گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سورة البقرة ( 2)



: الآیات 1 الی 2
اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
( الم ( 1) ذلِکَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه هُديً لِلمُتَّقِینَ ( 2
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر.
( الم ( 1
( این کتاب که در آن شکی نیست هدایتگر براي پرهیزگاران است ( 2
نکات ادبی
از حروف مقطعه است که شرح آن در تفسیر آیه خواهد آمد و این آیا محلی از اعراب دارد یا نه بسته به این است که آن « الم » -1
را چگونه تفسیر کنیم. اگر آن را حروف خاصی بدانیم که از معانی آن خبر نداریم و یا حروفی که براي بیان این معنا است که
قرآن از این حروف تشکیل شده، نباید براي آن محلی از اعراب قائل شویم و اگر آن را نام سوره بدانیم، محل آن رفع است و تقدیر
اسم اشاره است که در « ذلک » -2 « اتل » چنین است که هذا الم و اگر آن را اسماء الهی بدانیم محل آن نصب است به تقدیر فعل
است و کاف براي خطاب و لام براي تاکید « ذا » مقام اشاره به دور استعمال میگردد و در فارسی به آن ترجمه میشود و اصل آن
اضافه شده است.
-3 کتاب مصدر است مانند: حساب و عقاب و در اینجا به معنی مکتوب آمده
صفحه : 38
است. معنی اصلی کتابت، جمع کردن است و چون در موقع نوشتن مطالب گوناگون در یک جا جمع میشود و لذا به آن کتابت
گفته میشود چون افراد متعددي در آن جمع شدهاند. « کتیبه » اطلاق میگردد. و به گروهی از لشگر
مصدر است و معناي آن را پیش از این گفتیم و در اینجا یا به معناي فاعل است و منظور از هدي، هادیاً میباشد و یا « هدي » -4
همان معناي مصدري است و از باب مبالغه است.
صفحه 43 از 374
میباشد که در مصدر واو قلب به تاء شده و در اینجا نیز متقین در « وقی » اسم فاعل از باب افتعال از تقوا است و ریشه آن « متقین » -5
اصل موتقین بوده واو به تا قلب شد و تا در تا ادغام گردید. تقوا در لغت به معناي مانع میان دو چیز است و در اصطلاح، آن حالت
خدا ترسی است که انسان را از ارتکاب گناه مانع میشود.
عطف بیان و یا صفت آن است « الکتاب » مبتداء است و « ذلک » -6 در اعراب این آیه وجوهی گفته شده و بهتر این است که بگوییم
« هدي للمتقین » محلًا مرفوع است و خبر براي ذلک میباشد و یا محلًا منصوب است و حال براي ذلک الکتاب است و « لا ریب فیه »
خبر براي ذلک الکتاب میباشد و اگر لا ریب فیه را خبر بگیریم هدي للمتقین خبر بعد از خبر میشود.
بحثی درباره حروف مقطعه قرآن
گفته میشود. مجموع حروفی که در اول « حروف مقطعه » در اول بیست و نه سوره از سورههاي قرآن حروفی ذکر شده که به آن
این بیست و نه سوره آمده با حذف مکررات چهارده حرف است. حروف مقطعه گاهی یک حرفی است مانند ق و ن در اول
سورههاي قاف و قلم و گاهی دو حرفی است مانند طه و یس در اول سورههاي طه و یس و گاهی سه حرفی است مانند الم در اول
سوره بقره و آل عمران و گاهی چهار
صفحه : 39
حرفی است مانند المر و المص در اول سوره رعد و اعراف و گاهی پنج حرفی است مانند کهیعص و حمعسق در اول سوره مریم و
شوري.
اکنون باید دید که هدف از ذکر این حروف در اول بعضی از سورههاي قرآن چیست! و آیا این حروف معانی خاصی دارند و یا
راز و رمزي است میان خدا و پیامبر و کسی جز پیامبر و کسانی که پیامبر به آنها یاد داده، از معانی آن آگاه نیست.
درباره حروف مقطعه مطالب گوناگونی گفته شده گاهی آنها را نامهاي سوره دانستهاند و گاهی آنها را نام خدا معرفی کردهاند و
مطالب دیگر. به نظر میرسد که میان این حروف و سورههایی که در اول آنها واقع شدهاند تناسبی هست و مثلًا مشابهتهایی میان
سورههایی که با طس و یا حم و یا الم شروع میشود وجود دارد و به طوري که گفته میشود طبق تحقیقی که به وسیله کامپیوتر
انجام گرفته در هر سورهاي که این حروف در اول آن قرار گرفته آن حرفها بیشتر از حرفهاي دیگر در آن سوره تکرار شده است
مثلًا در سوره بقره و هر سورهاي که با الم شروع شد الف و پس از آن لام و پس از آن میم بیشتر از همه حروف تکرار شده و در
سوره ق حرف قاف از همه حروف بیشتر تکرار شده است اگر این تحقیق درست باشد، به خوبی روشن میشود که تناسب ویژهاي
میان حروف مقطعه و سوره وجود دارد.
حال میگوییم با رعایت همان تناسب، خداوند در اول بعضی از سورهها حروفی را به صورت تقطیع شده آورده که معناي خاصی
ندارد و هدف از آن جلب توجه خواننده و یا شنونده به آیات آن سوره است و میتوانیم این حروف را نوعی حروف تنبیه بدانیم
آمده است و اساساً در تمام زبانها در هنگام محاوره، گوینده براي جلب « هذا » که در زبان عربی نظیر دارد مانند هاء تنبیه که در اول
توجه مخاطب خود گاهی صدایی را در میآورد که هیچ معناي خاصی ندارد و فقط هدف از آن ایجاد آمادگی براي شنیدن است.
می توان گفت که حروف مقطعه در عین حال که براي جلب توجه شنونده است هدف دیگري را هم تعقیب میکند و آن این به
مردم گوشزد میکند که آیات قرآن از
صفحه : 40
همین حروف که در دسترس همگان است تشکیل یافته و در عین حال در حدي از اعجاز است که هیچکس نمیتواند سورهاي
مانند آن بسازد. به عبارت دیگر، مواد و عناصر تشکیل دهنده آیات قرآنی همین الفبا است که در اختیار همه قرار دارد ولی از
صفحه 44 از 374
ترکیب همین الفبا جملاتی ساخته شده که ساختن مانند آن از قدرت بشر خارج است.
این مطلب درست به این میماند که تمام عناصر و مواد تشکیل دهنده یک موجود زنده، در طبیعت موجود است اما انسان نمیتواند
با ترکیب همین مواد و مخلوط کردن میان آنها یک موجود زنده بسازد. حال قرآن نیز مانند آن موجود زنده است که مواد عناصر
تشکیل دهنده آن در اختیار انسان است ولی از ساختن سورهاي مانند سورههاي قرآن عاجز و ناتوان میباشد.
چیزي که این نظر را درباره حروف مقطعه تأیید میکند این است که در سورههایی که با حروف مقطعه شروع شده است در بیشتر
موارد بلافاصله پس از حروف مقطعه سخن از قرآن و نزول آن به میان میآید. مانند الم ذلِکَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه (بقره/ 2) المص
.( کِتاب أُنزِلَ إِلَیکَ (اعراف/ 1) الر کِتاب أُحکِمَت آیاتُه (هود/ 1) طسم تِلکَ آیات الکِتاب المُبِین (قصص/ 2
همچنین در چند روایت که از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده، حروف مقطعه قرآن به همین نحو تفسیر شده است البته اگر
صدور این روایات از ائمه قطعی بود ما تردیدي در آن نداشتیم اما چون صدور این روایات قطعی نیست ما آنها را به عنوان مؤید
همین نظریه ذکر میکنیم.
عن علی بن الحسین (ع) قال الله تعالی: الم ذلک الکتاب أي یا محمّد هذا الکتاب الذي انزلته الیک هو الحروف المقطعۀ التی منها
امام سجاد فرمود: خداوند میفرماید (الم ذلک «1» الف و لام و میم و هو بلغتکم و حروف هجائکم فاتوا بمثله ان کنتم صادقین
الکتاب، یعنی اي محمّد این کتابی
-----------------------------------
1)- البرهان ج 1 ص 54 )
صفحه : 41
که بر تو نازل کردهام از همین حروف مقطعهاي است که از جمله آنها الف و لام و میم است اي مردم این به لغت شما و حروف
تهجی شماست پس اگر راست میگویید مانند آن را بیاورید.
عن علی بن موسی الرضا (ع) قال: ان الله تبارك و تعالی انزل هذا القرآن بهذه الحروف التی یتداولها جمیع العرب ثم قال: قل لئن
امام رضا فرمود: همانا خداوند این قرآن را با همین حروفی «1» اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله
که میان همه عربها متداول است، نازل کرده و سپس گفته است. اگر انس و جن جمع شوند تا مانند این قرآن را بیاورند، نخواهند
توانست.
