گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلدششم
سورة الانبیاء



اشاره
37- 491 تمام مکیّه است و یکصد و دوازده آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 1 تا 5
اشاره
37 اقتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُم وَ هُم فِی غَفلَۀٍ مُعرِضُونَ [ 1] ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَثٍ إِلَّا - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ استَمَعُوهُ وَ هُم یَلعَبُونَ [ 2] لاهِیَۀً قُلُوبُهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوَي الَّذِینَ ظَلَمُوا هَل هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم أَ فَتَأتُونَ السِّحرَ وَ أَنتُم تُبصِرُونَ [ 3
402 بَل قالُوا أَضغاثُ أَحلامٍ بَلِ افتَراهُ بَل هُوَ شاعِرٌ - قالَ رَبِّی یَعلَمُ القَولَ فِی السَّماءِ وَ الَأرضِ وَ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ [ 4] -قرآن- 1
اللهو ما یشغل الانسان عما « لاهِیَۀً » اي یستهزؤن « یَلعَبُونَ » أي جدید « مُحدَثٍ » 113- فَلیَأتِنا بِآیَۀٍ کَما أُرسِلَ الَأوَّلُونَ [ 5] -قرآن- 1
61 [ صفحه 3] عنه بلهو. و الهاه - 37 -قرآن- 51 - 11 -قرآن- 24 - یعنیه و یهمه یقال لهوت بکذا و لهیت بکذا اشتغلت -قرآن- 1
اي و اخفوا التحادث. ناجاه یناجیه اي حادثه و النّجوي التحادث. گفتگوي آرام. « وَ أَسَرُّوا النَّجوَي » من کذا شغله عما هو أهمّ
اي تخالیط احلام. الاضغاث جمع ضغث و هی الحزمۀ الصغیره. و الحزمۀ خلیط من نباتات مختلفۀ شبهت بها « أَضغاثُ أَحلامٍ »
180- 76 -قرآن- 161 - تخالیط الاحلام. -قرآن- 51
تفسیر معانی:
اشاره
-1 نزدیک شد براي مردم وقت حسابشان [یعنی وقت محاسبه خدا آنانرا و پرسش او از ایشان در باره نعمتهاي خود که آیا در
مقابل آن شکرگزاري کردهاند و در باره اوامرش که آیا آنانرا امتثال و اطاعت نمودهاند و در باره نواهیش که آیا از آن
اجتناب جستهاند! و اینکه توصیف آنرا بقرب فرموده است براي اینکه هر آیندهاي نزدیک است و براي اینکه یکی از شرایط
ساعت یعنی قیامت بعثت حضرت ختمی مرتبت است که خود آنحضرت فرمود: [بعثت أنّا و الساعۀ کهاتین یعنی مبعوث شدم
من با ساعت مانند اینکه دو انگشت و انگشتهاي سبّابه و وسطاي خود را جفت فرموده و نشان داد] و آنان [از نزدیکی و وجود
قیامت و حساب] در غفلتاند و از تفکّر در آن و مهیّا شدن براي آن و ایمان بآن رو گردانند [و چون ناصحی خیر آنها را
بگوید گوش بسخن او نمیدهند چنانکه سعدي ره گوید]. کسیرا که پندار در سر بود || مپندار هرگز که حق بشنود ز علمش
ملال آید از وعظ ننگ || شقایق بباران نروید ز سنگ 2- ذکر محدّثی [یعنی گفتار تازهاي و سورهاي پس از سورهاي از
قرآن] براي آنها از جانب پروردگارشان نمیآید و نازل نمیشود مگر اینکه آنرا میشنوند ولی در حال بازياند [یعنی بکار
خود مشغولند یا آنرا استهزاء میکنند]. 3- [در حال لعب و استهزاء گوش میدهند ولی نه گوش دادن با نظر و تدبّر و با قبول و
تفکّر بلکه] دلهاشان غافل از مراد و مقصود آیات است و آنان که [بواسطه کفر و عصیان بخویشتن] ستم کردهاند با یکدیگر
مخفیانه نجوي [ صفحه 4] و در گوشی میکنند [و میگویند] اینکه پیامبر جز بشري مانند شما نیست. آیا سحري که براي شما
آورده میپذیرید با اینکه میبینید و میدانید که سحر است! 4- [خداوند نقل قول پیمبر خود را فرموده گوید رسول ما بآنها]
گوید پروردگار من [کسی است که] بهر گفتاري که در آسمان و زمین از گویندهاي صادر شود [چه گفتار آشکار و چه
پنهان] داناست [چه رسد بنجواي شما مشرکین] و او بگفتار شما شنوا و بافعال و ضمایر شما داناست. 5- [اینکه مشرکین فقط
اکتفا بگفتن اینکه او بشر است و کلام او سحر است نکرده] بلکه گویند قرآن مخلوطی از احلام است که او در خواب میبیند
بلکه [سخن را بالاتر برده گویند سخنان او] دروغ و افترائی است که بخدا بسته است بلکه [باینهم قناعت نکرده گویند] او شاعر
است [و سخنان او معانی بیحقیقت و مبنی بر تخیّلات است که بطور موزون أدا میکند]. و بنابراین سپس گویند براي ما آیتی
و نشانه ظاهري [که خاص و عام آنرا استدراك کنند] بیاور همچنانکه أنبیاء پیشین و اوّلین براي قوم خود میآوردند [مانند ناقه
صالح یا عصاي موسی و غیر آن]. یکی از محقّقین گوید مقصود آنها از شاعر نه صنعت معمولی شعر است بلکه از شاعر
مقصودشان کاذب است زیرا شعر را مقرّ کذب دانند و [أحسن الشعر أکذبه] گفتهاند و یکی از حکماء گفته است [لم یر
متدیّن صادق اللهجۀ مفلقا فی شعره].
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 6 تا 10
اشاره
ما آمَنَت قَبلَهُم مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها أَ فَهُم یُؤمِنُونَ [ 6] وَ ما أَرسَلنا قَبلَکَ إِلاّ رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا
تَعلَمُونَ [ 7] وَ ما جَعَلناهُم جَسَ داً لا یَأکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ [ 8] ثُمَّ صَ دَقناهُمُ الوَعدَ فَأَنجَیناهُم وَ مَن نَشاءُ وَ أَهلَکنَا
هم أهل العلم « أَهلَ الذِّکرِ » [ 428 [ صفحه 5 - المُسرِفِینَ [ 9] لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم کِتاباً فِیهِ ذِکرُکُم أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 10 ] -قرآن- 1
« لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم کِتاباً » . اي ثم انجزناهم الوعد « ثُمَّ صَ دَقناهُمُ الوَعدَ » بالکتب الالهیۀ السابقۀ و العارفون بسنن اللّه فی خلقه
اي فیه صیتکم و حسن سمعتکم لقوله و إنّه لذکر لک و « فِیهِ ذِکرُکُم » الخطاب للعرب و لجمیع النّاس و الکتاب المراد به القرآن
- 125 -قرآن- 152 - 18 -قرآن- 96 - لقومک و قیل معناه فیه موعظتکم او ما تطلبون به حسن الذّکر من مکارم الاخلاق. -قرآن- 1
6- قبل از اینکه کفّار [مکّه و قریش] أهل قریهاي [و آبادیی از امم پیشین] نماند که معجزاتی طلب 267- -186 قرآن- 249
کردند و معذلک که معجزه را دیدند ایمان نیاوردند و بدینجهت ما آنها را هلاك کردیم آیا اینکه کافران [اگر آیتی بفرستیم]
ایمان خواهند آورد! [یعنی رفتار و طریق اینکه کفّار قریش هم همان راه و رفتار امم پیشین است که معجزه خواستند چون
فرستادیم و ایمان نیاوردند و هلاك شدند پس اینکه جماعت نیز اگر آنچه را اقتراح میکنند و میطلبند براي ایشان بیاید ایمان
نمیآورند و لذا مستحق عذاب استیصال میشوند و باید ریشهکن شوند و چون خداوند سبحانه در اینکه امّت مشیّتش بر اینکه
قرار گرفته که آنها را بعذاب استیصال دچار نکند و آنها را معدوم نسازد بنابرین در اینکه باب بآنها جوابی نمیدهد و بدلخواه
آنها معجزهاي نمیفرستد چون میداند ایمان [ صفحه 6] نخواهند آورد و از راه عنایت و بمقتضاي حکمت بدرخواست آنها
وقعی نمینهد و مثل اینها مثل کسی است که بدست خود بخواهد براي خود گوري بکند چنانکه حسّان بن ثابت، شاعر رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گوید: و لا تک کالشاة الّتی کان حتفها || بحفر ذراعیها فلم ترض محفرا و اصل مضمون
اینکه شعر از آنجاست که کسی گوسفندي بدست آورد و خواست آنرا سر ببرّد و کاردي نیافت و اینکه گوسفند که بطناب
بسته بود آنقدر پاهاي خود را بزمین زد که خاکها برکنار شد و کاردي که در زیر خاك دفن شده بود بیرون افتاد و آنمرد با
همان کارد سر او را ببرید. و ملّا در مثنوي گوید: مغز را خالی کن از انکار یار || تا که ریحان یابد از گلزار یار تا بیابی بوي
خلد از یار من || چون محمّد بوي رحمان از یمن یک مناره در ثناي منکران || کو در اینعالم که تا باشد نشان منبري کو که
در آنجا مخبري || یاد آرد روزگار منکري روي دینار و درم از یادشان || تا قیامت میدهد از حق نشان سکّه شاهان همی
گردد دگر || سکّه أحمد ببین تا مستقرّ بر رخ نقره و یا روي زري || و انما بر سکّه نام منکري هر که باشد همنشین دوستان
|| هست در گلخن میان بوستان هر که با دشمن نشیند در زمن || هست او در بوستان در گولخن 7- [اینکه کفّار میگویند
اینکه پیمبر جز بشري مانند شما نیست و متوقّعند که رسول از ملائکه باشد] ما قبل از تو هم [ یا محمّد] جز مردانی [از بنی آدم
نفرستادیم که بآنها وحی مینمودیم [نه ملائکه زیرا شکل بشکل مایلتر و مأنوستر است و از او بهتر میفهمد] و اگر خودتان
نمیدانید از دانایان [باخبار امم ماضیه] سؤال کنید [تا شما را به اینکه مطلب آگاه سازند] [و از أمیر المؤمنین علیه السّلام مروي
است که نحن أهل الذّکر یعنی أهل ذکر ما هستیم و بهمین [ صفحه 7] قسم هم از امام باقر أبی جعفر علیه السّلام روایت شده
و بقولی هم أهل ذکر « ذکرا رسولا » است و اینکه خدا پیغمبر را ذکر نام نهاده است اینکه قولرا تأیید میکند زیرا فرموده است
أهل توراة و انجیل میباشند]. 8- و ما آنانرا [یعنی أنبیاء قبل از ترا] بدنهائی که خوراك نکنند و جاویدان مانده و نمیرند قرار
ندادیم [که اکل و شرب تو و مرگ تو مانع ایمان آنها باشد و علّت ترك ایمان اینکه کفّار بشود و ما أنبیاء را بواسطه وحی از
حدّ بشریّت خارج نساختهایم]. 9- سپس وعدهاي را که بآنها یعنی بپیمبران دادهایم وفا کردیم [و در اینکه فرجام نیک براي
آنهاست و نجات و پیروزي و غلبه بر دشمنان از آن آنهاست و ثواب اخروي براي آنها و پیروان آنهاست، در وعده خود
صادق بودهایم] و آنها را و کسانیرا که از مؤمنین بآنها خواستهایم از شرّ دشمنان نجات بخشیدیم و اسراف کنندگان یعنی
مشرکان و تکذیب کنندگان آنها را نابود و هلاك ساختیم. 10 - بخدا قسم بتحقیق [اي معشر قریش] ما کتابی براي شما نازل
کردیم که در آن شرف شما و موعظت شما و ما یحتاج إلیه دین و دنیاي شماست [اگر بآن تمسّک جوئید] أیا پس چرا تعقّل
نمیکنید [و تدبّر نمینمائید که أمر چنین است که ما گفتهایم و بچه چیز شما را بر غیر خودتان برتري و فضیلت دادهایم].
