گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
سوره مائده



مشخصات و فضایل این سوره
این سوره مبارکه پنجمین سوره از قرآن کریم و چهارمین سوره از سوره طوال است و همه آیات آن در مدینه نازل شد، بجز آیه
الیوم اکملت لکم دینکم که در حجۀ الوداع نازل گردیده و گفته میشود که این سوره آخرین سورهاي است که بر پیامبر نازل شده
اشتمال آن بر « مائده » و نزول آن بعد از سوره فتح بوده است. ضمنا این سوره صد و بیست آیه دارد و علت نامگذاري این سوره به
داستان درخواست عیسی از خداوند است که از او طلب کرد که مائدهاي از آسمان بفرستد و مائده به معناي سفره و خوان غذاست.
در فضیلت خواندن این سوره روایتهاي متعددي وارد شده و به طوریکه پیشتر نیز گفتهایم این روایات جهت تشویق مردم به خواندن
قرآن است و اگر کسی این سورهها را به قصد آن ثوابها بخواند، امید است که خداوند آن ثوابها را به او بدهد.
ابی بن کعب از پیامبر (ص) نقل کرده که هر کس سوره مائده را بخواند به تعداد یهود و نصارایی که در روي زمین نفس
میکشند، خدا به او ده ثواب میدهد و ده گناه میبخشد و ده درجه بالا میبرد.
از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: هر کس سوره مائده را در هر روز پنجشنبه بخواند ایمان خود را به ظلم در نیامیخته و به خدا
شریک قرار نداده است.
صفحه : 54
دورنمایی از این سوره
در این سوره نخست مؤمنان را به سوي وفاي به عهد میخواند سپس مطالبی را درباره خوردن گوشت حیوانات بیان میکند و
بعضی از احکام حج و قربانی کردن را میآورد و مردم را از ظلم و تعدي به دیگران منع میکند و به سوي همکاري و تعاون در
کارهاي نیک میخواند. سپس بعضی از حیواناتی را که خوردن گوشت آنها حرام است برمیشمارد و در وسط آن از اکمال دین و
اتمام نعمت و مأیوس شدن کافران از نابودي اسلام سخن به میان میآورد که به گفته مفسران مربوط به نصب علی بن ابی طالب
(ع) به خلافت و وصایت است.
آنگاه از بعضی از خوردنیهاي حلال از جمله طعام اهل کتاب و نیز درباره زنان سخن میگوید و مطلب را به ذکر بعضی از احکام
شرعی مانند وضو و غسل و تیمم میکشاند سپس مردم را به سوي عدالت میخواند تا این سخن از بنی اسرائیل به میان میآورد و
بعد از آن از نصاري سخن میگوید و فخرفروشی یهود و نصاري را که خود را دوستان و فرزندان خدا میدانستند میکوبد و بار
دیگر حضرت موسی و قوم او را یاد میکند.
در آیات بعدي داستان فرزندان آدم (هابیل و قابیل) را ذکر میکند و به دنبال آن این حکم را صادر میکند که هر کس کسی را
بیجهت بکشد مثل این است که همه انسانها را کشته است و به مناسبتی کیفر محاربان با خدا و رسول را بیان میکند و به دنبال آن
کیفر دزدان را بیان میکند که باید دست آنها قطع شود.
سپس از تحریف سخنان خدا توسط یهود و از خصومت آنها یاد میکند و تورات را میستاید و احکام قصاص را بیان میکند سپس
بار دیگر سخن را به ذکر حضرت عیسی و انجیل سوق میدهد و از پیامبر اسلام میخواهد که در میان آنها مطابق با آنچه خدا نازل
صفحه 56 از 384
کرده حکم کند. سپس مؤمنان را از دوستی با یهود و نصاري بر حذر میدارد و بعضی از حالات ناصواب آنها را ذکر میکند و در
آیه بعدي به مؤمنان هشدار میدهد که اگر بعضی از آنها مرتد شوند، خداوند کسان دیگري را میآورد که
صفحه : 55
به احکام قرآن عمل کنند سپس ولی مؤمنان را معرفی میکند که عبارتند از خدا و رسول و آنها که در حال رکوع زکات میدهند
که تفسیر به وجود مقدس علی بن ابی طالب (ع) شده است.
در ادامه سوره پس از توصیههایی درباره دوستی با خدا و رسول، حزب الله را به عنوان حزب پیروز معرفی میکند و مؤمنان را از
دوستی با لاابالیها و کفار برحذر میدارد. آنگاه خطابی به اهل کتاب دارد و پس از ذکر نکاتی درباره اهل کتاب این سخن یهود
را نقل میکند که میگفتند دستان خدا بسته است و آن را ردّ میکند و جنگ افروزي و فتنهگري یهود را گوشزد مینماید سپس
درباره اهل کتاب از در مهر وارد میشود و اظهار میدارد که اگر آنها براستی ایمان و تقوا داشته باشند گناهان آنها را میبخشیم و
اگر براستی تورات و انجیل را برپا دارند به نعمتهایی میرسند و بعد، آنها را به دو دسته خوب و بد تقسیم میکند.
در آیه بعدي پیامبر را مورد خطاب قرار میدهد و به او فرمان میدهد که آنچه بر او نازل شده بر مردم ابلاغ نماید که اگر آن را
ابلاغ نکند به رسالت خود عمل نکرده است و قول میدهد که او را از گزند دشمنان حفظ نماید (این همان آیه مربوط به داستان
غدیر خم و نصب امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بر وصایت و خلافت است) بار دیگر روي سخن با اهل کتاب است و ضمن
فراخوانی آنها به اقامه تورات و انجیل، از طغیانگري و کفر ورزي بسیاري از آنها انتقاد میکند و درباره آن گروه از مؤمنان و یهود
و نصاري و صابئین که براستی ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشند و عمل صالح کنند نوید میدهد که برآنان بیمی نیست و نه
غمگین خواهند شد. سپس مطالبی درباره بنی اسرائیل و پیمان شکنی آنها و نیز نصاري و انحراف فکري آنها بیان میکند و آنها را
از غلوّ در دین برحذر میدارد و پس از ذکر مطالبی درباره بنی اسرائیل و یهود، مؤمنان را مورد خطاب قرار میدهد و به آنها
گوشزد میکند که آنچه را که خدا حلال کرده، برخود حرام نکنند و در دین از حدّ نگذرند و
صفحه : 56
بعد از آن درباره سوگند خوردن سخن میگوید و کفاره شکستن سوگند را ذکر میکند. سپس شرابخواري و قماربازي را تحریم
میکند و آنها را از جمله کارهاي شیطانی برمیشمارد و یادآور میشود که شیطان میخواهد با شرابخواري و قماربازي میان شما
ایجاد عداوت کند، آنگاه مؤمنان را به اطاعت از خدا و رسول میخواند و درباره آن گروه که پیش از تحریم شراب آن را
میخوردند، میگوید که بر آنها باکی نیست اگر ایمان و تقوا داشته باشند در آیات بعدي راجع به صید در حال احرام و بعضی از
احکام آن و سپس راجع به عظمت کعبه سخن میگوید و با اشاره به وظیفه پیامبر، اعلام میدارد که ناپاك و پاك یکسان نیستند
اگر چه ناپاك بسیار باشد و از مؤمنان میخواهد که از چیزهایی نپرسند که اگر بدانند باعث دردسر آنها خواهد شد و از گروهی
که بر خدا افترا میبندند و خود را پیرو پدران خود میدانند یاد میکند و به مؤمنان تذکر میدهد که مواظب خود باشند و گمراهی
دیگران آنها را ضرر نمیرساند. پس از این مطلب، درباره وصیت کردن و شاهد گرفتن بر آن و بعضی از احکام سخن میگوید.
در آیات بعدي ضمن اظهار مطلبی درباره تمام پیامبران، از عیسی بن مریم یاد میکند و نعمتهاي بسیاري را که خداوند به او داده
بود یادآور میشود و داستان مائده را مطرح میکند که عیسی از خداوند درخواست کرد که از آسمان سفرهاي و غذایی براي او
نازل کند و خدا وعده نزول آن را میدهد. سپس به گفتگوي خداوند با عیسی در روز قیامت میپردازد و به همین مناسبت سخنی
درباره قیامت مطرح میکند و این آن روز روزي است که راستگویان را راستگویی سود خواهد داد و بهشت جایگاه آنهاست و
خدا از آنها راضی و آنها از خدا راضی هستند و این رستگاري بزرگی است و بالاخره سوره را با یادآوري قدرت بیپایان الهی به
پایان میبرد.
صفحه 57 از 384
صفحه : 57
تفسیر سوره مائده
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 1 الی 2
اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَ ۀُ الَأنعام إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم إِن اللّهَ یَحکُم ما یُرِیدُ ( 1) یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَ عائِرَ اللّه وَ لا الشَّهرَ الحَرامَ وَ لا الهَديَ وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغُونَ فَضلًا مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً
وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم أَن صَدُّوکُم عَن المَسجِدِ الحَرام أَن تَعتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی
( الإِثم وَ العُدوان وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب ( 2
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر،
اي کسانی که ایمان آوردهاید به پیمانها وفا کنید. براي شما خوردن گوشت چهارپایان حلال شده است مگر آنچه بر شما خوانده
( میشود. شما صید کردن را حلال نشمارید در حالی که در احرام هستید. همانا خداوند به آنچه اراده میکند حکم میدهد ( 1
اي کسانی که ایمان آوردهاید حرمت نشانههاي خدا را نشکنید و نه حرمت ماه حرام، و نه حرمت قربانی بدون نشان و نه حرمت
قربانی نشان دار، و نه حرمت کسانی که آهنگ بیت الحرام کردهاند و از پروردگارشان فضل و نیکویی و هم خشنودي طلب
میکنند و چون از احرام بیرون آمدید میتوانید شکار کنید. و دشمنی با قومی که شما را از مسجد الحرام باز داشتند، شما را وادار
نکند بر این از حد بگذرید. و شما همدیگر را بر نیکویی و تقوا یاري دهید و بر گناه و دشمنی یاري ندهید و از خدا پروا کنید که
( همانا خداوند سخت کیفر است ( 2
صفحه : 58
نکات ادبی
وفا کنید، بطور کامل انجام دهید. وفا و ایفاء، هر دو به یک معناست. « اوفوا » -1
جمع عقد، ربط دادن و محکم کردن میان دو چیز، گره زدن. و در اینجا منظور از آن، عهد و پیمانها و قراردادهاست. « العقود » -2
عقد میان دو طرف است ولی عهد گاهی یک نفري است و انسان با خود عهد میبندد.
حیوان زبان بسته و نفهم. از ابهام مشتق شده است و هر چند همه حیوانات این حالت را دارند ولی نوعاً به درندگان و « بهیمۀ » -3
طیور، بهائم یا بهیمه گفته نمیشود.
بهیمۀ » حیوانات اهلی حلال گوشت به جز اسب و قاطر و الاغ و معمولًا به شتر و گاو و گوسفند و بز گفته میشود. ضمناً « انعام » -4
جمع « محلّی » -6 « احلّت لکم » در « لکم » حال از « غیر محلّی » - اضافه بیانیه است و تقدیر آن چنین است: البهیمۀ من الانعام. 5 « الانعام
محل به معناي کسی که چیزي را حلال و جایز میداند.
یعنی محرم، کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. این کلمه صفت مشبهه است مانند جُنُب. « حُرُم » -7
جمع شعیره، علامتها و نشانهها. شعائر خدا همان احکام و مناسک و مراسم الهی است و بیشتر در مناسک حج استعمال « شعائر » -8
صفحه 58 از 384
میشود. این واژه از شعور به معناي فهم مشتق شده چون مراسم و احکام الهی باید از روي شعور و درك و فهم انجام میگیرد.
قربانی که در مراسم حج به خداوند هدیه میشود. « هدي » -9
جمع قلاده و آن چیزي است که به گردن حیوان یا انسان میآویزند و در اینجا منظور از آن، حیوان قربانی در حج « قلائد » -10
است که گاهی به گردن او چیزي را به عنوان علامت میآویختند.
صفحه : 59
به معناي قصد کردن مشتق شده است. « امّ » آهنگ کنندگان، از « آمّین » -11
مشتق شده و دو مفعولی است. « جرم » شما را وادار نسازد. از « یجرمنّکم » -12
عداوت و کینه. مصدر بر وزن فَعَلان است. « شنئان » -13
کارهاي نیک، توسع در خیر. « برّ » -14
تفسیر و توضیح
آیه ( 1) بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ ... این سوره پس از ذکر نام خداوند رحمان و رحیم، با بیان یک
اصل کلی در احکام اسلامی آغاز میشود و آن لزوم و وجوب وفاداري به تعهدات و پیمانها و قراردادهاست و آن شامل انواع
تعهدها میشود که بعضی از آنها عبارتند از:
-1 عهد و پیمانی که انسان با خداوند دارند و باید به احکام و معارف و حلالها و حرامهاي دینی پاي بند باشد و از خدا و رسول و
امام معصوم اطاعت کند.
-2 تعهدي که انسان با جامعه خود دارد و به حکم زندگی در اجتماع و استفاده از مزایاي آن باید مقررات گوناگون آن جامعه را
به عنوان یک شهروند، احترام بگذارد و به آن عمل کند.
-3 قراردادها و مبادلههایی که انسان با افراد دیگر دارد مانند: عقد معاملات و ازدواج و عقود دیگر که باید به آنها ملتزم شود.
-4 تعهدهایی که انسان به خود دارد و کاري را به وسیله عهد برخود لازم میکند که باید به آن نیز ملتزم شود.
این جمله از آیه، نظیر آیه یاد شده در زیر است:
وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن العَهدَ کانَ مَسؤُلًا (اسراء/ 34 ) و به عهد وفا کنید که از عهد سؤال خواهد شد.
در فقه اسلامی معمولًا از جمله (اوفوا بالعقود) در تصحیح عقودي که مشروعیت آنها جاي بحث است، استفاده میکنند و با عموم
این آیه به مشروع
صفحه : 60
بودن و لازم الاجرا بودن عقدها و معاملههاي جدیدي که عقل آن را میپذیرد و در عرف مرسوم میشود، استدلال میکنند. به
اضافه این اصل در هر معامله عرفی صحت آن است مگر این شرع آن را ممنوع کند مانند ربا.
در آیه مورد بحث، پس از ذکر این قاعده اساسی چند حکم الهی را بیان میکند:
نخست این خوردن گوشت حیوانات براي شما حلال شده است. البته در آیه حکم روي خود حیوانات رفته ولی معلوم است که
منظور خوردن گوشت آنهاست که قرائن از آن حکایت میکند. این حکم در مقابل کسانی است که خوردن گوشت حیوانات را
بطور کلی و یا حیوان خاصی را ممنوع میدانند. این امر در اسلام جایز است منتهی شرایط ویژهاي دارد که در فقه اسلامی آمده و
در همین آیه تذکر میدهد که خوردن گوشت بعضی از حیوانات جایز نیست و در مواردي باید از آن پرهیز کرد و آن موارد
بزودي بیان خواهد شد و خواهیم دید که در آیه سوم از همین سوره موارد مزبور به تفصیل گفته شده است.
صفحه 59 از 384
دوم این صید در حال احرام جایز نیست و کسی که براي حج یا عمره احرام بسته نمیتواند نه در حرم و نه در خارج حرم صید کند
و اگر چنین کرد باید کفاره بدهد و البته صید در حرم، هم در حال احرام و هم پس از بیرون آمدن از احرام جایز نیست.
خداوند این حکم را به گونهاي مربوط بر حکم اول میکند و چنین تعبیر میآورد که خوردن گوشت چهارپایان براي شما حلال
شده است و این در حالی است که شما نباید صید در حال احرام را حلال بدانید.
در پایان آیه، تذکر میدهد که خداوند به آنچه اراده میکند، فرمان میدهد و حکم و قضاوت خداوند از روي حکمت است ولی
کسی را نسزد که در مقابل فرمان او چون و چرا کند.
آیه ( 2) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَ عائِرَ اللّه ... پس از صحبتی که از لزوم وفا به پیمانها شد و حکمی از احکام احرام حج بیان
گردید، اینک در این آیه احکام دیگري بیان میشود که بیشتر مربوط به حج است و عبارتند از:
صفحه : 61
-1 شعائر خدا را محترم بشمارید و حرمت آنها را نشکنید منظور از شعائر خدا مراسم و نشانههاي دین اوست که شامل احکامی
است که جنبه شعاري پیدا کرده مانند نماز و حج و روزه. ولی شعائر را بیشتر در مناسک حج به کار میبرند و همانگونه که در آیه
دیگر آمده صفا و مروه و قربانی در حج از جمله شعائر خداست.
-2 ماه حرام را محترم بشمارید و آن را حلال نکنید. میدانیم که طبق دستور قرآن جنگ در چهار ماه از سال حرام است که
عبارتند از: رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم.
البته در جاهلیت هم این ماهها محترم شمرده میشد و اسلام این رسم را امضا و تنفیذ نمود.
را محترم بشمارید. منظور از هدي آن قربانی است که در حج به خدا هدیه داده میشود و در روز عید قربان خونش را « هدي » -3
میریزند. منظور این است که حیوانی که براي قربانی در حج اختصاص داده شده باید از سرقت و آزار و اذیت محفوظ باشد.
را محترم بشمارید. منظور آن دسته از قربانیها در حج است که به گردن آنها قلاده انداخته شده. در میان عربها رسم بود « قلائد » -4
که گاهی حیوانی که به عنوان قربانی در منی تعیین میکردند براي مشخص شدن آن، قلادهاي به گردنش میانداختند. هدي و
قلائد هر دو قربانی در حج است که اولی بدون علامت و دومی با علامت است و باید حرمت هر دو را حفظ کرد. چون آنها براي
خدا قربانی میشوند و چیزي که به هر نحوي انتساب به خدا پیدا میکند، محترم است.
-5 کسانی را که آهنگ زیارت خانه خدا را کردهاند محترم بشمارید زائران خانه خدا که از دور و نزدیک قصد زیارت آن
کردهاند، احترام خاصی دارند و نباید کسی متعرض آنها باشند و به آنها آزار و اذیتی بنمایند. آنها در طلب دو چیز به این سفر
آمدهاند یکی فضل و بخششی از پروردگارشان و دومی خوشنودي او.
رضایت « رضوان » گشایش در امور دنیاست که با تجارت و داد و ستد در مکه حاصل میشود و منظور از « فضل » منظور از
پروردگار است که مربوط به عالم
صفحه : 62
آخرت است و خدا در قیامت پاداشهاي مناسبی را خواهد داد.
منظور از قصدکنندگان بیت الحرام همان مسلمانانی هستند که از دور و نزدیک آهنگ خانه خدا میکنند و این بعضیها گفتهاند
منظور از آنها مشرکان هستند و این آیه با آیات دیگر نسخ شده، سخن درستی نیست چون این سوره همانگونه که گفتیم آخرین
سوره از قرآن است و نمیتوان با آیههایی که قبلًا نازل شده آیه بعدي را نسخ کرد و همیشه باید تاریخ منسوخ از تاریخ ناسخ جلوتر
باشد. به اضافه این در آیه از این کسان به عنوان طلب کنندگان فضل و رضوان خدا یاد شده و این با مشرك بودن آنها سازگار
نیست. اساساً همانطور که بارها گفتهایم نسخ در قرآن بسیار اندك است.
صفحه 60 از 384
-6 چون از حالت احرام بیرون آمدید، میتوانید صید کنید. هر چند در این جمله (فاذا حللتم فاصطادوا) به صید کردن امر میکند
است و منظور این است که شما مجاز به صیدکردن هستید نه این حتماً باید صید کنید. « اباحه » ولی این امر به معناي
-7 دشمنی با کسانی که شما را از ورود به مسجد الحرام منع کردند، سبب نشود که شما از حدّ تجاوز کنید. منظور این است که
اگر در سالهاي قبل از فتح مکه، کسانی از ورود شما به مسجد الحرام مانع شدند، کینه آنها را به دل نداشته باشید و اکنون که آنها
مسلمان شدهاند و میخواهند وارد مسجد الحرام شوند شما مقابله به مثل کنید و از ورود آنها جلوگیري به عمل آوردید. نه این کار
را نکنید که این نوعی تجاوز از حدّ است.
-9 در کارهاي نیک و خدا پسندانه با یکدیگر همکاري و تعاون داشته باشید و براي انجام کارهاي پسندیده و اعمالی که موجب
پیدایش تقوا میشود همدیگر را یاري کنید ولی در ارتکاب گناه و در دشمنی و عداوت با یکدیگر همکاري نکنید.
قرآن کریم مسلمانها را به تعاون و همکاري دعوت میکند و روح تعاون را در جامعه اسلامی گسترش میدهد. روشن است که اگر
در میان افراد یک جامعه روح تعاون حکومت کند، زمینه براي پیشرفت مادي و معنوي آن جامعه فراهم میشود
صفحه : 63
و تعاون و همکاري بستر مناسبی براي ترقی و تعالی و شکوفایی همه جانبه آن جامعه میگردد.
بدینگونه اسلام کارهاي دسته جمعی را بر کارهاي فردي ترجیح میدهد چون کارهاي دسته جمعی از اتقان و استحکام بیشتري
برخوردار است و از جمع شدن نیروهاي افراد، نیروي عظیمی فراهم میآید که هر کار مشکلی را آسان میکند.
البته تعاون در اسلام در مورد کارهاي نیک و پسندیده که همراه با تقوا و حالت خداترسی باشد، مطلوب است ولی در مورد
کارهایی که باعث ترویج فساد و باطل گردد و براساس گناه یا دشمنی باشد نه تنها مطلوب نیست که از آن نهی هم شده است و در
این آیه مسلمانان را از همکاري درباره گناه و دشمنی برحذر میدارد و اضافه میکند که خدا سخت کیفر است یعنی به کسانی که
در یک کار خلاف و باطل همکاري کنند، کیفر سختی خواهد داد.
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 3
اشاره
حُرِّمَت عَلَیکُم المَیتَۀُ وَ الدَّم وَ لَحم الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل لِغَیرِ اللّه بِه وَ المُنخَنِقَۀُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّیَۀُ وَ النَّطِیحَ ۀُ وَ ما أَکَلَ السَّبُع إِلاّ ما
ذَکَّیتُم وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُب وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالَأزلام ذلِکُم فِسق الیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَ وهُم وَ اخشَون الیَومَ
أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِ یت لَکُم الإِسلامَ دِیناً فَمَن اضطُرَّ فِی مَخمَصَۀٍ غَیرَ مُتَجانِف لِإِثم فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
(3)
بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوك و آنچه هنگام ذبحش نام غیر خدا برده شده است و حیوانی که خفه شده و
حیوانی که از زدن مرده و حیوانی که از بلندي افتاده و حیوانی که با شاخ زدن مرده و آنچه درنده از آن خورده است مگر این شما
آن را ذبح شرعی کنید و نیز آنچه براي بتها ذبح شده است و این به وسیله چوبههاي تیر قرعه کشی، قسمت کنید. اینها همه فسق
است. امروز کسانی که کافر شدند، از دین شما
صفحه : 64
مأیوس گشتند پس، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دینتان را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به
عنوان دین براي شما پسندیدم. پس هر کس در حال گرسنگی شدید، ناچار (از خوردن آنها) شود، در حالی که مایل به گناه
صفحه 61 از 384
( نباشد، پس خدا آمرزنده بخشایگر است ( 3
نکات ادبی
حیوانی که در اصل، خوردن گوشت آن حلال است ولی ذبح شرعی نشده است. « المیتۀ » -1
ما » گفته میشود چون هنگام رؤیت آن صداها بلند میشود. تعبیر « هلال » از اهلال به معناي بالا بردن صداست، و به ماه نو «ّ اهل » -2
یعنی حیوانی که هنگام ذبح، نام غیر خدا بر آن برده شده است. « اهل لغیر اللّه به
حیوانی که خفه شده، در جاهلیت گاهی حیوان را خفه میکردند و میخوردند. « منخنقه » -3
حیوانی که با زدن کشته شده باشد. از وقذ به معناي ضرب شدید است. « موقوذه » -4
حیوانی که با افتادن از پرتگاه هلاك شده باشد. « متردیه » -5
حیوانی که با شاخ زدن حیوان دیگر بر او هلاك شده باشد. « نطیحه » -6
از تذکیه به معناي ذبح شرعی با شرایط و آداب خاص خود. « ذکیتم » -7
یا جمع نصاب و یا مفرد انصاب است و به هر حال به معناي بتهایی است که از سنگ ساخته میشد. « نُصُب » -8
از استقسام به معناي طلب قسمت کردن. « تستقسموا » -9
جمع زُلم، چوبههاي تیري که در جاهلیت به هنگام قرعه کشی از آنها استفاده میکردند. « ازلام » -10
کمال و تمام معناي نزدیک به هم دارند و فرق میان این « اکملت و اتممت » -11
صفحه : 65
دو واژه در این است که تمام در جایی به کار میرود که اگر تمام اجزاء تشکیل دهنده محقق نشود، از آن سودي برده نمیشود
یعنی حتی اگر یک جزء آن حاصل نگردد اجزاء دیگر فایده نمیدهند مانند روزه یا نماز که با تخلف یک جزء تمام اجزاء بی نتیجه
به کار میرود ولی کمال در جایی است که اگر جزء آخر هم نیاید اجزاء دیگر به نوبه خود قابل « تمام » است در چنین مرکبی
استفادهاند مانند ساختمانی که رنگ نشده است. این ساختمان قابل استفاده است ولی با رنگ کردن کامل میشود.
از خمص به معناي گرسنگی شدید. « مخمصه » -12
مایل. از جنف مشتق شده که به معناي میل قدم به خارج است. « متجانف » -13
تفسیر و توضیح
آیه ( 3) حُرِّمَت عَلَیکُم المَیتَۀُ وَ الدَّم ... در آیه نخستین از این سوره گفته شد که خوردن گوشت حیوانات حلال است مگر آنچه
بزودي گفته خواهد شد و اینک در این آیه آن اجمال را تفصیل میدهد و حیواناتی را که خوردن گوشت آنها یا در اصل و یا به
سبب عارضی حرام است، برمیشمارد که عبارتند از:
-1 گوشت مردار و آن حیوانی حلال گوشتی است که ذبح شرعی نشده است و یا با اجل خود مرده و یا شرایط لازم در ذبح شرعی
رعایت نشده است.
-2 خون حیوان اگر چه حلال گوشت باشد و ذبح شرعی هم شده باشد، حرام است در جاهلیت خون حیوان را میگرفتند و
میپختند و میخوردند و اسلام این کار را قدغن کرد شاید بدان جهت که خونخواري قساوت میآورد.
-3 گوشت خوك، خوك از حیوانات نجس العین است ولی بسیاري از کفار آن را میخورند. این گوشت سگ را در ردیف این
حیوانات قرار نداد چون کسی گوشت سگ را نمیخورد.
صفحه 62 از 384
-4 حیوانی که هنگام ذبح آن نام غیر خدا بر آن برده شده است. مشرکان به هنگام ذبح نام بتان خود را به زبان میآوردند ولی
اسلام دستور میدهد که موقع ذبح، نام
صفحه : 66
خدا را بزبان بیاورند.
-5 حیوانی که با خفه شدن مرده است.
-6 حیوانی که با زدن کشته شده است.
-7 حیوانی که به سبب افتادن از پرتگاه کشته شده است.
-8 حیوانی که به سبب شاخ زدن حیوان دیگر بر آن کشته شده است.
هستند و این در آیه شریفه اینها را از میته جدا کرده، بدانجهت است « میته » البته حیواناتی که با این سببها کشته شوند داخل در تحت
که در جاهلیت این گونه کشته شدنها را نوعی تذکیه حیوان میدانستند ولی اسلام آن را نمیپذیرد و دستور ذبح شرعی میدهد.
-9 حیوانی که حیوان درنده از آن خورده و باعث هلاك او شده است این نوع هم حرام است مگر این انسان آن حیوان را در حالی
دریابد که هنوز آثار حیات در آن وجود دارد و فوراً آن را ذبح کند که در این صورت حلال میشود.
-10 حیوانی که براي بتان ذبح شده باشد و قربانی بتان باشد گوشت چنین حیوانی اگر چه هنگام ذبح نام خدا هم بر آن برده شود
حرام است. و مشرکان و بت پرستان خدا را قبول داشتند و بتها را شریک او قرار میدادند.
-11 حیوانی که به وسیله چوبههاي تیر که در جاهلیت با آنها قرعه کشی میکردند، قسمت شده باشد. در جاهلیت گاهی حیوانی را
یا همان چوبههاي تیر گوشت آنها را میان خود تقسیم میکردند و این رسم جاهلی غلطی بود و « ازلام » ذبح میکردند و به وسیله
اسلام از خوردن چنین گوشتهایی که براساس یک رسم خرافی به دست میآمد نهی کرد.
پس از برشماري این یازده مورد، اضافه میکند که خوردن این گوشتها فسق و گناه است و موجب نافرمانی خداوند میشود.
در دنباله آیه سخن از خوردن گوشت حیوانات را بطور موقت کنار میگذارد و به ذکر مطلب بسیار مهمی میپردازد و میفرماید:
امروز کافران از دین شما ناامید
صفحه : 67
شدند.
یعنی برآنان معلوم گشت احتمال این روزي اسلام از بین برود وجود ندارد و اسلام کاملًا تثبیت شده است و دیگر هراسی از کافران
نداشته باشید و تنها از من بترسید و نیز امروز دین را بر شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما به پایان رسانیدم و اسلام را به عنوان
دین براي شما پسندیدم.
منظور از آن روز که دین اسلام کامل گردید، با شواهدي که در خود آیه است و روایاتی که از طریق شیعه و سنی نقل شده، روز
غدیر خم است که پیامبر خدا به امر خدا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) را به وصایت و ولایت نصب کرد و در همانجا بود که
این آیه نازل گردید و رسالت پیامبر با امامت علی کامل شد و خداوند نعمت خود را بر مسلمانان به پایان رسانید و کافران که به
مرگ پیامبر دل بسته بودند و گمان میکردند که با مرگ او اسلام نیز از بین خواهد رفت، به کلی ناامید شدند و دیدند که پیامبر،
دوران پس از خود را نیز پیش بینی کرده است. (در این باره بحث مفصلی داریم که خواهد آمد) پس از بیان این مطلب بسیار مهم
و سرنوشت ساز، بار دیگر مطلب قبلی را که مربوط به خوردن گوشت حیوانات است دنبال میکند گویا که آن چند جمله در وسط
این حکم فرعی قرار داده شد، تا کاملًا جلب توجه کند و مثل یک تابلو بدرخشد و این یکی از شیوههاي بیانی قرآن است که در
وسط مطلبی، مطلب دیگري را که اهمیت ویژه دارد بیان میکند.
صفحه 63 از 384
به هر حال در پایان آیه متذکر میشود که هر کس از فرط گرسنگی مجبور شود که از این گوشتهاي حرام بخورد و نظر او نافرمانی
خدا نباشد، اشکالی ندارد و خداوند آمرزنده و بخشایگر است.
