گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سورة البقرة ( 2): الآیات 26 الی 27




اشاره
إِن اللّهَ لا یَستَحیِی أَن یَضرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَ ۀً فَما فَوقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعلَمُونَ أَنَّه الحَقُّ مِن رَبِّهِم وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا
أَرادَ اللّه بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِه کَثِیراً وَ یَهدِي بِه کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِه إِلاَّ الفاسِقِینَ ( 26 ) الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللّه مِن بَعدِ مِیثاقِه وَ یَقطَعُونَ ما
( أَمَرَ اللّه بِه أَن یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الَأرض أُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ ( 27
خداوند شرم نمیکند از این پشه یا بزرگتر از آن را مَثَل بزند پس کسانی که ایمان آوردهاند میدانند آن مثل حق و از جانب
پروردگارشان است و اما کسانی که کافر شدهاند میگویند: خداوند از این مثل چه چیزي را اراده کرده است! خدا به وسیله آن
( مَثَل، بسیاري را گمراه و بسیاري را هدایت میکند و البته گمراه نمیکند به وسیله آن مگر فاسقان را ( 26
همانهایی که پیمان خدا را پس از بستن آن، میشکنند و آنچه را که خداوند به وصل کردن آن دستور داده قطع میکنند و در روي
( زمین فساد میکنند. آنان همان زیانکاران هستند ( 27
نکات ادبی
به معناي شرم و آزرم و خجالت کشیدن است و آن نوعی تأثر و تغییر در نفس انسان است که به خاطر « حیاء » مشتق از « استحیاء » -1
انجام کاري ملامت میشود و یا خود شخص اعتقاد به قبح آن دارد و چون تأثر و تغییر در ذات خدا امکان پذیر نیست باید در اینجا
نتیجه این تغییر را به خدا نسبت بدهیم و آن انجام ندادن کاراست.
یا براي تنکیر است که با کلمه بعوضه تفسیر میشود و یا براي تشدید ابهام کلمه قبل میباشد و در این « ما بعوضۀ » در « ما » -2
شامل « مثلًا ما » صورت براي تاکید است و تعبیر
صفحه : 104
هر نوع مثلی میشود و در اینجا شدت ابهام مطلوب است.
است. « بعوضۀ » و دیگري « مثلًا » دو مفعول گرفته که یکی « جعل » در اینجا با تضمین معناي « ضرب » -3
مشتق شده که به معناي جزئی از یک چیز آمده و پشه آنچنان کوچک است « بعض » به معناي پشه کوچک است و از « بعوضۀ » -4
که گویا جزئی از یک موجود است.
براي تمیز است و مصداق هذا را تبیین میکند. « بهذا مثلًا » در « مثلًا » -5
صفحه 81 از 374
گفته « فویسقه » به معناي خارج شدن است و به موش « فسق » کسی است که از طاعت خدا خارج شده است از ماده « فاسق » -6
میشود به خاطر خروج مکررا زلانه.
مصدر میمی است به معناي پیمان بستن مانند میعاد و میلاد. « میثاق » -7
از بین رفتن سرمایه، هلاکت. « خسران » -8
مبتداي دوم، خاسرون خبر مبتداي دوم و جملگی خبر مبتداي اول « هم » مبتداء و « اولئک » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 26 ) إِن اللّهَ لا یَستَحیِی أَن یَضرِبَ ... بگونهاي که پیش از این گفتیم، در قرآن مجید گاهی مطالب فکري و معنوي به امور
مادي تشبیه شده است تا مخاطب مطلب را به را حتی دریابد و گفتیم که در قرآن حدود پنجاه مثل آمده و گاهی به حیوانات و
حشرات کوچکی مانند مگس و عنکبوت مثل زده شده است. بعضی از مخالفان قرآن همین امر را دستاویز قرارداده و به قرآن ایراد
میکردند که چرا به چنین موجودات حقیري مثل میزند! خداوند در آیه مورد بحث به این ایراد پاسخ میدهد و اعلام میدارد که
خداوند باکی ندارد که به اشیاء حقیري چون پشه یا بزرگتر از آن مثل بزند و اگر سخن اقتضاء کند، مثل زدن به پشه یا موجودات
کوچک دیگر ایرادي ندارد چون پشه هم براي خود خصوصیاتی دارد که آن را از موجودات دیگر متمایز میسازد و میتواند مورد
مثل قرار بگیرد و کوچکی جثه و حجم، دلیل بر سادگی و حقارت آن
صفحه : 105
نیست بلکه در وجود همین پشه و یا مگس و یا عنکبوت کوچک دنیایی از شگفتیها وجود دارد که دانشمندان را به حیرت انداخته
است و به تعبیر امام صادق (ع) پشه تمام اعضاء یک فیل را دارد به اضافه دو بال که فیل آن را ندارد؟ در این آیه پس از طرح
مطلب، اساس اینگونه ایرادها و بهانه جوییها را ریشه یابی میکند و روشن میسازد که علت اصلی عنوان کردن چنین ایرادهاي
بیمورد، بیماري روحی آنهاست که از کفر ناشی میشود وقتی آنها اساس اسلام را قبول ندارند و با دیده بدبینی و دشمنی نگاه
میکنند، معلوم است که دست به هر گونه اشکال تراشی خواهند زد.
در مقابل آنها افراد با ایمان که حقانیت قرآن و اسلام را باور دارند، هر مطلبی را که از جانب خداوند است قبول میکنند و آن را
حق میدانند و هر مثلی که از طرف خدا زده شود براي آنها مایه تفکر و اندیشیدن است، چنانکه در جاي دیگر میفرماید:
وَ تِلکَ الَأمثال نَضرِبُها لِلنّاس وَ ما یَعقِلُها إِلَّا العالِمُونَ (عنکبوت/ 43 ) و این مثلها را براي همه مردم میزنیم ولی فقط عالمان آن را
میفهمند.
در اینجا به چند نکته اشاره میکنیم:
-1 نظیر این تعبیر که خدا از زدن مثل حیا نمیکند، در آیه دیگري هم آمده است:
وَ اللّه لا یَستَحیِی مِنَ الحَق (احزاب/ 53 ) خدا از حق حیاء نمیکند.
این دو تعبیر بطور کلی حیا را از خداوند نفی نمیکند بلکه حیاء در این دو مورد را نفی میکند و لذا در روایات ما به خداوند
نسبت حیا داده شده است به عنوان نمونه:
پیامبر «1» عن رسول الله (ص) ان الله کریم بیده الخیرات یستحیی ان یکون عبده المؤمن قد احسن به الظن ثم یخلف ظنه و رجائه
(ص) فرمود: خداوند کریم است و همه خوبیها دست اوست خداوند حیاء
-----------------------------------
1)- اصول کافی ج 2 ص 71 )
صفحه 82 از 374
صفحه : 106
میکند از این بنده مؤمن او به او حسن ظن داشته باشد ولی او از ظن و امیدش تخلف کند.
امام باقر (ع) فرمود: خداوند حیا میکند و حیا کنندگان را دوست دارد. «1» عن ابی جعفر (ع) ان الله یستحیی و یحب اهل الحیاء
پرواضح است که حیاکردن خدا مانند حیا کردن ما نیست که از چیزي متأثر شود بلکه منظور از حیاء خدا، عمل به نتیجه آن تأثیر
است به طوریکه در نکات ادبی شرح داده شد.
حیوانات و « بالاتر » -2 این خداوند فرموده است: (بَعُوضَ ۀً فَما فَوقَها) پشه و بالاتر از آن، ظاهر عبارت دلالت میکند که منظور از
در اینجا این است که از لحاظ کوچکی « بالاتر » اشیاء بزرگتر از پشه است مانند مگس و عنکبوت ولی بعضیها گفتهاند که منظور از
جثه بالاتر از پشه باشد در این صورت شامل حیوانات و حشرات کوچکتر از پشه میشود.
اما ندیدیم که در قرآن به حشرهاي کوچکتر از پشه مثل زده شود و لذا معناي اول درستتر به نظر میرسد.
-3 در این آیه خداوند، عکس العمل متفاوت دو گروه مؤمنان و کافران را بیان نموده سپس نتیجه گیري کرده است که خدا به
وسیله این مثل گروهی را هدایت و گروهی را گمراه میکند و هدایت و گمراهی را به خود نسبت داده است به این معنا که این
خداوند است که جمعی را هدایت و جمعی را گمراه میکند ولی در پایان آیه معیار و ضابطهاي را به دست داده و آن این خداوند
تنها فاسقان را گمراه میکند یعنی این خداوند تنها کسانی را گمراه میکند که خود با اراده خود گمراهی را انتخاب کردهاند.
البته بحث درباره هدایت و ضلالت و نسبت دادن آنها به خداوند، بحث مفصلی است که به خواست خدا در آینده آن را بطور
مشروح مطرح خواهیم کرد.
-----------------------------------
[.....] 1)- من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 506 )
صفحه : 107
آیه ( 27 ) الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللّه ... در پایان آیه پیش، ذکري از فاسقان به میان آمد و اینک در این آیه سه علامت براي آنها ذکر
میشود.
فاسق کسی است که از اطاعت خدا خارج شده است و براي چنین شخصی اوصاف و نشانههاي متعددي است که در این آیه به سه
صفت اشاره شده است:
-1 شکستن پیمان الهی: از آیات قرآنی و احادیث معصومین چنین استفاده میشود که خداوند از تمام انسانها بر اطاعت خود، عهد
و پیمان گرفته است و طبق این پیمان همه انسانها میباید خدا را بشناسند و از او اطاعت کنند.
باید دید که این پیمان کی و کجا از انسان گرفته شده! در پاسخ میگوییم: این پیمان از هر انسانی بر اساس فطرتی که دارد گرفته
شده و خداوند در فطرت انسان خداشناسی را قرار داده و به انسان استعدادها و نیروهایی داده که اگر مانعی از قبیل محیط زندگی و
تبلیغات گمراه کننده سر راه آن را نگیرد، خود به خود خداشناس میشود و او را اطاعت میکند کسی که از خدا دور میشود و او
را اطاعت نمیکند، در واقع پیمان فطرت خود را میشکند.
از انسان گرفته شده و انسان پیش « الست » و روز « عالم ذرّ » می توانیم بگوییم که این پیمان علاوه بر فطرت انسانی در عالمی به نام
ذیل آیه 172 سوره اعراف « عالم ذرّ » از آنکه به دنیا بیاید در چنین عالمی با خدا پیمان بسته است که او را اطاعت کند. (در مورد
بحث خواهد شد) با توجه به این حقیقت، فاسق که از اطاعت خدا سرباز میزند، در واقع پیمان خود را با خداوند میشکند.
احتمال دیگري که داده میشود این است که یهود و نصاري مطابق نص تورات و انجیل موظف بودند که هنگام ظهور پیامبر اسلام
به او ایمان بیاورند و او را یاري کنند و در واقع از آنها براي این کار پیمان گرفته شده بود، اما پس از ظهور پیامبر اسلام، بسیاري از
صفحه 83 از 374
آنها اسلام ایمان نیاوردند و حقیقت را پنهان کردند و آن را به مردم نگفتند و بدینگونه پیمان شکنی کردند و فاسق شدند. این
مطلب در آیه زیر هم آمده است:
صفحه : 108
وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّه لِلنّاس وَ لا تَکتُمُونَه (آل عمران/ 187 ) هنگامی که خدا از کسانی که به آنها کتاب
داده شده بود، پیمان گرفت که آن را به مردم بیان کنند و مخفی ندارند.
-2 قطع کردن چیزي که مأمور به وصل آن بودند: یکی دیگر از اوصاف فاسقان این است که آنها روابطی را که باید برقرار سازند
و خدا به آن دستور داده است، قطع میکنند. این روابط میتواند رابطه میان بنده و خدا باشد و میتواند رابطه میان انسان و جامعه و
یا میان انسان با خویشاوندان خود باشد.
مهمترین رابطهاي که فاسقان آن را قطع میکنند رابطه آنها با خداست و با سرپیچی از فرمانهاي الهی پیوند خود را از خداوند قطع
میکنند و این نهایت بدبختی و بیچارگی انسان است که سر خود رها شود و از آفریدگار جهان و روح هستی جدا گردد.
می توان مطلب را تعمیم داد که شامل رابطههاي موجود میان قضایاي فکري هم بشود به این معنا که فاسق رابطه میان مقدمات
فکري را که او را به یک نتیجه صحیح عقلی میرساند، قطع میکند و به نتیجه غلط میرسد.
