گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلدششم
سورة النمل



اشاره
37- مکیّه است و عدد آیات آن نود و سه آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
37 طس تِلکَ آیاتُ القُرآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ [ 1] هُديً وَ بُشري لِلمُؤمِنِینَ [ 2] الَّذِینَ یُقِیمُونَ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
- الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ [ 3] إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم فَهُم یَعمَهُونَ [ 4] -قرآن- 1
280 أُولئِکَ الَّذِینَ لَهُم سُوءُ العَذابِ وَ هُم فِی الآخِرَةِ هُمُ الَأخسَرُونَ [ 5] وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکِیمٍ عَلِیمٍ [ 6] إِذ قالَ
مُوسی لِأَهلِهِ إِنِّی آنَستُ ناراً سَآتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو آتِیکُم بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُم تَصطَلُونَ [ 7] فَلَمّا جاءَها نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِی
467 وَ أَلقِ عَصاكَ فَلَمّا رَآها - اّلعالَمِینَ [ 8] یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللّهُ العَزِیزُ الحَکِیمُ [ 9] -قرآن- 1
ِ
النّارِ وَ مَن حَولَها وَ سُبحانَ اللّهِ رَب
[ 159 [ صفحه 300 - تَهتَزُّ کَأَنَّها جَ انٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی لا تَخَف إِنِّی لا یَخافُ لَدَيَّ المُرسَلُونَ [ 10 ] -قرآن- 1
اي أبصرت نارا و الایناس هو « آنَستُ ناراً » اي یضلّون. من العمه و هو عمی البصیرة. عمه یعمه عمها فهو عمه و عامه « یَعمَهُونَ »
الشهاب شعلۀ من نار ساطعۀ او کلّ مضیء متولد من النّار و کلّ ما یري کأنّه کوکب منقضّ جمعه « بِشِهابٍ » النظر لما یؤنس إلیه
اي تستدفئون. الصلاء النّار العظیمه و الاصطلاء گرم شدن بآتش « تَصطَلُونَ » اي مقبوس مأخوذ من معظم النّار « قَبَسٍ » شهب
تتحرك بحرکۀ شدیدة. « تَهتَزُّ » اي و لم یرجع « وَ لَم یُعَقِّب » اي کأنّها حیّۀ خفیفۀ سریعۀ « جَانٌّ » من البرکۀ اي زید خیره « بُورِكَ »
-457- 421 -قرآن- 448 - 345 -قرآن- 411 - 296 -قرآن- 332 - 177 -قرآن- 287 - 109 -قرآن- 166 - 14 -قرآن- 94 - -قرآن- 1
1- طس [که از رموز و اسرار قرآنی است] اینست آیات قرآن و کتاب [عظیم الشأنی] که 533- 505 -قرآن- 523 - قرآن- 486
واضح کننده و آشکار کننده [احکام حلال و حرام و امر و نهی و وعد و وعید خداست] [و همان کتاب و قرآنی است که
آمدنش بشما وعده داده شده است]. 2- [بوسیله بیان و برهانی که در آن است] راهنماي گمراهان و مژده دهنده مؤمنان
[ببهشت و ثواب و رحمت و رضوان خدائی] است. 3- [مؤمنانی که] نماز را [بحدود و واجبات آن] برپا میدارند [و بر اوقات
معینه آن] مداومت دارند و زکوة مال خود را [آنچه بر آنها واجب شده] از دارائی خود خارج میسازند و بمستحقان آن
میپردازند و بنشأه دیگر و سراي باقی و بعث و جزاء یقین دارند و در آن بیشک و گمان میباشند. 4- همانا کسانیکه بسراي
دیگر و بعث بعد از مرگ تصدیق ندارند و باور نمیکنند ما اعمال آنها را در نظرشان آراسته کردیم و نیکو جلوهگر ساختیم و
آنها در حیرت و تردّد افتادند و در ضلالت خود سرگردان شدند [یعنی در دست [ صفحه 301 ] کشیدن از آن اعمال مردّد
شدند و در شهوات مستمرّ و مشغول ماندند بیآنکه از ضرر و عقوبتی که در دنبال آن است آگاه گردند و ملاحظه فرجام کار
را بنمایند]. 5- اینکه جماعت [کافران و اشخاص کور باطن بیبصیرت] را در سراي دیگر عذاب بد و سختی است و در
آخرت بیش از هر کس دچار خسران و زیان میباشند [و احدي از آنها زیانکارتر نیست زیرا هم بردن ثواب را ضرر کردهاند و
هم بجاي ثواب دچار عقاب شدهاند]. 6- و حق آنستکه تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] قرآن را از جانب خدائی
فراگرفتهاي و از جانب کسی بتو القاء و تلقین شده است که در امر خود حکیم و بیناي بتمام حقایق اشیاء است و علیم و داناي
بتمام باطن و ظاهر امور است [و از پیش خود چیزي نداري و نمیگوئی]. 7- و [یادآوري کن اي رسول ما] زمانی را که موسی
باهل خود [یعنی بزن خود دختر شعیب که او را در وادي طور در شب تاریک درد زائیدن گرفت و راه بر آنها گم شده بود]
گفت [شما در همین جا بمانید] من از دور آتشی میبینم بزودي از آنجا براي شما خبري میآورم [یعنی راه را میپرسم که از
کدام سو است] یا براي شما شعله آتشی گرفته بیاورم شاید شما بوسیله آن گرم شوید [و رفع سردي هوا بشود]. 8- و چون
موسی بنزد آتش آمد [که بجاي نار نور الهی بود که از درختی سر برزده بود و از آن نور] ندائی برخاست [یعنی وحی إلهی
رسید] که اي موسی؟ هر کس که در آن آتش است [یعنی ملائکهاي که مشغول تسبیح و تقدیساند] و هر کس که در
اطراف آن آتش است [یعنی تو یا موسی که نزدیک بدرخت و آن نور هستی] مشمول برکت و خیر خداوند شدهاید و منزّه
است خداي یکتائی که پروردگار جهانیان است [از آنچه سزاوار صفات او نیست یعنی از آنکه جسمی باشد که محتاج بجهتی
باشد یا عرضی باشد که نیازمند بمحل [ صفحه 302 ] و مکانی باشد یا کسی باشد که بوسیله آلتی سخن گوید]. 9- اي موسی
همانا او منم [که با تو تکلّم میکنم] و او خدائی است عزیز [یعنی توانائی است که مغلوب نمیشود و براي او کاري ممتنع
نیست و حکیم [یعنی در افعالش محکم و در تدابیرش متقن است]. 10 - و [براي اینکه نشانی صحّت نداء را بدانی] عصاي
خود را [که در دست داري] بینداز [موسی عصا را بیفکند و ماري شد] و چون او را نگریست گوئی ماري حرکت میکرد [و بر
زمین میخزید موسی بترسید] و بپشت برگشته فرار نمود] و برنگشت [خطاب رسید] اي موسی مترس [تو از جانب ما پیامبر و
رسولی] و در نزد من رسولان نمیترسند [و از عقاب من نباید بیمی نمایند].
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 11 تا 14
اشاره
إِلاّ مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسناً بَعدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 11 ] وَ أَدخِل یَدَكَ فِی جَیبِکَ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ فِی تِسعِ آیاتٍ
إِلی فِرعَونَ وَ قَومِهِ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِینَ [ 12 ] فَلَمّا جاءَتهُم آیاتُنا مُبصِ رَةً قالُوا هذا سِحرٌ مُبِینٌ [ 13 ] وَ جَحَ دُوا بِها وَ استَیقَنَتها
فِی » جیب القمیص طوقه قال که « فِی جَیبِکَ » 418 قال که - أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُ  وا فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُفسِدِینَ [ 14 ] -قرآن- 1
اي بیّنۀ اسم فاعل اطلق علی المفعول اشعارا بانها لشدّة جلائها تکاد تبصر نفسها لو « مُبصِ رَةً » اي فی جملتها او معها « تِسعِ آیاتٍ
اي و قد علمتها أنفسهم اي قلوبهم و ضمائرهم علما یقینا أنّها من عند « وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم » اي و ترفعا « وَ عُلُ  وا » کانت مما یبصر
272 [ صفحه 303 ] لیست بسحر. 11 - لکن - 230 -قرآن- 243 - 112 -قرآن- 217 - 74 -قرآن- 101 - 25 -قرآن- 45 - اللّه -قرآن- 1
کسیکه بنفس خود ستم کرده باشد و سپس تبدیل کند و بعد از بدي نیکی بجاي آورد [یعنی توبه کند و از فعل زشت خود
پشیمان شود و عزم کند که در آینده بکار بد عود نکند] بنابرین منهم آمرزنده توبهکاران و بخشاینده گناهکارانم. 12 - [اي
موسی] دست خود را در گریبان خودت داخل کن تا برون آید سفید [و برّاق و داراي شعاعی مانند شعاع آفتاب باشد] بدون
اینکه آفتی [مانند برص و غیر آن] بآن رسیده باشد و اینکه در ضمن و از جمله نه معجزهایست یعنی عصا- و ید بیضاء-
خشکسالی- و نقص در ثمرات و عواید- و طوفان- و ملخ- و شپش- و غورباغه- و خون] که تو در مأموریتت بسوي فرعون و
قومش باید اظهار کنی زیرا آنان مردمی خارج از طاعت خداوند و قومی گرفتار کفران و عدوان میباشند. 13 - و چون موسی با
آیات و معجزات واضح و بیّن ما [که بهر بینندهاي روشن بود که خارج از قدرت بشر است] بسوي قبطیان آمد گفتند که اینکه
جادوي آشکاري است [یعنی همه کس داند که اینها سحر است]. 14 - و آنان منکر آیات ما شدند و حال آنکه در پیش نفس
خودشان یقین داشتند [و قلوب آنها گواهی میداد بعلم یقین که آن سحر نیست و از جانب خداست و بزبان انکار میکردند] تا
بخود یا ببنی اسرائیل ستم کرده باشند و برتري خود را بنمایانند [و نسبت بآنچه موسی علیه السّلام آورده است علوّ و تکبّر
بخرج داده ایمان نیاورند] ولی بنگر [ یا محمّد و یا اي کسیکه میشنوي] و ملاحظه کن که فرجام حال تبهکاران چگونه بود و
[ بکجا رسید [در دنیا در آب غرق شدند و در آخرت بآتش قهر خدا سوختند]. [ صفحه 304
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 15 تا 19
اشاره
وَ لَقَد آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلماً وَ قالا الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِن عِبادِهِ المُؤمِنِینَ [ 15 ] وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا
وَّ الإِنسِ وَ الطَّیرِ
ِ
شَّیءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الفَضلُ المُبِینُ [ 16 ] وَ حُشِرَ لِسُلَیمانَ جُنُودُهُ مِنَ الجِن
ِ
النّاسُ عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتِینا مِن کُل
فَهُم یُوزَعُونَ [ 17 ] حَتّی إِذا أَتَوا عَلی وادِ النَّملِ قالَت نَملَۀٌ یا أَیُّهَا النَّملُ ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُم لا
أَّوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَکَ الَّتِی أَنعَمتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَيَّ وَ أَن أَعمَلَ صالِحاً
ِ
یَشعُرُونَ [ 18 ] فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِن قَولِها وَ قالَ رَب
« یُوزَعُونَ » الحشر جمع النّاس و سوقهم للحرب « وَ حُشِرَ » 789- تَرضاهُ وَ أَدخِلنِی بِرَحمَتِکَ فِی عِبادِكَ الصّالِحِینَ [ 19 ] -قرآن- 1
اي لا یهلکنّکم. و الحطم « لا یَحطِمَنَّکُم » اي یحبسون. یحبس اوّلهم علی آخرهم لیتلاحقوا. یقال وزعه یزعه وزعا منعه و حبسه
اي اجعلنی أزع شکر نعمتک عندي اي ارتبطه لا یفلت منّی بحیث لا انفک « أَوزِعنِی » الکسر یقال حطمه یحطمه حطما کسره
[ 247 [ صفحه 305 - 169 -قرآن- 235 - 61 -قرآن- 150 - 12 -قرآن- 48 - عنه و وزع کما قلنا هنا بمعنی حبس. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-15 و حقّا که ما عطا نمودیم داود و سلیمان [هر یک را] علم [بقضاء و حکومت بین خلق و فهم کلام پرندگان و دواب] و هر
