گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سورة الأنعام ( 6): الآیات 1 الی 3



اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
الحَمدُ لِلّه الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمات وَ النُّورَ ثُم الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم یَعدِلُونَ ( 1) هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن طِین ثُمَّ
( قَضی أَجَلًا وَ أَجَل مُسَ  می عِندَه ثُم أَنتُم تَمتَرُونَ ( 2) وَ هُوَ اللّه فِی السَّماوات وَ فِی الَأرض یَعلَم سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَم ما تَکسِبُونَ ( 3
صفحه : 324
به نام خداوند بخشاینده بخشایگر.
ستایش خداوند را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایی را پدید آورد ولی کافران براي پروردگار خود دیگران را
( برابر قرار میدهند ( 1
اوست آنکه شما را از گِلی آفرید سپس مدتی را قرار داد و مدت معین نزد اوست آنگاه شما شک میکنید ( 2) و اوست که در
صفحه 209 از 384
( آسمانها و زمین خداوند است، نهان و آشکار شما را میداند و آنچه را که به دست میآورید میداند. ( 3
نکات ادبی
سپاس و ستایش، تعریف از زیباییها. درباره این واژه در تفسیر آیه اول از سوره حمد مطالبی را گفتیم. « الحمد » -1
است تمام شده و اگر از « ظلمات » در اینجا فعل تام و به معناي پدید آوردن است و از این رو با یک مفعول که همان « جعل » -2
افعال ناقصه بود علاوه بر فاعل، دو مفعول هم میخواست.
از عدل به معناي برابر. منظور این است که کافران، غیر خدا را برابر و مساوي با او قرار میدهند. « یعدلون » -3
در اینجا به معناي جعل است و در موارد دیگر معانی دیگري دارد مانند حکم کرد، داوري کرد، به پایان برد، معین « قضی » -4
نمود.
نامیده میشود همانگونه که در آیه مربوط به دین و بدهکاري، به مدت « اجل مسمّی » مدت. اگر این مدت معین باشد « اجل » 5
معین، اجل مسمّی اطلاق شده است.
به معناي شک و تردید. « مریه » شک میکنید. از « تمترون » -6
خبر بعد از خبر است و در اینجا اللّه هر چند که عَلَم است ولی به « فی السموات » هو مبتداست و اللّه خبر آن است و «... هُو اللّه » -7
معناي لغوي آن که همان معبود بودن است توجه شود. براي این جمله ترکیبهاي دیگري هم گفته شده است.
صفحه : 325
تفسیر و توضیح
با حمد و سپاس و ستایش «1» آیه ( 1) بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ الحَمدُ لِلّه الَّذِي خَلَقَ السَّماوات ... این سوره مانند چهار سوره دیگر
خداوند شروع میشود و چندین نمونه از مظاهر قدرت و علم خداوند را تذکر میدهد از جمله این خداوند آسمانها و زمین را
آفرید و نیز تاریکیها و نور را پدید آورد اما با این وجود، کافران براي خدا شریک قرار میدهند و موجودات دیگر را در برابر او
پرستش میکنند.
این میفرماید خداوند ظلمت را هم پدید آورد، معلوم میشود که ظلمت هم قابل جعل است البته ظلمت یک امر عدمی است ولی
است و به نوعی بهرهاي از وجود دارد هر چند که در عالم تصور باشد. یعنی این « عدم ملکه » از قبیل عدم مطلق نیست بلکه از قبیل
ظلمت عدم صرف نیست بلکه نبودن نور است و همین قید نور آن را در عالم تصور قابل جعل میکند و این مانند آیهاي است که
مرگ را قابل آفرینش و جعل میداند:
الَّذِي خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم (ملک/ 2) خدا کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را امتحان کند.
می بینید مرگ که همان عدم حیات است متعلق خلقت قرار میگیرد و علت آن همان است که گفتیم. دیگر این ما ظلمت را حسّ
میکنیم و در وجود ما حضوري مشخص دارد و هر چیزي که چنین باشد قابل جعل است اگر چه از نظر فلسفی عدم باشد. و این
ظلمات را به صورت جمع آورده شاید براي آن باشد که تاریکیها اقسامی دارد گاهی تاریکی مطلق است و گاهی تاریکی نسبی
است و تاریکی نسبی هم افراد زیادي دارد ولی نور، حقیقت واحدهاي است هر چند که شدت و ضعف دارد.
به هر حال در این آیه دو نمونه از مظاهر قدرت خدا را بیان میکند که به اصل
-----------------------------------
1)- این چهار سوره عبارتند از فاتحه، کهف، سبأ و فاطر که با این سوره جمعاً پنج سوره میشود. )
صفحه 210 از 384
صفحه : 326
که نشانی از تأخیر است، اظهار میدارد که با وجود اینهمه « ثم » وجود خدا هم دلالت دارند و در پایان آیه با تعجب و با آوردن لفظ
دلیل بر توحید، چگونه است که مشرکان و کافران براي خدا شریک و انباز قرار میدهند!
آیه ( 2) هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن طِین ثُم قَضی أَجَلًا ... نمونه دیگر از قدرت خداوند را که دلیل محکمی بر توحید هم هست، ذکر
میکند و آن این خداوند شما انسانها را از گِل آفرید. منظور این است که تمام انسانها از نسل آدم هستند و خداوند آدم را از گِل
آفریده است. در این آیه کلمه (طین گِل) به صورت مطلق آمده ولی در آیات دیگر صفاتی براي آن ذکر شده مانند: (طین لازب
گِل چسبنده [صافات/ 11 ]) (من سلالۀ من طین چکیدهاي از گِل [مؤمنون/ 12 ]) پس از بیان این خداوند انسان را از گِل آفرید،
ادامه میدهد که پس از آفرینش انسان خداوند براي او مدتی را قرار داد. یعنی هر انسانی فقط مدتی در این دنیا زنده است و دیر یا
زود خواهد مرد و این زندگی را از دست خواهد داد. در اینجا مدت را معین نمیکند و فقط میفرماید: زندگی انسان مدتی دارد
که تمام خواهد شد ولی در جمله بعدي میفرماید: مدت تعیین شده و نامیده شده نزد خداوند است. یعنی خداوند براي هر انسانی
مدت معینی را نام برده که عمر طبیعی او را تشکیل میدهد.
از این آیه چنین فهمیده میشود که هر انسانی دو نوع عمر، یا بگوییم دو نوع اجل دارد:
است و دیگري اجل غیر طبیعی که همان اجل نامعین یا اجل معلّق است یعنی خداوند براي « اجل مسمی » یکی اجل طبیعی که همان
هر انسانی یک اجل طبیعی قرار داده که بیشتر از آن عمر نخواهد کرد و این یک اجل قطعی است و یک اجل دیگري هم قرار داده
که آن اجل مشروط است به این صورت که اگر فلان حادثه اتفاق بیفتد این شخص در آن حادثه خواهد مرد و اگر اتفاق نیفتد
زنده خواهد ماند و البته بسیاري از این حادثهها دست خود انسان است. ممکن است
صفحه : 327
انسان خودکشی کند یا خود را در معرض خطر قرار بدهد یا با رعایت نکردن بهداشت به بیماریهاي مهلکی دچار شود که در این
موارد، او به اجل طبیعی یا همان اجل مسمّی نخواهد رسید و زودتر از آن خواهد مرد ولی اگر این موارد پیش نیاید، او به اجل
طبیعی خود که نزد خدا معین است خواهد رسید.
این در آیاتی از حتمی بودن اجل سخن به میان آمده مربوط به اجل مسمّی است مانند این آیه:
إِذا جاءَ أَجَلُهُم فَلا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ (یونس/ 49 ) وقتی اجل آنها فرا رسد نه لحظهاي تأخیر میشود و نه جلو میافتد.
و این در بعضی از روایات آمده که اعمالی مانند صله رحم عمر را زیاد میکند، مربوط به اجل نامعین است یعنی گاهی صله رحم
سبب میشود حادثهاي که ممکن بود منجر به مرگ زودرس آن شخص باشد، یا اتفاق نیفتد و یا منجر به مرگ نشود.
« لوح محو و اثبات » است که هیچ گونه تغییري در آن راه ندارد و جایگاه اجل نامعین یا معلّق « لوح محفوظ » جایگاه اجل مسمّی
است که احتمال هر گونه تغییري در آن داده میشود و این هر دو لوح در آیه یاد شده در زیر آمده است:
لِکُ ل أَجَ ل کِتاب یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت وَ عِندَه أُمُّ الکِتاب (رعد/ 39 ) هر اجلی نوشتهاي دارد، خداوند آنچه را که میخواهد
محو یا اثبات میکند و امّ الکتاب نزد اوست.
در این باره روایات جالبی وارد شده که بعضی از آنها را بزودي خواهیم آورد.
آیه ( 3) وَ هُوَ اللّه فِی السَّماوات وَ فِی الأَرض ... پس از بیان بعضی از آثار و مظاهر قدرت خداوند، اینک به عمومیت حضور
خداوند در همه جا اشاره میکند و میفرماید خداوند است که در آسمانها و زمین خدایی میکند و همه چیز در احاطه اوست و
هموست که از نهان و آشکار شما خبر دارد و نیز از آنچه به دست آوردهاید آگاه است. منظور از نهان و آشکار، کارهاي انسان
است که گاهی پنهانی و گاهی
صفحه 211 از 384
صفحه : 328
علنی انجام میگیرد و منظور از آنچه به دست آوردهاید، نتیجه این کارهاست و خدا، هم از خود کارها و هم از نتیجه آنها آگاهی
دارد.
چند روایت
قال: هما اجلان اجل محتوم و «ُ قَضی أَجَلًا وَ أَجَل مُسَ  می عِندَه » -1 عن حمران عن ابی جعفر (ع) قال: سألت عن قول اللّه عزّ و جل
«1». اجل موقوف
پرسید. امام فرمود: آنها دو اجل هستند یکی حتمی و دیگري مشروط. «ُ أَجَلًا وَ أَجَل مُسَ  می عِندَه » حمران از امام باقر (ع) درباره آیه
فرمود: «ُ ثُم قَضی أَجَلًا وَ أَجَل مُسَ  می عِندَه » -2 امام صادق (ع) درباره سخن خداوند
اجلی که نامیده نشده مشرط است هر وقت که بخواهد آن را جلو میاندازد ولی اجل مسمّی چیزي است که میخواهد انجام بگیرد
و در شب قدر تا شب قدر دیگر نازل میشود و این همان است که خداوند فرمود وقتی اجل آنها رسید نه لحظهاي تأخیر مشود و نه
«2». لحظهاي جلو میافتد
پرسید، امام فرمود: مسمّی همان است که خداوند «ُ ثُم قَضی أَجَلًا وَ أَجَل مُسَ  می عِندَه » -3 حمران از امام صادق درباره قول خداوند
فرمود وقتی اجل آنها رسید لحظهاي تأخیر یا تقدیم نمیشود و خدا آن را به فرشته مرگ گفته است و اجل دیگر اجلی است که
«3». بسته به مشیت است اگر بخواهد مقدم میکند و اگر بخواهد به تأخیر میاندازد
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 4 الی 6
اشاره
وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَۀٍ مِن آیات رَبِّهِم إِلاّ کانُوا عَنها مُعرِضِ ینَ ( 4) فَقَد کَذَّبُوا بِالحَق لَمّا جاءَهُم فَسَوفَ یَأتِیهِم أَنباءُ ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ
5) أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن مَکَّنّاهُم فِی الَأرض ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً وَ جَعَلنَا الَأنهارَ تَجرِي )
( مِن تَحتِهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِینَ ( 6
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 1، ص 147 )
. 2)- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 354 )
3)- همان کتاب. [.....] )
صفحه : 329
( هیچ نشانهاي از نشانههاي پروردگارشان به آنها نمیرسد مگر این از آن روي گردان میشوند ( 4
همانا آنها حق را آنگاه که به سویشان آمد، تکذیب کردند. بزودي خبرهاي چیزي که آن را مسخره میکردند، سوي آنها خواهد
( آمد ( 5
آیا ندیدند که چقدر از اقوام پیش از آنها را هلاك کردیم آنان را در زمین تواناییهایی دادیم که به شما ندادهایم و ابر را بر آنها
بسیار باران زا فرستادیم و نهرها را چنان قرار دادیم که از زیر آنها جاري میشد پس آنها را به سبب گناهانشان هلاك کردیم و
( پس از آنها اقوام دیگري را پدید آوردیم ( 6
صفحه 212 از 384
نکات ادبی
براي تبعیض است. « من آیات » من براي استغراق نفی است و در « من آیۀ » -1 در
جمع نبأ به معناي خبر مهم. « انباء » -2
قومی که در یک زمان زندگی میکنند و اصل قرن به معناي نزدیکی است و قومی که در یک زمان زندگی میکنند به « قرن » -3
هم نزدیک هستند. و این قرن به یک مدت معین صد سال یا هشتاد یا هفتاد سال اطلاق میشود چون عمر طبیعی انسان همین مقدار
است.
از تمکین به معناي دادن قدرت و توانایی و امکانات پیشرفت. « مکّنّاهم » -4
در اینجا به معناي ابر است چون در لغت به هر چیزي که بالاي سر انسان قرار گیرد، سماء گفته میشود و ابر هم بالاي « سماء » -5
سر قرار میگیرد.
که به معناي ریزش است و اصل آن به معناي ریزش شیر از پستان است ولی بعدها به ریزش هر نوع « درّ » صیغه مبالغه از « مدرار » -6
مایعی گفته شد مدرار میتواند صفت ابر باشد که به معناي بسیار باران زاست و میتواند صفت باران باشد
صفحه : 330
که به معناي ریزش بسیار است.
پدید آوردیم، ایجاد کردیم. « نشأنا » -7
تفسیر و توضیح
5) وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَۀٍ مِن آیات رَبِّهِم ... آنها که در مقابل دعوت انبیاء گوشی شنوا و دلی آماده ندارند و اسیر - آیات ( 4
خودخواهی و عناد و لجاجت هستند، به مرحلهاي از گمراهی رسیدهاند که هر گونه آیه و نشانهاي از آیات خدا بر آنها عرضه شود،
بی آنکه در آن بیندیشند روي از آن برمیگردانند و حتی حاضر به شنیدن پیام الهی نیستند. این بالاترین بدبختی و مهلکترین
بیماري روحی براي یک انسان است که حتی از شنیدن سخن حق خودداري کند و خود را از مسیر هدایت خارج سازد.
درست مانند یک مریض که بیماري سخت و مهلکی دارد ولی حاضر نیست که به پزشک مراجعه کند و یا دارو بخورد.
این آیات از وجود چنین حالتی در کفار و مشرکان مکه خبر میدهد و میفرماید:
هیچ نشانهاي از از نشانههاي خدا بر آنها نیامد مگر این از آن اعراض کردند و آنها حق را که به سراغشان آمده بود تکذیب نمودند
آنها بزودي چیزهایی از آنچه مسخره میکنند دریافت خواهند کرد.
این کافران، نخست از آیات خدا روي گردان شدند، آنگاه در مرحله بعدي گامی فراتر نهاده آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را
دروغ شمردند و در مرحله سوم از آن هم پیش رفتند و آیات خدا را مسخره کردند و بدینگونه عناد و دشمنی خود را با حق که
همان دعوت محمّدي بود به نهایت رسانیدند. مسلّم است کسانی که به این درجه از ستیز با حق برسند، امید هدایت و راهیابی براي
آنها نیست و با همین گمراهی از دنیا خواهند رفت ولی در قیامت که روز شناخت و آگاهی و افتادن پردههاست، به حقانیت آنچه
در دنیا به آن مسخره میکردند پی میبرند و اخبار آن به گوششان میرسد ولی دیگر دیر شده است و جز پشیمانی و حرمان
بهرهاي
صفحه : 331
نخواهند داشت.
آیه ( 6) أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرُون ... خوب است که این کافران لجوج و این ستیزه جویان با حق، به تاریخ پیشینیان
صفحه 213 از 384
آیه ( 6) أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرُون ... خوب است که این کافران لجوج و این ستیزه جویان با حق، به تاریخ پیشینیان
بنگرند و بینند که چگونه آنهایی که پیش از آنها بودند، از نظر مادي در رفاه کامل به سر میبردند و همه گونه امکانات در اختیار
آنها قرار داشت ولی در اثر تکذیب پیامبران و دوري از خدا، آن همه نعمت و برخورداري، آنان را سودي نداد و به سرنوشت
شومی گرفتار شدند و به هلاکت رسیدند.
کافران و مشرکان مکه که در مقابل دعوت اسلام ایستادهاند و با آن در ستیزند، باید از آنچه بر سر اقوام پیشین آمد عبرت گیرند و
پندآموزي کنند. در این آیه راجع به آنها اظهار میدارد که آنها باید بیندیشند و بنگرند که چقدر از امتهاي پیشین را خداوند
هلاك کرد و این در حالی بود که خدا به آنها نعمتهاي فراوانی داده بود و تواناییها و امکاناتی را در اختیار آنها گذاشته بود که
مشرکان مکه آن را ندارند و آنان از اینان بسیار نیرومندتر و برخوردارتر بودند. بارانهاي پر برکت خدا بر آنان پیوسته میبارید و
باغهاي انبوهی داشتند که از زیر درختان آن نهرها جاري بود ولی با تمام این قدرت اقتصادي و خیر و برکتی که داشتند، در اثر
گناه، نعمتها تبدیل به نقمتها شد و گرفتار بلا شدند و به هلاکت رسیدند و این سرنوشت محتوم هر ملتی است که با حق و حقیقت
ستیز کند. خدا آنها را از میان برد و ملتهاي دیگري را جایگزین آنها ساخت و این سنّت خداست و سنّت خدا همواره در تاریخ
حاکمیت دارد.
از آیات متعددي از قرآن کریم استفاده میشود که یکی از عوامل سقوط جامعهها و تمدنها که باعث میشود آنها در اوج
شکوفایی و پیشرفت سقوط کنند و نابود شوند، همین شیوع گناه و معصیت در میان مردم است که معمولًا از رفاه زدگی ناشی
میشود و باعث دوري مردم از خدا و مکتب انبیا میگردد. علاوه بر آیه مورد بحث که به روشنی به این حقیقت دلالت میکند به
آیه دیگري در همین زمینه توجه فرمایید:
صفحه : 332
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحنا عَلَیهِم أَبوابَ کُل شَیءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَ ذناهُم بَغتَۀً فَإِذا هُم مُبلِسُونَ. (انعام/ 44 ) پس هنگامی
که فراموش کردند آنچه را که به آنان تذکّر داده شده بود، به روي آن درهاي همه چیز را باز میکنیم تا وقتی از آنچه که به آنها
داده شده دچار فرح و غرور میشوند. ناگاهان آنها را میگیریم و آنها دچار سرافکندگی میشوند.
