گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سورة آلعمران ( 3): الآیات 67 الی 71




اشاره
صفحه 113 از 390
ما کانَ إِبراهِیم یَهُودِیا وَ لا نَصرانِیا وَ لکِن کانَ حَنِیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکِینَ ( 67 ) إِن أَولَی النّاس بِإِبراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوه وَ هذَا
النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللّه وَلِیُّ المُؤمِنِینَ ( 68 ) وَدَّت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب لَو یُضِ لُّونَکُم وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُونَ ( 69 ) یا
( أَهلَ الکِتاب لِمَ تَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ أَنتُم تَشهَدُونَ ( 70 ) یا أَهلَ الکِتاب لِمَ تَلبِسُونَ الحَق بِالباطِل وَ تَکتُمُونَ الحَق وَ أَنتُم تَعلَمُونَ ( 71
صفحه : 153
( ابراهیم، نه یهودي بود و نه نصرانی بلکه حق پرست مسلمان بود و از مشرکان نبود ( 67
البته نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروي کردند و نیز این پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند و خدا سرپرست
( مؤمنان است ( 68
( گروهی از اهل کتاب دوست دارند که کاش شما را گمراه میکردند ولی گمراه نمیکنند مگر خودشان را و نمیفهمند ( 69
( اي اهل کتاب چرا به آیات خدا کافر میشوید در حالی که شما خود گواهی میدهید ( 70
( اي اهل کتاب چرا حق را به باطل میآمیزید و حق را پوشیده میدارید در حالی که شما میدانید ( 71
نکات ادبی
کسی که تابع حق است، پیرو دین حق و توحید خالص. « حنیف » -1
مناسبتر، شایستهتر، نزدیکتر. افعل التفصیل از ماده ولاء به معناي پیروي. « اولی » -2
از ودّ به معناي دوست داشتن و آرزو کردن چیزي. « ودّت » -3
گروه، جمعیت. از طواف مشتق شده که به معناي گردیدن و سیر کردن است در قدیم گروههایی از مردم بطور دسته « طائفه » -4
جمعی براي یافتن آب و چراگاه و بدست آوردن غذا کوچ میکردند. به خاطر این کوچ و حرکت به آنها طائفه میگفتند (البته
اکنون نیز در بعضی از مناطق چنین کوچهایی انجام میگیرد) و اینک به هر گروه طائفه گفته میشود اگر چه کوچ نکنند.
به معناي تمنی است. یعنی اي کاش. « لو یضلوکم » در « لو » -5
در اینجا به معناي حضور و علم از روي حس آگاهی است. « شهادت » -6
بود مانند: بم، عم،ّ فیم. « لما » در اصل « لم » -7
آمیختن جنس خوب با بد براي فریب طرف مقابل. « لبس » -8
صفحه : 154
تفسیر و توضیح
68 ) ما کانَ إِبراهِیم یَهُودِیا ... مطلبی را که در آیه پیش آمده بود تفصیل میدهد و این عقیده باطل را رد میکند که - آیات ( 67
ابراهیم یهودي یا نصرانی بود. همان عقیدهاي که یهود و نصاري داشتند و میگفتند که یهودیت و نصرانیت همان دینی است که
ابراهیم به آن دعوت میکرد. آنها این سخن را میگفتند در حالی که یهودیت و نصرانیت موجود (و نه دین بر حق موسی و عیسی)
با آیین یکتاپرستی که ابراهیم منادي آن بود، فاصله بسیاري داشت. یهود و نصاري یک سلسله عقاید باطلی داشتند که آن را به دین
خدا نسبت میدادند مانند فرزند خدا بودن عزیر و مسیح و تحریفهایی که در تورات و انجیل شده بود و نام این دین تحریف شده را
یهودیت و نصرانیت گذاشته بودند و میگفتند این همان دین ابراهیم است.
قرآن کریم در این آیه به شدت این عقیده را رد میکند و تذکر میدهد که ابراهیم از این مطالب شرك آلود بیزار بود بلکه او حق
پرست و پیرو توحید خالص و تابع حنیفیت بود و او منادي اسلام بود که تنها دین خدا براي بشر است البته منظور از اسلام در اینجا،
صفحه 114 از 390
دین حضرت محمّد (ص) نیست. روشن است که ابراهیم قرنها پیش از حضرت محمّد (ص) میزیست بلکه منظور همان دین واحد
آسمانی است که تمام پیامبران، مردم را به آن دعوت کردند تا وقتی که همان دین با کاملترین صورت توسط حضرت محمّد (ص)
براي بشر عرضه شد.
إِن الدِّینَ عِندَ اللّه الإِسلام (آل عمران/ 19 ) بدرستی که دین نزد خداوند همان اسلام است.
مِلَّۀَ أَبِیکُم إِبراهِیمَ هُوَ سَمّاکُم المُسلِمِینَ مِن قَبل (حج/ 78 ) این همان آیین پدرتان ابراهیم است او پیش از این شما را مسلمان نامید.
علاوه بر یهود و نصاري که دین تحریف شده خود را همان دین ابراهیم میدانستند، حتی مشرکان قریش نیز خود را پیروان ابراهیم
قلمداد میکردند و همان اعتقاد باطل خود را مطابق با آیین حنیفیت ابراهیم میدانستند این آیه پس از
صفحه : 155
ردّ سخن یهود و نصاري، سخن مشرکان را نیز ردّ میکند و میفرماید: ابراهیم از مشرکان نبود.
به نظر میرسد که عرب عصر جاهلی که از نژاد اسماعیل و ابراهیم بودند با انگیزه غرور ملی خود را تابع ابراهیم میدانستند و سعی
داشتند که آیین او را حفظ کنند که یک نمونه آن انجام مراسم حج بود که یکی از یادگارهاي ابراهیم بود ولی آنچنان تحریفی در
آیین او به وجود آورده بودند که درست در نقطه مقابل او حرکت میکردند. ابراهیم قهرمان توحید و مبارزه با بت پرستی بود ولی
عرب عصر جاهلی بت را میپرستیدند.
در این آیه انتساب معنوي و دینی مشرکان به ابراهیم نفی میشود همانگونه که انتساب معنوي و دینی یهود و نصاري نفی شد و در
آیه بعدي از کسانی یاد میشود که واقعاً و به درستی به حضرت ابراهیم منسوب بودند و شایستگی آن را داشتند که بگویند ما تابع
ابراهیم هستیم. اینها عبارت بودند از: پیروان ابراهیم در زمان خودش و شخص پیامبر اسلام و مسلمانان که به پیامبر اسلام ایمان
آورده بودند. کسانی که در عصر ابراهیم تابع او شدند و نیز پیامبر اسلام و مسلمانان، پیروان راستین ابراهیم و ادامه دهندگان راه او
هستند و از همه کس به او نزدیکترند زیرا اینها به توحید خالص و بدور از هر گونه مظاهر شرك عقیده دارند و جز اینها چه
مشرکان و چه یهود و نصاري، پیروان راستین ابراهیم نیستند.
این در این آیه پیامبر اسلام را بطور جداگانه نام میبرد، شاید به جهت تجلیل از مقام پیامبر باشد و این آن حضرت خود صاحب
شریعت بود و هر چند که راه ابراهیم را ادامه میداد ولی خود استقلال داشت.
در پایان آیه براي تقویت روحی مسلمانان اظهار میدارد که خداوند سرپرست و ولی مؤمنان است.
71 ) وَدَّت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب ... دشمنی و بدخواهی یهود و نصاري نسبت به مسلمانان آنها را وادار میکرد که از - آیات ( 69
راههاي گوناگونی در جهت تضعیف
صفحه : 156
مسلمانان گام بردارند. آنان دوست داشتند که مسلمانان را از اسلام برگردانند و آنها را گمراه سازند از این رو با بعضی از مسلمانان
تماس میگرفتند و از آنها میخواستند که دست از اسلام بردارند و به دین آنها در آیند. یک نمونه آن تماسی بود که بعضی از
سران یهود با معاذ و حذیفه و عمار سه تن از اصحاب رسول خدا گرفتند و آنها را به دین خود دعوت کردند. البته مسلمانان قویتر از
آن بودند که تحت تأثیر تبلیغات آنها قرار بگیرند ولی به هر حال آنها تلاش خودشان را میکردند در این آیه خداوند به این تلاش
ناموفق اهل کتاب اشاره میکند و میفرماید:
آنها آرزو میکنند که شما مسلمانان را گمراه سازند ولی در واقع خودشان را گمراه میسازند ولی نمیدانند.
منظور از این اهل کتاب با این کار خود، در واقع خود را گمراه میسازند، این است که آنها با این آرزو و با این اقدام از مسیر
هدایت دورتر میشوند و به جاي راهیابی به دین حق که همان اسلام است، از آن فاصله بیشتري میگیرند و این خود گمراهی
صفحه 115 از 390
آشکار است. بنابراین، اهل کتاب با دعوت از مسلمانان که دست از دین خود بردارند، خودشان را گمراه میسازند و تأثیري در
مسلمانان ندارد.
