گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سورة المائدة ( 5): الآیات 103 الی 105




صفحه 182 از 384
اشاره
ما جَعَلَ اللّه مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَۀٍ وَ لا وَصِ یلَۀٍ وَ لا حام وَ لکِن الَّذِینَ کَفَرُوا یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ وَ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُونَ ( 103 ) وَ إِذا
قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسُول قالُوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَیه آباءَنا أَ وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعلَمُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ ( 104 ) یا
( أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم لا یَضُرُّکُم مَن ضَل إِذَا اهتَدَیتُم إِلَی اللّه مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ ( 105
گوسفندي که چند ) « وصیله » شتري که رها شده است) و ) « سائبه » شتري که گوش آن را شکافتهاند) و ) « بحیره » خداوند هیچ گونه
شتر نري که چند بار شتر ماده از آن تلقیح شده) قرار نداده است (که خوردن گوشت آنها ممنوع باشد ) « حام » شکم زاییده) و
( همانگونه که در جاهلیت رسم بود) ولی کسانی که کافر شدند بر خدا دروغ میبندند و بیشتر آنها اندیشه نمیکنند ( 103
و چون به آنها گفته شود، به سوي آنچه خدا نازل کرده و به سوي پیامبر بیایید، میگویند: آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم براي ما
( بس است. آیا هر چند که پدرانشان چیزي نمیدانستند و هدایت نشده بودند! ( 104
اي کسانی که ایمان آوردهاید بر شما باد خودتان. آن کسی که گمراه شده، به شما آسیبی نمیرساند اگر شما خود هدایت شده
( باشید. بازگشت ما به سوي خداست، پس خدا شما را از آنچه انجام میدادید آگاه میکند ( 105
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 1، ص 60 )
صفحه : 277
نکات ادبی
از جَعل که در اینجا به معناي تشریع کردن و قانونگذاري است. « جَعَل » -1
در جاهلیت نام مخصوص شتري بود که پنج شکم زاییده بود و گوش آن را میشکافتند و به حال خود آزاد میگذاشتند « بحیره » -2
به معناي شکافتن آمده است. « بحر » و گوشت آن را نمیخوردند و او را نمیکشتند. این واژه از
شتري که ده شکم زاییده بود در جاهلیت آن را رها میکردند و بر آن سوار نمیشدند و از هر چراگاهی که میخواست « سائبه » -3
مشتق شده که به معناي جاري شدن آب است و این حیوان « ساب » میخورد و تنها گاهی از شیر آن به مهمان میدادند. این واژه از
مانند آب هر جا که میخواست میرفت و آزاد بود.
گوسفندي که پشت سرهم هفت شکم زاییده بود کشتن آن را در جاهلیت جایز نمیدانستند و رهایش میساختند. این « وصیله » -4
به معناي پیوند مشتق شده چون بچههاي آن به هم پیوند خورده است. « وصل » واژه از
شتر نري که از آن ده بار در تلقیح شتر ماده استفاده شده و هر بار از نطفه آن بچهاي به دنیا آمده است. در جاهلیت آن را « حام » -5
مشتق شده که به معناي حفظ و « حمی » رها میکردند و از کشتن آن صرفنظر میشد و بر پشت آن نیز سوار نمیشدند. این واژه از
نگهداري است چون این حیوان پشت خود را از سوار شدن حفظ کرده است؟ از این چهار واژه سه تاي اولی صفت مشبهه و آخري
اسم فاعل است و آنچه در معناي آنها گفتیم نظر اکثریت لغويها و مفسران است و البته معانی دیگري هم گفته شده ولی همه اتفاق
نظر دارند که اینها حیواناتی بودند که در جاهلیت از اینها استفاده زیادي شده بود و به عنوان قدردانی، آنها را به حال خود رها
میکردند و گوشت آنها را نمیخوردند و در راه بتهاي خود آزادشان میکردند.
اسم فعل به معناي بیایید. مانند هلمّوا. « تعالوا » -6
هم وصلیه است. « لو » همزه براي استفهام انکاري و واو براي حال « أ و لو » -7
صفحه : 278
صفحه 183 از 384
صفحه : 278
اسم فعل به معناي بر شما باد، ملازمت کنید. مانند: دونک. « علیکم » -8
از نبأ به معناي خبر، شما را آگاه میکند، خبر میدهد. « ینبئکم » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 103 ) ما جَعَلَ اللّه مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَۀٍ ... آداب و رسومی که پیش از اسلام در میان عربهاي عصر جاهلی وجود داشت به دو
قسم تقسیم میشد: بعضی از آنها رسمهاي خوبی بود و به نفع مردم بود که اسلام آنها را با اصلاحاتی تثبیت کرد مانند حرام بودن
جنگ در چهار ماه حرام (رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم) دوم رسمهایی بود که به ضرر مردم بود و یا جنبه خرافی داشت که اسلام
آنها را لغو کرد. از جمله این رسوم غلط این بود که آنها بعضی از حیوانات حلال گوشت را به خاطر خدماتی که انجام میدادند
مثلا چند شکم زاییده بودند و یا حیوان نري که بارها از نطفه آن استفاده شده بود، رها میکردند و آنها آزاد بودند که از هر
چراگاهی و از هر آبی استفاده کنند و هر گونه استفادهاي از آنها ممنوع بود سوارشان نمیشدند و گوشتشان را نمیخوردند. آنها
در این کار دو هدف داشتند یکی تقرب به بتها و خدایان خود بود و این حیوانات را به نام آنها و در راه آنها آزاد میکردند و
دیگري قدردانی از خدمات این حیوانها بود.
« بحیره » در این آیه از چهار نوع حیوان که در جاهلیت آنها را آزاد میکردند و گوشت آنها را حرام میدانستند نام میبرد یکی
شتري که ده شکم زاییده بود. سوم « سائبه » شتري که پنج شکم زاییده بود و گوش آن را به عنوان علامت شکافته بودند. دوم
شتر نري که ده بار از نطفه آن استفاده شده بود. « حام » گوسفندي که پشت سر هم هفت شکم زاییده بود و چهارم « وصیله »
قرآن کریم این رسم غلط را میکوبد و خاطرنشان میسازد که خدا چنین حکمی را قرار نداده و مقرر نکرده است و این کافران که
آن را به خدا نسبت میدهند، بر خدا دروغ میبندند و بیشتر آنها اندیشه خود را به کار نمیبرند.
صفحه : 279
این رسم از چند نظر غلط بود یکی این از مظاهر بت پرستی بود و آنها این کار را به خاطر نزدیکی به بتهایشان انجام میدادند. دوم
این نعمتهاي خدا را ضایع میکردند و چیزي را که خدا حلال کرده بود حرام میدانستند و از آن استفاده نمیکردند. سوم این این
کار به ضرر آن حیوانها بود چون آنها دیگر صاحب نداشتند و غذاي مرتبی به آنها نمیرسید و حمایت از آنها به عهده کسی نبود.
این است که خداوند در این آیه این رسم غلط را که یکی از بدعتهاي عصر جاهلی بود میکوبد و آن را افترایی میداند که اعراب
جاهلی بر خدا میبستند در حالی که خدا چنین حکمی نداده است.
آیه ( 104 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّه ... بدعتها و گمراهیهایی که مردم عصر جاهلی داشتند، ریشه در اعتقادات آنها
داشت و آنها در این اعتقادات فاسد پیرو پدران و نیاکان خود بودند و حجت آنها در داشتن چنین عقایدي، همان تقلید از
گذشتگان بود. آنها حاضر نبودند آنچه را که از پدرانشان به آنها رسیده بود رها کنند و به سخن خدا و پیامبر اسلام گوش بدهند.
این است که در این آیه با یک تحلیل علمی، به سبب شناسی انحرافات و گمراهیهاي آنان میپردازد و میفرماید: وقتی به آنها
گفته میشود که به سوي آنچه خدا نازل کرده. و به سوي پیامبر روي آورید، آنها میگویند، آنچه از پدرانمان رسیده ما را بس
است. بدینگونه تمام عقاید و رسوم غلط آنها ناشی از تقلید کورکورانه آنها از پدرانشان بود. آنها گمان میکردند که هر چه از
نیاکان رسیده درست است و هر سخنی تازهاي را باید رد کرد و لذا سخن خدا و پیامبر را رد میکردند چون آن را با میراث پدران
و اجداد خود مغایر میدیدند.
قرآن کریم یک پاسخ مستدل و منطقی به آنها میدهد و از آنها میپرسد آیا شما از پدرانتان تقلید میکنید اگر چه آنها چیزي
نمیدانستند و هدایت نشده بودند! یعنی شما متعهد و ملتزم به تقلید از پدرانتان هستید هر چند که خود آنها علم و اطلاعی نداشته
صفحه 184 از 384
باشند و در جهل و نادانی به سر برند و به عقیده درست نرسیده
صفحه : 280
باشند. براستی که این بدترین نوع گمراهی است که انسان عقل خود را به کار نیندازد و آنچه را که دیگران گفتهاند دربست بپذیرد
حتی اگر احتمال گمراهی و جهالت آنها را بدهد.
این در این آیه پس از ذکر ناآگاهی پدران آنها از گمراهی آنها هم یاد میشود، شاید بدان جهت باشد که گاهی انسان ناآگاه
است و خود علمی ندارد ولی با پیروي از کسانی که علم دارند، راه درست میرود و همیشه ناآگاهی با گمراهی همراه نیست از
این رو در آیه شریفه ضمن ناآگاه شمردن پدران آنها به گمراه بودن خودشان هم اشاره میکند و البته این مطلب را به صورت
شرطی میگوید و خاطرنشان میسازد که شما به طور دربست حرفهاي پدرانتان را اگر چه ناآگاه و گمراه باشند میپذیرید و
بدینگونه بطور قاطع به پدران آنها نسبت ناآگاهی و گمراهی نمیدهد و ینکه از نظر روانشناسی و شیوه تربیت بسیار جالب است
چون اگر بطور قاطع این نسبت را میداد آنها هم به طور قاطع رد میکردند چون به شخصیت آنها بر میخورد ولی با طرح مسأله به
صورت شرطی، عواطف آنها تحریک نمیشود و در عین حال در آنها حالت شک و تردید درباره عقاید پدرانشان به وجود میآید
و همین شک و تردید در این مرحله کارساز است و زمینه تعقل و اندیشیدن بیشتر را فراهم میآورد.
منطق نادرست مشرکان در پیروي از پدرانشان در آیات دیگري هم آمده و معلوم میشود که علاوه بر پیامبر اسلام پیامبران دیگر
هم با چنین سخنی روبرو بودند:
وَ إِذا قِیلَ لَهُم اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللّه قالُوا بَل نَتَّبِع ما وَجَ دنا عَلَیه آباءَنا أَ وَ لَو کانَ الشَّیطان یَدعُوهُم إِلی عَذاب السَّعِیرِ (لقمان/ 21 ) و چون
به آنها گفته میشود که از آنچه خدا نازل کرده پیروي کنید، میگویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروي میکنیم آیا
هر چند که شیطان آنها را به سوي عذاب دوزخ بخواند!
إِذ قالَ لِأَبِیه وَ قَومِه ما هذِه التَّماثِیل الَّتِی أَنتُم لَها عاکِفُونَ. قالُوا وَجَدنا آباءَنا لَها
صفحه : 281
52 ) هنگامی که (ابراهیم) به پدر و قوم خود گفت این پیکرها چیست که به آنها عبادت میکنید! گفتند: - عابِدِینَ (انبیاء/ 53
پدرانمان را چنین یافتهایم که به آنها عبادت میکردند.
طبق این آیات و آیات مشابه دیگر، تقلید کورکورانه از پدران و پیروي از سنتهاي قومی و ملّی نمیتواند یکی از راههاي درست
شناخت حقیقت باشد چون احتمال غلط بودن آن سنتها و عقاید همواره وجود دارد و البته احترام به سنتهایی که از نظر شرع و
عقل درست است، خوب است مانند دید و بازدیدهایی که در روزهاي خاصی در میان بعضی از اقوام سنت شده است مثل دید و
بازدیدهاي ایام نوروز در میان ایرانیان. ولی آن دسته از سنتها که عقل و شرع آنها را نفی میکند باید کنار گذاشته شود.
