گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد هشتم
سورة القلم [و تسمّی ایضا] سورة ن



اشاره
مکیّه است- ولی بقول إبن عباس و قتاده- از اوّل سوره تا [سَنَسِمُهُ عَلَی الخُرطُومِ] مکّی و ما بعد آن تا [لَو کانُوا یَعلَمُونَ] مدنی
-105- و ما بعد آن تا [یَکتُبُونَ] مکّی و بعد آن تا آخر مدنی است عدد آیات آن بالاجماع پنجاه و دو آیه است. -قرآن- 73
37- 200 بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1 - 158 -قرآن- 187 - قرآن- 134
[ [سوره القلم [ 68 ]: آیات 1 تا 16
اشاره
37 ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرُونَ [ 1] ما أَنتَ بِنِعمَۀِ رَبِّکَ بِمَجنُونٍ [ 2] وَ إِنَّ لَکَ لَأَجراً غَیرَ مَمنُونٍ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
168 فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُونَ [ 5] بِأَیِّکُمُ المَفتُونُ [ 6] إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ - 3] وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ [ 4] -قرآن- 1 ]
[ 228 وَ لا تُطِع کُلَّ حَلّافٍ مَهِینٍ [ 10 - وَ هُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدِینَ [ 7] فَلا تُطِعِ المُکَ ذِّبِینَ [ 8] وَدُّوا لَو تُدهِنُ فَیُدهِنُونَ [ 9] -قرآن- 1
187 إِذا تُتلی - بَّعدَ ذلِکَ زَنِیمٍ [ 13 ] أَن کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ [ 14 ] -قرآن- 1
ٍ
هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ [ 11 ] مَنّاعٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیمٍ [ 12 ] عُتُل
اي یسطرون و السطر « یَسطُرُونَ » [ 99 [ صفحه 344 - عَلَیهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 15 ] سَنَسِمُهُ عَلَی الخُرطُومِ [ 16 ] -قرآن- 1
اي غیر مقطوع- او « غَیرَ مَمنُونٍ » اي ما أنت بمجنون بل منعما علیک بالنبوّة و حصافۀ الرأي « ما أَنتَ بِنِعمَۀِ رَبِّکَ بِمَجنُونٍ » الکتابۀ
المبتلی « بِأَیِّکُمُ المَفتُونُ » الخلق الکریم الصبر علی الحق و تدبیر الأمور علی مقتضی العقل « خُلُقٍ » غیر ممنون به علیک من المنّ
الضعیف الذلیل و حقیر « مَهِینٍ » اي لو تداهن- داهنهاي نافقه « لَو تُدهِنُ » بتخییل الرأي کالمجنون و اصل الفتنۀ الابتلاء و الاختبار
اّي جاف غلیظ
ٍ
« عُتُل » اي کثیر المشی بالنمیمه « مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ » کثیر الهمز و هو الطعن همزه اي عابه و طعن علیه « هَمّازٍ » من المهانۀ
اي سنعلم علیه علی انفه. و سمه اي علم علیه و الخرطوم الانف. - « سَنَسِمُهُ عَلَی الخُرطُومِ » اي دعی منسوب لغیر قومه « زَنِیمٍ »
460 -قرآن- - 413 -قرآن- 450 - 330 -قرآن- 399 - 235 -قرآن- 304 - 164 -قرآن- 226 - 85 -قرآن- 147 - 14 -قرآن- 43 - قرآن- 1
704- 644 -قرآن- 672 - 619 -قرآن- 634 - 582 -قرآن- 609 - -506-497 قرآن- 562
تفسیر معانی:
اشاره
-1 ن که اسمی از حروف رحمان یا مانند حم و ص و نظایر آنها است، اسم سوره یا رمزي بین خدا و پیمبرش باشد چنانکه در
باقی سور گذشت- قسم بقلم [که با آن نوشته میشود] و قسم بآنچه که مینویسند [یعنی آنچه بفرشتگان وحی میشود و آنها
مینویسند یا آنچه از اعمال بنی آدم مینویسند] یا خلایق مینویسند. سوگندي که خدا بقلم یاد فرموده است براي منافعی است
که از آن بخلق میرسد زیرا قلم یکی از دو زبان انسان است و هر چه را در قلب اوست ادا میکند و آنچه که زبان نزدیکرا
میرساند قلم دور را میرساند و بقلم حفظ احکام دین میشود و بقلم امور جهانیان مستقیم میگردد و گفتهاند که بیان دو بیان
است بیان زبان و بیان بنان بیان زبان را روزگار کهنه میکند و از بین میبرد ولی بیان بنان و اقلام بروزگاران دراز باقی
میماند و باز گفتهاند قوام امور دین و دنیا بدو چیز است [قلم و شمشیر] و شمشیر زیر قلم است و تحت امر اوست. 2- [بآندو
که ذکر شد سوگند که یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] تو بسبب نعمت پروردگار خودت دیوانه نیستی [چنانکه گویند ما أنت
بمجنون بحمد اللّه یعنی شکر نعمت خدا را که تو مجنون نمیباشی]. [ صفحه 345 ] یا بقولی- [بسبب آنچه خداوند پروردگار
تو از کمال عقل و نبوّت و حکمت انعام فرموده است تو دیوانه نیستی یعنی کسیکه ما باو اینکه نعمات را دادهایم دیوانه نیست]
[و گفتهاند اینکه آیه جواب گفتار مشرکین است که گفتند یا أیّها الّذي نزّل علیه الذکر انّک لمجنون]. 3- و حقّا براي تو یا
محمّد صلّی اللّه علیه و آله [از جهت قیامی که بنبوّت کردهاي و تحمل صدمات رسالت را نمودهاي] ثواب و مزدي [از جانب
خداست] که دائمی و قطع نشدنی است [و آن بهشت سعادت است] یعنی با آنچه از ثواب دائم نزد خداوند داري اعتنائی
بسخنان دشمنان مکن] [و بقولی غیر ممنون از مادّه منت باشد یعنی براي اجري که داري کسی بر تو منّت نخواهد گذاشت و
کدورت منّت از لذّت آن نخواهد کاست]. [و إبن عباس گفته است: لیس من نبیّ إلّا و له مثل أجر من آمن به و دخل فی دینه
یعنی هیچ پیغمبري نیست مگر اینکه همانند اجر کسیکه باو ایمان آورده و داخل دین او شده است باو میدهند]. [کاشفی گفته
است: یعنی حق تعالی بیواسطه کسیکه از او منّت باید داشت بتو عطا کرد]. 4- و همانا تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] بر
دین بزرگی میباشی و آن دین اسلام است [بقول إبن عباس و مجاهد و حسن] و بقولی معناي آن چنین است که [حقّا تو
متخلّق باخلاق اسلام و بر طبع کریمی میباشی]. و گفتهاند: خلق عظیم صبر بر حق و وسعت بخشش و تدبیر امور بر مقتضاي
عقل بصلاح و رفق و مداراة و تحمل مکروهات در دعوت بسوي خداي سبحانه و تعالی و تجاوز و عفو و بذل جهد در یاري
مؤمنان و ترك حسد و حرص و نحو آنها [از جبائی]. عایشه گفته است: خلق پیغمبر مطابق مضمون آیات دهگانه اول سوره
مؤمنون بوده است و خداوند او را مدح فرموده به اینکه که فرموده است انّک لعلی [ صفحه 346 ] خلق عظیم مدحی است که
ماوراء آن مدحی نیست. و گفتهاند خلق او را عظیم نامیده است براي اینکه آنحضرت بخلق خود با خلایق معاشر و در دل با
دشمنان مباین بوده است ظاهر او با خلق و باطن او با حق بوده است. و گفتهاند او امتثال تأدیب خداي سبحان را نموده که
فرمود خذ العفو و أمر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین. و بقولی خلق او عظیم نامیده شده است چون جامع مکارم اخلاق بوده
است چنانکه فرمود بعثت لا تمّم مکارم الاخلاق و باز فرمود أدّبنی ربّی فأحسن تأدیبی- و باز فرمود: انّ المؤمن لیدرك بحسن
خلقه درجۀ قائم اللّیل و صائم النهار. و از أبی الدرداء مروي است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: ما من شیء
اثقل فی المیزان من خلق حسن در میزان قیامت چیزي سنگینتر از خلق نیکو نیست و از حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه
السّلام از پدران گرامیش و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود علیکم بحسن الخلق فانّ حسن الخلق فی الجنّۀ
لا محالۀ و ایّاکم و سوء الخلق فانّ سوء الخلق فی النّار لا محالۀ. 5- پس عنقریب میبینی و میدانی تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه
و آله] و میبینند و میدانند [آنها که ترا مجنون خوانند]. 6- به اینکه که کدامیک از شما دو فرقه دیوانه میباشید [چنانکه
کاشفی گوید: بدانوقت که عذاب نازل شود بر ایشان معلوم میگردد که دیوانه توئی یا ایشان] 7- حقّا پروردگار تو داناتر است
بحال آنکس که از راه او که راه حق است گم گشته و از طریق عدل عدول و تجاوز نموده است [یعنی راهی که او را بسعادت
دارین میرساند رها کرده و راهی که او را بشقاوت ابدي سوق میدهد پذیرفته است و اینکه همان جنونیست که فرق بین سود و
زیان خود نمیگذارد بلکه زیان را سود میپندارد و در پی آن میرود و سود را ضرر میشمارد و آنرا از دست میدهد] و او
[یعنی خداي تعالی] داناتر است بکسیکه براه او هدایت [ صفحه 347 ] یافته و سالک طریق حق شدهاند و عمل بموجب آن
میکند [و هر یک را باستحقاقش جزا میدهد]. خبر داد ما را [سید أبو الحمد مهدي بن نزار الحسینی القائنی رحمه اللّه] گفت
براي ما حدیث کرد [الحاکم أبو القاسم بن عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی] گفت براي ما حدیث کرد [أبو عبد اللّه الشیرازي]
گفت حدیث کرد ما را [أبو بکر الجرجانی] گفت خبر داد ما را [أبو احمد البصري] گفت حدیث کرد براي من [عمرو بن
محمّد بن ترکی] گفت حدیث کرد ما را [محمّد بن الفضل] گفت حدیث کرد ما را [محمّد بن شعیب] از [عمرو بن شمر] از
[دلهم بن صالح] از [ضحاك بن مزاحم] که او گفت: [چون قریش دیدند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام را
مقدّم میدارد و مقام او را بزرگ میشمارد، در باره علی علیه السّلام زبان ببدگوئی گشودند و گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و
آله بسبب او جنون پیدا کرده است لذا خداوند تعالی [ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرُونَ] را نازل نمود و قسم یاد فرمود که تو بسبب انعام
پروردگارت دیوانه نیستی و صاحب خلق عظیم یعنی قرآن هستی تا آنجا که فرمود [او داناترست بآنانکه از راه حق گم
گشتهاند] و آنها کسانی بودند که آن اظهارات را در باره محمّد و علی علیه السّلام کردند و [او داناتر است بآنکس که براه
8- بنابراین اطاعت کسانیکه تکذیب 877- حق میرود] یعنی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام [از مجمع البیان]. -قرآن- 842
بتوحید خدا و نبوّت تو کردهاند مکن [و هر چه میخواهند اعتنا مکن و با اراده آنها موافقت منما] 9- [اینکه کافران] دوست
دارند که تو با آنها مداهنه کنی و آنها هم مداهنه کنند [یعنی منافق مانند، بنرمی بگرائی و تصنّع بدوستی کنی و آنها با تو
چنین کنند]. کاشفی گوید: [فرمان مبر مشرکان مکّه را که ترا بدین آباء دعوت مینمایند و دوست میدارند که تو نرمی کنی با
ایشان و سرزنش نکنی بر شرك تا ایشان نیز چرب [ صفحه 348 ] زبانی و نرمی کنند و بر دین تو طعنه نزنند]. 10 - و اطاعت
مکن [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] هر کسیکه بسیار سوگند بباطل میخورد و دروغ میگوید [و باکی از دروغ گفتن
ندارد] و در عین حال پست و فرو مایه است [چه آنکس که بدروغگوئی در بین مردم شهره شد خوار و زبون نزد همه میباشد].
[بقولی اینکه کس ولید بن المغیره بوده است که مالی بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله عرضه داشت تا از دینش دست بردارد]. [و
بقولی از عطا مقصود اخنس بن شریق بوده است]. [و بقولی از مجاهد اسود بن عبد یغوث بوده است]. 11 - [و در عین حال
چنین کس] عیب جوي مردم و طعن زننده بر خلایق است و نیز کوشش بسخن چینی و القاء دشمنی بین مردم دارد که بجان
هم بیفتند 12 - بخیل در صرف مال است [و بقولی عشیره و قبیله خود را از دخول در اسلام منع میکند و میگوید هر کس بدین
محمّد صلّی اللّه علیه و آله بگرود ابدا سودي نمیبرد] و تجاوز کار از حدّ حق و گناهکار است [یعنی هم بغیر ظلم میکند و هم
بخویشتن ستم روا میدارد]. 13 - پس از اینکه صفات [یعنی بعد از اینکه و با اینکه او همّاز و مشّآء بنمیم و منّاع للخیر معتداثیم
هست [عتلّ یعنی بد خلق و فحاش و پرخوار] و زنیم [یعنی بیپدر و حرامزادهاي که ملصق بطایفه و شخص یا قبیلهاي باشد] نیز
میباشد. 14 - [اطاعت او مکن] از اینجهت که او داراي مال و پسران است. [ یا بتفسیر دیگر] با اینکه صاحب مال و فرزندان
است [بجاي شکرانه نعمی که باو عطا کردهایم]. 15 - چون آیات ما بر او خوانده شود گوید اینها افسانههاي پیشینیان است.
-16 بزودي ما هم بر بینی او علامتی خواهیم گذاشت [که از دیگران مشخّص و متمایز باشد یعنی یا در دنیا در جنگ بر بینی
او با شمشیر علامتی نهاده [ صفحه 349 ] خواهد شد که در بین دشمنان دین مشخص باشد چنانکه بنا بقول إبن عباس در
جنگ بدر از ضرب شمشیر بر چهره و بینی او داغی نهاده شد و یا اینکه مقصود روز قیامت است که در آنروز بر خرطوم یعنی
بینی او علامتی میگذاریم که در بین اهل آتش متمایز باشد]. در تفسیر روح البیان گوید: [در تفسیر امام زاهد مذکور است که
چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه آیت در انجمن قریش بر ولید خواند بهر عیبی که رسید در خود باز
یافت مگر حرامزادگی با خود گفت من سیّد قریش و پدر من مردي معروف است و میدانم که محمّد دروغ نمیگوید چگونه
اینکه مهمّ را بر سر آرم شمشیر کشیده نزد مادر آمد القصه بعد از تهدید بسیار از او اقرار کشید که پدر او در قصّه زنان
جرأتی نداشت و او را برادر زادگان بودند چشم بر میراث وي نهاده مرا رشک آمد غلام فلان را بمزد گرفتم و تو فرزند اوئی
و دلیل روشن بر صدق قول زن شدت خصومت ولید است و ستیزه او با آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله و در اینباب گفتهاند
جرم و گناه مدّعی از فعل مادر است || کو را خطاي مادر او خاکسار کرد و بقولی خرطوم بمعنی خمر یعنی شراب هم آمده
است و معنی چنین میشود که [زود است ما او را بر شرب خمر علامت بگذاریم] یعنی بمستی شهره سازیم چنانکه شاعر گوید:
أیا حاصر من یزن یعرف زناؤه || و من یشرب الخرطوم یصبح مسکرا [نقل از مجمع البیان]
[ [سوره القلم [ 68 ]: آیات 17 تا 33
اشاره
إِنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا أَصحابَ الجَنَّۀِ إِذ أَقسَ مُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِینَ [ 17 ] وَ لا یَستَثنُونَ [ 18 ] فَطافَ عَلَیها طائِفٌ مِن رَبِّکَ وَ هُم
[ 240 أَنِ اغدُوا عَلی حَرثِکُ م إِن کُنتُم صارِمِینَ [ 22 - نائِمُونَ [ 19 ] فَأَصبَحَت کَالصَّرِیمِ [ 20 ] فَتَنادَوا مُصبِحِینَ [ 21 ] -قرآن- 1
فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخافَتُونَ [ 23 ] أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکُم مِسکِینٌ [ 24 ] وَ غَدَوا عَلی حَردٍ قادِرِینَ [ 25 ] فَلَمّا رَأَوها قالُوا إِنّا لَضَالُّونَ
239 بَل نَحنُ مَحرُومُونَ [ 27 ] قالَ أَوسَطُهُم أَ لَم أَقُل لَکُم لَو لا تُسَ بِّحُونَ [ 28 ] قالُوا سُبحانَ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ - 26 ] -قرآن- 1 ]
245 عَسی رَبُّنا أَن یُبدِلَنا خَیراً مِنها إِنّا - 29 ] فَأَقبَلَ بَعضُ هُم عَلی بَعضٍ یَتَلاوَمُونَ [ 30 ] قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا طاغِینَ [ 31 ] -قرآن- 1 ]
اي « بَلَوناهُم » [ 155 [ صفحه 350 - إِلی رَبِّنا راغِبُونَ [ 32 ] کَ ذلِکَ العَذابُ وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُونَ [ 33 ] -قرآن- 1
وَ لا » اي و هم داخلون فی الصباح « مُصبِحِینَ » اي لیقطعنّها « لَیَصرِمُنَّها » یرید بستانا کان قرب صنعاء « أَصحابَ الجَنَّۀِ » اختبرناهم
اي « فَتَنادَوا » اي کالبستان الّذي صرمت ثماره اي قطعت « کَالصَّرِیمِ » اي بلاء طائف « طائِفٌ » اي و لا یقولون انشاء اللّه « یَستَثنُونَ
المنع حاردت السنۀ اذا « حَردٍ » اي و هم یخفضون اصواتهم « یَتَخافَتُونَ » اي أن اخرجوا وقت الغداة « أَنِ اغدُوا » فنادي بعضهم بعضا
- 219 -قرآن- 235 - 177 -قرآن- 210 - 124 -قرآن- 157 - 96 -قرآن- 111 - 50 -قرآن- 80 - 14 -قرآن- 30 - منعت مطرها. -قرآن- 1
426- 390 -قرآن- 419 - 345 -قرآن- 374 - 307 -قرآن- 331 - -250 قرآن- 295
تفسیر معانی:
اشاره
-17 حقّا ما [اهل مکّه را] آزمایش کردیم [بقحط و گرسنگی] همانطور که صاحبان باغ [صروان واقعه در یمن نزدیکی صنعاء]
- را امتحان نمودیم موقعیکه بین خودشان سوگند یاد نمودند که چون صبح شود میوههاي [ صفحه 351 ] آن باغ را بچینند. 18
و استثناء نکردند [یعنی انشاء اللّه نگفتند] [الّا أن یشاء اللّه استثنائی است که اهل ایمان باید بگویند]. 19 - و لذا بلائی از جانب
خدا آن باغرا احاطه کرد [و همه را بسوزانید] و حال آنکه آنها در خواب بودند. 20 - و بستان آنها چنان شد که گوئی تمام
میوههاي آنرا بریدهاند و چیزي باقی نمانده است. یا بقولی مانند صریم یعنی سیاه چون شب تار گردید [زیرا بشب هم صریم
گویند و صریمان یعنی شب و روز]. 21 - بنابرین چون بامداد شد [سر از خواب برداشتند] یکدیگر را صدا زدند و ندا در دادند
- ... که 22 - صبح شده بیرون آئید و بر سر کشت و بستان خود روید اگر قصد چیدن میوهها و برداشت محصول را دارید! 23
و لذا بطرف کشت و بستان رفتند و با یکدیگر آهسته سخن میگفتند [که کسی صدا و حرف آنها را نشنود]. 24 - براي اینکه
که بینوائی بر آنها وارد نشود [و چیزي بخواهد و از بهره و حصّه آنها کاسته شود]. 25 - و بامداد بطرف بستان رهسپار شدند
بعزم اینکه که مانع بهره بینوایان شوند و آنها را محروم دارند و حال آنکه قادر بر دادن حق مساکین بودند [ یا آنکه نزد خود
خویشتن را قادر بر ندادن حق مساکین میدانستند]. 26 - و چون باغ را [بخلاف آنچه گذاشته بودند] بدیدند گفتند اینکه باغ ما
نیست بلکه ما راه باغ را گم کردهایم- یا آنکه باغ را دیدند بچه حال افتاده گفتند که ما از طریق حق دور افتادیم و اینکه بلا ما
را فرا گرفت. 27 - بلکه ما [بواسطه سوء نیّت خودمان که قصد حرمان مساکین را کردیم] [ صفحه 352 ] از آنچه باید بهره
ببریم محروم گشتیم. 28 - [یکی از بین آنها] که از حیث سن متوسط [و از حیث عقل و فضل معتدلتر و میانهروتر بود] گفت
بشما نگفتم چرا خدا را تسبیح و تنزیه نمیکنید [بشما نگفتم که چرا ذکر نعمات خدائیرا نمیکنید و اداي شکر او را به اینکه که
حق فقراء را از اموال خود خارج کنید نمینمائید]. 29 - [لذا همگی بگناه خود معترف شدند] گفتند پروردگار ما منزّه است از
ظلم بلکه ظالم ما هستیم [که خواستیم بهره فقراء را از مال خودمان بآنها ندهیم و آنچه او کرده و باغ ما را سوزانیده است ظلم
نیست بلکه آنچه ما کردهایم ظلم است که منع حق مساکین را نمودهایم]. 30 - و لذا بعضی نزد بعض دیگر آمده همدیگر را
ملامت میکردند. 30 - میگفتند که واي بر ما ما مردمان سرکشی هستیم و در ستم علو کردیم و از حد خود تجاوز نمودیم [و
- بینوایان را محروم ساختیم]. 31 - شاید پروردگار ما که بکرم او امیدواریم بهتر از اینکه باغ را براي ما بدل و عوض بدهد. 32
ما بسوي خدا رو میکنیم [و از کرده خود توبه کاریم و امید عفو داریم]. 33 - اینکه چنین است عذاب دنیا و حقّا عذاب اخروي
بزرگتر است اگر بدانند. [و در کشف الاسرار گوید: هر گاه امّت تو هم اغنیاشان عطوفتی بفقراء نکنند با آنها همین قسم رفتار
خواهیم کرد که باران را از آنها برمیداریم و نیازمندي آنها را زیاد میکنیم و برکت را از کشت و زرع آنها میگیریم و تجارت
آنها را کساد میگردانیم. مکن بد که بدبینی اي یار نیک || نیاید ز تخم بدي بار نیک کسی نیک بیند بهر دو سراي || که
نیکی رساند بخلق خداي [ صفحه 353 ] القصه- سعید بن جبیر ره گوید اینکه جنّت که خداي در آیه مبارکه فرماید باغی بوده
است بنام صروان که بین آن و بین صنعاء پاي تخت یمن دوازده میل فاصله بوده است و در آن پیري بوده است که صاحب آن
باغ بوده و همیشه بقدر کفایت خود و خانوادهاش از میوههاي آن باغ نگاه میداشته و باقی را تصدّق مینموده است و چون او
بمرد پسرانش گفتند که ما خودمان بسبب زیادي عیال بمیوهها و محصول باغ سزاوارتریم و قدرت آن نداریم که مانند پدر
عمل کنیم و بر محروم داشتن مساکین و بینوایان عزم کردند و عاقبتشان چنان شد که خداوند حکایت فرمود. [در روح البیان
گوید] محقّقان گفتهاند هر که ببلائی مبتلا گردد و مال او عرضه تلف شود و او تأمّل نماید و داند که باستحقاق بر او نازل
شده پس بگناه اعتراف نموده بحضرت عزّت بازگشت کند بهتر و خوشتر از آنچه از او باز ستده بدو دهد چنانکه بوستان
[حیوان] بعوض باغ [صروان] [بپسران تائب آنمرد داد] و پیر رومی قدس سرّه از اینکه معنی خبر میدهد آنجا که میفرماید: اوّلم
خم شکست و سرکه بریخت || من نگویم که اینکه زیانم کرد صد خم شهد صاح از پی آن || عوضم داد و شادمانم کرد
[ساسان] و روي عن عبد اللّه بن مسعود انه قال بلغنی انّ القوم اخلصوا و عرف اللّه تعالی منهم الصدق فابدلهم بها جنّۀ یقال لها
الحیوان فیها عنب یحمل البغل منها عنقودا.