پس از این بیان، دو خطاب پیاپی به اهل کتاب میکند در خطاب نخست از آنها میپرسد که شما چرا به آیات خدا کفر میورزید
در حالی که خود شاهد و ناظر آن هستید! منظور از آیات خدا آن قسمت از تورات و انجیل است که در آنها مژده آمدن پیامبر
اسلام داده شده است و دانشمندان یهود و نصاري خود آنها را میدانستند و و در عین حال براي حفظ موقعیت و نفوذ خود، جاه
طلبانه آنها را نادیده میگرفتند.
در خطاب دوم، از اهل کتاب میپرسد: شما چرا حق را با باطل مخلوط میکنید و حق را پنهان میدارید در حالی که خود از آن
آگاه هستید! یعنی با وجود علم و آگاهی، شما روي حق پرده میکشید و نمیگذارید حق به مردم برسد و مانع هدایت و راهیابی
مردم میشوید و بدتر این شما این کار را آگاهانه انجام میدهید و در
صفحه : 157
حالی که میدانید، حق را کتمان میکنید.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 72 الی 74
اشاره
وَ قالَت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ ( 72 ) وَ لا تُؤمِنُوا إِلاّ لِمَن
تَبِعَ دِینَکُم قُل إِن الهُدي هُدَي اللّه أَن یُؤتی أَحَ دٌ مِثلَ ما أُوتِیتُم أَو یُحاجُّوکُم عِندَ رَبِّکُم قُل إِن الفَضلَ بِیَدِ اللّه یُؤتِیه مَن یَشاءُ وَ اللّهُ
( واسِع عَلِیم ( 73 ) یَختَصُّ بِرَحمَتِه مَن یَشاءُ وَ اللّه ذُو الفَضل العَظِیم ( 74
گروهی از اهل کتاب گفتند: به چیزي که بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید در پایان آن کافر شوید شاید که بر
( گردند ( 72
و جز بر کسی که پیرو دین شماست، باور نکنید بگو: همانا هدایت فقط هدایت خداست و (باور نکنید) این به کسی مانند آنچه به
شما داده شده، داده شود یا نزد پروردگارتان با شما احتجاج کنند، بگو: همانا فضل در دست خداست آن را به هر کس که بخواهد
( میدهد و خدا وسعت بخش داناست ( 73
( هر کس را که بخواهد مشمول رحمت خود میسازد و خدا صاحب فضل بزرگ است ( 74
نکات ادبی
به معناي صورت است و چون صورت آغاز بدن است و نخستین محلی است که مورد توجه قرار « وجه » آغاز روز « وجه النهار » -1
میگیرد لذا به اول هر چیزي هم وجه آن گفته شد.
یا « ان یؤتی » -3 ( در اینجا به معناي لغوي کلمه است یعنی باور نکنید، تصدیق نکنید مانند: و یؤمن للمؤمنین (توبه/ 61 « لا تؤمنوا » -2
در اول آیه بر سر این کلمه هم میآید یعنی باور نکنید این بیاید « تؤمنوا » و یا بگوییم که « مخافۀ » در حکم مفعول له است به تقدیر
..
صفحه : 158
که به معناي زیادت بد و نامطلوب است. « فضول » زیادي، افزون. زیادتی که خوب و مطلوب باشد در مقابل « فضل » -4
صفحه 116 از 390
تفسیر و توضیح
74 ) وَ قالَت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب ... یکی از ترفندهاي مهم تبلیغاتی اهل کتاب بیان شده و پرده از روي یک توطئه - آیات ( 72
فرهنگی حساب شده برداشته میشود. اهل کتاب و بخصوص یهودیها از راههاي گوناگونی از جمله جنگهاي روانی و تبلیغی با
اسلام و مسلمانان مبارزه میکردند. یکی از انواع مبارزات آنها در این آیه بیان شده است به این شرح که گروهی از اهل کتاب به
همدیگر گفتند: براي تضعیف روحیه مسلمانان و ایجاد شک و تردید در آنها، چنین کنید که در آغاز روز اظهار کنید که مسلمان
شدهاید و با مسلمانها همسو و هماهنگ باشید و چون مسلمانها از اسلام آوردن شما مطمئن شدند، در پایان روز از دین اسلام
برگردید و اعلام کنید که ما در دین اسلام تحقیق کردیم و آن را دین باطلی یافتیم و لذا از اسلام آوردن خود پشیمان شدیم و
اینک از اسلام به سوي دین خود برمیگردیم و براي ما معلوم شد که دین خودمان برحق است.
آنها گفتند: اگر چنین کنید، در مسلمانان ایجاد شک و تردید خواهید کرد و روحیه آنها را تضعیف خواهید نمود و چه بسا آنها از
دین خود برگردند و تابع دین شما باشند. اهل کتاب در اجراي این نقشه، اصول مخفی کاري را هم رعایت میکردند و میگفتند:
در حین انجام آن غیر از همکیشان خود به کس دیگري اعتماد نکنید.
خداوند در ردّ این گفتار اهل کتاب میفرماید: اي محمّد بگو: هدایت همان هدایت خداست. یعنی وقتی خداوند کسی را به سبب
شایستگیهایی که در خود ایجاد کرده، هدایت کند، او در دین خود پابرجا میماند و ترفندهاي شما در او اثر نخواهد کرد. ایمانی
که از روي یقین و حجت و دلیل باشد، با این توطئهها از بین
صفحه : 159
نخواهد رفت و خدا همواره یاور مؤمنان است و هدایت هدایت اوست.
پس از پاسخی که به گفتار یهود داده شد، اینک سخن دیگر آنان نقل میشود و آن این آنها براي تقویت روحی خودشان، به
یکدیگر میگفتند: باور نکنید که به کسی مانند آنچه به شما داده شده است، داده شده باشد و مسلمانها چیزي ندارند که با آن نزد
خدا با شما محاجّه و مناظره کنند. منظورشان این بود که نبوت و رسالت و شریعت و دین تنها براي شما و مخصوص شماست و به
کسان دیگر شریعت و نبوت داده نشده است.
البته در کتابهاي آنها مطالبی بود که آنها را مخفی میکردند و میترسیدند که اگر مسلمانها از آنها آگاهی یابند، به وسیله آنها
یهود را محکوم کنند و گاهی این مطالب توسط بعضی از ساده لوحان یهود به مسلمانان بازگو میشد و سران یهود آنها را توبیخ
میکردند و میگفتند:
أَ تُحَ دِّثُونَهُم بِما فَتَحَ اللّه عَلَیکُم لِیُحَاجُّوکُم بِه عِندَ رَبِّکُم (بقره/ 77 ) آیا با آنها از چیزي که خدا به شما داده سخن میگویید تا به
وسیله آن با شما نزد پروردگارتان ستیز کنند!
به هر حال، در آیه مورد بحث سخن دیگر یهود را که در جهت تقویت روحی افراد خود میگفتند، نقل میکند و همانگونه که
سخن نخست آنها را که براي تضعیف روحیه مسلمانان گفته بودند ردّ کرد، این سخن را هم رد میکند و میگوید:
اي محمّد بگو: فضل و احسان نزد خدا و در دست خداست و بر هر کس که بخواهد آن را میدهد و خدا وسعت بخش و داناست
او هر کس را که بخواهد مشمول رحمت خود میکند و او صاحب فضل بزرگ است. خداوند با این سخن انحصار طلبی یهود را
ردّ میکند و به آنها گوشزد میسازد که هر چیز در دست خداست و نبوت و شریعت را به هر کس و هر گروهی که بخواهد
میدهد و این یهود، نبوت و شریعت را در انحصار خود میدانند مطلب غلطی است و خدا هر کس را که بخواهد نبوت و شریعت و
نعمت میبخشد همانگونه که به مسلمانان بخشیده
صفحه : 160
صفحه 117 از 390
است.
