گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد هفتم
سورة الاحزاب



اشاره
37- مدنیّۀ و هفتاد و سه آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 1 تا 5
اشاره
37 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکافِرِینَ وَ المُنافِقِینَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً [ 1] وَ اتَّبِع ما - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
یُوحی إِلَیکَ مِن رَبِّکَ إِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 2] وَ تَوَکَّل عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکِیلًا [ 3] ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ
فِی جَوفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزواجَکُمُ اللاّئِی تُظاهِرُونَ مِنهُنَّ أُمَّهاتِکُم وَ ما جَعَلَ أَدعِیاءَکُم أَبناءَکُم ذلِکُم قَولُکُم بِأَفواهِکُم وَ اللّهُ یَقُولُ
548 ادعُوهُم لِآبائِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَ اللّهِ فَإِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَإِخوانُکُم فِی الدِّینِ وَ - الحَقَّ وَ هُوَ یَهدِي السَّبِیلَ [ 4] -قرآن- 1
[ 250 [ صفحه 3 - مَوالِیکُم وَ لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ فِیما أَخطَأتُم بِهِ وَ لکِن ما تَعَمَّدَت قُلُوبُکُم وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً [ 5] -قرآن- 1
تُظاهِرُونَ » اي موکولا إلیه الامور کلّها « وَکِیلًا » اي الّذین یظهرون الایمان و یبطنون الکفر امّا ضعفا او بقصد الافساد « المُنافِقِینَ »
اي اللائی تعاملونهن بالظهار و هو قول احدکم لزوجته أنت علیّ کظهر امّی فلا یحلّ له ان یقربها کما لا یحلّ له ان یقرب « مِنهُنَّ
جمع مولی و هو الّذي بینه و بین غیره حقوق متبادلۀ کما بین « وَ مَوالِیکُم » جمع دعیّ و هو الملتحق بنسب غیره « أَدعِیاءَکُم » امّه
376- 320 -قرآن- 360 - 156 -قرآن- 305 - 101 -قرآن- 132 - 17 -قرآن- 91 - القریب و قریبه و المملوك و سیّده. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-1 اي پیغمبر بپرهیز خدا را [و بر تقوي ثابت و مدام باش در اینکه اجابت مسئول مشرکین و منافقین کنی یا در اینکه با امان
دادن بآنها، نقض عهد کنی و در مقام قتل آنها باشی] و مطیع کافران [یعنی آنانکه کفر خود را آشکار میسازند] و منافقان
[یعنی آنانکه کفر خود را پنهان میدارند و تظاهر باسلام میکنند مباش] زیرا خداوند همواره داناي [بمصالح و مفاسد امور است
و ترا جز بآنچه در آن صلاح تست امر نمیکند و جز بآنچه در آن فساد است نهی نمینماید] و جز بآنچه مقتضی حکمت بالغه
است حکم نمیفرماید. آیه در باره أبو سفیان بن حرب و عکرمۀ بن أبی جهل و أبی الاعور السلمی نازل گشته که پس از
جنگ احد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله امان گرفته و بمدینه آمدند و بر عبد اللّه بن أبی وارد شدند تا با رسول خدا صلّی
اللّه علیه و آله گفتگو کنند و باتفاق عبد اللّه بن أبی و عبد اللّه بن سعد بن أبی سرح و طعمۀ بن ابیرق بر آنحضرت وارد شدند
و عرض کردند یا محمّد دست از خدایان ما لات و منات و عزّي بردار و قائل شود به اینکه که آنها نسبت بکسیکه آنان را
بپرستد شفاعت میکنند ما هم ترا و پروردگارت را بحال خود میگذاریم، اینکه گفتار بر آنحضرت گران آمد و عمر إبن
الخطاب عرض کرد یا رسول اللّه اذن بده آنها را بکشم حضرت فرمود بآنها امان دادهام و امر باخراج آنان از مدینه فرمود، و
- آیه نازل شد که اطاعت کافران یعنی ابا سفیان و همراهان او و منافقان یعنی عبد اللّه بن أبی و رفیقان [ صفحه 4] او مکن. 2
و پیروي کن آنچه را که از جانب پروردگارت بتو وحی میشود [از قرآن و شرایع و آنرا بمردم ابلاغ کن و بآن عمل نما] زیرا
خداوند بآنچه شما میکنید آگاه است [و چیزي از کردار شما بر او پوشیده نیست و بحسب آن اعمال جزا میدهد ان خیرا فخیر
و ان شرّا فشرّ]. 3- و کارهاي خود بخدا واگذار [از غیر او مترس و بغیر او امیدوار مباش] و بس است خدا ترا کار ساز و
نگهبان و کافی مهمات. 4- خداوند براي آدمی دو دل در درونش ننهاده است و زنهاي خودتان را که ظهار میکنید [و بآنها
میگوئید پشت تو مانند پشت مادر من است] مادرهاي واقعی شما قرار نداده است و پسر خواندههاي شما را [که پدرشان
دیگري و از صلب دیگري هستند] پسرهاي حقیقی شما قرار نداده است اینها که شما میگوئید گفتاري است که از دهان
شماست و از نهان شما بیرون میآید [و حقیقتی در نزد خدا ندارد] و آنچه خدا میگوید حقّ است و حقیقت دارد [و اعتقاد بآن
لازم میآید و آن اینست که زن شخص بسبب ظهار مادر نمیشود و دعیّ یعنی پسر دیگري و پسر خوانده پسر آدمی نمیگردد]
و اوست یعنی خداست که راه حق را نشان میدهد و بسبیل رشد ارائه میکند. أمر یک فرد آدمی که با دو دل انتظام نمیپذیرد
پس امور عالم با دو إله و دو معبود چگونه قابل انتظام خواهد بود و گفتهاند که آیه در شأن أبی معمر جمیل بن معمر بن
حبیب الفهري نازل گشته که او مردي لبیب بوده و هر چه میشنیده حفظ میکرده و میگفته است که در درون من دو دل جا
دارد که بهر یک از آندو تعقّل میکنم و عقل من افضل از عقل محمّد است و قریش او را [ذو القلبین یعنی صاحب دو دل]
میگفتند همین شخص در روز جنگ بدر که مشرکین پا بفرار نهادند با آنها فرار میکرد و أبو سفیان باو برخورد و او را دید که
یکی از دو لنگه کفش خود را در دست و لنگه دیگر را بپا دارد و باو گفت اي أبا معمر حال [ صفحه 5] مردم چگونه است
گفت همه گریختند گفت ترا حال چگونه است و چرا یک لنگه کفش بدست و یک لنگه بپا داري أبو معمر گفت ندانستم
بخیالم هر دو کفش را بپا دارم آنروز دانستند که او جز یک دل ندارد و فراموش کرده است که یک لنگه کفش بپا ندارد. و
در روایتی از إبن عباس نقل شده که منافقین میگفتند محمّد را دو دل است و او را بدهاء و زیرکی نسبت میدادند و خداوند
در اینکه آیه آنها را تکذیب فرمود. و نیز گفتهاند که اینکه آیه ردّ بر منافقین است و معنی اینستکه هیچکس دو دل نیست که
با یک دل ایمان بیاورد و با دل دیگر کافر باشد و فقط دل یکیست یا باید مؤمن باشد یا کافر. و باز گفتهاند که آیه متّصل بما
قبل است و معنی اینستکه جمع بین دو متابعت ممکن نیست که یکی پیروي وحی و قرآن و دیگري پیروي أهل کفر و طغیان
باشد و بدو دل تعبیر فرموده. و بعضی گفتهاند متصل بما بعد است که و ما جعل ادعیاءکم ابناءکم باشد و تقدیر اینست که
همانطور که براي یکمرد دو دل در درونش قرار ندادهاند پسر آدمی هم پسر غیر قرار نمیگیرد- و نیز تفسیرهاي دیگري هم
شده که ذکرش لزومی ندارد. و در تفسیر روح البیان گوید: در آیه اشاره ایست به اینکه که دل فقط براي محبت آفریده شده
و دل یکیست و محبّت هم باید یکی باشد و جز براي محبوبی که فردي بیشریک است صالح و شایسته نیست چنانکه
گفتهاند. دلم خانه مهر یار است و بس || از آن مینگنجد در او کین کس و هر کس قالب و قلبش مشغول بدنیا باشد و
ادّعاي دوستی خدا و آخرت کند در دعوي خود دروغگوست. و امّا موضوع ظهار- اینستکه بزن خود بگوید [انت علیّ کظهر
امّی] و عرب در جاهلیت باین لفظ زن خود را رها میکرده و چون اسلام آمد آنرا نهی [ صفحه 6] فرمود و براي کسی که بزن
خود چنین بگوید کفّاره قرار داد [که در سوره مجادله خواهد آمد انشاء اللّه] و معنی آیه اینستکه خداوند بما میآموزد که زن
بمجرّد گفتن اینکه لفظ مادر شخص نمیشود و مادر حقیقی کسی است که آدمی را زائیده و شیر داده است. و امّا موضوع
ادعیاء- که جمع دعیّ است و آن کسی است که شخص او را پسر خود بخواند و خداوند روشن ساخته است که او هم فی
الحقیقه پسر نخواهد بود و آیه در باره [زید بن حارثۀ بن شراحیل الکلبی] که از طایفه بنی عبد ود بوده و پیغمبر صلّی اللّه علیه
و آله قبل از وحی که او جزو اسراء بوده حضرت او را خرید و بعد از بعثت دعوت باسلام کرد و مسلمان شد و چون پدرش
بمکه آمد بنزد أبو طالب شد و گفت از برادر زادهات بخواه یا پسر مرا بفروشد یا آزاد کند و أبو طالب برسول خدا عرض کرد
حضرت فرمود او آزاد است هر جا میخواهد برود و زید از مفارقت رسول خدا دریغ کرد و حارثه گفت اي معشر قریش
شهادت بدهید که او پسر من نیست حضرت هم فرمود شهادت بدهید که او پسر من است و او پسر خوانده حضرت شد و خدا
میفرماید که پسر غیر پسر حقیقی شما نخواهد بود. 5- آنها را بنام پدرانشان بخوانید و بکسی که والد حقیقی اوست یا در
فراش او تولد شده است نسبت بدهید اینکه نسبت در نزد خدا بعدالت نزدیکتر است [قولا و حکما] و اگر پدر آنها را ندانید [و
عین پدر واقعی آنها را نشناسید] آنها برادر دینی شما خواهند بود [و بگوئید اي برادر] و موالی شما خواهند بود [یعنی پسر
عموي شما یا اولیاء شما در دین که نصرتشان بر شما واجب است] و بر شما حرجی نیست اگر در باره آنها بخطا روید [یعنی
اشتباها گمان کنید که پسر اوست و او را ندانسته پسر او بخوانید خداوند مؤاخذه نخواهد فرمود] و لکن اگر بدانید پسر او
نیست و عمدا از روي قصد قلب پسر او بخوانید مورد مؤاخذه خواهید بود. همانا خداوند آمرزنده است نسبت بآنچه ندانسته در
پیش گفتهاید و مهربان است در باره خطاهاي غیر عمدي شما. [ صفحه 7] آیه مبارکه دلالت دارد بر اینکه انتساب بغیر پدر
جایز نیست و سنت هم قویّا نهی فرموده چنانکه فرمودند من انتسب إلی غیر أبیه او انتمی الی غیر موالیه فعلیه لعنۀ اللّه.
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 6 تا 10
اشاره
النَّبِیُّ أَولی بِالمُؤمِنِینَ مِن أَنفُسِهِم وَ أَزواجُهُ أُمَّهاتُهُم وَ أُولُوا الَأرحامِ بَعضُهُم أَولی بِبَعضٍ فِی کِتابِ اللّهِ مِنَ المُؤمِنِینَ وَ المُهاجِرِینَ
إِلاّ أَن تَفعَلُوا إِلی أَولِیائِکُم مَعرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الکِتابِ مَسطُوراً [ 6] وَ إِذ أَخَذنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُم وَ مِنکَ وَ مِن نُوحٍ وَ إِبراهِیمَ
وَ مُوسی وَ عِیسَ ی ابنِ مَریَمَ وَ أَخَ ذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً [ 7] لِیَسئَلَ الصّادِقِینَ عَن صِ دقِهِم وَ أَعَدَّ لِلکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً [ 8] یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَۀَ اللّهِ عَلَیکُم إِذ جاءَتکُم جُنُودٌ فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً وَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ کانَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِ یراً [ 9] إِذ
873- جاؤُکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن أَسفَلَ مِنکُم وَ إِذ زاغَتِ الَأبصارُ وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ الحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا [ 10 ] -قرآن- 1
واحده نفس و هی خاصّ ۀ الحیوان الحسّاسۀ الدّراکۀ التی هی أنفس ما فیه و یحتمل ان یکون اشتقاقه من التنفّس و « أَنفُسِهِم »
و « جُنُودٌ » اي و ذوو القرابات « وَ أُولُوا الَأرحامِ » 14 [ صفحه 8] النفاسۀ لأنّه اجلّ ما فیه و اکرمه - یحتمل ان یکون من -قرآن- 1
وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ » اي مالت عن مستوي نظرها « زاغَتِ » هم قریش و غطفان و یهود قریظۀ و النضیر و کانوا زهاء اثنی عشر الفا
هذا کنایۀ عن شدة الرعب فان الخائف یخفق قلبه حتّی یخیّل له انه قد بلغ الی حنجرته و هی منتهی الحلقوم. -قرآن- « الحَناجِرَ
240- 176 -قرآن- 207 - 94 -قرآن- 167 - -64-41 قرآن- 85
تفسیر معانی:
اشاره
-6 پیغمبر نسبت بمؤمنان از خودشان احق و اولی و سزاوارتر است [یعنی چون طاعت و فرمانبري او واجب است و طاعت او
مقرون بطاعت خداست حکم او در باره آنها نافذتر از حکم خودشان است و اگر پیغمبر آنها را بچیزي بخواند و نفوس آنها
بچیز دیگر بخواند، باید از بردن فرمان نفس خود امتناع کنند و فرمان پیمبر را ببرند] و زنهاي پیغمبر بمنزله مادران مؤمنان
هستند [در احترام و حرام بودن نکاح آنها ولی در غیر آن از نظر و معاشرت و بردن میراث و غیره مانند سایر زنان اجنبیه
میباشند و مادر حقیقی آنها محسوب نمیشوند چه اگر غیر از اینکه بود بایستی دختران آنها هم خواهران مؤمنان و برادران و
خواهر آنها هم دائیها و خالههاي مؤمنین باشند چنانکه عایشه بزنی که او را مادر خواند گفت من فقط مادر مردان شما هستم
نه زنان شما] و صاحبان رحم یعنی نزدیکان و اقرباي نسبی در کتاب تشریع خدائی بعضی از بعضی از مؤمنین و مهاجرین [در
ارث] احق و سزاوارترند [یعنی میراث بردن جز بولادت و رحمیّت صورت نمیگیرد و صاحبان قرابت از انصار و مهاجرینی که
از مکّ ه بمدینه آمدهاند در ارث بردن سزاوارتراند و اقرب در قرابت مستحقتر بمیراث است از أبعد یعنی کسانیکه قرابتی
ندارند] مگر آنکه شما [در حیات خودتان از ثلث مال خودتان از روي معروف و احسان] در باره دوستان و اولیاء خودتان
وصیّتی بکنید] اینکه دستور [یعنی نسخ ارث دادن ببرادران مهاجر] در کتاب [یعنی قرآن یا لوح محفوظ] نوشته شده است.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بین هر دو تن مؤمن عقد برادري بست و چون یکی میمرد دیگري از او ارث میبرد و باهلش
چیزي نمیرسید و مدّتی اینکه [ صفحه 9] رویّه مرسوم و مقرر بود تا اینکه آیه [وَ أُولُوا الَأرحامِ بَعضُ هُم أَولی بِبَعضٍ ... الخ]
نازل گشت و اینکه آیه موارثت بمواخات و هجرت را نسخ نمود و اینکه قول کلبی است و قتاده گوید مسلمانها بسبب هجرت
از مکّه بمدینه هم از یکدیگر ارث میبردند و اعرابی مسلمان صحرا نشین از مهاجرین ارث نمیبرد تا اینکه آیه نازل شد و
99 و راجع به آیه [النَّبِیُّ أَولی ... الخ] روایت شده است که چون پیغمبر - مواریث بر حسب قرابات مقرّر گشت. -قرآن- 49
صلّی اللّه علیه و آله اراده جنگ تبوك فرمود و بمردم امر بخروج نمود بعضی گفتند از پدران و مادرانمان اجازه بگیریم و بعد
42 و از ابیّ و إبن مسعود و إبن عباس مروي - حرکت کنیم اینکه آیه نازل گشت که امر نبیّ ما فوق دیگران است. -قرآن- 19
است که اینکه آیه را چنین میخواندند [و ازواجه امّهاتهم و هو اب لهم] و از جعفرین علیهما السّلام هم اینکه چنین روایت شده
است. و مجاهد گوید هر پیغمبري پدر امّت خود میباشد و لذا مؤمنان برادر یکدیگراند چه پیغمبر پدر دینی آنهاست. و معناي
[أُولُوا الَأرحامِ بَعضُ هُم ... الخ] چنین میشود: [انّ ذوي القرابات بعضهم اولی بمیراث بعضهم من المؤمنین- اي من الانصار و
7- و یاد 42- المهاجرین] و بقول دیگر: [و اولو الارحام من المؤمنین و المهاجرین بعضهم اولی بالمیراث ببعض]. -قرآن- 9
بیاور [ یا محمّد] زمانی را که ما از پیمبران پیمان گرفتیم [به اینکه که تصدیق یکدیگر را نمایند و هر یک دیگري را متابعت
کند و بر اینکه خدا را پرستش کنند و دعوت بپرستش خداي کنند و خیر خواه و ناصح قوم خود باشند] و از تو [ یا محمّد] و
از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم [که صاحبان شرایع هستند] و از جملگی پیمان گرفتیم پیمان محکمی [که بآنچه
رسالت یافتهاند وفا کنند و تبلیغ شرایع نمایند و اعلان بر رسالت تو یا محمّد بنمایند و تو هم اعلان کنی که پس از من پیمبري
8- [و اینکه پیمان را گرفت] تا اینکه راستگویان را از صدقشان پرسش کند [یعنی تا از انبیاء و [ نخواهد بود]. [ صفحه 10
مرسلین سؤال کند که امتهاي شما در جواب دعوت شما چه گفتند و بآنها گفته میشود آیا خداي تعالی بکسی ظلم کرده
