گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سورة النساء ( 4): الآیات 44 الی 46




اشاره
صفحه 284 از 390
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب یَشتَرُونَ الضَّلالَۀَ وَ یُرِیدُونَ أَن تَضِ لُّوا السَّبِیلَ ( 44 ) وَ اللّه أَعلَم بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّه وَلِیا وَ
کَفی بِاللّه نَصِیراً ( 45 ) مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِ عِه وَ یَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَ َ ص ینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع وَ راعِنا لَیا بِأَلسِنَتِهِم وَ
طَعناً فِی الدِّین وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَقوَمَ وَ لکِن لَعَنَهُم اللّه بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلًا
(46)
صفحه : 450
( آیا ندیدي کسانی را که به آنها بهرهاي از کتاب داده شده بود! آنها گمراهی را میخرند و میخواهند که شما راه را گم کنید ( 44
( و خدا به دشمنان شما آگاهتر است و خدا از لحاظ دوستی کفایت میکند و خدا از لحاظ یاوري بسنده است ( 45
بعضی از یهودیان هستند که سخنان را از جاي خود منحرف میسازند و میگویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و بشنو که هرگز نشنی
(و از روي مسخره میگویند) راعنا (ما را مراعات کن) تا زبانشان را بچرخانند و در دین طعنه بزنند و اگر آنان میگفتند: شنیدیم و
اطاعت کردیم و بشنو و ما را در نظر بگیر، براي آنها بهتر و استوارتر بود ولی خداوند آنها را به سبب کفرشان لعنت کرد پس جز
( اندکی ایمان نمیآورند ( 46
نکات ادبی
آیا ندیدي، دیدن در اینجا به معناي دانستن است چون علم یقین مانند دیدن است. « ألم تر » -1
بهرهاي از کتاب. اشاره به این همه کتاب در دست آنها نبود و یا علم به همه کتاب نداشتند. « نصیبا من الکتاب » -2
میباشد. « اوتوا » براي تبیین است و متعلق به « من الّذین هادوا » در « من » -3
این تعبیر در مقام نفرین گفته میشود یعنی گوشهایت نشود و کر باشی. « غیر مسمع » -4
صفحه : 451
در عربی به معناي (ما را مراعات کن) است ولی یهود آن را میگفتند و معناي زشتی از آن در نظر میگرفتند چون این « راعنا » -5
تلفظ میکردند که به معناي « راعینا » را « راعنا » کلمه با این تلفظ در لغت آنها به معناي حماقت بود و یا آنها با چرخاندن زبان خود
چویان ما آمده است.
بود که واو قلب به یا شد و در یا ادغام گردید. این کلمه به معناي پیچاندن است. « لوي » در اصل «ّ لی » -6
در اصل به معناي زخم زدن با نیزه است ولی در این موارد به معناي تحقیر و توهین استعمال میشود که آن نیز نوعی « طعن » -7
زخم زدن است.
تفسیر و توضیح
46 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً ... بعضی از شیطنتهاي یهود و اقدامات خصمانه آنها بر ضد پیامبر اسلام (ص) را بیان - آیات ( 44
میکند. اینها کسانی بودند که بخشی از تورات را در اختیار داشتند و تورات تحریف شده در دست آنها بود. اینها هم خودشان
گمراه بودند و گمراهی را در برابر هدایت خریده بودند و هم میخواستند با تبلیغات مسموم کننده خود و با شگردهاي خاصی که
داشتند، مسلمانان را گمراه کنند.
خداوند در این آیه ضمن بیان مطالب بالا، اظهار میدارد که خداوند بر دشمنان شما آگاهتر است و دشمنان شما را بهتر میشناسد
اشاره به این اینها دشمنان شما هستند بنابراین با آنها مشورت نکنید و طرح دوستی نریزید و از آنها کمک نخواهید و از لحاظ
دوستی و یاوري، خداوند شما را بس است.
صفحه 285 از 390
کار دیگر یهودیان این بود که سخنان خدا را تحریف و جابجا میکردند. آنها جملهاي از تورات را که مورد پسندشان نبود حذف
میکردند و گاهی جملاتی از خودشان میساختند و به خدا نسبت میدادند و گاهی هم آیات موجود در تورات را به صورت
نادرستی تأویل و تفسیر میکردند و اینها شکلهاي گوناگون تحریف کلام خدا بود.
صفحه : 452
احتمال آن هم هست که منظور از (یحرفون الکلم عن مواضعه) سوء استفاده آنها از واژههایی است که به کار میبرند. آنها با بازي
با کلمات، مسلمانان و پیامبر اسلام را مسخره میکردند و قصد توهین داشتند. آنها در مقابل پیامبر اسلام میگفتند: شنیدیم و
این کلمه در زبان عربی به این معناست که ما را رعایت کن و مسلمانان « راعنا » : نافرمانی کردیم؟ بشنو که نشنوي؟ و نیز میگفتند
این کلمه را در خطاب به پیامبر اسلام (ص) به طور مرتب تکرار میکردند. یهودیها نیز این کلمه را به پیامبر اسلام میگفتند ولی
نظر آنها به معناي زشت این کلمه بود چون این کلمه در زبان یهودیان معناي بدي دارد و به معناي حماقت و نادانی است. این
مطلب در سوره بقره آیه 104 نیز آمده است. یهودیها با گفتن این کلمه قصد توهین و مسخره داشتند آنها زبان خود را با این
جملات توهین آمیز میچرخاندند و میخواستند در دین اسلام طعنه بزنند و بدینگونه دشمنیهاي خود را آشکار میکردند.
قرآن کریم اضافه میکند که اگر آنها به جاي این سخنان توهین آمیز میگفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و ما را در نظر بگیر،
براي آنها بهتر و استوارتر بود. مسلم است که اگر آنها این جملات را که قرآن تلقین میکند میگفتند، نشان میدادند که روح
حقیقت جویی دارند ولی یهودیها چنین روحیهاي نداشتند و آنها همیشه عناد با حق داشتند و به تعبیر قرآن، خدا به سبب کفرشان به
آنها لعنت کرده بود و آنها را از رحمت خود دور ساخته بود و این به خاطر کفر آنها بود و اصراري که بر گمراهی داشتند. و به
همین جهت است که قرآن پیش بینی میکند که از آنها جز اندکی ایمان نخواهند آورد. و همانگونه هم شد و جز تعداد اندکی از
یهود، مسلمان نشدند و با قوت گرفتن اسلام در جزیرة العرب، آنها به تدریج از آنجا به جاهاي دیگر کوچ کردند.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 47 الی 50
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل أَن نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا أَصحابَ
السَّبت وَ کانَ أَمرُ اللّه مَفعُولًا ( 47 ) إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِك بِاللّه فَقَدِ افتَري إِثماً
عَظِیماً ( 48 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَ هُم بَل اللّه یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُونَ فَتِیلًا ( 49 ) انظُر کَیفَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ وَ
( کَفی بِه إِثماً مُبِیناً ( 50
صفحه : 453
اي کسانی که به آنها کتاب داده شده، به آنچه نازل کردیم ایمان بیاورید که تصدیق کننده چیزي است که با شماست. پیش از
آنکه چهرههایی را محو کنیم و آنها را به پشت برگردانیم یا آنها را لعنت کنیم همانگونه که اصحاب سبت را لعنت کردیم و کار
( خدا انجام گرفتنی است ( 47
خدا این را که به او شریک قرار داده شود، نمیآمرزد و آنچه را که پایینتر از آن باشد براي هر کسی که بخواهد میبخشد. و هر
( کس به خدا شریک قرار دهد گناه بزرگی را ساخته است ( 48
آیا ندیدي کسانی را که خودشان را پاك میشمارند! در حالی که این خداست که هر کس را که بخواهد پاك میشمارد و ذرهاي
( به آنها ستم نمیشود ( 49
صفحه 286 از 390
( بنگر که چگونه بر خدا دروغ میبندند و همین امر به عنوان گناهی آشکار بسنده است ( 50
نکات ادبی
محوکردن، از بین بردن. « طمس » -1
جمع دبر، پشت سر. « ادبار » -2
یاران شنبه، گروهی از یهود که در روز شنبه صید ماهی میکردند با این از آن نهی شده بودند و خدا آنها را به « اصحاب سبت » -3
خاطر همین نافرمانی مسخ کرد.
از تزکیه مشتق شده، پاکیزه نشان دادن خود. گاهی تزکیه عملی است و آن تهذیب نفس است که کار مطلوبی میباشد « یزکون » -4
و گاهی تزکیه زبانی است و آن خودستایی و تکبر است که نامطلوب میباشد.
و در اینجا تزکیه زبانی مورد نظر است.
صفحه : 454
مفعول مطلق براي افتري است چون در معناي افتراء گناه هم وجود دارد. « اثما عظیما » -5
نقطهاي در هسته خرما، کنایه از هر چیز کوچک. « فتیل » -6
تمیز از کفی. « اثما مبینا » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 47 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ ... مطالبی که در آیه پیش گفته شد مربوط به بعضی از یهودیها بود و اینک در این آیه همه
اهل کتاب را مورد خطاب قرار میدهد و از آنها میخواهد که به قرآن و پیامبر اسلام ایمان بیاورند و خاطرنشان میسازد که پیامبر
اسلام تصدیق کننده تورات است و وجود او تجسم عینی نشانهها و اوصافی است که در تورات آمده و او همان پیامبر موعود تورات
است.
پس از این دعوتی که از اهل کتاب به عمل آمد، آنها را تهدید میکند و اظهار میدارد که شما ایمان بیاورید پیش از آنکه به یکی
از دو عذاب الهی گرفتار شوید یکی از آنها این است که صورتهاي شما را محو کنیم و آنها را به پشت سرتان برگردانیم دیگر این
شما را لعنت کنیم همانگونه که به اصحاب سبت لعنت کردیم.
منظور از تهدید اول یعنی محو کردن صورتها و برگردانیدن آنها به پشت سر، این است که انسان همه چیز را معکوس ببیند و درك
و بینش او برعکس عمل کند یعنی به جاي این طالب حق باشد و هدایت را جستجو کند، به دنبال باطل بیفتد و خواهان گمراهی
باشد. و این بدترین حالتی است که ممکن است در یک انسان به وجود آید و درست برعکس فطرت اولیه انسانی است. انسان
بافطرت اولیه خود همواره خواهان حقیقت و در جستجوي هدایت است ولی در اثر کفر و ادامه آن، فطرت او زیر پرده میماند و به
جاي حق دنبال باطل میافتد. درست مانند کسی که صورت او به پشت سرش برگردانیده شود هر چه بخواهد به نظر خودش پیش
برود، به عقب برمیگردد و هر چه بیشتر و سریعتر حرکت کند، بیشتر از هدف فاصله
صفحه : 455
میگیرد.
