گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد چهارم
[سوره هود [ 11 ]: آیات 103 تا 109



اشاره
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِمَن خافَ عَذابَ الآخِرَةِ ذلِکَ یَومٌ مَجمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَومٌ مَشهُودٌ [ 103 ] وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاّ لِأَجَلٍ مَعدُودٍ
[ 104 ] یَومَ یَأتِ لا تَکَلَّمُ نَفسٌ إِلاّ بِإِذنِهِ فَمِنهُم شَ قِیٌّ وَ سَعِیدٌ [ 105 ] فَأَمَّا الَّذِینَ شَ قُوا فَفِی النّارِ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ [ 106 ]
467 وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا - خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الَأرضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُرِیدُ [ 107 ] -قرآن- 1
فَفِی الجَنَّۀِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الَأرضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ [ 108 ] فَلا تَکُ فِی مِریَۀٍ مِمّا یَعبُدُ هؤُلاءِ
یعنی « مَشهُودٌ » [ 310 [ صفحه 327 - ما یَعبُدُونَ إِلاّ کَما یَعبُدُ آباؤُهُم مِن قَبلُ وَ إِنّا لَمُوَفُّوهُم نَصِ یبَهُم غَیرَ مَنقُوصٍ [ 109 ] -قرآن- 1
اي لا تتکلّم یکی از دو تاء « لا تَکَلَّمُ » یعنی مگر براي مدّت و سر رسید مقدّر « إِلّا لِأَجَلٍ مَعدُودٍ » شاهدان و گواهان آن بسیارند
زفیر بیرون دادن نفس و هوا از ریتین و « زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ » براي تخفیف حذف شده است یعنی سخن نمیراند و گفتاري نمیکند
شهیق بدرون بردن هواي تازه- و در اینجا إبن عباس رض گوید: مراد پشیمانی و نفس بلند و گریه دائمی و لا ینقطع آنهاست
اي غیر مقطوع- مأخوذ از جذّه یجذّه- یعنی قطعه أو « غَیرَ مَجذُوذٍ » استثناء از خلود در آتش و خلود در بهشت « إِلّا ما شاءَ رَبُّکَ »
اي فی « فِی مِریَۀٍ » أصل آن لا تکن است نون براي کثرت استعمال حذف شده است « فَلا تَکُ » کسّره او را برید یا شکست
یعنی بتمام و کمال بهره آنها توفیه و تأدیه میشود و توفیه اداء و اعطاء هر چیز « لَمُوَفُّوهُم » شکّ- امتري یمتري امتراء اي شکّ
519 -قرآن- - 456 -قرآن- 503 - 256 -قرآن- 432 - 132 -قرآن- 235 - 76 -قرآن- 117 - 11 -قرآن- 50 - بوجه تمام است. -قرآن- 1
[ 781 [ صفحه 328 - 717 -قرآن- 765 - -632-620 قرآن- 703
تفسیر معانی:
اشاره
-103 همانا در اینکه [قصص و حکایاتی که ذکر آن گذشت و مشعر بر اهلاك اقوام پیشین و ترتیب عقوبت آنها بود] نشانه
قوي و حجّت روشن و آیت عبرت و علامت بصیرت و موعظتی است [بر اینکه اینکه عالم کون بر سننی مرسوم و وضعی
مقصود از جانب خداي تعالی است] و آیتی است براي کسیکه از عذاب آخرت بترسد [یعنی ایمان بآخرت و زندگانی در آن
داشته و آنرا محلّ ثواب و عقاب بداند] [و عذابهاي دنیوي را معدّ براي عذاب اخروي بشناسد و بداند که] اینروز یعنی روز
رستاخیز روزي است که تمام مخلوق [اوّلین و آخرین] در آن جمع میشوند و براي آنروز مردم گرد هم میآیند و اینکه روزي
است که تمام جن و انس و أهل آسمانها و زمین شاهد آن هستند و در آنروز حضور مییابند و مشاهده میکنند [و روزي غیر
آن متصف باین صفت نمیباشد]. 104 - و ما آنروز مشهور موعود را بعقب نمیاندازیم و مؤخّر نمیسازیم مگر براي مدّت و
مهلت معدودي [و آن مدّتی است که سر رسید آن بسته بعلم باریتعالی عزّ اسمه است که صلاح خلق را در ادامه تکلیف تا
آنوقت میداند و در آیه اشاره بنزدیکی آن است زیرا هر چه تحت شمار بیاید قابل نفاد و پایان است و آن مدّت عمر دنیاست].
-105 [زمانی که اینکه روز] معهود معروف بیاید یعنی چون روز جزا و حساب شود هیچ فردي جز باذن خداي سبحانه و تعالی
سخن نمیگوید [صاحب امر و نهی و اذن فقط اوست و احدي در قیامت حقّ شفاعت و لب گشودن بوساطت ندارد مگر آنکه
یَومَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ المَلائِکَ ۀُ صَ  فا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلّا مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ قالَ صَواباً ... وَ خَشَ عَتِ » مأذون و از طرف حق باشد
و مردم در قیامت به دو ] « الأَصواتُ لِلرَّحمنِ فَلا تَسمَعُ إِلّا هَمساً. یَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفاعَۀُ إِلّا مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ رَضِ یَ لَهُ قَولًا
قسمتاند قسمتی بدبختاند [که مستحق عقابند و بزشتی کردار خود و نافرمانی خدا شقاوت یافته و در عذابند] و قسمتی
- 397 -قرآن- 402 - خوشبختند [که مستحق ثواباند و بنیکی عمل خود و فرمانبري خدا سعادت یافته و کامیابند]. -قرآن- 276
106 - پس آنانکه شقی و بدبختند [و باستحقاق خود بایستی دچار عذاب شوند] در آتشند و در آنجا [ 560 [ صفحه 329
- نالههاي زشت آنها [بسان صداي اول حمار] و صداهاي بلند دلخراش [بمنزله آخر صداي الاغ] از آنان برخاسته میشود. 107
و مادام که آسمانها و زمین دوام دارد آنها در آتش مخلّد و باقی هستند مگر مشیّت و خواست پروردگار تو تعلّق بگیرد [و
آنها مستخلص شوند] زیرا پروردگار تو آنچه را اراده کند حتما خواهد کرد. 108 - و امّا آنانکه خوشبختند و سعادت یار
آنهاست [و بطاعت خدا و رسول و دوري از گناهان سعادتمند شدهاند] در بهشتند و در آنجا مادام که آسمانها و زمین برقرار و
مداوم است مخلّد و باقی هستند مگر آنکه پروردگار تو بخواهد و بآنها عطائی غیر منقطع [و نامحدود و ممتد الی ما لا نهایۀ
له] اعطا گردد. 109 - [بنابرین چون حکایت پیشینیان و بدي فرجام آنها از آنچه ذکر کردیم بر تو روشن شد و دانستی و واقف
گشتی که سنت الهی بر آن قرار گرفته و تغییر پذیر نیست] پس در آنچه اینکه جماعت کافران قومت میپرستند بشک مباش [و
در فرجام أمر آنها و کیفر آنها أبدا تردیدي مکن] اینان نمیپرستند جز آنچه را که پدرانشان پیش از اینکه میپرستیدند [و روش
آنها بر تقلید باطل است نه پیروي حق] و ما هم بهره و نصیب آنها را [در آخرت بمانند عملشان در دنیا] تامّ و کامل ادا خواهیم