است! آیا هر انسانی را بر وفق کردارش جزا داده است! آیا کسیرا بدون گناه عذاب کرده است! و آنها پاسخ دهند که او در
حکومت خود عدالت کرده و هر کسرا مطابق عملش جزا داده است و از صادقین بپرسند که شما در صدق خودتان چه قصدي
داشتید قصدتان خدا بود یا غیر خدا] و براي کافران [یعنی منکرین رسولان] عذاب دردناکی مهیّا ساخته است. تنبیه- حضرت
صادق علیه السّلام فرماید: [وقتی از آدمی از صدقش پرسش شود که چه صورتی داشته است و بر حسب آن جزا بگیرد پس
حال کاذب چه خواهد بود]. 9- اي کسانیکه ایمان آورده [و خدا و رسولش را تصدیق دارید] بیاد آورید و متذکّر نعمت خدا
[در جنگ خندق و دفع احزاب از شما] باشید هنگامی که لشکرهائی [از احزاب از قریش و غطفان و یهودان بر ضد شما متفق
شدند] و بسوي شما آمدند و ما باد را [براي خذلان آنها] فرستادیم [تا دیگهاي غذاي آنها را سرنگون ساخت و خیمههاي آنها
را از جا بکند] و لشکریانی [از فرشتگان] مأمور ساختیم که شما آنها را نمیدیدید [و آنها در دل دشمنان ایجاد رعب نمودند تا
پا بفرار نهادند] و خداوند بآنچه شما میکنید بیناست. 10 - یاد بیاورید موقعی را که [لشکر مشرکین] از طرف بالاي شما [یعنی
از طرف مشرق: قریظه و نضیر و غطفان] و از طرف پائین وادي [یعنی از جانب مغرب از ناحیه مکّه قریش و اتباع آنها] بسوي
شما آمدند و بیاد آورید هنگامیرا که چشمها از دهشت و حیرت خیره گشته و بیک جهت مایل شده بود و دلها [از جا کنده
شده و گوئی] بگلوگاهها رسیده [و عرصه بر همگان تنگ شده بود] و بخداوند گمانهائی میبردید [بعضی میپنداشتید که خدا
فیروزي [ صفحه 11 ] میدهد و بعض دیگر نومید شده بودید. منافقین میگفتند دیگر کار محمّد و پیروانش ساخته شد و
مؤمنان امید فتح و ظفر داشتند] اصحاب سیر حکایت کردهاند که چند نفري از یهود از جمله سلام بن أبو الحقیق و حییّ بن
اخطب از جماعت بنی النضیر که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را از خانمانشان آواره ساخته بود بمکه آمده و بر قریش
وارد شدند و آنها را بجنگ با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دعوت کردند و گفتند ما با شما همراهیم تا مسلمانان را ریشه
کن سازیم قریش بآنها گفتند شما اهل کتاب اوّل هستید آیا دین ما بهتر است یا دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله گفتند البته
دین شما بهتر از دین اوست و حق با شماست و اینجاست که خداوند فرمود: [أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الکِتابِ یُؤمِنُونَ
بِالجِبتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا [الی قوله] وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً] قریش از گفتار
آنها خوشحال شدند و از دعوت آنها بنشاط آمدند و در مقام جمع آوري عدّه و عده بر آمدند پس از آن اینکه یهودان بنزد
قبیله غطفان آمدند و آنها را نیز بجنگ با رسول خدا دعوت کردند و گفتند ما با شما هستیم و قریش هم با ما مبایعت کردهاند
آنها هم پذیرفتند و لذا قریش بسر کردگی أبو سفیان بن حرب و غطفان بسر کردگی عیینۀ بن حصین از طایفه فزاره و حارث
بن عوف از بنی مرّه و مسعر بن جبلۀ الاشجعی از اشجع خروج کردند و بهم قسمها و هم پیمانهاي خود از بنی اسد کاغذ
نوشتند و طلیحه و پیروانش از بنی اسد بآنها پیوستند و قریش هم بمردانی از بنی سلیم نامه نوشتند و أبو الاعور السلمی و
848 و چون خبر برسول خدا صلّی اللّه علیه و آله - 801 -قرآن- 817 - اتباعش از بنی سلیم بکومک قریش شتافتند. -قرآن- 614
رسید باشاره سلمان در دور مدینه خندق کندند و چون از حفر خندق فارغ شدند با سه هزار نفر از مسلمانان بیرون شدند و
خندق در بین آنها و کفار حایل بود و قریش با ده هزار نفر از لشکریان و تابعین خود از بنی کنانه و اهل تهامه بین جرف و
غابه قرار گرفتند و غطفان و [ صفحه 12 ] پیروانشان از اهل نجد در طرف احد فرود آمدند. و حیّی بن اخطب نضیري خود را
بکعب بن اسد قرظی رئیس بنی قریظه رسانید و با اینکه بدوا او از همراهی با آنها امتناع کرد و بواسطه پیمانی که با رسول خدا
داشتند حاضر بجنگ نشد ولی بالاخره حیّی بن اخطب او را بفریفت و حاضر بکومک با قریش و غطفان گردید و سعد بن
عباده رئیس قبیله اوس و سعد بن معاذ رئیس خزرج هم که براي نصیحت کعب آمدند نتیجهاي نداد بلکه با دشنام آنها را
پاسخ داد و آنها برگشتند و در ظرف بیست و چند روز بین مسلمین و مشرکین جنگی جز تیر اندازي واقع نشد تا اینکه
پهلوانانی از قریش از جمله [عمرو بن عبد ود] از طایفه بنی عامر و عکرمۀ بن أبی جهل و ضرار بن الخطاب و هبیرة بن أبی
وهب و نوفل بن عبد اللّه در مقام قتال برآمدند و بر اسبهاي خود هی زدند و بمنازل بنی کنانه آمدند و بآنها گفتند مهیاي
جنگ شوید و عنقریب از فارسان و شجاعان نتیجه شجاعت را خواهید یافت و یکسره بر کنار خندق تاختند و خود را بمیان
خندق انداختند و عمرو بن عبد ود که در جنگ بدر جراحتی برداشته و در جنگ احد نیامده بود اینک بتلافی در مقام رجز
خوانی برآمد و مکرّر مبارز طلبید و چون او برابر با هزار سوار بود و او را فارس یلیل میگفتند از مسلمین کسی جرأت میدان او
نمیکرد و در هر مرتبه که او مبارز میخواست جز علی علیه السلام کسی بپا نمیخاست و رسول خدا اجازه نمیداد تا بالاخره
اذن فرمود و زره ذات الفضول خود را بر او بپوشانید و شمشیر ذو الفقار خود را بدست او داد و عمامه سحاب را بر سر او بنهاد
و در باره او دعا کرد و او را بمیدان جنگ با عمرو فرستاد عمرو باو گفت تو جوانی نمیخواهم خون ترا بریزم از تو مسنتر
هستند آنها بیایند علی علیه السّلام فرمود لکن من بخدا قسم بیمیل نیستم که خون ترا بریزم عمرو در غضب شد و از اسب
پیاده شد و شمشیر خود را برهنه ساخت و مانند شعله آتش بسوي علی شتافت و بر فرق علی علیه السّلام که بر زیر سپر بود
نواخت و فرق علی علیه السّلام را بشکافت و در حال علی علیه السّلام هم ضربتی بر زیر بغل او زده [ صفحه 13 ] و او را
بینداخت و سر او را بریده بقدمهاي رسول خدا انداخت و سواران دیگر هم منهزم شدند و عمر بن الخطاب تکبیر گفت و ابو
بکر برخاسته علی علیه السّلام را ببوسید. حذیفه یمان گوید رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: [اي علی مژده باد ترا که
اگر عمل امروز ترا با عمل امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله در ترازوئی بکشند عمل تو بر عمل آنها ترجیح خواهد داشت]. و
پس از آن نعیم بن مسعود الاشجعی بنزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد یا رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله
من اسلام آوردهام و احدي از قوم من نمیدانند بمن اجازه بده بین یهود و قریش را اختلاف اندازم و اجازه یافت و بنزد بنی
قریظه آمد که من دوست شما هستم شما مانند قریش و غطفان در باره محمّد صلّی اللّه علیه و آله نیستید اینجا شهر شماست و
اموال و اولاد و زنان شما اینجا هستند و قریش و غطفان بلادشان در جاي دیگر است اگر فرصتی بیابند فرار میکنند و شما را
با اینمرد باقی میگذارند و شما را طاقت قتال با او نیست لذا تا گروي از قریش و اشراف آنها را نگیرید دست بجنگ نیالائید
آنها رأي او را پذیرفتند سپس بنزد ابو سفیان و اشراف قریش آمد و بآنها گفت شما میدانید که من شما را دوست دارم و
آمدم نصیحتی بشما کنم بشرط آنکه پنهان بدارید یهود بنی قریظه کس نزد محمّد فرستادهاند و باو وعده دادهاند که از اشراف
شما بنام گرو بگیرند و تحویل او دهند تا او گردن آنها را بزند و گفتهاند که ما با تو هستیم تا قریش را از بلاد تو دور سازیم و
اگر نزد شما فرستادند و گرو خواستند مبادا قبول کنید که زیان خواهید کرد و از آنجا بنزد غطفان آمد و آنچه بقریش گفته
شود بآنها نیز گفت و چون بامداد گشت] و آن روز شنبه ماه شوال سال پنجم هجرت بود] أبو سفیان عکرمۀ بن أبی جهل را با
چند تن از قریش نزد آنها فرستاد تا بآنها بگوید که موقع تأمّل نیست، بر محمّد خروج کنید تا کار او را بسازیم آنها جواب
دادند امروز شنبه است و ما دست بکاري نمیزنیم و معذلک تا از مردان خودتان بما گرو ندهید که [ صفحه 14 ] اطمینان
حاصل کنیم ما اقدام نمیکنیم ابو سفیان گفت بخدا نعیم راست گفت و کس بنزد آنها فرستاد که ما یکنفر هم نخواهیم داد
میخواهید بجنگید و میخواهید بنشینید یهود هم گفتند بخدا قسم اینکه همان است که نعیم گفت و جواب دادند که ما بخدا
سوگند تا گرو نگیریم نخواهیم جنگید و خداوند بین آنها را تفرقه انداخت و از آنطرف باد شدیدي بوزید و در شب بسیار
سردي آنها را فرا گرفت و در حالتی که مسلمانان را رعب کامل فرا گرفته بود و تمام ترسان و لرزان بودند رسول خدا صلّی
اللّه علیه و آله تمام شب را بنماز و دعا گذرانید و حذیفه یمان داوطلب شد که برود و براي رسولخدا از لشکر کفّار خبري
بیاورد و چون باز گشت خبر داد که باد دیگهاي آنها را واژگون ساخت و چادرهاي آنها را بکند و تمام احزاب پا بفرار
نهادند و شرّ آنها از سر مسلمین رفع شد و دیگر تا روز فتح مکّه که مسلمین بسوي آنها رفتند آنها جرأت لشکر کشی ندارند.
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 11 تا 20
اشاره
هُنالِکَ ابتُلِیَ المُؤمِنُونَ وَ زُلزِلُوا زِلزالًا شَدِیداً [ 11 ] وَ إِذ یَقُولُ المُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّ
غُرُوراً [ 12 ] وَ إِذ قالَت طائِفَۀٌ مِنهُم یا أَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم فَارجِعُوا وَ یَستَأذِنُ فَرِیقٌ مِنهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَورَةٌ وَ ما هِیَ
بِعَورَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلاّ فِراراً [ 13 ] وَ لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن أَقطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الفِتنَۀَ لَآتَوها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاّ یَسِیراً [ 14 ] وَ لَقَد کانُوا
639 قُل لَن یَنفَعَکُمُ الفِرارُ إِن فَرَرتُم مِنَ المَوتِ أَوِ - عاهَدُوا اللّهَ مِن قَبلُ لا یُوَلُّونَ الَأدبارَ وَ کانَ عَهدُ اللّهِ مَسؤُلًا [ 15 ] -قرآن- 1
القَتلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاّ قَلِیلًا [ 16 ] قُل مَن ذَا الَّذِي یَعصِ مُکُم مِنَ اللّهِ إِن أَرادَ بِکُم سُوءاً أَو أَرادَ بِکُم رَحمَۀً وَ لا یَجِدُونَ لَهُم مِن
دُونِ اللّهِ وَلِیا وَ لا نَصِ یراً [ 17 ] قَد یَعلَمُ اللّهُ المُعَوِّقِینَ مِنکُم وَ القائِلِینَ لِإِخوانِهِم هَلُمَّ إِلَینا وَ لا یَأتُونَ البَأسَ إِلاّ قَلِیلًا [ 18 ] أَشِحَّۀً
عَلَیکُم فَإِذا جاءَ الخَوفُ رَأَیتَهُم یَنظُرُونَ إِلَیکَ تَدُورُ أَعیُنُهُم کَالَّذِي یُغشی عَلَیهِ مِنَ المَوتِ فَإِذا ذَهَبَ الخَوفُ سَلَقُوکُم بِأَلسِنَۀٍ
حِدادٍ أَشِحَّۀً عَلَی الخَیرِ أُولئِکَ لَم یُؤمِنُوا فَأَحبَطَ اللّهُ أَعمالَهُم وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیراً [ 19 ] یَحسَبُونَ الَأحزابَ لَم یَذهَبُوا وَ إِن
] 944- یَأتِ الأَحزابُ یَوَدُّوا لَو أَنَّهُم بادُونَ فِی الأَعرابِ یَسئَلُونَ عَن أَنبائِکُم وَ لَو کانُوا فِیکُم ما قاتَلُوا إِلاّ قَلِیلًا [ 20 ] -قرآن- 1
صفحه 15 ] هُنالِکَ هنا للقریب و هنالک للبعید و هناك للمتوسط من المکان و سبیله سبیل ذا و ذلک و ذاك ابتُلِیَ المُؤمِنُونَ
9-قرآن- - اختبروا وَ زُلزِلُوا الزلزال الاضطراب العظیم و الزلزله اضطراب الارض شَدِیداً الشدید قوّة تدرك بالحاسّۀ -قرآن- 1
206 [ صفحه 16 ] لان القوّة التی هی القدرة لا تدرك بالحاسّۀ و ان اللّه تعالی - 144 -قرآن- 198 - -123-100 قرآن- 132
یوصف بانه قوي و لا یوصف بانه شدید یَثرِبَ اسم ارض المدینه و قیل هو اسم المدینۀ المنوّرة لا مُقامَ اي لا مکان لاقامۀ
فَارجِعُوا اي ارجعوا الی الشرك عَورَةٌ اي غیر حصینۀ و کل شیء یتخوف منه فی ثغر او حرب مِن أَقطارِها اي جوانبها و القطر
الناحیۀ و الجانب الفِتنَۀَ المراد بها هنا الردّة و مقاتلۀ المؤمنین لَآتَوها اي لاعطوها وَ ما تَلَبَّثُوا اي و ما تباطأوا عن اعطاء الفتنۀ لا
یُوَلُّونَ الَأدبارَ اي لا ینهزمون وَلِیا متولیا لامورهم المُعَوِّقِینَ المثبطین و التعویق التثبیط البَأسَ الحرب أَشِحَّۀً اي بخلاء جمع شحیح
و الشح البخل مع الحرص سَلَقُوکُم اي طعنوکم حِدادٍ جمع حدید اي حادة ذربۀ بادُونَ اي خارجون الی البدو. بدا اي خرج الی
327 -قرآن- - 252 -قرآن- 313 - 220 -قرآن- 245 - 187 -قرآن- 210 - 122 -قرآن- 177 - البادیه أَنبائِکُم اي اخبارکم. -قرآن- 114
613 -قرآن- - 575 -قرآن- 605 - 543 -قرآن- 560 - 516 -قرآن- 535 - 455 -قرآن- 492 - 425 -قرآن- 438 - -375-366 قرآن- 417
807- 742 -قرآن- 796 - 709 -قرآن- 734 - 690 -قرآن- 703 - -630-621 قرآن- 679
تفسیر معانی:
اشاره
-11 در آن روز یا در آنمکان [یعنی در واقعه جنگ خندق] مؤمنان آزمایش شدند [تا اینکه حسن ایمان و صبرشان بر اوامر
الهی در جهاد با دشمنان بر تو ظاهر شود و معلوم گردد که کدامیک ثابت قدم و داراي ایمان قوي و کدامیک ضعیف الایمان
هستند] و بجنبش و اضطراب شدید و سختی در آمدند [و از بیم جان خود که کشته شوند یا از ترس دین خود که مغلوب
شوند بجزع و بیتابی برخاستند]. 12 - و یاد آور که دورویان منافق و کسانی که در دلهاشان بیماري شک بود یا ضعف ایمان
داشتند میگفتند خدا و رسولش جز فریب و وعده دروغ بما ندادهاند [و اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله بما وعده فتح مداین
کسري و بلاد قیصر روم را میداد اکنون باید بگذاریم و دست خالی برویم]. 13 - و عدّهاي از آنها میگفتند [یعنی عبد اللّه بن
أبی و یا بنو سالم و یا اوس بن قبطی و همراهان او] اي اهل مدینه اینجا محل اقامت و ایستادن شما براي جنگ نیست برگردید
بمنازل خودتان در مدینه [ یا بشرك اولیه خودتان] و دسته دیگر آنان از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله اجازه برگشتن بمدینه را
میخواستند [که [ صفحه 17 ] بنو حارثه و بنو سلمه بودند] میگفتند خانههاي ما [در مدینه] بیحصار است [ یا خالی از مردان
است و میترسیم دزد برود یا بر اهل و عیال خود اطمینان و امان نداریم] [خدا فرمود دروغ میگویند] خانههاشان بیحصار
نیست [بلکه دیوارهاي بلند هم دارد] اینها جز فرار از جنگ و ترك یاري مؤمنین قصد دیگري ندارند. 14 - و اگر وارد بر آنها
شود [یعنی احزاب و کفّاریکه اراده جنگ دارند] از اقطار و نواحی و جوانب مدینه [بر آنها درآیند] و از آنها درخواست فتنه
یعنی شرك کنند [و بگویند بکفر اولیه برگردید و با مسلمین بجنگید] جواب موافق بدرخواست مشرکین میدهند و مشرك
میشوند و [از اجابت مسئول کافران] جز اندك زمانی درنگ نمیکنند [یعنی بلافاصله بآنها جواب مساعد میدهند] [ یا بتفسیر
دیگر پس از مرتد شدن جز مدت کمی در مدینه درنگ نمیکنند و اقامت نمینمایند تا اینکه خدا آنها را دچار عذاب
میکند]. 15 - و حال آنکه اینکه منافقین قبلا [یعنی پیش از واقعه خندق] با خدا عهد کرده بودند [که در پیش آمدها و مواطن
جنگ] ثابت قدم بمانند [و با پیغمبر بیعت کرده بودند] که پشت بجنگ نکنند و فرار ننمایند و دست از یاري پیغمبر و مسلمین
برندارند [و بآنها تذکر بده] که در آخرت پیمان خدائی مورد مسئولیّت است [یعنی از شما پرسش میشود که چرا بعهد خود
وفا نکردید و مورد نکال و کیفر واقع خواهید شد]. 16 - بگو [ یا محمّد باین کسانی که اجازه برگشت بمدینه میخواهند و بی
حصار بودن خانههاي خود را بهانه قرار دادهاند] اگر از مردن یا کشته شدن فرار میکنید هرگز فرار براي شما سودي نمیدهد
