گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلدششم
سورة لقمان



اشاره
مدنیّه است و إبن عباس گفته است مکیّه است سواي سه آیه و لو أنّ فی ما الإرض من شجرة اقلام تا آخر آیات که در مدینه
37- نازل شده است و شماره آیات آن سی و چهار آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره لقمان [ 31 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
37 الم [ 1] تِلکَ آیاتُ الکِتابِ الحَکِیمِ [ 2] هُديً وَ رَحمَۀً لِلمُحسِنِینَ [ 3] الَّذِینَ یُقِیمُونَ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
181 أُولئِکَ عَلی هُديً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ [ 5] وَ - الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ [ 4] -قرآن- 1
مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرِي لَهوَ الحَ دِیثِ لِیُضِ لَّ عَن سَبِیلِ اللّهِ بِغَیرِ عِلمٍ وَ یَتَّخِ ذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُم عَذابٌ مُهِینٌ [ 6] وَ إِذا تُتلی عَلَیهِ
آیاتُنا وَلّی مُستَکبِراً کَأَن لَم یَسمَعها کَأَنَّ فِی أُذُنَیهِ وَقراً فَبَشِّرهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ [ 7] إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُم جَنّاتُ النَّعِیمِ
526 خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَ دٍ تَرَونَها وَ أَلقی فِی الأَرضِ - 8] خالِدِینَ فِیها وَعدَ اللّهِ حَ  قا وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ [ 9] -قرآن- 1 ]
218 [ صفحه - زَّوجٍ کَرِیمٍ [ 10 ] -قرآن- 1
ِ
دّابَّۀٍ وَ أَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا فِیها مِن کُل
ِ
رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ بَثَّ فِیها مِن کُل
اي ثقلا و حملا. وقرت اذنه اي « وَقراً » اي ما یلهی من الکلام کالاساطیر التی لا اعتبار فیها و فضول الکلام « لَهوَ الحَ دِیثِ » [468
اي کراهۀ ان تمید بکم و تمید اي تمیل ماد یمید « أَن تَمِیدَ بِکُم » اي اعمدة جمع عماد و هی ما یسند به « عَمَدٍ » ثقلت عن السمع
- 166 -قرآن- 207 - 106 -قرآن- 158 - 19 -قرآن- 98 - اي صنف. -قرآن- 1 « زَوجٍ » اي و نشر فیها « وَ بَثَّ » میدا اي مال و اضطرب
340- 314 -قرآن- 332 - -228 قرآن- 303
تفسیر معانی:
اشاره
-1 الم- تفسیر آیات مقطعه و فواتح سور در سابق ذکر شده است. 2- اینکه سوره آیات کتابی است مشتمل بر حکمت [ یا
آیات کتابی است محکم و محفوظ از تغییر و تبدیل و ممنوع از فساد و بطلان]. 3- اسباب هدایت و دلالت و رحمت و نعمت
است براي نیکوکاران یعنی کسانیکه عمل نیک بجا میآورند و آنان مؤمنین و موحّ دیناند]. 4- و محسنین کسانی هستند که
نماز را برپا میدارند [یعنی حق نماز را اداء میکنند و وفاي بشرایط و حدود و اوقات آن مینمایند که شروط جواز آن است و با
تقوي و خشوع و اخلاص و تعظیم و حرمت میگذارند که شروط قبول آن است] و زکاة میدهند [یعنی حقوقیکه شرع مقرّر
فرموده بمستحقّین آن میپردازند] و آنان بدار آخرت و سراي دیگر [که دار جزاي اعمال است] یقین دارند [یعنی بعث و جزا را
5- اینکه جماعت [محسنین که صفات آنها [ بلاشک باور دارند و اینکه گروه شکی در بعث و حساب ندارند]. [ صفحه 469
ذکر شد] بر هدایت و راهنمائی پروردگار خودشان حرکت میکنند [و خداوند آنها را رهنمون و راهنماست] و اینکه جماعتند
که رستگارانند [یعنی فائز بهر مطلوب و ناجی از هر مهروب میباشند چون عقیده حقّه و عمل صالح را با هم جمع نمودهاند].
-6 و بعضی از مردم هستند که خریدار گفتارهاي بیهوده و بیمعنی هستند [که طعن بحق و استهزاء بحقیقت و ترّهات و
احادیث دروغ و قصهها و افسانههاي بیاساس و سخریّه بقرآن و لهو و لعب و غنا و غیره باشد] تا مردم را بغیر علم یعنی از راه
جهل و نادانی از راه خدا یعنی دین حق و قرآن گمراه کند و راه خدا و دین خدا را بمسخره و استهزاء بگیرد اینکه جماعتند
که براي آنها عذاب خوار کنندهاي مهیّاست. 7- و هنگامیکه بر او [یعنی چنین کسی که در آیه قبل توصیف شد] آیات کتاب
ما خوانده شود از روي تکبّر پشت میکند و رو برمیگرداند که گوئی در گوشهاي او سنگینی و ثقلی است [که مانع از شنیدن
- است] و گوئی آن را نشنیده است بنابرین او را مژده بده بعذاب و شکنجه دردناکی [که در آخرت دچار او خواهد شد]. 8
حقّا آنانکه ایمان آوردند [و بخدا و رسولش تصدیق کردند] و کارهاي شایسته بجاآوردند براي آنها بهشتها و بستانهاي پر
نعمت مهیّاست. 9- و در آن بهشتها بطور جاوید خواهند بود. وعدهاي که خدا داده است حقّ است و تخلفی ندارد و اوست
خداي عزیز که غالب است و کسی جلو گیر وعده او نیست و حکیم است یعنی آنچه میکند بر طبق حکمت و بر وفق مصلحت
است. 10 - آسمانها را بیافرید بدون ستون و تکیهگاهی چنانکه میبینید و آنها را مشاهده میکنید [چه اگر تکیهگاهی داشت شما
میدیدید آنرا] و در زمین کوههائی طرح کرد براي اینکه مبادا زمین شما را بحرکت و اضطراب اندازد [ صفحه 470 ] و در روي
زمین از هر نوع جنبندهاي پراکنده ساخت و از ابر آسمان آب باران فرود آوردیم و در زمین از هر صنف [بوسیله آن آب]
