گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سورة المائدة ( 5): الآیات 48 الی 50




اشاره
وَ أَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَق مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ الکِتاب وَ مُهَیمِناً عَلَیه فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَكَ
مِنَ الحَق لِکُ لٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَۀً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً واحِ دَةً وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات إِلَی اللّهِ
مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه تَختَلِفُونَ ( 48 ) وَ أَنِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوكَ عَن بَعضِ
ما أَنزَلَ اللّه إِلَیکَ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه أَن یُصِیبَهُم بِبَعض ذُنُوبِهِم وَ إِن کَثِیراً مِنَ النّاس لَفاسِقُونَ ( 49 ) أَ فَحُکمَ الجاهِلِیَّۀِ یَبغُونَ
( وَ مَن أَحسَن مِنَ اللّه حُکماً لِقَوم یُوقِنُونَ ( 50
صفحه : 168
و کتاب را براستی و درستی بر تو نازل کردیم که تصدیق کننده کتابی است که پیش روي خود دارد و حاکم بر آن است. پس میان
آنها به آنچه خدا نازل کرده داوري کن و از هوسهاي آنان بر خلاف آن حقی که بر تو آمده، پیروي نکن. براي هر گروهی از شما
آیین و روشی قرار دادهایم و اگر خدا میخواست شما را امت یگانهاي میکرد ولی میخواست شما را در آنچه به شما داده امتحان
کند. پس به نیکیها سبقت بجویید.
( بازگشت همه شما به سوي خداست پس شما را به آنچه در آن اختلاف کردهاید آگاه میسازد ( 48
و این میان آنان با آنچه خدا نازل کرده داوري کن و از هوسهاي آنان پیروي نکن و از آنها برحذر باش که مبادا تو را از برخی از
صفحه 121 از 384
آنچه خدا بر تو نازل کرده، فریب بدهند و اگر روي گردان شدند، پس بدان که خدا میخواهد آنها را در مقابل بعضی از
( گناهانشان مؤاخذه کند و بسیاري از مردم فاسق هستند ( 49
( آیا حکم جاهلیت را میخواهند! و چه کسی براي آنها که یقین دارند، از لحاظ حکم کردن نیکوتر از خداست! ( 50
نکات ادبی
در اینجا به معناي برتر، حاکم، امانتدار و امین است و گاهی به معناي نگهبان و حافظ هم میآید اصل آن با همزه بوده « مهیمن » -1
بود. این واژه که در اینجا صفتی براي قرآن ذکر « یریق » که در اصل « یهریق » (مؤیمن) همزه قلب به ها شد مانند
صفحه : 169
شده در جاي دیگر صفتی براي خدا آمده است.
حال از کتاب و منظور از کتاب قرآن است. « مهیمنا » و « مصدقا » -2
راه، شریعت، آیین. این واژه در اصل به معناي راهی است که از آن براي رسیدن به آب استفاده میشود. « شرعه » -3
را از کلمات مترادف و به یک معنا دانستهاند و بعضیها میان « منهاج » و « شرعه » روش، طریقه، راه روشن. بعضیها دو کلمه « منهاج » -4
به معناي آغاز راه و منهاج به معناي ادامه و استمرار آن است. البته عطف دو کلمه « شرعه » آنها فرق گذاشتهاند به اینگونه که
مترادف به یکدیگر به جهت تاکید و تفنن در عبارت اشکال ندارد. (درباره الفاظ مترادف در قرآن به خواست خدا در آینده بحث
از باب افتعال و امر به سبقت گرفتن و پیشی جستن است. « استبقوا » - مفصلی خواهیم داشت) 5
جمع خیر، کارهاي نیکو و پسندیده. این کلمه به خیور و اخیار هم جمع بسته میشود. « خیرات » -6
میباشد. « انزلنا الیک الکتاب » عطف بر « و ان احکم » -7
فریب بدهند، غافل سازند. « یفتنوك » -8
به جهت تمیز بودن منصوب است. « حکما » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 48 ) وَ أَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَق ... در آیات پیش، از تورات و انجیل نام برد و یهود و نصاري را فرمان داد که مطابق با آنچه
در آنها آمده، داوري و حکم کنند، اینک از کتاب آسمانی اسلام یاد میکند و به پیامبر دستور میدهد که مطابق آنچه در این
کتاب نازل شده، داوري کند.
یاد میکند و نام آن را « کتاب » ملاحظه میکنید که در آیات پیش، از تورات و انجیل به نام یاد کرد ولی در اینجا از قرآن به عنوان
نمیبرد، این شاید بدانجهت است که
صفحه : 170
قرآن همان کتاب آسمانی کاملی است که براي بشر نازل شده و تا پایان عمر بشریت کتاب آسمانی اوست و کتابهاي قبلی موقتی
بوده و مقدمهاي براي این کتاب و زمنیه ساز نزول این کتاب بودند. بنابراین کتاب آسمانی بشر همان قرآن است و سزاست که از
یاد کرد و کتاب آسمانی وقتی بطور مطلق ذکر شد انصراف به قرآن دارد. « الکتاب » آن به عنوان
در این آیه دو صفت براي قرآن ذکر میکند یکی این این کتاب تصدیق کننده کتابهاي پیشین از تورات و انجیل است و دوم این
این کتاب بر کتابهاي پیشین حاکمیت دارد و بر آنها غالب است و از آنها برتر است و هر چه مطالب مهم و عمدهاي در آنها آمده
در این کتاب هم آمده به اضافه معارف مهم دیگري که در آنها نیامده است و در واقع معارف مهمی که در تورات و انجیل آمده به
صفحه 122 از 384
وسیله قرآن براي نسلهاي بعدي حفظ و نگهداري شده است چون میدانیم که تورات و انجیل تحریف شده و اصل آنها در دست
بشر نیست. پس از بیان این دو صفت براي قرآن، از پیامبر میخواهد که میان آنها با آنچه در قرآن نازل شده داوري و حکم کند و
از هوسهاي یهود و دشمنان اسلام در مقابل حقی که بر او داده شده، پیروي نکند. منظور این است که فقط از حقی که خدا بر او
نازل کرده پیروي کند و از هوا و هوس یهود و نصاري حتی اگر در جهت نشر اسلام هم باشد، پیروي نکند.
مطلب مهمی که در ادامه این آیه به آن اشاره شده، این است که خطاب به یهود نصاري و مسلمانان میفرماید: براي هر گروهی از
شما راه و روشی قرار دادهایم.
یعنی هر امتی شریعت و آیین مخصوص به خود را دارد و اضافه میکند که اگر خدا میخواست همه شما را یک امت قرار میداد و
تنها یک شریعت داشتید اما او میخواهد شما را در آنچه به شما داده، بیازماید.
این سخن اشاره به یک حقیقت والایی در چندگانگی و گوناگونی شریعتها و دینهاست و سرّ آن را بیان میکند. میدانیم که بشر
داراي استعدادهاي فراوانی است و او همواره قابلیت تکامل را دارد او بر خلاف حیوانات است که همیشه در
صفحه : 171
جا میزنند و هر قدر هم باهوش و داراي غرائز مهمی باشند، هرگز در طول نسلها به سوي ترقی و تکامل گام برنمی دارند. انسان در
طول تاریخ گام به گام ترقی کرده و مرحله به مرحله به سوي کاملتر شدن پیش رفته است و این حالت که مخصوص انسان است
اقتضا میکند که او در هر مرحلهاي دین و شریعت مخصوص داشته باشد که نیازهاي آن مرحله را در نظر بگیرد و احکام خاص آن
مرحله را داشته باشد و چون به مرحله عالیتري رسید، شریعت جدیدي را طلب میکند.
خداوند مطابق با سیر تکاملی و تحولات درونی بشر، پیامبرانی را فرستاده که در سطح فکري آنها مطالب را ابلاغ نمایند تا این انسان
به مرحلهاي از رشد فکري و بلوغ عقلانی رسیده که قابلیت آن را یافته است که کاملترین دین الهی را پذیرا باشد و خدا نیز دین
اسلام را براي این مرحله بشریت انتخاب کرده است و دیگر پس از آن تجدید دین و آمدن دین جدید لزومی ندارد چون بشر به
حدي از بلوغ رسیده که میتواند مطابق با نیازهاي خود از دین اسلام و کتاب آسمانی آن قرآن روش زندگی را برداشت کند.
بنابراین چندگانگی شریعت و تجدید دین و آمدن پیامبران گوناگون تا زمان پیامبر اسلام لازم بود و پس از آن لازم نبود. این است
که در این آیه میفرماید براي هر گروهی شریعتی قرار دادیم. البته اگر خدا میخواست انسان را مانند حیوانات دیگر بیافریند و به او
قابلیت تکامل ندهد، فقط یک شریعت کافی بود و آنها امت یگانهاي میشدند ولی خدا به انسان این قابلیت و استعداد را ارزانی
داشت و به او آزادي عمل و قدرت انتخاب هم داد و به همان جهت ادیان مختلفی را آورد تا انسان را در برابر آنچه به او داده
آزمایش کند، آیا انسان در این مسیر تکاملی، به سوي خدا خواهد رفت!
اکنون که چنین است، بشر باید همواره به سوي خیرات و کارهاي نیک و شایسته پیشی بگیرد و در رسیدن به مقام شایسته خود
شتاب کند. او باید بداند که بازگشت همه به سوي خداست و خدا از آنچه بشر در طول تاریخ در آن اختلاف کرده، او را
صفحه : 172
آگاه خواهد ساخت و این آگاهی در روز قیامت که دیگر روز تکلیف و عمل نیست دست خواهد داد.
50 ) وَ أَنِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه ... اکنون که خداوند قرآن را بر پیامبر نازل کرده، شایسته است که او مطابق با حکم - آیات ( 49
قرآن داوري کند و در این آیه خداوند پیامبر خود را به این کار فرمان میدهد و از او میخواهد که مطابق حکم قرآن عمل کند و
از هوسهاي یهود و نصاري پیروي نکند و از آنها فاصله بگیرد و از این آنها با شیطنتهاي خود، او را فریب بدهند و از بعضی از آنچه
بروي نازل شده غافل نمایند، برحذر باشد.
این جمله اشاره به همان داستانی است که پیش از این آوردیم و گفتیم که بعضی از یهودیها به خاطر منافع شخصی خود در یک
صفحه 123 از 384
مورد که مربوط به زناي محصنه بود، داوري پیش پیامبر اسلام آوردند و میخواستند پیامبر مطابق با هوسهاي آنها حکم بدهد و
داوري کند. این بود که خداوند که همواره حافظ و نگهبان پیامبر خود است به کمک او آمد و حکم درست را به او یادآور شد و
پیامبر حکمی را داد که خوشایند آنها نبود. در این آیه به پیامبر هشدار میدهد که همواره مواظب فریب دشمنان باشد. البته این
هشدار با معصوم بودن پیامبر منافات ندارد و اساساً عصمت به معناي این نیست که معصوم توانایی انجام گناه را ندارد بلکه به این
معناست که او هرگز دست به این کار نمیزند و در موارد خطرناك هم خداوند به کمک او میآید و با تذکرات و هشدارهاي
خود، او را راهنمایی میکند. بنابراین، این جمله و جملات مشابهی که در بعضی از آیات قرآنی آمده است، نه تنها منافات با
عصمت پیامبر اسلام ندارد بلکه عصمت او را تثبیت و تحکیم میکند و روشن میسازد که خداوند همیشه نگهبان پیامبر خویش
است و در مواقع لازم به کمک او میشتابد.
در ادامه آیه خاطر نشان میسازد که اگر آنان از حکم تو روي گردان شدند و به آن رضایت ندادند، بدانکه خداوند میخواهد
آنها را در مقابل برخی از گناهانشان مؤاخذه کند و کیفر بدهد. ظاهر آیه این است که خداوند آنها را در همین دنیا در
صفحه : 173
مقابل برخی از گناهانشان کیفر داده است. کیفر آنها علاوه بر تلفات جانی و مالی که در جنگهاي گوناگون مانند جنگ خیبر و
جنگ با بنی قریظه و بنی نضیر متحمل شدند، مجبور شدن آنها به کوچ کردن از شبه جزیره بود. البته این کیفرها فقط در مقابل
بعضی از گناهان آنها بود و کیفر همه گناهان آنها به روز قیامت موکول شده است.
در پایان آیه براي تسلاي دل پیامبر اسلام و این از روي گردانی آنها ناراحت نشود، اظهار میدارد که بسیاري از آن مردم فاسق
همان مردم مورد بحث یعنی یهود است و مطلق مردم نیست « النّاس » هستند و خدا را نافرمانی میکنند. و ظاهر این است که منظور از
اگر چه آن نیز در جاي خود درست است و همیشه اکثریت مردم با کسانی است که خدا را نافرمانی میکنند.
در آیه بعدي درباره همان یهودیانی که به داوري پیامبر سر فرود نیاورند و از او روي گردان شدند، میفرماید: آیا آنها حکم
جاهلیت را میخواهند! در جاهلیت میان مشرکان رسم بر این بود که قوانین و نظامات خود را فقط درباره ضعیفان اجرا میکردند و
زورمندان و ثروتمندان را در مقابل جنایاتشان مجازات نمیکردند. اکنون خداوند میپرسد: آیا این گروه از یهود که داوري پیامبر
را نپذیرفتهاند حکمی مانند حکم جاهلیت را طلب میکنند! البته چنین بود و در میان یهود بنی قریظه و بنی نضیر یک قرارداد
ظالمانه و تبعیض آمیزي وجود داشت که بر خلاف تورات بود و آن این بود که اگر از بنی قریظه کسی از بنی نضیر را بکشد دو
دیه بدهد و اگر از بنی نضیر کسی از بنی قریظه را بکشد یک دیه بدهد چون بنی نضیر از بنی قریظه قويتر بودند.
در پایان آیه و پس از این پرسش انتقادآمیز، جمله زیبایی را که باید شعار هر فرد با ایمانی باشد، میآورد و آن این در نظر افرادي
که به خدا یقین دارند، چه کسی نیکوتر از خدا حکم میکند! بدینگونه از همه مردم میخواهد که در قضاوتها و داوریهاي خود، از
حکم خدا پیروي کنند و بدانند که حکم خدا نیکوترین و سودمندترین حکمهاست.
صفحه : 174
بحثی درباره قضاوت
یکی از نهادهاي مهم و معتبري که همواره مورد توجه بوده است منصب قضاوت است. این منصب که عهدهدار پاسداري از جان و
مال و ناموس و حتی دین مردم است، اهمیت فوق العادهاي دارد و براي تصدي این مقام شرایط سخت و دشواري تعیین شده است
که براي کمتر کسی فراهم میآید.
هر چند در این بحث ما تنها سیر تاریخی قضاوت را در طول تاریخ مسلمانان بررسی میکنیم اما بجاست که به چند آیه و روایت در
صفحه 124 از 384
زمینه قضاوت اشاره کنیم.
خداوند خطاب به حضرت داود میفرماید:
یا داوُدُ إِنّا جَعَلناكَ خَلِیفَۀً فِی الَأرض فَاحکُم بَینَ النّاس بِالحَق وَ لا تَتَّبِع الهَوي فَیُضِ لَّکَ عَن سَبِیل اللّه.ِ (ص/ 26 ) اي داود ما تو را در
روي زمین خلیفه قرار دادیم، پس میان مردم حکم به حق نما و از هواي نفس پیروي نکن که تو را از راه خدا گمراه میسازد.
در جاي دیگر میخوانیم:
إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأمانات إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاس أَن تَحکُمُوا بِالعَدل.ِ
(نساء/ 58 ) خدا شما را فرمان میدهد که امانتها را به اهل آن بازگردانید و چون میان مردم به داوري نشینید با عدل داوري کنید.
و در آیات دیگر کسانی را که به روش خدایی قضاوت نمیکنند سخت مورد سرزنش قرار میدهد و آنان را فاسق، ظالم، و کافر
میداند:
وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ (مائده/ 46 ) وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ (مائده/ 45 ) وَ مَن
( لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الکافِرُونَ (مائده/ 44
صفحه : 175
همچنین در روایات و احادیث مسأله قضاوت و تعیین حدود و شرایط قاضی انعکاس وسیعی دارد و ما در اینجا به دو روایت که
بیانگر اهمیت قضا و این قاضی نباید بدون آگاهی حکم صادر کند، اکتفا میکنیم:
«1».ّ قال امیر المؤمنین (ع) لشریح: یا شریح قد جلست مجلسا لا یجلسه إلّا نبی او وصی نبی أو شقی
علی (ع) خطاب به شریح فرمود: اي شریح در جایی نشستهاي که در آنجا جز پیامبر یا وصی پیامبر یا شخص شقی نمینشیند.
عن ابی عبد اللّه (ع) قال: القضاة اربعۀ ثلاثۀ فی النار و واحد فی الجنۀ رجل قضی بجور و هو یعلم فهو فی النار و رجل قضی بجور و
«2». هو لا یعلم فهو فی النار و رجل قضی بالحق و هو لا یعلم فهو فی النار و رجل قضی بالحق و هو یعلم فهو فی الجنه
امام صادق (ع) فرمود: قاضیها به چهار دسته تقسیم میشوند که سه گروه از آنها در جهنم و تنها یک گروه در بهشت هستند.
مردي که قضاوت به ناحق و جور میکند در حالی که خودش هم میداند او در آتش است. مردي که قضاوت به جور میکند ولی
نمیداند او در آتش است. مردي که قضاوت صحیح و بحق نماید اما خودش نداند (یعنی قضاوت او از روي آگاهی نباشد) او نیز
در آتش است مردي که قضاوت بحق کند و خودش هم بداند تنها او در بهشت است.
