گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سورة النساء ( 4): الآیات 131 الی 134




اشاره
وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الأَرض وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن لِلّه ما فِی
السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ کانَ اللّه غَنِیا حَمِیداً ( 131 ) وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الأَرض وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا ( 132 ) إِن یَشَأ
یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس وَ یَأت بِآخَرِینَ وَ کانَ اللّه عَلی ذلِکَ قَدِیراً ( 133 ) مَن کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنیا فَعِندَ اللّه ثَواب الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ کانَ
( اللّه سَمِیعاً بَصِیراً ( 134
و براي خداست آنچه در آسمانها و زمین است و همانا به کسانی که پیش از شما کتاب داده شدهاند، و نیز به شما سفارش کردیم
که پرهیزگاري کنید و اگر کافر شدید، پس براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خداوند بینیاز و ستوده است
(131)
( و براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خداوند از جهت کارسازي کفایت میکند ( 132
( اگر بخواهد اي مردم شما را میبرد و گروه دیگري میآورد و خدا بر این کار قدرت دارد ( 133
( هر کس ثواب دنیا را بخواهد، ثواب دنیا و آخرت نزد خداست و خدا شنوا و بیناست ( 134
صفحه : 581
نکات ادبی
یا متعلق به وصّ ینا است و منظور این است که پیش از شما امتهاي گذشته را چنین وصیت کردیم و یا متعلق به أوتوا « من قبلکم » -1
الکتاب است و منظور این است به آنها پیش از شما کتاب دادیم.
اسم جنس است و شامل همه کتابهاي آسمانی میشود. « الکتاب » -2
ستوده، کسی که مورد ستایش واقع شده، از حمد به معناي ستایش آمده است. « حمید » -3
شما را ببرد. منظور این است که شما را کنار بزند و قوم دیگري را به عنوان حاملان رسالت اسلام بیاورد و یا شما را « یذهبکم » -4
صفحه 359 از 390
نابود کند و قوم دیگري را به جاي شما زنده نماید.
تفسیر و توضیح
134 ) وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض ... قدرت و عظمت آفریدگار جهان و این او میتواند هر گونه تصرفی را - آیات ( 131
در جهان آفرینش بکند، بهترین دلیل است بر این خدا میتواند هر کس را که بخواهد بینیاز سازد مطلبی که در آیه پیش درباره
زنهاي طلاق داده شده آمده بود. این در این آیه میفرماید آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست، ضمن این دلیل
بر مطلب آیه قبلی است، زمینه را براي بیان مطلب جدیدي فراهم میسازد و آن سفارشی است که خداوند به وسیله پیامبران و
کتابهاي آسمانی بر تمام اقوام و ملل کرده است.
می فرماید: ما به تمام کسانی که پیش از شما به آنها کتاب داده شد یعنی یهود و نصاري و نیز به شما مسلمانان وصیت کردیم که از
خدا بترسید و پرهیزگار باشید. این سفارش عام خدا بر تمام بشر است و بشر اگر بخواهد به سعادت دنیا و آخرت برسد، باید تقوا
داشته باشد و تقوا و ایمان مهمترین عامل خوشبختی انسانهاست وقتی افراد جامعه آن حالت تقوا و خداترسی را داشته باشند که به
وسیله آن حدود
صفحه : 582
و مقررات الهی را رعایت کنند، روشن است که آن جامعه به صورت یک مدینه فاضله و جامعه سعادتمند در میآید و هیچ کس به
هیچ کس تعدي و تجاوز نمیکند و با حاکمیت ارزشهاي الهی، امنیت کامل سیاسی و اجتماعی و اقتصادي در آن جامعه برقرار
میشود.
بنابراین، تأکید و اصرار و سفارش به تقوا، به خاطر خود انسانها و تأمین سعادت آنهاست و هیچ گونه سودي به خدا ندارد و لذا در
ادامه آیه میفرماید: و اگر کافر شدید و تقوا پیشه نکردید بدانید که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خداست و خدا
بینیاز ستوده است. یعنی با وجود قدرت بیپایانی که خدا دارد، احتیاجی به ایمان و تقواي شما ندارد او بینیاز است و خواه شما او
را ستایش بکنید یا نکنید او ستوده است.
در آیه بعد براي بار سوم بر این مطلب تأکید میکند که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست و او از لحاظ
کارسازي عالم و حفظ و نگهداري آن کافی و بسنده است.
خداوند آنچنان قدرت دارد که اگر بخواهد شما را میبرد و گروه دیگري را میآورد و خدا توانایی این کار را دارد. منظور این
است که اگر شما نتوانستید سفارش خدا را عملی کنید و جامعهاي بر اساس ارزشهاي الهی به وجود آورید، خدا ممکن است شما را
کنار زند و قوم دیگري روي کار آورد که آنها سفارش خدا را عملی سازند و البته این جمله را به صورت مشروط گفته و معناي
آن این نیست که حتماً خدا این کار را خواهد کرد و شما را از بین خواهد برد و کسان دیگري را خواهد آورد. بلکه این سخن
نوعی تهدید و ایجاد انگیزه است و در عین حال بیان یکی از سنتهاي الهی در تاریخ است که هر جامعهاي از خدا دور بیفتد و از
ارزشهاي معنوي و دینی تهی گردد محکوم به فنا و نابودي است و آن جامعه روزي از بین خواهد رفت و جامعه دیگري جایگزین
آن خواهد بود.
طبق سنتهاي الهی یکی از عوامل سقوط جامعهها، نداشتن ایمان و دوري از
صفحه : 583
مکتب انبیا و بیتقوایی و ستمگري است و جامعهاي که در آن ظلم و ستم رواج داشته باشد و مردم آن بیتقوا باشند از بین رفتنی
است:
صفحه 360 از 390
وَ کَم قَ َ ص منا مِن قَریَۀٍ کانَت ظالِمَ ۀً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِینَ (انبیاء/ 11 ) و چه بسا کوبیدیم آبادياي را که ستمگر بود و پس از
آنها قوم دیگري آوردیم.
إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَستَخلِف مِن بَعدِکُم ما یَشاءُ (انعام/ 133 ) اگر خدا بخواهد شما را میبرد و بعد از شما هر چه را بخواهد جانشین
شما میکند.
إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت بِخَلق جَدِیدٍ (فاطر/ 16 ) اگر خدا بخواهد شما را میبرد و آفرینش جدیدي میآورد.
به هر حال این خطر همواره جامعههاي بیتقوا را تهدید میکند که خدا آنها را نابود سازد و گروه دیگري را جانشین آنها کند. در
بعضی از روایتها آمده که وقتی آیه مورد بحث نازل شد، پیامبر دست خود را بر پشت سلمان زد و فرمود منظور قوم سلمان است که
اشاره به ایرانیان است و اگر روایت درست باشد، نوعی پیشگویی از سوي رسول خداست که ایرانیان مسلمان خواهند شد و تقوا
خواهند داشت.