-3 فساد در زمین: کسی که با خدا و ارزشهاي معنوي و الهی پیوند ندارد، طبیعی است که در زندگی تابع هوسهاي نفسانی و
خودخواهیها و افزون طلبیها خواهد بود و نتیجه آن، تجاوز به دیگران و ایجاد فتنه و فساد خواهد بود چنین شخصی از پایمال کردن
حقوق مردم و حتی از کشتار آنها باکی نخواهد داشت.
تمام فتنهها و فسادها که در روي زمین واقع شده است ناشی از عدم ایمان به خدا و قطع رابطه با تعلیمات مذهبی است.
در آیه مورد بحث پس از ذکر این سه خصلت براي فاسقان، آنها را گروهی زیانکار معرفی میکند. گروهی که سرمایه ایمان را
باختهاند و جز ضرر و زیان چیزي نصیب آنها نشده است.
شبیه این آیه را در سوره رعد آیه 25 میخوانیم.
صفحه : 109
چند روایت
-1 امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند به پشه مثل زد براي این پشه با وجود کوچکی جثهاش، خداوند در آن تمامی اعضایی را
که در فیل با آن بزرگی وجود دارد، خلق کرده به اضافه دو عضو دیگر (بالها) پس خداوند اراده کرد که بدینوسیله مؤمنان را بر
«1». لطافت خلقت و شگفتی صنعت خود متوجه سازد
-2 قال الصادق (ع): (یضل به کثیرا و یهدي به کثیرا) ان هذا القول من الله ردّ علی من زعم ان الله یضل العباد ثم یعذبهم علی
امام صادق (ع) درباره آیه مورد بحث فرمود: این سخن خداوند ردّي است بر کسانی که گمان کردهاند که خداوند «2» ضلالتهم
بندگان خود را گمراه میسازد سپس آنها را به سبب گمراهیشان عذاب میکند.
بیان: منظور امام، این جمله از آیه است (و ما یضل به إلا الفاسقین) که عقیده مجبّره را رد میکند.
-3 قال علی بن الحسین (ع) یا بنی ایاك و مصاحبۀ القاطع لرحمه فانی و جدته ملعونا فی کتاب الله فی ثلاث مواضع: قال فی سورة
«3»... البقرة: الّذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه الی آخره
امام چهارم فرمود: فرزندم از دوستی با کسی که قطع رحم کرده، حذر کن زیرا که من او را در سه مورد از قرآن ملعون یافتم یکی
در سوره بقره که میفرماید (الّذین ینقضون ...)
صفحه 84 از 374
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 28 الی 29
اشاره
کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللّه وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم یُمِیتُکُم ثُم یُحیِیکُم ثُم إِلَیه تُرجَعُونَ ( 28 ) هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُم ما فِی الَأرض جَمِیعاً ثُمَّ
( استَوي إِلَی السَّماءِ فَسَوّاهُن سَبعَ سَماوات وَ هُوَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم ( 29
-----------------------------------
1)- مجمع البیان ج 1 ص 165 )
2)- تفسیر القمی ج 1 ص 34 )
3)- نور الثقلین ج 1 ص 45 )
صفحه : 110
چگونه به خداوند کفر میورزید در حالی که شما مردگانی بودید که خداوند شما را زنده کرد سپس شما را میمیراند سپس شما
( را زنده میکند آنگاه به سوي او باز میگردید ( 28
او کسی است که همه آنچه را که در زمین است براي شما آفرید سپس به آسمان پرداخت و آن را هفت آسمان قرار داد و او به هر
( چیزي آگاه است ( 29
نکات ادبی
« مَن » پرسش از اشیاء و « ما » پرسش از مکان و « این » پرسش از زمان و « متی » براي پرسش از چگونگی است همانگونه که « کیف » -1
پرسش از اشخاص است و استفهام در این آیه براي تعجب و یا توبیخ است.
به معناي غلبه کردن، روي آوردن، تدبیر نمودن و آهنگ کردن است. « استواء » -2
آفریدن، قرار دادن، چند چیز را بطور مساوي کنار هم چیدن. « تسویه » -3
بر میگردد و چون سماء اسم جنس است و هم به مفرد و هم به جمع اطلاق میشود، ضمیر جمع « سماء » یا به « فسویهن » -4 ضمیر
یا صفۀ مشبهه است « علیم » - آورده شد. و یا این ضمیر ضمیر مبهم است که سبع سموات آن را تفسیر میکند مانند: (ربّه رجلا) 5
که در آن نوعی ثبوت وجود دارد و یا مبالغه در عالم است و در هر دو صورت معناي علیم از عالم گستردهتر است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 28 ) کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللّه وَ کُنتُم ... استدلال دیگري است براي اثبات وجود خدا آنهم به صورت پرسش که مخاطب را به تفکر
بیشتر وادار سازد و در او انگیزهاي براي دریافت مطلب به وجود آورد. در این آیه با یکی از پدیدههاي مهم هستی به وجود خداوند
استدلال میشود پدیدهاي که در عین مهم بودن نزدیکترین چیز براي
صفحه : 111
میباشد. « حیات » انسان است و آن پدیده
در این آیه با تعجب، از کافران پرسیده میشود که شما چگونه به خداوند ایمان ندارید در حالی که شما مرده بودید و او شما را
که پیچیدهترین اسرار هستی را در بر دارد و براي همه انسانها قابل لمس است، به وجود خدا « حیات » زنده کرد! و بدینگونه با پدیده
استدلال میکند.
صفحه 85 از 374
که در اول آیه آمده آن حالتی است که انسان به صورت عناصر پراکنده و بیجان در طبیعت وجود داشت سپس با « مرگ » منظور از
ترکیب خاص این عناصر و فعل و انفعالهاي ویژهاي که در آنها به وجود آمد، موجود زندهاي به نام انسان پدیدار شد با آن همه
به این حالت از نظر لغوي اشکال ندارد مانند (بلدة میتا) و (الارض « موت » آثار و ویژگیهاي شگفت آوري که دارد. البته اطلاق
المیتۀ).
راستی چه کسی به این عناصر بیجان حیات داد! و چگونه از ترکیب آنها موجود شگفت آوري چون انسان به وجود آمد! موجودي
که میفهمد و در طبیعت تصرف میکند و احساس و شعور دارد و هزاران خصوصیات دیگر ...
این پرسش جز این پاسخ درستی ندارد که بگوییم: این خداوند دانا و توانا و حکیم است که این عناصر بیجان را حیات بخشید و به
او شایستگیهایی داد که پیش از آن نداشت و هموست که پس از مدتی، حیات را از انسان میگیرد و او دوباره به عناصر طبیعی
تبدیل میشود و خداوند همانگونه که زنده میکند، میمیراند.
در آیه مورد بحث تا جمله (ثم یمیتکم) استدلال به وجود خداست ولی دنباله آیه، دیگر حالت استدلال را ندارد بلکه براي تکمیل
مطالب قبلی است زیرا از اینجا به بعد مربوط به زندگی پس از مرگ است و چون این نوع زندگی از دسترس درك و حس بشر
خارج است و لذا نمیتوان با آن استدلال کرد ولی خداوند در این آیه که از مرگ و حیات و مرگ دوباره انسان صحبت کرد براي
تکمیل مطلب به بیان مراحلی که انسان از آن خواهد گذشت پرداخته است.
طبق این آیه انسان از چهار مرحله عبور خواهد کرد و در مرحله پنجم باقی خواهد
صفحه : 112
ماند که جمعاً پنج مرحله میشود:
-1 مرحلهاي است که انسان به صورت اجزاء طبیعی و عناصر گوناگون در زمین و طبیعت وجود دارد.
-2 مرحلهاي است که خداوند این عناصر را مرکب میکند و به او روح میدهد و انسان با اندام خاصی که پیدا میکند به صورت
یک موجود زنده در میآید.
-3 مرحلهاي است که خداوند از این موجود زنده زندگی را سلب میکند و او به صورت جسد بیروحی در میآید و بار دیگر
جسم او به عناصر خاکی تبدیل میشود.
-4 مرحلهاي است که دوباره خداوند به این جسم زندگی میبخشد و او بار دیگر زنده میشود و به عرصه محشر قدم میگذارد تا
به حساب اعمال دنیوي او رسیدگی شود.
البته میتوان گفت که منظور از این مرحله، زندگی برزخی است و انسان زنده میشود تا نعمتها و یا عذابهاي برزخی به او برسد
(درباره برزخ ذیل آیات مربوطه انشاء الله بحث خواهد شد) 5- مرحلهاي است که انسان پس از حساب آخرت یا به بهشت میرود و
یا به جهنم و در هر دو صورت به سوي خداوند برمیگردد که اگر مؤمن باشد از نعمتهاي او استفاده کند و اگر کافر باشد به عذاب
او مبتلا گردد.
آیه ( 29 ) هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُم ... پس از بیان مراحل پنجگانهاي که انسان طی میکند به بیان بعضی از نعمتهاي الهی که به انسان
ارزانی داشته است میپردازد و آن خلقت زمین و آسمانهاست.
زمین و تمام امکانات و مواهبی که خداوند در آن قرار داده، براي استفاده و سودبري انسان آفریده شده است.
خداوند از یک سو به انسان عقل و فهم داده و در وجود او استعدادهاي ویژهاي قرار داده و از سوي دیگر در زمین که همواره در
دسترس بشر است، معادن و مواهب و نعمتهایی خلق کرده که بشر به کمک عقل خود میتواند آنها را کشف و استخراج کند و
صفحه : 113
صفحه 86 از 374
از آنها در بهینه سازي زندگی خود بهره ببرد و از ترکیب عناصر موجود در زمین دست به اختراعات گوناگون بزند.
پس از بیان این مطلب، به بیان خلقت آسمانها میپردازد و اگر چه در متن آیه تصریح به این معنا نشده است که خداوند آسمانها را
نیز براي بشر آفریده ولی سیاق آیه که در مقام امتنان و ذکر نعمتهاست میرساند که خلقت آسمانها نیز براي بشر و به نفع او خلق
شده است. این مطلب را آیه دیگري روش میسازد:
أ لم تروا ان الله سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنۀ (لقمان/ 20 ) آیا نمیبینید که خداوند
آنچه را که در آسمانها و در زمین است، براي شما مسخر کرد و نعمتهاي ظاهري و باطنی خود را فراوان در اختیار شما قرار داد.
طبق این آیات آنچه در زمین و آسمانهاست همگی به نفع انسان و براي استفاده او آفریده شده و انسان محور تمام این پدیدههاست
و بدون حضور انسان، هیچیک از مواهب موجود در زمین و آسمانها، معنا و مفهومی ندارد.
است یعنی انسان مجاز است که از طبیعت هر نوع استفادهاي ببرد مگر « اباحه » ضمناً از این آیه فهمیده میشود که اصل در خلقت
این شرع چیزي را قدغن کند.
همچنین آیه مورد بحث اشعار میدارد که خداوند پس از آفرینش زمین به آفرینش آسمانها پرداخت و آنها را هفت آسمان قرار
داد و این میرساند که خلقت آسمانها پس از خلقت زمین بوده است و آیات دیگري نیز همین معنا را اثبات میکند.
با این وجود در یکی از آیات مربوط به خلقت زمین و آسمان پس از بیان خلقت آسمان چنین آمده است:
وَ الَأرضَ بَعدَ ذلِکَ دَحاها (نازعات/ 30 ) و زمین را پس از آن گسترد.
باید گفت که منظور این نیست که خلقت زمین پس از آسمان بوده است بلکه منظور این است که گسترش زمین و آماده سازي آن
براي زندگی، پس از آفرینش آسمانها بوده و این مانع از آن نیست که زمین قبل از آسمان آفریده شده باشد.
صفحه : 114
در جمله پایانی آیه مورد بحث، خداوند به علم بیپایان خود اشاره میکند و خلقت زمین و آسمان را شاهدي بر آن میداند و
براستی هم جهان آفرینش دلیل محکمی بر علم بیپایان خداوند است و بر قدرت لا یزال او نیز هم.
بحثی درباره آسمانهاي هفتگانه
دیدیم که در این آیه صحبت از آسمانهاي هفتگانه شد. هفتگانه بودن آسمانها علاوه بر این آیه در آیات دیگري نیز آمده که
مجموعاً هشت آیه میباشد.
حال باید دید که منظور از آسمانهاي هفتگانه چیست! و آیا عدد هفت در اینجا موضوعیت دارد یا نه! و در هر دو صورت این
آسمانها کجا هستند!
بعید نیست که بگوییم عدد هفت در اینجا براي تعدد و تکثیر است و منظور عدد خاص که همان شش به اضافه یک باشد، نیست و
در مواردي در قرآن عدد هفت و هفتاد براي تعدد و کثرت آمده و عدد خاص منظور نیست مانند این آیات:
و لو ان ما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعۀ ابحر ما نفدت کلمات الله (لقمان/ 27 ) اگر آنچه در زمین، درخت
وجود دارد قلم گردد و هفت دریا مرکب شود، کلمات خداوند پایان نمیپذیرد.
