گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد هفتم
سوره ص



اشاره
37- مکیّه است و عدد آیات آن هشتاد و هشت است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 1 تا 5
اشاره
37 ص وَ القُرآنِ ذِي الذِّکرِ [ 1] بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ [ 2] کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
253 أَ - مِن قَرنٍ فَنادَوا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ [ 3] وَ عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم وَ قالَ الکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَ ذّابٌ [ 4] -قرآن- 1
اي و حق القرآن ذي الذکر ان محمّدا « وَ القُرآنِ ذِي الذِّکرِ » 67- جَعَلَ الآلِهَۀَ إِلهاً واحِ داً إِنَّ هذا لَشَ یءٌ عُجابٌ [ 5] -قرآن- 1
لات « وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ » اي من جیل من النّاس « مِن قَرنٍ » اي فی استکبار و خلاف للّه و رسوله « فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ » لصادق
اي بلیغ فی العجب. -قرآن- « عُجابٌ » معناها لیس اي و لیس الحین حین مناص اي مخلص. ناص ینوص نوصا اي خلص و نجا
308- 210 -قرآن- 299 - 156 -قرآن- 185 - 102 -قرآن- 143 - -29-1 قرآن- 77
تفسیر معانی:
اشاره
-1 [علاوه بر تفاسیري که راجع بحروف منقطعه اوایل سور صور شده است. [ صفحه 197 ] شده، إبن عباس گفته است و از
حضرت صادق علیه السّلام نیز روایت شده است که ص اسمی از اسماء خداست و قسم باو یاد فرموده است که قرآن [نازل
شده بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله] صاحب شرافت است [که ذکر بمعنی شرف هم آمده است] با قرآن صاحب بیانی است که
مؤدّي بحق و هادي برشد است [زیرا در آن دلایلی است که اگر عاقل در آن تفکّر کند حق را عقلا و شرعا خواهد شناخت] و
یا آنکه قرآن داراي تذکري براي شماست که شما را موعظت میکند- و یا آنکه در قرآن ذکر توحید و اسماء حسنی خداوند
و صفات علیاي او و ذکر انبیاء و اخبار امم و ذکر بعث و نشور و ذکر احکام و آدابی است که مکلّف بآن نیازمند است که
2- [در حقانیت قرآن شکّی نیست] بلکه کافران و مشرکین [مکّه] در 751- فرمود: ما فَرَّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیءٍ. -قرآن- 713
تکبّر و حمیّت جاهلیّت از قبول قول حقّ [و غرور از تمکّنی هستند که خدا بآنها داده است] و در عداوت و عصیان و
مخالفتاند [زیرا از متابعت تو سرباز میزنند و در مخالفت تو پافشاري میکنند]. 3- چه بسیار پیش از ایشان اقوام و مللی را [که
تکذیب پیمبران نمودند] ما هلاك کردیم [و در موقع ورود عذاب و فرا رسیدن زمان هلاك] فریاد زدند و استغاثه کردند و
وقت گریز و خلاص نبود [یعنی آنموقع که عذاب ما برسد دیگر وقت نجات نیست]. 4- و تعجب کردند که [از بین خودشان]
ترسانندهاي آمده است [که از جانب خدا آنها را از آتش دوزخ و ارتکاب معاصی میترساند] و کافران گفتند که اینکه مرد
جادوگري است و دروغ میگوید [که میپندارد فرستاده خداست]. 5- [و در شگفت آمدهاند] که خدایان [متعدّد را] خداي
واحد قرار داده است [و پرستش چندین خدا را باطل کرده و دعوت بپرستش خداي یکتا و یگانه کرده است] حقّا اینکه چیز
بسیار شگفت آوري است [زیرا سیصد بت که ما داریم کار یک شهر مکّه را راست نمیتوانند کرد یک خداي که محمّد صلّی
اللّه علیه و آله [ صفحه 198 ] میگوید کار تمام عالم چون سازد]. مفسّرین گفتهاند که اشراف قریش بیست و پنج نفر بودند و
از جمله آنها ولید بن مغیره که بزرگتر آنها بود و أبو جهل و امیّه و أبیّ پسران خلف و عتبه و شیبه پسران ربیعه و نضر بن
الحرث بخدمت أبو طالب علیه السّلام آمدند و گفتند تو شیخ و بزرگ ما هستی آمدهایم تا تو بین ما و برادر زادهات قضاوت
کنی زیرا او افکار ما را تسفیه میکند و بخدایان ما دشنام میدهد أبو طالب رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را بخواست و
عرض کرد اي برادرزاده اینکه جماعت قوم تو هستند و از تو خواهشی دارند حضرت فرمودند چه خواهشی دارند گفتند ما را
با خدایان خودمان واگذار ما هم ترا با خداي خودت واگذار میکنیم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که منهم از شما
میطلبم که در یک سخن با من متفق شوید تا مالک کشورهاي عرب و عجم شوید أبو جهل گفت حاضریم آن کلمه کدام
است! فرمود بگوئید [لا إله إلّا اللّه] آنها یکباره برخاستند و گفتند [أجعل الالهۀ الها واحدا] و اینکه آیات نازل شد [مجمع] [و
ندانستند که آنها خداي واحد را خدایان متعدد قرار دادهاند].
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 6 تا 10
اشاره
وَ انطَلَقَ المَلَأُ مِنهُم أَنِ امشُوا وَ اصبِرُوا عَلی آلِهَتِکُم إِنَّ هذا لَشَیءٌ یُرادُ [ 6] ما سَمِعنا بِهذا فِی المِلَّۀِ الآخِرَةِ إِن هذا إِلَّا اختِلاقٌ [ 7] أَ
[ مِّن ذِکرِي بَل لَمّا یَذُوقُوا عَذابِ [ 8] أَم عِندَهُم خَزائِنُ رَحمَۀِ رَبِّکَ العَزِیزِ الوَهّابِ [ 9
ٍ
أُنزِلَ عَلَیهِ الذِّکرُ مِن بَینِنا بَل هُم فِی شَک
الانطلاق الذهاب « انطَلَقَ » [ 447 [ صفحه 199 - أَم لَهُم مُلکُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ ما بَینَهُما فَلیَرتَقُوا فِی الَأسبابِ [ 10 ] -قرآن- 1
الخلق و اختلاق و « اختِلاقٌ » اي فی الدیانۀ الاخیره « فِی المِلَّۀِ الآخِرَةِ » اي لشیء من ریب الزمان یراد بنا « لَشَ یءٌ یُرادُ » بسهوله
جمع سبب و هو الوصلۀ التی یوصل « الَأسبابِ » الارتقاء الصعود من سفل الی علو درجۀ درجۀ « فَلیَرتَقُوا » الفري و الافتراء متقارب
بها الحبل و ما یوصل به الی المطلوب و اسباب السموات أبوابها و الفرق بین السبب و العلۀ فی عرف المتکلّمین انّ السبب ما
218 -قرآن- - 158 -قرآن- 204 - 120 -قرآن- 147 - 56 -قرآن- 94 - 12 -قرآن- 39 - یوجب ذاتا و العلّۀ ما یوجب صفۀ. -قرآن- 1
-6 و اشراف از آنقوم [یعنی آنعده بیست و پنج نفر پس از آنکه از جلسه منزل أبی طالب علیه السّلام مأیوس شدند] 277-265
رفتند [و بیکدیگر گفتند و بقولی عقبۀ بن أبی معیط گفت] بروید [و طریقه خود را پیش گیرید زیرا فایدهاي در مکالمه و
گفتگوي با اینمرد نیست] و بر عبادت خدایان خودتان صابر و ثابت باشید [و بر تحمّل مشاق و سختیها در راه پرستش آنها
شکیبا باشید] زیرا اینکه [روشی که ما از محمّد مشاهده کردیم در ثبات بر توحید و نفی خدایان و ابطال امر ما] چیزي است که
مورد اراده اوست [و لا محاله او در امضاء و تنفیذ عقیدهاش پافشاري خواهد کرد و هیچ امري او را از عزمش منصرف نخواهد
کرد لذا شما او را از اینکه از گفتهاش پائین بیاورید و با شفاعت أبی طالب و غیره او را منصرف سازید طمع خود را ببرید و
اکتفا بهمین نمائید که دست از عبادت آلهه خود برندارید و هر چه قدح و نکوهش در باره آنها بشنوید صبر و تحمّل نمائید.
