گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد هشتم
سورة الحشر



اشاره
37- مدنیّه است و شماره آیات آن بیست و چهار است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره الحشر [ 59 ]: آیات 1 تا 5
اشاره
37 سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الَأرضِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ [ 1] هُوَ الَّذِي أَخرَجَ الَّذِینَ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
کَفَرُوا مِن أَهلِ الکِتابِ مِن دِیارِهِم لِأَوَّلِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم أَن یَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِن حَیثُ
لَم یَحتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ یُخرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَ أَیدِي المُؤمِنِینَ فَاعتَبِرُوا یا أُولِی الَأبصارِ [ 2] وَ لَو لا أَن کَتَبَ اللّهُ
اّللّهَ فَإِنَّ اللّهَ شَ دِیدُ
ِ
عَلَیهِمُ الجَلاءَ لَعَذَّبَهُم فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذابُ النّارِ [ 3] ذلِکَ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَن یُشَاق
] 117- 705 ما قَطَعتُم مِن لِینَۀٍ أَو تَرَکتُمُوها قائِمَۀً عَلی أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ وَ لِیُخزِيَ الفاسِقِینَ [ 5] -قرآن- 1 - العِقابِ [ 4] -قرآن- 1
اي فی اوّل حشرهم اي جمعهم من جزیرة العرب إذ لم یصبهم هذا الذل قبل « لِأَوَّلِ الحَشرِ » دیار جمع دار « دِیارِهِم » [ صفحه 235
اي « شَاقُّوا » الانتقال عن الدیار و الاوطان « الجَلاءَ » القذف الرمی البعید و المراد هنا الالقاء « قَذَفَ » اي عذابه « فَأَتاهُمُ اللّهُ » ذلک
-180- 159 -قرآن- 171 - 48 -قرآن- 138 - 13 -قرآن- 28 - اي من نخلۀ کریمۀ جمعها الیان. -قرآن- 1 « مِن لِینَۀٍ » خالفوا و نازعوا
312- 277 -قرآن- 298 - 233 -قرآن- 267 - قرآن- 223
تفسیر معانی:
اشاره
-1 تسبیح میگوید و بپاکی یاد میکند خدایرا آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و اوست خداوند غالب قاهر داناي
بحقیقت تمام اشیاء. 2- اوست خداوندي که کافران از اهل کتاب را [یعنی یهودان بنی النضیر را براي خوار و زبون ساختن
آنها] از خانههاشان بیرون کرد [به اینکه که مؤمنان را بر آنها مسلّط ساخت و پیغمبر خود را براي اخراج آنها از منازل و وطن و
قلعهشان مأمور فرمود] تا اینکه نخستین حشر آنها باشد [که از مدینه [ صفحه 236 ] بشام رفتند و آنها اولین دستهاي بودند که از
اهل ذمّه اخراج شدند و دستههاي دیگر بعدا اخراج گشتند] شما مؤمنان [چون قوت و شوکت آنها را میدیدید] گمان
نمیکردید که آنها خارج شوند و خود آنها هم [یعنی بنی النضیر] میپنداشتند که قلعههاي آنها [بسبب استحکامی که دارند]
آنان را از سلطنت الهی [و فرستادن عذاب خدائی بدست پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بواسطه آلات حربی که در آنها
آماده ساخته بودند] مانع خواهد شد پس ناگهان امر و عذاب خدائی از جائیکه تصور و توهّم آنرا هم نمیکردند آنها را فرا
گرفت و در دلهاي آنها [بواسطه قتل رئیسشان کعب بن الاشرف] رعب و هول افکند خانههاي خود را بدستهاي خودشان و
دستهاي مؤمنان خراب ساختند بنابرین عبرت بگیرید اي صاحبان عقول و بینش و در آنچه بآنها رسید تأمّل و تدبّر نمائید.
مفسّرین گفتهاند که اینکه سوره در باره جلاء وطن دادن بیهودان بنی النضیر نازل گشته است که بعضی از آنها بشام و بعض
دیگر بخیبر اخراج شدند و اینکه چنان بود که چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله داخل مدینه گشت بنی النضیر با آنحضرت
مصالحه کردند بر اینکه نه با او بجنگند نه در جنگ با او باشند حضرت هم از آنها پذیرفت و چون حضرت در بدر مشرکین را
شکست داد آنها گفتند بخدا سوگند اینکه همان پیمبریست که در توراة از آن خبر داده شده که پرچم او وارون نمیشود ولی
چون در جنگ احد مسلمانان فراري شدند آنها بشک افتادند و عهد خود را شکستند و کعب بن الاشرف رئیس آنها با چهل
سوار از یهود بمکّه رفت و با قریش هم عهد و هم قسم شد بر اینکه بر ضدّ محمّد صلّی اللّه علیه و آله یک سخن باشند. سپس
کعب بن الاشرف و یارانش بمدینه برگشتند و جبرئیل نازل گشته و رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بآنچه گذشته بود
از هم پیمان شدن کعب و أبو سفیان با خبر ساخت و حضرت را مأمور بکشتن کعب بن الاشرف نمود. محمّد بن اسحاق
گوید: رسول خدا از منزل خود بطرف بنی النضیر بیرون [ صفحه 237 ] شد تا در باره دو قتلی که از بنی عامر واقع گشته و
عمرو بن امیّۀ الضمیري آندو را کشته بود براي دیه آنها از بنی النضیر کمک بجوید زیرا بنی النضیر و بنی عامر همپیمان و هم
قسم بودند و چون حضرت بنزد آنان آمد و در باب دیه از آنها کمک خواست آنها گفتند یا أبا القاسم بسیار خوب بتو کمک
خواهیم کرد و بطوریکه دلخواه تست عمل میکنیم ولی در خلوت با یکدیگر کنکاش کردند و کعب گفت اینمرد را در مانند