دو گفتند سپاس مختص خدائیست که ما را برتري داد [یعنی از بین خلق برگزید به اینکه که ما را پیامبر خود قرار داد و
بمعجزه و سلطنت و علمی که بما عطا فرمود و آهن را براي ما نرم ساخت و شیاطین انس و جنّ را مسخّر ما فرمود] بر بسیاري
از بندگان مؤمن خود. 16 - و سلیمان وارث [مال و علم و نبوّت و سلطنت] داود شد [یعنی از بین نوزده پسرش، سلیمان وارث
او گردید] و گفت اي مردم بما علم فهم گفتار پرندگان آموخته شد و هر چیز [که بتمام پیمبران و پادشاهان عطا شده است و
مورد طلب و حاجت است] بما عطا گردید و حقّا که اینکه [موهبت و عطاي خداوندي] فضل و بخششی است آشکار که بر
هیچکس پوشیده نیست. 17 - و لشگریان سلیمان از جنّ و انس و پرندگان براي او صف آرائی کرده و جمع شدند در حالتی
که تمامی یکجا و منضبط بودند. 18 - تا اینکه مشرف بوادي مورچگان شدند و مورچهاي [نوع خود را مخاطب ساخته] گفت
اي مورچگان بخانهها و لانههاي خود روید که سلیمان و لشکریانش ندانسته شما را پایمال نکنند. 19 - سلیمان از گفتار آن
مورچه [بشگفت آمده] و لبخندي زد و گفت اي پروردگار من بمن الهام کن [و مرا وادار و موفق فرما] که شکر نعمتی را که
بمن و بپدر و مادرم عطا فرمودهاي بجاي آورم [یعنی زبان مورچه بمن آموختی که از دور گفتار او را بشنوم و از زحمت او
خودداري کنم و مرا بنبوّت و سلطنت مکرّم داشتهاي و پدرم را باکرام نبوّت و فصل خطاب معزّز فرمودي و براي او آهن را نرم
ساختی و مادرم را بپیمبر خودت تزویج فرمودي و نعمتت را بر من و آنها تمام نمودي] و مرا موفق ساز که در آینده عملی کنم
شایسته که ترا خشنود سازد و برحمت خودت مرا در زمره بندگان شایستهات [إبراهیم و اسحاق و اسماعیل [ صفحه 306 ] و
یعقوب و أنبیاء پس از او] داخل فرما و اسم مرا با اسامی آنها ثبت نما. کاشفی گوید: گویند داود را نوزده پسر بود و هر یک
داعیه ملک داشتند حق سبحانه و تعالی نامهاي مهر کرده از آسمان فرستاد و در آن چند مسئله یاد کرد و فرمود که از اولاد تو
هر کس اینکه مسائل را جواب دهد بعد از تو وارث ملک باشد، داود فرزندان را جمع کرده و اخیار و اشراف را حاضر
گردانید و مسئلهها بر فرزندان عرض فرمود که جواب بگوئید: [نزدیکترین چیزها کدامست- و دورترین اشیاء چیست- و
کدامست که بدو انس بیشتر است- و چیست آنکه وحشت از او افزونتر است- و کدامند دو قائم- و دو مختلف- و دو دشمن-
و کدام کار است که آخر آن ستوده است و کدام امر است که عاقبت آن نکوهیده است] اولاد داود از جواب عاجز آمدند
سلیمان فرمود اگر اجازت باشد جواب گویم داود وي را دستور داد سلیمان گفت: [اقرب اشیاء بآدمی آخرتست- و ابعد اشیاء
آنچه را میگذرد از دنیا- و مأنوستر اشیاء جسد انسانست با روح- و اوحش اشیاء بدن خالی از روح- امّا قائمان ارض و
سمایند- و مختلفان لیل و نهار و متباغضان موت و حیات- و کاریکه آخرش محمود، حلم در وقت خشم- و کاري که عاقبتش
مذموم، حدّت در وقت غضب-] و چون مسائل موافق کتاب منزل بود اکابر بنی اسرائیل بفضل و کمال سلیمان معترف شدند و
داود ملک را بدو تسلیم کرد و دیگر روز وفات فرمود و سلیمان بر تخت نشست.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 20 تا 26
اشاره
[ وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَي الهُدهُدَ أَم کانَ مِنَ الغائِبِینَ [ 20 ] لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَو لَأَذبَحَنَّهُ أَو لَیَأتِیَنِّی بِسُلطانٍ مُبِینٍ [ 21
شَّیءٍ وَ
ِ
فَمَکَثَ غَیرَ بَعِیدٍ فَقالَ أَحَطتُ بِما لَم تُحِط بِهِ وَ جِئتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ [ 22 ] إِنِّی وَجَدتُ امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیَت مِن کُل
لَها عَرشٌ عَظِیمٌ [ 23 ] وَجَ دتُها وَ قَومَها یَسجُدُونَ لِلشَّمسِ مِن دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعمالَهُم فَ َ ص دَّهُم عَنِ السَّبِیلِ فَهُم لا
566 أَلاّ یَسجُدُوا لِلّهِ الَّذِي یُخرِجُ الخَبءَ فِی السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ یَعلَمُ ما تُخفُونَ وَ ما تُعلِنُونَ [ 25 ] اللّهُ - یَهتَدُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
فَمَکَثَ غَیرَ » اي بحجّۀ مبیّنۀ « بِسُلطانٍ مُبِینٍ » اي تعرّف « تَفَقَّدَ » [ 189 [ صفحه 307 - لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِیمِ [ 26 ] -قرآن- 1
الخبء ما خفی فی غیره و اخراجه اظهاره « یُخرِجُ الخَبءَ » اي فصدّهم لئلّا یسجدوا « أَلّا یَسجُدُوا » اي زمانا غیر مدید « بَعِیدٍ
20 - و 172- 127 -قرآن- 153 - 88 -قرآن- 110 - 45 -قرآن- 63 - 12 -قرآن- 24 - کاشراق الکواکب و انبات النبات. -قرآن- 1
سلیمان احوال مرغان را پرسید [و هدهد را در میان آنها ندید] و گفت هدهد چه شده است که او را نمیبینم [آیا از راه
نافرمانی حاضر نشده است] یا [از روي عذر و دلیل و حاجتی] از غایبین است. 21 - [و اگر بیعذر غایب شده است] البته
بسختی او را شکنجه خواهم کرد [به اینکه که بال و پرش بکنم و در آفتاب اندازم و یا او را در قفسی با ناجنس محبوس سازم]
یا سر از بدنش جدا کنم یا براي من دلیل و برهان روشنی [جهت عذر غیبتش] بیاورد. 22 - چیزي نگذشت و مدّت دوري طول
[ نکشید [که هدهد بیامد و دلیلی براي عذر غیبت خود بیاورد] و گفت [اي سلیمان] من احاطه یافتم یعنی علم [ صفحه 308
پیدا کردم بچیزي که تو بآن علم و احاطه نداشتی [و آن اینستکه] از سبا [که شهري است در یمن] براي تو خبر محقّق و یقینی
آوردهام. 23 - همانا من [در آن شهر] زنی یافتم که بر اهل آن شهر سلطنت و تصرف دارد و از هر چیزي [که محتاج الیه
پادشاهان است از خیل و حشم و عدد و عدد و حشمت و نعمت] باو عطا شده است و براي او سریر عظیم و تخت سلطنتی
عظیم یا ملک وسیعی است. 24 - او را و قومش را یافتم که بغیر از خدا سجده بآفتاب میکنند [و بجاي پرستش خدا آفتاب
میپرستند] و شیطان أعمال آنها را در نظرشان جلوه و زینت داده است و آنها را از راه حق باز داشته است لذا بآن راه هدایت
نمیشوند. 25 - چه شده بخدائی که هر چیز مخفی [و غایب از نظر] را که در آسمانها و زمین است ظاهر میسازد و آنچه را که
- در دل مخفی میدارید و آنچه را که بزبان آشکار میسازید و یا در ظاهر بجا میآورید میداند سجده و کرنش نکنند. 26
خدا که معبودي جز او نیست و او پروردگار عرش عظیم یعنی صاحب اختیار عالم وجود است.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 27 تا 31
اشاره
قالَ سَنَنظُرُ أَ صَ دَقتَ أَم کُنتَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 27 ] اذهَب بِکِتابِی هذا فَأَلقِه إِلَیهِم ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُم فَانظُر ما ذا یَرجِعُونَ [ 28 ] قالَت یا
[ أَیُّهَا المَلَأُ إِنِّی أُلقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ [ 29 ] إِنَّهُ مِن سُلَیمانَ وَ إِنَّهُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ [ 30 ] أَلاّ تَعلُوا عَلَیَّ وَ أتُونِی مُسلِمِینَ [ 31
أَلّا » اي ما ذا یرجع بعضهم الی بعض من القول « ما ذا یَرجِعُونَ » اي ثمّ تنحّ عنهم « ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُم » [ 368 [ صفحه 309 - -قرآن- 1
اي ان لا تکبّروا کما یفعل الجبابرة من الملوك- أن مفسرة او مصدریّۀ فیکون بصلته خبر محذوف تقدیره هو أو « تَعلُوا عَلَیَّ
139- 67 -قرآن- 115 - 26 -قرآن- 48 - المقصود أن لا تعلوا علیّ. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-27 [سلیمان چون عذر هدهد بشنید] گفت اینک میبینم که آیا [در آنچه بما خبر دادي] راست گفتهاي یا از زمره دروغگویان
هستی. 28 - [پس سلیمان نامهاي نوشت و آنرا بخاتم خود مهر نمود و بهدهد داده گفت] اینکه نامه مرا ببر و نزد بلقیس و
قومش بیفکن و سپس از آنها دوري گزین [و در نزدیکی آنها مخفی شو] و ببین که آنها در باب جواب اینکه نامه چه گفتگو
میکنند [و بچه رائی برمیگردند]. 29 - [هدهد نامه را بمنقار گرفته برد و موقعی که بلقیس بر تخت بپشت افتاده بود بروي
سینه او بیفکند و بلقیس نامه را خوانده و اشراف قوم خود را خواسته بآنها] گفت اي شرفاي قوم همانا نامه با کرامتی [که
مختوم بمهر پادشاه عظیم الجاهی است] بسوي ما انداخته شد. 30 - همانا اینکه نامه از سلیمان است [و در آن نوشته است] بنام
خداوند بخشاینده مهربان. 31 - آنکه بر من بزرگی مکنید و علوّ و برتري مجوئید و بمن [یعنی بآنچه شما را بآن دعوت میکنم]
سر تسلیم فرود آرید. در تفسیر روح البیان در باره [بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ] گوید [باء] اشاره ببقاء اوست و [سین] سناء او و
[میم] ملک او و [الف] أحدیّت او و [دو لام] جمال و جلال او و [هاء] هویّت او و [الرّحمن] اشاره برحمت عامّه او در دنیا و
آخرت و [الرّحیم] اشاره برحمت خاصّه او در آخرت و اینکه آیه منفردة یکصد و چهارده مرتبه که عدد سور قرآنی است در
] 74- قرآن و اوائل سور تکرار شده است و چون در سوره برائۀ نیست در سورة النمل ذکر شده است- هر حرفی -قرآن- 35
صفحه 310 ] از اینکه آیت ظرفی است شراب رحیق را و هر کلمتی صدفی است درّه تحقیق را هر نقطهاي از او کوکبی است
آسمان هدایترا و نجم رجمی است مر اصحاب غوایت را. و مولانا جامی گوید: نوزده حرف است که هجده هزار || عالم از او
یافته فیض عمیم و در تفسیر مجمع البیان فرماید: اول کسیکه به [بسم اللّه الرّحمن الرّحیم] افتتاح نامه نمود سلیمان علیه السّلام
بود و بلقیس و قومش آنرا ندانستند و گفتهاند که اینکه حکایت بمعنی است از آنچه بلقیس گفت که خداوند بلغت عربی
فرماید هرچند او باین لفظ نگفته باشد و حکایت بر سه طریق است حکایت بمعنی فقط و حکایت بلفظ فقط هر چند معنایش
را نداند و حکایت بلفظ و معنی هر دو و آن اصل در هر حکایت است و عدول از آن جایز نیست مگر بقرینه.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 32 تا 37
اشاره
قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی أَمرِي ما کُنتُ قاطِعَۀً أَمراً حَتّی تَشهَدُونِ [ 32 ] قالُوا نَحنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأسٍ شَدِیدٍ وَ الَأمرُ إِلَیکِ
فَانظُرِي ما ذا تَأمُرِینَ [ 33 ] قالَت إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَریَۀً أَفسَ دُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّۀً وَ کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ [ 34 ] وَ إِنِّی