صفحه : 68
بحثی درباره اکمال دین و اتمام نعمت
در وسط آیه سوم از سوره مبارکه مائده که مربوط به تحریم خوردن میته و خون و گوشت خوك و چند نوع گوشت حرام دیگر
است، جملاتی آمده مبنی بر این امروز کافران از دین شما ناامید شدند یعنی دانستند که اسلام تثبیت شده و احتمال این روزي از
بین برود وجود ندارد. و نیز امروز دین را بر شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما به پایان بردم و اسلام را به عنوان دین براي شما
پسندیدم.
باید دید منظور از این سخنان چیست! و آن روز کدام روز است که وصف آن در این آیه در چهار فراز آمده است:
الیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُم ...
الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت لَکُم الإِسلامَ دِیناً.
آن روز هر روزي که باشد، روز بسیار با عظمت و مبارك و سرنوشت سازي است و روزي است که مسلمانان باید همه ساله آن
روز را به عنوان روز کمال اسلام جشن بگیرند گاهی گفته میشود که آن روز روز عرفه نهم ذیحجه آخرین سال زندگی پیامبر
(ص) است که به حجۀ الوداع معروف است. در آن سال پیامبر به حج رفته بود و در روز عرفه در صحراي عرفه این جملات نازل
گردید و کامل شدن دین اسلام و تثبیت موقعیت آن اعلام گردید چون تا آن زمان همه احکام گفته شده بود و دیگر چیزي باقی
نمانده بود و با بیان تحریم خوردن گوشت میته و چند چیز دیگر احکام اسلام کامل شد و با این جملات تکمیل شدن دین و تمام
شدن نعمت بر مردم اعلام گدید. بدینگونه بیشتر مفسران اهل سنت آن روز را روز عرفه حجۀ الوداع دانستهاند.
صفحه : 69
ولی اگر در مضمون بلند این جملات دقت کنیم خواهیم دید که آن روز نمیتواند روز عرفه باشد چون پس از روز عرفه حجۀ
الوداع، بازهم آیاتی در بیان احکام بر پیامبر (ص) نازل شد مانند آیه مربوط به ارث کلاله که آخرین آیه سوره نساء و آخرین
آیهاي است که بر پیامبر نازل شد و بعضی از آیات مربوط به تحریم ربا که پس از عرفه آن سال نازل شده است. مهمتر این باید
دید چه حکمی در روز عرفه نازل شد که باعث مأیوس شدن کافران از دین اسلام و کمال دین و تمام نعمت گردید! آیا منظور
همان حکم حرمت خوردن گوشت میته و موارد دیگر است! بدون شک این نیست چون بیان این حکم ربطی به مأیوس شدن
کافران از اسلام و کامل شدن دین ندارد و اساساً این حکم با تفاوتهاي مختصري در چندین آیه از قرآن آمده است مانند (بقره/
173 ) و (انعام/ 145 ) و (نحل/ 115 ) و این حکم جدیدي نبود که با آمدن آن اسلام کامل شود. یا بگوییم این جملات از جملات
مربوط به تحریم گوشت جداست و بگوییم منظور این بوده که در آن سال مسلمانان حج باشکوهی به جاي آوردند و این باعث
ناامید شدن کافران و کمال دین و تمام نعمت گردید.
ولی این سخن نیز با مضمون آیه تناسب ندارد جون در آن روز بخصوص حادثه مهمی اتفاق نیفتاد که از آن مقطع خاص و روز
معین به بعد، کافران مأیوس شوند و دین کامل گردد چون آن شکوه و عظمت را مسلمانان از سالها پیش و از فتح مکه به بعد به
دست آورده بودند.
اگر باذوق سالم و به دور از احتمالاتی که گفته شده، این جملات را مورد دقت قرار بدهیم، به خوبی میفهمیم که در آن روز
بخصوص که آیه از آن سخن میگوید، حادثه بسیار مهم و سرنوشت سازي در اسلام رخ داده که باعث ناامیدي کافران و کامل
صفحه 64 از 384
شدن دین و تمام شدن نعمت گردیده است. آن حادثه هر چه باشد باید مربوط به جاودانگی اسلام و تضمین بقاي اسلام و محفوظ
شدن آن از زوال و نابودي باشد.
صفحه : 70
آن حادثه بسیار مهم چه بود! خوشبختانه روایاتی که از طریق سنّی و شیعه وارد شده آن حادثه مهم را براي ما شرح میدهد. طبق
این روایات که از طریق اهل بیت نقل شده و بعضی از محدثان بزرگ اهل سنت هم با اسناد خود آن را نقل کردهاند، آن روز روز
عرفه نبوده بلکه روز هیجدهم ذیحجه سال آخر عمر پیامبر بوده و آیه مربوط به داستان غدیر خم و اعلام وصایت و خلافت امیر
المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بوده است در آن روز پیامبر خدا به دستور خدا در حضور دهها هزار نفر از مسلمانانی که از انجام
مراسم حج بازمیگشتند علی بن ابی طالب را به مردم نشان داد و او را به عنوان وصی خود معرفی کرد. پس از این رخداد بسیار
مهم بود که این آیه نازل گردید و خطاب به مسلمانان گفته شد که امروز کافران از دین شما ناامید شدند و دین کامل و نعمت تمام
گشت و خداوند اسلام را به عنوان دین براي مسلمانان پسندید.
معلوم است که کافران تا آن زمان از زول اسلام ناامید نبودند آنها گمان میکردند که با مرگ پیامبر همه چیز تمام خواهد شد و
طومار اسلام پیچیده خواهد شد بخصوص این پیامبر فرزند پسري هم نداشت ولی با اعلام جانشینی علی بن ابی طالب از سوي
پیامبر، امید دشمنان تبدیل به یأس شد و دیدند که پیامبر پیش بینی زمان بعد از خود را هم کرده است و امامت دنباله نبوت است و
همان راه ادامه خواهدیافت.
درباره اصل داستان غدیر خم بزودي در تفسیر آیه 67 از همین سوره مطالب مفصلی خواهیم داشت و در اینجا چند روایت درباره
نزول آیه الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی ... که مورد بحث ماست در روز غدیر و روز وصایت امیر المؤمنین نقل
میکنیم:
- اخطب خوارزم در کتاب المناقب با اسناد خود از ابو سعید خدري نقل میکند که در روز غدیر که پیامبر مردم را به سوي علی بن
ابی طالب خواند، این آیه نازل گردید:
الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت لَکُم الإِسلامَ دِیناً.
صفحه : 71
پس پیامبر فرمود: اللّه اکبر بر کامل شدن دین و اتمام نعمت و خوشنودي پروردگار به رسالت من و ولایت علی. سپس گفت: خدایا
دوست بدار هر کس را که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس را که او را دشمن بدارد و خوار کن هر کس را که او را خوار
«1». سازد
- خطیب بغدادي با اسناد خود از إبن حوشب و او از ابو هریره نقل میکند که آن حضرت فرمود: هر کس روز هیجدهم ذیحجه را
روزه بگیرد، براي او روزه شصت ماه نوشته میشود. در آن روز پیامبر به مؤمنان فرمود: آیا من بر مؤمنان اولی نیستم!
گفتند: آري یا رسول اللّه. گفت: هر کس را که من مولاي او هستم علی هم مولاي اوست. پس عمر بن خطاب گفت: بهبه اي پسر
ابی طالب مولاي من و مولاي هر مسلمانی شد. پس خداوند این آیه را نازل کرد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی
«2»...
این دو حدیث را با عبارتهاي نزدیک به هم و اسناد گوناگون بعضی از مؤلفان اهل سنت نقل کردهاند ولی بعضی از آنان آن دسته
و سبط بن جوزي این دو دسته از «3» از احادیث را که آیه الیوم اکملت لکم دینکم را مربوط به روز عرفه میدانند ترجیح دادهاند
«4». احادیث را به این صورت جمع کرده که آیه شریفه دو بار نازل شده است یک بار در عرفه و بار دیگر در غدیر خم
از اهل سنت که بگذریم، روایات بسیار و مستفیضهاي از طریق اهل بیت و ائمه معصومین در دست داریم که در کتابهاي حدیثی
صفحه 65 از 384
مختلف نقل شده و در آن روایات
-----------------------------------
1)- المناقب خوارزمی ص 94 چاپ تبریز. این حدیث را با اندك تفاوتی حسکانی در شواهد التنزیل ج 1 ص 200 نقل میکند و )
در کتابهاي دیگري نیز آمده است.
2)- تاریخ بغداد. ج 8، ص 290 . این حدیث با سندهاي مختلف در کتابهاي بسیاري از اهل سنت آمده از جمله إبن عساکر آن را )
با اسناد گوناگون در تاریخ دمشق آورده (رجوع شود به: ترجمه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب در تاریخ دمشق که مستقلًا با
( تحقیق آقاي محمّد باقر محمودي چاپ شده است مخصوصاً پاورقیهاي محققانه او دیده شود. ج 2 ص 77
. 3)- مانند إبن کثیر شامی در تفسیر خود ج 2 ص 15 و سیوطی در الدر المنثور، ج 2 ص 259 )
. 4)- إبن جوزي، تذکرة الخواص ص 30 )
صفحه : 72
آمده است که آیه الیوم اکملت لکم دینکم ... مربوط به ولایت علی بن ابی طالب (ع) است و در جریان غدیر خم در نزدیک
«1». جحفه نازل شده است
یکی از احادیث را به عنوان تبرك نقل میکنیم:
بکراع « الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم » : عن ابی جعفر علیه السلام قال: آخر فریضۀ انزل اللّه تعالی الولایۀ ثم لم ینزل بعدها فریضۀ ثم انزل
«2». الغمیم فاقامها رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله بالجحفۀ فلم ینزل بعدها فریضۀ
امام باقر (ع) فرمود: آخرین فریضهاي را که خداوند نازل کرد، ولایت بود که دیگر پس از آن فریضهاي را نازل نکرد سپس این
در کراع الغمیم نازل شد پس پیامبر خدا این فریضه را در جحفه (منظور همان غدیر خم است) اقامه « الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم » : آیه
کرد و پس از آن، دیگر فریضهاي نازل نشد.
مطلبی که ذکر آن در اینجا لازم است این است که این جملات که مربوط به تکمیل شدن رسالت با امامت میباشد، در وسط
جملاتی آمده که راجع به یک حکم شرعی فرعی است و آن تحریم خوردن گوشتهاي حرام است و این خوردن آنها در مقام
ضرورت اشکالی ندارد. به طوري که ملاحظه میفرمایید این جملات با جملات قبل و بعد آیه شریفه تناسبی ندارد.
باید گفت که این یکی از شیوههاي بیانی قرآن است که گاهی در وسط یک مطلب، مطلب دیگري را به عنوان جمله معترضه
میآورد تا اهمیت خاص آن مطلب را برساند و آن مطلب همانند یک تابلو بدرخشد و جلب نظر کند. البته
-----------------------------------
1)- مجموع این روایات را در کتب زیر ملاحظه فرمایید: - قمی، تفسیر القمی ج 1 ص 162 - بحرانی، البرهان ج 1 ص 235 به )
بعد. - حویزي، نور الثقلین ج 1 ص 587 به بعد. - مشهدي، کنز الدقائق ج 3 ص 13 به بعد.
. 2)- تفسیر القمی ج 1 ص 162 )
صفحه : 73
میدانیم که آیات قرآنی به ترتیب نزول در کنار هم قرار نگرفته بلکه هر آیهاي که نازل میشد پیامبر دستور میداد که آن را در
سوره فلان و بعد از آیه فلان قرار بدهند و بدینگونه نظم و تألیف قرآن با تمام کتابهایی که به دست بشر نوشته شده فرق اساسی و
جوهري پیدا کرده و مطالب به صورت متنوع و گوناگون در کنار هم قرار گرفته است و در واقع، آیات قرآنی مانند سفره
گستردهاي است که در آن انواع غذاها را میتوان دید. و به طوري که بارها گفتهایم قرآن کریم مشابهتهاي عجیبی با عالم طبیعت
دارد و همانگونه که طبیعت تنوع فوق العادهاي دارد و مجموعهاي روح نواز از اشیاء مختلف و رنگها و طعمها و پدیدههاي
صفحه 66 از 384
گوناگون در طبیعت در کنار هم قرار دارد- که هر چیزي به جاي خویش نیکوست- در آیات و سور قرآن هم همان روش را
میبینیم و تنوع مطالب، هر نوع ذائقهاي را به سوي خود میخواند و روح انسانی را تغذیه میکند و این یکی از رموز جاودانگی و
تازگی قرآن است.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 4 الی 5
اشاره
یَسئَلُونَکَ ما ذا أُحِل لَهُم قُل أُحِل لَکُم الطَّیِّبات وَ ما عَلَّمتُم مِنَ الجَوارِح مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُن مِمّا عَلَّمَکُم اللّه فَکُلُوا مِمّا أَمسَکنَ عَلَیکُم وَ
اذکُرُوا اسمَ اللّه عَلَیه وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ سَرِیع الحِساب ( 4) الیَومَ أُحِل لَکُم الطَّیِّبات وَ طَعام الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم
حِلٌّ لَهُم وَ المُح َ ص نات مِنَ المُؤمِنات وَ المُحصَنات مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم إِذا آتَیتُمُوهُن أُجُورَهُن مُحصِنِینَ غَیرَ مُسافِحِینَ وَ
( لا مُتَّخِذِي أَخدان وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان فَقَد حَبِطَ عَمَلُه وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ ( 5
از تو میپرسند: چه چیزي براي آنها حلال شده است! بگو چیزهاي پاکیزه براي شما حلال شده است. و آنچه از حیوانات شکار
کننده تعلیم دادهاید در حالی که شکار کننده با سگ هستید و به آنها از آنچه خدا به شما آموخته یاد دادهاید، پس بخورید از آنچه
براي شما گرفته و نگه داشتهاند و نام خدا را بر آن ببرید و از خدا پروا کنید همانا خداوند زود
صفحه : 74
( حساب کننده است ( 4
امروز چیزهاي پاکیزه بر شما حلال شده است و طعام کسانی که کتاب به آنها داده شده بر شما حلال است و طعام شما بر آنها
حلال است. و نیز بر شما حلال شده است زنان پاکدامن از مؤمنات و زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب داده
شده هر گاه مهریه آنها را بدهید در حالی که خود پاکدامن باشید و نه زناکار و نه دوست گیرندگان نهانی، و هر کس بر ایمان
( کفر ورزد همانا عمل او تباه خواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است ( 5
نکات ادبی
جمع جارحه حیوانات شکاري. از جرح به معناي کسب مشتق شده گویا این حیوانات با شکار کردن براي صاحبان « الجوارح » -1
خود کسب میکنند.
میباشد. « فکلوا » یا عطف به طبیات است و یا جمله شرطی است و جزاي آن « ما علّمتم » -2
کسانی که سگ شکاري را به شکار میفرستند و نیز تعلیم دهندگان سگهاي شکاري. از کلب مشتق شده است. « مکلّبین » -3
خوراك و بیشتر به حبوبات مخصوصاً گندم گفته میشود. « طعام » -4
در اینجا زنان پاکدامن و در آیات دیگر به معناي زنهاي شوهردار و زنهاي حرّه نیز آمد است. « محصنات » -5
زناکاران، از سفاح به معناي زنا مشتق شده است. « مسافحین » -6
جمع خادن به معناي رفیق پنهانی که مردها از زنها یا زنها از مردها میگیرند و با آنها روابط نامشروع دارند. « اخدان » -7
تباه شد، از بین رفت. « حبط » -8
تفسیر و توضیح
صفحه 67 از 384
آیه ( 4) یَسئَلُونَکَ ما ذا أُحِل لَهُم ... با توجه به حرام شدن بعضی از گوشتها که در
صفحه : 75
آیه پیش گفته شد، این سؤال براي مسلمانان در عصر پیامبر مطرح شد که چه چیزهایی حلال است! آنها این مطلب را از پیامبر خدا
پرسیدند و در پاسخ آنها این آیه نازل شد که میفرماید: از تو میپرسند که چه چیزي حلال است! بگو چیزهاي پاکیزه براي شما
حلال شده است.
طبق این آیه تمام خوردنیهایی که طبع سالم بشر از آن خوشش میآید و از آن لذت میبرد، حلال است مگر آنکه دلیل خاصی از
گفته میشود حرام است: « خبائث » شرع برسد و آن را حرام کند. در مقابل، تمام چیزهاي پلید و نفرتآور که به آنها
وَ یُحِ لُّ لَهُم الطَّیِّبات وَ یُحَرِّم عَلَیهِم الخَبائِثَ (اعراف/ 157 ) (پیامبر اسلام) براي آنان چیزهاي پاکیزه را حلال و چیزهاي پلید را حرام
میکرد.
در آیه مورد بحث پس از ذکر این کلمه کلی و بیان این تمام چیزهاي پاکیزه حلال است، مورد خاصی را مطرح میکند و حلال
بودن آن را بطور خاص تذکر میدهد چون بعضیها تصور میکردند که این مورد خاص از جمله طیبات نیست و قرآن آن را از
طیبات میشمارد. آن مورد خاص عبارت است از حیوانات حلال گوشتی که سگهاي شکاري آنها را میدرند و شکار میکنند.
قرآن حکم میکند گوشت چنین شکارهایی را بخورید مشروط بر این آنها را سگهاي تعلیم داده شده شکار کنند و شما هنگام
شکار نام خدا را بر آن ببرید.
از نظر فقه اهل بیت و فقهاي شیعه تنها شکار سگهاي تعلیم داده شده را میتوان خورد و شکار حیوانات دیگري مانند باز و شاهین و
شیر و گرگ اگر چه تعلیم یافته و دست آموز هم باشند حلال نیست مگر این شکار را زنده یابند و آن را ذبح شرعی و تزکیه کنند.
شامل همه « جوارح » علاوه بر روایاتی که در این باره از ائمه اهل بیت رسیده، خود آیه نیز به آن دلالت دارد. چون درست است که
جز سگ، حیوانات دیگر از تحت این حکم خارج میشوند. « مکلّبین » حیوانات شکار کننده میشود ولی با قید
صفحه : 76
سگ تعلیم یافته سگی است که در اطاعت صاحب خود است وقتی میگوید برو میرود و وقتی میگوید بیا میآید و حیوانی را که
شکار میکند نمیخورد بلکه آن را نگه میدارد تا صاحبش بیاید و آن را بگیرد. اساساً سگ حیوان باهوشی است و قابل تعلیم و
تربیت است. حکایات جالبی از دست آموزي سگان نقل شده است.
نکتهاي که از جمله (تعلّمونهن مما علمکم اللّه) استفاده میشود این است که هر چند خداوند به حیوانات هم شعور داده ولی به آنها
قدرت اندیشیدن نداده است و این امتیاز را فقط به بشر داده و بشر حتی اگر در میان همنوعان خود هم نباشد و از کودکی در یک
بیابان یا جنگل و بدون تماس با هیچ انسانی زندگی کند و هیچگونه تعلیم و تربیتی نبیند، باز با نیروي تفکر و حسابگري میتواند
براي رفع نیازهاي خود از وسایلی استفاده کند و ابزارسازي نماید. این توان را خدا در نهاد بشر گذاشته و به او تعلیم داده است
(داستانهاي تخیلی حی بن یقظان و رابینسون کروزوئه را بخوانید) پس از بیان حلال بودن طیبات و شکار حیوانات شکاري، مردم را
به سوي تقوا و پرهیزگاري دعوت میکند و یادآور میشود که خداوند زود حساب کننده است.
منظور این است که حرام و حلال خدا را رعایت کنید و بدانید که خداوند در قیامت از شما حساب خواهد کشید.
آیه ( 5) الیَومَ أُحِل لَکُم الطَّیِّبات ... یک بار دیگر حلال بودن چیزهاي پاکیزه را یادآور میشود و این بار نیز پس از بیان این حکم
کلی از یک مورد بخصوص نام میبرد که ممکن است بعضی از مؤمنان، آن مورد را از طیبات ندانند ولی از طیبات است و آن
طعام اهل کتاب است. طبق این آیه خوردن طعام اهل کتاب براي مسلمانان حلال است همانگونه که دادن طعام بر اهل کتاب نیز
حلال میباشد منظور از طعام چیست! گاهی گفته میشود که این لفظ شامل همه خوراکیها از جمله گوشت میشود و بنابراین
صفحه 68 از 384
ذبایح اهل کتاب را میتوان خورد ولی از کتب لغت چنین استفاده میشود که لفظ طعام در لغت اهل حجاز به گندم و حبوبات
دیگر
صفحه : 77
گفته میشود خلیل بن احمد و إبن منظور و إبن اثیر به این مطلب تصریح کردهاند و در چندین روایت که ائمه معصومین (ع) نقل
شده آنها نیز طعام را به گندم و حبوبات تفسیر کردهاند لذا بسیاري از فقهاي شیعه ذبیحه اهل کتاب را پاك نمیدانند و اسلام را در
ذابح شرط میکنند. البته این گفته شده که طعام به معناي حبوبات است در حالتی است که مطلق باشد ولی اگر قرینهاي در کار
باشد، میتوان گوشت را هم داخل در تحت طعام کرد مانند این آیه:
أُحِل لَکُم صَیدُ البَحرِ وَ طَعامُه مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ (مائده/ 96 ) براي شما صید دریا و خوراك آن حلال شده است متاعی براي شما و
کاروانیان.
در این آیه به قرینه این طعام به دریا نسبت داده شده، شامل گوشت میشود چون در دریا حبوبات وجود ندارد ولی اگر طعام را
مطلق بگذاریم، به معناي گندم و سایر حبوبات خواهد بود.
یکی دیگر از چیزهایی که بر مؤمنان حلال شده است، ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و زنان پاکدامن از اهل کتاب است
مشروط بر این مهریه آنها را بدهند و کسانی که با آنها ازدواج میکنند زناکار نباشند و روابط نامشروع با دوست دختر نداشته
باشند. فقهاي اهل سنت ظاهر این آیه را گرفتهاند و ازدواج با زنان اهل کتاب از یهود و نصاري را بطور کلی جایز دانستهاند ولی
جمعی از فقهاي شیعه با توجه به بعضی از روایاتی که از ائمه معصومین رسیده است تنها ازدواج موقت و متعه با زنان اهل کتاب را
جایز دانستهاند و ازدواج دائم با آنها را اجازه ندادهاند.
در مقابل این گروه بعضی دیگر از فقهاي شیعه ازدواج دائم با زنان اهل کتاب را جایز دانستهاند و مرحوم صاحب جواهر با تحقیق
به این نتیجه رسیده که آیه وَ المُحصَنات مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ شامل عقد دائم هم میشود و «1» مفصلی که در این باره انجام داده
روایات متعددي از ائمه معصومین داریم که اجازه ازدواج دائم با زنان اهل کتاب را داده است و روایاتی را که از آنها عکس این
مطلب ظاهر میشود
-----------------------------------
[.....] . 1)- محمّد حسن نجفی، جواهر الکلام ج 30 ص 31 )
صفحه : 78
باید به نحوي توجیه کرد.
بعضیها مدعی شدهاند که هر چند که این آیه دلالت بر جواز نکاج با زنان اهل کتاب را دارد ولی با آیات زیر نسخ شده است:
وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات (بقره/ 221 ) با زنان مشرك ازدواج نکنید.
وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم الکَوافِرِ (ممتحنه/ 10 ) زنان کافر را پیش خود نگهداري نکنید.
ولی باید دانست که سوره مائده آخرین سورهاي است که نازل شده و در روایات بسیاري آمده است که هیچیک از آیات سوره
مائده نسخ نشده است چون ناسخ نمیتواند مقدم بر منسوخ باشد و اگر بنا بر نسخ باشد باید گفت که آیه سوره مائده (آیه مورد
و بنابراین، آیه سوره مائده محکم است و نسخ «1» بحث) آن آیات را نسخ میکند همانگونه که در بعضی از روایات آمده است
نشده و دلالت بر جواز ازدواج با زنان اهل کتاب میکند. ضمناً احتمال این منظور از وَ المُحصَنات مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ آن گروه
از زنانی باشند که قبلًا از اهل کتاب بودند بعداً مسلمان شدند و مسلمانان به خاطر سابقه کفر آنها با آنها ازدواج نمیکردند، احتمال
بسیار بعیدي است و با لحن آیه سازگار نیست.
صفحه 69 از 384
در پایان آیه مورد بحث اضافه میکند که هر کس به ایمان کفر ورزد یعنی پس از اسلام روي به کفر آورد و احکام اسلام را انکار
کند، عملهاي او حبط و تباه میشود و در آخرت نیز از زیانکاران خواهد بود. این سخن براي تأکید براحکامی است که در آیه گفته
شده و این یکی از شیوههاي قرآن است که پس از بیان احکام، مطلبی را براي محکم کاري میآورد که گاهی از باب تشویق است
و گاهی از باب تهدید و تنبیه.
-----------------------------------
. 1)- وسائل الشیعه ج 14 ص 413 )
صفحه : 79
چند روایت
«1». -1 عن سماعۀ عن ابی عبد اللّه (ع) قال سألته عن طعام اهل الکتاب و ما یحل منه، قال الحبوب
سماعه میگوید: از امام صادق درباره طعام اهل کتاب پرسیدم و این چه چیزي از آن حلال است! فرمود: حبوبات.
-2 عن معاویۀ بن وهب عن ابی عبد اللّه (ع) فی الرجل المؤمن یتزوّج الیهودیۀ و النصرانیۀ. قال: اذا صاحب المسلمۀ فما یصنع
بالیهودیۀ و النصرانیۀ! فقلت له: یکون له فیها الهوي، فقال: ان فعل فلیمنعها من شرب الخمر و اکل لحم الخنزیر و اعلم ان علیه فی
«2». دینه غضاضه
معاویۀ بن وهب از امام صادق نقل میکند درباره مرد مسلمانی که با زن یهودي یا نصرانی ازدواج میکند. فرمود: اگر زن مسلمان
در اختیار دارد زن یهودي و نصرانی را چه میکند! به او گفتم: مورد علاقه اوست. فرمود: اگر هم ازدواج کند او را از خوردن
شراب و گوشت خوك منع کند و بدان که او را در دین خود کمبودي است.
مَن یَکفُر بِالإِیمان فَقَد » : -3 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: ادنی ما یخرج به الرجل من الاسلام ان یري الراي بخلاف الحق فیقهم علیه. قال
امام صادق (ع) فرمود: کمترین چیزي که انسان را از اسلام بیرون میکند این است که اندیشهاي بر خلاف حق داشته «3»«ُ حَبِطَ عَمَلُه
« هر کس به ایمان کفر ورزد عمل او تباه میشود » باشد و بر آن اصرار کند (خداوند) فرمود
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 6
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین وَ إِن
کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَ فَرٍ أَو جاءَ أَحَ دٌ مِنکُم مِنَ الغائِطِ أَو لامَستُم النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً
( فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم مِنه ما یُرِیدُ اللّه لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرَج وَ لکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُم وَ لِیُتِم نِعمَتَه عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ ( 6
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 6، ص 263 )
. 2)- کافی، ج 6، ص 33 )
. 3)- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 297 )
صفحه : 80
اي کسانی که ایمان آوردهاید چون به نماز برخاستید، پس صورتها و دستهایتان را تا آرنجها بشویید و سرها و پاهایتان را تا دو
صفحه 70 از 384
برآمدگی روي پا مسح کنید و اگر جنب بودید خود را پاك کنید و اگر مریض و یا در سفر بودید و یا یکی از شما از نشیمنگاه
(محل قضاي حاجت) آمد، یا زنان را لمس کردید و آب نیافتید، پس بر خاك پاکی تیمم کنید پس صورتها و دستهایتان را از آن
مسح نمایید. خداوند نمیخواهد دشواري به شما قرار دهد بلکه میخواهد شما را پاك سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد
.( که سپاسگزاري کنید ( 6
نکات ادبی
در اینجا، آهنگ نماز کردید، به نماز برخاستید. « قمتم الی الصلوة » -1
وجوه جمع وجه، صورت، روي. و حدّ آن طبق موازین شیعه از نظر طول از رستنگاه مو در پیشانی تا پایان زنخدان و « وجوهکم » -2
از نظر عرض آن مقدار از صورت که میان دو انگشت سبابه و ابهام قرار گیرد. بعضیها عرض آن را از گوش میدانند.
است مانند لا تأکلوا اموالکم الی اموالهم. ولی میتوان گفت که الی به « مع » گفته شده که الی در اینجا به معناي « الی المرافق » -3
هم به دست تا مچ و هم تا آرنج و هم تا شانه گفته میشود و در اینجا « ید » آمده چون « ایدي » معناي خودش است و براي بیان حدّ
معین میکند که دستان تا آرنج مورد نظر است و البته به هیچ
صفحه : 81
وجه دلالت بر این ندارد که دستان را از نوك انگشتان به طرف آرنج بشویید و ضمناً در اینجا غایت داخل در مغیّاست چون گفته
از یک جنس باشد، حکم شامل هر دو طرف میشود. « الی » شده که اگر قبل و بعد
جمع مرفق، آرنج دست. « مرافق » -4
با در اینجا بعضیّه است یعنی مسمّاي سر کفایت میکند. « برءوسکم » -5
در بعضی از قرائتها با نصب و در بعضی از قرائتها با جر خوانده شده ولی در قرآنهاي موجود با نصب آمده و در هر « ارجلکم » -6
صورت عطف به رؤسکم است. اگر ارجلکم را با نصب بخوانیم عطف به محل برءوسکم میشود که منصوب است و اگر آن را با
جرّ بخوانیم عطف به ظاهر برءوسکم میشود که مجرور است.
تثنیه کعب به معناي قوزك پا، برآمدگی روي پا. « کعبین » -7
کسی که غسل جنابت بر گردن دارد که به سبب انزال منی و یا دخول حشفه حاصل میشود. « جنب » -8
محلی که انسان در آنجا قضاي حاجت میکند، مستراح. و این به مدفوع انسان غایط گفته میشود از باب مجاز است. « غائط » -9
خاك. گاهی گفته میشود که صعید به معناي مطلق زمین است ولی معناي اول درست میباشد. « صعید » -10
سختی، دشواري. « حرج » -11
تفسیر و توضیح
آیه ( 6) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ ... دین مقدس اسلام براي طهارت و پاکیزگی جسم و روح انسان برنامههاي
گوناگونی دارد. طهارت روحی به وسیله تقویت ایمان و انجام عبادت حاصل میشود و طهارت جسمی هم با دوري از نجاسات به
دست میآید. در این میان یک نوع دیگر از طهارت وجود دارد که هم جسمی و هم روحی و معنوي است و آن طهارتهاي سه گانه
یعنی غسل و وضو و
صفحه : 82
تیمم است که هنگام انجام عباداتی چون نماز و روزه و طواف و خواندن قرآن، باید آن طهارت معنوي را به دست آورد. پاك
صفحه 71 از 384
مینامند. « حدث » و غسل و وضو و تیمم را طهارت از « خبث » کردن نجاسات را طهارت از
در این آیه شریفه موجبات وضو و غسل و تیمم و کیفیت آنها بیان شده است و نخست به بیان وضو میپردازد و یکی از موجبات
آن را ذکر میکند و آن خواندن نماز است. طبق این آیه کسی که میخواهد نماز بخواند حتماً باید وضو داشته باشد و اعمال وضو
را انجام بدهد.
از ظاهر آیه چنین برمیآید که براي هر نمازي باید وضو گرفت ولی فقهاي اسلام با توجه به سنت نبوي از این ظاهر دست
برداشتهاند و گفتهاند با یک وضو میتوان چندین نماز خواند و تا وضو باطل نشده است هر قدر نماز بخواند میتواند. چون ثابت
شده که پیامبر اسلام با یک وضو دو نماز را ادا کرد.
