گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سورة النساء ( 4): آیۀ 24



اشاره
وَ المُح َ ص نات مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَت أَیمانُکُم کِتابَ اللّه عَلَیکُم وَ أُحِل لَکُم ما وَراءَ ذلِکُم أَن تَبتَغُوا بِأَموالِکُم مُحصِ نِینَ غَیرَ مُسافِحِینَ
( فَمَا استَمتَعتُم بِه مِنهُن فَآتُوهُن أُجُورَهُن فَرِیضَۀً وَ لا جُناحَ عَلَیکُم فِیما تَراضَیتُم بِه مِن بَعدِ الفَرِیضَۀِ إِن اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً ( 24
همچنین بر شما حرام شده است) زنان شوهردار مگر زنی که مالک آن هستید. این فریضه خدا بر شماست و جز اینها بر شما حلال
شده است که با مالهاي خود در حالی که پاکدامن هستید و نه زناکار، آنها را بجویید و هر گاه از زنان متعه کردید پس مهر مقرر
شده آنها را بپردازید و در مورد آنچه پس از مهریه تعیین شده بر آن توافق میکنید گناهی بر شما نیست همانا خداوند داناي فرزانه
( است ( 24
نکات ادبی
جمع محصن، زنان شوهردار از حصن به معناي منع. گویا زنان شوهردار منع از ازدواج با دیگري دارند. البته « المحصنات » -1
در « محصنین » احصان در اینجا به معناي شوهرداري است ولی گاهی هم به معناي عفت و پاکدامنی میآید همانگونه که
-----------------------------------
1376 مطابق با عاشوراي 1418 - قم /2 / 1)- شروع تفسیر جزء پنجم قرآن در تاریخ 27 )
صفحه : 397
همین آیه به همان معناست.
کنایه از تملک و منظور در اینجا کنیزانی است که در قدیم کسانی مالک آنها بودند. « ملک یمین » -2
مفعول مطلق به تقدیر کتب الله کتاباً. « کتاب الله » -3
صفحه 253 از 390
است. « ما وراء ذلکم » مصدر آن ابتغاء است به معناي طلب کردن. ضمناً ان تبتغوا بدل یا عطف بیان از « تبتغوا » -4
از سفاح به معناي زنا و اصل سفح ریختن آب است و لذا به پایین کوه سفح گفته میشود چون آب به آنجا میریزد « مسافحین » -5
و زناکار آب خود را در جاي باطلی میریزد.
گفته « متعه » مصدر آن استمتاع به معناي طلب لذت کردن و منظور در اینجا ازدواج موقت است که در اصطلاح به آن « استمتعم » -6
میشود.
جمع اجر پاداش و در اینجا به معناي مهریه زن است. « اجور » -7
مصدر به جاي حال یعنی مفروضۀ. « فریضۀ » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 24 ) وَ المُح َ ص نات مِنَ النِّساءِ ... پس از برشماري چهارده گروه از زنان محرم که ازدواج با آنها براي مردان حلال نیست اینک
از گروه دیگري نام میبرد که ازدواج با آنها هم جایز نیست. آنان زنان شوهردار هستند. پس از بیان این مطلب یک گروه از زنان
را استثنا میکند و آنان زنان برده هستند که شخص مالک آنهاست و منظور از آنها گروهی از بردگانی هستند که در جنگ با کفار
به اسارت مسلمانان در آمدهاند و استرقاق شدهاند یعنی آنها را به کنیزي و بردگی گرفتهاند. با چنین زنان اسیري اگر چه شوهردار
هم باشند میتوان ازدواج کرد.
اسیر بودن رابطه ازدواج با همسران قبلی را از بین میبرد و مردان مسلمان با ازدواج با آنها در واقع آنها را از آوارگی و بلاتکلیفی
نجات میدهند و این به نفع آنهاست و در
صفحه : 398
واقع مصالح آنها در نظر گرفته شده است.
کنند تا اگر جنینی در شکم دارند « استبراء » البته از نظر فقهی پیش از ازدواج با آنها، باید این زنان عده نگهدارند و به اصطلاح
مشخص شود و ابهام در نسل پیش نیاید.
گفته شده که این آیه پس از آن نازل شد که مسلمانان اسیرانی از اوطاس گرفتند و در میان آنها زنانی بود که شوهرانی داشتند
پیامبر دستور داد که مسلمانان صبر کنند آنها استبراء شوند و یک بار حیض ببینند و اگر حاملهاند وضع حمل کنند آنگاه مسلمانان با
آنها ازدواج نمایند.
البته از نظر فقهی، امه یا کنیز اصطلاحی حکم خاص خودش را دارد و آنها اگر هم ازدواج کرده باشند با فروش آنها ازدواجشان
باطل میشود و خریدار بعدي میتواند پس از استبراء آنها را به شوهر دیگري بدهد یا خودش با او ازدواج کند و همبستر شود.
پس از بیان این حکم و حکم آن گروه از زنها که ازدواج با آنها جایز نیست، براي تثبیت و تحکیم مطلب اضافه میکند که این
برنامه خدا براي شماست و غیر از اینها که گفته شد بقیه زنان بر شما حلال است و میتوانید با آنها ازدواج کنید. البته زنان دیگري
هم هستند که ازدواج با آنها حرام است ولی این حرمت عارضی است و در اثر عوامل خاصی به وجود میآید و حرمت اولی و ذاتی
ندارد. مانند زن سه طلاقه که ازدواج مجدد با او حرام است مگر پس از محلل و شوهر کردن با یک مرد دیگر و یا ازدواج با زنی
که در حال عده است و یا ازدواج با زن پنجم و یا ازدواج مجدد با زنی که با او لعان کرده است یا ازدواج با خواهر پسري که با او
لواط کرده است در همه این موارد حرمت ازدواج ناشی از علت خاصی است که در فقه آمده است و حرمت اوّلی ندارد.
در ادامه آیه اجازه میدهد که مردان با اموالی که دارند و میتوانند آن را مهریه زنان قرار بدهند، ازدواج موقت کنند و عفت را
رعایت نمایند و مرتکب زنا نشوند آنها میتوانند ازدواج موقت یا همان متعه انجام بدهند و آیه به روشنی دلالت دارد که
صفحه 254 از 390
صفحه : 399
ازدواج موقت مشروع و جایز است و میفرماید: چون زنهایی را متعه کردید یعنی بطور موقت با آنها ازدواج کردید، پس مهرشان را
به آنها بدهید.
اصطلاح خاصی « متعه » و « استمتاع » و « استمتعتم » این گفتیم آیه به روشنی دلالت بر ازدواج موقت دارد، از این جهت است که کلمه
بود که در عهد پیامبر به معناي ازدواج موقت بود و مسلمانان از آن همین معنا را میفهمیدند و طبق روایات متعدد و معتبري که از
طریق شیعه و سنی نقل شده، مسلمانان در زمان پیامبر متعه یا همان ازدواج موقت را انجام میدادند و مانعی از آن نبود منتهی از نظر
اهل سنت این حکم بعدها نسخ شد ولی از نظر شیعه نسخ نشده است.
یعنی « الی اجل مسمّی » : این عبارت آمده « فما استمتعتم » در بعضی از قرائتها مانند قرائت إبن عباس و ابی بن کعب پس از جمله این
تا مدت معین. اگر این قرائت درست باشد صریح در مطلب است ولی به نظر میرسد که این عبارت به عنوان توضیح و تفسیر از
سوي این قاریان افزوده شده است و متن قرآن نیست و نیازي هم به آن وجود ندارد. زیرا به عقیده بیشتر مفسران سنی و همه مفسران
شیعه و ائمه اهل بیت، این آیه مربوط به ازدواج موقت است فقط صحت سر این است که آیا حکم این آیه نسخ شده یا نه
(توضیحات بیشتر را در بحث مستقل و مفصلی که به خواست خدا در این باره خواهیم داشت، میدهیم).
در پایان آیه تذکر میدهد که شما میتوانید پس از تعیین مهریه، بعدها با توافق خودتان آن را کم و زیاد کنید و شاید این اشاره به
حکم عقد متعه باشد که چون وقت معین به پایان رسید زن و مرد میتوانند با توافق یکدیگر مدت را تمدید کنند و در مقابل بر
مهریه هم بیفزایند. آیه با تذکر این خدا دانا و فرزانه است خاتمه مییابد. اشاره به این خدا از کارهاي شما آگاه است و احکامی که
تعیین کرده از روي حکمت میباشد.
صفحه : 400
بحثی درباره ازدواج موقت
عبارت از این است که زن و مرد با یکدیگر تا زمان معینی ازدواج میکنند و چون آن زمان معین به « متعه » ازدواج موقت یا همان
سر آمد رابطه زناشویی آنها هم پایان مییابد و نیازي به طلاق ندارد. این ازدواج در مقابل ازدواج دائم است که در آن مدتی براي
ازدواج تعیین نشده و تنها مرگ یکی از زوجین و یا طلاق آن را به هم میزند.
در این آیا چنین ازدواجی از نظر اسلام مشروع و صحیح است یا نه، میان دانشمندان شیعه و سنی اختلاف است از دیدگاه شیعه و
ائمه اهل بیت چنین ازدواجی جایز و صحیح است ولی اهل سنت آن را غیر مشروع میدانند. پیش از توضیح مطلب به پیشینه
تاریخی آن در اسلام اشاره میکنیم:
سابقه ازدواج موقت در اسلام
با توجه به روایات متعددي که اهل سنت نقل کردهاند، شکی نیست که در عهد رسول گرامی اسلام، مسلمانان ازدواج موقت
میکردند و این کار با اجازه شخصی پیامبر بود. اینک به چند روایت در این زمینه توجه فرمایید:
-1 إبن ابی حاتم از إبن عباس نقل میکند که در اول اسلام، متعه جایز بود و شخصی به شهري میآمد و با او کسی نبود که ملک
«1»... او را اصلاح کند و وسایل زندگی او را حفظ نماید پس با زنی تا مدتی که نیاز داشت ازدواج میکرد
«2». -2 سبره جهنی میگوید: پیامبر خدا در سال فتح مکه به ما اجازه متعه زنان را داد
-3 روایت شده که وقتی پیامبر به مکه براي عمره آمد، زنهاي مکه خودشان را زینت
صفحه 255 از 390
-----------------------------------
1)- سیوطی، الدر المنثور ج 2 ص 259 )
2)- همان )
صفحه : 401
«1». میدادند. اصحاب پیامبر از بیهمسري به او شکایت کردند. حضرت فرمود: با این زنها متعه کنید
-4 سبره میگوید: با پیامبر در حجۀ الوداع بودیم وقتی به مکه آمدیم و از احرام بیرون شدیم، فرمود: با این زنها متعه کنید. موضوع
را با زنها در میان گذاشتیم آنها از این با ما ازدواج کنند امتناع کردند مگر این مدتی براي آن تعیین شود. موضوع را به پیامبر خبر
«2». دادیم حضرت فرمود: میان خود و آنها مدت تعیین کنید
«3». -5 از جابر درباره متعه پرسیدند، گفت: در عهد پیامبر و ابو بکر و عمر متعه میکردیم تا این عمر از آن نهی کرد
«4». -6 جابر میگوید: در زمان پیامبر و ابو بکر با یک مشت خرما یا آرد متعه میکردیم تا این عمر نهی کرد
نظیر این گونه روایات بسیار است و ما فقط نمونههایی را آوردیم و حتی خود خلیفه دوم که شدیداً با متعه مخالفت نمود، در سخنی
«5». اعتراف کرده که متعه زنان در زمان پیامبر جایز بوده و او آن را حرام کرده است
البته اهل سنت گفتهاند که بعدها جواز متعه نسخ شد ولی به هر حال این روایات میرساند که در زمان پیامبر متعه معمول بوده و به
طوري که دیدیم در بعضی از آنها آمده بود که خود پیامبر به آن امر فرمود.
درباره نسخ این حکم بعدها صحبت خواهیم کرد.
ازدواج موقت در قرآن و حدیث
از قرآن کریم به روشنی مشروعیت و جواز متعه یا همان ازدواج موقت به دست میآید آنجا که میفرماید:
-----------------------------------
1)- تفسیر فخر رازي (مفاتیح الغیب) ج 10 ص 49 )
2)- متقی هندي، کنز العمال ج 16 ص 525 )
3)- همان ص 523 )
4)- مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 325 )
5)- کنز العمال ج 16 ص 519 )
صفحه : 402
فَمَ ا استَمتَعتُم بِه مِنهُن فَآتُوهُن أُجُورَهُن فَرِی َ ض ۀً (نساء/ 24 ) پس هر گاه از زنان متعه کردید پس مهریههاي مقرر شده آنان را
بپردازید.
در زمان نزول قرآن به معناي ازدواج موقت بود و این یک اصطلاح بود که همه از آن ازدواج موقت را « متعه » و « استمتاع » کلمه
آمده که به « الی اجل مسمّی » عبارت « منهن » میفهمیدند. حتی در بعضی از قرائتها مانند قرائت إبن عباس و ابی بن کعب بعد از
و شاید منظور تفسیر آیه باشد و نه این این تفسیر از متن آیه است. «1» معناي تا مدت معین است
منتهی اهل «2». بسیاري از مفسران اهل سنت حتی قدماي آنها مانند سدي و مجاهد گفتهاند که منظور از این آیه نکاح متعه است
سنت گفتهاند که این آیه نسخ شده که درباره آن بحث خواهیم کرد.
از نظر روایات هم، مشروعیت و جواز متعه در زمان پیامبر امري مسلم است و برخی از روایات را در این زمینه از منابع اهل سنت
صفحه 256 از 390
ملاحظه کردید و اینک دو روایت هم از طریق شیعه نقل میکنیم:
امام صادق (ع) فرمود: درباره متعه قرآن «3»( -1 عن الصادق (ع) قال: المتعۀ نزل بها القرآن و جرت بها السنۀ من رسول الله (ص
نازل شده و سنت پیامبر هم بر آن جاري است.
-2 عبد الرحمن بن ابی عبد الله میگوید: ابو حنیفه از امام صادق (ع) درباره متعه زنان پرسید که آیا آن حق است! او فرمود: سبحان
ابو حنیفه گفت: به خدا قسم مثل آن بود که تا کنون « فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه » الله آیا کتاب خدا را نمیخوانی
«4». این آیه را نخوانده بودم
-----------------------------------
1)- طبري، جامع البیان ج 4 ص 13 )
2)- همان ص 12 )
3)- کافی ج 5 ص 449 )
4)- همان. )
صفحه : 403
آیا حکم ازدواج موقت نسخ شده است!
دیدیم که آیه قرآن و روایات متعدد از طریق اهل سنت و شیعه بر مشروعیت و جواز ازدواج موقت دلالت دارد، و این چیزي نیست
که جاي تردید باشد. همچنین جاي تردید نیست که خلیفه دوم در زمان خلافت خود ازدواج موقت را تحریم کرد و گفت دو نوع
متعه در زمان پیامبر وجود داشت و من آنها را حرام میکنم و مرتکبان را مجازات خواهم کرد یکی متعه حج و دیگري متعه
«1». زنان
آنچه مهم است این است که آیا این حکم در زمان پیامبر به وسیله قرآن یا حدیث پیامبر نسخ شده یا فقط خلیفه آن را نسخ کرد!