[و لامحاله مرگ در ساعت معین براي شما مقرّر شده است] و اگر هم فرار کنید و آجال شما نرسیده باشد جز مدّت اندکی از
اینکه دنیا بهره نخواهید برد [و مقدار عمر و تعیش شما در دنیا در جنب عیش آخرت مانند یک دمی بیش نمیباشد و براي
اینکه مدت قلیل و بهره کم [ صفحه 18 ] عیش دائم را از دست خواهید داد]. فرق بین موت و قتل آنست که غیر خداي تعالی
قادر بر قتل هست و بر موت جز خداي تعالی کسی قادر نیست پس قتل غیر موت است. 17 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و
آله] کیست آنکس که شما را از قضاي خدائی حفظ کند [و دفع آن را از شما بنماید] اگر خداوند اراده عذاب و عقوبت شما
را کند یا کیست که اگر خدا اراده رحمت نسبت بشما فرماید او بتواند مانع آن رحمت شود و از نصرت و عزّتی که او میدهد
جلوگیر گردد و آنان غیر از خدا متولّی امور و یار و یاوري نخواهند یافت. 18 - خداوند محققا بحال کسانی که سبب تعویق
سایرین میشوند [و دیگران را از جهاد در رکاب رسول خدا منصرف میسازند] داناست و همچنین میداند حال آنکسانی را
که ببرادران [منافق خود] میگویند بسوي ما بیائید [و محمّد را واگذارید و خود را بهلاکت میندازید زیرا ابو سفیان و اینکه
احزاب آنها را خواهند خورد و از بین خواهند برد] و از آن منافقین جز عده کمی [از روي ریاء و سمعه] در جنگ حاضر
نمیشوند. 19 - [اینکه منافقین که حاضر بجنگ نمیشوند] بر شماها هم بخل دارند [و علاوه بر اینکه شما را یاري نمیکنند ظفر و
غنیمت شما را هم خواهان هستند] و چون موقع ترس برسد آنها را مینگري که بسمت تو نگراناند و از شدت ترس
چشمهاشان در حدقهها میگردد مثل چشم کسی که در حال سکرات مرگ چشمش در گردش است و پرده در مقابل چشم و
عقلش گرفته شده است و چون ترس برطرف شود و موقع امن و غنیمت برسد شما را با زبانهاي تند و تیز بطعنه میگیرند و با
زبان میآزارند و با کمال حرص بر غنیمتی که باید قسمت شود نسبت بشما بخل میورزند و نمیخواهند چیزي بشما نصیب
شود [و همه را براي خود میخواهند] اینکه جماعت [که توصیف شدند] [مانند سایر مؤمنین] ایمان نیاوردهاند [و ایمانشان
ظاهري و از روي نفاق است] بنابرین خدا هم اعمال آنها [ صفحه 19 ] را حبط میکند [زیرا عمل آنها لوجه اللّه نیست و
مستحق ثواب نیستند] و اینکه احباط یا نفاق آنها بر خدا سهل است [و بر او گران و مهمّ نمیباشد]. 20 - [اینکه منافقین] گمان
میکنند که احزاب [یعنی جماعات قریش و غطفان و اسد و یهود بنی قریظه و بنی النضیر] نرفتهاند [زیرا هنوز میترسند و مایلند
که مسلمانان مقهور و مغلوب شوند] و اگر احزاب دوباره براي قتال برگردند اینکه منافقین دوست دارند که در مدینه نباشند و
در بادیه با اعراب صحرانشین باشند [تا داخل جنگ و کومک با شما نباشند] و اخبار شما را در آنجا از کسانی که از مدینه
بیایند بپرسند [که چه بر سر شما آمده است] و اگر هم در بین شما باشند جز مقدار کمی در قتال با شما کومک نخواهند کرد
[تا توهّم شود که در زمره شما هستند نه براي اینکه شما را یاري کنند و با شما جهاد نمایند بلکه از روي ریاء و براي اینکه که
نکوهش نشوند].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 21 تا 25
اشاره
لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللّهِ أُسوَةٌ حَسَنَۀٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللّهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثِیراً [ 21 ] وَ لَمّا رَأَ المُؤمِنُونَ الَأحزابَ قالُوا
هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إِلاّ إِیماناً وَ تَسلِیماً [ 22 ] مِنَ المُؤمِنِینَ رِجالٌ صَ دَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ
عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلًا [ 23 ] لِیَجزِيَ اللّهُ الصّادِقِینَ بِصِ دقِهِم وَ یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ إِن شاءَ أَو
یَتُوبَ عَلَیهِم إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً [ 24 ] وَ رَدَّ اللّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیظِهِم لَم یَنالُوا خَیراً وَ کَفَی اللّهُ المُؤمِنِینَ القِتالَ وَ کانَ اللّهُ
760 [ صفحه 20 ] أُسوَةٌ اي قدوة و قال الراغب القدوة الحالۀ التی یکون الانسان علیها فی اتباع غیره - قَوِیا عَزِیزاً [ 25 ] -قرآن- 1
ان حسنا و ان قبیحا و ان سارّا و ان ضارا و یقال تاسّیت به اي اقتدیت و الاسوة من الاتّساء کما انّ القدوة من الاقتداء اسم وضع
موضع المصدر. ائتسی به اي اقتدي به قَضی نَحبَهُ اي مات و اصل النحب النذر فجعلوه کنایۀ عن الموت و الخطر و المدّ فی
295- 7-قرآن- 281 - السیر یوما و لیلۀ. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-21 [اي معاشر مکلّفین] حقا بر ذمّه شماست که برسول خدا اقتداء و پیروي نیکو کنید [و در خصال حسنه و سنن صالحه باو
تاسّی نمائید و در ثبات در جنگ و تحمل شداید مانند او باشید چنانکه او در جنگ احد دندانهاي رباعیهاش شکست و
پیشانیش سنگ خورد و عمویش حمزه کشته شد و در قتال ثابت ماند و فرار ننمود و با شما مواسات نمود پس چرا شما مانند
او نباشید و در سختیها پایداري نکنید پس شما هم ثابت قدم باشید و او را نصرت کنید و از اوامر او تخلف نورزید و اینکه
تاسّی و اقتداء نیکو] براي کسی است که آرزوي ثواب و نعیم آخرت را دارد یا از خداوند و روز جزا ترسان است و در تمام
اوقات و احوال بیاد خداست و ذکر خدا را بسیار میکند [و ذاکر خدا مطیع و متبع اوامر خداست بخلاف غافل که نافرمان
است]. سعدي گوید: درین بحر جز مرد ساعی نرفت || گم آن شد که دنبال راعی نرفت کسانی کزین راه برگشتهاند ||
برفتند بسیار و سرگشتهاند [ صفحه 21 ] خلاف پیمبر کسی ره گزید || که هرگز بمنزل نخواهد رسید محال است سعدي که
راه صفا || توان رفت جز در پی مصطفی [پس متابعت رسول بر هر مؤمنی فرض است تا امیدش تحقق یابد و عملش ثمر
دهد]. و قال الحکیم الترمذي: الاسوة فی الرسول، الاقتداء به و الاتباع لسنته و ترك مخالفته فی قول و فعل. 22 - و چون مؤمنان
لشکریان و دستههائی که اجتماع بر محاربه با رسول خدا کرده بودند بدیدند [و قلت عدد خود و کثرت گروه دشمن را
ملاحظه نمودند] گفتند اینکه همانست که خدا و رسولش بما وعده کردهاند [که خداوند در سوره بقره فرموده است: أَم
حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّۀَ وَ لَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ [الی قوله] إِنَّ نَصرَ اللّهِ قَرِیبٌ و رسول
خدا فرموده بود سیشتد الامر باجتماع الاحزاب علیکم و العاقبۀ لکم علیهم] و خدا و رسولش راست و درست گفتهاند [یعنی
صدق گفتارشان ظهور یافت و اینکه مشاهده احزاب و دشمنان براي مؤمنان] نیفزودشان جز ایمان [بخدا و رسول] و تسلیم [در
453 هر که دارد چون قلم سر بر خط فرمان او || مینویسد بخت طغراي شرف - 408 -قرآن- 424 - باره اوامر آنها]. -قرآن- 273
بر نام او 23 - در زمره مؤمنان مردانی هستند که بآنچه با خدا عهد و پیمان بسته بودند وفا کردند [یعنی بیعت و عهد کرده
بودند که ایستادگی کنند و وفا نمایند و فرار نکنند و چنین کردند] و قسمتی از آنها بنذر خود وفا کرده و از عمل خود فراغت
یافته و بسوي پروردگار شتافتند یعنی مردند یا کشته شدند [مانند آنها که در جنگ بدر و احد شهید شدند] و عدّهاي از آنها
انتظار وعده خدا را میبرند [که فیروزي یابند یا بدرجه رفیعه شهادت برسند] و آنان تغییر و تبدیلی در عهدي که با خدا
کردهاند ندادهاند حتّی جزئی تبدیلی [بلکه در آن [ صفحه 22 ] ثابتاند و بآن راغبند]. [حاکم أبو القاسم الحسکانی باسناد از
عمرو بن ثابت از أبی اسحاق از علی علیه السّلام روایت کرده است که اینکه آیه در باره ما نازل شد فانا و اللّه المنتظر و ما
بدلت تبدیلا: منم که بخدا سوگند انتظار میکشم و بهیچ وجه تغییر و تبدیلی در عهد خود ندادهام]. 24 - [مؤمنان در عهد خود
راستی و درستی کردند] تا اینکه خداوند بواسطه راستی و صدقشان آنها را پاداش دهد و منافقان و دو رویان را [براي عهد
شکنی] دچار عذاب نماید اگر بخواهد و توبه آنها بپذیرد [اگر توبه کنند] زیرا خداوند آمرزنده [گناهان] و مهربان [نسبت
بعاصیان] است. - صاحب تفسیر مجمع البیان گوید: [معناي آیه اینکه است که خداي سبحانه اگر بخواهد توبه آنها را
میپذیرد و عقاب آنها ساقط میشود و اگر بخواهد توبه آنها را نمیپذیرد و آنان را عذاب میکند زیرا اسقاط عذاب بوسیله
توبه [بمذهب صحیح] بتف ّ ض ل خداي تعالی است و وجوب عقلی ندارد و ما بسمع و اجماع معلوممان شده است که خداي
سبحانه چنین میکند یعنی بفضل خود توبه را میپذیرد و حکم آیه هم بمقتضاي عقل همین است و آیه إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً
رَحِیماً هم مؤیّد و مؤکّ د اینکه قول است زیرا مدح در صورتی حاصل میشود که خداوند سبحانه بمستحق عقاب رحم کند و
- مستحق مؤاخذه را بیامرزد و در مغفرت و رحمت کسی که غفران و رحمت باو واجب است که مدحی نیست. -قرآن- 477
-25 و خداوند کافران را [یعنی أبو سفیان و جنودش و غطفان و قبایل عرب را که با آنها بودند] مردود ساخت و آنها را 515
برگردانید در حالتی که خشمناك و با حسرت برگشتند و خیري دستگیرشان نشد [یعنی با امیدي که آمده بودند و منتظر فتح و
فیروزي و مال و غنیمت بودند دست خالی برگشتند و نومید شدند] و خداي مباشرت بجنگ و کشتار را براي مؤمنان کفایت
فرمود [یعنی بواسطه باد شدید سردي که وزید و آنها را آواره ساخت و با آمدن فرشتگان که دلهاي [ صفحه 23 ] آنها را
مرعوب ساخت و بوجود علی بن أبی طالب علیه السّلام که فارس یلیل یعنی عمرو بن عبد ود را بکشت شرّ آنها را از سر
مؤمنان دفع فرمود] و خداوند نیرومند است [و بر هر چه مشیّتش تعلّق بگیرد تواناست] و عزیز است [یعنی غالب و مسلّط بر همه
امور است و کسی و چیزي مانع اراده او نیست].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 26 تا 27
اشاره
وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُم مِن أَهلِ الکِتابِ مِن صَیاصِ یهِم وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ فَرِیقاً تَقتُلُونَ وَ تَأسِرُونَ فَرِیقاً [ 26 ] وَ أَورَثَکُم
291 ظاهَرُوهُم اي عاونوهم مِن - شَّیءٍ قَدِیراً [ 27 ] -قرآن- 1
ِ
أَرضَ هُم وَ دِیارَهُم وَ أَموالَهُم وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها وَ کانَ اللّهُ عَلی کُل
- 41 -قرآن- 78 - 11 -قرآن- 25 - صَیاصِ یهِم من حصونهم جمع صیصۀ و هی الحصن لَم تَطَؤُها اي تدوسوها بارجلکم. -قرآن- 1
-26 و خداوند آنکسانی را از أهل کتاب [یعنی یهودان بنی قریظه که با رسول خدا عهد بسته بودند که بدشمنان اسلام 91
کمک و یاري نکنند و در جنگ خندق نقض عهد کردند و پیمان را شکستند] و مشرکین را معاونت و یاري نمودند از قبیلهها
و حصارهاي آنها فرود آورده و در دلهاشان ترس [از رسول خدا و اصحاب او را] بینداخت و شما مردان آنها را بکشتید و
دسته از آنها [یعنی زنان و ذراري آنها را] اسیر نمودید. 27 - و خداوند شما را وارث زمین و خانهها و دارائی آنها ساخت و
همچنین زمینی را که قدمهاي شما بآن جا نرسیده است [یعنی خیبر و مکّه و سایر کشورهائی [ صفحه 24 ] که بتدریج فتح شد]
بشما عطا فرمود [و از آنها بدست شما رسید] و خداست که بر هر چیز تواناست.
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 28 تا 31
اشاره
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزواجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدنَ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها فَتَعالَینَ أُمَتِّعکُنَّ وَ أُسَرِّحکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا [ 28 ] وَ إِن کُنتُنَّ تُرِدنَ
مَّن یَأتِ مِنکُنَّ بِفاحِشَ ۀٍ مُبَیِّنَۀٍ یُضاعَف
ِ
اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدّارَ الآخِرَةَ فَإِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلمُحسِناتِ مِنکُنَّ أَجراً عَظِیماً [ 29 ] یا نِساءَ النَّبِی
لَهَا العَذابُ ضِ عفَینِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیراً [ 30 ] وَ مَن یَقنُت مِنکُنَّ لِلّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعمَل صالِحاً نُؤتِها أَجرَها مَرَّتَینِ وَ أَعتَدنا
584 أُمَتِّعکُ نَّ اي اعطیکنّ المتعه و هو ما یعطی للمطلقۀ من اعانۀ وَ أُسَرِّحکُنَّ اي و اطلقکنّ - لَها رِزقاً کَرِیماً [ 31 ] -قرآن- 1
سراحا اي طلاقا من غیر خصومۀ بِفاحِشَۀٍ اي بکبیرة یُضاعَف اي یجعل مثلی عذاب غیرهنّ ضِ عفَینِ اي مثلین وَ مَن یَقنُت اي یدم
148 -قرآن- - 89 -قرآن- 138 - 14 -قرآن- 72 - علی الطاعۀ و یواظب علیها وَ أَعتَدنا اي و هیّانا من العتاد و هو الاداة. -قرآن- 1
284- 235 -قرآن- 273 - 208 -قرآن- 220 - -168-160 قرآن- 199
تفسیر معانی:
اشاره
-28 اي پیامبر بزنان خودت بگو اگر شما زندگانی دنیا و آرایش آن را میخواهید [یعنی طالب وسعت معیشت و بسیاري مال
هستید] پس [ صفحه 25 ] بیائید بشما متعه طلاق را بدهم [یعنی نفقه و کسوه مدت عدّه را سواي مهر] و شما را طلاق نیکو
بدهم [یعنی بدون خصومت و نزاع و مشاجره تفریق کنیم و از هم جدا شویم]. مفسّرین گفتهاند که زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله از او طالب زیادتی در خرجی و نفقه و لباس شدند و بعضی بر بعض دیگر رشگ میبردند و اسباب آزار خاطر مبارك
شدند حضرت یک ماه از تمام آنها کناره گرفت و پس از یک ماه اینکه آیه تخییر نازل شد و امر شد که آنها را مخیّر فرماید
که یا خدا و رسول و آخرت را ترجیح دهند و بمانند و یا طلاق گرفته و بروند] و عدّه آنها در اینموقع نه نفر بودند که پنج تن
از قریش و آنها [عایشه دختر أبی بکر- حفصۀ دختر عمر- ام حبیبه که نامش رمله دختر أبو سفیان- ام سلمه که نامش هند
دختر أبی امیّۀ المخزومیه- و سوده دختر زمعۀ العامریه] و چهار تن از غیر قریش و آنها [زینب بنت جحش الاسدیه- میمونه
دختر حارث الهلالیه- صفیّه دختر حیی بن اخطب الخیبریّه الهارونیه- جویریّه دختر حارث الخزاعیه المصطلقیه] بودند و اینها
بعد از وفات حضرت خدیجه علیها السّلام بزوجیّت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در آمدند] و واحدي باسناد از سعید بن
جبیر از إبن عبّاس روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با حفصه نشسته بود و بین آنها مشاجره شد حضرت
باو فرمود میل داري بین خودم و تو مردي باشد که سخنان ما را بشنود گفت بلی حضرت عمر را احضار و به حفصه فرمود
سخن بگو او گفت یا رسول اللّه شما سخن بگوئید ولی جز حق نگوئید عمر دست برداشته بر صورت حفصه نواخت و مرتبه
دوم او را لطمه زد و حضرت فرمود دست بردار عمر رو بدختر کرده گفت اي دشمن خدا پیغمبر جز حق چیزي نمیگوید
بآنخدائی که او را مبعوث کرده است اگر در حضور او نبود آنقدر ترا میزدم تا بمیري پس از آن حضرت بغرفهاي رفت و
یک ماه در همانجا زندگی کرد و با هیچیک از زنان نزدیکی نکرد تا اینکه آیات بیامد]. 29 - و اگر قصد و اراده شما بردن
فرمان خدا و رسولش باشد [و بر تنگی [ صفحه 26 ] معیشت شکیبا باشید] و نعیم آخرت و نعمتهاي بهشتی را [که قابل مقایسه
با نعمات دنیوي نیست] خواهان باشید پس [بدانید] که خداوند براي نیکوکاران شما [یعنی عارفه و محسنه و مطیعه شما که
طالب رضاي خدا و رسول باشند] مزد و پاداش بزرگی مهیّا و آماده فرموده است. در اینکه تخییر مفسرین را اختلاف است.