حالت فعلی هرگز نخواهید یافت و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله هم در پهلوي دیواري از خانههاي آنها نشسته بود گفتند
مردي ببالاي بام اینکه خانه برود و بر سر او و چند نفري از اصحابش سنگی بیفکند بآنحضرت از آسمان خبر دادند که یهودان
بچه قصد هستند و حضرت فورا برخاست و فرمود درنگ مکنید و از آنجا بسوي مدینه بیرون شد و چون در مقام یافتن
حضرت برآمدند مردي را که از مدینه میآمد دیدند از او پرسیدند گفت من محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را دیدم که
داخل مدینه میشد- اصحاب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیش آمدند تا باو رسیدند و حضرت از سوء قصد یهود آنها را
با خبر ساخت و محمّد بن مسلمه [برادر رضاعی کعب بن الاشرف] را مأمور بکشتن کعب فرمود. محمّد بن مسلمه بیرون آمد
و با او سلکان بن سلامه و سه تن از بنی الحرث بودند و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله هم بدنبال آنها بیرون شد و در محلّی منتظر
برگشتن آنها شد. محمّد بن مسلمه با همراهان بنزدیک قصر کعب رسید و همراهان را کنار دیواري نشانید و کعب را ندا در
داد او شنید و گفت تو کیستی گفت من محمّد بن مسلمه برادرت هستم آمدهام تا از تو چند درهمی وام بستانم زیرا محمّد از
ما صدقه میخواهد و ما پولی نداریم کعب گفت من بدون گرو بتو قرض نمیدهم گفت من گرو آوردهام فرود آي و آنرا
بگیر. کعب را زنی بود که آنشب بعروسی آورده بود گفت نمیگذارم تو پائین بروي چون در اینکه صدا سرخی خون مینگرم
کعب باو التفاتی نکرد و بیرون [ صفحه 238 ] آمد و محمّد بن مسلمه با او معانقه کرد و با یکدیگر گفتگو میکردند تا از قصر
کعب دور شدند و بصحرا رسیدند در آنوقت محمّد بن مسلمه سر او را بگرفت و همراهان را صدا کرد و کعب فریاد برآورد و
زنش بشنید و آنزن هم فریاد کشید و بنی النضیر صداي آنزن را شنیدند و بسوي او دویدند ولی او را کشته یافتند و محمّد بن
مسلمه و همراهانش بسلامت بخدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و چون طلیعه صبح دمید رسولخدا صلّی اللّه علیه
و آله اصحابش را از کشته شدن کعب با خبر ساخت و آنها شاد شدند و حضرت بخروج بسوي بنی النضیر و جنگ با آنها
فرمان داد و مسلمانان آمدند تا بقلعه آنها فرود آمدند و آنها در قلعه حصاري شدند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله امر ببریدن
نخلستانها و سوختن آنها داد آنها ندا برآوردند که یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله تو همیشه کار زشت را منع مینمودي اینک چه
1011 الی - شده نخلها را میبري و میسوزانی و خداوند آیه فرستاد که [ما قَطَعتُم مِن لِینَۀٍ أَو تَرَکتُمُوها قائِمَۀً ... -قرآن- 961
آخر]. و إبن عباس گوید: پیمبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را محاصره فرمود تا آنها آنچه را حضرت میخواست دادند و
حضرت با آنها مصالحه فرمود که خونشان محفوظ بماند و از زمین خود خارج شوند و از وطن دور گردند و بطرف شام کوچ
کنند و بهر سه نفر آنها یک شتر و مشگ آبی بداد و آنان بطرف شام و أریحا رهسپار شدند مگر دو خانوار از آنها یکی آل
أبی الحقیق و دیگر آل حیی بن اخطب که بخیبریان ملحق گشتند و بآن جا رفتند و طایفهاي هم بحیره رفتند و إبن عباس اینکه
سوره را سوره [بنی النضیر] مینامید. و از محمّد بن مسلمه مروي است که رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله باو امر فرمود که بسوي
بنی النضیر برود و آنها را امر بجلاء وطن کند و سه شبانه روز بآنها مهلت دهد که حرکت کنند. و از محمّد بن اسحاق رسیده
است که بیرون کردن بنی النضیر پس از برگشت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از جنگ احد بوده و فتح قریظه پس از
برگشت از احزاب و [ صفحه 239 ] بین آنها دو سال فاصله بوده است [انتهی نقل ترجمه از مجمع البیان] 3- اگر خداوند حکم
نمیفرمود که بنی النضیر جلاء وطن کنند و از دیار خود خارج شوند آنان را در دنیا مبتلاي بعذاب [قتل و اسارت و استیصال]
مینمود [چنانکه بنی قریظه مبتلا گشتند] و با وجود اینکه اخراج از دیار عذاب آخرت آنها که سوختن در آتش است براي آنها
برقرار خواهد بود. 4- اینکه عمل [یعنی آنچه را که ما با آنها بکنیم و میکنیم] بسبب آنست که آنان مخالف با خدا و رسولش
کردند [و نقض عهد نمودند] و هر کس که مخالفت اوامر خداي کند خداوند هم سختگیر و سخت عقوبت است [و در برابر
مشاقّه آنها بدترین عقوبت را میدهد]. 5- آنچه را که از درختهاي بارور خرما قطع کردهاید یا آنها را بر ریشههاشان برپا
گذاشته و آنها را بریده و ریشه کن نکردهاید بامر خداست [یعنی خدا بآن داناست و شما در آن مجاز بودهاید و بشما در آن
اذن داده است تا دشمنان خود را ذلیل و زبون سازد] و براي اینست که فاسقان از یهود را خوار و نگونسار سازد [زیرا چون
میبینند دشمنشان یعنی مسلمانان در اموال آنها تصرف میکنند و دارائی آنها را از بین میبرند اینکه کار براي آنها خواري و
ذلّت و بینوائی است].