البته این توجیهی که ما براي حروف مقطعه ذکر کریم مانع از آن نیست که در این حروف راز و رمزهایی باشد که علم آن در
اختیار خدا و پیامبر و ائمه معصومین است و احتمال این این حروف کلیدهایی براي راهیابی به درون قرآن و بطون گوناگون آن
باشد احتمال بعیدي نیست. امام باقر (ع) به ابو لبید مخزومی فرمود:
اي ابو لبید در حروف مقطعه قرآن علم سرشاري وجود دارد. «2» یا ابا لبید ان فی حروف القرآن المقطعه لعلما جمّا
همچنین در بعضی از روایات بر داشتهاي عجیبی از حروف مقطعه قرآن شده است مثلًا در چند روایت، امام صادق (ع) سال انقراض
«3». که در اول سوره اعراف آمده، پیش بینی کرده است « المص » حکومت بنی امیه را از
تفسیر و توضیح
آیه ( 2) ذلِکَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه ... در اینجا معرفی اجمالی قرآن مورد نظر است و خداوند قرآن را با این دو صفت معرفی میکند:
نخست این در قرآن و حقانیت آن
-----------------------------------
صفحه 45 از 374
1)- بحار الانوار ج 2 ص 318 )
[.....] 2)- تفسیر البرهان ج 2 ص 3 )
3)- البرهان ج 2 ص 3 )
صفحه : 42
« ذلک الکتاب » جاي هیچگونه تردیدي وجود ندارد و دوم این قرآن هدایتگر پرهیزکاران است. در آغاز سخن، از قرآن به عنوان
که اشاره به نزدیک میباشد، با این قرآن حاضر و نزدیک « این کتاب » تعبیر کرده که اشاره به دور است و نه « آن کتاب » یعنی
است، این بدان جهت است که قرآن از لحاظ عظمت و قداست آنچنان والاست که گویا دور از دسترس است و این دوري دوري
معنوي است و دوري ظاهري و فیزیکی نیست. و میتوانیم بگوییم که مراد از کتاب در اینجا آن حقیقت بسیطی است که به بیت
اشاره به آن حقیقت است. « ذلک الکتاب » المعمور یا بیت العزة و یا قلب پیامبر یکجا نازل شده و
همانگونه که گفتیم در این آیه خداوند دو صفت براي قرآن ذکر میکند که یکی از آنها حقانیت قرآن است و این قرآن حقیقتاً
کتابی از جانب خداست و نباید در آن شک و تردید نمود. این در این آیه شک و تردید از قرآن نفی شده است، بدان معنی نیست
که هیچکس در قرآن تردید نکرده است زیرا همه میدانیم که کفار و منافقان و بدخواهان اسلام در قرآن تردید کردهاند و حتی آن
را نپذیرفتهاند، بلکه منظور این است که قرآن از لحاظ اعجاز در حدي است که اگر انسان وارستهاي خود را از هر گونه غرض و
پیش داوري و عناد دور کند و با دیده انصاف در قرآن و حقایق آیات آن بنگرد، براي او تردیدي در حقانیت قرآن وجود نخواهد
داشت و به روشنی درخواهد یافت که قرآن کتابی از جانب خداوند است.
این نیست که کسی در حقانیت قرآن شک نکرده بلکه منظور این است که شایسته نیست کسی در « لا ریب فیه » بنابراین منظور از
قرآن شک کند و اگر کسی شک نمود عیب از خود اوست که پردههایی از عناد و لجاجت و تقلید کورکورانه از دیگران جلو
بصیرت او را گرفته و مانع از آن شده است که او درست بیندیشد و درست بفهمد.
قرآن کریم براي برطرف ساختن شک و تردید چنین افرادي درباره حقانیت قرآن میفرماید:
( وَ إِن کُنتُم فِی رَیب مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه (بقره/ 23
صفحه : 43
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک و تردیدي دارید، پس سورهاي مانند سورههاي آن را بیاورید.
و چون کسی تا به حال نتوانسته است سورهاي مانند یکی از سورههاي قرآن را بیاورد، حقانیت و اعجاز قرآن به خوبی روشن
میشود و دیگر نباید در آن تردید کرد.
همچنین در آیهاي دیگر خاطر نشان میسازد که حقانیت قرآن پیش دانشمندان واقعی که داراي علم و آگاهی هستند محرز است و
آنان در حقانیت قرآن تردید نمیکنند:
وَ یَرَي الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الحَق (سباء/ 6) و کسانی که به آنها علم داده شده میبینند که آنچه بر تو
نازل شده همان حق است.
ویژگی دومی که در این آیه براي قرآن ذکر شده، جنبه هدایتگري قرآن است این حقیقت که قرآن خاصیت هدایت کنندگی دارد،
در آیات دیگري از قرآن نیز آمده است اساساً قرآن براي هدایت بشر نازل شده است و قرآن اوصافی براي خود ذکر کرده که
همگی ناظر بر همین جنبه هدایتگري دارد مانند: نور، رحمت، شفاء، بلاغ، بصائر، ذکر، تذکره و مانند آنها.
چیزي که هست این است که با این قرآن براي هدایت همه انسانها نازل شده است، در آیه مورد بحث ما این هدایتگري تنها به
پرهیزگاران اختصاص داده شده است (هُديً لِلمُتَّقِینَ) همچنین در آیات دیگري نیز جنبه هدایتگري قرآن به مؤمنین، متقین، مسلمین
صفحه 46 از 374
و اهل یقین نسبت داده شده است مانند: هُديً وَ بُشري لِلمُؤمِنِینَ (بقره/ 97 ) هُديً وَ مَوعِظَۀٌ لِلمُتَّقِینَ (آل عمران/ 138 ) هُديً وَ رَحمَۀً
وَ بُشري لِلمُسلِمِینَ (نحل/ 89 ) و مانند آنها. تنها در یک آیه هدایتگري قرآن به عموم مردم نسبت داده شده است: شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي
أُنزِلَ فِیه القُرآن هُديً لِلنّاس (بقره/ 18 ) که در این آیه نیز به قرینه این آیه در مقام بیان وجوب روزه در ماه رمضان است، میتوان
همان مسلمانان هستند. « ناس » گفت که منظور از
حال باید دید که چرا هدایتگري قرآن به متقین و مسلمین و مؤمنین اختصاص داده
صفحه : 44
شده در حالی که بدون شک قرآن براي هدایت همه مردم نازل شده است و اساساً افراد هدایت شده یا همان متقین و مؤمنین چه
نیازي به هدایت مجدد دارند!
در پاسخ به این سؤال میگوییم: درست است که قرآن و دعوت انبیاء براي ارشاد و راهیابی همه مردم است اما این در مقام خطاب
و انشاء است یعنی همه مردم دنیا مورد خطاب پیامبران و کتابهاي آسمانی است ولی در مقام پذیرش دعوت انبیاء، تنها باور
کنندگان راه آنهاست که هدایت مییابند و از گمراهی و ضلالت نجات پیدا میکنند و چون به مرحلهاي از هدایت دست یافتند و
خود را تسلیم سخن حق کردند باران رحمت الهی بر آنها میبارد و بر مراتب هدایت آنها افزوده میگردد و همانگونه که در تفسیر
(اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ) گفتیم، هدایت قابل افزایش است و هر چه ایمان و تقواي شخص بیشتر باشد از هدایت بیشتري برخوردار
میشود:
وَ یَزِیدُ اللّه الَّذِینَ اهتَدَوا هُديً (مریم/ 76 ) و خداوند بر هدایت کسانی که هدایت شدهاند میافزاید.
بنابراین تنها کسانی از هدایتهاي قرآن استفاده میکنند که خود را سرسپرده قرآن کنند و در معرض تابش نور قرآن باشند در چنین
حالتی است که از این نعمت برخوردار خواهند بود و از نور هدایت قرآن بهرهمند خواهند شد. اما اگر با عناد و لجاجت برخورد
کنند و در مقابل قرآن جبهه گیري نمایند، نه تنها قرآن هادي آنها نخواهند بود بلکه مایه بدبختی و خسران و زیانکاري آنها نیز
خواهد شد. این حقیقت را خود قرآن تذکر میدهد:
وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلّا خَساراً (اسراء/ 82 ) و نازل میکنیم از قرآن آنچه را که براي
مؤمنان شفا و رحمت است اما براي ستمگران چیزي جز زیانکاري نمیافزاید.
کسانی که با قرآن مخالفت میکنند و یا آنها که به ظاهر قرآن را قبول دارند ولی تسلیم حقایق قرآن نیستند بلکه براي اندیشهها و
باورهاي از پیش ساخته خود آیات
صفحه : 45
قرآن را توجیه و تاویل میکنند، چنین افرادي نه تنها از هدایت قرآن استفاده نمیکنند بلکه قرآن بر مراتب گمراهی آنها میافزاید و
به خاطر همین سوء استفاده از آیات قرآنی بود که امیر المؤمنین (ع) به إبن عباس دستور داد که با خوارج با آیات قرآنی استدلال
نکند بلکه با سنت پیامبر استدلال نماید زیرا آنها قرآن را مطابق امیال و هواهاي خود توجیه میکردند و نه تنها خوارج بلکه بسیاري
از فرقههاي گمراهی که خود را منتسب به اسلام میکنند چنین کردهاند.
