گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلدششم
سورة الشعراء



اشاره
مکیّه است [جز آیات و الشعراء یتّبعهم الغاون تا آخر سوره که در مدینه نازل شده است]. عدد آیات آن دویست و بیست و
هفت است. [أبا بصیر از حضرت أبا عبد اللّه امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که هر کس در شب جمعه طواسین
ثلاث را بخواند او از اولیاء اللّه است و در جوار خدا و کنف او خواهد بود و خداوند او را در بهشت عدن وسط جنت با أنبیاء
و مرسلین و اوصیاء راشدین منزل میدهد و در دنیا ابدا او را فقر و بینوائی نرسد و در آخرت در بهشت بقدري اجر میگیرد که
راضی شود و فوق رضاي او داده میشود و خداوند صد حوري از حور العین باو تزویج فرماید. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن-
37-1
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 1 تا 9
اشاره
37 طسم [ 1] تِلکَ آیاتُ الکِتابِ المُبِینِ [ 2] لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤمِنِینَ [ 3] إِن - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
202 وَ ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِنَ الرَّحمنِ مُحدَثٍ إِلاّ کانُوا - نَشَأ نُنَزِّل عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ آیَۀً فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها خاضِعِینَ [ 4] -قرآن- 1
[ زَّوجٍ کَرِیمٍ [ 7
ِ
عَنهُ مُعرِضِینَ [ 5] فَقَد کَذَّبُوا فَسَیَأتِیهِم أَنبؤُا ما کانُوا بِهِ یَستَهزِؤُنَ [ 6] أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الَأرضِ کَم أَنبَتنا فِیها مِن کُل
« باخِعٌ نَفسَکَ » [ 367 [ صفحه 251 - إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 8] وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ [ 9] -قرآن- 1
فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها » اي قاتل نفسک. و اصل البخع ان یبلغ بالذبح البخاع [بالکسر] و هو العصب النازل داخل العمود الفقري
اي منقادین و اصله فظلوا لها خاضعین فأقحمت الاعناق لبیان موضع الخضوع و ترك الخبر علی اصله و قیل لما « خاضِ عِینَ
وصفت الاعناق بصفات العقلاء أجریت مجراهم. و قیل المراد بالاعناق الرؤساء و الجماعات من قولهم جاءنا عنق من النّاس اي
- 169 -قرآن- 429 - 19 -قرآن- 130 - اي من کلّ صنف. -قرآن- 1 « زَّوجٍ
ِ
مِن کُل » اي اخبار « أَنبؤُا » اي جدید « مُحدَثٍ » فوج منهم
1- طسم در معانی اینکه حروف مقطّعه فواتح سور قبلا بیان لازم شده است. إبن 489- 458 -قرآن- 469 - -439 قرآن- 449
عباس گفته است که آن سوگند است و از نامهاي خداوند عزّ و جلّ است و أقوال دیگر نیز ذکر شده است و بقولی طاء
درخت طوبی و سین سدرة المنتهی و میم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است]. 2- اینکه آیات [که بشما وعده آن داده
شده است] آیات کتاب [یعنی قرآن] است [که اعجاز آن آشکار] و روشن است [که آن کلام خداست زیرا مانند آن نتوانند
آورد و ظاهرکننده حق از باطل است]. 3- شاید تو جان خود را در معرض هلاکت میاندازي [و خودکشی میکنی] باین که
آنان ایمان نیاوردند [و بر کفر خود باقی ماندهاند] [یعنی بر جان خود بترس و از اندوه خود را مکش که کفّار قریش باین
کتاب تصدیق نمیکنند]. 4- اگر ما بخواهیم [و مشیئت ما تعلّق بگیرد] از آسمان آیتی نازل [ صفحه 252 ] میکنیم [یعنی بلائی
میفرستیم] که گردنهاي آنها در برابر آن آیت و بلا خاضع شود [و همگی مطیع و منقاد گردند] بحکم ما سر فرود آرند لکن
ما چنین نمیکنیم زیرا بایمان الجائی و اجباري اعتباري نیست]. کاشفی گوید: چون قریش قرآن را ایمان نیاوردند و حضرت
رسالت علیه السّلام بر ایمان ایشان بغایت حریص بود اینکه صورت بر خاطر مبارك او شاق آمد حق سبحانه و تعالی بجهت
تسلّی دل مقدّس وي فرمود که مگر تو یا محمّد هلاك کننده و کشندهاي نفس خود را- اي سیّد اینکه مشتی بیگانگان که
مقهور سطوت و سیاست مایند و مطرود درگاه عزّت ما، تو دل خویش بایشان چرا مشغول داري و از انکار ایشان بر خود چرا
رنج نهی ایشانرا بحکم ما تسلیم کن و با شغل خود آرام گیر]. ترا مهر حق بس ز جمله جهان || برو از نقوش جهان ساده باش
بهار و خزانرا همه در گذار || چو سرو سهی دائم آزاده باش 5- و [براي اینکه گروه کافران] ذکر تازهاي از جانب خداي
رحمان [یعنی قرآن] نمیآید مگر اینکه از آن رو گردانند [بآن توجهی نمیکنند و در آن تدبّر و تفکّري نمینمایند]. 6- [و
بسبب اینکه اعراضشان] نزدیک است که اخباري بآنها برسد [که بمشاهده آنها] بنتیجه آنچه استهزاء و مسخره میکنند واقف
شوند [یعنی بعدا بر حقیقت حال قرآن مطلع خواهند شد که حق یا باطل بوده و آیا سزاوار بوده است که تصدیق آنرا کنند و
قدر آنرا بزرگ شمارند یا تکذیب کنند و سبک بشمارند]. کاشفی گوید: و بعد از ظهور نتایج تکذیب پشیمانی نفع ندهد
امروز بدان مصلحت خویش که فردا || دانی و پشیمان شوي و سود ندارد] 7- آیا [اینکه کفّار قریش که تکذیب قرآن کنند و
از آن اعراض کرده [ صفحه 253 ] و استهزاء مینمایند] نظري بروي زمین نینداخته و عجایب آنرا ندیدهاند که چه بسیار
گیاهانی از هر نوع و هر صنف که همگی نافع و دلپسند و نیکوست رویانیدهایم. [و شعبی گفته است آدمیان نیز گیاه روئیده از
زمینند چنانکه خداي سبحانه فرمود و اللّه انبتکم من الإرض نباتا پس هر کس که داخل بهشت شود کریم است و هر کس
داخل آتش گردد لئیم است]. 8- همانا که در اینکه [روئیدن نباتات از زمین] آیتی است [و دلالتی بر وحدانیّت ما و کمال
قدرت ماست] و با وجود اینکه بسیاري از آنمردم [از روي عناد و تقلید از پیشینیان خود و فرار از مشقّت تکلیف] بآن ایمان و
تصدیق ندارند و اعتراف نمیکنند. 9- و حقّا که پروردگار تو [ یا محمّد] همانا خدائیست عزیز [یعنی توانائی که عاجز نمیشود
و غالبی که مغلوب نمیگردد] و رحیم [یعنی بر بندگان مهربان است و بانواع نعمتها آنها را برخوردار میسازد.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 10 تا 30
اشاره
إِّنِّی أَخافُ أَن یُکَ ذِّبُونِ [ 12 ] وَ یَضِیقُ
ِ
وَ إِذ نادي رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائتِ القَومَ الظّالِمِینَ [ 10 ] قَومَ فِرعَونَ أَ لا یَتَّقُونَ [ 11 ] قالَ رَب
295 قالَ کَلّا فَاذهَبا بِآیاتِنا - صَدرِي وَ لا یَنطَلِقُ لِسانِی فَأَرسِل إِلی هارُونَ [ 13 ] وَ لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ فَأَخافُ أَن یَقتُلُونِ [ 14 ] -قرآن- 1
اّلعالَمِینَ [ 16 ] أَن أَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیلَ [ 17 ] قالَ أَ لَم نُرَبِّکَ فِینا
ِ
إِنّا مَعَکُم مُستَمِعُونَ [ 15 ] فَأتِیا فِرعَونَ فَقُولا إِنّا رَسُولُ رَب
336 قالَ فَعَلتُها إِذاً وَ أَنَا - وَلِیداً وَ لَبِثتَ فِینا مِن عُمُرِكَ سِنِینَ [ 18 ] وَ فَعَلتَ فَعلَتَکَ الَّتِی فَعَلتَ وَ أَنتَ مِنَ الکافِرِینَ [ 19 ] -قرآن- 1
مِنَ الضّالِّینَ [ 20 ] فَفَرَرتُ مِنکُم لَمّا خِفتُکُم فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکماً وَ جَعَلَنِی مِنَ المُرسَلِینَ [ 21 ] وَ تِلکَ نِعمَۀٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَن عَبَّدتَ
- بَنِی إِسرائِیلَ [ 22 ] قالَ فِرعَونُ وَ ما رَبُّ العالَمِینَ [ 23 ] قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ ما بَینَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
[ 366 قالَ لِمَن حَولَهُ أَ لا تَستَمِعُونَ [ 25 ] قالَ رَبُّکُم وَ رَبُّ آبائِکُمُ الَأوَّلِینَ [ 26 ] قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِي أُرسِلَ إِلَیکُم لَمَجنُونٌ [ 27
قالَ رَبُّ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ ما بَینَهُما إِن کُنتُم تَعقِلُونَ [ 28 ] قالَ لَئِنِ اتَّخَذتَ إِلهَاً غَیرِي لَأَجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجُونِینَ [ 29 ] -قرآن-
اي « وَلِیداً » اي لهم علیّ دعوي ذنب « وَ لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ » [ 47 [ صفحه 254 - 340-1 قالَ أَ وَ لَو جِئتُکَ بِشَ یءٍ مُبِینٍ [ 30 ] -قرآن- 1
اي من « وَ أَنَا مِنَ ال ّ ض الِّینَ » اي مقتنعین اقتناعا لا شک معه « مُوقِنِینَ » اي استعبدت « عَبَّدتَ » اي نبوّة و حکمۀ « حُکماً » طفلا
- 113 -قرآن- 127 - 84 -قرآن- 102 - 66 -قرآن- 76 - 28 -قرآن- 56 - الجاهلین و ال ّ ض الّین عن العلم بانّ ذلک یؤدّي -قرآن- 1
205 [ صفحه 255 ] الی قتله. ضلّ فلان الطریق اي اخطأه. 10 - و بیاد آور [ یا محمّد] [و براي مردم بخوان - -140 قرآن- 176
حکایت] زمانی را که پروردگار تو [در شبی که موسی از مدین برمیگشت و درخت و آتش را بدید] بموسی ندا کرد [و باو
فرمود اي موسی] برو سوي مردم ستمکار [که بسبب ارتکاب معاصی بخویشتن ظلم کرده و بر بنی اسرائیل ستم میکنند و پسران
آنها را کشته و خودشان را بغلامی میگیرند]. 11 - و آنمردم ستمکار قوم فرعون هستند. آیا آن مردم پرهیز نمیکنند و نمیترسند
[از عذاب خدا و دست از کفر و آزار بنی اسرائیل برنمیدارند] 12 - موسی گفت اي پروردگار من همانا من ترسانم که تکذیب
رسالت مرا کنند [و حرف مرا نپذیرند]. 13 - و از تکذیب آنها مرا دل تنگ شود و زبان من براي سخن گشاده نگردد لذا
بهارون [برادر من که در گفتار از من فصیحتر است رسالت ده تا مرا معاونت کند و شریک من در رسالت باشد و بکومک او
نزد فرعونیان روم]. 14 - و آنانرا [یعنی فرعونیان قبطی را] بر من دعوي گناهی است [که در منازعه بین سبطی و قبطی قبطی را
کشتهام] و لذا بیم دارم [که اگر تنها روم قبل از اداء رسالت] آنها مرا [بجزاي قتل آن قبطی] بکشند. 15 - خداوند تعالی فرمود
چنین نیست [آنها قادر بر کشتن تو نیستند و هرگز ترا نخواهند کشت و من آنها را بر تو مسلّط نخواهم ساخت بلکه تو بر آنها
مسلّط خواهی بود] بنابرین تو و برادرت با آیات [و معجزاتیکه بشما تخصیص دادهایم] بروید ما با شما هستیم [و شما را حفظ
میکنیم و آنچه بین شما و آنقوم جاري میشود] میشنویم. 16 - بنابرین نزد فرعون روید و بگوئید که ما فرستاده پروردگار
جهانیان هستیم [ما را فرستاده است تا ترا بپرستش او دعوت کنیم]. 17 - [و خداوند بتو امر کرده است که] بنی اسرائیل را آزاد
کنی و از [ صفحه 256 ] استعباد آنها دست بداري و آنها را رها کنی که با ما بیایند [و بزمین مسکن آباء و اجدادي خودمان
که شام است برویم]. 18 - [موسی و هارون بنزد فرعون رفتند و تبلیغ رسالت و ابلاغ اوامر الهی را نمودند و فرعون بموسی
گفت] آیا تو طفل صغیر نو رسیدهاي نبودي که ما ترا تربیت کردیم و بثمر رسانیدیم و سالهائی از عمر خودت را در پیش ما
گذرانیدي [هیجده سال]. 19 - و کردي آن کاري را که کردي [یعنی یکی از خواص دربار ما را کشتی] و حق نعمت و تربیت
ما را کفران نمودي [ یا بمعبود خودت که من باشم کافر شدي]. 20 - موسی گفت آنکار را کردم و در آنوقت از جاهلان