مُرسِلَۀٌ إِلَیهِم بِهَدِیَّۀٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرجِعُ المُرسَلُونَ [ 35 ] فَلَمّا جاءَ سُلَیمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللّهُ خَیرٌ مِمّا آتاکُم بَل أَنتُم
- [ 569 ارجِع إِلَیهِم فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُم بِها وَ لَنُخرِجَنَّهُم مِنها أَذِلَّۀً وَ هُم صاغِرُونَ [ 37 - بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحُونَ [ 36 ] -قرآن- 1
ما کُنتُ قاطِعَۀً » اي اجیبونی فی الّذي ذکرت لکم و اذکروا ما تستصوبون فیه « أَفتُونِی فِی أَمرِي » [ 128 [ صفحه 311 - قرآن- 1
فَلَمّا جاءَ » اي لا أقطع امرا الا بمحضرکم و بموجب آرائکم یعنی بیحضور و مشورت شما کاري نمیکنم « أَمراً حَتّی تَشهَدُونِ
اي « وَ هُم صاغِرُونَ » اي لا قدرة لهم علی دفعها و لا طاقۀ لهم بمقاومتها « لا قِبَلَ لَهُم بِها » اي فلما جاء الرسول بالهدیۀ « سُلَیمانَ
394- 313 -قرآن- 374 - 259 -قرآن- 289 - 138 -قرآن- 234 - 26 -قرآن- 92 - ذلیلون و اساري مهانون. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
باشراف قوم خود گفت اي شرفاء رأي خود را بمن بگوئید و مرا در کارم فتوي و رأي صواب دهید من کاري را « بلقیس » -32
قطع و فصل نمیکنم و امضاء نمینمایم تا اینکه با حضور شما باشد و شما شاهد و گواه من باشید [یعنی بیحضور و مشورت
شما کاري نمیکنم و مستبدّ برأي خود نیستم]. مشورت رهبر صواب آید || در همه کار مشورت باید کار آنکس که مشورت
نکند || غایتش غالبا خطا آید 33 - آنان گفتند ما صاحبان نیرو و قدرت و افراد جنگی هستیم و داراي شجاعت و قوّت بسیار
براي جنگ میباشیم و امر با تست [و تصمیم بر قتال و ترك قتال واگذار بخودت میباشد] پس در نگر و ببین که بچه ما را امر
میکنی [تا آنرا امتثال نمائیم: اگر امر بصلح کنی مصالحه و اگر أمر بقتال کنی مقاتله]. 34 - [بلقیس] گفت [ما را جنگ
مصلحت نیست چه جنگ دو روي دارد اگر ایشان غالب آیند] چون پادشاهان [بکشتار و جبرا] داخل کشور و آبادي شوند:
أهل آنرا هلاك و آن کشور را فاسد و خراب میسازند و اشراف و صاحبان عزّت أهالی آنرا موهون و خوار مینمایند و چنین
خواهند کرد [اگر اینکلام اخیر را بلقیس گفته باشد یا خداوند تصدیق گفته او را فرموده که همینطور [ صفحه 312 ] خواهند
کرد]. 35 - و من براي سلیمان و قومش هدیّهاي میفرستم و نگران و منتظر هستم که فرستادگان من بچه حال و بچه وضع
برمیگردند [بردّ هدایا یا بقبول هدایا چه بلقیس غرضش اینکه بود که بداند سلیمان پادشاه است یا پیامبر اگر هدایا را پذیرفت
- معلوم میشود که پادشاه است و موجب خشنودي او خواهد بود و اگر ردّ کرد و نپذیرفت واضح میشود که پیمبر است]. 36
پس چون [فرستاده بلقیس] نزد سلیمان آمد [و هدیه را تقدیم کرد] سلیمان گفت آیا مرا بطرف مال میکشانید [یعنی مرا
بزیادتی دارائی امداد میکنید من محتاج مال نیستم] آنچه را که خدا [از ملک و نبوّت] بمن عطا فرموده است بهتر است از آنچه
بشما [از مال و متاع دنیوي] داده شده است بلکه شما هستید که بآنچه بشما هدیه میرسد فرحناك و خوشحال میشوید [و أمّا من
بآن خوشحال نمیشوم]. مثنوي: من سلیمان مینخواهم ملکشان || بلکه من برهانم از هر هلکشان از شما کی کدیه زر میکنم
|| من شما را کیمیاگر میکنم ترك اینکه گیرید گر ملک سباست || که برون آب و گل بس ملکهاست تخته بند است
آنکه تختش خواندهاي || صدر پنداري و بر در ماندهاي 37 - [اي فرستاده بلقیس] برگرد بسوي بلقیس و قومش [و هدایا را
هم برگردان تا بدانند که اهل دین فریب حطام دنیا را نمیخورند و فقط خواهان اسلامند و بایستی مسلم و مؤمن شوند و الّا]
البته ما با لشکري [از جنّ و انس و تأیید الهی] که آنها را طاقت مقاومت و قدرت مقابلت در برابر آنها نباشد بسوي آنها
خواهیم آمد و البته آنها را از شهر سبا و کشورشان بیرون خواهیم کرد در حالتی که خوار و کوچک قدر و اسیر و موهون
باشند. [ صفحه 313 ] ملّا در مثنوي گوید: باز گردید اي رسولان خجل || زر شما را، دل بمن آرید دل که نظرگاه خداوند
است آن || که نظر انداز خورشید است کان کو نظرگاه شعاع آفتاب || کو نظرگاه خداوند لباب که رسولان میفرستمتان
رسول || ردّ من بهتر شما را از قبول پیش بلقیس آنچه دیدید از عجب || باز گوئید از بیابان ذهب بداند که بزر طامع نهایم
|| ما زر از زر آفرین آوردهایم اینکه بیا بلقیس ورنه بد شود || لشکرت خصمت شود مرتد شود پرده دارت پردهات را برکند
|| جان تو با تو بجان خصمی کند ملک بر هم زن تو أدهم وار زود || تا بیابی همچو او ملک خلود اینکه بیا که من رسولم
دعوتی || چون اجل شهوت کشم من شهوتی ار بود شهوت امیر شهوتم || من اسیر شهوت اویم بتم بت شکن بوده است اصل
اصل ما || چون خلیل حق و جمله انبیا خیز بلقیسا بیا و ملک بین || بر لب دریاي یزدان در بچین خواهرانت ساکن چرخ سنّی
گوید « إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَریَۀً أَفسَ دُوها ... الخ » || تو بمرداري چه سلطانی کنی در تفسیر روح البیان در ذیل آیه مبارکه
اشاره است به اینکه که ملوك صفات ربّانی چون بتجلّی داخل شهر شخص انسانی شوند بتباه کردن طبیعت حیوانی انسانی
بپردازند و عزیزان اهل آنرا که نفس امّاره و صفات آن است خوار و زبون سازند و با انبیاء و اولیاء نیز چنین کنند زیرا آنان
براي آینهداري اینکه صفات آفریده گشتهاند و امام صادق فرماید که: [اشاره بقلوب مؤمنین است که چون معرفت داخل آن
99 [ صفحه - دلها شود امانی و آرزوها و مرادات بتمامی از آن زایل گردد زیرا دل محلّ غیر خدا نیست] انتهی. -قرآن- 48
[314
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 38 تا 44
اشاره
أَّنَا آتِیکَ بِهِ قَبلَ أَن تَقُومَ مِن مَقامِکَ وَ
ِ
قالَ یا أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها قَبلَ أَن یَأتُونِی مُسلِمِینَ [ 38 ] قالَ عِفرِیتٌ مِنَ الجِن
إِنِّی عَلَیهِ لَقَوِيٌّ أَمِینٌ [ 39 ] قالَ الَّذِي عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُستَقِ  را عِندَهُ قالَ هذا
مِن فَضلِ رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَ کَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ [ 40 ] قالَ نَکِّرُوا لَها عَرشَها
نَنظُر أَ تَهتَدِي أَم تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهتَدُونَ [ 41 ] فَلَمّا جاءَت قِیلَ أَ هکَ ذا عَرشُکِ قالَت کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِینَا العِلمَ مِن قَبلِها وَ کُنّا
763 وَ صَ دَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُونِ اللّهِ إِنَّها کانَت مِن قَومٍ کافِرِینَ [ 43 ] قِیلَ لَهَا ادخُلِی الصَّرحَ فَلَمّا - مُسلِمِینَ [ 42 ] -قرآن- 1
ّ
ِ
إِّنِّی ظَلَمتُ نَفسِی وَ أَسلَمتُ مَعَ سُلَیمانَ لِلّهِ رَب
ِ
رَأَتهُ حَسِبَتهُ لُجَّۀً وَ کَشَ فَت عَن ساقَیها قالَ إِنَّهُ صَ رحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَوارِیرَ قالَت رَب
اي مارد من الشیطان. یقال للرجل الخبیث المنکر المعفر لأقرانه عفریت « عِفرِیتٌ » [ 333 [ صفحه 315 - العالَمِینَ [ 44 ] -قرآن- 1
ان یرجع « أَن یَرتَدَّ » علم الاسرار الروحانیۀ و التاثیر فی المواد بالقوي النفسیه « عِلمٌ مِنَ الکِتابِ » . اي من مجلسک « مِن مَقامِکَ »
اي و منعها « وَ صَ دَّها » اي اجعلوه مجهولا عندها بتغییر هیئته و شکله « نَکِّرُوا لَها عَرشَها » اي لیختبرنی « لِیَبلُوَنِی » عینک « طَرفُکَ »
اي مملّس مردّه و مردّه اي لیّنه و صقّله و ملسّه و « مُمَرَّدٌ » معظم الماء جمعها لجج « لُجَّۀً » اي القصر و قیل عرصۀ الدار « الصَّرحَ »
-246- 224 -قرآن- 236 - 146 -قرآن- 209 - 104 -قرآن- 122 - 12 -قرآن- 88 - جمع قاروره اي زجاج. -قرآن- 1 « قَوارِیرَ » سوّاه
542- 465 -قرآن- 531 - 430 -قرآن- 454 - 391 -قرآن- 421 - 367 -قرآن- 380 - 307 -قرآن- 355 - 268 -قرآن- 283 - قرآن- 253
تفسیر معانی:
اشاره
-38 [چون فرستاده بلقیس برگشت و دانست که سلیمان پیمبر است و او قدرت مقاومت با سلیمان را ندارد براي رفتن نزد
سلیمان مجهّز شد و اسباب سفر راست کرد و جبرئیل بسلیمان خبر داد که بلقیس از یمن حرکت کرده است ولی تخت سلطنتی
خود را بواسطه سنگینی و عظمت نتوانست با خود بیاورد و با آنکه خواهان همراه داشتن آن بود آنرا در سبا بجا گذاشت و
سلیمان علیه السّلام براي اینکه صدق نبوت خود را باو بفهماند و او سر تسلیم فرود آرد و حقا مسلمان شود در مقام برآمد که
تخت با عظمت او را از سبا حرکت داده پیش از آمدن او حاضر سازد لذا] گفت اي اشراف قوم و لشکر من کدامیک از شما
تخت بلقیس را براي من میاورد پیش از آنکه آنها [بیایند] و مسلمان شوند یا تسلیم من گردند. 39 - دیو سرکش متمرّدي از
جنّ [که قبلا نسبت بسلیمان متمرد بوده و بعد تسلیم شده بود] بسلیمان گفت من آن تخت را پیش از آنکه تو از جایت
برخیزي [یعنی روز بنصف نرسیده باشد زیرا سلیمان تا ظهر هر روز جلوس مینمود] براي تو میآورم [ یا آورنده آن هستم] و
همانا من برآوردن آن در اینکه مدت نیرومند و توانا هستم و امین هم میباشم [که طلا و جواهر آن بیعیب به اینکه جا
برسد]. 40 - [سلیمان گفت از اینکه زودتر و تندتر خواهانم که تخت نزد من حاضر [ صفحه 316 ] شود در اینوقت] آنکسی که
علمی از کتاب [یعنی لوح محفوظ یا کتب منزله بر انبیاء یا نامهاي که سلیمان ببلقیس نوشته] در نزد او بود [و گفتهاند که
مقصود اسم اعظم الهی است که او دانا بود] [و او آصف بن برخیا وزیر و خواهر زاده سلیمان علیه السّلام بوده است]. بسلیمان
گفت پیش از آنکه تو پلک چشم بر هم زنی آنرا نزد تو میآورم [و سلیمان باو دستور داد که چنین کند و آصف بسجده افتاد
و خدا را بخواند و تخت بلقیس حاضر شد] پس چون سلیمان تخت را [در اینمدت کوتاه یعنی در طرفۀ العین بدون عیب] نزد
خود حاضر و برقرار دید گفت اینکه از فضل و نعمت پروردگار من بر من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکرگزار اینکه
فضل و نعمتم [که آنرا محض فضل خدا بدانم بدون اینکه قوّه خود را در آن دخیل بدانم] یا کفران اینکه نعمت میکنم [که
نفس خود را در آن مدخلیتی میدهم و در قیام بموجبات شکر قاصرم] و هر کس شکر کند [و سپاسدار نعمت ربّ باشد] براي
خویشتن شکر کرده است [زیرا سود آن شکر عاید خود او میشود و بخود او اختصاص پیدا میکند نه بغیر او] و هر کس
کفران نعمت کند [و قدر نعمت را نداند و اداي حق آن ننماید زیان آن عاید بخود اوست] زیرا که پروردگار من بینیاز [از
شکر بندگان است و محتاج بآن نیست بلکه آنها نیازمند احسان و ثواب اویند] و کریم است [یعنی بر همه بندگان چه شاکر