و در اینجا این مطلب را تذکر میدهیم که جمله وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض سه بار در این آیات تکرار شده است ولی هر
بار دلیل بر مطلبی جدید است بار اول دلیل بر مطلب آیه پیش است که خدا زن مطلقه را بینیاز میکند و بار دوم دلیل بر این مطلب
است که اگر شما کافر شدید خدا از شما بینیاز است و بار سوم دلیل بر این حقیقت است که خدا اگر بخواهد شما را میبرد و
گروه دیگري را میآورد. این تکرار نشانهاي از فصاحت قرآن است و اگر تکرار نمیشد، خواننده نمیدانست که این جمله دلیل بر
سه مطلب جداگانه است.
در آیه بعدي مردم را به یک حقیقت دیگري رهنمون میشود و آن این هر کس هر چه بخواهد باید نزد خدا جستجو کند حتی
کسانی که ثواب و پاداش دنیا را میخواهند آنها هم به سوي خدا روي کنند زیرا که پاداش دنیا و آخرت نزد خداست و او شنوا و
صفحه : 584
بیناست. ضمناً به کسانی که فقط به فکر دنیا هستند و نعمتهاي دنیا را طلب میکنند، یادآور میشود که هم دنیا را بخواهند و هم
آخرت را و همت بلندي داشته باشند چون هر دو نعمت نزد خداست و شایسته است که انسان از خدا هم دنیا و هم آخرت را
بخواهد.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 135 الی 136
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم أَوِ الوالِدَین وَ الَأقرَبِینَ إِن یَکُن غَنِیا أَو فَقِیراً فَاللّه أَولی بِهِما فَلا
تَتَّبِعُوا الهَوي أَن تَعدِلُوا وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً ( 135 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ الکِتابِ
الَّذِي نَزَّلَ عَلی رَسُولِه وَ الکِتاب الَّذِي أَنزَلَ مِن قَبل وَ مَن یَکفُر بِاللّه وَ مَلائِکَتِه وَ کُتُبِه وَ رُسُلِه وَ الیَوم الآخِرِ فَقَد ضَل ضَ لالًا بَعِیداً
(136)
اي کسانی که ایمان آوردهاید همواره قیام کنندگان به عدالت و گواهی دهندگان براي خدا باشید هر چند که این گواهی به ضرر
خودتان یا پدر و مادر یا خویشان باشد. اگر ثروتمند باشد یا فقیر در هر حال خداوند به آنها شایستهتر است. پس، از هواي نفس
پیروي نکنید مبادا که از حق کنار بیفتید و اگر زبان خود را بپیجانید و یا روي گردانید، همانا خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه
( است ( 135
اي کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش نازل کرده و کتابی که از پیش نازل شده، ایمان بیاورید و
صفحه 361 از 390
( هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابهاي او و پیامبران او و روز قیامت کافر شود، سخت گمراه شده است ( 136
نکات ادبی
جمع قوّام که صیغه مبالغه از قائم است. یعنی همواره قیام کننده و کسی که عادت او قیام است. « قوّامین » -1
صفحه : 585
عدل و داد. به معناي ظلم و جور هم آمده بنابراین، این کلمه از اضداد است. « قسط » -2
لام براي غایت است یعنی براي خدا و به خاطر او. « لله» -3
به مشهود له یا مشهود علیه بر میگردد و هر چند که این کلمه در پیش نگذشته ولی از قرائن معلوم است. « ان یکن » -4 ضمیر
قرار « او » یعنی شایستهتر و سزاوارتر به آن دو. ضمیر تثنیه به غنی و فقیر برمیگردد و این میان این دو کلمه کلمه « اولی بهما » -5
گرفته اشکالی به تثنیه بودن ضمیر نمیرساند چون منظور از غنی و فقیر شخص بخصوصی نیست و مبهم است و در چنین حالتی هم
میتوان ضمیر مفرد آورد و هم ضمیر تثنیه.
عدل در اینجا به معناي روي گردان شدن است و منظور رویگردانی از حق است. « ان تعدلوا » -6
از لی به معناي پیچاندن زبان و منظور تغییر و تحریف شهادت است. « تلووا » -7
این است که معمولًا انزال به فرود آوردن یکباره و تنزیل به فرود آوردن تدریجی گفته میشود. « نزّل » و « انزل » -8 فرق میان
گمراهی سخت، دور شدن بسیار از راه. « ضلال بعید » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 135 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسطِ ... اجراي اصول عدالت اجتماعی ضروريترین نیاز هر جامعهاي است و پایداري
و بقاي هر نظامی رابطه تنگاتنگی با تحقق عدالت و اشباع روح حق طلبی و عدالت خواهی مردم دارد. به گفته پیامبر اسلام (ص)
حکومت ممکن است با کفر بماند ولی با ظلم نمیماند. اساساً عالم آفرینش بر نظام حق و عدل استوار است. همه پدیدههاي جهان
از کوچکترین جزء آن (اتم) تا بزرگترین کهکشانها، مطابق با قوانین الهی حرکت میکنند و کوچکترین تخلفی در آن نیست و
میتوان گفت که جهان جلوه گاه عدالت
صفحه : 586
خداوند است.
جامعه بشري نیز باید با جهان آفرینش هماهنگ و همسو باشد و عدل و قانون در آن حاکمیت یابد. تنها در چنین حالتی است که
جامعه قابلیت بقا و و دوام مییابد و میتواند به حیات خود ادامه بدهد. اما اگر در جامعهاي عدالت و قانون حکومت نکند و حقوق
اساسی مردم مورد هجوم و تجاوز قرار گیرد، دیر یا زود آن جامعه متلاشی خواهد شد و خشک و تر با هم خواهند سوخت.
عدالت، حق طبیعی و آرمان تاریخی همه انسانها در طول قرون بوده است اما متأسفانه همیشه خودکامگان و ستمگرانی پیدا شدهاند
و این حق را از آنان دریغ کردهاند و حس خودخواهی و افزون طلبی خود را به قیمت محروم کردن مردم از حقوق خود اشباع
نمودهاند.
در هر حال در این آیه شریفه به یکی از اصول مهم انسانی و اسلامی فرمان میدهد و خطاب به مؤمنان میفرماید: اي مؤمنان
همواره قیام به عدل کنید. یعنی در تمام شئون زندگی با مردم مطابق عدل و انصاف رفتار کنید. این خطاب هم متوجه حاکمان
جامعه و هم متوجه مردم معمولی است. و اگر جامعه بشري را به یک هرم تشبیه کنیم عدالت هم در رأس هرم و هم در قاعده آن
صفحه 362 از 390
باید رعایت شود.
پس از دستوري که به رعایت عدالت میدهد، به یکی از مظاهر روشن آن میپردازد و آن شهادت دادن به حق است و اظهار
میدارد که هر وقت شهادت میدهید براي خدا و به خاطر رضایت او شهادت بدهید یعنی وقت شهادت دادن، خدا را در نظر
بگیرید و درست شهادت بدهید اگر چه به ضرر خودتان یا پدر و مادرتان و یا خویشاوندانتان باشد. از این آیه معلوم میشود که
انسان میتواند به خویشان خود شهادت بدهد و شهادت او مسموع است ولی روشن است که چنین شهادتی ایمانی قوي و محکم
میخواهد که انسان به خاطر راستی و درستی، دیگران را بر خود مقدم بدارد و براي جلب منافع شخصی دروغ نگوید و جز حق،
هیچ مصلحتی را در نظر نگیرد و چیزي را ملاحظه نکند.
