی میکنند لمز « یَلمِزُونَ » [ 409 [ صفحه 98 - یَهدِي القَومَ الفاسِقِینَ [ 80 ] -قرآن- 1
بمعنی عیب است لمز یلمز لمزا اي- کسره و طعن علیه یعنی او را شکست و بر او طعن زد- لمزه کسیرا گویند که با طعن و
یعنی متطوّعین- تطوّع یعنی هر کاري که مستحق مدح است بجا آوردن و هر « المُطَّوِّعِینَ » تسخّر بسیار آبروي مردم را میبرد
عملی که مستحق ذمّ و نکوهش است ترك کردن و مراد از متطوّع و مطّوّع کسی است که علاوه بر اداي واجبات مستحبّات را
- 266 -قرآن- 503 - 14 -قرآن- 248 - یعنی مسخره و استهزاء میکنند. -قرآن- 1 « فَیَسخَرُونَ » اي- طاقتهم « جُهدَهُم » هم بجا آورد
545 بیان نزول- [مروي است که عبد الرّحمن بن عوف [که مردي بالنسبه توانگر بود] کیسه درهمی بنام - -514 قرآن- 530
صدقه و همچنین عتبۀ بن زید الحارثی [که مردي بیاستطاعت بود] صاعی از خرما بخدمت رسول خدا آوردند و اینمرد
مستمند عرض کرد یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله نخل من دو صاع خرما داده یکصاع را براي أهل و عیال خود گذاشتهام و
یکصاع را بپروردگار خود قرض دادهام- معتّب بن قشیر و عبد اللّه بن نبتل [که از منافقان بودند] گفتند امّا عبد الرحمن بن
عوف ریاکار است و باین کار خواسته است نامی و شهرتی پیدا کند امّا عتبۀ بن زید خدا بینیاز از یکصاع خرماي اوست و
بدین گفتار مکثر [یعنی زیاد دهنده را] بریاء و مقّل [یعنی کم آورنده را] بکم دادن و بخدا قرض دادن نکوهش و مذمّت و
عیبگیري کردند و اینکه آیه در باره آنها نازل گشت و سخط خداوندي متوجه آنان شد]. 79 - آنانکه اشخاص خیّر و نوع
خواه و وظیفه شناس از مؤمنان را در باره صدقات عیبگیري و غیبت میکند و بآنها طعن میزنند [منتسب بریاء مینمایند] [
صفحه 99 ] و همچنین مؤمنانی را که جز از دسترنج خودشان و صرف قوّه و کوشش چیزي نمییابند [که در راه خدا بذل
کنند و همان که حاصل زحمتشان است نیاز میکنند] آنها را مسخره و استهزاء مینمایند خداوند هم [در روز واپسین]
بسخریّهشان جزا میدهد و براي آنها عذاب دردناکی آماده است. 80 - یا محمّد براي آنان [یعنی اینکه منافقان] طلب آمرزش
بکنی یا برایشان طلب آمرزش نکنی مساوي است اگر هفتاد مرتبه هم [یعنی هر چه بیشتر استغفار کنی مثل اینکه در فارسی
گوئیم هزار مرتبه هم] طلب آمرزش کنی هرگز خداوند آنها را نمیآمرزد و اینکه بدانجهت است که [اینها استعداد و قابلیت
آمرزش را ندارند و صالح از براي لطف نمیباشند] و آنان بخدا و رسولش کافر شدهاند [و از حدّ تجاوز کردهاند] و خداوند
هم مردمان خارج از حدود دیانت را که متمرداند بمقصد نمیرساند و راهنمائی و رهبري بسوي بهشت نمینماید [اینان زعماي
منافقان و رؤساي اشراراند و أبدا امید خیري از آنها نیست و هرگز بسوي حق عود نخواهند نمود].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 81 تا 82
اشاره
فَرِحَ المُخَلَّفُونَ بِمَقعَدِهِم خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَ کَرِهُوا أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ قالُوا لا تَنفِرُوا فِی الحَرِّ قُل
320- نارُ جَهَنَّمَ أَشَ دُّ حَ  را لَو کانُوا یَفقَهُونَ [ 81 ] فَلیَضحَکُوا قَلِیلاً وَ لیَبکُوا کَ ثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 82 ] -قرآن- 1
مخلّف کسیرا گویند که بدنبال کسیکه رفته است نرود و ترك خلف یعنی پشت سر او را کند- و در اینجا مخلّفون « المُخَلَّفُونَ »
- 18 -قرآن- 235 - قرآن- 1 - « بِمَقعَدِهِم » کسانی بودند که از رفتن با رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله بغزوه تبوك تخلّف کردند
خلاف مصدر است مانند مخالفه نظیر جهاد « خِلافَ رَسُولِ اللّهِ » 250 [ صفحه 100 ] مصدر میمی است یعنی قعودهم عن الجهاد
« لا تَنفِرُوا » و مجاهده و معنی [بعد و پشت سر] هم مقصود است در آنصورت ظرف است و هر دو معنی در اینجا صحیح است
81 - منافقانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را در 243- 71 -قرآن- 229 - اي تخرجوا یعنی بیرون نروید. -قرآن- 45
مدینه بجا گذاشت [و با خود بغزوه تبوك همراه نبرد و تقاضا کردند که از رفتن بجهاد معاف باشند و در مدینه ماندند] بسبب
قعودشان از جهاد [و نشستن در شهر و نرفتن بجنگ و تخلّف از فرمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] خرسند و
فرحناك شدند و خوش نداشتند بلکه کراهت داشتند که بأموال و جانهاي خود در راه دین خدا جهاد کنند [بعکس مؤمنان که
از بذل جان و مال در راه رضاي حق تعالی دریغ ننمودند] و منافقان بیکدیگر گفتند [ یا بمؤمنان میگفتند] در گرماي سخت
بجنگ نروید [خودشان که راحت طلبی و تن آسانی را ترجیح داده و از تحمّل سختی در اطاعت خدا و رسول او سر- باز
زدند بس نبود دیگران را هم اغواء مینمودند] یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآنها بگو آتش دوزخ حرارتش سختتر
است [از اینکه گرمائی که اینک از آن بیم دارید] اگر بدانند و بفهمند و تفقّه کنند [از حرارت آن آتش باید حذر کنند که
تخلّف از اوامر الهی براي آنها مهیّا کرده است]. 82 - [اینکه منافقان اگر تفقّه کنند و فهم داشته باشند و خطر أجري را که از
دست میدهند و عذابی را که براي خود اکتساب میکنند بدانند] باید کم بخندند و بسیار بگریند و اینکه جزاي اعمالی است
که آنها بجاي آورند و جرائمی است که از آنها بظهور میرسد [زیرا خنده در دنیا هر چند تا دم مرگ باشد مدّتش کم است و
فنا پذیر است و گریه آخرت مدّتش زیاد و نامحدود است]. [صائب گوید]: بر غفلت سیاه دلان خنده میزند || غافل مشو ز
خنده دندان نماي صبح [ صفحه 101 ] [و حافظ گوید]: دید آن قهقهه کبک خرامان حافظ || که ز سر پنجه شاهین قضا غافل
بود
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 83 تا 85
اشاره
فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلی طائِفَۀٍ مِنهُم فَاستَأذَنُوكَ لِلخُرُوجِ فَقُل لَن تَخرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُ  وا إِنَّکُم رَضِیتُم بِالقُعُودِ أَوَّلَ
عَّلی أَحَ دٍ مِنهُم ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُم عَلی قَبرِهِ إِنَّهُم کَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُم
ِ
مَرَّةٍ فَاقعُدُوا مَعَ الخالِفِینَ [ 83 ] وَ لا تُ َ ص ل
فاسِقُونَ [ 84 ] وَ لا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا وَ تَزهَقَ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُونَ [ 85 ] -قرآن-
اي المتخلّفین گاهی خالف استعمال میشود و مراد از آن کسی است که خیري در او نباشد و بوجود او هم « الخالِفِینَ » 541-1
15- نیازي نباشد. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
-83 پس اگر خداوند ترا بجانب طایفهاي از اینکه منافقان بازگردانید [یعنی از اینکه سفر غزوه تبوك برگشتی و در سفر و
جنگ دیگري] از تو اذن و اجازه خواستند که بآن سفر همراه تو بیایند و از مدینه خارج گردند و بجهاد روند بآنها بگو هرگز
دیگر نباید با من خارج شوید و هرگز با من در قتال با دشمن شرکت نخواهید کرد زیرا شما در نخستین بار [یعنی در جنگ
تبوك] بنشستن در شهر و ماندن در مدینه راضی شدید [و بدون عذر تخلّف کردید و از نیامدن بجهاد فرحناك گشتید اینک
هم [یعنی در آینده] با مخالفین [از منافقان که أبدا خیري در آنها نیست و بشرافت همراهی رسول و جهاد نایل نشدهاند] یا با
آنانکه نبایستی [ صفحه 102 ] بجهاد روند مانند زنان و کودکان] باید در خانه نشستن و بجنگ نرفتن را اختیار کنید. کاشفی
جهاد کار مردان مرد و مبارزان میدان نبرد است از هر تردامنی اینکه کار نیاید و نامرد بیدرد را مبارزت معرکه » -: گوید
مجاهدت نشاید: [ یا برو همچون زنان رنگی و بوئی پیش گیر || یا چو مردان اندر آي و گوي در میدان فکن] [و سعدي
گوید:] [ندهد هوشمند روشن رأي || به فرومایه کارهاي خطیر بوریاباف اگرچه بافنده است || نبرندش بکارگاه حریر] و در
لا تصلح الامور إلّا باولی الألباب و الارحاء لا تدور الّا علی الاقطاب [جمع قطب و هو وتد الرحی] و » : بلاغات زمخشري است
لو تعلمون ما » : رحی سنگ آسیاست]. حدیث- أنس بن مالک از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که فرموده
-84 [چون .« أعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا: یعنی اگر شما آنچه من میدانم میدانستید کم میخندیدید و بسیار میگریستید
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر مرده منافقین نماز میخواند و أحکام مسلمین بر آنها جاري میساخت و پس از دفن بر
قبر آنها میایستاد و دعا مینمود خداي تعالی آنحضرت را نهی فرمود و اینکه آیه نازل گردید ...] هرگز و أبدا بر هیچیک از
آنها [یعنی منافقین] که بمیرد نماز مگذار و بر قبر او مایست [و دعا براي او مکن] زیرا که آنها بخدا و رسولش کافر شدهاند و
مردند در حالتی که خارج از دین بودهاند. - در تفسیر الواضح گوید: [واقدي گفته است که معمّر از زهري بما خبر داد که
رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمن فرمود: من سرّي را نزد تو میگذارم که أحدي را از آن راز با خبر » : حذیفه گفت
نسازي: من نهی شدهام از اینکه بر [ صفحه 103 ] فلان و فلان از طایفه فلان: از منافقان نماز بگذارم گوید که عمر هم هر وقت
میخواست بر کسی نماز بگذارد حذیفه را میخواست و از او پیروي میکرد اگر او میرفت با او میرفت و الّا بر او نماز
نمیگذاشت]. و شاید حکمت در خصوص اینکه جماعت آن بوده است که آنها بر کفر مردهاند یا بر کفر میمردهاند و
شفاعت و استغفار و نماز سودي بحال آنها نخواهد داشت] 85 - [خطاب بآنحضرت و مراد عموم مسلمانان است که ...]