باشند یا کافر مطیع باشند یا نافرمان کفر و عصیان آنها مانع عطاء و تفضّل او نیست]. 41 - [سلیمان بخدمتگزاران خود] گفت
تخت او را تغییر شکل دهید [و خواست تا اعتبار عقل او را بفهمد] ببینیم آیا راه مییابد [و تخت خود را میشناسد] یا از
کسانیست که راه بشناسائی آن نمییابند. 42 - و چون [بلقیس] بیامد باو گفته شد آیا تخت تو اینچنین است [و نگفتند که
اینکه تخت تو است تا عقل او را آزمایش کنند او هم نه جواب [ صفحه 317 ] مثبت داد و نه جواب منفی بلکه] گفت گویا
اینکه همان باشد و ما پیش از [دیدن] اینکه [اعجاز] علم بصحّت نبوّت سلیمان یافتیم و اینک مسلمان و مطیع امر سلیمان
میباشیم. 43 - و آنچه او را [یعنی بلقیس را] مانع [از پرستش خدا بود] پرستشی بود که از غیر خدا [یعنی خورشید] مینمود و
از قوم کافران بود [که آفتاب پرست بودند و او در بین آنها نشو و نما کرده بود و جز پرستش آفتاب عبادت دیگري
نمیشناخت]. 44 - [و سلیمان قبلا دستور بناي کاخی از بلور داده بود و در زیر کف صحن کاخ آب جاري ساخته و در آن
ماهیها و حیواناتی آبی انداخته بودند و چون بلقیس بدر قصر رسید] باو گفتند داخل کاخ شو و چون آن کاخ را بدید آن را
دریاچه آبی پنداشت و دو ساق پاي خود را برهنه کرد [که در آب گذارد] سلیمان گفت [ساق خود را برهنه و مکشوف
مساز] همانا اینکه [تو آب پنداشتهاي] کاخی است صاف و صیقلی شده از بلور و آبگینه [در اینحال بلقیس] گفت اي
پروردگار من؟ من [بپرستش غیر خدا] بخویشتن ستم کردم و اینک بپیروي سلیمان بپروردگار جهانیان اسلام آوردم و تسلیم
گردیدم. در تفسیر روح البیان گوید: [سلیمان علیه السّلام سیزده ساله بود که بسلطنت رسید و پنجاه و سه ساله بود که وفات
یافت و چهل سال سلطنت نمود و وفاتش در اواخر سال پانصد و هفتاد و پنج بعد از وفات موسی علیه السّلام بود و بین وفات
سلیمان و هجرت شریفه اسلامیّه مدت یکهزار و هفتصد و هفتاد و سه سال طول کشید و منقول است که قبرش در بیت
المقدّس در جیسمانیّه است و او و پدرش داود در یک قبر میباشند و بلقیس یک ماه بعد از سلیمان از دنیا برفت]. همه تخت
و ملکی پذیرد زوال || بجز ملک فرمانده لا یزال جهان اي پسر ملک جاوید نیست || ز دنیا وفاداري امید نیست مکن تکیه بر
ملک و جاه و حشم || که پیش از تو بوده است و بعد از تو هم [ صفحه 318 ] نه لایق بود عشق با دلبري || که هر بامدادش
بود شوهري دریغا که بیما بسی روزگار || بروید گل و بشکفد نوبهار مکن عمر ضایع بافسوس و حیف || که فرصت عزیز
است و الوقت سیف عروسی بود نوبت ماتمت || گرت نیک روزي بود خاتمت و در تفسیر مجمع البیان فرماید که: [عیاشی
در تفسیر خود باسناد روایت کرده است که موسی بن محمّد بن علی بن موسی [الرضا] علیه السّلام و یحیی بن أکثم [قاضی] را
با یکدیگر ملاقات دست داد و یحیی از او مسائلی پرسید موسی گوید من بر برادرم علی بن محمّد علیه السّلام [الهادي] وارد
شدم و بعد از آنکه بین او و من مواعظی گفتگو شد و منتهی به اطاعت من از او گردید باو عرض کردم فدایت شوم إبن أکثم
مسائلی از من پرسید که من فتوي در باب آنها دهم فرمود آیا رأي خود را در باب آنها گفتی عرض کردم خیر فرمود چرا!
عرض کردم نمیدانستم فرمود مسائل چه بود! عرض کردم بمن گفت بگو آیا سلیمان محتاج بعلم آصف إبن برخیا بود. و
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم از فرمایش خداي تعالی پرسیدي که » سپس مسائل دیگري ذکر کرد آنحضرت فرمود اي برادر بنویس
در کتاب خود فرماید [قالَ الَّذِي عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ] و او آصف بن برخیا بوده است و سلیمان از آنچه آصف بدان دانا بود
عاجز نبود بلکه او [علیه السّلام] مایل بود امتش از جن و انس حجّت بعد از او را بشناسند و اینکه از علم سلیمان بود که بفرمان
خدا بآصف سپرده بود و خداوند باو فهمانیده بود تا اختلاف در پیشوا و دلیل بودن او فراهم نشود همچنانکه سلیمان را در
حیات داود علیه السّلام فهمانید [که فرمود ففهّمناها سلیمان] تا بعد از داود امامت و نبوّت سلیمان معلوم باشد و حجّت بر خلق
203 و نیز در مجمع فرماید: در باب بلقیس بعد از اینکه گفت [اسلمت مع سلیمان للّه ربّ - تمام شده باشد]. -قرآن- 155
العالمین] چه شد در أقوال مفسّرین اختلاف است بعضی گفتهاند [ صفحه 319 ] که سلیمان او را بزنی خود گرفت و بر
مملکتش مستقر گردانید. و بعضی دیگر گفتهاند که او را بپادشاهی تزویج کرد که نامش [تبّع] بود و او را بکشور خویش
فرستاد و زوبعه أمیر جنّ را با او بفرستاد که براي او بناهائی در یمن بساخت. و عون بن عبد اللّه گوید مردي بنزد عبد اللّه بن
عتبه بیامد و از او پرسید که آیا بلقیس بنکاح سلیمان در آمد او جواب داد نمیدانم و آخرین کلامی که در باب او شنیدهام
همان است که خدا فرموده است.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 45 تا 53
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً أَنِ اعبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُم فَرِیقانِ یَختَصِمُونَ [ 45 ] قالَ یا قَومِ لِمَ تَستَعجِلُونَ بِالسَّیِّئَۀِ قَبلَ الحَسَنَۀِ
لَو لا تَستَغفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 46 ] قالُوا اطَّیَّرنا بِکَ وَ بِمَن مَعَکَ قالَ طائِرُکُم عِندَ اللّهِ بَل أَنتُم قَومٌ تُفتَنُونَ [ 47 ] وَ کانَ فِی
المَدِینَۀِ تِسعَۀُ رَهطٍ یُفسِدُونَ فِی الَأرضِ وَ لا یُصلِحُونَ [ 48 ] قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدنا مَهلِکَ أَهلِهِ
589 وَ مَکَرُوا مَکراً وَ مَکَرنا مَکراً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 50 ] فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ مَکرِهِم أَنّا - وَ إِنّا لَصادِقُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
دَمَّرناهُم وَ قَومَهُم أَجمَعِینَ [ 51 ] فَتِلکَ بُیُوتُهُم خاوِیَۀً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَومٍ یَعلَمُونَ [ 52 ] وَ أَنجَینَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا
اي تطیّرنا و التطیر التشاؤم بمعنی تشاءمنا و الطّیره « اطَّیَّرنا » [! اي هلّا [چرا « لَو لا » [ 309 [ صفحه 320 - یَتَّقُونَ [ 53 ] -قرآن- 1
اي تختبرون « تُفتَنُونَ » اي هو الّذي قدّره او حملکم المکتوب عنده « عِندَ اللّهِ » اي سبب شؤمکم و داعیۀ تطیّرکم « طائِرُکُم » التشاؤم
اي تسعۀ انفس. الرهط الجماعۀ من الثلاثۀ او السبعۀ إلی العشرة و إذا اضیف إلیه « تِسعَۀُ رَهطٍ » بتعاقب السراء و الضراء علیکم
اي لنباغتنه لیلا و لنقتلنّه، التبییت شبیخون « لَنُبَیِّتَنَّهُ » اي تحالفوا باللّه « تَقاسَمُوا بِاللّهِ » عدد کما فی الایه کان معناه النفس و الشخص
-38- 9-قرآن- 26 - اي خالیۀ او ساقطۀ متهدّمۀ من خوي النجم اي سقط. -قرآن- 1 « خاوِیَۀً » مصدر بمعنی الهلاك « مَهلِکَ » زدن
-556- 491 -قرآن- 546 - 451 -قرآن- 472 - 289 -قرآن- 429 - 229 -قرآن- 274 - 165 -قرآن- 216 - 116 -قرآن- 150 - قرآن- 104
587- قرآن- 577
تفسیر معانی:
اشاره
-45 و حقّا که ما بدعوت قوم ثمود برادر نسبی آنها صالح را فرستادیم به اینکه که خداي وحده لا شریک له را پرستش کنید
و در آنموقع آنها [دو فرقه شدند مؤمن و کافر] و با یکدیگر بجنگ و دشمنی پرداختند [و هر فرقهاي میگفت حق با من
است]. 46 - [صالح بفرقه کافر که او را تکذیب میکردند] گفت اي قوم من چرا در خواستن عذاب پیش از رحمت عجله و
شتاب میکنید [و توبه را بتأخیر انداخته آنرا بموقع نزول عذاب محوّل مینمائید و چرا میگوئید اگر آنچه براي ما آوردهاي
حق است پس عذاب براي ما بخواه و اگر وعده تو راست بود و عذاب آمد آنگاه ما توبه میکنیم] چرا اینک [از شرك توبه
نمیکنید و ایمان نمیآورید] و آمرزش خدا را نمیطلبید که شاید مورد رحم و رحمت خدا واقع گردید [و در دنیا بعذاب
دچار نشوید]. 47 - [و چون گرفتار قحط شدند و باران از آنها قطع شد و گرسنه ماندند [ صفحه 321 ] آنرا از شومی دعوت
صالح دانستند و] گفتند ما بتو و بکسانی که با تو هستند و بتو ایمان آوردهاند تطیّر و تشاؤم میکنیم [یعنی فال بد میزنیم و
آنچه بما رسیده از شومی تو و اصحابت میدانیم] صالح بآنها گفت شومی شما [بواسطه کفرتان] از جانب خداست. قلم به نیک
و بد خلق در ازل رفته است || بگفت و گوي خلایق دگر نخواهد شد بلکه [باید بدانید] شما قومی هستید که مورد امتحان و
آزمایش خدا واقع شدهاید و بخیر و شرّ آزمایش میشوید یا بسوء اعمالتان معذّب و مبتلا میگردید]. 48 - و در شهري که
صالح بود [یعنی حجر بکسر حاء و سکون جیم و راء که بین حجاز و شام بوده است] نه نفر بودند که در آن دیار تباهکاري
میکردند [و از اشراف و گمراهان و یاغیان قوم صالح بودند که همانا ناقه را پی نمودند] و اصلاح هم نمیشدند و فرمان خدا
را نمیبردند. 49 - [اینکه نه تن] گفتند با یکدیگر بخدا قسم یاد کنید که بر صالح و کسانش شبیخون بریم [یعنی شبانه بر سر
او و اهلش ریخته آنها را بکشیم] سپس بولیّ دم [و ارحامش که مطالبه خونبها کنند] میگوئیم ما در موقع هلاك کسان او
حاضر و شاهد نبودیم [ما او را نکشتهایم و نمیدانیم چه کسی او را کشته و هلاك کرده است] و ما در آنچه میگوئیم
صادقیم و راست میگوئیم. 50 - آنان مکري و حیلهاي اندیشیدند و ما هم بجزاي آنها مکري جزا دادیم و آنها مشعر و داناي
- بمکر خدا نسبت بخودشان نبودند. هر آنکه تخم بدي کشت و چشم نیکی داشت || دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست 51
پس بنگر [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اي کسی که میشنوي] فرجام مکر آنها چگونه شد و بچه حالی دچار شدند ما آنها
را و قومشان را تماما هلاك [ صفحه 322 ] و ریشهکن ساختیم [و بصیحه جبرئیل نابود نمودیم و از آنان اثري نماند]. 52 - و
اینست خانههاي آنها که همه خالی و منهدم [و عاري از سکنه] مانده است بواسطه ستمی که بخویشتن کردند [و براي خدا
شریک قرار دادند و پیروي پیامبر خود نکردند و همانا در اینکه اهلاك آنها براي کسانیکه بدانند و بنظر عبرت بآن بنگرند
نشانه و آیت اعتباري است [و دلالتی است بر اینکه عاقبت کار ظلم، خانه خرابی است]. 53 - و ما آنکسانی که ایمان آوردند و
از نافرمانی خدا پرهیز میکردند از آن عذاب نجات بخشیدیم [و آنها بنا بقول مفسرین چهار هزار نفر بودند که با صالح بدیار
حضرموت که از بلاد یمن است هجرت نمودند و گویند آنجا را از آنجهت حضرموت گفتهاند که چون صالح در آنجا داخل
