گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سورة البقرة ( 2): الآیات 17 الی 20




اشاره
مَثَلُهُم کَمَثَل الَّذِي استَوقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَت ما حَولَه ذَهَبَ اللّه بِنُورِهِم وَ تَرَکَهُم فِی ظُلُمات لا یُبصِ رُونَ ( 17 ) صُ مٌّ بُکم عُمی فَهُم لا
یَرجِعُونَ ( 18 ) أَو کَ َ ص یِّب مِنَ السَّماءِ فِیه ظُلُمات وَ رَعدٌ وَ بَرق یَجعَلُونَ أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم مِنَ الصَّواعِق حَ ذَرَ المَوت وَ اللّه مُحِیطٌ
بِالکافِرِینَ ( 19 ) یَکادُ البَرق یَخطَف أَبصارَهُم کُلَّما أَضاءَ لَهُم مَشَوا فِیه وَ إِذا أَظلَمَ عَلَیهِم قامُوا وَ لَو شاءَ اللّه لَذَهَبَ بِسَمعِهِم وَ أَبصارِهِم
( إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 20
مَثَل آنها (منافقان) مثل کسی است که آتشی را برافروخت و چون آن آتش اطراف خود را روشن کرد، خداوند روشنایی آنها را از
( بین برد و آنها را در تاریکیهایی رها ساخت که جایی را نمیدیدند ( 17
( آنها کران، گنگان و کوران هستند پس آنها از راه خود باز نمیگردند ( 18
یا مَثَل آنها مانند بارانی از آسمان است که در تاریکیهاي شب همراه با رعد و برق بر کسانی ببارد. آنها از ترس مرگ انگشتان خود
( را در گوشهاي خود میگذارند تا صاعقه را نشنوند و خدا بر کافران احاطه دارد ( 19
نزدیک است که برق چشمان آنها را از بین ببرد هر گاه که نور برق راه آنها را روشن میکند، راه میروند و چون خاموش میشود
میایستند و اگر خدا بخواهد گوش آنها و چشمان آنها را از بین میبرد همانا خداوند بر هر چیزي تواناست.
صفحه : 69
نکات ادبی:
در لغت به معناي شبیه و نظیر است و همچنین به معناي جمله شایعی است که مردم در محاورات خود از آن استفاده « مَثَل » -1
صفحه 60 از 374
میکنند و نیز مثل به معناي قصه و داستان و صفت نیز آمده است.
به صورت مفرد آمده ولی به معناي جمع است تا با منافقان که مشبه هستند تناسب داشته باشد مانند: « الذي » -2 با این در این آیه
(خضتم کالذي خاضوا) و میتوانیم الذي را به همان معناي مفرد بگیریم حال منافقان به حال یک فرد تشبیه شده و اشکالی هم
ندارد.
.« کمثله » خبر است و کاف در اینجا زاید است مانند « کمثل الذي » مبتداء و « مثلهم » -3
گفته میشود. « ضوء » به معناي شدت اناره است و به نور شدید « اضائه » -4
جمع اعمی به معناي کور میباشد. « عمی » جمع ابکم به معناي لال مادرزاد و « بکم » جمع اصم به معناي کر مادرزاد و « صم » -5
به معناي باران است اصل آن صیوب بر وزن فیعل بود کسره واو به ما قبل داده شد و واو قلب به یاء گردید و در یاء قبلی « صیّب » -6
ادغام شد و ریشه آن از صوب به معناي ریختن است و این به باران صیب گفته میشود چون از آسمان میریزد.
هر چیزي که در بالا قرار بگیرد. سماء البیت سقفه. « سماء » -7
صداي اصطکاك اجرام ابر، و برق آتشی است که از این اصطکاك پدید میآید. « رعد » -8
از افعال مقاربه است و علاوه بر فاعل خبر میخواهد و در اینجا خبر یکاد همان یخطف میباشد. « کاد » -9
زائل کردن و از بین بردن. « خطف » -10
چیزي که از آن خبر داده میشود و به گفته سیبویه شیء نخستین و عمومیترین اسماء است و به موجود و معدوم « شیء » -11
اطلاق میشود.
صفحه : 70
تفسیر و توضیح
پس از آنکه خداوند ویژگیهاي منافقان را بیان کرد، در پایان براي این چهره واقعی و حالات روحی آنان روشنتر باشد و هیچگونه
ابهامی در شناخت منافقان باقی نماند، باذکر دو مَثَل که تجسمی از روحیات منافقان است، مطلب را به پایان میبرد.
اساساً یکی از شیوههاي قرآن در مطرح کردن مسائل تربیتی و معارف بلند خود، استفاده از تمثیل و تشبیه است که مسائل غیر حسی
را به امور حسی تشبیه میکند تا مطلب عینیت و تجسم یابد و فهم آن براي مخاطب آسان گردد. در قرآن کریم حدود پنجاه مثل
وجود دارد که همه آنها تشبیه معقول به محسوس است و در چندین آیه از قرآن کریم هدف از آوردن مثلها بیان شده است:
وَ یَضرِب اللّه الَأمثالَ لِلنّاس لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ (ابراهیم/ 25 ) و خداوند مثلها را براي مردم میزند شاید آنها یادآور شوند.
وَ تِلکَ الَأمثال نَضرِبُها لِلنّاس لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ (حشر/ 21 ) و این مثلها را براي مردم میزنیم شاید آنها اندیشه کنند.
18 ) مَثَلُهُم کَمَثَل الَّذِي استَوقَدَ ناراً ... در این آیات خداوند براي ترسیم حال منافقان دو مثل ذکر کرده که هر کدام - آیات ( 17
بیانگر قسمتی از حالات روحی آنان است.
در اولین مثل منافقان را به کسی تشبیه میکند که در یک بیابان در تاریکی مطلق قرار گرفته و نمیتواند راه به جایی ببرد او براي
رها شدن از این ظلمت آتشی را میافروزد با روشن شدن آتش اطراف او روشن میشود و تا آن شخص بخواهد از این روشنایی
استفاده کند آتش خاموش میشود و بار دیگر تاریکی همه جا را فرامی گیرد و شخص نمیداند که در این ظلمت چه کند.
منافقان نیز همانند آن شخص هستند. کفر و نفاق، جان و دل آنها را تاریک کرده و آنان در یک ظلمت قرار گرفتهاند ظلمتی که
خود براي خود خواستهاند آنها در اثر عناد و لجاجت به جایی رسیدهاند که تمام راههاي هدایت به روي آنها بسته شده است ولی
گاهی از روي نفاق و دورویی اظهار ایمان میکنند و نام خداوند را به زبان میآورند.
صفحه 61 از 374
صفحه : 71
اظهار ایمان و یاد خدا به هر دلیل که باشد و لو از روي نفاق، خود داراي خاصیت است و نور میدهد و یک لحظه راه منافقان را
روشن میسازد. اما چون این ایمان بیپایه و بیریشه است به زودي آن نور خاموش میشود و آن روشنایی به تاریکی میگراید و
مجدداً نشانهها و علائم هدایت در آن تاریکی گم میشود و منافقان نمیتوانند راه به جایی برند.
جالب این در پایان همین مثل متذکر میشود که منافقان کران و لالان و کوران هستند و آنها از راه خود برنمی گردند در واقع
همانگونه که اگر کسی کر و لال و کور باشد ارتباط او با واقعیتهاي خارج تقریبا قطع میشود و کانالهاي مهم حسی او از کار
میافتد و او نمیتواند از واقعیتهایی که در پیرامون او وجود دارد به خوبی آگاه شود، همین گونه است منافقان کوردل که در اثر
عناد و نفاق، قواي دراکه آنان از درك حقیقت عاجز میماند و به همین سبب از راهی که پیش گرفتهاند باز نمیگردند.
20 ) أَو کَ َ ص یِّب مِنَ السَّماءِ ... در مثل دوم حال منافقان به حال کسانی تشبیه شده است که در یک هواي تاریک که - آیات ( 19
حتی ابرها جلو نور ستارگان را هم گرفتهاند، در زیر باران تندي قرار بگیرند و با رعد و برق شدیدي هم مواجه شوند، محیط آنچنان
خوفناك باشد که آنها بر جان خود بترسند و از این هر لحظه ممکن است صاعقهاي آنها را بسوزاند، در وحشت شدید به سر برند و
از شدت ترس انگشتان خود را بر گوشهایشان قرار بدهند. همچنین نور خیره کننده برق به شدت برچشم آنها بزند و نزدیک باشد
که نور چشمانشان را از بین ببرد. در چنین حالتی آنها به دنبال پناهگاه باشند ولی در اثر ظلمت شدید راه را نبینند و هر گاه که برق
بزند و آنها لحظهاي پیش پاي خود را ببینند چند قدمی پیش روند و چون برق نزند بایستند و به هر حال راه به جایی نبرند.
منافقان عصر پیامبر نیز حالتی شبیه حالت چنین اشخاصی را داشتند از یک سو در ظلمت کفر و ضلالت بودند و از سوي دیگر باران
تند اسلام بر آنان باریدن گرفته بود و آنها از اسلام نفرت داشتند و از احکام نورانی اسلام همانند کسی که از رعد و برق
صفحه : 72
بترسد میهراسیدند و بخصوص احکامی چون جهاد با دشمن که با مذاق آنها جور در نمیآمد مانند صاعقه بر آنان فرود میآمد و
آنها از مرگ خود میترسیدند. دیگر این منافقان از مزایاي اسلام مانند ارث و نکاح و تقسیم غنائم و امنیت استفاده میکردند ولی
از لحاظ اعتقاد به مبانی اسلام در ظلمت بودند درست مثل همان شخص باران زده که از روشنایی برق استفاده میکرد و چند قدمی
راه میرفت و چون برق نبود در ظلمت خود میماند و حرکت نمیکرد.
در این آیات به دو نکته نیز اشاره شده است:
نکته اول این خداوند بر کافران احاطه دارد و هرگز نخواهند توانست که از حیطه قدرت او خارج شوند.
نکته دوم این خداوند بر همه چیز قدرت دارد و اگر بخواهد میتواند قواي مدرکه منافقان را به سبب عنادي که با حق دارند به کلی
از بین ببرد و آنها براي همیشه از هدایت محروم شوند ولی چنین نکرده و راه را بر آنان باز گذاشته است هر چند که موانع بزرگی
بر سر راه آنان است که خود به وجود آوردهاند.
