گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلدششم
سورة النور- مدنیه



اشاره
37- در مدینه نازل شده است و شصت و چهار آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 1 تا 3
اشاره
37 سُورَةٌ أَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ أَنزَلنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ [ 1] الزّانِیَۀُ وَ الزّانِی - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
فَاجلِدُوا کُلَّ واحِ دٍ مِنهُما مِائَۀَ جَلدَةٍ وَ لا تَأخُ ذکُم بِهِما رَأفَۀٌ فِی دِینِ اللّهِ إِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ لیَشهَد عَذابَهُما
[ طائِفَۀٌ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 2] الزّانِی لا یَنکِحُ إِلاّ زانِیَۀً أَو مُشرِکَۀً وَ الزّانِیَۀُ لا یَنکِحُها إِلاّ زانٍ أَو مُشرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی المُؤمِنِینَ [ 3
وَ» ماخوذة من سور المدینۀ و هو حائطها المشتمل علیها و هی خبر مبتداء محذوف اي هذه سورة « سُورَةٌ » 481- -قرآن- 1
الزّانِیَۀُ وَ » اي واضحات دلالاتها علی أحکامها « بَیِّناتٍ » اي و فرضنا ما فیها و اوجبنا ما فیها من الاحکام ایجابا قطعیّا « فَرَضناها
الزنی و طی المرأة من غیر عقد شرعی و إذا مدّ [زناء] یصحّ ان یکون مصدر المفاعله علی وزن فعال و النسبۀ إلیه زنوي « الزّانِی
410 [ صفحه 153 ] فاضربوا. و - 266 -قرآن- 398 - 204 -قرآن- 240 - 120 -قرآن- 192 - 10 -قرآن- 106 - اي -قرآن- 1 « فَاجلِدُوا »
اصل الجلد ضرب الجلد. جلده یجلده جلدا.
تفسیر معانی:
اشاره
-1 اینکه سوره [یعنی قطعهاي از قرآن] است که آنرا ما فرو فرستادهایم [یعنی جبرئیل بامر ما فرود آورده است] و عمل آنرا بر
شما [و ما بعد شما تا روز قیامت] واجب ساختهایم [یعنی در آن اباحه حلال و حظر حرام را فرض نموده و حدّ و اندازه حدود
و تفصیل و بیان فرائض مختلفه را ذکر کردهایم] و نیز در آن دلایل روشن [بر وحدانیّت و کمال قدرت خودمان و یا حدود و
احکامی که تشریع گشته] نازل نمودهایم باشد که شما متذکر شوید [و آنچه در آن ذکر شده بیاموزید]. 2- زنی که زنا بدهد
[یعنی بدون عقد شرعی همخوابه مرد اجنبی شود] و مردي که زنا بکند [یعنی بدون عقد شرعی با زنی وطی کند] [در صورتی
که هر دو بکر و آزاد و غیر محصن باشند] هر یک از آندو را یکصد ضربه تازیانه بزنید [اما اگر هر دو یا یکی از آنها محصن
باشند یعنی همسر شرعی داشته و دائما با او باشد بلا خلاف باید سنگسار شوند و همچنین اگر آزاد نباشد و بنده زر خرید
باشد آنها محصن و محصنه نیستند و حدّ آنها بمصداق [فان أتین بفاحشۀ فعلیهن نصف ما علی المحصنات من العذاب] پنجاه
تازیانه است] [و در موقع اجراي حدّ و زدن تازیانه] نباید در دین خدا یعنی در اطاعت از فرمان خدا شما را ترحّم و مهربانی
دست دهد [که مانع اقامه حدود و تعطیل حکم گردد و یا در زدن ضربات تازیانه شدّتی بخرج ندهید و آرام بزنید] اگر ایمان
و تصدیق بخدا و اقرار بروز بعث و جزا دارید [باید مراعات اجراي حدّ و انجام حکم حقّ را بنمائید] و در موقع عذاب آنها
یعنی [اجراي حدّ و زدن تازیانه] عدّهاي از مؤمنین [شاهد و ناظر حدّ خوردن آندو] باشند [تا اینکه تشهیر مانع اقدام مجدّد آنها
باین عمل زشت شود]. 3- مرد زنا کار نکاح نمیکند مگر زن زنا دهنده یا زن مشرکه را و زن زنا دهنده را نکاح نمیکند مگر
مرد زناکار یا مرد مشرك و حرام شده است اینکار [ صفحه 154 ] یعنی نکاح با زنان زانیه بر مردان مؤمن یا حرام است زنا بر
مؤمنان و با آنها تزویج نمیکنند یا جز زانی یا مشرك با آنها وطی نمیکند. مفسّرین در تفسیر اینکه آیه وجوهی ذکر
کردهاند. [ 1] آنکه مراد بنکاح عقد است و آیه شان نزول مخصوص و سبب خارجی دارد و آن اینستکه مردي از مسلمانان از
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله اجازه خواست که با [امّ مهزول] که زنی فاحشه و مشهوره بود و بر در خانهاش علامت و بیرق اینکه
کار را داشته است ازدواج کند و اینکه آیه نازل شد که هرچند ظاهر آیه خبر از امري است مراد بآن نهی از اینکه عمل است و
اینکه قول عبد اللّه بن عباس و إبن عمرو مجاهد و قتاده و زهري است. و روایتی هم که از امامین همامین باقرین علیهما السّلام
رسیده است مؤیّد آن است که فرمودند مردان و زنانی در عهد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بودند که شهرت بزنا داشتند و
خداوند نهی ازدواج با اینکه زنان و مردان را فرموده و امروز هم مردم بر همین منزلتند و کسیکه مشهور به اینکه کار باشد و
حدّ بر او اقامه شده باشد نباید با او ازدواج کرد مگر اینکه توبه او مسلّم و معروف شده باشد. [ 2] آنکه نکاح در اینجا بمعنی
جماع است یعنی هر دو شرکت در زنا کردهاند و اینکه نظیر فرمایش دیگر خداي تعالی است که فرماید الخبیثات للخبیثین و
اینکه قول ضحّاك و إبن زید و سعید بن جبیر و یکی از دو روایت مروي از إبن عباس است. [ 3] اینکه مراد بنکاح عقد است و
اینکه حکم در باره کسیکه با زنی زنا کند ثابت است و بعکس و جایز نیست که با او ازدواج کند و اینکه قول از جماعتی از
صحابه روایت شده است و اینکه خداوند سبحانه بین زانی و مشرك فرقی نگذاشته است براي بزرگ شمردن امر گناه زناست
و نیز نمیتوان اینکه آیه را خبر دانست زیرا میبینیم که زانی با غیر زانیه هم ازدواج میکند و مراد در اینجا حکم یا نهی است
4] اینکه اینکه حکم در باره هر ] [ خواه مراد بنکاح عقد باشد یا وطی و حقیقت نکاح هم در لغت وطی است. [ صفحه 155
زانی و زانیهاي بوده است و بعد بآیه و انکحوا الایامی منکم نسخ شده است و اینکه قول سعید بن المسیّب و جمعی دیگر است
[مجمع]. [ولی اصح قول اول است و قائل بنسخ نمیتوان بود که حکمی نسخ شده باشد و آیه در کلام کریم باقی مانده باشد
چنانکه آقاي هبۀ الدین شهرستانی در تنزیه التنزیل بیان کردهاند].
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 4 تا 5
اشاره
وَ الَّذِینَ یَرمُونَ المُح َ ص ناتِ ثُمَّ لَم یَأتُوا بِأَربَعَۀِ شُهَداءَ فَاجلِدُوهُم ثَمانِینَ جَلدَةً وَ لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ
اي العفیفات اللّاتی أحصنهنّ « المُحصَناتِ » 280- 4] إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ وَ أَصلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 5] -قرآن- 1 ]
اي اصلحوا ما افسدوه بتدارك الضرر الّذي احدثوه و الاستسلام للحدّ المقرر و الاعتذار إلی المقذوف. - « وَ أَصلَحُوا » الزوج
69- 15 -قرآن- 55 - قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-4 و آنکسانیکه بزنان عفیفه تهمت میزنند [و آنها را بزنا و فجور نسبت میدهند] [و بر صحّت قذف و رمی و تهمت خودشان]
چهار مرد عادل شاهد نمیآورند [که شهادت بدهند ما دیدهایم آنها زنا دادهاند] اینکه رمی کنندگان و تهمت زنندگان را
هشتاد تازیانه بزنید و هیچوقت [تا زندهاند] شهادت آنها را نپذیرید و بدانید که چنین مردمانی فاسقاند [یعنی از اطاعت خدا و
5- مگر آنانکه بعد از اینکه تهمت توبه کنند و اعمال خود را [ رسول خدا خارج و از حدّ دیانت متجاوزاند]. [ صفحه 156
اصلاح کنند که در اینصورت خداوند آمرزنده و مهربان است [و آنها را بگناهشان نمیگیرد]. در اینکه استثناء [إِلَّا الَّذِینَ تابُوا]
که بچه برمیگردد دو قول است [ 1] بنابر قول حسن و قتاده و شریح و ابراهیم و أبو حنیفه برگشت استثناء تنها بفسق است و
مربوط به [لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً] نیست یعنی با توبه اسم فاسق از او زایل میشود ولی با وجود خوردن حدّ و توبه کردن
2] بنا بروایت والبی و مجاهد و زهري و ] 228- 47 -قرآن- 190 - قاذف باز هم شهادتش هیچوقت پذیرفته نیست. -قرآن- 21
مسروق و عطا و طاوس و سعید إبن جبیر و شعبی از إبن عباس برگشت استثناء بهر دو امر است یعنی چون قاذف توبه کند هم
اسم فسق از او زایل میشود و هم شهادتش بعدا قبول میگردد خواه حد خورده باشد و خواه نخورده باشد و شافعی و اصحابش
هم همین قول را اختیار کردهاند. و قول امامین همامین أبی جعفر الباقر و أبی عبد اللّه الصادق علیهما السّلام نیز همین قول
است. و زجّ اج گفته است قاذف جرمش از کافر بیشتر نیست و کافر چون اسلام آورد شهادتش قبول میشود و قاذف نیز حق
اینستکه چون توبه کند شهادتش پذیرفته شود و مؤید اینکه قول آنکه متکلّم بحرف زشت سزاوار نیست که گناهش از
مرتکب کار زشت بیشتر باشد و اختلافی نیست که چون زنا کار توبه کند شهادتش مقبول است و البته قاذف با اینکه جرمش
کمتر است چون توبه کند واجب است که شهادتش مقبول گردد. قاذف را با لباس حد میزنند [بخلاف زانی که باید بدنش
عریان باشد و فقط شلوار پوشیده باشد] و مرد را ایستاده و زن را نشسته حد میزنند و اینکه شرط مروي از حضرت باقر علیه
السّلام است. [ صفحه 157 ] و شرط توبه قاذف اینستکه آنچه را در باب رمی و قذف گفته بود تکذیب کند و بگوید دروغ
گفتهام و اگر اینکار را نکند قبول شهادتش جایز نیست و شافعی هم بر همین قول است و مالک گفته است محتاج باین
تکذیب نیست. و امّا آیه با آنکه در باره زنان محصنات نازل گشته حکم مردان هم همان است و با جماع قاذف در باره مردان
حکمش مانند قاذف در باره زنان است- و بسیاري از فقهاء براینند که اگر قاذف غلام یا کنیز باشد حدّش چهل تازیانه است
ولی رأي فقهاء امامیّه بر اینستکه هشتاد تازیانه براي حرّ و عبد مساوي است و ظاهر آیه هم همین اقتضاء را دارد و رأي عمر بن
عبد العزیز و قاسم بن عبد الرّحمن هم بر همین است [مجمع البیان].
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 6 تا 10
اشاره
وَ الَّذِینَ یَرمُونَ أَزواجَهُم وَ لَم یَکُن لَهُم شُهَداءُ إِلاّ أَنفُسُهُم فَشَ هادَةُ أَحَدِهِم أَربَعُ شَهاداتٍ بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقِینَ [ 6] وَ الخامِسَۀُ
أَنَّ لَعنَتَ اللّهِ عَلَیهِ إِن کانَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 7] وَ یَدرَؤُا عَنهَا العَذابَ أَن تَشهَدَ أَربَعَ شَهاداتٍ بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الکاذِبِینَ [ 8] وَ الخامِسَۀَ
526- أَنَّ غَضَبَ اللّهِ عَلَیها إِن کانَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 9] وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ وَ أَنَّ اللّهَ تَوّابٌ حَکِیمٌ [ 10 ] -قرآن- 1
64 [ صفحه - 24 -قرآن- 51 - اي و یدفع عن المرأة العذاب. -قرآن- 1 « وَ یَدرَؤُا » اي فالواجب شهادة أحدهم « فَشَ هادَةُ أَحَ دِهِم »
[158
تفسیر معانی
اشاره
-6 و آنکسانیکه بزنهاي خودشان نسبت زنا میدهند و گواهانی بر درستی قول خود و نسبتی که میدهند ندارند مگر خودشان :
[که شاهد قضیه بوده و اجنبی را با عیال خود دیدهاند] گواه آوردن هر شخصی [از اینکه قبیل اشخاص که زن خود را رمی بزنا
میکنند] چهار مرتبه گواه گرفتن خدا است به اینکه که او [آنچه از آن زن دیده است] راست میگوید. 7- و در دفعه پنجم
[بگوید] لعنت خداي بر او [یعنی از رحمت خداي دور باشم] اگر از دروغگویان باشم [و معنی اینستکه مرد چهار مرتبه یکی
و اینکه حکم خدا در باره « خدا را گواه میگیرم که آنچه از فجور اینکه زن میگویم راست میگویم » پس از دیگري بگوید
قذف و نسبت زنا دادن مردان بزنان خویش است که چهار مرتبه شهادت بجاي چهار شاهدي است که براي ردّ حدّ قذف معیّن
شده است و در مرتبه پنجم بگوید که لعنت خداي بر من اگر در نسبت زنائی که بزنم میدهم دروغ گفته باشم]. 8- و [امّا]
عذاب [یعنی حدّ زناي محصن] از آن زنی [که شوهرش باو رمی کرده و چهار مرتبه خدا را شاهد گرفته و در مرتبه پنجم خود
را لعن نموده] دفع میشود به اینکه که زن هم چهار مرتبه خدا را شاهد بگیرد که آنمرد دروغ میگوید [در آنچه بمن نسبت
میدهد]. 9- و در مرتبه پنجم بگوید غضب خداي بر من اگر او [یعنی شوهرم] در قذف زنا نسبت بمن راست گفته باشد.