کیفیت وضو در این آیه به این صورت آمده که صورتها و دستهاي خود را همراه با آرنجها بشویید و به سرها و پاهایتان تا
برآمدگی روي پا مسح بکشید.
در اینجا چند مطلب وجود دارد که مورد اختلاف میان شیعه و سنّی است که به طور اجمال به ذکر آنها میپردازیم:
-1 از نظر فقه شیعه و اهلبیت شستن دستها باید از آرنج به طرف انگشتان باشد ولی فقهاي اهل سنت ضمن این اینگونه شستن را
در آیه شریفه براي « الی » باطل نمیدانند، میگویند بهتر است که شستن از نوك انگشتان به سوي آرنج باشد. البته با توجه به این
است در خود آیه قرینهاي بر این کار وجود ندارد ولی چون ائمه معصومین نوع شستن دست را چنین ذکر کردهاند « ایدي » بیان حدّ
سخن آنها حجت است و آنها به شریعت جدّشان بیشتر از دیگران آگاهی دارند. ضمناً این نوع شستن مطابق با طبیعت است و نوعاً
انسان وقتی دست خود را میشوید از بالا به پایین میشوید.
-2 در فقه شیعه مسح قسمتی از سر از طرف جلو واجب است ولی بسیاري از
صفحه : 83
به روشنی دلالت دارد که منظور « برءوسکم » در « با » فقهاي اهل سنت مسح تمام سر را واجب میدانند. در حالی که وجود حرف
گفته میشد. « رؤسکم » قسمتی از سر است و اگر همه سر مورد نظر بود
-3 از نظر فقه شیعه و اهلبیت، آنچه واجب است مسح دو پاست و نه شستن آن ولی بسیاري از فقهاي اهل سنت شستن دو پا را
واجب میدانند و این در حالی است که آیه شریفه به روشنی دلالت بر مسح پاها دارد چون نظم کلام عربی اقتضا میکند که کلمه
عطف میکنند و توجه ندارند که حکم « وجوهکم » عطف شود ولی آنها این کلمه را به کلمه « برءوسکم » به کلمه « و أرجلکم »
قطع شده است و در یک کلام فصیح نمیتوان لفظی را به چیزي که حکم آن قطع شده عطف کرد « و امسحوا » با آمدن « وجوهکم »
و باید به نزدیکترین کلمهاي که عطف بر آن صحیح باشد عطف نمود.
که نصب است عطف شده و این در کلام عربی یک چیز « برءوسکم » با نصب آمده براي آن است که به محل « ارجلکم » و این
معمولی است و هیچ ایرادي ندارد.
را با جرّ « ارجلکم » را با نصب بخوانیم ولی طبق قرائت دیگر که از بزرگان قرّاء نقل شده و « ارجلکم » این در صورتی است که
میشود و در هر صورت حکم آن مسح کردن است نه « برءوسکم » خوانده، دیگر جاي گفتگو باقی نمیماند و قطعاً عطف به کلمه
شستن.
بنابراین، دلالت آیه شریفه بر وجوب مسح پاها روشن است فقط آنچه میماند این است که اهل سنت در بعضی روایات خود نقل
کردهاند که پیامبر به هنگام وضو پاهاي خود را میشست. در پاسخ میگوییم که در مقابل این روایات، روایات قطعی از ائمه
اهلبیت در دست داریم که آنها میگویند پیامبر در وضو پاهاي خود را مسح میکرد و البته از طریق اهل سنت هم بعضی از روایات
به این معنا دلالت دارد و همه میدانیم که اهلبیت براي بیان حالات پیامبر شایستهتر از دیگران هستند. و اگر هم روایات اهل سنت
صفحه 72 از 384
در مورد شستن پا درست باشد، نسخ قرآن با سنت لازم
صفحه : 84
میآید که کسی نمیتواند به آن ملتزم شود.
پس از بیان کیفت وضو به ذکر غسل میپردازد و میفرماید اگر جنب شدید خود را پاك کنید و منظور از این پاکی غسل کردن
است که کیفیت آن با سنت قطعی معلوم است و آن شستن تمام سر و سپس شستن طرف راست بدن و سپس شستن طرف چپ بدن
است با شرایط خاصی که در کتب فقهی آمده است. البته میدانیم که موجب غسل فقط جنابت نیست بلکه موجبات دیگري هم
دارد مانند حیض و نفاس و استحاضه و مس میت و ...
در دنباله آیه حکم کسی را که از گرفتن وضو و انجام غسل معذور است بیان میکند و آن این چنین شخصی باید تیمم کند و چون
این قسمت از آیه تقریباً تکرار آیه 43 از سوره نساء است و ما در آنجا این آیه را به تفصیل شرح و تفسیر کردیم، خوانندگان به
آنجا رجوع کنند.
در پایان آیه، علت و فلسفه این طهارتهاي سه گانه را ذکر میکند و خاطر نشان میسازد که این احکام براي آن نیست که شما را به
زحمت اندازیم و براي شما دشواريهایی به وجود آوردیم بلکه تشریع این احکام براي آن است که خداوند میخواهد شما را پاك
کند و شما با پاکیزگی زندگی کنید و نیز میخواهد نعمت خود را بر شما تمام کند و احکامی را که سعادت دنیا و آخرت شما را
تضمین میکند، براي شما ابلاغ نماید و شما قدر نعمتهاي خدا را بدانید و سپاسگزار باشید.
میگویند و به وسیله آن در « لا حرج » فقهاي اسلام از جمله پایانی این آیه یک قاعده کلی به دست آوردهاند که به آن قاعده
مواردي که حکمی موجب حرج و دشواري براي مکلف است و اصل تشریع آن مشکوك است، آن حکم را نفی میکنند این
و قواعد فقهی دیگر کاربردهاي متعددي دارد. « قاعده لا ضرر » قاعده مانند
صفحه : 85
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 7 الی 10
اشاره
وَ اذکُرُوا نِعمَۀَ اللّه عَلَیکُم وَ مِیثاقَه الَّذِي واثَقَکُم بِه إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ عَلِیم بِذات الصُّدُورِ ( 7) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
کُونُوا قَوّامِینَ لِلّه شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم عَلی أَلاّ تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَب لِلتَّقوي وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ
( 8) وَعَدَ اللّه الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم ( 9) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصحاب الجَحِیم ( 10 )
و به یاد آورید نعمت خدا را بر شما و پیمانی را که با شما بسته است هنگامی که گفتید:
( شنیدیم و فرمان بردیم. و از خدا پروا کنید همانا خداوند به رازهایی که در سینههاست، داناست ( 7
اي کسانی که ایمان آوردهاید همواره بپاخیزندگان براي خدا و گواهان به عدل باشید و دشمنی قومی شما را وادار نسازد که
( عدالت نکنید عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا کنید همانا خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است ( 8
( خداوند به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته انجام دادهاند وعده داده که براي آنان آمرزش و پاداش بزرگی است ( 9
( و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آنان یاران دوزخ هستند ( 10
نکات ادبی
صفحه 73 از 384
مصدر میمی، پیمان محکم. « میثاق » -1
صاحب سینه و منظور از آن رازهایی است که در سینهها و دلهاست. کلمه ذات در قرآن به معناي فلسفی آن « ذات الصدور » -2
یعنی نفس و جوهر استعمال نشده است. ضمناً منظور از سینهها در اینجا همان قلبهاست چون سینه جایگاه قلب است.
جمع قوّام، کسی که همواره بر کاري قیام کند و در آن تکرار و ثبات لحاظ شده است. « قوّامین » -3
صفحه : 86
عدل و داد. اصل آن به معناي سهم است و اگر سهمی که داده میشود مطابق با عدالت باشد قسط به معناي عدل خواهد « قسط » -4
بود و اگر ظالمانه باشد قسط به معناي ظلم خواهد بود و بنابراین قسط از اضداد است که هم به معناي عدل و هم به معناي ظلم آمده
است.
این تعبیر در آیه دوم از همین سوره معنا شد. « لا یجرمنکم شنئان » -5
دوزخ. از جحمۀ مشتق شده که به معناي شدت شعلهور شدن آتش است. « جحیم » -6
تفسیر و توضیح
10 ) وَ اذکُرُوا نِعمَ ۀَ اللّه عَلَیکُم ... ظهور اسلام نعمتی بزرگ بلکه بزرگترین نعمت براي همه انسانها و بخصوص براي - آیات ( 7
اعراب عصر جاهلی بود که دستاوردهاي عظیمی هم از لحاظ اعتقادي و فرهنگی و هم از لحاظ سیاسی و اقتصادي در جامعه آن
روز پدید آورد. اینک در این آیه خداوند این نعمت بزرگ را به یاد مسلمانان میاندازد و نیز پیمانی را که آنان با خدا بسته بودند
یادآور میشود. منظور از نعمت همان اسلام است و خداوند در بعضی آیات دیگر نیز این نعمت را به یاد مسلمانان میآورد:
وَ اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم (آل عمران/ 103 ) و به یادآوردید نعمت خدا را بر شما هنگامی که شما
دشمنان بودید پس خدا میان دلهاي شما الفت ایجاد کرد.
و اما پیمانی که مسلمانان با خدا بسته بودند، همان تعهد به اسلام است که بارها و بارها بر آن تأکید کرده بودند و با پیامبر اسلام
بیعت کرده بودند بخصوص در بیعت شجره و رضوان بطور رسمی و علنی پیمان وفاداري به اسلام و آورنده آن بستند و بر آن
پایدار ماندند. آنها در آن روز با بیعت با پیامبر، همگی با زبان دل گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم. آنها با بیعتی که با پیامبر کردند در
واقع با خدا بیعت نمودند:
صفحه : 87
إِن الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ یَدُ اللّه فَوقَ أَیدِیهِم (فتح/ 10 ) کسانی که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خدا بیعت
میکنند، دست خدا بالاي دستهاي آنهاست.
لَقَد رَضِ یَ اللّه عَن المُؤمِنِینَ إِذ یُبایِعُونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ (فتح/ 18 ) همانا خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن
درخت بیعت کردند.
البته میتوانیم پیمان با خدا را که در آیه مورد بحث آمده به مفهومی عام و گسترده بگیریم که به پیمان انسانها با خدا در عالم ذرّ و
پیمانی که در فطرت انسانی وجود دارد و پیمانی که مسلمانی با پذیرش اسلام آن را میبندد و پیمانی که با بیعت رضوان و عقبه
بسته شد و پیمانی که در روز غدیر خم بر ولایت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب منعقد گردید، شامل شود و در همه این موارد،
آنها که پیمان بستند یا با زبان تکوین و یا با زبان معمولی گفتند: سَمِعنا وَ أَطَعنا شنیدیم و فرمان بردیم.
پس از یادآوري این نعمت و این میثاق، مؤمنان را به سوي تقوا میخواند و این بدانند که خداوند به آنچه در دلهاي آنهاست آگاه
است و از نیتها و قصدهاي آنان خبر دارد.
صفحه 74 از 384
با یادآوري نعمت خدا بر مؤمنان و میثاقی که با او بستهاند، اینک زمینه براي ذکر مطلبی مهم فراهم شده است و آن مطلبی است که
در آیه بعدي آمده و خطاب به مؤمنان آنها را به سوي عدل و قسط فرا میخواند و از آنها میخواهد که همواره براي خدا به پا
خیزند و تمام کار و کوششهایشان براي خدا باشد و نیز گواهان به عدل و قسط باشند و مطابق با عدل و انصاف شهادت دهند و
دشمنی با قومی آنها را وادار نکند که از دایره عدل و انصاف بیرون روند و در حق آنها شهادت ظالمانه بدهند. پس از بیان این
مطلب خاطر نشان میسازد که همیشه با عدالت رفتار کنید که عدالت به تقوا نزدیکتر است.
صفحه : 88
از نظر اسلام عدالت یک آرمان مقدس و با ارزشی است که مسلمانان، هم به صورت فردي و هم به صورت جمعی و در تمام
ارتباطها و پیوندهاي خود باید آن را عملی سازند و حتی درباره دشمنان خود نیز عدالت را رعایت کنند و جامعهاي براساس عدل و
قسط به وجود آورند. درباره اهمیت عدل و پرهیز از ستمگري آیات و روایات بسیار وارد شده است. بحث در این زمینه را به جاي
دیگري موکول میکنیم.
این آیه نظیر آیهاي است که در سوره نساء آمده:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم أَوِ الوالِدَین وَ الأَقرَبِینَ (نساء/ 135 ) اي کسانی که ایمان
آوردهاید بپاخیزندگان با عدل و داد و گواهان براي خدا باشید اگر چه به ضرر خودتان و یا پدر و مادر و یا نزدیکان باشد.
توجه کنیم که در آیه مورد بحث ما قَوّامِینَ لِلّه شُهَداءَ بِالقِسطِ ولی در این آیه قَوّامِینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه آمده است. شاید دلیل این
تغییر در عبارت این باشد که در سوره نساء دنباله آیه راجع به خود انسان و پدر و مادر و خویشان است و از مؤمنان خواسته میشود
که اگر به ضرر اینها هم باشد شهادت درست بدهند در اینجا اگر شهادت درست هم ندهد به ظاهر خلاف عدل نکرده چون
خویشان هستند و حق بر او دارند و فقط ایمان به خداست که میتواند انسان را وادار به شهادت درست کند ولی در سوره مائده
دنباله آیه راجع به دشمنان است و خواسته میشود که حتی در حق دشمنان هم شهادت درست بدهد. در اینجا اعتقاد به عدل و
قسط انسان را به اداي شهادت درست وادار میکند.
با گفتن این عدالت کنید که عدالت به تقوا نزدیکتر است، سخن از تقوا به میان میآورد و دستور میدهد که تقوا داشته باشید و از
خدا پروا کنید که خداوند به کارهایی که انجام میدهید داناست و از آن خبر دارد.
در آیات بعدي سرانجام کسانی که ایمان به خدا دارند و کارهاي شایسته انجام
صفحه : 89
میدهند و عاقبت کسانی که کافر شدند و آیات خدا را تکذیب کردند، به ترتیب گفته شده است بدینگونه که خداوند به گروه
اول وعده آمرزش و پاداش بزرگ و به گروه دوم وعده عذاب و دوزخ میدهد.
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 11
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ هَم قَوم أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَف أَیدِیَهُم عَنکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّلِ
( المُؤمِنُونَ ( 11
اي کسانی که ایمان آوردهاید نعمت خدا را بر خود به یاد آورید هنگامی که گروهی خواستند دستان خود را بر شما بگشایند پس
( خداوند دستان آنها را از شما بازداشت. و از خدا پروا کنید و مؤمنان تنها بر خدا توکل نمایند ( 11
صفحه 75 از 384
نکات ادبی
با تاء کشیده نوشته شده است. « نعمت » این از موارد معدودي است که در رسم الخط قرآن کلمه « نعمت » -1
خواست، اراده کرد، آهنگ نمود. «ّ هم » -2
بازداشت، منع کرد. «ّ کف » -3
واگذاشتن امور، خدا را وکیل خود دانستن. « توکّل » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 11 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَ ۀَ اللّه ... خداوند در طول رسالت پیامبر اسلام همواره حامی و نگهبان او بود و او و امّت
اسلامی را بارها از خطرهاي بزرگ و توطئههاي دشمنان نجات داد و این یکی از معجزات پیامبر اسلام (ص) بود که خداوند او و
دین او را از دست دشمنان غدّار و نیرومند نجات داد و آنها نتوانستند آسیبی بر پیامبر و دین او برسانند.
صفحه : 90
در این آیه خداوند، این حفظ و نگهداري معجزآسا را به عنوان نعمتی بر مسلمانان به حساب میآورد و از آنها میخواهد که نعمت
خدا را به یاد آورند هنگامی که قومی خواستند آسیبی بر مسلمانان وارد کنند ولی خداوند آنها را از آن کار بازداشت.
براي این آیه شأن نزولهایی گفته شده است از جمله این روزي پیامبر همراه با بعضی از اصحاب به یهود بنی نضیر وارد شدند و میان
پیامبر و آنها پیمان عدم تعرض برقرار بود. آنها به ظاهر به پیامبر و همراهان احترام کردند ولی در باطن میخواستند در همانجا بطور
ناگهانی پیامبر و همراهان را بکشند. در حال جبرئیل نازل شد و پیامبر را از توطئه آنها آگاه ساخت و پیامبر و اصحاب از آنجا دور
شدند و این آیه ناظر به همین جریان است.
همچنین گفته شده که آیه ناظر به جریان جنگ بنی ذبیان است و پیامبر به خاطر حاجتی از سپاهیان خود دور شد، در آن حال
بارانی بارید و لباسهاي پیامبر خیس شد دشمنان از دور او را میدیدند یکی از آنها به نام دعثور بن حرث پیش آمد و بالاي سر
پیامبر ایستاد و شمشیر خود را بالا برد و گفت: اي محمّد امروز چه کسی تو را از دست من نجات خواهد داد! پیامبر فرمود: خدا. در
این حال جبرئیل بر سینه او زد و شمشیر از دستش افتاد و پیامبر آن شمشیر را برداشت و گفت: امروز چه کسی تو را از دست من
نجات میدهد! گفت: هیچ کس و مسلمان شد.
غیر از اینها شأن نزولهاي دیگري هم گفته شده و لحن آیه بگونهاي است که به یک قضیه خاصی نظر دارد هر چند که خداوند
همواره نگهبان و حافظ پیامبر و مسلمانان از شرّ دشمنان اسلام بود.
در دنباله آیه و پس از یادآوري این نعمت بزرگ، مسلمانان را به سوي دو چیز میخواند: تقوا و توکل. تقوا آن حالت خداترسی
است که انسان را از ارتکاب گناهان بازمیدارد و توکل واگذار کردن کارها به خدا و خدا را وکیل خود دانستن است. البته توکل
به معناي آن نیست که انسان دست روي دست بگذارد و کاري انجام بدهد
صفحه : 91
بلکه توکل آن است که انسان هر چه در توان دارد تلاش کند و در عین حال به نتیجه رسیدن کارها را از خدا بخواهد و به او
واگذار کند در چنین حالتی خداوند به کمک انسان میآید و او را یاري میکند. علاوه بر این داشتن این روحیه خود باعث اعتماد
به نفس و استفاده بهینه از امکانات است.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 12 الی 13
صفحه 76 از 384
اشاره
وَ لَقَد أَخَذَ اللّه مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ وَ بَعَثنا مِنهُم اثنَی عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللّه إِنِّی مَعَکُم لَئِن أَقَمتُم الصَّلاةَ وَ آتَیتُم الزَّکاةَ وَ آمَنتُم بِرُسُلِی وَ
عَزَّرتُمُوهُم وَ أَقرَضتُم اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً لَأُکَفِّرَن عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ لَأُدخِلَنَّکُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ مِنکُم
فَقَد ضَل سَواءَ السَّبِیل ( 12 ) فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَۀً یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه وَ نَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه وَ لا
( تَزال تَطَّلِع عَلی خائِنَۀٍ مِنهُم إِلاّ قَلِیلًا مِنهُم فَاعف عَنهُم وَ اصفَح إِن اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ ( 13
و خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آنها دوازده سرپرست برانگیختیم و خداوند گفت: همانا من با شما هستم. اگر شما نماز
را برپا دارید و زکات را بپردازید و به پیامبران من ایمان بیاورید و آنان را گرامی بدارید و براي خدا قرضی نیکو بدهید، البته
بدیهایتان را از شما میزدایم و شما را به بهشتهایی وارد میکنم که از زیر آنها نهرها جاري است.
( پس هر کس از شما از این پس کافر شود، براستی از راه راست گمراه شده است ( 12
پس به سبب پیمان شکنی آنها، آنها را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت نمودیم. آنها سخنان را از جایگاههاي خود تغییر میدادند
و قسمتی از آنچه را که به آنها یادآوري شده بود، فراموش کردند و پیوسته (اي پیامبر) بر خیانتی از آنها پی میبري مگر اندکی از
آنها.
.( پس آنان را عفو کن و از آنان درگذر همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد ( 13
صفحه : 92
نکات ادبی
بزرگ، سرپرست، سرور. از ماده نقب مشتق شده که به معناي کندن و کاوش کردن و نقب زدن است. گویا بزرگ یک « نقیب » -1
قوم درباره اسرار و حالات آنها کاوش میکند.
گفته میشود به جهت « تعزیر » از تعزیر به معناي گرامی داشتن و کمک کردن است و اینک به بعضی از مجازاتها « عزرتموهم » -2
آن است که با این مجازات، شخص تأدیب و اصلاح میشود و این نوعی کمک کردن به اوست.
و این از باب افعال نیست اشکالی ندارد. نظیر: انبت نباتا. « اقرضتم » مفعول مطلق براي « قرضا » -3
از تکفیر به معناي زدودن و نادیده گرفتن بدیها و گناهان. « لاکفّرن » -4
وسط راه و منظور همان راه مستقیم و راست است. « سواء السبیل » -5
زایده و براي تأکید است. « فبما نقضهم » در « ما » -6
سخت و محکم و غیر قابل نفوذ. وقتی کسی قساوت قلب پیدا میکند یعنی دل او سخت میشود و سخن حق در او اثر « قاسیه » -7
نمیکند.
بهرهاي، بخشی، قسمتی. « حظّا » -8
مصدر است به معناي خیانت و وزن فاعله یکی از اوزان مصدري است مانند: عافیه، عاقبه، طاغیه. « خائنۀ » -9
عفو کردن، درگذشتن. « صفح » -10
تفسیر و توضیح
13 ) لَقَد أَخَذنا مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ ... کارشکنیها و توطئههاي مداوم یهود عصر پیامبر که همواره درصدد آسیب رساندن - آیات ( 12
صفحه 77 از 384
به مسلمانان بودند سبب شد که قرآن کریم اطلاعات گستردهاي را درباره یهود و سابقه تاریخی و روحیّات و عملکرد آنها در اختیار
پیامبر اسلام بگذارد و لذا در آیات بسیاري از قرآن کریم اطلاعات
صفحه : 93
جالبی درباره قوم یهود آمده است و از جمع بندي آنها روح عصیانگري و بهانه جویی و عناد و لجاجت یهود به خوبی مشهود است
آنها حتی با حضرت موسی هم خوب کنار نمیآمدند و به او خیانت و نقض عهد میکردند. ذکر این مطالب براي تسلاي خاطر
پیامبر اسلام بود.
اینک در این آیات فرازهاي دیگري از حالات یهود و بنی اسرائیل را بیان میکند و در پایان، خیانتگري آنها را تذکر میدهد.
و سرپرست انتخاب « نقیب » نخست میفرماید که خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت سپس اضافه میکند که ما از آنها دوازده نفر
کردیم. چون قوم بنی اسرائیل به دوازده گروه به نام دوازده سبط تقسیم میشدند. معلوم میشود که از هر گروهی یک سرپرست
انتخاب شده است. آنگاه خداوند به آنها فرمود: من با شما هستم یعنی اگر درست عمل کنید، از کمکهاي الهی برخوردار خواهید
شد.
پس از این بیان، خداوند پنج صفت را برمیشمارد که اگر آنها این پنج صفت را در خود ایجاد کنند، خداوند از گناهان گذشته
آنها صرفنظر خواهد کرد و آنها را در قیامت به بهشت خواهد برد. آن بهشتی که نهرها از زیر درختان آن جاري است. آن پنج
صفت عبارتند از: برپا داشتن نماز، پرداخت زکات واجب، ایمان به پیامبران خدا، گرامی داشتن و کمک کردن به آنها و بالاخره
انفاق از مالهاي خود که از آن به قرض دادن به خدا تعبیر آورده شده و منظور از آن صدقه مستحبی است. پس از ذکر این موارد
میفرماید: از این پس هر کس از شما کافر شود، همانا از راه راست گمراه شده است.
می دانیم که بنی اسرائیل این کارها را انجام ندادند بخصوص آنها در مورد ایمان به پیامبران خدا و کمک به آنها کارنامه سیاهی
دارند آنها نه تنها به پیامبرانی چون عیسی و محمّد (ص) ایمان نیاوردند حتی پیامبرانی را مانند زکریا و یحیی کشتند.
به همین سبب است که در آیه بعدي از پیمان شکنی یهود خبر میدهد و میفرماید: به خاطر پیمان شکنی آنها، آنها را لعنت کردیم
و دلهایشان را سخت
صفحه : 94
نمودیم. وقتی دل انسان را قساوت گرفت، دیگر سخن حق در آن اثر نمیکند و توفیق هدایت از انسان سلب میشود. بارها گفتهایم
این خداوند از گروهی سلب توفیق میکند و آنها را گمراه میسازد، بدان معنا نیست که خداوند با آنها بیجهت و از همان آغاز
چنین رفتار میکند بلکه طبق آیات متعدد قرآن، گمراه کردن خدا پس از آن صورت میگیرد که شخص با اختیار خود، کفر را بر
ایمان ترجیح میدهد و گمراه میشود و همین گمراهی اختیاري او را از عنایتها و هدایتهاي خاص خداوند محروم میسازد (در این
باره پیشتر، به تفصیل سخن گفتهایم) یکی از کارهاي بسیار زشت بنی اسرائیل که ناشی از همان محرومیت از عنایات الهی است،
این بود که دانشمندان آنها که تورات را در اختیار داشتند، سخنان خدا را به نفع خود تغییر میدادند و آن را تحریف میکردند و
مهمترین تحریف آنها کتمان آیات مربوط به ظهور پیامبر اسلام بود و آنها بدینگونه قسمت مهمی را از آنچه به آنها یادآوري شده
بود، به دست فراموشی میسپردند. این است که قرآن در این آیه میفرماید: آنها بخشی از آنچه به آنها تذکر داده شده بود فراموش
کردند.
در ادامه آیه و پس از بیان پیمان شکنی و تحریفهاي یهود، سخن را متوجه پیامبر اسلام (ص) میکند و اظهار میدارد که تو پیوسته
و همواره به خیانتهاي آنها آگاه میشوي جز اندکی از آنها که خیانت نمیکنند. معلوم میشود که خیانتها و توطئههاي یهود بطور
مداوم و مرحله به مرحله ادامه داشت و پیامبر هر روز در انتظار خیانت و توطئه جدیدي از سوي آنها بود و دیگر این اکثر آنها
صفحه 78 از 384
خیانتکار بودند چون فقط اندکی از آنها را استثنا میکند.
در پایان آیه خطاب به پیامبر میفرماید: از آنها درگذر و آنها را ببخش که خداوند نیکوکاران را دوست دارد و این شاید اشاره به
این باشد که اگر کسانی از یهود مسلمان شدند و پیش تو آمدند، خیانتهاي سابق آنها را نادیده بگیر و از گناه گذشته آنها درگذر.
صفحه : 95
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 14 الی 16
اشاره
وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاري أَخَ ذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه فَأَغرَینا بَینَهُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم القِیامَۀِ وَ سَوفَ یُنَبِّئُهُم اللّهُ
بِما کانُوا یَصنَعُونَ ( 14 ) یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُونَ مِنَ الکِتاب وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ قَد جاءَکُم مِنَ
اللّه نُورٌ وَ کِتاب مُبِین ( 15 ) یَهدِي بِه اللّه مَن اتَّبَعَ رِضوانَه سُبُلَ السَّلام وَ یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ بِإِذنِه وَ یَهدِیهِم إِلی صِ راطٍ
( مُستَقِیم ( 16
و از کسانی که گفتند ما نصرانی هستیم، پیمانشان را گرفتیم پس قسمتی از آنچه را که به آنها یادآوري شده بود فراموش کردند.
( پس میانشان تا روز قیامت دشمنی و کینه انداختیم و بزودي خداوند آنان را از آنچه انجام دادهاند آگاه میسازد ( 14
اي اهل کتاب فرستاده ما به سوي شما آمده و براي شما بسیاري از آنچه را که از کتاب پنهان میکردید، بیان میکند و از بسیاري
( درمیگذرد. همانا از جانب خدا به سوي شما نوري و کتابی روشن آمده است ( 15
خداوند به وسیله آن کسانی را که از خوشنودي او پیروي کردهاند به راههاي سلامت هدایت میکند و آنها را به لطف خود از
( تاریکیها به سوي نور بیرون میآورد و آنها را به راه راست رهنمون میشود ( 16
نکات ادبی
در اصل « اغرینا » انداختیم، قرار دادیم. از اغراء به معناي وادار کردن کسی به چیزي و چسباندن چیزي به چیزي. ضمناً « فاغرینا » -1
بوده واو در مرتبه چهارم قرار گرفته بود به یا قلب شد. « اغرونا »
کینه. « بغضاء » دشمنی و « عداوت » -2
خبر میدهد، آگاه میسازد. « ینبئ » -3
با این جمع نیست در عین حال در رسم الخط مصحف بعد از واو آن الف نوشته شده است. « یعفوا » -4
صفحه : 96
سلامتی، امنیت، اسلام. « سلام » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 14 ) وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاري ... پس از بیان انحراف یهود از راه مستقیم و این آنها بعضی آیات خدا را به دست فراموشی
سپردند، اینک به ذکر نصاري و مسیحیان میپردازد و این آنان نیز مانند یهود بخشی از آیات الهی را که به آنها داده شده بود از یاد
بردند و آن را به مردم اعلام نکردند. با این از آنان پیمان گرفته شده بود. اساساً کسی که به دینی معتقد میشود به تمام محتواي آن
دین متعهد و ملتزم میشود و به نوعی پیمان میبندد. نصاري نیز با اعتقاد به دین مسیح ملتزم بودند که به تمام آیات انجیل عمل
صفحه 79 از 384
کنند و آن را تغییر ندهند. اما دیدیم که نصاري نیز مانند یهود در کتاب آسمانی خود دست بردند و آن را به نفع خود تغییر دادند و
آن قسمت از آیات خدا را که مربوط به نشانههاي پیامبر اسلام بود یا تحریف کردند و یا اگر اشاراتی از آن هم باقی ماند آن را به
نحوي توجیه کردند و مردم معمولی را از حقیقت آن بیخبر گذاشتند و گرنه در همان آغاز ظهور اسلام میبایست جلوتر از
دیگران به اسلام روي میآوردند.
براي آن است که آنها نصاري حقیقی نبودند که دین « نصاري » و نمیفرماید « کسانی که گفتند ما نصرانی هستیم » : این میفرماید
اطلاق شده و این به خاطر غلبه این « نصاري » خدا را نصرت کنند بلکه این فقط یک ادعا بود البته در بعضی از آیات دیگر به آنها
نام در مسیحیان بوده است. این احتمال هم وجود دارد که مسیحیان بعدها براي خود نام نصاري را گذاشتند و این نام مورد رضایت
خدا نبوده است.
پیمان گرفتن از نصاري نیز مانند پیمان گرفتن از یهود است و منظور از آن تعهد مسیحیان به دین حضرت مسیح است و اساساً هر
کسی که به دینی معتقد باشد و به آن ایمان آورده باشد، به رعایت اصول و مبانی و احکام آن متعهد شده است مسیحیان نیز متعهد
بودند که به تمام آیات انجیل عمل کنند ولی قسمتی از آن آیات
صفحه : 97
را نادیده گرفتند و به دست فراموشی سپردند و آن همان قسمتی بود که در آن مژده ظهور پیامبر اسلام داده شده بود. خوشبختانه با
وجود تحریفهایی که در اناجیل موجود شده است در عین حال مژده ظهور پیامبر اسلام هنوز هم در اناجیل کنونی وجود دارد.
