گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سورة آلعمران ( 3): الآیات 1 الی 6




اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
الم ( 1) اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الحَیُّ القَیُّوم ( 2) نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتابَ بِالحَق مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه وَ أَنزَلَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ ( 3) مِن قَبل هُديً
( لِلنّاس وَ أَنزَلَ الفُرقانَ إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیات اللّه لَهُم عَذاب شَدِیدٌ وَ اللّه عَزِیزٌ ذُو انتِقام ( 4
( إِن اللّهَ لا یَخفی عَلَیه شَیءٌ فِی الَأرض وَ لا فِی السَّماءِ ( 5) هُوَ الَّذِي یُصَوِّرُکُم فِی الَأرحام کَیفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ( 6
صفحه : 60
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر.
( الم ( 1
( خدا، هیچ معبودي جز او نیست زنده و پاینده است ( 2
کتاب را بر اساس حق بر تو نازل کرده است و پیشتر، تورات و انجیل را نازل کرده که هدایتگر مردم است و فرقان را نازل کرده
( است ( 3
( کسانی که به آیات خدا کافر شدند براي آنها عذابی سخت است و خدا عزیز و انتقام گیر است ( 4
( همانا چیزي در آسمان و زمین بر خدا پوشیده نمیماند ( 5
( او کسی است که شما را در رحمها بدانگونه که میخواهد نقش بندي میکند معبودي جز او نیست او عزیز و فرزانه است ( 6
نکات ادبی
نزول دفعی و یکپارچه است. « انزال » نزول تدریجی است همانگونه که « تنزیل » -1
یک کلمه عبرانی و به معناي شریعت است، نام کتاب آسمانی یهود. « تورات » -2
یک کلمه یونانی و به معناي بشارت است، نام کتاب آسمانی نصاري. « انجیل » -3
از اضافه قطع شده و لذا مبنی بر ضم است. تقدیر آن: من قبل انزال الکتاب. « من قبل » -4
فرق گذارنده میان حق و باطل، نام دیگر قرآن و بعضی از کتابهاي آسمانی. « فرقان » -5
توانایی که هیچ چیز او را ناتوان نمیسازد. « عزیز » -6
انتقام گیرنده. « ذو انتقام » -7
صفحه 60 از 390
از تصویر به معناي صورتگري و نقشبندي. تصویر هم شامل « یصورکم » -8
صفحه : 61
مواردي است که سایه ندارد مانند نقشه در روي کاغذ و هم شامل مواردي است که سایه دارد مانند مجسمه.
جمع رحم عضو مخصوص زن که جنین در آن رشد میکند و به فامیل و خانواده هم ارحام گفته میشود و از رحمت « ارحام » -9
مشتق شده چون خویشان به همدیگر رحمت میآورند.
تفسیر و توضیح
2) الم. اللّه لا إِلهَ إِلّا هُوَ ... درباره الف لام میم و حروف مقطعه در اول سوره بقره بحث کردیم همچنین آیه دوم تکرار - آیات ( 1
جمله اول آیۀ الکرسی است که تفسیر آن در سوره بقره گذشت.
6) نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتابَ بِالحَق ...: گفته شده که هشتاد و چند آیه از اول سوره آل عمران درباره هیئت نمایندگی نصاراي نجران -3)
نازل شده که خدمت پیامبر آمدند و با آن حضرت درباره انجیل و مسیح و موضوعات دیگر گفتگوهایی کردند.
در این آیات، نخست از فرستادن کتابهاي آسمانی سخن میگوید و این خداوند بر پیامبر اسلام قرآن را نازل کرده که تصدیق
کننده کتابهاي پیشین است.
توجه کنیم که از نظر قرآن و به طوري که در آیات دیگر قرآنی آمده، تورات و انجیل موجود در عصر پیامبر تحریف شده بودند و
کتابهاي اصلی موسی و عیسی نبودند در عین حال در این آیه گفته شده که قرآن تصدیق کننده کتابهایی است که پیش روي
اوست و ظاهر آن شامل همین تورات و انجیل تحریف شده میباشد و بنابراین، این سؤال پیش میآید که قرآن چگونه این کتابهاي
تحریف شده را تصدیق میکند!
پاسخ این است که هر چند این کتابها تحریف شده بودند ولی خوشبختانه آن قسمت از تورات و انجیل که از آمدن پیامبران اسلام
خبر داده بود، هنوز در این کتابها موجود بود و آمدن پیامبر اسلام و نزول قرآن تصدیقی و گواه صدقی بر آن آیات بود، پس این
قرآن تصدیق کننده این کتابهاست، به این معناست که قرآن به
صفحه : 62
آن دسته از آیات تورات و انجیل که از آمدن پیامبر اسلام خبر داده بود، عینیت داد و تجسم بخشید.
در آیه مورد بحث پس از خبر دادن از نزول قرآن بر پیامبر اسلام، تذکر میدهد که پیش از این هم خداوند تورات و انجیل را نازل
کرد که هدایتگر مردم بودند و خداوند این کتابها را براي راهنمایی مردم فرستاد. پس از ذکر این سه کتاب آسمانی اضافه میکند
را فرستاد. منظور از فرقان در اینجا چیست! فرقان یعنی فرق گذارنده میان حق و باطل و مشخص کننده صفوف « فرقان » که خداوند
مؤمنان و کافران. این حالت در هر سه کتاب آسمانی وجود داشت و هر سه فرقان بودند. در قرآن کریم گاهی فرقان به قرآن اطلاق
میشود مانند:
تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِه (فرقان/ 1) مبارك است خدایی که فرقان را بر بندهاش نازل کرد.
گاهی هم از تورات به عنوان فرقان یاد شده مانند:
وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ هارُونَ الفُرقانَ (انبیاء/ 48 ) همانا به موسی و هارون، فرقان دادیم.
در آیه مورد بحث به هر سه کتاب قرآن و تورات و انجیل، فرقان اطلاق شده است. بنابراین فرقان در اینجا نام مخصوص قرآن
نیست بلکه اثر و خاصیتی است که در کتابهاي آسمانی و وحی الهی وجود دارد و سبب میشود حق از باطل و نور از ظلمت و
مؤمن از کافر جدا شود و باز شناسی گردد.
صفحه 61 از 390
پس از بیان نزول این سه کتاب آسمانی و فرقان بودن آنها، از کسانی یاد میکند که در طول تاریخ به این کتابها و آیات الهی کافر
شدند و در مقابل انبیاء و وحی الهی ایستادگی کردند و کفر ورزیدند. به این کافران عذاب سختی را وعده میدهد و اضافه میکند
که خداوند عزیز است یعنی قدرتمندي است که هیچ چیز او را ناتوان نمیسازد و نیز خداوند انتقام گیرنده است و از کافرانی که
پیامبران خدا را اذیت کردند و به آنها ستم روا داشتند انتقام خواهد گرفت و کافران بدانند که هیچ یک از کردارهاي زشت آنها
صفحه : 63
از نظر خدا دور نمانده است و هیچ چیز نه در زمین و نه در آسمان از خدا پوشیده نمیماند.
در آیه بعدي یکی از مظاهر قدرت الهی را یادآور میشود و آن این خداوند، انسانها را که به صورت جنین در شکم مادران خود
هستند به هر صورت که بخواهد صورتگري میکند و شکل خاصی به آنها میدهد نر یا ماده، سفید یا سیاه، بلند یا کوتاه و هر نوع
مشخصات دیگر.
این آیه فقط شامل مشخصات جسمانی جنین میشود ولی در بعضی از روایات آمده که حتی سرنوشت بشر نیز در همان شکم مادر
رقم زده میشود و انسان با شقاوت از همان شکم مادر شقی است و انسان سعادتمند نیز از همان شکم مادر سعادتمند است که این
میتواند اشاره به زمینههاي وراثتی انسان باشد که تأثیر مهمی در آینده انسان دارد و میتواند اشاره به این باشد که در علم الهی
تمام مشخصات سرنوشت انسان چه خوب و چه بد موجود است و البته علم الهی سبب انجام یافتن آنها نیست و خدا میداند که
انسان با اراده خود در آینده چنین و چنان خواهد کرد و شقی یا سعادتمند خواهد شد.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 7 الی 9
اشاره
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ مِنه آیات مُحکَمات هُن أُمُّ الکِتاب وَ أُخَرُ مُتَشابِهات فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم زَیغ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنهُ
ابتِغاءَ الفِتنَۀِ وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه وَ ما یَعلَم تَأوِیلَه إِلاَّ اللّه وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلم یَقُولُونَ آمَنّا بِه کُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الَألبابِ
7) رَبَّنا لا تُزِغ قُلُوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا وَ هَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَۀً إِنَّکَ أَنتَ الوَهّاب ( 8) رَبَّنا إِنَّکَ جامِع النّاس لِیَوم لا رَیبَ فِیه إِن اللّهَ لا )
( یُخلِف المِیعادَ ( 9
او کسی است که بر تو کتاب را نازل کرد بعضی از آن، آیات محکم است که ریشه کتابند و بعضی دیگر آیات متشابه هستند (که
معناي آنها به ظاهر روشن نیست) پس
صفحه : 64
آن گروه که در دلهایشان کجی وجود دارد، از آن آیاتی که متشابه هستند به قصد فتنه و به قصد تأویل آن، پیروي میکنند و تأویل
آن را جز خدا و استواران در علم نمیدانند. میگویند: به آن باور داریم همگی از جانب پروردگار ماست و جز صاحبان اندیشهها،
( یادآور نمیشوند ( 7
پروردگارا پس از آنکه ما را هدایت کردي، دلهاي ما را منحرف نکن و از پیش خود براي ما رحمتی ببخش؟ همانا تو بسیار
( بخشندهاي ( 8
( پروردگارا تو مردم را در روزي که در آن شکی نیست گردهم میآوري همانا خداوند از وعده تخلف نمیکند ( 9
نکات ادبی
صفحه 62 از 390
نوعی منع وجود دارد یعنی مانع از « حکم » جمع محکم، استوار و ثابت، چیزي که فساد در آن راه ندارد. در ماده « محکمات » -1
حال از کتاب است. «... منه آیات » فساد و تباهی و سستی است. ضمناً
ریشه کتاب. امّ در اینجا به معناي اصل و اساس و ریشه است. « ام الکتاب » -2
جمع آخر غیر منصرف است زیرا هم وصفیت دارد و هم عدول چون اصل آن یا باید الف و لام داشته باشد و یا با من « اخر » -3
تمام شود (چون افعل التفضیل است) این کلمه از آن دو حالت عدول کرده و بدون الف و لام و من استعمال میشود.
شبیه هم، در اینجا به معناي جملهاي است که احتمالاتی در معناي آن داده میشود که شبیه هم هستند. « متشابه » -4
کجی و انحراف، میل از حق. « زیغ » -5
تفسیر و بیان مراد، توضیح جملاتی که احتیاج به توضیح دارد. « تأویل » -6
ثابتان و استواران. وقتی کسی در چیزي بیشتر کار کرد و تعمق نمود میگویند در آن رسوخ پیدا کرده است. « راسخون » -7
حال از آن است. « یقولون » عطف به الله است و « و الراسخون » -8
مصدر میمی به معناي وعده مانند: میقات به معناي وقت. « میعاد » -9
صفحه : 65
تفسیر و توضیح
آیه ( 7) هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ ... در آیات گذشته از نزول کتاب بر پیامبر اسلام بطور کلی سخن گفت و اینک در این آیه
بار دیگر سخن از قرآن است ولی این بار مطلب مهمی درباره قرآن گفته میشود که اساس فهم درست آیات قرآنی است در این
آیه خداوند آیات قرآنی را به دو دسته تقسیم میکند:
-1 آیات محکم. منظور از آن، آیاتی است که معناي آنها به خوبی روشن است و نیازي به تأویل و توجیه ندارد و انسان با مجرد
شنیدن آن، معنا را میفهمد. مانند: إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ (خدا بر هر چیزي تواناست) این گروه از آیات اصل و اساس و ریشه
قرآن است و به کمک این آیات، آیات دیگري که فهم آنها مشکل است فهمیده میشود.
-2 آیات متشابه. منظور از آن، آیاتی خاصی است که فهم آنها در وحله اوّل مشکل مینماید و باید درباره آنها اندیشید و به آیات
محکم ارجاع داد و با کمک آیات دیگر و دقت و تعمق، به مفهوم آنها راه یافت. مانند آیه: الرَّحمن عَلَی العَرش استَوي که با تعمق
و توجه به این خداوند جسم نیست و با توجه به آیات محکمی مانند: لَیسَ کَمِثلِه شَیءٌ (همانند خدا چیزي وجود ندارد) روشن
میشود که منظور از آن نشستن بر تخت نیست بلکه منظور گستردگی قدرت خدا و تسلط او بر جهان است.
وجود آیات متشابه در قرآن یکی از ضرورتها در جاودانگی اسلام است.
میدانیم که اسلام دین جاودانه بشر تا روز قیامت است و جوامع بشري در طول تاریخ از لحاظ رشد فکري متفاوت است و در هر
عصري سطح فکر مردم و دانشمندان آنها، با سطح فکر پیشینیان و آیندگان فرق دارد. آیات متشابه قرآن به گونهاي است که در هر
عصري هر دانشمندي مطابق با سطح فکر خود از آن استفاده میکند و براي او تازگی دارد. آیات متشابه، به هر شخصی در هر
سطح فکر و علمی اجازه میدهد که از قرآن استفاده کند و قرآن راه استفاده درست را نیز نشان داده تا
صفحه : 66
کسی منحرف نشود و آن ارجاع آن آیات به آیات محکم که ریشه قرآن هستند، میباشد که در این آیه آمده و دیگر تدبیر و
اندیشیدن که در آیات دیگر آمده است. با ارجاع متشابهات به محکمات و تعمق و تدبر در آیات قرآنی، انسان میتواند به تفسیر و
تأویل درست آن آیات دست پیدا کند و به اندازه فهم و گنجایش فکري خود از آن استفاده نماید.
صفحه 63 از 390
بنابراین، قرآن دو وسیله براي فهم درست آیات متشابه قرار داده: یکی ارجاع به محکمات و دیگري تدبر و اندیشیدن:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلی قُلُوب أَقفالُها (محمّد/ 24 ) آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفلهاست.
با این دو ابزار، مردم هر عصري میتوانند نیازهاي خود را برطرف سازند و از قرآن و معارف بلند آن مطابق با ظرفیت و سطح دانش
خود استفاده کنند. بدینگونه آیات متشابه قرآن سبب شده که قرآن براي همیشه تازه و قابل استفاده باشد.
مطلب بسیار مهمی که در اینجا تذکر میدهیم این است که تمام آیات قرآنی از یک نظر محکم هستند و از یک نظر متشابه. زیرا
وقتی آیات متشابه، به آیات محکم ارجاع داده شد و معناي درست آن به دست آمده، تبدیل به محکم میشود و از سوي دیگر
آیات محکمی که به خودي خود معناي روشنی دارد، اگر با آیات دیگري- چه محکم چه متشابه- ترکیب گردید، معناي جدیدي
به دست میدهد که به تنهایی آن معنا را نمیداد و لذا از این نظر میتوان آن را متشابه خواند.
جالب این در قرآن کریم در یکجا تمام آیات قرآنی محکم و در جاي دیگر تمام آیات آن متشابه معرفی شده:
کِتاب أُحکِمَت آیاتُه ثُم فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیم خَبِیرٍ (هود/ 1) کتابی است که آیات آن محکم است آنگاه از سوي خداوند حکیم و
آگاه تفصیل داده شده.
