گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلدششم
سورة القصص



اشاره
37- مکیّه است و عدد آیات آن هشتاد و هشت آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 1 تا 6
اشاره
لِّقَومٍ
ِ
37 طسم [ 1] تِلکَ آیاتُ الکِتابِ المُبِینِ [ 2] نَتلُوا عَلَیکَ مِن نَبَإِ مُوسی وَ فِرعَونَ بِالحَق - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
یُؤمِنُونَ [ 3] إِنَّ فِرعَونَ عَلا فِی الَأرضِ وَ جَعَلَ أَهلَها شِیَعاً یَستَضعِفُ طائِفَۀً مِنهُم یُذَبِّحُ أَبناءَهُم وَ یَستَحیِی نِساءَهُم إِنَّهُ کانَ مِنَ
311 وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّۀً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ [ 5] وَ نُمَکِّنَ - المُفسِدِینَ [ 4] -قرآن- 1
اي « عَلا فِی الَأرضِ » اي خبر « نَبَإِ » 242- لَهُم فِی الَأرضِ وَ نُرِيَ فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُونَ [ 6] -قرآن- 1
اي الراسخین فی الافساد « مِنَ المُفسِدِینَ » اي یبقیهن احیاء « یَستَحیِی نِساءَهُم » جمع شیعه اي طوائف و احزابا « شِیَعاً » تکبّر و ترفّع
کل ما کان فی ملک فرعون و « الوارِثِینَ » جمع امام اي قدوة یقتدي بهم فی امور الدین « أَئِمَّۀً » اي ان نتف ّ ض ل علیهم « أَن نَمُنَّ »
- 67 -قرآن- 99 - 38 -قرآن- 58 - 9-قرآن- 18 - اي من بنی -قرآن- 1 « مِنهُم » وزیر فرعون « هامانَ » اي نسلّطهم « وَ نُمَکِّنَ لَهُم » قومه
- 392 -قرآن- 405 - 369 -قرآن- 383 - 306 -قرآن- 347 - 242 -قرآن- 292 - 205 -قرآن- 231 - 162 -قرآن- 190 - -122 قرآن- 141
23- اي یحترزون و یتوقّعون. -قرآن- 10 « یَحذَرُونَ » 414 [ صفحه 346 ] اسرائیل
تفسیر معانی:
اشاره
-1 طسم- از حروفی است که بعض سور قرآنی بآن شروع میشود و گفتهاند که از اسرار محجوبه است و یا اسماء اللّه و یا
سوگند است و غیر اینها. 2- اینکه سوره با اینکه که ما بتو وحی میکنیم علامات اعجاز کتابی است که معجزه آن آشکار است
یا آشکار کننده حق از باطل است. 3- میخوانیم بر تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] بعضی از اخبار موسی و فرعون را براستی
و درستی [که در آن احتمال شک یا کذبی نمیرود] براي مردمی که بخدا و رسول و آنچه بر تو نازل شده است گرویده و
تصدیق میکنند. 4- همانا فرعون در زمین مصر سرکشی و تکبّر و تجبّر نمود و أهل کشور خود را فرقه فرقه کرد [یعنی بین آنها
تفرقه انداخت دستهاي را که قبطیان بودند اکرام و احترام نمود و دسته دیگر را که سبطیان بنی اسرائیل بودند خوار و زبون
ساخت و آنها را ببندگی و اعمال شاقه ملزم نمود] طایفه از آنها را [که بنی اسرائیل بودند] ضعیف و زبون کرد پسران آنها را
سر میبرید و زنان آنها را [براي استخدام] باقی میگذاشت [زیرا یکی از کاهنان باو گفته بود که فرزندي از بنی اسرائیل متولد
میشود که فناي دولت تو بدست اوست] حقّا که او از جمله تبهکاران [و متجرّیان در کشتار و معاصی بود و عدّه بسیاري از بی
گناهان را بکشت]. 5- [فرعون اراده داشت که بنی اسرائیل را نابود کند] و ما اراده کردیم که بر کسانیکه در زمین مصر خوار
و زبون شده بودند منت بگذاریم و بآنها تفضّل کنیم [و از ستم فرعون و قومش نجات دهیم] و آنها را پیشوایان و رؤساء مردم
قرار دهیم و آنها را وارث سلطنت و کشور فرعون سازیم. 6- و بنی اسرائیل را مقتدر و مسلّط بر زمین [مصر و شام] نمائیم [و
آنها را مکانت و منزلت دهیم که هرچه بخواهند بکنند] و بفرعون و هامان [وزیر [ صفحه 347 ] او] و سپاهیان آندو نفر
بنمایانیم آنچه را که از بنی اسرائیل بر حذر بودند و از آنها میترسیدند [که دولتشان بدست مردي از بنی اسرائیل نابود شود
یعنی نشان دادیم که آن کشتارها بیفایده بود و بالاخره کسیرا که ما میخواهیم بر میانگیزیم و دشمن خود را نابود میکنیم و
کسی مانع اراده ما نتواند شد]. در تفسیر مجمع البیان گوید: و لقد صحّت الروایۀ عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال و الّذي
فلق الحبۀ و برء النسمه لتعطفنّ الدّنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها و تلا عقیب ذلک و نرید ان نمنّ علی الّذین
استضعفوا فی الإرض [الی آخر الایۀ]. یعنی روایت از أمیر المؤمنین علیه السّلام بصحت پیوسته است که فرمود قسم بآنکسیکه
دانه را شکافت و جانداران را آفرید هر آینه دنیا بر ما توجّه و رو خواهد کرد بعد از عداوتش مانند توجهی که ماده شتر
خشمناك به بچهاش پیدا کند و در عقب اینکه فرمایش آیه و نرید ان نمنّ ... الخ را تلاوت فرمود. و نیز عیّاشی باسناد خود از
أبی الصباح الکنانی روایت کرده است که حضرت أبا جعفر [امام محمّد باقر] بابی عبد اللّه [امام صادق] نظر کرد و فرمود هذا
و اللّه من الّذین قال اللّه تعالی و نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا ... الخ یعنی اینکه پسر بخدا قسم از جمله کسانی است که
خدا فرمود و ما اراده میکنیم که بر ناتوانان تفضل فرمائیم ... الخ. و نیز حضرت سید العابدین علی بن الحسین علیهما السّلام
فرمود: و الّذي بعث محمّدا بالحق بشیرا و نذیرا إن الابرار منّا أهل البیت و شیعتهم بمنزلۀ موسی و شیعته و ان عدوّنا و اشیاعهم
بمنزلۀ فرعون و اشیاعه یعنی قسم بآنکس که محمّد را بحقیقت مبعوث و بشیر و نذیر قرار داد همانا نیکان از ما أهل بیت و
[ شیعه آنها بمنزله موسی و شیعه او هستند و دشمن ما و شیعیان آنها بمنزله فرعون و شیعیان او میباشند. [ صفحه 348
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 7 تا 10
اشاره
وَّ لا تَخافِی وَ لا تَحزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ المُرسَلِینَ
ِ
مُّوسی أَن أَرضِعِیهِ فَإِذا خِفتِ عَلَیهِ فَأَلقِیهِ فِی الیَم
ِ
وَ أَوحَینا إِلی أُم
7] فَالتَقَطَهُ آلُ فِرعَونَ لِیَکُونَ لَهُم عَدُ  وا وَ حَزَناً إِنَّ فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ [ 8] وَ قالَتِ امرَأَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَینٍ ]
مُّوسی فارِغاً إِن کادَت لَتُبدِي بِهِ لَو لا أَن
ِ
لِی وَ لَکَ لا تَقتُلُوهُ عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 9] وَ أَصبَحَ فُؤادُ أُم
اي اصابوه و اخذوه « فَالتَقَطَهُ » أّلیمّ البحر و المراد به هنا النیل
ِ
« فِی الیَم » 612- رَبَطنا عَلی قَلبِها لِتَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 10 ] -قرآن- 1
« قُرَّتُ عَینٍ » اي متعمدین للخطیئۀ. خطیء اي تعمّد الخطأ و أخطأ اي بغیر تعمّد « خاطِئِینَ » اي سبب حزن لهم « حَزَناً » من غیر طلب
لتظهر « لَتُبدِي بِهِ » انّها کادت « إِن کادَت » اي خالیا « فارِغاً » قرّة إمّا من القرار و إمّا من القرّ و هو البرد کنایۀ عن سرور صاحبها
- 117 -قرآن- 138 - 70 -قرآن- 108 - 16 -قرآن- 55 - الربط علی القلب کنایۀ عن التثبیت. -قرآن- 1 « رَبَطنا عَلی قَلبِها » بموسی
411- 374 -قرآن- 388 - 344 -قرآن- 357 - 320 -قرآن- 331 - 234 -قرآن- 311 - -150 قرآن- 217
تفسیر معانی:
اشاره
-7 و ما بمادر موسی الهام کردیم یعنی بدل او انداختیم که موسی را شیر بده و پرورش ده او را و چون بیمناك شوي بر او
[یعنی بر او بترسی و بفهمی که همسایگان دانسته و قصد قتل او خواهند کرد] او را در رود نیل [ صفحه 349 ] بیفکن] و بما
بسپار و بحفظ ما واگذار] و مترس [که باو ناگواري برسد] و بفراق او اندوهناك مشو ما او را بتو برمیگردانیم [و قریبا بسلامت
و بصورت خوش بتو ردّ میکنیم] و او را از پیمبران خود قرار خواهیم داد [و تشریف شریف رسالت بر او خواهیم پوشانید].
راغب گوید: [بکلمه الهی که بپیمبرانش القاء میشود وحی گویند و آن یا بتوسط رسول شاهدي است که شخص او دیده و
سخنش شنیده میشود مانند تبلیغ جبرئیل بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله که در صورت معیّنی نازل میشد- یا کلام شنیده میشود
ولی دیده نمیشود مانند شنیدن موسی علیه السّلام کلام خدا را در کوه طور و غیره- یا به القاء در خاطر است چنانکه فرمود ان
روح القدس نفث فی روعی- یا بالهام است که بدل او میاندازد مانند أوحینا إلی ام موسی- یا بتسخیر است مانند و اوحی
ربّک إلی النحل- یا بخواب است چنانکه فرمود انقطع الوحی و بقیت المبشّرات رؤیا المؤمن. [انتهی]. و در اینکه آیه مبارکه
چون مادر موسی بموسی علیه السّلام آبستن شد از همه مردم پنهان داشت و احدي از خلق خدا بر آن آگاه نگشت و اینکه
همان چیزي بود که خدا چون خواست بر بنی اسرائیل منت گذارد آنرا مستور داشت و چون سالی که باید موسی بدنیا آید فرا
رسید فرعون قابلهها بفرستاد که همه زنان را تفتیش کنند و آنها بیامدند ولی در شکم مادر موسی آثاري پدیدار نبود و رنگش
تغییر نکرده و شیري در پستانش ظاهر نشده بود و لذا قابلهها متعرض او نشدند و در شبی که مادر موسی او را بزاد مراقب و
قابلهاي وجود نداشت و هیچ کس جز خواهرش مریم اطلاع بر تولّد او نیافت و در اینحال خداوند بمادر موسی وحی کرد که
او را شیر بده و مدّت سه ماه در حجر مادرش بود و نه گریه میکرد و نه جنبشی مینمود و موقعیکه ترسید مردم مطلع شوند
صندوقی براي او تهیه کرد و او را شبانه در آن نهاد و برود نیل سر داد. 8- کسان فرعون موسی را [که صندوق محتوي او را
آب آورد] بگرفتند [ صفحه 350 ] تا در عاقبت امر دشمن آنها و سبب اندوه آنها باشد [یعنی باراده خداوند بدست خودشان
مایه بدبختی خود را بگیرند و خود اسباب هلاك خویش را فراهم سازند و اینکه اراده خدا] از آنجهت بود که فرعون و هامان
و لشکریان آنها بسی خطاکار و نسبت بفرمان پروردگار بسی عاصی و گنهکار بودند. 9- [چون صندوق را از آب گرفتند
فرعون و زنش آسیه بنت مزاحم که زنی از زنان بنی اسرائیل بود و بنکاح فرعون درآمده بود بر کنار شط بودند و چون
صندوق را گشودند نظر فرعون بموسی افتاد خشمناك شد که چگونه او را نکشتهاند]. زن فرعون گفت [اینکه بچه بزرگتر از
کودك یک ساله است و تو امر کرده بودي بچههاي امسال را بکشند او را واگذار ما چون اولاد نداریم او را بفرزندي
نگهداریم] روشنی چشم من و تو باشد شاید که بما سودي برساند و او را بفرزندي اختیار کنیم در صورتی که آنها نمیدانستند
و مشعر بر اینکه نبودند [که هلاك فرعون بدست اوست و او همان مطلوب آنهاست که در پی او میگردند و پسران را بخاطر
او میکشتند]. 10 - و مادر موسی علیه السّلام را [از شدّت ترس و حیرت که شنید طفلش بدست فرعون افتاده است] دل از
عقل فارغ و خالی گردید- یا دل مادر موسی [چون واقعه او بشنید] بواسطه فرط وثوق و اعتمادي که بوعده خدائی داشت از
غصه و اندوه فارغ شد. و اگر ما دل او را بصبر و ثبات محکم نساخته بودیم نزدیک بود شدّت فزع و ضجر خود را از افتادن او
بدست دشمن ظاهر کند [ یا شدّت فرح و خوشحالی خود را از اینکه فرعون او را بپسري برگزیده است] امر موسی را آشکار
کند [و بگوید او پسر من است و من مادر اویم] ولی ما باو قوّت قلب دادیم تا از جمله مؤمنین باشد و وعده ما را باور داشته
باشد و بوحی ما [که فرزندش را بخودش برمیگردانیم] تصدیق و وثوق داشته باشد [و اینکه قوّت قلب از اظهار سرّ جلوگیري
[ نمود]. [ صفحه 351
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 11 تا 15
اشاره
وَ قالَت لِأُختِهِ قُصِّیهِ فَبَصُ رَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 11 ] وَ حَرَّمنا عَلَیهِ المَراضِعَ مِن قَبلُ فَقالَت هَل أَدُلُّکُم عَلی أَهلِ بَیتٍ
یَکفُلُونَهُ لَکُم وَ هُم لَهُ ناصِحُونَ [ 12 ] فَرَدَدناهُ إِلی أُمِّهِ کَی تَقَرَّ عَینُها وَ لا تَحزَنَ وَ لِتَعلَمَ أَنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ
13 ] وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ استَوي آتَیناهُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَ ذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ [ 14 ] وَ دَخَلَ المَدِینَۀَ عَلی حِینِ غَفلَۀٍ مِن أَهلِها ]
فَوَجَدَ فِیها رَجُلَینِ یَقتَتِلانِ هذا مِن شِیعَتِهِ وَ هذا مِن عَدُوِّهِ فَاستَغاثَهُ الَّذِي مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِي مِن عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیهِ
عَن » القص اتّباع الاثر- اي اقتفی أثره و تتبّعی خبره « قُصِّیهِ » 805- قالَ هذا مِن عَمَلِ الشَّیطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ [ 15 ] -قرآن- 1
فَقَضی » اي فضربه و لکمه « فَوَکَزَهُ » اي تسرّ مشتق من القرار « تَقَرَّ » اي یقومون بأمره لاجلکم « یَکفُلُونَهُ لَکُم » اي عن بعد « جُنُبٍ
11 - و مادر 237- 199 -قرآن- 219 - 158 -قرآن- 186 - 121 -قرآن- 149 - 83 -قرآن- 99 - 12 -قرآن- 69 - اي فقتله. -قرآن- 1 « عَلَیهِ
موسی بخواهر موسی علیه السّلام گفت بدنبال و در پی برادر خود برو [و از او خبري بگیر. خواهر موسی که کلثوم یا کلثمه نام
[ صفحه 352 ] داشت برفت و دانست که کسان فرعون صندوق را از آب بگرفتند و موسی را از آن بدر آوردند] و از دور
موسی را بدید [و ناظر حال او بود] در صورتی که کسان فرعون نمیدانستند [که او خواهر موسی است و بدنبال او آمده است].