[ [سوره القلم [ 68 ]: آیات 34 تا 45
اشاره
إِنَّ لِلمُتَّقِینَ عِندَ رَبِّهِم جَنّاتِ النَّعِیمِ [ 34 ] أَ فَنَجعَلُ المُسلِمِینَ کَالمُجرِمِینَ [ 35 ] ما لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ [ 36 ] أَم لَکُم کِتابٌ فِیهِ
[ 235 أَم لَکُم أَیمانٌ عَلَینا بالِغَۀٌ إِلی یَومِ القِیامَۀِ إِنَّ لَکُم لَما تَحکُمُونَ [ 39 - تَدرُسُونَ [ 37 ] إِنَّ لَکُم فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ [ 38 ] -قرآن- 1
سَلهُم أَیُّهُم بِذلِکَ زَعِیمٌ [ 40 ] أَم لَهُم شُرَکاءُ فَلیَأتُوا بِشُرَکائِهِم إِن کانُوا صادِقِینَ [ 41 ] یَومَ یُکشَفُ عَن ساقٍ وَ یُدعَونَ إِلَی
403- السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُونَ [ 42 ] خاشِعَۀً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّۀٌ وَ قَد کانُوا یُدعَونَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُم سالِمُونَ [ 43 ] -قرآن- 1
] 142- فَذَرنِی وَ مَن یُکَ ذِّبُ بِهذَا الحَدِیثِ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمُونَ [ 44 ] وَ أُملِی لَهُم إِنَّ کَیدِي مَتِینٌ [ 45 ] -قرآن- 1
اي ان لکم فی ذلک « إِنَّ لَکُم فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ » هذا الحکم الجائر المخالف لبداهۀ العقل « ما لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ » [ صفحه 354
یَومَ یُکشَفُ عَن » اي سلهم ایهم زعیم بذلک الحکم اي مطالب به « سَلهُم أَیُّهُم بِذلِکَ زَعِیمٌ » الکتاب ما تختارونه من الاباطیل
وَ» اي سنقربهم من العذاب قلیلا قلیلا « سَنَستَدرِجُهُم » اي تلحقهم. رهقهاي غشیه و لحقه « تَرهَقُهُم ذِلَّۀٌ » اي یوم یشتدّ الامر « ساقٍ
-216- 116 -قرآن- 179 - 31 -قرآن- 75 - و الکید انّه الامهال المؤدي الی العذاب. -قرآن- 1 « کَیدِي » اي و امهلهم « أُملِی لَهُم
475- 451 -قرآن- 466 - 393 -قرآن- 432 - 338 -قرآن- 375 - 296 -قرآن- 317 - قرآن- 268
تفسیر معانی:
اشاره
-34 همانا براي پرهیزکاران [از کفر و گناه] در نزد پروردگارشان بستانهاي پر نعمتی است [که در آنها متنعماند و آنرا بر
باغهاي دنیا اختیار کردهاند زیرا بستانهاي دنیوي محتاج برنج و مشقّت صاحب آن است و خوف زوال در آن است بخلاف
35 - آیا ما مسلمانان را [در اجر و ثواب و جزاء] مانند مشرکین قرار [ جنات نعیم آخرت که چنین نیست]. [ صفحه 355
میدهیم! [البته چنین نخواهد بود اینکه پرسشی است بصورت آشکار] [و اینکه از آنجهت نازل شد که کفّار و صنادید قریش
میگفتند اگر چنانچه محمّد صلّی اللّه علیه و آله میگوید بعث و جزائی باشد حال ما در آنجا هم بهتر است چنانکه در دنیا بهتر
است] 36 - شما را چه شده است چگونه حکم و قضاوت میکنید! [آیا اینکه حکم عقل است که در جزاء بین دوست و دشمن
برابري قائل شوند چه رسد به برتري]. 37 - بلکه آیا نوشتهاي [در دست دارید] که در آن اینکه مسئله را خواندهاید [و بآن
متمسّک شدهاید!] 38 - [ یا در آن نوشته خواندهاید] آنچه را که اختیار کردهاید! یا بتفسیر دیگر- همانا از پیش خود است
آنچه را که اختیار کردهاید! 39 - یا بلکه شما را با ما عهد و پیمان و قسمهاي مؤکّده ایست که تا روز قیامت گسستنی نیست در
آنچه شما قضاوت و حکم میکنید. 40 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] از آنها بپرس کدامیک از آنان کفیل و ضامن
اینکه مطلب هستند [که در آخرت هر چه براي مسلمانان است براي آنها هم هست] 41 - یا بلکه آنها را شریکانی در اینکه
گفتار هست بنابراین شریکهاي خود را بیاورند اگر راست میگویند. یا بقولی- آیا آنها را گواهانی و شاهدانی در اینکه ادّعا
هست بگو گواهان خود را بیاورند اگر راست میگویند. [یعنی نه آنها را دلیل عقلی براي اثبات اینکه مذهب است که برابري
بین محسن و مسییء و کافر و مسلم باشد که فرمود ما لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ و نه دلیل نقلی است و آن کتابی است که در آن
خوانده باشند و از آسمان نازل شده باشد که فرمود أَم لَکُم کِتابٌ فِیهِ تَدرُسُونَ- و نه پیمانهاي محکمه با قسم با ما دارند که تا
[ 322 [ صفحه 356 - 166 -قرآن- 284 - روز قیامت برقرار باشد- و نه کسانی از عقلاء بر اینکه قولند که آنها تقلید -قرآن- 138
قول عقلاء را کرده باشند پس آنچه میپندارند از هر جهت باطل است]. 42 - [کافران را بعرصه محشر میآورند] روزي که در
آن هول و هراس و سختیها و شداید ظاهر میگردد [و غم و اندوه همه را فرا گرفته] و کافرانرا [از راه توبیخ و سرزنش که در
دنیا حاضر بسجود نشدند در آنروز] دعوت بسجود میکنند و آنها از شدّت و سختی اهوال قیامت قدرت و توانائی بسجود
ندارند. 43 - [در اثر ذلت و خواري] چشمهاشان بحالت خشوع و فروتنی بزیر افتاده [و نظر از زمین بر نمیدارند] و ذلت و
خواري ندامت و حسرت آنها را فراگرفته است و حال آنکه در دار دنیا دعوت بسجده حق میشدند و در حالت سلامت و
صحت بودند و سجده نمیکردند و نماز نمیگذاردند. - سعید بن جبیر گوید یعنی حیّ علی الفلاح را در دنیا میشنیدند و
جواب نمیدادند. و کعب الاحبار گوید: اینکه آیه نازل نشد مگر در باره کسانیکه تخلّف از نمازهاي جماعت میکردند. و از
امامین همامین صادقین علیهما السّلام مروي است که فرمودند اینکه آیه آنقوم را افحام کرد و دچار هیبت شدند و چشمهاشان
خیره گشت و دلها بگلوشان رسید موقعیکه ندامت و رسوائی و خواري آنها را فرا گرفت که در حال سلامت دعوت بسجود
میشدند یعنی قادر بودند که بآنچه امر شده عمل کنند و آنچه نهی شده ترك کنند و نکردند و لذا باین کیفیت مبتلا گشتند.
مجاهد و قتاده گفتهاند که روز قیامت مؤذّن اذان میدهد و مؤمن بسجده میافتد ولی پشت منافقین تصلّب و سختی پیدا میکند
و قادر بسجده نیستند و سجده مسلمین باعث حسرت و ندامتشان میشود و امّا [کشف ساق] استعاره تمثیلی است که کنایه از
شدت امر و صعوبت مقام است که شخص از شدت هول براي فرار ساق خود را برهنه میسازد و عرب گوید: کشفت الحرب
[ عن ساقها اذا عظم امرها و نیز گفتهاند اصل هر شیء را ساق آن گویند مانند درخت و شاید معنی اینکه باشد [ صفحه 357
که در آن حال اصل امر و حقایق ظاهر میشود. 44 - بنابرین مرا با کسیکه تکذیب اینکه گفتار [یعنی قرآن] را میکند واگذار [و
دل خود را بآنها مشغول مساز من خودم کفایت امر آنها را خواهم کرد] اندك اندك آنها را بخشم و عقوبت خود نزدیک
میکنم [یعنی بسبب احسان و نعمت و ادامه صحّت و ازدیاد موهبت آنها را درجه درجه بطرف عذاب نزول میدهم تا در آن
واقع شوند] از جهتی که خود ندانند [و انعام را برتري بر مؤمنین تصور کنند و همان سبب هلاکشان باشد] و از حضرت أبی
عبد اللّه امام صادق علیه السّلام مروي است که فرمود: [وقتی عبد گناهی کند و در مقابل، نعمت او تجدید شود و او استغفار
نکند استدراح همان است]. و باز در حدیث است که: [اذا رأیت اللّه بنعم علی عبد و هو مقیم علی معصیته فاعلم انه مستدرج.
یعنی چون ببینی خداوند بر بندهاي انعام میکند و او بر معصیت خود قائم و مشغول است بدانکه او مستدرج است [یعنی همان
نعمت موجب عذاب اوست] [و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: من وسع علیه دنیاه فلم یعلم انه قد مکر به فهو مخدوع عن عقله].
و روایت است که مردي از بنی اسرائیل عرض کرد اي پروردگار من تا چند ترا معصیت کنم و چرا تو مرا عقوبت نکنی
خداوند بپیامبر زمانش وحی فرمود که باو بگو چقدر ترا عقوبت کنم و تو ندانی که آن عقوبت تست همان خشکی چشمانت
[که گریه خوف نکنی] و سختی و قساوت دلت استدراج و عقوبت من است اگر تعقّل کنی. [و یکی از مکاشفین گوید: از
مکر الهی ببنده آن که علم روزیش کند و از عمل محرومش دارد یا عمل روزیش کند و از اخلاص در عمل محرومش سازد
45 - و بآنها مهلت میدهم و [اجل [ پس هر کس خود را بچنین صفت متصف بیند بداند که با او مکر شده است]. [ صفحه 358
آنها را بتأخیر میاندازم و بعذاب آنها مبادرت نمیکنم مبادرت کسیکه بترسد از او فوت شود] زیرا عذاب و عقوبت من سخت
و محکم است [یعنی دیر گیر و سخت گیر میباشم] و کسی تعجیل در عقوبت میکند که بترسد از دست او برود و از او فوت
شود].
[ [سوره القلم [ 68 ]: آیات 46 تا 52
اشاره
أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَمٍ مُثقَلُونَ [ 46 ] أَم عِندَهُمُ الغَیبُ فَهُم یَکتُبُونَ [ 47 ] فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُن کَصاحِبِ الحُوتِ إِذ
- [ نادي وَ هُوَ مَکظُومٌ [ 48 ] لَو لا أَن تَدارَکَهُ نِعمَۀٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَ هُوَ مَذمُومٌ [ 49 ] فَاجتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحِینَ [ 50
348 وَ إِن یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجنُونٌ [ 51 ] وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکرٌ - قرآن- 1
اي اللوح و « أَم عِندَهُمُ الغَیبُ » اي مکلّفون حملا ثقیلا « مُثقَلُونَ » اي من غرامۀ مالیۀ « مَغرَمٍ » 171- لِلعالَمِینَ [ 52 ] -قرآن- 1
مملوء غیظا و غمّا « مَکظُومٌ » یونس « کَصاحِبِ الحُوتِ » منه ما یحکمون من التسویۀ بین المؤمن و الکافر « فَهُم یَکتُبُونَ » المغیبات
ان مخففۀ من « وَ إِن یَکادُ » اي فاختاره « فَاجتَباهُ » ملیم مطرود من الرحمۀ و الکرامۀ « مَذمُومٌ » اي بارض عاریۀ من النبات « بِالعَراءِ »
- 46 -قرآن- 71 - 11 -قرآن- 33 - موعظۀ و شرف. -قرآن- 1 « ذِکرٌ » الرلقه ازلّ رجله یعنی بلغزانید « لَیُزلِقُونَکَ » إنّ یکاد اي یقرب
- 354 -قرآن- 368 - 306 -قرآن- 341 - 265 -قرآن- 295 - 234 -قرآن- 253 - 216 -قرآن- 223 - 141 -قرآن- 196 - -97 قرآن- 121
46 - [عطف بر ام لهم شرکاء] یا تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] از اینکه [ 482- 438 -قرآن- 475 - -384 قرآن- 421
صفحه 359 ] کفّار مزد [رسالت] و دعوت بخدا را میطلبی و آنها از الزام و اداي غرامت آن گرانباراند [و بر خود بار سنگینی
میدانند که بر آنها تحمیل شده است]! [یعنی چون چنین نیست پس آنها را عذري در اعراض از تو و فرار از تو نیست] 47 - یا
آنکه آنها براي درست بودن دعوي خودشان علمی دارند که از دیگران غایب و پنهان است و مختص بخودشان است و آنرا
نوشته و بارث باخلاف خود داده و میدهند [پس اگر چنین است خوب است آنرا ابراز دارند] 48 - بنابرین [ یا محمّد صلّی اللّه
علیه و آله] تو در ابلاغ رسالت و ترك مقابله با آنها [بمثل] شکیبا باش- یا - [اگر لام بمعناي الی باشد] یعنی- صبر کن تا
حکم خداوند بیاري دوستان و مقهوریّت دشمنان خودت جاري و صادر گردد.] و تو مانند صاحب ماهی یعنی یونس نبی علیه
السّلام مباش [که در عقاب قومش و اهلاك آنها شتاب زدگی کرد و بیاذن پروردگارش از بین قوم خود قهر کرده و بیرون
رفت و بدین جهت در شکم ماهی محبوس شد] و بیاد آور که او ندا بدعا برداشت و [لا إله الّا أنت سبحانک انّی کنت من
الظالمین گفت] در حالتی که غم و غصّه گلوي او را گرفته بود و براي غیظ خود شفائی نمییافت. 49 - اگر رحمتی از جانب
پروردگارش او را ادراك نکرده بود [به اینکه که دعایش را اجابت کند و از شکم ماهی خلاص نماید و او را زنده نگهدارد و
زنده بیرون افکند] هر آینه بصحراي لم یزرع بیرون افکنده میشد و مورد سرزنش و ملامت بود [ولی خداي تعالی بنعمت خود
تدارك فرمود و بصحرا افتاد بدون سرزنش]. 50 - و او را پروردگارش بنبوّت برانگیخت و او را از جمله مردمان شایسته و
مطیع فرمان خداوند قرار داد. 51 - و حقّا نزدیک بود کافران ترا با چشمهاي خود نظر زده و هلاك سازند وقتی قرآن را
52 - [و حال آنکه] [ شنیدند و معذلک میگویند عقل او مغلوب و دیوانه است [با علمی که بوفور عقل تو دارند]. [ صفحه 360
قرآن جز شرفی براي جهانیان [تا روز قیامت] نمیباشد- یا - و محمّد صلّی اللّه علیه و آله جز شرفی براي خلق جهان نیست [که
آنها را هدایت کرده و از جهالت نجات بخشیده است.
سورة الحاقۀ
اشاره
37- مکیّه است و عدد آیات آن پنجاه و یک است و بقولی 52 . بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره الحاقۀ [ 69 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
- [ 37 الحَاقَّۀُ [ 1] مَا الحَاقَّۀُ [ 2] وَ ما أَدراكَ مَا الحَاقَّۀُ [ 3] کَ ذَّبَت ثَمُودُ وَ عادٌ بِالقارِعَۀِ [ 4 - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
110 فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَۀِ [ 5] وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیحٍ صَرصَ رٍ عاتِیَۀٍ [ 6] سَخَّرَها عَلَیهِم سَبعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَۀَ أَیّامٍ - قرآن- 1
حُسُوماً فَتَرَي القَومَ فِیها صَ رعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخلٍ خاوِیَۀٍ [ 7] فَهَل تَري لَهُم مِن باقِیَۀٍ [ 8] وَ جاءَ فِرعَونُ وَ مَن قَبلَهُ وَ المُؤتَفِکاتُ
اي الساعۀ او الحاقۀ التی یحق « الحَاقَّۀُ » 62- 347 فَعَصَوا رَسُولَ رَبِّهِم فَأَخَ ذَهُم أَخذَةً رابِیَۀً [ 10 ] -قرآن- 1 - بِالخاطِئَۀِ [ 9] -قرآن- 1
] 107- 13 -قرآن- 93 - بالحالۀ التی تقرع النّاس بالذعر، و تقرع الاجرام -قرآن- 1 « بِالقارِعَۀِ » فیها وقوعها او التی یحقّ فیها الامور
متجاوزة « عاتِیَۀٍ » شدیدة الصوت او شدیدة البرد شدیدة العصف « صَرصَ رٍ » بطغیانهم « بِالطّاغِیَۀِ » صفحه 361 ] السماویه بالانفطار
جمع عجز و « أَعجازُ » جمع صریع اي مصروع « صَرعی » اي متتابعۀ لیست لها فترة « حُسُوماً » اي سلّطها علیهم « سَخَّرَها عَلَیهِم » للحدّ
اي « بِالخاطِئَۀِ » لأنّها ائتفکت باهلها اي انقلبت بهم « المُؤتَفِکاتُ » اي من نفس باقیه « مِن باقِیَۀٍ » خالیۀ « خاوِیَۀٍ » معناه اصل النخلۀ
- 110 -قرآن- 125 - 56 -قرآن- 100 - 36 -قرآن- 47 - زائدة فی الشدة. ربا یربو ربا اي زاد. -قرآن- 21 « رابِیَۀً » بالافعال الخاطئۀ
- 345 -قرآن- 385 - 307 -قرآن- 329 - 285 -قرآن- 292 - 244 -قرآن- 275 - 212 -قرآن- 235 - 176 -قرآن- 204 - -146 قرآن- 166
1- [حاقّه] یعنی روز قیامت که در حقیقت و صدق آن شک و تردیدي نیست و تمام احکام آنروز 432- -399 قرآن- 422
واجبۀ الوقوع و صادقۀ الوجود است. 2- چه چیز است [حاقّه]! [یعنی در حال و صفت آن چه چیزهائی است و چه هول و
هراسهائی در آن است!] 3- و ندانستهاي تو که [حاقّه] چیست! [زیرا آنرا بالمعاینه مشاهده نکردهاي و اهوال و خطرهائی که در
آن است ندیدهاي] [و ثوري گفته است در تمام قرآن آنچه را که بر مخاطب معلوم است و آنرا میداند [ما ادریک] فرموده و
آنچه معلوم نیست [ما یدریک] فرموده است و چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله در اینجا بصفات آنروز علم دارد [ما ادریک]
آورده است. و نیز گفتهاند خطاب به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله است و مقصود شنواندن بدیگران است] 4- قوم ثمود و عاد
[بقارعه] که آنهم بمعنی روز قیامت است تکذیب کردند [و باین نام خوانده شده زیرا دلهاي همگانرا از هول و شدت میکوبد]
-5 امّا قوم ثمود [که قوم صالح باشند] بسبب طغیان و سرکشیشان هلاك شدند [ یا بسبب زلزله و صیحه سرکش و خارج از
حد هلاك گشتند]. 6- و امّا عاد [که منازلشان در احقاف و ریگزار بین عمّان تا حضر موت و یمن بوده است] بسبب باد پر
صدا و سرد متجاوز از حدّ بهلاکت رسیدند. 7- مسلّط کرد خدا و فرستاد بر آنها هفت شب و هشت روز متوالی و دائم [باد را]
و در اینکه هفت شبانه روز اي کسیکه حاضر بودي میدیدي که مردم [ صفحه 362 ] بحالت صرع مدهوش افتاده بودند که
گوئی آنها مانند تنههاي درخت خرماي میان تهی سقوط کردهاند [اشاره ببزرگی جسم و ابدان آنها که میگفتند [من اشدّ منّا
قوّة] که با آن عظمت هیکل در اثر باد و عذاب الهی بآنصورت در آمدند] 8- در اینصورت آیا باقیماندهاي از آنها خواهی
دید! [یعنی احدي از آنان باقی نماند]. مقرّر است که بودند بر زمانه بسی || شهان تخت نشین خسروان شاه نشان چو عاصفات
قضا از مهبّ قهر وزید || شدند خاك و از آن خاك نیز نیست نشان 9- و فرعون و هر کس [از کافران غیر عاد و ثمود] که
پیش از او بودند و اهالی شهرهاي مؤتفکات [که شهرهاي قوم لوط باشد] بیامدند با نفوس خطاکار. 10 - و آنان نافرمانی
کردند اوامر فرستاده پروردگار خودشان را [در آنچه آنها را بآن امر میفرمود] و خداوند هم آنها را دچار عقوبت ساخت و
بعقاب زاید بر عذاب سایر امم و سختتر از دیگران ساخت.
[ [سوره الحاقۀ [ 69 ]: آیات 11 تا 24
اشاره
إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ حَمَلناکُم فِی الجارِیَۀِ [ 11 ] لِنَجعَلَها لَکُم تَذکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَۀٌ [ 12 ] فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفخَۀٌ واحِدَةٌ [ 13 ] وَ
277 وَ انشَ قَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَومَئِذٍ واهِیَۀٌ - حُمِلَتِ الَأرضُ وَ الجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّۀً واحِ دَةً [ 14 ] فَیَومَئِذٍ وَقَعَتِ الواقِعَۀُ [ 15 ] -قرآن- 1
16 ] وَ المَلَکُ عَلی أَرجائِها وَ یَحمِلُ عَرشَ رَبِّکَ فَوقَهُم یَومَئِذٍ ثَمانِیَۀٌ [ 17 ] یَومَئِذٍ تُعرَضُونَ لا تَخفی مِنکُم خافِیَۀٌ [ 18 ] فَأَمّا مَن ]
339 فَهُوَ فِی عِیشَۀٍ راضِیَۀٍ [ 21 ] فِی - أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقرَؤُا کِتابِیَه [ 19 ] إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَه [ 20 ] -قرآن- 1
لَمّا طَغَی » [ 160 [ صفحه 363 - جَنَّۀٍ عالِیَۀٍ [ 22 ] قُطُوفُها دانِیَۀٌ [ 23 ] کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسلَفتُم فِی الَأیّامِ الخالِیَۀِ [ 24 ] -قرآن- 1
اي لکم عبرة « لَکُم تَذکِرَةً » اي لنجعل هذه الفعلۀ « لِنَجعَلَها » فی السفینۀ الجاریۀ « فِی الجارِیَۀِ » لمّا تجاوز الماء حدّه المعتاد « الماءُ
اي ضعیفۀ مسترخیۀ « واهِیَۀٌ » اي فضربت بالجبال فصارتا هبآء منثورا « فَدُکَّتا دَکَّۀً واحِدَةً » اي حافظۀ « واعِیَۀٌ » اي تحفظها « وَ تَعِیَها »
جمع قطف و « قُطُوفُها » اي تیقّنت « ظَنَنتُ » اي خذوا. هاء هاؤما هاؤم هاؤنّ « هاؤُمُ » اي جوانبها جمع رجی « أَرجائِها » ساقطۀ القوّة
149 -قرآن- - 106 -قرآن- 131 - 71 -قرآن- 93 - 22 -قرآن- 54 - الماضیۀ. -قرآن- 1 « الخالِیَۀِ » اي قریبۀ « دانِیَۀٌ » هو ما یجتنی بسرعۀ
407 -قرآن- - 363 -قرآن- 397 - 331 -قرآن- 354 - 288 -قرآن- 320 - 238 -قرآن- 278 - 199 -قرآن- 210 - -177-164 قرآن- 189
499- 476 -قرآن- 487 - -431-420 قرآن- 466
تفسیر معانی:
اشاره
-11 همانا ما موقعیکه آب طوفان [زمان نوح] طغیان کرد و از حدّ متعارف گذشت [و آنچه در روي زمین بود غرقه ساخت]
شما را [یعنی پدران شما را که شما در اصلاب آنها بودهاید [بروي آب برداشته و] در کشتی نوح حفظ نمودیم [و از غرق
نجات دادیم]. 12 - تا قرار دهیم اینکه کاري که کردیم [یعنی غرق کردن قوم نوح و نجات سواران بکشتی او را [براي شما
یادآوري و عبرت و موعظتی که [بآن نعماي الهی را متذکّر شوید و در آن تفکر کنید و بر آن تشکّر نمائید و پی بکمال قدرت
و حکمت او ببرید] و گوشی که نگهدارنده پند و موعظه باشد و قابلیّت شنوائی داشته باشد آن را حفظ کند [و در قلب خود
نگاه دارد و براي آیندگان [ صفحه 364 ] هم یادگاري باشد]. از مجمع البیان: طبري باسناد خود از مکحول روایت کرده است
که چون اینکه آیه نازل شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: اللّهم اجعلها اذن علی [یعنی پروردگارا آنرا [یعنی
گوش واعیه و نگهدارنده مواعظ را] گوش علی قرار بده و علی علیه السّلام فرمود: فما سمعت شیئا من رسول اللّه صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم فنسیته- پس از اینکه من چیزي از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نشنیدم که آنرا فراموش کنم]. و باز باسناد
خود از عکرمه از بریدة الاسلمی روایت کرده است که رسول خدا بعلی علیه السّلام فرمود: [ یا علی انّ اللّه تعالی امرنی ان
ادنیک و لا اقصیک و ان اعلّمک و تعی و حق علی اللّه ان تعی فنزل و تعیها اذن واعیۀ]. أبو الوفاء عبد الجبار بن عبد اللّه بن
علی الرازي بمن خبر داد که بخطّ خود بمفید نوشته است و گفت براي من حدیث کرد شیخ سعید أبو جعفر محمّد بن الحسن
إبن علیّ الطوسی- و- الرئیس أبو الجوائز الحسن بن علیّ بن محمّد الکاتب- و شیخ أبو عبد اللّه الحسن بن أحمد بن حبیب
الفارسی- گفتند که براي ما حدیث کرد أبو بکر محمّد بن أحمد بن محمّد المفید الجرجزائی گفت شنیدم از ابا عمر و عثمان
بن الخطاب معمّر معروف به أبی الدنیا الاشج و او گفت شنیدم از علی بن أبی طالب علیه السّلام که میگفت چون آیه [وَ
تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَۀٌ] نازل شد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: [سألت اللّه عزّ و جلّ أن یجعلها اذنک یا علی یعنی از خدا
خواستهام که اینکه گوش را گوش تو قرار دهد یا علی] [انتهی از مجمع] و در تفسیر روح البیان گوید: [عن النبی علیه السّلام
انّه قال لعلیّ رضی اللّه عنه عند نزول هذه الایه [سألت اللّه أن یجعلها اذنک یا علیّ قال علیّ فما نسیت شیئا بعد و ما کان لی ان
انسی] اذ هو الحافظ للأسرار الالهیۀ- یعنی از پیامبر علیه السّلام مروي است که بعلیّ رض فرمود وقتی اینکه آیه نازل شد: از
خدا خواستهام که آنرا گوش تو قرار دهد علی علیه السّلام فرمود بعد از آن من چیزي را فراموش نکردم و نباید که فراموش
621 [ صفحه 365 ] [و قد قال: ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و - کنم- زیرا او حافظ اسرار الهی است]. -قرآن- 591
الهجرة- یعنی و فرمود من بر فطرت اسلام و توحید زاده شدم و بایمان و هجرت سبقت گرفتم] [و فی روایۀ. أخذ باذن علیّ إبن
أبی طالب و قال هی هذه- و در روایت آمده است که [چون اینکه آیه نازل شد] رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گوش علیّ
علیه السّلام را گرفت و فرمود اینست آن گوش: گر چه ناصح را بود صد داعیه || پند را اذنی بباید واعیه گر نبودي گوشهاي
غیب گیر || وحی ناوردي ز گردون یک بشیر پایان گفته روح البیان. 13 - پس [حاقّه] موقعی که در صور [اسرافیل] یک دم
دمیده شود. 14 - و زمین و کوهها از جاهاي خود کنده شوند و یکباره بیکدیگر برخورده و خرد و ریز شده [کوهی باقی نماند
و زمین یکسره مستوي و یکسان شود]. 15 - پس در اینکه روز است که واقعه وقوع مییابد یعنی قیامت برپا میگردد. 16 - و
آسمان شکافته میشود و در اینکه روز آسمان از شدت ضعف و سستی مانند پشم حلّاجی شده خواهد گشت [که واهی و
سست خواهد بود]. 17 - و فرشتگان [در آنحال] بر اطراف و نواحی آسمانها [منتظراند که چه امر و دستوري بآنها میرسد که
ناریان بنار و نوریان را ببهشت سوق دهند] و عرش پروردگار ترا در بالاي سر خلایق در اینکه روز هشت ملک یا هشت صف
از فرشتگان میبرند [که شماره آنها را جز خدا نمیداند]. 18 - در اینروز شما [گروه مکلّفین بر خالق خود] عرضه میشوید و سرّي
از اسرار شما پنهان نمیماند [و در آنروز افشاء میشود] [و در عرضه سیمین صحائف اعمال بطیران میآید بعضی نامه عمل
بدست راست و برخی بدست چپشان میآید]. 19 - و امّا کسیکه نوشتهاش بدست راست او آید [چون در آن جز طاعات [
صفحه 366 ] چیزي نیست خجلتی ندارد و مسرور است و لذا] میگوید [اي کسان من و اي اهل محشر] بیائید نامه عمل مرا
بگیرید و بخوانید [زیرا در آن عملی نیست که شرم داشته باشم]. 20 - من [در دار دنیا] علم و یقین داشتم که محاسبه خود را
خواهم دید [و عالم بودم به اینکه که مجازاتی در کار است در مقابل طاعت ثواب و در برابر معصیت عقاب]. 21 - پس او
[یعنی کسیکه نامه بدست راست اوست] در عیشی و خوشی است [و زندگانی با خشنودي و رضامندي خواهد داشت]. 22 - در
بهشت و بستانی عالی قدر و رفیع المکان جا خواهد گرفت. 23 - میوه و خوشههاي درختان آن بهشت براي چیننده آن نزدیک
است [براء بن عازب گوید آدمی میوه آنرا میخورد در حالتی که خوابیده است]. 24 - [بآنها گویند] بخورید و بیاشامید گوارا
باد شما را بجهت اعمال صالحهاي که در ایّام گذشته [یعنی روزگاري که در دنیا بودید] بجا آوردید و پیش از اینکه از شما
بظهور رسید.
