گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سورة النساء ( 4): الآیات 77 الی 79



اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِم القِتال إِذا فَرِیق مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَۀِ
اللّه أَو أَشَ دَّ خَشیَۀً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَ ل قَرِیب قُل مَتاع الدُّنیا قَلِیل وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن اتَّقی وَ لا
تُظلَمُونَ فَتِیلًا ( 77 ) أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم المَوت وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج مُشَ یَّدَةٍ وَ إِن تُصِ بهُم حَسَنَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِ اللّه وَ إِن تُصِبهُم
سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِكَ قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّه فَما لِهؤُلاءِ القَوم لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَدِیثاً ( 78 ) ما أَصابَکَ مِن حَسَ نَۀٍ فَمِنَ اللّه وَ ما
( أَصابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفسِکَ وَ أَرسَلناكَ لِلنّاس رَسُولًا وَ کَفی بِاللّه شَهِیداً ( 79
آیا ندیدي کسانی را که به آنها گفته شد دست نگهدارید و نماز را برپادارید و زکات را بپردازید و چون جنگیدن بر آنان مقرر
شد، در این زمان گروهی از آنان از مردم (از دشمن) میترسند مانند ترس از خدا و یا
صفحه : 489
شدیدتر از آن و گفتند: پروردگارا چرا بر ما جنگ را مقرر کردي! چرا ما را تا زمانی نزدیک مهلت ندادي!
( بگو کالاي دنیا اندك است و براي کسی که پرهیزگار باشد آخرت بهتر است و ذرهاي ستم نمیشوید ( 77
هر کجا باشید مرگ شما را در مییابد هر چند در دژهاي بلندي باشید. و چون به آنان خیري برسد، میگویند: این از جانب
خداست و چون به آنان شرّي برسد، میگویند: از جانب توست. بگو: همگی از جانب خداست. پس این گروه را چه شده است که
( در پی آن نیستند که سخنی را بفهمند ( 78
هر خوبی که به تو برسد از خداست و هر بدي که به تو برسد از خود توست و تو را براي مردم پیامبر فرستادیم و خدا از نظر گواه
( بودن بس است ( 79
نکات ادبی
فعل امر از کف به معناي نگهداشتن و این تعبیر که دستان خود را نگهدارید به معناي این است که کار معینی را انجام « کفّوا » -1
ندهید.
ظرف زمان است. « اذا » -2
تمیز است. « خشیۀ » -3
در اینجا براي تحضیض است و در چنین حالتی فقط به فعل داخل میشود. « لو لا » -4
صفحه 307 از 390
شکاف هسته خرما، کنایه از ناچیز بودن و اندك بودن. « فتیل » -5
بر آن لازم نیفتاده است وقتی ما پس از این زایده باشد (مانند اینجا) سر هم نوشته « ما » هر کجا. معناي شرطی دارد و « اینما » -6
میشود و وقتی ما موصله باشد جدا نوشته میشود مانند: این ما کنتم توعدون.
دژها، کاخها. از برج به معناي ظهور. چون کاخها نوعاً بلند است و بروز و ظهور دارد. « بروج » -7
بلند، گچ کاري شده. « مشیّده » -8
صفحه : 490
حرف جر است و معمولًا چسبیده به کلمه بعدي نوشته میشود ولی در رسم الخط مصحف در این مورد جدا « فمال » -9 لام در
نوشته شده است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 77 ) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُم کُفُّوا ... در طول سالهایی که پیامبر اسلام (ص) در مکه بود و مدتی هم پس از ورود آن
حضرت به مدینه، مسلمانان اجازه جنگ با دشمنان را نداشتند آنها گاهی مورد شکنچه و آزار قرار میگرفتند ولی اجازه نداشتند
که با دشمنان کارزار کنند و این به جهت اندك بودن نیرو و امکانات بود و در واقع اگر با آن نیروي کم با دشمنان خود که از هر
نظر نیرومند بودند، جنگ میکردند، شکست آنها قطعی بود و این نوعی خودکشی به حساب میآمد در همین شرایط سخت بود
که بعضی از مسلمانان شجاع و بیباك از پیامبر خدا درخواست میکردند که به آنها اجازه جنگ با دشمنان را بدهد ولی پیامبر
طبق دستور الهی آنها را از این کار باز میداشت و به آنها میگفت: فعلًا مشغول عبادات باشید و نماز بخوانید و زکات بدهید.
پس از هجرت پیامبر اسلام به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی در این شهر و مسلمان شدن بسیاري از مردم مدینه، مسلمانان بطور
نسبی تواناییهایی به دست آوردند و قدرتی پیدا کردند تا حدي که میتوانستند در برابر دشمن بایستند و با آنان بجنگند. در این
هنگام بود که طبق یک فرمان الهی به مسلمانان اجازه جنگ با دشمن داده شد:
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِن اللّهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدِیرٌ (حج/ 39 ) به کسانی که با آنان جنگیدهاند، به جهت ظلمی که بر آنان
شده اجازه جنگ داده میشود و خدا بر یاري آنان تواناست.
اکنون که اجازه چنگ داده شده بود، بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان و سست اراده و ترسو از صدور این فرمان ناراحت شدند و
ترس از جنگ وجود آنها را فرا
صفحه : 491
گرفت. آنها از پیامبر میپرسیدند: براي چه جنگ بر ما واجب شد. بهتر بود که جنگ واجب نمیشد و ما با اجل طبیعی خود از دنیا
میرفتیم؟ آیه مورد بحث ناظر به همین جریان است و براي این تعجب پیامبر و شنونده را از این موضوع برانگیزد، مطلب را چنین
تقریر میکند: آیا ندیدي کسانی را که به آنها گفته شد دست نگهدارید (و جنگ نکنید) و به نماز و زکات بپردازید ولی چون
جنگیدن بر آنها واجب شد، گروهی از آنها از دشمن ترسیدند مانند ترس از خدا و یا حتی شدیدتر از آن و گفتند: پروردگارا چرا
جنگ را بر ما واجب کردي و تا زمان نزدیکی به ما مهلت ندادي. پس از بیان این جریان به پیامبر خطاب میکند که به آنها بگو:
کالاي دنیا اندك است و براي کسی که پرهیزگار است، آخرت بهتر است و در آنجا ذرهاي به کسی ستم نخواهد شد.
در اینجا ذکر چند نکته ضروري است:
-1 آیه مربوط به مسلمانان ترسو و ضعیف الایمان است و این بعضیها آیه را مربوط به منافقان دانستهاند با لحن آیه متناسب نیست
زیرا در آیه به آنها نسبت ترس از خدا داده میشود و این با نفاق متناسب نیست و اساساً در مکه منافقی وجود نداشت تا چنین کنند.
صفحه 308 از 390
اساساً ترس از جنگ در طبیعت بشر قرار دارد. به طوري که میفرماید:
کُتِبَ عَلَیکُم القِتال وَ هُوَ کُره لَکُم (بقره/ 216 ) جنگ بر شما نوشته شده و آن براي شما ناپسند است.
اینجا هم همه مسلمانان را نگفته بلکه گروهی از آنان را گفته و به طوري که بارها تذکر دادهایم، همه اصحاب پیامبر از نظر ایمان به
یک درجه نبودند بلکه بعضی از آنان ضعیف الایمان بودند و این بعضیها براي همه اصحاب نوعی قداست قائل شدهاند، اشتباه است
و این عقیده، آنها را از فهم بسیاري از آیات مانع میشود.
-2 این با تردید میگوید: مانند ترس از خدا و یا شدیدتر از آن، مربوط به افراد گوناگون است. یعنی ترس بعضی از آنها مانند
ترس از خدا بود و ترس بعضی از آنان بیشتر بود.
صفحه : 492
یا زمان نزدیک، زمان مرگ است و منظورشان این است که اگر جنگ نبود ما با اجل « اجل قریب » -3 گفته شده که منظور از
طبیعی خود میمردیم. ما احتمال میدهیم که منظور از آن، زمان متأخر است یعنی آنها نظرشان این بود که اکنون قدرت جنگیدن
هم با « اخّرتنا » نداریم و بهتر بود که حکم جنگ مقداري به تأخیر میافتاد تا مسلمانان قويتر شوند و بتوانند با دشمن بجنگند. تعبیر
این احتمال مناسبتر است چون گفته نشده که اصلًا جنگی در کار نباشد بلکه گفته شده که جنگ به تأخیر میافتاد.
-4 در پاسخ آنها که از کشته شدن در جنگ میترسیدند اظهار میدارد که زندگی دنیا ناچیز است و براي پرهیزگاران آخرت بهتر
است. یعنی اگر هم در جنگ کشته شوید، به عالمی قدم میگذارید که بهتر از این عالم است بنابراین جاي نگرانی وجود ندارد.
79 ) أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم المَوت ... در توجیه کسانی که از کشته شدن در جنگ میترسیدند و میپنداشتند که اگر به - آیات ( 78
جنگ نروند زنده میمانند، میفرماید: هر کجا باشید مرگ شما را در مییابد اگر چه در کاخها و دژهاي بلند باشید. مرگ براي
انسان و هر موجود زندهاي حتمی است و دیر یا زود به سراغ او خواهد آمد و هیچ چیزي مانع از مرگ انسان نمیشود. در اینجا
تذکر میدهد که شما اگر هم در جنگ شرکت نکنید و حتی اگر در دژهاي محکمی هم باشید در روز معین که اجل شما فرا رسد،
مرگ به سراغ شما خواهد آمد و گزیري از آن نیست.
جمله بعدي آیه مطلب دیگري را عنوان میکند و آن این همین مسلمانان ضعیف الایمان به پیروي از کفار و منافقان درباره پیامبر
اسلام، قضاوت نادرستی میکنند به این صورت که هر گاه به آنان خیري و منفعتی برسد، میگویند این جانب خداست و هر گاه به
آنان بدي حادثه ناگواري برسد میگویند این از جانب توست. گویا آنها ناراحتیهایی را که پیش میآمد مانند شکست در جنگ
و یا حتی قحطی و خشکسالی به پیامبر نسبت میدادند یا او را متهم به سوء تدبیر میکردند و یا او را بدقدم و بدیمن میدانستند.
همانگونه که بعضی از بنی اسرائیل درباره موسی چنین
صفحه : 493
قضاوتی داشتند:
فَإِذا جاءَتهُم الحَسَ نَۀُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَۀٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه (اعراف/ 131 ) و چون نیکی به آنها میرسید میگفتند:
این از آنِ ماست و اگر به آنها بدي برسد به موسی و کسانی که با او بودند، فال بد میزدند.
خداوند در پاسخ آنها میفرماید: بگو همه آنها از جانب خداست و هر خوبی یا بدي که به شما میرسد از ناحیه خداوند است و
تنها اوست که مؤثر در عالم وجود است و هیچ سببی جز او در جهان حاکمیت ندارد. پس از بیان این حقیقت بسیار مهم، با تعجب
اظهار میدارد که چگونه است که این گروه نمیخواهند مطلب را درك کنند.
آیه بعدي این حقیقت مهم را که یکی از معارف بلند قرآن است، تکمیل میکند و میفرماید: هر نیکی که به تو برسد از خداست و
هر بدي و شرّي که به تو برسد از جانب خود توست. میبینید که در آیه قبلی بدي را نسبت به خدا میدهد و در این آیه آن را
صفحه 309 از 390
نسبت به خود انسان میدهد و این میرساند که شرور و بدیها که به انسان میرسد دو جنبه دارد: یک جنبه آن مربوط به خداست و
جنبه دیگرش مربوط به خود انسان است.
از این نظر که رسیدن بدیها به انسان بر اساس سنتهاي الهی است میتوان آنها را به خدا نسبت داد و از این نظر که خود انسان با
اعمال خود و با استفاده از اختیاري که دارد، کاري میکند که خود را در مسیر سنتهاي الهی قرار میدهد، شرور و بدیها به خود او
نسبت داده میشود.
توضیح این خداوند در جهان آفرینش قوانین و سنتهایی را حاکم کرده است که هر کس خود را در مسیر آن قوانین و سنتها قرار
دهد، بی درنگ آن قوانین درباره او اعمال خواهد شد مثلًا یکی از قوانین خدا در طبیعت این است که به زمین جاذبه داده و سنگ
را سفت و سخت قرار داده و بدن انسان را در مقابل ضربهاي که به او وارد میشود آسیب پذیر قرار داده است حال اگر کسی خود
را از یک بلندي به زمین و روي سنگ پرت کند و سرش بشکند یا بمیرد میتوان گفت که عامل مرگ او خداست که این
صفحه : 494
قوانین را قرار داده و میتوان گفت که عامل مرگ او خود اوست که خود را پرت کرده و در مسیر این قوانین قرار داده است.
بنابراین هر بدي که به انسان میرسد از نظر این مطابق با قوانین خلقت است و زمینهها را خدا ایجاد کرده، به خدا نسبت داده
میشود ولی از نظر این خود شخص چنین خواسته و خود را در معرض آن قرار داده، به او نسبت داده میشود. و همینطور است
بلاهایی که در اثر گناه و معصیت دامنگیر انسان میشود.
از نظر این خدا او را مجازات کرده، مربوط به خدا میشود و از نظر این شخص دست به گناه زده مربوط به او میشود و این همان
(بل امر بین الامرین) است که در روایات ما آمده است.
اساساً بدي در جهان وجود ندارد و این بشر است که با سوء استفاده از آزادي خود بدي را ایجاد میکند و مجازات آن را هم
میبیند. و اگر هم گاهی حوادثی مانند زلزله و قحطی پیش میآید که به نظر ما شرّ است و هیچ دلیلی براي آن نمییابیم، در این
موارد هم باید گفت حکمتهایی در کار است که ما از آن بیخبریم و با توجه به مجموع عالم آفرینش همان حوادث به ظاهر تلخ
کار لازمی است.
به هر حال چون بدي بر خلاف مسیر آفرینش است، انسان در پدید آمدن آن تأثیر میگذارد و همانگونه که گفتیم از یک لحاظ به
خدا و از یک لحاظ به بشر نسبت داده میشود ولی خوبی اینطور نیست و هر خوبی که در جهان وجود داشته باشد از جانب
خداست و بنده در آن تأثیري ندارد جز این بخواهد از آن خوبی استفاده کند. بنابراین، خوبیها همه از خداست و بدیها از یک نظر
به خدا و از یک نظر به انسان نسبت داده میشود و این است مفهوم بلندي که از این آیات استفاده میشود.
پس از بیان این حقیقت والا، براي این پیامبر از سخن آنها که بدیها را به پیامبر نسبت میدادند، آزرده خاطر نشود، او را مورد
خطاب قرار میدهد و میفرماید: ما تو را براي مردم پیامبر قرار دادیم و خدا بر پیامبري تو گواه است و او از لحاظ گواه بودن کافی
صفحه : 495
است. یعنی وظیفه تو رساندن پیامهاي الهی بر مردم است و قضاوتهاي نابجاي مردم نباید تو را ناراحت کند.