چیزهاي پر منفعت و کثیر الخیري رویانیدیم. چو میگسترانید فرش تراب || چو سجّاده نیکمردان بر آب زمین از تب لرزه
آمد ستوه || فروکوفت بر دامنش میخ کوه آیه مبارکه [وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرِي لَهوَ الحَدِیثِ ... الخ] در باره نضر بن حارث بن
علقمه نازل شده است که تجارت میکرد و بایران میرفت و اخبار اعاجم را میخرید و چون برمیگشت براي قریش میخواند و
حکایت میکرد و بآنها میگفت محمّد صلّی اللّه علیه و آله براي شما حدیث عاد و ثمود میگوید و من براي شما داستان رستم
64 و - و اسفندیار میخوانم و او آنها را بشنیدن افسانهها خوشدل و تشویق میکرد و از شنیدن قرآن باز میداشت. -قرآن- 14
بقولی از إبن عباس در شأن مردي نازل شده است که کنیز آوازه خوانی خرید و شب و روز براي او تغنّی میکرد. و مؤیّد آن
روایتی است از أبو امامه که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود [لا یحلّ تعلیم المغنّیات و لا بیعهن و اثمانهن حرام و قد نزل
تصدیق ذلک فی کتاب اللّه تعالی و من النّاس من یشتري لهو الحدیث ... الخ و الذي نفسی بیده ما رفع رجل عقیرته یتغنّی الّا
ارتدفه شیطانان یضربان ارجلهما علی صدره و ظهره حتی یسکت- یعنی آموختن زنان آوازه خوان حلال نیست و خرید و
فروش آنها و بهاي آنها هم حرام است و تصدیق آن در کتاب خدا شده است که [و بعض مردم گفتار بیهوده را میخرند ... تا
آخر] و قسم بکسیکه جانم بدست اوست مردي صداي خود را بآواز برنمیدارد مگر آنکه دو شیطان بر دوش او سوار میشوند و
پاهاي خود را بر سینه و پشت او میزنند تا ساکت شود] [مجمع] و در تفسیر مجمع البیان فرماید: لهو الحدیث یعنی باطل
الحدیث و بیشتر مفسّرین برآنند که مراد بلهو الحدیث غناء و آوازه خوانی است و آن قول إبن [ صفحه 471 ] عباس و إبن
مسعود و غیر آندو است و از امامین همامین باقر و صادق علیهما السّلام و امام رضا علیه السّلام نیز همین معنی روایت شده
است که فرمودهاند [منه الغنا] و نیز از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که فرمود [هو الطعن بالحق و الاستهزاء به یعنی
لهو الحدیث طعن زدن بحق و استهزاء کردن بآن است و فرمود منه الغنا] و [واحدي باسناد از نافع از إبن عمر روایت کرده
است که اینکه آیه را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنید که فرمود: باللعب و الباطل کثیر النفقۀ سمح فیه و لا تطیب
نفسه بدرهم یتصدق به یعنی در بازي و باطل بسیار خرج میکند و بر او آنکار گواراست ولی درهمی را تصدق بدهد او را
خوش آیند نیست] [و نیز باسناد از أبو هریره روایت شده است که رسول خدا فرمود [من ملأ مسامعه من غناء لم یؤذن له ان
یسمع صوت الروحانیین یوم القیامۀ قیل و ما الروحانیون یا رسول اللّه قال قرّاء أهل الجنۀ. یعنی هر کس گوشهاي او از غناء پر
شود روز قیامت باو اجازه نمیدهند که صداي روحانیان را بشنود عرض کردند روحانیان کیانند یا رسول اللّه فرمود خوانندگان
اهل بهشت] [انتهی]. و در تفسیر روح البیان گوید: [و قد ذهب بعض المفسّرین الی انّ المراد بلهو الحدیث فی الایۀ المتقدمۀ
الغناء]. یعنی تغنّی و سرود فاسقان است در مجلس فسق و آیت در ذمّ کسی فرود آمد که بندگان مغنّیان خرد یا کنیزکان
مغنّیات تا فاسقان را مطربی کند. فیکون المعنی من اشتري ذا لهو الحدیث او ذات لهو الحدیث ... تا آخر آنچه شرح داده
[ است]. [ صفحه 472
[ [سوره لقمان [ 31 ]: آیات 11 تا 15
اشاره
هذا خَلقُ اللّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظّالِمُونَ فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ [ 11 ] وَ لَقَد آتَینا لُقمانَ الحِکمَۀَ أَنِ اشکُر لِلّهِ وَ مَن
یَشکُر فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ [ 12 ] وَ إِذ قالَ لُقمانُ لابنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشرِك بِاللّهِ إِنَّ الشِّركَ
[ لَظُلمٌ عَظِیمٌ [ 13 ] وَ وَصَّینَا الإِنسانَ بِوالِدَیهِ حَمَلَتهُ أُمُّهُ وَهناً عَلی وَهنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَینِ أَنِ اشکُر لِی وَ لِوالِدَیکَ إِلَیَّ المَصِیرُ [ 14
وَ إِن جاهَداكَ عَلی أَن تُشرِكَ بِی ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وَ صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً وَ اتَّبِع سَبِیلَ مَن أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ
« فَأَرُونِی » اي مخلوقه فاقیم المصدر مقام المفعول توسعا « خَلقُ اللّهِ » 793- إِلَیَّ مَرجِعُکُم فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 15 ] -قرآن- 1
هی « الحِکمَۀَ » هو الحکیم إبن اخت أیوب او خالته ادرك داود و اخذ منه العلم « لُقمانَ » الارائه بالفارسیۀ نمودن و نشان دادن
وَ» اي لا تزال تضعف بحمله ضعفا علی ضعف « وَهناً عَلی وَهنٍ » اي محمود « حَمِیدٌ » استکمال النفس الانسانیۀ باقتباس العلوم
78 -قرآن- - 17 -قرآن- 65 - اي رجع و تاب. -قرآن- 1 « أَنابَ » اي صاحبهما صحابا معروفا یرتضیه الشرع « مَعرُوفاً » و فطامه « فِصالُهُ