به خاطر همان شکستن پیمان الهی از سوي نصاري خداوند در میان آنها تا روز قیامت، دشمنی و کینه خواهد افکند و این نتیجه
قهري اعمال ناشایست آنهاست و میدانیم که مسیحیان از همان آغاز دچار اختلاف و درگیري شدند و حتی در میان حواریون
عیسی اختلاف پیدا شد و یهوداي اسخریوطی جاي مسیح را به دشمنان نشان داد و از آن پس مسیحیان همواره در اختلاف بودهاند
و مذاهب گوناگونی در میان آنها پیدا شده که همدیگر را تکفیر کردهاند مانند یعقوبیه، نسطوریه و ملکانیه یا در عصر ما کاتولیک،
پروتستان و ارتدوکس. اختلاف آنان چنان عمیق است که امکان رفع آن وجود ندارد و تا روز قیامت هم ادامه خواهد یافت حتی
اگر در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) تمام مسیحیان مسلمان شوند باز کینه پیشینیان خود را به دل خواهند داشت.
وجود کینه و عداوت در میان مسیحیان مجازات دنیوي آنهاست و آنها در قیامت هم مجازات خواهند شد. در این آیه تذکر میدهد
که بزودي خداوند آنها را از کارهایی که انجام دادهاند آگاه خواهد ساخت. این مطلب مربوط به روز قیامت است که انسانها از
نتیجه اعمال خود آگاه خواهد شد.
16 ) یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا ... پس از اعلام این هم یهود و هم نصاري پیمان شکنی کردند، اینک هر دو - آیات ( 15
گروه را مخاطب قرار میدهد و میفرماید: اي اهل کتاب همانا پیامبر و فرستاده ما به سوي شما آمده و او بسیاري از چیزهایی را که
شما پنهان میداشتید بیان میکند و بسیاري را میبخشد. منظور این است که پیامبر اسلام بعضی از حقایق را که دانشمندان یهود و
نصاري آن را مخفی میکردند و براي حفظ موقعیت خود روي آنها پرده میکشیدند، بطور آشکار بیان
صفحه : 98
کرد و پرده از رازهاي پنهان آنها برداشت. مهمترین راز پنهان آنها که سعی در مخفی کردن آن داشتند، همان مژده ظهور پیامبر
اسلام و اوصاف و نشانههاي آن حضرت بود که آنها با علم به این اوصاف و نشانهها، کاري کرده بودند که مردم معمولی از آن بی
خبر باشند همچنین آنها بعضی از احکام الهی را مانند حکم رجم زناکاران مخفی کرده بودند ولی پیامبر اسلام این رازها را آشکار
ساخت و آن را به گوش مردم معمولی هم رساند.
در عین حال بسیاري دیگر از احکام و مسائل دینی بود که علماي یهود و نصاري آنها را تحریف کرده بودند و حقایق پوشیده مانده
صفحه 80 از 384
بود که پیامبر اسلام، آنها را فاش نساخت چون لزومی نداشت و احکام و مسایلی که پیامبر به مردم ذکر میکرد هر کدام که با
احکام موجود یهود و نصاري تطبیق نمیکرد، الزاماً نفی آن احکام بود. این میفرماید: بسیاري را بیان کرد و بسیاري را بخشید،
منظور این است که هم آنهایی که بیان کرد و هم آنهایی که بیان نکرد، به نوبه خود و با قطع نظر از دیگري بسیار بود و گرنه هر دو
در کنار هم نمیتوانند بسیار باشند. پس از تمهید این مقدمه اظهار میدارد که از سوي خداوند به سوي شما نور و کتاب مبین آمد.
منظور از نور پیامبر اسلام و منظور از کتاب مبین قرآن و یا منظور از هر دو قرآن است چون در آیات دیگر به قرآن نور اطلاق شده
است:
فَآمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ النُّورِ الَّذِي أَنزَلنا (تغابن/ 8) پس به خدا و پیامبرش و نوري که نازل کردیم ایمان بیاورید.
یک قرینه براي این منظور از نور و کتاب مبین هر دو قرآن است این است که در آیه بعدي میفرماید خداوند به وسیله آن هدایت
میکند و نمیفرماید به وسیله آنها و این نشان میدهد که هر دو یک چیزند و مفهوم واحدي دارند و چون کلمه کتاب آمده
نمیتوان گفت منظور پیامبر است پس منظور از هر دو قرآن میباشد. دیگر این آمدن پیامبر را در آغاز آیه بیان کرد و تکرار آن
لزومی نداشت.
خداوند به وسیله نور قرآن، کسانی را که ایمان به خدا دارند و دنبال خوشنودي
صفحه : 99
او هستند به راههاي سلامتی و عافیت رهنمون میشود و آنها را از تاریکیها به سوي روشنایی میبرد و به راه راست هدایت میکند.
حال باید دید که منظور از راههاي سلامتی و عافیت چیست! بدون شک منظور از آن، راههاي بهتر زیستن است و احکام نورانی
اسلام، هم سعات انسان را در این دنیا تأمین میکند و هم در آخرت او را به بهشت میرساند. با نور قرآن و ایمان، آن آرامش
خاطر و اطمینان قلب به انسان دست میدهد که زندگی دنیا مفهوم پیدا میکند و دوست داشتنی میشود و این نعمتی است که
کافران از آن بیبهرهاند.
با پیروي از قرآن و احکام آن، خداوند انسان را از تاریکها به سوي روشناییها میبرد و او را از گمراهیها و انحرافات بسیاري که
همیشه در کمین انسان است نجات میدهد و بدینگونه انسان را به راه راست هدایت میکند و این بالاترین سعادت براي انسان است
که در میان اینهمه راههاي کج و انحرافی، راه راست را پیدا کند و در آن گام نهد. گام نهادن در صراط مستقیم آرزوي همیشگی
یک مسلمان است که همواره در نمازهاي خود آن را از خدا طلب میکند: اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ.
در اینجا دو نکته را یادآور میشویم:
نخست این هدایت در این آیه به کسانی اختصاص داده شده که از خشنودي خداوند پیروي کنند و این هدایت، هدایت خاص
مؤمنان است و به طوریکه قبلًا نیز گفتهایم، هدایت الهی اقسامی دارد. قسمی از آن عام است و شامل مؤمن و کافر میشود و قسمی
دیگر اختصاص به مؤمنان دارد و آن بالا بردن مقام مؤمنان و رسانیدن آنها به مطلوب است.
به صورت مفرد آمده است. در قرآن هیچ کجا کلمه « صراط » به صورت جمع ولی « سبل » دوم این توجه کنیم که در این آیه
اگر چه به معناي راه خدا باشد گاهی جمع بسته شده است، بنابراین، باید میان این دو « سبیل » جمع بسته نشده ولی کلمه « صراط »
آن راه اصلی است که انسان را « صراط » فرق باشد و شاید منظور از
صفحه : 100
مستقیماً به سوي خدا میبرد و آن بیش از یکی نمیتواند باشد و گفتهاند که نزدیکترین راه میان دو نقطه خط مستقیم است و بیش
راههاي فرعی باشد که انسان را به راه اصلی یعنی همان صراط میرساند چون انسانها « سبل » یا « سبیل » از یکی نیست ولی منظور از
در فهم و درك و ظرفیت وجودي خود متفاوت هستند و راهی که یک پیامبر براي رسیدن به خدا انتخاب میکند با راه یک فرد
صفحه 81 از 384
عادي فرق دارد و هر انسانی مطابق با گنجایش فهم خود، معرفت به خدا پیدا میکند و این راهها گوناگون است و گفتهاند:
الطریق الی اللّه بعدد النفوس راههاي شناخت خدا به تعداد کل انسانهاست و هر کسی راه مخصوص به خود را دارد. از این جهت
در این آیه و چند آیه دیگر جمع بسته شده است مانند: « سبیل » است که
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا (عنکبوت/ 69 ) و کسانی که راجع به ما تلاش کنند آنها را به سوي راههاي خود هدایت
میکنیم.
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 17
اشاره
لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ المَسِیح ابن مَریَمَ قُل فَمَن یَملِک مِنَ اللّه شَیئاً إِن أَرادَ أَن یُهلِکَ المَسِیحَ ابنَ مَریَمَ وَ أُمَّه وَ مَن فِی
( الَأرض جَمِیعاً وَ لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما یَخلُق ما یَشاءُ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 17
همانا کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، کافر شدند. بگو: اگر خدا بخواهد مسیح فرزند مریم و مادرش و همه اهل
زمین را هلاك کند، چه کسی در مقابل خدا توانایی چیزي را دارد و براي خداست فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان
( آنهاست او هر چیزي را که بخواهد خلق میکند و خداوند بر هر چیزي تواناست ( 17
نکات ادبی
وقتی میان دو نام قرار « إبن » گفتیم معمول این است که کلمه « عیسی إبن مریم » همانگونه که در توضیح « المسیح إبن مریم » -1
گرفت همزه اول کلمه إبن، هم در تلفظ
صفحه : 101
و هم در کتابت میافتد ولی در رسم الخط قرآن چنین نیست و همزه در کتابت اثبات شده است. باید گفت که قواعد عربی قرنها
پس از نزول قرآن تنظیم شده است و نباید قرآن را تابع این قواعد کرد.
است یعنی توانایی دارد. « یقدر » در اینجا به معناي « یملک » -2
فرمانروایی، پادشاهی. و اگر با کسره اول باشد به معناي مالکیت و داشتن چیزي میآید. فاعل مُلک، مَلِک و فاعل « مُلک » -3
مِلک، مالک است.
توانا. فرق آن با قادر این است که در قدیر نوعی ثبوت و تکرار است یعنی او همواره قادر است. البته در قرآن به خدا قادر « قدیر » -4
هم اطلاق شده است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 17 ) لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ المَسِیح ... پس از آنکه مسیحیان از حضور حضرت مسیح محروم شدند، انحرافهاي بزرگی
در دین آنها به وجود آمد که شاید بزرگترین انحراف آنها همین مسأله باشد که در این آیه شریفه آمده است و آن این آنها مسیح
را تا سر حد خدایی بالا بردند و او را خدا دانستند و گفتند که خدا در مسیح حلول کرده و او خداست.
این اعتقاد انحرافی در انجیل یوحنا هم آمده و شاید همین عبارت باعث پیدایش چنین عقیده فاسدي شده است و این خود بهترین
دلیل بر تحریف اناجیل است. در آغاز انجیل یوحنا چنین میخوانیم:
صفحه 82 از 384
انجیل یوحنا باب اول جمله اول) در ادامه همین جملات و در جمله 14 ) « در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود »
میبینیم در آغاز خدا را همان کلمه معرفی میکند و در ادامه به « و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد » : چنین میخوانیم
صراحت میگوید که کلمه جسم شد و میان ما ساکن شد و منظور از آن، حضرت عیسی است و این به معناي حلول خدا بر عیسی و
اعتقاد به خدایی اوست و کسانی از مسیحیان که قایل به تثلیث هستند نیز در واقع مسیح را خدا
صفحه : 102
میدانند.
قرآن کریم در آیات پیشین، مسیحیان را از غلوّ در دین و عقیده به تثلیث بر حذر داشت (نساء/ 171 ) و اینک در این آیه به کفر
کسانی که به الوهیت مسیح اعتقاد دارند، حکم میکند و از پیامبر اسلام میخواهد که به مسیحیان بگوید: اگر خداوند بخواهد
مسیح و مادرش و حتی همه اهل زمین را هلاك کند، چه کسی قدرت دارد که از آن جلوگیري نماید! مسیح خود بنده و آفریدهاي
از بندگان خداست و اگر خدا او را هلاك کند، توانایی آن را ندارد که در برابر اراده خدا بایستد. پس چگونه است که اینان
همچون موجودي را که در مقابل قدرت خدا این چنین ضعیف است، خدا قلمداد میکنند!
البته مسیحیان در عین حال که اعتقاد به الوهیت مسیح دارند خدا را نیز قبول دارند و به عمومیت قدرت او نیز معتقد هستند. بنابراین،
استدلال مزبور مطابق با عقاید آنهاست.
براي تثبیت حاکمیت مطلقه خداوند در جهان، اضافه میکند که پادشاهی و فرمانروایی آسمانها و زمین و هر چه در میان آنهاست از
آنِ خداوند است و او حاکم بی چون و چراي جهان آفرینش است و این مسیح بدون پدر و بر خلاف قوانین معمولی حاکم بر
طبیعت آفریده شده، از آن جهت است که این قوانین را خداوند آفریده ولی خودش محکوم این قوانین نیست و هر جوري که
بخواهد و اراده کند، میآفریند و او بر هر چیزي تواناست.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 18 الی 19
اشاره
وَ قالَت الیَهُودُ وَ النَّصاري نَحن أَبناءُ اللّه وَ أَحِبّاؤُه قُل فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ
لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما وَ إِلَیه المَصِیرُ ( 18 ) یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن لَکُم عَلی فَترَةٍ مِنَ الرُّسُل أَن تَقُولُوا
( ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 19
صفحه : 103
یهود و نصاري گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را به سبب گناهانتان عذاب میکند! بلکه شما بشري
از همانها که آفریده است، هستید. او هر کس را که بخواهد میآمرزد و هر کس را که بخواهد عذاب میکند و براي خداست
( فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست. و بازگشت به سوي اوست ( 18
اي اهل کتاب همانا فرستاده ما به سوي شما آمده که براي شما (مطالب را) به روشنی بیان میکند آنهم در دوران وقفه در آمدن
پیامبران. تا نگویید: براي ما مژده دهنده و بیم دهندهاي نیامد همانا براي شما مژده دهنده و بیم دهندهاي آمده و خدا بر هر چیزي
( تواناست ( 19
نکات ادبی
صفحه 83 از 384
جمع حبیب به معناي دوست. « احبّاء » -1
فاصله، وقفه. منظور دوران « فترة » -4 « رسولها » و یا از « جاءکم » حال از « یبین لکم » - بازگشتن 3 « صار » مصدر میمی از « المصیر » -2
به معناي سستی مشتق شده است. « فتور » انقطاع وحی است که سالهاي متمادي پیامبري نیامده بود. از
دو صفت براي پیامبران. و پیامبران هم مژده دهنده بودند و هم بیم دهنده. « نذیر » و « بشیر » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 18 ) وَ قالَت الیَهُودُ وَ النَّصاري نَحن أَبناءُ اللّه ... پس از بیان انحراف اختصاصی نصاري که مسیح را خدا میدانستند، اینک در
این آیه انحراف مشترك یهود و نصاري را بیان میکند و آن این هم یهود و هم نصاري خودشان را قومی برتر میدانستند و براي
خود عزت و احترام فوق العادهاي قائل بودند تا جایی که
صفحه : 104
میگفتند:
ما فرزندان خدا و دوستان خدا هستیم؟ البته این یک لقب تشریفاتی بود که به خودشان داده بودند و منظورشان این بود که آنچنان
به خدا نزدیک هستیم که فرزند به پدر خود نزدیک است.
در تورات و انجیل موجود زیاد آمده و آن را به بعضی از پیامبران و مؤمنان و صالحان اطلاق « پسر خدا » یا « فرزند خدا » تعبیر
و به فرعون بگو خداوند چنین میگوید: » : کردهاند از جمله در تورات (سفر خروج باب چهارم جمله 22 و 23 ) چنین آمده
همچنین در عهد عتیق در کتاب ارمیاء نبی (باب 31 « اسرائیل پسر من و نخست زاده من است. و به تو میگویم پسر مرا رها کن
این تعبیر در انجیل و عهد « زیرا که من پدر اسرائیل هستم و افرایم نخست زاده من است » : جمله 9) از قول خداوند چنین آمده است
خوشا به حال صلح کنندگان زیرا » : جدید بیشتر از تورات و عهد عتیق آمده از جمله در انجیل متی (باب 5 جمله 9) چنین میخوانیم
42 ) جریان مذاکرهاي را نقل میکنند که میان - و در انجیل یوحنا (باب 8 جملات 41 « ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد
بدو گفتند که ما از زنا زائیده نشدیم یک پدر داریم که خدا باشد » حضرت عیسی و یهود انجام گرفته و از جمله چنین میآورد
و در رساله یونس به رومیان (باب 8 جمله 14 ) چنین آمده « عیسی به ایشان گفت اگر خدا پدر شما میبود مرا دوست میداشتید
ریشه در تورات و انجیل و « پسران خدا » بنابراین تعبیر « همه کسانی که از روح خدا هدایت میشوند ایشان پسران خدایند » است
کتب مقدس یهود و نصاري دارد و ما با دلایلی این کتابها را تحریف شده میدانیم و معتقدیم که تورات و انجیل واقعی در دست
نیست.
خداوند در این آیه سخن یهود و نصاري را که خود را فرزندان و دوستان خدا قلمداد میکردند، رد میکند و به پیامبر دستور
میدهد که در پاسخ این ادعاي آنها بگوید: اگر شما به راستی فرزندان و دوستان خدا هستید، پس چرا خداوند شما را به سبب
گناهانتان عذاب میکند! این خدا شما را در مقابل گناهانتان عذاب
صفحه : 105
میکند، دلیل این است که شما هم بشري چون انسانهاي دیگر و مخلوقات دیگر هستید یعنی شما خود را تافته جدا بافته و قومی
برتر ندانید بلکه شما نیز مانند دیگران هستید و سنتهاي الهی بر شما هم مانند دیگران جاري است و خداوند هر کس را بخواهد
میبخشد و هر کس را بخواهد عذاب میکند. البته این مشیت الهی براي خود ملاکها و معیارهایی دارد که در جاي خود بیان شده
است.
توجه کنیم در اینجا منظور از عذاب کردن خدا، شکستها و مصیبتهایی است که در طول تاریخ به یهود و نصاري وارد شد و عذاب
صفحه 84 از 384
آخرت مورد نظر نیست چون با چیزي که هنوز محقق نشده است نمیتوان استدلال کرد. نکته دیگر این عذاب و گرفتاري یهود و
نصاري را به گناهانشان منتسب میکند و بدینگونه براي آنها اثبات گناه میکند و البته خود آنها هم به این اعتراف دارند. حال این
پرسش مطرح میشود:
کسی که خود را فرزند خدا و دوست خدا میداند چگونه مرتکب گناه میشود!
دوستی عمیق با خدا و داشتن رابطه نزدیک با او، انسان را از گناه باز میدارد و این اینها گناه میکنند خود بهترین دلیل است که
آنها دوستان خدا نیستند.
ادعاي یهود و نصاري در مورد دوستی نزدیک با خدا و این آنها قومی برتر هستند، در آیات دیگر هم آمده است از جمله:
وَ قالُوا لَن یَدخُلَ الجَنَّۀَ إِلّا مَن کانَ هُوداً أَو نَصاري (بقره/ 111 ) و گفتند: وارد بهشت نمیشود مگر کسی که یهودي یا نصرانی
باشد.
ذلِکَ بِأَنَّهُم قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودات (آل عمران/ 24 ) این بدانجهت است که (یهود و نصاري) گفتند: آتش جهنم جز
چند روز شمرده شده به ما نمیرسد.
در پایان آیه، یک بار دیگر فرمانروایی و سلطنت مطلق خداوند بر پدیدههاي جهان را خاطرنشان میسازد و اضافه میکند که
بازگشت همه به سوي اوست.
آیه ( 19 ) یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا ... حال که بعضی از انحرافات و
صفحه : 106
ادعاهاي بی اساس یهود و نصاري روشن شد، اکنون آنها را مورد خطاب قرار میدهد و آمدن پیامبري را که آنها در انتظارش
بودند، به آنها گوشزد میکند. او از جانب خداوند مبعوث شده تا احکام دین و معارف الهی را بیان کند و اندیشهها را روشن سازد.
طبق این آیه، پیامبر اسلام در زمانی مبعوث به رسالت شد که دوران وقفه در آمدن پیامبران و دوران فترت و دوران انقطاع وحی بود
و پس از حضرت عیسی، صدها سال گذشته بود و پیامبر صاحب شریعتی نیامده بود. گفته شده است که میان حضرت عیسی و
حضرت محمّد (ص) حدود ششصد سال فاصله بود. پس از این فاصله نسبتا طولانی خداوند، حضرت محمّد (ص) را به عنوان
آخرین پیامبران به رسالت مبعوث کرد و ختم رسالت اعلام شد. با مبعوث شدن پیامبر اسلام، هر گونه عذر و بهانه مردم قطع شد
آنها که طبق وعده پیامبران خود، در انتظار آمدن پیامبري جدید بودند، ممکن بود بگویند: پس چرا این پیامبر نیامد که بشیر و نذیر
ما باشد و بدینگونه انحرافات و کجرویهاي خود را توجیه کنند ولی با آمدن پیامبر اسلام راه این عذرها و بهانهها بسته شد و آنها در
پیشگاه خدا معذور نبودند. البته پیامبر اسلام آخرین پیامبران بود و او وعده آمدن پیامبر جدیدي را نداد و بنابراین مردم در عصر
اسلام هر چند در دورانهاي متأخري هم قرار بگیرند، نمیتوانند عذر بیاورند که براي ما بشیر و نذیري نیامد چون بشیر و نذیر آنها
همان پیامبر اسلام است که کاملترین ادیان را آورده و کتاب او همواره در اختیار مردم است و اهل بیت او آنچه را که لازم بوده
بیان کردهاند و در اسلام قابلیتهایی وجود دارد که میتواند هر گونه جامعهاي را در هر عصري هدایت و رهبري کند و تشنگان
معارف را سیراب سازد.
اطلاق شده « مبشران و منذران » بر پیامبر اسلام در آیات دیگر هم آمده همچنین در قرآن به همه پیامبران « بشیر و نذیر » دو لقب
است.
إِنّا أَرسَلناكَ بِالحَق بَشِیراً وَ نَذِیراً (بقره/ 119 ) همانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستادیم.
صفحه : 107
فَبَعَثَ اللّه النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ (بقره/ 213 ) پس خدا پیامبران را مژده دهندگان و بیم دهندگان مبعوث کرد.
صفحه 85 از 384
در مردم ایجاد انگیزه میکردند و این در طبع بشر است که گاهی با تشویق و گاهی با تنبیه و ترس از « تبشیر و انذار » پیامبران خدا با
عاقبت، به سوي حق روي میآورد و پیامبران در تربیت انسانها از هر دو شیوه استفاده میکردند.
در پایان آیه یک بار دیگر قدرت بیپایان خدا را گوشزد میکند.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 20 الی 26
اشاره
وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه یا قَوم اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ جَعَلَ فِیکُم أَنبِیاءَ وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً وَ آتاکُم ما لَم یُؤت أَحَ داً مِنَ العالَمِینَ
20 ) یا قَوم ادخُلُوا الَأرضَ المُقَدَّسَ ۀَ الَّتِی کَتَبَ اللّه لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِینَ ( 21 ) قالُوا یا مُوسی إِن فِیها قَوماً )
جَبّارِینَ وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُونَ ( 22 ) قالَ رَجُلان مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِمَا ادخُلُوا
عَلَیهِم البابَ فَإِذا دَخَلتُمُوه فَإِنَّکُم غالِبُونَ وَ عَلَی اللّه فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ ( 23 ) قالُوا یا مُوسی إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها
( فَاذهَب أَنتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ ( 24
قالَ رَب إِنِّی لا أَملِک إِلاّ نَفسِی وَ أَخِی فَافرُق بَینَنا وَ بَینَ القَوم الفاسِقِینَ ( 25 ) قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَۀٌ عَلَیهِم أَربَعِینَ سَنَۀً یَتِیهُونَ فِی الَأرضِ
( فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الفاسِقِینَ ( 26
هنگامی که موسی به قوم خود گفت: اي قوم من؟ نعمت خدا را بر خود به یاد آورید آنگاه که در میان شما پیامبرانی پدید آورد و
( شما را پادشاهانی قرار داد و به شما چیزي را داد که به هیچ یک از جهانیان نداده است ( 20
( اي قوم من؟ به سرزمین مقدسی که خدا بر شما مقرر کرده، وارد شوید و بر پشتتان برنگردید که زیانکاران میشوید ( 21
گفتند: اي موسی؟ در آنجا گروهی ستمگر وجود دارند و ما هرگز وارد آنجا نخواهیم شد تا این
صفحه : 108
( از آنجا بیرون شوند. اگر از آنجا بیرون شدند ما وارد خواهیم شد ( 22
دو مرد از کسانی که میترسیدند و خدا به آنها نعمت داده بود، گفتند: از دروازه بر آنان وارد شوید که اگر وارد آن شدید، شما
( پیروزمندان خواهید بود و بر خدا توکل کیند اگر اهل ایمان هستید ( 23
گفتند: اي موسی؟ ما دام که آنها در آنجا هستند، ما وارد نخواهیم شد. تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید که ما اینجا نشستهایم
(24)
( (موسی) گفت: پروردگارا من جز بر خود و برادرم توانایی ندارم پس میان ما و میان گروه فاسقان جدایی بینداز ( 25
( گفت: پس آن سرزمین چهل سال بر آنها حرام است. آنها در زمین سرگردان میشوند پس بر گروه فاسقان غصه مخور ( 26
نکات ادبی
جمع عالم و آن جمعی است که مفرد ندارد، همه پدیدهها و موجوداتی که شعور دارند، جهانیان. (درباره این واژه در « عالمین » -1
پاکیزه، مبارك، داراي قداست. « المقدسۀ » - تفسیر سوره حمد به تفصیل سخن گفتهایم) 2
یعنی مقدرکرده، مقرر فرموده. « قدر » در اینجا به معناي « کتب » -3
به معناي این است که عقب گرد و سیر قهقرایی « لا ترتدوا علی ادبارکم » به معناي برگشتن. تعبیر « رد » برنگردید. از « لا ترتدوا » -4
نکنید.
صفحه 86 از 384
کسی که دیگري را به زور وادار به کاري میکند، زورگو، ستمگر. البته کسی که چنین میکند حتما داراي قدرتی برتر « جبار » -5
است که همان « جبار » است. صفت جبار در انسان داراي بار منفی است و در خدا داراي بار مثبت است چون یکی از اوصاف خدا
معناي قدرتمندي مورد نظر است.
قرار گرفته است. « رجلان » جملهاي است که صفت براي « انعم الله » -6
به آن است. چون عطف اسم « ربک » که ضمیر منفصل است در اینجا براي تأکید ضمیر متصل و براي تصحیح عطف کلمه « انت » -7
ظاهر بر ضمیر متصل
صفحه : 109
خوشایند نیست.
است و معناي آن چنان میشود که برادرم نیز جز بر نفس خویش بر کسی توانایی « انّی » یا عطف بر ضمیر متکلم در « و أخی » -8
است به این معنا که من فقط بر خودم و برادرم توانایی دارم. « نفسی » ندارد و یا عطف بر
به معناي بیابان. چون معمولا انسان در بیابانهاي بزرگ گم میشود و راه به جایی نمیبرد. « تیه » سرگردان میشوند. از « یتیهون » -9
از اسی به معناي تاسف خوردن و غصه خوردن. « تأس » -10
تفسیر و توضیح
26 ) وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه ... پیشینه بد قوم یهود و بهانه جوییها و کارشکنیهاي آنان در برابر حضرت موسی بطور - آیات ( 20
مکرر در قرآن ذکر شده و این به جهت نشان دادن روحیات خاص یهود براي پیامبر اسلام و مسلمانان است، چون مسلمانان در
مدینه همواره در معرض توطئهها و نیرنگهاي یهود بودند و لازم بود که به خوبی آنها را بشناسند و تدابیر لازم را به کار گیرند. در
این آیات گوشه دیگري از ناسپاسی قوم یهود و روح عناد و لجاجت آنها بیان شده است.
موسی به قوم خود گفت: نعمت خداوند را بر خویشتن به یاد آورید که به شما نعمتهاي فراوانی داد از جمله این در میان شما
پیامبرانی را برانگیخت. بدون شک وجود پیامبر براي یک امت نعمتی بزرگ است. میدانیم که براي قوم یهود پیامبران متعددي از
جانب خدا آمدند که از جمله آنها موسی و عیسی و محمّد (ص) بودند.
از شما) براي این است که بعضی از پیامبرانی که براي هدایت آنها مبعوث ) « منکم » : یعنی در میان شما و نفرمود « فیکم » : این فرمود
شده بودند از قوم بنی اسرائیل نبودند مانند پیامبر اسلام که از بنی اسرائیل نبود ولی رسالت او فراگیر همه بشر از جمله قوم بنی
اسرائیل بود.
یکی دیگر از نعمتهاي بزرگ خداوند بر بنی اسرائیل که در این آیه آمده، این بود
صفحه : 110
قرار داد منظور از این تعبیر این است که بنی اسرائیل با آمدن حضرت موسی، از اسارت و استثمار و استعمار « ملوك » که خدا آنها را
فرعون نجات یافتند و مالک سرنوشت خود و خانواده خود شدند و این در برابر وضع پیشین که قومی مستضعف بودند و هیچگونه
یا « ملِک » آزادي و اختیار نداشتند، نوعی سلطنت بود. عربها گاهی براي کسی که صاحب اختیار جان و مال و خانواده خود باشد
پادشاه میگویند گویا که او فرمانروا و پادشاه خود و خانواده خود است. البته از قوم بنی اسرائیل پادشاهان و فرمانروایان بزرگی
قرار داد و لذا ملوك « ملوك » چون طالوت و داود و سلیمان برخاستهاند ولی ظاهر این آیه دلالت دارد که خدا همه بنی اسرائیل را
را به معناي صاحب اختیار گرفتیم.
سومین نعمت خدا به بنی اسرائیل که در این آیه آمده، این است که به آنها چیزهایی داد که به هیچ کس از جهانیان نداده بود مانند
صفحه 87 از 384
و جاري شدن دوازده چشمه براي آنها که « من و سلوي » نجات آنها از چنگال فرعون و عبور موفقیت آمیز آنها از وسط دریا و نزول
همه از طریق اعجاز بود.
حضرت موسی پس از یادآوري این نعمتها، به آنان گفت: اي قوم من به سرزمین مقدسی که خداوند براي شما مقرر کرده است
وارد شوید و بر پشت سر برنگردید که از زیانکاران خواهید شد. موسی این سخنان را هنگامی گفت که بنی اسرائیل از دریا عبور
کرده بودند و در صحراي سینا به سوي بیت المقدس و فلسطین در حرکت بودند و خدا به آنها وعده داده بود که در بیت المقدس
ساکن خواهند شد ولی لازم بود که با حاکمان ستمگر بیت المقدس بجنگند و آنها را از سر راه خود بردارند و موسی با این فرمان
که به سرزمین مقدس داخل شوید، در واقع به آنها دستور جنگ داد، ولی آنها گروهی بهانه جو و تنبل و ترسو بودند و از این
دستور موسی سرپیچی کردند و گفتند: در آن سرزمین گروهی ستمگر وجود دارند و ما از آنها میترسیم تا آنها در آنجا هستند ما
از « عوج بن عنق » وارد آن سرزمین نخواهیم شد. گویا ساکنان بیت المقدس گروهی بودند که قامتی بلند و هیکلی درشت داشتند و
آنها بود.