حسن گفته است که خدا آنها را بین دنیا و آخرت مخیّر فرموده است که اگر دنیا را اختیار کنند و محبّت آن را داشته باشند
مطلقه شوند و شعبی و جماعتی از مفسرین گفتهاند که خدا آنها را بین طلاق و باقی ماندن با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
مخیر فرموده است. در حکم تخییر هم علماء را اختلاف و اقوالی است. اوّل آنکه اگر مرد زن خود را مخیّر کند و زن هم
اختیار را بمرد بدهد که گفتگوئی نیست و اگر خود زن مختار شود یک طلاق واقع میشود و اینکه قول عمر بن الخطاب و إبن
مسعود است و أبو حنیفه و اصحابش باین قول رفتهاند. دوّم آنکه اگر زن خود مختار شود سه طلاق واقع میشود و اگر شوهر
را مختار کند یک طلاق وقوع مییابد و اینکه قول زید بن ثابت است و مالک هم بر اینکه قول رفته است. سوّم آنکه اگر نیت
طلاق کند طلاق است و الا فلا و اینکه مذهب شافعی است. چهارم: آنکه باین تخییر طلاق واقع نمیشود و اینکه امر مختص
به پیمبر صلّی اللّه علیه و آله بوده است که اگر زنان او خود مختار شوند از او جدا میشدند و در غیر رسول خدا اینکه امر جایز
نیست و اینکه قول مروي از ائمه ما علیهم السّلام است [مجمع البیان]. 30 - اي زنان پیغمبر هر یک از شما معصیت ظاهره و کار
ناصواب و کبیرهاي بجاي آورد در آخرت عذابش دو برابر سایر زنان است و حد دنیائی او هم دو [ صفحه 27 ] برابر دیگران
است [زیرا نعمتهاي خداوندي نسبت بآنها بیش از سایر زنان است و بواسطه مکانتی که در نزد پیمبر دارند و وحی در خانههاي
آنها فرود آمده است بر دیگران مزیّت دارند و چون نعمت آنها بزرگتر و بیشتر است معصیت آنها هم فاحشتر و عقوبت آنها
هم باید بزرگتر و بیشتر باشد] و اینکه عذاب و عقوبت آنها بر خدا آسان و بیوقر است [یعنی زن پیغمبر بودن مانع عذاب
خدائی نخواهد بود]. آنچه عین لطف باشد بر عوام || قهر شد بر عشق کیشان گرام 31 - و هر یک از شما [زنان پیغمبر]
اطاعت پیشه کند و بر فرمانبري مواظب و مداوم باشد و مطیع کامل خدا و رسولش گردد و کردار شایسته بجاي آورد مزد و
پاداش او را دو برابر میدهیم [و دو مانند آنچه بدیگران پاداش میدهیم بآنها خواهیم داد] و براي آن زن روزي پرقدر و خوش
انی لارجو » : آیندي مهیّا نمودهایم. أبو حمزه ثمالی از حضرت زید بن علی بن الحسین علیه السّلام روایت کرده است که فرمود
للمحسن منّا اجرین و اخاف علی المسییء منا ان یضاعف له العذاب ضعفین کما وعد ازواج النّبی صلّی اللّه علیه و آله] [یعنی
من براي نیکوکار خودمان [یعنی اهل بیت علیه السلام] آرزومند دو پاداش هستم و بر بزهکار خودمان بیم دارم که کیفرش دو
چندان باشد همچنان که بزنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله وعده شده است]. محمّد بن أبی عمیر از ابراهیم بن عبد الحمید از
علی بن عبد اللّه بن الحسین از پدرش از علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام روایت کرده است که مردي باو عرض کرد
شما أهل بیت آمرزیده هستید آنحضرت بخشم آمد و فرمود [نحن احري ان یجري فینا ما اجري اللّه فی ازواج النّبی من ان
نکون کما تقول انا نري لمحسننا ضعفین من الاجر و لمسیئنا ضعفین من العذاب ثمّ قرء الایتین- یعنی ما أهل بیت سزاوارتریم
که خدا در باره ما آنچه را در باره زنان پیغمبر اجراء فرموده است [ صفحه 28 ] اجراء کند از اینکه چنان باشیم که تو میگوئی
ما براي نیکو کارمان دو پاداش میبینیم و براي بد کاران دو برابر عذاب دیگران سپس دو آیه را تلاوت فرمود] [مجمع البیان].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 32 تا 35
اشاره
لَّستُنَّ کَأَحَ دٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخ َ ض عنَ بِالقَولِ فَیَطمَعَ الَّذِي فِی قَلبِهِ مَرَضٌ وَ قُلنَ قَولًا مَعرُوفاً [ 32 ] وَ قَرنَ فِی
ِ
یا نِساءَ النَّبِی
بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِیَّۀِ الأُولی وَ أَقِمنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ
أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً [ 33 ] وَ اذکُرنَ ما یُتلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِن آیاتِ اللّهِ وَ الحِکمَۀِ إِنَّ اللّهَ کانَ لَطِیفاً خَ بِیراً [ 34 ] إِنَّ
المُسلِمِینَ وَ المُسلِماتِ وَ المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِناتِ وَ القانِتِینَ وَ القانِتاتِ وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ وَ الخاشِعِینَ
وَ الخاشِعاتِ وَ المُتَ َ ص دِّقِینَ وَ المُتَ َ ص دِّقاتِ وَ ال ّ ص ائِمِینَ وَ الصّائِماتِ وَ الحافِظِینَ فُرُوجَهُم وَ الحافِظاتِ وَ الذّاکِرِینَ اللّهَ کَثِیراً وَ
اي لا ترققن الکلام و لا تلنّ « فَلا تَخضَعنَ بِالقَولِ » [ 976 [ صفحه 29 - الذّاکِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً [ 35 ] -قرآن- 1
القول وَ قَرنَ اي و استقررن اي و امکئن. من وقر یقر وقارا او من قرّ یقرّ حذفت الراء الاولی من اقررن و هو لغۀ فی قرّ یقرّ وَ لا
تَبَرَّجنَ اي و لا تظهرن زینتکن مأخوذ من برج العین و هو احاطۀ بیاضها بسوادها الرِّجسَ اي الذنب و المعصیۀ او الدنس. -
311- 224 -قرآن- 302 - 82 -قرآن- 207 - 28 -قرآن- 73 - قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-32 اي زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله شماها مانند هیچیک از سایر زنان نیستید [و بواسطه اتصال بپیمبر قدر شما در نزد من
مانند قدر سایر زنان نیست شما گرامیتر هستید و من بشما مهربانترم و ثواب شما بیشتر است] بشرط اینکه تقوي پیشه کنید [و
مخالفت حکم خدا و رسول مکنید و فضیلت شما بواسطه تقوي و پرهیزگاري خواهد بود نه بمجرد اتصال بپیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله] بنا بر اینکه بایستی در گفتار با مردان نرمی و فروتنی نداشته باشید [یعنی با مردان اجنبی طوري با نرمی و ملایمت
صحبت مکنید که موجب طمع مردان در باره شما گردد بدانسان که زنان براي جلب رغبت مردان صحبت میکنند] و آنکس
که در دلش بیماري [نفاق و فجور و شهوت بزنان است] در شما طمع نورزد و گفتاري که بکنید گفتار مستقیم و جمیل [دور
از تهمت و بريء از ریبه] باشد [یعنی جدّي و خشن حرف بزنید نه با شوخی و غنج و دلال]. هست نرمی آفت جان سمور ||
وز درشتی میبرد جان خارپشت 33 - و در خانههاي خودتان ساکن شوید و آرام بگیرید [ یا با وقار و سکینه باشید و از منازل
خود بیرون نیائید] و بآرایش زمان جاهلیّت اولی خود را نیارائید و بعادت آنها [که خود را آراسته و بمردان نمایش میدادند] از
خانه خارج نشوید و نماز را در اوقات آن و با شرایط آن برپا بدارید و ادا نمائید و زکاة مفروضه واجبه را از دارائی خود
بپردازید و خدا و رسول را [در آنچه شما را بآن امر و از آن نهی کردهاند] اطاعت نمائید همانا خداوند اراده کرده است که
فقط از شما اهل بیت رسالت پلیدي [یعنی عمل شیطانی که در آن رضاي [ صفحه 30 ] خدا نیست] از بین ببرد و شما را از
پلیدي گناه و چرکینی معصیت پاك و پاکیزه گرداند پاك کردن کاملی. در تفسیر مجمع البیان فرماید امّت اسلام اجماعا
متّفقند بر اینکه مراد باهل بیت اهل بیت پیمبر ما صلّی اللّه علیه و آله است و در اینکه که آنها کیانند اختلاف است. 1- عکرمه
گفته است که مقصود زنان پیغمبر است زیرا اول آیه متوجه بآنهاست. 2- أبو سعید الخدري و انس بن مالک و واثلۀ بن
الاسقع و عایشه و ام سلمه گفتهاند که آیه مختص برسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام است. 3- أبو
حمزه ثمالی در تفسیر خود بیان کرده است که شهر بن حوشب از امّ سلمه براي من حدیث کرد که فاطمه علیهما السّلام
بخدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و حریره یا خزیرهاي با خود داشت حضرت فرمود شوهرت و دو پسرت را بخوان
زهرا علیهما السّلام آنها را بیاورد و غذا خوردند پس از آن کساء خیبري را بر آنها بیفکند و گفت: [پروردگارا اینها اهل بیت
من و عترت من هستند پلیدي را از آنها ببر و آنها را پاکیزه گردان پاکیزه کردن کاملی. من عرض کردم یا رسول اللّه و منهم با
آنها هستم فرمود أنت علی خیر [تو بر راه خیر هستی ولی از آنها نمیباشی]. 4- ثعلبی نیز در تفسیر خود باسناد از ام سلمه
روایت کرده است که: [پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله در خانهام سلمه بود که فاطمه علیهما السّلام بر او وارد گشت و دیگی
سنگی در دست داشت و در آن حریرهاي بود رسول صلّی اللّه علیه و آله باو فرمود شوهر و دو پسرت را بخوان. و امّ سلمه
حدیث را چنین ذکر کرده سپس گفت که خداوند تبارك و تعالی آیه إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ ... الخ را نازل فرمود و رسول خدا مازاد
109 [ صفحه 31 ] و آنها را بپوشانید و پس از آن دست خود را بیرون آورد و بآسمان برداشت و - کسارا بگرفت -قرآن- 86
عرض کرد پروردگارا اینها اهل بیت من هستند پلیدي را از آنها دور کن و آنها را پاکیزه گردان پاکیزه کردن تامی پس من
سر خود را در آن اطاق داخل کرده و گفتم منهم با شما هستم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله آنحضرت فرمود: انک الی
خیر انّک الی خیر. 5- مجمّع باسناد خود گفت که من با مادرم بر عایشه وارد شدم و مادرم از عایشه پرسید نظر تو در خروج
بجنگ جمل چه بود عایشه گفت آن تقدیري از جانب خداي بود بعد در باره علی علیه السّلام از او پرسید عایشه گفت از
کسی پرسیدي از من که نزد رسول خدا محبوبترین مردم بود و شوهر محبوبترین مردم نزد او بود بخدا سوگند دیدم علی و
فاطمه و حسن و حسین را که رسول خدا در جامهاي جمع فرمود و سپس گفت بار الها اینها اهل بیت من و خاصّه خاندان منند
پلیدي گناه را از آنها بردار و آنها را پاکیزه گردان عایشه گفت عرض کردم اي رسول خدا منهم از أهل تو هستم فرمود تنحّی
فانّک الی خیر یعنی کنار برو تو بخیر هستی. 6- و باسنادش از أبی سعید الخدري از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده
است که گفت اینکه آیه در باره پنج تن یعنی در باره من و در باره علی و فاطمه و حسن و حسین نازل گشته است. 7- و بما
خبر داد سید أبو الحمد و گفت براي ما حدیث کرد حاکم ابو القاسم الحسکانی گفت براي ما حدیث کردند از أبی بکر
السبیعی که گفت حدیث کرد براي ما أبو عروة الحرانی و او گفت حدیث کرد ما را إبن مصفی گفت حدیث کرد ما را عبد
الرحیم بن واقد از ایّوب بن سیّار از محمّد بن المنکدر از جابر که گفت اینکه آیه بر پیغمبر نازل شد و در آنخانه جز فاطمه و
حسن و حسین و علی نبود [إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ] و رسول خدا عرض کرد پروردگارا اینهایند اهل
8- و باز سید أبو الحمد حدیث کرد ما را گفت حدیث کرد ما را الحاکم أبو القاسم [ 518 [ صفحه 32 - من. -قرآن- 447
باسناد خود از زادان از حسن بن علی که فرمود وقتی آیه تطهیر نازل شد ما و خود را رسول خدا در کساء امّ سلمه خیبري جمع
نمود سپس فرمود پروردگارا اینهایند اهل بیت من و عترت من. و روایات در اینباب از عامّه و خاصه بسیار است که اگر ما
قصد ایراد آنها را کنیم کتاب بدرازا میکشد و آنچه را که وارد کردیم کفایت میکند. و شیعه استدلال میکنند بر اینکه
اختصاص باین پنج تن علیهم السلام دارد به اینکه که گویند لفظ [انّما] مثبت کلام بعد از خود و نفی کننده غیر آن است
چنانکه وقتی گوئیم [انّما لک عندي درهم و انما فی الدار زید] اقتضا دارد که نزد او جز یک درهم و در خانه جز زید کس
دیگر نباشد و چون اینکه مقرر گشت اراده خدائی در آیه مبارکه [یعنی یرید اللّه] خالی از دو صورت نیست یا اراده محضه
است یا ارادهاي که در پی آن تطهیر و اذهاب رجس باشد صورت اول که جایز نیست زیرا خداي تعالی از هر مکلّفی اینکه
اراده مطلقه را خواسته و اختصاصی باهل بیت دون سایر خلق ندارد و چون اینکه قول مقتضی مدح و تعظیمی آنهاست. و شک
و شبههاي در آن نیست و در اراده محضه و مجرده مدح و تعظیمی نیست پس وجه ثانی یعنی اراده تطهیر أهل بیت ثابت
میشود و در ثبوت آن عصمت آنها از جمیع قبایح ثابت میگردد و میدانیم که غیر از افرادي که از اهل بیت ذکر کردیم،
قطعی بر عصمت آنها نیست پس ثابت میشود که آیه مختص بآنهاست زیرا تعلق آن بغیر آنها بطلانش مسلم است. و اگر
گفته شود صدر آیه و آیات بعد در باره زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله است گوئیم در عرف عادت فصحاء در کلامشان
عدول از خطاب بغیر و دوباره برگشت بخطاب بسیار است و قرآن هم پر است از اینگونه عدول و همچنین در کلام عرب در
اشعار آنها زیاد دیده میشود [انتهی کلام مجمع]. [ صفحه 33 ] کاشفی گوید: و از اینکه جهت است که آل عبا بر پنج تن
اطلاق میکنند. آل العباء رسول اللّه و ابنته || و المرتضی ثمّ سبطاه إذا اجتمعوا 34 - و یاد بیاورید [اي زنان پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله] آنچه را که از آیات قرآن و سنّت رسول در خانههاي شما تلاوت میشود [یعنی شکر کنید خداي را که شما را در
خانههائی قرار داده است که آیات قرآن و حکمت یعنی احادیث و سنت رسول تلاوت میشود یا به اینکه معنی که آیات و
سنتی را که در خانههاي شما تلاوت میشود حفظ کنید و براي دیگران مذاکره نمائید و بزنان دیگر بیاموزید و هر چند آیه
مختص بشماست ولی دیگران هم با شما مشارکت دارند زیرا بناي شریعت بر قرآن و سنّت است] چه خداوند نسبت باولیاء
خود لطف دارد و بحال جمیع خلقش خبیر و آگاه است- یا آنکه در تدبیر امور خلق خود لطیف است و بآنها سود میرساند و
بمصالح و مفاسدشان خبیر است و آنها را بکرداري امر میکند که صلاح آنها در آن است و از اموري نهی میکند که فساد
آنها در آن است]. 35 - همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان [یعنی زنان و مردان داخل در اسلام یا مخلصین در طاعت خدا و
زنان مخلصه] و مردان و زنان مؤمن و مؤمنه [یعنی تصدیق کنندگان بتوحید خدا و نبوّت رسول صلّی اللّه علیه و آله] و مردان و
زنان مداوم بر اعمال صالحه و مردان و زنان راستگو و راست کردگار [در ایمانشان و در آنچه آنها را بد آید و خوش آید] و
مردان و زنان شکیبا و صبر کننده [بر طاعت خدا و بر آنچه خدا آنها را مبتلا ساخته است] و مردان و زنان خاضع و فرو تن در
درگاه خداوندي و ترسان از عذاب خدا و مردان و زنانی که تصدق میدهند یعنی صدقات و زکوات را از مال خود خارج
میسازند و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنانی که فروج خود را از زنا و ارتکاب فجور حفظ میکنند و از اعمال زشت
خودداري مینمایند و مردان و زنانی که بسیار بیاد خدا هستند و از ذکر خدا [ صفحه 34 ] غافل نیستند. خداوند براي اینکه
اشخاصیکه توصیف شدند آمرزش گناهان و پاداش بزرگی در آخرت مهیّا و آماده ساخته است. 1- مقاتل بن حیان گفته
است چون اسماء بنت عمیس با شوهرش جعفر بن أبی طالب علیه السّلام از سفر حبشه برگشتند بر زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله وارد شد و گفت آیا در باره ما زنان هم آیهاي نازل شده است گفتند نه پس بنزد رسول صلّی اللّه علیه و آله آمد و عرض
کرد یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله زنان در خیبت و خسرانند فرمود چرا! عرض کرد زیرا در باره آنها مانند مردان ذکر
خیري نشده است و لذا خداوند اینکه آیه را در باره مردان و زنان نازل فرمود. 2- بسیاري از مفسرین، اسلام و ایمان را یکی
میدانند و گویند تکرار آن نظر باختلاف دو لفظ آنها است و بعض دیگر آنها را مختلف میدانند و گویند اسلام اقرار بزبان
و بقولی اسلام اسم دین و « قالَتِ الَأعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا » است و ایمان تصدیق بقلب چنانکه خدا فرماید
304 و بلخی گفته است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تفسیر فرموده است که - ایمان تصدیق بآن است. -قرآن- 231
المسلم من سلّم المسلمون من لسانه و یده و المؤمن من آمن جاره بوایقه و ما آمن بی من بات شبعان و جاره طاو [یعنی
مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او بسلامت باشند و مؤمن کسی است که همسایهاش از رنج او در امان باشد
و بمن ایمان نیاورده است کسی که شب شکم سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد]. 3- از حضرت أبی عبد اللّه امام صادق
علیه السّلام روایت شده است که اگر کسی قبل از خواب تسبیح فاطمه علیها السّلام را بگوید [ 34 اللّه أکبر 33 الحمد للّه و 33
سبحان اللّه] در زمره الذاکرین اللّه و الذاکرات خواهد بود [مجمع]. 4- در تفسیر روح البیان در ذیل آیه لطیفا خبیرا گوید:
