گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سورة البقرة ( 2): الآیات 94 الی 96




اشاره
قُل إِن کانَت لَکُم الدّارُ الآخِرَةُ عِندَ اللّه خالِ َ ص ۀً مِن دُونِ النّاس فَتَمَنَّوُا المَوتَ إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 94 ) وَ لَن یَتَمَنَّوه أَبَداً بِما قَدَّمَت
أَیدِیهِم وَ اللّه عَلِیم بِالظّالِمِینَ ( 95 ) وَ لَتَجِ دَنَّهُم أَحرَصَ النّاس عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشرَکُوا یَوَدُّ أَحَ دُهُم لَو یُعَمَّرُ أَلفَ سَنَۀٍ وَ ما هُوَ
( بِمُزَحزِحِه مِنَ العَذاب أَن یُعَمَّرَ وَ اللّه بَصِیرٌ بِما یَعمَلُونَ ( 96
( بگو اگر سراي آخرت نزد خداوند مخصوص شماست و نه مردم دیگر، پس آرزوي مرگ کنید اگر راست میگویید ( 94
ولی هرگز به سبب کاري که انجام
صفحه : 291
( دادهاند آن را آرزو نخواهند کرد و خدا به ستمگران آگاه است ( 95
آنها را حریصترین مردم بر زندگی خواهی یافت حتی حریصتر از کسانی که مشرك شدهاند بگونهاي که یکی از آنها دوست
دارد به او هزار سال عمر داده شود در حالی که این عمر دراز اگر هم به او داده شود بازدارنده او از عذاب نخواهد شد و خدا به
( آنچه انجام میدهند بیناست ( 96
نکات ادبی
یعنی منحصر، صافی، خاص. مشتق است از خلوص به معناي دوري از هر نوع اختلاط، ضمناً خالصه حال از دار الآخرة « خالصه » -1
است.
پایین و در اینجا به معناي: غیر از، جز، سواي آمده است. « دون » -2
آرزو کردن با زبان، به زبان آوردن آرزو. این زبان را قید کردیم براي آن است که در آیه بعدي گفته شده: (و لن « تمنّی » -3
یتمنونه) آنها هرگز آرزو و نخواهند کرد و صدق این گفتار در صورتی که منظور آرزوي زبانی باشد، معلوم است ولی اگر آرزوي
قلبی باشد صدق این گفتار معلوم نمیشود.
بدانجهت است که معمولًا کارها با دست « ایدي » کنایه از انجام دادن کار چه با دست و چه با عضو دیگر و ذکر « قدّمت ایدیهم » -4
انجام میگیرد.
شدت طلب. « حرص » -5
مضارع مجهول از باب تفعیل و در اینجا اراده کثرت شده است یعنی بیشتر عمر کند. « یعمّر » -6
رباعی مجرّد به معناي دور کننده و بازدارنده. « مزحزح » -7
تفسیر و توضیح
95 ) قُل إِن کانَت لَکُم الدّارُ الآخِرَةُ ... دیدیم که یهود یک قوم لجوج و بی تمیزي بودند که در مقابل محکمترین آیات - آیات ( 94
الهی و شگفت انگیزترین معجزات
صفحه : 292
حضرت موسی باز هم تسلیم حق نمیشدند و با بهانه جوییهاي جاهلانه و کودکانه، ضعف ایمان خود را آشکار میکردند جالب
صفحه 192 از 374
این آنها در عین حال، ادعاهاي عجیبی داشتند و خود را تافته جدا بافتهاي میدانستند و چنین میپنداشتند که خداوند نژاد آنها را به
جهنم نخواهد برد و اگر خیلی گنهکار باشند چند روزي بیش مجازات نمیشوند و بالاخره به بهشت میروند و بهشت جاویدان مال
آنها و خالصه آنهاست.
البته چنین باور غلطی که ناشی از خودپسندي و غرور است مخصوص یهود و بنی اسرائیل نبود بلکه بعضی از مسیحیان نیز چنین
ادعایی داشتند. یهود و نصاري خود را فرزندان خدا و دوستان او میدانستند و لذا مدعی بودند که بهشت از آنِ آنهاست و جز آنها
هیچ ملت دیگري به بهشت نخواهد رفت. خداوند در چند آیه به این ادعاي یهود و نصاري اشاره میکند:
وَ قالَت الیَهُودُ وَ النَّصاري نَحن أَبناءُ اللّه وَ أَحِبّاؤُه قُل فَلِمَ یُعَذِّبُکُم (مائده/ 18 ) یهود و نصاري گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او
هستیم بگو: پس چرا شما را عذاب میکند!
وَ قالُوا لَن یَدخُلَ الجَنَّۀَ إِلّا مَن کانَ هُوداً أَو نَصاري تِلکَ أَمانِیُّهُم قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِینَ (بقره/ 111 ) و گفتند وارد
بهشت نمیشود مگر کسی که یهودي یا نصرانی باشد این آرزوهاي آنهاست. بگو: اگر راست میگویید برهان خود را بیاورید.
هر چند که ادعاي فرزند و عزیز کرده خدا بودن مخصوص یهود نبود بلکه نصاري نیز چنین میگفتند، ولی این باور در میان یهود و
بنی اسرائیل ریشه دوانیده بود و لذا در آیات مورد بحث ما روي سخن خداوند با یهود است و با آنها محاجّه میکند.
در این آیات، خداوند با یک دلیل محکم و منطقی ادعاي آنها را ردّ میکند و اظهار میدارد که اگر واقعاً بهشت را خالصه خود و
مخصوص خود میدانید و گمان میکنید که تنها شما به بهشت خواهید رفت و نه مردم دیگر، پس آرزوي مرگ کنید و مرگ
خود را از خدا بخواهید اگر راست میگویید.
صفحه : 293
شما که به عقیده خود پس از مرگ به بهشت خواهید رفت، ادامه زندگی این دنیا باید براي شما ناگوار باشد و سعادت شما در
مرگ شماست پس آن را آرزو کنید در حالی که همه میدانند که آنها هرگز چنین آرزویی نمیکنند و نخواهند کرد و این نشان
میدهد که ایمان درستی به این عقیده خود ندارند و گرنه هیچ عاقلی زندگی پرمشقت و رنجآور دنیایی را به زندگی مرفه و
سعادتمندانه بهشت ترجیح نمیدهد. احتمال دیگر این آنها اگر هم به این مطلب باور داشته باشند، آنقدر کارهاي خلاف و معصیت
و گناه از آنها سرزده که میدانند پس از مرگ به مجازات اعمال خود خواهند رسید و به آنها- هر چند که مدت محدودي باشد-
عذاب خواهد شد و آنها از ترس این عذاب و مجازات الهی نمیتوانند آرزوي مرگ کنند.