آیه ( 105 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَ کُم ... از مطلبی که در پایان آیه پیش آمد و احتمال ناآگاهی و گمراهی پدران و نیاکان
مشرکان داده شد، ممکن است براي مسلمانان که پدران آنان نیز مشرك بودند این سؤال پیش آید که تکلیف ما درباره پدران
مشرك چیست و چه باید بکنیم! این آیه در پاسخ چنین پرسش احتمالی اظهار میدارد که اي مؤمنان بر شما باد خودتان؟ گمراهی
دیگران ضرري بر شما ندارد. یعنی شما در فکر اصلاح خویشتن باشید و پدرانتان را که مشرك بودند به حال خود بگذارید، کار
آنها با خداست و شما را از جهت اعمال آنها زیانی نخواهد رسید و بازگشت همه شما به سوي خداست و در قیامت از اعمالی که
داشتهاید شما را آگاه خواهد نمود و هر کسی سزاي اعمال خویشتن را خواهد دید و کسی پاسخگوي عمل کس دیگري نخواهد
بود.
این آیه نظیر آیه دیگري است که میفرماید:
صفحه 185 از 384
تِلکَ أُمَّۀٌ قَد خَلَت لَها ما کَسَ بَت وَ لَکُم ما کَسَ بتُم وَ لا تُسئَلُونَ عَمّا کانُوا یَعمَلُونَ (بقره/ 134 ) آن، گروهی است که گذشت براي
آنهاست آنچه انجام دادهاند و براي شماست
صفحه : 282
آنچه انجام دادهاید و شما از کاري که آنها کردهاند پرسیده نخواهید شد.
با توضیحی که دادیم و بخصوص با توجه به مضمون آیه پیش، معناي آیه مورد بحث روشن و شفاف خواهد بود. ولی اگر آیه را
عام بگیریم و مربوط به اعمال پیشینیان نکنیم، این سؤال پیش میآید که مضمون این آیه با وجوب امر به معروف و نهی از منکر
چگونه سازگار است! چون در این آیه گفته میشود اي مؤمنان بر شما باد خودتان و گمراهی دیگران ضرري به شما ندارد در
حالی که ما مکلف هستیم که در فکر دیگران هم باشیم و آنها را به سوي نیکیها دعوت کنیم و از بدیها باز داریم. پاسخ این است
که این آیه مربوط به مرحله بعد از امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی مؤمن پس از آنکه وظیفه تبلیغی خودش را انجام داد،
دیگر در برابر گمراهی دیگران تکلیفی ندارد و گمراه بودن آنان به او آسیبی نمیرساند چون او به وظیفه خود عمل کرده و اگر
سخن او در شخص گمراه اثر نکرده، این مشکل آن شخص است و مؤمن از این جهت مسؤولیتی ندارد و این مطلب حتی درباره
پیامبران هم صادق است و قرآن بارها بر این موضوع تکیه کرده است:
ما عَلَی الرَّسُول إِلَّا البَلاغ وَ اللّه یَعلَم ما تُبدُونَ وَ ما تَکتُمُونَ (مائده/ 99 ) بر پیامبر جز رساندن پیام چیزي نیست و خدا آنچه را آشکار
میکنید و آنچه را پنهان میسازید، میداند.
دیگر این ممکن است آیه مورد بحث در مقام بیان این مطلب باشد که شما در مقام تبلیغ نباید از حدّ معمول و متعارف خارج شوید
و در زندگی خصوصی و خلوت مردم دخالت کنید زیرا اعمال پنهانی آنها ضرري به شما ندارد اگر شما خودتان اهل اصلاح باشید.
این حقیقت از روایتی به دست میآید که خواهد آمد.
چند روایت
-1 روي ان ابا ثعلبه سأل رسول الله عن هذه الایه فقال: ائتمروا بالمعروف و
صفحه : 283
تناهوا عن المنکر حتی اذا رایت دنیا مؤثرا و شحا مطاعا و هوي متبعا و اعجاب کل ذي رأي برأیه فعلیک بخویصۀ نفسک و ذر
«1». النّاس و عوامهم
ابو ثعلبه از پیامبر خدا معناي آیه (عَلَیکُم أَنفُسَ کُم لا یَضُ رُّکُم مَن ضَل إِذَا اهتَدَیتُم) را پرسید حضرت فرمود: معروف را بپذیرید و از
منکر پرهیز کنید و چون دیدید که دنیا اثر میگذارد و حرص و طمع مورد اطاعت قرار میگیرد و از هواي نفس پیروي میشود و
هر کسی به رأي خود میبالد، در این صورت بر تو باد خصوص نفس خودت و مردم و عوام آنها را رها کن.
-2 فی قوله تعالی (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَ کُم) قال قال (ع): اصلحوا انفسکم و لا تتّبعوا عورات النّاس و لا تذکروهم فانه لا
«2». یضرّکم ضلالتهم اذا انتم صالحون
درباره سخن خداوند (اي مؤمنان بر شما باد خودتان) گفت: امام فرمود: خودتان را اصلاح کنید و خلوتهاي مردم را پیگیري ننمایید
و به آنها یادآوري نکنید زیرا که گمراهی آنان به شما ضرري نمیرساند اگر شما خود صالح باشید.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 106 الی 109
اشاره
صفحه 186 از 384
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَ هادَةُ بَینِکُم إِذا حَ َ ض رَ أَحَدَکُم المَوت حِینَ الوَصِ یَّۀِ اثنان ذَوا عَدل مِنکُم أَو آخَران مِن غَیرِکُم إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِی
الأَرض فَأَصابَتکُم مُصِ یبَۀُ المَوت تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَیُقسِمان بِاللّه إِنِ ارتَبتُم لا نَشتَرِي بِه ثَمَناً وَ لَو کانَ ذا قُربی وَ لا نَکتُمُ
شَهادَةَ اللّه إِنّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِینَ ( 106 ) فَإِن عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا استَحَقّا إِثماً فَآخَران یَقُومان مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ استَحَق عَلَیهِم الَأولَیان فَیُقسِمانِ
بِاللّه لَشَ هادَتُنا أَحَقُّ مِن شَ هادَتِهِما وَ مَا اعتَدَینا إِنّا إِذاً لَمِنَ الظّالِمِینَ ( 107 ) ذلِکَ أَدنی أَن یَأتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجهِها أَو یَخافُوا أَن تُرَدَّ
أَیمان بَعدَ أَیمانِهِم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اسمَعُوا وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الفاسِقِینَ ( 108 ) یَومَ یَجمَع اللّه الرُّسُلَ فَیَقُول ما ذا أُجِبتُم قالُوا لا عِلمَ لَنا
( إِنَّکَ أَنتَ عَلّام الغُیُوب ( 109
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 3، ص 392 )
. 2)- تفسیر قمی، ج 1، ص 189 )
صفحه : 284
اي کسانی که ایمان آوردهاید، چون یکی از شما را مرگ در رسد، هنگام وصیت، دو شاهد عادل از خودتان (مسلمانان) بگیرید و
یا دو نفر دیگر از غیر خودتان (اهل کتاب) البته اگر در مسافرت بودید و حادثه مرگ به شما رسید. اگر شک نمودید، آن دو نفر را
پس از نماز نگاه میدارید پس آنها به خدا سوگند میخورند که ما سوگند خود را به بهایی نمیفروشیم اگر چه به سود
( خویشاوندان باشد و شهادت خدا را کتمان نمیکنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود ( 106
اگر دانسته شد که آن دو مرتکب گناه شدهاند، پس دو نفر دیگر از کسانی که دو شاهدِ شایستهتر بر شهادت، به آنها ستم کردهاند،
جاي آنها را میگیرند و به خدا سوگند میخورند که شهادت ما درستتر از شهادت آنهاست و ما از حق تجاوز نمیکنیم که در
( این صورت از ستمگران خواهیم بود ( 107
این روش، نزدیکتر به آن است که شهادت را درست انجام دهند و یا بترسند از این پس از سوگند خوردنشان، سوگندهایی جاي
( سوگند آنها را بگیرد و از خدا پروا کنید و بشنوید و خدا گروه فاسقان را هدایت نمیکند ( 108
روزي که خدا پیامبران را گرد میآورد و میگوید: چه پاسخی به شما داده شد! میگویند: آگاهی نداریم تو خود داناي نهانها
( هستی ( 109
نکات ادبی
است. « اذا حضر احدکم » عطف بیان از « حین الوصیۀ » -2 « ان تشهد اثنان » میباشد با تقدیر « اثنان » مبتداست و خبر آن « شهادة » -1
به معناي مسافرت کردید. گویا مسافر گام بر زمین میزند. « ضربتم فی الارض » -3
حادثه، پیش آمد، آنچه به انسان میرسد. البته نوعا آن را در حوادث ناگوار و ناپسند استعمال میکنند. « مصیبۀ » -4
جمله شرطیه است و جزاي آن حذف « ان انتم ضربتم ... تا مصیبۀ الموت » -5
صفحه : 285
معلوم است. یعنی اگر در مسافرت بودید (و به شاهد مسلمان دست نیافتید) دو نفر از غیر دین « او آخران » شده و از جمله قبلی
خودتان شاهد بگیرید.
آن دو را نگاه میدارید، از کار دیگر باز میدارید. حبس در اینجا به معناي زندانی کردن نیست. ضمناً این جمله « تحبسونهما » -6
میباشد. « آخران » صفت دوم براي
جمله معترضه است. « ان ارتبتم » -7
صفحه 187 از 384
هم به معناي خریدن و هم به معناي فروختن آمده است و بیشتر در خریدن به کار میرود « اشتري » نمیفروشیم. فعل « لا نشتري » -8
به معناي فروختن است. « ثمناً » ولی در اینجا به قرینه
برمیگردد. « قسم » بر « به » -9 ضمیر
یعنی شهادتی که خدا به انجام آن امر کرده است. « شهادة الله » -10
به معناي آگاهی یافتن براي نخستین بار. « عثر » معلوم شود، دانسته شود. از « عثر » -11
در اینجا به معناي مرتکب شدهاند. و استحق گاهی به معناي مرتکب گناه شدن و ظلم کردن آمده است. « استحقا » -12
زجاج گفته- و درست گفته- که این جمله از مشکلترین جملات قرآن از نظر اعراب است « من الّذین استحق علیهم الاولیان » -13
میخواندیم که به معناي دو نفر اوّلی باشد معنا و اعراب روشن « اولیان » را « اولیان » و طبعاً از نظر معنا هم مشکل است زیرا اگر کلمه
است یعنی دو نفر شایسته و اولی به میت که منظور ورثه میت هستند و اگر چنین معنایی داشته باشد « اولیان » بود ولی چه کنیم که
را «ّ استَحَق » گرفت چو در فرض مسأله، ورثه ظلم نکردهاند بلکه آن دو شاهد ظلم کردهاند و یا اگر « استحق » نمیتوان آن را فاعل
با بناي فعل مجهول میخواندم (همانگونه که در بعضی از قرائتها آمده) باز معنا روشن بود. آنچه به نظر میرسد- و خدا «َّ استُحُق »
به معناي اوّل است بلکه از این « اولی » همان دو شاهد اولی هستند اما نه از این جهت که « اولیان » داناتر است- این است منظور از
جهت که آن دو شاهد شایسته و
صفحه : 286
میشود و معنا درست در میآید. « استحق » فاعل « اولیان » سزاوار و اولی بر این بودند که شهادت درست بدهند و بنابراین
نزدیکتر. مؤنث آن، دنیا. « ادنی » -14
سوگندهاي شاهدان است. « ایمانهم » سوگندها، منظور سوگندهاي ورثه است و منظور از « ایمان » -15
است که در آیه قبلی آمده است. « اتقوا الله » این ظرف متعلق به « یوم » -16
پاسخ داده شدید، اجابت شدید. منظور این است که به شما چه پاسخی دادند. « اجبتم » -17
گفته شد. « ظلّام للعبید » همانگونه که در « غیوب » صیغه مبالغه است یا به جهت انبوهی علم خدا و یا به جهت فراوانی « علّام » -18
تفسیر و توضیح
106 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَ هادَةُ بَینِکُم ... احکام مربوط به شهادت بر وصیت را بیان میکند و به مؤمنان خاطرنشان - آیات ( 108
میسازد که هر گاه آثار مرگ در شما نمایان شد و خواستید وصیت کنید دو نفر شخص عادل را از خودتان یعنی از مسلمانان
شاهد بگیرید و اگر در مسافرت بودید و این حالت براي شما پیش آمد میتوانید از غیر مسلمانان هم دو نفر شاهد بگیرید و البته این
در صورتی است که دسترسی به شاهد مسلمان نباشد.