بحثی درباره تأثیر اختلاف لهجههاي قبایل عربی در اختلاف قرائات و رسم الخط مصحف
اشاره:
با سکون لام « ظُلمات » با ضم لام و بعضی « ظُلُمات » دو نوع خوانده شده بعضی از قرّاء آن را « ظلمات » در آیهاي که تفسیر شد کلمه
یعنی با الف نوشته شده است « مستهزاون » در بعضی از مصحفها به شکل « مستهزءون » خواندهاند. همچنین در چند آیه پیشتر کلمه
اکنون بحثی را درباره تأثیر اختلاف لهجههاي قبایل عربی در اختلاف قرائتها و
صفحه : 73
صفحه 62 از 374
رسم الخط مصحف تقدیم میکنیم:
درست است که حدیث معروف (سبعۀ احرف) مربوط به قرائتهاي هفتگانه یا دهگانه یا چهارگانه نیست بلکه این حدیث در نظر
بیشتر مربوط به اختلاف لهجههایی است که در عصر نزول قرآن میان قبایل عرب بوده است، «1»، کسانی که آن را صحیح میدانند
ولی همین اختلاف قرائتها میان قاریان هفتگانه یا بیشتر، گاهی از اختلاف لهجههاي قبایل عرب ناشی شده و مثلًا یک قاري که از
یک قبیله خاص بوده، لهجه آن قبیله را معیار قرار داده است. همچنین گاهی اختلاف لهجه باعث اختلاف در رسم الخط مصحف
گردیده است. اینک براي هر کدام از این دو مورد نمونهاي را ذکر میکنیم.
الف- حرکه یا سکون در وسط کلمه در مورد بسیاري از کلمات قرآنی که وسط آنها متحرك به ضمه و کسره است میان بعضی از
قاریان معروف اختلاف نظر وجود دارد. برخی از آنها این گونه کلمات را با حرکه (ضمه یا کسره) میخوانند و برخی دیگر با
سکون میخوانند البته کلماتی که وسط آنها حرکه فتحه دارد کمتر مورد اختلاف قرار گرفته و معمولًا آن را با فتحه خواندهاند.
با بررسی لهجههاي گوناگون قبایل عربی، مشخص شد که قبیله مهم بنی تمیم همیشه کلمات را تخفیف میدهند و وسط آن را
ساکن میخوانند ولی در مقابل آنها قریش و اهل حجاز تخفیف نمیدهند و با حرکه میخوانند. اختلاف قرائات در اینگونه کلمات
از همین جا ناشی شده است.
إبن جنی گفته است: حجازیها عین الفعل کلمه را با کسره و ضمه و فتحه میخوانند ولی تمیمیها آن را با سکون میخوانند و مثلًا
تلفظ « کِلمه » را « کلِمۀ » بنی تمیم
-----------------------------------
1)- این حدیث هر چند که از نظر اهل سنت معتبر است و در صحیح بخاري ج 6، ص 100 و صحیح مسلم، ج 2، ص 202 و )
کتابهاي حدیثی دیگر آمده ولی از نظر ائمه شیعه مردود است. رجوع شود به: اصول کافی ج 2، ص 630 (چاپ دار الکتب
الاسلامیه)
صفحه : 74
« عُمد » را « عُمُد » و « حُبک » را « حُبُک » و « رُسل » را « رُسُل » و نیز همو میگوید: لهجه تمیمیها چنین است که «1». میکنند
«2». میخوانند
«3». همچنین سیبویه نیز به این مطلب اشاره میکند و تخفیف وسط کلمه را به قبیله بکر بن وائل و بنی تمیم نسبت میدهد
«4». است ولی بنی تمیم آن را با سکون وسط میخوانند « فُرُش » « فراش » إبن منظور میگوید: جمع
این مطلب درباره مضموم العین و مکسور العین مسلم است ولی درباره مفتوح العین جاي تردید و بحث است سیبویه معتقد است که
ولی «5». این تسکین براي تخفیف است و فقط در مضموم و مکسور میآید و در مفتوح نمیآید چون فتحه خودش خفیف است
که بنی تمیم آن را ساکن العین « لُبَد » إبن جنی مفتوح العین را هم اضافه میکند و آن را به بنی تمیم نسبت میدهد مانند کلمه
«6». خواندهاند
به نظر میرسد که بنی تمیم کلماتی را که مفتوح العین هستند گاهی با فتحه میخوانند و گاهی با سکون و سخن هر دو نفر درست
اصل بر تخفیف است ولی « جُمُعه » است. شاهد ما بر این نظر سخنی است که صاحب تاج العروس آورده است و آن این در کلمه
حجازیهاي آن را ثقیل کردهاند (یعنی با ضمه وسط خواندهاند) و تخفیف این کلمه را بدینگونه نقل میکند که بنی تمیم آن را
«7». با فتحه وسط خواندهاند « جُمَعه »
را با فتحه خواندهاند و هر دو براي تخفیف است که میان آنها « جمعه » را با سکون خواندهاند « لُبَد » بنا بر این همانگونه که بنی تمیم
مرسوم بوده ولی حجازیها اینگونه کلمات را تخفیف نمیدهند.
صفحه 63 از 374
-----------------------------------
1)- المحتسب، ج 1، ص 85 )
2)- الخصائص، ج 1، ص 56 )
3)- الکتاب، ج 4 ص 113 )
4)- لسان العرب، ج 10 ، ص 224 ماده فرش. )
. 5)- الکتاب، ج 4، ص 115 )
6)- المحتسب، ج 1، ص 85 )
7)- تاج العروس، ج 20 ، ص 458 ، ماده جمع )
صفحه : 75
سکون وسط در شعرهاي شعراي بنی تمیم نیز آمده شاعر تمیمی مالک بن نویره گفته:
فاقررت عینی حین ظلّوا کانّهم
ببطن الایاد خُشب اثل مسنّد
در قرائات قرآنی حضور این لهجه را مشاهده میکنیم و چنانکه خواهیم دید در بسیاري از کلمات این اختلاف لهجهها باعث
اختلاف قرائتها شده است و مثلًا عمرو بن علاء یکی از قاریان معروف از قبیله بنی تمیم است که نوعاً کلمات را ساکن الوسط
خوانده است و این شاید بدانجهت است که قبائل بدوي دوست دارند که کلمات را سریع تلفظ کنند و این سبب شده که عین الفعل
کلمه را ساکن و گاهی با فتحه که اخف حرکات است بخوانند.
اکنون نمونههایی از واژههاي قرآنی را که در حرکه یا سکون حرف وسط آنها میان قاریان اختلاف وجود دارد میآوریم و یادآور
میشویم که این ناشی از اختلاف لهجه میان بنی تمیم و حجازیهاست و به طوري که گفتیم عمرو بن علاء تمیمی نوعاً کلمات را با
سکون وسط خوانده است. این نمونهها:
با « ظُلمات » با ضمه لام خواندهاند ولی حسن و أبو السمال و اعمش « ظُلُمات » 1. وَ تَرَکَهُم فِی ظُلُمات لا یُبصِ رُونَ (بقره/ 17 ) مشهور
«1». سکون لام خواندهاند
با کسره راء خواندهاند ولی إبن کثیر و ابو عمر و یعقوب و إبن محیصن و مجاهد و قتاده « ارِنا » 2. وَ أَرِنا مَناسِکَنا (بقره/ 128 ) مشهور
«2». با سکون راء خواندهاند « ارنا » و چند تن دیگر
با سکون سین « نُسک » با ضمه سین خوانده ولی حسن و زهري « نُسُک » 3. فَفِدیَۀٌ مِن صِ یام أَو صَدَقَۀٍ أَو نُسُک (بقره/ 196 ) مشهور
«3». خواندهاند
با کسره ظاء خوانده ولی مجاهد « فنظِرة » 4. فَنَظِرَةٌ إِلی مَیسَرَةٍ (بقره/ 280 ) مشهور
-----------------------------------
3 / 39 و معجم القراءات، 1 / 1)- الکشاف، 1 )
209 / 222 و مجمع البیان 1 / 114 و النشر فی القراءات العشر 2 2)- حجۀ القراءات، 2 )
121 / 76 و الکشاف 1 / 3)- البحر المحیط 2 )
صفحه : 76
«1». با سکون ظاء خواندهاند « فنظرة » و قتاده
با « حُرم » با ضمه راء خواندهاند ولی حسن و ابراهیم نخعی و یحیی بن وثاب « حُرُم » 5. غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم (مائده/ 1) مشهور
صفحه 64 از 374
«2». سکون راء خواندهاند
با سکون « شَنئان » با فتحه نون خواندهاند ولی إبن عامر و ابو بکر و اسماعیل « شَنَئان » 6. و لا یجرمنکم شنئان قوم (مائده/ 2) مشهور
«3». نون خواندهاند
«4». با سکون ذال خوانده است « اذن » با ضمه ذال خواندهاند ولی نافع « اذُن » 7. وَ الَأنفَ بِالَأنف وَ الأُذُنَ بِالأُذُن (مائده/ 45 ) مشهور
با « کِلمه » با کسره لام خواندهاند ولی گفته شده که بنی تمیم همه جا کلمه را « کَلِمۀ » 8. وَ کَلِمَ ۀُ اللّه هِیَ العُلیا (توبه/ 40 ) همه قراء
«5». کسره کاف و سکون لام خواندهاند
10 . أُکُلُها دائِم وَ ظِلُّها «6» با سکون آن خوانده « عُمرا » با ضمه میم خوانده ولی اعمش « عُمُراً » 9. لَبِثت فِیکُم عُمُراً (یونس/ 16 ) مشهور
«7». با سکون کاف خواندهاند « اکلُها » با ضمه کاف خوانده ولی نافع و إبن کثیر و ابو عمرو « اکُلُها » (رعد/ 35 ) مشهور
با فتحه سین و بقیه مانند ابو عمر و حمزه و کسایی و چندین « کِسَفاً » 11 . کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفاً (اسراء/ 92 ) نافع و عاصم و إبن عامر
«8». با سکون سین خواندهاند « کِسفا » نفر دیگر
با کسره راء خوانده ولی ابو عمرو و ابو بکر و حمزه و اعمش و چند « بَورِقِکُم » 12 . فَابعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُم هذِه (کهف/ 19 ) مشهور
با سکون راء « بِوَرقکم » تن دیگر
-----------------------------------
218 / 340 و معجم القراءات، 1 / 1)- البحر المحیط: 2 )
[.....] 188 / 150 و معجم القراءات، 2 / 2)- مجمع البیان 2 )
404 و حجۀ القراءات، ص 219 / 3)- الکشف 1 )
419 / 212 و الکشف 1 / 494 و معجم القراءات، 2 / 4)- البحر المحیط 3 )
85 / 5)- المحتسب، 1 )
65 / 299 و معجم القراءات 3 / 133 و الکشاف 2 / 6)- البحر المحیط 5 )
220 / 216 و معجم القراءات، 3 / 7)- النشر 2 )
266 / 518 و الکشاف 2 / 51 و التبیان 6 / 8)- الکشف 2 )
صفحه : 77
«1». خواندهاند
با سکون میم « جُمعه » با ضمه میم خوانده ولی إبن زبیر و اعمش « جُمُعه » 13 . لِلصَّلاةِ مِن یَوم الجُمُعَۀِ (جمعه/ 9) مشهور
«2». خواندهاند
با سکون شین « خُشب » با ضمه شین خوانده ولی ابو عمر و کسایی « خُشُب » 14 . کَأَنَّهُم خُشُب مُسَ نَّدَةٌ (منافقون/ 4) مشهور
«3». خواندهاند
این بود نمونههایی از اختلاف قرائات در کلماتی که حرف وسط آنها متحرك است و بیشتر از اختلاف لهجهها میان قبیلههایی چون
بنی تمیم و قریش ناشی شده است. البته غیر از این مورد، موارد دیگري هم وجود دارد که اختلاف قرائتها به سبب اختلاف
لهجههاست و ما از ذکر آنها خودداري کردیم.