در این چند آیه دو سخن از یهود نقل گردید که یکی در جهت تضعیف روحیه مسلمان و دیگري در جهت تقویت روحیه خودشان
بود و به سخن اول با جمله: قُل إِن الهُدي هُدَي اللّه و به سخن دوم با جمله: قُل إِن الفَضلَ بِیَدِ اللّه پاسخ داده شد.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 75 الی 78
اشاره
وَ مِن أَهل الکِتاب مَن إِن تَأمَنه بِقِنطارٍ یُؤَدِّه إِلَیکَ وَ مِنهُم مَن إِن تَأمَنه بِدِینارٍ لا یُؤَدِّه إِلَیکَ إِلاّ ما دُمتَ عَلَیه قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُم قالُوا
لَیسَ عَلَینا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیل وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ وَ هُم یَعلَمُونَ ( 75 ) بَلی مَن أَوفی بِعَهدِه وَ اتَّقی فَإِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ ( 76 ) إِنَّ
الَّذِینَ یَشتَرُونَ بِعَهدِ اللّه وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُم فِی الآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه وَ لا یَنظُرُ إِلَیهِم یَومَ القِیامَۀِ وَ لا یُزَکِّیهِم
وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 77 ) وَ إِن مِنهُم لَفَرِیقاً یَلوُونَ أَلسِنَتَهُم بِالکِتاب لِتَحسَبُوه مِنَ الکِتاب وَ ما هُوَ مِنَ الکِتاب وَ یَقُولُونَ هُوَ مِن عِندِ اللّه وَ
( ما هُوَ مِن عِندِ اللّه وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّه الکَذِبَ وَ هُم یَعلَمُونَ ( 78
از اهل کتاب کسی هست که اگر مال بسیاري را به او امانت بدهی آن را به توبه میگرداند و از آنها کسی هست که اگر دیناري را
به او امانت بدهی آن را به تو برنمی گرداند مگر آنکه پیوسته بر سر آن ایستاده باشی. این از آن جهت است که آنها میگویند: در
( مورد کسانی که کتاب ندارند، بر ما حقی نیست. آنها به خدا دروغ میگویند در حالی که میدانند ( 75
( آري هر کس به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاري نماید، همانا خدا پرهیزگاران را دوست دارد ( 76
همانا کسانی که پیمان خدا و سوگندهاي خود را به بهاي اندکی میفروشند، آنها در آخرت بهرهاي ندارند و خدا در روز قیامت با
( آنها سخن نمیگوید و به آنها نمینگرد و آنها را پاکیزه نمیکند و براي آنها عذابی دردناك است ( 7
و همانا از آنها گروهی هستند که زبانهایشان را (در تحریف) کتاب میگردانند تا گمان
صفحه : 161
برید که آن از کتاب است در حالی که آن از کتاب نیست و میگویند آن از جانب خداست در حالی که آن از جانب خدا نیست و
( آنها به خدا دروغ میگویند در حالی که میدانند ( 78
نکات ادبی
مجزوم براي شرطیت. یعنی به او امانت بدهی. « تأمنه » -1
سکه طلا که در « دینار » - مال بسیار، به گنجایش پوست یک گاو طلا (شرح آن در اوایل سوره آل عمران گذشت) 3 « قنطار » -2
بود به جهت کثرت استعمال و براي تخفیف، نون اول قلب به یاء شد و در جمع آن، نون ظاهر « دنّار » قدیم رایج بود. اصل آن
میشود:
دنانیر.
از دام یدوم مانند قال یقول. « دمت » -4
جمع امّی به معناي درس نخوانده و در اینجا منظور کسانی هستند که به آنها کتاب داده نشده است که به عقیده یهود و « امیین » -5
نصاري، مسلمانان چنین بودند و به مسلمانها و مشرکان امّی میگفتند.
با کسره ذال یکی از مصدرهاي باب و به معناي همان کِذب است کذبه هم یکی دیگر از مصدرهاي باب است. « کذب » -6
صفحه 118 از 390
وفا کرد. وفی و اوفی و وفّی هر سه به یک معناست. « اوفی » -7
براي اضراب از جمله اول است یعنی بلی علیهم سبیل. « بلی » -8
از لی به معناي گردانیدن و چرخانیدن و پیچانیدن. منظور چرخانیدن زبان براي تحریف و جابجایی کتاب- تورات و « یلون » -9
انجیل- است.
تفسیر و توضیح
77 ) وَ مِن أَهل الکِتاب مَن إِن تَأمَنه بِقِنطارٍ ... در اینجا اهل کتاب را از - آیات ( 75
صفحه : 162
لحاظ امین بودن و درستکار بودن به دو گروه تقسیم میکند: اول، گروهی که درستکار هستند و اگر مال بسیاري را پیش آنها
امانت بگذاري در وقت خود آن را تحویل میدهند و به امانت خیانت نمیکنند. دوم، گروهی که خیانتکار هستند و اگر حتی یک
دینار به آنها امانت بسپاري در موقع مطالبه آن را به شما تحویل نمیدهند مگر این بر سر آن بایستی و اصرار و مقاومت کنی و با
زحمت فراوان آن را از چنگ آنها درآوري.
جالب این این گروه از اهل کتاب خیانت خود را توجیه هم میکنند و میگویند: کسانی که از اهل دین ما نیستند، حرمتی ندارند و
بنابراین اموال مسلمانان براي ما مباح است و میتوانیم در آنها بدون اجازه صاحبانشان تصرف کنیم و نزد خدا هم مؤاخذه نخواهیم
شد. آنها با اظهار این مطلب، به خدا دروغ میبندند و هرگز خداوند چنین اجازهاي را به آنها نداده و حتی در کتاب آسمانی آنها
هم نیامده و خود آنها میدانند که این مطلب در تورات نیامده و فقط آن را از روي غرور دینی که داشتند و خود را فرزندان خدا
میدانستند، میگفتند.
درباره این آیه شأن نزولهایی نقل شده که گویا چند تن از مسلمانان با چند تن از اهل کتاب رابطه مالی داشتند و امانتهایی پیش
آنها میگذاشتند که افرادي از اهل کتاب آن امانتها را پس میدادند و افرادي از آنها خیانت میکردند. احتمال این این تقسیم بندي
مربوط به یهود و نصاري باشد احتمال بعیدي نیست به این صورت که منظور از گروه اول نصاري باشد و منظور از گروه دوم یهود
باشد.
عمل زشت یهود در خیانت به امانت مسلمانان و توجیه زشتتر آنها در این مورد، مخالفت با تمام موازین اخلاقی و انسانی است.
این است که خداوند در این آیه پس از ردّ سخن آنها، با یک جمله اخلاقی مطلب را ادامه میدهد و میفرماید:
آري هر کس به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاري نماید، بداند که خدا پرهیزگاران را دوست میدارد و بدینگونه درستکاري و
امانتداري را از تقوا به شمار میآورد.
از دیدگاه اسلام وفا به عهد و امانتداري باید در مورد غیر مسلمانان هم رعایت
صفحه : 163
شود و اگر کافري امانتی پیش مسلمانی گذاشت مسلمان وظیفه دارد آن را به صاحبش تحویل بدهد در این موضوع روایات
متعددي از حضرات معصومین (ع) رسیده است.
در آیه بعدي عهد و امانت را تعمیم میدهد و آن را شامل عهد و امانت خداوند هم میکند و کسانی را که به پیمان الهی خیانت
کردند، مورد انتقاد سختی قرار میدهد زیرا خیانت به عهد و پیمان خدا زشتتر از خیانت به عهد و پیمان مردم است.
کسانی از اهل کتاب بخصوص دانشمندان یهود، کاري به مراتب بدتر از خیانت به امانت مردم میکردند آنها به امانت خدا خیانت
روا میداشتند و آیات الهی را که در اختیار آنها بود، به دلخواه و مطابق با امیال خود تغییر میدادند و تحریف میکردند. آنها این
صفحه 119 از 390
کار را میکردند در حالی که سوگند خورده بودند که آیات خدا را حفظ کنند. آنها هم به امانتهاي خدا خیانت میکردند و هم
سوگندهاي خود را زیر پا میگذاشتند و این همه براي حفظ موقعیت و به خاطر جاه طلبی و سودجویی بود.
آنها در واقع امانتهاي خدا و سوگندهاي خود را در مقابل ثروت و مقام میفروختند و دست به این معامله زشت میزدند و دین خود
را در برابر بهاي اندکی از دست میدادند.
خداوند درباره این گروه از دانشمندان یهود میفرماید: آنها در آخرت بهرهاي ندارند و خدا در روز قیامت با آنها سخن نمیگوید
و به سوي آنها نظر لطف نمیکند و آنها را پاکیزه نمیسازد و براي آنها عذابی دردناك است. و بدینگونه سرنوشت شوم آنها را در
روز قیامت بیان میکند. سرنوشتی که خود آنها با کارهاي کثیف و ناپسندي که در دنیا انجام دادهاند، براي خود رقم زدهاند.
آیه ( 78 ) وَ إِن مِنهُم لَفَرِیقاً یَلوُونَ ... بعضی از دانشمندان و سردمداران یهود که مطالبی را از پیش خودشان درمیآوردند و به دروغ
به دین حضرت موسی میبستند، با شیطنت خاصی کاري میکردند که مردم ساده لوح باور کنند که آن
صفحه : 164
مطالب از دین موسی است. آنها چیزهایی را از پیش خودشان مینوشتند و همان نوشتههاي خودشان را به گونهاي میخواندند که
گویا آن هم از آیات تورات و سخنان خداست در حالی که آن از آیات کتاب خدا نبود.
آنها با این شگرد، مردم را فریب میدادند و کاري میکردند که هر شنوندهاي گمان میکرد که آنچه آنها میخوانند از تورات
است. آنها ضمن این شیطنت، به مردم میگفتند که آنچه میخوانند کلام خداست در حالی که کلام خدا نبود و آنها به خدا دروغ
میبستند و این کار را آگاهانه انجام میدادند. یعنی خودشان بهتر میدانستند که به خدا دروغ میبندند.
چند روایت
-1 هنگامی که پیامبر (ص) این آیه را خواند (ذلِکَ بِأَنَّهُم قالُوا لَیسَ عَلَینا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیل)ٌ فرمود:
«1». کذب اعداء الله، ما من شیء کان فی الجاهلیۀ الّا و هو تحت قدمی الّا الامانۀ فانها مؤداة الی البرّ و الفاجر
دشمنان خدا دروغ میگویند. هر چیز یکه در جاهلیت بود زیر قدم من است جز امانت که آن را باید به اشخاص خوب یا بد ادا
کرد.
