گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[تتمۀ سورة النساء]



[ [سورة النساء ( 4): الآیات 148 الی 149
اشاره
لا یُحِبُّ اللّه الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَول إِلاّ مَن ظُلِمَ وَ کانَ اللّه سَمِیعاً عَلِیماً ( 148 ) إِن تُبدُوا خَیراً أَو تُخفُوه أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ فَإِن اللّهَ کانَ
( عَفُ  وا قَدِیراً ( 149
( خداوند آشکار کردن سخن بد را دوست ندارد مگر از کسی که مورد ستم واقع شده است و خدا شنوا و داناست ( 148
صفحه 28 از 384
( اگر کار نیک را آشکار یا پنهان کنید و یا از بدي درگذرید، همانا خداوند بخشنده تواناست ( 149
نکات ادبی
آشکار کردن، بلند کردن صدا، ظهور. « الجهر » -1
سخنی که بد باشد. سخنی که طرف مقابل را ناراحت کند مانند دشنام و نفرین و غیبت. « السوء من القول » -2
استثناي منقطع است یعنی لکن من ظلم. « الّا من ظلم » -3
منسلخ از زمان و براي ثبوت است. « کان الله » در « کان » -4
درك کننده صدا با گوش یا غیر آن. « سمیع » -5
و براي تثبیت علم است مانند سمیع که صفت « عالم » صفت مشبهه از « علیم » -6
-----------------------------------
1376 - قم /4 / 1)- شروع تفسیر جزء ششم قرآن در تاریخ 29 )
صفحه : 6
مشبهه از سامع و قدیر که صفت مشبهه از قادر و عفوّ که صفت مشبهه از عافی است که همگی براي تثبیت آن صفت است.
تفسیر و توضیح
149 ) لا یُحِبُّ اللّه الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَول ... سلامت زبان از گفتارهاي ناهنجار و بد یکی از ارزشهایی است که اسلام - آیات ( 148
همواره مردم را به آن خوانده است. در جامعه اسلامی زبان مردم مانند روح و فکرشان باید پاك و پاکیزه باشد و آلوده به سخنان
ناپسندي چون فحش و دروغ و تهمت زدن و غیبت نباشد. پاکی زبان نشانی از پاکی روح و صفاي نفس است.
در این آیه این اصل کلی را بیان میکند که خداوند، آشکار کردن سخن بد را دوست ندارد منظور از سخن بد در اینجا هر سخنی
است که موجب ناراحتی و آزار یک انسان باشد مانند دشنام دادن، نفرین کردن، تهمت زدن و غیبت نمودن که هر گاه به گوش
طرف مقابل برسد، آزرده میشود چنین کاري موجب خشم خداست و خدا همانگونه که جان و مال مؤمن را در امان قرار داده،
شخصیت او را نیز در امان قرار داده و اجازه نمیدهد که کسی درباره مؤمن بدگویی کند و اساساً انسان در مقابل گفتههاي خود
مسؤولیت دارد و گفتههاي او در دفتري ثبت میشود:
ما یَلفِظُ مِن قَول إِلّا لَدَیه رَقِیب عَتِیدٌ (ق/ 18 ) هیچ سخنی را نمیگوید جز این نزد او مراقبانی وجود دارند.
همچنین قرآن کریم از گروهی به خاطر بدزبانی آنها انتقاد میکند:
وَ إِنَّهُم لَیَقُولُونَ مُنکَراً مِنَ القَول وَ زُوراً (مجادله/ 2) و آنها سخنی ناپسند و زور میگویند.
در مقابل، از سخنان زیبا تعریف میکند و پیروي از سخن زیبا را توصیه مینماید:
وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّب مِنَ القَول وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الحَمِیدِ (حج/ 24 ) آنها به سوي سخنی پاك و راهی پسندیده هدایت شدند.
صفحه : 7
الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَ نَه (زمر/ 18 ) آنها (بندگان من) کسانی هستند که سخن را میشنوند و از زیباترین آن پیروي
میکنند.
مطلب بسیار مهمی که در اینجا وجود دارد و آیه مورد بحث در مقام بیان آن میباشد، استثنایی است که از این اصل کلی شده
است. هر چند که بدگویی و بددهنی و گفتن سخنان بد و آزار دهنده ناپسند است و خدا آن را دوست ندارد ولی در یک مورد به
صفحه 29 از 384
انسان اجازه داده شده که بدگویی کند و آن موردي است که انسان مورد ظلم و ستم واقع شده باشد که در این صورت قرآن اجازه
میدهد که مظلوم از ظالم بدگویی کند و این بدان جهت است که شخصیت ظالم احترام ندارد و خوب است که ظالم در همه جا
شناسانده شود و نقاب از چهره او برداشته شود تا همگان او را بشناسند. طبق این آیه مظلوم میتواند آشکارا و پیش مردم از ظالم
بدگویی کند و یا به او دشنام بدهد و یا نفرین کند و این از مستثنیات غیبت است. اگر این اصل مورد عمل قرار گیرد ظالم از ترس
مردم دست از ظلم خود برمیدارد و جرئت ظلم و ستم را پیدا نمیکند.
در عین حال که خداوند چنین اجازهاي را به مظلوم میدهد، به او خاطر نشان میسازد که مواظب حرف زدن خود باشد چون خدا
سمیع و علیم است یعنی هر حرفی را که میزند میشنود و میداند بنابراین مظلوم نمیتواند پا را از حق و عدل بیرون بگذارد و
سخنان ناحقی درباره ظالم به زبان آورد و چیزي را به دروغ به او نسبت دهد.
در آیه بعدي مطلبی را عنوان میکند که بیارتباط با مطلب قبلی نیست و آن این شما هر کار خوبی را آشکارا یا پنهانی انجام
بدهید و یا از بدیهاي دیگران درگذرید، بدانید که خداوند بخشنده و تواناست یعنی از نظر او دور نمیماند و همانگونه که شما از
بدیهاي دیگران میگذرید خداوند نیز از گناهان شما میگذرد و توانایی آن را دارد که در مقابل کارهاي خوب شما به شما پاداش
نیک بدهد.
صفحه : 8
آیا کار خوب را باید آشکارا و در مقابل چشم دیگران انجام داد و یا باید آن را پنهانی و به دور از نگاه مردم عملی کرد! پاسخ این
است که اگر نیت خدا باشد هر دو روش خوب است زیرا انجام کار خیر در مقابل چشم دیگران باعث تشویق مردم به آن کار
میشود و انجام آن در پنهانی دور از ریا و سمعه است. پس هر دو صورت خوب است. این آیه نظیر آیهاي است که درباره صدقه
پنهان و آشکار آمده است:
إِن تُبدُوا الصَّدَقات فَنِعِمّا هِیَ وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم (بقره/ 271 ) اگر صدقهها را آشکار کنید چه خوب است
آن؟ و اگر آن را مخفی کنید و به فقرا بدهید پس آن براي شما بهتر است.
شاید اشاره به مطلب آیه قبلی باشد یعنی در عین حال که شما اجازه دارید که « یا از بدي درگذرید » : این جمله از آیه که میفرماید
از ظالم بدگویی کنید، اگر در هنگام قدرت او را عفو کنید و از او درگذرید بهتر است و به هر حال عفو بهتر از انتقام است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 150 الی 152
اشاره
إِن الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِاللّه وَ رُسُلِه وَ یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا بَینَ اللّه وَ رُسُلِه وَ یَقُولُونَ نُؤمِن بِبَعض وَ نَکفُرُ بِبَعض وَ یُرِیدُونَ أَن یَتَّخِ ذُوا بَینَ
ذلِکَ سَبِیلًا ( 150 ) أُولئِکَ هُم الکافِرُونَ حَ  قا وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً ( 151 ) وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ رُسُلِه وَ لَم یُفَرِّقُوا بَینَ أَحَدٍ
( مِنهُم أُولئِکَ سَوفَ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً ( 152
کسانی که به خدا و پیامبران او کافر میشوند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیندازند و میگویند به برخی ایمان
( میآوریم و به برخی کافر میشویم و میخواهند در این میان راهی پیش گیرند، ( 150
( آنان براستی کافرند و ما براي کافران عذابی خوارکننده آماده کردهایم ( 151
و کسانی که به خدا و پیامبران او ایمان دارند و میان هیچ یک از آنها جدایی نمیاندازند، بزودي پاداشهاي آنان را به آنان خواهد
داد و خدا
صفحه 30 از 384
صفحه : 9
( آمرزنده بخشایشگر است ( 152
نکات ادبی
در اینجا به معناي بطور کامل و یقینی. « حقا » -2 « اولئک هم الکافرون حقا » در آیه بعدي آمده و عبارت است از « ان الّذین » -1 خبر
ضمناً این کلمه به خاطر مفعول مطلق بودن منصوب است و تقدیر آن چنین است: کفرا حقا.
به یک معناست. آماده کردهایم. « اعددنا » و « اعتدنا » -3
وقتی در سیاق نکره واقع شد افاده عموم میکند. « احد » -4
در اینجا مانند موارد مشابه منسلخ از زمان است. « کان » -5
تفسیر و توضیح
152 ) إِن الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِاللّه ... از این جا به بعد تا چند آیه سخن از یهود و نصاري و بعضی از کارهاي زشت و - آیات ( 150
ناپسند آنهاست و در این آیات عقیده نادرست آنها درباره پیامبران الهی بیان شده است آنها هر چند که به ظاهر اعتقاد به خدا و
پیامبرش دارند ولی با نفی و انکار بعضی از پیامبران، در واقع به خدا و پیامبران کافر شدهاند و خواستهاند میان خدا و بعضی از
پیامبرانش جدایی بیندازند. یهود هر چند که به حضرت موسی عقیده دارند ولی حضرت عیسی و حضرت محمّد (ص) را انکار
میکنند و نصاري هم حضرت محمّد (ص) را انکار میکنند. انکار یکی از پیامبران برحق به منزله انکار همه پیامبران است چون
پیامبران پیشین از آمدن پیامبران بعدي خبر دادهاند بنابراین انکار پیامبري که از حقانیت او خبر داده شده، به انکار پیامبر قبلی منجر
میشود.
اساساً تمام پیامبران آسمانی در یک خط فکري قرار دارند و پیامبر قبلی زمینه ساز براي پیامبر بعدي و پیامبر بعدي مکمّل دین پیامبر
قبلی است و همه
صفحه : 10
پیامبران الهی هدف واحدي را دنبال کردهاند و تفاوتها فقط در شیوه بیان و تبلیغ و همسویی با سطح فکر مردم زمانشان بوده است.