خداوند پس از این محاجّه، به یک مطلب کلی و مهم اشاره میکند و آن این خدا بر اعمال ستمگران آگاهی دارد و بدون شک
کارهاي زشت آنان را کیفر خواهد داد و هر کسی در گرو اعمال خویشتن است.
عین این استدلال و محاجّه که در این آیات آمده در سوره جمعه آیات 6 و 7 نیز بیان شده است.
آیه ( 96 ) وَ لَتَجِ دَنَّهُم أَحرَصَ النّاس ... به دنبال محاجّهاي که خداوند با یهود کرد ضمن آن خاطرنشان ساخت که یهود و بنی
اسرائیل هرگز آرزوي مرگ نخواهند کرد، اکنون یکی از روحیات آنها را که با این کلام مناسبت دارد، مطرح میسازد و آن این
اساساً قوم یهود بسیار دنیاپرست هستند و آنها به شدت به زندگی خود علاقه دارند بگونهاي که شدت علاقه آنها به زندگی دنیایی،
از همه مردم و حتی مشرکان بیشتر است در حالی که باید مشرکان علاقه بیشتري به زندگی داشته باشند چون آنها به روز قیامت و
زندگی پس از مرگ و بهشت عقیده ندارند و میپندارند که هر چه هست همین زندگی دنیایی است. بنابراین، باید آنها بیشتر این
زندگی را دوست داشته باشند و در پی جمع مال و استفاده از لذتهاي دنیا باشند که اگر نباشند مغبون شدهاند.
با این وجود میبینیم که یهود در طول تاریخ و همواره دنیاپرستترین اقوام بشري
صفحه : 294
صفحه 193 از 374
بودهاند و هستند آنها در دنیاپرستی و جمع آوري ثروت روي دست همه زدهاند گویا که اصلًا به عالم آخرت اعتقادي ندارند.
آنها نه فقط آرزوي مرگ نمیکنند بلکه آرزو دارند که کاش هزار سال عمر میکردند و در طول آن به زراندوزي و جمع مال
میپرداختند. البته عدد هزار که در این آیه آمده از باب تغلیب است و در اینجا عدد مطرح نیست بلکه منظور این است که آنها
آرزو دارند که سالیان سال زنده بمانند و جمع مال کنند. خداوند در این آیه پس از بیان این مثل، اظهار میدارد که اگر آنها هزار
سال هم عمر کنند، بالاخره به پایان خواهد رسید و این عمر طولانی آنها را از کیفرهایی که در قیامت خواهند داشت، محفوظ
نخواهد کرد و هر چه عمر کنند، سرانجام محکوم به حکم الهی هستند و در مقابل گناهانی که کردهاند مجازات خواهند شد و
خداوند از تمام کردههاي آنها آگاهی دارد.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 97 الی 101
اشاره
قُل مَن کانَ عَدُ  وا لِجِبرِیلَ فَإِنَّه نَزَّلَه عَلی قَلبِکَ بِإِذن اللّه مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه وَ هُديً وَ بُشري لِلمُؤمِنِینَ ( 97 ) مَن کانَ عَدُ  وا لِلّه وَ
مَلائِکَتِه وَ رُسُلِه وَ جِبرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِن اللّهَ عَدُوٌّ لِلکافِرِینَ ( 98 ) وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیکَ آیات بَیِّنات وَ ما یَکفُرُ بِها إِلاَّ الفاسِقُونَ ( 99 ) أَ وَ
کُلَّما عاهَدُوا عَهداً نَبَذَه فَرِیق مِنهُم بَل أَکثَرُهُم لا یُؤمِنُونَ ( 100 ) وَ لَمّا جاءَهُم رَسُول مِن عِندِ اللّه مُصَدِّق لِما مَعَهُم نَبَذَ فَرِیق مِنَ الَّذِینَ
( أُوتُوا الکِتابَ کِتابَ اللّه وَراءَ ظُهُورِهِم کَأَنَّهُم لا یَعلَمُونَ ( 101
بگو هر کس دشمن جبرئیل باشد پس او قرآن را با اذن خداوند بر قلب تو نازل کرده که تصدیق کننده کتابهایی است که پیش
( روي اوست و هدایت کننده و مژده دهنده بر مؤمنان است ( 97
( هر کس دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل باشد، پس خدا هم دشمن کافران است ( 98
( همانا نشانههاي روشنی بر تو فرستادیم و جز فاسقان کسی به آنها کافر نمیشود ( 99
آیا هر بار پیمانی بستند، گروهی از آنان آن پیمان را دور افکند بلکه بیشتر آنان ایمان نیاوردهاند
صفحه : 295
(100)
و چون براي آنها پیامبري از جانب خدا آمد که تصدیق کننده چیزي بود که با آنهاست، گروهی از کسانی که به آنها کتاب داده
( شده، کتاب خدا را پشت سر خود انداختند گویا که نمیدانند ( 101
نکات ادبی
به « میکا » به معناي بنده و « جبر » در زبان عبري به معناي خدا و « ایل » . شکل دیگري از جبرئیل و میکائیل است « میکال » و « جبریل » -1
سه بار در قرآن آمده دو بار در همین آیات و یکبار هم در سوره تحریم آیه 4 و گاهی هم « جبریل » معناي بنده کوچک است کلمه
در قرآن از این فرشته به عنوان روح و روح الامین و روح القدس نام برده شده است و او بزرگترین فرشته مقرب خداوند و مأمور
آوردن وحی الهی بر پیامبران است.
حذف شده است ولی به نظر میرسد که چنین حذفی صورت نگرفته و ما تا جایی که «... من کان عدوا » -2 گفته شده که جواب
میتواند جواب آن شرط باشد با اشراب معناي «... فانّه نزّله » ممکن است باید از تقدیر محذوف حذر کنیم و در این آیه جمله
دانستن یعنی هر کس دشمن جبرئیل است بداند که او قرآن را آورده است.