صفحه : 111
دو نفر از اسباط بنی اسرائیل که گویا یوشع بن نون و کالب بن یوقنا بودند و از خدا میترسیدند و خدا نعمت ایمان را به آنها
ارزانی داشته بود، مخفیانه به بیت المقدس رفته و اوضاع را بررسی کرده بودند و لذا به بنی اسرائیل گفتند: شما از فلان دروازه شهر
وارد شوید که اگر از آنجا وارد شدید، پیروز خواهید شد و در عین حال توکل به خدا کنید اگر اهل ایمان هستید.
این دو مرد با ایمان، رمز پیروزي را به دست بنی اسرائیل دادند و آن این بود که هم از فنون نظامی و روشهاي جنگی استفاده کنند
و از دروازه خاصی که براي حمله مناسب بود وارد شوند و هم توکل به خدا داشته باشند که موجب تقویت روحی فوق العاده
میشود.
اما بنی اسرائیل به سخنان موسی و به راهنماییهاي آن دو نفر اعتنا نکردند و به موسی گفتند: اي موسی ما دام که آن قوم در آنجا
هستند، ما هرگز وارد آن سرزمین نخواهیم شد. اي موسی تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید ما همین جا نشستهایم؟ این
سخن جاهلانه و شرك آلود از آن قوم بیتمیز، بعید نبود چون آنها بارها نشان داده بودند که خدا را آنچنانکه باید، نشناختهاند و
لذا گاهی گوساله پرستی کردند و گاهی از موسی خواستند که خدا را به آنها نشان بدهد و گاهی از موسی درخواست خدایی
مجسم کردند.
فَأَتَوا عَلی قَوم یَعکُفُونَ عَلی أَصنام لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَۀٌ قالَ إِنَّکُم قَوم تَجهَلُونَ (اعراف/ 138 ) پس بر قومی
در آمدند که بتها را پرستش میکردند گفتند: اي موسی براي ما نیز خدایی قرار بده همانگونه که آنها خدایانی دارند موسی گفت:
همانا شما قومی هستید که نادانی میکنید.
به هر حال قوم بنی اسرائیل از فرمان موسی سرپیچی کردند و با آن سخن جاهلانه خود موسی را سخت آزردند و موسی روي به
سوي درگاه خداوند آورد و
صفحه : 112
عرض کرد: خدایا من جز نفس خود و برادرم هارون بر کسی توانایی ندارم. پس میان ما و این قوم فاسق جدایی بینداز. البته در میان
بنی اسرائیل افراد معدودي بودند که از موسی فرمان میبردند مانند همان دو نفري که از آنها یاد شد و این موسی میگوید من فقط
مالک خود و برادرم هستم، شکایت از آن جامعه است. یعنی این قوم به عنوان یک جامعه در فرمان من نیستند و این مانع از آن
نیست که افراد اندکی در فرمان او باشند.
خداوند نفرین موسی را به این شکل مستجاب کرد که فرمود: آن سرزمین چهل سال بر آنها حرام میشود. یعنی آنها تا چهل سال
صفحه 88 از 384
نخواهند توانست به بیت المقدس وارد شوند و در طول این چهل سال سرگشته بیابانها خواهند بود و به مصائب و گرفتاریهاي
گوناگونی دچار خواهند شد و تو اي موسی غصه این گروه فاسق را نخور.
در روایات آمده که بنی اسرائیل در این چهل سال سختیهاي فراوانی کشیدند و همه آنها و حتی موسی و هارون از دنیا رفتند جز
آن دو نفر یعنی یوشع و کالب که پس از چهل سال با فرزندان این قوم که نسل جدیدي از بنی اسرائیل بودند وارد بیت المقدس
شدند و آنجا را تصرف کردند.
چند روایت
قال: کتبها لهم ثم محاها ثّم کتبها « ادخُلُوا الَأرضَ المُقَدَّسَۀَ الَّتِی کَتَبَ اللّه لَکُم » -1 عن ابی عبد الله (ع) انّه سئل عن قول الله عزّ و جل
«1». لابنائهم فدخلوها و الله یمحو ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب
امام فرمود: « به سرزمین مقدسی که خدا بر شما نوشته است داخل شوید » : از امام صادق درباره این سخن خداوند پرسیدند که فرمود
خدا آن را بر آن قوم نوشته بود سپس پاك کرد آنگاه آن را به فرزندان آنها نوشت و آنها داخل آن سرزمین شدند و
-----------------------------------
1)- تفسیر عیاشی ج 1 ص 304 )
صفحه : 113
خدا هر چه را بخواهد محو و یا اثبات میکند و امّ الکتاب نزد اوست.
«1». -2 قال رسول الله (ص) و مات موسی کلیم الله فی التیه فصاح صائح من السماء مات موسی و ايّ نفس لا تموت
پیامبر خدا فرمود: موسی کلیم خدا در همان بیابان مرد پس نداکنندهاي از آسمان ندا کرد: موسی مرد و چه کسی است که نمیرد.
«2». -3 عن الباقر (ع) مات هارون قبل موسی و ماتا جمیعا فی التیه
امام باقر فرمود: هارون پیش از موسی مرد و هر دو در آن بیابان مردند.
-4 عن ابی جعفر (ع) قال: انّ الله تبارك و تعالی ارسل یوشع بن نون الی بنی اسرائیل من بعد موسی بنبوّته بدؤها فی البریۀ التی تاه
«3». فیها بنو اسرائیل
امام باقر فرمود: خداوند، یوشع بن نون را پس از موسی بر بنی اسرائیل به پیامبري فرستاد آغاز رسالت او در همان بیابانی بود که بنی
اسرائیل در آن سرگردان شده بودند.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 27 الی 31
اشاره
( وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَمَ بِالحَق إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِن أَحَ دِهِما وَ لَم یُتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ قالَ لَأَقتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ ( 27
لَئِن بَسَ طتَ إِلَی یَدَكَ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِيَ إِلَیکَ لِأَقتُلَکَ إِنِّی أَخاف اللّهَ رَب العالَمِینَ ( 28 ) إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِکَ
فَتَکُونَ مِن أَصحاب النّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ ( 29 ) فَطَ وَّعَت لَه نَفسُه قَتلَ أَخِیه فَقَتَلَه فَأَصبَحَ مِنَ الخاسِرِینَ ( 30 ) فَبَعَثَ اللّه غُراباً
یَبحَث فِی الأَرض لِیُرِیَه کَیفَ یُوارِي سَوأَةَ أَخِیه قالَ یا وَیلَتی أَ عَجَزت أَن أَکُونَ مِثلَ هذَا الغُراب فَأُوارِيَ سَوأَةَ أَخِی فَأَصبَحَ مِنَ
( النّادِمِینَ ( 31
-----------------------------------
صفحه 89 از 384
1)- اصول کافی ج 3 ص 111 )
2)- تفسیر قمی ج 1 ص 165 )
3)- کنز الدقائق ج 3 ص 59 )
صفحه : 114
و بر آنان داستان دو پسر آدم را بدرستی بخوان. هنگامی که هر کدام یک قربانی تقدیم داشتند پس، از یکی از آنها پذیرفته شد و
( از دیگري پذیرفته نشد گفت: البته تو را خواهم کشت گفت: همانا خداوند از پرهیزگاران میپذیرد ( 27
البته اگر دست خود را به سوي من دراز کنی که مرا بکشی، من دست خود را به سوي تو دراز نخواهم کرد که تو را بکشم من از
( خداوندي که پروردگار جهانیان است، میترسم ( 28
( من میخواهم گناه من و گناه خودت را برداري و از یاران آتش شوي و آن سزاي ستمگران است ( 29
( پس نفس او، او را به کشتن برادرش وادار کرد و او را کشت و از زیانکاران شد ( 30
پس خداوند کلاغی را برانگیخت که در زمین کاوش میکرد تا به او نشان دهد که چگونه جسد برادرش را پنهان کند. گفت: واي
( بر من آیا عاجز شدم که مانند این کلاغ باشم و جسد برادرم را پنهان کنم! پس او از پشیمانان شد ( 31
نکات ادبی
بخوان، تلاوت کن. « اتل » -1
خبر مهم، خبري که داراي فایدهاي براي شنونده باشد. « نبأ » -2
است. « نبأ » و یا « اتل » متعلق به «ّ بالحق » -3
چیزي که به وسیله آن تقرب به کسی حاصل میشود مانند هدیهاي که انسان پیش کسی میبرد و باعث نزدیکی آن دو « قربان » -4
« قربان کل تقی » میشود و بیشتر در مورد فدا کردن و سربریدن حیوانی براي تقرب به خدا استعمال میشود. این در روایات، به نماز
گفته شده چون نماز باعث تقرب به خدا میشود. این کلمه میتواند مصدر یا اسم مصدر باشد یا بگوییم: قربان به معناي ما به یقرب
است مانند فرقان که به معناي ما به یفرق است.
از بسط به معناي گستردن و دراز کردن و تعبیر بسط ید مفهوم تعرض کردن و حمله کردن را دارد. « بسطت » -5
از بوء به معناي رجوع است و در اینجا مفهوم حمل کردن و به عهده « تبوء » -6
صفحه : 115
گرفتن آمده.
در این است که اولی با نوعی تدریج همراه است. « طاوع » و « طوّع » آسان کرد، به انجام کاري کشیده شد. فرق میان « طوّعت » -7
میدهد و دلالتی بر وقت صبح ندارد. « صار » در اینجا معناي « اصبح » -8
از بحث به معناي کاوش در زمین و بعدها به هر نوع تحقیق و بررسی حتی در مسائل فکري اطلاق شد. « یبحث » -9
ضمیر فاعلی مستتر به خدا و یا غراب برمیگردد. « لیریه » -10
دفن کند، پنهان سازد. « یواري » -11
هر چیز ناخوشایند، چیزي که انسان از آشکار شدن آن نفرت دارد مانند عورتین. و در اینجا منظور جسد و پیکر بیجان « سوأة » -12
است.
تفسیر و توضیح
صفحه 90 از 384
تفسیر و توضیح
31 ) وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَمَ .... داستان مهمی که در این آیات آمده مربوط به هابیل و قابیل دو فرزند آدم ابو البشر و - آیات ( 27
کشته شدن هابیل توسط قابیل است.
خداوند این داستان را بیان میکند تا زمینهاي براي بیان مطلبی مهم درباره قتل نفس باشد که در آیات بعدي میآید.
خداوند پیامبر خود را مورد خطاب قرار میدهد و به او میفرماید: که داستان دو پسر آدم را براستی و آنچنانکه هست بر آنان یعنی
اهل کتاب بخوان تا از حقیقت این داستان با خبر شوند. چنین به نظر میرسد که اصل این داستان در میان یهود و نصاري وجود
داشته ولی به صورت ناقص و تحریف شده بوده است و در تورات فعلی هم آمده و با آنچه در قرآن ذکر شده تفاوتهایی دارد
(رجوع شود به سفر پیدایش باب چهارم جملات 1 تا 17 ) آنچه در این آیات آمده حقیقت محض و بدور از هر گونه تحریف است.
داستان از این قرار است که حوا همسر آدم چند بار دوقلو زایید یک بار هابیل و
صفحه : 116
خواهرش به دنیا آمدند و یک بار هم قابیل و خواهرش متولد شدند وقتی این فرزندان به رشد و بلوغ رسیدند، طبق دستور آدم،
خواهر هم شکم هابیل نامزد قابیل و خواهر هم شکم قابیل نامزد هابیل شدند. البته در بعضی از روایات آمده که آدم حوریهاي براي
هابیل و جنّیهاي براي قابیل نامزد کرد و به هر حال نامزد هابیل زیباتر از نامزد قابیل بود و قابیل بر هابیل حسد کرد و زیر بار نرفت.
براي این آدم درستی تصمیم خود را ثابت کند به این دو برادر دستور داد که هر کدام یک قربانی کنند، قربانی هر کس قبول باشد
با آنکه زیباتر است ازدواج کند هر دو برادر قربانی کردند هابیل که اهل ایمان و تقوا بود از بهترین گوسفندان خود قربانی کرد
ولی قابیل که عقیده درستی نداشت و اهل زراعت بود، از بدترین محصول خود قربانی کرد و هر دو قربانی خود را بالاي کوهی
قرار دادند. قربانی هابیل قبول شد ولی قربانی قابیل قبول نشد. قبولی قربانی هابیل و رد قربان قابیل از طریق وحی به آدم اعلام شد و
در بعضی از روایات آمده که قربانی هابیل را آتشی سوزاند و این علامت قبولی قربانی بود همچنانکه در این آیه آمده:
قالُوا إِن اللّهَ عَهِدَ إِلَینا أَلّا نُؤمِنَ لِرَسُول حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان تَأکُلُه النّارُ (آل عمران/ 183 ) گفتند: همانا خداوند به ما سفارش کرده که به
پیامبري ایمان نیاوریم مگر این براي ما قربانیی بیاورد که آتش آن را بخورد.
جزئیات قصه و نام هابیل و قابیل و علت قربانی کردن آنها در قرآن نیامده و در قرآن، داستان از اینجا شروع میشود که آن دو برادر
قربانی کردند و از یکی از آنها پذیرفته شد و از دیگري پذیرفته نشد. در این حال آن برادري که قربانی او پذیرفته نشده بود (قابیل)
به برادر دیگر (هابیل) گفت: تو را خواهم کشت؟ او در مقابل گفت:
همانا خداوند از پرهیزگاران قبول میکند. هابیل میدانست که برادرش اهل ایمان و تقوا نیست که این سخن را به او گفت. او
سپس ادامه داد که اگر تو دست خود را دراز کنی که مرا بکشی من دست خود را به سی تو دراز نخواهم کرد که تو
صفحه : 117
را بکشم. البته منظور این نیست که من در مقابل تو از خودم دفاع نخواهم کرد بلکه منظور این است که اگر تو قصد کشتن مرا
داري من چنین قصدي ندارم چون من از خداي خود که پروردگار جهانیان است، میترسم. او ادامه داد که میخواهم که تو هم
گناه من و هم گناه خود را برداري یعنی گناه من نیز به گردن تو باشد در این صورت تو اهل دوزخ میشوي و این سزاي ستمکاران
است. منظور این است که من مظلوم و مقتول باشم برایم بهتر از این است که قاتل و ظالم باشم چون قاتل و ظالم علاوه بر این گناه
خود را دارد گناه مقتول و مظلوم هم به گردن اوست و این علاوه بر گناه قتل نفس است چون قاتل با کشتن ظالمانه مقتول، به او
بدهکار میشود و خداوند براي استیفاي حق مقتول قسمتی از گناهان او را به حساب قاتل مینویسد.
پس از این صحبتها، قابیل تصمیم به قتل برادر خود گرفت و نفس او این کار را براي او آسان نمود و او را وادار به کشتن برادر کرد
صفحه 91 از 384
و بالاخره برادر خود را کشت و از زیانکاران شد و این نخستین خون ناحقی بود که بر زمین ریخته میشد و عامل آن حسد بود.
در روایات آمده که هابیل خوابیده بود و قابیل ناگهان سنگ بزرگی را بر سر او کوفت و او در دم کشته شد. جسد برادر در دست
قابیل ماند و او نمیدانست که با جسد برادر چه کند تا این خداوند کلاغی را مأمور کرد که دفن کردن جسد او را در خاك به
قابیل بیاموزد. قابیل دید که کلاغی بدن مرده حیوانی را آورده و زمین را با منقار خود کند و در زیر خاك پنهان کرد. او هم فهمید
که میتواند زمین را بکند و جسد برادرش را زیر خاك دفن کند او چنین کرد و با خود میگفت: واي بر من آیا ناتوان شدم از این
مانند این کلاغ جسد برادرم را دفن کنم. و او از پشیمانان شد.
کلاغ پرندهاي است که گاهی طعمه خود را در زیر خاك پنهان میسازد تا بعدها از آن استفاده کند. گاهی حیوانات کارهایی را از
روي غریزه انجام میدهند که بشر آن را نمیداند و در مقابل آن، خداوند به بشر عقل داده که میتواند از حوادث
صفحه : 118
پیرامون خود چیزهایی را بیاموزد و کسب تجربه کند. بشر حتی از پدیدههاي جوّي و حوادث طبیعی هم میتواند چیزهایی را
بیاموزد مانند نیوتن که از افتادن سیب از درخت قانون جاذبه عمومی را کشف کرد.
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 32
اشاره
مِن أَجل ذلِکَ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیلَ أَنَّه مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفس أَو فَسادٍ فِی الَأرض فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما
( أَحیَا النّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَیِّنات ثُم إِن کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِکَ فِی الَأرض لَمُسرِفُونَ ( 32
براي همان بود که بر بنی اسرائیل نوشتیم که هر کس کسی را بکشد بدون این او کسی را کشته باشد و یا در زمین فساد کند، مانند
آن است که همه مردم را کشته است و هر کس کسی را زنده کند، مانند آن است که همه مردم را زنده کرده است. همانا پیامبران
( ما با نشانههاي روشن به سوي آنان آمدند، آنگاه بسیاري از آنها پس از آن در زمین زیاده روي کردند. ( 32
نکات ادبی
اشاره به داستان پسران آدم است که در آیات قبل گذشت. « ذلک » است و « کتبنا » متعلق به « من اجل » -1
در اصل به معناي جرم و جنایت است که جانی به سبب آن مجازات میشود. بعدها در مورد هر چیزي که باعث پیدایش « اجل » -2
چیز دیگر شود، استعمال گردید و در اینجا کشته شدن هابیل به دست قابیل موجب این حکم گردیده است.
در اینجا به معناي شخص است که به هر فردي از انسان گفته میشود البته در بعضی از آیات دیگر، این واژه به معناي « نفس » -3
روح و گاهی غرائز آمده است.
اسراف کنندگان، از حدگذرندگان، کسانی که زیاده روي میکنند و در اینجا به معناي زیاده روي در قتل نفس « مسرفون » -4
است.
صفحه : 119
تفسیر و توضیح
آیه ( 32 ) مِن أَجل ذلِکَ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیلَ ... کشته شدن هابیل به دست قابیل و این جنایتی که براي نخستین بار انجام گرفت
صفحه 92 از 384
سرآغاز تمام کشتارهایی است که بعدها در میان فرزندان آدم صورت گرفت و لذا خداوند براي جلوگیري از قتل نفس و کشتن
انسانها چنین مقرر داشت که کشتن یک نفر به منزله کشتن تمام انسانهاست و در مقابل، زنده کردن یک نفر و نجات دادن او از
هلاکت به منزله زنده کردن تمام انسانهاست یعنی کشتن یک نفر آنچنان نزد خداوند مهم است و جنایت بزرگی به حساب میآید
که گویا قاتل، تمام انسانها را کشته است. چون مجازات او در دنیا اعدام است و این حکمی است که اگر هزاران نفر را هم بکشد
همان حکم اجرا میشود و در آخرت نیز عذاب و کیفر الهی که به سراغ او میآید، بالاترین عذابهاست و همان عذاب کسی است
که همه انسانها را کشته است.
وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه جَهَنَّم خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّه عَلَیه وَ لَعَنَه وَ أَعَدَّ لَه عَذاباً عَظِیماً (نساء/ 93 ) و هر کس مؤمنی را از
روي عمد بکشد، پس کیفر او دوزخ است که جاودانه در آن خواهد بود و خدا بر او خشم گرفته و به او لعنت کرده و براي او
عذابی بزرگ آماده ساخته است.
ملاحظه میکنید که این بالاترین عذابی است که بر کسی وعده داده شده است بنابراین کشتن یک نفر از نظر عذاب الهی به منزله
کشتن همه انسانهاست و چون کشتن یک نفر چنین باشد، معلوم است که نجات دادن او از مرگ به هر طریقی که باشد مانند نجات
دادن و زنده کردن یک جامعه است.
از دیدگاه این آیه در مسأله مرگ و زندگی، فرد همانند جامعه است و فرد همان ارزش و اهمیتی را دارد که جامعه دارد چون
جامعه چیزي جز گردهم آیی همان افراد نیست و از همین فردهاست که جامعه تشکیل میگردد. جنایتی که بر فرد وارد میشود، در
واقع جنایتی است که بر جامعه وارد شده است.
صفحه : 120
دیگر این وقتی جانی به خود اجازه میدهد انسانی را بکشد، او در واقع به مرحلهاي رسیده است که هر کس را که مزاحم او باشد و
مانند مقتول سر راه او قرار بگیرد، میکشد. در مقابل، کسی که این صفت روحی را دارد که جان انسانی را از مرگ نجات
میدهد، او این آمادگی را خواهد داشت که هر انسانی را که در معرض خطر است و او میتواند نجاتش بدهد، اقدام لازم را درباره
او انجام دهد. بنابراین براي قاتل که دستش به خون یک نفر آلوده شد، ریختن خون دیگران هم قابل تصور است و همینطور در
طرف مقابل براي کسی که اقدام به زنده کردن انسانی نمود انسانهاي دیگر هم همان حکم را دارد.
در اینجا به ذکر چند نکته میپردازیم:
نخست این در آیه شریفه آمده است که ما این مطلب را بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم این بدانجهت است که در آیات قبلی سخن
درباره بنی اسرائیل بود و در میان آنان قتل و کشتار زیاد میشد و آنان حتی بعضی از پیامبران را کشتند و گر نه این کلمه اختصاص
به بنی اسرائیل ندارد و شامل تمام انسانهاست.
دوم این هر کشتنی این حکم را ندارد بلکه کشتن یک انسان بیگناه چنین عواقبی دارد و گر نه کشتن کسی که آدم کشته و از
روي قصاص انجام میگیرد یا کشتن کسی که فساد در زمین میکند (به شرحی که در آیه بعدي خواهد آمد) نه تنها گناه نیست
بلکه باعث سعادت جامعه میشود. از اینجهت آیه شریفه، این دو مورد را استثنا میکند.
سوم این منظور از کشتن و زنده کردن در این آیه همان معناي متعارف آن است.
در عین حال در بعضی از روایات ما به آن تعمیم داده شده و به گمراه ساختن و هدایت کردن هم اطلاق شده است. طبق این
روایات، کسی که کسی را گمراه میکند و از راه راست منحرف میسازد گویا همه مردم را گمراه کرده و کسی که کسی را
هدایت میکند و به راه درست رهنمون میشود، گویا همه مردم را هدایت کرده است و گمراهی مرگ و هدایت زندگی است.
این تشبیه در قرآن نیز آمده است:
صفحه 93 از 384
صفحه : 121
أَ وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه وَ جَعَلنا لَه نُوراً یَمشِی بِه فِی النّاس (انعام/ 122 ) خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوي
چیزي میخواند که شما را زنده میکند.
در آیه مورد بحث، پس از بیان این مطلب مهم و تکان دهنده درباره کشتن انسانها که براي بنی اسرائیل مقرر شده بود، میفرماید:
پیامبران ما با نشانههاي روشن به سوي بنی اسرائیل آمدند ولی بسیاري از آنان در روي زمین اسراف کردند یعنی در مقابل این
پیامبران ایستادند و در عناد و لجاجت زیاده روي کردند و حتی بعضی از آنها را کشتند.
چند روایت
هر کس کسی را بکشد بدون این او کسی را کشته » -1 حمران میگوید: از امام باقر (ع) معناي این سخن خداوند را پرسیدم که
گفتم: چگونه او همه مردم را کشته در حالی که او فقط « باشد و یا در زمین فساد کند، مانند آن است که همه مردم را کشته است
یک نفر را به قتل رسانیده است! امام فرمود: او را در جایی از جهنم قرار میدهند که بالاترین عذاب اهل جهنم در آنجاست
همانجایی که اگر تمام مردم را میکشت به آنجا میرفت. گفتم: اگر کس دیگر را کشت چه میشود! فرمود: عذاب او مضاعف
«1». میگردد
مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفس أَو فَسادٍ فِی الأَرض فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ » : -2 عن سماعۀ عن ابی عبد الله (ع) قال قلت له: قول الله عز و جل
قال: من اخرجها من ضلال الی هدي فکانما احیاها و من اخرجها من هدي الی ضلال « جَمِیعاً وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاسَ جَمِیعاً
«2». فقد قتلها
هر کس کسی را بکشد بدون این او کسی را کشته » سماعه از امام صادق (ع) نقل میکند که به او گفتم: این سخن خداوند چیست
باشد و یا در زمین فساد کند، مانند آن است که همه مردم را کشته و هر کس آن را احیا کند
-----------------------------------
1)- تفسیر البرهان ج 1 ص 463 )
2)- اصول کافی ج 2 ص 210 )
صفحه : 122
امام فرمود: هر کس او را از گمراهی هدایت کند گویا او را زنده کرده و هر کس « مانند آن است که همه مردم را احیا کرده است
او را از هدایت به گمراهی برد، پس او را کشته است.
قال: من حرق او « وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاسَ جَمِیعاً » : -3 عن فضیل بن یسار قال قلت لابی جعفر (ع) قول الله عز و جل فی کتابه
«1». غرق قلت: من اخرجها من ضلال الی هدي! قال: ذلک تاویلها الاعظم
هر کس نفسی را زنده کند گویا همه مردم را زنده کرده » : فضیل بن یسار میگوید: از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند پرسیدم
فرمود: از سوختن یا غرق نجاتش دهد. گفتم: کسی او را از گمراهی به هدایت ببرد (چگونه است) فرمود: این تأویل بزرگ « است
آن است.
-4 عن الصادق (ع) قال: من سقی الماء فی موضع یوجد فیه الماء کان کمن اعتق رقبۀ و من سقی الماء فی موضع لا یوجد فیه کان
امام صادق (ع) فرمود: هر کس کسی را در جایی که آب وجود دارد، «2» کمن احیا نفسا و من احیا نفسا فکأنما احیا النّاس جمیعا
سیراب کند مثل آن است که بردهاي را آزاد کرده و هر کس کسی را در جایی که آب یافته نمیشود سیراب کند مثل آن است که
نفسی را زنده کرده و هر کس نفسی را زنده کند، گویا تمام مردم را زنده کرده است.
صفحه 94 از 384
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 33 الی 34
اشاره
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه وَ یَسعَونَ فِی الَأرض فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُ َ ص لَّبُوا أَو تُقَطَّعَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف أَو یُنفَوا
مِنَ الأَرض ذلِکَ لَهُم خِزي فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیم ( 33 ) إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِن قَبل أَن تَقدِرُوا عَلَیهِم فَاعلَمُوا أَن اللّهَ
( غَفُورٌ رَحِیم ( 34
-----------------------------------
1)- همان. )
2)- تفسیر صافی ج 2 ص 31 )
صفحه : 123
همانا جزاي کسانی که با خدا و پیامبرش میجنگند و در زمین به فسادکردن میکوشند، این است که کشته شوند یا بردار آویخته
شوند یا دستها و پاهایشان در جهت خلاف یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید شوند. این، خواري آنها در دنیاست و براي
( آنها در آخرت عذابی بزرگ است ( 33
( مگر کسانی که پیش این به آنها دست یابید توبه کنند. بدانید که خداوند آمرزنده بخشایشگر است ( 34
نکات ادبی
از باب مفاعله است چون جنگ از دو طرف واقع میشود. « یحاربون » -1
مصدر به جاي حال. حال از ضمیر یسعون. « فسادا » -2
است. « جزاء الّذین » خبر براي « ان یقتّلوا » از باب تفعیل است و براي کثرت و شدت آمده است ضمنا « یقتّلوا » -3
بر دار آویخته شوند در اینجا نیز باب تفعیل براي شدت است. « یصلّبوا » -4
در اینجا به معناي عکس یکدیگر است یعنی دست راست و پاي چپ و یا دست چپ و پاي راست بریده شود. « خلاف » -5
از نفی به معناي تبعید کردن است و البته نفی به معناي هلاك ساختن و اعدام کردن هم آمده. « ینفوا » -6
که در آیه سه بار تکرار شده یا براي تخییر و یا براي ترتیب است. « او » -7
تفسیر و توضیح
و یا « محارب » 34 ) إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ ... این آیه بیانگر حدّ و مجازات کسانی است که در اصطلاح به آنها - آیات ( 33
گفته میشود. و آنها کسانی هستند که در جامعه ایجاد ناامنی میکنند و دست به فتنه و فساد میزنند و مردم را « مفسد فی الارض »
میترسانند و با راهزنی و حملههاي مسلحانه مردم را میکشند یا اموال آنها را به زور میگیرند و یا به ناموس آنها تجاوز میکنند.
آنها که دست به
صفحه : 124
چنین اعمالی میزنند، اگر چه به ظاهر مسلمان هم باشند، در واقع با خدا و پیامبر او در حال جنگ هستند و کوشش دارند که در
زمین فساد کنند یعنی بناي آنها بر فسادکردن است و این با کسی که تصادفا دست به فساد میزند ولی کوشش در آن نمیکند فرق
دارد.
صفحه 95 از 384
است که باید حاکم اسلامی در حق آنها « حدود » در این آیه مجازات سختی را براي این افراد تعیین میکند و این مجازاتها از باب
اجرا میکند و شامل چهار نوع مجازات میشود که عبارتند از:
-1 کشته شوند 2- بردار آویخته شوند 3- دستها و پاهایشان در جهت مخالف یکدیگر بریده شود 4- تبعید شوند.
آیا این چهار نوع مجازات به صورت تخییري است یعنی حاکم اسلامی هر کدام از آنها را مصلحت بداند اجرا کند و یا هر یک از
آنها براي کار بخصوصی در نظر گرفته شده است! در این مسأله میان فقهاي شیعه و سنی اختلاف نظر وجود دارد بعضیها آنها را
تخییري دانستهاند و بعضیها گفتهاند که اگر شخصی محارب و مفسد فقط آدم بکشد، کشته میشود و اگر هم بکشد و هم اموال
مردم را غارت کند، بردار آویخته میشود و اگر فقط دست به دزدي و چپاول اموال بزند دست و پاي او بریده میشود و اگر فقط با
اسلحه مردم را تهدید کرده و قتل و غارتی صورت نگرفته باشد، تبعید میشود.
بیشتر فقهاي ما حکم به ترتیب (به گونهاي که گفته شد) را انتخاب کردهاند و این مطابق با روایات متعددي است که از ائمه
معصومین نقل شده و شاید منظور از تخییر هم همان باشد یعنی درست است که حاکم شرع میان آن چهار مورد مخیر است ولی
اختیار او نیز باید بر اساس سنگینی جرم باشد و مطابق با جرمی که واقع شده است مجازات را تعیین کند. (توضیح بیشتر را در بحث
جداگانهاي که خواهیم
صفحه : 125
داشت مطالعه بفرمایید) قرآن کریم که این مجازاتهاي سخت را براي محارب و مفسد تعیین کرده، آنها را مجازات دنیایی آنها
میشمارد و این این مجازاتها براي خوارشدن آنها در دنیاست ولی مجازات مهمتر آنها به عالم آخرت میماند و خداوند در آخرت
« عظیم » براي آنها عذابی بزرگ را وعده میدهد و معلوم است که عذاب آخرت شدیدتر و دردناکتر است بخصوص این با وصف
آمده است.