بنابراین اگر کسی در این پیام رسانی زنجیرهاي، یکی از پیامبران را انکار نماید، از خط فکري انبیا دور افتاده است و میتوان گفت
که او منکر خدا و همه پیامبران است. چنین شخصی سعی کرده که میان خدا و پیامبرانش جدایی بیندازد و بگوید خدا را قبول دارم
ولی فلان پیامبر او را قبول ندارم. همچنین او میخواهد که میان ایمان کامل و کفر کامل راه وسطی را برگزیند و به دلخواه خود
یکی را بپذیرد و یکی را نفی کند ولی او باید بداند که چنین کاري کفر کامل است یا ایمان به همه و یا کفر به همه، راه سومی
وجود ندارد.
در این آیات پس از بیان این چنین افرادي براستی کافر هستند، عذاب خوارکنندهاي را به آنان وعده میدهد. این سخن، بیانگر
سرنوشت شوم و دردناك یهود و نصاري است که با انکار نبوت پیامبر اسلام، خود را مستحق چنین عذاب سختی میکنند.
از لحن این آیات به خوبی روشن میشود که از نظر قرآن تنها کسانی اهل نجات هستند که از دین زمان خود پیروي کنند و اگر
کسی دین برحق زمان خود را نپذیرد هر چند که بر دین قبلی ایمان داشته باشد، از او پذیرفته نیست و اهل آتش است و این قرآن
در بعضی از آیات از یهود و نصاري و صابئین به عنوان اهل ایمان یاد کرده و به آنها وعده عاقبتی خوش داده است، منظور کسانی
هستند که در زمان حاکمیت آن دینها معتقد به آنها باشند یعنی یهود در زمان حضرت موسی و نصاري در زمان حضرت عیسی و
صفحه 31 از 384
همچنین، و این نویدها شامل کسانی نمیشود که در زمان پیامبر اسلام زندگی کنند ولی به دین پیامبران قبلی باشند.
هر چند که مطلب مورد نظر این آیات، با بیان حال کسانی که به بعضی از پیامبران ایمان ندارند روشن شد، ولی براي تاکید بیشتر و
دادن دلگرمی به مسلمانان، سرانجام نیکوي کسانی که به همه پیامبران الهی و از جمله به پیامبر اسلام ایمان آوردهاند، و میان
پیامبران خدا جدایی نینداختهاند، بیان میشود به این گونه که
صفحه : 11
خداوند بزودي به آنها پاداشهایشان را خواهد داد و خدا آمرزنده مهربان است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 153 الی 154
اشاره
یَسئَلُکَ أَهل الکِتاب أَن تُنَزِّلَ عَلَیهِم کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهرَةً فَأَخَذَتهُم الصّاعِقَۀُ بِظُلمِهِم
ثُم اتَّخَذُوا العِجلَ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنات فَعَفَونا عَن ذلِکَ وَ آتَینا مُوسی سُلطاناً مُبِیناً ( 153 ) وَ رَفَعنا فَوقَهُم الطُّورَ بِمِیثاقِهِم وَ قُلنا لَهُمُ
( ادخُلُوا البابَ سُجَّداً وَ قُلنا لَهُم لا تَعدُوا فِی السَّبت وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً ( 154
اهل کتاب از تو میخواهند که براي آنها کتابی از آسمان نازل کنی، همانا آنها از موسی بزرگتر از آن را طلب کردند پس گفتند:
خدا را آشکارا به ما نشان بده پس آنها را به سبب ظلمشان صاعقه در گرفت. آنگاه گوساله را بعد از نشانههایی که برایشان آمده
( بود به خدایی گرفتند پس ما از این گناه درگذشتیم و به موسی حجتی آشکار دادیم ( 153
و طور را به سبب پیمانشان بالاي آنها برافراشتیم و به آنها گفتیم: خاضعانه از دروازه وارد شوید و به آنها گفتیم در روز شنبه از حدّ
( نگذرید و از آنها پیمانی محکم گرفتیم. ( 154
نکات ادبی
آشکارا، معاینه. این کلمه صفت براي رؤیت است که از سیاق آیه به دست میآید. « جهرة » -1
برقی که از برخورد ابرها در آسمان به وجود میآید، بانگ و صداي هولناك و بیهوش کننده. « صاعقه » -2
است و باء سببیه است. « اخذتهم » متعلق به « بظلمهم » -3
گوساله، گوسالهاي که سامري درست کرد. « عجل » -4
حجت، دلیل، تسلط در استدلال. « سلطان » -5
نام کوهی در سیناست. « الطور » -6
صفحه : 12
پیمان. مصدر میمی است. « میثاق » -7
از عدو مشتق شده که به معناي تجاوز از حد است. « لا تعدوا » -8
تفسیر و توضیح
154 ) یَسئَلُکَ أَهل الکِتاب أَن تُنَزِّلَ ... یکی از درخواستهاي غیر منطقی و نامعقول یهود عصر پیامبر اسلام (ص) از آن - آیات ( 153
حضرت این بود که پیامبر براي آنها کتاب مدوّن و نوشته شدهاي از آسمان نازل کند تا آنها شخصاً آن کتاب را بخوانند همانگونه
صفحه 32 از 384
که تورات به صورت مدوّن و نوشته شده در الواح نازل شده بود. میتوان گفت که درخواست آنها آمدن نامههایی از آسمان براي
بزرگان و علماي آنها بود که آنها آن نامهها را بخوانند و به پیامبر اسلام ایمان بیاورند. نظیر این درخواست را مشرکان مکه نیز
داشتند:
وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه (اسراء/ 93 ) و بالا رفتن تو را باور نداریم مگر این بر ما نوشتهاي فرود آري که آن را
بخوانیم.
چنین درخواستهایی از آن جهت غیر منطقی و نامعقول بود که پیامبر نمیتواند تابع هوسها و درخواستهاي آنان باشد چون هرج و
مرج لازم میآید و معجزههاي پیامبر که باید محدود و معدود باشد، در میان این درخواستها گم میشود بلکه پیامبر وظیفه دارد که
براي اثبات حقانیت خود چند معجزه محدود بیاورد و کسانی که عناد با حق نداشته باشند با دیدن آن معجزات ایمان میآوردند و
اگر کسی با وجود معجزات روشن پیامبر، ایمان نیاورد و تقاضاي معجزهاي دیگر کند، معلوم میشود که او در برابر حق تسلیم
نیست و عناد و لجاجت دارد و اگر معجزه درخواستی او هم آورده شود باز ایمان نخواهد آورد و بهانهاي دیگر خواهد جست.
در این آیه خداوند با ردّ ضمنی پیشنهاد اهل کتاب به پیامبر اسلام خاطر نشان میسازد که اگر یهود عصر تو چنین درخواستی
دارند، یهود عصر موسی درخواستی بزرگتر از این داشتند آنها از موسی خواستند که خدا را آشکارا به آنها
صفحه : 13
نشان دهد؟ شاید این ابلهانهترین درخواستی است که امتی از پیامبر خود کرده است. خداوند که جسم نیست تا بتوان او را دید. این
درخواست نشان میدهد که آنها خدا را نشناخته بودند و گرنه چنین جسارتی نمیکردند. آنها با این درخواست در واقع به خود
ظلم کردند و در پاسخ به این گستاخی، خداوند صاعقهاي براي آنها نازل کرد و عذاب الهی آنها را فرا گرفت. گستاخی دیگر آنان
این بود که با وسوسههاي سامري دست از خداي خود برداشتند و گوساله را پرستیدند؟ و این بعد از آن بود که موسی بیّنهها و
معجزهها و نشانههاي آشکاري براي اثبات حقانیت خود براي آنها آورده بود ولی اینهمه در آنان کارگر نشد و به گمراهی از پسِ
گمراهی افتادند.
در ادامه آیه از بخشیده شدن آنها خبر میدهد و این خداوند از این گناه آنها هر چند که بزرگ بود، درگذشت ولی عفو الهی
هنگامی به سراغ آنها آمد که آنان با راهنمایی پیامبرشان دست به یک توبه عجیب زدند و آن کشتن خودشان بود که چون شروع
به این کار کردند و نشان دادند که بطور جدّي از کار زشت خود پشیمان شدهاند، خداوند توبه آنان را پذیرفت و موسی فرمان داد
که از ادامه آن کار منصرف شوند و بدینگونه موسی حجتی آشکار پیدا کرد و آنها با این عمل پیمان بستند که تابع سخنان موسی
باشند ولی باز هم پیمان خو را شکستند و از دستورات خدا سرپیچی نمودند و به خاطر همان پیمانی که شکستند خداوند کوه طور
را بالاي سر آنها قرار داد و گمان کردند که کوه بر روي آنها ریزش خواهد کرد و این، هم عذاب دیگري از جانب خداوند بود و
هم معجزهاي براي بیدار کردن آنها بود. پس از آنکه کوه طور بالاي سر آنها قرار گرفت، بار دیگر دلهایشان نرم شد و آمادگی
پیدا کردند که خداوند فرمانهاي خود را به آنها صادر کند و از جمله آن فرمانها این بود که آنان از دروازه بیت المقدس خاضعانه
و فروتنانه وارد شوند و در روزهاي شنبه صید ماهی نکنند و بدینگونه خداوند از آنها پیمان محکم و استواري گرفت.
