گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد هفتم
سورة الملئکه [فاطر]



اشاره
-64- مکیّه است [جز دو آیه: إِنَّ الَّذِینَ یَتلُونَ کِتابَ ... و آیه: ثُمَّ أَورَثنَا الکِتابَ .... عدد آیات چهل و پنج است. -قرآن- 25
37- 103 بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1 - قرآن- 72
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 1 تا 5
اشاره
37 الحَمدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الَأرضِ جاعِلِ المَلائِکَ ۀِ رُسُلًا أُولِی أَجنِحَۀٍ مَثنی وَ ثُلاثَ وَ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
شَّیءٍ قَدِیرٌ [ 1] ما یَفتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِن رَحمَۀٍ فَلا مُمسِکَ لَها وَ ما یُمسِک فَلا مُرسِلَ
ِ
رُباعَ یَزِیدُ فِی الخَلقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلی کُل
لَهُ مِن بَعدِهِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ [ 2] یا أَیُّهَا النّاسُ اذکُرُوا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم هَل مِن خالِقٍ غَیرُ اللّهِ یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الَأرضِ لا
621 یا أَیُّهَا النّاسُ - إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُؤفَکُونَ [ 3] وَ إِن یُکَذِّبُوكَ فَقَد کُذِّبَت رُسُلٌ مِن قَبلِکَ وَ إِلَی اللّهِ تُرجَعُ الأُمُورُ [ 4] -قرآن- 1
فَلا » اي خالق « فاطِرِ » [ 132 [ صفحه 101 - إِنَّ وَعدَ اللّهِ حَ قٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّهِ الغَرُورُ [ 5] -قرآن- 1
« الغَرُورُ » اي فأین تصرفون. أفکه اي صرفه عن وجهه « فَأَنّی تُؤفَکُونَ » اي فلا مطلق له « فَلا مُرسِلَ لَهُ » اي فلا مانع لها « مُمسِکَ لَها
-1 184- 126 -قرآن- 173 - 82 -قرآن- 104 - 40 -قرآن- 61 - 9-قرآن- 20 - اي الکثیر التغریر و المراد به هنا الشیطان. -قرآن- 1
تمام حمد و ستایش مختص خداست که بوجود آورنده آسمانها و زمین است. فرشتگان را رسولان و آورندگان وحی بسوي
پیمبران قرار داد [که آن فرشتگان] صاحبان دو یا سه یا چهار بال و پراند [که مراد صفت ملکیه و قواي روحانیّه باشد] آنچه را
که بخواهد و مشیتش تعلق بگیرد در مخلوقات خود میافزاید [که در آدمیان حسن صورت و حسن سیرت و غیره و در
فرشتگان افزونی بال و قواي روحانی باشد] همانا خداوند بر هر چیزي تواناست [و چیزي نیست که او بر آن و آوردن عین یا
مثل آن قادر نباشد]. 2- آنچه را که خداوند از خزائن رحمت خود [از نعمت و صحت و علم و حکمت و راحت و عافیت]
بروي مردم بگشاید کسی نیست که جلوگیر و مانع و نگهدارنده آن باشد. و آنچه را که او حبس کند و ندهد و منع نماید
کسی نیست که بعد از امساك و حبس و منع خداوندي آنرا براي مردم بفرستد و عطا کند. و اوست غالب بر هر امري که
بخواهد [که از جمله آن فتح و امساك است و کسیرا حق منازعه و چون و چرا نیست] و در تمام افعالش حکیم است و آنچه
میکند بمقتضاي حکمت و مصلحت است [خواه انعام باشد و خواه امساك]. 3- اي مردم بیاد آورید انعام [ظاهري و باطنی]
[ خدا را بر خودتان [چه نعمتهاي خارجی مانند مال و جاه و چه نعمتهاي بدنی مانند صحّت و قوّت یا نعمت [ صفحه 102
نفسانی مانند عقل و فطانت و به اینکه که شما را بوجود آورد و زنده ساخت و توانائی داد و شهوت بخشید] آیا آفرینندهاي
غیر از خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزي بدهد [از آسمان باران بفرستد و از زمین گیاه برویاند] نیست معبودي
[که مستحق پرستش باشد] جز او [سبحانه و تعالی] پس [چون تفرد و یگانگی او بالوهیّت و خالقیت و رازقیت مبیّن و مسلّم
است] چرا و بکجا رو میآورید [و از طریق حق بضلال و گمراهی عدول میکنید]. 4- و اگر مشرکین ترا تکذیب کنند [و بر
تکذیب خود پایدار بمانند] [ یا محمّد محزون مباش و صبور باش زیرا] پیمبران پیش از تو هم مورد تکذیب کافران واقع شدند
[و صبر کردند و ظفر یافتند] و برگشت همه کارها بسوي خداست [پیمبران تکذیب شده مظفّراند و تکذیب کنندگان معاقب].
-5 اي مردم بدانید که وعده خدا [از بعث و نشور و بهشت و دوزخ و جزاء و حساب] حق و درست و راست است [و لا محاله
شدنی است و دروغ در آن نیست] بنابرین زندگانی دنیا البته شما را فریب ندهد [و تمتع بآن شما را از طلب آخرت باز ندارد و
لذّات و نعمات و حبّ ریاست و طول بقاء شما را نفریبد چه اینکه چند روزه کم، فنا پذیر است و وزر و وبال آن باقی خواهد
ماند] و باز البته دنیاي پر مکر و فریب و شیطان خدعه کار مکّار شما را [بعفو و کرم و سعه رحمت خدا] نفریبد [و بامید
مغفرت اصرار در معصیت نشود] [بزرگان فرمودهاند که یکی از مصائد [دامهاي] شیطان تسویف است در توبه یعنی توبه بنده
را بتأخیر افکند که [فرصت باقی است عشرت نقد از دست مده- عاقل باید که بدین فریب از راه نرود و از نکته الفرصۀ تمرّ مر
[ السحاب] [غافل نگردد] عذر با فردا فکندي || عمر فردا را که دید [ صفحه 103
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 6 تا 10
اشاره
إِنَّ الشَّیطانَ لَکُم عَدُوٌّ فَاتَّخِ ذُوهُ عَدُ  وا إِنَّما یَدعُوا حِزبَهُ لِیَکُونُوا مِن أَصحابِ السَّعِیرِ [ 6] الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُم عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ
آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ [ 7] أَ فَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِي مَن یَشاءُ
فَلا تَذهَب نَفسُکَ عَلَیهِم حَسَراتٍ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما یَصنَعُونَ [ 8] وَ اللّهُ الَّذِي أَرسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحیَینا
بِهِ الَأرضَ بَعدَ مَوتِها کَذلِکَ النُّشُورُ [ 9] مَن کانَ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ وَ
« فَتُثِیرُ » اي النار الشدیدة الاتقاد « السَّعِیرِ » 844- الَّذِینَ یَمکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُم عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَکرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ [ 10 ] -قرآن- 1
اي التوحید و صعودهما مجاز عن قبول « الکَلِمُ الطَّیِّبُ » اي الشرف و المنعۀ و الغلبۀ « العِزَّةَ » اي احیاء الموتی « النُّشُورُ » اي فتهیج
51 -قرآن- - 13 -قرآن- 40 - اي یفسد و لا ینفذ. -قرآن- 1 « یَبُورُ » اي یمکرون المکرات السیّئات « یَمکُرُونَ السَّیِّئاتِ » اللّه ایاهما
[ 279 [ صفحه 104 - 238 -قرآن- 270 - 158 -قرآن- 211 - 105 -قرآن- 135 - -75-63 قرآن- 94
تفسیر معانی:
اشاره
-6 همانا شیطان براي شما دشمنی است [و شما را دعوت بهلاکت و خسران و شرور میکند و از افعال خیر و برّ باز میدارد]
بنابراین شما هم او را دشمن بدارید [و بر وفق مراد او کار نکنید و در عقاید و افعالتان با او مخالفت نمائید] زیرا جز اینکه
نیست که او گروه خود را [یعنی پیروان و یاران و دوستان خود را که معرض از خدا و مشتغل بغیر خدا هستند] دعوت میکند
که از یاران دوزخ و آتش و ملازمان جهنم او باشند [و لذا او را تسلّطی بر مؤمنان نیست و فرمانبران خود را بآتشی که مستحق
آن هستند میخواند]. از بزرگی پرسیدند که چگونه شیطان را دشمن گیریم گفت از پی آرزو مروید و مرید و متابع هواي
نفس مشوید و هر چه کنید باید که موافق شرع و مخالف طبع بود. 7- آنانکه کفر آورند و حق پوشی کنند [و دعوت شیطان
را اجابت نمایند بجزاي کفرشان] براي آنها عذاب سختی است و آنانکه ایمان آورند و بر یقین خود ثابت باشند [و مخالفت
هواي نفس و شیطان کنند] و کارهاي شایسته [یعنی خالص براي خدا] بجاي آورند [بسبب ایمان و طاعات خالصهشان] براي
آنها آمرزش گناهان و پاداش بزرگی خواهد بود. 8- آیا کسی که کردار زشت و رفتار ناپسندش براي او آرایش یافته و آنرا
خوب و پسندیده میپندارد [مانند کسی است که داناي بحسن و قبح اعمال است و کردار زشت در نظر او ناپسند است!] حقا
که خداوند هر کس را که طالب گمراهی است او را بحال خود در وادي ضلالت رها میکند و هر کس خواهان راه حق است
او را هدایت میکند بنابرین تو نباید جان خود را در حسرت و اندوه اعمال ناخوش و ناپسند آنها تلف کنی زیرا خدا داناست
بآنچه آنها میکنند [و جزاي أعمال زشت آنها را خواهد داد]. 9- و خدا آنخدائیست که بادها را میوزاند تا أبرها را برانگیزند و
بهیجان آورند و آنها را بشهرهاي گرفتار قحط و زمینهاي خشک میرانیم و از آنها [ صفحه 105 ] بر آن زمینها باران میباریم و
بوسیله آن باران آن زمین مرده و خشک را پس از خشکی و بیگیاهی آن زنده میکنیم و سرسبز میسازیم و گیاهان لازم
میرویانیم همچنین است زنده کردن مردگان از آدمیان [که پس از مرگشان آنها را براي حساب محشور میسازیم]. 10 - هر
کس عزّت [یعنی شرف و منعت و قهر و غلبه و قدرت] خواسته باشد تمام عزّت [یعنی عزّت دنیا و آخرت] مختص بخداست
[یعنی بطاعت و فرمانبري خدا خود را معزّز گرداند خداوند هم او را عزیز خواهد ساخت یعنی هر کس طلب عزت کند باید از
خدا طلب کند که عزّت باقیه دائمه است] سخنان پاك و کلمات طیبات [از تعظیم و تقدیس و بهترین کلمات که کلمه طیبه لا
إله إلّا اللّه] است بسوي او بالا میرود [یعنی ملائکه آنرا بالا میبرند و مورد قبول حق میگردد و موجب ثواب میشود] و عمل
صالح یعنی کردار نیکو و شایسته آن سخن پاك را میبرد [اگر ضمیر یرفعه بکلم طیّب برگردد] یا کلم طیب عمل صالح را
بالا میبرد [یعنی عمل صالح جز از موحّد سودي ندارد] یا عمل صالح را خدا بلند میسازد [که ضمیر یرفعه بخدا برگردد یعنی
عمل خالص بیریا را خداوند میپذیرد و بسوي خود میبرد] و آنکسانیکه باعمال ناپسند پیرامون مکر بخدا و رسول میگردند
بسبب مکرشان براي آنها عذاب سختی [در دنیا و آخرت است] و مکر اینکه جماعت آن مکري است که باطل و فاسد میشود
[و اثري نمیکند و خود آنها را بفساد و هلاك میکشاند]. انس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که
فرمود: [انّ ربّکم یقول کلّ یوم انا العزیز فمن اراد عزّ الدّارین فلیطع العزیز- یعنی همانا پروردگار شما هر روزه میفرماید که
عزیز من هستم پس هر کس عزّت دو سرا را خواهد بایستی فرمان عزیز را ببرد]. گرت بیخ اخلاص در بوم نیست || ازین در
[ کسی چون تو محروم نیست زر قلب آلوده بیقیمت است || زري را که خالص بود حرمت است [ صفحه 106
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 11 تا 17
اشاره
وَ اللّهُ خَلَقَکُم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَۀٍ ثُمَّ جَعَلَکُم أَزواجاً وَ ما تَحمِلُ مِن أُنثی وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَ لا یُنقَصُ
ّ
ٍ
مِن عُمُرِهِ إِلاّ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیرٌ [ 11 ] وَ ما یَستَوِي البَحرانِ هذا عَذبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلحٌ أُجاجٌ وَ مِن کُل
تَأکُلُونَ لَحماً طَرِیا وَ تَستَخرِجُونَ حِلیَۀً تَلبَسُونَها وَ تَرَي الفُلکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 12 ] یُولِجُ اللَّیلَ فِی
النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیلِ وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ یَجرِي لِأَجَلٍ مُسَ  می ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُم لَهُ المُلکُ وَ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن
دُونِهِ ما یَملِکُونَ مِن قِطمِیرٍ [ 13 ] إِن تَدعُوهُم لا یَسمَعُوا دُعاءَکُم وَ لَو سَمِعُوا مَا استَجابُوا لَکُم وَ یَومَ القِیامَۀِ یَکفُرُونَ بِشِرکِکُم وَ لا
1035 إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأتِ - یُنَبِّئُکَ مِثلُ خَبِیرٍ [ 14 ] یا أَیُّهَا النّاسُ أَنتُمُ الفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِیدُ [ 15 ] -قرآن- 1
وَ ما - » الماء القلیل و الماء الکثیر و هو من الاضداد « نُطفَۀٍ » 96- بِخَلقٍ جَدِیدٍ [ 16 ] وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّهِ بِعَزِیزٍ [ 17 ] -قرآن- 1
« سائِغٌ » بضم و بجزم المیم البقاء « عمر » من اطیل عمره « مُعَمَّرٍ » التعمیر عمر دادن « 68 [ صفحه 107 ] یُعَمَّرُ - 10 -قرآن- 60 - قرآن- 1
102 -قرآن- - 42 -قرآن- 93 - 12 -قرآن- 31 - لفافۀ النواة و الحبۀ. -قرآن- 1 « قِطمِیرٍ » زینۀ « حِلیَۀً » من الطراوه تر و نازه « طَرِیا » گوارا
170- 154 -قرآن- 160 - -119-109 قرآن- 145
تفسیر معانی:
اشاره
-11 و خداوند شما را از خاك بیافرید سپس از نطفه [که در آب مرد و زن است] سپس شما را انواع و اصناف [سپید سیاه
سرخ و زرد و نر و ماده] قرار داد و بار بر نمیدارد زنی و باز نمیگذارد مگر بعلم او [یعنی خدا بآن داناست] و طولانی نمیشود
عمر هیچ معمّر و کثیر السنّی و کم و کاست نمیشود از عمر آن معمّر مگر اینکه در کتاب یعنی لوح محفوظ [قبل از وجودش]
آنرا ثبت کرده است همانا اینکه امور [یعنی تعمیر عمر معمّر و کاهش از عمر و ثبت آن در لوح محفوظ] بر خدا آسان است