اهل سنت معتقدند که این حکم در زمان خود پیامبر نسخ شده است. گاهی گفته میشود که این آیه با آیاتی که دلالت بر ارث و
عدّه زن میکند نسخ شده چون زنی که متعه شده ارث وعده ندارد و گاهی گفته میشود که آیه (إِلّا عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت
أَیمانُهُم) که در سوره مؤمنون آمده آن را نسخ کرده چون به زنی که متعه شده زوجه گفته نمیشود و گاهی نسخ حکم متعه را به
روایاتی نسبت میدهند که در آنها از پیامبر نقل شده که از متعه زنان نهی کرده است از جمله:
«2». -1 از علی (ع) نقل میکنند که گفته: پیامبر در روز خیبر از متعه زنان و خوردن گوشت الاغهاي اهلی نهی کرد
«3». -2 از سبره نقل میکنند که پیامبر روز فتح مکه از متعه زنان نهی کرد
«4». -3 باز از سبره نقل میکنند که پیامبر در حجۀ الوداع از متعه زنان نهی کرد
ما میگوییم این آیه نسخ نشده زیرا آیات مربوط به ارث و عدّه فقط بیان حکمی از احکام ازدواج است و در مقام بیان شرط
زوجیت نیست و لذا صلاحیت نسخ این حکم را ندارد. دیگر این آیه سوره مؤمنون در مکه نازل شده و آیه نکاح متعه در مدینه
نازل شده و آیه مکی نمیتواند ناسخ آیه مدنی باشد و اساساً اطلاق زوجه بر زنی که متعه
-----------------------------------
1)- کنز العمال ج 16 ص 519 )
[.....] 2)- کنز العمال ج 16 ص 523 )
3)- همان ص 225 )
صفحه 257 از 390
4)- همان 225 )
صفحه : 404
شده اشکالی ندارد و لذا در بعضی از روایات اهل سنت، از متعه به عنوان نکاح و تزویج نام برده شده و این زوجه به او اطلاق
نمیشود صرف یک ادعاست و استدلال به این او ارث نمیبرد یک استدلال واهی است و همانگونه که گفتیم این بیان حکمی از
احکام است و شرط زوجیت نیست.
و اما روایاتی که نقل شده آنها نیز صلاحیت نسخ آیه را ندارند زیرا:
اولًا، نسخ قرآن با خبر واحد جایز نیست.
ثانیاً، این احادیث مضطرب هستند و یکی دیگري را نفی میکند زیرا همانگونه که دیدیم در یکی زمان نهی پیامبر روز خیبر و در
دیگري روز فتح مکه و در دیگري حجۀ الوداع گفته شده و این اضطراب اصالت آنها را زیر سؤال میبرد و براي همین اضطراب
که سخن باطلی است و ما در دین چیزي را نداریم که «1» است که بعضیها گفتهاند متعه چندین بار مشروع شده و نسخ شده است
بطور مکرر نسخ شده باشد.
ثالثاً، این روایات با روایات دیگري که دلالت بر عدم نسخ میکند معارض است از جمله:
-1 از حَکَم بن عیینه پرسیده شده که آیه (فما استمتعتم به منهن) نسخ شده یا نه! گفت: نه و علی (ع) میگفت: اگر عمر از متعه
«2». نهی نمیکرد، جز شقی کسی زنا نمیکرد
-2 عمران بن حصین گفت: آیه متعه در کتاب خدا نازل گردید و پیامبر ما را به آن امر کرد و آیهاي نازل نشده که آن را نسخ کند
«3». و پیامبر از دنیا رفت و ما را از آن نهی نکرد آنگاه مردي با رأي خود چیزي گفت
و اما نهی خلیفه دوم از متعه، آنهم صلاحیت نسخ حکم خدا را ندارد و اتفاقاً سخن خلیفه که گفت: دو متعه در زمان پیامبر بود و
من آن را حرام میکنم، خود دلیل است که
-----------------------------------
1)- کشاف ج 1 ص 498 )
2)- جامع البیان ج 4 ص 13 )
3)- صحیح بخاري ج 6 ص 33 )
صفحه : 405
حکم متعه در زمان پیامبر نسخ نشده و این خلیفه بود که به خاطر مصالحی که خود میدانست آن را تحریم کرد و او در مقامی
نیست که بتواند چیزي را که پیامبر حلال کرده، حرام کند و اگر هم به عنوان حاکم و به خاطر مصالحی چیزي را قدغن کرد، جنبه
موقت خواهد داشت و نمیتوان آن را حکم اسلام دانست و به آن جنبه شرعی و دائمی داد.
اتفاقاً از فرزند عمر درباره متعه زنان پرسیدند، گفت: حلال است راوي گفت: پدرت آن را حرام کرده است. او گفت: ببین اگر
گفته شده که یحیی «1»! چیزي را پدرم نهی کند ولی پیامبر آن را سنت قرار دهد ما باید سنت پیامبر را ترك کنیم و تابع پدرم باشیم
بن اکثم به مردي که متعه میکرد گفت: حکم متعه را از چه کسی گرفتی! گفت از عمر؟ گفته شد او که شدیداً مخالف متعه بود.
گفت: در خبر صحیح آمد که عمر بالاي منبر گفت: پیامبر متعه را حلال کرده من حرام میکنم. ما روایت او را میپذیریم ولی
«2». تحریم او را نمیپذیریم
دیدگاه شیعه و ائمه اهل بیت
صفحه 258 از 390
مشروعیت و حلال بودن ازدواج موقت یکی از ضروریات مذهب شیعه است و شیعه با پیروي از آیه قرآن و سنت پیامبر و سخنان
ائمه اهل بیت آن را جایز بلکه مستحب میدانند و اعتنایی به تحریم خلیفه ندارند.
در این باره نخست چند روایت و سپس سخنانی از بزرگان علماي شیعه نقل میکنیم هر چند که نیازي به نقل آنها نیست:
«3». -1 عن الصادق (ع) قال: لیس منا من لم یؤمن بکّرتنا و لم یستحل متعتنا
امام صادق (ع) فرمود: از ما نیست کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد. و متعه
-----------------------------------
1)- مسند احمد بن حنبل ج 2 ص 95 )
2)- جواهر الکلام ج 30 ص 148 به نقل از المحاضرات راغب ج 2 ص 93 )
3)- وسائل الشیعه ج 14 ص 438 )
صفحه : 406
ما را حلال نداند.
-2 عبد الله بن عمر لیثی از امام باقر (ع) پرسید: راجع به متعه زنان چه میگویی فرمود: خدا آن را در کتاب خودش و در سنت
«1». پیامبرش حلال کرده. پس، آن تا روز قیامت حلال است
روایات از طریق اهل بیت در این باره متواتر است و اینک چند سخن از فقها و دانشمندان شیعه نقل میکنیم:
که همان نکاح دائم است که مدت و شرط ندارد ... و دیگري « غبطه » -1 شیخ مفید میگوید: نکاح بر چند قسم است: یکی نکاح
و نیز شیخ مفید رساله مستقلی درباره متعه دارد و «2». و آن نکاحی است که مدت معین دارد و با اجرت منعقد میشود « متعه » نکاح
«3». در آن از حضرت علی (ع) و سایر ائمه مباح بودن متعه را نقل میکند
-2 شیخ طوسی میگوید: نکاح متعه در شریعت اسلام مباح است و آن عبارت است از عقد یک مرد بر زنی در مدت معین در برابر
«4». مهر معین
-3 محقق حلی میگوید: ازدواج موقت در دین اسلام جایز است چون مشروع بودن آن ثابت شده و دلیلی بر رفع حکم آن وجود
«5». ندارد
-4 صاحب جواهر میگوید: اجماع بر حلال بودن متعه از سوي شیعه واضح است بلکه آن از ضروریات مذهب شیعه است و اما از
«6». غیر شیعه صحابه و کسانی که در صدر اسلام بودند بر مشروع بودن و حلال بودن آن اتفاق نظر دارند
پرسشهایی درباره ازدواج موقت
اکنون که مشروعیت ازدواج موقت از نظر اسلام روشن شد، اینک به پرسشهایی
-----------------------------------
1)- همان ص 437 )
2)- شیخ مفید، المقنعه ص 498 )
3)- وسائل الشیعه ج 14 ص 440 )
4)- شیخ طوسی، النهایه ص 489 )
5)- محقق، شرایع الاسلام چاپ سنگی ص 184 )
[.....] 6)- جواهر الکلام ج 30 ص 149 )
صفحه 259 از 390
صفحه : 407
که ممکن است در این باره پیش بیاید پاسخ میدهیم.
پرسش نخست این آیا ازدواج موقت ارکان خانواده را به هم نمیزند! و باعث دلسردي زن از زندگی با مردي که متعه کرده
نمیشود!
پرسش دوم این آیا ترویج ازدواج موقت، ترویج شهوترانی نیست! و باعث به وجود آمدن حرمسراها نمیشود!
پرسش سوم این ازدواج موقت چه فرقی با فحشا دارد! آیا آن هم نوعی فحشا و خودفروشی به حساب نمیآید!
پرسش چهارم این آیا ازدواج موقت توهین به شخصیت زن نیست! و زنی که تن به ازدواج موقت میدهد و در مقابل اجرتی صیغه
میشود به شخصیت او لطمه وارد نمیشود!
در پاسخ پرسش نخست میگوییم: ازدواج موقت رقیبی براي خانوادهها نیست و در مواقعی صورت میگیرد که ضرورتی پیش بیاید
و مرد و زن احتیاج به اطفاء شهوت داشته داشته باشند ولی امکان تشکیل خانواده براي آنها وجود نداشته باشد. ازدواج موقت به
عنوان یک راه حل موقت براي این گونه موارد تشریع شده است تا از فحشا و زنا جلوگیري گردد و لذا در روایاتی از ائمه اهل بیت،
ازدواج موقت براي مردانی که خانواده دارند امري ناپسند دانسته شده:
«1». -1 عن علی بن یقطین قال سألت ابا الحسن (ع) عن المتعه. فقال: ما انت و ذلک قد اغناك الله عنها
علی بن یقطین میگوید: از امام موسی بن جعفر (ع) درباره متعه پرسیدم. فرمود: تو را با متعه چه کار! در حالی که خدا تو را از آن
بینیاز کرده است.
«2». -2 عن الفتح بن یزید قال: سألت أبا الحسن (ع) عن المتعه. قال: هی حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج فلیستعفف بالمتعه
-----------------------------------
1)- وسائل الشیعه ج 14 ص 449 )
2)- همان )
صفحه : 408
فتح بن یزید میگوید: از امام موسی بن جعفر (ع) درباره متعه پرسیدم. فرمود: آن براي کسی که خدا او را به وسیله ازدواج بینیاز
نکرده است، حلال و مباح مطلق است پس چنین شخصی به وسیله متعه عفت نشان بدهد.
بنابراین اصل مشروعیت ازدواج موقت براي کسانی است که امکان تشکیل خانواده ندارند و روشن است که این نوع ازدواج در
برابر خانوادهها نیست تا بگوییم باعث دلسردي و عدم امنیت در خانواده میشود. حال کسانی از این قانون سوء استفاده میکنند،
مطلب دیگري است. از این گذشته این گونه چیزها مربوط به فرهنگ جامعه است اگر در جامعهاي متعه رواج داشته باشد یک چیز
معمولی میشود و به خانواده لطمه نمیزند.
در پاسخ پرسش دوم میگوییم: با توجه به مطلبی که در پاسخ پرسش اول گفتیم روشن میشود که ازدواج موقت اگر درست اجرا
شود نه تنها باعث ترویج شهوترانی نیست بلکه جلو فحشا و بیبندباریهاي جنسی را میگیرد و همانگونه که گفتیم، آن راه حل
موقتی براي کسانی است که غریزه جنسی در آنها شعلهور است ولی امکان تشکیل خانواده و ازدواج دائم را ندارند بخصوص در
زمان ما که شرایط ازدواج دایم بسیار سنگین شده است. و این مشروعیت این امر باعث به وجود آمدن حرمسراها میشود، سخن بی
ربطی است و این مربوط به سوء استفادههایی است که از قانون میشود و میدانیم که از هر قانونی میتوان سوء استفاده کرد.
در پاسخ پرسش سوم میگوییم: میان ازدواج موقت و فحشا تفاوتهاي اساسی وجود دارد در ازدواج موقت مانند ازدواج دائم یک
زن فقط در اختیار یک مرد است و تا وقت معینی به سر نیامده، حق ندارد با مرد دیگري رابطه داشته باشد. همچنین پس از پایان
صفحه 260 از 390
وقت معین، زن باید عده نگهدارد تا وضعیت او از نظر حاملگی مشخص شود و نیز فرزندان چنین ازدواجی مانند فرزندان ازدواج
دایم هستند و از پدر و مادر خود ارث میبرند. بنابراین، فرق ازدواج موقت با ازدواج دایم فقط در این است که شرایط آن آسانتر
است.