درباره کج اندیشی کافران و افتادن آنها به حالتی که قواي دراکه آنها برعکس عمل میکند، در آیات دیگري هم سخن به میان
آمده است از جمله:
صفحه 287 از 390
وَ نُقَلِّب أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ (انعام/ 110 ) و ما دلها و دیدگانشان را دگرگون
میسازیم، همانگونه که نخستین بار ایمان نیاوردند و آنها را در طغیانشان وامی گذاریم.
دگرگونی دلها و دیدهها به معناي این است که آنها بر خلاف فطرت انسانی خود اندیشند و بینند و باطل در نظر آنها حق جلوه
میکند. صد البته عامل پیدایش چنین حالتی خود آنها هستند و این نتیجه قهري اصرار بر کفر و ستیز با حق است.
تهدید دوم که در این آیه آمده، لعنت کردن بر آنها و دور ساختن آنها از رحمت الهی است همانگونه که خداوند اصحاب سبت را
لعنت کرد. اصحاب سبت همان کسانی بودند که خدا را نافرمانی کردند و در روزهاي شنبه که صید ماهی حرام بود، به صید ماهی
پرداختند و خدا به عنوان مجازات، آنها را مسخ نمود و قیافه آنها را تبدیل به قیافه میمون کرد و علاوه بر آن به آنها لعنت کرد یعنی
آنها را از رحمت واسعه خود دور ساخت. و لعنت کردن غیر از مسخ کردن بود به طوري که در این آیه آمده است:
مَن لَعَنَه اللّه وَ غَضِبَ عَلَیه وَ جَعَلَ مِنهُم القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ (مائده/ 60 ) کسی که خدا او را لعنت کرد و بر او خشم گرفت و از آنها
بوزینگان و خوکها قرارداد.
با توجه به آنچه گفتیم، هر دو تهدیدي که در آیه مورد بحث آمده، تهدید معنوي است و مربوط به جسم آنها نمیباشد یکی از
آنها کج فکري آنهاست که مربوط به این جهان است و دیگري دوري از رحمت حق است که مربوط به جهان آخرت است.
بعضیها خواستهاند این دو تهدید را تهدید مادي بگیرند و گفتهاند تهدید اول برگردانیدن صورت آنها و تهدید دوم مسخ کردن
آنها به صورت حیوان است ولی در پایان آیه آمده است که کار خدا انجام یافته است، معلوم میشود که خدا این
صفحه : 456
تهدیدها را درباره یهودیانی که به دین اسلام ایمان نیاوردند، عملی ساخته است و همه میدانیم که در میان یهودیان معاصر پیامبر نه
سرکسی به عقب بدنش برگشت و نه کسی مسخ شد. بنابراین منظور از دو تهدید موجود در این آیه تهدید معنوي است و این
تهدید درباره آنها عملی شد و آنها نتوانستند درست بیندیشند و راه حق را پیدا کنند و مورد لعن خداوند قرار گرفتند.
آیه ( 48 ) إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه ... پس از دعوتی که در آیه پیش از اهل کتاب به عمل آورد و از آنها خواست که پیش از
گرفتاري به عذاب الهی اسلام بیاورند، اینک بیان میکند که خداوند گناه شرك را نمیبخشد و کسانی که به خدا شریک قرار
بدهند هرگز بخشیده نخواهند شد ولی گناهان دیگر قابل بخشش هستند و اگر خدا بخواهد آنها را میبخشد. به نظر میرسد که
شرك در اینجا اعم از شرك اصطلاحی است و شامل اهل کتاب هم میشود چون یهود و نصاري هم به نوعی براي خدا شریک
قرار میدهند و هر چند در اصطلاح به آنان مشرك گفته نمیشود ولی آنها نیز اعمال شرك آلودي دارند. این را از آن جهت
گفتیم که قبل و بعد آیه مربوط به اهل کتاب است و دیگر این کفر اهل کتاب هم مانند شرك مشرکان بخشیده نخواهد شد. پس
باید گفت که شرك در این آیه به معناي کفر است و شامل یهود و نصاري هم میشود.
توجه کنیم که از این آیه فهمیده نمیشود که خدا حتماً گناهان کوچکتر از شرك را خواهد بخشید زیرا میفرماید: آنها را براي
کسی که بخواهد میبخشد و خواستن خدا براي خود معیارهایی دارد و شامل همه نمیشود. بنابراین انسان باید میان خوف و رجا
باشد و هم احتمال عفو و هم احتمال عدم عفو را بدهد و این خود سبب میشود که انسان از گناهان پرهیز کند. ضمناً این آمرزش
یا با شفاعت شافعان و یا با آمرزش ابتدایی خداوند خواهد بود و آمرزش به وسیله توبه را شامل نمیشود چون آمرزش با توبه در
شرك و کفر هم وجود دارد و خداوند مشرك و کافري را که از شرك و کفر خود توبه کند میبخشد.
صفحه : 457
در پایان آیه اضافه میکند که هر کس به خدا شریک و انبازي قرار دهد، به خدا افترا زده و گناه بزرگی مرتکب شده است. قرار
دادن شریک براي خدا، یک دروغ بزرگ است و جهان خلقت و نظم و هماهنگی موجود در آفرینش آن را نفی میکند و دروغ
صفحه 288 از 390
بودن آن را روشن میسازد.
این آیه مشابه آیه 116 همین سوره است و مختصر تفاوتی در آخر آیه دارد.
50 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَ هُم ... به طوري که از آیات متعددي از قرآن استفاده میشود، یهودیها قومی - آیات ( 49
خودخواه و مغرور بودند و همواره خودشان را بزرگ میشمردند و خود را تعریف میکردند.
در این آیه به این صفت ناپسند آنها اشاره میکند و خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: آیا ندیدي کسانی را که از خود تعریف
میکردند! منظور از آنها یهود و نصاري است که خودستایی میکردند و خودشان را قومی برتر میدانستند. آنها خودشان را دوستان
خدا و حتی فرزندان خدا میدانند و معتقدند که اگر گنهکار هم باشند جز چند روزي در جهنم نخواهند بود و بالاخره وارد بهشت
خواهند شد:
وَ قالَت الیَهُودُ وَ النَّصاري نَحن أَبناءُ اللّه وَ أَحِبّاؤُه (مائده/ 18 ) یهود و نصاري گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم.
وَ قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودَةً (بقره/ 80 ) و گفتند: آتش ما را نمیگیرد مگر چند روز شمارش شده.
یهود و نصاري بخصوص یهود، از این نوع خودستاییها فراوان دارند اینک در این آیه خودستایی آنان را مورد انتقاد قرار میدهد و
اضافه میکند که این خداست که هر کس را بخواهد میستاید و در حق هیچ کس اندك ستمی روا نمیدارد.
خداوند در آیات قرآنی مؤمنان و صالحان و پرهیزگاران را ستوده و آنها را به نیکی یاد کرده است. این ستایش ارزش فراوان دارد
چون بر اساس ارزشهاي واقعی و مطابق با معیارهاي درست اعتقادي و اخلاقی است. ولی این انسان خودش خودش را تعریف کند
نه تنها ارزشی ندارد بلکه دلیل بر انحطاط اخلاقی آن شخص است و لذا در
صفحه : 458
آیه دیگري مردم را از خودستایی نهی میکند:
فَلا تُزَکُّوا أَنفُسَکُم هُوَ أَعلَم بِمَن اتَّقی (نجم/ 32 ) پس خود را تعریف نکنید. او به کسی که پرهیزگاري میکند داناتر است.
به دو معنی آمده: یکی تهذیب و پاك ساختن عملی و آن بسیار مطلوب است و دیگري پاك « تزکیه » توجه کنیم که در قرآن کریم
ساختن زبانی و ادعایی نفس که همان خودستایی است و آن نامطلوب است.
در آیه بعدي، خودستاییهاي اهل کتاب را نوعی دروغ و افترا بستن بر خدا قلمداد میکند و آن را گناهی آشکار میداند و روشن
میسازد که تعریفهایی که آنها از خودشان میکنند ساخته و پرداخته خودشان است و خدا چنین نگفته است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 51 الی 55
اشاره
( أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب یُؤمِنُونَ بِالجِبت وَ الطّاغُوت وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا ( 51
أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُم اللّه وَ مَن یَلعَن اللّه فَلَن تَجِدَ لَه نَصِ یراً ( 52 ) أَم لَهُم نَصِیب مِنَ المُلک فَإِذاً لا یُؤتُونَ النّاسَ نَقِیراً ( 53 ) أَم یَحسُدُونَ
النّاسَ عَلی ما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه فَقَد آتَینا آلَ إِبراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً ( 54 ) فَمِنهُم مَن آمَنَ بِه وَ مِنهُم مَن
( صَدَّ عَنه وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً ( 55
معبودهاي دروغین) ایمان میآورند و ) « طاغوت » و « جبت » آیا ندیدي کسانی را که به آنها بهرهاي از کتاب داده شده است که به
( درباره کافران میگویند که اینان از کسانی که ایمان آوردهاند، راه یافته ترند ( 51
( آنان کسانی هستند که خدا بر آنان لعنت کرده و هر کس را که خدا لعنت کند، بس براي او یاوري نخواهی یافت ( 52
صفحه 289 از 390
( آیا مگر آنان بهرهاي از مُلک دارند و در این حال اندکی به مردم نمیدهند ( 53
یا آنان به مردم به سبب چیزي که خدا از فضل خود به آنان داده، حسد میکنند. همانا به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و
به آنها
صفحه : 459
( فرمانروایی بزرگی بخشیدیم ( 54
( پس بعضی از آنها به او ایمان آوردند و بعضی از آنها از او روي گردان شدند و آنان را آتش شعلهور جهنم بس است ( 55
نکات ادبی
« جبس » چیزي که در آن خیري نباشد، معبود دروغین، نام بتی در مکه. این کلمه در عربی تصریف ندارد و در اصل از « جبت » -1
از لغت حبشه گرفته شده است.
مانند طغیان. مصدر به معناي فاعل و یا بگوییم که طاغوت صیغه مبالغه است، طغیانگر، معبود باطل، « طغی » مصدر از « طاغوت » -2
کاهن و هر کسی که انسان را از خدا باز دارد.