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 11 تا 20
اشاره
وَ کَم قَ َ ص منا مِن قَریَۀٍ کانَت ظالِمَۀً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِینَ [ 11 ] فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا إِذا هُم مِنها یَرکُضُونَ [ 12 ] لا تَرکُضُوا وَ
ارجِعُوا إِلی ما أُترِفتُم فِیهِ وَ مَساکِنِکُم لَعَلَّکُم تُسئَلُونَ [ 13 ] قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 14 ] فَما زالَت تِلکَ دَعواهُم حَتّی جَعَلناهُم
361 وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ [ 16 ] لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِ ذَ لَهواً لاتَّخَذناهُ مِن - حَصِیداً خامِدِینَ [ 15 ] -قرآن- 1
عَّلَی الباطِلِ فَیَدمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الوَیلُ مِمّا تَصِ فُونَ [ 18 ] وَ لَهُ مَن فِی السَّماواتِ
ِ
لَدُنّا إِن کُنّا فاعِلِینَ [ 17 ] بَل نَقذِفُ بِالحَق
] 452- وَ الأَرضِ وَ مَن عِندَهُ لا یَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتِهِ وَ لا یَستَحسِرُونَ [ 19 ] یُسَ بِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لا یَفتُرُونَ [ 20 ] -قرآن- 1
« فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا » اي و کم أهلکنا من قریۀ و القصم کسر لا یبطل تلاؤمها. قصم یقصم قصما « وَ کَم قَ َ ص منا مِن قَریَۀٍ » [ صفحه 8
وَ ارجِعُوا إِلی ما أُترِفتُم » اي یهربون مسرعین راکضی دوابهم رکض دابته ضربه برجله « یَرکُضُونَ » اي فلمّا شعروا بشدّة عذابنا
اي « نَقذِفُ » [ اي مثل الحصید و هو النبت المحصود [درو شده « حَصِ یداً » الاتراف ابطار النعمه و الترفّه النعمه و الترف التنعم « فِیهِ
اي و لا یعیون و لا یکلون من « وَ لا یَستَحسِرُونَ » یعنی الملائکه « وَ مَن عِندَهُ » اي هالک « زاهِقٌ » اي فیکسر دماغه « فَیَدمَغُهُ » نرمی
-279- 178 -قرآن- 239 - 135 -قرآن- 165 - 31 -قرآن- 108 - اي لا یتخلّل تسبیحهم فترة طرفۀ عین. -قرآن- 1 « لا یَفتُرُونَ » العبادة
593- 531 -قرآن- 577 - 491 -قرآن- 509 - 462 -قرآن- 473 - 435 -قرآن- 453 - 410 -قرآن- 421 - 349 -قرآن- 400 - قرآن- 339
تفسیر معانی:
اشاره
-11 و چه بسیار از شهرها و معمورههائی که اهالی آنها ستمکار بخویشتن و کافر بودند ما آنها را خرد کرده و نابود ساختیم و
پس از [ صفحه 9] اهلاك آنها قوم و مردم دیگري را ایجاد کردیم [و جانشین آنها نمودیم]. 12 - و چون آنان احساس [نزول]
عذاب ما را کردند ناگهان [از آن آبادي یا از عقوبت ما] پا بفرار نهادند. 13 - [فرشتگان از روي استهزاء و استخفاف بآنها
فریاد برآوردند] فرار مکنید برگردید بسوي نعمتهائی که در آن متنعم بودید و بیمحابا آنرا اسراف و تفریط میکردید و
خانههائی که در آنجا سکنی داشتید شاید که از شما خواهش و درخواستی بشود [یعنی شما أهل ثروت و سرمایهدار هستید
بلکه زیر دستان از شما چیزي بخواهند و مسئلتی یا مشورتی در مهمّات امور خود با شما داشته باشند و اینکه نیز بر سبیل
استهزاء بآنها گفته میشود]. 14 - [آنان چون عذاب را و وقوع در هلاکت را معاینه کردند بگناه خود معترف شده] گفتند اي
واي بر ما که بر خویشتن ستم کردیم و تکذیب رسولان خدا نمودیم. 15 - و همواره اینکه ندا و فریاد [اي واي بر ما] آواز آنها
بود [و آنرا پی در پی تکرار میکردند] تا آنکه ما آنها را مانند محصول درو شده بحالت سکون و خمود افکندیم [گویند نزول
اینکه آیه در باره شهري بود در یمن که پیغمبر خود حنظله را کشتند و خداوند بخت نصر را بر آنها مسلّط کرد تا آنها را
بکشت و اسیر کرد و کار را بر آنها تنگ گرفت که از دیار خود فراري شدند و خداوند فرشتگانی برانگیخت تا آنها را
بخانههاشان برگرداندند و کوچک و بزرگشان کشته شد تا اسم و رسمی از آنها بجا نماند]. 16 - و ما آسمان و زمین و آنچه
در بین آنها [از خلایق و اصناف عجایب] موجود است بازیچه و عبث خلق نکردیم [بلکه غرض صحیح داشتهایم] [و آنها یا
مظهر لطف خداي تعالی و یا مظهر قهر اوست و در هر ذرّهاي سرّي عجیب است]. [ صفحه 10 ] بنگر بچشم فکر که از عرش تا
بفرش || در هیچ ذرّه نیست که سرّي عجیب نیست 17 - اگر ما میخواستیم و اراده میکردیم لهوي بکنیم [یعنی اسباب انسی که
داعی لهو یا نازع شهوت باشد مانند زن و فرزند براي خود اختیار کنیم] اگر کننده اینکه کار بودیم [و فعل آن از ناحیه ما جایز
بود] از نزد خودمان [یعنی از آسمان و از جهت قدرتمان] اختیار میکردیم [نه از أهل زمین] که شما بر آن مطّلع شوید. صاحب
مجمع البیان گوید: حقّا که إبن قتیبه در شرح لهو در اینکه آیه مبارکه نیکو تفسیري کرده که گوید در لهو دو امر متقارب
است زیرا زن مرد و فرزند او لهو او هستند و بدینجهت زن و فرزند مرد را دو ریحانه او گویند و أصل لهو بمعنی جماع است
که از آن بلهو و بسرّ کنایه کنند و بزن لهو گویند زیرا با او مجامعت میشود و تأویل آیه آنستکه چون نصاري در باره مسیح و
مادرش گفتند آنچه را گفتند خدا فرماید که اگر چنانکه شما میگوئید ما میخواستیم صاحبه و ولد یعنی زن و فرزند اختیار
کنیم از نزد خودمان اختیار میکردیم نه از نزد شما زیرا شما میدانید فرزند و عیال هر کس نزد خود اوست نه نزد غیر او
[انتهی]. 18 - بلکه [در برابر اینکه گفتارهاي پوچ و باطل کفّار] ما با تیر دلایل حقّه [و حجج قاهره ظاهره] که بسمت باطل [و
شبهه و کفر] میافکنیم باطل را محو و نابود میکنیم و دماغ او را بخاك میمالیم و در اینکه حال او مضمحل و معدوم است و
براي شما در آنچه خدا را بآن توصیف میکنید [و براي او زن و فرزند قائل میشوید] هلاك و بوار بجا خواهد بود. 19 - هر
کس در آسمانها و زمین است مال و ملک و خلق او است و ملائکهاي که در آستان او هستند نه در عبادت او استکبار و
20 - علی الدّوام در شب و روز تسبیح و تنزیه [ بزرگ منشی بخرج میدهند و نه از پرستش او خسته میشوند. [ صفحه 11
میکنند خداي واحد را [از صفتی که لایق او نیست] و چشم بهمزدنی در تسبیح آنها فاصله واقع نمیشود و فترتی در عبادت آنها
نیست.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 21 تا 30
اشاره
اّلعَرشِ عَمّا یَصِ فُونَ [ 22 ] لا
ِ
أَمِ اتَّخَ ذُوا آلِهَۀً مِنَ الَأرضِ هُم یُنشِرُونَ [ 21 ] لَو کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللّهُ لَفَسَ دَتا فَسُبحانَ اللّهِ رَب
یُسئَلُ عَمّا یَفعَلُ وَ هُم یُسئَلُونَ [ 23 ] أَمِ اتَّخَ ذُوا مِن دُونِهِ آلِهَۀً قُل هاتُوا بُرهانَکُم هذا ذِکرُ مَن مَعِیَ وَ ذِکرُ مَن قَبلِی بَل أَکثَرُهُم لا
510 وَ - یَعلَمُونَ الحَقَّ فَهُم مُعرِضُونَ [ 24 ] وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعبُدُونِ [ 25 ] -قرآن- 1
قالُوا اتَّخَ ذَ الرَّحمنُ وَلَداً سُبحانَهُ بَل عِبادٌ مُکرَمُونَ [ 26 ] لا یَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأَمرِهِ یَعمَلُونَ [ 27 ] یَعلَمُ ما بَینَ أَیدِیهِم وَ ما
خَلفَهُم وَ لا یَشفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارتَضی وَ هُم مِن خَشیَتِهِ مُشفِقُونَ [ 28 ] وَ مَن یَقُل مِنهُم إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِکَ نَجزِیهِ جَهَنَّمَ
ّ
ٍ
کَذلِکَ نَجزِي الظّالِمِینَ [ 29 ] أَ وَ لَم یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الَأرضَ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی
« مُکرَمُونَ » اي یحیون الموتی. یقال انشره ینشره اي بعثه بعد الموت « یُنشِرُونَ » [ 552 [ صفحه 12 - أَ فَلا یُؤمِنُونَ [ 30 ] -قرآن- 1
اي « کانَتا رَتقاً » اي خائفون « مُشفِقُونَ » و أصل السبق التقدم فی السیر ثمّ تجوّز به فی غیره من التقدم « لا یَسبِقُونَهُ » مقرّبون عنده
الفتق « فَفَتَقناهُما » کانتا مرتوقتین اي مضمومتین ملتحمتین و رتق بین الشیئین یرتق اي ضمّمهما و لحمهما. شیء رتق اي مرتوق
-21 371- 240 -قرآن- 356 - 212 -قرآن- 225 - 125 -قرآن- 199 - 91 -قرآن- 107 - 14 -قرآن- 78 - الفصل ضد الرتق. -قرآن- 1
آیا آنچه را اینکه مشرکین از زمین گرفتهاند [مانند چوب و سنگ و فلزّات و غیره] و خدایان خود قرار دادهاند میتوانند مرده را
هم زنده کنند! [زیرا لازمه الهیّت ضرورة قدرت بر احیاء موتی و نشر مردگان است و اگر اینکه قدرت نباشد قابل پرستش
نیست]. 22 - اگر در آسمان و زمین خدایانی غیر از خداي یکتا ممکن بود هر- آینه آسمان و زمین فاسد میشدند و کار آنها
تباهی میگرفت [یعنی از اینکه نظام مشاهد و استقامت و اعتدال مشهود خارج میشدند چه هر امر بین اثنین بر نظام واحد
جریان نمییابد و کار رعیّت بتدبیر دو پادشاه تباهی میگیرد و اینکه همان دلیل تمانع است که بناي متکلّمین در مسئله توحید
بر آنست] پس منزّه است خداي واحد و پروردگار محیط بجمیع اجسام و مالک عرش [یعنی مالک و مدبّر جمیع ممکنات] از
آنچه اینکه کافران او را بوصف میآورند [و شریک و همسر و فرزند براي او قائل میشوند]. واحد اندر ملک او را یار نی ||
بندگانش را جز او سالار نی نیست خلقش را دگر کس مالکی || شرکتش دعوي کند جز هالکی 23 - از او سؤال نمیشود از
آنچه میکند و سایر ممکنات و خلایق مورد پرستش و سؤال واقع میشوند [یعنی کسی را نمیرسد از او در ادّعاي الهیّت و
ربوبیّت پرسش کند ولی آنها اگر چنین ادعائی کنند مسئولند- یا چون تمام کردار و رفتار او مبنی بر حکمت و صواب است
کسی را نمیرسد و حق نیست از حکیم بپرسد چرا کار صواب کردي ولی از آنها سؤال میشود زیرا کار آنها مخلوط [ صفحه
13 ] حق با باطل است. یا حساب أفعال او را کسی نتواند و اوست که حساب أفعال همه کس را میکشد]. حافظ گوید: مزن ز
چون و چرا دم که بنده مقبل || قبول کرد بجان هر سخن که جانان گفت 24 - آیا اینکه مشرکین غیر از خداي واحد خدایانی
اختیار کردهاند! بآنها بگو [ یا محمّد] بر صحّت عمل و رفتار خودتان و ادعائیکه میکنید حجّت و دلیل [عقلی و نقلی اگر
دارید] بیاورید [و أبدا قادر برآوردن برهان و دلیلی نیستند و در امور دینی هم براي گفتار بیبرهان اعتبار و صحّتی نیست] [و
بآنها باز بگو] اینک [برهان من اینکه قرآن و توراة و انجیل است که هر سه موجود است و امّا قرآن] ذکر و موعظت براي
کسانی است که با مناند [یعنی تا قیامت پیرو احکام قرآن منند و امّا توراة و انجیل] ذکر و موعظت براي امم و مللی است که
پیش از من بودند [باین سه کتاب رجوع کنید و ببینید آیا در آنها جز امر بتوحید و یکتاپرستی میبینید! و آیا پیمبري از پیمبران
آمده است که بامّت خود بگوید معبودي غیر از خداي واحد هست! با اینکه برهان واضح باز هم] بیشتر از اینکه کفّار بمواضع
حق دانا نیستند و تمیز بین حق و باطل نمیدهند و از تأمّل و تفکّر در یافتن حق و پیروي حق اعراض دارند رو گردان هستند.
-25 و ما [اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله] پیش از تو پیامبري نفرستادیم مگر اینکه باو وحی کردیم که معبودي حقّا جز من
نیست پس توجّه خود را در عبادت بسوي من کنید و غیر مرا مپرستید. [و در اینکه آیه مبارکه اشاره است به اینکه که حکمت
در بعثت تمام أنبیاء و رسل منحصر باین دو مصلحت است یکی اثبات وحدانیّت خدا و دیگري اخلاص [ صفحه 14 ] در
پرستش او و فایده هر دو مصلحت عاید بخود بندگان است نه بخداي تعالی زیرا او غنی بالذّات و مستغنی از همه چیز است و
همانست که فرموده: خلقت الخلق لیربحوا علیّ لا لأربح علیهم. من نکردم خلق تا سودي کنم || بلکه تا بر بندگان جودي کنم
چون خلقت الخلق کی بربح علیّ || لطف تو فرمود اي قیّوم حیّ لا لأن أربح علیهم جود تست || کی شود زو جمله ناقصها
درست عفو کن زین بندگان تن پرست || عفو از دریاي عفو اولیتر است و بزرگترین فایده آندو یعنی عبادت و اخلاص
معرفت خداي تعالی است چنانکه فرمود و ما خلقت الجنّ و الانس إلّا لیعبدون- اي لیعرفون-] 26 - [گویا قبیلهاي از خزاعه]
گفتند که خداي رحمن [از فرشتگان] فرزند اختیار کرده است، منزّه است خداي تعالی [از اینکه فرزندي اختیار کند زیرا
اینکار از دو حال خارج نیست یا بر سبیل توالد است یا بر سبیل تبنّی و هر دو براي او جایز نیست زیرا بر سبیل توالد که از خود
او بوجود آید اقتضا دارد که او از قبیل اجسام باشد و بر سبیل تبنّی که پسر دیگري را بجاي پسر خود اختیار کند در صورتی
که ولد حقیقی براي او محال است شبیه باو هم براي او محال خواهد بود- اینطور نیست که گمان میکنند و فرشتگان را
دختران خدا میدانند] بلکه آنها بندگان گرامی و مقرّب خدا میباشند [که خداوند آنها را مکرّم داشته و برگزیده است و
بندگانی هستند که]. 27 - جز بأمر خدا سخن نمیرانند و جز بآنچه پروردگارشان فرماید تکلّم نمیکنند [و همانطور که
گفتارشان بامر خداست] کردارشان بأمر او میباشد. [و کاشفی گوید: یعنی بیدستوري وي سخن نگویند و مراد از اینکه سخن
28 - [چیزي بر خداي [ قطع طمع کافران است از شفاعت ملائکه یعنی ایشان بیاذن خدا شفاعت نتوانند کرد]. [ صفحه 15
تعالی مخفی نیست] میداند اعمالی را که آنها قبلا کرده و اعمالی را که بعدا میکنند [و همواره مراقب أحوال آنهاست و آنان
بر گفتار یا کرداري بغیر أمر او اقدام نمینمایند] و شفاعت نمیکنند مگر کسی را که خدا شفاعت در باره او را رضا دهد و از
او خشنود باشد و آنان از ترسی که از پروردگار خود دارند بیمناکند [و ترسانند که مبادا در عبادت او تقصیر کنند]. ملا در
مثنوي گوید: گفت پیغمبر که روز رستخیز || کی گذارد مجرمانرا اشک ریز من شفیع عاصیان باشم بجان || تا رهانمشان ز
اشکنجه گران عاصیان و أهل کبائر را بجهد || وارهانم از عقاب نقض عهد صالحان امّتم خود فارغند || از شفاعتهاي من روز
گزند بلکه ایشان را شفاعتها بود || گفتشان چون حکم نافذ میرود [و اینکه گفتار مثنوي موافق با گفتار إبن عباس رض است
است یعنی با اقرار بتوحید اگر جرمی از آنها ناشی شود مورد شفاعت « لا إله إلّا اللّه » که گوید لمن ارتضی أهل شهادت أن
واقع میگردد]. 29 - و هر کس از فرشتگان که گوید من معبود قابل پرستش غیر از خدا هستم جزا و کیفر اینکه گوینده را در
دوزخ میدهیم [یعنی حال آنها هم مانند حال سایر بندگان است] و کیفر ستمکاران [یعنی مشرکانرا هم که خدا را باین
اوصاف توصیف میکنید] همین قسم خواهیم داد. 30 - آیا اینکه کسانیکه کافر شدهاند نمیدانند [تفکّر نکردهاند، از دانشمندان
استفسار نکردهاند، در کتب مطالعه ننمودهاند و وحی نشنیدهاند] که آسمانها و زمین بیکدیگر متّصل و چسبیده بودند [و خلل و
فرجی بین آنها نبود] و ما آنها را از یکدیگر جدا کردیم و از آب هر چیزي را زنده ساختیم [از باران یا از آب نطفه در
جانوران] آیا با همه اینکه آیات و براهین و دلایل اینکه [ صفحه 16 ] کافران نمیگروند [و تصدیق بقرآن و توحید و رسالت
تو نمینمایند].