صفحه : 409
در پاسخ پرسش چهارم میگوییم: این بستگی به فرهنگ جامعه دارد اگر در جامعهاي مانند جامعه ما، ازدواج موقت کاري توهین
آمیز براي زن تلقی شود، این مربوط به فرهنگ جامعه میشود و ربطی به قانون ندارد در مقابل ممکن است در جامعهاي ازدواج
موقت توهین تلقی نشود بلکه کاري پسندیده باشد این هم مربوط به فرهنگ آن جامعه است و به هر حال در اصل قانون چنین
اهانتی بر زن نشده و ازدواج موقت هم مانند ازدواج دایم رابطه زناشویی و زوجیت ایجاد میکند و اگر توهین باشد، بسته به آداب
و رسوم و سنتهاي جامعه است که باید با تبلیغات درست اصلاح شود.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 25 الی 28
اشاره
وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولًا أَن یَنکِحَ المُحصَنات المُؤمِنات فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن فَتَیاتِکُم المُؤمِنات وَ اللّه أَعلَم بِإِیمانِکُم بَعضُکُم
مِن بَعض فَانکِحُوهُن بِإِذن أَهلِهِن وَ آتُوهُن أُجُورَهُن بِالمَعرُوف مُح َ ص نات غَیرَ مُسافِحات وَ لا مُتَّخِ ذات أَخدان فَإِذا أُحصِن فَإِن أَتَینَ
( بِفاحِشَ ۀٍ فَعَلَیهِن نِصف ما عَلَی المُح َ ص نات مِنَ العَذاب ذلِکَ لِمَن خَشِیَ العَنَتَ مِنکُم وَ أَن تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم ( 25
یُرِیدُ اللّه لِیُبَیِّنَ لَکُم وَ یَهدِیَکُم سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم وَ یَتُوبَ عَلَیکُم وَ اللّه عَلِیم حَکِیم ( 26 ) وَ اللّه یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِینَ
( یَتَّبِعُونَ الشَّهَوات أَن تَمِیلُوا مَیلًا عَظِیماً ( 27 ) یُرِیدُ اللّه أَن یُخَفِّفَ عَنکُم وَ خُلِقَ الإِنسان ضَعِیفاً ( 28
و هر کس از شما که از لحاظ مالی توانایی ندارد که با زنان آزاد مؤمن ازدواج کند، پس با کنیزان مؤمنی که مالک آنها هستید
ازدواج کنید و خدا به ایمان شما داناتر است. بعضی از شما از بعضی دیگر است پس با آنها با اجازه مالکانشان ازدواج کنید و
مهریه هایشان را بدهید در حالی که پاکدامنان هستند و زناکاران و دوست گیران به پنهانی نیستند. پس چون شوهردار شدند، اگر
کار زشت (زنا)
صفحه : 410
کنند پس بر آنها نیمی از مجازاتی است که بر آزادان است. این، براي کسی از شماست که از فشار بیهمسري بترسد (که به گناه
( بیفتد) ولی این صبر کنید براي شما بهتر است و خدا آمرزنده بخشایشگر است ( 25
خدا میخواهد تا به شما بیان کند و شما را به سنتهاي کسانی که پیش از شما بودند، رهنمون شود و شما را بپذیرد و خدا داناي
( فرزانه است ( 26
( و خدا میخواهد شما را بپذیرد ولی کسانی که پیروي از شهوتهاي خود کردهاند، میخواهند به کجروي بزرگی دچار شوید ( 27
( خدا میخواهد بر شما تخفیف دهد و انسان ضعیف آفریده شده است ( 28
نکات ادبی
قدرت، توانایی، داشتن امکانات براي انجام کاري. « استطاعت » -1
است یعنی داراي افزونی. « ذي الطول » ثروت، افزونی. یکی از نامهاي خدا « طول » -2
صفحه 261 از 390
در اینجا زنهاي آزاد در برابر کنیز. البته محصنات معانی دیگري هم دارد که باید با قرائن فهمید مانند زنهاي « محصنات » -3
شوهردار و زنهاي با عفت.
تملک، تصاحب، مالکیت بردهها و کنیزان. « ملک یمین » -4
کنیزان هر چند که پیر باشند. « فتیات » -5
زنان زشتکار، زناکار. « مسافحات » -6
جمع خدن. دوست، رفیق، دوست پنهانی. « اخدان » -7
ضرر شدید. بیم از افتادن به ضرر یا گناه. « عنت » -8
میباشد. همیشه لام پس دو فعل اراد و امر به معناي آن میآید مانند: یریدون لیطفئوا أي ان « ان » لام در اینجا به معناي « لیبین » -9
یطفئوا.
کجی، انحراف از خط مستقیم. « میل » -10
صفحه : 411
تفسیر و توضیح
آیه ( 25 ) وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولًا ... حکم دیگري از احکام ازدواج بیان میشود و آن این اگر کسانی از شما از نظر قدرت مالی
نتوانستند با زنان معمولی و آزاد ازدواج کنند میتوانند با کنیزانی که در تملک صاحبان خود هستند ازدواج کنند چون مهریه و
نفقه آنها پایین و اندك است و مردان فقیر نیز میتوانند از عهده آن بر بیایند.
این در آیه آمده که (فمن ما ملکت ایمانکم) یعنی کنیزانی که مالک آنها هستید، منظور مالک بودن جامعه است یعنی این آنها
برده و مملوك هستند و در ملک کسی از شما قرار دارند و منظور بردههایی است که کنیز دیگران هستند و انسان نمیتواند با کنیز
خود ازدواج کند بلکه با کنیز دیگران ازدواج میکند.
مطلب دیگر این هم زنان آزاد و هم زنان کنیز را به این مقید کرده که مؤمن باشند اشاره به این ازدواج با زنان غیر مسلمان چه آزاد
و چه کنیز براي مرد مسلمان جایز نیست. پس از این قید اضافه میکند که خداوند از ایمان شما آگاهتر است. یعنی شما فقط موظف
به ظاهر هستید و کسی که در ظاهر ادعاي ایمان و اسلام میکند شما باید با او رفتار یک مسلمان داشته باشید و با باطن او کاري
نداشته باشید و این خداست که از باطن افراد خبر دارد.
در جامعه آن روز که برده داري رسم بود، ازدواج یک مرد آزاد با یک زن برده نوعی کسر شأن و توهین به آن مرد به حساب
میآمد. قرآن کریم در اینجا تذکر میدهد که ازدواج با زنان برده را کسر شأن خود ندانید زیرا همه شما از یکدیگر هستید و همه،
فرزندان آدم و از نوع بشر هستید. و نیز در اصل ایمان مساوي هستید هر چند که ایمان مراتبی دارد ولی آن مربوط به پاداشهاي
اخروي است. از نظر جریان احکام اسلام، همه مسلمانان یکسان هستند و حقوق مساوي دارند.
ازدواج با زنان برده یا همان کنیزان باید با اجازه مالکان آنها باشد همچنین باید مانند زنان آزاد براي آنها هم مهریه داده شود و
دادن مهریه باید با خوشرفتاري باشد.
صفحه : 412
پس از بیان این حکم هشدار میدهد که با کنیزان با عفت که زناکار نیستند و روابط نامشروع پنهانی با کسان دیگري ندارند،
ازدواج کنید. چون زنان برده در آن زمان بیشتر در معرض فساد اخلاقی بودند و حتی بعضی از افراد زنان برده خود را وادار به فحشا
میکردند تا از این طریق، مالی به دست آورند و قرآن از این کار منع کرد:
صفحه 262 از 390
وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکُم عَلَی البِغاءِ إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً (نور/ 133 ) کنیزان خود را وادار به فحشا نکنید وقتی آنها میخواهند باعفت باشند.
اکنون که افرادي میخواهند با زنان برده ازدواج کنند، دقت داشته باشند آنها پاك و با عفت باشند و از اهل فحشا نباشند و پنهانی
با مردان اجنبی رابطه نداشته باشند. در عصر جاهلی زناکاري و فحشاي آشکار را بد میدانستند ولی این زنی در خفا و پنهانی با
کسی رابطه جنسی و دوستی آنچنانی داشته باشد، آن را کار خلاف نمیدانستند. در این آیه هر دو صورت فحشا را نفی میکند چه
فحشاي آشکار (مسافحات) و چه فحشاي پنهانی (متخدات اخدان).
شد، اگر چنین زنی با داشتن شوهر زنا کند به « محصن » حکم دیگر این وقتی زن بردهاي به عقد ازدواج کسی در آمد و به اصطلاح
یا سنگسار کردن « رجم » او حدّ زنا جاري میشود و میزان حدّ او نصف حدّ زنان آزاد است. میدانیم که حدّ زن آزاد شوهردار
است و چون این حدّ قابل نصف کردن نیست، حکم روي حدّ دیگر زنان آزاد میرود و آن صد ضربه شلاق است. بنابراین به زن
برده زناکار چه شوهردار باشد و چه نباشد پنجاه ضربه شلاق زده میشود، و این این حکم در این آیه درباره برده شوهردار بیان
شده براي این است که سیاق سخن آن را اقتضا میکند و از اول آیه صحبت از ازدواج با کنیزان است که طبعاً شوهردار میشوند و
بیانگر این مطلب است که این سخن ادامه سخن قبلی است. « فاذا أحصن » در « فاء تفریع » به اصطلاح ادبی
آیه اضافه میکند که ازدواج با کنیزان، براي کسانی پسندیده است که از ضرر
صفحه : 413
بترسد یعنی این اگر ازدواج نکند به ضرر و مشقت میافتد و بیم آن میرود که آلوده به گناه باشد. بنابراین، پسندیده بودن ازدواج
با کنیزان سه شرط دارد یکی این مرد قدرت مالی براي ازدواج زنان آزاد نداشته باشد. دوم این کنیزان مسلمان باشند. سوم این مرد
در صورت ازدواج نکردن، از افتادن به ضرر بترسد. ولی اگر تحمل داشته باشد و از ضرر نترسد، از چنین ازدواجی خودداري کند
بهتر است، چون زنان برده در زمان برده داري، همسران شایستهاي براي تشکیل خانواده و تربیت اولاد نبودند. در آخر آیه
میفرماید: خداوند آمرزنده بخشایشگر است یعنی این اگر در اجراي احکامی که ذکر شد تعللی رخ دهد، خداوند آن را میبخشد.
28 ) یُرِیدُ اللّه لِیُبَیِّنَ لَکُم وَ یَهدِیَکُم ... در چند آیه پیش بعضی از مسایل و احکام مربوط به زنان ذکر شد و اینک - آیات ( 26
میفرماید: خدا میخواهد که احکام خود را به شما بیان کند و شما را به سنتهاي گذشتگانتان رهنمون شود. منظور از گذشتگان در
اینجا پیامبران پیشین و آیین آنهاست و این نشان میدهد که این احکام در شریعت آنها هم به همین ترتیب بوده است و فقط چند
اختلاف جزیی میان شریعت اسلام و شرایع آنها بوده که در آیه به آنها با تعبیر (إلا ما قد سلف) یعنی جز آنچه گذشته، اشاره شده
است. مانند جمع میان دو خواهر.
غیر از این دو مورد یعنی بیان احکام و رهنمون شدن به سنتهاي گذشتگان، خدا میخواهد شما را بپذیرد. توبه در اینجا از جانب
خدا و به معناي بازگشت خدا به بنده است و بازگشت او به بندگان همان دادن نعمت است و این این احکام را تشریع فرموده و به
بشر اجازه داده که ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد و فرزندانی بیاورد، خود نعمت بزرگی از سوي خدا بر بندگان است. پس از
بیان این سه موردي که اراده خدا به آنها تعلق گرفته میفرماید: خدا دانا و فرزانه است یعنی تشریع این احکام از روي علم و
حکمت است و به صورت گزاف و تصادفی نیست.
در آیه بعد، باز اظهار میدارد که خدا میخواهد شما را بپذیرد و این تکرار علاوه بر
صفحه : 414
تأکید، براي زمینه سازي جهت بیان مطلب بعدي است و آن این در مقابل خواست خدا که اراده کرده شما را بپذیرد و شما هدایت
شوید، کسانی هستند که اراده کردهاند شما را به کجی و انحراف بزرگی بکشانند و آنها همانها هستند که از شهوات نفسانی خود
پیروي میکنند کسانی که اسیر شهوات خود هستند و به احکام الهی اعتنایی ندارند، همواره میخواهند دیگران هم مثل آنها باشند
صفحه 263 از 390
و سعی دارند همه را به راه نادرست خود بکشند. مسلم است که انسانهاي گمراه و منحرف همیشه در تلاشند که دیگران را هم
همراه خود سازند تا کمتر مورد سرزنش قرار بگیرند.
در آیه بعدي یکی دیگر از مواردي که اراده خدا به آن تعلق گرفته بیان میشود و آن تخفیفی است که خدا بر بندگان خود داده
است. مسلم است تکلیفهایی که از جانب خدا بر بندگان شده به مراتب کمتر از امکانات آنهاست و اگر تکلیف بیشتر از این هم بود
بندگان میتوانستند انجام بدهند ولی خدا تکلیف را تخفیف داده و در عین حال همان پاداشی را که شایسته است به آنها مرحمت
فرموده. جالب این علت این تخفیف در احکام را هم در این آیه بیان نموده و گفته است: همانا انسان ضعیف و ناتوان آفریده شده
است. یعنی اگر تکلیفهایی بیشتر از آنچه هست وجود داشته باشد، بشر از زیر بار تکلیف شانه خالی میکند و جز افراد اندکی به
آنها عمل نمیکنند.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 29 الی 30
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل إِلاّ أَن تَکُونَ تِجارَةً عَن تَراض مِنکُم وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَ کُم إِن اللّهَ کانَ بِکُم رَحِیماً
( 29 ) وَ مَن یَفعَل ذلِکَ عُدواناً وَ ظُلماً فَسَوفَ نُصلِیه ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیراً ( 30 )
اي کسانی که ایمان آوردهاید، اموال خود را در میان خود به باطل نخورید مگر این تجارتی از روي رضایت یکدیگر باشد و
خودتان را نکشید همانا خداوند
صفحه : 415
( بر شما مهربان است ( 29
( و هر کس چنین کاري را از روي دشمنی و ستم انجام بدهد، بزودي او را به آتش افکنیم و این بر خدا آسان است ( 30
نکات ادبی
یعنی خوردن اطلاق « اکل » در اینجا به معناي تصرف است و چون گاهی مال از جنس خوردنیهاست لذا به تمام تصرفات « اکل » -1
شد (از باب تسمیۀ الشیء باسم بعضه).
نامشروع، بیهوده، کاري که غرض عقلایی نداشته باشد. « باطل » -2
به معناي معامله و داد و ستد کردن. گویا در زبان عربی واژهاي که با تاء و جیم شروع شود غیر از این کلمه « تجر » از « تجارة » -3
وجود ندارد. ضمناً تجارة خبر تکون است و اسم آن محذوف است و تقدیر چنین است: ان تکون التجارة تجارة عن تراض.
تراضی، رضایت دو طرف معامله. « تراض » -4
است. « بل » استثناي منقطع و یا بگوییم الّا به معناي «.. إلا ان تکون » -5
تجاوز از حدّ، دشمنی. « عدوان » -6
به معناي انداختن، افکندن. « اصلاء » از « نصلیه » -7
تفسیر و توضیح
30 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم ... براي کسب در آمد و به دست آوردن ثروت، راههاي گوناگونی وجود - آیات ( 29
صفحه 264 از 390
دارد که بعضی از آنها از نظر اسلام مشروع نیست مانند در آمدهاي ناشی از رشوه، ربا، قمار، معاملات غرري، خرید و فروش
بعضی از اعیان نجسه چون سگ و خوك و خون و مشروب. در آمدهاي ناشی از چنین کارهایی از نظر اسلام نامشروع و اکل مال
به باطل و حرام است. ممنوعیت چنین کارهایی براي حفظ سلامت اقتصادي است و گاهی منشأ اعتقادي دارد. اما
صفحه : 416
در مقابل، داد و ستد و تجارت که از روي رضایت طرفین باشد مشروع و جایز است.
در این آیه خوردن مال به باطل که شامل معاملات حرام و کسب در آمد از راههاي نامشروع میشود، مورد نهی واقع شده ولی به
معاملات و داد و ستدهاي معمول مانند خرید و فروش اجازه داده شده است.
