گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سورة البقرة ( 2): آیۀ 158




اشاره
( إِن الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه فَمَن حَج البَیتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیه أَن یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَن تَطَوَّعَ خَیراً فَإِن اللّهَ شاکِرٌ عَلِیم ( 158
همانا صفا و مروه از نشانههاي خداست پس هر کس حج خانه (بیت الحرام) کند یا عمره به جاي آورد، گناهی بر او نیست که آن
دو را طواف کند و هر کس از روي میل و رغبت کار خیري انجام دهد، پس همانا خداوند پاداش دهنده داناست.
-----------------------------------
[.....] 1)- علل الشرائع ج 1 ص 44 )
2)- نهج البلاغه خطبه 143 )
صفحه : 410
نکات ادبی
به معناي سنگ سخت خالص از صفوه به معناي خلوص. « صفا » -1
به معناي سنگ سخت، این دو واژه نام دو کوه معروف در کنار کعبه در مکه است. ضمنا این دو کلمه هم وزن مفرد « مروه » -2
دارند و هم وزن جمع و هر دو حالت درست است.
نشانهها و علائم و شعائر خدا هر چیزي که علامتی براي عبادت خدا باشد مانند دعا و نماز و حج و قربانی و یا محلها و « شعائر » -3
کارهایی که مخصوص عبادت خدا هستند.
به معناي قصد و آهنگ پی در پی آمده و در اصطلاح اعمال خاصی است که در کنار بیت الحرام انجام میگیرد. « حج » -4
از عمره مشتق است که آن نیز اعمالی همانند حج است ولی بعضی از اعمال آن را مانند وقوف بر عرفات و مشعر و « اعتمر » -5
قربانی کردن و رمی جمره ندارد. عمره یعنی زیارت و چون زائر، جایی را که زیارت میکند آباد میسازد لذا به این نوع زیارت
عمره گفته شد.
گناه، انحراف از حق. « جناح » -6
در « یطّوّف » دور چیزي گردیدن و در اصطلاح هفت بار دور کعبه و یا میان صفا و مروه گردیدن را میگویند. ضمناً « طواف » -7
اصل یتطوف بود که تاء در طاء ادغام گردید.
از طاعت به معناي انقیاد و تسلیم در برابر حق است و فرق آن با طاعت این است که طاعت اعم از واجب و مستحب « تطوع » -8
صفحه 262 از 374
است ولی تطوع فقط در مستحبات است.
سپاسگزار و در اینجا که به خدا حمل شده به معناي پاداش دهنده است چون کسی نعمتی بر خدا ندارد تا خدا از او « شاکر » -9
سپاسگزار باشد.
صفحه : 411
تفسیر و توضیح
آیه ( 158 ) إِن الصَّفا وَ المَروَةَ ... حج و عمره دو عمل مهم عبادي است که به جاي آوردن آنها مطلوب شارع مقدس است. یکی از
اعمال مهمی که هم در حج و هم در عمره انجام مییابد، طی کردن مسافت میان دو کوه صفا و مروه در نزدیکی کعبه است که
هفت بار صورت میگیرد و به آن سعی میان صفا و مروه گفته میشود.
در این آیه نخست از دو کوه صفا و مروه یاد میکند و آن دو را از نشانهها و علامتهاي خدا میداند چون عمل و عبادت مهم سعی،
در فاصله میان این دو محل انجام میگیرد و این دو کوه از طرف خداوند دو علامت براي آغاز و انجام سعی است.
بنابراین، کعبه و مسجد هم از نشانهها و علامتهاي خداست و آن قربانی که در حج به سوي منی میبرند و علامتی در گوش آن
است نیز از شعائر خداست و عرفات و مشعر و منی هم از شعائر خداست. خلاصه هر چیز که نشانی از آن بینشان باشد و محلی
براي انجام عبادت و یا کاري در جهت اطاعت خداوند باشد، از شعائر است.
پس از بیان این صفا و مروه از شعائر الهی است حکم سعی میان این دو کوه را تشریع میکند و اظهار میدارد که مانعی نیست از
این میان این دو کوه طواف شود البته این تعبیر با وجوب سعی میان صفا و مروه در حج و عمره منافاتی ندارد زیرا این تعبیر در مقام
تشریع سعی است و این این کار یک کار شرعی و درست است و البته وجوب آن از این تعبیر به دست نمیآید.