[ [سوره الحشر [ 59 ]: آیات 6 تا 10
اشاره
شَّیءٍ
ِ
وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنهُم فَما أَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُل
قَدِیرٌ [ 6] ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِن أَهلِ القُري فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِینِ وَ ابنِ السَّبِیلِ کَی لا یَکُونَ
دُولَۀً بَینَ الَأغنِیاءِ مِنکُم وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ العِقابِ [ 7] لِلفُقَراءِ المُهاجِرِینَ
الَّذِینَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أَموالِهِم یَبتَغُونَ فَضلًا مِنَ اللّهِ وَ رِضواناً وَ یَنصُ رُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ [ 8] وَ الَّذِینَ
تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الإِیمانَ مِن قَبلِهِم یُحِبُّونَ مَن هاجَرَ إِلَیهِم وَ لا یَجِ دُونَ فِی صُ دُورِهِم حاجَ ۀً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو
کانَ بِهِم خَصاصَ ۀٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ [ 9] وَ الَّذِینَ جاؤُ مِن بَعدِهِم یَقُولُونَ رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِإِخوانِنَا الَّذِینَ
وَ ما أَفاءَ اللّهُ » [ 1212 [ صفحه 240 - سَبَقُونا بِالإِیمانِ وَ لا تَجعَل فِی قُلُوبِنا غِ  لا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ [ 10 ] -قرآن- 1
اي و ما اعاده علیه من مال الکافرین کانّ کلّ اموال الکافرین من حقّها ان تکون للمؤمنین فاذا غنم المؤمنون منهم « عَلی رَسُولِهِ
« فَما أَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لا رِکابٍ » شیئا عبّر عن ذلک بانّه عاد الیهم- فاء یفیئ فیئا اي رجع و عاد. و افأته أنا اي رددته علیه
40 -قرآن- - اي فما اجریتم فی تحصیله من الوجیف و هو سرعۀ السیر- و الرکاب هو ما یرکب من الابل غلب فیه کما -قرآن- 1
اي کیلا یکون الفییء متداولا بین « کَی لا یَکُونَ دُولَۀً بَینَ الَأغنِیاءِ مِنکُم » 327-275 [ صفحه 241 ] غلب الراکب علی راکبها
اي مما « مِمّا أُوتُوا » اي ما تحمل علیه الحاجۀ کالطلب و الحسد و الغیظ « حاجَ ۀً » اي سکنوها « تَبَوَّؤُا الدّارَ » الاغنیاء دون الفقراء
وَ مَن یُوقَ شُحَّ » اي الحاجۀ و الاملاق و اصله الاختصاص « خَصاصَۀٌ » اي و یقدمونهم علی انفسهم « وَ یُؤثِرُونَ » اعطوا من الغنیمۀ
-181- 161 -قرآن- 173 - 80 -قرآن- 141 - اي حقدا. -قرآن- 27 « غِلا » اي و من یحفظ من شح نفسه و الشح اشد البخل « نَفسِهِ
466- 407 -قرآن- 458 - 334 -قرآن- 375 - 293 -قرآن- 324 - 249 -قرآن- 277 - قرآن- 234
تفسیر معانی:
اشاره
-6 و آنچه را که خداوند از اموال یهودان [که جلاي وطن کردند و همچنین هر کافري که در حکم آنان است] برسول
خودش عاید داشته و باو برگردانیده است [و فییء یعنی غنیمت او قرار داده و از مال کفّار باو ردّ کرده است] و شما مسلمانان
در راه تحصیل آن نه با اسب و نه با شتر سیر و حرکت و شتابی نکردهاید [بلکه بدون جنگ و جدال بهره مسلمانان گشته است
شما را حقّی در آن اموال نیست و امر واگذار بخود رسولخداست که بهر نحو بخواهد با آن عمل کند] و لکن خداوند مسلّط
میسازد پیمبرانش را بر هر کس بخواهد [بدون جنگ به اینکه که رعبی در دلهاي آنها میاندازد لذا خداوند اموال بنی النضیر
را خالصه رسول خود قرار داده که هر چه بخواهد با آن بکند و او هم آنها را بین مهاجرین تقسیم فرمود و به انصار چیزي نداد
- مگر سه نفر که نیازمند بودند و آنها ابو دجانه و سهل بن حنیف و حارث بن الصمۀ بودند] و خداوند بر هر چیز تواناست. 7
[و امّا حکم فییء] آنچه را که خداوند فییء یعنی غنیمت و خاصّه رسول خود از اموال کفّار اهل قراء و بلاد قرار داده است
مختص است بخدا [که در آن بهر چه مشیّت و اراده اوست امر فرماید] و مال رسول خداست [که خدا باو تملیک فرموده و
خالصه او قرار داده است] و براي خویشاوندان نزدیک رسول خداست [یعنی اهل بیت و اقرباء او از بنی هاشم] و یتیمان و
بینوایان و واماندگان دور از وطن [که خرج رسیدن بوطن خود را ندارند] [بقولی یتیمان و مسکینان [ صفحه 242 ] و إبن
السبیل از بنی هاشم چنانکه منهال بن عمرو از علی بن الحسین علیه السّلام روایت کرده است و تمام فقهاء گفتند شامل عموم
مردم است و اینکه قول نیز از ائمه علیه السّلام روایت شده است] [و اینکه حکم را خداوند فرمود] براي اینکه غنیمت مذکور
در بین توانگران و ثروتمندان شما گردش نکند [و فقراء از آن محروم نمانند] و آنچه را که رسول خدا بشما میدهد و امر
میکند بگیرید و آنچه را که از شما منع میکند و نهی مینماید از آن دوري جوئید و از خداوند بپرهیزید که خداوند سختگیر
و سخت عقوبت است [نسبت بکسیکه مخالفت امر خدا و رسولش را بنماید]. کلبی گوید: اینکه آیه در باره رؤساي مسلمین
نازل شد که گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صفیّ خود یعنی ربع آنرا بگیر و باقی را بما واگذار چنانکه در
جاهلیت چنین میکردیم و پس از آنکه آیه نازل گشت صحابه عرض کردند سمعا و طاعۀ لأمر اللّه و امر رسوله. کاشفی گوید:
[در معالم آورده که اهل جاهلیت چون غنیمتی گرفتندي مهتر ایشان ربعی برداشتی و از باقی نیز براي خود تحفهاي اختیار
کردي و آنرا صفی گفتندي و باقی را با قوم گذاشتی و توانگران قوم بر درویشان در آن قسمت حیف کردندي- جمعنی از
رؤساي اهل ایمان در غنایم بنی النضیر همین خیال بسته گفتند یا رسول اللّه شما ربعی و صفی مغنم را بردارید و بگذارید تا
باقی را قسمت کنیم حقّ سبحانه و تعالی آنرا خاصّه حضرت پیغمبر علیه السّلام گردانید و قسمت آنرا بر وجهی که مذکور شد
مقرر ساخت و فرمود که حکم فییء پیدا کردیم تا نباشد آن فییء گردان دست بدست میان توانگران از شما که زیاده از حق
خود بردارند و فقراء را اندك دهند یا محروم سازند، چنانکه در زمان جاهلیت بوده. انتهی نقل از روح البیان]. ثانیا- [وَ ما
80 [ صفحه 243 ] مورد فییء نازل شده است در تمام امر - آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا] هر چند در -قرآن- 11
و نهی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عمومیت دارد خواه فییء و خواه غیر آن از اصول اعتقادي یا فروع عملی که باید
تمسک بآن جست و عمل بآن واجب است. در تفسیر روح البیان گوید: [هر شربتی از دست او در آید بستانید که حیات شما
در آنست و آن لوح را خوانید که نویسد زیرا ضروریّات شما در صفحه او بیانست و ما نهاکم عن تعاطیه ایّا کان فانتهوا عنه
زیرا امر و نهی او بحق است هر که ممتثل امر او گردد نجات یابد و هر که از نهی او اجتناب ننماید در ورطه هلاك افتد.
