گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سورة البقرة ( 2): الآیات 106 الی 108




اشاره
ما نَنسَ خ مِن آیَۀٍ أَو نُنسِها نَأت بِخَیرٍ مِنها أَو مِثلِها أَ لَم تَعلَم أَن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 106 ) أَ لَم تَعلَم أَن اللّهَ لَه مُلک السَّماوات وَ
الأَرض وَ ما لَکُم مِن دُونِ اللّه مِن وَلِیٍّ وَ لا نَصِ یرٍ ( 107 ) أَم تُرِیدُونَ أَن تَسئَلُوا رَسُولَکُم کَما سُئِلَ مُوسی مِن قَبل وَ مَن یَتَبَدَّل الکُفرَ
( بِالإِیمان فَقَد ضَل سَواءَ السَّبِیل ( 108
هر آیهاي که نسخ کنیم و یا آن را از یادها ببریم، بهتر از آن و یا مانند آن را بیاوریم آیا نمیدانی که خداوند بر هر چیزي تواناست!
(106)
( آیا نمیدانی که هر آینه سلطنت آسمانها و زمین از آنِ خداست و براي شما سرپرست و یاوري جز خدا نیست! ( 107
یا میخواهید از پیامبرتان همان چیزي را درخواست کنید که پیشتر، از موسی درخواست شده بود! و هر کسی کفر را با ایمان عوض
( کند، راه درست را گم کرده است ( 108
نکات ادبی
نافیه نیست بلکه موصوله است و در اینجا قائم مقام ان شرطیه است و لذا ننسخ و ننس و نأت مجزوم است. « ما ننسخ » در « ما » -1
باطل کردن، از بین بردن، برداشتن و جایگزین کردن چیزي در محل چیزي که به اولی ناسخ و به دومی منسوخ گفته « نسخ » -2
میشود. میگویند: نسخت الشمس الظل یعنی آفتاب سایه را زایل کرد.
براي تبعیض است. « من آیۀ » -3 من در
از انساء است که افعال از نسیان است و معناي آن از یادبردن و فراموش « ننسها » -4
صفحه 204 از 374
صفحه : 313
کردن چیزي از یادهاست یعنی کسی کاري کند که چیزي از یاد کس دیگر برود و بعضیها آن را از نسیء به معناي تاخیر انداختن
گرفتهاند ولی در اینجا معناي اول سازگارتر است.
افعل التفضیل است و همزه آن حذف شده است. « خیر » -5
از ولاء و ولایت است که در اینجا به معناي سرپرستی و قیومت و مولویت است. «ّ ولی » -6
منقطعه است و معناي استفهامی دارد. « ام تریدون » در « ام » -7
وسط جاده که نه انحراف به راست دارد و نه انحراف به چپ. « سواء السبیل » -8
تفسیر و توضیح
107 ) ما نَنسَخ مِن آیَۀٍ أَو نُنسِها ... این آیه پاسخ به یکی از ایرادهاي یهود عصر پیامبر اسلام به دین اسلام است. آنها - آیات ( 106
میگفتند: پیامبر اسلام معتقد به نسخ است یعنی این ممکن است خداوند شریعتی را بیاورد و پس از مدتی آن را بردارد و به جاي
آن، شریعت دیگري بیاورد مانند شریعت موسی و عیسی که برداشته شد و شریعت اسلام جایگزین آن گردید و یا حتی در یک
شریعت، حکمی وضع شود و زمانی آن حکم برداشته شود مانند تغییر قبله مسلمانان از مسجد الاقصی به مسجد الحرام که به اینگونه
تغییرها نسخ گفته میشود.
یهود که نسخ را جایز نمیدانستند میگفتند: اگر چیزي مصلحت دارد، دیگر لغو آن بیمعناست و نباید آن را نادیده گرفت. آنها
اعتقاد به جواز نسخ را به عنوان یک ایراد براي مسلمانان مطرح میکردند. خداوند در این آیه در مقام پاسخگویی آنان است و به
آنها پاسخ میدهد که با نسخ یک حکم مصلحتی از بین نمیرود بلکه حکم دیگري جایگزین آن میگردد که مصلحت آن بیشتر
از حکم اولی و یا مانند آن است و اساساً مصالح و مفاسد قابل تغییر هستند ممکن است چیزي در زمانی مصلحت داشته باشد و در
زمانی مصلحت نداشته باشد که در این صورت باید نسخ شود و حکم جدیدي که یا
صفحه : 314
مصلحت بیشتري دارد و یا لا أقل به اندازه حکم قبلی مصلحت دارد، جایگزین آن گردد.
است و منظور از آن این است که خداوند گاهی « انساء » غیر از نسخ، در این آیه از حقیقت دیگري هم سخن به میان آمده و آن
علاوه بر حکم آیه، لفظ آن آیه را نیز از یادها میبرد. در نسخ، حکم آیه از بین میرود ولی الفاظ آن و تلاوت آن میماند اما در
هر دو از بین میرود و این یکی از معجزات است که جملاتی به کلی از یاد همه افراد فراموش شود. « انساء »
درباره نسخ و انساء بطور جداگانه به زودي بحث خواهیم کرد و چیزي که در اینجا متذکر میشویم این است که:
در دنباله آیه به یک مطلب اساسی که یهود در آن دچار انحراف شدیدي گردیدهاند، اشاره شده که میتواند پایه و اساس امکان
نسخ باشد و آن این خداوند به همه چیز تواناست این موضوع سخن دیگر یهود را ردّ میکند که معتقد بودند که خدا جهان را
آفرید و به کناري رفت و اکنون کاري از او ساخته نیست به عبارت دیگر یهود خدا را علت محدثه عالم میدانند ولی خدا را علت
مبقیه نمیدانند یعنی جهان در اصل وجود نیازمند به خداست ولی در بقاي آن نیازي ندارد. یهود با این سخن خدا را مانند یک
حاکم معزول میدانستند که توانایی تصرف در عالم را ندارد و از همین مطلب به عدم جواز نسخ استدلال میکردند.
در این آیه این مطلب ردّ میشود و توانایی کامل خداوند و قدرت او بر همه چیز ثابت میگردد و این عمومیت در قدرت الهی، به
عنوان دلیلی بر جواز نسخ و امکان آن ذکر میشود.