به خاطر همین مسئولیت مهم امر قضاوت است که در تاریخ داستانهایی نقل شده از کسانی که پیشنهاد قضاوت را از طرف خلفا رد
میکردند چون میدانستند که نمیتوان بر خلاف میل خلیفه حکمی صادر کرد و لذا میبینیم کسانی به حبس و شلاق رضایت
یا کسانی در مقابل «3»، دادند اما حاضر نشدند قضاوت را بپذیرند
-----------------------------------
. 1)- شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 18 ، ص 7 )
. 2)- همان کتاب. ج 18 ، ص 11 )
. 3)- ابشیهی، المستطرف، ج 1، ص 97 )
صفحه : 176
إبن خیران وقتی پیشنهاد قضاوت را رد کرد، علی بن عیسی «1». پیشنهاد قضاوت از شهر و دیار خود گریختند تا زیر بار آن نروند
«2». وزیر دستور داد که درِ خانهاش را بستند و در خانه خود زندانی شد
البته قاضیهاي شجاعی هم بودهاند که شخص خلیفه یا حاکم را به دادگاه احضار میکردند و احقاق حق مینمودند. نمونهاش
صفحه 125 از 384
یا شریک «3». قاضی محمّد بن عمران طلحی است که منصور خلیفه متکبر عباسی را به دادگاه فراخواند و علیه او حکم صادر کرد
بن عبد اللّه قاضی شیعه، حاکم کوفه را به خاطر شکایتی که از او شده بود به دادگاه فراخواند و این موضوع به حاکم گران آمد و
از حضور در دادگاه امتناع نمود.
شریک از مسند خود بلند شد تا قضیه را به مردم شهر اعلام کند و به خلیفه گزارش بدهد که حاکم بالاجبار به حضور در دادگاه
«4». تن در داد
در عهد پیامبر (ص) خود آن حضرت عهدهدار مقام قضاوت بود و اگر میان دو نفر اختلافی به وجود میآمد، داوري به پیش پیامبر
میبردند و این افتخار نصیب آنها میشد که شخص پیامبر اختلاف را فیصله دهد و داوري کند. البته نمونههاي کمی از داوریهاي
پیامبر را در دست داریم و این شاید به خاطر تربیتهاي صحیح آن حضرت بود که محیطی پر از صفا و گذشت و ایثار به وجود
آورده بود که اختلاف و خصومت کمتر اتفاق میافتاد.
یکی از داوریهاي پیامبر داستان معروف سمرة بن جندب است که درختی در خانه یک مرد انصاري داشت و به بهانه سرکشی به
درخت خود بدون اطلاع و سرزده به خانه مرد انصاري داخل میشد و موجبات ناراحتی او و خانوادهاش را فراهم میکرد، انصاري
شکایت به پیش پیامبر برد و آن حضرت از سمره خواست که درخت خود را به مرد انصاري بفروشد و یا هبه کند اما او قبول نکرد
و بالاخره
-----------------------------------
. 1)- تمدن اسلام در قرن چهارم، ج 1 ص 251 )
. 2)- إبن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 400 )
. 3)- محمّد ابو الفضل ابراهیم، قصص العرب، ج 3، ص 65 )
. 4)- إبن عبد ربه، العقد الفرید، ص 172 )
صفحه : 177
لا ضرر و لا » : پیامبر به سمره فرمود که تو آدم زیانباري هستی و به مرد انصاري فرمود برو و درختش را قطع کن. آن گاه فرمود
«1»«. ضرار فی الاسلام
یکی دیگر از داوریهاي پیامبر جریان قضاوت آن حضرت است بین زبیر بن عوام و یک مرد انصاري درباره آبیاري درختان که
داستان آن در کتب تفسیر و تاریخ آمده است و همین موضوع شأن نزول این آیه شریفه است:
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً. (نساء/ 65 ) نه، به
پروردگارت قسم که آنان ایمان نمیآورند تا تو را در اختلافی که میان آنها به وجود آمده حاکم کنند سپس در دلهاي خود از
آنچه حکم کردهاي ملالی نیابند و بی چون و چرا تسلیم شوند.
چنانکه گفتیم پیامبر شخصا در مدینه عهدهدار مقام قضاوت بود و براي شهرهاي دیگر افرادي را که صلاحیت داشتند به عنوان
قاضی اعزام میفرمود، مثلا حضرت علی را به یمن فرستاد تا در آنجا به قضاوت مشغول شود و هنگام اعزام، ضمن دستور العملی
«2»... فرمود: وقتی طرفین دعوا پیش روي تو نشستند قضاوت مکن مگر به سخن دومی مانند اولی گوش داده باشی
پس از رحلت پیامبر (ص) مردم در شکایات خود به شخص خلیفه مراجعه میکردند و خلفا با مشورت با دیگران حکم میدادند و
به طوري که میدانیم بیشتر با حضرت علی (ع) مشورت میشد و نظر او مقدم بر همه بود تا این بالاخره خلیفه دوم کسانی را به
عنوان قاضی به ولایات اعزام کرد: شُریح را به کوفه، عثمان بن قیس را به مصر، و ابو موسی اشعري را به بصره فرستاد.
در دوران خلافت علی (ع) نیز افرادي به عنوان قاضی انتخاب میشدند. گاهی
صفحه 126 از 384
-----------------------------------
« لا ضرر » 1)- این مطلب در بیشتر کتابهاي حدیث و نیز کتابهاي قواعد فقهی آمده است و همین حدیث منشأ قاعده معروف )
میباشد. براي تفصیل رجوع شود به القواعد الفقهیه بجنوردي و عوائد الایام نراقی.
. 2)- النظم الاسلامیه. ص 319 )
صفحه : 178
خود آن حضرت قاضی انتخاب میکرد و گاهی این اختیار را به والی منصوب از طرف خود تفویض مینمود. در عهدنامه معروف
مالک اشتر، انتخاب قاضی مصر به مالک اشتر واگذار شده منتها علی (ع) شرایط لازم براي یک قاضی را بیان کرده است:
«... ثم اختر للحکم بین النّاس افضل رعیتک فی نفسک »
آن گاه براي قضاوت میان مردم کسی را که در نظر تو بهترین مردم است انتخاب کن ...
خود حضرت علی (ع)، هم در زمان خلفاي قبلی و هم در عهد خلافت خود، در اختلافات و مشاجرات مردم داوري میکرد و در
این داوریها ابتکارات بسیار جالب و آموزندهاي به کار میبرد. رویه قضایی حضرت علی (ع) سند با ارزشی است که براي ما به جا
مانده است و فقها در کتاب حدود و دیات علاوه بر روایات گوناگون به روایتهاي ظریف بن ناصح که از حضرت علی (ع) نقل
«1». میکند استناد میجویند
تا زمان عباسیان قاضی را مستقیماً شخص خلیفه تعیین میکرد و تشریفات مهمی نداشت. در عهد عباسیان سازمان قضایی تغییر بسیار
یافت و در نتیجه ظهور مذاهب چهارگانه اهل سنت، روح اجتهاد سستی گرفت و قاضی حکم خویش را طبق یکی از مذاهب
چهارگانه میداد. قاضی عراق طبق مذهب ابو حنیفه حکم میداد و قاضی شام و مغرب احکام خود را با مذهب مالک تطبیق
«2». میکرد و در مصر مذهب شافعی متبع بود
و اما شیعیان در امور قضایی خود به ائمه معصومین (ع) مراجعه میکردند و با راهنمایی آنان از بین خودشان کسی را انتخاب
میکردند و به قضاوت او احترام میگذاشتند یا به قاضی تحکیم که آن نیز با راهنمایی ائمه معصومین بود مراجعه
-----------------------------------
1)- نجاشی، ظریف بن ناصح را توثیق میکند و میگوید او را کتابهایی است از جمله کتاب دیات و کتاب حدود (نجاشی. رجال. )
( ص 165
[.....] . 2)- تاریخ سیاسی اسلام. ج 2، ص 224 )
صفحه : 179
میکردند و از این در اختلافات خود به قضات رسمی حکومتی مراجعه کنند، امتناع داشتند.
یکی دیگر از تغییراتی که در زمان عباسیان در سازمان قضایی به وجود آمد پیدایش عنوان قاضی القضاتی است. قاضی القضاة مقیم
پایتخت بود و قاضیها را به نیابت از خود به شهرها میفرستاد و نخستین کسی که این عنوان را یافت قاضی ابو یوسف صاحب
درباره قضات و نوادر اخبار آنان مطالب زیادي وجود دارد که ما به «1». کتاب معروف الخراج بود که قاضی القضاة مأمون شد
جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداري کردیم.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 51 الی 53
اشاره
صفحه 127 از 384
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاري أَولِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه مِنهُم إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ
51 ) فَتَرَي الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض یُسارِعُونَ فِیهِم یَقُولُونَ نَخشی أَن تُصِ یبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّه أَن یَأتِیَ بِالفَتح أَو أَمرٍ مِن عِندِه فَیُصبِحُوا )
عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِینَ ( 52 ) وَ یَقُول الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم
( فَأَصبَحُوا خاسِرِینَ ( 53
اي کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصاري را دوست نگیرید بعضی از آنها دوستان بعضی دیگرند و هر کس از شما آنها را
( دوست بگیرد، از آنهاست. همانا خداوند قوم ستمگر را هدایت نمیکند ( 51
کسانی را که در دلهایشان بیماري است میبینی که در کار آنها میشتابند. میگویند: بیم آن داریم که حادثهاي به ما برسد. امید
( است که خداوند پیروزي یا کاري از پیش خود فراهم آورد و آنها بر آنچه در دل خود پنهان کردهاند پشیمان شوند ( 52
کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: آیا اینها همان کسانی هستند که سوگندهاي سختی به خدا میخورند که آنها با شمایند!
اعمال آنها تباه شد و زیانکار
-----------------------------------
. 1)- همان کتاب، ص 225 )
صفحه : 180
( گردیدند ( 53
نکات ادبی
بود طبق یک قاعده ادبی همزه قلب به تا و در تاء افتعال ادغام شد. « ائتخاذ » در اصل « اتّخاذ » -1
جمع ولی که در اینجا به معناي دوست است. البته ولی معانی دیگري هم دارد که در جاي خود گفته شده است. « اولیاء » -2
آنچه میگردد، حادثه و گرفتاري که ممکن است به سراغ هر کسی بیاید. « دائره » -3
به معناي امید است و در نسبت به خدا معناي حتمیت میدهد. وقتی خدا انسان را به چیزي امیدوار کرد حتما آن چیز را « عسی » -4
به وجود میآورد.
به خاطر « جهد » کوشش در سوگندهایشان، کنایه از این سوگندهاي سخت و شدیدي میخورند. ضمنا کلمه « جهد ایمانهم » -5
مفعول مطلق بودن منصوب است و تقدیر چنین است: جهد و أجهد.
تباهی، نابود شدن اعمال. « حبط » -6
تفسیر و توضیح
53 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاري ... فرمان مهمی است که خطاب به مؤمنان صادر شده است. طبق این - آیات ( 51
فرمان، مؤمنان نباید با یهود و نصاري دوست باشند. البته منظور از این دوستی، دوستی شدید و محکمی است که به هویت اسلامی
مسلمان لطمه بزند مانند هم پیمانی با آنان یا مراوده و رفت و آمد مرتب با آنان که به هر حال مسلمان را در ایمان خود سست
میکند و محبت مسلمانان دیگر را از دل او میرباید.
در جمله بعدي دلیل این فرمان را هم ذکر میکند و میفرماید: بعضی از آنها
صفحه : 181
دوستان بعضی دیگرند یعنی آنها در مقابل مسلمانان با یکدیگر هم پیمان شدهاند و دست دوستی به یکدیگر دادهاند هر چند که از
صفحه 128 از 384
دو ملت و دو دین باشند. یهود و نصاري با وجود اختلافی که میان آنها موجود است، در برابر مسلمانان در یک صف قرار گرفتهاند
همه کافران در مقابل مسلمانان یک ملت هستند. بنابراین دوستی با یهود یا نصاري از این لحاظ « الکفر ملۀ واحده » و به قول معروف
که آنان در برابر مسلمانان در یک صف هستند، کار درستی نیست و موجب تضعیف جبهه اسلام میشود و لذا براي نشان دادن
اهمیت این فرمان، اضافه میکند که هر کس از شما که با آنان دوستی کند، از آنها محسوب میشود و مثل این است که در صف
دشمنان اسلام قرار گرفته است. البته این یک تعبیر تنزیلی است یعنی مسلمانی که با یهود و نصاري پیمان دوستی ببندد، نازل به
منزله آنهاست و منظور این نیست که حتماً یهودي یا نصرانی شده است. آنگاه میفرماید: خداوند ستمگران را هدایت نمیکند و
این گروه از مسلمانان را که با یهود و نصاري دوست شدهاند، ستمگر میخواند.
پس از تمهید این مقدمه و برحذر داشتن مسلمانان از دوستی با یهود و نصاري، به یک واقعیت عینی که در میان مسلمانان عصر
پیامبر وجود داشت اشاره میکند و آن این برخی از منافقان که ادعاي اسلام داشتند و در صف مسلمانان بودند به خاطر بیماري
نفاق که در دلشان بود، به سوي یهود و نصاري میشتافتند و با آنها پیمان دوستی میبستند. آنها چنین بهانه میآوردند که ما از
حوادث روزگار میترسیم و شاید حادثهاي بر ما رخ بدهد و ما به کمک یهود و نصاري نیازمند باشیم. آنها به خاطر ضعف ایمان،
میترسیدند که اسلام شکست بخورد و از بین برود و آنها آواره شوند.
لذا با یهود و نصاري هم پیمان میشدند که در صورت وقوع چنین حادثهاي زیر حمایت آنان قرار گیرند.
گفته شده است که روزي عبادة بن صامت به حضور پیامبر اسلام رسید و گفت: من با بعضی از یهود پیمان دوستی بسته بودم ولی
اکنون که میبینم آنها با اسلام
صفحه : 182
دشمنی دارند آن پیمانها را نقض میکنم و از دوستی با آنان میپرهیزم. عبد اللّه بن ابی سرکرده منافقان که در آنجا بود گفت: ولی
من به پیمان خود با یهود وفادار میمانم تا اگر حادثهاي رخ داد از کمک آنان برخوردار باشم. در همین گفتگو بود که این آیه
نازل گردید. البته اگر هم آیه شریفه در این مورد بخصوص نازل شده باشد، باز عمومیت دارد و با یک روانشناسی خاصی حالت
درونی بعضی از افراد سست ایمان را آشکار میسازد. چنین افرادي در هر زمانی وجود داشتهاند و به خاطر نگرانی از آیندهاي
موهوم خود را به دشمن فروخته و عزّت و شرافت و هویت اسلامی خود را لکهدار کردهاند.
در برابر کسانی که چنین فکر میکنند، خداوند پاسخ میدهد که امید آن وجود دارد که خدا مسلمانان را پیروز کند و یا کاري از
پیش خود فراهم آورد که حتی بدون جنگ مردم روي به سوي اسلام آورند و اسلام عظمت و شوکت پیدا کند. در چنین حالتی
است که این منافقان پشیمان خواهند شد و بر باطل بودن پندارهاي خود که در دل پنهان کرده بودند پی خواهند برد.
شروع شده که به معناي امیدوار شدن است و حتمی بودن را نمیرساند ولی بارها « عسی » درست است که این جمله با کلمه
گفتهایم که اظهار امیدواري از سوي خداوند، حتمی بودن را میرساند. وقتی خداوند درباره انجام گرفتن کاري اظهار امیدواري
میکند بیتردید آن کار انجام خواهد گرفت بنابراین، این جمله در عین حال که پاسخی براي منافقان است، آینده درخشان اسلام و
گسترش آن را نیز پیش بینی میکند و چنین هم شد و منافقان دیدند که پیروزیهاي بزرگی نصیب مسلمانان گردید و علاوه بر فتح
قلعههاي یهود و فتح مکه که پایگاه مشرکان بود، اسلام در شبه جزیره حاکمیت یافت و مؤمنان واقعی از روي تعجب گفتند: آیا این
منافقان همانها نبودند که به شدت قسم میخوردند که با شما هستیم! بنگرید که چگونه اعمال آنها به خاطر همین نفاق تباه گردید
و آنان زیانکار شدند.
صفحه : 183
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 54
صفحه 129 از 384
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه فَسَوفَ یَأتِی اللّه بِقَوم یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه أَذِلَّۀٍ عَلَی المُؤمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی
( سَبِیل اللّه وَ لا یَخافُونَ لَومَۀَ لائِم ذلِکَ فَضل اللّه یُؤتِیه مَن یَشاءُ وَ اللّه واسِع عَلِیم ( 54
اي کسانی که ایمان آوردهاید هر کس از شما از دین خود برگردد، بزودي خداوند گروهی را میآورد که آنان را دوست دارد و
آنان نیز او را دوست دارند. در مقابل مؤمنان فروتن و در مقابل کافران سخت گیر هستند، در راه خدا جهاد میکنند، از ملامت هیچ
( ملامت کنندهاي نمیترسند، این فضل خداست که آن را به هر کس که بخواهد میدهد و خدا وسعت بخش و داناست ( 54
نکات ادبی
بود و گویا در مصحف امام یعنی مصحف عثمانی هم به « یرتدد » از دین خود برگردد، مرتد شود. این کلمه در اصل « یرتدّ » -1
همین صورت بوده. گفته شده ادغام لغت بنی تمیم و فک ادغام لغت حجاز است. ضمناً این کلمه حالت جزمی دارد چون پس از
ادات شرط واقع شده است و جزم آن میتواند به صورت کسره یا فتحه باشد که در اینجا به صورت فتحه است.
« لا یخافون » و « یجاهدون » و « اعزّة » و « اذلّۀ » و « یحبّونه » است و محل آن مجرور است و همینطور « قوم » صفت براي « یحبّهم » -2
همگی صفت هستند اگر چه در بعضی از آنها احتمال حالیّت هم داده میشود.
جمع ذلیل به معناي نرم و فروتن. ذلیل اگر از ماده ذِلّ با کسره ذال باشد به معناي خوار و اگر از ذُلّ با ضمه ذال باشد به « اذلّۀ » -3
معناي نرم و فروتن است. توجه کنیم که اذّلۀ جمع ذلول نیست و جمع آن ذُلل میآید.