چند روایت
-1 امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) فرمودهاند: حسنات در کتاب خدا بر دو گونه است: یکی صحت و سلامت و امنیت و
و سیئات « هر کس حسنهاي بیاورد، براي او ده مقابل آن داده میشود » : وسعت روزي و دیگري کارهاي انسان. به طوري که فرموده
نیز چنین است گونهاي از آن ترس و بیماري و شدّت است و گونهاي دیگر کارهایی است که مردم به خاطر آنها مجازات
صفحه 310 از 390
«1». میشوند
«2». -2 عن ابی عبد الله (ع) قال: کما ان بادي النعم من الله عزّ و جل و قد نحلکموه فکذلک الشرّ من انفسکم و ان جري به قدره
امام صادق (ع) فرمود: همانگونه که شروع نعمتها از جانب خداست و آنها را به شما داده است، همین طور شرّ از جانب خود
شماست هر چند که تقدیر الهی بر آن جاري شده است.
-3 قال الرضا (ع) قال الله: إبن آدم بمشیّتی کنت انت الذي تشاء لنفسک ما تشاء و بقوّتی ادیت فرائضی و بنعمتی قویت علی
«3». معصیتی
امام رضا (ع) فرمود: خداوند میفرماید: اي فرزند آدم با خواست من بود که به مرحلهاي رسیدي که چیزي را براي خود میخواهی
و با نیروي من واجبات مرا انجام دادي و با نعمت من بر گناه کردن بر من نیرو یافتی.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 80 الی 81
اشاره
مَن یُطِع الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً ( 80 ) وَ یَقُولُونَ طاعَۀٌ فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِكَ بَیَّتَ طائِفَۀٌ مِنهُم غَیرَ
( الَّذِي تَقُول وَ اللّه یَکتُب ما یُبَیِّتُونَ فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا ( 81
-----------------------------------
1)- تفسیر قمی ج 1 ص 144 )
2)- توحید صدوق ص 368 )
3)- کافی ج 1 ص 159 )
صفحه : 496
( هر کس پیامبر را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر کس روي گرداند، ما تو را براي آنان نگهبان نفرستادیم ( 80
میگویند: اطاعت؟ و چون از نزد تو بیرون میروند، گروهی از آنان چیزي جز آنچه تو گفتهاي تدبیر میکنند و خدا آنچه را که
( آنان تدبیر میکنند، مینویسد پس، از آنان روي گردان و بر خدا توکل کن و خدا از نظر کارساز بودن کافی است ( 81
نکات ادبی
رویگردان شد، اعراض کرد. « تولی » -1
نگهبان، صفت مشبهه از حافظ یعنی همواره نگهبان. « حفیظ » -2
خبر براي مبتداي محذوف است: امرنا طاعۀ یا عندنا طاعۀ. این کلمه را در مقام تسلیم بودن و قبول کردن سخن طرف « طاعۀ » -3
مقابل میگویند و گاهی هم گفته میشود: سمعا و طاعۀ.
خارج شدند. از بروز به معناي آشکار شدن آمده گویا کسی که از نزد کسی بیرون میرود، در بیرون آشکار میشود. « برزوا » -4
اندیشید، تدبیر نمود. یا از بیت به معناي خانه مشتق است چون انسان در خانه آرامش و فرصت اندیشیدن دارد و یا از « بیّت » -5
بیتوته مشتق شده است که به معناي بیدار بودن در شب است چون در شب انسان فرصت بیشتري براي فکر کردن دارد.
کسی که به تدبیر امور دیگري میپردازد و از جانب او کارهاي او را انجام میدهد. « وکیل » -6
صفحه : 497
صفحه 311 از 390
تفسیر و توضیح
81 ) مَن یُطِع الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ ... اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست زیرا هر چه پیامبر میگوید از جانب خداست و - آیات ( 80
او نباید و نمیتواند چیزي را به عنوان حکم خدا از خود بگوید و آن را به خدا نسبت دهد. دستورهاي او همه از طریق وحی است و
او تنها ابلاغ کننده پیام الهی است:
4) و او از روي هواي نفس سخن نمیگوید. این نیست مگر وحیی که به او - وَ ما یَنطِق عَن الهَوي. إِن هُوَ إِلّا وَحی یُوحی (نجم/ 3
فرستاده شده است.
وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل لَأَخَذنا مِنه بِالیَمِین (حاقه/ 44 ) و اگر او بعضی از سخنان را به دروغ بر ما بندد، او را به شدت مؤاخذه
میکنیم.
بنابراین چون سخن پیامبر سخن خدا و فرمان او فرمان خداست، اطاعت از او در واقع اطاعت از خداست و اطاعت پیامبر در طول
اطاعت خداست و این همان اطاعتی است که چند آیه پیش از این به آن دستور داده شد (اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول) و نیز گفته
شد که خدا هیچ پیامبري را نفرستاد مگر این از او اطاعت شود. چون اگر از پیامبر اطاعت نشود، از خدا اطاعت نشده و بشر نافرمان
و سرکش که خدا و رسول را اطاعت نمیکند، خود را از مسیر حق و عدل که جهان بر آن استوار است دور میکند. چون تمام
موجودات عالم در اطاعت خداست و هرگز هیچ موجودي از لحاظ تکوینی نمیتواند از خدا اطاعت نکند و بر خلاف قوانین حاکم
بر جهان گام بردارد.
انسان نیز که جزئی از خانواده جهان هستی است نباید از اطاعت قوانین تشریعی خدا سرپیچی کند و باید همگام و هماهنگ با
مجموعه هستی در اطاعت خدا باشد و اطاعت خدا جز با اطاعت پیامبر میسر نیست و لذا در این آیه میفرماید: هر کس پیامبر را
اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است. سپس میافزاید:
هر کس روي گردان شد یعنی از پیامبر اطاعت نکرد، دیگر مربوط به خود اوست و پیامبر نگهبان و حافظ او نیست. وظیفه پیامبر
ابلاغ پیام خداست و این کسی از آن اطاعت نکند
صفحه : 498
دیگر ربطی به پیامبر ندارد.
این جمله نوعی تسلی براي پیامبر اسلام است چون پیامبر از این آن مردم ایمان نمیآوردند و از او اطاعت نمیکردند، سخت
ناراحت و آزرده میشد و دلش به حال آنها میسوخت که چگونه دشمن سعادت خود هستند و چرا به سوي حق روي نمیآورند و
به دنبال باطل میروند. قرآن کریم در اینجا و در آیات دیگر، پیامبر خود را دلداري میدهد و به او گوشزد میکند که تو وظیفه
خود را انجام دادهاي و ایمان نیاوردن آنها نباید تو را ناراحت کند. البته ناراحتی پیامبر از نافرمانی آنها یک کار طبیعی بود ولی
پیامبر بیش از حد ناراحت میشد و گاهی نزدیک بود که از غصه قالب تهی کند. این بود که خدا او را دلداري میداد:
لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِینَ (شعراء/ 3) شاید تو جان خود را تلف میکنی از این آنان ایمان نمیآورند.
همانگونه که ذکر شد، اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست و باید مسلمانان از پیامبر اطاعت کنند و این اطاعت باید واقعی و عملی
باشد ولی در آیه بعدي از بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان و یا منافقان نقل میکند که آنها در زبان اطاعت میکردند و چون نزد
پیامبر بودند، میگفتند: تو را اطاعت میکنیم. ولی چون از نزد او بیرون میرفتند، چیزهایی را غیر از آنچه پیامبر گفته بود در نظر
میگرفتند و در جهت خلاف گفتههاي پیامبر (ص) حرکت میکردند و اندیشههاي نامطلوبی در سر میپرورانیدند.
قرآن در مقابل آنها اظهار میدارد که خداوند هر آنچه را که آنها میاندیشند ثبت میکند و افکار باطل آنها که در خلاف جهت
پیامبر است در نامه اعمال آنها نوشته میشود و در قیامت مورد بازخواست قرار میگیرند.
صفحه 312 از 390
پس از این بیان، به پیامبر دستور میدهد که از آنها روي بگردان و بر خدا توکل کن که خدا از نظر کارسازي بسنده است. دستور
اعراض کردن از آنها بدان جهت بوده که خدا نمیخواهد، پیامبرش منافقان را افشا کند و آنها را رسوا سازد. فعلًا مصلحت
صفحه : 499
در آن است که با آنها رفتاري مسالمت جویانه شود تا در موقع مقتضی اقدامات لازم درباره آنها معمول گردد. این در پایان، دستور
توکل میدهد براي آن است که پیامبر از همراه نبودن منافقان و مسلمانان ضعیف الایمان ناراحت نشود و هراسی به خود راه ندهد و
بداند که خدا همراه و کارساز اوست.
[ [سورة النساء ( 4): آیۀ 82
اشاره
( أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فِیه اختِلافاً کَثِیراً ( 82
( آیا در قرآن نمیاندیشند! و اگر از نزد غیر خدا بود، در آن اختلاف بسیاري مییافتند ( 82
تفسیر و توضیح
آیه ( 82 ) أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ ... آیات قرآنی که بر دل و جان محمّد (ص) فرود آمده، آنچنان عمیق و پرمعناست که هر کس در
آن اندیشه بیشتري کند، درهاي جدیدي بر روي او باز میشود و به دستاوردهاي بیشتري میرسد. اساساً قرآن مانند باران رحمت
الهی است که نهرها و جدولها و جویبارها و درهها هر کدام به اندازه ظرفیت خود آن را در خود جریان میدهند. در مورد آیات
قرآنی هم هر کسی به میزان استعداد و شایستگی و ظرفیت وجودي خود، میتواند از آن بهرهمند شود و هر چه در آن بیشتر اندیشه
کند به معانی و مفاهیم جدیدتري دست پیدا میکند.
اینک در این آیه، خداوند از آنان که در آیات قرآنی نمیاندیشند، اظهار شگفتی توأم با نارضایتی میکند و میپرسد چرا آنان در
آیات قرآنی تدبر نمیکنند! این شگفتی و گله مندي نظیر گلایهاي است که از مردم درباره تدبر نکردن در پدیدههاي خلقت دارد
آنجا که میفرماید:
( وَ کَأَیِّن مِن آیَۀٍ فِی السَّماوات وَ الَأرض یَمُرُّونَ عَلَیها وَ هُم عَنها مُعرِضُونَ (یوسف/ 105
صفحه : 500
و بسا نشانهاي در آسمانها و زمین وجود دارد که بر آن مرور میکنند در حالی که از آن روي گردانند.
انسان آگاه و با معرفت همانگونه که باید در پدیدههاي آفرینش و موجودات عالم که کتاب تکوینی خداست بیندیشد تا کشفیاتی
به دست آورد، باید در آیههاي قرآن که کتاب تشریعی خداست نیز خوب بیندیشد تا به معارف بلند آن راه پیدا کند و با دنیاي
جدیدي آشنا شود. نظیر این آیه که مورد بحث ماست آیه دیگري است که میفرماید:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلی قُلُوب أَقفالُها (نساء/ 82 ) آیا در قرآن نمیاندیشند! یا بر دلها قفلهاست.
این آیات بیانگر این معناست که قرآن براي تدبر و اندیشیدن همگان نازل شده و چنین نیست که فهم آن در انحصار پیامبر و یا ائمه
باشد هر چند که با راهنماییهاي آنان مطالب عمیق تري به دست میآید.
یکی از نتایجی که از تدبر در آیات قرآنی بدست میآید این است که انسان میفهمد که در قرآن اختلاف و ناهمگونی وجود
ندارد. و آیات گوناگون آن با یکدیگر هماهنگ و سازگار است و این در حالی است که قرآن در طول بیست و سه سال و در
صفحه 313 از 390
مواقع مختلف در جنگ و صلح، در سفر و حضر و در موقعیتهاي گوناگون نازل شده است و بدون شک اگر از جانب خدا نبود و
ساخته و پرداخته فکر بشر بود، اختلافهاي بسیاري در آن دیده میشد.
بحثی درباره نبودن اختلاف در مطالب قرآن
نظم و تألیف آیات قرآن کریم و روشی که قرآن در بیان مطالب خود به کار برده است با تمام کتابهایی که به دست بشر تألیف و
تصنیف شده فرق اساسی و جوهري دارد.
صفحه : 501
در کتابهایی که به دست بشر تألیف شده است معمولًا یک یا چند مطلب، موضوع قرار داده میشود و با فصل بندي خاصی بحث در
باره آن موضوع دنبال میشود و مجموع مطالبی که مربوط به یک مسأله است یکجا و با نظم معینی آورده میشود. و کتاب با یک
مقدمه و چند فصل یا باب یا بخش قوام پیدا میکند و پایان مییابد.
قرآن کریم در نظم و تألیف و بیان مطالب خود هرگز از چنین روشی پیروي نکرده است بلکه مطالب مختلف را از قبیل اعتقادات و
اجتماعیات و عبادات و سیاسات و اقتصادیات و مانند آنها را به صورت متنوع و پراکنده و در مقاطع مختلف بیان کرده و در واقع
آیات قرآنی مانند سفره گستردهاي است که در آن انواع غذاها را میتوان دید.
از یک سو قرآن مطالب بسیار متنوع و گوناگونی را عنوان میکند و از سوي دیگر آن مطالب را یکجا جمع نمیکند بلکه بطور
پراکنده و متناسب با هدف خاصی که در آیه دنبال میکند میآورد و حتی داستانهایی که از امم گذشته و انبیاي سلف نقل کرده
نوعاً در لابلاي سورههاي مختلف پراکنده است و هر قسمتی از داستان که با هدف خاص آیهاي تناسب داشته باشد آورده میشود.
گاهی حتی یک قسمت از یک داستان در چندین مورد تکرار میشود.
در روش قرآن آنچه مهم است تناسب مطلب با هدف تربیتی خاصی است که آیه براي آن آمده است تکرار و تقطیع یک مطلب یا
داستان نیز براي همین موضوع است.
قرآن کریم خود به این روش یعنی تنوع و پراکندگی مطلب، در بعضی از آیات اشاره کرده است.
در مورد تنوع مطلب و گستردگی آن، آیات زیر قابل دقت است:
وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُل شَیءٍ (نحل/ 89 ) و کتاب را بر تو نازل کردیم در حالی که بیان کننده همه چیز است.
( وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن لِلنّاس مِن کُل مَثَل (کهف/ 54
صفحه : 502
و همانا در این قرآن براي مردم از هر نمونهاي آوردیم.
و در مورد پراکندگی مطالب در آیات متعدد، آیه زیر قابل توجه است:
وَ قُرآناً فَرَقناه لِتَقرَأَه عَلَی النّاس عَلی مُکث وَ نَزَّلناه تَنزِیلًا (اسراء/ 106 ) و قرآنی که آنرا جدا ساختیم تا آنرا بادرنگی بر مردم بخوانی
و نازل کردیم آنرا نازل کردنی.
شاید سرّ این پراکندگی، در نزول تدریجی قرآن باشد قرآن در طول بیست و سه سال و در مناسبتهاي مختلف نازل شده و در هر
مناسبتی هر مطلبی که لازم بوده در آیات آمده است و همین امر باعث پیدا شدن مجموعهاي دلنشین و گوش نواز و عقل پرور شده
که هر قسمتی از آن به تنهایی غذاي کاملی براي روح انسانی است.