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 31 تا 35
اشاره
وَ جَعَلنا فِی الَأرضِ رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِم وَ جَعَلنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُم یَهتَدُونَ [ 31 ] وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَ قفاً مَحفُوظاً وَ هُم عَن
آیاتِها مُعرِضُونَ [ 32 ] وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسبَحُونَ [ 33 ] وَ ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِکَ
495- الخُلدَ أَ فَإِن مِتَّ فَهُمُ الخالِدُونَ [ 34 ] کُلُّ نَفسٍ ذائِقَۀُ المَوتِ وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَۀً وَ إِلَینا تُرجَعُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
« یَسبَحُونَ » جمع فجّ اي طرقا واسعۀ بین الجبلین « فِجاجاً » اي جبالا رواسی اي ثابتات. رسا یرسو رسوا اي رسخ و ثبت « رَواسِیَ »
-82- 12 -قرآن- 73 - اي ابتلاء. -قرآن- 1 « فِتنَۀً » اي نختبرکم « نَبلُوکُم » اي الخلود « الخُلدَ » السبح المرّ السریع فی الماء او فی الهواء
31 - و ما در روي زمین کوههاي پابرجا و ثابتی قرار 242- 219 -قرآن- 233 - 195 -قرآن- 207 - 136 -قرآن- 186 - قرآن- 123
دادیم که زمین بوسیله آنها مستقر بماند و بجاي خود قرار گیرد و مضطرب نشود و در آنزمین [ یا کوهها] درّههاي وسیعی
برقرار ساختیم که راههاي عبور و مرور باشد، باشد که مردم روي زمین در آنراهها آمد و شد کنند و بمقاصد و مواطن
32 - و ما آسمانرا مانند سقف محفوظی برافراشتیم [یعنی آنرا از سقوط و فساد و انحلال [ خودشان هدایت گردند. [ صفحه 17
بمشیّت خود تا وقت معلوم حفظ و نگهداري نمودیم] [ یا آنرا از استراق سمع شیاطین بوسیله شهب حفظ کردیم چنانکه در
جاي دیگر فرمود و حفظناها من کلّ شیطان رجیم] و آنان [یعنی مردم غافل] از علامات [و دلالات و أحوال آن که برهان و
دلیل بر وجود و وحدت و کمال قدرت و عدم تناهی حکمت صانع است و در علوم هیئت و طبیعی از آن بحث شده و
میشود] معرض و رو گردانند [یعنی در آن تفکّر و تدبّر نمیکنند و بر کفر و ضلال خود متوقّفند]. 33 - و اوست خداي
واحدي که شب و روز و خورشید و ماه را بیافرید و از عدم بوجود آورد و هر یک از آندو در فلک [یعنی در مدار خودشان]
شناورند [یعنی بسرعت چنانکه شناگر در سطح آب در حرکت است آنها هم در دوران و در گردشند]. [کاشفی گوید: در
کشف الأسرار آورده که نزد أهل اشارت شب و روز نشان قبض و بسط عارفان است گاه یکی را بقبضه قبض گیرد تا سلطان
جلال دمار از نهاد او برآرد- و گاه یکی را بر بساط بسط نشاند تا میزبان جمال او را از خوان نوال نواله اقبال دهد- و آفتاب
نشانه توحید است بنعمت تمکین در حضرت شهود آراسته- نه فزاید نه کاهد- لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا- و قمر نشانه
أهل تلوین است گاه در کاهش بود و گاه در فزایش- زمانی بظهور نور برق وحدت در محاق نیستی افتد- و ساعتی ببروز
رموز جامعیّت بمرتبه بدریّت رسد گوئیا در کلام حقایق انجام حضرت قاسم الانوار قدّس سرّه اشارتی بدین معنی هست ز بیم
سوز هجرانت ز مو باریکتر گردم || چو روز وصل یاد آرم شوم در حال از آن فربه و حضرت پیر رومی قدّس سرّه میفرماید: [
صفحه 18 ] چون روي برتابی ز من گردم هلالی ممتحق || و روي سوي من کنی چون بدر بینقصان شوم تو آفتابی من چو
مه گرد تو گردم روز و شب || گه در محاق افتم ز تو گه شمع نور افشان شوم 34 - ما براي هیچ انسانی و آدمیزادي قبل از تو
[ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] عمر جاویدان و بقاء و دوام در دنیا را قرار ندادهایم [مرگ براي همه کس بوده و هست] آیا
پس اگر تو بمیري آنها بعد تو جاوید خواهند ماند و نخواهند مرد! [نزول اینکه آیه زمانی بود که مشرکین گفتند نتربص به
ریب المنون یعنی ما انتظار میکشیم باد حادثهاي بوزد و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و یارانش را بورطه هلاك اندازد لذا
خداوند فرماید اگر تو بمیري آنها هم خواهند مرد پس مرگ تو چه فایدهاي براي آنها دارد]. 35 - هر جانی و جانداري بناچار
چشنده [شربت تلخ] مرگ است و باید بمیرد و ما [در دوره زندگانی] شما را مبتلاي بامور بد و خوب [از خوشی و ناخوشی و
دارائی و ناداري و سختی و آسانی] میکنیم و اینکه براي آزمایش شما است [تا صبر شما بر امور مکروه و شکر شما بر امور
محبوب ظاهر شود] و [پس از مدّت زندگی] بسوي ما برمیگردید [تا پاداش و کیفر أعمال خود را دریابید]. [از امام صادق علیه
السّلام مروي است که أمیر المؤمنین علیه السّلام بیمار شد و یارانش او را عیادت کردند و عرض نمودند حالتان چگونه است یا
أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود [بشرّ] یعنی بد است. عرض کردند اینکه سخن کسی مانند تو نیست فرمود خداي تعالی فرماید
و نبلوکم بالشّرّ و الخیر فتنه و خیر صحّت است و غنی و شرّ مرض است و فقر]. [و یکی از زهّاد گفته است شرّ غلبه هوي است
بر نفس و خیر در امان [ صفحه 19 ] ماندن از گناهان].
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 36 تا 40
اشاره
وَ إِذا رَآكَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِ ذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي یَذکُرُ آلِهَتَکُم وَ هُم بِذِکرِ الرَّحمنِ هُم کافِرُونَ [ 36 ] خُلِقَ الإِنسانُ
مِن عَجَ لٍ سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُونِ [ 37 ] وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 38 ] لَو یَعلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا
یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النّارَ وَ لا عَن ظُهُورِهِم وَ لا هُم یُن َ ص رُونَ [ 39 ] بَل تَأتِیهِم بَغتَۀً فَتَبهَتُهُم فَلا یَستَطِیعُونَ رَدَّها وَ لا هُم یُنظَرُونَ
اي أنّه قد طبع علی « خُلِقَ الإِنسانُ مِن عَجَلٍ » الهزء مزح فی خفیۀ « هُزُواً » اي ما یتّخذونک « إِن یَتَّخِ ذُونَکَ » 520- 40 ] -قرآن- 1 ]
اي فتغلبهم او « فَتَبهَتُهُم » اي لا یمنعون و الکفّ المنع و الدفع « لا یَکُفُّونَ » العجلۀ فیرید أن یجد کلّ ما یجول فی خاطره حاضرا
23 -قرآن- - اي یمهلون أنظره ینظره إنظارا أي امهله -قرآن- 1 « یُنظَرُونَ » تحیرهم. یقال بهته یبهته بهتا أخذه بغتۀ فتحیّر و دهش
352- 262 -قرآن- 339 - 204 -قرآن- 247 - 106 -قرآن- 188 - -51-42 قرآن- 73
تفسیر معانی:
اشاره
-36 و چون کافران ترا [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] ببینند [که از خدایان آنها عیبجوئی میکنی و آنها را
بیکتاپرستی دعوت مینمائی] جز مسخره و استهزاء با تو رفتاري نمیکنند و ترا جز بمسخره نمیگیرند [و بیکدیگر میگویند] آیا
اینکه آنکس است که خدایان شما را ببدي یاد میکند [و میگوید آنها جمادند و سود و زیانی ندارند] و در حین حال آنان
بذکر رحمان [یعنی بتوحید [ صفحه 20 ] و بارشاد خلق و بعث پیمبران و انزال کتبی که براي رحمت آنهاست یا بقرآن]
منکراند [یعنی عجبا که اینکه کفّار خداي حیّ منعم قادر و عالم خالق رازق را منکراند و جماداتی را که سود و زیانی بر وجود
آنها مترتب نیست بخدائی میپرستند و سپس کسیکه آنها را بترك عبادت اینکه جمادات میخواند مسخره میکنند و حال
آنکه هر کس در حال آنها تدبّر کند خود آنان سزاوارتر بمسخره هستند]. آن دهان کژ کرد وز تسخر بخواند || نام احمد را
دهانش کژ بماند باز آمد کاي محمّد عفو کن || اي ترا الطاف و علم من لدن من ترا افسوس میکردم ز جهل || من بدم
افسوس را منسوب و أهل چون خدا خواهد که پرده کس درد || میلش أندر طعنه پاکان برد ور خدا خواهد که پوشد عیب
کس || کم زند در عیب معیوبان نفس مرحمت فرمود سید عفو کرد || چون ز جرأت توبه کرد آنروي زرد 37 - آدمی [از
فرط استعجال و کمی ثبات و قرارش گوئی] از عجله و شتاب خلق شده است [و از عجله اوست که مبادرت بکفر کرده و
خواهان عذاب است چنانکه نضر بن الحارث از تأخیر در عذاب نگران بود] [تأمّل کنید و مهلت بدهید] بزودي [در دنیا و
آخرت] آیات نقمات خودم را بشما نشان خواهم داد بنابرین عجله و شتاب [در درخواست عذاب مکنید که قریبا شما را در
خواهد یافت]. 38 - و [اینکه کفّار به پیامبر و اصحابش] گویند اینکه وعده [عذاب و قیامت] کی و چه وقت است! اگر راست
میگوئید. 39 - اگر اینکه کفّار میدانستند موقعیرا که آتش تمام اطراف و جوانب آنها را فرا میگیرد و قادر نیستند که از
روها و پشتهاي خود آنرا دور کنند و کسی نیست آنها را یاري کند [در خواستن عذاب و پرسیدن از موقع وصول عقاب عجله
- نمیکردند و نمیگفتند زمان وصول اینکه وعده کی است!] [جواب نظر به موضوع [ صفحه 21 ] محذوف شده است]. 40
بلکه ساعت وعده و عذاب ناگهان براي آنها میآید و آنها را مبهوت و حیران میگرداند و قادر بر دفع آن نخواهند بود و بآنها
[چشم بر هم زدنی] مهلت نمیدهند [که راحتی بکنند یا در مقام جبران و پوزشی برآیند] [ یا کسی بآنها نظري نمیکند و
44 یکی آنکه - بتضرّع و زاري آنها توجّهی نمیشود]. در تفسیر [خُلِقَ الإِنسانُ مِن عَجَ لٍ] اقوالی ذکر کردهاند: -قرآن- 11
مقصود از انسان حضرت آدم علیه السّلام است و در لفظ [عجل] سه تأویل شده است. [ 1] آنکه او بعد از تمام مخلوقات خلق
شده است و بسرشت و معجّلا آفریده شده است. [ 2] معنی در سرعت خلقت اوست که مانند سایر آدمیان از نطفه و سپس از
علقه و مضغه خلق نشده و ایجاد او آنی شده است و خداوند سبحانه خواسته است که آیت عجلیه در خلقت او را بیان کرده
باشد. [ 3] آنکه چون آدم خلق شد و روح در اکثر قسمت بدنش حلول یافت بعجله برجست و بطرف میوههاي بهشت مبادرت
کرد و بقولی قصد برجستن نمود و اینکه معنی فرمایش [مِن عَجَلٍ] است و اینکه قول از امام صادق علیه السّلام هم روایت شده
184 دیگر آنکه مقصود از انسان تمام آدمیان است و وجوهی در معناي آن گفتهاند. [ 1] آنکه معناي آن - است. -قرآن- 170
اینستکه انسان بر حبّ عجله در کارش آفریده شده و بر آن مفطور است و در هر چیز که بخواهد مستعجل است و عرب عادة
اینکه لفظ را در مبالغه ذکر میکنند مثلا کسی را که بخواهند بزیادي خواب توصیف کنند میگویند [ما خلق إلّا من نوم]. [
2] آنکه مقلوب آن مقصود است یعنی عجله از انسان خلق شده و اینکه قول ضعیف است. [ 3] عجل را بمعنی گل ] [ صفحه 22
گرفته است که بدء خلق الانسان من طین. [ 4] آنکه انسان از تعجیل در امر آفریده شده که إذا أردناه أن نقول له کن فیکون.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 41 تا 45
اشاره
وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِهِ یَستَهزِؤُنَ [ 41 ] قُل مَن یَکلَؤُکُم بِاللَّیلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحمنِ
بَل هُم عَن ذِکرِ رَبِّهِم مُعرِضُونَ [ 42 ] أَم لَهُم آلِهَۀٌ تَمنَعُهُم مِن دُونِنا لا یَستَطِیعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِم وَ لا هُم مِنّا یُصحَبُونَ [ 43 ] بَل مَتَّعنا
هؤُلاءِ وَ آباءَهُم حَتّی طالَ عَلَیهِمُ العُمُرُ أَ فَلا یَرَونَ أَنّا نَأتِی الأَرضَ نَنقُصُ ها مِن أَطرافِها أَ فَهُمُ الغالِبُونَ [ 44 ] قُل إِنَّما أُنذِرُکُم
اي « سَخِرُوا » اي فاحاط. حاق یحیق حیقا اي احاط به « فَحاقَ » 602- بِالوَحیِ وَ لا یَسمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنذَرُونَ [ 45 ] -قرآن- 1
اي ولاهم یصحبون بنصر منا- او- یجارون من « یُصحَبُونَ » اي یحفظکم یقال کلاه یکلأه کلاء أي حفظه « یَکلَؤُکُم » استهزءوا
-152- 89 -قرآن- 139 - 62 -قرآن- 76 - 10 -قرآن- 52 - اي بما یوحی إلی لا من تلقاء نفسی. -قرآن- 1 « أُنذِرُکُم بِالوَحیِ » عذابنا
41 - [خداوند در مقام تسلیت رسول خود فرماید] بخدا سوگند که پیمبران قبل از تو نیز مورد [ 236 [ صفحه 23 - قرآن- 212
مسخره و استهزاء کافران واقع شدند [بهمین قسم که تو مورد تمسخر اینها هستی] ولی و بال آنچه را که بوسیله آن استهزاء
میکردند سخریّهشان دامنگیر خودشان گشت. 42 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله باین گروه کافران] کیست که شما را
در شب و روز از [بأس و عذاب] خداي رحمان حفظ کند! [بلی فقط رحمت رحمانیّه اوست که شامل عموم خلق است و
مهلت اوست که از عوارض زمان و حوادث اوقات شما را نگهداري میکند و جز رحمان حافظی نیست]. بلکه آنها از یاد
پروردگارشان هم رو گردانند [یعنی یاد خدا بخاطرشان هم خطور نمیکند چه رسد به اینکه که از خدا بترسند و در مقام تهیّه
وسائل حفظ خود از غضب خداوند برآیند و از کالی و حافظ خود پرسشی نمایند. خلاصه آنکه آنها را واگذار و از اینمقوله
سؤالی مکن زیرا آنان بواسطه اعراضی که از ذکر پروردگار یا کتاب خدا دارند شایسته اینکه سؤال نیستند]. 43 - یا بلکه
خدایانی که دارند آنها را از عذاب ما حفظ میکنند و منع عقاب ما را از آنها مینمایند. خدایان آنها قادر بر یاري خویشتن
نیستند و نصرت و یاري ما هم مصاحب و همراه آنها نیست [چه رسد که قادر بر یاري غیر خود باشند و چگونه بتوانند مانع
عذاب ما گردند]. 44 - بلکه چون ما اینکه جماعت کافران و پدرانشان را از نعمات و بهرههاي دنیوي برخوردار کردهایم [و
تعجیل در عقوبت آنها ننمودهایم] و عمرهاي آنها دراز شده و مدّت تمتّع آنها طولانی گشته است [آنها را مغرور ساخته و
گمان میکنند که زوال و فنائی براي آنها نیست] آیا نخواهند دید که ما [مسلمین را بر کفّار غلبه دهیم] و از اطراف زمینهاي
کفّار بکاهیم [و بر اراضی مسلمانان بیفزائیم] آنوقت خواهند دید که آنها غالب و پیروزمنداند [ یا ما و لکن رسول ما و مؤمنین
غالب خواهند بود و مشرکین و کفّار مغلوب]. [ صفحه 24 ] بیان: اینکه سوره در مکّه نازل شده و موقعی بوده است که
مسلمانان در حال سختی و در فشار کفّار بودهاند و از آیات إخبار از غیب است که کفّار را بمغلوبیّت بعدي تهدید و مسلمین
را بفیروزي آینده بشارت میدهد. 45 - [ یا محمّد] من فقط بوسیله قرآن و آنچه بمن وحی میشود شما را میترسانم [و عاقبت بد
بداندیشان را ابلاغ میکنم و جز اینکه وظیفهاي ندارم] حال اگر کسی کر [و از حسّ شنوائی محروم است] دعوت را نشنود و
انذار نشود و نترسد [بخود بد کرده است].