در آیه بعدي حقیقت دیگري در پی میآید و آن این علاوه بر عمومیت قدرت خداوند، او تنها قدرت حاکم در جهان است و
صفحه 205 از 374
سلطنت و فرمانروایی آسمانها و زمین منحصراً در اختیار قدرت اوست و آدمیان جز خدا سرپرست و یاوري ندارند.
آیه ( 108 ) أَم تُرِیدُونَ أَن تَسئَلُوا ... وسوسههاي یهود درباره نسخ، بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان را تحت تأثیر خود قرار داد و
آنها با شک و تردیدهایی مطالبی
صفحه : 315
را از پیامبر اسلام میپرسیدند و تقاضاهاي نامعقولی داشتند، در شأن نزول این آیه روایت شده که بعضیها از پیامبر اسلام تقاضا
کردند که از آسمان کتابی بیاورد و یا نهرهایی جاري کند. این تقاضاها نظیر تقاضاهاي مشرکان بود که در این آیه شریفه آمده
است:
وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرض یَنبُوعاً ... (اسراء/ 90 ) و گفتند: به تو ایمان نمیآوریم مگر این از زمین براي ما
چشمهاي جاري کنی.
در آیه مزبور و دنباله آن مشرکان شش تقاضاي نامعقول از پیامبر اسلام کردند چنین تقاضاهاي بیربط، از پیامبران دیگر هم شده
است مانند تقاضاي نزول غذاي آسمانی (مائده) که از حضرت عیسی کردند و در میان پیامبران از همه بیشتر حضرت موسی در
معرض چنین تقاضایی قرار داشت حتی از او خواستند که خدا را نشان بدهد و آنها آشکارا خدا را ببینند؟ به هر حال در این آیه
خداوند به معاصران پیامبر اسلام هشدار میدهد که شما مانند قوم بنی اسرائیل، تقاضاهاي غیر منطقی و نامعقولی از پیامبر اسلام
نکنید چون چنین تقاضایی دلیل بر ضعف ایمان است و منجر به کفر میشود و چه بدبختی از این بالاتر که انسان ایمان خود را با
کفر عوض کند که در این صورت از جاده مستقیم و راه راست منحرف شده و به گمراهی افتاده است.
بحثی درباره نسخ و انساء
اشاره
نسخ در لغت به معناي زائل کردن و برطرف ساختن و هم به معناي جابجا کردن و انتقال دادن است البته به صورت مجازي در
«1» معانی دیگري هم استعمال میشود
-----------------------------------
. 1)- إبن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 61 )
صفحه : 316
مانند استنساخ کتاب یا تناسخ که بازگشت همه به دو معنایی است که گفتیم و در اصطلاح دانشمندان نسخ معناي ویژهاي دارد که
در تفاسیر و کتب کلامی به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است و آن عبارت است از برداشتن و ازاله امري که در شرع مقدس ثابت
شده است و به عبارت دیگر احکام موقت و یا امور وضعیهاي که مدت آنها سرآمده و وقت آنها به پایان رسیده است.
در این که نسخ در شریعت، امري ممکن و جایز است میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد تنها یهود و نصاري در این مسأله مخالف
هستند و بخصوص یهود، که نسخ در شریعت را امري محال و غیر ممکن میدانند آنها چنین استدلال میکنند که تشریع یک حکم،
قطعاً به خاطر مصلحتی بوده است اکنون که آن حکم برداشته میشود اگر مصلحت باقی است نسخ حکم، کار عبثی است که حکیم
تعالی آن را انجام نمیدهد و اگر باقی نیست چگونه خداوند آن را قبلًا نمیدانسته است و این مستلزم جهل و کشف خلاف است.
این شبهه پاسخ بسیار روشنی دارد که در کتب کلامی ما آمده است و آن این مصلحت حکم مزبور، موقتی بوده و به زمان خاصی
.«1» تعلق داشته و با سرآمدن آن زمان معین، مصلحت حکم نیز از بین میرود و طبعاً آن حکم نسخ میشود
صفحه 206 از 374
گذشته از این، بعضی از حکمها به خاطر امتحان اشخاص ابلاغ میشود و مصلحتی در خود حکم نیست مانند ذبح فرزند، که
حضرت ابراهیم به آن مأمور شد.
رفع و نسخ چنین احکامی نه تنها ممکن، بلکه لازم است. جالب این که در همین تورات فعلی آیات متعددي وجود دارد که
همدیگر را نسخ میکنند مانند آیاتی که سن کسانی را که باید در خدمت خیمه اجتماع باشند تعیین میکند که در جایی 30 سال و
«2». در جایی 25 سال ذکر شده است
-----------------------------------
1)- رجوع شود به کشف المراد ص 358 و کتب کلامی دیگر. )
2)- این احکام به ترتیب در عهد عتیق (تورات) سفر اعداد، اصحاح 4، شماره 3 و اصحاح 8 شماره 24 و إصحاح 23 شماره 32 )
آمده است.
صفحه : 317
به هر حال از دیدگاه دانشمندان اسلامی امکان نسخ احکام و آیات قرآنی امر مسلم و پذیرفته شدهاي است و خود قرآن بطور
آشکار از آن خبر داده است:
ما نَنسَخ مِن آیَۀٍ أَو نُنسِها نَأت بِخَیرٍ مِنها أَو مِثلِها أَ لَم تَعلَم أَن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ (بقره/ 106 ) آیهاي را نسخ نمیکنیم و یا آن را
از یادها نمیبریم مگر این که بهتر از آن و یا مانند آن را میآوریم آیا نمیدانی که خداوند به هر چیزي تواناست!
وَ إِذا بَدَّلنا آیَۀً مَکانَ آیَۀٍ وَ اللّه أَعلَم بِما یُنَزِّل قالُوا إِنَّما أَنتَ مُفتَرٍ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ (نحل/ 106 ) و هنگامی که آیهاي را به جاي
آیهاي میآوریم- و خدا به آنچه نازل کرده داناتر است- آنها میگویند که تو افتراء میبندي بلکه بیشتر آنها نمیدانند.
از این آیات نکات گوناگونی به دست میآید از جمله این که:
-1 این آیات نه تنها به امکان نسخ، بلکه به وقوع آن نیز دلالت دارد بخصوص آیه دوم از وقوع نسخ و عکس العمل کفار در مقابل
آن خبر میدهد بنابراین سخن بعضیها که نسخ را فقط در مرحله امکان قبول دارند ولی وقوع آن را انکار میکنند، سخن بی موردي
است.