نمود و بدون نقص و بدون کم و کسر [یعنی همانقدر که مستحق هستند] بآنها کیفر خواهیم داد [و نباید امیدوار بعفو و
بخشش باشند]. شیخ بزرگوار طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان رحمه اللّه گوید که: علماء را در تأویل اینکه دو آیه اختلاف
و اقوالی است و آن دو از مواضع مشکله در قرآن کریم است و اشکال آن از دو جهت است یکی محدود کردن خلود را در
269 [ صفحه 330 ] شاءَ رَبُّکَ]. - جهنم و بهشت بمدّت دوام آسمانها و زمین و دیگري معنی استثناء در آیه [إِلّا ما -قرآن- 258
16 امّا اوّلی در آن چند قول است: 1- چون در جاي دیگر فرموده است: [یَومَ تُبَدَّلُ الَأرضُ غَیرَ الَأرضِ وَ السَّماواتُ - -قرآن- 1
وَ بَرَزُوا لِلّهِ الواحِدِ القَهّارِ] مراد اینستکه چون اینکه آسمانها و زمین دنیا بآسمانها و زمین دیگري تبدیل میشود مادام که آسمان
و زمین تبدیل شده در آخرت بر دوام است و آندو دیگر فنا پذیر نیستند و بصورت دیگري برنخواهند گشت آنها هم در آنجا
2- مراد اینکه است که تا آسمانها و زمین بهشت و دوزخ دوام 138- مخلّداند و اینکه قول ضحّاك و جبّائی است. -قرآن- 40
دارند [زیرا هرچه در بالاي سر باشد و بر شخص سایه اندازد و آسمان و هر چه بر آن مستقر باشد زمین او محسوب است. و
إبن عباس گوید: لکلّ جنّۀ ارض و سماء، پس خلود بسته بدوام آنهاست و آنها هم فانی نمیشوند و اینکه قولهم در حقیقت
مانند قول اوّل یا قریب بآن است. 3- مقصود اینکه است که آخرت بر دوام است و آنهم الی الابد دائم است چنانکه دوام
آسمان و زمین هم در دنیا بقدر مدّت بقاي آن است و اینکه قول از حسن است. 4- آنکه مراد از آن عین آسمان و زمین
نیست بلکه مراد مدّت طولانی و بعید شمردن آن است زیرا در عرب الفاظی براي نشان دادن مدّت مدید و لاحدّي از اینکه
قبیل میباشد چنانکه گویند [تا روز و شب باقی است و در گردشند اینکه کار را نمیکنم] یا [تا آسمان و زمین برقرار است
چنین نخواهم کرد] و در امثال اینکه عبارات گمانشان اینکه است که اینکه أشیاء لا یتغیر هستند و در آن اراده تعیین وقت
ندارند بلکه مرادشان دائمی بودن و ابدیّت است لذا خداوند سبحانهم با کلام متعارف خودشان با آنها گفتگو کرده و بقدر
عقولشان و آنچه معرفت دارند مثال آورده و صحبت داشته است و میفرماید آنان در بهشت یا دوزخ بنا بتعبیر خودتان [
صفحه 331 ] تا آسمان و زمین باقی است یعنی الی الابد باقی خواهند بود. امّا دوّمی و سخنی که در استثناء است در آنهم
أقوال مختلفی است و جهاتی ذکر کردهاند که ما بطور خلاصه بعضی از آنها را ذکر میکنیم. 1- استثناء در افزایش عذاب
براي دوزخیان و افزایش ثواب براي بهشتیان است و تقدیر در آیه اینکه میشود که: [اشقیاء مخلّد در آتشند مادام که آسمانها و
زمین برقرارند سواي آنچه مشیت پروردگار باضافه بر اینکه مقدار تعلّق بگیرد بهمین قسم آنانکه در بهشتند] مثل اینکه کسی
بدیگري بگوید [هزار دینار از من بر عهده تست سواي دو هزار دیناري که تو از من قرض کردهاي در فلان وقت] و در اینجا
إلّا بمعنی [سوي] است. 2- مراد باشقیاء اشقیاي از أهل توحید باشد که با داشتن ایمان و طاعات مرتکب معاصی هم شدهاند و
خداوند سبحان در باره آنها میفرماید [آنها در آتش مخلّد و معاقباند جز آنچه را که پروردگار تو بخواهد و آنها را از آتش
خارج کرده ببهشت ببرد و ثواب طاعاتشان را بدهد و تقدیر [إلّا من شاء ربّک أن یخرجه بتوحیده من النّار و یدخله الجنّۀ] باشد
و در اینجا لفظ [ما] بمعنی [من] خواهد بود مانند [سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الَأرضِ] و امّا در باره أهل بهشت نیز استثناء از
خلود آنان است زیرا کسیکه از جهنّم ببهشت منتقل میشود و در آن مخلّد میگردد نیز باید از خلود او در بهشت اخبار شود
کانّه میفرماید: [خالدین فیها إلّا ما شاء ربّک من الوقت الّذي أدخلهم فی النّار قبل ان ینقلهم إلی الجنّۀ] یعنی در بهشت مخلّد
494 و بنابراین قول - میشوند مگر آنمقدار وقتی را که خدا خواسته است پیش از دخول ببهشت در دوزخ بمانند. -قرآن- 443
آنانکه از جهنّم ببهشت منتقل میشوند مدتیرا که در آتش معاقبند از أهل شقاوتند و مدتیکه در بهشت مخلّد خواهند بود از
أهل سعادتند و اینکه قول إبن عباس و جابر بن عبد اللّه و أبی سعید الخدري و قتاده و سدّي و ضحّاك و گروهی از مفسّران
الّذین شقوا لیس فیهم کافر و انّما هم قوم من أهل التوحید » : است. [ صفحه 332 ] و از إبن عباس [رض] مروي است که گفت
یعنی :« یدخلون النّار بذنوبهم ثمّ یتفضّل اللّه علیهم فیخرجهم من النّار إلی الجنّۀ فیکونون اشقیاء فی حال سعداء فی حال اخري
آنانکه بدبخت و شقی هستند کافر در آنان نیست بلکه مردمی موحّ د و از خدا پرستانند که بسبب گناهانشان داخل آتش
میشوند سپس خداوند بر آنها تفضل میفرماید و آنها را از آتششان خارج میسازد و ببهشت میبرد و لذا در حالتی جزو بدبختان
و در حال دیگر از خوشبختانند]. 3- آنکه مراد اینکه باشد [إلّا ما شاء ربّک ان یتجاوز عنهم فلا یدخلهم النار و الاستثناء لاهل
التوحید یعنی اشقیاء مخلّد در آتشند جز آنچه را پروردگار تو اراده کند که از آنها در گذرد و داخل آتش نکند و استثناء
بنص أهل توحید است]. - در [تفسیر الواضح] گوید بفرق بین ختام و پایان دو آیه 107 و 108 باید توجه نمود که هر یک از
دو جزاء دوامش بمشیت خداي تعالی بسته است و لکن پاداش مؤمنان خوشبخت که سعداء هستند بخشش خدائی و احسان
لن یدخل » : دائم غیر مقطوع است و بسته بعمل آنها نیست و تفضل صرف است چنانکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
قالوا و لا أنت یا رسول اللّه قال: و لا أنا » یعنی هرگز هیچ یک از شما را بسبب عملش ببهشت نمیبرند « أحد منکم الجنّۀ بعمله
یعنی عرض کردند حتّی شما هم اي رسول خدا فرمود حتّی من، مگر آنکه خداوند برحمت خود « إلّا أن یتغمّدنی اللّه برحمته
مرا مشمول فرماید] ولی کافران و عاصیان که گروه اشقیاء باشند کیفر و جزاشان موافق با اعمال و کردار دنیاي آنها خواهد
بود].