[ [سوره الحاقۀ [ 69 ]: آیات 25 تا 37
اشاره
وَ أَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیتَنِی لَم أُوتَ کِتابِیَه [ 25 ] وَ لَم أَدرِ ما حِسابِیَه [ 26 ] یا لَیتَها کانَتِ القاضِ یَۀَ [ 27 ] ما أَغنی
229 خُذُوهُ فَغُلُّوهُ [ 30 ] ثُمَّ الجَحِیمَ صَ لُّوهُ [ 31 ] ثُمَّ فِی سِلسِلَۀٍ ذَرعُها سَبعُونَ - عَنِّی مالِیَه [ 28 ] هَلَکَ عَنِّی سُلطانِیَه [ 29 ] -قرآن- 1
223 فَلَیسَ لَهُ الیَومَ هاهُنا - ذِراعاً فَاسلُکُوهُ [ 32 ] إِنَّهُ کانَ لا یُؤمِنُ بِاللّهِ العَظِیمِ [ 33 ] وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ المِسکِینِ [ 34 ] -قرآن- 1
اي « کِتابَهُ » اي اعطی « أُوتِیَ » [ 122 [ صفحه 367 - حَمِیمٌ [ 35 ] وَ لا طَعامٌ إِلاّ مِن غِسلِینٍ [ 36 ] لا یَأکُلُهُ إِلَّا الخاطِؤُنَ [ 37 ] -قرآن- 1
اي « صَ لُّوهُ » ملکی و تسلّطی « سُلطانِیَه » ما نفعنی « ما أَغنی » اي لم ابعث بعدها « القاضِ یَۀَ » اي لم اعط « لَم أُوتَ » صحیفۀ اعماله
- القریب و الصدیق العطوف -قرآن- 1 « الحمیم » الحضّ هو الحث « وَ لا یَحُضُّ » فادخلوه « فَاسلُکُوهُ » اي قیاسها « ذَرعُها » ادخلوه
-199- 177 -قرآن- 190 - 149 -قرآن- 166 - 124 -قرآن- 136 - 91 -قرآن- 113 - 65 -قرآن- 79 - 33 -قرآن- 52 - -11 قرآن- 22
-12- اي المتعمدون للخطاء. -قرآن- 1 « الخاطِؤُنَ » غسالۀ اهل النّار و صدیدهم « غِسلِینٍ » 251- 225 -قرآن- 235 - قرآن- 211
54- قرآن- 41
تفسیر معانی:
اشاره
-25 و امّا کسیکه صحیفه اعمالش بدست چپ او داده شود [از راه خوف و حسرت و اندوه] گوید اي کاش کتاب أعمال من
بدستم داده نشده بود. 26 - و ندانسته بودم که حساب من چیست [زیرا حاصلی در دانستن اینکه حساب نیست و جز زیان مرا
نتیجهاي نمیباشد]. 27 - اي کاش مرگ پیشین قاطع حیات من بود و دیگر زنده نمیشدم [که امروز را ببینم و اي کاش باز
بمرگ ابدي بمیرم و زنده نشوم]. 28 - مال و دارائی من [که در دنیا براي جمع آوري آن بسی رنج کشیدم اینک] مرا بینیاز
نمیکند [و دردي از من دوا نمینماید و دفع ضرري نمیکند] 29 - آنچه در دار دنیا براي خود حجّت و برهان میپنداشتم امروز
بیهوده گشت و پوچ شد- یا تسلّط و امر و نهیی که در دنیا داشتم از بین رفت و هیچ شد. 30 - [خطاب بملائکه عذاب میشود]
31 - پس آنگاه او را در آتش گرم و دوزخ قهر بیفکنید. 32 - سپس [ پس او را بگیرید و در غلّ و زنجیر بکشید. [ صفحه 368
او را در زنجیري که طول آن هفتاد گز باشد اسیر و منسلک سازید [و برشته در آورید]. 33 - زیرا او [در دار دنیا] بتوحید
خداي بزرگ ایمان نیاورد [و بیگانگی و یکتائی او تصدیق نکرد]. 34 - و کسان خود و سایرین را بر اطعام مساکین یعنی
بینوایان تحریص نکرد و مانع زکوة و حقوق واجبه خود و دیگران بود. 35 - پس در اینروز او را رفیق و صدیقی در اینجا نیست
[که او را حمایت کند و از عذاب و شکنجه برهاند]. 36 - و براي او خوراکی جز غسلین [یعنی چرك و خون بدن اهل آتش]
نیست. 37 - که آنرا جز خاطیان [یعنی تجاوز کنندگان از راه حق و تعمّد کنندگان بخطا و گناه] نمیخورند [یعنی خوراك
اینکه چنین اشخاص است]. در مجمع فرماید: فرق است بین خاطئ و مخطیء- مخطی کیست که بغیر عمد گناه کند و ندانسته
خطائی از او سرزند و خاطی کسی است که عمدا گناه کند و از صراط مستقیم از روي تعمد منحرف و متجاوز باشد.
[ [سوره الحاقۀ [ 69 ]: آیات 38 تا 52
اشاره
فَلا أُقسِمُ بِما تُبصِرُونَ [ 38 ] وَ ما لا تُبصِرُونَ [ 39 ] إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ کَرِیمٍ [ 40 ] وَ ما هُوَ بِقَولِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤمِنُونَ [ 41 ] وَ لا بِقَولِ
اّلعالَمِینَ [ 43 ] وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیلِ [ 44 ] لَأَخَذنا مِنهُ بِالیَمِینِ
ِ
212 تَنزِیلٌ مِن رَب - کاهِنٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ [ 42 ] -قرآن- 1
213 وَ إِنَّهُ لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِینَ [ 48 ] وَ إِنّا لَنَعلَمُ أَنَّ - 45 ] ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتِینَ [ 46 ] فَما مِنکُم مِن أَحَ دٍ عَنهُ حاجِزِینَ [ 47 ] -قرآن- 1 ]
] 224- مِنکُم مُکَذِّبِینَ [ 49 ] وَ إِنَّهُ لَحَسرَةٌ عَلَی الکافِرِینَ [ 50 ] وَ إِنَّهُ لَحَ قُّ الیَقِینِ [ 51 ] فَسَ بِّح بِاسمِ رَبِّکَ العَظِیمِ [ 52 ] -قرآن- 1
اي من « بِالیَمِینِ » اي و لو افتري علینا بعض الاقوال « تَقَوَّلَ عَلَینا » هو الّذي یاتیه جنّی یخبره بعض المغیبات « کاهِنٍ » [ صفحه 369
اي فنزّهه عن النقص و « فَسَ بِّح » اي الیقین الّذي لا ریب فیه « لَحَقُّ الیَقِینِ » اي لموعظۀ « لَتَذکِرَةٌ » نیاط القلب « الوَتِینَ » یده الیمنی
272- 225 -قرآن- 261 - 192 -قرآن- 204 - 166 -قرآن- 179 - 131 -قرآن- 154 - 78 -قرآن- 117 - 10 -قرآن- 58 - قدسه. -قرآن- 1
تفسیر معانی
اشاره
-39 در تفسیر اینکه آیه چند وجه ذکر کردهاند. [ 1] آنکه [لا] در [لا اقسم] ردّ بر گفتار مشرکین باشد یعنی امر نه چنان -38
است که مشرکان گویند من قسم میخورم بآنچه دیده میشود و آنچه دیده نمیشود یعنی بتمام موجودات و مکوّنات سوگند از
مشاهدات و مغیبات. [ 2] آنکه [لا] مزید و براي تأکید باشد و تقدیر اینکه باشد که قسم میخورم بآنچه میبینید و بآنچه
نمیبینید. [ 3] آنکه [لا] براي نفی قسم باشد یعنی بواسطه وضوح امر محتاج بقسم نیست که اینکه گفتار رسول گرامی است و
آشکارتر از اینست که براي اثباتش محتاج بقسم باشد بقول أبی مسلم. [ 4] آنکه از قبیل [لا و اللّه لا افعل ذلک و لا و اللّه افعل
ذلک] است و جبائی گوید اراده خداوند اینستکه من باشیاء مخلوقه که دیده میشود و دیده نمیشود قسم نمیخورم و فقط
40 - حقا که اینکه آیات و اینکه گفتار [ بپروردگار آنها قسم میخورم زیرا قسم جز بخدا بچیز دیگر جایز نیست. [ صفحه 370
گفته فرستاده گرامی خداست [و کریم یعنی جامع خصال و صفات خیر و نیک] و حقا گفتار خداست و ملک جبرئیل و رسول
از او حکایت میکنند. بعضی مفسرین گفتهاند در اینجا مقصود از رسول جبرئیل علیه السّلام است یعنی گفتار اوست که از
جانب حق میآورد نه چنانکه شما میپندارید و میگوئید محمّد از پیش خود میگوید. و بعضی دیگر گفتهاند مقصود خود
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله است زیرا رسول را در مقابل شاعر و کاهن ذکر فرموده است یعنی براي اثبات اینکه او رسول است
42 - اینکه گفتار شاعر نیست که شما بآن ایمان نمیآورید و هم - نه شاعر و کاهن و بجبرئیل شاعر و کاهن نمیگفتند. 41
گفتار کاهن [پیشگو] نیست و شما از آن پند نمیگیرید و در آن تفکّر نمیکنید [تا بدانید که معجز است و فرق بین آن و بین
شعر و کهانت بگذارید]. خداوند سبحانه و تعالی آنرا از شعر و کهانت تطهیر فرموده و از آندو دور داشته است- امّا آنرا از
گفتار شعري منزّه دانسته است باین دلیل که قرآن مانند کلام معتاد بین مردم و یا کلام منظوم شعراء نمیباشد بلکه نوعی از
گفتار و خارج از انواع معتاد است و چون از جریان عادت در تألیف کلام دور باشد دلیل بر اعجاز آنست و تنزیه آن از شعر
آنست که شعر دعوت بهواي نفس میکند و تحریک شهوت مینماید و پیامبر حکمتهائی میآورد که عقل را بآن دعوت
میکند و عمل بآنها و هدایت شدن بآنها مورد حاجت اوست- و همچنین قرآن گفتار پیشگوئی پیشگویان و گفتار تکلف آمیز
آنها نمیباشد که بگویند جنّیها از مغیبات باو خبر میدهند. 43 - اینکه کتاب نازل شده از جانب پروردگار جهانیان است [که
بزبان جبرئیل وحی شده است و توهّم نشود که گفتار جبرئیل است]. 44 - و اگر [محمّد] پاره از گفتارهاي خود را بما نسبت
دهد [یعنی ما آنرا نگفته [ صفحه 371 ] باشیم و بدروغ گفتار ما بخرج دهد]. 45 - ما دست او را میگیریم [یعنی سلب قوّه و
قدرت و توانائی از او میکنیم]. 46 - و سپس رگ شریان قلب او را قطع میکنیم [و هلاکش خواهیم ساخت]. 47 - و هیچیک
از شما نتواند مانع عقوبت ما از او شود [یعنی محمّد با علم به اینکه که اگر گفتاري از خود را بما نسبت دهد و براي خاطر شما
خود را بدروغ مکلّف سازد ما او را معاقب خواهیم ساخت و هیچکس از شما هم قادر بر دفع عقوبت ما از او نخواهد بود].
-48 و حقّا که قرآن پند و تذکره و موعظه ایست براي کسانیکه از عقاب خداوند پرهیز دارند [و از شرك و دنیاپرستی دوري
میجویند]. 49 - و همانا ما میدانیم که پارهاي از شما قرآن را تکذیب میکنید [و آنرا از جانب خدا نمیدانید]. 50 - و همین
قرآن [در قیامت] باعث حسرت و افسوس کافران خواهد بود [که چرا در دنیا آنرا تکذیب کردند و بآن عمل ننمودند خاصه
جاه و مقام و انواع خوشیها را براي مصدّقین بقرآن و عاملین بآن در آخرت میبینند و جز آنکه حسرت بخورند و انگشت
ندامت بگرند چارهاي ندارند. 51 - و حقا که اینکه قرآن حق یقین است یعنی حقّی است که شکی در آن نیست [و حقّ و یقین
هر دو بمعنی یکی هستند و اضافه شیء بنفس خود میباشد] 52 - بنابرین اي رسول ما [که خطاب بتمام مکلّفین است] نام
پروردگار عظیم خودت را از هرگونه صفتی که شایسته او نیست منزه گردان [و بگو سبحان ربی العظیم منزّه است پروردگار
[ بزرگ من که همه چیز در جنب عظمت او کوچک است و هر مقامی در برابر مقام او فانی و باطل است]. [ صفحه 372
سورة المعارج
اشاره
89 بِسمِ اللّهِ - مکیه است- [و بقولی غیر از آیه وَ الَّذِینَ فِی أَموالِهِم حَقٌّ مَعلُومٌ] عدد آیات آن چهل و چهار است. -قرآن- 42
37- الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره المعارج [ 70 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
37 سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ [ 1] لِلکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِعٌ [ 2] مِنَ اللّهِ ذِي المَعارِجِ [ 3] تَعرُجُ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
211 فَاصبِر صَبراً جَمِیلًا [ 5] إِنَّهُم یَرَونَهُ بَعِیداً [ 6] وَ - المَلائِکَۀُ وَ الرُّوحُ إِلَیهِ فِی یَومٍ کانَ مِقدارُهُ خَمسِینَ أَلفَ سَنَۀٍ [ 4] -قرآن- 1
- 163 وَ لا یَسئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً [ 10 ] -قرآن- 1 - نَراهُ قَرِیباً [ 7] یَومَ تَکُونُ السَّماءُ کَالمُهلِ [ 8] وَ تَکُونُ الجِبالُ کَالعِهنِ [ 9] -قرآن- 1
بیان « خَمسِینَ أَلفَ سَنَۀٍ » اي ذي المصاعد و هی الدرجات التی یصعد فیها الکلم الطیب و العمل الصالح « ذِي المَعارِجِ » 37
صبرا لا یشوبه اضطراب و لا ضجر « صَبراً جَمِیلًا » ارتفاع تلک المعارج اي انّها لو قدّر قطعها فی زمان لبلغ خمسین الف سنه
الصاحب و « حَمِیمٌ » اي کالصوف المصبوغ الوانا « کَ العِهنِ » المهل المذاب فی مهل کالمعدنیات و درديّ الزّیت « کَالمُهلِ »
1- [بقولی از 386- 347 -قرآن- 376 - 280 -قرآن- 335 - 231 -قرآن- 268 - 125 -قرآن- 214 - 19 -قرآن- 100 - القریب. -قرآن- 1
مجاهد] اینکه پرسنده همان کسی است که گفت [اللّهم انکان هذا هو الحق من عندك فامطر علینا حجارة من السماء] و او [
صفحه 373 ] نضر بن الحرث بن کلده بود- و معنی چنین میشود که- خواهندهاي براي نفس خویشتن خواستار عذابی شد که
فورا و بلادرنگ باو نازل شود و آن عذاب لا محاله و بیچون و چرا واقع خواهد شد و او را خواهد گرفت. [و بقولی از حسن]
یعنی مشرکین پرسیدند اینکه عذابی که تو تذکّر میدهی که واقع خواهد شد براي کیست جواب آمد که [للکافرین] براي
کافران است و دفع کنندهاي براي آن نیست. [و جبائی گفته است] اینکه سؤال کننده خود پیغمبر صلی اللّه علیه و آله بوده که
از خدا براي کافران عذاب خواست. [و در مجمع البیان فرماید] سید أبو الحمد بما خبر داده گفت حدیث کرد براي ما-
الحاکم أبو القاسم الحسکانی- گفت حدیث کرد براي ما- أبو عبد اللّه الشیرازي- گفت حدیث کرد ما را- أبو بکر
الجرجانی- گفت ما را حدیث کرد- أبو حمد أبو أحمد البصري- گفت ما را حدیث کرد محمّد بن سهل- گفت حدیث کرد
ما را- زید بن اسماعیل مولی الانصار- گفت حدیث کرد براي ما- محمّد بن أیّوب الواسطی- گفت حدیث کرد ما را- سفیان
بن عیینه- از امام جعفر بن محمّد الصادق علیه السّلام از پدرانش که فرمودند موقعی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در
روز غدیر علی علیه السّلام را بخلافت نصب کرد و فرمود [من کنت مولاه فعلی مولاه] اینکه خبر در شهرستانها شیوع یافت و
از جانب خدا بما أمر کردي که شهادت بدهیم » نعمان بن الحرث الفهري بخدمت رسول صلی اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد
به لا إله الّا اللّه و به اینکه که تو رسول خدا هستی و ما را امر بجهاد و حجّ و صوم و صلاة و زکاة کردي و ما همه را پذیرفتیم
پس از همه راضی نشدي تا اینکه اینکه جوانرا نصب نمودي و گفتی [هر کس من مولاي اویم علی مولاي اوست] پس آیا
اینکه از جانب خود تست و یا امري از جانب خداست فرمود بخدائی که جز او معبودي نیست قسم اینکه از جانب خداست-
لذا نعمان الحرث پشت کرد و میگفت: [پروردگارا اگر اینکه گفته او حق و از جانب تست از آسمان سنگی بر ما ببار] و لذا
خداوند [ صفحه 374 ] سنگی بر سر او بیفکند و او را بکشت و اینکه آیه نازل گشت که [خواهندهاي خواستار عذاب واقع
شد]. 2- براي کافران دفع کنندهاي جهت آن عذاب نیست. 3- عذابی که از جانب خداوند صاحب فواضل عالیه [و درجاتی
است که بانبیاء و اولیاء عطا میفرماید- یا خداوندي که صاحب درجاتی است که ملائکه از آنها عروج کنند و بآسمانها بالا
میروند- یا خداوندي که مالک ملائکهاي است که بآسمانها عروج مینماید. 4- فرشتگان و جبرئیل بسوي او عروج میکنند
در روزي که اندازه آن پنجاه هزار سال است- یعنی ملائکه بموضعی عروج میکنند که خدا بآنها امر فرموده است در یک روز
که اگر غیر آنها بخواهد بآنموضع برسد پنجاه هزار سال طول میکشد یعنی از اسفل طبقات زمین ببالاي هفت آسمان- و یا
بقولی آنروز روز قیامت است که ملائکه عروج میکنند و بحساب خلایق رسیدگی میشود و حکومت میگردد که اگر اینکه
کار در دنیا میشد آنروز بقدر پنجاه هزار سال طول میکشید. [و أبو سعید الخدري روایت کرده است که برسول خدا عرض شد
آنروز چقدر طول میکشد فرمود بآنکسیکه جان محمّد بدست اوست آنروز بر مؤمن سبکتر است از نماز واجبی که در دنیا
میگذاشت]. [و از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که فرمود که اگر متولّی حساب غیر از خدا بود پنجاه هزار سال طول
میکشید تا از آن فارغ شوند و خداوند سبحانه در ساعتی از آن فارغ میگردد. و باز هم آنحضرت فرمود- اینکه روز به نیمه
نمیرسد که اهل بهشت ببهشت و اهل آتش به آتش روانه میشوند]. و زجاج گوید: ممکن است معنی چنین شود- خواهندهاي
5- پس شکیبا باش یا [ وقوع عذاب را پرسید و آن در روز پنجاه هزار سال یعنی روز قیامت واقع خواهد شد. [ صفحه 375
محمّد صلّی اللّه علیه و آله [بر تکذیب آنها] شکیبائی و صبري که جزع در آن نباشد و مشوب باضطراب و ناراحتی و شکایت
نباشد. 6 و 7- اینکه کافران [روز حساب و بازخواست و نزول عذاب را] دور میپندارند [زیرا معتقد بصحت آن نیستند] و ما
آنرا نزدیک میدانیم [زیرا هر آیندهاي نزدیک است]- [و روایت اولی بمعنی پندار و ظن و روایت دوّم بمعنی علم و یقین
است]. 8- [روزي که عذاب وقوع مییابد] روزي است که آسمانها مانند روغن گداخته یا نقره و معدن آب شده نرم خواهد
گردید. 9- و کوهها مانند پشم رنگ شده و حلاجی گشته [بدل بذرات پراکنده] خواهد گشت. 10 - [در اینکه روز آدمی
بطوري بخود مشغول است] که رفیق و صدیق از رفیق خودش نمیپرسد [که بسر او چه آمده است] یا محتاج بسؤال نیست زیرا
هر کس را علامت و نشانهاي است [علامت کافران سیاهی چهره و کبودي چشمها و نشانه مؤمنان طراوت رنگ و سفیدي
سیماست].