طبق این حکم هر نوع معاملهاي که میان عقلا رایج باشد با رضایت طرفین جایز است جز مواردي که استثنا شده و حکم آنها در
آیات دیگر و یا در حدیث آمده است و اگر در مشروعیت یک معامله خاصی تردید کردیم و دلیلی بر حرمت آن نیافتیم و یا معامله
جدیدي میان عقلاء رسم شد، میتوانیم به این جمله که بیانگر یک قاعده عمومی است استناد کنیم و در اصطلاح فقهی به اینگونه
جملات عمومات گفته میشود مانند (أوفوا بالعقود) یا (احل الله البیع و حرم الربوا) و یا همین جمله (تجارة عن تراض) با این
عمومات میتوان به مشروعیت هر نوع قراداد و معامله جدیدي که میان عقلا پیدا میشود با توجه به شرایط آن که بر خلاف احکام
اسلامی نباشد، استناد کرد و این نمونهاي از پویایی فقه اسلام است.
در این آیه عام است و شامل تمام درآمدهاي نامشروع میشود که بعضی از آنها را برشمردیم ولی در آیه « اکل مال به باطل »
در مورد رشوه خواري به کار رفته که بیان یکی از مصادیق است: « اکل مال به باطل » دیگري تعبیر
وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل وَ تُدلُوا بِها إِلَی الحُکّام (بقره/ 188 ) اموالتان را در میان خود به باطل نخورید که آن را به حاکمان
رشوه دهید.
بعضی از فقهاي اهل سنت از جمله (تجارة عن تراض) چنین استفاده کردهاند که پس از اجراي عقد بیع، معامله لازم میشود ولی
بعضی دیگر از فقهاي اهل سنت و همه فقهاء شیعه معتقدند که لزوم معامله تنها با عقد نیست بلکه پس از اجراي عقد تا وقتی که
طرفین از مجلس عقد کنار نرفتهاند اختیار فسخ دارند و به این، خیار مجلس گفته میشود چون پیامبر (ص) فرموده است:
البیّعان بالخیار ما لم یفترقا
صفحه : 417
دو طرف معامله اختیار فسخ دارند تا وقتی که از هم جدا نشدهاند.
ممکن است بگوییم که خیار مجلس و یا هر خیار دیگري مانند خیار شرط و خیار حیوان و خیار غبن و خیار عیب با اطلاق جمله
(تجارة عن تراض) مغایرت ندارد. زیرا هر شخصی که معامله میکند باید به این احکام و خیارات توجه داشته باشد و با فرض توجه،
رضایت بر آن تجارتی حاصل میشود که داراي این احکام است. بنابراین، در خود رضایت طرفین چنین احکام و خیاراتی خوابیده
است و مغایر آن نیست. (دقت شود) دستور دیگري که در این آیه آمده مربوط به ایجاد امنیت در جامعه است. میفرماید: خودتان
را نکشید.
این جمله کوتاه شامل معانی گوناگونی است. یکی این خودکشی و انتحار ممنوع است. دیگر این کشتن افراد دیگر و ایجاد ناامنی
در جامعه ممنوع است دیگر این مردم براي رسیدن به هدفهاي دنیایی خود نباید خویشتن را در معرض خطر و هلاکت قرار بدهند.
در آیه دیگري میخوانیم:
وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَۀِ (بقره/ 195 ) خودتان را با دستان خود به هلاکت نیندازید.
خداوند در آیه مورد بحث پس از بیان این مطلب که خودتان را نکشید، اضافه میکند که خدا بر شما مهربان است. یعنی
صفحه 265 از 390
ناملایمات زندگی شما را وادار به بعضی از کارهاي خلاف نکند و به لطف و مرحمت خداوند امیدوار باشید. در آیه بعدي کسانی
را که دست به این کار بزنند و خود یا دیگران را بکشند، به شدت تهدید میکند و میفرماید: هر کس از روي تجاوزگري و ستم
چنین کنید، بزودي او را به آتش جهنم خواهیم افکند و این بر خدا آسان است. البته همه چیز بر خدا آسان است که از جمله آن این
کار است.
[ [سورة النساء ( 4): آیۀ 31
اشاره
( إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنه نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً ( 31
صفحه : 418
اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی شدهاید پرهیز کنید، از بدیهاي شما صرفنظر میکنیم و شما را به جایگاهی شایسته وارد
( میسازیم ( 31
نکات ادبی
گفته « اجنبی » به معناي پهلو مشتق شده که کنایه از اعراض و رویگردانی است و به بیگانه « جنب » پرهیز، خودداري. از « اجتناب » -1
میشود.
از کفر به معناي پوشانیدن مشتق شده است. « نکفّر » -2
بدیها، زشتیها. در اینجا به معناي گناهان کوچک میباشد. « سیئات » -3
اسم مکان از دخول، جایگاه. محل وارد شدن. « مدخل » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 31 ) إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَونَ ... گناهانی که از انسان سرمیزند بر دو قسم است: گناهان کبیره یا بزرگ و گناهان صغیره یا
کوچک و این هر دو در روح انسان تأثیر نامطلوب میگذارد و انسان را از خدا دور میکند ولی یک تفاوت اساسی که میان
گناهان کبیره و صغیره وجود دارد این است که اگر انسان از گناهان کبیره پرهیز کند، خداوند گناهان صغیره او را میبخشد.
ارتکاب گناهان کبیره ناشی از روح عناد و ستیز با خداست و این قابل گذشت نیست و کسی که چنین روحیهاي داشته باشد گناهان
کوچک او نیز قابل عفو نخواهد بود چون آنها هم از روي عناد است ولی اگر کسی از گناهان کبیره پرهیز کند معلوم میشود که
ایمان به خدا دارد و ایمان او توأم با تقواست و لذا اگر چنین کسی با داشتن ایمان و تقوا تصادفاً گناه کوچکی هم بکند خدا آن را
میبخشد و بر او مؤاخذه نمیکند چون این گناه از روي عناد نیست و البته گناه صغیره هم با تکرار و اصرار تبدیل به گناه کبیره
میشود.
در این آیه خداوند از روي لطف و مرحمت اظهار میدارد که اگر شما از گناهان
صفحه : 419
بزرگ که از آن نهی شدهاید، اجتناب کنید، ما بدیهاي شما را که همان گناهان کوچک و صغیره است پوشیده میداریم و از آنها
میگذریم و شما را وارد جایگاهی پسندیده و شایسته که همان بهشت است میسازیم.
صفحه 266 از 390
در مورد گناهان کبیره و صغیره و شناخت آنها بحثهایی وجود دارد که در پی میآید:
بحثی درباره گناهان کبیره و صغیره
یا بزرگ و کوچک، یک اصطلاح قرآنی است و از آیات قرآنی چنین استفاده میشود که « صغیره » و « کبیره » تقسیم گناهان به
گناهان و معاصی همه یکسان نیستند و مراتب و درجاتی دارند بعضی از آنها از اهمیت بیشتري برخوردارند و شدیداً مورد تنفر و
انزجار شارع هستند و بعضی دیگر اهمیت چندانی ندارند و هر چند که مورد نهی واقع شدهاند ولی انجام آنها آن تأثیر نامطلوب
روحی را که در گناهان نوع اول موجود است، ندارند مشروط بر این این گناهان هم تکرار نشوند و بر آنها مداومت و اصرار نکند.
این تقسیم بندي در مورد گناهان، هم در آیات قرآنی و هم در روایات منعکس میباشد و اینک آیاتی را که ناظر به این موضوع
است میخوانیم:
-1 وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَۀً أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم ذَکَرُوا اللّهَ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم (آل عمران/ 135 ) و کسانی که چون کار زشت آشکاري
انجام میدهند یا بر نفس خود ستم میکنند، خدا را به یاد میآورند و از گناهانشان طلب آمرزش میکنند.
در این آیه از دو نوع گناه یاد میکند: یکی فاحشه که به معناي زشتی آشکار است و دیگري ستم بر خویشتن و معلوم است که نوع
اول گناه کبیره است و گاهی تفسیر به زنا
صفحه : 420
از آن یاد شده است. « ستم به نفس » شده که یکی از گناهان کبیره میباشد و نوع دوم گناه صغیره است که با تعبیر سازنده
-2 إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنه نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً (نساء/ 31 ) اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی
شدهاید پرهیز کنید، از بدیهاي شما صرفنظر میکنیم و شما را به جایگاهی پسندیده وارد میسازیم.
یا بدیها که همان گناهان کوچک « سیئات » یا گناهان بزرگ و دیگري « کبائر » در این آیه نیز گناهان به دو نوع تقسیم شدهاند: یکی
است و در این آیه خاطرنشان شده که اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید گناهان صغیره شما بخشیده خواهد شد و این بدانجهت
است که ارتکاب گناهان بزرگ ناشی از روح عناد و ستیز در برابر خداست و کسی که نهی شدید خداوند را زیر پا بگذارد و
مرتکب گناه کبیره شود، او در برابر خدا قرار گرفته و با خدا در ستیز است ولی کسی که از گناهان بزرگ پرهیز میکند، چنین
حالتی را ندارد و پرهیز از گناهان کبیره دلیل بر وجود ایمان و تقواست. و اگر کسی با وجود ایمان و تقوا تصادفاً گناه کوچکی از
او سرزند، دیگر جاي مجازات نیست بلکه جاي عفو و بخشش است.
-3 ما لِهذَا الکِتاب لا یُغادِرُ صَ غِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها (کهف/ 49 ) این نامه عمل چگونه است که از هیچ گناه کوچک و بزرگ
فروگذار نکرده مگر این آن را برشمرده است.
در این آیه که مربوط به روز قیامت است، بیانگر دو نوع بودن گناهان است که نوعی از آنها صغیره یا « کبیره » و « صغیره » تعبیر
کوچک و نوع دیگري کبیره یا بزرگ است.
از این آیه فهمیده میشود که در روز قیامت به حساب گناهان کوچک هم رسیدگی خواهد شد و آنها هم مجازات دارند و این در
حالی است که شخص، مرتکب گناه کبیره شده باشد که در این صورت گناهان صغیره او نیز به حساب میآید. و شاید علت این در
این آیه، صغیره جلوتر از کبیره ذکر شده، این است که
صفحه : 421
انسان انتظار آن را ندارد که گناهان کوچک او هم مورد رسیدگی قرار گیرد ولی آیه اشاره میکند که با وجود کبیره، صغیره هم
مجازات دارد. ولی اگر انسان مرتکب کبیره نشود، طبق صریح آیه قبلی صغیره او به حساب نخواهد آمد و مورد عفو و بخشش
صفحه 267 از 390
خداوند قرار خواهدگرفت.
-4 الَّذِینَ یَجتَنِبُونَ کَبائِرَ الإِثم وَ الفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِن رَبَّکَ واسِع المَغفِرَةِ (نجم/ 32 ) کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاریها
دوري کنند مگر گناهان کوچک. همانا پروردگار تو بخشش گستردهاي دارد.
تقسیم گناهان به بزرگ و کوچک در این آیه هم به روشنی مشهود است. این آیه در مقام بیان صفات نیکوکاران، آنها را چنین
توصیف میکند که از گناهان بزرگ و زشتکاریهاي آشکار اجتناب میکنند هر چند که گاهی گناهان کوچک و کم اهمیت از
آنها سر میزند که خداوند با آن بخشش گسترده خود میبخشد.
در آیاتی که خواندیم، تعبیرها مختلف است در یک آیه میان کبائر و سیئات و در آیه دیگر میان فاحشه و ظلم به نفس و در آیه
دیگر میان صغیره و کبیره و در آیه دیگر میان کبائر و لمم مقابله انداخته و منظور از همه یک چیز است و آن تقسیم گناهان به
بزرگ و کوچک است.
این تعبیرات در روایات و احادیث گوناگون هم آمده که اقتباس از قرآن است و ما بزودي نمونههایی از آنها را خواهیم آورد.
معیار شناخت کبیره از صغیره
اکنون این پرسش مطرح میشود که معیار و ملاك در تشخیص گناه کبیره از گناه صغیره چیست و براي شناخت آنها چه ضابطهاي
وجود دارد! در این باره نظریههاي مختلفی ابراز شده که مهمترین آنها عبارتند از:
-1 گناه کبیره گناهی است که خداوند در دنیا براي آن حدّ و مجازات معین کرده
صفحه : 422
«1». و در آخرت وعده عذاب جهنم داده است و گناهان صغیره غیر آن است
اشکال این قول این است که گناهانی مانند رباخواري و دروغگویی را نمیگیرد چون براي آن در دنیا حدّي تعیین نشده است.
-2 گناه کبیره گناهی است که از روي استهانت بر دین و طغیان و عناد در برابر خدا انجام گیرد. هر گناهی که به این صورت واقع
«2». شود کبیره است هر چند که کم اهمیت باشد و هر گناهی که چنین نباشد صغیره است
این قول نیز درست نیست زیرا بعضی از گناهان حتی اگر از روي عناد و طغیان هم نباشد، قطعاً جزو گناهان کبیره است و مرتکب
آن در جهنم خواهد بود مانند قتل نفس و خوردن مال یتیم و فرار از جهاد که در روایات از گناهان کبیره شناخته شدهاند.
-3 کبیره و صغیره بودن گناه نسبی است. به این معنا که هر گناهی نسبت به گناه مهمتر از خود صغیره است و در مقایسه با گناه کم
«3». اهمیتتر کبیره است بنابراین، یک گناه ممکن است هم کبیره باشد و هم صغیره
این نظریه خلاف ظواهر قرآن و احادیث است که در آنها گناهان به روشنی بر دو قسم تقسیم شدهاند و اجتناب از کبائر باعث
آمرزش صغایر دانسته شده است.
-4 گناه کبیره گناهی است که مجازات و عقاب آن از ثواب مرتکب آن بیشتر باشد و هم ثواب او را از بین ببرد و هم چیزي از آن
«4». باقی بماند و گناه صغیره گناهی است که چنین نباشد یعنی عقاب آن از ثواب صاحبش کمتر باشد
این قول هیچ دلیل و معیاري ندارد و با ظواهر آیات و روایات هم سازگار نیست و ضمناً مبتنی بر حبط اعمال است که از نظر شیعه
مردود است و حبط عمل فقط
-----------------------------------
1)- مجمع البیان ج 2 ص 61 )
2)- طباطبائی، المیزان ج 4 ص 346 به نقل از امام الحرمین. )
صفحه 268 از 390
3)- مجمع البیان ج 2 ص 61 )
4)- رجوع شود به: زمخشري، الکشاف ج 1 ص 503 این قول را غزالی در احیاء العلوم پسندیده است. )
صفحه : 423
براي کافران و مشرکان میباشد.
-5 گناه کبیره گناهی است که به شدت از آن نهی شده و براي مرتکب آن وعده عذاب آخرت داده شده هر چند که در این دنیا
حدّ و مجازاتی براي آن تعیین نشده است. خواه وعده عذاب در آخرت، در قرآن داده شده باشد و خواه در روایات معتبر.