-12 و ما شیر دایگان یعنی زنان شیرده را بر موسی حرام ساختیم یعنی از او منع کردیم [و هر زنی براي شیر دادن او بیاوردند
موسی پستان او نگرفت] پیش از آنکه [خواهر او بیاید یا بمادرش برگردانیم] [خواهر موسی چون اینکه بدانست که فرعونیان
در تهیّه دایهاي براي موسی هستند] گفت آیا شما را بر خانوادهاي دلالت و رهنمائی بکنم که او را براي شما تکفّل و نگهداري
بکنند و او را شیر دهند و آنها براي او خیرخواه باشند [آنها پذیرفتند]. 13 - [خواهر موسی برفت و مادرش را نزد فرعون و آسیه
بیاورد و چون موسی بوي مادر بشنید گریهاش ساکن شد و پستان او بگرفت و لذا خدا فرماید:] بنابرین ما او را بمادرش ردّ
کردیم و برگردانیدیم تا چشم او روشن و دلش شاد شود و در فراق او محزون نباشد و براي اینکه که بداند وعده خدا راست و
درست است و وفا میشود و لکن بیشتر مردم و آل فرعون نمیدانند که وعده او حق است. 14 - [پس موسی تا موقعی که شیر
میخورد نزد مادر بود و پس از گرفتن از شیر در حجر و دامان فرعون و آسیه تربیت میشد تا آنکه خدا فرماید] چون بحدّ رشد
رسید و قوّت یافت [یعنی در سی و سه سالگی] و استواء یافت [یعنی بچهل سالگی رسید و عقل او معتدل شد و بکمال رسید]
باو فقه و نبوّت و علم دادیم و اینکه چنین که [بموسی و مادرش جزا دادیم] بنیکوکاران هم پاداش میدهیم. یکی گوش
کودك بمالید سخت || که اي بو العجب راي برگشته بخت ترا تیشه دادم که هیزم شکن || ندادم که دیوار مردم [مسجد]
فکن زبان آمد از بهر شکر و سپاس || بغیبت نگرداندش حق شناس گذرگاه قرآن و پند است گوش || ببهتان و باطل شنیدن
مکوش [ صفحه 353 ] دو چشم از پی صنع باري نکوست || ز عیب برادر فرو گیر و دوست برو شکر کن چون بنعمت دري
|| که محرومی آید ز مستکبري گر از حق نه توفیق خیري رسد || کی از بنده خیري بغیري رسد ببخش اي پسر کادمیزاده
صید || باحسان توان کرد و وحشی بقید مکن بد که بدبینی از یار نیک || نیاید ز تخم بدي بار نیک گویند: موسی علیه
السّلام در حال کودکی روزي در برابر فرعون با چوبی که در دست داشت مشغول بازي بود ناگهان چوب را بر سر فرعون
بکوفت فرعون خشمناك شد و در مقام کشتن او برآمد آسیه گفت او طفل است و تمیز نمیدهد براي امتحان دو طبق یکی از
زر و دیگري از آتش بیاوردند موسی خواست دست بطرف زر ببرد فرشته موکّل دست او بطبق آتش برد و او آتشی برداشته بر
دهان نهاد و زبانش بسوخت و عقده لسانش قبل از نبوّت از آنجهت بود و فرعون از کشتن او دست بداشت. شیخ عطار فرماید:
همچو موسی اینکه زمان در طشت آتش ماندهایم || طفل فرعونیم ما کام و دهان پر اخگر است و صائب گوید: هر محنتی
مقدّمه راحتی بود || شد همزبان حق چو زبان کلیم سوخت 15 - [و موسی از قصر فرعون بیرون آمده] داخل شهر مصر [شهر
منف] شد در موقعیکه دخول در آن معتاد نبود و أهل شهر در غفلت بودند [یعنی نیمروز بود و مردم خواب بودند یا بقولی بین
مغرب و عشاء بود] در آنجا دو مرد را برخورد که با یکدیگر میجنگیدند اینکه یک از پیروان موسی [یعنی سبطی و از بنی
اسرائیل] بود و آن دیگري از دشمنان موسی [یعنی قبطی و طباخ فرعون] بود [که گویند سبطی را مجبور ببارکشی کرده بود
که براي مطبخ فرعون هیزم بکشد] اینکه کس که از پیروان او بود از موسی دادخواهی کرد [ صفحه 354 ] و صدا باستغاثه
برداشت که او را بر ضد آنکس که دشمنش بود یاري کند و از چنگ او بدر آورد [موسی بکمک شیعه خود آمد] و مشتی بر
قبطی بکوفت و او را بکشت و از امر او فارغ شد [چون او بمرد] موسی گفت اینکه کار شیطان بود [که خشم مرا بهیجان آورد
و او را بکشتم] زیرا شیطان دشمن آدمی است و گمراه کننده آشکاري است و عداوت و اضلال او ظاهر است.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 16 تا 20
اشاره
[ بِّما أَنعَمتَ عَلَیَّ فَلَن أَکُونَ ظَهِیراً لِلمُجرِمِینَ [ 17
ِ
إِّنِّی ظَلَمتُ نَفسِی فَاغفِر لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ [ 16 ] قالَ رَب
ِ
قالَ رَب
فَأَصبَحَ فِی المَدِینَۀِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي استَن َ ص رَهُ بِالَأمسِ یَستَصرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِيٌّ مُبِینٌ [ 18 ] فَلَمّا أَن أَرادَ أَن
یَبطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَن تَقتُلَنِی کَما قَتَلتَ نَفساً بِالَأمسِ إِن تُرِیدُ إِلاّ أَن تَکُونَ جَبّاراً فِی الَأرضِ وَ ما
تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ المُصلِحِینَ [ 19 ] وَ جاءَ رَجُلٌ مِن أَق َ ص ی المَدِینَۀِ یَسعی قالَ یا مُوسی إِنَّ المَلَأَ یَأتَمِرُونَ بِکَ لِیَقتُلُوكَ فَاخرُج
- 26 -قرآن- 54 - اي -قرآن- 1 « ظَهِیراً » اي بسبب ما أنعمت علیّ « بِما أَنعَمتَ عَلَیَّ » 757- إِنِّی لَکَ مِنَ النّاصِ حِینَ [ 20 ] -قرآن- 1
البطش هو « أَن یَبطِشَ » اي لضالّ « لَغَوِيٌّ » اي یستغیث به « یَستَصرِخُهُ » اي یترصّ دان یقتصّ منه « یَتَرَقَّبُ » 64 [ صفحه 355 ] معینا
اي الاشراف الّذین یملأون العین مهابۀ جمعه « المَلَأَ » اي یسرع « یَسعی » اي من أبعد جهاتها « مِن أَقصَا المَدِینَۀِ » الاخذ بالعنف
-173- 121 -قرآن- 148 - 94 -قرآن- 106 - 64 -قرآن- 82 - 21 -قرآن- 49 - اي یتشاورون فیک. -قرآن- 7 « یَأتَمِرُونَ بِکَ » املاء
16 - [موسی علیه السّلام چون قبطی را بکشت اظهار پشیمانی کرده] 300- 224 -قرآن- 279 - 203 -قرآن- 214 - قرآن- 195
عرض کرد اي پروردگار من بخویشتن ستم کردم [که او را کشتم چه اگر اینکه اینکه امر را بدانند مرا خواهند کشت] پس مرا
بیامرز [و حافظ من باش] خداوند هم او را بیامرزید زیرا او آمرزنده مهربانی است. 17 - [موسی باز] عرض کرد اي پروردگار
من بحق انعامی که بر من فرمودي [مرا آمرزیدي و شر دشمنان را از من دفع نمودي و مرا قوّهاي دادي که دوستان ترا یاري
کنم مرا یاري کن] که هرگز پشتیبان بزهکاران و دشمنان تو نباشم. 18 - فرداي آنروز چون صبح شد موسی در شهر [از کشتن
قبطی] بیمناك و مراقب بود [که خبري بدست آورد و بفهمد که آیا فرعون و کسانش دانستهاند که او کشنده قبطی است یا
نه!] بناگاه همان کسی که دیروز از او یاري میطلبید [تا او را از دست قبطی خلاصی دهد و موسی براي خاطر او قبطی را
بکشت] او را فریاد میزند [و براي مبارزه و جدال با قبطی دیگري از او کمک میطلبید] موسی باسرائیلی گفت تو مرد سرکش
واضحی هستی [دیروز با یک نفر منازعه داشتی و مرا بکشتن او واداشتی و امروز با دیگري زد و خورد میکنی و از اوضاع و
ستم فرعون نمیترسی]. 19 - پس [چون دل موسی باز بحال اینکه سبطی اسرائیلی رقت کرد] و خواست بآن کسیکه دشمن هر
دوي آنها بود بشدّت حمله کند [و شر قبطی را از سر سبطی دفع نماید اسرائیلی بگمان اینکه که موسی بسبب تغیّر قبلی قصد
حمله باو را دارد] گفت اي موسی تو میخواهی مرا بکشی همانطور که دیروز مردي [ صفحه 356 ] را کشتی. [ یا بتفسیر دیگر
قبطی بموسی چنین گفت زیرا در شهر شایع شده بود که یکی از اسرائیلیان یکنفر قبطی را کشته است] اي موسی تو قصدي
نداري مگر اینکه میخواهی در زمین مصر بسرکشی و آدم کشی بپردازي و قصدي نداري که از اصلاح کنندگان باشی [و
بین مردم آشتی دهی]. 20 - [چون اسرائیلی اینکه سخن بگفت و کس دیگر جز او خبر از کشنده قبطی نداشت بفرعون خبر
دادند که قاتل دیروزي موسی بوده است و لذا فرعون کس در طلب او فرستاد و امر بقتل او داد و لذا] مردي از انتهاي شهر [که
نامش خربیل یا خرقیل و گویند پسر عموي فرعون بود] با شتاب بنزد موسی بیامد و گفت اي موسی اشراف قوم فرعون مشاوره
کرده و با یکدیگر بنا گذاشتهاند که ترا بکشند بنابرین از اینکه شهر بیرون برو زیرا من از خیر خواهان تو هستم.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 21 تا 25
اشاره
نَّجِّنِی مِنَ القَومِ الظّالِمِینَ [ 21 ] وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ
ِ
فَخَرَجَ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَب
22 ] وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدیَنَ وَجَدَ عَلَیهِ أُمَّۀً مِنَ النّاسِ یَسقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امرَأَتَینِ تَذُودانِ قالَ ما خَطبُکُما قالَتا لا نَسقِی حَتّی ]
إِّنِّی لِما أَنزَلتَ إِلَیَّ مِن خَیرٍ فَقِیرٌ [ 24 ] فَجاءَتهُ
ِ
فَّقالَ رَب
ِ
یُصدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیخٌ کَبِیرٌ [ 23 ] فَسَ قی لَهُما ثُمَّ تَوَلّی إِلَی الظِّل
إِحداهُما تَمشِی عَلَی استِحیاءٍ قالَت إِنَّ أَبِی یَدعُوكَ لِیَجزِیَکَ أَجرَ ما سَ قَیتَ لَنا فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیهِ القَ َ صصَ قالَ لا تَخَف
« سَواءَ السَّبِیلِ » اي قبالۀ مدین و هی بلدة بقرب مصر « تِلقاءَ مَدیَنَ » [ 749 [ صفحه 357 - نَجَوتَ مِنَ القَومِ الظّالِمِینَ [ 25 ] -قرآن- 1
اي جماعۀ کبیرة « أُمَّۀً مِنَ النّاسِ » ما استقام من السبیل، السواء معناها العدل و الوسط بین الحدّین. لقیته فی سواء الطریق اي وسطه
ما » اي تمنعان اغنامهما من الماء. ذاد یذود ذودا و ذیادا اي منع « تَذُودانِ » اي فی مکان اسفل منهم « مِن دُونِهِمُ » من النّاس
اي حتّی ینصرف الرّعاه. صدر عن الماء اي انصرف عنه و اصدره عنه صرفه و الرّعاء و « یُصدِرَ الرِّعاءُ » اي ما شأنکما « خَطبُکُما
296 -قرآن- - 256 -قرآن- 284 - 209 -قرآن- 239 - 78 -قرآن- 185 - 19 -قرآن- 58 - الرّعاء اسم جمع بمعنی الرعاة. -قرآن- 1
21 - بنابراین موسی از آن شهر بیرون رفت در حالتی که بر جان خویش بیمناك بود و انتظار 410- -375-361 قرآن- 391
میبرد که کسی از پی او درآید [و در اینکه حال بدرگاه خدا بنالید] عرض کرد اي پروردگار من مرا از گروه ستمکاران [یعنی
فرعون و فرعونیان] رهائی ده. 22 - [موسی بیزاد و راحله و رفیق و پاي برهنه از علف صحرا میخورد و میرفت] و زمانی که رو
بسوي شهر مدین داشت [و راه را بلد نبود] [متوکّلا علی اللّه] گفت امید است که پروردگار من مرا براه مستقیمی که [بمدین
برود] رهنمائی فرماید. [و گفتهاند که بین مصر و مدین که بنام مدین پسر ابراهیم علیه السّلام نامیده شده و مسکن او بوده است
هشت روز راه بود]. 23 - [و خداوند هم دعاي او را مستجاب فرمود و براه راست دلالت نمود] [ صفحه 358 ] و چون بآب
مدین [که چاهی بود در سه میلی مدین و اهل شهر از آن سیراب میشدند] وارد شد جماعتی از مردم [یعنی شبانان] را برکنار
آن چاه یافت [که مواشی خود را] آب میدادند. و غیر از آنها و دور از آنها دو زن را بدید که [گوسفندان خود را] حبس و
منع میکردند [از اینکه که با گوسفندان و مواشی دیگر مخلوط شوند] موسی علیه السّلام بآن دو زن گفت کار شما چیست! [و
چرا با سایرین مشغول بآب دادن گوسفندان خود نمیشوید و کنار ایستادهاید!] آندو گفتند ما آب نمیدهیم تا شبانان دیگر
بازگردند [و منتظریم که کار آنها تمام شود و مردم بروند و از فاضل آب، گوسفندان خود را آب دهیم زیرا ما توانائی آب
دادن با اینکه جمعیت را نداریم] و پدرمان هم پیر مرد معمّري است [و شخصا قادر نیست که براي سقایت بیاید و از روي
احتیاج ما بجاي او میآئیم]. 24 - [موسی علیه السّلام بکنار چاه آمد و سنگی که بر آن بود و ده نفر بایستی تا آنرا حرکت
دهند بقوّت نبوّت بر کنار کرد و دلوي بخواست و براي او آوردند و مردم را بعقب زد] و براي آندو زن آب کشید [و