در آیه بعدي، آن دسته از محاربان و مفسدان که پیش از دستگیري و پیش از آنکه حکومت اسلامی بر آنها دست پیدا کند، توبه
نمایند و خود را معرفی کنند، از این حکم استثنا شدهاند و این مجازاتها در حق آنها اجرا نخواهد شد. البته پس از توبه هم اگر قتلی
را مرتکب شدهاند و یا مالی را دزدیدهاند، مطابق با احکام شرع با آنها رفتار خواهد شد ولی به هر حال این مجازاتها در حق آنها
لغو میشود و خدا با آنها با صفت غفور و رحیم معامله میکند و طبعا مجازاتهاي اخروي نیز لغو خواهد شد.
« محارب » بحثی درباره حدّ
دین مقدس اسلام براي ایجاد یک جامعه سالم که در آن حقوق افراد محترم شمرده شود، برنامههاي تربیتی ویژهاي را ترتیب داده تا
افراد جامعه در امنیت و آسایش زندگی کنند و زمینه براي رشد و شکوفایی مردم فراهم گردد. این برنامهها گاهی به صورت
تشویقی و صرفا تربیتی است و گاهی به صورت مجازاتهایی است که درباره فتنه گران و اخلال گران و مفسدان و کسانی که در
جامعه ایجاد ناامنی میکنند، اعمال میشود. این مجازاتها گاهی چنان سخت و خشن است که ترس از آنها عامل بازدارنده مهمی به
شمار میرود.
یکی از این مجازاتهاي سنگینی که نقش عمدهاي در تأمین امنیت و آسایش
صفحه : 126
مردم دارد، حدّ و مجازاتی است که براي راهزنان و اخلال گران در امنیت عمومی در نظر گرفته شده و از آنها به عنوان محاربان با
خدا و پیامبر و مفسدان در زمین یاد میشود.
مجازات آنها در این آیه آمده است:
صفحه 96 از 384
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه وَ یَسعَونَ فِی الَأرض فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُ َ ص لَّبُوا أَو تُقَطَّعَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف أَو یُنفَوا
مِنَ الأَرض ذلِکَ لَهُم خِزي فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیم.ٌ إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِن قَبل أَن تَقدِرُوا عَلَیهِم فَاعلَمُوا أَن اللّهَ غَفُورٌ
34 ) همانا جزاي کسانی که با خدا و پیامبرش میجنگند و در زمین به فسادکردن میکوشند، این است که کشته - رَحِیم (مائده/ 33
شوند یا بردار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان در جهت خلاف یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید شوند. این، خواري
آنها در دنیاست و براي آنها در آخرت عذابی بزرگ است. مگر کسانی که پیش از این به آنها دست یابید، توبه کنند. بدانید که
خداوند آمرزنده و بخشایشگر است.
درباره این آیه شأن نزولهاي مختلفی ذکر شده که در بعضی از تفاسیر آمده ولی حکم آن کلی است و شامل تمام موارد میشود و
این آیه یکی از آیات الاحکام است که فقها آن را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند و ما اینک احکام فقهی این آیه را با توجه به
روایات و احادیث و سخنان فقها ذکر میکنیم و به موارد اختلاف نیز اشاره خواهیم کرد و نظر خود را نیز بیان خواهیم نمود. این
مسأله را زیر چند عنوان مورد بحث قرار میدهیم:
« محارب » تعریف
مجازاتهایی که در این آیه گفته شده روي دو عنوان رفته است: یکی محارب با خدا و پیامبرش و دیگري مفسد فی الارض و ظاهر
این است که هر دو عنوان مصداق واحدي دارند و دو عنوان جداگانه به شمار نمیروند. معناي لغوي محارب و مفسد روشن است
و آن کسی است که با خدا و رسول او سر جنگ دارد و در زمین
صفحه : 127
فساد و فتنه میکند ولی باید دید که معناي اصطلاحی محارب و مفسد چیست که حکم روي آن رفته است! ما در اینجا تعریفهایی
کردهاند میآوریم و نظر خود را نیز بیان خواهیم کرد: « محارب » را که فقها از
- شیخ طوسی میگوید، محارب کسی است که سلاح برگیرد و از اهل ریبه باشد در شهر یا خارج شهر در بلاد شرك یا بلاد اسلام
و در جاي دیگري میگوید: محارب نزد ما کسی است که سلاح برگیرد «1». شب باشد یا روز. هر وقت چنین کند او محارب است
«2». و راه را ناامن کند خواه در داخل شهر و خواه بیرون شهر باشد و راهزن همان محارب است
- إبن ادریس میگوید: محارب نزد ما کسی است که براي ترساندن مردم سلاح برگیرد و در خشکی باشد یا دریا، در آبادي و
«3». شهر باشد یا بیابان و صحرا
- علامه حلی میگوید: محارب هر آن کسی است که براي ترساندن مردم سلاح برگیرد، چه در بیابان و چه در دریا، شب باشد یا
«4». روز، در شهر باشد یا غیر آن مرد باشد یا زن
- شهید اول میگوید: محاربه عبارت است از برگرفتن سلاح چه در خشکی و چه در دریا شب یا روز براي ترساندن مردم در شهر
«5». یا غیر آن از مرد یا زن قوي یا ضعیف
- محقق حلی میگوید: محارب کسی است که براي ترساندن مردم سلاح برگیرد، خواه در بیان خواه در دریا شب باشد یا روز در
«6». شهر باشد یا غیر آن
به طوري که ملاحظه میفرمایید، از این تعریفها چند مطلب استفاده میشود:
-1 این محارب کسی است که سلاح برگیرد و این شامل هر نوع آلت و ابزاري است که به آن اسلحه گفته میشود مانند شمشیر و
نیزه و تفنگ و سلاحهاي دیگر.
حال باید دید که آیا کسی که نه با اسلحه معمولی بلکه با چوب و سنگ مردم را
صفحه 97 از 384
-----------------------------------
1)- شیخ طوسی، النهایه ص 720 )
[.....] 2)- همو، التبیان ج 3 ص 504 )
3)- إبن ادریس، السرائر ج 3 ص 505 )
4)- علامه حلی، ارشاد الاذهان ج 2 ص 186 )
5)- شرح لمعه ج 2 ص 361 (چاب سنگی) )
6)- محقق حلی، شرایع الاسلام ص 365 )
صفحه : 128
میترساند نیز حکم محارب را دارد! صاحب جواهر از گروهی از فقها نقل میکند که آنها در سلاح میان عصا و سنگ و جز آنها
فرقی نگذاشتهاند و این به سبب عموم آیه است هر چند که اطلاق سلاح به عصا و سنگ مخصوصاً سنگ ممنوع است. آنگاه
روایتی را از امیر المؤمنین نقل میکند که درباره کسی که با شعلهور کردن آتش در خانه شخصی او را ترسانده بود، حدّ محارب
جاري کرده. سپس از کشف اللثام نقل میکند سلاح به آهن اختصاص ندارد ولی ابو حنیفه گفته باید از آهن باشد آنگاه صاحب
جواهر این سخن را تضعیف میکند و از شرح لمعه نقل میکند که شهید ثانی در محارب اخذه به قوه را کافی میداند اگر چه
«1». حتی عصا و سنگ هم در کار نباشد
ما تصور میکنیم که ملاك همان ترساندن مردم و ایجاد فتنه و فساد و ناامنی است و در قرآن هم ذکري از سلاح به میان نیامده و
این در بعضی از روایات از سلاح نام برده شده از باب اعم اغلب است چون نوعا چنین افرادي مردم را با سلاح میترسانند.
آمد که شامل غیر مسلمانهایی هم میشود که در بلاد اسلامی و در پناه « الاخافه » یا « اخافۀ النّاس » -2 در بیشتر این تعریفها، تعبیر
و یا شیخ مفید آن را «2» ذکر شده « ترساندن مسلمانان » مسلمین زندگی میکنند و این در بعضی از عبارتها مانند عبارت کشف اللثام
شاید منظور آنها هم همین باشد یعنی ایجاد فتنه و فساد و در جامعه اسلامی. و از این جهت است که «3» به دار الإسلام مقید کرده
صاحب جواهر گفته است: محاربه با ترساندن هر کسی که ترساندن او حرام است محقق میشود چه مسلمان چه غیر مسلمان چه در
«4». دار الإسلام و چه در غیر آن
-3 از اطلاق آیه و روایات و تعبیر فقها معلوم میشود که ترساندن مردم و ایجاد فتنه و فساد چه در داخل شهر باشد و چه در بیرون
آن چه در خشکی و چه در دریا
-----------------------------------
1)- نجفی، جواهر الکلام ج 41 ص 566 )
2)- فاضل هندي، کشف اللثام ج 2 ص 431 (چاپ سنگی) )
3)- شیخ مفید، المقنعه ص 804 )
4)- جواهر الکلام ج 41 ص 564 )
صفحه : 129
حد محاربه را دارد و این بعضیها حد محاربه را مخصوص راهزنانی میدانند که در بیرون شهر راهها را ناامن کردهاند، دلیلی بر
اخافۀ » تعبیر « تبیان » این قید ندارند. البته ما در فقهاي شیعه کسی را ندیدیم که این قید را کرده باشد و اگر در کلام شیخ طوسی در
آمده بلافاصله در پی آن گفته است: چه در داخل شهر و چه در بیرون آن. بنابراین منظور او قید زدن نیست ولی شوکانی به « السبیل
بسیاري از فقها (البته منظور فقهاي عامه است) نسبت میدهد که محارب کسی است که در غیر شهر راه را ناامن کند. خواه
صفحه 98 از 384
همچنین إبن قدامه از فقهاي اهل سنت میگوید: محاربون کسانی هستند که در صحرا با .«1» مسلمانان را بترساند یا اهل ذمه را
سلاح بر مردم تعرض میکنند و آشکارا مال آنها را میربایند سپس إبن قدامه از ابو حنیفه و ثوري و چند تن دیگر نقل میکند که
«2». آنان در صحرا بودن را قید میکنند ولی بیشتر اصحاب ما شهر را هم داخل میدانند
دلیل آن گروه از فقهاي اهل سنت که حکم را مخصوص بیرون شهر و صحرا کردهاند، چند روایتی است که در شأن نزول آیه
شریفه نقل شده از جمله این از انس بن مالک نقل میکنند که این آیه درباره گروهی از قبیله عکل و عرینه نازل شد و آنها کسانی
بودند که پیش پیامبر آمدند و اظهار اسلام کردند و پیامبر آنها را در بیرون مدینه اسکان داد تا شتر چرانی کنند ولی آنها در آنجا
مرتد شدند و از اسلام دست برداشتند و چند نفر را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. چون خبر آنها به پیامبر رسید دستها و
«3». پاهاي آنها را برید و چشمشان را کور کرد و رهایشان ساخت تا مردند و این آیه درباره آنها نازل گردید
ولی به هر حال مسلم است که شأن نزول مخصص نمیشود «4» شبیه این روایت با تفاوتهاي اندکی از امام صادق هم نقل شده
بخصوص این اگر به این روایت
-----------------------------------
. 1)- شوکانی، نیل الاوطار ج 7، ص 155 )
. 2)- إبن قدامه، المغنی، ج 10 ، ص 298 )
3)- سنن النسائی ج 7، ص 94 ، این روایت را طبري هم در جامع البیان ج 4، ص 206 نقل کرده. )
. 4)- کافی ج 7، ص 245 )
صفحه : 130
توجه کنیم، خواهیم دید که شأن نزولها درباره مرتدان و یا مشرکان «1» یا روایتهاي دیگري که از إبن عباس و دیگران نقل کردهاند
و اهل کتاب نقل شده در حالی که هیچ کس حتی فقهاي اهل سنت به آن ملتزم نیستند و به راهزنانی که مسلمان هم هستند تعمیم
ولی آنها در اقلیت هستند. «2» میدهند هر چند که بعضی از آنها این حکم را مخصوص مرتدان دانستهاند
بنابراین، محارب فقط به راهزنانی که در بیرون شهر به مردم حمله میکنند اختصاصی ندارد و اگر در داخل شهر هم چنین کنند،
محارب و مفسد هستند و دلیلی بر این تقیید نداریم بخصوص این علماي شیعه این قید را قبول ندارند و میتوان در این باره ادعاي
اجماع کرد.
-4 این حکم اختصاص به مردان ندارد و شامل زنان هم میشود و اگر زنی محارب و مفسد باشد حکم مزبور درباره او اجرا
میشود. اطلاقاتی که در آیه و روایات و تعریف فقها آمده شامل زنان هم میشود و بعضی از علما به آن تصریح کردهاند و فاضل
و شیخ طوسی در مبسوط و محقق حلی در شرایع و علامه حلی در ارشاد به آن تصریح کردهاند «3» مقداد آن را به قدما نسبت داده
«4». و تنها از اسکافی نقل شده که گویا او مرد بودن را شرط میدانسته است
إبن ادریس در سرائر، نخست اظهار میدارد که حکم محارب شامل زنان نمیشود و تمسک به آیه را ضعیف میداند و میگوید
خطاب آیه بر مردان است نه زنان و داخل شد زنان در خطاب مردان با اجماع ثابت میشود. اما او در چند صفحه بعد در همان
«5». کتاب از این رأي برمیگردد و خطاب را شامل زنان هم میکند
-5 به گفته صاحب شرایع و به پیروي از او صاحب جواهر، حکم محارب بر
-----------------------------------
1)- رجوع شود به طبري، جامع البیان ج 4، ص 205 به بعد )
[.....] . 2)- به نقل إبن قدامه در المغنی ج 10 ، ص 297 )
صفحه 99 از 384
. 3)- فاضل مقداد، کنز العرفان ج 2 ص 352 )
. 4)- جواهر الکلام ج 41 ، ص 568 )
. 5)- سرائر ج 3، ص 510 )
صفحه : 131
کسانی که اقدام مباشر و مستقیم نکردهاند شامل نمیشود هر چند که به محارب کمک کنند مانند کسی که مراقب راه است و رفت
و آمدها را به محارب اصلی گزارش میکند و یا کسی که در ضبط اموال به محارب کمک میکند. این مطلب را صاحب جواهر به
«1». فقهاي شیعه نسبت میدهد و از ابو حنیفه نقل میکند که او فرقی میان مباشر و غیر مباشر نمیداند
ما تصور میکنیم که اگر کمک کردن آنها به حدي برسد که بتوان به آنها هم محارب و مفسد گفت، حکم شامل آنها هم
میشود ولی با توجه به اجماع ادعایی و این حدود باشبهات دفع میشود، اجراي حکم محارب در حق آنان مشکل به نظر میرسد.
-6 صاحب مبانی تکملۀ المنهاج معتقد است که مالی که محارب اخذ میکند فرقی نیست میان این به حد نصاب سرقت برسد یا
«2». نرسد. چون ادله مطلق است و دلیلی که آنها را مقید کند وجود ندارد
حد محارب
اکنون که با تعریف محارب و بعضی از مطالب مربوطه به آن آشنا شدیم، اینک درباره حد و مجازاتی که براي محارب تعیین شده
است، بحث میکنیم.
در آیه شریفه چهار نوع حد و مجازات براي محارب و مفسد ذکر شده که باید یکی از اینها در حق او اجرا شود و عبارتند از:
-1 کشتن 2- بردار زدن 3- بریدن دست و پاي آنها بر خلاف جهت یکدیگر 4- تبعید.
-----------------------------------
. 1)- جواهر الکلام ج 41 ، ص 571 )
. 2)- آیۀ الله خوئی، مبانی تکملۀ المنهاج ج 1، ص 320 )
صفحه : 132
مفهوم این مجازاتها روشن است ولی بحث مهمی که در این باره وجود دارد، این است که آیا این چهار مجازات تخییري است یا
ترتیبی! یعنی این آیا حاکم شرع مخیر است یکی از این مجازاتها را براي محارب انتخاب کند و یا انتخاب آنها باید بر اساس شدت
و ضعف جرمی باشد که به آن مرتکب شده است!
و اما فقهاي شیعه «1». در میان فقهاي اهل سنت، شافعیها و حنفیها و حنبلیها قائل به ترتیب و مالکیها قائل به تخییر هستند
گروهی از آنها قائل به تخییر شدهاند و گفتهاند: جرم محارب هر چه باشد قتل نفس بکند یا نکند مال مردم را برباید یا نرباید به هر
حال وقتی به او محارب و مفسد اطلاق شد و او مردم را با سلاح ترسانید، امام مسلمین مخیر است که یکی از این چهار نوع مجازات
را درباره او اجرا کند.
و صاحب جواهر «2» فاضل هندي قول به تخییر را از هدایه و مقنعه و مراسم و سرائر و شرایع و نافع و مختلف و تبصره نقل میکند
«3». آن را به اکثر متاخرین نسبت میدهد
شیخ مفید میگوید: یورشگران اگر در دار الإسلام سلاح برگیرند و اموال را بربایند، امام درباره آنها مخیر است که اگر بخواهد با
شمشیر میکشد و اگر بخواهد آنها را بردار میزند تا بمیرند و اگر بخواهد دستها و پاهاي آنها را بر خلاف جهت یکدیگر میبرد و
إبن «4». اگر بخواهد آنها را از شهر خود به جاي دیگر تبعید میکند و کسانی را موکل میکند که آنها را به هیچ شهري راه ندهند
صفحه 100 از 384
«5». ادریس میگوید: اگر محاربه ثابت شود، امام میان این چند چیز مخیر است
بیان شده ( یا این یا آن) و « او » دلیل این گروه که قائل به تخییر هستند، این است که در آیه شریفه این چهار نوع مجازات با کلمه
باشد « او » در زبان عربی ظاهر در تخییر است و در روایتی حریز از امام صادق نقل میکند که هر کجا در قرآن لفظ « او »
-----------------------------------
.409 - 1)- جزیري، الفقه علی المذاهب الاربعه ج 5، ص 410 )
. 2)- کشف اللثام ج 2، ص 431 )
. 3)- جواهر الکلام ج 41 ، ص 573 )
. 4)- المقنعه ص 804 )
. 5)- السرائر ج 3، ص 505 )
صفحه : 133
«1». براي تخییر است
درباره خصوص تخییر میان چهار مجازات درباره محارب چند روایت در دست داریم از جمله:
الی آخر الایه، ايّ شیء «ُ إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه » - عن جمیل بن دراج قال سألت ابا عبد الله عن قول الله عز و جل
«2». علیه من هذه الحدود التی سمی الله عز و جل! قال: ذلک الی الامام ان شاء قطع و ان شاء نفی و ان شاء صلب و ان شاء قتل
تا آخر آیه، پرسیدم. چه چیزي از « إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ » : جمیل میگوید: از امام صادق (ع) درباره این سخن خداوند که فرمود
این حدودي که خداوند نام برده بر محارب است! فرمود: این بر امام است، اگر خواست میبرد و اگر خواست تبعید میکند و اگر
خواست بردار میزند و اگر خواست میکشد.
«... إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ » سماعه میگوید: از امام صادق (ع) درباره این آیه
پرسیدند. فرمود: امام در حکم آنها مخیر است اگر بخواهد میکشد و اگر بخواهد دار میزند و اگر بخواهد میبُرد و اگر بخواهد از
زمین تبعید میکند.
این روایات دلالت بر تخییر دارند و بعضی از فقهاي ما که نام آنها را بردیم، طبق این روایات فتوا به تخییر دادهاند.
در مقابل این گروه، کسان دیگري از فقها، قائل به ترتیب هستند یعنی این این چهار مجازات بطور مطلق نیست بلکه هر کدام به
جرم خاصی اختصاص دارد و شدت و ضعف جرم در انتخاب هر یک از این چهار مجازات تأثیر میکند.
از جمله کسانی که به ترتیب فتوا دادهاند میتوان از شیخ طوسی نام برد که هم در نهایه و هم در مبسوط قائل به ترتیب شده و این
پس از آنکه این قول را به شیخ و اسکافی و تقی و « نکت الارشاد » و مؤلف «3». را به مذهب شیعه نسبت داده است
-----------------------------------
. 1)- وسائل الشیعه ج 13 ، ص 166 )
. 2)- همان ج 18 ، ص 533 )
. 3)- شیخ طوسی، المبسوط ج 8، ص 48 )
صفحه : 134
روایات متعددي هم از ائمه معصومین (ع) نقل شده که از آنها «1». إبن زهره و اتباع شیخ نسبت داده، بر آن ادعاي اجماع میکند
ترتیب استفاده میشود و ما دو روایت را در این زمینه نقل میکنیم:
محمّد بن مسلم از امام باقر نقل میکند که فرمود: هر کس در شهري از شهرها سلاح برگیرد و کسی را زخمی کند، قصاص
صفحه 101 از 384
میشود و از آن شهر تبعید میگردد و هر کس در شهري از شهرها سلاح برگیرد و بزند و زخمی کند و مال مردم را بگیرد ولی
آدم نکشد، پس او محارب است و سزاي او سزاي محارب میباشد و کار او بر امام واگذار میگردد اگر خواست میکشد و بردار
میزند و اگر خواست دست و پایش را میبرد. سپس فرمود: و اگر بزند و بکشد و مال مردم را بگیرد، بر امام است که دست
راستش را به خاطر سرقت قطع کند سپس او را به اولیاء مقتول بسپارد که مال را از او پس بگیرند و سپس او را بکشند. ابو عبیده
گفت: اگر اولیاي مقتول او را عفو کنند چه میشود! فرمود: اگر اولیاء مقتول عفو کنند، بر امام است که او را بکشد چون او هم
محارب است و هم به سرقت و قتل مرتکب شده. ابو عبیده پرسید: اگر اولیاء مقتول از او دیه بگیرد و رهایش کنند چگونه است!
«2». فرمود: نه، او باید کشته شود
مدائنی از امام رضا (ع) نقل میکند که فرمود: اگر محاربه با خدا و رسول کند و در زمین به فساد کوشد و کسی را بکشد، به سبب
آن کشته میشود، و اگر بکشد و اخذ مال کند کشته میشود و بردار هم زده میشود، و اگر اخذ مال کند ولی نکشد دست و پاي
او بر خلاف جهت یکدیگر بریده میشود و اگر سلاح بر گیرد و محاربه و فساد کند ولی نکشد و مالی اخذ نکند، تبعید
«3». میشود
اینگونه روایات که دلالت بر ترتیب دارد، متعدد است ولی ترتیبهایی که در آنها آمده با هم تفاوتهایی دارد روایتهایی هم داریم که
تخییر را به ترتیب ارجاع داده
-----------------------------------
[.....] . 1)- جواهر الکلام ج 41 ، ص 574 )
. 2)- وسائل الشیعه ج 18 ، ص 533 )
. 3)- همان ص 534 )
صفحه : 135
مانند این دو روایت:
قال: ذلک الی الامام «ُ إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه » :ّ [عن برید بن معاویه قال سألت ابا عبد الله (ع) عن قول الله عزّ و جل
یفعل ما شاء. قلت: فمفوّض ذلک الیه! قال:
«1». لا، و لکن نحو الجنایۀ
برید میگوید از امام صادق درباره آیه محاربه پرسیدم. فرمود: این بر امام است هر گونه که بخواهد انجام میدهد. گفتم: پس این
کار به او واگذار شده است! فرمود: نه، بلکه به مقدار جنایت.
عن عبید بن بشر قال سألت أبا عبد الله (ع) عن قاطع الطریق و قلت: النّاس یقولون:
«2». ان الامام فیه مخیّر ايّ شیء شاء صنع. قال: لیس ايّ شیء شاء صنع و لکنّه یصنع بهم علی قدر جنایتهم
راوي میگوید از امام صادق درباره راهزن پرسیدم و گفتم: مردم میگویند: امام درباره او مخیّر است هر کاري بخواهد میکند.
فرمود: اینطور نیست که هر کاري بخواهد بکند بلکه با آنها به مقدار جنایتشان معامله میکند.
با توجه به مجموع روایات که بعضی از آنها به تخییر و بعضی دیگر به ترتیب دلالت میکند و دسته سوم، تخییر را به ترتیب ارجاع
میدهد و در روایات ترتیب هم، ترتیبهاي مختلفی آمده، میتوان گفت: این چهار حدّي که در آیه براي محارب آمده، بیان حدّ
اقل و حدّ اکثر مجازات است و تعیین آن بر عهده حاکم است که مطابق با شدّت و ضعف جنایت، یک یا چند تا از آنها را درباره
جانی اجرا کند و چون او باید هم مصلحت جامعه و هم مقدار جنایت را در نظر بگیرد، ممکن است که در هر حادثهاي حکم
خاصی داده شود و ترتیبهاي گوناگونی به وجود آید و این درست مانند مجازاتهایی است که در بعضی از قوانین حد اقل و حد
صفحه 102 از 384
اکثر دارد و مثلا براي یک جرم از یک سال تا پنج سال زندان در نظر میگیرند و تعیین آن به قاضی واگذار میشود و مسلم است
که قاضی باید با توجه به شدت و ضعف جرم،
-----------------------------------
. 1)- همان ص 533 )
. 2)- همان ص 534 )
صفحه : 136
مجازات کم یا زیاد را تعیین میکند.
کیفیت اجراي حدّ براي محارب
اکنون باید دید که این چهار حدّي که براي محارب تعیین شده، چگونه باید اجرا شود! درباره مجازات قتل، مطلب روشن است و
احتیاجی به بحث ندارد ولی سه مجازات دیگر قابل بحث و تأمل است.
محقق حلی، در مورد بردار زدن محارب گفته است: بنا بر قول به تخییر، محارب را زنده بردار میزنند و بنا بر قول دیگر که همان
یعنی اول او را میکشند سپس جسد او را بردار میزنند و این مقتضاي بعضی از روایاتی «1» ترتیب است، او را مرده بردار میزنند
است که نقل شده است. همچنین در روایات آمده است که وقتی محارب را بردار زدند بیش از سه روز او را بردار رها نمیکنند و
لازم است که بعد از سه روز او را پایین آورند و مراسم خاص تغسیل و تکفین و نماز انجام دهند. این حکم مضمون چندین روایت
«2». است
کیفیت بریدن دست و پاي محارب به این گونه است که اول دست راست او و سپس پاي چپ او را میبرند و فاصله میان این دو
نمیدهند چون این دو کار یک حدّ است و اگر یکی از عضوها را نداشته باشد به عضو موجود قناعت میشود. ضمناً منظور از قطع
دست، قطع چهار انگشت اوست که در حدّ سرقت گفته شده است.
و اما درباره تبعید و نفی بلد که یکی دیگر از مجازاتهاي محارب است، با توجه به بعضی از روایات، گفته شده که محارب را از
شهري که زندگی میکند بیرون میکنند و او به هر شهري رفت به آنجا مینویسند که مردم با او هم غذا و هم نشین نشوند و با او
خرید و فروش نکنند و اگر خواست به یک شهر که مردم آن مسلمان نیستند برود، جلوگیري میگردد و اگر کافران به او پناه دادند
با آنها اعلام جنگ میشود.
-----------------------------------
. 1)- شرایع الاسلام ص 357 )
. 2)- رجوع شود به وسائل الشیعه ج 18 ، ص 541 )
صفحه : 137
این کار تا وقتی که او توبه کند یا بمیرد ادامه خواهد داشت.
و مشهور از فقهاي ما هم به آن فتوا دادهاند ولی از شیخ صدوق نقل شده که با «1» آنچه گفتیم مضمون بعضی از روایات باب است
استناد به یک روایت گفته است که نفی باید شبیه قتل و صلب باشد و پاهاي او را میبندند و به دریا میاندازند و از شیخ طوسی
«2». نقل شده که گفته است او را از شهر خود به شهر دیگري تبعید میکنند و در آنجا زندانی میشود
بنا به فتواي مشهور محارب نباید در هیچ شهري استقرار و امنیتی داشته باشد و این کار ادامه پیدا میکند تا وقتی که بمیرد با توبه
ولی در بعضی از روایات مدت تبعید یک سال گفته شده که شاید منظور این است که او بیش از یک سال دوام نمیآورد و «3» کند
صفحه 103 از 384
میبرد و یا توبه میکند و یا میمیرد و منظور این نیست که پس از یک سال او را آزاد میکنند.
مطلب دیگر این ظاهر فتواها و بعضی از روایات بلکه صریح آنها این است که مجازات تبعید تا هنگامی است که او توبه کند و لازم
آن این است که اگر توبه کرد او را آزاد میگذارند. ولی صاحب مبانی گفته است که این سخن وجهی ندارد و مقتضاي اطلاق
ما به ایشان میگوییم: آیه شریفه فقط به این «4». دلیل از آیه و غیر آیه آن است که توبه پس از دستیابی به محارب اثري ندارد
دلالت دارد که قبل از دادن حکم و تعیین مجازات توبه او اثر ندارد ولی بحث ما در جایی است که حکم به مجازات او داده شده و
حکم به مرحله اجرا هم در آمده و پس از آن توبه میکند. شمول آیه شریفه به این مورد ممنوع است بخصوص این حکم تبعید
همانگونه که در روایات و فتواها آمده مخصوص کسی است که کسی را نکشته و مالی را غارت نکرده و فقط مردم را ترسانیده
است و لذا مجازات سبکی براي او انتخاب شده است.
-----------------------------------
. 1)- همان ص 539 )
.592 - 2)- جواهر الکلام ج 41 ، ص 593 )
3)- شهید ثانی، مسالک الافهام ج 2، ص 257 (چاپ سنگی). )
. 4)- آیۀ الله خوئی، مبانی تکملۀ المنهاج، ج 1، ص 324 )
صفحه : 138
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 35 الی 37
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إِلَیه الوَسِیلَۀَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ ( 35 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا لَو أَن لَهُم ما فِی الأَرضِ
جَمِیعاً وَ مِثلَه مَعَه لِیَفتَدُوا بِه مِن عَذاب یَوم القِیامَۀِ ما تُقُبِّلَ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 36 ) یُرِیدُونَ أَن یَخرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِینَ
( مِنها وَ لَهُم عَذاب مُقِیم ( 37
( اي کسانی که ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید و براي تقرب به او، وسیله بجویید و در راه او جهاد کنید شاید رستگار شوید ( 35
همانا کسانی که کافر شدند، اگر هر چه در زمین است مال آنها باشد و همانند آن را نیز داشته باشند تا به وسیله آن از عذاب روز
( قیامت فدیه بدهند، از هیچ یک از آنان پذیرفته نخواهد شد و براي آنها عذابی دردناك است ( 36
( آنها میخواهند از آتش دوزخ بیرون شوند ولی از آن خارج شدنی نیستند و براي آنها عذابی پایدار است ( 37
نکات ادبی
طلب کنید، بجویید. از بغی به معناي طلب کردن. البته این واژه به معناي ظلم و تجاوز هم آمده و چون به باب افتعال رود « ابتغوا » -1
همیشه معناي طلب کردن میدهد.
چیزي که با آن تقرب و نزدیکی به کسی جسته شود. از وسل به معناي وصل و نزدیک شدن. « الوسیله » -2
است. « انّ الّذین » شرط و جزا به جملگی خبر «... لو انّ لهم » -3
از فدیه به معناي عوض دادن و باز خرید کردن. « لیفتدوا » -4
میشود. « مثله » و « ما فی الارض » برمیگردد که شامل « ما ذکر » به « به » -5 ضمیر
صفحه 104 از 384
پایدار، همیشگی، ثابت. « مقیم » -6
صفحه : 139
تفسیر و توضیح
37 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ ... مؤمنان را مورد خطاب قرار میدهد و آنان را به سه چیز فرا میخواند: - آیات ( 35
نخست این از خدا بترسید و تقوا داشته باشید. مسلم است که وقتی در انسان حالت خداترسی و تقوا وجود داشته باشد، این صفت به
عنوان یک عامل بازدارنده نیرومند انسان را از افتادن در دام شیطان و نفس و ارتکاب معاصی باز میدارد و حتی بصیرت و بینش او
را باز میکند و سبب میشود که حقایق هستی را به خوبی و درستی دریابد.