( اللّه نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدِیث کِتاباً مُتَشابِهاً (زمر/ 23
صفحه : 67
خداوند زیباترین سخن را نازل کرد که کتابی متشابه است.
البته میتوان گفت که منظور از محکم در آیه سوره هود، استوار بودن قرآن در لوح محفوظ و پیش از نزول آن است. و منظور از
متشابه در آیه سوره زمر، شبیه هم بودن آیات قرآنی در بلاغت و صحت و اتقان است ولی به هر حال تمام قرآن به محکم و متشابه
بودن توصیف شده است.
پس از تقسیم بندي آیات قرآنی به محکم و متشابه، از سوء استفادههایی که گاهی بعضی از مغرضان از آیات قرآنی میکنند، خبر
میدهد. کسانی که در دلهاي آنها میل به باطل وجود دارد و غرض ورز و باطل گرا هستند، با یک هدف شیطانی دنبال آیات
متشابه میروند همان آیاتی که فهم آنها با تدبر و تأمل میسر است و وجوه مختلفی دارد آنها براي دو هدف چنین میکنند: نخست
این میخواهند فتنهانگیزي کنند و دیگر این میخواهند آیات قرآنی را از معانی درست آن به معانی نادرستی تأویل و تفسیر کنند.
این افراد، براي خود افکار و اندیشههاي پیش ساختهاي دارند و میخواهند از آیات قرآنی براي افکار خود دلیلی بتراشند و
اندیشههاي خود را به قرآن تحمیل کنند از این رو سراغ آیات متشابه میروند که تاب معانی گوناگونی را دارد و آنها را مطابق با
افکار باطل خود تفسیر میکنند و بدینگونه در جامعه فتنهانگیزي مینمایند. از این گونه افراد و گروهها بخصوص پس از رحلت
پیامبر اسلام که عقاید گوناگون و فرقههاي مختلف در جامعه اسلامی به وجود آمد، فراوان دیده میشود.
گروههایی مانند خوارج و قدریه و مرجئه و بعدها معتزله و حشویه و اشاعره همواره اندیشههاي خود ساخته خود را به آیات قرآنی
تحمیل میکردند. در حالی که یک مسلمان راستین همواره باید خود را تسلیم و سرسپرده آیات قرآنی کند و هر چه به دور از
جنجالهاي تبلیغی و گروه گرایی، از قرآن به دست آمده، از آن پیروي کند.
اینها آیات قرآنی را مطابق با مذاق خود تأویل میکنند در حالی که تأویل قرآن از عهده هر کس بر نمیآید و تنها خدا و کسانی
که در علم و دانش استوار هستند تأویل
صفحه : 68
قرآن را میدانند. راسخان در علم همان کسانی هستند که تسلیم آیات قرآن هستند و با ایمانی محکم و علمی راسخ و به کمک
آیات محکم قرآن و با تدبر و تعمق و به دور هر نوع غرض ورزي، آیات قرآن را تأویل و تفسیر میکنند خداوند چنین اشخاصی را
صفحه 64 از 390
یاري میکند و بینش آنها را تند و تیز میسازد و از نور قرآن دلها و اندیشههاي آنها را روشن میکند.
در این قسمت از آیه که میفرماید: وَ ما یَعلَم تَأوِیلَه إِلَّا اللّه وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلم به عقیده ما کلمه راسخون عطف به الله است و
معناي آیه چنین است که تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم کس دیگري نمیداند که مفهوم آن این است که راسخان در
علم تأویل قرآن و آیات متشابه را میدانند و جملهاي که پس از این آمده (یَقُولُونَ آمَنّا بِه)ِ حال براي راسخان است یعنی آنها در
عین حال که تأویل آیات را میدانند، میگویند: ما به آن ایمان آوردهایم و همگی از جانب پروردگار ماست.
بعضیها کلمه (و الراسخون) را عطف بر (اللّه) نمیگیرند بلکه آن را جمله جدیدي میدانند و در نتیجه این آیه را چنین معنا
میکنند: تأویل آیات را فقط خدا میداند و اما راسخان در علم، آنها از سر تسلیم میگویند ما به آن ایمان آوردهایم و همگی از
جانب پروردگار ماست. مفهوم این برداشت چنین است که حتی راسخان در علم هم تأویل آیات متشابه را نمیدانند و آن در
انحصار خداوند است.
ما معتقدیم که این معنا معناي درستی نیست زیرا مفهوم آن این است که حتی پیامبر اسلام و ائمه معصومین و اصحاب پیامبر هم
تأویل آن آیات را نمیدانستند و این سخن نمیتواند درست باشد و اگر چنین باشد آیات متشابه لغو و بیهوده خواهد بود و گفتن
این حتی خود پیامبر تأویل آیات متشابه را نمیدانست، سخن نابجایی است و اساس قرآن را زیر سؤال میبرد و آیات قرآنی را به
صورت لغزها و معماها نشان میدهد.
این در حالی است که از صدر اسلام تا کنون پیامبر و ائمه و اصحاب پیامبر و تابعین همواره تمام آیات قرآن را تفسیر و توجیه
کردهاند و هرگز درباره آیهاي نگفتهاند که این
صفحه : 69
آیه از متشابهات است و ما معناي آن را نمیدانیم.
9) رَبَّنا لا تُزِغ قُلُوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا ... دعایی است که خداوند از زبان راسخان در علم نقل میکند. گویا زبان حال آنها - آیات ( 8
چنین است که پروردگارا پس از آنکه ما را هدایت کردي دلهاي ما را منحرف مساز و از پیش خود رحمتی بر ما ببخش که تو
بسیار بخشنده هستی.
در این قسمت از دعا، اشاره به این دارد که بشر همواره نیازمند به توفیق الهی است و اگر توفیق الهی همراه او نشود ممکن است در
عین هدایت و راهیابی دچار لغزشها و کجرویها باشد و همانگونه که کجروان، آیات متشابه قرآن را مطابق میل خود تأویل
میکردند او نیز دچار چنین لغزشی باشد و لذا خداوند به راسخان در علم میآموزد که همواره از خدا توفیق درست اندیشیدن
بخواهند و اگر چنین کنند، ضمن این خدا آنها را یاري خواهد کرد، مقام تسلیم و رضاي آنها بالا خواهد رفت و همین امر آنها را از
لغزشها حفظ خواهد کرد.
دعاي دیگري که خداوند به راسخان در علم میآموزد این است که بگویند:
پروردگارا تو همه مردم را در روز قیامت که شکی در وجود آن نیست، گردهم خواهی آورد. این دعا اعتراف به روز قیامت و معاد
است که یاد آن انسان را از افتادن در خطا و گناه نگه میدارد و سبب میشود که راسخان در علم در تأویل آیات قرآنی هوسهاي
خود را دخالت ندهند. در پایان این دعا جملهاي آمده که میتواند ادامه دعا باشد و میتواند جمله مستقلی از قول خدا باشد و آن
این خداوند هرگز خلف وعده نمیکند. یعنی خدا آمدن روز قیامت و حشر و نشر انسانها در آن روز را وعده داده و او از وعده
خود تخلف نمیکند.
چند روایت
صفحه 65 از 390
-1 سئل ابو عبد الله (ع) عن المحکم و المتشابه قال: المحکم ما یعمل به و المتشابه
صفحه : 70
«1». ما اشتبه علی جاهله
از امام صادق (ع) درباره محکم و متشابه پرسیدند فرمود: محکم آن است که به آن عمل میشود و متشابه آن است که بر کسی که
آن را نمیداند مشتبه شود.
-2 امام رضا (ع) فرمود: کسی که متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند به صراط مستقیم هدایت شده است سپس فرمود: در اخبار
«2». ما هم مانند قرآن متشابه وجود دارد پس آن را به محکم آن برگردانید
امام صادق (ع) فرمود: راسخان در علم ما هستیم و تأویل آن را ما «3» -3 عن الصادق (ع) نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله
میدانیم 4- قال امیر المؤمنین (ع): و قد جعل الله للعلم اهلا و فرض علی العباد طاعتهم بقوله: (وَ ما یَعلَم تَأوِیلَه إِلَّا اللّه وَ الرّاسِخُونَ فِی
امیر المؤمنین (ع) فرمود: خداوند براي علم اهلی قرار داده و پیروي از آنها را بر بندگانش واجب کرده با این سخن: (و ما «4»(ِ العِلم
یعلم تأویله ...)
بحثی درباره محکم و متشابه و تأویل
محکم عبارت است از کلامی متقن که دلالت آن بر معنی مقصود واضح و روشن است و احتمال وجوه دیگري نمیرود و این کلمه
که در لغت به معنی منع و سدّ میباشد گویا کلام محکم مانع از آن است که احتمال معناي دیگري جز آنچه « حکم » مأخوذ است از
متکلم اراده کرده است، داده شود.
متشابه عبارت است از کلامی که مقصود متکلم از آن روشن نیست و احتمال معانی گوناگونی داده میشود و این کلمه مأخوذ از
است که به معنی شباهت « تشابه الوجوه »
-----------------------------------
1)- البرهان ج 1 ص 271 )
2)- نور الثقلین ج 1 ص 318 )
3)- اصول کافی ج 1 ص 213 )
4)- نور الثقلین ج 1 ص 315 )
صفحه : 71
صورتها به همدیگر میباشد گویا در کلمات متشابه معانی مختلفی که شبیه یکدیگرند، احتمال داده میشود و یا کلام به گونهاي
است که شباهت به معانی گوناگونی دارد.
اکنون که بطور اجمال معناي محکم و متشابه را دانستیم میگوییم که آیات قرآنی به یک اعتبار و از یک نظر به دو قسم تقسیم
میشود: محکم و متشابه.
محکم آن گروه از آیاتی است که واضح الدلالۀ است و احتمال معناي دیگر نمیرود اکثر آیات قرآنی از این گروه است و متشابه
آن دسته از آیات قرآنی است که قابل تطبیق با وجوه و معانی گوناگونی است این نوع از آیات قرآنی در مقایسه با آیات محکم
اندك هستند. این تقسیم بندي در خود قرآن کریم به این بیان آمده است:
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ مِنه آیات مُحکَمات هُن أُمُّ الکِتاب وَ أُخَرُ مُتَشابِهات فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم زَیغ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنهُ
ابتِغاءَ الفِتنَۀِ وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه وَ ما یَعلَم تَأوِیلَه إِلَّا اللّه وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلم یَقُولُونَ آمَنّا بِه کُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلّا أُولُوا الَألبابِ
صفحه 66 از 390
(آل عمران/ 7) او خداوندي است که براي تو کتاب را نازل کرد برخی از آن، آیات محکمات هستند که همانها امّ الکتاب
میباشند و برخی دیگر از آن، آیات متشابهات هستند پس آنها که در دل آنان مرض است از متشابهات پیروي میکنند تا فتنهاي بپا
کنند و یا آن را تأویل بنمایند در حالی که تأویل آن را کسی نمیداند جز خدا و راسخان در علم. میگویند ما به آن ایمان آوردیم
همه آن آیات از جانب خداوند است و متذکر نمیشود مگر صاحبان اندیشه.
مهمترین سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که وجود آیات متشابه در قرآن که قابل تأویل و توجیه به معانی مختلف است
چه حکمتی دارد! و آیا بهتر نبود که همه آیات قرآنی از نوع محکم بودند تا آنها که دلهایشان مریض است، آیات متشابه را
دستاویز خود قرار ندهند!
در پاسخ این پرسش باید بگوییم که اسلام یک دین جاودانی است و قرآن براي
صفحه : 72
عصر معینی نازل نشده است و لذا قرآن کریم باید طوري نازل میشد که در هر عصري و با هر فرهنگی مفید فائده باشد و پیامهاي
خود را برساند. وجود آیات متشابه در قرآن یکی از الطاف الهی براي بشر در تداوم نسلها و قرنهاست و این آیات رمز جاودانگی
قرآن است و در حقیقت میتوان گفت که خداوند مطالبی را که در هر عصري و براي هر نوع استعدادي یکسان است به صورت
آیات محکم آورده و مطالبی را که هر قومی به اندازه استعداد خود و مطابق بارشد فکر و جولان اندیشهاش باید بفهمد به صورت
آیات متشابه آورده و در واقع آیات متشابه رمزهایی براي کشف اسرار و علومی هستند که هر کسی مطابق استعداد و شایستگی
خود میتواند به آن اسرار و علوم دست یابد و کلید رمز هم معرفی شده است و آن همان آیات محکمات هستند که قرآن از آنها به
یعنی مادر کتاب یاد میکند. « امّ الکتاب » عنوان
به عبارت دیگر: میتوان گفت که آدمی با برگشت دادن آیات متشابه به آن محکمات و با کنار هم چیدن چند آیه متشابه و محکم
به مطالبی دست پیدا میکند که شاید دیگران به آنها نرسیدهاند.
بنابراین، اشتمال قرآن بر آیات متشابه یکی از نعمتهاي بزرگ و الطاف خداوند براي بشر تا روز قیامت است و اگر کسانی از آن
سوء استفاده میکنند و آیه متشابه را نه براي دریافت معانی عمیق، بلکه جهت فتنهانگیزي دستاویز خود قرار میدهند، این دیگر
مربوط به قرآن نیست بلکه عامل آن، فتنه جویی افراد فرصت طلب و بیمار دل هستند و اساساً سوء استفاده از یک حقیقت و یا یک
ابزار کار باعث نامطلوب بودن آن حقیقت و یا آن ابزار نیست و این درست به آن میماند که از چاقو که براي استفادههاي مشروع
ساخته شده در شکافتن شکم یک انسان بیگناه استفاده شود.
بعضیها از جمله مرحوم علّامه طباطبائی گفتهاند که اشتمال قرآن بر آیات متشابه از روي ناچاري بوده و قرآن که با زبان اهل آن
زمان نازل شده، ناچار بود که در بیان معارف بلند خود از الفاظ و اسلوبهاي متداول زمان استفاده کند و آن الفاظ کشش
صفحه : 73
این معانی را نداشت و براي همین بود که در بعضی از آیات تشابه به وجود آمد و منظور اصلی در خفاء قرار گرفت.
ولی ما تصور میکنیم که اشتمال قرآن بر آیات متشابه براي این بود که میدان براي رشد و بالندگی استعداد بشري باز باشد و
دانشمندان هر عصري مطابق با استعداد خود، از آیات قرآنی چیزهاي تازهاي به دست آورند.
البته از یک نظر تمام آیات قرآنی محکم و متقن هستند و همه از جانب خداوند حکیم نازل شدهاند و در آنها سستی و ضعف و
فتور راه ندارد.
کِتاب أُحکِمَت آیاتُه ثُم فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیم خَبِیرٍ (هود/ 7) کتابی است که آیات آن محکم بوده است سپس تفصیل داده شده و
از جانب خداوند حکیم و آگاه است.
صفحه 67 از 390
این نوع محکم بودن که شامل همه آیات قرآنی است در مقابل ضعف و سستی است و ربطی به محکم و متشابه که مورد بحث
ماست، ندارد.
به هر حال علت وجود متشابه در قرآن هر چه باشد، اکنون باید دید که راه استفاده از آیات متشابه چیست!
پاسخ این سؤال به روشنی از قرآن استفاده میشود و آن این که آیات متشابه را به کمک تأویل میتوان درك نمود.