گوسفندان آنها را سیراب نمود] و پس از آن [که از اینکه کار فارغ شد] بچاه پشت کرد و بسوي سایه [درختی که در آنجا
بود برفت و از شدّت گرما در زیر آندرخت بنشست و چون گرسنه بود] گفت اي پروردگار من، من بهر خیري [از کم و زیاد
براي رفع گرسنگی] که براي من نازل کنی و بفرستی نیازمندم. [و أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است که جز نانی که
بخورد چیزي نمیخواست زیرا علف صحرا میخورد و از لاغري سبزي علف از درون شکمش هویدا بود]. 25 - [آندو دختر
زودتر از ساعت معهود هر روزه بنزد پدر برگشتند و پدر جهت پرسید و آنها چگونگی حال باز گفتند و پدر دختر بزرگ را
مأمور کرد که آنمرد را نزد من آر] بنابرین یکی از آندو بر حال حیاء و شرم [که عادت زنان عفیف است] براه افتاد بنزد موسی
علیه السّلام آمده گفت: پدرم ترا میخواند تا اینکه مزد آبیاري که براي ما کردي [و براي ما گوسفندان ما را آب دادي] [
صفحه 359 ] بدهد [موسی رفتن با آنزن را خوش نداشت ولی چون وادي بیمناك و محل وحوش و سباع بود و نمیتوانست
آنجا بماند چارهاي ندید و آنزن را پیروي کرد تا نزد پدر او وارد شد] و چون نزد پدر آنها [که بقول اکثر مفسّرین حضرت
شعیب پیغمبر علیه السّلام بوده است] بیامد و داستانها را [از جریان کشتن قبطی و پی گرد فرعون و فرار خود] براي شعیب
حکایت کرد شعیب علیه السّلام گفت بیم مدار از جور مردمان ستمکار نجات یافتی [زیرا او را تسلّطی بر کشور ما نیست و ما
داخل حوزه حکمفرمائی او نیستیم].
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 26 تا 30
اشاره
قالَت إِحداهُما یا أَبَتِ استَأجِرهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِيُّ الَأمِینُ [ 26 ] قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَن أُنکِحَکَ إِحدَي ابنَتَیَّ هاتَینِ عَلی أَن
تَأجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِن أَتمَمتَ عَشراً فَمِن عِندِكَ وَ ما أُرِیدُ أَن أَشُقَّ عَلَیکَ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحِینَ [ 27 ] قالَ ذلِکَ
بَینِی وَ بَینَکَ أَیَّمَا الَأجَلَینِ قَ َ ض یتُ فَلا عُدوانَ عَلَیَّ وَ اللّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ [ 28 ] فَلَمّا قَضی مُوسَی الَأجَلَ وَ سارَ بِأَهلِهِ آنَسَ مِن
جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهلِهِ امکُثُوا إِنِّی آنَستُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو جَذوَةٍ مِنَ النّارِ لَعَلَّکُم تَصطَلُونَ [ 29 ] فَلَمّا أَتاها نُودِيَ
[ 853 [ صفحه 360 - مِن شاطِئِ الوادِ الَأیمَنِ فِی البُقعَۀِ المُبارَکَۀِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللّهُ رَبُّ العالَمِینَ [ 30 ] -قرآن- 1
اي علی تأجرنی نفسک ثمانی سنین. جمع حجّ ۀ و هی السنۀ « عَلی أَن تَأجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَ جٍ » اي ان ازوّجک « أَن أُنکِحَکَ »
اي فلا مجاوزة للحدّ. عدا یعدو عدوا « فَلا عُدوانَ » اي ايّ الاجلین و ما زائدة « أَیَّمَا الَأجَلَینِ » اي ذلک عهد « ذلِکَ بَینِی وَ بَینَکَ »
عود غلیظ سواء کان فی رأسه نار ام لا « جَ ذوَةٍ » اي أبصرت « آنَستُ » الجبل « الطُّورِ » المیعاد « الَأجَ لَ » و عدوانا اي تجاوز الحد
-252- 206 -قرآن- 237 - 168 -قرآن- 183 - 78 -قرآن- 140 - 18 -قرآن- 36 - جانب. -قرآن- 1 « شاطِئِ » اي تستدفئون « تَصطَلُونَ »
26 - یکی از آن دو 465- 441 -قرآن- 456 - 383 -قرآن- 428 - 362 -قرآن- 374 - 345 -قرآن- 353 - 326 -قرآن- 335 - قرآن- 315
دختر [که بزرگتر و نامش صفوره یا صفراء بود] گفت اي پدرم او را [براي چرانیدن گوسفندان و سقایت آنها] اجیر کن زیرا
بهتر کسی است که اجیر کنی هم توانا و هم امین است. [گفتهاند شعیب پرسید از کجا دانستی او توانا و با امانت است دختر
گفت سنگ و زین را بدون کمک از سر چاه برکند و در موقع صحبت با ما چشم از زمین بر نمیداشت و بروي ما
نمینگریست و بعلاوه در موقعیکه با او بخدمت شما میآمدم بمن گفت من جلو میروم و تو بدنبال من بیا مبادا باد لباس ترا
حرکت دهد و چشم من ببدن تو افتد لذا قوتش در برداشتن سنگ و آب دادن و امانتش در حفظ بصر و صیانت نفس بر من
معلوم گردید]. 27 - [شعیب علیه السّلام چون اینکه سخنان از دختر بشنید رغبتش در او زیاده گشت و بموسی علیه السّلام]
گفت من میخواهم یکی از اینکه دو دخترم را بتو تزویج کنم و بزنی بتو دهم بشرط اینکه هشت سال اجیر من باشی و اگر ده
سال خدمت کنی بمیل خودت است [و تف ّ ض لی از جانب تست و دو سال اضافه بر تو الزامی و واجب نیست] و من نمیخواهم بر
تو سخت بگیرم و تکلیف شاق بکنم [یعنی خدمتی جز از چرانیدن گوسفندان از تو نمیخواهم یا نمیخواهم که حتما ده سال
تمام خدمت کنی و شرط ما همان هشت سال است] تو بزودي اگر خدا بخواهد [ صفحه 361 ] مرا از مردمان شایسته و
درستکار خواهی یافت [یعنی در حسن صحبت و وفاي بعهد پایدار خواهم بود اگر خدا خواسته باشد]. 28 - موسی گفت اینکه
[یعنی آنچه را توصیف کردي و شرط براي تزویج یکی از آندو نمودي] بین من و تو ثابت و مقرّر باشد هر کدام از دو مدّت
را که من بسر رسانیدم [هشت سال یا ده سال] بر من ستمی نباشد [که بیشتر از آن بر من تکلیف شود یا زیاده بر آن از من
مطالبه شود] و خدا بر آنچه ما میگوئیم [و بین ما قرار داد گردید] شاهد است. 29 - و چون موسی علیه السّلام مدّت خدمت
مشروط را به اتمام رسانید [که بنا بر اخبار وارده ده سال بوده است و در اینکه مدّت شبانی شعیب علیه السّلام نمود آرزوي
رفتن بوطن نمود و از شعیب اجازه خواست که چون ده سال است از مادر و برادر و خواهر و خالهام دور هستم و آنها را در
کشور فرعون گذاشتهام اجازه بده که بمصر بروم، بر شعیب با آنکه فراق او دشوار بود اجازه داد و در حق او دعاي خیر نمود]
و موسی زن خود را برداشت و با أهل خود [بجانب مصر] روانه شد [و شبانه که میرفتند راه را گم کردند و در هواي سرد و
تاریک حیران شدند و زن او را نیز درد زائیدن گرفت] از جانب کوه طور آتشی بدید بکسان خود گفت شما در اینجا مکث و
تأمّل کنید من آتشی [از دور میبینم میروم] شاید براي شما خبري [از راه] بگیرم یا پاره آتشی براي شما بیاورم که شاید شما با
آن گرم شوید. 30 - پس [موسی أهل و عیال خود را در بیابان گذاشت و بجانب آتش رفت] چون بنزدیک آتش آمد از کنار
وادي ایمن [مسیل بین دو کوه] در آن قطعه زمین با خیر و برکت [که وادي مقدّس و معدن وحی و رسالت و مقام استماع
کلام حضرت احدیّت بود] از درختی [که آتش در آن بود] ندا برداشته شد که اي موسی [اینکه کس که با تو سخن میگوید
منم] من خدایم پروردگار و مالک جهانیان و آفریننده تمام آفریدگان. [ صفحه 362 ] کاشفی گوید: موسی در درخت نگاه
کرد آتشی سفید بیدود دید و بدل فرو نگریست شعله شوق لقاي حضرت معبود مشاهده نمود از شهود در اینکه آتش
نزدیک بود که شمع وجودش تمام سوخته گردد. هست در من آتشی روشن نمیدانم که چیست || اینقدر دانم که همچون
شمع میکاهم دگر موسی علیه السّلام از نداي [أن یا موسی] سوخته عشق و گداخته شوق شده در پیش درخت بایستاد و آن
188 در کشف الاسرار گوید: موسی زیر آن درخت - ندا در مضمون داشت که [إِنِّی أَنَا اللّهُ رَبُّ العالَمِینَ]. -قرآن- 145
متلاشی صفات و فانی ذات گشت و همگی ذي سمع شده و ندا آمد پس خلعت قربت پوشید و شراب الفت نوشید، صدر
وصلت دید و ریحان رحمت بوئید. اي عاشق دلسوخته اندوه مدار || روزي بمراد عاشقان گردد کار و سعدي گوید: مرا با
وجود تو هستی نماند || بیاد توام خودپرستی نماند گرم جرم بینی مکن عیب من || توئی سر برآورده از جیب من
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 31 تا 35
اشاره
وَ أَن أَلقِ عَصاكَ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی أَقبِل وَ لا تَخَف إِنَّکَ مِنَ الآمِنِینَ [ 31 ] اسلُک یَدَكَ
فِی جَیبِکَ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ وَ اضمُم إِلَیکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهبِ فَذانِکَ بُرهانانِ مِن رَبِّکَ إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُم
إِّنِّی قَتَلتُ مِنهُم نَفساً فَأَخافُ أَن یَقتُلُونِ [ 33 ] وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَف َ ص حُ مِنِّی لِساناً فَأَرسِلهُ مَعِی
ِ
کانُوا قَوماً فاسِقِینَ [ 32 ] قالَ رَب
رِدءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَن یُکَذِّبُونِ [ 34 ] قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیکُما بِآیاتِنا أَنتُما وَ مَنِ
« وَ لَم یُعَقِّب » اي حیّۀ سریعۀ الحرکات « جَانٌّ » تتحرّك تحرّکا شدیدا « تَهتَزُّ » [ 727 [ صفحه 363 - اتَّبَعَکُمَا الغالِبُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
المراد من « وَ اضمُم إِلَیکَ جَناحَکَ » جیب القمیص طوقه « جَیبِکَ » اي أدخل « اسلُک » اي و لم یرجع من عقّب الفارس اي کرّ
هذا التعبیر ادخال الیمنی تحت عضد الیسري و بالعکس کما یقف الرجل غیر المبالی او ادخالهما فی الجیب. و یجوز أن یراد
اي معینا « رِدءاً » اي الخوف « الرَّهبِ » بالضم التجلّد و الثبات استعارة من حال الطائر فانّه إذا خاف نشر جناحیه و إذا اطمانّ ضمّهما
42 -قرآن- - 11 -قرآن- 33 - اي اذهبا بآیاتنا. -قرآن- 1 « بِآیاتِنا » اي حجّۀ « سُلطاناً » الشدّ التقویۀ « سَنَشُدُّ عَضُدَكَ » و اردأه اي اعانه
542 -قرآن- - 490 -قرآن- 521 - 470 -قرآن- 482 - 210 -قرآن- 459 - 160 -قرآن- 180 - 139 -قرآن- 150 - -86-67 قرآن- 131
31 - [و بموسی علیه السّلام ندا شد] که عصاي خود را که [در دست داري] بینداز [و موسی عصا 588- -567-557 قرآن- 577
را بزمین افکند و اژدهائی شد] و چون آنرا بدید گوئی ماري بود که جنبش میکرد [موسی] بآن پشت کرده [و فرار نمود] و
بعقب برنگشت [خطاب شد] اي موسی جلو برو و مترس [از اینکه مار] زیرا تو از کسانی هستی که در امانی [از ضرر و خطر
اینکه مار]. 32 - دست خود را در گریبان لباس خود داخل کن چون خارج شود و بدر [ صفحه 364 ] آید سفید نورانی باشد
بدون اینکه که آسیبی در آن باشد [یعنی به برصی یا مرضی مبتلی شده باشد] و دستهاي خود را که از ترس ما گشودهاي بسینه
خود بچسبان [و بیم مدار و در اجراي امري که میشود جدّي باش] و اینکه دو [یعنی عصا و ید بیضا] دو حجّت و دو برهان
معجزي هستند از جانب پروردگار تو که با آنها باید بسوي فرعون و اشراف قومش بروي زیرا آنان مردمی هستند خارج از
دین و از فرمان خدا بیرون. 33 - [موسی] عرض کرد اي پروردگار من، من از آنها کسی را کشتهام و میترسم که [در مقابل
آن] مرا بکشند. 34 - و برادرم هارون را که زبانش [در گفتار] از من گویاتر است با من بفرست که معین و کمک من باشد و
[در تقریر حجّت و ابطال شبهت و توضیح حقیقت] مصدق من باشد [ یا بقولی فرعون تصدیق مرا کند] زیرا من میترسم که
فرعونیان مرا تکذیب کنند [و کلام مرا رد کنند و دعوت مرا نپذیرند و زبان من در موقع محاجّه رسا نباشد]. 35 - خداوند
فرمود بزودي بازوي ترا بوسیله برادرت تقویت میکنم و نیرو میدهم و براي شما دو تن حجّت و برهانی مقرّر میدارم که بسبب
آیات و معجزات ما که بدست شما جاري میشود زیان فرعونیان بشما نرسد [و فرعون و قومش بسبب آنها از شما بترسند] شما
دو تن و هر کس که پیروي شما کند بر فرعون و فرعونیان غالب هستید [و آنها مقهور و مغلوب شمایند].