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 110 تا 111
اشاره
مِّنهُ مُرِیبٍ [ 110 ] وَ إِنَّ کُ  لا
ٍ
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ فَاختُلِفَ فِیهِ وَ لَو لا کَلِمَۀٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَقُضِ یَ بَینَهُم وَ إِنَّهُم لَفِی شَک
کلمه قضاء الهی « کَلِمَۀٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ » [ 266 [ صفحه 333 - لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم رَبُّکَ أَعمالَهُم إِنَّهُ بِما یَعمَلُونَ خَبِیرٌ [ 111 ] -قرآن- 1
یعنی « أراب یریب » و « راب یریب » بشک افتاده و ریبه بمعنی شک است « مُرِیبٍ » که آنها را تا روز رستاخیز مهلت داده است
110 - و بحق سوگند که ما بموسی کتاب [توراة مشتمل بر شرایع و أحکام] عطا 113- 34 -قرآن- 103 - بشک افتاد. -قرآن- 1
کردیم و قوم او [در صحت کتابیکه بر او نازل شد] اختلاف کردند و اختلاف در آن پدید آمد [گروهی بآن ایمان آوردند و
گروهی کافر شدند و تو هم یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله از تکذیب قوم خودت و انکاري که در باره نزول قرآن دارند غمین
مباش قوم موسی هم با او همین معامله را کردند] و اگر کلمه خدائی و قضاي پروردگار تو پیشی نیافته [و نظر بمصالح الهیه
براي مهلت آنها تا روز واپسین و تأخیر کیفر آنها تقدیر خدائی تعلّق نگرفته] بود بین آنها قضاوت مینمود [و بنزول عذاب
مخالفان حق را از موافقان با حق جدا میساخت چنانکه با امم پیشین رفتار شد و دچار هلاك و عذاب گشتند] و حقا که آنان
[یعنی قوم موسی و یهود و نصاري و کافران از وعد و وعید إلهی در شکاند و در ریبه یعنی اضطراب و تشویش خاطر واقعند.
-111 و بتحقیق [بدان] که تمام اینکه جماعات [منکرین و مختلفین و متخلّفین یا جمیع مصدّقین و مکذّبین] بحق سوگند که
مزد کردارهاي خودشان را بطور تامّ و کامل [نیک را نیک و بد را بد] دریافت خواهند کرد [و باحدي ستم نخواهد شد] زیرا
[ خداوند بآنچه آنان میکنند با خبر و آگاه است [اعمال آنها را میبیند و جزاي آنها را میدهد]. [ صفحه 334
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 112 تا 113
اشاره
فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا إِنَّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 112 ] وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ وَ ما لَکُم
طغیان تجاوز از حدّ را بافراط یا تفریط گویند- یعنی « وَ لا تَطغَوا » 242- مِن دُونِ اللّهِ مِن أَولِیاءَ ثُمَّ لا تُن َ ص رُونَ [ 113 ] -قرآن- 1
یعنی بکمترین میلی بسوي آنها مایل نشوید و رکن ناحیه و جانب قوي و نیرومند و محکم هر « وَ لا تَرکَنُوا » تجاوز از حدّ نکنید
118- 16 -قرآن- 101 - چیز را گویند و مراد در آیه مبارکه نهی از اعتماد بر ستمکاران و التجاء بآنهاست. -قرآن- 1
تفسیر معانی
اشاره
- [امر و نهی که در اینکه آیه مبارکه است ثمره عام و نتیجه کاملی است که از عبرت و موعظت حاصله از قصص اقوام پیش
گرفته میشود که دانستیم پاداش ایمان چیست و کیفر کفر جز عذاب و خسف و هلاك نیست]. 112 - [اي پیغمبر گرامی، وقتی
فرجام امر اینکه امّتان چنان است که براي تو حکایت کردیم] پس تو چنانکه مأموري و برآنچه بتو امر شده است [از وعظ و
انذار و شکیبائی بر اذیّت و آزار] مستقیم و پا برجا و پایدار باش و کسانی هم از مؤمنان که با تو بسوي خدا برگشتهاند بایستی
مستقیم و پایدار باشند و از امر خدا [بکاهش و افزایش] تجاوز و از حدّ [استقامت و اعتدال بافراط و تفریط] خارج نشوید زیرا
او بآنچه شما میکنید بیناست [و بر او چیزي پوشیده نیست]. استقامتی که در آیه مبارکه بآن امر شده است مرتبهاي بس عالی
و شامخ است که: اولا: بطوریکه در قرآن کریم وارد است مقتضی ایمان بغیب است بطور کلی و کامل و عدم اختلاف و
پراکندگی در اساس دین و اصولی که خداوند متخلف از [ صفحه 335 ] آنها را وعده هلاك و عذاب داده است. ثانیا:
استقامت اقتضا دارد که مؤمن بآنچه از عبادات و معاملات در کتاب کریم بآن امر شده است ملتزم باشد و در موقع بروز نزاع و
265 ثالثا- استقامت - اختلاف بأحکام آن متوسل گردد که فرمود [فَإِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ]. -قرآن- 191
از آنجهت مرتبه عالی بشمار است و دلیل عالی بودن آن اینست که خداي تعالی با اینکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر استقامت
مستقیم بوده است معذلک نبیّ خود را بآن امر فرموده است و پیمبران پیشین موسی و هارون علیه السّلام را نیز بآن امر نموده
و «. سَّبِیلَ الَّذِینَ لا یَعلَمُونَ
ِ
قَد أُجِیبَت دَعوَتُکُما فَاستَقِیما وَ لا تَتَّبِعان » : زیرا استقامت طریقه واقعی رستگاري است آنجا که فرمود
- .« إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَۀُ أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّۀِ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُونَ » نیز فرماید
658 رابعا: استقامت تطبیق دادن عمل است با روح دین و کرامتی است که خداي تعالی پارهاي - 461 -قرآن- 475 - قرآن- 366
- .« لیکونوا مع النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ ... وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً » از مخلصین بندگان خود را بآن تخصیص داده است
252 - إبن عباس [رض] گوید: آیهاي سختتر و با مشقّتتر از اینکه آیه براي رسول خدا صلّی - 217 -قرآن- 222 - قرآن- 169
اللّه علیه و آله نازل نشده و لذا چون أصحاب از آنحضرت پرسیدند که چه زود پیري آنحضرت را دریافته است فرموده
یعنی سوره هود و واقعه مرا پیر نمود [مجمع البیان]. و نیز منقول است که در پاسخ آنها فرمود: [قوله « شیّبتنی هود و الواقعۀ »
فاستقم کما امرت - یعنی اینکه آیه که فرمود در آنچه مأمور هستی مستقیم باش مرا پیر کرد] زیرا حقیقت استقامت وفاي بتمام
عهود و پیمانها و ملازمت صراط مستقیم و مراعات حد متوسّط و اعتدال در تمام کارها از خوردنی و پوشیدنی و تمام امور
دینی و دنیوي و اجتماعی [و اقتصادي] و ترهیب در حال و صفت یا حکم و معاملت است و مشی بر اینکه صراط و طریقت
است که استقامت نامیده و بعبارت دیگر عدالت خوانده میشود و اینکه بسی [ صفحه 336 ] مشکل است [و عمل مردان قوي و
با استقامت است] [از روح البیان]. در تفسیر فارسی امام قشیري است که فرمود: مستقیم آنکس است که از راه حق باز نگردد
تا بسر منزل وصول برسد- و شیخ أبو علی دقّاق گفته است: استقامت آنستکه سرّ خود را از ما سوي محفوظ داري -- و