صفحه : 587
گاهی انسان درباره کسی که شهادت میدهد، بعضی از مسایل را ملاحظه میکند و شهادت دروغ میدهد و یا شهادت را کتمان
میکند مثلًا کسی ثروتمند است و طرف مقابل او تهیدست است، براي رعایت حال ثروتمند و به خاطر ثروت او بر علیه او شهادت
نمیدهد یا بر عکس براي ترحم به حال فقیر بر علیه او شهادت نمیدهد. قرآن از این ملاحظات بر حذر میدارد و دستور میدهد
که حق را بگویید و شهادت درست بدهید و ملاحظه فقر و ثروت طرف را نکنید چون اگر فقیر یا ثروتمند هستند، خدا به آنها
اولیتر است و خود میداند که درباره آنها چه کند شما به جهت رعایت حال آنها شهادت دروغ ندهید و تابع هوا و هوس نباشید
که اگر چنین کنید از انصاف دور میافتید و از حق فاصله میگیرید.
در موقع دادن شهادت مبادا که زبان خود را بچرخانید و با گفتن سخنان مبهم حقیقت را پوشیده نگهدارید و یا از حق رویگردان
شوید زیرا خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است و از نیتهاي شما خبر دارد.
آیه ( 136 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه ... خطابی دیگر بر مؤمنان است و آنها را به سوي ایمانی محکم و فراگیر دعوت میکند و
اظهار میدارد که اي مؤمنان، به خدا و پیامبرش و کتابهاي آسمانی ایمان بیاورید.
البته مسلم است که مؤمن، به این چیزها ایمان دارد و این دوباره از او خواسته میشود ایمان بیاورد براي آن است که ایمان مراتبی
دارد و واضح است که ایمان یک فرد تازه مسلمان با ایمان پیامبر تفاوت اساسی دارد. انسان ممکن است ایمان به خدا و رسول
داشته باشد ولی ایمان او چندان محکم نباشد و با یک وسوسه شیطان یا تبلیغ سوء دشمن ایمان خود را از دست بدهد و در مقابل
ممکن است ایمان کسی آنچنان قوي باشد که اگر در راه ایمانش او را قطعه قطعه کنند دست از ایمان خود برندارد. به خاطر همین
مراتب گوناگون ایمان است که میگوییم ایمان قابل افزایش است و ممکن است کسی ایمان داشته باشد و کاري بکند که بر ایمان
او افزود گردد به طوري که قرآن نیز به این مطلب ناطق است:
صفحه : 588
وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه زادَتهُم إِیماناً (انفال/ 2) و چون آیات خدا بر آنان تلاوت شود بر ایمان آنها افزوده میگردد.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتهُم إِیماناً وَ هُم یَستَبشِرُونَ (توبه/ 124 ) و اما کسانی که ایمان آوردهاند بر ایمان آنها افزوده میشود و آنان
مژده میدهند.
بنابر آنچه گفته شد، این آیه مؤمنان را به ایمانی بالاتر دعوت میکند و میفرماید: اي مؤمنان به خدا و پیامبرش و کتابی که بر
پیامبرش نازل کرده (قرآن) و کتابی که پیش از آن نازل شده (تورات و انجیل) ایمان بیاورید. ایمانی که محکمتر و قویتر از ایمان
پیشین شما باشد.
با توجه به آنچه بیان کردیم، این بعضیها این خطاب را متوجه منافقان یا اهل کتاب دانستهاند، راه صواب نرفتهاند چون خطاب ( یا
ایها الّذین آمنوا) به منافقان تثبیت ایمان آنهاست که درست نیست و متوجه کردن این خطاب به اهل کتاب نیز دست کمی از آن
صفحه 363 از 390
ندارد چون در قرآن هرگز به اهل کتاب چنین خطایی نشده و قرآن به آنها ( یا اهل الکتاب) خطاب میکند و اساساً این خطاب
براي مشخص کردن صف مؤمنان و مسلمانان است.
در پایان آیه تذکر میدهد که هر کس به خدا و فرشتگان و کتابهاي آسمانی و پیامبران او و روز قیامت کفر ورزد، به گمراهی دور
و درازي افتاده و از راه حق فاصله بسیاري گرفته است.
چند روایت
-1 عن ابی عبد الله (ع) قال: ثلاثۀ هم اقرب الخلق الی الله یوم القیامۀ حتی یفرغ من الحساب: رجل لم یدعه قدرته فی حال غضبه الی
«1». ان یحیف الی من تحت یده و رجل مشی بین اثنین فلم یمل مع احدهما علی الآخر بشعرة و رجل قال الحق فیما له و علیه
امام صادق (ع) فرمود: سه طایفه در روز قیامت از همه به خدا نزدیکترند تا وقتی
-----------------------------------
[.....] 1)- خصال صدوق ص 81 )
صفحه : 589
که از حساب فارغ شوند: کسی که قدرت او در حال غضب او را وادار نکند که به زیردست خود ظلم نماید و کسی که میان دو
شخص اصلاح کند و به اندازه یک جو به یکی مایلتر از دیگري نشود و کسی که حق را بگوید چه به نفع او باشد و چه به ضرر او.
-2 قال ابو عبد الله (ع): ان للمؤمن علی المؤمن سبع حقوق فاوجبها ان یقول الرجل حقا و ان کان علی نفسه او علی و الدیه فلا یمیل
«1». لهم الحق
امام صادق (ع) فرمود: همانا براي مؤمن بر گردن مؤمن هفت حق وجود دارد که واجبترین آنها این است که انسان حق را بگوید
اگر چه به ضرر خود یا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حق فاصله نگیرد.
«2». -3 عن علی (ع) قال: فلیکن امر النّاس عندك فی الحق سواء فانه لیس فی الجور عوض من العدل
علی (ع) فرمود: پس کار مردم نزد تو از نظر حقوق مساوي باشد چرا که هیچ گاه جور و ستم جانشین عدل نخواهد بود.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 137 الی 140
اشاره
إِن الَّذِینَ آمَنُوا ثُم کَفَرُوا ثُم آمَنُوا ثُم کَفَرُوا ثُم ازدادُوا کُفراً لَم یَکُن اللّه لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلاً ( 137 ) بَشِّرِ المُنافِقِینَ بِأَن لَهُم
عَذاباً أَلِیماً ( 138 ) الَّذِینَ یَتَّخِ ذُونَ الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ أَ یَبتَغُونَ عِندَهُم العِزَّةَ فَإِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً ( 139 ) وَ قَد نَزَّلَ عَلَیکُم
فِی الکِتاب أَن إِذا سَمِعتُم آیات اللّه یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیث غَیرِه إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم إِن اللّهَ
( جامِع المُنافِقِینَ وَ الکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً ( 140
کسانی که ایمان آوردند سپس کافر
-----------------------------------
1)- نور الثقلین ج 1 ص 561 )
2)- نهج البلاغه نامه 59 )
صفحه : 590
صفحه 364 از 390
شدند سپس ایمان آوردند سپس کافر شدند سپس بر کفرشان افزودند، خدا در صدد آن نیست که آنها را بیامرزد و نه آنها را به
( راهی هدایت کند ( 137
( منافقان را مژده بده که آنان را عذابی دردناك است ( 138
آنها که کافران را به جاي مؤمنان به دوستی میگیرند، آیا عزّت را نزد آنان جستجو میکنند! همانا عزّت همگی از آنِ خداست
(139)
و هر آینه در کتاب بر شما نازل کرد که وقتی میشنوید که به آیات خدا کفر میورزند و به آن مسخره میکنند، پس با آنان
منشینید تا به سخن دیگري جز آن بپردازند چون شما هم در این صورت مانند آنها خواهید بود. همانا خداوند همه منافقان و کافران
( را در جهنم گرد میآورد ( 140
نکات ادبی
مژده بده. معمولًا مژده و بشارت در کارهاي خوب و خوشحال کننده است ولی گاهی در کارهاي ناراحت کننده هم « بشّر » -1
به « بشره » استعمال میشود و این نوعی مسخره کردن و تحقیر طرف است که یعنی مژده توبه چیزهاي بد است. ضمناً بشارت از
معناي صورت انسان مشتق شده چون خبر مسرت بخش یا ناراحت کننده در صورت انسان اثر میکند و نشانههاي شادي و غم در
چهره ظاهر میشود.