] 432- 382 -قرآن- 423 - 361 -قرآن- 371 - 302 -قرآن- 347 - 270 -قرآن- 281 - 213 -قرآن- 261 - -129-119 قرآن- 202
[ صفحه 473
تفسیر معانی:
اشاره
-11 اینست [آنچه را که ذکر کردیم از آسمانها و عظمت آنها و از زمین و ما فیها] که مخلوق و آفریده خداست [و اوست که
اینها را بوجود آورده و احداث نموده است] اینک شما هم [اي مشرکین] بمن ارائه کنید و نشان بدهید که چه چیز آفریدهاند
آنها که شما غیر از او میپرستید [و آلههاي که شریک خدا قرار میدهید] البته اینکه ستمکاران [یعنی مشرکان که بنفس خود
ظلم کرده و میکنند جوابی ندارند بدهند و ممکنشان نیست که اشاره بچیزي کنند که مخلوق خدایان آنها باشد و آن خلقت
موجب پرستش آنها باشد] بلکه آنان در گمراهی آشکاري هستند [و عدولشان از حق ظاهر و هویداست که عاجز را با قادر و
مخلوق را با خالق در پرستش شرکت میدهند]. هر که هست آفریده او بنده است || بنده در بند آفریننده است پس کجا
بندهاي که در بند است || لایق شرکت خداوند است 12 - و حقّا که ما عطا کردیم بلقمان حکمت را [یعنی باو عقل و علم و
عمل بآن و اصابت رأي در امور انعام فرمودیم] [و باو گفتیم براي حکمتی که بتو عطا کردهایم] خدا را شکر کن و سپاسگزار
باش و هر کس شکر نعمتهاي خدا را بجاي آورد جز اینکه نیست براي خویشتن شکر میکند [زیرا سود آن که دوام نعمت و
استحقاق مزید آن است عاید خود او میگردد] و هر کس کفران نعمت پروردگار خود کند [وبال کفرش براي خود اوست]
زیرا خداوند بی نیاز [از شکر شکرگزاران] است و در ذات و صفات و افعالش محمود و حمد شده و پسندیده است [خواه
بندگان شکر و حمد او بکنند یا کفران کنند و هیچکس را قدرت نیست او را ثناء و حمد گوید چنانکه او خود را حمد و ثنا
گفته است و از اینکه رو معصوم فرماید لا احصی ثناء علیک أنت کما اثنیت علی نفسک]. در باره لقمان اختلاف است إبن
[ عباس و مجاهد و قتاده و اکثر مفسّرین برآنند که لقمان حکیم بوده و پیمبر نبوده است و بعضی گفتهاند که [ صفحه 474
پیمبر بوده و حکمت را در اینکه آیه تفسیر بنبوت نمودهاند. و گویند که او غلامی سیاه و حبشی بوده که لبهاي کلفت داشته و
پاهایش شقاق یافته بوده و در زمان داود علیه السّلام سالها خدمت او کرده است. گفتهاند روزي که مردم بر گرد او جمع
بودند و او مردم را موعظه میکرد کسی از آن میان باو گفت آیا تو غلام سیاهی نیستی که در فلان مکان شبانی گوسفندان
میکردي گفت چرا همانم گفت پس از کجا باین پایه رسیدي گفت از [صدق الحدیث و اداء الامانه و ترك ما لا یعنی-
یعنی از راست گفتاري و امانت گذاري و رها کردن آنچه را که بکار نیاید و گفتن یا کردن آن فایدهاي نبخشد] و در بعضی
کتب است که لقمان گفت خدمت چندین پیمبر نمودم و از سخنان آنها هشت سخن اختیار نمودم: [اگر در نماز هستی دل
خود را نگاهدار و اگر در خوراك هستی حلق خود را نگاهدار و اگر در خانه غیر هستی چشم خود را نگاهدار و اگر در بین
مردم هستی زبان خود را نگاهدار و دو چیز را همیشه بیاد نگاهدار یکی خدا و دیگري مرگ و دو چیز را از یاد ببر احسانی که
بغیر کردهاي و بدي که غیر بتو کرده است]. نافع از إبن عمر روایت کرده است از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که
میفرمود: [بحق میگویم که لقمان پیغمبر نبود و لکن بندهاي بود بسیار متفکّر و نیکو یقین، خدا را دوست داشت و خدا هم او
را دوست داشت و بر او بسبب حکمت منت نهاد در نیمروز خوابیده بود که ندائی باو رسید اي لقمان آیا ترا آن توان هست
که خداوند ترا در روي زمین خلیفه قرار دهد تا بین مردم بحق حکم کنی لقمان در جواب آنصدا گفت اگر پروردگارم مرا
مخیّر فرماید من عافیت را میپذیرم و بلاء را قبول نمیکنم و اگر عزم کند و بمن امر فرماید میشنوم و فرمانبردارم و در آنحال
میدانم که اگر با من چنین کند و مرا خلیفه گرداند خودش بمن کمک و اعانت میفرماید و مرا حفظ خواهد نمود فرشتگان
بصدائی که دیده نمیشدند گفتند براي چه اي لقمان! گفت براي اینکه حکومت [ صفحه 475 ] سختترین و پرزحمتترین
منازلی است که آدمی بپیماید آنرا از هر جانب ظلم و تاریکی فرا گرفته است اگر خود را نگهدارد و محفوظ بماند ممکن
است نجات یابد و اگر بخطا رود راه بهشت را گم کرده است و هر کس در دنیا ذلیل باشد و در آخرت گرامی باشد بهتر
است که در دنیا گرامی باشد و در آخرت ذلیل و هر کس دنیا را بر آخرت اختیار کند دنیا او را از بهره آخرت بینصیب
میکند. فرشتگان از حسن گفتار او بشگفت آمدند و او بخواب رفت و در آنوقت باو حکمت عطا شد و چون بیدار شد زبانش
بحکمت گویا بود و پس از آن بحکمت وزارت داود علیه السّلام مینمود و داود باو فرمود خوشا بحالت اي لقمان حکمت را
گرفتی و از ابتلاي ببلوي یعنی امتحان آسوده شدي [مجمع] در تفسیر ثعلبی از حکمت لقمان آورده است که: [روزي خواجه
وي او را با غلامان دیگر بباغ فرستاد تا میوه بیاورند و او در نزد آقاي خود پستتر از غلامان دیگر بود. بود لقمان پیش خواجه
خویشتن || در میان بندگانش خوار تن بود لقمان در غلامان چون طفیل || پر معانی تیره صورت همچو لیل غلامان میوه را