صفحه 194 از 374
به قرآن برمیگردد هر چند که این کلمه در جمله قبلی نیامده است ولی از سیاق معلوم است. « نزّله » -3 ضمیر
حال از ضمیر نزله یعنی همان قرآن میباشد. « مصدقاً » -4
مصدر به معناي فاعل است. « هدي » -5
نشانهها و دلائل روشن الهی که ممکن است همان معجزات باشد و ممکن است جملات قرآنی باشد. « آیات » -6
همزه براي استفهام و واو براي عطف و کلّما ظرف زمان است. « أ و کلّما » -7 در
انداخت به جلو یا عقب، کنایه از دور کردن و دور شدن. « نبذ » -8
صفحه : 296
تفسیر و توضیح
با « إبن صوریا » 98 ) قُل مَن کانَ عَدُ  وا لِجِبرِیلَ ... این دو آیه شأن نزولی دارد و آن این یک نفر از دانشمندان یهود به نام - آیات ( 97
گروهی از یهودیهاي فدك نزد پیامبر اسلام (ص) آمدند و پرسشهایی از او کردند که پیامبر جواب داد و آنها تصدیق کردند تا این
پرسیدند: فرشتهاي که بر تو وحی میآورد کیست! و نام آن چیست! پیامبر اسلام فرمود: آن فرشته جبرئیل نام دارد. إبن صوریا
گفت: جبرئیل دشمن ماست چون او فرشته جنگ و خشونت است ولی میکائیل را دوست داریم چون فرشته فراوانی و ملایمت است
اگر میکائیل بر تو وحی میآورد ما دین تو را میپذیرفتیم؟ ملاحظه میکنید که این یک بهانه جویی بیش نیست همانگونه که
پیشینیان آنها در مقابل حضرت موسی بطور مرتب بهانه جویی میکردند. دیگر این آنها این اندیشه را که جبرئیل فرشته جنگ و
میکائیل فرشته ملایمت است، از معتقدان به ارباب انواع در یونان باستان گرفتهاند. آنها براي هر کار بخصوصی رب النوعی قائل
بودند و آنها را خدایانی در کنار خداي بزرگ میدانستند.
قرآن کریم در این آیه دشمنی با جبرئیل را محکوم میکند و خاطرنشان میسازد که جبرئیل این مقام و مرتبه را دارد که حامل
قرآن است و قرآن را بر دل محمّد (ص) فرود آورده است و به دنبال این مطلب و جهت نشان دادن عظمت جبرئیل، سه صفت
برجسته از اوصاف قرآن را بیان میکند:
-1 قرآن تصدیق کننده کتابهاي آسمانی پیشین است 2- قرآن هدایتگر انسانهاست 3- قرآن بشارت و مژدهاي براي مؤمنان است.
در آیه بعدي مطلب را به صورت عامتر و گستردهتر مطرح میکند و از کسانی سخن به میان میآورد که ممکن است نه تنها با
جبرئیل بلکه با خدا و فرشتگان و پیامبران او و از جمله با جبرئیل و میکائیل دشمن باشند ولی دشمنی آنها تأثیري در اراده الهی
ندارد و در مقابل، خداوند هم دشمن کافران است و این دشمنی ضررهاي زیادي براي
صفحه : 297
کافران دارد و سبب میشود که آنها از لطف و هدایت الهی محروم باشند و با سیاه دلی خود، به کارهاي خلاف ادامه دهند و در
آخرت نیز به مجازاتهاي سنگین الهی دچار شوند.
101 ) وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیکَ آیات ... در تثبیت مطلب قبلی مبنی بر این جبرئیل قرآن را بر قلب پیامبر نازل کرده است، در - آیات ( 99
فرستادیم و آنچه به وسیله جبرئیل به تو وحی میشود همگی نشانههاي « آیات بینات » این آیه یادآور میشود که ما به سوي تو
روشن خداوند است و اهمیت فراوانی دارد. این آیات بگونهاي است که هر عقل سلیمی و هر شخصی که عناد نداشته باشد، آن را
میپذیرد و در مقابل آن خضوع میکند و تنها کسانی که فاسق هستند و در اثر گناه و معصیت و دوري از خدا، عقل آنها درست
کار نمیکند و موانعی سر راه درك آنهاست، به قرآن کافر میشوند.
آیات قرآنی درست مانند نیروهاي نهفته در طبیعت است که در اختیار همگان قرار دارد کسانی که از روي آگاهی و شناخت با
صفحه 195 از 374
آنها روبرو شوند، از آنها بهترین استفاده را خواهند کرد و کسانی که در ورطه نادانی افتادهاند از خاصیت مهم آن نیروها بی خبرند
و حتی آنها را نفی میکنند.
با ذکر این مطلب باز به سراغ یهود میرود و ترفند دیگري از آنها را بیان میکند و نخست میپرسد که آیا کار یهود همواره چنین
بوده که عهد و پیمانی را میبستند بلافاصله گروهی از آنها پیمان شکنی میکردند و میثاق خود را نادیده میگرفتند!