شد بمرد]. گفتهاند که ظالم تبهکار مفسد در شهر کالبد انسانی پنج حسّ و چهار عنصراند که جمعا نهاند و اینکه [تسعۀ ربط]
یعنی نه شخص میکوشند که صالح قلب را چون با آنها مخالف است مغلوب سازند و قلب آنها را ببندگی و ترك شهوات
میخواند و آنها او را بنظر بدنیا و اعراض از عقبی دعوت میکنند ولی چون دل مؤیّد بالهام الهی و تجلّی ربّانی است به
خطهاي ظاهري و باطنی توجهی نمیکند و تمایلی ظاهر نمیسازد و بر تمام قوي غالب میگردد و براي او ماحصل صبرش
نجات است و براي خواص نهگانه ماحصل عملشان هلاك و بنابرین کالبد و اعضائیکه مساکن آن حواس بودند خالی از
خواص و آفات آنها باقی میمانند و سپس آنکه مرده است هرگز زنده نخواهد شد و چه نیکو گفتهاند که [الفانی لا یردّ الی
[ اوصافه] یعنی فنا شده باوصاف خود برنمیگردد. [اقتباس از روح البیان]. [ صفحه 323
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 54 تا 59
اشاره
[ وَ لُوطاً إِذ قالَ لِقَومِهِ أَ تَأتُونَ الفاحِشَۀَ وَ أَنتُم تُبصِ رُونَ [ 54 ] أَ إِنَّکُم لَتَأتُونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دُونِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَومٌ تَجهَلُونَ [ 55
فَما کانَ جَوابَ قَومِهِ إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ [ 56 ] فَأَنجَیناهُ وَ أَهلَهُ إِلاّ امرَأَتَهُ قَدَّرناها مِنَ
450 قُلِ الحَمدُ لِلّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذِینَ اصطَفی آللّهُ - الغابِرِینَ [ 57 ] وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِینَ [ 58 ] -قرآن- 1
من « وَ أَنتُم تُبصِ رُونَ » ما عظم قبحه من الافعال و الأقوال و المراد هیهنا اللّواط « الفاحِشَ ۀَ » 104- خَیرٌ أَمّا یُشرِکُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
« یَتَطَهَّرُونَ » جمع إنس و النّاس مخفّف منه « أُناسٌ » بصر القلب و هو العلم او من نظر العین اي و أنتم تبصرونها بعضکم من بعض
اي من الباقین. غبر اي بقی و ذهب و هو من الافعال الّتی تستعمل « مِنَ الغابِرِینَ » اي یتنزهون عن أفعلنا و یعدّون افعالنا قذرا
أصله أأللّه الهمزة اولی استفهام و الثانیه و صل فمدّوا « آللّهُ » اي الّذین أنذروا و لم ینتفعوا بالانذار « المُنذَرِینَ » لمعنیین متضادین
430 -قرآن- - 320 -قرآن- 415 - 251 -قرآن- 300 - 200 -قرآن- 234 - 101 -قرآن- 191 - 13 -قرآن- 77 - الاوّل تخفیفا. -قرآن- 1
483-474
تفسیر معانی:
اشاره
-54 [و فرستادیم] لوط [بن هاران] را [و یاد بیاور] زمانی را که لوط [در مقام انکار و زشت شمردن کردار قوم خود] بقوم
خویش [ صفحه 324 ] گفت آیا بکردار زشت [قبیح شنیع که قباحت آن هویداست و آن جمع شدن با پسران است] میپردازید
و حال آنکه میبینید و میدانید [که اینکار بسی زشت است] با آن که اینکه فعل قبیح یکدیگر را [که علنا در برابر همدیگر بجا
میآورید] مشاهده میکنید. 55 - آیا شما براي اعمال شهوت با مردان میآمیزید و زنان را [که براي اینکه کار و براي ازدیاد
نسل خداوند آفریده است] وامیگذارید بلکه شما مردمی نادان هستید [ یا بعاقبت اینکه عمل زشت و فرجام اینکه گناه که در
قیامت عذاب خدائی و در دنیا بدبختی است جهل دارید]. 56 - و جواب قومش [در برابر اینکه اندرزها] جز اینکه نبود [یعنی
آخرین حرفشان اینکه بود] که بیکدیگر گفتند کسان لوط را از شهر خودتان [سدوم] بیرون کنید زیرا آنها مردمانی هستند که
خود را تطهیر میکنند [یعنی افعال ما را نجس میپندارند و خود را از کردار ما منزّه میدارند]. 57 - بنابراین [ما بر آن قوم
عذاب نازل کردیم] و لوط و اهلش [یعنی دو دخترش ایشاء و عوراء] را نجات دادیم مگر زنش [و اهله] را که نجات ندادیم و
مقدّر فرمودیم که او از جمله باقی ماندگان در عذاب باشد [و با لوط خارج نشود]. 58 - و بر آنها بارانی از سنگ باراندیم و
بد بارانی است بارانی که بر انذارشدگان ببارد [یعنی بر آن کسانیکه لوط آنها را ترسانید و بنزول عذاب و موضع ترس دانا
ساخت تا تقوي اختیار کنند ولی آنها مخالفت کردند و نترسیدند و دچار عذاب شدند]. 59 - بگو [ یا محمّد] شکر و سپاس
خدایرا [به اینکه که ما را موفّق بایمان فرمود و امّتهاي کافر را هلاك ساخت] و سلامت باد بر بندگان او که آنها را برگزید [و
برسالت و ولایت بر سایر خلق مزیت و برتري داد و آنها را از عذابی که کافران را دچار ساخته و خواهد ساخت سالم و در
امان قرار داد] آیا [اي [ صفحه 325 ] اهل مکّه و اي مشرکین] خداي یکتاي بحق، بهتر [و سودمندتر بحال پرستندگان خود
میباشد] یا آنچه را شما براي او شریک قرار میدهید [یعنی بتهائی که شما میپرستید. و خلاصه معنی آنکه خداي تعالی هر کس
که او را بپرستد از هلاك نجات میبخشد و بتها در موقع نزول عذاب براي پرستندگان خود ثمري ندارند و کاري از آنها
ساخته نیست]. [و در روح البیان گوید: گفتهاند أهل سلام آنانند که دل ایشان سالم است از لوث علایق و سر ایشان خالیست
از فکر خلایق امروز سلام بواسطه شنوند و فردا سلام بیواسطه خواهند شنود که سلام قولا من ربّ رحیم. هر بنده که او گشت
مشرّف بسلامت || البته شود خاص بتشریف سلامت لطفی کن و بنواز دلم را بسلامت || زیرا که سلامت همه لطف است و
کرامت اگر گفته شود که لفظ [خیر] یعنی بهتر در باره دو چیز ذکر میشود که هر دو را سودي باشد و در بتها اصلا سودي
نیست جواب آنست که در اینکه آیه الزامی براي مشرکین است و اینکه استفهام و سؤال از روي تقریر و توبیخ و سرزنش است
نه در مقام مقایسه یعنی آن سودي که مشرکین در باره بتهاي خود میپنداشتند نه سود واقعی اصلی.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 60 تا 65
اشاره
أَمَّن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الَأرضَ وَ أَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا بِهِ حَ دائِقَ ذاتَ بَهجَ ۀٍ ما کانَ لَکُم أَن تُنبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ
بَل هُم قَومٌ یَعدِلُونَ [ 60 ] أَمَّن جَعَلَ الَأرضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ البَحرَینِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ
بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ [ 61 ] أَمَّن یُجِیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الَأرضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ
[ 62 ] أَمَّن یَهدِیکُم فِی ظُلُماتِ البَرِّ وَ البَحرِ وَ مَن یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَي رَحمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ تَعالَی اللّهُ عَمّا یُشرِکُونَ [ 63 ]
- أَمَّن یَبدَؤُا الخَلقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الَأرضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 64 ] -قرآن- 1
« أَمَّن » [ 119 [ صفحه 326 - 902 قُل لا یَعلَمُ مَن فِی السَّماواتِ وَ الَأرضِ الغَیبَ إِلَّا اللّهُ وَ ما یَشعُرُونَ أَیّانَ یُبعَثُونَ [ 65 ] -قرآن- 1
اي ذات « ذاتَ بَهجَۀٍ » البستان الّذي علیه حائط و احدقوا اي احاطوا و ما لم یکن علیه حائط لا یقال له حدیقۀ « حَدائِقَ » أي أم من
اي « خِلالَها » أي مکانا یقرّ اي یستقر علیه الانسان و غیره « قَراراً » أي یمیلون عدل عنه اي مال و تجاوز عنه « یَعدِلُونَ » منظر حسن
-38- 10 -قرآن- 27 - قرآن- 1 - « بُشراً » اي مانعا « حاجِزاً » اي جبالا ثوابت « رَواسِیَ » اواسطها و بین جهاتها المختلفۀ جمع خلل
] 406- 387 -قرآن- 398 - 360 -قرآن- 378 - 302 -قرآن- 349 - 242 -قرآن- 292 - 185 -قرآن- 233 - 152 -قرآن- 172 - قرآن- 137
- اي متی. -قرآن- 40 « أَیّانَ » اي أمام رحمته و هو المطر « بَینَ یَدَي رَحمَتِهِ » صفحه 327 ] اي مبشّرات مخفّفۀ عن بشر جمع بشیر
107- -66 قرآن- 97
تفسیر معانی:
اشاره
-60 [آیا آنچه را شما شریک قرار میدهید بهتر است] یا کسیکه آسمانها و زمین را آفرید و آنها را بوجود آورد و براي منافع
شما و بجهت معیشت شما از آسمان باران فرود آورد و بوسیله آن باران بوستانهائی رویانیدیم که داراي طراوت و حسن منظر
است [و هر کس را دیدن آنها خوش آید و مبتهج گردد] شما را نمیرسد و قادر نیستند که درخت آنرا برویانید [چه رسد بمیوه
آن] آیا معبود دیگري با خدا هست [که او را بر اینکه امور کمک کند] بلکه نیست و اینکه قوم مشرك [یعنی شما کفار مکّه]
مردمی هستید که از حد خود تجاوز میکنید یا براي خدا عدیل و نظیر قرار میدهید. 61 - [آیا شرکاء شما بهترند] یا کسی که
زمین را مستقر ساخت [که از جاي خود مایل و منحرف نمیشود] و در وسط و در مسالک و نواحی آن نهرهائی جاري ساخت
[که با آن زراعت خود را آب دهید و باعث حیات خلایق باشند] و کوههاي ثابتی برقرار ساخت [که زمین بآنها ثابت و منبع
چشمه- سارها و مخزن معادن باشد که مردم از آنها بهرهمند گردند] و بین دو دریا مانع و برزخی قرار داد [که آب هر یک
یعنی شور و شیرین با هم مخلوط نشوند آیا با خداي واحدي [که اینکه همه صنایع از اوست] معبود دیگري هست بلکه
[نیست] و بیشتر آنمردم نمیدانند [یعنی بتوحید و کمال قدرت حق دانا نیستند]. 62 - [آیا آن شریکان ساکت و صامت بهتراند]
یا کسی که چون مضطرّ پریشان حال و بیچاره غمناك برگشته اقبالی] او را بخواند جواب او را میدهد و پریشانیش را برطرف
میسازد و اندوهش را میبرد و حاجتش را روا میفرماید] و سر آمد بیچارگان گناهکاري است که او را بخواند و آمرزش گناه
خود را بخواهد و ترسانی است که امان بطلبد و بیماري است که عافیت درخواست کند و زندانی است که خلاص و نجات
طلب کند و چون کار بر تمام اینها [ صفحه 328 ] تنگ شود جز اینکه دست بدرگاه ربّ العالمین بردارند و بآستان اکرم
الأکرمین پناه برده و جزع و فزع کنند چاره دیگري ندارند] و یا کسی که شما را جانشینهاي [مردمان سلف] در روي زمین قرار
داد [و هر قرنی شما را جانشین قرن قبل ساخت قرنی را هلاك و قرن دیگري بجاي آن برقرار نمود]- [و یا شما را جانشین
کافرانی ساخت که پس از خراب بلاد و نزول بلاء بر آنها شما بسبب طاعت خدا بجاي آنها مستقر شوید] آیا با چنین خدائی
- معبود دیگري قابل پرستش است. چقدر کم شما متذکّر میشوید و چه اندك پند میگیرید و خداي خود را بیاد میآورید. 63
[آیا آنها که اینکه مشرکین میپرستند بهتراند] یا کسی که در شبهاي تاریک در صحرا و دریا شما را بمقاصدي که دارید
رهنمائی میکند [و چون راه را گم کنید بوسیله ماه و ستارگان و سایر دلایل بشما راه نشان میدهد] و کسی که پیش از نزول
باران رحمت خود بادها میفرستد که مژده آمدن باران دهند. آیا معبود دیگري هست که با خدا در اینکه امور کمک کند.