صفحه : 14
تفصیل این مطالب در تفسیر آیات 50 تا 65 سوره بقره ذکر شد، خوانندگان محترم به آنجا رجوع کنند.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 155 الی 159
اشاره
صفحه 33 از 384
فَبِما نَقضِ هِم مِیثاقَهُم وَ کُفرِهِم بِآیات اللّه وَ قَتلِهِم الَأنبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف بَل طَبَعَ اللّه عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلًا
155 ) وَ بِکُفرِهِم وَ قَولِهِم عَلی مَریَمَ بُهتاناً عَظِیماً ( 156 ) وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیحَ عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ رَسُولَ اللّه وَ ما قَتَلُوه وَ ما صَلَبُوه وَ )
لکِن شُبِّهَ لَهُم وَ إِن الَّذِینَ اختَلَفُوا فِیه لَفِی شَکٍّ مِنه ما لَهُم بِه مِن عِلم إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن وَ ما قَتَلُوه یَقِیناً ( 157 ) بَل رَفَعَه اللّه إِلَیه وَ کانَ اللّهُ
( عَزِیزاً حَکِیماً ( 158 ) وَ إِن مِن أَهل الکِتاب إِلاّ لَیُؤمِنَن بِه قَبلَ مَوتِه وَ یَومَ القِیامَۀِ یَکُون عَلَیهِم شَهِیداً ( 159
پس (آنها را لعنت کردیم) به سبب پیمان شکنی آنان و کفرشان به آیات خدا و کشتن آنها پیامبران را به ناحق و سخن آنها که
( دلهاي ما در پوشش است در حالی که خداوند به سبب کفرشان بر دلهایشان مهر زده است پس ایمان نمیآورند مگر اندکی ( 155
( و نیز به سبب کفرشان و سخن آنها درباره مریم که بهتانی بزرگ بود ( 156
و گفتارشان که ما مسیح عیسی بن مریم فرستاده خدا را کشتیم در حالی که نه او را کشتند و نه بردار زدند بلکه کار بر آنها مشتبه
شد و کسانی که درباره او اختلاف کردند، در تردید هستند و به آن هیچ گونه یقینی ندارند جز پیروي از گمان و به یقین او را
( نکشتهاند ( 157
( بلکه خداوند او را به سوي خود بالا برده و خداوند تواناي فرزانه است ( 158
( و هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر این پیش از مرگش به او ایمان میآورد و روز قیامت او بر آنان گواه است. ( 159
نکات ادبی
ما زایده است و جار و مجرور یا متعلق به یک فعل محذوف « فبما نقضهم » -1
صفحه : 15
است که پس از چند آیه میآید ولی وجه اول « حرمنا علیهم » و یا متعلق به جمله « فبنقضهم لعنّاهم » : است و تقدیر چنان است
درستتر مینماید. چون تحریم بعضی از چیزهاي حلال در زمان موسی انجام گرفت و این نمیتواند به سبب کارهایی مانند تهمت
زدن به مریم و قصد کشتن عیسی باشد چون عیسی قرنها پس از موسی بوده.
دیگر این تحریم بعضی از چیزهاي حلال مجازات کوچکی است و با کفر و کشتن پیامبران که در آیه آمده تناسب ندارد و این
متعلق جار و مجرور حذف شده، در قرآن نظیر دارد و آن یکی از وجوه بلاغت است تا ذهن شنونده به تناسب موضوع به هر جایی
برود.
یا جمع غلاف است به معناي ظرف و منظور این است که میگفتند دلهاي ما ظرف علم است و یا جمع اغلف است به « غُلف » -2
معناي پرده و منظورشان این بوده که دلهاي ما در پرده قرار گرفته و سخنان تو را نمیفهمیم.
مهر زد. « طَبَعَ » -3
است و با این سه کلمه است در جاي یک کلمه نشسته. « المسیح » عطف بیان از « عیسی بن مریم » -4
او را بردار نزدند. « ما صلبوه » -5
امر بر آنها مشتبه شد. « -6 شُبّه
در اینجا به معناي یقین است. « علم » -7
استثناي منقطع میباشد. « اتباع الظن » -8
او را بالا برد. بالا بردن گاهی ظاهري است و گاهی معنوي و در اینجا منظور شق دوم است. « رفعه » -9
کسائی و ابو عمرو، لام را در راء به خاطر قرب مخرج ادغام کردهاند. « بل رفعه » -10
صفحه : 16
صفحه 34 از 384
تفسیر و توضیح
158 ) فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم ... بعضی از کارهاي خلاف و اندیشههاي ناصواب یهود، در آیات پیش گذشت و اینک در - آیات ( 155
این آیات گوشههاي دیگري از کارهاي نادرست آنها تذکر داده میشود. کارهایی که موجب خشم خدا بر آنها و دور شدنشان از
رحمت خدا شده است به گونهاي که خدا به سبب همین کارها بر دلهاي آنها مهر زده و قابلیت هدایت را از آنها سلب کرده است.
در این آیات، شش مورد از گمراهیها و کارهاي خلاف آنها در طول تاریخ بیان شده و البته چند مورد هم در آیات بعدي آمده
است. آن شش مورد که آنها را مستحق لعنت خدا قرار داده، عبارتند از:
-1 پیمان شکنی آنها آنها بارها با خدا پیمان بستند ولی آن را شکستند.
-2 کفر به آیات الهی 3- کشتن آنان پیامبران خدا را که کار ناحقی است. مانند کشتن زکریا و یحیی و نیز یهود قصد کشتن عیسی
و محمّد (ص) را هم داشتند.
-4 این سخن آنها که دلهاي ما در پرده قرار گرفته است. یعنی ما سخنان تو را نمیفهمیم و اساساً به آن نیاز نداریم چون خودمان
داراي علم و آگاهی هستیم. آنها این جملات را میگفتند در حالی که حقیقت امر این بود که خداوند به سبب کفر آنها و اصراري
که در گمراهی داشتند بر دل آنها مهر زده بود و از آنها سلب توفیق کرده بود و لذا جز اندکی از آنها ایمان نیاوردند. توجه کنیم
که این سلب توفیق به سبب اعمال خود آنها بود و دیگر این در حد الزام نبود و آنها اگر میخواستند میتوانستند هدایت شوند ولی
براي آنها مشکل بود لذا در آیه اعلام میدارد که اندکی از آنها موفق به ایمان میشوند.
-5 انکار آنها قدرت خداوند را درباره تولد حضرت عیسی و بستن تهمتی بزرگ بر مریم و دادن نسبت زنا به آن بانوي پاك و
معصوم.
را کشتیم در حالی که نه او « فرستاده خدا » -6 این سخن آنها که ما عیسی بن مریم
صفحه : 17
در اینجا از روي تمسخر است و آنها با این « فرستاده خدا » را کشته بودند و نه بردار زده بودند بلکه کار بر آنها مشبته شده بود. تعبیر
عبارت عیسی را مسخره میکردند.
این جمله دلالت دارد که تجرّي بر گناه هم در حکم گناه است یعنی انسان هر گاه کاري را که گناه میداند انجام دهد اگر چه در
واقع گناه نباشد، همان اثر گناه را دارد و یهود با گفتن این ما مسیح را کشتیم هر چند او را نکشته بودند، مرتکب گناهی بس
بزرگ شدهاند چون رضایت و اقدام به کشتن پیامبر خدا هر چند که به کشته شدن او منجر نشود، در حکم کشتن اوست.
هم یهودیان و هم مسیحیان معتقدند که عیسی را بردار زدند و او بالاي دار کشته شد ولی قرآن کریم در این آیه به روشنی و با
قاطعیت تمام مصلوب بودن و کشته شدن عیسی را نفی میکند و اظهار میدارد که آنها عیسی را بردار نزدند بلکه کار بر آنها مشتبه
شد به این صورت که کس دیگري را که شبیه عیسی بود بردار زدند و گمان کردند که عیسی را بردار زدهاند و کسانی که درباره
عیسی اختلاف داشتند که راجع به او چه اقدامی بکنند، خود در مورد کشته شدن عیسی شک و تردید داشتند و براي آنها یقین
حاصل نشده بود بلکه آنها از حدس و گمان پیروي میکردند و نظر قرآن این است که یقیناً عیسی را نکشتند بلکه خداوند او را
پیش خود برد و خدا قدرتمند و فرزانه است و این کار از قدرت و علم او بدور نیست.
بالا رفتن عیسی به سوي خدا هم در این آیه و هم در آیه 55 سوره آل عمران آمده و در احادیث هم جزئیات بیشتري بیان شده
است. بزودي در این باره و درباره اشتباهی که در مصلوب شدن عیسی پیش آمد، بحث مفصلی خواهیم داشت.
آیه ( 159 ) وَ إِن مِن أَهل الکِتاب إِلّا لَیُؤمِنَن بِه ... یهود و نصاري هر دو درباره عیسی عقیده نادرستی دارند یهود او را پیامبر خدا
صفحه 35 از 384
نمیدانند و نصاري درباره او غلوّ میکنند و او را فرزند خدا میدانند ولی طبق این آیه تمام اهل کتاب از یهود و نصاري پیش از
مرگشان به حقیقت پی خواهند برد و به او ایمان درست پیدا خواهند کرد و خواهند دانست که او پیامبر خدا و بنده خداست و این
هنگامی
صفحه : 18
است که آنها در آستانه مرگ قرار میگیرند چون انسان در آن مرحله به عالم شهود میرسد و پردهها از مقابل چشمان او برداشته
میشود و حقیقت آنچنان که هست رخ مینماید ولی دیگر دیر شده است و ایمان در این مرحله فایده ندارد و از کسی پذیرفته
نیست همانگونه که فرعون در آن لحظه ایمان آورد ولی پذیرفته نشد (یونس/ 91 ) در روایات بسیاري آمده است که انسان در
لحظههاي بازپسین زندگی، حقایق را لمس میکند و بهشت و جهنم را میبیند ولی آن لحظهها بیرون از عالم تکلیف است و ایمان
آوردن در آن لحظه کارساز نیست.
فَلَم یَک یَنفَعُهُم إِیمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا (مؤمن/ 85 ) پس ایمانشان آنگاه که عذاب ما را دیدند سودي به آنان نخواهد داد.
آیه مورد بحث ناظر به همین مرحله است و هیچ یک از اهل کتاب از یهود و نصاري نیست مگر این هنگام مرگ که به عالم شهود
رسید و حقایق را مشاهد کرد، مقام واقعی حضرت عیسی براي او کشف خواهد شد و ایمان درست پیدا خواهد کرد ولی همانگونه
که گفتیم ایمان در این مرحله سودي ندارد.
به اهل کتاب برگردد ولی بعضیها « احد » به اعتبار کلمه « لیؤمنن به قبل موته » آنچه گفتیم روي این مبناست که ضمیر دوم در جمله
به عیسی برمیگردد. اگر چنین باشد، آیه اشاره به نزول عیسی در آخر الزمان و به هنگام ظهور « قبل موته » احتمال دادهاند که ضمیر
حضرت مهدي (ع) دارد که طبق روایاتی که از طریق شیعه و سنّی نقل شده عیسی در آن زمان به زمین باز خواهد گشت و تمام
مردم از جمله اهل کتاب به او ایمان خواهد آورد و پس از مدتی عیسی خواهد مرد. البته ایمان مردم به او به این صورت نخواهد
بود که او در آن زمان پیامبر است چون پیامبري بعد از پیامبر اسلام نخواهد آمد بلکه ایمان مردم به عیسی به این شکل خواهد بود
که او در زمان خودش پیامبر و بنده خدا بوده است و این در آیه آمده که تمام اهل کتاب به او ایمان خواهند آورد منظور، اهل
کتاب زمان رجعت عیسی است.
