گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد چهارم
[سوره هود [ 11 ]: آیات 61 تا 68



اشاره
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الَأرضِ وَ استَعمَرَکُم فِیها فَاستَغفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا
مِّمّا
ٍ
إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ [ 61 ] قالُوا یا صالِحُ قَد کُنتَ فِینا مَرجُ  وا قَبلَ هذا أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما یَعبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَک
تَدعُونا إِلَیهِ مُرِیبٍ [ 62 ] قالَ یا قَومِ أَ رَأَیتُم إِن کُنتُ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی مِنهُ رَحمَۀً فَمَن یَنصُ رُنِی مِنَ اللّهِ إِن عَ َ ص یتُهُ فَما
تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ [ 63 ] وَ یا قَومِ هذِهِ ناقَۀُ اللّهِ لَکُم آیَۀً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذابٌ قَرِیبٌ
822 فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا صالِحاً وَ الَّذِینَ - 64 ] فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُم ثَلاثَۀَ أَیّامٍ ذلِکَ وَعدٌ غَیرُ مَکذُوبٍ [ 65 ] -قرآن- 1 ]
آمَنُوا مَعَهُ بِرَحمَۀٍ مِنّا وَ مِن خِزيِ یَومِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ القَوِيُّ العَزِیزُ [ 66 ] وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَۀُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِینَ
یعنی شما را « وَ استَعمَرَکُم » [ 332 [ صفحه 302 - 67 ] کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِثَمُودَ [ 68 ] -قرآن- 1 ]
اي موقع فی الریبه یعنی بشک افتاده و ریبه و « مُرِیبٍ » اي مؤمّلا یعنی محلّ امید و آرزو « مَرجُ  وا » بعمران و آبادي توانا ساخت
ریب بمعنی گمان و شک است گویند: رابنی من فلان امر یریبنی ریبا وقتی بیقین از او بشک باشد و اگر سوء ظن داشته باشد
تضییع-- ضایع « تَخسِیرٍ » در اینجا بمعنی نبوّت است « رَحمَۀً » و بیقین از او در شک نباشد گوید أرابنی منه أمر- فهو مریب
هی ناقۀ امتحن اللّه بها طاعتهم-- ماده شتري که خداوند بوسیله آن فرمانبري آنقوم را « ناقَۀُ اللّهِ » ساختن و زیان رسانیدن
« فَعَقَرُوها » اي عذاب عاجل یعنی عذاب فوري « عَذابٌ قَرِیبٌ » او را واگذارید و بحال خود رها کنید « فَذَرُوها » آزمایش نمود
- 437 -قرآن- 481 - 395 -قرآن- 427 - 125 -قرآن- 386 - 78 -قرآن- 115 - 19 -قرآن- 67 - قتلوها- آنرا پی کردند و -قرآن- 1
یعنی لذّت ببرید و زندگانی کنید « تَمَتَّعُوا » 732 [ صفحه 303 ] کشتند - 683 -قرآن- 719 - 622 -قرآن- 665 - -497 قرآن- 611
صداي سخت و هولناك و مراد در اینجا صاعقهاي که دلها را بلرزش آورده و کافران را مدهوش ساخت و بخاك « الصَّیحَ ۀُ »
اي کأن « کَأَن لَم یَغنَوا فِیها » بیجان برو در افتاده- جثوم براي پرندگان مانند بروك براي شتر است « جاثِمِینَ » هلاك انداخت
لم یسکنوا فیها- یعنی گوئیکه در آنجا سکنی نداشتهاند- مغنی بمعنی منزل است- غنی بالمکان اي أقام به- یعنی در آنمحل
316 [ثمود قوم صالح قبیلهاي از عرب - 209 -قرآن- 289 - 68 -قرآن- 197 - 20 -قرآن- 56 - اقامت کرد و ساکن شد. -قرآن- 7
بودهاند و مساکن آنها در حجر ما بین حجاز و شام بوده است در طرف [وادي القري] و آثار شهرهاي آنها تا کنون هم نمودار
است و آنها بتها را میپرستیدند و خداوند صالح را براي نجات آنها و ترك بت پرستی برسالت فرستاد]. 61 - و ما صالح [برادر
نسبی] قوم ثمود را [که نسبا از اواسط النّاس و خلقا از کریمترین مردم و عقلا هم بر دیگران ترجیح داشت] بسوي آن قوم
بپیامبري فرستادیم و صالح بآنقوم گفت اي قوم من خداي یکتا را بپرستید که براي شما معبودي غیر او نیست. اوست آنخدائی
که شما را ابتداءا از زمین ایجاد کرد [و بقدرت خود پدرتان آدم را از خاك بیافرید و شما را از آب پستی که متکوّن از خون
و خون از غذاء و غذا از زمین است بوجود آورد] و شما را توانا ساخت که در آنزمین آبادانی و عمارت کنید یا شما را در
زمین عمر و بقاء داد تا زندگانی کنید [و براي شما باغها و چشمهها و نخلستانها نهاد و کفایت داد تا بزراعت و صناعت
بپردازید و در روي زمین خانها بسازید و بتعمیر و اختراعات و اکتشافات بپردازید] بنابراین بدرگاه او پوزش نمائید و از گناهان
بتپرستی خودتان آمرزش بخواهید و بسوي او برگشت کنید و بتوبه و انابه خودتان جلب رحمت او را بنمائید [و بکردار
شایسته و پرهیز از معاصی غفران او را طلب کنید] زیرا پروردگار من بخلق خود نزدیک است [و بهم خوردن دیدگان را
میبیند و آنچه در دلها میگذرد و از دیگران [ صفحه 304 ] پنهان است او میداند، ویژه استغفار و توبه بندگان را میشنود] و
اجابت کننده دعاي داعیان است و هر کس او را بخواهد و بخواند پاسخ میدهد و جواب میگوید. 62 - [قوم ثمود بصالح]
گفتند اي صالح تو پیش از اینکه محل امید و برآورنده آرزوي ما بودي [حالات نیکو و صفات پسندیده خیرخواهانه تو ما را
امیدوار میساخت تا از تو در کارهاي خود مشورت کنیم و از تدابیر تو بهرهمند شویم و در دین ما کمکی باشی و اینک
بواسطه بدعتی که آوردهاي ما را از خیر خود نومید و مأیوس ساختی] آیا تو ما را از آنچه پدران ما میپرستیدند باز میداري و از
آنچه ما میپرستیم و پیشینیان ما عبادت میکردند نهی میکنی! و اینک از آنچه تو ما را بآن دعوت میکنی [یعنی بتوحید خداي
واحد و ترك خدایان متعدّد] بشک هستیم آنهم شکی که موجب ریب و تهمت است [یعنی نفس مضطرب است و دل آرام
نیست زیرا پدران ما در جهالت و ضلالت نبودند]. 63 - [صالح بپاسخ آنها] گفت: اي قوم من بمن خبر دهید [چاره من
چیست!] آیا اگر من از جانب پروردگار و مالک جسم و جانم حجّت و برهانی در دست داشته باشم و از طرف او رحمت
یعنی مقام نبوّت و دستور رسالت بمن داده شده باشد [اگر تابع نظر شما شوم] کیست که مرا از عذاب و غضب الهی مانع شود!
و اگر عصیان و نافرمانی او را بکنم و در اداي رسالت و امر تبلیغ او قصوري نمایم چه کسی مرا در برابر او یاري خواهد کرد!