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 46 تا 50
اشاره
وَ لَئِن مَسَّتهُم نَفحَۀٌ مِن عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 46 ] وَ نَضَعُ المَوازِینَ القِسطَ لِیَومِ القِیامَۀِ فَلا تُظلَمُ نَفسٌ شَیئاً وَ
[ إِن کانَ مِثقالَ حَبَّۀٍ مِن خَردَلٍ أَتَینا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ [ 47 ] وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ هارُونَ الفُرقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکراً لِلمُتَّقِینَ [ 48
511- الَّذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیبِ وَ هُم مِنَ السّاعَۀِ مُشفِقُونَ [ 49 ] وَ هذا ذِکرٌ مُبارَكٌ أَنزَلناهُ أَ فَأَنتُم لَهُ مُنکِرُونَ [ 50 ] -قرآن- 1
اي الموازین العادلۀ. و إنّما أفرد القسط لأنّه مصدر « المَوازِینَ القِسطَ » اي ادنی شیء و اصل الفتح هبوب رائحۀ الشیء « نَفحَ ۀٌ »
اي و ان کان ثقل حبّۀ من نبات الخردل و هی حبۀ صغیرة « وَ إِن کانَ مِثقالَ حَبَّۀٍ مِن خَردَلٍ » وصف به یستوي فیه المفرد و الجمع
302 -قرآن- - 221 -قرآن- 289 - 81 -قرآن- 175 - 10 -قرآن- 59 - کثیر الخیرات. -قرآن- 1 « مُبارَكٌ » اي خائفون « مُشفِقُونَ » جدا
46 - و اگر کمترین چیزي از عذاب پروردگار تو بآنها برسد [و باد مختصري از عذاب خدا آنها را [ 326-315 [ صفحه 25
بگیرد] [از غایت تحیّر و اضطراب فریاد برکشند] و گویند اي واي بر ما که ما در زمره ستمکارانیم [بخود ستم کردیم و پند
ناصح خیرخواه را نشنیدم]. سعدي گوید: بگوي آنچه دانی سخن سودمند || و گر هیچکس را نیاید پسند که فردا پشیمان
برآرد خروش || که آوخ چرا حق نکردم بگوش 47 - و ما ترازوي عدل و داد را براي أهل محشر و براي کیفر و پاداش روز
رستاخیز برپا میداریم و در آنروز بهیچ کس ستمی نمیشود و از حق او چیزي کم و کسر نمیگردد [نه باحسان محسن مزیدي و
نه باسائه مسییء نقصی نخواهد رسید] هرچند بوزن دانهاي از خردل باشد آنرا حاضر میسازیم [ یا جزاي او را میدهیم] و خود
ما براي حسابگري بس و کافی هستیم [زیرا دانا و نگهبان بحال همه بندگان میباشم و هر کس چیزي را حساب کند عالم و
حافظ است]. حال خود از عجب دل تخلیص کن || از عمل توفیق را تخصیص کن گر بخواهی تا گران معنی شوي || وزن
کن حالت بمیزان سوي چون ترازوي تو کج بود و دغا || راست چون جوئی ترازوي جزا 48 - و حقّا که ما بموسی و هارون
کتاب توراة را عطا نمودیم که جدا کننده حق از باطل است و نوري است که در ظلمات حیرت و جهالت بآن استضائه شود و
ذکري است که مردم از آن پند گیرند و پرهیزکاران بآنچه در آنست عمل کنند و از مواعظ آن بهرهمند شوند [و از آثار آن
غنیمت ببرند]. 49 - [و متّقین یعنی پرهیزکاران] کسانی هستند که در حال خلوت و غیبت از مردم [ یا با آنکه عذاب خدا را
بالعیان مشاهده نکردهاند] از عذاب پروردگارشان ترسانند و آنان از حول ساعت یعنی روز رستاخیز بیمناکند. 50 - و اینکه
[کتاب یعنی قرآن] ذکر و موعظت ثابت و نافع و پر برکتی [ صفحه 26 ] است [که حاوي فواید و منافع و مواعظ و زواجر و
امثالی است که همه کس را بمکارم اخلاق دعوت میکند و بکردار پسندیده میخواند] و ما آنرا [براي رسولمان محمّد صلّی
اللّه علیه و آله] نازل فرمودیم آیا با اینکه وصف شما منکر آن هستید.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 51 تا 60
اشاره
وَ لَقَد آتَینا إِبراهِیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمِینَ [ 51 ] إِذ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَومِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنتُم لَها عاکِفُونَ [ 52 ] قالُوا
- [ أَّم أَنتَ مِنَ اللّاعِبِینَ [ 55
ِ
وَجَدنا آباءَنا لَها عابِدِینَ [ 53 ] قالَ لَقَد کُنتُم أَنتُم وَ آباؤُکُم فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ [ 54 ] قالُوا أَ جِئتَنا بِالحَق
352 قالَ بَل رَبُّکُم رَبُّ السَّماواتِ وَ الَأرضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُم مِنَ الشّاهِدِینَ [ 56 ] وَ تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصنامَکُم - قرآن- 1
[ بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرِینَ [ 57 ] فَجَعَلَهُم جُ ذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیهِ یَرجِعُونَ [ 58 ] قالُوا مَن فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِینَ [ 59
اي مواظبون « لَها عاکِفُونَ » اي الهدایۀ الی وجوه الصلاح « رُشدَهُ » 417- قالُوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم یُقالُ لَهُ إِبراهِیمُ [ 60 ] -قرآن- 1
علی عبادتها و ملازمتها و الاصل أنّ عکف یعدّي بعلی فیقال عاکفون علیها فعدیت هناك بالی علی تقدیر أنتم فاعلون
اي لاکسّرنها « لَأَکِیدَنَّ أَصنامَکُم » 224 [ صفحه 27 ] خلقهن - 61 -قرآن- 210 - 11 -قرآن- 44 - اي -قرآن- 1 « فَطَرَهُنَّ » العکوف لها
114- 35 -قرآن- 105 - اي قطعا من الجذّ و هو القطع. -قرآن- 8 « جُذاذاً » و إنّما عبّر عنه بالکید لأنّ فی کسرها تکلفا للحیلۀ
تفسیر معانی:
اشاره
-51 و حقّا که ما بابراهیم خلیل رشد و صلاحیّت [لائق باو] را قبل از موسی و هارون [ یا قبل از محمّد صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم و قرآن یا قبل از بلوغ او] باو عطا فرمودیم و بحال او دانا بودیم [که أهل اعطاء رشد و صالح از براي نبوّت است یا جامع
محاسن اوصاف و مکارم اخلاق است]. [صاحب تفسیر روح البیان گوید: بدانکه اهلیّت هم از جانب خداي تعالی است زیرا
گفتهاند قابلیت صفت حادثه از صفات مخلوق است و عطاء صفت قدیمه از صفات خالق است و قدیم متوقّف بر حادث نیست.
قابلی گر شرط فعل حق بدي || همچو معدومی بهستی نامدي داد حق را قابلیّت شرط نیست || بلکه شرط قابلیّت داد اوست
-52 [و یاد آور از اوقات رشد إبراهیم علیه السّلام] وقتی را که بپدرش و قومش [یعنی مردم بابل] گفت چیست! اینکه
مجسّمهها و هیاکلی که [جانی ندارند و سود و زیانی نمیرسانند] و شما خود را ملازم تعظیم و پرستش آنها ساختهاید [و مقیم
در خدمت و عبادت آنها شدهاید]! تماثیل صور و مجسّمههائی بوده که بشکلهاي مختلف بنام بزرگان و علماي گذشته خود یا
بصورت کواکب میساختند و آنها را میپرستیدند و عیاشی باسناد خود از أصبغ بن نباته روایت کرده است که أمیر المؤمنین
علی علیه السّلام بر کسانی گذر کرد که مشغول بازي شطرنج بودند و فرمود: [ما هذه التماثیل الّتی أنتم لها عاکفون لقد
عصیتم اللّه و رسوله] [نقل از تفسیر مجمع البیان و صاحب روح البیان هم اینکه خبر را نقل کرده و در حرمت و کراهت لعب
شطرنج و نرد مطالبی بر آن افزوده است]. 53 - [قوم او باو] گفتند ما پدران خودمان را دیدیم که آنها را پرستش میکردند [و
- بآنها اقتدا کردهایم یعنی اعتراف به تقلید کردند چون حجّت [ صفحه 28 ] و دلیلی جز پیروي کردار پدران خود نداشتند]. 54
[ابراهیم علیه السّلام] گفت بخدا سوگند در حقیقت هم شما و هم پدرانتان [اینکه سنّت باطله را نهادهاید [و در گمراهی
آشکار و خطاي واضحی واقع گشتهاید. تقلید فقط در جائی جایز است که احتمال حقیقت فی الجملهاي برود و بزیادي قائلین
و کثرت عدّه معتقدین باطل حق نمیشود و در آیه مبارکه اشاره است به اینکه که در پرستش دنیا و هواي نفس تقلید بر همه
خلق غالب است مگر کسیکه خدا رشدي باو عطا فرماید و طریق صواب و راه حق را دریابد و در اعتقادیات و اصول دین تقلید
جایز نیست بلکه ناچار از نظر و استدلال است و قبول قول غیر بلا دلیل مجاز نمیباشد و آن فقط در فروع و عمل باحکام شرع
جایز میباشد که باید بداناتر رجوع نماید. جامی گوید: خواهی بصوب کعبه تحقیق ره بري || پی بر پی مقلّد گم کرده ره مرو
و نیز گوید: مقلّدان چه شناسند داغ هجرانرا || خبر ز شعله آتش ندارد افسرده 55 - [قوم ابراهیم علیه السّلام بپاسخ او] گفتند
آیا آنچه را براي ما آوردهاي و اظهار میکنی از روي حقیقت است آیا تو هم از زمره بازي کنان هستی [یعنی آیا واقعا اینکه
حرفها که میزنی جدّي است یا با ما شوخی و ملاعبه میکنی] [زیرا عادة گفتن اینکه عبارات و انکار بتها براي آنها خیلی
مستبعد بود]. 56 - [إبراهیم علیه السّلام فرمود خیر شوخی نمیکنم] بلکه [جدّي و از روي برهان و تحقیق میگویم که]
پروردگار و معبود حقیقی شما پروردگار آسمانها و زمین است آنکس است که آنها را [یعنی آسمان و زمین یا همان بتهاي
شما را] ایجاد و خلقت فرموده است و منهم بر آنها [یعنی بر آنچه در باره توحید و یکتائی خداوند ذکر شد] از شاهدان هستم
[یعنی بالمشاهده میبینم و ببرهان [ صفحه 29 ] و دلیل محقّق میدانم زیرا شاهد کسی استکه أمر بر او محقّق باشد]. 57 - و [در
پنهانی از آنها إبراهیم قسم یاد کرده گفت] بخدا سوگند منهم کوشش میکنم و تدبیري میاندیشم تا بتهاي شما را بشکنم و
خرد کنم بعد از آنکه از عبادتگاه فارغ شده و براي عید بمجلس جشن بروید. 58 - [و چون همگی برفتند و معبد خالی ماند
إبراهیم علیه السّلام] شروع بشکستن بتها کرد و آنها را قطعه قطعه و خرد کرد جز بت بزرگرا [که باقی گذاشت و داسی که
براي شکستن بتها بکار برده بود بر گردن بت بزرگ آویخت تا] شاید قوم که برگشتند باو رجوع کنند و از شکننده بتها
بپرسند [ یا بقولی ضمیر [إلیه] بخدا برگردد یعنی شاید آنها ببینند بت قابل پرستش نیست و بخدا برگردند و بعجز خدایان خود
اعتراف کنند]. 59 - [چون قوم از عید برگشتند و بتها را شکسته یافتند] گفتند کیست که اینکه رفتار را با خدایان ما کرده
است! زیرا آنکس [که چنین جرأتی نموده است جان خود را بهلاکت انداخته و بنفس خود ستم کرده] و از زمره ظالمان و
ستمکاران است. 60 - [پاره از آنمردم در پاسخ پرسش کنندگان] گفتند جوانیرا شنیدیم که آنها را [یعنی خدایان را] ببدي یاد
میکند [و عیبگیري کرده میگوید اینها سود و زیانی ندارند و چشم و گوشی باز نمیکنند و اوست که اینها را شکسته است]
و باو ابراهیم میگویند.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 61 تا 70
اشاره
قالُوا فَأتُوا بِهِ عَلی أَعیُنِ النّاسِ لَعَلَّهُم یَشهَدُونَ [ 61 ] قالُوا أَ أَنتَ فَعَلتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبراهِیمُ [ 62 ] قالَ بَل فَعَلَهُ کَبِیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم
إِن کانُوا یَنطِقُونَ [ 63 ] فَرَجَعُوا إِلی أَنفُسِهِم فَقالُوا إِنَّکُم أَنتُمُ الظّالِمُونَ [ 64 ] ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هؤُلاءِ یَنطِقُونَ
لَّکُم وَ لِما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ أَ فَلا
ٍ
366 قالَ أَ فَتَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً وَ لا یَضُ رُّکُم [ 66 ] أُف - 65 ] -قرآن- 1 ]
تَعقِلُونَ [ 67 ] قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُم إِن کُنتُم فاعِلِینَ [ 68 ] قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیمَ [ 69 ] وَ أَرادُوا بِهِ کَیداً
اي ثمّ انقلبوا إلی المجادلۀ بالباطل بعد ما کانوا « ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم » [ 363 [ صفحه 30 - فَجَعَلناهُمُ الَأخسَرِینَ [ 70 ] -قرآن- 1
مستقیمین بالمراجعۀ: شبّه رجوعهم إلی الباطل بانقلاب الشیء و صیرورة اسفله مستعلیا علی اعلاه. یقال نکس الشیء ینکسه
262 -قرآن- - 35 -قرآن- 249 - اي أرادوا به مکرا. -قرآن- 1 « وَ أَرادُوا بِهِ کَیداً » اي احرقوه « حَرِّقُوهُ » نکسا اي جعل اعلاه أسفله
301-275
تفسیر معانی:
اشاره
-61 [قوم ابراهیم و نمرودیان] گفتند ابراهیم را در محضر مردم حاضر کنید و در جلوي چشم مردم از گفتار او بپرسید باشد که
آنها گواه عمل او باشند و عقوبت را مشاهده کنند. 62 - [چون او را حاضر ساختند و از او اقرار خواستند] گفتند آیا تو اینکار
را بخدایان ما کردهاي اي ابراهیم. 63 - [إبراهیم] گفت بلکه بت بزرگ [بزرگ بتان] اینکه کار را کرده است [و بر کوچکترها