طلب میکنند، میجویند. « یبتغون » -2
بزرگواري، آقایی و سروري. از عزازت مشتق شده که به معناي سختی و شدت است. گویا انسان بزرگوار در مقابل « عزّت » -3
ناملایمات صبر و بردباري میکند.
از خوض به معناي غوطهور شدن. کنایه از مشغول شدن. « یخوضوا » -4
سخن تازه. البته به هر سخنی هر چند تازه هم نباشد اطلاق میشود ولی در اصل به معناي سخن تازه است. « حدیث » -5
صفحه : 591
تفسیر و توضیح
139 ) إِن الَّذِینَ آمَنُوا ثُم کَفَرُوا ثُم آمَنُوا ... بیان حال آن گروه از منافقان است که در زمان رسول خدا هر لحظه رنگ - آیات ( 137
عوض میکردند بعضی از آنها چندین بار تغییر موضع میدادند نخست به اسلام ایمان میآوردند سپس کافر میشدند سپس دوباره
ایمان میآوردند باز کافر میشدند و در کفر خود باقی میماندند. خداوند درباره چنین افرادي میفرماید: خدا در مقام آن نیست
که آنها را بیامرزد و خدا آنها را به راهی هدایت نخواهد کرد. یعنی خدا نظر لطف خود را از آنان قطع خواهد نمود و این به سبب
کار زشت آنهاست.
البته در زمان پیامبر اسلام کسانی از یهودیها بودند که براي ضربه زدن به اسلام و تضعیف روحیه مسلمانان به دروغ ادعاي ایمان
میکردند و سپس اظهار کفر مینمودند و این کار را چند بار تکرار میکردند تا بگویند که ما در اسلام تحقیق کردیم و آن را دین
حق نیافتیم. این همان شگرد شیطانی است که در آیه زیر آمده است:
وَ قالَت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ (آل عمران/ 72 ) و
گروهی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز، بر آنچه بر مؤمنان نازل شده است ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید تا مگر
برگردند.
صفحه 365 از 390
در آیه دیگري درباره این گروه که ایمان آوردند ولی بعد از آن کافر شدند و بر کفر خود افزودند، بیان میکند که توبه آنان
پذیرفته نیست:
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم ثُم ازدادُوا کُفراً لَن تُقبَلَ تَوبَتُهُم وَ أُولئِکَ هُم ال ّ ض الُّونَ (آل عمران/ 90 ) کسانی که پس از ایمانشان
کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند، توبه آنها قبول نمیشود و آنان همان گمراهان هستند.
می دانیم که توبه مرتد فطري قبول نیست و او باید به مجازات برسد و مجازات او
صفحه : 592
مرگ است چون بر ضد نظام اسلام اقدام کرده و در همه جا چنین افرادي به سختی مجازات میشوند اسلام هم این مجازات را
قرارداده تا کسی به فکر شکستن حرمت اسلام نیفتد.
در آیه مورد بحث با لحن نسبتاً ملایمی با اینها برخورد شد و این خدا نمیخواهد آنها را بیامرزد و آنها را به راهی هدایت نخواهد
کرد ولی در آیه بعدي با لحن تندي سخن گفته میشود و این منافقان را به عذابی دردناك مژده بده.
معمولًا در کارهاي شادي بخش و خوشحال کننده به انسان مژده میدهند ولی براي تحقیر منافقان، وعده عذاب دردناك، به آنها به
صورت یک مژده داده میشود.
یکی از ویژگیهاي مهم منافقان در آیه بعدي آمده است و آن این منافقان که به ظاهر ادعاي ایمان به خدا و رسول میکنند، همواره
کافران را به دوستی خود برمیگزینند و به جاي مؤمنان با کافران دمسازند.
آنها چون ایمان واقعی به اسلام ندارند، طبعاً از مؤمنان خوششان نمیآید و بیشتر با کافران تفاهم و همسویی دارند. آنها مؤمنان را
افرادي حقیر و بیشخصیت تلقی میکنند و میپندارند همنشینی با کافران براي آنها شخصیت میآورد. قرآن میپرسد: آیا آنها
عزت و بزرگی را نزد کافران میجویند! در حالی که عزّت واقعی نزد خداست و تمام بزرگیها و عزّتها و سروریها از خدا منشأ
میگیرد و اوست که کسی را عزیز یا ذلیل میکند و هیچ عزّتی به عزّت ایمان نمیرسد.
در آیه دیگري که درباره همین منافقان آمده، عزّت را مخصوص خدا و پیامبر و مؤمنان کرده است:
وَ لِلّه العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه وَ لِلمُؤمِنِینَ وَ لکِن المُنافِقِینَ لا یَعلَمُونَ (منافقون/ 8) عزّت مخصوص خدا و پیامبر او و مؤمنان است ولی منافقان
نمیدانند.
البته عزّت پیامبر و مؤمنان هم از عزّت خداست و اوست که به اینان عزّت داده پس درست است که بگوییم تمام عزّتها از خداوند
است.
همانگونه که منافقان عصر پیامبر عزّت را نزد کافران میجستند متأسفانه بسیاري
صفحه : 593
از مسلمانان عصر ما که شیفته پیشرفتهاي ظاهري غربیها شدهاند نیز چنین میاندیشند و بزرگی و شخصیت را نزد بیگانگان میدانند
در حالی که اگر به خود آیند و به گذشته پرافتخارشان نگاه کنند عزّت اسلامی خود را باز خواهند یافت.
آیه ( 140 )فی که قَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِی الکِتاب أَن إِذا سَمِعتُم ... کار زشت دیگري که منافقان میکردند این بود که در مجالس کافران
شرکت میکردند و هم صدا با آنان مسلمانان و آیات قرآن را مسخره میکردند و بدینگونه کفر خود را اثبات مینمودند. از آنجا
که ممکن بود بعضی از مسلمانان ضعیف الایمان هم مانند منافقان در چنین مجالسی شرکت کنند، این آیه آنها را از حضور در
چنین مجالسی بر حذر میدارد و میفرماید: پیش از این هم در قرآن نازل کردیم که وقتی شنیدید که به آیات خدا کفر میورزند و
به آن مسخره میکنند با آنها همنشین نشوید تا زمانی که به سخن دیگري جز آن مشغول باشند. اگر شما با آنان بنشینید و در چنین
مجالس کفرآمیزي شرکت کنید، شما هم مثل آنان خواهید بود و به زمره کافران وارد خواهید شد.