[ [سوره المعارج [ 70 ]: آیات 11 تا 35
اشاره
یُبَصَّرُونَهُم یَوَدُّ المُجرِمُ لَو یَفتَدِي مِن عَذابِ یَومِئِذٍ بِبَنِیهِ [ 11 ] وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ [ 12 ] وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤوِیهِ [ 13 ] وَ مَن فِی الَأرضِ
238 نَزّاعَۀً لِلشَّوي [ 16 ] تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی [ 17 ] وَ جَمَعَ فَأَوعی [ 18 ] إِنَّ - جَمِیعاً ثُمَّ یُنجِیهِ [ 14 ] کَلّا إِنَّها لَظی [ 15 ] -قرآن- 1
164 وَ إِذا مَسَّهُ الخَیرُ مَنُوعاً [ 21 ] إِلَّا المُصَلِّینَ [ 22 ] الَّذِینَ هُم عَلی - الإِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً [ 19 ] إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً [ 20 ] -قرآن- 1
198 وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَومِ الدِّینِ - صَلاتِهِم دائِمُونَ [ 23 ] وَ الَّذِینَ فِی أَموالِهِم حَقٌّ مَعلُومٌ [ 24 ] لِلسّائِلِ وَ المَحرُومِ [ 25 ] -قرآن- 1
26 ] وَ الَّذِینَ هُم مِن عَذابِ رَبِّهِم مُشفِقُونَ [ 27 ] إِنَّ عَذابَ رَبِّهِم غَیرُ مَأمُونٍ [ 28 ] وَ الَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُونَ [ 29 ] إِلاّ عَلی ]
292 فَمَنِ ابتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ [ 31 ] وَ الَّذِینَ - أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ [ 30 ] -قرآن- 1
هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُونَ [ 32 ] وَ الَّذِینَ هُم بِشَ هاداتِهِم قائِمُونَ [ 33 ] وَ الَّذِینَ هُم عَلی صَ لاتِهِم یُحافِظُونَ [ 34 ] أُولئِکَ فِی
« وَ فَصِ یلَتِهِ » اي امراته « وَ صاحِبَتِهِ » یجعلهم الملائکۀ یبصرونهم « یُبَصَّرُونَهُم » [ 269 [ صفحه 376 - جَنّاتٍ مُکرَمُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
« ثُمَّ یُنجِیهِ » اي الّتی تضمّه فی النسب و تأخذه لتحمیه عند الشدائد « الَّتِی تُؤوِیهِ » الفصیلۀ العشیرة الّذین فصل عنهم اي اشتق منهم
الاطراف الیدین و الرّجلین و قیل جمع شواة و هی جلدة الرأس « شوي » اللهب الخالص « لَظی » اي لو یفتدي ثمّ ینجیه الافتداء
- 165 -قرآن- 225 - 93 -قرآن- 145 - 63 -قرآن- 76 - 19 -قرآن- 47 - اي تجعله فی وعاء -قرآن- 1 « فَأَوعی » اي تجذب « تَدعُوا »
اي شدید الهلع و الهلع الافحاش فی الجزع « هَلُوعاً » [ 406 [ صفحه 377 - 385 -قرآن- 396 - 288 -قرآن- 376 - -243 قرآن- 281
یعنی زیادة عن هذا « وَراءَ ذلِکَ » اي خائفون « مُشفِقُونَ » هو الّذي لا یسأل فیظنّه النّاس غنیا « وَ المَحرُومِ » هو الّذي یسأل « لِلسّائِلِ »
165 -قرآن- - 106 -قرآن- 152 - 71 -قرآن- 90 - 11 -قرآن- 58 - بثواب اللّه. -قرآن- 1 « مُکرَمُونَ » حافظون « راعُونَ » اي المعتدون
11 - کافران بعضی بعض دیگر را میشناسند بحال همدیگر بینائی مییابند [ولی از 264- 242 -قرآن- 251 - -193-178 قرآن- 232
هم فرار میکنند] گناهکار دوست دارد و آرزو میکند که از عذاب آنروز سالم بماند و در عوض [گرامیترین چیز خود را یعنی]
فرزندان خود را فدا بدهد و آنها را براي سلامت خود تسلیم کند. 12 - و زن خود را [که اسباب تسکین دل او در دنیا بود] و
برادر خود را [که یار و یاور و ناصر او بود]. 13 - و قبیله و خویشاوندان خود را که پناه گاه او بودند [و در نسب بآنها میبالید
و در شداید کمک او بودند]. 14 - و هر کس که در روي زمین بودهاند تمامیرا فدا کند و سپس اینکه فداها او را از عذاب
آنروز نجات و رهائی بخشند. 15 - زنهار و حاشا [هیچیک از اینها او را نجات نمیدهند و کسی باو رجوع نمیکند و همه او را
رد میکنند] زیرا اینکه آتش سوزان مشتعلی است. 16 - که اعضاء رئیسه و دست و پا و پوست سر و بدن را از جاي خود میکند
[و گوشت و پوست را جدا میکند]. 17 - [اینکه زبانه آتش هر کس را که پشت بایمان کند و از فرمان حق سرپیچی نماید و از
حق اعراض نماید بخود میخواند و بخویشتن دعوت میکند. 18 - و هر کس را که مال و دارائی گرد آورده و از راه باطل جمع
نموده و آنرا در ظرفی و محلّی نگاهداشته است [و در راه طاعت خدا انفاق ننموده و زکاة آنرا نداده و صله رحم نکرده است]
20 - وقتی [ آتش دوزخ بخود میکشد. 19 - زیرا انسان بیطاقت و بخیل و بیحوصله و حریص خلق شده است. [ صفحه 378
فقر باو رو کند خود دار نیست و جزع میکند و شکیبائی ندارد. 21 - و هنگامیکه بینیاز شود و غنا باو رو آورد منع خیر میکند
و از احسان بخلق و اداي حقوق واجبه خودداري مینماید. جانوري را که بجز آدمی است || معده چو پر شد سبب بیغمی
است آدمی است آنکه نه سیري برد || بر سر سیري غم روزي خورد خورد همه عمر چه بیش و چه کم || روزي هر روزه ز
خوان کرم وز ره حرص و املش همچنان || هیچ غمی نیست بجز فکر نان 22 - مگر نمازگذاران. 23 - آن نماز گذارانیکه بر
اداي آن استمرار دارند و آنرا ترك نمیکنند [و از حضرت أبی جعفر امام باقر علیه السّلام مروي است که اینکه استمرار در
در فرائض و واجبات است- و عقبۀ بن عامر و زجّاج گفتهاند کسانیاند « الَّذِینَ هُم عَلی صَ لاتِهِم یُحافِظُونَ » نوافل است و آیه
24 - و آنکسانیکه در دارائی آنها نصیب و سهمیّه معینی است 233- که روي خود را از سمت قبله بر نمیگردانند. -قرآن- 186
[که تقرّبا الی اللّه و اشفاقا علی النّاس بر خود واجب میدانند]. 25 - براي سائل [آنکسیکه از مردم درخواست میکند] و براي
محروم [آنکسیکه فقیر است و بواسطه عفت نفس سؤال نمیکند]. [از حضرت أبی عبد اللّه امام صادق علیه السّلام مروي است
که فرمود: حقّ معلوم زکاة نیست، آنچیزي است که از مال خودت خواه هر جمعه یا بخواهی هر روزه خارج کنی و لکلّ ذي
فضل فضله [و فضیلت تفضل خود را دریابی]. و نیز از آنحضرت مروي است که فرمود حقّ معلوم آنست که صله رحم و قرابت
کنی و کسی که ترا محروم ساخته باو عطا کنی و بکسیکه با تو دشمنی کرده تصدق نمائی أن تصل القرابۀ و تعطی من
حرمک و تصدّق علی من عاداك. 26 - [و غیر از] آنکسانیکه بروز جزا ایمان آوردهاند [و ببعث و حساب تصدیق کردهاند و
27 - و آنکسانیکه از عذاب پروردگارشان ترسانند. کاشفی گوید: و علامت ترس [ شکّی در آن حاصل نمیکنند] [ صفحه 379
الهی اجتناب از ملاهی و مناهی است. 28 - زیرا عذاب پروردگارشان را امانی نیست [یعنی نمیتوان مأمون و مطمئن بود که
شخص مستحق آن هست یا نیست چه مکلف نمیداند آیا اداي واجب را چنانکه مأمور بوده است بجاي آورده است و آیا آنچه
را نباید بجاي آورد و ممنوع بوده آنرا ترك کرده است! و اگر فرض و تقدیر شود که انسان اینرا بداند در امان و ایمن خواهد
بود و چون نمیداند آمن و ایمن نیست]. 29 - [و غیر از] کسانیکه فروج خود را [یعنی آلات جنسی و نکاح خود را] حفظ
میکنند [و مراعات عفت مینمایند]. 30 - مگر بر جفتهاي خود و همسران خودشان یا کنیزان خود که در آنصورت مورد
ملامت نیستند [اگر حفظ نکنند]. 31 - و کسی که علاوه بر آنچه خداوند بر او مباح کرده است طلب کند [یعنی نعوذ باللّه زنا
کند و مراعات عفت نکند] اینکه چنین کسان متجاوز از حدود خدائی شدهاند و از آنچه خداوند مباح فرموده بیرون رفتهاند.
-32 [و غیر از] کسانیکه امانات [یعنی آنچه را که بنام امین انجام آنرا از او میخواهند مثل وصیّت و ودائع و حکومت و امثال
آنها] و پیمانی که با کسی ببندند آنها را حفظ میکنند و مراعات مینمایند [و خیانتی در آنها روا نمیدارند] و بقولی امانت
یعنی ایمان بخدا و رسول و عهد یعنی آنچه را که خدا تصدیق بآنرا از بنده خواسته و عمل بآنرا واجب فرموده است محفوظ
میدارند و حق آنرا رعایت مینمایند. 33 - و کسانیکه شهادتهاي خود را کتمان نمیکنند و در موقع لزوم بآن قیام میکنند [یعنی
آنچه را دیده و شاهد آن بودهاند اگر از آنها بپرسند براي آنکه حق کسی ضایع نشود ترك شهادت نکنند و گواهی خود را
34 - و کسانیکه [اوقات و ارکان] نمازهاي خودشان را حفظ میکنند [یعنی بتمامها ادا میکنند و چیزي از [ بدهند]. [ صفحه 380
آنرا ضایع نمیسازند]. 35 - اینکه جماعتی که [صفات آنها توصیف شد] در بهشت مستقرّ خواهند بود و مورد اکرام و انعام
خداوندي واقع و بثواب ابدي و جزاي سرمدي نایل خواهند گردید.
[ [سوره المعارج [ 70 ]: آیات 36 تا 44
اشاره
[ فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهطِعِینَ [ 36 ] عَنِ الیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ [ 37 ] أَ یَطمَعُ کُلُّ امرِئٍ مِنهُم أَن یُدخَلَ جَنَّۀَ نَعِیمٍ [ 38
298 عَلی أَن نُبَدِّلَ خَیراً مِنهُم - اّلمَشارِقِ وَ المَغارِبِ إِنّا لَقادِرُونَ [ 40 ] -قرآن- 1
ِ
کَلّا إِنّا خَلَقناهُم مِمّا یَعلَمُونَ [ 39 ] فَلا أُقسِمُ بِرَب
وَ ما نَحنُ بِمَسبُوقِینَ [ 41 ] فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَ تّی یُلاقُوا یَومَهُمُ الَّذِي یُوعَدُونَ [ 42 ] یَومَ یَخرُجُونَ مِنَ الَأجداثِ سِراعاً
« مُهطِعِینَ » 332- کَأَنَّهُم إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ [ 43 ] خاشِعَۀً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّۀٌ ذلِکَ الیَومُ الَّذِي کانُوا یُوعَدُونَ [ 44 ] -قرآن- 1
و عزون جمع عزة اي فرقا شتّی [مثل سنۀ و سنین و سنون] و عن أبی هریرة قال خرج - « عِزِینَ » اي مسرعین الاهطاع الاسراع
55 [ صفحه 381 ] النبیّ صلّی اللّه علیه و آله علی أصحابه و هم حلق حلق متفرقون فقال ما لی اراکم - 14 -قرآن- 45 - قرآن- 1
« یُوفِضُونَ » جمع سریع « سِراعاً » جمع جدث و هو القبر و جدف بمعناه « الَأجداثِ » و ما نحن بمغلوبین « وَ ما نَحنُ بِمَسبُوقِینَ » عزین
یسرعون و الایفاض الاسراع. وفض یفض وفضا و اوفض اسرع و النصب الصنم الّذي کانوا یعبدونه، کلّ ما ینصب للعبادة
374- 240 -قرآن- 361 - 215 -قرآن- 227 - 167 -قرآن- 206 - 133 -قرآن- 155 - اي تلحقهم. -قرآن- 104 « تَرهَقُهُم »
تفسیر معانی:
اشاره
-36 چه چیز اینکه کافران را وادار کرده است که شتابان بسوي تو بیایند [و نظر بتو بدوزند یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم] [در مجمع گوید اینجا مقصود منافقاناند]. 37 - از راست و چپ تو دسته دسته و گروه گروه بطور متفرق در پیرامون تو
حلقه بزنند [و ترا استهزاء کنند و بگویند ما از اینها زودتر ببهشت میرویم]. 38 - آیا هر مردي [از اینکه جماعت کافران یا
منافقان] طمع دارد که داخل بهشت پر نعمت شود [همچنانکه توصیف شدگان قبلی داخل میشوند- و اینکه را از آنجهت
فرموده است که آنها میگفتند اگر امر چنان باشد که محمّد صلّی اللّه علیه و آله گفته است ما را در آخرت بیشتر از آنست
که مؤمنان راست چنانکه در دنیا هم بما بیشتر از آنها داده شده است]. 39 - زنهار و حاشا [چنان نیست که میگویند آنها
داخل بهشت نخواهند شد] ما آنها را از چیزي آفریدهایم که میدانند [یعنی از نطفه و آب گندیده پستی، اصل و ریشه آنهاست
پس چگونه بنا باصل خودشان مستوجب دخول در بهشت خواهند شد و فقط کسی مستوجب آن است که اعمال صالحه داشته
باشد- و در اینجا خداوند آگاهی میدهد که همه مردم از یک ریشه و یک اصل و مادّهاند و فقط تفاضل و برتري هر یک بر
دیگري بایمان و طاعت است و تحقیق مطلب آنکه آنها را ما از قاذورات و اشیاء پلید و نجس آفریدهایم پس در صورتی که
40 - پس [ بمن ایمان نیاورده و رسول مرا تصدیق نکرده باشند چگونه قابلیت دخول در جنت نعیم مرا دارند]. [ صفحه 382
قسم نمیخورم [یعنی بس مطلب روشن و واضح است که محتاج بقسم نیست] بپروردگار مشرقها و مغربها [ یا قسم میخورم بنا
بتفسیرهائیکه قبلا در سوره الحاقه گذشت] همانا قادر و توانا هستیم. 41 - بر اینکه [آنها را هلاك سازیم] و بقوم دیگر بهتر از
آنها تبدیل نمائیم و ما مغلوب نمیشویم [یعنی اگر اراده امري کنیم کسی بر ما پیشی نتواند گرفت و سابق بر ما نخواهد شد].
-42 بنابراین آنها را واگذار که در باطل خود فرو روند و ببازي خود در دنیا مشغول باشند [زیرا وبال آن عاید خودشان خواهد
شد] تا روزي را که بآنها وعده شده است [یعنی روز رستاخیز را] ملاقات کنند. 43 - روزي که از گورها بیرون میجهند و
شتابان بطرف علم و پرچمی که براي آنها نصب شده است میدوند گویا بطرف بتهاي خودشان میشتابند که بآنها تقرّب جسته
از هول قیامت نجات یابند. 44 - چشمهاشان بحالت ذلت و خواري بزیر افتاده [و از هول قیامت قدرت نظر کردن بجائی را
ندارند] و مذلّت و خواري آنها را فرا گرفته است- اینست وصف روزي که [در دار تکلیف] بآنها وعده داده شده است [و آنها
اّلمَشارِقِ وَ المَغارِبِ] و
ِ
آنرا منکراند و باور ندارند و بالاخره در آنحال آنرا مشاهده خواهند کرد]. - در آیه مبارکه [بِرَب
همچنین در آیه [رَبُّ المَشرِقَینِ وَ رَبُّ المَغرِبَینِ] اشارهاي بکرویّت زمین است که پیش از کشف دیگران، قرآن از آن یاد
فرموده است زیرا جسم مسطح بیش از یک شرق و یک غرب ندارد فقط جسم کروي است که هر نقطه آن مشرق یک طرف
و مغرب طرف دیگر است و هر قسمتی که در مقابل آفتاب واقع میشود شروق آفتاب از آنجاست در صورتی که در جاي
دیگر غروب کرده است و همین اختلاف افقهاست که دالّ بر کرویّت زمین میباشد و آنرا مشارق و مغارب متعددي است- و
در تفاسیر سابقین چون متوجه باین نکته نبودهاند تفاسیر مختلفی نمودهاند که با کشفیات علمی امروز سازگار نیست]. -قرآن-
[ 128 [ صفحه 383 - -60-23 قرآن- 82
سورة نوح
اشاره
37- مکیّه است و شماره آیات آن بیست و هشت است بقول کوفیان و سی بقول باقی. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره نوح [ 71 ]: آیات 1 تا 14
اشاره
37 إِنّا أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِهِ أَن أَنذِر قَومَکَ مِن قَبلِ أَن یَأتِیَهُم عَذابٌ أَلِیمٌ [ 1] قالَ یا قَومِ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِینٌ [ 2] أَنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ [ 3] یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَلٍ مُسَ  می إِنَّ أَجَلَ اللّهِ إِذا
إِّنِّی دَعَوتُ قَومِی لَیلًا وَ نَهاراً [ 5] فَلَم یَزِدهُم دُعائِی إِلاّ فِراراً [ 6] وَ إِنِّی
ِ
360 قالَ رَب - جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُونَ [ 4] -قرآن- 1
[ کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم وَ أَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً [ 7] ثُمَّ إِنِّی دَعَوتُهُم جِهاراً [ 8
359 فَقُلتُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّهُ کانَ غَفّاراً [ 10 ] یُرسِلِ السَّماءَ عَلَیکُم - ثُمَّ إِنِّی أَعلَنتُ لَهُم وَ أَسرَرتُ لَهُم إِسراراً [ 9] -قرآن- 1
مِدراراً [ 11 ] وَ یُمدِدکُم بِأَموالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجعَل لَکُم جَنّاتٍ وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً [ 12 ] ما لَکُم لا تَرجُونَ لِلّهِ وَقاراً [ 13 ] وَ قَد خَلَقَکُم
اي « أَجَلٍ مُسَ  می » اي بأن انذر و الانذار هو الاخبار مع تخویف من العاقبۀ « أَن أَنذِر » [ 274 [ صفحه 384 - أَطواراً [ 14 ] -قرآن- 1
وَ» اي تغطوا بها لئلا یرونی کراهۀ النظر الی. استغشی ثیابه و بثوبه تغطّی به کی لا یسمع و لا یري « وَ استَغشَوا ثِیابَهُم » میعاد مقدّر
وَ» اي علانیۀ و جهارة الصوت علوّه و یقال فلان جهیر الصوت اي عالیه « جِهاراً » اي و الحّوافیه و تشدّدوا فی النمسّک به « أَصَ رُّوا
کثیر الدرور، درّت السماء تدرّ درّ اي امطرت بشدّة و « مِدراراً » اي یرسل السحاب او المطر « یُرسِلِ السَّماءَ » اي و اخفیت « أَسرَرتُ
اي خلقکم طورا بعد طور فقد کنتم « وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً » اي لا تأملون له توقیر اي تعظیما « لا تَرجُونَ لِلّهِ وَقاراً » درّ الثدي مثله
138 -قرآن- - 96 -قرآن- 113 - 14 -قرآن- 77 - اوّلا من العناصر الارضیه ثمّ مرکبات تغذي بها الانسان ثمّ نطفا الخ. -قرآن- 1
1- ما 646- 578 -قرآن- 618 - 476 -قرآن- 548 - 436 -قرآن- 466 - 402 -قرآن- 416 - 317 -قرآن- 388 - -261-247 قرآن- 308
که [خداي عالمیان هستیم] نوح را برسالت بسوي قومش فرستادیم که قوم خود را پیش از اینکه عذاب دردناك براي آنها
بیاید بترسان. 2- [نوح امتثال فرمان خدائیرا کرده بقوم خود گفت:] اي قوم من همانا من [مأمورم] شما را [از عذاب خدا و
عاقبت کفر] بترسانم و وجوه وعید و دلایل توحید را براي شما آشکار سازم [شما عشیره من هستید و بدي که براي شما بیاید
3- [انذار و ترسانیدن من] اینست که خداي یکتا را بپرستید [و چیزي را [ چنان است که براي من آمده است]. [ صفحه 385
شریک او قرار مدهید و از نافرمانی او بپرهیزید و مرا اطاعت کنید در آنچه شما را بآن امر میکنم [زیرا اطاعت من مقرون
بطاعت خداست و طاعت خدا بر شما واجب است]. 4- [چه اگر شما چنین کنید که من بشما میگویم] خداوند پارهاي از
گناهان شما را [که قبلا مرتکب شدهاید] میآمرزد [و بشرط ایمان و طاعت] از عقوبات مهلکه مصون و محفوظ خواهید بود تا
اجل معلوم و مقدّر شما برسد و مرگ شما تا اجل مقدر بتأخیر میافتد [یعنی اگر ایمان نیاورید و بکفر خود باقی بمانید مبتلاي
بعذابهائی خواهید شد که پیش از مرگ محتوم بقتل و غرق و غیره معدوم شوید] و چون اجل خدائی یعنی اجل محتوم فرا
رسد تأخیر نمییابد و بعقب نمیافتد اگر بدانید [و بصحت گفتار من عالم باشید و بآن ایمان بیاورید] 5- [نوح بدرگاه خدا
مناجات کرده] گفت اي پروردگار من- من قوم خود را شب و روز [بپرستش تو و ترك پرستش بتان و آنچه غیر تست و
بنبوّت خودم] دعوت نمودم. 6- و دعوت من چیزي جز فرار از قبول آن [و نفار از آن و پشت کردن بآن] براي آنان نیفزود.
-7 و هر آن که آنها را خواندم و دعوت نمودم [که ترا بپرستند] و تو گناهان آنها را بیامرزي انگشتهاي خود را در گوشها
گذاشتند [تا حرف مرا نشنوند] و لباسهاي خود را بر سر کشیدند [و خود را بآن پوشانیدند تا مرا نبینند] و بر کفر خود بر دوام
مانده و اصرار ورزیدند و تکبّر کردند از قبول حق و خود را بزرگ شمردند بزرگ شمردن شدیدي [زیرا گفتند أ نومن لک و
اتبعک الازدلون ما پیرو تو شویم و بتو ایمان بیاوریم و حال آنکه مردمان پست و اراذل پیروي ترا میکنند]. 8- باز هم آنها را
9- سپس هم در علانیه آنها را خواندم و آشکارا دعوت کردم در خفا و پنهانی [ با صداي بلند دعوت نمودم. [ صفحه 386
[یعنی بوجوه مختلفه و اسلوبهاي متفاوته آنان را نصیحت نمودم] 10 - و گفتم از پروردگار خودتان طلب آمرزش کنید زیرا که
او بسیار آمرزنده است [و چون شما از کفر خود دست بردارید او هم از عقاب شما صرف نظر مینماید]. 11 - و آسمان بر شما
باران خود را پیدرپی و بحالت سیلان فرو خواهد ریخت. 12 - و امداد میکند شما را بدارائیها و فرزندان [یعنی مال و أولاد
شما را میافزاید] و بشما بوستانهائی میدهد و براي شما نهرهاي آبی جاري میسازد که بستانها را آبیاري کنید. 13 - شما را چه
شده است که از عظمت خدا نمیترسید [توقیر بمعنی تعظیم و در اینجا رجاء بمعنی خوف است]. 14 - و حال آنکه شما را
بطورهاي مختلف بیافرید [از نطفه بعلقه و علقه بمضغه و از مضغه باستخوان و سپس باستخوان گوشت بپوشانید] [ یا از طور
کودکی بطور جوانی و از جوانی بپیري] [ یا حالات مختلف مانند فقر و غناء و سلامت و بیماري و کوتاهی و بلندي و غیره]. [
[ صفحه 387
[ [سوره نوح [ 71 ]: آیات 15 تا 28
اشاره
أَ لَم تَرَوا کَیفَ خَلَقَ اللّهُ سَبعَ سَماواتٍ طِباقاً [ 15 ] وَ جَعَلَ القَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمسَ سِراجاً [ 16 ] وَ اللّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الَأرضِ
292 لِتَسلُکُوا مِنها سُبُلًا فِجاجاً - نَباتاً [ 17 ] ثُمَّ یُعِیدُکُم فِیها وَ یُخرِجُکُم إِخراجاً [ 18 ] وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمُ الَأرضَ بِساطاً [ 19 ] -قرآن- 1
إِّنَّهُم عَصَونِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِدهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاّ خَساراً [ 21 ] وَ مَکَرُوا مَکراً کُبّاراً [ 22 ] وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ
ِ
20 ] قالَ نُوحٌ رَب ]
- آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُنَّ وَ  دا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسراً [ 23 ] وَ قَد أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ ضَلالًا [ 24 ] -قرآن- 1
لّا تَذَر عَلَی الَأرضِ مِنَ الکافِرِینَ
ِ
372 مِمّا خَطِیئاتِهِم أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُونِ اللّهِ أَنصاراً [ 25 ] وَ قالَ نُوحٌ رَب
اّغفِر لِی وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَن دَخَ لَ بَیتِیَ مُؤمِناً وَ
ِ
دَیّاراً [ 26 ] إِنَّکَ إِن تَذَرهُم یُضِ لُّوا عِبادَكَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً [ 27 ] رَب
اي طرقا واسعۀ جمع فجّ و هو الطریق الواسع « سُبُلًا فِجاجاً » 422- لِلمُؤمِنِینَ وَ المُؤمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ تَباراً [ 28 ] -قرآن- 1
اي « فاجِراً » ما زائده اي من اجل خطیئاتهم « مِمّا خَطِیئاتِهِم » اي لا تترکن « لا تَذَرُنَّ » اي کبیرا للغایۀ « کُبّاراً » الواضح بین الجبلین
- 171 -قرآن- 207 - 133 -قرآن- 150 - 100 -قرآن- 118 - 18 -قرآن- 90 - اي هلاکا تبر یتبر تبرا. هلک. -قرآن- 1 « تَباراً » فاسقا
15 - آیا [اي مردم] ندیده و ندانستهاید خداوند چگونه هفت آسمان را طبقه بطبقه یکی روي دیگري 236- -216 قرآن- 227
17 - و خداوند رویانید شما را از زمین [ آفریده است. 16 - و ماه را در آنان نور و آفتاب را چراغ قرار داده است. [ صفحه 388
رویانیدنی غریب [یعنی پدر اولین شما آدم مبدء خلقتش از زمین بوده و مردم هم فرزندان اویند- یا بقولی ایجاد تمام خلایق با
غذا خوردن از روئیدنیهاي زمین است و نموّ آنها از موادّ ارضی است]. 18 - سپس شما را برمیگرداند در زمین [یعنی میمیراند
و بدن آنها بخاك برمیگردد] و از زمین بیرون میآورد شما را [در روز قیامت و براي بعث و نشور و حساب] بیرون آوردنی
[که محقّق است و شکّی در آن نیست]. 19 - و خداست که قرار داد زمین را براي شما بساطی [که آنرا بگسترد تا راه رفتن بر
آن براي شما مقدور باشد و در آن مستقرّ شوید]. 20 - تا از آن اتخاذ کنید راههاي وسیع و مختلف [و آمد و رفت بنقاط
مختلف براي شما آسان باشد]. 21 - نوح علیه السّلام [بدرگاه الهی دست بدعا برداشته] گفت اي پروردگار من آنان [یعنی قوم
من] مرا نافرمانی کردند [در آنچه آنها را امر کردم و در آنچه آنها را نهی نمودم] و پیروي کسانی را کردند که دارائی و
فرزندان او جز زیان نیفزاید [یعنی پیروي ثروتمندان و توانگران قوم را نمودند و بدارائی و اولاد آنها مغرور گشته گفتند اگر
نوح رسول خدا بود او را هم ثروت و تموّلی بود]. یا بقولی فقراء و اشخاص پست دنبال رؤسائی را گرفتند که مال و اولاد آنها
جز هلاك در دنیا و عقوبت در آخرت براي آنها نتیجهاي ندارد]. 22 - و خدعه و مکر کردند [در دین خدا] مکر بسیار بزرگی
[که تکذیب پیمبران و تجرّي بر خدا و تحریک سفله و جهال بر کشتی نوح علیه السّلام باشد]. 23 - و گفتند رها نکنید خدایان
24 - و [همچنین] پرستش [ خودتان را [یعنی ترك پرستش آنها را مکنید] و بتهاي [ودّ] و [سواع] را ترك مکنید. [ صفحه 389
[یغوث و یعوق و نسر] را [که نامهاي خدایان مهمّ آنها بودهاند] رها مکنید [و پیرامون نوح مگردید]. 25 - و حقّا که [اینکه بتها
بواسطه پرستششان] بسیاري از مردم را گمراه ساختند- یا رؤساء و اغنیاء قوم بسیاري از مردم را گمراه کردند [و خدایا مزید
مکن و میفزاي ستمکاران را مگر هلاك و آزمایش در مال و اولاد یا دوري از بهشت و ثواب [و البته مقصود گمراهی از حق
نیست زیرا براي حکیم چنین صفتی جایز نیست چه رسد بخداي بزرگ که منزّه است از اینکه بندگان خود را گمراه فرماید].