56 یکی آنکه از عمر اینکه - [و متعذّر و مشکل نیست]. در تفسیر آیه مبارکه [وَ لا یُنقَصُ مِن عُمُرِهِ] چند قول است. -قرآن- 25
معمّر کاسته نمیشود بگذشتن هر شبانه روز و گذشتن اوقات بر او و رفتن قسمتی از عمر او مگر اینکه در کتاب لوح محفوظ
ثبت است. دوّم آنکه عمر دیگري از عمر اینکه معمّر کمتر نمیشود مگر اینکه در کتاب ثبت است. سوّم آنکه در لوح محفوظ
ثبت و در علم خداست که اگر فلان چنان کند تا فلان وقت خواهد ماند و اگر چنین کند و معصیتی نماید از عمرش کاسته
خواهد شد بنابرین کاهش بر سه صورت خواهد بود یا از عمر خود آن معمر یا از عمر معمّر دیگر نسبت باو یا عمر او بسته
بشرط کاسته میشود. و در حدیث آمده است که: [الصدقۀ و الصلۀ تعمران الدّیار و تزیدان فی الاعمار. یعنی صدقه و صله
ارحام باعث آبادانی خانههاست و عمرها را زیاد میکنند] و نیز فرمود صلّی اللّه علیه و آله: [برّ الوالدین یزید فی العمر و الکذب
ینقص الرزق [ صفحه 108 ] و الدعاء یردّ القضاء. یعنی نیکی بپدر و مادر بر عمر آدمی میافزاید و دروغ از وي میکاهد و
دعاء قضاء را برمیگرداند. 12 - و دو دریا برابر نمیشوند اینکه یک تازه و شیرین خنک که آشامیدنش گواراست و آن یک
شور تلخ و از هر یک از دو دریا شما گوشت تر و تازه [ماهی] میخورید و از آن زینتی [از قبیل مروارید و مرجان] بیرون
میآورید که آن را میپوشید و خود را آرایش میدهید و میبینید در آن دریاها کشتیها را که آبها را میشکافند و با آنها
مسافرت میکنید تا از فضل و احسان خدا طلب روزي و کسب معاش کنید و باشد که در برابر آن نعمات شکرگزار و
سپاسدار منعم خود باشید. 13 - داخل میکند شب را در روز [که از شب میکاهد و بروز میافزاید در دو فصل بهار و تابستان]
و داخل میکند روز را در شب [که از روز میکاهد و بر شب میافزاید در دو فصل پائیز و زمستان] و رام و مسخّر خود کرده
است آفتاب و ماه را که هر یک از آندو [بسبب حرکت خاصه و قسري خود در مدارات خودشان] تا وقت معیّن معلوم جریان
دارند [مدبّر اینکه امور همان] خداست که پروردگار خالق شماست مالکیّت [دنیا و آخرت] مختصّ باوست و آنانکه شما
میخوانید و غیر از او میپرستید مالک قطمیري [یعنی باندازه پوست نازك هسته خرمائی] نیستند [و بمقدار قطمیري براي شما
سودي ندارند]. 14 - اگر آنها را یعنی بتها را [براي رفع حاجت و درخواست اعانت] بخوانید دعاي شما را نمیشنوند [چون
جمادند و جماد را شنوائی نیست] و بر فرض محال اگر بشنوند جواب شما را نمیدهند [چون زبانی ندارند یا بواسطه عجزشان
قادر بر رفع حاجت شما نیستند] و روز رستاخیز هم پرستش شما را [و اینکه شما آنها را شریک در عبادت خدا قرار دادهاید]
انکار میکنند و از آن بیزاري میجویند. [و بآنچه در آن صلاح و فساد و منافع و مضار است یا محمّد] [ صفحه 109 ] کسی ترا
آگاه نمیکند چنانکه خداي خبیر [و آگاه ببواطن امور و داناي بکنه اشیاء] ترا آگاه میکند و با خبر میسازد. 15 - اي مردم شما
محتاجان و نیازمندان بخدا هستید و خداست که بی نیاز از همه و از پرستش شماست و مستحق حمد است [زیرا منعم بر جمیع
موجودات اوست و جز او کسیرا استحقاق حمد و ثنا نیست]. 16 - اگر خداوند بخواهد و مشیئتش تعلّق بگیرد تمام شما را میبرد
و فانی میسازد و مخلوق تازهاي سواي شما میآورد [چنانکه شما را آورد]. 17 - و اینکه کار [یعنی بردن شما و آوردن
دیگران] بر خدا سخت و سنگین و مشکل و متعذر نیست [بلکه بسی آسان است]. کاشفی گوید: [بباید دانست که ماهیّات
ممکنه در وجود محتاجند بفاعل [و انتم الفقراء] اشاره بآن است و حق سبحانه و تعالی بحسب کمال از وجود عالم و عالمیان
مستغنی است [و اللّه هو الغنی] عبارت از آن است و چون ظهور کمال اسماء موقوف است بر وجود اعیان ممکنات پس در
ایجاد آن که نعمتی است کبري مستحق حمد است و ثنا، و کلمه [الحمید] بدان ایماء مینماید و اینکه رباعی بدین معنی تواند
بود تا خود گردد بجمله اوصاف عیان || واجب باشد که ممکن آید بمیان ورنه بکمال ذاتی از آدمیان || فرداست و غنی
چنانکه خود کرد بیان
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 18 تا 26
اشاره
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري وَ إِن تَدعُ مُثقَلَۀٌ إِلی حِملِها لا یُحمَل مِنهُ شَیءٌ وَ لَو کانَ ذا قُربی إِنَّما تُنذِرُ الَّذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیبِ
وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَن تَزَکّی فَإِنَّما یَتَزَکّی لِنَفسِهِ وَ إِلَی اللّهِ المَصِیرُ [ 18 ] وَ ما یَستَوِي الَأعمی وَ البَصِیرُ [ 19 ] وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ
- [ 20 ] وَ لا الظِّلُّ وَ لا الحَرُورُ [ 21 ] وَ ما یَستَوِي الَأحیاءُ وَ لا الَأمواتُ إِنَّ اللّهَ یُسمِعُ مَن یَشاءُ وَ ما أَنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبُورِ [ 22 ]
بَّشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِن مِن أُمَّۀٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ [ 24 ] وَ إِن یُکَذِّبُوكَ فَقَد
ِ
540 إِن أَنتَ إِلاّ نَذِیرٌ [ 23 ] إِنّا أَرسَلناكَ بِالحَق - قرآن- 1
- [ کَ ذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالکِتابِ المُنِیرِ [ 25 ] ثُمَّ أَخَ ذتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیفَ کانَ نَکِیرِ [ 26
20 وزر اي حمل او إثم - اي و لا تحمل نفس آثمۀ اثم نفس اخري. -قرآن- 1 «.... وَ لا تَزِرُ » [ 339 [ صفحه 110 - قرآن- 1
« نَکِیرِ » اي مضی « خَلا » هی الریح التی تهب لیلا من ریح السموم « الحَرُورُ » اي نفس أثقلتها الاوزار اي الاحمال او الذنوب « مُثقَلَۀٌ »
18 - و هر نفس گناهکاري 169- 150 -قرآن- 160 - 97 -قرآن- 144 - 34 -قرآن- 86 - اي فکیف کان انکاري علیهم. -قرآن- 23
بار گناه دیگري را حمل نخواهد کرد [یعنی در روز قیامت کسیرا بگناه دیگري مؤاخذه نخواهند کرد و فقط او را بگناه
خودش مأخوذ خواهند داشت] و اگر نفسی بار سنگین گناه خود را بخواهد که دیگري چیزي از آنرا بردارد از آن بار کسی
چیزي را برنخواهد داشت [و دعوت و تقاضاي او را براي برداشتن آن بار اجابت نخواهد کرد] هر- چند از نزدیکان و صاحب
قرابت او باشد [و اگر پدر بپسر خود گوید اي پسرم [ صفحه 111 ] بار مرا ببر گوید بار خودم مرا کافی است و هر کس در
گرو بار و عمل خود میباشد] یا محمّد تو فقط کسانیرا [از عذاب آخرت] انذار میکنی و میترسانی که آنها از پروردگار
خودشان بیمناکند و حال آنکه ایمان بغیب دارند [و احکام آخرت و عذاب آنرا ندیدهاند] یا غایب از مردم و در خلوات از
پروردگار خودشان ترسانند و نماز را بطوریکه میسزد با شرایط آن بر پا میدارند و هر کس خود را تزکیه و پاك گرداند
[یعنی عمل بطاعات کند و حقوق واجبه و زکاة خود را بدهد] فقط براي خویشتن است [یعنی نفع تزکیه فقط عاید خودش
میشود و جزاي آن بغیر او نمیرسد] و مرجع و برگشت گاه تمام خلق بطرف خداي سبحانه است [و بجائی است که جز خدا
مالک حکومت نیست و جزاي هر کس را بقدر عملش میدهد]. 19 - کور [از طریق حق] و بینا [که براه حق هدایت شده است]
با هم برابر نمیباشند. 20 - و تاریکی [شرك و گمراهی] و نورانیت [ایمان و هدایت] با هم متساوي نیستند. 21 - و سایبان
[بهشت] و گرماي [آتش دوزخ] با هم یکسان نخواهند بود 22 - و زندگان و مردگان با هم در یک خط نمیباشند [یعنی
همچنانکه اینکه اشیاء متماثل و همشکل نیستند پرستش خدا مشابه پرستش غیر خدا نخواهد بود و مؤمن و کافر و حق و باطل
و عالم و جاهل هم متساوي و در یک حکم قرار نخواهند گرفت] و همانا خداوند هر کس را بخواهد و باو لطف فرماید او را
موفّق بنفع شنواندن مینماید و از انذار تو منتفع میشود و تو قادر نیستی که کفّار دل مرده را از شنوانیدن خود منتفع گردانی
همچنانکه بمردگانی که در قبرها خوابیدهاند نمیتوانی گفتار خود را بشنوانی]. سعدي گوید: نه مردم همین استخوانند و پوست
[ || نه هر صورتی جان و معنی در اوست نه سلطان خریدار هر بنده است || نه در زیر هر ژندهاي زنده ایست [ صفحه 112
-23 تو [ یا محمّد] جز ترسانندهاي [از آتش و عذاب و عقاب خدائی] نمیباشی [و اسماع یعنی شنواندن و بر قلب آنها تسلّط
یافتن از وظایف تو نیست بلکه خداست که باید آنها را هدایت کند و هر کس را بخواهد از اسماع تو منتفع گرداند]. 24 - ما
ترا با دین حق که اسلام است یا با قرآن حق فرستادیم که مژده دهنده بمؤمنان و ترساننده کافران باشی و هیچ امّتی [از امم
پیشین و اهل هر عصري از اعصار] نبوده است مگر اینکه در آن امّت بیم دهنده و آگاه کنندهاي بوده و گذشته است. 25 - و
اگر [کفار قریش و معاندین] ترا تکذیب کنند و دعوت ترا دروغ بپندارند [و بر تکذیب خود مستمر بمانند بتکذیب آنان اعتنا
مکن] چه امم پیشین و کفّار زمان أنبیاء قبلی هم پیمبران خود را تکذیب کردند. پیمبران آنها با دلایل روشن و معجزات
باهرات و کتابهاي آسمانی و کتاب نورانی [و روشن کننده حق] براي آنها آمدند [و آنها انکار و تکذیب نمودند]. 26 - سپس
منهم آنان را که کفر کردند و حق پوشی نمودند آنها را بکیفر کفرشان گرفتم و بعذاب و هلاك گرفتار ساختم. پس انکار
من بر آنها و انزال عذاب بر آنها چگونه بود [و حال آنها را چگونه دیدي].
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 27 تا 30
اشاره
أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِهِ ثَمَراتٍ مُختَلِفاً أَلوانُها وَ مِنَ الجِبالِ جُ دَدٌ بِیضٌ وَ حُمرٌ مُختَلِفٌ أَلوانُها وَ غَرابِیبُ
وَّ الَأنعامِ مُختَلِفٌ أَلوانُهُ کَ ذلِکَ إِنَّما یَخشَ ی اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ [ 28 ] إِنَّ
ِ
سُودٌ [ 27 ] وَ مِنَ النّاسِ وَ الدَّوَاب
الَّذِینَ یَتلُونَ کِتابَ اللّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِ  را وَ عَلانِیَۀً یَرجُونَ تِجارَةً لَن تَبُورَ [ 29 ] لِیُوَفِّیَهُم أُجُورَهُم وَ یَزِیدَهُم
جمع جدّة و جادّة اي ذو جدد و الجدد الخطط و الطرائق « جُ دَدٌ » [ 600 [ صفحه 113 - مِن فَضلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ [ 30 ] -قرآن- 1
-9- اي لن تکسد -قرآن- 1 « لَن تَبُورَ » غرابیب تأکید لسود جمع غربیب فیقال اسود غربیب اي حالک السواد « وَ غَرابِیبُ سُودٌ »
قیل معنی شکور انّه یقبل الیسیر و « شَ کُورٌ » التوفیه تمام و کمال دادن و ادا کردن « لِیُوَفِّیَهُم » 167- 85 -قرآن- 153 - قرآن- 64
69- 18 -قرآن- 60 - یثیب علیه الکثیر. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-27 آیا ندیده و ندانستهاي که خداوند [بقدرت و حکمت خود] از ابر و طبقات بالا آب [باران] را فرو فرستاد و بوسیله آن
باران ما میوههاي مختلفی بیرون آوردیم که از حیث رنگ [و بو و طعم] با یکدیگر متفاوتند و اصناف گوناگونی هستند و از
کوههائیکه آفریدیم راههائی سفید و سرخ که داراي رنگهاي مختلفند ایجاد کردیم و همچنین راههائی که مانند کلاغها
یکدست سیاه و بیخط و خال میباشند. 28 - و از آدمیان و جنبندگان و چهار پایان [مانند شتر و گاو و گوسفند] نیز اصنافی
آفریدیم که رنگهاي آنها مختلف است همانطور که رنگهاي میوهها و کوهها مختلفند]. همانا فقط میترسند خدا را از بندگانش
کسانیکه دانشمندند [یعنی جز علماء که حق معرفت را در باره خدا دارند و بدرستی او را میشناسند دیگران چنانکه بایستی
نمیترسند و از معاصی او بیمناك نیستند] بدانید که خداوند [ صفحه 114 ] غالب است [در انتقام کشیدن از دشمنانش] و
آمرزنده است [لغزشهاي دوستان خود را]. 29 - حقّا کسانیکه کتاب خدا را تلاوت میکنند و حق نماز را بجا میآورند و از آنچه
بآنها روزي دادهایم در نهان و آشکارا [در راه خیر] انفاق و تصدّق مینمایند آرزومند تجارتی هستند که کساد و فساد ندارد
[و زیان هرگز نمیکند]. 30 - [و اینکه اعمال صالحه را از آن بجا میآورند] تا خداوند مزد و ثواب آنها را بتمام و کمال عطا
فرماید و از فضل وجود خود ثواب آنها را افزون نماید زیرا که او آمرزنده و پوشنده گناهان و سپاسدار حسنات و طاعات
بندگان است در آیه مبارکه [إِنَّما یَخشَ ی اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ] [قال الصادق علیه السّلام یعنی بالعلماء من صدق قوله فعله و من
لم یصدّق فعله قوله فلیس بعالم یعنی صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرمود مقصود از علماء کسی است که گفتارش
کردارش را گواهی دهد و هر کس کردارش گفتارش را تصدیق نکند [و فعلش بر خلاف قولش باشد] عالم نیست. -قرآن-
70-19 و إبن عباس ره گفته است [یرید إنّما یخافنی من خلقی من علم جبروتی و عزّتی و سلطانی. یعنی مقصود خداوند
آنستکه از آفریدگان من کسی از من میترسد که بجبروت من و غلبه من و سلطنت من عالم باشد]. و در حدیث آمده است که
[اعلمکم باللّه اخوفکم للّه- یعنی داناتر شما بخدا ترسانتر شماست از خدا]. و إبن مسعود از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله
روایت کرده است که در باره آیه [وَ یَزِیدَهُم مِن فَضلِهِ] فرمود [هو الشفاعۀ لمن وجبت له النار ممّن صنع إلیه معروفا فی الدنیا.