و یا متصله است و میدانیم که ام متصله پس از همزه استفهام میآید و هر « بل » یا منقطعه است به معناي « ام لهم نصیب » در « ام » -3
چند در اینجا جمله استفهامی وجود ندارد ولی از آیه قبلی میتوان آن را فهمید و یا بگوییم جمله استفهامی در تقدیر است: اهم
اولی بالنبوة.
چیز بسیار کوچک، آنچه پرنده با منقار خود از زمین برمیدارد، گودي پشت هسته خرما. « نقیر » -4
اعراض کرد، بازداشت. « صدّ » -5
آتش فروزان، از سعر به معناي روشن کردن آتش. « سعیر » -6
تفسیر و توضیح
52 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب ... باز هم سخن از کارهاي ناپسند بعضی از اهل کتاب و برخوردهاي - آیات ( 51
نامطلوب آنها با مسلمانان و پیامبر اسلام (ص) است. آنها آنچنان عداوتی با مسلمانان و دین اسلام داشتند که حاضر بودند بر
خلاف مبانی دین خود و براي ضربه زدن به مسلمانان، به معبودهاي باطل ایمان بیاورند و بدتر این مشرکان را بر مسلمانان ترجیح
دهند و بگویند آنها از مسلمانان راه
صفحه : 460
یافته ترند و به حق نزدیکترند؟ گفته شده است که هفتاد نفر از یهودیان به سرکردگی کعب بن اشرس به مکه رفتند تا با مشرکان
قریش بر ضد مسلمانان هم پیمان شوند مشرکان به آنها گفتند: ما به گفتههاي شما اطمینان نمیکنیم مگر این به بتهاي ما سجده
که دو بت از بتهاي مکه بودند، سجده کردند. مشرکان از آنها پرسیدند که به عقیده شما کدام « طاغوت » و « جبت » کنید و آنها به
یک از ما و محمّد به حق نزدیکتریم! آنها گفتند: آیین شما از آیین محمّد بهتر است تا بالاخره این آیه نازل شد و از این دو کار
نابخردانه و غیر منطقی آنها خبر داد.
ما تصور میکنیم که منظور از جبت و طاغوت بتهاي مردم مکه نیست زیرا در آیه چنین آمده است که آنها به جبت و طاغوت ایمان
دارند و میدانیم که آنها به بتهاي مشرکان ایمان نداشتند و اگر هم داستانی که در بالا گفته شد درست باشد، آنها براي مصلحتی
حالت استمرار را « یؤمنون » بطور موقت در برابر دو بت کرنش کردند و این غیر از ایمان قلبی به آن بتهاست بخصوص این کلمه
صفحه 290 از 390
میرساند یعنی آنها همواره به جبت و طاغوت ایمان دارند. از این گذشته ما در جایی ندیدیم که طاغوت نام بت خاصی باشد بلکه
همانگونه که در « جبت و طاغوت » طاغوت به هر نوع معبود باطل چه بت و چه انسان و یا هر پدیده دیگر گفته میشود و تعبیر
بعضی از روایتهاي ما آمده معمولًا به انسانهایی که طغیانگرند و مردم را از راه حق باز میدارند اطلاق میشود.
با توجه به مطالب بالا به نظر میرسد که منظور از جبت و طاغوت در آیه شریفه علما و سران یهود باشد که مردم به آنها ایمان
داشتند و چون آنها مردم را از راه حق بازمیداشتند و مانع ایمان آنها به اسلام میشدند، لذا به آنها جبت و طاغوت گفته شده است.
اتفاقاً یکی از احتمالاتی که در تفسیر جبت و طاغوت داده شده این است که منظور از آنها دو تن از سران یهود به نامهاي حیی بن
اخطب و کعب بن اشرس میباشد.
در آیه بعدي میفرماید: خداوند چنین افرادي را که به جبت و طاغوت ایمان
صفحه : 461
دارند و مسلمانان را گمراه میدانند لعنت میکند و هر کس که خداوند به او لعنت کند، براي او یار و یاوري پیدا نمیکنی. زیرا
آنچنان از رحمت الهی دور میشود که یاري هیچ کس به حال او سودي نمیدهد.
55 ) أَم لَهُم نَصِ یب مِنَ المُلک ... در مقابل این گروه از اهل کتاب که چنین با اسلام و پیامبر اسلام دشمنی میکنند، - آیات ( 53
اظهار میدارد که مگر آنها داراي سلطنت و فرمانروایی و قدرت هستند که اگر خواستند به کسی چیزي ندهند یعنی آنها مالک و
صاحب اختیار نعمتهاي خدا نیستند تا بتوانند پیامبر اسلام را از آن منع کنند و این خداست که به او نبوت داده و آنها نمیتوانند این
نعمت را از او سلب کنند. یا چنین است که اگر نمیتوانند مانع رسیدن نعمت شوند، بر پیامبر اسلام در برابر آنچه خدا از فضل خود
به او داده، حسد میورزند! این حسد آنها بیمورد است چون خداوند در طول تاریخ به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت داده و به
آنها ملکی عظیم عنایت کرده است و پیامبر اسلام هم از خاندان ابراهیم است و پیامبر و اهل بیت او شایستگی هر نوع علم و حکمت
و بزرگی را دارند، و به طوري که میدانیم بسیاري از پیامبران از نسل ابراهیم بودهاند و بعضی از آنها علاوه بر نبوت، به سلطنت هم
رسیدهاند مانند داود و سلیمان که نبوت و سلطنت را یکجا داشتند.
این مطلب را هم اضافه میکند که عکس العملهاي مردم در برابر پیامبران ابراهیمی متفاوت بوده است بعضیها به آنها ایمان
آوردهاند و بعضیها از آنان روي گردان شدهاند. جایگاه آنها که از این پیامبران روي گردانیدهاند جهنم است و جهنم به عنوان
آتشی سوزان آنها را بس.
چند روایت
-1 قال ابو عبد الله (ع): نحن قوم فرض الله طاعتنا لنا الانفال و لنا صفو المال و نحن الراسخون فی العلم و نحن المحسودون الّذین قال
«1»«... أَم یَحسُدُونَ النّاسَ » : الله
-----------------------------------
1)- کافی ج 1 ص 206 )
صفحه : 462
امام صادق (ع) فرمود: ما (آل محمّد) همان کسانی هستیم که خداوند پیروي از ما را واجب کرده انفال و چکیده اموال از آنِ
ام » : ماست و راسخون در علم ماییم و ما همان کسانی هستیم که به آنها حسد شده است همانهایی که خدا درباره آنها میفرماید
«... یحسدون النّاس
-2 حمران بن اعین میگوید: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند (فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب) پرسیدم فرمود: کتاب همان
صفحه 291 از 390
«1». نبوت است. گفتم: حکمت! فرمود: فهمیدن و قضاوت کردن. گفتم: (و آتینا ملکا عظیما) فرمود: اطاعت نمودن
-3 امام باقر (ع) در مورد آیه (فَقَد آتَینا آلَ إِبراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً) فرمود: از آنها پیامبران و امامانی قرار
داد. پس چگونه است که در آل ابراهیم آن را قبول دارند ولی در آل محمّد قبول ندارند. گفتم: منظور از ملک عظیم چیست!
فرمود: خداوند از آنها پیشوایانی قرار داده که هر کس از آنان اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و هر کس نافرمانی کند خدا
«2». را نافرمانی کرده و این همان ملک عظیم است
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 56 الی 57
اشاره
( إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوفَ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِ جَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذابَ إِن اللّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً ( 56
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات سَنُدخِلُهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُم فِیها أَزواج مُطَهَّرَةٌ وَ نُدخِلُهُم ظِ  لا
( ظَلِیلًا ( 57
کسانی که به آیات ما کافر شدند به زودي آنان را به آتش میافکنیم هر گاه که پوستهایشان سوخته شود پوستهاي دیگري
( جایگزین کنیم تا عذاب را بچشند. همانا خداوند توانمند و فرزانه است ( 56
کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته انجام دادهاند بزودي آنان را به بهشتهایی وارد میکنیم که از زیر آن نهرها جاري
است همیشه در آن هستند و براي آنها در آنجا همسرانی پاکیزه
-----------------------------------
1)- همان. )
2)- همان. )
صفحه : 463
( است و آنان را به سایهاي گسترده وارد میکنیم ( 57
نکات ادبی
براي استقبال است و مضارع را از دلالت بر حال قطع میکند و منحصر در استقبال میکند مانند سین. « سوف » -1
به معناي انداختن براي کباب کردن. بنابراین در این کلمه علاوه بر انداختن معناي « صلی » میافکنیم، وارد میکنیم. از « نصلیهم » -2
سوزاندن و کباب کردن هم هست.
میسوزد، در اثر آتش از بین میرود. « نضجت » -3
جمع جلد، پوست و قسمت رویی هر چیز. « جلود » -4
سایه پایدار و گسترده چنین ترکیبهایی در عربی براي تاکید و مبالغه است مانند: لیل الیل، داهیه دهیا، قناطیر مقنطره. « ظل ظلیل » -5
تفسیر و توضیح
57 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوفَ نُصلِیهِم ... مردم دنیا در مقابل دعوت انبیاء دو دستهاند: - آیات ( 56
بعضیها به آنان ایمان میآورند. و بعضیها کافر میشوند. در این آیات سرنوشت این دو گروه و جایگاه آنان را در قیامت ذکر
صفحه 292 از 390
میکند تا از هم اکنون مردم به خود آیند و تصمیم لازم را بگیرند.
در مورد کافران و مخالفان خدا و پیامبران و کسانی که آیات و نشانههاي خدا را نادیده گرفتند و به او کفر ورزیدند، وعده آتش
جهنم میدهد و میفرماید: بزودي کافران را به آتش وارد میکنیم. سپس شدت شکنجهاي را که در آتش خواهند دید، بدینگونه
ترسیم میکند که هر وقت پوستهاي بدن آنها در آتش سوخت و از بین رفت پوستهاي دیگري براي آنها قرار میدهیم و جایگزین
میسازیم تا عذاب را بچشند.
از این آیه فهمیده میشود که در میان اندامهاي بدن انسان، پوست بیشتر از بقیه
صفحه : 464
عذاب را احساس میکند و لذا وقتی پوست آنها سوخت پوست دیگري درمیآورند تا باز عذاب آتش را بطور کامل احساس
نمایند. اتفاقا از لحاظ علمی هم ثابت شده است که سلولهاي پوست بدن انسان داراي انشعاباتی از رگهاي عصبی است که پیامهایی
چون درد و سوزش و سردي و گرمی را دریافت میکند و به مغز میرساند و انسان درد را احساس میکند.