یا بقولی مقصود از لشیء یراد اینکه باشد که از اینکه دست کشیدن از عبادت بتها زوال نعمت و نزول شدّتی را براي ما اراده
کردهاند زیرا عقیدهشان اینکه بود [ صفحه 200 ] که اگر ترك عبادت آنها را بکنند دچار قحط و غلا خواهند شد] 7- ما اینکه
چیزي را [که محمّد صلّی اللّه علیه و آله بآن ما را دعوت میکند که یکتا پرست شویم و بتها را رها کنیم] در دین و ملّت
آخرین [که ما آنرا ادراك کردهایم یعنی در دین پدرانمان و ملّت قریش یا در دین نصاري] نشنیدیم. اینکه [محمّد میگوید]
چیزي غیر از دروغ و جعلی نیست [که خود او اختراع کرده است]. 8- آیا بر محمّد از بین ما کتاب نازل شده است! [با اینکه نه
سن او از ما بیشتر است و نه دارائی و شرافت او از ما بالاتر است با اینحال چگونه او تخصیص برسالت و آوردن کتاب یافته
است] آنچه آنها را وادار باین گفتار میکند شک و تردیدي است در باره ذکر و قرآنی که من برسول خودم نازل کردهام ولی
چون عنقریب عذاب ما را بچشند [حقیقت حال بر آنها روشن خواهد شد و موقعی ملجأ بتصدیق ذکر من خواهند شد که
تصدیق سودي بحال آنها نخواهد داشت]. 9- آیا گنجینههاي رحمت پروردگار تو نزد آنهاست [و کلیدهاي نبوّت و رسالت
بدست آنهاست که بهر کس خواستند بدهند و هر طور خواستند آنرا بگردانند]. چنین نیست و بدست آنها نیست بلکه بدست
خداوند عزیز و غالب در ملک خویش و خداوندي است که بسیار بخشنده و وهّاب عطایاست [و نبوّت عطیّهاي از جانب
خداست که بهر کس از بندگانش بخواهد موهبت میفرماید غالبی است که مغلوب نمیشود و وهابی است که هر چه بخواهد
و بهر کس بخواهد موهبت میفرماید. چون ز حال مستحقان آگهی || هر چه خواهی هر که را خواهی دهی دیگران را اینکه
تصرّف کی رواست || اختیار اینکه تصرّفها تراست 10 - یا سلطنت و مالکیّت آسمانها و زمین و آنچه ما بین آندو هست در
اختیار اینکه مشرکین است [که خدا را از مراد و مقصودش مانع شوند و در امور ربّانی سخن بگویند و در تدابیر الهی که
اختصاص بحضرت ربّ العزّة و الکبریاء [ صفحه 201 ] دارد حکمفرمائی و قضاوت کنند] اگر چنین ادعائی دارند [و چنین
تسلّط و سلطنتی دارند] پس با وسایل خود بطرف عرش بالا روند و تدبیر عالم را بدست بگیرند و بهر کس که مایلند و اختیار
میکنند وحی بفرستند و کتاب نازل کنند.
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 11 تا 15
اشاره
جُندٌ ما هُنالِکَ مَهزُومٌ مِنَ الَأحزابِ [ 11 ] کَ ذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرعَونُ ذُو الَأوتادِ [ 12 ] وَ ثَمُودُ وَ قَومُ لُوطٍ وَ أَصحابُ
- [ الَأیکَۀِ أُولئِکَ الَأحزابُ [ 13 ] إِن کُلٌّ إِلاّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ [ 14 ] وَ ما یَنظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَیحَۀً واحِدَةً ما لَها مِن فَواقٍ [ 15
اشارة إلی المکان البعید و هناك بین البعید و القریب و هنا للقریب و مثله « هُنالِکَ » ما مزیدة للتقلیل « جُندٌ ما » 330- قرآن- 1
اي فثبت و « فَحَقَّ » مجموع من الشجر « الَأیکَۀِ » جمع حزب و هو الجماعۀ التی تجتمع من کل اوب « الَأحزابِ » ذلک و ذاك و ذا
-153- 42 -قرآن- 141 - 11 -قرآن- 31 - اي مالها من توقف مقدار فواق و الفواق ما بین الحلبتین. -قرآن- 1 « مِن فَواقٍ » وجب
279- 247 -قرآن- 265 - 218 -قرآن- 237 - قرآن- 207
تفسیر معانی:
اشاره
-11 [اینکه مشرکین] مختصر لشکري هستند از جمله کفّاري که بر ضد پیمبران سلف تشکیل حزب دادند و با پیغمبران هم
نبرد نمودند و بالاخره مهزوم و مغلوب شدند اینها مهزوم و فراري و مغلوب خواهند شد و تو بر آنها فیروزي خواهی یافت [در
مکّ ه خداوند اینکه خبر را داد و تأویل آن در روز بدر و جنگ احزاب و خندق بظهور رسید] [یعنی اي رسول ما تو از
گفتههاي [ صفحه 202 ] آنها غمین مشو آنان عما قریب شکسته و فراري خواهند شد]. 12 - پیش از اینکه مردم [یعنی مشرکین
مکّه] قوم نوح و عاد [قوم هود] و فرعون صاحب میخها [یعنی صاحب قوّت و قدرت و جمعیت]. 13 - و ثمود [قوم صالح] و
قوم لوط و اصحاب ایکه [یعنی اصحاب جنگل و بیشه که قوم شعیب بودهاند] همگان تکذیب قول پیمبران نمودند و اینها آن
احزاباند [یعنی دستجات شیطان هستند] که گفتیم مشرکین مکّه هم از جمله آن احزابند. 14 - هیچ حزبی از اینکه احزاب نبود
- مگر اینکه گفتار و رسالت پیمبران را دروغ پنداشتند و بواسطه تکذیبشان عقاب من هم بر آنها ثابت و محقق گشت. 15
[اینکه جماعت کفار و مشرکان زمان تو هم یا محمّد] انتظاري ندارند مگر نفخه اولی اسرافیلی در صور دمیده شود [و گرفتار
عذاب الهی شوند] و براي اینکه صیحه و نفخه افاقه و مهلتی براي رجوع بدنیا نخواهد بود [یعنی عقوبت امّت محمّد بعذاب
استیصال بروز قیامت خواهد افتاد و عقوبت سایر امم در دنیا بآن تعجیل گردید] [و فواق فاصله بین دو دوشیدن شیر از ناقه
است که پس از مقداري دوشیدن مختصر زمانی او را رها میکنند که بچهاش بخورد و شیر جاري شود و دوباره میدوشند و
مراد از آیه اینستکه چون وقت صیحه برسد به اینکه قدر از زمان هم تأخیر نخواهد شد. فاذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعۀ].
[من اعتکف قدر فواق فکانّما اعتق رقبۀ من ولد اسماعیل. ایضا: من قاتل فی سبیل اللّه فواق ناقۀ وجبت له الجنّۀ].
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 16 تا 20
اشاره
وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّل لَنا قِطَّنا قَبلَ یَومِ الحِسابِ [ 16 ] اصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذکُر عَبدَنا داوُدَ ذَا الَأیدِ إِنَّهُ أَوّابٌ [ 17 ] إِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ
- [ وَّ الإِشراقِ [ 18 ] وَ الطَّیرَ مَحشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوّابٌ [ 19 ] وَ شَ دَدنا مُلکَهُ وَ آتَیناهُ الحِکمَۀَ وَ فَصلَ الخِطابِ [ 20
ِ
مَعَهُ یُسَبِّحنَ بِالعَشِی
اي « ذَا الَأیدِ » اي قسطنا و نصیبنا من العذاب من قطّ یقطّ اي قطع و ایضا القط بمعنی الکتاب « قِطَّنا » [ 349 [ صفحه 203 - قرآن- 1
اي قوّینا « شَدَدنا » الصباح « الإِشراقِ » جّمع عشیه و هی من بعد الظهر الی المغرب
ِ
« بِالعَشِی » اي رجّاع إلی اللّه « إِنَّهُ أَوّابٌ » ذا القوّة
-258- 240 -قرآن- 249 - 179 -قرآن- 228 - 140 -قرآن- 165 - 106 -قرآن- 121 - 10 -قرآن- 93 - المخاصمه. -قرآن- 1 « الخِطابِ »
16 - [و کافران از روي استهزاء] گفتند پروردگارا تعجیل کن در دادن قسط و نصیب ما پیش از روز حساب 281- قرآن- 270
[یعنی گفتند عذاب ما را براي روز جزاء بتأخیر نینداز- یا بقولی بهره ما را از نعیم بهشت بما ارائه کن- یا بقولی اگر قط را
بمعنی صحیفه و نوشته بدانیم یعنی صحیفه اعمال ما را نیک بما نشان بده تا در آن بنگریم و اینکه گفتار آنها از روي استهزاء
و تکذیب بوعید خداوند بود]. 17 - شکیبا باش [ یا محمّد] بر آنچه [اینکه کافران] میگویند [و تکذیب و استهزائی که
میکنند زیرا وبالش عاید خودشان خواهد شد] و بیاد بیاور بنده ما داود [بن ایشا از سبط یهودا بن یعقوب علیه السّلام] را که
[در دین و عبادت ما] نیرومند و صاحب قوّت بود [که نصف شب بعبادت برمیخاست و تمام روزگار را یک روز روزه داشت
و یک روز افطار میکرد- یا صاحب قدرت و قوت بود نسبت بدشمنان- یا صاحب مکنت و نعمت عظیمه بود] و حقّا که او
اوّاب بود [یعنی از آنچه خدا را بد آید بآنچه خدا را خوش آید رجوع میکرد]. 18 - ما کوهها را رام و ذلیل او کردیم که با او
در شامگاهان و صبحگاهان تسبیح حق تعالی میکردند. 19 - و نیز پرندگانرا رام او کردیم که نزد او جمع میشدند و هر یک از
[ صفحه 204 ] آنها [یعنی کوهها و پرندگان] باو رجوع میکردند و با او ذکر حق میگفتند 20 - و ملک و کشور و سلطنت او را
تقویت کردیم [و بپاسبانان و لشکریان و هیبت و کثرت عدّه و عدّه او را تأیید نمودیم] و باو حکمت [یعنی نبوّت و اصابت
رأي و فهم درست] و قطع و فصل خصومت بین مدعی و مدعی علیه [بتمیز حق از باطل و رسیدگی بوسیله شهود و قسم که
مایه قضاوت و حکومت بین مردم است] عطا فرمودیم.