دارائیهاي منافقان و فرزندانشان ترا باعجاب و شگفتی نیاورد. جز اینکه نیست که خدا میخواهد آنها را بوسیله همان مال و
فرزند در دنیا معذّب بدارد و جانهاشان از کالبد تن بیرون رود در حالتی که کافر بخدا و رسولند [یعنی بسبب اشتغالشان بجمع
مال و محافظت آن پیوسته در رنج و براي رونق أحوال اولاد و تهیّه وسایل راحت آنها همواره در محنت و مشقّت باشند و
بسبب گرفتاري بلهو و لعب دنیوي از نظر و تدبر در عواقب امور محروم مانند و بکفر بمیرند و گرفتار عذاب اخروي شوند]. -
درویشی میگفت أغنیاء اشقی الاشقیاءاند مال دنیا جمع میکنند بانواع پریشانی و زحمت و نگاهمیدارند باصناف بلیّت و
مشقّت و میگذارند بصد هزار حسرت. [در اوّل چو خواهی کنی جمع مال || بسی رنج بر خویش باید گماشت پس از بهر آن
تا بماند بجاي || شب و روز میبایدت پاس داشت و زین جمله آن حال مشکلتر است || که آخر بحسرت بباید گذاشت]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 86 تا 89
اشاره
وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ أَن آمِنُوا بِاللّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ استَأذَنَکَ أُولُوا الطَّولِ مِنهُم وَ قالُوا ذَرنا نَکُن مَعَ القاعِدِینَ [ 86 ] رَضُوا بِأَن
یَکُونُوا مَعَ الخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُونَ [ 87 ] لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ أُولئِکَ
- [ لَهُمُ الخَیراتُ وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ [ 88 ] أَعَدَّ اللّهُ لَهُم جَنّاتٍ تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ الفَوزُ العَظِیمُ [ 89
یعنی صاحبان تموّل و ثروت و قدرت و وسعت در زندگی « أُولُوا الطَّولِ » اي بأن آمنوا « أَن آمِنُوا » [ 530 [ صفحه 104 - قرآن- 1
« الخَوالِفِ » کسانیکه متخلّف از جهاد هستند « القاعِدِینَ » یعنی واگذار ما را « ذَرنا » و کسانیکه قدرت بر جهاد مفروض دارند
جمع خالفه یعنی زنان و خالفه ستون خیمه را گویند که عقبتر از سایر خیام میزنند و کنایه از آن بزنان براي اینستکه از سایر
أي ختم یعنی مهر زده شد و معنی چنین است که دلهاشان از فهم « وَ طُبِعَ » مسافران و کوچ کنندگان عقبتر حرکت میکنند
- هیّأ یعنی آماده کرده است. -قرآن- 1 « أَعَدَّ » جمع خیر و آن منافع دنیوي و اخروي است « الخَیراتُ » بسته شده و قفل شده است
614- 559 -قرآن- 605 - 443 -قرآن- 547 - 241 -قرآن- 431 - 194 -قرآن- 228 - 156 -قرآن- 180 - 50 -قرآن- 149 - -15 قرآن- 31
-86 [اینکه عادت منافقان و کسانیست که در دلهاشان بیماري شک و نفاق رخنه کرده است که ...] هر وقت سورهاي [از
قرآن] نازل شود و آنها را دعوت کند به اینکه که بخدا ایمان آورید و باتّفاق رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله جهاد کنید [و غیر
خود را بایمان بخدا و رسولش دعوت نمائید] صاحبان قدرت و ثروت از منافقان از تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] إذن
میطلبند و گویند واگذار ما را و اجازه بده که بجهاد نیائیم و با معذورین از زنان و کودکان و ناتوانان باشیم و در شهر خود
بمانیم. 87 - اینکه جماعت خشنوداند که بمانند و با بازماندگان از جهاد یعنی زنان و کودکان و ناتوانان باشند و بجهاد نروند و
دلهاي اینان بسته شده و نور علم و هدایت [ صفحه 105 ] در آن داخل نمیشود و گوئی بر آنها مهر زدهاند و غرابتی در آن
نیست چه اینها فهم خیر و رشد را نکردهاند تا بآن هدایت شوند [و نتایج نیک اطاعت أمر و جهاد در راه خدا و ثمرات بد
مخالفت و قعود را نمیفهمند و تفقه نمیکنند]. 88 - لکن رسول خدا و آنانکه با او ایمان آوردهاند [بمقتضاي ایمان خالص و
راسخشان] در راه خدا جهاد میکنند و ببذل نفس و نفیس یعنی مالها و جانهاي خود در طریق اعلاي کلمه حقّ و پیشرفت دین
کوشش مینمایند و اینکه جماعتند که همه خوبیها براي آنهاست [در دنیا شرافت پیروزي و محو کفر و بت پرستی و
برخورداري از غنائم جنگی و آقائی در روي زمین] و اینکه جماعتاند که بفلاح و رستگاري ابدي و سعادت جاویدان نایل
گشتهاند. 89 - [و در آخرت هم] خداوند براي آنها باغها و بستانهائی آماده و مهیّا فرموده است که زیر کاخها و درختان آنها
نهرها جاري است و در آن باغها مخلّد و بر دوام باقی و در نعمت جاوید مؤبّد خواهند بود و اینکه رستگاري بزرگی است [که
ماوراء آن فوزي و رستگاري نیست زیرا از جحیم سخط إلهی رسته و بنعیم رضاي أحدي و ثواب ابدي سرمدي پیوستهاند].
مولوي ره گوید: جمله قرآن شرح خبث نفسهاست || بنگر اندر مصحف آن خبث کجاست هین مرو اندر پی نفس چو زاغ ||
کو بگورستان برد نی سوي باغ نفس اگرچه زیرك است و خردهدان || قبلهاش دنیاست او را مرده دان
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 90
اشاره
وَ جاءَ المُعَذِّرُونَ مِنَ الَأعرابِ لِیُؤذَنَ لَهُم وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ سَیُصِ یبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم عَذابٌ أَلِیمٌ [ 90 ] -قرآن-
اي المق ّ ص رون أو المعتذرون یعنی کسانیکه از رفتن بجهاد و غزوه تبوك معذرت میخواهند « المُعَذِّرُونَ » [ 171-1 [ صفحه 106
اي کذبوا فیما ادّعوه لهما یعنی در آنچه براي خدا و رسول ادّعا میکنند « الَّذِینَ کَ ذَبُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ » و عذر مشروعی ندارند
90 - و دستهاي از اعراب بادیه نشین نزد تو آمده و از آمدن بجهاد عذر 176- 18 -قرآن- 133 - دروغ میگویند. -قرآن- 1
میخواهند و براي اینکه آمدهاند که تو بآنها اجازه دهی که بجهاد نیایند [و آنها علی المحکیّ قوم عامر بن الطفیل بودهاند]. و
دسته دیگر از منافقان که علاوه بر غدر و استنکاف از جهاد در اظهار ایمانشان هم بخدا و رسول او دروغ میگویند، عنقریب
است که بکافران آنها عذاب دردناکی خواهد رسید [و نتیجه غدر و نفاق را خواهد دید].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 91 تا 93
اشاره
لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی المَرضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِ دُونَ ما یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَ َ ص حُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی المُحسِنِینَ مِن
سَبِیلٍ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 91 ] وَ لا عَلَی الَّذِینَ إِذا ما أَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لا أَجِدُ ما أَحمِلُکُم عَلَیهِ تَوَلَّوا وَ أَعیُنُهُم تَفِیضُ مِنَ الدَّمعِ
حَزَناً أَلاّ یَجِ دُوا ما یُنفِقُونَ [ 92 ] إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَستَأذِنُونَکَ وَ هُم أَغنِیاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللّهُ عَلی
جمع ضعیف یعنی ناتوانان کسانیکه نیروئی در أبدان آنها « الضُّعَفاءِ » [ 584 [ صفحه 107 - قُلُوبِهِم فَهُم لا یَعلَمُونَ [ 93 ] -قرآن- 1
یعنی تنگی و ضیق و بمعنی گناه و نافرمانی هم هست یعنی بر آنها تقصیر و « حَرَجٌ » نیست که جهاد براي آنها ممکن باشد
نصح اخلاص عمل و پاکی از غلّ و غشّ است و مراد آنکه در گفتار و کردار نسبت بخدا و رسول « نَ َ ص حُوا » گناهی نیست
یعنی تا اینکه بآنها مرکوبی براي « لِتَحمِلَهُم » یعنی راهی براي مؤاخذه از ایشان « مِن سَبِیلٍ » خالص و بیشایبه ریب و ریا باشند
-131- 14 -قرآن- 122 - فیض و فیضان لبریز و سرازیر شدن. -قرآن- 1 « تَفِیضُ » سواري بدهی، الحمل یعنی مرکوب عطا کردن
542- 446 -قرآن- 532 - 389 -قرآن- 431 - 239 -قرآن- 374 - قرآن- 229
تفسیر معانی-
اشاره
[خداوند کریم جز آنچه در حدود وسع و طاقت بندگان است تکلیفی نمیفرماید و لذا هر کس عاجز از چیزي باشد از او
ساقط است و باو تکلیف نمیشود و أبو داود از أنس بن مالک روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
شما در مدینه مردمی را گذاشته و بجهاد آمدید که سیري نمیکنید و انفاقی نمینمائید و قطع و ادبی نمیکنید مگر اینکه آنها »