اساساً همانگونه که بارها گفتهایم قرآن کریم مشابهتهاي عجیبی با عالم طبیعت دارد و همانگونه که در کتاب تکوینی خدا یعنی
طبیعت تنوع فوق العادهاي دیده میشود و مجموعهاي روح نواز از اشیاء مختلف و رنگها و طعمها و پدیدههاي جوراجور در طبیعت
صفحه 314 از 390
در کنار هم قرار داده شده- که هر چیزي به جاي خویش نیکوست- در آیات و سورههاي قرآنی نیز همان روش حاکمیت دارد و
تنوع مطالب، هر نوع ذائقهاي را به سوي خود میخواند و روح انسانی را تغذیه میکند.
این تنوع در بیان مطلب کسانی را وادار کرده که براي قرآن تفسیر موضوعی بنویسند و موضوعات گوناگونی را با توجه به مجموع
آیات مربوطه یکجا مورد بحث و بررسی قرار بدهند.
با این این روش میتواند از جهاتی مفید و آموزنده باشد و بخصوص براي محققین دستمایهاي نیرومند گردد اما به نظر میرسد که
تفسیر قرآن نیز مانند خود قرآن باشد مناسبتر است و بهتر این است که تفسیر قرآن به ترتیب آیات و سور پیش برود و همانند خود
قرآن سفرهاي متنوع براي مراجعه کننده باشد.
صفحه : 503
نبودن اختلاف در مطالب قرآن
با وجود تنوع و گستردگی مطالب در آیات قرآنی که گفتیم، یکی از امتیازات و حتی وجوه اعجاز قرآن نبودن اختلاف و تناقض
در میان مطالب قرآن است.
با این قرآن در هر موضوعی وارد شده و اظهار نظر کرده و یک مطلب را با عبارتهاي مختلف و گاهی با همان عبارت تکرار کرده،
در عین حال نمیتوان میان دو مطلب از مطالب قرآنی تناقض پیدا کرد.
یک بشر هر اندازه هم در فنی متخصص باشد وقتی کتابی را در فنی تألیف میکند در صورتی که فصول کتاب را در زمانهاي
مختلف بنویسد، متخصصان دیگري که به آن کتاب مراجعه میکنند اختلاف سلیقههاي بسیاري در آن میبینند و حتی شاید
تناقضها و تضادهائی در آن پیدا بکنند.
اگر مدت تألیف کتاب زیاد طول بکشد (مثلًا بیست سال) و کتاب نه در باره یک موضوع بلکه درباره موضوعات متنوع بسیاري
تألیف شده باشد و نویسنده آن در حالات مختلفی از غم و شادي و جوانی و پیري و بیماري و تندرستی و در بحرانهاي مهمی که
براي او پیش آمده آن کتاب را بنویسد، پر واضح است که بخشهاي مختلف کتاب با همدیگر هماهنگ نخواهد بود و نویسنده
دچار تضادها و تناقضهاي بسیاري خواهدشد.
مثلًا شما شاعران بزرگ و معروف را در نظر بگیرید آیا شعرهایی که در جوانی و اوایل کار سرودهاند با شعرهایی که در دوران
پختگی و کسب تجربههاي فراوان سرودهاند یکی است!
ولی قرآن از یک هماهنگی و استحکام و اتقان عجیبی برخوردار است و این در حالی است که همه میدانیم که آیات قرآنی در
طول بیست و سه سال آنهم در حالتهاي مختلف نازل شده. بعضی از آیات در حال جنگ و شدت بحران و بعضی از آنها در حال
صلح و آرامش بعضی از آنها در اوایل کار پیامبر که دوران غربت و بیکسی اسلام بود آمده و بعضی دیگر در مدینه و یا پس از
فتح مکه و دوران شوکت و اقتدار
صفحه : 504
اسلام نازل شده و پیامبر آن آیات را از چهل سالگی تا شصت و سه سالگی به مردم خوانده است.
با این وجود آیات مکی به همان نسبت محکم و متقن است که آیات مدنی و آیاتی که در ابتداي بعثت نازل شده به همان مقدار
فصاحت و بلاغت دارد که آیات نازل شده در اواسط یا اواخر حیات پیامبر.
همچنین آیاتی که به هنگام سختیها و شداید فرود آمده به همان درجه از اعجاز است که آیات نازل شده در هنگام فراغت و
صفحه 315 از 390
آسایش.
این حقیقت را که در قرآن تناقض و اختلاف وجود ندارد، خود قرآن دلیلی بر حقانیت و اعجاز قرآن گرفته و مردم را به اندیشیدن
در این مسأله فرا خوانده و فرموده است:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فِیه اختِلافاً کَثِیراً (نساء/ 82 ) آیا در قرآن تدبر نمیکنند! اگر قرآن از جانب
غیر خداوند بود در آن اختلافات بسیاري مییافتند.
البته معلوم است که منظور از نبودن اختلاف در قرآن، نفی تناقض در میان مطالب قرآن و نبودن اختلاف و تضاد در میان
موضوعات مطرح شده در آن است ولی اختلافاتی مانند اختلاف در کوتاهی و بلندي آیات و یا اختلاف قرائات و یا اختلاف در
درجه فصاحت و بلاغت آیات، در قرآن وجود دارد ولی دلیل بر سستی و ضعف نیست. همچنین مسأله وجود ناسخ و منسوخ در
قرآن ربطی به وجود اختلاف در آیات ندارد زیرا که آیات منسوخه دیگر از نظر معنی و محتوا به کنار گذاشته شدهاند و مدت آنها
موقتی بوده و آن مدت به سر آمده است بنابراین آیات منسوخه را نمیتوان در مقابل آیات ناسخه قرار داد زیرا آن آیات دیگر
داراي حکم معتبر نیستند و از اول آن آیات براي مدت معینی نازل شده بودند وقتی آن مدت تمام شد، دیگر نباید آنها را با آیات
ناسخه در عرض هم قرار داد.
و نیز آیاتی که داراي عموم هستند و بعضی از آیات آنها را تخصیص میدهند این
صفحه : 505
گونه آیات نیز میان هم اختلاف و تناقض ندارند بلکه وجود مخصص دلیل بر آنست که از اول عمومیت عام اراده نشده است.
به هر حال آنچه مسلم است این است که با وجود این آیات قرآنی در مقاطع مختلف و در حالتهاي گوناگون و در طول بیست و سه
سال نازل شده است، هیچ گونه تضاد و تناقضی میان آیات و مطالب آن وجود ندارد و این خود یکی از نشانههاي بارز حقانیت
قرآن است و به روشنی دلالت بر این میکند که قرآن از جانب آفریدگار جهان است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 83 الی 84
اشاره
وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِنَ الأَمن أَوِ الخَ وف أَذاعُوا بِه وَ لَو رَدُّوه إِلَی الرَّسُول وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه الَّذِینَ یَستَنبِطُونَه مِنهُم وَ لَو لا
فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه لاتَّبَعتُم الشَّیطانَ إِلاّ قَلِیلًا ( 83 ) فَقاتِل فِی سَبِیل اللّه لا تُکَلَّف إِلاّ نَفسَکَ وَ حَرِّض المُؤمِنِینَ عَسَ ی اللّه أَن
( یَکُف بَأسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللّه أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا ( 84
و چون آنها را خبري از ایمنی یا ترس برسد، آن را شایع میکنند. در حالی که اگر آن را به پیامبر و یا فرماندهان خود گزارش
میکردند، آن را کسانی از آنها که اهل نظرند میدانستند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز اندکی، همه از شیطان پیروي
( میکردید ( 83
پس در راه خدا جنگ کن. جز درباره خود تکلیفی نداري و مؤمنان را تحریک کن باشد که خدا نیروي کافران را باز دارد و خدا
( از لحاظ نیرو و کیفردهی سختتر است ( 84
نکات ادبی
فاش کردند، شایع کردند. این فعل گاهی به تنهایی و گاهی با حرف جرّ میآید اذاع و اذاع به و هر دو به یک معناست. « اذاعوا » -1
صفحه 316 از 390
صاحبان کار، فرماندهان، امراي لشکر. « أولو الأمر » -2
صفحه : 506
مشتق شده که به معناي استخراج آب از چاه است در اولین زمانی که به آب « نبط » نظر میدهند، استنباط میکنند. از « یستنبطون » -3
رسید. گویا انسان وقتی درباره چیزي نظر میدهد، مطلب را از دلایل آن استخراج میکند.
است. « لاتبعتم » استثناء از « إلا قلیلا » -4
وادار کن، تحریک و تهییج نما. « حرّض » -5
از افعال مقاربه به معناي ترجّی و امید داشتن است و آن در خدا به معناي تحقق موضوع است. « عسی » -6
منع، بازداشتن. «ّ کف » -7
نیرو، قدرت. گاهی به معناي چیز ناپسند میآید. « بأس » -8
کیفر دادن، مجازات کردن. از نکل مشتق شده که به معناي امتناع است. و کیفري که به مجرمان داده میشود براي آن « تنکیل » -9
است که دیگران عبرت بگیرند و از ارتکاب آن جرم امتناع نمایند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 83 ) وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِنَ الَأمن ... گاهی در جامعه شایعههایی پراکنده میشود که مربوط به امنیت ملّی است در اینگونه موارد
مردم باید هوشیار باشند و از شایعه پراکنی پرهیز کنند و شایعات را فقط به رهبر و یا فرماندهان برجسته گزارش دهند و آن را میان
مردم پخش نکنند زیرا شایعه پراکنی خطراتی براي جامعه دارد مانند دروغگویی، تضعیف روحیه مردم، ایجاد آمادگی در دشمن و
کشف اسرار مملکت و مانند آنها.
در این آیه کار ناپخته و جاهلانه بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان را بازگو میکند که وقتی به آنها گزارشی در مورد ایمنی یا
ترس میرسد مانند خبرهاي مربوط به پیروزي و یا شکست نیروهاي خودي، آن خبر را پخش میکنند و همه جا شایع میسازند. در
حالی که این کار درست نیست و اگر به جاي شایع کردن خبر، آن
صفحه : 507
را فقط به پیامبر و یا فرماندهان سپاه گزارش میکردند، اهل نظر از آنها که قدرت تحلیل مسایل را دارند، آن خبر را میدانستند و
طبعاً تصمیمهاي لازم را میگرفتند.
از این آیه برمیآید که هر مسلمانی وقتی خبري که مربوط به امنیت جامعه اسلامی است میشنوند علاوه بر این نباید آن را شایع
کنند، باید به رهبر و یا فرماندهان رده بالا گزارش بدهد تا آنها در جریان امر قرار گیرند و اقدامات مقتضی را به عمل آورند. اگر
خبر خوشی باشد، شایع کردن آن این ضرر را دارد که در صورت دروغ بودن، مردم امید خود را از دست میدهند و اگر خبر
ناگواري باشد روحیه مردم تضعیف میشود و در هر دو صورت خبر به گوش دشمن میرسد و خود را آماده میکند و به هر حال
اسرار مسلمانان به دست بیگانگان میافتد. ولی اگر خبر را فقط به مقامات مسؤول گزارش کنند آنها در درجه نخست درستی و
نادرستی آن خبر را به دست میآورند و در درجه بعد روي آن تصمیم میگیرند و عکس العمل نشان میدهند.
بعضی از علماي اهل سنت از این آیه براي مشروعیت قیاس در احکام استدلال کردهاند که استدلال بیجایی است چون آیه درباره
موضوعات و حوادث است و ربطی به احکام شرع ندارد و البته درباره موضوعات هر کسی میتواند نظر بدهد و یا قیاس و استنباط
کند اما این را نمیتوان به احکام شرع و حلال و حرام تعمیم داد. احکام شرع را باید از کتاب و سنت به دست آورد.
پس از این هشداري که به مسلمانان داد، اضافه میکند که اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، بسیاري از شما از شیطان پیروي
صفحه 317 از 390
میکردید و تنها گروه اندکی سالم میماند. منظور از فضل و رحمت خدا، بعثت پیامبر و نزول قرآن است که باعث هدایت و
راهیابی مردم شد و اگر پیامبر اسلام مبعوث نمیشد مسلمانان نیز مانند مشرکان و یهود و نصاري در گمراهی بودند و این گروه
اندکی را استثنا میکند براي آن است که افراد معدودي پیدا میشدند که با پیروي از دین عیسی و موسی و یا حنیفیت ابراهیم راه
راست را پیدا کنند ولی اینها کم بودند. چون پیش از بعثت پیامبر اسلام اکثریت مردم یا مشرك بودند و یا اگر از دین موسی و
عیسی
صفحه : 508
پیروي میکردند، پیروان واقعی نبودند و فقط در اسم از آنها پیروي میکردند و تنها تعداد اندکی پیرو واقعی ادیان آسمانی بودند.
بنابراین اگر اسلام نبود اکثریت مردم در گمراهی به سر میبردند، زیرا در دوران جاهلیت مردم از دین خدا دور افتاده بودند و حتی
یهود و نصاري که داعیه دینداري داشتند از توحید خالص کنار بودند و آنان نیز به نوعی گرفتار افکار شرك آلود بودند و یک
گمراهی و ضلالت آشکار در دنیا حکومت میکرد که با ظهور اسلام زمینه هدایت و تعلیم و تزکیه فراهم شد:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل لَفِی ضَ لال مُبِینٍ
(جمعه/ 2) اوست کسی که در میان مردم امّی پیامبري را از آنها برانگیخت که آیات او را بر آنها تلاوت میکرد و آنان را پاك
میساخت و به آنان کتاب و حکمت میآموخت اگر چه پیشتر در گمراهی آشکار بودند.
شبیه آیه مورد بحث، آیه زیر است:
فَلَو لا فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه لَکُنتُم مِنَ الخاسِرِینَ (بقره/ 64 ) و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هر آینه از زیانکاران بودید.
آیه ( 84 ) فَقاتِل فِی سَبِیل اللّه لا تُکَلَّف إِلّا نَفسَکَ ... چند آیه پیش از این درباره جنگ در راه خدا صحبت شد و اینک این جمله نیز
عطف به آن مطلب است و خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: در راه خدا کارزار کن و جز درباره خویشتن تکلیفی نداري و مؤمنان
را هم تحریک بر جنگ کن. منظور این است که وظیفه تو به عنوان یک پیامبر تبلیغ مردم است و این با سخنان خود آنها را وادار به
جهاد کنی حال اگر پذیرفتند که چه بهتر و اگر نپذیرفتند تو به تنهایی وظیفه جهاد داري.
این فرمان، اهمیت فوق العاده جهاد در راه خدا را میرساند و این پیامبر مکلف است اگر کس دیگري هم با او همراهی نکرد به
تنهایی جهاد کند. البته واضح است که مسلمانان پیامبر را تنها نمیگذاشتند ولی این تعبیر براي تأکید بیشتر بود و این
صفحه : 509
مطلب را میرسانید که اگر هم تعداد شرکت کنندگان در جهاد کم باشد باز باید جهاد کرد و نباید به بهانه اندك بودن نفرات از
جنگ با دشمن سرباز زد. در آیات دیگر نیز خاطر نشان میسازد که اگر تعداد شما اندك باشد خدا شما را کمک میکند و بیست
نفر جنگجوي مقاوم از شما به دویست نفر دشمن غلبه میکند:
إِن یَکُن مِنکُم عِشرُونَ صابِرُونَ یَغلِبُوا مِائَتَین (انفال/ 65 ) اگر بیست نفر صبر کننده از شما باشد بر دویست نفر غلبه میکنند.