بحثی درباره سقوط جامعهها در اثر آلودگی به گناه
یکی از آفتهاي بزرگ جوامع و تمدّنهاي بشري پیدایش دو گروه برخوردار و محروم در جامعه و رفاه زدگی بیحدّ و حصر طبقه
برخوردار است. جامعهاي که در آن گروهی آنچنان محروم و وامانده باشند که نتوانند نیازهاي اوّلیّه زندگی خود را تأمین کنند و
گروهی دیگر آنچنان برخوردار و متنعّم باشند که براي تفریح و تفنّن به فکر ایجاد نیازهاي کاذب و کامجوییهاي بدلی بیفتند،
آري، چنین جامعهاي نمیتواند پایدار باشد و محکوم به فنا است.
اساساً ثروت و مال و احساس بینیازي، طغیانآور است و این در طبیعت انسان است، امّا نه به حدّ الزام که انسان نتواند با آن مبارزه
کند ولی به هر حال، وقتی انسان به حدّ اشباع و سیري رسید، تنها ایمان به خدا و ارزشهاي معنوي است که میتواند او را نجات
دهد و در انسانیّت خود نگاه دارد، و گرنه جنون سیري او را به طغیان و فساد خواهد کشید و روز به روز بر طغیان او افزوده خواهد
شد و سرانجام به مرحله نابودي و انفجار خواهد رسید و چنین است نتیجه ناسپاسی در مقابل نعمتهاي خدا:
وَ ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا قَریَۀً کانَت آمِنَۀً مُطمَئِنَّۀً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل مَکان فَکَفَرَت بِأَنعُم اللّه فَأَذاقَهَا اللّه لِباسَ الجُوع وَ الخَوف بِما
( کانُوا یَصنَعُونَ (نحل/ 112
صفحه : 333
و خداوند مَثَل میزند آبادياي را که آسوده و آرام بود و روزي آن به فراوانی از هر طرف میرسید. پس به نعمتهاي خدا کفر
صفحه 214 از 384
ورزید. پس خداوند به خاطر کارهایی که انجام داد تلخی لباس گرسنگی و ترس را به او چشانید.
وَ کَذلِکَ نَجزِي مَن أَسرَفَ وَ لَم یُؤمِن بِآیات رَبِّه وَ لَعَذاب الآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبقی (طه/ 127 ) و این چنین مجازات میکنیم کسی را که
اسراف کرد و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و البتّه عذاب آخرت شدیدتر و پایدارتر است.
وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِکَ قَریَۀً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق عَلَیهَا القَول فَدَمَّرناها تَدمِیراً. (اسراء/ 16 ) هنگامی که خواستیم یک آبادي را
هلاك کنیم به هوسرانان و کامجویانشان امر میکنیم. پس آنان در آن آبادي فسق میکنند. آنگاه سزاوار فرمان میشوند. پس
میکوبیم آنجا را کوبیدنی.
گاهی اسراف و فساد و طغیان در یک جامعه به اوج خود میرسد و تمام ارزشهاي معنوي و تعالیم پیامبران به دست فراموشی سپرده
میشود و در عین حال آن جامعه داراي اقتصادي شکوفا و قدرتی برتر است و در کمال آسایش و رفاه بسر میبرد و از قدرت و
برتري و علم و صنعت خود مغرور است و از هر طرف بر شکوفایی و توان آن افزوده میشود و به نظر میرسد که جامعهاي است
شکست ناپذیر و هیچ عاملی نمیتواند آن را از پاي در آورد امّا غافل از این این یک امتحان بلکه یک دام است و این جامعه در
عین قدرت و شکوفایی به آخر خطّ رسیده است و ناگهان پایههاي آن فرو میریزد و آن مردم طغیانگر و مفسد و خوش خیال،
ناباورانه سقوط جامعه بظاهر قدرتمند خود را مشاهده میکنند:
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحنا عَلَیهِم أَبوابَ کُل شَیءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَ ذناهُم بَغتَۀً فَإِذا هُم مُبلِسُونَ. (انعام/ 44 ) پس هنگامی
که فراموش کردند آنچه را که به آنان تذکّر داده شده بود، به روي آن
صفحه : 334
درهاي همه چیز را باز میکنیم تا وقتی از آنچه که به آنها داده شده دچار فرح و غرور میشوند. ناگاهان آنها را میگیریم و آنها
دچار سرافکندگی میشوند.
أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئات أَن یَخسِفَ اللّه بِهِم الَأرضَ أَو یَأتِیَهُم العَذاب مِن حَیث لا یَشعُرُونَ (نحل/ 45 ) آیا آنان که با حیله بدیها
به «1»! را بجاي آوردند ایمن هستند از این خدا آنها را در زمین فرو برد یا بر ایشان از جایی که فکرش را نمیکردند عذاب برسد
طوري که در ابتداي این بحث گفتیم، ثروت و رفاه اگر با ایمان و معنویّت همراه نباشد باعث طغیان و فساد میشود. این است که
قرآن کریم ضمن بیان این مطلب که احساس بینیازي طبعاً طغیانآور است، به صاحبان ثروت قاطعانه هشدار میدهد که از نعمتهاي
خدا به نحو صحیح استفاده کنند و دچار طغیانگري و فساد نشوند:
کَلّا إِن الإِنسانَ لَیَطغی أَن رَآهُ استَغنی (علق/ 6 و 7) البتّه انسان طغیان میکند وقتی که خود را بینیاز میبیند.
کُلُوا مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ لا تَطغَوا فِیه فَیَحِ ل عَلَیکُم غَضَبِی وَ مَن یَحلِل عَلَیه غَضَبِی فَقَد هَوي (طه/ 81 ) بخورید از پاکیزههاي
آنچه که روزیتان دادیم و در آن طغیان نکنید که غضب من بر شما فرود میآید و هر کس که غضب من بر او فرود آمد، هلاك
شد.
کُلُوا وَ اشرَبُوا مِن رِزقِ اللّه وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ (بقره/ 60 ) بخورید و بیاشامید از رزق خدا و در زمین کوشش در فساد
نکنید.
نقش ارتجاعی مترفین
قرآن کریم از ثروتمندان هوسرانی که طبقه رفاه زده مصرفی جامعه را تشکیل
-----------------------------------
1)- با توجه به دو آیه یاد شده میپرسیم آیا جوامع مادّي امروز دچار غرور نشدهاند! )
صفحه 215 از 384
صفحه : 335
نام میبرد و چون رابطه خاصّ ی میان این طبقه با طبقه حاکم وجود دارد و اساساً بیشتر اوقات، صاحبان « مترف » میدهند به عنوان
زور همان صاحبان زر بودهاند و همواره منافع این دو گروه به هم پیوند خورده است، لذا همان خصوصیّتهایی که براي طبقه حاکم
گفتیم، این گروه برخوردار هوسران نیز دارا هستند. اینها نیز در مقابل دعوت انبیاء ایستادگی میکنند و همواره ارتجاعی
میاندیشند:
وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَۀٍ مِن نَذِیرٍ إِلّا قالَ مُترَفُوها إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه کافِرُونَ (سباء/ 34 ) و در هیچ آبادي بیم دهندهاي را نفرستادیم مگر این
مترفین آن گفتند ما به آنچه فرستاده شدهاید کافریم.
وَ کَ ذلِکَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ فِی قَریَۀٍ مِن نَذِیرٍ إِلّا قالَ مُترَفُوها إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی أُمَّۀٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُونَ (زخرف/ 23 ) و
بدین سان در هیچ آبادياي پیش از تو پیامبري را نفرستادیم مگر این مترفین آن گفتند ما پدران خود را بر این روش یافتیم و ما از
آثار آنان پیروي میکنیم
احبار و رهبان در خدمت زورمندان
را مطرح میکند و ویژگییهاي آنان را برمیشمارد، از گروه دیگري نیز یاد میکند که در کنار مترفین « مترفین » هنگامی که قرآن
قرار دارند و توجیه کننده کارهاي زشتشانند. آنان کسانی هستند که خود را به عنوان علماي دینی و روحانیان جامعه معرّفی میکنند
ولی به رسالت خود به عنوان یک عالِم دینی عمل نمیکنند و حتّی با انجام کارهاي ناپسند باعث بدنامی علماي متعهّد و درستکار
یعنی علماي یهود و نصاري نام میبرد و ضمن تجلیل و احترام از آن گروه « رهبان » و « احبار » هم میشوند. قرآن کریم بخصوص از
اندك که خود را آلوده نکردهاند (آیه 199 سوره آل عمران)، اکثریّت این قشر را مورد انتقاد قرار میدهد و از این به وظایف خود
عمل نکرده و حتّی آیات الهی را بازیچه خود ساختهاند، سخت به آنها حمله میکند.
کار بسیار زشت و غیر قابل گذشت بعضی از احبار و رهبان این بود که متون
صفحه : 336
مذهبی و آیات کتب مقدّس خود را به نفع صاحبان زر و زور تفسیر و توجیه میکردند و حتّی گاهی جملات آن را به خاطر
هدفهاي شیطانی خاصّی جابجا و یا قسمتهایی را حذف مینمودند و اینهمه خیانت را به خاطر کسب مقام و پول مرتکب میشدند و
آیات الهی را در مقابل بهاي اندکی میفروختند که البتّه هر بهایی بگیرند اندك است.
اکنون آیاتی را که متضمّن این مطالب است، میخوانیم:
لَو لا یَنهاهُم الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ عَن قَولِهِم الإِثمَ وَ أَکلِهِم السُّحتَ لَبِئسَ ما کانُوا یَصنَعُونَ. (مائده/ 63 ) چرا نهی نمیکنند آنها را
(ثروتمندان یهود را) روحانیان و دانشمندان از این سخن به گناه گویند و مال حرام و رشوه بخورند! چه زشت است آنچه که انجام
میدهند.
إِن کَثِیراً مِنَ الَأحبارِ وَ الرُّهبان لَیَأکُلُونَ أَموالَ النّاس بِالباطِل وَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه (توبه/ 34 ) همانا بسیاري از احبار و رهبان به
ناروا اموال مردم را میخورند و از راه خدا باز میدارند.
وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّه لِلنّاس وَ لا تَکتُمُونَه فَنَبَذُوه وَراءَ ظُهُورِهِم وَ اشتَرَوا بِه ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئسَ ما یَشتَرُونَ (آل
عمران/ 187 ) و هنگامی که خداوند از کسانی که کتاب به آنها داده شده پیمان گرفت که آن را براي مردم بیان کنید و پنهانش
نسازید، پس آن را پشت سرشان انداختند و به بهاي اندکی فروختند و چه بد است آنچه ستانیدند.
فَبِما نَقضِ هِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَۀً یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِ عِه وَ نَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه (مائده/ 13 ) به خاطر پیمان
صفحه 216 از 384
شکنیشان آنها را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت و سنگین نمودیم که آنان سخنان را از جاي خود تحریف و جابجا میکردند و
آنچه را که به
صفحه : 337
آنها تذکّر داده شده بود فراموش نمودند.
سقوط اخلاقیات و از بین رفتن ارزشهاي معنوي و انسانی
یک جامعه وقتی میتواند به حیات سعادتمندانه خود ادامه بدهد که زندگی مردم بر اصول انسانی و معیارهاي اخلاقی استوار باشد
و مردم خود را به رعایت ضوابط اخلاقی متعهّد بدانند.
البتّه کافی نیست که مردم براي حفظ منافع خود و بطور مصلحتی تنها در روابط خود با یکدیگر یک سلسله اصول و مقرّرات را
رعایت کنند بلکه باید ارزشهاي اخلاقی و معنوي، ریشه در عمق جان مردم داشته باشد و پشتوانهاي از ایمان به خدا و روز جزا آن
را تضمین نماید.
اخلاق مصلحتی کاري است بیریشه و فاقد اصالت و چون معیارهاي ثابت و معینی ندارد که میزان سنجش اعمال مردم باشد،
بنابراین اگر مردم یک جامعه کار زشت و ناپسندي را (که عقل و مکتب انبیاء به فساد آن حکم میکند) پذیرا شدند، انجام آن کار
مجاز خواهد بود و هیچگونه مانع اخلاقی نخواهد داشت.
طرفدار و مبلّغ آن است. « سارتر » این شیوه اخلاقی همان است که اگزیستانسیالیسم و
سارتر میگوید: بشر در برابر خوبی و بدي آزاد است که هر چه را خواست انتخاب کند. در این ماجرا کسی او را یاري نخواهد
کرد. کمک ما بعد طبیعت دروغی بیش نیست. هیچ اصل مسلّم اخلاقی که از پیش نوشته شده باشد، وجود ندارد زیرا آنچه در
با فروریختن همه اصول اخلاقی و تعالیم ما وراء الطبیعی، دیگر هیچگونه ملاکی «1». گذشته نوشته شده است به کار گذشته میآید
براي انتخاب باقی نمیماند و انسان چارهاي ندارد جز این همه چیز را بر اساس لذّتجویی و لذّتخواهی انتخاب کند و حتّی چنین
انتخابی را براي همه مردم جایز بداند.
-----------------------------------
. 1)- یأس فلسفی، ص 45 )
صفحه : 338
که شهر رم را آتش زد به طوري که نصف بیشتر ساکنانش در « نرون » اینجا است که کارهاي جنایتکاران قابل توجیه خواهد بود مثلًا
را نواخت و بعد گروه کثیري را شکنجه داد که « سقوط شهر تروا » آتش سوختند و خود مشغول چنگ زدن شد و با چنگ آهنگ
گناه آتش سوزي شهر را به گردن بگیرند، و یا آتیلا که به خاطر عشق یک دختر هزاران نفر را سر برید و دهها شهر و آبادي را
ویران ساخت، و یا همین تیمور خودمان که از کلّه آدم هرمی چون اهرام مصر درست کرد، خلاصه به هیچکدام از اینها نمیشود
کرده بودند؟ در اینجا سارتر فوراً جواب میدهد که: در واقع، « انتخاب » گفت که بالاي چشمت ابرو است چون که آنها آدمکشی را
هر یک از اعمال ما آدمیان، با آفریدن بشري که ما میخواهیم آنگونه باشیم، در عین حال تصویري از بشر میسازد که به عقیده ما
بشر بطور کلّی باید آنچنان باشد. انتخاب چنین و چنان، در عین حال تأیید ارزش آنچه انتخاب میکنیم نیز هست زیرا ما هیچ گاه
نمیتوانیم بدي را انتخاب کنیم. آنچه اختیار میکنیم همیشه خوب است و هیچ چیز براي ما خوب نمیتواند بود مگر آنکه براي
اکنون ما میگوییم: با توجّه به این سارتر به هیچ اصل مسلّم اخلاقی اعتقاد ندارد و آن را بشدّت میکوبد، «1» همگان خوب باشد
« سوء نیّت » پیش گیرند و از « صداقت » چگونه است که در اینجا مثل یک پدر روحانی موعظه میکند که آدمیان در انتخابشان راه
صفحه 217 از 384
پرهیز کنند!
به هر حال، اخلاق در مکتب انبیاء با اخلاق در مکاتب مادّي فرقی اساسی و ریشهاي دارد. از نظر مکتب انبیاء اخلاق معیارهاي ثابت
و شناخته شدهاي دارد و فرد باید موازین اخلاقی را در هر حال اگر چه هیچگونه نفع مادّي حتّی در دراز مدّت براي او نداشته باشد
رعایت کند و خود را به رعایت آن در هر شرایطی ملزم بداند و از اینجا است که موضوعاتی مانند ایثار و فداکاري معنی و مفهوم
پیدا میکند در
-----------------------------------
. 1)- اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ص 27 )
صفحه : 339
حالی که در اخلاق مادّي انجام چنین کارهایی چیزي جز حماقت نخواهد بود.
در مکتب انبیا رعایت موازین اخلاقی نه تنها در تنظیم روابط اجتماعی ضرورت دارد و مردم باید نسبت به یکدیگر رفتار عادلانهاي
داشته باشند، بلکه لازم است که همان موازین در رابطه با خدا نیز رعایت شود و انسان در مقابل نعمتهاي الهی ناسپاسی نکند و از
آن به گونهاي که خدا خواسته است استفاده نماید.
با توجّه به مطالب بالا اکنون میگوییم: از نظر قرآن کریم جامعهاي که دچار ورشکستگی اخلاقی شود و ارزشهاي معنوي و الهی
در آن از بین برود و مردم با تعالیم انبیاء بیگانه شوند و فساد و فسق و فجور و گناه رواج یابد آري، چنین جامعهاي محکوم به فنا
است و دیر یا زود از بین خواهد رفت و طعم تلخ شکست و هلاك و تباهی را در زیر دانهاي خود حس خواهد کرد:
وَ کَأَیِّن مِن قَریَۀٍ عَتَت عَن أَمرِ رَبِّها وَ رُسُلِه فَحاسَبناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبناها عَذاباً نُکراً (طلاق/ 8) اي بسا آبادي که از فرمان
پروردگار خود و پیامبران او سر پیچید. پس ما حساب سختی از آن کردیم و آن را به عذابی دشوار معذّب ساختیم.
ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم الَأمَل فَسَوفَ یَعلَمُونَ وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلّا وَ لَها کِتاب مَعلُوم (حجر/ 3 و 4) بگذارشان که بخورند
و کامروایی کنند و آرزو سرگرمشان سازد. پس زود است که بدانند و ما هیچ آبادي را هلاك نکردیم مگر این براي آن برنامهاي
روشن بود.
وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَیناهُم فَاستَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدي فَأَخَذَتهُم صاعِقَۀُ العَذاب الهُون بِما کانُوا یَکسِبُونَ (ف ّ ص لت/ 17 ) امّا قوم ثمود. پس
آنها را هدایت کردیم، ولی آنها کوري را بر هدایت ترجیح دادند.
پس آنها را صاعقه عذاب خواري برگرفت به سبب آنچه که انجام داده بودند.
از اینگونه آیات در قرآن فراوان به چشم میخورد که فسق و سقوط اخلاقیّات در کلّیّت قضیّه مورد بیان واقع شده است امّا در چند
آیه از قرآن انحرافات اخلاقی و
صفحه : 340
روحیّات ضدّي معنوي، بطور خاصّی مطرح میشود و قرآن به عنوان ارائه نمونه، گناهان بخصوصی را نام میبرد:
وَ لا تُطِع کُل حَلّاف مَهِین هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم مَنّاع لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم عُتُلٍّ بَعدَ ذلِکَ زَنِیم أَن کانَ ذا مال وَ بَنِینَ إِذا تُتلی عَلَیه آیاتُنا قالَ
16 ) و پیروي نکن از هر سوگند خورنده زبون عیبجویی که میرود تا سخن چینی - أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ سَنَسِمُه عَلَی الخُرطُوم.ِ (قلم/ 10
کند.
بازدارنده از نیکی، تجاوزگر گناهکار، و با اینهمه متکبّري خشن است و بیاصل و نسب چرا که صاحب مال و فرزندان است.
هنگامی که آیات ما بر او تلاوت میشود میگوید افسانههاي پیشینیان است. بزودي بر دماغ او داغ میگذاریم.
11 ) و امّا کسی که بخل ورزید و - وَ أَمّا مَن بَخِلَ وَ استَغنی وَ کَذَّبَ بِالحُسنی فَسَنُیَسِّرُه لِلعُسري وَ ما یُغنِی عَنه مالُه إِذا تَرَدّي (لیل/ 8
صفحه 218 از 384
بینیازي کرد و نیکوکاري را تکذیب نمود بزودي او را به طرف دشواري میرانیم و هنگامی که هلاك شد، مالش او را بینیاز
نمیکند (سودي نمیبخشد).