125 یعنی مزید فضل خداوندي در قیامت همانا شفاعت اوست در باره کسیکه دوزخ براي او واجب شده باشد و - -قرآن- 95
[ او نسبت باین مؤمن در دنیا احسانی کرده باشد]. [ صفحه 115
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 31 تا 35
اشاره
وَ الَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ مِنَ الکِتابِ هُوَ الحَقُّ مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ إِنَّ اللّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِ یرٌ [ 31 ] ثُمَّ أَورَثنَا الکِتابَ الَّذِینَ اصطَفَینا
مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ وَ مِنهُم مُقتَصِ دٌ وَ مِنهُم سابِقٌ بِالخَیراتِ بِإِذنِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الفَضلُ الکَبِیرُ [ 32 ] جَنّاتُ عَدنٍ یَدخُلُونَها
یُحَلَّونَ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُم فِیها حَرِیرٌ [ 33 ] وَ قالُوا الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي أَذهَبَ عَنَّا الحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَ کُورٌ
اي اعطینا « أَورَثنَا الکِتابَ » 668- 34 ] الَّذِي أَحَلَّنا دارَ المُقامَۀِ مِن فَضلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ [ 35 ] -قرآن- 1 ]
جَنّاتُ » اي متقدّم الی ثواب اللّه بالاعمال الصالحه « سابِقٌ بِالخَیراتِ » اي معتدل میانه رو « مُقتَصِ دٌ » هذا القرآن عطاء لا رجوع فیه
« نَصَبٌ » اي دار الاقامۀ « دارَ المُقامَۀِ » جمع اسورة و هی جمع سوار یعنی دست برنجن « أَساوِرَ » اي جنّات مکث و استقرار « عَدنٍ
-230- 193 -قرآن- 220 - 125 -قرآن- 176 - 81 -قرآن- 103 - 22 -قرآن- 70 - اي کلال، خستگی. -قرآن- 1 « لُغُوبٌ » اي تعب
340- 320 -قرآن- 330 - 294 -قرآن- 311 - قرآن- 277
تفسیر معانی:
اشاره
-31 و آنچه را بتو وحی میفرستیم و از کتاب [یعنی قرآن نازل میکنیم یا محمّد] آن حق است [یعنی صحیحی است که مشوب
بفساد نیست [ صفحه 116 ] و صدقی است که ممزوج با دروغ نیست و عقل دعوت بحق میکند و از باطل دور میسازد] و اینکه
کتاب تصدیق کننده کتابهاي آسمانی پیش از خود است [زیرا آن کتاب با آنچه کتب قبلی از حال آن و حال آورنده آن
بشارت دادهاند موافق است] همانا خداوند نسبت بحال بندگانش عالم و آگاه و باحوال آنها بصیر و بیناست [و ببواطن و ظواهر
امور آنها محیط است و اگر در حالات تو چیزي منافی نبوّت بود مانند چنین کتابی حقّ و معجزي که مهیمن بر سایر کتب
است بتو وحی نمیشد]. 32 - سپس ما کتاب یعنی قرآن را بارث بکسانی منتقل ساخته و عطا کردیم که از بندگان خودمان آنها
را برگزیدهایم و پارهاي از آن بندگان بنفس خود یعنی بخویشتن ستمکارند و بعضی از آنها میانهرو هستند و پارهاي از آنها در
کارهاي خیر پیشی میجویند [و اینکه سبقت در کارهاي نیک] بامر و توفیق و لطف خداست و اینکه [یعنی ارث دادن کتاب و
برگزیده شدن از بین بندگان] خود فضل و احسان بزرگ و عظیمی است [که خداوند بر آنها منّت گذاشته و عطا فرموده
است]. کاشفی گوید: عطا را میراث خواند چه میراث مالی باشد که بیتعب طلب بدست آید همچنین عطیّه قرآن بی جست و
جوي مؤمنان بمحض عنایت ملک منان بدیشان رسیده و بیگانگان را در میراث دخلی نیست بهره دشمنان نیز و بهرههاي اهل
قرآن متفاوت است هر کس بقدر استحقاق و اندازه استعداد خود از حقایق قرآن بهرهمند شوند [زین بزم یکی جرعه طلب کرد
یکی جام]. أوّلا در تفسیر مجمع البیان پس از آنکه اقوالی در تفسیر آیه [الَّذِینَ اصطَفَینا مِن عِبادِنا] ذکر میکند گوید: بنا
بمروي از إبن عباس ره آنها امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله هستند که خداوند آنها را وارث هر کتاب منزلی قرار داده است و
[ 108 [ صفحه 117 - بقولی آنها علماء امّت محمّد هستند چنانکه در حدیث وارد شده است [العلماء ورثۀ الانبیاء] -قرآن- 72
سپس گوید که مروي از امامین همامین باقر و صادق علیهما السّلام آنستکه آندو بزرگوار فرمودند [هی لنا خاصّۀ و ایّانا عنی
یعنی آن آیه مخصوص بما أهل بیت است و خداوند ما را قصد فرموده است]. و صاحب مجمع ره فرماید اینکه قول اقرب یعنی
نزدیکترین اقوال بمقصود است زیرا آنها سزاوارترین مردمند بوصف [اصطفاء] و [اجتباء] یعنی آنها أحق هستند که برگزیده از
بندگان باشند و علم انبیاء را بمیراث ببرند چه آنها هستند که متعبّد بحفظ قرآن و بیان حقایق آن میباشند و آنها عارف بجلایل
و دقایق کلام خدا هستند]. ثانیا در تفسیر [فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات] گوید: در اینکه ضمیر
[منهم] بچه کسی بر میگردد دو قول است: یکی آنکه برگشت آن به [عباد] است و تقدیر کلام اینست که از جمله [عباد]
کسی است که ستمکار بخویش است و مانند آن از إبن عباس و حسن و قتاده روایت شده است و از علماء ما امامیّه سید
مرتضی قدّس سرّه بر اینکه قول است بدلیل آنکه چون ارث دادن کتاب را معلّق بکسانی فرموده که از بین بندگان برگزیده
شده باشد و بعد از آن توضیح فرموده که وراثت کتاب متعلق ببعض دون بعض است زیرا در آنها بعضی ظالم بنفساند و
بعضی میانهرو و بعضی مقدم بخیرات و لذا توریث کتاب براي همه عباد نیست بلکه براي برگزیدگان آنهاست. قول دیگر
آنکه ضمیر بمصطفین از عباد برمیگردد و اینکه قول اکثر مفسرین است. ثالثا: در أحوال فرق سه گانه مذکور در آیه مبارکه
نیز دو قول ذکر کرده یکی آنکه هر سه فرقه اهل نجاتاند. دیگر آنکه براي فرقه [ظالم لنفسه] نجات نیست و براي دو فرقه
دیگر نجات است و اقوال مختلفی در باره هر دو قول آوردهاند و آنچه راجع بمذهب ما امامیّه است آنکه میسر بن عبد العزیز
از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است [ صفحه 118 ] که فرمود: [الظالم لنفسه منّا من لا یعرف حق الامام و المقتصد
منا العارف بحق الامام و السابق بالخیرات هو الامام و هؤلاء کلّهم مغفور لهم]. یعنی ظالم بنفس از ما کسی است که حق امام را
نشناسد و مقتصد از ما کسی است که حقّ امام را بشناسد و سابق بخیرات خود امام است و تمام هر سه فرقه در نجاتاند و
آمرزش خدا شامل آنهاست] و نیز زیاد بن المنذر از حضرت أبی جعفر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: [اما الظالم
لنفسه منا فمن عمل عملا صالحا و آخر سیّئا و امّا المقتصد فهو المتعبد المجتهد و امّا السابق بالخیرات فعلیّ و الحسن و الحسین
علیهم السّلام و من قتل من آل محمّد شهیدا. یعنی امّا ظالم بنفس از ما أهل بیت کسی است که عمل صالح بجاي آورد و کار
زشت هم بکند و امّا مقتصد کسی است که هم عبادت کند و هم کوشش کند و اجتهاد نماید و امّا سابق بخیرات علی و حسن
و حسین علیهم السّلام و هر کس است از آل محمّد که شهید کشته شده باشد]. 33 - [و اینکه فضل کبیر خدا که شامل آنها
میشود همانا] باغها و بستانهاي ثبات و استقراري است که در آنها داخل میشوند [و مستقر میشوند بدون اینکه کوچ و رحیلی از
آن باشد] و در آنها خود را بدستوارهاي زرین و مروارید زینت و آرایش میدهند و پوشش آنها از ابریشم خالص است [و اگر
اینکه فضل هر سه فرقه را فرا گیرد ظالم بنفس دخولش در بهشت یا بفضل خداست یا بشفاعت اولیاء]. 34 - [و چون داخل
بهشت شوند] گویند سپاس خدائیرا که غم و اندوه از ما ببرد همانا پروردگار ما آمرزنده گناهان بندگان و قبایح أعمال
آنهاست و ثواب دهنده طاعات مؤمنان و محاسن رفتار آنهاست. 35 - آن خدائیست که ما را از فضل خود در خانه جاویدان
فرود آورد [که [ صفحه 119 ] همیشه در آن خواهیم بود و مرگ و تحویلی در آن نخواهد بود] و در آن خانه ما را نه رنج و
تعبی میرسد و نه در آنجا ما را کلال و ملالی دست میدهد [و خستگی در طلب معاش و غیره نخواهیم داشت.
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 36 تا 40
اشاره
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُم نارُ جَهَنَّمَ لا یُقضی عَلَیهِم فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنهُم مِن عَذابِها کَ ذلِکَ نَجزِي کُلَّ کَفُورٍ [ 36 ] وَ هُم
یَصطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخرِجنا نَعمَل صالِحاً غَیرَ الَّذِي کُنّا نَعمَلُ أَ وَ لَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما
لِلظّالِمِینَ مِن نَصِیرٍ [ 37 ] إِنَّ اللّهَ عالِمُ غَیبِ السَّماواتِ وَ الَأرضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ [ 38 ] هُوَ الَّذِي جَعَلَکُم خَلائِفَ فِی الَأرضِ
فَمَن کَفَرَ فَعَلَیهِ کُفرُهُ وَ لا یَزِیدُ الکافِرِینَ کُفرُهُم عِندَ رَبِّهِم إِلاّ مَقتاً وَ لا یَزِیدُ الکافِرِینَ کُفرُهُم إِلاّ خَساراً [ 39 ] قُل أَ رَأَیتُم
شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الَأرضِ أَم لَهُم شِركٌ فِی السَّماواتِ أَم آتَیناهُم کِتاباً فَهُم عَلی بَیِّنَۀٍ
من الصراخ اي یستغیثون - « یَصطَرِخُونَ » [ 951 [ صفحه 120 - مِنهُ بَل إِن یَعِدُ الظّالِمُونَ بَعضُ هُم بَعضاً إِلاّ غُرُوراً [ 40 ] -قرآن- 1
إِن » دلیل « بَیِّنَۀٍ » اي شرکۀ « شِركٌ » اي خسرانا بمعنی اضاعۀ « خَساراً » المقت اشدّ البغض « مَقتاً » جمع خلیفۀ « خَلائِفَ » 16- قرآن- 1
36 - و 135- 115 -قرآن- 122 - 94 -قرآن- 104 - 61 -قرآن- 86 - 32 -قرآن- 52 - 12 -قرآن- 24 - اي ما یعد .. -قرآن- 1 « یَعِدُ
آنکسانیکه کافر شدند [بوحدانیت خدا و بنبوّت پیغمبر او] براي آنها [بکیفر کفرشان] آتش دوزخ است [و در آنجا] حکم
بمرگ آنها نمیشود تا بمیرند [و راحت شوند] و عذاب آتش بر آنها سبک و خفیف نمیشود [و التهاب آن دائما مزید میشود]
اینکه چنین [یعنی مانند اینکه عذاب و نظیر آن] جزا میدهیم هر منکر بسیار کفرانی را [که منکر پیمبران خدا شوند]. 37 - و
آنان فریاد [باستغاثه] برمیدارند در دوزخ [و میگویند] اي پروردگار ما ما را [از عذاب آتش] خارج کن [و بدنیا برگردان] ما
کردار خود را شایسته خواهیم کرد [و بجاي کفر ایمان میآوریم و بجاي گناه فرمانبري خواهیم نمود] و عمل بطاعات خواهیم
کرد غیر از آنچه عمل بمعاصی میکردیم [در اینجهان خداوند آنها را توبیخ و سرزنش فرموده گوید] آیا ما بشما زندگانی
ندادیم و بشما عمر ارزانی نداشتیم بمقداري که در آنمدّت متذکّر شود کسی که باید متذکّر شود [و تفکّر کند و عبرت بگیرد
و در امور دین و فرجام حال خود نظر کند آنکس که خواهان تفکّر و تذکر باشد] با آنکه ترساننده از عذاب خدا [یعنی رسول
او و قرآن] براي شما آمد [و شما را موعظه کرد و از عاقبت حالتان ترسانید] پس اینک بچشید [عذاب آتش و حسرت ندامت
را] که براي ستمکاران یار و یاوري نیست [که از آنها دفع عذاب کند و نجاتی بآنها بخشد] کاشفی گوید: اکثر علماء برآنند
که مراد از نذیر شیب است [یعنی پیري] چه زمان شیب فرو نشاننده شعله حیاتست و موسم پیري رنگ فزاینده آئینه ذات: نوبت
پیري چو زند کوس درد || دل شود از خوشدلی و عیش فرد در تن و اندام در آید شکست || لرزه کند پاي ز سستی چو
دست [ صفحه 121 ] موي سفید از اجل آرد پیام || پشت خم از مرگ رساند سلام و بقولی نذیر موت کسان و نزدیکان و
بقولی کامل شدن عقل است. 38 - حقّا که خدا داناي بامور نهانی آسمانها و زمین است [و آنچه از علم خلائق پنهان است او
عالم بآن است و از او پوشیده نیست] [و بدانید] که او بآنچه در دلهاي شماست بآن داناست [لذا آنچه او را بد آید در نزد خود
پنهان ننمائید که او آن را میداند]. 39 - او [یعنی خداي تعالی] آنکسی است که شما را در زمین جانشین پیشینیان قرار داد [و
امّتی بعد از امّت و قرنی بعد از قرن بوجود آورد و آنچه را براي آنها بود بشما میراث داد]. [ یا آنکه شما مظهر جمال صنایع او
در مرآت اخلاق خود و مظهر کمال بدایع او در آینه حرف و أعمال یدي خود باشید] بنابرین هر کس کفر آورد زیان کفرش
عاید خودش خواهد بود و نتیجه کفر کافران نیست مگر بغض ربّانی و دشمنی خداوندي و باز نتیجه کفر کافران نیست مگر
نومیدي و زیان [یعنی کافران را کفرشان چیزي نمیافزاید مگر دشمنی عظیمی که ما فوق آن رسوائی نیست و خسران عظیمی
که ماوراء آن شرّ و تباهی نمیباشد]. 40 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله باین مشرکین] آیا دیدهاید [بمن خبر دهید] که
اینکه بتهائیرا که شما شریک در عبادت خدا قرار میدهید و بغیر از خدا آنها را میخوانید بمن نشان بدهید چه چیزي را از
مخلوقات زمین آنها آفریدهاند [که شما بسبب آن خیر عبادت آنها را بر خود واجب کرده و شرکاء خدا قرار دادهاید] یا آنها را
در خلقت آسمانها شرکتی است [که مستحق شرکت در الوهیت باشند] یا آیا ما براي آنمشرکین کتابی نازل کردهایم [که
مصدق دعوي آنها در شرکشان باشد] و آنها از آن کتاب حجّت و دلیل ظاهري [بر اثبات ادّعاي خود] دارند بلکه [نه چنین
است و هیچیک از اینها نیست] بلکه ستمکاران یکدیگر را جز وعده دروغ نمیدهند [و آنچه را اسلاف و رؤساء باخلاف و
اتباع [ صفحه 122 ] وعده میدهند جز وعدههاي باطل و بیاصل و بیحقیقت چیز دیگري نیست]. اگر چه آینهاي داري از براي
رخش || ولی چه سود که داري همیشه آینه تار بیا بصیقل توحید ز آینه بزداي || غبار شرك که تا پاك گردد از زنگار
[ [سوره فاطر [ 35 ]: آیات 41 تا 45
اشاره
إِنَّ اللّهَ یُمسِکُ السَّماواتِ وَ الَأرضَ أَن تَزُولا وَ لَئِن زالَتا إِن أَمسَکَهُما مِن أَحَدٍ مِن بَعدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً [ 41 ] وَ أَقسَمُوا بِاللّهِ
جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَهُم نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهدي مِن إِحدَي الأُمَمِ فَلَمّا جاءَهُم نَذِیرٌ ما زادَهُم إِلاّ نُفُوراً [ 42 ] استِکباراً فِی الَأرضِ وَ
مَکرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ المَکرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهلِهِ فَهَل یَنظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الَأوَّلِینَ فَلَن تَجِ دَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدِیلًا وَ لَن تَجِ دَ لِسُنَّتِ اللّهِ
تَحوِیلًا [ 43 ] أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الَأرضِ فَیَنظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَ کانُوا أَشَ دَّ مِنهُم قُوَّةً وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعجِزَهُ مِن
شَیءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الَأرضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً [ 44 ] وَ لَو یُؤاخِ ذُ اللّهُ النّاسَ بِما کَسَ بُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّۀٍ وَ
« إِن أَمسَکَهُما » [ 1018 [ صفحه 123 - لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَ لٍ مُسَ  می فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِ یراً [ 45 ] -قرآن- 1
وَ لا » اصله و ان مکروا المکر السّیء « وَ مَکرَ السَّیِّئِ » جهد مصدر مؤکّد اي اقسموا یجهدون جهدا « جَهدَ أَیمانِهِم » اي ما امسکهما
اي « أَجَلٍ مُسَ  می » علی ظهر الارض « عَلی ظَهرِها » اي سنۀ اللّه فیهم « سُنَّتَ الَأوَّلِینَ » اي و لا یحیط. احاق به اي احاط به « یَحِیقُ
- 271 -قرآن- 289 - 234 -قرآن- 256 - 167 -قرآن- 210 - 117 -قرآن- 151 - 55 -قرآن- 95 - 19 -قرآن- 36 - موعد مقرّر. -قرآن- 1
308
تفسیر معانی:
اشاره
-41 بحقیقت خداست که نگاه میدارد آسمانها و زمین را از اینکه از مراکز خود بدر روند و بخدا سوگند اگر آندو از مرکز
خود خارج شوند و زوال یابند نیست کسیکه بعد از آن زوال آندو را نگاه دارد [یعنی کسی قادر نیست که آنها را بجاي
خودشان برگرداند] همانا خداوند بردبار است [و تعجیل در عقوبت گناهکاران نمیکند] و آمرزنده است [کسانیرا که از کفر
و گناه باز گرداند]. 42 - و کفّار مکّه بخدا قسم یاد کرده بودند [پیش از اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله بیاید] بقسمهاي
مغلّظه و بآنچه در طاقت دارند که اگر از جانب خدا پیامبر ترسانندهاي بیاید البتّه در قبول گفتار آن پیامبر و پیروان او از هر
یک از امم ماضیه [یهود و نصاري و صابئین] راهروتر و هدایت شدهتر باشند ولی وقتی نذیر [یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله]
براي آنها آمد، آمدن او چیزي جز دوري از هدایت و فرار از حق براي آنها نیفزود. 43 - [و اینکه نفور و دوري از حق] از راه
گردن کشی و تکبّر از ایمان بخدا در روي زمین و قصد مکر بد و زیان برسول خدا و اهل دین او بوده است و حال آنکه مکر
بد زیانش جز اهل آن یعنی خود مکر کننده را فرا نمیگیرد [و هر چه در باب ضرر دیگري اندیشیده در باره خود مشاهده
خواهد نمود] بنابرین آیا [اینکه کافران متکبر سرکش دور از حق] منتظر رفتاري هستند که خدا با پیشینیان آنها نمود [که چون
آنها تکذیب پیمبران خدا نمودند بجزاي [ صفحه 124 ] کفرشان دچار عذاب و هلاك شدند و اگر آنها هم باین انتظار هستند]
هرگز براي عادت و سنّت خدائی [ یا محمّد] تغییر و تبدیلی نخواهی یافت [که غیر عذاب یعنی عفو و رحمت را بجاي عذاب
بکار برد] و هرگز براي طریقه خداوند تحویلی نمییابی [که عذاب را از مکذّبین بگرداند و بغیر آنها برساند]. تبدیل:
گردانیدن و عوض کردن هر چیزي است بغیر آن و تحویل عوض کردن جاي هر چیزي است و تغییر عوض کردن آنچیز است
بچیز دیگر غیر از آنچه که بود. پس اگر چیزي را بردارند و بجاي آن چیز دیگري بگذارند تبدیل کردهاند و اگر جاي خود
آنچیز را عوض کنند تحویل کردهاند و اگر خود آنچیز را بصورت دیگري در آورند تغییر دادهاند. 44 - آیا [اینکه کافرانیکه
منکر اهلاك ملل پیشین هستند] در زمین گردش و سیر نکردهاند تا [بمشاهده آثار دیار مخروبه امم ماضیه] بنگرند که فرجام
کار آنانکه پیش از آنها بودهاند چگونه بوده است [و بسر آنها چه آمده است و چگونه خداوند مکذّبین قوم لوط و عاد و ثمود
را هلاك نمود تا از حال آنها عبرت بگیرند] و حال آنکه آنان از اینان نیرومندتر بودند و محال است که چیزي بتواند خدا را
عاجز کند و چیزي را از او فوت نماید نه در آسمانها و نه در زمین زیرا حقّا او بهر امري دانا و تواناست. نرود مرغ سوي دانه
فراز || چون دگر مرغ بیند اندر بند پند گیر از مصائب دگران || تا نگیرند دیگران ز تو پند 45 - و اگر خداوند مردم را بآنچه
[از شرك و معاصی] مرتکب میشوند مؤاخذه نماید [یعنی آنها را بکیفر اعمالشان بگیرد] بر پشت زمین جنبندهاي نخواهد
گذارد ولی آنها را بموعد مقرّر و وقت معیّن عقب میاندازد و چون مدّت معلوم آنها در آید و وقتشان فرا رسد همانا خداوند
بحال بندگانش بیناست [و بکردارشان جزا خواهد داد]. [ صفحه 125 ] آنرا بلوامع رضا بنوازد || اینکه را بلوازم غضب بگدازد
کسرا بقضا و قدرش کاري نیست || آنست صلاح خلق کاو میسازد ابیّ بن کعب گوید هر کس سوره یس را بقصد رضاي
خدا بخواند خداوند عزّ و جلّ او را بیامرزد و مزد ختم دوازده مرتبه قرائت قرآن را باو بدهد. و انس بن مالک از رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که براي هر چیزي قلبی است و قلب قرآن یس است. و أبو بصیر از حضرت صادق علیه
السّلام نیز روایت کرده است که هر چیز را قلبی است و قلب قرآن یس است و هر کس آنرا در روز پیش از آنکه شب شود
بخواند در آنروز از جمله محفوظین و مرزوقین خواهد بود تا شب شود و هر کس شب قبل از آنکه بخوابد آنرا بخواند هزار
فرشته مأمور حفاظت او خواهند شد که او را از هر شیطان رجیمی و آفتی حفظ کنند تا آخر حدیث که مفصل است ... و
محمّد بن مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که براي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دوازده اسم است که
پنج از آنها در قرآن است [محمّد- أحمد عبد اللّه- یس- نون]. [ صفحه 126 ] سورة یس مکیّه است- و إبن عباس رض گفته
101 الخ که در مدینه نازل شده است و عدد آیات آن هشتاد و سه میباشد. - است جز آیه وَ إِذا قِیلَ لَهُم أَنفِقُوا ... -قرآن- 66
37- بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
37 یس [ 1] وَ القُرآنِ الحَکِیمِ [ 2] إِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلِینَ [ 3] عَلی صِراطٍ مُستَقِیمٍ [ 4] -قرآن- - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
99-1 تَنزِیلَ العَزِیزِ الرَّحِیمِ [ 5] لِتُنذِرَ قَوماً ما أُنذِرَ آباؤُهُم فَهُم غافِلُونَ [ 6] لَقَد حَقَّ القَولُ عَلی أَکثَرِهِم فَهُم لا یُؤمِنُونَ [ 7] إِنّا جَعَلنا
فِی أَعناقِهِم أَغلالًا فَهِیَ إِلَی الَأذقانِ فَهُم مُقمَحُونَ [ 8] وَ جَعَلنا مِن بَینِ أَیدِیهِم سَ  دا وَ مِن خَلفِهِم سَ  دا فَأَغشَ یناهُم فَهُم لا یُبصِرُونَ
اي طریق، جمعه صرط و « صِ راطٍ » 76- 357 وَ سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ [ 10 ] -قرآن- 1 - 9] -قرآن- 1 ]
جمع ذقن « الَأذقانِ » جمع غل الذي یجمع الید الی الذقن. اي قیودا « أَغلالًا » اي ثبت و وجب القول « حَ قَّ القَولُ » اصله سراط
158 -قرآن- - 95 -قرآن- 146 - 61 -قرآن- 85 - 9-قرآن- 44 - اي رافعون رءوسهم غاضّون -قرآن- 1 « مُقمَحُونَ » بالفارسیه زنخدان
اي فغطینا « فَأَغشَیناهُم » 201-188 [ صفحه 127 ] أبصارهم اصله قمح البعیر اي رفع رأسه و اقمحت البعیر شددت رأسه الی خلف
98- اعینهم. -قرآن- 82
تفسیر معانی:
اشاره
-1 یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله اي سید اوّلین و آخرین. 2- قسم بقرآن محکم [که باطلی در آن راه ندارد و مظهر و جامع
جوامع حکمت است]. 3- حقّا تو از کسانی هستی که خداوند ترا بپیامبري فرستاده است. 4- [تو رهبر هستی مردم را] بر راه
راست [بر دینی درست و شریعتی پاك و سیرتی پسندیده که راهرو آن ببهشت سعادت خواهد رسید]. 5- [اینکه قرآن حکیم]
کتابی است منزل از جانب خداي غالب [بر جمیع مقدورات] و مهربان [بجمیع مخلوقات]. 6- [ترا فرستادیم] تا مردمی را [از
نافرمانی خدا و از عذاب خدا] بترسانی که پدران آنها [در زمان فترت بین عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله بودهاند و لذا]
انذار نشدهاند [یعنی پیمبري براي ترسانیدن پدران آنها نیامده است] بنابراین آنها غافلاند [یعنی از رشد و ایمان و دلایل مبدء
و معاد غفلت دارند یا غافل از عذاب الهی هستند]. 7- بحقیقت سوگند که براي اکثر اینکه کافران وجوب عذاب و استحقاق
عقاب محقق و ثابت شده است و آنها ایمان نخواهند آورد و بکفر خود میمیرند. 8- زیرا [ما بمقتضاي قهر و جلال خودمان]
در گردنهاي آنها غل و زنجیرهائی نهادهایم که آن غلها بر نخهاي آنها پیوسته و سرهاشان را ببالا نگاهداشته و چشمهاشان
بسته و بحق التفاتی ندارند و گردن در برابر حق خم نمیکنند. 9- و [از کمال خشمی که بر آنها داریم] قرار دادیم از پیش
روي ایشان سدّ و حجابی و از پس و پشت آنها نیز سدّ و مانعی و آنها را دچار خذلان ساختیم که روي سعادت نبینند]. [
10 - و براي آنها یکسان است چه آنها را بترسانی و چه آنان را نترسانی آنها ایمان نمیآورند. گفتهاند آیه [ صفحه 128
مبارکه [إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالًا ... الخ] در حق ابی جهل نازل شده است که قسم خورد هر وقت ببیند محمّد صلّی اللّه علیه
و آله نماز میگذارد سر آنحضرت را بشکند و چون بیامد و حضرت را در حال نماز دید سنگی که با خود داشت بقصد زدن
سر دست برداشت ناگهان دست او بگردنش جفت شد و سنگ بدست او چسبید و چون بطرف یارانش برگشت سنگ از
دست او بیفتاد در آنحال مردي از بنی مخزوم گفت من او را با اینکه سنگ خواهم کشت و بطرف آنحضرت که در حال نماز
بود بیامد تا سنگ را پرتاب کند خداوند بر چشم او پرده افکند و صداي حضرت را میشنید ولی او را نمیدید و بطرف
رفقایش برگشت و آنها را ندید تا آنها صدا برداشتند که چه کردي گفت او را ندیدم ولی صدایش را شنیدم، بین من و او
67 و أبو حمزه ثمالی از مجاهد از إبن عباس روایت کرده - چیزي حایل شد که اگر نزدیک میرفتم مرا میخورد. -قرآن- 23
است که قریش گرد هم آمده گفتند اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله خواست داخل خانه شود مانند یک تن جمعا بر او قیام
میکنیم و چون رسولخدا داخل شد خداوند در پیش رو و پس سر آنها سدّي قرار داد که او را ندیدند و حضرت نماز بگذارد
و بطرف آنها آمد و خاکی بر سر آنها پاشید و آنها او را ندیدند و چون از آنها رد شد خاکرا دیدند و گفتند إبن أبی کبشه
شما را جادو کرد. و امّا در تفسیر آیه وجوهی ذکر کردهاند. یکی آنکه خداوند سبحانه آنرا مثل زده است یعنی مثل اینکه
گروه مشرکین در اعراضشان از آنچه تو آنها را بآن دعوت میکنی مثل مردي است که دستش را بگردنش بستهاند و نمیتواند
آنها را بسوي کار خیر باز کند و مانند مردي است که سر بلند کرده و پیش قدمهاي خود را نمیبیند. دوّم آنکه اینکه قرآن
مانند غلی در گردنهاي آنهاست که آنها را مانع است [ صفحه 129 ] که در برابر استماع آن خاضع شوند و سنگینی آن
نمیگذارد که در آن تدبّر کنند و چون تکبر کنند و از پیروي آن سرباز زنند بسان متکبّري که چشم ببالا دوخته حاضر نیست
که چشم بزیر انداخته و راه خود را ببیند. سوّم آنکه مردمی از قریش بقتل رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله همّت گماشتند و
خداوند دستهاي آنها را بگردنهاشان مغلول ساخت و قادر بدست درازي نشدند. چهارم آنکه مراد وصف حال آنها در قیامت
است که دچار غل و بند خواهند شد و در تنگنائی واقع میشوند که از پیش و پس مسدود و محصور خواهند بود و در عذاب
خواهند سوخت [تا اینجا اقتباس از مجمع البیان بود]. و در تفسیر روح البیان گوید: [و گفتهاند اینکه آیت ضرري نیکوست
کسی را که از دشمن ترسد اینکه آیت بر روي دشمن خواند خداي تعالی شرّ آن دشمن از وي باز دارد و دشمن را از وي در
حجاب کند چنانکه با رسول خدا کرد آن شب که کافران قصد وي کردند بدر سراي وي آمدند تا بر سر وي هجوم برند
رسول خدا علی را رضی اللّه عنه بر جاي خود خوابانید و بیرون آمد و بایشان برگذشت و اینکه آیت میخواند [وَ جَعَلنا مِن
بَینِ أَیدِیهِم سَ  دا ... الخ] و دشمنان او را ندیدند و در حجاب بماندند رسول برگذشت و قصد مدینه کرد و آن ابتداي هجرت
501 و در انسان العیون گوید چون آنحضرت از بیت شریف خویش بدر آمد مشتی خاك بر گرفت و بر سر - بود. -قرآن- 456
آنقوم که بر در باب بودند بپاشید و بخواند [یس وَ القُرآنِ الحَکِیمِ- تا- فَهُم لا یُبصِرُونَ و خداوند چشمهاي آنها ببست و او را
212 از مثنوي مولوي کبر و کفر آنسان ببندد راه را || کو نیارد کرد - 179 -قرآن- 191 - ندیدند [روح البیان]. -قرآن- 151
ظاهر آه را گفت اغلالا فهم به مقمحون || نیست آن اغلال ما را از برون خلفهم سدا فاغشینا همو || مینبیند بند را پیش و
پس او [ صفحه 130 ] رنگ صحرا دارد آن سدّي که خواست || آن نمیداند که آن سدّ قضاست اي بسا کفّار را سوداي دین
|| بندشان ناموس کبر و آن و اینکه بند پنهان لیک از آهن بتر || بند آهن را کند پاره تبر بند آهن را توان کردن جدا || بند
غیبی را نداند کس دوا مرد را زنبور اگر نیشی زند || طبع او آن لحظه بر دفعی تند زخم نیش امّا چو از هستی تست || غم
قوي باشد نگردد درد سست شرح اینکه از سینه بیرون میجهد || لیک میترسم که نومیدي دهد نی مشو نومید و خود را شاد
کن || پیش آن فریاد رس فریاد کن کاي محبّ عفو از ما عفو کن || اي طبیب رنج ناسور کهن قال النقشبندي: هی اغلال
الامانی و الامال و سلاسل الحرص و الطمع بمزخرفات الدنیا الدّنیه و ما یترتب علیها من اللذّات الوهمیّه و الشهوات البهیمیّه.