درباره هر دو تفسیر و تأویلی که از این آیه شده است و بیان کردیم، روایاتی نقل
صفحه : 19
شده که آنها را تأیید میکند (رجوع شود به کنز الدقائق ج 2 ص 679 ) و انتخاب یکی از این دو تأویل مشکل مینماید ولی به نظر
و در روز قیامت بر آنان گواه « و یوم القیامۀ یکون علیهم شهیدا » : میرسد که تأویل اوّلی، انسب باشد چون در دنباله آیه دارد که
به اهل کتاب که در اول آیه آمده برمیگردد و عیسی در روز قیامت تنها گواه بر اهل کتاب « علیهم » خواهد بود. بدون شک ضمیر
زمان رجعت خود نیست بلکه بر تمام اهل کتاب از زمان نبوت خود تا آخر گواه خواهد بود و اساساً طبق بعضی از آیات قرآنی هر
پیامبري در آخرت براي امت خود شهید و گواه است و پیامبر اسلام هم گواه همه پیامبران است و از این گذشته شهید و گواه بودن
عیسی بر مردم زمان خودش در قرآن آمده است:
وَ کُنت عَلَیهِم شَهِیداً ما دُمت فِیهِم (مائده/ 117 ) و بر آنان گواه بودم تا وقتی که در میان آنها بودم.
البته این نوع شهید بودن که مربوط به زمان حضور پیامبر در میان امت خویش است با شهید بودن پیامبر در روز قیامت فرق دارد و
گواهی روز قیامت شامل تمام امت میشود.
بحثی درباره مصلوب نشدن مسیح
صفحه 36 از 384
یکی از حوادث تاریخی که مربوط به زندگی حضرت مسیح میشود و در بیان آن قرآن با اناجیل اختلاف روشنی دارد، عاقبت کار
و پایان زندگی مسیح است. اناجیل موجود و به پیروي از آنها مسیحیان عقیده دارند که یهودیان عیسی را بردار زدند و او را کشتند
و او فداي گناهان مردم شد ولی قرآن آشکارا اعلام میکند که مسیح را نکشتند و او را بردار نزدند بلکه کار بر آنان مشتبه شد.
مسیحیان روي مصلوب بودن عیسی تأکید بسیار دارند و صلیب را که نشانی از
صفحه : 20
دارزدن عیسی است مقدس میشمارند و شعار خود قرار دادهاند تا همواره به یاد مصلوب بودن عیسی بیفتند. و در مجموع سخنان
تبلیغی و تبشیري آنان که دیگران را به سوي مسیحیت دعوت میکنند، تنها حرفی که براي گفتن دارند همان مسأله فدا قرار گرفتن
عیسی از گناهان پیروان خویش است. آنها معتقدند که همه انسانها گناهکار بالفطره هستند و چون حضرت آدم در آغاز خلقتِ
انسان از آن درخت نهی شده خورد و خدا را نافرمانی کرد و از بهشت رانده شد، این گناه در نسل او باقی ماند و هر انسانی که از
مادر متولد میشود او گناهکار است و لذا او را غسل تعمید میدهند تا گناه او پاك شود. آنها معتقدند که حضرت عیسی بردار زده
شد و به قتل رسید تا انسانها را تطهیر کند و تاوان گناه مردم را بدهد و او فداي انسانها شد.
به عقیده مسیحیان، عیسی نه تنها گناه ذاتی انسانها را پاك میکند بلکه گناهانی را که بعداً مرتکب میشوند نیز پاك میکند و
مصلوب شدن و کشته شدن عیسی کفاره گناهان پیروان اوست. این مطلب، اساس و پایه تمام حرفهاي مبلغان مسیحی در تبلیغات و
دعوتهاي آنهاست و در کتابچهها و نشریات و جزوههایی که به زبانهاي مختلف پخش میکنند، بیشتر روي همین مطلب تأکید
دارند و به مردم وعده بخشش گناه میدهند.
هر چند که این سخن در مذاق مردم ساده لوح به خصوص کسانی که آلوده به گناه هستند خوش آیند میباشد، ولی از لحاظ منطق
و عقل سخنی نادرست و بر خلاف عقل و مسلمات عقلی است و بدآموزیهاي زیادي دارد و باعث جرئت پیدا کردن در ارتکاب
گناه میشود و حتی این سخن خود دعوت مردم به گناه است که گناه کنند و بیمی نداشته باشند چون مسیح فداي آنها و باعث
آمرزش گناهان آنها شده است؟ چنین باوري سبب میشود که شرایع و تعلیمات پیامبران پوچ و بیهوده باشد و مردم در ارتکاب هر
گناهی آزاد باشند چون گناه آنها از پیش بخشیده شده است و به قول یکی از نویسندگان گذشته، لعنت کردن بر یهودیانی که به
عقیده اینها مسیح را
صفحه : 21
چون گناهان آنها هم آمرزیده شده و آنها بودند که چنین نعمتی را براي انسان ارزانی داشتند و با کشتن مسیح «1»؟ کشتند روانیست
باعث آمرزش گناهان شدند؟ در انجیلهاي موجود چنین آمده که مسیح را یکی از شاگردان او در مقابل گرفتن پول به یهودیها
تسلیم کرد تا او را بکشند و آنها مسیح را گرفتند و بردار زدند و در کنار او دو نفر دزد را هم بردار زدند و مسیح بالاي دار جان
سپرد.
در انجیل متّی در این باره چنین آمده:
پس او را مصلوب نموده رخت او را تقسیم نمودند و بر آنها قرعه انداختند تا آنچه به زبان نبی گفته شده بود تمام شود که ...»
رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند- و در آنجا به نگهبانی او نشستند- و تقصیرنامه او را نوشته بالاي
سرش آویختند که اینست عیسی پادشاه یهود آنگاه دو دزد یکی بر دست راست و دیگري بر چپش با وي مصلوب شدند و
راهگذران سرهاي خود را جنبانده کفر گویان میگفتنداي کسی که هیکل را خراب میکنی و در سه روز آن را میسازي خود را
در همین انجیل پس از بیان این عیسی نه ساعت بالاي دار بود اضافه میکند: «2»« نجات بده اگر پسر خدا هستی از صلیبت فرود بیا
عیسی باز به آواز بلند صیحه زده روح را تسلیم نمود- که ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل و سنگها ...»
صفحه 37 از 384
البته در پایان گزارش انجیل متّی «3»« شکافته گردید- و قبرها گشاده شد و بسیاري از بدنهاي مقدّسین که آرمیده بودند برخاستند
آمده است که جنازه عیسی را از دار پایین آوردند و دفن کردند ولی پس از سه روز عیسی دوباره زنده شد و بعضی از حواریون او
«4». را دیدند و او به حواریون گفت: اینک من هر روزه تا انقضاي عالم همراه شما میباشم
در گزارش انجیلهاي دیگر هم مطالبی شبیه آنچه از انجیل متّی نقل کردیم با
-----------------------------------
. 1)- علوي عاملی، مصقل صفا ص 46 )
.41 - 2)- انجیل متّی باب 27 جملات 35 )
.53 - 3)- همان، جملات 50 )
.20 - 4)- همان، باب 28 جملات 1 )
صفحه : 22
«1». تفاوتهاي مختصري آمده است
قرآن کریم عقیده مسیحیان و یهودیان و انجیلهاي موجود را درباره عاقبت کار مسیح نفی میکند و چنین اظهار میدارد که مسیح
کشته نشده و بردار نرفته بلکه خدا او را نزد خود برده است و کار مسیح بر یهود و نصاري مشتبه شده است:
وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیحَ عِیسَی ابنَ مَریَمَ رَسُولَ اللّه وَ ما قَتَلُوه وَ ما صَلَبُوه وَ لکِن شُبِّهَ لَهُم وَ إِن الَّذِینَ اختَلَفُوا فِیه لَفِی شَکٍّ مِنه ما لَهُم
158 ) و سخن آنها که ما مسیح عیسی - بِه مِن عِلم إِلَّا اتِّباعَ الظَّن وَ ما قَتَلُوه یَقِیناً بَل رَفَعَه اللّه إِلَیه وَ کانَ اللّه عَزِیزاً حَکِیماً (نساء/ 157
بن مریم رسول خدا را کشتیم در حالی که نه او را کشتند و نه بردار زدند بلکه کار بر آنها مشتبه شده و کسانی که درباره او
اختلاف کردند، در تردید هستند و هیچ گونه یقینی بر آن ندارند جز پیروي از گمان و به یقین او را نکشتند. بلکه خداوند او را به
سوي خود بالا برده و خدا تواناي فرزانه است.
به طوري که ملاحظه میکنید در این آیه چند مطلب آمده:
-1 یهود عقیده دارند که مسیح را کشتهاند (مسیحیان نیز همین عقیده را دارند) 2- آنها مسیح را نکشتهاند و بردار نزدهاند بلکه کار
بر آنها مشتبه شده است.
-3 کسانی درباره مسیح اختلاف کردند و راجع به او در شک و تردید بودند و از روي ظن و گمان حرف میزدند.
-4 خداوند مسیح را به سوي خود بالا برد.
مطلب اول بسیار روشن است و جاي بحث و گفتگو ندارد چون از مسلّمات عقاید یهود و نصاري این است که مسیح به وسیله
حاکم زمان خود که بر دین یهود بود بردار زده شد و به قتل رسید. اناجیل موجود هم همین را میگویند و پیش از این نقل کردیم.
مطلب دوم بیانگر عقیده قرآن در این مسأله است و آن این آنها مسیح را نه
-----------------------------------
. 1)- رجوع شود به انجیل یوحنا، باب 15 و انجیل لوقا، باب 23 )
صفحه : 23
بردار زدند و نه کشتند بلکه اشتباهی رخ داد که باعث این پندار نادرست گردید.
از مجموع روایاتی که درباره حمله سربازان براي دستگیري مسیح و بردار زدن او در اناجیل موجود و منابع تاریخی و روایی اسلامی
وارد شده است، به خوبی روشن میشود که زمینه براي این اشتباه موجود بوده که کس دیگري را به جاي عیسی دستگیر کنند چون
این حمله شبانه صورت گرفته و هجوم کنندگان قیافه عیسی را نمیشناختند. بنابر آنچه در انجیل متی آمده، دشمنان او را
صفحه 38 از 384
نمیشناختند و این یهوداي اسخریوطی یکی از حواریون خود عیسی بود که در مقابل گرفتن پول او را نشان داد.