فرمان جهاد براي رسول خدا و این اگر به تنهایی هم که شده کارزار کن، همراه با یک وعده امیدوار کننده است پس از این فرمان
اضافه میکند: امید است که خداوند نیروي کافران را باز دارد و تو را از شر آنها حفظ کند سپس براي این پیامبر بداند که خدا که
حامی و یاور اوست، قدرت فراوانی دارد، میفرماید:
خداوند از لحاظ نیرو و کیفر دادن سختتر است. یعنی از قدرت و کید کافران نترس که نیروي آنها در مقابل نیروي خدا چیزي به
حساب نمیآید.
این فرمود: امید است که خداوند نیروي کافران را باز دارد، به معناي حتمی بودن این کار است و اظهار امیدواري از خدا درباره
چیزي مساوي با انجام قطعی آن چیز است. چون کسی که درباه چیزي اظهار امیدواري میکند، حتماً آن چیز مطلوب اوست و
صفحه 318 از 390
مطلوب خداوند هم انجام یافتنی است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 85 الی 87
اشاره
مَن یَشفَع شَفاعَۀً حَسَنَۀً یَکُن لَه نَصِیب مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَۀً سَیِّئَۀً یَکُن لَه کِفل مِنها وَ کانَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ مُقِیتاً ( 85 ) وَ إِذا حُیِّیتُم
بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها إِن اللّهَ کانَ عَلی کُل شَیءٍ حَسِیباً ( 86 ) اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم القِیامَۀِ لا رَیبَ فِیه وَ مَن
( أَصدَق مِنَ اللّه حَدِیثاً ( 87
هر کس شفاعت خوبی کند، براي او بهرهاي از آن است و هر کس شفاعت بدي کند براي او بهرهاي از آن است و خداوند
نگهدارنده هر چیزي است
صفحه : 510
(85)
و چون شما را با سلامی درود گویند، پس با سخنی بهتر از آن یا همانند آن درود گویید. همانا خداوند حسابگر هر چیزي است
(86)
( اللّه، خدایی جز او نیست. البته شما را به روز قیامت که شکی در آن نیست گرد میآورد و چه کسی از خدا راستگوتر است! ( 87
نکات ادبی
از شفاعت به معناي تابع شدن، جفت هم بودن. کسی که درباره کس دیگري واسطه میشود گویا خود را با او در یک « یشفع » -1
ردیف قرار میدهد به گونهاي که رسیدن خیري به او به منزله رسیدن آن به شفاعت کننده است.
نصیب، بهره. در اصل به آن قسمت از پشت شتر گفته میشود که در آن چیزي میاندازند براي نشستن و چون تنها « کفل » -2
قسمتی از پشت مرکب را میگیرد لذا به هر چیزي که قسمتی از چیزي باشد کفل گفته میشود.
حافظ، نگهبان، غذا دهنده. از قوت به معناي غذا اخذ شده کسی که به کسی غذا میدهد او را از تلف شدن حفظ « مقیت » -3
میکند. همچنین این کلمه به معناي مقتدر هم آمده است.
درود، سلام، هدیه و تحفه. از حیاة به معناي زندگی مشتق است در جاهلیت وقتی به هم میرسیدند میگفتند: حیاك الله « تحیّه » -4
یعنی خدا تو را زنده نگهدارد. بعدها به هر نوع تعارفی چه قولی و چه عملی تحیّه گفته شد. ضمناً تحیّه مصدر از باب تفعیل است و
اصل آن تحییه بود که دو یا در هم ادغم شدند.
حسابگر، کسی که حساب کارها را نگه میدارد. « حسیب » -5
روز رستاخیز. چون در آن روز انسانها از قبر خود قیام میکنند. « قیامت » -6
به خاطر تمیز بودن منصوب است. « حدیثا » سخن. سخن تازه. ضمناً « حدیث » -7
صفحه : 511
تفسیر و توضیح
آیه ( 85 ) مَن یَشفَع شَ فاعَۀً حَسَنَۀً یَکُن لَه نَصِیب مِنها ... هر مسلمانی باید همواره در فکر برادران دینی خود باشد و به سرنوشت آنها
صفحه 319 از 390
اهمیت بدهد و غم و شادي آنها را از آنِ خود بداند و اگر کاري از دستش برمیآید و میتواند گرهی از مشکل برادر دینی خود را
بگشاید، از آن مضایقه نکند.
گاهی لازم میشود که انسان از نفوذ خود استفاده کند و براي حل مشکل و رفع گرفتاري برادر دینی خود، پیش کسان دیگر
شفاعت کند و اگر این واسطگی در کارهاي خیر و پسندیده باشد، خداوند به این کسی که واسطگی کرده پاداش نیک خواهد داد
و بهرهاي از این کار خیر نصیب او خواهد شد ولی اگر در مورد کارهاي ناپسند باشد و بخواهد درباره دوست خود حقی را باطل
کند یا مانع اجراي حدّي باشد، خداوند به او پاداش بدي خواهد داد و بهرهاي از این کار ناپسند به او خواهدرسید.
البته معمولترین نوع شفاعت و واسطگی در این دنیا همان است که گفتیم ولی انواع دیگري هم دارد مانند این انسان کسی را به راه
خیر یا شرّ دعوت کند و او را به انجام کارهاي خوب یا بد مانند جهاد یا تخلف از جهاد وادار نماید که این نوعی واسطگی است و
یا کسی میان دو نفر که دشمن یکدیگرند سازش بدهد و ایجاد محبت کند اینهم نوعی واسطگی است و آیه شامل همه این انواع
میشود و تمام کسانی را که واسطه در خیر یا شر میشوند در برمیگیرد.
در این آیه درباره شفاعتهاي خوب یا بد که در این دنیا اتفاق میافتد، میفرماید: هر کس شفاعت نیکو کند بهرهاي از آن دارد و
هر کس شفاعت ناپسند کند بهرهاي از آن دارد یعنی خداوند، به شفاعت کننده پاداش نیک یابد خواهد داد بسته به این در چه
موردي شفاعت میکند.
آیه ( 86 ) وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها ... این آیه بیانگر یکی از آداب اسلامی است که با رعایت آن محبت مردم به یکدیگر
زیاد میشود و در میان افراد
صفحه : 512
جامعه صلح و صفا و صمیمیت و هماهنگی به وجود میآید. و آن این است که وقتی کسی به کس دیگر احترامی کرد مثلًا به او
سلام داد یا هدیهاي پیشکش نمود، این شخص وظیفه دارد که سلام و درود و هدیه او را به صورتی نیکوتر و یا لا أقل همانند آن
پاسخ دهد.
قرآن به مسلمانان فرمان میدهد که وقتی کسی به شما تحیتی ابراز نمود پاسخی بهتر از آن بدهید و یا همانند آن را به او برگردانید.
منظور از این تحیت همان سلام دادن است و البته در میان تمام اقوام و ملل این رسم وجود دارد که وقتی دو نفر دوست به همدیگر
میرسند به نوعی اظهار ادب و احترام میکنند و سخنی به زبان میآورند که بیانگر احترام است این احترام در اسلام به صورت
سلام کردن است و این وقتی دو نفر مسلمان به هم رسیدند یکی از آنها بگویند: سلام علیکم یا سلام بر شما و این علاوه بر اظهار
ادب و احترام، این معنا را میدهد که تو از طرف من در امان و سلامتی هستی و از این از ناحیه من آسیبی و شرّي به تو برسد،
آسوده خاطر باش. طرف مقابل با ردّ سلام و گفتن این: علیکم السلام، در واقع ضمن اظهار احترام متقابل، سلام دهنده را خاطر
جمع میکند که از او هم آسیبی به سلام دهنده نخواهد رسید، خلاصه این سلام سلامتی میآورد.
یکی از اوصاف خداست و هموست که اهل سلّم و سازش است و از ناحیه او هیچ گونه گزند و آسیبی بر « سلام » جالب این کلمه
بندگان نمیرسد بلکه همواره لطف و فضل و رحمت اوست که بر بندگان سرازیر میشود. با گفتن (سلام علیکم) و پاسخ دادن به
(علیکم السلام) علاوه بر احترام متقابل و اظهار محبت، سخن با نام خدا آغاز و با نام خدا پایان مییابد.
در قرآن کریم در موارد زیادي این کلمه به کار رفته و خدا به بعضی از بندگان خود سلام و درود فرستاده است و مثلًا به حضرت
یحیی در سه زمان مهم که سختترین حالتها براي انسان است سلام میفرستد:
( وَ سَلام عَلَیه یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَمُوت وَ یَومَ یُبعَث حَیا (مریم/ 15
صفحه : 513
صفحه 320 از 390
و سلام بر او روزي که متولد شد و روزي که میمیرد و روزي که زنده برانگیخته میشود.
در آیه مورد بحث صحبت از پاسخ دادن به سلام است و در آیه دیگري دستور سلام دادن میدهد و آن هنگامی است که انسان
وارد خانهاي میشود که باید به اهل آن خانه سلام بدهد و اگر کسی در خانه نبود به خودش سلام بدهد و به هر حال کلمه سلام بر
زبانش جاري شود:
لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها (نور/ 27 ) به خانههایی جز خانههاي خودتان وارد نشوید مگر این با
آنها انس بگیرید و به اهل آنها سلام بدهید.
فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم تَحِیَّۀً مِن عِندِ اللّه (نور/ 61 ) پس چون به خانههایی وارد شدید به خودتان سلام دهید درودي
از جانب خدا.
درباره سلام دادن و پاسخ گفتن به آن، فروعی در فقه وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
-1 سلام دادن مستحب مؤکد است و پاسخ به سلام دادن واجب است و طبق همین آیه بهتر است که انسان در پاسخ دادن، کلمهاي
را اضافه کند مانند و رحمۀ الله و برکاته و آخرین حدّ همان (و برکاته) است و بیشتر از آن وارد نشده است.
-2 بهتر است کوچک به بزرگ و ایستاده به نشسته و سواره بر پیاده سلام کند و اگر دو گروه به هم رسیدند آنها که تعدادشان کم
است ابتدا به سلام کنند.
-3 مستحب است سلام و جواب سلام با صداي رسا و بلند باشد که بیشتر موجب محبت است.
-4 موقع سلام دادن به همدیگر دست بدهند و مصافحه کنند.
-5 اگر کسی به کسی گفت سلام مرا به فلان شخص برسان و او پذیرفت رساندن سلام واجب میشود.
-6 وقتی به یک جاي خالی وارد میشود که کسی در آن نیست بهتر است
صفحه : 514
برخودش سلام کند.
-7 مستحب است که سلام دادن و پاسخ گفتن به آن با طهارت و وضو باشد که ثواب بیشتري دارد.
-8 در مواردي نباید سلام داد مانند سلام کردن به کفار، سلام دادن به جمعیت موقعی که امام جمعه خطبه میخواند، سلام دادن به
کسی که نماز میخواند و سلام دادن به کسی که در حال قضاي حاجت است.
-9 اگر به جمعیتی سلام داده شد، پاسخ دادن واجب کفایی است و اگر یک نفر از آن جمعیت جواب سلام را داد از بقیه ساقط
میشود.
-10 پاسخ دادن به سلام واجب فوري است و نباید آن را به تأخیر انداخت.
-11 پاسخ سلام باید طوري باشد که سلام دهنده آن را بشنود.
توضیح این نکته هم ضروري است که منظور از تحیه در آیه مورد بحث فقط سلام دادن نیست بلکه شامل هدیه دادن هم میشود و
چون مسلمانی به برادر دینی خود هدیهاي داد، بهتر است او هم به هدیه دهنده، هدیه بهتر یا همانند بدهد.
پس از ذکر این سنت الهی، اظهار میدارد که خداوند حسابگر هر چیزي است. شاید منظور این باشد که سلام کردن یک کار
کوچک و آسانی است. ولی در عین حال مورد نظر خداوند است و خدا همان را به حساب میآورد و به آن پاداش میدهد.
آیه ( 87 ) اللّه لا إِلهَ إِلّا هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم ... آغاز این آیه به کلمه توحید زینت یافته و این کلمه در قرآن کریم در بیست و چهار مورد با
تعبیرهاي مختلف آمده است و آن به معناي نفی معبودهاي باطل و اثبات معبود بر حق که همان اللّه است، میباشد.
در این آیه پس از کلمه توحید، از روز قیامت سخن به میان میآورد و تعبیر آیه بگونه ایست که در آن تردیدي وجود ندارد و
صفحه 321 از 390
خداوند انسانها را در آن روز گرد خواهد آورد و انسانها در آن روز زنده میشوند و از قبرهاي خود بیرون میآیند و در عرصات
محشر براي حسابرسی به اعمالی که دارند جمع میشوند و خداوند که
صفحه : 515
خود حسابرس است به اعمال یک یک انسانها رسیدگی میکند و دادگاهی برپا میشود که قاضی آن خداست و هرگز اشتباه
نمیکند.
گرد آمدن تمام انسانهایی که در طول تاریخ آمدهاند و رفتهاند، در یک مکان کار عظیمی است ولی از قدرت خدا بعید نیست و
این چگونه روي زمین به این همه جمعیت کفایت میکند و یا این انسانها که بارها و بارها تبدیل به مواد اولیه شده و مجددا صورت
انسانی یافتهاند چگونه در یک جا در کنار هم قرار خواهند گرفت، پرسشی است که پاسخ آن را باید در عمومیت قدرت الهی و
تغییر معیارهاي مادي این جهان در آن جهان باید جستجو کرد. یعنی از یک طرف میدانیم که خداوند به همه چیز قادر است و از
طرف دیگر قیامت را نباید با معیارها و قوانین این جهان سنجید در آنجا قوانین دیگري حاکم خواهد بود که براي ما ناشناخته است.
قرآن در این باره فرماید:
یَومَ تُبَدَّل الَأرض غَیرَ الَأرض وَ السَّماوات وَ بَرَزُوا لِلّه الواحِدِ القَهّارِ (ابراهیم/ 48 ) قیامت روزي است که زمین غیر این زمین میگردد
و آسمانها هم. و مردم در برابر خداي یگانه قهار آشکار شوند.
خداوند در آیه مورد بحث از گرد آمدن انسانها در روز قیامت خبر میدهد و سپس براي تأکید مطلب میفرماید: چه کسی از خدا
راستگوتر است!.
چند روایت
-1 قال رسول الله (ص): من امر بمعروف او نهی عن منکر او دلّ علی خیر او اشار به فهو شریک و من امر بسوء أو دلّ علیه او اشار به
«1». فهو شریک
پیامبر خدا (ص) فرمود: هر کس به معروفی امر کند یا از منکري نهی کند یا کسی را به خیر راهنمایی کند یا به آن اشاره کند، پس
در آن شریک است و هر کس به بدي امر کند یا کسی را به آن راهنمایی کند یا به آن اشاره کند پس در آن شریک است.