بودم [یعنی نمیدانستم که زدن منجر بقتل آنمرد میشود و آگاه نبودم که بمشت زدن من آنکس کشته میشود]. 21 - بنابرین از
بین شما فرار کردم [و بمدین رفتم] چون از شما ترسیدم [و از جان خود بر شما بیمناك گشتم که شما مرا به ازاي آن بکشید]
[و چون از مدین برمیگشتم] خداوند بمن علم و حکمت موهبت فرمود و بمن مأموریت رسالت داد و از شماره رسولان خود
مرا قرار داد. 22 - اینکه [تربیتی] که تو نعمت میشماري و بواسطه آن بر من منّت مینهی [ظاهرا نعمتی از جانب تو بوده ولی
در حقیقت علّت آن اینکه بود که] تو بنی اسرائیل را استعباد کرده و آنان را بغلامی و بندگی گرفتهاي [و پسران آنها را
میکشتی و علّت اینکه که من پیش تو افتادم و تحت تربیت تو واقع شدم اینکه عمل تو بود یعنی اگر پسران بنی اسرائیل را
نمیکشتی مادر من مجبور نمیشد مرا در صندوق کند و برودخانه بیفکند و بنزد تو آیم و بدست تو بیفتم خودش مرا تکفّل
میکرد و تربیت مینمود بنابرین چگونه بر من منّت مینهی و حال آنکه بلیّه تو سبب اینکه عمل و تربیت تو گردید]. [ صفحه
-23 [چون موسی گفته بود که ما رسول ربّ العالمین هستیم] فرعون گفت ربّ العالمین چیست! [که مرا بپرستش او [257
میخوانی]. 24 - موسی گفت پروردگار آسمانها و زمین [و آفریننده و موجودکننده آنها] و آنچه در بین آنها [از حیوان و
جماد و نبات] میباشد اگر باین صفات قانع هستید [و یقین دارید به اینکه که اینکه اشیاء حادثاند و بوجود آوردن آنها کار
شما نیست و بناچار براي آنها محدث و بوجود آورندهاي هست و مخلوق قادر بر چنین عملی نیست]. 25 - [فرعون چون اینکه
جواب از موسی بشنید از ترس اینکه بیانات موسی در قلوب حاضرین اثر کند و رام او شوند] بکسانی که در اطرافش بودند [و
شرفائی که در محضرش نشسته بودند] گفت آیا نمیشنوید [که موسی چه میگوید و تعجب نمیکنید]! 26 - [موسی باز بر بیان
خود افزود و] گفت [او خدائیست که] پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست. 27 - [فرعون چون خود را ربّ
میدانست و قادر بر جواب موسی نبود در مقام تخطئه موسی برآمد که حاضرین را منصرف کرده باشد] گفت اینکه رسول شما
که براي رسالت نزد شما آمده است دیوانه است [زیرا من از ماهیّت ربّ العالمین میپرسم و او جواب دیگري میدهد و اینکه
روش دیوانگان است]. 28 - [موسی اعتنائی بنسبت جنون نکرد و در تأکید حجّت و روشن شدن مطلب افزود که او] پروردگار
مشرق و مغرب و ما بین آندو است اگر تعقّل کنید [یعنی تدبّر کنید و بدانید که مستحق پرستش کسی است که داراي اینکه
صفات باشد و شب را روز کند و روز را مبدّل بشب گرداند و موجد و خالق مشرق و مغرب باشد نه کسی که بهیچیک از
اینکه امور توانا نیست]. 29 - [فرعون چون احتجاج موسی را شنید و جوابی نداشت در مقام تهدید او برآمده] گفت اگر معبود
دیگري غیر از من اختیار کنی البته ترا بزندان [ صفحه 258 ] خواهم انداخت و از زندانیان خواهی بود [که دیگر از آنجا زنده
بیرون نخواهی شد]. 30 - موسی گفت آیا اگر دلیل آشکاراتر و واضحتري هم [که معرّف صدق من و کذب تو باشد و حجّت
و برهان ظاهري بر نبوت من باشد] براي تو بیاورم [باز هم مرا بزندان خواهی افکند]!
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 31 تا 50
اشاره
قالَ فَأتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 31 ] فَأَلقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعبانٌ مُبِینٌ [ 32 ] وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیضاءُ لِلنّاظِرِینَ [ 33 ] قالَ لِلمَلَإِ
303 قالُوا أَرجِه وَ أَخاهُ وَ - حَولَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ [ 34 ] یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِ کُم بِسِحرِهِ فَما ذا تَأمُرُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
سَّحّارٍ عَلِیمٍ [ 37 ] فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَومٍ مَعلُومٍ [ 38 ] وَ قِیلَ لِلنّاسِ هَل أَنتُم
ِ
ابعَث فِی المَ دائِنِ حاشِرِینَ [ 36 ] یَأتُوكَ بِکُل
285 فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرعَونَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجراً إِن کُنّا - مُجتَمِعُونَ [ 39 ] لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن کانُوا هُمُ الغالِبِینَ [ 40 ] -قرآن- 1
نَحنُ الغالِبِینَ [ 41 ] قالَ نَعَم وَ إِنَّکُم إِذاً لَمِنَ المُقَرَّبِینَ [ 42 ] قالَ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُونَ [ 43 ] فَأَلقَوا حِبالَهُم وَ عِصِ یَّهُم وَ
383 فَأُلقِیَ السَّحَرَةُ - قالُوا بِعِزَّةِ فِرعَونَ إِنّا لَنَحنُ الغالِبُونَ [ 44 ] فَأَلقی مُوسی عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلقَفُ ما یَأفِکُونَ [ 45 ] -قرآن- 1
مُّوسی وَ هارُونَ [ 48 ] قالَ آمَنتُم لَهُ قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِي عَلَّمَکُمُ
ِ
اّلعالَمِینَ [ 47 ] رَب
ِ
ساجِدِینَ [ 46 ] قالُوا آمَنّا بِرَب
- [ السِّحرَ فَلَسَوفَ تَعلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِینَ [ 49 ] قالُوا لا ضَیرَ إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُونَ [ 50
اي للاشراف الّذین یملأون « لِلمَلَإِ » اي أخرجها من تحت إبطه. نزع اي اقتلع و أخرج « وَ نَزَعَ یَدَهُ » [ 385 [ صفحه 259 - قرآن- 1
اي ارجیء أمرهما اي أخّر و قیل ارجه اي احبس « أَرجِه » اي فماذا تشیرون به علیّ « فَما ذا تَأمُرُونَ » العین مهابۀ. جمعه أملاء
تبتلع « تَلقَفُ » فی هذا التعبیر حث علی الاجتماع « هَل أَنتُم مُجتَمِعُونَ » اي لمیعاد « لِمِیقاتِ » اي جامعین یجمعون النّاس « حاشِرِینَ »
-21- اي راجعون. -قرآن- 1 « مُنقَلِبُونَ » اي لا ضرر « لا ضَ یرَ » اي ما یقلبونه عن وجهه بالتزویر و التمویه و الکذب « ما یَأفِکُونَ »
-396- 346 -قرآن- 386 - 306 -قرآن- 318 - 265 -قرآن- 294 - 201 -قرآن- 253 - 162 -قرآن- 192 - 85 -قرآن- 141 - قرآن- 74
31 - فرعون گفت اگر راست میگوئی پس آنچه [مدّعی آن از معجزات 517- 488 -قرآن- 502 - 420 -قرآن- 478 - قرآن- 404
هستی] بیاور. 32 - بنابرین موسی عصاي خود را [که در دست داشت] بیفکند و ناگهان اژدهاي آشکاري شد [که در آن
33 - و دست خود را [از گریبان یا آستین خود] بدر آورد و ناگهان سپید درخشیدهاي بود [مانند [ شبههاي نبود]. [ صفحه 260
آفتاب] که دیدگان بینندگان را خیره میساخت. 34 - فرعون باشراف و بزرگان قوم که در اطراف و دربار او بودند گفت
اینمرد جادوگري استاد و داناست. 35 - میخواهد که شما را بجادوي خود مغلوب سازد و از کشور و دیارتان بیرون کند بنابرین
رأي شما در باره او چیست و باید چه کرد! 36 - [اشراف و مشاورین او] گفتند کار او و برادرش [یعنی کشتن آنها را] بتأخیر
انداز [تا فکري کنی و تعجیل مکن تا کذب آنها ظاهر شود] و بفرست در شهرهاي کشور خودت مأمورینی که مردم را جمع
کنند. 37 - [و آن مأمورین] تمام جادوگران دانا و استاد را [که سر آمد در فنّ سحر هستند] براي تو بیاورند و نزد تو حاضر
سازند. 38 - [مأمورین فرعون رفتند] و جادوگران براي وقت روز معیّنی [که روز عید آنها بود] جمعآوري شدند. 39 - [و از
طرف فرعون] بمردم [مصر] گفته شد که آیا شما همگی جمع میشوید [یعنی همگی در محلّ موعود گرد آئید]. 40 - باشد
که اگر جادوگران [بر موسی و برادرش] غلبه کنند پیروي آنها را کنیم. 41 - چون جادوگران بنزد فرعون آمدند [و مورد
نوازش او قرار گرفتند گستاخ شده] بفرعون گفتند اگر ما بر موسی ظفر یافتیم آیا مزد و پاداشی براي ما هست [و جزاي
خدمت ما را خواهی داد]! 42 - فرعون گفت بلی [پاداش شما را خواهم داد و بعلاوه] شما آنوقت از مقرّبان دربار و نزدیکان
من خواهید بود. 43 - [چون جادوگران بر وعده فرعون مستظهر شدند بساط خود را در روز معیّن بمیدان آوردند و بموسی
گفتند تو اوّل میافکنی یا ما بیفکنیم] موسی [ صفحه 261 ] بآنها گفت شما آنچه را میافکنید بیفکنید. 44 - پس [جادوگران]
طنابها و رسنها و عصاهاي [پر سیماب] خودشان را افکندند [و بعد از آنکه بحرارت آفتاب بعلّت زیبقی که در جوف آنها بود
بحرکت در آمدند و از مردم غریو برخاست سوگند یادکرده] گفتند قسم ببزرگی و غالبیّت فرعون ماها بر موسی و هارون
مظفّر و غالب هستیم]. 45 - پس از آن موسی عصاي خود را بینداخت و ناگهان آن عصا هر چه را که آنان بتزویر و دروغ
ساخته بودند در کمتر زمانی ببلعید [یعنی آنچه را که چشمبندي کرده و بصورت ماران بنظر مردم آورده بودند بدرون خود
کشید]. 46 - [جادوگران چون اینکه بدیدند و دانستند که انقلاب عصا باژدها و بلعیدن مارهاي جادوئی آنان از قبیل سحر
نیست شکّی در حقیقت موسی و معجزه او براي آنها نماند] و همگی بحالت سجده بخاك افتادند. 47 - گفتند ما بپروردگار
جهانیان ایمان آوردیم. 48 - خدائی که پروردگار موسی و هارون است. 49 - [فرعون چون اینکه رفتار جادوگران بدید و
گفتار آنها بشنید در مقام تهدید و ترسانیدن آنها برآمده] گفت پیش از آنکه من بشما امر کنم و اجازه دهم تصدیق قول
موسی کردید و باو ایمان آوردید! همانا او [یعنی موسی] استاد بزرگ شما در جادوگري است و او جادو را بشما آموخته است
[و شما با او مواضعه کرده و بر ضد من و کشورم توطئه نمودهاید] لذا قریبا خواهید دانست [که با شما چه خواهم کرد] دستها و
پاهاي شما را از جهت مخالف قطع خواهم نمود [یعنی دست راست و پاي چپ شما را] و همگی شماها را بر چوبههاي درخت
خرما بدار خواهم آویخت [و یکتن از شما را در عقوبت فروگذار نخواهم کرد]. 50 - [جادوگران ایمان آورده] گفتند [در
آنچه بکنی] هیچ ضرري [ صفحه 262 ] براي خود نمیبینیم [و از مرگ و تهدید تو بیمی نداریم] زیرا ما بسوي ثواب
پروردگار خودمان برمیگردیم [و او ما را براي ایمانمان و صبر در برابر عقوبات تو با نعیم دائم ابدي پاداش خواهد داد و دست
و پا بریدن و بردار زدن تو المی آنی بیش نیست و ترسی از آن روا نیست]. سعدي گوید: دمادم شراب ألم درکشند || و گر
تلخ بینند دم در کشند نه تلخ است صبري که بر یاد اوست || که تلخی شکر باشد از دست دوست و حافظ فرماید: عاشقان را
گر در آتش میپسندد لطف یار || تنگ چشمم گر نظر بر چشمه کوثر کنم لطیفۀ و اشارة: در تفسیر روح البیان گوید: [یکی
از بزرگان گفته است که سحر از ماده سحر گرفته شده است و آن ما بین فجر اوّل و فجر دوم است و حقیقت آن اختلاط نور
و ظلمت است نه شب است زیرا که روشنی صبح با آن مخلوط گشته و نه روز است زیرا که بواسطه طلوع نکردن خورشید
آفتاب دیده نمیشود أعمال سحره و جادوگران نیز چنین است نه باطل محقق است که عدم باشد زیرا چشم أمري را ادراك
میکند که در آن بشک میافتد و نه حقّ محض است که عین آن را وجودي باشد زیرا فی نفسه چنان نیست که چشم آنرا
میبیند و بیننده آنرا گمان میبرد]. شعرانی گفته است که اینکه کلام گفتار نفیسی است که مانند آنرا هرگز نشنیدهایم [پایان].