ما تصور میکنیم که این قول به صواب نزدیکتر است و این مطلب را میتوان از آیات قرآنی به دست آورد زیرا در آیه 31 از سوره
نساء که متن آن را آوردیم، مسلمانان را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید:
اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، گناهان کوچک را میبخشیم و شما را به جایگاهاي نیکو و پسندیده وارد میسازیم. معلوم است
که منظور از این جایگاه بهشت است. طبق این آیه کسانی که از گناهان کبیره پرهیز میکنند وارد بهشت میشوند مفهوم آن این
است که مرتکبین کبیره وارد جهنم خواهند شد و با این مفهوم گیري ما میتوانیم معیار کبیره بودن گناه را به دست آوریم و بگوییم
هر گناهی که در برابر آن وعده عذاب آخرت داده شده کبیره است.
از این گذشته در روایات متعددي به این معیار و ضابطه تصریح شده است و ما بزودي بعضی از آن روایات را خواهیم آورد.
کبائر و صغائر از دیدگاه روایات
درباره تعیین گناهان کبیره و بیان ضابطه کلی آن، روایات متعددي از حضرات معصومین (ع) نقل شده است. در بعضی از آنها
ضابطه و ملاك کلی بیان گردیده و در بعضی دیگر از گناهان بخصوصی نام برده شده است در بعضی از روایات، گناهان کبیره
پنج تا و هفت تا و در بعضی دیگر هفتاد تا و در بعضی دیگر هشت تا و نه تا و بیست تا نام برده شده که معلوم است منظور روایات،
حصر در آن عدد نیست بلکه بیان بعضی از مصادیق است و میدانیم که خود گناهان کبیره هم متفاوت است و درجاتی دارد.
بعضی از آنها بسیار بزرگ است مانند شرك به خدا و یا قتل نفس.
صفحه : 424
شاید در این روایات، مهمترین آنها ذکر شده است و بقیه به خود مردم واگذار شده که با توجه به معیار کلی آنها را به دست
آورند. در بعضی از نقلها از إبن عباس روایت شده که گناهان کبیره را هفتصد تا دانسته و البته او تمام گناهان را کبیره میدانسته و
لذا آنها را به هفتصد تا رسانیده است.
به هر حال ما اینک چند نمونه از روایاتی را که از حضرات معصومین (ع) در این زمینه نقل شده، ذکر میکنیم بعضی از آنها ضابط
کلی را بیان میکند و بعضی از آنها گناهان بخصوصی را نام میبرد:
«1». -1 عن ابی عبد الله (ع) قال: الکبائر التی اوجب الله علیها النار
امام صادق (ع) فرمود: گناهان کبیره گناهانی است که خداوند به آن وعده آتش داده.
«2». -2 عن علی (ع): و مباین بیّن محارمه من کبیر اوعد علیه نیرانه او صغیر ارصد له غفرانه
امیر المؤمنین (ع) فرمود: و جدا کنندهاي که محارم خود را بیان کرده یا بزرگ است که به آن وعده آتش داده و یا کوچک است
که مژده عفو آن را داده.
-3 از امام صادق (ع) درباره آیه (ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه) پرسیده شد فرمود: هر کس از آن چیزهایی که خدا در مقابل آنها
وعده آتش داده پرهیز کند و مؤمن هم باشد، گناهان کوچک او آمرزیده میشود. و گناهان کبیره هفتگانه که موجب آتشند،
صفحه 269 از 390
عبارتند از: کشتن کسی که جان او محترم است، عقوق والدین، خوردن ربا، تعرب بعد از هجرت (برگشتن از اسلام) تهمت زنا زدن
«3». به زن شوهردار، خوردن مال یتیم و فرار از جهاد
روایات دیگري هم داریم که در آنها افزون بر اینها از گناهان دیگري به عنوان کبائر نام برده شده و در بعضی از آنها به کبیره بودن
یک گناه به شدت نهی از آن استناد شده است. و این میرساند که شدت نهی هم معیار دیگري براي کبیره بودن گناه است.
-----------------------------------
1)- کافی ج 2 ص 276 )
2)- کنز الدقائق ج 2 ص 431 به نقل از نهج البلاغه )
3)- بحار الأنوار ج 79 ص 13 )
صفحه : 425
حکم ارتکاب کبائر
دیدیم که به مرتکب گناه کبیره، وعده عذاب جهنم داده شده. همین امر باعث گردیده درباره چنین افرادي قضاوتهاي گوناگون
بشود و در میان دانشمندان و متکلمان، این پرسش مطرح گردد که مرتکب گناه کبیره چه حکمی دارد!
در این مورد از سوي فِرَق و گروههاي اسلامی چهار نظریه ابراز شده است:
-1 نظریه شیعه و اهل سنت مبنی بر این مرتکب کبیره با اعتقاد به اسلام و داشتن ایمان قلبی، مسلمان و مؤمن است ولی مسلمان
«1». فاسقی است که خداوند مطابق گناه، او را کیفر خواهد داد
-2 نظریه معتزله مبنی بر این مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر بلکه در مرتبهاي میان ایمان و کفر قرار دارد (منزلۀ بین
-3 نظریه مرجئه که گفتهاند مرتکب گناه کبیره مؤمن است و با وجود ایمان قلبی، ارتکاب گناه ضرري بر ایمان «2»( المنزلتین
«3». شخص نمیرساند و تکلیف کارهاي او را باید به خدا واگذار کرد
-4 نظریه خوارج که میگفتند: مرتکب گناه کبیره کافر است اگر چه ایمان قلبی به اسلام داشته باشد و نماز بخواند و چون کافر
«4». است، جان و مال او احترام ندارد
باید بگوییم که نظریه پذیرفته شده در میان عامه مسلمانان تا زمان پیدایش خوارج همان نظریه اول بود اما پس از جریان حکمیت و
ظهور خوارج، این مسأله به صورت خاصی مطرح شد و مورد اختلاف قرار گرفت و اهمیت ویژهاي یافت زیرا عقیده خوارج در این
مسأله باعث تندرویهاي آنان گردید و آنها به خاطر داشتن این عقیده اکثریت مسلمانان را که روش آنها را قبول نداشتند، تکفیر
میکردند و حتی دست به
-----------------------------------
1)- رجوع شود به کتب کلامی شیعه و اشاعره مانند: کشف المراد ص 427 و المواقف ص 389 )
2)- قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه ص 697 به بعد. )
3)- شهرستانی، الملل و النحل ج 1 ص 139 )
4)- در این زمینه رجوع شود به: خوارج در تاریخ ص 253 به بعد تألیف اینجانب. )
صفحه : 426
کشتار آنان میزدند.
این بود که در محافل علمی، مسأله را با اهمیت خاصی مطرح کردند و به اظهار نظر پرداختند و میتوان گفت که همین مسأله
صفحه 270 از 390
بحثانگیز بود که علم کلام را پایه گذاري کرد و موجب گردید که با جدا شدن واصل بن عطا از حسن بصري پس از بحث در
و به دنبال آن بحثهاي کلامی داغی در جامعه مسلمانان مطرح گردد. «1». این باره، مکتب معتزله به وجود آید
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 32 الی 33
اشاره
وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللّه بِه بَعضَکُم عَلی بَعض لِلرِّجال نَصِیب مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب مِمَّا اکتَسَبنَ وَ سئَلُوا اللّهَ مِن فَضلِه إِن اللّهَ کانَ
بِکُل شَیءٍ عَلِیماً ( 32 ) وَ لِکُلٍّ جَعَلنا مَوالِیَ مِمّا تَرَكَ الوالِدان وَ الَأقرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَت أَیمانُکُم فَآتُوهُم نَصِیبَهُم إِن اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ
( شَیءٍ شَهِیداً ( 33
و چیزي را که خداوند به وسیله آن برخی از شما را بر برخی دیگر برتري داده، آرزو نکنید. مردان را از آنچه کسب کردهاند
( بهرهاي است و زنان را نیز از آنچه کسب کردهاند بهرهاي است و از خدا از فضل او بخواهید همانا خداوند به همه چیز داناست ( 32
براي هر کسی از آنچه پدر و مادر و خویشان بر جاي گذاشتهاند، وارثانی قرار دادهایم و نیز کسانی که با آنان پیمان بستهاید پس
( سهم آنها را بدهید. همانا خداوند بر هر چیزي گواه است ( 33
نکات ادبی
آرزوي قلبی که گاهی بر زبان هم جاري میشود و نوعاً در آرزو کردن « تمنی » -1
-----------------------------------
[.....] 1)- جرجانی، شرح المواقف ج 8 ص 377 )
صفحه : 427
چیزهاي غیر ممکن به کار میرود.
افزونی و چون معمولًا انسان از آنچه افزون از نیاز خودش است احسان میکند، لذا به بخشش، فضل گفته شد. « فضل » -2
مشتق شده که به معناي اتصال « ولاء » جمع مولی. این کلمه معانی متعددي دارد و در اینجا به معناي وارث است. از « موالی » -3
است.
دستان راست شما با آنان پیوند خورده. کنایه از پیمان بستن چون در قدیم موقع پیمان بستن، دست راست خود « عقدت ایمانکم » -4
را به یکدیگر میدادند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 32 ) وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللّه ... خداوند جهان آفرینش را بر اساس تفاوتها و اختلافها و تضادها آفریده و در جامعه بشري نیز
افراد بشر با این همگی از یک نوع هستند در جهات مختلفی با همدیگر تفاوت دارند از تفاوت در قیافه گرفته تا تفاوت در استعداد.
این بعضی از افراد نسبت به بعضی دیگر نعمت بیشتري دارند و برخوردارترند، بیشتر از همین اختلاف استعدادهاست و البته مواردي
هم هست که از اختیار بشر بیرون است ولی به هر حال این اختلافها و تفاوتها وجود دارند و خداوند بعضی را بر بعضی دیگر برتري
داده و صد البته این به خاطر مصالحی است که بعضی از آنها را ما میدانیم و بعضی را نمیدانیم. مثلًا در عالم تشریع در باب ارث،
مرد دو برابر زن ارث میبرد و یا در موضوع ازدواج زن مهریه و نفقه میگیرد و در عالم تکوین بعضی از افراد استعداد بیشتري
صفحه 271 از 390
دارند و در زندگی موفق ترند و خلاصه مسلّم است که خداوند چه از لحاظ تشریعی و چه از لحاظ تکوینی به خاطر مصالحی
بعضی را بر بعضی دیگر برتري داده است.
اینک در این آیه مردم را از این بعضیها موقعیت و برخورداري بعضی دیگر را آرزو کنند، نهی کرده زیرا چنین آرزویی انسان را
نسبت به نعمتهایی که دارد بیاعتنا میکند و به جاي این از آنچه دارد استفاده کند و لذت ببرد، اندیشه آنچه ندارد او را
صفحه : 428
آزار میدهد و این بدترین حالت روحی براي انسان است. بخصوص مردها و زنها نباید مقام و موقعیت یکدیگر را آرزو کنند زیرا
خداوند با حکمت و مصلحت والاي خود یکی را مرد و یکی را زن قرار داده و نظام خلقت به هر دو احتیاج دارد و زن و مرد
تکمیل کننده وجود یکدیگرند.
براي مردان از آنچه به دست آوردهاند بهرهاي است و براي زنان نیز از آنچه به دست آوردهاند بهرهاي است.
منظور از چیزي که به دست آوردهاند، مجموع امتیازات و نعمتهایی است که مرد یا زن کسب کردهاند و اینها بیشتر ناشی از
در آیه شامل « اکتساب » ویژگیهاي غیر اختیاري و تفاوتهاي طبیعی است و البته مقداري هم به عملکرد آنها بستگی دارد. کلمه
برخورداریهاي طبیعی و اختیاري است و هر دو را در بر میگیرد.
پس از آنکه از آرزو کردن موقعیت و برتري دیگران نهی میکند، به مردم دستور میدهد که اگر خواهان نعمت و برتري هستند،
آن را از خدا و از فضل خدا بخواهند که خدا به همه چیز داناست و به خاطر این علم، اگر صلاح بداند به کسی نعمت بیشتري
میدهد ولی البته گاهی صلاح نمیداند و به نفع آن شخص نیست که بیش از آنچه دارد، داشته باشد.
آیه ( 33 ) وَ لِکُلٍّ جَعَلنا مَوالِیَ ... در آیاتی که چندي قبل گذشت صحبت از ارث بود و سهم وارثان گوناگون تعیین شد. اینک در
این آیه بطور اجمال و کلی به موضوع ارث اشاره میکند و اظهار میدارد که براي هر کسی وارثانی قرار دادیم که از آنچه پدر و
مادر یا خویشاوندان و یا کسانی که با آنان پیمان بستهاید، از خود برجاي میگذارند ارث ببرند و دستور میدهد که سهم هر کدام
از آنها را بدهید و خدا بر کارهاي شما شاهد و ناظر است.
باید دید که منظور از کسانی که با آنها پیمان بسته شده چه کسانی هستند! و چگونه آنها ارث میبرند!
منظور از آنها وارثانی هستند که بدون داشتن نسب مشترك از یکدیگر ارث میبرند مانند زن و شوهر که با هم پیمان زناشویی و
ارث میبرند. و آنها کسانی هستند « ولاء ضمان جریره » ازدواج بستهاند و یا کسانی که از راه
صفحه : 429
که با یکدیگر پیمان میبندند که یار و یاور یکدیگر باشند و اگر یکی از دنیا رفت و وارثی نداشت دیگري از او ارث ببرد. از نظر
اسلام چنین پیمانی محترم است و در صورتی که یکی از دو طرف بمیرد و وارثی نداشته باشد طرف دیگر وارث اموال او خواهد
بود.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 34 الی 35
اشاره
الرِّجال قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّه بَعضَهُم عَلی بَعض وَ بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصّالِحات قانِتات حافِظات لِلغَیب بِما حَفِظَ اللّه وَ
( اللّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُن فَعِظُوهُن وَ اهجُرُوهُن فِی المَضاجِع وَ اضرِبُوهُن فَإِن أَطَعنَکُم فَلا تَبغُوا عَلَیهِن سَبِیلًا إِن اللّهَ کانَ عَلِیا کَبِیراً ( 34
( وَ إِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه وَ حَکَماً مِن أَهلِها إِن یُرِیدا إِصلاحاً یُوَفِّق اللّه بَینَهُما إِن اللّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً ( 35
صفحه 272 از 390
مردان، سرپرستان زنانند به سبب آنچه خدا بعضی از آنها را بر بعضی دیگر برتري داده است و به سبب انفاقی که مردان از اموال
خود میکنند. پس زنان شایسته، فرمانبرداران و حافظان (حرمت شوهران) در غیاب آنها به سبب حفظ (حقوق) آنها از سوي خدا
هستند. و زنانی را که از نافرمانی آنها بیم دارید، اندرزشان دهید و در بسترهاي خواب از آنان دوري کنید و آنها را بزنید پس اگر
( از شما فرمان بردند، بر آنان راه بهانهاي نجویید. همانا خدا بلند مرتبه و بزرگ است ( 34
و اگر از اختلاف میان زن و شوهر بیم دارید، پس داوري از خانواده مرد و داوري از خانواده زن برانگیزید که اگر اراده اصلاح
( داشته باشند، خداوند آن دو را موفق میکند. همانا خدا دانا و آگاه است ( 35
نکات ادبی
جمع قوّام، سرپرست، قیّم، کسی که متصدي امور کس دیگري باشد. « قوّامون » -1
صفحه : 430
متعلق به قوامون است. « بما فضل الله » -2
از قنوت به معناي مداومت در فرمانبرداري و اطاعت. « قانتات » -3
براي سببیت است. « بما حفظ الله » -4 با در
سرکشی، عصیان، نافرمانی. از نشز به معناي بلندي و ارتفاع گویا کسی که نشوز میکند خود را به بزرگی و بلندي « نشوز » -5
میزند.