- خشم آورده که چرا با وجود من شماها را میپرستند] [ صفحه 31 ] پس اگر اینکه بتها سخنگو هستند از خودشان بپرسید. 64
پس چون بعقول خود رجوع کردند و [در اینکه گفتار ابراهیم تدبّر کردند و صدق قول إبراهیم را دانستند و در جواب او
متحیّر شدند خداوند حقّ را بزبان آنها نهاد و] گفتند بیکدیگر که شماها نسبت باین مرد ستمکارید [که جواب او را نمیدهید
اینک خدایان حاضراند پس از آنها بپرسید که کی شماها را شکسته است]. 65 - سپس [چون متحیّر ماندند و دانستند که آنها
را زبان نطق و گفتاري نیست] سرها را بزیر انداختند [و چون حجّتی براي آنها نبود بدلیل ابراهیم اعتراف کرده] گفتند اي
ابراهیم در صورتی که تو حقّا دانستی که اینکه بتها زبان گفتار و نطق ندارند [چگونه از ما میخواهی که از آنها پرسش
کنیم]. 66 - [ابراهیم علیه السّلام پس از اعتراف آنها بحجت و برهان او] بآنها جواب داده گفت: آیا براي عبادت رو به بتانی
میکنید که اگر آنها را بپرستید سودي بشما نمیرسانند و اگر نپرستید زیانی بشما وارد نمیکنند [چه اگر آنها قادر بر سود و زیان
شما بودند قبلا دفع ضرر از خودشان میکردند] و خداي سبحانی را که قادر بر سود و زیان شماست ترك کرده [و آنکس که
تواناي بر اصول نعم از حیاة و شهوت و قدرت و کمال و عقل و قادر بر ثواب و عقاب است و او مستحق پرستش است رها
کردهاید]. 67 - اف باد بر شما و بآنچه غیر از خدا پرستش میکنید آیا تعقّل نمیکنید [و خرد را رهنمون نمیسازید که اینکه بتها
را پرستش میکنید]! 68 - [نمرودیان چون از جواب إبراهیم عاجز ماندند و اینکه گفتار او را بشنیدند] گفتند او را بآتش
بسوزانید و خدایان خودتان را یاري کنید [و از ابراهیم انتقام بگیرید] اگر در مقام انتقام و نصرت کردن خدایان هستید. 69 - [و
چون خواستند ابراهیم را بآتش افکنند ندانستند چه کنند [ صفحه 32 ] و شیطان آنها را راهنمائی بمنجنیق کرد و او نخستین
کس بود که منجنیق بساخت و إبراهیم علیه السّلام را در آن نهادند و بسوي آتش پرتاب کردند و چون بآتش افتاد] ما بآتش
گفتیم و خطاب کردیم خنک و سلامت باش بر ابراهیم. 70 - نمرود و نمرودیان براي هلاك ساختن ابراهیم اراده کید و مکري
کرده [و دامی براي سوختن او نهاده بودند] ولی ما مکر آنها را بهدر ساختیم و آنانرا زیانکارتر از هر زیانکاري قرار دادیم [و
مکر آنها را بسوي خودشان برگردانیدیم]. ملّا در مثنوي گوید: هر که بر شمع خدا آرد تفو || شمع کی میرد بسوزد پوز او
چون تو خفّاشان بسی بینند خواب || کین جهان ماند یتیم از آفتاب اي بریده آن لب و خلق و دهان || که کند تف سوي مه
بر آسمان تف برویش باز گردد بیشکی || تف سوي گردون نیابد مسلکی تا قیامت تف برو بارد ز ربّ || همچو تبّت بر
روان بو لهب از حضرت أبو عبد اللّه امام صادق علیه السّلام مروي است که چون إبراهیم علیه السّلام در منجنیق نشست و
خواستند او را در آتش پرتاب کنند جبرئیل علیه السّلام بنزد او آمد و گفت السّلام علیک یا إبراهیم و رحمۀ اللّه و برکاته أ
لک حاجۀ فقال أمّا إلیک فلا یعنی درود و رحمت و برکات خدا بر تو باد اي ابراهیم آیا نیازي داري! ابراهیم گفت بتو خیر. و
چون او را در آتش افکندند خدا را بخواند و عرض کرد یا اللّه یا واحد یا أحد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له
کفوا أحد پس آتش گلستان شد و او نجات یافت و جبرئیل با او بود و هر دو در باغ سبزي با یکدیگر سخن میگفتند. [
[ صفحه 33
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 71 تا 75
اشاره
وَ نَجَّیناهُ وَ لُوطاً إِلَی الأَرضِ الَّتِی بارَکنا فِیها لِلعالَمِینَ [ 71 ] وَ وَهَبنا لَهُ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ نافِلَۀً وَ کُلا جَعَلنا صالِحِینَ [ 72 ] وَ
جَعَلناهُم أَئِمَّۀً یَهدُونَ بِأَمرِنا وَ أَوحَینا إِلَیهِم فِعلَ الخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ [ 73 ] وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً
وَ عِلماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ القَریَۀِ الَّتِی کانَت تَعمَلُ الخَبائِثَ إِنَّهُم کانُوا قَومَ سَوءٍ فاسِقِینَ [ 74 ] وَ أَدخَلناهُ فِی رَحمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصّالِحِینَ
جمع « أَئِمَّۀً » اي عطیّه زائدة علی طلبه و حقّه نفله ینفله نفلا اي اعطاه نافلۀ اي عطاء زائدا علی طلبه « نافِلَۀً » 537- 75 ] -قرآن- 1 ]
168- 122 -قرآن- 160 - 11 -قرآن- 111 - اي حکمۀ او نبوّة او فصلا بین الخصوم. -قرآن- 1 « حُکماً » امام و هو الّذي یقتدي به
-71 و نجات بخشیدیم او را [از شرّ نمرود و نمرودیان] و لوط [برادر زاده او پسر هاران] را و آنها را بزمینی هجرت دادیم که
آنرا براي جهانیان مبارك ساختهایم [یعنی از بابل عراق بسوي شام و بیت المقدّس رفتند که آنجا محل پر برکتی است براي
عموم زیرا اکثر پیمبران از آنجا مبعوث گشته و شرایع آنها که مبادي کمالات و خیرات دینیّه و دنیویّه است از آنجا در جهان
منتشر گشته است و بعلاوه زمینهائی است پر نعمت و پر آب [ صفحه 34 ] و درخت و محصول فراوان و حضرت ابراهیم علیه
السّلام بفلسطین و لوط علیه السّلام بمؤتفکه رفت که فاصله بین آنها یک شبانه روز راه بود]. 72 - و بابراهیم [در موقعیکه از ما
پسر خواست] اسحق را عطا کردیم و یعقوب را [که فرزند اسحق و نواده او بود] بطور نافله [یعنی علاوه بر درخواست او] باو
بخشیدیم و تمام آنها را [یعنی هر سه یا با لوط هر چهار را] از شایستگان قرار دادیم [یعنی آنها را شایسته براي نبوّت و رسالت
ساختیم یا آنها را کامل ساخته و صالح نامیدیم- چنانکه دعاي حضرت ابراهیم هم همین بود که ربّ هبّ لی من الصّالحین].
-73 و آنانرا پیشوایانی قرار دادیم [که مردم بآنها اقتداء کنند] و آنها مردمرا [بسوي حق] هدایت و راهنمائی نمایند و اینکه
هدایت بفرمان ماست [یعنی آنها را فرستادیم که به تکمیل مردم بکوشند] و بآنها وحی نمودیم که مردم را بکارهاي خیر و
نیکو وادار نمایند [یعنی کمال آنها را بمنضم ساختن علم بعمل تمام سازند] و نماز را برپا دارند و زکوة را بمستحقّین آن عطا
نمایند و براي ما پرستندگانی مخلص و عبادت کنندگانی بیریا باشند [و غیر ما بخاطرشان خطور نکند]. 74 - و لوط علیه
السّلام را حکمت و نبوّت یا حکومت و علمی [که سزاوار أنبیاء بود] عطا فرمودیم و او را از شرّ أهل شهر [سدوم] که
کردارشان أعمال پست و زشت بود نجات بخشیدیم زیرا آنان مردمانی بد و خارج از دائره ایمان و طاعت خدا بودند. 75 - و
او را داخل در رحمت خودمان [یعنی نعمت و منّت خودمان ساختیم زیرا او از زمره شایستگان یعنی کسانی بود که کردارشان
[ نیک و از عمل بد دورند. [ صفحه 35
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 76 تا 80
اشاره
وَ نُوحاً إِذ نادي مِن قَبلُ فَاستَجَبنا لَهُ فَنَجَّیناهُ وَ أَهلَهُ مِنَ الکَربِ العَظِیمِ [ 76 ] وَ نَصَرناهُ مِنَ القَومِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَومَ
[ سَوءٍ فَأَغرَقناهُم أَجمَعِینَ [ 77 ] وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذ یَحکُمانِ فِی الحَرثِ إِذ نَفَشَت فِیهِ غَنَمُ القَومِ وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِینَ [ 78
فَفَهَّمناها سُلَیمانَ وَ کُ  لا آتَینا حُکماً وَ عِلماً وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ یُسَبِّحنَ وَ الطَّیرَ وَ کُنّا فاعِلِینَ [ 79 ] وَ عَلَّمناهُ صَنعَۀَ لَبُوسٍ لَکُم
اي من الطوفان و الکرب الغمّ الشدید کربه « مِنَ الکَربِ العَظِیمِ » 596- لِتُحصِ نَکُم مِن بَأسِکُم فَهَل أَنتُم شاکِرُونَ [ 80 ] -قرآن- 1
اي فأفهمناها « فَفَهَّمناها » اي رعته لیلا. نفش ینفش اي رعی لیلا بلا راع « نَفَشَت فِیهِ » الزرع « الحَرثِ » یکربه کربا أصابه غم شدید
« مِن بَأسِکُم » اي لتحمیکم « لِتُحصِنَکُم » اي صنعۀ لباس و المقصود به هنا الدرع « صَنعَۀَ لَبُوسٍ » و الضمیر للفتوي اي فهمناه الفتوي
-331- 274 -قرآن- 316 - 204 -قرآن- 256 - 139 -قرآن- 190 - 114 -قرآن- 122 - 28 -قرآن- 104 - اي من شدّتکم. -قرآن- 1
76 - و [یادآور] نوح را که قبل از [إبراهیم و لوط و آنها که ذکر شدند] دعا کرد و از پروردگار [نصرت خود 361- قرآن- 345
و هلاك قوم را] خواست و ما هم دعاي او را مستجاب کردیم و او را و أهل و کسانش را از غم و اندوه [ صفحه 36 ] سخت و
بزرگی [که آزار قوم در مدّت متمادي دعوت بود] نجات بخشیدیم [ یا از طوفان مهیب او را رهائی دادیم]. 77 - و او را بر
مردمی فیروزي دادیم که آیات ما را دروغ میشمردند و هم مردمی بد و بدکار بودند بنابرین تمامی آنانرا از خورد و کلان و
زن و مرد غرقه ساختیم [زیرا تکذیب بآیات خدا و انهماك در شرّ و فساد در قومی جمع نمیشود مگر اینکه خداي تعالی آنقوم
را هلاك میسازد]. 78 - [و یادآور] موقعی را که داود و سلیمان در باره کشت و زراعتی که گوسفندان قوم [شبانه] در آن
پراکنده شده و آنرا چریده بودند قضاوت کردند و ما هم بحکومت و قضاوت آنها شاهد و عالم بودیم [و بر ما مستور نبود]. [و
أمّا موضوع قضاوت اینکه بوده است که: دو نفر حکومت نزد داود علیه السّلام آوردند یکی شکایت کرد که شبانه
گوسفندهاي دیگري در زمین او آمده و حاصل او را چریدهاند داود علیه السّلام حکم کرد گوسفند را در عوض کشت
بصاحب زراعت دهند سلیمان بپدر گفت یا نبیّ اللّه اینکه حکم را تغییر ده داود گفت چه کنم گفت زراعت را بصاحب
گوسفند ده تا او را مراقبت کند که بحالت اوّل برگردد و گوسفند را بصاحب زراعت ده تا از آن بهرهمند شود تا موقعیکه
زراعت بحالت اول برگردد سپس مال هر یک از آن صاحب خودش باشد یعنی گوسفند مال صاحب اولیش و زراعت نیز از
آن صاحب اولیش شود و اینکه روایت إبن مسعود است که از امامین همامین باقرین علیهما السّلام هم بهمین قسم مروي است
و بقولی بجاي زراعت درخت تاك هم ذکر کردهاند و در اینکه حکومت مفسرین اختلاف کردهاند بعضی گفتهاند اینکه
قضاوت بنابر اجتهاد شخص داود و سلیمان علیه السّلام بوده است و بعضی آنرا بوحی باریتعالی دانستهاند و در نزد امامیّه رأي
دوّم اصحّ است زیرا براي أنبیاء حکم باجتهاد جایز نیست و آنچه دلیل و حجّت اینکه قول است آنکه بپیغمبر چون وحی میشود
و دسترسی بعلم براي حکومت دارد حکم بظنّ براي [ صفحه 37 ] او جایز نیست زیرا حکم بظن و اجتهاد و قیاس جز در موقع و
مواضع مخصوصه مانند قیمت مال تلف شده یا ارش جنایات و قبله و اینکه قبیل امور در جاي دیگر در شرع قابل تعبّد نیست و
اگر براي پیغمبر اجتهاد جایز باشد براي غیر او مخالفت او جایز خواهد شد چنانکه مجتهدین با هم تخالف پیدا میکنند و حال
آنکه مخالفت أنبیاء کفر است و آیه بعدي هم مؤیّد اینکه قول است]. 79 - و ما آنحکومت و قضاوت و فتوي را بسلیمان
فهمانیدیم و آموختیم [و او در سنّ یازده سالگی بود که اینکه قضاوت را نمود و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است
که سلیمان حکم کرد که صاحبان مواشی یعنی گوسفندان و شتر و غیره در شب آنها را حفظ کنند که براي چرا بیرون نیایند و
صاحبان زراعت در روز مراقب کشت خود باشند که حیوانی در آن راه نیابد] و بهر یک از آندو یعنی داود و سلیمان ما
حکمت و حکومت و علم دین و شرع عطا نمودیم [یعنی هر یک از پدر و پسر قضاوتی که کردند بدستور ما و وحی ما و تأیید
ما بود] و کوهها را ما مسخّر و رام داود ساختیم [که با او حرکت میکردند] و با او تسبیح و تنزیه حق تعالی مینمودند و
همچنین مرغان با او تسبیح مینمودند و ما هستیم که فاعل اینکه امور [یعنی قادر بر فعل اینکه اشیاء] هستیم [و آنها را براي
معجزه و دلالت بر نبوّت او بظهور آوردیم]. هر کجا قدرتش علم افراخت || از غرائب هر آنچه خواست بساخت قدرتی را که
نیست نقصانش || هست جمله مقاصد آسانش 80 - و بداود صنعت زره سازي آموختیم تا براي شما نافع شود و شما را در
شدّت و جنگتان حفظ کند آیا [با اینهمه نعماتیکه خداوند بشما و بأنبیاء خود عنایت کرده است] شکر گذار او هستید! [ صفحه