با شما هستند. عرض کردند یا رسول اللّه آنها چگونه با ما هستند و حال آنکه در مدینه میباشند! فرمود: عذر آنها را محبوس
بدینجهت است که خداوند میفرماید: 91 - نه بر ناتوانان [مانند عاجزان و پیران] و نه بر بیماران [که قادر بر «. داشته است
حرکت و خروج نیستند] و نه بر کسانیکه مالی براي خرج کردن [خرج راه و تهیّه اسباب سفر و غیره] ندارند حرجی یعنی
گناهی و تقصیري نیست [اگر تخلّف از جهاد کنند و با مسلمانان براي سفر بقتال خارج نشوند] بشرط آنکه اینکه تخلّف
خالص از غلّ و غش باشد و نیّتشان خلاف رضاي خدا و رسول او نباشد در اینصورت بر مردمان نیکوکار [اگر تخلّف از جهاد
هم با عذر مشروع بکنند] راهی براي اعتراض و معاتبه و سرزنش بآنها نیست و خداوند آمرزنده است [و عذر آنها را میپذیرد]
و مهربان است [و ما فوق طاعت بآنها تکلیفی نمیفرماید]. [ صفحه 108 ] [توضیح: هر عملی که بجاي آورد و خدا را راضی
کند محسن است]. 92 - همچنین بر کسانیکه چون نزد تو آیند تا مرکوب سواري بخواهند [و اسب و شتري تقاضا کنند که با
شما بجهاد بیایند] و تو بآنها بگوئی که وسیلهاي ندارم که شما را ببرد و بر آن شما را سوار کنم [و آنها نومید شده] از نزد تو
برگردند و سرشگ حسرت از دیدگانشان جاري شود در اثر اندوهی [که نتوانستهاند شرکت در جهاد کنند] و مالی نیافتهاند
- که [براي سفر و رفتن بقتال با دشمن] خرج کنند و بمصرف برسانند. [بر اینکه اشخاص هم] راه اعتراض و عتابی نیست. 93
فقط راه [نکوهش و سرزنش و معاتبه و عقاب و عتاب] بر کسانی باز است که بینیازند و دارنده و توانگراند و از تو [ یا محمّد
صلّی اللّه علیه و آله] اذن میطلبند که بجهاد نیایند و از محلّ خود خارج نشوند و رضا دارند که با زنان و کودکان و عاجزان
بمانند [و بجهاد نیایند و دنائت و پستی را بر شرافت و سیادت ترجیح میدهند] خداوند هم بر دلهاي آنها مهر [خذلان و
نگونساري] نهاده [تا از وخامت عاقبت و بدي فرجام غافل بمانند] و آنها نمیدانند [که از اینکه رضایت و خشنودي چه نگرانیها
بدنبال دارند چنانکه نمیدانند اکنون هم چه پستی و دنائتی بخود هموار کردهاند]. [إذا نصحوا للّه و رسوله] که در آیه 91
شرف نزول یافته است اشاره باین است که نسبت بخدا و رسولش نیّت خود را خالص گردانند و نهاد خود را نیکو سازند و حق
سبحانه و تعالی را بشناسند و او را دوست بدارند و دوست خدا را دوست بدارند و دشمنان خدا را دشمن بدارند و نصیحت
خاصّه و ویژه [در حال جنگ] نسبت بخدا و رسول او آنستکه عمل او شامل مصالح عمومی ملّت باشد [از قبیل کتمان سرّ یعنی
نگاهداري اسرار جنگی و ترغیب و تحریص بر نیکوکاري و توحید صفوف مسلمانان و جنگیدن با خائنان و نفاق اندیشان]. از
تمیم داري مروي است که گفت رسول خدا سه بار فرمود: الدین النصیحۀ: [ صفحه 109 ] عرض کردیم یا رسول اللّه در باره
چه کسانی! فرمود [للّه و لکتابه و لرسوله و لأئمّۀ المسلمین و عامّتهم] [نصیحت یعنی اخلاص عمل نسبت بخدا و کتاب خدا و
رسول خدا و پیشوایان مسلمانان و عامّه مسلمانان]. علماء گویند: نصیحت نسبت بخدا: خالص گردانیدن اعتقاد در وحدانیّت و
توصیف بتمام کمالات و تنزیه او از هر گونه نقص و امتثال فرمان او و اجتناب از نافرمانی او است. نصیحت نسبت برسول خدا:
تصدیق بنبوت او و التزام بطاعت او و اطاعت أمر و نهی او و دوستی او و دوستی دوستان او و دوستی خاندان و أهل بیت او و
هر کس بسیره او برود و سنّت او را زنده بدارد و تفقّه بآن کند و عمل بآن نماید و دفاع از آن کند. و نصیحت در باره
پیشوایان مسلمانان آنکه: بر آنها خروج نکند و بمواضع لغزش آنها را بینا سازد و بدین حق و رأي معتدل آنها را ارشاد نماید و
اگر مخالفت دین کنند انکار آنها کند و از عمل آنها تبرّي جوید. و نصیحت نسبت بعموم مسلمانان آنکه: آنها را بطریق حقّ
ارشاد نماید و در رعایت حال آنها دریغ نکند و هر چیزي را براي آنها بخواهد و بقدر طاقت و استطاعت در فراهم ساختی
مصالح زندگی آنان بکوشد. در باره نزول آیه 91 مفسّران گفتهاند که: در باره [عبد اللّه بن زائده یعنی إبن امّ مکتوم] نازل
شده است که او کور بود و بخدمت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد من مردي پیر و کورم و عصا کشی ندارم
که بجهاد آیم آیا مرخّصم که بمانم و بجهاد نیایم حضرت ساکت شد و سپس اینکه آیه آمد و بقولی در باره عائذ بن عمرو و
یارانش نازل شده است-. و آیه 92 در باره هفت نفري از أصحاب که شرفیاب شده و مال سواري خواستند و چون کمکی
نبود بآنها بشود گریان برگشتند و اینکه آیه نازل شد و عباس و بعضی دیگر از أصحاب بآنها مرکب داده و بجهاد بردند. [
صفحه 110 ] واقدي گفته است که در جنگ تبوك عدّه لشکریان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سی هزار نفر بوده که
الارتقاء إلی السودد صعب و الانحطاط إلی الدنائۀ سهل- بالا رفتن بمقام آقائی ] » ده هزار آنها سواره بودهاند. : ارسطو فرماید
و شرافت دشوار است و پائین آمدن بگودال پستی و ذلّت آسان]. از عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام پرسیدند که کدامیک
از مردمان شریفترند دو قبضه از خاك برگرفت و فرمود کدامیک از اینکه دو شریفترند سپس آنها را بهم آمیخت و بزمین
ریخت و فرمود مردم تمامی از خاکند آنکس که پرهیزکارتر است گرامیتر است پس علو و شرف در تقوي و ترجیح سعی بر
راحت و گریه و اندوه بر وجد و سرور است. و در حدیث آمده است: نزدیکترین مردم در قیامت بخدا آنکس است که حزن و
عطش و جوعش طولانیتر باشد. و حکیمی گوید: دنیا بازار آخرت است و عقل پیشواي خیر و مال لباس تکبّر و هوي مرکب
گناه و حزن مقدّمه سرور. صائب گوید: [هر محنتی مقدّمه راحتی بود || شد همزبان حق چو زبان کلیم سوخت] و خداوند
تعالی و تقدس در اینکه آیات: أهل نفاق را بواسطه فرح و استهزاء نکوهش فرموده و أهل اخلاص را بسبب گریه و اندوه
ستایش نموده است و خنده آنگروه را منجر بگریه بسیار و گریه اینگروه را منتهی بخنده بیشمار شمرده است. [تا نگرید ابر
[ کی خندد چمن || تا نگرید طفل کی نوشد لبن] [ صفحه 111
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 94 تا 96
اشاره
یَعتَذِرُونَ إِلَیکُم إِذا رَجَعتُم إِلَیهِم قُل لا تَعتَذِرُوا لَن نُؤمِنَ لَکُم قَد نَبَّأَنَا اللّهُ مِن أَخبارِکُم وَ سَیَرَي اللّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ
إِلی عالِمِ الغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 94 ] سَیَحلِفُونَ بِاللّهِ لَکُم إِذَا انقَلَبتُم إِلَیهِم لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا عَنهُم إِنَّهُم
رِجسٌ وَ مَأواهُم جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 95 ] یَحلِفُونَ لَکُم لِتَرضَوا عَنهُم فَإِن تَرضَوا عَنهُم فَإِنَّ اللّهَ لا یَرضی عَنِ القَومِ
اي لن نصدّقکم یعنی تصدیق قول شما را نمیکنیم و شما را راستگو نمیدانیم « لَن نُؤمِنَ لَکُم » 573- الفاسِقِینَ [ 96 ] -قرآن- 1
یعنی پلیدي و قذارت که اعراض از آنها « رِجسٌ » اي لتصفحوا عنهم یعنی از آنها درگذرید و رضا باشید « لِتُعرِضُ وا عَنهُم »
197- 131 -قرآن- 189 - 23 -قرآن- 110 - واجب است. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[اینکه آیات بنابر منقول در باره جدّ بن قیس و معتّب بن قشیر و یاران آنها که هشتاد نفر بوده و از منافقان تخلّف کننده در
جهاد میباشند نازل گشته است و چون رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از غزوه تبوك مراجعت فرمود بمسلمانان أمر نمود
که با آنها منشینید و با آنها سخن مگوئید و اینکه اشاره بآنستکه باید از منافق و مصرّ بر گناه کناره کرد و دوري جست تا از
کردار خود برگردد]. 94 - موقعیکه شما [اي مؤمنان] از غزوه تبوك بمدینه و بسوي اینکه منافقان [ صفحه 112 ] برگردید آنان
نزد شما آیند و از اینکه با شما بجهاد نیامدهاند [بمعاذیر دروغ و أباطیل] عذرخواهی میکنند و پوزش میطلبند. [اي پیامبر]
بآنها بگو عذرخواهی مکنید ما هرگز [آنچه را شما میگوئید و عذرهائی که میآورید] باور نداریم و تصدیق نمیکنیم.