خواجه عصمت بخاري در صفت أهل استقامت فرموده: [کسیرا دانم أهل استقامت || که باشد بر سر کوي ملامت ز اوصاف
قیل لمحمّد بن » [ طبیعت پاك برده || باطلاق هویّت جان سپرده تمام از گرد تن دامن فشانده || برفته سایه و خورشید مانده
فضل، حاجۀ العارفین إلی ماذا! قال: حاجتهم الی الخصلۀ الّتی کملت بها المحاسن کلّها، ألا و هی الاستقامۀ فکلّ من کان اتمّ
یعنی بمحمّد بن فضل گفتند نیاز عارفان بچیست! گفت: نیاز آنها بخصلتی است که تمام نیکوئیها .« معرفۀ کان اتمّ استقامۀ
بآن کامل میشود، بدانید که آنخصلت استقامت است بنابرین هر کس معرفتش تمامتر است استقامتش تمامتر است. [از روح
البیان]. 113 - بستمکاران [یعنی بکافران و مشرکان که بخود و غیر خود ظلم میکنند و همچنین بملت و وطن ظالمان] رکون و
تمایل پیدا نکنید [و بمداهنه و اظهار مودت و خشنودي بعمل آنها رفتار ننمائید] که در اینصورت آتش شما را فرا میگیرد [و
بعذاب دوزخ دچار میشوید] [و اگر مخالفت اینکه نهی را بنمائید] کسانیکه جز خدا یاران خود میدانید براي شما دوستان و
یاران نیستند و شما را یاري نتوانند کرد و قادر بدفع عذاب نیستند [و در دنیا هم پیروز نمیشوید].
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 114 تا 115
اشاره
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیلِ إِنَّ الحَسَ ناتِ یُذهِبنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکري لِلذّاکِرِینَ [ 114 ] وَ اصبِر فَإِنَّ اللّهَ لا یُضِ یعُ
یعنی صبح و شام- غداة و عشیّ- یا - بکره و أصیل- صباحا « طَرَفَیِ النَّهارِ » [ 209 [ صفحه 337 - أَجرَ المُحسِنِینَ [ 115 ] -قرآن- 1
یعنی ساعات و پاسی از اول شب که نزدیک بروز باشد و مراد بآن مغرب و عشاء است زلف جمع زلفۀ است و « زُلَفاً » و مساء
110- 22 -قرآن- 101 - آن مشتق از- أزلفه یعنی قرّبه. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[خداي تعالی ما را باستقامت و صبر بر طریق مستقیم امر فرموده و از طغیان و تجاوز از حدّ و رکون و تمایل بستمکاران و
استعانت از آنان نهی فرموده و تمام اینها شاق بر نفس است و کار بزرگی است جز بر صاحبان خشوع لذا اینکار را بر اقامه
نماز و اقدام بشکیبائی معطوف داشته است زیرا که آندو آدمی را براي امتثال امر مولی معدّ و مهیا مینمایند]. 114 - و بر پا دار
نماز را [بطور کامل تامّ الارکان و با وفاي بتمام شروط و آداب مقرّره در سنّت مطهّره] در اوّل روز و آخر روز و در ساعاتی از
شب داخل در روز و ساعات از روز داخل در شب زیرا کارهاي نیک [که بامتثال فرمان الهی خصوصا در عبادات بآنها عمل
شود و مهمترین آنها پایه تقرّب بخداست نماز است] اینکه حسنات سیئات یعنی کارهاي زشت را محو میکنند و از بین
میبرند، اینکه [مواعظ و نصایح و امور نافعهاي که مقتضی مراقبت تامّه در نهان و آشکارا میباشد] تذکّر و پندهائی براي
کسانیست که همیشه بیاد خدا هستند [و از آفریدگار خود غفلت ندارند]. 115 - و شکیبا باش [اي رسول ما بر نماز و بر آزار
قوم و تکذیب رسالت خود و آیات قرآنی و اي مسلمان بر نماز و قیام بآنچه بر تو واجب گشته و امتناع از أعمال زشت و آنچه
بر تو حرام و ممنوع شده است و بطور کلی صابر باش بصبر بر طاعت و تحمل سختیهائی که در آن باشد و صبر بر معصیت
[ یعنی دوري از محرمات و پیروي هواي نفس و صبر بر شدائد و سختیها و مصیبتها که در زندگانی خصوصی و [ صفحه 338
عمومی پیش آمد میکند] زیرا که خداوند اجر نیکوکاران شکیبا را ضایع نمیگذارد [و احسان آنها را بهدر نمیدهد بلکه در
برابر هر عمل نیک و صبر بر شدّتی ثواب کامل میبخشد] [استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ] [و إنّ اللّه یوفّی
129 - اولا- از امامان علیهم السّلام روایت شده است که [رکون] - 73 -قرآن- 113 - الصابرین أجرهم بِغَیرِ حِسابٍ]. -قرآن- 1
عبارت است از مودّت و نصیحت یعنی خیر خواهی و اطاعت از ظلمه و ستمکاران و مراد از آیه مبارکه [وَ لا تَرکَنُوا] اینستکه با
ستمکاران دوستی نکنید و خیر خواه آنها نباشید و فرمان آنها را نبرید امّا دخول بر آنها یا اختلاط با آنها و معاشرت با آنها
براي دفع شرّشان جایز است و عجب از مردمی است که اینکه آیه را میخوانند و نهیی که در آن است مینگرند و از ظالم
کناره نمیگیرند بلکه بآنها متمایل میشوند و فکر نمیکنند که باین عمل مورد مؤاخذه خداوند هستند و در قیامت کسی آنها را
201 [سعدي رحمه اللّه چه نیکو گوید]. [گرازي بچاه اندر افتاده بود || که از هول او شیر نر ماده - یاري نمیکند. -قرآن- 184
بود همه شب ز فریاد و زاري نخفت || یکی بر سرش کوفت سنگی و گفت که بر ریش جانت نهد مرهمی || که دلها ز
دردت بنالد همی بد اندیش مردم بجز بد ندید || بیفتاد و عاجزتر از خود ندید تو هرگز رسیدي بفریاد کس || که میخواهی
امروز فریادرس تو ما را همی چاه کندي براه || بسر لا جرم در فتادي بچاه اگر بد کنی چشم نیکی مدار || که هرگز نیارد گز
انگور بار] ثانیا- مفسّران گفتهاند اینکه در آیه مبارکه 114 - از نماز ظهر و عصر ذکري نشده است بدو علت است یکی آنکه
هر دو ظاهراند که نماز روز میباشند و کأنّه فرموده است [أقم ال ّ ص لاة طرفی النهار مع المعروفۀ من صلاة النّهار]. دیگر آنکه
آندو نماز بالتّبع جزو طرف و قسمت أخیر روز میباشند که [ صفحه 339 ] پس از زوال است و بشب نزدیکترند مضافا به اینکه
که در آیه دیگر فرموده است: [أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمسِ إِلی غَسَقِ اللَّیلِ] و دلوك شمس زوال آن است و اینکه قول مروي
65 و نیز گفتهاند نماز دو طرف یعنی دو انتهاي روز [طَرَفَیِ النَّهارِ] - از امام پنجم أبی جعفر امام باقر علیه السّلام است. -قرآن- 1
نمازهاي صبح و ظهر و عصر است و نماز [زُلَفاً مِنَ اللَّیلِ] مغرب و عشاء است و گفتهاند طرف شیء از خود آن شیء نیست و
لذا نماز مغرب از خود روز نیست [بلکه از قسمتی از شب نزدیک بروز است] و مروي است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
- 71 -قرآن- 111 - فرمود [المغرب و العشاء زلفا من اللّیل] و بقولی هم مراد از دو طرف روز فجر و نماز عصر است. -قرآن- 50
136 ثالثا- از أبی حمزه ثمالی [ره] مروي است که گفت از یکی از دو امام همام [امام صادق علیه السّلام] شنیدم که میفرمود
کدام آیه از کتاب خدا نزد شما بیشتر مورد امیدواري است: بعضی گفتند آیه [إِنَّ اللّهَ » : علی علیه السّلام رو بمردم کرده فرمود