( وَ لا تَتَّخِ ذُوا أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم فَتَزِل قَدَم بَعدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَ دَدتُم عَن سَبِیل اللّه وَ لَکُم عَذاب عَظِیم (نحل/ 94
سوگندهاي خود را مایه فریب و نیرنگ در میان خود قرار ندهید که قدمی پس از استواریش بلغزد. و شما بدي را بچشید به سبب
آنکه از راه خدا باز میداشتید و براي شما است عذابی بزرگ.
و درباره قوم لوط که دچار انحرافات و فساد جنسی شده بودند میفرماید:
إِنّا مُنزِلُونَ عَلی أَهل هذِه القَریَۀِ رِجزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفسُقُونَ (عنکبوت/ 34 ) ما براي مردم این آبادي عذابی از آسمان فرود
میآوریم به خاطر فسقی که انجام میدادند.
قرآن چنین افراد فاسدي را که در اثر کثرت گناه و فسق و فجور و بیگانگی با
صفحه : 341
روشهاي معنوي و الهی دچار هلاکت شدهاند، مورد تحقیر قرار میدهد و درباره آنان که زمانی به مال و ثروت و امکانات خود
میبالیدند و براي خود شخصیت و ارزش فوق العاده قائل بودند، با طنز خاصّی میفرماید:
فَما بَکَت عَلَیهِم السَّماءُ وَ الَأرض وَ ما کانُوا مُنظَرِینَ (دخان/ 29 ) پس آسمان و زمین بر آنان گریه نکرد و به آنان مهلت داده نشد.
بدبختی چنین جوامع فاسدي در این است که افراد در اثر غوطه وري در گناه و معصیت نمیتوانند به زشتی کارهاي خود پی ببرند
و در فکر اصلاح خود باشند.
شیطان اعمال زشت و ناپسند آنها را در نظرشان زینت میدهد و آنان چنین میپندارند که راه درستی میروند. قرآن کریم چنین
افرادي را زیانکارترین مردم میداند:
104 ) بگو آیا - قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالَأخسَرِینَ أَعمالًا الَّذِینَ ضَل سَ عیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَ بُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً (کهف/ 103
به شما خبر بدهم از آنها که از لحاظ عمل زیانکارترین مردمند! آنها کسانی هستند که سعیشان در زندگی دنیا تباه شده است در
حالی که خودشان چنین میپندارند که کار خوب انجام میدهند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 7 الی 11
اشاره
وَ لَو نَزَّلنا عَلَیکَ کِتاباً فِی قِرطاس فَلَمَسُوه بِأَیدِیهِم لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین ( 7) وَ قالُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه مَلَک وَ لَو أَنزَلنا
مَلَکاً لَقُضِیَ الَأمرُ ثُم لا یُنظَرُونَ ( 8) وَ لَو جَعَلناه مَلَکاً لَجَعَلناه رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُونَ ( 9) وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ
( بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ ( 10 ) قُل سِیرُوا فِی الَأرض ثُم انظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُکَذِّبِینَ ( 11
و اگر نوشتهاي در صفحهاي بر تو نازل میکردیم و آن را با دستان خود لمس میکردند،
صفحه : 342
( باز کافران میگفتند این سحري آشکار است ( 7
و گفتند چرا فرشتهاي بر او نازل نشده!
( و اگر فرشتهاي نازل میکردیم، کار تمام میشد و دیگر مهلت داده نمیشدند ( 8
و اگر او را فرشتهاي قرار میدادیم، او را به صورت مردي قرار میدادیم و آنچه را که بر آنها مشتبه شده است باز براي آنان مشتبه
صفحه 219 از 384
( میکردیم ( 9
پیش از تو نیز پیامبرانی مورد تمسخر قرار گرفتهاند پس به آنانکه مسخره میکردند، همان عذابی که آن را مورد مسخره قرار داده
( بودند، فرود آمد ( 10
( بگو در زمین گردش کنید آنگاه بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان چه شد ( 11
نکات ادبی
صحیفه، کاغذ. جمع آن قراطیس. « قرطاس » -1
در اینجا به معناي تمام شدن است. در موارد دیگر به معناي داوري کردن و حکم دادن آمده است. البته در داوري و « لقضی » -2
حکم هم نوعی تمام شدن وجود دارد، که گویا مسأله تمام میشود و فیصله مییابد.
به معناي مهلت دادن. « انظار » از « لا ینظرون » -3
به ضم لام باشد مشتبه شدن و اگر از لبس به فتح لام باشد، به معناي پوشیدن لباس است و هر دو معنا به هم « لُبس » اگر از « لبسنا » -4
نزدیک هستند و از یک اصل میباشند و آن پوشیده شدن است یا با لباس و یا با عوامل دیگر.
مشتق شد که به همان معناست و اگر به اشتقاق إبن درید قائل شویم آن را از حق مشتق « حیق » فرود آمد، احاطه کرد. از « حاق » -5
میکنیم که در این صورت معنا چنان میشود: سزاوار گشت.
تفسیر و توضیح
آیه ( 7) وَ لَو نَزَّلنا عَلَیکَ کِتاباً فِی قِرطاس فَلَمَسُوه بِأَیدِیهِم ... مشرکان مکه در مقابل دعوت پیامبر اسلام (ص) با خودخواهی و
غروري که داشتند بهانه جویی
صفحه : 343
میکردند. یکی از بهانه جوییهاي آنان این بود که اگر محمّد (ص) راست میگوید، چرا نامهاي از آسمان براي ما نمیآید که بر
صحیفهاي نوشته شده باشد! در این آیه از این بهانه جویی و پیشنهاد عامیانه پاسخ میدهد و میفرماید: اگر هم چنین میکردیم و
نوشتهاي بر روي صحیفهاي از آسمان نازل میکردیم و آنها آن را با دستان خود لمس میکردند، باز ایمان نمیآوردند و بهانه
دیگري میتراشیدند و میگفتند این یک سحر و جادوي آشکار است.
پیامبر اسلام معجزههایی به مراتب از این مهمتر آورد ولی آنها آن معجزات را حمل بر سحر کردند و به پیامبر تهمت جادوگري
زدند. معلوم است که اگر این کار را هم میکرد باز همان تهمت را میزدند چون بناي آنها بر قبول نکردن دعوت پیامبر بود و
پیامبر دست به هر کاري میزد، باز آنها ایمان نمیآودند و لجاجت میکردند و این ناشی از خوي استکباري آنها بود و آنها منافع
شخصی خود را در خطر میدیدند و از این رو در برابر دعوت پیامبر به هر گونه بهانه جویی و مانع تراشی دست میزدند.
8) وَ قالُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه مَلَک ... پیشنهاد غیر منطقی دیگري از مشرکان مکه را مطرح میکند که آن نیز از همان بهانه - آیات ( 9
جویی و روح استکباري آنها ناشی میشود.
مشرکان میگفتند: چرا بر پیامبر اسلام فرشتهاي نازل نمیشود که همراه او باشد و ما آن را ببینیم! آنها میگفتند پیامبر باید یک
زندگی ملکوتی و آسمانی داشته باشد و مانند مردم عادي که میخورند و میخوابند و در بازارها راه میروند نباشد و همواره باید
فرشتهاي او را همراهی کند:
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُول یَأکُل الطَّعامَ وَ یَمشِی فِی الَأسواق لَو لا أُنزِلَ إِلَیه مَلَک فَیَکُونَ مَعَه نَذِیراً (فرقان/ 7) و گفتند چه شده که این
صفحه 220 از 384
پیامبر غذا میخورد و در بازار راه میرود چرا فرشتهاي بر او نازل نشده که همراه با او تبلیغ کند!
صفحه : 344
قرآن کریم در آیه مورد بحث، این پیشنهاد آنها را غیر ممکن نمیشمارد ولی آن را به دو دلیل رد میکند:
نخست این، عملی شدن این پیشنهاد براي آنها خطر نابودي و هلاکت را دارد.
دوم این، سودي به آنها ندارد و در هدایت و راهیابی آنها تأثیري نمیگذارد.
خطر عملی شدن این پیشنهاد براي مشرکان این است که اگر خدا فرشتهاي را همراه با پیامبر نازل کند و آنها آن فرشته را با لعیان
ببینند و مشاهده کنند، دیگر هیچ گونه عذري از آنان پذیرفته نمیشود و در چنین صورتی اگر ایمان نیاوردند، عذاب مهلکی آنان
را فرا میگیرد و بلاي آسمانی نابود کنندهاي بر آنان نازل میشود و هیچ مهلتی بر آنان داده نمیشود.
این سنت خداست که در صورت تبدیل شدن غیب به شهود و بسته شدن راه هر گونه عذر و بهانهاي اگر باز مردم ایمان نیاوردند،
نزول بلاي آسمانی و هلاکت و نابودي آن مردم حتمی است ولی خدا سنت دیگري هم دارد و آن این با وجود و حضور پیامبر
اسلام در میان قوم خود، بر آنها بلا و عذاب نازل نخواهد کرد بنابراین اگر هم به مشرکان عذابی نازل میشد، این عذاب دامنگیر
مسلمانان و مؤمنان نمیگشت:
وَ ما کانَ اللّه لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنتَ فِیهِم (انفال/ 33 ) و خدا آنان را عذاب نخواهد کرد تا وقتی که تو در میان آنها هستی.
و از طرفی لجاجت این مشرکان به حدي است که اگر فرشته هم نازل شود و معجزات آشکار دیگري هم ببینند، باز هم ایمان
نمیآورند:
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم المَلائِکَ ۀَ وَ کَلَّمَهُم المَوتی وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل شَیءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلّا أَن یَشاءَ اللّه وَ لکِن أَکثَرَهُم یَجهَلُونَ
(انعام/ 111 ) و اگر ما فرشتگان را بر آنان نازل میکردیم و مردگان با آنها سخن میگفت و همه چیز را بر آنان دسته دسته گرد
میآوردیم، باز ایمان نمیآوردند مگر این خدا بخواهد ولی بیشتر آنان جاهل هستند.
صفحه : 345
مطلب دیگر این عملی کردن این پیشنهاد براي آنها سودي ندارد زیرا اگر هم خداوند فرشتهاي را به روي زمین نازل کند، او را به
صورت یک انسان و شکل یک مرد قرار میدهد چون مردم توانایی و ابزار آن را ندارند که فرشته را به شکل اصلی خود ببینند و
میان انسان و فرشته سنخیّتی وجود ندارد و لذا باید فرشته تجسم پیدا کند و به صورتی در بیاید که براي انسانها قابل رؤیت باشد و
در چنین حالتی او مثل یک مرد خواهد بود و تفاوتی با پیامبر که انسان است نخواهد داشت و مشرکان همانگونه که درباره پیامبر
دچار شک و تردید هستند و کار بر آنها مشتبه شده است، درباره این فرشته نیز همان حالت را پیدا خواهند کرد و دچار اشتباه و
التباس خواهند شد و بنابراین، تأثیر چندانی در هدایت و راهیابی آنان نخواهد داشت.
البته فرشته بارها بر زمین نازل شده و افراد خاصی آن را دیدهاند ولی در همه موارد به صورت انسان دیده شده مانند فرشتهاي که
مریم دید یا فرشتههایی که به عنوان مهمان پیش حضرت ابراهیم و لوط آمدند و یا جبرئیل که به شکل دحیه کلبی به پیامبر اسلام
مجسّم میشد. البته در روایتها آمده که پیامبر اسلام دو بار جبرئیل را به شکل اصلی خود دید و در هر دو بار حالت غشوه به او رخ
داد و این در حالی است که پیامبر اسلام ظرفیت و گنجایش دیدن فرشته را داشت معلوم است که انسانهاي معمولی که چنین
ظرفیتی را ندارند، توانایی دیدن فرشته را هم ندارند.
10 ) وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ ... مشرکان مکه با دادن این پیشنهاد نامعقول که در آیات پیش آمد، در واقع پیامبر - آیات ( 11
خدا را مسخره میکردند و در صدد هدایت و ایمان و تحقیق و جستجو نبودند و پیامبر از این مشرکان او را استهزا و مسخره
میکردند، آزرده میشد و غصه میخورد.
صفحه 221 از 384
در این آیه خداوند به عنوان دلداري به پیامبر اسلام، نظر آن حضرت را به این واقعیت تاریخی جلب میکند که پیش از تو هم
پیامبرانی از سوي قوم خود مسخره شدند و خدا آنها را دچار عذاب کرد و همان عذابی که پیامبران وعده داده بودند و آنها
پیامبران را مسخره کرده بودند، سراغ آنها آمد و آنان را فرا گرفت.
صفحه : 346
در تکمیل این سخن در آیه بعدي خطاب را متوجه مشرکان و کافران میکند و میفرماید در روي زمین گردش کنید و آنگاه
بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان چه شد! در آن زمان آثار و اخبار امتهایی که در اثر تکذیب پیامبران خود گرفتار بلاي
آسمانی بودند، موجود بود و مشرکان اگر میخواستند میتوانستند آن آثار را ببینند و آن اخبار را بشنوند و عبرت گیرند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 12 الی 14
اشاره
قُل لِمَن ما فِی السَّماوات وَ الَأرض قُل لِلّه کَتَبَ عَلی نَفسِه الرَّحمَۀَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم القِیامَۀِ لا رَیبَ فِیه الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَ هُم فَهُم لا
یُؤمِنُونَ ( 12 ) وَ لَه ما سَکَنَ فِی اللَّیل وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیع العَلِیم ( 13 ) قُل أَ غَیرَ اللّه أَتَّخِذُ وَلِیا فاطِرِ السَّماوات وَ الَأرض وَ هُوَ یُطعِم وَ لا
( یُطعَم قُل إِنِّی أُمِرت أَن أَکُونَ أَوَّلَ مَن أَسلَمَ وَ لا تَکُونَن مِنَ المُشرِکِینَ ( 14
بگو آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ کیست! بگو از آنِ خداست. رحمت را بر خویشتن مقرر کرده است. البته شما را در روز
( قیامت که شکّی در آن نیست گرد میآورد. کسانی که نفس خود را باخته و زیان کردهاند، آنان ایمان نمیآورند ( 12
( و براي خداست هر چه در شب و روز قرار گیرد و او شنواي داناست ( 13
بگو آیا جز خدا سرپرستی بگیرم در حالی که او پدید آورنده آسمانها و زمین است و او غذا میدهد و غذا نمیخورد. بگو من
( مأمور شدهام که نخستین کسی باشم که (در برابر خدا) تسلیم شده است و از مشرکان نباش ( 14
نکات ادبی
در اینجا فرض کرده، مقرر داشته، ملتزم شده. « کتب » -1
لام براي قسم است و در تقدیر آن قسمی وجود دارد. « لیجمعنکم » -2
خود را از دست دادهاند، نفس خود را باختهاند، خود را « خسروا انفسهم » -3
صفحه : 347
زیان کردهاند.
قرار گرفت، واقع شد. سکون گاهی در مقابل حرکت است که معناي خاص خود را دارد و گاهی به معناي قرار گرفتن « سکن » -4
در اینجا به معناي دوم است. « سکن » است خواه ساکن باشد یا متحرك مانند سکونت در یک شهر. کلمه
پدید آوردند، آفریننده. فطور در اصل به معناي شکافتن است گاهی شکافتن براي اصلاح است و فاطر به همین معناست « فاطر » -5
و گاهی شکافتن براي خراب کردن است که فطور در آیه (هل تري من فطور) از همین جاست.
غذا میدهد. این تعبیر کنایه از افاضه الهی است و این خدا تمام احتیاجات و نیازهاي موجودات را به آنها میدهد ولی « یطعم » -6
خود وي نیازي به موجودات ندارد و این از این معنا با واژه اطعام تعبیر آورده شده براي آن است که احتیاج اول و مهم هر موجود
زندهاي غذا خوردن است.
صفحه 222 از 384
میباشد چون به صیغه مخاطب است. « قل » عطف بر «ّ و لا تکونن » -7
تفسیر و توضیح:
آیه ( 12 ) قُل لِمَن ما فِی السَّماوات وَ الَأرض قُل لِلّه ... مشرکان و بت پرستان در اصل وجود خداوند و این او آفریننده و صاحب
اختیار موجودات عالم است، شکی نداشتند. آنها هم معتقد بودند که مالک آسمانها و زمین خداست و این معنا در فطرت هر انسانی
وجود دارد ولی انحراف بزرگ آنها این بود که بتها و موجودات دیگر را شریک خدا قرار میدادند و آنها را پرستش میکردند.
در این آیه براي به کار انداختن فکر آنها، سؤالی را مطرح میکند که هم فطرت آنها را تحریک میکند و هم اعتقاد اصلی آنها را
به یاد میآورد و با این سؤال آنها را در مسیر حق قرار میدهد. آن سؤال این است که آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ کیست!
پس از مطرح کردن این پرسش، خود جواب میدهد که آنها از آنِ خداست.
توجه کنیم که هم پرسش و هم پاسخ هر دو از جانب خداست و این خدا خود
صفحه : 348
پاسخ میدهد براي آن است که این پاسخ همانگونه که گفتیم مورد قبول و تأیید آنهاست.
با این زمینه فکري که پس از مطرح شدن این پرسش و پاسخ به وجود آمد، اینک براي جلب مشرکان به سوي خدا، رحمت فراگیر
خداوند را عنوان میکند و میفرماید خداوند رحمت را براي خود مقرر کرده است و با پیش کشیدن رحمت و عطوفت خداوند و
این خدا همواره بر بندگان رحمت میآورد، به مشرکان تذکر میدهد که اگر شما نیز به سوي خدا روي آوردید، در گستره
رحمت خدا قرار میگیرید. البته رحمت عمومی خدا شامل همه بندگان است ولی اگر بخواهند از رحمت ویژه خداوند بهرهمند
شوند، باید به او ایمان بیاورند و احکام الهی را عملی سازند:
وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل شَیءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُونَ (اعراف/ 156 ) و رحمت من همه چیز را
فرا گرفته بزودي آن را براي کسانی که تقوا دارند و زکات میدهند و به آیات ما ایمان دارند، خواهم نوشت.
پس از این بیان هدایتگر که درباره توحید و خداشناسی بود، سخن را به ذکر معاد میبرد و پس از آن ترغیب و تشویق، از راه
تهدید و تنبیه وارد میشود و خاطر نشان میسازد که خدا شما را به روز قیامت که در آن شکی نیست، گرد هم میآورد و به
طوري که در آیات دیگر آمده در آن روز هر کسی به سزاي اعمال خود خواهد رسید و مشرکان عذاب سختی خواهند دید و
دستخوش شعلههاي آتش جهنم خواهند شد.
سپس میفرماید کسانی که نفس خود را باختهاند و حقیقت وجودي خود را از دست دادهاند، به خدا ایمان نمیآورند. یعنی اگر
آنها براستی در اندیشه سود و زیان واقعی خود بودند، به آثار و فواید ایمان و ضررهاي کفر و شرك پی میبردند ولی آنها در اثر
شرك و گناه و دوري از خدا، خود را فراموش کردهاند و از سود و زیان خود غافل هستند:
صفحه : 349
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنساهُم أَنفُسَهُم أُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ (حشر/ 19 ) و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس
خدا هم نفس آنها را از یاد آنها برد آنان همان فاسقان هستند.