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 21 تا 25
اشاره
وَ هَل أَتاكَ نَبَأُ الخَصمِ إِذ تَسَوَّرُوا المِحرابَ [ 21 ] إِذ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنهُم قالُوا لا تَخَف خَصمانِ بَغی بَعضُ نا عَلی بَعضٍ
وَّ لا تُشطِط وَ اهدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ [ 22 ] إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسعٌ وَ تِسعُونَ نَعجَ ۀً وَ لِیَ نَعجَ ۀٌ واحِ دَةٌ فَقالَ
ِ
فَاحکُم بَینَنا بِالحَق
أَکفِلنِیها وَ عَزَّنِی فِی الخِطابِ [ 23 ] قالَ لَقَد ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الخُلَطاءِ لَیَبغِی بَعضُهُم عَلی بَعضٍ إِلَّا
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُم وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاستَغفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ [ 24 ] فَغَفَرنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ
اي الخصوم اصله مصدر و لذلک لا یتغیّر فی الجمع « الخَصمِ » [ 737 [ صفحه 205 - عِندَنا لَزُلفی وَ حُسنَ مَآبٍ [ 25 ] -قرآن- 1
« بَغی » التسور الاتیان من جهۀ السور « تَسَوَّرُوا » افضل غرفۀ فی البیت و منه سمّی المصلّی محرابا و موضع القبلۀ محرابا « المِحرابَ »
اي و لا تجر فی الحکم. اشطّ اي جار و شطّ یشطّ مثله کلاهما مشتق من الشطط و هو البعد عن « وَ لا تُشطِط » اي ظلم و تعدّي
جمع خلیط اي « الخُلَطاءِ » مخاطبه « الخِطابِ » اي و غلبنی « وَ عَزَّنِی » اي اجعلها کفلی اي نصیبی « أَکفِلنِیها » اي وسط « سَواءِ » الحق
79 -قرآن- - 11 -قرآن- 67 - اي ابتلیناه او امتحناه بتلک الحکومۀ حتی ینتبه. -قرآن- 1 « فَتَنّاهُ » ما مزیدة لتقلیل « وَ قَلِیلٌ ما » الشرکاء
445 -قرآن- - 420 -قرآن- 434 - 377 -قرآن- 406 - 355 -قرآن- 364 - 240 -قرآن- 347 - 207 -قرآن- 226 - -168-155 قرآن- 200
536- 505 -قرآن- 524 - -466-454 قرآن- 489
تفسیر معانی:
اشاره
-21 و آیا [اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] خبر خصمها [یعنی متدا عیینی که براي محاکمه و مرافعه نزد داود آمده
بودند] بتو رسیده است موقعیکه آنها [بجاي اینکه از در خانه وارد شوند] از حصار و دیوار خانه بمحراب یعنی نمازگاه داود
وارد شدند. 22 - هنگامی که آنها بر داود وارد شدند داود از دخول آنها ناراحت شد و بفزع و صدا در آمد [زیرا آنها هم در
غیر موقع محاکمه و هم از غیر دري که معمولا متداعیین میآمدند داخل شدند و بعلاوه بیاجازه او وارد شده بودند] آنها
بداود گفتند مترس و ناراحت مشو ما دو نفر خصم [یعنی مدعی و مدعی علیه هستیم و براي مرافعه آمدهایم که] یکی از ما بر
دیگري ستم و تعدّي کرده است [آمدهایم تا تو بین ما قضاوت کنی] بنابرین بین ما بحق حکم کن و در حکم خود جور و
خلاف عدالتی روا مدار [یعنی بواسطه تمایل بیکطرف تجاوز از احقاق حق مکن] و ما را بمیانه راهی که طریق حق است
رهنمائی نما. 23 - [یکی از آندو گفت] همانا اینکه برادر دینی [ یا رفیق من است] و داراي نود و نه میش است و من داراي
یک میش هستم و او میگوید اینکه یک میش را هم بمن بده که ضمیمه میشهاي خود کنم و مالک و متکفّل آن شوم] و او
24 - [داود علیه السّلام پیش از اینکه بمدعی [ در مخاطبه و گفتگو بر من غالب است [و من قادر بر ردّ او نیستم]. [ صفحه 206
علیه رجوع کند و حرف او را بشنود قضاوت کرد و] گفت [اگر امر چنین است که تو ادعا میکنی] برادرت بتو ستم کرده
است که از تو خواسته است که میش خودت را بمیشهاي او ضمیمه کنی و حقا بسیاري از شرکاء بعضی بر بعض دیگر تجاوز
و بحق یکدیگر تعدي میکنند مگر کسانیکه ایمان آورده باشند و کارهاي شایسته کنند و آنها هم کمند. [پس از اینکه قضاوت
و گفتار] داود دانست [ یا پنداشت] که ما او را امتحان و آزمایش کردیم و از خداوند طلب آمرزش کرد و بسجده افتاد و از
کرده خود انابه و بازگشت نمود. 25 - بنابرین ما هم از او پذیرفتیم و او را آمرزیدیم و حقا که او را در نزد ما قرب و منزلت و
کرامتی است و برگشتگاه نیکوئی در بهشت است. بنا باقوالیکه پیمبران را منزّه از گناهان صغیره نمیدانند گفتهاند که داود علیه
السّلام نظرش بزن مردي افتاد که نامش اوریا بود و دلداده آن زن شد و مبتلاي بعشق و محبت او شد و اختیار از کف بداد و
از آنمرد خواست که زنش را طلاق دهد و او را شرم آمد که تقاضاي داود را ردّ کند و طلاق داد و داود او را تزویج نمود. یا
بقولی آنمرد را بجنگ فرستاد و او در جنگ کشته شد و پس از مرگ او آنزن را بعقد خود درآورد و پس از اینکه عمل
روزي در محراب نشسته بود که دو مرد براي محاکمه بنزد او آمدند و او بین آنها قضاوت نمود بشرحی که در آیات گذشت
تا آنجا رسید که داود گفت [و قلیل ما هم] یعنی آنمردمان نیک کمند یکی از آندو مرد بدیگري نظر کرد و خندید آنوقت
داود متنبّه شد که آنها دو ملکند که خداوند براي امتحان و اختبار او بصورت آدمی فرستاده است که بگویند کسی که خود
نود و نه زن دارد چرا چشم بتنها زن دیگري که برادر دینی اوست بدوزد و لذا براي توبه و انابه بسجده افتاد- ولی امامیه اینکه
حکایت را قبول ندارند و میگویند که اینکه اخبار فاسد است زیرا چنین کاري [ صفحه 207 ] مخلّ عدالت است و براي انبیاء
خدا که امناء وحی او هستند و سفراء بین او و خلق میباشند چگونه متصف بصفت کسی میشوند که اگر در او چنین صفتی
باشد شهادتش پذیرفته نیست و شنیدن و پذیرفتن آن موجب تنفّر است و مقام انبیاء از چنین نسبتها اجلّ است چنانکه از أمیر
المؤمنین علیه السّلام مروي است که فرمود: [لا اوتی برجل یزعم ان داود تزوّج امرأة اوریا الّا جلدته حدّین حدا للنبوّة و حدّا
للاسلام یعنی اگر مردي را نزد من آورند که گمان کند داود زن اوریا را تزویج کرده است او را رها نمیکنم مگر اینکه دو
حدّ [یعنی یکصد و شصت تازیانه] باو میزنم یک حدّ قذف و افتراء براي آنکه بساحت نبوّت جسارت کرده و حدّ دیگر حدّ
اسلام که حد قذف است]. و أبو مسلم گفته است چه مانعی دارد که آن دو مرد که بر داود علیه السّلام داخل شدهاند واقعا دو
نفر از بشر بوده باشند و مسئله میشها هم حقیقت داشته و کنایه نباشد و ترس داود از دخول آنها براي اینکه بدون اذن و از
مجراي غیر عادي وارد شدند و عتابی هم که از خداوند شنید و موجب توبه و انابه و آمرزش او شد براي اینکه پیش از سؤال
از مدعی علیه حکم بظلم او کرده است [خلاصه از مجمع البیان] [چنانکه آیه بعد هم مؤیّد اینکه عقیده امامیّه است].