-2 نسخ منحصر به احکام نیست، بلکه در تکوینیات هم امکان وقوع دارد زیرا آیه در اصطلاح قرآنی همانگونه که به آیات قرآن
اطلاق میشود به تکوینیات هم به عنوان نشانههاي قدرت خدا اطلاق میشود و قرآن کریم در موارد بسیاري پدیدههاي آفرینش را
هم به عنوان آیات الهی معرفی میکند به عنوان نمونه:
وَ جَعَلنَا ابنَ مَریَمَ وَ أُمَّه آیَۀً (مؤمنون/ 50 ) پسر مریم و مادر او را آیه قرار دادیم.
وَ کَأَیِّن مِن آیَۀٍ فِی السَّماوات وَ الَأرض یَمُرُّونَ عَلَیها (یوسف/ 105 ) اي بسا آیهاي در آسمانها و زمین که بر آن مرور میکنند.
( هذِه ناقَۀُ اللّه لَکُم آیَۀً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرضِ اللّه (اعراف/ 73
صفحه : 318
این ناقه خداست و آیهاي براي شماست بگذارید در زمین خدا بخورد.
وَ آیَۀٌ لَهُم الَأرض المَیتَۀُ أَحیَیناها (یس/ 33 ) و آیهاي است براي آنها زمین مرده که آن را زنده کردیم.
به طوري که ملاحظه میفرمایید در این آیات به موجودات و پدیدههاي خلقت از آن جهت که نشانههاي خداوند هستند آیه اطلاق
شده است و نظایر آن در قرآن بسیار است حال با توجه به این اصطلاح میگوییم نسخ آیات که در دو آیه قبلی آمده، هم شامل
آیات قرآنی است و هم شامل تکوینیات است و نسخ در تکوینیات را میتوان همان "بداء "دانست که خود بحث مفصلی دارد و
لذا در بعضی از روایات، مرگ یک امام و قیام امام دیگري در جاي او نوعی نسخ دانسته شده است.
صفحه 207 از 374
-3 از آیات نسخ استفاده میشود که هنگامی که حکم یا موضوعی نسخ میشود حتماً حکم یا موضوع دیگري جایگزین آن
میگردد و چنان نیست که با نسخ چیزي آن چیز از بین میرود و چیز دیگري جاي آن را نمیگیرد. (نأت بخیر منها او مثلها).
-4 نسخ یک چیزي به معناي این است که دیگر مصلحتی در وجود منسوخ باقی نمانده است و این ناسخ است که داراي مصلحت
میباشد حال یا به اندازه مصلحتی که در منسوخ بوده و یا بیشتر از آن.
باید توجه داشت که حتی در صورتی که مصلحت ناسخ با منسوخ برابر باشد باز نسخ آن لازم بوده زیرا منسوخ به مرحلهاي رسیده
که فاقد مصلحت شده است.
بنابراین نسخ چیزي با وجود تساوي و تماثل مصلحت در ناسخ و منسوخ چیز عبث و بیهودهاي نیست زیرا که منسوخ، دیگر داراي
مصلحت نبوده است.
در این جمله « أ لم تعلم ان اللّه علی کل شیء قدیر » : پاسخ به قول یهود است آنجا که میفرماید «... ما ننسخ من آیۀ » -5 دنباله آیه
خداوند از شمول و عمومیت قدرت خود سخن میگوید و قول یهود را که نسخ در احکام و موضوعات را جایز نمیدانند و قدرت
خداوند را محدود به نظام موجود میانگارند، رد میکند.
یهود میپنداشت که چون خداوند جهان آفرینش را بر اساس نظام خاص آن آفریده
صفحه : 319
دیگر نمیتواند تصرفی بر خلاف آن نظام انجام بدهد و در واقع یهود خداوند را مانند یک حاکم معزول میدانند که حاکمیت
خود را از دست داده و قدرت تصرف در جهان آفرینش را ندارد.
وَ قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه مَبسُوطَتان یُنفِق کَیفَ یَشاءُ (مائده/ 64 ) و یهود گفتند که دست
خداوند بسته است دستان خود آنها بسته است و به سبب حرفی که زدهاند لعنت شدهاند بلکه دستان خداوند باز است و هر گونه که
بخواهد انفاق میکند.
صحبت از عمومیت و گستردگی قدرت خداوند است تا این معنا روشن شود که «... ما ننسخ من آیۀ » در این آیه و هم در دنباله آیه
خداوند در اسارت نظامی که خود ساخته است، نمیباشد و همواره قدت بهم زدن آن نظام را دارد.
وقوع نسخ در قرآن امري مسلم و غیر قابل تردید است و دانشمندان اسلامی در این باره کتابها نوشتهاند، و از جمله آنهاست کتاب
از ابو بکر النحاس که 138 آیه را به عنوان آیات منسوخه آورده است هر چند که اکثریت قریب به اتفاق آنها « الناسخ و المنسوخ »
قابل مناقشه است.
36 مورد از مواردي را که نحاس آورده به عنوان نمونههاي روشنی از آیاتی که در آنها « قدس سره » مرحوم آیت اللّه العظمی خوئی
ذکر کرده و در آنها مناقشه کرده است یکی از آیاتی که منسوخ بودن آن را کسی انکار نکرده « البیان » ادعاي نسخ شده در کتاب
است: « نجوا » آیه
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیتُم الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یَدَي نَجواکُم صَدَقَۀً (مجادله/ 12 ) اي کسانی که با پیامبر نجوا میکنید (در گوشی
حرف میزنید) پیش از نجوا صدقه بدهید.
این آیه با آیه بعدي نسخ شد و طبق روایات مستفیضهاي که از طریق سنی و شیعه نقل شده وقتی آیه نجوا نازل شد تنها کسی که به
آن عمل نمود، حضرت علی بود و
صفحه : 320
«1». هیچکس دیگري به آن عمل نکرد تا این که آیه نسخ شد
صفحه 208 از 374
انساء
این واژه به معناي وادار کردن کسی به فراموش کردن چیزي است این کلمه با اشتقاقات مختلف خود شش بار در قرآن ذکر شده و
منظور از نسخ آیه معلوم شد اکنون باید « ما ننسخ من آیۀ او ننسها » . آنچه محل نظر است موردي است که در آیه نسخ آمده است
آیه چیست! منظور این است که خداوند کاري میکند که بطور کلی آیهاي از یادها فراموش میشود و این « انساء » دید منظور از
بالاتر از نسخ است در نسخ خود آیه موجود است و حکم آن از بین رفته ولی در انساء، خود آیه نیز از بین رفته و خداوند آن را از
یادها برده است.