منظور از کلمات خداوند علم بیپایان اوست و معلوم است که نه فقط هفت بلکه هزاران دریا هم براي نگارش علم خداوند کافی
نیست چون علم او نامحدود است.
بنابراین عدد هفت در اینجا مورد نظر نیست بلکه منظور کثرت و تعدد است.
إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه لَهُم (توبه/ 80 ) اگر براي آنها هفتاد بار هم طلب مغفرت کنی خداوند آنها را نخواهد
صفحه 87 از 374
آمرزید.
معلوم است که اگر بیش از هفتاد بار هم باشد خدا نمیبخشد و منظور از ذکر عدد
صفحه : 115
هفتاد کثرت و تعدد است و نظیر آن در محاورات و گفتگوهاي ما هم وجود دارد، میگوییم (صد بار آمدم، نبودي) منظور عدد
صد نیست بلکه منظور کثرت است.
بنابراین میتوانیم بگوییم که عدد هفت در آسمانهاي هفتگانه مورد نظر نیست و آوردن این عدد براي بیان کثرت و تعدد است.
اکنون باید دید که منظور از آسمانهاي متعدد چیست! خواه عدد هفت موضوعیت داشته باشد یا نداشته باشد.
در اینجا وجوه یا اقوالی است که ما آنها را ذکر میکنیم و در پایان نظر خود را بیان خواهیم کرد:
-1 منظور، هفت فلک است که به اضافه عرش و کرسی نه فلک میشود و این همان مطلبی است که در هیئت بطلمیوسی گفته شده
و علم امروز آن را رد کرده است.
-2 منظور سیارات منظومه شمسی است که غیر از زمین عبارتند از: عطارد، زهره، مریخ، مشتري، زحل به اضافه ماه و آفتاب.
-3 منظور سیارات منظومه شمسی است و به جاي ماه و آفتاب، دو سیاره اورانوس و نپتون که اخیراً کشف شده، قرار داده میشود.
-4 منظور هفت نوع آسمان است و تمام آنچه که ما میبینیم از ثوابت و سیارات و کهکشانها و سحابیها، همه آسمان اول است و
شش آسمان دیگر از حیطه علم ما بیرون است و شاید در آینده بشر پی به آنها ببرد.
-5 منظور طبقات جوّ است که دور زمین را احاطه کرده است و همانگونه که پیشتر گفتیم، عدد هفت موضوعیت ندارد.
البته بعضی از عرفا آسمانها هفتگانه را تفسیر عرفانی کرده و آن را حمل بر مراتب سرّ و ضمیر انسان دانستهاند ولی ما آن را حتی به
عنوان یکی احتمال نمیپذیریم.
اکنون نظر خود را ذکر میکنیم: با بررسی مجموع آیات هشتگانهاي که درباره آسمانهاي هفتگانه در قرآن کریم آمده است، به نظر
میرسد که وجه اخیر یعنی وجه پنجم درستتر باشد و منظور از آسمانهاي هفتگانه همان طبقات جوّ است که دور
صفحه : 116
زمین را احاطه کرده و امروز به آن آتمسفر گفته میشود و چند طبقه بودن آن از نظر علم امروز ثابت شده و قابل تردید نیست، در
کتب زمین شناسی، لایهها و طبقات جو با این نامها نامیده میشود: هوموسفر، ترموسفر، نروسفر، استراتوسفر، یونوسفر و تروپوسفر.
شواهد و قرائنی که از آیات مربوطه در تأیید این نظر به دست آوردهایم به قرار زیر است:
-1 در بعضی از این آیات تصریح شده است که ماه و خورشید به هفت آسمان نور میدهند:
أَ لَم تَرَوا کَیفَ خَلَقَ اللّه سَبعَ سَماوات طِباقاً وَ جَعَلَ القَمَرَ فِیهِن نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمسَ سِراجاً (نوح/ 15 و 16 ) آیا ندیدید که چگونه
خداوند هفت آسمان را طبقه به طبقه آفرید و ماه را در آنها نور و آفتاب را چراغ قرار داد.
این آیه به روشنی دلالت دارد بر این ماه و خورشید به هفت آسمان میتابند و آنها را روشن میکنند این مطلب با هیچیک از
نظریههایی که نقل کردیم جور در نمیآید و فقط با نظریهاي که ما انتخاب نمودیم سازگار است.
-2 در یکی از این آیات آمده است که زمین نیز همانند آسمانهاي هفتگانه است:
اللّه الَّذِي خَلَقَ سَبعَ سَماوات وَ مِنَ الَأرض مِثلَهُن (طلاق/ 12 ) خداوند کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند
آنها را.
طبق این آیه زمین نیز هفتگانه است و بدون تردید منظور از هفتگانه بودن زمین طبقات زمین است و چون در این آیه گفته شده که
زمین نیز همانند آسمانهاي هفتگانه است معلوم میشود که منظور از آن، طبقات جو است که دور زمین را احاطه کرده است.
صفحه 88 از 374
-3 در بعضی از این آیات پس از ذکر آسمانهاي هفتگانه بلافاصله از نزول باران از آسمان سخن رفته است و به نظر میرسد که
باران از همین آسمانهاي هفتگانه نازل
صفحه : 117
میشود و معلوم است که باران از طبقات جو میبارد:
وَ لَقَد خَلَقنا فَوقَکُم سَبعَ طَرائِقَ وَ ما کُنّا عَن الخَلق غافِلِینَ وَ أَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً (مؤمنون/ 17 و 18 ) و همانا بالاي شما هفت راه خلق
کردیم و ما از آفرینش غافل نبودیم و از آسمان آبی فرستادیم.
نظیر این آیه است آیات 2 تا 14 سوره نبأ.
-4 در بعضی از آیات تصریح شده که هفت آسمان طبقه طبقه است و این با طبقات جو مناسبتر است.
الَّذِي خَلَقَ سَبعَ سَماوات طِباقاً (ملک/ 3) خدا کسی است که هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید.
و نظیر این آیه است آیه سوره نوح که در بند اول آوردیم.
-5 از بعضی از این آیات استفاده میشود که این هفت آسمان در معرض دید مردم است و به آنها نزدیک است:
أَ لَم تَرَوا کَیفَ خَلَقَ اللّه سَبعَ سَماوات طِباقاً (نوح/ 15 ) آیا ندیدید که چگونه خداوند هفت آسمان را طبقه به طبقه آفرید!
از این آیه- که قبلا نیز به آن استشهاد کردیم- معلوم میشود که هفت آسمان براي مردم قابل رؤیت و نزدیک است و میدانیم که
براي زمینیان جوّ از همه چیز نزدیکتراست.
-6 در بعضی از این آیات آمده است که هفت آسمان را بالاي سر شما آفریدیم:
وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِداداً (نبأ/ 12 ) و بالاي سر شما هفت آسمان استوار بنا کردیم.
با قطع نظر از این بالا و پایین نسبت به کرات آسمانی مفهومی ندارد، میگوییم:
این تعبیر که هفت آسمان بالاي سر شماست نزدیکی آنها را میرساند و جو از همه چیز نزدیکتر است.
-7 در یکی از این آیات آمده است که پس از آفرینش زمین خداوند به آسمان
صفحه : 118
بود و همان را به صورت هفت آسمان در آورد و دخان به معناي دود است که با گازهایی که « دخان » پرداخت و آن به صورت
پس از سرد شدن زمین به هوا متصاعد گشت سازگارتر است و میدانیم که جوّ از همین گازها ساخته شده است:
ثُم استَوي إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخان فَقالَ لَها وَ لِلأَرض ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِینَ فَقَضاهُن سَبعَ سَماوات (فصلت/ 12 ) سپس
به آسمان پرداخت در حالی که آن به صورت دود بود پس به آن و زمین گفت خواه و ناخواه بیایید گفتند: با میل و رغبت آمدیم
پس خداوند آنها را هفت آسمان قرار داد.
علاوه بر شواهد و قراینی که از خود آیات مربوطه ذکر شد، در نهج البلاغه از امیر المؤمنین علی (ع) خطبهاي نقل شده که ظاهر آن
نظر ما را تایید میکند و چنین میرساند که منظور از هفت آسمان طبقات جوّ زمین است.
امیر المؤمنین در این خطبه پس از بیان این در اول خلقت سیلابها و طوفانهاي بسیار شدیدي به وجود آمد، اضافه میکند:
و رمی بالزبد رکامه فرفعه فی هواء منفتق و جو منفهق فسوي منه سبع سموات جعل سفلاهن موجا مکفوفا و علیاهن سقفا محفوظا و
«1»... سمکا مرفوعا
امواج آب کفهایی را بیرون انداخت و آن را در هواي باز و جو وسیع بالا برد و خدا از آن هفت آسمان را پدید آورد. آسمان پایین
را مانند موج مهار شده و آسمان بالاتر را مانند سقفی محفوظ و بنایی بلند قرار داد ...
در اینجا یک مطلب باقی میماند و آن این در بعضی از آیات مربوطه پس از ذکر آسمانهاي هفتگانه گفته شده است که آسمان
صفحه 89 از 374
پایین را به وسیله کواکب زینت دادیم و این دلیل است که مجموع ستارگانی که میبینیم همه در آسمان اول است لا بد شش
آسمان دیگر وجود دارد که ما آنها را نمیبینم و این همان قول چهارم است که در
-----------------------------------
1)- نهج البلاغه خطبه 1 )
صفحه : 119
توجیه آسمانهاي هفتگانه نقل کردیم. بنابراین، مطلب ذکر شده با این نظریه که منظور از هفت آسمان طبقات جوّ است، جور
درنمیآید.
در « کواکب » در پاسخ این اشکال میگوییم: با دقت در مضمون آیاتی که این مطلب در آنها آمده است معلوم میشود که منظور از
اینجا ستارگان نیست. بلکه شهابهاي آسمانی است و میدانیم که شهابها از اصطکاك سنگهاي آسمانی با جو زمین به وجود
میآیند. اینک آیات مربوطه را میآوریم و سپس توضیح میدهیم:
إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَۀٍ الکَواکِب وَ حِفظاً مِن کُل شَیطان مارِدٍ (صافات/ 7) ما آسمان پایین را با زینت کواکب زینت دادیم و از
تسلط شیطان سرکش محفوظ داشتیم وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیحَ وَ حِفظاً (فصلت/ 12 ) و آسمان پایین را به وسیله چراغهایی زینت
دادیم و آنها را باعث حفظ قرار دادیم.
وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیحَ وَ جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین (ملک/ 5) و همانا آسمان پایین را با چراغهایی زینت دادیم و آنها را
تیرهایی براي شیاطین قرار دادیم.
در این آیات شهابهاي آسمانی است که خداوند آنها را « مصابیح » و « کواکب » دقت در این سه آیه روشن میسازد که منظور از
علاوه بر این زینت آسمان قرار داده، مایه حفظ و حراست نیز کرده است و میدانیم که کره زمین همواره در معرض برخورد
سنگهاي آسمانی و اجرام سرگردانی که در فضا به صورت فراوانی وجود دارند، میباشد و هر سنگ آسمانی که به طرف زمین
پرتاب میشود، با برخورد با جوّ زمین میسوزد و نابود میشود و طبقات بالاي جوّ باعث حفظ و حراست زمین و طبقهاي از جوّ
میشود که با زمین تماس دارد و ما در بعضی از شبها برخورد این سنگها را با جوّ و شعلهور شدن آنها را میبینم.
به این شهابها از نظر لغوي اشکال ندارد زیرا به هر شیء نورانی بزرگ میتوان کوکب « کوکب » این نکته را هم بگوییم که اطلاق
گفت.