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 26 تا 29
اشاره
وَّ لا تَتَّبِعِ الهَوي فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ
ِ
یا داوُدُ إِنّا جَعَلناكَ خَلِیفَۀً فِی الَأرضِ فَاحکُم بَینَ النّاسِ بِالحَق
اللّهِ لَهُم عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَومَ الحِسابِ [ 26 ] وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرضَ وَ ما بَینَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیلٌ
[ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ [ 27 ] أَم نَجعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالمُفسِدِینَ فِی الأَرضِ أَم نَجعَلُ المُتَّقِینَ کَالفُجّارِ [ 28
الخلیفۀ هو المدبّر « خَلِیفَۀً » [ 636 [ صفحه 208 - کِتابٌ أَنزَلناهُ إِلَیکَ مُبارَكٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الَألبابِ [ 29 ] -قرآن- 1
اي ما یمیل طبعک « الهَوي » للامور من قبل غیره بدلا من تدبیره و فلان خلیفۀ اللّه فی ارضه معناه انه جعل إلیه تدبیر عباده بامره
« مُبارَكٌ » الویل العذاب او الهلاك « فَوَیلٌ » اي خلقا باطلا لا حکمۀ فیه. کلّا « باطِلًا » إلیه و یدعو هواك إلیه إذا کان مخالفا للحق
239 -قرآن- - 159 -قرآن- 230 - 12 -قرآن- 150 - جمع لبّ اي العقول. -قرآن- 1 « الَألبابِ » اي لیتدبروا « لِیَدَّبَّرُوا » کثیر الخیرات
384- 358 -قرآن- 372 - 327 -قرآن- 342 - -287-277 قرآن- 316
تفسیر معانی:
اشاره
-26 اي داود ما ترا در زمین جانشین قرار دادیم [که از قبل ما و بامر ما تدبیر امور بندگان ما کنی. یا بتفسیر دیگر ترا جانشین
پیمبران گذشته قرار دادیم که دعوت بتوحید خدا و عدل او و بیان شرایع او نمائی] بنابرین میانه مردم حکم بحق کن [و امور
آنها را بحق قطع و فصل نما و هر چیز را در موضع آن قرار ده] و پیروي هواي نفس مکن [یعنی بآنچه طبعت مایل شود و
هواي تو ترا بخلاف حق بخواند تابع مشو] زیرا اگر پیروي هوي کنی هواي نفس ترا از راه خدا و طریق حق عدول میدهد و
گمراه میسازد و آنانکه از راه خدا [یعنی از عمل بآنچه خدا آنها را امر فرموده] عدول کنند و تجاوز نمایند براي آنها عذاب
سختی است به اینکه که از یاد روز حساب اعراض کرده و آنرا فراموش نمودهاند. یا براي آنها عذاب سختی است در روز
حساب بسبب اینکه در دنیا خدا را فراموش کرده و ترك طاعات او را نمودهاند. [ صفحه 209 ] از رسولخدا صلّی اللّه علیه و
آله مروي است که بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: [ یا علیّ احکم بالحق فانّ لکلّ حکم جائر سبعین درعا من النار لو انّ درعا
واحدا وضع علی رأس جبل شاهق لأصبح رمادا. یعنی یا علی حکم بحق کن زیرا براي هر حکم ناحق و جور آمیزي هفتاد زره
و پوشش از آتش است که اگر یکی از آن زرهها بر قلّه کوه بلندي نهاده شود خاکستر خواهد شد]. و در فواید السلوك
گوید: [بنگر که پادشاهی چه صعب کاریست که حضرت داود علیه السّلام با کمال درجه نبوت و جلال مرتبه رسالت بحمل
اعباي چنین امري مأمور و بخطب اثقال چنین خطابی مخاطب میشود که [فاحکم بین النّاس بالحق] میان مردمان حکم بطریق
معدلت و نصفت کن و داوري بر منهج عدل و انصاف نماي و پاي بر جاي حق نه نه بر طریق باطل و متابعت هواي نفس بر
متابعت مراد حق اختیار مکن که ترا از مسالک مراضی ما گمراه گرداند]. و جامی در سلسلۀ الذهب گوید: نص قرآن شنو که
حق فرمود || در مقام خطاب با داود که ترا زان خلیفگی دادیم || سوي خلقان از آن فرستادیم تا دهی ملک را ز عدل اساس
|| حکم رانی بعدل بین النّاس هر کرا نه ز عدل دستور است || از مقام خلیفگی دور است آنکه گیرد ستم ز دیو سبق || عقل
چون خواندش خلیفه حق پیشه گیرد خلاف فرمان را || گشته نایب مناب شیطان را حق ز شاهان بغیر عدل نخواست ||
آسمان و زمین ز عدل بپاست شاه باشد شبان و خلق همه || رمه و گرگ آن رمه ظلمه بهر آنست هاي و هوي شبان || تا
بیابد رمه ز گرگ امان چون شبان سازگار گرگ بود || رمه را آفت بزرگ بود هر کرا دل بعدل شد مایل || طمع از مال
خلق گو بگسل [ صفحه 210 ] طمع و عدل آتش و آبند || هر دو یکجا قرار کی یابند هر کرا از خلیفگی خداي || نشود سیر
نفس بد فرماي سیر مشکل شود از آن زر و سیم || که کشد گه ز بیوه گه ز یتیم 27 - و ما آسمان و زمین و آنچه ما بین آنها
[از مخلوقات] است باطل و بیغرض حکمتی نیافریدیم [بلکه آنها را براي غرض حکیمانهاي که مدار براي علم و عمل و مذکّر
براي آخرت و حساب است خلق نمودیم] اینکه [یعنی اینکه خلق و آفرینش آنها باطل و خالی از غایت جلیله و حکمت باهره
باشد] گمان و پندار کسانیست که حق را پرده پوشی کرده کافر شدند [و منکر خدا و حکمت او گردیدند] پس [اگر مظنون
آنها اینکه باشد] واي بر کافران از عذاب آتش [که باین پندار نارواي خود در آتش شقاوت خود خواهند سوخت]. 28 - آیا ما
کسانیرا که ایمان آوردند [و تصدیق بخدا و پیمبران او کردند] و کارهاي شایسته و صالح بجاي آوردند مانند تبهکاران و فساد
کنندگان در زمین قرار میدهیم یا با کسانیکه تقوي اختیار کردند [و از بیم عقاب خدا از معاصی پرهیز کردند] مانند
گناهکاران [و کسانیکه نافرمانی و ترك طاعات نمودند] یکسان معامله خواهیم کرد. [زنهار که چنین کنیم و ابدا چنین چیزي
نخواهد شد]. 29 - [اینکه قرآن] کتابیست که ما بسوي تو فرو فرستادیم نفع او کثیر و خیر او بیشمار است [و در تدیّن بآن
مردم دائما در نعمت خواهند بود] و براي اینست که خلایق در آن تدبّر کنند و در آیات او تفکّر نموده پند بگیرند و صاحبان
خرد را [که مخاطبین قرآنند] متذکر سازد [و بیخردانند که تنها بخواندن سطحی قرآن اکتفا کنند چنانکه مولا جامی در سلسلۀ
الذهب فرماید:] ربّ تال یفوه بالقرآن || و هو یفضی به الی الخذلان خواجه را نیست جز تلاوت کار || لیک آن طرد و لعنت
آرد بار [ صفحه 211 ] لعنت است اینکه بهر لهجه و صوت || شود از تو حضور خاطر فوت نشود بر دل تو تابنده || کاین
کلام خداست یا بنده لعنت است اینکه سازدت پی سیم || روز و شب با امیر و خواجه ندیم خانهشان مزبله است و قرآن نور
|| دار اینکه نور را ز مزبله دور معنی لعن چیست مردودي || بمقامات بعد خشنودي هر که ماند از خدا بیک سر مو || آمد
اندر مقام بعد فرو گرچه ملعون نشد ز حق مطلق || هست ملعون بقدر بعد از حق
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 30 تا 40
اشاره
اّلصّافِناتُ الجِیادُ [ 31 ] فَقالَ إِنِّی أَحبَبتُ حُبَّ الخَیرِ عَن ذِکرِ
ِ
وَ وَهَبنا لِداوُدَ سُلَیمانَ نِعمَ العَبدُ إِنَّهُ أَوّابٌ [ 30 ] إِذ عُرِضَ عَلَیهِ بِالعَشِی
رَبِّی حَتّی تَوارَت بِالحِجابِ [ 32 ] رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسحاً بِالسُّوقِ وَ الَأعناقِ [ 33 ] وَ لَقَد فَتَنّا سُلَیمانَ وَ أَلقَینا عَلی کُرسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ
اّغفِر لِی وَ هَب لِی مُلکاً لا یَنبَغِی لِأَحَ دٍ مِن بَعدِي إِنَّکَ أَنتَ الوَهّابُ [ 35 ] فَسَخَّرنا لَهُ الرِّیحَ
ِ
374 قالَ رَب - أَنابَ [ 34 ] -قرآن- 1
تَجرِي بِأَمرِهِ رُخاءً حَیثُ أَصابَ [ 36 ] وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ [ 37 ] وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الَأصفادِ [ 38 ] هذا عَطاؤُنا فَامنُن أَو
اّلعشی
ِ
« بِالعَشِی » [ 54 [ صفحه 212 - 334 وَ إِنَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسنَ مَآبٍ [ 40 ] -قرآن- 1 - أَمسِک بِغَیرِ حِسابٍ [ 39 ] -قرآن- 1
جمع الصافنۀ من الخیل و هی التی تقوم علی ثلاثۀ قوایم و ترفع احدي « الصّافِناتُ » جمع عشیّه و هو ما بین الظهر الی المغرب
« حُبَّ الخَیرِ » اي آثرت « أَحبَبتُ » جمع جواد « الجِیادُ » یدیها حتّی یکون علی طرف الحافر و هذا لا یکون الا فی العراب الخلص
اي فاخذ یمسحها بالسیف مسحا و قیل یمسحها بیده « فَطَفِقَ مَسحاً » اي احتجبت « تَوارَت » الخیر المال الکثیر و المراد به هنا الخیل
« حَیثُ أَصابَ » اي لینۀ من الرخاوة « رُخاءً » اي لا یتسهل « لا یَنبَغِی » جمع ساق « بِالسُّوقِ » حبّا لها یقال مسح علاوته اي ضرب عنقه
اي لقربۀ « لَزُلفی » اي فاعط و المن الاحسان « فَامنُن » اي قرن بعضهم الی بعض فی القیود « مُقَرَّنِینَ فِی الَأصفادِ » اي حیث اراد
359 -قرآن- - 303 -قرآن- 349 - 276 -قرآن- 287 - 254 -قرآن- 265 - 86 -قرآن- 244 - 15 -قرآن- 72 - اي مرجع. -قرآن- 1 « مَآبٍ »
681 -قرآن- - 631 -قرآن- 671 - 586 -قرآن- 601 - 547 -قرآن- 570 - 522 -قرآن- 539 - 497 -قرآن- 508 - -390-372 قرآن- 484
737- -718-708 قرآن- 729
تفسیر معانی:
اشاره
-30 و ما بداود فرزندي بخشیدیم [نامش] سلیمان که نیکو بندهاي و همواره رجوعش در امور دین بخدا و طلب رضاي او بود.