سپس متذکر میشود که اساساً بیشتر آنها ایمان ندارند. آنگاه نمونه روشنی از پیمان شکنی یهود را بیان میکند و آن این آنها
مدعی بودند که به تورات ایمان دارند و در تورات نشانههاي بارزي از پیامبر اسلام آمده بود و به وضوح صفات او و محل ظهور او
بیان شده بود و آنها که متعهد به تورات بودند طبعاً باید چنین پیمانی را بسته باشند که هر موقع آن پیامبر موعود ظهور کرد، به او
ایمان بیاورند و کتاب آسمانی او را محترم بشمارند. ولی وقتی آن پیامبر موعود، به رسالت مبعوث شد و دعوت خود را آشکار
کرد، هم تورات و هم قرآن را پشت سر خود انداختند آنهم به گونهاي که گویا آنها اصلًا
صفحه : 298
تورات را نمیدانند و یا پیامبر اسلام را نمیشناختند در حالی که او را به خوبی حتی مانند فرزندان خود میشناختند.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 102 الی 103
اشاره
وَ اتَّبَعُوا ما تَتلُوا الشَّیاطِین عَلی مُلک سُلَیمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیمان وَ لکِن الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحرَ وَ ما أُنزِلَ عَلَی المَلَکَینِ
بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمان مِن أَحَ دٍ حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحن فِتنَۀٌ فَلا تَکفُر فَیَتَعَلَّمُونَ مِنهُما ما یُفَرِّقُونَ بِه بَینَ المَرءِ وَ زَوجِه وَ ما
هُم بِضارِّینَ بِه مِن أَحَ دٍ إِلاّ بِإِذن اللّه وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُ رُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ لَقَد عَلِمُوا لَمَن اشتَراه ما لَه فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق وَ لَبِئسَ ما
( شَرَوا بِه أَنفُسَهُم لَو کانُوا یَعلَمُونَ ( 102 ) وَ لَو أَنَّهُم آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَمَثُوبَۀٌ مِن عِندِ اللّه خَیرٌ لَو کانُوا یَعلَمُونَ ( 103
آنها از آنچه شیاطین در عهد پادشاهی سلیمان بر مردم میخواندند، پیروي کردند سلیمان هرگز کافر نشد ولی شیاطین کافر شدند
که به مردم جادو یاد میدادند. و نیز پیروي کردند از آنچه که بر دو فرشته هاروت و ماروت، در بابل نازل شده بود و این دو به
هیچکس تعلیم نمیدادند مگر این میگفتند: ما وسیله آزمایش هستیم پس کافر نباش. پس آنها از آن دو، چیزي را میآموختند که
به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیندازند ولی آنها نمیتوانستند بدون اذن خداوند، به وسیله سحر کسی را آسیب برسانند و
آنها چیزي را یاد میگرفتند که به آنها زیان میرسانید و سودي بر آنها نداشت و آنها میدانستند که هر کس خریدار جادو باشد،
( در آخرت بهرهاي ندارد و چه بد بود آن چیزي که خود را به آن فروختند اگر میدانستند ( 102
( و اگر آنها ایمان میآوردند و پرهیزگاري میکردند، هر آینه پاداشی از جانب خدا براي آنها خوب بود اگر میدانستند ( 103
صفحه : 299
نکات ادبی
مفرد است و در عین حال در رسم الخط مصحف پس از واو، الف نوشته شده و این قاعده که همیشه پس از واو جمع « تتلوا » -1
که جمع است « باءوا » الف نوشته میشود در قرآن رعایت نشده و همانطور که میبینید در تتلوا که مفرد است الف نوشته شده و در
و چند آیه پیش گذشت الف نوشته نشده است باید دانست که این قواعد را علما عربی در قرون پس از نزول قرآن وضع کردهاند و
طبیعی است که قرآن تابع قواعد آنها نیست بلکه باید قواعد آنها تابع قرآن باشد.
صفحه 196 از 374
صیغه مضارع است ولی در اینجا معناي ماضی میدهد چون در مقام حکایت حال ماضی است. « تتلوا » -2
جادو و کهانت و شعبده و کارهاي خارق العادهاي که جادوگران انجام میدهند و از نظر لغت، سحر هر کار لطیف و « سحر » -3
دقیقی است که اسباب عادي آن پنهان است و از سحر به معناي ریه مشتق شده چون ریه یک عضو مخفی در بدن انسان است.
است یعنی یهود تابع این دو شدند. « ما تتلوا » عطف به « و ما انزل علی الملکین » -4
یک شهر قدیمی که کنار فرات نزدیکیهاي شهر حلّه کنونی بنا شده بود. « بابل » -5
این شهر بعدها پایتخت حمورابی شد و زمانی هم اسکندر این شهر را پایتخت خود قرار داد و در زمان سلوکیین رو به ویرانی
گذاشت و برج بابل برجی بود که گویا فرزندان نوح آن را ساخته بودند.
نام دو فرشته که خداوند آنها را به زمین فرستاد و آنها به شکل آدمی و در میان مردم زندگی کردند آنها « هاروت و ماروت » -6
چیزهایی بلد بودند که دیگران نمیدانستند از جمله سحر بود.
امتحان، چیزي که با آن امتحان به عمل میآید و این به فساد هم فتنه گفته میشود چون نوعی آزمایش براي مردم است. « فتنه » -7
اجازه قبلی و اجازه اعم از آن است و اجازه بعدي را هم شامل میشود. « اذن » -8
نصیب، قسمت، بهره. « خلاق » -9
صفحه : 300
لام براي ابتدا و تأکید است. « لمن اشتراه » -10
مشتق است که به معناي رجوع است « ثوب » اسم مفعول از ثواب، واو جوهر کلمه حذف شده مانند: مقوله. ثواب از « مثوبه » -11
آمده است. « لو » گویا پاداش کارهاي نیک به انسان برمیگردد. ضمناً لام در این کلمه براي ابتداء است و این جمله در جواب
تفسیر و توضیح
103 ) وَ اتَّبَعُوا ما تَتلُوا الشَّیاطِین ... آنها که کتاب خدا را پشت سر خود انداختند و از حقایق و معارف راستین بهرهاي - آیات ( 102
نبردند، براي اشباع خود و پرکردن خلأ فکري، به اوهام و خرافات و سحر و جادو پناه بردند و این یک حقیقت است که اگر
شخصی یا جامعهاي از سرچشمه علوم و معارف و از حقایق موجود در عالم به هر دلیل دور افتادند به ناچار به افسانه پناه خواهند برد
(چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.)
یهود نیز که آیات تورات و انجیل و قرآن را پشت سر خود انداختند و از آنها و حقایق موجود در آنها دور شدند، از سحر و جادو
پیروي کردند. بنی اسرائیل، هم در زمانهاي دور و هم در عهد پیامبر به سحر علاقه داشتند و ساحران و کاهنان بسیاري در میان آنها
بود.
طبق این آیه، یهود از سحر و جادو پیروي کردند و آن را از دو منبع به دست آوردند:
-1 از شیاطین که در عهد حضرت سلیمان بودند و به مردم یاد میدادند.
-2 از تعلیمات دو فرشته به نام هاروت و ماروت که بر زمین آمده بودند و به مردم باطل السحر یاد میدادند.
تعبیر میکند. « شیاطین » در زمان حضرت سلیمان گروهی به سحر و جادو علاقه داشتند و آن را اعمال میکردند که قرآن از آنها
ممکن است منظور از آن، شیاطین واقعی و اجنّه باشد و ممکن است هم شیاطین انس و هم شیاطین جن باشد در هر حال
صفحه : 301
کار آنها کار شیطانی بود و آنها به وسیله سحر دست به کارهاي نادرست میزدند.
حضرت سلیمان با جادوگران و ساحران مبارزه کرد و کتابها و نسخههاي آنها را گرفت و همه را زیر تخت خود دفن نمود وقتی
صفحه 197 از 374
حضرت سلیمان از دنیا رفت، همان ساحران شایع کردند که کارهاي خارق العاده سلیمان از روي سحر بوده و او ساحر بزرگی بوده
است معناي این سخن این بود که سلیمان به دروغ ادعاي پیامبري میکرد و هر چه داشت از سحر بود وقتی سلیمان از دنیا رفت آن
کتابها و نسخهها را از زیر تخت او بیرون آوردند و مدعی شدند که سلیمان از اینها استفاده میکرد و کتابهاي جادوي آصف بن
برخیا نیز داخل در اینهاست.