صفحه : 120
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 30 الی 33
اشاره
وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَۀِ إِنِّی جاعِل فِی الَأرض خَلِیفَۀً قالُوا أَ تَجعَل فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک الدِّماءَ وَ نَحن نُسَبِّح بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ
لَکَ قالَ إِنِّی أَعلَم ما لا تَعلَمُونَ ( 30 ) وَ عَلَّمَ آدَمَ الَأسماءَ کُلَّها ثُم عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَۀِ فَقالَ أَنبِئُونِی بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن کُنتُم صادِقِینَ
31 ) قالُوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمتَنا إِنَّکَ أَنتَ العَلِیم الحَکِیم ( 32 ) قالَ یا آدَمُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلَمّا أَنبَأَهُم بِأَسمائِهِم قالَ أَ لَم )
( أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم غَیبَ السَّماوات وَ الَأرض وَ أَعلَم ما تُبدُونَ وَ ما کُنتُم تَکتُمُونَ ( 33
هنگامی که پروردگار تو، به فرشتگان گفت: من در روي زمین جانشینی قرار خواهم داد. گفتند: آیا در زمین کسی را قرار میدهی
که در آن فساد کند و خونها بریزد! ما با حمد تو، تو را تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میکنیم گفت: همانا من چیزي را میدانم
صفحه 90 از 374
( که شما نمیدانید ( 30
و به آدم همه نامها را آموخت سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت پس گفت: مرا از نامهاي اینها خبر بدهید اگر راستگو هستید
(31)
( گفتند: منزهی تو؟ ما را جز آنچه تو آموختهاي دانشی نیست همانا تو دانا و حکیمی ( 32
خداوند گفت: اي آدم فرشتگان را از نامهاي آنها (موجودات) خبر بده و چون آدم فرشتگان را از نامهاي آنها آگاه کرد، خداوند
( گفت: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانیم و نیز آنچه را که شما آشکار و یا پنهان میکنید میدانم! ( 33
نکات ادبی
مشتق است به معناي رسالت و پیام رسانی، « الوکۀ » بوده و از « مألک » ،« ملک » جمع مَلَک به معناي فرشته است و اصل « ملائکه » -1
هر چند که همه فرشتگان پیام رسانی نداشتند ولی از آنجا که رابطه مستقیم انسان با ملک به وسیله همین
صفحه : 121
پیام رسانی آنها به پیامبران است، لذا این صفت به همه آنها تغلیب داده شده و یا بگوییم ملائکه از مُلک به معناي سلطنت و تصرف
اخذ شده است چون بسیاري از فرشتگان به امر پروردگار در عالم تصرف میکنند.
جانشین و قائم مقام و کسی که در جاي کس دیگري بنشیند و کارهاي او را انجام دهد. « خلیفه » -2
یعنی برتر داشتن و مقامی والا دادن. « تقدیس » منزه داشتن از هر گونه آلودگی و همواره توأم با تعظیم است و « تسبیح » -3
نام نخستین انسانی که در روي زمین به وجود آمد و به صورت نوعی به همه فرزندان آدم هم اطلاق میشود. این لفظ « آدم » -4
به معناي سفره زمین و « ادیم » یک لفظ غیر عربی است و پیدا کردن اشتقاق عربی بر آن کار درستی نیست و این گفتهاند آدم یا از
به معناي گندمگونی اخذ شده، صحیح نیست. « ادمۀ » یا از
کلمهاي است که در مقام تسبیح و تعظیم گفته میشود و منصوب است با فعل محذوفی از جنس خودش. « سبحان » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 30 ) وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَ ۀِ إِنِّی جاعِل ... داستان پیدایش انسان نخستین و خلقت موجودي به نام آدم، قدیمیترین داستان
زندگی انسان است، در این آیات خداوند داستان خلقت آدم را با تفصیل خاصی آورده و مراحل مختلف آفرینش او را تا وقتی که
به زمین هبوط کرد و زندانی خاك شد، بیان کرده است.
در این آیات نخست از گفتگویی که میان خداوند و فرشتگان هنگام خلقت آدم انجام گرفته است، خبر میدهد. این گفتگو چگونه
صورت گرفته است، از حقیقت آن اطلاعی نداریم همین قدر میدانیم که خداوند مطلب را به فرشتگان تفهیم کرده و آنها نیز
مطلب خود را به خداوند عرضه داشتهاند همچنین از چگونگی سخن گفتن خداوند با آدم و آدم با فرشتگان در زمانی که هنوز
لغت و زبانی در میان نبوده، اطلاعی
صفحه : 122
نداریم به هر حال راهی براي تفهیم و تفهم و بیان مطلب بوده است و این از قدرت خداوند بعید نیست.
در آغاز این گفتگو خداوند به فرشتگان اظهار میدارد که اراده کرده خلیفهاي در روي زمین قرار بدهد. منظور از خلیفه چیست!
گاهی گفته میشود که پیش از آدم موجودي در روي زمین زندگی میکرده که در آن زمان منقرض و نابود شده بود و خداوند
جانشینی آدم از خداوند است چون آدم تنها « خلیفه » خواست آدم را جانشین او قرار بدهد و گاهی گفته میشود که منظور از
صفحه 91 از 374
موجودي است که هم علم و آگاهی دارد و هم قدرت بر صنعت و آفرینش اشیاء گوناگون و تصرف در طبیعت دارد و این هر دو
از صفات خداوند است بنابراین آدم با این تواناییها میتواند کار خدایی انجام دهد و لذا میتوان او را جانشین خدا دانست البته
منظور یک نوع نمایندگی از جانب خداوند است و خداوند همچنان با اوصاف جلال و جمال خود متصف است.
در لغت به معناي جانشین است ولی در « خلیفه » ضمن پذیرش این سخن به عنوان یک احتمال، میتوان گفت درست است که
اصطلاح به معناي حاکم میباشد بنابراین منظور از خلافت آدم حاکمیت او در روي زمین است و دیگر جانشینی و جایگزینی مطرح
نیست همانگونه که در آیه زیر به همین معناست:
یا داوُدُ إِنّا جَعَلناكَ خَلِیفَۀً فِی الَأرض فَاحکُم بَینَ النّاس بِالحَق (ص/ 26 ) اي داود ما تو را در زمین حاکم قرار دادیم پس میان مردم
با حق حکم کن.
به هر حال خداوند در آغاز خلقت آدم، فرشتگان را از خلقت آدم آگاه نمود این مطلب براي فرشتگان که از اسرار خلقت آدم
اطلاع نداشتند سؤالانگیز بود و لذا در مقام سؤال بر آمدند و سخنانی گفتند که مفهومش این است که خدایا چرا در روي زمین
موجودي را خلق میکنی که فساد کند و خون بریزد اگر هدف این است که آن موجود تو را ستایش و عبادت کند ما همگی این
کار را انجام میدهیم.
باید دید که فرشتگان از کجا فهمیدند که فرزندان آدم در روي زمین فساد خواهند کرد و دست به کشتار یکدیگر خواهند زد!
صفحه : 123
گفته شده است که فرشتگان از خمیرمایه آدم خبر داشتند و میدانستند کسی که ماده اصلی وجود او خاك زمین و عناصر موجود
در آن باشد طبیعتی سرکش و طغیانگر خواهد داشت و خودخواه و مغرور خواهد بود و همین خودخواهی او را به فساد و خونریزي
خواهد کشانید.
ما تصور میکنیم فرشتگان این مطلب را از سخن خداوند فهمیدند آنجا که گفت:
من در روي زمین خلیفهاي قرار خواهم داد. فرشتگان فهمیدند که حاکمیت در زمین آنهم با امکانات محدودي که دارد
مزاحمتهایی در میان نسل آدم به وجود میآورد و این مزاحمتها به درگیریها و در نهایت به فساد و خونریزي تبدیل میگردد.
هنگامی که فرشتگان پرسش اعتراض گونه خود را مطرح کردند، خداوند نخست به آنها یک جواب اجمالی داد و آن این: آنچه را
که من میدانم شما نمیدانید. اشاره به این شما از اسرار وجودي آدم خبر ندارید و نمیدانید که آدم داراي چه استعدادها و
لیاقتهایی است.
پس از این پاسخ کوتاه و اجمالی، خداوند یک پاسخ تفصیلی داد که در آیه بعد آمده است.
33 ) وَ عَلَّمَ آدَمَ الَأسماءَ کُلَّها ... براي این خداوند از پرسش فرشتگان پاسخ عینی و مفصلی بدهد و قسمتی از شایستگیها - آیات ( 31
و استعدادهاي آدم را در معرض نمایش بگذارد، به یک آزمایش جالبی اقدام کرد تا فرشتگان به روشنی عظمت و لیاقت آدم را
دریابند. بدینگونه که به آدم همه نامها را تعلیم داد و او را از اسرار و خواص همه اشیاء آگاه کرد و آدم با استعدادي که داشت آنها
را یاد گرفت و استعداد نامگذاري اشیاء و مسمیات و ایجاد لغت و زبان براي نقل و انتقال علوم و معارف را پیدا کرد.
در این هنگام که آدم نامهاي همه اشیاء را آموخته بود، خداوند آن اشیاء را بر فرشتگان عرضه کرد و در برابر آنها قرار داد و از
فرشتگان خواست که نامهاي آنها را ذکر کنند اما چنین کاري از فرشتگان ساخته نبود و لذا به عجز و نادانی خود اعتراف کردند و
اظهار داشتند که خدایا جز آنچه تو به ما یاد دادهاي چیز دیگري نمیدانیم و تو
صفحه : 124
دانا و حکیمی.
صفحه 92 از 374
پس از آنکه فرشتگان به ناتوانی خود اعتراف کردند و نتوانستند نامهاي اشیاء را برشمارند، خداوند این بار، از آدم خواست که او
نامهاي اشیاء و موجودات عرضه شده خبر بدهد و آدم این کار را انجام داد در این هنگام خداوند خطاب به ملائکه فرمود: آیا به
شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم و از پنهان و آشکار شما آگاهم!
و بدینگونه فرشتگان برتري آدم را نسبت به خودشان فهمیدند و دانستند که این موجود جدید چه استعدادهایی دارد و هر چند که
در ذات او غرایزي است که او را به فساد و خونریزي سوق میدهد، اما در مقابل، جنبه الهی او قویتر است و علم و بصیرتی دارد که
نشانی از علم خداوند است و میتواند به مرتبهاي والاتر از فرشتگان برسد.
بدون شک این داستان یک داستان واقعی است ولی مواردي در آن وجود دارد که ما از چگونگی آن اطلاعی نداریم و باید علم
آن را به خداوند واگذار کنیم مانند این چگونه خداوند همه نامهاي اشیاء را به آدم تعلیم کرد و یا این چگونه اشیاء و مسمیات را بر
فرشتگان و آدم عرضه کرد و یا این آدم چگونه از نامهاي اشیاء خبرداد!
و اما این چرا خداوند، نامها را به آدم یاد داد ولی به فرشتگان یاد نداد، علتش این بود که در نهاد فرشتگان شایستگی یادگیري نامها
نبود و اساساً آنها براي این کار آفریده نشده بودند ولی در ذات آدم چنین استعدادي وجود داشت و لذا فرشتگان اعتراض نکردند
که خدایا نامها را به آدم یاد دادي و به ما یاد ندادي و به عجز خود و محدود بودن علم خود اعتراف نمودند و دانستند که آنها
ظرفیت یادگیري نامها را ندارند ولی آدم از چنین ظرفیتی برخوردار است و آدم و فرشته در اصل وجود با هم فرق دارند و بدین
سان برتري آدم در این آزمایشی که به عمل آمد بر فرشتگان روشن شد.
در اینجا توجه خوانندگان را به چند نکته جلب میکنیم:
-1 این قصه که شامل گفتگوي خدا و ملائکه در آغاز خلقت آدم است فقط یک بار در قرآن آمده است و آن همین مورد است
البته درباره چگونگی خلقت آدم آیات
صفحه : 125
دیگري هم وجود دارد.
-2 وقتی فرشتگان گفتند که آدم در زمین فساد و خونریزي خواهد کرد، خداوند سخن آنها را رد نکرد و فقط آنها را به سرّ خلقت
آدم رهنمون شد.
-3 سخن گفتن خداوند با فرشتگان و آدم و یا سخن گفتن او با موجودات طبیعی مانند زمین و آسمان که در سوره فصلت آیه 12
آمده است، نوع خاصی از سخن گفتن است و نیازي به کلماتی که میان ما متداول است ندارد. البته خداوند گاهی هم با همین
کلمات سخن گفته که نمونه آن کتابهاي آسمانی و از جمله قرآن میباشد.
-4 در پایان آیه مورد بحث، خداوند به فرشتگان میگوید: من آنچه را که آشکار میکنید و آنچه را که پنهان میدارید، میدانم.