دوم این براي نزدیک شدن به خدا وسیلهاي و ابزاري بجویید. انسان مادي نمیتواند بدون وسیله لازم به خدا نزدیک شود و به مقام
قرب الهی برسد بلکه واسطهاي لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه و وسیله میتواند عبادت و انجام طاعات باشد و
انسان به کمک نماز و روزه و اعمال خیر به خدا نزدیک شود و میتواند محبت اولیاء خدا باشد چون خداوند دوستی با آنان را
توصیه کرده است و انسان با توسل به کسانی که محبوب خدا هستند مانند پیامبران و معصومین و صالحان از مؤمنین، تقرب به خدا
حاصل کند (در این باره بزودي بحث مفصلی خواهیم داشت).
سوم این در راه خدا جهاد کنید که شامل انواع جهاد میشود مانند جهاد با مال و جهاد با جان و نیز شامل جهاد با دشمن خدا و
جهاد با نفس میشود و خلاصه هر نوع کوششی در راه خدا و براي جلب خوشنودي خدا نوعی جهاد محسوب میشود و البته جهاد
به معناي جنگ با دشمنان دین و خود را در معرض خطر قرار دادن براي خدا جاي خاص خود را دارد.
این سه مطلبی که در این آیه به آن دستور داده شده، تضمین کننده فلاح و رستگاري و سعادت انسان است و لذا در پایان آیه
اوست و مسلماً تحقق خواهد « باید » خدا در حکم « شاید » میفرماید: شاید رستگار باشید. و البته میدانیم که
صفحه : 140
پذیرفت.
آیات بعدي درباره گروهی است که درست در نقطه مقابل گروه اول یعنی مؤمنان قرار دارند و آنها کافران هستند که به خدا و
رسول ایمان ندارند و در نتیجه آن سه صفتی که در آیه قبلی از مؤمنان خواسته شد، نمیتواند در آنها وجود داشته باشد و آنها به
همین جهت از آن فلاح و رستگاري بیبهرهاند و لذا جایگاهی جز آتش جهنم ندارند. آتشی که آنچنان آنها را عذاب خواهد داد
که راضی خواهند بود که اگر تمام ثروتها و امکانات روي زمین مال آنها بود و همانند آن را نیز داشتند، همه را فدیه میدادند و
خود را از آتش جهنم باز خرید میکردند. اما اگر هم چنین میبود و آنها این همه مال و ثروت را داشتند و فدیه میدادند باز از
آنها پذیرفته نمیشد. زیرا که اینها همه کالاي دنیاست و آنچه در آخرت به کار میآید، ایمان به خداست.
پس از بیان این مطلب اضافه میکند که براي کافران عذابی دردناك است و آنها در قیامت همواره در صدد میآیند که از آتش
بیرون روند ولی هرگز موفق نمیشوند و آنها از آتش دوزخ خارج شدنی نیستند و عذاب آنها پایدار و ثابت است. مضمون این آیه
در چند آیه دیگر هم آمده مانند:
کُلَّما أَرادُوا أَن یَخرُجُوا مِنها مِن غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیق (حج/ 22 ) هر گاه بخواهند از شدت اندوه از آن (دوزخ)
خارج شوند، به آن بازگردانده میشوند. بچشید عذاب سوزان را.
بحثی درباره توسل به اولیاي خدا
صفحه 105 از 384
براي تقرّب جویی به خداوند و اظهار خضوع و خشوع و تذلل و حاجت خواهی از درگاه الهی، وسیله قرار دادن اولیاء اللّه و نفوس
کریمهاي که در پیشگاه خدا، مقام و منزلتی دارند و درهاي رحمت الهی به روي آنها باز است، کاري شایسته و عملی
صفحه : 141
خداپسندانه است و باعث ارتباط نزدیکتر و پیوند محکمتر با مقام ربوبیت میباشد.
بدون واسطه امکان پذیر نیست و میبینیم خداوند پیامهاي خود را به « ذات باریتعالی » با « انسان خاکی » اساساً ایجاد رابطه میان
واسطه افراد بخصوصی- که همان انبیا هستند- به مردم ابلاغ میکند و هرگز بطور مستقیم با مردم سخن نمیگوید. و انسان نیز
نمیتواند بدون وسیله و واسطه با خداوند ارتباط برقرار کند حال این وسیله ممکن است یک عمل الهی باشد مانند نماز، روزه و
عبادات و ممکن است یک شخص الهی باشد مانند اولیاء اللّه. این معنا در آیات قرآن کریم به روشنی آمده است و تدبر در آنها ما
را با حقیقت مطلب آشنا میکند:
-1 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إِلَیه الوَسِیلَۀَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ (مائده/ 35 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید از
خدا بترسید و به سوي او وسیلهاي بجویید و در راه او جهاد کنید شاید رستگار شوید.
در این آیه خداوند مؤمنان را دستور میدهد که براي تقرّب به خداوند، وسیلهاي بجویند. البته در اینجا نوع وسیله تعیین نشده و
معلوم است هر چیزي که مرضی خدا و مورد توجه او باشد، میتواند وسیله قرار گیرد. حال ممکن است این وسیله از نوع اشیاء
باشد، مانند کعبه، حجر الأسود، قرآن و یا از نوع افعال باشد مانند نماز، حج و جهاد و یا از نوع ترك کردنی باشد مانند روزه و یا از
نوع اشخاص باشد مانند اولیاء اللّه از انبیا، صلحا و شهدا. و بالأخره هر چیزي که ما را به خدا نزدیک کند و خدا را به یاد ما بیندازد،
میتواند وسیله میان ما و خدا باشد. اولیاي خدا هم همین حالت را دارند و لذا در بعضی از احادیث، اولیاء اللّه به این صورت معرفی
شدهاند:
عن سعید بن جبیر قال: سئل النبی (ص) عن اولیاء اللّه قال: هم الّذین إذا رؤا
صفحه : 142
«1». ذکر اللّه
از پیامبر درباره اولیاء اللّه پرسیدند، فرمود: آنها کسانی هستند که وقتی مردم آنها را ببینند خدا را به یاد میآورند.
-2 وَ اعتَصِمُوا بِحَبل اللّه جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل عمران/ 103 ) همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و از هم جدا نشوید.
چیست! بدون شک چیزي غیر از خداست چون حبل اللّه از اسمهاي خدا نیست، حال قرآن است یا اسلام، پیامبر « حبل اللّه » منظور از
است یا پیامبر و ائمه مسلمین، و یا همه اینهاست! هر چه که باشد، بالأخره چیزي است که واسطه ارتباط میان مردم و خداست و بهر
حال اولیاء اللّه مصداق روشنی براي حبل اللّه هستند و چنگ زدن به آنها و توسل به آنها موجب تقرب به خداوند میشود.
-3 وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُم الرَّسُول لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً (نساء/ 64 ) و اگر آنها هنگامی که
بر نفس خود ظلم کردند، پیش تو آیند و از خدا طلب مغفرت کنند، و رسول هم براي آنان طلب مغفرت کند، خداوند را توبه پذیر
و مهربان خواهند یافت.
در این آیه شریفه خداوند مردم را به این حقیقت راهنمایی میکند که براي توبه و استغفار به درگاه خداوند، بهتر است که نزد
پیامبر بروند و ضمن این که خود استغفار میکنند، پیامبر را وسیله میان خود و خدا قرار دهند تا آن حضرت نیز از خداوند براي آنان
طلب آمرزش کند. در چنین صورتی توبه آنها پذیرفته خواهد شد. و این مصداق بارز توسل به پیامبر است که خداوند آن را به
مردم یاد داده است و این آیه مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت میکند.
البته بزودي این مطلب را مطرح خواهیم کرد که حیات و ممات پیامبر در مسأله
صفحه 106 از 384
-----------------------------------
. 1)- تفسیر طبري، ج 7، ص 132 )
صفحه : 143
توسل فرقی نمیکند و این مطلب در احادیث صحیحهاي وارد شده که نمونههاي آن را خواهیم دید.
توسل در احادیث
مشروعیّت توسل به اولیاء اللّه و واسطه قرار دادن آنها براي تقرّب به اللّه و طلب حاجت از او، در روایات و احادیث متعددي آمده و
سیره مسلمانان از عهد پیامبر تاکنون بر آن جاري بوده است و این امر نه تنها شرك نیست بلکه اظهار تذلل و خشوع بیشتر در
پیشگاه خداوند است و کسی که پیامبر و یا اولیاء اللّه را وسیله تقرب به خدا قرار میدهد، در واقع خود را در محضر خداوند آنچنان
کوچک و بیمقدار میداند که اطمینان ندارد که خداوند به او توجه و عنایت خواهد کرد و لذا کسانی را که پیش خداوند
عرضهاي دارند و مورد توجه و لطف او هستند، وسیله قرار میدهد تا خداوند به احترام آنها او را نیز از رحمت واسعه خود برخوردار
سازد و این نهایت تذلل و خضوع و خشوع و اظهار عبودیت براي خداست.
اکنون بعضی از احادیثی را که در این زمینه وارد شده با هم میخوانیم و در اینجا فقط احادیثی رامی آوریم که در کتب اهل سنت
وارد شده است چون روي سخن ما با آنهاست و از نظر شیعه مساله روشن است:
ان رجلًا ضریراً أتی النبی (ص) فقال: ادع اللّه ان یعافینی. فقال: ان شئت دعوت و ان شئت صبرت و » : -1 عن عثمان بن حنیف انه قال
هو خیر. فقال: فادعه، فأمره ان یتوضأ فیحسن و ضوئه و یصلی رکعتین و یدعو بهذا الدعاء:
اللهم انی اسألک و اتوجه الیک بنبیّک نبی الرّحمۀ یا محمّد انّی اتوجّه بک الی ربی فی حاجتی لتقضی، اللهم شفعه فی.ّ
«1». قال إبن حنیف: فو اللّه ما تفرقنا و طال بنا الحدیث حتی دخل علینا کأن لم یکن به ضر
-----------------------------------
. 1)- سنن إبن ماجه، ج 1، ص 441 ، و مستدرك حاکم، ج 1، ص 313 )
صفحه : 144
مرد نابینایی خدمت پیامبر آمد و گفت: از خدا بخواه که به من عافیت دهد. پیامبر فرمود: اگر » : از عثمان بن حنیف روایت شده که
خواستی دعا میکنم و اگر خواستی صبر کن و این براي تو بهتر است. گفت: دعا کن. پیامبر به او دستور داد که وضو بگیرد و در
وضوي خود دقت کند و دو رکعت نماز بخواند و چنین دعا کند:
خداوندا؟ از تو میخواهم به وسیله پیامبرت که پیامبر رحمت است به سوي تو متوجّه میشوم تا حاجتم برآورده شود. خداوندا؟ او
را درباره من شفیع قرار بده.
إبن حنیف میگوید: به خدا سوگند ما متفرق نشده بودیم و سخن بسیاري نگفته بودیم که آن مرد مجدداً بر ما وارد شد گویا که
.« هیچ آفتی در او نبود
ترمذي، إبن ماجه و حاکم این حدیث را صحیح دانستهاند و به طوري که ملاحظه میفرمایید در این حدیث پیامبر، خود به آن
شخص، کیفیت توسّل به هنگام حاجت خواستن از خدا را یاد میدهد و توسل به پیامبر، یک بار در خطاب به خدا و یک بار هم در
خطاب به پیامبر تکرار میشود. مضمون حدیث بسیار روشن است و جاي هیچگونه توجیه و تأویل نیست. و نکته قابل توجه این
است که در این حدیث، پیامبر در حالی که زنده است وسیله قرار داده شده و ما بزودي اثبات خواهیم کرد که حیات و ممات پیامبر
در مقام توسل به او، فرقی نمیکند.
صفحه 107 از 384
ضمناً توجه کنیم که در این حدیث، پیامبر درباره آن شخص دعا نکرده، بلکه خود او طبق تعلیم پیامبر از خداوند حاجت خواسته و
پیامبر را وسیله میان خود و خدا قرار داده است.
من قال حین یسمع النداء: اللّهم ربّ هذه الدعوة و الصلوة القائمۀ آت محمداً الوسیلۀ و » : -2 عن جابر بن عبد اللّه ان رسول اللّه قال
«1». الفضیلۀ و أبعثه مقاماً محموداً الذي وعدته، حلت له شفاعتی یوم القیامۀ
جابر از پیامبر نقل میکند که فرمود: هر کس به هنگام شنیدن اذان بگوید: خدایا؟ اي صاحب این دعوت تامّه و نماز به پاداشته
شده، بر محمّد وسیله و فضیلت بده و
-----------------------------------
. 1)- صحیح بخاري، ج 1، ص 253 )
صفحه : 145
او را بر مقام پسندیدهاي که وعده کردهاي برسان، شفاعت من در روز قیامت به او خواهد رسید.
به طوري که ملاحظه میفرمایید رسول خدا در این حدیث از مسلمانها میخواهد که وسیله بودن آن حضرت را از خداوند طلب
کنند.
-3 عن ابی سعید الخدري قال قال رسول اللّه (ص): ما خرج رجل من بیته الی الصلاة و قال: اللهم اسئلک بحق السائلین علیک و
بحق ممشاي هذا فانی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا ریاء و لا سمعۀ و خرجت اتقاء سخطک و ابتغاء مرضاتک، فاسئلک ان تعیذنی
«1». من النار و ان تغفر ذنوبی انه لا یغفر الذنوب إلّا أنت، إلّا أقبل اللّه علیه بوجهه و استغفر له سبعون الف ملک
پیامبر فرمود: هیچ کس از خانه خود خارج نمیشود و این دعا را نمیخواند مگر این خداوند به او روي میآورد و هفتاد هزار فرشته
براي او طلب آمرزش میکنند:
خدایا؟ به حق سائلین درگاهت و به حق این راه رفتن من که از جهت نافرمانی و خوش گذرانی و ریاء و سمعه نبوده، بلکه براي
پرهیز از خشم تو و جستجوي خشنودي تو است، از تو میخواهم که مرا از آتش جهنّم پناه دهی و گناهان مرا ببخشی که کسی جز
تو گناهان را نمیبخشد.
در این حدیث پیامبر به مردم یاد میدهد که به هنگام درخواست حاجت از خداوند، به سائلان درگاه ربوبی که همان صالحان و
اولیاء اللّه هستند، توسل بجویند و آنها را واسطه قرار دهند.
-4 وقتی فاطمه بنت اسد از دنیا رفت موقع دفن او پیامبر خدا چنین گفت:
«2». اللّه الذي یحیی و یمیت و هو حی لا یموت اغفر لأمی فاطمۀ بنت اسد و وسع علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الّذین من قبلی
اي خداوندي که زنده میکند و میمیراند و او زنده است و نمیمیرد، مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع گردان،
به حق پیامبرت و پیامبرانی که
-----------------------------------
[.....] . 1)- سنن إبن ماجه، ج 1، ص 261 )
. 2)- حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 121 )
صفحه : 146
پیش از من بودند.
«1». -5 عن عمر بن الخطاب قال قال رسول اللّه (ص): لما اقترف آدم الخطیئۀ قال: یا رب اسئلک بحق محمّد إلّا غفرت لی
عمر بن خطاب از پیامبر خدا نقل میکند که گفت: وقتی آدم آن خطا را مرتکب شد، گفت: پروردگارا؟ از تو میخواهم که به حق
صفحه 108 از 384
محمّد مرا ببخشی.
این احادیث که به عنوان نمونه از کتب اهل سنّت نقل شد و با اسناد متعددي در کتب احادیث شیعه و سنّی آمده، بیانگر این
حقیقت است که توسل به انبیا و اولیا و سائلان درگاه ربویی، امري ممدوح است که باعث تقرّب بیشتر بنده به خداوند میشود و
خود پیامبر به نبوّت خود و انبیاي گذشته توسل جسته است و به مردم تعلیم داده که هنگام دعا و نیایش و حاجت خواهی از خدا، به
مقربان درگاه او توسل کنند.
مطلبی که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد، این است که در مقام توسل به انبیا و اولیا، فرقی بین زنده و مرده آنها نیست زیرا
کسی که به آنها توسل میجوید، جاه، منزلت، مرتبه و مقامی را که آنها در پیشگاه خدا دارند، وسیله قرار میدهد و این جاه و
منزلت همواره براي آنها ثابت است- چه در حال حیات و چه در عالم برزخ و چه در روز قیامت- و هرگز کسی به قدرت ظاهري و
جسمانی انبیا و اولیا متوسل نمیشود تا گفته شود که پس از مرگ کاري از آنها ساخته نیست، بلکه منظور، توسل به همان مقام و
عظمت آنها نزد خداوند است که همواره از آن برخوردارند و لذا دیدیم که پیامبر به حق انبیاي گذشته توسل میجوید و یا حضرت
آدم به حق حضرت محمّد (ص) که هنوز به دنیا نیامده متوسل میشود و به طوري که خواهیم گفت سیره مسلمانان از زمان صحابه
و تابعین بر این جاري شده که آنها در کنار قبور انبیا و اولیا به ارواح آنها متوسّل میشدند.
کسانی که توسّل به مردگان را شرك میدانند، سخنی عجیب میگویند زیرا اگر
-----------------------------------
. 1)- کنز العمال، ج 11 ، ص 455 )
صفحه : 147
توسل به غیر خدا شرك است، چه فرقی میکند که او زنده باشد یا مرده!
توسل در سیره مسلمین
علاوه بر آیات و احادیثی که نقل کردیم، توسّل به اولیاي خدا در سیره مسلمانان جایگاه ویژهاي دارد و مسلمانان از صدر اسلام
تاکنون همواره در مقام دعا و حاجت خواهی از خداوند، به انبیا و اولیا و صلحا متوسل شدهاند و مقربان و عزیزان درگاه الهی را که
پیش خدا مقام و منزلتی دارند، وسیله قرار دادهاند تا خداوند به احترام آنها دعایشان را مستجاب کند. اکنون به این نمونهها توجه
فرمایید:
-1 پس از رحلت پیامبر در مدینه قحطی شدیدي رخ داد مردم شکایت پیش عایشه بردند، او گفت:
«1». انظروا الی قبر رسول اللّه (ص) فاجعلوا منه کواً الی السماء حتی لا یکون بینه و بین السماء سقف
به قبر پیامبر نگاه کنید و از آن دریچهاي به آسمان قرار دهید، به طوري که میان قبر و آسمان سقفی نباشد (مردم چنین کردند و
باران بارید).
-2 عن انس بن مالک انّ عمر بن الخطاب کان اذا قحطوا استسقی بالعباس بن عبد المطلب فقال:
اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا. قال: »
«2».« فیسقون
انس میگوید: عمر بن خطاب در خشکسالی به وسیله عباس بن عبد المطلب از خدا طلب باران میکرد و میگفت: خدایا ما همواره
به وسیله پیامبرت به تو متوسل میشدیم و ما را سیراب میکردي و اینک به وسیله عموي پیامبرمان به تو متوسّل میشویم پس ما را
سیراب کن. میگوید: و آنها سیراب میشدند.
صفحه 109 از 384
-----------------------------------
. 1)- سنن الدارمی، ج 1، ص 43 )
. 2)- صحیح بخاري، ج 2، ص 75 )
صفحه : 148
-3 در عهد عثمان بن عفان مردي پیش عثمان بن حنیف آمد و از این خلیفه به او توجه نمیکند و حاجت او را برطرف نمیسازد
شکایت کرد. إبن حنیف با استفاده از سخن پیامبر که پیش از این نقل کردیم به آن مرد گفت: وضو بگیر و به مسجد برو و دو
رکعت نماز بخوان سپس بگو:
«1». اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمّد نبی الرحمۀ یا محمّد انی اتوجه بک الی ربی فتقضی لی حاجتی
خداوندا؟ از تو میخواهم و به وسیله پیامبرمان محمّد که پیامبر رحمت است، به سوي تو متوجه میشوم. اي محمّد من به وسیله تو،
به سوي پروردگارم متوجه میشوم تا حاجتم برآورده شود.
-4 در زمان خلافت عمر خشکسالی به وجود آمد. بلال بن حرث نزد قبر پیامبر آمد و گفت:
«2». یا رسول اللّه استسق لأمتک فانّهم هلکوا
اي پیامبر خدا براي امت خود طلب باران کن که هلاك میشوند.
-5 از محمّد بن حرب هلالی نقل شده که میگوید کنار قبر پیامبر نشسته بودم، عربی آمد و گفت: یا رسول اللّه سلام بر تو باد،
خداوند در کتابی که بر تو نازل کرده فرموده است:
وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُم الرَّسُول لَوَجَ دُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً. و قد جئتک مستغفراً من ذنبی
«3». مستشفعا بک الی ربی
.« و من اینک به سوي تو آمدهام در حالی که از گناهانم استغفار میکنم و تو را در پیشگاه خداوند شفیع قرار میدهم »
-6 ابو جعفر منصور خلیفه عباسی از مالک بن انس، امام مالکیه درباره کیفیت زیارت قبر پیامبر سؤال کرد و از او پرسید که آیا به
هنگام زیارت، رو به قبله باشد یا
-----------------------------------
. 1)- المعجم الکبیر (طبرانی)، ج 9، ص 18 )
. 2)- وفاء الوفا، ج 4، ص 1374 )
. 3)- همان کتاب، ج 4، ص 1361 )
صفحه : 149
رو به قبر پیامبر کند! مالک بن انس در پاسخ گفت:
قال اللّه تعالی: و « لم تصرف وجهک عنه و هو وسیلتک و وسیلۀ ابیک آدم الی اللّه یوم القیامۀ بل استقبله و استشفع به فیشفعک اللّه
«1».... لو انّهم اذ ظلموا أنفسهم جاءوك
چرا از او روي برمیگردانی! او وسیله تو و وسیله پدرت آدم به درگاه الهی در روز قیامت است. رو به سوي او کن و او را شفیع
خود قرار ده که خدا شفاعت او را درباره تو میپذیرد خدا میفرماید: وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا ...
-7 از امام شافعی درباره اهل بیت پیامبر این دو بیت شعر نقل شده که در آن به اهل بیت پیامبر متوسل شده است:
آل النبی ذریعتی و هموا الیه وسیلتی
«2» أرجو بهم اعطی غدا بیدي الیمین صحیفتی
صفحه 110 از 384
آل پیامبر وسیله من به سوي خدا هستند. به وسیله آنها امیداوارم که فرداي قیامت، نامه عملم به دست راستم داده شود.
-8 حسن بن ابراهیم ابو علی الخلال که شیخ حنابله در عصر خود بود میگفت:
«3». ما همّنی أمر فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به إلّا سهل اللّه لی ما احب
هیچ امر مهمی براي من اتفاق نیافتاد مگر این به زیارت قبر موسی بن جعفر رفتم و به از متوسّل شدم، خداوند آنچه را میخواستم به
آسانی در اختیار من گذاشت.
ابو بکر محمّد بن مؤمل میگوید: با امام اهل حدیث ابو بکر بن خزیمه و همتاي او ابو علی الثقفی و جمعی از مشایخ که عده آنها
زیاد بود به زیارت قبر علی بن موسی الرضا در طوس رفتیم.
فرأیت من تعظیمه یعنی إبن خزیمه لتلک البقعۀ و تواضعه لها و تضرعه عندها ما
-----------------------------------
. 1)- همان کتاب، ج 4، ص 1376 )
. 2)- الصواعق المحرقۀ، ص 178 )
. 3)- تاریخ بغداد، ج 1، ص 120 )
صفحه : 150
«1». تحیرنا
از تعظیم و تواضعی که إبن خزیمه به این بقعه داشت و تضرعی که آنجا مینمود، دچار حیرت شدیم.
از این نمونهها که ذکر کردیم، در کتب حدیث و تاریخ بسیار است و نشان میدهد که سیره اصحاب و تابعین و علما و ائمه فقه و
حدیث همواره بر این جاري بوده که به اولیاي خدا متوسل میشدند و در هنگام حاجت خواهی از خداوند، آنها را وسیله قرار
میدادند. بنابراین سیره مسلمین بر مشروعیت و حتی استحباب توسل به اولیاي خدا، از عهد صحابه و تابعین به بعد محقق بوده است.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 38 الی 40
اشاره
وَ السّ ارِق وَ السّارِقَۀُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَ با نَکالًا مِنَ اللّه وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم ( 38 ) فَمَن تابَ مِن بَعدِ ظُلمِه وَ أَصلَحَ فَإِن اللّهَ
یَتُوب عَلَیه إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم ( 39 ) أَ لَم تَعلَم أَن اللّهَ لَه مُلک السَّماوات وَ الَأرض یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه عَلی کُلِّ
( شَیءٍ قَدِیرٌ ( 40
مرد دزد و زن دزد، دستانشان را ببرید تا کیفري براي کاري که کردهاند و هم عقوبتی از جانب خداوند باشد و خدا تواناي فرزانه
( است ( 38
پس هر کس بعد از ستمی که کرده توبه نماید و اصلاح کند، همانا خداوند توبه او را میپذیرد، بدرستی که خدا آمرزنده
( بخشایشگر است ( 39
آیا نمیدانی که پادشاهی آسمانها و زمین از آنِ خداست، هر کس را بخواهد عذاب میکند و هر کس را بخواهد میآمرزد و خدا
( بر هر چیزي تواناست ( 40
-----------------------------------
. 1)- تهذیب التهذیب، ج 7، ص 388 )
صفحه 111 از 384
صفحه : 151
نکات ادبی
داخل شده این است که جمله در حکم شرط « فا » میباشد و علت این به خبر « فاقطعوا » مبتداست و خبر آن « السارق و السارقۀ » -1
و از سیبویه وجه دیگري نقل شده که محققان آن را نپسندیدهاند. « ان سرق فاقطعوا » خبر است و به منزله این است که گفته شود
به صورت جمع آمده با این سارق و سارقه دو نفرند این است که اگر به صورت تثنیه میآمد این « ید » علت این کلمه « ایدیهما » -2
معنا استفاده میشد که هر دو دست آنها بریده شود در حالی که چنین نیست و فقط یک دست آنها (دست راست) بریده میشود. و
لذا جمع بسته شد تا دلالت بر یک دست آنها کند و این درباره اعضایی از بدن که فرد است نیز جاري است مانند قلوبکما،
بطونکما.
یا مفعول له و یا مفعول مطلق است. « جزاء » -3
عقوبت، کاري که هم باعث رنج صاحب آن و هم مایه عبرت براي او و دیگران باشد. « نکال » -4
تفسیر و توضیح
38 ) وَ السّ ارِق وَ السّارِقَۀُ فَاقطَعُوا ... اسلام براي کسانی که باعث سلب امنیت و آسایش جامعه میشوند مجازاتهاي - آیات ( 40
سنگینی را معین کرده است و این مجازاتها هر چه سنگینتر باشد به نفع جامعه است چون بازدارندگی آن قويتر میشود و افراد
خطاکار از ترس آن مجازاتها دست به این کار نمیزنند. و لذا قرآن دستور میدهد که دست دزد بریده شود. این مجازات هر چند
بسیار سنگین است و دزد را علاوه بر درد و رنج شدیدي که میکشد، تا آخر عمر در جامعه رسوا میکند و از او تابلو میسازد ولی
با توجه به این این حکم عامل بازدارنده بسیار نیرومندي است، امنیت و آسایش و سعادت جامعه را تضمین میکند و این خشونتی
که براي دزد اعمال میشود در واقع رحمتی براي جامعه است. همانگونه که دستی را که
صفحه : 152
سرطان گرفته باشد قطع میکنند تا انسان زنده بماند و این رحمتی بر اعضاي دیگر است.
در این آیه به قطع دست دزد فرمان میدهد و براي آن دو علت ذکر میکند: یکی این این، مجازات دزد در مقابل کار زشتی است
که انجام داده دوم این عقوبتی از جانب خداوند است که مایه عبرت او و دیگران باشد. و در پایان میفرماید: خدا عزیز و حکیم
است یعنی قدرت بر هر چیز را دارد و کارهاي او از روي حکمت است.
پس از بیان مجازات مرد و زن دزد، به آنها این فرصت را میدهد که به سوي خدا بازگردند و از کار خود پشیمان شوند و خود را
اصلاح کنند که اگر چنین باشد خداوند توبه آنها را میپذیرد که او آمرزنده و بخشایشگر است. بدینگونه حتی دزد را که در اوج
خطاکاري است از رحمت خود ناامید نمیکند و این از نظر تربیتی بسیار با اهمیت است زیرا اگر گنهکار به کلی مأیوس شود، دیگر
هیچ عاملی او را از ارتکاب گناهان دیگر باز نمیدارد ولی اگر او امید عفو داشته باشد شاید برگردد و دست به گناه و جنایت نزند.
البته خداوند هنگامی توبه دزد را میپذیرد که حاکم شرع به او دست نیافته باشد و گر نه پس از دستگیري مجازات او تخفیف
نمییابد اگر چه ممکن است توبه او در تخفیف عذاب قیامت مؤثر باشد.
باید توجه کرد که طبق معمول، آیه شریفه حکم کلی دزد را بیان کرده و احکام جزئی آن را باید از سنت به دست آورد و در
روایات ما احکام فرعی بسیاري درباره این موضوع آمده و در کتب فقهی به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است و ما اینک بعضی
از این احکام را ذکر میکنیم:
صفحه 112 از 384
-1 دست دزد وقتی قطع میشود که مالی که دزدیده به حد نصاب برسد و حد نصاب از نظر فقهاي شیعه یک چهارم یک دینار
طلاست. اگر ارزش مال از این کمتر باشد قطع نمیشود. در میان فقهاي اهل سنت شافعی و اوزاعی نیز همین فتوا را
صفحه : 153
دادهاند ولی ابو حنیفه حد نصاب را ده درهم نقره و مالک سه درهم میدانند.
گفته « حرز » -2 این حکم در جایی اجرا میشود که دزد، آن مال را از یک محل حفاظت شده بدزدد که در اصطلاح به آن
میشود. مثلا قفلی را بشکند و یا از دیوار خانهاي بالا رود. همچنین در صورتی است که دزد پدر صاحب مال نباشد و نیز در سال
قحطی (عام المجاعه) نباشد و نیز دزد عاقل و بالغ باشد و از روي اختیار دست به دزدي بزند و کسی او را مجبور نکرده باشد و
شبههاي در کار نباشد مثلا اگر شریکی مال مشترك را بدون اجازه شریک بردارد هر چند کار خطایی کرده و ضامن است ولی
دست او بریده نمیشود. همچنین دزدي از جاهایی که در آنها به روي همه باز است مانند مغازه باز و یا مسجد و حمام و مدرسه و
یا خانهاي که درب آن باز است، موجب بریدن دست نمیشود هر چند که به صورت تعزیر مجازاتهایی دارد.