[38
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 81 تا 86
اشاره
شَّیءٍ عالِمِینَ [ 81 ] وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ وَ
ِ
وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِفَۀً تَجرِي بِأَمرِهِ إِلی الَأرضِ الَّتِی بارَکنا فِیها وَ کُنّا بِکُل
یَعمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ کُنّا لَهُم حافِظِینَ [ 82 ] وَ أَیُّوبَ إِذ نادي رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرحَمُ الرّاحِمِینَ [ 83 ] فَاستَجَبنا لَهُ
فَکَشَ فنا ما بِهِ مِن ضُ رٍّ وَ آتَیناهُ أَهلَهُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَۀً مِن عِندِنا وَ ذِکري لِلعابِدِینَ [ 84 ] وَ إِسماعِیلَ وَ إِدرِیسَ وَ ذَا الکِفلِ کُلٌّ
اي و سخّرنا « وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ » 65- 563 وَ أَدخَلناهُم فِی رَحمَتِنا إِنَّهُم مِنَ الصّالِحِینَ [ 86 ] -قرآن- 1 - مِنَ الصّابِرِینَ [ 85 ] -قرآن- 1
هی « الَأرضِ الَّتِی بارَکنا فِیها » اي شدیدة الهبوب. یقال عصفت الریح تعصف عصفا و عصوفا اي اشتد هبوبها « عاصِ فَۀً » له الریح
رنج و سختی. الضرّ بالفتح شائع « الضُّرُّ » اي یدخلون تحت البحر و یستخرجون له من نفائسه « یَغُوصُونَ لَهُ » الشام لأنّها مقرّ الأنبیاء
171 -قرآن- - 64 -قرآن- 138 - 28 -قرآن- 54 - فی کلّ ضرر و بالضمّ خاصّ بما فی النفس من مرض و هزال و نحوهما. -قرآن- 1
288- -224-205 قرآن- 278
تفسیر معانی:
اشاره
-81 و مسخّر کردیم براي سلیمان باد شدید را که بامر و فرمان او میوزید و [از بلعبک که مقرّ او بود بساط او را با دستگاه و
عمّال [ صفحه 39 ] و خدامش در بامداد] بطرف زمینی که او را برکت داده بودیم [یعنی بیت المقدس] میبرد [و شبانگاه
برمیگردانید] و ما بهر چیزي دانا هستیم [یعنی بر آنچه علم و حکمت ما اقتضاء فرماید اجراء میکنیم]. سعدي گوید: نه بر باد
رفتی سحرگاه و شام || سریر سلیمان علیه السّلام بآخر ندیدي که بر باد رفت || خنک آنکه با دانش و داد رفت 82 - و نیز
مسخّر کردیم براي سلیمان از طایفه شیاطین کسانی را که در دریا براي او غوص میکردند [و از آن براي او جواهر و مروارید
بیرون میآوردند] و غیر از اینکه غوص کارهاي دیگر هم براي او میکردند [یعنی بنا میساختند و محاریب و تماثیل تهیّه و
اختراع صنایع غریبه مینمودند] و خود ما هم مراقب و نگهبان حال آن شیاطین بودیم [که از فرمان او سر نپیچند و به اقتضاي
جبلّت در مقام فساد و تمرّد برنیایند]. 83 - [و یاد آور یا محمّد] أیّوب را زمانی که [محنت و بیماري او بطول انجامید] بدرگاه
پروردگار خود ندا بدعا برداشت که رنج و سختی مرا فرا گرفته و تو مهربانترین مهربانان هستی [و احدي از تو رحیمتر نیست].
-84 ما هم دعاء و نداء او را اجابت کردیم و آنچه وي را از رنج و سختی بود برطرف ساختیم [و بیماري او را شفا بخشیدیم] و
کسان او را [از دختران و پسران او] که هلاك شده بودند عینا باو ردّ کردیم و مانند آنها را هم اضافه بر آنان باو عطا کردیم [و
همچنین اموال و مواشی او را که بهدر رفته بود عینا با مثل آنها بالمضاعف باو بازگردانیدیم] و اینکه رحمت و نعمتی از جانب
ما براي او و موعظه و پندي براي خداپرستان بود که [در بلایا صبور باشند و از خلق منقطع گشته و بخدا رو کنند و بر او توکّل
نمایند زیرا در عصر ایّوب گرامیتري از او نزد خدا نبود و خداوند او را مبتلاي ببلاي عظیم و محن عظیمه فرمود و او بخوبی
صبر نمود پس بر هر عاقلی میسزد که چون محنتی او را رسد بر آن شکیبا [ صفحه 40 ] باشد و جزع و بیتابی نکند و بداند که
فرجام صبر نیکو و عاقبت بردباري محمود است]. 85 - [و یاد آور یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] اسماعیل و ادریس و ذو الکفل
را که تمامی از صبر کنندگان بودند [یعنی بر بلاي خدا و عمل بطاعت خداوند شکیبا و بردبار بودند]. امّا اسماعیل در ناحیهاي
صبر کرد که نه کشت و زرعی بود و نه آبادي و در آنجا اقدام ببناي کعبه نمود و امّا ادریس بر دعوت مردم بسوي خدا
صبوري کرد و اوّلین کس بود که مردم را بدین دعوت نمود و آنها نپذیرفتند و خداوند آنها را هلاك ساخت و او را بآسمان
ششم رفعت داد و امّا ذو الکفل در باره او أقوال مختلف است بعضی گفتهاند مرد صالحی بود و پیمبر نبود و لکن در پیشگاه
پیمبر زمان تکفّل کرد که هر روز روزهدار باشد و هر شب بقیام بپردازد و هرگز بر کسی خشم نگیرد و جز بحق کاري نکند و
باین پیمان و تکفّل وفا کرد و خداوند براي اینکه او را سپاس فرمود. و بعض دیگر گفتهاند پیمبري بوده بنام ذو الکفل ولی
خداوند خبر او را مف ّ ص لا بیان نفرموده است. و بقول إبن عباس ره- ذو الکفل همان الیاس است. و بقولی او همان الیسع بن
خطوب و کسی است که با الیاس بوده است و آن الیسع که خدا ذکر او را در قرآن فرموده نیست. و او در برابر پادشاه جبّاري
کنعان نام تکفّل کرد که اگر توبه کند داخل بهشت شود و او نوشتهاي در اینباب بپادشاه سپرد و شاه توبه کرد و بدینجهت ذو
الکفل نامیده شد زیرا کفل در لغت بمعنی خطّ است. و در کتاب النّبوّة باسناد از عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی روایت شده
است که گفت من نامهاي بحضرت أبی جعفر علیه السّلام عرض کردم و از ذو الکفل و نام او پرسیدم و اینکه آیا او از مرسلین
است! حضرت بپاسخ نوشتند که: خداوند [ صفحه 41 ] یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر مبعوث فرموده است که سیصد و
سیزده نفر از آنها مرسلین هستند و ذو الکفل یکی از آنهاست و او بعد از سلیمان بن داود بمانند داود علیه السّلام بین مردم
قضاوت مینمود و هرگز جز براي خداي تعالی نسبت بکسی غضب ننمود و نام او عدویا پسر ادارین بود [نقل از مجمع البیان].
-86 و ما [اینکه جماعت پیمبران را که ذکر کردیم] در رحمت و نعمت خودمان داخل نمودیم. [یعنی منغمر در بحر رحمت
خود فرمودیم] زیرا آنان از مردمانی بودند که أعمال آنها شایسته و کاملین در صلاح بودند.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 87 تا 90
اشاره
[ وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِ باً فَظَنَّ أَن لَن نَقدِرَ عَلَیهِ فَنادي فِی الظُّلُماتِ أَن لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبحانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظّالِمِینَ [ 87
[ لّا تَذَرنِی فَرداً وَ أَنتَ خَیرُ الوارِثِینَ [ 89
ِ
وَّ کَ ذلِکَ نُنجِی المُؤمِنِینَ [ 88 ] وَ زَکَرِیّا إِذ نادي رَبَّهُ رَب
ِ
فَاستَجَبنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الغَم
[ فَاستَجَبنا لَهُ وَ وَهَبنا لَهُ یَحیی وَ أَصلَحنا لَهُ زَوجَهُ إِنَّهُم کانُوا یُسارِعُونَ فِی الخَیراتِ وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ [ 90
اي اذ هاجر « إِذ ذَهَبَ مُغاضِ باً » اي و صاحب الحوت هو یونس بن متّی و النون الحوت جمعه نینان « وَ ذَا النُّونِ » 538- -قرآن- 1
اي لن نضیق « أَن لَن نَقدِرَ عَلَیهِ » 113 [ صفحه 42 ] لشدّة ما لقی من عنادهم و کفرهم - 19 -قرآن- 90 - مغاضبا لقومه -قرآن- 1
اي ذي رغب فی الثّواب و « رَغَباً وَ رَهَباً » اي لا تترکنی « لا تَذَرنِی » علیه اولن نقضی علیه بالعقوبۀ من القدر و القدر بمعنی القضاء
87 - و [یاد آور یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] 201- 163 -قرآن- 181 - 66 -قرآن- 149 - ذي رهب من العقاب. -قرآن- 38
صاحب ماهی [یونس بن متّی] را هنگامیکه [بواسطه طول مدّت دعوت و ایمان نیاوردن قوم خود] با حالت خشم شدید و
سخت غضبناك از بین آنها [از شهر نینوي که محلّ دعوت او بود بدون اینکه باو اجازه داده شود [بیرون رفت و پنداشت که ما
هرگز بر او تنگ نمیگیریم [و چون بکنار دریا رسید و سوار کشتی شد و بحکم قرعه در دریا افکنده شد و ماهی دهان گشاد و
او را لقمه نمود] در تاریکیهاي [شب و دریا و کام نهنگ] ندا بدعا برداشت [که اي پروردگار] تو پاك و منزّه از هر ظلم و
نقص میباشی معبودي قابل پرستش جز تو نیست همانا منم که از زمره ناقصین و ستمکارانم. 88 - بنابرین ما هم دعاي او را
مستجاب کردیم و او را از غمّ و اندوه [ماندن در دریا و کام نهنگ] نجات بخشیدیم [و بماهی امر کردیم یونس را بساحل
افکند] و مؤمنان را هم [چون از روي اخلاص دعا کنند و ما را بخوانند حاجت روا میسازیم] و از غم نجات میدهم بهمین قسم
که یونس را نجات بخشیدیم. ملّا در مثنوي گوید: تا فرود آید بلائی دافعی || چون نباشد از تضرّع شافعی جز خضوع و
بندگی و اضطرار || اندرین حضرت ندارد اعتبار روز را بگذار و زاري را بگیر || رحم سوي زاري آید اي فقیر زاري مضطرّ
تشنه معنوي است || زاري سردي دروغ آن غوي است گریه اخوان یوسف حیلت است || که درونشان پر ز رشک و علت
است هر چه بر تو آید از ظلمات غم || آن ز بی شرمیّ و گستاخی است هم [ صفحه 43 ] حدیث: از جعفر بن محمّد علیه
السّلام مروي است که فرمود: عجب دارم از کسیکه بچهار چیز مبتلا شود و از چهار چیز غافل باشد. [ 1] عجب دارم از کسیکه
مبتلا بهمّ و غمّی شود و چگونه نگوید [لا إِلهَ إِلّا أَنتَ سُبحانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظّالِمِینَ] زیرا خداي تعالی فرماید [فَاستَجَبنا لَهُ وَ
2] و عجب دارم از کسیکه از امر بدي ترسان ] 247- 137 -قرآن- 164 - وَّ کَ ذلِکَ نُنجِی المُؤمِنِینَ]. -قرآن- 67
ِ
نَجَّیناهُ مِنَ الغَم
باشد و چگونه نگوید: [حسبی اللّهُ وَ نِعمَ الوَکِیلُ] زیرا خداي تعالی فرماید: [فَانقَلَبُوا بِنِعمَۀٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سُوءٌ]. -
3] و عجب دارم از کسیکه از مکر مردم بترسد چگونه نگوید [وَ أُفَوِّضُ أَمرِي إِلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ ] 135- 37 -قرآن- 65 - قرآن- 8
4] و عجب دارم از ] 206- 136 -قرآن- 164 - بَصِ یرٌ بِالعِبادِ] زیرا خداي تعالی فرماید: [فَوَقاهُ اللّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا]. -قرآن- 64
کسیکه رغبت بباغ یا به بهشت دارد چگونه نمیگوید: [ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ] زیرا خداي تعالی میفرماید: [فَعَسی رَبِّی أَن
132 [ما قبلا هم اینکه حدیث را بروایت از - 45 -قرآن- 76 - یُؤتِیَنِ خَیراً مِن جَنَّتِکَ] [انتهی نقل از تفسیر روح البیان]. -قرآن- 1
طرق خاصّه در ذیل تفسیر ما شاء اللّه لا قوة إلّا باللّه نقل کردیم ولی چون در اینجا نقل از طرق عامّه و مفسّر از أهل سنّت و
جماعت بود تکرار آنرا تیمنا لازم دانستیم]. 89 - و [بیاد آور] زکریّا را هنگامیکه ندا بدعا برداشت و عرض کرد اي پروردگار
من مرا تنها [و بدون وارث و بیفرزند] مگذار [بمن فرزندي ده که مرا در حیات در امر دین و دنیا کمک کند و بعد از وفات
وارث من باشد] و حال آنکه تو بهترین وارثها میباشی [زیرا تو بعد از فناء تمام خلق باقی هستی و بهترین کسی که پس از هر
مردهاي بماند توئی و همه خلق میمیرند و تو باقی و ثابتی- و للّه میراث السّموات و الإرض]. 90 - ما هم دعاي زکریّا را
مستجاب کردیم و یحیی را باو عطا فرمودیم [ صفحه 44 ] و زن او را براي او اصلاح نمودیم [یعنی عقیمه و نازا بود و او را
ولود و زاینده ساختیم پیر بود جوان کردیم یا بقولی بد خلق بود و او را خوش خلق قرار دادیم] زیرا آنان [یعنی زکریّا و یحیی
و عیال زکریّا یا تمام پیمبرانی که ذکر آنها گذشت مردمانی بودند] که مبادرت و شتاب در أعمال نیک و طاعات و عبادات
میکردند و ما را از روي میل [یعنی رغبت و آرزوي بثواب] و از روي ترس [از عقاب] میخواندند و براي ما همگی فروتن و
متواضع و بیمناك بودند. [و بقولی در حال نعمت میگفتند اللّهمّ لا تجعلها استدراجا و در حال نقمت میگفتند اللّهمّ لا تجعلها
عقوبۀ بذنب سلف منا] [و در فرمایش یسارعون فی الخیرات دلالتی است بر اینکه مسارعت و شتاب در هر طاعتی مرضیّ خدا
و مرغّب فیهاست و نماز در اوّل وقت نیز از آن جمله و افضل است].