[ [ صفحه 263
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 51 تا 68
اشاره
إِنّا نَطمَعُ أَن یَغفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَن کُنّا أَوَّلَ المُؤمِنِینَ [ 51 ] وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِي إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ [ 52 ] فَأَرسَلَ فِرعَونُ
[ 298 وَ إِنّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ [ 56 - فِی المَدائِنِ حاشِرِینَ [ 53 ] إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرذِمَۀٌ قَلِیلُونَ [ 54 ] وَ إِنَّهُم لَنا لَغائِظُونَ [ 55 ] -قرآن- 1
- [ فَأَخرَجناهُم مِن جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ [ 57 ] وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ [ 58 ] کَذلِکَ وَ أَورَثناها بَنِی إِسرائِیلَ [ 59 ] فَأَتبَعُوهُم مُشرِقِینَ [ 60
196 فَلَمّا تَراءَا الجَمعانِ قالَ أَصحابُ مُوسی إِنّا لَمُدرَکُونَ [ 61 ] قالَ کَلّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهدِینِ [ 62 ] فَأَوحَینا إِلی مُوسی - قرآن- 1
أَنِ اضرِب بِعَصاكَ البَحرَ فَانفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرقٍ کَالطَّودِ العَظِیمِ [ 63 ] وَ أَزلَفنا ثَمَّ الآخَرِینَ [ 64 ] وَ أَنجَینا مُوسی وَ مَن مَعَهُ أَجمَعِینَ
328 ثُمَّ أَغرَقنَا الآخَرِینَ [ 66 ] إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 67 ] وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ - 65 ] -قرآن- 1 ]
اي ذنوبنا جمع خطیئۀ. یقال أخطأ یخطئ بمعنی أثم بغیر عمد. امّا خطأ یخطأ أثم « خَطایانا » [ 154 [ صفحه 264 - 68 ] -قرآن- 1 ]
اي « لَشِرذِمَۀٌ » اي سر لیلا من أسري یسري إسراء. امّا سري یسري سري اي سار نهارا « أَسرِ » اي لأجل أن کنا « أَن کُنّا » عن عمد
اي و هم داخلون فی « مُشرِقِینَ » اي من طبعنا و عادتنا الحذر و الحزم « لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ » لفاعلون ما یغیظنا « لَغائِظُونَ » طائفۀ قلیلۀ
اي کالجبل. - « کَالطَّودِ » اي لملحقون « لَمُدرَکُونَ » اي تقاربا بحیث یري أحدهما الاخر « تَراءَا الجَمعانِ » وقت شروق الشمس
-354- 301 -قرآن- 341 - 257 -قرآن- 278 - 226 -قرآن- 243 - 141 -قرآن- 213 - 114 -قرآن- 134 - 11 -قرآن- 102 - قرآن- 1
51 - [جادوان بر گفتار خود بفرعون اضافه کرده گفتند] ما آرزومند و 494- 468 -قرآن- 482 - 417 -قرآن- 453 - قرآن- 397
امیدواریم که پروردگار ما گناهان ما را [یعنی آنچه از سحر و شرك قبلا داشتهایم] بیامرزد تا اینکه نخستین کسانی [از آل
فرعون] باشیم که بموسی تصدیق کرده و بیگانگی خدا ایمان آوردهایم. کاشفی گوید: آوردهاند که فرعون بفرمود تا دست
راست و پاي چپ آن مؤمنان ببریدند و ایشانرا از دارهاي بلند آویختند و موسی علیه السّلام بر ایشان میگریست حضرت عزّت
حجابها برداشته منازل قرب و مقامات انس ایشان را بنظر وي درآورد تا تسلّی یافت]. جادوان کان دست و پا درباختند || در
فضاي قرب مولی تاختند گر برفت آن دست و پا برجاي آن || رست از حق بالهاي جاودان تا بدان پرها بپرواز آمدند || در
هواي عشق شهباز آمدند 52 - و ما بموسی وحی فرستادیم که بندگان مرا شبانه از مصر حرکت ده زیرا فرعونیان در پی و در
دنبال شما هستند [و شما را تعقیب میکنند که مانع از خروج شما از مصر شوند]. 53 - فرعون [چون از حرکت بنی اسرائیل
خبر یافت] مأمورین بشهرستانها فرستاد که لشکریان را جمعآوري کنند [تا موسی و اسرائیلیان را [ صفحه 265 ] دنبال کرده
آنها را بگیرند]. 54 - [و چون لشکریان نزد فرعون حاضر شدند بآنها گفت] اینکه جماعت [یعنی یاران موسی] گروه اندکی
هستند. 55 - و آنان ما را [بسبب مخالفتی که با دین ما کرده و بدون اجازه ما از کشور ما بیرون رفته و امانات ما را با خود
بردهاند] بغیظ و غضب آوردهاند و از بندگی ما خود را مستخلص ساختهاند. 56 - و ما [فرعونیان] همگی مردمان با حزم و
احتیاط و صاحبان قوّه و استبداد و شاکی السلاح میباشیم [و اسرائیلیان نه اسلحهاي قابل دارند و نه عالم بعلوم جنگ هستند] [و
حاذر در لغت بمعنی مهیّا شده و مستعدّ آمده است] 57 - بنابرین ما [یعنی خداوند عالمیان] قوم فرعون را از باغها و
چشمهسارها [که در تحت تملّک و تصرف داشتند خارج ساختیم]. 58 - و آنها را از گنجهاي [نقود و زرینه آلات و اموالی که
ذخیره کرده بودند] و از مقامات عالیه و مساکن پسندیدهاي [که در آن خوش میگذرانیدند و منابري که بر آن خطابه میکردند
و مجالسی که امراء و رؤساء در آن اجتماع کرده و مشورت و سخنرانی مینمودند] بیرون آوردیم. 59 - اینکه چنین [است رفتار
ما نسبت بقومی که نافرمانی کنند] [و تمامی آنچه را که توصیف نمودیم] ببنی اسرائیل بمیراث دادیم. 60 - [خلاصه] فرعونیان
موسویان را دنبال کردند و صبحگاهان در موقع طلوع آفتاب بآنها رسیدند. 61 - و چون دو گروه بنزدیک یکدیگر رسیده و
همدیگر را میدیدند یاران موسی گفتند که اینک آنها بما میرسند [و ما را طاقت مقابله با آنها نیست]. 62 - موسی گفت هرگز
چنین نیست که شما گمان میبرید [از اینکه گفتار و پندار خود برگردید آنها بشما دست نخواهند یافت] همانا پروردگار من با
[ صفحه 266 ] من است [و حافظ و یاور من است] عنقریب مرا براه نجات رهنمائی خواهد کرد و شرّ آنها را از ما کفایت
خواهد فرمود. 63 - پس بموسی وحی فرستادیم که عصاي خود را بدریا بزن [و او زد] و دریا یا رود نیل شکافته شد [و دوازده
راه در آن باز شد] و آب در راست و چپ هر راه مانند کوه عظیمی بایستاد [و سبطیان داخل آنراهها شده و بسلامت عبور
کردند]. 64 - و دیگران را [یعنی فرعون و فرعونیان را] بآن جا نزدیک ساختیم. 65 - و موسی و هر کس که با او بود از غرق و
هلاك نجات دادیم. 66 - سپس دیگران [یعنی فرعون و فرعونیان] را در دریا غرقه ساختیم. 67 - همانا در اینکه [نجات و غرق]
نشانه [و دلیل واضحی بر توحید خداي تعالی] است و معذلک با دیدن اینکه معجزه و آیت بیشتر آنها ایمان نیاورند. 68 - و
حقّا که پروردگار تو در سلطنتش غالب است و از اعداي خود انتقام میگیرد و نسبت ببندگان و دوستانش مهربان است و آنها
را نجات میدهد.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 69 تا 104
اشاره
وَ اتلُ عَلَیهِم نَبَأَ إِبراهِیمَ [ 69 ] إِذ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَومِهِ ما تَعبُدُونَ [ 70 ] قالُوا نَعبُدُ أَصناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ [ 71 ] قالَ هَل یَسمَعُونَکُم إِذ
236 قالُوا بَل وَجَ دنا آباءَنا کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ [ 74 ] قالَ أَ فَرَأَیتُم ما کُنتُم - تَدعُونَ [ 72 ] أَو یَنفَعُونَکُم أَو یَضُ رُّونَ [ 73 ] -قرآن- 1
241 وَ - تَعبُدُونَ [ 75 ] أَنتُم وَ آباؤُکُمُ الَأقدَمُونَ [ 76 ] فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَبَّ العالَمِینَ [ 77 ] الَّذِي خَلَقَنِی فَهُوَ یَهدِینِ [ 78 ] -قرآن- 1
الَّذِي هُوَ یُطعِمُنِی وَ یَسقِینِ [ 79 ] وَ إِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ [ 80 ] وَ الَّذِي یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحیِینِ [ 81 ] وَ الَّذِي أَطمَعُ أَن یَغفِرَ لِی خَطِیئَتِی
263 وَ اجعَل لِی لِسانَ صِ دقٍ فِی الآخِرِینَ [ 84 ] وَ - هَّب لِی حُکماً وَ أَلحِقنِی بِال ّ ص الِحِینَ [ 83 ] -قرآن- 1
ِ
یَومَ الدِّینِ [ 82 ] رَب
اجعَلنِی مِن وَرَثَۀِ جَنَّۀِ النَّعِیمِ [ 85 ] وَ اغفِر لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّینَ [ 86 ] وَ لا تُخزِنِی یَومَ یُبعَثُونَ [ 87 ] یَومَ لا یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ
245 إِلاّ مَن أَتَی اللّهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ [ 89 ] وَ أُزلِفَتِ الجَنَّۀُ لِلمُتَّقِینَ [ 90 ] وَ بُرِّزَتِ الجَحِیمُ لِلغاوِینَ [ 91 ] وَ قِیلَ لَهُم أَینَ - 88 ] -قرآن- 1 ]
249 فَکُبکِبُوا فِیها هُم وَ الغاوُونَ [ 94 ] وَ جُنُودُ - ما کُنتُم تَعبُدُونَ [ 92 ] مِن دُونِ اللّهِ هَل یَنصُ رُونَکُم أَو یَنتَصِ رُونَ [ 93 ] -قرآن- 1
اّلعالَمِینَ [ 98 ] -قرآن-
ِ
إِبلِیسَ أَجمَعُونَ [ 95 ] قالُوا وَ هُم فِیها یَختَصِمُونَ [ 96 ] تَاللّهِ إِن کُنّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ [ 97 ] إِذ نُسَوِّیکُم بِرَب
213-1 وَ ما أَضَ لَّنا إِلَّا المُجرِمُونَ [ 99 ] فَما لَنا مِن شافِعِینَ [ 100 ] وَ لا صَ دِیقٍ حَمِیمٍ [ 101 ] فَلَو أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ
] 53- 235 وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ [ 104 ] -قرآن- 1 - 102 ] إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 103 ] -قرآن- 1 ]
اي فندوم و اصل ظلّ و اصبح و « فَنَظَلُّ » اي خبر « نَبَأَ » اي و اقرأ تلا یتلو تلاوة اي قرأ و تلا یتلو تلوا اي عقّبه « وَ اتلُ » [ صفحه 268
اي حکمۀ « حُکماً » اي مواظبین « عاکِفِینَ » امسی افعال تدلّ علی التوقیت بزمن مخصوص و لکنها تستعمل فی الاستمرار و الادمان
وَ» اي فی الاقوام الاخرین الّذین یتعاقبون الی آخر الدّهر « فِی الآخِرِینَ » اي حسن صیت و عبّر عنه باللسان لانه آلته « لِسانَ صِدقٍ »
الکبکبه « فَکُبکِبُوا » اي او ینصرون أنفسهم « أَو یَنتَصِ رُونَ » اي و کشفت لیراها أهلها « وَ بُرِّزَتِ » اي و قربت بحیث یرونها « أُزلِفَتِ
اي الضّالّون غوي یغوي غیّا و « وَ الغاوُونَ » تکریر الکب لتکریر معناه کأن من یلقی فی النّار ینکب مرّة بعد اخري حتّی یستقر فیها
اي رجعۀ یقال کرّ یکرّ کرّا اي « کَرَّةً » اي صاحب مخلص « صَ دِیقٍ حَمِیمٍ » اي انّا کنّا « إِن کُنّا » غوایۀ اي ضلّ فهو غاو اي ضالّ
-351- 285 -قرآن- 333 - 259 -قرآن- 269 - 237 -قرآن- 251 - 102 -قرآن- 225 - 81 -قرآن- 90 - 11 -قرآن- 73 - رجع. -قرآن- 1
-788- 754 -قرآن- 769 - 675 -قرآن- 742 - 554 -قرآن- 660 - 515 -قرآن- 541 - 470 -قرآن- 496 - 429 -قرآن- 455 - قرآن- 414
814 [الصدیق من صدقک فی مودّته و حمیم قریب خاص و حامۀ الرّجل خاصّ ته قال الراغب: هو القریب المشفق]. - قرآن- 805
و کاشفی گوید: در قوت القلوب آورده که حمیم در اصل همیم بوده که ها را بحا بدل کردهاند جهت قرب مخرج و همیم
مأخوذ است از اهتمام که شرط دوستی بجا آورد.