به قصد تجارت مسافرت کرد و « إبن ابی مریه » درباره این آیه، شأن نزولی به این صورت گفته شده که یکی از اصحاب پیامبر به نام
که همراه « عدي » و « تمیم داري » در همین سفر آثار مرگ را در خود دید و خواست وصیت کند ولی جز دو نفر مسیحی به نامهاي
او بودند کسی را نیافت و آن دو را شاهد گرفت و در عین حال کاغذي را به عنوان وصیتنامه نوشت و در اثاث خود جاي داد. پس
از مرگ او، آن دو نفر مقداري از کالاهاي او را دزدیدند و بقیه را پیش وارثان او آوردند. وقتی
صفحه : 287
وارثان، وصیتنامه را دیدند و از صورت کالاها آگاه شدند و بعضی از آنها را در اثاث او نیافتند، به آن دو نفر ظنین شدند و شکایت
پیش پیامبر بردند و همانجا بود که این آیه نازل شد و ضمن این از مسلمانان خواست که هنگام وصیت شاهد بگیرند، حکم موردي
صفحه 188 از 384
را که شاهدان خیانت کرده باشند نیز بیان کرد به شرحی که خواهد آمد.
به طوري که بارها گفتهایم، اگر هم این شأن نزولها درست باشد، نمیتواند آیه را تخصیص بدهد و محدود کند بلکه آیه حکم عام
و شامل و گستردهاي دارد و طبق این آیه هر مسلمانی موقع وصیت کردن باید دو نفر از افراد عادل را شاهد بگیرد و اگر به عللی
دسترسی به شاهد مسلمان نشد، از اهل کتاب هم میتواند شاهد بگیرد و این فقط اهل کتاب را گفتیم، چون مسلمان تنها با اهل
کتاب میتواند معاشرت کند و اسلام فقط اهل کتاب را محترم شمرده و مشرکان و بت پرستان شایستگی آن را ندارند که مسلمانان
با آنها معاشرت کنند.
به هر حال وقتی مسلمانی براي وصیت خود دو نفر شخص عادل را شاهد گرفت، آنها در موقع مقتضی شهادت میدهند ولی اگر
موردي پیش آمد که وارثان میت در درستی گفتار شاهدان تردید کردند، در چنین صورتی باید آن دو شاهد را بیاورند و پس از
نماز آنها را سوگند بدهند و آنها به خدا سوگند بخورند که شهادتشان درست است و به خاطر منافع شخصی تغییري در حقیقت
ندادهاند و شهادت را آنچنانکه خدا خواسته است، انجام دادهاند و اگر چنین نکرده باشند آنها از گنهکاران خواهند بود.
اگر چنین سوگندي را یاد کردند سخن آنها نافذ است و شهادتشان قبول میشود.
این در صورتی است که فقط در راستگویی آنها شک و تردید وجود داشته باشد ولی اگر معلوم شد که شاهدان دروغ میگویند و
از سر نافرمانی و معصیت بر خلاف واقع شهادت میدهند، شهادت آنها پذیرفته نیست و براي روشن شدن تکلیف به جاي آنها دو
نفر از وارثان میت که شهادت آن دو شاهد به ضرر اینها بود، تعیین
صفحه : 288
میشوند و اینها به خدا سوگند میخورند که شهادت آنها مطابق با حق است و از حق تجاوز نمیکنند و اگر چنین کنند از
ستمگران خواهند بود. با چنین شهادتی مسأله خاتمه مییابد.
در آیه بعدي تصریح میکند که این نوع شهادت با تفصیلی که گفته شد به حق نزدیکتر است و باعث میشود که شاهدان شهادت
درست بدهند و از این بترسند که سوگندهاي آنان مردود شود و سوگندهاي دیگري جاي گزین سوگند آنها گردد.
پس از بیان این احکام و فایده آنها، باز مانند موارد بسیار دیگر، مردم را به سوي تقوا میخواند و میفرماید: از خدا پروا کنید و
بشنوید. منظور از این شنیدن اطاعت کردن است یعنی سخنان خدا را اطاعت کنید و در پایان میفرماید: خداوند فاسقان را هدایت
نمیکند. معلوم است که هدایت خدا از آن جهت شامل فاسقان نمیشود که آنها در خود شایستگی بهره مندي از هدایت الهی را از
بین بردهاند.
آیه ( 109 ) یَومَ یَجمَع اللّه الرُّسُلَ فَیَقُول ما ذا أُجِبتُم ... دیدیم که در جملات پایانی آیه پیش، خداوند مؤمنان را امر به تقوا و
فرمانبرداري کرد و اینک در این آیه به جهت ایجاد انگیزه براي تقوا و خداترسی، صحنهاي از صحنههاي روز قیامت را ترسیم
میکند و آن روز را به یاد میآورد تا مؤمنان از ترس آن روز در خود تقوا ایجاد کنند.
صحنهاي که در این آیه ترسیم شده، صحنه جالبی است. طبق این آیه خداوند در روز قیامت، تمام پیامبران را یک جا گرد میآورد
و از آنها میپرسد: امت شما به شما چه پاسخی دادند و در برابر دعوت شما چه عکس العملی داشتند! و پیامبران در پاسخ
میگویند: خداوندا ما از آن اطلاعی نداریم و این تویی که داننده غیبها و نهانها هستی.
در اینجا باید دو مطلب را بررسی کرد:
مطلب نخست این، هدف از این پرسش چیست! به نظر میرسد که هدف از آن با توجه به آیات قبلی که مربوط به شهادت شاهدان
بود، شهادت دادن پیامبران
صفحه : 289
صفحه 189 از 384
به اعمال امّت خویش است. چون در آیات دیگر از پیامبران به عنوان شاهدان بر مردم در روز قیامت یاد شده است.
فَکَیفَ إِذا جِئنا مِن کُل أُمَّۀٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (نساء/ 41 ) پس چگونه است وقتی که از هر امتی شاهدي میآوریم
و تو را بر اینها شاهد میآوریم.
البته میدانیم که شاهد بودن پیامبران بر امتهاي خود و شاهد بودن پیامبر اسلام بر سایر پیامبران، نوع خاصی از شهادت است و آن
نمونه بودن است یعنی خداوند پیامبران را به عنوان نمونه برتر از کسانی که خدا را اطاعت کردهاند ارائه میدهد و در واقع پیامبر
الگویی براي سنجش اعمال آنها قرار میگیرد.
در آیه مورد بحث از پیامبران سؤال میشود که امت شما چه پاسخی به شما دادند یعنی آیا شما را پذیرفتند یا شما را انکار کردند و
آیا آنها به پیامهاي الهی که توسط شما ابلاغ شد عمل کردند یا نه! و این زمینهاي است براي ارائه الگو و نمونه از کسانی که خدا را
اطاعت کردند و آن الگو همان پیامبر است چون شریعتی را که پیامبري میآورد، هم براي امت و هم براي خویشتن است و پیامبر با
الگو بودن خود در واقع به اعمال امت خود شهادت میدهد و نیک و بد آنها را مشخص میسازد.
مطلب دوم این، چگونه در پاسخ این پرسش، پیامران از خود نفی علم میکنند و میگویند ما علمی نداریم در حالی که آنان وقتی
که زنده بودند از احوال امت خود آگاهی داشتند و حتی به عقیده ما پس از مرگشان هم از احوال امت آگاهی دارند و در روز
قیامت هم گزارش خواهند داد:
وَ قالَ الرَّسُول یا رَب إِن قَومِی اتَّخَ ذُوا هذَا القُرآنَ مَهجُوراً (فرقان/ 31 ) و پیامبر (در روز قیامت) گفت: پروردگارا قوم من این قرآن
را هذیان پنداشتند.
بنابراین، طبق اصول مسلم دینی و اعتقادي، پیامبران از حالات امت خود آگاهی دارند و حتی به آنان شفاعت خواهند کرد. پس این
در آیه مورد بحث، از
صفحه : 290
پیامبران نقل میشود که میگویند ما علمی نداریم، منظور این است که ما در برابر علم خداوند، علم استقلالی نداریم بلکه علم ما
نیز از خداست و علم ما همان است که خداوند به ما آموخته است بنابراین، ما از خود علمی نداریم و هر چه داریم از خداست. این
سخن ضمن این اظهار ادب بندگی در پیشگاه خداوند است، اشاره به یک حقیقت مسلم در عالم هستی است. چون تمام علوم از
خداست و انسان بسیاري از علوم را نمیداند و آن مقدار اندك را هم که میداند خدا به او داده است:
وَ ما أُوتِیتُم مِنَ العِلم إِلّا قَلِیلًا (اسراء/ 75 ) و از علم جز اندکی به شما داده نشده است.
مسلّم است که تمام علوم از خداست چه آنها که بطور مستقیم و توسط انبیا به بشر داده شده و چه آنها که بشر با استفاده از اندیشه
خود به دست آورده است چون این ابزار را هم خدا به او داده است. بنابراین انبیا با وجود علم و آگاهی که در سطح بالایی دارند،
در مقام سنجش علم خود با علم خدا، از خود نفی علم میکنند و در آیه مورد بحث میبینیم که این سخن در مقام مقایسه با علم
خداوند به نهانها و غیبهاست چون میگویند ما علمی نداریم و تو علّام الغیوب هستی. در این مقایسه و سنجش است که سرّ نفی
علم از پیامبران به دست میآید و معلوم میشود که هیچ کس حتی پیامبران از خود علم استقلالی ندارند.
[ [سورة المائدة ( 5): آیۀ 110
اشاره
إِذ قالَ اللّه یا عِیسَی ابنَ مَریَمَ اذکُر نِعمَتِی عَلَیکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذ أَیَّدتُکَ بِرُوح القُدُس تُکَلِّم النّاسَ فِی المَهدِ وَ کَهلًا وَ إِذ عَلَّمتُکَ
صفحه 190 از 384
الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ إِذ تَخلُق مِنَ الطِّین کَهَیئَۀِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخ فِیها فَتَکُون طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئ الَأکمَهَ وَ الَأبرَصَ
بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِج المَوتی بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفت بَنِی إِسرائِیلَ عَنکَ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِینٌ
(110)
صفحه : 291
هنگامی که خداوند گفت: اي عیسی بن مریم نعمت مرا بر خود و مادرت به یادآور آنگاه که تو را با روح القدس یاري کردم در
گهواره و بزرگی با مردم سخن میگفتی و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل یاد دادم و آنگاه که از گِل با اجازه
من مانند شکل پرندگان میساختی پس در آن میدمیدي پس با اجازه من پرندگان میشدند و کور و پیس را با اجازه من بهبودي
میدادي و آنگاه که مردگان را با اجازه من بیرون میآوردي و آنگاه که بنی اسرائیل را از تو باز داشتم وقتی که با نشانههاي روشن
( به سوي آنها آمدي و کسانی از آنها که کافر شدند، گفتند: این، جز یک سحر آشکار نیست ( 110
نکات ادبی
میتوان عیسی را در تقدیر مضموم دانست چون مناداي مفرد است و إبن مریم صفت آن است. و « یا عیسی إبن مریم » -1 در
میتوان عیسی را در تقدیر منصوب دانست چون إبن میان دو علم قرار گرفته است.
روح پاکیزه، منظور جبرئیل است. « روح القدس » -2
میانسالی. « کهلا » -3
در اینجا با به معناي مجموع کتابهاي آسمانی است و یا به معناي کتابت و نوشتن است. « الکتاب » -4
جمع طایر، پرندگان. « طیر » -5
کور مادرزاد. « اکمه » -6
کسی که مرض پیسی گرفته باشد. « ابرص » -7
منظور از این تعبیر، زنده کردن مردگان است و اشاره به این عیسی (ع) مردگان را از قبرها بیرون میآورد و « تخرج الموتی » -8
زنده میکرد.