-26 از جهت خطایا و کبائري که آنقوم مرتکب شدند دچار غرق گشتند و بعد از آنهم داخل آتش افتادند [تا عقوبت اعمال
خود را دریابند]. 27 - و لذا احدي را نیافتند که آنها را از عذاب خدائی نصرت و یاري نماید. 28 - و نوح [بدرگاه خداوند]
عرضه داشت که پروردگارا بر روي زمین از کافران دیّاري [یعنی ساکن داري] باقی مگذار. 29 - زیرا اگر آنها را باقی گذاري
و هلاك نفرمائی بندگان ترا گمراه میکنند و نمیزایند [یعنی نسلی باقی نمیگذارند] مگر مردمان بدکار بیایمان. 30 - اي
پروردگار من مرا بیامرز و پدر و مادر مرا بیامرز و هر کس با داشتن ایمان داخل خانه من [ یا کشتی من] شود و همچنین
[ مؤمنین و مؤمنات را بیامرز و براي ستمکاران جز هلاك و دمار میفزاي. [ صفحه 390
سورة الجن
اشاره
37- مکیّه و بیست و هشت آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره الجن [ 72 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
فَّقالُوا إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً [ 1] یَهدِي إِلَی الرُّشدِ
ِ
37 قُل أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِن - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ فَآمَنّا بِهِ وَ لَن نُشرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً [ 2] وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَۀً وَ لا وَلَداً [ 3] وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا عَلَی اللّهِ شَطَطاً [ 4
ّ
ِ
322 وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن تَقُولَ الإِنسُ وَ الجِنُّ عَلَی اللّهِ کَ ذِباً [ 5] وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الجِن - -قرآن- 1
فَزادُوهُم رَهَقاً [ 6] وَ أَنَّهُم ظَنُّوا کَما ظَنَنتُم أَن لَن یَبعَثَ اللّهُ أَحَداً [ 7] وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً [ 8] وَ
447 وَ أَنّا لا نَدرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الَأرضِ - أَنّا کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمعِ فَمَن یَستَمِعِ الآنَ یَجِد لَهُ شِهاباً رَصَداً [ 9] -قرآن- 1
اي بدیعا و هو مصدر وصف به « عَجَباً » من الواحد الی العشرة « نَفَرٌ » [ 99 [ صفحه 391 - أَم أَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَ داً [ 10 ] -قرآن- 1
اي قولا ذا شطط اي ذا بعد و مجاوزة حدّ « شَطَطاً » اي ابلیس او مردة الجن « سَ فِیهُنا » اي تعالت عظمته « تَعالی جَ دُّ رَبِّنا » للمبالغۀ
« شِهاباً رَصَداً » اي فزادوا الجنّ رهقا اي کبرا و عتوّا و قیل فزاد الجن الانس غیّا و الرهق فی الاصل لحاق الشیء « فَزادُوهُم رَهَقاً »
176 -قرآن- - 139 -قرآن- 167 - 109 -قرآن- 128 - 44 -قرآن- 86 - 9-قرآن- 35 - اي شهابا راصدا له یمنعه الاستماع. -قرآن- 1
363- -240-219 قرآن- 346
تفسیر معانی:
اشاره
-1 [خداوند سبحانه و تعالی پیمبر خود را امر فرمود که بقوم خود] بگو بمن [از جانب خداي من] وحی شد به اینکه که چند
نفري از جنّ [که شماره آنها از ده کمتر و از سه بیشتر بود] خواندن قرآن را گوش داده و نیوشیدند [و چون بسوي قوم خود
برگشتند بآنها] گفتند حقّا ما [از لسان رسول] خواندن قرآن [یعنی کلمات بدیع] شگفتآوري شنیدیم [که در حسن نظم و
دقت معنی مباین با کلام خلق است و شبیه بگفتار مردم نیست]. - جنّ عالم و جهان دیگري است غیر از عالم ما و از چشمهاي
ما مستور است و دیده نمیشود و خداوند بحقیقت آن داناتر است و ما از آن جز آنچه حقّ بما گفته و معرّفی فرموده است و
رسول او در خبر صحیح بما شناسانیده است چیز دیگري نمیدانیم و معرفت بآن نداریم و خداوند فرموده است که جن مخلوقی
از آتش است [وَ الجَ انَّ خَلَقناهُ مِن قَبلُ مِن نارِ السَّمُومِ] و پیمبران هم بر آنها مبعوث شدهاند چنانکه نصّ قرآن از آن حاکی
وَّ الإِنسِ أَ لَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم] و آنها هم از هر جهت با بشر یکسان و برابراند مؤمن آنها بثواب میرسد و
ِ
است [یا مَعشَرَ الجِن
کافرشان دچار عقاب میگردد- و اینکه آیا پیمبر صلّی اللّه علیه و آله مأمور بدعوت آنها شده و دعوتشان کرده است یا خود
565 اینکه امر مربوط - 413 -قرآن- 501 - آنها بسوي او آمده و مورد دعوت واقع شدهاند خداوند داناتر است. -قرآن- 357
بجهان غیبی است و ما در باره آن جز آنچه خالق آن که عالم بآن است فرموده است چیزي نمیگوئیم. 2- [اینکه قرآن
عجیب] دلالت و رهنمائی بسوي رشد [یعنی حقّ و [ صفحه 392 ] صواب و صلاح دین و دنیا] میکند بنابرین ما باین قرآن
ایمان آوردیم [و تصدیق داریم به اینکه که آن از جانب خداست] و هرگز [از اینکه ببعد که علم بحق یافتیم] براي
پروردگارمان احدي را شریک قرار نمیدهیم. 3- [و ایمان داریم] به اینکه که عظمت و جلال پروردگار ما متعالی و بلند است
از اینکه زن و فرزندي براي خود بگیرد و اختیار کند [یعنی جلال و قدر او بلند است براي خویشتن نه زنی اختیار میکند و نه
فرزندي و پسري میگیرد] 4- و حق اینکه است که نادان و بیخرد ما [یعنی ابلیس که از جنّ است در باره خداي، از حدّ
اعتدال تجاوز کرده] و بر خدا گفتاري دور از حقّ و صواب میگوید [و از توحید و عدل دور شده ما را اغواء کرده براي او
شریک و فرزند نسبت میدهد]. 5- و ما گمان میکردیم که هرگز انس و جنّ بر خدا دروغی نمیگویند [و اینکه براي خدا
شریک و صاحبه و فرزند قائلاند راست میگویند و ما در اعتقاد خودمان بر حقّ میباشیم تا اینکه قرآن را شنیدیم و براي ما
حقیقت روشن شد به اینکه که آن اعتقاد مبنی بر جهل و عقیده سفیهان است]. 6- و دیگر اینکه مردانی از آدمیان بمردانی از
پریان پناه میبردند و گناهی بر گناه آنها [که از کفر و معاصی داشتند] میافزودند یا بقولی طغیانی اضافه میکردند یا بر ترس
آنها میافزودند [و اینکه چنان بوده است که در جاهلیّت وقتی عریان سفر میکردند و شبانه ببیابانی میرسیدند میگفتند [اعوذ
بعزیز هذا الوادي من شر سفهاء قومه و باعتقادشان جنّ آنها را حفظ میکند و اینکه پناه آوردن آدمیان بر نخوت پریان
میافزود]، 7- [و اینکه ایمان آوردگان از جنّ بکفّار جنّ گفتند] که کافران از آدمیان هم [که پناه بمردانی از جنّ در جاهلیت
میبردند] همانقسم که شما گمان میبردید گمان میبردند [و مثل شما جنّیان میپنداشتند] که خداوند هرگز دیگر [بعد از
موسی و عیسی] احدي را برسالت مبعوث نمیگرداند [اشاره [ صفحه 393 ] به اینکه اینکه جنّیان با تمرّد و تکبّرشان وقتی قرآن
را شنیدند ایمان آوردند و بآن هدایت شدند و شما معاشر عرب اولی بتدبّر و تفکر هستید که ایمان بیاورید و هدایت شوید
زیرا پیمبر از جنس شماست و زبانش زبان شماست]. [و بعضی گفتهاند اینکه آیه و آیه ما قبل آن جمله معترضهاي از اخبار
خداي تعالی است یعنی جنّیان هم گمانشان مانند شما آدمیان بود که خدا احدي را روز قیامت برنمیانگیزد و براي حساب
زنده نمیگرداند یا کسیرا به پیغمبري مبعوث نمیسازد و دوباره برگشته در آیه بعد، از قول جنّ میفرماید] [مجمع] 8- و همانا
ما خواستیم بآسمان بالا رویم [که مجازا از آن تعبیر بمسّ فرموده است- تا استراق سمع کنیم] و آسمانرا پر از فرشتگان نگهبان
و تیرهاي شهاب یافتیم. 9- و حال آنکه ما [پیش از اینکه] در محلّهائی از آسمان مینشستیم و براي شنیدن [اخبار از ملائکه]
جا میگرفتیم و کسیکه اکنون [یعنی در اینکه زمان و پس از بعثت رسول اکرم] براي گوش دادن بنشیند براي خویشتن تیر
شهابی در کمین میبیند. 10 - و ما نمیدانیم آیا [باین حراستی که در آسمان میشود و با تیر شهاب ما را دور میکنند] عذابی
بأهل زمین اراده شده است یا پروردگارشان براي آنها خیر و صلاح خواسته است [و پیمبري براي هدایت و ارشاد اهل زمین
مبعوث گشته است]. واحدي باسناد خود از سعید بن جبیر از إبن عباس روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
جن را ندید و قرآن را بر آنها قرائت نفرمود بلکه آنحضرت با عدّهاي از اصحاب بجانب سوق عکاظ رفته بودند عدّهاي از
شیاطین هم [که کما کان براي خبرگیري و استراق سمع بآسمان نزدیک شده بودند] بین آنها و آسمان و گفتگوي فرشتگان
حائلی پیدا شد و نتوانستند بشنوند بسوي قوم خود یعنی سایر شیاطین و پریان برگشتند آنها گفتند شما را چه شد که بر [
صفحه 394 ] گشتید! گفتند بین ما و خبر آسمان حائل واقع شد و شهابها بسوي ما پرتاب گردید سایرین گفتند اینکه نیست
مگر بواسطه حدوث علتی که حادث شده است بروید شرق و غرب زمین را بپیمائید و ببینید چه واقعهاي حدوث یافته است
چند نفري که بسمت یمامه رفتند برسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برخوردند که در سوق عکاظ با اصحاب خویش
مشغول نماز صبح بود و چون پریان قرآن را شنیدند و بآن گوش دادند گفتند اینکه است علّتی که باعث فاصله بین ما و خبر
آسمان گشته است و بسوي قوم خود برگشته گفتند [انا سمعنا قرانا عجبا یهدي الی الرشد فآمنّا به و لن نشرك بربنا أحدا] و
وّ بخاري و مسلم هم در صحیح خودشان اینکه
ِ
خداوند بپیمبر خود وحی میفرمود که [قُل أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِن]
734 داخل اندر دعوت او جنّ و انس || تا قیامت امّتش هر نوع و - حدیث را روایت کردهاند [مجمع البیان]. -قرآن- 672
جنس اوست سلطان و طفیل او همه || اوست شاهنشاه و خیل او همه و جنّیان یعنی شیاطین براي آن بآسمان رفته تحصیل
اخبار کرده و بکاهنان القاء مینمودند و آنها هم با دروغهائی از پیش خود تلفیق کرده مردم را اغواء میکردند و از موقع
ظهور حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم راه بر شیاطین بسته شد و دیگر قادر بر استراق سمع از آسمان نمیشدند و هر
وقت قصد رفتن داشتند با تیر شهاب رجم میشدند و لذا دکّان کاهنان هم بسته شد و حقیقت بجاي باطل حاکم گشت.
[ [سوره الجن [ 72 ]: آیات 11 تا 20
اشاره
وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِکَ کُنّا طَرائِقَ قِدَداً [ 11 ] وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن نُعجِزَ اللّهَ فِی الَأرضِ وَ لَن نُعجِزَهُ هَرَباً [ 12 ] وَ أَنّا لَمّا
سَمِعنَا الهُدي آمَنّا بِهِ فَمَن یُؤمِن بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخساً وَ لا رَهَقاً [ 13 ] وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُونَ وَ مِنَّا القاسِطُونَ فَمَن أَسلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوا
[ 442 وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَۀِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً [ 16 - رَشَداً [ 14 ] وَ أَمَّا القاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً [ 15 ] -قرآن- 1
لِنَفتِنَهُم فِیهِ وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّهِ یَسلُکهُ عَذاباً صَعَداً [ 17 ] وَ أَنَّ المَساجِ دَ لِلّهِ فَلا تَدعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً [ 18 ] وَ أَنَّهُ لَمّا قامَ عَبدُ
وَ مِنّا دُونَ » [ 385 [ صفحه 395 - اللّهِ یَدعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیهِ لِبَداً [ 19 ] قُل إِنَّما أَدعُوا رَبِّی وَ لا أُشرِكُ بِهِ أَحَداً [ 20 ] -قرآن- 1
اي متفرقۀ مختلفۀ جمع قدّة من قدّ بمعنی « قِدَداً » جمع طریقه « طَرائِقَ » اي و منّا طیّبون و لکنهم دون الاوّلین فی المنزلۀ « ذلِکَ
اي الظالمون- قسط اي جار عن « القاسِطُونَ » الرهق لحاق السرف فی الامر و هو الظلم « رَهَقاً » اي نقصا فی الثواب « بَخساً » قطع
التحرّي فی الاصل طلب الاحري و الالیق قولا و فعلا اي توخّوا « تَحَرَّوا رَشَ داً » طریق الحق و ایضا یعنی عدل و هو من الاضداد
اللبد جمع لبدة و اللبدة فی الاصل ما « لِبَداً » یعنی محمّدا « عَبدُ اللّهِ » اي لنختبرهم « لِنَفتِنَهُم » اي کثیرا « غَدَقاً » رشدا. رشد ضد غوي
- 25 -قرآن- 82 - تلبد بعضه علی بعض و المعنی ان الکافرین کانوا یتزاحمون حول النبی یتعجبون من عبادته و تلاوته. -قرآن- 1
- 465 -قرآن- 476 - 370 -قرآن- 456 - 265 -قرآن- 351 - 205 -قرآن- 251 - 173 -قرآن- 196 - 115 -قرآن- 165 - -93 قرآن- 106
545- 521 -قرآن- 536 - -491 قرآن- 506
تفسیر معانی:
اشاره
-11 [و باز پریان گفتند] از جمله ما مردمانی صالح و نیکوکاراند و بعض دیگرمان از صالحین در رتبه و منزلت پائینتراند ما
فرقهها [ صفحه 396 ] و مذاهب مختلفهاي هستیم و اهواء متفرقهاي داریم [که مسلم و کافر و صالح و دون صالح و غیره باشند].
[و سدي گفته است که جنّ هم مانند شما مسلمانانند قدریّه و مرجئه و رافضه و شیعه و سنّی و غیره دارند]. 12 - و همانا ما
یقین کردهایم که اگر [خداوند اراده امري بما کند] ما هرگز نتوانیم او را عاجز سازیم [یعنی از اراده او خارج نتوانیم شد] و
هرگز بوسیله فرار او را عاجز نتوانیم کرد [یعنی هر جاي زمین باین وسعت برویم او ما را خواهد یافت و از حیطه اقتدار او
خارج نخواهیم بود]. 13 - و حقّا ما چون قرآنیرا که وسیله هدایت است شنیدیم بآن تصدیق کرده و ایمان آوردیم و هر کس
بیگانگی پروردگار خود ایمان بیاورد [و بصفات او عرفان یابد] نه از نقصان [در ثواب استحقاقی خود] بیم دارد و نه از ستمی
[که موجب مزید عقاب او شود] میترسد. [واسطی ره گفته است: حقیقۀ الایمان ما اوجب الامان فمن بقی فی مخاوف المرتابین
لم یبلغ الی حقیقۀ الایمان] [روح البیان]. 14 - و همانا در زمره ما پریان کسانی هستند که اسلام آوردهاند [و تسلیم امر خدا
گشته و مطیع و منقاداند] و پارهاي از ما از طریق حق عدول و تجاوز کردهاند. پس هر کس [بر اوامر الهی] تسلیم شد و گردن
نهاد چنین جماعتی قصد و طلب رشد و راه راست را کردهاند [و بمقصد خواهند رسید]. فرق است بین قاسط و مقسط. قاسط
بمعنی بدکار و ستمکار است که عدول از حق کرده است و مقسط بمعنی عادل و دادگر است که عدول بسوي حق نموده
أقسط] یعنی عدالت و دادگري کرد. و در تفسیر روح البیان » است و چون گویند [قسط] یعنی جور و ستم کرد و چون گویند
گوید: اینکه اسم یعنی [قاسط] اغلب بفرقه اعوان [ صفحه 397 ] معاویه و معاویه اطلاق میشود و حدیث بعلی علیه السّلام
[رضی اللّه عنه] که رسول خدا فرمود: [تقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین- یعنی تو یا علی با اینکه سه گروه کارزار خواهی
کرد] و ناکثین اصحاب عایشه زوجه رسول هستند که آنها نکث بیعت کردند یعنی بیعت با امیر را شکستند و عایشه را خروج
داده و او را بر شتري که نامش عسکر بوده ببصره آوردند و لذا اینکه واقعه بروز جمل [یعنی شتر] نامیده شد. و قاسطون یاران
معاویه هستند زیرا آنها جور کردند و با امام حق محاربه نمودند و اینکه واقعه بروز [صفین] نامیده شد. و مارقین خوارجاند [که
مانند تیر که از کمان خارج شود] از دین خدا خارج شدند و قتال با خلیفه رسول خدا علیه السّلام را حلال شمردند و آنها [عبد
اللّه بن وهب الراسبی] و [حرقوص بن زهیر الجبلی] معرف به [ذو الثدیه] و اعوان آنها بودهاند و اینکه واقعه معروف بروز
نهروان است و آن در ارض عراق در چهار فرسخی بغداد است [نقل از روح البیان]. 15 - و امّا کسانیکه از طریق حقّ و دین
عدول و تجاوز کردهاند [در علم و حکم خداوند] براي جهنّم هیزمی هستند [با آنها جهنّم سوزان است]. 16 - [خداوند فرماید]
و اگر [جن و انس] بر طریقه ایمان استقامت نمایند و ثابت بمانند ما هم آنانرا از آب بسیاري سیراب خواهیم نمود- [و بقولی
خطاب و مقصود مشرکین مکّه باشد یعنی]- اگر آنان ایمان بیاورند و طریق حق بپویند و بر هدایت استقامت کنند، ما هم آب
بسیاري از آسمان بر آنها خواهیم بارانید [و اینکه بعد از هفت سال خشکسالی و منع باران بوده که در مکّه پدید آمده بود]. [و
بقولی یعنی] اگر آنان ایمان بیاورند و استقامت کنند دنیا را براي آنها توسعه دهیم و گشایشی در معیشت آنها حاصل خواهد
شد [و آب بسیار را مثل براي خیر فراوان زده است چنانکه در جاي دیگر فرماید لفتحنا علیهم برکات [ صفحه 398 ] من السماء
و الارض] [و بقولی معناي آن اینست که] اگر آنان استقامت بر کفر کنند و تمامی کافر بمانند ما هم براي آنکه محنت آنها را
در تکلیف سختتر نمائیم بآنها توسعه در زندگی میدهیم و مال و دارائی بسیار بآنها عطا میکنیم- [و بدین جهت در آیه بعد
فرماید] 17 - تا آنها را در اینباب و به اینکه کار اختبار و امتحان نمائیم [بدلیل آیه فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم .... الخ] و
هر کس از یاد پروردگارش اعراض و کناره کند [یعنی از فکري که او را بمعرفت خدا و توحید او و اخلاص در عبادت او یا
شکر خدا و طاعت میرساند عدول کند] گرفتار عذاب سخت با مشقتی خواهد گردید [یعنی خداوند او را داخل عذاب با
18 - [بگو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بمن وحی شده است] که محلّهاي 143- مشقت سختی خواهد فرمود]. -قرآن- 92
سجده مختص بخداست بنابرین با خدا کسیرا مخوانید [یعنی در مواضعی که براي عبادت و نماز قرار داده شده است احدي را
بصورت شریک ساختن در عبادت در ذکر خود نیاورید چنانکه نصاري در کلیساها و مشرکین در مکّه میکنند]. و حسن
گوید سنّت است که موقع دخول در مساجد گفته شود [لا إله إلّا اللّه لا أدعو مع اللّه أحدا]. [و بقولی] مساجد مواضع سجود
است در انسان و آنها [پیشانی- و دو کف دست و انگشتان پا و دو سر زانوها] است و آن مختص خداي تعالی است که آنرا
خلق کرده و انعام فرموده است و لذا نمیسزد که با آنها براي احدي سواي خداي تعالی سجده نمود. و روایت شده است که
معتصم عباسی از حضرت أبا جعفر محمّد بن علی بن موسی الرّضا علیه السّلام [امام نهم] از معناي آیه [وَ أَنَّ المَساجِ دَ لِلّهِ]
171 و بقولی مساجد تمام بقاع - پرسید حضرت فرمود آنها اعضاء هفتگانهاي هستند که بر آنها سجده میکنند. -قرآن- 144
زمیناند زیرا تمام زمین براي پیمبر صلّی اللّه علیه و آله مسجد [ صفحه 399 ] قرار داده شد. و بقولی از حسن- مساجد مقصود
نمازها هستند که مختص خدایند و مراد آنست که عبادت را براي خدا خالص گردانید و بتوحید او اقرار کنید و در نماز براي
غیر خدا نصیبی قرار ندهید. 19 - [و بگو بمن وحی شد] وقتی که عبد اللّه [یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله] برخاست و خدا را
میخواند [بذکر لا إله إلّا اللّه] [و مردم را بآن دعوت میکرد و قرآن میخواند] نزدیک شد جنّیان روي هم بریزند و ازدحام
براي شنیدن قرآن کنند [و بقولی اینکه سخن از پریانی بود که قرآن را شنیده بودند و موقع مراجعت بسایر یاران خود چنین
گفتند که اصحاب پیغمبر در پیرامون او ازدحام میکنند تا قرآن را بشنوند و هر یک میخواهد نزدیکتر از رفیقش به پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله باشد و لذا روي هم میریزند. [و بقولی] چون رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قریش را بتوحید دعوت
میکرد آنها بر دور او متراکم میشدند و جماعات بسیاري مزاحم میگشتند بلکه او را از دعوت بخدا باز دارند ولی خداوند
نصرت او را دریغ نداشت و او را بر دشمنان غلبه داد. 20 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] من فقط پروردگار خودم را
میخوانم و احدي را با او شریک نمیسازم [و تنها او را میپرستم و شریکی براي او نمیشناسم]. - [در تفسیر روح البیان راجع
بکلمه عبد اللّه] گوید: و در آثار آمده است که آن حضرت را هیچ نام از اینکه خوشتر نیامده چه شریطه عبادت و عبودیّت بر
وجهی که آنحضرت قیام فرمود هیچکس را قدرت بر اقامت آن نبود. لا جرم در وقت عروج آن حضرت بر منازل ملکی باین
اسم مذکور شد که [سبحان الّذي اسري بعبده] و بهنگام نزول قرآن از مدارج فلکی او را بهمین نام یاد میکند که [نبارك
الّذي نزل الفرقان علی عبده]. آن بنده شعار بندگی دوست || کز جمله بندگان گزین اوست دادند ببندگیش راهی || کانراه
[ ندیده هیچ شاهی [ صفحه 400
[ [سوره الجن [ 72 ]: آیات 21 تا 28
اشاره
قُل إِنِّی لا أَملِکُ لَکُم ضَ  را وَ لا رَشَداً [ 21 ] قُل إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ اللّهِ أَحَ دٌ وَ لَن أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلتَحَداً [ 22 ] إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللّهِ وَ
رِسالاتِهِ وَ مَن یَعصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً [ 23 ] حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعلَمُونَ مَن أَضعَفُ ناصِراً وَ
477 عالِمُ الغَیبِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً - أَقَلُّ عَدَداً [ 24 ] قُل إِن أَدرِي أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَم یَجعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً [ 25 ] -قرآن- 1
26 ] إِلاّ مَنِ ارتَضی مِن رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسلُکُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً [ 27 ] لِیَعلَمَ أَن قَد أَبلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِم وَ أَحاطَ بِما ]
الامد و المدي « أَمَداً » اي ما ادري « إِن أَدرِي » اي منحرفا و ملتجئا « مُلتَحَداً » 274- لَدَیهِم وَ أَحصی کُلَّ شَیءٍ عَدَداً [ 28 ] -قرآن- 1
-48- 13 -قرآن- 34 - جمع راصد اي حراسا من الملائکۀ. -قرآن- 1 « رَصَ داً » اي یدخل « یَسلُکُ » اي فلا یطّلع « فَلا یُظهِرُ » الغایۀ
21 - [ یا محمّد بمکلّفین] بگو من نه قادر هستم که دفع 157- 137 -قرآن- 148 - 109 -قرآن- 127 - 72 -قرآن- 95 - قرآن- 63
ضرري از شما بکنم و نه خیري بشما برسانم [فقط قادر و تواناي بر تمام اینها [ صفحه 401 ] خداست و من فرستاده اویم و جز
رسانیدن پیام او و دعوت بدین و هدایت به رشاد کاري بر من نیست- و اینکه اعتراف بعبودیت و نسبت حول و قوه به اوست]
[غوایت و هدایت از خداست اگر مرا بر شما مسلط ساخت بنور من هدایت میشوید و الّا در ضلالت باقی خواهید ماند و در قوّه
من نیست که شما را مجبور سازم]. 22 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] احدي از آنچه خدا براي من مقدّر ساخته نمیتواند
جلوگیري کند و مرا از آن پناه دهد و خلاص سازد و من غیر از خدا ملتجأ و پناهگاهی نمییابم [که از او طلب سلامت کنم].