تفسیر معانی:
اشاره
-69 و بخوان [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] بر آنها خبر ابراهیم علیه السّلام را [که اصل شجره انبیاء و مایه افتخار عرب
باوست]. 70 - موقعی که بپدرش [تارخ] و قوم خود گفت چیست آنچه که شما میپرستید! [با آنکه میدانست، براي انتباه آنها
71 - گفتند ما بتها را میپرستیم و همواره بر عبادت آنها ملازم و مداوم هستیم. 72 - ابراهیم [ بضلالتشان پرسید]. [ صفحه 269
گفت آیا آن بتها موقعی که شما آنها را میخوانید دعاي شما را میشنوند [و جواب شما را میدهند]! 73 - یا [وقتی شما آنها را
عبادت میکنید] بشما سودي میرسانند یا [اگر آنها را نپرستید] [بشما زیانی میرسانند]! 74 - [آن قوم چون جوابی نداشتند]
گفتند [ما بسود و زیان توجّهی نداریم] بلکه پدران خودمان را دیدیم و یافتیم که چنین میکردند [و از آنها تقلید میکنیم].
-75 إبراهیم گفت آیا نظر کردید و دیدید یا تأمّل کردید و دانستید که آنچه را شما میپرستید! 76 - خودتان و پدران پیشینتان
[میپرستیدند]! [آیا بصرف همین تقلید قابل پرستیدن هستند و حال آنکه]. 77 - آنان [یعنی بتها] دشمن من هستند [یعنی
وجودشان براي من مضرّ میباشد] مگر پروردگار جهانیان [یعنی لکن خداي عالم است که مفید و نافع است]. 78 - آن
پروردگاري که مرا از عدم بوجود آورد و اوست که مرا بصلاح دارین ارشادم میکند [و بآنچه موجب نجات من است
رهنمائی مینماید]. 79 - و آنکسی است که مرا خوراك میدهد [بغذائی که موجب قوام بدن من است] و میآشاماند مرا [آبی
که موجب رفع تشنگی من است]. 80 - و چون بیمار شوم اوست که مرا شفا میبخشد [و برعایت ادب نسبت مرض را
بخویشتن داد و نگفت إذا أمرضنی]. 81 - [و پروردگار من] آنکسی است که [پس از زندگی در دنیا در موقع انقضاء اجل] مرا
82 - و آنکسی است که طمع و آرزو دارم خطاي [ میمیراند و سپس [پس از مردن] در قیامت مرا زنده میکند. [ صفحه 270
مرا در روز جزا بیامرزد [و با آنکه خلیل علیه السّلام را خطائی نبود نسبت خطا را براي تعلیم امّت بخویشتن داد] 83 - اي
پروردگار من بمن علم و حکمت [ یا استعداد حکومت بر خلق] موهبت فرما و مرا [در درجه و منزلت] بپیمبران و نیکان [قبل از
من] پیوسته فرما. 84 - و براي من در زبان مردمانی که پس از من تا قیامت آیند ذکر جمیل و آوازه نیک و حق گوئی قرار ده
- [که همگی مرا بنیکی و راست گوئی یاد کنند]. 85 - و مرا از میراث برندگان [یعنی مستحقین] بهشت پر نعمت مقرر ساز 86
و پدر مرا بیامرز که او از گمراهان [و دور شدگان از راه صواب] بود 87 - و در روز که مردم [براي حساب و جزاء]
برمیانگیخته شوند و از قبور برمیخیزند مرا رسوا مساز [و بکردار بدم سرزنش مفرما]. 88 - در آنروزیکه نه مال و نه فرزندان
سودي نمیبخشند [یعنی نه مال میتواند فدیه نجات از آتش شود و نه پسران تحمّل گناه آدمی را کنند]. 89 - مگر کسی که
- دل سالم از شرك و شک و خالی از گناه و فساد [ یا بروایت امام صادق علیه السّلام خالی از حبّ دنیا] بنزد خدا آورد. 90
[و در آنروز] بهشت براي پرهیزکاران نزدیک است [و آنرا از موقف مشاهده میکنند تا در آن داخل شوند]. 91 - و دوزخ براي
راه گم کردگان آشکارا [و در منظر و مرآي آنها] است. 92 و 93 - و بآنها گفته میشود کجایند [خدایان شما] که میپرستیدید و
بغیر خدا بآنها متوسل میشدید که شفیع شما باشند آیا اینک شما را یاري میکنند یا عذاب را از خودشان دفع میکنند [و اینکه
بر سبیل ملامت و سرزنش بآنهاست که در اینکه شدائد نه دفع شري از شما میتوانند و نه خود را میتوانند نجات دهند] [
94 - پس بر روي هم میریزند و در دوزخ نگونسار میگردند هم آنخدایان دروغین و هم آن گمراهانی که غیر [ صفحه 271
خدا را میپرستیدند. 95 - و لشکریان شیطان [یعنی پیروان ابلیس] تماما با آنها در قعر آتش نگونسار میشوند. 96 - و در آنجا
یعنی در دوزخ [گمراهان و خدایانشان و ذریّه شیطان] با یکدیگر در مقام دشمنی و مخاصمه و جنگ و جدال برمیآیند [و
میگویند]. 97 - بخدا سوگند ما در گمراهی آشکاري بودیم که- 98 - شما را با پروردگار جهانیان برابر میکردیم [و بشما
عاجزها سجده میکردیم]. 99 - و ما را از راه بدر نکردند مگر بدکاران [یعنی شیاطین جن و انس و رؤساء بزرگان گناهکار
کافرما]. 100 - و اینک کسی نیست که ما را شفاعت کند و از خدا نجات ما را بخواهد. 101 - و نه دوست خالص مهربان [و
ذي قرابتی از بستگان] که اهتمامی در امر ما نماید. 102 - و اگر براي ما برگشت و رجعتی بدنیا مقدور بود ما ایمان میآوردیم
و از مصدّقین بخدا و رسول میشدیم. 103 - همانا در آنچه [از ابراهیم و قومش حکایت کردیم] براي أهل عبرت نشانه و
علامتی است که عبرت گیرند ولی معذلک بیشتر قوم ابراهیم ایمان نیاوردند [چنانکه بیشتر مشرکین مکّ ه هم ایمان
نمیآورند]. 104 - امّا پروردگار تو همانا عزیز است [یعنی بر امر خود غالب و بر کفّار مسلّط است] و رحیم است [یعنی نسبت
65 [ صفحه 272 ] کاشفی گوید: - بتوبه کنندگان میبخشاید]. در تفسیر آیه 89 [إِلّا مَن أَتَی اللّهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ]. -قرآن- 20
گفتهاند سلامت قلب اخلاص است در شهادت أشهد أن لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه. قولی آنستکه دل سلیم از حبّ دنیا و »
گویند از حسد و خیانت. و در تیسیر گوید از بغض أهل بیت و ازواج و اصحاب حضرت پیغمبر علیه السّلام امام قشیري رحمه
اللّه فرموده که قلب سلیم آنست که خالی باشد از غیر خداي از طمع دنیا و رجاء عقبی یا خالی باشد از بدعت و مطمئن بسنّت
و از سیّد طایفه جنید قدّس سرّه منقول است که سلیم مار گزیده بود و مارگزیده پیوسته در قلق و اضطراب است پس بیان
میکند که دل سلیم مدام در مقام جزع و تضرّع و زاري از خوف قطیعت یا از شوق وصلت است. ز شوق وصل مینالم و گر
دستم دهد روزي || ز بیم هجر میگریم که ناگه در کمین باشد همام از گریه خونین و سوز دل مکن چندین || ندانستی که
حال عشقبازان اینچنین باشد و جامی گوید: محنت قرب ز بعد افزون است || جگر از محنت وصلم خون است هست در قرب
و» : همه بیم زوال || نیست در بعد جز امید وصال [پایان] در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه کریمه [فَما لَنا مِن شافِعِینَ] گوید
اینکه در موقعی است که ملائکه و مؤمنان و پیغمبران شفاعت میکنند و در خبر مأثور از جابر بن عبد اللّه است که گفت از
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که میفرمود: انّ الرّجل یقول فی الجنۀ ما فعل صدیقی و صدیقه فی الجحیم فیقول اللّه
[ 75 [ صفحه 273 - تعالی أخرجوا له صدیقه الی الجنّۀ فیقول من بقی فی النّار فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم. -قرآن- 48
یعنی مؤمنی که در بهشت است میگوید رفیق من چه کرد و حال آنکه رفیق او در دوزخ میباشد خداي تعالی فرماید رفیق او را
از دوزخ بیرون کنید و نزد او به بهشت برید و کسانی که در آتش باقی مانند گویند ما را نه شفیعی است و نه مشفق و دوست
مهربانی که شفاعت کند]. و عیاشی باسناد خود از حمران بن اعین از أبی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: و
اللّه لنشفعنّ لشیعتنا و اللّه لنشفعنّ لشیعتنا و اللّه لنشفعنّ لشیعتنا یعنی بخدا قسم البته ما براي شیعه خودمان شفاعت خواهیم کرد
و اینکه سخن را سه مرتبه تکرار فرمود حتّی یقول النّاس فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم الی قوله فنکون من المؤمنین.
یعنی ما شیعیان خود را شفاعت میکنیم تا آنکه مردم گویند پس ما را شفیعی نیست و مشفق مهربانی که شفاعت کند نمیباشد
تا آنجا که گویند اگر ما را برگشتی باشد بدنیا از زمره مؤمنان خواهیم بود]. و در روایت دیگر است که: بجاي حتّی یقول
النّاس فرموده است [حتّی یقول عدوّنا] یعنی ما شفاعت از شیعیان خود میکنیم تا آنکه دشمنان ما گویند ما را شفیع و رفیق
مهربانی نیست]. [و از أبان بن تغلب مروي است که گفت از أبا عبد اللّه علیه السّلام شنیدم که میفرمود: إنّ المؤمن لیشفع یوم
القیامۀ لأهل بیته فیشفع فیهم حتّی یبقی خادمه و یرفع سبّابتیه یقول یا ربّ خویدمی کان یقینی الحر و البرد فیشفع فیه- یعنی
همانا مؤمن در روز قیامت أهل خانه خود را شفاعت میکند و شفاعت او در باره آنها پذیرفته میشود تا اینکه خدمتکارش
باقی میماند و او دو سبّابه خود را بلند کرده عرض کند اي پروردگار من من خواستار خدمتگزار خود هستم که در گرما و
سرما مرا حفظ میکرد و در باره او هم شفاعتش قبول میگردد.] [و در خبر دیگر از حضرت أبی جعفر علیه السّلام مروي است
که فرمود: إنّ المؤمن لیشفع جاره و ماله حسنۀ فیقول یا ربّ جاري کان یکفّ عنّی الأذي [ صفحه 274 ] فیشفع فیه و ان ادنی
المؤمنین شفاعۀ لیشفع ثلثین انسانا. یعنی همانا مؤمن در باره همسایهاش و آنکس که باو نیکی کرده شفاعت میکند و عرض
میکند اي پروردگار من همسایه من در دنیا از من رفع آزار مینمود و شفاعت او نیز قبول میشود و حقّا که پستترین مؤمنان
از حیث شفاعت سی نفر را شفاعت میکند].