آنکس که شد متابع امر تو قد نجا || و آنکو خلاف راي تو ورزید قد هلک ثالثا- در آیه اشاره ایست به اینکه که تدبیر امور
امّت با شخص پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امامان جانشینان او میباشد و لهذا رسول خدا اموال خیبر را تقسیم کرد و در
نکشتن آنان بر آنها منّت گذارد و بنی النضیر و بنی قینقاع را امر بجلاي وطن فرمود و بآنها مختصري از مال آنها عطا نمود و
مردان بنی قریظه را بکشت و زنان و ذراري آنها را اسیر نمود و امورشان را بر مهاجرین تقسیم فرمود چنانکه در آیه بعد
خداوند فرماید: 8- [غنائم حاصله] مختص بفقراي کسانیست که از مکّه بمدینه مهاجرت کرده و از دار الحرب بدار اسلام
آمده و از خانههاي خودشان آنها را بیرون کرده و بیخانمان شدهاند و دارائی که در وطن داشته از آن دست شستهاند [و
بخدمت رسول خدا آمدهاند] و در طلب فضل و خشنودي خدا بودهاند و دین خدا را یاري میکنند و رسول خدا را یاوري
مینمایند اینکه جماعتند که حقّا راستگویانند [و در نزد خدا منزلت عظیم دارند]. [سپس در آیه بعد خداوند به تمجید و
توصیف انصار پرداخته تا از بیبهره بودن از غنائم افسرده نبوده خشنود باشند و فرماید]: 9- و آنکسانیکه پیش از آمدن
مهاجرین [و ورود بر آنها] در دار یعنی [ صفحه 244 ] دار الهجرة [یعنی شهر مدینه] منزل داشته و اختیار ایمان کردهاند [یعنی
انصار] کسانیرا که از مکّه هجرت کرده و بسوي آنها آمدهاند دوست میدارند [زیرا بآنها احسان کرده و در خانهاشان آنها را
منزل داده و در اموال خودشان آنانرا شریک ساختهاند] و در سینههاشان کینهاي نسبت بآنچه از غنائم بمهاجرین عطا شده است
نمییابند [یعنی رشکی و حسدي و غیظی از بیبهره ماندن از اموال بنی النضیر ندارند] و مهاجرین را بر خویشتن ترجیح میدهند
[یعنی در دارائی و منازل خود مهاجرین را بر خود مقدّم میدارند] هر چند براي خودشان احتیاج و نیازمندي باشد [یعنی با آنکه
خود گرفتار فقر و ناداري باشند ایثار میکنند و برادران دینی را بر خود مرجّ ح میشمارند و حق خود را هم بآنها میدهند چه
رسد حقی که خدا براي آنها معلوم کرده است] و هر کس بخل نفسانی خود را نگهدارد [یعنی نفس او منع و باز داشته شود از
حبّ مال و بغض انفاق بتوفیق خدا] چنین جماعتی رستگارانند [و بثواب خدائی و بهشت الهی نائل و فائزاند]. [و بقولی از إبن
زید هر کس نگیرد آنچه را که خداوند گرفتن آنرا نهی فرموده و بدهد آنچه را که خدا دادن آنرا امر فرموده است او شح
نفس یعنی بخل خویشتن را از خود دور کرده است. و بقولی از سعید بن جبیر شح نفس اخذ حرام و منع زکوة است. و در
حدیث آمده است که لا یجتمع الشحّ و الایمان فی قلب رجل مسلم و لا یجتمع غبار فی سبیل اللّه و دخان جهنّم فی جوف
رجل مسلم- یعنی بخل و ایمان در دل مرد مسلمان جمع نمیشود و گرد و خاك در راه خدا [یعنی در جهاد و امور خدائی] با
دود دوزخ در درون مرد مسلمان نیز جمع نمیشود]. - انس بن مالک گوید براي یکی از صحابه کلّه پخته گوسفند بهدیّه
آوردند او را براي همسایه خود فرستاد او نیز براي دیگر تابه نه دست گشت و بالاخره بخانه شخص اول برگشت و آیه [وَ
236 [ صفحه 245 ] شد- و بقولی آیه در باره هفت نفر تشنه کام در جنگ احد - یُؤثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِم ... الخ] نازل -قرآن- 205
نازل شده است که مقدار آبی باندازه یکنفر براي یکی از مجروحین بردند او بمجروح دیگر ایثار کرد تا بهفت نفر گشت و
همگی مردند و از آن شربتی نچشیدند. و بقولی در باره مردي نازل شده است که بخدمت رسول خدا آمد و عرض کرد
گرسنهام مرا اطعام فرما حضرت به اندرون خانه فرستاد چیزي حاضر نبود باو بخورانند و بحاضرین فرمود کیست که امشب او
را مهمان کند مردي از انصار او را بخانه خود برد و چیزي در منزل او جز قوت کودکان او حاضر نبود زن آنمرد بچهها را به
بهانهاي خوابانید و خوراك حاضر را بنزد آن مهمان آوردند و چراغ را خاموش کردند و زبان را در دهان میگرداندند که
مهمان رسول اللّه گمان کند که آنها هم با او در خوردن شریکند تا مهمان سیر شد و آن زن و شوهر شب را گرسنه بسر بردند
و صبح که بخدمت رسول خدا آمدند حضرت بآنها تبسّمی کرده و اینکه آیه را تلاوت فرمود. و امّا آنچه براي ما با سند
صحیح از أبی هریره رسیده است: آنکس که او را مهمان کرد و بچههاي خود را گرسنه خوابانید و چراغ را خاموش کردند
علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام بودند]. 10 - و آنکسانیکه بعد از آنها [یعنی بعد از مهاجرین و انصار] بیایند [یعنی تابعین