صاحب مجمع البیان در این باره میگوید:
این نوع فراموش کردن بر مردم جایز است به این صورت که مأمور به ترك قرائت آیهاي بشوند و در طول زمان آن را فراموش
کنند اما بر پیامبر جایز نیست. چون منجر به نفرت مردم از او میشود شیخ ابو جعفر در تفسیر آیه چنین گفته اما جماعتی از محققان
آن را در باره پیامبر نیز جایز دانستهاند و گفتهاند که منجر به نفرت میشود چون این کار به خاطر مصلحتی انجام میگیرد، همچنین
جایز است که خداوند آیهاي را حقیقتاً از یادها ببرد هر چند که جماعتی بسیار باشند به این صورت که نسیان را در قلبهاي آنان قرار
بدهد این یک نوع خرق عادت است و در واقع معجزهاي براي پیامبر شمرده میشود.
کسانی که آیه را بر نسیان حمل کردهاند و شمول آیه را بر شخص پیامبر جایز دانستهاند به این آیه استناد کردهاند که میفرماید:
( اعلی/ 7 ) « سنقرئک فلا تنسی الا ما شاء اللّه »
-----------------------------------
1)- رجوع شود به بحار، ج 35 ، ص 376 به بعد. )
صفحه : 321
یعنی به زودي تو را وادار به خواندن میکنیم پس دیگر فراموش نمیکنی مگر آنچه را که خدا بخواهد.
«1». مفهوم آیه این است که مگر آنچه را که خدا بخواهد که تو آن را فراموش کنی
مرحوم علامه طباطبائی رحمه اللّه شمول آیه را در حق پیامبر نمیپذیرد و معتقد است که نسیان بر پیامبر جایز نیست و استثناء در آیه
«2». تنها براي بیان بقاء قدرت خداوند است نه براي بیان وقوع آن در خارج « سنقرئک فلا تنسی »
مطلب دیگر این بعضیها کلمه ننسها را در آیه نسخ از ماده نسأ گرفتهاند که به معنی تأخیر انداختن است اما سیاق آیه، این احتمال را
نفی میکند زیرا آیه با قاطعیت بیان میکند که وقتی آیهاي نسخ یا انساء شد آیه دیگري جایگزن آن میشود و لازمه جایگزینی، از
بین رفتن حکم یا خود آیه قبلی است و این با تأخیر انداختن جور در نمیآید زیرا در تأخیر، آیه موجود است و تنها ذکر آن به
تأخیر افتاده و احتیاجی به جایگزینی ندارد (دقت شود).
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 109 الی 110
اشاره
وَدَّ کَثِیرٌ مِن أَهل الکِتاب لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ إِیمانِکُم کُفّاراً حَسَداً مِن عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم الحَقُّ فَاعفُوا وَ اصفَحُوا حَتّی
یَأتِیَ اللّه بِأَمرِه إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 109 ) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه عِندَ اللّه إِن اللّهَ
( بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ ( 110
بسیاري از اهل کتاب به سبب حسدي که در وجودشان است، دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر برگردانند و
صفحه 209 از 374
این بعد از آن است که حق براي آنها روشن شده است. پس درگذرید و چشم پوشی کنید تا خداوند فرمان خود را بیاورد همانا
( خداوند بر هر چیزي تواناست ( 109
و نماز را بپادارید و زکات را بپردازید و هر چیزي که براي خود از پیش بفرستید، آن را نزد خدا خواهید یافت. همانا
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 1، ص 347 )
. 2)- المیزان، ج 1، ص 256 )
صفحه : 322
خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست.
نکات ادبی
میباشد. « کفارا » و دیگري « کم » دو مفعول گرفته یکی ضمیر « یردّوکم » -1
یعنی آنها این آرزو را دارند به جهت حسدي که در دل آنهاست و حسد عبارت است از « یردوکم » مفعول له است براي « حسدا » -2
در این است که غبطه کننده زوال نعمت را از « غبطه » اراده زوال نعمت از طرف مقابل و رسیدن آن به حسد کننده و فرق آن با
طرف مقابل نمیخواهد بلکه آرزو دارد که او نیز مانند آن نعمت را داشته باشد و لذا حسد مذموم است ولی غبطه مذموم نیست.
عفو و گذشت و چشم پوشی از گناه شخصی. از صفحه مشتق است که به معناي صورت و رخ است گویا کسی که « صفح » -3
چشم پوشی میکند، صورت خود را به طرفی میگیرد که یعنی کار زشت تو را ندیدم.
جمله جزاء « تجدوه » جمله شرطی و « تقدموا » براي موصول است و در اینجا معناي شرطی پیدا کرده است که « ما تقدموا » در « ما » -4
است و لذا هر دو مجزوم هستند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 109 ) وَدَّ کَثِیرٌ مِن أَهل الکِتاب ... کافران عصر پیامبر از یهود و نصاري، وقتی در مدینه پیشرفت روزافزون مسلمانان و هم
صلابت و غیرت دینی آنها را میدیدند، به آنها حسد میکردند و لذا همواره آرزوي آنها این بود که مسلمانان دست از اسلام
بردارند و بار دیگر کافر شوند و به آنها بپیوندند. و این در حالی بود که خود همان کافران و اهل کتاب به روشنی حقانیت اسلام و
پیامبر اسلام را میشناختند ولی در اثر مطامع شخصی و از جهت ترس از زوال ریاست آن را نادیده میگرفتند و چون خودشان از
نعمت اسلام محروم بودند طبعاً به کسانی که به اسلام گرویده بودند حسد میکردند. البته براي آنها امکان آن بود که مسلمان
شوند و آنها نیز این نعمت را به دست آورند
صفحه : 323
ولی همانگونه که گفتیم در اثر مصالح شخصی، این کار را نمیکردند و براي آنها حسد و خودخوري میماند و ایناي کاش
مسلمانها هم از اسلام برمیگشتند و کافر میشدند؟ قرآن با ذکر این مطلب به مسلمانان هشدار میدهد که اگر اهل کتاب
پرسشهایی را مطرح میسازند و با شیطنت خود ایجاد شبهه میکنند و یا مسلمانان را استهزاء میکنند، همه این کارها ناشی از حسد
آنهاست و آنها نمیخواهند که شما در دین اسلام ثابت قدم باشید و آرزوي آنها این است که شما را به کفر بازگردانند.