این خداوند چنین تعبیري آورده که سعی میان صفا و مروه مانعی ندارد و کسی که این کار را انجام داد گناه نکرده است، ناظر به
یک جریان تاریخی است که با توجه به آن فهم این آیه آسان میشود و آن این در زمان نزول این آیه، مکه در اختیار مشرکان
بالاي کوه مروه قرار داده بودند و مسلمانان به « نائله » بالاي کوه صفا و بت دیگري را به نام « اساف » قریش بود و آنها بتی را به نام
خاطر نفرت از این دو بت، سعی میان صفا و مروه را ناپسند میانگاشتند و گمان میکردند که با وجود این دو بت، عمل سعی
درست نیست و نوعی بت پرستی قلمداد میشود. این بود که آیه نازل شد و به
صفحه : 412
مسلمانان خاطر نشان ساخت که با وجود این آن دو بت در بالاي صفا و مروه قرار دادند باز سعی میان این دو کوه مجاز و مشروع
است و بت پرستی به حساب نمیآید.
نظیر این تعبیر را در تشریع حکم نماز قصر میبینیم که میفرماید:
فَلَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَقصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ (نساء/ 101 ) بر شما گناهی نیست این نماز خود را قصر کنید.
می دانیم که از نظر فقه شیعه، قصر نماز در موارد خود واجب است ولی حکم آن با چنین تعبیري آورده شده تا کراهتی را که
بعضی از مسلمانان در کوتاه کردن نماز خود داشتند از میان بردارد و مشروع بودن آن را اعلام کند.
سعی میان کوه صفا و مروه که حدود 420 متر با هم فاصله دارند، یادآور خاطره هاجر و اسماعیل است. هنگامی که حضرت ابراهیم
این مادر و فرزند را در کنار کعبه به پناه خدا رها کرد و خود از آنجا رفت، آب و نان آنها تمام شد و آن منطقه یک منطقه بی آب
و علفی بود. هاجر به عنوان یک مادر که به طفل خود علاقه داشت، بالاي کوه صفا رفت تا مگر در جایی سراغ آب بگیرد ولی
موفق نشد از آنجا به سوي کوه مروه آمد و بالاي آن ایستاد باز چیزي دستگیرش نشد دوباره به سوي صفا آمد و هفت بار این
صفحه 263 از 374
فاصله را طی کرد ولی سراغی از آب نگرفت در همین زمان بود که چشمه زمزم زیر پاهاي کوچک اسماعیل جوشید و مادر به
سوي آن شتافت و هر دو از آن آب خوردند.
اینک در حج و عمره خاطره آن رفت و آمدها تجدید میشود و این خود یک نوع عبادت براي خداوند است و صفا و مروه به
عنوان دو شعار از شعائر الهی شناخته میشود.
در آیه مورد بحث پس از بیان مشروعیت سعی میان صفا و مروه به یک مطلب کلّی میپردازد و آن این هر کس با میل و رغبت و
معرفی شده « شاکر » رضایت خود کار خیري انجام دهد بدون شک خداوند به او پاداش خواهد داد. در این آیه یکی از اوصاف خدا
است. شاکر بودن خدا به این معنا نیست که کسی بر خدا حقی یا نعمتی دارد و خداوند از آن نعمت سپاسگزار است بلکه به این
معناست که خداوند در مقابل
صفحه : 413
اعمال خیر مردم به آنها پاداش میدهد بدون این آنها حقی بر خدا پیدا بکنند.