توجه کنیم که پوستهاي تازه هم متعلق به همان بدن است و وسیلهاي براي چشیدن عذاب است و در واقع این روح است که با
سوختن پوست معذب میشود. بنابراین این سؤال که پوست جدید چه گناهی دارد سؤال بیمورد و کودکانهاي است.
در مقابل کافران، به مؤمنان و کسانی که هم ایمان به خدا دارند و هم اعمال صالح و شایسته انجام دادهاند، وعده بهشت میدهد و
اظهار میدارد که بزودي آنان را به بهشتهایی وارد میکنیم که نهرها از زیر آن جاري است و مهمتر این آنان در بهشت جاویدان
هستند و همیشه در آن میمانند و این باعث لذت مضاعف آنها خواهد بود چون اگر جاودانگی نبود، غم بیرون رفتن از بهشت
نمیگذاشت که انسان از نعمتهاي آن لذت ببرد ولی این میداند همیشه در آن خواهد ماند، خود باعث لذت بیشتر میشود.
همچنین در بهشت به مؤمنان همسران پاکیزهاي داده خواهد شد تا عیش و لذتشان تکمیل شود و خدا آنها را به سایههاي پایدار و
گسترده وارد میکند. میدانیم که سایه در یک هواي گرم آفتابی لذتبخش است و بهشتیان هواي مطبوعی خواهند داشت که نه
گرم است و نه سرد و موجب آرامش و آسایش آنهاست.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 58 الی 59
اشاره
إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأمانات إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاس أَن تَحکُمُوا بِالعَدل إِن اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِه إِن اللّهَ کانَ سَمِیعاً
بَصِیراً ( 58 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم فَإِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوه إِلَی اللّه وَ الرَّسُول إِن کُنتُم
( تُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَن تَأوِیلًا ( 59
صفحه : 465
همانا خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش باز دهید و چون میان مردم داوري نمودید، از روي عدل داوري کنید.
( همانا خداوند چه نیکو شما را با آن موعظه میکند همانا خداوند شنوا و بیناست ( 58
اي کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید.
پس اگر در چیزي اختلاف کردید، آن را به خدا و پیامبر برگردانید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این بهتر و از لحاظ
( عاقبت نیکوتر است ( 59
نکات ادبی
صفحه 293 از 390
از تأدیه به معناي باز پس دادن، برگردانید چیزي که تحویل گرفته شده. « تؤدوا » -1
در اینجا به معناي داوري و قضاوت است. « حکم » -2
فعل مدح که مخصوص به مدح آن به جهت معلوم بودن حذف شده و تقدیر آن چنین است نعم شیئا شیء یعظکم به. « نعمّا » -3
از نزاع به معناي اختلاف و درگیري. « تنازعتم » -4
در اینجا عاقبت، سرانجام. از آل یئول به معناي رجع یرجع مشتق شده است. « تأویل » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 58 ) إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا ... سعادت و نیکبختی یک جامعه هنگامی تأمین میشود که در آن جامعه کار به دست اهل آن
سپرده شود و امانتها به صاحبان اصلی آن برگردانده شود و دیگر این از روي عدل داوري گردد. در این آیه، خداوند به این دو
مورد که دو عامل سعادت انسان است فرمان میدهد و اضافه میکند خداوند چه خوب شما را موعظه میکند. براستی که این دو
فرمان از بهترین
صفحه : 466
موعظههایی است که خدا بندگان را با آنها مورد خطاب قرار داده است. این دو فرمان عبارت است از:
-1 اداي امانت: خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به اهل آن برگردانید. این فرمان شامل کلیه امانتها و تعهدها میشود. هم
امانتهاي مالی را میگیرد و هم امانتهاي معنوي را شامل میشود. طبق این فرمان کسانی که مردم پیش آنها امانتهاي مالی دارند،
باید آنها را در موقع لزوم به صاحبانش برگردانند. و نیز علما و دانشمندان به تعهد اخلاقی خود در رساندن پیام الهی به مردم
کوتاهی نکنند و از همه مهمتر این افراد جامعه باید حکومت را که مهمترین امانت الهی است به دست اهل آن بسپارند. و حاکمان
نیز وظیفه دارند پستهاي مهم حکومتی را به دست افراد صالح و شایسته که اهل آن هستند، تفویض کنند و به یک کلام، به امانتها و
تعهدها خیانت نشود که خیانت آفت بزرگ جامعههاست.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُونَ (انفال/ 27 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید به خدا و
پیامبر خیانت نکنید و به امانتهاي خود هم خیانت نکنید در حالی که میدانید.
-2 داوري به عدالت: فرمان دوم خدا در این آیه این است که چون در میان خود به داوري و قضاوت نشستید، از روي عدل داوري
کنید. قضاوت یک منصب مهم و خطیري است و حقوق مردم در دست قاضیان است و کسی که به این مسند تکیه زده باید با
احتیاط کامل عمل کند و بر اساس حق و عدالت داوري نماید و گرنه جایگاه او آتش جهنم خواهد بود.
این فرمان اختصاص به قاضیان و حاکمان ندارد بلکه باید تمام افراد جامعه خود را به آن متعهد بدانند و در قضاوتهاي خود درباره
اشخاص، حق و عدالت را در نظر بگیرند و به خاطر مصالح شخصی خود، انصاف را زیر پا نگذارند.
خداوند پس از بیان این دو موعظه نیکو، اضافه میکند که خدا شنوا و بیناست و
صفحه : 467
حرفهاي شما را میشنود و کارهاي شما را میبیند.
آیه ( 59 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ ... یکی از ویژگیهاي جامعه اسلامی این است که در این جامعه تنها اراده الهی حکومت
میکند و اگر کسانی چون پیامبر و پیشوایان دینی هم حاکمیت دارند، حاکمیت آنها در طول حاکمیت خداست و در عرض آن و
مقابل آن نیست. آیهاي که هم اکنون تفسیر میکنیم، مربوط به همین حاکمیتهاست و مشروعیت حکومت اسلامی از این آیه به
دست میآید.
صفحه 294 از 390
در این آیه خطاب به مؤمنان فرمان میدهد که از خدا اطاعت کنند و نیز از پیامبر و اولی الامر هم اطاعت کنند اطاعت خدا و
اطاعت از پیامبر و أولو الأمر با یکدیگر فرق دارد و لذا کلمه اطیعوا (یعنی اطاعت کنید) دو بار آمده یک بار در اطاعت از خدا و
یک بار در اطاعت از پیامبر و اولی الامر، ذکر شده است.
اطاعت از خدا عمل به احکامی است که در قرآن و یا سنت پیامبر آمده است و در مورد شریعت و احکام، اطاعت از پیامبر همان
اطاعت از خداست و آن حضرت بیان کننده احکام مجملی است که تفصیل آن در قران نیامده:
مَن یُطِع الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ (نساء/ 80 ) هر کس از پیامبر اطاعت کند، به تحقیق از خدا اطاعت کرده است.
وَ أَنزَلنا إِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاس ما نُزِّلَ إِلَیهِم (نحل/ 44 ) و قرآن را بر تو نازل کردیم تا به مردم آنچه را نازل شده بیان کنی.
بنابراین، منظور از اطاعت خدا عمل به احکام خداست که یا مستقیماً از قرآن به دست میآید و یا از طریق سنت پیامبر معلوم
میشود.
و اما اطاعت از پیامبر و اولی الامر که با نوع اطاعت از خدا فرق دارد، مربوط به امور اجتماعی و مسایل حکومتی است و پیامبر و
اولی الامر جامعه را در موضوعاتی مانند جنگ و صلح، قضاوت، گرفتن حقوق مالی، ایجاد نظم و سایر شئون حکومتی رهبري
میکنند و آنها زمامداران جامعه هستند. با فرمانی که در این آیه آمده اطاعت از آنان مشروعیت پیدا کرده و واجب شده است و هر
مسلمانی وظیفه دارد که از پیامبر اسلام و
صفحه : 468
اولی الامر اطاعت کند.
مسأله مهمی که در اینجا وجود دارد، این است که منظور از اولی الامر چه کسانی هستند که اطاعت از آنها در ردیف اطاعت از
پیامبر قرار گرفته و بر مسلمانان واجب شده است! اهل سنت معتقدند که منظور از اولی الامر زمامداران و حاکمانی هستند که در
جامعه اسلامی حکومت میکنند. اطاعت از آنها هر چند خطا هم بکنند لازم است و حتی بعضی از آنها عقیده دارند که حاکم اگر
فاسق و ظالم هم باشد باید از او اطاعت کرد. در مقابل اهل سنت، شیعه عقیده دارد که منظور از اولی الامر اشخاص معینی هستند
که داراي مقام عصمت میباشند و از هر گونه خطا و اشتباه و گناه و معصیت مصون هستند و آنها دوازده امام معصوم میباشند که
از طرف پیامبر (ص) معرفی شدهاند.
عقیده شیعه در تعیین اولی الامر علاوه بر روایات معتبري که از ائمه اهل بیت رسیده، مبتنی بر این مطلب است که اطاعت اولی الامر
در این آیه در ردیف اطاعت پیامبر آمده و بر مسلمانان واجب شده است و بنا بر این باید اولی الامر هم مانند پیامبر معصوم باشند و
گرنه خداوند اطاعت کسی را واجب کرده که اهل خطا و گناه است و این با عقل جور در نمیآید. چون ممکن است مواردي پیش
آید که حکم آنان با حکم خدا تعارض داشته باشد در چنین مواردي تکلیف مردم روشن نخواهد بود پس باید اولی الامر معصوم
از خطا باشند تا چنین مواردي پیش نیاید و همه میدانیم که پس از پیامبر درباره کسی جز این دوازده نفر ادعاي عصمت نشده است
و تنها این بزرگوارانند که معصوم هستند و شیعه عصمت آنها را ثابت کرده است.
اتفاقاً بعضی از مفسران اهل سنت مانند فخر رازي نیز این مطلب را قبول دارد که اولی الامر باید معصوم باشند ولی میگویند منظور
از آنها اهل حل و عقد و مجموع امت اسلامی است و آنها اجماع بر خطا نمیکنند ولی سخن فخر رازي درست نیست زیرا مجموع
امت نمیتواند حکومت کند و اگر آنها یکی را تعیین کنند باز همان اشکال پیش میآید زیرا آن یک نفر معصوم نخواهد بود.