ب- تحقیق یا تسهیل همزه یکی از موارد اختلاف لهجهها میان قبائل عربی که در اختلاف در رسم الخط مصحف شریف تأثیر
گذاشته، کیفیت خواندن همزه است. بعضی از قبائل مانند بنی تمیم همزه را با تحقیق میخوانند یعنی آن را در هر کجاي کلمه باشد
به خوبی ادا میکنند و از مخرج خود میخوانند ولی بعضی از قبائل مانند قریش و حجازیها همزه را در غیر اول با تسهیل میخوانند
صفحه 65 از 374
یعنی آن را به خوبی و از مخرج ادا نمیکنند بلکه آن را تابع حرکه خود و یا حرف قبلی میکنند و همزه تبدیل به حرکههاي بلند یا
حروف لین میشود.
إبن منظور در باره تحقیق و تسهیل همزه از ابو زید نقل کرده که اهل حجاز و هذیل همزه را به شدت ادا نمیکنند و از عیسی بن
«4». عمر نقل کرده که تمیمیها به شدت ادا میکنند و اهل حجاز فقط وقتی که مجبور باشند به شدت ادا میکنند
گفته شده که روایات دانشمندان عربی اجماع دارد بر این تحقیق همزه از ویژگیهاي
-----------------------------------
457 / 110 و مجمع البیان 6 / 57 و البحر المحیط 6 / 1)- الکشف 2 )
97 / 267 و قرطبی 18 / 2)- البحر المحیط 8 )
322 / 3)- حجۀ القراءات، ص 709 و الکشف، 2 )
4)- لسان العرب، ج 1، ص 36 )
صفحه : 78
لهجه بنی تمیم و قیس و اسد و مجاوران آنهاست یعنی این تحقیق همزه از ویژگیهاي اقوام بدوي است که در وسط جزیرة العرب یا
«1». شرق آن زندگی میکردند ولی تسهیل یعنی ترك همزه در غیر اول کلمه از ویژگیهاي لهجه قریش و اهل حجاز است
این اختلاف در لهجه باعث اختلاف در رسم الخط مصحف شده است و مصاحفی که به دستور عثمان در مدینه کتابت شده طبعاً
مطابق با تسهیل نوشته شده به این صورت که همزه را در غیر اول کلمه به صورت الف و واو و یاء نوشتهاند و آن را تابع حرکه خود
همزه و یا حرکه ما قبل کردهاند اگر حرکه ما قبل فتحه باشد همزه را به صورت الف و اگر کسره باشد به صورت یاء و اگر ضمه
باشد به صورت واو نوشتهاند یعنی مطابق با لهجهاي که خوانده میشود ولی در مصحف عبد اللّه بن مسعود چنین نبوده و همزه در
همه جا به صورت اصلی خود یعنی الف نوشته شده است.
به نظر میرسد که از قبایل شرقی جزیرة «2». فرّاء میگوید: در مصحف إبن مسعود همزه همه جا به صورت الف نوشته شده است
العرب گروههاي بسیاري به کوفه مهاجرت کرده بودند و در محیط کوفه همزه را با تحقیق میخواندند و لذا مصحف إبن مسعود
هم که در کوفه کتابت شده تابع این لهجه شده است چون إبن جنی گفته است: اگر تحقیق همزه اراده شود، باید در همه احوال به
صورت الف نوشته شود همانگونه که در اول کلمه همیشه چه مکسور باشد و چه مضموم یا مفتوح باشد به صورت الف نوشته
میشود مانند: اخذ و اخذ و ابراهیم. چون در اول کلمه همه همزه را با تحقیق میخوانند سپس او اشاره میکند که در بعضی از
«3». مصاحف (یستهزؤن) را به صورت (یستهزاون) و (شیء) را به صورت (شیأ) دیده است
همانگونه که گفتیم در مصحف عثمانی شکل همزه در وسط یا آخر کلمه تابع حرکه حرف قبلی و یا حرکه خود همزه بوده مانند:
یؤمن، یؤتی، یؤفک، تؤثرون و نظیر آنها که با واو نوشته شده و مانند: سألک، بدأکم، لأملان، امرأتان و نظیر آنها که با الف نوشته
-----------------------------------
1)- غانم قدوري، رسم المصحف، ص 356 )
2)- معانی القرآن. ج 3، ص 136 )
47 به نقل: رسم المصحف، ص 353 - 3)- سر صناعۀ الاعراب ج 1، ص 46 )
صفحه : 79
شده و مانند: جئت، شئت، شئتم، بئس، الذئب و نظیر آنها که با یاء نوشته شده است البته گاهی هم در کتابت همزه حرکه خود آن
مورد نظر بوده است و به هر حال در غیر اول کلمه در مصحف عثمانی در بیشتر موارد همزه به شکل الف و واو و یاء نوشته شده و
صفحه 66 از 374
این در اثر پیروي از تسهیل همزه است ولی علاوه بر مصحف إبن مسعود که در آن همه همزهها به صورت الف است، در مواردي
از مصحف عثمانی هم همزه مطابق با سلیقه تحقیق کنندگان همزه نوشته شده است مانند همان کلمه (یستهزاون) که در گزارش إبن
جنی آمده بود و مانند (لِأولی) و چند کلمه دیگر.
جالب این گاهی در مصحف عثمانی هر دو روش به کار رفته و همزه مکسوره، هم به صورت الف و هم به صورت حرکه در یک
کلمه نوشته شده مانند: (ا فاین) در آیه (ا فاین مت فهم الخالدون) (انبیاء/ 34 ) و مانند کلمه (مائۀ و مائتین) که هم علامت الف و هم
علامت یاء را دارند در حالی که مطابق با قاعده تحقیق باید فقط الف باشد و مطابق با قاعده تسهیل باید فقط یاء باشد.
همچنین کلماتی مانند: لا أذبحنه (نمل/ 21 ) و لا أوضعوا (توبه/ 47 ) و لا إلی الله (آل عمران/ 158 ) و لا إلی الجحیم (صافات/ 37 ) و
لا أُقسِم (قیامت/ 1) رسم الخط مشابهی دارند که در آنها پس از لام تأکید الفی در رسم الخط اضافه شده که بیانگر روش تحقیق
همزه است هر چند که در (لا اقسم) مناسب بود به جاي الف دوم واو میآمد (لاؤقسم) ولی به هر حال در رسم الخط چنین
استثناهایی وجود دارد.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 21 الی 22
اشاره
یا أَیُّهَا النّاس اعبُدُوا رَبَّکُم الَّذِي خَلَقَکُم وَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ ( 21 ) الَّذِي جَعَلَ لَکُم الَأرضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنزَلَ مِنَ
( السَّماءِ ماءً فَأَخرَجَ بِه مِنَ الثَّمَرات رِزقاً لَکُم فَلا تَجعَلُوا لِلّه أَنداداً وَ أَنتُم تَعلَمُونَ ( 22
( اي مردم پروردگارتان را پرستش کنید که شما و پیشینیان شما را آفرید شاید که پروا داشته باشید ( 21
آن کسی که براي شما زمین را بستر و آسمان را سقف قرار
صفحه : 80
داد و از آسمان آبی را فرستاد و به وسیله آن میوههایی بیرون آورد تا روزيِ شما باشد. پس براي خدا شریکانی قرار ندهید در حالی
( که خود میدانید ( 22
نکات ادبی
براي وصل حرف « یا ایها » کلمه « یا ایها النّاس » براي نداي بعید است و در « ا» و « اي» براي نداي قریب است همانگونه که « یا » -1
ندا به النّاس است چون النّاس الف و لام دارد و حرف نداء نمیتواند بر سر آن بیاید زیرا معرف با دو ادات تعریف میشود که جائز
کلمهاي است براي ابهام و همیشه با اجناس موصوف میشود تا رفع « اي» فاصله میان این دو قرار داده شد و « ایها » نیست و لذا کلمه
براي تنبیه است. « ایها » در « ها » موصوف شده است و « النّاس » ابهام گردد و در اینجا با
به معناي ایجاد و فعل بر اساس اندازه و مقدار است و این صفتی است مشترك میان خدا و انسان و به انسان نیز میتوان « خلق » -2
خالق گفت و لذا در قرآن آمده:
فتبارك الله احسن الخالقین.
به معناي چیزي است که از زمین بالاتر باشد و در اینجا به معناي سقف « بناء » به معناي بساط و بستر است همانگونه که « فراش » -3
است.
به معناي مثل و شریک و ضد است و یوم التناد یعنی روز نفرت. « ندّ » -4 کلمه
صفحه 67 از 374
تفسیر و توضیح:
از آغاز سوره بقره تا این آیات، صحبت از سه گروه از مردم بود: متقین، کافران و منافقان که وصف هر سه گروه گذشت و اینک
مطلب تازهاي شروع میشود که در سه قسمت آمده: اول بحث توحید و اثبات وجود خدا. دوم بحث از نبوت و اثبات نبوت حضرت
محمّد (ص) و سوم بحث از معاد و بیان ویژگیهاي بهشت و جهنم و اینک قسمت اول:
آیه ( 21 ) یا أَیُّهَا النّاس اعبُدُوا ... خطاب این آیه به عموم مردم است و این نوع
صفحه : 81
است در مدینه نازل « یا ایها الّذین آمنوا » خطاب 20 بار در قرآن آمده و از إبن عباس نقل شده که تمام خطابهایی که به صورت
است در مکه نازل شده البته اگر این مطلب از نظر تاریخی صحیح باشد حرفی « یا ایها النّاس » شده و تمام خطابهایی که به صورت
در آن نیست ولی اگر از این جهت باشد که در مکه اهل ایمان کم بودند و در مدینه زیاد بودند، نمیتوان این استحسان را قبول
کرد.