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 105 تا 122
اشاره
کَذَّبَت قَومُ نُوحٍ المُرسَلِینَ [ 105 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 106 ] إِنِّی لَکُم رَسُولٌ أَمِینٌ [ 107 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ
270 فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ [ 110 ] قالُوا أَ نُؤمِنُ - اّلعالَمِینَ [ 109 ] -قرآن- 1
ِ
108 ] وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب ]
لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الَأرذَلُونَ [ 111 ] قالَ وَ ما عِلمِی بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 112 ] إِن حِسابُهُم إِلاّ عَلی رَبِّی لَو تَشعُرُونَ [ 113 ] وَ ما أَنَا بِطارِدِ
إِّنَّ
ِ
248 إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِینٌ [ 115 ] قالُوا لَئِن لَم تَنتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ المَرجُومِینَ [ 116 ] قالَ رَب - المُؤمِنِینَ [ 114 ] -قرآن- 1
قَومِی کَذَّبُونِ [ 117 ] فَافتَح بَینِی وَ بَینَهُم فَتحاً وَ نَجِّنِی وَ مَن مَعِیَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 118 ] فَأَنجَیناهُ وَ مَن مَعَهُ فِی الفُلکِ المَشحُونِ
318 ثُمَّ أَغرَقنا بَعدُ الباقِینَ [ 120 ] إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 121 ] وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ - 119 ] -قرآن- 1 ]
لَو » اي الاردأون. رذل اي رديء یعنی پست « الأَرذَلُونَ » اي ما اجري « إِن أَجرِيَ » [ 161 [ صفحه 275 - الرَّحِیمُ [ 122 ] -قرآن- 1
16 -قرآن- - السفینۀ. -قرآن- 1 « الفُلکِ » اي فاحکم « فَافتَح » سنگسار شدگان « المَرجُومِینَ » اي لو تشعرون لعلمتم بذلک « تَشعُرُونَ
105 - جماعت [همزمان] نوح فرستادگان خدا را 201- 179 -قرآن- 191 - 154 -قرآن- 169 - 106 -قرآن- 138 - -46-31 قرآن- 89
دروغ شمردند [زیرا تکذیب یک پیامبر تکذیب تمام پیمبران خداست]. 106 - زمانی که برادر نسبی آنان بآنها گفت آیا پرهیز
نمیکنید و از خدا نمیترسید [که غیر او را میپرستید و ترك عبادت خدا را میکنید]. 107 - همانا من فرستاده امینی [بین شما
و پروردگارتان] میباشم [یعنی هر کس در امور دنیاي شما امین باشد در رسانیدن وحی هم امین است]. 108 - بنابراین از خدا
بترسید و مرا اطاعت کنید [در آنچه راجع بتوحید و ایمان بخدا بشما امر میکنم زیرا من خیر شما را میخواهم]. 109 - و من
[در اینکه دعوت بتوحید] مزد و اجري از شما نمیخواهم زیرا مزد و جزاي من جز با پروردگار جهانیان با کس دیگري نیست.
-110 بنابراین از خدا بترسید و فرمان مرا ببرید [زیرا هم أمین شمایم و هم مزدي نمیخواهم و هر یک از اینکه دو معنی دور
از تهمت است]. 111 - [قوم نوح] گفتند آیا ما بتو ایمان آوریم و ترا تصدیق بکنیم و حال آنکه مردمان پست و داراي مشاغل
دون یا فقراء ترا پیروي میکنند. 112 - [نوح] گفت من علمی [باعمال و کارهاي آنها] ندارم [و مکلّف [ صفحه 276 ] بآن
نیستم بلکه تکلیفم دعوت آنها بخداست و آنها هم اجابت کردهاند]. 113 - محاسبه آنها جز با پروردگار من با دیگري نیست
[و اوست که مرا و آنها را آفریده است] و اگر شما را شعوري بود اینرا میدانستید. 114 - و من کسی نیستم که کسانیکه رو
بخدا آورده و باو ایمان آوردهاند از نزد خود برانم [و چون شما آنها را پست میدانید طرد و ردّشان کنم]. 115 - من جز
پیامبري که مبعوث براي ترسانیدن مکلّفین از عذاب خدا و بیان کننده اوامر خداست نیستم [و طرد فقراء بمیل اغنیاء سزاوار من
نیست] 116 - [قوم نوح] گفتند اي نوح اگر [از آنچه میگوئی و بآن دعوت مینمائی] دست برنداري البتّه سنگسارت خواهیم
نمود. 117 - [نوح بدرگاه خدا بنالید] عرض کرد اي پروردگار من همانا قوم من مرا تکذیب میکنند [و بعد از دعوت طولانی
اصرار بتکذیب من دارند]. 118 - پس بین من و آنها حکم کن [و بفرستادن عذابی] قضاوت فرما و مؤمنانی که با من هستند
[از آنعذاب] نجات ده. 119 - بنابرین [بر حسب دعاي نوح عذابی فرستادیم] و نوح را و کسانی که با او بودند و در کشتی پر
از [حیوان و انسان و غیره] حضور داشتند نجات دادیم. 120 - و سپس بعد از نجات نوح و همراهانش باقی ماندگان را [از کفّار
و کسانی که خارج از کشتی بودند] غرق نمودیم. 121 - همانا در اینکه [قصه نوح و قومش نیز] آیت و نشانهاي [بر توحید] بود
و بیشتر آنقوم ایمان نیاوردند [مانند مشرکین مکّه] 122 - و همانا پروردگار تو عزیز است [یعنی غالب و مسلّط بر کافران] و
[ رحیم است [یعنی نسبت بمؤمنان و توبه کنندگان] مهربان است [ صفحه 277
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 123 تا 140
اشاره
کَذَّبَت عادٌ المُرسَلِینَ [ 123 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 124 ] إِنِّی لَکُم رَسُولٌ أَمِینٌ [ 125 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ [ 126 ] وَ
رِّیعٍ آیَۀً تَعبَثُونَ [ 128 ] وَ تَتَّخِذُونَ
ِ
260 أَ تَبنُونَ بِکُل - اّلعالَمِینَ [ 127 ] -قرآن- 1
ِ
ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب
مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ [ 129 ] وَ إِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارِینَ [ 130 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ [ 131 ] وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّکُم بِما تَعلَمُونَ
251 أَمَدَّکُم بِأَنعامٍ وَ بَنِینَ [ 133 ] وَ جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ [ 134 ] إِنِّی أَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ عَظِیمٍ [ 135 ] قالُوا سَواءٌ - 132 ] -قرآن- 1 ]
245 وَ ما نَحنُ بِمُعَذَّبِینَ [ 138 ] فَکَذَّبُوهُ - عَلَینا أَ وَعَظتَ أَم لَم تَکُن مِنَ الواعِظِینَ [ 136 ] إِن هذا إِلاّ خُلُقُ الَأوَّلِینَ [ 137 ] -قرآن- 1
اي « فَاتَّقُوا » 186- فَأَهلَکناهُم إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 139 ] وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ [ 140 ] -قرآن- 1
الریع المکان المرتفع و الطریق بین الجبلین فی الارتفاع و الجبل المرتفع و منه الریع فی الطعام و هو ارتفاعه بالزیادة « رِیعٍ » فخافوا
اي « تَعبَثُونَ » اي علما للمارّة لیهتدوا به « آیَۀً » 33 [ صفحه 278 ] و النماء جمعه ریاع و اریاع و ریعه - 13 -قرآن- 25 - -قرآن- 1
البطش الاخذ « بَطَشتُم » مآخذ المیاه جمع مصنع و قیل المصانع الحصون و القصور المشیدة « مَصانِعَ » تعاکسون او تفسدون
الجبّار العالی علی غیره بعظیم سلطانه و هو فی صفۀ اللّه سبحانه مدح و « جَبّارِینَ » بالعنف و العسف قتلا بالسیف و ضربا بالسوط
-277- 206 -قرآن- 264 - 128 -قرآن- 195 - 90 -قرآن- 117 - 46 -قرآن- 77 - اي ما هذا. -قرآن- 39 « إِن هذا » فی صفۀ غیره ذم
388- قرآن- 378
تفسیر معانی:
اشاره
-123 قبیله عاد پیغمبران را تکذیب کردند [یعنی دروغگو پنداشتند]. 124 - زمانی که برادر نسبی آنها هود بآنها گفت آیا
پرهیز نمیکنید [از شرك] و از عقاب الهی نمیترسید. 125 - همانا من از جانب خدا فرستاده اویم و در بین شما بامانت مشهورم
- [و در امانت خدا خیانت نمیکنم]. 126 - بنابرین از خدا بترسید و مرا در آنچه شما را بآن دعوت میکنم اطاعت کنید. 127
و من بر اینکه رسالتم مزد و اجري از شما نمیخواهم زیرا مزد من جز با پروردگار جهانیان که مرا فرستاده است با دیگري
نیست. 128 - آیا شما در هر مکان مرتفع [و بالاي هر تلّ و کوهی] بنائی عالی بعبث و بیفایده میسازید [که ضرورتی ندارد و
فقط براي لهو و لعب است]. 129 - و قلعههاي محکم یا قصور عالیه [ یا استخرهاي بزرگ آب] بنا میکنید که گوئی آرزو
دارید در دنیا جاویدان بمانید. 130 - و چون بکسی غضب کنید و قصد عقوبت او را کنید مانند جبّاران و ستمکاران بدون
رأفت و بقصد کشتن آنها را عقوبت میکنید. 131 - لذا از خدا بترسید [و بآنچه من شما را بآن از توحید و عدل و انصاف و
ترك آرزو میخوانم] مرا اطاعت کنید [که براي شما سودمندتر است]. 132 - و بترسید از آن خداوندي که شما را بآنچه
میدانید [از انواع [ صفحه 279 ] خیر و نعمت] امداد و کومک فرموده است. 133 - شما را امداد کرده است بچهارپایانی [مانند
شتر و گاو و گوسفند] که از آنها بهره ببرید و پسرانی که در همه حال یار و مددکار شما باشند. 134 - و باغها و بستانها و
چشمهسارها بشما عطا فرموده است [که از میوههاي آنها منتفع شوید و از آبهاي چشمهها زراعت کنید]. 135 - [اگر قیام
بشکرانه اینکه نعمات نکنید] من از عذاب روز بزرگی بر شما بیمناك هستم [که در دنیا و آخرت دچار شکنجه الهی شوید].
-136 [عادیان در جواب هود] گفتند خواه ما را پند بدهی یا پند ندهی براي ما یکسان و مساوي است [و ما دست از آنچه
داریم بر نمیداریم]. 137 - [اینها که تو براي ما آورده و میگوئی، جز دروغهائی که پیشینیان یعنی پیمبران قبل گفتهاند چیز
دیگري نیست [اینکه تفسیر در صورتی است که خلق الاوّلین بفتح خاء قرائت شود.] [و اگر بضم خاء و لام: خلق الأوّلین قرائت
شود معنی اینستکه- اینها که ما میکنیم از ساختن بناهاي محکم و قصور عالیه و استخرهاي بزرگ و بطش شدید عادات
پیشینیان ماست و ما بر روش آنها نباید زندگی کنیم]. 138 - و ما بر آنچه میکنیم معذّب نخواهیم بود [یعنی گرفتار عذابی که
تو وعده میدهی نخواهیم شد]. 139 - بنابرین عادیان هود را تکذیب کردند [و دعوت او را دروغ پنداشتند] ما هم آنها را [بباد
صرصر] هلاك ساختیم و در اینکه [هلاك قوم عاد] نشانهایست که فرجام تکذیب پیمبران را نشان میدهد] و بیشتر آن قوم
ایمان نیاوردند و کارشان بهلاك رسید]. 140 - همانا پروردگار تو عزیز است [یعنی از تکذیب کنندگان و بدکاران انتقام
میکشد و بر آنها غالب است] و رحیم است [که مؤمنان را نجات میبخشد]. - [در تفسیر روح البیان گوید: مقاتل گفته است
عاد و ثمود إبن- [ صفحه 280 ] عمّ یکدیگر بودند عاد قوم هود بودند و ثمود قوم صالح و میان مهلک عاد و مهلک ثمود
پانصد سال بود. قومی گفتند از اهل تاریخ که عاد و ثمود دو برادر بودند از فرزندان ارم إبن سالم بن نوح و سالم بن نوح را
پنج پسر بود [ارم- ارفحشد- عالم- الیفر- الاسود] و ارم مهینه فرزندان بود و او را هفت پسر بود [عاد، ثمود، صحار، طسم،
جدیس، جاسم، و بار] مسکن عاد و فرزندان وي یمن بود، و مسکن ثمود و فرزندان وي میان حجاز و شام بود، و مسکن طسم
عمان و نجران، و مسکن جدیس زمین تهامه، و مسکن صحار ما بین طائف تا جبال طی- و مسکن جاسم ما بین حرم تا سفوان،
و مسکن و بار زمینی است که آنرا وبار گویند و بنام وي باز خوانند اینان همه لغت عربی داشتند و تا آخر منقرض شدند]. -
رسول خدا » : رِّیعٍ آیَۀً تَعبَثُونَ] گوید: در خبر مأثور از انس بن مالک است که
ِ
در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه [أَ تَبنُونَ بِکُل
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیرون آمد و قبّه بلندي بدید و فرمود اینکه چیست! اصحابش عرض کردند اینکه از آن مردي از
انصار است، درنگ فرمود تا صاحب آن بیامد و بمردم سلام داد حضرت از او رو برگردانید و چند مرتبه اینکه عمل تکرار شد
تا آنمرد دانست که حضرت باو خشم دارد و از او اعراض فرموده است و شکایت بنزد اصحاب برد و گفت نظر رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله را نمیدانم چه از من حادث شده و چه کردهام گفتند حضرت قبّه ساختمان ترا دیده فرمود از کیست و ما
باو عرض کردیم از تست آنمرد برگشت و قبّه را با خاك یکسان کرد، روزي رسول خدا بیرون آمد و قبه را ندید فرمود چه
شد قبهاي که در اینجا بود! عرض کردند صاحبش نزد ما شکایت کرد جهت اعراض شما را پرسید و ما باو گفتیم و او آنرا
منهدم ساخت حضرت فرمود هر بنائی که ساخته شود براي صاحبش وبالی در روز قیامت است مگر بنائی که از داشتن آن
93 [ صفحه - ناچار است [یعنی مورد ضرورت باشد] [و در تفسیر روح البیان نیز همین حدیث نقل شده است]. -قرآن- 45
281 ] و نیز بنا بقول بعض مفسرین مقصود از [آیۀ تعبثون] برجهاي کبوترخانه بوده است که آنها مانند کودکان بعبث کبوتر
بازي میکردند].