به این عبارات انجیل توجه کنید:
آنگاه یکی از آن دوازده که یهوداي اسخریوطی مسمّی بود، نزد رؤساي کَهَنه رفته، گفت مرا چند خواهید داد تا او را به شما »
انجیل متی پس از «1»« تسلیم کنم ایشان سی پاره نقره با وي قرار دادند، و از آن وقت درصدد فرصت شد تا او را بدیشان تسلیم کند
نقل بعضی از گفتگوهاي مسیح با حواریون چنین ادامه میدهد:
و هنوز سخن میگفت که ناگاه یهودا که یکی از آن دوازده بود با جمعی کثیر با شمشیرها و چوبها از جانب رؤساي کَهَنه و »
مشایخ قوم آمدند و تسلیم کننده او بدیشان نشانی داده گفته بود: هر که را بوسه زنم همان است او را محکم بگیرید. در ساعت نزد
هر چند در ادامه روایت انجیل متی آمده که دشمنانش او را گرفتند و یهودا هم «2»« عیسی آمده گفت: سلام یا سیدي و او را بوسید
از کرده خود پشیمان شد ولی در روایات دیگر از همان مسیحیان آمده که یهوداي اسخریوطی از لحاظ قیافه شبیه عیسی بود. و بعد
میتوانیم همین مطلب را قرینهاي بر بعضی از روایات اسلامی بگیریم که در آنها آمده است «3». از این جریان هم هرگز دیده نشد
که چون یهودا جاي مسیح را به دشمنان نشان داد آنها آن محل را
-----------------------------------
.17 - 1)- انجیل متی باب 26 جملات 14 )
.50 - 2)- همان، جملات 47 )
. 3)- المنارج 6 ص 43 )
صفحه : 24
گشتند ولی به جاي مسیح خود یهودا را گرفتند و او هر چه فریاد زد که من مسیح نیستم بلکه همان کسی هستم که جاي او را به
«1». شما نشان دادم آنها نپذیرفتند و او را به عنوان مسیح کشتند
در یک روایت دیگر آمده که دشمنان مسیح یک نفر از خودشان را به نام طیطانوس داخل خانهاي که مسیح در آنجا بود فرستادند
و او قدري در آنجا درنگ کرد تا مسیح را پیدا کند ولی مسیح را خداوند بالا برده بود و در آن خانه نبود وقتی سپاهیان تأخیر
طیطانوس را دیدند به سوي خانه هجوم بردند و خداوند قیافه او را به شکل حضرت عیسی درآورده بود آن سپاهیان طیطانوس را به
جاي مسیح دستگیر کردند و بردار زدند.
در روایت دیگري از وهب بن منبه مسیحی تازه مسلمان نقل شده که عیسی و چندین نفر از حواریون او در خانهاي بودند که آن
خانه محاصره شد وقتی سپاه وارد خانه شد خداوند همه حواریون را به قیافه عیسی در آورد آنها گفتند: ما را سحر کردید یا باید
مسیح خود را معرفی کند و یا همهتان را میکشیم. عیسی به اصحاب خود گفت: کدام یک از شما جان خود را به بهاي بهشت
«2». میفروشد! یکی از آنها که سرجس نام داشت، گفت: من و او با آن سپاه رفت و به دار آویخته شد و خداوند عیسی را بالا برد
همانگونه که گفتیم از خود مسیحیان نیز کسانی عقیده دارند که عیسی بردار زده نشد بلکه به جاي او اشتباهاً یکی از حواریون را
بردار زدند و انجیل برنابا که پیشینیان از نصاري آن را قبول داشتند نیز بر این معنا تصریح میکند و تأکید بر این دارد که یهوداي
«3». اسخریوطی شباهت عجیبی بر مسیح پیدا کرد و مأموران، او را به جاي مسیح دستگیر کردند و بردار زدند
-----------------------------------
آمده است. « بورس زکریا بوطا » 1)- مجمع البیان ج 3 ص 209 ، البته در مجمع البیان نام این حواري )
[.....] . 2)- تفسیر طبري (جامع البیان) ج 4 قسمت دوم ص 15 )
.( 3)- انجیل برنابا، ترجمه فارسی فصلهاي 214 تا 217 (صفحات 436 تا 443 )
صفحه 39 از 384
صفحه : 25
به هر حال با وجود تصریح قرآن به این عیسی را نکشتند و بردار نزدند، جاي هیچ گونه شک و تردیدي باقی نمیماند که عیسی
مصلوب نشده است. چون قرآن به اعتقاد ما مسلمانان وحی الهی است و جاي شک و تردید ندارد ولی انجیلهاي موجود، تحریف
شده است و انجیل واقعی که بر عیسی نازل شده در دست نیست و یک دلیل روشن بر تحریف شدن اناجیل وجود تناقضهاي
آشکار در آن است که در جاي خود ثابت شده است.
مطلب سومی که در آیه مورد بحث آمده است این است که کسانی درباره مسیح اختلاف کردند و این اختلاف آنها از روي علم و
یقین نبود بلکه ناشی از حدس و گمان بود.
منظور از این اختلاف اختلافی است که میان خود مسیحیان درباره ماهیت مسیح و چگونگی مصلوب شدن او وجود دارد. ملکانیها
که یکی از فرقههاي مسیحیت است، معتقدند که وقتی مسیح بردار شد، هم جنبه ناسوتی او که مربوط به انسان بودن اوست و هم
در مقابل اینها نسطوریان معتقدند که تنها جنبه ناسوتی «1». جنبه لاهوتی او که مربوط به الوهیت اوست، بردار شد و مقتول گردید
ولی یعقوبیان که فرقه دیگري از مسیحیان هستند، عقیده دارند که قتل و صلب به جوهري متشکل از «2». مسیح مصلوب و کشته شد
«3». دو جوهر (ناسوت و لاهوت) واقع شد
میان مسیحیان درباره همین مسأله و تعیین این کدام جنبه مسیح بردار شده اختلافات بسیاري بوده که منجر به تکفیر و کشتار
یکدیگر شده است تا این در سال 451 میلادي شورایی در شهر کالسدون در آسیاي صغیر تشکیل شد و پس از مباحثات بسیار،
اصول و کلیاتی درباره ماهیت مسیح وضع کردند که همان قاعده کلامی کلیساي کاتولیک قرار گرفت. معتقدان به این کلیات به
« متوفیزیتها »
-----------------------------------
. 1)- شهرستانی، الملل و النحل ج 1 ص 222 )
. 2)- همان ص 225 )
. 3)- همان ص 227 )
صفحه : 26
معروف شدند و در شوراي کالسدون پیروان نسطوریوس یا همان نسطوریان را بر خطا و کافر اعلام کردند با این وجود آنها به
«1». عنوان یک فرقه جداگانه در شام باقی ماندند و در سرزمینهاي دیگر نیز نفوذ کردند
مطلب چهارمی که در آیه مزبور آمده این است که خداوند مسیح را به سوي خود بالا برد. بالا رفتن عیسی به سوي خدا در آیه
دیگري هم آمده:
إِذ قالَ اللّه یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَی (آل عمران/ 55 ) هنگامی که خداوند گفت: اي عیسی من برگیرنده تو و بالابرنده تو
به سوي خود هستم.
منظور از بالا بردن در این آیات، بالا بردن مقام و منزلت و درجه عیسی نیست همانگونه که درباره بعضی از پیامبران آمده بلکه با
توجه به سیاق آیات و این میفرماید او را نکشتند و بردار نزدند بلکه خدا او را به سوي خود بالا برد و با توجه به روایات بسیاري
که در دست داریم، منظور این است که خداوند روح و جسم عیسی را بالا برده و او نمرده است بلکه همچنان در عالم بالا زنده
است و در روایات آمده که او در آخر الزمان در زمان حکومت مهدي (ع) بار دیگر به زمین فرود میآید و دجّال را میکشد و
«2». پس از چندي مانند همه انسانها میمیرد
البته این فرموده به سوي خود بالا میبرم همانگونه که در روایات آمده، منظور بالا بردن عیسی به آسمان چهارم است که جاي آن
صفحه 40 از 384
بر ما روشن نیست، مسلم است که خدا مکان ندارد و فقط در عالم بالا نیست پس بالا رفتن به سوي خدا یعنی وارد شدن در رحمت
خاص او و پیدا کردن مقام و منزلتی نزد خداوند که دیگران آن را ندارند و آن همان صعود به آسمان چهارم و زنده ماندن در
آنجاست و البته ما از کیفیت آن آگاهی نداریم.
دیدیم که هم مسیحیان و هم مسلمانان به پیروي از انجیل و قرآن معتقدند که
-----------------------------------
427 (ترجمه علی اصغر حکمت). - 1)- جان ناس، تاریخ جامع ادیان ص 426 )
2)- روایات در این مورد را در کنز الدقائق ج 2 ص 676 به بعد ملاحظه فرمایید. )
صفحه : 27
سرانجام، مسیح به عالم بالا رفت منتهی مسلمانان عقیده دارند که او کشته نشد بلکه به طور زنده به آسمانها صعود کرد ولی
هندوستان قبري « سري نکره » مسیحیان معتقدند که کشته شد و پس از سه روز زنده گشت و به بالا رفت. حال میگوییم که در شهر
قادیانیها معتقدند که این قبر از آنِ عیسی بن « مقبره عیسی صاحب » : وجود دارد که منسوب به مسیح است و روي آن نوشته شده
مریم است و او هنگامی که میخواستند او را بردار زنند، از دست یهود فرار کرد و به کشمیر هندوستان آمد و سپس در همین مکان
«1». از دنیا رفت و در اینجا مدفون شد
قادیانیها معتقدند که غلام احمد قادیانی همان مسیح است که زنده شده و با تجدید نظر در احکام اسلامی ظاهر شده است و به
نبوت محمّد (ص) ایمان دارد.
همه میدانیم که غلام احمد قادیانی آلت دست استعمار انگلیس بود و او و امثال او مانند سید علی محمّد باب و مهدي سودانی در
یک زمان براي ایجاد اختلاف میان مسلمانان قد علم کردند و هر سه از یک آبشخور آب میخوردند و آن استعمار پیر بریتانیا بود.