حقیقت آنستکه خداوند [سبحانه و تعالی] ما را از اخبار شما و حقیقت أمرتان خبر داده و آگاهمان ساخته است [و بر پارهاي از
نیّات شما و آنچه در سرائر و ضمائرتان است ما را مطلّع فرموده است و خبر خدائی حق است و گفتار او صدق و هر کس حق
را شناخته باشد باطل را نخواهد پذیرفت] بعد از اینهم خدا و رسولش کردار شما را میبینند [و براي سخن و گفتار شما و
ظواهر حالتان ارزشی نزد خدا و رسولش بشمار نخواهد آمد و مینگرند که آیا از أعمال خودتان توبه و بازگشت میکنید و
انابه مینمائید و بعمل صالح میگرائید و یا بر کفر و نفاق خودتان ثابت مانده و اصرار میورزید!] سپس بعد از مرگ هم
بجانب خداي داناي پنهان و آشکارا [یعنی آنکسیکه غایب و حاضري از او پنهان نیست و بهمه أعمال سرّ و علانیه و خفی و
أخفی عالم است] برخواهید گشت و او شما را بآنچه کردهاید با خبر و آگاه خواهد ساخت و جزاي أعمال و سرائر شما را
خواهد داد. 95 - [اي مؤمنان اینکه منافقان براي اینکه عذرهاي خود را جدا بشما بقبولانند] وقتی شما بمدینه و بسوي آنان
برگردید میبینید که بخداوند سوگند یاد میکنند [و بقسمهاي دروغ پوزشهاي خود را مؤکّد میسازند] تا اینکه شما سر مهر
بیائید و از أعمال آنها صرف نظر کنید و از کرده آنها درگذرید و متعرّض آنها نشوید [و براي جرمشان نکوهش و سرزنش
ننمائید] ولی شما از آنها اعراض کنید [و دوري جوئید] زیرا آنها نجس و پلیداند [و باید مانند اعراض از انجاس از آنها اجتناب
کنید] و جایگاه آنها بجزا و مکافات گناهان و نفاقی که مرتکب شده و اعمالی که بجاي آوردهاند دوزخ است [و باید در آنجا
96 - [اینکه منافقان بسبب جهلی که بحقیقت أعمال خویشتن دارند و وجهه صحیح و [ مأوي و مقرّ بگیرند]. [ صفحه 113
درست امور را ادراك نمیکنند تنها باعراض شما از آنها قانع نمیشوند بلکه] براي شما سوگند یاد میکنند تا آنکه شما از آنها
راضی و خشنود شوید [و مانند سابق با آنها رفتار کنید مهمّ آنها حسن رفتار و معامله شما با آنهاست و برضایت خدا و
رسولش اهمیّتی نمیدهند و اگر حقّا مؤمن بودند منتهاي همّشان خشنودي خدا و رسول او بود نه تنها استرضاي خاطر شما و
چون حال آنها چنین است اگر شما فرضا [بسبب جهلتان بحال آنان] از آنها راضی شوید [و عذرشان را بپذیرید پس بدانید که
خداوند از کسانیکه از دین او خارج شدهاند و از اطاعت فرمان و اوامر او بیرون رفتهاند راضی نخواهد شد [و اینکه جماعت
هم از أمر خدا و دین خدا خارج شدهاند و مستحق چنین کیفري از جانب حق تعالی میباشند]. أوّلا- از امام محمّد باقر علیه
السّلام مروي است که فرمود پدرم امام زین العابدین علیه السّلام بمن وصیّت نمود که با پنج طایفه مصاحبت مکن و با آنها
دوستی منما و در راه رفیق آنها مشو: [ 1]- با فاسق صحبت مکن زیرا او ترا بیک خوراك و کمتر از آن میفروشد گفتم پدر
جان کمتر از آن چیست! فرمود در آن طمع میکند و بآن نمیرسد. [ 2] با بخیل مصاحبت مکن زیرا او ترا از آنچه بیشتر طرف
احتیاج تست قطع میکند. [ 3] با کذّاب [بسیار دروغزن] مصاحبت مکن زیرا او بمنزله سراب است نزدیک را از تو دور و دور را
بتو نزدیک میکند. [ 4] با احمق رفاقت مکن زیرا او میخواهد بتو سود برساند باعث زیان تو میشود چنانکه گفتهاند دشمن عاقل
به از دوست احمق است. [ 5] با قاطع رحم دوستی مکن که من در سه موضع از کتاب خداي تعالی او را ملعون یافتهام. و نیز در
آیات کتاب خدا بیانی است به اینکه که عذر باطل بصاحبش بر میگردد [ صفحه 114 ] هر چند در نفس الأمر قبول عذر از
اخلاق کریمان است. و مولانا گوید: از منافق عذر ردّ آمد نه خوب || زان که در لب بود آن نی در قلوب کذب چون خس
باشد و دل چون دهان || خس نگردد در دهان هرگز نهان عذر احمق بدتر از جرمش بود || عذر نادان زهر هر دانش شود
ثانیا: در آیه 96 أخیر دلالتی است بر اینکه هر کس بکار خود رضاي مردم را بطلبد و رضاي خدا را نخواهد خداوند هم مردم
من » : را بر او ساخط و ناراضی خواهد ساخت چنانکه در حدیث از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد است که فرمود
التمس رضی اللّه بسخط النّاس رضی اللّه عنه و أرضی عنه النّاس و من التمس رضی النّاس بسخط اللّه سخط اللّه علیه و أسخط
النّاس علیه- یعنی: هر کس خشنودي خدا را بنارضامندي مردم خواهان شود خداوند از او خشنود میگردد و مردمرا هم از او
خشنود خواهد ساخت و هر کس نارضامندي خدا را بخشنودي مردم بخواهد خداوند از او نارضا و بر او غضب میکند و مردم
.« را هم از او نارضا و بر او خشمناك خواهد ساخت
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 97 تا 99
اشاره
الَأعرابُ أَشَ دُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَ أَجدَرُ أَلاّ یَعلَمُوا حُ دُودَ ما أَنزَلَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 97 ] وَ مِنَ الَأعرابِ مَن یَتَّخِ ذُ ما
یُنفِقُ مَغرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [ 98 ] وَ مِنَ الَأعرابِ مَن یُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما
] 538- یُنفِقُ قُرُباتٍ عِندَ اللّهِ وَ صَ لَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُربَۀٌ لَهُم سَیُدخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 99 ] -قرآن- 1
اسم جنس است براي عربهاي بادیه نشین که در صحراها ساکنند و اعرابی مفرد آن است و اینکه غیر از « الَأعرابُ » [ صفحه 115
یعنی أحقّ « أَجدَرُ » عربی است که منتسب بجنس عرب است و عرب اسم جنس براي عربهاي ساکن شهر و بادیه هر دو میباشد
جمع دائره یعنی آنچه « الدَّوائِرَ » اي ینتظر بکم « وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ » اي غرامۀ یعنی خسارت و زیان لازم « مَغرَماً » و اولی و سزاوارتر
عَلَیهِم دائِرَةُ » بآدمی إحاطه کند و مراد در اینجا مصائب و پیش آمدهاي زمان و روزگار است که فرار از آن ممکن نیست
یعنی بر آنها باد دائره شر و ضرر و هر نوع بدي بآنها احاطه کند و اینکه نفرینی است بمانند آنچه آنها براي مسلمانان « السَّوءِ
أي دعوات الرّسول یعنی دعاهاي پیامبر. - « صَ لَواتِ الرَّسُولِ » آنچه بنده بوسیله آن بخدا نزدیک میشود « قُرُباتٍ » میخواستند
-703- 547 -قرآن- 692 - 381 -قرآن- 518 - 352 -قرآن- 368 - 288 -قرآن- 327 - 245 -قرآن- 278 - 13 -قرآن- 236 - قرآن- 1
769- قرآن- 746
تفسیر معانی
اشاره
- - [پس از بیان حال منافقان ساکنان شهرها و حضر، اینک ببیان حال منافقان ساکنان بادیه و صحرا افاضه میفرماید]. 97
عربهاي بادیه نشین در کفر و نفاق بدتر و سختتر یعنی طبعا خشنتر و قلبا قسیتراند [از عربهاي شهرنشین زیرا از مواضع علم
و دانش و شنیدن آیات و مشاهده معجزات و برخورداري از برکات وحی دورتراند و بدینجهت سنگدلتر و جفا پیشهتر از شهر
نشینان میباشند و از ایمان دورتر و بنفاق نزدیکتراند] و سزاوارتراند از اینکه ندانند خداوند بر پیمبرش چه نازل فرموده است و
حدود خدائی در فرائض و سنن و حلال و حرام چیست و خدا داناست بأحوال خلق خود و حکیم است در حکم خویش و
شرع خود. [ده مرو ده مرد را احمق کند || عقل را بینور و بیرونق کند قول پیغمبر شنو اي مجتبی || گور عقل آمد وطن در
روستا] 98 - بعض از منافقان اعراب بادیه نشین کسانی هستند که آنچه خرج [ صفحه 116 ] میکنند و در راه جهاد و کمک
باسلام میدهند بنام جریمه و غرامت حساب میکنند [و بامید ثواب و بآرزوي خیر نمیپردازند بلکه یا از راه ریاء و سمعه و یا
تقرّب بمسلمانان و پرهیز از شرّ آنها میدهند یعنی از راه تقیّه و ریاء میدهند و در حقیقت مال خود را بهدر میدهند و بخود
ضرر و زیان میرسانند] و در باره شما مسلمانان منتظر حوادث و پیشآمد بد میباشند [و مترصّداند که روزگار بد و انقلاباتی از
قبیل مرگ رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و برگشت قضایا و پیشرفت کار کفّار عقده دل آنها بگشاید و اینکه شیمه و هنجار
ضعیفان و مردمان ترسو است] اینکه حوادث و انتظارات بدي که براي شما دارند نصیب خودشان باد [و گردش روزگار،
روزگار خودشان را سیاه و حال خودشان را تباه خواهد ساخت و بالاخره مغلوب و منکوب خواهند بود؟] و خداوند [بآنچه
آنها گویند و حدیث نفس هم بکنند] شنواست و [ببواطن أمر و نیّات آنها] داناست [و هیچ أمري بر او مخفی و مستور نیست].