لازمه سخن آنها این بود که سلیمان کافر شده و او پیامبر واقعی نیست، قرآن به شدت این سخن را نفی میکند و میگوید: سلیمان
کافر نبود. سلیمان از دید قرآن یک پیامبر بر حق بود که به سلطنت هم رسید. قرآن اضافه میکند که این، شیاطین و اصحاب سحر
بودند که کافر شدند یک نشانه کفر آنها این بود که به مردم سحر و جادو یاد میدادند و آنها از این پدیده سوء استفاده میکردند.
طبق این آیات، منبع دیگر سحر و جادو، دو فرشته به نامهاي هاروت و ماروت بودند که از جانب خدا به روي زمین آمده بودند و
در شهر بابل زندگی میکردند. آنها هنگامی به میان مردم آمدند که سحر و جادو بسیار شایع شده بود و با سحر میان خانوادهها
اختلاف میانداختند که گاهی منجر به خونریزي و آدمکشی میشد. این دو فرشته مأموریت یافتند که به مردم چیزهایی بیاموزند
که سحر را باطل کند و اثر آن را از بین ببرد ولی طبیعی بود که در موقع یاد دادن باطل السحر، خود سحر نیز کم و بیش یاد داده
میشد و براي از بین بردن سحر باید اصول آن را آموخت تا با آن مبارزه کرد و لذا این دو فرشته به هر کس که باطل السحر یاد
میدادند میگفتند: وجود ما و آموزشهاي ما مایه آزمایش شماست که شما از آن چگونه استفاده کنید پس کافر نباشید و از
آموزشهاي ما سوء استفاده نکنید. ولی مردم سوء استفاده میکردند و آموختههاي آنها را در سحر باطل و غلط به کار میبردند و
دست به کارهاي زشت میزدند از جمله
صفحه : 302
این کاري میکردند که میان مرد و همسرش جدایی و تفرقه بیفتد و اختلافهاي شدید خانوادگی به وجود آید که گاهی منجر به
کشتار هم میشد.
این چگونه فرشته حالت انسانی پیدا میکند و با مردم زندگی میکند و به آنها چیز یاد میدهد، استبعادي ندارد همانگونه که
جبرئیل گاهی در شکل انسانی و در قیافه دحیه کلبی به حضور پیامبر میرسید و با آن حضرت سخن میگفت و چیزهایی تعلیم
میکرد و در جایی از قرآن کریم به این حقیقت اشاره شده که خداوند گاهی از ملائکه پیامبرانی انتخاب میکند: اللّه یَصطَفِی مِنَ
المَلائِکَ ۀِ رُسُلًا وَ مِنَ النّاس (حج/ 75 ) خداوند از فرشتگان و مردم پیامبرانی برمیانگیزد در جاي دیگري متذکر میشود که اگر
فرشتهاي به پیامبري برسد او هم به صورت یک انسان خواهد بود وَ لَو جَعَلناه مَلَکاً لَجَعَلناه رَجُلًا (انعام/ 9) و اگر او را فرشته قرار
میدادیم باز به صورت یک مرد بود.
قرآن کریم که این داستان را نقل میکند در همین جا به یک حقیقت مهم حاکم بر عالم اشاره میکند و آن این درست است که
در دنیا اسباب مؤثر است ولی با اذن و اجازه خداوند است و در جهان آفرینش هیچ چیزي بدون اذن خدا اثر نمیکند و او همانگونه
که سبب ساز است، سبب سوز هم هست که یک نمونه آن گرفتن تأثیر از سحر عظیم ساحران فرعون در مقابل حضرت موسی بود.
آنگاه خاطر نشان میسازد که یهود و هر کس دیگري که سحر یاد میگیرد، در واقع چیزي را یاد میگیرد که به او زیانآور است
و نفعی ندارد. زیرا که سحر، سرانجام آدمی را به گناه و تجاوز به حقوق دیگران میکشاند. سپس قرآن اضافه میکند که آنها خود
میدانند کسی که چنین متاعی را خریداري کند و به سحر و جادو مشغول باشد و میان خانوادهها تفرقه افکند، در روز قیامت بهرهاي
نخواهد داشت و از نعمتهاي الهی محروم خواهد شد آنها در واقع در مقابل سحر نعمتهاي الهی را از دست میدهند و اگر نیک
بیندیشند و خوب بهفمند، در مییابند که این معامله بد معاملهاي است و خود را در برابر بد متاعی فروختهاند.
ولی اگر آنها ایمان بیاورند و تقوا داشته باشند روشن است که پاداش الهی را به
صفحه 198 از 374
صفحه : 303
دست خواهند آورد و پاداش الهی در نظر کسانی که درست میاندیشند و درك درستی دارند، بهترین چیزهاست.
بحثی درباره سحر
انجام کارهاي خارق العاده و تصرفات غیر عادي در طبیعت و اشخاص، از دیرباز مورد علاقه بعضی از افراد بشر بوده که با یادگیري
و انجام آن خود را مشغول میکردند، یکی از وسایل انجام این نوع کارها سحر است. سحر دانشی است که با استفاده از نیروهاي
مخفی در طبیعت و یا نیروهاي غیبی به دست میآید و به وسیله آن کارهاي شگفت آوري انجام میشود که اکثر مردم به انجام آنها
قدرت ندارند.
می توان مجموع کارهاي خارق العادهاي را که به سحر نسبت داده میشود به چهار قسمت تقسیم کرد:
-1 کارهایی که با استفاده از خواص اشیاء و از راه علومی چون شیمی و فیزیک و مکانیک و مانند آنها میتوان انجام داد و
ترکیبات شیمیایی خاصی به وجود آورد که آثار غیر عادي دارند و یا با استفاده از قوانین مختلف فیزیک و مکانیک کارهاي
شگفتی را در معرض دید طرف مقابل قرار داد.
معلوم نیست که اطلاق سحر به این نوع کارها درست باشد ولی چون به هر حال کارهاي خارق العادهاي انجام میگیرد، ممکن
است بعضی از کسانی که به خواص اشیاء وارد نیستند آن را سحر تلقی کنند.
-2 کارهایی که با تردستی و شعبده بازي و با استفاده از سرعت انجام عملیات و سلب قدرت تفکر از طرف مقابل انجام میگیرد
بگونهاي که مقدمات کار چنان سریع و با شتاب حاصل میشود که بیننده از آن غافل میشود و فقط نتیجه را میبیند.