به هر حال در این آیه خداوند خطاب به عموم مردم میکند و از آنها میخواهد که پروردگارشان را عبادت کنند و براي اثبات
لزوم عبادت، چهار نوع از نعمتهاي مهم خود را که به بشر ارزانی داشته متذکر میشود. یادآوري این نعمتها دو چیز را ثابت میکند
یکی وجود خدا و این شریک و انبازي ندارد و دیگري لزوم عبادت و پرستش او که اینهمه نعمت در اختیار بشر قرار داده است. به
عبارت دیگر وجود این نعمتهاي گوناگون، از نظر عقلی ایجاب میکند که درباره آنها و پدیدآورنده آنها بیندیشیم و از همین جا
لزوم شناخت جهان و آفریدگار آن معلوم میشود.
با تفکر در نعمتهاي موجود، در مرحله اول به پدیدآورنده آنها پی میبریم و در مرحله دوم از باب لزوم تشکر از صاحب نعمت، به
وجوب عبادت و پرستش خداوند رهنمون میشویم. قرآن کریم در این آیه در صدد بیان هر دو مطلب است و با یادآوري بعضی از
نعمتهاي الهی میخواهد در مردم انگیزهاي هم براي شناخت و هم براي پرستش خداوند به وجود آورد. در این جا چهار نوع نعمت
یادآوري شده است:
-1 خلقت بشر: نخستین نعمتی که در اینجا ذکر شده، اصل خلقت و آفرینش انسان است که مهمترین و اساسیترین نعمت است و
وجود انسان محور اصلی تمام نعمتهاست و اگر وجود انسان نباشد هیچ نعمتی مفهومی نخواهد داشت و این خداست که بشر را
آفرید و لباس وجود بر او پوشاند تا از نعمتهاي دیگر استفاده کند.
خلقت انسان با آن پیچیدگیها و ظرافتهاي خاصی که دارد، بهترین دلیل بر وجود خداوند و علم و قدرت و حکمت اوست و این
نظم بدیع و شگفت آوري که در بدن انسان مشاهده میشود، برهان مهمی بر اثبات وجود خداست و در عین حال عقل بشر
صفحه : 82
در مقابل اینهمه نعمتی که به او داده شده، لزوم پرستش و عبادت و شکر آفریننده را فریاد میزند.
و لذا قرآن کریم در این آیه خاطرنشان میسازد که پروردگارتان را پرستش کنید زیرا اوست که شما و کسانی را که پیش از شما
بودند آفرید و پس از بیان این مطلب اضافه میکند که پرستش خداوند در شما تقوا به وجود میآورد. البته این احتمال هم وجود
دارد که جمله لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ مربوط به عبادت نباشد بلکه مربوط به خلقت باشد و در چنین فرضی، معناي آیه چنین میشود که که
هدف از خلقت شما تقوا بوده است شبیه این آیه که میفرماید:
وَ ما خَلَقت الجِن وَ الإِنسَ إِلّا لِیَعبُدُون (ذاریات/ 56 ) جن و انس را نیافریدم مگر براي این مرا عبادت کنند.
اما احتمال اول با سیاق آیه مناسبتر است.
به معناي ترجی و امیدواري است که احتمال دارد مطلب واقع بشود یا « لعل » مطلب دیگري که ذکر آن در اینجا لازم است این کلمه
صفحه 68 از 374
خداوند « شاید » نشود ولی در این آیه و هر کجاي دیگر که از طرف خداوند اظهار میشود، وقوع مطلب حتمی و قطعی است و
اوست. « باید » همان
آیه ( 22 ) الَّذِي جَعَلَ لَکُم الَأرضَ ... همانگونه که گفتیم خداوند در این آیات چهار نوع از نعمتهاي خود را بر میشمارد اولین آنها
در آیه قبلی ذکر شد و اینک بقیه آن نعمتها که در این آیه آمده است:
-2 بستر بودن زمین: نعمت دوم این خداوند زمین را به نحوي آفرید که انسان به را حتی در روي آن زندگی کند و در واقع زمین
بستر مناسبی براي انسان است که در آن به زندگی خود ادامه بدهد. همانگونه که در کف اطاق فرش میگسترانند تا نشست و
برخاست و آمد و شد در روي آن آسان باشد، خداوند نیز سطح زمین و طبقه رویین آن را طوري آفرید و گسترد که مطابق با
نیازهاي گوناگون انسان باشد و انسان بتواند به را حتی زندگی کند.
صفحه : 83
اگر سطح زمین نیز مانند درون آن مذاب بود و یا حرکتهاي تندي داشت و یا عناصر سازنده آن غیر از عناصر فعلی بود بشر
نمیتوانست روي آن زندگی کند و این گاهی آتش فشانی رخ میدهد یا زلزلهاي به وقوع میپیوندد در واقع براي گوشزد کردن
این معناست که قدر نعمتها را بدانید.
در قرآن معانی مختلفی دارد و در این آیه به معناي جوّ زمین است که بالاي سر اهل زمین قرار « سماء » : -3 سقف بودن آسمان
گرفته و در آیهاي دیگر میفرماید:
وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَقفاً مَحفُوظاً (انبیاء/ 32 ) و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم.
جوّ زمین نعمت بزرگی براي زمینیان است. اگر این جو در اطراف زمین نبود، زمین در معرض سنگهاي آسمانی قرار داشت و خطر
بزرگی ساکنان زمین را تهدید میکرد اما جو زمین این خطرها را دفع میکند و هر سنگی را که از فضا بر زمین فرود میآید،
میسوزاند و از بین میبرد. علاوه بر آنچه گفته شد، جو زمین فوائد و منافع دیگري هم دارد که بعضی از آنها را بشر کشف کرده و
شاید بعضی دیگر را در آینده کشف کند.
-4 نزول باران: یکی دیگر از نعمتهایی که در این آیه آمده، نزول باران از آسمان است که میتوان گفت حیات انسان به آن
بستگی دارد و تمام منابع آب حتی آبهاي زیرزمینی از نزولات آسمانی تأمین میشود.
در این آیه یکی از منافع مهم باران بیان شده و آن این به وسیله باران میوههاي گوناگون از زمین میروید که جزء مواد غذایی و
روزي انسان میشود.
پس از ذکر این چهار نعمت که هر یک به تنهایی دلیل بر وجود خدا و هم انگیزهاي قوي براي پرستش خداست، چنین ادامه
میدهد که بنابراین، براي خدا شریک قرار ندهید در حالی که شما میدانید یعنی همین عقل و علم و آگاهی که در وجود بشر
است کافی است که او را به خدا رهنمون شود مشروط بر این عقل خود را به کار اندازد.
در طول تاریخ، بشر خیلی از اشیاء و پدیدهها را به عنوان شریک خدا پرستیده است از آفتاب پرستی و ستاره پرستی تا سنگ پرستی
و بت پرستی همه را بشر تجربه
صفحه : 84
کرده است آنچه مسلم است این است که این معبودهاي دروغین را مستقلًا خداي آفریننده نمیدانسته بلکه آنها را شریک خدا و
واسطه میان خلق و خدا میپنداشته است منتهی گاهی چنان در بت پرستی غوطهور میشده که گویا به آن استقلال داده است.
بت پرستی تاریخ دیرینهاي در میان بشر دارد و حتی حضرت نوح که یکی از قدیمیترین پیامبران الهی است با بت پرستی مبارزه
کرده و نام بعضی از بتهاي موجود در زمان نوح در قرآن کریم آمده و قرآن ا زبت پرستان عصر نوح چنین نقل میکند:
صفحه 69 از 374
وَ قالُوا لا تَذَرُن آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن وَ  دا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسراً (نوح/ 23 ) و گفتند: خدایانتان را رها نکنید و نیز رها
را. « نسر » و « یعوق » و « یغوث » و « سواع » و « ودّ » نکنید
در هر حال خداوند در این دو آیه با بر شماري بعضی از نعمتهاي خود، بشر را از افتادن در دام شرك و بت پرستی بر حذر میدارد
و به سوي پرستش خود میخواند.
چند روایت:
«1»... -1 عن الرضا (ع) قال: اول عبادة الله معرفته و اصل معرفۀ الله توحیده و نظام توحید الله نفی الصفات عنه
امام رضا فرمود: نخستین مرحله در عبادت خداوند شناخت اوست و اصل شناخت خدا اقرار به یگانگی و توحید اوست و نظام
توحید خداوند نفی صفات از اوست.
امام حسین (ع) فرمود: کسی که به واجبات «2» -2 عن علی بن الحسین (ع) قال: من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد النّاس
الهی عمل کند، از عابدترین مردم است.
-3 امام زین العابدین علیه السلام در تفسیر همین آیه شریفه فرمود: خداوند زمین را مناسب با طبع شما و بدنهاي شما آفرید و آن را
بسیار گرم قرار نداد که شما را
-----------------------------------
[.....] . 1)- نور الثقلین ج 1 ص 39 )
2)- همان ج 1 ص 40 )
صفحه : 85
بسوزاند و بسیار سرد قرار نداد که شما را منجمد کند و آن را بسیار خوشبو قرار نداد تا مغز شما آسیب نبیند و آن را بسیار بدبو
نساخت تا شما هلاك نشوید و آن را بسیار نرم مانند آب قرار نداد تا شما غرق نشوید و آن را بسیار سخت قرار نداد تا شما در
«1»... ساختن خانهها و بناها و کندن قبور عاجز نشوید
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 23 الی 24
اشاره
وَ إِن کُنتُم فِی رَیب مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 23 ) فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن
( تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِینَ ( 24
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید پس سورهاي همانند آن را بیاورید و گواهان خود را جز خدا بخوانید اگر
( راستگو هستید ( 23
پس اگر این کار را انجام ندادید و هرگز هم انجام نخواهید داد، پس بترسید از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگ است که براي
( کافران آماده شده است. ( 24
نکات ادبی
به معناي شک همراه با تهمت است. « ریب » -1
صفحه 70 از 374
هر دو درباره قرآن به کار رفته است تنزیل به معناي نزول تدریجی و انزال به معناي نزول دفعی و یکجا است. « انزال » و « تنزیل » -2
به دستهاي از آیات قرآنی گفته میشود که داراي نام مخصوصی است که آن را از دیگر سورهها جدا میکند و حد اقل « سورة » -3
آن سه آیه است و قرآن 114 سوره دارد که از لحاظ بلندي و کوتاهی متفاوت هستند.