-2 عن الصادق (ع): ان المراد بالتحیۀ فی قوله: (وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّۀٍ) السلام و غیره
-----------------------------------
1)- خصال صدوق ص 138 )
صفحه : 516
«1». من البرّ
امام صادق (ع) فرمود: منظور از قول خداوند: (وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّۀٍ) سلام کردن و غیر از آن از خوبی و احسان است.
-3 مردي خدمت پیامبر اسلام (ص) رسید و گفت: (السلام علیک) پیامبر فرمود: (علیک السلام و رحمۀ الله) مرد دیگري آمد و
گفت: (السلام علیک و رحمۀ الله) پیامبر فرمود: (و علیک السلام و رحمۀ الله و برکاته) مرد دیگري آمد و گفت: (السلام علیک و
رحمۀ الله و برکاته) پیامبر فرمود: (و علیک السلام و رحمۀ الله و برکاته) گفتند: یا رسول الله بر اولی و دومی اضافه کردي ولی بر
«2». سومی اضافه نکردي. فرمود: او چیزي از تحیات باقی نگذاشت و لذا همانگونه که گفته بود جواب دادم
-4 کنیزي از امام حسن مجتبی (ع) شاخه ریحانی به آن حضرت داد. حضرت او را آزاد کرد. وقتی در این باره پرسیدند، فرمود: این
«3». ادب را خدا به ما تعلیم داده و فرموده: (اذا حییتم بتحیۀ) و بهتر از هدیه او آزاد کردن او بود
صفحه 322 از 390
«4». -5 عن النبی (ص) قال: اولی النّاس بالله و رسوله من بدأ بالسلام
پیامبر فرمود: اولیترین مردم به خدا و پیامبرش کسی است که آغاز به سلام کند.
«5». -6 عن الباقر (ع) قال: ان الله یحب افشاء السلام
امام باقر (ع) فرمود: خداوند فاش کردن سلام را دوست دارد.
«6». -7 قال رسول الله (ص): السلام تطوع و الرّد فریضۀ
پیامبر (ص) فرمود: سلام دادن مستحب است و پاسخ دادن به آن واجب است.
-----------------------------------
1)- مجمع البیان ج 2 ص 131 )
2)- همان. )
3)- کنز الدقائق ج 2 ص 555 )
4)- کافی ج 2 ص 644 )
5)- همان ص 645 )
6)- همان ص 644 )
صفحه : 517
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 88 الی 91
اشاره
فَما لَکُم فِی المُنافِقِینَ فِئَتَین وَ اللّه أَرکَسَ هُم بِما کَسَ بُوا أَ تُرِیدُونَ أَن تَهدُوا مَن أَضَل اللّه وَ مَن یُضلِل اللّه فَلَن تَجِدَ لَه سَبِیلًا ( 88 ) وَدُّوا
لَو تَکفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِ ذُوا مِنهُم أَولِیاءَ حَ تّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیل اللّه فَإِن تَوَلَّوا فَخُ ذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیثُ
وَجَ دتُمُوهُم وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُم وَلِیا وَ لا نَصِ یراً ( 89 ) إِلاَّ الَّذِینَ یَصِ لُونَ إِلی قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق أَو جاؤُکُم حَصِ رَت صُ دُورُهُم أَن
یُقاتِلُوکُم أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللّه لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم فَلَقاتَلُوکُم فَإِن اعتَزَلُوکُم فَلَم یُقاتِلُوکُم وَ أَلقَوا إِلَیکُم السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّه لَکُم
عَلَیهِم سَبِیلًا ( 90 ) سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَۀِ أُرکِسُوا فِیها فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا
( إِلَیکُم السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیدِیَهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث ثَقِفتُمُوهُم وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً ( 91
پس شما را چه شده است که درباره منافقان دو گروه شدهاید در حالی که خداوند آنها را به سبب آنچه کردهاند واژگون کرده
است آیا میخواهید کسی را که خدا او را گمراه کرده هدایت کنید و هر کس که خدا او را گمراه سازد، براي او راهی نمییابی
(88)
آنها دوست دارند که کاش شما نیز کافر میشدید همانگونه که آنها کافر شدهاند تا مانند هم باشید. پس، از آنها دوستانی نگیرید
مگر این در راه خدا هجرت کنند پس اگر روي گردانیدند، آنها را هر کجا یافتید بگیرید و بکشید. و از آنها دوست و یاور نگیرید
(89)
مگر کسانی را که به گروهی که میان شما و آنها پیمانی وجود دارد، بپیوندند یا در حالی نزد شما آیند که سینه هایشان تنگ شده
از این با شما یا با قوم خود بجنگند. و اگر خدا میخواست آنها را بر شما چیره میکرد تا با شما بجنگند. پس اگر از شما کناره
( گیري کردند و با شما نجنگیدند و طرح صلح انداختند، پس خدا شما را به ضرر آنها راهی قرار نداده است ( 90
صفحه 323 از 390
و گروه دیگري را خواهید یافت که
صفحه : 518
میخواهند که هم از شما و هم از قوم خودشان در امان باشند. هر بار که به سوي فتنه بازگردانیده شوند، در آن واژگون شوند و
اگر از شما کناره گیري نکردند و طرح صلح نریختند و دست از شما برنداشتند، پس آنها را هر کجا که یافتید بگیرید و بکشید و
( آنان هستند که شما را بر آنها چیرگی آشکار دادیم ( 91
نکات ادبی
به معناي گروه. این کلمه یا حال است و یا خبر مالکم است به تقدیر کان به این صورت: مالکم کنتم فی « فئه » تثنیه « فئتین » -1
المنافقین فئتین.
به معناي برگردانیدن آخر چیزي به اول آن. برگشتن به حالت ناپسندي که قبلًا داشته « رکس » آنها را واژگون کرد. از « ارکسهم » -2
است.
معناي شرطی ندارد بلکه براي تمنی است، اي کاش. « لو تکفرون » در « لو » -3
میپیوندند، رابطه برقرار میکنند. « یصلون » -4
مصدر میمی به معناي پیمان. مانند میقات و میعاد. « میثاق » -5
است. « الّذین یصلون » عطف بر صله « أو جاءوکم » -6
یعنی تنگ شده، ضیق شده. « حصرت » -7
مقدر است چون فعل ماضی وقتی میتواند حال باشد که در اوّل آن قد باشد یا « قد » حال است و در اول آن « حصرت صدورهم » -8
آشکار یا مضمر.
کناره گیري کرد، دور شد. « اعتزل » -9
بر وزن فرس، سلام، صلح و سازش. « سلّم » -10
آزمایش و در اینجا منظور از فتنه کفر و شرك است. « فتنه » -11
حجت، چیرگی، تسلط. « سلطان » - پیدا کردید، یافتید. 13 « ثقفتم » -12
صفحه : 519
تفسیر و توضیح
90 ) فَما لَکُم فِی المُنافِقِینَ فِئَتَین ... گفته شده که گروهی از کافران و مشرکان مکه به مدینه آمدند و ادعاي اسلام - آیات ( 88
کردند ولی در واقع مسلمان نبودند آنها از مدینه به مکه بازگشتند و با مشرکان همکاري نمودند سپس به یمانه مسافرت کردند.
مسلمانان درباره آنها دو دسته شدند بعضی آنها را مسلمان میدانستند و بعضیها مشرك میدانستند. این آیات درباره همان گروه و
اختلافی که راجع به آنها میان مسلمانان به وجود آمده بود، نازل گردید و نظر گروه دوم تأیید شد و چگونگی رفتار با آنها بیان
گردید.
در اینجا خطاب به مسلمانان میفرماید: شما را چه شده است که درباره منافقان دو دسته شدهاید!
این در آیه از آنان به عنوان منافق یاد میکند با این مشرك بودند براي آن است که آنها در برههاي از زمان ادعاي ایمان کردند در
حالی که ایمان نداشتند و این حالت منافقان است. به هر حال درباره این منافقان میفرماید: خداوند آنها را به سبب کارهایی که
صفحه 324 از 390
کردند مجددا به کفر برگردانید و در آن واژگون شدند. تعبیر واژگونی براي آنها از این جهت است که با اظهار ایمان سربلند شدند
ولی با برگشتن به کفر قبلی در واقع وجود آنها واژگون گردید و سر به زیر شدند.
بازگشت مجدد آنها به شرك و کفر هر گونه امیدي را در هدایت یافتن آنها از بین برد. از این رو به مسلمانان میگوید: آیا شما
میخواهید کسی را که خدا او را گمراه کرده هدایت کنید! در حالی که هر کس را خدا گمراه سازد دیگر هدایت نمیشود. توجه
کنیم که در این آیه واژگون شدن آنها در شرك و گمراه شدن آنها را به خدا نسبت میدهد و این خدا آنها را گمراه کرده است.
به طوري که بارها گفتهایم گمراه کردن خدا براي خود معیارهایی دارد تا انسان خود زمینه گمراهی خودش را با دست خودش
فراهم نکند، خدا او را گمراه نمیکند. خدا کسانی را گمراه میکند که خود آن را خواستهاند. این است که در همین آیه
میفرماید:
خدا آنها را به سبب آنچه انجام دادهاند واژگون کرد پس علت این واژگونی و سقوط در کفر و گمراهی،
صفحه : 520
عملکرد خود آنهاست. هرگز خداوند کسی را بیجهت گمراه نمیکند.
در آیه بعدي آرزوي قلبی منافقان را بیان میکند به این صورت که آنها همواره دوست دارند که شما مسلمانان هم مانند آنها کافر
شوید تا در این وضعیت با آنها همانند و یکسان شوید. اکنون که آنها چنین آرزوي ناپسندي دارند، آنها را به دوستی خود نگیرید
و با آنها دوست نشوید چون آنها دشمنان خدا هستند و مسلمان را نسزد که با دشمن خدا دوستی کند، مگر این آنان به راستی
ایمان بیاورند در راه خدا هجرت کنند و به میان مسلمانان بیایند که در این صورت با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار خواهد شد و
دوستی با آنان اشکالی نخواهد داشت.
در آیه دیگري حتی مؤمنانی را که هجرت نکردهاند شایسته دوستی نمیداند:
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَیءٍ حَتّی یُهاجِرُوا (انفال/ 72 ) و کسانی که ایمان آوردند ولی هجرت نکردند
شما را چیزي از دوستی آنان نیست تا وقتی که هجرت کنند.
این مطلب شاید از آن جهت باشد که تا آنان هجرت نکردهاند اعتمادي بر آنان نیست ولی وقتی کسی خانه و کاشانه خود را رها
میکند و رنج هجرت را میپذیرد، معلوم میشود که واقعاً ایمان آورده است.
هجرت از مکه به مدینه براي هر مسلمانی واجب بود تا وقتی که مکه فتح شد از این پس دیگر هجرت لازم نبود. مگر این کسانی
قدرت هجرت را نداشته باشند و آنها همان مستضعفان بودند که چند آیه پیش راجع به آنها صحبت شد. اکنون نیز هجرت از دار
الکفر به دار الإیمان بر هر مسلمانی واجب است مگر این بتواند مراسم دینی خود را در همان دار الکفر به جاي آورد که دیگر
هجرت لازم نیست.
اما اگر این منافقان هجرت نکردند معلوم میشود که در کفر خود باقی ماندهاند و باید در موقع مقتضی با آنان جنگید. میفرماید:
اگر روي گردان شدند و هجرت نکردند، پس هر کجا به آنها دست یافتید آنها را یا اسیر کنید و یا بکشید و به هر حال از آنها براي
خود دوست و یاور اخذ نکنید.
صفحه : 521
پس از صدور این حکم و فرمان کشتن این گروه از کافران، دو دسته را از آنها استثنا میکند که نباید با آنها جنگید. این دو دسته
عبارتند از:
-1 کافرانی که به کسانی میپیوندند که میان آنها و مسلمانان پیمان صلح و عدم تعرض بسته شده است.
همانگونه که خود آنها محترم هستند، پناهندگان به آنها هم محترم هستند.
صفحه 325 از 390
-2 کافرانی که از جنگ خسته شدهاند و نه حاضرند با شما بجنگند و نه حاضرند با قوم خودشان بجنگند. یعنی آنها سر جنگ با
شما ندارند، همانگونه که نمیخواهند به نفع شما با افوام خودشان هم جنگ کنند. با این گروه هم نباید جنگید.
براي این مسلمانان به خود مغرور نشوند، میفرماید: اگر خدا میخواست آنها را بر شما چیره میساخت و آنها با شما میجنگیدند
ولی چنین نکرد و رعب مسلمانان را در دل آنها انداخت و آنها متعرض مسلمانان نشدند.
اضافه میکند که اگر این گروه از کافران از شما کنار بکشند و با شما نجنگند و طرح صلح و سازش بریزند، شما حق ندارید با آنها
بجنگید و خدا به شما این اجازه را نمیدهد.
آیه ( 91 ) سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ ... سخن از گروه دیگري از کافران و منافقان است که زیرکانه میخواهند هم از طرف شما در
امان باشند و هم از طرف قوم خودشان آسوده خاطر گردند. آنها وقتی با مسلمانان روبرو میشدند اظهار اسلام میکردند ولی وقتی
به سوي مشرکان میرفتند به آنان کمک میکردند و قرآن چنین تعبیر میکند که هر گاه به سوي فتنه برمیگشتند در آن واژگون
میشدند. منظور از فتنه در اینجا شرك است یعنی آنها وقتی به سوي شرك خوانده میشدند در آن واژگون میشدند مانند
واژگون شدن منافقانی که در آیه قبل صحبت آنها شد و در آنجا توضیح لازم را دادیم.
درباره این منافقان دو چهره که میخواستند هم مسلمانان و هم مشرکان را در دست داشته باشند چنین فرمان میدهد که اگر آنها
شما را رها نکنند و با شما طرح
صفحه : 522
صلح نریزند و دست از شما برندارند یعنی متعرض شما بشوند، حرمتی براي آنان نیست و آنان را هر کجا یافتید اسیر کنید و یا
بکشید و شما در جهت کشتن آنها از سوي خدا حجت آشکار دارید یعنی خدا به شما این اجازه را میدهد و دیدیم که در آیه
پیش درباره گروه دیگري از منافقان و کافران که متعرض مسلمانان نمیشدند و با مسلمانان طرح صلح ریخته بودند، چنین اجازهاي
را نداد.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 92 الی 93
اشاره
وَ ما کانَ لِمُؤمِن أَن یَقتُلَ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ وَ دِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِلی أَهلِه إِلاّ أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کانَ مِن قَومٍ
عَدُوٍّ لَکُم وَ هُوَ مُؤمِن فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ وَ إِن کانَ مِن قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق فَدِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِلی أَهلِه وَ تَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ فَمَن لَم یَجِد
فَصِیام شَهرَین مُتَتابِعَین تَوبَۀً مِنَ اللّه وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً ( 92 ) وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه جَهَنَّم خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّه عَلَیه وَ
( لَعَنَه وَ أَعَدَّ لَه عَذاباً عَظِیماً ( 93
هیچ مؤمنی نباید مؤمن دیگري را بکشد مگر از روي خطا و هر کس مؤمنی را از روي خطا بکشد، پس بر اوست که برده مؤمنی را
آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد مگر این آنان احسان کنند. پس اگر مقتول از قومی باشد که دشمن شما هستند ولی مؤمن
است، پس فقط برده مؤمنی را آزاد کند اما اگر مقتول از قومی است که میان شما و آنها پیمانی وجود دارد پس خونبهایی به کسان
او داده شود و برده مؤمنی آزاد گردد و هر کس نتوانست دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد. تا بازگشتی از سوي خدا باشد و خدا دانا
( و فرزانه است ( 92
و هر کس مؤمنی را از روي عمد بکشد، مجازات او جهنم است که در آن همیشه میماند و خدا بر او خشم میگیرد و لعنت
( میکند و براي او عذابی بزرگ آماده کرده است ( 93
صفحه 326 از 390
صفحه : 523
نکات ادبی
استثناي منقطع است و الّا به معناي لکن میباشد مانند: و لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجارة عن تراض. « إلّا خطأ » -1
آزاد کردن. « تحریر » -2
برده. اصل آن به معناي گردن است و چون گردن یکی از اعضاء رئیسه بدن است لذا از کل بدن به رقبه تعبیر شد. « رقبۀ » -3
خونبها، وجهی که قاتل به کسان مقتول میدهد. « دیۀ » -4
از تسلیم به معناي دادن. « مسلّمۀ » -5
احسان کنند، دیه را ببخشند. اصل آن یتصدّقوا بود تا به صاد قلب و در صاد ادغام شد و این قاعده در تمام کلماتی که « یصّدّقوا » -6
فاعل الفعل آن صاد و یا طاء باشد جاري است.