جمع عزیز به معناي سختگیر، با ابهت، با خشونت. « اعزّة » -4
سرزنش، ملامت. اسم مرّه از لوم است. « لومۀ » -5
صفحه : 184
تفسیر و توضیح
آیه ( 54 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه ... در میان اصحاب پیامبر اسلام (ص) گروهی بودند که از ایمان محکم و ثابتی
برخوردار نبودند و در عین حال گمان میکردند که اسلام به وجود آنها نیازمند است واي بسا ایمان خود را به زبان میآوردند و به
پیامبر اسلام منت میگذاشتند. در این آیه خداوند براي نفی چنین پندارهاي باطلی که ممکن است براي هر مؤمنی به وجود آید،
تمام مؤمنان را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: اي مؤمنان هر کس از شما از دین خود برگردد، بزودي خداوند گروهی را
جایگزین آنها خواهد کرد. این سخن خداوند هشداري است به تمام مسلمانان در تمام قرنها که به ایمان خود مغرور نشوند و خود
را محور اسلام ندانند و بدانند که اگر آنها هم از اسلام روي برگردانند، خداوند کسانی دیگر و اقوام دیگري را برمیانگیزد که بهتر
میگوییم، در چندین آیه از قرآن کریم با « استبدال » از آنها از دین خدا حمایت کنند و پاي بند آن باشند. این حقیقت که ما به آن
تعبیرهاي گوناگونی آمده است. از جمله:
وَ إِن تَتَوَلَّوا یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم ثُم لا یَکُونُوا أَمثالَکُم (محمّد/ 38 ) و اگر روي برگردانید خداوند قومی جز شما را با شما عوض
میکند آنگاه آنان مانند شما نخواهند بود.
و إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت بِخَلق جَدِیدٍ وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّه بِعَزِیزٍ (ابراهیم/ 3) و اگر خدا بخواهد شما را از بین میبرد و خلق جدیدي
میآورد و این بر خدا دشوار نیست.
صفحه 130 از 384
إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس وَ یَأت بِآخَرِینَ (نساء/ 133 ) اگر خدا بخواهد اي مردم شما را از بین میبرد و دیگران را میآورد.
فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِینَ (انعام/ 89 ) پس اگر اینان به آن کافر شوند، همانا قوم دیگري را به آن
برگماشتهایم که کافر نیستند.
صفحه : 185
تدبّر در این آیات نشان میدهد که بقا و استمرار دین الهی در زمین، در گرو خواست یک فرد یا گروه نیست و هیچ کس نباید
دین خدا را مدیون خود بداند و اگر گروهی از روي غرور و خودخواهی دین را در انحصار خود قرار بدهند و چنین پندارند که
اگر آنها از دین برگردند دین خدا از بین میرود، باید بدانند که خدا اقوام دیگري را میآورد که آنها به مراتب از اینها قویتر و
مؤمنتر هستند.
در آیه مورد بحث براي آن گروه جدید که ممکن است خداوند آنها را جایگزین گروه موجود از مؤمنان سازد، شش صفت بیان
میکند که عبارتند از:
-1 خدا آنها را دوست دارد این نخستین مشخصه آنهاست و بیانگر اوصاف بسیاري است که در آنها وجود دارد. چون خداوند در
قرآن کریم در آیات گوناگونی اعلام کرده است که کافران و ظالمان و مسرفان و مفسدان و گنهکاران و فخر فروشان و خائنان و
تجاوزگران و مستکبران را دوست ندارد در مقابل، پاکان و توبه کاران و پرهیزگاران و نیکوکاران و صابران و متوکلان و عدالت
پیشه گان و مجاهدان در یک صف را دوست دارد (هر یک از این اوصاف مثبت و منفی که بر شمردیم مضمون یک یا چند آیه
است) 2- آنها نیز خدا را دوست دارند معلوم است کسانی که خدا را دوست دارند، با انجام واجبات و ترك محرمات و پیروي از
رسول خدا و عمل به دستورات او دوستی خود را به اثبات میرسانند:
قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم اللّه (آل عمران/ 30 ) بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروي کنید تا خدا هم شما را
دوست بدارد.
-3 در مقابل مؤمنان، فروتن و نرم هستند 4- در برابر کافران، خشونت و غلظت نشان میدهند این دو صفت رمز بقاي هر جامعهاي
است و اگر افراد یک جامعه نسبت به یکدیگر مهربان و صمیمی و فروتن باشند و نسبت به بیگانه و دشمن سرسخت و با خشونت
باشند، این جامعه قابلیت بقا را دارد و به حیات خود ادامه خواهد داد
صفحه : 186
ولی اگر عکس آن باشد از درون و برون خواهد پوسید و نابود خواهد شد. این دو وصف با تعبیر دیگري در این آیه شریفه هم
آمده است:
مُحَمَّدٌ رَسُول اللّه وَ الَّذِینَ مَعَه أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم (فتح/ 29 ) محمّد پیامبر خداست و کسانی که با او هستند بر کافران
سرسخت و در میان خود مهربان هستند.
-5 آنها در راه خدا جهاد میکنند جهاد در راه خدا مستلزم بذل جان و مال است و مردان خدا همه چیز خود را فداي دین خود
میکنند و با تمام امکانات در راه پیشبرد دین میکوشند.
-6 از سرزنش هیچ سرزنش کنندهاي نمیهراسند.
این گروه که خداوند ستایشگر آنهاست، ممکن است به خاطر بذل جان و مال، مورد سرزنش و ملامت دیگران قرار گیرند ولی
چون هدف آنها خوشنودي خداست از سرزنش هیچ کس نمیترسند و به آن اعتنا نمیکنند. آنها تکلیف خود را انجام میدهند چه
خوشایند دیگران باشد و چه نباشد. چه آنها را تعریف کنند یا از آنها بدگویی نمایند.
بدینگونه خداوند در این آیه گروهی را که مورد تأیید اوست، معرفی میکند و اوصاف آنها را برمیشمارد. مفسران درباره این
صفحه 131 از 384
خداوند از این گروه چه کسانی یا چه ملتی را اراده کرده است، سخن بسیار گفتهاند. گاهی گفته شده که منظور از آنها آن گروه
از اصحاب پیامبر است که پس از رحلت او مرتد نشدند و با مرتدان جنگیدند و گاهی گفته شده که منظور از آنها اهل یمن است
که در روایتی از پیامبر چنین نقل شده است و گاهی گفتهاند منظور از آنها بعضی از ایرانیان هستند چون در روایتی آمده که از
پیامبر خدا راجع به این آیه پرسیدند آن حضرت دست خود را پشت سلمان زد و فرمود: منظور از آیه این و نزدیکان او هستند سپس
و گاهی گفته شده که منظور «1» اضافه کرد: اگر دین در ثریا هم باشد مردانی از فارس به آن میرسند
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 3، ص 321 )
صفحه : 187
از این گروه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و اصحاب او هستند که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند و گاهی گفته شده که
منظور از این گروه حضرت مهدي و اصحاب او هستند که در عصر ظهور آن حضرت آشکار خواهند شد.
ما تصور میکنیم که مفهوم آیه عام است و شامل تمام گروههایی میشود که پس از رسول خدا و در طول تاریخ در راه احیاء دین
اسلام و تثبیت و تحکیم و گسترش آن تلاش کنند و اوصاف شش گانهاي را که در آیه آمده است داشته باشند. و این مژدهاي از
خداست که همواره در روي زمین کسانی خواهند بود که مؤمن واقعی باشند و در راه خدا تلاش کنند و دین او را زنده نگهدارند.
البته میتوان گفت که یکی از مصادیق بارز و روشن آن امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بود که با یاران خود در راه حفظ
اسلام از دستبرد دشمنان صمیمانه کوشیدند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکردند.
و نیز مصداق روشن و بارز دیگر آن حضرت ولی عصر و یاران او خواهند بود که در موقع ظهور آن بزرگوار دین خدا را زنده
خواهند کرد و حکومت واحد جهانی را براساس تعالیم اسلام برپا خواهند نمود و عدل و داد را در زمین گسترش خواهند داد پس
از آنکه پر از ظلم و جور شده است.
ضمناً از آیه مورد بحث چنین استفاده میشود که احتمال میرفت که بعضی از اصحاب پیامبر مرتد شوند و از اسلام برگردند و این
بهترین دلیل است بر این هر کسی را به مجرد این از اصحاب پیامبر است نمیتوان مقدس شمرد مگر این ایمان و حسن عاقبت او
ثابت شود و دیدیم که گروههایی در زمان خود پیامبر و گروههاي دیگري پس از رحلت آن حضرت مرتد شدند که در کتب
معروفند و البته بعضی از این گروهها پس از رحلت پیامبر به غلط متهم به ارتداد شدند مانند مالک بن نویره که « اهل رده » تاریخ به
به خلافت اعتراض داشت ولی خالد بن ولید او را به اتهام ارتداد کشت و اموال او را به غنیمت گرفت.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 55 الی 56
اشاره
إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُونَ ( 55 ) وَ مَن یَتَوَل اللّهَ وَ رَسُولَه وَ الَّذِینَ
( آمَنُوا فَإِن حِزبَ اللّه هُم الغالِبُونَ ( 56
صفحه : 188
همانا سرپرست شما خدا و پیامبر او و کسانی هستند که ایمان آوردهاند آنان که نماز را برپا میکنند و زکات میدهند در حالی که
( رکوع میکنند ( 55
و هر کس خدا و پیامبر او و همین کسانی را که ایمان آوردهاند، سرپرست خود بداند (بداند که) همانا گروه خدا پیروزمند هستند
صفحه 132 از 384
.(56)
نکات ادبی
در اینجا سرپرست، سرور، رهبر. به طوري که بارها گفتهایم کلمات ولی و اولیاء و مولی معانی گوناگونی دارند که باید «ّ ولی » -1
آنها را از قرائن فهمید.
است. « یؤتون الزکوة » جمله حالیه و مربوط به « و هم راکعون » -2
رکوع کنندگان. رکوع فعل خاصی در نماز است و آن خم شدن تا حدي که دستها به زانو برسد و ذکر خاصی هم « راکعون » -3
به معناي خضوع و فروتنی و تذلل است و کسی که در نماز رکوع به جاي آورد، در برابر خدا خضوع « رکوع » دارد و از نظر لغت
میکند.
که در آیه قبل از آن آمده مشتق شده و به همان معناست. « ولی » از همان «ّ یتول » -4
گروه، دسته این کلمه به معناي حزب اصطلاحی امروزي نیست هر چند که حزب اصطلاحی با معناي لغوي آن تناسب « حزب » -5
خاصی دارد.
تفسیر و توضیح
56 ) إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه ... در این آیه خداوند، سرپرست و رهبر و ولی مسلمانان را مشخص میسازد و میفرماید: - آیات ( 55
شما خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز میخوانند و در حال رکوع زکات میدهد. توجه کنیم که «ّ ولی » همانا
صفحه : 189
شروع شده و آن دلالت بر حصر دارد یعنی سرپرست و رهبر و ولی شما منحصر به این سه است: خدا رسول « انّما » اول آیه با کلمه
خدا و مؤمنانی که آن صفات را دارند. سرپرست بودن خدا و رسول مشخص است حال باید دید که منظور از شق سوم چه کسی یا
کسانی هستند! به دلیل روایات بسیاري که از طریق شیعه و سنی نقل شده، منظور از آن علی بن ابی طالب (ع) است که در حال
رکوع نماز، انگشتر خود را به فقیر داد (روایات را به تفصیل خواهیم آورد) البته در آیه شریفه مطلب به صورت جمع آمده و فرموده
ولی طبق روایات منظور از « ولی شما خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز میخوانند و در حال رکوع زکات میدهند » : است
آن مؤمنان، تنها علی بن ابی طالب است و این مطلب را به صورت جمع گفته ولی فقط یک نفر را اراده کرده، اشکالی ندارد زیرا
این یکی از شیوههاي قرآن است که در موارد متعددي جملهاي را به صورت جمع میآورد و منظور یک نفر است و دلیل آنهم این
است که فرد خصوصیت ندارد بلکه هر کس که آن صفات را داشته باشند مورد نظر است ولی در خارج فقط یک مصداق پیدا
شده و آن همان یک نفر میباشد. چند نمونه از این گونه آیات را که مطلب به صورت جمع است ولی تنها یک نفر اراده شده در
زیر میآوریم:
فَقُل تَعالَوا نَدع أَبناءَنا وَ أَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أَنفُسَ نا وَ أَنفُسَکُم (آل عمران/ 61 ) پس بگو: بیایید تا ما و شما پسران و زنان و
جانهاي خود را بخوانیم.
که به صورت جمع آمده تنها یک نفر است و آن « نساءنا » این آیه همان آیه مباهله است و به اتفاق مفسران سنی و شیعه منظور از
که باز به صورت جمع آمده حضرت علی (ع) است. « انفسنا » حضرت زهراست و منظور از
یَقُولُونَ نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ (مائده/ 52 ) می گویند: میترسیم حادثهاي بر ما برسد.
در این آیه که چند صفحه پیش تفسیر آن گذشت، جمله به صورت جمع است
صفحه 133 از 384
صفحه : 190
ولی مفسران گفتهاند که منظور، عبد اللّه بن ابی سرکرده منافقان است که این سخن را گفت.
یَقُولُونَ لَئِن رَجَعنا إِلَی المَدِینَۀِ لَیُخرِجَن الَأعَزُّ مِنهَا الَأذَل (منافقون/ 8) می گویند: اگر به مدینه برگردیم عزیزترها ذلیل ترها را از شهر
بیرون کنند.
در این آیه هم مانند آیه قبلی جمله به صورت جمع آمده ولی گوینده این سخن باز همان عبد اللّه بن ابی منافق است.
نظیر این آیات در قران بسیار است و این یکی از شیوههاي بیانی قرآن میباشد که بنا به ملاحظاتی یا براي کوچک جلوه دادن و
تحقیر شخص و یا براي بزرگ جلوه دادن و تعظیم شخص و یا براي این مطلب براستی عمومی و کلی است ولی در خارج فقط یک
مصداق پیدا کرده و یا ملاحظات دیگر، جمله را به صورت جمع میآورد و هدف از آن تنها یک نفر میباشد. بنابراین هیچ
اشکالی از این جهت در شأن نزول آیه مورد بحث وجود ندارد و با توجه به روایات بسیاري که داریم باید گفت آیه در حق علی
بن ابی طالب (ع) نازل شده است.
مطلب دیگر این طبق روایات، حضرت علی انگشتري خود را در حال رکوع به فقیر داد و این یک نوع صدقه مستحبی بود در حالی
هر چند در اصطلاح فعلی متشرعه به آن معناي خاص « زکات » که آنچه در قرآن آمده دادن زکات است. باید بگوییم که کلمه
گفته میشود، ولی در قرآن به مطلق احسان و انفاق در راه خدا اطلاق میگردد و چون کسی که مال خود را در راه خدا به فقیر
میدهد، مال او برکت پیدا میکند و افزایش مییابد، لذا به انفاق در راه خدا زکات گفته شد که در لغت به معناي رشد و نموّ
است. در آیات زیر زکات به معناي مطلق انفاق و احسان آمده:
الَّذِي یُؤتِی مالَه یَتَزَکّی (اعلی/ 15 ) کسی که مال خود را میدهد و تزکیه میکند.
در این آیه تزکیه یا زکات به عنوان نتیجه دادن مال آمده است و منظور از آن زکات اصطلاحی نیست.
صفحه : 191
الَّذِینَ لا یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُونَ (لیل/ 18 ) کسانی که زکات نمیدهند و آنها به آخرت کافر هستند.
مسلم است که آیه درباره کافران است و کافر به زکات اصطلاحی اسلامی اعتقاد ندارد و انتقادي که در این آیه از آنها شده براي
آن است که آنها از اموال خود در راه خدا انفاق نمیکردند.
یا مثلًا کلمه زکات در چند آیه در تعریف از پیغمبران گذشته به کار رفته است و مسلماً منظور زکات اصطلاحی اسلام نیست بلکه
منظور مطلق صدقه است و اگر هم در شرایع پیشین صدقه واجبی بوده شرایط آن با شرایط زکات اسلامی تفاوت داشته است. دیگر
این به اتفاق مورخان، زکات واجب بعد از هجرت و در مدینه و با نزول آیه 103 از سوره توبه واجب شد در حالی که میبینیم در
سورههاي مکی هم کلمه زکات به کار رفته که منظور صدقههاي مستحبی است.
در آیه مورد بحث به صورت مفرد آمده و این بدانجهت است که ولایت خدا و رسول او و علی بن ابی «ّ ولی » مطلب دیگر این کلمه
در آیه « اطیعوا » طالب در این جا از سنخ سرپرستی و رهبري است و اگر ولایتها فرق داشت باید تکرار میشد همانگونه که کلمه
أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم تکرار شده چون اطاعت از خدا با اطاعت از پیامبر و اولی الامر فرق دارد. ضمناً ولیّ
ولی را به این سه مورد منحصر میکند در « انّما » در آیه مورد بحث نمیتواند به معناي دوست و یاور باشد چون در آیه با کلمه
حالی که همه مؤمنان دوست و یاور یکدیگرند و اگر ولی در اینجا هم به معناي دوست و یاور و ناصر بود، دیگر حصر کردن معنا
نداشت.
بنابراین، کلمه ولی در این آیه به معناي سرپرستی و رهبري مردم است که در انحصار خدا و رسول و امام است و این آیه از همان
صفحه 134 از 384
زمان، امامت و ولایت حضرت علی را تثبیت میکند تا مسلمانان تکلیف خود را پس از رحلت رسول اکرم بدانند و این مطلبی است
که بارها و بارها پیامبر آن را به مردم گوشزد کرده بود و در داستان
صفحه : 192
غدیر خم ولایت علی را به روشنی به مردم ابلاغ کرد.