[سپس حاکم شرع بین آنها جدائی میاندازد و مادام العمر دیگر براي آن مرد حلال نخواهد بود و از وقت لعان بشرح بالا باید
عدّه نگاهدارد بعد شوهر دیگري بکند]. 10 - و اگر تفضّل و رحمت خدا [بنهی از زنا و فواحش و اقامه حدود] شامل حال شما
نمیشد [مردم بمعرض هلاکت بودند و نسل فاسد میشد و نسبها منقطع میگردید ولی او بفضل و انعام خود حدودي مقرّر
فرموده است و بوسیله [ صفحه 159 ] توبه از معاصی گذشت میفرماید] زیرا خداوند، هر کس برگشت از گناه بکند از او قبول
توبه میفرماید و حدودي که فرض فرموده است بمقتضاي حکمت است. کاشفی گوید: و اگر نه فضل خداي تعالی بودي بر
شما و بخشایش او نبودي و اینکه خداي قبول کننده توبه است و حکم کننده در حدود احکام، هر آینه شما را فضیحت کردي
و دروغ گوي را بعذاب عظیم مبتلا ساختی- و گویند اگر نه فضل خدا بودي بتأخیر عقوبت، شما هلاك میشدید- یا اگر نه
فضل فرمودي با قامت زواجر و نهی از فواحش هر آینه نسل منقطع شدي و مردم یکدیگر را هلاك کردندي یا اگر نه خداي
تعالی بخشیدي بر شما بقبول توبه در تیه ناامیدي سرگردان میشدید پس شما را بمدد توفیق توبه بسر منزل رجاء رسانید. گر
توبه مددکار گنهکار نبودي || او را که بسر حدّ کرم راه نمودي! ور توبه نبودي که در فیض گشودي || زنگ غم از آئینه
عاصی که زدودي! ضحّاك از إبن عباس روایت کرده گوید: چون آیه و الّذین یرمون المحصنات ... الخ نازل گردید عاصم
بن عدي الأنصاري عرض کرد یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله اگر مردي از ما مرد دیگري را با زن خود دید اگر اظهار کند
که هشتاد تازیانه میخورد و اگر دنبال تهیّه چهار شاهد برود آنمرد کار خود را با آن زن انجام داده و رفته است و اگر او را
بکشد که او را بجاي او میکشند و اگر ساکت بماند غیظ خود را چه کند! حضرت بعاصم فرمود آیه چنین نازل شده است
عاصم هم شنید و مطیعا از خدمت حضرت خارج شد و هنوز بمنزلش نرسیده بود که هلال بن امیّه [و بقولی عویم پسر عموي
خود را دید که استرجاع میکند [یعنی انّا للّه و إنّا إلیه راجعون میگوید] هلال از او پرسید چه ترا پیش آمده است گفت مرا بد
پیش آمدي کرده است: شریک بن سحماء را در خانه خود بروي شکم زن خودم خوله دیدم هلال و عاصم بخدمت رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شده و هلال قضیه را بعرض رسانید حضرت خوله زن هلال را احضار [ صفحه 160 ] فرمود و
گفت شوهرت چه میگوید! او عرض کرد یا رسول اللّه إبن سحماء همیشه بمنزل ما میآید و قرآن بما میآموزد و بسا اوقات
شوهرم او را نزد من گذاشته و بیرون میرفت و اینک نمیدانم غیرت او را تحریک کرده است یا از نان دادن من بتنگ آمده
است و اینکه اظهار را میکند و در اینموقع آیه لعان بشرح مذکور نازل گردید و هلال و خوله طبق آیات نازله خدا را شاهد
گرفتند و حضرت صلّی اللّه علیه و آله بین آنها را تفریق فرمود. و بطریق دیگر هم اینکه قضیّه روایت شده است ولی مفاد
یکیست.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 11 تا 15
اشاره
اّمرِئٍ مِنهُم مَا اکتَسَبَ مِنَ الإِثمِ وَ الَّذِي تَوَلّی کِبرَهُ
ِ
إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالإِفکِ عُصبَۀٌ مِنکُم لا تَحسَ بُوهُ شَ  را لَکُم بَل هُوَ خَیرٌ لَکُم لِکُل
مِنهُم لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ [ 11 ] لَو لا إِذ سَمِعتُمُوهُ ظَنَّ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِناتُ بِأَنفُسِهِم خَیراً وَ قالُوا هذا إِفکٌ مُبِینٌ [ 12 ] لَو لا جاؤُ عَلَیهِ
بِأَربَعَۀِ شُهَداءَ فَإِذ لَم یَأتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِندَ اللّهِ هُمُ الکاذِبُونَ [ 13 ] وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ
لَمَسَّکُم فِیما أَفَضتُم فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ [ 14 ] إِذ تَلَقَّونَهُ بِأَلسِنَتِکُم وَ تَقُولُونَ بِأَفواهِکُم ما لَیسَ لَکُم بِهِ عِلمٌ وَ تَحسَ بُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ
13 [ صفحه 161 ] قول - الکذب مأخوذ من الأفک و هو الصرف لان الکذب -قرآن- 1 « بِالإِفکِ » 752- اللّهِ عَظِیمٌ [ 15 ] -قرآن- 1
تَوَلّی » العصبۀ و العصابۀ جماعۀ من العشرة الی الاربعین « عُصبَۀٌ » مصروف عن وجهه. یقال أفکه یأفک افکا اي صرفه عن وجهه
اي بسبب ما خضتم « فِیما أَفَضتُم » ! اي هلّا و بفارسی چرا « لَو لا » و هو لغۀ فیه « الکبر » اي تحمّل معظم الافک و قري بالضمّ « کِبرَهُ
معنی بافواهکم مع انّ القول لیس الا قول « وَ تَقُولُونَ بِأَفواهِکُم » اي تتلقّونه. حذفت التاء للتخفیف « تَلَقَّونَهُ » فیه من حدیث الافک
لا یجري الا بالفم هوان الإخبار بالشیء یجب ان تستقر صورته فی القلب اولا ثم یجري علی اللسان و هذا افک لیس الا قول لا
149 -قرآن- - 78 -قرآن- 130 - اي سهلا لا تبعۀ له. -قرآن- 69 « هَیِّناً » یجري علی الالسنۀ من غیر علم به فی القلب و هو حرام
656 زهري از عروة بن الزبیر و سعید بن المسیب - 391 -قرآن- 646 - 324 -قرآن- 361 - 264 -قرآن- 309 - -222-214 قرآن- 247
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله چون اراده سفر میفرمود بحکم قرعه یکی از » : و غیر آنها از عایشه روایت کردهاند که گفت
زنان خود را بهمراه میبرد و در یکی از غزوات [که بنابر مشهور غزوه بنی المصطلق از خزاعه بود] قرعه بنام من اصابت کرد و
اینکه بعد از نزول آیه حجاب بود و من در آن غزوه با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بودم و چون از جنگ فارغ شدیم و
قافله حرکت کرد در نزدیکی مدینه من براي قضاي حاجتی از لشکر دور شدم بعد که برگشتم و نزدیک بقافله رسیدم دست
بسینه خود مالیدم و گردنبند خود را که از جزع یمانی بود در گردن ندیدم معلوم شده پاره شد و افتاده بود برگشتم که آن را
پیدا کنم و غیبت من کمی بطول انجامید هودجی را که بر شتر من بود و من سوار آن بودم بخیال آنکه من در آنم حرکت
داده و رفته بودند و من گردن بند خود را یافته و بجائی که قبلا بودیم برگشتم و کسیرا در آنجا ندیدم و بگمان اینکه
برمیگردند و سراغ من خواهند آمد در همانجا نشستم و خواب بر چشمان من غلبه کرد و بخواب رفتم و بامداد صفوان بن
المعطّل السلمی که در دنبال لشکر بود بآن جا رسید و سواد انسان خوابی را بدید و مرا بشناخت و من بمقنعه خود صورتم را
پوشانیدم و بخدا سوگند که او با من کلمهاي هم سخن نگفت و شتر خود را خوابانید و من سوار آن شده و او مهار ناقه را [
صفحه 162 ] گرفته آمدیم تا بلشکر رسیدیم و بعد از آنکه در گرماي ظهر وارد شدیم اشخاص از جمله عبد اللّه بن أبی سلول
[سر کرده منافقین] بتهمتی که در باره من گفتند خود را بهلاکت رسانیدند ولی من بر گفتار آنها مطلع نشدم و چون بمدینه
رسیدیم من یک ماه ناخوش افتادم و مردم در موضوع تهمتی که شایع کرده بودند در گفتگو و جستجو بودند و من نمیدانستم
و بدرد میگذرانیدم چیزي که بود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آن لطف و عطوفتی که همیشه در موقع بیماري خود
میدیدم اظهار نمیشد فقط داخل خانه میشد و سلام میداد و احوالپرسی میفرمود و اینکه مرا در تعب و اندوه داشت و علّت را
نمیدانستم تا موقعی که با حالت نقاهت با [ام مسطح] و مادرش [بنت صخرة بن عامر] خاله پدرم براي قضاي حاجت شبانه
بیرون رفتم و دیدم او بپسرش مسطح دشنام داد و نفرین کرد باو گفتم بد سخنی گفتی آیا کسیرا که شاهد بدر بوده است
دشنام میدهی! گفت دختر کم مگر نشنیدي چه گفت گفتم چه گفت! ام مسطح آنوقت شرح افک و تهمت مردم را نسبت
بمن شرح و خبر داد. اینکه خبر بر بیماري من افزود و چون بخانهام برگشتم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بخانه آمد و
احوالپرسی فرمود. عرض کردم اجازه میدهی که من بخانه پدرم بروم و غرضم اینکه بود که موضوع از جانب آن حضرت
روشن شود. حضرت بمن اجازه داد و بخانه پدرم رفتم و بمادرم گفتم اي مادر مردم چه گفتگو میکنند! گفت اي دخترکم بر
خود سخت مگیر بخدا قسم هرگز زنی را که شوهرش او را دوست داشته باشد و هووهاي متعدد داشته باشد راحت نمیگذارند
و در باره او خیلی حرفها میزنند. گفتم سبحان اللّه مردم اینطور میگویند! گفت بلی من آن شب را تا بصبح گریستم و چشمم
بخواب نرفت. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چون وحی بتأخیر افتاد اسامۀ بن زید و علیّ بن أبی- [ صفحه 163 ] طالب
علیه السّلام را بخواست و با آنها شور کرد که در امر طلاق من نظر آنها را بخواهد اما اسامه عرض کرد ما جز خوبی سراغ
نداریم و امّا علی علیه السّلام عرض کرد خداوند بر تو تنگ نگرفته و زن غیر او بسیار است و اگر موضوع را از خود او بپرسی
بتو راستی را خواهد گفت. بعد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از بریره پرسید که آیا تو از عایشه چیزي دیدهاي که از
او بشک افتی. بریره عرض کرد بخدائی که ترا برانگیخته است هرگز از او امري که اغماض کنم ندیدهام الّا آنکه او دختري
جوان و عزیز پدر و مادر است. عایشه گوید: منهم قسم بخدا خدا را گواه داشتم که از آنچه میگفتند بريء بودم و گمان هم
نمیکردم که در باره من وحی برسد و لکن امید داشتم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله خوابی ببیند و خداوند برائت مرا و
پاکی دامن مرا بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله واضح کند. و لذا روزي که رسول خدا در منزل پدر من بود چون خواست
برخیزد حالت وحی بآنحضرت دست داد و نشست و عرق مانند جمان [یعنی دانههاي نقرهاي شکل] از چهره مبارکش سرازیر
شد و پس از وحی اوّل کلمهاي که تکلّم فرمود اینکه بود که: [اي عایشه مژده بده که خداوند ترا تبرئه فرمود] مادرم بمن
گفت برخیز و بخدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله برو من گفتم بخدا قسم بسوي ایشان نمیروم و جز خدا کسیرا حمد و ثنا
-11 همانا کسانیکه دروغ «. نمیگویم زیرا اوست که مرا تبرئه فرمود- و اینکه آیات دهگانه براي برائت عایشه نازل گردید
بزرگی [در باره عایشه زن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله] گفتند [و باو افتراء بسته و بخلاف حقیقت شیوعی دادند] جماعتی از
شما مسلمانان هستند. [و بروایت إبن عبّاس و عایشه از جمله آنها عبد اللّه بن أبی سلول است که [ صفحه 164 ] اصل افتراء از
او ریشه گرفت و مسطح بن اثاثه و حسّان بن ثابت و حمنۀ بنت حجش بودهاند] گمان مبرید که اینکه غم و غصّه افتراء براي
شما بد است بلکه خیر شما در آن است [اي عایشه و صفوان و کسانیکه از اینکه پیش آمد مغموم شدهاید زیرا خداوند عایشه
را تبرئه میکند و او را بصبرش اجر میدهد و بکسانی که اینکه دروغ را بستند و مرتکب اینکه گناه گشتند کیفر استحقاقی آنها
را میدهد] براي هر نفري از اینکه دروغزنها و مفتريها باندازه گناهش [یعنی بقدر آنچه در اینکه افتراء کومک کرده است]
کیفر خواهد بود [چه بعضی تکلّم باین دروغ کرده و بعضی خندیده و بعضی سکوت کرده و نهی نکردهاند و بهر حال بر
حسب سعایت و بدگمانی و هتک حرمت حرم پیمبرشان جزاء خواهند یافت] و آن کس که متصدّي گناه بزرگتر شده و منشاء
اینکه افتراء بوده است گرفتار عذاب بزرگ خواهد شد [و او عبد اللّه بن أبی سلول سر دسته اصحاب افک و تهمت بوده که
مردم را جمع میکرده و در اینباب با آنها گفتگو مینموده و در بین خلق شایع میساخت که زن پیغمبرتان یک شب تا بصبح با
مردي بروز آورده است و سپس آن مرد در پیش او افتاده و او را بشهر آورده است و لذا گناه او عظیم و عذاب او هم عظیم
است. هر که بنهد سنّتی بد اي فتی || تا در افتد بعد او خلق از عمی جمع گردد بروي آن جمله بزه || کو سري بوده است و
ایشان دم غزه 12 - چرا وقتی اینکه افتراء را از گویندگان آن شنیدید مردان مؤمن و زنان مؤمنه گمان خوب در باره خودشان
نبردند و چرا نگفتند که اینکه دروغ و افتراي واضح و آشکاري است [زیرا مؤمنان مانند نفس واحده هستند و آنچه بر یک فرد
وارد شود چنانستکه بر همگان وارد شده است چرا بعضی شنیدند و ساکت ماندند و بعضی آنرا اشاعه دادند و گمان نکردند
که عایشه امّ المؤمنین است و مؤمن نسبت بمادرش طمعی ندارد]. 13 - چرا [اینها که نسبت سوء را دادند طبق حکم خدا] چهار
شاهد [ صفحه 165 ] نیاوردند و چون شهود اقامه نکردند پس در نزد خدا یعنی در حکم إلهی دروغگو میباشند [و مستحق
اطلاق اسم دروغگو بر آنها میباشند نه بر غیر آنها]. [کاشفی گوید: ایشانند دروغگویان در ظاهر و باطن چه اگر گواه
آوردندي در ظاهر حکم کاذب نبودندي امّا در باطن کاذب بودندي زیرا که اینکه صورت بر ازدواج انبیاء ممتنع است و چون
گواه نیاوردند در ظاهر اینکار نیز کاذبند]. 14 - و اگر تفضّل الهی و رحمت خدائی در دنیا و آخرت شامل حال شما نبود [به
اینکه که شما را مهلت دهد تا توبه کنید و تعجیل در عقوبت شما نفرمود] در آنچه شایع ساختید [و افتراء بستید] شما را عذاب
عظیمی [غیر از توبیخ و حدّ قذف] فرامیگرفت. 15 - [و اینکه عذاب عظیم] زمانی بشما میرسید و شما را فرا میگرفت که
اینکه تهمت را از زبان یکدیگر بگیرید و شایع سازید و چیزي را که بآن علم و یقین ندارید بزبانهاي خودتان بگوئید و گمان
کنید که اینکه کار سهل و آسانی است [و گناهی ندارد و از فرجام آن بیخبر باشید] و حال آنکه آن در نزد خدا بزرگ است
[و وزر و وبال آن عظیم است زیرا دروغ و افتراء است و کیفر افتراء بسی بزرگ و طاقت فرساست].
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 16 تا 20
اشاره
وَ لَو لا إِذ سَمِعتُمُوهُ قُلتُم ما یَکُونُ لَنا أَن نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبحانَکَ هذا بُهتانٌ عَظِیمٌ [ 16 ] یَعِظُکُمُ اللّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثلِهِ أَبَداً إِن کُنتُم
مُؤمِنِینَ [ 17 ] وَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیاتِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 18 ] إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الفاحِشَۀُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُم عَذابٌ أَلِیمٌ
- فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللّهُ یَعلَمُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ [ 19 ] وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ وَ أَنَّ اللّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ [ 20 ] -قرآن- 1
اي کراهۀ « أَن تَعُودُوا » اي اختلاق. بهته یبهته بهتا و بهتانا اختلق علیه الکذب و رماه بما هو منه براء « بُهتانٌ » [ 541 [ صفحه 166
هذه الایۀ محذوفۀ الجواب و تقدیره لاصابکم عذاب ألیم. - « وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ وَ أَنَّ اللّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ » ان تعودوا
16 - و چرا وقتی شما اینکه تهمت و افتراء را [از گویندگان و مفتریان و 227- 119 -قرآن- 142 - 11 -قرآن- 103 - قرآن- 1
پیروان آنها] شنیدید نگفتید که ما را جایز نیست [و سزاوار نیست] که بچنین [گفتار و مقوله زشتی] زبان باز کنیم و بآن تکلّم
نمائیم [و از روي تحیر و تعجّب بگوئید] تو منزّهی [اي پروردگار ما از اینکه حرم پیغمبرت فاجره باشد و] بگوئید که اینکه
[یعنی آنچه را مفتریان گفتند] بهتان [و دروغ عاري از حقیقتی است که عقاب آن و کیفر آن] بزرگ است. 17 - و خداوند
شما را موعظه و نصیحت و نهی میکند که اگر تصدیق و ایمان بخدا و رسول او دارید هرگز در مدت عمرتان بچنین و مانند
اینکه تهمت و افترا برنگردید [و از تکلّم و تنطق و قبول آن احتراز کنید]. 18 - و خدا براي شما آیات [امر و نهی] را روشن و
آشکار میفرماید و خداست که داناي باحوال شماست و آنچه میکند بمقتضاي حکمت است. 19 - همانا کسانیکه دوست
دارند و مایلند کارهاي زشت و زنا را در باره مؤمنان شایع و افشاء کنند و بآنها نسبت زنا و قبایح دهند گرفتار عذاب دردناك
خواهند بود در دنیا [باقامه حدّ بر آنها] و در آخرت [بعذاب دوزخ و آتش] و خداست که [بآنچه موجب سخط و غضب او و
20 - و اگر تف ّ ض ل و رحمت خدا در باره شما نبود و اینکه [ مستحق معاقبه است] داناست و شما اینرا نمیدانید. [ صفحه 167
نسبت ببندگان خود با رأفت و مهربان میباشد [بعقوبت شما تعجیل میفرمود و شما را مهلت نمیداد و لکن برحمت و فضل خود
شما را مهلت داده است تا توبه کنید و بر آنچه گفتهاید ابراز پشیمانی نمائید].