اکنون که معلوم شد قرآن تنها هدایتگر متقین است، حال باید دید که متقین چه کسانی هستند! متقین افرادي هستند که در آنها تقوا
وجود دارد و تقوا آن حالت خدا ترسی و پروا از مجازاتهاي الهی است که شخص را از عصیان در مقابل خداوند باز میدارد و
همواره او را به رعایت اصول و مبانی دینی وادار میکند.
در قرآن کریم در موارد بسیاري از متقین یاد شده و صفاتی براي آنها ذکر گردیده است از جمله در همین آیات مورد بحث که
پنج صفت براي آنها ذکر شده که در پی میآید.
صفحه 47 از 374
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 3 الی 5
اشاره
الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیب وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ ( 3) وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ بِالآخِرَةِ هُم
( یُوقِنُونَ ( 4) أُولئِکَ عَلی هُديً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِکَ هُم المُفلِحُونَ ( 5
( کسانی که به غیب ایمان میآورند و نماز را بر پا میدارند و از چیزهایی که به آنها روزي دادهایم، انفاق میکنند ( 3
( و کسانی که به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده است، ایمان میآورند و به آخرت یقین دارند ( 4
( آنها بر هدایتی از پروردگار خود هستند و هم آنها رستگارانند ( 5
صفحه : 46
نکات ادبی
اول است و این آیات بیان صفات متقین « الّذین » دوم عطف بر « الّذین » با صله خود صفت است براي متقین و همینطور « الّذین » -1
است.
مشتق است و آن اطمینان و آرامش خاطر را میرساند. در واقع ایمان عبارت است از تصدیق جزمی و قبول یک « امن » از « ایمان » -2
حقیقت و تسلیم در برابر آن همراه با عشق و علاقه به آن و ایمان و علم و یقین با یکدیگر فرق دارند. نقیض ایمان، کفر و نقیض
علم، جهل و نقیض یقین شک است.
به معنی نهان است و هر چیزي که از دسترس حواس پنجگانه بیرون است ولی وجود دارد، آن همان غیب است و غیب « غیب » -3
در مقابل شهود و شهادت است.
امور حسی را، عالم شهادت و حقایق غیر حسی را عالم غیب میگویند.
در لغت به معناي دعاست و در اصطلاح شرع افعال و اذکار مخصوصی است که مسلمان باید آن را به جاي آورد. صلوة « صلوة » -4
ناقص یایی از صلی است و این در کتابت با واو نوشته میشود جهت تفخیم لفظ است مانند زکوة و ربوا که هر دو مانند صلوة با واو
نوشته میشوند و بهتر است بگوییم که مربوط به رسم الخط عربی قدیم است.
به معناي بخشش یک نعمت است خواه مواد مصرفی باشد مانند خوردنیها و پوشیدنیها و خواه ارتباطات عاطفی باشد « رزق » -5
مانند اولاد و همسر و خواه امور معنوي باشد مانند توفیق و تقوا.
مشتق شده که در لغت به معناي شکاف میباشد و به منافق از جهت ایجاد « نفق » به معناي بذل کردن مال است و از « انفاق » -6
اطلاق میشود. گویا با انفاق مال، شکاف میان فقیر « نَفَق » شکاف میان مؤمنان، منافق گفته میشود و نیز به شکاف و تونل میان کوه
و غنی پر میشود و انفاق نه به معناي شکاف انداختن بلکه به معناي پر کردن شکاف آمده است.
فرو فرستادن است یعنی فرود آمدن چیزي از بالا به پایین و در اینجا « انزال » -7
صفحه : 47
منظور از انزال، فرستادن قرآن و کتب آسمانی و شرایع از جانب خداوند به پیامبران است و مسلم است که بالا و پایین مادي لحاظ
نشده بلکه چون خداوند علی اعلی و موجود برتر است نازل به منزله بالا و بشر در مقابل خداوند حقیر است نازل به منزله پایین قرار
داده شده است.
در (هم یوقنون) و (هم المفلحون) جهت بیان حصر است یعنی تنها متقین به قیامت عقیده دارند و تنها آنان « هم » -8 ضمیر منفصل
صفحه 48 از 374
رستگارانند و ضمیر منفصل در اینجا یا محلی از اعراب ندارد و یا خبر است.
گفته نمیشود و آن « موقن » آن باوري است که پس از استدلال حاصل میشود و لذا به خدا عالم گفته میشود ولی « یقین » -9
مراتبی دارد: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین.
گفته میشود چون زمین را میشکافد و مفلح « فلاح » از فلاح اشتقاق یافته و آن به معناي شکافتن است و به برزگر « مفلحون » -10
کسی است که موانع را برطرف میسازد و به هدف خود که همان خیر و صلاح است میرسد.
تفسیر و توضیح
در اینجا خداوند مردم را به سه دسته تقسیم میکند: متقین، کافران و منافقان و خصوصیات هر یک را جداگانه بیان میکند.
مجموع این سه آیه در مقام بیان اوصاف متقین است. در آیه قبلی هدایتگري قرآن نسبت به متقین بیان شد و اینک متقین را با بیان
برخی از ویژگیهاي آنان معرفی میکند که در اینجا پنج صفت از اوصاف آنان ذکر شده است البته متقین اوصاف دیگري هم دارند
که در خطبه همام نهج البلاغه امیر المؤمنین (ع) بیش از پنجاه صفت براي متقین ذکر کرده ولی مهمترین صفات آنان همین پنج
صفت است که در این آیه آمده است.
آیه ( 3) الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیب ... سه صفت از آن پنج صفت در این آیه آمده است و عبارتند از:
صفحه : 48
-1 ایمان به غیب: همانگونه که در بخش نکات ادبی گفتیم، غیب عبارت است از حقایقی که در جهان وجود دارند ولی درك
آنها با حواس پنجگانه ممکن نیست بلکه وجود آنها تنها از طریق استدلالات عقلی و یا خبر دادن کسانی مانند پیامبران که
راستگویی آنان یقینی است، اثبات میشود. عالم غیب در مقابل عالم شهادت است که مربوط به امور مادي و حسی است و علم
الهی به هر دو عالم احاطه دارد:
عالِم الغَیب وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الحَکِیم الخَبِیرُ (انعام/ 73 ) خداوند، عالِم غیب و شهادت است و او حکیم و آگاه است.
و در آیه دیگري غیب به دو قسم تقسیم شده: غیب آسمانها و غیب زمین و علم هر دو به خداوند اختصاص داده شده است:
إِن اللّهَ عالِم غَیب السَّماوات وَ الَأرض (فاطر/ 38 ) خدا عالِم غیب آسمانها و زمین است.
در آیه مورد بحث نخستین صفتی که براي متقین ذکر شده، ایمان به غیب است یعنی ایمان به تمام حقایقی که از حواس ظاهري
پنهان است که شامل ایمان به خدا و صفات خدا و روز قیامت و عالم مجردات و ارواح و ملائکه و شیاطین است و یکی از مصادیق
ایمان به غیب ایمان به ظهور مهدي موعود است که در بعضی از روایات ما آمده است.
یکی از تفاوتهاي اساسی میان الهیون و مادیون در همین مسأله است مادیون دنیاي غیب را قبول ندارند و علت اصلی آن این است
که آنها ابزار شناخت را منحصر در تجربه و آزمایش مادي میدانند و استدلالات نظري صرف را به عنوان ابزاري براي شناخت
حقیقت نمیپذیرند و بدینگونه خود را از شناخت دنیاي وسیع غیب و حقایق والاي آن محروم کردهاند.
آنها غافلند از این حس و تجربه به تنهایی حتی در امور مادي و طبیعی هم نتیجه نمیدهد و باید یکی از مقدمات استدلالهاي
تجربی، نظري باشد و آنها در استنباطهاي تجربی و مادي خود به نحوي از استدلالهاي نظري بهره میگیرند و لا أقل در تعمیم
صفحه : 49
تجربههاي خود به موارد مشابه، محتاج استدلال نظري هستند.
به هر حال یکی از اوصاف متقین ایمان به غیب و باور داشت حقایق والایی است که بیرون از حس و تجربه است بعضی از آنها
مانند وجود خدا قابل اثبات قطعی با استدلالات نظري است و بعضی از آنها قابل اثبات با خبر دادن انبیاء است که حقانیت و صدق
صفحه 49 از 374
گفتار آنها نیز از طریق استدلال نظري ثابت شده است.