-99 و بعض دیگر از اعراب صحرانشین کسانی هستند که داراي سلامت اعتقاداند و بخدا و روز واپسین ایمان دارند و آنچه
[در راه خیر و جهاد] انفاق و خرج میکنند به نیّت قربت و نزدیکی بخداست [و از راه تعظیم امر او و اطاعت فرمان او و رعایت
حق اوست و از اینکه انفاق طالب رضاي خدا و ثواب او میباشند] و خواهان دعاهاي خیر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و
برکت دعاهاي او هستند. بدانید و آگاه باشید که اینکه انفاق آنها [با دعاي پیمبر خدا در باره آنها] موجب نزدیکی آنها بخدا
و بثواب إلهی است. زود باشد که خداوند آنانرا در بهشت که محل نزول رحمت واسعه اوست داخل گرداند. زیرا خداوند
آمرزنده گناهان [مردمان منفق و نیکوکار] و مهربان [نسبت باهل طاعت و پرهیزکار] است. مثنوي: گفت پیغمبر که دائم بهر
پند || دو فرشته خوش منادي میکنند کاي خدایا منفقانرا سیر دار || هر درمشان را عوض ده صد هزار [ صفحه 117 ] اي
خدایا ممسکانرا در جهان || تو مده إلّا زیان اندر زیان آن درم دادن سخی را لایق است || جان سپردن خود سخاي عاشق
است نان دهی از بهر حق نانت دهند || جان دهی از بهر حق جانت دهند هر که کارد گردد انبارش تهی || لیکش اندر
مزرعه باشد بهی و انکه در انبار ماند و صرفه کرد || اشپش و موش و حوادثهاش خورد أوّلا بنابر مروي، اعراب موضوع آیه
84 ثانیا- اعراب موضوع آیه 99 [وَ یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ قُرُباتٍ] - بنو أسد و غطفان بودهاند. -قرآن- 47 « مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ مَغرَماً » 98 که
68- گفتهاند که بنی أسلم و غفار و جهینه و مزینه و بقولی بنو مقرن بودهاند. -قرآن- 32
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 100 تا 102
اشاره
وَ السّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِینَ وَ الَأنصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحسانٍ رَضِ یَ اللّهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنهُ وَ أَعَدَّ لَهُم جَنّاتٍ تَجرِي
تَحتَهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الفَوزُ العَظِیمُ [ 100 ] وَ مِمَّن حَولَکُم مِنَ الأَعرابِ مُنافِقُونَ وَ مِن أَهلِ المَدِینَۀِ مَرَدُوا عَلَی
النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَینِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ [ 101 ] وَ آخَرُونَ اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ
حول الشیء المحیط به، از حال یحول « حَولَکُم » 628- آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیهِم إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 102 ] -قرآن- 1
100 [ صفحه - 12 -قرآن- 90 - المرود علی الشیء التمرّن علیه و المهارة -قرآن- 1 « مَرَدُوا » بمعنی دور و پیرامون و اطراف آن
عسی فعلی است جامد « عَسَ ی اللّهُ » 118 ] فیه باعتیاده- یعنی خو کردن و عادت کردن و ماهر شدن در چیزي- مرد یمرد مرودا
107- معناي آن [امید است] و [انتظار میرود] و [توقّع آن است] میباشد. -قرآن- 91
تفسیر معانی-
اشاره
-100 و پیشی گرفتگان نخستین از آنانکه بمدینه مهاجرت کردند و آنانکه در مدینه بیاري اسلام و دین خدا برخاستند و
آنانکه بنیکی و خوشدلی و احسان پیروي مهاجر و انصار را نموده بدنبال آنها [در قبول اسلام و پیروي از أحکام و تعلیمات
پیامبر گرامی] برآمدند هم خدا از آنها راضی و خشنود است و هم آنها از خدا راضی و خشنود میباشند و خداوند براي آنان
در آخرت باغهائی تهیّه و آماده فرموده است که از زیر درختان و کاخهاي آنها نهرهاي آب جاري است و در آنها بطور دائم
تا خدا بخواهد [در ناز و نعمت] جاویدان خواهند بود و اینکه رستگاري بزرگی است که نصیب آنها میگردد [و هر نعیمی در
جنب اینکه نعمت حقیر و ناچیز میباشد]. أمّا سابقان از مهاجران بنا بگفته سعید بن المسیّب و حسن و إبن سیرین و قتاده کسانی
بودهاند که بر دو قبله نماز خواندهاند [بکعبه و بیت المقدّس] و بقولی مهاجران قبل از صلح حدیبیه میباشند زیرا مشرکان پیش
از آن مؤمنان را در فشار داشتند و آنها را بسختی عذاب مینمودند و در خانه خودشان با آنها محاربه مینمودند و فرار با پیامبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بزرگترین دلیل بر صدق ایمان و بزرگترین فداکاري انسان بوده است و عطا گفته است که آنها
أهل بدر بودند و جبائی گفته است که بطور کلّی کسانی بودهاند که قبل از هجرت نبوي صلّی اللّه علیه و آله ایمان آوردهاند و
چون سبق در ایمان و هجرت و جهاد و بذل و نصرت ملاك است أفضل سابقین علیّ بن أبی طالب سلام اللّه علیه است که
هیچکس در هیچ جهتی بر او پیشی نگرفته است ثمّ الأمثل فالامثل. و أمّا سابقان از انصار کسانی بودهاند که پیش از اینکه
نیروي ترسناکی فراهم شود اسلام آوردند و آنان أصحاب بیعت اولی بودهاند که هفت نفرند یا اصحاب [ صفحه 119 ] بیعت
ثانیه که هفتاد مرد و دو زن بودهاند. و امّا آنانکه باحسان در هجرت و نصرت پیروي مهاجر و انصار را نمودند و در صدق
ایمان متابعت آنها را کردند کسانی بودهاند که بعد از آن داخل در دین شده و سابقان را باحسان متابعت نموده و در کردارها
و گفتارها و حسن اقتداء تقلید آنها را نمودهاند. آیه مبارکه دلالت بر برتري و مزیّت سابقین بر سایرین دارد و علّت انواع
مشقّتهائیست که در یاري دین [از قبیل جدائی از طایفه و نزدیکان و دوري از وطن مألوف و دین مأنوس و یاري اسلام با کمی
عدّه و زیادي دشمن و سبقت در ایمان و اجابت دعوت و دعوت دیگران] متحمّل شدهاند- و در معرفی نخستین کسیکه از
مهاجران برسولخدا صلّی اللّه علیه و آله تسلیم شده است اقوالی است بنا بقول إبن عباس و جابر بن عبد اللّه و أنس و زید بن
أرقم و مجاهد و قتاده و إبن اسحاق و عدّه دیگر اولین کس خدیجه بنت خویلد علیها السّلام و پس از آن علیّ بن أبی طالب
علیه السّلام اسلام آوردهاند. أنس گوید که رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله روز دوشنبه مبعوث شد و علی علیه السّلام روز سه
شنبه اسلام آورد و نماز خواند و مجاهد و إبن اسحاق گفتهاند که او ده ساله بود که اسلام آورد و رسولخدا صلّی اللّه علیه و
آله او را از أبو طالب گرفته و در کفالت آنحضرت بود که بپیامبري مبعوث شد. و کلبی گوید علی علیه السّلام نه ساله بود و
بقول أبی الأسود دوازده ساله بوده است و سید أبو طالب هروي گوید که اینقول أخیر صحیح است. در تفسیر ثعلبی اسماعیل
بن ایاس بن عفیف از پدرش از جدش عفیف روایت کرده است که گفت من مردي تاجر بودم و در أیّام حجّ بمکّه آمدم و بر
عبّاس بن عبد المطلب وارد شدم و عباس دوست من بود و بیمن میآمد و عطریّات میخرید و در ایّام موسم میفروخت. در بین
اینکه من و عبّاس در منی بودیم ناگهان مردي جوان بیامد و در [ صفحه 120 ] حینی که آفتاب در وسط السماء بود نظري
بآسمان انداخت و رو بکعبه کرد و مقابل آن بایستاد و چیزي نگذشت که پسري درآمد و در سمت راست او ایستاد و باز
چیزي نگذشت که زنی بیامد و پشت سر آندو بایستاد سپس آن جوان برکوع رفت آن پسر و زن هم برکوع رفتند پس از آن
جوان بسجده افتاد پسر و زن هم با او بسجده افتادند سپس جوان سر بلند کرد پسر و زن هم سر بلند کردند من بعباس گفتم
اینکه أمر بزرگی است عباس گفت بلی امر بزرگیست گفتم واي بر تو اینکه چیست! گفت اینکه جوان محمّد صلّی اللّه علیه و
آله برادر زاده من است بزعم خودش خدا او را بپیامبري برانگیخته و گنجهاي کسري و قیصر براي او گشاده خواهد گشت و
اینکه پسر علیّ إبن أبی طالب و اینکه زن خدیجه بنت خویلد زوجه محمّد صلّی اللّه علیه و آله است و هر دو پیروي از دین او
کردهاند و بخدا سوگند بر پشت زمین أحدي غیر از اینکه سه نفر بر اینکه دین نیست، عفیف کندي میگفت [پس از آنکه
اسلام آورده و اسلام در دلش رسوخ یافت] اي کاش من چهارمین آنها بودم. و مروي است که أبو طالب علیه السّلام بعلیّ
علیه السّلام گفت: [اي پسر اینکه دینی که تو بر آنی چیست!] فرمود اي پدر جان من بخدا و رسولش ایمان آوردهام و بآنچه او
آورده است تصدیق کردهام و با او براي خدا نماز گذاردهام- أبو طالب باو گفت بدانکه محمّد جز بخیر دعوت نمیکند تو هم
ملازم او باش. عبد اللّه بن موسی از علاء بن صالح از منهال بن عمر از عباد بن عبد اللّه روایت کرده است که از علی علیه
من بنده خدا و برادر رسول اویم و من صدّیق اکبرم اینرا پس از من کسی نگوید مگر کذّاب مفتري، من » : السّلام شنیدم فرمود
و در مسند سیّد أبو طالب هروي حدیث به أبو أیّوب میرسد که رسول خدا صلّی .« هفت سال پیش از همه مردم نماز گذاردهام
صلّت الملئکۀ علیّ و علی علیّ سبع سنین و ذلک أنّه لم یصلّ فیها أحد غیري و غیره- هفت سال » : اللّه علیه و آله فرمود
فرشتگان فقط بر من و علی درود فرستادند و دعا کردند و اینکه بدانجهت بود که در آنمدت هیچکس غیر از من و او نماز [
و حاکم أبو القاسم الحسکانی باسناد خود بعبد الرحمن بن عوف منتهی مینماید که مراد آیه .« صفحه 121 ] نمیگذاشت
مبارکه وَ السّابِقُونَ الَأوَّلُونَ ده نفر از قریشند و اوّلین نفر که اسلام آورده است علیّ بن أبی طالب علیه السّلام است. -قرآن-
-101 و از جمله اعراب بادیه نشین که در اطراف شما [اي مؤمنان] میباشند [و در حول و حوش مدینه هستند] و 138-108
همچنین مردمانی از أهل مدینه منافقانند و بر نفاق و دو روئی خو گرفتهاند [و نفاق در آنها ریشه کرده و بنهایت اتقان و
استحکام رسیده است بطوریکه کسی آنها را به دوروئی نمیشناسد و جدّا در صدد هستند که منافی با ظاهر ایمانشان از آنها
عملی صادر نشود و بدینجهت تو اي رسول خدا؟] علم بحال آنها نداري و آنانرا نمیشناسی [و با سعد نظر و دقت فراستی که