برتر و بلندتر است مقام خداوند از آنچه اینکه کافران براي او شریک قرار میدهند [و مخلوق عاجزي را شریک خالق قادر
میشناسید]. 64 - [آیا آنها بهتراند] یا کسی که مبدء و منشأ آفرینش است [و موجودات را ایجاد و ممکنات را انشاء میکند و
بعد آنها را فنا میسازد و میمیراند] و پس از آن برمیگرداند [و مبعوث و محشور مینماید] و کسی که از آسمان و زمین
[بوسیله نزول باران و رویانیدن نباتات و میوهها] شما را روزي میدهد. آیا با خدا معبودي هست [که قادر بر اینکه امور باشد!]
بگو [ یا محمّد باینان] اگر [برهان و دلیلی عقلی و نقلی دارید] برهان خودتان را بیاورید اگر راستگو هستید [و اگر قادر بر
-65 [ اقامه برهان نیستند بدانند که معبود دیگري با من شریک نیست و سواي من کسی مستحق پرستش نیست]. [ صفحه 329
بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] هر کس [از ملائکه و جنّ و انس] که در آسمانها و زمین است جز خداي [وحده لا
شریک له] داناي بغیب [و بآینده زمان و آنچه علم آن از خلق پنهان است] نیست و نمیدانند که کی و چه وقت [پس از مرگ]
از قبور برانگیخته میشوند [و در روز قیامت محشور و مبعوث میگردند و علم ساعت فقط منحصرا نزد خداست و جز او کسی
از آن آگاه نیست]. در تأویلات نجمیّه آمده است که در آیه مبارکه اشارهایست باین که غیب را مراتبی است. 1- غیبی است
که بر أهل زمین در زمین و آسمان پنهان است و براي انسان تحصیل علم آن امکانپذیر است و آنهم بر دو نوع است یکی
آنکه در ارض و سماء صورت از آدمی پنهان است، در ارض مثل پنهان بودن شخص یا پنهان بودن امري از امور که احضار
شخص و اطلاع بر آن امر پنهان ممکن است و در سماء مثل علم نجوم و هیئت که هرچند پنهان است بوسیله آموختن آن علم
اطلاع بر آن ممکن است. و دیگر آنکه در ارض معنی، یعنی در ارض نفس پنهان است و آن اوصاف و اخلاقی است که
کیفیّت و کمیّت آن از نظر پنهان است و بطریق مجاهده و ریاضت و ذکر و فکر وقوف بر آن میسّر است و در سماء معنی یعنی
در سماء قلب و آن مجهولات علوم و حکم و معانی است که از آدمی پنهان است و امکان وصول بآن پس از مقامات نفس و
سلوك در مقامات قلب مقدور است. 2- غیبی است که نیز بر اهل زمین در زمین و آسمان پنهان است و براي انسان وصول
بآن جز باراده خداي تعالی امکان پذیر نیست چنانکه فرمود [سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أَنَّهُ الحَقُّ. -
3- غیبی است که بر أهل آسمان در آسمان و زمین پنهان است که جز بتعلیم حق متعال براي آنها وصول بآن 257- قرآن- 158
ممکن نیست مانند اسماء چنانکه فرمود [ صفحه 330 ] انبئوئی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما
علّمتنا و از اینجا واضح میشود که خداي تعالی آدم را بکرامتی مکرم ساخت که ملائکه را بآن مکرّم نفرمود و آن اطلاع آدم
بر مغیباتی بود که ملائکه بآن اطلاع نداشتند و بواسطه تعلیم خداوند علم تمام اسماء را بآدم، آدم از آن مطّلع گشت. 4- غیبی
است که مخصوص حضرت ربّ العزّة است و اهل آسمانها و زمین را راهی بعلم آن نیست مگر کسی که خداوند او را
برگزیند چنانکه فرمود فلا یظهر علی غیبه أحدا إلّا من ارتضی من رسول و باین آیه به برتري رسولان بر فرشتگان استدلال
میشود زیرا خداوند آنها را شایسته دید که باظهار غیب خود بر آنها، آنها را مستحضر فرماید و بملائکه اینکه اظهار را نفرمود
و لهذا آنها را امر بسجده آدم فرمود زیرا او مخصوص باظهار غیب خدائی بر او بود و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
-5 غیبی است که خداوند منحصر بعلم خویش فرموده و آن علم قیام ساعت است که جز خداي .« انّ اللّه خلق آدم فتجلّی فیه »
تعالی کسی آنرا نمیداند و لذا فرمود و ما یشعرون ایّان یبعثون [انتهی].
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 66 تا 75
اشاره
مِّنها بَل هُم مِنها عَمُونَ [ 66 ] وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا
ٍ
بَلِ ادّارَكَ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ بَل هُم فِی شَک
لَمُخرَجُونَ [ 67 ] لَقَد وُعِدنا هذا نَحنُ وَ آباؤُنا مِن قَبلُ إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 68 ] قُل سِیرُوا فِی الَأرضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ
431 وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم - عاقِبَۀُ المُجرِمِینَ [ 69 ] وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَکُن فِی ضَ یقٍ مِمّا یَمکُرُونَ [ 70 ] -قرآن- 1
صادِقِینَ [ 71 ] قُل عَسی أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعضُ الَّذِي تَستَعجِلُونَ [ 72 ] وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضلٍ عَلَی النّاسِ وَ لَکِنَّ أَکثَرَهُم لا
- [ یَشکُرُونَ [ 73 ] وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُونَ [ 74 ] وَ ما مِن غائِبَۀٍ فِی السَّماءِ وَ الَأرضِ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ [ 75
اي تدارك و هما بمعنی تلاحق. یقال ادّراك القوم اي لحق آخرهم اوّلهم. و معنی « ادّارَكَ » [ 387 [ صفحه 331 - قرآن- 1
جمع عمی و عم و هو اعمی القلب « عَمُونَ » إدراك علمهم فی الاخره اي انهم علموا فی الاخره ان الّذي کانوا یوعدون به حق
جمع « أَساطِیرُ » قال فی المفردات العمی یقال فی افتقاد البصر و افتقاد البصیره و یقال فی الاوّل أعمی و فی الثانی عمی و عم
الجرم قطع الثمر من الشجر و الجرامۀ ردي الثمر « المُجرِمِینَ » إسطار و اسطیر و اسطور الاحادیث التی لا حقیقۀ لها و لا نظام
اي تخفی. کنّ یکنّ اي « تُکِنُّ » اي تبعکم و لحقکم « رَدِفَ لَکُم » ضیق. ضد السعه « ضَیقٍ » المجروم و استعیر لکل اکتساب مکروه
-588- 555 -قرآن- 572 - 458 -قرآن- 547 - 371 -قرآن- 443 - 200 -قرآن- 360 - 12 -قرآن- 190 - خافیۀ. -قرآن- 1 « غائِبَۀٍ » ستر
660- 619 -قرآن- 650 - قرآن- 609
تفسیر معانی:
اشاره
-66 بلی علم اینکه کافران [بآنچه در دنیا بآنها خبر داده شده است] در آخرت تدارك و تکمیل میشود [در موقعی که یقین در
آنموقع بحال آنها سودي ندارد] و اینک [در دنیا] از آن در شکّاند [یعنی آنچه را در دنیا بآن جهل داشتند، علم آن از آنها
ساقط شده بود در آخرت بآن علم پیدا [ صفحه 332 ] میکنند و شکّی که در دنیا دارند آنوقت مبدّل بیقین خواهد شد و دیگر
سودي نخواهد داشت] بلکه آنان در معرفت [بجزا و سراي عقبی] کور باطن و کور دلاند [و بتدبّر و نظر نمیپردازند]. گفتهاند
که معناي آیه اینکه است که اینکه علم در باب آخرت را تمام خردمندان اگر نظر کنند و تدبّر و تفکّر نمایند ادّراك میکنند
زیرا عقل حکم میکند که مهمل گذاردن بندگان قبیح است و لابد آنها را تکلیفی است و تکلیف مقتضی پاداش و کیفر
است و چون در دنیا ممکن نشود لا بدّ دار دیگري براي جزاء عمل ضروري است. و نیز گفتهاند که آیه مبارکه اخبار از سه
طایفه است طایفهاي اقرار ببعث دارند و طایفهاي در شکّند و طایفهاي آنرا نفی کرده و منکراند چنانکه در جاي دیگر فرمود:
بلهم فی امر مریج. [از مجمع] 67 - کافران [یعنی مشرکین مکّه در مقام انکار بعث] گفتند آیا چون ما خاك شویم و پدران ما
هم خاك شوند آیا ما از قبرها خارج خواهیم شد. 68 - حقّا که اینکه [مسئله حشر و نشر] را بما و بپدران ما پیش از اینکه
[یعنی پیش از اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله وعده بدهد] وعده دادهاند [و از هیچیک وعدهها خبري نشد] اینکه [وعدهها]
جز افسانههاي پیشینیان چیز دیگري نیست [و سخنانی است بیحقیقت و اکاذیبی است عاري از واقعیت]. 69 - بگو [ یا محمّد]
بگردید و سیر کنید [اي کافران] در زمین [أهل تکذیب از أصحاب حجر و احقاف و مؤتفکات و غیره] و بنگرید که فرجام
حال تباهکاران چگونه بوده است [و چسان آنها را هلاك کردیم و دیار آنان را خراب ساختیم]. 70 - بر تکذیب آنها غصه
مخور و اندوه بخود راه مده و تنگدل و غمین مباش از آنچه حیله میکنند و در باره تو بتدبیر میپردازند، خدا یار تست. غم
مخور زانرو که غمخوارت منم || وز همه بدها نگهدارت منم [ صفحه 333 ] از تو گر اغیار برتابند رو || اینجهان و آنجهان
یارت منم 71 - [کافران] گویند [اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله] اینکه وعده [عذابی که تو بما میدهی] چه وقت خواهد بود اگر
شما مؤمنین راست میگوئید که خواهد آمد. 72 - بگو [بآنها یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] پارهاي از آنچه بآمدن آن عجله و
شتاب دارید خیلی بشما نزدیک است [و قریبا خواهد آمد چنانکه در بدر آمد]. 73 - و حق اینست که پروردگار تو نسبت
بخلایق صاحب فضل و انعام است و زیاد بر آنچه مستحقند از نعم بآنها میدهد [و از جمله مهلت و تأخیر در عذاب است بلکه
توبه کنند] و لکن بسیاري از آنها شکر نعمت نمیگذارند و حق نعمت را ادا نمیکنند [بلکه از روي جهل تعجیل در عذاب را
میخواهند]. 74 - و همانا پروردگار تو بآنچه آنها در سینههاي خود مخفی میکنند و آنچه ظاهر و آشکار میسازند داناست [و
جزاي همه را خواهد داد]. 75 - و هیچ مخفی و پوشیدهاي در آسمان و زمین نیست [یعنی تمام آنچه از خلق مخفی و از نظر
آنها پنهان است] مگر آنکه در لوح محفوظ نوشته و ضبط است [ یا تمام افعال آنها نزد خدا محفوظ است و فراموش شدنی