اگر گفته شود که ائمه معصومین در زمان نزول این آیه نبودهاند چگونه خداوند
صفحه : 469
اطاعت آنها را بر مسلمانان آن عصر واجب میکند! میگوییم: این آیه مربوط به زمان پیامبر نیست بلکه تکلیف مسلمانان را در
صفحه 295 از 390
طول تاریخ بیان میکند. و اساساً با وجود و حضور پیامبر، اولی الامري در کار نبوده و حتی اگر اولی الامر را به معناي حاکمان
جامعه هم بگیریم آنها هم در عهد پیامبر نبودند و در واقع در زمان پیامبر، خود او مصداق اولی الامر بود.
در ادامه آیه دستوري میدهد که مربوط به حل اختلافهاست و آن این اگر در چیزي اختلاف پیدا کردید، آن را به خدا و پیامبر
برگردانید و این در حال حیات و حضور پیامبر با مراجعه به او امکان پذیر بود و پس از رحلت پیامبر هم با مراجعه به قرآن و سنت
پیامبر عملی بود و اولی الامر یا همان ائمه معصومین هر چه میگفتند در تفسیر و تبیین قرآن و سنت بود و چیزي از خودشان تشریع
نمیکردند. از این جهت است که در اینجا سخنی از اولی الامر به میان نیامده چون آنها هم در حل اختلافها باید به خدا و رسول یا
همان قرآن و سنت مراجعه نمایند.
پس از این دستور، براي تأکید مطلب اضافه میکند که اگر شما ایمان به خدا و روز قیامت دارید چنین کنید یعنی از خدا و پیامبر و
اولی الامر اطاعت نمایید و در اختلافات به خدا و پیامبر رجوع کنید. این کار براي شما بهتر است و سرانجام نیکویی دارد. زیرا سبب
میشود که در جامعهاي منسجم و سعادتمند زندگی کنید و در اختلافاتی که پیش میآید پناهگاه مطمئنی داشته باشید.
چند روایت
«1». -1 قال علی بن الحسین (ع) لاصحابه: علیکم باداء الامانۀ فلو أنّ قاتل الحسین بن علی ائتمننی علی السیف الذي قتله به لادیته الیه
امام سجاد به اصحاب خود فرمود: بر شما باد به اداي امانت. اگر قاتل حسین بن علی مرا به شمشیري که او را با آن کشت امین کند،
آن را بر او برمیگردانم.
1)- معانی الاخبار ص 107 ) -----------------------------------
صفحه : 470
-2 امام موسی بن جعفر (ع) درباره آیه (إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأمانات إِلی أَهلِها) فرمود: این آیه خطاب به ماست. خدا هر امامی
«1». از ما را فرمان داده که امانت را به امام بعد از خود بسپارد و به او وصیت کند. سپس این آیه در سایر امانتها جریان دارد
-3 امام صادق (ع) درباره آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم) فرمود:
«2». منظور امامانی است که از فرزندان علی و فاطمه هستند تا روزي که قیامت برپا شود
-4 از جابر بن عبد الله انصاري روایت شده که گفت: وقتی آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم)
بر پیامبر نازل شد، گفتم: یا رسول الله خدا و پیامبر را شناختیم این اولی الامر چه کسانی هستند که اطاعت از آنها در ردیف اطاعت
از خدا آمده! فرمود: اي جابر آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند اول آنها علی بن ابی طالب است سپس حسن
سپس حسین سپس علی بن الحسین سپس محمّد بن علی که در تورات معروف به باقر است و بزودي او را ملاقات میکنی پس
سلام مرا به او برسان. سپس صادق جعفر بن محمّد سپس موسی بن جعفر سپس علی بن موسی سپس محمّد بن علی سپس علی بن
«3»... محمّد سپس حسن بن علی سپس همنام من محمّد و هم کنیه من حجت خدا بر زمین
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 60 الی 63
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزعُمُونَ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِهِ
وَ یُرِیدُ الشَّیطان أَن یُضِ لَّهُم ضَ لالًا بَعِیداً ( 60 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسُول رَأَیتَ المُنافِقِینَ یَصُ دُّونَ عَنکَ
صفحه 296 از 390
صُدُوداً ( 61 ) فَکَیفَ إِذا أَصابَتهُم مُصِ یبَۀٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُم جاؤُكَ یَحلِفُونَ بِاللّه إِن أَرَدنا إِلاّ إِحساناً وَ تَوفِیقاً ( 62 ) أُولئِکَ الَّذِینَ
( یَعلَم اللّه ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولًا بَلِیغاً ( 63
-----------------------------------
1)- همان. )
2)- کمال الدین ج 1 ص 222 )
[.....] 3)- همان ص 253 )
صفحه : 471
آیا ندیدي کسانی را که گمان میکنند به آنچه بر تو فرستاده شده و آنچه پیش از تو فرستاده شده ایمان آوردهاند میخواهند،
داوري پیش طاغوت ببرند در حالی که به آنها فرمان داده شده که به آن کافر شوند و شیطان میخواهد آنها را به گمراهی دوري
( بکشاند ( 60
و چون به آنها گفته شود به سوي آنچه خدا و پیامبر نازل کرده بیایید، منافقان را میبینی که از تو، به شدت روي گردان میشوند
(61)
پس چگونه است که چون به جهت کارهایی که میکنند مصیبتی به آنها میرسد آنگاه نزد تو میآیند، به خدا سوگند میخورند
( که ما جز نیکویی و سازش دادن قصدي نداشتیم ( 62
اینان کسانی هستند که خدا آنچه را در دلهایشان وجود دارد، میداند. پس، از آنها اعراض کن و آنها را اندرز بده و به آنها سخنی
( رسا درباره جانشان بگو ( 63
نکات ادبی
گمان، پندار. اظهار چیزي که به حقانیت آن اطمینان ندارد. « زعم » -1
داوري بردن دو نفر متخاصم به سوي قاضی. « تحاکم » -2
مصدر به معناي فاعل مانند جبروت ملکوت و به معناي موجود طغیانگر و سرکش است و به تمام معبودهاي باطل « طاغوت » -3
طاغوت گفته میشود.
بیایید، نزدیک شوید. از علوّ به معناي بلندي مشتق شده. « تعالوا » -4
اعراض کردن، روي گردان شدن، بازداشتن. « صدود » و « صدّ » -5
سازش دادن و جمع کردن میان دو چیز. فراهم آوردن مقدمات انجام کاري. « توفیق » -6
صفحه : 472
تفسیر و توضیح
63 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزعُمُونَ أَنَّهُم ... به دنبال مطلبی که در آیه پیش آمد و به مسلمانان فرمان داده شد که در - آیات ( 60
اختلافات خود به خدا و رسول مراجعه کنند، اینک در این آیه کار زشت بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان و یا منافق مثل یک
تابلو در برابر دیدگان پیامبر قرار داده میشود. آنها که به جاي خدا و رسول، داوري پیش طاغوت میبرند. منظور از طاغوت در
اینجا بعضی از سران یهود است که این مسلمانان سست ایمان و منافق در اختلافات خود به آنها مراجعه میکردند و آنها را داور و
حَکَم قرار میدادند.
صفحه 297 از 390
این گروه از مسلمانان میپنداشتند که به قرآن و تورات و انجیل ایمان دارند، در عین حال طاغوت را که موجودي سرکش و
طغیانگر و دشمن محمّد (ص) و سدّ راه اسلام بود، براي خود حاکم و قاضی قرار میدادند در صورتی که به آنها فرمان داده شده
بود که به طاغوت کفر ورزند و اساساً ایمان به خدا بدون کفر به طاغوت فایدهاي ندارد و اگر این دو با هم باشد، انسان نجات
مییابد:
فَمَن یَکفُر بِالطّ اغُوت وَ یُؤمِن بِاللّه فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی (بقره/ 256 ) پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان
آورد، همانا به دستاویز محکمی چنگ زده است.
اینان که دست به چنین کار ناپسندي میزنند، در واقع از شیطان فرمان میبرند و شیطان میخواهد آنها را سخت گمراه سازد.
تأسفآور این وقتی به این منافقان گفته میشود که به سوي خدا و پیامبر و قرآن بیایید، آنها از پیامبر اعراض میکنند و به سوي
پیامبر نمیآیند ولی چون خداوند به مجازات اعمال زشتشان آنها را گرفتار مصیبتی میکند، آنها پیش پیامبر میآیند و عذر خواهی
میکنند و به خدا سوگند میخورند که ما هدفی جز نیکی و ایجاد سازش نداشتیم و این داوري پیش کافران بردیم، براي ایجاد
سازش بود و نخواستیم تو را به زحمت اندازیم.
صفحه : 473
در آیه بعدي خطاب به پیامبر میفرماید: خداوند از آنچه در دلهاي این افراد است آگاه است یعنی میداند که اینها دروغ میگویند
و با سوء نیت پیش طاغوت رفتهاند پس اي پیامبر از آنها اعراض کن و اندرزشان بده و درباره آنچه در دلهاي آنهاست با آنها
سخنی بلیغ بگو. یعنی به آنها گوشزد کن که خدا آنچه را که در نفوس خود دارید میداند.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 64 الی 65
اشاره
وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذن اللّه وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُم الرَّسُول لَوَجَ دُوا اللّهَ تَوّاباً
( رَحِیماً ( 64 ) فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً ( 65
هیچ پیامبري را نفرستادیم مگر این به امر خدا از او اطاعت شود و اگر آنها هنگامی که بر نفس خویش ستم کردند، پیش تو
( میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم بر آنان طلب آمرزش میکرد، خدا را توبه پذیر و بخشایشگر مییافتند ( 64
نه؟ سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نخواهند داشت مگر این تو را درباره اختلافی که در میانشان به وجود آمده داور کنند و
( آنگاه در دلهایشان از آنچه تو داوري کردي آزردگی نیابند و کاملًا تسلیم شوند ( 65
نکات ادبی
در اینجا به معناي امر و فرمان است. « اذن » -1
هم داخل میشود از آن جهت است که شبیه فعل است. « انّ » همیشه به فعل داخل میشود و اگر به « لو » -2
منظور از این تعبیر ارتکاب گناه است. در واقع کسی که مرتکب « ظلموا انفسهم » -3
صفحه : 474
گناه میشود بر نفس خود ظلم میکند و خود را در معرض مجازات قرار میدهد.
التفات از خطاب به غیبت است که یکی از صنایع ادبی است. « و استغفر لهم الرسول » -4
صفحه 298 از 390
در اینجا به معناي علم است. « وجد » -5
لا براي نفی کلام سابق و یا تأکید نفی لاحق و واو براي قسم است. « فلا و ربک » -6 در
به معناي تعیین داور و مراجعه به اوست. « تحاکم » مانند « تحکیم » -7
به معناي اختلاط و در هم آویختن است گویا وقتی چند نفر با هم مشاجره و اختلاف « شجر » اختلاف افتاد. اصل آن از « شجر » -8
میکنند، درهم میآمیزند. و به درخت هم شجر گفته میشود چون شاخههاي آن درهم آویخته است.