بنابراین شما [در وادار کردن به پیروي نیّات خود] براي من جز خسران و تضییع و زیان چیزي نخواهید افزود. 64 - اي قوم من
اینکه ماده شتري که خداوند براي آزمایش شما [از سنگ خارج ساخته است] براي شما نشانهاي [براي اثبات حقانیّت دعوت
من و معجزهاي براي رسالت من] میباشد [و آب اینکه چشمه یک روز منحصرا براي شرب اوست و هیچ جانوري نباید با او
شرکت کند و یک روز براي شماست إنّا مرسلوا الناقۀ فتنۀ لهم فارتقبهم و اصطبر و نبئّهم أنّ الماء قسمۀ بینهم کلّ شرب
محتضر] اي [ صفحه 305 ] قوم او را بحال خود بگذارید که در زمین خدا بچرد و کسی متعرض او نشود و باو هیچ نوع صدمه
و آسیبی نرسانید [و مبادا که در صدد کشتن یا پی کردن او بر آئید که در اینصورت عذاب فوري و عاجلی شما را فرا خواهد
گرفت و همگان بهلاکت خواهید رسید. 65 - [آن قوم اعتنائی بگفتههاي صالح نکردند و یکی از رفقاشان بنام قدار بن سالف
آن ناقه را پی کرد و کشت و چون همه قوم بعمل او راضی بودند لذا فرماید] او را آنقوم پی کردند [و چون صالح خبر یافت]
بآنقوم گفت: شما سه روز در خانه و مکانی که زیست میکنید از زندگانی بهرهمند خواهید بود و تمتع و لذّتی که از
زندگانی ببرید فقط در همین سه روز خواهد بود [و پس از سه روز شما را عذاب خدائی فرا خواهد گرفت] و اینکه
وعدهایست که دروغ در آن راه ندارد و من اصدق من اللّه حدیثا]. 66 - و هنگامیکه فرمان ما صادر شد و واقعه واقع و صاعقه
نازل گشت ما بفضل و رحمت خودمان صالح و مؤمنانی که با او بودند نجات بخشیدیم و از رسوائی که لازمه آنروز بود
رهائی دادیم زیرا پروردگار تو [اي رسول ما] آنخدائی است که بهر چیز مشیّتش تعلّق بگیرد تواناست و بهر امري اراده کند
غالب است هیچ چیزي مانع اراده او نیست. 67 - و کسانیرا که بخویشتن و سایر مردم ستم نمودند و خود بضلالت افتاده
دیگران را هم گمراه ساختند صیحه آسمانی یعنی عذاب ناگهانی فرا گرفت و صاعقه راجفه بطوري آنها را بجاي خود خشگ
ساخت در خانهاي خود و صبحگاهان دیگر از جابر نخواستند و مانند مرغان باز زده بنحوي بخاك افتادند که دیگر پر
برنداشتند. 68 - تو گوئی که آنها هرگز نبودهاند و در آنخانهها منزل نگزیده بودند بلی] بدانید که قوم ثمود بپروردگار
خودشان کافر شدند [و ثمره کفر خود را دیدند] و بدانید که قوم ثمود دور از رحمت خدا گشتند [و مزه نافرمانی خود [
صفحه 306 ] را چشیدند]. [روح همچون صالح و تن ناقه است || روح اندر وصل و تن در فاقه است روح صالح قابل آفات
نیست || زخم بر ناقه بود بر ذات نیست بیخبر کازار اینکه آزار اوست || آب اینکه خم متصل با آب جو است ناقه جسم
ولی را بنده باش || تا شوي با روح صالح خواجه تاش شحنه قهر خدا ایشان بجست || خونبهاي اشتري شهري درست چون
همه در ناامیدي سر زدند || همچو مرغان در دو زانو آمدند]
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 69 تا 76
اشاره
وَ لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَن جاءَ بِعِجلٍ حَنِیذٍ [ 69 ] فَلَمّا رَأي أَیدِیَهُم لا تَصِلُ إِلَیهِ نَکِرَهُم
وَ أَوجَسَ مِنهُم خِیفَۀً قالُوا لا تَخَف إِنّا أُرسِلنا إِلی قَومِ لُوطٍ [ 70 ] وَ امرَأَتُهُ قائِمَۀٌ فَ َ ض حِکَت فَبَشَّرناها بِإِسحاقَ وَ مِن وَراءِ إِسحاقَ
یَعقُوبَ [ 71 ] قالَت یا وَیلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِی شَیخاً إِنَّ هذا لَشَیءٌ عَجِیبٌ [ 72 ] قالُوا أَ تَعجَبِینَ مِن أَمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ
591 فَلَمّا ذَهَبَ عَن إِبراهِیمَ الرَّوعُ وَ جاءَتهُ البُشري یُجادِلُنا فِی قَومِ - وَ بَرَکاتُهُ عَلَیکُم أَهلَ البَیتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ [ 73 ] -قرآن- 1
لُوطٍ [ 74 ] إِنَّ إِبراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّاهٌ مُنِیبٌ [ 75 ] یا إِبراهِیمُ أَعرِض عَن هذا إِنَّهُ قَد جاءَ أَمرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُم آتِیهِم عَذابٌ غَیرُ مَردُودٍ
اي أنکرهم- نکره « نَکِرَهُم » یعنی روي سنگ کباب شده که روغن از آن بچکد « حَنِیذٍ » [ 265 [ صفحه 307 - 76 ] -قرآن- 1 ]
اي أحسّ او أضمر: یعنی از آنها « أَوجَسَ مِنهُم خِیفَۀً » ینکره نکرا- او- انکره- و- استنکره- یعنی اینکه عمل آنها او را بد آمد
یعنی از خوشحالی ترس او زایل گشت و بخندید و گفتهاند یعنی: حاضت: حیض شد « فَضَحِکَت » در خود ترسی احساس کرد
اي واي بر من و یا عجبا و اینکه کلمه اصلا اطلاقش در امور شرّ است و در هر امر فظیعی نیز اطلاق میشود و ویل در « یا وَیلَتی »
بسیار نیکی و « مَجِیدٌ » فاعل عملی که مستوجب حمد باشد « حَمِیدٌ » در اینجا یعنی عقیم و نازا « عَجُوزٌ » لغت بمعنی قبح است
بفتح راء خوف و رعب و بفزع آوردن- راعه إذ أفزعه و بضمّ راء یعنی روع بمعنی نفس « الرَّوعُ » - احسان کننده را گویند
کسیکه « مُنِیبٌ » کثیر التاوّه و التاسّف کسیکه بسیار نالان و وا أسفا گویان باشد « أَوّاهٌ » است- ألقی فی روعی- اي- فی نفسی
220 -قرآن- - 78 -قرآن- 194 - 10 -قرآن- 66 - انابه کند و رو بدرگاه خدا، آورد أناب ینیب انابه اي- رجع و تاب. -قرآن- 1
858 -قرآن- - 708 -قرآن- 848 - 654 -قرآن- 697 - 608 -قرآن- 645 - 567 -قرآن- 599 - 400 -قرآن- 558 - -301-289 قرآن- 387
938-928
تفسیر معانی:
اشاره