در راه بخوردند و حواله خوردن آن بلقمان کردند خواجه بر او خشم گرفت لقمان گفت ایشان میوه را خوردهاند و بدروغ
بمن بستند خواجه گفت حقیقت اینکه سخن بچه چیز معلوم میشود گفت آنکه ما را آب گرم بخورانی و در صحرا پارهاي
بدوانی تا قی کنیم از درون هر که میوه بیرون آید خائن اوست. گشت ساقی خواجه از آب حمیم || مر غلامان را و خوردند
آن ز بیم بعد از آن میراندشان در دشتها || میدویدند آن نفر تحت و علا در قی افتادند ایشان از عنا || آب سر آورد از ایشان
میوهها چونکه لقمان را در آمد قی ز ناف || می برآمد از درونش آب صاف حکمت لقمان چو داند اینکه نمود || پس چه
باشد حکمت ربّ ودود [ صفحه 476 ] یوم تبلی و السرائر کلّها || بان منکم کامن لا یشتهی چون سقوا ماء حمیما قطعت ||
جملۀ الاستار ممّا فضحت هر چه پنهان باشد آن پیدا شود || هر که او خائن بود رسوا شود 13 - و یاد بیاور زمانی را که لقمان
بپسرش گفت در حالتی که او را پند میداد اي پسرك من کسیرا در عبادت عدیل و انباز خداوند قرار مده زیرا شرك [یعنی در
عبادت عدیل قرار دادن غیر را با خداي واحد] ظلم بزرگ و ستمکاري عظیمی است [زیرا برابر ساختن کسی که هیچ نعمتی
جز از او نیست با کسی که هیچ نعمتی از او نیست ستمی است که مشرك بخویشتن روا میدارد]. 14 - و توصیه [یعنی وصیت و
سفارش] کردیم ما انسانرا به [طاعت و شکر و احسان] بپدر و مادرش [ویژه مادر] که مادرش او را در شکم خود بر داشته است
در حالت ضعفی روي ضعفی [که هر قدر بار شکم او بزرگتر میشود ناتوانی مادر بیشتر میشود] و بریدن او از شیر در
انقضاي دو سال میباشد [یعنی بعد از آنکه بار خود را بگذارد و او را بزاید دو سال مدّت شیر دادن و تربیت اوست و در
اینمدت متحمّل مشقت است] و سفارش کردیم که مرا شکر کند [بحمد و طاعت، زیرا من موجد و منشی او هستم] و شکر
کند پدر و مادرش را [بنیکی و صله و احسان زیرا آنها سبب انشاء و بوجود آمدن و تربیت او هستند] و برگشت همگان بسوي
منست [و من هستم که کیفر و پاداش میدهم بکسیکه کفران کند یا شکرگزاري من و والدین یا هر منعمی را بنماید]. 15 - و
اگر پدر و مادر تو [اي انسان] کوشش کنند که تو غیر مرا شریک در عبادت من قرار دهی و ترا علمی بآن نباشد [یعنی ترا
دعوت بباطل کنند] در اینباره فرمان آنها را مبر [یعنی هر چند حرمت آنها زیاد است در معصیت خدا اطاعت آنها جایز نیست]
[و هر چند مخالفت آنها در باره کفر آنها واجب است] در امور دنیائی با آنها همراهی کن [و با نیکی و رفق و مدارا رفتار نما]
و پیروي راه کسیرا بکن که رجوعش بمن است [یعنی پیمبر و مؤمنان] [ صفحه 477 ] چه برگشت شما همگی بسوي من است
و حکمفرما منم و شما را بآنچه در دار دنیا میکنید آگاه خواهم کرد و بر حسب آن جزا میدهم.
[ [سوره لقمان [ 31 ]: آیات 16 تا 20
اشاره
یا بُنَیَّ إِنَّها إِن تَکُ مِثقالَ حَبَّۀٍ مِن خَردَلٍ فَتَکُن فِی صَخرَةٍ أَو فِی السَّماواتِ أَو فِی الَأرضِ یَأتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ [ 16 ] یا
بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أمُر بِالمَعرُوفِ وَ انهَ عَنِ المُنکَرِ وَ اصبِر عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الأُمُورِ [ 17 ] وَ لا تُصَعِّر خَدَّكَ لِلنّاسِ
وَ لا تَمشِ فِی الَأرضِ مَرَحاً إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخُورٍ [ 18 ] وَ اقصِد فِی مَشیِکَ وَ اغضُض مِن صَوتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الَأصواتِ
لَصَوتُ الحَمِیرِ [ 19 ] أَ لَم تَرَوا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الَأرضِ وَ أَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَۀً وَ مِنَ النّاسِ
هو نبات صغیر « خَردَلٍ » اي ثقل حبّۀ « مِثقالَ حَبَّۀٍ » 789- مَن یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیرِ عِلمٍ وَ لا هُديً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ [ 20 ] -قرآن- 1
اي و لا تمله « وَ لا تُ َ ص عِّر خَ دَّكَ » اي ممّا عزمه اللّه من الامور اي قطعه قطع ایجاب « مِن عَزمِ الأُمُورِ » الحب یعتبر مثلا فی الصغر
194 [ صفحه 478 ] یعتري - 112 -قرآن- 169 - 44 -قرآن- 89 - 19 -قرآن- 34 - کما یفعله المتکبرون و اصل الصعر داء -قرآن- 1
وَ» اي و توسط و سبیل قصد اي وسط معتدل « وَ اقصِد » اي متبختر « مُختالٍ » المرح هو شدة الفرح و البطر « مَرَحاً » البعیر فیلوي عنقه
-101- 79 -قرآن- 91 - 37 -قرآن- 69 - اي و اتمّ و أکمل و اوسع. -قرآن- 28 « وَ أَسبَغَ » جمع حمار « الحَمِیرِ » اي و خفّض « اغضُض
199- 175 -قرآن- 186 - 151 -قرآن- 164 - قرآن- 140
تفسیر معانی:
اشاره
-16 [لقمان با پسر باز گفت] اي پسرك من همانا [خصلت نیک یا بد] اگر وزن آن بمقدار حبّهاي از خردل [در کوچکی]
باشد و آن حبّه در بن سنگی [در زیر آسمانها و زمینها] باشد یا در آسمانها باشد یا در زمین باشد خداوند [در روز رستاخیز]
آنرا حاضر گرداند [و حساب آنرا بکشد و جزاي خیر یا شر را بدهد] زیرا خداوند لطیف است [یعنی عالم بامور پنهانی است] و