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 21 تا 25
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ وَ مَن یَتَّبِع خُطُواتِ الشَّیطانِ فَإِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم وَ
رَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن أَحَ دٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [ 21 ] وَ لا یَأتَلِ أُولُوا الفَضلِ مِنکُم وَ السَّعَۀِ أَن
یُؤتُوا أُولِی القُربی وَ المَساکِینَ وَ المُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ لیَعفُوا وَ لیَصفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَن یَغفِرَ اللّهُ لَکُم وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
22 ] إِنَّ الَّذِینَ یَرمُونَ المُح َ ص ناتِ الغافِلاتِ المُؤمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذابٌ عَظِیمٌ [ 23 ] یَومَ تَشهَدُ عَلَیهِم أَلسِنَتُهُم ]
899- وَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 24 ] یَومَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دِینَهُمُ الحَقَّ وَ یَعلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبِینُ [ 25 ] -قرآن- 1
جمع خطوه بضمّ الخاء و هی المسافۀ بین القدمین و خطوه بفتح الخاء فهی المرّة من الخطو ثمّ استعمل « خُطُواتِ » [ [ صفحه 168
اي بما افرط قبحه و المنکر من الاعمال من فحش یفحش فحشا اي قبح « بِالفَحشاءِ » 12- اتباع الخطوات فی الاقتداء. -قرآن- 1
من الائتلاء و هو القسم اي و لا یحلف و بالفارسیّه نباید سوگند « وَ لا یَأتَلِ » اي یطهّر « یُزَکِّی » اي ما طهر « ما زَکی » اشدّ القبح
عن الفواحش بحیث لم یخطر ببالهنّ « الغافِلاتِ » العفیفات « المُح َ ص ناتِ » اي اولوا الغنی و الفضل الزیاده « أُولُوا الفَضلِ » بخورد
جزاؤهم المستحق و « دِینَهُمُ الحَقَّ » التوفیه بذل الشیء وافیا- اي بلغ التمام « یُوَفِّیهِمُ » اي یبعدوا من رحمۀ اللّه « لُعِنُوا » شیء منها
-258- 162 -قرآن- 240 - 135 -قرآن- 146 - 111 -قرآن- 124 - 14 -قرآن- 101 - الدّین هنا بمعنی الجزاء. دانهاي جازاه. -قرآن- 1
505- 436 -قرآن- 484 - 392 -قرآن- 421 - 332 -قرآن- 382 - 308 -قرآن- 319 - قرآن- 294
تفسیر معانی:
اشاره
-21 اي کسانیکه ایمان آوردهاید پیروي گامها و قدمهاي شیطان را مکنید [یعنی بر سیره و طریقه شیطان مروید و متابعت
وسوسهها و آثار او را منمائید و رضاي او را طالب مشوید] زیرا شیطان را هر کس پیروي کند شیطان او را وادار بکارهاي قبیح
و زشت [یعنی بد آیند و ممنوع در نزد شرع و عقل] میکند. و اگر تفضّل و مهربانی خدا شامل حال شما نبود [که بشما لطف
کند و آنچه را باعث پاکیزگی شماست بشما امر کند و آنچه را که باعث ناپاکی و بد فرجامی شماست شما را از آن منع کند]
هیچیک از شما هرگز پاك [و از وساوس شیطان آسوده] نمیشد و لکن خداوند [بلطف خویش] هر کس را بخواهد مطهّر و
پاکیزه [از خباثات و سیّئات] میگرداند و خداوند صداها و گفتار همه را میشنود و باحوال و افعال همه کس داناست. 22 - و
آنکس از شما که صاحب ثروت و وسعت در زندگیست نباید قسم یاد کند که در کومک و انفاق و دستگیري از خویشاوندان
و بینوایان و هجرت کنندگان در راه خدا [که از مکّه بمدینه آمده و براي دین خدا جلاي وطن کردهاند] خودداري کند و بآنها
عطا و بخشش ننماید و باید گناه کسانیکه بآنها بد کردهاند ببخشد و از آنها درگذرد. آیا دوست ندارید و مایل نیستید [
صفحه 169 ] که خدا هم [در قبال اینکه عفو و گذشت شما] شما را بیامرزد. آن خدائی که آمرزنده و مهربان است. گفتهاند
که اینکه آیه در باره أبی بکر و مسطح بن اثاثه که پسر خاله أبی بکر و از جمله مهاجرین و حاضرین در جنگ بدر و مردي
بینوا و فقیر بود نازل گردید چه أبی بکر باو رسیدگی میکرد و خرج او را میداد و چون او در واقعه افک و تهمت بعایشه داخل
شد و یکی از تهمت زنندگان و شایع کنندگان تهمت بود أبی بکر خرجی او را قطع کرد و قسم خورد که دیگر باو کومکی
نکند و بهرهاي ندهد و چون اینکه آیه نازل شد أبی بکر از خیال خود برگشت و در دستگیري او دریغ نکرد و گفت [بخدا
سوگند دوست دارم که خدا مرا بیامرزد و بخدا قسم که کومک خود را از او مضایقه نخواهم کرد و هرگز هم در باره افک با
او سخنی نخواهم گفت]. 23 - همانا آنانکه زنهاي با عفت و بیخبر از کار زشت و مؤمنه را قذف میکنند یعنی تهمت عمل
ناروا بآنها میزنند در دنیا و آخرت از رحمت خدا دوراند و مستحق لعنتاند و گرفتار عذاب بزرگ خواهند بود. [و بقولی یعنی
در دنیا گرفتار عذاب حدّ شرعی و ردّ شهادت و در آخرت بعذاب دوزخ دچار خواهند بود]. 24 - [اینکه عذاب] در روزي
[آنها را فرا میگیرد] که زبانهاشان [بتهمتی که وارد ساختهاند] و سایر جوارح آنها یعنی دستهاشان و پاهاشان بآنچه [از معاصی
و جنایات] کرده بودند بر ضرر آنها گواهی میدهد. 25 - در اینکه روز خداوند کیفر و جزائی که حقّ آنها و استحقاقی
آنهاست تمام و کمال بآنها میدهد [و استیفاء حقّ آنان کاملا خواهد شد] و بالضروره در اینکه روز میدانند که او حق است [و
اقرار میکنند که او حقّ است زیرا بحق قضاوت میکند و بحق عطا میکند و بحق میستاند] و اینکه حقّ آشکاري است [ صفحه
170 ] [یعنی حقایق امور و عظمت آیات بر آنها ظاهر و هویدا میگردد و خواهند دانست که آنچه بآنها وعده شده بود حق
بوده است].
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 26 تا 29
اشاره
الخَبِیثاتُ لِلخَبِیثِینَ وَ الخَبِیثُونَ لِلخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا یَقُولُونَ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزقٌ کَرِیمٌ
26 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ [ 27 ] فَإِن ]
لَم تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدخُلُوها حَتّی یُؤذَنَ لَکُم وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارجِعُوا فَارجِعُوا هُوَ أَزکی لَکُم وَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ عَلِیمٌ [ 28 ] لَیسَ
« مِمّا یَقُولُونَ » 699- عَلَیکُم جُناحٌ أَن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَۀٍ فِیها مَتاعٌ لَکُم وَ اللّهُ یَعلَمُ ما تُبدُونَ وَ ما تَکتُمُونَ [ 29 ] -قرآن- 1
اي تستأذنوا من الاستئناس بمعنی الاستعلام من آنس الشیء اذا ابصره- او من « تَستَأنِسُوا » اي ممّا یقوله اهل الافک فی حقّهم
اي اثم- معرّب « جُناحٌ » اي اطهر « أَزکی » الاستئناس الّذي هو خلاف الاستیحاش لما انّ المستأذن مستوحش خائف ان لا یؤذن له
[ 287 [ صفحه 171 - 268 -قرآن- 278 - 75 -قرآن- 260 - 20 -قرآن- 61 - گناه. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-26 زنهاي ناپاك براي مردان ناپاکند و مردان ناپاك براي زنان ناپاك و زنان پاك و عفیفه براي مردان پاك و عفیفند و
مردان پاك براي زنان پاك. اینکه جماعت یعنی پاکان از آنچه در باره آنها [ببدي و زشتی] میگویند بريء و بیزارند [یعنی
دامانشان از گفتارهاي ناستوده و خبیث مردم بیهوده گوي منزه است] و براي اینکه مردان و زنان طیّب و پاك آمرزش است
[یعنی خداوند از گناهان آنان در میگذرد] و در بهشت متنعّم بروزي بسیار و عطیّه بیشماراند. در تفسیر آیه مبارکه مفسرین
را اقوالی است. یکی همانقسم که در بالا ذکر شد و آن قول أبی مسلم و جبائی و مروّي از امامین همامین حضرت باقر و
حضرت صادق علیهما السّلام است که فرمودند اینکه آیه مانند همان فرمایش: الزانی لا ینکح إلّا زانیۀ او مشرکۀ ... الخ است
که مردمی قصد تزویج زنان زانیه را داشتند و خداوند آنها را نهی فرمود. دوم قول مروي از إبن عبّاس و ضحاك و مجاهد و
حسن است که یعنی کلمات زشت و پست و ناپسند براي مردان پست و خبیث است و مردان پست و خبیث براي کلمات پست
و خبیث و ناپسند و کلمات طیّبه و دلپسند و پاکیزه براي مردان پاك و طیب است و مردان پاك و طیب براي کلمات پاك و
دلپسند چنانکه اگر کلمه زشتی از مرد صالحی بشنویم گوئیم خدا از او درگذرد اینکه از اخلاق و گفتار او نبود و شایسته او
نبود که چنین بگوید. سوّم قول إبن زید است که گفته است گناهان و اعمال زشت شایسته مردان خبیث و پست است و مردان
پست و خبیث در خور گناهان و اعمال بد و أعمال نیک و پاکیزه ناشی از مردان پاك و طیب است و مردان پاك و طیّب در
خور حسنات و کردارهاي خوب و پسندیدهاند. [و ملّا در مثنوي چه نیکو فرماید]. ذرّه ذرّه کاندرین ارض و سماست || جنس
خود را همچو کاه و کهرباست [ صفحه 172 ] ناریان مر ناریان را جاذبند || نوریان مر نوریان را طالبند اهل باطل باطلان را
میکشند || اهل حق از اهل حق هم سر خوشند طیّبات آمد ز بهر طیّبین || مر خبیثین را خبیثات است بین 27 - اي کسانیکه
ایمان آوردهاید [و خدا و رسول او را تصدیق کردهاید] در خانههائی غیر خانههاي خودتان [یعنی در خانهاي که بیگانه از شما
هستند] تا اذن نگرفتهاید و بر اهل خانه سلام نکردهاید داخل آنخانهها نشوید. اینکه [سلام کردن و اجازه گرفتن] براي شما
بهتر است [از اینکه بیاذن صاحب خانه و ساکنین در آنخانه داخل آن شوید] [خداوند شما را باین دستور مأمور فرمود] شاید
1] قول ] 24- نیز مفسرین را اقوالی است. -قرآن- 10 « تَستَأنِسُوا » که شما پند گیرید و اوامر و نواهی او را پیروي نمائید. در کلمه
مروي از إبن مسعود و إبن عبّاس که تستأذنوا میخواندند و إبن عباس گفته است که نویسنده اشتباه کرده است و آیه تستأذنوا
میباشد. [ 2] قول مجاهد و سدي است که گفتهاند بسرفه کردن و سخنی که قائم مقام استیذان باشد اجازه بگیرید. [ 3] قول ابو
ایّوب انصاري است که حتّی تستعلموا و تتعرّفوا معنی کرده یعنی خود را بصاحب خانه بشناسانید و بپرسید که وارد شوید یا
خیر! و گوید که بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله عرض کردیم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم استیناس چیست!
فرمود به اینکه است که شخص وارد سرفهاي کند و سبحان اللّه یا الحمد للّه یا اللّه اکبري بگوید [که صاحب خانه ملتفت شود
و اگر مانعی نداشته باشد اجازه ورود بدهد]. و نیز از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که مردي عرض کرد که آیا
از مادرم هم اذن بگیرم! فرمود بلی عرض کرد او را خدمتگزاري جز من نیست آیا با وجود اینکه در هر ورودي از او اجازه
بگیرم! فرمود آیا دوست داري که او را برهنه ببینی عرض کرد خیر فرمود پس اجازه بگیر و داخل شو. و نیز در باب سلام از
رسول خدا مروي است که مردي خواست بر رسول [ صفحه 173 ] خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد شود سرفهاي کرده اجازه
خواست حضرت بزنی که نامش [روضه] بود فرمود برخیز و به اینکه مرد یاد بده و بگو بگوید: [السّلام علیکم ء أدخل- درود
بر شما آیا داخل بشوم] آنمرد بشنید و چنین گفت فرمودند داخل شو. و نیز از آنحضرت مروي است که فرمود مسلمان را بر
مسلمان شش حقّ است: [ 1] چون او را ملاقات کند سلام کند. [ 2] چون او را بخواند جوابش دهد. [ 3] در پشت سر او
خیرخواه او باشد. [ 4] چون عطسه کند او را دعا کند [بگوید یرحمک اللّه]. [ 5] چون بیمار شود عیادتش کند. [ 6] چون بمیرد
بتشییع جنازهاش حاضر گردد [و نیز اگر ناگواري در خانه او واقع شود یعنی حریقی اتفاق افتد یا دزدي بخانه او زند یا کشتار
بیحقّی در آن واقع شود یا أمر زشتی ظهور کند بر او واجب است که در دفع آن بکوشد و بدیهی استکه در چنین موارد جاي
استیذان و تسلیم نیست و بقاعده الضرورات تبیح المحظورات از قاعده مستثنی است]. 28 - و اگر کسی در آنخانه نیافتید [که
اجازه دخول بشما دهد] بنا بر اینکه تا از جانب صاحبان خانه بشما اذن دخول داده نشود داخل آن نشوید و چون بشما گفته
شود برگردید [خواه از جانب صاحب خانه یا غیر او] لذا شما هم منصرف شوید و از در خانه برگردید. اینکه کار یعنی
برگشت شما براي شما بهتر و پاکیزهتر است [از اینکه آنجا بایستید و اصرار در کسب اجازه کنید] و خداوند داناي باعمال و
کردار شماست و بر او چیزي پوشیده نیست. 29 - بر شما حرج و گناهی نیست که [بدون اجازه] در خانهاي که کسی در آنجا
ساکن نیست و منزل ندارد و شما را در آنجا بهرهاي است و حاجتی است بیاذن داخل شوید و خداوند بآنچه شما آشکار
[ میکنید و آنچه پنهان [ صفحه 174 ] میدارید آگاه و داناست. در باره اینکه خانههاي غیر مسکون مفسرین را اقوالی است. [ 1
آنکه مقصود کاروانسراها و حمامها و آسیابهاست و اینکه مروي از حضرت صادق علیه السّلام و محمّد بن الحنفیه و قتاده
است و متاع لکم یعنی [استمتاعا لکم]. یعنی شما را در آن نیازمندي و بهرهاي است. [ 2] آنکه مقصود خرابههاي بیمصرف
است که شخص براي قضاي حاجتی بآن جا رود. [ 3] مقصود تجارتخانهها و دکاکین تجّ ار است که اشیائی براي فروش
نهادهاند و شخص براي خریدي بآن جا میرود. [ 4] بار اندازهائی است که در موقع مسافرت بآن جا میروند، و بقول صاحب
مجمع البیان اولی حمل آن بر تمام اینکه معانی است.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 30 تا 31
اشاره
قُل لِلمُؤمِنِینَ یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم وَ یَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِکَ أَزکی لَهُم إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما یَصنَعُونَ [ 30 ] وَ قُل لِلمُؤمِناتِ یَغضُضنَ
مِن أَبصارِهِنَّ وَ یَحفَظنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وَ لیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ
لِبُعُولَتِهِنَّ أَو آبائِهِنَّ أَو آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو أَبنائِهِنَّ أَو أَبناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو إِخوانِهِنَّ أَو بَنِی إِخوانِهِنَّ أَو بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَو نِسائِهِنَّ أَو ما
مَلَکَت أَیمانُهُنَّ أَوِ التّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإِربَۀِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفلِ الَّذِینَ لَم یَظهَرُوا عَلی عَوراتِ النِّساءِ وَ لا یَضرِبنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ
غضّ علیه « یَغُضُّوا » [ 862 [ صفحه 175 - ما یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا المُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 31 ] -قرآن- 1
الخمر جمع خمار و هو ما تغطی به المرأه رأسها و جیوب جمع جیب « وَ لیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ » و صوتهاي کفّه و کسره
الحاجۀ کالأرب و هی هنا کنایۀ عن الشهوة البهیمیّۀ « الإِربَۀِ » و هو القلب و الصدر و یکون معناه و یسترن اعناقهن بغطاء رأسهنّ
30 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه 323- 252 -قرآن- 307 - 100 -قرآن- 241 - 12 -قرآن- 50 - اي لم یطلعوا. -قرآن- 1 « لَم یَظهَرُوا »
علیه و آله] بمردان مؤمن که بپوشند دیدههاي خود را آنچه نظر کردن بآنها براي آنها حلال نیست] و نگهدارند فروج [یعنی
قبل و دبر] خود را [از آنچه بر آنها حلال نیست یعنی از فواحش و مستور دارند از اینکه کسی بآنها نظر کند که بنا بمروي از
حضرت صادق علیه السّلام بر مرد حلال نیست که بفرج برادر خود نظر کند و همچنین بر زن که بفرج خواهر خود بنگرد]
اینکه کار براي آنها بهتر و پاکیزهتر است [یعنی براي دین و دنیاشان سودمندتر و طاهرتر است و تهمت را از آنها دور و آنان را
بتقوي نزدیکتر میسازد] زیرا خدا بآنچه آنها میکنند [و بهر طریقی عمل کنند] دانا و آگاه است. کاشفی گوید: [در ذخیرة
الملوك آورده که تیزروترین پیکی شیطان را در وجود انسان [ صفحه 176 ] چشم است. زیرا حواس دیگر در مساکن خود
ساکنند و تا چیزي بدیشان نرسد باستدراج آن مشغول نمیتوانند شد امّا دیده حاسّهایست که از دور و نزدیک ابتلا و آثام را