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 11 تا 20
اشاره
إِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمنَ بِالغَیبِ فَبَشِّرهُ بِمَغفِرَةٍ وَ أَجرٍ کَرِیمٍ [ 11 ] إِنّا نَحنُ نُحیِ المَوتی وَ نَکتُبُ ما قَدَّمُوا وَ
آثارَهُم وَ کُلَّ شَیءٍ أَحصَیناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ [ 12 ] وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا أَصحابَ القَریَۀِ إِذ جاءَهَا المُرسَلُونَ [ 13 ] إِذ أَرسَلنا إِلَیهِمُ اثنَینِ
فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیکُم مُرسَلُونَ [ 14 ] قالُوا ما أَنتُم إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ ما أَنزَلَ الرَّحمنُ مِن شَیءٍ إِن أَنتُم إِلاّ تَکذِبُونَ
542 قالُوا رَبُّنا یَعلَمُ إِنّا إِلَیکُم لَمُرسَلُونَ [ 16 ] وَ ما عَلَینا إِلَّا البَلاغُ المُبِینُ [ 17 ] قالُوا إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم لَئِن لَم تَنتَهُوا - 15 ] -قرآن- 1 ]
لَنَرجُمَنَّکُم وَ لَیَمَسَّنَّکُم مِنّا عَذابٌ أَلِیمٌ [ 18 ] قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم أَ إِن ذُکِّرتُم بَل أَنتُم قَومٌ مُسرِفُونَ [ 19 ] وَ جاءَ مِن أَقصَا المَ دِینَۀِ
یعنی فی اللوح المحفوظ سمّی اماما « فِی إِمامٍ مُبِینٍ » [ 399 [ صفحه 131 - رَجُلٌ یَسعی قالَ یا قَومِ اتَّبِعُوا المُرسَلِینَ [ 20 ] -قرآن- 1
البَلاغُ » لأنّه یؤتم به و یتّبع قال الراغب الامام المؤتم به انسانا کان یقتدي بقوله و فعله او کتابا او غیر ذلک محقا کان او مبطلا
اي لنقتلنّکم رمیا بالاحجار « لَنَرجُمَنَّکُم » اي تشأمنا و اصله التفاؤل بالطیر ثم أطلق استعماله « تَطَیَّرنا » اي البلاغ الموضح « المُبِینُ
ائن مرکّبۀ من همزة الاستفهام و إن الشرطیه و جواب الشرط مخذوف تقدیره « أَ إِن ذُکِّرتُم » اي شؤمکم معکم « طائِرُکُم مَعَکُم »
430- 392 -قرآن- 410 - 341 -قرآن- 371 - 266 -قرآن- 323 - 233 -قرآن- 254 - 24 -قرآن- 211 - ائن ذکرتم اطیّرتم. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-11 فقط از انذار و ترسانیدن تو کسی منتفع میشود و سود میبرد که پیروي قرآن کند و در حال تنهائی و غیبت از مردم از
خداي رحمان بترسد یا از آنچه از امر آخرت از او پنهان است ترسان باشد بنابرین چنین کسرا مژده بده بآمرزش گناهان و مزد
فراوان و ثواب خالص از هر گونه شوائب. 12 - ما خودمان زنده میکنیم مردگان را [در قیامت تا جزاي اعمالشان را بدهیم] و
مینویسیم [یعنی ثبت و ضبط میکنیم] آنچه را پیش فرستادهاند [از خیر و شرّ و حسنات و طاعات و سیئات و معاصی که در دنیا
از آنها ناشی شده است] و همچنین اثرهائیکه از آنها پس از مرگ در دنیا باقی مانده است [مانند [ صفحه 132 ] علمی که
بکسی آموختهاند یا کتابی که تألیف کردهاند یا مالی که براي خیرات حبس و وقف نمودهاند یا مساجد و کاروانسراها و پلها
ساخته و وجوهی که در مبرّات مصرف کردهاند] و هر چیزیرا ما شماره میکنیم [یعنی حساب آنرا داریم و آنرا ثبت و ضبط
میکنیم] در کتاب واضحی [که آن لوح محفوظ است یا در صحائف اعمال بندگان]. آثار نیک و بد چنان است که سعدي
[ره] گفته است: نمرد آنکه ماند از پس وي بجاي || پل و مسجد و خان و مهمانسراي هر آنکو نماند از پسش یادگار ||
درخت وجودش نیاورد بار و گر رفت و آثار خیرش نماند || نشاید پس از مرگش الحمد خواند و در آثار بد چنانکه ملّا [ره]
در مثنوي گوید: هر که بنهد سنّت بد اي فتی || تا درافتد بعد او خلق از عمی جمع گردد بر وي آن جمله بزه || کوسري بوده
است و ایشان دم غزه از مکافات عمل غافل مشو || گندم از گندم بروید جو ز جو کاین چنین گفته است پیر معنوي || کاي
برادر هر چه کاري بدروي و بعض از مفسرین گفتهاند که غرض از آثار در آیه مبارکه گامهائی است که مؤمن براي رفتن
بنمازگاه برمیدارد و سبب آن روایتی است از أبو سعید الخدري که بنی سلمه در ناحیهاي در مدینه بودند و شکایت بخدمت
- رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آوردند که منازل ما از مسجد دور است و از نماز با شما مهجوریم و اینکه آیه نازل شد. 13
- و براي آنها [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] مثل أهل شهر [أنطاکیه] را بزن موقعیرا که رسولان خدا بنزد آنها آمدند. 14
زمانی را براي آنها یادآوري کن که ما دو نفر رسول بسوي آنها فرستادیم [که عیسی علیه السّلام دو نفر حواري را بأمر خدا
مأمور کرد] و مردم [انطاکیه] آندو نفر را تکذیب کردند [و بگفته إبن عباس آنها را زدند و بزندان [ صفحه 133 ] کردند] و ما
آنها را یعنی آندو را برسول سوّمی تقویت کردیم [یعنی بکمک دو رسول اوّل که شمعون و یوحنّا بودند بولس را عیسی علیه
السّلام بامر حق مأمور ساخت] و هر سه بأهل آن شهر گفتند ما را خدا برسالت نزد شما فرستاده است 15 - أهل شهر گفتند شما
جز بشري مانند ما نیستید [و صلاحیت رسالت را ندارید چنانکه ما نیز نداریم] و خداي رحمان هم چیزي نازل نکرده است [که
شما ما را بآن دعوت کنید] و شما جز دروغ چیزي نمیگوئید. 16 - رسولان گفتند پروردگار ما میداند که ما را برسالت نزد
شما فرستاده است. 17 - و بر ما جز تبلیغ آشکار [کار دیگري نیست] [یعنی تکلیف ما اداي رسالت و تبلیغ ظاهر است و ایمان
را بر شما تحمیل نمیکنیم زیرا نمیتوانیم]. 18 - [کافران چون از ایراد شبهه عاجز شدند در جواب رسولان] گفتند ما وجود شما
را بفال بد میگیریم و شوم میدانیم اگر دست از اینکه کار و دعوت خود بر ندارید شما را البته سنگسار خواهیم کرد [ یا شما را
دشنام خواهیم داد] و از جانب ما شما را عذابی دردناك خواهد رسید. 19 - رسولان گفتند شومی شما از خودتان است [یعنی
کفري که با شماست و بر آن پایدار ماندهاید باعث شئامت شماست و دعوت بتوحید و پرستش خداوند جز برکت و میمنت در
آن نیست] اگر متذکّر شوید و تدبّر کنید [خواهید دانست که آنچه ما گوئیم درست است و تطیّر شما نارواست بلکه شما
مردمان مسرف و متجاوز از حدّي هستید [یعنی در ما موجب تشاؤم و فال بد نیست بلکه در شماست که طریق افساد و اسراف
میپوئید]. 20 - [در اینحال] از دورترین نقطه شهر مردي بشتاب آمد [که نامش حبیب نجّار بود و در وقت ورود رسولان ایمان
آورده بود و چون شنید مردم شهر رسولان را تکذیب کرده و قصد کشتن آنها را دارند خود را بآنها رسانید و بمردم] گفت
اي مردم پیروي کنید فرستادگان خدا را و اقرار برسالت آنها آورید]. [ صفحه 134 ] مفسّرین گفتهاند که حضرت عیسی علیه
السّلام دو رسول از حواریین براي دعوت مردم انطاکیه [که شهري از شام و بانی آن انطیوکوس از سرداران اسکندر بوده
است] اعزام داشت و چون بشهر نزدیک شد پیر مردي بچرانیدن گوسفندان مشغول بود که نامش حبیب و نجّ ار بود [که
گفتهاند بت تراش بود] و مسلمانان او را [صاحب یس] خوانند زیرا خداوند در قرآن از او یاد فرموده است و در سوره یس
فرماید [وَ جاءَ رَجُلٌ مِن أَقصَی المَدِینَۀِ یَسعی] و اینمرد هم اوست باري رسولان بر او سلام کردند شیخ گفت شما کیانید گفتند
ما فرستادگان عیسی هستیم آمدهایم تا شما را از عبادت بتان بعبادت رحمان دعوت کنیم گفت آیا معجزهاي هم دارید گفتند
بلی ما بیماران را باذن خدا شفا میدهیم و ابرص و اکمه را بامر خدا معالجه میکنیم گفت مرا بیماري که پسرم است در بستر
است و سالهاست مریض است گفتند ما را بمنزل خود ببر تا حال او ببینیم آنها را با خود ببرد و آنها بر بدن پسر او دست
488 خبر در شهر منتشر شد و بدست آندو - بسودند و پسر باذن خدا از بستر بیماري برخاست و سالم گردید. -قرآن- 439
بسیاري از بیماران شفا یافتند و آن شهر را پادشاهی بود بتپرست خبر باو رسید و آنها را بخواند و بآندو گفت شما چه
کسانید گفتند ما فرستادگان عیسی رسول خدائیم آمدهایم تا ترا از پرستش آنچه چشم و گوشی ندارند بپرستش آنکس که
بینا و شنواست دعوت کنیم شاه گفت مگر سواي خدایان ما خدائی هم هست! گفتند بلی آنکس که ترا و خدایان ترا بوجود
آورده است. شاه گفت برخیزید تا در باره شما بیندیشم مردم شهر آنها را بگرفتند و در بازار بزدند و چون خبر بعیسی علیه
السّلام رسید سومین رسول یعنی شمعون صفا را بیاري آنها فرستاد شمعون بطور ناشناس وارد انطاکیه شد و با درباریان محشور
شد و خبر او بپادشاه رسید او را بخواست و با او مأنوس شد و او را گرامی داشت [ صفحه 135 ] تا روزي شمعون بملک گفت
شنیدهام تو دو نفري را در زندان کردهاي و موقعی که آنها ترا بغیر دین خودت دعوت کردهاند آنها را زدهاي آیا بگفتار آنها
گوش دادهاي. ملک گفت آنها مورد خشم من واقع شدهاند شمعون گفت اگر راي ملک باشد آنها را بخوانیم و بر مقصود
آنها کاملا مطلع شویم شاه آنها را احضار کرد شمعون گفت چه کسی شما را اینجا فرستاده گفتند [خدائی که آفریننده هر
چیزي است و شریکی براي او نیست] گفت [معجزه و نشانهاي که دارید چیست] گفتند [هر چه بخواهید] شاه فرمان داد پسري
کور مادرزاد که محل چشم او با پیشانیش برابر بود بیاوردند آنها دست بدعا برداشتند و خدا را بخواندند تا جاي چشم شکافته
شد سپس دو گلو که گلین گرفتند و در حدقه او نهادند و چشم او روشن شد و همه چیز را بدید و شاه در شگفت شد شمعون
بملک گفت آیا دیدي آیا اگر از معبود خودت هم بخواهی چنین کاري خواهند توانست! اگر بتوانند براي تو و خداي تو هم
شرافت است و حق با تست ملک گفت مرا از تو چیزي پوشیده نیست خداي ما را نه سودي است و نه زیانی سپس شاه بآن دو
رسول گفت اگر خداي شما قادر بر زنده کردن مرده باشد ما ایمان خواهیم آورد و شما را فرستاده او خواهیم دانست گفتند
خداي ما بر هر چیز قادر است ملک گفت اینجا مرده ایست که یک هفته از مرگ او میگذرد او را دفن نکردهایم تا پدرش
که غایب است برگردد، آن مرده را آوردند و صورت او تغییر یافته بود رسولان بدعا برخاستند و آشکارا دعا میکردند و
شمعون در باطن و سرّ خدا را میخواند در اینحال مرده برخاست و گفت من هفت روز است که مردهام و در هفت وادي از
آتش داخل بودم و شما را از آنچه در آن هستید میترسانم بیائید و بخدا ایمان بیاورید ملک متعجب گشت و چون شمعون
دانست که گفتار او در ملک تأثیر کرده است او را دعوت بحق کرد و او با بعض اهل کشورش ایمان آوردند و بعض دیگر
بکفر خود باقی ماندند و مانند اینکه خبر را عیاشی باسناد [ صفحه 136 ] خود از ثمالی و غیره از امامین همامین امام باقر و امام
صادق علیهما السّلام روایت کرده است منتها در بعض روایات مختصر اختلافاتی هست که گفتهاند آن مرده پسر خود ملک
بوده. و بعضی گفتهاند ملک ایمان نیاورد و بعض اهل انطاکیه ایمان آوردند الی غیر ذلک [نقل از مجمع البیان] و در تفسیر
روح البیان از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند که: [سباق الامم ثلاثۀ لم یکفروا باللّه طرفۀ عین. علیّ بن أبی طالب
و صاحب یس و مؤمن آل فرعون. یعنی سابقترین امم در ایمان سه نفرند که چشم بهمزدنی بخدا کافر نشدهاند علیّ علیه
السّلام در اسلام و صاحب یس یعنی حبیب نجار در دین عیسی و مؤمن آل فرعون در دین موسی] که به بت سجده نکرده و
بآنچه از اصول شرایع است معتقد بودهاند].