خبیر است [یعنی عالم بکنه و دقایق امور است] [عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال اتقوا المحقّرات من الذنوب فانّ لها طالبا لا
یقولن احدکم اذنب و استغفر اللّه انّ اللّه یقول ان تک ... الخ]. 17 - اي پسر جانم نماز را [در اوقات مخصوصه و با شرایط آن]
برپا بدار و مردم را بکار نیک و طاعت خدا امر کن و از کار زشت و معصیت [و آنچه در نزد عقل و شرع قبیح است] نهی نما
و بر آنچه [از شدائد و مشقّت و اذیت در باره امر بمعروف و نهی از منکر و غیر آن] بتو میرسد صبر کن و شکیبا باش زیرا
اینکه [وصایا از امر و نهی و صبر] از معزومات امور [یعنی از مقطوعات و مفروضات امور] یا از عازمات امور [یعنی از واجبات
و لازمات امور] است [که دوام و ثبات بر آنها واجب است]. گفتهاند که [العزم قوّة و الحزم حذر] و مثل است که [لا خیر فی
عزم بغیر حزم] و گفتهاند [الحزم الذاهب للامر و العزم النفاذ فیه] و در مثل گفتهاند [روّ بحزم فاذا استوضحت فاعزم] و گفتهاند
[العزم هو العقد علی الامر لتوطین النفس علی فعله و التلوّن فی الرّأي یناقض العزم]. 18 - و از روي تکبّر و نخوت صورت از
[ مردم بر مگردان و در روي زمین با حالت دلشادي و خود دوستی راه مرو زیرا که خداوند هر متکبّر فخر [ صفحه 479
کنندهاي را دوست نمیدارد. یکی از حکماء گفته است: اگر باسب خود میبالی خوبی و قشنگی از اوست نه از تو و اگر بلباست
و اسبابت مینازي جمال از آنهاست نه از تو و اگر بپدرانت افتخار میکنی فضیلت در آنها بوده است نه در تو و اگر اینکه اشیاء
زبان داشتند و سخن میگفتند میگفتند اینکه محاسن در ماست آیا چه حسنی در تست و اگر بمعنی و معنائی که در خود
تست مباهات میکنی که از تو خارج نیست قلندران حقیقت بنیم جو نخرند || قباي اطلس آنکس که از هنر عاري است و
اگر از مالیّه دنیا چیزي ترا بعجب و خودپسندي میآورد فناي خودت و بقاي او یا بقاي خودت و فناي او را بیاد آر، یا فناء
خود و آنرا متذکر شو و اگر آنچه داري ترا مسرور کرده است بنگر که بزودي از دست تو بیرون خواهد رفت و دیر بدست تو
خواهد آمد و اگر ایمان بخدا و روز جزا داري طول حساب آنرا بنظر آر. 19 - و در راه رفتن خودت میانه رو باش [با وقار
حرکت کن نه کند برو و نه شتاب کن] و صداي خود را بلند مکن و آرام صحبت بدار زیرا زشت ترین صداها صداي خران
است [که عربده میکشند و اولش زفیر و آخرش نهیق است]. کاشفی گوید: [یعنی در ارتفاع صوت فضیلتی نیست چه صوت
حمار با وجود رفعت مکروهست طباع را و موجب وحشت اسماع است در عین المعانی آورده که مشرکان عرب برفع اصوات
تفاخر میکردندي بدین آیت ردّ کرد فخر ایشانرا [انتهی] [و در حدیث آمده است که انّ اللّه یبغض ثلاثۀ اصوات نهقۀ الحمیر و
نباح الکلب و الداعیۀ بالحرب]. و در تفسیر روح البیان گوید: [در فیه ما فیه از حضرت مولوي قدّس سرّه وجه انکریّت صوت
حمار چنین نقل کردهاند که در غالب آن براي کاه و جو [ صفحه 480 ] است و یا بجهت اجراي شهوت یا جنگ با درازگوش
دیگر و صدائی که از غلبه صفات بهیمی زاید زشتترین صداها باشد و از اینجا معلوم میشود که ندائی که از صاحب اخلاق
روحانی و ملکی آید خوبترین نداها خواهد بود، نغمهاي عاشقانه بس دلکش است استماع نغمه ایشان خوش و حضرت
رسالت علیه السّلام آواز نرم را دوست داشتی و جهر صوت را کاره بودي [انتهی کلام مولوي] 20 - آیا ندیده و ندانستهاید که
خداوند رام و مسخر کرد براي منافع شما آنچه در آسمانهاست [از آفتاب و ماه و کواکب و فرشتگان را که موجبات معیشت و
آسایش شما و تدبیر امور شما را فراهم نمایند] و آنچه در زمین است [از کوهها و صحراها و دریاها و حیوانات و نباتات و
معادن که از تمام آنها انتفاع ببرید] و تمام و کمال و گشاده ساخت بر شما نعمتهاي خود را نعمتهاي ظاهري [که محسوس و
مشهود شماست] و نعمتهاي باطنی [که معقول شماست و مشهود بحسّ نیست] و پارهاي از مردم هستند که در باره توحید و
صفات خدا مجادله و مخاصمه میکنند بدون علم [یعنی بدون اینکه بداند چه میگوید] و بدون هدایت [یعنی بدون دلیل و
برهان و حجّت] و بدون کتاب نور بخشی [که از جانب خدا آمده و مطلب را روشن کرده باشد] [و تفسیر مفصل آن در سوره
حج گذشت]. در باره نعم ظاهره و باطنه که در آیه مبارکه اشاره شده است مفسّرین را اقوالی است و گفتهاند نعمتهاي ظاهر
نعمی است که انکار آن براي شما ممکن نباشد مانند آفرینش و زنده ساختن و مقدّرات و خلق شهوت در شما و سایر نعمتها و
باطنه آن نعمی است که معرفت بآنها جز براي اهل فکر و نظر مقدور نباشد. و إبن عباس گفته است: باطنه مصالح دین و
دنیاست که علم آن نزد خداست و از بندگان پنهان است. و در روایتی که ضحّاك از إبن عباس نموده گوید از رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله [ صفحه 481 ] پرسیدم که نعم ظاهره و باطنه کدامست فرمود: [اي پسر عباس امّا آنچه ظاهر است اسلام
است و آنچه ماسواي خداست از خلقت تو و آنچه از روزي بتو افاضه فرموده است و امّا آنچه در باطن است کردار بد تو است
که مستور داشته و ترا بآن رسوا نکرده است. اي پسر عباس خداي تعالی میفرماید سه چیز را براي مؤمن قرار دادم که نداشت