از کف به معناي بازداشتن، نگاه داشتن. « کففت » -9
صفحه : 292
تفسیر و توضیح
آیه ( 110 ) إِذ قالَ اللّه یا عِیسَی ابنَ مَریَمَ اذکُر نِعمَتِی ... در میان پیامبران الهی حضرت عیسی (ع) معجزههایی داشت که مخصوص او
بود. بزرگترین معجزه او، وجود او بود که بدون داشتن پدر به دنیا آمده بود به اضافه معجزات بسیار دیگري که در قرآن کریم آمده
است. در این آیه به چند معجزه از معجزات او اشاره شده و از آنها به عنوان نعمتهایی که خداوند بر او و مادرش عنایت نموده یاد
میکند. این موارد همانگونه که نعمت خدا بر عیسی بود، نعمتی براي مادر او نیز محسوب میشد چون متنعم بودن پسر، مادر را
خوشحال میکند و در واقع برخورداري او را نعمتی براي خود میداند و از این گذشته در میان این معجزهها، یکی از آنها در
ارتباط با عصمت و پاکدامنی مریم بود و آن سخن گفتن عیسی در گهواره و اعلام پاکدامنی مادرش میباشد و در واقع این معجزه
نعمتی براي مادر عیسی بود.
به هر حال در این آیه از شش نعمت بزرگ که خداوند به عیسی داده بود و هر کدام از آنها معجزهاي به حساب میآمد، سخن
صفحه 191 از 384
میگوید و خطاب به عیسی آنها را چنین برمیشمارد:
-1 تو را به وسیله روح القدس یا همان جبرئیل یاري کردم تو در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگفتی این مطلب اشاره به
تولد عجیب عیسی است که بدون پدر و با تأیید روح القدس به دنیا آمد و پس از تولد و در حالی که هنوز کودك بود و در
گهواره قرار داشت، با زبان فصیح با مردم سخن گفت و از پاکدامنی مادرش خبر داد.
متن سخنان عیسی در گهواره در آیات 30 تا 33 از سوره مریم آمده است. او در گهواره همانگونه سخن گفت که در میانسالی و
دوره کمال جسمانی سخن گفت. این در آیه شریفه سخن گفتن در میانسالی را به عنوان نعمتی بر عیسی برشمرده، اشاره به همان
است یعنی در کودکی به همان فصاحت حرف میزد که در میانسالی.
-2 کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو یاد دادیم. منظور از کتاب یا تمام
صفحه : 293
کتابهاي آسمانی است که بر پیامبران پیش از عیسی نازل شده و شامل صحف ابراهیم و زبور داود و دیگر کتابها میشود که در این
صورت ذکر مجدد تورات و انجیل براي اهمیت آنهاست و یا منظور از آن، کتابت و خطنوشتن است که عیسی از جانب خداوند آن
را آموخته بود و میتوانست بخواند و بنویسد. و منظور از حکمت، آن علم برتري است که اگر کسی آن را داشته باشد از حقایق
عالم هستی آگاه میشود و اشیا را آنچنانکه هست میبیند و حق را از باطل میشناسد و این علم در اثر تقوا و تهذیب نفس و ایجاد
رابطه با خدا به دست میآید.
-3 تو با اذن و دستور من از گِل شکل پرندگان را میساختی سپس به آن میدمیدي پس آن قطعه از گِل با امر من پرنده میشد.
این یکی دیگر از معجزات مهم عیسی بود که از خاك، گل درست میکرد و از آن مجسمهاي مانند پرنده میساخت و به آن روح
میدمید و آن مجسمه تبدیل به گوشت و استخوان میشد و به صورت پرندهاي زنده درمیآمد ولی توجه کنیم که این کار عجیب
با اذن و دستور خدا بود و براي این مردم خیال نکنند عیسی خالق آن پرنده است، دو بار کلمه (باذنی با اجازه و امر من) را به کار
برده است ولی در بعضی از معجزات بعدي فقط یک بار این تعبیر آمده و در بعضی از معجزات هم اصلًا نیامده است و این بسته به
اهمیت موضوع است.
-4 تو با اجازه و دستور من کور مادرزاد و بیماري را که مرض پیسی گرفته، بهبود میدادي. شفا یافتن کور مادرزاد و کسی که
پیسی گرفته، از نظر عادت محال است و لا أقل در زمان حضرت عیسی محال بود و اگر هم اکنون یا در آینده علم بتواند این دو
بیماري را بهبود بخشد در زمان آن حضرت علم چنین قدرتی را نداشت. تازه بهبود بخشیدن به این دو بیماري اگر هم در آینده
ممکن باشد، ناچار با وسایل و ابزار و داروهاي خاصی خواهد بود ولی عیسی (ع) بدون استفاده از وسایل بهبود میبخشید و این جز
از طریق معجزه امکان ندارد.
-5 مردگان را با اجازه و دستور من از گورها بیرون میآوردي و آنها را زنده میکردي. این کار را عیسی چندین بار انجام داد و
مردم دیدند که او مردهاي را از قبر
صفحه : 294
بیرون آورد و او را زنده کرد. معلوم است که این کار از جانب خدا بود و اوست که افاضه حیات میکند منتهی به دست عیسی
صورت میگرفت.
-6 تو را از شرّ بنی اسرائیل حفظ کردم و این هنگامی بود که تو بیّنهها و حجتهاي آشکاري را براي آنها آوردي ولی آنها،
معجزههاي تو را نپذیرفتند و گفتند: اینها همه سحر و جادو است. آنها قصد جان تو کردند ولی خداوند تو را حفظ کرد و نگذاشت
که بنی اسرائیل آسیبی به تو رسانند.
صفحه 192 از 384
دشمنی بنی اسرائیل با عیسی به حدي بود که همواره قصد جان او را میکردند و در آخر هم اقدام به کشتن او نمودند و به خیال
خود او را کشتند ولی خدا او را از دست آنها نجات داد و آنها کس دیگري را به گمان این عیسی است بردار زدند. (تفصیل مطلب
45 از سوره آل عمران میباشد که - را پیش از این در تفسیر آیه 157 از سوره نساء آوردهایم) ضمناً آیه مورد بحث شبیه آیات 50
تفسیر آن گذشت.
بحثی درباره معجزات پیامبران
اشاره:
دیدیم که در این آیه معجزات مهمی به حضرت عیسی نسبت داده شد و در آیات دیگر معجزات دیگري هم به پیامبران دیگر نسبت
داده شده، اینک بحثی را درباره معجزات پیامبران مطرح میکنیم:
هر یک از پیامبران الهی داراي معجزهها و نشانههایی بودند که درستی گفتار آنها را اثبات میکرد و نشان میداد که آنها با عالم
به این معنا نیامده است، ولی در « معجزه » غیب و با قدرت بیپایان خداوند رابطه ویژهاي دارند. هر چند که در قرآن کریم، واژه
آیات بسیاري، معجزههاي گوناگونی را به پیامبران نسبت میدهد و آنها را دلیل بر صدق گفتار پیامبران میشمارد.
صفحه : 295
معجزه چیست!
در تعریف معجزه گفته شده که آن عبارت است از کار خارق العادهاي که همراه با تحدي است و دیگران از آوردن آن عاجز
«1». هستند
به طوري که ملاحظه میفرمایید در تعریف معجزه سه مطلب آمده است:
نخست این معجزه کاري است که بر خلاف عادت است و از نظر عادت انجام یافتن آن محال است ولی در عین حال از نظر عقل
محال نیست. بعضی از کارها از نظر عادت و مجاري طبیعی امکان پذیر نیست مانند این جسم سنگینی در یک لحظه از مکانی به
مکانی دوردست منتقل شود و یا مردهاي زنده شود و یا چوبی به صورت حیوان در بیاید و یا از چوبی صدایی شنیده شود همه اینها
کارهایی است که از نظر مجاري طبیعی محال است ولی همین کارها از لحاظ عقلی محال نیست عقل انجام این کارها را با اسباب و
عللی و با گذشت زمان ممکن میداند ولی این چیزي در یک لحظه هم باشد و هم نباشد (اجتماع نقیضین) از نظر عقل محال است.
حال میگوییم متعلق معجزه همان کارهایی است که محال عقلی نیست هر چند که محال عادي است و با توجه به این این کار
بدون اسباب و علل انجام یافته است از نظر عادت محال به نظر میرسد.
دوم این معجزه باید همراه با تحدي باشد یعنی پیامبري که معجزهاي میآورد، مردم را به انجام مثل آن دعوت کند و بگوید که اگر
شما توانستید مثل آن را بیاورید من گفتههاي خودم را پس میگیرم و با این کار خارق العاده به نبوت خود استدلال کند.
بنابراین، کار خارق العادهاي که کسی انجام میدهد و همراه با تحدي و ادعاي نبوت نیست، معجزه نمیباشد بلکه آن کرامت یا
چیز دیگري است.
سوم این دیگران نتوانند مانند آن را بیاورند و اگر کس دیگري مانند آن کار را
-----------------------------------
، 1)- در تعریف معجزه رجوع شود به کتابهاي کلامی مانند: کشف المراد، ص 350 و المواقف، ص 339 و شرح المقاصد، ج 5 )
[.....] . ص 11
صفحه 193 از 384
صفحه : 296
انجام دهد، معجزه نیست بلکه از باب سحر یا شعبده و یا کاري است که با انجام بعضی از کارهاي علمی و با استفاده از خواص
شیمیایی یا فیزیکی اشیا انجام گرفته است.
توجه کنیم که معجزه، قانون علت و معلول و سبب و مسبّب را به هم نمیزند بلکه از علتها و سببهاي ناشناختهاي استفاده میکند که
بر دیگران معلوم نیست و به هر حال معجزه نیز معلول علتی است که مردم از آن آگاهی ندارند و یا اگر هم آگاهی دارند
نمیتوانند از آن علتها استفاده کنند. گاهی ممکن است علت وقوع معجزه امر مستقیم و مباشر خداوند باشد. گاهی ممکن است به
وسیله فرشتهاي صورت گیرد و گاهی ممکن است روح نیرومند پیامبر در چیزي تأثیر بگذارد و یا عاملی داشته باشد که براي ما
ناشناخته است.
رابطه اعجاز با راستگویی پیامبران
هنگامی که شخصی مدعی نبوت شد و دلیل قاطعی بر دروغگویی او نبود بلکه وضع او طوري بود که احتمال راستگویی او داده
میشود، در چنین شرایطی وقوع معجزه در دست این شخص دلیل روشنی بر راستگویی اوست و معلوم میشود پیامهایی که از
جانب خدا میدهد، راست است و او ارتباط خاصی با خدا دارد و براي همین است که میتواند کار خارق العاده انجام دهد و
مجاري طبیعی را به هم بزند. و اگر چنین شخصی، راستگو نبود، باید خداوند این قدرت را به او نمیداد زیرا که این کار اغرا به
جهل و فراهم کردن زمینه براي گمراهی مردم است و خداوند هرگز چنین نمیکند.
در کتابهاي کلامی براي این مطلب مثالی میزنند و آن این اگر شخصی در حضور پادشاهی بگوید که من نماینده خاص شاه و یا
وزیر او هستم و به شاه بگوید که اگر راست میگویم بر خلاف عادت سه بار از تخت خودبلند شو و بنشین و شاه هم چنین کند،
براي حاضران یقین حاصل میشود که او در ادعاي خود در راست
صفحه : 297
«1». میگوید
قاضی عبد الجبار در این باره میگوید: معجزه از آن جهت بر راستگویی پیامبر در ادعاي نبوت دلالت میکند که در واقع به معناي
تصدیق ادعاي اوست و چون معجزهاي از سوي خداوند پس از ادعا و درخواست پیامبر در جهت تصدیق او واقع شود، دلیل بر نبوت
اوست. قاضی پس از این بیان مثالی میزند و میگوید: اگر زید کسی را به سوي عمرو بفرستد و عمرو دلیل بخواهد، فرقی نمیکند
زید بگوید راست میگویی و یا این فرستاده بگوید اگر من راست میگویم دست خود را بر سر خود بگذار و به دنبال آن زید
سید مرتضی گفته است: این خداوند «2» دستش را بر سرش بگذارد. این عمل به منزله همان سخن گفتن و تصدیق کردن است
«3». پیامبر را چنین قدرتی داد که این کارها را انجام بدهد، خود بهترین دلیل بر صدق پیامبر است
می دانیم که وقتی پیامبر معجزهاي میآورد، آن را نسبت به خدا میدهد و مدعی میشود که این کار از سوي خداوند و با قدرت او
انجام گرفته است و چون این ادعا همراه با ادعاي نبوت و سفارت هم هست، اگر او دروغ بگوید، بر خدا لازم است که جلو او را
بگیرد و مانع انجام کار او گردد و گر نه مردم گمراه خواهند شد و البته این درباره کسانی است که دروغگویی آنها آشکار نباشد و
اگر دروغگویی آنها بر نوع مردم روشن باشد، دیگر بر خدا لازم نیست که اقدام بکند.