ترك، دوري. « هجر » -6
جمع مضجع به معناي بستر. محل خواب از ضجوع به معناي خوابیدن به پشت مشتق شده است. « مضاجع » -7
دشمنی، عداوت، جدایی. از شق به معناي یک جزء جداشده از چیز مشتق شده است. « شقاق » -8
داور، کسی که میان دو نفر قضاوت میکند. « حَکَم » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 34 ) الرِّجال قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ ... جامعه بشري از واحدهاي کوچکی به نام خانواده تشکیل شده و خانواده نیز از گروه اندکی
به نامهاي زن و شوهر و فرزندان پدید آمده است و میتوان گفت: جامعه یک خانواده بزرگ و خانواده یک جامعه کوچک است.
همانگونه که براي اداره بهینه جامعه، وجود یک حاکم یا رئیس ضرورت دارد و اگر در جامعهاي حکومتی نباشد هرج و مرج و
پریشانی به وجود میآید، خانواده نیز همانگونه است و باید در میان اعضاء خانواده کسی به عنوان رئیس و سرپرست خانواده تعیین
شود و بقیه از او پیروي کنند. اکنون این سؤال پیش میآید که چه کسی سرپرستی خانواده را به عهده بگیرد! پاسخ این سؤال
روشن است. جز مرد هیچ یک از اعضاء خانواده شایستگی سرپرستی خانواده را ندارد زیرا اگر فرزندان باشند تجربهاي ندارند و زن
نیز در مقایسه با مرد تجربه اندکی دارد و هم از لحاظ نیروي بدنی از مرد ضعیفتر است و از همه مهمتر این زن یک
صفحه : 431
موجود عاطفی و احساساتی است و در اداره خانواده عقل و تدبیر لازم است که مرد بیش از زن دارد البته عاطفی بودن زن براي
تربیت فرزندان و ایجاد محیط صفا و آرامش در خانواده لازم و مؤثر است ولی اداره خانواده مانند اداره یک کشور، بیشتر به عقل و
تدبیر نیازمند است و ضمناً مرد نانآور خانواده است و از لحاظ اقتصادي خانواده به او نیازمند است و در مقابل تأمین هزینه زندگی
اعضاء خانواده، منطقی است که مرد سرپرست و رئیس خانواده باشد.
صفحه 273 از 390
در آیه شریفه پس از بیان این حقیقت که مردان سرپرستان زنان هستند و دادن ریاست خانواده به مردان، براي آن دو دلیل میآورد:
نخست این خداوند به مردان برتریهایی داده است که زنان آن را ندارند مانند همان نیروي جسمی بیشتر و جنبه عقلانی برتر که
گفته شد. دوم این، هزینه زندگی به عهده مرد است و طبعاً سرپرستی خانواده نیز به عهده او خواهد بود.
رفته است یعنی اگر نوع زنان و مردان را در نظر بگیریم، برتري جسمانی و « اعم اغلب » باید توجه کرد که حکم روي به اصطلاح
عقلانی مرد بر زن را به خوبی ملاحظه میکنیم ولی ممکن است زنانی پیدا شوند که به مراتب از شوهران خود قويتر باشند و عقل
و درایت بیشتري داشته باشند یا حتی نانآور خانواده باشند. در مقام قانون گذاري، نمونههاي نادر را در نظر نمیگیرند بلکه
نمونههاي غالب را ملاحظه میکنند.
با توجه به این سرپرستی خانواده به عهده مرد است، زن باید از مرد اطاعت کند تا خانواده با خوبی و خوشی اداره شود. قرآن کریم
در این مورد زنان را به دو دسته تقسیم میکند:
اول، زنانی که صالح و شایستهاند و همواره در اطاعت شوهران خود هستند و حافظ اسرار آنان میباشند و حتی در غیاب آنها
ناموس و آبرو و اموال آنان را حفظ میکنند. این گونه زنان وظیفه خود را در مقابل حقوقی که خداوند به نفع آنها قرار داده و
حفظ کرده است، انجام میدهند حقوقی مانند نفقه، مهریه و موارد دیگر.
صفحه : 432
دوم، زنانی که در مقابل شوهران خود سرکشی و عصیان میکنند و از سرپرست خانواده فرمان نمیبرند.
براي اصلاح حال چنین زنهایی، خداوند به شوهرانشان دستور میدهد که اقداماتی را به قصد تربیت انجام دهند. در درجه اول آنها
را موعظه کنند و با ملایمت رفتار نمایند. اگر پند و اندرز مؤثر نشد، در درجه دوم به آنها بیاعتنایی کنند و در بستر پشت به آنها
بخوابند و بدینگونه نارضایی خود را نشان بدهند. و اگر این کار هم تأثیر نکرد، در درجه سوم به آنها اجازه داده میشود که براي
ادب کردن چنین زنهاي سرکش، آنها را بزنند.
ممکن است بعضیها این حکم را که مرد میتواند زن خود را بزند، توهین به مقام زن تلقی کنند ولی اگر واقع گرا باشیم، میبینیم
که گاهی کتک زدن براي حفظ خانواده از خطر سقوط و پاشیدگی، کار لازمی است و اگر هم توهین به زن باشد در مقابل حفظ
خانواده قابل تحمل است و در واقع این کار دفع افسد به فاسد میباشد.
اساساً زنان و کودکان موجوداتی عاطفی هستند و عاطفه و احساس آنها خیلی زود تحریک و جریحهدار میشود تنبیه بدنی میتواند
در آنها مؤثر باشد و آنها براي این تنبیهی پیش نیاید و در معرض تنبیه قرار نگیرند، از مربیان و سرپرستان خود حساب میبرند و
کمتر نافرمانی میکنند. بنابراین تنبیه بدنی یکی از ابزارهاي مؤثر در تربیت این گونه افراد است. در مقابل آنها، تنبیه بدنی و کتک
کاري درباره پسران جوان و مردان تأثیر معکوس دارد و آنها را جريتر میکند.
باید توجه کرد این اسلام زدن زنان را در شرایط خاصی مجاز میداند، منظور کتک کاري و خشونت نیست. از نظر فقهی مردها
حق ندارند زنان خود را طوري بزنند که بدن آنها خونی و یا حتی کبود بشود و یا استخوان آنها بشکند بلکه زدن فقط براي
تحریک احساسات آنهاست و آن با خفیفترین نوع زدن هم حاصل میشود و لذا در روایات ما آمده که وقتی مجبور شدید زن را
بزنید آنها را با چوب مسواك بزنید.
پرواضح است که چوب کوچک مسواك آنها را به درد نمیآورد ولی نفس عمل احساس و عاطفه آنها را تحریک میکند و همین
اندازه در تنبیه آنها کافی است.
صفحه : 433
در پایان اضافه میکند که اگر با این روشها، آنان از شما اطاعت کردند پس درصدد بهانه جویی بر ضد آنها نباشید. یعنی دیگر
صفحه 274 از 390
حق ندارید درباره آنها رفتار نامطلوب داشته باشید و خود را بزرگ و مهم بشمارید. این خداست که بلند مرتبه و بزرگوار است.
آیه ( 35 ) وَ إِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما ... راه حلی که براي رفع مشکل ناسازگاري در خانواده در آیه پیش گفته شد، همیشه به
سازگاري و حل اختلاف نمیانجامد و گاهی مشکل خانواده عمیقتر است و زن و مرد بناي ناسازگاري دارند، در این آیه راه حل
دیگري براي رفع بحران در خانواده ارائه میدهد و میفرماید: اگر از اختلاف و عدوات میان زن و شوهر بیم دارید، پس داوري از
خانواده مرد و داوري از خانواده زن انتخاب کنید. طبیعی است که این دو داور به سخنان طرفین گوش خواهند داد و مشکلات آنها
را بررسی خواهند کرد و در رفع مشکلات و برطرف کردن سوء تفاهمها اقدام خواهند کرد و اگر براستی آنها قصد اصلاح میان زن
و شوهر داشته باشند خداوند نیز به آنان کمک میکند و آنها را به اصلاح میان زن و شوهر موفق میسازد. چون خدا دانا و آگاه
است و از نیتهاي داورها با خبر است.
باید دید که تعیین داورها به عهده کیست! در آیه عموم مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و از آنها خواسته است که داورها را
تعیین کنند و چون انجام چنین کاري از عهده عموم مردم برنمی آید، بهتر است بگوییم که این وظیفه مخصوص حکومت و امام
است که از طریق قضات و دادگاهها دست به این کار بزنند.
حکم داورها هر چه باشد، باید دادگاه آن را تنفیذ و اجرا کند مگر این سوء نیت یکی از داورها براي دادگاه ثابت شود که در این
صورت تجدید نظر خواهد شد و اگر سازش میان زن و شوهر به هیچ وجه امکان پذیر نشد و داورها هم نتوانستند کاري انجام دهند
به ناچار باید طلاق داده شود که بدترین و آخرین راه حل است.
چند روایت
-1 قال النبی (ص): ما استفاد امرء مسلم فائدة بعد الاسلام افضل من زوجۀ مسلمۀ
صفحه : 434
«1». تسره اذا نظر الیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه اذا غاب عنها فی نفسها و ماله
پیامبر (ص) فرمود: هیچ مرد مسلمانی فایدهاي را بعد از اسلام به دست نیاورده که بهتر از زن مسلمانی باشد که چون به او نگاه
میکند، او را شاد میسازد و چون به او دستور میدهد، اطاعت میکند و در غیاب او جان خود و مال او را حفظ میکند.
«2». -2 فی قول الله تعالی (وَ اضرِبُوهُن)َّ روي عن ابی جعفر (ع) انه الضرب بالسواك
درباره سخن خداوند که فرمود: آنها را (زنها را) بزنید، از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: منظور زدن با چوب مسواك است.
-3 عن ابی عبد الله (ع) فی قول الله تعالی: (فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه وَ حَکَماً مِن أَهلِها) قال: الحکمان یشترطان ان شاءا فرّقا و إن شاءا
«3». جمعا فان جمعا فجائز و إن فرّقا فجائز
از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند که داوري از خانواده مرد و داوري از خانواده زن برانگیزید، فرمود: دو داور شرط میکنند
که اگر خواستند جدا میکنند (طلاق میدهند) و اگر خواستند جمع میکنند پس اگر جمع کردند جایز است و اگر جدا کردند نیز
جایز است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 36 الی 39
اشاره
وَ اعبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشرِکُوا بِه شَیئاً وَ بِالوالِدَین إِحساناً وَ بِذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ الجارِ ذِي القُربی وَ الجارِ الجُنُب وَ
صفحه 275 از 390
ال ّ ص احِب بِالجَنب وَ ابن السَّبِیل وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم إِن اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالًا فَخُوراً ( 36 ) الَّذِینَ یَبخَلُونَ وَ یَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخلِ
وَ یَکتُمُونَ ما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً ( 37 ) وَ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم رِئاءَ النّاس وَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ لا بِالیَومِ
الآخِرِ وَ مَن یَکُن الشَّیطان لَه قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً ( 38 ) وَ ما ذا عَلَیهِم لَو آمَنُوا بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقَهُم اللّه وَ کانَ اللّه بِهِم
( عَلِیماً ( 39
-----------------------------------
1)- تهذیب الاحکام ج 7 ص 240 )
2)- مجمع البیان ج 2 ص 69 )
3)- کافی ج 6 ص 146 )
صفحه : 435
و خدا را بپرستید و چیزي را به او شریک قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و بینوایان و همسایه نزدیک و همسایه دور
و دوست همنشین و درمانده راه و کسی که مالک او هستید، احسان کنید.
( همانا خداوند هر کسی را که خود پسند و فخر فروش باشد، دوست ندارد ( 36
آنها کسانی هستند که بخل میورزند و مردم را به بخل فرمان میدهند و آنچه را که خدا از فضل خود به آنها داده پوشیده
( میدارند و براي کافران عذابی خوار کننده آماده کردهایم ( 37
و کسانی که مالهاي خود را به خاطر خودنمایی به مردم، انفاق میکنند و آنها نه به خداوند و نه به روز قیامت ایمان ندارند و کسی
( که شیطان همنشین او باشد، بد همنشینی است ( 38
آنها را چه میشد اگر به خدا و روز قیامت ایمان داشتند و از آنچه به آنها روزي داده انفاق میکردند و خداوند به آنها داناست
(39)
نکات ادبی
مفعول مطلق براي فعل محذوف است به تقدیر (احسنوا احسانا) ضمناً کلمه احسان هم با الی و هم با باء متعدي میشود « احسانا » -1
که در اینجا با باء متعدي شده است.
همسایه. از جوار به معناي پناه دادن است گویا همسایه در پناه همسایه است. جار ذي القربی، همسایه نزدیک و جار « جار » -2
جنب، همسایه دور.
صفت مشبهه به معناي دور، بیگانه. « جُنُب » -3
درمانده راه، کسی که در سفر باشد و به اموال خود دسترسی نداشته باشد. « إبن السبیل » -4
منظور بردهها و غلامان و کنیزان است. « ما ملکت ایمانکم » -5
صفحه : 436
خودپسند. از خیل به معناي خودبزرگ بینی. و به اسب هم خیل گفته میشود چون با تبختر راه میرود. « مختال » -6
« الّذین » در آیه بعدي عطف به همین « و الّذین » که در آیه قبلی آمده بود و یا منصوب به ذمّ است « من کان » بدل از « الّذین » -8
است.
مصدر به معناي نشان دادن، نمودن و منظور از آن انجام کارهاي نیک با قصد خودنمایی است. « رئاء » -9
تفسیر و توضیح
صفحه 276 از 390
تفسیر و توضیح
آیه ( 36 ) وَ اعبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشرِکُوا بِه ... این آیات، فراگیر یک سلسله موضوعات اعتقادي و اخلاقی است و اگر به توصیههایی که
در این آیات شده، عمل گردد، انسان به رتبه بالایی از کمال انسانی و اخلاقی میرسد.
در مرحله نخست به پرستش خداوند توصیه میشود و این براي او شریکی قرار ندهند. این خود زیربناي هر نوع ارزشهاي دینی و
اخلاقی است و کسی که خدا را پرستش کند و چیزي را شریک او قرار ندهد، از لحاظ روحی آمادگی کاملی براي انجام کارهاي
نیک و پرهیز از کارهاي بد دارد. اساساً بدون ایمان به خدا، فداکاري و کمک به دیگران، کاري بیهوده و حتی احمقانه است و
اخلاق بدون ایمان پشتوانه ندارد ولی ایمان به خدا در انسان ایجاد انگیزه میکند و او را به انجام کارهاي خوب و انسانی وادار
میسازد.