بدترین حالت روحی و بزرگترین گمراهی این است که انسان به مرحلهاي برسد که قدرت تشخیص سود و زیان واقعی خود را از
دست بدهد و مانند کسی که مال خود را میبازد و یا مقام خود را از کف میدهد، او نفس خود و حقیقت وجودي خود را ببازد و
این خسران عظیمی است که به این زوديها جبران نخواهد شد. آنها که از خدا فاصله میگیرند و به شرك و کفر و گناه و معصیت
آلوده میشوند، سرانجامی این چنین خواهند داشت و چون انسان به این مرحله رسید، دیگر ایمان نخواهد آورد چون او به گمراهی
صفحه 223 از 384
خو گرفته و منافع ایمان براي او قابل تصور نیست.
آیه ( 13 ) وَ لَه ما سَ کَنَ فِی اللَّیل وَ النَّهارِ ... پس از سخنی که از معاد پیش آمد و این مطلب با قاطعیت بیان شد که شکی در معاد
وجود ندارد، اینک در آیه بعدي مطلبی گفته میشود که میتواند دلیلی براي اثبات معاد باشد. میفرماید: براي خداست هر چه در
شب و روز قرار گرفته و خدا شنوا و داناست. ما تصور میکنیم که منظور از (ما سکن فی اللیل و النهار آنچه در شب و روز قرار
گرفته) موجودات و اعیان و ذوات نیست بلکه منظور اعمال انسانهاست چون در قرآن همواره در مقام صحبت از موجودات و اشیاء،
آنها را به مکانها نسبت میدهد مانند این تعبیر: آنچه در آسمانها و زمین است و در آیه قبلی هم این تعبیر را داشتیم (ما فی السموات
و الارض) ولی در اینجا صحبت از چیزهایی است که در شب و روز واقع شده است و چون شب و روز بطور دایم در تغییر و آمد و
شد است، با اعمال و کارهایی که بطور روزمره انجام میگیرد، هماهنگی و سنخیت دارد و شب و روز که از حرکت اجرام آسمانی
پدید میآید و حقیقتی جز آن ندارد، ظرف وقوع اعمال انسان است که یا در شب اتفاق میافتد و یا در روز.
نکته مهمتر این اعمال انسان هرگز از بین نمیرود بلکه به صورت انرژي یا نیرو
صفحه : 350
در این عالم میماند و شاید کلمه (ما سکن آنچه ساکن میشود و قرار میگیرد) اشاره به بقاي اعمال انسان در عالم و در تداوم
شب و روز باشد.
با توجه به این نکات میتوانیم بگوییم که این آیه معاد را به ذهن تقریب میکند به این بیان که هر کاري که شما در شب و روز
انجام میدهید در این جهان میماند و در پیشگاه خداست و با علم به این خدا شنوا و داناست تمام حرفهاي شما را میشنود و از
تمام کارهاي شما آگاه است. باقی ماندن اعمال انسان در این جهان، مقدمهاي و زمینهاي براي معاد است و انسانها براي دیدن نتیجه
این اعمال زنده میشوند و خوب و بد اعمال خود را میبینند و در واقع معاد. عکس العمل و نتیجه قهري همین اعمالی است که در
شب و روز جاي گرفته و در این جهان باقی مانده است.
آیه ( 14 ) قُل أَ غَیرَ اللّه أَتَّخِ ذُ وَلِیا فاطِرِ السَّماوات وَ الَأرض ... مشرکان به جاي آنکه خداي واقعی را که آفریننده موجودات است،
دوست و ولی و سرپرست خود قرار بدهند، بتها و معبودهاي باطل را ولی خود کرده بودند و میپنداشتند که این چیزها آنها را به
خداي واقعی نزدیک میکند. در این آیه خداوند به آنها میآموزد که نباید غیر خدا را ولی خود قرار بدهند و باید مستقیماً روي به
سوي خدا آورند. این مطلب را به صورت جالب و مؤثري و از زبان پیامبر خود مطرح میکند به اینگونه که پیامبر، خودش را به
جاي آنها میگذارد و حالتی را که آنها دارند نفی میکند و این روش از نظر فن مناظره و انتقال مطلب مؤثرتر است. به هر حال
خطاب به پیامبراسلام میفرماید: بگو آیا جز خدا سرپرستی بگیرم در حالی که او پدید آورنده آسمانها و زمین است! جمله شکل
سؤال دارد و این سؤال آنها را به تفکر وادار میکند تا به خود آیند و دریابند که تنها، کسی که آسمانها و زمین را پدید آورده،
شایستگی ولی و سرپرست شدن را دارد.
براي تکمیل مطلب یک صفت دیگر از صفات خدا را بیان میکند و آن نیازمندي همه به خدا و بینیازي او از همه است. خدایی
که همه را غذا میدهد و غذاي هیچ
صفحه : 351
کسی را نمیخورد و این لازمه ولایت خداوند است او ولی همه کس و همه چیز است و تمام نیازهاي آنها را برطرف میکند و
امکان رشد و بالا رفتن هر موجودي را در اختیار آنها قرار میدهد اما خودش بینیاز مطلق است و به هیچ کس احتیاجی ندارد چون
او منشأ تمام کمالات است و هر کمالی که نیازي را برطرف میکند از خود اوست.
در ادامه آیه به پیامبر چنین تلقین میکند که بگوید: من مأمور شدهام نخستین کسی باشم که در برابر خدا تسلیم شده است. اساساً
صفحه 224 از 384
هر پیامبري اولین ایمان آورنده به دین خود است و به حقانیت خود یقین دارد. نظیر آیه زیر:
وَ أُمِرت لِأَن أَکُونَ أَوَّلَ المُسلِمِینَ (زمر/ 12 ) و مامور شدهام که نخستین مسلمان باشم.
در پایان آیه مورد بحث به پیامبر خطاب میکند که البته از مشرکان نباش؟ این خطاب هر چند که به پیامبر شده ولی معلوم است که
هدف از آن دیگران هستند که نباید سراغ شرك و بت پرستی بروند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 15 الی 18
اشاره
قُل إِنِّی أَخاف إِن عَصَیت رَبِّی عَذابَ یَوم عَظِیم ( 15 ) مَن یُصرَف عَنه یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه وَ ذلِکَ الفَوزُ المُبِین ( 16 ) وَ إِن یَمسَسکَ اللّهُ
( بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَه إِلاّ هُوَ وَ إِن یَمسَسکَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 17 ) وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِه وَ هُوَ الحَکِیم الخَبِیرُ ( 18
( بگو من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزي بزرگ میترسم ( 15
( هر کس که عذاب از او گردانیده شود، خدا بر او رحم کرده و این رستگاري آشکاري است ( 16
و اگر خداوند ضرري بر تو رساند، هیچ کس جز او برطرف کننده آن نیست و اگر به تو خیري رساند، پس او بر هر چیزي تواناست
(17)
( و اوست که غالب و مسلط بالاي بندگان خویش است و همو فرزانه آگاه است ( 18
صفحه : 352
نکات ادبی
خبر براي جمله شرطیه است و به خاطر اهمیت، مقدم بر شرط شده است. « اخاف » -1
به صیغه مجهول یعنی برگردانیده شود، بازداشته شود و ضمیر مستتر آن به عذاب برمیگردد. « یصرف » -2
رستگاري، پیروزي، موفقیت. « فوز » -3
به معناي رسیدن و ملاقات کردن است و این واژه که در اینجا به صورت فک ادغام آمده در بعضی از «ّ مس » از « یمسسک » -4
آمده و هر دو جایز است. « یمسّک » موارد به صورت ادغام
که هر چیزي است که باعث خوشحالی و افزونی نعمت باشد. « خیر » هر چیزي که باعث ناراحتی و نقصان گردد، در مقابل « ضرّ » -5
به معناي از میان بردن ضرر یا بدي است. « کشف سوء » یا « کشف ضرّ » در اینجا برطرف کننده، بازدارنده. اصطلاح « کاشف » -6
غالب، مسلط، نیرومند. قهر در مورد کسی استعمال میشود که توانایی زیادي داشته باشد و طرف مقابل نتواند در برابر « القاهر » -7
قدرت او عرض اندام کند یا مقاومتی نشان بدهد و معمولا درباره تسلط و غلبه بر اشخاص استعمال میشود. گفته میشد قهر علی
فلان ولی گفته نمیشود قهر علی الماء در حالی که غالب اعم است و گفته میشود غلب علی الماء.
فوق در اینجا به معناي برتري معنوي است و به معناي برتري مکانی نیست مانند: ید الله فوق ایدیهم. این تعبیر در « فوق عباده » -8
فارسی هم هست. میگوییم:
دست بالاي دست بسیار است.
تفسیر و توضیح
صفحه 225 از 384
15 ) قُل إِنِّی أَخاف إِن عَصَیت رَبِّی ... در آیه پیش، خداوند پیامبر خود را - آیات ( 18
صفحه : 353
به چیزي امر کرد و از چیزي نهی نمود. به این اولین تسلیم شونده باشد امر کرد و از این مشرك باشد نهی کرد. اکنون در این آیه
به پیامبر چنین تلقین میکند که بگوید:
من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزي بزرگ که همان قیامت است میترسم. نافرمانی خدا با ترك امر و نهی اوست
و پیامبر هم مانند همه افراد باید از ترك امر و نهی خداوند هراسناك باشد و از عذاب قیامت بترسد.
البته پیامبر خدا معصوم بود و هرگز خدا را نافرمانی نمیکرد ولی در عین حال این حکم کلی شامل حال او هم میشود و اگر بر
فرض محال، خدا را نافرمانی کند، او هم مانند دیگران مجازات میشود. ذکر این مطلب براي آن است دیگران تکلیف خود را
بدانند و بدانند که حتی اگر پیامبر که محبوب خداست، نافرمانی کند مجازات خواهد شد تا چه رسد به افراد معمولی و این براي
تأکید مطلب است.
با صحبتی که از عذاب روز قیامت به میان آمد، در آیه بعدي این مطلب را اضافه میکند که در آن روز هر کس که از عذاب خدا
درامان باشد و عذاب از او گردانیده شود، معلوم میشود که خدا به او رحم کرده است. منظور از این گروه، گناهکارانی هستند که
در اثر توبه و یا شفاعت، عذاب قیامت از آنها برداشته میشود و این نشانه آن است که خدا بر آنها رحمت آورده و رسیدن به این
مرحله، خود رستگاري و پیروزي آشکاري است.
با این بیان، کافران و مشرکان را امیدوار میسازد که اگر به سوي خدا بیایند و از شرك و کفر توبه کند، شایستگی آن را خواهند
داشت که رحمت خدا آنها را فرا گیرد و از عذاب روز قیامت باز دارد.
در آیه بعدي عمومیت قدرت خدا را خاطر نشان میسازد تا بدانند که در این جهان هیچ تأثیرگذاري جز او وجود ندارد و کسی یا
چیزي توانایی آن را ندارد که در سرنوشت انسان مؤثر باشد و این ردّ نظر آنها درباره بتهاست که آنها را مؤثر میدانستند و
کارهایی در جهت نزدیکی به آنها و جلب آنها میکردند.
اینک این حقیقت والا را اعلام میکند که خیر و شرّ همه در دست خداست و
صفحه : 354
اگر تو را ضرري برسد، هیچ کس جز او نمیتواند آن را برطرف سازد و اگر خیري برسد آن هم از خداست و خدا بر هر چیزي
تواناست.
ظرافت و عمق بیان را ملاحظه کنید درباره ضرر و شرّ نمیگوید که آن از سوي خداست بلکه میفرماید اگر شرّي برسد جز خدا
کسی آن را برطرف نمیسازد و بدینگونه در صحبت از شرّ هم خیر را به خدا نسبت میدهد.
توجه کنیم که جهان بر اساس خیر استوار شده و خداوند هرگز بدي بندگان خود را اراده نمیکند و شرّ از او صادر نمیشود و اگر
کسانی دچار مصیبت و یا شرّ میشوند، در واقع ناشی از عملکرد خود آنهاست و نتیجه اعمال بدشان است که از روي اختیار و اراده
انجام دادهاند ولی همین عواملی را که باعث به وجود آمدن شرّ میشود، خدا آفریده و این قدرت و اختیار را خدا به آنها داده است
و بنابراین، شرور بطور مستقیم به خود آنها و بطور غیر مستقیم به خدا نسبت داده میشود. یعنی میتوانیم بگوییم که این مصیبت از
خود آنهاست و میتوانیم بگوییم که از خداست ولی خیر همواره از خداست و خدا هم بطور مستقیم و هم بطور غیر مستقیم به
بندگان خود خیر میرساند.
این حقیقت در آیه دیگري از قرآن مجید به صراحت آمده و در آن خیر فقط به خدا نسبت داده شده ولی شرّ یک بار به خدا و
یک بار به انسان نسبت داده شده است با تقریبی که بیان کردیم. این آیه را با هم بخوانیم:
صفحه 226 از 384
وَ إِن تُصِ بهُم حَسَ نَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِ اللّه وَ إِن تُصِ بهُم سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِكَ قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّه فَما لِهؤُلاءِ القَوم لا یَکادُونَ
79 ) و اگر آنها را خوبی برسد - یَفقَهُونَ حَ دِیثاً. ما أَصابَکَ مِن حَسَ نَۀٍ فَمِنَ اللّه وَ ما أَصابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفسِکَ ... (نساء/ 78
میگویند این از جانب خداست و اگر بدي برسد میگویند این از جانب توست. بگو همه از جانب خداوند است. پس چرا این قوم،
سخن را نمیفهمند. هر خوبی که به تو برسد از خداست و هر بدي که به تو برسد از جانب خود توست ..
صفحه : 355
درباره همین آیه و این چگونه شرّ را گاهی به خدا و گاهی به خود انسان نسبت میدهد، در تفسیر این آیه توضیحات مفصلی دادیم
رجوع شود.
در آیه بعدي به نحو دیگري از قدرت مطلقه خداوند سخن میگوید و تذکر میدهد که خداوند بر بندگان خود قاهر است یعنی
غلبه و تسلط کامل دارد و بالاي دست آنهاست و بنابراین هیچ کس نمیتواند از حوزه قدرت او بیرون شود و در برابر او مقاومت
کند در عین حال اضافه میکند که خدا فرزانه آگاه است یعنی کارهاي او از روي حکمت و آگاهی انجام میگیرد و چنین نیست
که او از قدرت قاهره خود بدون معیار و ملاك استفاده کند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 19 الی 20
اشاره
قُل أَيُّ شَیءٍ أَکبَرُ شَ هادَةً قُل اللّه شَ هِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم وَ أُوحِیَ إِلَی هذَا القُرآن لِأُنذِرَکُم بِه وَ مَن بَلَغَ أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُونَ أَن مَعَ اللّه آلِهَۀً
أُخري قُل لا أَشهَدُ قُل إِنَّما هُوَ إِله واحِ دٌ وَ إِنَّنِی بَرِيءٌ مِمّا تُشرِکُونَ ( 19 ) الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعرِفُونَه کَما یَعرِفُونَ أَبناءَهُم الَّذِینَ
( خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُونَ ( 20
بگو چه چیزي از لحاظ گواه بودن بزرگتر است! بگو خداوند میان من و شما گواه است و این قرآن بر من وحی شده تا شما و هر
کس را که این پیام به او برسد، بیم دهم. آیا شما گواهی میدهید که علاوه بر خدا، معبودهاي دیگري هم وجود دارند! بگو من
( گواهی نمیدهم. بگو همانا او خداي یگانه است و من از آنچه شما شریک قرار میدهید بیزارم ( 19
کسانی که به آنها کتاب دادهایم او را (پیامبر را) میشناسند همانگونه که پسران خود را میشناسند. آنها که نفس خود را باختهاند و
( زیان کردهاند، آنان ایمان نمیآورند ( 20
تفسیر و توضیح
آیه ( 19 ) قُل أَيُّ شَیءٍ أَکبَرُ شَهادَةً ... مشرکان مکه از هر راهی براي نفی دعوت
صفحه : 356
پیامبر اسلام وارد میشدند از جمله این به پیامبر میگفتند: چه شاهدي بر درستی ادعاي خودداري! ما میبینیم که دانشمندان یهود و
نصاري را هم بر صدق گفتار تو گواهی نمیدهند.
در پاسخ این سخن، پیامبر اسلام مأمور میشود که گواه مهم و بسیار معتبري را به آنان ارائه دهد و آن خود خداوند است که شاهد
صدق ادعاي پیامبر است. او نخست میپرسد از نظر شاهد بودن چه چیزي بزرگتر از خداست! پاسخ آنها روشن است که خواهند
گفت مسلماً خدا از هر کسی و هر چیزي راستگوتر و شایستهتر بر شهادت است. چون مشرکان همانگونه که پیش از این گفتیم
اصل وجود خدا را میپذیرفتند و بتها را تنها به شکل واسطه میپرستیدند پس آنها هم خدا را به عنوان بزرگترین شاهد قبول
صفحه 227 از 384
داشتند. اکنون پیامبر اسلام، خدا را شاهد صدق دعوت خود معرفی میکند و میگوید: میان من و شما خداوند گواه است. ولی
مسأله این است که مشرکان از کجا بدانند که خداوند شاهد گفتار پیامبر اسلام است!
در جمله بعدي، از این پرسش پاسخ داده شده به این گونه که میفرماید خداوند قرآن را بر من نازل کرده و وحی نموده است تا
شما و هر کسی را که پیام من به او میرسد، بیم دهم. یعنی این نزول قرآن خود نشانی از گواه بودن خداوند بر صدق گفتار من
است. اساساً معجزهاي که به دست پیامبري انجام میگیرد دلیل روشنی است بر این خداوند صدق دعوت آن پیامبر را تأیید میکند
و به راستگویی او شهادت میدهد و چون قرآن کریم معجزه بزرگ حضرت محمّد (ص) است، بنابراین نزول قرآن، خود دلیل بر
گواه بودن خدا بر درستی گفتار آن حضرت میباشد. (درباره وجوه اعجاز قرآن در جلد اول همین تفسیر صفحه 89 به بعد بحث
فصلی داشتیم، رجوع شود) در این آیه علاوه بر اثبات گواه بودن خدا به رسالت پیامبر اسلام، به مطلب مهم دیگري هم اشاره شده و
آن جهانی و جاودانی بودن دین اسلام است. چون گفته شده که این قرآن بر من وحی شده تا شما و همه کسانی را که سخن من به
آنها
صفحه : 357
میرسد، تبلیغ کنم و این شامل هر شخصی میشود که در هر جاي عالم و در هر زمانی پیام اسلام به گوش او میرسد و بدینگونه
مرز زمان و مرز مکان برداشته میشود و دعوت حضرت محمّد به تمام انسانها از هر نژاد و ملیتی و در هر زمانی تا روز قیامت شامل
میشود. این آیه نظیر آیات دیگري است که به عمومیت و جهان شمولی دعوت اسلام دلالت دارند. مانند:
وَ ما أَرسَلناكَ إِلّا کَافَّۀً لِلنّاس بَشِیراً وَ نَذِیراً (سبأ/ 28 ) و ما تو را نفرستادیم مگر مژده دهنده و بیم دهنده براي همه مردم.