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 36 تا 42
اشاره
فَلَمّا جاءَهُم مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاّ سِحرٌ مُفتَريً وَ ما سَمِعنا بِهذا فِی آبائِنَا الَأوَّلِینَ [ 36 ] وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعلَمُ بِمَن
جاءَ بِالهُدي مِن عِندِهِ وَ مَن تَکُونُ لَهُ عاقِبَۀُ الدّارِ إِنَّهُ لا یُفلِحُ الظّالِمُونَ [ 37 ] وَ قالَ فِرعَونُ یا أَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمتُ لَکُم مِن إِلهٍ غَیرِي
فَأَوقِد لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجعَل لِی صَ رحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الکاذِبِینَ [ 38 ] وَ استَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ
[ فَّانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ الظّالِمِینَ [ 40
ِ
وَّ ظَنُّوا أَنَّهُم إِلَینا لا یُرجَعُونَ [ 39 ] فَأَخَ ذناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذناهُم فِی الیَم
ِ
فِی الأَرضِ بِغَیرِ الحَق
729 وَ جَعَلناهُم أَئِمَّۀً یَدعُونَ إِلَی النّارِ وَ یَومَ القِیامَۀِ لا یُن َ ص رُونَ [ 41 ] وَ أَتبَعناهُم فِی هذِهِ الدُّنیا لَعنَۀً وَ یَومَ القِیامَۀِ هُم - -قرآن- 1
اي مختلق مفتعل لم یبن علی اصل صحیح « مُفتَريً » اي واضحات « بَیِّناتٍ » [ 187 [ صفحه 365 - مِنَ المَقبُوحِینَ [ 42 ] -قرآن- 1
اي فاصنع لی آجرا اي « فَأَوقِد لِی ... عَلَی الطِّینِ » المراد بالدار الدنیا و عاقبتها الجنّۀ « عاقِبَۀُ الدّارِ » لأنّه حیلۀ توهّم خلاف الحقیقه
اي لعلی اصعد إلیه و اشرف « لَعَلِّی أَطَّلِعُ » اي قصرا و البناء العالی و اصله من الطهور فالتصریح شدّة ظهور المعنی « صَ رحاً » طوبا
القبح الابعاد. قبّحه اللّه عن الخیر یقبحه « مِنَ المَقبُوحِینَ » اي فالقیناهم و النبذ الالقاء و الطرح « فَنَبَذناهُم » علیه واقف علی حاله
- 248 -قرآن- 323 - 210 -قرآن- 240 - 188 -قرآن- 193 - 135 -قرآن- 174 - 37 -قرآن- 117 - 13 -قرآن- 26 - نحاه عنه. -قرآن- 1
[ 36 - [موسی علیه السّلام پس از دریافت وحی و صدور أمر بجانب [ صفحه 366 478- 415 -قرآن- 456 - -345 قرآن- 400
مصر روان شد و بشرحی که در روایات است در دربار فرعون با هارون باریافت] و چون موسی با حجج آشکار و معجزات
واضحات بنزد فرعون و فرعونیان آمد گفتند که اینها جز جادوئی دروغ و خود ساخته بیاساس نیست و ما در تاریخ پدران
پیشین و نیاکان خودمان چنین چیزي نشنیدهایم [که در زمان آنها واقع شود و چنین ادعائی شده باشد]. 37 - و موسی گفت
پروردگار من داناتر است بآن کسی که از نزد او با اینکه آیات دالّه بر هدایت آمده است و داناتر است که فرجام نیک و حسن
عاقبت براي چه کسی خواهد بود [یعنی خود او میداند و شاهد من اوست که خودش مرا فرستاده است و میداند که حسن
عاقبت براي ما و براي اهل حق و انصاف است و حجّت من آشکار است اگر تو قادري آنرا درهم شکن ولی قادر نیستی] زیرا
ستمکاران [یعنی کسانی که بخود ستم کرده و نافرمانی پروردگار خود کرده و کفران نعمت او نمودهاند] کامیاب و رستگار
نخواهند بود. 38 - و فرعون [چون از جواب واماند و از محاجّه عاجز شد در مقام انکار رو باشراف قوم کرده] گفت اي
بزرگان قوم من براي شما معبودي جز خودم ندانستهام [خوب است بدانم خدائی که موسی باو دعوت میکند کجاست] لذا اي
هامان براي من آتشی برافروز و گلی پخته ساز [یعنی آجر و آهک و گچی فراهم کن] و براي من کاخ و کوشک بلندي بنا
نما [که من بر بالاي آن روم] باشد که من بر خداي موسی اطلاع حاصل کنم [و از حال او واقف شوم] زیرا من موسی را از
دروغگویان میپندارم [که مدعی است غیر از من خدائی هست و او رسول اوست]. [و بدین گفتار خواست امر را بر عوام
مشتبه سازد و بگوید خدائی که موسی ادّعا میکند محتاج بمکان است و باید دید مکان او کجاست]. کاشفی گوید: فرعون
تصوّر کرده بود که حق سبحانه و تعالی جسم و جسمانی است بر [ صفحه 367 ] آسمان مکان دارد و ترقّی بسوي وي ممکن
است و بدین معنی دانا نبود. که مکان آفرین مکان چه کند || آسمان گز بر آسمان چه کند نه مکان ره برد برو نه زمان || نه
بیان زو خبر دهد نه عیان 39 - و فرعون و لشکریان او در روي زمین بنا حق و بباطل و ظلم خود را بزرگ شمردند [و از قبول
حق و پیروي موسی سرباز زدند] و پنداشتند که [براي بعث و جزاء و حساب] بسوي ما برنمیگردند [یعنی منکر بعث شدند و
در آن شک نمودند]. 40 - ما هم او و لشکریانش را گرفتار و معاقب ساختیم و آنها را در دریا [یعنی رود نیل] افکندیم و غرق
نمودیم، پس بنگر و بدیده تفکر و تدبّر ببین که فرجام حال ستمکاران چگونه بوده است. 41 - و آنها را [در اثر انکار حق و
پیروي از باطل] پیشوایان دعوت بآتش قرار دادیم [یعنی مردم را بافعالی میخواندند که استحقاق دخول در دوزخ داشتند] و
روز قیامت کسی بیاري و کمک آنها نخواهد آمد [نه خودشان یکدیگر را نصرت کنند و نه غیري آنها را]. 42 - در اینکه دنیا
لعنت [و دوري از رحمت و خیرات] را در پی آنها فرستادیم [که همواره ملائکه و مؤمنان آنها را لعنت کنند] و روز قیامت هم
از جمله طردشدگان و دورشدگان از رحمت و زشت رویان خواهند بود.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 43 تا 50
اشاره
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ مِن بَعدِ ما أَهلَکنَا القُرُونَ الأُولی بَصائِرَ لِلنّاسِ وَ هُديً وَ رَحمَۀً لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 43 ] وَ ما کُنتَ بِجانِبِ
إِّذ قَ َ ض ینا إِلی مُوسَی الَأمرَ وَ ما کُنتَ مِنَ الشّاهِدِینَ [ 44 ] وَ لکِنّا أَنشَأنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیهِمُ العُمُرُ وَ ما کُنتَ ثاوِیاً فِی أَهلِ
ِ
الغَربِی
مَدیَنَ تَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا وَ لکِنّا کُنّا مُرسِلِینَ [ 45 ] وَ ما کُنتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذ نادَینا وَ لکِن رَحمَۀً مِن رَبِّکَ لِتُنذِرَ قَوماً ما أَتاهُم مِن
نَذِیرٍ مِن قَبلِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 46 ] وَ لَو لا أَن تُصِ یبَهُم مُصِ یبَۀٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم فَیَقُولُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ إِلَینا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ
758 فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ مِن عِندِنا قالُوا لَو لا أُوتِیَ مِثلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَم یَکفُرُوا - آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 47 ] -قرآن- 1
کّافِرُونَ [ 48 ] قُل فَأتُوا بِکِتابٍ مِن عِندِ اللّهِ هُوَ أَهدي مِنهُما أَتَّبِعهُ إِن
ٍ
بِما أُوتِیَ مُوسی مِن قَبلُ قالُوا سِحرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنّا بِکُل
کُنتُم صادِقِینَ [ 49 ] فَإِن لَم یَستَجِیبُوا لَکَ فَاعلَم أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهواءَهُم وَ مَن أَضَ لُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیرِ هُديً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا
اّي
ِ
« بِجانِبِ الغَربِی » اي أنوارا لقلوبهم تبصر بها الحقایق « بَصائِرَ لِلنّاسِ » [ 512 [ صفحه 368 - یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ [ 50 ] -قرآن- 1
131 [ صفحه - 83 -قرآن- 122 - 21 -قرآن- 60 - اي مقیما. ثوي بالمکان یثوي -قرآن- 1 « ثاوِیاً » بجانب الوادي الغربی أو الطور
الاولی امتناعیه و الثانیۀ تحضیضیّۀ معناها « وَ لَو لا » اي و لکنّا علمناك رحمۀ من ربّک « وَ لکِن رَحمَۀً مِن رَبِّکَ » 369 ] ثویا اقام به
اي « اي من التوراة و القرآن اهوائهم « مِنهُما » جعلوا موسی و هارون سحرین للمبالغه و تظاهرا اي تعاونا « سِحرانِ تَظاهَرا » هلّا
234- 166 -قرآن- 225 - 97 -قرآن- 147 - 49 -قرآن- 86 - میولهم الشهوانیه جمع هوي. -قرآن- 17
تفسیر معانی:
اشاره
-43 و بحق سوگند که ما بموسی کتاب [توراة] را عطا کردیم بعد از آنکه مردمان قرنهاي پیشین را [یعنی قوم نوح و عاد و
ثمود و لوط و غیره را] هلاك نمودیم تا اینکه که اسباب بصیرت [و بینائی دل آنها در امر دین و دلایل در احکام شریعت] و
راهنما و رحمت براي مردم باشد، باشد که آنها پند بگیرند. 44 - و تو [ یا محمّد] در طرف کوه غربی [که میقات موسی و
محل تکلّم او با خدا بود] حاضر نبودي موقعیکه ما بموسی عهد کردیم و امر نبوّت او را محکم ساختیم و تو از شاهدین و
ناظرین در آنمکان نبودي [و ما اینک بتو خبر میدهیم تا معجزه تو باشد]. 45 - و لکن ما [بعد از موسی علیه السّلام] گروهی
پس از گروهی و قرنی پس از قرنی ایجاد کردیم و عمر آنها طولانی شد [و هلاك شدگان قبل از خود را از یاد بردند و در
نبوّت فترت پیدا شد و آنها را غرور فرا گرفت و منکر بعثت رسولان شدند و شرایع و احکام را تغییر دادند و حال اقتضاي
تشریع جدید نمود و ما ترا برسالت و رحمت براي عالمیان فرستادیم] و تو مقیم در أهل مدین نبودي [و آنموقع در بین قوم
شعیب شاهد و حاضر نبودي که از اخبار آنها آگاه شوي] و اینک آیات ما را بر اهل مکّه بخوانی و لکن ما تو را [بسوي اهل
مکه] فرستادیم [و اینکه اخبار را بتو وحی فرمودیم و اگر وحی ما نبود تو از کجا میدانستی]. 46 - و تو در ناحیه کوه طور [که
ما با موسی سخن میگفتیم] حاضر نبودي موقعیکه ما بموسی ندا و خطاب کردیم [که یا موسی خذ الکتاب بقوّة] [ صفحه
370 ] [و لکن خدا ترا آموخت] و اینکه رحمتی از جانب پروردگار تو بود [که بتو انعام کرد و ترا مبعوث فرمود] تا قومی را که
پیش از تو پیامبري براي ترسانیدن آنها نیامده بود بترسانی و از عذاب خدا انذار کنی [یعنی قوم عرب را که قبل از تو رسولی
بر آنها مبعوث نشده بود] شاید که آنها متذکّر شوند [و تفکّر کنند و عبرت بگیرند و دست از شرك و گناه بردارند]. 47 - اگر
نه آن بود که [اینکه مردم مکّه و مشرکان] وقتی مصیبت و عقوبت آنچه گناه کردهاند ببینند [و جزاي اعمالشان بآنها برسد] و
آنوقت بگویند [یعنی عذر بیاورند که] چرا پیامبري براي ما نفرستادي تا ما پیروي او را بکنیم و باو ایمان آوریم و بشریعت و
احکام او عمل نمائیم [ما پیمبري نمیفرستادیم و لکن براي رفع عذر آنها و اتمام حجّت رسول خود را فرستادیم که بهانهاي در
موقع عذاب براي آنها نماند]. 48 - و چون حق [یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و قرآن و اسلام] براي آنها آمد گفتند چرا
مانند آنچه بموسی عطا شد [از ید بیضاء و عصا و شکافتن دریا و غیره] بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله عطا نشده است [ یا چرا
مانند موسی کتاب یکجا بر محمّد نازل نشده است] آیا بآنچه بموسی عطا شد آنها کافر نشدند! [و آیا معجزات موسی را هم
سحر نپنداشتند و او را تکذیب نکردند]! و گفتند اینکه دو نفر ساحرانند [یعنی موسی و محمّد] که با یکدیگر کمک کرده و
پشت بیکدیگر کردهاند [ یا هر دو یعنی توراة و قرآن هر دو سحراند که بهم کمک میکنند] و ما بهمگی یعنی بهر یک از دو
رسول یا دو کتاب کافر و منکریم. 49 - بگو [ یا محمّد بآنها] پس خودتان کتابی از جانب خدا بیاورید که از آندو [یعنی توراة
و قرآن] راهنماتر باشد تا منهم متابعت و پیروي آنرا بکنم اگر راستگو هستید [و در اینکه هر دو را سحر میدانید صادق هستید].