آزردگی، دلتنگی، گناه. « حرج » -9
مصدر براي تأکید است گویا فعل دو بار تکرار میشود. « تسلیما » -10
تفسیر و توضیح
65 ) وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول إِلّا لِیُطاعَ ... مطالبی که در این آیات آمده دنباله آیات پیشین است. - آیات ( 64
در آیات پیش، از این بعضی از مسلمانان سست ایمان در اختلافات خود، به داوري طاغوت تن میدهند انتقاد به عمل آمد و از
مسلمانان خواسته شد که در اختلافات خود به خدا و رسول مراجعه کنند. اینک در این آیات آن مطالب را تکمیل میکند و اظهار
میدارد که اساساً هر پیامبري که از جانب خدا فرستاده شده باید از او اطاعت شود و این یک فرمان الهی است و به همین جهت
اطاعت از پیامبر، اطاعت از خداوند است.
از این آیه استفاده میشود که پیامبران باید معصوم باشند و هرگز دچار خطا و اشتباه و گناه و معصیت نشوند. چون اطاعت آنها
بطور مطلق واجب شده و مسلم است که اطاعت از فرد خطاکار از نظر عقلی درست نیست و نمیتواند مورد نظر خداوند باشد.
صفحه : 475
و خداوند هرگز بندگان خود را به اطاعت از فرد خطاکار فرمان نمیدهد.
در دنباله آیه درباره همان گروهی که داوري پیش طاغوت برده بودند و از اطاعت پیامبر سرپیچی کرده بودند، اظهار میدارد که
اگر آنها پس از آنکه مرتکب این گناه شدند و در واقع بر نفس خویش ستم کردند، پیش پیامبر خدا بیایند و از خدا طلب آمرزش
کنند و پیامبر هم براي آنها طلب آمرزش کند، خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت. یعنی خدا توبه آنها را قبول میکند. البته در
آیه پیش چنین آمده بود که آنها پس از این عمل نپسند پیش پیامبر آمدند ولی به جاي طلب آمرزش عذرهاي بیهودهاي آوردند
که مورد قبول نبود. بخشودگی آنها بسته به این بود که پیش پیامبر بیایند و به گناه خود اعتراف کنند و از خدا درخواست عفو
نمایند و پیامبر هم پیش خدا از آنها شفاعت کند در این صورت بود که گناه آنها بخشیده میشد.
این آیه به روشنی دلالت دارد بر این شفاعت خواهی از پیامبر کار مطلوبی است و مسلمانان طبق تعلیم این آیه پیش پیامبر میرفتند
و از او شفاعت خواهی میکردند و حتی پس از مرگ پیامبر هم در طول تاریخ، مسلمانان آگاه وقتی به زیارت قبر پیامبر میروند با
الهام از این آیه از آن حضرت تقاضاي شفاعت میکنند و از او میخواهند که براي آنها از خدا طلب آمرزش نماید.
این یک سنتی است که دانشمندان و علماي اسلامی به آن عمل میکردند و در زیارتنامههاي پیامبر هم این مطلب را قرار دادهاند و
حتی متن این آیه را هم آوردهاند.
بنابراین کسانی که شفاعت خواهی از پیامبر را شرك قلمداد میکنند، با مضمون این آیه و نیز با سیره مستمر مسلمانان مخالفت
میورزند و آنها را این خسارت بس که خود را از این خیر و برکت محروم کردهاند.
در آیه بعدي سوگند میخورد که ایمان این گروه از مسلمانان که از اطاعت پیامبر سرباز زدهاند، مورد قبول نیست مگر این در
مشاجرات و اختلافات خود، پیامبر را داور قرار بدهند و از داوري او آزرده نشوند و در برابر آن تسلیم محض باشند.
صفحه 299 از 390
روشن است که این آیه ناظر به کار کسانی است که ذکر آنها در آیات پیش گذشت
صفحه : 476
و آنها در اختلافات خود داوري به سوي طاغوت بردند و این کار را از روي نفاق و سستی ایمان انجام دادند. آیه به مسلمانان تعلیم
میدهد که مسایل خود را پیش دشمنان اسلام مطرح نکنند و به حکم پیامبر اسلام گردن نهند و به آن راضی باشند اگر چه به ظاهر
به نفع آنها نباشد. اساس اسلام بر تسلیم شدن در برابر حکم خدا و رسول است و یک مسلمانان واقعی بدون چون و چرا در مقابل
احکام اسلام تسلیم میشود و با جان و دل آن را میپذیرد.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 66 الی 70
اشاره
وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَنِ اقتُلُوا أَنفُسَ کُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه إِلاّ قَلِیل مِنهُم وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِه لَکانَ خَیراً لَهُم وَ
أَشَدَّ تَثبِیتاً ( 66 ) وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً ( 67 ) وَ لَهَدَیناهُم صِراطاً مُستَقِیماً ( 68 ) وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ
أَنعَمَ اللّه عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ ال ّ ص الِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ( 69 ) ذلِکَ الفَضل مِنَ اللّه وَ کَفی بِاللّه عَلِیماً
(70)
و اگر ما بر آنها مقرر کرده بودیم که خود را بکشید و یا از خانه هایتان بیرون روید، جز اندکی از آنها این کار را نمیکردند و اگر
( آنچه را که به آنها اندرز داده میشود انجام میدادند، بر ایشان بهتر و استوارتر بود ( 66
( و در این صورت به آنها از پیش خود پاداشی بزرگ میدادیم ( 67
( و آنها را به راه راست هدایت میکردیم ( 68
و هر کس خدا و پیامبر را اطاعت کند همواره با کسانی خواهند بود که خدا به آنها نعمت داده است از پیامبران و صدّیقان و شهدا
( و صالحان. و اینان نیکو همنشینانی هستند ( 69
( این بخشش از سوي خداست و از نظر دانا بودن، خدا بس است ( 70
صفحه : 477
نکات ادبی
نوشتیم، واجب کردیم، مقرر نمودیم. « کتبنا » -1
جمعدار، خانهها. « دیار » -2
استوار بودن، ثابت قدم بودن، بصیرت داشتن. « تثبیت » -3
صیغه مبالغه، کسی که مداومت بر راستی و راستگویی داشته باشد و عادت به راستگویی کند. « صدّیق » -4
گواهان، ممکن است در اینجا به معناي کشته شدگان در راه خدا باشد. « شهداء » -5
از رفق به معناي مدارا. و این به دوست رفیق گفته میشود براي آن است که دوست با دوست با مدارا و مهربانی رفتار « رفیق » -6
میکند.
زیادت، افزونی بخشش. « فضل » -7
تفسیر و توضیح
صفحه 300 از 390
68 ) وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَنِ اقتُلُوا أَنفُسَ کُم ... مسلمان واقعی و مؤمن حقیقی کسی است که در برابر فرمانهاي خدا - آیات ( 66
همانگونه که در پایان آیه پیش آمد، بطور کامل و بدون چون و چرا تسلیم باشد. به طوري که اگر خدا فرمان دهد که جان خود را
بدهد یا دست از خانه و زندگی بردارد، در انجام آن تردیدي به خود راه ندهد. اما مسلم است افرادي که به این درجه از ایمان و
تسلیم رسیده باشند اندك هستند. در این آیه به همین حقیقت اشاره میکند و میفرماید: اگر ما بر آنها واجب میکردیم که
خودشان را بکشند و یا از خانه هایشان بیرون روند، جز اندکی از آنها این کار را نمیکردند. همانگونه که خداوند این فرمان را به
بنی اسرائیل داد و پس از گوساله پرستی، به آنها فرمان رسید که خود را بکشند بعضی از آنها این فرمان را به کار بردند و بعضی
دیگر از آن سرپیچی کردند. البته این نوعی مجازات براي آنها بود.
نوع مردم ایمانشان در حدي نیست که اگر تکلیفهایی سنگینی به آنها شود، از عهده انجام آن برآیند و لذا اساس دین تسامح است
و اسلام یک شریعت آسان و به اصطلاح
صفحه : 478
است. ولی گاهی حفظ اسلام و استقلال جامعه، احتیاج به فداکاري و جانبازي دارد در این شرایط است که « سهله و سمحه »
مجاهدان راه خدا از دیگران تشخیص داده میشوند و همه چیز را فداي هدف مقدس خود میکنند. امیر المؤمنین علی بن ابی طالب
(ع) در نهج البلاغه میفرماید: مادر محضر رسول خدا که بودیم، حاضر بودیم پدران و پسران و عموهاي خود را در راه اسلام
بکشیم و این کار بر مراتب ایمان و تسلیم ما میافزود.
می توان گفت که آیه شریفه به چیزي بالاتر از جهاد و فداکاري دلالت میکند و آن مرحلهاي است که ایمان کمتر مسلمانی به آن
میرسد و لذا در آیه آمده که جز اندکی از مسلمانان آن را انجام نمیدادند در حالی که بسیاري از مسلمانان به جهاد میرفتند و
میکشتند و کشته میشدند. بنابراین، فرمانی که در این آیه بطور فرضی آمده تکلیفی بالاتر و دشوارتر از جهاد و رفتن به میدان
جنگ است و آن عبارت از این است که انسان دستور یابد که بیهیچ دلیلی با دست خود خودش را بکشد و یا بیهیچ دلیلی
خانهاش را ترك کند.
انجام چنین فرمانی از عهده کمتر کسی برمیآید و این از شرکت در جهاد سختتر است چون در جهاد هر چند احتمال کشته شدن
میرود ولی امید زنده ماندن هم هست و ضمناً جهاد انگیزه دارد و آن دفاع از جان و مال و شرف است ولی انجام این تکلیف، هم
با مرگ قطعی همراه است و هم انگیزهاي جز اطاعت محض و تسلیم در برابر خدا ندارد. و این، نظیر فرمانی است که خدا به
حضرت ابراهیم (ع) داد که با دست خود سر فرزند دلبندش اسماعیل را از تن جدا کند و به طوري که میدانیم او تسلیم فرمان خدا
شد و میخواست سر اسماعیل را ببرد که فرمان لغو شد و او از این آزمایش بزرگ سرافراز بیرون آمد.
البته توجه کنیم که آنچه در این آیه آمده یک فرمان فرضی است و به کسی چنین فرمانی داده نشده و فقط براي بیان این مطلب
است که از مردم کمتر کسی میتواند به این مرحله از ایمان و تسلیم برسد که اگر به او چنین فرمانی از سوي خدا داده شد، آن را
اجرا کند.