-2 امام باقر (ع) در یک حدیث طولانی فرمود:
«2». و انزل فی العهد (إِن الَّذِینَ یَشتَرُونَ ...) و الخلاق النصیب فمن لم یکن له نصیب فی الآخرة فبأي شیء یدخل الجنّۀ
درباره عهد این آیه نازل شده: (إِن الَّذِینَ یَشتَرُونَ ...) و خلاق یعنی بهره و کسی که بهرهاي در آخرت نداشته باشد با چه چیزي
وارد بهشت خواهد شد!
-3 قال رسول الله (ص): ثلاثۀ لا یکلمهم الله و لا ینظر الیهم یوم القیامۀ و لا یزکیهم و
-----------------------------------
1)- مجمع البیان ج 1 ص 778 )
[.....] 2)- اصول کافی ج 2 ص 32 )
صفحه : 165
«1». لهم عذاب الیم: شیخ زان و ملک جبار و مقل مختار
پیامبر خدا (ص) فرمود: سه گروه را خدا در روز قیامت نظر نمیکند و آنها را پاکیزه نمیسازد و براي آنها عذابی دردناك است:
پیر زناکار، پادشاه ستمگر و متکبر خودخواه.
صفحه 120 از 390
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 79 الی 80
اشاره
ما کانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤتِیَه اللّه الکِتابَ وَ الحُکمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُم یَقُولَ لِلنّاس کُونُوا عِباداً لِی مِن دُونِ اللّه وَ لکِن کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنتُم تُعَلِّمُونَ
( الکِتابَ وَ بِما کُنتُم تَدرُسُونَ ( 79 ) وَ لا یَأمُرَکُم أَن تَتَّخِذُوا المَلائِکَۀَ وَ النَّبِیِّینَ أَرباباً أَ یَأمُرُکُم بِالکُفرِ بَعدَ إِذ أَنتُم مُسلِمُونَ ( 80
هیچ بشري را سزاوار نیست که خداوند به او کتاب و حکمت و نبوت بدهد سپس او به مردم بگوید: بندگان من باشید و نه خدا
( بلکه (او باید بگوید) دانشمندان ربّانی باشید بدان جهت که کتاب را آموزش میدادید و بدان جهت که آموزش مییافتید ( 79
و او شما را دستور ندهد به این فرشتگان و پیامبران را خدایانی برگیرید آیا او شما را پس از آنکه مسلمان هستید، به کفر دستور
( میدهد! ( 80
نکات ادبی
انسان. هم به مفرد و هم به جمع اطلاق میشود. از بشره به معناي ظاهر بدن. گویا انسان با همان ظاهر بدن خود قابل « بشر » -1
درك براي دیگران است.
حکمت، فرزانگی. یادآوري و قضاوت. « حکم » -2
جمع ربّانی، منسوب به ربّ. در نسبت به ربّ الف و نونی میان این کلمه و یاء نسبت اضافه میشود مانند بحرانی، « ربّانیین » -3
لحیانی و حرانی در نسبت به لحیه و بحرین و حرّان. منظور از ربّانی دانشمندانی است که در علوم دینی و دانستن حلال
-----------------------------------
1)- اصول کافی ج 2 ص 311 )
صفحه : 166
و حرام متخصص باشند و اعمال آنها خداپسندانه و خدایی باشد. میتوان این کلمه را در نسبت به ربّ به معناي تربیت کننده
دانست و معناي آن چنین میشود: مربّی، تربیت کننده و پرورش دهنده.
است و هم در « عباد » جمع عبد. عبد هم در مقام نسبت شخص به خدا استعمال میشود، بنده خدا و در این حالت جمع آن « عباد » -4
است. « عبید » مقام نسبت به مالک استعمال میشود، برده، در این حالت جمع آن
درس میخوانید، یادمی گیرید. « تدرسون » -5
استفهام انکاري است. « أ یأمرکم » -6
تفسیر و توضیح
80 ) ما کانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤتِیَه اللّه ... در طول تاریخ چنین بوده است که پس از درگذشت پیامبران، امت آنها به خاطر - آیات ( 79
علاقهاي که به آنها داشتند، برایشان قداستی خداگونه قایل میشدند و به تدریج آنها را پرستش میکردند. نمونه روشن آن عقیده
مسیحیان درباره حضرت مسیح است که او را تا سرحد خدایی بالابردهاند و جالب این آنها میگویند خود حضرت مسیح ما را به
این کار خوانده است و چنین نسبت دروغ را به آن پیامبر بزرگوار میدادند. در قرآن راجع به این نسبت دروغ چنین میخوانیم:
وَ إِذ قالَ اللّه یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ أَ أَنتَ قُلتَ لِلنّاس اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین مِن دُونِ اللّه قالَ سُبحانَکَ ما یَکُون لِی أَن أَقُولَ ما لَیسَ لِی
بِحَقٍّ (مائده/ 116 ) و هنگامی که خدا به عیسی بن مریم گفت: آیا توبه مردم گفتهاي که من و مادرم را خدایانی جز خدا بگیرید!
صفحه 121 از 390
گفت: منزهی تو؟ بر من نسزد آنچه را شایسته من نیست بگویم.
اینک در آیه مورد بحث، این مطلب نادرست را که گویا پیامبران مردم را به پرستش خودشان دعوت کرده باشند به شدت رد
میکند و با یک لحن خاصی
صفحه : 167
اظهار میدارد که اساساً شایسته مقام پیامبران نیست که با وجود کتاب و حکمت و نبوتی که خدا به آنها داده، چنین سخنی را
بگویند و از مردم بخواهند که به جاي خدا بندگی آنها را بکنند بلکه آنها وظیفه داشتند که به مردم بگویند: دانشمندان ربّانی و
خدایی باشید. یعنی آنها وظیفه داشتند که در میان مردم مربّیان و دانشمندانی تربیت کنند که آنها، هم خود بیاموزند و هم به
دیگران آموزش بدهند این مربّیان بایستی همواره به مردم کتاب خدا را تعلیم بدهند و در عین حال خود نیز در خواندن آن کوشش
کنند. یاد بگیرند و یاد بدهند.
یک عالم ربّانی که مردم را تربیت میکند و به آنها میآموزد نباید خود را بینیاز بداند بلکه او باید همواره و تا پایان عمر و در
طول انجام وظیفه تعلیم و تربیت، خود نیز به آموختن هر چه بیشتر بپردازد و همواره خود سازي کند و بر دانش خود بیفزاید
همانگونه که خداوند از پیامبر اسلام میخواهد که براي خود چنین دعا کند:
وَ قُل رَب زِدنِی عِلماً (طه/ 114 ) و بگو پروردگارا بر دانش من بیفزا.
ضمناً از آیه مود بحث استفاده میشود که خاصیت علم واقعی و حکمت و نبوت تواضع است و چنین علمی انسان را به خودخواهی
و جاه طلبی نمیکشاند و اگر کسی که به ظاهر علم دین دارد، به این ورطه هولناك بیفتد، باید یقین کرد که او بر خلاف ظاهر
خود، یک عالم دینی و ربانی نیست.
آیه بعدي مطلب این آیه را کاملتر میکند و اظهار میدارد که چنین شخصی که به او کتاب و حکمت و نبوت داده شده، همانگونه
که مردم را به پرستش خود دعوت نمیکند، آنها را به پرستش فرشتگان و پیامبران دیگر هم دعوت نمیکند. سپس با تعجب
میپرسد: آیا او شما را پس از آنکه در مقابل خدا تسلیم هستید، به سوي کفر میخواند! که البته پاسخ منفی است و پیامبر هرگز
مردم را به سوي کفر به خداوند نمیخواند.
توجه کنیم که این دو آیه ضمن این عقیده باطل اهل کتاب را در پرستش
صفحه : 168
پیامبران خود ردّ میکند، به مسلمانان نیز هشدار میدهد که آنها هم دچار چنین انحرافی نشوند و درباره پیامبر اسلام غلوّ نکنند و او
را تا سرحد خدایی بالا نبرند.
چون هیچ گاه پیامبر اسلام به چنین کاري راضی نیست و مردم را به پرستش خود نخواند است. در تأیید این مطلب در آیات
متعددي از قرآن کریم روي جنبه بشري پیامبر و این او انسانی مثل دیگر انسانهاست تأکید شده تا مسلمانان مانند یهود و نصاري
درباره پیامبر خود غلوّ نکنند و به او مقام الوهیت ندهند:
قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی (کهف/ 110 ) بگو همانا من بشري مانند شما هستم که به من وحی میشود.
قُل سُبحانَ رَبِّی هَل کُنت إِلّا بَشَراً رَسُولًا (اسراء/ 93 ) بگو منزه است پروردگار من، آیا کسی جز یک بشر فرستاده شده هستم!