شبیه این مطلب را چند آیه پیش داشتیم (ما یود الّذین کفروا ...) آن آیه دلالت داشت که کفار دوست ندارند که خیري به شما
برسد و این آیه دلالت میکند که آنها دوست دارند که شما دست از اسلام بردارید.
صفحه 210 از 374
کفار جهت رسیدن به این هدف شوم خود و براي بازداري مسلمانان از اسلام، دست به حیلهها و ترفندهاي عجیبی میزدند که یک
از آنها را قرآن کریم در جایی بیان کرده است و آن این بود که افرادي از خودشان را معین میکردند و به آنها میگفتند طرف
صبح پیش پیامبر بروید و بگویید که مسلمان شدیم ولی در آخر روز اظهار پشیمانی کنید و کافر شوید و اعلام کنید که در اسلام
تحقیق کردیم و دیدیم که بر حق نیست و لذا کافر شدیم. قرآن پرده از روي این توطئه تبلیغاتی برمیدارد و میگوید:
وَ قالَت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ (آل عمران/ 72 ) و
گروهی از اهل کتاب گفتند: آغاز روز به آنچه که بر گروه مؤمنان نازل شده ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید شاید که
برگردند.
در آیه مورد بحث پس از پرده برداري از حسد کافران نسبت به مسلمانان، مسلمانان را مورد خطاب قرار میدهد و عکس العملی را
که در این برهه و مقطع خاص از زمان باید نشان بدهند، به آنها میآموزد. و آن این مسلمانان باید در برابر آنها عفو و گذشت
داشته باشند و دست به اقدام تندي نزنند و در حال حاضر و در شرایط فعلی
صفحه : 324
نباید کار به خشونت بکشد تا وقتی که دستور جدیدي از سوي خدا برسد. شاید این فرمان اشاره به دستور جهاد و جنگ باشد که
بعدها صادر شد مانند این آیه:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفّارِ وَ لیَجِ دُوا فِیکُم غِلظَ ۀً وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ (توبه/ 123 ) اي کسانی که ایمان
آوردهاند با کافرانی که به شما نزدیکند، جنگ کنید و باید در شما خشونت و سختی یابند و بدانید که خدا باپرهیزگاران است.
بنابراین در مقابل دشمنان گاهی مصلحت در ملایمت و عفو و گذشت است و گاهی مصلحت در خشونت و جنگ و قتال است که
رهبر مسلمانان آن را تعیین میکند.
قرآن کریم پس از ذکر این مطلب که عفو و گذشت داشته باشید اضافه میکند که خداوند بر هر چیزي تواناست و همو میتواند
شما را بر کفار پیروز گرداند.
آیه ( 110 ) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا ... براي استفاده از قدرت بیپایان الهی و رسیدن به پیروزي، مسلمانان باید خود را در دو جهت
تقویت کنند یکی در جهت رابطه با خدا و معنویت و سجایاي روحی که مظهر همه آنها نماز است و دیگري در جهت رابطه میان
خود و جامعه و ایجاد پیوند با مردم که مظهر آن دادن زکات است.
بنابراین، رمز پیروزي و راه استفاده از قدرت الهی و کمکهاي او، نماز و زکات است و با انجام این دو فریضه الهی جامعه هم از نظر
روحی و هم از نظر اقتصادي تقویت میشود و طبعاً بر دشمنان خود پیروز میگردد.
پس از ذکر نماز و زکات، مسلمانان را تشویق میکند که هر کار خیري را که برایشان ممکن است انجام بدهند و بدانند که هر
عمل نیکی که از آنها سر بزند، در این جهان و نزد خداوند میماند و روز قیامت آن را خواهند یافت و خدا به تمام اعمال انسان
نظارت دارد و بیناست.
ظاهر این آیه دلالت بر تجسم اعمال دارد و این هر کار نیکی که از انسان سر بزند عین آن در قیامت به انسان داده خواهد شد و
بهشت و نعمتهاي اخروي چیزي جز تجسم کارهاي نیکی که انسان در دنیا انجام داده، نیست این آیه نظیر آیاتی است که
صفحه : 325
میخوانیم:
یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفس ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً (آل عمران/ 30 ) روزي که هر شخصی هر خیري را انجام داده حاضر و آماده میبیند.
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه (زلزله/ 7) و هر کس به سنگینی یک ذره خیر انجام دهد آن را میبیند.