صفحه : 479
پس از این بیان اضافه میکند که اگر مسلمانان به پند و اندرزها و موعظههایی که به آنها میشود عمل کنند به نفع آنهاست و
باعث استواري ایمان آنها میگردد و آنها در اسلام ثابت قدم و پایدار میشوند و نیز خداوند به آنها از نزد خود پاداش بزرگ
میدهد و آنها به راه راست هدایت میکند. البته مؤمنان، از پیش هدایت شدهاند و این هدایت جدید به معناي تثبیت هدایت آنها و
موفق کردن آنها در تداوم هدایت است و به طوري که در تفسیر (اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ) در سوره حمد گفتیم، مؤمن هر چند
هدایت یافته است ولی در ادامه آن هر لحظه به توفیق الهی و کمک خدا نیازمند است.
صفحه 301 از 390
یُثَبِّت اللّه الَّذِینَ آمَنُوا بِالقَول الثّابِت فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ (ابراهیم/ 27 ) خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند با گفتار استوار
در دنیا و آخرت بر جاي و استوار میدارد.
70 ) وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ ... اطاعت از خدا و رسول چندین بار در آیات گذشته آمد و اینک در - آیات ( 69
این آیه به صورت دیگري مطرح میشود تا ارزش و اهمیت آن روشن گردد و مسلمانان به آن تشویق شوند. طبق این آیه، کسانی
که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی قرار خواهند گرفت که خدا به آنها نعمت داده و همواره مورد لطف و عنایت
پروردگار هستند و آنها عبارتند از:
- -1 پیامبران، سفیران خدا در زمین و دریافت کنندگان پیام الهی 2- صدّیقان، راستگویانی که راستگویی کار همیشگی آنهاست 3
شهدا، گواهان بر اعمال دیگران یا کشته شدگان در راه خدا 4- صالحان، افراد شایستهاي که به مقام قرب الهی رسیدهاند.
آنان که از خدا و رسول اطاعت کنند، در بهشت با این گروهها همراه و همنشین خواهند بود و اینان نیکو همنشینانی هستند و این
یک نوع عنایت و بخششی از خداوند است که به اطاعت کنندگان میدهد.
توجه کنیم که منظور از اطاعت خدا و رسول در این آیه مطلق اطاعت است که شامل افراد معمولی هم میشود. چون اطاعت خدا
هم مانند ایمان درجات و مراتبی دارد و
صفحه : 480
اطاعت کسی که فقط به بعضی از احکام شرع عمل کرده با اطاعت پیامبران و اولیاء خدا که همان صدیقان و شهدا و صالحان است،
یکی نیست و هر کدام در رتبه خود قرار دارند. هر چند که اینان در بهشت با پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان همنشین و همراه
خواهند بود ولی درجه آنها یکسان نیست و حتی درجه این چهار گروه هم با یکدیگر فرق دارد و هر کدام در جایگاه خاص خود
هستند.
در پایان آیه اشاره به علم خدا میکند و این خدا به خوبی از عملکرد اشخاص آگاه است و میداند چه کسی در چه حدي خدا و
رسول را اطاعت میکند.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 71 الی 74
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً ( 71 ) وَ إِن مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَۀٌ قالَ قَد أَنعَمَ اللّه عَلَیَّ
إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً ( 72 ) وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل مِنَ اللّه لَیَقُولَن کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً
( 73 ) فَلیُقاتِل فِی سَبِیل اللّه الَّذِینَ یَشرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل اللّه فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتِیه أَجراً عَظِیماً ( 74 )
( اي کسانی که ایمان آوردهاید سلاح خود را برگیرید یا گروه گروه و یا همه با هم کوچ کنید ( 71
البته از شما کسی هست که کندي میکند پس اگر به شما مصیبتی برسد میگوید: خدا به من نعمت داد که با آنها حاضر نبودم
(72)
و اگر بر شما بخششی از جانب خدا برسد، گویا که میان شما و او هیچ گونه دوستی نبود، میگوید:
( اي کاش من هم با آنها بودم تا به سعادتی بزرگ میرسیدم ( 73
پس در راه خدا جنگ کنند کسانی که دنیا را در مقابل آخرت فروختهاند. و هر کس در راه خدا بجنگد پس کشته شود و یا پیروز
( گردد، مزدي بزرگ به او خواهیم داد ( 74
صفحه 302 از 390
صفحه : 481
نکات ادبی
مصدر به معناي آلت، چیزي که به وسیله آن ترس از دشمن مقابله میشود، اسلحه و آمادگی نظامی. « حذر » -1
کوچ کنید، حرکت کنید. بیشتر در حرکت به سوي جنگ استعمال میشود. « انفروا » -2
جمع ثبۀ به معناي گروه. منظور این است که گروه گروه و دسته دسته حرکت کنید. ضمناً ثبات حال از انفرواست و به « ثبات » -3
خاطر الف و تا حالت نصب آن با جرّ آمده است.
درنگ میکند، به کندي میرود، سستی میکند. از بطء به معناي تأخیر مشتق شده است. « لیبطئن » -4
لام اول براي ابتدا و لام دوم براي تأکید و یا جواب قسم است. « لمن لیبطئن » -5 در
به معناي گویا، مثل این. «ّ کأن » مخفف از « کأن » -6
براي واقع شدن در مقام تمنی است. « فافوز » سعادت، رستگاري. ضمناً منصوب بودن « فوز » -7
تفسیر و توضیح
73 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم ... هر جامعهاي براي حفظ موجودیت و استقلال خود، باید آمادگی دفاع از خود - آیات ( 71
را داشته باشد بخصوص اگر جامعهاي بر اساس آرمانهاي دینی باشد که دشمنان زیادي خواهد داشت. در اینجا خداوند مؤمنان را
مورد خطاب قرار میدهد و آنها را به حفظ آمادگیهاي رزمی فرمان میدهد و این همیشه سلاح برگیرند و آماده جنگ با دشمنان
باشند و نیز به آنها دستور میدهد که موقع رفتن به جنگ مطابق با نیازهاي موجود و با توجه به موقعیت و توانایی دشمن حرکت
کنند گاهی مصلحت در این است که همه نیروها با هم و یکجا حرکت نکنند بلکه بهتر است که گروه گروه و دسته دسته و در
گروههاي
صفحه : 482
پراکنده حرکت کنند و گاهی مصلحت در این است که همه با هم و یکجا حرکت کنند البته تشخیص موقعیت به عهده فرمانده
است.
طبق فرمانی که در این آیه آمده، مسلمانان همیشه باید آمادگیها و تواناییهاي لازم را در جهت دفاع از خود داشته باشند و براي این
کار باید سلاحهاي روز را به دست آورند و راه استفاده از آن را بدانند و تمام علومی را که در جنگ به کار میآید بیاموزند و
تاکتیکهاي جنگی را یادبگیرند و در ارزیابی موقعیت نیروهاي خودي و دشمن دقت لازم را به عمل آورند. نظیر این آیه آیه دیگري
است که میفرماید:
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل تُرهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللّه (انفال/ 6) و براي آنان هر چه توان دارید از نیرو و مرکب
آماده کنید تا به وسیله آن دشمن خدا را بترسانید.
پس از این راهنمایی، به واقعیت موجود میان مسلمانان عصر پیامبر اشاره میکند واقعیتی که در تمام عصرها وجود دارد و آن سستی
بعضی از مسلمانان بود که در رفتن به جنگ از خود ضعف نشان میدادند.
البته اکثریت مسلمانان چنین نبودند بلکه اقلیتی از آنان این حالت را داشتند و از رفتن به جهاد سرباز میزدند و در عین حال اخبار
جنگ را دنبال میکردند اگر سپاه اسلام شکست میخورد و دچار ناراحتی میشد، آنها از این در جنگ شرکت نکرده بودند،
خوشحال میشدند و میگفتند: خدا بر ما نعمت داد که ما در معرکه جنگ حضور نداشتیم و همراه با سپاهیان نبودیم، ولی اگر سپاه
صفحه 303 از 390
اسلام پیروز میشد سخنانی میگفتند که گویا میان آنان و مسلمانها هیچ گونه دوستی و مودتی وجود نداشته است. آنها میگفتند:
اي کاش ما هم با آنان بودیم و به رستگاري بزرگ میرسیدیم. یعنی افتخار پیروزي نصیب ما هم میشد و از غنائم جنگی سهمی
داشتیم. این میفرماید: گویا میان آنان و مسلمانان شرکت کننده در جنگ دوستی و مودّتی نبوده، شاید به این معناست که اگر آنها
به رابطه مودت و اخوّت و برادري که میان تمام مسلمانان وجود دارد توجه میکردند، پیروزي سپاه اسلام و رستگاري آنها را
پیروزي و رستگاري خود میدانستند و
صفحه : 483
میدانستند که این پیروزي و این فوز و فلاح نصیب همه مسلمانان و از جمله اینها که در جنگ شرکت نکردهاند، میباشد. و ثمرات
و آثار آن به همه میرسد. ضمناً قرار گرفتن جمله (کأن لم یکن بینکم و بینه مودّه) در میان (لیقولن) و مقول قول آن براي تأکید
بیشتر و بزرگ کردن مفهوم این جمله است و این یکی از شیوههاي قرآن است که براي مشخصتر کردن و تابلونمودن یک جمله،
آن را در وسط یک جمله دیگر میآورد.
از لحن آیات پیداست که منظور از این مسلمانان که در جنگ شرکت نکرده بودند و سستی نشان داده بودند، منافقان نیست. بلکه
منظور مسلمانانی است که ایمان ضعیفی داشتند و یا شهامت جنگیدن را نداشتند و جبون و ترسو بودند. چون منافقان به خدا ایمان
نداشتند تا بگویند خدا به ما نعمت داد و یا پیروزي مسلمانان را فوزي عظیم بدانند و یا میان آنها و سپاهیان اسلام مودتی باشد.
مسلّم است که ایمان اصحاب رسول خدا درجاتی داشت و همه در یک حدّ نبودند. بعضی از آنان آنچنان ایمان محکمی داشتند که
اگر پیامبر به آنها دستور میداد که خودشان خودشان را بکشند بیدرنگ میکشتند ولی اینها اندك بودند (همانگونه که در آیات
قبلی گفته شد) و بعضی از آنان تا این حد ایمان داشتند که در موقع خطر و جنگ از جان و مال خود دریغ نمیکردند و اینها
اکثریت مسلمانان بودند و بعضی دیگر هم ایمان چندان محکمی نداشتند و در مواقع خطر کم میآوردند و خود را به خطر
نمیانداختند و عافیت طلب بودند و منافع دنیوي خود را بر دین خود مقدم میداشتند.