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 141 تا 159
اشاره
[ کَذَّبَت ثَمُودُ المُرسَلِینَ [ 141 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 142 ] إِنِّی لَکُم رَسُولٌ أَمِینٌ [ 143 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ [ 144
265 أَ تُترَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ [ 146 ] فِی جَنّاتٍ وَ - اّلعالَمِینَ [ 145 ] -قرآن- 1
ِ
وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب
- عُیُونٍ [ 147 ] وَ زُرُوعٍ وَ نَخلٍ طَلعُها هَضِیمٌ [ 148 ] وَ تَنحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ [ 149 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ [ 150 ] -قرآن- 1
219 وَ لا تُطِیعُوا أَمرَ المُسرِفِینَ [ 151 ] الَّذِینَ یُفسِدُونَ فِی الَأرضِ وَ لا یُصلِحُونَ [ 152 ] قالُوا إِنَّما أَنتَ مِنَ المُسَحَّرِینَ [ 153 ] ما
308 وَ - أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا فَأتِ بِآیَۀٍ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 154 ] قالَ هذِهِ ناقَۀٌ لَها شِربٌ وَ لَکُم شِربُ یَومٍ مَعلُومٍ [ 155 ] -قرآن- 1
لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُ ذَکُم عَذابُ یَومٍ عَظِیمٍ [ 156 ] فَعَقَرُوها فَأَصبَحُوا نادِمِینَ [ 157 ] فَأَخَ ذَهُمُ العَذابُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ
الطلع هو ما یطلع من النخل « طَلعُها » [ 256 [ صفحه 282 - أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 158 ] وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ [ 159 ] -قرآن- 1
اي لطیف لین منکسر- و یکون معنی طلعها هضیم انه داخل « هَضِیمٌ » [ کنصل السیف فی جوفه شماریخ القنو اي العنقود [خوشه
اي بطرین او حاذقین مأخوذ من الفراهۀ و هی النشاط فان الحاذق یعمل بنشاط « فارِهِینَ » بعضه فی بعض کأنّما شدّخ
اي نصیب من الماء تشربه کما یقال سقی وقیت للنصیب من « شِربٌ » اي الّذین سحروا کثیرا حتی غلب علی عقلهم « المُسَحَّرِینَ »
-374- 317 -قرآن- 366 - 217 -قرآن- 300 - 113 -قرآن- 205 - 10 -قرآن- 103 - اي فنحروها. -قرآن- 1 « فَعَقَرُوها » السقی و القوت
141 - قبیله ثمود پیمبران را دروغگو پنداشتند [و صالح پیغمبر خود را تکذیب کردند چنان بود که همه 468- قرآن- 455
پیغمبران را تکذیب کردهاند]. 142 - موقعی که برادر نسبی آنها صالح بآنان گفت آیا از عذاب خدا نمیترسید [که باو شرك
میآورید]. 143 و 144 - همانا من براي شما پیامبري امین هستم بنابرین بپرهیزید از خدا و مرا [در آنچه شما را بآن دعوت
میکنم و خیر شماست] اطاعت کنید 145 - و من از شما مزد و اجري براي رسالت خود نمیخواهم زیرا أجر من جز با
پروردگار جهانیان نیست [که او مرا برسالت فرستاده است]. 146 - آیا [گمان میبرید] که در [آنچه خدا] در اینجا [یعنی در
اینکه دنیا از نعمات بشما عطا کرده است] شما را ایمن میگذارند [و مرگ و عذابی در کار نیست]. 147 و 148 - [و آن
نعمات] بستانها و باغها و چشمه سارها و کشتزارها و نخلستانهائیست که خوشه و شکوفه آن نرم و لطیف است. 149 - و از
کوهها خانههائی میتراشید در حالتی که [در تراشیدن سنگها] [ صفحه 283 ] ماهر و حاذق هستید. 150 - پس از مخالفت
خداوند بپرهیزید و بآنچه شما را امر میکنم اطاعت کنید. 151 و 152 - و اطاعت امر اسرافکاران را [یعنی رؤساء خود را] که
در کشور شما و زمین شما تباهکاري و فساد میکنند و اصلاح نمیشوند مکنید. 153 - [در جواب صالح] گفتند جز اینکه
نیست که تو از سحرشدگان و جادو زدگان هستی [و عقلت فاسد شده و نمیدانی چه میگوئی]. 154 - تو هم جز بشري مانند
ما نیستی [و اگر ترك دعوي نمیکنی] پس اگر راست میگوئی نشانهاي و معجزهاي بر صدق خود بیاور. 155 - [صالح گفت
چه معجزهاي میخواهید گفتند از اینکه سنگ ماده شتري بیرون آور] گفت اینکه ماده شتري [که میطلبیدید] او را بهرهاي
براي آشامیدن آب است [که در آنروز مزاحم او نشوید] و براي آشامیدن و بهره شما هم از آب روز معینی است [که او مزاحم
شما نخواهد بود]. 156 - و دست آزاري باو نرسانید [یعنی قصد آزار و کشتن او را مکنید] که گرفتار عذاب روز بزرگ
خواهید شد. 157 - [نشنیدند] و او را پی کردند و بکشتند و پس از آن [از ترس عذاب] پشیمان گشتند. 158 - و گرفتار عذاب
شدند و در اینکه [هلاکت آنقوم] نشانهاي [بر هلاك کافران] است و معذلک بیشتر آنها ایمان نیاوردند. 159 - و همانا
[ پروردگار تو غالب و مسلّط بر کفار و مهربان نسبت بمؤمنان [و توبهکاران] است. [ صفحه 284
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 160 تا 175
اشاره
کَذَّبَت قَومُ لُوطٍ المُرسَلِینَ [ 160 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 161 ] إِنِّی لَکُم رَسُولٌ أَمِینٌ [ 162 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ
268 أَ تَأتُونَ الذُّکرانَ مِنَ العالَمِینَ [ 165 ] وَ - اّلعالَمِینَ [ 164 ] -قرآن- 1
ِ
163 ] وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب ]
تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُم رَبُّکُم مِن أَزواجِکُم بَل أَنتُم قَومٌ عادُونَ [ 166 ] قالُوا لَئِن لَم تَنتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ المُخرَجِینَ [ 167 ] قالَ إِنِّی
322 فَنَجَّیناهُ وَ أَهلَهُ أَجمَعِینَ [ 170 ] إِلاّ عَجُوزاً فِی - نَّجِّنِی وَ أَهلِی مِمّا یَعمَلُونَ [ 169 ] -قرآن- 1
ِ
لِعَمَلِکُم مِنَ القالِینَ [ 168 ] رَب
الغابِرِینَ [ 171 ] ثُمَّ دَمَّرنَا الآخَرِینَ [ 172 ] وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِینَ [ 173 ] إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم
الاتیان هنا کنایۀ عن الفسق بالغلمان « أَ تَأتُونَ » 53- 250 وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ [ 175 ] -قرآن- 1 - مُؤمِنِینَ [ 174 ] -قرآن- 1
70 -قرآن- - 15 -قرآن- 57 - اي متجاوزون للحدود -قرآن- 1 « عادُونَ » اي و تترکون « وَ تَذَرُونَ » جمع ذکر ضد الانثی « الذُّکرانَ »
اي مقدّرة فی الباقین. -قرآن- « الغابِرِینَ » الکارهین و المبغضین اشد البغض « القالِینَ » [ 131 [ صفحه 285 - -106-91 قرآن- 121
61 غبر یغبر غبرا بقی و ذهب و هو من الافعال التی لها معنیان متضادّان. 160 - قوم لوط [بن هاران اخو تارخ - -13-1 قرآن- 47
أبی ابراهیم] یعنی اهل سدوم و توابع آن پیمبران [یعنی ابراهیم و پیغمبران پیشین] را تکذیب کردند. 161 - موقعی که برادر
[شفقتی] آنها لوط بآنها گفت آیا [بر شرك و معاصی خودتان] از خدا نمیترسید و از عقاب او بیم ندارید. 162 - همانا من
فرستاده امینی [از جانب خداوند] براي شمایم. 163 - پس از خدا بپرهیزید و مرا در آنچه شما را دعوت میکنم اطاعت کنید.