تأویل به معناي توجیه و تبیین لفظ متشابه و یافتن منظور اصلی از آن است و به کمک تأویل میتوان به مفهوم درست آیات متشابه
است که به معنی بازگشت میباشد در واقع با تأویل یک آیه آن را به معناي درست آن ارجاع « اول » پی برد این کلمه از ماده
میدهیم.
باید توجه کنیم که تأویل منحصر به آیات متشابه نیست بلکه از یک نظر تمام آیات قرآنی تأویل دارند و آن در صورتی است که
براي آیه معنایی بجز معناي ظاهري آن گفته شود که در لسان روایات به این معناي دوم بطن قرآن گفته میشود همانگونه که به
معناي اولی که ظاهر آیه است ظهر قرآن گفته میشود به این روایت توجه کنید:
صفحه : 74
عن فضیل بن یسار قال: سألت ابا جعفر (ع) عن هذه الروایۀ: ما من القرآن آیۀ ألا و لها ظهر و بطن! فقال: ظهره تنزیله و بطنه
فضیل میگوید: از امام باقر (ع) معناي این روایت را پرسیدم که آیهاي از قرآن نیست مگر این که ظاهري دارد و باطنی. «1» تأویله
امام فرمود: ظاهر آن تنزیل آنست و باطن آن تأویل آنست.
و در روایت دیگري میخوانیم:
«2». قال رسول الله (ص): ان منکم من یقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله و هو علی بن ابی طالب
از شما کسی هست که بنابر تأویل قرآن جنگ خواهد کرد همانگونه که من بنابر تنزیل قرآن جنگ کردم و او علی بن ابی طالب
(ع) است.
بنابراین همه آیات قرآنی حتی محکمات آن، ممکن است تأویل داشته باشد اما تأویل درباره متشابهات قرآن، معناي خاصی دارد و
آن پی بردن به معنایی است که در پشت آن الفاظ متشابه نهفته است.
باید توجه داشت که تأویل مخصوص قرآن و یا حتی مخصوص الفاظ نیست بلکه گاهی براي توجیه یک عمل و پیدا کردن محمل
صحیح براي کاري که به ظاهر ناپسند مینماید نیز تأویل گفته میشود همانگونه که در داستان خضر و موسی آمده است وقتی
خضر دست به کارهایی زد که به ظاهر کارهاي زشت به نظر میرسید و مورد سؤال موسی قرار گرفت، خضر در پاسخ موسی
گفت:
سَأُنَبِّئُکَ بِتَأوِیل ما لَم تَستَطِع عَلَیه صَبراً (کهف/ 78 ) به زودي از تأویل کارهایی که نتوانستی بر آنها تحمل کنی تو را خبر خواهم
داد.
بدون شک آیات متشابهات قرآن داراي توجیه و تأویلی است که بیانگر معناي صحیح آیه است و اگر کسی تأویل درست را بداند
معناي درست آنها را خواهد دانست
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 92 ص 98 )
. 2)- بحار الانوار، ج 92 ص 96 )
صفحه : 75
حال باید دید چه کسی تأویل صحیح آیات متشابه را میداند! مسلماً خداوند خود از تأویل درست متشابهات آگاه است ولی آیا جز
صفحه 68 از 390
خدا کسی یا کسان دیگري نیز میتوانند به تأویل صحیح متشابهات پی ببرند!
در آیهاي که مربوط به متشابهات است و کامل آن را پیش از این آوردیم در این باره چنین آمده است:
وَ ما یَعلَم تَأوِیلَه إِلَّا اللّه وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلم یَقُولُونَ آمَنّا بِه کُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا در این قسمت از آیه دو نظریه وجود دارد:
عطف بر الله است و جمله بعدي جمله حالیه براي راسخون است در این صورت معنی آیه چنین «ِ وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلم » یکی این
میشود که تأویل متشابهات را کسی جز خدا و راسخان در علم نمیداند که مفهوم آن انکه است که راسخان در علم نیز تأویل
متشابهات را میدانند.
مسند الیه و مبتدا است و « الراسخون » عطف بر الله نیست بلکه جمله جدیدي است و به تعبیر ادبی «ِ وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلم » دوم این
خبر و مسند آن است در این صورت معنی چنین خواهد بود که تأویل متشابه را فقط خداوند میداند و اما راسخان « یقولون آمنا به »
در علم تنها میگویند که به آن ایمان داریم و میدانیم که همه از سوي خداوند است. طبق این نظریه، از تأویل آیات متشابه تنها
خداوند آگاه است.
ما تصور میکنیم که نظریه نخست صحیح است و با توجه به مجموع آیات و روایات و شواهد و قرائنی که در دست است، راسخون
در علم نیز تأویل درست آیات متشابه را میداند و در عین حال در مقابل خدا سر تعظیم و تسلیم فرود میآورند و میگویند همه
این آیات از جانب خداوند است بعضی از شواهد و قرائنی که درستی این نظریه را تأیید میکند، عبارت است از:
-1 تعبیر راسخان در علم با تسلیم شدن و اظهار ایمان سازگار نیست زیرا غیر راسخان نیز میتوانند چنین کنند این تعبیر با دانستن
تأویل آیات مناسبتر است.
صفحه : 76
-2 از عهد پیامبر تا کنون دیده نشده است که کسی از صحابه و تابعین و مفسران بعدي آیهاي از قرآن را تفسیر و معنی نکنند و
بگویند که این آیه از متشابهات است و تأویل آن را تنها خدا میداند بلکه آنها درباره تمام آیات قرآنی اظهار نظر کردهاند و به هر
حال معنایی براي آیه ذکر نمودهاند.
-3 بدون شک همه آیات قرآنی براي هدایت بشر نازل شده در صورتی که علم به تأویل متشابهات به خداوند اختصاص داشته
باشد و جود آیات متشابه در قرآن لغو و بیهوده خواهد بود و یکی از دو محذور لازم خواهد آمد یا این بشر به آیات متشابه هیچ
گونه احتیاجی ندارد و یا خداوند بشر را از دانستن چیزي که به آن نیازمند است، بازداشته است.
اما اگر بگوییم که راسخان در علم نیز تأویل متشابهات را میدانند این امر، اختصاص دادن بعضی از آیات قرآنی به دانشمندان است
و بیان این نکته است که بعضی از آیات قرآنی در سطح بالایی است که تنها علما و دانشمندان را به کار میآید و هر کسی مطابق
فهم خود نصیبی از قرآن دارد.
-4 خداوند در مواردي انسان را به تدبر در آیات قرآنی فراخوانده است. اگر علم متشابهات را به خدا اختصاص دهیم، این
فراخوانی بیمعنا خواهد بود چون آیات محکمات را بدون تدبر هم میتوان فهمید.
-5 این که آیات محکمات را ام الکتاب توصیف کرده شاید اشاره به این باشد که آیات متشابه را به کمک آیات محکم میتوان
فهمید و با ارجاع متشابه به محکم و چیدن آیات مختلف در کنار هم، تأویل آیات متشابه به دست میآید و این همان سخن
معروف است که آیات قرآنی همدیگر را تفسیر میکنند.
-6 از همه اینها گذشته در احادیث مختلفی، آیه مورد بحث به همین صورت معنا شده است یعنی این که راسخان در علم عطف به
الله دانسته شده و آنگاه در این احادیث راسخان در علم هم معرفی شدهاند به عنوان نمونه به این دو حدیث توجه فرمایید:
صفحه : 77
صفحه 69 از 390
«1». -1 عن ابی جعفر (ع): قال الله: (وَ ما یَعلَم تَأوِیلَه إِلَّا اللّه وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلم)ِ نحن نعلمه
امام باقر (ع) فرمود: خداوند فرموده تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم کس دیگري نمیداند، ما آن را میدانیم.
«2». -2 عن الصادق (ع): نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله
راسخان در علم ما هستیم و تأویل متشابه را ما میدانیم.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 10 الی 13
اشاره
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغنِیَ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِنَ اللّه شَیئاً وَ أُولئِکَ هُم وَقُودُ النّارِ ( 10 ) کَدَأب آلِ فِرعَونَ وَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم
کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُم اللّه بِذُنُوبِهِم وَ اللّه شَدِیدُ العِقاب ( 11 ) قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغلَبُونَ وَ تُحشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَ بِئسَ المِهادُ ( 12 ) قَد
کانَ لَکُم آیَۀٌ فِی فِئَتَین التَقَتا فِئَۀٌ تُقاتِل فِی سَبِیل اللّه وَ أُخري کافِرَةٌ یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأيَ العَین وَ اللّه یُؤَیِّدُ بِنَصرِه مَن یَشاءُ إِن فِی ذلِکَ
( لَعِبرَةً لِأُولِی الَأبصارِ ( 13
( کسانی که کافر شدند، داراییها و فرزندانشان، آنان را از خدا بینیاز نمیکند و آنان سوخت آتش هستند ( 10
مانند عادت خاندان فرعون و پیشینیان آنها که آیات ما را تکذیب کردند پس خدا آنان را به سبب گناهانشان مؤاخذه کرد و خدا
( سخت کیفر دهنده است ( 11
( بگو به کسانی که کافر شدهاند: بزودي مغلوب خواهید شد و به سوي جهنم خواهید رفت و چه بد قرارگاهی است ( 12
براي شما در دو گروه که روبرو شدند، نشانهاي (عبرتی) بود گروهی در راه خدا میجنگید و گروه دیگر کافر بود آنها را آشکارا
دو برابر خود میدیدند و خدا با یاري خود هر کس را که بخواهد کمک میکند. همانا در این عبرتی براي صاحبان بصیرت است
(13)
-----------------------------------
. 1)- بحار الأنوار، ج 92 ص 98 )
. 2)- تفسیر صافی، ج 2 ص 295 )
صفحه : 78
نکات ادبی
سوخت، هیزم، چیزي که آتش با آن روشن و مشتعل میماند. « وقود » -1
متعلق به محذوف است و تقدیر آن چنین است: دأبهم کدأب آل فرعون. « کدأب » عادت، سیر مداوم، روشن. ضمناً « دأب » -2
گردآوري، حرکت دسته جمعی. « حشر » -3
قرار گاه، محل آرام گرفتن. از مهد به معناي گهواره. « مهاد » -4
گروه، جمعیت. « فئۀ » -5
آشکارا، بالعیان. چشم انداز. « راي العین » -6
از أید مشتق شده که به معناي نیروست. « یؤید » -7
تفسیر و توضیح
صفحه 70 از 390
11 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغنِیَ ... کافران و مشرکان که به خدا و عالم غیب ایمان ندارند، گمان میکنند که داراییها و - آیات ( 10
فرزندان آنها، پشتوانهاي در زندگی آنهاست و به امکانات مادي و نیروهاي اقتصادي و انسانی خود متکی هستند. در حالی که این
یک پندار باطلی است و همه اسباب و علل تحت فرمان خداست و هیچ چیزي انسان را از خداوند بینیاز نمیکند و بخصوص در
روز قیامت، مال و اولاد هیچ نقشی در سعادت انسان ندارد. در این آیه ضمن ردّ پندار آنها اضافه میکند که آنان هیزم و سوخت
آتش جهنم هستند.
در آیه بعدي آنها را به خاندان فرعون و کافران پیش از آنها تشبیه میکند گویا که عادت و روش اینان درست مانند روش و عادت
آل فرعون و کافران پیشین است و کافران شبیه هم هستند (الکفر ملۀ واحدة) آل فرعون و کافران پیشین نیز گمان میکردند که
داراییها و فرزندانشان آنها را از خدا بینیاز میکند در حالی که آنان در اشتباه بزرگی بودند. آنان با دلخوشی و اتکاء به مال و
اولاد، آیات خدا را تکذیب کردند و خدا نیز در مقابل گناهانشان آنها را مؤاخذه نمود و عذاب کرد و خدا سخت کیفردهنده است
و
صفحه : 79
دارایی و فرزند هم به حال آنها سودي نبخشید.
13 ) قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغلَبُونَ ... پس از جنگ بدر که مسلمانان در برابر کفار قریش پیروز شدند، دشمنان اسلام و از - آیات ( 12
جمله یهود به وحشت و هراس افتادند ولی یهود مدینه با یک نقشه حساب شده و براي این پیروزي مسلمانان را کوچک جلوه
دهند، گفتند: مشرکان مکه نیروي چندانی نداشتند و پیروزي بر آنها کار مهمی نبود ولی ما نیرو و توان رزمی بسیاري داریم و
مسلمانان در مقابل ما نمیتوانند کاري بکنند و اگر جنگی در گرفت بر ما پیروز شوند.
اینک در این دو آیه به این سخنان یهود که اي بسا موجب یأس و سستی مسلمانان میشد، پاسخ داده میشود و پیغمبر مأموریت
پیدا میکند که به آنان بگوید: شما نیز بزودي مغلوب سپاه اسلام خواهید شد و در آخرت به جهنم کشانیده میشوید که
بدجایگاهی است.
سپس آنها را از نیروي عظیم الهی و معنوي که در پشت سر مسلمانان و سپاه توحید قرار دارد، با خبر میسازد و اظهار میدارد: در
آن دو سپاهی که با هم روبرو شدند براي شما آیتی و نشانی از قدرت معنوي و روحی مسلمانان وجود داشت.
یک طرف سپاه اسلام بود که در راه خدا و با یک هدف مهم معنوي میجنگید و طرف دیگر سپاه مشرکان بود ولی در اثر رعب و
وحشتی که خداوند بر دل کافران انداخته بود، سپاه اسلام را دو برابر خود میدیدند. در حالی که تعداد سپاهیان مسلمانان فقط
سیصد و سیزده نفر بودند و سپاهیان مشرکان حدود سه برابر این تعداد بودند و مشرکان از لحاظ ساز و برگ جنگی مانند اسب و
شمشیر به مراتب از سپاه اسلام قويتر بودند. در عین حال خداوند رعب و وحشت عجیبی در دل مشرکان انداخت و آنان نیروهاي
مسلمانان را دو برابر خود دیدند.
در موارد دیگري از قرآن کریم از کمکهاي مستقیم خداوند به سپاه توحید و حتی فرستادن فرشتگان به یاري آنها سخن گفته شده
و در مواردي از رعب و وحشتی که خدا در دل کافران انداخته و آنها شکست خوردهاند، خبر داده است از جمله:
صفحه : 80
وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِم الرُّعبَ یُخرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَ أَیدِي المُؤمِنِینَ (حشر/ 2) و در دلهاي آنان رعب انداخت که با دستان خود و
دستان مؤمنین خانه هایشان را خراب میکردند.
در آیه مورد بحث، پس از ذکر این معنا به یک قاعده کلی که یکی از سنتهاي خدا در تاریخ است، اشاره میکند. طبق این سنت
الهی، خداوند هر کس را که بخواهد و شایسته کمک خود ببیند، کمک میکند و پیروز میگرداند. و این مسأله مایه عبرتی براي
صفحه 71 از 390
صاحبان بینش و بصیرت است که حقیقتهاي تاریخ را دریابند.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 14 الی 17
اشاره
زُیِّنَ لِلنّاس حُبُّ الشَّهَوات مِنَ النِّساءِ وَ البَنِینَ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَب وَ الفِضَّۀِ وَ الخَیل المُسَوَّمَۀِ وَ الَأنعام وَ الحَرث ذلِکَ مَتاعُ
الحَیاةِ الدُّنیا وَ اللّه عِندَه حُسن المَآب ( 14 ) قُل أَ أُنَبِّئُکُم بِخَیرٍ مِن ذلِکُم لِلَّذِینَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ
( فِیها وَ أَزواج مُطَهَّرَةٌ وَ رِضوان مِنَ اللّه وَ اللّه بَصِ یرٌ بِالعِبادِ ( 15 ) الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ ( 16
( الصّابِرِینَ وَ الصّادِقِینَ وَ القانِتِینَ وَ المُنفِقِینَ وَ المُستَغفِرِینَ بِالَأسحارِ ( 17
براي مردم، دوست داشتن خواستنیها چون زنان و فرزندان و پوستهاي گاو که پر از طلا و نقره باشد و اسبان علامتدار و دامها و
( کشت، زینت داده شده است. این کالاي زندگی دنیاست و بازگشتگاه نیکو نزد خداوند است ( 14
بگو آیا بهتر از این را به شما خبر بدهم!