منظور از مطلب آشکار همان سخنی است که از فرشتگان نقل شد و منظور از مطلب پنهان شاید این باشد که فرشتگان خودشان را
برتر از آدم میدانستند و یا منظور غرور و تکبري است که ابلیس آن را مخفی داشته بود و بعدها آن را آشکار کرد.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 34 الی 39
اشاره
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ أَبی وَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرِینَ ( 34 ) وَ قُلنا یا آدَمُ اسکُن أَنتَ وَ زَوجُکَ الجَنَّۀَ وَ
کُلا مِنها رَغَداً حَیث شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ ( 35 ) فَأَزَلَّهُمَ ا الشَّیطان عَنها فَأَخرَجَهُما مِمّا کانا فِیه وَ قُلنَا اهبِطُوا
صفحه 93 از 374
( بَعضُ کُم لِبَعض عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الَأرض مُستَقَرٌّ وَ مَتاع إِلی حِین ( 36 ) فَتَلَقّی آدَمُ مِن رَبِّه کَلِمات فَتابَ عَلَیه إِنَّه هُوَ التَّوّاب الرَّحِیم ( 37
( قُلنَا اهبِطُوا مِنها جَمِیعاً فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُديً فَمَن تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 38
( وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ ( 39
و هنگامی که به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده کنید پس همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر کرد و از کافران شد
(34)
و گفتیم اي آدم تو و همسرت
صفحه : 126
در بهشت سکونت کن و هر دو از آن فراوان و از هر کجا که خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران
( خواهید شد ( 35
پس شیطان آن دو را از آن لغزانید و آنها را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد و گفتیم فرود آیید که بعضی از شما دشمن بعضی
( دیگر است و براي شما در زمین تا زمان معینی قرارگاه و بهرهاي است ( 36
( پس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد پس خدا توبه او را پذیرفت که او بسیار توبه پذیر و مهربان است ( 37
گفتیم همگی از آن فرود آیید پس چون هدایتی از طرف من به شما آمد، کسانی که از هدایت من پیروي کنند نه ترسی بر
( آنهاست و نه آنها غمگین میشوند ( 38
( و آنها که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند، آنها اهل آتش هستند و در آن همیشه خواهند ماند ( 39
نکات ادبی
به معناي خضوع و تذلل است و بالاترین حد آن گذاشتن پیشانی بر زمین است. « سجده » -1
نام شیطانی است که به آدم سجده نکرد و از رانده شدهها قرار گرفت و چون این کلمه یک کلمه غیر عربی است، پیدا « ابلیس » -2
کردن ماده اشتقاق بر آن درست نیست.
است و به معناي امتناع و خودداري و سرباز زدن است و این در حالی است که شخص قدرت انجام کاري را دارد « اباء » از « ابی » -3
گفته میشود چون آنها از خضوع در مقابل قدرتمندان امتناع میکنند. « اباة الضیم » ولی خودداري میکند و به غیرتمندان
تکبر و خودخواهی و گردنکشی و توقع از دیگران که او را بزرگ بشمارند. « استکبار » -4
سود فراوان، وفور نعمت. « رغد » -5
فرود آمدن، نزول و جابجایی و انتقال. « هبوط » - خطا، لغزش 7 « زلۀ » -6
صفحه : 127
موجود موذي و وسوسهگر. « شیطان » -8
قطعهاي از زمان کم باشد یا زیاد. « حین » -9
دریافت، اخذ و قبول. « تلقی » -10
« کلم » جمع کلمه، مفردات جمله که هر کدام نشانی از یک معناست و به موجودات عالم نیز کلمه اطلاق میشود. از « کلمات » -11
مشتق است که به معناي اثر زخم است گویا اثر زخم دلالت بر زخم دارد و کلمه دلالت بر معنا.
رجوع، بازگشت این واژه هم به خدا نسبت داده میشود و هم به بنده خدا توبه در بنده، بازگشت او به سوي خدا و در « توبه » -12
خدا پذیرش این بازگشت.
صفحه 94 از 374
دو حالت روحی براي انسان است که اولی مربوط به آینده و دومی مربوط به گذشته است، ترس و اندوه. « خوف و حزن » -13
به معناي نشانه است و تمام موجودات را میتوان آیات خدا دانست ولی در اینجا منظور معجزات پیامبران است. « آیه » -14
تفسیر و توضیح
آیه ( 34 ) وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَ ۀِ اسجُدُوا ... این آیه فراز دیگري از داستان خلقت آدم را بیان میکند و آن این خداوند پس از خلقت
آدم، به فرشتگان دستور داد که به عنوان تعظیم و تکریم آدم همگی به او سجده کنند. به دنبال این دستور همه فرشتگان به آدم
سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کردن به آدم خودداري نمود.
این قسمت از داستان خلقت آدم در آیات دیگري از قرآن کریم نیز ذکر شده و بخصوص در سوره حجر آیه 26 به بعد و سوره طه
آیه 115 به بعد با تفصیل بیشتري آمده است.
در آیات مورد بحث، امر خداوند به فرشتگان که به آدم سجده کنند، بعد از جریان تعلیم اسماء و آزمایش فرشتگان ذکر شده ولی
به قرینه آیات دیگر باید گفت که این ترتیب یک ترتیب زمانی نیست و سجده براي آدم قبل از تعلیم اسماء بوده است زیرا
صفحه : 128
در جاي دیگر میفرماید:
فَإِذا سَوَّیتُه وَ نَفَخت فِیه مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه ساجِ دِینَ (حجر/ 29 ) چون او را آفریدیم و از روح خود در آن دمیدم، پس به او سجده
کنید.
از این آیه فهمیده میشود که فرشتگان باید بلافاصله پس از پایان آفرینش آدم به او سجده میکردند.
اکنون باید دید که منظور از سجده براي آدم چیست! باید گفت: منظور از این سجده خضوع فرشتگان در برابر آدم بود نه سجده
براي عبادت زیرا سجده به معناي پرستش و عبادت مخصوص خداوند است. معلوم است که سجده فرشتگان مانند سجده ما نبود
زیرا آنها جسم نیستند و پیشانی ندارند تا بر خاك نهند همانگونه که سجده آسمانها و زمین و ستارگان و اشجار بر خداوند که در
آیات قرآنی آمده، به صورت گذاشتن پیشانی بر خاك نیست بلکه منظور فرمانبرداري و اطاعت محض از خدا و خضوع و تذلل در
برابر اوست. همچنین در سوره یوسف در داستان ملاقات پدر و مادر و برادران یوسف با او چنین میخوانیم:
وَ رَفَعَ أَبَوَیه عَلَی العَرش وَ خَرُّوا لَه سُجَّداً (یوسف/ 100 ) و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده کردند.
روشن است که سجده کردن حضرت یعقوب در برابر یوسف به معناي پرستش او نبود بلکه به معناي تعظیم او بود.
سجده فرشتگان براي حضرت آدم نیز از باب خضوع و تعظیم بود و خضوع مخصوص خداوند نیست و آنچه مخصوص خداست،
عبادت است و خضوع در برابر پدر و مادر و معلّم و اولیاء خدا نه تنها اشکالی ندارد بلکه مطلوب هم هست.
بنابراین لزومی ندارد که ما سجده فرشتگان براي آدم را چنین توجیه کنیم که آنها آدم را قبله قرار دادند و سجده را براي خدا
کردند زیرا ظاهر آیات چنین توجیهی را نمیپذیرد.
پس از صدور دستور الهی به فرشتگان که به آدم سجده کنند، همگی اطاعت نمودند و به آدم سجده کردند. تنها کسی که از این
دستور الهی سرباز زد ابلیس یا همان شیطان بود
صفحه : 129
درباره ابلیس به زودي بحث مستقلی خواهیم داشت و در اینجا این مطلب را خاطرنشان میسازیم که علت نافرمانی ابلیس تکبر و
غروري بود که سراسر وجود او را فرا گرفته بود که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده و در جاهاي دیگر قرآن با تفصیل بیشتري
آمده است به عنوان نمونه:
صفحه 95 از 374
قالَ ما مَنَعَکَ أَلّا تَسجُدَ إِذ أَمَرتُکَ قالَ أَنَا خَیرٌ مِنه خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه مِن طِین (اعراف/ 12 ) خداوند به ابلیس گفت: چه چیزي
مانع شد که تو سجده نکنی هنگامی که تو را امر کردیم! گفت: من از او برترم مرا از آتش آفریدهاي واو را از خاك.
پس از این نافرمانی، شیطان از درگاه الهی رانده شد و خداوند تا وقت معینی به او مهلت داد. (تفصیل جریان در ذیل آیات مربوطه
خواهد آمد) آیه ( 35 ) وَ قُلنا یا آدَمُ اسکُن ... پس از آفرینش آدم و سجده ملائکه بر او و جریان تعلیم اسماء، خداوند به آدم خطاب
کرد که تو و همسرت در بهشت ساکن شوید منظور از همسر آدم حضرت حوّا است. در مورد چگونگی آفرینش حوّا که بدون
شک بعد از آدم بوده در قرآن کریم مطلبی نیامده جز این در بعضی از آیات قرآنی اشاره شده که همسر آدم از خود آدم به وجود
آمده است مانند این آیه:
یا أَیُّهَا النّاس اتَّقُوا رَبَّکُم الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفس واحِ دَةٍ وَ خَلَقَ مِنها زَوجَها (نساء/ 1) اي مردم از پروردگارتان بترسید که شما را از
یک نفس آفرید و همسر او را هم از او آفرید.
در بعضی از روایات آمده که خداوند حوّا را از دنده چپ آدم آفرید ولی صحت این گونه روایات مورد تردید است.
به هر حال به آدم و حوّا خطاب شد که در بهشت ساکن شوید و به آنها اجازه داده شد که هر چه میخواهند بخورند اما از خوردن
میوه یک درخت معین ممنوع شدند و به آنها گفته شد که به این درخت نزدیک نشوید.
در اینجا به چند مطلب باید توجه کرد:
صفحه : 130
یا « جنۀ الخلد » -1 بهشتی که آدم و همسرش در آن ساکن شدند، آن بهشتی نبود که خداوند بر اهل ایمان وعده کرده است و به آن
بهشت جاویدان گفته میشود. زیرا کسی که وارد آن بهشت شود دیگر از آن خارج نخواهد شد و آدم و حوا از بهشت بیرون
شدند. دیگر این در بهشت جاویدان امر و نهی در کار نیست در حالی که آدم و حوا در آن بهشت از خوردن شجره نهی شدند.
دیگر این آدم خود میدانست که آن بهشت بهشت جاویدان نیست و لذا در وسوسهاي که شیطان کرد به آدم اظهار داشت که اگر
از میوه شجره منهیه بخورد، در آن بهشت جاویدان خواهد ماند.
بعضی از مفسران گفتهاند که بهشت آدم باغی بوده در آسمان ولی عدهاي از مفسران گفتهاند که بهشت آدم باغی بوده در زمین
ولی محل آن تعیین نشده است به نظر میرسد که احتمال دوم درستتر باشد زیرا در اول خلقت آدم خداوند فرمود:
إِنِّی جاعِل فِی الأَرض خَلِیفَۀً من در روي زمین خلیفهاي خلق میکنم و در چند آیه گفته شده که خمیرمایه آدم از گل و خاك
چسبنده متعفن بوده و این نشان میدهد که بدون شک آدم در همین کره خاکی و در روي زمین آفریده شده اگر بهشت در آسمان
بود باید آدم از زمین به آسمان برده میشد و این خلاف ظاهر است و در هیچ آیهاي به آن اشاره نشده است و در روایتی از امام
صادق (ع) آمده است که بهشت آدم باغی از باغهاي دنیا بود و ظاهر این است که منظور از دنیا زمین است. متن روایت خواهد
آمد.
و اما این به آدم و حوا خطاب شد که: اهبِطُوا مِنها یعنی از آنجا فرود آیید، دلیل بر آن نیست که این بهشت در آسمان بوده زیرا
به معناي جابجایی در زمین هم آمده مانند: اهبِطُوا مِصراً (بقره/ 61 ) به مصر وارد شوید. « اهبطوا » تعبیر
-2 نهی آدم و همسرش از خوردن میوه درخت منع شده، نهی مولوي نبود که تخلف از آن معصیت باشد بلکه یک نهی ارشادي
بوده به این معنا که خداوند آدم را تکلیف شرعی نکرد بلکه از خاصیت تکوینی آن درخت آگاه کرد که اگر از آن بخورند به
خودشان ظلم کرده و به رنج و تعب دچار خواهند شد و لذا پس از خوردن از آن درخت، با این توبه کردند و خداوند هم توبه آنها
را پذیرفت باز آنها را از بهشت
صفحه : 131
صفحه 96 از 374
بیرون کرد زیرا اثر طبیعی خوردن از آن درخت بیرون شدن از بهشت بود.
بنابراین خوردن آدم از آن درخت، معصیت و گناه شرعی نبود بلکه یک نوع ترك اولایی بود که از آنهم توبه کرد و اطلاق
کلماتی مانند: ظلم، لغزش، غوایت و عصیان بر این کار، از این نظر است که از مقام انبیاء حتی ترك اولی نیز به دور است و براي
آنها نوعی عصیان و گمراهی محسوب میشود هر چند که از نظر شرعی معصیت نباشد گاهی میشود که یک عمل از یک شخص
معمولی مطلوب باشد ولی همان عمل از یک نفر دیگر که به مقام عرفان و قرب الهی رسیده است نامطلوب باشد مانند عبادت براي
داخل شدن در بهشت که در افراد معمولی خوب است ولی براي اولیاء الله یک نقص محسوب میشود.