174 بعض دیگر گفتند آیه - لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِهِ وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ] فرمود خوب است ولی آن نیست. -قرآن- 85
66 پاره دیگر گفتند آیه [قُل یا عِبادِيَ - [وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَهُ .... الخ] فرمود خوب است ولی آن نیست. -قرآن- 22
- الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَۀِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً] فرمود خوب است ولی آن نیست. -قرآن- 22
58 سپس مردم ساکت - 158 پارهاي گفتند آیه [وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَۀً .... الخ] فرمود خوب است ولی آن نیست. -قرآن- 21
شدند علی علیه السّلام فرمود اي معشر مسلمانان دیگر چیزي بیاد ندارید! گفتند نه بخدا سوگند چیزي بیاد نداریم. پس
آیهاي که بیشتر در کتاب خدا مایه امید است اینکه آیه » : آنحضرت فرمود شنیدم حبیبم رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
است: [وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیلِ إِنَّ الحَسَ ناتِ یُذهِبنَ السَّیِّئاتِ ... الخ] و فرمود یا علی سوگند بآنکسیکه -
260 [ صفحه 340 ] مرا بحق بشیر و نذیر مبعوث فرموده است چون فردي از شما از وضوء برخیزد گناهان او فرو - قرآن- 149
میریزد و چون روي و دل بسوي خدا کند فارغ نمیشود مگر آنکه از گناهان او چیزي باقی نمانده باشد و چنان است که از
مادر زائیده شده است و اگر بین دو نماز گناهی از او ناشی شود باز همین قسم است تا نمازهاي پنجگانه را شماره فرمود.
سپس فرمود یا علی منزلت نمازهاي پنجگانه براي امّت من مانند نهري است که درب خانه یکی از شماها جاري باشد، آیا اگر
در بدن فردي از شما چرکی باشد و در اینکه نهر پنج مرتبه شست و شو کند آیا در بدنش چرکی باقی میماند همین نحو
رابعا- و گفتهاند: [إِنَّ الحَسَ ناتِ یُذهِبنَ السَّیِّئاتِ] معنایش دوام بر کارهاي «. است بخدا قسم نمازهاي پنجگانه براي امّت من
65 [و اینکه عاصی - نیک است که آدمیرا وادار بترك کارهاي زشت میکند و چنانستکه سیئات را از بین میبرند. -قرآن- 21
گوید نماز که ستون دین و در صدر حسنات است بمصداق [إِنَّ الصَّلاةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ] اصولا شخص نمازگذار
پیرامون فحشاء و کارهاي زشت نمیگردد و حسنهاي است که هر سیّئهاي را مانع است و در واقع محو میکند و از بین میبرد.
خسروي] و بقولی مراد از حسنات توبه است که سیّئات را محو میکند به اینکه که عقاب آنرا ساقط مینماید و خلافی در
- اینکه نیست که عقاب افعال زشت بوسیله توبه ساقط میشود. [از مجمع البیان] التائب من الذنب کمن لا ذنب له. -قرآن- 76
130 خامسا- و امّا مراحل توبه صادقه و بازگشت واقعی از گناهان عبارتند از: 1- علم بگناه و خطر آن براي صاحب و مرتکب
- آن گناه. 2- حصول حالتی در شخص مبنی بر پشیمانی از گناه و تألمی در نفس براي عزم به اینکه که عود بآن گناه نکند. 3
84 [ صفحه 341 ] مَن تابَ ... وَ عَمِلَ عَمَلًا - مبادرت بعمل صالحی که نفس را از خباثت گناه پاك و طاهر سازد [إِلّا -قرآن- 76
44- 12 -قرآن- 17 - صالِحاً] و أمیر مؤمنان علیه السّلام را در نهج البلاغه کلامی است که مؤیّد اینکه گفتار است. -قرآن- 1
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 116 تا 119
اشاره
فَلَو لا کانَ مِنَ القُرُونِ مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّۀٍ یَنهَونَ عَنِ الفَسادِ فِی الأَرضِ إِلاّ قَلِیلًا مِمَّن أَنجَینا مِنهُم وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُترِفُوا
فِیهِ وَ کانُوا مُجرِمِینَ [ 116 ] وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهلِکَ القُري بِظُلمٍ وَ أَهلُها مُصلِحُونَ [ 117 ] وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّۀً واحِدَةً وَ
[ لا یَزالُونَ مُختَلِفِینَ [ 118 ] إِلاّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم وَ تَمَّت کَلِمَۀُ رَبِّکَ لَأَملَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاسِ أَجمَعِینَ [ 119
یعنی صاحبان « أُولُوا بَقِیَّۀٍ » جمع قرن که بر عدّهاي از سالها اطلاق میشود و گفتهاند یکصد سال است « القُرُونِ » 547- -قرآن- 1
عقل و رأي که باقی ماندهاند و [بَقِیَّۀٍ] در اصل آنقدري از شیء است که پس از رفتن بسیاري از آن باقی مانده باشد و در
آدمیان نیز چنین است و سپس در بندگان خوب صالح نافع نیز استعمال میشود زیرا شخص انفاق کننده پستها را میبخشد و
« ما أُترِفُوا فِیهِ » . اي لکن قلیلا ممّن أنجینا منهم « إِلّا قَلِیلًا مِمَّن أَنجَینا » خوب را نگهمیدارد و اینهم داخل در قاعده بقاء أصلح است
جنّ که براي استتارشان باین اسم نامیده شدهاند. « الجنۀ » اي ما انعموا فیه من الشهّوات مترف بمعنی متنّعم است- ترف أي أنعم
[ 555 [ صفحه 342 - 498 -قرآن- 534 - 175 -قرآن- 465 - 113 -قرآن- 164 - 13 -قرآن- 94 - -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
[اینکه آیات براي بیان سبب هلاکت امتهائی است که حکایت آنها در اینکه سوره مذکور گردیده است مضافا به اینکه که ما
را بدوري جستن از آن اسباب و دوري از لغزشهائی که امم پیشین را بپرتگاه انداخته است- آنانکه ترك امر بمعروف و نهی از
منکر نموده و پیروي از موجبات و دواعی اسراف و ولخرجی و عیش و نوش خانمان بر انداز کردهاند و دست بأنواع جرم و
ستمکاري آلودهاند- ارشاد میفرماید و بدوري و [اجتناب از اختلاف و پراکندگی هدایت مینماید]. 116 - پس چرا از مردمان
قرون و اعصار پیش از شما صاحبان عقل و رأي و عزمی نبودند که نهی از تبهکاري در روي زمین کنند [و امر بمعروف و نهی
از منکر نمایند و اهمیّت بچیزي ندهند و از خطري نترسند و نکوهش ملامت کنندهاي آنها را از ارشاد باز ندارد و جاه و مقام
سلطان جائري مانع آنها نشود [! لکن عدّه کمی که ما آنها را از عذاب و بلا نجات دادیم [ یا با پیمبرانشان نجات یافتند،
صاحبان عقل و رأي و خیر اندیش بودند که بنهی از منکر و امر بمعروف پرداختند] ولی آنانکه بخود و بغیر خود ستم کردند
و در دنیا بدنبال اسراف و بلند پروازي پرداخته [و نعم الهی را بمصرف لذات و شهوات واهی میرسانیدند نه امر بمعروفی
میکردند و نه نهی از منکر مینمودند و عزم خود را بر پیروي از هواي نفس و شهوات و حبّ ثروت و ریاسات و سعی در طلب
اسباب عیش و نوش گوارا جزم نموده و ماوراء اینها را به پشت سر انداخته] و مردمانی مجرم و مصرّ بر گناه و نافرمانی بودند.