[خبیر است یعنی میداند چه کسی صالح براي نبوّت اوست و چه کسی سزاوار است که از [ صفحه 35 ] أهل بیت او باشد و
بعد میگوید: [روایت شده است مردي در باره زین العابدین رضی اللّه عنه سخنی گفت و افترائی زد زین العابدین فرمود اگر
من چنانم که تو گفتی از خدا استغفار میکنم و اگر چنان نیستم براي تو استغفار میکنم آنمرد برخاست و سر آنحضرت را
بوسید و گفت فدایت شوم تو چنان نیستی که من گفتم براي من استغفار کن حضرت فرمود خدا ترا بیامرزد پس آن مرد
گفت اللّه أعلم حیث یجعل رسالته. و روزي هم آن حضرت از مسجد بیرون میآمد مردي او را بدید و دشنام داد غلامان
برجستند تا او را بزنند حضرت فرمود او را آزار مدهید و رو باو کرد فرمود بخدا سوگند امر ما بر تو پوشیده است اگر حاجتی
داري ترا کومک کنیم آنمرد خجالت کشید و حضرت هزار درهم باو ببخشود پس از آن آنمرد گفت شهادت میدهم که تو
از فرزندان رسول میباشی [روح البیان].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 36 تا 40
اشاره
وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَۀٍ إِذا قَ َ ض ی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِن أَمرِهِم وَ مَن یَعصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالًا
مُبِیناً [ 36 ] وَ إِذ تَقُولُ لِلَّذِي أَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِ وَ أَنعَمتَ عَلَیهِ أَمسِک عَلَیکَ زَوجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخفِی فِی نَفسِکَ مَا اللّهُ مُبدِیهِ وَ
تَخشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَن تَخشاهُ فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجناکَها لِکَی لا یَکُونَ عَلَی المُؤمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزواجِ أَدعِیائِهِم إِذا
مِّن حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللّهُ لَهُ سُنَّۀَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلُ وَ کانَ
ِ
قَضَوا مِنهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمرُ اللّهِ مَفعُولًا [ 37 ] ما کانَ عَلَی النَّبِی
أَمرُ اللّهِ قَدَراً مَقدُوراً [ 38 ] الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ أَحَداً إِلَّا اللّهَ وَ کَفی بِاللّهِ حَسِیباً [ 39 ] ما کانَ مُحَمَّدٌ
1052 [ صفحه 36 ] الخِیَرَةُ اي - شَّیءٍ عَلِیماً [ 40 ] -قرآن- 1
ِ
أَبا أَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَ لکِن رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللّهُ بِکُل
الاختیار لِلَّذِي أَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِ اي أنعم علیه بالإسلام و هو زید بن حارثۀ وَ أَنعَمتَ عَلَیهِ اي و انعمت علیه بالعتق وَطَراً اي حاجۀ
خَلَوا اي مضوا و السنون الخالیۀ اي الماضیۀ قَدَراً مَقدُوراً اي قضاء مقضیا الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ ... صفۀ للّذین خلوا حَسِیباً اي محاسبا -
283 -قرآن- - 239 -قرآن- 255 - 182 -قرآن- 222 - 166 -قرآن- 176 - 130 -قرآن- 159 - 59 -قرآن- 109 - 10 -قرآن- 24 - قرآن- 1
7- 309-301 خاتَمَ بفتح التاء و هو آلۀ الختم بمعنی ما یختم به و بکسر التاء فاعل الختم یعنی مهر کننده. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-36 هیچ مرد مؤمن و هیچ زن مؤمنهاي را نمیرسد و صحیح نیست [یعنی حق ندارد] وقتی خدا و رسولش در امري حکم کنند
براي آنها اختیاري از امر خودشان باشد [و در برابر امر خدا و رسول چیزي را اختیار کنند بلکه بر آنها واجب است که آراء و
اختیار خودشان را تبع و پیرو رأي پیمبر قرار دهند] و هر کس نافرمانی کند خدا و رسولش را [در امري از امور و عمل برأي
خود کند یعنی بر خلاف کتاب و سنّت عمل نماید] حقّا که از راه مستقیم دور افتاده و گرفتار گمراهی آشکار شده است. [
صفحه 37 ] مروي است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله زینب بنت جحش بن رئاب الاسدي دختر عمّه خود امیمه دختر عبد
المطلب را براي مولا یعنی غلام خود زید إبن حارثه خطبه فرمود و زینب سفید رو و نیکو منظر بود و زید سیاه و پهن بینی
یعنی افطس بود و زینب گفت من دختر عمّه شمایم و در قریش مقامی دارم و باین نامزدي راضی نبود همچنین برادرش عبد
اللّه بن جحش هم راضی نبود و همچنین خواهرش حمنه هم ناراضی نبود و لذا اینکه آیه نازل گردید و زینب و عبد اللّه هر دو
را بفرمانبري امر فرمود و او قبول نمود و عبد اللّه هم رضایت داد: 37 - [پس از رضایت زینب و برادرش رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله او را بعقد نکاح زید در آورد و مدتی در حباله نکاح زید بود تا روزي زید بخدمت حضرت رسول آمد و عرض
کرد که من قصد جدائی با زینب را دارم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود آیا از او چیزي دیدهاي گفت نه بخدا جز
خوبی از او ندیدهام ولی یکی تعظیم شأن او مانع بودن من با اوست و دیگر آنکه مرا آزار زبانی میدهد حضرت او را از طلاق
گفتن و تفریق منع فرمود و اینستکه خدا میفرماید]: یاد بیاور هنگامیرا که تو بآنکسیکه خداوند باو انعام فرموده [یعنی توفیق
اسلام و خدمت و صحبت ترا داده است] و تو هم بر او انعام کردهاي [یعنی او را تربیت کرده و از غلامی آزاد کردهاي و پسر
خوانده خود قرار دادهاي یعنی بزید بن حارثه] بگوئی که زن خود [زینب را] براي خویشتن نگاه دار و از خدا بپرهیز [یعنی او
را طلاق مده و بخود و او زیان مرسان] و تو اي رسول ما آنچه را خدا خواهان اظهار و آشکار شدن آن بود در پیش خود
مخفی و پنهان داشتی [یعنی خداوند بتو وحی کرده بود که زید زن خود را طلاق خواهد داد و او بحکم قضاي الهی باید زن
تو باشد و تو با علم باین مطلب دانسته خود را پنهان کردي و حال آنکه اراده خداوندي اینکه بود که تو او را بزوجیت خود
درآوري و اینمطلب آشکار شود] و تو از مردم میترسی [که مردم ملامت و نکوهش بکنند و بگویند زن پسر خوانده خود را
گرفت] و حال آنکه خداوند سزاوارتر است [ صفحه 38 ] که از او بترسی [یعنی با آنکه بتو اعلام کرده بودیم که زینب جزو
زنان تو خواهد بود چرا بزید گفتی زن خود را نگاهدار و طلاق مده] و چون زید قضاي حاجت خود را از زینب کرد و او را
طلاق داد [و عدّه او تمام شد] ما بتو اجازه تزویج او را دادیم و او را بزوجیّت تو در آوردیم و اینکار را کردیم [که توسعهاي
براي مؤمنین باشد و بتوانند زنهاي مطلّقه پسر خواندههاي خود را بزنیّت خود در آورند] و گناهی براي مؤمنین در ازدواج با
زنهاي پسر خواندههاي خودشان نباشد موقعی که حاجت خود را از آن زنان برآورند و آنها را طلاق بدهند و امر خدائی
لامحاله شدنی است و دفع آن ممکن نیست [هر چند پیغمبر خدا باشد همچنانکه تزویج زینب شد و مدتی را مانند عاریه در
حباله نکاح زید بود]. حکمت تشریع الهی چنین اقتضا فرمود با آنکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در ابتداي امر میتوانست
زینب بنت جحش دختر عمه خود را بنکاح خود در آورد بدوا او را بنکاح زید پسر خوانده خود درآورد زیرا برسم عرب
جاهلیت پسر خوانده در حکم پسر واقعی بود و حرمت او را مانند پسر میدانستند و گرفتن زن مطلقه او را حرام میدانستند به
اینکه وسیله خداوند خواست اینکه روش جاهلیّت را از بین ببرد و مقدّر فرمود که زید از داشتن زنی مانند زینب منصرف شود
و با وجود توصیه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله او را طلاق بگوید و پس از طلاق و اتمام عدّه، رسول خدا او را بگیرد و بحباله
خود درآورد تا مردم هم بتوانند زن پسر خوانده خود را بگیرند و تزویج او را حلال بدانند و لذاست که خدا میفرماید [وَ کانَ
828 و در حدیث آمده است که زینب بر سایر زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله افتخار میکرد و - أَمرُ اللّهِ مَفعُولًا]. -قرآن- 794
میگفت خداوند مرا بزوجیت پیغمبر درآورده و شماها را اولیاء شما بتزویج رسول خدا در آوردهاند و عایشه در حق زینب
گفته است که او در منزلت در نزد رسول خدا با من برابر بود و هرگز زنی را در دین و تقوي و صدق گفتار و مراعات [
صفحه 39 ] صله رحم و دادن صدقه بهتر از زینب ندیدم. و از بس که مهمان نواز و بخشنده بود او را ام المساکین میگفتند و
اوّل زنی که بعد از رسول خدا از زنان او از دنیا بیرون شد زینب بود. [در سال بیستم هجرت در مدینه وفات کرد و عمر بر او
نماز خواند و در سن پنجاه و سه سالگی در بقیع مدفون گشت]. 38 - بر پیامبر گناه و باکی نیست در آنچه خداوند بر او فرض
و واجب ساخته است [که تزویج زن پسر خوانده خود را بکند و حکم جاهلیت را در باره ادعیاء یعنی پسران غیر که ملحق
بدیگري و پسر خوانده او باشند باطل و نسخ نماید] و اینکه مانند سنت خدائی در انبیاء گذشته و پیشین است [و طریقت و
شریعت او در پیغمبران قبل که حرج را از آنها برداشته و نکاح را بر آنها حلال فرموده است و همچنین در باره کثرت ازدواج
چنانکه داود و سلیمان بودند که داود یکصد زن و سلیمان سیصد زن و هفتصد کنیز داشت] و امر خدائی [یعنی آنچه بر انبیاء
خود نازل فرموده است] امري است که قضاء او بر آن جاري شده [و بمقداریست که تفاوتی از جهت حکمت در آن نیست و
حکمی قطعی و بتّی است و کسرا نمیرسد که در آن چون و چرا کند]. 39 - [پیمبران] آنکسانی هستند که میرسانند پیامهاي
خدا را بامّتان خود و از او میترسند و از هیچ کسی جز خدا نمیترسند [و بدون تقیّه رسالت خود را اداء و تبلیغ مینمایند و براي
حسابگري [و حفظ اعمال خلق و دادن کیفر و پاداش] خداوند بس است و کافی است. 40 - [پس از آنکه رسول خدا صلّی
اللّه علیه و آله زینب را تزویج فرمود مردم گفتند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله زن پسر خود را تزویج کرده است لذا خدا
فرماید]: محمّد پدر هیچیک از مردان شما نیست [که زن او براي او حرام باشد زیرا حرمت زن پسر معلق بثبوت نسب است و
کسیرا که نسب نیست حرمتی براي گرفتن زن او نیست] و لکن فرستاده خداست [و آنچه خدا براي او مباح فرموده ترك
نمیکند [ صفحه 40 ] و بقول نادانان و نکوهش آنان دست از تبلیغ و تشریع احکام الهی برنمیدارد] و آخر پیمبران است و
نبوّت باو ختم گردیده است و شریعت او تا روز قیامت باقی و پاینده است و خداوند بهر چیزي داناست [و مصالح عباد بر او
پنهان نیست] در حدیث صحیح از جابر بن عبد اللّه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود: [مثل من در
پیمبران مانند مثل کسی است که خانهاي ساخته و بناي آنرا کامل کرده و آنرا از هر جهت آراسته است مگر محل یک خشت
را در آن باقی گذاشته است و هر کس داخل آنخانه شود و بآن نظر کند گوید چقدر اینکه بناء خوب است جز محلّ آن
خشت [که اگر بود زیبائیش تمام بود] آنحضرت فرمود من محل آن خشت هستم که پیمبران بمن ختم میشوند- اینکه حدیث
را بخاري و مسلم هم در دو صحیح خود آوردهاند]. اینکه فرموده است [من رجالکم] یعنی کسانی که شخص حضرت ختمی
مرتبت سبب ولادت آنها نشده باشد و الّا خود آنحضرت اولادي مانند ابراهیم و قاسم و طاهر و طیّب داشته است که پدر آنها
بوده است و بعلاوه در حدیث صحیح است که نسبت بامام حسن مجتبی علیه السّلام فرمود [ان ابنی هذا سیّد] و نیز در باره
حسن و حسین علیهما السّلام فرمود [ابناي هذان امامان قاما او قعدا یعنی اینکه دو پسر من امام و پیشواي امّتند قیام کنند یا
بنشینند یعنی مانند حضرت مجتبی علیه السّلام صلح کنند با دشمن یا مانند حسین علیه السّلام نهضت کرده و بجنگند] و نیز
فرمود [انّ کلّ بنی بنت ینتسبون الی أبیهم الا اولاد فاطمه علیهما السّلام فانّی انا أبوهم یعنی پسران هر دختري منتسب بپدرشان
هستند مگر فرزندان فاطمه که من پدر آنها هستم]. و نیز گفتهاند که مقصود از [رجالکم] مردان بالغ در آنوقت بوده است و
[ هیچیک از پسران آنحضرت در آنوقت جزو مردان نبودهاند و رجل محسوب نمیشدهاند [از مجمع]. [ صفحه 41
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 41 تا 48
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا اللّهَ ذِکراً کَثِیراً [ 41 ] وَ سَبِّحُوهُ بُکرَةً وَ أَصِیلًا [ 42 ] هُوَ الَّذِي یُ َ ص لِّی عَلَیکُم وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخرِجَکُم مِنَ
الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالمُؤمِنِینَ رَحِیماً [ 43 ] تَحِیَّتُهُم یَومَ یَلقَونَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُم أَجراً کَرِیماً [ 44 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرسَلناكَ
408 وَ داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً [ 46 ] وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِنَ اللّهِ فَضلًا کَبِیراً - شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً [ 45 ] -قرآن- 1
260 وَ سَبِّحُوهُ اي و نزّهوه - 47 ] وَ لا تُطِعِ الکافِرِینَ وَ المُنافِقِینَ وَ دَع أَذاهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکِیلًا [ 48 ] -قرآن- 1 ]
-60- 14 -قرآن- 41 - عن النقص بُکرَةً وَ أَصِ یلًا اي اوّل النهار و آخره یُ َ ص لِّی عَلَیکُ م الصلاة من اللّه معناها الرحمۀ. -قرآن- 1
105- قرآن- 86
تفسیر معانی:
اشاره
-41 اي کسانیکه ایمان [بخدا و رسول او] آوردهاید یاد کنید خدا را یاد کردن بسیاري. 42 - و تنزیه کنید او [سبحانه و تعالی]
را در بامداد و پسین [در صبح و شب]. در معنی ذکر کثیر مفسرین را اقوال مختلفی است: [ صفحه 42 ] مجاهد گفته است ذکر
کثیر آن است که خدا را هرگز فراموش نکند و در هر حال بیاد آفریننده خود باشد. و بعض دیگر گفتهاند آنستکه خدا را
بصفات علیا و اسماء حسنی یاد کند و او را از آنچه سزاوار او نیست تنزیه نماید. و مقاتل گفته است که بگوید در تمام حالات
سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه اکبر. و از ائمه ما علیهم السلام وارد است که هر کس اینکه ذکر را سی مرتبه
بگوید خدا را بسیار یاد کرده است و ذکر کثیر بجاي آورده است. و زراره و حمران دو پسر أعین از امام صادق علیه السّلام
روایت کردهاند که هر کس تسبیح فاطمه زهراء علیهما السّلام را بگوید ذکر کثیر کرده است. و واحدي باسناد خود از
ضحّاك بن مزاحم از إبن عباس روایت کرده است که جبرئیل علیه السّلام بخدمت نبی اکرم آمد و گفت یا محمّد بگو سبحان
اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه أکبر و لا حول و لا قوّة الّا باللّه عدد ما علم و زنۀ ما علم و ملأ ما علم و هر کس آن را
بگوید خداوند براي او شش خصلت ثبت میکند و از جمله ذاکرین کثیر خواهد بود و افضل ذکر او در شب و روز خواهد
بود و درختی در بهشت براي او غرس خواهد شد و گناهان او میریزد چنانکه برگهاي خشک از درخت میریزد و خدا باو نظر
میکند و هر کس خدا باو نظر کند عذاب نخواهد شد. و در معنی تسبیح صبح و شب نیز اقوال مختلفی است: قتاده گفته است
مقصود نماز صبح و نماز عصر است. و بعض دیگر گفتهاند نماز صبح و نماز عشاء آخره است آنها را بذکر تخصیص داده
است براي اینکه آندو را مزیت بر نمازهاي دیگر است زیرا ملائکه شب و روز در آندو وقت مجتمعاند. و کلبی گفته است
[بکره] نماز فجر است [و اصیل] نمازهاي ظهر و عصر [ صفحه 43 ] و مغرب و عشاء و نماز را از آنجهت تسبیح نامیدهاند که
آنها حاوي تسبیح و تنزیه میباشند. مولی جامی گوید: یاد کن آنکه در شب اسري || با حبیب خدا خلیل خدا گفت گوي از
من اي رسول گرام || امّت خویش را ز بعد سلام که بود پاك و خوش زمین بهشت || لیک آنجا کسی درخت نکشت
خاك او پاك و طیّب افتاده || لیک هست از درختها ساده غرس اشجار آن بسعی جمیل || بسمله حمدله است پس تهلیل
هست تکبیر نیز از اشجار || خوش کسی کش جز اینکه نباشد کار باغ جنات تحتها الانهار || سبز و خرم شود از آن اشجار
-43 اوست آنخداوندي که درود میفرستد بر شما [یعنی شما را برحمت و مغفرت خود مورد عنایت قرار میدهد] و فرشتگان
او هم در باره شما دعا میکنند [و استغفار مینمایند و طلب انزال رحمت خدا را مینمایند] تا اینکه شما را از تاریکیهاي [جهل
و ضلالت و آتش] خارج و بروشنائی [معرفت و هدایت و بهشت] وارد سازد و خدائیست که بمؤمنان مهربان است. 44 - تحیّت
مؤمنان [یعنی زنده باد آنها] بیکدیگر در روزي که بلقاي ثواب خداوندي نایل میشوند سلام است [یعنی گویند از تمام آفات
سلامت باشید] [ یا تحیت ملائکه و ملک الموت در موقع قبض روح و انتقال مؤمن و نیل بلقاي رحمت خدائی سلام است
یعنی باو سلامت باد میگویند] و خداوند براي آنها ثواب جزیل و پاداش نیک دائم در آخرت مهیا و آماده فرموده است.