-50 و اگر دعوت ترا اجابت نکردند و با ظهور حق ایمان نیاوردند [ یا اگر نتوانند کتابی هاديتر از آندو بیاورند] پس بدان
که آنها فقط پیروي [ صفحه 371 ] هواهاي نفسانی و میول شهوانی خود را میکنند [و طالب حق نیستند] و کیست گمراهتر از
آنکسی که پیروي هواي خود را بکند و بغیر وسیله انبیاء و هدایت و ارشادي که از جانب خدا باشد طیّ راه کند همانا خداوند
مردم ستمکار را بطریق سعادت و بهشت راهنمائی نخواهد کرد. : گفتهاند که: [الظالمون هم الّذین وضعوا متابعۀ الهوي فی
موضع متابعۀ الأنبیاء و طلبوا الهدایۀ من غیر موضعها فاهل الهوي ظالمون. زیرا [وضع شیء در غیر ما وضع له ظلم است [و عقل
سلیم مانع ظلم و متابعت هوا است. چنانکه سعدي ره گوید: هوا و هوس را نماند ستیز || چو بیند سر پنجه عقل تیز
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 51 تا 55
اشاره
وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُمُ القَولَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 51 ] الَّذِینَ آتَیناهُمُ الکِتابَ مِن قَبلِهِ هُم بِهِ یُؤمِنُونَ [ 52 ] وَ إِذا یُتلی عَلَیهِم قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ
الحَقُّ مِن رَبِّنا إِنّا کُنّا مِن قَبلِهِ مُسلِمِینَ [ 53 ] أُولئِکَ یُؤتَونَ أَجرَهُم مَرَّتَینِ بِما صَبَرُوا وَ یَدرَؤُنَ بِالحَسَ نَۀِ السَّیِّئَۀَ وَ مِمّا رَزَقناهُم
- یُنفِقُونَ [ 54 ] وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنهُ وَ قالُوا لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم سَلامٌ عَلَیکُم لا نَبتَغِی الجاهِلِینَ [ 55 ] -قرآن- 1
اي اتبعنا بعضه بعضا فی الانزال لیتّصل التذکیر و اصل التوصیل من وصل الحبال بعضها ببعض و حقیقۀ الوصل رفع « وَصَّلنا » 534
ما لا یعتد به من القول. لغا یلغو « اللَّغوَ » اي و یدفعون و الدرء الدفع « وَ یَدرَؤُنَ » [ 11 [ صفحه 372 - الحائل بین الشیئین -قرآن- 1
- اي لا نطلب صحبتهم و لا نرید مخالطتهم و مخاطبتهم و التخلق باخلاقهم. -قرآن- 1 « لا نَبتَغِی الجاهِلِینَ » اي قال ما لا یعتدّ به
155- 56 -قرآن- 128 - -16 قرآن- 46
تفسیر معانی:
اشاره
-51 و بحق سوگند که ما براي مردم کلام را بهم پیوستیم [و آیه بعد آیه و بیان بعد بیان آوردیم و آنها را از اخبار انبیاء و امم
هلاك یافته باخبر ساختیم و دعوت را بحجّت و دلیل و مواعظ را بمواعید و نصایح را بعبرتها روشن نمودیم] شاید که اینکه
کافران متذکّر شوند [و تفکّر کنند و حق را بیاموزند و ایمان آورده سر بفرمان حق نهند و از آنچه بر پیشینیان آنها رسیده است
بر حذر باشند]. 52 - آنکسانیکه بآنها کتاب عطا کردهایم [یعنی أهل توراة و انجیل] پیش از نزول قرآن آنها بقرآن ایمان
میآورند [زیرا نعت قرآن را در کتاب آسمانی خود یافته بودند]. 53 - و چون قرآن بر آنها تلاوت میشود گویند ما بآن ایمان
آوردهایم و تصدیق کردهایم که آن حقّ است و از جانب پروردگار ما فرود آمده است. ما پیش از نزول قرآن اسلام آوردهایم
[چه ذکر پیغمبر و قرآن در کتابشان شده و در مقام معاندت نبودهاند]. 54 - اینکه جماعت در آخرت دو مرتبه مزد میگیرند
[یکمرتبه براي تمسک بدین و ایمان بکتاب خودشان تا ادراك رسولخدا را کردهاند و مرتبه دیگر براي ایمان برسولخدا]
بجهت صبر و ثباتی که بر دو ایمان و عمل بهر دو شریعت داشتهاند [و نیز بر تحمل سختیها و آزار کفّار شکیبا بودهاند] و بدي
را بنیکی دفع نموده و مینمایند [یعنی گفتار زشتی که از کفّار میشنوند بگفتار خوب و منکر را بمعروف و جهل جاهل را
بحلم و آزار مردم را بمداراة] و از آنچه بآنها روزي دادهایم در راه خیر خرج میکنند و بمصرف میرسانند. 55 - و چون سخن
پوچ و بیهودهاي بشنوند از آن رو گردانند و [معارضه [ صفحه 373 ] مثل نمیکنند] و گویند أعمال ما براي خودمان و اعمال
شما براي خودتان [هر کس کیفر عمل خود را خواهد دید دین ما از خودمان و دین شما از خودتان حلم و بردباري ما براي
خودمان و لغو گوئی و سفاهت و هرزه درائی شما براي خودتان] سلام ما بر شما [یعنی از جانب ما در امان هستید و شما را وا
میگذاریم و از شما تودیع میکنیم] و طالب و خواهان مصاحبت و مجالست مخالطت با نادانان نمیباشیم [بلکه طالب مصاحبت
با حکماء و أهل دانش و حق میباشیم]. گفتهاند که آیات [الَّذِینَ آتَیناهُمُ الکِتابَ] و ما بعد آن در شأن عبد اللّه بن سلام و
54 و بقولی در باره چهل - تمیم الداري و جارود العبدي و سلمان فارسی چون اسلام آوردند نازل گردیده است. -قرآن- 20
نفر از أهل انجیل که قبل از مبعث پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آورده بودند سی و سه نفر از آنها از حبشه با جعفر
بن أبی طالب علیه السّلام آمدند و هشت نفر از شام که از جمله بحیراء و ابرهه و اشرف و عامر و ایمن و ادریس و نافع و تمیم
جالینوس أبلهی را دید که دست بگریبان دانشمندي زده و بیحرمتی کرده گفت اگر اینکه دانشمند » : بودهاند. سعدي گوید
دانا بودي کار او با نادان بدین جایگه نرسیدي. دو عاقل را نباشد کین و پیکار || نه دانائی ستیزد با سبکبار اگر نادان بوحشت
سخت گوید || خردمندش برحمت دل بجوید دو صاحب دل نگهدارند موئی || همیدون سرکشی و رزم جوئی اگر بر هر دو
جانب جاهلانند || اگر زنجیر باشد بگسلانند یکی را زشتخوئی داد دشنام || تحمّل کرد و گفت اي نیکفرجام بتر زانم که
خواهی گفتن آنی || که دانم عیب من چون من ندانی و صاحب تفسیر روح البیان گفته است: و اعلم أنّ اللّغو عند ارباب
الحقیقۀ [ صفحه 374 ] ما یشغلک عن العبادة و ذکر الحق.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 56 تا 60
اشاره
إِنَّکَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهدِي مَن یَشاءُ وَ هُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدِینَ [ 56 ] وَ قالُوا إِن نَتَّبِعِ الهُدي مَعَکَ نُتَخَطَّف مِن أَرضِنا
شَّیءٍ رِزقاً مِن لَدُنّا وَ لکِنَّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 57 ] وَ کَم أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ
ِ
أَ وَ لَم نُمَکِّن لَهُم حَرَماً آمِناً یُجبی إِلَیهِ ثَمَراتُ کُل
بَطِرَت مَعِیشَ تَها فَتِلکَ مَساکِنُهُم لَم تُسکَن مِن بَعدِهِم إِلاّ قَلِیلًا وَ کُنّا نَحنُ الوارِثِینَ [ 58 ] وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهلِکَ القُري حَتّی یَبعَثَ
فِی أُمِّها رَسُولًا یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا وَ ما کُنّا مُهلِکِی القُري إِلاّ وَ أَهلُها ظالِمُونَ [ 59 ] وَ ما أُوتِیتُم مِن شَیءٍ فَمَتاعُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ زِینَتُها
التخطف اخذ الشییء علی وجه الاستلاب من کلّ وجه « نُتَخَطَّف » 770- وَ ما عِندَ اللّهِ خَیرٌ وَ أَبقی أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 60 ] -قرآن- 1
« فِی أُمِّها » البطر الطغیان فی النعمه « بَطِرَت » اي یحمل إلیه و یجمع فیه « یُجبی إِلَیهِ » مکّنه اي جعل له مکانا و ثبّته و قوّاه « نُمَکِّن »
[ 229 [ صفحه 375 - 186 -قرآن- 215 - 145 -قرآن- 176 - 82 -قرآن- 128 - 14 -قرآن- 71 - اي فی اصلها اي عاصمتها. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-56 [ یا محمّد] همانا تو براه نمیآوري هر کسیرا که دوست بداري [که براه حق آید و باجبار او را براهآوري که قبول حق
کند] و لکن خداوند هر کس را بخواهد [بلطف خود] هدایت میکند [و او را به اسلام داخل میسازد] و او دانا است بکسانی
که قابل هدایتاند [و استعداد هدایت را دارند و بصلاح بندگانش بعلم خود تدبیر امور آنها را میفرماید]. 57 - کافران گفتند
اگر ما با تو پیروي هدایت کنیم [و در امر دین و پیمودن طریق ارشاد بتو اقتداء کنیم و با تو در دین تو درآییم] میترسیم که
عرب ما را دستگیر کنند [و هر چه داریم بگیرند و بکشند یا از زمین خودمان بیرون کنند]. آیا ما آنها را در حرم امن و امان
[که مکّه است] جا و مکان ندادهایم [و آنها را در حرم خود مستقرّ نساختهایم] و آیا ما قادر نیستیم که اگر آنها ایمان بیاورند
دفع ضرر مردم را از آنها بکنیم بلکه باید بدانند که اگر ایمان آورند حالت ایمان و طاعت از حالت کفر و معصیت اولیتر به
امن و سلامت است] و اینکه مکه محلّی است که از هر شهر و دیاري انواع ثمرات و فواید را بآن جا حمل میکنند و در آنجا
جمع مینمایند [یعنی از مصر و شام و یمن و عراق محصولات خود را بآن جا میآورند و در مکّه جمع میسازند] و اینکه عطا و
روزي ماست که از جانب ما براي آنها میرسد و لکن بیشتر آنها نمیدانند که اینها نعمتهاي الهی است. 58 - [و امر برعکس
است یعنی آنها از مردم میترسند اگر ایمان بیاورند و از خدا خود را در امان میدانند و حال آنکه اگر ایمان نیاورند باید از
عذاب خدا بترسند هر چند از مردم در امان باشند مگر بیاد نمیآورند] چه بسیار آبادیها و شهرستانهائی که خوشی زندگانی و
نعمتهاي فراوان اهل آنها را یاغی و سرکش ساخته بود [و حق نعمت را نشناختند و کافر شدند] و ما آنها را هلاك ساختیم و
اینک مساکن و منازل آنهاست [که مینگرید همه خراب و خالی از سکنه مانده و بسیاري از آنها را مانند دیار عاد و ثمود و
قوم لوط میشناسید] [ صفحه 376 ] که پس از آنها جز اندك مردمی کسی در آنها ساکن نیست [و در موقع سفر و تجارت از
آنها گذر کرده و میبینید] و ما هستیم که وارث منازل آنها هستیم و خلفی براي آنها نمانده است. 59 - و [عادت] پروردگار
تو [ یا محمّد] اینکه نیست که اهل شهرها و قراء و قصباتی را هلاك کند تا اینکه در مرکز و کرسی نشین آن پیامبري مبعوث
کند که آیات توحید و دلایل ناطقه بحق را براي آنها بخواند [و آنها را بپرستش خدا و تقوي ترغیب و از عذاب او ترهیب
کند] و ما چنین نیستیم که شهرها و آبادیهائی را هلاك و خراب کنیم مگر اینکه اهل آنها بسبب کفر و طغیان و سرکشی و
عصیان بخود ستم کنند. 60 - و آنچه بشما عطا شده است [از اسباب دنیا] چیزي است براي اینکه که در زندگانی فانی دنیا از
آنها بهره ببرید و آنچه در نزد خداست [از ثواب و نعیم آخرت] [از اینکه نعم دنیوي] بهتر است و بادوامتر است [چه آنچه در
دنیاست فناپذیر است و آنچه در آخرت است جاویدان و ابدي است] آیا پس چرا تعقّل نمیکنید [و در آن تفکّر نمینمائید تا
بین باقی و فانی را تمیز و تشخیص بدهید و معیوب را بر مرغوب ترجیح ندهید]. حیف باشد لعل و زر دادن ز چنگ ||