یا مفعول له است و یا مفعول مطلق است به تقدیر: تاب الله توبۀ. « توبۀ » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 92 ) وَ ما کانَ لِمُؤمِن أَن یَقتُلَ مُؤمِناً ... کشته شدن انسانی به دست انسانی دیگر سه حالت دارد: قتل عمد، قتل خطا و قتل شبه
عمد. قتل عمد این است که کسی از روي عمد و اراده و با آلت قتاله کسی را بکشد و قتل خطا این است که انسان هرگز در فکر
قتل کسی نیست تصادفاً کسی کشته میشود مثلًا او به پرندهاي تیر میاندازد و تصادفاً به یک انسان خورده و او را میکشد و قتل
شبه عمد این است که انسان کسی را میزند ولی قصد کشتن او را ندارد ولی تصادفاً کشته میشود. هر کدام از این سه نوع احکام
خاص خود را دارد که در کتب فقهی آمده است. در قتل عمد قاتل باید قصاص شود و در قتل خطا باید دیه بدهد ولی دیه را قاتل
نمیدهد بلکه عاقله او یعنی خویشان پدري میدهند و در قتل شبه عمد دیه را خود قاتل باید بدهد و در هر سه مورد قاتل باید
کفاره هم بدهد.
صفحه : 524
این دو آیه درباره قتل خطا و قتل عمد است در آیه نخست درباره قتل خطا صحبت میکند و میفرماید:
هیچ مؤمنی را شایسته نیست و نباید مؤمن دیگري را بکشد مگر این از روي خطا باشد. یعنی اگر از روي خطا و اشتباه باشد بر او
ملامتی نیست ولی در عین حال دو چیز بر او واجب میشود یکی این برده مؤمنی را آزاد کند و این کفاره قتل است و دیگر این به
کسان مقتول دیه و خونبها بدهد مگر این کسان مقتول از او درگذرند و به او احسان کنند و از گرفتن تمام یا قسمتی از دیه صرفنظر
نمایند.
اگر مقتول مسلمان باشد ولی از قومی باشد که آنها مسلمان نیستند یعنی وارثان مسلمانی نداشته باشد، در این صورت فقط کفاره
ثابت میشود و دیه لازم نیست چون دیه را وارثان میبرند و او وارث مسلمان ندارد. و اگر مقتول کافر ذمّی و یا معاهد باشد یعنی
کافر است ولی از کافرانی است که میان آنها و مسلمانان پیمان بسته شده است، در اینجا نیز مانند مقتول مسلمان قاتل باید هم کفاره
بدهد و هم خونبهاي او را به کسانش بپردازد.
حال اگر قاتل نمیتواند برده مؤمنی را آزاد کند تا کفاره قتل باشد مثلًا برده پیدا نمیشود (مانند زمان ما) و یا پول آن را ندارد که
بردهاي بخرد و آزاد کند، در چنین صورتی باید دو ماه پشت سر هم و پیاپی روزه بگیرد. اگر قاتل این کار را بکند خدا او را
میپذیرد و از خطاي او میگذرد و خدا دانا و حکیم است. یعنی از کارهاي بندگان آگاهی دارد و احکام او از روي حکمت است.
صفحه 327 از 390
درباره قتل خطا و چگونگی دادن دیه احکامی وجود دارد که در کتب فقهی به تفصیل آمده در اینجا به بعضی از آنها اشاره
میکنیم:
-1 در قتل خطاي محض، دیه را قاتل نمیدهد بلکه خویشاوندان او از جانب پدر و مادر یا فقط پدر مانند عموها و برادرها و
فرزندان آنها میدهند و اگر آنها نتوانستند نوبت به ضامن جریره و سپس به امام میرسد که از بیت المال بپردازد. این را دیه بر
عاقله میگویند. و آن به جهت کمک به کسی است که ناخواسته خطایی از او سرزده
صفحه : 525
است تا از نظر مالی به زحمت نیفتد و خویشان آن را میان خود تقسیم میکنند و بر کسی فشار وارد نمیشود. ضمناً چون خود
خویشان هم همواره در معرض این هستند که قتل خطایی از آنها سربزند و آنها هم از این شخص استفاده کنند، لذا این نوعی
قرارداد دو جانبه است. (مانند بیمه) 2- دیه بر عاقله بر سه سال تقسیط میشود و خویشان قاتل در طول سه سال آن را میپردازند.
-3 دیهاي که از نظر اسلام باید به وارثان مقتول داده شود، یکی از شش چیز است یا صد شتر یا دویست گاو یا هزار گوسفند یا
دویست لباس یا هزار دینار طلا و یا ده هزار درهم نقره.
کسی که دیه میدهد مخیر است که از میان این شش چیز یکی را انتخاب کند و به وارثان مقتول بدهد و نمیتوان او را به یکی از
اینها مجبور کرد.
-4 در درجه اول عین آن شش چیز واجب است ولی طرفین میتوانند به قیمت آنها توافق کنند.
-5 اگر قتل در ماههاي حرام (رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم) باشد علاوه بر اصل دیه، یک ثلث آن نیز بر دیه افزوده میشود.
-6 دیه زن نصف دیه مرد است و اگر زن قتل عمد کند در صورتی میتوان او را قصاص کرد که نصف را بر وارثان او بدهند.
-7 دیه کافر ذمّی هشتصد هزار درهم است و بنابراین با دیه مسلمان فرق دارد. و کافر غیر ذمّی اصلًا دیه ندارد.
آیه ( 93 ) وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً ... در آیه پیش حکم قتل خطا بیان شد و در این آیه قتل عمد مطرح میشود و مجازات سنگینی را
که خداوند بر قتل عمد قرار داده بیان میکند. طبق این آیه هر کس از روي عمد و آگاهی، شخص مؤمنی را بکشد سزاي او آتش
جهنم است که در آن جاودانه خواهد بود و علاوه بر آتش جهن خداوند بر او خشم میگیرد و بر او لعنت میکند و براي او عذاب
عظیمی آماده کرده است.
صفحه : 526
این مجازاتهاي سنگینی که خدا براي قتل عمد قرار داده، نشان میدهد که این کار نزد خداوند بسیار زشت و ناپسند است و غضب
الهی را بر میانگیزد و این به سبب احترام خون انسانها و براي ایجاد امنیت در جامعه است.
علاوه بر این مجازاتهاي اخروي و معنوي، قاتل در این دنیا هم مجازات میشود و هر چند حکم مجازات دنیوي او در این آیه نیامده
ولی در آیات دیگر مشخص شده است و آن قصاص است. قاتل باید کشته شود تا عبرتی براي دیگران باشد و زندگی در جامعه
ادامه یابد و قصاص مایه حیات و زندگی است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُم القِصاص فِی القَتلی (بقره/ 178 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید براي شما قصاص در مورد کشته
شدهها واجب گردیده است.
وَ لَکُم فِی القِصاص حَیاةٌ یا أُولِی الَألباب (بقره 179 ) و براي شما در قصاص کردن زندگی است اي صاحبان خرد.
گناه قتل نفس آنچنان بزرگ است که نزد خدا کشتن یک نفر به منزله قتل عام همه مردم روي زمین است و کسی که یک نفر را
میکشد گویا همه انسانها را کشته است:
مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفس أَو فَسادٍ فِی الَأرض فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً (مائده/ 32 ) هر کس نفسی را بدون این در مقابل نفسی باشد و
صفحه 328 از 390
یا فسادي در زمین کند، بکشد گویا همه مردم را کشته است.
می دانیم که از نظر دانشمندان و متکلمان شیعه خلود در جهنم مخصوص کافران است و این در آیه مورد بحث، در مقابل گناه قتل
عمد، خلود در جهنم را وعده میدهد براي آن است که قتل عمد آنچنان مهم است که در حکم کفر است و کسی که مؤمنی را از
روي عمد میکشد در واقع ایمان به خدا ندارد و گرنه چنین جنایتی را مرتکب نمیشد بخصوص این مؤمن را به جهت ایمان او
بکشد که این کفر محض است.
و لذا بعضی از علما گفتهاند توبه قاتل پذیرفته نیست با این توبه مشرك پذیرفته است. هر چند که ما با این سخن موافق نیستم و خدا
و عده داده هر
صفحه : 527
گناهی را به غیر از شرك میبخشد. یعنی احتمال دارد که ببخشد:
إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ (نساء/ 48 ) خدا گناه شرك را نمیبخشد ولی پایینتر از آن را براي هر
کس که بخواهد میبخشد.
و البته گناه شرك هم با توبه و ایمان آوردن به خدا قابل عفو است. اساساً عمل کردن به وعده عذابی که خدا در برابر گناهان
میدهد بر او واجب نیست ولی عمل کردن به وعده پاداشی که در برابر کارهاي نیک میدهد، لازم است.
[ [سورة النساء ( 4): آیۀ 94
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَ رَبتُم فِی سَبِیل اللّه فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً تَبتَغُونَ عَرَضَ الحَیاةِ الدُّنیا فَعِندَ اللّهِ
( مَغانِم کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنتُم مِن قَبل فَمَن اللّه عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً ( 94
اي کسانی که ایمان آوردهاید، وقتی در راه خدا سفر میکنید، اوضاع را بررسی کنید و به کسی که به شما سلام داد نگویید که
مؤمن نیستی تا بدینوسیله بهره زندگی دنیا را بجویید چون نزد خدا غنیمتهاي بسیاري وجود دارد. شما از پیش چنین بودید و خدا بر
( شما منت نهاد پس بررسی کنید همانا خدا به آنچه میکنید آگاه است ( 94
نکات ادبی
سفر میکنید، ضرب به معناي زدن است ولی الضرب فی الارض یعنی گام زدن در زمین کنایه از مسافرت کردن است. « ضربتم » -1
جستجو کنید، تحقیق کنید، بررسی کنید، مطلب را آشکار سازید. « فتبیّنوا » -2
درود، سلام دادن یا صلح و سازش. « سلام » -3
منصوب است به خاطر حال بودن. « یبتغون » -4
صفحه : 528
بهره، نصیب، کالا. به هر چیزي که کالاي دنیایی باشد عرض گفته میشود چون یک چیز عارضی است و جاودانی و « عرض » -5
باقی نیست.
جمع مغنم مصدر میمی به معناي غنیمت. « مغانم » -6
تفسیر و توضیح
صفحه 329 از 390
آیه ( 94 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَ رَبتُم ... پیامبر اسلام (ص) پس از مراجعت از جنگ خیبر گروهی از مسلمانان را به فرماندهی
اسامۀ بن زید به سوي قبیلهاي از یهود فرستاد تا آنها را به سوي اسلام و یا دادن جزیه دعوت کنند و اگر نپذیرفتند با آنان بجنگند.
آنان در بین راه با مردي به نام مرداس روبرو شدند که مسلمان شده بود ولی ایمان خود را از قوم خود پنهان میکرد. او گوسفندان
بسیاري داشت گوسفندانش را در شکاف کوهی جاي داد و پیش مسلمانان آمد و به آنها سلام کرد و با گفتن لا إله إلا الله محمّد
رسول الله مسلمان بودن خود را به آنان اظهار نمود ولی اسامۀ بن زید خیال کرد که او به دروغ میگوید و براي حفظ مال خود
اظهار اسلام میکند لذا مسلمان بودن او را نپذیرفت و او را کشت و گوسفندانش را به غنیمت گرفت.
چون این خبر به پیامبر رسید ناراحت شد و اسامه را بازخواست کرد. و این آیه نازل شد.
در این آیه به مسلمانان دستور میدهد که در این گونه مواقع بیشتر دقت کنند و با تحقیق و جستجوي بیشتر، حقیقت را به دست
آورند و بدون تحقیق خون انسانی را نریزند. میفرماید: اي مؤمنان وقتی در راه خدا سفر میکنید بیشتر تحقیق کنید و به کسی که به
شما سلام میدهد نگویید مسلمان نیستی. بعد اضافه میکند که شما با این کار خود در پی کالاي دنیا و مال و ثروت هستید در
حالی که ثروتها نزد خداست. از این جمله بر میآید آنچه اسامه را وسوسه کرد که آن مسلمان را بکشد، اموال و گوسفندان او بود.
او خواست با کشتن آن شخص به غنایمی دست یابد و این هدف پستی بود که قرآن از آن انتقاد میکند و میفرماید شما از پیش
هم این چنین بودید تا
صفحه : 529
این خدا به وسیله اسلام بر شما منت گذاشت. در دوران جاهلیت رسم اعراب بر این بود که به خاطر به دست آوردن غنیمتها
میجنگیدند ولی در اسلام جنگ هدف والایی دارد و آن حاکمیت دین خداست.
پس از این مطالب، آنچه را که در آغاز سخن آمده بود یک بار دیگر و براي تأکید بیشتر تکرار میکند و میفرماید: پس تحقیق
کنید و خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 95 الی 96
اشاره
لا یَستَوِي القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُونَ فِی سَبِیل اللّه بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فَضَّلَ اللّه المُجاهِدِینَ بِأَموالِهِم وَ
أَنفُسِهِم عَلَی القاعِدِینَ دَرَجَۀً وَ کُ  لا وَعَدَ اللّه الحُسنی وَ فَضَّلَ اللّه المُجاهِدِینَ عَلَی القاعِدِینَ أَجراً عَظِیماً ( 95 ) دَرَجات مِنه وَ مَغفِرَةً وَ
( رَحمَۀً وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً ( 96
آن گروه از مؤمنان که بدون داشتن آسیبی از جهاد بازنشستهاند با آنان که با مالها و جانهایشان در راه خدا جهاد میکنند، برابر
نیستند. خداوند کسانی را که با مالها و جانهایشان جهاد میکنند بر آنان که از جهاد باز نشستهاند، از لحاظ درجه برتري داده و همه
( را خدا وعده نیک فرموده و خدا جهاد کنندگان را بر بازنشستگان از جهاد با پاداشی بزرگ برتري داده است ( 95
( درجههایی از جانب خدا و آمرزشی و رحمتی. و خدا آمرزنده بخشایشگر است ( 96
نکات ادبی
نشسته، منظور کسی است که از جهاد در راه خدا بازنشسته است. « قاعد » -1
صاحبان گزند و آسیب، منظور آنهایی است که از رفتن به جهاد به خاطر معلول و مجروح بودن عذري دارند. « اولی الضرر » -2
صفحه 330 از 390
به صورت نکره است جهت رساندن ابهام و این درجه آنها آن « درجۀ » -3
صفحه : 530
چنان بالاست که به کنه آن نمیتوان رسید.