آیه زیر مضمونی مشابه با مضمون آیه مورد بحث دارد و از سستی بعضی از اصحاب پیامبر در شرکت در جهاد سخن میگوید و
قطعاً مربوط به منافقان نیست:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیلَ لَکُم انفِرُوا فِی سَبِیل اللّه اثّاقَلتُم إِلَی الَأرض (توبه/ 38 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید شما را چه
شده که وقتی به شما گفته میشود به جنگ بروید، به زمین میچسپید.
با توجه به این آیه و آیات مشابه دیگر که در آنها بعضی از مسلمانان عصر پیامبر
صفحه : 484
مورد عتاب قرار گرفتهاند، نباید تمام اصحاب پیامبر را در هالهاي از قداست قرار بدهیم زیرا در میان آنان نیز کسانی بودند که ایمان
سستی داشتند و لذا پس از رحلت پیامبر اسلام دیدیم که چگونه دچار تفرقهها شدند و فتنهها به وجود آمد و اگر کسی بگوید همه
این درگیریها به خاطر اجتهاد و میزان فهم آنها بوده، خود را فریب داده است. بلکه بسیاري از این اختلافات به خاطر ریاست خواهی
و جاه طلبی بوده است.
آیه ( 74 ) فَلیُقاتِل فِی سَبِیل اللّه الَّذِینَ ... با توجه به مطالبی که در آیات پیش آمد و ضعف و سستی بعضی از مسلمانان در شرکت
که در اول آیه آمده معناي آیه چنین میشود: « فاء » در جهاد خاطرنشان گردید، اینک فرمان جهاد صادر میشود و با توجه به حرف
اکنون که بعضی از مسلمانان از شرکت در جهاد خودداري میکنند پس آنها که ایمان محکمی دارند و زندگی دنیا را به زندگی
آخرت فروختهاند و آخرت را بر دنیا ترجیح دادهاند، با جدیت و کوشش در راه خدا جنگ کنند. یعنی سستی آن گروه سبب نشود
که در اراده این گروه خللی وارد شود بلکه اینان باید قاطعانه در راه خدا بجنگند.
صفحه 304 از 390
در پایان براي تشویق جنگجویان و مجاهدان در راه خدا میفرماید: هر کس در راه خدا بجنگد و کشته شود و یا پیروز گردد در هر
دو حال خداوند به او پاداشی بزرگ خواهد داد و زحمات او را ارج خواهد نهاد.
در منطق اسلام، شکست در جنگ مفهومی ندارد. زیرا انسان یا پیروز میشود که چه بهتر و یا کشته میشود که آن نیز شهادت در
راه خدا بوده و مطلوب است زیرا با شهادت به مقامی میرسد که با هیچ وسیلهاي به آن مقام نمیرسید. و بالاخره نتیجه جنگ در
راه خدا یا شهادت است یا پیروزي و این هر دو زیباست.
قُل هَل تَرَبَّصُونَ بِنا إِلّا إِحدَي الحُسنَیَین (توبه/ 52 ) بگو آیا جز یکی از دو نیکی (پیروزي یا شهادت) را براي ما انتظار دارید!
با چنین روحیه عالی بود که مسلمانان در عصر پیامبر و پس از آن در جنگها به پیروزیهاي چشمگیري نایل شدند و قدرتهاي بزرگ
را به زانو درآوردند و اگر امروز هم مسلمانان این روحیه را داشته باشند هیچ خطري از بیرون آنها را تهدید
صفحه : 485
نخواهد کرد.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 75 الی 76
اشاره
وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه وَ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال وَ النِّساءِ وَ الوِلدان الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه القَریَۀِ الظّالِم أَهلُها
وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیا وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصِ یراً ( 75 ) الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ
( الطّاغُوت فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطان إِن کَیدَ الشَّیطان کانَ ضَعِیفاً ( 76
شما را چه شده است که در راه خدا و آنها که به ناتوانی کشیده شدهاند از مردان و زنان و کودکان جنگ نمیکنید! همانهایی که
میگویند: پروردگارا ما را از این آبادي که اهل آن ستمکارند، بیرون کن و براي ما از پیش خودت سرپرستی قرار بده و براي ما از
( پیش خودت یاوري قرار بده ( 75
کسانی که ایمان آوردهاند در راه خدا میجنگند و کسانی که کافر شدهاند در راه طاغوت میجنگند. پس با دوستان شیطان بجنگید
( همانا نیرنگ شیطان همواره ضعیف است ( 76
نکات ادبی
ما براي استفهام و به جهت ابتداء در موضع رفع است. « مالکم » -1 در
جمع مستضعف به معناي کسی که ضعیف نگاهداشته شده است. یعنی آنها خود ضعیف نبودند بلکه دیگران آنها « مستضعفین » -2
را ضعیف کردهاند و حق آنها را پایمال نموهاند و خلاصه مستضعف کسی است که زیر ستم دیگران قرار گرفته و از نظر مالی و یا
سیاسی و یا حتی دینی تضعیف شده است.
است که در این صورت کلمه سبیل بر سر آن هم میآید و یا عطف بر سبیل است که کلمه فی « الله » یا عطف بر « و المستضعفین » -3
بر سر آن میآید.
صفحه : 486
جمع ولد، فرزندان. « ولدان » -4
آبادي که شامل شهر و روستا میشود و در اینجا منظور از آن شهر مکه است. « قریۀ » -5
صفحه 305 از 390
حیله، نیرنگ، توطئه. « کید » -6
در اینجا براي تأکید مطلب است و این نیرنگ شیطان همواره ضعیف است. « کان » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 75 ) وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه ... لحن خاصی که در این آیه وجود دارد براي ترغیب و تشویق هر چه بیشتر مسلمانان به
سوي جهاد و جنگ است و از آنها میپرسد که شما را چه شده است که کارزار نمیکنید! آنگاه دو هدف مهم براي جنگ ذکر
میکند که هر کدام از آنها به تنهایی کافی است که مسلمان را به حرکت وادارد. هدف اول، راه خدا و بالابردن کلمه توحید و
هدف دوم دفاع از مظلومان و بیچارگانی که در دست ستمگران ماندهاند. و بدینگونه هم غیرت دینی و هم غیرت انسانی مسلمانان
را تحریک میکند و به کار میاندازد.
این آیه هدف از جنگهاي اسلامی را روشن میسازد. نخستین و مهمترین هدف همان گسترش توحید و نشر دین خدا و ایجاد زمینه
براي آگاهی مردم است و اسلام با کسانی که سدّ راه دین باشند و مانع رسیدن پیام اسلام به مردم باشند، میجنگند و این همان
است. هدف دوم کمک به آن گروه از مؤمنان است که در چنگال ستمگران افتادهاند و قدرت دفاع از خود را ندارند. « سبیل الله »
اینها آن دسته از ستمدیدگان و بیچارگان از مردان و زنان و کودکان هستند که در یک محیط غیر اسلامی و به صورت یک اقلیت
زندگی میکنند و به خاطر همین ایمانشان به آنها ظلم و ستم میشود و حق آنها پایمال میگردد.
اینها مسلمانانی بودند که پیش از فتح مکه در این شهر زندگی میکردند و به
صفحه : 487
سبب مسلمان بودنشان از طرف مشرکان مورد هر گونه شکنجه و آزار قرار گرفته بودند حتی به آنها اجازه داده نمیشد که به مدینه
پیش مسلمانان هجرت کنند. إبن عباس میگوید: من و مادرم جزو همین مستضعفان بودیم. اینها هیچ چارهاي نداشتند جز این دعا
کنند و رو به سوي خدا آورند و از او بخواهند که آنان را از این شهري که اهلش ستمگر است، بیرون سازد و براي آنها سرپرستی و
یاوري قرار بدهند.
اینک خداوند در این آیه با لحن تندي مسلمانان را مورد خطاب قرار میدهد و آنان را به جنگ براي آزادي این گروه از مسلمانان
فرا میخواند. مسلمانان به این دستور الهی عمل کردند و در سال هشتم هجري به صورت سپاهی عظیم و قدرتمند به مکه حمله
کردند و مکه بدون خونریزي فتح شد و مسلمانان در بند آزاد شدند و پیامبر از جانب خود، عتاب بن اسید را حاکم مکه کرد و
بدینگونه دعاي آن مسلمانان مستضعف مستجاب شد و خداوند آنها را نجات داد و براي آنها سرپرست و یاوري قرار داد و دیگر
لازم نشد که از آن شهر بیرون روند.
آیه ( 76 ) الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه ... در جنگ میان مسلمانان و کافران و یا بگوییم جبهه توحید و جبهه شرك و کفر
هدفها مشخص است مسلمانان در راه خدا میجنگند و براي حاکمیت اراده الهی و گسترش دین حق نبرد میکنند و اگر هم گاهی
نجات دادن افراد مستضعف مورد نظر است، آن هم جهاد در راه خدا و به نوعی هدف خدایی است.
در مقابل مسلمانان، مشرکان و کافران قرار داشتند که آنها هم در راه طاغوت میجنگیدند و میخواستند از گسترش و نفوذ اسلام
جلوگیري کنند. طاغوت هر موجودي است که در برابر خداوند قرار گیرد و میتوان آن را به شیطان و یا معبودهاي باطل معنا کرد.
شیطان همواره میخواهد بشر را از دین حق باز دارد و او را به گمراهی بکشاند و بنابراین هر کس در مقابل دین حق جبهه بگیرد،
در واقع در راه شیطان میجنگد. و البته کید شیطان ضعیف است و اگر انسان به خود آید و
صفحه : 488
صفحه 306 از 390
قدري اندیشه کند و به فطرت خود برگردد، شیطان نمیتواند او را فریب دهد.
در جوامع بشري از همان آغاز دو جبهه وجود داشته است یکی جبهه حق که طرفداران آن پیامبران و راهیان راه آنها بوده و دیگري
جبهه باطل که دشمنان انبیاء و زورگویان و طاغوتها از آن طرفداري میکردند.
جبهه حق همیشه در حمایت و ولایت خداوند و جبهه باطل همیشه در ولایت طاغوت و شیطان بودهاند:
اللّه وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُم الطّ اغُوت یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات (بقره/
257 ) خدا دوست کسانی است که ایمان آوردهاند آنها را از تاریکیها به سوي روشنایی میبرد و کسانی که کافر شدند دوستان آنها
طاغوت است که آنها را از روشنایی به سوي تاریکیها میبرد.