مشتق شده است که اجوف واوي است و به معناي حصار شهر و « سور » از « سورة »
-----------------------------------
1)- تفسیر البرهان ج 1 ص 67 و نور الثقلین ج 1 ص 41 )
صفحه : 86
دیوارهایی است که در اطراف شهر کشیده میشود و به سورههاي قرآنی سوره گفته شد به خاطر متمایز بودن آنها از یکدیگر گویا
که دور هر سورهاي حصاري است و یا سوره به معناي رتبه و منزلت است و سورههاي قرآنی هر کدام داراي رتبه خاصی است
گرفت که مهموز العین است و به معناي قطعه باقیمانده از چیزي است مانند بقیه غذا. و به « سؤر » همچنین میتوان سوره را از ماده
سورههاي قرآن از آن جهت سوره گفته میشود که هر کدام قطعه جداگانهاي است.
امر تعجیزي است و منظور از آن اثبات عاجز بودن مخاطب از انجام مأمور به است. « فأتوا بسورة » -4 امر در
به معناي حاضران و گواهان است و در اینجا منظور اعوان و انصار میباشد. « شهداء » -5
است و منظور « شهدائکم » است و منظور این است که همه را جز خدا دعوت کنید و یا متعلق به « ادعوا » یا متعلق به « من دون الله » -6
این است که همه گواهان جز خدا را دعوت کنید و در هر صورت معنا به هم نزدیک است.
که منظور وجود پیامبر گرامی است، « عبدنا » که مراد همان قرآن است برمیگردد و یا به « مما انزلنا » یا به « من مثله » -7 ضمیر در
برمیگردد و تفاوت این دو از لحاظ معنا خواهد آمد.
جمله اعتراضیه است و محلی از اعراب ندارد. « و لن تفعلوا » -8 جمله
به معناي چیزي است که با آن آتش روشن میشود و میتوان آن را به هیزم یا آتشگیره ترجمه نمود. « وقود » -9
تفسیر و توضیح:
پس از بیان مطالبی درباره اثبات توحید و لزوم عبادت خداوند اینک مطلب مهمی را در زمینه اثبات نبوت حضرت محمّد (ص) بیان
میدارد:
آیه ( 23 ) وَ إِن کُنتُم فِی رَیب مِمّا نَزَّلنا ... براي اثبات حقانیت پیامبر اسلام و این
صفحه : 87
میکند تحدي یک اصطلاح است و به معنی مبارزه طلبی « تحدي » قرآن از جانب خداوند به او وحی میشود، خداوند در این آیه
است البته این اصطلاح در خورد قرآن نیامده ولی مضمون آن در چند مورد آمده که آیه مورد بحث یکی از این موارد است و
منظور این است که قرآن کریم مردم را خطاب میکند و چنین اظهار میدارد که اگر در حقانیت اسلام و این قرآن براستی سخن
خداست، شک و تردیدي دارید، تمام نیروهاي خود را بسیج کنید و از هر کس که میخواهید کمک بگیرید و سورهاي مانند
سورههاي قرآن را بیاورید ولی چون نمیتوانید چنین کاري را انجام بدهید پس در حقانیت اسلام و قرآن تردید نکنید.
این مبارزه طلبی قرآن به طوریکه خواهیم گفت، در سه مرحله صورت گرفته است و این آیه که در سوره بقره است مرحله سوم آن
است و این قرآن با این قاطعیت مبارزه طلبی میکند، نشانگر یقین و اطمینان خاطري است که پیامبر به کار خود داشته است.
به قرآن برگردد منظور این است که سورهاي مانند یکی از سورههاي قرآن را بیاورید و اگر به پیامبر « من مثله » در این آیه اگر ضمیر
صفحه 71 از 374
برگردد منظور این خواهد بود که سورهاي بیاورید آنهم از مثل شخص محمّد (ص) که درس نخوانده و مکتب ندیده است. به نظر
به قرآن برمیگردد و به قرینه آیات تحدي، قرآن، همه مردم و از جمله دانشمندان و متفکران و خلاصه « مثله » ما بدون تردید ضمیر
انس و جن را به مبارزه طلبیده است و اگر ضمیر به پیامبر برگردد دانشمندان و درس خواندهها از این تحدي بیرون میروند. دیگر
آمده و بدون شک منظور از آن مثل قرآن « من » بدون حرف « مثله » و یا « مثل » این در سایر آیات تحدي چنانکه خواهیم دید کلمه
مثل قرآن میباشد. « من مثله » است و به قرینه آن آیات در اینجا نیز منظور از
آیه ( 24 ) فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا ... در این آیه خداوند با قاطعیت تمام اظهار میدارد که هرگز نخواهید توانست مانند سورهاي از
سورههاي قرآن را بیاورید و این قاطعیت نخست به صورت شرطی و سپس به صورت نفی ابد اظهار شده است و
صفحه : 88
منظور این است که اگر نتوانستید و هرگز نخواهید توانست چنین کاري را انجام بدهید، پس به حقانیت اسلام و قرآن ایمان بیاورید
زیرا در غیر این صورت جایگاه شما آتش جهنم خواهد بود آنهم آتش شدیدي که هیزم آن بدن انسانها و قطعه سنگهاست. آتش
هولناکی که براي کافران آماده شده است.
این قرآن با قاطعیت تمام پیش بینی میکند که آنها نخواهند توانست مانند قرآن را بیاورند، خود دو معجزه است: معجزه نخست این
قرآن در حدي است که مردم از آوردن مانند آن عاجزند و معجزه دوم این قرآن اظهار میدارد که هرگز چنین کاري اتفاق نخواهد
افتاد و این پیش بینی شامل زمانهاي بعدي هم میشود و ما میبینیم با گذشت چهارده قرن تا کنون کسی یا گروهی نتوانسته مانند
قرآن را بیاورد و این غیب گویی، خود یک نوع معجزه قرآنی است.
قرآن کریم در همین آیه مخالفان را که با وجود این دلیل روشن باز ایمان نمیآورند، با آتش جهنم تهدید میکند و در وصف آن
آتش میگوید که هیزم آن انسان و سنگ است نظیر این توصیف در آیه دیگري هم آمده است:
قُوا أَنفُسَ کُم وَ أَهلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ (تحریم/ 6) خود و خانواده خود را از آتشی حفظ کنید که هیزم آن مردم و
سنگ است.
و در جاي دیگر درباره کافران میگوید:
وَ أُولئِکَ هُم وَقُودُ النّارِ (آل عمران/ 10 ) و آنان هیزم آتش هستند.
از این آیات چنین فهمیده میشود که در جهنم آتش دیگري جز همین بدنهاي کافران وجود ندارد و جهنم از وجود کافران پدید
یا سنگی که هیزم جهنم است، همان بتهایی است که از سنگ ساخته میشد به طوریکه در آیه دیگر « حجارة » میآید و منظور از
میفرماید:
إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه حَصَب جَهَنَّمَ (انبیاء/ 98 ) شما با هر چه که جز خدا میپرستید هیزم جهنم هستید.
البته سنگ نه تکلیف دارد و نه احساس درد میکند و منظور خداوند اظهار شدت
صفحه : 89
نفرت از بت پرستی است و این بت پرستان که در این سنگها به شعور قائل هستند بدانند که همین سنگها نیز در آتش خواهند
سوخت و آتش آنها را شعلهورتر خواهد ساخت و نظیر این مطلب درباره زراندوزان نیز آمده و در سوره توبه آیات 34 و 35
خاطرنشان میسازد که همین طلا و نقره در جهنم به صورت آتش شما را خواهدسوزاند.
بحثی درباره وجوه اعجاز قرآن
هر چند که انسان یک موجود خاکی و به تعبیر قرآن، موجودي ضعیف است اما او از چنان خصوصیتی برخوردار است که میتواند
صفحه 72 از 374
با آفریدگار جهان و سرچشمه هستی ارتباط برقرار کند.
ارتباط انسان با خدا به دو صورت امکان پذیر و قابل تصور است:
نخست، ارتباطی که از سوي انسان برقرار میشود و مبدأ و آغازگر آن انسان است.
این نوع ارتباط براي همه افراد بشر امکان پذیر است و هر کسی میتواند با انجام عبادات و دعا و نیایش با خداي خود ارتباط برقرار
کند. بگذریم از سخنان عرفا و صوفیه که این نوع ارتباط را تا حد وصول الی الله و حتی فنا فی الله بالا میبرند، در لسان آیات و
روایات، عباداتی مانند نماز و روزه و حج باعث تقرب و نزدیکی انسان به خدا میشود و خداوند دعوت داعیان را اجابت میکند.
دوم، ارتباطی است که از طرف خداوند با انسان برقرار میشود و انسان بطور مستقیم پیامهاي الهی را دریافت میکند. این نوع
ارتباط که همان وحی الهی است فقط در مورد انسانهاي بخصوصی امکان پذیر است و همه کس نمیتوانند به چنین مرحلهاي پا
بگذارند زیرا سعه وجودي و ظرفیت و گنجایش آنها در حدي نیست که بتوانند مورد خطاب مستقیم حضرت حق باشند و تنها
پیامبران هستند که چنین ظرفیت و قابلیتی را
صفحه : 90
دارند. آیا ارگانیسم وجود آنها متفاوت است و یا خداوند تصرفی در وجود آنها کرده، بحث دیگري است و به هر حال پیامبران
گنجایش و شایستگی دریافت پیامهاي آسمانی را دارند هر چند که آنها نیز در مقام دریافت وحی، از لحاظ جسمی دچار مشکل
میشدند و عرق میکردند و حالتی شبیه غشوه در آنها پیدا میشد به طوریکه در روایتهاي مختلف آمده است که حضرت محمّد
(ص) گاهی در هنگام دریافت وحی دچار چنین حالتی میشد و سنگینی وحی در تمام وجود او آشکار میگشت.
إِنّا سَنُلقِی عَلَیکَ قَولًا ثَقِیلًا (مزمل/ 4) ما به زودي سخنی سنگین بر تو القا خواهیم کرد.