صفحه 366 از 390
این در آغاز آیه آمده که این مطلب را در قرآن نازل کردهایم، اشاره به آیهاي است که در سوره انعام آمده و میدانیم که سوره
انعام در مکه نازل شده و این سوره (سوره نساء) در مدینه نازل شده است. آیهاي که در سوره انعام آمده و این آیه اشاره به آن
میکند، آیه زیر است:
وَ إِذا رَأَیتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیث غَیرِه وَ إِمّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیطان فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکري مَعَ
القَوم الظّالِمِینَ (انعام/ 68 ) و چون کسانی را ببینی که درباره آیات ما به بدگویی پرداختهاند، از آنها اعراض کن تا به سخنی جز آن
بپردازند و اگر شیطان از یاد تو برد پس بعد از یادآوري، با ستمگران همنشین نباش.
البته از نظر اسلام شرکت و حضور در مجلس گناه بطور کلی ممنوع است چه مجلسی باشد که در آنجا به آیات خدا توهین میشود
چه مجلس شرب و غیبت و یا گناه دیگر. در هر حال مسلمان وظیفه دارد اگر در چنین مجالسی حاضر شد، وضع
صفحه : 594
مجلس را تغییر دهد و نگذارد که در حضور او خدا را گناه کنند و اگر توانایی آن را نداشت که از ارتکاب گناه جلوگیري کند
باید از آن مجلس بیرون بیاید و از حاضران رویگردان شود.
پس از صحبتی که از کافران و منافقان به میان آمد، در پایان آیه میفرماید: خداوند همه منافقان و کافران را در جهنم گرد خواهد
آورد و آنها را به خاطر کفر و نفاق وارد آتش جهنم خواهد کرد.
[ [سورة النساء ( 4): آیۀ 141
اشاره
الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُم فَإِن کانَ لَکُم فَتح مِنَ اللّه قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم وَ إِن کانَ لِلکافِرِینَ نَصِ یب قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم
( مِنَ المُؤمِنِینَ فَاللّه یَحکُم بَینَکُم یَومَ القِیامَۀِ وَ لَن یَجعَلَ اللّه لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمِنِینَ سَبِیلًا ( 141
همانهایی که شما را زیر نظر دارند پس اگر از جانب خدا پیروزي نصیب شما گردد، میگویند: آیا ما هم با شما نبودیم! و اگر به
کافران بهرهاي رسد، به آنها میگویند: آیا بر شما چیره نبودیم و شما را از مؤمنان باز نداشتیم! پس خدا در روز قیامت میان آنها
( حکم میکند و خدا هرگز کافران را بر مؤمنان برتري نداده است ( 141
نکات ادبی
انتظار کشیدن، مترصد اوضاع بودن، زیر نظر داشتن. « تریص » -1
از استحواذ به معناي غلبه کردن، چیره شدن. « نستحوذ » -2
عطف بر نستحوذ است و لذا مجزوم میباشد. « نمنعکم » -3
لام براي نفع و علی براي ضرر است. « للکافرین علی المؤمنین » -4
صفحه : 595
تفسیر و توضیح
آیه ( 141 ) الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُم ... یکی دیگر از حالات منافقان را بیان میکند منافقان عصر پیامبر همواره مراقب اوضاع بودند تا
ببینند که در میان دو گروه مؤمنان و کافران کدام طرف بر دیگري پیروز میشود تا خود را به آن طرف نزدیک کنند و از فرصت
صفحه 367 از 390
استفاده نمایند. چون آنها با هر دو طرف مراوده داشتند. این است که در این آیه دو چهرگی و فرصت طلبی منافقان را چنین شرح
میدهد: آنها مراقب شما هستند اگر از جانب خداوند فتحی به شما رسد خود را به شما نزدیک میکنند و میگویند: آیا ما هم با
شما نبودیم! و میخواهند آن فتح را به خودشان نسبت دهند و از غنایم جنگی سهمی ببرند. اما اگر کافران پیروز شوند و بر
مسلمانان غلبه کنند، آنها خود را به کافران نزدیک میکنند و میگویند: آیا ما بر شما درباره دوري از مؤمنان هشدار ندادیم و شما
را از روي آوردن به آنها منع نکردیم! یعنی ما بودیم که به شما کمک کردیم و با کمکهاي ما بود که شما پیروز شدید بنابراین ما
هم سهمی از این پیروزي دادیم.
نکتهاي که در این آیه قابل توجه است این است که از پیروزي مسلمانان به عنوان (فتح من الله) ولی از پیروزي کافران به عنوان
(نصیب) یاد میکند. اشاره به این جبهه ایمان همیشه پیروز است و پیروزي حق اوست و از جانب خداست ولی اگر جبهه کفر در
مرحلهاي پیروز شود، این یک پیروزي موقت است و جبهه باطل محکوم به شکست است و پیروزیهاي مقطعی منجر به پیروزي
نهایی نخواهد شد.
پس از نقل سخنان فرصت طلبانه منافقان، اظهار میدارد که خداوند در روز قیامت میان شما قضاوت خواهد کرد و با داوري میان
شما و منافقان و کافران هر گروه را به سزاي اعمال خود خواهد رساند. و در پایان آیه مطلب بسیاري مهمی را بیان میکند که یکی
از مبانی و قواعد فقهی اسلام است و مسایل بسیاري بر آن مترتب میباشد و آن این خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان برتري نداده
میگویند و به هر حکمی که باعث برتري و تفوق کافر بر « نفی سبیل » است. از نظر فقهی به این قاعده قاعده
صفحه : 596
مسلمان باشد، حکومت دارد و آن را از بین میبرد. البته بعضیها گفتهاند که این جمله مربوط به قیامت است و یا منظور از آن برتري
در دلیل و حجت است ولی فهم عمومی علما از این جمله همان است که گفتیم.
« نفی سبیل » بحثی درباره قاعده فقهی
اشاره
است و منظور از آن این است که کافر نباید « نفی سبیل » یکی از قواعد مهم فقهی که کاربرد زیادي در فروع احکام دارد قاعده
راهی بر مسلمان داشته باشد و به او سروري کند و هر حکمی از احکام عمومی اسلام که باعث برتري و تسلط کافر بر مسلمان
باشد، ملغی است و قابل عمل نیست و این قاعده بر آن حکومت دارد (نمونههایی از این احکام را خواهیم آورد) در اینجا باید در
دو جهت بحث شود:
نخست، مدارك این قاعده دوم، مواردي از احکامی که این قاعده بر آنها حکومت دارد.
الف- مدارك این قاعده:
مدارکی را ذکر کردهاند که عبارتند از: « نفی سبیل » براي تثبیت قاعده
-1 آیه نفی سبیل. منظور همان آیه 141 از سوره نساء است که میفرماید:
وَ لَن یَجعَلَ اللّه لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمِنِینَ سَبِیلًا خداوند کافران را بر مؤمنان راهی قرار نداده است.