با توجه به این مطلب خوردن از درخت منع شده با عصمت حضرت آدم منافات نداشت.
چه بود! گفته شده که ساقه گندم بود و یا درخت انجیر و یا انگور و یا کافور بود و بعضیها هم به « شجره ممنوعه » -3 منظور از
پیروي از تورات گفتهاند که درخت علم و آگاهی بود و در بعضی از روایات آمده است که آن درخت عجیبی بود که میوهاش هم
گندم بود و هم انگور و هم انجیر. ولی از آنجا که خداوند نوع آن درخت را تعیین نکرده، لزومی ندارد که ما تعیین کنیم ولی این
نکته را میگوییم که ظاهر بعضی از آیات دلالت دارد که آن درخت درختی بوده که با خوردن از آن زشتیها آشکار میشد:
فَأَکَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوآتُهُما (طه/ 12 ) از آن خوردند پس زشتیهاي آنها آشکار شد و در آیه دیگر:
فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیطان لِیُبدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنهُما مِن سَوآتِهِما (اعراف/ 20 ) پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا بعضی از زشتیهاي
آنها آشکار شود.
با توجه به این آیات میتوان گفت که آن درخت باعث نوعی آگاهی و علم میشد.
البته آدم علم اسماء را میدانست ولی شاید این آگاهی از زشتیها که با خوردن از آن
صفحه : 132
درخت حاصل میشد یک علم دیگري بود که باعث تشخیص زشتی از خوبی میگردید و تا آدم این آگاهی را نداشت تکلیف
شرعی بر او نبود و می توانست در بهشت بیدردسري بماند اما وقتی با خوردن از درخت، این آگاهی را بدست آورد، دیگر باید به
زمین میآمد و زیر بار تکلیفی میرفت که آسمانها و زمین و کوهها نتوانستند بار آن را بکشند ...
آیه ( 35 ) فَأَزَلَّهُمَ ا الشَّیطان ... پس از استقرار آدم و همسرش در بهشت و سفارش خداوند که نزدیک آن درخت نروند و از آن
نخورند، شیطان به وسوسه آنها پرداخت تا آنها را وادار به خوردن از آن درخت کند چون شیطان دشمن آدم بود زیرا به سبب او از
درگاه الهی رانده شده بود و لذا تمام حیله خود را بکار برد تا آدم و حوّا را به خوردن از شجره منهیه وادار سازد. او در این کار
موفق شد و باعث لغزش آدم و حوّا گردید و بالاخره از آن درخت خوردند.
در آیه مورد بحث وسوسه شیطان بطور اجمال ذکر شده ولی در آیات دیگري که این داستان آمده مشروحتر است و وسوسه شیطان
به این صورت ذکر شده:
فَوَسوَسَ لَهُمَ ا الشَّیطان لِیُبدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَن هذِه الشَّجَرَةِ إِلّا أَن تَکُونا مَلَکَین أَو تَکُونا
21 ) پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا بعضی از زشتیهاي آنها - مِنَ الخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِ حِینَ (اعراف/ 20
آشکار شود و گفت:
پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز براي این مبادا شما دو فرشته شوید و یا جاودانه در بهشت باقی بمانید و به آنها قسم
خورد که من براي شما از نصیحت کنندگانم.
پس از خوردن از شجره منهیه طبق آیه مورد بحث، حالت آدم و حوّا عوض شد و شیطان آنها را از حالتی که داشتند بیرون کرد
بگونهاي که دیگر آنها قابلیت ماندن در آن بهشت را نداشتند و باید به زمین میآمدند و در این دیر خراب آباد زیر بار مسئولیت
صفحه 97 از 374
تکلیف، زندگی سختی را شروع میکردند.
صفحه : 133
دستور الهی رسید که همگی از بهشت بیرون روید و به زمین آیید که در آنجا براي شما قرارگاه و مایه لذت و خوشی وجود دارد.
البته زندگی در زمین هم همیشگی نیست و تا مدت معینی ادامه خواهد یافت. منظور از این مدت معین یا عمر یک نفر است که با
مرگ او پایان مییابد و یا عمر بشر است که در قیامت پایان خواهد یافت.
اکنون ببینیم که شیطان که از بهشت رانده شده بود چگونه مجدداً وارد بهشت شد و آدم و حوا را وسوسه کرد! بعضیها گفتهاند که
شیطان کنار درب بهشت با آدم صحبت کرد ولی ظاهر آیات نشان میدهد که او داخل بهشت بوده است و در بعضی از روایات
آمده که شیطان دردهان مار به بهشت رفت ولی صحت این روایات مورد تردید است و نمیتوان به آنها تمسک کرد. شاید بتوان
گفت: شیطان از اقامت در بهشت و استفاده از نعمتهاي آن محروم شده بود ولی این مانع از آن نبود که براي وسوسه آدم وارد
بهشت شود چون طبق آیات متعددي خداوند به شیطان اجازه داده بود که آدم و فرزندان او را وسوسه کند. البته وسوسه شیطان
موجب تکامل و ورزیدگی روحی انسان با ایمان و ثبات قدم او میشود و در جاي خود ذکر خواهد شد ولی به هر حال چون
شیطان چنین اجازهاي داشت، میتوانست براي همین منظور وارد بهشت آدم شود و او و همسرش را وسوسه کند. توجه کنیم که
بهشت آدم همان بهشت موعود نبود بلکه باغی از باغهاي زمین بود به شرحی که پیشتر گفتیم.
این در همین آیه میفرماید: بَعضُ کُم لِبَعض عَدُوٌّ اشاره به دشمنی و عداوت ممتد و طولانی آدم و فرزندان او با شیطان و دستیاران
اوست و در آیات بسیار دیگري نیز شیطان دشمن آدم و ذریه او آنهم دشمن آشکار و عدوّ مبین معرفی شده است آیه ( 36 ) فَتَلَقّی
آدَمُ مِن رَبِّه کَلِمات ... وقتی آدم فریب شیطان را خورد و از میوه شجره منهیه تناول کرد، در واقع از یک فرمان الهی سرپیچی نمود
و هر چند که این فرمان یک تکلیف شرعی نبود و فقط یک راهنمایی و ارشاد بود، ولی به هر حال سرپیچی از آن آدم را به درد
سر انداخت و آدم از کرده خود پشیمان شد در این هنگام خداوند راه توبه کردن را به او آموخت و آدم کلماتی را از خداوند
دریافت کرد و به
صفحه : 134
وسیله آنها از ترك اولایی که از او سرزده بود، به پیشگاه خداوند توبه کرد و توبه او پذیرفته شد.
راستی این کلمات چه بود که آدم به وسیله آن توبه کرد! ظاهر این است که منظور همان جملاتی است که در سوره اعراف نقل
شده است به این شرح:
قالا رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَ نا وَ إِن لَم تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَکُونَن مِنَ الخاسِرِینَ (اعراف/ 23 ) در بعضی از روایات جملات دیگري نقل شده و
در بعضی دیگر گفته شده که خداوند توسل به محمّد و آل محمّد را به آدم آموخت. متن این روایات خواهد آمد.
نظیر این مطلب که آدم از خداوند کلماتی را دریافت نمود، درباره حضرت ابراهیم هم آمده است:
وَ إِذِ ابتَلی إِبراهِیمَ رَبُّه بِکَلِمات فَأَتَمَّهُن (بقره/ 124 ) و هنگامی که ابراهیم را پرودگارش با کلماتی امتحان کرد پس او آنها را به
پایان رسانید.
38 ) قُلنَا اهبِطُوا مِنها ... پس از آنکه خداوند به آدم و حوّا و ابلیس دستور هبوط داد و آدم توبه کرد و توبهاش پذیرفته - آیات ( 37
شد، مجددا دستور هبوط صادر گشت که تاکید بر دستور قبلی بود تا آدم خیال نکند که با پذیرش توبه او دستور هبوط ملغی شده
است و بداند که هر چند توبه او قبول شده ولی اثر وضعی خوردن از شجره منهیه باقی است و آدم با خوردن از آن درخت به
مرحلهاي رسیده است که میباید در زمین زندگی جدیدي را شروع کند و زیر بار تکلیف و مسئولیت برود.
اتفاقا بلافاصله پس از دستور هبوط که مجدداً صادر شد، صحبت از تکلیف و آمدن هدایت الهی به میان آمده و به آدم تذکر داده
صفحه 98 از 374
شده که در زندگی جدید، هدایت الهی که همان شریعت و تکلیف است به او و فرزندان او خواهد آمد و آنها با آزادي و اختیاري
که دارند میتوانند آن تکلیف را بپذیرند و میتوانند از زیر آن شانه خالی کنند ولی باید بدانند که اگر هدایت الهی را پذیرا شدند
و از آن پیروي نمودند سعادتمند خواهند بود و خوف و حزنی بر آنان نیست و اگر آن را نپذیرفتند و کافر شدند و آیات الهی را
تکذیب
صفحه : 135
نمودند، مجازات خواهند شد و به آتش دوزخ خواهند رفت و براي همیشه در آن خواهند ماند.
چند روایت
-1 عن الصادق (ع) انه سئل عن هذه الآیه (وَ عَلَّمَ آدَمَ الَأسماءَ کُلَّها) فقال: الارضین و الجبال و الشعاب و الاودیۀ ثم نظر الی بساط
از امام صادق (ع) درباره این آیه که (خداوند همه اسماء را به آدم آموخت) پرسیدند، فرمود: «1» تحته فقال و هذا البساط مما علمه
زمینها و کوهها و درهها و بیابانها بود آنگاه به فرشی که زیر پایش بود نظر کرد و فرمود: این فرش نیز از چیزهایی بود که خدا به
آدم آموخت.
-2 قال علی (ع): و لئن اسجد الله لآدم ملائکته فان سجودهم لم یکن سجود طاعۀ انهم عبدوا آدم من دون الله و لکن اعترفوا لآدم
علی (ع) فرمود: این خداوند ملائکه را وادار به سجده بر آدم نمود، این سجده سجده اطاعت نبود که «2» بالفضیلۀ و رحمۀ من الله له
آنها آدم را عبادت کنند و نه خدا را بلکه اعترافی بود به فضیلت آدم و رحمت خداوند بر او.
-3 عبد السلام بن صالح میگوید: از امام رضا پرسیدم: مرا خبر بده از درختی که آدم و حوا از آن خوردند آن درخت چه بود!
چون مردم در آن اختلاف دارند بعضیها میگویند که گندم بود و بعضیها میگویند که انگور بود و بعضیها میگویند: درخت
حسد بود. فرمود: همه اینها درست است. گفتم: چگونه! فرمود: یا ابا الصلت انّ شجرة الجنۀ تحمل انواعا و کانت شجرة الحنطۀ و
اي أبا صلت درخت بهشت انواع گوناگونی را حمل میکرد و آن درخت گندم بود و در آن «3»... فیها عنب و لیست کشجرة الدنیا
انگور هم بود و مانند درخت دنیا نبود.
شجرة العلم شجرة علم محمّد و آل « وَ لا تَقرَبا هذِه الشَّجَرَةَ » ( -4 عن العسکري (ع
-----------------------------------
1)- مجمع البیان ج 1 ص 180 )
2)- نور الثقلین ج 1 ص 58 )
3)- همان ص 60 )
صفحه : 136
«1»... محمّد
منظور از آن، درخت علم بود درخت علم محمّد و آل محمّد. « به این درخت نزدیک نشوید » : امام عسکري علیه السلام فرمود
-5 عن ابی عبد الله قال: امر الله و لم یشاء و شاء و لم یأمر، أمر إبلیس ان یسجد لآدم و شاء ان لا یسجد و لو شاء لسجد و نهی آدم
امام صادق (ع) فرمود: خداوند امر کرد ولی نخواست و خواست ولی «2» عن اکل الشجرة و شاء ان یأکل منها و لو لم یشاء لم یأکل
امر نکرد، به ابلیس امر کرد که به آدم سجده کند و نخواست که او سجده کند و اگر میخواست سجده میکرد و آدم را از
خوردن شجره نهی کرد و خواست که بخورد و اگر نمیخواست نمیخورد.
بیان: منظور امام بیان فرق میان امر و نهی تشریعی و مشیت تکوینی خداوند است گاهی خداوند به چیزي امر تشریعی میکند ولی
صفحه 99 از 374
میداند که فلان شخص با اراده خود آن را انجام نخواهد داد در این صورت میتوان گفت که مشیت تکوینی خدا بر آن تعلق
نگرفته است. درباره مشیت الهی در موقع مقتضی بحث خواهیم کرد. انشاء الله 6- عن حسین بن میسر قال سألت أبا عبد الله عن جنۀ
راوي میگوید: از امام صادق «3» آدم فقال: جنۀ من جنان الدنیا تطلع فیها الشمس و القمر و لو کان من جنان الاخرة ما خرج منها ابدا
(ع) درباره بهشت آدم سؤال کردم. فرمود: باغی بود از باغهاي دنیا که در آن خورشید و ماه طلوع میکرد و اگر از باغهاي آخرت
بود، آدم از آنجا بیرون نمیشد.