گفتهاند: [مقصود أقوال مفسرین اهل سنت است] آیه » : برگرفتن در برابر خاك و سنگ اولا صاحب تفسیر مجمع البیان فرماید
إِنَّکَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ ... الخ در شأن أبی طالب نازل شده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله دوست داشت اسلام بیاورد و
اینکه آیه نازل شد و باسلام وحشی قاتل حمزه میل نداشت و در باره او آیه قل یا عبادي الّذین اسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا
من رحمۀ اللّه نازل شد و أبو طالب مسلمان نشد و وحشی اسلام آورد و اینکه تفسیر را آنها از إبن عباس و غیره روایت
میکنند و چنانکه مینگري در آن محل تامّل و نظر است چه براي پیغمبر جایز نیست که مخالفت با اراده خداوند سبحانه کند
127 [ صفحه 377 ] و چنانکه آنها میپندارند اگر خداي - همچنانکه جایز نیست مخالفت در اوامر و نواهی او نماید -قرآن- 93
تعالی ایمان أبو طالب را نخواسته و کفر او را خواستار بود و پیغمبر ایمان او را خواهان بود منتهاي مخالفت و خلاف بین اراده
خدا و اراده رسول حاصل میگردید و بمقتضاي اعتقاد آنها خداوند سبحان میفرماید یا محمّد تو ایمان او را میخواهی و من
ایمان او را اراده نکردهام و با اینکه او متکفّل یاري تو بوده و در اعانت و کمک بتو منتهاي جهد و کوشش را مبذول داشته و
شر دشمنان را از تو دور کرده و ترا دوست داشته و نعمت خود را از تو دریغ نداشته است من در او ایمان نیافریدهام و تو ایمان
وحشی را نمیخواهی و مکروه تست زیرا عموي ترا کشته است ولی من خواهان ایمان اویم و در دل او ایمان آفریدهام و در
اینکه قول و چنین اعتقادي معلوم است که چیست؟ ولی اجماع اهل بیت علیهم السّلام بر اینکه است که أبو طالب علیه السّلام
مسلمان مرده است و روایات در اینکه باره از آن بزرگواران بحدّ وفور است و ما در تفسیر سوره انعام پارهاي از اشعار أبو
طالب علیه السّلام را که دلیل بر تصدیق او نسبت برسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و توحید اوست، در آنجا نقل کردهایم و
ذکر تمام آنها بطومارها نمیگنجد و آنچه از آنها در کتب مربوطه بجنگها و غیره روایت شده است بیش از حدّ شماره و احصاء
است که در آنها نبوّت آنحضرت را تصریح و تصحیح میکند و یکی از ثقات گوید که قصاید او در اینکه معنی سحرآمیز و
مورد استفاده شعراء دهر است و باندازه مجلّدي بلکه بیشتر بالغ میگردد و اگر آشکارا بمجاهده با دشمنان نپرداخته و عدم
تظاهر را اختیار کرده است بنا بصلاح و حسن تدبیر او در دفع کید و مکر آنها بوده است تا رسول خدا را ملجأ نکنند چنانکه
بعد از مرگ او ملجا نمودند. ثانیا آیه [وَ قالُوا إِن نَتَّبِعِ الهُدي مَعَکَ ... الخ] را گفتهاند گفتار حرث بن نوفل بن عبد مناف بوده
است که برسول خدا صلّی اللّه علیه و آله عرض کرد ما میدانیم که قول تو حقّ است و لکن اینکه ما از هدایت با تو خودداري
54 [ صفحه 378 ] و ما را - میکنیم و بتو ایمان نمیآوریم از ترس اینستکه عرب ما را از زمین خودمان بدر کنند -قرآن- 12
طاقت مقاومت با عرب نیست. [و من بنده ناچیز گویم هویدا و آشکار است که آیات 57 ببعد متمّم آیه 56 است و چون طبعا
حضرت ختمی مرتبت دوست داشت که همه کافران مسلمان شوند خداوند میفرماید هدایت آنها بسته بلطف خداست و باید
استعداد آنرا داشته و براي هدایت قابلیت داشته باشند و در آیه 57 علّت و بهانه امتناع آنها را ذکر میفرماید و سپس بتذکّرات
میپردازد [خسروانی].
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 61 تا 66
اشاره
أَ فَمَن وَعَدناهُ وَعداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیهِ کَمَن مَتَّعناهُ مَتاعَ الحَیاةِ الدُّنیا ثُمَّ هُوَ یَومَ القِیامَۀِ مِنَ المُحضَرِینَ [ 61 ] وَ یَومَ یُنادِیهِم فَیَقُولُ أَینَ
شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنتُم تَزعُمُونَ [ 62 ] قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیهِمُ القَولُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغوَینا أَغوَیناهُم کَما غَوَینا تَبَرَّأنا إِلَیکَ ما کانُوا
إِیّانا یَعبُدُونَ [ 63 ] وَ قِیلَ ادعُوا شُرَکاءَکُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ رَأَوُا العَذابَ لَو أَنَّهُم کانُوا یَهتَدُونَ [ 64 ] وَ یَومَ یُنادِیهِم
المتعۀ « مَتاعَ » 71- 597 فَعَمِیَت عَلَیهِمُ الَأنباءُ یَومَئِذٍ فَهُم لا یَتَساءَلُونَ [ 66 ] -قرآن- 1 - فَیَقُولُ ما ذا أَجَبتُمُ المُرسَلِینَ [ 65 ] -قرآن- 1
10 [ صفحه 379 ] توجب الالتذاذ فی الحال و المنفعۀ قد یکون بالم یؤدّي - المنفعه و قد فرق بینهما بانّ المتعۀ منفعۀ -قرآن- 1
حَقَّ عَلَیهِمُ » اي من الّذین تحضرهم الملئکۀ للحساب و العذاب « مِنَ المُح َ ض رِینَ » الی نفع فکلّ متعۀ منفعه و لیس کل منفعۀ متعه
137 -قرآن- - اي فصارت الأنباء کالعمی علیهم لا تهتدي الیهم. -قرآن- 116 « فَعَمِیَت » اي اضللنا « أَغوَینا » اي ثبت و وجب « القَولُ
61 - پس آیا کسیرا که باو وعده نیکو [از ثواب بهشت و نعیم آخرت بجزاي 268- 244 -قرآن- 256 - -217-189 قرآن- 234
طاعتش] دادهایم و لا محاله بآن خواهد رسید و آنرا خواهد دید مانند کسی است که بهره زندگانی دنیا را باو دادهایم و سپس
او در روز قیامت از احضار شدگان [براي عقاب و آتش] خواهد بود! [یعنی آیا حال اینان مثل حال آنان است! و البته برابر
نیست زیرا متاع زندگانی دنیا محبّتش آمیخته بمحنت است و دولتش مؤدّي نکبت و مالش در صدد زوال و جاهش بر شرف
انتقال و طعوم عسلش معقّب بسموم حنظل ولی نعم آخرت خالص و صافی و بر دوام است که مشوب و مکدّر نشود و بانقضاء
منقّص نگردد. 62 - و یادآوري کن روزي را که خداوند کافران را خطاب و ندا فرماید و گوید که شریکان من کجایند! که
شما آنها را در الوهیّت شریک من میپنداشتید [و آنها را میپرستیدید و مدّعی سود دادن آنها بودید!]. 63 - آنهائی که گفتار و
وعده عذاب در باره آنها تحقّق یافته [و در روز رستاخیز گرفتار کیفر شدهاند] گویند پروردگارا اینان آن جماعتی هستند که ما
را گمراه کردند [و مقصود پیروان خودشان است] و ما، همچنانکه خودمان گمراه شده بودیم آنها را گمراه کردیم [و آنها را
بضلالت و دوري از دین دعوتشان کردیم] و اینک بدرگاه تو از آنها و افعالشان بیزاري میجوئیم آنها ما را نمیپرستیدند
[بلکه هواهاي نفسانی و شیاطین جنّی و انسی را میپرستیدند و مطیع میول و شهوات خود بودند]. 64 - و [آنروز بمشرکین
خطاب گشته] گفته میشود که شریکان خود را بخوانید [یعنی آنکسانیرا که سواي خدا میپرستیدید و میپنداشتید که آنها [
صفحه 380 ] شریک منند صدا کنید تا شما را یاري کنند و عذاب خدا را از شما دفع نمایند] آنها هم میخوانند [و از خدایان
موهوم خود یاري میطلبند] و آنها جوابی بالتماس آنها نمیدهند و چون خود را گرفتار عذاب میبینند [آگاه میشوند که] اگر
در دنیا هدایت شده بودند [معتقد میشدند که عذاب خدائی حقّ است]. 65 - و [یاد بیاور] روزي را که بآنها نداء و خطاب
میشود آیا شما بپیمبران خدا چه جواب دادید! [و از آنها چه آموختید و چه عمل کردید!] [و مسئول آنها را بچه نحو اجابت
نمودید!] 66 - پس [در آنروز] راههاي جواب بر آنها مخفی و بر آنها مشتبه میشود [و مانند کوران طرق اخبار بر آنها مسدود
میگردد چنانکه راههاي حرکت بر روي زمین بر کورها مسدود است] [و چون حجّت و دلیلی ندارند زبانهاشان بسته و ساکت
میگردند] و از فرط دهشت و استیلاء حیرت] براي گفتن جواب از یکدیگر هم نمیتوانند پرسشی بکنند [زیرا همگی در جهل
و نادانی برابرند].
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 67 تا 70
اشاره
فَأَمّا مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَن یَکُونَ مِنَ المُفلِحِینَ [ 67 ] وَ رَبُّکَ یَخلُقُ ما یَشاءُ وَ یَختارُ ما کانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ سُبحانَ
اللّهِ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ [ 68 ] وَ رَبُّکَ یَعلَمُ ما تُکِنُّ صُ دُورُهُم وَ ما یُعلِنُونَ [ 69 ] وَ هُوَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الحَمدُ فِی الأُولی وَ
اي من الفائزین « مِنَ المُفلِحِینَ » اي فیرجّی « فَعَسی » [ 408 [ صفحه 381 - الآخِرَةِ وَ لَهُ الحُکمُ وَ إِلَیهِ تُرجَعُونَ [ 70 ] -قرآن- 1
اي التخیّر کالطیرة بمعنی التطیّر بفارسی برگزیدن و هو اسم من الاختیار یقام مقام المصدر و « الخِیَرَةُ » بالمطلوب عند اللّه تعالی
اي تخفی. اکنّ یکنّ الشیء اي « تُکِنُّ » اي تنزیها له عن النقائص « سُبحانَ اللّهِ » اسم للمختار ایضا یقال محمّد خیرة اللّه فی خلقه
-276- 105 -قرآن- 258 - 44 -قرآن- 93 - 10 -قرآن- 23 - اي فی الدنیا و فی الحیاة الاخرة. -قرآن- 1 « فِی الأُولی وَ الآخِرَةِ » اخفاه
67 - و امّا کسی که بازگشت و توبه کند [از شرك و گناهان] و عمل صالح و کردار نیک 387- 317 -قرآن- 359 - قرآن- 307
و شایسته را بایمان خود اضافه و جمع بین ایمان و عمل صالح کند، بنابرین امیدوار باشد که از رستگاران میباشد [و از عذابی
که موجب فرار بوده نجات خواهد یافت. 68 - و پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند و خوب آنرا براي شما برمیگزیند و
اختیار یعنی برگزیدن خوب براي آنها نیست [یعنی اینکه حق بآنها یعنی بمشرکین داده شده است. منزّه است خداوند [یعنی
منزّه است ذات حق تنزّه خاص بخودش از اینکه که کسی با او در مقام منازعه برآید و مزاحم اختیار او شود] و بلند مرتبهتر
است از آنچه آنها براي او شریک قرار میدهند. در تفسیر روح البیان گوید: آوردهاند که صنادید عرب طعنه میزدند که خداي
تعالی چرا محمّد را براي نبوّت اختیار کرد بایستی که چنین منصب عالی بولید بن مغیره رسیدي که بزرگ مکّه است یا بعروة
بن مسعود ثقفی که عظیم طائف است. چنانکه گفتند [لَو لا نُزِّلَ هذَا القُرآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ القَریَتَینِ عَظِیمٍ] [و خداوند اینکه آیه
89 و در تفسیر مجمع البیان فرماید: در اختیار، - بر ردّ آنها فرستاد و فرمود اختیار رسول با خود اوست نه با آنها]. -قرآن- 14
واجب است که عالم باحوال مختار باشد و جز او سبحانه و تعالی [ صفحه 382 ] کسی عالم بتمام احوال مختار نیست و اختیار
یعنی برگزیدن خیر و انتخاب خوب. و کسی که عالم بخیر اشیاء نیست و بهتر را نمیداند چگونه میتواند خوبتر را اختیار کند.