-23 [من قادر بر چیزي نیستم] مگر تبلیغ و رسانیدن وحی خدا و آنچه که براي آن رسالت یافتهام و هر کس نافرمانی کند خدا
و رسولش را [و مخالفت امر او را در توحید نماید و مرتکب کفر و گناهان شود] جزاي او آتش دوزخ است که بطور دائم و
ابدي در آن مخلّد و جاوید خواهد بود. 24 - تا وقتی که آنچه [از عذاب دنیوي و عقاب اخروي] بآنها وعده شده است ببینند و
در آنوقت بدانند که کسیکه یاورانش ناتوانتر و عدّه لشکریانش کمتر است کیست! [آیا مشرکیناند یا مؤمنین و آیا لشکر
خدا بیشتر است یا قشون آنهائیکه مشرکین میپرستند]. 25 - بگو [ یا محمّد] من نمیدانم آیا نزدیک است آنچه را که بشما
وعده عذاب داده شده است یا پروردگار من براي آن مهلت و غایتی قرار داده است [که بآن وقت پایان مییابد و کسی
نمیداند تا چه وقت طول میکشد- مراد آنکه روز قیامت را جز خدا کسی نمیداند]. 26 - داناي بامور نهائی خداست [و اوست
که میداند روز قیامت چه وقت است] و بر امور نهانی او أحدي مطلع نمیباشد. 27 - مگر کسی را که خداوند برسالت و نبوت
اختیار کند [که در اینکه صورت او را بر آنچه از غیب خود بخواهد و بهر چه مصلحت بداند مطلع میسازد تا از غیب خبر دهد
و نشانه معجزه او باشد] و لذا براي علم بپیمبران سلف و [ صفحه 402 ] ما قبل خودش و علم بآنچه بعد از او واقع میشود راهی
قرار میدهد [و اینکه تفسیر در صورتیست که رصد را بمعنی طریق بدانیم و اگر رصد را جمع راصد و بمعنی نگهبانان تفسیر
کنیم معنی چنان میشود که:] خداوند آنچه را رسول بر آن مطلع میشود محفوظ میدارد و پیش رو و پشت سر آن پیمبر
نگهبانانی از ملائکه مقرّر میفرماید که وحی را محفوظ بدارند تا شیاطین آنرا ندزدند و بکاهنان القاء ننمایند. [و یا بقولی]
خداوند در پیش رو و پشت سر رسول نگهبانانی از فرشتگان مأمور میسازد که او را از کید و شرّ دشمنان محفوظ بدارند و
آزاري از آنها باو نرسانند]. 28 - تا بداند رسول که ملائکه [رسالت را بوجهی که مأمور بودهاند] ابلاغ کردهاند [چه سعید بن
جبیر گفته است جبرئیل وحی نیاورد مگر اینکه چهار تن از فرشتگان با او نگهبان وحی بودند]. [و بتفسیر دیگر] تا بداند
کسیکه تکذیب بپیمبران را کرده است که آنها رسالات پروردگار خودشان را رسانیدهاند. [و بتفسیر دیگر] تا بداند محمّد
صلّی اللّه علیه و آله که پیمبران قبل از او تمام رسالات پروردگار خودشان را ابلاغ کرده و بخلق رسانیدهاند [همچنانکه خود او
تبلیغ کرده است چه آنها محفوظ و محروس بحفظ خدا بودهاند]. [و بقولی] تا بداند خداوند که آنها رسالات پروردگار
خودشان را ابلاغ کرده و بمردم رسانیدهاند- و علم خداوند بآنچه نزد پیمبران و خلایق است احاطه دارد [و آنها بآنچه نزد
خداست احاطه ندارند مگر آنچه خداوند آنها را مطلع سازد] و خداوند شماره هر چه را خلق فرموده است از روي عدد میداند
[و علم چیزي از مخلوقات از او مستور نیست حتّی اوزان ذرّهها و خردلها در علم او واضح است، بگفته إبن عباس]. [و بقولی]
تمام معلومات موجوده و معدومه را شماره کرده و کوچک [ صفحه 403 ] و بزرگ و کم و زیاد و آنچه شده و آنچه نشده و
آنچه باید بشود و آنچه نباید بشود میداند. کاشفی گوید: مراد کمال علم است و تعلّق آن بجمع معلومات یعنی معلومی مطلقا
از دائره علم او خارج نیست: هر چه دانستنی است در دو جهان || نیست از علم شاملش پنهان
سورة المزمل
اشاره
بقولی مکیّه و بقولی مدنیّه و گفتهاند بعض آن مکیه و بعض دیگر مدنیّه است شماره آیات آن نوزده یا بیست آیه است. بِسمِ
37- اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره المزمل [ 73 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
37 یا أَیُّهَا المُزَّمِّلُ [ 1] قُمِ اللَّیلَ إِلاّ قَلِیلًا [ 2] نِصفَهُ أَوِ انقُص مِنهُ قَلِیلًا [ 3] أَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّلِ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
158 إِنّا سَنُلقِی عَلَیکَ قَولًا ثَقِیلًا [ 5] إِنَّ ناشِئَۀَ اللَّیلِ هِیَ أَشَدُّ وَطئاً وَ أَقوَمُ قِیلًا [ 6] إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ - القُرآنَ تَرتِیلًا [ 4] -قرآن- 1
302 وَ - سَبحاً طَوِیلًا [ 7] وَ اذکُرِ اسمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّل إِلَیهِ تَبتِیلًا [ 8] رَبُّ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذهُ وَکِیلًا [ 9] -قرآن- 1
اصله المتزمّل من تزمّل ثیابه اذا تلفّف « المُزَّمِّلُ » [ 63 [ صفحه 404 - اصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلًا [ 10 ] -قرآن- 1
إِنَّ ناشِئَۀَ » اي اقرأة علی تؤده و تبیین حروف بحیث یتمکن السامع من عدّها، رتل یرتل رتلا تناسق و انتظم « وَ رَتِّلِ القُرآنَ » بها
اي ان النفس التی تنشأ من مضجعها الی العبادة- و قیل معناه- العبادة الّتی تنشأ باللیل- و قیل معناه ساعات اللیل او « اللَّیلِ
سَبحاً » اي و اعدل مقیلا « وَ أَقوَمُ قِیلًا » اي کلفۀ و المراد اثبت قدما فی حضور القلب « هِیَ أَشَ دُّ وَطئاً » الساعات الاولی من اللیل
-220- 90 -قرآن- 193 - 16 -قرآن- 67 - اي و انقطع الیه بالعبادة. -قرآن- 1 « وَ تَبَتَّل إِلَیهِ » اي تقلبا فی مهمّاتک و اشغالک « طَوِیلًا
1- اي کسیکه لباس بخود پیچیدهاي- یا - اي کسیکه 572- 514 -قرآن- 549 - 478 -قرآن- 497 - 411 -قرآن- 458 - قرآن- 389
عباي نبوّت را بخود پیچیدهاي یعنی متحمل بار گران رسالت گشتهاي- یا - اي کسیکه در لباس خواب میباشی. 2- شب را
- براي نماز شب بپاخیز [چه قیام و بپاخاستن در شب عبارت از نماز شب است] مگر کمی از شب را [که مشغول نماز نباشی]. 3
[و آن مقدار کم از شب] نصف شب است [یعنی نصف از شب را نماز بگذار] یا از نصف هم کمی بکاه و تقلیل بده. 4- یا بر
نصف هم بیفزاي [و مفسّرین گفتهاند کمی از نصف بکاه تا بثلث شب یا بر نصف بیفزاي تا دو ثلث شب] و قرآن را کلمه
بکلمه و آیه بآیه با آرامی بخوان و بقولی معنا اینکه است که: [نصف شب را بنماز قیام کن مگر کمی از شبها را که معذور
باشی مانند عذر بیماري و غلبه خواب و چشم درد و امثال آنها یا کمی از نصف بکاه یا بر آن بیفزاي] و امام علیّ بن أبی
طالب رحمه اللّه آنرا ذکر نموده است که خداوند سبحانه پیمبر خود را در اینکه ساعات براي نماز شب مخیر فرموده است و
آنرا موکول برأي خود او نموده است. و رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و جمعی از مؤمنان با او در اینکه مقدارها بنماز
برمیخاستند و [ صفحه 405 ] امر بر آنها دشوار شده بود چنانکه بعضی از آنها نمیدانست چقدر نماز خوانده و چقدر از شب
باقی است و از بیم آنکه قدر واجب از او فوت نشود تمام شب را در قیام بوده تا آنکه خداوند بآیات آخر سوره بآنها تخفیف
داده. و گفتهاند فاصله بین آیات اوّل سوره و آخر آن یک سال طول کشید که اول واجب بود و بعد بمیل اشخاص واگذار
شد. و بقولی از سعید بن جبیر فاصله ده سال طول کشید. و امّا ترتیل- أبو حمزه گوید بابن عباس گفتم من مردي هستم که در
قرائت و در کلامم عجله است. إبن عباس گفت من اگر سوره بقره را با ترتیل و کلمه بکلمه و آرام بخوانم دوستتر دارم تا
آنکه تمام قرآن را بخوانم. و از امام صادق علیه السّلام مروي است که: [چون به آیهاي بگذري که در آن ذکر بهشت باشد از
خداوند بهشت بخواه و چون به آیهاي مرور کنی که در آن ذکر آتش باشد از آتش بخدا پناه بجوي. و بقولی مراد از ترتیل
تحزین قرآن است یعنی با صوت حزین بخوان و روایتی که أبی بصیر از حضرت أبی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده است
معاضد اینکه قول است که فرمود مراد آنست که در آن مکث کنی و صوت خود را در خواندن قرآن نیکو گردانی. و از ام
سلمه مروي است که گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله قرآن را آیه بآیه قطع میفرمود. و انس گوید که آنحضرت صوت
خود را میکشید. [جامی در سلسلۀ الذهب گوید]. صرف او کن حواس جسمانی || وقف او کن قواي روحانی دل بمعنی
زبان بلفظ سپار || چشم بر خط و نقط و عجم گذار گوش از او معدن جواهر کن || هوش از او مخزن سرائر کن [ صفحه
- 406 ] در ادایش زبان مکن کج مج || حرفهایش ادا کن از مخرج دور باش از تهتک و تعجیل || کام گیر از تامّل و ترتیل 5
حقّا که ما بر تو گفتاري گران و سنگین القاء و وحی میکنیم [که هم بر تو و هم بر امّتت سنگین است امّا سنگینی آن بر آن
وجود مبارك گرانباري تبلیغ رسالت و ملحقات آن از تحمل آزار و اذیت و ملزمات آن از برخاستن شب و مجاهدت نفس و
ترك راحت و آرامش بوده است و امّا بر امّت گران بودن امر و نهی و حدود الهی میباشد. و بقولی- سنگین است از آنجهت
که آنرا تحمل نمیکند مگر قلب مؤیّد بتوفیق و نفس مؤیّد بتوحید. و بقولی- از آنجهت گران بود که موقع نزول وحی حالت
آنحضرت تغییر میکرد و عرق میریخت و موقعیکه سوار بود مرکب او میخوابید و قدرت راه رفتن نداشت و عایشه گفته است
موقعیکه وحی نازل میشد در روز سرماي سخت قامت مبارك خم میشد و از جبین آنحضرت عرق جاري میگشت. 6- همانا
بدنی که در شب از خوابگاه خود براي عبادت برمیخیزد چنین تنی سنگینی آن بیشتر و مشقت آن سختتر است [زیرا شب
وقت راحت است و عمل در آن موجب مشقّت است] و در گفتار قویمتر و محکمتر است [یعنی خواندن قرآن در او بصوابتر
است چه دل فارغ باشد و صداها ساکن و زبان در آنحال با دل موافقت مینماید، بزبان میخواند و بدل تفکّر میکند. و حضرت
أبو عبد اللّه علیه السّلام فرماید: هو قیام الرجل عن فراشه لا یرید به الّا اللّه تعالی- یعنی آن برخاستن مرد است از رختخواب
خود که جز خداي تعالی بآن کار قصد دیگري ندارد]. 7- [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] ترا در روز آمد و شد
طولانی [و مشاغلی براي رفع حوائج و تبلیغ رسالت و دعوت خلق و تعلیم فرائض و سنن میباشد و در شب براي تذکر و قرائت
فراغت بالی است بنابراین ناشئه و ساعات شب را براي عبادت [ صفحه 407 ] خود قرار ده تا از دنیا و آخرت بهره خود را
ببري]. 8- و نام پروردگار خود را یاد کن [یعنی نامهاي خدا را که عبادت میکنی در دعاء بخوان و در نماز ابتداء به بسم اللّه
الرّحمن الرّحیم کن و از کلّ ماسواي او قطع امید نما] و خود را خالص کن و دل از دنیا و ما فیها برکن و منقطع بسوي او شو
انقطاع کاملی [یعنی نفس خود را از اندیشه ما سوي اللّه مجرّد ساز و از همگی روي بردار]. [محمّد بن مسلم و زراره و حمران
از أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام روایت کردهاند که [تبتل] در اینجا بلند کردن دستهاست در نماز و در روایت أبی
بصیر بلند کردن دست بسوي خدا و تضرع بدرگاه او]. 9- پروردگار مشرق و مغرب است [یعنی تمام جهان که واقع بین مشرق
و مغرب است یا بقولی مقصود از مشرق روز و از مغرب شب باشد یعنی پروردگار روز و شب یا بقولی مالک مشرق و مغرب
یعنی متصرف در آنچه ما بین آندوست] معبودي که مستحق پرستش باشد سواي او نیست پس او را حافظ و نگهبان خود براي
قیام بامر خویش بدان [و او را کافی براي آنچه بتو وعده کرده است بشناس و بر او اعتماد کن و کار خود را باو واگذار او
بهترین کافی و نگهبان تست] 10 - و بر آنچه [کافران] میگویند شکیبا باش [و در برابر تکذیب و آزار و نسبت سحر و کهانت
آنها صبور باش] و از آنها دوري گزین و کناره کن کناره کردن نیکوئی [یعنی قبلا از آنها دور باش و تمایلی بآنها نشان مده
ولی ترك دعوت بحق را هم مکن و از مناصحت و خیرخواهی آنها صرف نظر منما].
[ [سوره المزمل [ 73 ]: آیات 11 تا 19
اشاره
وَ ذَرنِی وَ المُکَ ذِّبِینَ أُولِی النَّعمَۀِ وَ مَهِّلهُم قَلِیلاً [ 11 ] إِنَّ لَدَینا أَنکالاً وَ جَحِیماً [ 12 ] وَ طَعاماً ذا غُصَّۀٍ وَ عَذاباً أَلِیماً [ 13 ] یَومَ
تَرجُفُ الأَرضُ وَ الجِبالُ وَ کانَتِ الجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا [ 14 ] إِنّا أَرسَلنا إِلَیکُم رَسُولًا شاهِداً عَلَیکُم کَما أَرسَلنا إِلی فِرعَونَ رَسُولًا
[ 342 فَعَصی فِرعَونُ الرَّسُولَ فَأَخَ ذناهُ أَخذاً وَبِیلًا [ 16 ] فَکَیفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرتُم یَوماً یَجعَلُ الوِلدانَ شِیباً [ 17 - 15 ] -قرآن- 1 ]
أُولِی » [ 268 [ صفحه 408 - السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعدُهُ مَفعُولًا [ 18 ] إِنَّ هذِهِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا [ 19 ] -قرآن- 1
اي « ذا غُصَّۀٍ » جمع نکل و هو القید الثقیل « أَنکالًا » اي و امهلهم زمانا قلیلا او امهالا قلیلا « وَ مَهِّلهُم قَلِیلًا » اصحاب التنعم « النَّعمَۀِ
جمع « شِیباً » جمع ولد « الوِلدانَ » اي وخیما « وَبِیلًا » اي منثورا. هال یهیل هیلا اذا نثر « مَهِیلًا » اي رملا مجتمعا « کَثِیباً » ینشب فی الحلق
-116- 61 -قرآن- 106 - 21 -قرآن- 37 - اي منشق جاء بصیغۀ التذکیر علی تأویل ان السماء سقف. -قرآن- 1 « مُنفَطِرٌ » أشیب
331- 308 -قرآن- 320 - 290 -قرآن- 300 - 267 -قرآن- 278 - 220 -قرآن- 257 - 193 -قرآن- 210 - 160 -قرآن- 183 - قرآن- 148
-11 و [ یا محمّد] کار کسانیکه ترا [در دعوت بتوحید و اخلاص عبادت و بعث و جزاء] تکذیب میکنند بمن واگذار و کیفر
صاحبان نعمت و ثروت دنیوي [که ترا استهزاء مینمایند] بمن رها کن [من کفایت امر آنها را خواهم کرد] و بآنها کمی مهلت
بده جزاي خود را خواهند دید [چنانکه در واقعه بدر دیدند]. 12 - همانا قیود [و غل و زنجیرها در آخرت] پیش ماست [که
13 - و خوراك گلوگیر [زقوم و [ هرگز گسستنی نیست] و دوزخی [که آتش آن سوزان است] نیز نزد ماست. [ صفحه 409
ضریع] و عذاب دردناك [نیز در قیامت نزد ما براي آنها مهیّاست]. 14 - روز که زمین و کوهها بشدت مضطرب و لرزان میشود
و کوهها [با همه صلابت و سختی که آنها راست] خورد شده بصورت ریگ و شن در آید. 15 - ما [اي کفّار مشرکین اهل
مکّه] بسوي شما رسول [یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله] را فرستادیم که [در روز رستاخیز] گواه [کفر و عصیان صادره از
شما در دنیا] باشد همچنانکه [موسی بن عمران] را بسوي فرعون [بعنوان] پیامبر فرستادیم. 16 - و فرعون نافرمانی رسول را کرد
[و از او دعوت بحق را نپذیرفت] لذا ما هم او را بکیفر اعمالش گرفتار کردیم گرفتاري سخت و سنگینی [که با اعوانش غرق
شدند]. 17 - پس شما [بچه چیز پناه میبرید و خود را از عذاب آنروز نگاه میدارید] اگر بکفر خود باقی بمانید [و به دعوت
رسول ما ایمان نیاورید] عذاب روز که نوزادان را [شدّت هول و هراس آنروز] پیر میکند [و موي سرشان را سفید میسازد].
-18 روز که بسبب آن آسمان شکافته میشود- وعده الهی [و عذاب قیامت بوصفی که شده است] لا محاله شدنی است و
متحقق است و خلافی ندارد [لأنّه لا یخلف المیعاد]. 19 - حقّا اینها [یعنی اینکه آیات با اوصافی که ذکر شد و بیان کردیم]
موعظه و پند است [براي کسیکه خیر خود را بخواهد] پس هر کس که [از مکلّفین خواهان ثواب باشد] راهی براي تقرّب
[ بپروردگار خود [بوسیله ایمان و طاعت] اختیار کند [و هر کس نکند بسوء اختیار خود بوده است]. [ صفحه 410
[ [سوره المزمل [ 73 ]: آیه 20
اشاره
إِنَّ رَبَّکَ یَعلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدنی مِن ثُلُثَیِ اللَّیلِ وَ نِصفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَۀٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَ اللّهُ یُقَدِّرُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَن لَن
تُحصُوهُ فَتابَ عَلَیکُم فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرآنِ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَرضی وَ آخَرُونَ یَضرِبُونَ فِی الَأرضِ یَبتَغُونَ مِن فَضلِ اللّهِ
وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقرِضُوا اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم
اي « أَدنی مِن ثُلُثَیِ اللَّیلِ » 690- مِن خَیرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَمَ أَجراً وَ استَغفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 20 ] -قرآن- 1
اي فصلّوا ما تیسّر لکم «.... فَاقرَؤُا » اقلّ و قد عبر عن ذلک بلفظ الادنی الّذي معناه الاقرب لان الاقرب الی الشیء اقل بعدا منه
کنایۀ « یَضرِبُونَ فِی الَأرضِ » اي المفروضۀ « وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ » من صلاة اللیل عبّر عن الصلاة بالقرائۀ کما عبر عنها بسایر ارکانها
323- 282 -قرآن- 299 - 160 -قرآن- 261 - 34 -قرآن- 144 - عن السفر فیها لطلب العلم او التجارة. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-20 همانا پروردگار تو [ یا محمّد] میداند که تو [در بعض لیالی] کمتر از دو ثلث شب مرتبا [و در بعض لیالی] کمتر از نصف
شب تقریبا [و در بعض لیالی] کمتر از ثلث شب تقریبا براي تهجّ د برمیخیزي و چند نفري [ صفحه 411 ] از آنانکه با تو هستند
[و مؤمن بتو میباشند- که حاکم أبو القاسم ابراهیم الحسکانی باسناد خود از کلبی از أبی صالح از إبن عباس روایت کرده است
که طائفۀ من الّذین معک علی علیه السّلام و أبو ذر بودهاند- مجمع] نیز برمیخیزند و خداوند اندازه و مقادیر شب و روز را
میداند و میداند مقداریکه شما از شب بر میخیزید- خدا داناست که شما هرگز قادر نیستید آنرا بشناسید یا مداومت بر قیام در
شب کنید [و از شما تقصیري ناشی شود] لذا از شما در گذشت و بشما تخفیف داد که هر قدر میسّرتان شود در نماز شب
قرآن بخوانید. [و بقولی تعبیر از نماز بقرآن شده است یعنی هر قدر میسور شود نماز بخوانید زیرا نماز متضمن قرآن است. و
بقولی- مقصود همان قرائت قرآن است] خدا داناست که بعض از شما بیماراند [و اینکه مقتضی تخفیف و سبک کردن بار
شماست] و بعضی دیگر بمسافرت میروند که تجارت کنند و از تفضل الهی سود ببرند و بعض دیگر در راه خدا با دشمنان
بجنگ میپردازند] و تمام اینها اقتصاي تخفیف در حکم را دارد] بنابرین آنچه میسر میشود از آن بخوانید [و بنا بروایت حضرت
رضا علیه السّلام از پدرش و از جدّش آنچه میسور باشد براي شما که در آن خشوع قلب و صفاء سریرت باشد] و بر پا دارید
نماز واجب را و زکاة واجبه را بپردازید و بخداوند قرض الحسنه بدهید [یعنی در راه خدا انفاق کنید] و [بدانید] آنچه براي
خود از نیکی و طاعت پیش از خود میفرستید ثواب آنرا نزد خدا خواهید یافت آنکار براي شما از بخل و تقصیر در انفاق
نیکوتر است و ثواب آن بزرگتر و بیشتر است و از خداوند طلب آمرزش کنید زیرا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است
[گناهان شما را میپوشد و از شما در میگذرد بشما رحم میکند و بر شما انعام میفرماید]. گفتهاند که اینکه آیه مدنیّه است و
[ دلیل آن اینست که نماز و زکوة در مکّه واجب نبودند و بقولی هر دو در مکّه واجب شدند و آیه مکیّه است. [ صفحه 412
سورة المدثر
اشاره
37- مکیّه است- و عدّه آیات آن پنجاه و پنج یا پنجاه و شش است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره المدثر [ 74 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
97 وَ - 37 یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ [ 1] قُم فَأَنذِر [ 2] وَ رَبَّکَ فَکَ بِّر [ 3] وَ ثِیابَکَ فَطَهِّر [ 4] -قرآن- 1 - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
150- الرُّجزَ فَاهجُر [ 5] وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ [ 6] وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر [ 7] فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ [ 8] فَذلِکَ یَومَئِذٍ یَومٌ عَسِیرٌ [ 9] -قرآن- 1
اي المتدثّر و هو لابس الدثار و هو الثوب الّذي یکون فوق الشعار الّذي « المُدَّثِّرُ » 38- عَلَی الکافِرِینَ غَیرُ یَسِیرٍ [ 10 ] -قرآن- 1
« وَ لا تَمنُن » بالکسر العذاب و بالضمّ الصنم- اي اهجر الاعمال التی تردي الی الرجز- او- اهجر الاصنام « وَ الرُّجزَ » یلی البدن
المنّ ذکر النعمۀ بما یکدّرها و یقطع حق الشکر بها فامّا المنّ علی الاسیر فهو اطلاقه بقطع اسباب الاعتقال عنه و الاستکثار طلب
القلیل الکلفۀ و منه الیسار و هو کثرة المال لقلۀ الکلفۀ به « یَسِیرٍ » هو البوق و النقر بمعنی التصویت « النّاقُورِ » اي نفخ « نُقِرَ » الکثرة
459- 413 -قرآن- 453 - 391 -قرآن- 404 - 238 -قرآن- 386 - 121 -قرآن- 226 - 15 -قرآن- 108 - فی الانفاق. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-1 اي کسیکه دثار [یعنی طیلسان و لباس رو] بخود پیچیدهاي. [ صفحه 413 ] [در تفسیر کاشفی است که:] جابر بن عبد اللّه
رضی اللّه عنه نقل میکند از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در زمان فترت وحی براهی میرفتم ناگاه از آسمان آوازي
شنیدم چشم بالا کردم دیدم همان ملک که در غار حراء بمن آمده بود بر کرسی نشسته میان زمین و آسمان، از سطوت و
هیبت و عظمت و هیکل او خوفی بر من طاري شد بخانه بازگشتم و گفتم مرا بپوشانید جامهها بر من پوشیدند و من در اندیشه
2- [آنچه دیدي بیم آن مدار که 549- آن حال بودم که حضرت عزّت جلّ شأنه وحی فرستاد که یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ. -قرآن- 525
از شیطان باشد همانا تو پیامبر هستی] برخیز و مردم را از عذاب خدا بترسان [و آنها را دعوت به یکتا پرستی کن]. 3- و
پروردگار خود را بزرگ بشمار [و عظیم بدان و او را از آنچه سزاوار او نیست منزّه گردان و بگو اللّه اکبر] کبریاء مختص ذات
اوست. 4- و پوششهاي خود را پاکیزه گردان [یعنی بپلیدي و نجاست آلوده نباشد]. و بقولی: یعنی [و ثیابک فق ّ ص ر] یعنی
لباسهاي خود را کوتاه کن [که بزمین نکشد و آلوده بکثافات و قاذورات نشود و تطهیر کنایه از تقصیر است زیرا از لوازم
کوتاه شدن آلوده نشدن و پاك بودن است و اینکه تفسیر مروي از امام صادق علیه السّلام است. [و گفتهاند اینکه حکم، اوّلین
چیزي است که در ترك عادات ناپسند زمان آنحضرت بآن مأمور شد زیرا مشرکین البسه خود را از نجاسات حفظ نمیکردند]
و بقولی یعنی نفسک نزّهها عن المعایب أو و نفسک فطهّر من الذنوب و ثیاب عبارت از نفس باشد. و أبو بصیر از حضرت أبی
عبد اللّه امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که فرمود أمیر المؤمنین علیه السّلام فرماید: [غسل الثیاب یذهب الهم و
الحزن و هو طهور للصلوة و تشمیر الثیاب طهور لها و قد قال اللّه سبحانه و ثیابک فطهّر اي فشمّر [ صفحه 414 ] و تشمیر یعنی تا
ساق بالا زدن]. 5- و از عبادت بتان دوري بگزین- یا از معاصی و آنچه منجر بعذاب شود یا از فعل زشت و خلق مذموم کناره
کن- و بقولی یعنی حب دنیا را از دل بیرون کن زیرا [حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئۀ]. 6- و چیزي که بکسی عطا میکنی
خواهان آن مباش که بیشتر بتو عطا شود- و بقولی- حسنات خود را بر خدا منت مگذار که در مقابل بیشتر بتو عطا کند چه
اینکه از منزلت تو نزد خدا میکاهد. و بقولی نهی از رباء حرام است- یعنی چیزي عطا مکن که طالب باشی بیشتر از آنچه عطا
کردهاي بتو بدهد. و بقولی منت مگذار بر امّت خود بابلاغ رسالت که از آنها طلب اجر بیشتري نمائی. 7- و براي خاطر
پروردگار خودت و اجراي حکم خدایت به آزار مشرکین و تحمّل امور شاقّه در محاربه با عرب و عجم شکیبا باش- یا بطور
کلّی در برابر معاصی و طاعات و مصیبات صبور و شکیبا باش. 8- پس چون [در روز رستاخیز] در صور دمیده شود [که در
نفخه اولی همه موجودات فانی شوند و در نفخه دوم همه خلایق زنده گردند و در محشر حاضر آیند]. 9- چنین روزي روز
سختی است. 10 - بر کافران نعمتهاي خداوندي و منکران آیات او سهل و آسان نخواهد بود.