-3 از نظر فقه شیعه فقط چهار انگشت دزد را میبرند و کف دست و انگشت ابهام باقی میماند. ولی اهل سنت معتقدند که دست
دزد از ساعد بریده میشود. دلیل شیعه روایاتی است که در این باره نقل شده و بخصوص روایت معروف امام جواد (ع) که در
محفل معتصم با إبن ابی داود قاضی وقت درباره محل قطع دست دزد مباحثه کرد و با استدلال به آیهاي از قرآن که محل سجده را
«1». مخصوص خدا میداند، ثابت کرد که فقط انگشتان دزد بریده میشود
در زبان عربی همانگونه که به دست تا شانه و هم به دست تا مرفق و هم به دست تا ساعد « ید » ضمناً میتوانیم بگوییم که کلمه
گفته میشود، به انگشتان هم گفته میشود به طوري که در آیه شریفه آمده:
فَوَیل لِلَّذِینَ یَکتُبُونَ الکِتابَ بِأَیدِیهِم ثُم یَقُولُونَ هذا مِن عِندِ اللّه (بقره/ 79 ) پس واي بر کسانی که کتاب را با دستان خود مینویسند
سپس میگویند که آن از جانب خداست.
-----------------------------------
. 1)- تفصیل روایت در: تفسیر عیاشی، ج 1، ص 320 )
صفحه : 154
به انگشتان هم گفته میشود و اگر در قطع دست دزد قدر « ید » معلوم است که انسان با انگشتان خود مینویسد و بنابراین کلمه
متیقن و حد اقل را بگیریم به بریدن انگشتان حکم خواهیم داد و بیشتر از آن را از باب این حدود با شبههها دفع میشود، نباید قطع
کرد.
کیفیت اجراي حدّ سرقت به این صورت است که در دزدي اول چهار انگشت دست راست او قطع میشود و اگر براي بار دوم
دزدي کرد پاي چپ او تا قوزك پا بریده میشود و در نوبت سوم به حبس ابد محکوم میشود و اگر بار چهارم و در زندان دزدي
کند کشته میشود.
-4 سرقتی که به بریدن دست منجر میشود با دو بار اقرار و یا با شهادت دو مرد عادل ثابت میشود و اگر یک بار اقرار کرد دست
او بریده نمیشود ولی ضامن مال است و اقرار کننده باید بالغ و عاقل باشد و از روي اختیار و قصد اقرار کند بنابراین اگر کسی او را
به زور وادار به اقرار کرد همانگونه که در دنیاي امروز مرسوم است، دست او بریده نمیشود.
-5 اگر مال باخته شکایت پیش حاکم شرع نبرد، اگر چه دزد اقرار هم بکند و دو شاهد بر دزدي او شهادت بدهند، دست او قطع
نمیشود و اگر مال باخته او را عفو کند و سپس به حاکم شرع شکایت کند، باز حدّ قطع ساقط میشود ولی اگر پس از رجوع به
حاکم شرع، دزد را ببخشد، حد ساقط نمیشود.
صفحه 113 از 384
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 41 الی 43
اشاره
یا أَیُّهَا الرَّسُول لا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمّاعُونَ
لِلکَ ذِب سَمّاعُونَ لِقَوم آخَرِینَ لَم یَأتُوكَ یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِ عِه یَقُولُونَ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه وَ إِن لَم تُؤتَوه فَاحذَرُوا وَ مَن
یُرِدِ اللّه فِتنَتَه فَلَن تَملِکَ لَه مِنَ اللّه شَیئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَم یُرِدِ اللّه أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزي وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیمٌ
41 ) سَمّاعُونَ لِلکَذِب أَکّالُونَ لِلسُّحت فَإِن جاؤُكَ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُ رُّوكَ شَیئاً وَ إِن حَکَمتَ )
فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ إِن اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ ( 42 ) وَ کَیفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِندَهُم التَّوراةُ فِیها حُکم اللّه ثُم یَتَوَلَّونَ مِن بَعدِ ذلِکَ وَ ما
( أُولئِکَ بِالمُؤمِنِینَ ( 43
صفحه : 155
اي پیامبر؟ کسانی که در کفر شتاب میورزند تو را غمگین نکنند از آنها که به دهانشان گفتند ایمان آوردیم ولی دلهایشان ایمان
نیاورده است و از آنها که یهودي شدند آنها گوش دهندگان به دروغند و گوش دهندگان براي گروهی دیگرند که نزد تو
نیامدهاند اینان سخنان را از جایگاههاي خود تحریف میکنند، میگویند: اگر همین حکم به شما داده شد، آن را بگیرید و اگر داده
نشده، دوري کنید. هر کس که خدا هلاکت او را بخواهد، براي او از خدا توانایی انجام کاري را نداري. آنان کسانی هستند که
( خدا نخواسته دلهایشان را پاکیزه کند. براي آنها در دنیا خواري و در آخرت عذابی بزرگ است ( 41
گوش دهندگان به دروغ خورندگان مال حرام هستند پس اگر نزد تو آیند میان آنها داوري کن یا از آنان روي بگردان و اگر از
آنان روي بگردانی، نمیتوانند زیانی به تو برسانند و اگر داوري کردي، پس میان آنها با عدالت دادرسی کن همانا خداوند عدالت
( پیشه گان را دوست میدارد ( 42
و چگونه داوري پیش تو آرند در حالی که تورات نزد آنهاست و حکم خدا در آن است آنگاه بعد از این، روي برمیگردانند و
.( آنان اهل ایمان نیستند ( 43
نکات ادبی
و سرعت به یک معناست و در مسارعه معناي بین الاثنینی وجود ندارد و به نوعی شدت دلالت میکند. « مسارعه » -1
به معناي دهان. این از موارد خاصی است که میم آخر کلمه در موقع اضافه تبدیل به ها میشود. ضمنا « فم » جمع « بافواههم » -2
متعلق به قالوا است نه « بافواههم »
صفحه : 156
آمنّا.
یهودي شدند. « هادوا » -3
بسیار گوش دهندگان، قبول کنندگان سخن. « سمّاعون » -4
دروغ. کِذب و کِذاب و کِذّاب و کَذِب به یک معناست و همگی مصدرند. « کَذِب » -5
.« من بعد وضعه مواضعه » : تقدیر آن « من بعد مواضعه » -6
در اینجا هلاکت و عذاب و یا گمراهی است و اصل آن به معناي آزمایش است و چون آزمایش معمولا با بلا و مصیبت « فتنه » -7
است لذا به عذاب هم فتنه گفته شد.
صفحه 114 از 384
مال حرام، کسب حرام، کسبی که باعث ننگ صاحب آن باشد. « سحت » -8
تفسیر و توضیح
41 ) یا أَیُّهَا الرَّسُول لا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ ... پیامبر گرامی اسلام همواره از این کسانی در کفر و گمراهی - آیات ( 43
بودند و به سوي اسلام نمیآمدند، غصه میخورد او که پیامبر رحمت بود، هدایت و سعادت همه را آرزو میکرد و چون میدید
کسانی در کفر و بیایمانی و در گمراهی خود اصرار میورزند اندوهگین میشد. در این آیه خداوند پیامبر اسلام را تسلّی میدهد
و از او میخواهد که از این کار غمگین نشود زیرا که او وظیفه خود را انجام میدهد چه کافران هدایت بشوند و یا نشوند.
در این آیه از دو گروه یاد میکند که در کفر خود اصرار میورزند: یکی گروه منافقان هستند که در ظاهر اظهار ایمان میکردند و
به زبان میگفتند که ایمان آوردیم ولی در باطن ایمان نداشتند. دوم آن گروه از یهودیها که گاهی با پیامبر تماس میگرفتند و به
حرفهاي او گوش میدادند ولی هدفشان ایمان آوردن نبود بلکه هدف آنها نقل سخنان پیامبر به سران قوم خود که پیش پیامبر
نمیآمدند، بود و این
صفحه : 157
نوعی جاسوسی محسوب میشد.
این آیه مطالبی دارد که با توجه به شأن نزول آن به خوبی روشن میشود. شأن نزولی که از طریق شیعه و سنی با تفاوتهاي اندکی
نقل شده، عبارت از این است که زنی از یهود خیبر که از اشراف قوم خود بود با مردي از همان اشراف زنا کرده بود و هر دو همسر
داشتند و به اصطلاح زناي محصنه کرده بودند و در دین یهود مجازات چنین زناکارانی این بود که آنها را سنگسار کنند ولی چون
آنها از اشراف بودند، نمیخواستند این حکم درباره آنها اجرا شود و میخواستند حکم خدا و سخن خدا را تغییر بدهند. آنها براي
فرار از این مجازات سنگین کسانی را پیش یهود مدینه فرستادند که حکم این جرم را از پیامبر اسلام بپرسند. آنها انتظار داشتند که
پیامبر اسلام به مجازاتی سبکتر مانند تازیانه حکم بدهد ولی چون نزد پیامبر آمدند، آن حضرت به دستور خداوند حکم به رجم و
سنگسار کردن داد و آنها نپذیرفتند و پیامبر خدا إبن صوریا یکی از دانشمندان یهود را میان خود و آنها حَکم قرار داد و چون به
إبن صوریا مراجعه کردند او نیز حکم رجم را که در تورات آمده بود تأیید کرد ولی گفت میان ما رسم چنان است که اگر مردم
معمولی زناي محصنه بکنند، حکم به رجم آنها میدهیم ولی اگر اشراف چنین کنند این حکم را درباره آنها اجرا نمیکنیم.
با توجه به این شأن نزول جملات آیه روشن میشود. میفرماید: آنها یعنی یهودیها سخن را از جایگاه خود تغییر میدهند یعنی
حکم خدا را تحریف میکنند تا با خواستههاي خودشان تطبیق بدهند و میگویند اگر همین حکم که مورد نظر شماست به شما
داده شد آن را بپذیرید یعنی اگر پیامبر اسلام به گونهاي که شما میخواهید حکم داد، قبول کنید و اگر به این صورت حکم نداد،
حذر کنید و از او دور شوید.
خداوند پس از نقل این خواسته آنان، پیامبر خود را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: هر کس که خدا هلاکت و عذاب او را
بخواهد، تو نمیتوانی او را از این
صفحه : 158
عذاب و فتنه الهی برهانی و آنها کسانی هستند که خداوند نخواسته است که دلهاي آنها را پاکیزه کند و براي آنها در دنیا خواري و
در آخرت عذابی بزرگ است.
این خدا کسی را هدایت نمیکند و یا دل او را پاك نمیسازد و یا خواري و عذاب او را اراده میکند، همه به خاطر کارهایی است
که این شخص با اختیار خود انجام داده است و چون خود او گمراهی را انتخاب کرده و از خدا فاصله گرفته است، خداوند نیز او را
صفحه 115 از 384
در برابر همین کار از لطف مخصوص خود محروم کرده است بارها گفتهایم که هدایت الهی چند قسم است یک قسم آن عمومی
است که شامل همه از مؤمن و کافر میشود ولی یک قسم دیگر از هدایت الهی وجود دارد که مخصوص مؤمنان و راه یافته گان
است که آنها را در صراط مستقیم تثبیت و تحکیم میکند و کافر از این نوع هدایت بیبهره است و این به سبب انتخاب آزادنه
اوست که گمراهی را انتخاب کرده است و گرنه انسانها در برابر خداوند تفاوتی ندارند.
43 ) سَمّاعُونَ لِلکَ ذِب أَکّالُونَ لِلسُّحت ... در تکمیل آیات قبلی درباره یهودیانی که داوري پیش پیامبر آوردند ولی آن - آیات ( 42
را نپذیرفتند، اظهار میدارد که آنان گوش دهندگان به دروغ و خورندگان مال حرام هستند.
احبار و علماي یهود عادت داشتند که در مقام قضاوت با گرفتن رشوه به دروغهاي طرف گوش بدهند و به نفع او حکم صادر
کنند. آنها احکام خدا را به نفع اشراف و ثروتمندان تغییر میدادند و باطل را حق و حق را باطل میکردند. پس آنها عادت داشتند
که دروغها را بشنوند و با خوردن مال حرام آنها را راست جلوه دهند.
پس از ذکر این دو صفت ناپسند که در یهودیها وجود داشت، خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: اگر آنها پیش تو بیایند (همانگونه
که در داستان حکم زناي محصنه آمدند) پس تو در میان آنها داوري کن و یا از آنها روي گردان. یعنی تو مخیري که داوري میان
آنها را بپذیري و یا ردّ کنی و اگر داوري آنها را پذیرفتی، میان آنها با عدل و داد داوري کن که خدا عدالت پیشه گان را دوست
دارد. منظور این است که از این
صفحه : 159
جهت که آنها یهودي هستند، نباید درباره آنها از عدالت و انصاف کنار بیفتی و این نشانگر عدالت فراگیر اسلام است که درباره
دشمن هم اجرا میشود.
در آیه بعدي از این کار یهود که داوري پیش پیامبر اسلام آورند، اظهار شگفتی میکند و این چگونه آنها داروي پیش تو آوردند
در حالی که تورات نزد آنها بود و حکم خدا هم در تورات آمده بود آنها حکم تورات را که به آن ایمان داشتند رها کردند و به
داوري کسی که به او ایمان نداشتند رضایت دادند و آنگاه از حکم او هم روي گردان شدند. این کار نشان میدهد که آنان نه به
دین خود و نه به دین تو ایمان ندارند.
و این تحلیل جالبی است که خداوند از کار آنها میکند و این آنها فقط در فکر منافع شخصی خودشان هستند و آنها حاضرند حکم
دین خود را ترك کنند و حکم پیامبري را که به او ایمان نیاوردهاند بپذیرند مشروط بر این این پیامبر مطابق با منافع و خواستههاي
آنها حکم بدهد.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 44 الی 45
اشاره
إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ یَحکُم بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب اللّه وَ کانُوا
عَلَیه شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَ اخشَون وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الکافِرُونَ ( 44 ) وَ کَتَبنا
عَلَیهِم فِیها أَن النَّفسَ بِالنَّفس وَ العَینَ بِالعَین وَ الأَنفَ بِالأَنف وَ الأُذُنَ بِالأُذُن وَ السِّن بِالسِّن وَ الجُرُوحَ قِصاص فَمَن تَ َ ص دَّقَ بِه فَهُوَ
( کَفّارَةٌ لَه وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ ( 45
همانا ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور است. پیامبرانی که تسلیم هستند به وسیله آن بر کسانی که یهودي شدند
داوري میکنند و نیز عالمان ربّانی و دانشمندان بزرگ یهود با آن قسمت از کتاب خدا که حفظش از آنها خواسته شده و بر آن
صفحه 116 از 384
گواه بودند (داوري کنند) پس، از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهایی اندك نفروشید و
صفحه : 160
( هر کس به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، پس آنان همان کافران هستند ( 44
و در آن براي آنان نوشتیم که جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بینی در مقابل بینی و گوش در مقابل گوش و دندان در
مقابل دندان باشد و زخمها قصاص شود. پس هر کس از قصاص درگذرد، آن کفارهاي براي اوست و هر کس به آنچه خدا نازل
( کرده حکم نکند، پس آنان همان ستمگران هستند ( 45
نکات ادبی
است. « یحکم » متعلق به « للذین هادوا » -1
جمع ربانی به معناي دانشمندان بزرگ الهی که بصیرتی در دین دارند. این واژه از ربّ مشتق شده و منظور دانشمندان « ربانیون » -2
که در سوره آل عمران آیه 46 « ربّیّون » الهی است و یا از تربیت مشتق شده که منظور این است که آنها مردم را تربیت میکنند. نظیر
گذشت.
دارند و در اصطلاح مقامی از مقامات « ربانیون » جمع حبر با کسر و فتح اول، عالم و دانشمند که درجهاي پایینتر از « احبار » -3
علماي یهود است. این واژه یا از حبر به معناي حسن مشتق شده که گویا دانشمند چیزهاي زیبا را زیبا و چیزهاي بد را بد معرفی
میکند و یا از حبر به معناي مرکّب اخذ شده چون دانشمند همواره با قلم و مرکّب سرو کار دارد.
میباشد. « النبیّون » عطف به « و الربانیون و الاحبار » -4
است. « یحکم » متعلق به « بما استحفظوا » -5
یعنی موظف بودند که حفظ کنند و این حفظ یا به معناي از بر کردن و یا به معناي نگهداري از تلف شدن آن آیات « استحفظوا » -6
است.
مصدر به معناي مفعول است. « قصاص » خبر آن است و « قصاص » مبتدا و « و الجروح » -7
صفحه : 161
تفسیر و توضیح
آیه ( 44 ) إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ ... با ذکري که از یهود به میان آمد و این آنها میخواستند به جهت منافع خاص خود
پیامبر اسلام را میان خود داور کنند با این تورات پیش آنها بود، اینک در این آیه به تعریف از تورات میپردازد و یادآور میشود
که ما تورات را نازل کردیم و در آن هدایت و نور بود. یعنی تورات هم بیانگر احکام عملی بود که راهگشاي زندگی مردم بود و
« نور » را به احکام و « هدي » هم در آن موضوعات مربوط به عقاید ذکر شده بود که روشنگر افکار مردم بود بر این اساس میتوانیم
را به عقاید تفسیر کنیم.
از آنجا که تورات مشتمل بر احکام الهی بود، تمام پیامبرانی که بعد از موسی آمدند و در برابر خدا تسلیم بودند، در میان یهود با
حکم تورات داوري میکردند. میدانیم که بعد از موسی تا زمان عیسی پیامبران بسیاري آمدند که همگی ماموریت داشتند که
شریعت موسی را زنده کنند و بیان کننده احکام تورات باشند و این از این پیامبران به عنوان کسانی یاد میشود که تسلیم بودند،
شاید اشاره به این نکته باشد که سایر کارگزاران دین یهود مانند دانشمندان و احبار آنها در برابر حکم خدا تسلیم نبودند بلکه
گاهی آیات الهی را مطابق با خواستهها و منافع شخصی خود تفسیر میکردند و گاهی حتی آن را تغییر میدادند ولی این پیامبران
صفحه 117 از 384
کاملًا در برابر حکم الهی تسلیم بودند و هرگز تورات را تحریف نکردند.
علاوه بر این پیامبران که در فاصله میان موسی و عیسی آمدند، دانشمندان الهی و علماي بزرگ یهود نیز با آن قسمت از تورات که
نزد آنها بود داوري میکردند. منظور از این دانشمندان علماي راستین و با ایمان و پرهیزگار یهود است و شامل دانشمندان بی
تقواي آنان که تحریف کننده حقایق تورات بودند، نمیشود. ضمناً توجه کنیم که در آیه شریفه وقتی از پیامبران یاد میشود
میفرماید که آنها با تورات داوري میکردند ولی وقتی از ربانیون و احبار یاد میشود میفرماید آنها با آن قسمت از تورات که
مأمور به حفظ آن بودند داوري میکردند و این تفاوت نشانگر
صفحه : 162
آن است که همه تورات در اختیار پیامبران بعد از موسی بود. ولی احبار یهود همه آن را در اختیار نداشتند و تنها قسمتهایی از آن را
حفظ کرده بودند و گواه بر درستی آن بودند و منظور از حفظ کردن قسمتی از تورات، یا حفظ آن در ذهن و یا حفظ آن از تغییر و
تحریف است.
گاهی همین دانشمندان یهود و ربانیون و احبار، دچار لغزشهایی میشدند و از ترس مردم و حاکمان، آیات الهی را تغییر میدادند و
یا به طمع مال و گرفتن پول از ثروتمندان دست به چنین کار زشتی میزدند. این است که در دنباله آیه دانشمندان یهود را از هر دو
کار بر حذر میدارد و میفرماید: از مردم نترسید و تنها از من بترسید و آیات مرا در مقابل بهاي اندکی نفروشید. این میفرماید: در
مقابل بهاي اندکی نفروشید، منظور این است که هر بهایی هر چند بسیار بزرگ بگیرید در مقابل آنچه از دست میدهید اندك
است و هیچ چیزي با دین انسان برابري نمیکند.
در پایان آیه به آنها هشدار میدهد که هر کس به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، از کافران است. البته منظور آیه شریفه از این
تعبیر، همان تغییر و تحریف حکم خداست که مسلماً باعث کفر انسان میشود و این غیر از داوریها و قضاوتهاي معمولی است که
اگر انسان داوري به باطل کند، کار حرامی کرده ولی کافر نمیشود.
آیه ( 45 ) وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن النَّفسَ بِالنَّفس ... اکنون که روشنگري و نور بودن تورات معلوم شد، یکی از احکام مهم آن که تأثیر
فراوانی در سلامت و امنیت جامعه دارد بیان میشود و آن حکم قصاص است و لحن آیه چنین است که این حکم براي مسلمانان
هم لازم الاجرا است و البته حکم قصاص در آیات دیگر قرآن هم بطور مستقل ذکر شده است.
طبق این آیه خداوند در تورات چنین مقرر داشته است که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در
برابر گوش و دندان در برابر دندان یعنی اگر کسی جان کسی را بگیرد باید جان خود را از دست بدهد و در مقابل او کشته شود و
همینطور اگر کسی چشم یا بینی و یا گوش و یا دندان کسی را از بین
صفحه : 163
برد، باید چشم و یا بینی و یا گوش و یا دندان او را از بین برد و اگر جراحتی وارد کرد باید همان جراحت را بر او وارد نمود و این
همان قصاص است که یک حکم الهی است و امنیت عمومی را تضمین میکند و در آیهاي از قرآن قصاص مایه زندگی بشر
معرفی شده است:
وَ لَکُم فِی القِصاص حَیاةٌ یا أُولِی الَألباب (بقره/ 179 ) و براي شما در قصاص زندگی است اي صاحبان خرد.
البته قصاص براي خود احکام خاصی دارد که جزئیات آن در کتب فقهی آمده است و بطور کلی حکم قصاص سبب میشود که
مردم به خصوص زورمندان از آسیب رساندن به دیگران خودداري کنند و ترس از قصاص مانع بزرگی بر سر راه آنهاست. در عین
حال خداوند کسانی را که درباره آنها جنایتی شده است، تشویق به عفو و گذشت میکند. یعنی از یک سو به آنها اجازه قصاص
جانی را میدهد و از سوي دیگر میفرماید اگر از قصاص درگذرید، کفاره گناهان شما خواهد بود. بدینگونه اسلام کاري میکند
صفحه 118 از 384
که هم جنایتکاران از ترس قصاص دست به جنایت نزنند و هم در جامعه خشونت رواج پیدا نکند و حتی جنایتکاران نیز کمتر در
معرض آسیب بدنی و معلول شدن قرار بگیرند.
و در پایان این آیه مانند پایان آیه قبلی، میفرماید. هر کس به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، از ستمگران است. در آیه قبلی آنها
را از کافران و در این آیه از ستمگران و در آیه دیگري که دو آیه بعد میآید از فاسقان قرار داد و البته کفر و ظلم و فسق هر سه،
انسان را به هلاکت و تباهی میکشاند و میان انسان و خدا فاصله میاندازد.
ضمناً بگوییم که در این آیه حکم قصاص را از تورات نقل میکند این حکم در تورات فعلی هم با تفاوت اندکی آمده به این
شرح:
آنگاه جان به عوض جان بده و چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و دست به عوض دست و پا به عوض پا و داغ به »
(26 - تورات، سفر خروج باب 21 ، جملات 23 ) « عوض داغ و زخم به عوض زخم و لطمه به عوض لطمه
صفحه : 164
چند روایت
فَلا » : قال « إِنَّما یَخشَ ی اللّهَ مِن عِبادِه العُلَماءُ » : -1 قال ابو عبد اللّه (ع): انّ العبادة شدّة الخوف من اللّه عز و جل. یقول اللّه عز و جل
همانا از » امام صادق (ع) میفرماید: همان شدت ترس از خداوند، از عبادت است. خداوند میفرماید «1»«ِ تَخشَوُا النّاسَ وَ اخشَون
-2 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: من حکم « از مردم نترسید و از من بترسید » : و میفرماید « میان بندگان خدا، دانشمندان از او میترسند
«2». فی درهمین بغیر ما انزل اللّه فقد کفر
امام صادق فرمود: هر کس در دو درهم به غیر آنچه خدا نازل کرده حکم کند، کافر شده است.
«3». -3 عن امیر المؤمنین (ع) قال: یا شریح قد جلست مجلساً لا یجلسه الا نبی او وصی او شقی
امیر المؤمنین به شریح قاضی فرمود: اي شریح در جایی نشستهاي که جز پیامبر یا وصی یا آدم شقی در آنجا نمینشیند.
«4». -4 عن النبی (ص) قال: ایها النّاس احیوا القصاص و احیوا الحق و لا تفرقوا و اسلموا تسلموا
پیامبر (ص) فرمود: اي مردم قصاص را زنده کنید و حق را زنده کنید و پراکنده نشوید و مسلمان باشید تا در امان باشید.
فقال: یکفّر عن ذنوبه بقدر ما «ُ فَمَن تَ َ ص دَّقَ بِه فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه » -5 عن الحلبی عن ابی عبد اللّه (ع) قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جل
«5». عفا
پس هر » : حلبی میگوید: از امام صادق (ع) درباره این سخن خداوند پرسیدم
-----------------------------------
. 1)- کافی ج 2، ص 69 )
[.....] . 2)- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 323 )
. 3)- وسائل الشیعه، ج 18 ، ص 7 )
. 4)- امالی مفید، ص 33 )
. 5)- کافی ج 7، ص 358 )
صفحه : 165
فرمود: از گناهانش به مقدار آنچه عفو کرده ریخته میشود. « کس از آن (قصاص) درگذرد، آن کفارهاي براي اوست
صفحه 119 از 384
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 46 الی 47
اشاره
وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَ ی ابن مَریَمَ مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ وَ آتَیناه الإِنجِیلَ فِیه هُديً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ
( وَ هُديً وَ مَوعِظَۀً لِلمُتَّقِینَ ( 46 ) وَ لیَحکُم أَهل الإِنجِیل بِما أَنزَلَ اللّه فِیه وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ ( 47
و به دنبال آنها عیسی بن مریم را روانه کردیم که تصدیق کننده تورات بود که پیش روي او قرار داشت و به او انجیل را دادیم که
( در آن هدایتی و نوري بود و تصدیق کننده تورات بود که پیش روي آن بود و هدایتی و موعظهاي براي پرهیزگاران بود ( 46
و باید اهل انجیل به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند و هر کس به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، آنان همان فاسقان
.( هستند ( 47
نکات ادبی
گفته « قفا » مشتق شده که به معناي پیروي کردن و دنبال نمودن و پشت سر چیزي قرار گرفتن است و به پشت سر « قفو » از « قفّینا » -1
میشود.
« النبیّون » به « آثارهم » در « هم » آثار جمع اثر با کسره همزه، دنبال، پی. آثارهم یعنی از پی آنان و به دنبال آنان. و ضمیر « آثارهم » -2
برمیگردد که دو آیه پیش گذشت.
دوم حال از انجیل است. « مصدقا » اول حال از عیسی و « مصدقا » -3
گنهکاران. فسق در لغت به معنی « فاسقون » -5 « هادیاً و واعظاً » : در هر دو مصدر به معناي فاعل است یعنی « هدي و موعظۀ » -4
گفته میشود چون مرتب از لانه بیرون « فویسقه » بیرون رفتن هر چیزي از پوست خود یا لانه خود است و به موش
صفحه : 166
میرود. و به کسی که از فرمان خدا بیرون میرود فاسق گفته میشود.
تفسیر و توضیح
آیه ( 46 ) وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَ ی ابن مَریَمَ ... پیامبران الهی که یکی پس از دیگري از جانب خداوند آمدهاند، هدف واحدي را
دنبال میکنند و هر کدام در عین حال که تصدیق کننده پیامبر پیشین بودند تکمیل کننده دین قبلی هم بودند. پس از آمدن موسی
به عنوان پیامبري از پیامبران أولو العزم و آمدن صدها پیامبر پس از او که همگی به حکم تورات عمل میکردند، خداوند پشت سر
آنها و در پی آنها پیامیر دیگري از پیامبران أولو العزم را که همان عیسی بن مریم بود فرستاد و او ضمن این تورات را قبول داشت و
آن را تصدیق میکرد، کتاب جدیدي از جانب خداوند آورد که نام آن، انجیل بود. همانگونه که در آیات قبل چنین گفته شد که
در تورات هدایت و نور بود، در اینجا هم میفرماید: در انجیل هدایت و نور بود. و ما در آنجا گفتیم که شاید هدایت مربوط به
احکام و نور مربوط به عقاید باشد و همان سخن را در اینجا هم میگوییم.
در این آیه یک بار عیسی را تصدیق کننده تورات معرفی میکند و یک بار هم انجیل را تصدیق کننده تورات میداند و این تاکید
براي آن است که میان موسی و عیسی اختلاف اساسی و جوهري وجود نداشت و اساساً تمام پیامبران در یک مسیر گام برمیدارند
و میان آنها اختلافی نمیتوان یافت جز در موارد اندکی که به اقتضاي مصلحت زمان تغییر پیدا میکند ولی اساس دین یکی است.
« موعظۀ » و « هدي » که براي انجیل ذکر کرده، دو وصف دیگر هم بر آن بیان میکند که « مصدق » و « نور » و « هدي » علاوه بر وصف
صفحه 120 از 384
است ولی هدایت دوم و وعظ را مخصوص پرهیزگاران میکند. تکرار کلمه هدایت و آمدن آن یک بار با نور یک بار با موعظه
شاید اشاره به این باشد که انجیل هدایت عامی بر همه مردم دارد که همراه با نور و روشنگري است و هدایت خاصی هم براي
مؤمنان و پرهیزگاران دارد که
صفحه : 167
همراه با موعظه و پندآموزي است.
آیه ( 47 ) وَ لیَحکُم أَهل الإِنجِیل بِما أَنزَلَ اللّه ... با اوصافی که براي انجیل گفته شد، اینک به اهل انجیل فرمان میدهد که مطابق
احکام و معارفی که در انجیل آمده داوري کنند و آنچه را که در انجیل است مورد عمل قرار بدهند. این فرمان مربوط به مسیحیانی
است که قبل از اسلام زندگی میکردند و در آن زمان دین مسیح دین خداوند براي بشر بود ولی بعد از آمدن پیامبر اسلام حکم
تورات و انجیل منسوخ شد و مردم باید به حکم قرآن و آنچه خدا بر محمّد (ص) نازل شده است عمل کنند و داوري نمایند
همانگونه که بلافاصله در آیات بعدي خواهد آمد.
در عین حال میتوان این فرمان را متوجه مسیحیان عصر پیامبر اسلام هم دانست زیرا اگر آنها به حکم انجیل سر فرود میآوردند،
باید دین اسلام را قبول میکردند و به حضرت محمّد (ص) ایمان میآوردند چون در انجیل نشانههاي او به خوبی آمده و انجیل از
ظهور آن حضرت به روشنی خبر داده و حتی او را با اسم نام برده است.
در پایان این آیه نیز مانند دو آیه قبلی از کسانی که با حکم خدا داوري نمیکنند انتقاد کرده و آنان را فاسق معرفی نموده است.
این در این سه آیه براي چنین افرادي سه صفت آورده و یک بار آنها را کافر و بار دیگر ظالم و بار سوم فاسق معرفی کرده است
شاید براي این است که کسی که به غیر آنچه خدا نازل کرده حکم میکند در نسبت به خدا کافر است و در نسبت به کسی که به
ضرر او حکم کرده ظالم است و در نسبت به کسی که به نفع او حکم کرده فاسق است.