-69 و بحق سوگند که فرستادگان ما [جبرئیل علیه السّلام و عدّهاي از فرشتگان] با خوشروئی و بشارت بر ابراهیم علیه السّلام
وارد شدند و سلام تحیت گفتند ابراهیم هم بپاسخ آنها سلام گفت و درنگی نکرد [یعنی مدّتی نگذشت که چون آنها
بصورت بشر و پسرانی نیکو صورت آمده بودند پنداشت که مهمانند و بعادتی که در اکرام مهمان داشت] گوساله کباب شده
بریانی [که از آن روغن میچکید] [براي اطعام و پذیرائی آنها] حاضر ساخت [و بنزد آنها آورد]. 70 - [و بآنها گفت چرا
نمیخورید!] و چون ابراهیم دید که مهمانان دست بطرف گوساله بریان دراز نکردند عمل آنها را زشت دانست و او را بد
آمد و [آنرا بخلاف معهود از مهمانها دید زیرا مهمان وقتی دست بطرف طعام میزبان دراز نکند، یا در میزبان شکّی دارد یا
نسبت باو قصد سوئی کرده است، بنا برین ابراهیم را از آنها ترسی پدید آمد] که مبادا آنها بمقصود ناروائی آمده باشند [
صفحه 308 ] [ یا دانست که فرشتگانند و براي عذاب قوم او مأمور شدهاند] و چون فرشتگان حال او بدیدند گفتند مترس و بیم
مدار [از طرف ما سوء قصدي نیست و در باره ما شکّی مکن] ماها فرستاده و مأمور شدهایم که قوم لوط را [چون سرکشی و از
حدّ تجاوز کردهاند] دچار هلاك کنیم. 71 - و زن ابراهیم [ساره دختر عموي ابراهیم] ایستاده و قیام بخدمت آنها داشت [و
گفتگوي ابراهیم و فرشتگان را میشنید و از آن سخنان و آنچه دید و شنید یا از خوشحالی براي هلاك قوم لوط] خندان شد
و ما [یعنی فرستادگان ما] بآنخاتون مژده [پسري بنام] اسحق و در دنبال اسحق [مژده نوادهاي یعنی پسري براي اسحاق بنام]
یعقوب را دادیم. 72 - [ساره چون مژده را بشنید] گفت واعجبا؟؟ آیا من بزایم و حال آنکه من پیرزنی [نود و نه ساله] و نازا
هستم و اینکه شوهر منهم [که میبینید و میشناسید] پیر مردي است [یکصد یا یکصد و بیست ساله] و حقّا که اینکه امر [که
- شما بشارت میدهید بر حسب عادت طبیعی و سنّت جاریه الهی نه بالنسبه بقدرت خدائی چیزي شگفت آور است. 73
[فرشتگان] گفتند تو آیا از امر و فرمان خداوند [که از دو پیر فرزندي آورد و از قضاء الهی که چیزي او را بعجز نمیآورد و
چون اراده کند گوید [کن] یعنی [باش] و سپس [فیکون] پس [میشود و میباشد] آیا از اینها تعجب میکنی [اینها مورد تعجب
نیست زیرا] رحمت واسعه خدا و برکات او شامل حال شما خاندان نبوّت و أهل بیت ابراهیم خلیل است [و پی در پی تا روز
قیامت اتّصال اینکه رحمت باقی است و قطع شدنی نیست و اینکه بلا شک موجب عدم تعجّب است] زیرا او [جلّ جلاله]
حمید و شایسته حمد و ثناست و مجید و صاحب مجد و ممجّد در ارض و سماست. [کاشفی گوید: از کار خداي تعالی هیچ
عجب نیست که از صنع بیآلت و فضل بی علت از میان دو پیر فرزندي بیرون آورد. [ صفحه 309 ] [قدرتی را که بر کمال بود
|| کی چنینها از او محال بود] 74 - و چون ترس یا فزع و نگرانی [که از آمدن فرشتگان حاصل شده بود] از ابراهیم بر طرف
شد و مژده فرزند براي او آمد [و دانست که آنها ملائکه عذاب آنهم براي قوم لوط هستند] در مقام پرستش و جدال در باره
قوم لوط با فرستادگان ما برآمد [تا بداند که قوم لوط بچه چیز مستحق عذاب و استیصال شدهاند! آیا واقعا هلاك خواهند شد
یا تخویف و تهدیدي است تا بفرمان الهی بر گردند و مطیع شوند! و اگر بناست بهلاکت برسند مؤمنان چه خواهند شد و آنها
چگونه نجات خواهند یافت!] 75 - [اینکه گفتگوها که براي استقصاء و کشف امر غامضی بود و بجدال تعبیر گشته نه از اینکه
جهت بوده است که او از امر الهی نارضا بوده است بلکه از اینکه راه بوده است که] ابراهیم شخصی حلیم بود و تعجیل در
عقوبت را دوست نمیداشت و از معذّب گشتن مردم رنج میبرد و بسیار از اینکه باب در آه و اسف و تاوّه و تألّم و پر ناله
بدرگاه حق بود. 76 - [فرشتگان گفتند] اي ابراهیم از اینکه [جدال و استرحام در باره قوم لوط] اعراض کن و صرف نظر نما
زیرا أمر محقّق پروردگار تو بر هلاك آنها صادر شده و لا محاله آنها معذّب بعذابی هستند که ردّ شدنی نیست و هیچکس
قادر بر دفع آن نمیباشد. اولا: در باره لفظ [ضحکت] اقوالی است یکی همان خنده معروف است که در موقع فرح بانسان
عارض میشود یا در موقع تعجب پیش میآید دیگر آنکه ساره تعجب نمود که چرا واردین از خوردن غذاي او امتناع کردند-
سوم بواسطه بشارتی که در باره اسحق شنید و با پیري خود و شوهرش در شگفت آمد که در جوانی اولادشان نشد چگونه در
پیري صاحب اولاد خواهند شد و بنابرین قول، در کلام تقدیم و تأخیري است و تقدیر آن اینستکه- [فبشّرناها باسحاق و
یعقوب فضحکت] [بعد البشاره] و اینکه قول مروي از أبی جعفر علیه السّلام است و [ صفحه 310 ] بقول دیگر [ضحک] بفتح
ضاد بمعنی حیض و قاعده زنانه است و [ضحکت اي حاضت] یعنی در هنگام پیري حیض شد که نشانه آوردن فرزند است و
اینکه قول از امام صادق علیه السّلام است. ثانیا- در جمله [أهل البیت] اگر ساره از أهل بیت حضرت ابراهیم علیه السّلام
شمرده شده است براي اینستکه دختر عموي او بوده است نه دلیل بر اینستکه زن مرد از أهل بیت اوست، چنانکه جبائی گفته
است و از أمیر المؤمنین علیه السّلام مروي است که بقومی گذشت و بآنان سلام داد آنها بپاسخ گفتند [و علیک السلام و
رحمۀ اللّه و برکاته و مغفرته و رضوانه] حضرت بآنها فرمود در باره ما از آنچه ملائکه در باره پدر ما ابراهیم علیه السّلام گفتند
تجاوز نکنید: ملائکه گفتند: [رحمۀ اللّه و برکاته علیکم أهل البیت].