خوشست از تو سلامی بما در آخر عمر || چو نامه رفت باتمام و السّلام خوش است سلامت من دلخسته در سلام تو باشد ||
45 - اي پیامبر ما تو را برسالت فرستادیم تا شاهد [کردار امّت خود از [ زهی سعادت اگر دولت سلام تو یابم [ صفحه 44
طاعت یا معصیت یا ایمان و کفر آنها] باشی [تا در باره آنها شهادت دهی و بر حسب آن بآنها جزا داده شوند] و مژده دهنده
باشی [بکسی که فرمان مرا و ترا ببرد که بهشت نصیب اوست] و ترساننده باشی [که هر کس نافرمانی مرا و ترا کند آتش
جزاي اوست]. 46 - [و ترا فرستادیم] که مردم را بسوي خدا [و اقرار بوحدانیت او و امتثال اوامر و نواهی او] دعوت کنی و
اینکه دعوت باجازه و علم و امر اوست [و تو از خود خواست و ارادهاي نخواهی داشت] و ترا چراغ نور بخشی قرار دادیم [تا
بوسیله تو هدایت بدین شوند چنانکه بچراغ هدایت میشوند، ترا با چراغ نور بخشی فرستادیم که آن قرآن کریم است. در
تفسیر روح البیان گوید: حق تعالی پیغمبر ما را چراغ خواند زیرا که ضوء چراغ ظلمت را محو کند و وجود آنحضرت نیز
ظلمت کفر را از عرصه جهان نابود ساخت. چراغ روشن از نور خدائی || جهانرا داده از ظلمت رهائی ثانیا هر چه در خانه گم
شود بنور چراغ باز توان یافت حقایقی که از مردم پوشیده بود بنور اینکه چراغ بر مقتبسان انوار معرفت روشن گشت. از او
جان را بدانش آشنائیست || وزو چشم جهان را روشنائیست در گنج معانی برگشاده || وزان صاحب دلان را مایه داده ثالثا
چراغ أهل خانه را سبب امن و راحت است و دزد را واسطه خجلت و عقوبت، آنحضرت دوستان را وسیله سلامتست و منکران
را حسرت و ندامت. رابعا از یک چراغ هزاران چراغ روشن شود بدون اینکه از نور آن چراغ کاسته شود و اهل شهود متفقند
بر اینکه خداي تعالی جمیع اشیاء را از نور محمّد صلّی اللّه علیه و آله آفرید و از نور او چیزي نکاست. [ صفحه 45 ] [مثنوي]
گفت طوبی من رآنی مصطفی || و الّذي یبصر لمن وجهی رأي چون چراغی نور شمعی را کشید || هر که دید آن را یقین
آن شمع دید همچنین تا صد چراغ ار نقل شد || دیدن آخر لقاي أصل شد خواه نور از واپسین بستان بجان || هیچ فرقی
نیست خواه از شمعدان خامسا آنحضرت صلّی اللّه علیه و آله از جمیع جهات کونیه بجمیع عوالم نور بخش است چنانکه سراج
از هر جهت نور بخش است و نیز بتمام امّت خود اضائه نور میکند مگر بکسی که کور باشد مانند أبی جهل و پیروانش که
مستضیء بنور او نشدند و حقیقت او را ندیدند چنانکه خداي تعالی فرمود [وَ تَراهُم یَنظُرُونَ إِلَیکَ وَ هُم لا یُبصِ رُونَ]. -قرآن-
373-316 سادسا آنکه او را از عالم سفلی بعالم علوي و از ملک بملکوت و از ملکوت بجبروت و عظموت بجذبه ادن منی
بمقام قاب قوسین او ادنی بردند تا آنکه چراغ دل او را بلاواسطه ملک یا پیمبري بنور خدا روشن سازند و لذا خداوند در
305 کاشفی گوید: [منیرا] تأکید است یعنی تو چراغی امّا نه چون - بارهاش فرمود قَد جاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ. -قرآن- 272
چراغهاي دیگر که آن چراغها گاهی مرده باشند و گاهی افروخته و تو از اول تا آخر روشنی بخش روشنی چراغها ببادي
مقهور شود و هیچکس نور تو را مغلوب نتواند ساخت کما قال تعالی [یُرِیدُونَ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفواهِهِم وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ
354 [مثنوي] هر که بر شمع خدا آرد تفو || شمع کی میرد بسوزد پوز او کی شود دریا ز پوز سگ - الکافِرُونَ. -قرآن- 246
نجس || کی شود خورشید از پف منطمس دیگر چراغها بشب نور دهند نه بروز و تو شب ظلمت دنیا را بنور دعوت روشن
ساخته و روز قیامت را نیز بپرتو شفاعت روشن خواهی ساخت. [ صفحه 46 ] شد بدنیا رخش چراغ افروز || شب ما گشت ز
التفاتش روز باز فردا چراغ افروزد || که از آن جرم عاصیان سوزد 47 - و مژده بده مؤمنان را به اینکه که براي آنها از جانب
خدا فضل بزرگی است [بر سایر مؤمنان امم دیگر یا پاداش بیشتري از آنچه مستحق ثواب هستند بآنها داده خواهد شد بطریق
فضل و احسان]. 48 - و اطاعت کافران و دو رویان را مکن [و بر مخالفت آنان و ترك اطاعتشان ثابت و بر دوام باش] و
بآزاري که بتو میدهند اعتنا مکن [زیرا من شر آنها را کفایت میکنم و تمام آنها در تحت سلطنت و قبضه قدرت من هستند] و
امر خودت را بمن واگذار و بر خداوند تکیه کن که خداوند براي تکیهگاه بس است [و کافی و متکفّل کسی که بر او تکیه
کند].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 49 تا 50
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحتُمُ المُؤمِناتِ ثُمَّ طَلَّقتُمُوهُنَّ مِن قَبلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُم عَلَیهِنَّ مِن عِدَّةٍ تَعتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ
سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا [ 49 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَحلَلنا لَکَ أَزواجَکَ اللّاتِی آتَیتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَت یَمِینُکَ مِمّا أَفاءَ اللّهُ عَلَیکَ
إِّن أَرادَ
ِ
وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللّاتِی هاجَرنَ مَعَکَ وَ امرَأَةً مُؤمِنَۀً إِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِی
النَّبِیُّ أَن یَستَنکِحَها خالِصَۀً لَکَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَیهِم فِی أَزواجِهِم وَ ما مَلَکَت أَیمانُهُم لِکَیلا یَکُونَ عَلَیکَ
768 [ صفحه 47 ] تَعتَدُّونَها اي تستوفون عددها فَمَتِّعُوهُنَّ اي اعطوهن متعۀ من - حَرَجٌ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً [ 50 ] -قرآن- 1
المساعدة المالیۀ هذا اذا لم یکن مفروضا لها مهر أُجُورَهُنَّ اي مهورهن مِمّا أَفاءَ اللّهُ عَلَیکَ اي جعله فیئا لک و الفییء الغنیمه. -
179- 137 -قرآن- 150 - 49 -قرآن- 124 - 13 -قرآن- 33 - قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-49 اي کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه زنهاي مؤمنه را بعقد نکاح خود آورید و پیش از آنکه با آنها همخوابگی کنید و
دخول واقع شود آنها را طلاق بدهید شما را بر آنها حق عدّهاي نیست که شماره [قرء یعنی ایام طهر خود را نگاه دارد] [و براي
مطلقه غیر مدخوله خداوند عدّه را ساقط فرموده زیرا رحم او از نطفه پاك است و میتواند همانروز شوهر دیگري اختیار کند]
بنا بر اینکه حق تمتع آنها را بدهید [یعنی اگر در موقع عقد براي آنها مهر و صداق معین نکردهاید همان حق متعه را دارد و
اگر صداق معین شده باشد نصف صداق را مستحق است و مستحق متعه نیست و اینکه مروي از ائمه ماست و آیه در نزد ما
محمول بر زنی است که مهر براي او معین نشده و متعه براي او واجب میشود و اگر مهر معین شده است نصف مهر را حق
دارد] و پس از دادن مهر آنها را طلاق بدهید و از منزل خود خارج سازید [زیرا عدّه ندارند که مدّت عدّه در منزل شوهر
بمانند] و طلاق آنها هم با نیکی و خوشروئی و بدون آزار و ظلم باید صورت بگیرد [یعنی پس از فراق جز بنیکی او را یاد
[ نکند و چیزي که باو داده است پس نگیرد]. 50 - اي پیامبر ما بر تو حلال کردیم زنهائی را که مهر آنها را دادهاي [ صفحه 48
[خواه نقدا ادا کرده یا ملتزم بر اداء آن شده باشی] و نیز حلال کردیم بر تو زنهائی را که بملکیّت تو در آمده باشند از آنچه
خداوند از غنائم و انفال بتو عطا کرده است [مانند ماریه قبطیه که مقوقس پادشاه مصر براي آنحضرت فرستاد و از انفال مانند
صفیّه و جویریّه که اسیر و ملک آنحضرت شدند و حضرت آنها را آزاد کرد و پس از آن تزویج فرمود] و نیز حلال کردیم
دختران عمو و دختران عمّههاي ترا [یعنی زنان قریش] و دختران دائی و دختران خالههاي ترا [یعنی زنان بنی زهره] که با تو از
مکه بمدینه مهاجرت کرده باشند [و اینکه شرط قبل از تحلیل زنان غیر مهاجرات بوده و پس از آن شرط هجرت در تحلیل
نسخ گردید]. و نیز حلال کردیم بر تو زن مؤمنهاي را [که تصدیق بتوحید خداي تعالی کرده باشد] اگر خویشتن را [بدون مهر
و صداق] بپیغمبر بخشیده باشد [و اگر زن مشرکه و غیر مؤمنه خود را بتو ببخشد بر تو حلال نخواهد بود] و شرط دیگر آنکه
پیغمبر او را بخواهد و راغب در نکاح او باشد [و اگر آن زن نفس خویشتن را بپیمبر ببخشد و پیغمبر طالب او نباشد حلال
نیست] [و اینکه طریق تزویج ببخشش زن، خود را بدون مهر] خالص و مخصوص تست نه براي غیر تو از مؤمنان [براي غیر تو
حلال نیست و براي تو حلال است و اینکه از خصایص آنحضرت در نکاح بوده است که نکاح بلفظ هبه منعقد میشده و براي
هیچکس دیگر غیر آن حضرت منعقد نمیشده است] بتحقیق ما دانستیم آنچه را که بر سایر مؤمنان در باره زنانشان و در باره
کنیزانشان واجب کردهایم [یعنی حلیّت زنان را بر آنها بمهر و منحصر شدن بعدد واجب کردیم و در باره تو تخفیف دادیم و
حلیّت کنیزان را بخرید و هبه و ارث و اسارت براي آنها قرار دادیم و براي تو آزاد گذاردیم که از اسیران هر که را طالب
باشی اختیار کنی و اینکه اختصاص بنابر علم ما بمصلحت و حکمتی بوده که در آن بوده است نه از روي گزافه و محاباة اینکه
حکم را دادهایم] تا اینکه بر تو حرج و تنگنا و گناهی نباشد و خداوند آمرزنده [ صفحه 49 ] گناهان و مهربان است. اولا
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله از دختران عموهاي خود زنی بعقد خود نیاورد و از دختران عمههاي خود جز زینب بنت جحش که
مادرش امیمه دختر عبد المطلب بوده و شرح آن گذشت زنی نگرفته است. ثانیا: آمنه بنت وهب مادر رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله را نه برادر بود که دائی حضرت بشود و نه خواهر که خاله آن حضرت باشد و مراد از خال و خاله در آیه مبارکه
عشیره مادري آن حضرت بوده است که بنی زهره یعنی اولاد عبد مناف إبن زهره باشند و بنی زهره میگفتند که ما دائیهاي
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله میباشم زیرا مادر آن حضرت از آنها بوده است. ثالثا: اینکه عمّ و خال را بصیغه مفرد و عمات و
خالات را بصیغه جمع آورده است چون مفرد معناي جنس میبخشد مستغنی از لفظ جمع بوده و براي تخفیف لفظ مفرد آمده
است و عمه و خاله هم هر چند معنی جنس میدهند چون هاء تأنیث در آنهاست و نشانه افراد و تحدید است آوردن جمع
واجب بوده است چنان که مصدر هم اگر بدون هاء باشد جمع نمیآورند و اگر محدود بهاء شود جمع بسته میشود. رابعا در
اینکه که آیا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله را زنی بوده است که خود را بحضرت بخشیده باشد یا نه اختلاف است. إبن عباس و
مجاهد گفتهاند که در حباله پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله زنی نبوده است که خود را بخشیده باشد ولی بقولی میمونه بنت
الحرث بدون مهر خود را بآن حضرت بخشیده است. و بقول دیگر از شعبی، زینب بنت خزیمه زنی از انصار چنین بوده است.
و بقولی از حضرت علی بن الحسین علیه السّلام و ضحّاك و مقاتل زنی از اسد بنام امّ شریک بنت جابر بدینطریق در حباله
نکاح حضرت بوده است. و بقولی از عروة بن زبیر خوله بنت حکیم بوده است که وقتی خود را [ صفحه 50 ] بپیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله هبه کرد عایشه گفت ما بال النساء یبذلن أنفسهن بلا مهر یعنی زنان را چه شده است که بدون مهر خود را واگذار
میکنند و آیه نازل گردید عایشه گفت ما اري اللّه تعالی الّا یسارع فی هواك یعنی نمیبینم خداي تعالی را مگر آنکه با
خواست شما تسریع میکند [در انجام میل شما شتاب میکند] رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمودند و انّک إن اطعت اللّه
سارع فی هواك یعنی تو هم اگر مطیع خدا شوي و فرمان او را ببري در انجام میل تو هم شتاب خواهد کرد. خامسا: عموهاي
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله دوازده نفر بودهاند. 1- حارث 2- أبو طالب 3- زبیر 4- عبد الکعبه 5- حمزه 6- مقدّم 7- جحل که
نامش مغیره بوده و جحل بمعنی سقاء است 8- عباس 9- أبو لهب 10 - قثم 11 - غیداق که اسمش مصعب یا نوفل بوده و
غیداق بواسطه کثرت جودش نامیده میشده 12 - ضرار. و عمههاي آنحضرت شش تن بودهاند. 1- امّ حکیم که نامش بیضاء
بوده 2- عاتکه 3- برّه 4- اروي 5- امیمه 6- صفیّه و صفیه مادر زبیر بن العوام بوده که با آنحضرت هجرت کرده و در خلافت
عمر از دنیا رفته است. و دختر عموهاي آنحضرت. 1- صباغه دختر زبیر عیال مقداد بوده 2- ام الحکم نیز دختر زبیر عیال نضر
7- ام حبیبه آمنه و صفیه دختران عباس 8- اروي دختر -6 - بن الحارث 3- ام هانی نامش فاخته 4- جمانه دختران أبو طالب 5
[ حارث و از دختران عموها کسی در حباله نکاح آنحضرت نیامده است. [ صفحه 51
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 51 تا 55
اشاره
تُرجِی مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُؤوِي إِلَیکَ مَن تَشاءُ وَ مَنِ ابتَغَیتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلا جُناحَ عَلَیکَ ذلِکَ أَدنی أَن تَقَرَّ أَعیُنُهُنَّ وَ لا یَحزَنَّ وَ
یَرضَینَ بِما آتَیتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللّهُ یَعلَمُ ما فِی قُلُوبِکُم وَ کانَ اللّهُ عَلِیماً حَلِیماً [ 51 ] لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِن بَعدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن
ّ
ِ
شَّیءٍ رَقِیباً [ 52 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتَ النَّبِی
ِ
أَزواجٍ وَ لَو أَعجَبَکَ حُسنُهُنَّ إِلاّ ما مَلَکَت یَمِینُکَ وَ کانَ اللّهُ عَلی کُل
إِلاّ أَن یُؤذَنَ لَکُم إِلی طَعامٍ غَیرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِن إِذا دُعِیتُم فَادخُلُوا فَإِذا طَعِمتُم فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَأنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُم کانَ
وَّ إِذا سَأَلتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسئَلُوهُنَّ مِن وَراءِ حِجابٍ ذلِکُم أَطهَرُ لِقُلُوبِکُم وَ
ِ
یُؤذِي النَّبِیَّ فَیَستَحیِی مِنکُم وَ اللّهُ لا یَستَحیِی مِنَ الحَق
قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُم أَن تُؤذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَن تَنکِحُوا أَزواجَهُ مِن بَعدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُم کانَ عِندَ اللّهِ عَظِیماً [ 53 ] إِن تُبدُوا شَیئاً
شَّیءٍ عَلِیماً [ 54 ] لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبنائِهِنَّ وَ لا إِخوانِهِنَّ وَ لا أَبناءِ إِخوانِهِنَّ وَ لا أَبناءِ
ِ
أَو تُخفُوهُ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِکُل
[ 1443 [ صفحه 52 - شَّیءٍ شَهِیداً [ 55 ] -قرآن- 1
ِ
أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَت أَیمانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُل
تُرجِی اي ترجئ بمعنی توخّر. ارجأ الامر اي اخّره وَ تُؤوِي إِلَیکَ اي و تسکن معک. آواه اي اسکنه و ضمّ إلیه وَ مَنِ ابتَغَیتَ
-158- 73 -قرآن- 122 - 7-قرآن- 54 - مِمَّن عَزَلتَ اي و من طلبت مراجعتها ممن ابعدت عنک من نسائک ذلِکَ أَدنی. -قرآن- 1
228 اي ذلک اقرب ان تسرّ نفوسهنّ غَیرَ ناظِرِینَ إِناهُ اي غیر منتظرین نضجه و انی الطعام اي نضج و ادرك - قرآن- 214
59 -قرآن- - مُستَأنِسِینَ الاستئناس طلب الانس بالشیء حِجابٍ اي حاجز فِی آبائِهِنَّ اي فی مقابلۀ آبائهن وجها لوجه. -قرآن- 35
196- 170 -قرآن- 180 - -131-117 قرآن- 163
تفسیر معانی:
اشاره
-51 بتأخیر بینداز و ترك همخوابگی کن هر یک از زنان خود را که بخواهی [بدون نظر بنوبه و تقسیم و تعدیل] و
همخوابگی کن با هر کدام که بخواهی [بدون توجه بنوبه و تقسیم و تعدیل] و مضاجعه کن با هر کدام از زنانت که آنها را
ترك کرده و از او دوري جستهاي بر تو باکی و گناهی نیست [و خدا ترا در اینکه سه امر مختار کرده است] اینکار براي
خوشوقتی و مسرّت آنها بهتر است [یعنی بمسرّت آنها نزدیکتر است] و البتّه غمین و اندوهناك نمیشوند و همه آنها بآنچه تو
بآنها بدهی خشنود خواهند بود [یعنی چون همگی دانستند که آنچه تو میکنی از ارجاء و ایواء و تقریب و تبعید همه بفرمان
خداست ملول نمیشوند و رضایت خواهند داشت] و خداوند [بآنچه در دلهاست] داناست و در ترك شتاب در عقوبت حلیم و