تفسیر و توضیح
96 ) لا یَستَوِي القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ ... در عصر پیامبر مسلمانان همگی آماده جهاد بودند و هنگامی که خطري پیش - آیات ( 95
میآمد با یک بسیج عمومی همه آماده جنگ میشدند منتهی گاهی بعضی از آنها به خاطر آسیبهایی مانند بیماري و نقص عضو و
معلول و مجروح بودن نمیتوانستند در جهاد شرکت کنند.
گاهی هم موقعیت چنان میشد که بسیج عمومی و شرکت همه مسلمانان در جنگ لازم نبود بلکه به علت ضعیف بودن دشمن، تنها
به گروهی از جنگجویان نیاز پیدا میشد. در چنین موقعیتهایی جهاد واجب کفایی میشد که با شرکت تعدادي که مورد نیاز بود از
بقیه ساقط میگردید و شرکت در جهاد براي آنان واجب نبود.
در این آیات براي نشان دادن ارزش و اهمیت جهاد در راه خدا اظهار میدارد آن گروه از مؤمنان که در خانههاي خود نشستهاند و
در جهاد شرکت نکردهاند با آن گروه که با مالها و جانهاي خود در راه خدا جهاد میکنند، مساوي نیستند مگر این آنان که در
خانه نشستهاند عذري داشته باشند مثلًا معلوم و مجروح یا بیمار باشند که اگر نیت جهاد کنند آنها نیز فضیلت جهاد کنندگان را
خواهند داشت. البته منظور از اینها که در خانه نشستهاند کسانی است که به علت عدم نیاز به وجود آنها در جنگ شرکت نکردهاند
و گر نه با این لحن ملایم با آنها برخورد نمیشد و به طوري که خواهد آمد خدا به آنها هم وعده نیکو میدهد ولی در عین حال
که جهاد بر آنها واجب نیست و به همین جهت در خانه نشستهاند، باز فضیلت آنها با فضیلت کسانی که جهاد میکنند برابر نیست.
در این جمله از آیه فقط این مطلب گفته شد که این دو گروه برابر نیستند در جمله بعدي دلیل آن را میگوید به این شرح که خدا
مجاهدانی را که با اموال و جانهاي خود جهاد میکنند بر قاعدان که در خانه نشستهاند برتري و فضیلت داده است و درجه
صفحه : 531
و رتبه مجاهدان از قاعدان بالاتر است هر چند قاعدان هم واجبی را ترك نکردهاند چون به اندازه لازم نیرو آماده شده و نیازي به
وجود آنان نیست. براي این این گروه از مؤمنان هم، از رحمت خدا مأیوس نشوند و گمان نبرند که ایمان آنها برایشان فایدهاي
ندارد، میفرماید: خداوند همه را- چه مجاهدان و چه قاعدان- وعده نیکو میدهد تا قاعدان هم بدانند که لطف و مرحمت خدا
شامل حال آنها هم هست منتهی مجاهدان سهم بیشتري دارند.
در جمله بعدي یک بار دیگر فضیلت و برتري مجاهدان بر قاعدان را تذکر میدهد و این بار برتري آنها را با تفصیل بیشتري بیان
میکند و میفرماید که برتري آنها هم از لحاظ رتبهها و درجههایی است که از خدا دارند و هم از لحاظ آمرزش و رحمتی است
که خداوند به آنها ارزانی خواهد داشت و خدا آمرزنده بخشایشگر است.
توجه کنیم که در این آیات، سه بار از برتري مجاهدان بر قاعدان سخن به میان آمد بار اول بطور سربسته گفته شد که این دو گروه
مساوي نیستند و بار دوم علت مساوي نبودن آنها بیان شد و این خدا مجاهدان را بر قاعدان برتري داده و بار سوم موارد این برتري با
تفصیل بیشتري ذکر شد.
به صورت جمع آمد، هر دو به صورتی افزونی « درجات » به صورت مفرد و در جمله سوم کلمه « درجۀ » این در جمله دوم کلمه
درجات مجاهدان را بیان میکند در جمله دوم درجۀ به اصطلاح نکره است و حالت ابهام دارد که شامل هر نوع درجهاي میشود و
در جمله سوم درجات جمع بسته شده که آن هم از نظر دیگر شامل درجات مختلف میشود بنابراین قرآن خواسته از هر دو تعبیر
صفحه 331 از 390
استفاده کند تا افزونی درجات مجاهدان معلوم گردد و هم تنوعی در عبارت باشد.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 97 الی 100
اشاره
إِن الَّذِینَ تَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیمَ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِینَ فِی الَأرض قالُوا أَ لَم تَکُن أَرضُ اللّه واسِعَۀً فَتُهاجِرُوا فِیها
( فَأُولئِکَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ ساءَت مَصِیراً ( 97 ) إِلاَّ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال وَ النِّساءِ وَ الوِلدان لا یَستَطِیعُونَ حِیلَۀً وَ لا یَهتَدُونَ سَبِیلًا ( 98
فَأُولئِکَ عَسَ ی اللّه أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کانَ اللّه عَفُ  وا غَفُوراً ( 99 ) وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل اللّه یَجِ د فِی الَأرض مُراغَماً کَثِیراً وَ سَ عَۀً وَ مَن
( یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً إِلَی اللّه وَ رَسُولِه ثُم یُدرِکه المَوت فَقَد وَقَعَ أَجرُه عَلَی اللّه وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً ( 100
صفحه : 532
همانا کسانی که فرشتگان جان آنها را میگیرند در حالی که ستمگران بر خود هستند، به آنها میگویند: در چه حالی بودید!
میگویند: ما ضعیف شدگان در زمین بودیم. میگویند: آیا زمین خدا گسترده نبود تا شما در آن هجرت کنید، آنان جایشان جهنم
( است و جایگاه بدي است ( 97
( مگر آن گروه از ضعیف شدگان از مردان و زنان و فرزندان که نمیتوانند چارهاي بکنند و راهی نمییابند ( 98
( درباره اینان امید آن هست که خدا ببخشدشان و خدا بخشنده آمرزنده است ( 99
و هر کس در راه خدا هجرت کند، در زمین جایگاه بسیار و نیز گشایشی خواهد یافت و هر کس از خانه خود بیرون رود در حالی
که هجرت کننده به سوي خدا و پیامبر اوست سپس او را مرگ دریابد، همانا پاداش او بر خداست و خدا آمرزنده بخشایشگر است
(100)
نکات ادبی
اصل توفّی به معناي اخذ و گرفتن چیزي است که بطور کامل گرفته شود. و این به مرگ هم اطلاق میشود به دلیل آن « توفّیهم » -1
است که در حال مرگ روح شخص گرفته میشود و قبض روح میگردد.
در اینجا هم میتواند ماضی باشد (توفی) و هم میتواند مضارع باشد که تاء مضارعه از آن حذف شده و اصل « توفیهم » ضمناً کلمه
بوده است. « تتوفی » آن
حال است و نون آن به جهت اضافه حذف شده است. « ظالمی » -2
صفحه : 533
استفهام آمده و به جهت تخفیف الف از آن حذف شد مانند بم و عم.ّ « ما » بر سر « فی » در اصل فیما بوده که حرف جرّ « فیم » -3
ضعیف نگاه داشته شده. شرح آن پیشتر گذشت. « مستضعف » -4
دوري و به انتقال از شهري به شهري هجرت گفته میشود چون از جاي اولی دور میشود. « هجرت » -5
خبر است براي ان الّذین که در اول آیه آمده است. « فاولئک ماویهم » -6
چاره. « حیله » -7
اسم مکان از رغام به معناي خاك و منظور از آن جایگاه و محل توقف است و میتوان آن را به گریزگاه و پناهگاه هم « مراغم » -8
معنا کرد.
صفحه 332 از 390
تفسیر و توضیح
99 ) إِن الَّذِینَ تَوَفّاهُم المَلائِکَ ۀُ ... از نظر اسلام، کسانی که در یک محیط کفر و شرك زندگی میکنند ولی در آنها - آیات ( 97
آمادگی ایمان به خدا وجود دارد در صورتی که نتوانند ایمان خود را اظهار کنند، باید آن محیط را ترك کنند مگر این امکان
هجرت وجود نداشته باشد اگر کسی امکان هجرت داشته باشد و در عین حال در آن محیط زندگی کند معلوم است که ایمان
درستی ندارد و نمیتوان بر ایمان چنین شخصی اعتماد کرد. قرآن کریم در این آیه این گونه افراد را ستمگران بر نفس خود
میداند و به آنها وعده عذاب جهنم میدهد. این دو مطلب در قالب یک گفتگوي کوتاه میان ملائکه و این گونه افراد که پس از
مرگشان و در عالم برزخ صورت میگیرد، آمده است.
پس از آنکه فرشتگاه چنین اشخاصی را که با ارتکاب این گناه بزرگ بر خود ستم کردهاند قبض روح نمودند، به آنها میگویند:
شما در دنیا چه حالتی داشتید و حال شما چگونه بود! آنها در پاسخ میگویند: ما مستضعفان در زمین بودیم. یعنی در وطن خود از
سوي مشرکان و کافران در تنگنا بودیم و نمیتوانستیم ایمان خود را اظهار کنیم
صفحه : 534
و شرایط محیط طوري بود که نیوشیدن کلام حق بر ما دشوار بود. فرشتگان در پاسخ آنها میگویند: مگر زمین خدا وسعت نداشت
تا شما در آن هجرت کنید و از آن محیط خفقانآور و شرك آلود به یک محیط سالم و توحیدي نقل مکان کنید!
خداوند در مورد چنین افرادي که باید از آن محیط بد مسافرت میکردند ولی نکردند و در نتیجه به ایمان درست و حسابی
نرسیدند، میفرماید: جایگاه آنها جهنم است و بدجایگاهی است ولی از اینها، گروهی را استثنا میکند، آنها عبارتند از مستضعفانی
از مردان و زنان و کودکان که امکان هجرت بر آنان فراهم نیست و چارهاي ندارند و راهی بر دور شدن از آن محیط کفرآلود
نمییابند. از آنجا که این گروه از مستضعفان توانایی بر هجرت ندارند، باشد که خداوند آنها را ببخشد و آنها را وارد دوزخ نکند
همانا خدا بخشنده و آمرزنده است.
این در آیه آمده (عسی الله ان یعفو عنهم) یعنی باشد که خدا آنها را ببخشد یا امید است که خدا آنها را ببخشد، به معناي بخشیده
شدن حتمی آنهاست چون اظهار امیدواري از سوي خدا به معناي انجام حتمی آن موضوع است و در عین حال شاید اشاره به این
باشد که ممکن است کسانی از آن مستضعفان در واقع توانایی هجرت را دارند ولی تعلقات مادي باعث شده که چنین پندارند که
توانایی ندارند و این خود، سرباز زدن از تکلیف است و میتواند بخشش خداوند را به تأخیر بیندازد.
آیه ( 100 ) وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل اللّه ... از گفتگویی که در آیه قبل میان فرشتگان و مستضعفان به عمل آمد و وعده عذابی که
خداوند بر آنان داد، به خوبی روشن شد که مستضعفان باید از آن محیط خفقان آوري که دارند مهاجرت کنند و در سرزمین
دیگري که تحت فشار مستکبران نیستند زندگی کنند تا بتوانند ایمان خود را حفظ نمایند. این است که در این آیه خاطرنشان
میسازد که هر کس در راه خدا مهاجرت کند، در روي زمین جایگاهها و مناطق زیادي خواهد یافت که میتواند در آنجا آزادانه و
به دور از هر گونه فشاري زندگی کند و در این سرزمینها گشایشی و وسعتی خواهد یافت.
صفحه : 535
اگر کسی به خاطر حفظ دین خود به سوي خدا و رسول هجرت کند و از دار الکفر بیرون آید ولی هنوز به دار الإیمان نرسیده در
بین راه بمیرد، خداوند او را به سبب همین نیت پاك مورد لطف قرار میدهد و پاداش او بر خداست و خدا آمرزنده و مهربان است.
این جمله اشاره به جریان مهاجرت چندین تن از مسلمانان مکه به سوي مدینه است که آنها نتوانستند در میان مشرکان مکه بمانند و
طبق دستور خدا دست به مهاجرت زدند ولی هنوز به مدینه نرسیده در بین راه مردند. خدا به آن وعده پاداش میدهد.
البته مسأله هجرت از محیطهاي آلوده به محیطهاي سالم یک اصل اسلامی است و مخصوص زمان پیامبر هم نیست بلکه هر مسلمانی
صفحه 333 از 390
باید چنین کند و از هر محیط آلودهاي فرار کند و این شامل مجالس گناه هم میشود. اگر انسان در مجلسی حضور دارد که در
آنجا معصیت میشود، اگر توانست باید از وقوع معصیت جلوگیري کند و اگر نتوانست وظیفه او هجرت است یعنی باید از آن
مجلس بیرون رود.
بحثی درباره هجرت و مهاجران
اشاره
یکی از مفاهیم مهمی که به صورت نوعی ارزش در قرآن کریم و فرهنگ غنی و گسترده اسلامی انعکاس وسیعی یافته است مسأله
است. پیامبر گرامی اسلام با هجرت خود از مکه به مدینه از یک محیط محدود و خفقانآور به یک محیط آزاد قدم « هجرت »
تاریخ ساز بود که زمینه را براي تشکیل « هجرت » گذارد و از یک جامعه بسته و ایستا به یک جامعه باز و پویا منتقل شد و همین
حکومت اسلامی و در نتیجه رساندن پیام اسلام به گوش مردم جهان آماده ساخت.
اکنون موضوع هجرت و مهاجران را از دیدگاه قرآن کریم بررسی میکنیم تا
صفحه : 536
بازتاب این موضوع مهم و سرنوشت ساز را در آیات قرآنی ملاحظه نماییم.
قبل از ورود به اصل بحث دو نکته را یادآور میشویم:
-1 قرآن کریم در 24 مورد از هجرت سخن به میان آورده که در همه آنها صحبت از کسانی است که هجرت کردهاند و تعبیرها به
بحث نکرده است و این یکی از روشهاي تعلیمی « هجرت » میباشد و از خود « الّذین هاجروا » یا « من هاجر » یا « مهاجران » صورت
قرآن است که گاهی ارزشهاي مهم معنوي را با تکیه بر صاحبان و دارندگان آن ارزش بیان میکند تا از یک سو معلوم کند که این
ارزش یک امر ایدآلیستی و خیالی نیست بلکه در جامعه پیشنهادي اسلام تحقق عینی یافته است و از دیگر سو مقام و منزلت
دارندگان آن ارزش را براي همه گوشزد کند. مثلًا در بیان نیکی و برّ میفرماید:
وَ لکِن البِرَّ مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ (بقره/ 177 ) نیکی کسی است که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشد.