-2 اقامه نماز: صفت دیگر متقین بر پاداشتن نماز است که ارتباطی مستقیم با خداوند است و به وسیله آن انسان خاکی خود را با
قدرت بیپایان الهی متصل میکند و روح خود را پرورش میدهد و همین ارتباط است که نمازگزار را در برابر گناهان بیمه میکند
و او را از ارتکاب معاصی باز میدارد حقیقتی که قرآن از آن خبر داده است:
إِن الصَّلاةَ تَنهی عَن الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ (عنکبوت/ 45 ) همانا نماز انسان را از فحشاء و منکر باز میدارد.
نماز در تمام شرایع آسمانی بوده و قرآن در موارد متعددي در بیان حالات پیامبران گذشته از نماز زیاد کرده است منتهی کیفیت
نماز در اسلام با ادیان دیگر تفاوت دارد اما در هر صورت حقیقت آن یکی است و آن اعمال و اذکاري است که جهت خضوع در
مقابل خدا و ارتباط با او انجام میگیرد.
هم ناظر بر کیفیت نماز است « اقامه » مطلب دیگر این اقامه نماز داراي خصوصیتی است که باید مورد توجه واقع شود و آن این لفظ
و هم ناظر بر کمیت آن. اقامه و برپاداشتن نماز وقتی محقق میشود که هم با شرایط و آداب مخصوص خود و به صورت نمازي
کامل و از روي اخلاص و قصد قربت انجام گیرد و هم شخص بر آن مداومت داشته باشد. در چنین صورتی است که نماز را اقامه
کرده است و گرنه خواندن گاه و بیگاه و یا بدون شرایط لازم، اقامه نماز نیست و طبعا نتایج و ثمرات لازم را به بار نخواهد آورد.
قرآن کریم در آیاتی بر مداومت بر نماز تاکید دارد و از نمازگزارانی که شرایط لازم را رعایت نمیکنند انتقاد میکند:
صفحه : 50
الَّذِینَ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمُونَ (معارج/ 23 ) نمازگزاران کسانی هستند که بر نماز خود مداومت میکنند.
وَ الَّذِینَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُونَ (معارج/ 34 ) و کسانی که بر نمازشان محافظت میکنند.
فَوَیل لِلمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ (ماعون/ 5) پس واي بر نمازگزارانی که از نماز خود غفلت میکنند.
-3 انفاق: یکی دیگر از اوصاف متقین که در این آیه آمده است، انفاق و بذل مال در راه خداست. در واقع اقامه نماز ایجاد رابطه
میان خلق و خداست و بذل مال اصلاح رابطه میان خلق با خلق است و بدون شک اصلاح این دو رابطه در تأمین سعادت انسانی
نقشی بس بزرگ دارد. نماز موجب آرامش و ثبات اقتصادي جامعه میشود.
تعبیر وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ تعبیر جالبی است و مشتمل بر این نکته است که آنچه شما انفاق و احسان میکنید، همه از نعمتهایی
است که خداوند به شما داده است و در واقع شما امانتدار او هستید و اگر از آنچه دارید احسان کنید در حقیقت مال خدا را در راه
خدا انفاق کردهاید. تأکید قرآن بر این نکته روشنگر این مطلب است که هر چند مالکیت خصوصی افراد در اسلام محترم است ولی
صاحبان ثروت باید بدانند که آنچه دارند همه از آنِ خداست و همه رزقی است که از جانب خدا به او داده شده و این خود شخص
تلاش کرده در جلب روزي مؤثر است ولی وسایل این تلاش و نیرویی که در این راه به کار رفته نیز از آنِ خداست.
نظیر این آیه، آیه دیگري است که در آن امر به انفاق شده به این بیان: وَ أَنفِقُوا مِن ما رَزَقناکُم (منافقون/ 10 ) و انفاق کنید از آنچه
به شما روزي دادهایم.
البته نظیر این آیه و آیه مورد بحث در موارد متعددي از قرآن کریم آمده است.
مطلب دیگري که ذکر آن خالی از لطف نیست این است که در این گروه از آیات سخن از انفاق از روزي است ولی در آیه
دیگري حتی به کسانی که روزي آنها به تنگ افتاده و دستشان خالی است نیز دستور انفاق داده شده است:
صفحه : 51
وَ مَن قُدِرَ عَلَیه رِزقُه فَلیُنفِق مِمّا آتاه اللّه (طلاق/ 7) و کسی که روزي او تنگ شده است، انفاق کند از آنچه خداوند به او داده
است.
صفحه 50 از 374
گویا انفاق در راه خدا خود باعث گشایش و وسعت در روزي است.
شامل حرام نمیشود و این بر خلاف نظر بعضی از « رزق » مدح شده و این میرساند که « رزق » دیگر این در آیه مورد بحث انفاق از
متکلمان است که رزق را اعم از حلال و حرام میدانند و چون این بحث یک بحث کلامی است، وارد آن نمیشویم.
آیه ( 4) وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ ... این آیه ادامه آیه قبلی در بیان اوصاف متقین است و شامل دو صفت از پنج صفتی است که در
این آیات براي متقین ذکر شده است و عبارتند از:
-4 ایمان به پیامبران: در آیه پیش ایمان به غیب که شامل ایمان به خداست بیان شد و دو مورد از آثار آن که همان اقامه نماز و
انفاق بود ذکر گردید و اینک در این آیه دو موضوع دیگر از موضوعاتی که متقین به آن ایمان دارند ذکر شده که اولین آنها ایمان
به حقانیت پیامبر اسلام و همه پیامبران راستینی است که پیش از او آمدهاند.
این ما فقط خدا را بشناسیم و او را عبادت کنیم کافی نیست بلکه باید تکالیفی را که خداوند از ما خواسته است بشناسیم و شناخت
این تکالیف با ایمان و اعتقاد بر پیامبران او امکان پذیر است زیرا ما براي دریافت پیام الهی راهی جز انبیاء نداریم البته عقل بشري
بطور مستقل چیزهایی را درك میکند اما کافی و وافی نیست و اشتباهات پی در پی عقل که همه شاهد آن هستیم، دلیل روشنی بر
بیکفایتی عقل بشري است.
-5 ایمان به روز قیامت: آخرین صفتی که در این گروه از آیات براي متقین ذکر شده، اعتقاد و ایمان به روز قیامت و آخرت است
که مکمل دو باور گذشته یعنی ایمان به غیب و ایمان به پیامبران میباشد.
ایمان به معاد و روز قیامت یک ضلع از سه ضلع مثلث ایمان به خدا و انبیاء و قیامت است که بیوجود آن، ایمان شخص نتیجهاي
نخواهد داشت و در واقع ایمان به حقانیت و حتمیت روز قیامت که همان روز جزا و پاداش است انگیزهاي بسیار نیرومند
صفحه : 52
در ساختار شخصیت معنوي انسان به شمار میرود.
قیامت روزي است که تمام انسانها از گورهاي خویش برانگیخته میشوند و با یک زندگی مجدد به صحنه محشر میآیند و در آن
روز دادگاه عدل الهی برپا میگردد و به اعمالی که انسان در دنیا انجام داده رسیدگی میشود و هر کس به سزاي اعمال خویش
میرسد. تمام انبیاء از چنین روزي خبر دادهاند و دلایل عقلی نیز امکان و حتی ضرورت آن را اثبات میکند و ما در مناسبتهاي
آینده به ذکر برخی از آنها خواهیم پرداخت.
در قرآن کریم از روز قیامت با نامهاي مختلفی یاد شده از جمله: یوم القیامه، یوم الساعۀ، یوم الدین، یوم التغابن، یوم الفصل، یوم
الحشر، یوم البعث، یوم التناد، یوم الحساب، یوم الجمع و غیر آنها. همچنین قرآن کریم به تفصیل صحنهها و مشاهد گوناگون روز
قیامت و مراحل حسابرسی در آن روز را بیان کرده که در آیات مربوطه درباره آنها بحث خواهد شد.
اطلاق کرده بدان سبب است که آن عالم در مقام « دار آخرت » یا « آخرت » ، این قرآن در این آیه و چند آیه دیگر به روز قیامت
متاخري از عالم دنیا قرار دارد. دنیا یعنی عالمی که به ما نزدیک میباشد و آخرت یعنی عالمی که پس از عالم دنیا خواهد آمد.
آیه ( 5) أُولئِکَ عَلی هُديً مِن رَبِّهِم ... پس از بیان اوصاف پنجگانه متقین که در آیات قبلی ذکر شد، اکنون عاقبت امر آنها و
سرانجام کارشان بیان میشود. و آن دو چیز است:
که با حرف استعلاء آمده دلیل « علی هدي » نخست این آنها با داشتن این صفات همواره در هدایت خاص پروردگار هستند و تعبیر
بر دوام هدایت است و این هدایت غیر از هدایت عام خداوند است که شامل کافر و مؤمن میشود بلکه یک هدایت ویژهاي است
که اختصاص به مؤمنان دارد.