در آیه بعدي براي تاکید بیشتر اضافه میکند که هر کس خدا و رسول و این مؤمنان را سرپرست خود بداند، از حزب خدا محسوب
میشود و حزب خدا همواره پیروز است. منظور از حزب خدا کسانی هستند که خدا را اطاعت میکنند و تمام زندگی آنها رنگ
یعنی « مفلحون » یعنی پیروزمندان یاد کرده و در آیه دیگر از آنها به عنوان « غالبون » خدایی دارد. در این آیه از حزب خدا به عنوان
رستگاران یاد میکند:
أَلا إِن حِزبَ اللّه هُم المُفلِحُونَ (مجادله/ 22 ) آگاه باشید که حزب خدا همان رستگارانند.
چند روایت
-1 از إبن عباس نقل شده که علی بن ابی طالب (ع) انگشتر خود را در حال رکوع صدقه داد. پیامبر از سائل پرسید: چه کسی این
انگشتر را به تو داد! گفت این شخص که در حال رکوع است. پس این آیه نازل شد: إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ
إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه)ُ تا آخر درباره علی بن ابی طالب نازل شده او در حالی که «1» یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُونَ
«2». رکوع میکرد، صدقه داد
-3 از عمار یاسر نقل شده که گفت: سائلی نزد علی بن ابی طالب آمد و او در حال رکوع در یک نماز مستحبی بود انگشتر خود را
در آورد و به آن سائل داد پس این آیه بر پیامبر نازل گردید: إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ
إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه ...) نازل شد. پیامبر به سوي مسجد آمد و با سائلی روبرو شد به آن سائل فرمود: آیا «3» الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُونَ
«1». کسی چیزي به تو داد! گفت: آري این شخصی که نماز میخواند پیامبر نزدیک آمد و دید او امیر المؤمنین است
-5 از امام باقر روایت شده که پیامبر در مسجد بود، فقیري بر او گذشت پیامبر به او فرمود: آیا کسی صدقهاي به تو داده! گفت:
آري به مردي که در حال رکوع بود گذشتم و او انگشتري را به من داد و با دست خود به علی بن ابی طالب (ع) اشاره کرد پس
.«2» این آیه نازل شد (إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... تا آخر آیه
-6 امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در یک حدیث طولانی که در مقام احتجاج با مخالفان بود مطالب مفصلی بیان کرد از
جمله این فرمود: من در مسجد نماز میخواندم سائلی آمد و سؤالی کرد و من در آن حال در رکوع بود. انگشترم را از انگشتم به او
.«3» دادم و خداوند این آیه را نازل فرمود: إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... تا آخر آیه
آنچه خواندید نمونههایی از روایاتی بود که از طریق سنی و شیعه راجع به نزول آیه (إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه ...) درباره حضرت
علی بن ابی طالب (ع) نقل شده و روایات در این باره بسیار است و خود حضرت علی بارها با این آیه بر حقانیت خود استدلال
کرده است و خاتم بخشی آن حضرت در حال رکوع، در آن زمان معروف بوده و در شعر حسان بن ثابت شاعر عصر رسول اللّه هم
آمده است. او خطاب به علی بن ابی طالب میگوید:
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی و کل بطیئی فی الهدي و مسارع
أ یذهب مدحی و المحبّر ضائعا و ما المدح فی جنب الا له بضائع
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 1، ص 170 )
صفحه 135 از 384
. 2)- کنز الدقائق، ج 3، ص 119 )
. 3)- صدوق، الخصال، ج 2، ص 572 )
صفحه : 194
فانت الذي اعطیت إذ کنت راکعا زکاةً فدتک النفس یا خیر راکع
فانزل فیک اللّه خیر ولایۀ فبیّنها فی نیّرات الشرائع
و شاعر دیگري گفته است:
اوفی الصلاة مع الزکاة فقامها و اللّه یرحم عبده الصبارا
«1» من ذا بخاتمه تصدّق راکعا و أسرّه فی نفسه اسرارا
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 57 الی 60
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم
مُؤمِنِینَ ( 57 ) وَ إِذا نادَیتُم إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَ ذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُم قَوم لا یَعقِلُونَ ( 58 ) قُل یا أَهلَ الکِتاب هَل تَنقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَن
آمَنّا بِاللّه وَ ما أُنزِلَ إِلَینا وَ ما أُنزِلَ مِن قَبل وَ أَن أَکثَرَکُم فاسِقُونَ ( 59 ) قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَۀً عِندَ اللّه مَن لَعَنَه اللّه وَ
( غَضِبَ عَلَیه وَ جَعَلَ مِنهُم القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبِیل ( 60
اي کسانی که ایمان آوردهاید کسانی را که دین شما را به مسخره و بازي گرفتهاند، از کسانی که پیش از شما کتاب داده شدهاند و
( نیز کافران را دوست نگیرید و از خدا پروا کنید اگر با ایمان هستید ( 57
( و چون به نماز ندا در دهید، آن را به مسخره و بازي میگیرند. این بدانجهت است که آنان گروهی هستند که نمیاندیشند ( 58
بگواي اهل کتاب آیا این از ما ناراحت هستید، جز براي آن است که ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه پیشتر نازل شده ایمان
( داریم و این بیشتر شما فاسق هستید! ( 59
بگو آیا به شما از کسی که نزد خداوند پاداشی بدتر از این دارد، خبر بدهم! او کسی است که خدا بر او لعنت کرده و بر او خشم
گرفته و از آنان بوزینه گان و خوکان قرار داد.
و کسی است که طاغوت را عبادت کرده است. اینان از نظر جایگاه بدترینند و نیز گمراهترین کس از
-----------------------------------
1)- شواهد التنزیل، ج 1، ص 236 ، که هر دو شعر را آورده است. )
صفحه : 195
( راه راست هستند ( 60
نکات ادبی
مسخره کردن در پنهان. « هزواً » -1
بازي. « لعب » -2
.« لا تتخذوا » مفعول له « اولیاء » -3
صفحه 136 از 384
از ندا به معناي خواندن کسی با صداي بلند و منظور در اینجا اذان گفتن مسلمانان است. « نادیتم » -4
به معناي عذاب و مجازات است. « نقمت » انکار میکنید، ناراحت میشوید، عیب میگیرید. اصل آن از « تنقمون » -5
پاداش. این « مثوبۀ » -7 « بفسق اکثرکم » است و جمله در حکم مصدر است به معناي « آمنا باللّه » در « اللّه » عطف به « و انّ اکثرکم » -6
هل ثوّب » کلمه بیشتر در پاداشهاي خوب به کار میرود ولی گاهی در پاداش بد هم استعمال شده است مانند همین جا و آیه
در اینجا تمیز است. « مثوبۀ » ضمناً کلمه « الکفار
میباشد. « لعنه » عطف بر « و عبد الطاغوت » -8
وسط راه، راه راست. صراط مستقیم. « سواء السبیل » -9
تفسیر و توضیح
58 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا ... در عصر پیامبر اسلام یهود و نصاري و کفار، جهت بیاعتبار ساختن اسلام و در - آیات ( 57
یک توطئه هماهنگ، دین اسلام را به مسخره میگرفتند و آن را بازیچه خود قرار داده بودند تا از ارزش و اهمیت اسلام بکاهند و
مردمی را که گروه گروه به سوي اسلام رو آورده بودند، از اسلام برگردانند چون از نظر روانی وقتی چیزي مورد مسخره قرار
گرفت، ارزش آن کم
صفحه : 196
میشود و کافران از این طریق با اسلام مبارزه میکردند.
در این آیه خداوند به مسلمانان دستور میدهد که اهل کتاب و کفار را که دین اسلام را به مسخره و بازي گرفتهاند، به دوستی
نگیرند و با آنان رابطه دوستی برقرار نکنند، این بریدن از آنها، هم نوعی اعتراض به کار آنها بود و هم در اثر دوري از کفار، از
تأثیر روانی کار آنها در امان میماندند. سپس براي تحکیم این فرمان و این مسلمانان این دستور را جدّي بگیرند، میفرماید: از خدا
پروا کنید اگر با ایمان هستید.
یعنی اگر مؤمن واقعی هستید تقوا داشته باشید و افرادي را که دین شما را مسخره میکنند به دوستی انتخاب نکنید.
در آیه بعدي گوشهاي از کار زشت کافران را که دین را به مسخره گرفته بودند، نشان میدهد و متذکر میشود که وقتی شما
مؤمنان اذان میگویید و همدیگر را به سوي نماز فرا میخوانید، این کافران اذان و نماز شما را به مسخره میگیرند این بدانجهت
است که آنان گروهی هستند که نمیاندیشند. یعنی اگر آنها درست فکر میکردند و اسیر تعصبها و خود خواهیها نمیشدند،
فلسفه عالی اذان و نماز مسلمانان را میفهمیدند.
مسیحیان براي اعلام اوقات شرعی از ناقوس استفاده میکنند ولی در اسلام اعلام وقت نماز، با اذان گفتن است مسیحیان یک
صداي بیمعنا را شعار خود قرار دادهاند ولی شعار مسلمانان که همان اذان است جملههایی با مفاهیم بسیار بلند و احساس برانگیز
است. بلند گفتن اذان و تکرار آن جملات عالی در شبانه روز در واقع، یادآوري و تلقین عقاید اسلامی براي مسلمانان است تا هیچ
60 ) قُل یا أَهلَ الکِتاب هَل تَنقِمُونَ - گاه اعتقادات خود را از یاد نبرند و همواره با اصالتها و ارزشهاي خود زندگی کنند. آیات ( 59
مِنّا ... این دشمنی که اهل کتاب با مسلمانان داشتند از چه چیزي ناشی میشد! این پرسشی است که در این آیه آمده است. و از اهل
کتاب سؤال میشود که چه چیزي باعث شده که شما از ما عیب جویی کنید و از درِ دشمنی در آیید! جز این ما به خدا و کتابهاي
آسمانی که
صفحه : 197
بر ما نازل شده و یا پیشتر نازل شده است، ایمان داریم ولی بیشتر شما فاسق هستید یعنی ایمان ما به خدا و کتابهاي آسمانی و فاسق
صفحه 137 از 384
بودن بیشتر شما سبب ناراحتی شما از ماست.
اگر این کار در نظر شما بد است، آیا به شما بگوییم که بدتر از آن نزد خداوند چیست! کار کسانی است که خدا به آنها لعنت
کرده و بر آنها خشم گرفته و از آنها بوزینه گان و خوکان قرار داده و آنها طاغوت را پرستش کردهاند و بدون شک آنها در
بدترین جایگاه هستند و از همه گمراهترند.
در اینجا به کارهاي زشت پیشینیان یهود اشاره میکند و سوابق قوم یهود را تذکر میدهد. آنها بودند که در اثر کارشکنیهاي مکرر
و نافرمانیشان از موسی، مورد لعن و غضب خدا قرار گرفتند و خدا بعضی از آنها را مسخ کرد و به صورت میمون و خوك در
آورد و آنها بودند که گوساله را پرستیدند و آن را طاغوت خود کردند.
توجه کنیم که این یک مقایسه عجیبی است. عالیترین صفات و ارزشهاي یک طرف را با بدترین حالات و زشتیهاي طرف دیگر
مقایسه و مقابله میکند تا فاصله بسیار زیادي را که میان این دو وجود دارد خاطر نشان کند. ایمان به خدا و کتابهاي آسمانی را که
مسلمانان به آن متصف بودند با بدترین نوع کفر یهود که مستحق لعنت و غضب خدا و مسخ شدن گردیدند، در مقابل هم قرار
میدهد و آن دو را با هم میسنجد و میپرسد که کدام یک از این دو بدتر است! البته این پرسش مطابق با نظر یهود است که اسلام
را بد میدانستند و حال از آنها سؤال میشود شما که اسلام را بد میدانید آیا در میان اسلام و آن سابقه بسیار بدِ شما کدام یک
بدتر است! در حالی که شما هیچ گاه از پیشینیان خود بد نمیگویید و آنها را قبول دارید.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 61 الی 63
اشاره
وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه وَ اللّه أَعلَم بِما کانُوا یَکتُمُونَ ( 61 ) وَ تَري کَثِیراً مِنهُم یُسارِعُونَ فِی الإِثمِ
وَ العُدوان وَ أَکلِهِم السُّحتَ لَبِئسَ ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 62 ) لَو لا یَنهاهُم الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ عَن قَولِهِم الإِثمَ وَ أَکلِهِم السُّحتَ لَبِئسَ ما
( کانُوا یَصنَعُونَ ( 63
صفحه : 198
و چون نزد شما آیند، گویند: ایمان آوردهایم، در حالی که با کفر وارد شدند و هم با کفر بیرون رفتند و خدا به آنچه پنهان
( میکردند آگاهتر است ( 61
( و بسیاري از آنان را میبینی که در گناه و ستمگري و خوردن مال حرام کوشش میکنند چه بد است آنچه انجام میدهند ( 62
چرا عالمان ربّانی و دانشمندان بزرگ یهود آنها را از گفتار ناشایستهشان و حرام خواریشان نهی نمیکنند! چه بد است آنچه
( میکنند. ( 63
نکات ادبی
براي تصحیح جمله حالیه است. « قد » -1
شتاب میکنند، کوشش میکنند. « یسارعون » -2
به معناي تعدي به دیگران است. « عدوان » به معناي مطلق گناه و « اثم » -3
مال حرام مانند مالی که از طریق ربا و رشوه و امثال آن به دست آید. « سحت » -4
از ربّ مشتق شده عالمان الهی، دانشمندان ربانی، و شاید هم از ربّ به معناي تربیت باشد یعنی دانشمندانی که مربّی « ربّانیّون » -5
صفحه 138 از 384
هستند.
- دانشمند و عالم و بیشتر به دانشمندان یهود گفته میشود (درباره این واژه و واژه قبلی پیشتر سخن گفتیم) 7 « حبر » جمع « احبار » -6
انجام میدهند، میکنند. فرق میان فعل و صنعت در این است که فعل به معناي مطلق انجام کار ولی صنع به معناي خوب « یصنعون »
انجام دادن کار است و لذا فعل به حیوانات هم نسبت داده میشود ولی صنع فقط به انسان نسبت داده میشود و ضمناً در صنع نوعی
ممارست و تکرار وجود دارد.
تفسیر و توضیح
63 ) وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا ... یکی از کارهاي زشت بعضی از یهودیان مدینه این بود که گاهی نزد مسلمانان و پیامبر - آیات ( 61
میآمدند و به دروغ میگفتند: ایمان
صفحه : 199
آوردیم و مسلمان شدیم و هدفهاي منافقانه و توطئه گرانهاي داشتند. قرآن مسلمانان را از این کار آنها خبر میدهد و میفرماید:
آنها با کفر پیش شما میآیند و با کفر هم بیرون میروند و خدا از آنچه پنهان میدارند آگاه است. بدینگونه خداوند مسلمانان را
از کار منافقانه آنها با خبر میسازد تا فریب آنها را نخورند و اسرار خویش را نزد آنها نگویند.
بسیاري از کافرانی که عناد با حق نداشتند و در جستجوي حق بودند، با کفر پیش پیامبر اسلام آمدند ولی با ایمان بیرون رفتند و
سخنان روشنگرانه پیامبر در آنها اثر کرد و هر انسانی که فطرت سالمی داشته باشد و در اثر گناه و معصیت پردهاي بر فکر و خرد
خود نکشد، در مقابل سخن حق تسلیم میشود و بر باطل اصرار نمیکند ولی این گروه که نزد پیامبر میآمدند و سخن حق در آنها
اثر نمیکرد و با همان حالت کفر بیرون میرفتند، از فطرت سالم خود دور شده بودند و آن در اثر خودخواهیها و افزون طلبیها و
غوطهور شدن در گناه و معصیت بود. از این رو در آیه بعدي گویا علت ایمان نیاوردن آنها را ذکر میکند و میفرماید: بسیاري از
آنها را میبینی که در گناه و ظلم و خوردن مال حرام میکوشند و زیاده روي میکنند و چه کار بدي انجام میدهند.
روشن است که ارتکاب گناه آنهم به صورتی که گناه و ستمگري براي انسان هدف باشد و براي رسیدن به آن شتاب کند و
بکوشد، پردههاي ضخیمی بر درك و فهم انسان میکشد و انسان را از درك حقایق و داشتن بینش و بصیرت درست محروم
میسازد و در چنین حالتی است که سخن حق حتی اگر از زبان پیامبر هم باشد، در او اثر نمیکند و چشم و گوش و قلب او از
دیدن و شنیدن و فهم حق ناتوان میشود و انسان، درست مانند حیوانی میشود که عقل و آگاهی ندارد:
لَهُم قُلُوب لا یَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعیُن لا یُبصِ رُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا یَسمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالَأنعام بَل هُم أَضَلُّ أُولئِکَ هُم الغافِلُونَ
(اعراف/ 179 ) آنها را دلهایی است که با آن نمیفهمند و چشمهایی است که با آن نمیبینند و
صفحه : 200
گوشهایی است که با آن نمیشنوند آنان چون چهارپایانند بلکه از آنها هم گمراه ترند و آنان همان غافلان هستند.
به هر حال در آیه مورد بحث، کارهاي زشت و ناپسند یهود که باعث محروم بودن آنها از هدایت الهی میشد، مورد انتقاد قرار
گرفته و از آن به عنوان کاري بس ناپسند یاد شده است.
بدتر از اینها که چنین در فساد و گناه غوطهور بودند، علما و دانشمندان آنها بودند که اینها را از گفتارهاي ناشایسته و حرام خوري
نهی نمیکردند. در هر جامعهاي دانشمندان و آگاهان و روشنفکران وظیفه دارند که در مقابل انحرافات قیام کنند و افکار عمومی
را به مسیر درستی سوق بدهند و با فساد و کجی مبارزه کنند و این همان امر به معروف و نهی از منکر است که در اسلام به عنوان
دو اصل اساسی شناخته شده است و دانایان جامعه موظف شدهاند که هر گونه گناه و منکر و فساد و تبهکاري را بزدایند و جامعه را
صفحه 139 از 384
به سوي نیکیها و خوبیها سوق دهند.