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 77 تا 83
اشاره
وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِم وَ ضاقَ بِهِم ذَرعاً وَ قالَ هذا یَومٌ عَصِ یبٌ [ 77 ] وَ جاءَهُ قَومُهُ یُهرَعُونَ إِلَیهِ وَ مِن قَبلُ کانُوا
یَعمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَومِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطهَرُ لَکُم فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخزُونِ فِی ضَ یفِی أَ لَیسَ مِنکُم رَجُلٌ رَشِیدٌ [ 78 ] قالُوا لَقَد
وَّ إِنَّکَ لَتَعلَمُ ما نُرِیدُ [ 79 ] قالَ لَو أَنَّ لِی بِکُم قُوَّةً أَو آوِي إِلی رُکنٍ شَدِیدٍ [ 80 ] قالُوا یا لُوطُ إِنّا
ٍ
عَلِمتَ ما لَنا فِی بَناتِکَ مِن حَق
رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِ لُوا إِلَیکَ فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطعٍ مِنَ اللَّیلِ وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَ دٌ إِلَّا امرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِ یبُها ما أَصابَهُم إِنَّ مَوعِدَهُمُ
757 فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیها حِجارَةً مِن سِجِّیلٍ مَنضُودٍ - الصُّبحُ أَ لَیسَ الصُّبحُ بِقَرِیبٍ [ 81 ] -قرآن- 1
اي ساءه مجیئهم یعنی آمدن « سِیءَ بِهِم » [ 178 [ صفحه 311 - 82 ] مُسَوَّمَۀً عِندَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظّالِمِینَ بِبَعِیدٍ [ 83 ] -قرآن- 1 ]
یعنی بآمدن آنها او را سینه تنگ شد و طاقت « ضاقَ بِهِم ذَرعاً » [ فرشتگان او را بد آمد [چون هنوز نمیدانست آنها کیانند
نماند-- و ذرع بمعنی بسط ید و پهن کردن دست است و أصل آن ذرع شتر است که فاصله بین گامهاي اوست و چون بیش
یعنی شدید و سخت عصبه « عَصِ یبٌ » از طاقتش بر او بار کنند آن فاصله تنگ میگردد و از اینکه عمل حوصله تنگ میشود
اي یسرعون و یساقون إلیه یعنی بطرف او میشتافتند و رانده میشدند. هرع یهرع هرعا و « یُهرَعُونَ إِلَیهِ » یعصبه عصبا اي شدّه
أهرع-- اي ساقه سوقا عنیفا، إهراع همان إسراع است ولی شتابی که ملازم با لرز از سرما یا غضب یا تب یا شهوت باشد و آن
یعنی « لَو أَنَّ لِی بِکُم قُوَّةً » یعنی سخت و محکم که امر بمعروف و نهی از منکر کند « رَشِیدٌ » فعلی است ملازم با بناي مجهول
یعنی بتواناي شدید البأسی پناه ببرم که از من دفع شرّ شما را « أَو آوِي إِلی رُکنٍ شَدِیدٍ » اگر شخصا توانائی دفع شما را داشتم
یعنی خاندان خودت را شبانه حرکت بده و « فَأَسرِ بِأَهلِکَ » بکند- در استحکام و شدّت آن توانا را بپایه کوه تشبیه نموده است
بِقِطعٍ مِنَ » حرکت شبانه را سري و اسراء گویند أسري لیلا یسري إسراء و حرکت در روز را سیر گویند- سار نهارا یسیر سیرا
وَ لا یَلتَفِت مِنکُم » اي بقطعۀ منه یعنی در بعض ساعات آن یا در قسمتی که از شب باقی مانده است یعنی سحرگاهان « اللَّیلِ
معرّب سنگ و گل یعنی گل تحجیر - « سِجِّیلٍ » اي و لا ینظر خلفه یعنی هیچیک از شما پشت سر خود را هم نگاه نکند « أَحَدٌ
-952- 869 -قرآن- 920 - 778 -قرآن- 837 - 486 -قرآن- 769 - 416 -قرآن- 464 - 131 -قرآن- 406 - 16 -قرآن- 110 - قرآن- 1
یعنی منتظم و « مَنضُودٍ » 1556 [ صفحه 312 ] شده - 1462 -قرآن- 1545 - 1315 -قرآن- 1430 - 1127 -قرآن- 1289 - قرآن- 1107
پی در پی پشت سر هم-- بعضه متّبع بعضا- نضد الدّرّ ینضده نضدا- او ن ّ ض ده تنضیدا- اي نظّمه- یعنی منظّما در را برشته
اي فی خزانته یعنی در خزائن الهی است و « عِندَ رَبِّکَ » مشتق از سومه و سیماء که بمعنی علامت است « مُسَوَّمَۀً » کشید
کسیرا بهلاکت نرساند و نیز مسوّمۀ اي محکمۀ حرة « سدوم » مخصوصا علامت گذاري شده است که غیر أهل شهر لوط یعنی
265- 198 -قرآن- 249 - 17 -قرآن- 185 - لا یثنیها أحد. -قرآن- 7
تفسیر معانی:
اشاره
-77 و چون فرستادگان ما [فرشتگانی بصورت آدمیان] بر لوط وارد شدند [لوط بواسطه بیمی که از تجاوز و أعمال زشت قوم
خود نسبت بآنها داشت از آمدن آنها] غمین شد و او را ناخوش آمد [زیرا آنان بصورت پسرانی زیبا و خوش سیما بودند و
توجّه قوم لوط بپسران بود و لوط ندانست که آنها فرشتگانند و تصوّر کرد آدمیانند] و تنگدل گشت [و عرصه بر او تنگ شد
زیرا قوم او بامثال آنها براي فعل شنیع رو میآوردند و او نگران بود که از حفظ میهمانان خود عاجز بماند] و گفت امروز
روزي سخت و بس ناگوار است [و اسباب بدي و ناراحتی در آن براي من جمع شده است]. 78 - [مهمانان وارد بر لوط شدند
و عیال لوط که زنی کافره و منافقه بود چون جوانانی خوش صورت بدید ببام رفت و مردم را با خبر ساخت]. و قوم چون از
آمدن مهمانان با خبر شدند [دواعی شیطانیه نفسانیّه محرّك آنها شد] و شتابان رو بسوي لوط نهادند [و اینکه از آنها غرابتی
نداشت زیرا] آنها مردمی بودند که قبلا هم مرتکب أعمال زشت بودند [و بدکاري و تجاوز و شهوت بمردان و بیعنایتی بزنان
در آنها غریزه مستحکمی شده بود] [و چون ابراز قصد سوء و بدکاري نسبت بمهمانان کردند] لوط بآنها گفت اي قوم [بجاي
آنکه تجاوز بمردان کنید] اینکه دختران منند [یعنی دختران خودم و دختران قوم من که بجاي دختران منند و زنانی تحت
اختیار و توانائی شما هستند میتوانید بحلالی ازدواج کنید] آنها براي شما طاهرتر و حلالتراند [و اینکه فعلی که قصد دارید فعل
زشت [ صفحه 313 ] و حرام و موجب غضب پروردگار است] بنابرین [در اینکه مواقعه از عقاب خدا] بپرهیزید و از خدا بترسید
و مرا رسوا مسازید و در سوء رفتار با مهمانان من مرا دچار ننگ و عار مکنید. آیا در بین شما مردي که صاحب رشد و
راهنماي بحق و صواب باشد و شما را از اینکه منکر و فکر بد نهی کند و بخیر و رشاد ارشاد کند وجود ندارد! 79 - [قوم در
جواب لوط] گفتند محقّقا تو دانستهاي که ما را بدختران نیاز و حاجتی نیست [زیرا آنچه را که انسان بآن حاجتی نداشته باشد
از آن رو- گردان میشود چنانکه از چیزي که حقّی در آن نداشته باشد رو گردان است لذا گفتند ما را حقّی در دختران تو
نیست یعنی حاجتی نیست پس اینکه تو آنها را بما عرضه میکنی چه معنی دارد!] و محققا تو میدانی که ما چه میخواهیم و
مقصد ما چیست [میل ما بپسران است و بدختران رغبتی نداریم] 80 - [لوط علیه السّلام چون دید پند و خواهش او را
نمیپذیرند، از اینکه قوّه دفاع از آنها را نداشت تأسفّ خورد] گفت کاشکی مرا قوّه و نیروئی بود [که بوسیله آن شرّ شما را از
مهمانان خودم دفع کنم] یا بستون و تکیهگاه سخت و محکمی ملتجی و پناهنده شوم [که در دفع حملات شما مرا یاري کند و
لذا بخداي خود پناه برد و خدا هم او را پناه داد که ملجائی براي درماندگان جز درگاه دادرس او نیست]. 81 - [فرشتگان که
حال لوط را چنین دیدند] گفتند ما فرستادگان پروردگار تو هستیم [که براي نجات تو از شرّ آنها و هلاك کردن آنها
آمدهایم] آنان را هرگز دسترسی بتو نیست [و آسیبی بتو نتوانند رسانید و ترا در باره تجاوز بما رسوا نتوانند ساخت و پناهگاه
تو رکن محکمی است] لذا چون پاسی از شب بگذرد کسان و أهل خانه و خاندان خودت را بردار و براه بیفت [و از شهر
بیرون شو] و هیچیک از شما توجه و التفاتی بچیزي نکند [یعنی پشت سر خود را هم نباید نگاه کند و در بند مال و متاعی که
در شهر دارد نباشد] جز زن خودت [که او را نباید همراه [ صفحه 314 ] ببري و او باید در شهر بماند و] دچار عذابی بشود که
تمام قوم دچار آن میشود [لوط پرسید موقع اهلاك آنها و نزول عذاب چه وقت است! فرشتگان گفتند] وعده آنها صبح است
298 [یعنی - [عذاب آنها در طلوع فجر شروع میشود و در طلوع شمس خاتمه مییابد فَأَخَذَتهُمُ الصَّیحَۀُ مُشرِقِینَ]. -قرآن- 260
بامداد امشب پس از آنکه تو و خاندانت شبانه دور شدید میقات هلاك آنهاست لوط گفت از اینکه زودتر نخواهد شد!]