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 91 تا 95
اشاره
وَ الَّتِی أَح َ ص نَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا وَ جَعَلناها وَ ابنَها آیَۀً لِلعالَمِینَ [ 91 ] إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُم أُمَّۀً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُونِ
92 ] وَ تَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم کُلٌّ إِلَینا راجِعُونَ [ 93 ] فَمَن یَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلا کُفرانَ لِسَعیِهِ وَ إِنّا لَهُ کاتِبُونَ [ 94 ] وَ ]
قیل یرید فرج « فَرجَها » اي جعلته حصینا لا یعتدي علیه « أَحصَنَت » 425- حَرامٌ عَلی قَریَۀٍ أَهلَکناها أَنَّهُم لا یَرجِعُونَ [ 95 ] -قرآن- 1
58 [ صفحه 45 ] القمیص أربعۀ: - 12 -قرآن- 49 - القمیص اي لم یعلق بثوبها ریبۀ اي أنّها طاهرة الاثواب و فروج -قرآن- 1
اي متجانسۀ العناصر موحّدة المیول « أُمَّۀً واحِدَةً » الکمّان و الاعلی و الأسفل فلا یذهب وهمک إلی غیرها فانّه من لطیف الکنایه
و قائمۀ علی جامعۀ مشترکۀ و هی التوحید و أصلها القوم الّذي یجتمعون علی دین واحد ثمّ اتّسع فیها فاطلقت علی ما اجتمعوا
اي جعلوا امرهم قطعا موزعۀ بینهم و هذا کنایۀ عن أنهم « وَ تَقَطَّعُوا أَمرَهُم » علیه من الدّین و الملّۀ و اشتقاقها من ام بمعنی قصد
91 - و [بیاد آور قصّه 470- 375 -قرآن- 444 - 120 -قرآن- 349 - اي و ممتنع علی أهلها. -قرآن- 102 « وَ حَرامٌ عَلی قَریَۀٍ » اختلفوا
مریم بنت عمران] آنکسی را که حفظ کرد و محکم نگاهداشت دامن عصمت و عفّت خود را [از حلال و حرام] و ما از روح
خودمان [یعنی از جانب روح القدس بأمر خودمان] در آستین او دمیدیم [و در جوف او عیسی علیه السّلام را بوجود آوردیم] و
حال و داستان او یعنی مریم و پسر او عیسی علیه السّلام را آیتی و نشانهاي [دلیل بر قدرت کامله آفریننده جهان و جهانیان]
براي جهانیان [از أهل زمان او و بعد از او] قرار دادیم [چه هر کس در ظهور فرزندي از بتول عذراء بدون جفت و نرینهاي تأمّل
کند کمال قدرت خداي تعالی بر او متحقق خواهد گشت]. 92 - همانا اینکه توحید و ملّت اسلام ملّت شما است [که واجب
است بر آن باشید] [و در بین أنبیاء هم در اینکه دین اختلافی نیست و هر چند بر حسب امم و اعصار در فروع مختلف باشند
همگی در اصول توحید و اسلام متّفقند و تمام معتقدین بتوحید یک ملّت محسوبند] و منهم پروردگار شمایم و معبودي غیر
من نیست، بنابراین مرا بپرستید [نه غیر مرا و کسیرا در پرستش با من شریک مسازید]. 93 - [و با اینکه همگی بر ملّت و مقصد
واحد بودند] از یکدیگر پراکنده شدند و امر دین را در بین خود قطعه قطعه کردند و باحزاب مختلف تقسیم شدند [بعضی
بعض دیگر را لعن کرده و برخی از برخ دیگر تبرّي جستند] و حال آنکه هر یک از آنها [یعنی از آن فرقههاي متحزّبه] بسوي
ما یعنی [ صفحه 46 ] به پیشگاه حکومت ما برمیگردند [در آنوقت که جز ما کسی قادر بر حکومت نیست و ما آنها را
بکردارشان کیفر خواهیم داد و مجازات خواهیم نمود]. 94 - بنابراین هر کسی عملی از أعمال صالحه و شایسته بجاي آورد [و
بمانند صله رحم و دستگیري از ناتوان و یاري مظلوم و رفع غم از مکروب و غیر اینها از طاعات اقدام کند] و بشرط اینکه
مؤمن باشد [زیرا اگر کافري اینکارها کند در نزد خدا بهرهاي ندارد] براي سعی و کوشش [چنین مؤمن صالح] کفرانی نیست
[یعنی سعی او ضایع نمیشود و بهدر نمیرود و سعی او مشکور است و ثواب میبرد] و همانا ما [یعنی ملائکه کاتبین و
نویسندگان ما] سعی او را مینویسند [و در نامه عملش ثبت میکنیم و چیزي از آنها ضایع نمیگذاریم و بقولی کاتبون یعنی
ضامنون یعنی ما ضامن پاداش او هستیم]. 95 - و ممتنع است بر أهل آبادي که ما آنها را [بوسیله عذاب] هلاك کردهایم که
[بحیات ثانوي] بدنیا برگردند. - یا - بتفسیر دیگر- قومی را که خداوند اراده اهلاك آنانرا کرده [بسبب علمی که بحال آنان
دارد] ابدا متصوّر نیست که برگشت با سلام کنند [و حدود آن فتح باب یأجوج و مأجوج است که مقارن با قیامت است و
مظهري از مظاهر روز رستاخیز است یعنی تا قیامت آنها برگشت بسوي خدا و اسلام نخواهند کرد و تائب نخواهند شد و آنروز
استکه خدا فرماید: فهم لا یؤمنون حتّی یروا العذاب الألیم]. [و گفتهاند بتفسیر اوّل لا [در لا یرجعون زائده است] و محمّد بن
[ مسلم از حضرت أبی جعفر علیه السّلام روایت کرده است که: کلّ قریۀ أهلکها اللّه بعذاب فانّهم لا یرجعون. [ صفحه 47
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 96 تا 103
اشاره
حَّدَبٍ یَنسِلُونَ [ 96 ] وَ اقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَۀٌ أَبصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا
ِ
حَتّی إِذا فُتِحَت یَأجُوجُ وَ مَأجُوجُ وَ هُم مِن کُل
وَیلَنا قَد کُنّا فِی غَفلَۀٍ مِن هذا بَل کُنّا ظالِمِینَ [ 97 ] إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُم لَها وارِدُونَ [ 98 ] لَو کانَ
461 إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَت لَهُم - هؤُلاءِ آلِهَۀً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ [ 99 ] لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ هُم فِیها لا یَسمَعُونَ [ 100 ] -قرآن- 1
مِنَّا الحُسنی أُولئِکَ عَنها مُبعَدُونَ [ 101 ] لا یَسمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُم فِی مَا اشتَهَت أَنفُسُهُم خالِدُونَ [ 102 ] لا یَحزُنُهُمُ الفَزَعُ الَأکبَرُ
اي نشز من الإرض و النشز الارتفاع من « حَ دَبٍ » 280- وَ تَتَلَقّاهُمُ المَلائِکَ ۀُ هذا یَومُکُمُ الَّذِي کُنتُم تُوعَدُونَ [ 103 ] -قرآن- 1
اي مفتوحۀ لا « شاخصۀ أبصارهم » هو القیامۀ « الوَعدُ الحَقُّ » اي یسرعون. یقال نسل الذئب ینسل نسلا اي اسرع « یَنسِلُونَ » الإرض
کلّ ما یري فی النّار « حَصَبُ » 147 شخص بصره یشخص شخوصا - 76 -قرآن- 129 - 10 -قرآن- 63 - تطرف من الحیرة. -قرآن- 1
-86- 32 -قرآن- 77 - اي الخصلۀ الحسنی و هی السعادة -قرآن- 23 « الحُسنی » اي أنین و تنفس شدید « زَفِیرٌ » من حطب و غیره
12- صوت یحسّ به. -قرآن- 1 « حَسِیسَها » [ 120 [ صفحه 48 - قرآن- 110
تفسیر معانی:
اشاره
-96 [اینکه امتناع برگشت نکردن آنها باقی و مستمرّ خواهد بود تا موقع قیام قیامت و ظهور علائم و امارات و] آن شکستن سدّ
یأجوج و مأجوج است و آنان [یعنی یأجوج و مأجوج] از ارتفاعات و هر بلندي زمین بسرعت بحرکت میآیند و سرازیر
میشوند. و بتفسیر دیگر که [و هم من کلّ جدث ینسلون] قرائت شده است [و هم] کنایه از خلق و تمام مردم است و جدث
بمعنی قبر است یعنی و آنان یعنی تمام مردم از هر قبري بسرعت برخاسته و بصحراي قیامت رو میآورند چنانکه در جاي دیگر
فَإِذا هُم مِنَ الَأجداثِ إِلی رَبِّهِم یَنسِلُونَ [و اینکه قول از إبن عبّاس و مجاهد است که جدث قرائت » : خداي تعالی میفرماید
339 و أمّا در باب یأجوج و مأجوج- در تفاسیر فریقین احادیثی ذکر شده است مبنی بر اینکه در آخر - کردهاند]. -قرآن- 282
الزّمان سدّ ذو القرنین که بروي آنها بسته است شکسته میشود و آنان در زمین نهایت فساد و تبهکاري را خواهند کرد تا
خداوند آنها را هلاك کند و چون امروز سدّ مادّي در روي زمین موجود نیست و دیده نمیشود ممکن است براي فهم خودمان
چنین تأویل کنیم که شکستن سدّ یأجوج و مأجوج فرا گرفتن عقاید مادیّت و کمونیسم و شیوع آن در روي زمین باشد که
طغیان آنها باعث انهدام سلامت بشریّت است و رواج آنها جز عده قلیلی از مسلمین را باقی نگذارد تا خدا دفعشان کند و اللّه
أعلم بحقایق الأمور. 97 - [و پس از گشایش سدّ یأجوج و مأجوج و افساد آنها در روي زمین] وعده حق یعنی قیام ساعت
نزدیک میشود [و نفخه ثانیه براي بعث و حساب و جزاء دمیده میشود] و در اینحال چشمهاي کفّار [از هول رستاخیز] باز و
خیره میماند [و پلک چشم بر هم نمیزنند و ناظر اهوال محشر میگردند] و میگویند اي واي بر ما ما از اینکه روز در غفلت
بودیم [و اشتغال بامور دنیا مجال تفکّر براي [ صفحه 49 ] چنین روزي را بما نداد] بلکه بخود ستم کردیم [و نافرمانی خدا
نمودیم و غیر او را پرستیدیم]. 98 - [اي بت پرستان و اي اهل مکّه] همانا شما و آنچه را غیر از خدا میپرستید آتش گیره و
هیزم جهنّم میباشید و در آن وارد خواهید شد. 99 - اگر اینها [یعنی بتها چنانکه پندار شماست] خدایانی بودند داخل آتش
- نمیشدند و حال آنکه همگی [از عابد و معبود] در آن مخلّد خواهید بود [و خلاص و نجاتی براي هیچیک نخواهد بود]. 100
در آنجا [یعنی در دوزخ و بحبوبه آتش] آنانرا نالهها و تنفّسها و عربدههاي شدیدي [مانند صداي خر] خواهد بود و در آنجا
صدائی [که آنها را مسرور کند یا بآنها سودي دهد] نمیشنوند [و بقولی چون هر فردي از معذّبین در تابوتی از آتش نهاده
شدهاند صداي دیگري نمیشنوند و میپندارند که غیر از آنها کس دیگري معذّب در آتش نیست]. 101 - امّا آنانکه بآنها از
طرف ما وعده بهشت داده شده و توفیق سعادت یافتهاند [یعنی کافّه مؤمنان و موصوفین بایمان و أعمال صالحه که توفیق و
مژده ثواب در برابر طاعت بآنها دادهایم] اینکه جماعت از آتش دوراند [زیرا در بهشتاند و بین آنها و آتش فاصله و مسافت
بسیاري است]. [در تفسیر روح البیان گوید: صاحب بحر فرموده: که سبق عنایت ازلیّه در بدایت موجب ظهور ولایت است در
نهایت. هر تخم که در أزل بکشتند نهان || در مزرعه أبد بروید بعیان [انتهی] و سعدي ره فرماید: نخست او ارادت بدل برنهاد
|| پسین بنده بر آستان سر نهاد چه اندیشی از خود که فعلم نکوست || از آن در نگه کن که توفیق اوست برد بوستانبان
102 - [از آتش بحدّي دوراند] که صداي آتش را بطور ضعیف هم [ بایوان شاه || بتحفه ثمر هم ز بستان شاه [ صفحه 50
نمیشنوند [چه شخص دور، هر چند صدا قوي و مهیب هم باشد نمیشنود [و آنان در آنچه نفوسشان خواستار باشد و اشتهاي
نفسانی آنها تقاضا کند بدوام و جاویدان باقیاند. [در تفسیر روح البیان گوید: قال الصّادق علیه السّلام کیف یسمعون حسیسها
و النّار تخمد لمطالعتهم و تتلاشی برؤیتهم. و فی الحدیث: تقول النّار للمؤمن یوم القیامۀ جز یا مؤمن فقد اطفأ نورك لهبی [و
فی المثنوي] آتش عاشق از اینکه رو اي صفی || میشود دوزخ ضعیف و منطفی گویدش بگذر سبک اي محتشم || ورنه ز
آتشهاي تو مرد آتشم و نیز گوید: [قال إبن عطاء للقلوب شهوة و للأرواح شهوة و للنفوس شهوة و قد یجمع اللّه لهم فی الجنّۀ
جمیع ذلک. فشهوة الأرواح القرب- و شهوة القلوب المشاهدة و الرؤیۀ- و شهوة النفوس الالتذاذ بالراحۀ و الاکل و الشرب و
الزینۀ [انتهی کلامه]. 103 - فزع بزرگ [یعنی وحشت عظیم] آنها را غمین و اندوهگین نمیسازد و فرشتگان [براي تهنیت آنها]
باستقبال آنها میآیند و گویند اینکه همان روزي است که بشما وعده داده شده بود [اینک مژده باد شما را برستگاري و امان
از عذاب خدائی]. نیک مردانرا نعیم اندر نعیم || عشقبازان را لقاء اندر لقا حصه آنها وصال حور عین || بهره اینها جمال
کبریا سعید بن جبیر و إبن جریح گفتهاند که فزع أکبر عذاب آتش است در موقعیکه أهل آنرا فرا گیرد. و إبن عبّاس گفته
وَ یَومَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّماواتِ وَ مَن فِی الَأرضِ » است که فزع أکبر نفخه دوم صور است که خدا فرموده است