درك و صید میکند. اینهمه آفت که بتن میرسد || از نظر توبه شکن میرسد دیده فروپوش چو در در صدف || تا نشوي تیر
بلا را هدف حدیث: از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود: اضمنوا لی ستّا من أنفسکم أضمن لکم الجنّۀ-
اصدقوا إذا حدّثتم- و اوفوا إذا وعدتم- و ادّوا ما ائتمنتم- و احفظوا فروجکم- و غضّوا أبصارکم- و کفّوا أیدیکم- یعنی خود
را بتعهد شش چیز وادار کنید من بهشت را براي شما تعهّد و ضمانت میکنم- چون حکایت میکنید راست بگوئید- و وقتی
وعده میدهید وفا کنید- و آنچه امانت میگیرید بصاحبش ردّ کنید- فروج خود را از فواحش نگهدارید و از نظر غیر مستور
دارید- و دیدگان خود را از نظر نامحرم ببندید و دستهاي خود را از تعدّي بمال غیر باز دارید]. 31 - و بگو [ یا محمّد صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم] بزنهاي مؤمنه که آنها هم چشمان خود را [از نامحرمان] بپوشند و فروج خود را محفوظ دارند و مواضع
و محلّ زینتهاي خودشان را [براي نامحرمان و هر کس که در حکم نامحرمان است] آشکار نسازند مگر آنچه از آنها ظاهر و
آشکار است [و مفسّرین گفتهاند که زینت دو نوع است [زینت ظاهري و زینت باطنی] و لذا پوشانیدن زینت ظاهري واجب
نیست و نظر بر آنها هم حرام نیست و در موضوع زینت سه قول است. [ 1] بروایت إبن مسعود زینت ظاهري لباس است و باطنی
که ستر آن واجب است خلخالهاي دو پا و دو گوشوار و دو دستبند. [ 2] بقول إبن عباس ظاهري سرمه و انگشتري و خضاب
کفّ است و بقول قتاده سرمه و دستبند و انگشتري. [ 3] بقول ضحاك و عطا زینت ظاهر صورت و دو کفّ دست و بقول
حسن [ صفحه 177 ] صورت و انگشتان. و در تفسیر علیّ بن إبراهیم دو کف و انگشتان] و بایستی مقنعه و روسري خودشان را
بطوري بزنند [که علاوه بر پوشانیدن سر و موها] جیب یعنی [گردن و سینه آنها را هم] بپوشاند و زینتهاي خود را [یعنی مواضع
زینت باطنه که کشف آن در نماز جایز نیست] آشکار نسازند مگر براي شوهرهاي خودشان [که مواضع زینت را باید براي
آنها آشکار بگذارند تا بآنان میل بیشتر پیدا کنند] یا براي پدرانشان یا پدران شوهرشان یا پسرهاي خودشان یا پسرهاي
شوهرشان یا برادران خودشان یا پسران برادرهاشان یا پسران خواهرهاشان [که اینها کسانیاند که نکاح آنها بر آنها حرام است
و اجداد شوهرها هر چه بالا رود و اولاد آنها هرچه پائین رود داخل در اینکه حکم هستند و البتّه اینکه اظهار زینت نه براي
تمایل شهوت است مانند شوهران] و [همچنین آشکار نسازند] مگر براي زنهاشان [یعنی زنهاي مؤمنات و عریان کردن آنها
براي زنان یهودیه یا نصرانیّه یا مجوسیّه حلال نیست مگر آنکه کنیز او باشند] و یا براي مملوکها یعنی غلام و کنیزان خودشان
[بنا بمروي از حضرت صادق علیه السّلام]. [و بروایت إبن جریج و مجاهد و حسن و سعید بن المسیب یعنی فقط براي کنیزان و
گفتهاند که براي غلام حلال نیست که بموي خاتون خود نگاه کند و جبائی گفته است که مقصود مملوك آنهاست که بحد
بلوغ نرسیده باشد] و یا براي تابعین یعنی خدمتگزاران آنها [که براي امرار معاش نزد آنها هستند] در صورتی که حاجتی بزنان
نداشته باشند [و شهوتی براي آنها نباشد مانند خواجههاي اخته و اشخاص عنّین و پیران از شهوت افتاده که براي آنها نظر
کردن بمو و ساق پاي خاتون خانه جایز است] و یا اطفالی که ممیز نباشند [و بسنّی نرسیده باشند که شهوت داشته باشند] و بر
عورتهاي زنان آگاه و مطّلع باشند [و اگر ببلوغ و شهوت رسیده باشند حکمشان حکم مردان است] و نبایستی زنان در موقع راه
رفتن پاهاي خود را بر زمین بکوبند تا زینتهاي پنهانی آنها دانسته شود [ صفحه 178 ] [یعنی صداي خلخال یا زینتهاي دیگر
مخفی آنها بگوش اجنبی برسد] و بسوي خدا بازگشت کنید اي مؤمنان و از کردههاي خود توبه نمائید باشد که رستگار
گردید و بثواب بهشت خداوندي نایل و فائز شوید. [چنانکه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود اي مردم
بسوي خالق خود توبه کنید و همانا من در هر روز یکصد مرتبه بسوي خدا توبه میکنم]. [و در تفسیر روح البیان گوید: امام
قشیري ره فرموده که محتاجتر بتوبه آنکس است که خود را محتاج توبه نداند. و در کشف الاسرار آورده که همه را از مطیع و
عاصی امر بتوبه فرمود تا عاصی خجلت زده نشود] چه اگر فرمودي که اي گنهکاران شما توبه کنید موجب رسوائی ایشان
شدي چون در دنیا ایشانرا رسوا نمیخواهد امید است که در عقبی هم رسوا نکند. چو رسوا نکردي بچندین خطا || درین
عالمم پیش شاه و گدا در آن عالمم هم بر خاص و عام || بیامرز و رسوا مکن و السلام
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 32 تا 34
اشاره
وَ أَنکِحُوا الَأیامی مِنکُ م وَ ال ّ ص الِحِینَ مِن عِبادِکُم وَ إِمائِکُم إِن یَکُونُوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ [ 32 ] وَ
لیَستَعفِفِ الَّذِینَ لا یَجِ دُونَ نِکاحاً حَتّی یُغنِیَهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ وَ الَّذِینَ یَبتَغُونَ الکِتابَ مِمّا مَلَکَت أَیمانُکُم فَکاتِبُوهُم إِن عَلِمتُم
فِیهِم خَیراً وَ آتُوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذِي آتاکُم وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکُم عَلَی البِغاءِ إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً لِتَبتَغُوا عَرَضَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَن
یُکرِههُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِن بَعدِ إِکراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 33 ] وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم وَ مَوعِظَۀً
جمع ایّم و هو العزب ذکرا کان او انثی بکرا « الَأیامی » اي و زوّجوا « وَ أَنکِحُوا » [ 737 [ صفحه 179 - لِلمُتَّقِینَ [ 34 ] -قرآن- 1
هو المکاتبۀ و هو ان « الکِتابَ » اي لا یجدون وسائله من مال « لا یَجِ دُونَ نِکاحاً » اي ذو سعۀ لا تنفد نعمه « واسِعٌ » کانت او ثیّبا
وَ آتُوهُم » یقول الرجل لمملوکه کاتبتک علی کذا فیذهب المملوك فیعمل علی تحصیل ذلک المبلغ فاذا ادّاه لسیّده اصبح حرّا
40 -قرآن- - 15 -قرآن- 29 - اي تعفّفا. -قرآن- 1 « تَحَصُّناً » هو الفسق « البِغاءِ » اي و اعطوهم من مال اللّه الّذي أعطاکم « مِن مالِ اللّهِ
478- 453 -قرآن- 466 - 396 -قرآن- 443 - 216 -قرآن- 364 - 170 -قرآن- 205 - -119-110 قرآن- 147
تفسیر معانی:
اشاره
-32 و [اي مؤمنان] زن بدهید مردان بیزن و زنان بی شوهر [از آزادگان] خودتان را و همچنین غلامان و کنیزان نیکوکار با
ایمان خود را [بیجفت مگذارید]. اگر آنان نادار و تنگدست باشند و وسعتی براي تزویج نداشته باشند خداوند آنها را غنی
خواهد کرد و براي زناشوئی از فضل خود بآنان وسعت روزي خواهد داد زیرا خدا صاحب سعه است نعمتش را تمامی و
قدرتش را نهایت نیست و باحوال بندگان و مصالح زندگانی آنان داناست [و بقدر ضرورتشان بآنها عطا میفرماید. - حضرت
أبو عبد اللّه امام صادق علیه السّلام فرمود: که هر کس از ترس فقر و ناداري و عیالباري ترك ازدواج کند بپروردگار خودش
سوء ظن برده است زیرا خداوند فرمود اگر فقیر باشند خدا آنها را از فضل خود غنی و بینیاز [ صفحه 180 ] میفرماید]. در
حدیث صحیح از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت شده است که فرمود: [من احب فطرتی فلیستنّ بسنّتی و من سنّتی
النکاح] یعنی هر کس فطرت مرا دوست دارد بایستی بسنّت من رفتار کند و از جمله سنّت من نکاح و زناشوئی است. و نیز
فرمود: [ یا معشر الشّباب من استطاع منکم الباءة فلیتزوّج فانّه اغضّ للبصر و احصن للفرج و من لم یستطع فعلیه بالصوم فانّه له و
جاء]. اي گروه جوانان هر که را از شما قدرت بر نکاح باشد بایستی ازدواج کند زیرا ازدواج چشم را از نامحرم میپوشاند و
فرج را از زنا حفظ میکند و هر کس را قدرت بر آن نباشد بر اوست که روزه بگیرد زیرا روزه شهوت او را میزداید] و از ابی
امامه مروي است که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که فرمود: [چهار طایفهاند که خداوند از فوق عرش
آنها را لعن میکند و ملائکه آمین میگویند. [ 1] کسیکه نفس خود را محصور کند و ازدواج نکند. [ 2] کسی که خود را شبیه
[ بزنان کند و حال آنکه خدا او را مرد آفریده. [ 3] زنی که خود را شبیه بمردان کند و حال آنکه خدا او را زن آفریده است. [ 4
کسی که مردم را گمراه کند یعنی مقصود کسی استکه مردم را مسخره کند مثلا بفقیر بگوید بیا چیزي بتو بدهم چون بیاید باو
بگوید چیزي ندارم یا بکوري بگوید از حیوانی که جلوي تست بپرهیز و چیزي در جلوي او نباشد و کسیکه محلّی را و منزل
کسی را از او بپرسد و او او را سرگردان کند]. [مجمع البیان]. و در تفسیر [روح البیان] از حضرت صادق علیه السّلام روایت
کرده است که [ صفحه 181 ] مردي از فقر در خدمت حضرت شکایت کرد فرمود برو زن بگیر و پس از زن گرفتن باز
شکایت کرد فرمود برو او را طلاق بده از آنحضرت علّت سؤال شد فرمود اوّل گفتم شاید مشمول و اهل آیه ان یکونوا فقراء
... الخ باشد و در مرتبه دوم گفتم شاید از اهل آیه و ان یتفرق یغن اللّه کلّا من سعته باشد. 33 - و آن کسانیکه وسیله ازدواج
ندارند [یعنی قادر بر دادن مهر و نفقه عیال نیستند] بایستی عفت اختیار کنند [و داخل در فاحشه و زنا نشوند و صبر کنند] تا
خداوند از فضل خودش آنها را غنی کند و وسعت رزق بآنها بدهد. و غلامان و کنیزانی که در ملکیّت یمین شما هستند هرگاه
طلب کتاب کنند [یعنی طلب مکاتبه کنند] پس با آنها مکاتبه کنید [و مکاتبه اینستکه انسان بغلام خود بگوید که فلان مبلغ
قسمت خودت را از محل کسب و کار خارجی که بکنی باقساط معلومه بمن بپرداز و پس از اتمام اقساط آزاد خواهی بود]
اگر در آنها خیري بدانید [یعنی بدانید که آنها صلاحیّت و رشد و قدرت بر اداء اقساط مکاتبه را از راه اکتساب دارند] و از
مالیکه خداوند بشما داده است بآنها بدهید [یعنی از اقساط مکاتبه مبلغی بآنها ببخشید و از گرفتن آن صرف نظر کنید. و بقول
عدّهاي از مفسّرین خطاب تنها به آقا و مولاي آنغلام نباشد بلکه خداوند بعموم مؤمنین خطاب و سفارش فرموده است که با
اعانت مالی خودتان رقبه غلامان را از رقیّت و بندگی آزاد کنید] و کنیزهاي خودتان را در صورتی که خود آنها اراده تح ّ ص ن
[یعنی عفیف بودن یا شوهر داشتن] را داشته باشد نباید باکراه و اجبار وادار بزنا و فحشاء کنید و به اینکه کار [یعنی از کسب
آنها و فروش اولادشان] طالب عرض زندگانی دنیا [یعنی مالیکه براي آن ثبات و بقائی نیست] شوید و هر کس آنها را [یعنی
کنیزان] را مجبور کند بر زنا [یعنی آقا و ارباب آنها آنانرا بزدن و آزار کردن وادار بعمل فاحشه کند] همانا خداوند از پس
اجبار آنها آمرزنده است [گناه آن کنیزان را که مجبور شدهاند [ صفحه 182 ] زیرا گناه بر عهده مجبور کننده است] و مهربان
است نسبت بآن کنیزان. [در تفسیر مجمع البیان فرماید که اوّلا بقول اصحاب ما [یعنی امامیّه] مکاتبه بر دو قسم است مکاتبه
مطلق و مکاتبه مشروط امّا مشروط آنست که بعبد خود بگوید هر زمان تو از اداء قیمت خودت عاجز ماندي دوباره بحال
رقیّت برخواهی گشت و اگر چنین شرطی در حال کتابت بکند هر وقت عاجز بماند مجددا برقیّت برخواهد گشت. و امّا مطلق
که چنین شرطی در حال مکاتبه نشده باشد در مقابل هر مبلغی که داده همانمقدار از او آزاد میشود و بحساب باقی مانده از
مال بحال مملوکی باقی میماند و بحساب آنچه آزاد شده است ارث میبرد و ارث میگیرید. ثانیا گفتهاند که عبد اللّه بن ابی
[رئیس منافقین] را شش کنیز نیکو روي بود که آنها را وادار بکسب زنا میکرد و پس از نزول تحریم زنا بخدمت رسول خدا
آمدند و از اینکه عمل عبد اللّه إبن ابیّ شکایت کردند [که ما مایلیم با عفّت باشیم و عبد اللّه ما را باکراه و اجبار وادار میکند
و لذا آیه و لا تکرهوا فتیاتکم ... الخ نازل گردید]. [و نیز اولادي که از زنا براي کنیزان حاصل میشد مالک کنیز بزنا کننده
.« زانی بودي که صد شتر از فرزندي که از مزنیّبها داشت بدادي » میفروخت و مالی میاندوخت و کاشفی گفته است که
-34 و بتحقیق ما براي شما آیات واضح و روشنی نازل کردهایم و اخباري از گذشتگان و پیشینیان شما قصه و حکایت
کردهایم [و حال شما را بحال آنها تشبیه نمودهایم] تا از آنها عبرت بگیرید و براي پرهیزگاران [که آنها از آن سود میبرند] پند
و موعظتی باشد. چنانکه شیخ فرماید: نرود مرغ سوي دانه فراز || چون دگر مرغ بیند اندر بند پندگیر از مصائب دگران || تا
[ نگیرند دیگران ز تو پند [ صفحه 183
[ [سوره النور [ 24 ]: آیه 35
اشاره
اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشکاةٍ فِیها مِصباحٌ المِصباحُ فِی زُجاجَ ۀٍ الزُّجاجَ ۀُ کَأَنَّها کَوکَبٌ دُرِّيٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ
مُبارَکَ ۀٍ زَیتُونَۀٍ لا شَرقِیَّۀٍ وَ لا غَربِیَّۀٍ یَکادُ زَیتُها یُضِ یءُ وَ لَو لَم تَمسَ سهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهدِي اللّهُ لِنُورِهِ مَن یَشاءُ وَ یَضرِبُ اللّهُ
اي ککوّة غیر نافذه. اي کشباك غیر نافذ بل « کَمِشکاةٍ فِیها مِصباحٌ » . 411- شَّیءٍ عَلِیمٌ [ 35 ] -قرآن- 1
ِ
الَأمثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِکُل
مسدود من الجهۀ المطلۀ علی الخارج و هی تعمل فی بعض البیوت لوضع اشیاء فیها. و المعنی مثل نوره کشباك فیه مصباح. و
اي « دُرِّيٌّ » اي فی قندیل من الزجاج « المِصباحُ فِی زُجاجَۀٍ » قیل المشکاة الانبوبۀ فی وسط القندیل و المصباح الفتیلۀ المشتعله
348- 307 -قرآن- 337 - 27 -قرآن- 281 - منسوب الی الدّر. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-35 خداوند نور آسمانها و زمین است [چنانکه امام غزالی- ره- در شرح اسم نور گوید: نور ظاهري است که ظهور کلّا از
اوست یعنی فی نفسه ظاهر و مظهر غیر خود است و هر ظاهر مظهر للغیر را نور نامند و هرگاه وجود را با عدم مقابل کنند ظهور
براي وجود است و از عدم تاریکتري نیست پس بريء از ظلمت عدم، بظهور وجود سزاوار است که نور نامیده شود و وجود
نوري است که از نور ذات او بر تمام اشیاء افاضه شده پس خدا نور آسمانها و زمین است و چنانکه ذرّهاي از نور خورشید
[ نیست مگر اینکه دلیل بر وجود شمس منیر است ذرّهاي هم از وجود آسمانها و زمین و ما بین آنها نیست مگر [ صفحه 184
اینکه بجواز وجودشان دلیل بر وجوب وجود ایجاد کننده آنهاست. انتهی] و [اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ] یعنی ظاهر کننده
آندو از عدم بوجود است زیرا معنی نور در لغت ضیاء و روشنی است و نور است که اشیاء را روشن و براي دیدن چشمها ظاهر
در » : 116 در ظلمت عدم همه بودیم بیخبر || نور وجود و سرّ شهود از تو یافتیم یکی از بزرگان گوید - میسازد. -قرآن- 76
زمان ظلمت هیچکس ساکن از متحرك نشناسد و علو از سفل تمیز نکند و قبیح را از صبیح باز نداند و چون رایت نور ظهور
نمود خیل ظلام روي بانهزام آرند، و وجودات و کیفیّات ظاهر گردد، و صفو از کدر و عرض از جوهر متمیز شود، مدرکه
انسان داند که استفاده اینکه دانش و تمیز بنور کرده، امّا در ادراك نور متحیّر باشد. چه داند که عالم از نور مملوّ است و او
مخفی. ظاهر بدلالات و باطن بالذات. پس حق سبحانه و تعالی که ما بدولت او ادراك یافتهایم و بمرتبه تمیز اشیاء رسیدهایم،
سزاوار آن باشد که آنرا نور گویند. همه عالم بنور اوست پیدا || کجا او گردد از عالم هویدا زهی نادانکه او خورشید تابان
|| بنور شمع جوید در بیابان در تبیان آورده که نور السّموات و الإرض یعنی مدلول السّموات و الارض چه هر دلیلی از دلائل
قدرت و بدایع حکمت که در دوائر سپهر برین و مراکز زمین واقع است دلالتی واضح دارد بر وجود قدرت و بدایع حکمت او.