نیست]. سعدي گوید: یکی متفق بود بر منکري || گذر کرد بر وي نکو محضري نشست از خجالت عرق کرده روي || که
اینک خجل گشتم از شیخ کوي شنید اینکه سخن شیخ روشن روان || برو بر بشورید و گفت اي جوان نیاید همی شرمت از
خویشتن || که حق حاضر و شرم داري زمن چنان شرم دار از خداوند خویش || که شرمت ز بیگانگان است و خویش
نیاسائی از جانب هیچکس || برو جانب حق نگهدار و بس بترس از گناهان خویش اینکه نفس || که روز قیامت نترسی ز
[ کس نریزد خدا آب روي کسی || که ریزد گناه آب چشمش بسی [ صفحه 334
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 76 تا 85
اشاره
إِنَّ هذَا القُرآنَ یَقُصُّ عَلی بَنِی إِسرائِیلَ أَکثَرَ الَّذِي هُم فِیهِ یَختَلِفُونَ [ 76 ] وَ إِنَّهُ لَهُديً وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ [ 77 ] إِنَّ رَبَّکَ یَقضِی
اّلمُبِینِ [ 79 ] إِنَّکَ لا تُسمِعُ المَوتی وَ لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ
ِ
بَینَهُم بِحُکمِهِ وَ هُوَ العَزِیزُ العَلِیمُ [ 78 ] فَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ إِنَّکَ عَلَی الحَق
397 وَ ما أَنتَ بِهادِي العُمیِ عَن ضَلالَتِهِم إِن تُسمِعُ إِلاّ مَن یُؤمِنُ بِآیاتِنا فَهُم مُسلِمُونَ [ 81 ] وَ إِذا - إِذا وَلَّوا مُدبِرِینَ [ 80 ] -قرآن- 1
أُّمَّۀٍ فَوجاً مِمَّن
ِ
وَقَعَ القَولُ عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّۀً مِنَ الَأرضِ تُکَلِّمُهُم أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ [ 82 ] وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کُل
یُکَ ذِّبُ بِآیاتِنا فَهُم یُوزَعُونَ [ 83 ] حَتّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَ ذَّبتُم بِآیاتِی وَ لَم تُحِیطُوا بِها عِلماً أَمّا ذا کُنتُم تَعمَلُونَ [ 84 ] وَ وَقَعَ القَولُ
اي « وَلَّوا مُدبِرِینَ » اي الطرش جمع اصمّ « الصُّمَّ » اي یحکی و یروي « یَقُصُّ » 538- عَلَیهِم بِما ظَلَمُوا فَهُم لا یَنطِقُونَ [ 85 ] -قرآن- 1
85 [ صفحه 335 ] یلوي - 41 -قرآن- 64 - 11 -قرآن- 30 - اعرضوا ولی اي هرب و مدبرین اي معرضین و المعرض عادة -قرآن- 1
اي یحبس « یُوزَعُونَ » اي جماعۀ « فَوجاً » اي تخاطبهم و قیل تجرحهم من الکلم و هو الجرح « تُکَلِّمُهُم » مقدّمه و یظهر مؤخّره
109 -قرآن- - 45 -قرآن- 101 - اي حلّ بهم العذاب. -قرآن- 30 « وَ وَقَعَ القَولُ عَلَیهِم » ام ماذا « أَمّا ذا » اوّلهم علی آخرهم لیتلاحقوا
226- 185 -قرآن- 195 - -133-120 قرآن- 175
تفسیر معانی:
اشاره
-76 حقّا که اینکه قرآن حکایت میکند براي بنی اسرائیل بیشتر آنچه [بواسطه نادانیشان] در آن اختلاف دارند [مانند ق ّ ص ه
مریم و عیسی و عزیر و پیمبري که در توریۀ آمدن او مژده داده شده که بعضشان گفتند یوشع بوده است و بعض دیگر گفتند
او نبوده و باید منتظر آن بود و همچنین حدیث معاد و بهشت و دوزخ و مسئله تنزیه و تشبیه و غیر آن]. 77 - و حقّا که قرآن
دلالت بر حقّ میکند و راهنما و نعمتی براي مؤمنان است [زیرا آنها هستند که از آن منتفع و بهرهور میشوند]. 78 - همانا
پروردگار تو بین آنها [یعنی اختلاف کنندگان در دین در روز قیامت] بحکم خود قضاوت میکند [یعنی حکومت از آن
اوست و حکم غیر او نفوذي نخواهد داشت و هر ذي حقّی را بحق خود میرساند و داد مظلوم را از ظالم میستاند] و اوست که
تواناي غالب است [و کسی در قضاوت مانع او نیست] و داناست [به اینکه که حقدار و تبهکار کیست و جزاي هر کس را
بحسب عملش میدهد]. 79 - پس تو بر خداوند توکّل کن [و بدشمنی آنها وقعی مگذار و کار خود را بخدا واگذار و از تشبث
بغیر او دوري گزین، دل خود را ساکن و جوارح خود را مطمئن ساز] زیرا تو بر راه راست و حقیقت آشکاري هستی [و ذیحق
احقّ بتوکّل از بیحقّ دغل و نادرست است] [و مراد باین خطاب هر چند در ظاهر سیّد المرسلین است ولی مقصود سایر مؤمنین
است]. 80 - همانا تو نمیتوانی بمردگان حرف خود را بشنوانی [یعنی همچنان که مرده را آلت شنیدن صدا و ندا نیست کافران
مرده دل را نیز گوش شنوائی نیست و قبول موعظه و اندرز و تدبّر در آن نتوانند کرد] و نیز باشخاص کر [ صفحه 336 ] موقعی
که برگردند] پشت بتو کنند و از تو دور شوند گفتار خود را نتوانی فهمانید [زیرا کران اگر نزدیک آدمی باشند امید شنواندن
هست ولی وقتی دور شدند و پشت کردند طمع در شنواندن بآنها منقطع میگردد. پس کسیکه گرفتار جهل است مانند مردگان
است که قبول هدایت نمیکند و مانند کران است که صدا را نمیشنوند]. در کشف الاسرار گوید: زندگانی بحقیقت سه چیز
است و هر دل که از آن سه چیز خالی بود در شمار مردگان است [زندگانی بیم با علم- و زندگانی امید با علم- و زندگانی
دوستی با علم] بیم بیعلم بیم خارجیان است امید بیعلم امید مرجیانست- دوستی بیعلم دوستی اباحتیان است. هر کرا اینکه
سه خصلت با علم در هم پیوست بزندگی پاك رسید و از مردگی باز رست. 81 - و تو نمیتوانی کورانی که راه را گم کردهاند
هدایت کنی [یعنی کسیکه در دین بضلالت و گمراهی افتاده است بآیات دالّه بر هدایت رهنمائی کن وقتی ببینی آنها اعراض
کردهاند همانطور که براي تو ممکن نیست کور را براه مقصود دلالت نمائی چه جاهل بمنزله کور است و همانطور که کور از
ادراك چیزیکه بچشم میآید محروم است جاهل هم از ادراك حق ممنوع است] جز کسی که [طالب حق باشد و] بآیات ما
بگرود و ایمان بیاورد [دیگري دعوت ترا نمیشنود] و تو نتوانی دعوت خود را بآنها شنوانید پس آن مؤمنین هستند که اسلام
آوردهاند و [بر فرمان خدا گردن نهاده و از روي اخلاص و یقین بدعوت تو گوش میدهند]. گوش باطن نهاده بر قرآن ||
دیده دل گشاده بر عرفان زنده از نفحهاي گلشن قدس || معتکف در فضاي معهد أنس 82 - و چون آثار و امارات گفتار و
وعیدي که قبلا [در باره قیامت و عذاب] دادهایم بر آنها ظاهر و واقع شود [یعنی وقتی که روز رستاخیز [ صفحه 337 ] و موعد
نزول عذاب نزدیک گردد] ما براي مردم جنبنده و جانوري از زمین بیرون آوریم [که با هر کس بزبان خودش از جانب خدا
سخن گوید به اینکه که مردم بآیات ما [یعنی دلایل و براهینی که مثبت آمدن قیامت باشد] یقین نمیکنند [بلکه شک دارند].
[اشاره بآنکه چون زوال دنیا نزدیک باشد حق تعالی دابۀ الارض بیرون آرد چنانکه ناقه صالح از سنگ بیرون آورد]. 83 - [و
یادآوري کن یا محمّد براي قومت] روزي را که در آنروز جمع کنیم از هر امّتی [از امّتهاي پیغمبران و از هر قرنی از قرنهاي
گذشته] جماعت بسیاري از کسانیرا که دلائل توحید ما و معجزات پیغمبران ما را بیهوده و دروغ پنداشتند پس همه را توقیف
کنیم [تا عقب ماندگان بآنها برسند و همه در یک مکان گرد آیند و همه در ایستگاهی که بایستی پرسش از اعمال در آنجا
شود و رسیدگی بکارهاي بندگان گردد بایستند تا بحساب همه کاملا رسیدگی و جزاي کردار هر کس بتناسب اعمالش داده
شود] . 84 - موقعیکه همه بیایند [خطاب عتابآمیز از مصدر جلال صادر شده] گوید آیا شما هستید که آیات [توحید و
معجزات پیمبران] مرا تکذیب کردید و دروغ شمردید و احاطه علمی بآنها پیدا نکردید [یعنی نظر و فکري در آنها نمودید ولی
بحقیقت آنها نرسیدید] آیا بعد از آن چه کردید [یعنی پس از آن تکذیب غیر از کفر و سرکشی که از روي بیفکري و
بیعلمی بود آیا چه کردید با اینکه آنها براي علم و تصدیق و ایمان و طاعت خلق شدهاند و آنها جوابی نتوانند داد جز اینکه
اقرار بگناه و کفر و طغیان خود کنند و سرازیر در آتش شوند]. 85 - و بواسطه ستمی که بخود کردند [و تکذیب آیات الهی را
نمودند] عذاب بر آنها رو آور شود و قول وعید براي آنها وقوع یابد و آنها نتوانند سخنی بگویند [و زبان بعذر تقصیر باز
کنند]. [ صفحه 338 ] راجع بتفسیر جمله [أَخرَجنا لَهُم دَابَّۀً مِنَ الَأرضِ] در تفاسیر فریقین اخبار و توضیحاتی مختلف ذکر شده
است و بنابر احادیث نبوي و اخبار مرویّه از ائمّه علیهم السّلام آنرا حیوانی دانستهاند که صاحب طول و عرضی زیاد است و از
سیاق آیه بعدي مربوط برجعت و قیام قائم دانستهاند ولی بطور کلی اینکه آیات از متشابهات قرآن است و بقول صاحب
خدا داناتر بکتاب خویش است ولی آنچه من » 59- [تفسیر الواضح] که از مفسرین عصر حاضر است که گوید: -قرآن- 18
گمان میکنم بپندار من اینکه دابّه انسانی است عالم بکتاب خدا و سنت رسول و احکام شرع او و در موقعی که علماء دین کم
شوند و بمرگ آنها علم دین هم بمیرد و حافظین قرآن از بین بروند و مردان دین و علماء عاملین نایاب گردند، در چنین وقتی
تباهکاري و فساد زیاد شود و جهل باحکام دین عمومیت یابد و مردم اشخاص نادان را بریاست دینی اختیار کنند و در امور
دین از آنها استضائه نمایند و آنها بفتاواي خود هم گمراه باشند و هم مردم را گمراه کنند و پرده حرمات الهی دریده شود و
مردم در روز روشن آشکارا بمنکرات پردازند و کسی یافت نشود که نهی از منکر نماید در اینحال که وقت آنرا خدا آگاه و
بآن داناست خداوند از بین مردم کسیرا برانگیزد و از خاك انسانی بیافریند که با آنمردم سخن گوید و آنها را موعظه نماید و
اندرز دهد و تذکر دهد و بگوید که مردم بآیات خدا یقین ندارند و چیزیکه مؤید تفسیر دابّه بانسان است همان تکلّم اوست.