-164 و من از شما براي اینکه رسالت مزدي نمیخواهم زیرا أجر و مزد من جز بر عهده پروردگار جهانیان [که مرا فرستاده
است] نمیباشد. 165 - آیا شما از میان مردم جهان با مردان در میآویزید. 166 - و آنچه را پروردگار شما از جفتها یعنی
زنانتان براي شما خلق کرده وا میگذارید بلکه شما مردمی ظالم و متجاوز از حدّ هستید [که حلال را رها کرده بحرام و طاعت
را گذاشته بگناه میپردازید]. 167 - [قوم لوط در جواب او] گفتند اي لوط اگر از دعوت و گفتههاي خود دست برنداري البته
ترا از شهر خودمان خارج خواهیم کرد. 168 - [لوط بآنها] گفت همانا من نسبت بکردار شما [که در آویختن با مردان است] از
جمله بغض دارندگانم [یعنی عمل شما را بشدّت ناپسند دارم و دشمن اینکه کارم] 169 - [و چون لوط از آنها نومید شد و از
بودن در محیط آنها دلتنگ گردید رو بدرگاه خدا کرده عرض کرد] اي پروردگارم مرا و کسانم را از آنچه آنها میکنند
[یعنی از عاقبت عمل آنها که عذاب تست] نجات بده. 170 - پس ما هم او را و اهل بیت او را تماما [در موقع حلول عذاب] [
صفحه 286 ] نجات دادیم. 171 - مگر پیره زنی [که زن لوط و از جمله تبهکاران بود] در زمره باقی ماندگان بماند [و بلوط امر
شد که او را با خود نبرد]. 172 - و سپس بشدت دیگران را [که در شهر سدوم بودند بوارونه کردن شهرشان] هلاك کرده و
درهم کوبیدیم. 173 - [و بر کسانی که خارج از آن شهر بودند] از آسمان سنگ باریدیم و اینکه بارانی که بر کافران
بارانیدیم بد بارانی بود. 175 - و همانا پروردگار تو بر دشمنان غالب و بر دوستان مهربان است.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 176 تا 191
اشاره
کَذَّبَ أَصحابُ الَأیکَۀِ المُرسَلِینَ [ 176 ] إِذ قالَ لَهُم شُعَیبٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 177 ] إِنِّی لَکُم رَسُولٌ أَمِینٌ [ 178 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ
266 أَوفُوا الکَیلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ المُخسِرِینَ - اّلعالَمِینَ [ 180 ] -قرآن- 1
ِ
179 ] وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب ]
181 ] وَ زِنُوا بِالقِسطاسِ المُستَقِیمِ [ 182 ] وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الَأرضِ مُفسِدِینَ [ 183 ] وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَکُم ]
301 وَ ما أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ إِن نَظُنُّکَ لَمِنَ الکاذِبِینَ - وَ الجِبِلَّۀَ الأَوَّلِینَ [ 184 ] قالُوا إِنَّما أَنتَ مِنَ المُسَحَّرِینَ [ 185 ] -قرآن- 1
186 ] فَأَسقِط عَلَینا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 187 ] قالَ رَبِّی أَعلَمُ بِما تَعمَلُونَ [ 188 ] فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُم عَذابُ یَومِ ]
371 وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ - الظُّلَّۀِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَومٍ عَظِیمٍ [ 189 ] إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 190 ] -قرآن- 1
« المُخسِرِینَ » غیضۀ تنبت ناعم الشجر و المراد غیضۀ کانت بقرب مدین « الَأیکَ ۀِ » [ 53 [ صفحه 287 - الرَّحِیمُ [ 191 ] -قرآن- 1
اي و لا تفسدوا اشد الفساد « وَ لا تَعثَوا » اي و لا تنقصوهم حقوقهم « وَ لا تَبخَسُوا » المیزان « بِالقِسطاسِ » المضیعین لحقوق النّاس
اي و ذي الجبلّۀ الاوّلین و الجبلّۀ الخلیقۀ الّتی طبع علیها الشیء. بکسر الجیم و الباء و قیل ایضا بضمّها و « وَ الجِبِلَّۀَ » بالقتل و النهب
اصل الظلّۀ ما « یَومِ الظُّلَّۀِ » اي قطعا جمع کسفه « کِسَ فاً » اي المسحورین مرارا ففسدت عقولهم « المُسَحَّرِینَ » یسقطون الهاء ایضا
یظلّ الانسان و یوم الظلّۀ المراد به العذاب الّذي سلّطه علیهم و هو حرّ شدید اصابهم سبعۀ ایام و بعث لهم سحابۀ فاستظلوا تحتها
- 194 -قرآن- 241 - 150 -قرآن- 179 - 123 -قرآن- 133 - 83 -قرآن- 109 - 12 -قرآن- 68 - فامطرت علیهم نارا فاحرقتهم. -قرآن- 1
494- 454 -قرآن- 475 - 408 -قرآن- 445 - -257 قرآن- 391
تفسیر معانی:
اشاره
-176 قبیله و یاران ایکه [که بیشه پر درختی بود نزدیک شهر مدین] پیغمبران را [که شعیب و انبیاء پیشین باشند] تکذیب
- کردند. 177 - موقعی که پیامبر آنها شعیب [بن تویب بن مدین بن إبراهیم] بآنها گفت آیا [از عقاب خدا نمیترسید]. 178
همانا من پیامبر امینی براي شما هستم. 179 - پس از خدا بترسید و مرا [در آنچه بخیر شما میگویم] اطاعت کنید 180 - و من
181 - [در موقع [ از شما مزدي بر تبلیغ رسالتم نمیخواهم زیرا مزد من بر خداي من پروردگار جهانیان است. [ صفحه 288
معامله با مردم] پیمانه را تمام بپیمائید و نباشید از کسانی که حق مردم را در کیل و وزن و عدد کم میدهند و کسر
میگذارند. 182 - و با ترازوي درست و عدل وزن کنید و بسنجید [و حق هر کسرا با ترازوي ناقص کم ندهید]. 183 - از
حقوق مردم چیزي نکاهید و بقتل و غارت و سرقت و راهزنی در زمین تبهکار و عامل فساد مباشید. 184 - و بترسید و بپرهیزید
از آنکسی که شما را از عدم بوجود آورد و خلق پیشین و مقدم بر شما را آفرید. 185 - [آنقوم بپاسخ دعوت و مواعظ شعیب
گفتند] تو جز اینکه نیست که از جادو شدگانی [و از عقل بیبهره شدهاي]. 186 - و تو جز بشري مانند ما نیستی [یعنی بچه چیز
بر ما برتري داري و اینکه دعوي را از کجا آوردهاي] و حقّا گمان میبریم که تو از دروغگویان باشی. 187 - اگر از
راستگویان هستی [و در دعوي خود صادق میباشی] پارهاي [از عذاب] از آسمان بر ما فرو ریز. 188 - [شعیب] گفت
پروردگار من بآنچه شما میکنید و بعمل شما داناتر است [یعنی اگر در علم او باشد که شما مستحق عذاب هستید در وقت
خود میفرستد]. 189 - آنقوم شعیب را تکذیب کردند و گرفتار عذاب روز سایبان شدند [یعنی مدت هفت روز آنان را
گرماي شدیدي فرا گرفت و باد هم از آنها قطع شد و سپس ابري بر آنها سایه انداخت و همگی براي خنک شدن خود را در
پناه ابر کشیدند و چون همه جمع شدند صاعقهاي از آن ابر فرود آمد و تمام آنها را بسوخت و لذا خدا فرماید] همانا اینکه
عذاب روز بزرگی بود [که دیده روزگار چنین روزي ندیده است]. 190 - حقا که در اینکه [عذاب و ریشه کن شدن قوم
شعیب] نشانه عبرتی [ صفحه 289 ] بود و بیشتر آنقوم ایمان نیاورده بودند. 191 - و همانا پروردگار تو بر کفّار غالب و مسلّط
است و نسبت بمؤمنان و توبهکاران بخشاینده و مهربان است. - در تفسیر مجمع البیان گوید: خداوند سبحانه و تعالی دعوت هر
پیامبري را بصیغه واحده و لفظ واحد حکایت میفرماید و اینکه مشعر است بر اینکه حقیقتی را که پیمبران میآورند و بآن
دعوت میکنند یکی است و آن تقوي و پرهیز از خدا و کناره جوئی و دوري از گناهان و نافرمانی خدا و اخلاص در عبادت
او و فرمانبري از رسولان خدا میباشد و اینکه پیغمبران جز امینان خدا در بین بندگانش نیستند و بر هیچیک از آنها خواستن اجر
و مطالبه مزد بر تبلیغ رسالت جایز نیست زیرا اینکه امر موجب عدم پذیرش دعوت آنها است]. - روایت شده است که حضرت
شعیب بر دو امّت مبعوث گردید یکی اصحاب مدین که بصیحه و رجفه عذاب شدند و دیگري اصحاب ایکه که بعذاب یوم
الظّله معذب شدند و در اینکه آیه نفرموده است [اخوهم] زیرا با آنها نسبتی نداشته است و حال آنکه خود او از اصحاب مدین
372- بوده و در جاي دیگر فرموده است [وَ إِلی مَدیَنَ أَخاهُم شُعَیباً]. -قرآن- 335
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 192 تا 212
اشاره
مُّبِینٍ [ 195 ] وَ
ٍ
اّلعالَمِینَ [ 192 ] نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ [ 193 ] عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرِینَ [ 194 ] بِلِسانٍ عَرَبِی
ِ
وَ إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَب
224 أَ وَ لَم یَکُ ن لَهُم آیَۀً أَن یَعلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیلَ [ 197 ] وَ لَو نَزَّلناهُ عَلی بَعضِ - إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الأَوَّلِینَ [ 196 ] -قرآن- 1
الَأعجَمِینَ [ 198 ] فَقَرَأَهُ عَلَیهِم ما کانُوا بِهِ مُؤمِنِینَ [ 199 ] کَ ذلِکَ سَلَکناهُ فِی قُلُوبِ المُجرِمِینَ [ 200 ] لا یُؤمِنُونَ بِهِ حَ تّی یَرَوُا
305 فَیَأتِیَهُم بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 202 ] فَیَقُولُوا هَل نَحنُ مُنظَرُونَ [ 203 ] أَ فَبِعَذابِنا یَستَعجِلُونَ - العَذابَ الَألِیمَ [ 201 ] -قرآن- 1
[ 220 ما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یُمَتَّعُونَ [ 207 - 204 ] أَ فَرَأَیتَ إِن مَتَّعناهُم سِنِینَ [ 205 ] ثُمَّ جاءَهُم ما کانُوا یُوعَدُونَ [ 206 ] -قرآن- 1 ]
وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلاّ لَها مُنذِرُونَ [ 208 ] ذِکري وَ ما کُنّا ظالِمِینَ [ 209 ] وَ ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیاطِینُ [ 210 ] وَ ما یَنبَغِی لَهُم وَ ما
اي کتب الأوّلین « زُبُرِ الأَوَّلِینَ » [ 46 [ صفحه 290 - 234 إِنَّهُم عَنِ السَّمعِ لَمَعزُولُونَ [ 212 ] -قرآن- 1 - یَستَطِیعُونَ [ 211 ] -قرآن- 1
وَ» اي ممهلون انظره اي امهله « مُنظَرُونَ » اي فجأة « بَغتَۀً » اي ادخلناه « سَلَکناهُ » جمع أعجمی و هو کل من لیس بعربی « الَأعجَمِینَ »
- اي لمفصولون و مبعدون. -قرآن- 1 « لَمَعزُولُونَ » اي عن السمع لکلام الملائکۀ « عَنِ السَّمعِ » اي و ما یصحّ لهم « ما یَنبَغِی لَهُم
302- 253 -قرآن- 286 - 213 -قرآن- 236 - 158 -قرآن- 189 - 135 -قرآن- 145 - 112 -قرآن- 126 - 58 -قرآن- 100 - -23 قرآن- 43
-192 و حق اینست که قرآن همانا تنزیلی است [یعنی آیاتی است که فرود آمده است] از جانب پروردگار جهانیان. 193 - آنرا
194 - بر دل تو [ یا محمّد] تا اینکه از [ بوسیله روح الأمین [یعنی جبرئیل، امین وحی خداوند] فرو فرستاده است. [ صفحه 291
جمله ترسانندگان باشی [یعنی بوسیله قرآن مردم را از عذاب خدا بترسانی]. 195 - [قرآن را] بزبان عربی آشکار [یعنی بلغت
عرب] فرستاده است [تا آنچه مورد نیاز مردم در دینشان است توضیح دهد]. 196 - و همانا قرآن در کتب آسمانی پیمبران
پیشین ذکر شده [و بآن مژده دادهاند و خبر آمدن آنرا گفتهاند]. 197 - آیا براي مشرکین قریش دلیل و نشانهاي نیست که
دانشمندان بنی اسرائیل بآن دانا هستند [و بوجود ذکر آن در کتبشان اذعان دارند و همان سبب اسلام أوس و خزرج شده و
علماء یهود مانند عبد اللّه بن سلام و إبن یامین و ثعلبه و اسد و اسید اسلام آوردند]. 198 - و اگر ما قرآن را بر مردي غیر عرب
[که قادر بر تکلّم بزبان عربی نباشد و فصاحتی نداشته باشد] نازل میکردیم. 199 - و آنمرد اعجمی بر آنها میخواند یعنی بر
عربها قرائت میکرد باو ایمان نمیآوردند و از پیروي او دوري میکردند [لکن ما آنرا بلغت عرب بر فصیحترین مردي از آنان
و شریفترین خاندانی از آنان نازل کردیم تا در آن تدبّر کنند و اینکه بیشتر داعی و موجبی براي پیروي و تصدیق او بود].
- -200 و اینچنین [یعنی مانند إبن سلک بدیع] در دلهاي مجرمین وارد و داخل کردیم [که معانی و اعجاز آنرا بشناسند]. 201
[معذلک] بقرآن ایمان نمیآورند تا موقعیکه گرفتار عذاب دردناك شوند [و بایمان بآن ملجأ و ناچار شوند]. 202 - و ناگهان
[عذابی که متوقع بودند و تعجیل آنرا میخواستند] آنها را فرا میرسد و حال آنکه وقت آمدن آنرا نمیدانند. 203 - و در آنحال
204 - پس آیا ایناناند که بعذاب ما طلب شتاب [ گویند آیا ما را مهلت میدهید [تا بگرویم و تصدیق نمائیم]. [ صفحه 292
میکنند! [و چون بآنها پیامبر، وعده عذاب میدهد گویند پس اینکه عذاب چه شد]! 205 - آیا دانستهاي که اگر ما بآنها سالها
مهلت دهیم و از بهرههاي دنیائی آنها را بهرهمند سازیم. 206 - و پس از آن عذابی که بآنها وعده داده شده است آنها را
دریابد. 207 - [در آنحال] آنچه از دنیا بهره برده بودند از آنها حاجتی برآورده نخواهد ساخت و بکار آنها نخواهد خورد.