-7 عن احدهما علیهما السلام فی قول الله عز و جل: (فَتَلَقّی آدَمُ مِن رَبِّه کَلِمات)ٍ قال:
لا إله الا انت سبحانک و بحمدك عملت سوء ا و ظلمت نفسی فاغفر لی و انت خیر الغافرین لا إله إلا أنت سبحانک اللهم و »
« بحمدك عملت سوء ا و ظلمت نفسی فاغفر لی
-----------------------------------
1)- البرهان ج 1 ص 79 )
2)- اصول کافی ج 1 ص 150 )
3)- همان ج 3 ص 247 )
صفحه : 137
و ارحمنی و انت ارحم الراحمین. لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدك عملت سوءا و ظلمت نفسی فتب علی انک انت التواب »
از امام باقر (ع) و یا امام صادق (ع) درباره سخن خداوند (فتلقی آدم من ربه کلمات) نقل شده است که آدم این سخنان ««1» الرحیم
را گفت: لا إله إلا أنت ... تا آخر 8- عن ابی عبد الله قال قال رسول الله (ص): ان آدم لما اصاب الخطیئۀ کانت توبته ان قال: اللهم
«2». انی اسئلک بحق محمّد و آل محمّد لما غفرت لی فغفر الله له
امام صادق (ع) از پیامبر نقل میکند که چون آدم دچار آن خطا شد، توبه او به این صورت بود که گفت: خدایا از تو میخواهم به
حق محمّد و آل محمّد که مرا بیامرزي پس خدا او را آمرزید.
بحثی درباره شیطان
اشاره
در داستان خلقت آدم وقتی خداوند به فرشتگان امر کرد که بر آدم سجده کنند همه آنها به این دستور الهی عمل کردند و در
از دستور خدا سرباز زد و به آدم سجده نکرد ابلیس یا « ابلیس » مقابل آدم سجده به جاي آوردند ولی در میان آنها موجودي به نام
همان شیطان به خاطر این معصیت از درگاه الهی رانده شد و از مقامات معنوي که به علت عبادتهاي ممتد کسب کرده بود، محروم
گردید و به لعنت خدا گرفتار شد و به همین جهت ابلیس به دشمنی با آدم پرداخت و او را وسوسه کرد تا از درختی که از خوردن
میوه آن منع شده بود بخورد. آدم با خوردن آن از بهشت به زمین فرود آمد و زندانی خاك شد و زیر بار مسئولیت و تکلیف رفت
و بدینسان شیطان در مقابل ضربهاي که از آدم خورده بود، ضربهاي بر او زد و باعث بیرون شدن او از بهشت شد.
-----------------------------------
1)- نور الثقلین ج 1 ص 67 )
2)- همان ص 67 )
صفحه : 138
صفحه 100 از 374
کار دشمنی ابلیس با آدم در اینجا ختم نشد و ابلیس تصمیم گرفت که فرزندان آدم و ذریه او را نیز با وسوسههاي خود گمراه
سازد.
آنچه گفته شد خلاصهاي از مطالبی است که در آیات متعددي از قرآن مجید درباره داستان حضرت آدم و ابلیس آمده است و به
زودي متن بعضی از آن آیات را خواهیم آورد.
در اینجا براي آگاهی بیشتر خوانندگان در مورد شیطان، مطالبی را تحت چند عنوان میآوریم:
-1 ابلیس کیست و شیطان کدام است!
-2 آیا ابلیس از ملائکه بود یا از جن!
-3 چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد!
-4 خطور افکار شیطانی و رحمانی در ذهن انسان 5- شیطان و اهریمن 6- مشخصات شیطان در قرآن
ابلیس کیست و شیطان کدام است!
نام خاص همان موجودي است که در داستان خلقت آدم بر او سجد نکرد و با وسوسههاي خود او را از بهشت بیرون نمود. « ابلیس »
یک واژه عمومی است که به معناي موجود شرور و موذي و وسوسهگر است که فرد بارز آن همان ابلیس است ولی « شیطان » ولی
افراد دیگري هم دارد و همانگونه که خواهند آمد، ابلیس داراي ذریه و اعوان و انصار است که به همه آنها شیطان یا شیاطین گفته
میشود و همچنین از افراد انسان نیز به کسانی که شرور و موذي باشند شیطان گفته میشود.
بنابراین ابلیس اسم عَلَم و شیطان اسم جنس است و ابلیس جز به آن موجود معین که به آدم سجده نکرد به کس دیگري اطلاق
نمیشود و این واژه یک واژه غیر عربی است و پیدا کردن اشتقاق عربی بر آن بگونهاي که در بعضی کتب تفسیري و لغوي آمده
صفحه : 139
یک « شیطان » اما «1» است، درست نیست هر چند که در عربی، هم وزن آن وجود دارد مانند: ازمیل، اصلیت، اعریض و غیر آنها
مشتق است که به معناي دور شدن است و به هر عصیانگر متمرد از انس و جن و « شطن » واژه عربی است بر وزن فیعال و از ماده
و به ابلیس و ذریه و اعوان او به مناسبت همان تمرد و عصیانگري «2» به معناي خبیث است « شاطن » گفته میشود و « شیطان » حیوانات
و خباثت و وسوسهگري، شیطان اطلاق میشود و به طوري که گفتیم از افراد بشر هم ممکن است کسی شیطان باشد همانگونه که
در آیات زیر آمده است:
وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم (بقره/ 14 ) و منافقان چون با شیاطین خود خلوت میکنند، میگویند ما با شما هستیم.
وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُل نَبِیٍّ عَدُ  وا شَیاطِینَ الإِنس وَ الجِن (انعام/ 112 ) و همچنین براي هر پیامبري دشمنی قرار دادیم از شیطانهاي انس
و جن.
اطلاق شده که شاید منظور « شیطان » ، حتی در بعضی از روایات به موجودات ریز و کوچکی که در قسمت شکسته ظرف مینشیند
همان میکروبها باشد.
آیا ابلیس از ملائکه بود یا از جن!
در میان مفسران و علماء اسلامی در این باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از آنها گفتهاند که ابلیس از ملائکه بود و به خاطر
معصیتی که مرتکب شد از مقام خود خلع گردید و رانده درگاه الهی گردید.
صفحه 101 از 374
از جمله کسانی که این قول را انتخاب کردهاند میتوان از شیخ طوسی نام برد که در تفسیر خود ضمن این این قول را از إبن عباس
و إبن مسعود و إبن مسیب و قتاده و إبن جریح و طبري نقل میکند، خود نیز به آن تمایل دارد و آن را به ظاهر تفاسیر شیعه نسبت
میدهد و اضافه میکند که روایتی هم در این زمینه از امام صادق (ع) وارد شده
-----------------------------------
1)- رجوع شود به: شیخ طوسی، التبیان ج 1 ص 154 )
[.....] 2)- إبن منظور، لسان العرب ج 13 ص 238 )
صفحه : 140
«1». است
در مقابل این قول عقیده کسانی است که ابلیس را از زمره ملائکه نمیدانند و او را از جن معرفی میکنند. از جمله آنها شیخ مفید
است که میگوید: اخبار متواتري از ائمه هدي در این باره وارد شده و آن قول، مذهب همه امامیه و بسیاري از معتزله و اصحاب
«2». حدیث میباشد
اکنون ما دلائل هر دو طرف را ذکر میکنیم و در پایان نظر خود را خواهیم گفت:
کسانی که ابلیس را از جمله ملائکه میدانند، چند دلیل از قرآن میآورند به این شرح:
-1 خداوند در آیات متعددي در قرآن ابلیس را از ملائکه استثناء میکند و میفرماید:
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیسَ (بقره/ 34 ) هنگامی که به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید پس سجده کردند
مگر ابلیس.
و این استثناء دلیل است که ابلیس هم جزء ملائکه بود منتهی سرپیچی کرد.
-2 اگر ابلیس از ملائکه نبود این دستور خدا که خطاب ملائکه فرمود: به آدم سجده کنید، شامل ابلیس نمیشد زیرا خداوند از
ملائکه خواسته بود که سجده کنند.
و ابلیس میتوانست بگوید: من که از ملائکه نبودم پس دستور تو شامل من نمیشد در حالی که ابلیس چنین عذري نیاورد و حتی
در آیهاي از قرآن، مأمور به سجده بودن شخص ابلیس با همین آمده است، آنجا که خطاب به ابلیس میفرماید:
ما مَنَعَکَ أَلّا تَسجُدَ إِذ أَمَرتُکَ (اعراف/ 12 ) تو را چه مانع شد که سجده نکنی وقتی تو را امر کردم.
و اما کسانی که ابلیس را از ملائکه نمیدانند و معتقدند که ابلیس از جن بود، آنها هم دلائلی از قرآن دارند به این شرح:
-1 خداوند در قرآن صریحاً ابلیس را از جن معرفی کرده:
-----------------------------------
1)- تفسیر التبیان ج 1 ص 150 )
2)- شیخ مفید، اوائل المقالات ص 110 )
صفحه : 141
فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیسَ کانَ مِنَ الجِن (کهف/ 50 ) پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از جن بود.
-2 ملائکه همگی معصوم بودند و امکان نداشت خدا را نافرمانی کنند به طوریکه در این آیه آمده:
لا یَعصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُونَ ما یُؤمَرُونَ (تحریم/ 6) آنها (فرشتگان) در چیزي که خدا به آنها امر کند او را نافرمانی نمیکنند و
آنچه که به آن امر شدهاند انجام میدهند.
این ابلیس خدا را نافرمانی کرد معلوم میشود که از ملائکه نبود زیرا در فطرت ملائکه امکان معصیت خدا وجود ندارد همانگونه
صفحه 102 از 374
که در آیه بالا آمده است.
-3 طبق آیات قرآن، ابلیس ذریه و نسل دارد و زاد و ولد میکند این مطلب در سوره کهف آیه 50 آمده است ولی ملائکه ذریه
ندارند بنابراین ابلیس از ملائکه نیست.
-4 ملائکه طبق روایات از نور آفریده شدهاند در صورتی که ابلیس از آتش آفریده شده همانگونه که در سوره اعراف آیه 12 و
سوره جن آیه 76 آمده است و میدانیم که جن هم از آتش آفریده شده همانگونه که در سوره حجر آیه 27 و در سوره رحمن آیه
15 آمده است.
«1». این بود عمدهترین ادله طرفین که در کتب تفسیر نقل شده است
ما تصور میکنیم با تصریح قرآن به این ابلیس از جن بود (سوره کهف آیه 50 ) دیگر جاي گفتگو باقی نمیماند و این بیاییم و این
آیه را تأویل کنیم و بگوییم که ابلیس از فرشتگان بود ولی بعد جن شد و یا بگوییم که ابلیس از طائفهاي از ملائکه بود که آنها
خازن جنت بودند و لذا به آنها جن گفته میشد و امثال این تأویلات ناروا و بدور از فهم عرفی، براستی که راه خطا رفتهایم و از
نص قرآن به دور افتادهایم.
بنابراین با قاطعیت میگوییم که ابلیس از جن بود نه از ملک و اما این چگونه
-----------------------------------
1)- رجوع شود به تفسیر التبیان ج 1 ص 150 و تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 190 و تفسیر فخر رازي ج 2 ص 213 )
صفحه : 142
خطاب خداوند به ملائکه که آدم را سجده کنند شامل ابلیس هم شد علتش این بود که ابلیس با این از جن بود، طبق روایات با
ملائکه همراهی داشت و این به علت کثرت عبادت او بود و یا به هر دلیل دیگري که ما نمیدانیم، بگونهاي که ملائکه ابلیس را از
خود میپنداشتند و لذا امر الهی شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائکه هم به جهت همین همراهی او با ملائکه بود. یا بگوییم
که این استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددي دارد.