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 81 الی 83
اشاره
صفحه 122 از 390
وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیتُکُم مِن کِتاب وَ حِکمَ ۀٍ ثُم جاءَکُم رَسُول مُ َ ص دِّق لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُن بِه وَ لَتَنصُ رُنَّه قالَ أَ أَقرَرتُم وَ
أَخَذتُم عَلی ذلِکُم إِصرِي قالُوا أَقرَرنا قالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُم مِنَ الشّاهِدِینَ ( 81 ) فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ ( 82 ) أَ
( فَغَیرَ دِین اللّه یَبغُونَ وَ لَه أَسلَمَ مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلَیه یُرجَعُونَ ( 83
و هنگامی که خداوند پیمان پیامبران را اخذ کرد که هر گاه به شما کتاب و حکمت دادم سپس پیامبري سوي شما آمد که تصدیق
کننده چیزي بود که با شماست، حتماً به او ایمان بیاورید و او را یاري کنید. گفت: آیا اقرار کردید و بر این کار پیمان مرا پذیرا
شدید!
( گفتند: اقرار کردیم. گفت: پس گواه باشید و من با شما از گواهان هستم ( 81
( پس هر کس بعد از این پیمان، پشت کند، آنها همان فاسقان هستند ( 82
آیا جز دین خدا را میجویند، در حالی که هر که در آسمانها و زمین است، خواه و ناخواه تسلیم او هستند و به سوي او بازگردانیده
( میشوند ( 83
صفحه : 169
نکات ادبی
میتوان گفت که ما براي موصول است و « لما آتیتکم » - پیمان، مصدر میمی از وثوق (قبلًا این واژه را توضیح دادهایم) 2 « میثاق » -1
آتیتکم صله آن است.
خبر آن میباشد ولی بهتر آن است که بگوییم ما براي «ّ لتومنن » و لام در اول آن لام ابتدائیه است و موصول با جمله خود مبتدا و
شرطیت است و لام براي توطئه و آماده سازي ما براي شرطیت است و اتیتکم شرط است و لتؤمنن جزاست و در واقع لما در اینجا به
است. « مهما » معناي
در اصل تؤمنون بود نون به جز میافتاد و به خاطر دخول نون تأکید ثقیله بر آن و التقاء ساکنین واو جمع هم حذف شد. «ّ لتؤمنن » -3
.« لتنصرنّه » و همینطور است و
پیمان، تعهد، بار. گاهی به معناي گناه هم میآید و آن هنگامی است که شخص به پیمان خود عمل نکند. « اصر » -4
تسلیم شد، فرمانبرداري کرد. « اسلم » -5
به معناي « طوع » - براي اشخاص و اشیاء هر دو میباشد (ذوي العقول و غیر ذوي العقول) 7 « من » واژه ،« من فی السموات » -6 در
به معناي کراهت است، خواه و ناخواه. « کره » رغبت و
تفسیر و توضیح
83 ) وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ النَّبِیِّینَ ... پیمان مهمی است که از تمام پیامبران و به پیروي از آنها از تمام امتها گرفته شده و - آیات ( 81
آن این هر پیامبري باید به پیامبران بعد از خود ایمان بیاورد و کمک کند و امتهاي آنها نیز باید چنین کنند همانگونه که به پیامبران
پیش از خود ایمان دارند. منظور این است که هر پیامبري باید زمینه را براي پذیرش پیامبر پس از خود فراهم سازد و از آمدن او خبر
بدهد و اوصاف و نشانههاي او را بیان کند و به امت خود بسپارد که وقتی آن پیامبر با آن نشانهها ظهور کرد، به او ایمان بیاورند و
او را یاري کنند.
صفحه : 170
طبق این آیه خداوند از تمام پیامبران و امتهاي آنها پیمان گرفته که چون کتاب و حکمتی به آنها داده شد و پیامبري که تصدیق
صفحه 123 از 390
کننده آنهاست آمد، میبایستی به او ایمان آورند و به یاري او بشتابند. پس از اخذ این پیمان، براي تأکید مطلب، از تمام پیامبران بر
این پیمان اقرار و اعتراف هم گرفته شده و به آنها گفته شده که آیا به این پیمان اقرار میکنید و آن را محترم میشمارید! و آنها
گفتهاند که آري اقرار میکنیم و براي تأکید مضاعف خداوند به آنها گفته که بر این امر گواه باشید که من نیز همراه با شما از
گواهان و شاهدان هستم.
به نظر میرسد که این تأکید و اصرار در اخذ پیمان از پیامبران که پیامبر بعدي را یاري کنند، بیشتر براي ایجاد وحدت و هماهنگی
میان ادیان آسمانی است و این دین خدا یکی بیش نیست و هر پیامبري ادامه دهنده راه پیامبر قبلی و زمینه ساز ظهور پیامبر بعدي
است. همچنین تأکید و اصرار در این مطلب، براي آماده کردن امتهاي پیامبران براي قبول دین جدید و پیامبر جدید است که وقتی
پیامبري ظهور کرد، در مقابل او جبهه گیري نکنند و به را حتی دین او را بپذیرند.
قرآن کریم با بیان این اصل کلی درباره پیامبران، میخواهد یهود و نصاري را به وظیفهاي که در مقابل پیامبر اسلام دارند، متوجه
سازد تا آنها بدانند که از پیامبر آنها پیمان گرفته شده که به پیامبر اسلام ایمان بیاورد و او را یاري کند و اینها هم که امت آن پیامبر
هستند باید چنین کنند و به آن پیمان عمل نمایند.
در آیه بعدي براي تأکید هر چه بیشتر اظهار میدارد که اگر امتهاي پیامبران از این پیمان روي گردان شدند، از فاسقان خواهند بود
که در مقابل خدا نافرمانی میکنند.
البته میتوان این آیه را به خود پیامبران هم مربوط کرد و این اگر پیامبران از این پیمان سرپیچی کردند، از فاسقان خواهند بود و این
با مقام عصمت انبیاء منافات ندارد زیرا این یک جمله شرطیه است و این اگر چنین کنند چنان خواهد شد و لازمه آن وقوع شرط
نیست و این مثلًا پیامبري از این پیمان سرپیچی کرده است.
میدانیم که هیچ پیامبري از فرمان و پیمان خدا سرپیچی نمیکند و این تعبیر فقط
صفحه : 171
یک نوع تأکید است تا مردم تکلیف خود را بدانند. و بفهمند که پیمان خدا آنچنان اهمیت دارد که حتی اگر پیامبري هم به آن
عمل نکند، در پیش خداوند مؤاخذه خواهد شد.
این آیه نظیر آیه دیگري است که به پیامبر اسلام گفته میشود که اگر به خدا شریک قرار بدهی تمام اعمال تو حبط میشود و یا
اگر به کافران میل کنی و یا به خدا نسبت دروغ بدهی چنین و چنان خواهد شد:
لَئِن أَشرَکتَ لَیَحبَطَن عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَن مِنَ الخاسِرِینَ (زمر/ 65 ) اگر شریک قرار بدهی البته عمل تو تباه میشود و تو از زیانکاران
خواهی بود.
وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل لَأَخَ ذنا مِنه بِالیَمِین (حاقه/ 44 ) و اگر بعضی از سخنان را به دروغ بر ما ببندد او را با قدرت اخذ
میکنیم.
معلوم است که مقام پیامبر اسلام والاتر از آن است که به خدا شریک قرار بدهد و یا دروغی بر او بندد. منظور از این نوع آیات و
تهدیدهایی که در آنها آمده فقط رساندن اهمیت مطلب است تا مسلمانان تکلیف خود را بدانند.
در آیه بعدي خاطرنشان میسازد که آیا اینان جز دین خدا را میجویند! اشاره به این زیر پا گذاشتن پیمان الهی در مورد ایمان به
پیامبر اسلام و یاري او، در واقع خروج از دین حق است و یهود و نصاري با این پیمان شکنی در حقیقت از دین خدا بیرون میشوند
هر چند که نام خود را متدین به دین موسی و عیسی بگذارند، زیرا که مهمترین پیمان پیامبر خود را شکستهاند.
دور افتادن از دین خدا، بریدن از فطرت انسانی و فاصله گرفتن از اساس خلقت است چون تمام موجودات عالم چه زمینی و چه
آسمانی در برابر خدا تسلیم هستند و میتوان گفت: همه موجودات جاندار و بیجان مسلمان هستند و هر کسی و هر چیزي به میزان
صفحه 124 از 390
گنجایش وجودي خود خداشناس و خداجوست هر چند که این خداجویی تسلیم شدن در برابر خدا از روي تکوین باشد مانند
گردش خورشید و ستارگان و یا نظام شگفت آوري که میان موجودات رشد کننده از قبیل گیاهان و
صفحه : 172
حیوانات وجود دارد. همه این موجودات خواه و ناخواه، چه از گردش و سیر خود آگاهی داشته باشند و چه نداشته باشند، همگی
در مسیري حرکت میکنند و طبق برنامهاي پیش میروند که از سوي خداوند براي آنها تعیین شده است و دست آخر هم همگی به
سوي او بازگردانیده خواهند شد.