صفحه 211 از 374
درباره تجسم اعمال به خواست خدا در آینده بحث خواهیم کرد.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 111 الی 113
اشاره
وَ قالُوا لَن یَدخُلَ الجَنَّۀَ إِلاّ مَن کانَ هُوداً أَو نَصاري تِلکَ أَمانِیُّهُم قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 111 ) بَلی مَن أَسلَمَ وَجهَه لِلّه وَ
هُوَ مُحسِن فَلَه أَجرُه عِندَ رَبِّه وَ لا خَ وف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 112 ) وَ قالَت الیَهُودُ لَیسَت النَّصاري عَلی شَیءٍ وَ قالَت النَّصاري
لَیسَت الیَهُودُ عَلی شَیءٍ وَ هُم یَتلُونَ الکِتابَ کَ ذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعلَمُونَ مِثلَ قَولِهِم فَاللّه یَحکُم بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ فِیما کانُوا فِیهِ
( یَختَلِفُونَ ( 113
و گفتند: هیچ کس داخل بهشت نمیشود مگر این یهودي یا نصرانی باشد. این آرزوهاي آنهاست بگو دلیل خود را بیاورید اگر
( راستگویانید ( 111
آري کسی که روي به سوي خدا آرد و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش است و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین
( میشوند ( 112
یهود گفتند: نصرانیها بر چیزي نیستند و نصرانیها گفتند:
یهود بر چیزي نیستند در حالی که آنها کتاب را تلاوت میکنند. همچنین آنها که دانا نیستند نیز همانند سخن آنها را گفتند. پس
( خدا روز قیامت میان آنها درباره چیزي که در آن اختلاف دارند، داوري خواهد کرد ( 113
نکات ادبی
همان یهود است که یاء آن حذف شده است. « هود » -1
صفحه : 326
جمع نصرانی، تابع دین حضرت مسیح در نسبت به ناصره شهر حضرت مسیح نصرانی گفته شده است. « نصاري » -2
دلیل و حجت، بیان مطلبی که به وسیله آن مطلب دیگري ثابت شود. « برهان » -3
براي اثبات نفی است چون پس از نفی واقع شده است. « بلی » -4
موصول است و معناي شرطی دارد. « من اسلم » در « من » -5
در اینجا به معناي برگردانیدن، روي آوردن از روي اخلاص. « اسلم » -6
جلو هر چیز و در انسان صورت او. « وجه » -7
به معناي آرزوهایی که دست نیافتنی است. « امنیه » جمع « امانی » -8
جمله حالیه و محل آن نصب است. « و هو محسن » -9
قرائت با تأنی و تدبر و معمولًا در خواندن متون مذهبی بکار میرود. « تلاوت » -10
تفسیر و توضیح
111 ) وَ قالُوا لَن یَدخُلَ الجَنَّۀَ ... پیش از این اشاره شد که یهودیها معتقدند که بهشت خالصه آنها و از آنِ آنهاست و - آیات ( 112
کس دیگري وارد بهشت نخواهد شد. اکنون این سخن و این ادعا، هم از یهود و هم از نصاري نقل میشود. یهود گفتند که جز
صفحه 212 از 374
یهودیها کس دیگري وارد بهشت نمیشود و در مقابل آنها نصاري نیز گفتند که بهشت مخصوص نصرانیهاست و جز آنها کس
دیگري به بهشت راه پیدا نمیکند.
این دو گروه با تنگ نظري خاصی بهشت را در تیول خود میدانستند و لازمه سخن آنها این است که تمام ادیان جز دین آنها باطل
است و مورد قبول خداوند نیست قرآن چنین عقیدهاي را از هر کس که باشد ردّ میکند و در مقابل یهود و نصاري که این عقیده را
دارند، اظهار میدارد که اگر راست میگویید به گفته خود دلیل محکم و برهان اقامه کنید و بدون شک آنها چنین برهانی نداشتند
زیرا این سخن به منزله کشیدن خط بطلان به تمام ادیان آسمانی و دست آوردهاي همه پیامبران جز یک تن از آنهاست و این مغایر
با سنتهاي الهی در تاریخ است و براي سخنی به این سستی و بی پایگی نمیتوان برهان
صفحه : 327
اقامه کرد و دلیل قانع کنندهاي آورد.
در اینجا این نکته را یادآور میشویم که با توجه به این آیه روشن میشود که از دیدگاه قرآن، مسائل اعتقادي باید از روي دلیل و
برهان باشد و تقلید کورکورانه به پیشینیان نمیتواند مجوّزي براي داشتن یک اعتقاد باشد. و براي همین است که از دیدگاه ما، در
اصول دین تقلید جایز نیست و باید براساس دلیل و برهان باشد.
به هر حال در این آیه خداوند از یهود و نصاري براي عقیده باطلی که داشتند، طلب برهان میکند و سپس یک قانون کلی در زمینه
موضوع مورد بحث ارائه میدهد و آن این هر کس از هر دینی با اخلاص روي به سوي خدا آرد و تسلیم فرمانهاي الهی باشد و
کارهاي نیک انجام دهد، پاداش او نزد خدا محفوظ است و هیچ بیم و هراسی براي او نیست و طبعاً اهل بهشت خواهد شد. بنابراین
بهشت در انحصار یهود و نصاري نیست بلکه پیروان تمام ادیان الهی اگر به درستی عمل کنند اهل نجات خواهند بود البته روشن
است که در هر زمانی دین بخصوصی مورد نظر است و کسی اهل نجات است که به دین پذیرفته شده از جانب خدا در زمان خود
عمل کند که در هر عصري یکی بیش نیست.
این خداوند درباره صاحبان ایمان و تسلیم و اعمال نیک میفرماید: آنها خوف و حزن و بیم و هراس ندارند، به یک حقیقت والا
اشاره میکند و آن این ایمان همواره باعث اطمینان قلب و آرامش روان میشود و این یکی از خواص و آثار ایمان است که
اضطراب و نگرانی و دلهره و هراس را از بین میبرد و چنان آرامشی میدهد که اگر شخص بیایمان تمام دنیا را خرج کند، هرگز
به چنین آرامشی نخواهد رسید.
فرد با ایمان اعتماد به نفس دارد و جامعه با ایمان یک جامعه سعادتمند است و از چنان آرامشی برخوردار است که آن را با هیچ
چیز نمیتوان به دست آورد. نعمت بزرگی که جامعههاي بیایمان از آن بیبهرهاند.
آیه ( 113 ) وَ قالَت الیَهُودُ لَیسَت ... لازمه سخن پیشین یهود و نصاري که بهشت را در انحصار خود میدانستند، نفی مذاهب دیگر
است و لذا در این آیه خداوند از یهود
صفحه : 328
نقل میکند که آنها گفتند: نصاري بر دین حق نیستند و اساساً چیزي ندارند و در مقابل، نصاري هم این سخن را درباره یهود
گفتند آنها این سخنان را میگفتند در حالی که هر دو گروه کتابهاي آسمانی خود را میخواندند و در تورات مژده ظهور حضرت
عیسی داده شده بود و در انجیل نبوت حضرت موسی به رسمیت شناخته شده بود و اگر یهود و نصاري به کتابهاي آسمانی خود
توجه میکردند هرگز درباره یکدیگر این سخنان را نمیگفتند.
در شأن نزول این آیه گفته شده که وقتی نصاراي نجران پیش پیامبر اسلام آمدند بعضی از سران یهود با آنها روبرو شدند و این
سخنان میان آنها رد و بدل شد. اینجا بود که آیه شریفه نازل شد و هر دو گروه مورد انتقاد قرار گرفتند.