یکی درود و رحمت مؤمنان بر او پس از انقطاع عملش. دیگر ثلث مالش را که بوسیله آن کفّاره خطایا و گناهانش باشد. سه
دیگر بدیهاي عملش را پوشانیدم و او را بهیچیک از آنها رسوا نساختم و اگر آنها را آشکار میکردم کسان خودش او را
بدور میانداختند چه رسد بغیر آنها]. عطا گفته است ظاهره تخفیف شرایع و باطنه شفاعت است و بقولی ظاهره نعم دنیوي و
باطنه نعم اخروي است. و ربیع گفته است ظاهره نعم جوارح و اعضاء و باطنه نعمتهاي قلب است. و مجاهد گفته است ظاهره
ظهور اسلام و پیروزي بر دشمنان و باطنا امداد بفرشتگان است و ضحّاك گفته است ظاهره زیبائی صورت و امتداد قامت و
تسویه اعضاء و باطنه معرفت است و بقولی ظاهره قرآن و باطنه تأویل و معانی آن است. و حضرت باقر علیه السّلام فرمود:
[نعمت ظاهره پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و چیزي است که او آورده است از معرفت خداي عزّ و جلّ و توحید او و باطنه
ولایت ما اهل بیت است و عقد مودّت ما خاندان]. و صاحب مجمع گوید تنافی و تباینی بین تمام اینکه اقوال نیست و تمام
آنها نعم خدائی است و حمل آیه بر تمام اینکه معانی جایز است. - در کشف الاسرار گوید: از وصایاي لقمان است که گفت:
[اي پسر چون قدرت یابی بر ظلم بندگان قدرت خداي را بر عقوبت خود یاد کن و از انتقام وي بیندیش که او جلّ جلاله
منتقم است. دادستان از گردنکشان [ صفحه 482 ] و کین خواه از ستمکاران است و بحقیقت دان که ظلم تو از آن مظلوم
فراگذرد و عقوبت خداي بر آن ظلم بر تو بماند و پاینده بود. و از أمیر المؤمنین علی علیه السّلام مروي است که فرمود:
الحکمۀ ضالّۀ المؤمن فالتقفها و لو من افواه المشرکین یعنی مرد مؤمن همیشه طالب حکمت بود چنانکه طالب گم کرده
خویش بود [از روح البیان].
[ [سوره لقمان [ 31 ]: آیات 21 تا 25
اشاره
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللّهُ قالُوا بَل نَتَّبِعُ ما وَجَ دنا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَو کانَ الشَّیطانُ یَدعُوهُم إِلی عَذابِ السَّعِیرِ [ 21 ] وَ مَن
یُسلِم وَجهَهُ إِلَی اللّهِ وَ هُوَ مُحسِنٌ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی وَ إِلَی اللّهِ عاقِبَۀُ الأُمُورِ [ 22 ] وَ مَن کَفَرَ فَلا یَحزُنکَ کُفرُهُ إِلَینا
مَرجِعُهُم فَنُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ [ 23 ] نُمَتِّعُهُم قَلِیلًا ثُمَّ نَضطَرُّهُم إِلی عَذابٍ غَلِیظٍ [ 24 ] وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن
اي النار المتأجّجه « السَّعِیرِ » 659- خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الحَمدُ لِلّهِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ [ 25 ] -قرآن- 1
اي بما یهجس فیها. - « بِذاتِ الصُّدُورِ » مؤنّث الاوثق بمعنی الاحکم « الوُثقی » من الکوز مقبضه و کل حلقۀ یقبض علیها « العروة »
21 - و چون بآنها [یعنی کسانیکه مجادله میکنند] گفته شود که [ 147 [ صفحه 483 - 96 -قرآن- 127 - 13 -قرآن- 86 - قرآن- 1
بیرون کنید آنچه را خداوند [بر رسول خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله] نازل کرده است [از قرآن و شرایع اسلام] گویند [ما
پیروي آنرا نمیکنیم] بلکه پیروي آنچیزیرا میکنیم که پدران خودمان را بر آن یافتهایم [یعنی تقلید پدران خود را که بت
پرستی است مینمائیم] [خداوند در جواب آنها فرماید] آیا [آنها پیروي پدران خود را میکنند، هر چند شیطان پدرانشان و آنها
را دعوت [بشرك و نافرمانی] کند که موجب کشانیدن آنها بعذاب آتش پر التهاب و پر حرارت است. 22 - و هر کس روي
خود بسوي خدا کند [یعنی دین خود را خالص براي حق کند و مقصدش در افعال خود تقرب بخدا باشد و تفویض امور باو
نماید] و در حالتی که نیکوکار باشد [و هر چه میکند بموجب علم و بمقتضاي شرع باشد و آنرا بوجه لائق و نیکو بجا آورد]
حقا چنین کسی بدست آویز محکم و استواري چنگ زده است و فرجام همه امور و سر انجام همه کارها بسوي خدا خواهد
بود [و آنچه او خواهد همان خواهد شد]. 23 - و هر کس کفر آورد [یعنی چنین نکند] کفر او نباید ترا اندوهناك سازد [ یا
محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] برگشت آنها بسوي ماست و ما آنها را بآنچه کردهاند آگاه خواهیم ساخت [و جزاي کردار
بدشان را خواهیم داد] زیرا خداوند بآنچه در سینهها پنهان است [یعنی بضمائر و نیّات آنها داناست]. 24 - ما اندکی آنها را
بهرهمند میکنیم [یعنی چند صباحی در دار دنیا بنعمت و سروري که زود فناپذیر است برخوردار میکنیم] سپس در آخرت آنها
را بعذاب و شکنجه سخت و سنگینی مضطرّ و بیچاره خواهیم ساخت. 25 - و اگر از اینکه کافران بپرسی که چه کسی آسمانها
و زمین را آفریده است البته میگویند خدا آنها را آفریده است بگو یا محمّد سپاس و شکر خدائیرا [که ما را بدلائل توحید
هدایت فرموده است و بدینی ما را رهنمون [ صفحه 484 ] شده است که دشمن هم مجال انکار آنرا ندارد] بلکه بیشتر اینکه
کافران نمیدانند [و بمقتضاي اعترافشان عمل نمیکنند و شرك را واگذار نمیکنند و خداي واحد را نمیپرستند].