از اینجا معلوم و مستفاد میشود که [ترف] یعنی در ناز و نعمت بودن آدمیرا به [سرف] یعنی خروج بیهوده کردن وادار میکند
و سرف هم منجر بفسوق و نافرمانی و ظلم و جرم میگردد و اینکه کیفیّت در متنعّمین و توانگران ظهور یافته سپس بفقراء
منتقل میشود و حال ملّت را تباهی و فساد فرا میگیرد و اخلاق و آدابشان آنها را بدیار بوار و هلاك میکشاند. 117 - و
پروردگار تو چنین نبوده و نیست که مردمان بلاد و آبادیها یعنی [ صفحه 343 ] ملّتها و امّتها را [نعوذ باللّه] از روي ظلم و بستم
بهلاکت رساند و حال آنکه مردمانش نیکوکار و خیر اندیش باشند [بلکه آنها خود بخویشتن ستم کرده و دچار هلاك
شدند]. یا بتفسیر دیگر: پروردگار تو چنین نبوده و نیست که قومیرا بجهت ستمکاري یکنفر و افراد قلیلی مؤاخذه کرده و
هلاك سازد، با اینکه اکثریت آنقوم مردمان مصلح و نیکوکاري باشند [بلکه چون فساد عمومیت یابد و اکثریت ستمکار باشند
بهلاکت خواهند رسید]. یا بتفسیر دیگر:- پروردگار تو چنین نبوده و نیست که مردمان بلاد را براي شرك و ظلم بنفس آنها
هلاك کند در صورتی که با وجود کفر و شرك ما بین خودشان بخیر و حق معامله کنند و نسبت بیکدیگر با صلح و صفا
باشند و منصفانه رفتار نمایند [یعنی کفر و شرك سبب هلاك و دمار نیست اگر: مانند قوم شعیب در کیل و وزن خیانت نکنند
و مانند قوم لوط با مردان نیامیزند و مانند قوم فرعون تابع و مطیع هر جبّار عنید و هر یاغی طاغی نشوند و مانند قوم هود باصول
ستم پیشگان و جبّاران رفتار ننمایند، بلکه بناچار بر شرك خود تبهکاري در أعمال و أحکام را اضافه مینمایند چنانکه
فرمودند [الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم]. [خلاصه آنکه آیه مبارکه محتمل بر تمام اینکه معانی است بلکه ما فوق
اینکه معانی را احتمال دارد و کلام کلام خداوندیست جلّ شأنه و تبارك و تعالی که مانندي براي آن نیست. 118 - [اي
پیغمبر گرامی ما] اگر خدا میخواست و مشیّتش تعلّق میگرفت مردم را بر ملّت واحده و دین واحدي قرار میداد و خلق میفرمود
[و همگی مسلمان صالحی بودند و فطرتا قبول دین را بدون تفکّر و نظر در غریزه آنها قرار میداد و مانند مور و مگس عسل یا
ملائکه بآنچه مأمور بودند عصیانی نداشتند و لکن چنین نخواست و اینکه منافی تکلیف بود و خواست که آنها داراي عقل
باشند و صاحب عقول مختلفه و هدفهاي مختلف باشند و بدینوسیله در تعمیر و آبادانی کره [ صفحه 344 ] ارض بکوشند و
خلفاء خدا در روي زمین باشند و چنین خواست که آنها بعقل و اختیار خود ایمان آورند تا مستحق اجر و ثواب شوند] و لذا
همواره آنها در هر چیز [بسبب اختلاف عقول] در اختلاف هستند [حتّی در قبول دین هم مختلفند]. 119 - مگر کسانیکه
پروردگار تو بر آنها رحم آورد [و بر تحکیم کتاب خدا متفق باشند و آنچه را او امر کرده بگیرند و آنچه را فرموده است رها
کنند رها کنند و لذا آنها جماعت مؤمنانند که با یکدیگر هیچ اختلافی ندارند و مجتمع بر حقّند و معنی چنین است که آنها
همیشه در باطل اختلاف دارند مگر آنانکه خدا بآنها رحم آورد و مستحق ثواب شوند و هر کس به اینکه صورت درآید از
اختلاف در باطل نجات یافته و باجتماع در حقّ نایل گشته است] و براي همین هم آنها را خلق فرمود [یعنی براي همین تمکین
و اختیار آنها را آفرید که جماعتی از آنها [بگفته إبن عباس رض] مورد رحم واقع شوند و اختلاف نکنند و جماعتی که
مرحوم نباشند و اختلاف کنند [فریق فی الجنّۀ و فریق فی السعیر-- یا -- فمنهم شقی و سعید] و سخن پروردگار تو تمام شد [و
وحی و وعد و وعید او باتمام رسید و پایان یافت] [بتمام بندگانش رسید و یا فرمان پروردگار تو امضاء شد به اینکه که] البتّه
دوزخ را از تمام پریان و آدمیان بزهکار [که بآنچه از آیات و أحکام مرسله بوسیله پیمبران براي آنها رسیده، بآنها هدایت
نشدند و کافر گشتند] پر خواهم نمود. من نکردم خلق تا سودي کنم || بلکه تا بر بندگان جودي کنم چون خلقت الخلق کی
یربح علیّ || لطف تو فرموده اي قیّوم حیّ لا لأن أربح علیهم جود تست || که شود زو جمله ناقصها درست عفو کن زین
ناقصان تن پرست || عفو از دریاي عفو اولیتر است بیان- شیخ بزرگوار طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان فرموده است: اولا-
49 [ صفحه 345 ] بقولی از إبن عباس و مجاهد و - در معناي جمله [وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم] مفسران اختلاف کردهاند: -قرآن- 25
قتاده و ضحاك مراد اینستکه [و للرّحمۀ خلقهم] و اینکه قول صحیح است و بعضی بر اینکه قول اعتراض کردهاند و گفتهاند در
اینصورت باید میفرمود [و لتلک خلقهم] زیرا رحمت مؤنث است ولی اینکه اعتراض باطل و بیجاست زیرا تأنیث رحمت
حقیقی نیست و بمعنی تفضل و انعام است و مذکّر است چنانکه در آیه دیگر میفرماید [هذا رَحمَۀٌ مِن رَبِّی] و [إِنَّ رَحمَتَ اللّهِ
قَرِیبٌ] و امثال آن در اقوال شعراء و فصحاي عرب زیاد است و مانعی نیست مراد اینکه باشد [و لأن یرحموا خلقهم]. -قرآن-
441 و بقولی دیگر گفتهاند: [و للاختلاف خلقهم] و لام براي فرجام و عاقبت است و مراد اینستکه - -404-378 قرآن- 407
[خدا آنها را آفرید و میدانست که برگشت عاقبت آنها باختلاف مذموم است] چنانکه در آیه دیگر فرموده است [وَ لَقَد ذَرَأنا