همچنین خداوند داناست و از قصد و اراده اشخاصی که کارهاي نیک انجام میدهند، آگاه است و مطابق با نیت آنها عمل میکند.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 159 الی 162
اشاره
إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ ما أَنزَلنا مِنَ البَیِّنات وَ الهُدي مِن بَعدِ ما بَیَّنّاه لِلنّاس فِی الکِتاب أُولئِکَ یَلعَنُهُم اللّه وَ یَلعَنُهُم اللّاعِنُونَ ( 159 ) إِلاَّ
الَّذِینَ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوب عَلَیهِم وَ أَنَا التَّوّاب الرَّحِیم ( 160 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ أُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَۀُ
( اللّه وَ المَلائِکَۀِ وَ النّاس أَجمَعِینَ ( 161 ) خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّف عَنهُم العَذاب وَ لا هُم یُنظَرُونَ ( 162
کسانی که آنچه را ما از دلائل روشن و ابزار هدایت فرستادیم از آن پس که آن را در کتاب براي مردم بیان کردیم، کتمان
( میکنند، خدا بر آنان لعنت میکند و لعنت کنندگان نیز برآنها لعنت میکنند ( 159
( مگر آنها که توبه کردند و اصلاح نمودند و آشکار ساختند، پس بر آنان بازمیگردم و من بازگشت کننده بخشایشگرم ( 160
( همانا کسانی که کافر شدند و در حالی که کافر بودند، مردند لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است ( 161
( جاودانه در آن هستند و عذاب از آنها تخفیف داده نمیشود و بر آنها مهلت داده نخواهد شد ( 162
نکات ادبی
پوشیدن و مخفی کردن چیزي است که باید اظهار شود. « کتمان » -1
از خدا سلب رحمت است و از دیگران طرد و نفرت و اعلام بیزاري است. « لعنت » -2
به صورت مضارع براي استمرار و جمله بعدي که به صورت اسمیه است براي ثبوت است. « یلعن » -3 فعل
صفحه : 414
بازگشت، هم از خدا و هم از بنده و بازگشت خدا توبه پذیري اوست. « توبه » -4
تفسیر و توضیح
159 ) إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ ما ... بار دیگر روي سخن با دانشمندان یهود است و در عین حال، مطلب اختصاص به آنها - آیات ( 158
صفحه 264 از 374
ندارد. سخن از کتمان حق و پرده پوشی آن است که اخبار و رهبان و دانشمندان اهل کتاب مخصوصاً علماء یهود به آن مبتلا بودند
و به خاطر حفظ مقام و موقعیت خود و با سوء استفاده از جهل و بیسوادي عامه مردم حقیقت بسیار مهمی را که براي مردم آن
زمان سرنوشت ساز بود، پوشیده نگهداشتند و آن را که به روشنی در کتابهاي دینی آنها آمده بود، کتمان کردند و به مردم
نرسانیدند در حالی که کار آنها و مشروعیت شغلی آنها ایجاب میکرد که آن حقیقت را به مردم برسانند. آن حقیقت عبارت بود
از اوصاف پیامبر موعودي که موسی و عیسی از او خبر داده بودند و آن اوصاف کاملًا با وجود پیامبر اسلام تطبیق میکرد حتی در
انجیل نام آن حضرت نیز به عنوان (احمد) آمده بود.
دانشمندان اهل کتاب همه آن اوصاف را پوشیده و مخفی نگهداشتند مبادا مردم اسلام را بپذیرند و موقعیت شغلی آنها به خطر
بیفتد. آنها نشانههاي روشن و آیات مربوط به هدایت مردم آن زمان را که در تورات و انجیل به وضوح آمده بود، کتمان کردند و
بدینگونه خیانتی بسیار بزرگ و غیر قابل بخشش را مرتکب شدند. از این رو خداوند در این آیه به شدّت با آنها برخورد میکند و
لعن و نفرین و بیزاري خود و همه جهانیان را از آنها اعلام میدارد.
البته همانگونه که اشاره کردیم، این لعنت و نفرین اختصاص به دانشمندان یهود و نصاري ندارد بلکه تمام کسانی که در طول
تاریخ حقیقتی را کتمان کردند و آگاهانه روي حق پرده کشیدند و بدینگونه حقوقی را ضایع کردند، مشمول این لعنت خدا و لعنت
دیگران خواهند بود به راستی کسانی که پس از رحلت پیامبر اسلام حقایق را
صفحه : 415
کتمان کردند و حقوق اهل بیت او را ضایع نمودند، دست کمی از دانشمندان اهل کتاب دارند!
این خداوند میفرماید: لعنت کنندگان به آنها لعنت خواهند کرد، منظور از آنها فرشتگان و مردم است به قرینه آیهاي که پس از این
میآید.