[ [سوره لقمان [ 31 ]: آیات 26 تا 30
اشاره
لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الَأرضِ إِنَّ اللّهَ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِیدُ [ 26 ] وَ لَو أَنَّ ما فِی الَأرضِ مِن شَجَرَةٍ أَقلامٌ وَ البَحرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَۀُ
أَبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِماتُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [ 27 ] ما خَلقُکُم وَ لا بَعثُکُم إِلاّ کَنَفسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ [ 28 ] أَ لَم تَرَ أَنَّ
اللّهَ یُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیلِ وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ یَجرِي إِلی أَجَلٍ مُسَ  می وَ أَنَّ اللّهَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیرٌ
اي « الحَمِیدُ » 702- 29 ] ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الحَ قُّ وَ أَنَّ ما یَدعُونَ مِن دُونِهِ الباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ العَلِیُّ الکَ بِیرُ [ 30 ] -قرآن- 1 ]
اي و البحر علی سعته مداد اي حبر ممدود بسبعۀ ابحر فاغنی یمده عن ذکر المداد لأنّه من مدّ الدواة و « وَ البَحرُ یَمُدُّهُ » المحمود
« أَجَلٍ مُسَ  می » اي یدخل « یُولِجُ » اي حکمه و ایامه « کَلِماتُ اللّهِ » اي ما فنیت « ما نَفِدَت » امدها اي وضع فیها المداد و هو الحبر
26 - آنچه 306- 276 -قرآن- 287 - 246 -قرآن- 266 - 212 -قرآن- 227 - 48 -قرآن- 199 - 12 -قرآن- 25 - میعاد مقدره. -قرآن- 1
در آسمانها و زمین است خلق و ملک خداست [ صفحه 485 ] [بهر نحو بخواهد در آن تصرف میکند و احدي را حق چون و
چرا در آن نیست] زیرا او بینیاز [از هر چیز و حمد حامدین] است و مستحق حمد و تعظیم است. 27 - و اگر آنچه در زمین
درخت است قلمها شوند و دریا [مرکب گردد] و هفت دریا هم [بعد از تمام شدن آن دریا] بر آن مزید و اضافه گردد [و باین
قلمها بنویسند و دریاها بجاي مرکب بکار برند قلمها شکسته شود و دریاها باتمام برسد] کلمات [یعنی مقدورات و معلومات
بیانتهاي] خدا تمام نشود زیرا خداوند غالب و مقتدر بر تمام اشیاء است و آنچه میکند بمقتضاي حکمت است. 28 - [خطاب
بکفّار قریش که میگفتند خداوند ما را طور بطور یعنی نطفه و علقه و مضغه و گوشت و استخوان بتدریج آفریده است و
چگونه در آن واحد مبعوث میگرداند میفرماید:] آفرینش همه شما و برانگیختن تمام شما از قبور نیست مگر مانند آفرینش
یک تن از شما [زیرا براي ایجاد تمام مخلوقات تعلّق اراده و قدرت او لازم است خواه زیاد باشند و خواه کم میگوید کن
فیکون یعنی باش پس خواهند بود] چه خداوند شنوا است بآنچه هر گویندهاي بگوید و بیناست بهر چه نگویند و در دل پنهان
کنند. 29 - آیا ندیدي و ندانستی که خداوند [بقدرت و حکمت خود] شب را داخل در روز میکند [یعنی از وقت نزول آفتاب
بنقطه شتوي تا زمان حلول آن بنقطه انقلاب صیفی از اجزاي شب میکاهد و در اجزاي روز میافزاید تا روز در اوّل جدي
کوتاهترین روزهاي سال و در اول سرطان درازترین روزهاي سال میشود] و روز را داخل شب میکند [یعنی در باقی ایام سال
از اجزاي روز کم میکند و بر اجزاي شب میافزاید تا در آخر جوزا کوتاهترین شبها و در آخر قوس بلندترین شبها میگردد. و
در خط استوا در یک سال چهار فصل بطور مکرّر و در قطبین شش ماه طول شب و شش ماه طول روز میباشد] و رام و مسخر
ساخت خورشید و ماه را [ صفحه 486 ] [که هر یک بر یک و تیره و بدون تخلّف در مدار خود جاري و سایر است] و هر یک
- تا روز میعاد مقرّر و مقدّر مستقرّا در حرکت و جریان است و همانا خداوند بآنچه شما میکنید آگاه و بکنه آنها داناست. 30
اینکه [یعنی آنچه از سعه علم و شمول قدرت و عجایب صنع و اختصاص باري تعالی بآن ذکر شد] بسبب اینکه است که
خداوند آن حق و حقیقتی است [که الهیّت فقط براي اوست و او مستحق پرستش است] و هر چه را که سواي او [از بتان و
غیره] بخوانند و بپرستند باطل است [و توجّه بآنها بیهوده است] و همانا خداست آن خدائی که بلند قدر و بزرگشأن و مسلط بر
هر چیزي است.
[ [سوره لقمان [ 31 ]: آیات 31 تا 34
اشاره
صَّ بّارٍ شَ کُورٍ [ 31 ] وَ إِذا غَشِیَهُم مَوجٌ
ِ
أَ لَم تَرَ أَنَّ الفُلکَ تَجرِي فِی البَحرِ بِنِعمَتِ اللّهِ لِیُرِیَکُم مِن آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُل
کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخلِصِ ینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَی البَرِّ فَمِنهُم مُقتَصِ دٌ وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلاّ کُلُّ خَتّارٍ کَفُورٍ [ 32 ] یا أَیُّهَا النّاسُ
اتَّقُوا رَبَّکُم وَ اخشَوا یَوماً لا یَجزِي والِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لا مَولُودٌ هُوَ جازٍ عَن والِدِهِ شَیئاً إِنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا
یَغُرَّنَّکُم بِاللّهِ الغَرُورُ [ 33 ] إِنَّ اللّهَ عِندَهُ عِلمُ السّاعَۀِ وَ یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ یَعلَمُ ما فِی الَأرحامِ وَ ما تَدرِي نَفسٌ ما ذا تَکسِبُ غَداً وَ ما
السفینه او السفن لأنّ هذا اللّفظ « الفُلکَ » [ 817 [ صفحه 487 - أَّرضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ [ 34 ] -قرآن- 1