[ففی کلّ شیء له آیۀ تدلّ علی أنّه واحد] [وجود جمله اشیا دلیل قدرت اوست] و سلطان المفسّرین إبن عباس [رض] گفته
نُورُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ- اي- هادي اهل السماوات و الارض- فهم بنوره تعالی یهتدون و بهداه من حیرة الضلالۀ ینجون. » است
405 یعنی بهدایت او بهستی خود راه برند و بارشاد او مصالح دین و دنیا بشناسند. [انتهی]. و صاحب تفسیر روح - -قرآن- 374
جایز است که از نور بهدایت و از [ صفحه 185 ] هدایت بنور تعبیر شود چون حصول هر یک از آندو از دیگري » : البیان گوید
است چنانکه خداي تعالی فرماید و بالنجم هم یهتدون زیرا چون مردم بنور ستارگان راه پیدا میکنند ستاره راي مانند هادي
آنها قرار داده است و مردم راي مهتدي بنور آن و بهمین جهت قرآن راي نور نامیده و توراة راي نیز نور خوانده است
یعنی « اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ اي منوّر السماوات و الإرض » : و نیز گفتهاند که .« بدینمعنی که خلایق بآنها هدایت شوند
روشن کننده و نور دهنده آسمانهاست بوسیله آفتاب و ماه و ستارگان و نور بخش زمین است بوسیله انبیاء و اولیاء و علما و
امام زاهد فرمود که خداي را نور توان گفت ولی روشنی نتوان » : 60 و باز در روح البیان گفته است - قرآن- 21 - «. عابدان
و نیز گفتهاند اللّه مزیّن السّموات بالملائکۀ و .« گفت چه روشنی ضد تاریکی است و خداي تعالی آفریدگار هر دو ضدّ است
مزیّن الارض بالانبیاء و العلماء]. مثل نور او یعنی صفت نور عجیبی که از او تابش میکند [و آن قرآنی است که بقلب محمّد
صلّی اللّه علیه و آله سلّم نازل میگردد و مؤمنین بآن هدایت میگردند]. مانند مشکاتی است یعنی طاقچه یا فانوسی که در آن
چراغی نهاده باشند [ یا قندیلی که در آن فتیلهاي نصب شده باشد] و چراغ در شیشهاي [یعنی در محفظه بلورین] باشد و آن
شیشه گوئی مانند ستارهاي درخشان است [که نور آن چراغ را منعکس میسازد] و روغن آن چراغ از درخت پربرکت و
پرمنفعت یعنی درخت زیتونی است که نه مشرقی است و نه مغربی [یعنی نه از طرف مغرب آنرا سایه میگیرد نه از طرف مغرب
بلکه برابر خورشید تابان است و کوه و درخت و غاري اسباب سایه آن نمیشود و نور آن بتمام اشیاء پرتو انداز است] و روغن
آن چراغ از فرط صفاء و فرط ضیاء خود بخود روشنی بخش است هر چند بآن آتشی نرسیده باشد [یعنی درخشندگی آن
بمثابهایست که بیآتش روشنائی بخش است] نوریست بر بالاي نور [یعنی انقطاعی براي نور آن نیست و دائما [ صفحه 186 ] و
لا یزال نور افشان است] و خداوند بنور خویش [یعنی بدین و ایمان] هر کس را بخواهد هدایت مینماید [یعنی بلطف خود او
را مختار در قبول ایمان میفرماید] یا بقولی خداوند هر کسرا بخواهد یعنی بداند که صلاحیت آنرا دارد بنبوّت و ولایت خود
برمیگزیند. چنانکه گفتهاند: قرب تو باسباب و علل نتوان یافت || بی سابقه فضل ازل نتوان یافت و خداوند [براي فهمانیدن
بمردم مثلها میزند [یعنی معقولات را در صورت محسوسات بیان میکند تا مردم زود دریابند و مقصود سخن برایشان واضح
گردد] و خداوند بهر چیز داناست [از ضرب امثال و دقایق معقولات و محسوسات و حقایق خفیّات و جلیّات]. در تفسیر اینکه
آیه مبارکه که موسوم به آیه نور است اقوالی ذکر شده است. [ضحّاك گفته است: مشکاة عبد المطّلب است و زجاجه عبد اللّه
و مصباح نبیّ اکرم است صلّی اللّه علیه و آله که نه شرقی است و نه غربی بلکه مکّی است زیرا مکّه در وسط کره زمین است.
و از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده است که فرمود: مشکاة ما هستیم که مصباح یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله در آن
است و خداوند هر کس را دوست بدارد بولایت ما هدایت میفرماید. و أبو جعفر إبن بابویه رحمه اللّه در کتاب توحید باسناد
از عیسی بن راشد از أبی جعفر الباقر علیه السّلام روایت کرده است که در گفتار خداي تعالی [کمشکاة فیها مصباح] فرمود نور
علم در سینه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و [المِصباحُ فِی زُجاجَۀٍ] زجاجه سینه علی علیه السّلام است که علم پیامبر
صلّی اللّه علیه و آله منتقل بصدر علی علیه السّلام گردید و پیغمبر علم را بعلی آموخت و نور علم از شجره مبارکه روشنی
] 596- 295 -قرآن- 579 - گرفته است که نه شرقیه است و نه غربیّه یعنی نه یهودیّه است و نه نصرانیّه. [یَکادُ زَیتُها -قرآن- 269
صفحه 187 ] یُضِ یءُ وَ لَو لَم تَمسَ سهُ نارٌ] همواره عالم از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله تکلّم بعلم میکند پیش از آنکه از او
پرسش شود [نُورٌ عَلی نُورٍ] یعنی امام مویّدي بنور علم و حکمت در اثر و در دنبال امامی از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله از
زمان آدم علیه السّلام تا قیامت و قیام ساعت و اینها اوصیائی میباشند که خداوند آنها را در زمین خلفاء خود و بر خلق حجج
خود قرار داده است و زمین در هر عصري از یکی از آنها خالی نخواهد بود] و گفتار أبی طالب در باره رسول خدا صلّی اللّه
170 أنت الامیر محمّد قوم اعزّ مسوّد || لمسوّدین - 38 -قرآن- 151 - علیه و آله بر همین معنی دلالت دارد که فرمود: -قرآن- 1
اطاهر کرموا و طاب المولد أنت السعید من المسعود تکنفتک الاسعد || من لدن آدم لم یزل فینا وصیّ مرشد و لقد عرفتک
صادقا و القول لا یتفنّد || ما زلت تنطق بالصواب و أنت طفل امرد و تحقیق اینکه جمله اقتضا میکند که شجره مبارکه مذکوره
در آیه همانا دوحه تقوي و رضوان و عترت هدي و ایمان شجرهایست که ریشه آن نبوّت و تنه آن امامت و شاخههاي آن
تنزیل و برگهاي آن تأویل و خدّام آن جبرئیل و میکائیل باشند. قول دیگر از کعب و جماعتی از مفسّرین در اینکه تشبیه آنکه:
[مثلی است که خداوند براي معرّفی پیمبرش محمّد صلّی اللّه علیه و آله زده است. بنابرین مشکاة سینه محمّد صلی اللّه علیه و
آله و زجاجه قلب او و چراغی که در آن است نبوّت است که نه شرقیه و نه غربیّه است یعنی نه یهودیّه و نه نصرانیّه است و از
شجره مبارکه روشنی میگیرد که آن شجره نبوّت یعنی ابراهیم علیه السّلام است- و نور محمّد صلّی اللّه علیه و آله همواره براي
مردم مبیّن است هرچند بآن تکلّمی نشده باشد همچنانکه آن روغن چراغ همواره درخشان است هرچند آتشی بآن نرسیده
باشد. و نیز گفتهاند که- مشکاة ابراهیم است و زجاجه اسماعیل و مصباح محمّد صلّی اللّه علیه و آله است چنانکه در جاي
دیگر او را سراجا منیرا نامیده است و شجره مبارکه ابراهیم علیه السّلام است که اکثر پیمبران از صلب اوست- و نه شرقیه و نه
غربیّه است یعنی نه نصرانیّه و نه یهودیّه است زیرا نصاري بسمت مشرق [ صفحه 188 ] و یهود بسمت مغرب نماز میگزارند
یکاد زیتها یضیء یعنی همواره محاسن محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قبل از نزول وحی باو هم ظهور داشته است و نوّر
علی نور یعنی پیامبري از نسل پیامبري.] قول دیگر از ابیّ بن کعب آنکه [مثلی است که خداوند براي مؤمن زده است که:
مشکاة نفس مؤمن است و زجاجه سینه او و چراغ یعنی مصباح ایمان و قرآن در دل او از شجره مبارکه اخلاص نسبت بخداي
وحده لا شریک له درخشان است و همواره آن شجره سبز و برومند است مانند درختهاي بیشهاي که درهم پیچیده باشند و در
هیچ حال آفتاب بآن نرسد نه در وقتی که طلوع کند و نه در هنگامی که غروب کند- همچنین مؤمن از اینکه که فتوري باو
برسد احتراز میکند چه او در بین چهار خصلت دور میزند اگر باو عطا شود شاکر است و اگر مبتلا گردد صابر است و اگر
حکومت کند عادل است و اگر سخن گوید صادق است بنابرین او در بین سایر مردم مانند زندهایست که بین قبور مردگان راه
میرود و [نور علی نور است] یعنی سلامش نور و مدخلش نور و مخرجش نور و مصیرش بسوي نور است در روز قیامت]. قول
دیگر از حسن و إبن زید آنکه [مثل قرآن است در قلب مؤمن یعنی مصباح قرآن است و زجاجه قلب مؤمن و مشکاة زبان و
دهان او و شجره مبارکه شجره وحی است که زیت و روغن آن یعنی حجج قرآن نور میبخشد براي کسیکه در آن تدبر و تفکّر
کند و نور علی نور یعنی قرآن نوري است با سایر ادله قبل از آن و بوسیله قرآن نوري بر انوار قبلی میافزاید و خداوند باین
[ نور خود هر کسرا بخواهد هدایت میفرماید] [مجمع البیان]. [ صفحه 189
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 36 تا 38
اشاره
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ یُسَ بِّحُ لَهُ فِیها بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ [ 36 ] رِجالٌ لا تُلهِیهِم تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللّهِ وَ
إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ القُلُوبُ وَ الَأبصارُ [ 37 ] لِیَجزِیَهُمُ اللّهُ أَحسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُم مِن فَضلِهِ وَ اللّهُ
فی اوائل الایّام و اواخرها. و الغدوّ « بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ » اي فی مساجد « فِی بُیُوتٍ » 419- یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ [ 38 ] -قرآن- 1
اي و اقامۀ عوض فیه « وَ إِقامِ » جمع غداة و غدوة و هی من الفجر إلی طلوع الشمس و الآصال جمع اصیل و هو ما قبل الغروب
267- 210 -قرآن- 253 - 57 -قرآن- 198 - 16 -قرآن- 32 - اي تضطرب. -قرآن- 1 « تَتَقَلَّبُ » الاضافۀ عن التاء
تفسیر معانی:
اشاره
-36 اینکه مشکاة در خانههائیست که خداوند اعلام فرموده یا اجازه داده است که آن خانهها بلند قدر و با عظمت باشند و در
آنها نام خدا یاد شود و اسماء حسنی خدا ذکر گردد یا کتاب خدا در آنجا خوانده شود و در آن خانهها در صبحگاهان و
شامگاهان تسبیح و تنزیه کنند خدا را یا نماز بگذارند. 37 - مردانی که باز ندارد و مشغول نسازد آنها را تجارت و نه خرید و
فروشی از یاد خدا و تسبیح و تحمید خدا و برپاداشتن و بوقت گذاشتن نماز و اخلاص در فرمانبري حق تعالی یا اداي حقوق
واجبه در شرع از زکاة و غیره و اینکه مردان ترسانند از روزي که در آنروز دلها منقلب و مضطرب است و چشمها [ صفحه
190 ] خیره و براست و چپ نگران است [که نامه عمل آنها از کدامین جهت بدست آنها برسد]. 38 - [و دلها مضطرب و
چشمها نگران است] تا پاداش عملی که در دنیا کردهاند [و خداوند بآنها وعده کرده است] دریابند و علاوه بر وعده خدائی از
فضل خداوندي زیاده بر حق خود را نیز متوقّعند زیرا خداوند بهر کس که بخواهد روزي بیشمار عطا میفرماید [یعنی بغیر
جزاي عمل بلکه از راه تفضل زیرا ثواب از روي حساب است و تفضّل بغیر حساب است]. راغب در مفردات گوید بیت محلی
استکه آدمی شب در آنجا مأوي کند و جمع آن بر بیوت و أبیات هر دو آمده است لکن بیوت اختصاص بمسکن دارد و ابیات
بشعر و مفسّرین اکثرا برآنند که بیوت در آیه مبارکه مساجد است و حدیث مروي از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که فرمود
[المساجد بیوت اللّه فی الارض و هی تضیء لاهل السماء کما تضیء النجوم لاهل الارض] مؤیّد است و گفتهاند که آنها چهار
مسجد است که جز پیمبر آنرا بنا نکرده باشد. [ 1] کعبه که آنرا ابراهیم و اسماعیل بنا کردند. [ 2] مسجد بیت المقدّس که آنرا
داود و سلیمان بنا نهادند. [ 3 و 4] مسجد قبا و مسجد مدینه که آندو را رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بنا نهاد. و گفتهاند که
مقصود از بیوت خانههاي پیمبران است چنانکه مرفوعا از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است که پرسش شد
از آنحضرت [چون آیه خوانده شد] که اینکه بیوت کدام است، فرمود بیوت الانبیاء و أبو بکر برخاسته عرض کرد یا رسول اللّه
آیا خانه علی و فاطمه هم از آن جمله است فرمود [نعم من افاضلها] بلی از بهترین آنخانههاست و آیه مبارکه [إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ
لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً] و [رحمۀ اللّه و برکاته علیکم أهل البیت] معاضد و مؤیّد اینکه قول است. -
515 پس اذن برفع بیوت أنبیاء و اوصیاء مطلق است و مراد برفع تعظیم و بر [ صفحه 191 ] طرف بودن از ارجاس و - قرآن- 417
طاهر بودن از معاصی و ادناس است. و راغب گوید: رفع گاهی در بلند کردن اجسام از مقرّ خود گفته میشود چنانکه خداي
تعالی فرماید [وَ رَفَعنا فَوقَکُمُ الطُّورَ] و گاهی در باره برپا ساختن بنا مانند آیه [وَ إِذ یَرفَعُ إِبراهِیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ] و گاهی در
باره ذکر در مقام مدح و بلند کردن نام شخص چنانکه فرمود [وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَكَ] و گاهی در باره منزلت که بخواهند
240 -قرآن- - 137 -قرآن- 185 - شرافت آنرا بیان کنند چنانکه فرموده است: [وَ رَفَعنا بَع َ ض هُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجاتٍ]. -قرآن- 105
476- -344-317 قرآن- 430
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 39 تا 40
اشاره
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعمالُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَۀٍ یَحسَ بُهُ الظَّمآنُ ماءً حَتّی إِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شَیئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَرِیعُ
یَّغشاهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعضُ ها فَوقَ بَعضٍ إِذا أَخرَجَ یَدَهُ لَم
ٍ
الحِسابِ [ 39 ] أَو کَظُلُماتٍ فِی بَحرٍ لُجِّی
هو ما یري فی المفازة من لمعان الشمس « کَسَرابٍ » 443- یَکَ د یَراها وَ مَن لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِن نُورٍ [ 40 ] -قرآن- 1