-31 یاد بیاور [ یا محمّد] وقتی را که بر سلیمان عرضه شد از ظهر تا بشب اسبهاي تندرو [یعنی هزار اسب که از پدر میراث
یافته یا بقولی، خود در جنگ دمشق و نصیبین غنیمت یافته بود در برابر او رژه رفتند و سان دادند] [و صافنات اسبهائی هستند
که بر سه قائمه میایستند و دست یا پاي قائمه چهارم را بر نوك سم نگاهمیدارند و اینکه دلیل بر خوبی اسب است]. 32 - [و
چون سان دیدن اسبها تا شب بطول انجامید نماز عصر سلیمان قضا شد] و لذا گفت من ترجیح دادم دوستی اسبها یا مال دنیا را
بر یاد پروردگار خودم تا اینکه [آفتاب] پرده برخسار افکند [کنایه از اینکه خورشید غروب کرد]. 33 - [پس بکسان و خدامش
گفت] اسبها را بنزد من برگردانید [که بتفسیر اکثر مفسرین ضمیر [ها] در [ردّوها] بخیر یعنی خیل و اسبان برمیگردد و بتفسیر
مروي از امام علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ضمیر بشمس برمیگردد یعنی سلیمان از خدا خواست که خورشید را برگردانند تا
او نماز عصر را بگذارد [ صفحه 213 ] و [ها در ردّوها کنایه از شمس است] و چون اسبها را برگردانیدند [ یا خورشید برگشت
و او نماز گذارد] شروع کرد بمسح کردن یعنی دست مالیدن بر ساقهاي دست و پا و گردنهاي اسبان. در تفسیر آیه [فَطَفِقَ
61 بعضی از مفسرین گفتهاند مسح در اینجا بمعنی قطع است یعنی - مَسحاً بِالسُّوقِ وَ الَأعناقِ] وجوهی ذکر کردهاند. -قرآن- 17
چون اسبها را برگردانیدند سلیمان پیش آمد و با شمشیر ساقها و گردنهاي اسبان را بزد زیرا آنها سبب فوت نماز او شده بودند
و چون آنها عزیزترین مال او بودند براي تقرّب بخدا آنها را سر برید و گوشت آنها را در راه خدا تصدق داد. که خدا فرماید
406 بعضی دیگر از جمله إبن عباس و زهري و إبن کیسان گفتهاند مسح - [لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ]. -قرآن- 348
بمعنی دست مالیدن است سلیمان از راه حبّ و اظهار محبت باسبان، دست بیال و ساقهاي آنها میکشید. و إبن عباس گوید از
علی علیه السّلام معنی اینکه آیه را پرسیدم فرمود در اینباب بتو چه رسیده است اي إبن عباس عرض کردم از کعب شنیدم که
سلیمان مشغول سان دیدن اسبها شد تا نمازش فوت شد و گفت اسبها را بمن برگردانید و آنها چهارده اسب بودند و امر کرد
با شمشیر ساقها و گردنهاي آنها را بزدند و آنها را بکشتند و بواسطه اینکه ظلمی که باسبان کرد خداوند چهارده روز سلطنت
را از او بگرفت. علی علیه السّلام فرمود کعب دروغ گفته است سلیمان روزي براي جهاد با دشمن اسبها را سان میدید و بآن
مشغول شد تا آفتاب مستور شد و در حجاب رفت و بامر خدا بملائکه موکّلین بر آفتاب گفت آنرا برگردانید و آنها
برگردانیدند و نماز عصر را در وقت خود ادا کرد زیرا پیمبران خدا نه ظلم میکنند و نه امر بظلم میدهند چون آنها معصوم و
مطهّراند [انتهی نقل از مجمع البیان]. [ صفحه 214 ] [و امّا آنچه بنظر و فکر قاصر اینکه ناچیز میرسد و از جمله توارت بالحجاب
برمیآید اینستکه آفتاب از نظرها پنهان شد و بوسیله ابر یا تنگی افق بنظر میآمد که غروب کرده است و خداوند متعال هم
نفرموده است [حتّی غربت الشمس] بلکه بکنایه و مجاز فرموده است حتّی تورات بالحجاب. و در حدیث مروي از أمیر علیه
السّلام هم عین همین جمله ذکر شد و کلمه غروب شمس ذکر نشده است و اینکه خود از لطائف و اعجاز قرآن است که
کمال فصاحت آنرا میرساند و اللّه أعلم]. 34 - و حقّا که ما سلیمان را امتحان و آزمایش کردیم و بر سریر او جسدي بیروح
افکندیم. سپس سلیمان انابه کرد و برگشت نمود. در تفسیر اینکه آیه مبارکه اقوالی ذکر شده است و در اینکه لغزش و فتنه و
آزمایش او چه بوده و جسدي که بر تحت او القاء شده چیست علماء اختلاف نمودهاند. یکی از آنها مروي از رسولخداست
که أبو هریره روایت کرده است که سلیمان علیه السّلام روزي در مجلس خود گفت: [من شبانه بر هفتاد زن وارد میشوم و هر
یک از آنها پسري خواهد آورد که در راه خدا شمشیر خواهد زد و انشاء اللّه نگفت و بر آنزنان وارد شد و هیچیک از آنها
آبستن نشد مگر یکی از آنها که فرزند نیمه بدن آورد و مقصود از جسد ملقی بر سریر و کرسی او اینکه فرزند ناقص است. و
دیگر خبر مروي از حضرت صادق است که چون خداوند پسري بسلیمان علیه السّلام داد جن و شیاطین گفتند که اگر پسر او
زندگی کند و به ثمر برسد آنچه بر ما از پدرش رسیده از او خواهد رسید و بلائی که از سلیمان دیدهایم. از فرزند او هم
خواهیم دید. و لذا سلیمان از آنها ترسید و او را در ابر شیر داد و کسی از آن آگاه نشد مگر وقتی که مرده آن بر سریر او نهاده
شد و متنبّه گشت که ترس مانع تقدیر نمیشود [ صفحه 215 ] [الحذر لا ینفع عن القدر] و عتابی که بسلیمان شد براي ترسی
بوده که از جنّ و شیاطین باو دست داد. و دیگر آنکه از جسد مقصود جسد خود سلیمان است که خدا او را بمرضی امتحان
فرمود و تقدیر کلام خدا اینکه است که [و القینا منه علی کرسیّه جسدا لشدة المرض یعنی از شدت بیماري بدن او مانند بدن
بیروح بر تختش افتاد] چنانکه در عرف گویند وقتی آدمی بسیار ضعیف شود که فلانی [جسد بیروح یا پوست و استخوان
شده است] [ثمّ اناب] یعنی سپس بحال صحت برگشت و اینکه قول أبی مسلم است و براي شرح آن و اقوال دیگر بتفسیر
مجمع البیان رجوع شود و در اینجا براي روشن شدن موضوع تا اینحد کافی است]. 35 - [و در موقع انابه بدرگاه حق تعالی]
عرض کرد اي پروردگار من مرا بیامرز و بمن سلطنتی بخش که براي هیچکس پس از من بدست آوردن چنان مکنتی آسان و
سزاوار نباشد زیرا تو خداوندي بسیار بخشنده میباشی [یعنی مرا مخصوص بمعجزهاي کن چنانکه موسی علیه السّلام را بعصا و
صالح را بناقه و محمّد را بمعراج و قرآن مختص و منحصر فرمودي]. 36 - [خداوند هم درخواست او را اجابت نموده و
میفرماید] پس باد را مسخر و رام او کردیم که بطور رخاء یعنی بسهولت و نرمی بامر و فرمان او حرکت میکرد بهر جا که
سلیمان اراده و قصد میکرد [باد او را میبرد]. 37 - و نیز شیاطین [یعنی جنّیان را] در فرمان او قرار دادیم که تمامی در خشکی
براي او ساختمان و در دریا فرو رفته غوّاصی میکردند [و مروارید و جواهر میآوردند]. 38 - و دسته دیگر از شیاطین را او به
غل و زنجیر در بند کرده بود [که مانع شرّ و فساد آنها باشد]. 39 - [و بسلیمان گفتیم] اینست بخشش ما [نسبت بتو] پس بهر
کس خواهی بده و انعام کن و بهر کس خواهی مده و امساك کن و حسابی براي تو نیست [ صفحه 216 ] [یعنی در آنچه
بدهی و آنچه ندهی در قیامت از تو حسابی نخواهیم خواست یا بهر کس آنچه دلخواه تست بده و خواهی مده بدون اینکه
کسی مانع تو باشد. 40 - و براي سلیمان در نزد ما بقرب و نیکی، فرجام و مآل خوب است.