داري و بنور خدائی نظر میکنی بذات آنها پینمیبري زیرا آنان طوري نفاق خود را مستور میدارند و از شبهات اجتناب میکنند
که کسی پی بباطن آنها نبرد ولی ...] ما که [عالم بظاهر و باطن هر کس هستیم] حال آنها را میدانیم و آنها را میشناسیم [و
چون بخواهیم ترا از حال آنها مطّلع میسازیم چنانکه بر حال غیر آنها مطّلع ساختهایم] ما بزودي دوبار آنها را گرفتار عذاب
خواهیم کرد [یکبار در دنیا برسوائی و هتک پرده اسرار آنها و مکلّف ساختن بتکالیف اسلامی از جهاد و زکاة و حال آنکه
اعمالشان مانند سرابی که در بیابان خشکی بنظر آید سودي براي آنها نخواهد داشت و بار دیگر در قبر و عالم برزخ قبل از
عذاب آخرت] سپس روانه بسوي عذاب بزرگ خواهند شد [که عذاب آخرت و جزاي رستاخیز است]. - بنا بنقل بعض
تفاسیر اعراب حول مدینه که در بعض آنها نفاق ریشه دوانیده بوده است گفتهاند از قبیله مزینه و جهینه و اشجع و أسلم و غفار
بودهاند که منازل اینها در اطراف مدینه بوده است و مراد اینستکه که بعضی از آنها منافق بودهاند ولی بعض دیگر صادق و
مؤمن بخدا و روز جزا بوده و انفاق آنها براي [ صفحه 122 ] تقرب بخدا بوده و رسول صلّی اللّه علیه و آله هم در باره آنها
دعاي بخیر و برکت میفرموده است. و مقصود از منافقان أهل مدینه پارهاي از مردم قبائل اوس و خزرج و همچنین یهودان آن
سامان بوده است غیر از آنها که مورد شناسائی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان بودهاند. 102 - و دسته دیگري از
اعراب و مردم مدینه هستند [که تخلّف کردهاند ولی نفاق نورزیدهاند و از جمله سابقان و تابعان و منافقان نیستند] اینها
بگناهان خودشان اعتراف دارند [و منکر آن نیستند] و عمل صالح را [که اعتراف بگناه و توبه و برگشت بخدا و جهاد با رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله در غزوههاي پیشین باشد] با کردار دیگر بد [که تخلّف بدون عذر موجّه باشد] مخلوط و درهم
کردهاند [و آنها نه از مؤمنان خلّصاند و نه از منافقان فاسق] امید چنان است که خداوند توبه اینکه جماعت را بپذیرد [و از
گناهانشان درگذرد] زیرا خداوند آمرزنده مهربان است. گفتهاند که اینکه دسته أخیر که معترف بگناهان خود بودهاند أبو لبابه
و اصحابش میباشند و أبو حمزه ثمالی گوید که آیه أخیر در شأن سه نفر از أنصار نازل گشته است که [أبو لبابۀ بن عبد المنذر
و ثعلبۀ بن ودیعه و اوس بن خذام] باشند که آنها از خروج رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله بتبوك تخلّف کردند و چون آنچه
در باره متخلّفین نازل شد شنیدند، یقین بر هلاك خود نمودند و خود را به ستونهاي مسجد رسولخدا بستند و بهمان حال
ماندند تا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنها گذشت و از حال آنان پرسید عرض کردند که آنها سوگند یاد
کردهاند که خود را از آنجا باز نکنند تا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را باز کند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
هم فرمود منهم قسم یاد کردم که بباز کردن آنها مبادرت نکنم تا در باره آنها امري بمن بشود و چون آیه [عَسَ ی اللّهُ] نازل
گشت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله بسوي ایشان آمده آنها را باز کرد، رفتند و با اموال خود برگشتند و گفتند اینکه دارائی
915- ماست که ما از بذل آن تخلّف نمودیم از ما بگیر و از جانب ما تصدّق فرما، فرمود در اینباب هم امري بمن -قرآن- 899
[ صفحه 123 ] نشده است و چون آیه بعدي [خُ ذ مِن أَموالِهِم صَدَقَۀً ....] نازل گشت حضرت ثلث آن أموال را بگرفت و دو
66 - در تفسیر روح البیان گوید [عذاب عظیم] بعد و دوري - ثلث دیگر را بخودشان واگذاشت [مجمع البیان]. -قرآن- 30
ایشان است از درگاه عزّت و محجوب شدن آنان از لقاء و رؤیت و هیچ عذابی از نکبت حرمان و مشقّت هجران بدتر و
بزرگتر نیست. از فراق تلخ میگوئی سخن || هر چه خواهی کن و لیکن اینکه مکن صد هزاران مرگ تلخ از دست تو ||
نیست مانند فراق شست تو بر امید وصل تو مردن خوش است || تلخی هجر تو فوق آتش است [روح] ضمن دعاي کمیل
است که علی علیه السّلام عرض میکند [هبنی صبرت علی حرّ نارك فکیف أصبر علی فراقک]. - شاید گفته شود فایده اینکه
تقسیم چیست! در تفسیر الواضح گوید فایدهاش اینستکه بدانی هر کس عمل صالح را با عمل فاسد مخلوط کند واجب آید
که از رحمت خداي نومید نشود و با شتاب بسوي توبه و بازگشت بخدا بشتابد و اینکه گروه از مردم که طبقه آخرین و
مصداق [و آخرون اعترفوا] هستند در هر زمان بسیارند و مدلول تابعین باحسان را نیز میتوان توسعه داده حتّی بعصر خودمان نیز
کشانید و امید است که ما بر همان حال و منوال صحابه سابقین باشیم و بعلمشان هدایت گردیم و با آنها در جزاي فضل عمیم
و رحمت خداي کریم داخل شویم.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 103 تا 105
اشاره
عَّلَیهِم إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [ 103 ] أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ
ِ
خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها وَ صَل
یَقبَلُ التَّوبَۀَ عَن عِبادِهِ وَ یَأخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ [ 104 ] وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَي اللّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ وَ
یعنی تزکیه و پاك « تُزَکِّیهِم » [ 482 [ صفحه 124 - سَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 105 ] -قرآن- 1
سکن چیزي است که نفوس بآن « سَ کَنٌ لَهُم » یعنی دعاي تو زیرا صلاة در لغت بمعنی دعاء است « صَ لاتَکَ » کنی آنها را
« الصَّدَقاتِ » تسکین و آرامش یابند و اطمینان پیدا کنند و مراد در اینجا اطمینان آنهاست بقبول توبهشان و خشنودي خدا از آنها
وَ یَأخُذُ » جمع صدقه مأخوذ از صدق است زیرا دادن صدقه دلیل بر صحّت ایمان شخص و راستی باطن او با ظاهر اوست
- 65 -قرآن- 120 - 15 -قرآن- 54 - یعنی آنرا قبول میکند آنهم قبول کسیکه بگیرد تا عوض آنرا بدهد. -قرآن- 1 « الصَّدَقاتِ
448- 307 -قرآن- 423 - -136 قرآن- 293
تفسیر معانی-
اشاره
[چنانکه در بالا اشاره شد رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از گرفتن وجوه انفاقی أبو لبابه و سایرین خودداري فرمود زیرا
منتظر دستور بود و لذا أمر زیرین از مصدر جلال رسید که ...] 103 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] از أموال اینمردم صدقه
بگیر تا آنها را بوسیله اینکه انفاق [از چرکینی بخل و امساك نفس و پستی طبع و قساوت دل] طاهر گردانی و بگرفتن اینکه
مال از آنها [نفوس آنانرا براي حبّ خیر نموّ دهی و در زمین دلهاشان درخت عطوفت نسبت بمستمندان و عنایت بناتوانان و
محتاجان بکاري] و بدینوسیله آنها را مزکّی گردانی که نفوس نمو کنند و بدرجات اعلی نایل شوند و در باره آنها دعا کن [و
نماز و دعاي تو براي آنها خیر است] و باعث آرامش دل و رفع اضطراب آنهاست [و دعاي تو طلب آمرزش براي ایشان است
که همان استغفار بدلهاي آنها تسکین و بخاطرهاشان اطمینان میبخشد] و خداوند شنواي [ صفحه 125 ] دعاي بندگان و داناي
بهر قصد و نیّتی است و بآنچه در آن خیر و مصلحتی است عالم میباشد. 104 - آیا مؤمنان یا توبهکاران ندانستهاند که خداست
آنکس که خودش توبه را از بندگانش میپذیرد و صدقات را از آنها میگیرد [و بر آن ثواب میدهد و أجر مضاعف میبخشد]
و خداست آن خدائی که بسیار توبهپذیر و مهربان ببندگان است. 105 - و بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] [بمؤمنان و
مسلمانان و همه بندگان] که بجاي آورید و عمل کنید [بآنچه باید بکنید] و بدانید که خدا کردار شما را میبیند و میداند و
رسولخدا هم میبیند [و در نزد خدا براي شما شهادت میدهد] و مؤمنانهم کردار شما را مینگرند و از آن مطّلع میشوند و گواه
عمل شما هستند و عنقریب شما را بمحضر داناي پنهان و آشکار برمیگردانند و او شما را بآنچه میکنید و کردهاید آگاه و با
خبر خواهد ساخت [و جزاي کردار شما را خواهد داد]. اولا: [خذ من أموالهم] فرموده و [من مالهم] نفرمود تا شامل هر نوع
دارائی و تمام اجناس مال شود و بعلاوه آیه دلالت دارد که أخذ از سایر أموال مسلمین واجب است چون در احکام دین
متساویند مگر آنچه بدلیل خاص خارج شود. ثانیا- ظاهر آیه و تفسیر اکثر مفسّرین بر اینکه دلالت دارد که أخذ صدقه
اختصاص بتائبین فقط ندارد بلکه امر است به اینکه که از تمام ثروتمندان و مالکین نصاب زکاة، باید حقوق واجبه زکاة گرفته
شود: [و آن از نقره چون به دویست درهم برسد و طلا چون به بیست مثقال برسد و شتر چون به پنج و گاو چون به سی و
گوسفند چون بچهل و غلّات و میوهها چون به پنج وسق [یعنی شصت صاع یا سیصد و بیست رطل حجازي] بالغ شوند. ثالثا:
اینکه خداوند تعالی أخذ صدقات را بخود نسبت داده از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله [ صفحه 126 ] مروي است که فرمود:
[إنّ الصّدقۀ تقع فی ید اللّه قبل ان تصل إلی ید السّائل] و مراد بآن ترغیب بندگان است بپرداخت زکاة و صدقات و تضمین
جزاي آن که با خداست. رابعا: بروایت علماي امامیّه و عقیده ما اثنی عشریه مراد از مؤمنون در آیه مبارکه آنستکه أعمال امّت
در هر روز دوشنبه و پنجشنبه بر پیغمبر و ائمّه هدي علیهم السّلام عرض میشود و آنرا میبینند و از آن مطّلع میشوند.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 106
اشاره
در اصل مرجؤن اي « مُرجَونَ » 121- وَ آخَرُونَ مُرجَونَ لِأَمرِ اللّهِ إِمّا یُعَذِّبُهُم وَ إِمّا یَتُوبُ عَلَیهِم وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 106 ] -قرآن- 1