بردبار است. نزول آیه اوّل در موقعی شد که بعض از زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله [ صفحه 53 ] بر او اعتراض کرده و اضافه
نفقهاي خواستند لذا حضرت از آنها دوري اختیار کرد و یک ماه کناره گرفت تا آیه تخییر آمد و خداوند باو امر فرمود آنها را
مخیر کند بین دنیا و آخرت و هر کدام دنیا را اختیار کند او را رها فرماید و هر کدام خدا و رسولش را اختیار کند او را
نگهدارد مادر مومنین باشد و پس از رسول خدا بنکاح دیگري هرگز در نیایند و نیز در اینکه آیه آنحضرت را مختار فرمود بر
اینکه هر یک از آنها را بخواهد با او همبستر شود و هر کدام را مایل شود همخوابگی او را ترك کند و بعقب بیندازد و آنها
باین امر راضی باشند خواه شبها را تقسیم کند بین آنها یا نکند یا بعضی را بر بعض دیگر در نفقه و معاشرت و قسمت مزیّت
دهد و امر با خود آنحضرت باشد و هر چه بخواهد بکند و اینکه از خصایص آن حضرت قرار داده شد و آنها هم بتمام اینکه
امور راضی شدند و بودن در خانه آنحضرت را با اینکه شرط اختیار کردند و آنحضرت معذلک بین آنها تساوي قائل شد مگر
یکی از آنها که سوده بنت زمعه بود که قصد طلاق او را داشت و او راضی بترك تقسیم شد و روز خود را بعایشه داد و
گفتهاند که چون آیه تخییر نازل شد زنان پیغمبر ترسیدند که آنها را طلاق بگوید عرض کردند یا نبی اللّه هر چه دلخواه تست
از مال و شخص خود بما بده و ما را بحال خود واگذار و اینکه آیه نازل شد و از کسانی که مضاجعه آنها را ترك نمود و
بتأخیر انداخت [ارجاء بعمل آورد] سوده و صفیه و جویریه و میمونه و ام حبیبه بود و زنانی را که ترك همخوابگی نکرد
عایشه و حفصه و ام سلمه و زینب بودند که بین آنها تقسیم متساوي قائل شد و تبعیض نفرمود و یکی را بر دیگري مزیت و
برتري نداد. 52 - حلال نیست براي تو زنانی از اینکه بعد [یعنی بعد از زنانی که در آیه قبل بر تو حلال گردید و بعد از زنانی
که آنها را مخیّر بین قبول دنیا و آخرت نمودي و آنها دنیا را نخواسته و خدا و رسول را پذیرفتند و خواستند که با تو و با
طاعت تو بسر برند] و نیز حلال نیست که آنها را با زنان دیگر تبدیل [ صفحه 54 ] کنی [یعنی یکی از ایشان را طلاق دهی و
بجاي او دیگري را نکاح کنی] و هر چند زیبائی آنها ترا بشگفت آورد و ترا از آنها خوش آید [یعنی زیبائی زنانی که بر تو
حرام گشته و براي تو حلال نیستند و اینکه بپاداش و مکافات زنان پیغمبر است که خدا و رسولش را اختیار کرده و دنیا را
نخواستند] مگر زنانی که دست تو مالک آن شود [یعنی بملکیت و تصرف تو در آید و ملک تو گردد مانند ماریه قبطیّه
کنیزي که پادشاه مصر فرستاد یا کنیزانی که خریداري شده و یا باسارت آورده باشند و ملک آنحضرت شده باشد] و خداوند
بر هر چیزي عالم و حافظ و نگهبان است [غفلتی براي او نیست و محتاج بمذکّر و منبّهی نمیباشد]. مجاهد در تفسیر آیه گفته
است که معنی آیه آنستکه زنهاي یهودیه و نصرانیه بر تو حلال نیست بعد از زنان مسلمهاي که داري و نباید زنهاي مسلمه را
بزنهاي یهودیه و نصرانیه تبدیل کنی زیرا مادر مؤمنین یهودیه و نصرانیه نمیتواند باشد مگر آنچه از اهل کتاب بملکیّت تو در
آید خداوند بر تو حلال کرده است که زوجیت آن بر سبیل نکاح نباشد]. [و از حضرت أبی عبد اللّه امام صادق علیه السّلام
مروي است که مقصود زنهاي حرام شده در سوره نساء است]. و إبن عباس [رض] گفته است زنی که زیبائی او بشگفت آورد
اسماء بنت عمیس الخثعمیه زن جعفر بن أبی طالب علیه السّلام بوده است که چون شهید شد حضرت اراده فرمود او را خطبه
کند و خداوند او را نهی فرمود لذا از او منصرف شد و ابو بکر باذن آنحضرت او را نکاح کرد. و بقولی هم حبّابه دختر اشعث
بن قیس بوده است که خداوند منع فرمود. من نکح امرأة لمالها و جمالها حرم مالها و جمالها و من نکحها لدینها رزقه اللّه مالها
و جمالها. چون ترا دل اسیر معنی بود || عشق معنی ز صورت اولی بود حسن معنی نمیشود سپري || عشق آن باشد از زوال
بري [ صفحه 55 ] اهل عالم همه در اینکاراند || بحجاب صور گرفتاراند 53 - اي کسانی که ایمان آوردهاید داخل خانههاي
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله نشوید مگر اینکه بشما اذن و اجازه داده شود [و شما را دعوت] بطعام کرده باشند [پس آنگاه در
آئید] و بانتظار حاضر شدن خوراك قبلا بیاجازه داخل نشوید [یعنی پیش از آماده شدن غذا بدون اذن داخل نشوید و بانتظار
آن ننشینید که درنگ شما طول بکشد] و لکن وقتی دعوت شدید داخل شوید و چون غذا خوردید [دیگر ننشینید] و پراکنده
شوید [و بمنازل خود روید و بعد از خوردن ننشینید] و مشغول گفتگو و صحبت نشوید [که با یکدیگر موانست نمائید و گرم
گفتار شده میزبان را خسته و اذیت نمائید] اینکه کار شماها [یعنی درنگ و طول مقامتان در منزل پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله
بواسطه تنگی منزلش] او را آزار میدهد و از شما شرم میکند [و حیاء مانع اوست که شما را از خانه خود جواب بگوید] [ولی]
خدا از اظهار حق حیاء نمیکند [یعنی ترك آشکارا کردن حق را نمینماید و شما را امر بتعظیم رسول خود و ترك دخول
بدون اذن و ممانعت از آنچه موجب آزار او و بد آمدن اوست میفرماید] و هنگامیکه از زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله
چیزي بخواهید [که طرف احتیاج شما باشد] از پشت پرده بخواهید [و از بیرون در مطالبه کنید] اینکه کار شماها [یعنی اگر
چنین کنید که امر شد] براي دلهاي شما و دلهاي آنها پاکیزهتر است [یعنی از خواطر نفسانی و خیالات شیطانی دور است و زن
و مرد وقتی یکدیگر را نبینند در دلهاشان تمایلی و ریبهاي که موجب ناپاکی دل است واقع نمیشود] و شما را نمیسزد و
نبایستی که پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را [در مخالفت امر او در باره زنان او در تمام امور] آزار برسانید و نبایستی زنان او
را بعد از وفات او بعقد و نکاح خود هرگز درآورید [و براي شما حلال نیست که هیچیک از زنان او را بعد از مرگش بگیرید
چنانکه در حیال حیات او هم آزار او سزاوار نیست و همچنین جایز نیست که در حال حیات هم پس از تفریق عیال او را نکاح
کنید] زیرا اینکه کار شما در نزد خدا گناه بزرگیست. [ صفحه 56 ] اولا راجع بصدر آیه در تفسیر روح البیان گوید: [آوردهاند
که چون حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله زینب را رضی اللّه عنها بحکم ربّانی قبول فرمود ولیمهاي ترتیب نمود و مردم را
طلبیده دعوتی مستوفی داد و چون طعام خورده شد بسخن مشغول گشتند و زینب در گوشه خانه روي بدیوار نشسته بود
حضرت علیه السّلام میخواست که مردمان بروند آخر خود از مجلس برخاست و برفت و صحابه نیز برفتند و سه کس مانده
همچنان سخن میگفتند حضرت بدر خانه آمد و شرم میداشت که ایشان را عذر خواهد و بعد از انتظار بسیار که خلوت شد
آیه نازل شد] و نیز روایت شده است که عده از مؤمنان بانتظار وقت طعام رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داخل خانه شدند و
نشستند تا غذا حاضر شد و پس از آنکه خوردند بیرون نرفتند و رسولخدا از اینکه جهت ناراحت و در آزار شد و لذا آیه نازل
گشت. و در کشف الاسرار گوید: [ادب نهایت قال است و بدایت حال حق جل جلاله اوّل مصطفی را علیه السّلام بادب
بیاراست پس بخلق فرستاد چنانکه فرمود: ادّبنی ربّی فاحسن تأدیبی [یعنی پروردگارم مرا ادب بیاموخت و نیکو تأدیب فرمود]
مردمان عام را هر عضوي از اعضاي ظاهر ادبی باید و الّا هالکند و خاص را هر عضوي از اعضاي باطن ادبی باید و الّا هالکند
و خاص الخاص را در همه اوقات ادب باید. مولی جامی گوید: ادبوا النفس ایها الاحباب || طرق العشق کلّها آداب مایه
دولت ابد ادبست || پایه رفعت خرد ادب است چیست آن داد بندگی دادن || بر حدود خداي ایستادن قول و فعل از شنیدن و
دیدن || بموازین شرع سنجیدن با حق و خلق و شیخ و یار و رفیق || ره سپردن بمقتضاي طریق حرکات جوارح و اعضاء ||
راست کردن بحکم دین هدا خطرات و خواطر و اوهام || پاك کردن ز شوب نفس تمام [ صفحه 57 ] دین و اسلام در ادب
طلبی است || کفر و طغیان ز شوم بیادبی است ثانیا: راجع بقسمت دوم آیه مبارکه و مسئله حجاب نیز در کشف الاسرار
گوید: خداوند آنان را از مألوف عادت بمعروف شریعت و مفروض عبادت منتقل ساخت و روشن فرمود که بشر بشرّ است هر
چند از صحابه و ازواج پیمبر صلّی اللّه علیه و آله باشند و از زنان و مردان هیچکس را ایمنی از نفس نیست و لذا در شریعت
امر را سخت ساخت به اینکه که مرد و زنی که بینشان محرمیت نباشد یکجا نباشند و فرمود صلّی اللّه علیه و آله لا یخلون رجل
بامرأة فانّ ثالثهما الشیطان البته مردي با زنی خلوت نکند زیرا سومی آنها شیطان خواهد بود. ثالثا: راجع بقسمت سوم آیه
مبارکه و حرمت ازدواج با زنان پیغمبر در مجمع البیان فرماید: از إبن عباس مروي است که مردي از صحابه گفت اگر رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله وفات کند من البته عایشه دختر أبی بکر را نکاح خواهم کرد و مقاتل گفته است که او طلحۀ بن عبد
اللّه بود. و بقولی از ابو حمزه ثمالی دو نفر از مردان گفتند آیا محمّد زنان ما را نکاح میکند و ما نباید زنان او را نکاح کنیم
بخدا سوگند اگر او وفات یابد ما زنان او را نکاح خواهیم کرد و یکی از آنها مرادش عایشه و دیگري ام سلمه بود. 54 - اگر
چیزیرا آشکار کنید [یعنی بزبان بیاورید] یا در سینههاي خود پنهان سازید [و بزبان نیاورید] بدانید که خداوند بهمه چیز
داناست [و بظاهر و باطن هر کس آگاه است و بآنچه از معاصی از شما ناشی شود با خبر است و شما را جزا میدهد] [و اینکه
از آنجهت فرمود که بعضی خیال نکاح زنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله نموده بودند هر چند بزبان نیاورده بودند]. در کشف
الاسرار گوید: [چون میدانی که حق تعالی بر اعمال و احوال تو مطلع است و نهان و آشکاراي تو میداند و میبیند پیوسته بر
درگاه او باش [ صفحه 58 ] افعال خود را مهذب داشته باتباع علم و غذاي حلال و دوام ورد و اقوال- خود را ریاضت داده
بقرائت قرآن و مداومت عذر و نصیحت خلق و اخلاق- خود پاك داشته از هر چه غبار راه دین است و سد منهج طریقت چون
بخل و ریا و طمع است و آرایش سخا و توکل و قناعت- و کلمه لا إله إلّا اللّه بر هر دو حالت مشتمل است لا اله نفی آلایش
است و الّا اللّه اثبات و آرایش- چون بنده گوید لا إله هر چه آلایش است و حجاب راه از بیخ بکند- آنگه جمال إلّا اللّه روي
نماید و بنده را بصفات آرایش بیاراید و او را آراسته و پیراسته فرا راه مصطفی صلّی اللّه علیه و آله برد تا ویرا بامّتی قبول کند
و اگر اثر لا إله بروي ظاهر نبود و جمال خلعت إلا اللّه بر وي نبیند او را بامّتی فرا نپذیرد و گوید سحقا سحقا مولی جامی
گوید: لا نهنگی است کائنات آشام || عرش تا فرش را کشیده بکام هر کجا کرده آن نهنگ آهنگ || از من و ما نه بوي
مانده نه رنگ گرچه لا داشت تیرگیّ عدم || دارد الّا فروغ نور قدم چون کند لا بساط کثرت طی || دهد الّا ز جام وحدت
می تا نسازي حجاب کثرت دور || ندهد آفتاب وحدت نور گر زمانی ز خود خلاص شوي || مهبط فیض نور خاص شوي
جذب آن فیض یابد استیلا || هم ز لا وا رهی هم از الّا هر که حق داد نور معرفتش || کائن بائن بود صفتش جان بحق تن
بغیر حق کائن || تن ز حق جان ز غیر حق بائن 55 - [چون آیه حجاب نازل گشت پدران و پسران و اقارب برسول خدا عرض
کردند ما هم با آنها از پس پرده سخن بگوئیم آیه نازل شد] گناهی نیست بر زنان نه در [نمودن روي خویش] بپدرانشان و نه
پسرانشان و نه برادرانشان و نه پسران خواهرانشان [که آنها را ببینند و نباید از آنها محجوب شوند] و همچنین باکی و گناهی
نیست از دیدن زنانشان [یعنی زنان مسلمان ولی زنان یهود [ صفحه 59 ] و نصاري نباید بر آنها داخل شوند و بقولی مقصود
تمام زنان را شامل است اعم از مسلمان و اهل کتاب] و نیز گناهی نیست بر آنها در محجوب نبودن در برابر کسانیکه در
ملکیت و تصرف آنها هستند از غلامان و کنیزان و بپرهیزید خدا را [اي زنان یعنی ترك معاصی کنید و آنچه در امر احتجاب
بشما امر شده است اطاعت نمائید و کسی غیر از اینکه جماعتی که ذکر آنها شد شما را نبیند] زیرا خداوند بر هر چیز گواه
است [و هیچ چیز از او پوشیده نیست].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 56 تا 62
اشاره
یّا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَ لُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِیماً [ 56 ] إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ
ِ
إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُ َ ص لُّونَ عَلَی النَّبِی
فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهِیناً [ 57 ] وَ الَّذِینَ یُؤذُونَ المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِناتِ بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا فَقَدِ احتَمَلُوا بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً
58 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤمِنِینَ یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدنی أَن یُعرَفنَ فَلا یُؤذَینَ وَ کانَ اللّهُ ]
غَفُوراً رَحِیماً [ 59 ] لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفُونَ فِی المَدِینَۀِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها
792 مَلعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِ ذُوا وَ قُتِّلُوا تَقتِیلًا [ 61 ] سُنَّۀَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّۀِ اللّهِ - إِلاّ قَلِیلًا [ 60 ] -قرآن- 1
الصّلاة من اللّه الرّحمۀ و الثناء و من الملئکۀ التوسل إلی اللّه لمصلحۀ انسان و « یُصَلُّونَ » [ 165 [ صفحه 60 - تَبدِیلًا [ 62 ] -قرآن- 1
اي فقد حملوا علی کواهلهم اوزار « فَقَدِ احتَمَلُوا بُهتاناً » اي بغیر جنایۀ استحقوا بها الایذاء « بِغَیرِ مَا اکتَسَ بُوا » من الانسان الدعاء
اي ذلک اقرب لأن یعرفن اي « ذلِکَ أَدنی أَن یُعرَفنَ » اي یغطّین وجوههن و ابدانهنّ « یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ » بهتان عظیم
ارجف اخبار السوء اي نشرها و روجها و الارجاف التحریک مشتق من الرجفۀ و « وَ المُرجِفُونَ » یمیزن علی الاماء و القینات
اي صودفوا. ثقفه اي صادفه. - « ثُقِفُوا » اي لنخرجنّک علیهم « لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم » سمّی به الاخبار الکاذب لأنّه متزلزل غیر ثابت
-607- 452 -قرآن- 583 - 370 -قرآن- 434 - 307 -قرآن- 340 - 213 -قرآن- 262 - 149 -قرآن- 185 - 14 -قرآن- 125 - قرآن- 1
640- قرآن- 630
تفسیر معانی:
اشاره
-56 همانا خداوند بر پیمبرش درود میفرستد [و او را بثناي جمیل یاد میکند و بتجلیل و تبجیل میستاید] و فرشتگان او نیز
پیمبر را با بهترین ثنا مدح میکنند و با پاکترین دعاء میخوانند شما نیز اي کسانیکه ایمان [بخدا و رسول او] آوردهاید بر او
درود بفرستید و بر او سلام کنید سلام کردن خالص یا تسلیم اوامر او و مطیع تشریع او شوید [و در طاعت او و در تمام آنچه
شما را بآن امر میکند بذل جهد نمائید]. أبو حمزه ثمالی گوید: سدّي و حمید بن سعد انصاري و یزید بن أبی زیاد از عبد
الرحمن بن أبی لیلی از کعب بن عجره براي من حدیث کرده گفت چون اینکه آیه نازل شد عرض کردم یا رسول اللّه صلّی
اللّه علیه و آله هذا السّلام علیک [اینکه سلام بر تو بود] و آن را دانستیم صلاة بر تو چگونه است فرمود بگوئید الّلهمّ صلّ علی
محمّد و آل محمّد کما صلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم إنّک حمید مجید و بارك علی محمّد و آل محمّد کما بارکت علی
ابراهیم و آل ابراهیم إنّک حمید مجید. از أبی بصیر روایت شده است که از أبا عبد اللّه [امام صادق] علیه السّلام از معنی [
صفحه 61 ] اینکه آیه پرسیدم و عرض کردم صلاة خدا بر رسولش چگونه است فرمود یا أبا محمّد تزکیته له فی السموات
العلی عرض کردم صلوات خودمان را بر او دانستم تسلیم چگونه است فرمود هو التسلیم له فی الامور. از انس بن مالک از أبی
طلحه روایت است که گفت بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله وارد شدم و آن حضرت را در آن روز در بهترین حال شادي و
خوشی دیدم عرض کردم یا رسول اللّه هرگز شما را باین خوشحالی و شادمانتر از امروز ندیدهام بپاسخ فرمود چرا خوشحال
نباشم و حال آنکه اکنون جبرئیل از نزد من خارج شد و بمن گفت قال اللّه تعالی من صلّی علیک صلاة صلّیت بها علیه عشر