دوم این این گروه از مردم به خاطر داشتن آن پنج خصلت، گروه رستگاران هستند
صفحه 51 از 374
صفحه : 53
و سعادت آنها از طرف خداوند تضمین شده است.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 6 الی 7
اشاره
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ ( 6) خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم
( عَذاب عَظِیم ( 7
( کسانی که کافر شدند مساوي است بر آنها که آنها را بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد ( 6
( خداوند بر دلها و گوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پردهاي است و بر آنها عذابی بزرگ است ( 7
نکات ادبی
-1 کفر در لغت به معناي پوشانیدن است و به زارع کافر گفته میشود زیرا که دانه را زیر خاك میپوشاند و به شب کافر گفته
میشود چون اشیاء را در تاریکی میپوشاند و در اصطلاح، کفر عبارت است از انکار خدا و پیامبر و روز قیامت. در واقع کافر
حقایق را میپوشاند. و گاهی کفر گفته میشود و از آن کفران نعمت منظور است.
مصدر به معناي فاعل است یعنی مستوي و مساوي. « سواء » -2
به معناي ترسانیدنی است که همراه با خبر دادن از چیزي باشد. بنابراین به ترساندن تنها، انذار گفته نمیشود بلکه انذار « انذار » -3
ابلاغ یک پیام توأم با تخویف و ترسانیدن است.
« ان الّذین » جمله حالیه از ضمیر هم میباشد و یا گوییم خبر « لا یؤمنون » است و « ان الّذین » تا آخر خبر براي « سواء علیهم » -4 جمله
جمله اعتراضیه است که محل از اعراب ندارد. « سواء علیهم » همین لا یؤمنون است و جمله
با دو همزه وام به ظاهر جمله استفهامیه و انشائی است ولی در واقع جمله خبریه است و مفهوم آن این است که « أ انذرتهم » -5 جمله
انذار و عدم انذار مساوي است.
گفته شد. یک « ختم » و به مهر زدن « خاتم » به معناي مهر نهادن است و چون نامهها را با مهر پایان میدادند، لذا به مهر « ختم » -6
فایده مهر زدن به نامه و یا به بعضی از ظروف
صفحه : 54
و کیسهها این است که دیگر کس نتواند در آنها تصرف کند و به همان صورت که هست باقی بماند. در اینجا نیز منظور از مهر
زدن به دلها و گوشهاي کافران این است که دیگر فهم و درك آنها قابل تصرف و تغییر نیست.
و بر وزن فعاله است نظیر: عصابه و عمامه. « غشی یغشی » به معناي پرده است از ماده « غشاوه » -7
است حقیر از صغیر کمتر و عظیم از کبیر بالاتر است. « صغیر » است همانگونه که کبیر نقیض « حقیر » -8 عظیم نقیض
تفسیر و توضیح
آیه ( 6) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم ... خداوند در اوائل همین سوره مردم را به سه دسته تقسیم کرده یکی متقین که ذکر آنان با
ویژگیهایی که داشتند، گذشت. دوم کافران که در این آیه و آیه بعدي آمده. سوم منافقان که در آیات بعد خواهد آمد.
صفحه 52 از 374
در این آیه کافران به این صورت معرفی شدهاند که آنها افرادي عنود و لجوج هستند و هیچ سخنی در آنها تاثیر ندارد و اساسا بر
دلهایشان مهر زده شده و هرگز ایمان نخواهند آورد و امیدي بر آنان نیست. حال باید دید که آیا منظور از کافران در اینجا تمام
کافران است و یا کافران بخصوصی مورد نظر میباشد روشن است که منظور تمام کافران نیست زیرا که بسیاري از کافران بعدها
ایمان آوردند و دلهاي آنان نرم شد و این با منطوق و مفهوم آیه سازگار نیست بنابراین منظور از کافران در اینجا کافران بخصوصی
میباشند.
این کافران بخصوص یا افراد معینی بودند که در عصر پیامبر زندگی میکردند به طوریکه در بعضی از روایتها آمده است و آنها
عبارت بودند از ابو جهل و پنج تن از خاندان او که همگی در جنگ بدر کشته شدند و یا گروهی از احبار یهود. یا بگوییم منظور،
آن گروه از کافران است که در اثر عناد و لجاجت در برابر حق، آمادگی و زمینه هدایت را از دست دادهاند و به اصطلاح بعضی از
روایات، دل آنها سیاه شده است و
صفحه : 55
چنین افرادي در هر زمانی ممکن است که پیدا شوند.
این افراد آنچنان از مسیر هدایت دور شدهاند و توفیقشان سلب شده که انذار و تبلیغ پیامبر در اینها اثر نمیکند و به حدي رسیدهاند
که پیامبر با آن بیان خدایی خود هر قدر اینها را نصیحت کند و یا از عذابهاي الهی بترساند و یا عواقب بد اعمال اینها را گوشزد
کند، هرگز اینها سخن پیامبر را نخواهند پذیرفت و انذار او را جدي نخواهند گرفت به طوریکه انذار و عدم انذار آنها مساوي است.
طبیعی است که سخن هر شخصی هنگامی در مخاطب اثر میکند که مخاطب آمادگی پذیرش آن سخن را داشته باشد و پیشاپیش،
آن را محکوم نکرده باشد اما کسی که پیش از شنیدن سخن آن را محکوم میکند و با گوینده آن عناد و ستیز و لجاجت دارد، آن
سخن را نخواهد پذیرفت و آن را به دل خود راه نخواهد داد گویا که بر دل او مهري زده شده است حقیقتی که در آیه بعد میآید:
آیه ( 7) خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ ... دلیل این بعضی از کافران سخن پیامبر را نمیشنوند و هدایت نمیشوند این است که آنها آنچنان
از مسیر هدایت دور افتادهاند که گویا بر دلها و گوشهاي آنها مهر زده شده و غیر قابل نفوذ و تغییرناپذیر است و در برابر چشمان
آنها پردهاي آویخته شده و دیگر از دیدن حقایق عاجز و ناتوان هستند و این نتیجه قهري کفر خود خواسته آنهاست.
نکته دیگري که تذکر میدهیم این است که در این آیه قلب و گوش را با مهر زدن آورده ولی چشم را با پرده قرین ساخته است
علتش این است که قلب و گوش در درك خود جهت خاصی ندارد ولی چشم تنها جهت مقابل را میبیند و لذا چشم با پرده و دل
و گوش با مهر خوردن مناسبت دارد.
ضمنا این در این آیه قلب و بصر به صورت جمع و سمع به صورت مفرد آمده و قلب مقدم بر سمع ذکر شده دلیل خاصی ندارد
زیرا در آیات دیگر قرآن عکس این کار را ملاحظه میکنیم بنابراین جمع و افراد این کلمات و یا تقدیم و تاخیر آنها فقط براي
تنوع در بیان مطلب است.
صفحه : 56
بحثی درباره مُهر زدن خدا بر دل کافران
در بعضی از آیات قرآنی، خداوند اعلام نموده که بر قلب کافران مهر زده و یا پردهاي بر آن قرار داده است و یا بر گوش و چشم
آنها پردهاي است مانند:
خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ (بقره/ 7) خداوند بر دلها و گوش کافران مهر زده و بر چشمانشان
پردهاي است شبیه این آیه، آیات دیگري است که خواهد آمد.
صفحه 53 از 374
در این گونه از آیات منظور از مهر و پرده، مهر و پرده خارجی نیست که بر دل و گوش و چشم آنها باشد بلکه منظور همان سلب
توفیق است و این میان قواي ادراکی آنها و میان حقیقت فاصلهاي قرار داده شده و آنها دیگر قابلیت این حق را درك کنند ندارند و
قابل هدایت نیستند.
اکنون این سؤال پیش میآید که طبق این آیات، این خداوند است که چنین حالتی را در آنها به وجود آورده و به دل و گوش آنها
مهر زده و مقابل چشمانشان پردهاي قرار داده است. اگر چنین است، دیگر آنها در کفر خود معذورند و جاي سرزنش وجود ندارد
زیرا این خداوند است که قواي ادراکی آنها را در برابر حق بسته است دیگر آنها در عدم هدایت تقصیري ندارند و این در حالی
است که خداوند آنها را توبیخ و سرزنش میکند و عذابی عظیم بر آنها وعده میدهد.
در پاسخ این سؤال باید بگوییم: با توجه به مجموع آیاتی که در این زمینه در قرآن مجید آمده جواب این پرسش بسیار روشن است
زمر/ 7) و به همه بندگان خود ) « و لا یرضی لعباده الکفر » و آن این خداوند هرگز به کفر هیچیک از بندگان خود راضی نیست
امکانات و شایستگیهاي لازم را در جهت هدایت داده است و با ارسال پیامبران و کتابهاي آسمانی، بندگان را در جهت یافتن راه
صحیح کمک کرده است حال،
صفحه : 57
بعضی از بندگان با و جود امکان هدایت، راه ضلالت و کفر را پیش گرفتهاند و با این انتخاب نادرست، خود را از هدایت الهی
محروم کردهاند و پا را از آن فراتر گذاشته در برابر دعوت پیامبران به عناد و لجاجت برخاستهاند و با ستیز با پیامبران و تعالیم آنها،
خود را در جبهه مخالفت با آنان قرار دادهاند و تمام نیروي خود را در مبارزه با راه انبیاء مصرف کردهاند. در چنین حالتی است که
خداوند نیز بر دل و گوش آنها مهر زده و قابلیت هدایت را از آنها گرفته است.