12- مؤخّرون از مادّه أرجأه یرجئه اي أخّره میباشد. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[کسانیکه از غزوه تبوك تخلّف کردند عدّهاي منافقانی بودند که پوزش خواستند و دستهاي که عذر نخواستند و بعضی از آنها
مؤمنانی بودند که اعتراف بگناهان خود کرده و توبه کرده و أموال خود را بکفّاره عمل خود تقدیم داشتند و خداوند توبه آنها
را پذیرفت و از آنها عفو فرمود و دسته دیگري باقی ماندند که در أمر خود متحیّر ماندند و تخلّف بدون عذرشان بر آنها
سخت بود و توبه خود را بتأخیر انداختند و مانند أبو لبابه و سایرین عمل نکردند و لذا فرماید. 106 - و گروه دیگري از
متخلّفان أمر خدا در باره آنها مؤخّر ماند و مردم ندانستند که نسبت بآنان چگونه حکم خواهد شد آیا مورد عذاب الهی واقع
میشوند و در باره آنها مانند منافقان حکم خواهد شد یا آنکه خدا توبه آنها را خواهد [ صفحه 127 ] پذیرفت و توبه با اخلاص
خواهند نمود و خدا آنها را مورد عفو و گذشت قرار خواهد داد و خداست [که بمآل حال آنها داناست] و بآنچه در باره آنها
حکم کند حکیم است [و حکم او مبنی بر حکمت و مصلحت است]. - مجاهد و قتاده گفتهاند که آیه در باره هلال بن امیّۀ
الواقفی و مرارة إبن الربیع و کعب بن مالک که از اوس و خزرج بودند نازل شده که از رفتن بغزوه تبوك تخلّف کردند و بعد
پشیمان شدند و بخدمت رسول خدا آمده عرض کردند ما را عذري نیست و بعذر دروغ معتذر نشدند ولی مانند أبو لبابه و
اصحابش که قبلا ذکر آنها شد خود را بسواري مسجد نبستند و رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله هم در باره آنها تکلیفی تعیین
نفرمود ولی مردم را از مجالست و معاشرت و اکل و شرب با آنها منع فرمود حتّی آنها را بکنارهگیري از زنانشان مأمور ساخت
118 ] همین سوره بعد از آنکه آنها در - و آنها و مردم در باره آنها در بیم و امید ماندند و پس از پنجاه روز آیه توبه [ 117
سختی و تنگی و تضرع ماندند نازل گشت و حضرت بکعب فرمود تو مانند روزي شدي که از مادر متولّد گشتهاي عرض کرد
اینرا از پیش خود میفرمائی یا از جانب خداست، فرمود: از جانب خدا میگویم و کعب هم براي قبول توبهاش ثلث مال خود را
تصدّق داد.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 107 تا 110
اشاره
وَ الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا مَسجِداً ضِ راراً وَ کُفراً وَ تَفرِیقاً بَینَ المُؤمِنِینَ وَ إِرصاداً لِمَن حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبلُ وَ لَیَحلِفُنَّ إِن أَرَدنا إِلَّا
الحُسنی وَ اللّهُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ [ 107 ] لا تَقُم فِیهِ أَبَداً لَمَسجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقوي مِن أَوَّلِ یَومٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ
یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ المُطَّهِّرِینَ [ 108 ] أَ فَمَن أَسَّسَ بُنیانَهُ عَلی تَقوي مِنَ اللّهِ وَ رِضوانٍ خَیرٌ أَم مَن أَسَّسَ بُنیانَهُ عَلی شَفا
جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ [ 109 ] لا یَزالُ بُنیانُهُمُ الَّذِي بَنَوا رِیبَۀً فِی قُلُوبِهِم إِلاّ أَن تَقَطَّعَ
اي مضارّة للمؤمنین مصدر باب مفاعله ضارّ یعنی زیان « ضِ راراً » [ 791 [ صفحه 128 - قُلُوبُهُم وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 110 ] -قرآن- 1
آنستکه در آن براي تو سودي « ضرار » آنستکه براي تو سودي در آن باشد و براي دیگري زیان و « ضرر » رسانید و گفتهاند
معلوم میشود و نیز گفتهاند هر دو « لا ضرر و لا ضرار » نباشد و براي غیر تو در آن زیان و مضرّه باشد و بنابراین معنی حدیث
اي إلّا الفعلۀ الحسنی که « إِلَّا الحُسنی » بمعنی ترقّب و انتظار است « إِرصاداً » بیک معنی است و جمع آندو براي تأکید است
بمعنی حرف و « شَفا » مصدر آن تاسیس است یعنی نهادن پایه و پی اوّلین که بناء بر روي آن بایستد « أُسِّسَ » مؤنّث أحسن است
دیواره نهر است که سیل و آب بتدریج از آن میخورد و « جُرُفٍ » حدّ است براي هر چیز و تثنیهاش شفوان و جمعش اشفاء است
مایل بسقوط میشود و گاهگاه قسمتی از آن میافتد و شفا جرف یعنی لبه اینکه دیوار بیاساس که پرتگاه و هر آن ممکن
اي فسقط یعنی پس « فَانهارَ » یعنی ضعیف که ساقط شدنی و افتادنی است و هار اي انهدم « هارٍ » است بدرون نهر ریزش کند
501 -قرآن- - 442 -قرآن- 491 - 395 -قرآن- 425 - 10 -قرآن- 385 - اي شکا و حیرة و نفاقا. -قرآن- 1 « رِیبَۀً فِی قُلُوبِهِم » بیفتاد
1038- 983 -قرآن- 1012 - 909 -قرآن- 973 - 686 -قرآن- 903 - -597-591 قرآن- 677
تفسیر معانی-
اشاره
[مفسّران در سبب نزول اینکه آیات گفتهاند: رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله چون بمدینه هجرت فرمود بر کلثوم بن الهدم شیخ
بود که در دو میلی « بضمّ قاف » قبیله بنی [ صفحه 129 ] عمرو بن عوف از طایفه أوس نزول نمود و محل نزول ایشان قریه قباء
جنوب مدینه واقع است و حضرت روزهاي دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه در آنجا اقامت فرمود- و بنی عمرو بن
عوف مسجد قباء را بناء کردند و بخدمت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله آمدند و درخواست کردند که بیاید و در آن مسجد
نماز بگذارد و آنحضرت بیامد و نماز بگذارد، جماعتی از منافقین بنو غنم بن عوف هم بر آنها حسد بردند و گفتند ما هم
مسجدي بنا میکنیم و در آن نماز میگذاریم و در جماعت محمّد صلّی اللّه علیه و آله حاضر نمیشویم و آنان دوازده نفر و
بقولی پانزده نفر از منافقان اوس و خزرج بودند و از جمله آنها ثعلبۀ بن حاطب و معتّب بن قشیر و نبتل بن الحرث بودند و در
جنب مسجد قباء مسجدي ساختند و چون از بناي آن فارغ شدند بخدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله آمدند و آنحضرت
مشغول تجهیز قوا براي تبوك بود و عرض کردند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما مسجدي براي ضعفاء و بینوایان بنا
کردهایم و مایلیم که تو نزد ما آئی و در آن مسجد براي ما نماز بگذاري و از خدا براي ما برکت بخواهی حضرت فرمود من
در جناح سفرم اگر برگشتم بآن جا خواهم آمد انشاء اللّه و در آن مسجد براي شما نماز خواهم گذارد و چون رسولخدا صلّی
اللّه علیه و آله از تبوك مراجعت فرمود اینکه آیه در شأن مسجد آنها نازل گشت. و أمّا أبو عامر راهب از خزرجیان که خدا
فرماید [لِمَن حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ] در جاهلیّت رهبان بود و لباس راهبان میپوشید و چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بمدینه آمد
بر آنحضرت حسد برد و بر ضد حضرت أحزاب را برمیانگیخت و پس از فتح مکّه بطائف گریخت و چون أهل طائف
مسلمان شدند بشامیان ملحق شد و بروم رفت و براي منافقان پیغام فرستاد که مستعد و مهیّا باشید و مسجدي بنا کنید زیرا من
بنزد قیصر میروم و از او لشکري گرفته بمدینه میآیم و محمّد صلّی اللّه علیه و آله را از آنجا خارج میکنم و اینکه منافقان منتظر
94 پسر اینکه أبو عامر حنظله - آمدن أبو عامر بودند و او پیش از آنکه نزد قیصر روم برود بمرد و بدوزخ رفت. -قرآن- 56
است که مسلمان بود و از شهداي روز احد گشت [ صفحه 130 ] و چون در روز اوّل عروسی و در حال جنابت کشته شد ملئکه
او را غسل دادند و لذا معروف به غسیل الملائکه شد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله أبو عامر را که راهب میگفتند أبا عامر
الفاسق نام نهاد و حضرت مالک بن الدخشم و سایرین را بخواست و فرمود: بروید و اینکه مسجدي که اهلش ستمکارند
خراب کنید و بسوزانید و عمل بدینسان خاتمه یافت و مسجد ضرار پس از نزول آیات منهدم گشت. 107 - و کسانیکه یعنی
منافقانیکه نمازگاهی ساختهاند براي اینکه بمؤمنان [یعنی آنانکه مسجد قباء را پیمبر صلّی اللّه علیه و آله قبل از دخول بمدینه
براي آنها بنا کرده بود] ضرر برسانند [و اینکه مسجد را در جوار مسجد قباء ساختهاند که از جمعیت مؤمنان بکاهند] و همچنین
اینکه مسجد را براي تقویت کفر ساختهاند [که در آن براي تدبیر آنچه خدا و رسول را مکروه است اجتماع کنند و در آن فتنه
برانگیزند و آنرا خانه نفاق قرار دهند] و براي آنکه بین مؤمنان تفریق و جدائی اندازند [زیرا آنها در یک مسجد نماز
میگذاردند و اینک دو مکان براي نماز آنها پیدا شده است] و اینکه مسجد را ساختهاند براي انتظار ورود کسیکه با خدا و
رسول از زمان پیشین در جنگ بوده و هست [یعنی أبی عامر راهب] که چون برگردد مکان حاضري براي او مهیا باشد و
یارانش مستعدّ براي جنگ و محاربه با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بوده باشند] و با همه اینها قسم یاد میکنند که در کار
ساختن اینکه مسجد جز نیّت و قصد نیکی نداشتهایم [و آنرا براي ضرورت مسلمانان و نیازمندي ناتوانان و توسعه حال آنان بنا
کردهایم] دروغ میگویند و خدا گواهی میدهد که آنها دروغگویانند. 108 - [أمّا تو اي رسول ما] هرگز نباید در آن قیام کنی
[یعنی هرگز نباید در آنجا نماز بگذاري] بخدا سوگند مسجدي که اساس آن و غرض از بناي آن از اوّلین روز بر تقوي و
پرهیز از معاصی خدا و اخلاص عبادت در آن بوده است [و مؤمنان را بر محبّت رسول خدا و عمل بر وحدت اسلام و تعاون بر
برّ و تقوي گرد هم آورده است] سزاوارتر است که در آن قیام کنی و نماز را بر پا بداري [و آن مسجد قبا یا مسجد النّبی صلّی
اللّه علیه و آله در مدینه است] در اینکه مسجد [که پایهاش [ صفحه 131 ] بر تقوي نهاده شده است] مردانی هستند [که بوسیله