در میان موجودات عالم، تنها انسان است که میتواند و این اختیار به او داده شده که عصیان کند و مطابق با برنامه الهی حرکت
نکند. ولی اگر چنین باشد او از خانواده هستی بریده و بر خلاف مسیر کل موجودات جهان حرکت میکند.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 84 الی 85
اشاره
قُل آمَنّا بِاللّه وَ ما أُنزِلَ عَلَینا وَ ما أُنزِلَ عَلی إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ وَ الَأسباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّونَ مِن
( رَبِّهِم لا نُفَرِّق بَینَ أَحَدٍ مِنهُم وَ نَحن لَه مُسلِمُونَ ( 84 ) وَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنه وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ ( 85
بگو به خداوند و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (نوادگان یعقوب) نازل شده و آنچه
به موسی و عیسی و پیامبران از سوي پروردگارشان داده شده، ایمان آوردهایم. میان هیچ یک از آنها را فرق نمیگذاریم و ما به او
( تسلیم شوندگان هستیم ( 84
( و هر کس جز اسلام دینی را بجوید، از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است ( 85
تفسیر و توضیح
85 ) قُل آمَنّا بِاللّه وَ ما أُنزِلَ عَلَینا وَ ما أُنزِلَ عَلی إِبراهِیمَ ... در آیات پیش صحبت از وحدت ادیان و هماهنگی موجود - آیات ( 84
میان پیامبران الهی بود و گفته شد که از پیامبران، پیمانی اخذ شده که به پیامبران بعد از خود ایمان بیاورند و او را یاري کنند و
همانگونه که ادامه دهنده راه پیامبران پیشین هستند، زمینه ساز پیامبران بعدي
صفحه : 173
باشند و این یک نوع وحدت رویّه و وحدت هدف و برنامه میان پیامبران بود و اساساً تفاوت اصلی میان پیامبران و فلاسفه در همین
است که پیامبران بر خلاف فلاسفه هیچ گونه اختلافی با یکدیگر ندارند و کاملًا هماهنگ و همسو هستند. از این جهت است که
آنها به یکدیگر ایمان داشتند و در این آیه این حقیقت از زبان پیامبر اسلام نقل میشود و به آن حضرت دستور داده میشود که
چنین بگوید: ما (یعنی من و امت من) بر آنچه بر خود ما نازل شده و بر آنچه بر پیامبران دیگر مثل ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و
یعقوب پیامبرانی که از نسل یعقوب بودند مانند داود و سلیمان و یونس و ایوب و نیز موسی و عیسی و سایر پیامبران نازل شده،
ایمان داریم و میان هیچ یک از آنها فرق نمیگذاریم و ما در مقابل خدا تسلیم هستیم.
این عقیده هر مسلمان و مؤمنی است که به تمام پیامبران و سفراء الهی احترام میگذارد و آنها را نمایندگان خدا در روي زمین
میداند و معتقد است که انبیاء الهی هدف مشترکی داشتند و دین پیامبر بعدي تکمیل کننده دین پیامبر قبلی بود و هیچ گونه تضاد
و اختلافی میان آنها نبود و اگر در اثر شرایط زمانی و مکانی گاهی شیوههاي تربیتی و یا معجزات پیامبران با یکدگر فرق داشت،
صفحه 125 از 390
تأثیري در جوهر دین نمیکند. همچنین اگر در بعضی از احکام تفاوتهاي اندکی میان آنها بود، آن نیز مربوط به شرایط خاص
زمانی و مکانی بود و مطابق با مصلحت مردم گاهی حکم خاصی نسخ میشد و حکم دیگري جایگزین آن میگردید ولی در هر
حال در اساس دین و هدفهاي عالیه آن اختلافی در میان نبود.
بنابراین دین بشر در طول تاریخ فقط یک دین است و آن اسلام است که تمام پیامبران از آدم و نوح و ابراهیم گرفته تا موسی و
عیسی و محمّد (ص) مردم را به سوي آن میخواندند و بشر همواره و در طول تاریخ توسط پیامبران به سوي اسلام دعوت شدهاند و
هر کس جز اسلام که یگانه دین بر حق الهی است، دین دیگري براي خود اخذ کند، از او پذیرفته نیست و در آخرت از زیانکاران
خواهد بود.
این حقیقت در آیات دیگري هم آمده است:
صفحه : 174
إِن الدِّینَ عِندَ اللّه الإِسلام (آل عمران/ 3) همانا دین نزد خداوند اسلام است.
فَمَن یُرِدِ اللّه أَن یَهدِیَه یَشرَح صَ درَه لِلإِسلام (انعام/ 125 ) پس کسی که خدا بخواهد هدایتش کند، سینه او را براي اسلام
میگشاید.
[ [سورة آلعمران ( 3): الآیات 86 الی 91
اشاره
کَیفَ یَهدِي اللّه قَوماً کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم وَ شَ هِدُوا أَن الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُم البَیِّنات وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الظّ الِمِینَ ( 86 ) أُولئِکَ
جَزاؤُهُم أَن عَلَیهِم لَعنَۀَ اللّه وَ المَلائِکَ ۀِ وَ النّاس أَجمَعِینَ ( 87 ) خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّف عَنهُم العَذاب وَ لا هُم یُنظَرُونَ ( 88 ) إِلاَّ الَّذِینَ
تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ وَ أَصلَحُوا فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم ( 89 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم ثُم ازدادُوا کُفراً لَن تُقبَلَ تَوبَتُهُم وَ أُولئِکَ هُمُ
( الضّالُّونَ ( 90
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَلَ مِن أَحَدِهِم مِلءُ الَأرض ذَهَباً وَ لَوِ افتَدي بِه أُولئِکَ لَهُم عَذاب أَلِیم وَ ما لَهُم مِن ناصِرِینَ
(91)
چگونه خداوند گروهی را هدایت کند که پس ایمانشان و بعد از آنکه شهادت دادند که پیامبر حق است و نشانههاي روشنی بر
( آنها آمد، کافر شدند. و خدا گروه ستمگر را هدایت نمیکند ( 86
( آنها جزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است ( 87
( جاویدان در آن هستند. عذاب از آنها کاسته نمیشود و به آنها مهلت داده نمیشود ( 88
( مگر کسانی که بعد از آن، توبه کنند و خود را اصلاح نمایند که همانا خداوند آمرزنده و بخشایشگر است ( 89
( کسانی که پس از ایمانشان کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند توبه آنها پذیرفته نمیشود و اینان همان گمراهان هستند ( 90
کسانی که کافر شدند و در حالی که کافر بودند مردند، اگر چه همه زمین را پر از طلا کنند و آن را فدیه دهند، پذیرفته نمیشود
( آنان را عذابی دردناك است و براي آنها یاورانی وجود ندارد ( 91
صفحه : 175
نکات ادبی
صفحه 126 از 390
براي استفهام است و این استفهام انکاري است. « کیف » -1
جمله حالیه است و واو براي حال است و تقدیر آن چنین است: « و شهدوا » -2
(و قد شهدوا) یا (و الحال انهم شهدوا) البته گفته شده که واو براي عطف است (و شهدوا) به (ایمانهم) عطف شده و این جمله فعلیه
به جمله اسمیه عطف شده به جهت این است که (ایمانهم) در حکم (آمنوا) میباشد.
جمعه بیّنه به معناي دلیل روشن. « بینات » -3
در اینجا به معناي کافران است. « ظالمین » -4
مهلت داده نمیشوند. از انظار به معناي مهلت دادن و به تأخیر انداختن. « ینظرون » -5
به اندازه گنجایش، پر شدن ظرف. ضمناً این تعبیر یک نوع استعاره تخییلیه است. « ملء » -6
تمیز از ملء میباشد و مفسر آن است. « ذهباً » -7
بدل، تاوان. « فدیه » -8
تفسیر و توضیح
89 ) کَیفَ یَهدِي اللّه قَوماً کَفَرُوا ... در این دسته از آیات، سرنوشت سه گروه از کافران که با یکدیگر تفاوت دارند بیان - آیات ( 86
میشود:
-1 گروهی که قبلًا مؤمن بودند و گواهی میدادند که پیامبر اسلام حق است و دلیلهاي روشنی بر آنها آمده بود ولی پس از این
ایمان، کافر و مرتد شدند و دست از اسلام کشیدند. خداوند درباره این گروه از کافران و مرتدان اظهار میدارد که خدا چگونه
چنین کافرانی را هدایت کند و خدا ظالمان را هدایت نمیکند و چه ظلمی بالاتر از کفر پس از ایمان است! سزاي چنین کافرانی
این است که به لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم گرفتار آیند و در آن جاودانه بمانند و در قیامت عذاب آنها
صفحه : 176
تخفیف نیابد و به آنها مهلت داده نشود.
منظور از هدایتی که خداوند از این گروه دریغ میدارد، هدایت خاص مؤمنان است. بارها گفتهایم که خداوند علاوه بر هدایت
عمومی که شامل مؤمن و کافر میشود، هدایت خاصی هم براي مؤمنان دارد و هر چه بر میزان ایمان افزوده گردد بر مقدار آن
هدایت هم میافزاید و آن عنایت ویژهاي است که خداوند بر مؤمنان دارد و این نوع هدایت شامل حال کافران نمیشود. ولی
هدایت عمومی خدا که همان راهنمایی و راهگشایی است شامل حال همه مردم و از جمله کافران میباشد.