[ [سوره المدثر [ 74 ]: آیات 11 تا 31
اشاره
[ ذَرنِی وَ مَن خَلَقتُ وَحِیداً [ 11 ] وَ جَعَلتُ لَهُ مالًا مَمدُوداً [ 12 ] وَ بَنِینَ شُهُوداً [ 13 ] وَ مَهَّدتُ لَهُ تَمهِیداً [ 14 ] ثُمَّ یَطمَعُ أَن أَزِیدَ [ 15
171 کَلّا إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً [ 16 ] سَأُرهِقُهُ صَعُوداً [ 17 ] إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ [ 18 ] فَقُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ [ 19 ] ثُمَّ قُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ - -قرآن- 1
169 ثُمَّ نَظَرَ [ 21 ] ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ [ 22 ] ثُمَّ أَدبَرَ وَ استَکبَرَ [ 23 ] فَقالَ إِن هذا إِلاّ سِحرٌ یُؤثَرُ [ 24 ] إِن هذا إِلاّ قَولُ - 20 ] -قرآن- 1 ]
159 سَأُصلِیهِ سَقَرَ [ 26 ] وَ ما أَدراكَ ما سَقَرُ [ 27 ] لا تُبقِی وَ لا تَذَرُ [ 28 ] لَوّاحَۀٌ لِلبَشَرِ [ 29 ] عَلَیها تِسعَۀَ عَشَرَ - البَشَرِ [ 25 ] -قرآن- 1
135 وَ ما جَعَلنا أَصحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِکَ ۀً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَۀً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَستَیقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ وَ - 30 ] -قرآن- 1 ]
یَزدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ وَ المُؤمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَ الکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ
- بِهذا مَثَلًا کَ ذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِي مَن یَشاءُ وَ ما یَعلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاّ ذِکري لِلبَشَرِ [ 31 ] -قرآن- 1
وَ بَنِینَ » مالًا مَمدُوداً] اي مبسوطا اي کثیرا او ممدّا بالنماء » اي اترکنی وحدي معه « ذَرنِی وَ مَن خَلَقتُ وَحِیداً » [ 496 [ صفحه 415
139 [ صفحه 416 ] بمکه یتمتع بلقائهم و لا یحتاجون لسفر - 76 -قرآن- 120 - 35 -قرآن- 62 - اي حضورا معه -قرآن- 3 « شُهُوداً
اي سادخله « سَأُصلِیهِ سَ قَرَ » البسور بدو التکرّه فی الوجه « وَ بَسَرَ » اي ساغشیه عقبۀ شاقۀ المصعد « سَأُرهِقُهُ صَ عُوداً » طلبا للمعاش
-79- موعظۀ. -قرآن- 59 « ذِکري » اي مسوّدة للبشر من لوحته الشمس اي احرقته « لَوّاحَۀٌ لِلبَشَرِ » اي و لا تترك « وَ لا تَذَرُ » جهنّم
303 آیات فوق در باره ولید بن المغیرة - 246 -قرآن- 298 - 207 -قرآن- 228 - 173 -قرآن- 196 - 120 -قرآن- 156 - قرآن- 112
المخزومی نازل گشته است و چنان بوده که قریش در دار الندوه جمع شده بودند و ولید بآنها گفت شما مردمانی صاحب
حسب و باخرد هستید و با تمام عرب آمد و شد دارید بنابرین بر یک چیز متفق باشید و اجماع نمائید آیا عقیده شما در باره
اینکه مرد [یعنی حضرت مصطفی صلّی اللّه علیه و آله] چیست گفتند ما میگوئیم او شاعر است ولید از شنیدن اینکه کلام رو
ترش کرد و گفت ما شعر بسی شنیدهایم و گفتار او بشعر نمیماند- گفتند گوئیم که او کاهن است گفت وقتی نزد او میروید
آیا بآنچه کهنه خبر میدهند او نیز خبري میدهد! میبینید که چنین نیست. گفتند گوئیم که او مجنون است گفت وقتی نزد او
راه میروید او را دیوانه نمییابید گفتند میگوئیم او جادوگر و ساحر است گفت ساحر چگونه کسی است! گفتند آدمی است
که بین دو کینه ورز محبّت میافکند و بین دو دوست بغض و دشمنی میاندازد، گفت بنا بر اینکه او ساحر است و لذا همگی
خارج شدند و هر یک از آنها که رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را میدید فریاد میزد [ یا ساحر یا ساحر] و از اینکه جهت
کار بر آنحضرت بسی سخت شد و لذا خداوند اینکه آیات را از [یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ] تا [قَولُ البَشَرِ] نازل فرمود و اینکه قول مجاهد
1227 و امّا قول دیگر آنکه وقتی آیات [حم تَنزِیلُ الکِتابِ مِنَ اللّهِ العَزِیزِ العَلِیمِ غافِرِ - 1204 -قرآن- 1213 - است. -قرآن- 1181
الذَّنبِ وَ قابِلِ التَّوبِ شَدِیدِ العِقابِ ....] نازل گردید حضرت براي مسجد برخاست و ولید بن المغیره نزدیک بآنحضرت بود و
خواندن آنحضرت را میشنید و چون حضرت تفطّن فرمود که او قرائت را میشنود قرائت آیه را تکرار فرمود و لذا ولید از آنجا
150 [ صفحه 417 ] لقد سمعت من محمّد صلّی اللّه - خارج شد و بمجلس قوم خود بنی مخزوم رفت و گفت [و اللّه -قرآن- 37
علیه و آله آنفا کلاما ما هو من کلام الانس و لا من کلام الجنّ و ان له لحلاوة و ان علیه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله
لمغدق و انه لیعلو و ما یعلی]. ولید اینکه بگفت و بمنزل خود رفت قریش گفتند بخدا سوگند که مغیره از دین خارج شد و
بخدا قسم همه قریش هم از دین خارج خواهند شد و بولید ریحانه قریش میگفتند ابو جهل بآنها گفت من خیال شما را از
جهت او آسوده خواهم ساخت و بعد از آن بمنزل ولید رفت و پهلوي او بنشست و بحالت غمناك خود را نشان داده، ولید
گفت ترا چه شده است که اندوهگین هستی اي برادر زاده أبو جهل گفت قریش ترا بواسطه کبر سنّ تو عیب میگیرند و
میگویند بگمان ما ولید را سخنان محمّد شیفته کرده است ولید برخاست و با أبو جهل بمجلس قریش رفت و گفت آیا بگمان
شما محمّد صلّی اللّه علیه و آله دیوانه است و آیا او را بحالت جنون دیدهاید! گفتند نه بخدا- گفت آیا میپندارید که او
کاهن است و آیا از اینکه بابت چیزي از او دیدهاید! گفتند نه بخدا- گفت آیا تصوّر میکنید شاعر است و آیا هرگز از او
شعري شنیدهاید! گفتند نه بخدا- گفت آیا او را کذاب میدانید و آیا تجربه کردهاید که دروغی گفته باشد گفتند نه بخدا بلکه
نام او قبل از نبوّت هم صادق امین بوده است بواسطه صدقش- سپس قریش بولید گفتند پس از چیست! ولید بفکر فرو رفت و
سپس نگاه کرد و رو ترش ساخت و گفت او جز ساحر چیز دیگري نیست آیا ندیدهاید که بین مرد و أهل و اولادش و
غلامانش جدائی میاندازد بنابرین او ساحر است و آنچه میگوید [سحر یؤثر] یعنی سحري که مؤثّر واقع میشود [نقل از مجمع
البیان]
تفسیر معانی:
اشاره
-11 یعنی واگذار مرا و او را [زیرا من خودم براي عقاب او کافی هستم]- وا گذار مرا و کیست که در خلقت او یگانه و
بیشریک باشد جز من که وحید هستم و در خلقت او شریکی براي من نبوده است [و اگر وحید را حمل بر صفت مخلوق
کنیم] یعنی واگذار من و کسیرا که او را در [ صفحه 418 ] شکم مادرش تنها و وحید آفریدم که نه مالی داشت و نه فرزندي.
یا بقولی- مرا با او واگذار که به تنهائی کافی براي هلاکت او هستم- و إبن عباس گفته است که ولید را قومش وحید
مینامیدند- [و عیاشی باسناد خود از زراره و حمران و محمّد بن مسلم از حضرت صادق علیه السّلام و حضرت باقر علیه السّلام
روایت کردهاند که وحید بمعنی ولد الزناست- و زراره گوید که در خدمت حضرت باقر علیه السّلام از یکی از بنی هشام
گفتگو میشد که او در خطبه خودش گفته است أنا إبن الولید حضرت فرمود واي بر او اگر بداند که معنی وحید چیست، بآن
فخر نمیکند عرض کردیم معنی آن چیست فرمود کسی که پدر او معلوم نباشد]. 12 - و براي او مال و دارائی ممتدّي مقرّر
ساختیم [بین مکه تا طائف از شترها و اسبها و گلهها و مستغلاتی که عواید آن منقطع نمیشد و از اینکه سال بآن سال میکشید و
متّصل میشد و بستانی در طائف داشت که عواید آن در زمستان و تابستان برقرار بود]. 13 - و پسرهائی که با او در مکّه حضور
داشتند [و بواسطه ثروت و بی نیازیشان از مکّه دور نمیشدند و محتاج بتحمل رنج سفر نبودند، بقولی ده و بقولی سیزده و
بقولی هفت پسر داشت که از آنها [خالد و هشام و عمارة] اسلام آوردند [و پس از نزول اینکه آیات ولید رو بزوال مال و
نقصان دارائی گذاشت و فرزندان او از بین رفتند تا موقعی که بهلاکت رسید]. 14 - و براي او بساط عیش و خوشی را مهد و
گسترده ساختم [که از هر جهت آسوده خاطر و تصرف در امور براي او آسان باشد]. 15 - پس از تمام اینها [شکر اینکه نعماي
مرا بجاي نیاورد بلکه کفران کرد] و با وجود اینکه طمع دارد که من بر آنها بیفزایم. 16 - حاشا [چنین نیست که او پنداشته
[ است و من با وجود کفر او نخواهم افزود] زیرا که او [با معرفتی که دارد] دشمن و منکر آیات ما [و دلایل و [ صفحه 419
حجج توحید ما و حقانیّت پیمبر ما] میباشد. 17 - زود است که او را بکلفت و مشقت عذابی بیفکنم که در آن راحتی براي او
نباشد- یا او را در جهنّم مکلّف سازم که بکوهی آتشین دایما بالا برود و چون بقله آن برسد دوباره بیفتد و باز مکلّف بصعود
باشد و دائما عذاب او اینکه باشد. 18 - زیرا او در باره قرآن اندیشید که چه بگوید و پیش خود گفتار خود را اندازه گرفت و
تقدیر کرد که چگونه قضاوت نماید [و اینکه تفکّر براي آن بود که بباطل در حق قرآن سخنی بگوید و اگر براه صواب فکر
میکرد که ممدوح بود و همچنین اندازه گرفت که اگر بگوئیم شاعر است عرب ما را تکذیب خواهد کرد زیرا شعر نیست و
اگر بگوئیم کاهن است ما را تصدیق نمیکنند زیرا سخن او شبیه بسخن کاهنان نمیباشد پس میگوئیم ساحر است که آنچه
آورده است تأثیرش از سایر جادوگران بیشتر است]. 19 - بنابراین مرده باد و لعن و نفرین باد بر اینکه ولید که چه تقدیر و
قضاوتی کرد. 20 - باز هم مرگ بر او و لعن بر او که چگونه در آیات ما با وضوح دلیل و حجّت تقدیر نمود و معاقب باد
بعقاب دیگري که چگونه در باطل ساختن حقّ قضاوت نمود. 21 - پس از آن تأمّل کرد و نظر نمود [که در ردّ قرآن چه
بگوید]. 22 - بعد از تامّل و نظر رو ترش کرد و با کراهت رو نمود [یعنی گره بر جبین آورد]. 23 - و بعد از آن از حق رو بر
گردانید و بحقیقت پشت کرد و از متابعت حق استکبار نمود [و خود را بزرگ شمرد]. 24 - و گفت اینکه محمّد صلّی اللّه علیه
و آله میگوید چیزي نیست مگر سحري که [او از دیگران میآموزد] و روایت میکند و از خود او نیست [ یا بقولی یؤثر از [
صفحه 420 ] ماده ایثار باشد یعنی نفوس آنرا اختیار میکند و بواسطه حلاوتی که در آن است آنرا میپذیرد]. 25 - اینکه قرآن
جز کلام بشر نیست [یعنی کلام خدا نیست و حال آنکه اگر گفته اینکه ملعون درست بود و آن سحر با کلام بشر بود ساحران
مانندش میآوردند و خود او یا دیگري با وجود فصاحتی که داشتند سورهاي مثل او بیان میکردند]. [مورد تعجّب است با
اینکه ولید ملعون چنانکه در پیش گفتیم گفت: [اینکه کلام را حلاوتی و عذوبتی است که هیچ سخن را نباشد و آنرا طراوت
و تازگی است که هیچ گفتاري را نبود، اعلاي آن مثمر سعادات و اسفل آن عروق فضائل و حکم عالیه میباشد و قسم یاد
کرده که من از محمّد کلامی شنیدم که نه از کلام آدمی و نه از کلام پریان است و قرآن را شبیه بدرخت شادابی نمود که
اعلاي آن یا شاخههاي آن میوهدار و اسفل آن یعنی ریشه آن پر آب و مستحکم است و برتري مییابد و بر آن چیزي برتري
نخواهد گرفت و سپس براي استرضاي خاطر قریش و ابو جهل از اینکه تمجید صریح خود عدول کرده و گفت اینکه کلامی
است که جز کلام بشر نیست و آنرا از سایر ساحران میآموزد و مقصودش از بشر [یسار و جبر] دو غلام ایرانی بودند که در
مکّه بودند و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله با آنها مجالست میفرمود دیگر [ابو فکیهه] غلامی رومی که از طرف مسیلمه کذاب
- از یمامه بمکه آمد و شد مینمود]. 26 - زود است که او را داخل سقر [که دوزخ یا نام یکی از طبقات آن است] سازیم. 27
و نمیدانی تو [اي شنونده] که سقر چیست [و شدّت و هول و تنگی و حدّت آن تا چه حدّ است]. 28 - باقی نمیگذارد چیزي
که در آن بیفکنند مگر اینکه آنرا معدوم و هلاك میسازد و او را نمیگذارد که بحال هلاکت و عدم بماند بلکه دوباره [
صفحه 421 ] خلق میشود و باز هلاك میکند یعنی [لا تبقی حیّا و لا تذر میّتا] چنانکه در جاي دیگر فرمود [ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ
29 - بشره یعنی پوست آدمی را میسوزاند و سیاه میگرداند. 30 - خزنه و موکّلین بر سقر نوزده 140- لا یَحیی]. -قرآن- 104
ملکاند [که مالک دوزخ و هیجده نفر همراهان اویند که توصیف آنها در اخبار شده است]. - بعضی از مفسرین گفتهاند
تخصیص اینکه عدد بدانجهت است که نوزده شامل عدد به است که اکثر قلیل از اعداد است یعنی بزرگترین رقم آحاد و عدد
ده که اقلّ کثیر از اعداد است یعنی کوچکترین رقم عشرات و مآت- و گفتهاند چون اینکه آیه نازل شد أبو جهل بقریش
گفت مادرتان بعزایتان بنشیند آیا میشنوید که [إبن أبی کبشه] بشما خبر میدهد که خزنه آتش نوزدهاند و شما مردان شجاعی
هستید آیا هر ده نفر از شما عاجز است که یک تن از خزنه جهنّم را کفایت کند! ابو الاسود جمحی گفت هفده تن از آنها را
من کفایت میکنم که ده تن بر پشت و هفت تن بر شکم بر خواهم داشت شما دو تن از آنها را کفایت کنید و لذا آیه بعدي
نازل گردید. 31 - و ما قرار ندادیم مدبّرین امور جهنّم و خزنه آتش را [که مأمورین عذاب اهل دوزخاند] مگر فرشتگان [و
آنها را از جنس بنی آدم قرار ندادیم که شما طاقت مقابله با آنها را داشته باشید] و ما عدّه آنها را [نوزده] قرار ندادیم مگر
براي محنت و شدّتی در تکلیف براي کسانیکه نعم الهی را کفران کردند و وحدانیّت او را منکر شدند [تا تفکّر کنند و بدانند
که خداوند سبحانه حکیم است و جز آنچه که مبنی بر حکمت است نمیکند و بدانند که او بر افزایش قواي فرشتگان قادر
است تا خلایق را عذاب کنند و اگر کافران رجوع بعقلهاي خود کنند خواهند دانست آنکسی که یک فرشته را براي قبض
روح تمام بنی آدم مأمور فرموده است و مغلوب شدنی نیست قادر است که با فرشتگان خزنه دوزخ همه آنها را بآتش در
افکند وعده آنها را نوزده قرار داد] تا اهل [ صفحه 422 ] کتاب از یهود و نصاري یقین کنند [که او حق است و محمّد صلّی
اللّه علیه و آله صادق است و از آنچه در کتب آنهاست خبر میدهد بدون اینکه کتابهاي آنها را خوانده و از آنها آموخته باشد]
و کسانیکه ایمان آوردهاند بر ایمان و یقینشان بیفزاید [و بصحت اینکه عدد و صحّت نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
موقعیکه اهل کتاب آنانرا بآنچه در کتبشان ضبط است خبر میدهند ایمان کامل حاصل نمایند] و اهل کتاب و مؤمنان [در عدد
خزنه] بشک نیفتند [یعنی کسیکه بمحمد صلّی اللّه علیه و آله ایمان نیاورده است و کسی که ایمان آورده است وقتی تدبّر و
تفکّر کنند، بصحّت نبوّت او یقین نمایند] و کسانیکه در دلهاشان مرض [نفاق] است و همچنین کسانیکه کافر بوحی هستند
عاقبۀ الامر بگویند مقصود خداوند از اینکه گفتار [که عدد آنها را نوزده قرار داده] و بطور مثل ذکر کرده است چه بوده است!
همین قسم [یعنی همانطور که ما خزنه دوزخ را فرشتگان و عدد آنرا نوزده قرار دادیم] خلق را مکلّف میسازیم تا ضلالت و
هدایت را آشکار سازند [و اینکه ضلالت و هدایت را خداوند بخود نسبت داده است براي اینستکه جهت آنها همان تکلیف
است و تکلیف از جانب اوست] و شماره لشکریان پروردگارت را غیر از خود او کسی نمیداند [خزنه دوزخ را از آنجهت
نوزده قرار نداده است که لشکریانش کمند بلکه حکمت مقتضی آن بوده است- و ابی جهل نگوید که فقط اعوان محمّد
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نوزده تن بیش نیستند] و اینکه دوزخ و ذکر صفت آن جز براي تذکره و موعظه و ترسانیدن بشر از
عذاب و قهر الهی نیست [تا بخدا ایمان آورند و از گناه دوري کنند].
[ [سوره المدثر [ 74 ]: آیات 32 تا 56
اشاره
139 لِمَن شاءَ - کَلّا وَ القَمَرِ [ 32 ] وَ اللَّیلِ إِذ أَدبَرَ [ 33 ] وَ الصُّبحِ إِذا أَسفَرَ [ 34 ] إِنَّها لَإِحدَي الکُبَرِ [ 35 ] نَذِیراً لِلبَشَرِ [ 36 ] -قرآن- 1
مِنکُم أَن یَتَقَدَّمَ أَو یَتَأَخَّرَ [ 37 ] کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهِینَۀٌ [ 38 ] إِلاّ أَصحابَ الیَمِینِ [ 39 ] فِی جَنّاتٍ یَتَساءَلُونَ [ 40 ] عَنِ المُجرِمِینَ
191 ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ [ 42 ] قالُوا لَم نَکُ مِنَ المُ َ ص لِّینَ [ 43 ] وَ لَم نَکُ نُطعِمُ المِسکِینَ [ 44 ] وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ - 41 ] -قرآن- 1 ]
199 حَتّی أَتانَا الیَقِینُ [ 47 ] فَما تَنفَعُهُم شَ فاعَۀُ الشّافِعِینَ [ 48 ] فَما لَهُم - الخائِضِینَ [ 45 ] وَ کُنّا نُکَ ذِّبُ بِیَومِ الدِّینِ [ 46 ] -قرآن- 1
188 بَل یُرِیدُ کُلُّ امرِئٍ مِنهُم أَن یُؤتی - عَنِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِ ینَ [ 49 ] کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ [ 50 ] فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ [ 51 ] -قرآن- 1
صُحُفاً مُنَشَّرَةً [ 52 ] کَلاّ بَل لا یَخافُونَ الآخِرَةَ [ 53 ] کَلّا إِنَّهُ تَذکِرَةٌ [ 54 ] فَمَن شاءَ ذَکَرَهُ [ 55 ] وَ ما یَذکُرُونَ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّهُ هُوَ
اي لإحدي البلایا الکبر و الکبر « لَإِحدَي الکُبَرِ » اي أضاء « أَسفَرَ » [ 262 [ صفحه 423 - أَهلُ التَّقوي وَ أَهلُ المَغفِرَةِ [ 56 ] -قرآن- 1
اي اسد و قیل الرماة « قَسوَرَةٍ » یعنی التذکیر « التَّذکِرَةِ » اي نشرع فی الباطل « نَخُوضُ » اي ما ادخلکم « ما سَلَکَکُم » جمع کبري
- 164 -قرآن- 183 - 126 -قرآن- 153 - 99 -قرآن- 119 - 39 -قرآن- 87 - 9-قرآن- 22 - اي قراطیس تنشر و تقرأ. -قرآن- 3 « مُنَشَّرَةً »
32 - امر چنین نیست که آنها توهّم میکنند [یعنی قادراند که خزنه آتش را دفع کنند و [ 228 [ صفحه 424 - -191 قرآن- 218
بر آنها غلبه نمایند] بماه سوگند [و آیات عجیبهاي که در طلوع و غروب و سیر و زیاده و نقصان او مشهود است]. 33 - و بشب
سوگند زمانی که میگذرد و پشت میکند [یعنی شب میرود و بامداد میآید]. 34 - و قسم بصبح زمانی که همه را روشن
میسازد و تاریکی را میبرد [و در تمام اینکه سوگندها گفتهاند که قسم بپروردگار خالق آنهاست]. 35 - [قسم بتمام اینها] که
دوزخ یکی از آیات بزرگ و عظیم است. 36 - ترساننده بشر است [میترساند کسانیکه نافرمانی خدا کنند و پیرامون معاصی
بگردند]. 37 - اینکه انذار براي کسی است که بخواهد پیشی بجوید [در فرمانبري خدا] یا عقب بماند در نافرمانی او [و خداوند
سبحانه از ایمان و طاعت تعبیر بتقدّم فرموده است زیرا صاحب آن متقدّم در عقول و درجات است و پیش میرود و از کفر و
معصیت تعبیر بتأخیر فرموده است زیرا صاحب آن متأخّر در عقول و درجات است و عقب میرود- و محمّد بن الفضیل از أبی
الفضل از أبی الحسن علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: [کلّ من تقدّم الی ولایتنا تأخّر عن سقر و کلّ من تأخّر عن
ولایتنا تقدّم الی سقر- یعنی هر کس که بولایت ما رو کنند از جهنّم دور میشود و هر که از ولایت ما عقب بماند و پشت کند
بدوزخ رو کرده است و بطرف جهنّم میرود]. 38 - هر کس [در آخرت] در گرو کاري است که [در دنیا] کرده است [و آنچه
از طاعت و معصیت بجا آورده است] یا در آنروز تمام خلق و هر کس در اضطرابند. 39 - مگر صاحبان دست راست [یعنی
[ آنانکه نامه اعمالشان را بدست راستشان میدهند] یا [یعنی آنکه کسانیکه بطرف راست آنها را میبرند] یا [یعنی [ صفحه 425
کسانیکه گناه نکرده و در امان میباشند و مستحق ثواب هستند- و حضرت باقر علیه السّلام فرمود نحن و شیعتنا اصحاب
41 - أصحاب یمین مقامشان در بهشتها و بستانهاست پرسش میکنند از حال گنهکاران [و از گناهان آنها که - الیمین]. 40
مستحق عذاب شدهاند]. 42 - چه چیز شما را در آتش دوزخ افکنده است [یعنی بهشتیان جهنّمیان را میبینند و از آنها
میپرسند]. 43 - [دوزخیان بپاسخ] گویند ما از نماز گذاران نبودیم [یعنی بخدا توجّهی نمینمودیم]. 44 - و به بینوایان اطعام
نمیکردیم [ یا زکاة واجبه خود را نمیدادیم]. 45 - و با کسانیکه در باطل [و بدگوئی برسول خدا و اصحاب او] فرو رفته و
مشغول بودند ما هم همنفسی کرده و داخل در باطل میشدیم. 46 - و بروز جزاء تکذیب میکردیم [و اینکه روز را دروغ
- میپنداشتیم]. 47 - تا اینکه مرگ ما را فرا رسید [و آنچه بما وعده شده بود بالمعاینه دیدیم و یقین حاصل نمودیم]. 48
بنابرین شفاعت شافعین یعنی میانجیها براي آنها سودي نخواهد داشت [بقول إبن عباس در روایت عطا یعنی: شفاعت ملائکه
و پیمبران بآنها سودي نمیدهد آن چنانکه بموحّ دین سود میدهد. و حسن گفته است که نه شفاعت ملک و نه شهید و نه
مؤمنی براي آنها نافع نخواهد بود. و اینکه قول را اجماع تائید میکند زیرا اجماع بر اینکه است که عقاب کفر بشفاعت ساقط
نمیگردد. و اینکه روایت وارده از عبد اللّه بن مسعود بصحّت پیوسته است که گفت: پیمبر شما صلّی اللّه علیه و آله چهارمین
نفري است که شفاعت میکنند اوّل جبرئیل علیه السّلام بعد ابراهیم بعد موسی و عیسی علیهما السّلام سپس پیمبر شما صلّی
اللّه علیه و آله هیچیک بیش از پیمبر [ صفحه 426 ] شما شفاعت نخواهد کرد پس از او صدّیقان پس از آنها شهیدان و قومی
در دوزخ باقی خواهند ماند که بآنها گفته میشود [ما سلککم فی سقر] تا آنجا که فرمود: فما تنفعهم شفاعۀ الشافعین. إبن
مسعود گوید اینکه گروهاند که در جهنّم باقی خواهند ماند. حسن از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که
فرمود: مردي از اهل بهشت در روز قیامت عرض میکند اي پروردگار من فلانی در دار دنیا شربت آبی بمن نوشانید لذا
شفاعت مرا در باره او بپذیر خداوند میفرماید برو و او را از آتش خارج ساز و او میرود و در آتش جستجو میکند تا او را از
آنجا بیرون آورد و فرمود صلّی اللّه علیه و آله: همانا از امّت من کسی هست که بشفاعت او خداوند بیش از قوم مضرّ را به
بهشت داخل میفرماید- [نقل از مجمع البیان]. 49 - پس آنها را چه شده است و چه باعث گردیده است که از قرآن اعراض
میکنند [و رو برمیگردانند و ایمان نیاوردهاند و بمواعظ آن توجه نمیکنند و بدین جهت در آخرت چون اعراض از قرآن
کردهاند فایده و بهرهاي از رحمت حق نخواهد داشت]. 50 - آنان گوئی خرانی هستند وحشی و رمیده. 51 - که از شیر [ یا
مردمان تیر انداز و شکارچی] میگریزند [یعنی چنانکه خر بیابانی از آنها میگریزد ایشان از استماع قرآن میگریزند زیرا که
گوش سخن شنو و دل پند پذیر ندارند]. 52 - بلکه هر فردي از اینکه کافران خواهان است که صحیفههاي جداگانهاي از
آسمان براي او نازل شود [و بنام آنها بیاید که اي فلان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیمبر ماست و باو ایمان بیاور-.