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 21 تا 30
اشاره
اتَّبِعُوا مَن لا یَسئَلُکُم أَجراً وَ هُم مُهتَدُونَ [ 21 ] وَ ما لِیَ لا أَعبُدُ الَّذِي فَطَرَنِی وَ إِلَیهِ تُرجَعُونَ [ 22 ] أَ أَتَّخِ ذُ مِن دُونِهِ آلِهَۀً إِن یُرِدنِ
- [ الرَّحمنُ بِضُ رٍّ لا تُغنِ عَنِّی شَ فاعَتُهُم شَیئاً وَ لا یُنقِذُونِ [ 23 ] إِنِّی إِذاً لَفِی ضَ لالٍ مُبِینٍ [ 24 ] إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکُم فَاسمَعُونِ [ 25
352 قِیلَ ادخُلِ الجَنَّۀَ قالَ یا لَیتَ قَومِی یَعلَمُونَ [ 26 ] بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ المُکرَمِینَ [ 27 ] وَ ما أَنزَلنا عَلی قَومِهِ - قرآن- 1
مِن بَعدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنّا مُنزِلِینَ [ 28 ] إِن کانَت إِلاّ صَ یحَۀً واحِ دَةً فَإِذا هُم خامِدُونَ [ 29 ] یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما
مِن » اي خلقنی. فطر یفطر فطرا. اي خلق « فَطَرَنِی » [ 385 [ صفحه 137 - یَأتِیهِم مِن رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَستَهزِؤُنَ [ 30 ] -قرآن- 1
اي میّتون لا یسمع لهم حس و لا یشاهد لهم حرکۀ شهوا « خامِدُونَ » الصیحۀ ال ّ ص رخۀ « صَ یحَۀً » اي من بعد وفاته او رفعه « بَعدِهِ
21 - [سپس حبیب گفت اي گروه کافران] 136- 108 -قرآن- 124 - 65 -قرآن- 99 - 13 -قرآن- 50 - بالنار الخامده. -قرآن- 1
پیروي کنید کسیرا که از شما مزد و مالی نمیخواهد [و در ازاي هدایت و نصایحی که براي شما آورده است مطالبه اجرتی
نمیکند] و آنان معذلک رهروان و رهبران بطریق بهشت و سعادتاند. 22 - [گویند چون حبیب اینکه سخنان بگفت او را
گرفته بنزد ملک بردند و شاه باو گفت تو آیا پیرو آنان شدهاي بپاسخ گفت] چرا تابع نشوم و مرا چه شده است که پرستش
نکنم آنکسیرا که مرا آفریده است [و بمن نعمت داده و هدایتم کرده است] و شماها هم بسوي او برخواهید گشت [و براي
جزاي اعمال مبعوث میشوید]. 23 - آیا من غیر از او [که خالق من است] خدایانی اختیار کنم که اگر خداي رحمن اراده اضرار
و آزار مرا کند میانجی گري آنها مرا بینیاز نکند و نتوانند از من دفع و منع ضرري بکنند و مرا از هلاك یا ضرر رهائی
بدهند. 24 - من اگر چنین کنم در آنحال در گمراهی آشکاري خواهم بود. 25 - همانا من ایمان آوردم بپروردگار شما
[آنکسیکه شما را آفریده [ صفحه 138 ] و از عدم بوجود آورده است] پس گفتار مرا بشنوید و از من بپذیرید [ یا خطاب او
برسولان است که اقرار مرا بشنوید و در نزد خدا گواهی دهید]. [چون حبیب اینکه سخنان بگفت آنقوم بر سر او ریخته و او را
پایمال کرده و بکشتند و خداوند او را داخل بهشت گردانید و در آنجا زنده و مرزوق گردید] 26 - و باو خطاب شد که داخل
بهشت شو [و چون داخل بهشت گردید گفت] اي کاش قوم من میدانستند. 27 - بچه سبب پروردگار من مرا بیامرزید و مرا از
اکرام شدگان و انعام گرفتگان و مجلّلین در بهشت قرار داد [آرزو کرد که کاشکی قوم من میدانستند که ما کجا رسیدیم و
چه دیدیم]. 28 - و ما پس از مرگ و شهادت او [یعنی حبیب] لشکري از آسمان براي [هلاك] قوم او فرود نیاوردیم. 29 - [و
اهلاك آنان] نبود مگر فریاد [جبرئیلی] [که همه آنها را نابود ساخت] و ناگهان آنان تا آخرین نفرشان بیحرکت و خاموش
گشتند [مانند آتشی که خاموش شود صدائی از آنها شنیده نگشت]. 30 - اي پشیمانی و حسرت باد بر بندگان [نافرمان و
اصرار کنندگان بر عناد] که فرستادهاي از جانب خدا براي آنها نیاید مگر اینکه او را استهزاء کنند. ملّا ره در مثنوي گوید: پاره
دوزي میکنی اندر دکان || زیر آن دکّان تو مدفون دو کان هست اینکه دکان کرائی زود باش || تیشه بستان و تکش را
میتراش تا که نبشه ناگهان برکان زنی || از دکان پاره دوزي وارهی پاره دوزي چیست خورد آب و نان || میزنی اینکه پاره
بر دلق گران هر زمان میدرّد اینکه دلق تنت || پاره بر وي میزنی زین خوردنت پارهاي برکن از اینکه قعر دکان || تا بر آرد
سر به پیش تو دو کان [ صفحه 139 ] پیش از آن کین مهلت خانه کري || آخر آید تو نخورده زو بري پس ترا بیرون کند
صاحب دکان || وین دکان را برکند از روي کان تو ز حسرت گاه بر سر میزنی || گاه ریش خام خود برمیکنی کاي دریغا
آن من بود اینکه دکان || آن ربودم بر نخوردم زین مکان اي دریغا بود ما را برد باد || تا أبد یا حسرة شد للعباد
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 31 تا 35
اشاره
أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرُونِ أَنَّهُم إِلَیهِم لا یَرجِعُونَ [ 31 ] وَ إِن کُلٌّ لَمّا جَمِیعٌ لَدَینا مُح َ ض رُونَ [ 32 ] وَ آیَۀٌ لَهُمُ الَأرضُ
المَیتَۀُ أَحیَیناها وَ أَخرَجنا مِنها حَبا فَمِنهُ یَأکُلُونَ [ 33 ] وَ جَعَلنا فِیها جَنّاتٍ مِن نَخِیلٍ وَ أَعنابٍ وَ فَجَّرنا فِیها مِنَ العُیُونِ [ 34 ] لِیَأکُلُوا
اي من أهل القرون و هو جمع قرن و یسمی أهل « مِنَ القُرُونِ » 420- مِن ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتهُ أَیدِیهِم أَ فَلا یَشکُرُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
إن نافیه فیکون التقدیر ما کلّ الخلائق إلّا مجموعون عندنا محضرون للحساب و « وَ إِن کُلٌّ » کلّ عصر قرنا لاقترانهم فی الوجود
اي و لم تعمل تلک الثمار ایدیهم هذا إذا کان بمعنی « وَ ما عَمِلَتهُ أَیدِیهِم » اي و انبعنا « وَ فَجَّرنا » اي محضّرون « مُح َ ض رُونَ » الجزاء
النفی اي وجدوها معمولۀ و لا صنع لهم فیها و إذا کان بمعنی [الّذي] فالتقدیر و الّذي عملته ایدیهم کالعصیر و الدبس و
31 - آیا نمیدانند و مشاهده 299- 256 -قرآن- 270 - 229 -قرآن- 243 - 125 -قرآن- 216 - 19 -قرآن- 109 - نحوهما. -قرآن- 1
[ نکردند که چه بسیار مردمانی را در زمانهاي پیش [از اینکه مشرکین مکّه مانند قوم عاد و ثمود و قوم لوط] [ صفحه 140
هلاك کردیم و آنها دیگر بدنیا و بسوي اینها برنخواهند گشت [پس چرا عبرت نمیگیرند و حذر نمی کنند که غفلۀ دچار
هلاك شوند چنانکه آنان شدند]. 32 - [و گذشته از اینکه بر نمیگردند] هیچ خلقی باقی نمیماند مگر اینکه تماما [از
گذشتگان و باقی ماندگان] در محضر ما [براي حساب و جزاء] حاضر میشوند. 32 - نشانه [و دلیل یا حجت قطعی] براي آنها
[راجع بقدرت ما براي بعث و حشر خلایق] زمین مرده و بایري است که ما آنرا زنده میکنیم و از آن حبوبات [مانند گندم و
جو و برنج و غیره] بیرون میآوریم و از آن حبوب میخورند [و بوسیله آن تقویت میشوند]. 34 - و قرار دادیم [یعنی آفریدیم]
در آن زمین بستانهائی از درختهاي خرما و انگورها و شکافتیم و جوشانیدیم در آن زمینها یا در آن بستانها چشمه سارها [از
آب تا تاکستانها و نخلستانهاي خود را مشروب سازند]. 35 - [و چنین کردیم] براي اینکه از میوه آن باغات بخورند و اینکه
میوهها کار دستهاي آنها نیست بلکه صنع خالق است. [ یا بتفسیر دیگر- از آن میوهها که ما آفریدیم و از آنچه با دست خود
آنها ساخته میشود مانند دوشاب و شیره و سرکه و غیره بخورند] آیا پس چرا [اینکه مردم] شکر خداي منعم را بجا نمیآورند
[یعنی اینکه نعمتها را میبینند و از آن متنعم و متنفع میشوند و سپاس منعم را نمیگذارند].
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 36 تا 40
اشاره
سُبحانَ الَّذِي خَلَقَ الأَزواجَ کُلَّها مِمّا تُنبِتُ الَأرضُ وَ مِن أَنفُسِهِم وَ مِمّا لا یَعلَمُونَ [ 36 ] وَ آیَۀٌ لَهُمُ اللَّیلُ نَسلَخُ مِنهُ النَّهارَ فَإِذا هُم
[ مُظلِمُونَ [ 37 ] وَ الشَّمسُ تَجرِي لِمُستَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیمِ [ 38 ] وَ القَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرجُونِ القَدِیمِ [ 39
[ 485 [ صفحه 141 - لا الشَّمسُ یَنبَغِی لَها أَن تُدرِكَ القَمَرَ وَ لا اللَّیلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسبَحُونَ [ 40 ] -قرآن- 1
اي و اصنافا ممّا لم یطّلعهم علی « وَ مِمّا لا یَعلَمُونَ » و من الذکر و الانثی « وَ مِن أَنفُسِهِم » اي الانواع و الاصناف « الأَزواجَ کُلَّها »
اي لحدّ معین ینتهی الیه دورها و قريء لا مستقر لها « لِمُستَقَرٍّ لَها » اي نکشفه مستعار من سلخ الجلد « نَسلَخُ مِنهُ » اسباب تولیدها
اي رجع بعد تمامه فصار کالشمراخ القدیم « کَالعُرجُونِ القَدِیمِ » اي فی منازل « مَنازِلَ » اي قدرنا سیره « قَدَّرناهُ » اي لا سکون بها
331 -قرآن- - 241 -قرآن- 318 - 187 -قرآن- 222 - 116 -قرآن- 170 - 67 -قرآن- 91 - 21 -قرآن- 46 - اي معوجا مثله. -قرآن- 1
402- -359-348 قرآن- 376
تفسیر معانی:
اشاره
-36 منزّه و عظیم [و بريء از هر بدي] است آنخدائی که تمام اصناف و اشکال اشیاء را بیافرید از آنچه زمین میرویاند و آنچه
از نفوس مردمان خلق فرموده است و از آنچه آفریده است و آنها علم بآن ندارند [که در قعر دریاها یا در بطون ارض، اسراري
است که هنوز بآن دست نیافتهاند]. 37 - و دلیل دیگري براي آنها [بر کمال قدرت ما] شب است که ما روز را از آن جدا
میکنیم و منتزع میسازیم [یعنی روشنائی خورشید را میبریم و تاریکی هوا باقی میماند] و ناگهان آنان داخل ظلمت و
تاریکی میگردند و ضیائی در شب نخواهند داشت. 38 - [و دلالت دیگر براي آنها] خورشید است که در مستقري که براي او
هست یعنی در مدار خودش حرکت میکند و اینکه حرکت باندازه و مقداري است که خداوند غالب قادر داناي بهر چیز براي
او مقدر فرموده است. در تفسیر اینکه آیه مبارکه مفسرین را چند قول است: [ صفحه 142 ] یکی آنکه خورشید حرکت میکند
تا انتهاي امر خود یعنی زمان انقضاء عمر دنیا و لایزال جریان دارد تا دنیا منقضی شود و اینکه قول جماعتی از مفسرین است و
یکیست یعنی تا انقضاء دنیا قرار و آرامی براي او نیست « لا قرار لها » أبو مسلم گفته است که یعنی لا مستقر لها: که معنی آن با
« جاثی علی رکبتیه » [و اینکه قول با عقیده منجّمین و هیویین امروزه که گویند خورشید با منظومه خود همواره بطرف صورت
در حرکتاند و موقعی که بآن برسند دنیا خاتمه خواهد یافت وفق میدهد. خسروانی]. دیگر آنکه گفتهاند سیر آن در وقت
واحدي است که از آن تجاوز نمیکند سوّم آنکه تا منتها منازل خود در تابستان و زمستان سیر میکند و از آن تجاوز نمینماید
یعنی براي آن در ارتفاع انتهاء و غایتی است که از آن حد نمیگذرد و در هبوط و فرود آمدن هم انتهاء و غایتی است که از
آن تجاوز نمیکند و از آن کوتاهتر نمیشود و آن مستقر آن است. 39 - [و دلالت دیگر براي آنها] ماه است که ما براي او
منزلگاههائی مقدر و معین نمودهایم [و آن بیست و هشت منزل است که در هر شبانه روز منزلی از آنرا میپیماید و اختلافی در
حال او دست نمیدهد تا مدار خود را طی کند و در آخرین منزل نازك و دقیق میشود] تا مانند خوشه کهنه و خشک شده
برگردد [و هلال شود] [و خداوند سبحان آنرا تشبیه بخوشه خشک شده فرموده براي اینکه خوشه چون ایامی بر آن بگذرد
خشک و قوسی شکل و خمیده میگردد و آن شبیهترین چیزها بهلال است و گفتهاند که عندق یعنی خوشه در هر شش ماهی
چنین میشود]. 40 - نه خورشید را میسزد که ماه را إدراك کند [یعنی بآن برسد زیرا مدار سیر هر یک جداگانه است] و نه
شب از روز جلو میافتد [زیرا روز مقدم بر شب است و ظلمت عدم نور است] و تمامی آنها [یعنی خورشید و ماه و ستارگان]
در فلک [یعنی در جوّ لایتناهی و مدارات خودشان] شناوراند [یعنی بسرعت [ صفحه 143 ] سیر میکنند]. علیّ بن إبراهیم
باسناد خود روایت کرده است که أبو سعید المکاري که شخصی واقفی مذهب بود [یعنی در حضرت موسی بن جعفر علیه
السّلام توقف کرده و بامامت امام هشتم قائل نبود] بر حضرت أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام وارد گشت و
بآنحضرت عرض کرد آیا قدر تو بحدّي است که آنچه پدرت ادعا میکرد تو نیز ادّعا کنی حضرت باو فرمود مقصود چیست
خداوند نورت را خاموش کند [یعنی کورت گرداند] و فقر در خانهات داخل گرداند آیا ندانستهاي که خداي عزّ و جلّ
بعمران وحی فرمود که من بتو نسل ذکوري میدهم که اکمه و ابرص را شفا دهد و باو مریم را موهبت فرمود و بمریم عیسی
علیه السّلام را بخشود پس عیسی از مریم است و مریم از عیسی و مریم و عیسی یک چیزاند و من از پدرم هستم و پدرم از من
و من و پدرم یک چیز هستیم. أبو سعید گفت من از مسئلهاي از تو پرسش میکنم فرمود بپرس و خیال نمیکنم که تو از من
بپذیري و لکن مسئله خود را بیاور عرض کرد چه میگوئی در باره مردي که در موقع مرگش گفت هر غلام قدیمی که من
دارم در راه خدا آزاد است. حضرت فرمود هر غلامی که شش ماه در ملکیّت او بوده است آزاد میباشد عرض کرد از کجا
چنین است! فرمود زیرا خدا میفرماید [وَ القَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرجُونِ القَدِیمِ] خدا آنرا قدیم نامید که پس از شش
ماه [خوشه] به اینکه صورت برمیگردد و لذا أبو سعید از نزد آنحضرت خارج شد و بعدا کور شد و در خانهها گدائی میکرد
210 و در تفسیر [یسبحون] إبن عباس ره گفته است یعنی هر یک در فلک خودش [یعنی در مدار - تا بمرد. -قرآن- 138
[ خودش] سیر میکند چنانکه دوك نخریس [مغزل] در فلک خود میگردد. [ صفحه 144
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 41 تا 50
اشاره
وَ آیَۀٌ لَهُم أَنّا حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم فِی الفُلکِ المَشحُونِ [ 41 ] وَ خَلَقنا لَهُم مِن مِثلِهِ ما یَرکَبُونَ [ 42 ] وَ إِن نَشَأ نُغرِقهُم فَلا صَرِیخَ لَهُم وَ لا
- [ هُم یُنقَذُونَ [ 43 ] إِلاّ رَحمَۀً مِنّا وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ [ 44 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَینَ أَیدِیکُم وَ ما خَلفَکُم لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 45
348 وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَۀٍ مِن آیاتِ رَبِّهِم إِلاّ کانُوا عَنها مُعرِضِ ینَ [ 46 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُم أَنفِقُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالَ الَّذِینَ - قرآن- 1
کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطعِمُ مَن لَو یَشاءُ اللّهُ أَطعَمَهُ إِن أَنتُم إِلاّ فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ [ 47 ] وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ
- 48 ] ما یَنظُرُونَ إِلاّ صَ یحَۀً واحِدَةً تَأخُذُهُم وَ هُم یَخِصِّمُونَ [ 49 ] فَلا یَستَطِیعُونَ تَوصِیَۀً وَ لا إِلی أَهلِهِم یَرجِعُونَ [ 50 ] -قرآن- 1 ]
اي من مثل الفلک « مِن مِثلِهِ » اي المملوّ « المَشحُونِ » السفینه و هذا اللّفظ یستعمل مفردا و جمعا بصیغۀ واحدة « الفُلکِ » 491
-110- 82 -قرآن- 95 - 11 -قرآن- 69 - اي یتخاصمون و اصله یختصمون. -قرآن- 1 « یَخِصِّمُونَ » مغیث یعنی فریاد رس « صَ رِیخَ »
41 - و نشانه و دلیل دیگر بر اقتدار ما آنکه پدران و اجداد آنها را [که اینها از نسل آنانند] 181- 142 -قرآن- 166 - قرآن- 132
حمل کردیم در کشتی پر از مردم و چیزهائی که محتاج إلیه آنها بود [یعنی کشتی نوح که آنها را از غرق نجات [ صفحه
145 ] دادیم و از نسل آنها خلق کثیري در روي زمین انتشار یافت و پدران را از آنجهت ذریّه نامیده است که از ماده ذرأ باشد
یعنی اولاد از آنها خلق شده و بوجود آمدهاند و اولاد را نیز ذریّه گویند زیرا آنها از پدران بوجود آمدهاند و نیز بقولی ذریّه
یعنی کودکان و زنان و فلک یعنی همین کشتیها که در دریاها حرکت میکنند و حمل را از آنجهت بذریّه تخصیص فرموده
زیرا آنها ناتوانترند و توانائی بر سفر ندارند و خداوند کشتیها را مسخر آنها فرمود که بتوانند زنان و کودکان را هم بسفر برند].