در این آیه خداوند از کافران نسبت مؤمنان نفی سبیل میکند یعنی برتري کافران بر مؤمنان را نفی میکند و این خدا کافران را بر
جعل تشریعی است یعنی این خدا حکمی را که باعث تسلط « جعل » مؤمنان برتري نداده و مسلم است که منظور از این
صفحه 368 از 390
صفحه : 597
کافر بر مؤمن باشد تشریع نکرده است و بنابراین هر حکمی در عمومیت خود مستلزم تسلط کافر بر مؤمن باشد با این آیه تخصیص
میخورد و یا مقید میشود.
بعضیها در تفسیر این جمله احتمالات دیگري دادهاند. از جمله این منظور از آن برتري مؤمنان بر کافران در حجت و دلیل است و
مسلم است که دلیل مؤمنان درباره عقاید خود محکمتر از کافران است هر چند که در مقام محاجه ممکن است مؤمنی شکست
بخورد ولی در واقع حجت او قويتر است و اگر بتواند از آن حجت بخوبی استفاده کند شکست نمیخورد. بعضیها هم گفتهاند که
آیه مربوط به روز قیامت است به قرینه جمله قبلی آیه که درباره قیامت است و منظور این است که در قیامت مؤمنان بر کافران
برتري دارند.
ما ضمن این هر دو مطلب را قبول میکنیم، میگوییم که ساختار این جمله بگونهاي است که شامل تمام این موارد است و
اختصاص دادن آن به یک معناي بخصوصی خلاف ظاهر آیه و کاري بیدلیل است.
بنابراین آیه عمومیت دارد و شامل هر نوع برتري مؤمنان بر کافران است چه از نظر حجت و دلیل و چه از نظر احکام فقهی و حقوقی
چه در دنیا و چه در آخرت و فهم عمومی علما و فقها از این جمله درست است و نباید در آن تردید نمود.
-2 آیه شریفه:
وَ لِلّه العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه وَ لِلمُؤمِنِینَ وَ لکِن المُنافِقِینَ لا یَعلَمُونَ (منافقون/ 7) عزت و سروري از آنِ خدا و رسول او و مؤمنان است ولی
منافقان نمیدادند. این آیه برتري را مخصوص مؤمنان میداند و عزت مؤمن اقتضا میکند که حکمی نباشد که کافر را بر او مسلط
کند و گرنه عزت و شرف آن مؤمن از بین میرود.
یعنی اسلام برتري میکند و چیزي بر آن برتري نمیکند. «1» -3 سخنی از پیامبر (ص) که فرمود: الاسلام یعلو و لا یعلی علیه
این جمله نیز به روشنی دلالت دارد که کافر نباید. تسلط و برتري بر مؤمن داشته
-----------------------------------
1)- من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 334 )
صفحه : 598
باشد و گرنه کفر بر اسلام برتري پیدا میکند که در این حدیث نفی شده است.
این حدیث مشتمل بر دو جمله است یکی اثبات و دیگري نفی. جمله اول که میگوید: اسلام برتري میکند به این معناست که تمام
احکامی که وضع شده است، برتري اسلام بر کفر در آن رعایت شده و جمله دوم که میگوید: چیزي بر آن برتري نمیکند عکس
آن را معنا میدهد یعنی حکمی که باعث برتري کافر بر مسلمان باشد در اسلام نیست.
البته این حدیث هم مانند آیه شریفه عمومیت دارد و شامل برتري از لحاظ حجت و دلیل و موارد دیگر هم میشود. و فرق حدیث و
آیه در این است که حدیث از برتري اسلام سخن میگوید ولی آیه از برتري مسلمانان حرف میزند و چندان تفاوتی از لحاظ
مفهوم بین آنها وجود ندارد زیرا برتري کافر بر مسلمان به منزله برتري کفر بر اسلام است.
-4 اجماع میان علماي اسلامی. تمام فقها در این مسأله اتفاق نظر دارند و معتقدند که هیچ حکمی در اسلام تشریع نشده که باعث
تسلط کافر بر مسلمان باشد. البته حجیت چنین اجماعی از این جهت مورد تردید است که میدانیم مستند اجماع کنندگان همان آیه
و حدیث است و اجماعی که مستند آن معلوم باشد حجت نیست. ولی به هر حال میتواند تأییدي براي مسأله باشد و این همه علما
به آن معتقدند دلیل این است که آن آیه و آن حدیث در دلالت خود خالی از شبهه و اشکال است.
ب- موارد اجراي این قاعده:
صفحه 369 از 390
بر اساس این قاعده هر حکمی که باعث تفوق و برتري کافر بر مسلم باشد از درجه اعتبار ساقط است.
یعنی از اول شارع مقدس به این مورد نظر داشته و آن را استثنا کرده است. اینک نمونههایی از موارد اجراي این قاعده را میآوریم:
-1 احکام ارث. میدانیم که طبق عمومات ارث هر پدري از فرزند خود و بالعکس
صفحه : 599
یا برادر از برادر و یا خویشان دیگر از هم ارث میبرند با تفصیلی که در قرآن و کتب فقهی آمده است ولی اگر وارث میت کافر
باشد از او ارث نمیبرد هر چند که پدر یا پسر او باشد ولی مسلمان از میت کافر ارث میبرد.
طبق این قاعده کافر نمیتواند در میراث مسلمان شریک باشد و مال را از دست وارثان دیگر که مسلمان هستند بیرون آورد چون
این کار نوعی برتري کافر بر مسلمان است.
-2 کافر حق ندارد مالک برده و عبد مسلمان باشد. در قدیم که برده داري معمول بود، آنها را خرید و فروش میکردند. اگر
بردهاي مسلمان باشد نمیتوان او را به یک کافر فروخت چون کافر مالک او و مسلط بر او میشود و او هم مسلمان است و خدا
چنین اجازهاي را نمیدهد.
-3 کافر حق ولایت بر مسلمان را ندارد. یعنی اگر مثلًا کسی مسلمان شود و پدر او کافر باشد و او پس از مسلمان شدن بمیرد و از او
کودکان صغیري بماند که حکم اسلام را دارند در چنین فرضی جدّ این کودکان که کافر است بر آنان ولایت ندارد. همچنین
مسلمانی نمیتواند وصیت کند که یک کافر قیّم صغیران او باشد.
-4 نذر فرزند مسلمان بدون اجازه پدر کافر صحیح است و نیازي به اجازه او نیست. البته این حکم بنابر این فرض است که نذر
فرزند احتیاج به اجازه پدر دارد.
-5 کافر را نمیتوان متولی موقوفاتی که براي مسلمانان است، قرار داد چون در این صورت او بر موقوف علیهم برتري مییابد.
-6 کافر حق اخذ شفعه ندارد. وقتی یک کافر با یک مسلمان در ملکی شراکت دارد و آن مسلمان سهم خود را به یک مسلمان
دیگر بفروشد، کافر حق ندارد طبق قاعده شفعه این معامله را باطل کند و سهم شریکش را خودش بخرد در حالی که میدانیم اگر
او مسلمان بود چنین حقی را داشت.
-7 اگر زن کافري مسلمان شود ولی شوهرش مسلمان نشود، نکاح آن دو باطل میگردد و شوهر کافر هیچ گونه حقی بر زن
مسلمان ندارد.