اگر دانایان جامعه به وظیفه خود عمل نکردند و جلو فساد و گناه را نگرفتند، خود آنها نیز عواقب شوم فساد در جامعه را خواهند
دید و شاید سکوت اینها بدتر از انجام گناه از سوي جاهلان باشد و لذا در پایان همین آیه درباره دانشمندان یهود که آنها را از
گناه نهی نکردند، میفرماید: چه بد است آنچه میکنند. توجه کنیم که در آیه پیش در تقبیح عمل یهود کلمه (یعملون) و در اینجا
نیست یعنی کارهاي زشت مردم « عمل » نوعی آگاهی وجود دارد که در ماده « صنع » کلمه (یصنعون) را به کار میبرد چون در ماده
معمولی و عوام ممکن است از روي نادانی باشد ولی کارهاي اینان از روي آگاهی است و این به مراتب زشتتر است.
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 64
اشاره
وَ قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه مَبسُوطَتان یُنفِق کَیفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن
رَبِّکَ طُغیاناً وَ کُفراً وَ أَلقَینا بَینَهُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم القِیامَۀِ کُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَرب أَطفَأَهَا اللّه وَ یَسعَونَ فِی الَأرض فَساداً وَ
( اللّه لا یُحِبُّ المُفسِدِینَ ( 64
صفحه : 201
و یهودیها گفتند: دست خدا بسته است، دستهایشان بسته باد و به سبب سخنی که گفتند، لعنت بر آنها باد؟ بلکه دو دست او گشوده
است هر گونه که بخواهد انفاق میکند و آنچه بر تو از سوي پروردگارت نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاري از آنها میافزاید و
میان آنها تا روز قیامت دشمنی و کینه انداختهایم هر وقت که آتشی براي جنگ میافروزند، خدا آن را خاموش میکند. آنها به
( فساد در روي زمین میکوشند و خداوند فسادکنندگان را دوست ندارد ( 64
نکات ادبی
بود و معناي حقیقی آن همان دست است که عضوي در بدن است ولی بطور مجاز در قدرت و نعمت و « یدي » در اصل « ید » -1
به معناي از بین رفتن قدرت و یا به معناي بخل و ناتوانی از بخشش است. « بسته شدن دست » معانی دیگر هم استعمال شده و ترکیب
.« لعنوا » این جمله براي نفرین است و همینطور « غلّت » -2
مصدر است و به معناي سرکشی و گردن فرازي است. « طغیان » -3
دشمنی قلبی یا همان کینه. « بغضاء » نوعی دشمنی که همراه با اقدام عملی باشد و « عداوت » -4
روشن میسازند از وقد به معناي آتش افروزي. « اوقدوا » -5
خاموش کرد. « اطفأ » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 64 ) وَ قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ ... گستاخیهاي یهود و بنی اسرائیل درباره خدا فراوان بود و از جمله آنها این بود که آنها
معتقد بودند که وقتی خداوند جهان را
صفحه : 202
آفرید و براي آن مقررات و نظم و حساب و کتابی قرار داد، خود مانند یک حاکم معزول کنار رفت و دیگر قدرت تغییر و تبدیل
صفحه 140 از 384
در عالم را از دست داد. آنها به نسخ در شریعت و بدا در طبیعت معتقد نبودند و میگفتند: خداوند نمیتواند شریعتی را نسخ کند و
شریعت دیگري به جاي آن بیاورد و از همین جا به جاودانگی دین خود معتقد بودند در حالی که دین آنها هم به ناچار شریعت قبل
از موسی را نسخ کرده بود.
در این آیه این سخن یهود مطرح شده و این آنها گفتند: دست خدا بسته است یعنی او نمیتواند کاري انجام دهد. در پاسخ این
گستاخی، آنها را نفرین میکند و میفرماید دستان آنها بسته باد و به خاطر این سخن بر آنها لعنت باد؟ بلکه دستان او باز است و هر
گونه که بخواهد انفاق میکند. یعنی جود و بخشش خداوند در عالم همیشگی است و هرگز از او جدا نمیشود و او فیّاض مطلق
است و فیض او همواره بر موجودات میرسد. و همانگونه که جهان هستی در اصل وجود خود محتاج به خدا بود، در بقاي خود نیز
به خدا نیازمند است و خدا هر گاه که بخواهد شریعتی را نسخ میکند و شریعت دیگري به جاي آن میآورد و یا آیه و پدیدهاي را
از میان میبرد و آیه و پدیده دیگري جایگزین آن میسازد و قدرت خداوند عمومیت دارد.
ما نَنسَ خ مِن آیَۀٍ أَو نُنسِها نَأت بِخَیرٍ مِنها أَو مِثلِها أَ لَم تَعلَم أَن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ (بقره/ 106 ) هر آیهاي را که نسخ کنیم یا از
یادها ببریم بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم آیا نمیدانی که خداوند بر هر چیزي تواناست.
و بدینگونه در آیه مورد بحث عقیده یهود را که عمومیت قدرت خداوند را قبول نداشتند، ردّ میکند و خدا را منبع جود دائمی و
همیشگی معرفی میکند و جالب این در مقابل سخن یهود که میگفتند دست خدا بسته است، میفرماید، دو دست او باز است که
دلالت بر تأکید در عمومیت قدرت خداوند است.
البته گفته شده که آیه در مورد اظهارات بعضی از یهودیهاي عصر پیامبر اسلام
صفحه : 203
است از آنجا که یهودیها در آن عصر و با ظهور اسلام قدرت و توانایی سیاسی و اقتصادي خود را از دست داده بودند، گفتند:
دستان خدا بسته شده یعنی خدا درباره ما بخل میورزد و این آیه پاسخ میدهد که دستان خدا باز است و به هر کس هر گونه که
بخواهد انفاق میکند و نیز گفته شده که یهودیها وقتی میدیدند مسلمانان وضع مالی خوبی ندارند، این سخن را از روي استهزاء به
زبان میآوردند و منظور آنها این بود که خداي شما مسلمانان بخیل است و شما در فقر به سر میبرید.
ما تصور میکنیم معنایی که در آغاز گفتیم با آیه مناسبتر است و اتفاقاً در چندین روایت از ائمه معصومین (ع) این آیه به
همانگونه معنا شده است و مثلًا در روایتی از امام صادق (ع) در تفسیر این آیه چنین آمده است که فرمود:
یهود میگفتند: خداوند از کار فارغ شده و نمیتواند زیاد یا کم کند و خدا در تکذیب آنها فرمود: غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا »
«2». یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ و منظورشان این بود که خدا از کار فارغ شده و دیگر چیز جدیدي به وجود نمیآورد «1»ِ بَل یَداه مَبسُوطَتان
در آیه مورد بحث پس از ردّ سخن یهود که دستان خدا را بسته میدانستند، اضافه میکند که آیات قرآنی بر طغیان و کفر آنها
میافزاید. یعنی به جاي این قرآن آنها را هدایت کند باعث افزایش کفر آنها میشود زیرا آنها در مقابل هر آیهاي که نازل میشود
مخالفت میورزند و آن را تکذیب میکنند و این خود باعث افزودن بر کفر آنها میشود و اساساً قرآن براي دلهاي آماده که در
مقام انکار نیستند، شفا و نور و هدایت است ولی براي دلهایی که در برابر قرآن جبهه گیري کردهاند و هر آیهاي که نازل میشود
آن را تکذیب میکنند، مایه بدبختی و گمراهی و خسران است:
-----------------------------------
. 1)- صدوق، التوحید، ص 167 )
. 2)- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 179 )
صفحه : 204
صفحه 141 از 384
وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلّا خَساراً (اسراء/ 82 ) و از قرآن چیزي را نازل میکنیم که شفا و
رحمت بر مؤمنان است و بر ستمگران جز ضرر نمیافزاید.
پس از بیان این مطلب که قرآن بر طغیانگري و کفر یهود میافزاید، سرنوشت شومی را که تا قیامت دامنگیر آنهاست ذکر میکند و
میفرماید: ما میان آنها تا روز قیامت دشمنی و کینه انداختهایم یعنی این سرنوشت محتوم آنهاست که همواره با یکدیگر دشمنی
کنند و کینه یکدیگر را به دل داشته باشند و این به خاطر اختلاف در آراء و عقاید و پیدایش فرقههاي گوناگون در میان یهود در
طول تاریخ است. در آیه دیگري درباره بنی اسرائیل میفرماید:
وَ آتَیناهُم بَیِّنات مِنَ الَأمرِ فَمَا اختَلَفُوا إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُم العِلم بَغیاً بَینَهُم إِن رَبَّکَ یَقضِ ی بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ فِیما کانُوا فِیه یَختَلِفُونَ
(جاثیه/ 17 ) و آنان (بنی اسرائیل) را نشانههاي روشنی از کار دادیم پس اختلاف نکردند مگر پس از آنکه دانش به آنها رسید و
این به جهت دشمنی میان آنها بود. همانا پروردگار تو در روز قیامت در میان آنها در چیزي که اختلاف کردهاند داوري خواهد
نمود.
از ویژگیهاي یهود عصر پیامبر اسلام این بود که همواره در صدد جنگ با مسلمانان بودند و با تکیه بر قدرتی که داشتند همواره
جنگ افروزي میکردند و میخواستند آتش جنگ را شعلهور سازند ولی هر بار که آنها جنگی را بر مسلمانان تحمیل کردند،
خداوند مسلمانان را پیروز کرد و آتش آن جنگ را به نفع مسلمانان خاموش ساخت. از این رو در جملههاي پایانی این آیه
میفرماید: هر وقت آنها آتش جنگ را افروختند خداوند آن را خاموش کرد. سپس اضافه میکند که آنها سعی دارند که در زمین
فتنه و فساد ایجاد کنند و خدا تبهکاران را دوست ندارد.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 65 الی 66
اشاره
وَ لَو أَن أَهلَ الکِتاب آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأَدخَلناهُم جَنّات النَّعِیم ( 65 ) وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ ما أُنزِلَ
( إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت أَرجُلِهِم مِنهُم أُمَّۀٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُونَ ( 66
صفحه : 205
و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، البته بدیهاي آنها را نادیده میگیریم و آنها را به بهشتهاي پرنعمت وارد میکنیم
(65)
و اگر آنها تورات و انجیل و آنچه از سوي پروردگارشان به آنها نازل شده به پا دارند، البته از بالاي سرشان و زیر پایشان روزي
( میخورند. بعضی از آنها امتی میانه رو هستند ولی بسیاري از آنها بد کار میکنند. ( 66
نکات ادبی
از تکفیر به معناي نادیده گرفتن، عفو کردن، پوشیده نگهداشتن و این به مجازات دنیایی بعضی از گناهان کفاره « لکفرنا » -1
است و همانگونه که تکفیر به « احباط » میگویند، از آن جهت است که با دادن کفاره، آن گناه بخشیده میشود. تکفیر در مقابل
معناي از بین رفتن گناهان است احباط هم به معناي از بین رفتن ثوابها است.
نعمت فراوان. « نعیم » -2
مشتق شده است گویا راه وسط و میانه که دور از افراط و « قصد » میانه رو، حد وسط، بدور از افراط و تفریط. از ماده « مقتصده » -3
صفحه 142 از 384
تفریط باشد، راهی است که باید آن را قصد کرد و آهنگ آن نمود.
تفسیر و توضیح
66 ) وَ لَو أَن أَهلَ الکِتاب آمَنُوا ... در آیات پیش مطالب مهمی درباره یهود و نصاري گفته شد و از کارهاي اهل کتاب - آیات ( 65
و بخصوص یهود انتقاد به عمل آمد و بعضی اعمال زشت و ناپسند آنها بیان شد و اینک در این آیه لحن سخن عوض میشود و
براي این اهل کتاب را کاملًا ناامید نکند و روح امید را در آنها زنده
صفحه : 206
سازد، از درِ لطف و رحمت وارد میشود و سعادت دنیا و آخرت را به آنها نوید میدهد مشروط بر این ایمان و تقوا داشته باشند.
اگر اهل کتاب ایمان و تقوا داشته باشند یعنی به دین اسلام ایمان بیاورند و از کارهاي ناپسندي که انجام میدادند دست بردارند،
خداوند وعد میدهد که گناهان و بدیهاي گذشته آنها را نادیده میگیرد و میبخشد و آنها را به بهشتهایی که پر از نعمت است
وارد میکند.
است و این با مسلمان شدن یک کافر گناهان پیش از اسلام او بخشیده میشود و « الاسلام یجب عن ما سلف » این همان قاعده فقهی
در مقابل کارهایی که پیش از مسلمان شدن انجام داده، مؤاخذه نمیشود.
حاکمیت ایمان و تقوا در یک جامعه، آثار و برکات مادي و معنوي فراوانی دارد در این آیه آثار معنوي ایمان و تقوا ذکر شده و در
آیه دیگر آثار مادي این دو بیان گردیده است:
وَ لَو أَن أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الَأرض (اعراف/ 96 ) و اگر مردم آبادیها ایمان بیاورند و تقوا پیشه
کنند، البته برکتهایی از آسمان و زمین به روي آنان باز میکنیم.
ایمان و تقوا حتی در زندگی این دنیاي انسان تأثیر قاطعی دارد و یک زندگی سعادتبار که از امنیت و رفاه و آسایش واقعی
برخوردار گردد و از اضطراب و دلهره و نگرانی بدور باشد، تنها در سایه ایمان و تقواست و جوامع مادي هر قدر هم به ظاهر در
رفاه باشند، از آن زندگی شیرین و سعادتبار که اهل ایمان دارند، محروم هستند.
در آیه بعدي به همین مطلب اشاره شده و چنین آمده است که اگر اهل کتاب تورات و انجیل و کتابهاي آسمانی دیگر مانند زبور و
صحف ابراهیم را برپا دارند و به آن عمل کنند، آنها از نعمتها و برکتهاي آسمانی و زمینی برخوردار میشوند.
صفحه : 207
این میفرماید از بالاي سرشان و از زیر پایشان میخورند، اشاره به همین نعمتهایی است که از آسمان و زمین به سراغ آنها خواهد
آمد.
البته برپا داشتن تورات و انجیل و کتابهاي آسمانی به این است که به مضمون آنها دقیقاً عمل کنند و از جمله به نشانههایی که در
آنها از ظهور اسلام آمده توجه نمایند و طبق توصیه این کتابها به پیامبر اسلام ایمان بیاورند و او را یاري کنند. اما دیدیم که نه یهود
و نه نصاري به تعهدات خود عمل نکردند و نه تنها به پیامبر اسلام ایمان نیاوردند بلکه به مخالفت و فتنهانگیزي برخاستند و سدّ راه
پیشرفت اسلام شدند.
البته گروه اندکی از اهل کتاب به اسلام پیوستند ولی اکثریت با کسانی بود که با آن مخالفت کردند. از این رو در پایان همین آیه،
اهل کتاب را به دو دسته تقسیم میکند: گروه اول که گروه اندکی هستند، امتی میانه رو و دور از افراط و تفریط و طرفدار حق و
حقیقت میباشند و منظور از آنها آن گروه از اهل کتابند که به اسلام ایمان آوردند. گروه دوم که اکثریت آنها را تشکیل میدهند،
کسانی هستند که عملکرد بدي داشتند و علاوه بر این به اسلام ایمان نیاوردند، به احکام دین خود هم عمل نکردند و به طوري که
صفحه 143 از 384
در آیات پیش آمده آنها اهل گناه و فساد و حرام خواري هستند و آیات خدا را تحریف میکنند.
این تقسیم بندي که در این آیه آمده، نشان میدهد که قرآن حتی در برابر مخالفان خود انصاف و عدالت را رعایت میکند و
خوبان آنها را به نیکی یاد میکند ولی چه باید کرد که بیشتر آنها بدان بودند و این مطلب که بیشتر اهل کتاب را بدان تشکیل
میدهند چندین بار در همین سلسله از آیات تکرار شده و علاوه بر این آیه در آیات قبلی نیز آمده است:
(أَن أَکثَرَکُم فاسِقُونَ) (وَ تَري کَثِیراً مِنهُم یُسارِعُونَ فِی الإِثم وَ العُدوان)ِ (لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ طُغیاناً وَ کُفراً) (وَ
کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُونَ).
صفحه : 208
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 67
اشاره
یا أَیُّهَا الرَّسُول بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعصِ مُکَ مِنَ النّاس إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ
(67)
اي پیامبر آنچه را که از جانب پرودرگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنین نکنی پیام او را ابلاغ نکردهاي و خداوند تو را از
( مردم حفظ میکند. همانا خداوند گروه کافر را هدایت نمیکند. ( 67
نکات ادبی
این خطاب به این صورت فقط دو بار در قرآن آمده یکی در این آیه و دیگري در آیه 41 از همین سوره. «ُ یا أَیُّهَا الرَّسُول » -1
نوعی تأکید و مبالغه است. چون از باب تفعیل « بلّغ » در این است که در « بلّغ » و « ابلغ » امر مؤکد به رساندن پیام. فرق میان « بلّغ » -2
در مورد پیامهاي مهم به کار میبرند. « بلّغ » است و یکی از معانی آن تکثیر میباشد و نوعا
برمیگردد. « ربّک » به « رسالته » -3 ضمیر در
از عصم به معناي حفظ کرد، نگهداشت. و در این آیه منظور از این کلمه معصوم بودن پیامبر از گناه نیست بلکه « یعصمک » -4
منظور، معانی لغوي کلمه است و این خداوند تو را از آسیب مردم حفظ میکند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 67 ) یا أَیُّهَا الرَّسُول بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ ... از لحن این آیه کاملًا آشکار است که خداوند، پیش از نزول این آیه پیام
بسیار مهم و سرنوشت سازي را به پیامبر خود نازل کرده بود و آن حضرت از رساندن آن پیام به مردم میترسید و بیم آن داشت که
با عکس العمل نامطلوب مردم روبرو شود و اساس دین به خطر بیفتد.
در این آیه خداوند به پیامبر خود تاکید میکند که آن پیام را برساند که اگر نرساند
صفحه : 209
گویا اصل رسالت را نرسانده است و این پیام آنچنان مهم است که با اساس رسالت او برابري میکند. پس از این تاکید تهدیدآمیز،
به پیامبر خود اطمینان میدهد که او را از آسیب مردم حفظ خواهد کرد و کافران فرصت آن را نخواهند یافت که دست به کاري
بزنند.