به نظر میرسد که دعوت پیامبر اسلام در سه مرحله انجام یافته است:
مرحله اول دعوت از خویشاوندان است:
وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الَأقرَبِینَ (شعرا/ 214 ) و خویشاوندان نزدیک خود را تبلیغ کن.
مرحله دوم دعوت از مردم مکه و اطراف آن:
لِتُنذِرَ أُم القُري وَ مَن حَولَها (انعام/ 92 ) تا مکه و اطراف آن را بیم دهی.
مرحله سوم عموم بشر از هر نژاد و منطقهاي که آیه مورد بحث و چند آیه دیگر بر آن دلالت دارد. و به خاطر همین عمومیت دعوت
بود که پیامبر خدا در سال ششم هجرت نامههایی به سران و پادشاهان کشورهاي آن زمان فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد.
یعنی بیم دادن صحبت شده و این در حالی است که پیامبر علاوه بر نذیر بودن، بشیر « انذار » مطلب دیگر این در اینجا فقط از وظیفه
هم بوده یعنی هم میترسانده و هم مژده میداده. این بدانجهت است که وظیفه اصلی او همان انداز بود چون ترس از خداوند و
ترس از مجازات عمل عامل مهم در هدایت مردم و الزامآور است ولی مژده دادن فقط میتواند یک عامل تشویقی جنبی باشد و
الزامآور نیست یعنی ممکن است کسی فقط به خاطر بهشت به برنامههاي اسلام عمل نکند ولی ترس از
صفحه : 358
جهنم او را وادار به این کار خواهد کرد و چون جنبه منذر بودن پیامبر قويتر و مهمتر است، علاوه بر این آیه در آیات متعدد
دیگري تنها از منذر و نذیر بودن او سخن به میان آمده:
تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِه لِیَکُونَ لِلعالَمِینَ نَذِیراً (فرقان/ 1) مبارك است که خدایی که قرآن را بر بنده خود نازل کرد تا
براي جهانیان بیم دهنده باشد.
إِنَّما أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُل قَوم هادٍ (رعد/ 7) همانا تو بیم دهنده هستی و هر قومی هدایت کنندهاي دارد.
در آیه مورد بحث پس از اعلام گواه بودن خداوند بر صدق رسالت پیامبر اسلام، خطاب به مشرکان گفته میشود که آیا شما
صفحه 228 از 384
شهادت میدهید که جز خدا خدایان و معبودهاي دیگري هم وجود دارد! سپس به پیامبر امر میکند که بگوید اگر شما چنین
شهادتی میدهید من هرگز چنین شهادتی را نمیدهم و من خدا را خداي یگانه میدانم و از آنچه شما به خدا شریک قرار میدهید
بیزارم.
آیه ( 20 ) الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعرِفُونَه کَما ... در سخن مشرکان چنین آمده بود که حتی اهل کتاب از یهود و نصاري هم به
حقانیت پیامبر اسلام گواهی نمیدهند اینک در این آیه روشن میسازد که اهل کتاب، پیامبر اسلام را به خوبی میشناسند تا آن
حدّ که پسران خود را میشناسند و نشانهها و علائم پیامبر موعود را که در تورات و انجیل آمده کاملا میدانند و همان نشانهها را
در وجود پیامبر اسلام (ص) میبینند. تا جایی که نقل شده بعضی از دانشمندان یهود که مسلمان شده بودند میگفتند ما پیامبر
اسلام را بهتر از فرزندان خودمان میشناختیم چون در این فرزند ما از خود ما باشد جاي شک و تردید وجود داشت ولی در این
محمّد (ص) همان موعود تورات باشد، هیچ گونه شک و تردیدي وجود نداشت.
با این وجود آنها به پیامبر ایمان نمیآوردند و آن قسمت از تورات را که نشانههاي پیامبر اسلام در آن بود از مردم معمولی پنهان
میکردند و این به خاطر
صفحه : 359
سودجویی و ریاست طلبی آنها بود و میترسیدند اگر حقیقت را بگویند مقام خود را از دست بدهند. در پایان آیه از این افراد که
حقیقت را کتمان میکردند به عنوان کسانی یاد میکند که نفس خود را زیان کردهاند و آنها ایمان نخواهند آورد. (این تعبیر،
چند صفحه پیش هم آمده بود و توضیح دادیم)
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 21 الی 24
اشاره
وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً أَو کَ ذَّبَ بِآیاتِه إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ ( 21 ) وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا أَینَ
شُرَکاؤُکُم الَّذِینَ کُنتُم تَزعُمُونَ ( 22 ) ثُم لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلاّ أَن قالُوا وَ اللّه رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِینَ ( 23 ) انظُر کَیفَ کَذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ
( ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ ( 24
( چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ ببندد یا آیات او را تکذیب کند، همانا ستمگران رستگار نمیشوند ( 21
روزي که همه آنها را برمیانگیزیم سپس به کسانی که به خدا شریک قرار دادهاند میگوییم: شریکانی که گمان میکردید کجا
( هستند! ( 22
( بهانه آنها جز این نباشد که گوید: سوگند به خدا که پروردگار ماست، ما مشرك نبودیم ( 23
( بنگر که چگونه بر خود دروغ گفتند و آن چیزي که به دروغ (بر خدا) بسته بودند، از آنها گم شد ( 24
نکات ادبی
است که عامل آن میباشد. « اذکر » متعلق به فعل محذوفی چون « یوم » -1
صله براي الّذین است و ضمیري که باید در صله باشد حذف شده و تقدیر آن تزعمونهم است که به جهت « کنتم تزعمون » -2
معلوم بودن حذف گردیده و نظیر آن فراوان است.
از زعم به معناي پنداشتن و گمان بردن. این واژه در دو جا به کار میرود یکی در جایی که واقعا کسی به چیزي یقین « تزعمون » -3
صفحه 229 از 384
و اطمینان ندارد و فقط آن را
صفحه : 360
احتمال میدهد و دیگر در جایی که کسی به چیزي اعتقاد و اطمینان دارد ولی ما میدانیم که او خطا و اشتباه میکند در این مورد
را به کار میبریم و به صورت ادعایی یقین طرف را گمان فرض میکنیم. « زعم » هم کلمه
فتنه در اصل به معناي امتحان است مثلًا وقتی که طلا را ذوب میکنند تا خالص و ناخالص آن را بفهمند میگویند: « فتنتهم » -4
فتنت الذهب. سپس در مواردي که شخصی کارهایی بکند که خود را جا بزند یا ایجاد آشوب کند یا نیرنگی بزند یا بهانهاي بیاورد
استعمال شد.
صدارت طلب است و « کیف » را عامل قرار داد چو « انظر » میباشد و نمیتوان « کذبوا » فعل بعد از آن یعنی « کیف » -5 عامل در
چیزي که مقدم بر آن است نمیتواند در آن عمل کند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 21 ) وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً ... براي توبیخ بیشتر مشرکان و منکران رسالت پیامبر اسلام، میپرسد چه کسی
ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ بندد و معبودهاي باطل و بتها را شریک او قرار بدهد و یا آیات و معجزات الهی را که
دلیل روشنی بر حقانیت پیامبر اسلام است، تکذیب کند! این هر دو حالت در مشرکان مکه وجود داشت آنها هم شریکان دروغینی
براي خدا قرار میدادند و به او دروغ میبستند و هم نبوت پیامبر اسلام را انکار میکردند و معجزات و آیاتی را که نشانه راستگویی
او بود دروغ میپنداشتند.
کسی که هم خدا و هم پیامبر را تکذیب کند بزرگترین ستم را هم در حق خود و هم درباره خدا و پیامبر کرده است بدون شک
چنین ستمی مجازات سختی دارد و چنین ستمکاري هرگز روي رستگاري را نخواهد دید.
این در این آیه، شرك به عنوان بزرگترین ستم معرفی شده، براي آن است که شرك و دوري از خدا اساس همه گمراهیها و
گناهان است و هم بیگانگی با فطرت
صفحه : 361
بشري است.
از یک سو کسی که ایمان ندارد، دست به هر جنایتی میزند و رادع و مانعی بر سر راه او نیست و این، ظلم به جامعه بشري و ظلم
به خویشتن است و از سوي دیگر چنین شخصی نعمتهاي انبوه خداوند را نادیده میگیرد و با جهان آفرینش و هدف خلقت بیگانه
میشود و این ناسپاسی و ستم بزرگ بر خداوند است.
در آیات دیگر نیز، شرك به عنوان ستمی بزرگ که قابل بخشش نیست معرفی شده است مانند سخنی که قرآن از قول لقمان
خطاب به فرزندش نقل میکند:
وَ إِذ قالَ لُقمان لِابنِه وَ هُوَ یَعِظُه یا بُنَی لا تُشرِك بِاللّه إِن الشِّركَ لَظُلم عَظِیم (لقمان/ 13 ) هنگامی که لقمان به فرزند خود در حالی
که او را موعظه میکرد، گفت: پسرك من به خدا شریک قرار مده که شرك ظلمی بزرگ است.
بدینگونه از نظر منطق قرآن شرك بزرگترین ستم تلقی شده است و اگر در بعضی از آیات دیگر هم چیزهایی را به عنوان بزرگترین
ستم معرفی کرده همه آنها بازگشت به شرك میکند.
22 ) وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا ... در اینجا صحنهاي از صحنههاي روز قیامت را بیان میکند که در - آیات ( 24
آن خداوند با مشرکان سخن خواهد گفت و آنها بهانههاي سست و واهی خواهند آورد و بالاخره مجازات خواهند شد.
صفحه 230 از 384
می فرماید: به یادآور روزي را که همه این مشرکان را در آن روز جمع میکنیم و گرد هم میآوریم (منظور از آن روز، روز قیامت
است) سپس به کسانی که براي خدا شریک قرار دادهاند میگوییم: کجایند آن شریکانی که شما گمان میکردید! این پرسش از
آن جهت است که مشرکان در دنیا چنین گمان میکردند که بتها و معبودهاي باطل آنها در مواقع خطر آنها را یاري میکنند. در
روز قیامت در آن ورطه هولناك این مشرکان از هر وقت دیگري به کمک و یاري نیاز دارند. حال از آنها
صفحه : 362
پرسیده میشود همان شریکانی را که معتقد بودید اکنون کجا هستند و چرا به یاري شما نمیآیند!
آنها پاسخی ندارند که بگویند ولی از باب این بهانهاي بیاورند و خود را نجات دهند، متوسل به دروغ میشوند و به خدا سوگند یاد
میکنند که ما در دنیا مشرك نیودیم؟ آنها خیال میکنند دروغ گفتن و استفاده از سوگند دروغ در آخرت هم کار ساز است و
تلاش میکنند که با این دروغها خود را موجه جلوه دهند غافل از اینک آنجا عالم آخرت است که روز آشکار شدن پنهانهاست و
طرف مقابل آنها خداوند است که از همه چیز خبر دارد.
در آیه بعدي براي برانگیختن تعجب شنونده از سخن آنها، میفرماید: بنگر که چگونه بر خود دروغ میبندند و بنگر که چگونه آن
شریکان دروغینی که بر خدا بسته بودند، از آنها گم شد. یعنی آن شریکان به سراغشان نیامد که نجاتشان بدهد.
از این آیه و چندین آیه دیگر فهمیده میشود که در عالم آخرت که عالم یقین و کشف و شهود و پیدا شدن نهانهاست، باز کسانی
به دروغ متوسل میشوند و این حالت را که در دنیا داشتهاند و جزء ذات آنها شده است، در آخرت هم بروز میدهند حتی اگر به
بیهودگی آن یقین داشته باشند. این بعضیها دروغ گفتن برخی از افراد در عالم آخرت را بعید میدانند و اینگونه آیات را به نحوي
توجیه میکنند، استبعادشان بی مورد است زیرا با وجود چنین آیاتی که به صراحت بر مطلب دلالت دارد، دیگر جاي شک و تردید
و استبعاد نیست و اساساً افرادي که در دنیا به سخن دروغ و سوگند دروغ عادت کردهاند و طبع و ذات آنها با دروغ خو گرفته
است، این صفات مانند هر صفت دیگر در آخرت هم با آنهاست و آنها از وحشت آن روز به هر وسیلهاي از جمله سوگند دروغ
متوسل میشوند حتی اگر بدانند که فایدهاي ندارد. درست است که در آخرت تکلیف نیست ولی مجرمان براي نجات خود تلاش
خواهند که و به دنبال شفیعانی خواهند بود و با سخنانی که به زبان خواهند آورد و دروغهایی که خواهند گفت سعی در جلب نظر
شفیعان خواهند کرد. قرآن آشکار از
صفحه : 363
دروغ گفتن مجرمان و سوگندهاي دروغ آنها خبر میدهد و این مطلب علاوه بر آیه مورد بحث در آیات دیگر هم آمده است
مانند:
یَومَ یَبعَثُهُم اللّه جَمِیعاً فَیَحلِفُونَ لَه کَما یَحلِفُونَ لَکُم وَ یَحسَبُونَ أَنَّهُم عَلی شَیءٍ أَلا إِنَّهُم هُم الکاذِبُونَ (مجادله/ 18 ) روزي که خداوند
همه آنها را برانگیزد پس براي خدا سوگند یاد میکنند همانگونه که براي شما سوگند میخورند و گمان میکنند که آنها بر چیزي
هستند آگاه باشید که آنها درغگویانند.
با وجود چنین آیات صریح و روشنی دیگر جاي بحث وجود ندارد و باید پذیرفت که مجرمان در قیامت به دروغ و سوگند دروغ
متوسل خواهند شد با این میدانند این سخنان فایدهاي ندارد و در روایتی آمده است که مجرمان در مراحل نخستین قیامت دروغ
میگویند ولی بعدها دیگر از آن مأیوس میشوند و دروغ را ترك میکنند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 25 الی 26
اشاره
صفحه 231 از 384
وَ مِنهُم مَن یَستَمِع إِلَیکَ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن یَرَوا کُل آیَۀٍ لا یُؤمِنُوا بِها حَ تّی إِذا جاؤُكَ
یُجادِلُونَکَ یَقُول الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ ( 25 ) وَ هُم یَنهَونَ عَنه وَ یَنأَونَ عَنه وَ إِن یُهلِکُونَ إِلاّ أَنفُسَ هُم وَ ما یَشعُرُونَ
(26)
از آنها کسانی هستند که به تو گوش میدهند و بر دلهاي آنان پوششهایی قرار دادهایم که مبادا آن را بفهمند و در گوشهایشان
سنگینی گذاشتهایم و اگر هر نشانهاي را ببینند، به آن ایمان نمیآورند و چون به نزد تو آیند، با تو ستیز میکنند، آنها که کافر
( شدهاند میگویند: این، چیزي جز افسانههاي پیشینیان نیست ( 25
و آنان (مردم را) از آن (قرآن) باز میدارند و خود نیز از آن دوري میکنند و جز خویشتن را هلاك نمیسازند ولی نمیفهمند
(26)
صفحه : 364
نکات ادبی
موصوله است و مفرد و جمع آن یکی است و لذا در این آیه هم ضمیر مفرد و هم ضمیر جمع براي آن آورده شده است. « من » -1
جمع کنان یا کن به معناي پوشش و پرده. « اکنّۀ » -2
مفعول له است و لذا محل آن نصب است. « ان یفقهوه » -3
گفته میشود و وقار هم از همین واژه مشتق شده به سنگینی در رفتار دلالت دارد. « وقر » سنگینی و ثقل. به بار سنگین « وقر » -4
در اینجا براي غایت نیست بلکه براي بیان وقت است. « حتی » -5
با تو ستیز میکنند، مجادله میکنند. اصل جدل به معناي شدّت و خشونت است و چون در مقام مجادله دو طرف با « یجادلونک » -6
یک دیگر شدّت عمل نشان میدهند، لذا به آن مجادله گفته شد.
است که به معناي کتابت منظم کلمات و تألیف « سطر » جمع اسطوره، افسانه، قصههاي مربوط به گذشتگان. اصل آن « اساطیر » -7
آن است و چون افسانههاي گذشتگان در کتابها و صحیفهها نوشته شده و بر جاي مانده است، لذا به آن اسطوره یا اساطیر گفته
میشود.
در هر دو جا ضمیري است که مرجع آن میتواند شخصی پیامبر یا قرآن باشد ولی ظاهر سیاق آیه دلالت بر آن دارد که « عنه » -8
معلوم است. « اساطیر » و « ان یفقهوه » و « یستمعون » منظور قرآن است و هر چند کلمه قران در آیه نیامده ولی به قرینه
جناس ناقص وجود دارد که از محسنات بدیع است. « ینئون » و « ینهون » از نأي به معناي دوري است. ضمنا میان دو کلمه « ینئون » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 25 ) وَ مِنهُم مَن یَستَمِع إِلَیکَ وَ جَعَلنا عَلی ... زمانی که پیامبر اسلام در مکه
صفحه : 365
بود هر جا فرصتی پیش میآمد قرآن تلاوت میکرد و بعضی از مشرکان گاهی آشکارا و گاهی پنهانی به آیات قرآن گوش
میدادند گوش دادن آنها یا براي این بود که میخواستند بدانند محمّد (ص) چه چیز تازهاي آورده و یا براي شیرینی آیات قرآن
بود و به هر حال آنها به قرآن گوش میدادند ولی هدایت نمیشدند و در آیات قرآنی تدبر و اندیشه نمیکردند. این آیه در بیان
این حالت مشرکان چنین اظهار میدارد:
از آنها کسانی هستند که به تو گوش فرا میدهند ولی در دلهاي آنها پوششهایی نهادهایم تا آن را نفهمند و بر گوشهایشان سنگینی
صفحه 232 از 384
قرار دادهایم؟ این خداوند بر دلهاي کسانی مهر میزند و یا بر آن پوشش و پردهاي قرار میدهد و در نتیجه آنها از فهم حقایق آیات
الهی ناتوان میشوند، در چندین آیه از قرآن مجید آمده است و منظور از آن این است که چنین افرادي در اثر انتخاب راه غلط و
عناد و ستیز با حق که از روي آزادي انجام میدهند، آنچنان در گمراهی پیش میروند که دیگر خود را از مسیر هدایت الهی خارج
میکنند و پوششها و پردهها در جلو بینش آنها قرار میگیرد و از آنها سلب توفیق میشود. بنابراین، سقوط در این ورطه هولناك،
نتیجه اعمال خود آنهاست و هیچگونه جبري در کار نیست و بطور مکرّر گفتهایم که هدایت الهی چند گونه است یکی هدایت عام
خداست که شامل مؤمن و کافر میشود و دیگري هدایت خاص اوست که فقط شامل مؤمن میشود و کافر تا وقتی خود را در مسیر
این هدایت خاص قرار نداده نمیتواند از آن استفاده کند.