بنابراین، دچار شدن بعضی از کافران عنود به چنین حالتی نتیجه قهري اعمال خود آنهاست آنها خود براي خود چنین خواستهاند و
باید مسئولیت چنین انتخاب غلطی را که آن را دانسته انجام دادهاند به عهده بگیرند زیرا خداوند از اول درباره آنها چنین نخواسته
بود بلکه پس از اصرار در کفر و عناد در برابر حق، خدا از آنها سلب توفیق کرده و این نوعی مجازات کفر آنهاست.
این حقیقت که در بالا گفتیم از آیات متعددي از قرآن مجید استفاده میشود:
کَذلِکَ یَطبَع اللّه عَلی کُل قَلب مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ (غافر/ 35 ) و چنین است خداوند بر هر قلب متکبر ستیزه جو مهر میزند.
کَذلِکَ نَطبَع عَلی قُلُوب المُعتَدِینَ (یونس/ 74 ) و چنین است بر دلهاي تجاوزگران مهر میزنیم.
أَ فَرَأَیتَ مَن اتَّخَ ذَ إِلهَه هَواه وَ أَضَ لَّه اللّه عَلی عِلم وَ خَتَمَ عَلی سَمعِه وَ قَلبِه (جاثیه/ 23 ) آیا دیدي کسی را که هواي نفس خود را
خداي خود قرار داده بود و خدا او را با علمی که داشت گمراه کرد و بر گوش و قلب او مهر زد.
فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّه قُلُوبَهُم وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الفاسِقِینَ (صف/ 5) و چون آنها لغزیدند خداوند دلهایشان را لغزانید و خدا گروه
کافران را هدایت نمیکند.
از این آیات و آیات مشابه دیگر به خوبی روشن میشود که علت مهر زدن خداوند بر دلهاي کافران اعمال خود آنهاست و هرگز
خداوند کسی را بیجهت گمراه نمیکند و براي قواي ادراکی او مهر نمیزند.
صفحه : 58
مطلب دیگر این این حالت مخصوص که خداوند براي بعضی از کافران به وجود میآورد، در قرآن تعبیرهاي گوناگونی دارد که
عبارتند از: ختم، طبع، اغفال، قسوه، اقفال و اکنّه بعضی از آیات مربوط به ختم و طبع را خواندیم و اینک آیات تعبیرهاي دیگر:
اغفال: وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه عَن ذِکرِنا (کهف/ 28 ) و اطاعت نکن از کسی که دل او را از یاد خدا غافل کردهایم.
قسوه: فَبِما نَقضِ هِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَۀً (مائده/ 13 ) پس به خاطر پیمان شکنیهاي آنها، آنها را لعنت کردیم و دل
صفحه 54 از 374
هاشان را سخت نمودیم.
اقفال: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلی قُلُوب أَقفالُها (محمّد/ 24 ) آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفلهاي آن است.
اکنّه: إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم وَقراً (کهف/ 57 ) و ما بر دلهاي آنان پردههایی قرار دادیم که مانع فهم آنها
باشد و در گوشهایشان سنگینی قرار دادیم.
این حالت که با تعبیرهاي مختلف از آن یاد شده نوعی بیماري دل و روح است که در قرآن در مواردي از این بیماري یاد شده
است و ممکن است که این تعبیرات، مراحل مختلف آن بیماري باشد.
با وجود این بیماري و مُهري که بر دلهاي این کافران زده شده چگونه است که خداوند بازهم آنها را انذار میکند و مخاطب
سخنان خود قرار میدهد و این در حالی است که میداند آنها هدایت نخواهند شد!
پاسخ این است که انذار و تبلیغ چنین افرادي از باب اتمام حجت و الزام دلیل است تا در قیامت سخنی براي گفتن و بهانه و عذري
براي آوردن نداشته باشند.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 8 الی 16
اشاره
وَ مِنَ النّاس مَن یَقُول آمَنّا بِاللّه وَ بِالیَوم الآخِرِ وَ ما هُم بِمُؤمِنِینَ ( 8) یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخدَعُونَ إِلاّ أَنفُسَ هُم وَ ما
یَشعُرُونَ ( 9) فِی قُلُوبِهِم مَرَض فَزادَهُم اللّه مَرَضاً وَ لَهُم عَذاب أَلِیم بِما کانُوا یَکذِبُونَ ( 10 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم لا تُفسِدُوا فِی الَأرض قالُوا
( إِنَّما نَحن مُصلِحُونَ ( 11 ) أَلا إِنَّهُم هُم المُفسِدُونَ وَ لکِن لا یَشعُرُونَ ( 12
وَ إِذا قِیلَ لَهُم آمِنُوا کَما آمَنَ النّاس قالُوا أَ نُؤمِن کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُم السُّفَهاءُ وَ لکِن لا یَعلَمُونَ ( 13 ) وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا
( قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن مُستَهزِؤُنَ ( 14 ) اللّه یَستَهزِئ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ ( 15
( أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالهُدي فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِینَ ( 16
صفحه : 59
( و از مردم کسانی هستند که میگویند: به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم در حالی که آنها مؤمن نیستند ( 8
( آنها میخواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند در حالی که فریب نمیدهند مگر خودشان را ولی نمیفهمند ( 9
( در دلهاي آنان بیماري است پس خداوند بر بیماري آنها بیفزاید و بر آنان عذابی دردناك است به سبب این دروغ میگویند ( 10
( و چون به آنها گفته میشود که در زمین فساد نکنید میگویند: همانا ما اصلاح کنندگانیم ( 11
( آگاه باشید که آنها همان فسادکنندگان هستند ولی نمیفهمند ( 12
و چون به آنها گفته میشود که ایمان بیاورید همانگونه که مردم ایمان آوردهاند، میگویند: آیا ایمان بیاوریم همانگونه که سفیهان
( ایمان آوردهاند! آگاه باشید که آنها همان سفیهان هستند ولی نمیدانند ( 13
و چون با مؤمنان ملاقات میکنند، میگویند:
( ایمان آوردیم اما چون با شیاطین خود خلوت میکنند میگویند: ما با شما هستیم همانا ما مسخره کنندگانیم ( 14
( خداوند آنها را مسخره میکند و بر طغیانشان میافزاید که سرگردان و حیران شوند ( 15
( آنها کسانی هستند که ضلالت را در مقابل هدایت خریدند پس این تجارت بر آنها سودي نکرد و از هدایت یافتهها نشدند ( 16
صفحه : 60
صفحه 55 از 374
نکات ادبی
بود الف به جهت کثرت استعمال افتاد. بعضیها گفتهاند که ناس جمعی است که از لفظ خود مفرد ندارد « اناس » در اصل « ناس » -1
مشتق شده که به معناي حرکت میباشد. « نوس » بلکه مفرد آن انسان است و ناس از
براي تاکید نفی است. « بمؤمنین » -2 حرف باء در اول
-3 خدعه به معنی مخفی کردن چیزي است جهت فریب دادن طرف مقابل و مخادعه مفاعله از خدعه است ولی حالت بین الاثنینی
ندارد مانند (عاقبت اللص) که یک طرفی میباشد.
به معناي درك چیزهاي لطیف و نکات ظریف و خیالی است و از همین جهت است که به شاعر شاعر گفته شده و این « شعور » -4
صفت بر خداوند اطلاق نمیشود.
به معناي حرکت است و به قلب انسان قلب گفته شده چون همیشه در حرکت است این منظور از قلب در قرآن چیست، « قلب » -5
در آیات مربوطه بحث خواهد شد.
از شطن مشتق است که به معناي دوري از حق و سرپیچی از امر است و ابلیس را به جهت سرپیچی از فرمان خدا « شیطان » -6
گفتند و اساساً هر کسی که از سرفتنهگري و طغیانگري از فرمان حق سرپیچی کند شیطان است. « شیطان »
جمله حالیه و موضع آن نصب است. « یعمهون » به معناي حیرت و تردید است و جمله « عمه » -7
تفسیر و توضیح:
این آیات به اضافه چند آیهاي که بعد از این خواهد آمد که مجموعاً سیزده آیه است، درباره منافقان عصر پیامبر (ص) نازل شده
است. هنگامی که پیامبر خدا از مکه به مدینه هجرت فرمود و در آنجا تشکیل حکومت داد و قدرت و سلطهاي پیدا کرد، گروهی از
مردم مدینه که به پیامبر ایمان نیاورده بودند، براي این خود را با اکثریت مردم شهر
صفحه : 61
وفق بدهند، به ظاهر ادعاي اسلام کردند ولی در واقع مسلمان نبودند. این کار، آنها را از تعرض اکثریت مردم محافظت میکرد ولی
آنها با این از مزایاي این ایمان ظاهري برخوردار بودند، ناجوانمردانه به مسلمین خیانت میکردند و اسرار آنها را به دشمنان انتقال
میدادند و با نقشههاي خائنانهاي همواره در صدد ضربت زدن بر پیکر جامعه اسلامی بودند.