صفحه : 600
در آنها حاکمیت دارد و اگر ابواب فقه بررسی گردد نمونههاي بیشتري پیدا « نفی سبیل » این بود نمونههایی از مواردي که قاعده
میشود.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 142 الی 143
اشاره
إِن المُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُم وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلًا ( 142 ) مُذَبذَبِینَ
( بَینَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَن یُضلِل اللّه فَلَن تَجِدَ لَه سَبِیلًا ( 143
همانا منافقان میخواهند خدا را فریب دهند در حالی که او فریب دهنده آنهاست. و چون به نماز میایستند با کسالت میایستند آنها
( با مردم ریاکاري میکنند و خدا را جز به مقدار کمی یاد نمیکند ( 142
صفحه 370 از 390
( آنها در این میان سرگردانند نه با اینان هستند و نه با آنان و هر کس را که خدا گمراه سازد، براي او راهی نمییابی ( 143
نکات ادبی
فریب میدهند، نیرنگ میکنند. خادَع و خدَع به یک معناست و فقط در خادع نوعی کثرت وجود دارد که ناشی از « یخادعون » -1
کثرت تعداد و حروف است.
جمع کَسِل، بی حال، کسالتمند. سست. « کسالی » -2
جمع مذبذب به معناي سرگشته و حیران، متردد، کسی که میان دو نقطه در حال حرکت است و به معناي مطرود هم « مذبذبین » -
آمد. این کلمه در اینجا حال از منافقین است و لذا منصوب میباشد.
تفسیر و توضیح
143 ) إِن المُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللّهَ ... منافقان با شگردهاي خاصی که داشتند همواره میخواستند خدا را فریب دهند و - آیات ( 142
منظور از فریب دادن خدا فریب
صفحه : 601
دادن پیامبر و مؤمنان است. آنها در دل ایمان نداشتند و به سخنان پیامبر باور نکرده بودند ولی براي همرنگی با جماعت به دروغ
اظهار ایمان میکردند تا مؤمنان به آنها محبت کنند و جان و مال آنها در امان باشد و از غنایم جنگی که مسلمانان به دست
میآوردند به آنها هم سهمی برسد. آنها میخواستند خدا را فریب دهند ولی در واقع خدا آنها را فریب میداد و فریب دادن خدا بر
این گونه بود که در دنیا رسوایشان میکرد و نقشههاي آنها را نقش بر آب مینمود و از توطئههاي آنان خبر میداد و در آخرت
هم آنها را با عذاب جهنم معذب میساخت. و بدینگونه نیرنگ آنها را به خودشان برمیگردانید.
یکی از موارد فریبکاري آنها این بود که آنها در مواقعی به نماز میایستادند تا به مؤمنان بفهمانند که آنها هم به نماز عقیده دارند
ولی چون در واقع عقیده نداشتند با کسالت و بیحالی به نماز میایستادند و کیفیت نماز خواندن آنها ماهیت درونی آنها را نشان
میداد آنها این نماز را براي خودنمایی و ریاکاري میخواندند و قصد قربت نداشتند و نماز آنها فقط نیرنگی بود که مسلمانان را
فریب میداد.
روشن است که نمازي که با این دو خصوصیت خوانده شود، هیچ گونه خاصیت و سازندگی ندارد یکی این با کسالت و بیحالی
باشد و از آن بدتر این براي ریا و خودنمایی باشد. چنین نمازي نه تنها مفید نیست بلکه ضرر هم دارد و خود یک گناه است.
آنها که نمازشان چنین بود، معلوم است که با ذکر خدا هم کاري نداشتند و خدا را جز به میزان کم یاد نمیکردند و فقط گاهی
براي فریب مردم و به میزانی که کارشان روبراه شود، خدا را به زبان میآوردند و گاهی هم به خدا قسم میخوردند.
در آیه بعدي حالت سرگردانی و بیچارگی منافقان را تذکر میدهد که آنها افراد مذبذبی بودند که در یک حالت سرگشتگی و
حیرت زندگی میکردند و تعادل روحی نداشتند و مانند افرادي بودند که در یک حالت بی وزنی قرار بگیرند. نه با مسلمانان میانه
خوبی داشتند و نه کافران به آنها رو میدادند. آنها میخواستند هر
صفحه : 602
دو طرف را در دست داشته باشند ولی برعکس، هر دو طرف آنها را طرد میکردند.
منافق در هر جامعهاي چنین حالتی را دارد و نمیتواند خود را در یکی از گروههاي جامعه به خوبی جابزند زیرا ناخودآگاه از او
حرکاتی سر میزند که هر گروهی را نسبت به آنان بدبین میکند و لذا منافق با گروههایی که به یک هدفی ایمان واقعی دارند
صفحه 371 از 390
جوش نمیخورد و به خاطر همین بدبینی هیچ وقت کارهاي کلیدي را به او نمیدهند.
در پایان آیه میفرماید: کسی که خدا او را گمراه کرد، براي او راهی پیدا نخواهی کرد مسلم است که گمراه کردن خدا به سبب
اعمال خود منافقان است و خدا بدون جهت کسی را گمراه نمیکند ولی چون گمراه کرد دیگر کار او تمام است و هلاك او
حتمی است مگر این در وجود خود تغییر دهد و براستی به سوي خدا برگردد که راه توبه همیشه باز است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 144 الی 147
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَن تَجعَلُوا لِلّه عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً ( 144 ) إِن المُنافِقِینَ فِی
الدَّرك الَأسفَل مِنَ النّارِ وَ لَن تَجِ دَ لَهُم نَصِ یراً ( 145 ) إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ اعتَ َ ص مُوا بِاللّه وَ أَخلَصُوا دِینَهُم لِلّه فَأُولئِکَ مَعَ
( المُؤمِنِینَ وَ سَوفَ یُؤت اللّه المُؤمِنِینَ أَجراً عَظِیماً ( 146 ) ما یَفعَل اللّه بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کانَ اللّه شاکِراً عَلِیماً ( 147
اي کسانی که ایمان آوردهاید کافران را به جاي مؤمنان به دوستی برنگیرید. آیا میخواهید به ضرر خودتان براي خدا حجت
( روشنی قرار بدهید! ( 144
( همانا منافقان در پایینترین طبقه آتش جهنم هستند و براي آنها یاوري نخواهی یافت ( 145
مگر کسانی که توبه کنند و خود را اصلاح نمایند و به خدا پناه برند و اعتقاد خود را براي خدا خالص گردانند، پس آنان با مؤمنان
هستند و بزودي خداوند به مؤمنان مزد بزرگی
صفحه : 603
( خواهد داد ( 146
( خداوند با عذاب شما چه کار دارد اگر شما سپاسگزار باشید و ایمان بیاورید و خدا شکرپذیر و داناست ( 147
نکات ادبی
در اینجا حجت و دلیل. چون کسی که بر علیه کسی حجت دارد، در واقع نسبت به او تسلط و چیرگی دارد. « سلطان » -1
طبقه و آن در اصل به معناي ریسمانی است که به دلو میبستند و به قعر چاه میانداختند. « درك » -2
گفته شده که طبقات را اگر به طرف پایین در نظر بگیرند درك و درکات میگویند و اگر به طرف بالا در نظر بگیرند، درج و
درجات میگویند.