و پیروان مهاجر و انصار تا روز قیامت] [دعا میکنند و طلب آمرزش براي خود و پیشینیان خود از مؤمنین مینمایند و] میگویند
پروردگارا ما را بیامرز و برادران ما را که بر ما در ایمان بخدا و رسول سبقت و پیشی گرفتند نیز بیامرز و در دلهاي ما کینه و
کدورت و عداوتی نسبت بمؤمنان مگذار [و اگر کدورتی باشد بلطف خود آنرا زایل فرما و ما را از اراده بد و قصد سوء
[ نسبت بمؤمنان حفظ فرما] زیرا تو خداي با رأفت و عطوفت و مهربان نسبت ببندگان هستی. [ صفحه 246
[ [سوره الحشر [ 59 ]: آیات 11 تا 15
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهلِ الکِتابِ لَئِن أُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَکُم وَ لا نُطِیعُ فِیکُم أَحَ داً أَبَداً وَ
إِن قُوتِلتُم لَنَنصُ رَنَّکُم وَ اللّهُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ [ 11 ] لَئِن أُخرِجُوا لا یَخرُجُونَ مَعَهُم وَ لَئِن قُوتِلُوا لا یَنصُ رُونَهُم وَ لَئِن نَ َ ص رُوهُم
لَیُوَلُّنَّ الَأدبارَ ثُمَّ لا یُن َ ص رُونَ [ 12 ] لَأَنتُم أَشَ دُّ رَهبَۀً فِی صُدُورِهِم مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُم قَومٌ لا یَفقَهُونَ [ 13 ] لا یُقاتِلُونَکُم جَمِیعاً إِلاّ
فِی قُريً مُحَصَّنَۀٍ أَو مِن وَراءِ جُدُرٍ بَأسُهُم بَینَهُم شَدِیدٌ تَحسَبُهُم جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُم شَتّی ذلِکَ بِأَنَّهُم قَومٌ لا یَعقِلُونَ [ 14 ] کَمَثَلِ الَّذِینَ
اي و لا نطیع احدا یأمرنا بقتالکم « وَ لا نُطِیعُ فِیکُم أَحَداً » 826- مِن قَبلِهِم قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمرِهِم وَ لَهُم عَذابٌ أَلِیمٌ [ 15 ] -قرآن- 1
اي لیهزمن و الادبار جمع دبر و دبر و هو مؤخر الانسان و تولیۀ الدّبر کنایۀ عن النکوص و الهزیمۀ « لَیُوَلُّنَّ الَأدبارَ » او خذلانکم
- 33 -قرآن- 86 - قرآن- 1 - « قَرِیباً » اي متفرقۀ و هو جمع شتیت اي مفرق « شَتّی » اي مجتمعین « جَمِیعاً » اي لا یفهمون « لا یَفقَهُونَ »
« وَبالَ أَمرِهِم » 330 [ صفحه 247 ] اي فی زمان قریب - 280 -قرآن- 320 - 258 -قرآن- 272 - 230 -قرآن- 248 - -111 قرآن- 214
41- اي سوء عاقبۀ امرهم و الوبیل الشدید. -قرآن- 22
تفسیر معانی:
اشاره
-11 آیا نظر نکرده و ندیدهاي [ یا محمّد] کسانیرا که نفاق ورزیدند [یعنی آیا حال منافقین را ندانستهاي که] ببرادران کافر
خود از اهل کتاب [یعنی یهودان بنی النضیر] میگویند بخدا قسم اگر [محمّد و اصحابش] شما را از دیارتان اخراج کنند البتّه ما
هم شما را مصاحبت کرده با شما بیرون خواهیم شد و در باره [جنگ و جدال با] شما ابدا فرمان احدي را نخواهیم برد [یعنی
مطیع محمّد صلّی اللّه علیه و آله] و اصحابش نخواهیم بود] و اگر با شما قتال و جنگ شود البته ما شما را یاري خواهیم کرد [و
از شما دفاع خواهیم نمود] [بخدا سوگند] خدا گواه است که اینکه منافقین دروغ میگویند. 12 - اگر اخراج شوند اینکه منافقان
با آنها بیرون نخواهند رفت و اگر با آنها قتال شود آنها را یاري نخواهند کرد و از آنها دفاع نخواهند نمود و بر فرض که [قادر
باشند] آنها را یاري کنند البته فرار خواهند کرد و پشت بجنگ خواهند نمود و سپس [اگر هم توانائی داشته باشند] یاري آنها
براي یهودان سودي نخواهد داشت و از نصرت آنها منتفع نخواهند شد. اینکه آیه قبل از اخراج بنی النضیر نازل گشته است و
با آنها قتال شد و منافقین کمکی بآنها نکردند و با آنها هم بیرون نرفتند و همان شد که خداي تعالی قبلا خبر داده بود- و
- گفتهاند مقصود در آیه [لِإِخوانِهِمُ] بنی قریظه بودهاند که بنی النضیر اخراج شدند و آنها همراهی با آنها نکردند. -قرآن- 229
-13 همانا در دلهاي اینکه منافقان ترس از شما مؤمنها بیشتر و سختتر از ترس از خداست [زیرا شما را بچشم میبینند و 245
میشناسند و خدا را نمیشناسند چنانکه میفرماید] اینکه بدانجهت است که آنها مردمی بیفهم و نادان هستند [و بعظمت خدا پی
نبردهاند و از شدت عقاب او غافلند]. 14 - آنها [با شما در میدان کارزار رو برو نمیشوند] تمامی آنها با شما نمیجنگند مگر در
قلعهها و دژها یا از پشت دیوارها [که شما را با سنگ و [ صفحه 248 ] تیر بزنند] بین خودشان سخت عداوت دارند [و دلهاي
متفق ندارند] شما آنها را جمع و یکدل میپندارید ولی دلهاي آنها پراکنده است [و خداوند آنها را مخذول خواسته و از انفاق