-42 و آفریدیم براي آنها مانند آن کشتیها یا مانند کشتی نوح کشتیهائیرا که سوار آن شوند [ یا مانند کشتی چیزهائی را که
در خشکی سوار آن شوند مانند شتر و سایر چارپایان یا آنچه بعدا ایجاد شود که در آنوقت نبود مانند راه آهن و طیّاره و سیّاره
و غیره]. 43 - و اگر ما بخواهیم و مشیئتمان تعلّق بگیرد [موقعی که آنها در کشتی سواراند] آنها را در دریا غرق میکنیم [و باد
و طوفان و امواج را بحرکت میآوریم که کشتی را بآب فرو برند] و در آنصورت فریاد رس براي آنها نیست [که آنها را از
غرقه شدن مانع شود] و آنها از غرق شدن خلاصی و رهائی یابند. 44 - مگر اینکه رحمت و احسانی از جانب ما شامل آنها
شود [و آنها را از هول و هراس دریا نجات دهیم] و آنها را تا وقتی که براي آجال آنها مقدّر کردهایم از زندگانی متمتّع و
برخوردار سازیم. 45 - و چون بآنها [یعنی مشرکین] گفته شود و نصیحت گردد که از آنچه در جلو دارید [یعنی امر آخرت]
بپرهیزید و از آنچه در پشت سر میگذارید [یعنی امر دنیا و اشتغال بدنیا و ارتکاب گناهان] بر حذر باشید که شاید مورد
رحمت خداي تعالی واقع شوید [اعراض میکنند]. [و حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که فرمود یعنی
بپرهیزید [ صفحه 146 ] از گناهانی که در پیش کردهاید و از عقوبتی که در پس دارید شاید مرحوم شوید]. 46 - و هیچ آیت
و نشانه و حجّ تی از آیات و حجج پروردگارشان براي آنها نمیآید مگر آنکه بآن پشت میکنند و از نظر و تفکّر در آنها
اعراض مینمایند. 47 - و موقعیکه [بطریق نصیحت] بکافران گفته شود که قسمتی از آنچه خدا بشما روزي داده و از اموالی که
بشما عطا فرموده است در راه خدا خرج کنید و بفقراء بذل نمائید کافران [یعنی یهود یا مشرکین یا زندیقان که منکر صانع و
رزاقیت او هستند] بمؤمنان [که اینکه خیرخواهی و نصیحت را میکنند بپاسخ] گویند آیا ما بکسی اطعام کنیم و انفاق نمائیم که
اگر خدا میخواست او را روزي میداد و اطعام مینمود! [یعنی خدا که بگمان شما قادر بر روزي دادن بخلق است بایستی خدا
او را روزي بدهد چون او روزي نداده است ما چرا بدهیم!] نیستید شما مؤمنان مگر در گمراهی آشکار [که ما را بخلاف
خواست خدا امر میکنید]- [ یا اگر اینکه قسمت أخیر فرمایش خدا باشد یعنی اینکه کافران که چنین جوابی میدهند باید بآنها
گفته شود که شما جز در گمراهی آشکاري نمیباشید که براي خود خواهی و مال دوستی چنین استدلال و مغالطهاي مینمائید]
-48 و [اینکه کافران از روي استهزاء بمؤمنان میگویند اینکه وعده عذابی که شما میدهید پس چه وقت خواهد بود اگر راست
میگوئید. 49 - آنها انتظار نمیکشند مگر فریاد یگانهاي [یعنی نفخه اولی اسرافیلی مرگ یا قیامت] که ناگهان آنها را فرا میگیرد
در حالتی که با آن مشغول مخاصمه و منازعه در معاملات دنیائی هستند [یعنی آنها نباید مغرور و در حالت غفلت باشند که
علامت مرگ ظاهر نیستند و نپندارند که نمیآید]. 50 - و در آن حال [که ناگهان صیحه برخاست و مرگ غفلۀ و بغتۀ فرا
رسید] آنان قادر بر توصیه و سفارشی و وصیتی نخواهند بود و نمیتوانند [ صفحه 147 ] و مجال نمییابند که از [بازار یا از
خارج] بمنازل خودشان و بسوي زن و فرزندان خودشان برگردند. سعدي چه نیکو گوید: تو غافل در اندیشه سود و مال || که
سرمایه عمر شد پایمال غبار هوي چشم عقلت بدوخت || شموس هوس کشت عمرت بسوخت خبر داري اي استخوانی قفس
|| که جان تو مرغی است نامش نفس چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید || دگر ره نگردد بسعی تو صید نگهدار فرصت
که عالم دمی است || دمی پیش دانا به از عالمی است سکندر که بر عالمی حکم داشت || در آندم که بگذشت عالم
گذاشت میسر نبودش کزو عالمی || ستانند و مهلت دهندش دمی دل اندر دلارام دنیا مبند || که ننشست با کس که دل
برنکند سر از جیب غفلت برآور کنون || که فردا نمانی بحسرت نگون طریقی بدست آر و صلحی بجوي || شفیعی برانگیز و
عذري بگوي که یک لحظه صورت نبندد امان || چو پیمانه پر شد بدور زمان در حدیث مروي از إبن عباس رض است که
فرمود: [تقوم الساعۀ و الرجلان قد نشر او ثوبهما یتبایعانه فما یطویانه حتّی تقوم و الرجل یرفع اکلته إلی فیه فما تصل الی فیه
حتّی تقوم و الرجل یلیط حوضه لیسقی ماشیته فما یسقیها حتّی تقوم یعنی مرگ فرا میرسد و حال آنکه دو نفر پارچههاي لباس
خود را براي معامله پهن کردهاند و آنها را جمع نمیکنند که قیامت قائم میشود و دیگري لقمه را برداشته که بدهان بگذارد
بدهانش نرسیده قیامت او قیام میکند و دیگري میخواهد چارواي خود را آب بدهد باو آب نداده باید بمیرد و بعرصه محشر
[ حاضر شود] [ صفحه 148
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 51 تا 60
اشاره
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُم مِنَ الَأجداثِ إِلی رَبِّهِم یَنسِلُونَ [ 51 ] قالُوا یا وَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحمنُ وَ صَ دَقَ
المُرسَلُونَ [ 52 ] إِن کانَت إِلاّ صَ یحَۀً واحِدَةً فَإِذا هُم جَمِیعٌ لَدَینا مُحضَرُونَ [ 53 ] فَالیَومَ لا تُظلَمُ نَفسٌ شَیئاً وَ لا تُجزَونَ إِلاّ ما کُنتُم
[ 420 هُم وَ أَزواجُهُم فِی ظِلالٍ عَلَی الَأرائِکِ مُتَّکِؤُنَ [ 56 - تَعمَلُونَ [ 54 ] إِنَّ أَصحابَ الجَنَّۀِ الیَومَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ [ 55 ] -قرآن- 1
رَّحِیمٍ [ 58 ] وَ امتازُوا الیَومَ أَیُّهَا المُجرِمُونَ [ 59 ] أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی
ٍ
لَهُم فِیها فاکِهَۀٌ وَ لَهُم ما یَدَّعُونَ [ 57 ] سَلامٌ قَولًا مِن رَب
ان النفخ فی الصور کنایۀ عن الاستدعاء « وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ » 321- آدَمَ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِینٌ [ 60 ] -قرآن- 1
« الَأرائِکِ » اي متلذّذون فکه یفکه کان طیب النفس ضحّاکا « فاکِهُونَ » اي یسرعون « یَنسِلُونَ » اي القبور جمع جدث « الَأجداثِ »
أَ لَم أَعهَد » اي انفردوا « امتازُوا » اي یقول اللّه لهم « قَولًا » اي لهم سلام « سَلامٌ » اي یتمنّون « ما یَدَّعُونَ » اي السرور جمع اریکه
-248- 208 -قرآن- 232 - 144 -قرآن- 195 - 119 -قرآن- 132 - 84 -قرآن- 106 - 27 -قرآن- 72 - اي لم اوصکم. -قرآن- 1 « إِلَیکُ م
51 - و چون دمیده شود در صور [یعنی نفخه ثانوي و 369- 330 -قرآن- 343 - 296 -قرآن- 320 - 271 -قرآن- 288 - قرآن- 262
دم [ صفحه 149 ] دوم اسرافیل که براي زنده شدن مردگان است دیده شود] پس ناگهان آنان [یعنی کافران] از قبرها [یعنی
همان محل که در آنجا مرده و بخاك رفته بودند] برخاسته و بمحلی که پروردگار و مالک امرشان بآن جا امر میدهد بشتاب
حرکت میکنند. 52 - [و چون اهوال قیامت را مشاهده کردند] گویند اي واي بر ما؟ چه کسی ما را از خوابگاهمان و خوابی
که بودیم بیدار کرده و برانگیخت [مسلمین بآنها گویند] اینکه همانست که خداي رحمان وعده کرده بود و پیمبران درست و
راست گفتند [و شما تکذیب میکردید]. 53 - [مدّت آن جز بمقدار] یک صیحه [یعنی نفخه اسرافیل] بصور نخواهد بود که
ناگهان اولین و آخرین تماما در نزد ما حاضر میشوند [و در عرصات قیامت و در موقع و موقف حساب گرد میآیند که
حساب بدهند و جزاي أعمال خود را بگیرند]. 54 - و امروز بهیچ نفسی از نفوس [خواه نیکوکار و خواه بدکار] چیزي ستم
نمیشود [که از ثواب نیکوکار بکاهند یا بعقاب بدکار بیفزایند] و پاداش و کیفري بشما داده نمیشود مگر آنکه [بمقتضاي
عدل] جزاي آنچه میکنید خواهید گرفت. 55 - همانا [اولیاء خدا] که یاران و طالبان بهشتاند امروز در [آنچه خداوند بآنها
عطا فرموده است] مشغولند و در اشتغالات خودشان خرسند و فرحناك و با نشاط [بخنده و شوخی] متنعم و برخوردارند. و
گفتهاند: مشاغل آنها در بهشت هفت نوع از ثواب براي هفت عضو از اعضاي بدن آنهاست. ثواب پا، فرمود، ادخلوها بسلام
آمنین. ثواب دست، یتنازعون فیها کأسا لا لغو فیها. ثواب فرج، و حور عین کامثال اللؤلؤ المکنون. [ صفحه 150 ] ثواب شکم،
کلوا و اشربوا هنیئا. ثواب زبان، و آخر دعویهم ان الحمد للّه رب العالمین. ثواب گوش، لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما. و
ثواب چشم، و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الأعین. و در کشف الاسرار گوید: از شیخ الاسلام الانصاري نقل میکنند که:
مشغول نعمت بهشت از آن عامّه مؤمنان است امّا مقربان حضرت از مطالعه شهود و ملاحظه نور وجود یک لحظه با نعیم »
روز که مرا .« بهشت نپردازند قال علی علیه السّلام لو حجبت عنه ساعۀ لمتّ یعنی اگر آنی مرا از دیدار او باز دارند خواهم مرد
وصل تو در چنگ آید || از حال بهشتیان مرا ننگ آید ور بی تو بصحراي بهشتم خوانند || صحراي بهشت بر دلم تنگ آید
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور || با خیال تو اگر با دگري پردازم 56 - خود آنها و زنانشان [که در دنیا با آنها موافق
بودند یا حوریانی که در بهشت با آنها محشوراند] در زیر سایههاي [درختان] [ یا در پناهگاههائی که از سرما و گرما محفوظ
است یا پنهان از نظرهاي دیگران] بر روي تختها و وسادهها تکیه زدهاند. 57 - براي آنان در بهشت هرگونه میوهاي [یعنی هر
نوع لذّتی از خوردنی و آشامیدنی که از آن لذّت برند] آماده است و براي آنها هر چه را که بخواهند و آرزو کنند مهیّاست [و
بی آنکه بزبان آرند پیش خود حاضر بینند]. 58 - [و براي آنها] سلام و تحیّت و درودي است از گفتار پروردگار مهربان [که
ملائکه بر أهل بهشت وارد میشوند و میگویند پروردگار رحیم بر شما سلام میفرستد یا بلاواسطه از جانب مالک و پروردگار
آنها درود و تحیّت میرسد. و در حدیث است که در بین آنکه بهشتیان در نعمات بهشتی متنعماند ناگهان نوري ساطع شود و
سرها بلند کنند و بناگاه بینند که پروردگار تعالی [ صفحه 151 ] از بالاي سر بر آنها مشرف است و فرماید [السّلام علیکم یا
أهل الجنۀ] و اینست معنی [سلام قولا من ربّ رحیم] و بآنها نظر فرماید و آنها بدو نظر کنند و مادام که باو نظر دارند التفاتی
به بهشت و نعمات او نکنند تا اینکه از آنها در حجاب شود و نور او و برکت او در خانههاي آنها باقی بماند. سلام دوست
شنیدن سعادت است و سلامت || بوصل یار رسیدن فضیلت است و کرامت و در کشف الاسرار گوید: معنی سلام آنستکه
بندگان من از حرقت و فرقت در سلامتند و اشارت رحمت در اینموضع آنستکه ایشانرا برحمت خویش قوت و طاقت دهد تا
بی واسطه کلام حق بشنوند و دیدار وي بینند و ایشانرا دهشت و حیرت نبود. سلامت من دلخسته در سلام تو باشد || زهی
59 - [و امّا ببزهکاران خطاب 77- سعادت اگر دولت سلام تو یابم [تَحِیَّتُهُم یَومَ یَلقَونَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُم أَجراً کَرِیماً]. -قرآن- 1
و گفته میشود] اینک در اینروز شما گناهکاران از مؤمنان جدا شوید و کناره بگیرید [و بمقصد خود بروید]. 60 - آیا اي
پسران آدم [بزبان پیمبران خودم] بشما امر نکردم که پرستش نکنید شیطان را [و فرمان او را نبرید] چه او دشمن آشکاري براي
شماست [و هلاك شما در بردن فرمان اوست].
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 61 تا 65
اشاره
وَ أَنِ اعبُدُونِی هذا صِ راطٌ مُستَقِیمٌ [ 61 ] وَ لَقَد أَضَ لَّ مِنکُم جِبِ  لا کَثِیراً أَ فَلَم تَکُونُوا تَعقِلُونَ [ 62 ] هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُونَ
- [ 63 ] اصلَوهَا الیَومَ بِما کُنتُم تَکفُرُونَ [ 64 ] الیَومَ نَختِمُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 65 ]
« نَختِمُ » اي ادخلوها « اصلَوهَا » اي خلقا و قريء جبلّا و جبلّا و جبلا و کلّها لغات بمعنی الخلق « جِبِلا » [ 343 [ صفحه 152 - قرآن- 1
-61 111- 88 -قرآن- 101 - 11 -قرآن- 78 - اي نطبع و کلاهما بمعنی نغلق لأنّ الشییء لا یطبع و لا یختم إلّا إذا أغلق. -قرآن- 1
و اگر [اي بنی آدم] مرا پرستش کنید اینکه راه راست است [که شما را مستقیم ببهشت سعادت رهبري میکند]. 62 - و بحق
سوگند که شیطان گروه بسیاري از شما را گمراه کرده است [و سبب شده است که از صراط مستقیمی که من شما را بآن امر
کردهام دور افتادهاید] آیا [با آنچه از آثار اطاعت شیطان و عقوباتی که نتیجه آنها بوده مشاهده کردهاید] در مقام تعقّل بر
نیامدهاید [که در دام فریب او خود را نیفکنید. سعدي گوید: نه ابلیس در حق ما طعنه زد || کز ایشان نیاید بجز کار بد فغان
از بدیها که در نفس ماست || که ترسم شود ظن ابلیس راست چو ملعون پسند آمدش قهر ما || خدایش برانداخت از بهر ما
کجا بر سر آیم ازین عار و ننگ || که با او بصلحیم و با حق بجنگ نظر دوست نادر کند سوي تو || که در روي دشمن بود
روي تو ندانی که کمتر نهد دوست پاي || چو بیند که دشمن بود در سراي مولوي گوید: گر بصورت وانماید عقل رو ||
تیره باشد روز پیش نور او ور مثال احمقی پیدا شود || ظلمت شب پیش او روشن بود اندك اندك خوي کن با نور روز ||
63 - [اي [ ورنه خفاشی بمانی بیفروز عقل کل را گفت ما زاغ البصر || عقل جزئی میکند هر سو نظر [ صفحه 153
بزهکاران] اینست دوزخی که [اینک مشاهده میکنید و در دار تکلیف بزبان پیمبران] بشما وعده شده بود. 64 - [اکنون] داخل
آن شوید و ملازم عذاب آن گردید بکیفر آنکه در دنیا کافر و منکر آن بودید [و پیمبران را تکذیب مینمودید]. 65 - امروز
ما بر دهانهاي آنها مهر میزنیم [که قادر بر سخن و گفتار نباشند] و دستهاي آنان را بسخن میآوریم [تا آنچه کردهاند بگویند]
و پاهاي آنها را استنطاق میکنیم تا گواهی دهند بآنچه در دنیا میکردند [و پی هر عمل زشتی میرفتند].