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: این حالت هنگامی بود که وحی بر پیامبر نازل میشد و میان او و خدا ملکی واسطه نبود در
«1». این هنگام حالتی شبیه غشوه بر او عارض میگردید
و از عبد الله بن عمر نقل شده که پیامبر میفرمود: هنگامی نیست که وحی بر من نازل شود و من گمان نکنم که روحم گرفته
«2». میشود
پیامهاي آسمانی و وحی الهی مهمترین هدیه خداوند براي بشر است و در سایه همین پیام است که انسانهاي مستعد و جوامع با
ایمان، راه سعادت را پیدا کردهاند و به فوز و فلاح رسیدهاند و پیامبران به عنوان معماران بزرگ تمدن بشري رخ نمودهاند.
هر چند که همه پیامبران الهی در جهت دریافت وحی و پیامهاي آسمانی با یکدیگر وجه اشتراك دارند ولی پیامبر بزرگوار اسلام
که خاتم آنها و افضل آنها است، از لحاظ وحی نیز داراي خصوصیت ویژهاي است و آن این مجموعه وحی الهی که بر دل و جان
آن حضرت نشسته است و آیات قرآن کریم را تشکیل میدهد، علاوه بر خاصیت پیام رسانی و تعلیم و تربیت، معجزه آن حضرت
نیز میباشد و دلیلی محکم بر حقانیت و راستگویی آورنده قرآن است.
-----------------------------------
1)- مجلسی، بحار الأنوار ج 18 ص 271 )
2)- سیوطی، الاتقان ج 1 ص 44 )
صفحه : 91
قرآن معجزه جاویدان اسلام است و اعجاز آن از این جهت است که هیچکس را توانایی آوردن سورهاي همانند سورههاي قرآن
نیست و اگر تمام دانشمندان و متفکران عالم جمع شوند و عقول خود را روي هم بریزند، هرگز نخواهند توانست که جملاتی مانند
یک سوره از سورههاي قرآن بسازند.
صفحه 73 از 374
این موضوع را قرآن کریم در زمان نزول خود مطرح کرد و جهانیان را آشکارا به معارضه و مبارزه طلبید و اکنون که بیش از
چهارده قرن از آن زمان میگذرد، این دعوت همچنان به قوت خود باقی است و قرآن همچنان، مبارز میطلبد و به اصطلاح
میکند. « تحدي »
به گواهی تاریخ، از آغاز تحدي قرآن تا کنون هیچ کس نتوانسته است همانند سورهاي از سورههاي قرآن را بیاورد و دشمنان اسلام
از هر راهی براي مقابله با گسترش اسلام وارد شدهاند و حتی جنگهاي خونینی براه انداختهاند اما از این راه که به ظاهر راه آسانتري
مینماید وارد نشدهاند و این نیست مگر از جهت اعجاز قرآن کریم و این براستی بشر از آوردن مانند قرآن ناتوان است.
قرآن کریم در سه مرحله تحدي کرده و منکران نبوت پیامبر اسلام را به معارضه و مقابله طلبیده است:
در مرحله اول از آنها خواسته است که مانند همه قرآن را بیاورند:
قُل لَئِن اجتَمَعَت الإِنس وَ الجِنُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل هذَا القُرآن لا یَأتُونَ بِمِثلِه وَ لَو کانَ بَعضُ هُم لِبَعض ظَهِیراً (اسراء/ 88 ) بگو اگر جن
و انس جمع شوند بر این مانند این قرآن را بیاورند نخواهند توانست مانند آنرا بیاورند اگر چه پشتیبان همدیگر باشند.
به طوریکه ملاحظه میفرمایید در این آیه با تمام قرآن تحدي شده است ولی از آنجا که این سوره (سوره اسراء) یک سوره مکی
است و طبعاً در موقع نزول این آیه همه قرآن نازل نشده بود، معلوم است که تحدي به آن آیاتی شده که تا زمان نزول این آیه نازل
شده بود و درست است که ما حجم آن آیات را نمیدانیم ولی به هر حال
صفحه : 92
قسمتهایی از قرآن نازل شده بوده و میان مردم به قرآن شهرت داشته است و در آن زمان قرآن با تمام آیات و سورههاي خود تحدي
کرده است.
در مرحله دوم، قرآن از مرحله اول تنازل میکند و منکران را به آوردن همانند ده سوره از سورههاي خود میخواند:
أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه مُفتَرَیات وَ ادعُوا مَن استَطَعتُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ (هود/ 13 ) یا میگویند قرآن را
دروغ بسته است بگو پس شما نیز مانند ده سوره آن به دروغ بیاورید و جز خدا هر کس را که میتوانید به کمک بخواهید، اگر
راست میگویید.
در این آیه حجم تحدي تقلیل مییابد و به ده سوره میرسد البته این آیه نیز در یک سوره مکی است و در زمانی نازل شده که همه
قرآن نازل نشده بوده است.
در مرحله سوم، بازهم قرآن تنازل میکند و تنها یک سوره از سورههاي قرآن را به تحدي میگذارد و از آنها میخواهد حال که
تمام قرآن و یازده سوره از سورههاي آن را نیاوردید پس مانند تنها یک سوره از سورههاي آن را بیاورید:
أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِه وَ ادعُوا مَن استَطَعتُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ (یونس/ 38 ) یا میگویند که قرآن را دروغ
بسته است بگو پس سورهاي مثل آنرا بیاورید و جز خدا هر کس را میتوانید به کمک بخواهید اگر راست میگویید.
وَ إِن کُنتُم فِی رَیب مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن
24 ) و اگر در آنچه به بنده خود نازل کردهایم تردید - تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِینَ (بقره/ 23
دارید، پس سورهاي مانند آن را بیاورید و گواهان خود را جز خدا بخواهید اگر راست میگویید و اگر نکردید و هرگز نخواهید
کرد، پس بترسید از آتشی که سوخت آن مردم و سنگ است و بر کافران آماده شده است.
صفحه : 93
در این دو آیه اخیر که اولی مکی و دومی مدنی است قرآن تنها با یک سوره تحدي کرده و آنان را به مبارزه و معارضه طلبیده
است و در دنباله آیه دوم پیش بینی کرده است که آنها هرگز نخواهند توانست که سورهاي مانند قرآن را بیاورند و این خود دو
صفحه 74 از 374
معجزه است یکی عجز بشر از آوردن مانند قرآن و دیگري درست بودن خبر غیبی قرآن دائر بر این مردم هرگز دست به چنین
کاري نخواهند زد و همه ما بخوبی میدانیم که تاکنون هیچ فرد یا گروهی نتوانستهاند سورهاي به اتقان و استحکام یکی از
سورههاي قرآن بیاورند.
در اینجا این بحث مطرح میشود که چه چیزي باعث معجز بودن قرآن شده است چرا تا کنون هیچکس نتوانسته مانند آنرا بیاورد! و
جملاتی را آوردهاند، جز رسوایی و خذلان براي خود نیاوردهاند و خود را « سجاح » و « مسیلمه کذاب » یا اگر کسی هم مانند
مضحکه دیگران قرار دادهاند و بالاخره وجه یا وجوه اعجاز قرآن چیست!
بحث درباره وجوه اعجاز قرآن هم در کتب کلامی آمده و هم در تفاسیر و کتب مربوط به علوم قرآن عنوان شده است و این مسأله
به لحاظ اهمیتی که دارد مورد توجه خاص صاحبنظران قرار گرفته است و با وجود این این موضوع از دیر باز بطور تفصیل محل
بحث و بررسی واقع شده، هنوز هم زمینه براي بحثهاي بیشتر موجود است و به طوریکه خواهیم دید، متأخران وجوه جدیدي را
عنوان کردهاند که در کلام پیشینیان نیامده است.
با مراجعه با کتب کلامی و تفسیري و کتابهایی که درباره علوم قرآنی و یا منحصراً راجع به اعجاز قرآن نوشته شده، به نظر میرسد
که بحث درباره وجوه اعجاز قرآن به صورت یک مسأله اعتقادي به اوائل قرن سوم مربوط میشود و از آن فراتر نمیرود.
هر چند در کلمات پیامبر و ائمه و بعضی از متقدمین از صحابه و تابعین اشاراتی به این موضوع شده است اما طرح آن به صورت
یک مسأله آنهم به روش کلامی، بعدها صورت گرفته است.
شاید بتوان گفت نخستین کسی که این مسأله را عنوان کرده و راجع به آن کتاب
صفحه : 94
را پدید آورد. البته این کتاب در دست نیست اما خود وي در کتاب « نظم القرآن » نوشته، جاحظ (متوفی 255 ) است که کتاب
از آن کتاب یاد میکند و می گوید: من کتابی نوشتهام که در آن آیاتی از قرآن را جمع کردهام ... اگر آن را بخوانی « الحیوان »
همچنین بعضی از «1». برتري قرآن را در ایجاز و جمع معانی بسیار با الفاظ اندك درمییابی. سپس قطعههایی از آن را نقل میکند
کسانی که پس از جاحظ درباره اعجاز قرآن و یا بلاغت آن کتاب نوشتهاند از نظم القرآن جاحظ نام بردهاند و مثلًا باقلانی در
کتاب خود از آن یاد میکند و جاحظ را به قصور یا تقصیر متهم میسازد. زیرا که او چیز تازهاي نیاورده و همان مطالب متکلمین
«2». پیشین را تکرار کرده است
«3»« اعجاز القرآن فی نظمه و تألیفه » پس از جاحظ کسانی این مسأله را دنبال کردند و کتابهایی نوشتند که از جمله آنهاست کتاب
نوشته محمّد بن زید واسطی (متوفی 307 ) این کتاب نیز در دست نیست ولی مطالبی از آنرا عبد القاهر جرجانی (متوفی 471 ) در
تألیف علی بن عیسی رماّنی (متوفی 384 ) که از «4»« إعجاز القرآن » آورده است. همچنین کتاب « دلائل الاعجاز » کتاب خود
ابو بکر باقلانی که از شهرت و « اعجاز القرآن » از خطابی (متوفی 388 ) و کتاب « بیان اعجاز القرآن » متکلمین شیعه بود و کتاب
معروفیت بیشتري برخوردار است.