این در این آیه گفته شده که کافران گرفتار لعنت همه مردم میشوند منظور این است که شایسته است چنین باشد و یا بگوییم همه
مردم حتی خود کافران بر کسانی که در باطل هستند لعنت میکنند ولی خود را بر باطل نمیدانند و در هر حال لعنت از خداوند
دورکردن شخصی از رحمت خویشتن است و از دیگران اظهار تنفر و انزجار است و یا خواستن لعنت خداوند است.
در این آیه ضمن بیان حال این گروه از کافران و این خدا بر آنان لعنت میکند و در عذاب آنها تخفیف داده نمیشود، کسانی را
از این سرنوشت شوم استثناء میکند و آنها گروهی از کافران هستند که توبه کنند و خود را اصلاح نمایند و به آغوش اسلام باز
گردند که اگر چنین کنند، خداوند آمرزنده و مهربان است و توبه آنها را میپذیرد.
گفته شده است که این آیه درباره چند تن از اصحاب پیامبر نازل شده که در مدینه خدمت پیامبر بودند ولی کافر شدند و به مکه
رفتند و سپس چند تن از آنها از کار خود پشیمان شدند و به آغوش اسلام بازگشتند و خداوند توبه آنها را پذیرفت.
-2 گروهی که قبلًا مؤمن بودند ولی کافر و مرتد شدند و علاوه بر این کافر شدند به کفر خود اصرار نمودند و بر مراتب آن
صفحه 127 از 390
افزودند. روشن است که چنین اشخاصی که با اسلام عناد و لجاجت میکنند، توبه نخواهند کرد و اگر هم توبه
صفحه : 177
کنند، توبه واقعی و از روي خلوص نخواهد بود و اگر توبه کنند فقط براي حفظ جانشان خواهد بود. درباره این گروه از کافران
میفرماید: خداوند توبه آنها را نمیپذیرد و آنها همان گمراهان هستند.
در ادامه شأن نزولی که آوردیم، گفته شده که چون چند تن از مسلمانان کافر شدند و به مکه رفتند و بعضی از آنها توبه کردند و
به مدینه پیش پیامبر برگشتند، بعضی دیگر از آنها در کفر خود باقی ماندند و ضمناً گاهی چنین اظهار میکردند که اگر محمّد
(ص) بر عرب پیروز شد به ناچار پیش او میرویم و اظهار توبه میکنیم.
در این آیه پیشاپیش، قبول نشدن توبه آنها اعلام میشود.
بنابراین، این توبه آنها قبول نمیشود بدان جهت است که آنها توبه واقعی نمیکنند و کفر مضاعف و عناد آنها نمیگذارد که آنها
واقعاً و از روي اخلاص توبه کنند.
توجه کنیم که از نظر فقهی مرتد بر دو گونه است: مرتد فطري و مرتد ملی. مرتد فطري کسی است که در یک خانواده مسلمان
دیده به دنیا بگشاید و مسلمان باشد آنگاه از اسلام برگردد و مرتد ملی کسی است که اول کافر بوده بعد مسلمان شده و سپس مرتد
شده است. از نظر فقهی توبه مرتد فطري هرگز قبول نیست و حکم او اعدام است، زیرا که چنین شخصی در واقع بر علیه نظام و
استقلال ملی قیام کرده و چنین کسانی در همه دنیا و در تمام حکومتها به سختی مجازات میشوند و در غالب نظامها مجازات آنها
اعدام است. البته قبول نشدن توبه آنها یک حکم ظاهري است و ممکن است در پیش خدا توبه آنها قبول باشد و در آخرت به
جهنم نروند.
این درباره مرتد فطري بود. ولی توبه مرتد ملی قبول میشود چون او سابقه کفر داشته و ارتداد او چندان خطري بر اساس اسلام و
استقلال ملی ندارد.
کسانی که توبه آنها طبق آیه قبلی قبول میشود، مرتدان ملی بودند چون در آغاز اسلام، مرتد فطري وجود نداشت و همه آنها
سابقه کفر داشتند و بعد از کفر و شرك مسلمان شده بودند.
صفحه : 178
-3 گروهی از کافران که تا پایان عمر در حال کفر باقی میمانند و در همان حال از دنیا میروند. چنین کسانی در آخرت سرنوشت
شومی خواهند داشت و گرفتار عذابی دردناك خواهند بود و هیچ چیزي آنها را نجات نخواهد داد. آنها اگر قدرت آن را داشته
باشند که همه زمین را پر از طلا کنند و فدیه و تاوان بدهند، باز از عذاب رهایی نخواهند داشت. البته در قیامت نه این مقدار طلا
وجود دارد و اگر هم باشد کافران به آن دسترسی ندارند و نه طلا ارزشی خواهد داشت. این تعبیر یک نوع استعاره و کنایه است و
یک مطلب فرضی و مطابق با ارزشهاي دنیاست و به هر حال منظور از آن این است که کافران هیچ راهی براي رهایی از عذاب
جهنم ندارند.
در پایان آیه اضافه میکند که این کافران در قیامت یاورانی هم نخواهند داشت.
چون در قیامت کسانی با شفاعت شفاعت کنندگانی که از جانب خداوند اجازه شفاعت دارند، از عذاب نجات مییابند و به بهشت
میروند ولی این کافران را کسی شفاعت نخواهد کرد و اساساً شفاعت کسی در حق آنها قبول نخواهد شد.
[ [سورة آلعمران ( 3): آیۀ 92
اشاره
صفحه 128 از 390
( لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنفِقُوا مِن شَیءٍ فَإِن اللّهَ بِه عَلِیم ( 92
هرگز به نیکویی نخواهید رسید مگر این از آنچه دوست دارید انفاق کنید و هر چیزي که انفاق میکنید، همانا خداوند به آن آگاه
( است ( 92
تفسیر و توضیح
آیه ( 92 ) لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا ... نیکویی چیست و نیکوکار کیست!
پاسخ این پرسش در آیات متعددي از قرآن کریم آمده و در هر جا جنبه خاصی از نیکویی بیان شده که از جمله آن آیات، همین
آیه است.
در این آیه میفرماید: به نیکویی نمیرسید مگر این محبوبترین چیز خود را انفاق کنید. روشن است که دست کشیدن از چیزي
که آن را دوست دارد و انفاق آن
صفحه : 179
در راه خدا کار هر کس نیست و ایمانی محکم و عقیدهاي راسخ میخواهد و انسان باید به درجهاي از ایمان برسد که خوشنودي
خدا را بر تمام چیزهایی که نزد او محبوب و دوست داشتنی است ترجیح بدهد تا بتواند چنین کند.
البته منظور آیه انفاق مال است آنهم مالی که محبوب شخص است ولی میتوان آن را به بذل جان هم تعمیم داد. بالاترین نیکویی
آن است که انسان از عزیزترین شخص خود در راه خدا دست بردارد همانگونه که امام حسین (ع) در کربلا و روز عاشورا کرد.
به هر حال انفاق از محبوبترین مال، یکی از نشانههاي مهم نیکوکاري است و در آیات دیگري نشانههاي دیگري هم ذکر شده از
جمله، ایمان به خدا و روز قیامت و ملائکه و کتابهاي آسمانی و پیامبران، بذل مالی که دوست دارد به خویشاوندان و یتیمان و
مساکین و درماندگان و گدایان و در راه آزادي بردگان، اقامه نماز، پرداختن زکات، وفاء به عهد و صبر در هنگام ناراحتیها. این
نشانهها در آیه 177 است ولی از آیه مورد بحث استفاده میشود که مهمترین نشانه نیکوکاري همین انفاق از محبوبترین مال است و
انسان تمام نشانهها حتی ایمان به خدا و روز قیامت را داشته باشد ولی محبوبترین مال خود را در راه خدا انفاق نکند نیکوکار
نخواهد شد.
به همین جهت بود که اصحاب رسول خدا پس از نزول این آیه سعی داشتند محبوبترین مال خود را در راه خدا انفاق کنند و آنچه
را که خود لازم داشتند بر دیگران ببخشند. یک نمونه آن انفاق و احسانی بود که امیر المؤمنین علی (ع) و فاطمه و حسن و حسین
(ع) به مسکین و یتیم و اسیر کردند و غذایی را که دوست داشتند و به آن نیازمند بودند به آنها دادند. قرآن این جریان را چنین نقل
میکند:
9) و طعام را با - وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّه مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً. إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه اللّه لا نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً (انسان/ 8
این آن را دوست دارند، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند. همانا شما را براي خوشنودي خدا طعام میدهیم و از شما پاداش و تشکر
نمیخواهیم.
صفحه : 180
نمونه دیگر از انفاق محبوبترین مال، انفاق ابو طلحه انصاري بود که در مدینه باغ باصفایی داشت که بسیار مورد علاقهاش بود. پس
از نزول این آیه خدمت پیامبر رسید و عرضه داشت میخواهم این باغ را که خیلی دوست دارم، در راه خدا انفاق کنم. پیامبر (ص)
اجازه داد و فرمود آن را به خویشاوندان خود انفاق کن و او چنین کرد.