200 [ صفحه 51 ] و حسن گفته است که فزع اکبر هنگامی است که امر میشود عبد را بآتش ببرند - قرآن- 87 - .« إِلّا مَن شاءَ اللّهُ
و بقولی فزع اکبر موقعی است که مرگ را بصورت گوسفندي املح سر میبرند و باهل بهشت ندا میرسد که اي بهشتیان خلود
و لا موت و باهل جهنّم نیز اي دوزخیان خلود و لا موت یعنی همیشه آنجائید و مرگ نیست. و روي أبو سعید الخدري عن
النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: ثلاثۀ علی کثبان من مسک لا یحزنهم الفزع الأکبر و لا یکترثون للحساب: رجل قرء
القرآن محتسبا ثمّ امّ به قوما محتسبا- و رجل اذّن محتسبا- و مملوك ادّي حق اللّه عزّ و جلّ و حق موالیه [مجمع البیان]. لا
تخافوا هست نزل خائفان || هست در خور از براي خائف آن کثبان: التلّ- لا یکترث: لا یعبأ به- احتسب عند اللّه- قدّمه.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 104 تا 112
اشاره
لِّلکُتُبِ کَما بَدَأنا أَوَّلَ خَلقٍ نُعِیدُهُ وَعداً عَلَینا إِنّا کُنّا فاعِلِینَ [ 104 ] وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ
ِ
اّلسِّجِل
ِ
یَومَ نَطوِي السَّماءَ کَطَی
[ الذِّکرِ أَنَّ الَأرضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ [ 105 ] إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَومٍ عابِدِینَ [ 106 ] وَ ما أَرسَلناكَ إِلاّ رَحمَۀً لِلعالَمِینَ [ 107
446 فَإِن تَوَلَّوا فَقُل آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ وَ إِن أَدرِي أَ - قُل إِنَّما یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَهَل أَنتُم مُسلِمُونَ [ 108 ] -قرآن- 1
قَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ [ 109 ] إِنَّهُ یَعلَمُ الجَهرَ مِنَ القَولِ وَ یَعلَمُ ما تَکتُمُونَ [ 110 ] وَ إِن أَدرِي لَعَلَّهُ فِتنَۀٌ لَکُم وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ
« لِّلکُتُبِ
ِ
اّلسِّجِل
ِ
348 [ صفحه 52 ] کَطَی - وَّ رَبُّنَا الرَّحمنُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ [ 112 ] -قرآن- 1
ِ
اّحکُم بِالحَق
ِ
111 ] قالَ رَب ]
« الذِّکرِ » کتاب داود. و کلّ کتاب یسمّی زبور مأخوذ من زبره یزبره زبرا اي کتبه « الزَّبُورِ » السجلّ هو الدّفتر الّذي یحوي الکتب
اي إنّ فی هذا لکفایۀ. او لسبب بلوغ. یقال: فی هذا بلاغ و بلغۀ و « إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً » المراد به هنا التوراة و قیل اللوح المحفوظ
اي « لَعَلَّهُ فِتنَۀٌ لَکُم » اي و ما أدري « وَ إِن أَدرِي » اي أعلمتکم ما امرت به مستوین أنا و أنتم فی العلم به « آذَنتُکُم » تبلّغ اي کفایۀ
اي و تمتیع لکم الی أجل مقدّر. - « وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ » لعلّ تأخیر عذابکم زیادة فی افتتانکم او فی امتحانکم لینظر کیف تعملون
484 -قرآن- - 440 -قرآن- 457 - 357 -قرآن- 423 - 248 -قرآن- 345 - 173 -قرآن- 221 - 86 -قرآن- 163 - 32 -قرآن- 74 - قرآن- 1
594-569
تفسیر معانی:
اشاره
-104 [بیاد آور یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] روزي را که ما آسمان را مانند طومار نوشتهها و صحیفهها در هم
میپیچیم. همچنانکه خلایق را در شکمهاي مادرانشان برهنه و عریان در ابتداي خلقتشان آفریدیم همانطور هم آنها را عودت
میدهیم [ یا خلایق را براي محشر برمیانگیزانیم همانطور که در ابتداء آنها را آفریدیم و قدرت ما بر اعاده، مثل قدرت ما بر
ابتداء است] و اینکه وعدهاي که بشما دادهایم وعدهاي است که بر ماست بآن وفا کنیم و بهر حال ما اینکار را خواهیم کرد [و
تغییر پذیر نیست]. مفسرین گفتهاند که سجل نام فرشتهایست که أعمال عباد را مینویسد و نیز گفتهاند که نام کاتب پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله بوده است و معناي آیه باین تقریب اینکه [ صفحه 53 ] میشود که ما آسمانرا درهم مینوردیم چنانکه
سجل صحائف و نوشتهها را در هم میپیچد و أشهر تفسیر اوّل است و اللّه أعلم. 105 - و حقّا که ما بعد از نوشتن و مقدّر
ساختن در ذکر یعنی أمّ الکتاب که لوح محفوظ است در زبور یعنی کتب نازل شده بر پیمبران نیز نوشتیم و ثبت و واجب
ساختیم که زمین را [یعنی کره ارض را که خلایق در آن ساکن هستند] بندگان شایسته و مطیع من ارث میبرند و مالک آن
میگردند. أوّلا- زبور و کتاب بمعناي واحد است و زبرت اي کتبت و بتمام کتب منزله بر انبیاء اطلاق زبور میشود. ثانیا: قولی
استکه بکتب منزله بعد از توراة زبور گفته میشود. ثالثا زبور مقصود زبور داود علیه السّلام است. رابعا ذکر بمعناي لوح محفوظ
است که در آسمان میباشد. خامسا گفتهاند ذکر در آیه مبارکه مقصود همان توراة موسی علیه السّلام است و معناي آیه
مبارکه آنستکه ما بعد از آنکه در توراة نوشتیم در زبور هم اینمراد را نوشته و تثبیت کردیم. سادسا گفتهاند مقصود از کلمه
[أرض] در آیه مبارکه ارض مقدسه فلسطین است. و نیز بقول دیگر مفسرین مقصود زمین بهشت که در جاي دیگر فرموده
است [و اورثنا الإرض نتبوّء من الجنّۀ حیث نشاء]. و بقول دیگر همین زمینی است که مادر روي آن زندگی میکنیم و مقصود
در آیه مبارکه فتوحاتی است که نصیب امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و ملّت اسلام میگردد چنانکه مروي است که فرمود:
[زویت لی الإرض فاریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امّتی ما زوي لی منها و اینکه قول از إبن عبّاس ره است] و از
حضرت أبو جعفر امام باقر علیه السّلام مروي است که فرمود: [هم أصحاب المهدي فی آخر الزمان] و دلیل بر آن روایتی است
که از طرق خاصه و عامّه از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله [ صفحه 54 ] رسیده است که فرمود: [لو لم یبق من الدّنیا إلّا یوم واحد
لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یبعث رجلا من أهل بیتی یملأ الإرض عدلا و قسطا کما قد ملئت ظلما و جورا]. و [أبو داود باسناد از
سعید بن المسیّب از ام سلمه روایت کرده استکه گفت [سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یقول: المهدي من عترتی من
ولد فاطمه علیهما السّلام]. 106 - همانا در آنچه بشما خبر دادم یا در اینکه قرآن و راهنمائیهائی که در آن شده است کفایت و
سببی است براي وصول بحق جهت مردمانیکه خداپرست و بندگان مخلص و مطیع خداوند میباشند [و آنان امّت محمّد صلّی
اللّه علیه و آلهاند که نماز پنجگانه میگذارند و روزه ماه رمضان را مراقبند]. 107 - و ما نفرستادیم ترا [اي محمّد صلّی اللّه علیه
و آله] مگر رحمت و نعمتی براي جهانیان. [از برّ و فاجر و مؤمن و کافر و او در دنیا و آخرت براي مؤمن رحمت است و براي
کافر نیز نعمت است از اینجهت که بسبب وجود مقدّس او بلایا و مصیباتی که براي امم پیشین از خسف و مسخ و استیصال
بوده از اینکه امّت برداشته شد و نیز از اینکه جهت براي کافر وجود او نعمت است که ایمان و ثواب دائم را بر او عرضه داشته
و او را هدایت نموده است هر چند او قبول هدایت نکرده باشد چنانکه طعامی نزد گرسنهاي آورند و او نخورد منعم انعام خود
را نسبت باو کرده است و او نپذیرفته است. مروي است که چون اینکه آیه نازل شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بجبرئیل
علیه السّلام فرمود آیا از اینکه رحمت بتو هم چیزي رسیده است عرض کرد بلی من از عاقبت کار خود بیم داشتم و موقعیکه
خداي تعالی در قرآن تو مرا ثنا گفت و فرمود [ذي قوّة عند ذي العرش مکین] ایمنی یافتم. کاشفی گوید: در کشف الأسرار
آورده که از رحمت وي بود که امّت را در هیچ مقام فراموش نکرد. اگر در مکّه معظّمه بود و اگر در مدینه زاهره اگر [
صفحه 55 ] در مسجد مکرّم بود و اگر در حجره طاهره همچنین در ذروه عرش أعلی و مقام قاب قوسین او ادنی یاد فرمود که
[السّلام علینا و علی عباد اللّه الصّالحین] فردا در مقام محمود بساط شفاعت گسترده گوید: امّتی امّتی. عاصیان پرگنه در دامن
آخر زمان || دست در دامان تو دارند و جان در آستین ناامید از حضرتت با نصرتت نتوان شدن || چون توئی در هر دو عالم
رحمۀ للعالمین [انتهی] و فرمود صلّی اللّه علیه و آله: [حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم] [زندگانی من براي شما خیر و مرگ
من هم براي شما خیر است] گفتند اینکه خیر ما در حیات تست بما بگو در مماتت چگونه است فرمود [تعرض علیّ أعمالکم
کلّ عشیّۀ الاثنین و الخمیس فما کان من خیر حمدت اللّه تعالی و ما کان من شرّ استغفر اللّه لکم] [أعمال شما در هر شب
دوشنبه و پنجشنبه بر من عرضه میشود اگر خوب کرده باشید خدا را حمد میکنم و اگر بدکرده باشید براي شما طلب آمرزش
میکنم]. ملّا جامی گوید: ز مهجوري برآمد جان عالم || ترحّم یا نبیّ اللّه ترحّم نه آخر رحمۀ للعالمینی || ز محرومان چرا
فارغ نشینی ز خاك اي لاله سیراب برخیز || چو نرگس چند خواب از خواب برخیز اگرچه غرق دریاي گناهم || فتاده
خشک لب بر خاك راهم تو را بر رحمتی آن به که گاهی || کنی در حال لب خشگان نگاهی خلاصه آنکه آنچه سبب
بعثت اوست باعث اسعاد خلق و موجب صلاح معاش و معاد مردم است و وجود ذیجودش جز رحمت و نعمتی براي کافّه بشر
نیست. 108 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] همانا فقط بمن وحی میشود که معبود شما معبود یکتا و یگانه است [و
مقصود اصلی از بعثت من توحید و رهبري شما به یکتاپرستی [ صفحه 56 ] است و ما عداي آن متفرّع بر آن اصل است]
بنابرین آیا تسلیم و منقاد میشوید و بمقتضاي وحی گردن مینهید! و آیا اسلام میآورید! 109 - پس اگر اعراض کردند و
بگفتار تو و وحی الهی پشت نمودند و اسلام نیاوردند بآنها بگو من بآنچه مأمور باعلام آن بودم بشما اعلام کردم و بطور
متساوي شما را آگاه نمودم [یعنی فرقی بین قومی و قوم دیگر نگذاشتم و حقّ را براي دستهاي آشکار و براي دسته دیگر
مکتوم نداشتم] و نمیدانم موعد و سر آمد مدّت وعدهاي که بشما داده شده است [از غلبه مسلمین و ظهور دین یا روز حشر و
قیام یوم الدّین] نزدیک است یا دور است [و خداي عالم بآن داناست]. 110 - همانا خداي تعالی است که بآنچه آشکارا
بگویند [از طعن باسلام و تکذیب آیات] و بآنچه پنهان بدارند [از حسد و بغض و عداوت نسبت برسول و مسلمانان] داناست
[و نقیر و قطمیر آنرا کیفر خواهد داد]. 111 - و من نمیدانم شاید آن [یعنی تأخیر در جزاء و کیفر] براي شما امتحان و آزمایشی
باشد و [براي استدراج] شما را تا أجل مقدّر و وقت مقرّر [که مقتضی مشیت و مبتنی بر حکم بالغه است] شما را مهلت دهند
که از زندگانی تمتع ببرید و بهرهمند شوید [و در موقع جزاء حجّت بر شما تمام باشد]. 112 - [در اینحال رسول خدا مناجات
کند و] گوید اي پروردگار من [بین من و مشرکین و کسانیکه تکذیب مرا میکنند] حکومت کن و بحق قضاوت فرما [یعنی
حقّ را بر باطل غلبه و پیروزي ده] و پروردگار ما آنخدائیست که ببندگان خود رحم میکند و در امور خود از او یاري
میجویند و او آنها را اعانت می فرماید بر آنچه اینکه مشرکین در باره ما مسلمانان بزبان میآورند و توصیف میکنند [چنانکه
میگویند غلبه با ماست و رایت اسلام منهدم خواهد شد]. [یعنی شما سخن ناسزا میگوئید و ما از خداي خود بر آن یاري
خواهیم و امیدواري از درگاه حضرت او داریم. مراد خویش ز درگاه پادشاهی خواه || که هیچکس نشود ناامید از آن درگاه
[ [روح البیان] [ صفحه 57