لِجَهَنَّمَ] و اینکه قول از حسن و عطا و مالک است و بنابرین قول جایز نیست که [لام] براي غرض باشد زیرا جایز نیست که
خداي تعالی از آنها اختلاف مذموم را خواسته باشد چه اگر اینکه را میخواست آنها در اینکه اختلاف اطاعت امر او را کرده
بودند چون حقیقت طاعت موافق بودن با اراده و امر اوست و اگر چنین بود مستحق عقاب نبودند- و امّا اگر معنی اختلاف را
بر آنچه أبو مسلم گفته است [تتابع و پی هم آمدن در کفر و تقلید پدران] حمل کنیم جایز است که لام براي غرض باشد. -
251 و بقولی دیگر گفتهاند [وَ لِذلِکَ] اشاره باجتماع آنها بر ایمان و امّت واحده بودن در ایمان است و لا محاله - قرآن- 220
خداوند آنها را براي اینکه آفریده است که مجتمع بر ایمان باشند نه اینکه در اختلاف بسر برند و مؤیّد اینکه قول آیه [وَ ما
318 و سیّد مرتضی قدّس اللّه سرّه فرموده است که: - 36 -قرآن- 261 - خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلّا لِیَعبُدُونِ] است. -قرآن- 23
اگر خدا میخواست که تمام مردم داخل بهشت شوند و مردم هم تماما براي وصول بنعیم » جمعی گفتهاند معنی آیه اینستکه
و اینکه آیه را جاري مجراي آیه [وَ لَو شِئنا لَآتَینا کُلَّ نَفسٍ هُداها] قرار دادهاند « بهشت امّت واحدهاي بشوند اینکار را میکرد
314 [ صفحه 346 ] الجنّۀ] باشد و بنابراین تأویل ممکن است لفظ [ذلک] اشاره به - در اینکه [هدیها إلی طریق -قرآن- 270
[ادخالهم أجمعین الجنّۀ] بوده باشد زیرا خداي تعالی آنها را براي رسیدن ببهشت و وصول بنعیم بهشتی آفریده است.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 120 تا 123
اشاره
وَ کُ  لا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِهِ الحَقُّ وَ مَوعِظَۀٌ وَ ذِکري لِلمُؤمِنِینَ [ 120 ] وَ قُل لِلَّذِینَ لا
یُؤمِنُونَ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنّا عامِلُونَ [ 121 ] وَ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُونَ [ 122 ] وَ لِلّهِ غَیبُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ إِلَیهِ یُرجَعُ الَأمرُ کُلُّهُ
اي نحکی یعنی حکایت میکنیم و قصه خبر از « نَقُصُّ » 446- فَاعبُدهُ وَ تَوَکَّل عَلَیهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلُونَ [ 123 ] -قرآن- 1
« وَ جاءَكَ فِی هذِهِ » جمع نبأء و نبأ خبري که از أمر عظیم الشأنی اطلاع دهد « أنباء » اموري است که پی در پی وقوع یافته است
اي علی غایۀ تمکنکم یعنی بر « اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم » یعنی در اینکه سوره یا در اینکه خبرهائی که براي تو حکایت کردم
یعنی منتظر باشید و انتظار بکشید- انتظار در خیر « وَ انتَظِرُوا » نهایت قدرت و تمکّنی که دارید مکن یمکن مکانۀ: اي صار مکینا
- 317 -قرآن- 419 - 204 -قرآن- 288 - 11 -قرآن- 180 - و شرّ هر دو ولی ترجّی براي مخصوص خیر استعمال میشود. -قرآن- 1
434
تفسیر معانی-
اشاره
[اینکه آیات مبارکات ختام و پایان سوره کریمه هود است و [ صفحه 347 ] خلاصه مستفاد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنان
از اینکه حکایات در آن بیان گشته و مشتمل بر تهدید و انذار غیر مؤمنان و بیان شمول علم خداي تعالی و امر بعبادت و توکّل
بر اوست]. 120 - و هر قصهاي که از آثار پیمبران پیش از تو و اخبار مهمّهاي که عین عبرت و موعظت و در دوره رسولان قبل
از تو [اي رسول ما] اتفاق افتاده و بر تو حکایت میکنیم چیزهائیست که بوسیله آنها دل تو استحکام و تقویت یابد و نفس تو
آرامش پذیرد و ثبات تو افزون شود [تا مانند کوه بر قرار و بآنچه خداوند سبحانه و تعالی از انواع علوم و معارف مطّلعت
ساخته است راسخ گردي و بآنچه از طبایع مردم و سنن الهی در عالم کون است آگاه شوي و بانذار قومت پایدار و بر آزار
کافران مانند سایر پیمبران صابر و شکیبا باشی- چه شک نیست که خواندن و مطلع شدن بر اخبار امّتهاي پیشین موجبات ثبات
دل را فراهم میسازد و بر ایمان آدمی میافزاید و یقین را تقویت مینماید] و در اینکه سوره [و اینکه اخبار مهمهاي که ذکر
شده است] و بحق و صدق براي تو بیان گردیده است حق ثابت و یقین راسخ و اساس امري است که متّفق علیه کلّ است و
عبارت از دعوت بتوحید و إثبات بعث و نشور و تحریص و ترغیب بر تقوي و اخلاق نیکو و دوري از رذایل است] و در اینکه
بیانات پند و تذکّري ویژه براي مؤمنان است [زیرا آنها هستند که از وعظ و ذکري استفاده میکنند، از گناهان دوري و بیاد
آخرت میباشند]. 121 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] بکسانیکه ایمان نمیآورند و دعوت ترا تصدیق و باور نمیکنند بگوهر
آنچه در تمکین و استطاعت خود دارید [در مقاومت با دعوت] بجاي آورید ما هم بآنچه مأمور هستیم عمل میکنیم [و پایدار
هستیم] . 122 - و شما [براي ما] آنچه را انتظار و تمنّا دارید در انتظار آن باشید ما هم [براي شما] منتظر دواهی دنیوي و
عذابهاي اخروي و براي خودمان نجات از عذاب و دریافت ثوابی که خدا وعده فرموده است] میباشیم. 123 - [و بدانید] که
آنچه از دانش و نظر شماها مطلقا در آسمانها و زمین [ صفحه 348 ] پنهان است علم آن مختص بخداي یکتاست و هر امري