ملائکه گفتند آیا صبح نزدیک نیست! [یعنی زودتر از صبح که وقت زیادي بآن نمانده است چه میخواهی!] 82 - و چون
فرمان ما رسید [و موقع نزول عذاب شد] آن شهر را زیر و رو کردیم [قسمتهاي زیرین را ببالا برده و قسمتهاي زیرین را بزیر
آوردیم] و آن شهر سرنگون گردید و بارانی از سنگ گل [یعنی گلهاي محجّر تبدیل بسنگ شده] بر آنها باراندیم و اینکه
سنگها پی در پی و منظما بر آنها باریدن گرفت [تا همه را معدوم ساخت]. 83 - اینکه سجّیل [یعنی گلهاي محجّر] در نزد
پروردگار تو [یعنی در علم ربّ تو یا در خزائن خداي تو که جز او کسی مالک و متصرّف آن نیست] نشانه گذاري شده [و
بنام هر فردي بسر او میبارید و او را معدوم میساخت] و اینکه سنگهائی که توصیف شدند و اینکه عقوبتی که براي قوم لوط
پیش آمد براي نوع ستمکاران هر قومی بعید نیست، و دور نیست [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] براي ستمکاران زمان تو هم
آماده باشد. [چو عالم از ستمگر ننگ دارد || عجب نبود که بروي سنگ بارد] از حضرت جعفر بن محمّد الصادق علیه السّلام
مروي است که فرشتگان وقتی رسیدند که لوط در مزرعهاي قریب شهر مشغول کشت بود، بر او سلام کردند لوط هیئتی نیکو
شمایل دید که همگی لباس سفید در بر و عمامههاي سفید بر سر داشتند آنها را بمنزل خود رهبري کرد و پیش افتاد و آنها
بدنبالش، در پیش خود گفت اگر قوم از آمدن آنها مطّلع شوند چکنم- آنها را بشناسانم [یعنی از حال [ صفحه 315 ] أهل
شهر آگاه گردانم] پس رو بآنها کرده گفت شما بر اشرار خلق خدا وارد شدهاید. خداوند بجبرئیل علیه السّلام فرموده بوده
آنها را هلاك مکن تا لوط سه مرتبه بر شرارت آنها شهادت دهد. جبرئیل گفت اینکه یک مرتبه. سپس براه افتاد دوباره بسوي
آنها متوجّه شد و گفت شما بر اشرار خلق خدا وارد شدهاید جبرئیل گفت اینکه دو مرتبه باز براه افتاد بدروازه شهر رسیدند و
لوط بسوي آنها برگشته گفت شما بر اشرار خلق خدا وارد شدهاید جبرئیل گفت اینکه سه مرتبه پس از آن داخل شهر شده و
آنها هم با او داخل شدند و چون زن لوط آنها را بدید بر بالاي خانه شد و دودي بپا کرد و چون قوم دود را بدیدند بطرف
خانه لوط شتابان شدند. قتاده گفته است جمعیّت قوم لوط که در مؤتفکات [یعنی سدوم و توابع واقع در دائره اردن] بعذاب
مبتلا و معدوم شدند [کانوا أربعۀ الف الف] یعنی چهار میلیون نفر بودهاند [ترجمه از مجمع البیان].
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 84 تا 95
اشاره
وَ إِلی مَدیَنَ أَخاهُم شُعَیباً قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیالَ وَ المِیزانَ إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ وَ إِنِّی أَخافُ
عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ مُحِیطٍ [ 84 ] وَ یا قَومِ أَوفُوا المِکیالَ وَ المِیزانَ بِالقِسطِ وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ
مُفسِدِینَ [ 85 ] بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ [ 86 ] قالُوا یا شُعَیبُ أَ صَ لاتُکَ تَأمُرُكَ أَن نَترُكَ ما
یَعبُدُ آباؤُنا أَو أَن نَفعَلَ فِی أَموالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنتَ الحَلِیمُ الرَّشِیدُ [ 87 ] قالَ یا قَومِ أَ رَأَیتُم إِن کُنتُ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ رَزَقَنِی
مِنهُ رِزقاً حَسَ ناً وَ ما أُرِیدُ أَن أُخالِفَکُم إِلی ما أَنهاکُم عَنهُ إِن أُرِیدُ إِلَّا الإِصلاحَ مَا استَطَعتُ وَ ما تَوفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ
908 وَ یا قَومِ لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِ یبَکُم مِثلُ ما أَصابَ قَومَ نُوحٍ أَو قَومَ هُودٍ أَو قَومَ صالِحٍ وَ ما - إِلَیهِ أُنِیبُ [ 88 ] -قرآن- 1
قَومُ لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ [ 89 ] وَ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ [ 90 ] قالُوا یا شُعَیبُ ما نَفقَهُ کَثِیراً مِمّا تَقُولُ وَ إِنّا
لَنَراكَ فِینا ضَ عِیفاً وَ لَو لا رَهطُکَ لَرَجَمناكَ وَ ما أَنتَ عَلَینا بِعَزِیزٍ [ 91 ] قالَ یا قَومِ أَ رَهطِی أَعَزُّ عَلَیکُم مِنَ اللّهِ وَ اتَّخَ ذتُمُوهُ
وَراءَکُم ظِهرِیا إِنَّ رَبِّی بِما تَعمَلُونَ مُحِیطٌ [ 92 ] وَ یا قَومِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِلٌ سَوفَ تَعلَمُونَ مَن یَأتِیهِ عَذابٌ یُخزِیهِ وَ
728 وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحمَۀٍ مِنّا وَ أَخَذَتِ - مَن هُوَ کاذِبٌ وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیبٌ [ 93 ] -قرآن- 1
] 249- الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَۀُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِینَ [ 94 ] کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا بُعداً لِمَدیَنَ کَما بَعِدَت ثَمُودُ [ 95 ] -قرآن- 1
بثروة و سعۀ فی الرزق یعنی من شما را توانگر و در رفاه زندگی و روزي میبینم و شما را نیازي « إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ » [ صفحه 317