چنانکه در جاي دیگر فرمود از قول کفّار: و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتابا نقرؤه]. 53 - حقّا [که امر چنین نیست که
آنها گویند] آنان [بواسطه استهلاك [ صفحه 427 ] در محبّت دنیا] از آخرت بیمی ندارند [و صحت آنرا منکراند و اگر از
عذاب آخرت میترسیدند پس از اقامه اینکه همه دلایل و معجزات باز هم اقتراح در آیات نمینمودند]. 54 - حقا که اینکه
قرآن تذکره و موعظه و پند آموز است. 55 - بنابرین هر کس خواسته باشد از آن متّعظ میشود و پند میگیرد [و آنرا نصب
العین خود قرار میدهد و بسبب آن بسعادت دارین میرسد]. 56 - و آنها متّعظ نمیشوند مگر اینکه خدا بخواهد و مشیتش تعلّق
بگیرد [مشیّت اول که از طرف عبد است اختیاري است و مشیّت ثانی که خواست خداست اجباري است و لذا مشیت الهی
جلوتر است یعنی آنها نمیخواهند مگر اینکه خدا آنرا خواسته باشد] اوست که سزاوار است از محارم او پرهیز شود و از عقاب
او آدمی بیمناك گردد و اوست سزاوار اینکه گناهان را ستر کند و بیامرزد یا اوست که سزاوار است از عقابش پرهیز شود و
بآنچه منجر بمغفرت او گردد عمل شود]. [مرفوعا از انس مروي است که رسولخدا اینکه آیه را تلاوت نموده فرمود که خداي
سبحانه فرماید: [من سزاوارم که از من پرهیز شود و با من معبودي قرار داده نشود پس هر کس که از من بپرهیزد و با من
[ معبودي قرار ندهد من سزاوارم که او را بیامرزم]. [ صفحه 428
سورة القیمۀ
اشاره
37- مکیّه است و شماره آیات آن چهل است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره القیامۀ [ 75 ]: آیات 1 تا 15
اشاره
37 لا أُقسِمُ بِیَومِ القِیامَۀِ [ 1] وَ لا أُقسِمُ بِالنَّفسِ اللَّوّامَۀِ [ 2] أَ یَحسَبُ الإِنسانُ أَلَّن نَجمَعَ عِظامَهُ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
186 بَل یُرِیدُ الإِنسانُ لِیَفجُرَ أَمامَهُ [ 5] یَسئَلُ أَیّانَ یَومُ القِیامَۀِ [ 6] فَإِذا بَرِقَ - 3] بَلی قادِرِینَ عَلی أَن نُسَوِّيَ بَنانَهُ [ 4] -قرآن- 1 ]
[ 176 یَقُولُ الإِنسانُ یَومَئِذٍ أَینَ المَفَرُّ [ 10 ] کَلّا لا وَزَرَ [ 11 - البَصَرُ [ 7] وَ خَسَفَ القَمَرُ [ 8] وَ جُمِعَ الشَّمسُ وَ القَمَرُ [ 9] -قرآن- 1
224 وَ لَو - إِلی رَبِّکَ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ [ 12 ] یُنَبَّؤُا الإِنسانُ یَومَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ [ 13 ] بَلِ الإِنسانُ عَلی نَفسِهِ بَصِ یرَةٌ [ 14 ] -قرآن- 1
یعنی لیدوم علی فجوره فیما یستقبل « لِیَفجُرَ أَمامَهُ » التی تلوم صاحبها علی کل تقصیر « اللَّوّامَۀِ » 31- أَلقی مَعاذِیرَهُ [ 15 ] -قرآن- 1
- ذهب -قرآن- 3 « خَسَفَ القَمَرُ » اي تحیّر فرعا من برق الرجل اذا نظر الی البرق فدهش بصره « بَرِقَ البَ َ ص رُ » متی « أَیّانَ » من الزمان
اي « یُنَبَّؤُا » اي لا ملجأ « لا وَزَرَ » 244 [ صفحه 429 ] ضوؤه - 160 -قرآن- 229 - 136 -قرآن- 145 - 72 -قرآن- 129 - -14 قرآن- 54
1- بقولی [از إبن عباس و سعید بن جبیر] 68- 44 -قرآن- 57 - 17 -قرآن- 35 - اي اعذاره جمع معذرة. -قرآن- 9 « مَعاذِیرَهُ » یخبر
[لا] در لا اقسم صله توکید است یعنی هر آینه قسم میخورم بروز رستاخیز- و بقولی [لا] ردّ بر منکرین بعث و نشور است و
گوئی که خدا فرماید: نه چنانستکه شما میپندارید بروز قیامت قسم که شما برانگیخته خواهید شد. و بقولی یعنی قسم
نمیخورم بروز قیامت [بسکه ظهور آن بدلائل عقلی و نقلی مسلّم است]. و بقولی یعنی بروز رستاخیز قسم نمیخورم زیرا شما
بر آن اقرار ندارید و بقرائتی [لاقسم] یعنی هر آینه قسم میخورم. 2- و قسم نمیخورم بنفسی که صاحب خود را سرزنش و
ملامت میکند [چه شما بآنهم مقرّ نیستید]- [و اما نفس لوّامه یعنی بسیار ملامت کننده که گفتهاند: در روز قیامت نفسی نیست
از نیکوکار و بدکار مگر اینکه خود را سرزنش میکند زیرا اگر کردار خوب داشته گوید که چرا زیادتر نکردم و اگر کردار بد
داشته گوید اي کاش نکرده بودم [و اینکه قول إبن عباس است در روایت عطا] و مجاهد گفته است بر گذشته خود را سرزنش
میکند که چرا کردم یا چرا نکردم و بقولی نفس لوّامه نفس کافر و فاجر است که از آنچه از او ناشی شده است خود را بسیار
ملامت خواهد کرد. و بقولی نفس مؤمن است که در دنیا نفس خود را در مقام حساب میآورد و میگوید چرا چنین کردم و
چرا کوتاهی نمودم و لذا همواره در عواقب امر فکر میکند ولی نفس فاجر در باب آخرت فکري نمیکند و حساب نفس خود
را نمیکشد. 3- آیا انسان [یعنی انسانیکه منکر بعث و نشور است] گمان میکند که ما استخوانهاي او را [پس از آنکه پوسیده
[ و محو شدند] ما جمع و استوار نخواهیم ساخت [و آنرا دوباره برنخواهیم گردانید بطوریکه اول بدانشکل بود] [ صفحه 430
[و تعبیر از بعث و خلقت نو تعبیر بجمع عظام فرموده است زیرا استخوانها قالب بدن هستند و بدن بآنها استوار و بر پا میشود].
-4 بلی ما توانا هستیم بر اینکه [استخوانهاي] بندهاي انگشتان او را هم تسویه کنیم [و هر یک را بجاي خودش بگذاریم و
آنکس که قادر است استخوانهاي کوچک را جمع کند و بجاي خود بگذارد بطریق اولی بر جمع کردن استخوانهاي بزرگتر
هم تواناتر است]. و بقول دیگر- یعنی ما قادر هستیم که انگشتان او را مانند سم حیوانات قرار دهیم تا بدهان اکل و شرب کند
ولی بر او منت نهادهایم و باو انگشتان دادهایم تا از آنها بهره و سود ببرد و صاحب قبض و بسط باشد و اعمال نازك کاري از
او مانند نوشتن و امثال آن ناشی گردد [از إبن عباس و قتاده]. 5- بلکه انسان [تبهکار] میخواهد آنچه را از عمر خود در پیش
دارد بفجور و نافرمانی خداوند بگذراند [و لذا همین قصد است که او را باعراض از مقدورات پروردگارش وادار کرده و
بدینجهت اقرار ببعث نداشته و منکر نشور شده است. و بقولی فجور بمعنی تکذیب باشد- یعنی بآنچه از بعث در جلو دارد
- کافر شود و آنرا تکذیب کند. و بقولی- او خواهان است که مدت عمر را بفجور بگذراند و در نیت او توبه از گناه نیست. 6
[چنین کس] میپرسد قیامت کجاست و کی خواهد بود! [یعنی از بس دنیا او را مشغول ساخته تفکّري در عاقبت خود ندارد و
چون او را از قیامت بترسانند گوید کی چنین چیزي خواهد بود؟! 7- پس [چون در معاینه ملک الموت یا دیدن اهوال روز
9- و آفتاب و ماه بینور [ قیامت] چشم خیره شود [و فزع و اضطراب اینکس را فرا گیرد]. 8- و ماه تیره گردد. [ صفحه 431
شوند و از یک مکان درآیند. 10 - انسانی [که تکذیب قیامت را میکرد] گوید امروز فرار یا فرارگاه کجاست! [یعنی بکجا
میتوان امروز فرار کرد]. 11 - حاشا و زنهار فرارگاه و پناهگاهی نیست [که بآن جا بروند و تحصّن یابند. 12 - امروز نهایت کار
خلق بسوي پروردگار تست- امر و نهی باو منتهی میشود و حکم حکم اوست نه غیر او- و قرارگاه مؤمن و کافر و مصیر و
مرجع تمام خلایق درگاه خالق آنهاست. 13 - در اینکه روز [قیامت [انسانرا باوّل و آخر عملش با خبر میسازند- یا آدمی را
بآنچه در حیات خود کرده و بسنّتی که براي بعد از خود گذاشته یا آنچه گرفته و بجا نهاده یا آنچه در زندگی خود مصرف
کرده و آنچه براي وراث گذارده آگاه میکنند و کیفر و پاداش میدهند. 14 - بلکه [لازم نیست آنروز کسی او را از حالش
باخبر سازد چه] خود بیناي احوال خویشتن است [یعنی جوارح و اعضاي او باعمال و کردار او شهادت میدهند چنانکه در جاي
دیگر فرموده است [کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً]- و بقولی- یعنی آدمی بخویشتن و کردار خویش آگاه است و میداند
253 [زراره گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم مرضی که بیمار باید روزه خود را افطار - چه کرده است. -قرآن- 208
کند حدّش چیست حضرت فرمود: بل الانسان علی نفسه بصیره او خود داناتر است بآنچه طاقت فرسا براي اوست. 15 - هر چند
که عذرهاي خود را پیش آورد [یعنی بگوید بدینجهت و فلان دلیل بود که چنین کردم] [چه چندین عذر انگیزي و چندین
[ حیلهها سازي || چه میدانی که میدانم و میدانم که میدانی [ صفحه 432
[ [سوره القیامۀ [ 75 ]: آیات 16 تا 25
اشاره
لا تُحَرِّك بِهِ لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِهِ [ 16 ] إِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وَ قُرآنَهُ [ 17 ] فَإِذا قَرَأناهُ فَاتَّبِع قُرآنَهُ [ 18 ] ثُمَّ إِنَّ عَلَینا بَیانَهُ [ 19 ] کَلّا بَل تُحِبُّونَ
212 وَ تَذَرُونَ الآخِرَةَ [ 21 ] وُجُوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ [ 22 ] إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ [ 23 ] وَ وُجُوهٌ یَومَئِذٍ باسِرَةٌ [ 24 ] تَظُنُّ - العاجِلَۀَ [ 20 ] -قرآن- 1
العجلۀ طلب عمل الشیء قبل وقته الّذي ینبغی ان یعمل فیه و نقیضه الابطاء- و « لِتَعجَلَ » 167- أَن یُفعَلَ بِها فاقِرَةٌ [ 25 ] -قرآن- 1
فَاتَّبِع » القرآن اصله الضمّ و الجمع و هو مصدر کالرجحان « قُرآنَهُ » السرعۀ عمل الشیء فی اول الوقت الّذي هوله و ضدّه الأناة
اي داهیۀ « فاقِرَةٌ » شدیدة العبوس « باسِرَةٌ » اي بهیّۀ مبتهجۀ و النضرة مثل البهجۀ و الطلاقۀ و ضدّه العبوس « ناضِ رَةٌ » اي قرائته « قُرآنَهُ
-16 374- 349 -قرآن- 367 - 274 -قرآن- 342 - 251 -قرآن- 267 - 176 -قرآن- 232 - 12 -قرآن- 168 - تکسر فقار الظهر. -قرآن- 3
[ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] حرکت مده زبان خود را بوحی یا بقرآن [یعنی بقرائت وحی یا قرآن] تا بخواندن آن یا
288- گرفتن از جبرئیل شتاب کنی [و در جاي دیگر فرمود: وَ لا تَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أَن یُقضی إِلَیکَ وَحیُهُ]. -قرآن- 221
[إبن عباس گفته است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چون قرآن بر او نازل میشد بواسطه دوست داشتن وحی و حرصی
که بگرفتن وحی و ضبط آن داشت بحرکت دادن زبان عجله میفرمود، از بیم آنکه مبادا آنرا فراموش کند لذا خداوند او را از
اینکه کار نهی فرمود. [ صفحه 433 ] و در روایت سعید بن جبیر از إبن عباس است که آنحضرت در موقع نزول وحی عجله
میفرمود و حفظ آن بر او دشوار بود و لذا زبان و لب خود را بحرکت میآورد پیش از آنکه جبرئیل از قرائت وحی فراغت
یابد و بدینجهت خداوند بدین آیات او را نهی فرموده و مطمئن ساخت]. 17 - زیرا که گرد آوردن و جمع کردن آن [در سینه
تو براي آنکه آنرا محفوظ بداري و بخاطر بسپاري] و همچنین تألیف و بهم پیوستن آنچه بر تو نازل میشود بر عهده ماست
[یعنی مترس که چیزي از آن ترا فوت شود یا از خاطرت محو گردد]. 18 - پس وقتی که ما آنرا خواندیم [یعنی پس از آنکه
جبرئیل بامر ما آنرا قرائت کرد] پیروي قرائت او را بکن [یعنی بعد از فراغت جبرئیل از قرائت تو قرائت کن]. [إبن عباس گوید
پس از نزول اینکه آیه وقتی جبرئیل علیه السّلام نازل میشد تامّل میفرمود و چون او میرفت قرائت مینمود] و بقولی فاتّبع قرآنه
[یعنی بآنچه در آن از احکام حلال و حرام است عمل کن [بنا بقول قتاده و ضحّاك]. 19 - پس از آنهم توضیح و روشن
ساختن [آنچه تو در حفظ آوردهاي] بر عهده ماست- و برماست که آنرا براي تو محفوظ بداریم تا بتلاوت آن براي مردم آن
را روشن و واضح سازي [و اینکه آیه دلیل است بر آنکه در قرآن معمّا و لغزي نیست که روشن نباشد]. 20 - زنهار [اینکه
مردم تدبّر در قرآن و بیانی که در آن است نمیکنند] یا [نه چنان است اي مردم که در امر آخرت گمان بردهاید] بلکه شما دنیا
را دوست میدارید [و از روي جهل و سوء اختیار براي دنیا کار میکنید]. 21 - و آخرت را واگذاشتهاید [و براي آن کاري
نمیکنید بلکه انکار آنرا هم مینمائید]. 22 - در اینکه روز رستاخیز چهرههائی شکفته و باطراوت و نورانیاند [یعنی [ صفحه
434 ] چهرههاي مؤمنان مستحق ثواب که از دیگران ممتازاند]. 23 - بسوي پروردگارشان [یعنی بثواب پروردگار و نعیم بهشت]
نگرانند و [هر آن بر سرورشان افزوده میشود] یا - منتظر ثواب پروردگارشان میباشند [و اینکه قول مروي از علی علیه السّلام نیز
میباشد]. 24 - و چهرههائی [هم] در اینکه روز گرفته و عبوس و افسردهاند. 25 - و گمان میبرند که داهیه و مصیباتی در انتظار
آنهاست که پشت آنها را خواهد شکست [یعنی وقوع آنها را اجمالا میدانند و تفصیل آنرا نمیدانند].
[ [سوره القیامۀ [ 75 ]: آیات 26 تا 40
اشاره
[ کَلّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ [ 26 ] وَ قِیلَ مَن راقٍ [ 27 ] وَ ظَنَّ أَنَّهُ الفِراقُ [ 28 ] وَ التَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ [ 29 ] إِلی رَبِّکَ یَومَئِذٍ المَساقُ [ 30
177 فَلا صَدَّقَ وَ لا صَ لّی [ 31 ] وَ لکِن کَ ذَّبَ وَ تَوَلّی [ 32 ] ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهلِهِ یَتَمَطّی [ 33 ] أَولی لَکَ فَأَولی [ 34 ] ثُمَّ - -قرآن- 1
یُّمنی [ 37 ] ثُمَّ کانَ عَلَقَۀً
ٍ
173 أَ یَحسَبُ الإِنسانُ أَن یُترَكَ سُديً [ 36 ] أَ لَم یَکُ نُطفَۀً مِن مَنِی - أَولی لَکَ فَأَولی [ 35 ] -قرآن- 1
259- فَخَلَقَ فَسَوّي [ 38 ] فَجَعَلَ مِنهُ الزَّوجَینِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی [ 39 ] أَ لَیسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِیَ المَوتی [ 40 ] -قرآن- 1
اي السوق مصدر ساق « المَساقُ » الراقی طالب الشفاء « راقٍ » جمع ترقوه اعالی الصدر تترقی إلیه النفس عند الموت « التَّراقِیَ »
156 [ صفحه 435 ] اصله اولاك اللّه ما تکرهه - 111 -قرآن- 136 - 78 -قرآن- 103 - 14 -قرآن- 74 - قرآن- 3 - « أَولی لَکَ فَأَولی »
الماء القلیل و « نُطفَۀً » اي مهملا لا یکلّف و لا یجازي « سُديً » التمطی تمدد البدن من الکسل اي یتبختر « یَتَمَطّی » و اللام مزیدة
26 - زنهار [که دنیا 203- 156 -قرآن- 196 - 110 -قرآن- 150 - 58 -قرآن- 105 - دما منعقدا. -قرآن- 49 « عَلَقَۀً » هنا یراد ماء الرجل
را اختیار مکنید و بدانید که مرگ در جلو دارید] وقتی جان و روح ببالاي سینه یعنی باستخوان ترقوه رسد. 27 - و گفته شود
[یعنی اهل و عیال او که در بالین بیماراند گویند] کجاست و کیست طبیبی که او را شفا دهد و مداوا کند و نمییابند یا بقولی-
بپزشکان التماس کنند و نتوانند او را از عذاب خدائی رهائی دهند- یا بقولی- ملائکه گویند کیست که روح او را ببالا برد آیا
فرشتگان رحمت یا فرشتگان عذاب [بنا بقول إبن عباس و مقاتل- و [بقول] أبو العالیه- در باره او ملائکه گفتگو کنند که
ملائکه رحمت و ملائکه عذاب کدامیک باید روح او را بالا برند- [و ضحاك گفته است] اهل دنیا بدن او را تجهیز میکنند و
اهل آخرت روح او را. 28 - در آنوقت [که جانرا در گلو میبیند] یقین کند که زمان فراق [از دنیا و اهل و مال و فرزندان]
رسیده است. [و در حدیث آمده است که: وقتی عبد با مرگ دست و گریبان است و گرفتار اندوه و سکرات آن میباشد
مفاصل او بیکدیگر سلام میکنند و گویند علیک السلام تفارقنی و افارقک الی یوم القیمۀ یعنی سلام بر تو. تو از من جدا
میشوي و من هم از تو جدا میشوم تا روز قیامت]. 29 - پس در آنحال شدّت امر آخرت بامر دنیا پیچیده میشود [بقول إبن
عباس و مجاهد]- یا - حال حیات بحال مرگ پیچیده میشود- یا - دو ساق پاي او در حال مرگ بهم پیچیده میشود زیرا قوه از
آنها سلب میشود و مانند پوستی بیکدیگر میپیچند- یا بقولی- بواسطه اضطراب دائما یکپا را بلند میکند و پاي دیگر را دراز
میکند و هر دو را بهم میپیچد- و در تمام معنی آنست که سختیها هم در آنحال باو رو میکنند و او از شدّتی خارج نشده شدت
دیگري باو [ صفحه 436 ] رو میکند [اعاذنا اللّه و جمیع المؤمنین من شدّة هول المطّلع]. 30 - سوق خلایق در روز رستاخیز
بسوي محشري است که در آن غیر از خداوند متعال مالک امر و نهی کسی نیست- و بقولی که مساق را موضع سوق دانند-
- یعنی فرشتگان روح او را بجائی برند که خدا امر فرموده است اگر از اهل بهشت بعلیّین و اگر اهل آتش است بسجّین. 31
[چون اینکه کس] نه چیزي تصدّق داده و انفاق کرده است و نه نماز گذارده است. 32 - و لکن خدا را تکذیب کرده است و
از طاعت او رو گردانیده است. و گفتهاند- یعنی تصدیق بکتاب خداي تعالی نکرده است و در برابر حق هم بنماز نایستاده
است ولی بکتاب و رسول خدا تکذیب کرده است و از ایمان رو گردانیده است. 33 - و سپس بسوي اهل و عیال و کسان خود
برگشته و تبختر کرده و در حرکت و راه رفتن کبر و خیلاء نشان داده است [که مراد أبو جهل بن هشام است]. 34 - واي بر تو
اي انسان مکذّب. 35 - پس واي بر تو اي انسان مکذّب. [یعنی اولاك اللّه ما تکرهه یعنی خداوند بتو نزدیک کند آنچه را که
تو آنرا مکروه داري و از آن دوري میکنی و لام در [لک] زاید است]. کاشفی گوید: [أَولی لَکَ] یعنی سزاوار است ترا مرگی
سخت [فَأَولی] پس سزاوار است ترا عذاب الیم در قبر [ثم اولی لک] پس نیک سزاوار است ترا هول قیامت [فَأَولی] پس بغایت
170 و روایت شده است که چون اینکه آیه نازل - 60 -قرآن- 163 - 14 -قرآن- 53 - سزاوار است ترا خلود در دوزخ]. -قرآن- 3
شد، رسول خدا اطراف جامه ابو جهل را در مکّه بگرفت و یکی یا دو مرتبه او را کشانید و بسینه او زده و [ صفحه 437 ] اینکه
آیات را تلاوت فرموده و أبو جهل گفت بچه چیز مرا تهدید میکنی نه تو و نه پروردگارت قادر نیستید که بمن کاري کنید ....
بالاخره در جنگ بدر دید آنچه را باید ببیند. 36 - آیا انسان [یعنی أبی جهل] گمان میکند که ما او را مهمل وامیگذاریم [نه
امري و نه نهیی و نه تکلیفی و نه مجازاتی]. 37 - [چگونه چنین گمانی کند و حال آنکه در خویشتن نظر کند و ببیند چه
أحوالی در او دست داده است] آیا او قطره آب منی نبود که در رحم ریخته شد. 38 - سپس خون بستهاي بود و در رحم از آن
خلقتی آفرید و آفرینش او را تسویه کرد و صورت باو داد و در شکم مادر اعضاء ظاهره و باطنه بخشید- و یا آنکه- بعد از
خروج از شکم مادر و پس از زایش او را انسانی مستوي قرار داد و قوت او را تکمیل فرمود. 39 - و از اینکه انسان دو جفت نر
و ماده آفرید- یا از منی انسان نر یا ماده بیرون نمود. 40 - آیا کسیکه باین امور قادر بوده است قادر نیست بر اینکه مرده را
زنده کند. در حدیث از براء بن عازب آمده است که گفت چون اینکه آیه نازل شد [أَ لَیسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِیَ
المَوتی] رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: [سبحانک اللّهم و بلی یعنی بار الها تو منزهی و بلی تو قادري بر اینکه مرده را
زنده کنی و براي حشر مبعوث گردانی] و اینکه حدیث از حضرت أبی جعفر امام باقر و حضرت أبی عبد اللّه امام صادق
139 و در آیه دلالتی بر صحت قیاس عقلی است زیرا خداي سبحانه نشأه - علیهما السّلام روایت گردیده است]. -قرآن- 83
[ ثانیه را بنشأه اولی معتبر شناخته و اعتبار داده است.