نمونههاي بسیار دیگري هم در این مورد وجود دارد و اساساً هر کسی که خواهان نیکوکاري است، راه آن بذل و بخشش از مال
صفحه 129 از 390
محبوب و دوست داشتنی است.
قرآن کریم ضمن تشویق مسلمانان به این نوع انفاق و احسان، فرهنگ ایثارگري و فداکاري را میان مردم رواج میدهد و در پایان
آیه براي تشویق بیشتر میفرماید: هر چیزي را که انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است. یعنی خداوند، احسانها و انفاقهاي شما را از
نظر دور نمیدارد و به آنها پاداشهاي ارزندهاي خواهد داد.
چند روایت
-1 اشتري علی (ع) ثوبا فاعجبه فتصدّق به و قال: سمعت رسول الله (ص) یقول:
من آثر علی نفسه آثره الله یوم القیامۀ بالجنۀ و من احب شیئا فجعله لله قال الله یوم القیامۀ: قد کان العباد یکافئون فیما بینهم بالمعروف
«1». و انا اکافئک الیوم بالجنۀ
علی (ع) لباسی خرید و از آن خوشش آمد پس آن را صدقه داد و گفت: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: هر کس دیگري را بر
نفس خود مقدم بدارد، خداوند در روز قیامت او را جلوتر به بهشت میبرد، و هر کس چیزي را دوست داشته باشد پس آن را در
راه خدا قرار بدهد، خدا در روز قیامت به او میگوید: بندگان در میان خودشان نیکی را پاداش میدهند و من امروز بهشت را به تو
پاداش میدهم.
-2 عن الحسین (ع) انه کان یتصدق بالسکّر فقیل له فی ذلک فقال: انی احبّه و قد قال
-----------------------------------
1)- مجمع البیان ج 1 ص 792 )
صفحه : 181
[ [سورة آلعمران ( 3): آیۀ 93 الی 95
(جدید)
کُلُّ الطَّعام کانَ حِ  لا لِبَنِی إِسرائِیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسرائِیل عَلی نَفسِه مِن قَبل أَن تُنَزَّلَ التَّوراةُ «1»( الله: (لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ
قُل فَأتُوا بِالتَّوراةِ فَاتلُوها إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 93 ) فَمَن افتَري عَلَی اللّه الکَ ذِبَ مِن بَعدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ ( 94 ) قُل صَدَقَ اللّهُ
فَاتَّبِعُوا مِلَّۀَ إِبراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکِینَ ( 95 )همه خوردنیها پیش از نزول تورات براي بنی اسرائیل حلال بود، مگر آنچه
( اسرائیل (یعقوب) بر خویشتن حرام کرده بود. بگو تورات را بیاورید و آن را تلاوت کنید اگر راستگویانید ( 93
( پس هر کس بعد از این بر خدا دروغ بندد پس آنان همان ستمگران هستند ( 94
( بگو: خدا راست گفت. پس، از آیین حق ابراهیم پیروي کنید و او از مشرکان نبود ( 95
-----------------------------------
1)- کنز الدقائق ج 2 ص 155 )
2)- جامع البیان ج 3 ص 348 )
1376 - قم /1 / 3)- شروع تفسیر جزء چهارم قرآن در تاریخ 16 )
صفحه : 182
نکات ادبی
صفحه 130 از 390
چشیدنی، خوردنی. نوعاً به نان گفته میشود ولی به غذاهاي دیگر غیر از گوشت هم اطلاق میگردد. « طعام » -1
جایز، روا، حلال. هم به مفرد و هم به جمع گفته میشود. از حل به معناي بازکردن گره. گویا با حلال شدن چیزي گره « حل » -2
حرمت آن باز میشود.
لقب یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم به معناي مجاهد و پیروز از جانب خدا (ئیل در عبري به معناي خداست). « اسرائیل » -3
خواندن متون مذهبی، خواندن توأم با تدبر و عمل. « تلاوت » -4
دروغ بستن. از فري به معناي قطع کردن مشتق شده گویا با دروغ بستن مسأله را فیصله میدهد و قطع میکند. « افتراء » -5
پاکدین، حق پرست. کسی که از ادیان باطل میل به دین حق میکند. « حنیف » -6
تفسیر و توضیح
95 ) کُلُّ الطَّعام کانَ حِلا لِبَنِی إِسرائِیلَ ... یهودان در مقام اعتراض و خورده گیري به مسلمانان میگفتند: چگونه است - آیات ( 93
که پیامبر شما خود را پیرو دین ابراهیم میداند و آئین او را قبول میکند در حالی که بعضی از چیزها را که ابراهیم حرام میدانست
حلال کرده است مانند خوردن گوشت شتر که در دین ابراهیم و موسی حرام است ولی در دین اسلام حلال میباشد.
این آیه در مقام پاسخگویی به این اعتراض یهود است و این ادعاي آنها را رد میکند که چیزهایی مانند خوردن گوشت شتر در
دین ابراهیم حرام بوده است بلکه همه طعامها براي بنی اسرائیل حلال بوده جز موردي که حضرت یعقوب براي خود حرام کرده بود
و آن گوشت شتر و یا چند غذاي دیگر بود و آن یا به جهت زهد بود و یا به علت ضرري که بر یعقوب داشت. او از این غذاها
پرهیز میکرد و بنی اسرائیل به پیروي از او این غذاها را براي خود حرام کرده بودند و گرنه در دین ابراهیم حرام
صفحه : 183
نبود و روشن است که این قضیه پیش از نزول تورات بود و تا نزول تورات، این غذاها در واقع حرام نبود هر چند که بنی اسرائیل
آنها را به پیروي از یعقوب نمیخوردند.
بعد از بعثت حضرت موسی و نجات قوم بنی اسرائیل از فرعون، بنی اسرائیل بناي مخالفت با موسی را گذاشتند و با بهانه جوییهاي
گوناگون آن حضرت را دچار زحمت کردند و دست به ستمگري زدند. این بود که خداوند براي مجازات بنی اسرائیل بعضی از
چیزهایی را که تا آن زمان حلال بود، براي آنها حرام کرد:
فَبِظُلم مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات أُحِلَّت لَهُم (نساء/ 160 ) پس به سبب ستمی از یهودیان، چیزهایی را که پاکیزه و براي آنها
حلال بود، حرام کردیم.
وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا کُل ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ البَقَرِ وَ الغَنَم حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما (انعام/ 146 ) و براي یهودیان هر سم داري را حرام
کردیم و از گاو و گوسفند پیههاي آنها را بر آنان حرام کردیم.
بنابراین حرمت بعضی از غذاها در دین حضرت موسی جنبه موقت داشت و براي مجازات بنی اسرائیل بود و همین غذاها در دین
ابراهیم حلال بود و اکنون که اسلام آمده است بار دیگر آنها را حلال میکند و این نوعی نسخ در شریعت است که از دیدگاه
اسلام جایز است و گاهی مصلحت آن را ایجاب میکند ولی از نظر یهود جایز نیست به تفصیلی که پیش از این بیان کردیم.
اینک در این آیه ضمن بیان این حقیقت تاریخی، خطاب به یهود میفرماید: اگر راست میگویید، تورات را بیاورید و آن را
بخوانید. خواهید دید که لحن تورات در بیان حرمت این چیزها طوري است که نشان میدهد که اینها پیشتر حرام نبودند بلکه
حضرت موسی آنها را حرام کرده است. بنابراین اسلام با دین ابراهیم مخالف نیست و این چیزها بطور موقت حرام شده بود.
صفحه : 184
صفحه 131 از 390
سپس اضافه میکند اکنون که مطلب روشن شد و حجت بر شما تمام گردید دیگر بر خدا دروغ نبندید و اگر کسی پس از روشن
شدن قضیه باز نسبت دروغ به خدا بدهد و بگوید که این چیزها در دین ابراهیم هم حرام بود، او ستم کرده است.
در آیه بعدي خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: به اینها بگو: خدا راست گفته است یعنی آنچه به شما در مورد حلال و حرام بودن
بعضی از غذاها گفته شده است، مطابق با حقیقت بوده است پس همگی تابع آیین بر حق ابراهیم باشید و آنچه را که اسلام آورده و
ادامه دهنده همان آیین ابراهیم است، بپذیرید و بدانید که ابراهیم از مشرکان نبود.
در اینجا و چند آیه دیگر از قرآن کریم از ابراهیم نفی شرك میشود. این بدان جهت است که مشرکان مکه خود را پیرو آیین
ابراهیم میدانستند و یک نشانه آن، اجراي مراسم حج بود که از یادگارهاي ابراهیم است. تا جایی که مشرکان مکه را گاهی
میگفتند و همان لقبی را که آیین ابراهیم داشت بر آنها اطلاق میکردند. این بود که قرآن بر این مطلب تأکید میکند که « حنفاء »
ابراهیم مشرك نبود و انتساب مشرکان به آن حضرت انتساب بیمورد و غلطی است.