یعنی عذاب روزي که کسی از کفار را فرو گذار نمیکند- و اصل عذاب از عذب « عَذابَ یَومٍ مُحِیطٍ » بکم فروشی نیست
است و آن بمعنی منع است و به آب گوارا عذب گویند براي اینکه منع تشنگی میکند و عذاب را یعنی شکنجه را عذاب
« وَ لا تَبخَسُوا » گفتهاند براي اینکه شخص معاقب را منع از سعادت مینماید و غیر و او را از کردن مانند عمل او جلوگیر میشود
و لا « وَ لا تَعثَوا » و لا تتقصوا او و لا تعیبوا- یعنی ناقص ننمائید و معیوب نسازید بخسه حقّه یبخسه بخسا- اي نقصه نقصا
یعنی عاقل با تأنّی « الحَلِیمُ الرَّشِیدُ » یعنی آنچه را خدا از مال حلال باقی گذاشته است « بَقِیَّتُ اللّهِ » تفسدوا- عثی یعثی عثیّا- افسد
« مَا استَطَعتُ » اي ما ارید یعنی من نمیخواهم و قصدي ندارم « إِن أُرِیدُ » و بردبار که در هدایت خود راسخ و مرشد راه باشد
اي لا یکسبنّکم و « لا یَجرِمَنَّکُم » یعنی بدرگاه او انابه و برگشت میکنم « إِلَیهِ أُنِیبُ » یعنی تا هستم و دوام دارم خواهان اصلاحم
ما » دشمنی شما با من و خلاف شدید من با شما « شِقاقِی » مراد آنستکه لا یحملنّکم بر شما تحمیل نکند و براي شما بار نیاورد
اي عشیرتک یعنی « رَهطُکَ » یعنی آنرا نمیفهمیم « ما نَفقَهُ » فقه بمعنی فهم دقیق و عمیق مؤثّر در نفس آدمی است و « نَفقَهُ
منسوب بظهر یعنی پشت یعنی شما بواسطه شرك خودتان خدا را پشت سر « وَراءَکُم ظِهرِیا » خویشاوندان نزدیک و قبیله تو
- اي علی غایۀ تمکّنکم و قوّتکم و عصبیّتکم یعنی بهر قدر تمکن و توانائی و نفوذ دارید. -قرآن- 1 « عَلی مَکانَتِکُم » انداختهاید
- 917 -قرآن- 969 - 820 -قرآن- 903 - 736 -قرآن- 797 - 673 -قرآن- 716 - 542 -قرآن- 658 - 181 -قرآن- 525 - -27 قرآن- 157
- 1367 -قرآن- 1391 - 1292 -قرآن- 1354 - 1226 -قرآن- 1279 - 1117 -قرآن- 1216 - 1053 -قرآن- 1098 - -985 قرآن- 1034
[ 1582 [ صفحه 318 - 1473 -قرآن- 1562 - -1401 قرآن- 1451
تفسیر معانی:
اشاره
-84 و بسوي شهر مدین یا قبیله مدین [منسوب بمدین بن إبراهیم] برادر نسبی آنها شعیب را برسالت فرستادیم [و بآنمردم]
گفت اي قوم من خداي یکتا را پرستش کنید و براي او چیزي را شریک مسازید، براي شما غیر از او معبودي که متصف
بصفات خداي واحد جلّ شانه و قابل پرستش باشد نیست [و سخن تمام پیمبران الهی در توحید و پرستش خداي واحد بوده و
همگی در اینکه کلام متّفق القول بودهاند ولی در امور عملی و تشریع هر یک نقطه ضعفی که در امّت خود میدیدند در مقام
معالجه آن بودهاند و لذا شعیب پس از دعوت بتوحید] گفت پیمانه را در موقع پیمودن اجناس و ترازو را در موقع توزین و
کشیدن اشیاء مکاهید و کسر نگذارید و حق مردم را ناقص ندهید [امر خدا را امتثال و نهی خدا را اجتناب کنید] زیرا من شما
را در رفاه معیشت و توانگري مینگرم [یعنی نیازي بکم فروشی و خیانت بحق مردم ندارید و رسم حقگزاري آنستکه مردم را
از مال خود بهرهمند کنید نه آنکه از حقوق ایشان کسر گذارده و باز گیرید] [و اینک از روشی که شما پیش گرفتهاید] بر شما
از عذاب آنروزي بیم دارم که دست ردّ بر سینه هیچ کافري نگذارد و تمام شما عاصیان را فرا گیرد. 85 - اي قوم من؟ حقوق
مردم را در معاملات بوسیله پیمانه و ترازو بقسط و عدالت تادیه کنید و تمام و کمال بپردازید [و اینکه امر بواجب بعد از نهی
از ضدّ آن براي تاکید و تنبیه بر آن است که مقصود هر دو ناگزیر از اجراي هر دو امر میباشید یعنی هم کسر نگذارید و هم
تام و کامل توفیه و تأدیه نمائید] و چیزهاي مردم را که تأدیه آن بعهده شماست [در پیمانه یا وزن یا شماره خواه حق حسّی و
خواه حق معنوي] ناقص نگذارید [و چیزي که مستحق عیب جوئی نیست معیوب نسازید] و در روي زمین از هر نوع فساد و
تبهکاري دوري کنید و قاصد بفساد هم مباشید. 86 - و بدانید آنچه خداوند [بعد از ایفاء حقوق مردم که بعدالت تأدیه کرده
باشید] براي شما باقی بگذارد پر برکتتر و خوش فرجامتر است [از آنچه [ صفحه 319 ] شما در کم فروشی و نقص در کیل و
وزن براي خود باقی میگذارید] اگر ایمان بخدا داشته باشید [ یا فرمانبري از خدا براي شما بهتر است که ثواب آن همیشه
باقی است و دارائی دنیا که فنا پذیر است بشرط آنکه مؤمن باشید و تصدیق پیمبر خود را بکنید] و من مراقب و نگهبان و
ضامن أعمال شما نیستم [که با مردم در معاملات چگونه رفتار میکنید و آیا بعدل عمل میکنید یا بظلم، فقط بر عهده من
ابلاغ امر و نهی خداوندي است و بر خداست که حساب شما را برسد و جزاي کردارتان را بدهد]. [ملّا گوید] [چون ترازوي
تو کژ بود و دغا || راست چون جوئی ترازوي جزا چونکه پاي چپ بود در غدر و کاست || نامه چون آید ترا در دست
راست چون جزا سایه است اي قدّ تو خم || سایه تو کژ فتد در پیش هم 87 - [قوم او بر سبیل سخریّه و استهزاء] گفتند اي
شعیب آیا نماز تو [ یا دین تو] بتو امر کرده [و اقتضاي تأثیر آن در تو اینکه شده است که ما را وادار کنی] اصنام و بتانی را که
پدرانمان میپرستند رها کنیم و دین آباء و اجدادي خود را واگذاریم [و پیروي ترا بکنیم و حال آنکه تو بر آنها مزیّتی نداري]!