صفحه 213 از 374
در دنباله آیه شریفه مطلب را تعمیم میدهد و اظهار میدارد که این تنها یهود و نصاري نیستند که با خود خواهی، ادیان و مذاهب
دیگر را نفی میکنند بلکه مشرکان نیز که کتاب آسمانی ندارند و در نادانی مطلق هستند، چنین سخنی را به زبان میآورند. اگر
یهود و نصاري دین یکدیگر را قبول ندارند، مشرکان هیچ دینی را نمیپذیرند و پیروان ادیان را در گمراهی میدانند و حتی آنها را
مسخره میکنند. این طبیعی است که هر گروه خود را بر حق و دیگران را باطل بداند و عاشق اندیشههاي خود باشد ولی مسأله این
است که چه کسی باید میان آنها داوري کند و قضاوت نهایی و درست با کیست! قرآن در همین آیه به این مسأله میپردازد و
اظهار میدارد که این خداوند است که در روز قیامت میان آنها داوري خواهد کرد.
نظیر این آیه در دو جاي دیگر قرآن آمده است یکی در جایی که از مؤمنان و یهود و نصاري و صابئین و مجوس و مشرکان نام
میبرد و سپس اضافه میکند:
إِن اللّهَ یَفصِل بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ شَ هِیدٌ (حج/ 17 ) خداوند میان آنها در روز قیامت داوري میکند ( یا جدایی
میاندازد) در جاي دیگر صحبت از حضرت موسی و جانشینان او میکند و میفرماید:
( إِن رَبَّکَ هُوَ یَفصِل بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ فِیما کانُوا فِیه یَختَلِفُونَ (سجده/ 25
صفحه : 329
همانا پروردگارت در روز قیامت میان آنها در چیزي که اختلاف دارند، داوري خواهد کرد.
داوري خداوند در روز قیامت در میان ارباب ادیان و پیروان مذاهب گوناگون و مشرکان چگونه خواهد بود! بدون شک خداوند
در روز قیامت ادیان حق را مشخص خواهد کرد و به پیروان آنها پاداش نیک خواهد داد و آنها را به بهشت خواهد برد و پیروان
ادیان باطل و مشرکان را در جهنم جاي خواهد داد و آنها دچار تأسف شدید خواهند شد ولی چون آخرت دار تکلیف نیست این
پشیمانی و تأسف سودي بر آنان نخواهد داشت.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 114 الی 117
اشاره
وَ مَن أَظلَم مِمَّن مَنَعَ مَساجِدَ اللّه أَن یُذکَرَ فِیهَا اسمُه وَ سَعی فِی خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُم أَن یَدخُلُوها إِلاّ خائِفِینَ لَهُم فِی الدُّنیا خِزيٌ
وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیم ( 114 ) وَ لِلّه المَشرِق وَ المَغرِب فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم وَجه اللّه إِن اللّهَ واسِع عَلِیم ( 115 ) وَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه وَلَداً
سُبحانَه بَل لَه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض کُلٌّ لَه قانِتُونَ ( 116 ) بَدِیع السَّماوات وَ الأَرض وَ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول لَه کُن فَیَکُونُ
(117)
کیست ستمکارتر از کسی که نگذارد در مساجد خدا نام او برده شود و در خرابی آن بکوشد! آنها نباید وارد مساجد شوند مگر در
( حال ترس و وحشت. براي آنها در دنیا خواري و در آخرت عذابی بزرگ است ( 114
( مشرق و مغرب مال خداست پس به هر طرف رو کنید خدا آنجاست همانا خداوند وسعت بخش و داناست ( 115
و گفتند:
( خداوند فرزندي برگرفته او منزه است بلکه آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست همگی براي او خاضع هستند ( 116
( پدید آرنده آسمانها و زمین است و هر گاه انجام کاري را بخواهد، به آن میگوید: باش پس میشود ( 117
صفحه : 330
نکات ادبی
صفحه 214 از 374
محل سجده و در اصطلاح به محل عبادت مسلمانان گفته میشود همانگونه که کلیسا به محل عبادت مسیحیان و کنیسه « مسجد » -1
به محل عبادت یهودیان اطلاق میشود.
خبر آن است. « اظلم » براي استفهام و مبتداست و « من » -2
بدل از مساجد است و این بدل بدل اشتمال است. « ان یذکر » -3
محل غروب آن، خاور و باختر. « مغرب » محل طلوع خورشید و « مشرق » -4
مشرق از شروق به معناي طلوع و مغرب از غروب به معناي دوري است. غربت دوري از وطن. این دو کلمه در قرآن هم به شکل
مفرد و هم به شکل تثنیه و هم به شکل جمع آمده است.
نامحدود و گسترده و وسعت بخش و میتوان آن را به بینیاز هم معنا کرد. « واسع » -5
لام ملک است. « لله» -6 لام در
مجزوم است. « تولوا » معناي شرطی دارد و لذا « اینما » -7
مصدر است و معناي تنزیه و تقدیس میدهد و معمولًا به سوي اسمی اضافه میشود. « سبحان » -8
از قنوت به معناي اطاعت و خشوع و خضوع و دعا است. « قانت » -9
مبدع، کسی که کار تازه و ابتکاري و بیسابقهاي انجام دهد و در آن نوعی مبالغه و کثرت وجود دارد. « بدیع » -10
معانی متعددي دارد و در اینجا به معناي اراده است. « قضا » -11
تفسیر و توضیح
آیه ( 114 ) وَ مَن أَظلَم مِمَّن مَنَعَ ... مشرکان و بت پرستان مکه، در آغاز اسلام
صفحه : 331
مسلمان را از و ورود به مسجد الحرام و انجام عبادتهاي اسلامی، منع میکردند و یا اگر وارد مسجد میشدند آنها را مورد اذیت
قرار میدادند و یا مسخره میکردند و بدینگونه از نظر معنوي باعث ویرانی مسجد میشدند چون اگر قرار باشد که در مسجد،
عبادت درست انجام نگیرد، آن مسجد خراب شده است اگر چه به ظاهر سالم و پرزرق و برق هم باشد.
این آیه به عمل زشت و ناپسند آنها اشاره میکند و از آنها به عنوان ستمکارترین مردم نام میبرد و در ضمن بیان این مطلب، چیزي
را پیش بینی میکند که بعدها تحقق یافت و آن این همان مشرکان نخواهند توانست که داخل مسجد الحرام شود مگر با ترس و
وحشت از این بیرون شوند. و این پیش بینی پس از فتح مکه تحقق یافت.