اعتکاف و نماز با اخلاص] دوست میدارند که [از چرکینی گناهان و ناپاکی بتپرستی] پاك شوند [بطهارت حسّی و معنوي]
و خدا هم مردمان طاهر و پاك [و مراقبان در طهارت قلبی و روحی و جسدي و معنوي را] دوست میدارد [و اینها هستند که
مردمان کامل در انسانیّت میباشند]. - محبّت خدا نسبت بآنمردم چیزي است که خدا بآن داناتر است و فقط آنچه را ما میدانیم
از اینکه حدیث است که خداوند بندگان صالح و موفق بخیر را دوست دارد چنانکه فرماید: [لایزال عبدي یتقرّب إلیّ بالنوافل
حتّی احبّه فاذا أحببته کنت سمعه الّذي یسمع به و بصره الّذي یبصر به ... تا آخر حدیث شریف]. 109 - پس آیا کسیکه پی و
بنیان بناي خود را بر پرهیزکاري از خدا و ایمان و اخلاص و خشنودي حق تعالی نهاده است بهتر است یا کسیکه پی و پایه
بناي خود را بر لب پرتگاه نهر نهاده است [و چون زیر آن سست است و ثباتی ندارد و أصل آن بر نفاق و کفر و دروغ گذاشته
شده است] آن بنا سرازیر در آتش دوزخ خواهد شد [و گذشته از آنکه نفعی براي صاحبش ندارد و ضرري را از او دور
نمیکند ضرر آشکاري باو میرساند و از عمل مثمر سودمند باز میدارد] و خداوند هم مردمان ستمکار را [که بخود و غیر خود
ستم میکنند] هدایت براه راست نمینماید. 110 - هماره بنیان بنائی که ساختهاند موجب شکّ در دلهاي آنهاست [و آنها را پر
از شک و نفاق و درد و حسرت مینماید و از رسوائی و دریدن پرده اسرار خود بیمناکند و لذا دائما در ریبه و شک بسر میبرند]
مگر آنکه دلهاشان بریده شود [و اجزاء آن پراکنده گردد و در اینحال است که میمیرند و از اینکه تردید میگذرند و یا اینکه
توبه کنند و توبه دلهاي آنها را از نفاق منقطع سازد و از تفریط خودشان پشیمان و متأسّف شوند و امّا مادام که به اینکه هستند
و بخیال خود [ صفحه 132 ] بسلامتند در ریبه و شک بسر میبرند] و خدا هم داناي بحال خلق و حکیم در کارهاي خود میباشد.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 111 تا 112
اشاره
إِنَّ اللّهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنِینَ أَنفُسَ هُم وَ أَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّۀَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقتُلُونَ وَ یُقتَلُونَ وَعداً عَلَیهِ حَ  قا فِی التَّوراةِ وَ
الإِنجِیلِ وَ القُرآنِ وَ مَن أَوفی بِعَهدِهِ مِنَ اللّهِ فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُمُ الَّذِي بایَعتُم بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیمُ [ 111 ] التّائِبُونَ العابِدُونَ
[ الحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاکِعُونَ السّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ المُنکَرِ وَ الحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ [ 112
مصدر مؤکّ دي در باره خریداري خداوند تعالی نفوس مؤمنان را که تخلّفی در وعده الهی « وَعداً عَلَیهِ حَ  قا » 563- -قرآن- 1
اي ال ّ ص ائمون یعنی روزه داران نظر به اینکه که رسولخدا فرمود [سیاحۀ امّتی الصوم] و بقولی مقصود « السّائِحُونَ » نیست
آنچه را شرع قبیح دانسته است و آنرا « المُنکَرِ » آنچه را شرع مستحسن شمارد « بِالمَعرُوفِ » مسافران براي جهاد یا طلب علم است
352- 310 -قرآن- 341 - 142 -قرآن- 295 - 25 -قرآن- 127 - نهی فرموده است. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[بعضی از مفسّران گفتهاند که اینکه آیه در بیعت دوم انصار [بیعت عقبه کبري] نازل گردید که أنصار در آن هفتاد و چند نفر
بودند و در عقبه بخدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گرد آمدند و عبد اللّه بن رواحه بحضرت عرض کرد هر چه [ صفحه
133 ] میخواهی براي پروردگارت و براي خودت شرط کن؟ پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود براي پروردگارم شرط میکنم
که او را بپرستید و براي او چیزي را شریک قرار مدهید و براي خودم شرط میکنم که همانسانکه از جان و مالهاي خودتان
منع و جلوگیري میکنید از جان و مال من هم منع کنید- گفتند اگر چنین کنیم چه خواهیم داشت. پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله
فرمود بهشت را خواهید داشت گفتند بیع سودآوري است و اقاله نخواهیم کرد و سپس اینکه آیه نازل گردید:]. 111 - حقّا که
خداوند از مؤمنان جانهاي آنانرا که خود آنرا آفریده و أموال آنانرا که خود روزي آنها فرموده است از آنها خریداري میکند
به اینکه که در مقابل بهشت را بهاي آنها قرار داده و ویژه آنها ساخته است [و اگر پرسش شود که چگونه جان و مال خود را
ببهاي بهشت میفروشند فرماید به اینکه که] در راه دین خدا [و اعلاي کلمه توحید] قتال و جهاد کنند و مشرکان را بکشند و
یا خود کشته شوند [و علی ايّ حال بهشت عوض جهاد آنهاست خواه بکشند یا بدست مشرکان کشته شوند و اینکه واجب
شدن بهشت براي آنها وعده مؤکّ دي است [که بر خود واجب ساخته] و آنرا حق ثابتی در [کتب آسمانی] توراة و انجیل و
قرآن قرار داده است [و در هر سه کتاب چنین مقرّر است که بهاي قتال و جهاد در راه خدا بهشت است] و آیا کیست که وفا
کنندهتر از خدا بعهد و پیمان خود باشد! [و البته هیچکس وافیتر از خداوند بعهد و وعده خود نیست] و چون امر چنین است
پس شادمان شوید به ثواب بهشتی که از خداي خود دریافت میکنید و فرحناك باشید بمعامله و مبایعهاي که کرده و فروشی
که نموده و بهائی که گرفتهاید [زیرا ملک خود او را بخودش فروخته و بهاي آنرا بفضل خود او گرفتهاید و فانی را بباقی و
زایل را بدائم عوض و تبدیل نموده و فروش پر سودي نمودهاید] و اینکه خود فوز و رستگاري بزرگی است [که عظیمتر از آن
فوزي نیست]. 112 - [و أمّا أوصاف و خصائل مؤمنانی که خدا جان و مال آنها را ببهاي بهشت خریداري فرموده است اینستکه
آنها] توبهکارانند [یعنی توبه خالصه صادقه [ صفحه 134 ] از هر گناه بزرگ یا کوچک، و آنان برگشت بطاعت نموده و از غیر
او منقطع گشته و صرفا رو باو آورده و از قبایحی که بجاي آورده باشند قطعا پشیمان گشتهاند] عابدانند [صرفا پروردگار خود
را میپرستند و عبادتشان و معاملتشان خالصا براي اوست جز او از کسی بیم ندارند و جز او بکسی امیدوار نیستند و جز از او از
کسی استعانت نمیکنند و کمک نمیخواهند در اطاعت خداي یکتا پایدار و در اوامر و نواهی او ذلیل و خاشع و در سرّاء و
ضرّاء باو متوسّل و متوکلاند] حامدانند [در هر حال که باشند بحمد خدا و شکر نعم خداوندي از روي اخلاص مشغولند و در
خوشی و ناخوشی با اینکه متوجه باسباب باشند چشم از عنایت مسبب بر نمیدارند و فقط او را قابل حمد و ستایش میدانند]
سائحاناند [بسیر و سیاحت در روي زمین براي غرض شریف و مقصود کریم مانند جهاد در راه خدا و یا طلب علم و یا تجارت
و بدست آوردن کسب حلال یا اکتشاف معانی عظمت و قدرت حق تعالی و یا وقوف بر أحوال خلق براي عبرت و موعظت
میپردازند] [و یا بقولی روزه دارانند که فرمود سیاحۀ امتی الصّوم] راکعانند و ساجدانند [یعنی به اداي نمازهاي یومیّه و فرائض
پنجگانه و همچنین نوافل که مستلزم رکوع و سجود در پیشگاه باري تعالی عز اسمه است مداومند] امر کنندگان بمعروف و
نهی کنندگان از منکراند [یعنی امور خیر و آنچه را شرع مطهّر دستور فرموده ترویج میکنند، و نوع خود را بآن وامیدارند و
امور شر و آنچه را شرع نهی فرموده است مردم را از آن باز میدارند و اینکه دو صفت خود از لوازم جماعات و قوام آنهاست]
و حافظان حدود الهی یعنی نگهبانان و نگهداران شرایع و أحکام خدایند [که شامل واجبات فرد و جماعت از واجبات عینی یا
کفائی باشند آنان قیام بطاعت خدا میکنند و فرائض را ادا و از نواهی او اجتناب مینمایند] و مژده بده [ یا محمّد] مؤمنان را
[یعنی تصدیق کنندگان بیگانگی خدا و اعتراف کنندگان بنبوت خودت را بثواب جزیل و منزلت رفیع بخصوص که جامع
اینکه اوصاف باشند] و [اینکه آیه در باره هر مجاهد فی سبیل اللّه تعمیم دارد که موصوف باین صفات باشد إلی یوم القیامۀ]. [
صفحه 135 ] اولا: نسبت خریداري چیزي بحقتعالی حقّا جایز نیست زیرا کسی چیزي را میخرد که مالک آن نباشد و خداوند
مَن ذَا الَّذِي یُقرِضُ اللّهَ قَرضاً » عزّ اسمه مالک تمام أشیاء است لکن مانند فرمایش دیگرش که از بندگان قرض میخواهد و
میفرماید لفظ شراء و قرض از راه تلطف براي تأکید پاداش است و چون خداي سبحان خود را ضامن ثواب قرار داده « حَسَ ناً
است از آن تعبیر باشتراء و خریداري فرموده و ثواب را ثمن و بهاي طاعات و آنرا بطور مجاز مثمن معرفی فرموده است. -
255 ثانیا- جهاد گاهی بوسیله شمشیر است و گاهی بزبان و چه بسا که جهاد بلسان رساتر از جهاد با شمشیر باشد - قرآن- 204
زیرا راه خدا دین اوست و دعوت بدین اوّل بزبان است و شمشیر تابع و در دنبال آن است زیرا اقامه دلیل بر صحّت مدلول
اولی و روشن ساختن حقّ و بیان آن أحري و سزاوارتر است و اینکه جز بوسیله زبان صورت نمیگیرد. ثالثا- خداوند سبحان
خریداري جان و مال هر دو را ذکر فرموده است زیرا عبادات بر دو نوع است بدنی و مالی و سوّمی ندارد و بدینجهت فرمودند:
[إنّ اللّه تاجر المؤمنین فأغلی لهم الثمن فجعل ثمنهم الجنّۀ] و امام صادق علیه السّلام فرموده: [أیا من لیست له همّۀ إنه لیس
لأبدانکم ثمن إلّا الجنّۀ فلا تبیعوها إلّا بها] یعنی اي آنکه ترا همّتی نیست همانا بهاي بدنهاي شما جز بهشت نیست لذا آنرا جز
ببهشت مفروشید. و اصمعی براي حضرت صادق علیه السّلام اینکه أبیات را انشاد نمود: ا ثامن بالنفس النفیسۀ ربّها || و لیس
لها فی الخلق کلّهم ثمن بها تشتري الجنّات إن أنا بعتها || بشیء سواها ان ذلکم غبن إذا ذهبت نفسی بشیء اصیبه || فقد
[ ذهب الدّنیا و قد ذهب الفنن [ صفحه 136
[