صفحه 144 از 384
توجه کنیم که این آیه در سوره مائده است که آخرین سورهاي است که بر پیامبر نازل شده و آن حضرت در هنگام نزول این آیه از
قدرت و شوکت بسیاري برخوردار بود و هیچ بیم و هراسی از مشرکان و یهود و نصاري نداشت و جزیرة العرب در برابر او تسلیم
شده بود. دیگر این او تمام مبانی و احکام اسلام را از توحید و معاد گرفته تا احکام قصاص و دیات بیان کرده بود. حال باید دید
که این چه پیام مهمی بود که در آن سال آخر عمر پیامبر هنوز به مردم ابلاغ نشده بود و این آیه به ابلاغ آن دستور مؤکد میدهد!
و چرا پیامبر خدا از ابلاغ آن به مردم واهمه داشت و از مردم میترسید!
پاسخ این پرسش را، روایات بسیار زیادي که از طریق شیعه و سنّی درباره این آیه وارد شده به روشنی میدهند. طبق این روایات
آن پیام عبارت از این بوده که پیامبر خدا که سال آخر عمرش بود، مأموریت یافته بود که براي خود وصی و جانشین تعیین کند و او
را به مردم معرفی نماید و مردم را به اطاعت از او فرمان دهد.
مسلم بود که بدون تعیین جانشین، رسالت پیامبر ناتمام بود و او نمیتوانست جامعه اسلامی را سر خود رها کند. او حتی در مواقعی
که به سفر میرفت، جانشینی براي خود تعیین میکرد که مرکز اسلام را اداره کند و اکنون که میخواست براي همیشه از این جهان
رخت بربندد، لازم بود کسی را براي رهبري و امامت و ولایت جامعه اسلامی انتخاب کند و مردم تکلیف خود را بدانند.
کسی که براي این کار مهم شایستگی داشت علی بن ابی طالب بود و پیامبر خدا از جانب خداوند مأموریت یافت که او را به عنوان
جانشین خود به مردم معرفی کند ولی از آنجا که او داماد و پسر عموي پیامبر بود، میترسید که مردم زیر بار نروند و
صفحه : 210
بگویند که پیامبر نفع خود را در نظر میگیرد و خاندان خود را بر مردم مسلط میکند بخصوص این بعضی از آنها از علی بن ابی
طالب (ع) دل خوشی نداشتند چون علی در جنگهایی مانند بدر و احد کسان آنها را کشته بود.
اما با دستور مؤکدي که در این آیه آمده و با اطمینانی که خداوند به پیامبر خود داد و وعده فرمود که او را از آسیب مردم حفظ
خواهد کرد، پیامبر خدا در سرزمین جحفه در محلّی به نام غدیر خم، مسلمانان را که همراه با او از سفر حج برمیگشتند، جمع کرد
و پس از ایراد خطبهاي دست علی بن ابی طالب را گرفت و او را به همه مردم نشان داد و فرمود: اي مردم هر کس را که من مولاي
او هستم این علی مولاي اوست ...
و بدینگونه مأموریت مهم و خطیر خود را انجام داد.
درباره داستان غدیر خم و نزول آیه تبلیغ یک بحث تحقیقی داریم که در پی میآید:
بحثی درباره آیه تبلیغ
به طوري که در کتب سیره و حدیث و تفسیر آمده است، پیامبر اسلام در سال آخر عمر پربار خود، همراه با کاروان بزرگی از
مسلمانان به سفر حج رفت و پس از انجام مناسک حج با همراهان خود، مکه را به قصد مدینه ترك کرد. هنگامی که کاروان به
معروف بود فرشته وحی بر پیامبر نازل شد و این آیه را « غدیر خم » رسید، در کنار برکهاي که به « جحفه » در سه میلی « رابغ » سرزمین
آورد:
یا أَیُّهَا الرَّسُول بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعصِ مُکَ مِنَ النّاس إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ
(مائده/ 67 ) اي پیامبر آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر نرسانی،
صفحه : 211
پیام او را ابلاغ نکردهاي و خداوند تو را از مردم حفظ میکند همانا خدا گروه کافر را هدایت نمیکند.
از لحن آیه معلوم بود که پیامبر به رساندن پیام بسیار مهمی به مردم مأموریت یافته است، پیامی که رسول خدا از رساندن آن به
صفحه 145 از 384
مردم بیم داشت و میترسید که مردم عکس العمل نامطلوبی نشان بدهند. آن پیام مهم این بود که پیامبر باید جانشینی براي خود
تعیین کند و بدون تعیین جانشین رسالت او کامل نمیشود و او از جانب خداوند مأموریت داشت که علی بن ابی طالب را به
جانشینی خود تعیین کند.
پیامبر خدا براي اجراي دستور خدا، فرمان داد که کاروان یکصد و بیست هزار نفري مسلمانان از حرکت باز ایستد کسانی که در
جلو کاروان بودند ایستادند و آنها که در عقب بودند به آنها پیوستند. ظهر روز پنجشنبه هیجدهم ماه ذیحجه سال دهم هجرت بود و
هوا به شدت گرم بود مردم قسمتی از رداي خود را بر سر کشیدند و قسمتی را زیرانداز کردند و چادري را سایبان پیامبر قرار دادند
و پیامبر همراه با جمعیت نماز ظهر را خواند سپس روي نقطه بلندي که از جهاز شتران ساخته بودند رفت و با صداي بلند خطبهاي
خواند و در آن نزدیک شدن مرگ خود را به مردم خبر داد و سفارشهایی کرد و آنگاه در برابر دیدگان آن جمعیت انبوه، دست
علی بن ابی طالب را گرفت و او را بالا برد به طوري که زیر بغل پیامبر نمایان شد. در این حال فرمود:
ایها النّاس من کنت مولاه فهذا علی مولاه (ثلاثا) اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله ...
اي مردم هر کس را که من رهبر او هستم این علی رهبر اوست. خدایا هر کس او را دوست بدارد دوستش بدار و هر کس او را
دشمن بدارد، دشمنش بدار و هر کس او را یاري کند، یاریش بنما و هر کس او را خوار سازد، خوارش کن ...
پس از این مراسم مردم گروه گروه میآمدند و به علی بن ابی طالب تبریک
صفحه : 212
میگفتند و از جمله عمر بن خطاب به او تبریک گفت و او را رهبر و مولاي خود خواند. در همین زمان بود که آیه دیگري نازل
شد و کامل شدن دین اسلام را اعلام نمود:
الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِ یت لَکُم الإِسلامَ دِیناً (مائده/ 3) امروز دینتان را بر شما کامل کردم و نعمت
خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین بر شما پسندیدم.
در این موقع تکبیر پیامبر اسلام بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید.
حسان بن ثابت که خود در آن مراسم حضور داشت با کسب اجازه از پیامبر اشعاري سرود که چند بیت آن چنان است:
فقال له قم یا علی فانّنی رضیتک من بعدي اماما و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه فکونوا له اتباع صدق موالیا
هناك دعا اللهم وال ولیه و کن للذي عادا علیا معادیا
این بود اجمالی از حدیث شریف غدیر که از نظر شیعه یک حدیث متواتر و قطعی است و در کتب احادیث شیعه بطور مشروح و با
نقل جزئیات آمده است و لزومی ندارد که ما نام آن کتابها را در اینجا بیاوریم. حال میگوییم این حدیث از طریق اهل سنت و در
کتابهاي حدیثی و تفسیري آنها نیز با اسناد گوناگون که بعضی از آنها از دید علماي آنان صحیح است، نقل شده ولی آنها در فهم
معناي حدیث و در دلالت آن به وصایت علی بن ابی طالب (ع) با علماي شیعه اختلاف دارند.
داستان غدیر و نصب امیر المؤمنین به ولایت آنچنان معروف بوده که در طول قرنها شاعران بسیاري در این باره شعرهاي متعددي
سرودهاند و نویسندگان، کتابهاي بسیاري در باره آن نوشتهاند و کمتر کتاب حدیثی از شیعه و سنی پیدا میشود که این حدیث را
نقل نکرده باشد و ما اینک جنبههاي گوناگون این حدیث را مورد بحث قرار میدهیم:
صفحه : 213
نزول آیه تبلیغ
صفحه 146 از 384
احادیثی که از طریق اهل سنت درباره جریان غدیر خم وارد شده، به دو گونه است: نخست احادیثی که نزول آیه تبلیغ ( یا ایها
الرسول بلغ ما انزل الیک ...) را در غدیر خم و جریان اعلام ولایت علی بن ابی طالب (ع) بیان میکند. دوم احادیثی که مشتمل بر
اصل داستان است و در آنها ذکري از آن آیه به میان نیامده است. تعداد این نوع از احادیث نسبت به نوع اول بسیار است و ما اینک
به بررسی احادیث مربوط به نزول آیه تبلیغ درباره غدیر خم میپردازیم و بعد از آن احادیث مطلق را مورد بحث قرار خواهیم داد.
در روز غدیر خم راجع «... یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » واحدي با اسناد خود از ابو سعید خدري نقل میکند که آیه
«1». به علی بن ابی طالب نازل شد
در روز غدیر خم درباره علی بن ابی «... یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » : سیوطی از ابو سعید خدري نقل میکند که آیه
طالب نازل شده و نیز از إبن مسعود نقل میکند که ما این آیه را در زمان پیامبر خدا چنین میخواندیم: یا ایها الرسول بلغ ما انزل
«2».... الیک من ربک ان علیا مولی المؤمنین
حسکانی به اسناد خود از جابر بن عبد اللّه و إبن عباس نقل میکند که خداوند به محمّد (ص) امر کرد که علی را براي مردم نصب
کند و ولایت او را خبر بدهد پیامبر ترسید که مردم بگویند پسر عموي خود را مسلط کرده و در این باره به او طعنه بزنند پس این
«3». پس پیامبر خدا در روز غدیر خم ولایت او را اعلام کرد «... یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » : آیه نازل شد
-----------------------------------
. 1)- اسباب النزول، ص 135 )
. 2)- الدر المنثور، ج 2، ص 298 )
3)- شواهد التنزیل، ج 2، ص 256 ، حسکانی نزول آیه تبلیغ درباره علی (ع) را با هشت طریق مختلف نقل کرده است. [.....] )
صفحه : 214
غیر از کسانی که یاد کردیم، افراد دیگري از محدثان اهل سنت در کتابهاي خود، نزول آیه تبلیغ در روز غدیر خم را با اسناد
مختلف نقل کردهاند که بعضی از آنها عبارتند از:
- إبن عساکر، تاریخ دمشق، ج 2، ص 86 (تحقیق محمودي).
. - فخر رازي، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر). ج 12 ، ص 49
- ثعلبی، الکشف و البیان (مخطوط).
. - حموینی، فرائد السمطین ج 1 ص 158
. - إبن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص 42
. - آلوسی، روح المعانی، ج 6، ص 193
حدیث غدیر در کتب اهل سنت
احادیثی که در آنها اشارهاي به نزول آیه تبلیغ نشده ولی اصل داستان غدیر را ذکر کرده، از طریق اهل سنت بسیار زیاد است و با
اسناد فراوان و با عبارتهاي مختلف در کتب گوناگون نقل شده و به گفته حدیث شناسان، بسیاري از اسناد حدیث غدیر صحیح
است. ما اینک در اینجا متن چند حدیث را نقل میکنیم و سپس نشانی بعضی از کتابها را که در آنها حدیث غدیر آمده ذکر
خواهیم کرد:
- احمد بن حنبل از زید بن ارقم نقل میکند که گفت: همراه با پیامبر خدا در بیابانی که به آن وادي خم میگفتند، نازل شدیم.
پیامبر دستور اداي نماز داد و نماز خوانده شد و پیامبر در سایه لباسی که از درختی آویخته بود در سایه قرار گرفت و فرمود:
صفحه 147 از 384
أ لستم تعلمون أ و لستم تشهدون انی اولی بکل مؤمن من نفسه! قالوا: بلی قال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه، و عاد
من عاداه.
آیا نمیدانید! آیا شهادت نمیدهید که من از هر مؤمنی اولیتر به نفس او هستم!
گفتند: آري. فرمود: هر کس را من مولی هستم پس علی مولاي اوست.
صفحه : 215
«1». خدایا دوست بدار هر کس را که او را دوست داشته باشد و دشمن بدار هر کس را که او را دشمن بدارد
احمد بن حنبل همین روایت را با تفاوت اندکی از طریق دیگري هم نقل میکند و در پایان اضافه میکند که پس از گفتار پیامبر
«2». درباره علی إبن ابی طالب، عمر نزد او آمد و به او گفت: گوارا باد بر تو اي پسر ابی طالب مولاي هر مؤمن و مؤمنهاي شدي
- حاکم نیشابوري با سندي که از نظر شیخین (بخاري و مسلم) صحیح است، از زید بن ارقم نقل میکند که چون پیامبر خدا از
حجۀ الوداع برگشت و در غدیر خم نازل شد، نزدیک چند درخت خشک قرار گرفت و گفت: گویا من (از سوي خدا) خوانده
شدهام و دعوت او را اجابت کردهام و من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم که یکی از دیگري بزرگتر است کتاب خدا و
عترت من. پس بنگرید که پس از من با آنها چه میکنید. آنها از همدیگر جدا نمیشوند تا وقتی که در حوض بر من وارد شوند.
سپس گفت: خداوند مولاي من است و من مولاي هر مؤمنی هستم.
سپس دست علی بن ابی طالب را گرفت و گفت: هر کس که من مولاي او هستم، این ولی اوست. خدایا دوست بدار کسی را که
«3». او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد
- محب طبري از براء بن عازب نقل میکند که در سفري همراه رسول خدا بودیم و در غدیر خم نازل شدیم پس مردم براي اداي
نماز خوانده شدند پیامبر زیر درختی قرار گرفت و نماز ظهر را با مردم خواند آنگاه دست علی بن ابی طالب را گرفت و گفت: آیا
شما نمیدانید که من بر مؤمنان از جانشان اولیتر هستم! گفتند: آرياي رسول خدا، پس دست علی را گرفت و فرمود: خدایا هر
کس را که من مولاي او هستم علی مولاي اوست، خدایا دوست بدار هر کس را که او را دوست
-----------------------------------
. 1)- احمد بن حنبل، المسند ج 4 ص 372 )
. 2)- همان، ج 4، ص 281 )
. 3)- المستدرك، ج 3، ص 109 )
صفحه : 216
بدار و دشمن بدار هر کس را که او را دشمن بدارد. و در بعضی از روایات این جمله هم اضافه شده:
«1». یاري کن کسی را که او را یاري کند
مضمون این احادیث که همگی مربوط به غدیر خم و اعلام ولایت علی بن ابی طالب از سوي پیامبر است در کتابهاي بسیاري از
کتب حدیثی اهل سنت آمده که آوردن نام همه آنها به درازا میکشد ولی در عین حال نام چند کتاب را ذکر میکنیم:
. - نسائی، الخصائص 7 ص 93
. - هیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 164
. - إبن عساکر، تاریخ دمشق ترجمۀ الامام علی، ج 2، ص 50
. - سیوطی، الحاوي للفتاوي، ج 1، ص 122
. - بلاذري، انساب الاشراف، ج 2، ص 235
صفحه 148 از 384
. - خوارزمی، المناقب، ص 93
. - متقی هندي، کنز العمال، ج 13 ، ص 170
. - إبن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص 24
. - سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج 2، ص 173
علاوه بر این کتابها که اینجانب آنها را ملاحظه کردم، مرحوم علامه امینی نام دهها کتاب را میبرد که آن کتابها را دیده و حدیث
«2». غدیر در آنها آمده است
ضمناً در بعضی از کتب اهل سنت این جمله پیامبر که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه بدون اشاره به جریان غدیر خم آمده است
که از جمله آنهاست:
. - ترمذي: الصحیح، ج 5، ص 297
. - إبن ماجه، السنن، ج 1، ص 45
. - بخاري، التاریخ الکبیر، ج 1، ص 375
. - ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 196
و دهها کتاب دیگر ...
-----------------------------------
. 1)- محب الدین طبري شافعی، الریاض النضره فی مناقب العشره، ج 3، ص 126 )
. 2)- رجوع شود به: الغدیر جلدهاي 1 و 2 )
صفحه : 217
اهتمام مسلمانان به حدیث غدیر
حدیث غدیر از همان آغاز، میان مسلمانان از اهمیت خاصی برخوردار بوده و تعداد کثیري از صحابه آن را نقل کردهاند و خود
جمع کرد « رحبه » حضرت علی (ع) در موارد متعددي با آن احتجاج کرده است از جمله در روایتی آمده که آن حضرت مردم را در
و از آنها خواست که هر کس در غدیر خم بوده و سخن پیامبر را درباره او که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه شنیده، شهادت
«1». بدهد در این موقع سی نفر به پا خاستند و شهادت دادند
همچنین پس از صحابه، در عصر تابعین نیز این حدیث را جمع بسیاري نقل کردهاند و به طوري که دیدیم در کتب حدیثی شیعه و
سنّی بطور گستردهاي روایت شده است.
از این گذشته بسیاري از شاعران، این حدیث شریف را به شعر درآوردهاند و مرحوم علامه امینی شاعران حدیث غدیر را از همان
شعرهاي آنها را آورده است و نخستین شاعري که « الغدیر » آغاز تا قرن یازدهم قرن به قرن نام برده و در مجلدات یازدهگانه کتاب
حدیث غدیر را به زبان شعر در آورد حسان بن ثابت بود که در همان روز غدیر در حضور پیامبر این شعرها را سرود و ما چند بیت
از آن را پیش از این آوردیم.