این گفتیم خدا باید جلو کار مدعی دروغین را بگیرد، مطلبی است که قرآن کریم ما را به به آن راهنمایی کرده است آنجا که
میفرماید:
( وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل لَأَخَذنا مِنه بِالیَمِین ثُم لَقَطَعنا مِنه الوَتِینَ (حاقه/ 44
صفحه 194 از 384
-----------------------------------
. 1)- غزالی، قواعد العقائد، ص 215 ، و تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 14 )
. 2)- قاضی عبد الجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج 15 (التنبؤات و المعجزات) ص 168 )
. 3)- سید مرتضی، شرح جمل العلم و العمل، ص 174 )
صفحه : 298
اگر (پیامبر) بعضی از سخنان را بر ما دروغ بندد او را با قدرت برمیگیریم و شاهرگ او را قطع میکنیم.
بنابراین، سکوت خداوند در برابر مدعی نبوت پس از آوردن معجزه، دلیل بر تصدیق آن شخص از سوي خداوند است. شیخ مفید
در این باره بیانی دارد و آن این وقوع معجزه به معناي تصدیق خداوند، نسبت به مدعی نبوت است و محال است که خدا شخص
«1». دروغگو را تصدیق کند
تفاوت معجزه با سحر
معجزاتی که توسط پیامبران انجام میگیرد، با کارهاي خلاف عادتی که از طریق سحر یا شعبده و یا با استفاده از خواص اشیا توسط
ساحران و شعبده بازان و کاهنان و دانشمندان صورت میگیرد، چندین تفاوت اساسی دارد که معجزه را کاملًا از آنها متمایز
میسازد:
نخست این، هدف پیامبران از آوردن معجزه اثبات نبوت خود است و لذا همیشه همراه با ادعاي نبوت است. اما صاحبان سحر و
شعبده هدفهاي دیگري دارند مانند رسیدن به شهرت یا ثروت و یا وادار کردن مردم به شگفتی و تحسین و مانند آنها و هیچ وقت
«2». همراه با ادعاي نبوت نیست و اگر کسی از آنها ادعاي نبوت کند بزودي رسوا میشود و خدا دروغ او را آشکار میکند
دوم این، معجزه همراه با تحدي است یعنی پیامبر پس از آوردن معجزه، دیگران را به مقابله و معارضه میطلبد و از آنها میخواهد
که اگر میتوانند همانند آن را بیاوردند تا او از ادعاي خود دست بردارد و این از آن جهت است که او مطمئن است که هیچ کسی
قدرت آوردن آنرا ندارد ولی ساحر و مرتاض هرگز چنین ادعایی ندارد چون میداند که کس دیگري هم مانند او و از راهی که او
اقدام کرده میتواند همانند کار او را انجام بدهد. بنابراین سحر قابل معارضه است ولی معجزه چنین
-----------------------------------
. 1)- شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص 49 )
. 2)- ایجی، المواقف، ص 346 )
صفحه : 299
نیست.
سوم این، سحر و شعبده و کارهایی از این قبیل با تعلیم و تعلّم و آموزشهاي ویژه به دست میآید و هر کسی که استعداد و زمینه آن
را داشته باشد و پیش استاد فن برود، آن را میآموزد ولی معجزه قابل تعلیم و تعلّم نیست و پیامبر از جانب خداوند آن را میآورد و
چنین نیست که پیش استادي یاد گرفته باشد. قاضی عبد الجبار در فصلی از کتاب خود، علل طبیعی بعضی از کارهاي خارق
العادهاي را که اصحاب حیل و اهل شعبده انجام میدهند، بیان کرده که با آگاهی از آن دیگران هم میتوانند آن کارها را انجام
«1». دهند
چهارم این حوزه سحر و شعبده و مرتاضگري محدود است و آنها تنها کارهاي خاصی را میتوانند انجام بدهند ولی حوزه معجزه
محدود نیست و پیامبر، هر نوع کار خارق العاده را میتواند انجام بدهد، حتی نوع کارهایی که اصحاب علم حیل و سحر و شعبده
صفحه 195 از 384
انجام میدهند، اگر متعلق معجزه قرار گیرد در سطح بسیار بالایی انجام میشود و لذا میبینیم معجزات پیامران معمولًا مطابق با فن و
علمی است که در زمان آنها رواج بیشتري داشته است مثلا در زمان موسی سحر و جادو رواج داشت و در زمان عیسی طب در اوج
شکوفایی بود و در زمان پیامبر اسلام فصاحت و بلاغت در حدّ اعلاي خود بود و معجزات این پیامبران هم از نوع و سنخ کارهایی
شد که در زمان آنها رواج داشت و اینها با معجزات خود حرف اول را زدند. به هر حال با بررسی موارد سحر و شعبده و مقایسه آن
«2». با معجزات پیامبران، هر انسان آگاهی به تفاوت آشکار این دو پی میبرد
معجزه و کرامت و ارهاص
معجزه همانگونه که در تعریف آن گفته شد، کار خارق العادهاي است که پیامبران آن را انجام میدهند و همراه با تحدي و ادعاي
نبوت است و کرامت، کارهاي خارق العادهاي است که بعضی از بندگان صالح خدا،
-----------------------------------
1)- المغنی فی ابواب التوحید، ج 15 ، ص 270 به بعد. )
2)- رجوع شود به: سدید الدین حمصی، المنقذ من الضلال، ج 1، ص 416 به بعد که مطالب سودمندي دارد. )
صفحه : 300
در «1»، آن را انجام میدهند و همراه با تحدي و ادعا نیست و ارهاص که در لغت به معناي آماده ساختن و محکم کردن است
اصطلاح، وقوع کارهاي خارق العادهاي است که پیش از ادعاي نبوت از سوي پیامبر، انجام میگیرد.
ارهاص معمولًا همزمان با تولد یا کودکی پیامبر اتفاق میافتد و هدف از آن آماده ساختن مردم براي پذیرش ادعاي بعدي اوست.
مثلا حضرت موسی وقتی از مادر متولد شد خداوند به مادر دستور داد که او را روي تختهاي بگذارد و به آب اندازد و او چنین کرد
و خدا موسی را در حمایت فرعون که هزاران کودك را از ترس موسی کشته بود پرورش داد و این براي کسانی که از این کار
آگاهی داشتند ارهاص بود. یا مثلا حضرت عیسی بدون پدر متولد شد و در حالی که هنوز در گهواره بود با زبان فصیحی سخن
گفت یا مثلا پیامبر اسلام در عام الفیل متولد شد و نابودي سپاه ابرهه یک نوع ارهاص بود و ارهاصات دیگري مانند خاموش شدن
آتشکده فارس و سرنگونی بتها و افتادن چهارده کنگره از ایوان کسري و یا خشکیدن دریاچه ساوه که همگی همزمان با ولادت آن
حضرت اتفاق افتاد.
بعضی از متکلمان وقوع ارهاص را انکار میکنند ولی با توجه به این قرآن کریم از وقوع آن براي بعضی از پیامبران خبر داده و یا
«2». در روایات معتبري وقوع ارهاصات مربوط به تولد پیامبر اسلام (ص) آمده است، جایی براي انکار آن وجود ندارد
در مورد کرامت و وقوع آن براي اولیا و صالحان از بندگان خدا میگوییم: کراماتی که از اولیاي خدا سر میزند، در اثر ایمان و
تقوا و مداومت در انجام فرائض و نوافل است که بنده را به مقام قرب الهی میرساند و او را محبوب خدا میکند و چون انسانی به
این مقام رسید چشم و گوش و دست و پاي او کارهاي خدایی میکند. به این حدیث توجه کنید:
-----------------------------------
.« رهص » 1)- لسان العرب، ماده )
. 2)- علامه حلی، کشف المراد، ص 353 )
صفحه : 301
قال رسول الله (ص) انّ الله قال: ... ما تقرب الی عبد بشیء احب الی بما افترضته علیه و انه لیتقرب الی بالنافلۀ حتی احبه فاذا احببته
«1»... کنت سمعه الذي یسمع به و بصره الذي یبصر به و لسانه الذي ینطق به و یده التی یبطش بها
صفحه 196 از 384
پیامبر خدا فرمود: خداوند میفرماید: ... هیچ بندهاي با چیزي بر من نزدیک نشده که محبوبتر از اعمالی باشد که بر او واجب
کردهام و همانا او با مستحبات بر من نزدیک میشود تا آنجا که او را دوست میدارم و چون او را دوست داشته باشم گوش او
میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید و دست او میشوم که با
آن کار انجام میدهد ...
قرآن کریم همانگونه که نمونههایی از معجزات پیامبران را بیان کرده، گوشههایی از کرامات اولیا و کارهاي خارق العاده آنها را نیز
نقل کرده است:
3- داستان اصحاب کهف ( 2- داستان مریم مادر عیسی (آل عمران/ 37 (38 - -1 داستان آصف بن برخیا وزیر سلیمان (نمل/ 40
12 ) همچنین داستانهاي بسیاري از کرامات اولیاي خدا از اصحاب پیامبر (ص) و ائمه طاهرین (ع) نقل شده که از ذکر - (کهف/ 9
«2». آن خودداري میکنیم
آیا معجزه مخصوص پیامبران است!
بسیاري از متکلمان اشاعره و معتزله معتقدند که معجزه مخصوص پیامبران است و کس دیگري نمیتواند آن را بیاورد ولی
دانشمندان شیعه عقیده دارند که امامان معصوم هم میتوانند معجزه داشته باشند.
سید مرتضی میگوید: عقیده اصحاب ما این است که معجزات به دست امامان (ع) هم ظاهر میشود و گاهی ظهور معجزه به دست
آنان لازم میگردد و نیز
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 2، ص 352 و قریب به آن صحیح بخاري، ج 8، ص 189 )
2)- رجوع شود به: بزرگداشت اولیاء خدا تالیف اینجانب، ص 113 به بعد. )
صفحه : 302
ظهور معجزه به دست افراد صالح و بزرگان مؤمنین امکان دارد. مخالفان ما از سایر فرقهها غیر از اصحاب حدیث عقیده دارند که
«1». معجزات تنها به دست پیامبران ظاهر میشود
پیش از آنکه این بحث را توضیح بدهیم به این نکته اشاره میکنیم که در اصطلاح متأخرین از علماي کلام به کارهاي خارق
العادهاي که توسط اولیاي خدا و صالحان واقع میشود، کرامت گفته میشود نه معجزه ولی در کلام متقدمان از جمله در سخن سید
مرتضی به آنها هم معجزه گفته شده است.
به هر حال عقیده شیعه این است که امامان معصوم نیز مانند پیامبران داراي معجزه بودند و ما تصور میکنیم که اختلاف شیعه با
دیگران در این مورد یک اختلاف مبنایی است و آن مربوط به مفهوم امامت میشود. از نظر شیعه امامت منصبی چون نبوت و تالی
تلو آن است و از جانب خدا تفویض میشود و بنابراین همانگونه که نبوت احتیاج به اثبات دارد و یکی از راههاي اثبات آن معجزه
است، امامت نیز به عنوان یک منصب الهی احتیاج به اثبات دارد و خداوند با اجراي معجزه به دست امام راستگویی او را تأیید
میکند. ولی فرقههاي دیگر امامت را چنین معنا نمیکنند و آن را تنها نوعی ریاست بر مسلمانان میدانند نه از جانب خدا بلکه از
سوي مردم به آن شخص واگذار میشود و اگر امامت این باشد، دیگر نیازي به معجزه و اثبات این ادعا وجود ندارد.