-3 استفاده از تلقین و مجسم کردن اندیشهها و اوهام طرف مقابل در نظر او به
صفحه : 304
صورتی که تخیلات او به شکل واقعیت عینی جلوه کند و او در عالم تخیلات زندگی کند و از واقعیات غافل باشد همانگونه که
انسان در عالم رؤیا چیزهاي خارق العادهاي را میبیند و در یک لحظه از شهري به شهري میرود و یا دو شخص را که فرسنگها با
هم فاصله دارند در یکجا ملاحظه میکند.
-4 استفاده از عالم مجردات و برقراري رابطه با شیاطین و ارواح و اجنّه و بعضی از نیروهاي غیبی به گونهاي که آن نیروها را به کار
گیرد و توسط آنها یا از آینده خبر بدهد و یا دست به کارهاي خارق العادهاي بزند.
البته بعضیها این کار را غیر ممکن و غیر واقعی میدانند و معتقدند که ارتباط با مجردات و استفاده از نیروهاي آنان امکان ندارد و
هر چه در این باره گفته شده یا دروغ است و یا ناشی از اوهام و تخیلات افرادي است که دست به این کار میزنند. از جمله
دانشمندان پیشین ما که این معنا را ردّ کرده است، مرحوم علامه حلی است که در قواعد پس از تعریف سحر میگوید: قول صحیح
ولی به نظر میرسد که نمیتوان این قسم از سحر را به کلی .«1» این است که سحر حقیقت ندارد و آن تنها یک نوع تخیل است
نفی کرد چون دلیلی بر نفی آن نداریم همانگونه بر اثبات آن دلیل روشنی نداریم بنابراین بهتر است که احتمال هر دو طرف را
بدهیم.
در همین جا روایتی را درباره حقیقت سحر از امام صادق (ع) نقل میکنیم آن حضرت در پاسخ این پرسش که حقیقت سحر
چیست! فرمودند: سحر بر چند قسم است: قسمی به منزله طب است همانگونه که اطبا معالجه میکنند و براي هر مرضی دوایی دارند
همینطور ساحران هم براي هر صحتی آفتی و براي هر عافیتی مصیبتی و حیلههایی دارند. قسم دیگر کارهایی است که با سرعت
.«2» انجام میگیرد و قسم دیگر چیزهایی است که دوستان شیاطین از آنها میگیرند
صفحه 199 از 374
اکنون که تا اندازهاي معناي سحر و اقسام آن معلوم شد، ببینیم که در قرآن کریم راجع به سحر چه مطالبی آمده است!
-----------------------------------
1)- جامع المقاصد ج 4 ص 29 )
2)- بحار الانوار ج 10 ص 169 )
صفحه : 305
واژه سحر و مشتقات آن حدود شصت مرتبه در قرآن آمده است و بیشتر در دو محور دور میزند:
نخست درباره ساحران عهد حضرت موسی (ع) که فرعون آنها را از همه جا جمع کرده بود و آنها تمام قدرت خود را متمرکز
کردند و ریسمانها را به صورتی درآوردند که گویا مارند و مثل مار به حرکت در آمدند و چون موسی عصاي خود را انداخت
تمام آنها را بلعید و سحرشان باطل شد.
دوم در مورد تهمتهایی که مخالفان پیامبران و از جمله مخالفان پیامبر اسلام به پیامبران میزدند و آنها را ساحر و جادوگر قلمداد
میکردند.
راجع به محور نخست یعنی داستان ساحران فرعون به چند آیه توجه کنید:
فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُنَ النّاس وَ استَرهَبُوهُم وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیم (اعراف/ 116 ) و چون انداختند، چشمهاي مردم را سحر کردند و آنها
را ترسانیدند و سحر بزرگی آوردند.
قالَ بَل أَلقُوا فَإِذا حِبالُهُم وَ عِصِیُّهُم یُخَیَّل إِلَیه مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعی (طه/ 66 ) گفت: بلکه شما بیاندازید پس ناگاه ریسمانها و چوب
دستیهاي آنان از سحرشان به موسی چنان وانمود شدکه میدَوَند.
البته در قبل و بعد این دو آیه آمده است که فرعون ساحران را از همه جا گرد آورده بود و چون سحر آنها باطل شد همگی در
مقابل موسی تسلیم شدند و به او ایمان آوردند و فرعون به آنها گفت: چرا به او ایمان میآورید او خود یک ساحر بزرگ و استاد
شما در سحر است.
درباره محور دوم که پیامبران را تهمت جادوگري و سحر میزدند به عنوان نمونه به این آیات توجه کنید:
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلحَق لَمّا جاءَهُم إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین (سباء/ 43 ) کسانی که درباره حق وقتی به سوي آنها آمد، کافر شدند،
گفتند: این یک سحر آشکار است.
صفحه : 306
وَ إِن یَرَوا آیَۀً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ (قمر/ 2) و اگر معجزهاي ببینند روي برگردانند و بگویند: این یک سحر نیرومند است.
غیر از دو محور یاد شده، درباره سحر مطالب دیگري هم در قرآن آمده است مثلًا راجع به ریشه سحر و این سحر را از کجا
آموختند، این آیه جالب توجه است:
وَ ما کَفَرَ سُلَیمان وَ لکِن الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحرَ وَ ما أُنزِلَ عَلَی المَلَکَین بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمان مِن أَحَدٍ
حَ تّی یَقُولا إِنَّما نَحن فِتنَۀٌ فَلا تَکفُر فَیَتَعَلَّمُونَ مِنهُما ما یُفَرِّقُونَ بِه بَینَ المَرءِ وَ زَوجِه ... (بقره/ 102 ) سلیمان هرگز کافر نشد ولی
شیاطین کافر شدند که به مردم سحر و جادو یاد میدادند و آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود و این دو به
هیچکس یاد نمیدادند مگر این میگفتند: همانا ما مایه آزمایش هستیم پس کافر نباش پس، از آن دو فرشته چیزي را یاد
میگرفتند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی میانداختند.
همچنین درباره عاقبت شوم ساحران میخوانیم:
وَ لا یُفلِح السّاحِرُ حَیث أَتی (طه/ 69 ) ساحر هر کجا باشد رستگار نمیشود.
صفحه 200 از 374
أَ سِحرٌ هذا وَ لا یُفلِح السّاحِرُونَ (یونس/ 77 ) آیا این سحر است! و ساحران رستگار نمیشوند.