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 41 تا 44
اشاره
وَ اذکُر عَبدَنا أَیُّوبَ إِذ نادي رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیطانُ بِنُصبٍ وَ عَذابٍ [ 41 ] ارکُض بِرِجلِکَ هذا مُغتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ [ 42 ] وَ وَهَبنا
لَهُ أَهلَهُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَۀً مِنّا وَ ذِکري لِأُولِی الَألبابِ [ 43 ] وَ خُ ذ بِیَدِكَ ضِ غثاً فَاضرِب بِهِ وَ لا تَحنَث إِنّا وَجَدناهُ صابِراً نِعمَ
اي ما تغتسل به - « مُغتَسَلٌ » اي اضرب برجلک الارض « ارکُض بِرِجلِکَ » اي بتعب « بِنُصبٍ » 371- العَبدُ إِنَّهُ أَوّابٌ [ 44 ] -قرآن- 1
نهاه عن الحنث و الحنث الاثم. - « وَ لا تَحنَث » اي حزمۀ صغیرة من الحشیش « ضِ غثاً » 78- 41 -قرآن- 66 - 11 -قرآن- 22 - قرآن- 1
41 - و بیاد آور بنده ما أیوب را [از اولاد عیص بن اسحق که در زمان یعقوب بود ولیا دختر یعقوب 53- 9-قرآن- 38 - قرآن- 1
را بزنی گرفت هنگامیکه ندا بدعا برداشت و پروردگار خود را بخواند [و عرض کرد] به اینکه که شیطان مرا برنج و درد و
مشقت انداخته است [و بمن وسوسه میکند که بیماري تو طولانی شده و خداي تو بتو رحم نمیکند و خاندان و مال و
42 - [چون امتحان او بسر رسید و ابتلاي او بمرض [ فرزندان ترا از تو گرفت شاید از اینراه مرا از صبر باز دارد]. [ صفحه 217
هفت سال بطول انجامید و دچار فقر و مرگ اولادان و از دست رفتن خاندان شد خداي متعال دعاي او را مستجاب کرد و
خطاب رسید] پاي خود را بزمین بکوب [و چون چنین کرد برکضه او یعنی کوبیدن پا چشمهاي جوشید] [و فرمودیم] اینست
چشمه محل شستشو که خنک است و براي آشامیدن تست [پس بآن آب خنک خود را شست و شو داد و چرکهاي بیماري
ظاهر بدن را برطرف کرد و از آن بنوشید و باطن خود را صحت بخشید]. 43 - و ما أهل و عیال و فرزندان و مانند آنها را با
آنها باو برحمت و فضل خودمان عطا کردیم [یعنی آنانکه قبل از ابتلاي او مرده بودند و آنانکه در حین ابتلاي او مرده بودند
تمامی را زنده کردیم یا دو چندان اولاد او را که گرفته بودیم باو موهبت نمودیم] و اینکه عطا از رحمت ما نسبت باو و
تذکّري براي صاحبان عقل و خرد میباشد [که هر کس بلایا و امتحانات ما صبور و شکیبا باشد و فقط بخدا پناه ببرد، فرجام
کارش نیک و عاقبتش بخیر خواهد بود]. صائب گوید: ز فوت مطلب جزئی مشو غمین که فلک || ستاره میبرد و آفتاب
میآرد 44 - [و چون در موقع بیماري أیّوب عیال او بشیطان برخورد کرد و او بصورت طبیبی بآنخاتون گفت من حاضرم أیوب
را معالجه کنم بشرط اینکه أیّوب فقط بگوید تو مرا شفا دادي و آنزن بایّوب اینکه تکلیف کرد و أیوب علیه السّلام قسم یاد
کرد که او را صد ضربه تازیانه بزند که چرا اطاعت گفته شیطان کرده یا بقولی زن ایّوب براي حاجتی از نزد او بیرون رفته و
دیر برگشت و ایوب اینکه سوگند یاد کرد بهر حال خدا فرماید ما باو امر کردیم] بستهاي از چوب خرما یا دستهاي از علف
خشک شده [که شماره آن یکصد عدد باشد] بدست بگیر و با آن بسته [بیکضربه] زن خود را بزن که خلاف سوگند نکرده
باشی- همانا ما او را [در آنچه بر او از بلایا وارد شد] صابر و شکیبا یافتیم- بنده خوبی است [ صفحه 218 ] ایّوب زیرا او
همیشه رجوع و برگشتش بخدا بود [و باسباب توجّهی نداشت]. [خداوند در بین دو بنده خودش سلیمان و ایوب تسویه فرمود
و یکسان آندو را اوّاب خواند یکی را نعمت بسیار داد. و او شاکر بود و با تمام نعم رجوعش بخدا بود و بنعم توجهی نداشت
و دیگري یعنی ایوب را ببلایا مبتلا کرد و او صابر بود و با تمام بلایا رجوعش بخدا بود و از بلا غمی نداشت].
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 45 تا 54
اشاره
وَ اذکُر عِبادَنا إِبراهِیمَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ أُولِی الَأیدِي وَ الَأبصارِ [ 45 ] إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَۀٍ ذِکرَي الدّارِ [ 46 ] وَ إِنَّهُم عِندَنا
لَمِنَ المُصطَفَینَ الَأخیارِ [ 47 ] وَ اذکُر إِسماعِیلَ وَ الیَسَعَ وَ ذَا الکِفلِ وَ کُلٌّ مِنَ الَأخیارِ [ 48 ] هذا ذِکرٌ وَ إِنَّ لِلمُتَّقِینَ لَحُسنَ مَآبٍ
336 جَنّاتِ عَدنٍ مُفَتَّحَ ۀً لَهُمُ الَأبوابُ [ 50 ] مُتَّکِئِینَ فِیها یَدعُونَ فِیها بِفاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ [ 51 ] وَ عِندَهُم - 49 ] -قرآن- 1 ]
أُولِی الَأیدِي » 261- قاصِراتُ الطَّرفِ أَترابٌ [ 52 ] هذا ما تُوعَدُونَ لِیَومِ الحِسابِ [ 53 ] إِنَّ هذا لَرِزقُنا ما لَهُ مِن نَفادٍ [ 54 ] -قرآن- 1
اي تذکرهم « ذِکرَي الدّارِ » اي بخصلۀ خالصۀ لا شائبۀ فیها « بِخالِصَۀٍ » اي اصحاب القوّة فی الطاعه و البصائر فی الدین « وَ الَأبصارِ
151 -قرآن- - 99 -قرآن- 134 - 33 -قرآن- 87 - اي فناء. -قرآن- 1 « نَفادٍ » جمع الترب اي اقران علی سنّ واحد « أَترابٌ » للآخرة
[ 45 - و یاد بیاور [براي قوم و امّت خود یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] بندگان ما [ صفحه 219 229- -181-171 قرآن- 221
ابراهیم و اسحاق [پسر ابراهیم] و یعقوب [پسر اسحاق] را [تا در اخلاق حمیده و افعال کریمه بآنها اقتداء کنند و به اینکه جهت
مستحق حسن ثناء در دنیا و جزیل ثواب در آخرت شوند چنانکه اینان شدند] و آنها کسانی بودند صاحبان قوّت و بصیرت
[یعنی داراي عمل و علم و اولیاء نعم بر بندگان خدا بودند که آنها را دعوت بدین کردند و خود ارباب عقل که با بینش عمل
میکردند. 46 - حقّا که ما آنها را خالص و بیشایبه و متّصف بصفت خلوص قرار دادیم که آن تذکّر دائم براي دار آخرت
است [و همّی غیر همّ آخرت نداشتند و هماره مستغرق در طاعت بودند که همان تذکّر سراي آخرتست]. [و در تأویلات
گوید: یعنی ما آنها را از شوب صفات نفوس و کدورت انانیّت مصفّا ساختیم و آنانرا بمحبّت حقیقی که براي غیر ما در آن
نصیبی نباشد خالص و ویژه قرار دادیم و بسبب تذکرشان بعالم قدس و اعراضشان از معدن رجس همواره بیاد دار باقی و مقرّ
اصلی میباشند]. 47 - و بر حسب آنچه در علم ما گذشته و سبقت یافته است آنها از جمله برگزیدگان بنبوّت و تحمل اعباء
رسالتاند و اشخاص خیّر نیکوکار یا از اختیار شدگان و انتخاب شدگان از مردمان جهانند. 48 - و بیاد آور اسماعیل [پسر
ابراهیم علیه السّلام] و الیسع و ذا الکفل را که تمامی آنها از خوبان [ یا از برگزیدگان خدا براي نبوّت بودهاند]. 49 - اینکه
[یعنی آنچه از آیات در باره انبیاء مذکور داشتیم] براي آنها شرف و ذکر جمیل و حسن ثناء است [که تا أبد بآن یاد میشوند].
-50 و همانا براي پرهیزکاران مرجع نیکو و فرجام خوبی در آخرت مهیّاست. [و آن حسن مآب و مرجع نیک] بستانهاي جاوید
و محل اقامت دائمی است که درهاي آنها همیشه باز است [و براي آنها مانعی براي ورود نیست]. 51 - در آن بهشتها بر
مسندها تکیه زدهاند و میوههاي بسیار [یعنی [ صفحه 220 ] انواع لذّتها] و انواع آشامیدنیها را هر وقت بخواهند براي آنها
مهیاست. 52 - و نزد آنها زنانی هستند که نظرشان منحصر بشوهران است [و بغیر آنها رغبت و توجهی ندارند] و همگی هم
- سنّ با شوهران و پیر و فرتوت نیست. 53 - اینکه است آنچه براي روز حساب پرهیزگاران [بلسان پیغمبر] وعده شده است. 54
آنچه مذکور داشتیم روزي و عطاء متّصل ماست و براي آن هرگز فناء و زوالی نیست.