براي کسانی که پرهیزگاري کنند، نزد پروردگارشان باغهایی است که از زیر آن نهرها جاري است آنان همیشه در آنجا هستند (و
( براي آنهاست) همسرانی پاکیزه و نیز خوشنودي از جانب خدا و خدا بر بندگان بیناست ( 15
( همان کسانی که میگویند: پروردگارا ما ایمان آوردیم پس گناهان ما را بر ما ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ کن ( 16
( صبرکنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرها ( 17
صفحه : 81
نکات ادبی
جمع شهوة به معناي میل شدید، اشتیاق نفس. « شهوات » -1
جمعی است که از لفظ خود مفرد ندارد، زنها. « نساء » -2
جمع إبن، فرزندان ذکور. « بنین » -3
جمع قنطار، مال فراوان. بعضیها مقدار آن را تعیین کردهاند. بعضیها آن را هزار و دویست مثقال طلا و بعضیها هزار و « قناطیر » -4
دویست پیمانه و بعضیها هزار دینار دانستهاند ولی معروف این است که آن به مقدار گنجایش پوست یک گاو از طلا یا نقره است و
گفته شده که این کلمه در اصل رومی است و به معناي پوست گاو است.
اسم مفعول از قنطار. براي تأکید لفظ قبلی است و این در ادب عربی مرسوم است که اسمی را میآورند و از آن، صیغه « مقنطره » -5
اسم مفعول یا اسم فاعل درست میکنند و براي تأکید لفظ میآورند. مانند دراهم مدرهمه، دواوین مدوّنه، شعر شاعر حجر محجور.
نسیا منسیا.
اسبان. این به اسب خیل گفته میشود از این جهت است که اسب با نخوت و تکبر راه میرود و خیل از خیلاء است که به « خیل » -6
معناي تکبر است.
علامتدار، مشتق از سیما که به معناي علامت مشخص کننده است. « مسوّمه » -7
جمع نَعَم، دامها مانند شتر، گاو، گوسفند و بز. شامل حیوانات دیگر نمیشود بر خلاف کلمه بهایم که شامل همه « انعام » -8
حیوانات است غیر از حشرات.
صفحه 72 از 390
زراعت. « حرث » -9
از آب یئوب. « مآب » -10
مصدر است به معناي خوشنود شدن. « رضوان » -11
فرمانبرداران و عبادت کنندگان. « قانتین » -12
تفسیر و توضیح
17 ) زُیِّنَ لِلنّاس حُبُّ الشَّهَوات ... خداوند در وجود انسان غریزهها و - آیات ( 14
صفحه : 82
میلهایی قرار داده که بقاي نوع انسانی و ادامه زندگی بشر به آنها وابسته است در این آیه به تعدادي از این میلها و شهوتها اشاره
میکند که عبارتند از میل جنسی و رغبت به زنان و انس گرفتن با آنان، محبت به اولاد بخصوص فرزندان ذکور، میل به زراندوزي
و جمع آوري طلا و نقره و ثروت، محبت مرکبهاي علامتدار، دوست داشتن دامها مانند شتر و گاو و گوسفند و بز، دوست داشتن
زراعت.
اصل این شش نوع میل و محبت از جانب خداوند در وجود انسان قرار داده شده و انسان در طبیعت و سرشت خود این اشیاء را
دوست دارد و همینهاست که باعث ادامه زندگی بشر شده و بیوجود آنها یا بشر امید به زندگی را از دست میداد و یا نمیتوانست
تولید مثل کند و یا نمیتوانست غذاي خود را فراهم سازد.
مطلب مهمی که باید به آن توجه داشت این است که هر چند اصل این میلها از خداست ولی گاهی شیطان با سوء استفاده از این
زمینهها، انسان را وادار میسازد که در اعمال آنها راه افراط پیش گیرد و این میلها را که وسیلهاي براي ادامه زندگی است به
صورت هدف قرار بدهد و انسان در شهوات خود طغیانگري کند.
این خداوند فرموده: دوست داشتن شهوات براي مردم زینت داده شده و آراسته شده است، باید دید که چه کسی آن را براي بشر
آراسته کرده است! به نظر ما آن مقدار از شهوات که در مسیر درست خود قرار بگیرد از جانب خدا زینت داده شده تا انسان به
سوي آن میل کند و زندگی ادامه یابد و آن مقدار که همراه با طغیان و افراط باشد از جانب شیطان زینت داده شده تا انسان گمراه
گردد.
از این روي میبینیم خداوند در جایی از قرآن کریم، زینت دادن آنچه را که در زمین است، به خدا نسبت میدهد:
إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الَأرض زِینَۀً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن عَمَلًا (کهف/ 8) ما آنچه را که در زمین است آرایش آن قرار دادیم تا آنها را
امتحان کنیم که کدام یک عمل نیکو انجام میدهد.
و نیز درباره کافران میفرماید که اعمال آنها را در نظرشان جلوه دادیم:
صفحه : 83
إِن الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم فَهُم یَعمَهُونَ (نمل/ 4) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمالشان را براي آنها زینت
دادیم پس آنها سرگردانند.
و در جاي دیگر زینت دادن اعمال آنها را به شیطان نسبت میدهد:
وَ إِذ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم (انفاق/ 48 ) و شیطان کارهاي آنها را براي آنها زینت داد.
وَ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان ما کانُوا یَعمَلُونَ (انعام/ 43 ) و شیطان براي آنها آنچه را که انجام دادهاند، زینت داد.
در آیه مورد بحث پس از ذکر شش مورد از چیزهایی که مورد محبت انسان است، مردم را با این حقیقت آشنا میسازد که اینها
صفحه 73 از 390
همه کالاي زندگی این دنیاست و چون دنیا ناپایدار و زودگذر است کالاهاي آن نیز چنین است و بالاخره از دست خواهد شد ولی
حسن عاقبت و نعمتهاي جاویدان نزد خداست. سپس در آیه بعدي، بعضی از این نعمتهاي پایدار را که نزد خداست بر میشمارد. با
این تعبیر که میفرماید: آیا به شما بهتر از این را خبر بدهم! یعنی از نعمتهایی که بهتر از این شهوات است و پایدار میماند به شما
خبر بدهم! سپس بعضی از آن نعمتهاي پایدار را برمیشمارد و میفرماید: براي کسانی که نزد پروردگار خود پرهیزگار باشند
باغهایی داده خواهد شد که از زیر آن نهرها جاري است و اضافه میکند این نعمت همیشگی و پایدار است و میدانیم که پایداري
نعمت ارزش ویژهاي به آن میدهد و صاحب نعمت، دیگر نگران از دست دادن آن نیست.
نعمت دیگري که خدا در این آیه از آن یاد میکند، همسران پاکیزه است که از هر آلودگی مانند حیض و نفاس و آلودگیهاي
دیگر پاکند و نیز اخلاق و رفتارشان خوب است. این همسران همان حوریان بهشتی هستند که خدا به پرهیزگاران خواهد داد.
آنگاه از نعمت دیگري نام میبرد که بالاتر از همه این نعمتهاست و آن خوشنودي و رضوان خداوند است که براي انسانهاي مؤمن
و عارف از هر لذتی و نعمتی برتر
صفحه : 84
است و برتري این نعمت را در آیه دیگري از قرآن کریم یادآور شده و پس از ذکر بعضی از نعمتهاي بهشتی میفرماید:
وَ رِضوان مِنَ اللّه أَکبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم (توبه/ 72 ) و خوشنودي از جانب خدا بزرگتر است. این همان رستگاري بزرگ است.
در آیه مورد بحث، پس از ذکر انواع نعمتهاي پایدار بهشتی در برابر نعمتهاي دنیوي، اضافه میکند که خدا بر بندگان بیناست. یعنی
صلاح و فساد بندگانش را به خوبی میداند.
در دو آیه بعدي صفاتی را براي این بندگان که همان پرهیزگاران هستند و خدا از آنها خوشنود است، ذکر میکند. آنها همواره
دعا میکنند و میگویند: پروردگارا ما به تو ایمان آوردهایم پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش دوزخ حفظ نما.
بعد از نقل این دعا، از پنج صفت برجسته آنان نام میبرد:
-1 آنها صبرکنندگان هستند که شامل صبر در مقابل بلاها و صبر در طاعات و صبر در مقام اجتناب از گناهان میشود.
-2 آنها راستگویانند که همواره با راستی و درستی زندگی میکنند و هرگز زبان خود را به دروغ نمیآلایند.
-3 آنها فرمانبردارانند که در مقابل فرمانهاي خدا تسلیم هستند و با اطاعت و عبادت، دستورات الهی را به کار میگیرند.
-4 آنها انفاق کنندگانند که اگر مالی و ثروتی داشته باشند در راه خدا انفاق میکنند.
-5 آنها در سحرگاهان استغفار میکنند. استغفار در سحرگاهان معمولًا پس از خواندن نماز شب انجام میگیرد. بنابراین، آنها شب
زنده داري میکنند و نوافل شب را به جاي میآورند سپس در همان هنگام سحر، به استغفار میپردازند.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 18 الی 20
اشاره
شَهِدَ اللّه أَنَّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ المَلائِکَ ۀُ وَ أُولُوا العِلم قائِماً بِالقِسطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ( 18 ) إِن الدِّینَ عِندَ اللّه الإِسلام وَ مَا
اختَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَهُم العِلم بَغیاً بَینَهُم وَ مَن یَکفُر بِآیات اللّه فَإِن اللّهَ سَرِیع الحِساب ( 19 ) فَإِن حَاجُّوكَ
فَقُل أَسلَمت وَجهِیَ لِلّه وَ مَن اتَّبَعَن وَ قُل لِلَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ وَ الأُمِّیِّینَ أَ أَسلَمتُم فَإِن أَسلَمُوا فَقَدِ اهتَدَوا وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغُ
( وَ اللّه بَصِیرٌ بِالعِبادِ ( 20
صفحه : 85
صفحه 74 از 390
خداوند گواهی میدهد که معبودي جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی میدهند. در حالی که او قائم به عدل
( است. معبودي جز او نیست او عزیز و فرزانه است ( 18
همانا دین نزد خداوند همان اسلام است و کسانی که به آنها کتاب داده شد، اختلاف نکردند مگر پس از آنکه براي آنها دانشی
( آمده بود و این به سبب ستمی در میان آنها بود و هر کس به آیات خدا کافر شود، همانا خدا زود حساب کننده است ( 19
پس اگر با تو ستیز کنند، بگو من و هر کس که پیرو من است، به سوي خدا روي آوردهایم و به کسانی که به آنها کتاب داده شده
و کسانی که امّی هستند (به آنها کتاب داده نشده) بگو آیا مسلمان شدید! پس اگر مسلمان شدند، هدایت یافتند و اگر پشت
( کردند، همانا وظیفه تو فقط رساندن است و خدا بر بندگان بیناست ( 20
نکات ادبی
از شهادت به معناي گواهی است و آن از رؤیت و یا علم ناشی میشود و تا علم نباشد نمیتوان شهادت داد. « شهد » -1
است که « هو » است که یعنی خدا در حالی که قائم به قسط است شهادت میدهد و یا حال از « اللّه » یا حال از « قائما بالقسط » -2
یعنی معبودي جز او نیست که قائم به قسط است.
عدل و داد و این کلمه از اضداد است یعنی هم به معناي عدل و هم به معناي ظلم آمده. « قسط » -3
صفحه : 86
در لغت به معناي جزاست و در اصطلاح به معناي شریعتی است که از جانب خدا و به وسیله پیامبران آمده و باید از آن « دین » -4
تبعیت کرد.
از سلّم آمده که به معناي تسلیم شدن است و به همین مناسبت به دین الهی که توسط پیامبران آمده اسلام گفته میشود « اسلام » -5
و اسلام نام دین خاص پیامبر خاتم است.
میباشد. « ما اختلف » مفعول له از براي « بغیا » -6
از محاجه به معناي ستیز و مباحثه و مناظره است. « حاجوك » -7
عطف است به تاء در اسلمت و محلًا مرفوع است. « و من اتبعن » -8
بی سواد، کسی که خواندن و نوشتن بلد نیست. و در اینجا منظور آن گروه از کفار است که اهل کتاب نیستند مانند « امّی » -9
مشرکان.
تفسیر و توضیح
آیه ( 18 ) شَهِدَ اللّه أَنَّه لا إِلهَ إِلّا هُوَ ... یگانه بودن خداوند و این هیچ کسی و یا چیزي جز او شایستگی عبادت ندارد، یکی از حقایق
مسلّم جهان است و هر کسی بصیرتی داشته باشد، به آن اعتراف میکند. در این آیه این موضوع را مطرح میسازد و اعلام میکند
که هم خدا و هم فرشتگان و هم صاحبان علم و دانش بر یگانگی خدا گواهی میدهند.
توجه کنیم که گواهی خدا با گواهی فرشتگان و دانشمندان از یک سنخ نیست بلکه گواهی خدا نوعی است و گواهی آنها نوعی
دیگر. گواهی خدا به این صورت است که ابزار و دلایل لازم را در جهت پی بردن به یگانگی خود، در اختیار دیگران قرار داده
است که با توجه به آن دلایل، یگانگی خدا را دریابند ولی گواهی فرشتگان و دانشمندان به این صورت است که با استفاده از این
ابزار و دلایل بر یگانگی خدا واقف شوند و به آن گواهی دهند و در واقع شهادت فرشتگان و دانشمندان ناشی از راهنمایی خداوند
است.
صفحه 75 از 390
صفحه : 87
قُل أَيُّ شَیءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُل اللّه شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم (انعام/ 19 ) بگو چه چیزي از نظر شهادت دادن بزرگتر است بگو خدا میان من و
شما گواه است.
انه لا » با جمله « الملائکه و أولو العلم » و « شهد الله » به خاطر همین دو نوع بودن گواهی خدا و دیگران است که در آیه شریفه میان
فاصله انداخته تا روشن شود که نوع شهادت خدا با نوع شهادت ملائکه و دانشمندان فرق دارد. « إله إلا هو
البته گواهی فرشتگان و دانشمندان نیز با یکدیگر فرق دارد هر چند که هر دو ناشی از راهنماییهاي خداوند است. فرشتگان از طریق
علم مستقیم الهی که به آنها افاضه میشود گواهی میدهند و دانشمندان از طریق تفکر در دلایلی که خدا آنها را در اختیارشان قرار
داده گواهی میدهند.