بنابراین، سخن عجیب قادیانیها درباره قبر مسیح تنها مقدمهاي براي تصحیح ادعاي غلام احمد در تجسم یافتن مسیح در وجود
اوست و ارزش بحث کردن را ندارد.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 160 الی 162
اشاره
فَبِظُلم مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات أُحِلَّت لَهُم وَ بِ َ ص دِّهِم عَن سَبِیل اللّه کَثِیراً ( 160 ) وَ أَخذِهِم الرِّبَوا وَ قَد نُهُوا عَنه وَ أَکلِهِم
أَموالَ النّاس بِالباطِل وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ مِنهُم عَذاباً أَلِیماً ( 161 ) لکِن الرّاسِخُونَ فِی العِلم مِنهُم وَ المُؤمِنُونَ یُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما
( أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ المُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ المُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ المُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤتِیهِم أَجراً عَظِیماً ( 162
پس به سبب ستمی که از یهودیان سر زد و نیز به سبب باز داشتن آنها بسیاري را از راه
-----------------------------------
. 1)- المنارج 6 ص 42 )
صفحه : 28
( خدا، چیزهاي پاکیزهاي را که بر آنان حلال بود، بر آنان حرام کردیم ( 160
و به سبب ربا گرفتن آنها در حالی که از آن نهی شده بودند و به سبب خوردن آنها مالهاي مردم را به باطل و براي کافران از آنها
( عذابی دردناك آماده کردیم ( 161
صفحه 41 از 384
ولی کسانی از آنها که استواران در علم هستند و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و پیش از تو نازل شده ایمان میآورند و به
خصوص برپاکنندگان نماز و دهندگان زکات و کسانی که به خدا و و روز قیامت ایمان دارند، بزودي آنان را پاداشی بزرگ
( خواهیم داد ( 62
نکات ادبی
است. « حرّمنا » و متعلق به « فبما نقضهم » عطف بر « فبظلم » -1
فعل جعلی از یهود، یهودي شدند. « هادوا » -2
چیزهاي پاکیزه، نکره بودن این لفظ دلالت بر این معنا دارد که همه طیبات حرام نشده بود بلکه بعضی از آنها حرام « طیبات » -3
شده بود.
منع. صد از سبیل خدا، هم شامل خودشان میشود یعنی خودشان را از راه خدا باز داشتند و هم شامل دیگران میشود « صدّ » -4
یعنی دیگران را بازداشتند.
است یعنی بسیاري را از راه خدا منع کردند و یا مفعول مطلق است به تقدیر صدّا کثیرا. « صدّ » یا مفعول به براي « کثیرا » -5
مثل بسیاري از موارد با واو نوشته شده که رسم الخط به جاي مانده از عصر اسلام است و به همین صورت از خط حیره به « ربوا » -6
عربی منتقل شده است.
است و این « یؤمنون » است و خبر آن « الراسخون » عطف بر « المؤمنون » در آن عمل نکرده و « لکن » مبتدا است و « الراسخون » -7
قرار بدهیم بعید به نظر میرسد. « الراسخون » را خبر « اولئک ستؤتیهم »
است و این به حالت نصب آمده براي اختصاص و مدح است و این خود بابی در ادب عربی « الراسخون » عطف بر « المقیمین » -8
است که وقتی چند چیز را به یکدیگر عطف کردند یکی از آنها را که اهمیت ویژهاي دارد با اعرابی جداگانه با
صفحه : 29
تقدیر فعل اعنی یا ضمیر هم منصوب یا مرفوع میخوانند که با اعراب بقیه متفاوت باشد و در اینجا به تقدیر اعنی منصوب خوانده
( شده است سیبویه براي این مورد مثالهایی آورده است و نظیر آن در شعر خرنق آمده (الدر المصون ص 29
لا یبعدن قومی الّذین هم سم العداة و آفۀ الجرز
النازلین بکل معترك و الطیبون معاقد الارز
البته بعضی از مفسران کلمه (و المقیمین) را مجرور دانسته و آن را عطف بر ما انزل یا الیک گرفتهاند که وجه بعیدي است.
در اینجا یکی از کلماتی است که کاتبان مصحف در آن « و المقیمین » بنابراین، آنچه در بعضی از کتابها از عایشه نقل شده که کلمه
اشتباه کردهاند و عربها خود آن را اصلاح خواهند کرد، قابل قبول نیست بلکه منصوب بودن این کلمه خود یکی از وجوه بلاغت
با واو نوشته شده و از میان قاریان، مالک بن دینار « و المقیمون » است. البته در بعضی از روایتها هم آمده که در مصحف إبن مسعود
و جحدري و عیسی ثقفی با واو خواندهاند که آن هم درست است.
که بعد از آن آمده است. « المؤمنون » و همینطور « الراسخون » عطف بر « و المؤتون » -9
تفسیر و توضیح
161 ) فَبِظُلم مِنَ الَّذِینَ هادُوا ... ستمی که یهود عصر حضرت موسی کردند و با دیدن آن همه آیات و معجزات و - آیات ( 160
نشانههاي خدا باز از کژراهه رفتند و بهانه جویی کردند، مجازاتهاي گوناگونی را از سوي خداوند در پی داشت که در اینجا به
صفحه 42 از 384
یکی از آنها اشاره میشود. خداوند به سبب همان ستمگري که یهود داشتند چندین چیز حلال و پاکیزه را که خوردن آنها بر
همگان حلال بود بر آنها حرام کرد و این یک مجازات دنیوي بود.
در برههاي از زمان تمام غذاها براي بنی اسرائیل حلال بود فقط غذاهاي خاصی
صفحه : 30
را حضرت یعقوب بر خود حرام کرده بود و از آنها نمیخورد (رجوع شود به تفسیر آیه 93 از سوره آل عمران که گذشت) ولی
بعدها به سبب ستمگریها و نافرمانیهاي یهود بعضی از غذاهاي پاکیزه که حکم اوّلی آنها جواز بود بر آنها حرام شد و این نوعی
مجازات بود. در آیه مورد بحث مطلب به صورت کلی آمده ولی در آیه زیر به نوع غذاهایی که بر بنی اسرائیل حرام شد تصریح
شده است:
وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا کُل ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ البَقَرِ وَ الغَنَم حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما إِلّا ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظمٍ
ذلِکَ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُونَ (انعام/ 146 ) و بر کسانی که یهودي شدند هر ناخنداري را حرام کردیم و از گاو و گوسفند پیه
آنها را بر آنان حرام کردیم مگر آنچه بر پشت آن دو باشد یا چربی رودهها یا آنچه با استخوان مخلوط باشد این را به سبب ستم
آنها بر آنان کیفر قرار دادیم و ما راستگویانیم.
در آیه دیگر باز به همین موارد اشاره میکند و یادآور میشود که علت حرمت این چیزها اعمال خود آنها بوده است:
وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیکَ مِن قَبل وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَ هُم یَظلِمُونَ (نحل/ 118 ) و بر کسانی که یهودي
شدند آنچه را پیش از این بر تو تعریف کردیم حرام نمودیم و ما بر آنان ستم نکردیم بلکه آنها خود برخویشتن ستم کردند.
در آیه مورد بحث پس از بیان این عامل حرام شدن بعضی از چیزهاي پاکیزه بر یهود، ظلم و ستم آنها بوده، سه عامل دیگر را هم بر
آن اضافه میکند که در واقع این سه عامل، تفصیل همان ظلم و ستمی است که یهود کردند آن سه عامل عبارتند از:
-1 آنها بسیاري را از راه خدا منع کردند و همدیگر را در جهت نافرمانی از خدا و خروج از شریعت موسی یاري کردند و بدینگونه
سدّ راه خدا شدند.
بعضی از مفسران این جمله را وصف حال کسانی از دانشمندان یهود گرفتهاند که
صفحه : 31
با کتمان اوصاف پیامبر اسلام که در تورات آمده بود، مانع از هدایت مردم شدند. ولی این احتمال بعید مینماید زیرا در آیه شریفه
سدّ راه خدا شدن، یکی از علتهاي تحریم چیزهاي حلال معرفی شده و میدانیم که این تحریم مربوط به زمان حضرت موسی است.
مگر این جمله (و بصدهم عن سبیل الله) را عطف بر (فبظلم) نکنیم و آن را متعلق به محذوف بدانیم مانند: (لعنّا) که در این صورت
این جمله و دو جمله بعدي مستقل میشوند.
-2 عامل دیگرِ تحریم چیزهاي حلال، رباخواري یهود است در حالی که از آن نهی شده بودند.
-3 عامل دیگر این است که آنها اموال مردم را به ناروا میخوردند مانند رشوه خواري و گرفتن پولهاي زور از مردم.
میخوردند (منظور رشوه « سحت » سَمّاعُونَ لِلکَذِب أَکّالُونَ لِلسُّحت (مائده/ 42 ) آنها (یهود) بسیار به دروغ گوش میدادند و بسیار
است) البته میتوان این دو جمله را هم مانند جمله قبلی مربوط به یهود عصر پیامبر اسلام گرفت و همانگونه که گفتیم این سه جمله
مقدر « فبما نقضهم » دانست و براي آن فعلی مقدر کرد به طوري که در آیات پیش براي جمله « فبظلم من الّذین » را مستقل از جمله
کردیم. اگر چنین باشد معناي آیه شفافتر خواهد بود و این سه مطلب عامل تحریم چیزهاي حلال نخواهد بود. چون همانگونه که
بیان کردیم، این تحریم در عصر حضرت موسی بوده است.
در جمله پایانی آیه خاطر نشان میسازد که براي آن گروه از یهود که کافر شدند و به پیامبر اسلام ایمان نیاوردند عذابی دردناك
صفحه 43 از 384
آماده کردهایم و در آیه بعدي حساب گروه دیگري از یهود را که مسلمان شدند از دیگران جدا میکند و میفرماید: آن کسانی از
یهود که راسخ در علم هستند و به راستی از تورات خبر دارند و نیز مؤمنان (از مهاجر و انصار) به تو اي پیامبر و به پیامبران پیش از
تو ایمان میآورند. گفته شده
صفحه : 32
است که منظور از راسخان در علم در اینجا آن دسته از دانشمندان یهود هستند که مسلمان شدند مانند عبد الله بن سلام و اسید بن
سعیه و ثعلبه و دیگران.
در دنباله آیه براي مشخصتر شدن صف مؤمنان از یهودیهاي تازه مسلمان، صفاتی را به صورت عطف براي آنها ذکر میکند به
این صورت که آنان اقامه کنندگان نماز و دهندگان زکات هستند و به خدا و روز قیامت ایمان دارند. در پایان آیه اضافه میکند
که بزودي به آنان پاداشی بزرگ خواهیم داد.