صلوات و محوت عنه عشر سیّئات و کتبت له عشر حسنات یعنی خداي تعالی فرمود هر کس بر تو صلوات بفرستد بآن صلوات
من ده صلوات بر او میفرستم و ده گناه از او محو میکنم و براي او ده حسنه مینویسم. [مجمع]. 57 - حقّا آنانکه آزار میدهند
خدا و رسولش را [یعنی مخالفت امر او میکنند و او را بآنچه از آن منزّه است وصف مینمایند و او را بغیر خودش تشبیه
میکنند و نسبتهاي سوئی برسول خدا میدهند و از جمله ساحر و شاعر و کاهن و مجنونش میخوانند و آزارهاي دیگر یدي و
لسانی بآنحضرت نمایند] خداوند در دنیا و آخرت آنها را از رحمت خود دور خواهد ساخت [و دچار وبال نقمت خود خواهد
نمود در دنیا از هدایت محروم و در آخرت مخلّد در آتش خواهند بود] و در آخرت براي آنها عذاب خوار و زبون کنندهاي
مهیّا ساخته است. حدیث کرد ما را سید أبو الحمد گفت حدیث کرد ما را الحاکم أبو القاسم الحسکانی گفت حدیث کرد ما
را الحاکم أبو عبد اللّه الحافظ گفت حدیث کرد ما را أحمد بن محمّد بن أبی دارم الحافظ گفت حدیث کرد ما را علیّ بن
أحمد العجلی گفت حدیث کرد ما را عباد بن یعقوب گفت حدیث کرد ما را ارطاة بن حبیب گفت حدیث کرد ما را أبو خالد
الواسطی [و او موي خود را گرفته بود] گفت حدیث کرد مرا زید بن علی بن الحسین [و او موي خود را گرفته بود] گفت [
صفحه 62 ] حدیث کرد مرا علیّ بن الحسین [و او موي خود را گرفته بود] گفت حدیث کرد مرا حسین بن علی [و او موي
خود را گرفته بود] گفت حدیث کرد مرا علی إبن أبی طالب علیه السّلام [و او موي خود را گرفته بود] گفت حدیث کرد مرا
رسول خدا [و او موي خود را گرفت] و گفت من اذي شعرة منک فقد آذانی و من آذانی فقد اذي اللّه و من اذي اللّه فعلیه لعنۀ
اللّه یعنی هر کس موئی از ترا آزار دهد حقّا که مرا آزار داده است و هر کس مرا آزار دهد حقّا که خدا را آزار داده است و
هر کس خدا را آزار دهد بر اوست لعنت خدا [مجمع]. 58 - و کسانیکه آزار میدهند مردان مؤمن و زنان مؤمنه را بدون اینکه
عملی موجب آزار، از آنها ناشی شده باشد [و مستحقّ اذیّت باشند] [آزار قولا یا فعلا] حقّا که بار بهتان و دروغ بزرگ و گناه
آشکاري را برداشته و متحمّل شدهاند [یعنی سزاوار عقوبت بهتان و مستحق عذاب گناه آشکاري شدهاند]. گفتهاند اینکه آیه
در حق مردمان بلهوس و زناکاري نازل شده است که چون زنان و کنیزان شبانه براي حاجتی از منزل خود خارج میشدند آنها
ایشان را دنبال کرده و متعرض زنان میشدند و آزار قولی و فعلی میرساندند. و در حدیث قدسی است که فرمود: من آذي لی
ولیّا فقد بارزنی بالمحاربۀ یعنی هر که دوستی از دوستان مرا بیازارد آن آزار دهنده در مقام جنگ با من برآمده است. 59 - اي
پیغمبر بگو بزنان خودت و دختران خودت و زنان مؤمنین که نزدیک کنند بر خودشان مقنعه و روپوش خودشان را [یعنی با
جلباب سر و صورت و بدنهاي خودشان را وقت بیرون آمدن از خانه بپوشانند و مانند کنیزان بدون روپوش بیرون نیایند تا
بیخردان و بلهوسان بنام کنیزان متعرض آنها شوند] اینکار [یعنی اینکه پوشانیدن سر و بدن و صورت با جلباب] نزدیکتر است
به اینکه که آنها شناخته شوند [و از کنیزان تمیز داده شوند] و مورد اذیت و آزار [اهل فجور و هوسرانان] واقع نشوند و
خداوند آمرزنده [گناهان گذشته و ترك خود [ صفحه 63 ] پوشی پیشین] و مهربان [نسبت ببندگان] است که مصالح آنها را
دستور میدهد. 60 - بخدا سوگند اگر منافقین و کسانیکه در دلهاشان مرض [فجور و بی ایمانی و آزار مسلمانان] است و
آنکسانیکه در شهر [بنشر اکاذیب و اخبار دروغ] اسباب لرزش و پریشانی خاطر مردم میشوند دست از کردار و حرکات خود
برندارند البته ما ترا بر آنها برمیگماریم و مسلّط میسازیم [و ترا مأمور بکشتن آنها و اخراجشان از مدینه مینمائیم] و سپس جز
اندك مدّتی مجاور و همسایه تو نخواهند بود [و ترا مأمور باخراج آنها از مدینه و جلاي وطنشان خواهیم فرمود]. 61 - آنان
مطرود از رحمت خدایند و از مدینه نفی بلد خواهند شد و هر کجا یافت شوند [یعنی دست بآنها پیدا شود] دستگیر و گرفتار
میشوند و کشته میشوند کشته شدنی بخواري و زاري. 62 - اینکه سنّت و طریقه عادله [مبنی بر حکمت] خدائیست که در امم
پیشین [که با پیغمبران خدا نفاق ورزیدند و امر آنها را بارجاف و غیر آن توهین مینمودند] جاري شده است [که باید مطرود و
مقتول شوند] و هرگز تو در سنّت و ناموس احکام الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت [و آنچه اراده او بر آن تعلّق گرفته است
شدنی است و کسی قادر بر جلوگیري از آن نخواهد بود].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 63 تا 69
اشاره
یَسئَلُکَ النّاسُ عَنِ السّاعَۀِ قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّهِ وَ ما یُدرِیکَ لَعَلَّ السّاعَۀَ تَکُونُ قَرِیباً [ 63 ] إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُم
سَعِیراً [ 64 ] خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیا وَ لا نَصِیراً [ 65 ] یَومَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُم فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعنَا اللّهَ وَ أَطَعنَا الرَّسُولا
460 رَبَّنا آتِهِم ضِعفَینِ مِنَ العَذابِ وَ العَنهُم لَعناً کَبِیراً - 66 ] وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَ لُّونَا السَّبِیلا [ 67 ] -قرآن- 1 ]
216 [ صفحه - 68 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللّهُ مِمّا قالُوا وَ کانَ عِندَ اللّهِ وَجِیهاً [ 69 ] -قرآن- 1 ]
اي یقذفه بما هو منه براء. و « کَالَّذِینَ آذَوا مُوسی » اي تصرّف من جهۀ لجهۀ کاللحم حین یشوي بالنّار « تُقَلَّبُ وُجُوهُهُم » [64
اي ذا جاه وجه یوجه وجاهۀ اي صار « وَجِیهاً » ذلک انّ قارون حرض امرأة علی قذفه بنفسها فعصمه اللّه او باتهامه بقتل هرون
63 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] مردم از قیامت از تو پرسش 240- 105 -قرآن- 230 - 25 -قرآن- 78 - وجیها. -قرآن- 1
میکنند [که چه وقت آشکار خواهد شد] بگو فقط علم آن در پیش خداست [و جز او کسی بآن دانا نیست] و چه چیز ترا بآن
دانا کرده است [یعنی تو نمیدانی که قیام ساعت چه وقت خواهد بود تو بچیزي علم داري که خدا بتو تعلیم کرده باشد نه آنچه
علمش مختصّ بذات باریتعالی است و از آن جمله علم ساعت یعنی قیامت است] [بگو] شاید قیامت نزدیک باشد [شما کافران
چندان آسوده خاطر یا عجول نباشید باشد که ناگهان مرگ شما را در گیرد و در بدبختی بمیرید]. کار امروز را مباش اسیر ||
بهر فردا ذخیرهاي برگیر روز عمرت بوقت عصر رسید || عصر تو تا نماز شام کشید خفتن خواب مرگ نزدیکست || موج
64 - همانا خداوند کافران را از [ گرداب مرگ نزدیکست فانتبه قد اقیمت الساعه || ان عمر الخلائق ساعۀ [جامی] [ صفحه 65
رحمت خود دور ساخته و براي آنها آتش پر التهاب افروختهاي آماده ساخته است. 65 - در آن آتش تا أبد و براي همیشه
جاوید خواهند بود، دوستی که آنها را یاري کند و یاوري که دفع عذاب کند نخواهند یافت. 66 - روزي که چهرههاشان در
آنروز برمیگردد [یعنی رنگ آن سیاه یا زرد میشود یا اینکه صورتشان بعقب برمیگردد] در آتش [از روي تمنّی و تأسّف]
میگویند اي کاش ما فرمان خدا را میبردیم [در آنچه ما را بآن امر یا از آن نهی فرموده است] و اطاعت پیغمبر را مینمودیم [در
آنچه ما را بآن دعوت مینمود]. 67 - [کافران دچار آتش و عذاب] گویند اي پروردگار ما ما [در آنچه در دنیا کردیم] فرمان
- آقایان و بزرگان خودمان را بردیم [و آنها رؤساء و پیشوایان و علماء ما بودند] که ما را از راه بدر بردند و گمراه ساختند. 68
پروردگارا بآنها دو چندان و مضاعف [دیگران] عذاب بده [یکی براي گمراهی و کفر خودشان و یکی براي اینکه دیگران را
کافر و گمراه کردند] و آنها را لعن کن یعنی از رحمت خود دور بدار لعنت بزرگی [یعنی مرتبهاي پس از مرتبهاي و غضبی
پس از غضبی]. 69 - اي کسانی که اظهار ایمان میکنید مانند کسانی مباشید که موسی علیه السّلام را آزار دادند و خداوند او
را از آنچه بنی اسرائیل در باره او گفتند تبرئه نمود و در نزد خدا صاحب قدر و منزلت و جاه بزرگی بود [یعنی اي مسلمانان
محمّد صلّی اللّه علیه و آله را اذیّت مکنید چنانکه بنی اسرائیل پیغمبر خود موسی را آزار دادند و چون با هارون بکوه بالا
رفتند و هارون بمرد گفتند تو او را کشتهاي و خداوند بفرشتگان امر کرد جنازه او را بردارند و خبر از مرگ او بدهند تا بنی
اسرائیل بدانند که او مرده است و خدا او را از اینکه اتهام تبرئه فرمود و همچنین قارون زن بد کاري را اجرت داد که موسی
علیه السّلام را بدنام کند و خدا او را حفظ نمود [ صفحه 66 ] و آن زن اعتراف بعمل قارون نمود و همچنین او را نسبت سحر و
جنون و دروغ دادند و غیره و بدانید که حق پیمبر آنستکه او را تعظیم و تجلیل کنند نه اذیت و آزار دهند].
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 70 تا 73
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَولًا سَدِیداً [ 70 ] یُصلِح لَکُم أَعمالَکُم وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ مَن یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد فازَ
فَوزاً عَظِیماً [ 71 ] إِنّا عَرَضنَا الَأمانَۀَ عَلَی السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ الجِبالِ فَأَبَینَ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسانُ إِنَّهُ کانَ
ظَلُوماً جَهُولًا [ 72 ] لِیُعَذِّبَ اللّهُ المُنافِقِینَ وَ المُنافِقاتِ وَ المُشرِکِینَ وَ المُشرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللّهُ عَلَی المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِناتِ وَ کانَ اللّهُ
المراد بها طاعۀ اللّه و العمل « الَأمانَۀَ » اي صوابا و قاصدا إلی الحق. سدّ اي استقام « سَدِیداً » 567- غَفُوراً رَحِیماً [ 73 ] -قرآن- 1
11 -قرآن- - اي کثیر الظلم و کثیر الجهل. -قرآن- 1 « ظَلُوماً جَهُولًا » اي و خفن « وَ أَشفَقنَ » الاباء شدّة الامتناع « فَأَبَینَ » بدستوره
193- 162 -قرآن- 174 - 125 -قرآن- 148 - -71-59 قرآن- 113
تفسیر معانی:
اشاره
-70 اي کسانیکه ایمان آوردهاید بپرهیزید [عقاب] خدا را باجتناب از معاصی او و بفعل واجبات او و بگوئید گفتار صواب و
مستقیم [دور از فساد خالص از شائبه دروغ و لغو که ظاهر و باطن آن موافق باشد و دوروئی [ صفحه 67 ] در گفتار شما
نباشد]. کاشفی گوید: قول جامع در اینکه باب آنستکه قول سدید سخنی است که صدق باشد نه کذب و صواب بود نه خطا و
جدّ بود نه هزل- و نهی از ضد آن- یعنی دروغ مگوئید و در سخن ناراستی مکنید زیرا حفظ زبان و سداد در گفتار سر آمد
هر خیري است]. 71 - [اگر چنین کنید یعنی تقوي و قول سدید پیشه خود نمائید خداوند هم] کردارهاي شما را اصلاح و
شایسته گرداند [یعنی اعمال شما را تزکیه و پاکیزه فرماید و حسنات شما را قبول نماید] و گناهان شما را بیامرزد و هر کس
فرمانبري کند خدا و رسولش را [و اوامر و نواهی آنها را اطاعت کند] محققا برستگاري بزرگی نایل گشته است [و برضوان و
کرامت خدائی ظفر یافته است]. 72 - ما [که خداي آفریننده عالم هستی هستیم] امانت را [یعنی طاعاتی را که امر بآن کردهایم
و گناهانی را که نهی از آن فرمودهایم و احکام و فرائضی که آنرا واجب ساختهایم و حفظ امانت و وفاي بعهد را] بر آسمانها
و زمین و کوهها عرضه داشتیم و اظهار کردیم [یعنی بآنها شناساندیم که ضایع ساختن امانت و خیانت در آن گناه عظیمی
است] ولی اهل آنها از اینکه بار [ترك امانت و عقاب آن و گناه خیانت آنرا] بپذیرند امتناع کردند و از آن یعنی از حمل آن
[که مبادا مرتکب خیانت شوند] ترسیدند و انسان [کافر و منافق] امانت را ضایع ساخت [و خیانت کرد] زیرا او [بسبب ارتکاب
معاصی] بنفس خود بسی ظالم است و [باستحقاق عقاب براي خیانت در امانت] بسی جاهل است. 73 - [و غرض صحیح و
حکمت بالغه در عرض اینکه امانت آن بود] تا خداوند مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرك و زنان مشرکه را [در اثر
تضییع امانت و خیانت در آن بواسطه ظلم و نادانیشان] معذّب گرداند و مردان [ صفحه 68 ] مؤمن و زنان مؤمنه را [بواسطه
حفظ امانت و وفاء آنها در اداي حق امانت] ببخشاید و از گناهان آنها در گذرد [و اینکه همانا غرض از تکلیف است یعنی ما
آنرا عرضه داشتیم تا نفاق منافق و ضرك مشرك ظاهر شود و دچار عذاب خدائی شوند و ایمان مؤمن نیز ظاهر گردد و اگر
تقصیري در بعض طاعات او دست دهد خداوند توبه او را بپذیرد و ببخشاید] و خداوند غفور است [یعنی پوشاننده گناهان
مؤمنین است] و رحیم است [یعنی نسبت بآنها مهربان و رحم آور است]. در تفسیر آیه مبارکه [إِنّا عَرَضنَا الَأمانَۀَ ... الخ]
54 أوّل- قول جبّائی است که: مراد از عرض بر آسمانها و زمین و کوهها عرض بر اهل - مفسرین را اقوالی است. -قرآن- 24
آنهاست که مضاف حذف شده و مضاف الیه بجاي او اقامه گشته و عرض بر آنها یعنی شناسانیدن بآنها که تضییع امانت و
ترك اوامر خداي تعالی و احکام او گناه عظیمی است و اهل آنها از اینکه بار عقاب و گناه خیانت را بکشند امتناع کردند و از
حمل آن ترسیدند و انسان جرأت کرد و چون بواسطه ارتکاب معاصی ظالم بنفس خود و جاهل بحق امانت و استحقاق عقاب
در خیانت آن بود آنرا پذیرفت. و مراد بحمل امانت تضییع امانت است زیرا فرشتگان نفس امانت را که پذیرفتهاند، از تضییع و
خیانت در آن امتناع نمودهاند. دوّم- آنکه معنی [عرضنا] [عارضنا] و [قابلنا] است و امانت عهدي است که خداوند سبحانه از
امر و نهی خود با بندگان فرموده و در باره آن انزال کتب و ارسال رسل نموده و بر آن پیمان گرفته است و معنی اینستکه
اینکه امانت در جلالت قدر و عظمتشان بپایه ایست که اگر با آسمانها و زمین و کوهها مقایسه شود و بآن معارضه و مقابله
آنست که آنها از حمل « فَأَبَینَ أَن یَحمِلنَها » گردد اینکه امانت بر آنها رجحانش بیشتر و وزنش از آنها سنگینتر است. و معنی
36 [ صفحه 69 ] ترسیدند و شفقت یعنی ضعف قلب و کمدلی بخرج دادند، سپس فرمود - آن ناتوان بودند و از آن -قرآن- 8
اینکه امانتی که در عظمت از تمام اینکه اشیاء عظیمه برتر بود، انسان آنرا بگردن گرفت ولی آنرا حفظ نکرد و در اثر ظلم
بنفس خود و جهل بمقدار ثواب و عقاب آن آنرا ضایع ساخت [از أبی مسلم]. سوّم- آنکه اینکه فرمایش خداي تعالی بر وجه
تقدیر است و لفظ واقع بر آن جاري فرموده زیرا واقع بلیغتر از مقدر است و معنا اینست که اگر آسمانها و زمین و کوهها
بفرض تقدیر عاقل بودند و امانت بر آنها عرضه میشد با بزرگی جسم و شدّت و قوتی که در آنها بود تحمل آن بر آنها گران
بود و از ترس قصور در اداء حق آن از حمل آن امتناع میکردند ولی انسان با ضعف جسم او را قبول کرد و در اثر ظلم و
جهلش از وعید نترسید. چهارم- آنکه معنی [عرض] و [اباء] آن نیست که از ظاهر کلام فهمیده میشود بلکه مراد تعظیم شأن
امانت است نه مخاطبه با جماد- چنانکه عرب گوید خاطبت الدار فامتنعت عن الجواب و آن اخبار از حال است و از آن بذکر
جواب و سؤال تعبیر شده است- و مثلا گوئی فلانی دروغی گفت که کوهها هم تحمل آنرا ندارند. یا چنانکه خداوند فرماید
فقال لها و للأرض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین. بنابراین امانت چیزي است که خداوند از دلائل بر وحدانیت و ربوبیت
خود در آسمانها و زمین و کوهها بودیعت سپرده و آنها نتوانستند آنرا مکتوم دارند و آنرا ظاهر ساختند و انسان کافر بواسطه
إِنَّ » ظلم و جهلش آنرا مکتوم داشته و منکر گردید. و در کلمه [الانسان] هم مقصود جمع مردم نیست بلکه مانند فرمایش
است و أنبیاء و اولیاء و مؤمنان از عموم اینکه آیه خارج و مستثنی هستند و نمیسزد که انسان را بر آدم علیه « الإِنسانَ لَفِی خُسرٍ
104 [ صفحه 70 ] انّ اللّه اصطفی آدم و کسیکه خدا او را از بین - السّلام حمل کنیم زیرا خداوند فرموده است -قرآن- 72
خلقش برگزیده است چگونه متصف بصفت ظلم و جهل خواهد بود. چنانکه بنحویکه در بالا در ضمن تفسیر آیه بعدي ذکر
شد توجیه و تبیین غرض صحیح و حکمت بالغه در عرض آن امانت در آیه 73 شده و علّت بیان گشته است که تعذیب
منافقین بواسطه تضییع امانت و ترحیم مؤمنین بواسطه حفظ امانت و وفاي بعهد بوده است [مجمع البیان]. امام قشیري گفته
است: [امانت بر آسمانها و زمین و کوهها عرض نمود و بر انسان فرض آنجا که عرض بود سرباز زدند و اینجا که فرض بود در
معرض حمل آمدند [روح البیان].