خدا و فرشتگان و دانشمندان شهادت میدهند که معبودي جز الله نیست همان خدایی که قائم به عدل است و جهان را بر اساس
عدل و حق استوار کرده و همه چیز مطابق با حکمت و حقیقت است و در آن کجی وجود ندارد. معبودي جز او نیست و او عزیز و
حکیم است. یعنی بر همه چیز توانا و چیره است و کارهاي او از روي فرزانگی و حکمت است.
20 ) إِن الدِّینَ عِندَ اللّه الإِسلام ... تمام پیامبرانی که از جانب خداوند آمدهاند مردم را به یک حقیقت دعوت کردهاند و - آیات ( 19
آن اسلام است و دین نزد خدا یکی است که اسلام نامیده میشود و این نام را حضرت ابراهیم براي دین الهی داده است. در هر
عصري که پیامبري آمده و مردم دین او را پذیرفتهاند، در واقع اسلام را پذیرفتهاند و این به آیین حضرت محمّد (ص) اسلام گفته
میشود، یک اصطلاح خاص است و گرنه تمام ادیان آسمانی را میتوان اسلام نامید چون اسلام به معناي تسلیم است و پیروان هر
یک از ادیان الهی در مقابل فرمان خدا تسلیم هستند.
بنابراین دین فقط اسلام است و هر پیامبري به سوي او خوانده و در هر عصري، آن گروه از مردم که به آیین پیامبر آن عصر
گرویدهاند، به سوي اسلام گرویدهاند و اختلافی
صفحه : 88
میان ادیان وجود ندارد ولی بعضی از پیروان ادیان با وجود این براي آنها علم و آگاهی آمده بود، در دین اختلاف کردند و این به
خاطر ستمکاري آنها بود آنها نسبت به یکدیگر حسد میورزیدند و براي حفظ منافع شخصی خود دست به هر ستمی میزدند و
بالاترین ستم را درباره دین الهی کردند و حقیقتها را پنهان ساختند و مسیر ادیان را منحرف کردند.
مثلًا یهودیها که در زمان حضرت عیسی بایستی به آیین او میگرویدند، چنین نکردند و با او به مبارزه برخاستند و یا نصاري که با
ظهور اسلام باید وارد اسلام میشدند، از پذیرش این دین الهی که ادامه ادیان پیشین بود سرباز زدند. البته منظور، دانشمندان یهود و
نصاري است که با خواندن کتابهاي آسمانی از حقانیت مسیح و محمّد با خبر بودند و بیسوادان و عوام هم تابع آنها بودند.
نتیجه این میان ادیان اختلافی وجود ندارد و اختلاف موجود را دانشمندان اهل کتاب براي حفظ موقعیت و مقام خود و به خاطر
حسدي که در دل داشتند، به وجود آوردند. خداوند در پایان آیه اینان را تهدید میکند و میفرماید: کسانی که به آیات خدا کافر
شدند بدانند که خدا زود حساب کننده است یعنی خداوند در قیامت به حساب آنها خواهد رسید و جزاي اعمالشان را خواهد داد.
در آیه بعدي خطاب به پیامبر اسلام (ص) اظهار میدارد که اگر آنان با تو به مقام محاجّه و مناظره در آیند، در پاسخ آنان بگو: من
و پیروان من رو به سوي خدا کردهایم. پاسخی را که خدا به پیامبر خود میآموزد در واقع اعراض از مناظره است که خود فنّی در
آداب مناظره میباشد. گاهی دو طرف با یکدیگر مناظره میکنند و حرفهاي خود را میزنند ولی یک طرف لجاجت میکند و
دلایل روشن طرف مقابل را با عناد و هوچیگري و بدون داشتن حرف حساب ردّ میکند در اینجا طرف دیگر نباید آن دلایل را
تکرار کند بلکه بهتر این است که مناظره را خاتمه یافته اعلام نماید و فقط با ذکر یک مطلب کلی از ادامه بحث خودداري کند.
صفحه 76 از 390
در اینجا نیز پس از بحثهاي متعددي که شده و مطالب بسیاري که تا کنون عنوان
صفحه : 89
گردیده، دیگر جاي آن است که از مناظره اعراض شود و دلایل پیشین تکرار نشود.
پس از اعلام ختم مناظره، به پیامبر دستور میدهد که به کافران چه اهل کتاب و چه مشرکان که کتاب ندارند (امّیها) بگو: آیا
اسلام آوردید و در مقابل دعوت خدا تسلیم شدید! اگر آنها اسلام آورده باشند، هدایت شدهاند و دین حق را یافتهاند و اگر پشت
کنند و اسلام را نپذیرند، دیگر تکلیف از پیامبر ساقط شده چون وظیفه پیامبر تنها رساندن پیام خداست و ایمان آوردن یا نیاوردن
افراد از عهده پیامبر بیرون است.
البته پیامبر اسلام همواره از این کافران ایمان نمیآوردند، ناراحت بود و غصه میخورد ولی خداوند در موارد متعددي از قرآن و از
جمله در همین آیه به پیامبر خود تسلّا میدهد و به او خاطرنشان میسازد که تو وظیفه خود را که همان پیام رسانی است انجام دادي
و دیگر تکلیفی نداري.
در پایان آیه حقیقتی را که چند آیه پیش بیان شده بود، تکرار میکند و آن این خداوند بر بندگان خود بیناست یعنی او میداند که
چه کسی ایمان خواهد آورد و چه کسی از پذیرش اسلام امتناع خواهد کرد.
چند روایت
-1 جابر بن عبد الله انصاري از پیامبر اسلام (ص) نقل میکند که فرمود: ساعتی که عالم و دانشمند بر فراش خود تکیه میکند و در
-2 پیامبر (ص) فرمود: علم را یادبگیرید که یادگرفتن آن «1» آن به علم خود نظر میاندازد، بهتر از هفتاد سال عبادت عابد است
حسنه است و درس دادن آن تسبیح است و مباحثه آن جهاد است و تعلیم آن به کسی که نمیداند صدقه است و یادآوري آن به
«2». اهلش نزدیکی به خداست
-----------------------------------
[.....] 1)- مجمع البیان ج 1 ص 360 )
2)- همان )
صفحه : 90
-3 علی (ع) در خطبهاي فرمود: لانسبن الاسلام نسبۀ لم ینسبها احد قبلی و لا ینسبها احد بعدي، الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو
«1»... الیقین و الیقین هو التصدیق و التصدیق هو الاقرار و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل
اسلام را به گونهاي تعریف میکنم که نه کسی پیش از من چنین تعریف کرده و نه کسی بعد از من چنین تعریف خواهد کرد:
اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین است و یقین همان تصدیق است و تصدیق همان اقرار است و اقرار همان ادا کردن است
و ادا کردن همان عمل نمودن است ...
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 21 الی 25
اشاره
إِن الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ یَقتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ یَقتُلُونَ الَّذِینَ یَأمُرُونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاس فَبَشِّرهُم بِعَذاب أَلِیم ( 21 ) أُولئِکَ
الَّذِینَ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم مِن ناصِ رِینَ ( 22 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب یُدعَونَ إِلی کِتاب اللّهِ
صفحه 77 از 390
لِیَحکُمَ بَینَهُم ثُم یَتَوَلّی فَرِیق مِنهُم وَ هُم مُعرِضُونَ ( 23 ) ذلِکَ بِأَنَّهُم قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعدُودات وَ غَرَّهُم فِی دِینِهِم ما کانُوا
( یَفتَرُونَ ( 24 ) فَکَیفَ إِذا جَمَعناهُم لِیَوم لا رَیبَ فِیه وَ وُفِّیَت کُلُّ نَفس ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ ( 25
کسانی که به آیات خدا کفر میورزند و پیامبران را به ناحق میکشند و کسانی از مردم را که به عدالت فرمان میدهند، میکشند،
( پس آنان را به عذابی دردناك مژده بده ( 21
( آنان کسانی هستند که عملهایشان در دنیا و آخرت تباه شده است و یاورانی ندارند ( 22
آیا ندیدي کسانی را که بهرهاي از کتاب به آنها داده شده! آنها به سوي کتاب خدا خوانده میشوند تا میانشان داوري کند. آنگاه
( گروهی از آنان پشت میکنند در حالی که روگردان هستند ( 23
این بدان جهت است که میگویند: آتش به ما نمیرسد جز روزي چند. دروغی که میبندند آنها را در دینشان مغرور کرده است
(24)
پس چگونه خواهد
-----------------------------------
1)- نهج البلاغه )
صفحه : 91
بود هنگامی که آنها را در روزي که شکی در آن نیست گردآوردیم و به هر کس آنچه کرده است، داده شود و به آنان ستم
( نخواهد شد ( 25
نکات ادبی
تباهی، نابود شدن. « حبط » -1
براي قرار دادن جمله به منزله جزاء است. « فبشرهم » -2 فاء در
بهرهاي، حظّی. « نصیبا » -3
حال از اوتوا. « یدعون » -4
است. «ّ مس » ظرف براي « ایاما » -5
از غرور به معناي خودفریبی و خودباختن. « غرّ » -6
براي سؤال از حالت و استفهام توبیخی است. « کیف » -7
تفسیر و توضیح
22 ) إِن الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِآیات اللّه ... سخن درباره بنی اسرائیل است و یکی از جنایتها و کارهاي بسیار زشت آنها را - آیات ( 21
یادآور میشود. آنها در گذشتههاي دور و نزدیک بسیاري از پیامبرانی را که براي تحکیم و تقویت دین موسی از جانب خدا
برانگیخته میشدند کشته بودند و پیغمبر کشی یکی از عادات آنها بود. طبق بعضی از روایات، بنی اسرائیل در یک روز چهل و سه
پیامبر را کشتند و نیز صدو دوازده نفر از کسانی را که آنها را دعوت به خیر میکردند و به کشتار پیامبران اعتراض داشتند، کشتند.
آنها هر کس را که به کارهاي زشتشان اعتراض میکرد و آنها را به راه راست و شریعت موسی دعوت مینمود، دشمن خود
میدانستند و میکشتند.
خداوند در این آیه آن گروه از بنی اسرائیل را که به آیات الهی کفر ورزیدند و پیامبران را به ناحق کشتند و کسانی را که دعوت
صفحه 78 از 390
به حق و عدل میکردند کشتند، به عذابی دردناك وعده میدهد. این در این آیه مطلب به صورت خبري و با فعل
صفحه : 92
مضارع آمده با این این کار در گذشته اتفاق افتاده است، دلالت بر استمرار دارد یعنی این کار همیشگی آنان است و حتی اگر یهود
عصر پیامبر قدرت داشتند پیامبر اسلام و یاران او را هم میکشتند و دلیل آن جنگهاي متعددي بود که بر ضد اسلام به راه انداختند
و در جنگهایی مانند احزاب و خیبر و بنی قریظه، قصد براندازي اسلام و کشتن پیامبر اسلام را داشتند.
نکتهاي که باید در اینجا تذکر داده شود این است که در این آیه گفته شده که آنها پیامبران را به ناحق میکشتند. مسلم است که
کشتن پیامبر همیشه ناحق است و این قرآن این قید را آورده براي تأکید در ناحق بودن کار آنهاست.
پس از وعده عذابی که در این آیه به آنان داده شد، در آیه بعدي از تباهی و حبط اعمال آنها در دنیا و آخرت خبر میدهد و این
در قیامت هیچ گونه یار و یاوري نخواهند داشت. حبط عمل این است که آنان هر کار خیري انجام بدهند نتیجه و پاداشی نخواهد
داشت و پوچ و بیهوده خواهد بود و این اعمال، در دنیا جان و مال آنها را حفظ نخواهد کرد و همواره در جنگها مورد تعرض قرار
خواهند گرفت و ذلت و بدبختی دامنگیر آنها خواهد شد و در آخرت نیز پاداش خیري نخواهند داشت بنابراین آنها هر کار نیکی
انجام بدهند پوچ و عبث و بیارزش است.
این گفتیم حبط عمل آنها در دنیا به معناي ناامنی و ذلت و خواري همیشگی قوم یهود است در آیه دیگري در همین سوره به
روشنی بیان شده است:
وَ ضُ رِبَت عَلَیهِم المَسکَنَۀُ ذلِکَ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ یَقتُلُونَ الَأنبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ (آل عمران/ 112 ) پریشانی بر آنان رقم زده
شد و این بدان جهت است که آنان به آیات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را به ناحق کشتند.
سرگذشت ذلتبار یهود و سرگشتگی و آوارگی و ناامنی آنان در طول تاریخ، درستی مفهوم آیه را روشن ساخت .. هم اکنون نیز
یهود زندگی ناامنی دارد.
25 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً ... یهودیها همیشه در مقابل حق - آیات ( 23
صفحه : 93
عناد کردهاند و بزرگترین عناد آنها هنگامی بود که با پیامبر اسلام عناد کردند. آنها در کتابهاي خود، نشانههاي پیامبر اسلام را
خوانده بودند و به خوبی با پیامبر موعود آشنایی داشتند ولی چون آن حضرت ظهور کرد با او به دشمنی برخاستند و پیامبر اسلام از
آنها خواست که مطابق با کتاب خود با او رفتار کنند و داوري آن را بپذیرند ولی گروهی از آنها پشت کردند و از پیامبر روي
گردان شدند و حتی کتاب آسمانی خود را هم محترم نشمردند.
این در آیه شریفه گفته شده که فقط بهرهاي از کتاب به آنها داده شده بود، ناظر به این معناست که کتاب آنها تحریف شده بود و
تنها قسمتهایی از تورات را در اختیار داشتند ولی در همان مقدار از تورات که دست آنها بود، نشانههاي پیامبر اسلام آمده بود و
یهود عصر پیامبر حاضر نشدند داوري تورات را درباره حضرت محمّد (ص) بپذیرند و از او روي گردان شدند.
این عناد و لجاجت ناشی از یک غرور و خودخواهی بود که همواره یهود به آن مبتلا بود. آنها خود را فرزندان خدا و دوستان
نزدیک او میدانستند و میگفتند بهشت مال ماست و اگر در دنیا معصیت هم بکنیم تنها چند روزي در آتش جهنم خواهیم بود و
بالاخره به بهشت خواهیم رفت و بدینسان یک دروغ بزرگ، آنها را در دین خود مغرور کرده بود و احساس مسئولیتی نمیکردند.
خداوند در پاسخ این ادعاي دروغ، به آنها گوشزد میکند که حال آنها چگونه خواهد بود هنگامی که آنها را در روز قیامت که
هیچ شکی در آن نیست گرد آورد و به سزاي اعمالشان برساند و تمام آنچه در دنیا انجام دادهاند به آنها داده شود و نتیجه کارهاي
خود را ببینند. در پایان آیه این نکته را روشن میکند که البته به آنها ظلم نخواهد شد و هر عذابی ببینند در اثر کارهاي خودشان
صفحه 79 از 390
خواهد بود.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 26 الی 27
اشاره
قُل اللّهُم مالِکَ المُلک تُؤتِی المُلکَ مَن تَشاءُ وَ تَنزِع المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءُ بِیَدِكَ الخَیرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ
شَیءٍ قَدِیرٌ ( 26 ) تُولِج اللَّیلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِج النَّهارَ فِی اللَّیل وَ تُخرِج الحَی مِنَ المَیِّت وَ تُخرِج المَیِّتَ مِنَ الحَی وَ تَرزُق مَن تَشاءُ بِغَیرِ
( حِساب ( 27
صفحه : 94
بگو خداوندا اي صاحب پادشاهی؟ پادشاهی را به هر کس که بخواهی میدهی و پادشاهی را از هر کس که بخواهی میستانی و
هر کس را که بخواهی عزیز میکنی و هر کس را که بخواهی ذلیل میکنی، خیر در دست توست همانا تو بر هر چیزي توانایی
(26)
شب را در روز فرو میبري و روز را در شب فرو میبري و زنده را از مرده بیرون میکنی و مرده را از زنده بیرون میکنی و هر
( کس را که بخواهی بیشمار روزي میدهی ( 27
نکات ادبی
بود حرف ندا به جهت تعظیم حذف شد و میم مشدّد در آخر آن عوض از محذوف قرار گرفت این نظر « یا الله » در اصل « اللهم » -1
بوده به جهت کثرت استعمال، حرف ندا و همزه ام حذف شد مانند « یا الله أم بخیر » خلیل و سیبویه است ولی فرّاء گفته: اصل آن
و گفته شده که میم در آخر این کلمه اشاره به آن دسته از اسماء خداست که با حرف میم شروع میشود که گویا هفتاد اسم «ّ هلم »
است و به هر حال در اول این کلمه حرف یاء ندا وارد نمیشود هر چند که گاهی چنین حالتی در اشعار عربی دیده شده است.