کلمه محرومند] اینهم بدانجهت است که آنها بی عقلاند و از خرد محرومند [و بین هدایت و ضلالت و رشد و غیّ فرق
نمیگذارند- چه دلهاي کسانیکه بخلاف عقل عمل میکنند بسبب اختلاف دواعی و هوا و هوس متفرّق است و داعی حق
یکیست و آن عقل است که آدمی را بطاعت خدا و نیکی بخلق دعوت میکند]. 15 - مثل آنها [در مغرور بودن بعدّه و قوه و
نیروي خودشان و فریب خوردن از منافقین] مانند کسانیست که در گذشته نزدیک [نتیجه غرور و عمل خود را دیدند که] مزه
وبال و عقوبت کار و کفر خود را چشیدند [یعنی آنچه که مشرکین در بدر بسرشان آمد دیدید اینکه راجع بدنیاي آنها بود و
در آخرت هم] براي آنها عذاب سختی مهیّاست.
[ [سوره الحشر [ 59 ]: آیات 16 تا 20
اشاره
کَمَثَلِ الشَّیطانِ إِذ قالَ لِلإِنسانِ اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنکَ إِنِّی أَخافُ اللّهَ رَبَّ العالَمِینَ [ 16 ] فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی
النّارِ خالِدَینِ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ [ 17 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ
بِما تَعمَلُونَ [ 18 ] وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنساهُم أَنفُسَ هُم أُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ [ 19 ] لا یَستَوِي أَصحابُ النّارِ وَ أَصحابُ
اصل غد غدو الا انّه لم یأت فی القرآن الّا محذوف « لِغَدٍ » [ 588 [ صفحه 249 - الجَنَّۀِ أَصحابُ الجَنَّۀِ هُمُ الفائِزُونَ [ 20 ] -قرآن- 1
89- 9-قرآن- 73 - اي نسوا حقّه. -قرآن- 1 « نَسُوا اللّهَ » الواو
تفسیر معانی:
اشاره
-16 [باز مثل منافقین در مغرور ساختن بنی النضیر و مخذول ساختن آنان] مانند مثل شیطان است که زمانی بانسان گوید کافر
شو و چون کافر شود شیطان گوید من از تو بیزارم من از خداي پروردگار جهانیان ترسانم. بگفته إبن عباس ره انسان در آیه
مقصود عابدي بوده است در بنی اسرائیل نامش برصیصا مدّت زمانی خدایرا میپرستید و عبادتش بپایهاي بود که دیوانگان را
بنزد او میآوردند و او مداوا میکرد و تعویذ میداد و بدست او معالجه میشدند و موقعی زنی از خانوادهاي شریف که برادرانی
داشت و آنها او را که دیوانه شده بود آوردند و بنزد عابد سپردند و آنزن نزد عابد ماند و مدام شیطان او را در نظر عابد جلوه
میداد و او را تحریک بعمل بد مینمود تا بالاخره عابد با آنزن در آمیخت و آنزن از او بار برداشت و چون حملش ظاهر شد او
را بکشت و دفن نمود و چون چنین کرد شیطان بنزد یکی از برادران زن بیامد و او را بکردار زشت راهب خبر داد و محل دفن
زن را باو گفت سپس بقیه برادران او را یک بیک از واقعه باخبر ساخت و هر برادري برادر دیگر را که میدید میگفت بخدا
سوگند شخصی نزد من آمد و چنین گفت اینکه گفتهها بتدریج بگوش پادشاه رسید و شاه و مردم بصومعه رفته و او را پائین
آوردند و او بآنچه کرده بود اقرار کرد شاه امر کرد او را بدار زدند چون بر چوبه دار بالا رفت شیطان بر او مجسم شد و گفت
من آنکسم که ترا به اینکه افکندم آیا هر چه من بگویم مطیع من هستی تا ترا از اینکه حال خلاص کنم گفت بلی گفت مرا
سجده کن گفت با اینکه حال چگونه سجده کنم گفت با ایماء و اشاره هم قبول دارم و او با اشاره سجده کرد و بخدا کافر
شد و کشته گشت و شیطان باو گفت [ صفحه 250 ] من از تو بیزارم من از خداي جهانیان میترسم. خداوند اینکه قصه را براي
بنی النضیر مثل میزند که منافقین آنها را مغرور کرده و در موقع سختی از آنها تبرّي جسته و واگذار کردند. و بقولی مقصود از
آیه واقعه جنگ بدر است که قریش را بجنگ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دعوت کرد و چون فرشتگان را با مؤمنان
بدید بقهقري برگشت و گفت از خدا میترسم. و بقولی مراد از شیطان و انسان اسم جنس است نه شخص معهودي و شیطان
همواره و همیشه آدمی را بکفر دعوت میکند و موقع حاجت از او تبري میکند و در روز قیامت میگوید من از خداي پروردگار
جهانیان میترسم. 17 - و فرجام حال هر دوي آنها [یعنی آن شیطان و انسان] آنست که هر دو مخلّد در آتشاند [و بطور جاوید
و همیشگی در آتش دوزخ قهر خداوند میسوزند] و اینکه خلود در آتش کیفر همه ستمکاران است. خیالات نادان خلوت
نشین || بهم برکند عاقبت کفر و دین که زو دست باید کزو برخوري || نباید که فرمان دشمن بري پی نیکمردان بباید شتافت