در مرحله بعدي به نیکی کردن به گروههاي خاصی سفارش میکند. البته نیکی به همه افراد بشر خوب است ولی این گروهها
اولویت دارند و باید مورد توجه ویژه قرار گیرند. گروههایی که در این آیه از آنها یاد شده و باید به آنها نیکی شود، نه گروه
هستند:
-1 پدر و مادر ارزش نیکی به پدر و مادر در حدي است که خداوند در چندین آیه و از جمله در همین آیه نیکی به آنها را در
ردیف عبادت خود قرار داده است.
-2 خویشاوندان آنها همان نزدیکان سببی و نسبی و ارحام انسان هستند و صله
صفحه : 437
ارحام به عنوان یک ارزش والا در اسلام مطرح است.
-3 یتیمان آنها هم به خاطر کمبودي که دارند باید مورد حمایت قرار گیرند و هم اموال آنها از حیف و میل نگهداري شود و هم از
لحاظ عاطفی و محبت تأمین گردند.
-4 بینوایان و فقیران کسانی که از نظر مال دنیا تهیدستند و زندگی آنها تأمین نمیشود، باید مورد حمایت ثروتمندان قرار بگیرند و
ثروتمندان با دادن حقوق واجب مالی، زندگی آنها را تأمین کنند.
-5 همسایه نزدیک 6- همسایه دور همسایه حق بزرگی بر گردن همسایه دارد و باید با یکدیگر خوشرفتاري کنند و حقوق هم را
محترم بشمارند و این شامل همسایه دور هم میشود. به تصریح روایات تا چهل خانه از هر طرف همسایه حساب میشود.
-7 همنشین و کسی که در کنار انسان است مانند همسر و همسفر و دوست و رفیق که مصاحب و همنشین انسان هستند و باید حق
مصاحبت رعایت شود.
-8 إبن السبیل و درمانده در راه او مسافر و غریبی است که در شهر خود ثروتی دارد ولی در سفر درمانده شده و دسترسی به ثروت
خود ندارد که باید مورد حمایت قرار گیرد.
-9 غلامان و کنیزان اینها همان خدمتکارانی هستند که براي را حتی انسان زحمت میکشند. البته آیه به بردههایی که در مالکیت
افراد قرار میگرفتند ناظر است ولی میتوان آن را به تمام خدمتکاران تعمیم داد.
در آیه شریفه پس از برشماري این گروههاي نه گانه و توصیه به نیکی کردن در حق آنها، اضافه میکند که خداوند هر کسی را
که خودپسند و فخرفروش باشد، دوست ندارد. یعنی کسانی که در حق این افراد نیکی نمیکنند، آنها متکبر و خودخواه هستند و
این حالت ناشی از خودپسندي آنهاست. افراد خودپسند و متکبر، دیگران را به حساب نمیآورند و به آنها ارزشی قایل نیستند تا در
حق آنها نیکی کنند. خداوند چنین افرادي را دوست ندارد.
صفحه : 438
صفحه 277 از 390
38 ) الَّذِینَ یَبخَلُونَ وَ یَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخل ... از ویژگیهاي کسانی که متکبر و خودخواه هستند و به دیگران حتی پدر و - آیات ( 37
مادر و خویشان خود نیکی نمیکنند، یکی هم این است که آنها افرادي بخیل هستند و از انفاق اموال خود به دیگران سرباز میزنند
و علاوه بر این خود بخل میورزند، دیگران را هم به بخل فرمان میدهند البته ممکن است آنها با زبان فرمان ندهند بلکه با عمل
خود، صفت بخل را ترویج کنند و دیگران هم با دیدن امساك و بخل آنها به سوي این صفت ناپسند کشیده شوند. مسلم است
کسانی که مبتلا به این بیماري روحی هستند، به پدر و مادر و خویشان و آن گروههایی که در آیه پیش گفته شد، نیکی نخواهند
کرد.
ویژگی دیگر این افراد این است که آنها نعمتها و امکاناتی را که خدا از فضل خود به آنها داده همیشه مخفی میکنند و خود را به
ناداري و فقر و تنگدستی میزنند. این بدانجهت است که دیگران از آنها انتظار احسان و انفاق نداشته باشند.
می توان گفت که آیه مفهومی گسترده دارد و شامل هر نوع بخلی از جمله بخل علمی هم میشود. در زمان پیامبر اسلام (ص)
دانشمندان یهود از بیان آنچه در تورات آمده بود بخل میورزیدند و آن را کتمان میکردند و اگر کسی در صدد بیان آنها میآمد
آنان را از این کار باز میداشتند.
در پایان آیه میفرماید: ما براي کافران عذابی خوارکننده آماده کردهایم. این جمله نشان میدهد که منظور از متکبران بخیل که
صحبت آنها شد، کافران و مشرکانی هستند که این حالت را دارند و شامل مسلمانان بخیل و متکبر نیست هر چند که تکبر و بخل
در مسلمان هم ناپسند است ولی تکبر و بخل کافران ناشی از روح سرکش آنها و طغیان و عنادي است که با خدا دارند و در آیه
بعدي به بیایمانی آنها به خدا و روز قیامت تصریح شده است.
یکی دیگر از ویژگیهاي افراد بخیل و متکبر، این است که آنها اگر هم انفاق کنند، براي خودنمایی و خودنشان دادن براي مردم و از
روي ریاست. انسان متکبر و فخر فروش، همواره میخواهد دیگران از او تعریف کنند و لذا اگر کار خوبی هم انجام
صفحه : 439
دهند از روي جاه طلبی و خودخواهی است.
این افراد به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و در نتیجه، همنشین با شیطان هستند و کسی که شیطان مصاحب و همنشین او باشد، بد
همنشینی دارد. توجه کنیم که خاصیت دوري از خدا، نزدیکی به شیطان است. وقتی انسان ایمان به خدا نداشته باشد شیطان جاي او
را میگیرد و او از شیطان فرمان میبرد و آنچنان به شیطان نزدیک میشود که شیطان همنشین و یار و مصاحب او میگردد:
وَ مَن یَعش عَن ذِکرِ الرَّحمن نُقَیِّض لَه شَیطاناً فَهُوَ لَه قَرِین (زخرف/ 36 ) و هر کس از یاد خدا روي گرداند، براي او شیطانی
میگماریم که همنشین او باشد.
در آیه بعدي از این این افراد به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و از آنچه خدا به آنها داده انفاق نمیکنند، اظهار تأسف میشود به
این بیان که آنان را چه میشود که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و به آنان چه زیانی داشت اگر ایمان داشتند و از آنچه خدا به
آنها روزي داده انفاق میکردند! سپس اضافه میکند که خداوند به حال آنها آگاه است.
به راستی کسانی که به خدا و روز قیامت و مکتب انبیاء ایمان ندارند دچار خسارتی عظیم شدهاند و به شدت مغبون هستند زیرا آن
آرامشی را که ایمان به خدا و پیروي از مکتب انبیاء به انسان میدهد، از هیچ راهی و با هیچ وسیلهاي نمیتوان به دست آورد.
کسانی که به خدا و روز قیامت و باورهاي دینی عقیده دارند، از هر گونه نگرانی و اضطراب مصون و محفوظ هستند و در دنیایی
پر از صفا و زیبایی و آرامش و اطمینان زندگی میکنند.
چند روایت
صفحه 278 از 390
-1 قال رسول الله (ص): کل اربعین دارا جیران من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و
صفحه : 440
«1». عن شماله
پیامبر خدا (ص) فرمود: هر چهل خانه از جلو و عقب و راست و چپ همسایه هستند.
«2». -2 عن الصادق (ع) قال: حسن الجوار یعمر الدیار و یزید فی الاعمار
امام صادق (ع) فرمود: همسایه خوب بودن، خانهها را آباد و عمرها را زیاد میکند.
«3». -3 عن الکاظم (ع) قال: لیس حسن الجوار کف الاذي و لکن حسن الجوار صبرك علی الاذي
امام کاظم (ع) فرمود: همسایه خوب بودن فقط به این نیست که اذیت نکنی بلکه به این است که اذیت همسایه را تحمل کنی.
«4». -4 قال رسول الله (ص): خصلتان لا یجتمعان فی مسلم، البخل و سوء الخلق
پیامبر خدا (ص) فرمود: دو چیز در مسلمان جمع نمیشود: بخل و بداخلاقی.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 40 الی 42
اشاره
إِن اللّهَ لا یَظلِم مِثقالَ ذَرَّةٍ وَ إِن تَک حَسَ نَۀً یُضاعِفها وَ یُؤت مِن لَدُنه أَجراً عَظِیماً ( 40 ) فَکَیفَ إِذا جِئنا مِن کُل أُمَّۀٍ بِشَ هِیدٍ وَ جِئنا بِکَ
( عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً ( 41 ) یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَو تُسَوّي بِهِم الَأرض وَ لا یَکتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً ( 42
همانا خداوند به سنگینی یک ذره ستم نمیکند و اگر حسنهاي باشد آن را دوچندان میکند و از پیش خود پاداش بزرگی میدهد
(40)
( پس چگونه خواهد بود هنگامی که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را بر آنها گواه بیاوریم ( 41
در آن روز، کسانی که کافر شدند و پیامبر را نافرمانی کردند، آرزو میکنند که کاش با زمین یکسان میشدند و نمیتوانند سخنی
( را از خدا پوشیده بدارند ( 42
-----------------------------------
1)- کافی ج 2 ص 669 )
2)- همان ص 667 )
3)- همان )
4)- خصال صدوق ص 75 )
صفحه : 441
نکات ادبی
مصدر میمی به معناي سنگینی و ثقل. « مثقال » -1
مورچه کوچک قرمز، کوچکترین نوع مورچهها. گاهی هم به ذرات پراکنده در هوا که هنگام افتادن آفتاب از روزنهاي « ذرة » -2
دیده میشود میگویند. کنایه از بسیار کوچک بودن یک چیز.
در اصل تکون بود مجزوم شد و جهت التقاء ساکنین واو افتاد تکن شد سپس گاهی جهت کثرت استعمال نون را هم « تک » -3
صفحه 279 از 390
حذف میکنند. در قرآن هم به صورت تک با حذف نون و هم به صورت تکن با اثبات نون آمده است.
چند برابرش میکند. ممکن است دو برابر یا بیشتر باشد. « یضاعفها » -4
این است که لدن « عند » نزد او. این کلمه شکلهاي دیگري هم دارد مانند لدي لد، لداً و دائم الاضافه است و فرق آن با « لدنه » -5
بیشتر در امور معنوي استعمال میشود ولی عند اعم است.
براي استفهام توبیخی است. « کیف » -6
کنایه از این است که آنها بمیرند و خاك شوند، با خاك یکسان « لوتسوي بهم الارض » یکسان شود، برابر شود. تعبیر « تسوّي » -7
شوند و یا دفن شوند خاك روي آنها ریخته شود.
تفسیر و توضیح
آیه ( 40 ) إِن اللّهَ لا یَظلِم مِثقالَ ذَرَّةٍ ... یکی از صفات جلال خدا این است که او عادل است و ظالم نیست و ظلم و ستم به او
نمیزیبد زیرا اساساً کسی ظلم میکند که به چیزي نیاز داشته باشد و جهت به دست آوردن آن به دیگران ظلم کند و یا ناشی از
جهل و نادانی است و احتیاج و نادانی از خدا دور است و او غنی بالذات و داناي همه چیز است بنابراین موجبی بر ظلم در خدا
وجود ندارد هر چند که قدرت بر ظلم دارد.
صفحه : 442
خداوند عادل و دادگر هرگز بر بندگان خود ظلم نمیکند حتی به سنگینی یک ذرّه هم از خدا ظلم سر نمیزند. ذره که در این آیه
آمده به معناي ریزترین موجودي است که قابل درك با حواس ظاهري است.
چون گفتهاند ذره در اصل به معناي مورچه کوچک سرخ رنگ و یا ذرات ریز معلق در فضا که جاذبه زمین در آنها اثر محسوسی
ندارد. کنایه از این خداوند کوچکترین ظلم و ستمی در حق بندگان خود نمیکند.
در مقابل، اگر کسی به سنگینی همین ذره عمل خیر کند، خداوند آن را از نظر دور نمیدارد و آن را چند برابر میکند و چند برابر
پاداش میدهد و علاوه بر این در مقابل عمل پاداش میدهد، از پیش خود نیز بر آن میافزاید و اجري عظیم از نزد خود رحمت
میکند.
پاداش مضاعف در مقابل عمل نیک که در این آیه آمده، بالاترین تشویقها براي انجام کارهاي نیک است و در انسان ایجاد انگیزه
میکند و باعث ترغیب مردم به طاعات و اعمال صالحه است. وقتی انسان ببیند که هر کار خوبی انجام میدهد، چند برابر میشود به
اضافه پاداش بزرگی که خدا از نزد خود بر آن میافزاید، علاقمند میشود که هر چه بیشتر دست به انجام کارهاي خیر بزند.
بخصوص این خداوند در این آیه مقدار و میزان پاداش را تعیین نکرده و از آن به عنوان چند برابر و یا اجر عظیم یاد کرده است و
این خود باعث امید بیشتر میشود.
که در این آیه آمده در آیه دیگري نیز آمده به این صورت: « مثقال ذرة » تعبیر
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَه (زلزال/ 6) پس هر کس به سنگینی یک ذره کار نیک بکند، آن را
میبیند و هر کس به سنگینی یک ذره کار بد بکند، آن را میبیند.
42 ) فَکَیفَ إِذا جِئنا مِن کُل أُمَّۀٍ ... روز قیامت که خداوند پاداش کارهاي نیک و بد مردم را خواهد داد، صحنههاي - آیات ( 41
عجیبی خواهد داشت در این آیه یکی از آن صحنهها ترسیم شده تا مردم را به یاد آن روز بزرگ و هولناك بیندازد. صحنهاي که
در
صفحه : 443
صفحه 280 از 390
این آیه آمده مربوط به برانگیخته شدن گروهی از امتها و جامعههاست به این معنا که هر امتی و گروهی همراه با پیامبر خود مبعوث
خواهند شد و خداوند از هر امتی شاهد و گواهی خواهد آورد که به اعمال آنها گواهی دهد و این گواه همان پیامبر آن امت
خواهد بود و براي امت اسلام هم پیامبر اسلام (ص) گواهی خواهد داد.