منصوب است چون مناداي مضاف است و حرف ندا از آن حذف شده است. نظیر آن: قل اللهم فاطر السموات. « مالک الملک » -2
اسم فاعل از مِلک و به معناي دارنده و صاحب است. ملکیت نوعی رابطه و علاقهاي است که میان مالک و مملوك « مالک » -3
وجود دارد و آن گاهی حقیقی است مانند رابطه میان انسان و اعضاء بدن چون چشم و دست و گاهی اعتباري است مانند رابطه
میان انسان و مالی که دارد مانند خانه و لباس.
صفحه : 95
پادشاهی، سرپرستی رعایا. فرق آن با مِلک در این است که مِلک به حق تصرف در اموال دلالت دارد ولی مُلک به حق « مُلک » -4
تصرف در مملکت و کشور و امور مردم دلالت دارد.
محلًا منصوب است به جهت حال بودن از مالک الملک. « تؤتی الملک » -5
ادخال، وارد کردن. « ایلاج » -6
.« ترزق » متعلق است به « بغیر حساب » -7
تفسیر و توضیح
27 ) قُل اللّهُم مالِکَ المُلک ... پس از گفتگوهاي متعددي که با کفار و مشرکین به عمل آمد و آنها به تسلیم شدن در - آیات ( 26
صفحه 80 از 390
برابر حق دعوت شدند و پس از بیان بعضی از جنایتهاي یهود در کشتن پیامبران و داعیان به سوي حق، اینک خداوند، پیامبر خود را
مخاطب قرار میدهد و دعایی را به او یاد میدهد که مشتمل بر مضمونی بس بلند و والاست و کسی که به مضمون این دعا معتقد
باشد و از روي ایمان و اعتقاد آن را به زبان بیاورد، خدا را شناخته است و او را تنها مؤثر در عالم وجود میداند. به سبب همین
مضمون بلند است که در روایاتی این آیه با آیۀ الکرسی مقایسه شده و براي خواندن آن فضیلتهاي بسیاري آمده است.
یاد کند یعنی کسی که پادشاهی در دست اوست. پس « مالک الملک » در این آیه به پیامبر دستور داده میشود که خدا را با صفت
از ذکر این صفت کلّی، خدا را یا یازده صفت دیگر یاد کند که همگی نشانی از قدرت مطلقه خدا در جهان و تسلط او بر
موجودات عالم است البته این یازده مورد به عنوان نمونه ذکر شده و گرنه تأثیر خدا در جهان و سلطه او بر آفرینش، عام و گسترده
است و همه چیز را فرا میگیرد.
آن یازده مورد که در این دو آیه آمده عبارتند از:
-1 خدا پادشاهی و سلطنت را به هر کس که بخواهد میدهد.
-2 خدا پادشاهی و سلطنت را از هر کس که بخواهد میستاند.
صفحه : 96
منظور از پادشاهی در اینجا هر نوع سلطنت و سرپرستی و حاکمیت یک انسان بر انسانهاي دیگر است که شامل پادشاهی و ریاست
دنیوي و مادي و نبوت و زعامت دینی است و حتی سلطنتهاي استبدادي و ظالمانه را هم میگیرد. و اگر کسی به قدرتی میرسد یا
قدرت خود را از دست میدهد، هم از خداست وقتی کسی به پادشاهی و حاکمیت میرسد حتی اگر ظالم و کافر هم باشد، بر
اساس یک سلسله قوانین و سنتهاي تاریخی است که خدا آنها را وضع کرده و در جامعه بشري حاکمیت داده است. مثلًا یکی از
سنتهاي الهی در تاریخ و جامعه این است که هر حکومتی که دچار تفرقه و پراکندگی در میان اعضاء خود باشد و نیروهاي خود را
در سرکوب یکدیگر به کار برد و یا هر حکومتی که نیروهاي آن دچار سستی و تنبلی و شکمبارگی و رفاه زدگی بشود، دشمن این
حکومت هر چند ظالم و کافر هم باشد، بر آن غلبه خواهد کرد و حکومت را از دست او خواهد ربود و چون حکومت از دست
حاکم قبلی گرفته شد و حاکم جدید سرکار آمد، درست است که بگوییم خدا پادشاهی را از کسی گرفت و به کس دیگري داد
چون این تغییر در حکومت، مطابق با سنتهاي الهی بوده است و البته مسأله زعامت دینی و نبوت و امامت با این موضوع فرق میکند
و آن مستقیماً در دست خداست و به هر کس که بخواهد اعطا میکند و او را پیامبر یا امام قرار میدهد و یا آن را از نسلی میگیرد
و به نسل دیگري منتقل میکند.
بنابراین، حکومتهایی مانند حکومت بنی امیه از لحاظ پادشاهی ظاهري مطابق با سنتهاي الهی بود ولی از لحاظ زعامت دینی خدا به
آنها چنین حکومتی را نداده بود و آنها غاصبان خلافت اسلامی بودند.
توجه کنیم هر چند که حکومتهاي ظالم هم بر اساس قوانین و سنتهاي الهی سرکار آمدهاند ولی در عین حال از لحاظ تشریعی مردم
وظیفه دارند که با آنها مبارزه کنند و با استفاده از همان سنتهاي الهی زمینه را براي سرنگونی آنها فراهم سازند.
در روایتهاي تاریخی آمده که پس از شهادت امام حسین (ع) و اسارت اهل بیت او
صفحه : 97
و رسیدن آنها به دمشق، یزید در مجلسی که ترتیب داده بود با خواندن این آیه خواست حکومت و سلطنت خود را از جانب خدا
معرفی کند و اعمال خود را توجیه نماید ولی حضرت زینب (ع) که شاگرد مکتب پدرش علی (ع) بود به او پاسخ داد و این آیه را
خواند:
وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب مُهِین (آل عمران/ 187 ) کسانی که
صفحه 81 از 390
ستم کردهاند گمان نکنند این به آنها مهلت دادهایم، براي آنها خوب است. همانا به آنها مهلت دادهایم تا بیشتر گناه کنند و براي
آنها عذابی خوارکننده است.
و بدینگونه به یزید خاطرنشان ساخت که حکومت او یک حکومت الهی نیست و مهلتی که داده شده براي عذاب بیشتر است.
-3 خدا هر کس را که بخواهد عزیز میکند.
-4 خدا هر کس را که بخواهد ذلیل میکند.
عزت و ذلت نیز مانند پادشاهی در دست خداست و خواه عزت و ذلت را به معناي ظاهري و مادي آن بگیریم و خواه آن را به
معناي باطنی آن بگیریم که همان ایمان و کفر است و در هر حال عزت و ذلت از آن خداست و هر کسی با استفاده از قوانین
تکوینی و تشریعی خدا، میتواند خود را در مسیر عزت و یا ذلت خدا قرار بدهد و بارها گفتهایم که مشیت خدا در این گونه موارد
بر اساس ضوابط و معیارهاي خاصی است و چنان نیست که خداوند بدون معیار و بدون ملاك کسی را عزیز یا ذلیل کند بلکه او
کسانی را عزیز یا ذلیل میکند که از همان قوانین که گفتیم پیروي کنند.
-5 تمام نیکیها و خیرات در دست خداست. هر خیري به هر کسی میرسد و یا هر خیري از هر کسی دریغ میگردد (که به آن شرّ
گفته میشود) همه از جانب خداست و اوست که بندهاش را وارد خیر میکند و یا از آن خارج میسازد. در اینجا نیز همه چیز بر
اساس معیارها و ضابطههاست. (همانگونه که در بالا گفتیم) 6- خدا به همه چیز تواناست. این صفت یک صفت عام است و شامل
تمام پدیدهها
صفحه : 98
میگردد و قدرت و توانایی خدا را هیچ عاملی محدود نمیکند و قدرت او عام و گسترده است.
-7 او شب را به روز وارد میکند.
-8 او روز را به شب وارد میکند.
اشاره به کوتاهی و بلندي روزان و شبان است که گاهی در بعضی از فصول، شب کوتاه میشود و اضافه آن وارد روز میشود و در
بعضی از فصول برعکس، اضافه روز وارد شب میشود و به هر حال شبانه روز مجموعاً در طول سال تغییر نمیکند و بیست و چهار
ساعت است. و این یکی از مظاهر قدرت خداوند است که کره زمین را طوري قرار داده که محور آن منحرف است و در فصول
محتلف شب و روز با هم فرق میکند و این براي ادامه حیات در روي زمین و براي درختان و حیوانات و انسانها ضرورت دارد و
اگر چنین نبود و همیشه تابستان یا زمستان میشد نظام احسن به هم میخورد و کشت و زراعت و حیات موجودات زنده مختل
میشد.
-9 او زنده را از مرده بیرون میآورد.
-10 او مرده از زنده بیرون میآورد.
این دو صفت اشاره به نظام خاصی است که در طبیعت وجود دارد گیاهان و مواد غذایی از زمین که موجودي مرده و بیجان است
حاصل میشود و با خوردن آن موجودات زنده مانند حیوان و انسان به حیات ادامه میدهند و از همین غذاها نطفهها پدید میآید
که تبدیل به موجودات زنده میشوند و از طرف دیگر موجودات زنده میمیرند و تبدیل به خاك بیجان میشوند و این چرخش
همواره در طبیعت وجود دارد: تبدیل مرده به زنده و زنده به مرده.
می توانیم آیه را به معناي عام تري بگیریم و بگوییم که خدا مؤمن را از صلب کافر و کافر را از صلب مؤمن به وجود میآورد و
چون ایمان زندگی و کفر مرگ است در واقع زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میکند.
-11 او هر کس را که بخواهد بیحساب و بیشمار روزي میدهد.
صفحه 82 از 390
صفحه : 99
روزي دادن موجودات در دست خداست و همه عالم از ناحیه او روزي میخورند ولی روزي دادن نیز مانند عزت و ذلت متفاوت
است و می بینیم روزي کسی اندك است و روزي کس دیگري بسیار است و این هم در دست خداست و با شرحی که گفتیم از
روي معیارها و ملاکهاي خاصی صورت میگیرد.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 28 الی 32
اشاره
لا یَتَّخِ ذِ المُؤمِنُونَ الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللّه فِی شَیءٍ إِلاّ أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً وَ یُحَ ذِّرُکُم اللّهُ
نَفسَه وَ إِلَی اللّه المَصِیرُ ( 28 ) قُل إِن تُخفُوا ما فِی صُدُورِکُم أَو تُبدُوه یَعلَمه اللّه وَ یَعلَم ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ اللّه عَلی کُلِّ
شَیءٍ قَدِیرٌ ( 29 ) یَومَ تَجِ دُ کُلُّ نَفس ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُح َ ض راً وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَو أَن بَینَها وَ بَینَه أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَ ذِّرُکُم اللّهُ
نَفسَه وَ اللّه رَؤُفٌ بِالعِبادِ ( 30 ) قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم اللّه وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم ( 31 ) قُل أَطِیعُوا اللّهَ
( وَ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِن اللّهَ لا یُحِبُّ الکافِرِینَ ( 32
مؤمنان نباید به جز مؤمنان، کافران را دوست برگیرند و هر کس چنین کند، چیزي از خدا ندارد. مگر این از آنها ترسی داشته
( باشید. و خدا شما را از خود بیم میدهد و بازگشت به سوي خداست ( 28
بگو اگر آنچه را که در سینه هایتان است پنهان بدارید یا آشکار کنید، خدا میداند و آنچه را که در آسمانها و زمین است میداند
( و خدا بر هر چیزي تواناست ( 29
روزي که هر کسی آنچه کار خوب انجام داده آماده مییابد و نیز آنچه کار بد انجام داده است دوست دارد که میان او و کارهاي
( بد او مسافت دوري میبود و خدا شما را از خود بیم میدهد و خدا با بندگان مهربان است ( 30
بگو اگر خدا را دوست دارید، پس، از من پیروي کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را بیامرزد و خدا آمرزنده
( بخشایشگر است ( 31
بگو از خدا و پیامبر اطاعت کنید پس اگر
صفحه : 100
( پشت کردند همانا خداوند کافران را دوست ندارد ( 32
نکات ادبی
کسره در اینجا به خاطر التقاء دو ساکن است که معمولًا به اولی کسره داده میشود و ساکن بودن این کلمه به خاطر « لا یتخذ » -1
لاء نهی است.
پایین و در اینجا به معناي غیر، جز آمده است. « دون » -2
ترساندن و بیم دادن. « تحذیر » -3
مصدر میمی از صار به معناي بازگشت. « مصیر » -4
مجزوم است به علت این جزاي شرط است. « یعلم » -5
منصوب است و عامل نصب یا یحذرکم است و یا مصیر است و یا فعل مقدر: اذکر یوم. « یوم تجد » در « یوم » -6
صفحه 83 از 390
آماده و حاضر. منصوب بودن این کلمه به جهت حالیت است. « محضر » -7
پایان و نهایت هر چیز از لحاظ زمان یا مکان، فاصله، مسافت. « امد » -8
تمنی گفته میشود. « لو » آمده و به آن « اي کاش » در اینجا معناي شرطی ندارد و به معناي « لو » -9
تفسیر و توضیح
یعنی دوست « تولی » . است « تبري » و « تولی » ، 29 ) لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُونَ الکافِرِینَ أَولِیاءَ ... یکی از وظایف مهم هر مسلمانی - آیات ( 28
یعنی دشمنی با دشمنان اسلام و کافران. در این آیات موضوع تبري مطرح شده و چند آیه « تبري » داشتن خدا و پیشوایان اسلام و
بعد موضوع تولی مطرح خواهد شد.
خداوند در این آیه به مؤمنان دستور میدهد که کافران را براي خود دوست نگیرند و چنین نباشد که مؤمنان به جاي دوستی با
یکدیگر، کافران را دوست بدارند. و اگر کسی از مؤمنان چنین کرد، از ولایت خدا دور میشود و از خدا و حزب
صفحه : 101
خدا نیست.
دوست گرفتن کافران چند صورت دارد نخست این کافران را به خاطر کفرشان دوست بدارد که این خود کفر و خروج از دین
اسلام است. دوم این آنها را به خاطر کفرشان دوست نمیدارد ولی دوستی و ارتباط محکمی با آنها دارد و علاوه بر معاشرتهاي
معمولی، در مجالس و محافل آنها شرکت میکند و اسرار خود را با آنها در میان میگذارد و با آنها به عنوان یک دوست صمیمی
برخورد میکند. سوم این با آنها در حد یک طرف معامله یا همسایه برخورد میکند و هر چند که با آنها معاشرت و افت و خیز
دارد و با آنها داد و ستد میکند ولی از عقیده آنها بی زار است.