گفته شده است که منظور از مسجد در اینجا بیت المقدس است که رومیها آن را خراب کردند و از این در آنجا یاد خدا شود، منع
نمودند تا این در زمان خلیفه دوم بیت المقدس فتح شد و به دست مسلمانان افتاد و مشرکان با خوف و هراس وارد آنجا میشدند
ولی به نظر میرسد که تفسیر نخست درست باشد و این آیه در مقام بیان حال مشرکان مکه و رفتاري است که آنها با مسلمانان
داشتند تا این پس از فتح مکه کار برعکس شد و مشرکان هراسناك شدند.
در دنباله آیه سرنوشت محتومی را که مشرکان براي خود رقم زده بودند تذکر میدهد و آن این آنها در دنیا خوار و ذلیل خواهند
شد و در آخرت به عذابی دردناك و بزرگ گرفتار خواهند گردید.
البته باید دانست که آیه هر چند هم، شأن نزول خاصی داشته باشد، در مقام بیان یک حکم کلی است و در مورد تمام افراد و یا
گروههایی است که مردم را از رفتن به مساجد و انجام عبادات به هر دلیل منع کنند و باعث ویرانی مساجد شوند. و ما در تاریخ
نمونههایی از آن را دیدهایم که گاهی به خاطر اغراض سیاسی، مساجد را بستهاند و یا گروه خاصی را از ورود به آن منع کردهاند.
صفحه 215 از 374
آیه ( 114 ) وَ لِلّه المَشرِق وَ المَغرِب ... این آیه پس از تغییر قبله مسلمانان از
صفحه : 332
بیت المقدس به مسجد الحرام نازل شده است و در پاسخ کسانی که به مسلمانان ایراد میگرفتند و میگفتند: چرا قبله مسلمانان
تغییر یافت! و اگر واقعاً قبله همان سمت کعبه بود چرا مسلمانان مدتها به سوي بیت المقدس نماز خواندند، حقیقت مهمی را تذکر
میدهد و آن این خداوند جهت ندارد و مشرق و مغرب همه از آن خداست و به هر طرف رو کنید خدا در آنجاست و خداوند
ضمن این لا مکان است، همه جا را پر کرده و خدا نامحدود است و جاي بخصوصی ندارد و نیز از دلهاي شما آگاه است.
این براي اداي نماز و بعضی از مناسک، جهت کعبه قبله معرفی شده است، براي این است که انسان به هر حال باید روبه طرفی
بایستد پس بهتر است که ایستادنش هم جهتدار باشد و به سمت مقدسترین مکانهاي دنیا یعنی کعبه باشد و این یک موضوع
قراردادي است و به این معنا نیست که مثلًا خداوند جهت یا سمت بخصوصی قرار دارد.
این آیه سخن مجسّمه و مشبّهه را نفی میکند که خدا را در عالم بالا و یا جهت بخصوصی میدانند و به مسلمانان و موحدان
آموزش میدهد که خدا مکان خاصی ندارد بلکه او در همه جا هست و در عین حال در هیچ کجا به عنوان جسم حضور ندارد.
117 )که وَ قالُوا اتَّخَ ذَ اللّه وَلَداً ... یهودیها، عزیر را پسر خدا میدانستند و مسیحیان مسیح را پسر خدا میدانستند و - آیات ( 116
بعضی از مشرکان فرشتگان را دختران خدا میانگاشتند خداوند در این آیه این سخنان باطل و موهوم را رد میکند و خود را منزه از
آن میداند که فرزندي داشته باشد.
باید دید که چه اصراري داشتند که براي خدا فرزندي قائل شوند و چه سودي به حال آنها داشت! به نظر میرسد که این اعتقاد از
آن جهت به وجود آمده که خواستهاند بالاترین حد قداست را براي شخص بخصوصی قائل بشوند و او را موجودي ممتاز و برتر از
سایر افراد معرفی کنند و دیدهاند که این هدف تنها با این به دست میآید که بگویند او فرزند خداست یعنی یک درجه پایینتر از
خداست و همانگونه که اختیارات
صفحه : 333
پدر در دست فرزند است او اختیارات خدایی دارد و از این رو گاهی او را میپرستیدند. این بود که مسیحیان که براي حضرت
مسیح قداستی فوق العاده قایل بودند، گفتند: او پسر خداست و حتی از این مرحله هم بالاتر رفتند و گفتند: او و مادرش هر دو
خدایی چون خداي آفریننده هستند؟ همچنین یهود این قداست را در عزیر و مشرکان در فرشتگان میدیدند.
خداوند در آیات متعددي از قرآن مجید با این طرزتفکر مبارزه کرده و آن را به شدت محکوم نموده است به عنوان نمونه علاوه بر
آیه مورد بحث، به این آیات توجه کنید:
إِنَّمَا اللّه إِله واحِدٌ سُبحانَه أَن یَکُونَ لَه وَلَدٌ (نساء/ 171 ) همانا خداوند، معبود یگانه است، او منزه از آن است که فرزندي داشته باشد.
وَ قالُوا اتَّخَ ذَ الرَّحمن وَلَداً لَقَد جِئتُم شَیئاً إِ  دا (مریم/ 88 ) و گفتند: خداي رحمان فرزندي برگرفته است. همانا چیز سخت ناپسند
آوردهاید.
در آیه مورد بحث پس از ردّ این سخن نامربوط، اظهار میدارد، آنچه در آسمانها و زمین است همگی از آنِ اوست و در تحت
ملکیت و قیومیت اوست و همه در برابر او خضوع میکنند و بنابراین موجودي را نمیتوان یافت که هم شأن با خدا باشد تا بتوان او
را فرزند خدا نامید. در آیه بعدي شمهاي از تواناییهاي ویژه خداوند و عمومیت قدرت او را بیان میکند و این اوست که آسمانها و
زمین را براي نخستین بار و بدون سابقه آفرید و قدرت او آنچنان است که هر چیزي را که اراده کند، بی درنگ موجود میشود و
فاصلهاي میان اراده او و پدیداري آن موجود وجود ندارد. البته این خداوند به چیزي که هنوز وجود نیافته میگوید: باش، آن نیز در
علم الهی وجود داشته از این رو خطاب به معدوم نیست.
صفحه 216 از 374
[