که خداوند او را بسخن گوئی توصیف فرموده است و انسان هم دابّه و جنبندهاي از دواب و جنبندگان زمین است. و حدیث
تخرج من اعظم » : مروي از رسول خدا هم اینمعنی را تأیید میکند که از آنحضرت در باب خروج دابه پرسیدند فرمود
المساجد حرمۀ علی اللّه تعالی المسجد الحرام- یعنی از بزرگترین مساجد یعنی مسجد الحرام که در نزد خدا محترم است آن
انتهی. [ صفحه 339 ] [و حضرت قائم هم مطابق اخبار ما از مکّه ظهور فرماید و بدعوت پردازد] و بنظر قاصر .« دابه خارج شود
اینکه ناچیز، ممکن است آیه مبارکه ناظر و مخبر بظهور حضرت مهدي علیه السّلام باشد و انسانی که مفسّر فوق الذکر بآن
اشاره کرده است همان موعود منتظر ما و تمام ملل عالم است که قبل از قیامت بیاید و مردم را از ضلالت تامه برهاند و از
مجموع تفاسیري هم که از اخبار اهل بیت اطهار علیهم السّلام حاصل شده است اینکه معنی مستفاد میشود یعنی که آیه مبارکه
مربوط بآخر الزمان و ظهور مهدي باشد. و باز هم چیز دیگري بنظر حقیر میآید ممکن است تمام آیات مربوط بروز قیامت
باشد و [دَابَّۀُ الَأرضِ] اشاره بجهنّم باشد که با کافران و مجرمان تکلّم کند و آنها را بکارهاي زشت و افکار پلیدشان که در دنیا
داشتند متذکّر نماید چنانکه در آیه 23 سوره 89 [الفجر] فرماید: [وَ جِیءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإِنسانُ وَ أَنّی لَهُ الذِّکري]
و اخبار وارده هر یک بر طبق استعداد پرسندگان بیان شده است و اینکه استنباط شخص بنده است و تعبیر بتفسیر نشود زیرا
391- 109 -قرآن- 298 - تفسیر برأي فضولی است و [لا یعلم تفسیرها الّا اللّه] -قرآن- 90
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 86 تا 93
اشاره
أَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنَا اللَّیلَ لِیَسکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبصِ راً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یُؤمِنُونَ [ 86 ] وَ یَومَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی
السَّماواتِ وَ مَن فِی الأَرضِ إِلاّ مَن شاءَ اللّهُ وَ کُلٌّ أَتَوهُ داخِرِینَ [ 87 ] وَ تَرَي الجِبالَ تَحسَ بُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُ نعَ
اللّهِ الَّذِي أَتقَنَ کُلَّ شَیءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفعَلُونَ [ 88 ] مَن جاءَ بِالحَسَ نَۀِ فَلَهُ خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَعٍ یَومَئِذٍ آمِنُونَ [ 89 ] وَ مَن جاءَ
641 إِنَّما أُمِرتُ أَن أَعبُدَ رَبَّ هذِهِ البَلدَةِ الَّذِي - بِالسَّیِّئَۀِ فَکُبَّت وُجُوهُهُم فِی النّارِ هَل تُجزَونَ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 90 ] -قرآن- 1
حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ وَ أُمِرتُ أَن أَکُونَ مِنَ المُسلِمِینَ [ 91 ] وَ أَن أَتلُوَا القُرآنَ فَمَنِ اهتَدي فَإِنَّما یَهتَدِي لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَقُل إِنَّما
[ 390 [ صفحه 340 - أَنَا مِنَ المُنذِرِینَ [ 92 ] وَ قُلِ الحَمدُ لِلّهِ سَیُرِیکُم آیاتِهِ فَتَعرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلُونَ [ 93 ] -قرآن- 1
اي و جعلنا النّهار لیبصروا فیه فبولغ فیه بجعل الابصار حالا من أحواله « وَ النَّهارَ مُبصِراً » اي لیستریحوا فیه بالنوم و القرار « لِیَسکُنُوا »
ان النفخ فی البوق کنایۀ عن استدعاء النّاس للحساب و قیل ان الصور جمع صورة و النفخ فیها « یُنفَخُ فِی الصُّورِ » لا تنفک عنه
اي فکبّوا فیها علی « فَکُبَّت وُجُوهُهُم » اي بالفعلۀ السیّئۀ « بِالسَّیِّئَۀِ » اي صاغرین ذلیلین دخر یدخر دخورا « داخِرِینَ » اعادة الحیاة إلیها
اي « سَیُرِیکُم آیاتِهِ فَتَعرِفُونَها » اي امرت بأن أواظب علی تلاوته « وَ أَن أَتلُوَا القُرآنَ » المراد هنا مکّۀ المعظمۀ « هذِهِ البَلدَةِ » وجوههم
-427- 383 -قرآن- 404 - 331 -قرآن- 367 - 195 -قرآن- 319 - 75 -قرآن- 171 - 14 -قرآن- 52 - فتعرفون أنها آیات اللّه. -قرآن- 1
605- 531 -قرآن- 568 - 478 -قرآن- 503 - قرآن- 460
تفسیر معانی:
اشاره
-86 آیا ندیدند و ندانستند [منکران بعث و حشر] که ما شب را براي آن قرار دادیم تا در آن استراحت کنند [و از ناراحتی و
حرکات روز آرامش یابند] و روز را بینائی دهنده ساختیم [تا در آن چشمهاشان ببیند و در روشنی آن تصرف در هر کار
برایشان ممکن باشد و بنور آن اشخاص را ادراك کنند] [ صفحه 341 ] همانا در اینکه شب و روز آیات و دلالاتی است براي
مردمی که بمبدء و معاد ایمان دارند [چه از پی در پی آمدن شب و روز و مشاهده در آفاق و خواب و بیداري خود و مشاهده
در أنفس یقین بحیات بعد از مرگ و نشور براي حساب خواهند داشت]. 87 - [و یاد آور یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم]
روزي را که [اسرافیل بامر خدا] در بوق بدمد [ یا جانها بصورتها و بدنها دمیده شود] و در اینحال هر کس که در آسمانهاست
و هر کس که در زمین است از شدّت ترس و فزع بمیرند جز کسی که خدا خواسته باشد [که نمیرند و در فزع نباشند و آنها
فرشتگانی هستند که خداوند دلهاي آنها را ثابت داشته است و آنها جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل میباشند و بنابر
خبري آنان شهداء هستند که در آنروز بفزع نیستند] و هر یک [از زندگان که مرده و باز زنده شدهاند] آنها را در محشر
میآورند بحال خواري و بینوائی و ذلّت و کوچکی. گفتهاند که نفخههاي در صور سه نفخه است نفخه اول نفخه فزع است و
نفخه دوم نفخه صعق و نفخه سوم نفخه قیام در برابر ربّ العالمین. 88 - و تو کوهها را میبینی و گمان میبري که در جاي
خود ثابت و ساکنند [و بر حسب ظاهر و رأي العین سیري ندارند و حرکتی نمیکنند] و حال آنکه آنها مانند سیر أبرها سیر
میکنند و در حرکت میباشند و اینکه صنعت خدائیست که هر چیز را بساخت و بر پایه محکم استوار کرد [و هر چیز را چنانکه
باید و شاید بیاراست] و همانا او آگاه است بآنچه شما میکنید [یعنی بکردار نافرمانی دشمنانش و بکردار و فرمانبري دوستانش
داناست]. 89 - هر کس کردار نیکی بیاورد [یعنی با کلمه طیّبه توحید و اخلاص وارد محشر شود] از اینکه حسنه [در روز
قیامت] باو خیر میرسد و از آن بهرهمند میشود [و آن خیر ثواب خدائی و امان از عقاب اوست] و آنان از فزع [و ترس و
90 - و هر کس کردار بدي بیاورد [و بر کفر و شرك و گناهان کبیره در محشر [ اضطراب] اینکه روز در امانند. [ صفحه 342
بیاید] برو در آتش خواهند افتاد و جز کیفر آنچه در دنیا کردهاید نخواهید یافت [یعنی اینکه کیفر فعل خودتان است و ستمی
نیست که بشما شود]. [نقل از مجمع البیان] براي ما حدیث کرد- سیّد أبو الحمد مهدي بن نزار الحسینی- گفت ما را حدیث
کرد- الحاکم أبو القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی- گفت بما خبر داد- محمّد بن عبد اللّه بن أحمد- گفت بما خبر داد-
محمّد بن أحمد بن محمّد- گفت حدیث کرد ما را- عبد العزیز بن یحیی بن أحمد- گفت براي من حدیث کرد- محمّد بن
عبد الرّحمن بن الفضل- گفت براي من حدیث کرد- جعفر بن الحسین- گفت براي من حدیث کرد- محمّد بن زید بن علی-
از پدرش- گفت شنیدم از أبا جعفر [محمّد الباقر علیه السّلام] که میگفت: [داخل شد أبو عبد اللّه الجدلی بر أمیر المؤمنین علیه
السّلام و باو فرمود یا أبا عبد اللّه آیا ترا خبر ندهم بفرمایش خداي تعالی [من جاء بالحسنۀ- الی قوله- تعملون] گفت چرا
فدایت شوم- فرمود حسنه دوستی ما أهل بیت است و سیّئه بغض ماست]. و نیز حدیث کرد ما را- سیّد أبو الحمد- گفت براي
ما حدیث کرد- الحاکم أبو القاسم- گفت بما خبر داد- أبو عثمان سعید بن محمّد الخیري- گفت براي ما حدیث کرد- جعفر
بن سهل- گفت حدیث کرد ما را- أبو زرعه عثمان إبن عبد اللّه القرشی- گفت براي ما حدیث کرد- إبن مهیعه- از أبی
الزبیر- از جابر- که گفت رسول خدا فرمود- یا علی اگر امّت من روزه بگیرند تا اینکه مانند تارهاي مو شوند و نماز بخوانند
تا اینکه مانند حنایا گردند [یعنی پشتشان تا شود] و ترا دشمن بدارند و بغض ترا در دل داشته باشند خداوند آنها را بر بینی در
آتش میافکند]. 91 - [و بگو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بقوم خودت] من از جانب خدا مأمور شدهام که تنها پروردگار
اینکه شهر [یعنی مکّه] را پرستش کنم [و براي او شریکی نگیرم] آنخدائی که اینکه شهر را محترم قرار داد [و محل امن مقرّر
فرمود [ صفحه 343 ] و هتک حرمت آنرا ممنوع ساخت که در آن شکار نشود و کردار زشتی بعمل نیاید] و هر چیز، خاص او
و ملک اوست [که در آن بهر نحو بخواهد تصرف کند و بخواهد حلال میکند و بخواهد حرام میفرماید] و خداوند بمن امر
کرده است که از زمره مسلمین [یعنی مخلصین موحّدین] باشم [بر ملّت اسلام ثابت و از جمله مردمانی باشم که فقط سر تسلیم
بدرگاه او فرود میآورند]. 92 - [و من مأمورم که] قرآن را بر شما تلاوت کنم [و شما را بآنچه در آن است دعوت نمایم]
بنابرین کسیکه هدایت بحق شود و بآنچه در آن است عمل کند فقط منافع هدایتش براي خود اوست [نه غیر او زیرا ثواب آن
بخود او میرسد و بغیر او نمیرسد] و کسی که گمراه شود [و حیران گردد و هدایت بحق نشود و عمل بآنچه در قرآن است
نکند] در حق او بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] که فقط من از کسانی هستم که مردم را از عذاب خدا میترسانم [و
بطاعت خدا دعوت میکنم و قادر بر اجبار و اکراه آنها بدین و ایمان نمیباشم]. 93 - [و در مقام اعتراف بنعمت او] بگو [ یا
محمّد] سپاس خدائی را [که مرا برسالت خود برگزید [قریبا آیات و دلایل توحید خود را [در روز رستاخیز] بشما نشان خواهد
داد [تا آنها را بشناسید و بدانید که آنچه من در دنیا بشما خبر دادم چنان بود] و بالمشاهده آنها را دریابید و عارف گردید [و
بدانید] که پروردگار از آنچه شما بندگان میکنید غافل نیست [بلکه عالم بتمام آنهاست] و جزاي آنها را بشما خواهد داد [و
وقت آن را بمقتضاي حکمت بتأخیر میاندازد]. [فطوبی لمن رجع قبل وفاته و الویل علی من رجع بعد ذهاب الوقت- بگفته
یکی از بزرگان- خوشا بحال کسی که پیش از مرگ از کردههاي خود برگردد و واي بحال کسیکه پس از گذشتن وقت،
برگشت کند]. سعدي ره گوید: کنون باید اي خفته بیدار بود || چو مرگ اندر آید ز خوابت چه سود [ صفحه 344 ] تو غافل
در اندیشه سود و مال || که سرمایه عمر شد پایمال گرت چشم عقل است و تدبیر کور || کنون کن که چشمت نخورده
است مور کنون کوش کاب از کمر درگذشت || نه وقتی که سیلاب از سرگذشت سکندر که بر عالمی حکم داشت || در
[ آندم که بگذشت عالم گذاشت میسر نبودش کزو عالمی || ستانند و مهلت دهندش دمی