اي بارض « بِقِیعَۀٍ » علیها نصف النّهار فیظن أنّه ماء یسرب و یجري و کان السراب فیما لا حقیقۀ له کالشراب فیما له حقیقۀ
اّي عمیق و هو معظم
ٍ
« لُجِّی » جمع ظلمۀ و هی الظلام « کَظُلُماتٍ » مستویۀ و هی کالقاع و قیل قیعه جمع قاع کجیره جمع جار
-304- 267 -قرآن- 293 - 181 -قرآن- 254 - 12 -قرآن- 170 - اي لم یقرب ان یراها. -قرآن- 1 « لَم یَکَ د » اي یغطیه « یَغشاهُ » الماء
39 - و کسانیکه کافر شدند [صفت و حالتشان ضدّ حالت مؤمنان است] [ 368 [ صفحه 192 - 344 -قرآن- 356 - قرآن- 334
کردار و اعمال آنها [که بظاهر نیکو و از أعمال خیر بنظر میآید مانند صله ارحام و آزاد کردن بندگان و سقایه حاج و مهمان
نوازي و دستگیري از مستمندان و غیره اگر مقرون بایمان بود مستلزم ثواب بود] مانند سرابی است که در بیابان خشک
پهناوري واقع شده باشد و تابش آفتاب ظهر، آن را جریان آبی بنظر آورد و شخص تشنه کامی آن را آب گمان کند [و براي
رفع عطش بسوي آن بشتابد] و تا چون بنزد آن آید [بامید اینکه رفع عطش کند] آن را چیزي نیابد [یعنی اصلا از آنچه گمان
میبرد اثري نبیند و همچنین است حال کافر که آنچه از اعمال خود را سودمند گمان برد و براي آن ثوابی متوقع باشد ثوابی
براي او نخواهد بود] و حکم و قضاي خدا را در آنجا بیابد [و کیفر کفر خود را دریابد زیرا مصیر و برگشت همه خلایق بسوي
او است] و خداوند حساب عمل او را بطور کامل و تمام عطا کند [یعنی بر او ظاهر شود که جز نومیدي و خسران چیز دیگري
عایدش نخواهد شد چنانکه کسی براي گرفتن صله بدربار شاه برود و چون عملش ناپسند بوده بجاي صله دچار غضب و آزار
سلطان شود] و [بدانید] که خداوند در رسیدن بحساب سریع است [و حسابی او را از حساب دیگر باز نمیدارد و محاسبه تمام
خلق را در آن واحد خواهد رسید- چنانکه از أمیر المؤمنین علیه السّلام سؤال شد که خداوند چگونه در یک حالت بحساب
همگان میرسد! فرمود همچنانکه روزي همگان را در آن واحد میدهد]. کاشفی گوید: خداوند را حساب یکی از حساب
دیگري باز ندارد. تمثیل کرد أعمال کافر را بسراب و او را بتشنه جگر سوخته پس همچنانکه تشنهاي از سراب ناامید شده باشد
شدّتش زیاده میشود کافران را از امید بپاداش أعمال خود چون نیابند حسرت افزون میگردد]. 40 - یا [أعمال کافران] مانند
ظلمات در دریاي عمیقی است [یعنی أعمال [ صفحه 193 ] حسنه آنها مانند سراب و أعمال قبیحه آنها مانند ظلمات و تاریکی
شدیدي در قبّه دریاست] که دمبدم موجی بر روي موجی آن را فرا میگیرد و بر بالاي اینکه موج ابري تیره برمیخیزد [و نور
ستارگان را میپوشاند] اینکه ظلمات بعضی بر بالاي بعضی متراکم است [یعنی ظلمت دریا و ظلمت موج و ظلمت أبر
بدینمعنی که کافر در حیرت کار میکند و بآنچه موجب رشد اوست هدایت نمیشود و جهل و حیرت او مانند کسی استکه در
اینکه ظلمات است زیرا عمل و سخن و اعتقاد او همه در تاریکی است. و از أبیّ روایت شده است که کافر در پنج ظلمات
کلامش ظلمت و عملش ظلمت و مدخلش ظلمت و مخرجش ظلمت و مصیرش در روز قیامت ظلمت است که » گرفتار است
و چون [در ابتلاي باین ظلمات] دست خود را [که نزدیکترین اعضاي او باوست] بیرون آورد [تا آنرا ببیند] « آن آتش است
نزدیک نیست که آنرا ببیند [و ظلمت مانع دید اوست] و کسیکه خدا باو نوري نداده باشد [یعنی نخواسته باشد که نجات و
فرجی براي او باشد] براي او نوري نیست [یعنی کسی نیست که او را هدایت کند و نجات و فرج بخشد]. کاشفی گوید: اینکه
تمثیل دیگر است مر عملهاي کفّار را، ظلمات أعمال تیره اوست و بحر لجّی دل او و موج آنچه دل او را میپوشد از جهل و
شرك و سحاب مهر خذلان بر آن، پس کردار و گفتارش ظلمت و مدخل و مخرجش ظلمت و رجوع او در روز قیامت هم
بظلمت است عکس مؤمن که او را نور است و اینرا [ظلمات بعضها فوق بعض]. مؤمنان از تیرگی دور آمدند || لا جرم نور
[ علی نور آمدند کافر تاریک دل را حیرت است || حال کارش ظلمت اندر ظلمت است [ صفحه 194
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 41 تا 46
اشاره
أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ یُسَ بِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ الطَّیرُ صَافّاتٍ کُلٌّ قَد عَلِمَ صَ لاتَهُ وَ تَسبِیحَهُ وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِما یَفعَلُونَ [ 41 ] وَ
لِلّهِ مُلکُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ إِلَی اللّهِ المَصِ یرُ [ 42 ] أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ یُزجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَینَهُ ثُمَّ یَجعَلُهُ رُکاماً فَتَرَي الوَدقَ
یَخرُجُ مِن خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبالٍ فِیها مِن بَرَدٍ فَیُصِ یبُ بِهِ مَن یَشاءُ وَ یَصرِفُهُ عَن مَن یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرقِهِ یَذهَبُ
بِالَأبصارِ [ 43 ] یُقَلِّبُ اللّهُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبرَةً لِأُولِی الَأبصارِ [ 44 ] وَ اللّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّۀٍ مِن ماءٍ فَمِنهُم مَن یَمشِی عَلی
- شَّیءٍ قَدِیرٌ [ 45 ] -قرآن- 1
ِ
بَطنِهِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی رِجلَینِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی أَربَعٍ یَخلُقُ اللّهُ ما یَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلی کُل
اي باسطۀ اجنحتها. یقال « صَافّاتٍ » 95- 903 لَقَد أَنزَلنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ اللّهُ یَهدِي مَن یَشاءُ إِلی صِ راطٍ مُستَقِیمٍ [ 46 ] -قرآن- 1
-82- 12 -قرآن- 73 - اي متراکما بعضه فوق بعض. -قرآن- 1 « رُکاماً » اي یسوق « یُزجِی » صفّ الطائر جناحیه یصفّهما بسطهما
] 80- 53 -قرآن- 64 - قرآن- 43 - « مِن خِلالِهِ » اي المطر « الوَدقَ » 102 رکمه یرکمه رکما اي جعل بعضه فوق بعض - قرآن- 93
« صِراطٍ » هی کلّ ما یدبّ علی الارض من الکائنات الحیّۀ حتّی الانسان « دَابَّۀٍ » اي نور « سَنا » صفحه 195 ] جمع خلل اي من فتوقه
41 - [خطاب بپیمبر صلّی اللّه علیه و آله و مراد 130- 52 -قرآن- 122 - 33 -قرآن- 42 - جمعه صرط و اصله سراط. -قرآن- 27
جمیع مکلّفین است] آیا ندیدهاي [یعنی ندانستهاي بوسیله ادلّه و براهین] که همانا هر کس در آسمانها و زمین است براي خدا
در حالتی که بالها را پهن « در هوا » تسبیح میکنند [یعنی او را از هر چیز که سزاوار او نیست منزّه میشمارند] و پرندگان نیز
کردهاند و [طیران میکنند نیز او را تسبیح میکنند] و دعاء و تسبیح تمام آنها را خداوند میداند [ یا بوسیله الهام بآنها آموخته
است] و خداوند بآنچه آنان میکنند داناست [و بر حسب اعمالشان بآنها جزا میدهد]. 42 - و سلطنت و مالکیّت آسمانها و زمین
مختص بخداست فقط [زیرا او قادر و تواناي بر آفرینش اجسام است و غیر او را توانائی نیست پس مالکیّت تامّ جز براي او
سبحانه و تعالی درست نیست و قدرت واسعه منحصر بذات مقدّس اوست] و برگشت [همه چیز و همه کس] بسوي خداست
[پس بر هر خردمندي است که اینمالک نیرومند را بپرستد و بزبان صوري و معنوي او را تسبیح کند] [در تفسیر روح البیان از
أبی ثابت روایت کرده است که در خدمت أبی جعفر الباقر علیه السّلام نشسته بودم بمن فرمود آیا میدانی که اینکه گنجشکان
در طلوع و بعد طلوع آفتاب چه میگویند گفتم خیر، فرمود: پروردگار خود را تقدیس میکنند و روزي و قوت یومیّه خود را از
او میخواهند]. 43 - [خطاب بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مراد جمیع مکلّفین است] آیا ندیدهاي و ندانستهاي که خداوند
ابر را بآرامی [بهر جهتی اراده کند] میراند و سپس بعض آنرا ببعض دیگر منضمّ میسازد [تا از قطعههاي متفرقه قطعه واحدهاي
تشکیل شود] و سپس آنها را متراکم [و بعضی را روي بعضی] قرار میدهد پس از آن مینگري که باران از خلل و فرج أبر
بیرون میریزد و همچنین از آسمان [یعنی از أبر] از کوههاي یخی که در ابر قرار داده شده تگرگ فرو [ صفحه 196 ] میریزد و
آن تگرگ بهر کس خدا بخواهد زیان میرساند [و زراعت و مالش را از بین میبرد] و از هر کس مشیتش تعلّق بگیرد ضرر آنرا
منصرف و دور میسازد [بنابرین اصابه آن نقمت و صرف آن نعمت میباشد] و روشنائی برقی که از أبر خارج میشود [از شدت
لمعان و درخشش] نزدیک میشود چشمها را خیره کند و از دیدن بیندازد. 44 - خداوند [سبحانه و تعالی] شب و روز را تغییر و
تبدیل میدهد به اینکه که یکی بدنبال دیگري آید یا از یکی کاسته و بدیگري افزوده شود یا بگرما و سرما و نور و ظلمت و
غیرها احوال آنها متغیر گردد] همانا در اینکه تقلیب و تغییر عبرت و دلالتی واضح است [بر وجود صانع قدیم و یکتائی او و
احاطه علم او بجمیع أشیاء و نفاذ مشیئت او و تنزّه او از آنچه سزاوار شأن او نیست] براي صاحبان عقول و بصائر و کسانی که
بینائی و قوّت قلب مدرکه دارند. 45 - و خداي [سبحانه و تعالی] است که هر جنبندهاي را [که در روي زمین حرکت میکند] از
آب آفرید [یعنی از نطفه یا اصل خلقت از آب بوده و سپس آنرا متغیّر ساخت] که پارهاي از آن جنبندگان بر شکم راه میروند
[مانند ماران و ماهیان و کرمها] و پارهاي از آنها بر دو پا راه میروند [مانند آدمیان و پرندگان] و بعضی از آنها بر چهار دست و
پا [مانند چهارپایان و وحوش و درندگان- و آنچه هم بر بیش از چهار باشد مانند همان چهارپایان است زیرا براي عبرت تا
همان ذکر چهار کافی است] خداوند هرچه را بخواهد و مشیئتش تعلّق بگیرد [از حیوان و غیر آن] ایجاد و انشاء میکند و
میآفریند زیرا خداست که بر هر چیز قادر و تواناست [و آفرینش تمام اینکه اشیاء از قدرت اوست و اختلاف نوع اینکه
حیوانات و جنبندگان با اینکه در اصل و ریشه متّفقند دلیل است بر اینکه براي آنها آفرینندهاي قادر و عالم و حکیم است].
-46 همانا بتحقیق ما دلایل روشن و آیات مبیّن خودمان را [از احکام دینیّه و اسرار تکوینیّه] نازل کردیم و خداست که هر
کس را بخواهد براه [ صفحه 197 ] راست [ایمانی که رساننده به بهشت سعادت است] رهنمائی مینماید [ یا بقولی در آخرت
براه بهشت هدایت میفرماید].
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 47 تا 52
اشاره
وَ یَقُولُونَ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعنا ثُمَّ یَتَوَلّی فَرِیقٌ مِنهُم مِن بَعدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالمُؤمِنِینَ [ 47 ] وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ
رَسُولِهِ لِیَحکُمَ بَینَهُم إِذا فَرِیقٌ مِنهُم مُعرِضُونَ [ 48 ] وَ إِن یَکُن لَهُمُ الحَقُّ یَأتُوا إِلَیهِ مُذعِنِینَ [ 49 ] أَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارتابُوا أَم
یَخافُونَ أَن یَحِیفَ اللّهُ عَلَیهِم وَ رَسُولُهُ بَل أُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ [ 50 ] إِنَّما کانَ قَولَ المُؤمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحکُمَ
633 وَ مَن یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخشَ اللّهَ وَ یَتَّقهِ فَأُولئِکَ - بَینَهُم أَن یَقُولُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ [ 51 ] -قرآن- 1
اي منقادین قال الراغب تولّی اذا عدي بنفسه اقتضی معنی الولایۀ « مُذعِنِینَ » اي یعرض « یَتَوَلّی » 104- هُمُ الفائِزُونَ [ 52 ] -قرآن- 1
اي شکّوا. ثلاثیه را به « ارتابُوا » و حصوله فی اقرب المواضع و إذا عدي بعن لفظا او تقدیرا اقتضی معنی الاعراض و ترك القرب
219 -قرآن- - 37 -قرآن- 209 - 13 -قرآن- 24 - اي یجور. -قرآن- 1 « یَحِیفَ » الامر یریبه ریبا اي حدث منه شک و ارتاب شکّ
82 [ صفحه 198 ] یخافه - اي و -قرآن- 68 « وَ یَتَّقهِ » 310-300 یقال حاف علیه یحیف حیفا اي جار علیه و ظلمه و الحیف الظلم
79- الفوز أخذ الحظّ الجزیل من الخیر. -قرآن- 65 « الفائِزُونَ » و اصله و یتّقیه حذفت الیاء لجزم الفعل بمن الشرطیه
تفسیر معانی:
اشاره
-47 و [منافقین] گویند ما تصدیق بتوحید خدا و نبوّت رسولش داریم و فرمانبر آندو هستیم و سپس طایفهاي از آنها از اطاعت
آن دو اعراض میکنند و رو برو میگردانند بعد از اینکه گفتار [که ایمان آوردهایم] اینکه جماعت که [ادّعاي ایمان میکنند و
از حکم خدا و رسولش اعراض دارند] مؤمنین نمیباشند [و تنها گفتار دلیل بر ایمان نیست]. 48 - و چون آنها را دعوت کنند و
بخوانند بخدا [یعنی بکتاب و حکم و شریعت خدا] و رسول خدا [یعنی بحکم و حکومت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم]
تا رسولخدا بین آنها حکومت و قضاوت کند در آنحال دستهاي از آنها از آنچه بآن دعوت میشوند اعراض دارند [یعنی رو
برمیگردانند چون میدانند که رسول خدا حکم بحقّ میکند و قبول رشوه نمیکند]. 49 - و اگر حقّ بطرف آنها داده شود [یعنی
بدانند که قضاوت بنفع آنها تمام خواهد شد] با شتاب و با انقیاد و اطاعت بطرف رسولخدا میآیند. 50 - آیا در دلهاي آنان
بیماري [شکّ در نبوّت تو و نفاق است یعنی همین طور است و از بس واضح است محتاج بشاهد و بینه نیست] یا شک میکنند
[در عدالت تو یعنی از تو چیزي دیدهاند که در باب تو بشک و ریبه افتادهاند] یا میترسند که خدا بآنها جور و ستمی روا دارد
یا رسولش در حکومت متمایل شود و ظلمی بآنها کند [زیرا امتناع از آمدن بنزد تو از اینکه سه حال خارج نیست] بلکه
[هیچیک از اینها نیست] و آنها بنفس خود ستم میکنند و بغیر خود ظلم روا میدارند [که از حکومت حق سرپیچی مینمایند].