در میان کسانی که کتمان حقیقت کردند افرادي هم بودند که از این کار خود پشیمان شدند و توبه کردند و حقایق را آشکار
ساختند. خداوند در آیه بعدي این افراد را استثناء میکند و لعنت خود و لعنت کنندگان را شامل آنها نمیداند و درباره آنها چنین
اظهار میدارد که آنها اگر توبه کنند و خود را اصلاح نمایند و حقایقی را که کتمان کرده بودند آشکار سازند، در چنین حالتی
خدا توبه آنها را میپذیرد.
پذیرش توبه چنین افرادي را در یک عبارت احساس برانگیز بیان میکند و میفرماید: من توبه آنها را میپذیرم و من بسیار توبه
پذیر و مهربانم. توجه کنیم که مطالب را به خودش نسبت میدهد و این نوعی اظهار محبت و صمیمیت است که خداوند درباره
چنین افرادي که به سوي خدا بازگشتهاند، اعلام میدارد.
آیه ( 162 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا ... آنها که بر روي حقیقت پرده کشیدند دو گروه بودند گروهی از آنان از کرده خود پشیمان
شدند و توبه کردند که خدا در آیه پیش پذیرش توبه آنها را اعلام نمود ولی گروهی هم بودند که تا آخر عمر به همان حالت عناد
و لجاجت و کفر باقی ماندند و بر کفر خود مردند و هرگز از کار زشت خود پشیمان نشدند و بر کتمان حقیقت اصرار ورزیدند.
روشن است که همان لعنت و نفرینی که در آیه پیش گفته شد، شامل حال چنین افرادي خواهد بود. در این آیه نیز به همین معنا
تأکید میکند و چنین افرادي را مستحق لعنت خدا و فرشتگان و هم مردم میداند. آنهم به این صورت که این افراد براي همیشه در
این لعنت باقی خواهند ماند و عذابی که خدا به آنها خواهد کرد، هیچ وقت تخفیف نخواهد یافت و به آنها مهلت داده نخواهد شد.
توجه کنیم که در آیه پیش جمله لعنت یک جمله فعلیه بود و با کلمه (یلعنهم) آغاز
صفحه : 416
میشد که ضمن دلالت بر استمرار به نوعی ارتباط با زمان داشت یعنی امکان قطع آن در زمانی وجود داشت ولی در این آیه جمله
صفحه 265 از 374
اسمیه است و با کلمه (لعنۀ الله) آغاز شده که دلالت بر ثبوت دارد و احتمال قطع آن داده نمیشود. این دوگانگی به خاطر این است
که آیه اول مربوط به همه کسانی بود که کتمان حقیقت کردند و ممکن بود بعضی آنها توبه کنند و باز گردند که در چنین حالی
لعنت آنها قطع میشد ولی این آیه مربوط به کسانی است که کتمان حقیقت کردند و با همین حال خود مردند و بدون توبه از دنیا
رفتند که دیگر امید نجاتی نیست و لعنت آنها هرگز قطع نخواهد شد و آنها همیشه در عذاب الهی خواهند بود. زیرا خداوند از آنها
پیمان گرفته بود که حقیقت را کتمان نکنند و آن را به مردم آشکار سازند:
وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّه لِلنّاس وَ لا تَکتُمُونَه (آل عمران/ 187 ) و هنگامی که خداوند از کسانی که کتاب به
آنها داده شده، پیمان گرفت که آن را بر مردم بیان کنید و آن را کتمان نکنید.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 163 الی 164
اشاره
وَ إِلهُکُم إِله واحِ دٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحمن الرَّحِیم ( 163 ) إِن فِی خَلق السَّماوات وَ الَأرض وَ اختِلاف اللَّیل وَ النَّهارِ وَ الفُلک الَّتِی تَجرِي
فِی البَحرِ بِما یَنفَع النّاسَ وَ ما أَنزَلَ اللّه مِنَ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأَحیا بِه الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وَ بَث فِیها مِن کُل دَابَّۀٍ وَ تَصرِیف الرِّیاح وَ
( السَّحاب المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الَأرض لَآیات لِقَوم یَعقِلُونَ ( 164
( و خداي شما خدایی یگانه است خدایی جز او که بخشاینده و بخشایشگر است، وجود ندارد ( 163
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شدِ شب و روز و کشتیهایی که در دریا به سود مردم روانند و آبی که خدا از آسمان
نازل کرده پس زمین را با آن پس از مردنش زنده نموده است و در زمین هر جنبندهاي را پراکنده و گردانیدن بادها و ابر رام شده
( میان آسمان و زمین، نشانههایی براي گروهی که میاندیشند وجود دارد ( 164
صفحه : 417
نکات ادبی
است و محل هر دو رفع میباشد. « اله » بدل از « هو » -1
ایجاد بدون سابقه، اختراع چیزي که سابقه ندارد و فقط به خدا اطلاق میشود. هر چند که بطور مجاز در غیر خدا هم « خلق » -2
استعمال شده است.