آیاتی که درباره مهر زدن یا پوشش قرار دادن بر دلهاي کافران آمده بسیار است و از جمله آنهاست آیاتی که در زیر میخوانیم:
خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ (بقره/ 7) خداوند بر دلها و گوشهایشان مهر زده و بر دیدگانشان پردهاي
است.
و جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً (اسراء/ 45 ) و میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند، پردهاي
پنهانی قرار دادهایم.
صفحه : 366
إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم وَقراً (کهف/ 57 ) همانا بر دلهایشان پوششهایی قرار دادیم مبادا که بفهمند و در
گوشهایشان سنگینی نهادیم.
جالب این گاهی انسان به مرحلهاي از گمراهی میرسد که این حالت را در خود میفهمد و احساس میکند:
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّۀٍ مِمّا تَدعُونا إِلَیه وَ فِی آذانِنا وَقرٌ (فصلت/ 5) و گفتند: دلهاي ما از آنچه ما را به سوي آن میخوانید در
پوششهایی است و در گوشهاي ما سنگینی است.
درباره این موضوع پیش از این بطور مشروح بحث کردهایم رجوع شود (جلد اول صفحه 56 بحثی درباره مهرزدن خدا بر دلهاي
کافران) در ادامه آیه مورد بحث آمده که این کافران هر گونه نشانه و معجزهاي را ببینند ایمان نمیآورند و این نتیجه همان حجابی
است که بر دلهاي آنهاست و چون پیش تو آیند با تو مجادله و ستیز میکنند و راجع به قرآن داوري آنها چنین است که آیات
قرآنی چیزي جز افسانههاي پیشینیان نیست. آنها قرآن را چیزي در ردیف افسانههاي ایران و روم و داستانهاي رستم و اسفندیار
قلمداد میکردند تا از عظمت آن بکاهند و گاهی هم قرآن را سحر و جادو معرفی میکردند:
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلحَق لَمّا جاءَهُم هذا سِحرٌ مُبِین (احقاف/ 7) و چون آیات روشن ما به آنها تلاوت
میشود کافران درباره حق چون به آنها آید، گویند: این سحري آشکار است.
داستان ولید حکیم بزرگ عرب که پس از اندیشههاي بسیار، قرآن را سحري تأثیر کننده معرفی کرد، در سوره مدثر آمده است
26 ) آیه ( 26 ) وَ هُم یَنهَونَ عَنه وَ یَنأَونَ عَنه ... این کافران که چنین قضاوت نابخردانهاي درباره قرآن داشتند، هم دیگران - (آیات 11
را از قرآن باز میداشتند و هم
صفحه : 367
خودشان از آن دوري میکردند و این بالاترین بدبختی براي انسان است که علاوه بر گمراهی خود، باعث گمراهی دیگران هم
بشود و وزر و بال آنها را به گردن گیرد. اینان جز خودشان را هلاك نمیکنند ولی نمیفهمند چون گمراهی دیگران به وسیله اینها،
عذابی بر عذابشان میافزاید.
در این آیه ضمیر (عنه) در هر دو جا به قرآن برمیگردد که در آیه پیش صحبت از آن بود و کافران آن را افسانه پیشینیان خواندند.
صفحه 233 از 384
بازداشتن مردم از قرآن به این صورت بود که مشرکان شنیدن قرآن را قدغن کردند و قصه گویانی را مأموریت دادند که در هر
کجا محمّد (ص) قرآن تلاوت میکند شروع به قصه گفتن کنند تا مردم به قرآن گوش ندهند:
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرآن وَ الغَوا فِیه (فصلت/ 26 ) و کسانی که کافر شدند گفتند به این قرآن گوش ندهید و در
آن، سخن بیهوده قرار دهید.
آنچه گفتیم مفهوم روشنی از آیه است که سیاق و ظاهر آیه به آن دلالت میکند ولی بعضی از مفسران گفتهاند که ضمیر (عنه) به
شخص پیامبر برمیگردد و منظور آیه این است که کافران مردم را از آزار کردن به محمّد (ص) دور میکردند و به او ایمان
نمیآوردند و مقاتل بن سلیمان گفته است که منظور، ابو طالب عموي پیامبر بود که از طرفی از پیامبر در برابر دشمنان حمایت و
دفاع میکرد و از طرف دیگر به دین او ایمان نیاورده بود.
سخن مقاتل بن سلیمان سخن باطل و نادرستی است چون علاوه بر این ظاهر آیه به آن دلالت نمیکند، با حقایق تاریخی هم
سازگار نیست زیرا که به عقیده شیعه و بعضی از اهل سنّت، ابو طالب مسلمان بود و به پیامبر ایمان آورده بود و ایمان او از
شعرهایش که خوشبختانه بر جاي مانده است، به خوبی آشکار است (براي روشن شدن مطلب رجوع شود به کتاب محققانه ابو
طالب مؤمن قریش نوشته خنیزي)
صفحه : 368
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 27 الی 30
اشاره
وَ لَو تَري إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَ ذِّبَ بِآیات رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ ( 27 ) بَل بَدا لَهُم ما کانُوا یُخفُونَ مِن قَبل وَ
لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه وَ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ ( 28 ) وَ قالُوا إِن هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن بِمَبعُوثِینَ ( 29 ) وَ لَو تَري إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم
( قالَ أَ لَیسَ هذا بِالحَق قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرُونَ ( 30
اگر بینی هنگامی را که آنان را بر آتش نگهداشتهاند (چیز هولناکی خواهی دید) میگویند: اي کاش بازگردانیده میشدیم و آیات
( پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان میشدیم ( 27
بلکه آنچه پیشتر پنهان میکردند بر آنان آشکار گردید و اگر آنها باز گردانیده شوند، باز به آنچه از آن نهی شدهاند برمیگردند و
( همانا آنان دروغگویانند ( 28
( و گفتند: زندگی دیگري جز زندگی دنیایی ما وجود ندارد و ما برانگیخته شدنی نیستیم ( 29
و اگر ببینی هنگامی را که آنان در مقابل پروردگارشان نگهداشته شدهاند (چیز هولناکی خواهی دید) میگوید: آیا این حق نیست!
میگویند:
( آري سوگند به پروردگار ما؟ میگوید: پس در برابر آنچه به آن کفر ورزیدید، عذاب را بچشید ( 30
نکات ادبی
یا براي شرط است و جزاي آن به خاطر معلوم بودن حذف شده است و یا براي تمنی است و به معناي اي کاش است. « لو » -1
نگهداشته شدهاند. فعل مجهول از وقف به معناي باز ایستادن. « وقفوا » -2
هم عطف بر آن است. « نکون » منصوب است با ان ناصبه مقدر و « لا نکذّب » -3
صفحه 234 از 384
براي اضراب و نفی سخن آنهاست. « بل » -4
هم از این ماده است. « بداء » آشکار شد. روشن گشت. کلمه « بدا » -5
صفحه : 369
تفسیر و توضیح
27 ) وَ لَو تَري إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ ... در روز قیامت سرنوشت شوم و ذلّت باري در انتظار مشرکان و کافران است آنها در - آیات ( 28
آن روز موقفها و مراحل مختلفی را پشت سر خواهند گذاشت. یکی از آن موقفها هنگامی است که آنها را به آتش عرضه
میکنند و در برابر آتش نگهداشته میشوند تا وارد دوزخ شوند و این پس از مرحله حساب و کتاب و صدور حکم الهی است و
مرحله بسیار سخت و دشواري براي آنهاست. خداوند در این آیه خطاب به پیامبر خود میفرماید: اگر آنان را در آن حالت که بر
آتش نگهداشته شدهاند ببینی، حال زار آنها را خواهی دید و چیز هولناکی مشاهده خواهی کرد.
مشرکان و کافران در این موقف که خود را در برابر آتش میبینند و دیگر جایی براي چون و چرا و عذر و بهانه نمییابند، به خود
میآیند و میگویند: اي کاش بار دیگر به دنیا و عالم تکلیف برمیگشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و به خدا و
پیامبرانش ایمان میآوردیم. ولی این سخنها از هول روز قیامت و روبرو شدن با آتش است و آنها از آن جهت این سخن را
میگویند که چیزي را که از پیش پنهان میکردند بر آنان آشکار شده است و آن همان آتش جهنم است و منظور از پنهان کردن
آنها این است که آنها در دنیا به قیامت و آتش دوزخ عقیده نداشتند و کافر بودند و میدانیم که کفر به معناي پوشانیدن حق است
و بنابراین، آنچه را که آنها در دنیا به آن کفر میورزیدند و میپوشانیدند، در این موقف بر آنها آشکار میشود و آن همان آتش
دوزخ است.
در پایان آیه اضافه میکند که اگر به فرض آنان به آرزوي خود میرسیدند و به دنیا بازگردانیده میشدند، باز هم به سوي کفر و
معصیت برمیگشتند و اینان در این سخن خود که میگفتند اگر به دنیا برمیگشتیم ایمان میآوردیم، دروغگو هستند. البته مجرّد
آرزو کردن نمیتواند دروغ باشد ولی این میگفتند اگر به دنیا برگردیم ایمان میآوریم، سخن دروغی بود زیرا اگر آنها به دنیا
برمیگشتند، مظاهر فریبنده
صفحه : 370
دنیا و همان خودخواهیها و جاه طلبیها و لذت جوییها، آنها را از ایمان به خدا و پیامبران باز میداشت و به قولی که داده بودند
عمل نمیکردند. البته آرزوي آنها هرگز عملی نخواهد شد و خود آنها این را میدانستند و این یک آرزوي محال مانند آرزو
29 ) وَ قالُوا إِن هِیَ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا ... انکار معاد یکی از - کردن پیران است که دوران جوانی را را آرزو میکنند؟ آیات ( 30
ویژگیهاي مشرکان است آنها علاوه بر انحراف در توحید و مبدأ، انحراف بزرگ دیگري هم در معاد داشتند و معتقد بودند که
زندگی فقط زندگی این دنیاست و انسان با مردن به کلی نابود میشود و دیگر زنده نخواهد شد و قیامت و معادي در کار نیست.
این در حالی است که عقیده به معاد و زندگی پس از مرگ یکی از مشترکات ادیان الهی است و تمام پیامبران آن را تذکر دادهاند.
مشرکان عصر پیامبر اسلام سخن او را در مورد معاد به شدت ردّ میکردند و از آن اظهار شگفتی مینمودند و حتی به خاطر این
سخن، به او نسبت جنون میدادند.
- وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَل نَدُلُّکُم عَلی رَجُل یُنَبِّئُکُم إِذا مُزِّقتُم کُل مُمَزَّق إِنَّکُم لَفِی خَلق جَدِیدٍ. أَفتَري عَلَی اللّه کَذِباً أَم بِه جِنَّۀٌ (سباء/ 8
7) و کسانی که کافر شدند گفتند: آیا شما را به مردي راهنمایی کنیم که خبر میدهد که وقتی به کلی نابود شدید هر آینه آفرینش
نوي خواهید داشت. آیا او بر خدا دروغ میبندد یا او را دیوانگی است!
صفحه 235 از 384
به خطر همین انکار شدید مشرکان است که در قرآن کریم مسأله معاد به صورت گستردهاي مطرح شده و دلایل متعددي بر امکان
معاد و نیز نمونههایی از معاد و زندگی دوباره در این جهان مانند زنده شدن زمین در فصل بهار و خروج آتش از هیزم تر و نیز
قصههایی از پیامبران پیشین درباره معاد، ذکر شده است.
در آیات مورد بحث، دلیل خاصی بر امکان معاد ذکر نشده و فقط سخن مشرکان در نفی معاد و این ما هرگز برانگیخته نخواهیم
شد، نقل گردیده ولی براي ردّ
صفحه : 371
سخن آنها صحنهاي از صحنههاي قیامت را که مربوط به همین منکران معاد است ترسیم میکند. به این صورت که خطاب به پیامبر
اسلام میفرماید: اگر هنگامی را ببینی که آنها در برابر پروردگارشان نگهداشته شدهاند، حالت پریشان آنها را مشاهده خواهی کرد.
وقتی در روز قیامت در برابر پروردگارشان قرار گرفتند، خدا به آنها میگوید: آیا این حق نیست یعنی اکنون که زنده شدهاید و در
قیامت حاضر شدهاید، باز هم در آن شک دارید! آنها که با لعیان قیامت را مشاهده کردهاند، خواهند گفت: آري قسم به
پروردگارمان که قیامت حق است ولی این اقرار و اعتراف سودي بر آنان نخواهد داشت و به آنها خطاب خواهد شد که به سزاي
کفري که در دنیا داشتید عذاب دوزخ را بچشید.
مطلبی که در اینجا تذکر میدهیم این است که در این آیه از گفتگوي خداوند با مشرکان در روز قیامت خبر میدهد و چنین
گفتگوهایی که همراه با غضب خداوند است میان خدا و کافران انجام خواهد شد ولی خداوند سخنی را که از روي لطف و محبت
باشد در قیامت به کافران نخواهد گفت و آنها در حسرت یک سخن مهر آمیز از سوي خداوند، خواهند سوخت و این در آیه یاد
شده در زیر آمده، ناظر به همین معناست:
وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه وَ لا یَنظُرُ إِلَیهِم یَومَ القِیامَۀِ وَ لا یُزَکِّیهِم (آل عمران/ 77 ) و خدا در روز قیامت با آنها سخن نخواهد گفت و به آنها
نگاه نخواهد کرد و آنها را پاکیزه نخواهد ساخت.
ملاحظه میکنید که لحن آیه نشان میدهد که منظور این است که خدا در روز قیامت سخن محبت آمیزي به آنان نخواهد گفت و
نگاهی از روي لطف به آنها نخواهد کرد و حال آنها را اصلاح نخواهد کرد و این منافات ندارد با این خدا از روي عتاب و قهر و
غضب با کافران سخن بگوید و عذاب سخت خود را به آنان گوشزد کند.
صفحه : 372
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 31 الی 32
اشاره
قَد خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه حَتّی إِذا جاءَتهُم السّاعَۀُ بَغتَۀً قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فِیها وَ هُم یَحمِلُونَ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم أَلا
( ساءَ ما یَزِرُونَ ( 31 ) وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِب وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعقِلُونَ ( 32
همانا کسانی که ملاقات خدا را دروغ انگاشتند، ضرر کردند تا چون قیامت ناگهان بر آنان فرا رسد، میگویند اي دریغ بر ما به
( خاطر کوتاهی که در آن کردیم و آنان بار گناهشان را بر پشت خود میکشند همانا بد است آنچه بر دوش میکشند ( 31
و زندگی دنیا چیزي جز بازي و بیهودگی نیست و البته خانه آخرت براي کسانی که پرهیزگاري کنند بهتر است، آیا اندیشه
( نمیکنید! ( 32
نکات ادبی
صفحه 236 از 384
لحظه معین و در اینجا منظور از آن، لحظه قیامت است. « ساعۀ » -1
ناگهان. « بغتۀ » -2
اي دریغ، افسوس. آمدن حرف ندا بر سر یک اسم معنا به مفهوم آن است که انسان در آن واقع شده است. نظیر: یا « یا حسرتنا » -3
ویلنا، یا عجبا.
از تفریط به معناي کوتاهی و قصور کردن در مقابل افراط که به پرداختن و اهمیت دادن بیش از حدّ گفته میشود. « ما فرّطنا » -4
در اینجا یا موصوله است و یا مصدریه. « ما » ضمناً
گفته میشود وزیر کسی است که سنگینی « وَزَر » جمع وزر به معناي سنگینی است و به کوهی که به آن پناه میبرند « اوزار » -5
حکومت را بر دوش دارد.
بازي، بازیچه، سرگرمی. « لعب » -6
کار بیهوده که نفعی به انسان ندارد. « لهو » -7
صفحه : 373
تفسیر و توضیح
31 ) قَد خَسِرَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه ... در آیه پیش سخن مشرکان را نقل کرد که گفتند زندگی فقط زندگی این - آیات ( 32
دنیاست و آنها عالم آخرت را انکار میکردند و اینک در این آیه خاطر نشان میسازد که چنین افرادي که ملاقات پروردگار را در
روز قیامت انکار میکنند، ضرر کردهاند و چه ضرر و زیانی بالاتر از این که انسان خود را براي روز ملاقات خداوند آماده نکند.
چنین شخصی خود را از آثار و فواید عظیم ایمان به خدا و روز قیامت بیبهره کرده و علاوه بر آن خود را در عذاب آخرت قرار
داده است.
آنها قیامت و ملاقات پروردگار را تکذیب میکنند ولی ناگهان روز قیامت فرا میرسد و در آن روز حقیقت را درمییابند و
افسوس کوتاهیها و قصورهاي خود را میخواند و بار گناهانشان را بر دوش میکشند و چه بد است آن باري که میکشند؟ این
حقیقت در آیه دیگري هم آمده و در آنجا اضافه شده که آنها علاوه بر بار گناه خود، بار گناه دیگرانی را که باعث گمراهی آنها
شدهاند نیز بر دوش خواهند کشید:
وَ لَیَحمِلُن أَثقالَهُم وَ أَثقالًا مَعَ أَثقالِهِم وَ لَیُسئَلُن یَومَ القِیامَۀِ عَمّا کانُوا یَفتَرُونَ (عنکبوت/ 13 ) و البته بارهاي گران خود و بارهاي
گرانی را همراه با بارهاي گران خود برمیدارند و در روز قیامت از آنچه دروغ گفتهاند پرسیده میشوند.
در آیه بعد، زندگی دنیا و آخرت را با یکدیگر مقایسه میکند. و اظهار میدارد که زندگی دنیا چیزي جز بازیچه و بیهودگی یا
همان لعب و لهو نیست و عالم آخرت براي پرهیزگاران بهتر است. البته بازیچه و بیهوده بودن زندگی دنیا مربوط به کارهاي دنیوي
است و گر نه کارهایی که در دنیا براي آخرت انجام میگیرد مانند عبادت و کارها خیر، لعب و لهو نیست بلکه کاري مفید و
سودمند است و انسان میتواند و باید از زندگی دنیا براي عالم آخرت پلی بسازد و آبادي آخرت را در همین دنیا پی ریزي کند.
آنچه مسلّم است این است که پرهیزگاران و اولیاء خدا آخرت را بر
صفحه : 374
دنیا ترجیح میدهند و همواره در اندیشه آن هستند.
پس از مقایسه میان دنیا و آخرت، مردم را به اندیشیدن و فکر کردن دعوت میکند تا خود به برتري آخرت بر دنیا پی ببرند.
صفحه 237 از 384
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 33 الی 34
اشاره
قَد نَعلَم إِنَّه لَیَحزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ فَإِنَّهُم لا یُکَ ذِّبُونَکَ وَ لکِن الظّ الِمِینَ بِآیات اللّه یَجحَ دُونَ ( 33 ) وَ لَقَد کُذِّبَت رُسُل مِن قَبلِکَ
( فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُم نَصرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمات اللّه وَ لَقَد جاءَكَ مِن نَبَإِ المُرسَلِینَ ( 34
همانا ما میدانیم که آنچه آنها میگویند، تو را اندوهگین میسازد آنها تو را تکذیب نمیکنند بلکه این ظالمان آیات خدا را انکار
( میکنند ( 23
و براستی پیامبرانی پیش از تو تکذیب شدند پس در برابر تکذیب و اذیت صبر کردند تا این یاري ما به آنها رسید و کسی نیست که
( بتواند کلمات خدا را دگرگون کند و همانا از خبرهاي پیامبران به تو رسیده است ( 34
نکات ادبی
اگر به ماضی داخل شود به معناي تحقیق و تأکید است و اگر به مضارع داخل شود به معناي کثرت یا قلّت است ولی گاهی « قد » -1
در مضارع هم معناي تحقیق میدهد و این جا از همان موارد است.