غیر از شاعران، تعداد زیادي از محدثان و مؤلفان درباره خصوص حدیث غدیر کتاب نوشتهاند که شاید نخستین مؤلف در این باره
خلیل بن احمد فراهیدي صاحب العین باشد که در قرن دوم میزیسته است و پس از او نیز در هر قرنی چند کتاب مستقل در این
ابو جعفر « الولایۀ » باره نوشته شده که یکی از مهمترین آنها کتاب
-----------------------------------
صفحه 149 از 384
1)- مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 370 ، احتجاج امیر المؤمنین با حدیث غدیر در کتب بسیاري نقل شده است. )
صفحه : 218
مجلدي از طریق حدیث غدیر را از إبن » إبن حریر طبري صاحب تفسیر و تاریخ معروف است که ذهبی درباره این کتاب گفته است
ابو جعفر محمّد بن » : و إبن کثیر گفته است «1»« حریر دیدم و به خاطر کثرت طرق آن که در این کتاب آمده دچار شگفتی شدم
«2»« حریر طبري صاحب تفسیر و تاریخ درباره حدیث غدیر کتابی در دو جلد نوشته و در آن طرق و الفاظ حدیث را آورده است
الغدیر فی » مرحوم سید عبد العزیز طباطبایی درباره کتابهایی که مستقلًا راجع به حدیث غدیر در طول قرنها نوشته شده، کتابی به نام
دارد که در آن نام کتابها را به ترتیب قرنها آورده است طبق تحقیق او درباره این حدیث شریف، در قرن دوم یک « التراث الاسلامی
کتاب و در قرن سوم دو کتاب و در قرن چهارم ده کتاب و در قرن پنجم پانزده کتاب و در قرن ششم یک کتاب و در قرن هفتم دو
کتاب و در قرن هشتم یک کتاب و در قرن نهم یک کتاب و در قرن دهم دو کتاب و در قرن یازدهم دو کتاب و در قرن دوازدهم
هشت کتاب و در قرن سیزدهم چهار کتاب و در قرن چهاردهم هفتاد و دو کتاب و در قرن پانزدهم چهل و سه کتاب شناسایی شده
«3». است
راجع به حدیث غدیر در اینجا از سه کتاب مهم نام میبریم که بطور مشروح و مستوفا درباره آن بحث کردهاند:
غایۀ المرام از محدث بحرانی و عبقات الانوار از میر حامد حسین و از همه مهمتر الغدیر فی الکتاب و السنۀ و الادب از علامه شیخ
عبد الحسین امینی.
اهتمام مسلمانان به داستان غدیر تا آنجا بوده که روز هیجدهم ذیحجه را به عنوان عید غدیر خم جشن میگیرند و این سابقهاي
طولانی در تاریخ دارد و مخصوص شیعیان هم نیست و میبینیم ابو ریحان بیرونی عید غدیر را از اعیاد
-----------------------------------
. 1)- ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 2 ص 692 )
. 2)- إبن کثیر، البدایۀ و النهایۀ، ج 5، ص 208 )
. 3)- سید عبد العزیز طباطبایی، الغدیر فی التراث الاسلامی، ص 17 )
صفحه : 219
و البته شیعیان این روز را بیشتر از همه جشن «1». اسلامی میشمارد و إبن خلکان از غدیر خم به عنوان روز عید یاد میکند
میگرفتند و مراسم خاصی را انجام میدادند. إبن اثیر میگوید:
در هیجدهم ذیحجه سال 352 معز الدوله بدیهی دستور داد شهر را آذین بستند و آتش بازي کردند و اظهار سرور و شادمانی »
نمودند و مغازهها در شب هم باز بود و این به سبب شادي عید غدیر بود یعنی غدیر خم و در این روز شیپورها و بوقها به صدا در
«2». آمد و روز خاصی بود
اکنون نیز روز عید غدیر یکی از اعیاد مهم شیعیان است و در این روز همه جا چراغانی میشود و مردم به دیدار یکدیگر مخصوصاً
بزرگان میروند و از همدیگر با میوه و شیرینی پذیرایی میکنند و مجالس جشن و سرور و ذکر مناقب امیر المؤمنین برپا میشود.
نگاهی به مضمون حدیث
دیدیم که این حدیث از نظر سند جاي هیچ گونه تردید و گفتگویی ندارد و حتی معاندان شیعه که هر چیزي را که مربوط به امیر
نتوانستهاند ابراز تردید « من کنت مولاه فعلی مولاه » المؤمنین باشد با عناد خاصی ردّ میکنند، درباره این حدیث مخصوصاً جمله
در اینجا به معناي اولی به تصرف یا امام و رهبر نیست بلکه به معناي « مولی » کنند. تنها چیزي که آنها گفتهاند، این است کلمه
صفحه 150 از 384
«3». دوست و یاور است و پیامبر میخواست مردم به علی و خاندان پیامبر محبت کنند
معانی مختلفی دارد و از جمله معناي دوست و ناصر هم آمده ولی تمام شواهد و قراین « مولی » ما میگوییم درست است که لفظ
حکایت از آن دارد که مولی در این حدیث به معناي اولی به تصرف است همانگونه که در آیه: مَأواکُم النّارُ هِیَ مَولاکُم
-----------------------------------
. 1)- رجوع شود به: علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 268 )
. 2)- إبن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 1331 )
. 3)- فضل بن روز بهان، در مناقشه سخن علامه حلی، دلائل الصدق، ج 2، ص 84 )
صفحه : 220
(حدید/ 15 ) به همین معنا آمده است. این پیامبر از جانب خدا مامور میشود که مولی بودن علی را برساند و اگر نرساند رسالت
خود را نرسانده است و آن حضرت در آن هواي گرم بیش از صد هزار نفر را گرد خود جمع میکند و پس از ذکر مقدمهاي مولی
بودن علی را ابلاغ میکند، پر روشن است که منظور از مولی در اینجا خیلی مهمتر از دوست و یاور است. چون اعلام این مسلمانان
باید علی را دوست خود بدانند، اینهمه مقدمات لازم نداشت و پیامبر خدا بارها آن را اعلام کرده بود. معلوم میشود که در این
جریان کار مهمتري انجام گرفته و آن چیزي جز اعلام امامت و رهبري علی بن ابی طالب (ع) نبوده است. بخصوص این پیامبر خدا
پیش از بیان این جمله فرموده بود:
و از مردم به این مطلب اقرار گرفته بود که او از مسلمانان به جانشان اولیتر است. آمدن جمله من کنت مولاه « أ لست اولی بکم »
فعلی مولاه پس این جمله، به خوبی نشان میدهد که منظور از مولی همان است که در جمله قبلی آمده بود یعنی اولی به نفس که
یکی از شئون خاص پیامبر به عنوان رهبر جامعه اسلامی بود.
دیگر این مسلمانان حاضر در آن مراسم دسته دسته میآمدند و به علی بن ابی طالب تبریک میگفتند و به طوري که در متن
حدیث گذشت، حتی عمر بن خطاب پیش آمد و گفت: به به یا علی مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنهاي شدي اگر منظور از
مولی دوست یا ناصر بود، علی بن ابی طالب پیش از این جریان هم دوست و ناصر مسلمانان بود و اساساً هر مسلمانی دوست
مسلمان دیگر است همانگونه که در آیه شریفه آمده:
.( المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنات بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض (توبه/ 71
پس معلوم میشود منظور از مولی همان رهبري و امامت است که جاي تبریک گفتن دارد. توجه کنیم که پیامبر این سخن را چند
ماه پیش از وفات خود فرمود و در آغاز خطبهاش هم به نزدیک بودن مرگ خود اشاره کرد و پیامبر در مقامی بود که باید براي
خود جانشین تعیین میکرد و امت اسلامی را سر خود رها نمیساخت.
صفحه : 221
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 68 الی 69
اشاره
قُل یا أَهلَ الکِتاب لَستُم عَلی شَیءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ ما أُنزِلَ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن
رَبِّکَ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الکافِرِینَ ( 68 ) إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ ال ّ ص ابِئُونَ وَ النَّصاري مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَومِ
( الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 69
صفحه 151 از 384
بگواي اهل کتاب شما ارزشی ندارید مگر این تورات و انجیل و آنچه را که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، برپا دارید و
همانا آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده (قرآن) بر طغیان و کفر بسیاري از آنان میافزاید پس بر گروه کافران تأسف نخور
(68)
همانا کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که یهودي شدهاند و صابئان و نصاري، هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان داشته
( باشد و کار نیکو انجام دهد، پس نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند. ( 69
نکات ادبی
بر چیزي نیستید، ارزشی ندارید. « لستم علی شیء » -1
.« طغیانا » و دیگري « کثیرا » دو مفعول گرفته یکی «ّ لیزیدن » -2
مشتق شده که به معناي اندوه و دریغ و تأسف است. « اسی » تاسف نخور. از « فلا تأس » -3
یهودي شدند. فعل جعلی است. « هادوا » -4
پیروان یحیی معمّد، تقدیس کنندگان ستارگان (درباره این لفظ در تفسیر آیه 62 از سوره بقره توضیحات مفصلی را « صابئون » -5
و به حالت رفع آمده با این الّذین اسم انّ است و محلًا منصوب میباشد در علت این « الّذین » عطف است به « و الصابئون » - دادیم) 6
امر، نحويها وجوهی گفتهاند و شاید وجه بهتر قول فرّاء باشد که گفته است: انّ در عمل کردن ضعیف است چون
صفحه : 222
عمل کردن آن ذاتی نیست بلکه به خاطر مشابهت به فعل است و لذا وقتی اسم انّ در لفظ منصوب شد، چیزي که به آن عطف
میشود، منصوب خواهد شد مانند: انّ زیدا و عمرواً قائمان و نمیتوانیم بگویم: ان زیداً و عمروٌ قائمان ولی هنگامی که لفظاً
منصوب نشد در آنجا میتوان چیزي را که به آن عطف میشود منصوب یا مرفوع بخوانیم مانند: انّی و زیداً حاکمان یا انّی و زیدٌ
قائمان. حال میگوییم در این آیه هم اسم انّ کلمه الّذین میباشد که در لفظ منصوب نیست چون این کلمه مبنی است و اعراب آن
ظاهر نمیشود و بنابر قاعدهاي که گفته شد، کلمهاي که در اینجا به الّذین عطف میشود میتواند مرفوع یا منصوب باشد و لذا
الصابئون در این آیه مرفوع و در آیه 62 از سوره بقره منصوب است و هر دو وجه جایز میباشد.
ترس و بیم که مربوط به آینده است. « خوف » -6
اندوه که مربوط به گذشته است. « حزن » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 68 ) قُل یا أَهلَ الکِتاب لَستُم عَلی شَیءٍ ... ارزش و اعتبار یک جامعه دینی به این است که در آن جامعه معیارها و ملاکهاي
دینی حاکمیت داشته باشد و از همه مهمتر به کتاب آسمانی و مقدس عمل شود و گر نه آن جامعه، ویژگی دینی بودن خود را از
دست میدهد.
در این آیه خداوند، خطاب به اهل کتاب از یهود و نصاري اظهار میدارد: شما ارزش و اعتباري ندارید مگر این به کتابهاي دینی و
احکام الهی عمل کنید و تورات و انجیل و هر آنچه را از جانب خدا بر شما نازل شده بر پا دارید و ارزشهاي الهی در میان شما
حاکم باشد.
این سخن اشاره به نقض قوانین الهی در میان یهود و نصاري است. آنها که مدعی پیروي از تورات و انجیل بودند و بایستی داراي
یک جامعه مدنی بر اساس دادههاي این کتابهاي آسمانی باشند، از این کتابها فاصله گرفته بودند و مطابق با هوسهاي
صفحه 152 از 384
صفحه : 223
خود عمل میکردند و بنابراین، آنها هیچ گونه ارزش و اعتباري از جهت دینی که به آن منتسب بودند نداشتند.
انحراف یهود و نصاراي عصر پیامبر اسلام از تورات و انجیل نمودهاي گوناگونی داشت از جمله این در میان آنها دروغگویی و
رشوه خواري و سایر گناهان شایع بود و آنها حدود الهی را تنها درباره ضعیفان و فقیران اجرا میکردند ولی درباره ثروتمندان و
قدرتمندان اجرا نمیکردند و از همه اینها مهمتر این به توصیههاي اکید تورات و انجیل در ایمان آوردن به پیامبر اسلام عمل
نمیکردند. دانشمندان آنها به روشنی نشانههاي پیامبر اسلام را در کتابهاي خود خوانده بودند ولی براي این ریاست و موقعیت خود
را از دست ندهند و منافع شخصی آنها به خطر نیفتد، یا آن آیات را از مردم معمولی پنهان میکردند و یا با توجیه و تأویل
نادرست، مردم را از درك حقایق باز میداشتند.
سخن به میان آمده است. منظور از این جمله یا « چیزي که بر یهود و نصاري نازل شده » در این آیه علاوه بر تورات و انجیل، از
تأکید بر همان تورات و انجیل است که از جانب خدا نازل شدهاند و یا اشاره به کتب پیامبران گذشته مانند صحف ابراهیم و زبور
داود و کتابهاي دیگري است که در دست یهود و نصاري بود و اکنون هم این کتابها در مجموعه عهد عقیق و عهد جدید به عنوان
کتابهاي مقدس در اختیار اهل کتاب است.
پس از این بیان و اشاره به این یهود و نصاري به کتابهاي دینی خود بیاعتنا هستند، پیامبر اسلام را مورد خطاب قرار میدهد و از
روي دلجویی و تسلاي خاطر به او تذکر میدهد که اگر میبینی یهود و نصاري به جاي ایمان به قرآن از آن دوري میکنند و حتی
بر طغیان و کفر آنها افزوده میشود، ناراحت نباش چون آنها حتی به کتابهاي دینی خود هم ارزشی قائل نیستند.
آیه ( 69 ) إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا ... مطلبی که در آیه پیش به آن اشاره شد و این ارزش و اعتبار یک جامعه دینی به این است
که کتابهاي آسمانی خود را بر پا
صفحه : 224
دارند، در این آیه به صورت دیگر مورد تأکید قرار میگیرد و خاطر نشان میشود که تمام پیروان ادیان از مسلمانها و یهود و
نصاري و صابئین اگر ایمان درستی داشته باشند و کارهاي شایسته انجام بدهند، نه خوف و بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین
میشوند.
طبق این آیه، پیروان ادیان اگر به درستی به دین خود عمل کنند اهل نجات خواهند بود و البته این در صورتی است که به دین بر
حق زمان خود عمل کنند و چون پس از بعثت پیامبر اسلام، دین بر حق زمان همان اسلام است، باید همه مردم به احکام این دین
عمل کنند و دیگر عمل به ادیان گذشته نجات نخواهد داد چون آنها نسخ شدهاند.
بحث بسیار « صابئین » این آیه شبیه آیه 62 از سوره بقره است و ما توضیحات لازم را در تفسیر آن آیه دادیم و بخصوص درباره
مفصلی داشتیم.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 70 الی 71
اشاره
لَقَد أَخَذنا مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلًا کُلَّما جاءَهُم رَسُول بِما لا تَهوي أَنفُسُهُم فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقتُلُونَ ( 70 ) وَ حَسِبُوا
( أَلاّ تَکُونَ فِتنَۀٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُم تابَ اللّه عَلَیهِم ثُم عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنهُم وَ اللّه بَصِیرٌ بِما یَعمَلُونَ ( 71
همانا از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و پیامبرانی را به سوي آنان فرستادیم، هر وقت پیامبري با چیزي که مورد پسند آنها نبود، به سوي
صفحه 153 از 384
( آنان آمد، گروهی را تکذیب کردند و گروهی را میکشند ( 70
و گمان بردند که عذابی نخواهد بود پس کور و کر شدند آنگاه خداوند توبه آنان را پذیرفت، بار دیگر بسیاري از آنان کور و کر
( شدند و خدا به آنچه انجام میدهند بیناست ( 71
نکات ادبی
مصدر میمی به معناي عهد و پیمان « میثاق » -1
صفحه : 225
ادات « رسول » مفرد است ولی آن را به دو گروه تقسیم میکند براي آن است که پیش از « رسول » گروهی. این کلمه « فریقا » -2
جمع آمده: (کلّما جاءهم) و این دلالت بر آمدن پیامبران بسیار میکند.
که فعل ماضی است علاوه بر تناسب سجع پایانی آیات، شاید اشاره به این باشد « کذبوا » که فعل مضارع است به « یقتلون » -3 عطف
که آنها در تکذیب و قتل هم استوار و ثابت بودند و هم این کار را ادامه میدادند چون ماضی بر ثبات و مضارع بر استمرار دلالت
دارد.
پنداشتند، گمان بردند. « حسبوا » -4
فعل کان در اینجا تامه است و لذا خبر نگرفته است. « لا تکون » -5
در اینجا به معناي عذاب و بلاست که شامل عذاب دنیوي و عذاب اخروي میشود. « فتنه » -6
کور شدند و کر شدند. « عموا و صمّوا » -7
است. « صّموا » بدل از واو ضمیر در « کثیر » -8
تفسیر و توضیح
71 ) لَقَد أَخَ ذنا مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ ... یک بار دیگر سخن از بنی اسرائیل و کارهاي زشت و ناپسند آنهاست. با این - آیات ( 70
خداوند با فرستادن پیامبران و از طریق فطرت و عقل از آنها پیمان گرفته بود که به معارف و احکام دینشان پایبند باشند، ولی آنها
همواره پیمان شکنی میکردند و بیاعتنا به فرمانهاي الهی، دست به عصیان میزدند.
خداوند براي هدایت این قوم لجوج و بهانه جو پیامبران متعددي فرستاد ولی آنها که دنباله رو هوا و هوس خود بودند، هر گاه که
پیامبران سخنی بر خلاف هوسهایشان میگفتند، به مخالفت با آنها برمیخواستند تا جایی که گروهی از آنها را تکذیب میکردند و
تهمت دروغگویی به آنها میزدند و گروهی را هم میکشتند. از
صفحه : 226
جمله پیامبرانی که به دست قوم بنی اسرائیل کشته شد حضرت زکریا و حضرت یحیی را میتوان نام برد و آنها میخواستند حضرت
مسیح را هم بکشند ولی موفق نشدند.
البته خودشان عقیده دارند که او را کشتند ولی قرآن کشته شدن مسیح به دست یهود را رد کرده است.