جهان بیوفائیست مردم فریب || که از دل رباید توان و شکیب نگر تا بجاهش نگردي اسیر || نگردي بدنبالش اندر زحیر که
آندم که مرگ اندر آید ز راه || نه مالت کند دستگیري نه جاه 208 - و ما قریهاي و آبادیی [از قراء هلاك شده] را بهلاکت
نرسانیدهایم مگر بعد از [ارسال حجج و رسل] و فرستادن منذر و ترساننده از عذاب. 209 - که آنها را متذکّر سازند و موعظه و
نصیحت کنند و اصلاح شوند [و چون با وجود ترسانیدن اصلاح نشوند و مستحق عذاب گردند و اصرار بر کفر و عناد کنند
آنها را هلاك کنیم] ما با آنها ستمی نکردهایم [بلکه خودشان بخویشتن ظلم و ستم کردهاند که مستحق هلاك و عذاب
شدهاند]. 210 - [و اینکه کفّار قریش گویند محمّد کاهن است و با وي شیطانی است که اینکه قرآن را براي او میآورد]
شیاطین هرگز اینکه قرآن را فرو نیاوردهاند. 211 - و حق و سزاوار شیاطین نیست و آنها را نمیسزد و آنها را توانائی چنین
کاري نیست [که قرآن فرود آورند زیرا خداي تعالی معجزه را حراست میکند]. 212 - و همانا شیاطین از شنیدن کلام ملائکه
و استماع قرآن ممنوع و معزولند [و بمکانی که قرآن از آنجا نازل میشود راه ندارند و بواسطه شهب ثاقبه و ملائکه طرد و منع
[ میشوند]. [ صفحه 293
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 213 تا 220
اشاره
فَلا تَدعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ المُعَذَّبِینَ [ 213 ] وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الَأقرَبِینَ [ 214 ] وَ اخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ
298 الَّذِي یَراكَ - المُؤمِنِینَ [ 215 ] فَإِن عَصَوكَ فَقُل إِنِّی بَرِيءٌ مِمّا تَعمَلُونَ [ 216 ] وَ تَوَکَّل عَلَی العَزِیزِ الرَّحِیمِ [ 217 ] -قرآن- 1
اي و لیّن « وَ اخفِض جَناحَکَ » 122- حِینَ تَقُومُ [ 218 ] وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِ دِینَ [ 219 ] إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ [ 220 ] -قرآن- 1
اي و یري تنقلک و تردّدك فی « وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِدِینَ » جانبک مأخوذ من خفض الطائر جناحه إذا اراد ان ینحطّ بعد الطیران
145- 22 -قرآن- 109 - تصفح احوال المتهجّدین من الصحابۀ. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-213 [و چون حال کافران بشناختی] با خداي یکتا معبود دیگري را مخوان و پرستش مکن که اگر چنین کنی از زمره عذاب-
شدگان باشی. 214 - و [از عذاب خدا که در دنبال شرك و معاصی است] خویشاوندان نزدیکتر خود را بترسان. 215 - و نسبت
بکسیکه ترا پیروي کند و از گروندگان بتو باشد نرمی و مدارا کن و تواضع و حسن اخلاق با آنها نشان ده. 216 - و اگر
نافرمانی ترا کردند [یعنی نزدیکانت بعد از انذار ترا مخالفت کردند] بآنها بگو که من از أعمال زشت شما و پرستش بتان
217 - و کار خود را بر خداوند غالب و منتقم از دشمنان و مهربان نسبت بدوستان واگذار کن [تا ترا از [ بیزارم. [ صفحه 294
کید دشمنان کفایت کند]. 218 - آنخدائی که چون [در تنهائی و در دل شب براي نماز] برمیخیزي ترا میبیند. 219 - و چون
در نماز جماعت با نمازگذاران و سجده کنندگان نماز میگذاري ترا مینگرد. 220 - زیرا او آنچه تو در نمازت میخوانی
میشنود و بآنچه در دل نیّت میکنی داناست. - خطاب در آیه مبارکه 313 از آنجهت بنبیّ اکرم است تا مردم بدانند که چون
پیامبر عظیم الشأن مورد وعید باشد حال مادون او چه خواهد بود و چون او مورد تحذیر واقع شود غیر او اولی بتحذیر خواهد
بود. در خبر مأثور از براء بن عازب است که چون آیه [وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الَأقرَبِینَ] نازل شد رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله بنی
عبد المطلب را جمع نمود که در آنروز چهل مرد بودند و بعلی علیه السّلام امر فرمود که ران گوسفندي براي آنها تهیّه کند و
سفره بگستردند و بآنها فرمود بنام خدا جلو آئید آنان ده نفر ده نفر بیامدند و خورده سیر شده کنار میرفتند بعد فرمود قدحی از
دوغ یا شیر بیاوردند و خود جرعهاي از آن میل فرمود و سپس بآنان فرمود بنام خدا بنوشید و همه خوردند تا سیراب گشتند. -
94 أبو لهب بآنها گفت اینمرد با شما سحر نموده آنحضرت صلّی اللّه علیه و آله سکوت اختیار فرمود و آنروز - قرآن- 56
سخنی نگفت و باز براي فردا آنها را دعوت فرمود و بهمین قسم آنها را طعام و شراب داد و سپس آنها را انذار فرموده گفت
اي بنی عبد المطلب من از جانب خداي عزّ و جلّ براي شما بشیر و نذیرم اسلام بیاورید و مرا اطاعت کنید تا هدایت شوید و
هر کس بدوا جواب مرا گوید و با من مواخات کند و مرا کمک نماید او ولیّ من و بعد از من وصیّ من و جانشین من در اهل
من [ صفحه 295 ] و ادا کننده دین من خواهد بود آنقوم همه ساکت شدند و اینکه مطلب را حضرت سه مرتبه اعاده کرد و در
هر سه بار علی علیه السّلام عرض کرد من و در مرتبه سوّم رسول خدا فرمود توئی، آنها برخاستند و بابو طالب گفتند مطیع
پسرت باش که أمیر بر تو خواهد بود. و ثعلبی هم همین خبر را در تفسیر خود آورده است [مجمع].
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 221 تا 227
اشاره
أَّفّاكٍ أَثِیمٍ [ 222 ] یُلقُونَ السَّمعَ وَ أَکثَرُهُم کاذِبُونَ [ 223 ] وَ الشُّعَراءُ
ِ
هَل أُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ [ 221 ] تَنَزَّلُ عَلی کُل
265 وَ أَنَّهُم یَقُولُونَ ما لا یَفعَلُونَ [ 226 ] إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا - وّادٍ یَهِیمُونَ [ 225 ] -قرآن- 1
ِ
یَتَّبِعُهُمُ الغاوُونَ [ 224 ] أَ لَم تَرَ أَنَّهُم فِی کُل
237- وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً وَ انتَصَرُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ [ 227 ] -قرآن- 1
اي کذّاب مفتر و اصل الافک القلب و الافّاك الکثیر القلب للخبر عن « أَفّاكٍ » اي تتنزّل حذفت احدي التائین تخفیفا « تَنَزَّلُ »
اي « یُلقُونَ السَّمعَ » الفاعل للقبیح. اثم یأثم إثما إذا ارتکب القبیح و تأثّم إذا ترك الاثم « أَثِیمٍ » جهۀ الصدق الی جهۀ الکذب
الافاکون یلقون السمع الی الشیاطین یعنی دروغگویان بشیاطین گوش فرا میدهند و اخبار دروغ از آنها گرفته بمردم نادان
« یَهِیمُونَ » اي الضالّون « الغاوُونَ » [ 279 [ صفحه 296 - 176 -قرآن- 258 - 64 -قرآن- 166 - 13 -قرآن- 54 - میگویند] -قرآن- 1
یذهبون علی وجوههم لا یهتدون الی سبیل معیّن بل یتحیرون فی اودیۀ القیل و القال و الوهم و الخیال و الغی و الضلال- و
یستعار الوادي للطریقۀ کالمذهب و الاسلوب قال فی الوسیط- فالوادي مثل لفنون الکلام و هیمانهم فیه قولهم علی الجهل بما
منقلب مصدر بمعنی الانقلاب اي سیعلمون ايّ انقلاب ینقلبونه « أَيَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ » یقولون من لغو و باطل و غلوّ فی مدح او ذمّ
399- 41 -قرآن- 366 - 13 -قرآن- 28 - بعد الموت و هو تهدید شدید. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-221 آیا شما را آگاه بکنم و بشما خبر بدهم که شیاطین بر چه کسی فرود میآیند. 222 - شیاطین بر هر دروغگوي فاجر و
گناهکاري نازل میشوند [که آنها کاهناناند] [و تو نه دروغگو هستی و نه گناهکار و جز ملائکه بر تو نازل نمیگردند].
-223 شیاطین آنچه را میشنوند بکاهنان و دروغگویان القاء میکنند و تمامشان دروغگویاناند [یعنی بیشتر شیاطین و
کاهنان]. 224 - [و اینکه قرآن شعر نیست و محمّد صلّی اللّه علیه و آله هم شاعر نیست] و شاعران [یعنی شعراء مشرکین] را
گمراهان پیروي میکنند. 225 - آیا ندیدهاي که اینکه شاعران در هر وادي از سخن: از مدح و هجا در حال غلو و افراطند و بر
یک پایه مستقر نیستند و در هر فنی از دروغ سخن میرانند و در هر لغوي فرو میروند. 226 - و آنان میگویند آنچه را که
نمیکنند [یعنی بفسق ناکرده خود گواهی میدهند و ناگفتهها را در سلک نظم میکشند]. 227 - مگر شعراي مؤمنان که بحق
گرویده و کردار شایسته بجا میآورند و بسیار بیاد خدا هستند [یعنی شعر مانع آنها از ذکر خدا نیست و همّشان هم شعر گوئی
نیست] و بسود مؤمنان از مشرکان انتقام گیرند پس از آنکه مورد ستم و ظلم مشرکین واقع شوند [یعنی شعرهاي هجو مشرکین
را که رسول خدا و [ صفحه 297 ] مؤمنان را هجا گفتهاند، آنها ردّ میکنند و زود است که ستمکاران بدانند که بچه مرجعی
رجوع خواهند کرد و بچه جائی آنها را خواهند برد [و برگشتگاه آنها آتش است و منقلب و منصرفی جز دوزخ ندارند]. مقاتل
گفته است که اسامی جملهاي از شعراء مشرکین [عبد اللّه إبن الزبعري السهمی- و أبو سفیان بن الحارث بن عبد المطلب- و
هبیرة بن أبی وهب المخزومی- و مسافع بن عبد مناف الجمحی- و أبو غرة عمرو بن عبد اللّه که همگی از قریش بودهاند] و
امیۀ بن أبی الصلت الثقفی از غیر قریش که تمام از دروغ و باطل سخن رانده و میگفتند ما هم مانند آنچه محمّد صلّی اللّه
علیه و آله گفته است میگوئیم و شعر میگفتند و گمراهانی از قوم پیرامون آنها گرد میآمدند و اشعار آنها را میشنیدند و
موقعیکه پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحابش را هجو میکردند اشعار آنها را نقل میکردند و لذا فرمود [یَتَّبِعُهُمُ
711 و گفتهاند که مقصود از شعراء آنکسانیاند که چون خشمگین شوند دشنام دهند و چون بگفتار - الغاوُونَ]. -قرآن- 684
آیند دروغ گویند و فسق بر آنها غالب آید زیرا سخن خود را بتشبیب و تغزل دروغ شروع کنند و سپس براي گرفتن صله مدح
گویند و بسبب حمیّت جاهلیت هجو کنند و همین داعی بدروغ آنها شود و آدمی را بآنچه در او نیست توصیف کنند و فضایل
یا رذایل بیجهت باو نسبت دهند. و امّا استثنائی که خداوند فرموده است شعراي مؤمنیناند مانند [عبد اللّه إبن رواحه- و کعب
بن مالک- و حسّان بن ثابت] و سایر شعرائی که رسول خدا را مدح نمودند و هجاي مشرکین را ردّ کردند. و شعبی گفته
است که أبو بکر شعر میگفت و عمر نیز شعر میگفت و علی علیه السّلام شاعرتر آن سه تن بود [مجمع]. کاشفی گوید:
حضرت حقایق پناهی در دیباچه دیوان اول آوردهاند که هر چند قادر حکیم جلّ ذکره در آیت کریمه [وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ
150 [ صفحه 298 ] بحر شعراند جمع ساخته و کمند دام استغراق در گردن انداخته - الغاوُونَ] شعرا را که سبّاحان -قرآن- 108
گاه در غرقاب بیحد و غایت غوایت میاندازد و گاه تشنه لب در وادي حیرت و ضلالت سرگردان میسازد. اما بسیاري از
ایشان بواسطه اصلاح عمل و صدق ایمان در زورق امان [إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ] نشسته و بوسیله بادبان [وَ ذَکَرُوا
183 شاعران را - 128 -قرآن- 153 - اللّهَ کَثِیراً] بساحل نجات و ناحیت خلاص پیوستهاند و یکی از افاضل گفته است: -قرآن- 76
[ گرچه غاوي گفت در قرآن خداي || هست از ایشانهم بقرآن ظاهر استثناي ما