درباره سحر در روایات معصومین (ع) نیز مطالب متعددي آمده است بعضی از روایات در تفسیر آیه مربوط به هاروت و ماروت
است و این آنها دو فرشته بودند که پس از نوح به فرمان خدا به زمین آمدند و این در زمانی بود که سحر و جادو زیاد شده بود و
مردم از دست ساحران به ستوه آمده بودند و زندگی آنها به تنگ افتاده بود.
این دو فرشته مأموریت داشتند که به مردم باطل السحر یاد بدهند و به آنها بیاموزند که چگونه سحرها را باطل کنند این امر مستلزم
آن بود که آنها نخست با سحر آشنا بشوند سپس آن را باطل کنند. دو فرشته به هنگام یاد دادن باطل السحر به آنها تذکر میدادند
که نکند
صفحه : 307
از آموختههاي ما سوء استفاده کنید و کافر شوید ولی بعضی از آنها سوء استفاده میکردند و از آنها سحر میآموختند و با سحر
در بعضی از روایات هم حکم فقهی سحر و این تعلیم و تعلّم و به کار بردن آن حرام «1». خود میان خانوادهها تفرقه میانداختند
است، مطالبی آمده است:
علی (ع) فرمود: «2» انّ علیّا (ع) قال: من تعلّم شیئا من السحر قلیلا او کثیراً فقد کفر و کان آخر عهده بربّه و حدّه ان یقتل الّا ان یتوب
کسی که چیزي از سحر بیاموزد کم باشد و یا زیاد، کافر شده است و این پایان ارتباط او با خداست و حد او این است که کشته
شود مگر این توبه کند.
قال رسول الله (ص): ساحر المسلمین یقتل و ساحر الکفّار لا یقتل قیل یا رسول الله لم لا یقتل ساحر الکفار! قال: لأن الشرك اعظم
پیامبر خدا فرمود: ساحر مسلمانان کشته میشود ولی ساحر کفّار کشته نمیشود. «3» من السحر لأن السحر و الشرك مقرونان
گفته شد: اي پیامبر خدا چرا ساحر کفار کشته نمیشود! فرمود: چون شرك از سحر بزرگتر است و شرك و سحر به هم نزدیکند.
از این دو روایت و روایات مشابه دیگر حرمت شدید سحر و تعلیم و تعلّم آن به خوبی معلوم است و روشن میشود که از دیدگاه
اسلام، سحر و جادو آنچنان مطرود و منفور است که آن را در حکم کفر دانستهاند، هم در آیه مربوط به هاروت و ماروت از سحر
به عنوان کفر یاد شده و هم در روایتی که از حضرت علی (ع) نقل کردیم ساحر به منزله کافر دانسته شده است. همچنین طبق این
روایت حدّي که بر ساحر جاري میشود بسیار شدید است و آن این باید او را کشت. البته بعضی از فقهاء ما این حدّ را در صورتی
لازم میدانند که ساحر علاوه بر انجام عملیات سحرآمیز آن را حلال
-----------------------------------
( 1)- آنچه گفتیم مضمون چندین روایت از معصومین است رجوع شود به: وسائل الشیعه ج 12 ص 106 )
2)- وسائل الشیعه ج 2 ص 107 )
3)- وسائل الشیعه ج 12 ص 106 )
صفحه : 308
گویا این گروه از فقهاء روایات را حمل بر مستحل سحر کردهاند. «1» بشمارد
مرحوم آیۀ الله خوئی از بعضیها نقل میکند که مراد از ساحري که حکم آن قتل است کسی است که سحر را براي خود شغل و
با توجه به روایات و «2» حرفه قرار دهد ولی آن را ردّ میکند به این در روایت پیامبر سحر با شرك نزدیک هم شمرده شده است
مطالب یاد شده، حرام بودن سحر و تعلیم و تعلّم آن بسیار روشن است و مورد اجماع فقهاء ماست و بیشتر فقها چه در مکاسب
و محقق «5» و علامه حلی «4» محقق «3» محرمه و چه در بحث حدود به این معنا تصریح کردهاند که از جمله آنهاست إبن ادریس
و دیگران که همگی به حرمت سحر و تعلیم و تعلّم آن فتوا دادهاند. «7» و صاحب جواهر «6» کرکی
صفحه 201 از 374
مطلبی که باید در اینجا به ذکر آن بپردازیم این است که در چند مورد یادگیري سحر جائز میشود: یکی براي ابطال سحر و مقابله
با ساحران. و این همان کاري بود که هاروت و ماروت انجام میدادند و دیگري براي دفاع از معجزه پیامبران و روشن کردن این
معجزه با سحر فرق دارد. یادگیري سحر به خاطر این گونه هدفها جایز است و حتی صاحب جواهر آن را در صورتی که فرق
در «8» گذاري میان سحر و معجزه متوقف بر آن باشد، واجب میداند و حتی یادگیري آن را به عنوان یک علم جایز میشمارد
مورد جواز یادگیري سحر براي دفع شرّ ساحران روایتی از امام صادق (ع) داریم به این شرح:
عیسی بن شقفی ساحري بود که سحر میکرد و از مردم پول میگرفت او روزي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت: فدایت شوم من
مردي هستم که شغلم جادوگري بود و براي آن پول میگرفتم و معاش من از آن بود و با آن حج کردهام و اکنون خداوند بر من
منّت گذاشته که به خدمت شما رسیدهام و من از این کار توبه کردهام آیا برایم راه نجاتی
-----------------------------------
1)- جامع المقاصد ج 4 ص 29 (متن قواعد) )
2)- مبانی تکملۀ المنهاج ج 1 ص 267 )
3)- سرائر ج 2 ص 218 )
4)- المختصر النافع ص 117 )
[.....] 5)- جامع المقاصد ج 4 ص 29 )
6)- همان )
7)- جواهر الکلام ج 22 ص 75 )
8)- جواهر الکلام ج 22 ص 79 )
صفحه : 309
«1». وجود دارد! امام صادق (ع) فرمود: باز کن و نبند
از این روایت فهمیده میشود که باز کردن سحر به وسیله سحر دیگر جایز است.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 104 الی 105
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انظُرنا وَ اسمَعُوا وَ لِلکافِرِینَ عَذاب أَلِیم ( 104 ) ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهل الکِتاب وَ لا
( المُشرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیکُم مِن خَیرٍ مِن رَبِّکُم وَ اللّه یَختَصُّ بِرَحمَتِه مَن یَشاءُ وَ اللّه ذُو الفَضل العَظِیم ( 105
ما را رعایت کن) بلکه بگویید: ) « راعنا » : اي کسانی که ایمان آوردهاید نگویید
( به ما مهلت بده) و بشنوید و براي کافران عذابی دردناك است ( 104 ) « انظرنا »
کافران از اهل کتاب و مشرکان، دوست نمیدارند که از جانب پروردگارتان خیري بر شما نازل شود در حالی که خداوند رحمت
( خود را به هر کس که بخواهد اختصاص میدهد و خدا صاحب بخشش بزرگی است ( 105
نکات ادبی
آمده است و این جمله مبارك هشتاد و هشت بار در « یا أیها الّذین آمنوا » -1 از اول قرآن تا اینجا، نخستین بار است که خطاب
صفحه 202 از 374
قرآن تکرار شده است.