و آیا باز امر دین تو اینکه است که ما از آنچه براي ازدیاد و نموّ اموالمان میکنیم و از سعی و کوشش و نشاطی که براي
توسعه زندگیمان بکار میبریم دست برداریم و آنچه میخواهیم و میل خود ماست نکنیم [و آنچه تو میخواهی بکنیم آیا اینکه
محجور شدن از آزادي و محدود شدن ترقّی ما نیست!] همانا تو مردي با تأمّل و حلیم و با عقل و رشید هستی [آیا چنین
تکلیف از تو زیبنده است]. [مفسّران بعضی گفتهاند اینکه دو صفت حلیم و رشید را آنها بطور استهزاء گفتهاند و مقصودشان
اهانت و ضدّ آن یعنی سفیه و احمق بوده است. و بعضی دیگر گفتهاند که آنها از روي حقیقت گفتهاند و اعتقادشان اینکه
بوده است که تو در قومت مردي حلیم و با رشدي و صاحب عقل میباشی و سزاوار [ صفحه 320 ] تو نیست که با آنها مخالفت
کنی و ما را بغیر راه فعلی هدایت نمائی]. 88 - [شعیب] گفت اي قوم من بمن خبر دهید و بگوئید [با شما چه بکنم و با خود
چکنم!] در صورتی که من بر یقین تام و برهان و حجّت واضح و روشنی از جانب پروردگار هستم [که آنچه شما را بآن امر
میکنم از جانب خداست نه از پیش خودم و خداست که بمحلّ رسالت خود داناتر است و میداند چه کسی را بپیامبري
بفرستد] مضافا به اینکه که روزي خوب و نیکو از طریق کسب حلال نصیب من فرموده است [و من مردي هستم مالدار و آگاه
بآنچه موجب نموّ مال و ازدیاد ثروت از طریق مشروع و حلال است با اینکه وصف بگوئید من چه باید بکنم و غیر آنچه
گفتهام بشما چه باید بگویم!] [از پرستش او عدول کنم و پیروي شما را بکنم و شما را بتوحید و ترك پرستش بتها و کفّ از
معاصی و قیام بقسط و عدل امر نکنم!] من نمیخواهم و اراده و قصد ندارم که شما را از آنچه نهی میکنم با شما مخالفت
کنم [من بآنچه شما را امر میکنم و از آن نهی مینمایم جز اصلاح عمومی و خیر عمومی براي خودم و شما تا اندازهاي که
قدرت و استطاعت دارم قصدي ندارم [و در اینکه اصلاح پایداري میکنم] و توفیق من [یعنی رسیدنم بمقصود و هدایتم بخیر
دنیا و آخرت خودم و شما] جز بدست خداي یکتا نیست و جز بتأیید و یاري خدا نمیباشد بر خدا توکّل کردهام و کار خود را
باو واگذاردهام [و رضاي بتدبیر و تقدیر او دارم و متمسک بطاعت او هستم] و برگشت و انابهام بسوي اوست [یعنی تمام
کردار من لوجه اللّه و بامر و رضاي اوست] [زیرا مرجع و مآب و سود و زیان رسان فقط اوست من از شما نه امیدوار بچیزي
هستم و نه بیمی از شرّتان دارم]. 89 - اي قوم من مخالفت با من و دشمنی با من البته نباید شما را بر آن بدارد که کاري بکنید
که مانند آنچه بقوم نوح از غرق و طوفان رسید یا قوم هود که بر باد رفتند یا مانند قوم صالح که دچار صیحه شدند بشما نیز
برسد و عذابی که قوم لوط را ریشه کن ساخت و تمام آنها و بلادشان را معدوم ساخت از زمان شما [ صفحه 321 ] دور نیست
[و آنقدر وقتی نگذشته است و خانهاي مخروبه آنها هم نزدیک بمحال شماست و بجاست که از آنها پند بگیرید و متنبّه
شوید]. 90 - از پروردگار خودتان طلب آمرزش کنید [و در گذشت از گناهان گذشته خود را بخواهید] و بسوي او باز گشت
و توبه نمائید [و در آینده کردار نیکو و شایسته پیش گیرید و عازم بر نیکوکاري شوید] و بدانید که پروردگار من مهربان
است [و توبه شما را میپذیرد و از گناهان شما در میگذرد] و دوست- دار بندگان خود میباشد [و چون فرمان او برند آنها را
دوست میدارد] [و عظیم الرحمۀ و کثیر المودة است]. 91 - قوم [در جواب او] گفتند اي شعیب ما بسیاري از آنچه که میگوئی
نمیفهمیم و معنی و حکمتی در آنها نمییابیم [و حرفهاي تو بکار ما نمیآید که ترك کار خود را بگفتههاي تو کنیم] و ترا در
بین خودمان ناتوان و بیقوّه و قدرت مینگریم [و اگر قصد سختگیري و شدّت عملی نسبت بتو نمائیم مانعی جلوگیر ما
نیست] و هر گاه طایفه و عشیره و نزدیکان تو نبودند [بجرم بدگوئی که بخدایان ما میکنی و بتناسب کردارت با ما] ترا
سنگسار میکردیم و ترا در نزد ما عزّت و غلبهاي نیست [و اینکه ترا نمیکشیم براي قوم تست و حرمت خودت مانع مهمّی
براي ما نیست]. 92 - [شعیب در جوابشان] گفت: اي قوم من آیا عشیره و خاندان من نزد شما حرمت و عزّتش بیشتر و گرامیتر
است از خدائی که [من شما را بسوي او دعوت میکنم و شما براي او شریک ساختهاید و آیا آزار مرا براي خاطر عشیره من
ترك میکنید و براي خدائی که] مرا مبعوث فرموده است ترك نمیکنید! و مراقبت در اطاعت امر خداي [خالق خودتان را و
ترس از عذاب او و امر و نهی او را] پشت سر انداخته [و بآن اعتنائی ندارید بلکه آنرا فراموش کرده بحساب نمیآورید]!
بدانید که پروردگار من بآنچه شما میکنید احاطه دارد [و باعمال [ صفحه 322 ] شما مطلع و آگاه است و از او چیزي پوشیده
نیست و بزودي بکیفر اعمالتان خواهد رسانید]. 93 - و اي قوم من، شما هر چه از دستتان برمیآید و بحدّي که قدرت و تمکّن
دارید بکنید منهم [بآنچه مأمورم و در قدرت و تمکّنم هست] عمل میکنم عنقریب است که نتیجه أعمال و فرجام کار را
بدانید و بدانید که چه کسیرا عذاب رسوا خواهد کرد و در دنیا و آخرت خوار خواهد نمود و بدانید که دروغگو چه کسی
بوده است و عذاب رسوا کننده خدائی راستگو را از دروغزن متمایز خواهد ساخت] و منتظر و مراقب باشید که عذاب چه
کسیرا فرا خواهد گرفت منهم از جمله منتظران خواهم بود [تا حلول عذاب را در باره شما بنگرم و بعبارت دیگر شما بانتظار
مواعید شیطان باشید منهم منتظر مواعید رحمان خواهم بود]. بدیهی است که امرهاي [اعملوا و ارتقبوا] براي تهدید و وعید
کسی است که بنیرو و قدرت پروردگار خود وثوق و اعتماد کامل دارد]. 94 - و چون فرمان ما بنزول عذاب صادر شد و
ساعت تنبیه نافرمانان فرا رسید ما شعیب و کسانیرا که به او ایمان آورده بودند برحمت خاصّه خودمان از عذاب نجات
بخشیدیم و کسانیرا که بخویشتن و بغیر خود ستم نموده بودند [و از قبول حق استکبار و سرپیچی نموده بودند] صیحه آسمانی
فرا گرفت و در خانها و منزلگاههاي خودشان برو درافتاده دچار هلاك شدند. 95 - [و خانهاشان خالی و عاري از سکنه
گشت] که گوئی هرگز و وقتی از اوقات در آن اقامت و سکنی نداشتهاند، بدانید و با خبر باشید که براي مردم مدین [قوم
شعیب] همانا هلاکت و دوري از رحمت خدا حاصل گردید چنانکه براي قوم ثمود [قوم صالح] هلاکت و دوري از رحمت
خدا پیش آمد نمود. [از مولوي]: [بس وصیّت کرد و تخم وعظ کاشت || چون زمین شان شوره بد سودي نداشت گرچه
ناصح را بود صد راعیه || پند را اذنی بباید واعیه [ صفحه 323 ] تو بصد تلطیف پندش میدهی || او ز پندت میکند پهلو تهی