منظور از گواه بودن پیامبر بر امت خود چیست! به نظر میرسد که منظور همان سرمشق بودن و الگو بودن است یعنی در روز قیامت
پیامبر هر امتی براي آنان حجتی خواهد بود و به آنها گفته خواهد شد که شما نیز میتوانستید در دنیا مثل این پیامبر زندگی کنید و
خدا را اطاعت نمایید. چون ممکن است در روز قیامت کسانی از گنهکاران بگویند که برایمان امکان نداشت که یک فرد شایسته و
صالحی باشیم و این بیرون از قدرت و استطاعت بشري بود. پاسخ این سخن وجود پیامبران و صالحان است که نشان میدهد که
انسان در دنیا میتوانست فرد با ایمان و صالحی باشد همانگونه که اینان شدهاند.
اتفاقاً در آیه دیگري، مسلمانان به عنوان گواهان امتهاي دیگر در روز قیامت معرفی شدهاند که منظور همان است که گفته شد:
لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس وَ یَکُونَ الرَّسُول عَلَیکُم شَهِیداً (بقره/ 143 ) تا شما گواهان بر مردم باشید و پیامبر گواه بر شما باشد.
نظیر آیه مورد بحث آیهاي است که دلالت دارد که در قیامت هر امتی شاهد و گواهی خواهد داشت و پیامبر هم گواه آن گواهان
بود:
وَ یَومَ نَبعَث فِی کُل أُمَّۀٍ شَ هِیداً عَلَیهِم مِن أَنفُسِهِم وَ جِئنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ (نحل/ 89 ) و روزي که از هر امتی گواهی بر آنان از
خودشان برمیانگیزیم و تو را گواهی بر آنان قرار میدهیم.
همچنین درباره حضرت عیسی (ع) آمده:
( وَ یَومَ القِیامَۀِ یَکُون عَلَیهِم شَهِیداً (نساء/ 159
صفحه : 444
و در روز قیامت بر آنان گواه خواهد بود.
البته پیامبران در این دنیا نیز گواه اعمال امت خود هستند و حتی در بعضی روایات معتبر آمده که پیامبران پس از مرگشان نیز ناظر
اعمال امت خود هستند و پرونده اعمال تک تک افراد به آنها عرضه میشود اگر خوب باشد خدا را شکر میکنند و اگر بد باشد بر
آنان طلب آمرزش میکنند.
پس از بیان این صحنه از صحنههاي قیامت، به صحنه دیگري از آن میپردازد و حالت اضطراب و خودباختگی کافران را ترسیم
میکند که در آن روز از هولناکی محشر و شدت عذاب آرزو میکنند که کاش آنها مرده بودند و با خاك یکسان میشدند و این
حیات مجدد را پیدا نمیکردند و مثل حیوانات، حشر و نشر و حساب و کتابی نداشتند و یا زمین باز میشد و آنها را در کام خود
میکشید و یا اصلًا آنها نبودند و یا چون خاکی افتاده بر راه بودند. نظیر آیه:
وَ یَقُول الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت تُراباً (نبأ/ 40 ) و کافر میگوید: اي کاش خاك میشدم.
در آیه مورد بحث آمده است که این آرزو هم از کافران و هم از کسانی است که پیامبر را نافرمانی کردند.
معلوم میشود که اینها دو گروه هستند. یکی همان کافران که به خدا و پیامبر ایمان نیاوردهاند و دیگر آن گروه از مسلمانان که در
عین حال که به خدا و پیامبرش ایمان دارند از سخنان پیامبر سرپیچی میکنند و این شامل حال صاحبان گناه کبیره و فاسقان از امت
اسلام میشود و آنها نیز از هول محشر و افزونی عذاب آرزو خواهند کرد که با خاك یکسان میشدند.
در پایان آیه اضافه میکند که این کافران و گنهکاران که چنین آرزویی خواهند کرد، نخواهند توانست که سخنی را از خدا پنهان
کنند. البته طبق بعضی از آیات، در روز قیامت، کافران و مجرمان سعی خواهند کرد که به دروغ متوسل شوند و حتی سوگند یاد
کنند که ما چنین نبودیم:
صفحه 281 از 390
وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا أَینَ شُرَکاؤُکُم الَّذِینَ کُنتُم تَزعُمُونَ. ثُمَّ
صفحه : 445
24 ) و - لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلّا أَن قالُوا وَ اللّه رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِینَ. انظُر کَیفَ کَ ذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ (انعام/ 22
روزي که همه آنها را محشور میکنیم و به کسانی که مشرك شدهاند میگوییم: کجایند شریکانتان که شما گمان میکردید!
آنگاه عذر آنها چیزي نیست جز این میگویند سوگند به خدا که پروردگار ماست ما از مشرکان نبودیم. بنگر که چگونه برخود
دروغ میگویند و آنچه دروغ میبندند از آنها گم میشود.
یَومَ یَبعَثُهُم اللّه جَمِیعاً فَیَحلِفُونَ لَه کَما یَحلِفُونَ لَکُم (مجادله/ 18 ) روزي که خدا آنها را برمیانگیزد پس آنها براي او سوگند
میخورند همانگونه که براي شما سوگند میخورند.
بنابراین در روز قیامت در بعضی از مواقف، کافران دروغهایی سرهم خواهند کرد تا خود را نجات بدهند ولی طرف مقابل آنها
خداست که عالم غیب است و هیچ چیزي را نمیتوان از او پنهان کرد.
[ [سورة النساء ( 4): آیۀ 43
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاري حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاّ عابِرِي سَبِیل حَتَّی تَغتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو
عَلی سَ فَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الغائِطِ أَو لامَستُم النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم إِن اللّهَ کانَ
( عَفُ  وا غَفُوراً ( 43
اي کسانی که ایمان آوردهاید در حالی که مستید به محل نماز (مسجد) نزدیک نشوید تا بدانید چه میگویید و نه در حالی که
جنب هستید مگر در حالی که عبورکننده راه باشید تا این غسل کنید و اگر مریض یا مسافر بودید و یا یکی از شما از نشستگاه
(محل قضاي حاجت) آمد یا زنان را لمس کردید و آب نیافتید، پس بر خاك پاکی تیمم کنید. پس صورتها و دستهایتان را مسح
( کنید. همانا خداوند بخشنده آمرزنده است ( 43
صفحه : 446
نکات ادبی
در اینجا یا به معناي نماز است و یا به معناي محل نماز که همان مسجد میباشد. « الصلوة » -1
جمع سکران، مست. مست شراب. از سکر مشتق شده که به معناي سدّ راه است. « سکاري » -2
یا به معناي عبورکنندگان از راه و یا به معناي مسافران است. « عابري سبیل » -3
کسی که حدث اکبر از او سرزده و این حالت یا با آمیزش جنسی و یا با خروج منی صورت میگیرد. ضمناً این کلمه هم « جنب » -4
براي مفرد و هم براي تثنیه و جمع و هم مذکر و هم مؤنث است و از جنب به معناي دوري مشتق شده چون شخص جنب از نماز و
مسجد و قرائت قرآن دور است.
است. « و انتم سکاري » عطف بر « و لا جنبا » -5
محل مطمئنی از زمین که در آنجا قضاي حاجت میکنند، مستراح. این به مدفوع انسان غائط گفته میشود به همین « غائط » -6
مناسبت است.
صفحه 282 از 390
لمس کردید. کنایه از آمیزش جنسی با زنان. « لامستم » -7
در لغت به معناي قصد کردن است و اصل آن تئمم بوده که همزه قلب به یاء شده است و در اصطلاح شرعی انجام عمل « تیمم » -8
خاصی است که به جاي غسل و وضوء با زدن دستها بر زمین و مسح صورت و دستها صورت میگیرد.
روي زمین که شامل خاك و سنگ میشود. « صعید » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 43 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقرَبُوا ... در این آیه چندین مسأله از مسائل شرعی و فقهی بیان شده است. اولین مسأله این است که
خطاب به مؤمنان اظهار میدارد که در دو حالت به مسجد که جایگاه نماز است نزدیک نشوید یکی در حالت مستی تا وقتی که به
هوش بیایید و بدانید که چه میگویید. دوم در حالی که
صفحه : 447
جنب هستید تا وقتی که غسل کنید. مگر این فقط از مسجد عبور کنید که اشکالی ندارد چیزي که اشکال دارد توقف در مسجد
است و نه عبور از آن. بنابراین اگر مسجد دو تا در داشته باشد و شخص جنب از یک در وارد و از در دیگر خارج شود عیبی ندارد
البته در کتابهاي فقهی مسجد الحرام و مسجد النبی را از این حکم استثنا کردهاند و گفتهاند که جنب نمیتواند از این دو مسجد
عبور کند.
است یعنی مگر این از آن عبور کنید. مسلم « إلّا عابري سبیل » را در این آیه به معناي مسجد گرفتیم، به قرینه « صلوة » این ما کلمه
به « صلوة » است که از نماز نمیتوان عبور کرد و معلوم میشود که منظور از صلوة محل صلوة یعنی مسجد است. و اطلاق کلمه
مسجد از آن جهت که انسان معمولًا براي نماز به مسجد میرود و مسلمانان صدر اسلام در غالب اوقات نماز را در مسجد و با
جماعت میخواندند و نماز و مسجد لازم و ملزوم یکدیگر بود. ضمناً در یک آیه از قرآن کلمه صلوات که جمع صلوة است قطعاً
به معناي محل نماز و عبادت آمده و کسی در آن تردید نکرده است آن آیه عبارت است از:
وَ لَو لا دَفع اللّه النّاسَ بَع َ ض هُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَوامِع وَ بِیَع وَ صَ لَوات وَ مَساجِ دُ (حج/ 40 ) و اگر خدا بعضی از مردم را به وسیله
بعضی دیگر دفع نمیکرد هر آینه صومعهها و کلیساها و جایگاههاي عبادت و مساجد خراب میشدند.
یعنی نزدیک نشوید، بیشتر با مکان مناسبتر است و نزدیکی و دوري با زمان و مکان تناسب دارد و نه « لا تقربوا » از این گذشته کلمه
افعال. هر چند که بطور مجازي در افعال هم استعمال میشود.
را در آیه مورد بحث به معناي نماز گرفتهاند و آیه را چنین معنا کردهاند که در حال مستی و جنابت « صلوة » بعضی از مفسران کلمه
را هم به معناي مسافر گرفتهاند. یعنی این مسافر اگر جنب باشد میتواند با تیمم نماز بخواند. « عابري سبیل » به نماز نزدیک نشوید و
صفحه : 448
« عابري سبیل » به نظر میرسد که این احتمال بعید باشد چون علاوه بر قراینی که براي درستی احتمال اول ذکر کردیم، لازمه حمل
به مسافر، این است که حکم تیمم کردن مسافر دو بار در آیه ذکر میشود که بعید است. چون در دنباله آیه، حکم تیمم مسافر آمده
است.
مسأله فقهی دیگري که در این آیه آمده حکم تیمم است به این شرح که اگر شما مریض و یا مسافر بودید و در این حال قضاي
حاجت کردید که باید براي نماز وضو بگیرد و یا آمیزش جنسی با زنان داشتید که باید براي آن غسل کنید ولی آب پیدا نکردید
در چنین حالاتی شما وظیفه دارید که با خاك پاکی تیمم کنید. به این صورت که دستان خود را بر خاك بزنید و آن را به صورت
و دستان خود بکشید.
صفحه 283 از 390
خاك است و یا مطلق زمین است که شامل سنگ و صخره هم « صعید » تیمم کنید آیا منظور از « صعید » در آیه شریفه آمده که بر
میشود! از بعضی از اهل لغت مانند زجاج نقل شده که صعید قسمت رویی زمین است و شامل سنگ هم میشود و لذا بسیاري از
معرفی شده « طهور » یعنی مطلق زمین « ارض » فقهاي شیعه با استناد به قول این گروه از اهل لغت و با استناد به روایاتی که در آنها
است، گفتهاند به سنگ و صخره هم تیمم جایز است ولی بعضی دیگر از فقهاي شیعه با استناد به بعضی از روایات که در آنها به
به معناي خاك به کار رفته، گفتهاند که تنها باید به خاك تیمم کرد و بعضی دیگر از فقها گفتهاند که « تراب » کلمه « ارض » جاي
احتیاط این است که به خاك تیمم کند و اگر خاك پیدا نشد میتواند به سنگ هم تیمم کند.
ما تصور میکنیم که تیمم باید بر خاك باشد و اگر بر سنگ هم تیمم میکند باید روي آن قدري خاك و یا گرد و غبار باشد.
زیرا:
از صعود مشتق شده که به معناي بالا رفتن است و این ذرات خاك و گرد و غبار است که بالا میرود و سنگ و « صعید » اولًا، کلمه
صخره بالا نمیروند.
ثانیاً، در آیه دیگري که حکم تیمم در آنجا آمده، پس از جمله (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم) کلمه (منه) ذکر شده است (مائده/
6) یعنی به صورتها و دستانتان از آن
صفحه : 449
بکشید. این میرساند که باید اثري از زدن دست بر زمین در آن باقی باشد تا صحیح باشد که بگوییم از آن به صورت و دست
خود بکشید یا مسح کنید و تنها در صورتی اثر تیمم بر دست میماند که بر خاك و یا گرد و غبار تیمم شود و اگر دستان خود را بر
سنگ صافی بزند، اثري در دستان او برجاي نمیماند.
یعنی خاك آمده و میتوانیم از باب مطلق و مقید و یا عام و « تراب » یعنی زمین آمده و هم کلمه « ارض » ثالثاً، در روایات، هم کلمه
خاص ارض را حمل بر تراب کنیم.
مطلب دیگري که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که حکم تیمم در این آیه روي مریض و مسافر رفته و این از باب
بیان مصداق است چون در قدیم تهیه آب مستلزم زحمت بود و آب را از جاهاي دور میآوردند، طبعاً مریض نمیتوانست آب تهیه
کند و یا در مسافرت دستیابی به آب مشکل بود لذا در آیه از باب بیان مصداق، مریض و مسافر را ذکر کرده و گرنه حکم آیه
شامل همه افراد است و انسان در هر موقعیتی اگر آب پیدا نکند اگر چه مریض و مسافر نباشد وظیفه او تیمم است.
در پایان آیه دو صفت از اوصاف خداوند را ذکر میکند و یادآور میشود که خدا بخشنده آمرزنده است یعنی اگر هم در شرایطی
نتوانستید وضو و یا غسل کنید با همان تیمم نماز بخوانید، خدا قبول میکند و این کمبود را میبخشد.
در اینجا توجه خوانندگان را به این مطلب جلب میکنیم که تیمم بر خاك براي انسان آثار و خواصی دارد که مهمترین آنها خضوع
و خشوع در برابر خداست این که انسان پیشانی خود را براي خدا بر خاك میساید، نهایت تذلل و خضوع در برابر خدا و یک
عبادت است. ضمناً همانگونه که در روایات آمده خاك یکی از مطهرات و پاك کنندههاست و امروز خاصیت پاك کنندگی
خاك بر همه روشن شده زیرا خاك مواد آلی را تجزیه میکند و اگر این خاصیت خاك نبود لاشه حیوانات و فضولات آنها،
زندگی را بر روي زمین غیر ممکن ساخته بود.