این واقعیت تلخ که بنی اسرائیل بعضی از پیامبران را تکذیب کردند و بعضی دیگر را کشتند در آیه دیگري هم به صورت خطاب
آمده است:
أَ فَکُلَّما جاءَکُم رَسُول بِما لا تَهوي أَنفُسُکُم استَکبَرتُم فَفَرِیقاً کَذَّبتُم وَ فَرِیقاً تَقتُلُونَ (بقره/ 87 ) آیا هر گاه پیامبري با چیزي که مورد
پسند شما نبود به سوي شما آمد، گردنکشی نمودید پس گروهی را تکذیب کردید و گروهی را کشتید.
صفحه 154 از 384
کشته شدن پیامبران بدست بنی اسرائیل و آزارهایی که به حضرت موسی کردند و بهانه جوییها و لجاجتهایی که داشتند، نشان
دهنده روح سرکش و طغیانگر این قوم است. جالب این است که با این وجود، این قوم خود را دوستان و حتی فرزندان خدا
میدانستند و گمان میکردند که خدا به آنها عذاب نخواهد کرد. براي همین بود که به تعبیر قرآن، آنها کور و کر شدند و خود را
از درك حقایق هستی محروم ساختند و دست به نافرمانی و گناه زدند و پس از یک دوره نافرمانی و چشیدن مجازات اعمال خود،
توبه کردند و به سوي خدا بازگشتند و خدا توبه آنها را پذیرفت ولی بار دیگر بسیاري از آنها کور و کر شدند و خدا را نافرمانی
کردند و این در حالی بود که خدا به کارهاي آنها آگاه و بینا بود. شاید منظور از اینان که در این مرحله کور و کر شدند، یهود
عصر پیامبر اسلام باشد که بسیاري از آنان با آن حضرت مخالفت کردند و بر ضدّ او دست به توطئه زدند و البته اندکی از آنها هم
مانند إبن سلام و همراهانش به اسلام گرویدند.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 72 الی 74
اشاره
لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ المَسِیح ابن مَریَمَ وَ قالَ المَسِیح یا بَنِی إِسرائِیلَ اعبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه مَن یُشرِك بِاللّه فَقَد حَرَّمَ
اللّه عَلَیه الجَنَّۀَ وَ مَأواه النّارُ وَ ما لِلظّالِمِینَ مِن أَنصارٍ ( 72 ) لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ ثالِث ثَلاثَۀٍ وَ ما مِن إِله إِلاّ إِله واحِ دٌ وَ إِن لَم
( یَنتَهُوا عَمّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّن الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب أَلِیم ( 73 ) أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللّه وَ یَستَغفِرُونَه وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم ( 74
صفحه : 227
همانا کسانی که گفتند: خداوند همان مسیح پسر مریم است، کافر شدند و مسیح گفت:
اي بنی اسرائیل خداوند را که پروردگار من و پروردگار شماست عبادت کنید که هر کس به خدا شریک قرار بدهد، خدا بهشت را
( بر او حرام کرده است و جایگاه او آتش است و براي ستمگران یارانی نیست ( 72
همانا کسانی که گفتند: خداوند، سومی از سه تاست، کافر شدند معبودي جز یک معبود نیست و اگر از آنچه میگویند پرهیز
( نکنند، به کافران از آنها عذابی دردناك خواهد رسید ( 73
( آیا به خدا توبه نمیکنند و از او آمرزش نمیخواهند و خدا آمرزنده بخشایشگر است ( 74
نکالت ادبی
پیشتر توضیحاتی داده شد. « اسرائیل » و « مسیح » -1 درباره واژه
سومی از سه چیز. البته این دلالت بر ترتیب ندارد و منظور فقط یکی از سه چیز است. مانند: ثانی اثنین و رابع اربعه و « ثالث ثلثۀ » -2
خامس خمسه. ضمنا ثالث به سوي ثلثۀ اضافه شده است و تمیز ثلثۀ حذف شده است و تقدیر آن چنین است: ثلثۀ آلهۀ.
از انتهاء به معناي باز ایستادن، پرهیز کردن، قبول نهی کردن. « ینتهوا » -3
است که به معناي لمس کردن، «ّ مس » همراه با دو تا ادات تأکید است لام در اول و نون تأکید در آخر. و اصل آن از «ّ لیمسّن » -4
تماس گرفتن و رسیدن میباشد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 72 ) لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ المَسِیح ... مسیحیان درباره حضرت
صفحه 155 از 384
صفحه : 228
مسیح، عقاید انحرافی گوناگونی داشتند بعضی از فرقههاي نصاري ذات مسیح را متحد با ذات خدا میدانستند و میگفتند خدا در
جسم مسیح حلول کرده است و بعضی از فرقههاي آنان معتقد به تثلیث بودند و میگفتند: خدا مجموعهاي از سه اقنوم و ذات است
یکی پدر دیگري پسر و دیگري روح القدس یا مریم و به هر حال خدا را یکی از این سه اقنوم میدانستند. البته آنها به ظاهر خدا را
یکی بیش نمیدانستند ولی یگانهاي که خود داراي سه جزء است و مثال به خورشید میزدند که در عین یگانگی از جرم و حرارت
و نور ترکیب یافته است. ولی اگر این سخن را تحلیل کنیم بازگشت آن به سهگانگی خداوند است و اساساً نمیتوان چیزي را پیدا
کرد که در عین حال که یکی است سه تا باشد؟ و این گفته انکار بدیهیات است و لذا بعضی از مسیحیان گفتهاند که این مسأله را
عقل بشر درك نمیکند و چیزي فراتر از عقل است؟ به هر حال در این آیه خداوند، این عقیده مسیحیان را که مسیح را خدا
میدانستند رد میکند و در آیه بعدي عقیده دیگر آنها را که همان تثلیث است رد میکند. در این آیه میفرماید: کسانی که گفتند
خدا همان مسیح است، کافر شدند. پس سخن خود مسیح را نقل میکند که به بنی اسرائیل گفت: اي بنی اسرائیل خدا را که
پروردگار من و پروردگار شماست پرستش کنید زیرا که هر کس براي خدا شریک قرار بدهد، خدا بهشت را بر او حرام میکند و
جاي او آتش است. تصریح مسیح به این خدا پروردگار من است، در واقع نفی هر گونه الوهیت از خویشتن است.
در آیه بعدي عقیده باطل دیگري را که مسیحیان داشتند رد میکند و میفرماید: کسانی که گفتند: خدا سومی از سه چیز است کافر
شدند و اینها همان معتقدان به تثلیث هستند چون بازگشت سخن آنها به این است که خدا را یکی از این سه معبود میدانند.
البته منظور این نیست که آنها خدا را در مرتبه سوم قرار میدادند و إبن و روح القدس را بر او مقدم میداشتند بلکه این تنها براي
ذکر سهگانگی است و این
صفحه : 229
خدا را یکی از آنها قلمداد میکردند و نظري به تقدیم و تأخیر ندارد.
پس از تکفیر کسانی که چنین عقیده باطلی دارند، عقیده درست را به روشنی بیان میکند و آن این جز معبود یگانه، در جهان
هستی معبودي وجود ندارد و هیچ پدیدهاي شایسته پرستش نیست چون هر موجودي جز خدا محتاج است و وجود او از دیگري
است و پرستش مخصوص ذاتی است که از هر جهت بینیاز است و همه موجودات جهان به او احتیاج دارند و چنین ذاتی بیش از
یکی نمیتواند باشد.
در پایان آیه اضافه میکند که اگر اینان از این سخن کفر آمیز پرهیز نکنند، به آن گروه از آنان که کفر ورزیدهاند عذابی دردناك
خواهد رسید. از این تعبیر چنین استفاده میشود که بعضی از مسیحیان که قائل به تثلیث بودند، این سخن را از روي درك و شعور
نمیگفتند و تنها از جهت تقلید میگفتند و توجهی به فساد آن نداشتند اینها جاهل قاصر بودند و سخنشان از روي جهالت بود و نه
عناد و لجاجت. چنین افرادي ممکن است در قیامت نجات پیدا کنند و خدا آنها را عذاب نکند ولی آن گروه که از روي کفر و
عناد این سخن را میگفتند، بدون شک مورد غضب خدا قرار خواهند گرفت و عذابی دردناك به سراغ آنها خواهد رفت.
در عین حال در آیه بعدي با نرمش خاصی آنها را نیز دعوت به توبه و استغفار میکند و از آنها میپرسد: چرا به خدا توبه نمیکنید
و از او آمرزش نمیخواهید که اگر چنین کنید، خدا شما را خواهد بخشید که خدا آمرزنده بخشایشگر است.
درباره عقاید شرك آلود مسیحیان مخصوصا راجع به موضوع تثلیث در تفسیر آیه 171 از سوره نساء مطالبی داشتیم که توجه
خوانندگان را بدانجا جلب میکنیم.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 75 الی 77
صفحه 156 از 384
اشاره
مَا المَسِیح ابن مَریَمَ إِلاّ رَسُول قَد خَلَت مِن قَبلِه الرُّسُل وَ أُمُّه صِدِّیقَۀٌ کانا یَأکُلان الطَّعامَ انظُر کَیفَ نُبَیِّن لَهُم الآیات ثُم انظُر أَنّی
یُؤفَکُونَ ( 75 ) قُل أَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَملِک لَکُم ضَ  را وَ لا نَفعاً وَ اللّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم ( 76 ) قُل یا أَهلَ الکِتاب لا تَغلُوا فِی
( دِینِکُم غَیرَ الحَق وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم قَد ضَلُّوا مِن قَبل وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل ( 77
صفحه : 230
مسیح پسر مریم جز یک پیامبر نیست که پیش از او پیامبران، گذشتهاند و مادر او بسیار راستگو بود هر دو غذا میخوردند. بنگر
( چگونه آیات را به آنان بیان میکنیم سپس بنگر که چگونه از حق باز داشته میشوند ( 75
بگو آیا جز خدا چیزي را عبادت میکنید که قدرت رساندن ضرري و نه سودي براي شما را ندارند و خداوند هموست که شنواي
( داناست ( 76
بگواي اهل کتاب در دین خود به ناروا غلوّ نکنید و از هوسهاي گروهی پیروي نکنید که پیش از این گمراه شدند و بسیاري را
( گمراه کردند و از راه راست دور افتادند ( 77
نکات ادبی
از اوزان مبالغه عمل نمیکند ولی وزنهاي دیگر چون « فعّیل » بسیار راستگو، صیغه مبالغه از صَدَقَ یا صَدَّق. ضمنا وزن « صدّیقه » -1
عمل میکنند. « فاعل » مانند « فعیل »
به معناي دروغ هم آمده که آنهم دور « افک » از افک مشتق شده که به معناي بازگردانیدن و باز داشتن از حق است و « یؤفکون » -2
شدن از حق است.
از غلوّ به معناي خروج از حق، افراط و تفریط، تجاوز از حدّ. « لا تغلو » -3
است چون غلو همیشه نارواست. « لا تغلوا » تأکیدي براي « بغیر الحق » -4
وسط راه، کنایه از راه درست که انحرافی در آن نباشد. « سواء السبیل » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 75 ) مَا المَسِیح ابن مَریَمَ إِلّا رَسُول ... در این آیات با دلایل روشنی عقیده
صفحه : 231
انحرافی مسیحیان را درباره مسیح و مادر او، ردّ میکند و نخست خاطر نشان میسازد که مسیح نیز مانند سایر پیامبران بود که
آمدند و پس از تمام شدن عمرشان از دنیا رفتند و اگر چه مسیح نمرده است ولی بالاخره او هم مثل سایر پیامبران، از جنس بشر
است و هیچ بشري شایسته پرستش نیست.
این تعبیر درباره پیامبر اسلام هم، در قرآن آمده تا مسلمانان بدانند که اسلام قائم به شخص حضرت محمّد (ص) نیست و او هم
مانند پیامبران از دنیا میرود و آنچه میماند دین خداست:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُول قَد خَلَت مِن قَبلِه الرُّسُل أَ فَإِن ماتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم (آل عمران/ 144 ) محمّد جز یک پیامبر نیست
که پیش از او پیامبران، گذشتهاند آیا اگر او مُرد یا کشته شد، شما عقب گرد میکنید!
ولی در آیه مورد بحث هدف از این جمله این است که مسیح نیز مانند پیامبران گذشته از جنس بشر است و نباید مورد پرستش قرار
صفحه 157 از 384
گیرد. مادر مسیح هم زن درستکار و راستگویی بود و اگر چه از پیامبران نبود ولی از صدیقین به شمار میرفت و با این وجود هم
مسیح و هم مادرش مثل سایر افراد بشر غذا میخوردند و براي ادامه زندگی احتیاج به غذا و طعام داشتند و کسی که خود نیازمند
است و سر تا پاي وجود او را احتیاج به غیر فرا گرفته، چگونه میتواند خدا باشد! خدا کسی است که همه به او نیاز دارند و او به
هیچ کس و هیچ چیز نیازمند نیست.
این یک دلیل بسیار روشن و همه کس فهم است و لذا پس از بیان این دلیل اضافه میکند که بنگر چگونه آیات خود را به روشنی
بیان میکنیم اما متاسفانه مسیحیان دلیل به این روشنی را درك نمیکنند و باز مسیح و مادر او را به مقام خدایی میرسانند.
این است که بار دیگر خواننده را مورد خطاب قرار میدهد که بنگر چگونه اینها از حق باز داشته شدهاند! و حق را که به این
روشنی است درك نمیکنند!
صفحه : 232
راستی چه چیزي آنها را از درك حق بازداشته است! پاسخ این است که گناه و معصیت و تقلید کورکورانه از پدران، آنها را از
شناخت حقیقت محروم کرده و بنابراین نتیجه اعمال خود آنهاست و اگر هم این کار به خدا نسبت داده شود، باز عامل اصلی
خودشان هستند و خدا در اثر عملکرد خودشان از آنها سلب توفیق میکند.
آیه ( 76 ) قُل أَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَملِک ... دلیل دیگري در برابر مسیحیان اقامه میشود و به پیامبر دستور میدهد که به آنان
بگوید: آیا شما به جاي خدا چیزي را عبادت میکنید که توانایی آن را ندارد که براي شما ضرري یا منفعتی برساند! یعنی مسیح و
مریم انسانهایی هستند که از پیش خود هیچگونه قدرتی ندارند و اگر هم کاري بکنند متکی به قدرتی هستند که خدا به آنها داده و
قدرت آنها ذاتی نیست. دیگر این اگر خدا بخواهد ضرري یا نفعی به کسی برساند، مسیح و مریم نمیتوانند جلو آن را بگیرند.
شاید اشاره به این باشد که انسانها در مقایسه با خداوند کس « کسی که » آورده و نه « چیزي که » این درباره عیسی و مریم تعبیر
نیستند بلکه مانند یک جماد و یک پدیده بیاراده هستند و هیچ گونه قدرتی از خود ندارند و معبودهاي باطل و دروغین اگر هم از
جنس انسان باشند، درست مانند اشیائی هستند که مورد پرستش قرار گرفتهاند.
در پایان آیه تذکر میدهد که خداوند شنوا و داناست، سخنان شما را درباره مسیح و مریم میشنود و از نیتهاي شما آگاهی دارد.
آیه ( 77 ) قُل یا أَهلَ الکِتاب لا تَغلُوا فِی دِینِکُم ... پس از رد سخنان یهود و نصاري که بطور جداگانه انجام گرفت، اینک هر دو
گروه را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: در دین خود به ناحق غلو نکنید و از حق نگذرید. البته غلو در دین همیشه ناحق
براي تأکید است و منظور این نیست که غلو در دین گاهی حق و گاهی ناحق است مانند: (وَ قَتلَهُم الَأنبِیاءَ « بغیر حق » است و تعبیر
بِغَیرِ حَقٍّ) معلوم است
صفحه : 233
که کشتن پیامبران همیشه ناحق است.
یهودیها در دین خود غلو کردند و عزیر را پسر خدا دانستند و خود را دوستان و فرزندان خدا پنداشتند و گفتند که خدا آنها را
عذاب نخواهد کرد و بهشت دربست در اختیار آنهاست.
غلوّ مسیحیان بیشتر و شدیدتر بود آنها مسیح و مادرش را خدا دانستند و خداي یگانه را یکی از خدایان سه گانه پنداشتند. و اینک
هر دو گروه از غلوّ و گزاف گویی در دین و بالا بردن افراد به مقام الوهیت و بدعت گذاشتن در دین خدا نهی میشوند.
باید دانست که یهود و نصاري این عقاید شرك آلود را از بت پرستان و مشرکان اخذ کرده بودند و به خصوص عقیده به تثلیث از
بت پرستان هندو وارد مسیحیت شده است براي همین است که در ادامه همین آیه، خطاب به اهل کتاب گفته میشود که شما از
هوسهاي گروهی پیروي نکنید که پیش از این گمراه شدند و بسیاري را گمراه کردند و از راه راست دور افتادند. منظور از این قوم
صفحه 158 از 384
همان بت پرستان و مشرکان هستند. در آیه دیگري اعتقادات غلوّ آمیز یهود و نصاري را به عقاید بت پرستان تشبیه میکند:
( وَ قالَت الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن اللّه وَ قالَت النَّصاري المَسِیح ابن اللّه ذلِکَ قَولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُنَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبل (توبه/ 30
یهودیها گفتند: عزیر پسر خداست و نصاري گفتند: مسیح پسر خداست این سخن آنها در دهانشان است. سخن آنها به سخن
کسانی که از پیش کافر شدهاند، شباهت دارد.
در آیه مورد بحث، یهود و نصاري را از پیروي کسانی بر حذر میدارد که سه خصوصیت داشتند: یکی این خود گمراه بودند دیگر
این بسیاري از مردم را گمراه کردند دیگر این از راه راست گمراه شدند و شاید منظور از این تعبیر، استمرار و تداوم آنها در
گمراهی باشد یعنی این آنها علاوه بر این گمراه شدند،
صفحه : 234
در گمراهی باقی ماندند.