براي همین است که قاضی عبد الجبار معتزلی که ظهور معجزه به دست امامان را به شدت نفی میکند، در جایی اظهار میدارد که
اگر شما امام را کسی میدانید که امر دین از او شناخته میشود و براي همین هم معجزه میکند، ما با تو سخنی نداریم و در چنین
«2». شرایطی، داشتن معجزه براي او خوب است ولی بحث ما در خود این صفت است و ما براي امام چنین مقامی قایل نیستیم
صفحه 197 از 384
-----------------------------------
. 1)- سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص 332 )
. 2)- المغنی فی ابواب التوحید، ج 15 ، ص 247 )
صفحه : 303
بنابراین، اختلاف موجود یک اختلاف مبنایی است و به چگونگی تلقی مفهوم امامت بستگی دارد.
سید مرتضی از ابو هاشم جبایی نقل میکند که او گفته است: اگر معجزات زیاد باشد از دلیل بودن بیرون میشود و به صورت یک
پاسخ این سخن روشن است زیرا اگر چنین باشد نباید یک پیغمبر معجزات متعدد و بسیاري داشته باشد «1». کار معمولی در میآید
و از این گذشته معجزهاي که به دست پیامبر یا امام ظاهر میشود، هر کدام دلیل بر صدق دعوي خاص است مانند معجزات متعددي
که به دست پیامبران متعدد ظاهر شود که هر کدام دلیل بر دعوي پیامبر خاصی است و به گفته سید مرتضی، معجزه دلالت بر صدق
ادعاي شخص میکند پس اگر مدعی نبوت باشد دلیل بر نبوت او و اگر مدعی امامت باشد دلیل بر امامت او و اگر مدعی فضل و
«2». صلاح باشد دلیل بر وجود این حالت در او میشود
خواجه نصیر طوسی و علامه حلی با ظهور کارهاي خارق العاده بر مریم و آصف برخیا و علی بن ابی طالب و ائمه (ع) و اصحاب
آنها استدلال کردهاند که معجزه در انحصار پیامبران نیست و بر ائمه و صالحان نیز ظاهر میشود ولی نام آن را کرامت
«3». میگذارند
بعضی از معجزات پیامبران
در قرآن کریم معجزات بسیاري را بر پیامبران و چندین معجزه و یا کرامت را بر غیر پیامبران مانند مریم و وزیر سلیمان و اصحاب
کهف اثبات میکند. اینک در این بخش به بعضی از معجزات پیامبران اشاره میکنیم:
-1 حضرت موسی (ع): راجع به این پیامبر بزرگ معجزات متعدد و فراوانی در قرآن کریم آمده است از جمله جریان عصا و ید
بیضا که در چندین آیه ذکر شده
-----------------------------------
[.....] ،333 - 1)- الذخیره فی علم الکلام، ص 334 )
. 2)- همان، ص 332 )
. 3)- کشف المراد، ص 351 )
صفحه : 304
است به عنوان نمونه به این آیات توجه فرمایید:
قالَ إِن کُنتَ جِئتَ بِآیَۀٍ فَأت بِها إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ. فَأَلقی عَصاه فَإِذا هِیَ ثُعبان مُبِین.ٌ وَ نَزَعَ یَدَه فَإِذا هِیَ بَیضاءُ لِلنّاظِرِینَ (اعراف/
106 ) (فرعون به موسی) گفت: اگر نشانهاي آوردهاي پس آن را بیاور اگر از راستگویان هستی. پس موسی عصاي خود را -108
انداخت ناگهان به صورت اژدهایی آشکار در آمد.
و دستش را (از بغلش) بیرون آورد. ناگهان سفید و درخشان در نظر بینندگان پدیدار شد.
-2 حضرت عیسی (ع): در مورد این پیامبر بزرگوار هم معجزات فراوانی در قرآن کریم ذکر شده و حتی تولد او به صورت معجزه
بوده است. از جمله معجزات مهم آن حضرت مواردي است که در این آیه کریمه آمده است:
إِذ قالَ اللّه یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ اذکُر نِعمَتِی عَلَیکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذ أَیَّدتُکَ بِرُوح القُدُس تُکَلِّم النّاسَ فِی المَهدِ وَ کَهلًا وَ إِذ عَلَّمتُکَ
صفحه 198 از 384
الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ إِذ تَخلُق مِنَ الطِّین کَهَیئَۀِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخ فِیها فَتَکُون طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئ الَأکمَهَ وَ الَأبرَصَ
بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِج المَوتی بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفت بَنِی إِسرائِیلَ عَنکَ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِینٌ
(مائده/ 110 ) هنگامی که خداوند گفت: اي عیسی پسر مریم نعمت مرا بر خود و مادرت به یادآور آنگاه که تو را با روح القدس
یاري میکردم در گهواره و بزرگی با مردم سخن میگفتی و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل یاد دارم و آنگاه که
از گِل با اجازه من مانند شکل پرندگان میساختی پس در آن میدمیدي پس با اجازه من پرندگان میشدند و کور و پیس را با
اجازه من بهبود میدادي و آنگاه که مردگان را با اجازه من بیرون میآوردي و آنگاه که بنی اسرائیل را از تو باز داشتم وقتی که با
نشانههاي روشن به سوي آنها آمدي و کسانی از آنها که کافر شدند، گفتند: این، جز یک سحر آشکار نیست.
-3 حضرت محمّد (ص): از جمله معجزاتی که براي پیامبر اسلام در قرآن آمده،
صفحه : 305
میتوان از معراج و شق القمر و امداد فرشتگان در جنگ بدر و از همه مهمتر خود قرآن را نام برد. درباره اعجاز قرآن و این دیگران
قدرت آوردن نظیر آن را ندارند، میخوانیم:
وَ إِن کُنتُم فِی رَیب مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ. فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن
23 ) و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک - تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِینَ (بقره/ 24
دارید، پس سورهاي همانند آن را بیاورید و گواهان خود را جز خدا بخوانید اگر راستگو هستید. پس اگر این کار را انجام ندادید و
هرگز هم انجام نخواهید داد، پس بترسید از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگ است که براي کافران آماده شده است.
این آیات و نظایر آنها که بسیار است، به روشنی دلالت میکند که پیامبران الهی و حتی بعضی از اولیاء خدا کارهاي خارق
العادهاي انجام میدادند ولی متأسفانه بعضی از نویسندگان به خصوص در مصر مانند عبده و رشید رضا و طنطاوي و فرید وجدي،
سعی کردهاند که این معجزات روشن را تفسیر مادي کنند و احتمالا این کار براي جلب و جذب روشنفکران و طرفداران علوم مادي
صورت گرفته است و به نظر ما شیوه بسیار خطرناك و ناروایی است و کسی حق ندارد آیات روشن قرآن را براي هر هدفی که
باشد، تفسیر به رأي کند و آنچه را که آیه به وضوح به آن دلالت دارد و در طی قرنها، همه مسلمانان آن را به همان صورت
فهمیدهاند، توجیه دیگري کند و سلیقه و میل شخصی خود را به آیات قرآنی تحمیل نماید.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 111 الی 115
اشاره
وَ إِذ أَوحَیت إِلَی الحَوارِیِّینَ أَن آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنّا وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُونَ ( 111 ) إِذ قالَ الحَوارِیُّونَ یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ هَل
یَستَطِیع رَبُّکَ أَن یُنَزِّلَ عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ ( 112 ) قالُوا نُرِیدُ أَن نَأکُلَ مِنها وَ تَطمَئِن قُلُوبُنا وَ نَعلَمَ أَن قَد
صَ دَقتَنا وَ نَکُونَ عَلَیها مِنَ الشّاهِدِینَ ( 113 ) قالَ عِیسَ ی ابن مَریَمَ اللّهُم رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُون لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ
آیَۀً مِنکَ وَ ارزُقنا وَ أَنتَ خَیرُ الرّازِقِینَ ( 114 ) قالَ اللّه إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه عَذاباً لا أُعَذِّبُه أَحَداً مِنَ
( العالَمِینَ ( 115
صفحه : 306
و هنگامی که به حواریون پیغام دادم که به من و به پیامبر من ایمان بیاورید گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما تسلیم شوندگان
( هستیم ( 111
صفحه 199 از 384
هنگامی که حواریون گفتند: اي عیسی بن مریم آیا پروردگار تو میتواند براي ما سفره غذایی از آسمان فرود آورد!
( گفت: از خدا پروا کنید اگر با ایمان هستید ( 112
( گفتند: میخواهیم از آن بخوریم و دلهایمان آرام بگیرد و هم بدانیم که تو به ما راست گفتهاي و گواهان آن باشیم ( 113
عیسی بن مریم گفت: خدایا پروردگارا سفره غذایی از آسمان بر ما فرودآور تا عیدي براي اول و آخر ما و هم نشانهاي از تو باشد و
( ما را روزي بده که تو بهترین روزي دهندگان هستی ( 114
خدا گفت: همانا من آن را بر شما فرود میآورم پس هر کس از شما از این پس کافر شود، او را عذابی خواهم کرد که هیچ یک
( از جهانیان را این چنین عذاب نکردهام ( 115
نکات ادبی
از وحی به معناي القاي مطلب به نفس کسی به صورت مخفیانه و آن اقسامی دارد گاهی به نحو الهام و اشراق است و « اوحیت » -1
گاهی به نحو رساندن مستقیم پیام به وسیله فرشته وحی است و گاهی به عنوان پیامهاي غریزي است که به حیوانات القا میشود
مانند وحی به زنبور عسل.
حار » به آرد سفید و مغز گندم گفته میشود. از « حُوّاري » جمع حواري به معناي دوست صمیمی و خالص انسان. و « حواریین » -2
به معناي رسیدن به خلوص و صفا. درباره این کلمه در تفسیر آیه 52 از سوره آل عمران نیز توضیحاتی « یحور
صفحه : 307
دادیم.
به معناي احسان و اطعام کردن و به معناي حرکت دادن هم آمده « ماد یمید میداً » سفره یا طبقی که در آن غذا باشد. از « مائده » -3
است.
خدایا. در اصل یا الله بود حرف ندا حذف شد و به جاي آن میمی به آخر کلمه افزوده گردید (درباره این کلمه در تفسیر « اللهم » -4
آیه 26 از سوره آل عمران توضیحات بیشتري دادیم).
روز معینی که در آن شادي میکنند و همه ساله آن روز تکرار میشود. از عود به معناي بازگشت. چون روز عید هر سال « عید » -5
بازمیگردد.
میباشد. « لنا » بدل از « لاولنا و آخرنا » صفت براي مائده و « تکون لنا » -6
مبنی بر ضم به خاطر حذف مضاف واصل آن بعد ذلک میباشد. قبل و بعد از اسماء دائم الاضافه هستند ولی گاهی « بعدُ » -7
مضاف الیه آنها حذف و مبنی بر ضمه میشوند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 111 ) وَ إِذ أَوحَیت إِلَی الحَوارِیِّینَ ... حواریون دوازده نفر از اصحاب و یاران خاص حضرت عیسی بودند که همواره در خدمت
آن حضرت قرار داشتند و آنها مبلّغ پیام مسیح بودند. خداوند در این آیه میفرماید که من به حواریون وحی کردم که به من و
پیامبر من که همان مسیح است ایمان بیاورید آنها گفتند ایمان آوردیم و خدایا شاهد باش که در مقابل تو و پیامبر تو تسلیم هستیم.
طبق این آیه حواریون علاوه بر ایمان به مسیح به مقام تسلیم هم رسیده بودند که مقامی بالاست و هر کسی نمیتواند به این مقام
برسد و در برابر حق هیچ گونه چون و چرایی نکند و سرسپرده حق باشد. خداوند دین کسانی را که به مقام تسلیم در برابر خدا
برسند دین برتر میداند:
صفحه 200 از 384
( وَ مَن أَحسَن دِیناً مِمَّن أَسلَمَ وَجهَه لِلّه وَ هُوَ مُحسِن (نساء/ 125
صفحه : 308
و چه کسی از نظر دین نیکوتر از کسی است که روي خود را به خدا تسلیم کند در حالی که او نیکوکار است.