صورت اول و سوم مورد توجه آیه شریفه نیست چون صورت اول خود نوعی کفر است و آیه درباره مؤمنان سخن میگوید و
صورت سوم نیز اشکالی ندارد و معاشرت با کفار تا این حد مجاز است و میتوان غذاي آنها را خورد و به آنها غذا داد:
وَ طَعام الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِلٌّ لَهُم (مائده/ 5) طعام کسانی که به آنها کتاب داده شده بر شما حلال است و
طعام شما بر آنها حلال است.
از سه صورت یاد شده در بالا صورت دوم مورد نظر آیه شریفه است و برقراري این نوع دوستی میان مسلمانان و کافران ممنوع است
زیرا که سبب تقویت کفر میشود و نیز چنین ارتباطهایی اي بسا مسلمانان را در دین خود به تردید و تزلزل دچار میسازد.
این آیه در قرآن نظایر دیگر هم دارد:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاري أَولِیاءَ بَعضُ هُم أَولِیاءُ بَعض (مائده/ 51 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید یهود و نصاري
را دوستان نگیرید. برخی از آنان دوستان برخی دیگرند.
صفحه : 102
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ تُلقُونَ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ (ممتحنه/ 1) اي کسانی که ایمان آوردهاید دشمن من و
دشمن خود را دوستان نگیرید که با آنها دوستی بیفکنید.
در آیه مورد بحث که از دوستی با کافران نهی میکند و آن را خروج از ولایت خدا معرفی مینماید، یک مورد را استثناء میکند و
آن هنگامی است که مسلمان از کافر بیم و هراس داشته باشد و در موقعیتی قرار بگیرد که اگر طرح دوستی با او نریزد به خطر
میافتد و از ناحیه کفار تهدید میشود در چنین حالتی که حالت تقیه است، طرح دوستی با کفار اشکالی ندارد و اگر جان انسان در
خطر باشد واجب میشود.
صفحه 84 از 390
البته این اجازه تا وقتی است که خطر وجود دارد و به مجرد این خطر بر طرف شد، اجازه نیز منتفی میگردد.
پس از بیان این احکام، خداوند مؤمنان را از خویشتن برحذر میدارد و این مؤمنان باید از خدا بترسند و احکام او را اجرا نمایند و
بدانند که بالاخره به سوي او بازگشت خواهند نمود البته خدا موجود ترسناکی نیست و ترس از او به معناي ترس از نافرمانی اوست.
انسان باید به خاطر اعمال ناشایست و معاصی خود از خدا بترسد و گر نه خداوند، رؤف، مهربان و رحمان و رحیم است و رحمت
او بر غضب او سبقت گرفته است.
در آیه بعدي این حقیقت را یادآور میشود که خداوند همه چیز را میداند و شما مردم، چه نیتهاي خود را در سینههاي خود پنهان
کنید و چه آن را آشکار سازید، خدا میداند و نه تنها نیتهاي شما بلکه خداوند هر آنچه را که در آسمانها و زمین است میداند و
به همه چیز تواناست. این در آیه پیش اجازه داد که مؤمنان هنگام ترس از کفار، آنها را به دوستی برگیرند، باید توجه کنند که این
ترس واقعاً وجود داشته باشد و اگر کسانی ترس از کفار ندارند ولی به دروغ آن را مطرح میکنند تا آنها را دوستان خود برگیرند،
باید بدانند که خداوند از نیتهاي آنها آگاه است و هرگز نمیتوان خدا را فریب داد.
صفحه : 103
آیه ( 30 ) یَومَ تَجِ دُ کُلُّ نَفس ما عَمِلَت ... پس از بیان ممنوعیت دوستی با کافران که به صورت یک حکم الهی مطرح شد، اینک
مؤمنان را به یاد روز قیامت میاندازد و یکی از صحنههاي آن روز بزرگ را ترسیم میکند. در آن روز هر انسانی هر کار خیر یا
کار بدي را که در دنیا انجام داده، حاضر و آماده خواهد یافت. یعنی خود آن اعمال را خواهد دید.
از این آیه استفاده میشود که اعمال خوب و بد انسان در قیامت مجسم خواهد شد و به صورت نعمتهاي بهشتی و یا عذابهاي
جهنمی در خواهد آمد و انسان آشکارا آن اعمال را خواهد دید و این همان تجسم عمل است که دانشمندان اسلامی آن را مطرح
کردهاند. غیر از این آیه آیات دیگري هم دلالت بر تجسم عمل دارد مانند:
وَ وَجَ دُوا ما عَمِلُوا حاضِ راً وَ لا یَظلِم رَبُّکَ أَحَ داً (کهف/ 49 ) و آنچه را که انجام دادهاند، حاضر خواهند یافت و پروردگارت به
کسی ستم نخواهد کرد.
در دنباله آیه مورد بحث چنین آمده که وقتی انسان کارهاي زشت خود را در قیامت مشاهده کرد، آرزو میکند که میان او و آن
اعمال مسافت زیادي میبود.
یعنی انسان هرگز آن اعمال را نمیدید و آن اعمال با انسان فاصله بسیاري داشت اما این آرزو برآورده نمیشود و انسان گرفتار
اعمال بدخود خواهد شد و به خاطر آن اعمال دچار عذاب الهی خواهد گردید.
پس از ترسیم این صحنه از صحنههاي قیامت، یک بار دیگر مطلبی را که در دو آیه پیش آمده بود، تکرار میکند و خدا مؤمنان را
از خویشتن میترساند و این تکرار براي تأکید مطلب است و این مؤمنان این مسأله را جدي بگیرند و از خدا بترسند و اعمال خود را
اصلاح نمایند. جالب این در همان حالی که خدا مؤمنان را از خویشتن برحذر میدارد، میفرماید خدا بر بندگان مهربان است و این
بر همان مطلبی که پیشتر گفتیم تأکید میکند و این خدا موجود ترسناکی نیست بلکه باید از
صفحه : 104
اعمال خودمان بترسیم و از این خدا به اعمال ما کیفر بدهد هراس داشته باشیم و گرنه خداوند مهربان و رؤف است و هیچگاه بدي
و ناراحتی بندگان خود را نمیخواهد.
32 ) قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللّهَ ... یکی از حالاتی که بر انسان عارض میشود دوست داشتن کسی یا چیزي است که براي - آیات ( 31
خود آثاري دارد. با ارزشترین نوع محبت، دوست داشتن خداست زیرا محبتهاي دیگر همگی ناپایدار است و از بین رفتنی است و
لا أقل با مرگ انسان از بین میرود ولی دوستی خدا یک دوستی پایداري است که حتی پس از مرگ نیز ادامه دارد.
صفحه 85 از 390
درست است که انسان همسر و فرزندان و مال و ثروت و دوستان و خویشان خود را دوست میدارد، ولی این دوستیها ظاهري و
مادي است و نمیتواند به روح و روان انسان آرامش واقعی بخشد. آنچه به انسان آرامش میدهد دوستی و محبت با خداست. از
این رو در قرآن کریم مؤمنان را بدینگونه تعریف میکند که آنها خدا را سخت دوست دارند:
وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبا لِلّه (بقره/ 165 ) و کسانی که ایمان آوردهاند در دوستی خدا شدیدترند.
( در آیه دیگر کسانی را که خویشاوندان و اموال و تجارت خود را بیشتر از خدا دوست دارند مورد عتاب قرار میدهد (توبه/ 24
اینک در این آیه به پیامبر دستور میدهد که به مؤمنان بگوید: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروي کنید که در این صورت خدا
نیز شما را دوست خواهد داشت و گناهان شما را خواهد بخشید که او آمرزنده و مهربان است. طبق این آیه دوستی خدا وقتی تحقق
مییابد که انسان تابع پیامبر او باشد یعنی به احکام و دستورات شرع که به وسیله پیامبر ابلاغ شده است عمل کند. بدون عمل به
احکام شریعت، دوستی خدا معنا ندارد. بنابراین کسانی که بدون عمل به احکام دین ادعاي دوستی خدا و حتی عشق او و فنا در او
را دارند (مانند بعضی از اهل تصوف) بیراهه میروند
صفحه : 105
و این نوع دوستی مورد قبول خداوند نیست بلکه دوستی با خدا هنگامی مورد پذیرش است که انسان از پیامبر خدا پیروي کند و به
احکام شرع عمل نماید.
در آیه بعدي، بر اطاعت از خدا و پیامبر تأکید میکند و از پیامبر میخواهد که به مردم بگوید: از خدا و رسول فرمانبرداري کنید
که این مقتضاي دوستی با خداست و در پایان اظهار میدارد که اگر آنان از اطاعت خدا و رسول سرباز زدند و به این سخن پشت
کردند، بدانند که خداوند کافران را دوست ندارد. یعنی اگر کسی ادعاي دوستی خدا را داشته باشد ولی از خدا و رسول فرمان نبرد
و پایبند شرع نباشد کافر است و خدا او را دوست ندارد. و دوستی او را نمیپذیرد.
از این آیات به خوبی روشن میشود که سنت پیامبر هم مانند قرآن است و حجیت دارد و اگر حکمی در قرآن نیامده ولی در
حدیث صحیح از پیامبر آمده باید به آن مثل قرآن عمل کرد:
وَ ما آتاکُم الرَّسُول فَخُ ذُوه وَ ما نَهاکُم عَنه فَانتَهُوا (حشر/ 7) آنچه پیامبر به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی
میکند بپرهیزید.
بحثی درباره تجسم عمل
در روز قیامت، خوبان و بدان همگی به سزاي اعمال خود خواهند رسید و کسانی که در این دنیا با ایمان و عمل صالح و تقوا
زندگی کردهاند، در آخرت از نعمتهاي الهی برخوردار خواهند شد و کسانی که با کفر و فسق و نافرمانی خداوند، زندگی خود را
سرکردهاند، در آخرت به عذاب الهی گرفتار خواهند شد و در آتش جهنم خواهند سوخت.
به طوري که از آیات و روایات استفاده میشود پاداشی که خوبان و بدان در قیامت به آن خواهند رسید و نعمت یا عذابی که به
آنها داده خواهد شد، چیزي جز
صفحه : 106
تجسم اعمال آنها در دنیا و عینیت یافتن کارهاي خوب و بد آنها نیست. یعنی نعمتی که به مؤمن داده میشود و یا عذابی که کافر
گرفتار آن میگردد، عین همان عمل او در دنیاست که تبدیل به نعمت و یا عذاب شده است.
بنابراین هر عملی که انسان در این دنیا انجام میدهد چه خوب و چه بد، آن عمل به صورتی در جهان باقی میماند و در آخرت
تبدیل به نعمت یا عذاب میشود.
صفحه 86 از 390
البته چنین کاري از نظر علمی اشکالی ندارد زیرا این از قبیل تبدیل ماده به انرژي و انرژي به ماده است مانند آبی که با فشار از سدّ
بر توربینهاي برق میریزد و به نیروي برق تبدیل میشود و آن نیز تبدیل به حرارت و حرکت میشود حتی این نیرو را میتوان در
باطري ذخیره کرد. و یا تبدیل آب به بخار و تبدیل بخار به آب.
البته بخار حالت انرژي را ندارد هر چند که انرژي زاست ولی براي تقریب به ذهن مناسب است و میتوانیم بگوییم که ماده در
حالت انبساط تبدیل به انرژي میشود و انرژي در حالت انقباض تبدیل به ماده میشود.
فیزیکدانان امروز، طبق دانش حسی و تجربی، عالم را مجموعهاي از جرم و انرژي میدانند و عقیده دارند که جرم، انرژي متراکم و
فشرده است و براي این هر دو، وجود اصیل و استقلالی قائلند و میگویند در نظام طبیعت این دو میتوانند به یکدیگر تبدیل شوند
یعنی ماده شکل انرژي به خود بگیرد و یا انرژي به شکل ماده در آید.
در سال 1905 انیشتاین فرضیه نسبیت را اعلام کرد و رابطه بین جرم و انرژي را که تا آن موقع فکر میکردند که از هم متمایز
«1». میباشند، مطرح نمود و نشان داد که جرم و انرژي قابل تبدیل به یکدیگرند
به گفته دانشمندان: هنگام وقوع یک تبدیل، ممکن است انرژي از صورت جرم به شکل انرژي نور یا گرما در آید بدون آنکه
چیزي تلف شود. یا باز هم بدون اتلاف
-----------------------------------
1)- چه میدانم، زندگی و مرگ ستارگان ص 44 به نقل فلسفی، معاد از نظر روح و جسم ج 2 ص 137 )
صفحه : 107
چیزي، انرژي نور به شکل جرم در آید. پس قانون بقاء انرژي در واقع قانون بقاء جرم- انرژي خوانده میشود. انرژي و جرم
«1». میتوانند از یک شکل به شکل دیگر تبدیل شوند ولی مقدار کل انرژي ثابت بماند
تبدیل شدن اعمال خوب و بدانسان که از قبیل جرم و ماده است، به انرژي و بقاي آن در جهان و تبدیل مجدد آن به ماده که به
صورت نعمت یا عذاب تجلی خواهد کرد، کاري است که علم و عقل آن را نفی نمیکند و غیر ممکن نمیداند.
آنچه مهم است این است که ما این موضوع را از آیات و روایات متعددي به دست میآوریم و چون کار محالی نیست، لذا باید به
آن معتقد شویم. اینک بعضی از آیات و روایاتی را که در این زمینه وارد شده و ظاهر آنها بر تجسم اعمال در روز قیامت دلالت
دارد. در زیر میآوریم:
یَومَ تَجِ دُ کُلُّ نَفس ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُح َ ض راً وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ (آل عمران/ 30 ) روزي که هر کس آنچه کار خوب انجام داده
حاضر و آماده مییابد و نیز آنچه کار بد انجام داده است.
یَومَ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداه (نبأ/ 40 ) روزي که مرد به آنچه از پیش فرستاده بنگرد.
یَومَ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوي بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم (توبه/ 35 ) روزي که تفتیده شود در
آتش دوزخ و با آن پیشانیها و پهلوها و پشتهایشان داغ گذارده شود این است آنچه که براي خود اندوخته بودید.
وَ وَجَ دُوا ما عَمِلُوا حاضِ راً وَ لا یَظلِم رَبُّکَ أَحَ داً (کهف/ 49 ) و آنچه را انجام دادهاند حاضر مییابند و پرودگارت به کسی ستم
نمیکند.
یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس أَشتاتاً لِیُرَوا أَعمالَهُم فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه وَ مَن یَعمَل
1)- ر. استولبرگ، فیزیک ص 127 به نقل همان مأخذ ) -----------------------------------
صفحه : 108
8) در آن روز مردم با گروههاي متفرق بیرون میآیند تا اعمال آنها را به آنان نشان دهند پس هر - مِثقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَه (زلزال/ 6
صفحه 87 از 390
کس به سنگینی یک ذره خوبی کند آن را میبیند و هر کس به سنگینی یک ذره بدي کند آن را میبیند.
از این آیات و آیات مشابه آنها استفاده میشود که انسان در روز قیامت خودِ عمل را خواهد دید و با عین عمل مواجه خواهد شد و
همان طلا و نقرهاي که از راه حرام اندوخته است تبدیل به آتش جهنم خواهد شد و با آن، اعضاء بدنش را داغ خواهند گذاشت.