-69 و پروردگار تو داناست بآنچه آنها در دلها دارند و آشکار نمیسازند و آنچه اظهار میکنند و بزبانها و جوارح هویدا
میسازند [و کسی که داناي بسرّ و جهر یعنی پنهان و آشکار نیست البته او را اختیار نیست]. 70 - و اوست خداي یکتا [ذات
مستجمع جمیع صفات و مستحق پرستش اوست] هیچ معبودي جز او نیست [و استحقاق پرستش ندارد] ستایش و نیایش [و
مدح و تعظیم براي نعمی که بخلق عطا فرموده است] مختص باو است در دنیا و در آخرت [زیرا ولیّ نعمتها در عاجل و آجل
بر کافّه خلق اوست] حکومت و قضاوت بین خلق [بآنچه حق را از باطل جدا سازد و اهل طاعت را بمغفرت و فضل و اهل
معصیت را بعقوبت و عدل نایل کند] با اوست و [براي حکومت و جزاء] بسوي او برخواهید گشت [نه غیر او].
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 71 تا 75
اشاره
قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَلَ اللّهُ عَلَیکُمُ اللَّیلَ سَرمَداً إِلی یَومِ القِیامَۀِ مَن إِلهٌ غَیرُ اللّهِ یَأتِیکُم بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسمَعُونَ [ 71 ] قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَلَ
اللّهُ عَلَیکُمُ النَّهارَ سَرمَداً إِلی یَومِ القِیامَۀِ مَن إِلهٌ غَیرُ اللّهِ یَأتِیکُم بِلَیلٍ تَسکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبصِرُونَ [ 72 ] وَ مِن رَحمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ
وَ النَّهارَ لِتَسکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 73 ] وَ یَومَ یُنادِیهِم فَیَقُولُ أَینَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنتُم تَزعُمُونَ [ 74 ] وَ
[ 719 [ صفحه 383 - أُّمَّۀٍ شَهِیداً فَقُلنا هاتُوا بُرهانَکُم فَعَلِمُوا أَنَّ الحَقَّ لِلّهِ وَ ضَلَّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 75 ] -قرآن- 1
ِ
نَزَعنا مِن کُل
اي تهدءون « تَسکُنُونَ فِیهِ » اي دائما من السّرد و هو المتابعۀ و المیم زائدة « سَرمَداً » اي اخبرونی فان الرؤیۀ سبب الاخبار « أَ رَأَیتُم »
اي و اخرجنا. نزع الشیء جذبه من مقرّه. یقال نزع الشیء من الشیء ینزعه نزعا « وَ نَزَعنا » فیه و تستریحون من عناء الاعمال
200 -قرآن- - 138 -قرآن- 188 - 64 -قرآن- 118 - 15 -قرآن- 54 - اي غاب و تاه عنهم. -قرآن- 1 « وَ ضَلَّ عَنهُم » اصله آتوا « هاتُوا »
327- -296-288 قرآن- 308
تفسیر معانی:
اشاره
-71 بگو [ یا محمّد باهل مکّه که خدایان دیگري با من میپرستند] ببینید و بمن خبر دهید اگر خداوند شب را تا روز قیامت
دائمی و همیشگی قرار دهد [و روزي نباشد] معبود دیگري غیر از خدا هست که براي شما روشنی [مانند روشنی روز] بیاورد
[که در آن هر چیزي را ببینید] چرا [آنچه بشما نصیحت میشود و دلایلی بر توحید براي شما ذکر میشود] نمیشنوید [و در
آنها تفکّر نمیکنید]! 72 - بگو [ یا محمّد بآنها] آیا تفکّر و تأمّل کردهاید اگر خداوند روز را دائمی و همیشگی قرار دهد تا
روز قیامت آیا کدام معبود غیر از خدا هست که براي شما شبی بیاورد که در آن [از حرکات و زحمات روز] آرامش و
آسایش حاصل کنید آیا چرا شب و روز را نمیبینید [تا در آنها تدبّر کنید که آنرا صانع حکیمی است] یا چرا دیده بصیرت
نمیگشائید تا دانا شوید! 73 - و از مهربانی و نعمت و احسان اوست که براي شما شب و روزي مقرّر ساخت تا در شب آرامش
و راحت پیدا کنید و در روز بطلب فضل خدا [ صفحه 384 ] و کسب روزي مقدّر او بروید و باشد که در برابر اینکه گردش
شب و روز و انواع نعمی که بشما عطا فرموده است سپاسگزار و شاکر باشید. چرخ را دور شبانروزي دهد || شب برد روز
آورد روزي دهد خلوت شب بهر آن تا جان ریش || راز دل گوید بر جانان خویش روزها از بهر غوغاي عوام || تا بر ایشان
کار تن گیرد نظام 74 - [و یادآوري کن یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بمشرکین] روزي را که بآنها ندا و خطاب شود و
حضرت ربّ العزّة بآنها بگوید کجایند آنانکه شماها شریکان من میپنداشتید [تا بداد شما برسند و شما را از عذاب خدا
رهائی دهند]! 75 - [و در آنروز] ما از هر امّتی گواهی خارج میکنیم و جدا میسازیم [و آن گواه پیامبر آنهاست که شهادت بر
تبلیغ بر آنها و مخالفتی که کرده یا اطاعتی که نمودهاند میدهد یا شهود عدولی که در هر زمان بین هر قومی هستند و گواه
أعمال آنها میباشند] و بآن امّتها میگوئیم که برهان خود را [و دلیل بر صحّت عقایدي که در دنیا داشتید] بیاورید [و آنها
مبهوت و متحیّر میمانند زیرا حجّتی ندارند که اقامه کنند] و خواهند دانست که حق براي خداست [یعنی حق همانست که او
بوسیله پیمبران نازل فرموده است و حجّت براي خدا و رسول است و بر آنها حجّت تمام است و ملزم میشوند] و میدانند که هر
چه را بدروغ و باطل میپرستیدند از دستشان رفته است [و چارهاي جز تسلیم بعذاب ندارند]. و گفتهاند که شریک منحصر در
پرستیدن بت نیست بلکه شریک و ندّ هم ظاهري و هم باطنی است و از جمله، کسانی نفس آنها بت آنهاست و خود- پرستند
و بعضی زن آنها بت آنهاست که مانند خدا او را دوست دارد و مانند خدا فرمان او را میبرد و برخی تجارت او بت اوست و
توکّل بر کسب خود دارد و براي خاطر آن از فرمان خدا بیرون میرود و تمام اینها در روز رستاخیز براي آدمی سودي نخواهد
داشت. [ صفحه 385 ] هست هر ذرّهاي بوحدت خویش || پیش عارف گواه وحدت او پاك کن جامه از غبار دوئی || لوح
خاطر که حق یکیست نه دو
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 76 تا 82
اشاره
إِنَّ قارُونَ کانَ مِن قَومِ مُوسی فَبَغی عَلَیهِم وَ آتَیناهُ مِنَ الکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصبَۀِ أُولِی القُوَّةِ إِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَح إِنَّ
اللّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحِینَ [ 76 ] وَ ابتَغِ فِیما آتاكَ اللّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصِ یبَکَ مِنَ الدُّنیا وَ أَحسِن کَما أَحسَنَ اللّهُ إِلَیکَ وَ لا
تَبغِ الفَسادَ فِی الَأرضِ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُفسِدِینَ [ 77 ] قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندِي أَ وَ لَم یَعلَم أَنَّ اللّهَ قَد أَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ
القُرُونِ مَن هُوَ أَشَ دُّ مِنهُ قُوَّةً وَ أَکثَرُ جَمعاً وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجرِمُونَ [ 78 ] فَخَرَجَ عَلی قَومِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ
الحَیاةَ الدُّنیا یا لَیتَ لَنا مِثلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ [ 79 ] وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ وَیلَکُم ثَوابُ اللّهِ خَیرٌ لِمَن آمَنَ وَ
981 فَخَسَ فنا بِهِ وَ بِدارِهِ الَأرضَ فَما کانَ لَهُ مِن فِئَۀٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَ - عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلَّا الصّابِرُونَ [ 80 ] -قرآن- 1
ما کانَ مِنَ المُنتَصِرِینَ [ 81 ] وَ أَصبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوا مَکانَهُ بِالَأمسِ یَقُولُونَ وَیکَأَنَّ اللّهَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ یَقدِرُ لَو لا
اي فطلب الفضل علیهم. « فَبَغی عَلَیهِم » [ 377 [ صفحه 386 - أَن مَنَّ اللّهُ عَلَینا لَخَسَفَ بِنا وَیکَأَنَّهُ لا یُفلِحُ الکافِرُونَ [ 82 ] -قرآن- 1
جمع کنز و الکنز جمع المال بعضه علی بعض و لا یطلق فی الشرع اسم الکنز الّا علی مال لا « الکُنُوزِ » او تکبّر علیهم. او ظلمهم
اي یثقل علیهم « لَتَنُوأُ بِالعُصبَۀِ » جمع مفتح و المفاتیح جمع مفتاح و معناها واحد « مَفاتِحَهُ » یخرج زکاته للوعید الّذي جاء فیه
« وَ ابتَغِ » اي لا تبطر و الفرح بالدنیا مذموم « لا تَفرَح » یقال ناء به الحمل اي ثقل علیه و العصبۀ اي العصابۀ و هی الجماعۀ الکثیرة
اي جماعۀ و « فِئَۀٍ » اي خصصت به و استحقته بعلم عندي « عَلی عِلمٍ عِندِي » اي انما اوتیت هذا الغنی « إِنَّما أُوتِیتُهُ » اي و اطلب
20 -قرآن- - اي و یضیّق. -قرآن- 1 « وَ یَقدِرُ » وي بمعنی اتعجب و کانّ للتشبیه و معناهما ما اشبه الأمر « وَیکَأَنَّ » المراد بها الاعوان
567 -قرآن- - 515 -قرآن- 545 - 481 -قرآن- 494 - 430 -قرآن- 469 - 317 -قرآن- 418 - 244 -قرآن- 294 - -90-79 قرآن- 231
734- 660 -قرآن- 722 - -614-606 قرآن- 647
تفسیر معانی:
اشاره
-76 همانا قارون از کسان و بستگان موسی علیه السّلام بود [یعنی از بنی اسرائیل و از سبطی بود که موسی از آن سبط بود و
بقول عطا از إبن عباس و بروایتی از امام صادق علیه السّلام قارون پسر خاله موسی علیه السّلام بوده است. و بقولی از إبن
جریج پسر عموي موسی بوده یعنی قارون بن یضهر بن فاهث و موسی بن عمران بن فاهث. و بقولی از محمّد بن اسحق، موسی
برادر زاده قارون بوده است و قارون عموي او میشده] و قارون بر موسی علیه السّلام و قومش تکبّر [ صفحه 387 ] و سرکشی
کرد [و بآنها تعدّي و تجاوز مینمود و بزرگی میفروخت و آزار میداد] و ما گنجهائی [از مال دنیا و خزانهها و ذخائري از سیم
و زر] باو عطا کرده بودیم آنچنان ذخائري که حمل آن خزائن چندین مرد زورمند با قوّت را سنگینی میکرد [ یا حمل
کلیدهاي ذخائر او چندین مرد با قوّت را گرانبار بود] و خویشاوند او موسی [ یا سایر بنی اسرائیل] باو گفتند [باین مال و
دارائی و خزائن فناپذیر دنیا] دلخوش و شاد مباش زیرا خداوند هر کس را که باین صفت باشد و بمال دنیا شاد شود [و از خدا
بیخبر گردد] دوست نمیدارد. دنیاي دنی چیست سزاي ستمی || افکنده هزار کشته در هر قدمی گر دست دهد گداي شادي
نکند || ور فوت شود نیز نیرزد بغمی [باز موسی باو پند داد و یا :] 77 - [و باو گفتند] در آنچه خداوند [در دنیا] بتو عطا
فرموده [و ترا بینیاز کرده] است خانه آخرت را طلب کن [و آنها را در راه خیر و وجوه برّ مصرف نما]. بدنیا توانی که عقبی
خري || بخر جان من ورنه حسرت بري و بهره خودت را از دنیا فراموش مکن [یعنی در دنیا براي آخرت کار کن زیرا حقیقت
نصیب انسان از دنیا کاري است که براي آخرت خود کرده است چنانکه علی علیه السّلام فرمود، یعنی صحّت و قوّت و جوانی
و فراغت و نشاط و غناي خود را از یاد مبر که بآنها طلب آخرت نمائی]. [کاشفی گوید: فراموش مکن بهره خود را از مال دنیا
یعنی نصیب تو در وقت رحلت از اینکه جهان کفنی خواهد بود و پس از آن بیندیش و بمال و منال غره مشو] و بمردمان نیکی
کن همانطور که خدا بتو نیکی و احسان فرموده است. اگر گنج قارون بچنگ آوري || نماند مگر آنکه بخشی بري و خواهان
تبهکاري در روي زمین مباش [و بمعصیت خدا و ظلم و تعدّي [ صفحه 388 ] بخلق طالب مشو] زیرا خداوند تبهکاران را
دوست نمیدارد. 78 - [قارون در جواب نصیحت کنندگان گفت] جز اینکه نیست که اینکه ثروت و مال بنابر علمی که نزد من
است [و شما را آن علم نیست] بمن داده شده است [یعنی بواسطه خشنودي خدا از من و معرفتش به اینکه که من استحقاق آنرا
داشتهام یا بسبب علمی که من بوجوه مکاسب و زراعات و تجارات و غیره آن دارم براي من حاصل شده است یا بقول بعضی
از راه کیمیاگري تحصیل کردهام] آیا قارون ندانست که خداوند قبل از او مردمی را در روزگاران پیشین نابود کرده است که
از او از حیث عدّه و عدّه نیرومندتر بوده و در جمع مال از او پیشتر و بیشتر بودهاند- و [در موقع اهلاك یا در روز رستاخیز] از