به هر حال بحث درباره وجوه اعجاز قرآن، بحث رایجی شد و علاوه بر کتابهاي مستقل به کتب کلامی و تفسیري نیز راه یافت و
البته این بحث بیشتر در زمینه نظم و اسلوب و فصاحت و بلاغت قرآن بود. بعدها وجوه دیگري نیز مطرح شد و بر تعداد آن افزوده
گردید تا جایی که سیوطی گفته است: بعضیها وجوه اعجاز قرآن را به هشتاد
-----------------------------------
. 1)- جاحظ، الحیوان ج 3 ص 86 )
. 2)- باقلانی، اعجاز القرآن ص 6 )
صفحه 75 از 374
. 3)- إبن ندیم، الفهرست ص 63 - داوودي، طبقات المفسرین ج 2 ص 148 )
از جرجانی « الرسالۀ الشافیۀ » از خطابی و « بیان اعجاز القرآن » به ضمیمه کتاب « النکت فی اعجاز القرآن » 4)- این کتاب تحت عنوان )
با تحقیق محمّد خلف الله و محمّد زغلول سلام در قاهره از طرف دار المعارف چاپ شده. گفتنی است که نام کتاب رمانی را
ذکر کرده است. « اعجاز القرآن » یاقوت در معجم الادباء ج 14 ص 75 و داودي در طبقات المفسرین ج 1 ص 425 همان
صفحه : 95
دوازده وجه براي اعجاز قرآن نقل کرده که به اختصار عبارتند از: « البرهان فی علوم القرآن » زرکشی در کتاب «1». وجه رسانیدهاند
-1 خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف کرده (این همان قول به صرفه است) 2- اعجاز قرآن مربوط به تألیف خاص آن
میباشد.
-3 اعجاز قرآن به خاطر خبرهاي غیبی و پیشگوییهاي آن است.
-4 اعجاز قرآن به سبب قصهها و اخباري است که از گذشتگان آورده است.
-5 اعجاز قرآن به سبب خبر دادن از باطن افراد است (نمونههایی از اینگونه آیات را آورده) 6- اعجاز قرآن به خاطر نظم و صحت
معانی و فصاحت الفاظ آن است.
-7 وجه اعجاز قرآن فصاحت و غرابت اسلوب و سلامت آن از هر گونه عیب است.
-8 وجه اعجاز قرآن نظم و تألیف خاص آن است بگونهاي که در کلام عرب سابقه نداشت.
-9 وجه اعجاز قرآن چیزي است که نمیتوان از آن تعبیر کرد به این معنی که وجه اعجاز قرآن چیزي است که درك میشود ولی
قابل توصیف نیست.
-10 اعجاز قرآن به علت استمرار فصاحت و بلاغت در همه قرآن است.
-11 اعجاز قرآن به علت بلاغتی است که ذوق آنرا میفهمد و نفس آنرا میپذیرد.
-12 اعجاز قرآن به سبب همه آن وجوهی است که گفته شد و نباید وجه واحدي را در نظر گرفت.
«2». زرکشی پس از نقل دوازده وجه بالا به وجوه دیگري نیز اشاره میکند
در اینجا نظرات بعضی از متکلمین از معتزله و اشاعره و شیعه را در مورد وجوه
-----------------------------------
سیوطی « معترك الأقران » 1)- قاضی طباطبائی، تعلیقه بر اللوامع الالهیه ص 220 به نقل از کتاب )
107 همین مطلب را سیوطی نیز به صورت پراکنده آورده (الاتقان - 2)- بدر الدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن ج 2 ص 93 )
.( ج 2 ص 118
صفحه : 96
اعجاز قرآن به اختصار نقل میکنیم:
- قاضی عبد الجبار معتزلی معتقد است که وجه اعجاز قرآن این است که قرآن عرب را به معارضه طلبیده ولی آنان با وجود این در
فصاحت به نهایت آن رسیده بودند، باقرآن معارضه نکردند و این هیچ علتی نداشت جز آنکه از آوردن مانند قرآن عاجز بودند.
«1». بنابراین همان ترك معارضه دلیل اعجاز قرآن است
- خطابی پس از نقل بعضی از وجوه میگوید: اعجاز قرآن از این جهت است که با فصیحترین لفظها و زیباترین نظم و تألیف،
«2». صحیحترین معانی را در برگرفته است
- بسیاري از معتزله فصاحت و بلاغت را جهت اعجاز قرآن میدانستند و می گفتند عربها همواره در مقابل فصاحت و بلاغت قرآن
صفحه 76 از 374
«3». تعظیم میکردند
- باقلانی اعجاز قرآن را در دوجهت میداند یکی نظم و اسلوب غریب آن و دیگري فصاحت و بلاغتی که در سطح بسیار بالایی
«4». در قرآن وجود دارد
- ایجی و جرجانی بلاغت قرآن را جهت اعجاز آن میدانند و می گویند: در قرآن تمام فنون بلاغت به کاربرده شده و هیچ یک از
«5». بلغا هر چند هم به قلّه آن رسیده باشند، قادر نیستند همه وجوه بلاغت را در سخن خود به کار گیرند
- سعد الدین تفتازانی میگوید: اعجاز قرآن به خاطر این است که قرآن در بالاترین طبقه از فصاحت و آخرین درجه از بلاغت
است به گونهاي که فصحاء عرب با سلیقههاي خاصی که دارند و دانشمندان مذاهب با مهارتی که در فن بیان پیدا کردهاند و به
اسلوبهاي کلام احاطه یافتهاند، آن را میشناسند. علاوه بر این قرآن مشتمل بر اخبار غیبی است که در گذشته اتفاق افتاده و یا در
آینده اتفاق خواهد افتاد. و نیز مشتمل است بر دقایق علوم الهی و احوال مبدأ و معاد و مکارم اخلاق و ارشاد به فنون حکمت
-----------------------------------
. 1)- عبد الجبار همدانی، شرح الاصول الخمسه ص 586 )
2)- خطابی، بیان إعجاز القرآن ص 27 چاپ شده در مجموعه ثلاث رسائل فی إعجاز القرآن. )
. 3)- فاضل مقداد، اللوامع الالهیه ص 219 )
[.....] . 4)- باقلانی، اعجاز القرآن ص 35 )
. 5)- شرح المواقف ج 8 ص 245 )
صفحه : 97
علمی و عملی و مصالح دینی و دنیایی که همه آنها براي کسانی که در قرآن تدبر میکنند و در آیات آن میاندیشند واضح و
«1». روشن است
را انتخاب میکنم و در کتاب خودم « صرفه » - سید مرتضی علم الهدي پس از نقل اقوال در وجوه اعجاز قرآن، میگوید: من قول به
«2». معروف است به نصرت و تقویت آن پرداختهام « الموضح عن جهۀ اعجاز القرآن » که به نام
این است که خداوند مردم را از آوردن مانند قرآن منصرف میکند و اراده آنها را از این کار برمیگرداند. « صرفه » منظور از
توجه کنیم که قول به صرفه از مختصات سید مرتضی نیست بلکه قبل از او نظّام و جاحظ و رمانی و شیخ مفید و چند تن دیگر و
«3». بعد از او اسفرایینی و إبن حزم اندلسی و أبو الصلاح حلبی و إبن سنان خفاجی و چند تن دیگر این قول را انتخاب کردهاند
- شیخ طوسی میگوید: قويترین قول در نزد من قول کسی است که میگوید:
معجز بودن و خارق العاده بودن قرآن به خاطر فصاحت بالاي آن با نظم مخصوص که دارد، میباشد. فصاحت به تنهایی و نظم به
«4». تنهایی و همینطور صرفه نمیتواند وجه اعجاز قرآن باشد
- إبن میثم بحرانی اظهار میدارد حق این است که جهت اعجاز قرآن مجموع سه چیز است فصاحت بالا و اسلوب خاص و اشتمال
بر علوم شریفه. وي اضافه میکند که منظور از علوم شریفهاي که در قرآن موجود است عبارت است از علم توحید و علم اخلاق و
... «5» سیاسات و کیفیت سلوك الی الله و علم احوال پیشینیان
- علامه حلی معتقد است که جهت اعجاز قرآن همان فصاحت بالغه آن است و لذا عربها همواره فصاحت قرآن را تعظیم میکردند
و به همین جهت است که افرادي مانند
-----------------------------------
1)- تفتازانی، شرح المقاصد ج 5 ص 28 )
صفحه 77 از 374
2)- سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام ص 378 )
که در مجموعه مقالات « دانشمندان اسلامی و قول به صرفه » : 3)- براي تفصیل بیشتر رجوع شود به مقاله اینجانب تحت عنوان )
فارسی کنگره شیخ مفید شماره 73 چاپ شده است.
4)- شیخ طوسی، الاقتصاد الهادي الی الرشاد ص 173 ، البته شیخ در تمهید الأصول قول به صرفه را تقویت کرده ولی بعدها از آن )
نظر برگشته است.
. 5)- إبن میثم بحرانی، قواعد المرام ص 133 )
صفحه : 98
«1». وقتی با فصاحت قرآن آشنا شدند اسلام آوردند « نابغه »
- فاضل مقداد پس از نقل اقوال در مسأله، این قول را که جهت اعجاز قرآن مجموع اسلوب و فصاحت و اشتمال بر علوم شریفه
«2». است، تقریب میکند
این بود اجمالی از نظریهها و اقوال متکلمین گذشته در مورد وجوه اعجاز قرآن و البته وجوه دیگري نیز بطور جسته و گریخته گفته
شده که متکلمین به آنها اعتنا نکردهاند مانند: نبودن تناقص در قرآن، شیرینی و حلاوت قرآن، تازگی قرآن در گوش شنوندگان هر
چند مکرر هم باشد و از این قبیل.
علاوه بر وجوهی که نقل کردیم و متکلمان گذشته قرنها روي آنها بحث کردهاند و به تکرار مکررات پرداختهاند اخیرا نویسندگان
معاصر بخصوص نویسندگان مصري وجوه تازهاي را عنوان کردهاند که به آنها نیز اشاره میکنیم.