یا به معناي جانشین شدن براي یکدیگر و آمد و شد است و یا به معناي دگرگونی است چون روز و شب در کوتاهی « اختلاف » -3
و بلندي مرتب در حال دگرگونی هستند.
کشتیها، چون حرکت میکند به آن فلک گفته شد و به افلاك آسمانی هم به جهت حرکتی که دارند این واژه اطلاق « فُلک » -4
میشود.
پراکنده ساخت و مبثوث پراکنده شده را میگویند. «ّ بث» -5
به هر موجود جنبنده و متحرك و ذیروح گفته میشود. « دابه » -6
ادراك و فهم تام و در وجود انسان مایه تمایز او از حیوان است. « عقل » -7
تفسیر و توضیح
صفحه 266 از 374
164 ) وَ إِلهُکُم إِله واحِدٌ ... توحید و شناخت خدا، یکی از مشترکات ادیان آسمانی و در رأس آنهاست. تمام پیامبران - آیات ( 163
براي اثبات وجود یگانگی خداوند فرستاده شدهاند تا انسانهایی را که از فطرت خود دورافتادهاند به سوي فطرت خود برگردانند و
توحید را در جامعه خود حاکم سازند. اعتقاد به وجود و یگانگی خدا در نهاد و فطرت هر انسانی وجود دارد و نیازي به اثبات و
آوردن دلیل ندارد ولی در عین حال پیامبران دلایلی هم براي آن ذکر کردهاند. براي اثبات وجود یگانگی خدا به تعداد تمام
موجودات عالم دلیل وجود دارد و هر موجودي بر وجود پدیدآورنده خود گواهی میدهد.
باید توجه داشت که در اصل وجود خداوند کمتر کسی تردید میکند آنچه پیامبران با آن روبرو بودند، انحراف مردم از توحید و
اعتقاد به یگانگی خدا تکیه کردهاند چون
صفحه : 418
حتی بت پرستان و مشرکان هم اصل وجود خدا را انکار نمیکردند بلکه براي او شریک و انبازي قائل بودند. در قرآن کریم هم
تکیه بیشتر بر موضوع توحید و نفی معبودهاي دروغین است و جمله (لا إله إلا الله) که شعار اسلام است و هر کس آن را بگوید
مسلمان میشود، نیز دلالت بر یگانگی خدا و نفی معبودهاي دیگر دارد.
قرآن کریم اصل وجود خدا را یک امر مسلّم و تردید ناپذیر میداند:
أَ فِی اللّه شَکٌّ فاطِرِ السَّماوات وَ الَأرض (ابراهیم/ 10 ) آیا در وجود خدا تردیدي هست! خدایی که آفریننده آسمانها و زمین است!
البته استدلالهایی در این زمینه هم میکند ولی بیشتر، روي یگانگی خدا و نفی معبودهاي باطل تاکید دارد و از نظم و هماهنگی در
جهان خلقت راه روشنی به سوي این منظور میگشاید.
در آیات مورد بحث بطور دقیق از چنین روشی استفاده شده است. در این آیات نخست بر یگانگی خداوند و این معبودي جز او
نیست تاکید میشود و دو صفت رحمان و رحیم بر او حمل میگردد سپس با پرداختن به گوشههایی از نظم و هماهنگی موجود در
جهان هستی که خود دلیل بر اصل وجود خداوند است بر یگانگی او نیز استدلال میشود.