قرآن کریم در این آیات پرده از بعضی از توطئهها و شیطنتهاي آنان برمیدارد و با ارائه قسمتی از شگردهاي آنان ضمن هشدار به
مسلمانان، برخی از قوانین کلی جامعه شناسی نفاق را به دست میدهد. پدیدهاي که در هر جامعهاي ممکن است به وجود بیاید.
البته افشاگریهاي قرآن درباره منافقان منحصر به این آیات نیست بلکه در آیات دیگري این کار ادامه دارد و بخصوص در سورهاي
به نام منافقون علاوه بر عملکرد گروه نفاق، روحیههاي منافقان را نیز بیان میکند.
ضمنا خاطرنشان میسازیم که هر چند این آیات درباره منافقان عصر پیامبر نازل شده است ولی مورد مخصص نمیشود بلکه
اوصافی که قرآن از منافقان نقل میکند عمومیت دارد و شامل هر منافقی است که درون جامعهاي مشغول به تخریب است.
آیه ( 8) وَ مِنَ النّاس مَن یَقُول آمَنّا ... پیش از این گفتیم که خداوند در اول سوره بقره از سه گروه از مردم یاد میکند و بعضی از
خصوصیات آنها را میآورد: گروه اول متقین، گروه دوم کافران و گروه سوم منافقان هستند. دو گروه متقین و کافران در آیات
قبلی ذکر شد و اینک گروه سوم یعنی گروه منافقان طی سیزده آیه معرفی میشوند. در این آیات براي منافقان هفت ویژگی ذکر
شده که نخستین آنها در همین آیه آمده است:
-1 ایمان دروغین: آنها به دروغ ادعاي ایمان به خدا و روز قیامت میکنند تا خود را در درون جامعه اسلامی جا بزنند و از مزایاي
صفحه 56 از 374
-1 ایمان دروغین: آنها به دروغ ادعاي ایمان به خدا و روز قیامت میکنند تا خود را در درون جامعه اسلامی جا بزنند و از مزایاي
آن بهرهمند شوند و نیز اسرار مسلمانان را به دست بیاورند و به موقع آن را به دشمنان اسلام گزارش کنند.
قرآن کریم این ادعاي آنها را با قاطعیت رد میکند و اعلام میدارد که آنها ایمان
صفحه : 62
نیاوردهاند و در این ادعا دروغگو هستند.
نظیر این را در اول سوره منافقون ملاحظه میکنیم که در آنجا شهادت دورغین آنها را درباره نبوت پیامبر نقل کرده سپس آن را رد
میکند:
إِذا جاءَكَ المُنافِقُونَ قالُوا نَشهَدُ إِنَّکَ لَرَسُول اللّه وَ اللّه یَعلَم إِنَّکَ لَرَسُولُه وَ اللّه یَشهَدُ إِن المُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ (منافقون/ 1) و چون
منافقان پیش تو آیند و گویند: شهادت میدهیم که تو پیامبر خدا هستی و خدا میداند که تو پیامبر او هستی و خدا شهادت میدهد
که منافقان دروغگویانند.
بدینسان دست گروه منافق رو میشود و ایمان آنها پذیرفته نمیگردد و این میرساند که ایمان قولی، که فقط از طریق زبان باشد،
ایمان حساب نمیشود هر چند که از نظر فقهی، احکام اسلام از قبیل طهارت و جواز نکاح و حرمت جان و مال بر آن مترتب
میگردد.
آیه ( 9) یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... در این آیه ویژگی دوم منافقان مطرح شده است:
-2 قصد فریب خدا و مؤمنان: در این آیه هدف آنها از این ادعاي دروغ مشخص میشود و آن این آنها میخواهند با این کار خدا
و مؤمنان را فریب بدهند و این ویژگی دوم آنهاست که آنها مردمی فریبکار و نیرنگ باز هستند تا جایی که میخواهند حتی خدا را
فریب بدهند.
این آنها میخواستند خداوند را فریب بدهند خود دلیل بر بیایمانی آنهاست زیرا اگر کسی واقعاً به خدا ایمان داشت باشد میداند
که خداوند را که عالم بر همه اسرار و پنهانکاریهاست، نمیتوان فریب داد.
و اما این منافقان چگونه میخواستند مؤمنان را فریب بدهند و هدفشان چه بود، میتوان گفت که آنها چندین هدف داشتند: یکی
این میخواستند احترام و محبت اکثریت جامعه را که مسلمان بودند به خود جلب کنند. دوم این اسرار مسلمانان را کشف کنند و
در اختیار دشمنان آنها بگذارند. سوم این احکام کفار را از خود دفع کنند
صفحه : 63
و مسلمانان آنها را پاك بدانند و ارتباط نزدیک داشته باشند و از جان و مال آنها دفاع کنند. چهارم این آنها نیز در غنائم جنگی
شرکت کنند و از آن سهمی ببرند و شاید هدفهاي دیگري هم داشتند و این خود فریب دادن مؤمنان است.
ولی قرآن کریم با پرده برداشتن از توطئه و نیرنگ و فریب آنها، در واقع فریب منافقان را به خودشان برگردانید و مسلمانان با
شناسایی آنان هوشیارتر شدند و نقشههاي منافقان نقش بر آب شد و آنها که خیال میکردند میتوانند مؤمنان را فریب بدهند،
فریب زرنگیهاي خود را خوردند و در دام افتادند. این است که خداوند در این آیه اعلام میدارد منافقانی که میخواستند خدا و
مؤمنان را فریب بدهند، در واقع خودشان را فریب دادند اما خود نمیفهمند و این نکته ظریف را درك نمیکنند.
آیه ( 10 ) فِی قُلُوبِهِم مَرَض ... در این آیه ویژگی سوم منافقان مطرح شده است:
-3 بیمار بودن دل و روح منافقان: بدیهی است که هر گاه اقلیتی در میان اکثریتی دودوزه بازي کنند و ظاهر خود را بر خلاف باطن
خود جلوه دهند، دچار بیماري روحی میشوند و چون دشمن اکثریت هستند، پیشرفتها و موفقیتهاي اکثریت باعث ناراحتی آنها
میشود و بر بحران روحی آنها میافزاید.
منافقان همواره در اضطراب و دلهره زندگی میکنند و از این نقاب از چهرهشان بیفتد و افشا شوند نگران هستند و لذا قرآن کریم
صفحه 57 از 374
در سوره منافقون با روانشناسی خاصی این معنا را خاطرنشان میسازد:
یَحسَبُونَ کُل صَیحَۀٍ عَلَیهِم (منافقون/ 2) آنها هر فریادي را بر ضرر خویشتن میپندارند.
و بدینسان منافقان، بیمار دل هستند و هر چه بر شوکت و قدرت مسلمانان افزوده گردد بر بیماري آنها افزوده خواهد شد و لذا در
زیرا که روز به روز قدرت « خداوند بر بیماري آنها میافزاید » : آیه مورد بحث خداوند پس از خبردادن از بیماري دل آنها میفرماید
مسلمانان فزونی مییابد و به همین سبب بیماري دل آنها نیز افزایش خواهدیافت.
صفحه : 64
آیه ( 11 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم لا تُفسِدُوا ... در این آیه ویژگی چهارم منافقان آمده است:
-4 فتنهگري و فسادانگیزي: منافق کاري جز ایجاد فساد و کارشکنی در امور اکثریت ندارد. منافق سعی میکند چوب لاي چرخ
اکثریت بگذارد و از هر طریق ممکن بر آنان لطمه وارد کند و ضربه بزند.
جالب این منافق که اقداماتی در جهت کارشکنی و ایجاد فتنه و فساد انجام میدهد، در مقام سخن گفتن آن اقدامات را در جهت
صلاح کار قلمداد میکند و سرپوشهاي فریبندهاي بر آن میگذارد و چنین وانمود میکند که در جهت منافع جامعه قدم بر میدارد
در حالی که او خود بهتر میداند که انگیزهاي جز ایجاد فساد و فتنه ندارد.
یک نمونه این کار داستان مسجد ضرار است که منافقان عصر رسول خدا پایگاهی براي توطئه چینیهاي خود ساختند و اسم آن را
مسجد گذاشتند. (داستان مسجد ضرار را در تفسیر سوره توبه انشاء الله به تفصیل خواهیم آورد.)