یک کس نامستمع زاستیز و ردّ || صد کس گوینده را عاجز کند ز أنبیا ناصحتر و خوشلهجهتر || کی بود که رفت دمشان
در حجر ز آنچه کوه و سنگ در کار آمدند || مینشد بدبخت را بگشاد بند آنچنان دلها که بدشان ما و من || نعتشان شد
بل اشدّ قسوة هر پیمبر فرد آمد در جهان || فرد بود و صد جهانش در نهان ابلهان گفتند مردي بیش نیست || واي آنکو
عاقبت اندیش نیست]
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 96 تا 99
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطانٍ مُبِینٍ [ 96 ] إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِهِ فَاتَّبَعُوا أَمرَ فِرعَونَ وَ ما أَمرُ فِرعَونَ بِرَشِیدٍ [ 97 ] یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ
وَ» 334- القِیامَۀِ فَأَورَدَهُمُ النّارَ وَ بِئسَ الوِردُ المَورُودُ [ 98 ] وَ أُتبِعُوا فِی هذِهِ لَعنَۀً وَ یَومَ القِیامَۀِ بِئسَ الرِّفدُ المَرفُودُ [ 99 ] -قرآن- 1
اشراف قوم « مَلَائِهِ » یعنی حجّت آشکار و آن معجزات آنحضرت بود که با او بود و بقولی مقصود همان عصاست « سُلطانٍ مُبِینٍ
اي یتقدّمهم یعنی در پیشاپیش آنها « یَقدُمُ قَومَهُ » را ملأ گویند زیرا یملأون العین مهابۀ یعنی مهابت آنها چشمها را پر میکند
ورد محلّی - « الوِردُ المَورُودُ » اي أدخلهم یعنی وارد و داخل میکند آنها را « فَأَورَدَهُمُ » حرکت میکند قدم یقدم اذا تقدم
413 [ صفحه 324 ] است از رود یا نهر که از - 341 -قرآن- 393 - 248 -قرآن- 325 - 133 -قرآن- 229 - 23 -قرآن- 121 - قرآن- 1
« رفد » مراد [بئس العطاء المعطی] است یعنی بد عطائی است که بآنها عطا میشود و بقولی « الرِّفدُ المَرفُودُ » آنجا آب بر میدارند
قدح و آنچه در قدح است مانند شراب و مقصود در آیه آنستکه آنچه در آتش موقع ورود بآنها میآشامانند بد نوشیدنی
96 - و بحق سوگند که ما موسی را با آیات و معجزات نهگانه و برهان آشکار [و حجّت قویّهاي که 80- است. -قرآن- 59
محاوره و گفتگوي او با فرعون یا عصاي او باشد] برسالت و پیامبري فرستادیم. 97 - بسوي فرعون و اشراف قومش [و پیشوایان
ملّتش و مستشاران او در رأي که سایر طبقات مردم پیرو آنها بودند] و آن اشراف پیروي فرمان فرعون را کرده [و در کفر
بموسی و احضار جادوگران تنفیذ رأي فرعون را نمودند] و حال آنکه أمر فرعون أبدا ارشاد نبود بلکه غوایت و گمراهی بود
[یعنی هدایت برشد و قائد بخیر نبود بلکه برعکس داعی بشر و مانع خیر بود]. 98 - فرعون در روز رستاخیز پیشاپیش قوم خود
میآید و آنها را وارد آتش میسازد و آتش بد ورودگاهی است [بمحلّی که براي نوشیدن آب بروند و بجاي رفع عطش و
سیراب شدن از آن در آتش قهر الهی که خود افروختهاند بسوزند]. 99 - [فرعون و فرعونیان] در اینکه دنیا بدنبال لعنت رفتند و
روز قیامت هم دچار لعنت و دوري از رحمت خدا خواهند بود و عطائی که بآنها میشود [و آن قدحی از نوشابه حمیم است
[ بجزاي آنچه کردهاند] بد عطائی خواهد بود. [ صفحه 325
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 100 تا 102
اشاره
ذلِکَ مِن أَنباءِ القُري نَقُصُّهُ عَلَیکَ مِنها قائِمٌ وَ حَصِ یدٌ [ 100 ] وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم فَما أَغنَت عَنهُم آلِهَتُهُمُ الَّتِی
یَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ مِن شَیءٍ لَمّا جاءَ أَمرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُم غَیرَ تَتبِیبٍ [ 101 ] وَ کَذلِکَ أَخذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ القُري وَ هِیَ ظالِمَۀٌ
یعنی بعضی از آنها مانند زراعت چیده نشده باقی و پا برجا « مِنها قائِمٌ وَ حَصِ یدٌ » 379- إِنَّ أَخذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ [ 102 ] -قرآن- 1
هلاك ساختن و زیان رسانیدن تبّ اي هلک و تبّب اي « تَتبِیبٍ » هستند و پارهاي مانند محصول محصود و درو شده میباشند
-100 161- 27 -قرآن- 150 - أهلک از مادّه تباب که بمعنی خسران و هلاك است گرفته شده تبّت یده اي هلک. -قرآن- 1
آنچه ذکر کردیم [ یا اینکه شنیدید] از جمله اخبار بلاد و شهرهائیست که [بخویشتن ستم کرده و نافرمانی پیمبران خود را
نمودند] و ما [براي عبرت و موعظت و معانی دیگر و تسلیت تو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] براي تو حکایت نمودیم و قصّه
آنانرا بیان کردیم پارهاي از اینکه بلاد آثارشان باقی و هنوز مانند کشت درو نشده بر پا هستند و پاره دیگر بایر و مخروبه و از
بین رفتهاند مانند زراعتی که چیده و درو شده باشد و اثري در آن نمانده باشد. 101 - و ما [در اینکه آنها را خراب و معدوم
نمودیم] بآنها ستمی نکردهایم بلکه خودشان بخویشتن ستم کردهاند [ما رسولانی براي هدایت آنها و روشن شدن بصیرت آنها
فرستادیم و لکن آنها ستم کردند و سرکشی نمودند و جز [ صفحه 326 ] کفر و ضلال و طغیان و فجور چیزي نیفزودند و
پیمبران بآنها وعده عذاب داده و تهدید و انذار نمودند و آنها اعتنائی نکرده و براي دفع عذاب توکّل و تکیه بر خدایان خود
نمودند] و خدایان آنها هم که آنها آنان را شریک خدا قرار داده و بغیر از خدا میخواندند هنگامی که فرمان پروردگار تو
براي نزول عذاب صادر شد براي آنها دردي دوا نکردند و سودي عاید آنها ننمودند و آنها را بینیاز نساختند و غیر خسران و
هلاك چیزي براي انسان نیفزودند [و آنها باتّکالشان بر خدایان پوشالی بکفر و اصرار و ظلم و ضلال خود افزودند]. 102 - و
هنگامیکه پروردگار تو شهر یا مردمی را [در هر زمان و مکان ستمکار ببیند و گرفتار نافرمانی بخدا و رسول بنگرد] در مقام
انتقام برمیآید و اینکه چنین که [بیان أحوال ستمکاران پیشین شد] از آنها انتقام میگیرد زیرا انتقام گرفتن و هلاك ساختن
خداوند قومی را که بخواهد هلاك کند بسی دردناك و سخت است. [یعنی اي کفّار قریش شما از آن اقوام نیرومندتر و
شدید البأستر نیستید و پیمبر شما هم کمتر از برادران قبلی خود از پیمبران نیست [بلکه اشرف و اولی است] أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی
الأَرضِ فَیَنظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم کانُوا أَشَ دَّ مِنهُم قُوَّةً وَ أَثارُوا الأَرضَ وَ عَمَرُوها أَکثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتهُم
477 [کسی کز صرصر ظلمش - رُسُلُهُم بِالبَیِّناتِ فَما کانَ اللّهُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ- سورة الروم]. -قرآن- 179
دمادم || چراغ عیش مظلومان بمیرد نمیترسد از آن کایزد تعالی || اگرچه دیر گیرد سخت گیرد]