این در این آیه نماز و زکات را از میان فروع دین، مخصوص به ذکر میکند دلیل بر اهمیت این دو فریضه الهی است که یکی براي
ارتباط میان انسان با خدا و دیگري براي ارتباط میان انسان و جامعه است.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 163 الی 164
اشاره
إِنّا أَوحَینا إِلَیکَ کَما أَوحَینا إِلی نُوح وَ النَّبِیِّینَ مِن بَعدِه وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ وَ الَأسباطِ وَ عِیسی وَ
أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیمانَ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً ( 163 ) وَ رُسُلًا قَد قَصَصناهُم عَلَیکَ مِن قَبل وَ رُسُلًا لَم نَقصُصهُم عَلَیکَ وَ کَلَّمَ
( اللّه مُوسی تَکلِیماً ( 164
ما به تو وحی کردیم همانگونه که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و
( عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کردیم و به داود زبور دادیم ( 163
و پیامبرانی که از پیش، داستان آنها را بر تو گفتهایم و پیامبرانی که داستان آنها را بر تو نگفتهایم و خدا با موسی سخن گفت، سخن
( گفتنی ( 164
نکات ادبی
سخن آهسته، الهام الهی، پیامی که خداوند مستقیماً یا به وسیله ملک به پیامبر خود القا میکند. « وحی » -1
صفحه : 33
نوهها و در اینجا منظور اولاد یعقوب است و اسباط موسی هم دوازده نفر بودند. « اسباط » -2
نوشته شده، فعول به معناي مفعول. در اصطلاح به کتاب آسمانی حضرت داود گفته میشود. یهود و نصاري به آن مزامیر « زبور » -3
داود میگویند.
منصوب است به تقدیر فعلی از جنس فعلی که پس از آن آمده و تقدیر چنین است و قصصنا رسلًا قد قصصنا علیک ... « و رسلا » -4
تفسیر و توضیح
164 ) إِنّا أَوحَینا إِلَیکَ کَما أَوحَینا ... به دنبال طرح پیشنهاد یهود که از پیامبر اسلام خواستند کتابی از آسمان براي آنها - آیات ( 163
صفحه 44 از 384
نازل کند که چند آیه پیش گذشت و خداوند پاسخ آنها را داد، اینک خاطر نشان میسازد که پیامبر اسلام هم مانند پیامبران دیگر
است که در تاریخ آمدهاند و خطاب به پیامبر اسلام اظهار میدارد که ما بر تو همانند پیامبران دیگر از نوح و پیامبران پس از او
وحی نازل کردیم و هیچ یک از آنها چنین کاري نکردند که تمام پیشنهادهاي امت خود را که از آنها معجزه مخصوصی
میخواستند عملی سازند بلکه هر کدام از آنها معجزه یا معجزههایی داشتند که اگر کسی با دیدن آنها ایمان نمیآورد و پیشنهاد
معجزه دیگري میکرد، دلیل بر عناد و لجاجت او بود و آن پیامبر به پیشنهاد او عمل نمیکرد.
بنابراین پیامبر اسلام هم مانند سایر پیامبران بود که بر آنها وحی نازل شده بود و در ردیف آنها قرار داشت و اظهار نبوت او چیز
تازه و بیسابقهاي نبود که از او درخواستهاي جوراجور بشود بلکه او مانند سایر پیامبران معجزههاي معینی داشت که دلیل بر صدق
ادعاي او بود:
قُل ما کُنت بِدعاً مِنَ الرُّسُل وَ ما أَدرِي ما یُفعَل بِی وَ لا بِکُم إِن أَتَّبِع إِلّا ما یُوحی إِلَی وَ ما أَنَا إِلّا نَذِیرٌ مُبِین (احقاف/ 9) بگو من
پدیده نوظهوري از پیامبران نیستم و نمیدانم که با من یا با شما چه
صفحه : 34
خواهد شد من پیروي نمیکنم مگر از آنچه بر من وحی میشود و من جز بیم دهندهاي آشکار نیستم.
در آیه مورد بحث پس از بیان این پیامبر اسلام هم مانند پیامبران دیگر چون نوح و پیامبران پس از اوست، از بعضی از پیامبران نام
میبرد و جمعاً در این آیات از دوازده پیامبر نام برده شده به اضافه خود پیامبر اسلام و اسباط که همان فرزندان و نوادگان یعقوب
هستند و البته همه اسباط یعقوب پیامبر نبودند بلکه بعضی از آنها مانند یوسف و داود و سلیمان و موسی و عیسی پیامبر بودند.
دوازده پیامبري که نام آنها در این آیات آمده عبارتند از: نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، عیسی، ایوب، یونس، هارون،
سلیمان، داود و موسی.
توجه کنیم که در شمارش این پیامبران نه ترتیب زمانی مورد نظر بوده و نه ترتیب از لحاظ مقام و مرتبه و اصولًا واو براي ترتیب
نیست. همچنین در بیان این پیامبران راجع به دو نفر مطلبی گفته شده: یکی داود که خداوند به از زبور داد، دیگر موسی که خداوند
با او سخن گفت. ضمناً در جملهاي اظهار میدارد که داستان بعضی از پیامبران را پیش از این بر تو نقل کردیم و پیامبرانی هم
هستند که داستان آنها را بر تو نقل نکردهایم. از آنجا که این سوره (سوره نساء) در مدینه نازل شده معلوم میشود که منظور از
پیامبرانی که داستان آنها پیشتر نقل شده، پیامبرانی هستند که در سورههاي مکّی و یا سورههایی که پیش از این سوره نازل شده، از
آنها یاد شده است.
بحثی درباره پیامبرانی که نام آنها در قرآن آمده است
در قرآن کریم نامهاي مبارك بیست و پنج تن از پیامبران خدا آمده و بعضی از آنها بارها تکرار گردیده و داستان زندگی آنها
گاهی با تفصیل و گاهی بطور خلاصه بیان
صفحه : 35
شده است و این در حالی است که طبق بعضی از روایات، خداوند در طول تاریخ، براي هدایت بشر یکصد و بیست و چهار هزار
پیامبر فرستاده است.
البته در خود قرآن تذکر داده شده که پیامبران خدا منحصر در آنچه که در قرآن آمده نیست بلکه پیامبرانی هم هستند که داستان
آنها در قرآن نیامده است:
وَ رُسُلًا قَد قَصَصناهُم عَلَیکَ مِن قَبل وَ رُسُلًا لَم نَقصُصهُم عَلَیکَ (نساء/ 164 ) و پیامبرانی که از پیش داستان آنها را بر تو گفتهایم و
صفحه 45 از 384
پیامبرانی که داستان آنها را بر تو نگفتهایم.
ما وظیفه داریم که به همه پیامبران احترام کنیم و به آنها ایمان بیاوریم و در اصل نبوت میان آنها فرقی نگذاریم و بدانیم که همه
آنها سفیران خدا در زمین و تبلیغ کنندگان احکام دین بودند و خط فکري واحدي داشتند:
قُولُوا آمَنّا بِاللّه وَ ما أُنزِلَ إِلَینا وَ ما أُنزِلَ إِلی إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ وَ الَأسباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ
النَّبِیُّونَ مِن رَبِّهِم لا نُفَرِّق بَینَ أَحَ دٍ مِنهُم وَ نَحن لَه مُسلِمُونَ (بقره/ 136 ) بگو ایمان آوردیم به خدا و به آنچه که بر ما نازل شده و
آنچه که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و موسی و عیسی و همه پیامبران از جانب پروردگارشان نازل شده است
میان هیچ یک از آنها جدایی نمیاندازیم و ما بر او تسلیم هستیم.
با وجود این ما باید به همه پیامبران ایمان داشته باشیم باید بدانیم که همه آنها از لحاظ رتبه و مقام یکسان نیستند بلکه بعضی از
آنها بر بعضی دیگر فضیلت و برتري دارند و پیامبر اسلام برتر از همه آنهاست:
تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض (بقره/ 253 ) این پیامبران بعضیشان را بر بعضی دیگر برتري دادیم.
اکنون بر سر آنیم که پیامبرانی را که نامهاي آنها در قرآن کریم آمده است برشماریم.
این پیامبران بدون رعایت هیچ گونه ترتیبی عبارتند از:
صفحه : 36
-1 آدم که نام او بیست و پنج بار در قرآن آمده 2- ادریس که نام او دو بار در قرآن آمده 3- نوح که نام او چهل و پنج بار در
قرآن آمده 4- هود که نام او ده بار در قرآن آمده 5- صالح که نام او یازده بار در قرآن آمده 6- ابراهیم که نام او شصت و نه بار
در قرآن آمده 7- لوط که نام او بیست و هفت بار در قرآن آمده 8- اسماعیل که نام او دوازده بار در قرآن آمده 9- اسحاق که نام
او هفده بار در قرآن آمده 10 - یعقوب که نام او شانزده بار در قرآن آمده 11 - یوسف که نام او بیست و هفت بار در قرآن آمده
-12 شعیب که نام او یازده بار در قرآن آمده 13 - ایوب که نام او چهار بار در قرآن آمده 14 - ذو الکفل که نام او دو بار در قرآن
آمده 15 - موسی که نام او صد و سی و شش بار در قرآن آمده 16 - هارون که نام او بیست بار در قرآن آمده 17 - داود که نام او
شانزده بار در قرآن آمده 18 - سلیمان که نام او هفده بار در قرآن آمده 19 - الیاس که نام او سه بار در قرآن آمده 20 - الیسع که
نام او دو بار در قرآن آمده 21 - یونس که نام او چهار بار در قرآن آمده 22 - زکریا که نام او هفت بار در قرآن آمده 23 - یحیی
که نام او پنج بار در قرآن آمده
صفحه : 37
-24 عیسی که نام او بیست و پنج بار در قرآن آمده 25 - محمّد که نام او چهار بار در قرآن آمده به اضافه این یک بار هم به
آمده است. « احمد » صورت
در میان این پیامبران پنج نفر أولو العزم بودند و رسالت جهانی داشتند که عبارت بودند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد
(ص)
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 165 الی 166
اشاره
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاس عَلَی اللّه حُجَّۀٌ بَعدَ الرُّسُل وَ کانَ اللّه عَزِیزاً حَکِیماً ( 165 ) لکِن اللّه یَشهَدُ بِما أَنزَلَ إِلَیکَ
( أَنزَلَه بِعِلمِه وَ المَلائِکَۀُ یَشهَدُونَ وَ کَفی بِاللّه شَهِیداً ( 166
صفحه 46 از 384
( پیامبرانی مژده دهنده و بیم رسان تا مردم را پس از پیامبران حجتی بر خدا نباشد و خدا تواناي فرزانه است ( 165
ولی خداوند به آنچه که بر تو نازل کرده گواهی میدهد آن را با علم خود نازل کرده و فرشتگان نیز شهادت میدهند و خداوند از
( جهت گواه بودن کافی است ( 166
نکات ادبی
منصوب است به جهت مدح و به تقدیر اعنی یا بگوییم که به جهت حال بودن منصوب شده و مبشرین و منذرین صفت « رسلًا » -1
براي آن است.