نویسندگانی مانند شیخ محمّد عبده و رشید رضا و طنطاوي و مصطفی صادق رافعی و سید قطب و عبد الرزاق نوفل و همینطور سید
هبۀ الدین شهرستانی و صبحی صالح و مانند آنها مطالب تازهاي درباره زیباییهاي قرآن و روشهاي فنی و تکنیکی ویژهاي که در آن
به کار گرفته شده است، آوردهاند که بعضی از آنها به همان اسلوب قرآن باز میگردد که از قدیم مطرح بود ولی اینها به صورت
جدیدي مطرح کردهاند اما بعضی از آنها کاملًا تازه و بی سابقه است که از جمله آنها موارد زیر را میتوان نام برد:
تاریخ » -1 اعجاز در آهنگ و موسیقی کلمات. شاید نخستین کسی که به این موضوع پرداخت رافعی بود که نخست در کتاب
خود، این مطلب را عنوان کرد. به عقیده او انتخاب کلمات و حتی حروف براي « اعجاز القرآن » و سپس در کتاب « آداب العرب
معانی گوناگونی از لحاظ آهنگ و موسیقی لفظ کاملًا حساب شده است و الفاظ قرآن در شدت و رخوت و ترقیق و تفخیم با
او معتقد است که ترکیب کلمات و حروف در قرآن براساس موسیقی خاصی است که با معانی آن «3». معانی آن متناسب است
هماهنگ
-----------------------------------
. 1)- علامه حلی، مناهج الیقین، نسخه خطی آستان قدس رضوي برگ 120 )
. 2)- فاضل مقداد، اللوامع الالهیه ص 221 )
. 3)- رجوع شود به: رافعی، تاریخ آداب العرب ج 2 ص 225 )
صفحه : 99
«2». این موضوع را مرحوم طالقانی نیز در تفسیر خود مورد توجه قرار داده است «1». است
-2 اعجاز در کشف اسرار خلقت که گاهی از آن به اعجاز علمی قرآن تعبیر میشود نویسندگانی مانند: طنطاوي و فرید وجدي و
مرحوم شهرستانی روي این مسأله بسیار کار کردهاند و البته غث و ثمین را درهم آمیختهاند و بعضی از آیات قرآنی را با علوم روز و
اکتشافاتی که اخیراً در پدیدههاي هستی شده، تطبیق کردهاند.
صفحه 78 از 374
-3 اعجاز عددي قرآن. این موضوع را شاید نخستین بار شخصی به نام رشاد خلیفه عنوان کرد و با استفاده از کامپیوتر چیزهایی را
ارائه داد اما چون بعدها حسن نیت و وثاقت او مورد تردید قرار گرفت، کار او ارزش خود را از دست داد ولی عبد الرزاق نوفل به
«3». شیوه دیگري اعجاز عددي قرآن را مطرح کرده که قابل توجه و بررسی است
به طوریکه ملاحظه میفرمایید هم پیشینیان و هم معاصران بیشتر به الفاظ قرآن توجه کردهاند و کمتر به معانی آن پرداختهاند. به نظر
میرسد که اگر به همان اندازه که روي الفاظ قرآن کار شده است، در مورد معانی بلند و معارف عمیق قرآن کار میشد وجوه
بهتري در اعجاز قرآن به دست میآمد و معلوم میشد که قرآن کریم همه نیازهاي بشر را برطرف کرده و تمام علوم اولین و آخرین
در آن آمده است و اگر چنین چیزي اثبات بشود، مهمترین وجه در اعجاز قرآن خواهد بود.
[ [سورة البقرة ( 2): آیۀ 25
اشاره
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات أَن لَهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِن ثَمَرَةٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقنا مِن
( قَبل وَ أُتُوا بِه مُتَشابِهاً وَ لَهُم فِیها أَزواج مُطَهَّرَةٌ وَ هُم فِیها خالِدُونَ ( 25
-----------------------------------
1)- رافعی، اعجاز القرآن ص 241 به بعد. )
2)- رجوع شود به تفسیر پرتوي از قرآن جلد مربوط به تفسیر جزء آخر قرآن. )
3)- رجوع شود به: عبد الرزاق نوفل، الاعجاز العددي فی القرآن. )
صفحه : 100
و مژده بده به کسانی که ایمان آوردهاند و عمل شایسته انجام دادهاند به این براي آنهاست باغهایی که از زیر درختان آنها نهرها
جاري است هر زمان که از میوه آن به آنها روزي داده میشود، میگویند: این همان است که پیشتر به ما روزي داده شده بود و
میوههایی همانند هم به آنها داده میشود و براي آنها همسران پاکیزه است و در آن بهشت، جاویدان خواهند بود.
نکات ادبی:
به معناي خبر مسرت بخشی است که براي اولین بار اعلام میشود و گاهی به صورت استهزاء در خبر غمانگیز نیز « بشارت » -1
که به معناي پوست انسان است اخذ شده و تناسبش این است « بشره » استعمال میشود مانند: (و بشر هم بعذاب الیم) این واژه از ماده
که وقتی انسان خبر مسرت بخشی میشنود پوست او تغییر مییابد و رنگش دگرگون میشود.
به معناي پوشیده شدن آمده است زیرا در باغ درختان زیاد است به « جن » جمع جنۀ به معناي باغ و بستان است و از ماده « جنات » -2
طوریکه زیر آنها پوشیده شده و مستور است همانگونه که به جنین که در رحم مادر است به خاطر پوشیده بودنش جنین گفته
گفته میشود و مانند آنها. « جنۀ » میشود و به سپر از آن جهت که سر آدمی زیر آن پوشیده میشود
از کل و ما ترکیب شده و از ادات تکرار است و ظرف میباشد. « کلما » -3
چیزي است که استفاده کردن از آن براي شخص جایز باشد و هیچکس حق منع و جلوگیري از آن را نداشته باشد. « رزق » -4
جمع مذکر غایب از ماضی مجهول است. « اتوا » -5
بر زن در کلام عربی کم است بلکه بیشتر « زوجه » جمع زوج است و آن، هم به مرد و هم به زن گفته میشود و اطلاق « ازواج » -6
صفحه 79 از 374
استفاده میشود. « زوج » از همان واژه
صفحه : 101
افزونتر است. « طاهره » یعنی پاکیزه نگهداشته شده و آن از « مطهرة » -7
به معناي دوام و بقایی است که منقطع نمیشود البته به دوامی گفته میشود که آغازي داشته باشد و لذا به خداوند « خلد » -8
گفت. « خالد » نمیتوان
تفسیر و توضیح
آیه ( 25 ) وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا ... همانگونه که پیشتر گفتیم در این گروه از آیات، نخست درباره شناخت خدا و عبادت او،
آنگاه راجع به اثبات نبوت پیامبر اسلام صحبت شد و اینک مطالبی درباره قیامت و نعمتهاي بهشت عنوان میشود.
در این آیه همانند آیات متعدد دیگر، ایمان و عمل صالح به عنوان دو ارزش مطرح میشوند که همواره باید در کنار هم و توأمان
باشند و هر یک به تنهایی کارساز نیست، و میتوان گفت که ایمان به منزله روح و عمل صالح به منزله جسد است و خداوند
مشتري آن عمل شایستهاي است که ناشی از ایمان به او باشد و گرنه ارزش معنوي ندارد. همچنین ایمانی که منشأ اعمال صالحه
نباشد ارزشی ندارد و ایمان بدون عمل نمیتواند نجات بخش انسان باشد.
در این آیا حقیقت ایمان چیست! و آیا عمل جزء مفهوم ایمان است و یا حقیقت دیگري است، بحثهاي مفصلی وجود دارد که فعلًا
وارد آن نمیشویم و به جاي مناسب خود موکول میکنیم و تنها به این مطلب اشاره میکنیم که محققان شیعه، نه مانند مرجئه
اعتقاد بدون عمل را مایه نجات میدانند و نه مانند اهل حدیث عمل را جزء حقیقت ایمان میشمارند بلکه معتقدند در عین حال که
عمل جزء حقیقت ایمان نیست، ایمان بدون عمل هم موجب نجات نمیشود و روایاتی را که ظاهر آنها عمل را جزء ایمان میدانند
به همین مطلب سوق میدهند. یکی از دلایل آنها همین آیه مورد بحث و آیات مشابه آن است که پس از ذکر ایمان، عمل صالح
را هم به دنبال آن بیان میکند و این خود دلیل است که عمل جزء مفهوم ایمان نیست.
به هر حال خداوند در این آیه کسانی را که ایمان و عمل صالح داشته باشند به چهار
صفحه : 102
نعمت بهشتی مژده میدهد. البته حقیقت نعمتهاي بهشتی براي ما روشن نیست ولی براي تفهیم نسبی و ترسیم دورنمایی از آن، در
قرآن و احادیث، نعمتهاي بهشتی را با نعمتهاي این دنیا مقایسه میکند و با زبانی که براي ما قابل فهم باشد آنها را میآورد و گرنه
مطلب بالاتر از مفاهیم این کلمات است.
آن چهار نعمتی که خداوند در این آیه به عنوان پاداش ایمان و عمل صالح به ذکر آنها پرداخته است عبارتند از:
-1 باغهایی که از زیر درختان آن نهرها جاري است جریان آب علاوه بر این درختان و گلها و گیاهان را سیراب میکند، خود یک
حالت چشم نواز و با صفایی دارد که به تنهایی براي یک تماشاگر لذت بخش است، در بهشت نیز این لذت وجود دارد.
-2 میوههاي بهشتی بهشتیان از میوههاي گوناگونی استفاده خواهند کرد یکی از خصوصیات میوههاي بهشتی این است که آنها نوع
نامرغوب ندارند و همه آنها در طعم و رنگ و حجم مثل هم هستند و نمیتوان یکی را بر دیگري ترجیح داد و لذا هر بار که
بهشتیان از میوهاي استفاده میکنند میگویند که این همان است که پیش از این خوردیم و میوههاي شبیه به هم به آنها داده
میشود.
مقایسه میوههاي بهشتی با میوههاي دنیایی باشد به این معنا که میوههاي « هذا ألذي رزقنا من قبل » البته تواند بود که منظور از جمله
نیز همین است. « متشابها » بهشتی نیز از لحاظ حجم و شکل همانند میوههاي دنیایی هستند ولی طعم خاص خود را دارند و منظور از
صفحه 80 از 374
-3 همسران پاکیزه در بهشت همسرانی داده خواهد شد که از هر گونه پلیدي و زشتی و پلشتی پاك و پاکیزهاند و انسان از دیدن
آنها و زندگی با آنها لذت زاید الوصفی میبرد. اینها همان حوریان هستند که ذکر آنها در آیات دیگري آمده و ما به تناسب آیات
مربوطه درباره آنها سخن خواهیم گفت.
-4 جاودانگی در بهشت هر نعمتی هر چند هم مهم باشد اگر دوام و بقاء نداشته باشد، بی ارزش است و انسان در عین برخورداري
از آن غصه از دست دادن آن را
صفحه : 103
خواهد خورد و لذت یک نعمت ناپایدار به رنج دوري آن نمیارزد. ولی در بهشت نعمتها همیشگی و جاودانه است و این خود
لذتی مضاعف است.