در این دو آیه، آیه دوم مطلب آیه اول را برهانی و استدلالی میکند و آیه دوم دلیل بر مطلب آیه اول است و به طوري که ملاحظه
میفرمایید آیه اول یگانگی خداوند و نه اصل وجود او را یادآور میشود اما دلیلهایی که در آیه دوم آمده همانگونه که میتواند
دلیل بر اصل وجود خدا باشد، میتواند دلیل بر یگانگی او نیز باشد. زیرا نظم موجود در جهان جز با یگانگی آفریدگار آن جور در
نمیآید.
در این آیه به شش مورد از موارد نظم و هماهنگی در جهان آفرینش اشاره شده و با آنها به مطلبی که در آیه قبلی آمده استدلال
گردیده است. این شش مورد عبارتند از:
-1 آفرینش آسمانها و زمین، که اینچنین با اتقان و استحکام آفریده شدهاند.
-2 آمد و شد و کوتاهی و بلندي شب و روز، که باعث پیدایش فصول چهارگانه
صفحه : 419
میشود و آن نیز باعث رشد و شکوفایی گیاهان و مواد غذایی است.
-3 حرکت کشتیها بر روي دریاها که مسافران و کالاهاي مورد نیاز مردم را حمل میکنند. البته خود کشتی هم دلیل بر وجود
یگانگی خداست چون ساخته شده دست کسی است که خود ساخته شده خداوند است ولی در اینجا بیشتر توجه به استعدادي است
که دریا براي کشتیرانی دارد و این نرمی و لطافت آب و این حجم کشتی را روي خود نگهمیدارد و آن را از جایی به جایی انتقال
میدهد نشانی از عظمت و یگانگی خداوند دانا و تواناست.
-4 آبی که از آسمان فرستاده شده و باعث زنده شدن زمین و پیدایش موجودات زنده، در آن گردیده است. حیات هر موجود
صفحه 267 از 374
زندهاي شدیداً به آب بستگی دارد و آب به وفور در اختیار اوست.
-5 گردیدن و وزیدن بادها که منافع بسیاري براي بشر دارد و علاوه بر این هواي سرد و گرم را جابجا میکند و باعث لطافت هوا
میشود، بسیاري از درختان و گیاهان و گلها را تلقیح میکند و بارور میسازد.
-6 ابرهایی که میان آسمان و زمین معلق هستند و در مواقع خاصی بر زمین میبارند و زندگی میبخشند.
قرآن کریم این موارد را میشمارد و آنها را نشانههایی براي آن گروه از مردم که عقل و اندیشه خود را به کار گرفتهاند، میداند. و
بدینگونه مردم را به مطالعه دقیق در پدیدههاي هستی دعوت میکند و از آنها میخواهد که اندیشه خود را به کار گیرند و در این
موارد تأمل کنند. شک نیست که اندیشیدن در آثار صنع الهی انسان را به خدا نزدیکتر میکند و درهاي حقیقت را به روي او
میگشاید.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 165 الی 167
اشاره
وَ مِنَ النّاس مَن یَتَّخِ ذُ مِن دُونِ اللّه أَنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُب اللّه وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَ دُّ حُبا لِلّه وَ لَو یَرَي الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذ یَرَونَ العَذابَ أَنَّ
القُوَّةَ لِلّه جَمِیعاً وَ أَن اللّهَ شَدِیدُ العَذاب ( 165 ) إِذ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا العَذابَ وَ تَقَطَّعَت بِهِم الَأسباب ( 166 ) وَ قالَ
( الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَو أَن لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَذلِکَ یُرِیهِم اللّه أَعمالَهُم حَسَرات عَلَیهِم وَ ما هُم بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ ( 167
صفحه : 420
و از مردم کسانی هستند که غیر خدا را شریکانی میگیرند و آنها را همانند خدا دوست میدارند، ولی آنها که ایمان آوردهاند
دوستیشان نسبت به خدا سختتر است و اگر کسانی که ستم کردهاند، هنگامی که عذاب را دیدند بنگرند، خواهند دانست که
( همه قدرت از آنِ خداست و همانا خداوند داراي عذاب سخت است ( 165
آنگاه که کسانی که پیروي شدهاند از کسانی که پیروي کردهاند، بیزاري جویند و عذاب را ببینند و پیوندهایشان گسسته گردد
(166)
و کسانی که پیروي کردهاند بگویند: کاش ما را بازگشتی به دنیا بود پس ما نیز از آنها بیزاري میکردیم همانگونه که آنها از ما
بیزاري نمودند و بدینسان خداوند کردارهایشان را به صورت حسرتهایی به آنها نشان میدهد و آنها هرگز از آتش بیرون نشوند
(167)
نکات ادبی
جمع ندّ به معناي مثل و شریک. « انداد » -1
دوست داشتن، علاقه پیدا کردن و آن حالتی است که در طبع به وجود میآید و میل به سوي محبوب پیدا میشود به « محبت » -2
طوري که نزدیکی به او را طلب میکند.
نیرو و قدرت و توانایی. « قوّه » -3
میباشد. « لرأوا » یا « لعلموا » به خاطر معلوم بودن حذف شده و آن چیزي از قبیل « لو » -4 جواب
به معناي دوري مرض و بهبودي است. « برء » بیزاري و دوري جستن و « تبرّؤ » -5
از ریشه قطع به معناي بریده شدن و گسستن و دور شدن. « تقطّع » -6
صفحه 268 از 374
گفته میشود چون باعث پیوند است. « سبب » در اینجا به معناي پیوندهاست و به ریسمان « اسباب » -7
صفحه : 421
بازگشت و رجعت، تکرار نیز از این ریشه است. « کرّه » -8
جمع حسرت، پشیمانی و اندوه از انجام کاري که نباید انجام داده میشد و یا ترك کاري که باید انجام داده میشد. ،« حسرات » -9
به معناي شرطی نیست بلکه به معناي تمنی است. اي کاش. «ّ لوان » در « لو » -10
.« حسرات » و سومی « اعمالهم » دیگري « هم » سه مفعول گرفته یکی « اري » فعل « یریهم الله » -11
تفسیر و توضیح
آیه ( 165 ) وَ مِنَ النّاس مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّه ... در آیه پیش از یگانگی خدا و دلایل آن سخن گفته شد و اینک درباره مشرکان و
بت پرستان صحبت میشود همان گروهی که با وجود دلایل روشن بر یگانگی خدا، براي او شریک و انباز قرار میدهند و
معبودهاي باطل را میپرستند. اینها تحت تأثیر تبلیغات سوء و گروهی وسوسهگر قرار میگیرند. این گروه یا از شیاطین جن هستند
که کارشان وسوسه و گمراه ساختن انسان است و یا از شیاطین انس یعنی از همین انسانها هستند که به خاطر تحمیق مردم و مسلط
شدن بر آنها و با داعیه ریاست طلبی دست به چنین کاري میزند و مردم ساده لوح را از فطرت پاك خود دور میکنند و به انحراف
میکشانند. البته وسوسه این سردمداران کفر، اعمال کسانی را که به دام آنها افتادهاند و به جاي خدا بت را میپرستند توجیه
نمیکند زیرا آنها عقل و شعور دارند و میتوانند حقیقت را دریابند و تسلیم وسوسهها نشوند.
در همین جا تذکر میدهیم که معبودهاي دروغین که گاهی انسان براي خود میسازد، ممکن است سنگ و چوب و بت باشد و
ممکن است مقام و مال و جاه باشد.
بت پرستی از نوع دوم هم اکنون شایعترین نوع آن است.
در این آیه خداوند از گروهی خبر میدهد که چیزهایی جز خدا را معبود خود قرار دادهاند و آنها را به شدت دوست میدارند
همانگونه که یک خداشناس خدا را دوست
صفحه : 422
میدارد و به جاي این خدا را دوست بدارند، محبت آن معبودها در دلشان جاي گرفته است. سپس خاطرنشان میسازد که محبت
خداوند در دلهاي مؤمنان و موحدان به مراتب بیشتر از محبت معبودهاي باطل در دلهاي بت پرستان است. زیرا محبت بت پرستان
بیریشه است و یک محبت بدلی است و اساس و پایهاي ندارد ولی محبت مؤمنان نسبت به خدا عمیق و ریشهدار است و بر اساس
آگاهی و تأمل و تدبر و اندیشیدن است و چنین محبتی بدون شک پایدار و انبوه خواهد بود.
در پایان آیه صحنهاي از صحنههاي قیامت را ترسیم میکند که همین بت پرستان که بر نفس خود ظلم کردهاند، وقتی عذاب الهی
را دیدند و با آن روبرو شدند، در آن هنگام خواهند فهمید که تمام قدرتها از آنِ خدا بوده و معبودهاي دروغین آنها هیچ و پوچ
بودهاند و نیز خواهند فهمید که خداوند براي آنها عذابی سخت تدارك دیده است. ولی معلوم است که دیگر دیر شده است و آنها
باید در دنیا که محل تکلیف است حقایق را میفهمیدند.
167 ) إِذ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا ... صحنه دیگري از صحنههاي قیامت را در مورد بت پرستان و مشرکان ترسیم میکند و آن - آیات ( 166
این در روز قیامت که حقایق بر همه روشن شد، رهبران بت پرستان و آنها که با تبلیغات خود گروهی را به انحراف کشاندند، از
پیروان خود که همان مردم ساده لوح هستند بیزاري و دوري میجویند و این هنگامی است که این پیروان سراغ رهبران خود
میروند و از آنها میخواهند که پاسخگوي بدبختی آنها باشند و عذاب الهی را از آنها بردارند ولی رهبرانشان که خود در عذاب
صفحه 269 از 374
الهی هستند و قدرت هیچ کاري را ندارند از پیروان خود بیزاري میجویند و از آنها میخواهند که دور شوند. زیرا که دست آنها از
همه جا کوتاه است و تمام پیوندهایی که دردنیا به آنها دل بسته بودند، اکنون گسسته است و این دلیل بر نهایت ناامیدي و یأس
آنهاست.
این پیروان وقتی چنین دیدند، کاري از دستشان برنمی آید جز این آرزو میکنند که اي کاش بار دیگر به دنیا برمیگشتند و
نفهمیهاي خود را جبران میکردند و از آن
صفحه : 423
رهبران که باعث چنین بدبختی شدهاند بیزاري میجستند همانگونه که آنها در قیامت از اینها بیزاري میکنند. ولی هیهات که این
آرزو هرگز برآورده نمیشود و آنها هیچ وقت به دنیا برنمی گردند.
آنها وقتی در قیامت به پرونده اعمال خود نگاه میکنند، اعمال خود را مایه حسرت و پشیمانی مییابند و چیزي جز حسرت و اندوه
نصیب آنها نمیشود و هرگز از عذاب الهی و آتشی که خود براي خویش برافروختهاند بیرون نخواهند شد.
ترسیم چنین صحنههاي تکان دهندهاي از اوضاع قیامت، از نظر ترتیبی بسیار مفید و آموزنده است و هشداري به انسانهاست که تا
فرصت از دست آنها بیرون نرفته و تا قدرت آن را دارند که حقایق را دریابند، به خود آیند و هدایت شوند و گرنه روزي خواهد
آمد که پشیمانی سودي نخواهد داد.
چند روایت
-1 از امام صادق (ع) درباره این آیه پرسیدند (کَذلِکَ یُرِیهِم اللّه أَعمالَهُم حَسَرات عَلَیهِم) فرمود: او کسی است که ثروت خود را به
خاطر بخل، در راه خدا انفاق نمیکند و میمیرد و آن را براي کس دیگري به ارث میگذارد که او به طاعت خدا یا به معصیت
خدا صرف میکند. اگر در طاعت خدا صرف کند آن را در پرونده دیگري میبیند و با حسرت به آن نگاه میکند چون آن مال از
آنِ او بود و اگر در معصیت خدا صرف شود، او با این مال باعث تقویت آن شخص شده که آن را در معصیت خدا مصرف
«1». کند
-2 قال علی (ع) ان اعظم الحسرات یوم القیامۀ حسرة رجل کسب مالًا فی غیر طاعۀ الله فورثه رجلًا انفقه فی طاعۀ الله فدخل به الجنّۀ
حضرت علی (ع) فرمود: بزرگترین حسرتها در روز قیامت حسرت مردي است که مالی را در غیر طاعت «2» و دخل به الاول النار
خدا کسب کند و آن را به کسی به ارث بگذارد که او در طاعت خدا انفاق کند و به وسیله آن وارد بهشت شود و آن شخص اوّلی
وارد آتش گردد.
-----------------------------------
1)- کنز الدقائق ج 1 ص 399 )
2)- نهج البلاغه حکمت 429 )
صفحه :