از حزن به معناي اندوه و آن نوعی ناراحتی در نفس است که در موقع فقدان آنچه نفس آن را میخواهد، رخ « لیحزنک » -2
میدهد.
و این اسم ظاهر آورده « و لکنهم » سیاق و نظم جمله اقتضا میکرد که در اینجا ضمیري ذکر شود به صورت « و لکن الظالمین » -3
براي آن است که علت مطلب را برساند و این سبب انکار آنها ظلم آنهاست.
انکار از روي عناد، انکار چیزي که به آن اعتقاد دارد. « جحد » -4
صفحه : 375
عطف بر آن است. « اوذوا » مصدریه است و « ما کذّبوا » در « ما » -5
میگویند. « نبأ » خبر مهم. به هر خبري نبأ گفته نمیشود بلکه خبرهاي مهم را « نبأ » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 33 ) قَد نَعلَم إِنَّه لَیَحزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ ... سخنانی که مشرکان و کافران در مقام انکار نبوت پیامبر اسلام میگفتند، همواره،
روح بلند آن حضرت را میآزرد و او از این این کافران ایمان نمیآورند و هدایت نمیشوند، رنجش خاطر داشت و غم آنها را
میخورد. در این آیه خداوند به عنوان دلداري به پیامبر خود، اظهار میدارد که ما از اندوه تو در برابر سخنان کافران آگاهیم ولی
این را بدان که آنها در واقع تو را تکذیب نمیکنند بلکه آنها ستمگرانی هستند که آیات خدا را تکذیب میکنند. یعنی تکذیب تو
در واقع تکذیب خداست و این ناشی از خوي ستمگري آنهاست که هم به خود ستم میکنند و هم به خدا. بنابراین، آوردن کلمه
در اینجا اشاره به علت انکار آنهاست که همان ستمگري است. « ظالمین »
درست است که مشرکان، پیامبر را تکذیب میکردند ولی بازگشت سخن آنها به تکذیب خدا و آیات خدا بود و آنها فقط در
مسأله نبوت، او را تکذیب میکردند و گر نه در موضوعات شخصی، آنها محمّد (ص) را راستگو و امین میدانستند و نسبت دروغ
به او نمیدادند زیرا که هیچ وقت از آن حضرت دروغی نشنیده بودند و خیانتی ندیده بودند.
این پیامبر اسلام از کفر و انکار آنها اندوهگین میشد، از روح ظریف و هدفهاي خیرخواهانه او نشأت میگرفت و او آرزو داشت
صفحه 238 از 384
که همه مردم به راه راست هدایت شوند و به سعادت و بهروزي برسند و خیر دنیا و آخرت را به دست آورند. اندوه پیامبر در این
باره به حدي بود که بارها در قرآن کریم به پیامبر دلداري داده شده و حتی آن حضرت از این نوع غصه خوردن نهی شده است و
البته روشن است که این
صفحه : 376
نهی یک نهی ارشادي بوده که تکلیفآور نیست و هدف از آن تنها دلداري و تسلیت پیامبر و کاستن از غم و اندوه او بوده است:
وَ لا یَحزُنکَ قَولُهُم إِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً (یونس/ 65 ) و سخن آنها تو را اندوهگین نسازد. همانا عزت همگی از آنِ خداست.
لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِینَ (شعرا/ 3) شاید تو خویشتن را از این ایمان نمیآورند خواهی کشت.
به معناي انکار « جحد » به کار رفته و « یجحدون » نکتهاي که در آیه مورد بحث جلب توجه میکند این است که در این آیه کلمه
چیزي است که انسان به درستی آن اعتقاد دارد ولی به خاطر مصالحی آن را انکار میکند. بنابراین، سران مشرکان به حقانیت پیامبر
اسلام پی برده بودند ولی براي حفظ موقعیت و مقام خود آن را انکار میکردند. البته مردم عامی حساب دیگري داشتند و انکار یا
تصدیق آنها تابع همین سران بود. همانگونه که فرعونیان با آن آیات و معجزاتی که موسی نشان داد در دل به حقانیت موسی پی
برده بودند ولی از روي سرکشی آن را انکار میکردند:
وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُ  وا (نحل/ 14 ) و آن را از روي ستم و سرکشی انکار کردند در حالی که دلهایشان به آن
یقین داشت.
توجه کنیم که هم در این آیه و هم در آیه مورد بحث، عامل انکار آنها ستمگري آنها معرفی شده و چه ستمی بالاتر از این که
انسان یک حقیقت را باور داشته باشد ولی از روي خودخواهی و سرکشی و براي مصالح شخصی خود، آن حقیقت را انکار کند و
حتی به مبارزه با آن برخیزد.
آیه ( 34 ) وَ لَقَد کُذِّبَت رُسُل مِن قَبلِکَ فَصَبَرُوا ... این آیه نیز مانند آیه پیش براي دلداري پیامبر اسلام است و به او تذکر میدهد که
تنها تو نیستی که مورد تکذیب و آزار قوم خود قرار گرفتهاي بلکه پیش از تو هم پیامبرانی بودند که از سوي قوم خود تکذیب
شدند و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و آنها در برابر این تکذیب و اذیت
صفحه : 377
شکیبایی کردند و در اثر همین شکیبایی یاري ما به آنها رسید.
گویا که سرنوشت همه پیامبران این بوده که در مرحله نخست از سوي قوم خود تکذیب شوند و این بدان جهت است که آنها پیام
جدیدي میآوردند و با سنتهاي غلطی که مردم زمانشان با آن خو گرفته بودند مبارزه میکردند و طبیعی بود که مردم در برابر آن
ایستادگی کنند ولی پس از دیدن آیات و معجزات، دیگر جاي تکذیب و انکار وجود نداشت و اگر پس از تمام شدن حجت باز
تکذیب و انکار میکردند، از روي عناد و خودخواهی و جاه طلبی بود. به هر حال تمام پیامبران تکذیب شدهاند و مورد اذیت قرار
گرفتهاند و پیامبر اسلام هم یکی از آنها بود.
وَ إِن یُکَذِّبُوكَ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم نُوح (حج/ 40 ) و اگر تورا تکذیب میکنند، همانا پیش از آنها قوم نوح هم تکذیب کردند.
پیامبران در مقابل کسانی که روي در روي آنها قرار میگرفتند و باعث زحمت آنها میشدند، صبر و حوصله نشان میدادند و با
شکیبایی و بردباري مشکلات را پشت سر میگذاشتند از این رو قرآن کریم پیامبر اسلام را به صبر و شکیبایی دعوت میکند:
فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم مِنَ الرُّسُل (احقاف/ 35 ) پس صبر کن همانگونه که پیامبران أولو العزم صبر کردند.
وَ اصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلًا (مزمل/ 10 ) به آنچه میگویند صبر کن و به نیکویی از آنها کناره گیر.
در آیه مورد بحث تأکید میکند که پیامبران در مقابل تکذیب و اذیت قوم خود صبر کردند و نتیجه آن رسیدن کمک الهی بود و
صفحه 239 از 384
خدا آنان را یاري کرد و بالاخره آنها پیروز شدند و این یکی از سنتهاي خدا در تاریخ است که جبهه حق و پیروان انبیا بالاخره بر
جبهه باطل پیروز شوند و اراده ازلی خداوند بر این تعلق گرفته و این سنت قابل تغییر و دگرگونی نیست.
وَ لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلِینَ إِنَّهُم لَهُم المَنصُورُونَ. وَ إِن جُندَنا لَهُمُ
صفحه : 378
173 ) و همانا سخن ما براي بندگان فرستاده ما پیشی گرفته است که همانا آنان یاري شدگان هستند و همانا - الغالبون (صافات/ 171
سپاه ما پیروزند.
إِنّا لَنَنصُ رُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَومَ یَقُوم الَأشهادُ (غافر/ 51 ) هر آینه ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان
آوردهاند، در زندگی دنیا و در آخرت کمک میکنیم.
در آیه مورد بحث، همان سنتهاي خداست که قابل تغییر و تبدیل نیست و بر تمام تاریخ حاکمیت دارد و « کلمات اللّه » منظور از
یکی از آن سنتها همان پیروزي نهایی حق پرستان است. پس از بیان این مطلب، به عنوان ارائه نمونههاي تاریخی، خطاب به پیامبر
اسلام میفرماید: همانا از اخبار پیامبران بر تو رسیده است یعنی ما تاکنون داستانهاي بعضی از پیامبران پیشین را بر تو بازگو کردهایم
و تو آنها را میدانی. از آنجا که بعضی از سورههاي مربوط به داستانهاي پیامبران مانند سوره قصص و مریم و هود، پیش از سوره
انعام نازل شده، این جمله اشاره به آن سورهها میکند.
چند روایت
-1 قال ابو عبد اللّه (ع): علیک بالصبر فی جمیع امورك فان اللّه بعث محمدا (ص) فامره بالصبر و الرفق. قال: فصبر حتی نالوه
ثم کذّبوه و رموه فحزن لذلک فانزل اللّه «... وَ لَقَد نَعلَم أَنَّکَ یَضِیق صَدرُكَ بِما یَقُولُونَ » بالعظائم و رموه بها فضاق صدره فانزل اللّه
«1». فالزم النبی (ص) نفسه الصبر «... قَد نَعلَم إِنَّه لَیَحزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ »
امام صادق (ع) فرمود: بر تو باد صبر کردن در تمام کارهایت. همانا خداوند محمّد (ص) را مبعوث کرد و او را به صبر و مدارا
فرمان داد. میگوید: او هم صبر
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 2، ص 88 )
صفحه : 379
ما میدانیم که سینه تو به خاطر آنچه آنها میگویند » : کرد تا این تهمتهاي بزرگی بر او زدند و سینه او تنگ شد پس این آیه آمد
ما » : سپس او را تکذیب کردند و نسبتهاي ناروا دادند پس او به همین جهت اندوهگین شد پس این آیه آمد «... تنگ شده است
پس پیامبر خودش را به صبر کردن وادار نمود. «... میدانیم که آنچه آنها میگویند تو را غمگین کرده است
-2 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: ان رضا النّاس لا یملک و السنتهم لا تضبط و کیف تسلمون ممّا لم یسلم منه انبیاء اللّه و رسله و حجج
وَ لَقَد کُذِّبَت رُسُل مِن » : اللّه علیهم السلام. أ لم ینسبوه الی الکذب فی قوله انه رسول من اللّه الیهم حتی انزل اللّه عز و جل علیه
امام صادق (ع) فرمود: خوشنودي مردم را نمیتوان به دست آورد و «1»« قَبلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُم نَصرُنا
زبانهاي آنان را نمیتوان بست و چگونه در امان میمانید از چیزي که پیامبران خدا و حجتهاي او از آن در امان نبودند. آیا او را به
همانا پیش از تو هم پیامبرانی » : دروغ گفتن در این از سوي خدا پیامبر است، نسبت نداند! تا جایی که خداوند این آیه را نازل کرد
« تکذیب شدند پس بر تکذیب و اذیت صبر کردند تا این یاري ما به آنان رسید
صفحه 240 از 384
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 35 الی 37
اشاره
وَ إِن کانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعراضُ هُم فَإِن استَطَعتَ أَن تَبتَغِیَ نَفَقاً فِی الَأرض أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأتِیَهُم بِآیَۀٍ وَ لَو شاءَ اللّه لَجَمَعَهُم عَلَی
الهُدي فَلا تَکُونَن مِنَ الجاهِلِینَ ( 35 ) إِنَّما یَستَجِیب الَّذِینَ یَسمَعُونَ وَ المَوتی یَبعَثُهُم اللّه ثُم إِلَیه یُرجَعُونَ ( 36 ) وَ قالُوا لَو لا نُزِّلَ عَلَیهِ
( آیَۀٌ مِن رَبِّه قُل إِن اللّهَ قادِرٌ عَلی أَن یُنَزِّلَ آیَۀً وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ ( 37
و اگر روي گردانی آنها بر تو گران است، پس اگر میتوانی نقبی در زمین یا نردبانی در
-----------------------------------
. 1)- امالی، صدوق، ص 91 )
صفحه : 380
( آسمان بجویی تا معجزهاي بر آنان بیاوري بکن و اگر خدا میخواست آنها را بر هدایت گرد میآورد. پس، از نادانان نباش ( 35
( تنها کسانی میپذیرند که بشنوند و مردگان را خدا برانگیخته خواهد کرد سپس به سوي او برمیگردند ( 36
و گفتند: چرا معجزهاي از پرودگارش بر او نازل نمیشود! بگو خداوند توانایی آن را دارد که معجزهاي نازل کند ولی بیشتر آنها
( نمیدانند ( 37
نکات ادبی
شرط است و جزاي آن به جهت « فان استطعت » میباشد و «... فان استطعت » جمله شرطیه است و جزاي آن «... ان کان کبر » -1
است. « فافعل » معلوم بودن حذف شده و آن
بجویی، طلب کنی. « تبتغی » -2
نقب، سوراخی در زمین که جایی را به جایی وصل کند مانند تونل و این در اصل از نفق به معناي خارج شدن است. « نفق » -3
نردبان، پله کان. « سلّم » -4
میپذیرد، لبیک میگوید. فرق میان استجابه و اجابه این است که در استجابه پذیرش حتمی است ولی در اجابه « یستجیب » -5
ممکن است بپذیرد و ممکن است نپذیرد.
خبر آن است. « یبعثهم اللّه » مبتدا و « الموتی » -6
تفسیر و توضیح
36 ) وَ إِن کانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعراضُ هُم ... پس از دلداري و تسلاي خاطري که در آیات پیش به پیامبر خدا داده شد، در - آیات ( 35
این آیه پیامبر را از ایمان آوردن آن گروه معاند و ستیزه جو مأیوس میکند و اظهار میدارد که تو هر کاري بکنی به زمین بروي یا
به آسمان بروي آنها ایمان نخواهند آورد. این مطلب را با این تعبیر کنایی ذکر
صفحه : 381
میکند که اگر روي گردانی آنها براي تو گران و سنگین است، پس اگر میتوانی نقبی در زمین بزنی و یا نردبانی در آسمان
بجویی تا از هر کجا که باشد معجزهاي براي آنها بیاوري، این کار را بکن؟ ولی نخواهی نتوانست و اگر هم بتوانی آنها ایمان
نمیآورند.
صفحه 241 از 384
البته اگر خدا میخواست از روي اجبار و اکراه مردم را هدایت کند، همه هدایت میشدند ولی خدا دنیا را دار تکلیف قرار داده و
سنت او بر این جاري است که انسان از روي آزادي و اراده خود ایمان بیاورد و اجباري در کار نباشد چون اگر چنین شود، فضیلت
و امتیاز کسانی که با میل خود ایمان میآورند مشخص نمیشود و ثواب و عقاب در برابر کارهاي مردم از بین میرود. مشیت و
اراده خدا بر این تعلق گرفته که انسانها قدرت انتخاب و آزادي و اختیار داشته باشند.
پس از بیان این حقیقت مهم، به پیامبر تذکر میدهد که از جاهلان نباشد و این حقیقت را دریابد و بداند که گروهی از مردم با میل
و رغبت خود به خاطر عناد ایمان نخواهند آورد هر چند که معجزهها و آیات خدا را هم ببینند. این مطلب در چند آیه پیش به
صراحت گفته شد:
وَ إِن یَرَوا کُل آیَۀٍ لا یُؤمِنُوا بِها (انعام/ 25 ) و اگر هر گونه معجزهاي را ببینند، به آن ایمان نمیآورند.
در آیه بعدي مشرکان را به دو گروه تقسیم میکند: گروهی که به سخن حق گوش میدهند و آمادگی پذیرش حق را دارند و
گروهی که مردگان هستند و در اثر عناد و خودخواهی، دل آنها مرده است و همانگونه که مرده نمیشنود آنها هم سخن حق را
نمیشنوند.
درباره گروه دوم اظهار میدارد که خدا آنان را در روز قیامت مبعوث خواهد کرد و آنها به سوي خدا برگردانیده خواهند شد.
یعنی آنها در قیامت حقیقت را لمس خواهند نمود ولی دیگر دیر شده است و سودي بر آنها ندارد. ما تصور میکنیم که کلمه
در این آیه هم به معناي مردگان واقعی و هم به معناي دل مردگان است یعنی هم معناي حقیقی کلمه و هم معناي کنایی یا « موتی »
مجازي آن اراده شده است و
صفحه : 382
این یک لفظ در بیشتر از یک معنا استعمال شود در اینجا عیبی ندارد چون میان دو معنا تشابه و سنخیتی وجود دارد که میتوان بر
آن، وجه جامعی پیدا کرد (دقت شود) آیه ( 37 ) وَ قالُوا لَو لا نُزِّلَ عَلَیه آیَۀٌ ... یکی از بهانه جوییهاي مشرکان را که بی مناسبت با
مطلب آیه قبلی نیست، مطرح میکند. آنها میگفتند: چرا براي پیامبر اسلام معجزهاي از سوي پروردگارش نازل نمیشود! گویا آنها
به معجزه پیامبر که همان قرآن بود قانع نبودند و میخواستند پیامبر معجزهاي به دلخواه آنها و با پیشنهاد آنها بیاورد. همانگونه که
بنی اسرائیل هم درخواستهاي مشابهی از موسی داشتند.
در پاسخ آنها میگوید: خداوند قدرت آن را دارد که هر گونه معجزهاي را بیاورد ولی بیشتر آنها نمیدانند. یعنی نمیدانند که این
کار به صلاح آنها نیست زیرا مشیت خدا بر این تعلق یافته که اگر معجزهاي را مطابق با درخواست کسی انجام دهد و او ایمان
نیاورد، بلا بر او نازل میشود و نابود میگردد. بنابراین به مصلحت نیست که خداوند معجزه پیشنهادي آنها را بیاورد چون ممکن
است باز ایمان نیاورند و دچار بلا و عذاب الهی شوند. این است آن مطلبی که بسیاري از آنان نمیدانند.
این حقیقت در آیات متعددي از قرآن آمده است از جمله:
وَ قالُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه مَلَک وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِ یَ الَأمرُ ثُم لا یُنظَرُونَ (انعام/ 8) و گفتند چرا بر او فرشتهاي نازل نمیشود و اگر
فرشتهاي نازل کنیم کار یکسره میشود و آنها مهلت داده نمیشوند.