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 66 تا 70
اشاره
وَ لَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی أَعیُنِهِم فَاستَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّی یُبصِرُونَ [ 66 ] وَ لَو نَشاءُ لَمَسَخناهُم عَلی مَکانَتِهِم فَمَا استَطاعُوا مُضِ یا وَ لا
[ یَرجِعُونَ [ 67 ] وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ أَ فَلا یَعقِلُونَ [ 68 ] وَ ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وَ ما یَنبَغِی لَهُ إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآنٌ مُبِینٌ [ 69
الطمس محو الشییء حتّی یذهب اثره فالطمس « لَطَمَسنا » 427- لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیا وَ یَحِقَّ القَولُ عَلَی الکافِرِینَ [ 70 ] -قرآن- 1
المسخ تغییر « لَمَسَخناهُم » اي فکیف « فَأَنّی » علی العین کالطمس علی الکتاب یقال طمس الکتابۀ یطمسها طمسا اي محاها
یقال حق « وَ یَحِقَّ القَولُ » اي نقلبه الی عکس ما کان علیه « نُنَکِّسهُ » اي علی مکانهم بحیث یجمدون فیه « عَلی مَکانَتِهِم » الصورة
170 -قرآن- - 144 -قرآن- 155 - 12 -قرآن- 134 - یحق و یحقّ حقّا اي ثبت و وجب [و هنا] اي و تثبت کلمۀ العذاب. -قرآن- 1
325- 263 -قرآن- 303 - -211-191 قرآن- 250
تفسیر معانی:
اشاره
-66 و اگر ما بخواهیم و مشیتمان تعلّق بگیرد هر آینه [ صفحه 154 ] خط محو بر دیدگان آنها میکشیم [و آنها را نابینا
میسازیم] بطوریکه آهنگ جلو رفتن در راه میکنند ولی کجا میبینند [و یا آنکه طلب نجات میکنند و میخواهند جلو بروند
ولی چشم ندارند و چگونه ببینند در صورتی که ما کورشان ساختهایم]. 67 - و نیز اگر بخواهیم هر آینه آنها را تغییر خلقت
میدهیم و تبدیل صورت میکنیم در همانجائی که هستند مسخ شوند [یعنی در خانهها و منازل خودشان آنها را بصورت بوزینه
و خوك مبدل میسازیم یا تبدیل بسنگ میکنیم] که نتوانند و قدرت نداشته باشند که از جاي خود بروند و هم نتوانند
برگردند [ یا آنکه نتوانند از عذاب ما فرار کنند و نه بصورت و خلقت اوّل برگردند]. 68 - و هر کس را که ما عمر دراز دهیم
در خلقت او نکس وارد میسازیم [یعنی نگونسارش میکنیم و بعد از قوّت دچار ضعف و ناتوانیش مینمائیم و برومندي بدنش
را کاهش میدهیم و طراوت و تازگیش را بافسردگی و کهنگی مبدل میسازیم و در حالت پیري شبیه کودکی میشود که هم
در بدن و هم در عقل و إدراك دچار نقصان و ناتوانی میگردد] پس آیا اینمردم تعقّل نمیکنند [و فکر نمینمایند که کسی
که قادر بر چنین اموري است قادر بر کور کردن و مسخ نیز میباشد و در اثر اینکه تعقّل خود را اصلاح کنند و بسوي خدا
برگردند و تا روزگار پیري آنها فرا نرسیده جبران ما فات نمایند]. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: [پنج چیز را قبل از
پنج غنیمت بشمار جوانیت را قبل از پیري- تن درستیت را قبل از بیماري- ثروتت را قبل از ناداري- زندگانیت را قبل از
مرگ- فراغتت را قبل از مشغل] پس اگر روزگار جوانی ضایع کند و در عمل تقصیر نماید بر سر پیري و عجز عذري هم باز
خواهد نکو بود. شیخ شیراز گوید: دلم میدهد وقت وقت اینکه امید || که حق شرم دارد ز موي سفید [ صفحه 155 ] عجب
دارم او شرم دارد زمن || که شرمم نمیآید از خویشتن 69 - [اینکه کافران که نسبت شاعري بپیمبر ما میدهند بدانند که] ما او
را شعر نیاموختیم و گفتن شعر هم براي او سزاوار نیست [و آنچه او آورده و ما بر او نازل کردهایم] جز ذکر [حلال و حرام و
مواعظ و نصایح و دلالات و اخبار امم ماضیه و غیرها] و قرآن آشکار [منزل از جانب ربّ العالمین که باید در معبدها قرائت
شود و در محرابها تلاوت گردد و از عمل بآن منتفع شوند] چیز دیگري نیست. 70 - [ما اینکه ذکر و قرآن مبین را نازل کردیم]
تا تو کسانی که زنده دل [و مؤمن و عاقلند از نافرمانی خدا] بترسانی یا قرآن بترساند و بر کافران سخن عذاب و قول و وعده
عقاب را واجب و ثابت گرداند.
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 71 تا 76
اشاره
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا خَلَقنا لَهُم مِمّا عَمِلَت أَیدِینا أَنعاماً فَهُم لَها مالِکُونَ [ 71 ] وَ ذَلَّلناها لَهُم فَمِنها رَکُوبُهُم وَ مِنها یَأکُلُونَ [ 72 ] وَ لَهُم فِیها
مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشکُرُونَ [ 73 ] وَ اتَّخَ ذُوا مِن دُونِ اللّهِ آلِهَۀً لَعَلَّهُم یُن َ ص رُونَ [ 74 ] لا یَستَطِیعُونَ نَصرَهُم وَ هُم لَهُم جُندٌ
الرکوب و « رَکُوبُهُم » 77- 367 فَلا یَحزُنکَ قَولُهُم إِنّا نَعلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ [ 76 ] -قرآن- 1 - مُحضَرُونَ [ 75 ] -قرآن- 1
جُندٌ -قرآن- » اي وهم لالهتهم « وَ هُم لَهُم » جمع مشرب اي موضع شرب و المراد مشارب من اللّبن « مَشارِبُ » الرکوبۀ هی المطیّۀ
جنود معدون لحفظهم اي ان الهتهم لا « 156 [ صفحه 156 ] مُح َ ض رُونَ - 129 -قرآن- 148 - 57 -قرآن- 113 - -14-1 قرآن- 46
71 - آیا [اینکه کافران] 117- 14 -قرآن- 101 - اي ما یخفون. -قرآن- 1 « ما یُسِرُّونَ » تستطیع حفظ نفسها بل هم الّذین یحفظونها
ندیده و ندانستهاند که ما براي [منافع] آنها بدستهاي قدرت خودمان چهار پایانی آفریدهایم و اینک آنان مالک و متصرف آن
میباشند. 72 - و آن چهار پایان [یعنی شتر و گاو و گوسفند] را بمنفعت آنها مسخّر و رام آنها کردهایم که بعض آنها مرکب و
مال سواري آنها باشند و از بعض دیگر بخورند [یعنی ذبح یا نحر بکنند و از گوشت آنها تغذیه نمایند]. 73 - و براي آنمردم
در آنحیوانات منافعی است [که از پشم و مو و کرك آنها لباس تهیه کنند و از گوشت آنها بخورند و بر پشت بعض آنها
سواري نمایند و وسایل حمل و نقل آنها و غیره باشد] و مشاربی است [یعنی از شیر آنها بنوشند] آیا پس چرا شکر نمیکنند
[یعنی اینکه نعمتها را مشاهده میکنند و از آنها متنعم میشوند و شکر منعم را بجا نمیآورند و در عبادت براي او شریک قرار
میدهند] 74 - و غیر از خدا خدایان و معبودهائی اختیار مینمایند که شاید آنها را یاري کنند و عذاب خدا را از آنها دفع
نمایند. 75 - [اینکه خدایانی که آنها میپرستند و وسیله قرار میدهند] توانائی یاري کردن آنها را ندارند و اینان براي آنان
لشکري هستند حاضر بخدمت که با اربابان خود در دوزخ حضور خواهند یافت [و با یکدیگر خواهند سوخت که در جاي
دیگر فرماید انکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنّم]. 76 - بنابرین [اي رسول ما] گفتار آنها نباید ترا اندوهگین و غمین
سازد زیرا ما میدانیم آنچه را که آنها در نهانی میکنند و آنچه را در آشکارا بجا میآورند [و ما کیفر و جزاي آنها را بوقت
[ خود خواهیم داد]. [ صفحه 157
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 77 تا 83
اشاره
أَ وَ لَم یَرَ الإِنسانُ أَنّا خَلَقناهُ مِن نُطفَۀٍ فَإِذا هُوَ خَصِ یمٌ مُبِینٌ [ 77 ] وَ ضَ رَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلقَهُ قالَ مَن یُحیِ العِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ
خَّلقٍ عَلِیمٌ [ 79 ] الَّذِي جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الَأخ َ ض رِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِنهُ تُوقِدُونَ
ِ
78 ] قُل یُحیِیهَا الَّذِي أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُل ]
505 إِنَّما أَمرُهُ - 80 ] أَ وَ لَیسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ بِقادِرٍ عَلی أَن یَخلُقَ مِثلَهُم بَلی وَ هُوَ الخَلّاقُ العَلِیمُ [ 81 ] -قرآن- 1 ]
اي « خَصِیمٌ » 160- شَّیءٍ وَ إِلَیهِ تُرجَعُونَ [ 83 ] -قرآن- 1
ِ
إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ [ 82 ] فَسُبحانَ الَّذِي بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُل
39- 11 -قرآن- 32 - حرف جواب من استعمالاتها ان تأتی جوابا لسؤال منفی کما فی الآیۀ. -قرآن- 1 « بَلی » مخاصم و مجادل
تفسیر معانی
اشاره
-77 آیا انسان ندیده و ندانسته است که ما او را از آب قلیلی آفریدیم [و سپس از نطفه بعلقه و از علقه بمضغه و از مضغه
باستخوان نقل نمودیم و باستخوان گوشت پوشانیدیم و صورت زیبائی باو دادیم و باو روح دمیدیم و از شکم مادر بیرون
آوردیم و تربیتش کردیم و از حالی بحالی آوردیم تا عقلش کامل شد و سخنران گردید] و اینک ناگهان دشمن مخاصم و
صاحب بیان شده [منکر بعث و معاد گردیده است و فکر نمیکند کسیکه قادر بر تمام اینهاست چگونه قادر بر اعاده و ایجاد
مجدّد نیست در صورتی که اعاده از ابتداي انشاء و ایجاد آسانتر است و کسی که اقرار بنشائه اولی کند ملزم است که اقرار
78 - [اینکه آدمیزاد بیتفکّر در مقام انکار معاد] براي ما [استخوان پوسیدهاي را مثل زده [ بنشائه ثانیه هم بنماید] [ صفحه 158
است [و آنرا بدست گرفته تعجّب دارد از کسی که گوید خدا آنرا زنده خواهد کرد] و آفرینش خودش را [که چگونه از نطفه
به اینکه صورت فعلی در آمده است [فراموش کرده است و] گوید چه کسی استخوانها را زنده میکند و حال آنکه پوسیدهاند.
-79 بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بآنکس که از اعاده و ایجاد دوباره آن در شگفت است] آنرا کسی زنده میکند که در
دفعه نخستین ایجاد کرده و آفریده است [زیرا هر کس قادر بر اختراع و ایجاد آن باشد لامحاله بر اعاده آنهم قادر است] و او
بهر نوع آفرینشی [از ابتداء و اعاده] داناست [و میداند پیش از آنکه خلق کند که چون آنرا آفرید چگونه خواهد بود و میداند
پیش از آنکه برگردانید که چون آنرا برگردانید چگونه میباشد]. 80 - آنکسی [قادر بر اعاده و زنده کردن شماست] که از
درخت سبز [تر و تازه] براي شما آتش بیرون میآورد و در آن [با وجود تضادّ بین آتش و رطوبت] آتش قرار داده است و
ناگهان شما از آن آتش میافروزید. 81 - آیا کسیکه آسمانها و زمین را آفریده و از نیستی به هستی آورده است توانا نیست
که مثل و مانند آنمردم را [در آخرت] بیافریند و بوجود آورد [و اعاده خلق بشر کند!] بلی او قادر بر اینکه کار است و او بمثله
آفریننده است [و خلقی پس از خلقی بوجود میآورد] و داناست [بجمیع آنچه آفریده و خواهد آفرید]. 82 - همانا امر و فرمان
خدا جز اینکه نیست که چون اراده بوجود آوردن چیزي را فرماید باو گوید باش [یعنی هست شو] پس میباشد [یعنی هست
تعبیر فرموده است براي اینستکه ابلغ بمقصود و مراد است و إلّا معنی و « کُن » میشود و وجود پیدا میکند] [و اینکه که بکلمه
83 - پس منزّه [ 204 [ صفحه 159 - تقدیر اینستکه وقتی اراده فرماید که تکوین کند و بوجود آورد بوجود میآید. -قرآن- 198
است و پاك است [از نفی قدرت بر اعاده و غیر آن از آنچه لایق بصفات او نیست] آنخدائی که ملک و مالکیّت هر چیز
بدست قدرت اوست [و آنکس که قادر بر هر چیز است قادر بر زنده کردن استخوان پوسیده و بر آفرینش هر چیز و افناء اعاده
هر چیز میباشد] و شما هم بسوي او برمیگردید [و در روز قیامت بجائیکه جز او کسی مالک امر و نهی نیست رجوع مینمائید
و شما را بثواب و عقاب در برابر طاعات و معاصی بمقدار کردارتان پاداش و کیفر خواهد داد]. گفتهاند که جماعتی از کفّار
قریش از جمله أبیّ بن خلف و وهب بن حذاقۀ بن جمح و أبو جهل و عاص بن وائل و ولید بن مغیره روزي گرد هم آمدند و
أبیّ بن خلف گفت نمیبینید که محمّد صلّی اللّه علیه و آله گوید خداوند مردگان را بر میانگیزاند قسم بلات و عزّي که
اینک من بسوي او میروم و با او مخاصمه میکنم و استخوان پوسیدهاي را بدست گرفت و بخدمت آمد و عرض کرد یا محمّد
خدا اینکه استخوان را پس از آنکه پوسید زنده میسازد! فرمود بلی و ترا هم بر میانگیزاند و بدوزخ داخل میکند و اینکه
آیات نازل گشت [هر چند آیات در جواب هر کسی که منکر بعث باشد تعمیم دارد]. در تفسیر کلمه [أمر] گفتهاند که امر بر
ده وجه است: 1- امر نسبت بمادون 2- أمر ندب و استحباب 3- اباحه 4- دعاء 5- ترفیه 6- شفاعت 7- تحویل [کونوا قردة
خاسئین] 8- تهدید [اعملوا ما شئتم] 9- اختراع و احداث [کن فیکون] 10 - تعجب [اسمع بهم و ابصر]. حرفی است کاف و نون
[ ز طوامین صنع او || و ز قاف تا بقاف بر آن حرف گشته دال [ صفحه 160