|| که هر کین سعادت طلب کرد یافت و لیکن تو دنبال دیو خسی || ندانم که در صالحان کی رسی کاشفی گوید: آن
بیسعادت بعد از عبادت هفتاد سال بورطه شقاوت ابدي گرفتار گشت [یعنی برصیصا]. غافل مشو که مرکب مردان مرد را ||
در سنگلاخ وسوسه پیها بریدهاند [در تفسیر روح البیان گوید: در قصّه برصیصا بر حذر داشتن از فتنه زنان مندرج است
چنانکه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله مروي است که در خانهام سلمه رض حضرت نماز میخواند عمر پسر ام سلمه
برخاست که از پیش روي حضرت بگذرد حضرت باو اشاره کرد که بایستد و او ایستاد و گذر نکرد پس از او زینب دختر [
صفحه 251 ] ام سلمه برخاست تا از جلوي نماز حضرت بگذرد باز حضرت اشاره فرمود که بایستد و عبور نکند ولی او امتناع
کرد و گذر کرد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله چون از نماز فارغ گشت بآن دختر نظر کرد و فرمود ناقصات العقل ناقصات
الدین صواحب یوسف صواحب کرسف [ یا صاحبات یوسف و صاحبات کرسف] یغلبن الکرام و یغلبهنّ اللئام. یعنی زنان
ناقص در عقل و ناقص در دیناند یاران یوسف و یاران کرسف مردان گرامی و ذیشأن را مغلوب میکنند و مردان پست آنها را
مغلوب میسازند] [و گفتهاند که کرسف مردي از زهاد بنی اسرائیل بوده است که شبها در قیام و روزها در صیام میگذرانید و
بسبب عشق زنی کافر گشت و بعد برگشت] و مقصود از یاران یوسف زلیخاست که میخواست یوسف را گمراه سازد و
مقصود از یاران کرسف همین زن است که عشق او زاهد بنی اسرائیل را گمراه کرد. 18 - اي کسانیکه ایمان بخدا و رسول
آوردهاید از خدا بترسید و از گناه بپرهیزید و هر نفسی باید بنگرد که براي فردا [یعنی قیامت] چه پیش فرستاده است [عملی
شایسته که او را نجات دهد و برهاند یا کرداري ناپسندیده که او را از درگاه خدا براند-] و خدا را بپرهیزید زیرا خدا بآنچه
شما میکنید آگاه و با خبر است. اوّلا خداوند قیامت را چنان نزدیک دانسته که بکلمه فردا تعبیر فرموده و امر بتدبیر و تفکر در
باره تقدیم اعمال نموده است. ثانیا امر بتقوي را که تکرار فرموده اوّلی براي توبه از گذشته و گناهان پیش است و دوّمی براي
پرهیز از گناهان آینده و بقولی براي تکرار اولی است. 19 - مانند کسانی مباشید که حقّ خدا را فراموش نمودند و اداي حق او
را متروك داشتند و خدا هم بآنها فراموشی داده که خود را فراموش کنند [یعنی از بهرهمندي از خیر و ثواب محرومشان
20 - یاران آتش [آنانکه [ ساخت] اینکه جماعت [فراموشکاران] کسانی هستند که از فرمان خدا خارج شدهاند. [ صفحه 252
خدا را فراموش کرده و مستحق خلود در آتش شدهاند] و یاران بهشت [آنکسانیکه تقوي اختیار کرده و مستحق خلود در
بهشت هستند] با یکدیگر مساوي و برابر نیستند یاران و مستحقان بهشتاند که رستگارانند [بثواب خدائی نائل و در طلب
سعادت پیروزمنداند]. شیخ سعدي گوید: چو ما را بدنیا تو کردي عزیز || بعقبی همان چشم داریم نیز عزیزي و خواري تو
بخشی و بس || عزیز تو خواري نبیند ز کس خدایا بعزّت که خوارم مکن || بذلّ گنه شرمسارم مکن
[ [سوره الحشر [ 59 ]: آیات 21 تا 24
اشاره
لَو أَنزَلنا هذَا القُرآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خاشِعاً مُتَ َ ص دِّعاً مِن خَشیَۀِ اللّهِ وَ تِلکَ الَأمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ [ 21 ] هُوَ اللّهُ
الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الغَیبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحِیمُ [ 22 ] هُوَ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ
المُهَیمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحانَ اللّهِ عَمّا یُشرِکُونَ [ 23 ] هُوَ اللّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الَأسماءُ الحُسنی یُسَ بِّحُ لَهُ ما فِی
اي البلیغ فی « القُدُّوسُ » اي متشققا صدعه اي شقه « مُتَ َ ص دِّعاً » 606- السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ [ 24 ] -قرآن- 1
-110- 55 -قرآن- 98 - 15 -قرآن- 42 - اي -قرآن- 1 « المُؤمِنُ » اي ذو السلامۀ من کل نقص « السَّلامُ » النزاهۀ عما یوجب نقصانا
الّذي جبر حال خلقه بمعنی اصلحه « الجَبّارُ » الرقیب الحافظ لکل شیء « المُهَیمِنُ » 153 [ صفحه 253 ] واهب الامن - قرآن- 141
135- 113 -قرآن- 122 - 65 -قرآن- 102 - 28 -قرآن- 54 - خالق الصور للکائنات. -قرآن- 14 « المُصَوِّرُ » الخالق « البارِئُ »
تفسیر معانی:
اشاره