مطلبی که در آیه مورد بحث باید به آن توجه کرد این است که در این آیه به حواریون نسبت وحی میدهد و این به آنان وحی
شده است. بدون شک آنها پیامبر نبودند تا به آنها وحی شود پس منظور از وحی در اینجا چیست! باید دانست که وحی در قرآن
همانگونه که در وحی به پیامبران استعمال شده، در الهام و اشراق هم استعمال شده و به هر نوع مطلبی که به ذهن انسان القاء شود
وحی گفته میشود و حتی به درك غریزي حیوانات هم وحی اطلاق شده است:
وَ أَوحی رَبُّکَ إِلَی النَّحل (نحل/ 68 ) و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد.
وَ أَوحَینا إِلی أُم مُوسی أَن أَرضِعِیه (قصص/ 7) و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده ...
بنابراین، وحی فقط مخصوص پیامبران نیست و به هر نوع الهام و القاي مطلب از سوي خدا به ذهن افراد معمولی نیز وحی گفته
میشود و در اینجا نیز خداوند اظهار میدارد که به حواریون مسیح این مطلب را القا کردیم که به خدا و مسیح ایمان بیاورند و آنها
در برابر این نداي درونی پاسخ مثبت دادند و ایمان آوردند و تسلیم شدند.
البته چنین پیامهاي الهی براي هر شخصی ممکن است القا شود و گاهی انسان در درون خود چیزهایی را درك میکند و او از
گفته میشود و در مقابل آن « خاطر » درون به سوي خیر رانده میشود این همان القائاتی که در اصطلاح دانشمندان علم کلام به آن
وسوسه است که از سوي شیطان القا میشود. وقتی کسی ضمیر پاکی دارد و روح و جان خود را با گناه آلوده نکرده است او
همواره در معرض دریافت پیامهاي الهی است که به او الهام شود. حواریون نیز این آمادگی را داشتهاند که از سوي خداوند به آنها
پیامی ارسال گردد و آنها با درك آن پیام به مقام ایمان و تسلیم برسند.
صفحه : 309
115 ) إِذ قالَ الحَ وارِیُّونَ یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ ... با وجود ایمان و تسلیم که در حواریون عیسی بود، آنان گاهی - آیات ( 112
درخواستهایی از حضرت مسیح میکردند که شاید چندان مطلوب نبود ولی هدف آنها رسیدن به اطمینان خاطر و نیل به درجه
بالاي ایمان بود همانگونه که حضرت ابراهیم از خدا خواست که زنده شدن مردگان را به او نشان بدهد و چون از سوي خدا سؤال
شد که آیا ایمان نیاوردهاي، گفت: بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن قَلبِی (بقره/ 260 ) آري ایمان آوردهام ولی میخواهم که قلبم اطمینان حاصل
کند. چنین درخواستهایی براي رسیدن به مقام شهود و اطمینان و آرامش نفس است و منافاتی با ایمان ندارد.
یکی از درخواستهاي حواریون مسیح این بود که از او خواستند که خداوند به آنها سفرهاي پر از غذا از آسمان بفرستد؟ و عبارت
آنها چنین بود: اي عیسی آیا پروردگار تو میتواند مائدهاي (مائده سفره پر از غذا) از آسمان براي ما بفرستد! البته آنها در قدرت
عام خداوند شک نداشتند و میدانستند که خدا بر همه چیز قادر است و این گفتند: آیا خدا میتواند چنین کند، هدفشان این بود
که آیا این درخواست ما منطقی است یا نه و میتوان چنین درخواستی را از خدا کرد یا نه. مانند این به یک نفر ثروتمند بگویی آیا
میتوانی به فلان فقیر کمک کنی. منظور این نیست که آیا قدرت آن را داري یا نه چون معلوم است که چنین قدرتی را دارد بلکه
منظور این است که آیا شرایط براي کمک به آن فقیر آماده است یا نه.
درخواست حواریون نه از آن جهت که تشکیک در قدرت خداست بلکه از آن لحاظ که درخواست معجزه ابتدایی آنهم از کسانی
که ایمان به پیامبر دارند، کار شایستهاي نبود، مورد اعتراض حضرت عیسی قرار گرفت و به حواریون گفت: از خدا بترسید اگر
ایمان دارید یعنی اگر ایمان دارید دیگر نیازي به معجزه جدید نیست و این نوعی فضولی در کار خدا و درخواست به هم زدن
قوانین طبیعت است که کار ناپسندي است و این درخواستها نوعی بهانه جویی در برابر حق است از آن نوع که بنی اسرائیل در برابر
صفحه 201 از 384
موسی داشتند.
صفحه : 310
حواریون در پاسخ عیسی مشخص کردند که آنها قصد بهانه جویی و عناد ندارند بلکه هدف آنها از این درخواست چند چیز است:
یکی این گرسنهاند میخواهند غذا بخورند دیگر این میخواهند به اطمینان قلبی نایل شوند و ایمانشان به خدا به مرحله بالاي یقین
برسد و دیگر این به صدق دعوت مسیح و این براستی او از جانب خدا آمده، یقین حاصل کنند و دیگر این پس از نزول مائده همه
جا بر آن شهادت دهند و این معجزه را پیش همه مردم نقل کنند. اینها هدفهاي مشروع و قابل قبولی بود و غیر از خوردن که یک
هدف مادي و در عین حال مشروعی بود، بقیه هدفها جنبه معنوي داشت و از نوع آن هدفی بود که حضرت ابراهیم در جریان زنده
شدن مردگان داشت که اشاره کردیم.
عیسی که به هدفهاي مشروع حواریون آگاهی یافت، روي به سوي خداوند کرد و گفت خدایا پرودگارا؟ مائدهاي از آسمان براي
ما نازل کن تا عیدي براي اوّل و آخر ما و نیز نشانهاي از تو باشد. خدایا ما را روزي بده که تو بهترین روزي دهندگان هستی؟
منظور عیسی این بود که اگر خدا روزي از آسمان مائده بفرستد، آن روز را براي همیشه روز عید اعلام کند و آن روز، هم براي
حاضران و هم براي آیندگان عید باشد و دیگر این این کار معجزه دیگري از معجزات خداوند باشد.
یعنی بهترین روزي دهندگان اطلاق شده و این « خیر الرازقین » در اینجا این نکته را تذکر بدهیم که در سخن عیسی به خداوند
را به غیر خدا هم اطلاق کرد و هر کسی به انسان خوراك و روزي بدهد مانند پدر و مادر، آنها « رازق » میرساند که میتوان صفت
را هم میتوان رازق دانست ولی البته خداوند بهترین روزي دهندگان است.
در پاسخ عیسی از جانب خداوند چنین پیام رسید که من آن مائده را نازل خواهم کرد. ولی باید بدانید که پس از نزول مائده هر
کس از شما حواریون کافر شود، چنان عذابی به او خواهم کرد که هیچ کس را از جهانیان این چنین عذاب نکردهام. این بالاترین
تهدید است و البته منظور از جهانیان، مردم آن عصر بوده و
صفحه : 311
شامل عصرهاي دیگري نمیشود.
از این آیه روشن میشود که خداوند درخواست عیسی را اجابت نمود و از آسمان مائده یا همان سفره غذا را براي آنان فرستاد ولی
آیا آن غذا چه بود، در آیه شریفه ذکري از آن به میان نیامده ولی در روایات نقل شده که آن غذا نان و گوشت و یا ماهی و یا
میوه بهشتی و یا غذاي مخصوصی بود که نه از نوع غذاي دنیا بود و نه از نوع غذاي آخرت و مائده در روز یکشنبه نازل شد وقتی
آن غذا نازل گردید، همه از آن خوردند و فقیر و غنی از آن استفاده کردند و هر چه میخوردند تمام نمیشد. گروهی از آنان در
اثر خودخواهی، گروهی دیگر را از خوردن آن منع کردند وقتی چنین شد مائده دوباره به آسمان برگشت و اینان که پس از نزول
مائده و خوردن از آن کافر شدند. به صورت خوك مسخ شدند و پس از سه روز مردند.
براي پیروان موسی است که در آیات دیگر آمده است. « من و سلوي » نزول مائده از آسمان براي پیروان عیسی، قابل مقایسه با نزول
15 جریانی را نقل میکند که طی آن حضرت مسیح از طریق اعجاز نان و - مطلب دیگر این در انجیل یوحنا باب ششم جملات 1
ماهی به شاگردانش داد و آنها هر چه میخوردند تمام نمیشد. شاید این جریان اشاره به نزول مائده باشد هر چند که در تفصیل
قضیه، تفاوتهایی با آن دارد و چون میدانیم که انجیل کنونی تحریف شده است، چنین تفاوتهایی به اصالت آنچه در قرآن آمده
لطمه نمیزند.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 116 الی 118
صفحه 202 از 384
اشاره
وَ إِذ قالَ اللّه یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ أَ أَنتَ قُلتَ لِلنّاس اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین مِن دُونِ اللّه قالَ سُبحانَکَ ما یَکُون لِی أَن أَقُولَ ما لَیسَ لِی
بِحَقٍّ إِن کُنت قُلتُه فَقَد عَلِمتَه تَعلَم ما فِی نَفسِی وَ لا أَعلَم ما فِی نَفسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلّام الغُیُوب ( 116 ) ما قُلت لَهُم إِلاّ ما أَمَرتَنِی بِه أَنِ
( اعبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُم وَ کُنت عَلَیهِم شَ هِیداً ما دُمت فِیهِم فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِم وَ أَنتَ عَلی کُل شَیءٍ شَ هِیدٌ ( 117
( إِن تُعَذِّبهُم فَإِنَّهُم عِبادُكَ وَ إِن تَغفِر لَهُم فَإِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیم ( 118
صفحه : 312
و هنگامی که خداوند گفت: اي عیسی بن مریم آیا تو به مردم گفتی که غیر از خدا من و مادرم را دو معبود برگیرید! گفت: منزهی
تو؟ بر من نمیسزد آنچه را که شایسته من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم تو میدانستی تو آنچه را که در ذات من است
( میدانی ولی من آنچه را که در ذات توست نمیدانم همانا تو داننده نهانها هستی ( 116
من به آنها نگفتهام جز آنچه را که دستور داده بودي و این خدا را که پروردگار من و شماست پرستش کنید و تا وقتی که میان آنها
( بودم، بر آنها گواه بودم و چون مرا برگرفتی خود تو مراقب آنها بودي و تو بر هر چیزي گواهی ( 117
( اگر آنها را عذاب کنی، آنها بندگان تو هستند و اگر آنها را بیامرزي، پس تو همان تواناي فرزانه هستی ( 118
نکات ادبی
غیر از، جز، علاوه بر. کلمه دون در لغت به معناي پایین است و وقتی به چیزي اضافه میشود به معناي آن است که « دون » -1
پایینتر از آن، چیز دیگري را به حساب آورند و مضاف الیه دون استثناء نمیشود بلکه اشیاء دیگر به آن افزوده میگردد.
بنابراین منظور این نیست که آنها خدا را معبود نمیدانستند بلکه منظور این است که علاوه بر خدا مسیح و مادر ش را هم پرستش
میکردند.
این واژه را پیش از این توضیح دادیم. « اسبح سبحانک » منزهی تو. به معناي « سبحانک » -2
فاعل آن است و میتوان ناقصه « ان اقول » متعلق به آن و « لی » میتوان کان را در اینجا تامّه گرفت که در این صورت « ما یکون » -3
اسم آن میشود. « ان اقول » خبر آن و « لی » گرفت که در این صورت
ذات تو. توجه کنیم که نفس در نسبت به خدا به معناي ذات است و در نسبت به بندگان یا همان ذات و یا روح و « نفسک » -4
روان است.
صفحه : 313
است. « ما امرتنی » بدل از « ان اعبد اللّه » -5
مرا بر گرفتی. اشاره به بالا رفتن عیسی به آسمانهاست و این واژه معناي عامّی دارد و شامل مرگ هم میشود چون « توفّیتنی » -6
خدا موقع مرگ روح انسان را برمیگیرد ولی این کلمه الزاماً به معناي مرگ نیست.