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 55 تا 61
اشاره
هذا وَ إِنَّ لِلطّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ [ 55 ] جَهَنَّمَ یَصلَونَها فَبِئسَ المِهادُ [ 56 ] هذا فَلیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسّاقٌ [ 57 ] وَ آخَرُ مِن شَ کلِهِ أَزواجٌ
253 قالُوا بَل أَنتُم لا مَرحَباً بِکُم أَنتُم قَدَّمتُمُوهُ لَنا - 58 ] هذا فَوجٌ مُقتَحِمٌ مَعَکُم لا مَرحَباً بِهِم إِنَّهُم صالُوا النّارِ [ 59 ] -قرآن- 1 ]
اي للمتجاوزین للحدود « لِلطّاغِینَ » 169- فَبِئسَ القَرارُ [ 60 ] قالُوا رَبَّنا مَن قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدهُ عَذاباً ضِ عفاً فِی النّارِ [ 61 ] -قرآن- 1
« غَسّاقٌ » الماء الحارّ « حَمِیمٌ » اي العذاب هذا فلیذوقوه « هذا فَلیَذُوقُوهُ » المکان الممهد و الفراش « المِهادُ » اي یدخلونها « یَصلَونَها »
انواع « أَزواجٌ » الشکل بفتح الشین الضرب المتشابه و بالکسر النظیر « مِن شَ کلِهِ » اي و عذاب آخر « وَ آخَرُ » ما یغسق اي یسیل
اي لا رحبت علیهم الارض و لا « لا مَرحَباً بِهِم » الاقتحام رکوب الشدّة و الدخول فیها « مُقتَحِمٌ » الجماعۀ المارّة المسرعه « فَوجٌ »
184 -قرآن- - 160 -قرآن- 174 - 121 -قرآن- 150 - 75 -قرآن- 101 - 51 -قرآن- 65 - 15 -قرآن- 39 - رحبت اي لأوسعت. -قرآن- 1
55 - اینکه [ 426 [ صفحه 221 - 365 -قرآن- 406 - 327 -قرآن- 353 - 311 -قرآن- 319 - 247 -قرآن- 301 - -215-205 قرآن- 232
[بود آنچه براي متّقین آماده کردهایم] و اما براي مردمان سرکش که تکذیب خدا و رسول کردند بد مرجع و برگشتگاه شرّي
خواهد بود. 56 - که آن مرجع جهنم است در آن داخل میشوند و آنجا بد منزل و فراش و مسکنی است. 57 - اینکه است
حمیم [یعنی آب جوشان] و غسّاق [یعنی چرك متعفّن و سموم جاري از حشرات دوزخ] پس بچشید آنرا. 58 - و از شبیه و
مانند اینکه عذاب انواع دیگري [از حیث شدّت و بدي هست] و منحصر بیک نوع عذاب نیست. 59 - [خزنه دوزخ خطاب به
پیشوایان ضلالت کرده گویند] اینکه گروه [پیروان شما هستند که شما آنها را گمراه کردید و اینک] با شما در فشار و
صعوبت هستند و وسعت و راحتی براي آنها نیست زیرا آنها هم ملازم و داخل آتشند [ یا رؤساء در باره اتباع گویند بآنها
وسعتی ندهید زیرا آنها هم که مانند ما داخل آتش شوند مادر مشارکت آنها خوش نیستیم]. 60 - [پیروان برؤساء] گویند
مرحبا یعنی وسعت براي شما مباد شما بودید که اینکه بدبختی و بلیه را براي ما پیش آوردید و اینکه قرارگاه بد را براي ما
فراهم کردید. 61 - [بعد بدرگاه خدا نالیده] گویند پروردگارا کسی که براي ما اینکه عذاب و دخول جهنم را پیش آورد بر
عذاب او دو چندان در آتش بیفزاي [یک برابر براي کفر خودشان و یک برابر دیگر براي اینکه ما را دعوت بکفر کردند و
[ باین حال دچار ساختند]. [ صفحه 222
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 62 تا 70
اشاره
وَ قالُوا ما لَنا لا نَري رِجالًا کُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الَأشرارِ [ 62 ] أَتَّخَذناهُم سِخرِیا أَم زاغَت عَنهُمُ الَأبصارُ [ 63 ] إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهلِ
النّارِ [ 64 ] قُل إِنَّما أَنَا مُنذِرٌ وَ ما مِن إِلهٍ إِلَّا اللّهُ الواحِدُ القَهّارُ [ 65 ] رَبُّ السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ ما بَینَهُمَا العَزِیزُ الغَفّارُ [ 66 ] -قرآن-
345-1 قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ [ 67 ] أَنتُم عَنهُ مُعرِضُونَ [ 68 ] ما کانَ لِی مِن عِلمٍ بِالمَلَإِ الَأعلی إِذ یَختَصِمُونَ [ 69 ] إِن یُوحی إِلَیَّ إِلاّ أَنَّما
عالم « الملأ الأعلی » 37- 9-قرآن- 20 - اي خبر عظیم -قرآن- 1 « نَبَأٌ عَظِیمٌ » اي مالت « زاغَت » 194- أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ [ 70 ] -قرآن- 1
اي اذ یتجادلون و الضمیر عائد « إِذ یَختَصِ مُونَ » الملائکۀ و ارواح الأنبیاء و الصدیقین و اصل الملأ الاشراف یملأون العین مهابۀ
189- 124 -قرآن- 176 - اي ما یوحی. -قرآن- 105 « إِن یُوحی » إلی الملأ الأعلی
تفسیر معانی:
اشاره
-62 [و مشرکین یعنی أبی جهل و ولید بن مغیره و امثال آنها در دوزخ] گویند چه شده است ما را که مردانی را [از قبیل بلال
حبشی و صهیب رومی و عمّار و خبّاب که در دار دنیا] آنها را از بدان و مردودان میشمردیم اینک در دوزخ نمیبینیم. عیاشی
باسناد از جابر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که [ صفحه 223 ] مقصود اهل دوزخ شما هستید که شما را در
آتش نمیبینند بخدا سوگند که یک نفر از شما را در آتش نخواهند دید [یعنونکم لا یرونکم فی النار لا یرون و اللّه احدا
منکم فی النّار]. 63 - آیا ما در دنیا آنها را استهزاء و مسخره میکردیم [بخطا رفتیم] یا [اینکه با ما در آتشند] و چشمان ما آنها
را نمیبیند. [ یا بتفسیر دیگر] یعنی [کدامیک از دو امر است آیا ما آنها را باستهزاء میگرفتیم یا آنها را سر چشم نمیگرفتیم و
آنها را حقیر و بینوا میشمردیم. [ یا بتفسیر دیگر که أم منقطعه و بمعنی بل باشد یعنی] [آیا ما آنها را مسخره میکردیم و
تحقیر مینمودیم بلکه آنان از ما بهتر بودند و ما نمیدانستیم و خود را سرزنش میکنند]. 64 - همانا اینکه [یعنی آنچه از احوال
آنها گفتیم] بخدا قسم حق است و وقوع خواهد یافت و اینست جنگ و جدل و سؤال و جواب اهل آتش با یکدیگر [و
گفتاري که رؤساء کفّار و پیروان آنها در جهنم با همدیگر دارند]. 65 - بگو [ یا محمّد] جز اینکه نیست که من پیمبري هستم
ترساننده شما [از نافرمانی خدا و بیم دهنده شما از عقاب او] و در عالم وجود معبودي [که مستحق پرستش باشد] جز خداي
یکتاي بیهمتا که قهار و مغلوب کننده هر چیزي غیر خود است نیست [و احدي را توانائی خلاص از عقوبت او نیست].
- غیرتش غیر در جهان نگذاشت || وحدتش اسم اینکه و آن برداشت گم شود جمله ظلمت پندار || نزد انوار واحد قهّار 66
پروردگار مالک آسمانها و زمین و ما بین آنها [از جن و انس و جمیع موجودات] است عزیزي است که کسی او را مغلوب
67 - بگو [ یا محمّد باین [ نتواند و بسیار آمرزنده است [که با قدرت بر عقاب خلق گناه بندگان را بیامرزد]. [ صفحه 224
- مشرکین] آنچه را که [من از جانب خدا بشما از قصص اوّلین و کیفیت مبدء و معاد بشما خبر میدهم] خبر بزرگی است. 68
شما بآن توجه نمیکنید و از آن رو گردان هستید [و در آن تفکّر نمیکنید تا صدق قول و نبوت مرا بدانید]. 69 - مرا با اینکه
امّی هستم علمی بگفتگو و سؤال و جوابی که در ملأ أعلی [بین فرشتگان در موقع خلقت آدم و غیره میشد] نبود [و اگر خدا
مرا خبر نمیداد مرا امکان خبر دادن بشما نمیبود]. 70 - [و لکن] بمن وحی نمیشود جز اینکه فقط من ترساننده آشکاري [براي
و گفتهاند اینکه نبأ » : شما] از عقاب پروردگار میباشم و پیمبري با دلایل واضحه هستم. امّا نبأ عظیم در کشف الاسرار گوید
عظیم سه چیز است [هول مرگ- حساب قیامت- و آتش دوزخ] یحیی بن معاذ رحمه اللّه گفت: [لو ضربت السموات و
الارض بهذه السیاط الثلاثۀ لانقادت خاشعۀ فکیف و قد ضرب بها إبن آدم: الموت و الحساب و النار. یعنی اگر آسمانها و
زمین را باین سه تازیانه میزدند رام و فروتن میشدند چگونه است که آدمیزاد را بتازیانه مرگ و حساب و آتش زدهاند و رام
نمیشود] مسکین فرزند آدم او را عقبهاي عظیم در پیش است و آنچه در گمانها افتد بیش- امّا در دریاي عشق دنیا بموج
غفلت چنان غرق گشته که نه از سابقه خویش میاندیشد نه از خاتمه کار میترسد. هر روز بامداد فرشتهاي ندا میکند که
[خلقتم لامر عظیم و انتم عنه غافلون] در کار روزگار خود چون اندیشه کند کسی که زبان را بدروغ ملوّث کرده و دل را
بخلف آلوده و سر از خیانت شوریده گردانیده- سري که موضع امانت است بخیانت سپرده- دلی که معدن تقوي است زنگار
خلف گرفته. [ صفحه 225 ] زبانی که آلت تصدیق است بر دروغ وقف کرده. لا جرم سخن جز خداع نیست و دین جز نفاق
نیست- اکنون اگر میخواهی که درد غفلت مداوا کنی راه تو آنست که تخته نفاق را بآب چشم که از حسرت خیزد بشوئی و
بر راهگذر بادي که از مهب ندامت برآید پاي بنهی و بدبیرستان شرع شوي و سوره اخلاص بخوانی که خداوند عالم از
بندگان اخلاص میخواهد در آنجا که میگوید: [وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصِینَ] و مصطفی علیه السّلام گفت [اخلص العمل
55 اما در تفسیر [اذ یختصمون] إبن عباس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده - یجزك منه القلیل]. -قرآن- 1
است که فرمود [ا تدري فیم یختصم الملأ الأعلی- یعنی آیا میدانی ملأ اعلی در چه چیز مخاصمه و جدال میکنند] عرض
کردم نه فرمود: [اختصموا فی الکفارات و الدرجات فامّا الکفّارات فاسباغ الوضوء فی السبرات و نقل الاقدام الی الجماعات و
انتظار الصلوة بعد الصلوة و امّا الدرجات فافشاء السلام و اطعام الطعام و الصلوة باللیل و النّاس نیام. یعنی جدال آنها در دو چیز
است در باب کفّاره گناهان و رفع درجه مؤمنان. امّا کفّارهها یکی وضوء نماز را تمام و کمال انجام دادن و بدرستی آب
بمواضع وضوء رسانیدن در هواهاي سرد زمستان [سبرات جمع سبره بمعنی سرما]. دیگر قدم برداشتن بطرف نمازهاي جماعت
و جماعاتی که در آن یاد خدا میشود. سه دیگر منتظر بودن براي نماز در دنبال نماز. و امّا درجات یعنی اعمالیکه موجب
افزودن و بالا رفتن درجه است. یکی آشکارا سلام دادن. دیگر بگرسنگان غذا خورانیدن. [ صفحه 226 ] سه دیگر بشب نماز
گذاردن در هنگامیکه مردمان بخواب باشند و اللّه هو الموفق للصواب.