پناه بردهاند، چنگ زدهاند، تمسک کردهاند. « اعتصموا » -3
براي استقبال است و در آن نوعی امیدواري وجود دارد. « سوف » -4
اگر به بنده نسبت داده شود یعنی شکرگزار و اگر به خدا نسبت داده شود، یعنی شکرپذیر و کسی که سپاس طرف مقابل « شاکر » -5
را ارج مینهد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 144 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا ... در آیات پیش دیدیم که منافقان همواره با کافران رابطه داشتند و در مجالس آنها
شرکت میکردند، اینک خداوند مؤمنان را مورد خطاب قرار میدهد و از این مؤمنان نیز مانند منافقان با کفار رابطه دوستی برقرار
صفحه 372 از 390
سازند، برحذر میدارد و میفرماید: اي مؤمنان با کافران دوستی مکنید بلکه با برادران مؤمن خود رابطه دوستی برقرار سازید.
دوستی با کافران چندین نوع دارد:
نوع اول این دوستی با کافران بر اساس دشمنی با اسلام و مسخره کردن آیات الهی و ضربه زدن به مسلمانان باشد این مرحله مساوي
کفر و نفاق است و این همان کاري است که منافقان میکردند.
صفحه : 604 نوع دوم دوستی با کافران بر اساس دشمنی با اسلام نباشد بلکه براي مسائل زندگی باشد ولی رابطه آنچنان نزدیک
باشد که انسان در خطر گمراهی قرار گیرد و زمینه براي گمراهی او و خروج از اسلام فراهم باشد. این مرحله است که در این آیه و
آیات دیگر مورد نهی قرار گرفته و مسلمانان نباید رابطه نزدیک و صمیمی با کافران داشته باشند.
نوع سوم فقط ارتباطهایی در حدّ معامله و خرید و فروش و احوالپرسی معمولی است و ارتباط نزدیک و صمیمی در کار نیست این
نوع از دوستی و ملاقات اشکالی ندارد چون خطري براي اعتقاد انسان ندارد.
به هر حال در آیه شریفه از این کسی مؤمنان را کنار بگذارد و با کافران دوست و صمیمی باشد نهی شده و در دنباله آن خطاب به
مؤمنان گفته شده که آیا میخواهید بر ضرر خودتان براي خدا حجت آشکاري به وجود آورید. یعنی همین دوستی و صمیمیت
شما با کافران میتواند حجتی براي خدا باشد که شما را عذاب کند.
از این آیه معلوم میشود که خداوند بدون دلیل و حجت کسی را عذاب نمیکند بلکه عذاب الهی پس از آن به سراغ آدمی
میآید که حجت بر او تمام شده باشد و او آگاهانه کاري کند که مستوجب عذاب الهی گردد.
146 ) إِن المُنافِقِینَ فِی الدَّرك الَأسفَل ... پس از نهی مؤمنان از دوستی با کافران که کاري منافقانه است، بار دیگر - آیات ( 145
روي سخن با منافقان است و آنها را با شدیدترین لحنی وعده عذاب میدهد و میفرماید: منافقان در طبقه پایین دوزخ هستند و
براي آنها یاوري نمییابی.
معلوم میشود که دوزخ مراتب و طبقاتی دارد و گناهکاران و کافران هر کدام بسته به اعمال و اعتقاداتی که در دنیا داشتهاند، در
طبقه خاصی قرار خواهند گرفت. همانگونه که بهشت هم مراتب و درجاتی دارد و همگان در یک ردیف نخواهند بود. منافقان در
بدترین جاي جهنم که همان طبقه پایین آن است قرار خواهند گرفت و این میرساند که عذاب منافق از کافر بیشتر و شدیدتر است
چون منافق در کفر با کافر شریک است به اضافه این مسلمانان را مورد تمسخر قرار
صفحه : 605
داده و براي ضربه زدن به اسلام اقدام نموده و با دروغهاي خود مسلمانان را فریب داده است.
با این وجود در آیه بعدي مطلبی میگوید تا فرصتی براي منافقان باشد که به اسلام برگردند و از روي اخلاص توبه کنند. آیه
بعدي آن گروه از منافقان را که توبه میکنند، از این عذاب سخت استثنا میکند به طوري که اگر آنها توبه کنند از این عذاب
شدید در امان خواهند بود و به آنها پاداشی هم داده خواهد شد ولی توبه آنها سنگین است و شرایط سختی دارد. آنها باید توبه
کنند و به سوي خدا بازگردند و علاوه بر آن اعمال خود را اصلاح کنند به این صورت که از گناهان پرهیز نمایند و کارهاي نیک
انجام دهند و دیگر این به خدا و کتاب خدا قرآن چنگ بزنند به این صورت که تمام رسوبات ذهنی خود را پاك سازند و تمام
فکرشان به قرآن و خدا باشد و دیگر این اعتقاد خود را به خدا خالص گردانند و این توبه آنها براي جلب منافع نباشد بلکه خالص و
براي خدا باشد و البته میدانیم که اخلاص مرحله سنگین و بالایی از ایمان است و هر کس نمیتواند به آن مرحله برسد ولی
منافقانی که توبه میکنند در صورتی توبه آنها قبول است که به مرحله اخلاص رسیده باشند.
این سختگیریها درباره منافقانی که توبه کردهاند براي آن است که به کار آنان اعتمادي نیست و اگر ریاضت نکشند و به مرحله
اخلاص نرسند، همواره امکان توبه شکستن و نفاق مجدد وجود دارد. با رسیدن به مرحله اخلاص است که ریشههاي نفاق
صفحه 373 از 390
میخشکد و آنها تبدیل به مؤمنان واقعی میشوند.
این میفرماید: منافقان اگر با این شرائط توبه کنند، از مؤمنان میشوند و نمیگوید: مؤمن میشوند، شاید براي این است که منافق
حتی با توبه و اصلاح نفس و چنگ زدن به قرآن و اخلاص در دین، تازه در آغاز راه است این حالت باید مدتی استمرار و ادامه
داشته باشد تا کاملًا ریشههاي نفاق از بین برود و آنها مؤمن حقیقی حساب شوند.
وقتی منافقان با این شرایط توبه کردند و در زمره مؤمنان قرار گرفتند خداوند به
صفحه : 606
آنان به عنوان یک مؤمن پاداش بزرگی خواهد داد و آنها باید به لطف و رحمت خدا امیدوار باشند.
در آیه بعدي با یک حالت آشتی جویانه که از کرم و لطف خداوند حکایت میکند، اظهار میدارد که شما اگر شکرگزار نعمتهاي
خدا باشید و ایمان بیاورید، خداوند با عذاب کردن شما چه کار دارد! او هرگز نمیخواهد شما را عذاب کند او همواره
سپاسگزاري شما را میپذیرد و از نیتهاي شما آگاه است.
خداي بزرگ و منّان را سپاسگزارم که توفیق داد جلد دوم تفسیر کوثر را در تاریخ پنجم تیر ماه 1376 مطابق با بیستم صفر 1418 در
اربعین حسینی در شهر مقدس قم به پایان برسانم. عاجزانه و خالصانه از درگاه او درخواست میکنم که مرا در نوشتن جلدهاي
بعدي یاري دهد. همچنان به لطف و کرم او چشم دوختهام و به انبوهی و سرشاري نعمتهایش نیز هم.
صفحه :