برگشتش بسوي خداي واحد است [ویژه در معاد که مرجع هر امري فقط اوست و برگشت تمام امور بسته بفرمان و حکم
اوست هر چند در دنیا پارهاي از امر و نهی و سود و زیانها را بغیر خود تملیک و واگذار فرماید] و چون امر چنین است پس
[تو و مؤمنان] بطوریکه مأمور هستی او را پرستش کن و کار خود را باو واگذار و بر او توکّل کن که [وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ
فَهُوَ حَسبُهُ] و سر مذلّت بدرگاه او بنه و بر او اعتماد نما و بدان که پروردگار تو از آنچه میکنید غافل نیست [بلکه بآنها عالم
است و تمام آنها را بثواب و عقابی که استحقاق دارید پاداش و کیفر میدهد و لذا اي رسول ما اعراض آنها و نپذیرفتن مواعظ
477 صاحب تفسیر مجمع البیان میفرماید که در - تو از جانب آنان نباید موجب افسردگی و اندوه تو باشد]. -قرآن- 425
اینکه آیه دلالت » ظلمی نسبت بشیعه روا داشته و گفته است « وَ لِلّهِ غَیبُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ » تفسیر یکی از مشایخ در باب آیه
دارد بر اینکه خداي سبحانه و تعالی علم غیب را مختص بذات خود قرار داده است بخلاف آنچه رافضیان گویند که ائمّه عالم
و شک نیست که مقصود او قائلین بامامت ائمّه اثنی عشر است که بعقیده امامیّه ائمّه علیهم السّلام پس از پیغمبر « بغیباند
أفضل مردماند و اینکه دأب و دیدن شیخ مذکور است که در بسیاري از جاهاي کتاب خود بامامیّه بدگوئی کرده و فضایح و
قبایحی را بامامیّه نسبت میدهد و حال آنکه ما احدي از امامیّه را نمیشناسیم که توصیف أحدي را از مخلوق بعلم غیب مجاز
شمرده باشد، زیرا توصیف باین صفت را کسی استحقاق دارد که بدون علم مستفاد و اکتسابی عالم بجمیع معلومات باشد و
اینکه صفت مختص خداي قدیم سبحانه و تعالی است که عالم بالذّات است و احدي از مخلوق شریک با او نیست و کسیکه
129 و امّا آنچه از أمیر - معتقد باشد غیر خداي تعالی در اینکه صفت با او شریک است خارج از ملّت اسلام است. -قرآن- 85
المؤمنین علیه السّلام نقل شده و خاصّه و عامّه از خبر دادن او [ صفحه 349 ] بمغیبات در خطب ملاحم و غیره نقل کردهاند
مانند: اشارهاي که بصاحب الزنج فرمود: یا فرمایشی که بمروان نمود و فرمود: [و هو أبو الاکبش الأربعۀ و سیلقی الامّۀ منه و
من ولده موتا أحمر]. و آنچه از اینکه قبیل از ائمه هدي: اولاد او علیهم السلام نقل شده است مانند آنچه حضرت أبو عبد اللّه
امام صادق علیه السّلام بعبد اللّه بن الحسن در موقعیکه او و جماعتی از علویّین و عباسیین جمع شده و قصد مبایعت با پسرش
بخدا قسم آن [یعنی خلافت] نه براي تست و نه براي دو پسرت و لکن براي آنهاست [و اشاره ببنی » : محمّد را داشتند فرمود
عباس فرمود] و دو پسر تو کشته خواهند شد سپس بر دست عبد العزیز بن عمران زهري تکیه کرد و باو فرمود آیا صاحب
رداي زرد را دیدهاي [یعنی أبا جعفر المنصور معروف بدوانیقی را] عرض کرد بلی فرمود بخدا سوگند من میدانم که او را
میکشد] و همین قسم هم که فرموده بود شد. و مانند فرمایش حضرت رضا علیه السّلام در باره قبر خود در طوس که شعري
انشاد کرده و هم فرمود: [قبر من و هارون مانند اینکه دو است و دو انگشت خود را بهم چسبانید]. و همچنین گفتار او در قصه
مشهور به [أبی حبیب نعاجی] که یک مشت خرما باو مرحمت کرد و فرمود: اگر رسولخدا بتو بیشتر میداد ما هم اضافه
میکردیم]. و قصه مشهوره در حدیث [احمد الوشّاء] که از کوفه بمرو آمد و حضرت از گفتار دختر او در باره خرید فیروزه
خبر داد و غیر اینها از آنچه از آن بزرگواران روایت شده است تمام اینها را از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله تلقی نمودهاند و
باو هم خداوند خبر داده و او را مطلع فرموده است. بنابرین نسبت دادن بکسیکه اینکه اخبار مشهوره را از آنها روایت میکند
به اینکه که معتقد است که آنها عالم بغیباند معنی ندارد و آیا اینکه عمل جز سبّ قبیح و تضلیل و تکفیر مسلمانان چیز
دیگري هست و البته خداوند بین اینکس و بین آن [ صفحه 350 ] کسانیکه اینکه نسبتها را بامامیّه میدهند حکومت خواهد کرد
و بازگشت همه بسوي اوست [مجمع]. و در تفسیر روح البیان در ذیل تفسیر همین آیه با ذکر قضایائی از اخبار اولیاء [با اینکه
خود او از عامّه است] گوید: فمثل هذا العلم و الوقوف علی أحوال النّاس لا یحصل إلّا باخبار اللّه تعالی و إلّا فکلّ ولیّ متحیّر
فی امره و امر غیره [کما قال الجامی]. اي دل تو که آن فضولی و بوالعجبی || از من چه نشان عافیت میطلبی [و اینکه بنده
مستمند گوید که اگر امامیّه نقل اخبار صحیحهاي در باب اخبار بمغیبات از پیشوایان گرامی خود کنند دلیل بر آن نیست که
علم غیب را اختصاص و انحصار بآنان داده باشند بلکه اینکه علم مختص و منحصر بذات مقدّس باریتعالی است و اگر از
بندگان مخلص او کسانی در سایه بندگی و تقوي آینه دل را بطوري صافی کنند که کدورتی در آن نباشد، بفضل و رحمت
خداي عزّ اسمه بخشهائی از عوالم غیب در آنها منعکس میگردد که [إن شاؤا علموا] و آنچه بدانند و بگویند بفضل و الهام
اوست نه باستقلال خود، زیرا که [العبودیّۀ جوهرة کنهها الربوبیّه] و خبر غیبی را خدا میگوید منتها بلسان بنده فانی در ذات
[ خدا که انیّت و انانیّت را رها کرده و بنده واقعی حق باشد- خسروانی]. [ صفحه 351