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 71 تا 85
اشاره
إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَۀِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ [ 71 ] فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِ دِینَ [ 72 ] فَسَجَدَ المَلائِکَۀُ
کُلُّهُم أَجمَعُونَ [ 73 ] إِلاّ إِبلِیسَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرِینَ [ 74 ] قالَ یا إِبلِیسُ ما مَنَعَکَ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِیَدَيَّ أَستَکبَرتَ أَم
380 قالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ [ 76 ] قالَ فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ [ 77 ] وَ - کُنتَ مِنَ العالِینَ [ 75 ] -قرآن- 1
278 إِلی - فَّأَنظِرنِی إِلی یَومِ یُبعَثُونَ [ 79 ] قالَ فَإِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ [ 80 ] -قرآن- 1
ِ
إِنَّ عَلَیکَ لَعنَتِی إِلی یَومِ الدِّینِ [ 78 ] قالَ رَب
[ یَومِ الوَقتِ المَعلُومِ [ 81 ] قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ [ 82 ] إِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِ ینَ [ 83 ] قالَ فَالحَقُّ وَ الحَقَّ أَقُولُ [ 84
اي ممّن علا و استحق التفوّق « مِنَ العالِینَ » [ 258 [ صفحه 227 - لَأَملَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم أَجمَعِینَ [ 85 ] -قرآن- 1
« مِنَ المُنظَرِینَ » اي فأمهلنی « فَأَنظِرنِی » اي مطرود من الرحمۀ و محل الکرامۀ و اصل رجمه یرجمه رجما رماه بالحجارة « رَجِیمٌ »
- اي فالحق قسمی. -قرآن- 1 « فَالحَقُّ » الّذین اخلصتهم لنفسک « المُخلَصِینَ » اي لاضلّنهم اغواه اضلّه « لَأُغوِیَنَّهُم » اي من الممهلین
71 - یاد بیاور 308- 271 -قرآن- 296 - 227 -قرآن- 256 - 189 -قرآن- 209 - 154 -قرآن- 168 - 62 -قرآن- 140 - -19 قرآن- 52
فرشتگان در ملأ اعلی مجادله و گفتگو میکردند] پروردگار تو بفرشتگان فرمود من بشري از گل میآفرینم. » زمانی را که
-72 و چون آفرینش اینکه بشر را تسویه کردم [یعنی خلقت آن باتمام رسید و صورت و اعضاء آن را کامل کردم] و از جان
خود در آن دمیدم [یعنی آنرا زنده ساختم و بدون سبب و واسطهاي خود متولّی انجام آن شدم] در آنحال شما تماما در برابر او
74 - [سپس چون خداوند اینکه بشر را بیافرید و وعده حق بانجام رسید] فرشتگان تماما و همگی او را - بسجده بیفتید. 73
سجده کردند مگر دیو شبهه کار [یعنی شیطان] که خود را بزرگ شمرد و تکبر کرد و از جمله کافران گردید. 75 - خدا فرمود
اي ابلیس چه چیز تو را باز داشت از اینکه بر مخلوقی که من [بلا واسطه و سببی] به دو دست قوت و قدرت خودم آفریدم
سجده نمائی آیا خویشتن را فوق قدر خودت بزرگ شمردي [و از امتثال فرمان من سر زدي] یا اینکه از جمله کسانی خود را
دانستی که علوّ قدرشان مانع از سجود است. 76 - [ابلیس بپاسخ] عرض کرد [براي اینکه] من از او بهترم تو مرا از آتش
آفریدي و او را از خاك و گل خلق فرمودي [و آتش از خاك برتر است]. 77 - خداوند فرمود [اینک که نافرمانی کردي] از
بهشت بیرون شو زیرا تو مطرود و مردود من هستی. 78 - و حقا که لعنت من [یعنی دوري از رحمت من] بر تست تا روز جزا و
79 - [ابلیس چون اینکه بشنید و بیچارگی خود بدید] عرض کرد پس مرگ مرا تا روز حساب و جزاء [ رستاخیز. [ صفحه 228
81 - خداوند فرمود تو از جمله مهلت یافتگان - و روزي که مردم براي حساب مبعوث میشوند بتأخیر انداز و مهلت بده. 80
هستی تا روز وقت معلوم [که قیامت است] مرگ ترا بتأخیر انداختیم. 82 - [شیطان] گفت [اینک که بمن مهلت دادي] بغالبیت
و قهر تو سوگند که تمام آنها [یعنی اولاد آدم] را گمراه خواهم کرد و از راه بدر خواهم برد [معاصی را در نظر آنها جلوه
خواهم داد و شکوك و شبهات را در دل آنها داخل خواهم ساخت]. 83 - مگر بندگان مخلص ترا [که آنها را براي طاعت
خود خالص ساختهاي و آنانرا از غوایت و ضلالت معصوم و محفوظ داشتهاي] [که بآنان دسترسی ندارم]. 84 - [خداوند در
پاسخ ابلیس] فرمود قسم بحق که گفتار من حقّ است 85 - البته دوزخ را از تو و کسی که از آدمیان پیروي ترا کرده [و بسوء
اختیار خود بضلالت افتاده است] پر خواهم ساخت و همگی را بدوزخ خواهم انداخت.
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 86 تا 88
اشاره
166- قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ وَ ما أَنَا مِنَ المُتَکَلِّفِینَ [ 86 ] إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِینَ [ 87 ] وَ لَتَعلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعدَ حِینٍ [ 88 ] -قرآن- 1
اي و ما انا من المتصنعین ما لست اهله و التکلف فی الاصل التعسف فی طلب الشیء الّذي لایقتضیه « وَ ما أَنَا مِنَ المُتَکَلِّفِینَ »
-162- 38 -قرآن- 155 - اي و لتعرفن صدق نبأه من الوعد و الوعید بعد الموت -قرآن- 1 «.... وَ لَتَعلَمُنَّ » اي موعظۀ « ذِکرٌ » العقل
196 [ صفحه 229 ] او یوم القیامۀ او عند ظهور الاسلام. - قرآن- 173
تفسیر معانی:
اشاره
-86 یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بکفار مکّه بگو من [براي تبلیغ وحی و قرآن و دعوت بخداي سبحان] مزدي و مالی از شما
نمیخواهم و من از جمله کسانی نیستم که به تصنّع و ساختگی از خود چیزي بیاورند [یعنی باختیار خودم نیامدهام و از قبل
خود چیزي نیاوردهام بلکه مرا فرستاده و مأمور بتبلیغ فرمودهاند]. 87 - اینکه قرآن [و آنچه من آوردهام] چیزي جز پند و موعظه
و تذکّر براي جهانیان نیست [ یا جز شرفی براي آنانکه ایمان آوردند نمیباشد]. 88 - و البتّه [اي کفّار مکّه] خبر [درستی و
راستی] آنرا بعد از مرگ خواهید دانست. راجع باظهار ابلیس در آیه مبارکه [خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ] که آتش را بر
آتش سبب فرقت است و خاك وسیله وصلت از آتش » 86- خاك فضیلت داد، در کشف الاسرار گوید که: -قرآن- 37
گسستن آید و از خاك پیوستن آدم که از خاك بود بپیوست تا حلقه [ثُمَّ اجتَباهُ] یافت ابلیس که از آتش بود بگسست تا
219 اي خاك چه خوش طینت قابل داري || گلهاي - 148 -قرآن- 203 - قرآن- 130 - .« بفرموده [فَاخرُج مِنها] مردود گشت
لطیفی است که در گل داري در مخزن کنت کنز هر نقد که بود || تسلیم تو کردهاند در دل داري عبد اللّه بن مسعود از
رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که فرمود: [ یا أیّها النّاس من علم شیئا فلیقل و من لم یعلم فلیقل اللّه اعلم فانّ
من العلم ان یقول لما یعلم اللّه اعلم فانّ اللّه تعالی قال لنبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قل ما اسئلکم علیه من اجر و ما انا من
[ المتکلفین]. [ صفحه 230