و میفرماید:
وَ لکِن البِرَّ مَن اتَّقی (بقره/ 179 ) نیکی کسی است که تقوا پیشه کند.
تعبیر کرده است مانند این آیات: « اخراج » -2 در بعضی از آیات قرآنی از جریان هجرت پیامبر به
إِلّا تَنصُرُوه فَقَد نَصَرَه اللّه إِذ أَخرَجَه الَّذِینَ کَفَرُوا ... (توبه/ 40 ) اگر شما او را (پیامبر را) کمک نکنید همانا خداوند او را کمک کرد
هنگامی که کافران او را (از وطن خود) اخراج کردند.
وَ کَأَیِّن مِن قَریَۀٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِن قَریَتِکَ الَّتِی أَخرَجَتکَ أَهلَکناهُم (محمّد/ 13 ) اي بسا آبادیهایی که از نظر قدرت از آبادي تو که
از آن اخراجت کردند قويتر بودند که خداوند آنان را هلاك نمود.
بنابراین پیامبر با میل و رغبت خود مکه را ترك نکرد این کار را به ناچار انجام داد
صفحه : 537
و هنگامی که از مکه بیرون میشد دل مبارکش در گرو مکه بود منتهی بخاطر نامردمیهاي آن قوم بیتمیز که سدّي در راه انتشار
اسلام بودند مجبور به این مسافرت شد و به قول حافظ:
معرفت نیست در این قوم خدا یا مددي تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
دوري کردن « هجر » این فرق را قائل شدهاند که « مهاجر » و « هاجر » همچنین کلمه « هجر » و « هجرت » و لذا بعضی از لغویین میان کلمه
صفحه 334 از 390
دوري کردن « هجر » این فرق را قائل شدهاند که « مهاجر » و « هاجر » همچنین کلمه « هجر » و « هجرت » و لذا بعضی از لغویین میان کلمه
« هجرت » کسی است که این کار را با میل و رغبت انجام میدهد ولی « هاجر » از چیزي است که انسان آن را دوست نمیدارد و
آن را دوست دارد اما به خاطر مصالحی آنجا را ترك میکند. « مهاجر » دوري کردن از چیزي یا جایی است که
اینک پس از بیان این دو نکته وارد اصل مطلب میشویم. با توجه به آیات گوناگونی که درباره هجرت و مهاجران نازل شده است
میتوان این موضوع را در چهار بخش بررسی کرد:
- -1 مقام و منزلت مهاجران در پیش خدا 2- احکام خاصی که درباره هجرت وجود دارد 3- اهمیت هجرت در تاریخ اسلام 4
هجرت سیره مستمر پیامبران.
-1 مقام و منزلت مهاجران در پیش خدا
ارزش و اعتباري که خداوند براي مهاجران قائل شده است در آیات متعددي از قرآن منعکس شده است. در جایی بالاترین درجه
را در پیشگاه خداوند به مهاجران اختصاص میدهد و میفرماید:
الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل اللّه بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم أَعظَم دَرَجَ ۀً عِندَ اللّه وَ أُولئِکَ هُم الفائِزُونَ (توبه/ 20 ) کسانی که
ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا با مالها و جانهاي خود جهاد
صفحه : 538
نمودند، در پیش خداوند بالاترین درجه را دارند و آنان نجات یافتگانند.
و در جاي دیگر به مهاجران مجاهد وعده میدهد که خداوند گناهانشان را میبخشد و آنان را به بهشت وارد میکند:
فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَن عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأُدخِلَنَّهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا
الَأنهارُ ... (آل عمران/ 195 ) پس آنان که هجرت کردند و از دیار خود اخراج شدند و در راه من اذیت کشیدند و جنگیدند و کشته
شدند، از گناهانشان صرفنظر میکنیم و آنان را به بهشتی که از زیر آن نهرها جاري است وارد میسازیم.
در یکی از آیات آنچنان عظمتی براي مهاجران داده میشود که زبان از وصف آن عاجز است و آن این خداوند خودش را به
مهاجران اختصاص میدهد. با هم بخوانیم:
ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم.ٌ (نحل/ 110 ) سپس پروردگارت از
آنِ کسانی است که هجرت کردند پس از آنکه امتحان شدند آنگاه جهاد نمودند و صبر کردند همانا پروردگارت پس از آن
آمرزنده و مهربان است.
گذشته از مقامات معنوي و پاداشهاي اخروي، براي مهاجران در این دنیا نیز پاداش داده میشود و گشایشی در زندگی آنان به
وجود میآید:
وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل اللّه یَجِ د فِی الَأرض مُراغَماً کَثِیراً وَ سَ عَۀً (نساء/ 100 ) هر کسی در راه خدا هجرت کند، در روي زمین منافع
بسیار و وسعت پیدا میکند.
و در آیه دیگر میخوانیم:
( وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّه مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَۀً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَکبَرُ (نحل/ 41
صفحه : 539
آنانکه براي خدا هجرت کردند، پس از آنکه مورد ستم واقع شدند براي آنان در دنیا نیکی میدهیم و محققاً پاداش آخرت بزرگتر
است.
این را هم بگوییم که در بعضی از آیات قرآنی مهاجران و انصار با هم مورد ستایش قرار گرفتهاند مانند این آیه کریمه:
صفحه 335 از 390
( وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُم المُؤمِنُونَ حَ  قا (انفال/ 74
-2 احکام خاصی که درباره هجرت وجود دارد
با هجرت پیامبر و سایر مسلمانان مکه، به مدینه که نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود، هجرت براي خود احکام ویژهاي یافت که در
زیر به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
الف- تا قبل از فتح مکه که در سال هشتم هجرت واقع شد براي کسانی که مسلمان میشدند و امکان هجرت داشتند هجرت از دار
الکفر به دار الإسلام (مدینه) واجب بود و همین امر نشانه ایمان شخص و بیانگر صدق و یقین او بود. و اگر هجرت نمیکردند از
ضعف ایمان آنان و به اصطلاح از مستضعف بودن آن افراد حکایت میکرد. به این آیه توجه کنید:
إِن الَّذِینَ تَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیمَ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِینَ فِی الَأرض قالُوا أَ لَم تَکُن أَرضُ اللّه واسِعَۀً فَتُهاجِرُوا فِیها
فَأُولئِکَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ ساءَت مَصِ یراً إِلَّا المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال وَ النِّساءِ وَ الوِلدان لا یَستَطِیعُونَ حِیلَۀً وَ لا یَهتَدُونَ سَبِیلًا فَأُولئِکَ
99 ) کسانی که ملائکه جان آنان را در حالی که به خویشتن ظلم کرده بودند میگیرد به آنان - عَسَ ی اللّه أَن یَعفُوَ عَنهُم (نساء/ 97
میگویند: شما چگونه بودید! آنان میگویند: در زمین مستضعف بودیم ملائکه میگویند: مگر زمین خدا گسترده نبود که در آن
هجرت کنید! چنین افرادي جایشان جهنم است و چه بد جایگاهی است مگر آن گروه از مستضعفان از مردها و زنها و کودکان که
چارهاي نداشتند و نمیتوانستند راه ببرند که امید است خداوند از آنان درگذرد.
صفحه : 540
ب- درباره زنهایی که بعد از صلح حدیبیه از مکه به مدینه هجرت میکردند باید امتحان به عمل میآمد اگر معلوم میشد که واقعاً
ایمان دارند به آنها پناه داده میشد و در غیر این صورت به مکه باز گردانیده میشدند این حکم در قرآن چنین آمده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُم المُؤمِنات مُهاجِرات فَامتَحِنُوهُن اللّه أَعلَم بِإِیمانِهِن فَإِن عَلِمتُمُوهُن مُؤمِنات فَلا تَرجِعُوهُن إِلَی الکُفّارِ
(ممتحنه/ 10 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید اگر زنهایی که ادعاي ایمان میکنند به سوي شما هجرت کنند آنان را امتحان کنید و
خدا به ایمان آنها داناتر است پس اگر آنان را اهل ایمان تشخیص دادید به سوي کفار بازنگردانید.
ج- مسلمانانی که به دار الإسلام مهاجرت میکنند حق ولایت پیدا میکنند و بر حکومت اسلامی است که از آنها حمایت کند اما
اگر مسلمانی به هر دلیل هجرت نکرد حق ولایت ندارد. البته اگر از مسلمانان کمک نخواهد مسلمانان به کمک او خواهند شتافت:
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَیءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ استَن َ ص رُوکُم فِی الدِّین فَعَلَیکُم النَّصرُ (انفال/ 72 ) و آنان
که ایمان آوردند ولی هجرت نکردند هیچ گونه ولایتی بر شما ندارند تا زمانی که هجرت کنند و اگر در دین خود از شما کمک
خواسته باشند بر شما است که به آنان کمک کنید.
-3 اهمیت هجرت در تاریخ اسلام
آن چنان ارزش و اهمیتی در تاریخ اسلام دارد که میبینیم مسلمانان این حادثه بسیار مهم را مبدأ تاریخ خود قرار « هجرت » مسأله
دادهاند در حالی که روزهاي تاریخی بسیاري وجود داشت که میتوانست مبدأ تاریخ قرار بگیرد مانند روزهاي ولادت و یا بعثت
پیامبر و یا روز فتح مکه اما هیچ یک از این روزها به اهمیت روز هجرت نیست زیرا که به وسیله هجرت بود که اسلام از غربت و
انزوا و حالت تدافعی بیرون آمد و حالت
صفحه : 541
تهاجمی و خاصیت دینامیکی به خود گرفت و به عنوان یک قدرت مطرح شد اگر در آن روز معهود پیامبر از مکه هجرت نمیکرد
صفحه 336 از 390
کفار قریش طبق یک توطئه حساب شده و نقشه خائنانهاي که طرح کرده بودند پیامبر را میکشتند و اسلام را نابود میکردند اما
خداوند نقشه آنان را نقش بر آب کرد و مکر و حیلهشان را به خودشان بازگردانید.
وَ إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثبِتُوكَ أَو یَقتُلُوكَ أَو یُخرِجُوكَ وَ یَمکُرُونَ وَ یَمکُرُ اللّه (انفال/ 30 ) هنگامی که کافران درباره تو
حیله میکردند که تو را زندانی کنند و یا بکشند و یا تبعید کنند آنان توطئه و حیله میکردند و خداوند مقابله به مثل کرد.
همچنین در مقام امتنان به مسلمانان میفرماید:
وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل مُستَضعَفُونَ فِی الَأرض تَخافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُم النّاس فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه (انفال/ 26 ) و به یاد آورید زمانی
را که شما اندك بودید و بیچارگان روي زمین و بیم آن را داشتید که مردم شما را بربایند پس خداوند شماها را جاي داد و با
کمک خود شما را تأیید نمود.
داستان هجرت که به تفصیل در کتابهاي تاریخ آمده است بسیار خواندنی است و صحنههاي حماسی و تکان دهندهاي دارد. این
صحنهها بیانگر اهمیت فوق العادهاي است که پیامبر و یارانش به این مسأله دادهاند اینک دو نمونه از آن را که در قرآن نیز به آنها
اشاره شده است در زیر میآوریم:
و خوابیدن حضرت علی (ع) در رختخواب پیامبر از صحنههاي پرشور و حماسی داستان هجرت است آن « لیلۀ المبیت » -1 جریان
شب که پیامبر از مکه خارج شد بنا بود چهل نفر از کفار قریش، با شمشیر به خانه پیامبر حمله کنند واو را در رختخواب قطعه قطعه
کنند لازم بود براي رد گم کردن، شخصی به جاي پیامبر در آن رختخواب بخوابد و این علی (ع) بود که جان خود را بلاگردان
پیامبر قرار داد و
صفحه : 542
در آن رختخواب خطرناك خوابید و بدینسان معامله بزرگی با خدا کرد:
وَ مِنَ النّاس مَن یَشرِي نَفسَه ابتِغاءَ مَرضات اللّه وَ اللّه رَؤُفٌ بِالعِبادِ (بقره/ 207 ) و از مردم کسی است که جان خود را در مقابل طلب
خوشنودي خدا میفروشد و خدا بر بندگان خود مهربان است.
یکی از اصحاب کبار پیامبر به خاطر پیري و بیماري نتوانست همراه با پیامبر و دیگر مسلمانان هجرت کند و « جندب بن ضمره » -2
براي همین غمی جانکاه در دل داشت و به پسران خود میگفت مرا به مدینه پیش پیامبر ببرید من نمیتوانم در مکه بمانم. یک روز
جندب با همان حالت بیماري از خانه خود خارج شد تا هر جور شده به مدینه هجرت کند اما مرگ به سراغش آمد و نتوانست به
راه خود ادامه دهد، آخرین سخنی که از لبانش خارج شد این بود اللهم اکتب لی الهجره خداوندا ثواب هجرت را براي من بنویس.
و این آیه درباره جندب نازل شد:
وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً إِلَی اللّه وَ رَسُولِه ثُم یُدرِکه المَوت فَقَد وَقَعَ أَجرُه عَلَی اللّه (نساء/ 100 ) و هر کسی از خانه خود خارج
شود در حالی که به سوي خدا و رسول او هجرت میکند سپس مرگ او را دریابد محققاً اجر او بر خدا است.
از این صحنهها در تاریخ هجرت پیامبر فراوان است.
-4 هجرت سیره مستمر پیامبران
با توجه به آیات قرآنی و تاریخ پیامبران گذشته روشن میشود که بسیاري از پیامبران به نوعی هجرت کردهاند و هجرت سیره
مستمر انبیا بوده است پیامبران براي پیدا کردن زمینههاي مساعد جهت نشر دعوت و ابلاغ پیام خود و یا به خاطر دوري از قدرتهاي
شیطانی که سد راه آنان میشدند اقدام به هجرت میکردند.
درباره ابراهیم قرآن کریم میگوید:
صفحه 337 از 390
( وَ قالَ إِنِّی ذاهِب إِلی رَبِّی سَیَهدِین (صافات/ 99
صفحه : 543
گفت من به سوي خداي خود میروم او مرا راهنمایی خواهد کرد.
و درباره لوط میخوانیم:
وَ نَجَّیناه وَ لُوطاً إِلَی الأَرض الَّتِی بارَکنا فِیها لِلعالَمِینَ (انبیاء/ 71 ) او (ابراهیم) و لوط را با مهاجرت به سرزمینی که در آنجا براي
جهانیان برکت نهادهایم، نجات دادیم.
همچنین حضرت موسی هجرتهاي متعددي کرده که در قرآن به تفصیل آمده است و از همه مهمتر هجرت پربار و حرکت آفرین
پیامبر اسلام است که نه تنها سرنوشت مسلمانان آن عصر را تغییر داد که تاریخ بشري را نیز هم.