نمونه دیگر آن کارشکنیهایی بود که منافقان در موقع جنگ و بسیج مسلمانان براي دفاع از اسلام انجام میدادند و اسم آن را صلح
طلبی میگذاشتند.
خداوند این ویژگی منافقان را به این صورت مطرح میکند که چون به آنها گفته شود که در زمین فساد نکنید آنها میگویند ما
اصلاح کننده هستیم سپس خداوند هشدار میدهد که آنها همان مفسدان هستند ولی نمیفهمند.
از ذیل این آیه که فرمود: ولی نمیفهمند، چنین بر میآید که اي بسا این منافقان دست به کارهایی میزدند که باعث ایجاد فساد
میشد ولی آنها از عواقب کار خود خبر نداشتند و به نظر خود، آن کارها را در طریق اصلاح میدانستند. بنابراین چنین نیست که
منافق تنها کسی باشد که آگاهانه و دانسته فتنهگري و فساد کند بلکه حتی کسانی که ناآگانه ایجاد فساد میکنند نیز منافقند و باید
با آنها برخورد کرد زیرا آگاهی یا عدم آگاهی از عواقب کار در اصل قضیه تفاوتی نمیکند.
آیه ( 13 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم ... در این آیه خداوند از ویژگی پنجم منافقان خبر میدهد:
صفحه : 65
-5 تحقیر مؤمنان: یکی دیگر از خصوصیات منافقان این است که آنها به مؤمنان با دیده حقارت مینگرند و آنان را مردمانی ابله و
نادان تصور میکنند. در این آیه گفتگویی را مجسم میکند که اگر به آنها گفته شود شما نیز مانند اکثریت مردم ایمان بیاورید،
آنها در پاسخ خواهند گفت که آنها سفیه و نادان هستند آیا ما نیز مانند این سفیهان ایمان بیاوریم!
باید توجه داشت که این گفتگو یک گفتگوي فرضی است و جهت کشف و بیان سوء نیت و خبث باطن آنهاست و لذا با کلمه
شروع شده که به معنی هر گاه میباشد یعنی هر گاه و اگر چنین گفته شود، چنان میگویند، بنابراین، آیه مورد بحث با آیه « اذا »
بعدي که دو چهرگی منافقان را بیان میکند، منافات ندارد. طبق آیه بعدي منافقان وقتی با مؤمنان روبرو میشوند اظهار ایمان
میکنند و همین معنا در آیه نخست از این گروه آیات که مربوط به منافقان میباشد، نیز آمده بود که آنها میگویند ما ایمان
آوردهایم (و من النّاس من یقول آمنا) این درست است و منظور از آیه مورد بحث این نیست که منافقان به مردم بگویند: آیا ایمان
بیاوریم همانگونه که سفیهان ایمان آوردهاند! منافقان نه جرأت چنین کاري را داشتند و نه به صلاح آنها بود که بیایمانی خود را
صفحه 58 از 374
آنهم به این صورت تند و زننده آشکارا اعلام کنند. بلکه این آیه در صدد بیان زبانحال آنهاست که آنها اگر چه در ظاهر اظهار
ایمان میکنند ولی در باطن مؤمنان را سفیهانی بیش نمیدانند گویا این، سخن دل آنهاست.
ولی خداوند در پاسخ آنها اعلام میدارد که آگاه باشید نادان واقعی و سفیهان حقیقی خود آنها هستند ولی نمیدانند یعنی این آنها
در جهل مرکب هستند نادانند ولی از نادانی خود بیاطلاع هستند و این بزرگترین بدبختی یک فرد است.
این قرآن منافقان را افرادي سفیه معرفی میکند به این جهت است که چه سفاهتی از این بالاتر که کسی سخنان پیامبر را مستقیماً
بشنود و آثار صدق را در او مشاهده کند و در عین حال از او روي برتابد و به او ایمان نیاورد.
15 ) وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا ... ششمین ویژگی منافقان در این آیه بیان - آیات ( 14
صفحه : 66
شده است:
-6 دو چهرگی: بارزترین خصیصه منافقان دو چهرگی آنهاست. آنها در پیش روي اکثریت ساز موافق میزنند و خود را همراه و
همگام با آنها معرفی میکنند ولی وقتی در میان خودشان و به دور از چشم اکثریت حرف میزنند، میگویند ما با شما هستیم و این
در برابر مؤمنان اظهار ایمان نمودیم در واقع آنها را مسخره میکردیم. خداوند ضمن این از این دوچهرگی خبر میدهد و نقاب از
صورت آنها بر میدارد، این سخن آنها را نیز که ما مؤمنان را مسخره میکردیم پاسخ میدهد و میگوید: خداوند آنها را مسخره
میکند و بر طغیانشان میافزاید تا حیران و سرگردان شوند.
در این آیه خداوند از خلوت منافقان خبر میدهد و آن هنگامی است که آنها با یکدیگر جمع میشوند و با شیاطین خود جلسه
میکنند در این جلسه است که واقعیت خود را به زبان میآورند و مؤمنان را مسخره میکنند. منظور از شیاطین در اینجا بزرگان
منافقین و یا کاهنان آنهاست و در واقع همانها هستند که بر منافقان خط میدهند و برنامه ریزي میکنند و لذا خداوند از آنها به
عنوان شیاطین یاد میکند.
دیگر این خداوند در همین آیه گستاخی منافقان را پاسخ میدهد و آنها را به دو گونه تهدید میکند:
نخست این خداوند آنها را به مسخره میگیرد و استهزاء میکند. البته مسخره کردن به معناي متعارف و معمولی آن از ساحت
خداوند دور است بنابراین باید دید که منظور از مسخره کردن خداوند چیست!
به نظر میرسد که منظور همان مجازاتی باشد که خداوند متناسب با استهزاء آنها به آنها میدهد و آن یا مطلق عذاب است و یا
همراه است. با مهلت دادنهایی که آنها را بیشتر مغرور میکند. به این دو آیه توجه « استدراج و امهال » عذاب و هلاکی است که با
کنید:
( وَ بَدا لَهُم سَیِّئات ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ (جاثیه/ 33
صفحه : 67
بدیهاي اعمالشان آشکار گردید و چیزي که آن را مسخره میکردند آنها را احاطه کرد.
وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَأَملَیت لِلَّذِینَ کَفَرُوا (رعد/ 32 ) همانا به پیامبرانی پیش از تو استهزاء شد پس به کافران مهلت دادم.
دوم این بر طغیان آن منافقان میافزاید درست مانند آیهاي که پیشتر خواندیم و آن افزودن خداوند بر بیماري دل منافقان بود. طغیان
یعنی تجاوز از حد و سرپیچی از فرمان خدا. منافقان افراد طغیانگري هستند و از دستورات الهی سرپیچی میکنند و چون هر روز و یا
در هر برههاي از زمان فرمان تازهاي از طرف خداوند صادر میشد و منافقان از آن سرپیچی میکردند طبعاً روز به روز بر طغیان
آنها افزوده میشد و هر چه بر طغیان آنها افزوده شود بر سرگردانی و حیرتشان میافزاید.
استهزاء منافقان بر مؤمنان در این دنیا، استهزاء مؤمنان بر منافقان را در آخرت به دنبال دارد این حقیقت را قرآن در آیاتی بیان کرده
صفحه 59 از 374
به این شرح:
إِن الَّذِینَ أَجرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضحَکُونَ ... مجرمان بر مؤمنان میخندیدند؟ تا آنجا که میفرماید: فَالیَومَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ
34 ) پس امروز مؤمنان بر کافران میخندند؟ آیه ( 16 ) أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَۀَ ... هفتمین و - الکُفّارِ یَضحَکُونَ (مطففین/ 29
آخرین ویژگی منافقان در این گروه از آیات، در این آیه ذکر شده است:
-7 تجارت زیانآور: با توجه به عملکرد منافقان که شمهاي از آن در آیات پیش بیان شد، میتوان با قاطعیت گفت که منافقان
چیزي جز گمراهی و ضلالت برخود نخریدند. در این آیه خداوند کار منافقان را به یک معامله و داد و ستد تشبیه میکند که
منافقان در این معامله سودي نبردند. زیرا آنچه از دست دادند هدایت بود و آنچه به دست آوردند ضلالت بود آنها ضلالت را با
هدایت عوض کردند و چه خسران عظیمی؟ در اینجا ممکن است این سؤال پیش بیاید که منافقان از اول در گمراهی بودند و آنها
صفحه : 68
هیچگاه هدایت نیافته بودند که آن را با ضلالت عوض کنند پس چگونه در این آیه از تبدیل هدایت با ضلالت سخن گفته شده
است!
در پاسخ میگوییم: اصل اولی در هر انسانی هدایت است و اگر کسی مطابق با فطرت خود گام بردارد بدون شک هدایت مییابد
این شخصی گمراه میشود بر خلاف طبیعت و بر خلاف اصل است بنابراین منافقی که گمراهی را اختیار کرده، در واقع آن را با
هدایتی که باید به آن میرسید عوض کرده است.