گناه بدکاران پرسشی نمیشود [تا عذر آنان استماع شود و بعقاب اعمالشان گرفتار خواهند شد بدون اینکه که عذري از آنها
پذیرفته شود و یدخلون النّار بغیر حساب]. 79 - پس قارون با تشریفات و تزیینات خود [یعنی با لباس و تجمّل و خدم و حشم
خود] بیرون آمد و بر بنی اسرائیل خود را ظاهر ساخت. آنکسانی که خواهان زینت و تجمّلات زندگانی دنیا بودند [یعنی
کافران و منافقان و اشخاص ضعیف الایمان چون زیب و زینت و جلال او را دیدند] گفتند اي کاش مانند آنچه بقارون داده
شده است بما هم داده شده بود زیرا او صاحب بهره بزرگی [از مال و منزلت و مکان دنیوي] است. 80 - و آن کسانی که بآنها
دانشی عطا شده بود [یعنی مؤمنان و تصدیق کنندگان بوعدههاي الهی] گفتند مرگ بر شما باد و واي بر شما [اي دنیا طلبان]
ثواب خداوندي در آخرت براي کسیکه ایمان بخدا آورد و کردار نیکو و شایسته کند بهتر است [از آنچه بقارون عطا شده
است و شما آرزوي آنرا میکنید] و تلقّی نمیکنند آنرا یعنی بآن ثواب نمیرسند مگر شکیبایان [یعنی مردمی که بر طاعت خدا
صبور و بر نداشتن زخارف دنیوي شکیبا باشند]. در کشف الاسرار گوید: [فایده اینکه آیت آنست که ربّ العالمین [ صفحه
389 ] خبر میدهد ما را نباید تمنّی کنید آنچه طغیان در آن است از کثرت مال و غیر آن چه فرمود إنّ الانسان لیطغی ان رآه
استغنی بلکه از خداي عزّ و جلّ کفاف خواهید در دنیا و بلغه عیش چنانکه در خبر است اللّهمّ اجعل رزق آل محمّد کفافا فی
الحدیث اللّهمّ من احبّنی فارزقه العفاف و الکفاف و من ابغضنی فارزقه مالا ولدا و فی الحدیث طوبی لمن هدي الی الاسلام و
کان عیشه کفافا و قنع به]. حافظ گوید: گنج زرگر نبود کنج قناعت باقی است || آنکه آن داد بشاهان بگدایان اینکه داد و
بازگوید: همائی چون تو عالیقدر حرص استخوان حیف است || دریغا سایه همّت که بر ناأهل افکندي درین بازار اگر سود
است با درویش خرسنداست || الهی منعمم گردان بدرویشی و خرسندي و جامی گوید: هر سفلهیی بگنج قناعت کجا برد ||
- اینکه نقد در خزینه ارباب همّت است و سعدي گوید: نیرزد عسل جان من زخم نیش || قناعت نکوتر بدوشاب خویش 81
پس فرو بردیم قارون را و سراي او را بزمین و براي او جماعتی نبود که یاري او کنند و عذاب خدائی را از او دفع کنند و خود
نیز نتوانست که از خود عذاب را ردّ نماید [و از ممتنعین از خویشتن نبود]. 82 - و در بامداد روز بعد آنان که دیروز آرزوي
مکان [و منزلت و جاه و جلال او را میکردند میگفتند واي که ما چه در اشتباه بودیم گوئیا خداوند براي هر کس از بندگان
خود که بخواهد [و مصلحت بداند] روزي او را گشاده میسازد و هر کس را صلاح بداند تنگروزي میسازد. اگر خداوند بر ما
منّت [ صفحه 390 ] ننهاده بود و [آنچه بقارون داده بود بما هم عطا میکرد و تمنّاي ما پذیرفته بود] ما را هم بزمین فرو میبرد
[همچنانکه قارون را فرو برد] واي که گوئیا کافران رستگار نمیشوند [و بثواب او فائز نمیگردند و منکرین نعم او از عقاب او
رها نخواهند شد. در تفاسیر آمده است که چون موسی علیه السّلام از قارون زکاة مال بخواست و حرص مال مانع از فرمانبري
او شد زنی زانیه را بخواست و باو زري بداد که در ملاء بنی اسرائیل موسی را متّهم سازد آن زن دریغ کرد و در ملاء گفت
که قارون مرا بر اینکه تهمت و بهتان تطمیع کرد موسی خشمناك شد و از خدا درخواست کیفر او کرد خداوند اختیار زمین
بموسی علیه السّلام بداد و زمین بامر موسی علیه السّلام قارون و خانه و ذخایر او را بخود فرو برد نعوذ باللّه من حبّ الدنیا.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 83 تا 88
اشاره
تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الَأرضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَۀُ لِلمُتَّقِینَ [ 83 ] مَن جاءَ بِالحَسَنَۀِ فَلَهُ خَیرٌ مِنها وَ مَن
جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَلا یُجزَي الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 84 ] إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَیکَ القُرآنَ لَرادُّكَ إِلی مَعادٍ قُل رَبِّی
أَعلَمُ مَن جاءَ بِالهُدي وَ مَن هُوَ فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ [ 85 ] وَ ما کُنتَ تَرجُوا أَن یُلقی إِلَیکَ الکِتابُ إِلاّ رَحمَۀً مِن رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ
ظَهِیراً لِلکافِرِینَ [ 86 ] وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَن آیاتِ اللّهِ بَعدَ إِذ أُنزِلَت إِلَیکَ وَ ادعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ المُشرِکِینَ [ 87 ] -قرآن-
] 141- 693-1 وَ لا تَدعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجهَهُ لَهُ الحُکمُ وَ إِلَیهِ تُرجَعُونَ [ 88 ] -قرآن- 1
قال الکلبی یعنی بقوله فسادا الدعاء الی عبادة غیر اللّه و قال عکرمۀ هو أخذ المال « فَساداً » عُلُ  وا اي تکبّرا و غلبۀ » [ صفحه 391
إِلّا رَحمَۀً » مصدر عاد قیل هو المقام المحمود الّذي وعده ان یبعثه فیه. و قیل مکۀ الّتی اعتادها اذا عدّ من العادة « مَعادٍ » بغیر حق
اي و لکن الغاء رحمۀ منه بالناس. و قیل انه استثناء محمول علی المعنی کانه قال و ما القی الیک الکتاب الا رحمۀ « مِن رَبِّکَ
- 10 -قرآن- 29 - اي الّا ذاته لانه لیس للّه وجه اذ لا یشبه شیئا و لا یشبهه شیء. -قرآن- 1 « إِلّا وَجهَهُ » اي معینا « ظَهِیراً » من ربّک
472- 445 -قرآن- 456 - 297 -قرآن- 435 - 152 -قرآن- 268 - -38 قرآن- 144
تفسیر معانی:
اشاره
-83 اینکه سراي آخرت [یعنی بهشت موعود که اوصاف آن را شنیدهاید] ما براي کسانی مقرّر ساختهایم که در روي زمین
برتري بر دیگران نخواهند [و بغیر خود بزرگی نفروشند] و تبهکاري نکنند و فرجام نیکو [و عاقبت محموده] براي کسانیست
که از شرك و نافرمانی خدا پرهیز نمایند. زادان از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده است که آنحضرت تنها در بازارها
راه میرفت و گمراهان را ارشاد و هدایت میفرمود و بناتوانان کمک میکرد و بکسبه و بقال دلالت مینمود و قرائت قرآن
میفرمود و اینکه آیه تلک الدار الاخرة ... الخ را تلاوت مینمود و میگفت اینکه آیه در باره أهل عدل و تواضع حکام و
فرمانداران و أهل قدرت نسبت بسایر طبقات مردم نازل گردیده است. [ صفحه 392 ] و نیز أبو سلام الاعرج از أمیر المؤمنین
علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: [هرگاه بند کفش مردي اسباب اعجابش شود و آنرا بهتر از بند کفش رفیق خود
بداند داخل در اینکه آیه است] اشاره باین که تکبّر بلباسی که اسباب خود- پسندي او شود از جمله کسانیست که اراده علوّ و
برتري کرده است. در کشف الاسرار گوید: فردا در سراي عزّت ساکنان مفعد صدق و مقرّبان حضرت جبروت قومی باشند که
در دنیا برتري و مهتري نجویند و خود را از همه کس کهتر و کمتر دانند و بچشم پسند هرگز در خود ننگرند چنانکه
آنجوانمرد طریقت گفت که از موقف عرفات باز گشته بود او را گفتند: اهل موقف را چگونه دیدي گفت [مردمی دیدم که
اگر من در آنها نبودم امیدم بود که خداوند آنها را میآمرزد]. شیخ سعدي گوید: بزرگی که خود را ز خردان شمرد || بدنیا
و عقبی بزرگی ببرد تو آنگه شوي پیش مردم عزیز || که مر خویشتن را نگیري بچیز یکی از بزرگان دین، ابلیس را دید گفت
ما را پندي ده گفت: [مگو من تا نشوي چون من.] قال بعضهم: العلوّ النظر الی النفس و الفساد النظر الی الدنیا و الدنیا خمر
ابلیس من شرب منها شربۀ لا یفیق الّا یوم القیامه- یعنی یکی از بزرگان گفته است- علوّ بخویشتن نظر کردن و فساد بدنیا
نگریستن است و دنیا شراب شیطان است هر کس جامی از آن نوشد تا روز قیامت بهوش نیاید. رسول اکرم صلّی اللّه علیه و
آله: خود گوسفند میدوشید و بر حمار سوار میشد و دعوت غلامان را اجابت میکرد و با فقراء و مساکین مینشست و
مجالست میفرمود. 84 - هر کس در روز قیامت عمل نیکی بیاورد در مقابل آن ثواب و مزد بهتري خواهد یافت و هر کس
کردار بدي بیاورد کیفر آنانکه کارهاي زشت کردهاند و پیرامون معاصی گشتهاند جز بمقدار عملی که کردهاند نخواهد بود [
صفحه 393 ] و بقدر استحقاقشان عذاب خواهند دید [بخلاف زیادتی که در ثواب علاوه بر مقدار مستحق بآنها داده میشود
چون در ثواب تفضل و فضل است و در عقاب استحقاق و عدل چنانکه در جاي دیگر فرماید: وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَلا یُجزي إِلّا
85 - حقّا آنکسی که واجب کرد بر تو [تلاوت و تبلیغ و عمل به] قرآن را ترا بآن جائی که از آن 262- مِثلَها] -قرآن- 208
خارج شدهاي بر خواهد گردانید بگو [ یا محمّد باین مردم] پروردگار من بحال کسیکه هدایت شده [و با خود آثار هدایت را
در قیامت بیاورد و استحقاق ثواب را دارا باشد] و کسی که او خود در گمراهی آشکاري است داناتر است و بر او چیزي
مخفی نیست [و تأویل آن اینکه بگو پروردگار من میداند که من با هدایت از جانب او آمدهام و شماها در گمراهی میباشید
و بزودي مرا یاري خواهد کرد و بر شما غلبه خواهد داد]. : در تفسیر [لَرادُّكَ إِلی مَعادٍ] اقوالی است بعضی گفتهاند الی معاد
یعنی الی الموت و مقصود از معاد مرگ است و بعضی گفتهاند یعنی الی المرجع یوم القیامه اي یعیدك بعد الموت کما
38 و بقولی دیگر یعنی الی الجنۀ یعنی أنه ممیتک و باعثک و مدخلک الی الجنۀ ولی ظاهر آیه بقول اکثر - بداك. -قرآن- 13
مفسرین مقصود از معاد مکّه است یعنی چون حضرت رسالت در مهاجرت از مکّه بمدینه به دیهی که در هشتاد و دو میلی
مکّه و نام آن جحفه و اینک میقات أهل شام است رسید بیاد وطن آمد و جبرئیل نازل شد و عرض کرد آیا مشتاق بشهر و
وطن و زادگاه خود هستی فرمود بلی جبرئیل عرض کرد خداوند میفرماید انّ الّذي فرض ... الخ و لذا اینکه آیه نه مکیّه و نه
مدنیّه است زیرا در جحفه نازل شده است و مکیّه نامیده شده براي اینکه عود آنحضرت بمکّه بوده است. 86 - و تو [ یا محمّد
صلّی اللّه علیه و آله] امیدوار نبودي [در گذشته] که کتابی بر تو القاء و نازل شود [و وحی از جانب خدا بتو برسد و مشرّف
بانزال قرآن شوي] جز اینکه پروردگار تو بتو رحمت کرد [و بتو انعام فرمود و خواست بتو خیري [ صفحه 394 ] برساند و قرآن
را نازل نمود همین قسم هم بتو احسان خواهد کرد و تو را بمکّه برگشت خواهد داد] بنابرین البته پشتیبان و مددکار کفّار
مباش [و معین مؤمنان باش]. مفسرین گفتهاند که خطایات قرآن هر چند بشخص حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله است
ولی براي عموم است. و از إبن عباس مروي است که گفته است [القرآن کلّه ایّاك اعنی و اسمعی یا جاره یعنی تمام قرآن
مصداق مثل سائر [بتو میگویم که همسایه بشنود] میباشد و در فارسی گویند [در بتو گویم دیوار تو گوش کن]. 87 - و باز
ندارند و مانع نشوند ترا [کافران] از خواندن و عمل و پیروي آیات خدا [یعنی قرآن و دین] پس از آنکه اینکه آیات بر تو نازل
شده است و دعوت کن آنانرا بفرمانبري پروردگار خودت و بتوحید او و البته مایل بسوي مشرکین مشو [و بطریقت آنها راضی
مباش و هیچیک از آنانرا دوست مدار و مساعدت نکن]. 88 - و با خداي واحد معبود دیگري را مخوان [یعنی با او غیر او را
پرستش مکن و حوائج خود را از ما سواي او مطلب] معبودي جز او وجود ندارد [وحده لا شریک له] زیرا هر چیزي فانی و
باطل و معدوم است جز ذات او [زیرا او واجب الوجود است و هرچه ماعداي اوست ممکن است فی حدّ ذاته و در معرض فنا و
زوال و هلاك است] حکومت و قضاء نافذ در خلق مختص باو است و بسوي او برگشت شماست [و شما را باعمالتان جزا و
[ پاداش میدهد].