-21 اگر ما اینکه قرآن را بر کوهی نازل مینمودیم هر آینه میدیدي که آنکوه [با غلظت شکل و خشکی طبع و سختی جسم
که داراست] از ترس خداوند [که نازل کننده آنست] بحالت خواري و فروتنی در آمده و شکافته و پراکنده میشد [و دل اینکه
کافران قسیّتر و سختتر از کوه است که بمواعظ قرآنی نرم نمیشود و خضوعی نمییابد] و اینکه مثلها را ما براي مردم
میزنیم که شاید بتفکّر آیند [و در آن اندیشه کننده و بهره برگیرند]. در مثنوي گوید: خوش بیان کرد آنحکیم غزنوي || بهر
محجوبان مثال معنوي که ز قرآن گر نبیند غیر قال || اینکه عجب نبود ز اصحاب ضلال کز شعاع آفتاب پر ز نور || غیر
گرمی مینیابد چشم کور سنائی غزنوي گوید: عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی || که از خورشید جز گرمی
نبیند چشم نابینا إبن عباس گوید: [رکعتان مقتصدتان فی تفکّر خیر من قیام لیلۀ بلا قلب]. و حسن بصري گفته است: [من لم
یکن کلامه حکمۀ فهو لغو- و من لم یکن سکوته تفکرا فهو سهو- و من لم یکن نظره عبرة فهو لهو]. 22 - اوست خدائی که
جز او کسی مستحق پرستش نیست [یعنی معبودي جز او نیست] داناست به پنهان و آشکار [یعنی بآنچه بندگان آنرا مشاهده
میکنند و آنچه از دانش بندگان نهان است- یا بقولی- عالم است بآنچه بحسّ آدمی در نیاید از معدوم و موجودي که ادراك
نمیشود و غایب از حواس مانند کارهاي قلوب و غیر آن و عالم است بآنچه اطلاق نام ادراك بحواس بآن درست باشد- و از
امام ابی جعفر علیه السّلام مروي است که غیب یعنی ما لم یکن [آنچه هنوز [ صفحه 254 ] نشده است] و شهادة یعنی ما کان
[آنچه که شده است] اوست خداوند رحمان [یعنی نعمت دهنده بجمیع خلایق] و خداوند رحیم [یعنی رحمت آورنده
بمؤمنان]. 23 - اوست خدائی که معبود قابل پرستشی جز او نیست پادشاه [یعنی آقا و مالک همه چیز است که هیچکس را جز
او حق تصرف در آنها نیست و کسیرا قدرت منع او از آنکار نیست و صاحب قدرت واسعه است] قدوس است [یعنی پاك و
منزه از هر عیب و نقص و مبرّي از تمام قبایح است و مطهّر از شریک و فرزند است و متصف بصفات اجسام نیست و قابل
تجزیه و انقسام نمیباشد] سلام است [یعنی بندگانش از ظلم او در سلامتند یا او سالم از هر عیب و نقص و آفتی است سالم از
عیوب و علل و مبرّا از ضعف و عجز و خلل- و یا او کسی است که امید سلامت از اوست] و او مؤمن است [یعنی کسی است
که خلق او از ظلم او در امانند]. یا بقولی آنکسی است که پیش از ایمان خلق باو او بخود ایمان داشته [شهد اللّه انه لا اله الا
هو] مهیمن است [یعنی امین است و حقّ احدي را ضایع نمیکند. یا بقولی یعنی رقیب و مراقب و نگهبان و حافظ هر چیز و
مستولی بر همه کس] عزیز است [یعنی قادر و غالب در حکم و بخشنده عزّت و غلبه است] جبّار است [یعنی عظیم الشأن است
در ملک و سلطان] و متکبّر است [یعنی مستحق صفات تعظیم است و اظهار کبر و بزرگی مختص باوست] منزّه است خداوند
از آنچه مشرکین براي او شریک قرار میدهند. - راغب گفته است که تکبّر بر دو صورت است. یکی آنکه فی الحقیقه داراي
افعال حسنه و زائد بر محاسن غیر خویش است و بنابرین خداوند توصیف بمتکبّر میشود و آن ممدوح است. دیگر آنکه
بزرگی را بخود ببندد و اینکه در وصف عامّه مردم است و آن [ صفحه 255 ] مذموم است و در حدیث قدسی است [الکبریاء
ردائی و العظمۀ ازاري فمن نازعنی فی شیء منهما قصمته] و گفتهاند فرق بین متکبّر و مستکبر آنستکه متکبّر عامّ است در
اظهار کبر حق [چنانکه در اوصاف حق تعالی است] و اظهار کبر باطل [چنانکه خداوند فرماید الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الَأرضِ بِغَیرِ
24 - اوست آفریننده 332- وّ اما استکبار اظهار کبر باطل است چنانکه در باره ابلیس فرماید [استکبر]. -قرآن- 274
ِ
الحَق]-
اشیاء [یعنی تقدیر کننده آنها بمقتضاي حکمت و بر وفق مشیئت خود] و ایجاد کننده اجسام و اشیاء و صورت بخشنده بهر چیز
باختلاف اشکال مانند حیوان و نبات و جماد- نامهاي نیکو مختص باو است- آنچه در آسمانها و زمین است او را تسبیح و
تنزیه مینمایند و اوست خداوند غالب حکیم [که بر هر چیز مستولی است و کارهایش بمقتضاي حکمت و از روي استحکام
است]. سعید بن جبیر از إبن عباس روایت کرده است که گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود اسم اللّه الاعظم در شش
آیه در آخر سوره حشر است. قهّار بیمنازع و غفّار بیملال || دیّان بیمعادل و سلطان بیسپاه با غیر او اضافت شاهی بود
[ چنان || بر یک دو چوب پاره شطرنج نام شاه [ صفحه 256