از رعی و رعایه مشتق است به معناي ما را رعایت کن. ولی یهود آن را به معناي دیگري میگرفتند و پیامبر اسلام را « راعنا » -2
استهزاء میکردند.
یعنی به حال ما نظر کن و به ما مهلت بده. « انظرنا » -3
یعنی بشنوید منظور در اینجا این است که اطاعت کنید. « اسمعوا » -4 معناي لغوي
معناي فعل لازم را میدهد ولی چون در اینجا با حرف باء متعدي شده است، معناي فعل متعدي میدهد. «ّ اختص » -5
-----------------------------------
1)- وسائل الشیعه ج 12 ص 106 )
صفحه : 310
تفسیر و توضیح
آیه ( 104 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا ... هر چند در این آیه خطاب به مؤمنان است ولی باز محور سخن یهود است و این آیه پرده
از یک توطئه و نیرنگ یهود عصر پیامبر اسلام بر میدارد و مسلمانان را از یک ترفند تبلیغاتی یهود آگاه میسازد و راه مقابله با آن
را نشان میدهد.
شرح جریان از این قرار است که در بعضی از مواقع که پیامبر اسلام با مسلمانان سخن میگفت و پیامهاي خداوند را به آنها
میرسانید گاهی بعضی از مسلمانان مطلب را خوب و سریع درك نمیکردند و از پیامبر تقاضا میکردند که قدري آرام و شمرده
ادا میکردند و این جمله شایع شده بود و « راعنا » صحبت کند و رعایت حال آنها را هم بنماید و این درخواست را با گفتن جمله
بطور مرتب به پیامبر گفته میشد.
در زبان عبري یعنی همان زبان یهود معناي بدي داشت و در مقام فحش و ناسزا استعمال میشد و در زبان عربی نیز « راعنا » تعبیر
میشود یهودیهاي عصر پیامبر که از هر سوژهاي « راعنا » به معناي احمق بود که اگر به آخر آن الف اطلاق ملحق شود همان « راعن »
« براي کوبیدن پیامبر و استهزاء او بهره برداري میکردند از این کلمه نیز سوء استفاده میکردند و بطور مرتب به پیامبر اسلام (راعنا
میگفتند و میخندیدند و نظرشان دو معناي بد کلمه بود که ذکر شد. و چون به آنها اعتراض میشد که چرا با این لفظ پیامبر را
نمیگویید ما نیز همان گفته شما را به زبان میآوریم. « راعنا » مورد مضحکه قرار دادهاید، میگفتند مگر شما مسلمانها
و بدین سان، این یک ترفند تبلیغی در دست یهود شده بود و پیامبر و مسلمانان را با آن آزار میدادند. این بود که آیه شریفه نازل
را که معناي دو « راعنا » شد و به مسلمانان دستور رسید که وقتی از پیامبر براي درك صحیح سخنان او تقاضاي مهلت میکنند کلمه
باشد، به کار برند. « انظرنا » پهلویی دارد و یهود از آن سوء استفاده میکند، به زبان نیاورند و به جاي آن، کلمه مرادف آن را که
این کلمه دقیقاً همان معنا را میرساند بدون این دستاویزي براي یهود باشد.
صفحه : 311
در قرآن کریم، این مطلب در جاي دیگر هم آمده و درباره یهود و تحریفی که آنها در کلمات میکردند و با هدفهاي خاصی با
کلمات بازي میکردند و یا آنها را جابجا مینمودند، مطالبی بیان شده و از جمله آمده است:
وَ یَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع وَ راعِنا لَیا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین (نساء/ 46 ) آنها میگویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم
تا زبانشان را بگردانند و در دین طعنه زنند. « راعنا » بشنو که نشنوي و
و در دنباله همین آیه اضافه میکند:
صفحه 203 از 374
وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَقوَمَ (نساء/ 46 ) و اگر آنها میگفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و
به ما مهلت بده براي آنها بهتر و درستتر بود.
این آیه و آیه مورد بحث، ضمناً به یک مسأله تربیتی مهم هم توجه میدهد و آن این در مقام تعلیم و تربیت همواره باید معلم و
مربی از احترام خاص شاگردان و مخاطبان خود برخوردار باشد و هیچ سخنی یا حرکتی که موجب توهین به او باشد از آنان
سرنزند. اگر شاگرد مربی خود را مورد استهزاء قرار بدهد و سخن مسخره آمیزي درباره او به زبان بیاورد، بدون شک اثر تربیتی
سخنان مربّی کم خواهد شد و آن قداستی که باید مربی در مقام تربیت از آن برخوردار باشد، از بین خواهد رفت.
آیه ( 105 ) ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا ... یکی دیگر از روحیات ناپسند یهود عصر پیامبر اسلام (ص)، در این آیه بیان شده است و آن این
آنها نسبت به پیامبر اسلام و مسلمانان حسد میکردند البته این حسد مخصوص یهود نبود بلکه تمام دشمنان اسلام از اهل کتاب و
مشرکان چنین حالتی را داشتند. دشمنان اسلام از این خداوند خیر و برکتی براي مسلمانان برساند ناراحت بودند و دوست نداشتند
که به مسلمانان منفعتی و خیري برسد. آنها از این روز به روز به مجد و عظمت مسلمانان افزوده میشود ناراحت بودند. خداوند در
این آیه به آنها یادآور میشود که خدا هر کس را که بخواهد
صفحه : 312
مورد لطف و رحمت خود قرار میدهد و او را مخصوص فضل و نعمت میسازد که خدا داراي فضل عظیم و بخشش بزرگ است.
بنابراین حسد و کار شکنی آنها، در کار مسلمانان که مورد لطف و مرحمت خداوند قرار گرفتهاند، تأثیري ندارد.