و اما روایتی که شیخ طوسی به امام صادق (ع) نسبت داده ولی متن آن را نیاورده، ما در کتب تفاسیر روائی نیافتیم و در مقابل،
احادیثی یافتیم که در آنها تصریح شده که ابلیس از جن بود. از باب نمونه به حدیث زیر توجه کنید:
عن جمیل بن دراج عن ابی عبد الله (ع) قال: سألته عن ابلیس أ کان من الملائکۀ او کان یلی شیئا من أمر السماء! فقال: لم یکن من
«1»... الملائکه و لم یکن یلی شیئا من امر السماء و کان من الجن و کان مع الملائکۀ و کانت الملائکۀ تري انه منها
جمیل بن دراج میگوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا ابلیس از ملائکه و یا متولی امري از آسمان بود! فرمود: ابلیس از ملائکه
نبود و متولی چیزي از امر آسمان نبود و او از جن بود و با ملائکه همراهی داشت و ملائکه تصور میکردند که او از آنهاست ...
چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد!
به طوري که از آیات قرآنی استفاده میشود پس از رانده شدن شیطان از درگاه الهی شیطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا
وقت معینی به او مهلت داد و شیطان پس از گرفت مهلت اظهار داشت که فرزندان آدم را وسوسه خواهد کرد و آنها را وادار به
انجام کارهاي بد خواهد نمود. به این آیات توجه کنید:
قالَ رَب فَأَنظِرنِی إِلی یَوم یُبعَثُونَ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ إِلی یَوم الوَقت المَعلُومِ
-----------------------------------
1)- تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 190 و شبیه آن است روایاتی که در تفسیر عیاشی ج 1 ص 33 و تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 56 )
صفحه 103 از 374
آمده است.
صفحه : 143
36 ) (شیطان) گفت: - قالَ رَب بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن لَهُم فِی الأَرض وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ إِلّا عِبادَكَ مِنهُم المُخلَصِ ینَ (حجر/ 40
پروردگارا تا روزي که مبعوث میشوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شدهگانی تا روز وقت معین. شیطان
گفت: پروردگارا به سبب این تو مرا گمراه نمودي، (اعمال فرزندان آدم را) براي آنها زینت خواهم داد و همگی آنها را گمراه
خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.
و نظیر همین مطلب است آیه 119 از سوره نساء و حتی در جایی خداوند خود به شیطان اجازه اغوا و وسوسهگري فرزندان آدم را
میدهد و در پاسخ شیطان که از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر میدهد، میفرماید:
وَ استَفزِز مَن استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِکَ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکهُم فِی الَأموال وَ الَأولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم الشَّیطانُ
إِلّا غُرُوراً (اسراء/ 64 ) هر کس را از فرزندان آدم میتوانی با صداي خود بلغزان و با سواره و پیاده خود بر آنان حمله کن و با آنها
در اموال و اولاد شرکت کن و به آنها وعده بده و شیطان جز فریب نویدشان نمیدهد.
اکنون باید دید که چرا خداوند به شیطان اجازه داد که فرزندان آدم را وسوسه کند و زمینه گمراهی آنها را فراهم سازد!
در پاسخ میگوییم: خداوند انسان را آفرید و به او اختیار و آزادي انتخاب داد به طوري که انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است
او میتواند راه انبیاء را در پیش گیرد و به سعادت ابدي برسد و میتواند از خدا و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه و معصیت و شرّ روي
آورد.
در این میان خداوند با ارسال پیامبران و کتب آسمانی، انسان را به سوي خیر دعوت کرد لازم بود نیرویی هم باشد که انسان را به
سوي شر و بدیها دعوت کند تا آزادي انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سرد و راهی قرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه
درست، کمال خود را به ثبوت برساند.
صفحه : 144
بنابراین، وسوسههاي شیطان براي افراد با ایمان نه تنها زیانبخش نیست بلکه باعث تکامل بیشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود
وسوسههاي شیطان، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسههاي شیطان به مراتب بالایی از کمال میرسند.
اساساً وجود دشمن، انسان را آمادهتر و قویتر میسازد و او را وادار میکند که از تمام امکانات خود استفاده کند و در عزم و اراده
خود ثابت قدم باشد.
ضمناً توجه کنیم که وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمیتواند و اجازه ندارد که انسان را به ارتکاب گناه
و معصیت مجبور کند. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتی چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشواري
یعنی آن حضرت آنقدر با شیطان «1». نخواهد بود و لذا در روایتی آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود
مخالفت کرده بود که دیگر شیطان از وسوسه کردن او دست کشیده بود و در قرآن کریم آمده است که شیطان بر مؤمنان تسلط
ندارد:
100 ) همانا شیطان را بر کسانی - إِنَّه لَیسَ لَه سُلطان عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلطانُه عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّونَه (نحل/ 99
که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکل کردند، تسلطی نیست. تسلط او تنها بر کسانی است که ولایت او را پذیرفتهاند.
همچنین در جاي دیگر از زبان شیطان نقل میکند که در روز قیامت در پاسخ کسانی که شیطان را مسؤل گمراهی خود میشمارند،
خواهد گفت:
وَ ما کانَ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان إِلّا أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَ کُم (ابراهیم/ 22 ) مرا بر شما تسلطی نبود جز
صفحه 104 از 374
این شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نکنید بلکه خود را مذمت کنید.
-----------------------------------
1)- بحار الأنوار ج 17 ص 44 )
صفحه : 145
خلاصه این وسوسه شیطان الزامآور نیست و همین وسوسهگري هم موجب پیشرفت و تکامل مؤمنان است.
خطور افکار شیطانی و رحمانی در ذهن انسان
یکی از بحثهایی که در علم کلام مطرح است این است که گاهی به ذهن انسان القائاتی میشود و مطالبی خطور میکند که بعضی
وقتها خوب است و انسان را دعوت به نیکیها و اعمال صالح میکند و بعضی وقتها انسان را به ارتکاب معصیتی میخواند. در
گفته میشود و در آنجا بحث میکنند که آیا این دو خاطر از کجاست! « خاطر » اصطلاح کلامی به این القائات
بسیاري از متکلمان گفتهاند: آن خاطري که به طاعت خدا دعوت میکند، از جانب خداست و آن خاطري که به معصیت دعوت
«1». میکند، از جانب شیطان است
و در بیان ماهیت آن گفته شده که خاطر همان حروف و اصوات خفیه است و فلاسفه گفتهاند که آن تصور حروف و اصوات است
«2». مانند صورتهایی که در آینه نقش میبندد
در روایات نیز به این دو خاطر اشاره شده است:
قال رسول الله (ص): للشیطان لمۀ بابن آدم و للملک لمۀ فاما لمۀ الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق و اما لمۀ الملک فایعاد بالخیر
پیامبر فرمود: براي شیطان تماسی با فرزند آدم است و براي فرشته نیز تماسی با اوست. تماس شیطان وعده دادن «3» و تصدیق بالحق
به شر و تکذیب حق است و تماس فرشته وعده دادن به خیر و تصدیق حق است.
عن ابی عبد الله (ع) قال: ما من قلب إلّا و له أذنان علی احدهما ملک مرشد و علی
-----------------------------------
و رابطه آن با شناخت رجوع شود به: شیخ طوسی، تمهید الاصول ص 202 و سید مرتضی، شرح جمل العلم و « خاطر » 1)- درباره )
العمل ص 129
2)- تفسیر فخر رازي ج 5 ص 4 )
3)- کنز العمال ج 1 ص 246 )
صفحه : 146
امام صادق (ع) فرمود: قلبی نیست مگر «1» الاخري شیطان مفتّن هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یامره بالمعاصی و الملک یزجره عنها
این داراي دو تا گوش است بر یکی از آنها فرشتهاي هدایت کننده است و بر دیگري شیطانی فتنهگر است یکی او را امر میکند و
دیگري نهی میکند شیطان او را به گناهان امر میکند و فرشته او را از گناهان باز میدارد.
به راستی که انسان وقتی به خود میآید و درست میاندیشد، این دو نیرو را در مقابل خود احساس میکند گاهی از درون دعوت
به خیر میشود و گاهی از درون دعوت به شر میشود اولی القائاتی از جانب خداوند است و دومی همان وسوسههاي شیطانی است
که ذکر آن در قرآن کریم آمده است.
شیطان و اهریمن
صفحه 105 از 374
که در آئین ثنوي « اهریمن » گاهی بعضی از کسانی که با معارف قرآنی آشنائی ندارند، شیطان را که در متون اسلامی آمده است با
زرتشتی وجود دارد قابل مقایسه میدانند در صورتی که چنین مقایسهاي کاملًا غلط و نابجاست.
اهریمن در جهانبینی اوستایی خالق شر است در مقابل اهورا مزدا که خالق خیر است ولی قرآن، شیطان را نه به عنوان آفریننده شر
بلکه به عنوان موجودي فریبکار و مکار معرفی میکند و شیطان نه در مقابل خدا بلکه در مقابل آدم و فرزندان او قرار میگیرد
آنهم فقط قدرت وسوسه کردن دارد و توانایی تصرفات دیگري را در روح و جسم انسان ندارد.
از نظر زرتشتیها اهریمن خود مانند اهورا مزدا یک جوهر قدیم است و تشکیلاتی مستقل از اهورا مزدا دارد و آفریده او نیست بلکه
خود خالق قدیم است که تمام شرور و
-----------------------------------
1)- اصول کافی ج 2 ص 266 )
صفحه : 147
آفات و بیماريها را او آفریده است. در اوستا، هم خالق خیر (اهورا مزدا) و هم خالق شر (اهریمن) قدیم و ازلی شناخته شده است
آنجا که میگوید:
من میخواهم سخن بدارم از آن دو گوهري که در آغاز زندگی وجود داشتند، از آنچه آن گوهر خرد مقدس به آن گوهر خرد »
بنابراین شیطان را نباید با اهریمن مقایسه کرد. «1»« خبیث گفت
مشخصات شیطان در قرآن:
در قرآن کریم براي شیطان که همان ابلیس است اوصافی ذکر شده که به خوبی این موجود وسوسه گرو مکار را معرفی میکند ما
اینک با توجه به آیاتی که در این زمینه وجود دارد بعضی از مشخصات شیطان را ذکر میکنیم و براي هر کدام شاهدي از قرآن
میآوریم:
-1 شیطان دشمن آدم و فرزندان اوست:
إِن الشَّیطانَ لِلإِنسان عَدُوٌّ مُبِین (یوسف/ 5) همانا شیطان براي انسان دشمنی آشکار است.
-2 شیطان اغواگر و گمراه کننده است:
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ (ص/ 82 ) شیطان گفت: به عزت تو قسم که همه آنها را اغوا خواهم کرد.
-3 یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُم الشَّیطان إِلّا غُرُوراً (نساء/ 120 ) به آنها وعده میدهد و آنها را به آرزو وادار میکند و شیطان به آنها
جز غرور وعده نمیدهد.
-4 شیطان کارهاي زشت را در نظر انسان خوب جلوه میدهد:
( وَ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَن السَّبِیل (نمل/ 24
-----------------------------------
1)- یسناي 45 قطعه 2 به نقل دکتر محمّد معین، مزدیسنا و ادب پارسی ص 260 )
صفحه : 148
و شیطان اعمال آنها را در نظرشان زینت داد پس آنها را از راه حق باز داشت.
-5 شیطان امر به فحشاء و گناه میکند:
صفحه 106 از 374
الشَّیطان یَعِدُکُم الفَقرَ وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ (بقره/ 268 ) شیطان به شما وعده فقر میدهد و شما را به فحشاء امر میکند.
-6 هر چند که شیطان حیلهگر و مکار است ولی کید او ضعیف است:
إِن کَیدَ الشَّیطان کانَ ضَعِیفاً (نساء/ 76 ) همانا کید و حیله شیطان ضعیف است.
-7 شیطان باعث فراموشی میشود:
فَإِنِّی نَسِیت الحُوتَ وَ ما أَنسانِیه إِلَّا الشَّیطان (کهف/ 63 ) من ماهی را فراموش کردم و آن را از یاد من نبرد مگر شیطان.
فَأَنساه الشَّیطان ذِکرَ رَبِّه (یوسف/ 42 ) شیطان ذکر خدا را از یاد او برد.
-8 شیطان ذریه دارد و زاد و ولد میکند:
أَ فَتَتَّخِ ذُونَه وَ ذُرِّیَّتَه أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم لَکُم عَدُوٌّ (کهف/ 50 ) آیا او (شیطان) و ذریّه او را اولیاء خود قرار میدهید در حالی که
آنها براي شما دشمن هستند.
-9 گاهی شیطان با تیرهاي آسمانی (شهابها) هدف قرار میگیرد:
وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیحَ وَ جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین (ملک/ 5) همانا آسمان نزدیک را به وسیله چراغها زینت دادیم و آنها
را تیرهایی براي شیاطین کردیم.
آنچه بر شمردیم تنها نمونههایی بود از مشخصات و ویژگیهاي شیطان که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است با تتبع و پی گیري
آیات مربوط به شیطان مشخصات دیگري هم میتوان به دست آورد.
صفحه :