-51 امّا گفتار مؤمنان [یعنی آنها که ایمانشان از روي حقیقت و اخلاص است] آنستکه چون آنها را بسوي خدا و رسولش
دعوت کنند تا بین آنها حکومت و قضاوت کند میگویند گفتار پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را شنیده و فرمان او را اطاعت
[ صفحه 199 ] داریم [هرچند که بر زیان و برخلاف میل و خواهش آنها باشد] و اینکه جماعتند که رستگارانند [یعنی فائزان
بثواب خدا و نایل شدگان بمرادات خویشند] [و از حضرت أبا جعفر امام باقر علیه السّلام مروي است که مقصود از آیه
حضرت أمیر- المؤمنین علیه أفضل الصلوات است]. 52 - و هر کس اطاعت کند خدا و رسولش را [در آنچه امر و نهی
کردهاند] و بترسد خدا را [از عقاب در ترك اوامر او و ارتکاب نواهی او] و پرهیز کند عقاب او را [در امتثال اوامر او و اجتناب
نواهی او] چنین جماعتی همان رستگارانند. در کشاف آورده که ملکی از علماء التماس آیتی کرد که بدان عمل کافی باشد و
محتاج بآیات دیگر نباشد، علماي عصر او بر اینکه آیت اتفاق کردند. چه حصول فوز و فلاح جز بفرمانبرداري و خشیت و
تقوي میسّر نیست اینک ره اگر مقصد اقعمی طلبی || وینک عمل ار رضاي مولی طلبی [از روح البیان] مفسّرین گفتهاند که
اینکه آیات در باره مردي از منافقین نازل شد که بین او و بین مردي از یهود حکومتی لازم بود. مرد یهودي او را بحکومت
رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله خواند و مرد منافق بحکومت کعب بن الاشرف دعوت نمود. و بلخی حکایت کرده است که بین
علی علیه السّلام و عثمان در باب زمینی که از علی علیه السّلام خریده بود منازعهاي بود که چون سنگلاخ بود قصد ردّ آنرا
داشت و بواسطه اینکه عیب او را تحویل نمیگرفت علی علیه السّلام فرمود که بین من و تو رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
هرچه حکومت کند و حکم بن أبی العاص گفت اگر حکومت بنزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بري بسود پسر
عموي خود حکم خواهد داد لذا حکومت را بنزد او مبر و اینکه آیات نازل شد. و از حضرت أبی جعفر علیه السّلام هم همین
[ قسم یا قریب بآن روایت شده است. [ صفحه 200
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 53 تا 55
اشاره
وَ أَقسَ مُوا بِاللّهِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن أَمَرتَهُم لَیَخرُجُنَّ قُل لا تُقسِمُوا طاعَۀٌ مَعرُوفَۀٌ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ [ 53 ] قُل أَطِیعُوا اللّهَ وَ
أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیکُم ما حُمِّلتُم وَ إِن تُطِیعُوهُ تَهتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا البَلاغُ المُبِینُ [ 54 ] وَعَدَ
اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الَّذِي
- [ ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یَعبُدُونَنِی لا یُشرِکُونَ بِی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ [ 55
جهد مفعول مطلق لفعل محذوف تقدیره یجهدون فی ایمانهم جهدا اي یجتهدون فی القسم و « جَهدَ أَیمانِهِم » 726- قرآن- 1
« فَإِن تَوَلَّوا » اي انّ المطلوب طاعۀ معروفۀ لا الیمین و طاعۀ النفاق « طاعَۀٌ مَعرُوفَۀٌ » اي لیخرجنّ الی القتال « لَیَخرُجُنَّ » یغلظون فیه
اي « لَیَستَخلِفَنَّهُم » اي علیه ما کلّف من التبلیغ و علیکم ما کلّفتم به « عَلَیهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیکُم ما حُمِّلتُم » فان تتولّوا اي فان تعرضوا
428- 345 -قرآن- 407 - 266 -قرآن- 296 - 189 -قرآن- 248 - 142 -قرآن- 170 - 20 -قرآن- 127 - لیجعلنهم خلفاء. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-53 و [اینکه منافقان] سوگند یاد میکنند بخدا بغلیظ ترین [ صفحه 201 ] محکمترین قسمهاشان [که در طاقت دارند] به اینکه
که اگر بآنها امر کنی [که در غزوات و جنگها با تو خارج شوند] البتّه خارج شوند [و همراهی کنند] بآنها بگو [ یا محمّد] قسم
نخورید فرمانبري نیک و اطاعت خالصانه صادقانه [بهتر برتر است از قسمی که بدروغ یاد کنید و بآن عمل نکنید] زیرا خداوند
چنانچه شما میکنید [یعنی بطاعت قولی و مخالفت فعلی شما] آگاه است. 54 - بگو [بآنها] فرمان ببرید خدا را [در آنچه بشما
امر فرموده است] اطاعت کنید پیامبر را [در آنچه از جانب خدا آورده است و بترسید از مخالفت] بنابراین اگر اعراض کردند و
اطاعت نکردند فقط بر رسول است که آنچه بر او تکلیف شده و بآن مأمور گشته است تبلیغ کند و پیام حق را برساند و بر
شماست که بآنچه براي شما آورده است و بر عهده شما گذارده است اطاعت و متابعت نمائید و اگر فرمان رسول را بردید و او
را اطاعت کردید برشد و صلاح و طریق بهشت هدایت میشوید و بر رسول تکلیفی جز اداء رسالت و بیان شریعت و ابلاغ
واضح و آشکار احکام خدا نیست [هدایت شدن شما بر عهده او نیست و فقط بر عهده خودتان است زیرا نفع آن عاید خودتان
خواهد گردید- او کار خود را کرده است و بتکلیف خود عمل نموده است و آنچه باقی است عمل کردن شما بتکلیف
خودتان است. اگر اداي تکلیف کردید خوشا بحالتان و اگر نکردید بدا بحالتان]. 55 - وعده داده است خداوند آنکسانیرا از
شما که [بخدا و رسولش و آنچه را که تصدیق بآن واجب است] تصدیق کرده و ایمان آوردهاند و کردارشان شایسته است
[یعنی طاعاتشان خالصا للّه است] به اینکه که آنها را در روي زمین خلافت دهد [یعنی زمینهاي کفّار را از عرب و عجم بآنها
ارث دهد و آنانرا جانشین کفّار در روي زمین قرار دهد و ساکنین و پادشاهان ارض قرار دهد] همچنانکه مردمان پیش از آنها
را خلفاء زمین قرار داد [مانند بنی اسرائیل که چون خداوند جباران مصر و شام را هلاك ساخت ارض و دیار و اموال آنها را
نصیب [ صفحه 202 ] بنی اسرائیل فرمود]. [و نیز وعده داده است به اینکه که] دینشان را [یعنی اسلام] را که براي آنها اختیار و
امر بتدیّن بآن کرده است بر تمام ادیان غلبه و تمکین دهد [و أهل اسلام را ذلیل و أهل شرك را ذلیل فرماید] و بعد از
ترسشان [که جرأت افشاء و آشکار ساختن دین خود را نداشتند] آن ترس را بدل به امنیّت نماید [و باسلام نیرو و انبساط
بخشد- چنانکه بوعده خود وفا فرمود و بعدا هم بطور اکمل وفا خواهد فرمود] مرا بپرستند و چیزي را شریک عبادت من قرار
ندهند [یعنی از غیر من نترسند و در عبادت من ریاکار نباشند]- و هر کس بعد از اینکه، کفران اینکه نعمات مرا بکند چنین
کسانی خارج از دین و نافرمانان از فرمان خدایند. در تفسیر مجمع البیان فرماید: در تفسیر اینکه آیه اقوال مختلفی است بعضی
گفتهاند که در باره اصحاب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شده است. و إبن عباس و مجاهد گفتهاند که در باره عموم امّت
محمّد صلّی اللّه علیه و آله وارد گشته است ولی آنچه از أهل بیت اطهار مروي است آنکه آیه در باره مهدي آل محمّد صلّی
اللّه علیه و آله است چنانکه عیاشی باسناد خود از علی بن الحسین علیه السّلام روایت کرده است که آنحضرت آیه را قرائت
بخدا قسم آنها شیعیان ما أهل بیت هستند که خداوند اینکه وعده را بدست مردي از خاندان ما که مهدي اینکه » : نموده فرمود
امّت است براي آنها وفا خواهد فرمود و او همان کسی است که رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود اگر از دنیا جز یک روز
باقی نماند خداوند آنروز را دراز فرماید تا اینکه مردي از عترت من که اسم او اسم منست بیاید و زمین را از عدل و قسط پر
و بهمین مضمون نیز از حضرت باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت شده است « کند همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد
پس بنابرین مراد به [الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ] پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلاماند و آیه
969 [ صفحه 203 ] گشتن ترس - متضمّن بشارت براي آنها باستخلاف و تمکن و تسلّط بر ممالک دنیا و برطرف -قرآن- 916
از آنها در موقع قیام مهدي از آنهاست و مراد از [کَمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم] مقرّر بودن صالح از براي خلافت است مانند
آدم و داود و سلیمان علیهم السّلام و دلیل بر آن آیه [إِنِّی جاعِلٌ فِی الَأرضِ خَلِیفَۀً] و آیه [یا داوُدُ إِنّا جَعَلناكَ خَلِیفَۀً] و آیه
[فَقَد آتَینا آلَ إِبراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً] است و اجماع عترت طاهره بر اینقول است و اجماع آنها هم
محبّ است بدلیل کلام پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله که فرمود: [انّی تارك فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی لن یفترقا
حتّی یردا علیّ الحوض] و بعلاوه تمکین در ارض یعنی قدرت و تسلّط تامه بر روي زمین و هنوز در اینکه مدت وقوع نیافته
است و مورد انتظار مسلمین است زیرا خداوند عز اسمه را در وعدهاش خلاف نیست [و باید آنچه وعده کرده است کاملا
408- 317 -قرآن- 324 - 270 -قرآن- 279 - 116 -قرآن- 229 - بشود] انتهی. -قرآن- 72
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 56 تا 57
اشاره
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 56 ] لا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعجِزِینَ فِی الَأرضِ وَ مَأواهُمُ النّارُ وَ
56 - و برپا بدارید 42- 16 -قرآن- 31 - اي المآل. -قرآن- 1 « المَصِیرُ » اي و منزلهم « وَ مَأواهُمُ » 205- لَبِئسَ المَصِیرُ [ 57 ] -قرآن- 1
نماز را [باداء و اتمام آن در اوقات مخصوصه بآن] و زکاة [مفروضه واجبه را بمستحقین آن] بپردازید و رسول خدا را [در تمام
احکامی که ابلاغ میکند] اطاعت و فرمانبري کنید. باشد که [بجزاء اینکه اعمال] مورد رحمت خدا واقع شوید [و بنعم جزیله
57 - البتّه گمان مبر [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله یا اي شنونده] که کافران در روي [ خداوندي ثواب دریابید]. [ صفحه 204
زمین خدا را عاجز کنند [یعنی خداوند از ادراك و اهلاك آنان عاجز باشد در هر قطري از اقطار زمین بروند و بهر جا فرار
کنند از دست ما رهائی ندارند و از نظر ما گم نمیشوند آنها را مییابیم] و مسکن و مأوي و قرارگاه آنها [بهر جا که روند] آتش
است و آتش بد قرارگاه [و بد مأوي و مرجعی] است.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 58 تا 60
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَستَأذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت أَیمانُکُم وَ الَّذِینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلاثَ مَرّاتٍ مِن قَبلِ صَ لاةِ الفَجرِ وَ حِینَ
تَ َ ض عُونَ ثِیابَکُم مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعدِ صَ لاةِ العِشاءِ ثَلاثُ عَوراتٍ لَکُم لَیسَ عَلَیکُم وَ لا عَلَیهِم جُناحٌ بَعدَهُنَّ طَوّافُونَ عَلَیکُم
بَعضُ کُم عَلی بَعضٍ کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیاتِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 58 ] وَ إِذا بَلَغَ الَأطفالُ مِنکُمُ الحُلُمَ فَلیَستَأذِنُوا کَمَا استَأذَنَ
الَّذِینَ مِن قَبلِهِم کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُم آیاتِهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 59 ] وَ القَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللّاتِی لا یَرجُونَ نِکاحاً فَلَیسَ عَلَیهِنَّ
مَلَکَت » [ 853 [ صفحه 205 - جُناحٌ أَن یَضَعنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَۀٍ وَ أَن یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُنَّ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [ 60 ] -قرآن- 1
اي القاصرون عن درجۀ البلوغ المعهود و الحلم بالضمّ و « لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ » اي الّذین ملکتهم ایدیکم یعنی الارقاء « أَیمانُکُم
اي « بَعضُ کُم عَلی بَعضٍ » اي اثم « جُناحٌ » اي هی ثلاثۀ اوقات یبطل فیها تسترکم « ثَلاثُ عَوراتٍ لَکُم » الاحتلام الجماع فی النوم
-23- اي غیر مظهرات زینۀ. -قرآن- 1 « غَیرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَۀٍ » اي الّذین بلغوا الحلم « الَّذِینَ مِن قَبلِهِم » بعضکم طائف علی بعض
409- 351 -قرآن- 377 - 295 -قرآن- 324 - 261 -قرآن- 271 - 208 -قرآن- 252 - 93 -قرآن- 183 - قرآن- 67
تفسیر معانی:
اشاره
-58 اي مؤمنان [امر کنید] غلامان و کنیزان خودتان و کودکان آزاد خود را که هنوز بحدّ بلوغ و احتلام نرسیدهاند به اینکه که
بایستی [وقتی بخواهند باطاق خواب و خلوت شما داخل شوند] در سه موقع اجازه بگیرند [و بدون اذن داخل نشوند] یکی
پیش از نماز صبح [که آدمی چه بسا عریان است یا در حالتی که نمیخواهد کسی او را در آنحال ببیند] و دیگري در موقع
ظهر که لباس خودتان را از بر بدر میآورید [و قصد خواب قیلوله دارید] و سه دیگر بعد از نماز عشاء [که به بستر رفته و
بقصد استراحت با عیال خویش خلوت مینمائید] [اینکه اوقات سه گانه] سه هنگام عریانی شماست [عورات شما یعنی هنگامی
که مایلید از نظر غیر پوشیده باشید]. بعد از اینکه سه وقت نه بر شما و نه بر آنها [یعنی غلام و کنیز و اطفال شما] گناهی نیست
[که بدون اجازه بر شما داخل شوند زیرا چارهاي ندارند جز اینکه] در پیرامون شما بگردند و پارهاي از شما [یعنی مملو کان
شما] بر بعض دیگر [یعنی اربابان خود] براي خدمت وارد شوند [و هر موقع اذن دخول خواستن بر آنها متعذّر و مشکل است]
اینکه چنین [یعنی بدین شکل و باین شرح] خداوند آیات و احکام خود را براي شما بیان میکند و روشن میسازد و خداوند
داناست [بآنچه صلاح شماست] و حکیم است [در آنچه امر میکند و بجاي آورد]. 59 - و چون اطفال شما [آزادگان] بحدّ
[ بلوغ برسند و بالغ شوند بایستی [در تمام اوقات که بخواهند بر شما وارد شوند] اذن و اجازه بطلبند همچنانکه [ صفحه 206
[باشخاص بزرگ و بالغ] قبلا امر شده بود که در تمام حالات اجازه بخواهند [یعنی بالغ در تمام اوقات باید اجازه بگیرد و
داخل شود و طفل و غلام در عورات ثلث مذکور در آیه بالا باید تحصیل اجازه قبلی کنند و بعد بر شما وارد شوند] اینکه
چنین خداوند براي شما آیات و احکام خود را روشن میسازد و خداوند دانا و حکیم است. 60 - و بازنشستگان از زنان [که
خانهنشین شده و از شوهر کردن افتادهاند و دیگر حیض نمیشوند و اولاد نمیآورند] یعنی آن پیرزنانی که کسی رغبت بنکاح
و تزویج آنها را ندارد اگر [در برابر مردان] ثیاب خود را [یعنی روسري و روپوش و چادر خود را] بزمین بگذارند [یعنی با
روي باز و دست باز مکشوفۀ الید و الوجه نزد مردان اجنبی بنشینند] گناهی بر آنها نیست و مباح است بر آنها بشرط اینکه که
قصد اظهار زینت و زیور خود را نداشته باشند [و قصدشان سبک بودن باشد] و اگر [تا ایندرجه هم خود را سبک نکنند یعنی
چادر و روپوش خود را هم در برابر اجنبی کنار نگذارند] و خواهان عفت باشند [و جلباب بسر بکشند] براي آنها بهتر است [و
بتقوي نزدیکتر است] و خداوند شنواست [گفتار شما را] و داناست [بآنچه در دل دارید]. اولا اینکه خداوند سبحانه اینکه
اوقات سهگانه را [عورات] نامیده است براي اینستکه انسان در اینکه وقتها لباس خود را از تن بیرون میکند و چه بسا عورت او
نمایان شود. ثانیا: عکرمه روایت کرده است که دو مرد از أهل عراق از إبن عباس رضی سؤال کردند که مراد از اینکه آیه
[ چیست گفت [ان اللّه ستیر یحبّ الستر] خداوند پردهپوش است و پوشش را دوست دارد. [ صفحه 207
[ [سوره النور [ 24 ]: آیه 61
اشاره
لَیسَ عَلَی الَأعمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الَأعرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی المَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنفُسِکُم أَن تَأکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوتِ آبائِکُم
أَو بُیُوتِ أُمَّهاتِکُم أَو بُیُوتِ إِخوانِکُم أَو بُیُوتِ أَخَ واتِکُم أَو بُیُوتِ أَعمامِکُم أَو بُیُوتِ عَمّاتِکُم أَو بُیُوتِ أَخوالِکُم أَو بُیُوتِ
خالاتِکُم أَو ما مَلَکتُم مَفاتِحَهُ أَو صَ دِیقِکُم لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ أَن تَأکُلُوا جَمِیعاً أَو أَشتاتاً فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم
اي ضیق او اثم و وبال. « حَرَجٌ » . 637- تَحِیَّۀً مِن عِندِ اللّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 61 ] -قرآن- 1
« مِن بُیُوتِکُم » اي علیکم و علی من یماثلکم فی الاحوال من المؤمنین حرج « وَ لا عَلی أَنفُسِکُم » حرج الامر یحرج حرجا اي ضاق
« مَفاتِحَهُ » اي من بیوت الّذین کانوا فی حکم أنفسکم لشدة الاتّصال بینهم و بینکم کالازواج و الاولاد و الممالیک و نحوهم
جمع شتات اي متفرقین « أَشتاتاً » اي اصدقائکم و هو یقع علی الواحد و الجمع « صَدِیقِکُم » جمع مفتاح و یجمع ایضا علی مفاتیح
- اي یطیب بها نفس المحیّا بها. -قرآن- 1 « طَیِّبَۀً » اي یرجی بها زیادة الخیر و الثواب « مُبارَکَ ۀً » اي ثابتۀ بامره « تَحِیَّۀً مِن عِندِ اللّهِ »
- 481 -قرآن- 499 - 426 -قرآن- 451 - 367 -قرآن- 416 - 314 -قرآن- 354 - 181 -قرآن- 301 - 95 -قرآن- 163 - -10 قرآن- 70
559- -511 قرآن- 548
تفسیر معانی:
اشاره
-61 بر کسی که نابینا و لنگ و بیمار است و همچنین بر شما و کسانیکه در حکم خودتان میباشند [مانند زن و اولاد و غلام و
کنیز [ صفحه 208 ] و امثال آنها] باك و گناهی نیست که [با علم برضاي صاحب خانه با اجازه قبلی یا بقرینهاي که دلالت بر
اجازه باشد مانند خویشاوندي یا رفاقت واقعی یا مانند آنها وارد خانه اینکه جماعتی که خداوند نامبر شده است بدون حضور و
اطلاع آنها بشوید و بدون اینکه که چیزي با خود بردارید و با خود بخارج ببرید و گرسنه باشید یا تشنه باشید] از خانههاي
خودتان [یعنی عیال و زنهاي خودتان که خانه زن هم مانند خانه شوهر است] یا خانههاي پدرانتان یا خانههاي مادرانتان یا
خانههاي برادرانتان یا خانههاي خواهرانتان یا خانههاي عموهاتان یا خانههاي عمّههاتان یا خانههاي دائیهاتان یا خانههاي
خالههاتان یا خانههائی که کلیدهاي آنها بدست شماست یا خانههاي دوستتان [که صدیق شما باشد یعنی ظاهر و باطنش با شما
یکی باشد] [بقدر لزوم و رفع جوع و عطش] بخورید [و رفع حاجت نمائید] و نیز بر شما گناهی نیست که دسته جمعی [وارد
شوید] یا تک تک و بطور پراکنده [و از غذاي مهیاي در آن خانه] بخورید و موقعیکه داخل خانهها میشوید بر یکدیگر سلام
کنید چه اینکه تحیّتی از جانب خداست و تحیّتی است با برکت و پاکیزه [که موجب بسیاري خیر و سلامت شماها خواهد بود
و خدا شما را از آفات حفظ خواهد فرمود و سلامت خواهد داشت و اجر جزیل و ثواب جمیل در آن خواهد بود] و بدین
شرح و بیان خداوند آیات و احکام را براي شما روشن میسازد شاید که شما تعقل کنید و بمعالم دین خودتان پی ببرید [و
آداب و سنن را بفهمید و بموجب آن عمل کنید و بثواب و سعادت دارین فائز و نایل گردید]. [ 1] در تفسیر آیه مبارکه
صاحب مجمع البیان گوید که در تأویل آن مفسرین وجوهی ذکر کردهاند. اوّلا: بنا بقول إبن عباس و فراء چون مؤمنین را در
همخوراکی با کوران و لنگان و بیماران احتراز بود گناه میپنداشتند و میگفتند کور چشمش نمیبیند و ما خوراك خوب را
میخوریم و باو نمیدهیم و لنگ قادر بر نشستن بر سر غذا [ صفحه 209 ] نیست و بیمار بواسطه ضعف از خوردن عاجز است آیه
نازل شد که احتراز نکنید که بر آنها و شما حرجی یعنی گناهی نیست. ثانیا بنا بقول سعید بن المسیّب و زهري مسلمانان وقتی
بجهاد میرفتند ناتوانان و اشخاص ناقص را بجا میگذاشتند و کلیدهاي خانههاي خود را بآنها میدادند که از خانه اقارب یا کسی
که کلید را داده هرچه میخواهند بخورند و اینکه جماعت بجا مانده از خوردن خودداري میکردند و میگفتند چون آنها
غایباند ما داخل خانهاي آنها نمیشویم و خداوند بنزول اینکه آیه رفع حرج از آنها فرمود که هر وقت آنها بجنگ میروند
آنان مجاز باشند که از موجودي اطعمه خانههاي آنها بخورند. ثانیا: إبن زید و حسن و جبائی گفتهاند که اوّل آیه راجع بجهاد
است که خدا میفرماید بر کور و لنگ و مریض اگر بجهاد نروند باکی نیست و گناهی نکردهاند و از کلمه [وَ لا عَلی
209 رابعا سعید بن - أَنفُسِکُم] ببعد مطلب جداگانهایست که اجازه خوردن از خانههاي خویشاوندان و غیره است. -قرآن- 184
جبیر و ضحّاك گفتهاند که کوران و لنگان و بیماران از همخوراکی با اشخاص صحیح و سالم خودداري میکردند زیرا مردم
از همخوراکی با آنها اکراه داشتند و اهل مدینه در طعام کور و لنگ و مریض خود را مخلوط نمینمودهاند اینکه آیه نازل
گردید. خامسا مجاهد گفته است که چون جماعتی از اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خوراکی نداشتند که به
بیماران و اشخاص ناقص بدهند آنها را بخانههاي پدران و مادران و خویشاوندان خود میبردند که در آنجا بآنها غذا بدهند و
اینکه معلولها از خوردن آن غذاها خودداري میکردند زیرا اشخاصی که آنها را میبردند مالک آن غذاها نبودند و لذا بر خود
مباح نمیدانستند و خداوند تعالی در اینکه آیه بآنها رخصت و اجازه داد که از خانههاي کسانی که در آیه نامبر شده است غذا
2] در تفسیر آیه [لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ أَن تَأکُلُوا جَمِیعاً أَو أَشتاتاً] نیز سه ] [ بخورند و براي خود مباح بدانند [انتهی]. [ صفحه 210
85 اوّل: قتاده و ضحّاك و إبن جریح گفتهاند مردي از طایفه کنانه بتنهائی غذا نمیخورد و - وجه ذکر کردهاند: -قرآن- 22
اگر همخوراکی پیدا نمیکرد، گرسنه میماند و چه بسا شتري شیر ده همراه داشت و از شیر آن نمیآشامید تا کسی پیدا شود و
با هم بنوشند و خداوند در اینکه آیه اعلام فرمود که اگر بتنهائی بخورد گناهی نکرده است. دوم: از إبن عباس ره رسیده است
که معناي آیه اینکه است که باکی نیست به اینکه که فقیر با غنی در خانهاش غذا بخورد زیرا غنی بر فقیري از دوستان یا
خویشاوندان دور وارد میشد و آن فقیر او را بخوراك دعوت مینمود و آن غنی خودداري میکرد. سوّم: إبن صالح گفته است
که مسلمانان چون میهمانی بآنها میرسید از همخوراك شدن با او خودداري میکردند و لذا خداوند سبحانه مباح فرمود که
منفردا بخورند یا مجتمعا. و هر سه قول با یکدیگر نزدیک است و بهتر اینستکه هر سه تأویل را صحیح بدانیم و حمل بر عموم
أقوال کنیم [ایضا در مجمع]. [ 3] در آیه مبارکه [أَو صَدِیقِکُم] رفع حرج از خوردن از خانه دوست شخص بدون اذن او فرموده
است در صورتی که علم داشته باشد به اینکه که آندوست قبلا راضی است و خوشش میآید و صدیق کسی است که در
دوستی راستگو باشد و یا باطنش موافق باطن تو و ظاهرش موافق ظاهر تو باشد و امام صادق علیه السّلام فرموده است [او بخدا
41 و روایت شده است که ربیع - سوگند مردي استکه داخل خانه دوستش شود و بدون اجازه او طعام او را بخورد]. -قرآن- 24
بن خثیم را دوستی بود و در غیاب او داخل منزلش شد و از طعامش بخورد و چون ربیع بمنزل برگشت و کنیزش باو قصّه را
باز گفت ربیع بکنیز گفت اگر اینکه موضوع را راست گفته باشی در راه خدا آزاد [ صفحه 211 ] هستی [ایضا از مجمع]. شبی
گفتم نهان فرسودهاي را || که بود آسوده در کنج رباطی ز لذّتها چه خوشتر در جهان گفت || میان دوستداران انبساطی ایضا
گفتهاند: یاران بجان مضایقه با هم نمیکنند || آخر کسی بیار جدائی چرا کند بسیار جدّ و جهد بباید که تا کسی || خود را
بآدمی صفتی آشنا کند
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 62 تا 64
اشاره
إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمرٍ جامِعٍ لَم یَذهَبُوا حَتّی یَستَأذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَستَأذِنُونَکَ أُولئِکَ
الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا استَأذَنُوكَ لِبَعضِ شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم وَ استَغفِر لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 62 ] لا
تَجعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَینَکُم کَ دُعاءِ بَعضِ کُم بَعضاً قَد یَعلَمُ اللّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُم لِواذاً فَلیَحذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَن أَمرِهِ أَن
تُصِیبَهُم فِتنَۀٌ أَو یُصِیبَهُم عَذابٌ أَلِیمٌ [ 63 ] أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الَأرضِ قَد یَعلَمُ ما أَنتُم عَلَیهِ وَ یَومَ یُرجَعُونَ إِلَیهِ فَیُنَبِّئُهُم بِما
اي علی أمر مهم یجب اجتماعهم فی شأنه کالجمعۀ « أَمرٍ جامِعٍ » [ 805 [ صفحه 212 - شَّیءٍ عَلِیمٌ [ 64 ] -قرآن- 1
ِ
عَمِلُوا وَ اللّهُ بِکُل
لبعض « لِبَعضِ شَأنِهِم » من المجمع و لم یفترقوا عنه صلّی اللّه علیه و آله « لَم یَذهَبُوا » و الاعیاد و الحروب و المشاورة فی الامور
اي نداءه لکم و استدعاءه « دُعاءَ الرَّسُولِ » 210- 129 -قرآن- 190 - 16 -قرآن- 113 - أمرهم المهمّ أو خطبهم الملّم. -قرآن- 1
التسلّل الخروج فی خفیۀ و السلۀ السرقۀ الخفیه و المعنی انهم یتسلّون و یخرجون من الجماعۀ قلیلا قلیلا علی « یَتَسَلَّلُونَ » ایّاکم
هو مصدر لاذ به یلوذ به اي لجأ إلیه. و یکون معنی یتسلّلون منکم لواذا اي یستترون بعضهم ببعض حتّی یخرجوا « لِواذاً » خفیه
« فِتنَۀٌ » اي یخالفون أمره و إنّما جیء بعن لتضمینه معنی الاعراض « یُخالِفُونَ عَن أَمرِهِ » من حضرة النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
62 - فقط مؤمنان حقیقی 480- 409 -قرآن- 471 - 207 -قرآن- 381 - 75 -قرآن- 198 - 21 -قرآن- 58 - اي محنۀ. -قرآن- 1
آنکسانی هستند که از روي صدق و اخلاص ایمان بخدا و رسولش آوردهاند [یعنی مؤمنان حقیقی جز آن کسانیکه تصدیق
بتوحید و عدل خدا نموده و اقرار بصدق رسولش دارند نیستند] و چون در امر جامعی [یعنی امریکه مقتضی اجماع و تعاون در
آن باشد مانند حضور در جنگ یا مشورت در کاري یا نماز جمعه و مانند اینها] با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله باشند از نزد او
نمیروند و متفرق نمیشوند تا از آنحضرت اجازه بگیرند. همانا یا محمّد آنان که براي خروج از نزد تو از تو اذن و رخصت
میگیرند آنها کسانی هستند که [از روي واقع و صدق و حقیقت] بخدا و رسول گرویدهاند [نه آنکسانی که بدون استجازه از
پیش تو میروند] پس هنگامیکه [اینکه جماعت مؤمنان] از تو اجازه میخواهند که [براي بعض مهمّات و حاجاتشان] از نزد تو
بروند [تو مختار هستی که اذن بدهی یا ندهی] پس هر کس را که بخواهی [و مصلحت بدانی] اجازه خروج بده و پس از
اجازه براي آنها از خداوند طلب آمرزش کن [که مبادا عذر آنها در خروج خالی از شائبه تفضیل امر دنیا بر دین نباشد] زیرا
[ خداوند آمرزنده است [یعنی ساتر گناهان مؤمنین است] و مهربان است [یعنی بر آنها انعام و احسان میفرماید]. [ صفحه 213
-63 خواندن رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله را در بین خودتان مانند خواندن بعضی بعض دیگر قرار ندهید [یعنی در موقع
خطاب بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله تفخیم و احترام او را مراعات نمائید و بدانید که او بر سایر خلق برتري دارد و همچنانکه
خودتان بیکدیگر خطاب میکنید باو یا محمّد یا یابن عبد اللّه و غیره نگوئید بلکه با تواضع فروتنی و صداي آرام: یا رسول اللّه
و یا نبی اللّه خطاب نمائید. یا بمعنی دیگر دعاي او را در باره خودتان مانند دعاي غیر مپندارید چه اگر او را بخشم آورید و در
باره شما چیزي از خدا بخواهد بلا شک مستجاب است دچار عذاب خواهید شد. یا بمعنی دیگر دعوت رسول خدا را مانند
سایر دعوتها گمان مکنید و آنچه شما را بآن امر میکند مثل دعوتهاي غیر مپندارید، زیرا فرمان نبردن از او فرمان نبردن از
خداست و بهر چه امر میکند اطاعت نمائید و سهل انگاري در اجابت مکنید که بدون اجازه از مجمع او خارج شدن حرام و
بزیان شما است] حقّا که خداوند آنکسانیرا از شما [که نفاق میورزند] و در پنهانی خارج میشوند [و براي فرار از محضر پیغمبر
یا از جهاد] در پناه دیگري میروند [و از ترس اینکه او را ببینند مستور میشوند] بحالشان داناست. پس بایستی آنانکه مخالفت از
امر خدا [ یا امر رسول خدا] میکنند بترسند از اینکه مورد امتحان واقع شوند [و آنچه نفاق در دلهاي آنهاست آشکار شود] یا
بعذاب دنیوي گرفتار شوند یا عذاب دردناك اخروي آنها را فرا گیرد. 64 - آگاه باشید و بدانید که آنچه در آسمانها و زمین
است از آن خداست و تصرّف در تمام آنها براي اوست و کسیرا حد و حق اعتراض بر او و مخالفت مر او نیست و عبد را
نمیرسد که مخالفت امر مولا و مالک خود را کند] بتحقیق آنچه شما بر آن هستید [از خیرات و معاصی و ایمان و نفاق] میداند
و از احوال شما چیزي بر او پوشیده نیست و همچنین روزي را که شما بسوي او برمیگردید و روز بعث و حساب است] او
میداند که کی خواهد بود و در آنروز شما [ صفحه 214 ] را بآنچه کردهاید [از خیر و شرّ و طاعت و معصیت] آگاه خواهد
فرمود و خداوند بهر چیز [از کردار شما و غیر آن] داناست [و چون براي جزاء بسوي او برگردید هر کس را بقدر عملش
پاداش و کیفر میدهد]. آنکس که بیافرید پیدا و نهان || چون نشناسد نهان و پیدا بجهان