[ [سورة الأنعام ( 6): آیۀ 38
اشاره
( وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه إِلاّ أُمَم أَمثالُکُم ما فَرَّطنا فِی الکِتاب مِن شَیءٍ ثُم إِلی رَبِّهِم یُحشَرُونَ ( 38
صفحه 242 از 384
و هیچ جنبدهاي در زمین و نه پرندهاي که با دو بال خود پرواز کند، وجود ندارد مگر این گروههایی همانند شما هستند ما چیزي را
در کتاب فروگذار نکردیم سپس به
صفحه : 383
( سوي پروردگارشان محشور میشوند ( 38
نکات ادبی
زایده و براي تاکید و تعمیم نفی است. « من دابۀ » در « من » -1
مشتق است که به معناي حرکت خفیف و کند است. با این غیر از حیوان « دبب » جنبده، موجود زنده، جاندار. این کلمه از « دابّۀ » -2
علاوه بر « دبب » اشیاء دیگر هم ممکن است حرکت داشته باشد، ولی کلمه دابه در حیوان و بیشتر در اسب استعمال میشود. ماده
حرکت به معناي جابجایی در حرکت کیفی هم استعمال میشود مانند تأثیر و نفوذ دارو یا سم یا شراب در بدن. ضمناً مصغر دابۀ،
دویبه میآید.
است. « طیر » پرنده، جمع آن « طائر » -3
طرف، جانب، بال. علت این به بال جناح گفته میشود چون در طرف راست و چپ پرنده قرار گرفته است. « جناح » -4
جمع امّت به معناي گروهی که با هدف واحدي و از روي قصد و اراده یا منافع مشترك گردهم آیند. « امم » -5
کوتاهی نکردیم، فروگذار نکردیم. همانگونه که قبلًا نیز گفتهایم، تفریط به معناي کوتاهی و قصور در انجام وظیفه است « فرّطنا » -6
در مقابل افراط که به پرداختن بیش از حدّ گفته میشود.
برانگیخته میشوند، محشور میشوند، گرد میآیند. این واژه در قرآن معمولًا درباره جمع شدن در روز قیامت « یحشرون » -7
استعمال میشود.
تفسیر و توضیح
آیه ( 31 ) وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ ... میان انسان و حیوان مشترکات زیادي وجود دارد و این آیه همین واقعیت را بیان
میکند. طبق این آیه تمام
صفحه : 384
جنبندگان و جانداران چه حیوانات و حشراتی که در روي زمین هستند و چه پرندگانی که در هوا پرواز میکنند، گروههاي مانند
گروههاي انسانی هستند و این شامل حیوانات دریایی هم میشود چون آنها هم در زمین حرکت میکنند.
حال باید دید که منظور از این آنها هم گروههایی چون انسان هستند چیست!
نمی توان گفت که منظور وجود خواص حیات و آثار زندگی مانند تنفس و تغذیه و تولید مثل در آنهاست چون این مطلب بسیار
روشن است و نیازي به گفتن ندارد و گذشته از آن، با دنباله آیه تناسب ندارد. پس منظور چیست! آنچه از ظاهر این آیه و چند آیه
دیگر فهمیده میشود این است که حیوانات نیز مانند انسان براي خود جامعهها و مدنیتهایی دارند و حتی نوعی تکلیف هم دارند و
شعور ذاتی آنها به جاي عقل بشر کار میکند و این آیا پیامبرانی هم دارند یا نه ما بیخبریم و قرآن نیز در این باره چیزي نگفته است
و فقط در این آیه آنها را امتهایی چون امتهاي بشري معرفی نموده و میدانیم که امت به معناي گروهی است که از روي قصد و
اراده و منافع مشترك یک جا جمع شده باشند و این نشان میدهد که حیوانات هم جامعههایی براساس منافع مشترك دارند هر چند
که ما آن را درك نکنیم.
صفحه 243 از 384
در این آیه پس از بیان حقیقتی که گفته شد، اضافه میکند که ما در کتاب، هیچ چیز را فروگذار نکردیم. به نظر میرسد که منظور
از کتاب در اینجا همان لوح محفوظ است که جایگاه علم و قدرت خدا و نسخه عالم آفرینش است. اشاره به این در جهان خلقت
هر چه را که لازم بود از انسان و حیوان و اصناف و اقسام آنها آفریدیم و چیزي را که نقشی در تکامل خلقت داشته باشد، فروگذار
نکردیم. توجه کنیم همانگونه که جهان خلقت کتاب تکوینی خداست، قرآن کریم هم کتاب تشریعی اوست و این دو کتاب
مشابهتهایی با یکدیگر دارند و همان جامعیت که در کتاب خلقت از نظر تنوع پدیدهها وجود دارد در کتاب تشریعی هم وجود دارد
و هر آنچه براي هدایت و تربیت بشر لازم بوده در قرآن یا به تفصیل یا به اجمال آمده و چیزي فروگذار نشده است.
صفحه : 385
در پایان آیه تصریح میکند که حیوانات به سوي پروردگارشان محشور خواهند شد و آنها نیز قیامت خاص خود را خواهند داشت.
بحثی درباره جامعههاي حیوانی
با توجه به مجموعه آیاتی که در قرآن کریم راجع به حیوانات آمده، میتوان به این نتیجه رسید که از نظر قرآن، حیوانات نیز
تمدنهایی نظیر تمدنهاي بشري دارند منتهی در سطحی که خاص خود آنهاست و ما نمودهایی از آن را میبینیم و ممکن است از
بعضی از نمودهاي آن غافل باشیم و یا براي ما قابل فهم نباشد. حیواناتی چون زنبور عسل و مورچه و موریانه و پرندگان مهاجر با
آن نظم خاصی که دارند و تصرفاتی که در طبیعت میکنند با آن خانه سازیها و لانه سازیها و کارهاي حساب شده و دقیق از نظر
تمدن و زندگی جمعی، از بعضی از اقوام ابتدایی و عقب افتاده انسانی در سطح بالاتري قرار دارند و حیوانات دیگر نیز که نسبت به
زنبور عسل و مورچه زندگی ساده تري دارند، هر کدام در تلاش معاش حرکتهاي منظم و قابل توجیهی دارند و هر کدام از شعور
خاصی که متناسب با وضع طبیعی بدن آنهاست، برخوردارند و مظهر روشن آن، مسأله تولید مثل است که نشانی از میل به هم نوع
و آوردن فرزندان و تشکیل خانواده است و تمام حیوانات در این میل شریک هستند.
از دیرباز، دانشمندان به مشابهتهاي موجود میان انسان و حیوان توجه داشتهاند و مثلًا میبینیم در فلسفه یونان، انسان حیوان ناطق
است همانگونه که اسب حیوان صاهل و الاغ حیوان شاهق است و دیگر حیوانات هم وصفهاي ذاتی دیگري دارند.
همچنین درباره شعور حیوانات و کارهاي هوشمندانه آنها و نظم شگفتانگیزي که گونههایی از حیوانات دارند، از همان قدیم
بحث شده است و دانشمندان مطالب متنوع و حیرت آوري در این باره آوردهاند. و کسانی در این موضوع کتابهاي خاصی
صفحه : 386
نوشتهاند که از جمله آنها میتوان از جاحظ (متوفی 255 ) مؤلف کتاب الحیوان در هفت جلد و نیز دمیري (متوفی 682 ) مؤلف
کتاب حیاة الحیوان در دو جلد یاد کرد.
در عصر ما نیز کتابهاي فراوانی در این زمینه از سوي دانشمندان زیست شناس و براساس تجربهها و تحقیقات علمی نوشته شده و
اطلاعات مهمی از راز و رمزها و اسرار عجیب دنیاي حیوانات به دست آمده است. از کتابهاي موریس میترلینگ درباره هوش
حیوانات گرفته تا فیلمهاي مستند بسیار دیدنی که در دست است، همگی حکایت از گسترش تحقیقات درباره کشف اسرار
آفرینش در عالم حیوانات دارد که بشر امروز پابهپاي پیشرفتهاي علمی دیگر به آن دست یازیده است.
همچنین داستانهاي تخیلی جالبی که از زبان حیوانات درگذشته و حال ارائه شده، همگی بیانگر علاقه شدید انسان به آگاهی از
زندگی حیوانات و مبتنی بر فرض وجود هوش و شعور در عالم حیوانات است.
در قرآن کریم، مطالب گوناگونی درباره حیوانات آمده و همگی بیانگر آن است که از نظر قرآن، حیوانات براي خود جمعیتها و
گروهها و اصنافی هستند و داراي نوعی تکلیفند و در برابر کارهایی که نسبت به هم نوعان خود میکنند، به نحوي مؤاخذه میشوند
صفحه 244 از 384
و یا بعضی از آنها با زبان خود با یکدیگر یا با انسان سخن میگویند. اینک بعضی از این آیات را مورد تدبر قرار میدهیم:
قرآن در جایی خلقت حیوانات را مانند خلقت انسان نشانی از قدرت خدا میشمارد: وَ فِی خَلقِکُم وَ ما یَبُثُّ مِن دابَّۀٍ آیات لِقَومٍ
یُوقِنُونَ (جاثیه/ 4) و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان (در زمین) میپراکند، براي گروهی که یقین دارند، نشانههایی است. و
در جاي دیگر حیوانات را امتها و گروههایی چون گروههاي انسانی معرفی میکند:
وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه إِلّا أُمَم أَمثالُکُم (انعام/ 38 ) و هیچ جنبندهاي در زمین و نه پرندهاي که با دو بال خود
پرواز میکند، وجود
صفحه : 387
ندارد، مگر این گروههایی همانند شما هستند.
در آیه دیگري تمام جنبندگان را به خاطر گناهانشان تهدید میکند:
وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه النّاسَ بِما کَسَ بُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّۀٍ (فاطر/ 45 ) و اگر خداوند مردم را به خاطر کاري که میکنند مؤاخذه
میکرد، بر پشت زمین جنبندهاي را نمیگذاشت.
و در جایی از سجده کردن جنبندگان در برابر خدا خبر میدهد:
وَ لِلّه یَسجُدُ ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض مِن دابَّۀٍ وَ المَلائِکَۀُ وَ هُم لا یَستَکبِرُونَ (نحل/ 49 ) و براي خدا آنچه در آسمانها و آنچه
در زمین از جنبنده و فرشتگان وجود دارند، سجده میکنند و آنها سرکشی نمیکنند.
و در جایی از مؤاخذه حیوانات سخن میگوید:
و ما مِن دَابَّۀٍ إِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها (هود/ 56 ) و هیچ جنبندهاي نیست مگر این خداوند گیرنده پیشانی اوست.
و در جاي دیگري از سخن گفتن مورچه با مورچگان دیگر و سخن گفتن هدهد با سلیمان خبر میدهد:
قالَت نَملَۀٌ یا أَیُّهَا النَّمل ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان وَ جُنُودُه وَ هُم لا یَشعُرُونَ (نحل/ 18 ) مورچهاي گفت: اي مورچگان به
لانههاي خود روید تا سلیمان و سپاهیان او شما را پایمال نکنند در حالی که نمیدانند.
فَقالَ أَحَطت بِما لَم تُحِط بِه وَ جِئتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِین (نحل/ 22 ) (هدهد) گفت: چیزي دریافتهام که تو درنیافتهاي و از سبأ برایت
خبري درست آوردهام.
و در جایی از محشور شدن حیوانات وحشی در قیامت سخن میگوید:
( وَ إِذَا الوُحُوش حُشِرَت (تکویر/ 5
صفحه : 388
و هنگامی که حیوانات وحشی محشور میشوند.
با تدبر در آیاتی که آوردیم به خوبی درمییابیم که از دید قرآن حیوانات نیز داراي تمدنها و جامعههاي خاص خود هستند و حتی
به نوعی تکلیف دارند البته تکلیف از نوع انسانی آن، احتیاج به عقل دارد که حیوانات فاقد آن هستند ولی چه مانعی دارد که آنها
هم براي خود تکلیف خاصی داشته باشند که با تکلیفی که انسان دارد، متفاوت است و ما از حقیقت آن آگاهی نداریم و شاید
شعور آنها به جاي پیامبر و عقل در جامعه انسانی عمل میکند.
وقتی قرآن براي جمادات نوعی شعور قایل است (در این باره رجوع شود به تفسیر کوثر جلد اول صفحه 259 به بعد) و حتی بتهاي
بیجانی را که مورد پرستش قرار گرفتهاند، در قیامت محشور خواهد کرد و با آنها با مشرکان محاجه خواهد نمود، مسأله درباره
حیوانات واضحتر و آسانتر است.
مطلب قابل توجه این در قرآن کریم در دو جا از محشور شدن حیوانات در قیامت خبر داده یکی در پایان آیه 38 سوره انعام و
صفحه 245 از 384
دیگري در آیه 5 سوره تکویر که گذشت این آیات دلالت دارند که حیوانات هم قیامت خاص خود را خواهند داشت.
همانگونه که گفتیم طبق بعضی از آیات حتی بتهاي بیجانی که در دنیا مورد پرستش واقع شدهاند، به جهت احتجاج با مشرکان و
بت پرستان در قیامت آورده میشوند و همراه با بت پرستان در آتش جهنم میسوزند:
إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه حَصَب جَهَنَّمَ (انبیاء/ 98 ) همانا شما و آنچه جز خدا میپرستید، هیمه جهنم خواهید شد.
البته منظور این نیست که آن بتها به عنوان مجازات سوزانده میشوند چون آنها نه گناهی دارند و نه در کی بلکه منظور، تحقیر
بیشتر بت پرستان است. حال میگوییم وقتی حتی بتهاي بیجان در قیامت آورده میشوند، چه مانعی دارد که حیوانات نیز نوعی
حشر و نشر داشته باشند و از آن گروه که در دنیا به دیگري تجاوز
صفحه : 389
و ستم کرده انتقام گرفته شود. ولی البته اینها شایستگی آن را ندارند که در بهشت یا جهنم جاویدان باشند.
در این زمینه چند روایت را جهت آگاهی بیشتر خوانندگان نقل میکنیم:
«1». -1 انّ النبی (ص) ابصر ناقۀ معقولۀ و علیها جهازها فقال: این صاحبها فلیستعدّ غداً للحضومۀ
پیامبر شتري را دید که پاي او بسته است و جهاز آن بر پشت آن است. پس گفت:
صاحب آن کجاست! خود را براي شکایت فردا (قیامت) آماده کند.
-2 عن ابی ذر قال: بینا انا عند رسول اللّه (ص) اذا انتطحت عنزان فقال رسول اللّه:
«2». أ تدرون فیما انطحی! فقالوا: لا ندري. قال: و لکن اللّه یدري و سیقضی بینهما
ابو ذر میگوید: نزد پیامبر خدا بودم که دو بز به همدیگر حمله کردند. پیامبر فرمود: آیا میدانید که آنها چرا به همدیگر حمله
کردند! گفتند: نه. فرمود: ولی خدا میداند و بزودي میان آنها داوري خواهد کرد.
«3». -3 قال الصادق (ع): اذا کان یوم القیامۀ ردّ اللّه کل شیئی الی شیئه و ردّ الجلد الی الغنم
امام صادق (ع) فرمود: وقتی روز قیامت شد خدا هر چیزي را به اصل خود برمیگردانید و پوست را بر گوسفند برمیگرداند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 39 الی 41
اشاره
وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکم فِی الظُّلُمات مَن یَشَأِ اللّه یُضلِله وَ مَن یَشَأ یَجعَله عَلی صِ راطٍ مُستَقِیم ( 39 ) قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم
عَذاب اللّه أَو أَتَتکُم السّاعَۀُ أَ غَیرَ اللّه تَدعُونَ إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 40 ) بَل إِیّاه تَدعُونَ فَیَکشِف ما تَدعُونَ إِلَیه إِن شاءَ وَ تَنسَونَ ما
( تُشرِکُونَ ( 41
-----------------------------------
. 1)- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 191 )
. 2)- نور الثقلین، ج 1، ص 715 )
. 3)- کافی، ج 1، ص، 350 )
صفحه : 390
و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، کران و گنگانند که در تاریکیها هستند. هر کس را که خدا بخواهد گمراهش میکند و
( هر کس را که بخواهد بر راه راست قرار میدهد ( 39
صفحه 246 از 384
( بگو به من خبر بدهید که اگر عذاب خدا بر شما بیاید و یا قیامت فرا رسد، شما جز خدا را میخوانید اگر راستگو هستید! ( 40
بلکه او را میخوانید و او اگر بخواهد مشکلی را که براي آن خدا را میخواندید، میگشاید و شما آنچه را که به او شریک قرار
( میدارید، از یاد میبرید ( 41
نکات ادبی
جمع اصم به معناي کر. «ّ صم » -1
جمع ابکم به معناي لال. « بکم » -2
عطف نشده براي آن است که در بعضی از تکذیب کنندگان آیات الهی « فی الظلمات » عطف شده ولی « صم » به « بکم » -3 این
غلبه دارد ولی هر دو در تاریکی و ظلمت قرار گرفتن یکسان و مساوي « بکم » غلبه دارد و در بعضی دیگر صفت «ّ صم » صفت
هستند.
فعل خاصی است که مفرد و تثنیه و جمع بودن آن با کاف خطاب مشخص میشود مانند: ذلک و ذلکم و مفهوم آن « أ رأیتکم » -4
به معناي نظر و اندیشه است کسی که این کلمه را به کار میبرد گویا از راي و « راي » این است که به من خبر بدهید و اصل آن از
نظر طرف مقابل میپرسد و میخواهد که او درباره موضوع خاصی به او خبر بدهد و نظر خود را بگوید. گاهی این کلمه بدون
کاف خطاب میآید که باز همان معنا را دارد و اگر مفعول بگیرد، معناي دیدن میدهد مانند: أ رأیت الذي ...
یکی از نامهاي قیامت است. « ساعۀ » لحظه، در اینجا منظور، لحظه قیامت است و « ساعۀ » -5
در اینجا به معناي حل مشکل و برطرف ساختن آن است. « فیکشف » -6
صفحه : 391
تفسیر و توضیح
آیه ( 39 ) وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکم ... سه صفت براي مشرکان و تکذیب کنندگان آیات الهی ذکر میکند که هر سه از باب
آورده ولی صفت سوم را « واو » تشبیه است. مشرکان کران و گنگان هستند و در تاریکی قرار دارند. از این دو صفت اولی را با
ذکر کرده، شاید بدانجهت است که در بعضی از آنان صفت کر بودن غلبه دارد و در بعضی دیگر صفت گنگ بودن « واو » بدون
غلبه دارد ولی همه آنها در این صفت که در تاریکی قرار دارند، مساوي هستند یعنی بعضی از مشرکان بیشتر از این جهت گمراه
شدهاند که از شنیدن سخن حق سرباز زدهاند و به خاطر گوش ندادن به حرفهاي پیامبران هدایت نشدهاند ولی بعضی دیگر سخن
حق را شنیدهاند و به آن باور دارند امّا به جهت عناد و خودخواهی به آن اقرار نمیکنند و زبانشان در اقرار به حق لال است و این
هر دو گروه در این به هر حال هدایت نشدهاند، در تاریکی گمراهی قرار دارند و این صفت در آنها بطور یکسان وجود دارد.
البته در بعضی از آیات سه صفت کري و لالی و کوري یکجا به کافران نسبت داده شده و در آنجا هدف تنها تشبیه حال آنهاست و
گروههاي مختلف کافران، مورد عنایت نیست. مانند:
صُمