گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سورة البقرة ( 2):



الآیات 168 الی 171
اشاره
یا أَیُّهَا النّاس کُلُوا مِمّا فِی الَأرض حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین ( 168 ) إِنَّما یَأمُرُکُم بِالسُّوءِ وَ الفَحشاءِ وَ
صفحه 270 از 374
أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه ما لا تَعلَمُونَ ( 169 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللّه قالُوا بَل نَتَّبِع ما أَلفَینا عَلَیه آباءَنا أَ وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعقِلُونَ
( شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ ( 170 ) وَ مَثَل الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَل الَّذِي یَنعِق بِما لا یَسمَع إِلاّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکم عُمی فَهُم لا یَعقِلُونَ ( 171
( اي مردم از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه بخورید و پیرو گامهاي شیطان نباشید که همانا او بر شما دشمنی آشکار است ( 168
( همانا او شما را به بدي و زشتی دعوت میکند و این درباره خداوند چیزي را که نمیدانید، بگویید ( 169
و هنگامی که به آنها گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده پیروي کنید، میگویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروي
( میکنیم. آیا هر چند که پدران آنها چیزي نمیفهمیدند و هدایت نشده بودند! ( 170
و مَثَل کسانی که کافر شدند مَثَل کسی است که به چیزي بانگ میزند که جز خواندنی و صدایی نمیشنود کران و لالان و
( کورانند پس آنها نمیفهمند ( 171
نکات ادبی
به معناي مباح و جایز است و از حل مشتق شده که به معناي گشودن گره آمده چون در حلال گره ممنوعیت گشوده « حلال » -1
شده است.
پاکیزه، در مقابل خبیث به معناي ناپاك، طیب هر چیزي که با طبع و نفس انسانی جور باشد و طبع انسانی از آن متنفر « طیب » -2
نباشد.
که مرّه زا خطی است و به معناي قدم و گام میباشد. « خطوه » جمع « خطوات » -3
گناه روشن، کار زشت و ناپسند و خارج از حد اعتدال و بیشتر در گناهان مربوط به انحرافات جنسی استعمال میشود. « فحشاء » -4
صفحه : 425
یعنی پیدا کردیم و با آن انس و الفت گرفتیم. « الفینا » -5
بانگ زدن بر حیوان، صوت بیمعنا، حتی به قارقار کلاغ هم نعق گفته میشود. « نعق » -6
تفسیر و توضیح
169 ) یا أَیُّهَا النّاس کُلُوا مِمّا فِی الأَرض ... این یک خطاب همگانی است و به گروه خاصی از مؤمنان و کافران - آیات ( 168
اختصاص ندارد و در آن دو تا دستور آمده که میتواند تأثیر مهمی در سعادت انسان داشته باشد و اگر انسان- چه مؤمن و چه
کافر- این دو فرمان را مدّ نظر داشته باشد زمینه را براي خوشبختی و هدایت خود فراهم کرده است.
فرمان اول ناظر به رعایت موازین درست اقتصادي و بهداشتی است به این معنا که خداوند دستور میدهد که از آنچه در زمین است
به صورت حلال و مشروع استفاده کنید و مال و ثروت و غذاي یکدیگر را غاصبانه و از راه نامشروع نخورید. نظیر:
وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل (بقره/ 188 ) اموال خود را در میان خود به باطل نخورید.
همچنین خوردنیهایی که در شرع حرام شده نباید خورده شود و مورد استفاده قرار گیرد و علاوه بر حلال بودن، باید پاکیزه هم
باشد و طبع بشر از آن نفرت نداشته باشد. البته منظور از طبع بشر طبع سالم و دست نخورده بشر است و گرنه گاهی در اثر تلقین و
تکرار، غذاي نفرت آوري در طبع کسی ملایم مینماید.
گاهی غذا هم حلال است هم طیب مانند غذاهاي معمولی که از راه حلال به دست آمده باشد و گاهی نه حلال است و نه طیب
مانند خوردن کثافتها و گاهی طیب است و طبع بشر از آن نفرت ندارد ولی حلال نیست مانند خوردن غذایی که از مال نامشروع و
« خبائث » غصبی تهیه شده است ولی غذایی وجود ندارد که طیب نباشد ولی حلال باشد چون تمام غذاهاي غیر طیب که به آنها
صفحه 271 از 374
گفته میشود از نظر شرع حرام شده است:
صفحه : 426
وَ یُحِلُّ لَهُم الطَّیِّبات وَ یُحَرِّم عَلَیهِم الخَبائِثَ (اعراف/ 157 ) و پاکیزهها را بر آنان حلال و ناپاکها را بر آنها حرام میکرد.
از آنجا که در زبان شرع، غذاهاي حرام شمارش شده است، از این رو هر غذایی که در شرع بر آن نهی وارد نشده و از خبائث هم
نباشد حلال و خوردن آن جایز است.
فرمان دوم در این آیه مربوط به اجتناب از وسوسههاي شیطان و پیروي از گامهاي اوست. انسان همواره در معرض وسوسههاي
شیطان است و چون انسانی به دام شیطان گرفتار شد پا چاي پاي او میگذارد و از فرمانهاي او پیروي میکند و بدینگونه به سوي
گمراهی و بدبختی کشیده میشود. در این آیه به مردم هشدار میدهد که از گامهاي شیطان پیروي نکنید و منظور از گامهاي او
وسوسههاي اوست که انسان را اسیر خود میسازد و او را از خدا دور میکند. این هشدار بدان جهت است که شیطان دشمن آشکار
انسان است. دشمنی میان انسان و شیطان یک دشمنی دیرینه و مربوط به آغاز خلقت آدم است که شرح آن در تفسیر آیات مربوط
به خلقت آدم گذشت.
پس از این هشدار کلی، در آیه بعد، گامهاي شیطان را توضیح میدهد و موضوع را روشن میسازد. طبق این آیه شیطان همواره
مردم را به زشتی و پلیدي و گناه و معصیت فرا میخواند و انسان را وادار میکند که آنچه را که نمیداند درباره خدا بگوید.
بنابراین شیطان به سه چیز دستور میدهد:
و آن هر کار بدي است که انسان مرتکب آن میشود. « سوء » -1
و آن کارهاي زشت روشنی است که بدي آنها آشکار است. « فحشاء » -2
و آن همان شریک قرار دادن براي خدا و یا اعتقاد به فرزند داشتن خدا و یا نسبت « نسبت دادن به خدا چیزهایی را که نمیداند » -3
دادن چیزهایی به خدا است که خدا آنها را نگفته است.
این شیطان انسان را به این چیزها فرمان میدهد، به معناي آن است که شیطان اعمال بد و زشت را در نظر انسان خوب جلوه میدهد
و آنها را زینت میبخشد و انسان در اثر وسوسه شیطان زشت را زیبا میانگارد. و گاهی هم نفس انسانی با شیطان
صفحه : 427
همدست میشود و آن نیز امر به زشتی میکند:
إِن النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ (یوسف/ 53 ) همانا نفس بسیار امر کننده به بدي است.
انسان بیچاره در میان این همه وسوسهها گرفتار است ولی در مقابل، خداوند او را تنها نمیگذارد و سر خود رها نمیکند و با
فرستادن پیامبران دست بشر را میگیرد و او را قوت و نیرو میبخشد تا در برابر این وسوسهها مقاومت کند و درست را از نادرست
تشخیص بدهد. این است که قرآن با هشدارهاي مکرر که با تعبیرهاي گوناگونی صورت گرفته، بشر را از دامهاي شیطان و
وسوسههاي او آگاه کرده و راه مبارزه با شیطان را به انسان یاد داده است که یک نمونه آن همین آیات است.
آیه ( 170 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم اتَّبِعُوا ... در این آیه یک نمونه روشن و بارز از دامهاي شیطان بیان شده و این چگونه بعضی از مردم با
بهانههاي واهی از پذیرش دین حق سرباز میزنند و این نوع بهانهها چیزي جز وسوسه شیطانی و یکی از گامهاي او که در آیه قبلی
آمده، نیست.
وقتی به آنها گفته میشود که از دین حق و از آنچه که نازل شده پیروي کنید، آنها چنین عذر میآورند که ما تابع چیزي هستیم
که پدرانمان را بر آن یافتهایم. یعنی ما از پدرانمان تقلید میکنیم. این یکی از همان دامهاي شیطان است که سر راه آنها گسترده
است و تقلید کورکورانه از پیشینیان را در نظر آنها به عنوان یک ارزش جلوه داده است در حالی که اگر کسی درست بیندیشد به
صفحه 272 از 374
روشنی خواهد فهمید که پیروي از پدران وقتی درست است که آنها به راه راست رفته باشند ولی اگر به راه خطا رفتند و ناآگاهانه
پیروي از امر باطلی کردند، دیگر نباید تابع آنها شد.
میراث گذشتگان ارزش دارد ولی نه در همه جا وقتی گذشتگان اشتباه کردند نباید اشتباه آنها را تکرار کرد وقتی گمراهی آنان
روشن شد نباید از آنها پیروي نمود. لذا قرآن کریم در آیات متعددي این سخن نادرست کفار را نقل نموده و آن را نپذیرفته و
تقلید کورکورانه از پدران را محکوم کرده است. و در ردّ این گفتار به آنها تذکر دهد که
صفحه : 428
آیا شما از پدرانتان پیروي میکنید هر چند که آنها چیزي را ندانند و یا گمراه باشند!
بدون شک التزام به این موضوع و پیروي از نیاکان هر چند که گمراه باشند، خسارت عظیمی است و سدّ راه ترقی و تعالی انسانها و
مانع هدایت آنهاست و لازم میآید که چنین اشخاصی چشم و گوش خود را به هر سخن تازه ببندند و از قافله زمان عقب بمانند.
آیه ( 171 ) وَ مَثَل الَّذِینَ کَفَرُوا ... در اینجا مثلی براي کافران زده شده است و آن این همانگونه که چوپان بر گوسفندان خود بانگ
میزند و آنها را میخواند ولی آنها چیزي از گفتههاي چوپان را نمیفهمند و جز یک صدا و ندا نمیشنوند، کافران نیز در برابر
پیامبر اسلام چنین هستند و با این گفتار او را میشنوند و آیات الهی بر آنها خوانده میشود ولی در عمق آن دقت نمیکنند و آن
سخنان را مورد تدبر و تأمل قرار نمیدهند و سخنان خدا در گوش آنها مانند هی هی چوپان در گوش گوسفندان و هُداي شتربان
در گوش شتران است که چیزي را میشنوند ولی آن را درك نمیکنند.
گویا که آنها کران و گنگان و کورانند و تمام کانالهاي ارتباطی آنها با عالم خارج بسته است. انسان به وسیله یکی از این سه عضو
با جهان خارج ارتباط دارد و مطالب را دریافت میکند اگر همه این وسیلهها از بین رفته باشد، مسلماً انسان از دریافت مطالب عاجز
و ناتوان خواهند شد.
کافران در اثر اصرار بر کفر و با عنوان کردن بهانههاي واهی مانند همان پیروي از پدرشان که در آیه پیش آمده بود، در واقع چشم
و گوش و زبان خود را به روي حقیقت بستهاند و سخن پیامبر و هدایتگریهاي او در گوش آنان مانند همان صداي نامفهوم چوپان
در گوش گوسفندان است. و چه خسارتی بالاتر از این که انسان خود را در قفس باورهاي پیش ساختهاي زندانی کند و از حقایقی
که منادیان الهی پیوسته آنها را تذکر میدهد، بی بهره بماند. آیا چنین شخصی از گوسفند کم هوشتر نیست!
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 172 الی 173
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ اشکُرُوا لِلّه إِن کُنتُم إِیّاه تَعبُدُونَ ( 172 ) إِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُم المَیتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الخِنزِیرِ
( وَ ما أُهِل بِه لِغَیرِ اللّه فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ فَلا إِثمَ عَلَیه إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم ( 173
صفحه : 429
اي کسانی که ایمان آوردهاید از چیزهاي پاکیزهاي که به شما روزي دادهایم بخورید و خدا را سپاسگزاري کنید اگر تنها او را
( میپرستید ( 172
همانا خداوند بر شما مردار و خون و گوشت خوك و آنچه نام غیر خدا بر آن برده شده را حرام کرده پس کسی که ناچار شود
( بدون آنکه ستمگر و متجاوز باشد، پس بر او گناهی نیست. همانا خداوند آمرزنده و بخشایشگر است ( 173
نکات ادبی
صفحه 273 از 374
حیوانی که بدون تذکیه و ذبح شرعی مرده باشد، مردار. « میته » -1
حیوانی که در موقع ذبح آن، نام کسی بر آن برده شود. ضمناً این ترکیب محلًا منصوب است چون عطف بر میته « ما اهل به » -2
است ..
ناچاري، انجام کاري که اگر انجام نشود موجب ضرر و زیان میگردد. « اضطرار » -3
بغی کننده، ستمگر، احتمال این باغ به معناي طالب و خواهان باشد نیز وجود دارد. « باغ » -4
کسی که از حد خود تجاوز کند. « عاد » -5
تفسیر و توضیح
173 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا ... در آیات قبلی خطاب به عموم مردم گفته شد که از آنچه در زمین است، حلال و - آیات ( 172
پاکیزه بخورند و تابع شیطان نشوند و اینک همان دستور به تعبیر دیگري خطاب به مؤمنان تکرار شده است این تأکید و تکرار براي
مبارزه با سنتهاي غلطی بود که در عصر جاهلی ریشه دوانیده بود و بعضی از مردم خوردن بعضی از غذاها را حرام میدانستند
بخصوص بعضی از روحانیون یهود و نصاري در این باره افراط کرده بودند. اینک خداوند به مسلمانان خطاب میکند که از
صفحه : 430
چیزهاي پاکیزهاي که به شما روزي دادیم بخورید. این خطاب براي آن است که رسوبات فکري عصر جاهلی از اندیشههاي
مسلمانان کاملًا زدوده شود و آنها از تمام آن نعمتهایی که خداوند به بشر ارزانی داشته استفاده کنند و سپاسگزار خداوند باشند.
از آنجا که این خطاب به مسلمانان است، خداوند اشاره میکند که از روزیهاي پاکیزه بخورید و سپاسگزار باشید اگر خدا را
عبادت میکنید. چه رابطهاي میان عبادت خدا و خوردن روزیهاي پاکیزه است! این میرساند که استفاده از روزیهاي پاکیزه و
شکرگزاري به درگاه خدا در مقابل این نعمتها، خود نوعی عبادت است. این انسان خدا را ولی نعمت خود بداند و در موقع بهره
گیري از نعمتها او را شکر کند، در واقع خدا را عبادت کرده است زیرا که این خود نوعی خضوع در مقابل خداست.
پس از این بیان کلی، از خوردنیهاي حیوانی آنچه را که حرام شده است، بر میشمارد تا مسلمانان تنها از آنها پرهیز کنند و غیر آنها
را با اطمینان و بدون دغدغه بخورند. غذاهاي حیوانی حرام شده عبارتند از:
-1 گوشت میته یا مردار، وقتی حیوانی بدون ذبح میمیرد و خون لازم از او دفع نمیشود، خوردن گوشت آن حرام است زیرا هم
طبع انسان از آن نفرت دارد و هم ممکن است باعث پیدایش بیماریهایی گردد.
-2 خون، خوردن خون هم حرام است چون آن هم از چیزهایی است که طبع بشر از آن نفرت دارد و هم خون محل پرورش انواع
میکروبهاست و به آسانی آلوده میشود.
-3 گوشت خوك، خوردن آن نیز حرام است، زیرا که خوك حیوانی است که کثافات میخورد و گوشت آن انواع آلودگیها و
انگلها را دارد و ضمناً از نظر روحی باعث بیبند و باري جنسی میشود.
البته آنچه درباره این سه نوع غذا گفتیم، گوشهاي از اسرار آنهاست و مسلماً علتهاي بسیاري دارد که خواه ما آنها را بدانیم یا ندانیم
در حرمت این غذاها تفاوتی نمیکند و ما تابع دستور شرع هستیم.
صفحه : 431
ضمناً این سه مورد، از غذاهایی است که بعضیها آنها را میخورند و گرنه خوردنیهاي حرام بیش از اینهاست مانند گوشت سگ یا
حشرات ولی چون نوع مردم از آنها نفرت دارند و آنها را نمیخورند دیگر آنها ذکر نشدهاند.
-4 حیواناتی که در هنگام ذبح آنها نام غیر خدا برده شود. خوردن گوشت حیوانی که نام خدا در ذبح آن برده نشود حرام است و
صفحه 274 از 374
البته حرمت این نوع از غذا، علت بهداشتی ندارد بلکه علت معنوي و اعتقادي و تربیتی دارد. از آنجا که مشرکان در هنگام ذبح
حیوان نام بتها و معبودهاي باطل را میآورند، خوردن چنین حیواناتی حرام شد و در مقابل دستور داده شده که موقع ذبح حیوان نام
خدا برده شود. این کار ضمن آنکه نوعی مبارزه با بت پرستی است، شکرگزاري در مقابل خداوندي است که این حیوان را آفرید و
گوشت آن را حلال کرد.
در پایان آیه متذکر میشود اگر کسی ناچار از خوردن این غذاهاي حرام باشد مشروط بر این ظلم نکند و از روي علاقه نخورد و
نیز از حد ضرورت تجاوز ننماید، اشکالی ندارد و گناه نکرده است زیرا ضرورتها، محظورات را مباح میکند و خداوند بخشنده
مهربان خوردن حرام در حال ضرورت را میبخشد.
[ [سورة البقرة ( 2): الآیات 174 الی 176
اشاره
إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ ما أَنزَلَ اللّه مِنَ الکِتاب وَ یَشتَرُونَ بِه ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ ما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه یَومَ القِیامَۀِ وَ
لا یُزَکِّیهِم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 174 ) أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالهُدي وَ العَذابَ بِالمَغفِرَةِ فَما أَصبَرَهُم عَلَی النّارِ ( 175 ) ذلِکَ بِأَنَّ
( اللّهَ نَزَّلَ الکِتابَ بِالحَق وَ إِن الَّذِینَ اختَلَفُوا فِی الکِتاب لَفِی شِقاق بَعِیدٍ ( 176
همانا کسانی که آنچه را خدا از کتاب نازل کرده پنهان میکنند و آن را به بهاي اندکی میفروشند، اینان در شکمهایشان جز آتش
نمیخورند و خدا در روز قیامت با آنها سخن نمیگوید و آنها را پاك نمیکند و براي آنها عذابی دردناك
صفحه : 432
( است ( 174
( اینان کسانی هستند که گمراهی را در برابر هدایت و عذاب را در مقابل آمرزش خریدهاند پس چقدر بر آتش طاقت دارند؟ ( 175
این بدان جهت است که خداوند کتاب را بر اساس حق فرستاد و همانا کسانی که در کتاب اختلاف کردند، سخت در پراکندگی
( هستند ( 176
نکات ادبی
گفته میشود. « بطن » داخل، شکم و در میان عربها به کوچکتر از قبیله « بطن » -1
صیغه تعجب است، البته تعجب در خدا معنا ندارد و منظور این است که اینجا جاي تعجب است. « فما اصبر هم » -2
هم به معناي فروختن آمده و هم به معناي خریدن و در اینجا اشتراء اولی به معناي فروختن و اشتراء دوم به معناي خریدن « اشتراء » -3
است.
شکاف، پراکندگی و اختلاف. « شقاق » -4
در اینجا به معناي عمیق و سخت میباشد چون دوري هر چیزي به مناسبت خود اوست و در اینجا اختلاف و پراکندگی « بعید » -5
متصف به دوري شده که منظور عمق اختلاف است.
تفسیر و توضیح
176 ) إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ ما ... سخن درباره آن گروه از دانشمندان یهود است که اوصاف و ویژگیهاي پیامبر اسلام را - آیات ( 174
صفحه 275 از 374
در تورات خوانده بودند و به خوبی او را میشناختند ولی این حقیقت بزرگ را از مردم بیسواد پنهان میکردند کسانی مانند کعب
بن اشرس و حی بن اخطب و کعب بن اسد و دیگر علماء یهود که معاصر با پیامبر اسلام بودند، از علامتهاي پیامبر موعود خبر
داشتند و میدانستند که آن پیامبر موعود همان محمّد (ص) است ولی این راز را پوشیده میداشتند و بدینگونه به کتاب آسمانی
خود تورات خیانت میکردند. این خیانت به جهت حفظ مقام و جاه و به دست آوردن
صفحه : 433
پول بود چون مردم نادان آنها را به عنوان بزرگان دینی احترام میکردند و پول بسیاري در اختیار آنها قرار میدادند.
آنها میدیدند که اگر حقیقت را آشکار کنند، مردم به سوي دین جدید روي خواهند آورد و به آنها مراجعه نخواهند کرد و بازار
آنها از رونق خواهد افتاد.
بدینگونه آنها مقام و موقعیت و ثروتی را که به دست میآوردند در خطر میدیدند و لذا کتمان حقیقت میکردند و در واقع آنها
دین و ایمان و وجدان خود را در مقابل بهاي اندکی میفروختند و البته این بها هر چند بیشتر هم باشد باز در برابر آنچه آنها از
دست میدادند اندك بود چون آنها ایمان خود را از دست میدادند که با هیچ قیمتی قابل خریداري نیست.
خداوند در این آیه تذکر میدهد که آنها به خاطر این خیانت به چهار چیز گرفتار خواهند شد:
-1 آنچه میخورند، در شکم آنها تبدیل به آتش خواهد شد. منظور این است که وجوهی که از این راه غیر مشروع و خائنانه به
دست میآورند در قیامت تبدیل به آتش میشود و به داخل وجود آنها نفوذ میکند. نظیر این سخن را خداوند در جاي دیگر
درباره احبار و رهبان (دانشمندان یهود و نصاري) بیان کرده و این آنها اموال مردم را به باطل میخورند و سیم و زر میاندوزند.
آنگاه اضافه میکند:
( یَومَ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوي بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم فَذُوقُوا ما کُنتُم تَکنِزُونَ (توبه/ 35
روزي که آن (زر و سیم) را در آتش داغ کنند و با آن به پیشانیها و پهلوها و پشتهاي آنان داغ نهند این همان چیزي است که براي
خود اندوخته بودید پس بچشید آنچه را اندوختهاید.
2- خدا با آنها سخن نخواهد گفت. در ( تعبیر خوردن آتش در شکمهایشان درباره خائنان به مال یتیم نیز آمده است. (نساء/ 10
روز قیامت یکی از بزرگترین لذتهاي
صفحه : 434
مؤمنان، سخن گفتن خداوند با آنها از روي مهر و محبت است. و خدا همانگونه که در این دنیا با پیامبران سخن گفته است. در
قیامت با همه مؤمنان سخن خواهد گفت و مؤمنان به این فیض عظیم و لذت بخش خواهند رسید ولی کافران و از جمله همین احبار
و رهبان از این فیض محروم خواهند شد. البته آنها نیز مورد سؤال خواهند شد و یا به آنها خطاب قهرآمیز خواهد شد ولی این سخن
گفتن از روي غضب است و از عذاب آتش دردناکتر میباشد.
-3 خدا آنها را پاکیزه نمیکند. یعنی آنها را در زمره پاکان قرار نمیدهد. چون در قیمت صفوف نیان و بدان از هم جدا خواهد شد
و یکی از لذتهاي آنها وارد شدن در صف بندگان خوب خداست همانگونه که یکی از عذابها و رنجها قرار گرفتن در صف بدان
است که دوري از رحمت خدا را به دنبال دارد.
-4 براي آنها عذابی دردناك است. همه این سه موردي که یاد شد عذاب الهی است ولی علاوه بر آنها عذابی دردناك نیز به سراغ
این افراد خیانت پیشه خواهد آمد و آنها نتیجه خیانت خود را در کتمان آن حقیقت مهم خواهند دید.
توجه کنیم که این موارد اختصاص به دانشمندان یهود ندارد بلکه هر کسی که حقیقتی را کتمان کند و سبب گمراهی عدهاي بشود
مشمول این آیه خواهند بود. نظیر این مطلب را چند آیه پیشتر هم داشتیم در آنجا خداوند به کتمان کنندگان حقیقت لعنت فرستاد
صفحه 276 از 374
و در آنجا گفتیم که همانگونه که یهود درباره پیامبر اسلام کتمان حقیقت کردند، بعضیها هم پس از رحلت پیامبر همین کار را
درباره حضرت علی (ع) انجام دادند.
خداوند پس از بیان این چهار نوع عذاب، درباره آنها چنین قضاوت میکند که در واقع آنها در یک معامله زیان آوري شرکت
کردند و گمراهی را در برابر هدایت و عذاب را در برابر آمرزش و مغفرت خریداري کردند و این نهایت بیچارگی و خسران براي
یک انسان است. سپس اضافه میکند که آنها چقدر بر آتش جهنم طاقت و شکیبایی دارند؟ این تعجب براي آن نیست که خداوند
علت آن را نمیداند بلکه منظور این است که کار آنها در این معامله و صبر بر آتش دوزخ واقعاً جاي تعجب است.
صفحه : 435
این سرنوشتی که آنها دارند بدان جهت است که خداوند کتاب را مطابق حق فرستاده است و اینان در مقابل حق ستیز میکنند و در
کتاب خدا که بر پیامبر اسلام نازل شده اختلاف میکنند به این صورت که گاهی آن را سحر و جادو مینامند و گاهی آن را بر
گرفته از دیگران میشمارند و گاهی آن را تهمتی بر خدا میانگارند و این اختلافها، اختلافهایی است که از حقیقت به مراتب دور
است و هیچیک از طرفها درست نمیگویند زیرا قرآن کتاب خداست که بر پیامبر اسلام نازل شده است.
[ [سورة البقرة ( 2): آیۀ 177
اشاره
لَیسَ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِق وَ المَغرِب وَ لکِن البِرَّ مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ المَلائِکَۀِ وَ الکِتاب وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی المالَ
عَلی حُبِّه ذَوِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِینَ وَ ابنَ السَّبِیل وَ السّائِلِینَ وَ فِی الرِّقاب وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ المُوفُونَ بِعَهدِهِم إِذا
( عاهَدُوا وَ الصّابِرِینَ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِینَ البَأس أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُم المُتَّقُونَ ( 177
نیکی آن نیست که صورتهاي خود را به سوي مشرق و مغرب بگردانید بلکه نیکی (کار) کسی است که به خدا و روز بازپسین و
فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آورد، و مال را با علاقهاي که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و درماندگان در
راه و گدایان و جهت بردگان بدهد و نماز را به پا دارد و زکات را بپردازد و کسانی که وقتی پیمان میبندند به پیمان خود وفا
میکنند و در هنگام سختیها و رنجها و در حال جنگ شکیبا باشند اینان کسانی هستند که راست گفتند و اینان همان پرهیزگارانند
(177)
نکات ادبی
گفته میشود و کسی که احسان « برّ » مصدر است به معناي نیکویی و احسان و اصل آن معناي وسعت میدهد و لذا به بیابان « برّ » -1
میکند وسعت نظر دارد.
صفحه : 436
اولی خبر لیس است و لذا منصوب است و برّ دومی اسم لکن است که باز منصوب است. « برّ » -2
ضمیر به مال بر میگردد احتمال دیگر این به خدا برمیگردد یعنی در محبت خدا. « علی حبه » -3 در
جمع رقبه به معناي گردن است و به جمیع بدن هم اطلاق میشود چون گردن عضو اصلی است و بدون آن زندگی « رقاب » -4
برده است. « رقبه » امکان ندارد. و در اینجا منظور از
است که محل آن رفع است. « من آمن » عطف به « و الموفون » -5
صفحه 277 از 374
در آیه تطهیر « اهل البیت » منصوب است به جهت تقدیر فعل مدح مانند: اعنی یا امدح همانگونه که منصوب بودن « و الصابرین » -6
هم به همین جهت است. توجه کنیم که وقتی براي چیزي چندین وصف بیان شد، بلاغت اقتضا میکند که اعراب بعضی از آنها با
تقدیر فعلی متفاوت باشد که ایجاد تنوع نماید که در این آیه چنین شده و در قرآن نظیر دارد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 177 ) لَیسَ البِرَّ أَن تُوَلُّوا ... چند آیه پیش از این صحبت از تغییر قبله از بیت المقدس به مسجد الحرام بود این موضوع یک
موضوع جنجال برانگیز بود که باعث گفتگوهاي بسیاري میان یهود و نصاري و مسلمانان گردید. گویا آنها بطور مرتب درباره قبله
حرف میزدند و هر کدام از قبله خود تعریف میکردند و آن باعث شده بود که مردم از توجه به اعتقادات صحیح و انجام کارهاي
شایسته بازمانند از این رو خداوند در این آیه مردم را به وظایف دیگري که مهمتر از توجه به قبله است فرا میخواند و خطاب به
آنها اظهار میدارد که نیکویی و کار خیر فقط روي به سوي مشرق و مغرب کردن نیست چون شرق قبله یهود و مغرب قبله نصاري
بود. بلکه نیکوییها و اعمال شایسته دیگري نیز وجود دارد که از این کار نیکوتر و شایستهتر
صفحه : 437
است. آنگاه در آیه شریفه آن نیکوییهاي برجسته را برمیشمارد. اگر بخواهیم صفاتی را که براي افراد نیکوکار در این آیه آمده
است تقسیم بندي کنیم، این صفات به سه دسته تقسیم میشود: 1- اصول اعتقادي 2- اصول عملی 3- اصول اخلاقی که براي هر
کدام از اینها نمونههایی ذکر شده است و اینک تفصیل مطلب به ترتیبی که در آیه آمده است ذکر میشود:
-1 اصول اعتقادي، در این قسمت خداوند ایمان و اعتقاد به پنج چیز را آورده است ایمان به خدا، ایمان به روز قیامت، ایمان به
فرشتگان، ایمان به کتابهاي آسمانی و ایمان به پیامبران. اگر کسی به این موارد ایمان و اعتقاد داشته باشد، بدون شک از ایمان
نیرومندي برخوردار است و اعمال نیکی که انجام میدهد ناشی از این ایمان است و نیکوکار واقعی اوست.
را مانند فرشتگان و انبیاء به صورت جمع نیاورده شاید این باشد که اگر یهود و نصاري فقط به کتاب « کتاب » در اینجا علت این
خود ایمان بیاورند و به آن عمل کنند به وجود پیامبر اسلام و آنچه او آورده است نیز ایمان خواهند آورد. و ایمان به یک کتاب
مستلزم ایمان به کتابهاي دیگر آسمانی میشود.
-2 اصول عملی، پس از عبور از مرحله اعتقادات و رسیدن به یک ایمان درست، نوبت به مسایل عملی میرسد و نیکویی فقط در
اعتقاد خلاصه نمیشود بلکه باید به انجام کارهایی بپردازد که مورد عنایت دین است. در این آیه از سه عمل یادشده است:
الف. این از مال و دارایی خود با وجود علاقهاي که به آن دارد بذل و بخشش کند و موارد بذل مال هم عبارتند از: خویشاوندان،
یتیمان، بینوایان و فقراء، درماندگان در راه، گدایان و سائلان و نیز در راه آزاد کردن بردگان.
ب. برپاداشتن نماز، همانگونه که بذل مال، میان انسان و جامعه رابطه نیکویی ایجاد میکند اقامه نماز هم میان انسان و خدا ایجاد
ارتباط میکند و اینهمه تأکید و تکرار در مورد نماز براي آن است که انسان نمازگزار به خدا نزدیک است و این حالت در تمام
کارهاي انسان اثر میگذارد.
صفحه : 438
ج. پرداختن زکات، و آن حقوق واجبی است که در مال ثروتمندان قرار دارد و در قرآن هر کجا صحبت از نماز شده نوعاً از زکات
هم یاد شده است.
توجه کنیم که زکات هم بذل مال است ولی این غیر از مورد اول است چون زکات شرایط خاصی دارد و در موردي که مال انسان
به اندازه معین و حدّ نصاب برسد واجب میشود و نیز زکات در کالاهاي معینی واجب شده و مصارف خاصی دارد ولی در مورد
صفحه 278 از 374
اول که صحبت از بذل مال است شرایط و حد نصاب وجود ندارد و شامل کلیه اموال میشود و آن نوعی صدقه است که در شرایط
معمولی مستحب است و در حال ضرورت واجب است. بنابراین باید میان زکات و این نوع از بذل مال تفاوت گذاشت.
-3 اصول اخلاقی. در این آیه پس از بیان اصول اعتقادي و اصول عملی از دو اصل اخلاقی هم نام میبرد:
الف. وفاي به عهد و پیمان، انسان نیکوکار همیشه به پیمانی که میبندد و عهد و قراري که میگذارد عمل میکند و این یک اصل
اخلاقی مهم در بهینه کردن ارتباطات انسانی است که هم در میان دو فرد و هم در میان دو قبیله و یا دو دولت باید رعایت شود و
گرنه در جامعه سلب اطمینان و اعتماد میشود. حتی گاهی عهد و پیمان میان انسان و خداست. کسی با خداي خود پیمان میبندد
که کار نیکویی را انجام دهد که باید به عهد خود وفا کند. درباره عهد و پیمان بخصوص عهدي که با خدا بسته میشود آیات
متعددي در قرآن کریم آمده است. از جمله:
وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن العَهدَ کانَ مَسؤُلًا (اسراء/ 34 ) وفا به عهد کنید که همانا از عهد پرسیده خواهد شد.
ب. صبر به هنگام گرفتاري، این نیز یکی از اصول مهم اخلاقی است و قرآن همواره مردم را به سوي صبر و استقامت دعوت کرده
یعنی سختیها و شدائد و دیگري در هنگام « بأساء » است و در این آیه سه مورد از موارد صبر را خاطرنشان میسازد: یکی در هنگام
یعنی جنگ و میدان نبرد. اگر کسی در این موارد مهم و شکننده « بأس » یعنی رنجها و مصیبتها مانند بیماري و سوم در هنگام « ضرّاء »
صبر و استقامت داشته باشد او
صفحه : 439
میتواند در همه جا صبر کند و در اثر این استقامت به پیروزي برسد.
پس از بیان این صفات که به سه دسته تقسیم کردیم، خداوند دارندگان آن را افرادي صادق و راستگو و نیز افرادي پرهیزگار
معرفی میکند.
چند روایت
-1 پیامبر اکرم فرمود:
صدقه دادن تو به فقیر فقط صدقه است ولی صدقه دادن تو به «1» صدقتک علی المسکین صدقۀ و علی ذي رحمک صدقۀ و صلۀ
خویشاوندت هم صدقه و هم صله ارحام است.
-2 و عن علی بن الحسین (ع) قال: و حق السائل اعطاؤه علی قدر حاجته و حق المسئول ان اعطی فاقبل منه بالشکر و المعرفۀ بفضله و
امام سجاد فرمود: حق سائل این است که به مقدار نیاز او به بدهی و حق سؤال شونده این است که اگر چیزي «2» ان منع فاقبل عذره
داد آن را از او با تشکر و اعتراف به فضل او قبول کن و اگر نداد عذر او را قبول کن.
-3 عن الرضا (ع) قال: لا یکون المؤمن مؤمنا حتی یکون فیه ثلاث خصال سنۀ من ربّه و سنۀ من نبیّه و سنۀ من ولیّه فالسنۀ من ربه
و اما السنۀ من نبیّه فمداراة النّاس فان الله امر نبیّه بمداراة النّاس « عالِم الغَیب فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه أَحَ داً » کتمان سرّه قال الله عز و جل
وَ الصّابِرِینَ فِی » : و اما السنۀ من ولیّه فالصبر علی الباساء و الضراء فان الله یقول « خُذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرف وَ أَعرِض عَن الجاهِلِینَ » : فقال
«1» وَ الصّابِرِینَ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ) قال: فی الجوع و العطش و الخوف و المرض (و حین الباس) قال عند القتل ) «3»« البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ
امام صادق یا باقر (ع) فرمود: منظور از (باساء و ضراء) در آیه، هنگام گرسنگی و تشنگی و ترس و بیماري است و منظور از (حین
الباس) هنگام کشته شدن است (در جنگ)