ِ
تَدرِي نَفسٌ بِأَي
الظّلل جمع ظلّۀ و هو کل ما یظلّک من شجر و سحاب و « کَالظُّلَلِ » کثیر الصبر کثیر الشکر « صَبّارٍ شَکُورٍ » یستعمل مفردا و جمعا
اي غدّار. ختر « خَتّارٍ » اي معتدل. قصد یقصد و اقتصد یقتصد اي اعتدل و توسّط و الطریق القصد اي المعتدل « مُقتَصِ دٌ » غیرهما
هو الشیطان و معنی الغرور الکثیر التغریر و التضلیل « الغَرُورُ » اي لا یغنی عنه شیئا « لا یَجزِي » یختر خترا اي غدر به اقبح غدر
360 -قرآن- - 299 -قرآن- 348 - 206 -قرآن- 290 - 127 -قرآن- 195 - 90 -قرآن- 113 - 11 -قرآن- 73 - القیامه. -قرآن- 1 « السّاعَۀِ »
464- -397-386 قرآن- 453
تفسیر معانی:
اشاره
-31 آیا ندیده و ندانستهاي که کشتی بنعمت [و منّت و احسان] خدا در دریا سیر میکند تا بشما پارهاي از آیات [یعنی دلالات
وحدانیّت] خود را ارائه کند و نشان دهد. همانا در اینکه [تسخیر کشتی و جریان دادن آن در دریا و فرستادن بادها در موقع
خود] دلائل و علاماتی است براي هر کس که بسیار صبور و شکیباست [در تحمّل مشقتهاي تکلیف] و بسیار شکر گذار است
بنابرین صبّار شکور « ایمان دو نصف است نصف صبر و نصف شکر » [در مقابل نعمتهاي الهی]. [در حدیث آمده است که
یعنی مؤمن واقعی و اینکه دلالات براي مؤمن است]. 32 - و هنگامیکه [در دریا] موجی مانند کوهها و سایبانها آنان را فرا
بگیرد [یعنی سواران کشتی را بپوشاند] از بیم غرق و هلاك دین خود را براي خدا خالص کرده و از روي اخلاص خدا را
میخوانند [و بدعا میپردازند] و چون ما آنها را نجات دهیم و بخشکی برسانیم [و بسلامت بساحل نجات برسند] بعض از آنها
میانهرو میشوند [یعنی طریق توحید را پیش میگیرند و در وفاي بعهدي که در حال بیم هلاك با خدا کردهاند راه عدل و میانه
را میگیرند] و آیات [ صفحه 488 ] [قدرت] ما را انکار نمیکند مگر مردم غدّار حیله کار که بنعم الهی کفران دارند. مفسّرین
گفتهاند که سبب اسلام عکرمۀ بن أبی جهل همین شد زیرا در روز فتح مکّه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله کافران را امان
داد مگر چهار نفر را [عکرمۀ إبن أبی جهل و عبد اللّه بن خطل و قیس بن صبابۀ و عبد اللّه بن سعد بن أبی سرح] که فرمود هر
جا آنها را دیدید بکشید هر چند بپرده کعبه آویخته باشند و عکرمه بدریا گریخت و در آنجا گرفتار طوفان شدید شد أهل
کشتی گفتند موحد شوید و خود را براي خدا خالص کنید زیرا کاري اینجا از خدایان شما ساخته نیست عکرمه گفت اگر در
دریا جز اخلاص چیزي مرا نجات ندهد در خشکی سواي آن مرا نجات نخواهد داد خدایا من با تو عهد میکنم اگر مرا عافیت
بخشی و از اینحال نجاتم دهی بنزد محمّد میروم و دست در دست او میگذارم و او البته بخشنده کریمی است و چون باد
ساکت شد و بمکه برگشت اسلام آورد و مقبول گشت. خدا کشتی آنجا که خواهد برد || اگر ناخدا جامه بر تن درد گرت
بیخ اخلاص در بوم نیست || از اینکه در کسی چون تو محروم نیست سلامت در اخلاص اعمال هست || شود زورق زرق
کاران شکست 33 - اي مردم دنیا بپرهیزید [از عذاب و خشم] پروردگار خودتان و بترسید از روزي که پدر بکار فرزند
نمیآید [و دزدي از او دوا نمیکند] و نه فرزند از پدرش برآورنده حاجتی و بینیاز کننده او از چیزي است همانا وعده خدا
[بحشر و بهشت و آتش و ثواب و عقاب] درست است و حقیقت دارد [و خلافی در آن نیست] بنابرین زندگانی دنیا [یعنی
زینت و زخارف و آمال و مال و منال آن] البتّه شما را فریب ندهد [و بمتاعهاي دلفریب آن فریفته نشوید] و البتّه فریب دهنده
بزرگ یعنی شیطان شما را نسبت بخدا مغرور نسازد و فریب ندهد [یعنی شما را امیدوار بتوبه و مغفرت نکند و وادار بمعصیت
نماید]. [ صفحه 489 ] [و در حدیث است که الکیّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت و الفاجر من اتبع نفسه هواها و منّی
علی اللّه]. بر مرد هشیار دنیا خس است || که هر مدتی جاي دیگر کس است منه بر جهان دل که بیگانهایست || چو مطرب
که هر روز در خانهایست نه لایق بود عشق با دلبري || که هر بامدادش بود شوهري مکن تکیه بر ملک و جاه و حشم || که
پیش از تو بوده است و بعد از تو هم همه تخت و ملکی پذیرد زوال || بجز ملک فرمانده لا یزال غم و شادمانی نماند و لیک
|| جزاي عمل ماند و نام نیک عروسی بود نوبت ماتمت || گرت نیک روزي بود خاتمت خدایا بحق بنی فاطمه || که بر
قول ایمان کنم خاتمه 34 - همانا علم ساعت را خداوند مخصوص ذات خود قرار داده و هیچکس را بر آن مطلع نساخته و
وقت قیام ساعت یعنی روز قیامت را کسی جز او نمیداند و علم ساعت یعنی وقت قیامت در پیش اوست و باران را او میفرستد
[در هر زمان و هر مکان که بخواهد یعنی عالم است بنزول باران در مکان و زمانش] و میداند آنچه در رحمهاي زنان باردار
است [که نرینه یا مادینه سالم یا غیر سالم یکی یا بیشتر است] و هیچکس نمیداند فردا چه بدست او میآید [یعنی در آینده چه
خواهد کرد و ببقاي خود عالم نیست چه رسد بتصرّف آن] و نمیداند در کدام زمین میمیرد [و مرگش در کجاست و هر
گامی بردارد نمیداند آیا میمیرد یا گام دیگر را میگذارد خداست که داناي بتمام اینکه اشیاء و آگاه بتمام اینکه امور است.
بر احوال نابوده علمش بصیر || بر اسرار ناگفته لطفش خبیر قدیمی نکوکار نیکوپسند || بکلک قضا در رحم نقش بند ز ابر
افکند قطرهاي سوي یم || ز صلب آورد نطفهاي در شکم از آن قطره لؤلؤي لالا کند || و زین صورتی سر و بالا کند [ صفحه