مواظب، مراقب، نگهدارنده. از رقب به معناي حفظ است. « رقیب » -7
تفسیر و توضیح
118 ) وَ إِذ قالَ اللّه یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ أَ أَنتَ قُلتَ ... گفتگویی است میان خدا و عیسی که در روز قیامت انجام خواهد - آیات ( 116
گرفت و این آیه به صورتی است که گویا این گفتگو در گذشته انجام گرفته، از آن جهت است که قرآن کریم وقوع قیامت را
صفحه 203 از 384
حتمی میداند بدان حدّ که گویا قیامت واقع شده است و لذا در آیات بسیاري وقتی راجع به قیامت سخن میگوید از فعلهاي
ماضی که دلالت برگذشته دارد استفاده میکند.
در این گفتگو، خداوند به عیسی میفرماید: اي عیسی آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را علاوه بر خدا دو معبود برگیرید یعنی
آنها را پرستش کنید! عیسی در پاسخ، به شرحی که خواهد آمد آن را انکار میکند.
خدا خود بهتر میداند که عیسی چنین نگفته است و این پرسش و پاسخ براي آن است که حجت بر آن گروه از مسیحیان که عیسی
و مادرش را پرستش میکردند تمام شود. چون آنها با این انگیزه که پرستش عیسی و مریم از دین عیسی است، دست به چنین
کاري میزدند و به هر حال آن را به مسیح نسبت میدادند ولی با این پرسش و پاسخ روشن میکند که عیسی چنین مطلبی را به
آنان نگفته است.
مطلب دیگر این در اینجا صحبت از معبود قرار دادن مریم شده است و این در حالی است که گفته میشود هیچ فرقهاي از مسیحیان
مریم را خدا نمیدانند. میگوییم اگر هم مسیحیان مریم را به زبان خدا ندانند در عمل نوعی او را تقدیس
صفحه : 314
میکنند که صورت عبادت به خود میگیرد گویا که مریم را عبادت میکنند. آنها در کلیساها در برابر تمثال مریم که فرزند خود را
در آغوش گرفته کرنش میکنند و سر تعظیم فرود میآورند و زانو به زمین میزنند و این خود نوعی عبادت است.
وقتی خداوند از عیسی میپرسد که آیا تو به مردم گفتهاي که علاوه بر خدا من و مادرم را به خدایی برگیرید، عیسی در پاسخ
میگوید: خدایا تو منزهی؟ مرا نشاید آنچه را که شایسته من نیست بگویم. اگر چنین مطلبی را گفته بودم تو خود میدانستی چون
تو آنچه را که در ذات من است میدانی و من آنچه را که در ذات توست نمیدانم تو داننده غیبها هستی. بدینگونه عیسی با رعایت
ادب و خضوع بندگی مطلب را انکار میکند آنهم به صورتی که ریشه آن را میزند. او نمیگوید که نه من نگفتهام بلکه مطلبی را
میگوید که زمینه این سخن را از بین میبرد و این چنین سخنی شایسته من نیست و این اگر من این سخن را میگفتم تو میدانستی
و اشاره میکند به این هیچ سخنی از علم خدا پنهان نیست و او نه تنها سخنان گفته شده را میداند بلکه آنچه را که در نفس آدمی
است و بر ذهن او خطور میکند نیز میداند و او علّام الغیوب است و از تمام نهانها و غیبها آگاه است.
مسیح تا اینجا درباره سخنی که نگفته است، صحبت میکند و از اینجا به بعد سخنی را که گفته است مطرح میسازد و میگوید من
به مردم جز آنچه را که تو امر کرده بودي چیزي نگفتهام من به آنها گفتهام که خدا را عبادت کنید که او پروردگار من و شماست
و من تا زنده بودم گواه بر اعمال آنها بودم. گویا مسیح و هر پیامبر دیگري دو وظیفه دارد یکی رساندن پیام خدا به مردم و دیگري
گواه بودن بر اعمال امت.
مسیح اظهار میدارد که من هر دو وظیفه را انجام دادم و چون مرا از میان امت برگرفتی، تو خود ناظر و شاهد و مراقب آنها بودي و
تو بر هر چیزي شاهد هستی.
توجه کنیم که شاهد بودن خداوند بر اعمال مردم هم در حال حیات پیامبر و هم بعد از او میباشد و این عیسی میگوید پس از من
تو شاهد بودي، به این معنا نیست که در زمان حضور من تو شاهد نبودي بلکه منظور این است که پس از من تو به تنهایی
صفحه : 315
شاهد بودي و البته این تا وقتی بود که پیامبري مبعوث نشده بود و چون پیامبر دیگري مبعوث شد او هم شاهد اعمال مردم شد.
باید دانست که این شهادت و گواهی که در این آیه آمده به معناي حضور در میان امت و مراقبت بر اعمال آنهاست و مسلم است
که این نوع شهادت تا وقتی است که پیامبر زنده باشد و در میان قوم خود باشد و با مرگ یا غیبت پیامبر، دیگر شهادتی در بین
نخواهد بود ولی پیامبران یک نوع دیگر از شهادت بر امت دارند که آن با مرگشان از بین نمیرود و حتی در قیامت هم شاهد امت
صفحه 204 از 384
خود خواهند بود و پیامبر اسلام هم علاوه بر امت خود، شاهد پیامبران دیگر هم خواهد بود. منظور از این نوع شهادت، نمونه بودن و
الگو بودن است و این اعمال مردم با عمل او سنجیده میشود و او میزان اعمال است و این نوع شهادت همان است که در چندین
آیه از قرآن آمده و مربوط به زمان حیات پیامبران نیست:
فَکَیفَ إِذا جِئنا مِن کُل أُمَّۀٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (نساء/ 41 ) پس چگونه است وقتی که از هر امتی شاهدي میآوریم
و تو را بر اینها شاهد میآوریم.
در آیات مورد بحث، حضرت عیسی خطاب به خداوند اضافه میکند که اگر آنها را که این چنین از مسیر توحید منحرف شدهاند،
عذاب کنی، آنها بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشی و بیامرزي، توانا و حکیم تو هستی و تو به همه چیز قدرت داري.
لحن سخن عیسی دلالت بر آن دارد که او خواهان عفو و مغفرت خداوند است و با گفتن این آنها بندگان تو هستند، درصدد جلب
محبت و رحمت خدا بر آنهاست و میتوان این جمله را نوعی شفاعت دانست که پیامبران در قیامت به عمل خواهند آورد. مطلبی
که میماند این است که چگونه عیسی از آمرزش این افراد سخن میگوید در حالی که آنها مشرك بودند و خدا گناه شرك را
نمیبخشد و شفاعت بر مشرکان روا نیست.
پاسخ این است که این شرك که در میان نصاري بوده، شرك اصطلاحی از آن نوع
صفحه : 316
که بت پرستان داشتند نبود و لذا از نظر قرآن و فقه اسلامی نصاري با وجود تقدیس عیسی و مریم مشرك به حساب نمیآیند و
احکام مشرك را ندارند و با آنها معامله موحّ د میشود. چون آنها به خدایی خدا عقیده دارند و عبادت آنها بر مسیح و مریم تنها
یک نوع تقدیس است که البته کار باطلی است و عبادت مخصوص خداست. به عبارت دیگر آنها نه در توحید ذات بلکه در توحید
عبادت منحرف شدهاند و این انحراف با این بسیار ناپسند است، آنها را به مرحله شرك اصطلاحی نمیرساند.
[ [سورة المائدة ( 5): الآیات 119 الی 120
اشاره
قالَ اللّه هذا یَوم یَنفَع الصّادِقِینَ صِدقُهُم لَهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِ یَ اللّه عَنهُم وَ رَضُوا عَنه ذلِکَ الفَوزُ
( العَظِیم ( 119 ) لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما فِیهِن وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 120
خداوند گفت: این روزي است که راستگویان را راستگویی آنها سود میدهد. براي آنها باغهاي بهشتی است که از زیر آنها نهرها
( جاري است، جاودانه در آن خواهند بود خدا از آنها خوشنود و آنها از خدا خوشنود هستند این رستگاري بزرگی است ( 119
( براي خداست پادشاهی آسمانها و زمین و هر چه در آنهاست و او بر هر چیزي تواناست ( 120
تفسیر و توضیح
120 ) قالَ اللّه هذا یَوم یَنفَع الصّادِقِینَ صِدقُهُم ... پس از گفتگویی که خداوند در روز قیامت با حضرت عیسی میکند - آیات ( 119
که در آیات پیش گذشت، در تایید راستگویی عیسی و تصدیق اظهارت او میفرماید: این روز یعنی روز قیامت روزي است که
راستگویان را راستگویی آنها سود میدهد. بدینگونه در میان صفات حسنه و اخلاق حمیده از راستگویی به عنوان صفتی که در
قیامت به کار میآید و انسان را نجات میدهد، یاد میکند و این نشان دهنده ارزش و اهمیت صفت راستگویی و صدق است و
براستی هم راستگویی انسان را از بسیاري از گناهان حفظ میکند و به
صفحه 205 از 384
صفحه : 317
طوري که در روایات آمده، راستگویی اگر با درستی در عمل هم همراه شود، مهمترین نشانه شخصیت انسان است.
در این آیه خداوند به راستگویان وعدههاي بزرگی میدهد یکی این به آنها باغهایی در بهشت داده خواهد شد و آنها در آنجا
جاودانه خواهند بود که جاودانگی در نعمت خود نعمت بزرگی است و از همه مهمتر این آنها به مقام رضایت و خوشنودي الهی
خواهند رسید و خدا از آنها راضی خواهد بود و طبعاً آنها هم از خدا راضی خواهند بود و خوشنودي متقابل میان خدا و انسان
بالاترین نعمت و بزرگترین رستگاري براي یک انسان است.
در آیه بعدي که آخرین آیه این سوره است سلطنت و حکومت مطلقه و قدرت عام و گسترده خدا را خاطر نشان میسازد و این
سلطنت و پادشاهی آسمانها و زمین و هر چه در آنهاست، از آنِ خداوند است و او بر هر چیزي توانایی دارد.
چند روایت
«1». -1 عن علی (ع) قال: الصدق ینجیک و ان خفته و الکذب یردیک و ان امنته
امیر المؤمنین فرمود: راستگویی تو را نجات میدهد اگر چه از آن بترسی و دروغگویی تو را هلاك میکند اگر چه به آن اطمینان
داشته باشی.
«2». -2 قال الباقر (ع): تزیّن لله بالصدق فی الاعمال
امام باقر فرمود: خود را در مقابل خدا با راستی در اعمال زینت بده.
-3 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: لا تنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شیئی اعتاده فلو ترکه استوحش بذلک و لکن
«3». انظروا الی صدق حدیثه و اداء امانته
امام صادق (ع) فرمود: به طولانی بودن رکوع و سجود شخص نگاه نکنید چون این چیزي است که به آن عادت کرده و اگر ترك
کند به وحشت میافتد بلکه به
-----------------------------------
1)- غرر الحکم. )
. 2)- بحار الانوار، ج 78 ، ص 164 )
. 3)- وسائل الشیعه، ج 13 ، ص 215 )
صفحه : 318
راستگویی و امانت داري او نگاه کنید.
«1». -4 قال الصادق (ع): اوصیک بتقوي اللّه و صدق الحدیث و حسن الصحابۀ لمن صحبک
امام صادق فرمود: تو را به تقواي خدا و راستگویی و حسن معاشرت براي کسی که با تو مصاحبت کرد، وصیت میکنم.
«2». قال الباقر (ع) ان الرجل لیصدق حتی یکتبه اللّه صدیقا
امام باقر فرمود: همانا مرد راست میگوید تا جایی که خداوند او را صدّیق مینویسد.
1376 مطابق با 18 رمضان 1418 به پایان رسید. در ادامه /10 / خداي را سپاسگزارم که تفسیر سوره مبارکه مائده در روز شنبه 27
این تفسیر چشم امیدم به خداست و از او مدد میخواهم.
-----------------------------------
. 1)- همان، ج 4، ص 1091 )
صفحه 206 از 384
. 2)- کافی، ج 4، ص 105 )
صفحه :