(همانگونه که در آیه سوره توبه آمده بود) محتواي روایاتی که در این زمینه آمده صریحتر و روشنتر است. اینک چند روایت نقل
میشود:
قال رسول الله (ص): یا قیس و انه لا بدّ لک من قرین یدفن معک و هو حی و انت میّت فان کان کریماً اکرمک و ان کان لئیما
پیامبر (ص) فرمود: اي قیس ناچار با تو همنشینی دفن خواهد شد که آن زنده است «1» أساءك ثم لا یحشر الامعک ... و هو فعلک
و تو مردهاي پس اگر خوب و کریم باشد تو را گرامی خواهد داشت و اگر پست باشد به تو بدي خواهد کرد و محشور نمیشود
مگر با تو ... و آن همان عمل توست.
قال الصادق (ع): انّ المؤمن اذا خرج من قبره خرج معه مثال من قبره یقول له ابشر بالکرامۀ من الله و السرور ... فلا یزال معه ... فیقول
«2»... من انت رحمک الله ... فیقول انا السرور الذي کنت تدخله علی اخوانک فی الدنیا خلقت منه
امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که مؤمن از قبر خود خارج میشود، همراه او مثالی نیز خارج میشود که به او میگوید: کرامتی از
خدا و سرور و شادمانی بر تو مژده باد ... و همواره با آن مؤمن است ... پس آن مؤمن میگوید: تو کیستی خداي تو را رحمت کند!
... میگوید: من همان شادمانی هستم که تو در دنیا بر برادرانت وارد کردي من از آن آفریده شدهام ...
-----------------------------------
1)- بحار الانوار ج 3 ص 257 )
2)- اصول کافی ج 2 ص 191 )
صفحه : 109
در روایت دیگري از امام صادق (ع) نقل شده که چون شخص با ایمان دفن میشود در قبر دري بر روي او گشوده میگردد و از
آن شخصی خارج میشود که زیباتر از آن دیده نشده و میگوید من همان عمل صالح تو هستم و اگر شخصی کافر باشد مردي
«1»... خارج میشود که زشتتر از او دیده نشده و میگوید: من عمل بد تو هستم
عن النبی (ص) قال: فاذا اخرجوا من قبورهم خرج مع کل انسان عمله الذي کان معه فی دار الدنیا لان عمل کل انسان یصحبه فی
«2». قبره
پیامبر (ص) فرمود: چون از قبرهایشان خارج میشوند با هر انسانی عمل او که در دنیا انجام داده، خارج میشوند چون عمل هر
انسانی در قبر همراه اوست.
با توجه به این آیات و روایات، بسیاري از دانشمندان اسلامی معتقد به تجسم اعمال شدهاند و این اعمال خوب و بد انسان در این
جهان به صورت انرژي باقی میماند و در عالم برزخ و قیامت تبدیل به صورتی میشود که متناسب با آن عالم است و همراه انسان
خواهد بود و چون به بهشت یا جهنم رفت همان اعمال به شکل نعمت یا عذاب بر او مسلط خواهد شد. (اونلار که یانیلّار اودي
بوردان آپارولّار)
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 33 الی 37
اشاره
صفحه 88 از 390
إِن اللّهَ اصطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبراهِیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمِینَ ( 33 ) ذُرِّیَّۀً بَعضُ ها مِن بَعض وَ اللّه سَمِیع عَلِیم ( 34 ) إِذ قالَتِ
امرَأَت عِمرانَ رَب إِنِّی نَذَرت لَکَ ما فِی بَطنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّل مِنِّی إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیع العَلِیم ( 35 ) فَلَمّا وَضَ عَتها قالَت رَب إِنِّی وَضَعتُها
أُنثی وَ اللّه أَعلَم بِما وَضَ عَت وَ لَیسَ الذَّکَرُ کَالأُنثی وَ إِنِّی سَمَّیتُها مَریَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطان الرَّجِیم ( 36 ) فَتَقَبَّلَها
رَبُّها بِقَبُول حَسَن وَ أَنبَتَها نَباتاً حَسَ ناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحرابَ وَجَ دَ عِندَها رِزقاً قالَ یا مَریَم أَنّی لَک هذا قالَت
( هُوَ مِن عِندِ اللّه إِن اللّهَ یَرزُق مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب ( 37
-----------------------------------
1)- اصول کافی ج 3 ص 241 )
2)- تفسیر البرهان ج 4 ص 87 )
صفحه : 110
( خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید ( 33
( نژادي که برخی از آنها از برخی دیگر است و خدا شنوا و داناست ( 34
هنگامی که زن عمران گفت: پروردگارا من آنچه را که در شکم دارم نذر کردهام که در راه خدمت به تو رها باشد. پس، از من
بپذیر همانا تو همان شنوا و دانا هستی ( 35 ) پس چون آن را زایید، گفت پروردگارا من آن را دختر زاییدم و خدا به آنچه زاییده
( داناتر است و پسر مانند دختر نیست و من او را مریم نامیدم و همانا او و نژاد او را از شیطان رانده شده، به تو پناه میدهم ( 36
پس پروردگارش به نیکویی او را پذیرفت و به نیکویی او را رشد و نمو داد و زکریا را کفیل او نمود هر وقت زکریا به محراب پیش
او میآمد، نزد او روزي مییافت.
( گفت: اي مریم این از کجا براي تو آمده! گفت: آن از نزد خداست. همانا خدا هر کس را که بخواهد بیشمار روزي میدهد ( 37
نکات ادبی
برگزید، انتخاب کرد. باب افتعال از صفوه است که به معناي خالص و گزیده آمده و تاء افتعال به طاء قلب شده است. « اصطفی » -1
میآید و نوعاً به افراد متشخص اضافه میشود. « اهیل » خاندان. اصل آن اهل بوده به دلیل این مصغر آن « آل » -2
نسل، نژاد. این واژه در ابتداء به فرزندان کوچک گفته میشد بعدها شامل فرزندان بزرگ هم شد. ضمناً کلمه ذریه در « ذریه » -3
اینجا منصوب است یا به جهت حالیت و یا بدل از مفعول اصطفی است. و آن یا از ذري و یا از ذرأ مشتق است که به معناي خلق
کردن آمده و این کلمه هم به مفرد و هم به جمع اطلاق میشود.
صفحه : 111
واجب کردن چیزي که واجب نبوده با صیغه مخصوص و در شرع احکام ویژهاي دارد. « نذر » -4
است و محلًا منصوب است. « اذکر » متعلق به « اذ » -5
آزاد شده از بردگی و در اینجا آزاد از کارهاي دیگر تا وقت آن فقط براي خدمت به خدا صرف شود. « محرر » -6
قبول از روي رضایت و رغبت. « تقبل » -7
در زبان عبري به معناي عابد و خادم خداست. « مریم » -8
سرپرست کرده از کفیل به معناي سرپرست، ضامن. « کفّل » -9
بهترین محل در مجلس، جایگاه امام در مسجد. از حرب مشتق شده که به معناي جنگ است گویا در محراب با « محراب » -10
شیطان و نفس محاربه میشود.
صفحه 89 از 390
تفسیر و توضیح
34 ) إِن اللّهَ اصطَفی آدَمَ وَ نُوحاً ... پیمبران الهی در عین حال که همگی از قداست و فضیلت برخوردار بودند، در میان - آیات ( 33
خودشان درجاتی داشتند و بعضی از آنها بر دیگري برتري داشت و از این گذشته بعضی از پیامبران داراي خصوصیتی بودند که
هیچ پیغمبري آن خصوصیت را نداشت.
در این آیه نام دو تن از پیامبران و نام دو خاندان از خاندان پیامبران آمده و اینها بر جهان برگزیده شدهاند آنها عبارتند از آدم و
نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران که خداوند اینها را بر جهانیان برتري داده است. باید دید که آیا اینها از هر جهت بر جهانیان
برتري دارند و یا این برتري از جهات ویژهاي است! پاسخ این است که برتري اینها به سبب خصوصیتهایی است که هر کدام از اینها
داشتهاند که دیگران آن را نداشتهاند. حضرت آدم این ویژگی را داشت که بدون پدر و ما در به دنیا آمد و نخستین پیامبر بود
همانگونه که نخستین انسان بود در این ویژگی هیچ کس حتی پیامبر اسلام به او نمیرسد. همچنین نوح نخستین پیامبر أولو العزم
بود و خداوند در
صفحه : 112
زمان او طوفانی به وجود آورد که جز کسانی که به او ایمان آورده بودند همه غرق شدند این نیز ویژگی مخصوص به نوح بود و
خاندان ابراهیم این خصوصیات را داشت که پیامبران بسیاري از این خاندان به وجود آمد که یکی از آنها پیامبر اسلام بود و خاندان
عمرن این خصوصیت را داشت که عیسی از آنها بود و بدون پدر به دنیا آمد.
برتري اینها در خصوصیتهایی که یاد شد دلیل آن نمیشود که اینها بطور مطلق بر همه برتر بودند زیرا مسلم است که پیامبر اسلام
(ص) در بسیاري از جهات بر آنها برتري داشت. و اساساً از خود آیه میتوان این معنا را که منظور برتري مطلق نیست فهمید زیرا
برتري مطلق فقط براي یک نفر قابل تصور است و این در آیه چهار مورد را آورده معلوم است که منظور برتري نسبی است چون
آنها نسبت به همدیگر نیز برتري داشتهاند و این قابل تصور نیست مگر این منظور از برتري را همان برتري نسبی بگیریم.
مراد از عمران در این آیه عمران پدر مریم است و احتمال این مراد از او عمران پدر موسی باشد بعید به نظر میرسد چون بلافاصله
پس از این مطلب در آیات بعدي، سخن از زن عمران و مادر مریم به میان آمده است دیگر این در قرآن در موارد متعددي از
عمران پدر مریم به اسم یاد شده ولی از عمران پدر موسی نام برده نشده است البته میان این دو عمران هزار و سیصد سال فاصله بود.
پس از بیان برگزیدگی این دو شخص و دو خاندان بر جهانیان، اضافه میکند که اینها از نسل یکدیگرند و نوح از نسل آدم و
ابراهیم از نسل نوح و عمران از نسل ابراهیم بود. جمله پایانی آیه که میفرماید خداوند شنوا و داناست شاید بیانگر دلیل این
گزینش باشد و این خدا سخنان اینها را میشوند و از حالشان خبر دارد و مطابق با علم خود اینها را برگزیده است.
37 ) إِذ قالَت امرَأَت عِمرانَ ... از اینجا به بعد تا چندین آیه، مربوط به داستان زندگی حضرت عیسی است و نخست - آیات ( 35
داستان زندگی مادر عیسی حضرت
صفحه : 113
دختر ناقوذا بود. « حنّه » مریم را بیان میکند. عمران پدر مریم زنی داشت که نام او
این زن از عمران حامله شد و در حال حاملگی به خاطر ایمانی که به خدا داشت با خداي خود نذر کرد که نوزادي را که به دنیا
میآورد در خدمت معابد قرار دهد و از خدا خواست که نذر او را قبول کند که او شنوا و داناست.
هر چند که در آیه نیامده که زن عمران قید کرده بود که اگر نوزاد پسر باشد چنین نذري را میکند ولی از قرائن معلوم است که او
چنین قیدي را کرده بود چون نذر فرزند بر خدمت معابد در آن زمان مخصوص پسرها بود و دخترها در معابد خدمت نمیکردند.
صفحه 90 از 390
دیگر این از بعضی از روایات استفاده میشود که او فرزند خود را نذر خدمت به بیت المقدس کرده بود ولی به هر حال وقتی او
فرزندش را به دنیا آورد دید که او دختر است و ناراحت شد و ناراحتی او به جهت برتري پسر بر دختر نبود بلکه از این جهت بود
که دختر نمیتواند خادم معابد باشد و در واقع نذر او قبول نشده بود و لذا با تأثر گفت: پروردگارا من آن را دختر زاییدم این را
گفت در حالی که خدا میدانست که او دختر زاییده است و براي خدمت به بیت المقدس پسر مانند دختر نیست.
که مانند جمله قبلی سخن خداست، به این معناست که پسري که تو آرزوي آن را « لیس الذکر کالانثی » می توان گفت: جمله
داشتی در جلالت و فضیلت مانند این دختر که به تو داده شده نیست و این دختر خیلی عظمت دارد. زن عمران به سخنانش چنین
نام نهادم و او و ذریهاش را از شرّ شیطان رجیم به تو میسپارم. « مریم » ادامه داد که من این نوزاد را
هر چند نذر زن عمران قبول نشده بود ولی او براي یادآوري نذر خود نام دخترش را مریم نهاد چون مریم در زبان عبري به معناي
عابد و خادم است. ضمناً چنین به نظر میرسد که هنگام تولد و حتی موقع نذر زن عمران، شوهرش مرده بود زیرا او نمیتوانست سر
خود و بدون اذن شوهرش چنین نذري کند و یا نام نوزاد را تعیین نماید. و نیز خواهیم دید که زکریا شوهر خاله مریم کفالت و
سرپرستی او را به عهده
صفحه : 114
گرفت و این میرساند که پدر او مرده بود.
با وجود این مریم دختر بود و نمیتوانست خادم بیت المقدس باشد، خداوند او را با بهترین وجهی پذیرفت و او را با بهترین روش
پرورش داد و او را آماده ساخت که توسط او معجزه بزرگ و منحصر به فردي در تاریخ اتفاق بیفتد و آن زاییدن یکی از پیامبران
أولو العزم بدون پدر بود. براي سرپرستی این نوزاد مبارك قرعه کشیدند و قرعه به نام زکریا افتاد و او سرپرستی مریم را به عهده
گرفت و مریم به تدریج بزرگ و بزرگتر شد. هر وقت زکریا به محراب عبادت مریم وارد میشد، با شگقتی نزد او خوردنیهایی
مییافت او میدید که میوه فصل تابستان در زمستان و میوه فصل زمستان در تابستان نزد اوست و از او میپرسید که این میوهها از
کجا آمده! مریم میگفت: اینها از جانب خداوند است همان خدایی که هر کس را بخواهد بی حساب روزي میدهد.
حضور میوههاي بهشتی در محراب مریم نشان میدهد افرادي که به درجه بالاي ایمان رسیدهاند حتی اگر پیغمبر هم نباشند
میتوانند داراي کرامتهاي فوق العادهاي باشند شبیه معجزاتی که پیامبران دارند و ظهور چنین کرامتهایی از اولیاء خدا بعید نیست.
بیضاوي در تفسیر همین آیه کرامتی را براي حضرت فاطمه زهرا نقل میکند که شبیه این کرامت است. میگوید: روایت شده که
فاطمه به خدمت حضرت رسول (ص) دونان گرد به ضمیمه مقداري گوشت هدیه کرد، پس پیش فاطمه آمد و فرمود بیا دخترم و
پرده از روي طبق برداشت و دید که پر از نان و گوشت است.
فرمود: این از کجا براي تو آمده است! فاطمه گفت: از نزد خدا پیامبر فرمود: سپاس خدا را که تو را مانند سیده زنان بنی اسرائیل
قرار داد سپس علی و حسن و حسین و جمعی دیگر از اهل خانه را خواند همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند و غذا همچنان
«1». باقی ماند و آن را به همسایگان تقسیم کردند
-----------------------------------
1)- تفسیر بیضاوي ج 1 ص 158 )
صفحه :