از بشارت به معناي مژده است که معمولًا در دادن خبرهاي خوش استعمال میشود ولی گاهی در خبرهاي ناراحت کننده « مبشر » -2
هم به کار میرود.
بیم دهنده، ترساننده. « منذر » -3
دلیل، برهان، سخنی که طرف مقابل را محکوم کند. « حجّت » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 165 ) رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ ... پس از ذکري که از پیامبران به میان آمد،
صفحه : 38
اینک دو مطلب مهم و اساسی در این آیه بیان میشود:
نخست، وظایف و مأموریتهاي پیامبران که عبارت از مژده دادن و بیم دادن است.
آنها از یک سو مردم را در صورت اطاعت از دستورهاي خداوند به بهشت مژده میدادند و از سوي دیگر آنها را در صورت
نافرمانی، از جهنم و عذاب الهی میترسانیدند و این دو وظیفه در کنار هم انجام میگرفت تا هم از راه تشویق و هم از راه تنبیه،
مردم هدایت شوند و تکالیف الهی را انجام دهند.
دوم، هدف از بعثت پیامبران. آیه روشن میسازد که خداوند پیامبران را از آن جهت فرستاد تا مردم حجتی بر خدا نداشته باشند و
روز قیامت نگویند که تکلیف خود را نمیدانستیم. با آمدن پیامبران و تبلیغ پیام الهی بر مردم حجت براي همه مردم تمام میشود و
جاي عذر و بهانه براي کسی باقی نمیماند. نظیر این آیه:
وَ لَو أَنّا أَهلَکناهُم بِعَذاب مِن قَبلِه لَقالُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ إِلَینا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِن قَبل أَن نَذِل وَ نَخزي (طه/ 134 ) و اگر ما آنان
را پیش از آن (فرستادن پیامبر) با عذابی هلاك میکردیم، میگفتند:
پروردگارا چرا براي ما پیامبري نفرستادي تا از آیات تو پیروي کنیم پیش از آنکه خوار و رسوا شویم!
البته عقل و وجدان، بعضی از حقایق را براي بشر روشن میسازد و به تعبیر روایات، عقل یک پیامبر درونی است ولی با این حال،
حقایق دیگري وجود دارند که عقل از درك آنها ناتوان است و نیاز به راهنمایی شرع و پیامبر دارد و خدا با فرستادن پیامبران نعمت
را بر انسان تمام کرده و تکالیف او را روشن ساخته است و دیگر هیچ کس به بهانه جهل نمیتواند از تکلیف خود سرباز زند مگر
کسانی که در جایی قرار گرفتهاند که پیام خدا به آنها نرسیده است. این گونه افراد را جاهل قاصر میگویند و خدا آنها را عذاب
نخواهد کرد.
وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبعَثَ رَسُولًا (اسراء/ 15 ) و ما عذاب کننده نیستیم مگر آنکه پیامبري بفرستیم.
صفحه : 39
صفحه 47 از 384
آیه ( 166 ) لکِن اللّه یَشهَدُ بِما أَنزَلَ ... براي این پیامبر اسلام از کفر کافران و انکار یهود ناراحت نشود و تسلاي خاطري پیدا کند،
در این آیه اظهار میدارد که اگر یهود با خواستن معجزههاي گوناگون و با بهانههاي واهی نبوت تو را انکار میکنند و به حقانیت
تو گواهی نمیدهند، خداوند خود بر حقانیت تو گواهی میدهد و او خود شاهد صدق گفتههاي توست و به آنچه بر تو نازل کرده
گواه است و آنچه را که بر تو نازل کرده از علم او سرچشمه میگیرد و میداند که تو شایسته پیامبري هستی. علاوه بر خداوند،
فرشتگان نیز بر حقانیت تو گواهی میدهند و این در حالی است که از نظر شاهد بودن، خداوند بسنده است و با وجود گواهی خدا
نیازي به شاهد دیگر نیست.
شاهد بودن خدا بر صدق نبوت پیامبر، حقیقتی است که مردم از روي معجزهاي که پیامبر انجام میدهد به آن پی میبرند. وقتی
یک مدعی نبوت کار خارق العادهاي انجام داد که مردم از انجام آن عاجزند، معلوم میشود که او با عالم غیب ارتباط دارد و خدا
او را تأیید میکند و گواه بر حقانیت اوست و همه میدانیم که پیامبر اسلام معجزاتی داشت که از جمله آنها همین قرآن است و
قرآن خود دلیل روشنی بر صدق ادعاي اوست.
[ [سورة النساء ( 4): الآیات 167 الی 170
اشاره
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل اللّه قَد ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً ( 167 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَم یَکُن اللّه لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم طَرِیقاً
168 ) إِلاّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیراً ( 169 ) یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَکُم الرَّسُول بِالحَق مِن رَبِّکُم فَآمِنُوا )
( خَیراً لَکُم وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً ( 170
( کسانی که کافر شدند و از راه خدا منع کردند به راستی به گمراهی دوري افتادند ( 167
کسانی که کافر شدند و ستم کردند، خداوند در صدد آن نیست که آنها را ببخشد و نه آنکه
صفحه : 40
( آنها را به راهی هدایت کند ( 168
( جز راه جهنم که جاودانه در آن خواهند بود و این بر خدا آسان است ( 169
اي مردم؟ پیامبر، از جانب پروردگارتان به سوي شما حقیقت را آورده است، پس ایمان بیاورید که براي شما بهتر است و اگر کافر
( شوید، پس براي خداوند است آنچه در آسمانها و زمین است و خدا داناي فرزانه است ( 170
نکات ادبی
مفعول مطلق از ضلّوا است. « ضلالا بعیدا » -1
متعلق به جاءکم، که با حرف با متعدي شده است. « بالحق » -2
البته وجوه دیگري هم گفته شده که خالی از اشکال نیست. « یکن » منصوب است به تقدیر « خیرا » -3
تفسیر و توضیح
169 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَ دُّوا ... بیان حال کسانی است که از ایمان به خدا سرپیچی کردهاند و خود را از مهمترین - آیات ( 167
نعمتهاي موجود محروم ساختهاند. در آیه نخست از کسانی که کافر شدند و علاوه بر آن، مردم را از راه خدا بازداشتند، یاد میکند
صفحه 48 از 384
و از گمراهی بزرگ و دور و درازي که دامنگیر آنها شده سخن میگوید. چنین افرادي سخت گمراه شدهاند چون نه تنها خود
کافرند، دیگران را هم دعوت به کفر میکنند و این یک گمراهی مضاعف است و چنین اشخاصی، هم مسؤول کفر خویش و هم
مسؤول کفر کسانی هستند که باعث کفر آنها شدهاند و باید پاسخگو باشند.
در آیه بعدي باز سخن از کافران است و این بار از آنها به عنوان کسانی که ستم کردهاند یاد میکند این ستم فراگیر ستمی است که
بر خود یا بر دیگران کردهاند کافر در مرحله اول بر نفس خود ستم میکند و خود را در معرض مجازاتهاي الهی قرار میدهد و در
مرحله بعدي بر جامعه ستم میکند و مردم از ستمگریهاي او در امان نیستند چون ایمان به خدا و روز جزاست که انسان را از تجاوز
به حقوق دیگران
صفحه : 41
بازمیدارد. اگر کسی ایمان به خدا و ارزشهاي معنوي نداشته باشد هیچ گونه تضمینی وجود ندارد که در حق دیگران ستم نکند.
عاقبت کفر و ستم کافران، این است که خداوند در صدد آن نیست که آنان را بیامرزد و آنان را به راهی جز راه جهنم هدایت کند.
این در حالی است که خداوند بر بندگان خود مهربان است و همواره میخواهد با بهانههایی گنهکاران را ببخشد و تمام وسایل و
ابزارهاي لازم را براي هدایت همه انسانها فراهم کرده او همواره خواهان هدایت بندگان است ولی گاهی انسان آنچنان در کفر و
ظلم غوطهور میشود که شایستگی هدایت را از دست میدهد تا جایی که خداوند هم بر آن نیست که او را هدایت کند.
وقتی انسان در اثر اصرار در کفر و گناه از مسیر هدایت الهی دور شد، سرنوشتی جز افتادن به جهنم ندارد و خداوند او را با آتش
جهنم مجازات میکند و بدتر این کافران براي همیشه و جاودانه در جهنم خواهند بود. در پایان اظهار میدارد که چنین کاري براي
خدا آسان است.
آیه ( 170 ) یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَکُم الرَّسُول ... خداوند آنچه را که حق است به وسیله پیامبران خود براي بشر ارائه کرده است و در
این آیه خطاب به مردم میفرماید:
اي مردم پیامبر اسلام حق را براي شما آورده است منظور از حق در اینجا قرآن و شریعت و احکام است که بر پیامبر اسلام نازل شده
و او نیز به مردم ابلاغ نموده است.
سپس از سر خیرخواهی از مردم میخواهد که به این پیامبر ایمان بیاورند که اگر چنین کنند به نفع آنهاست و براي آنها بهتر است.
در عصر پیامبر اسلام کسانی در شک و تردید بودند و نمیدانستند که پذیرش اسلام به نفع آنهاست یا نه! در اینجا با لحن ملایمی
به آنها گوشزد میکند که گرایش به اسلام براي آنها بهتر است و باعث آبادي دنیا و آخرت آنها میشود. در ادامه آیه براي آنکه
مردم خیال نکنند که ایمان آوردن آنها سودي براي خدا دارد، اضافه میکند که اگر کافر شوید بدانید که تمام
صفحه : 42
آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ خداست و خدا نیازي به ایمان شما ندارد و همو دانا و حکیم است و از باطن شما خبر دارد.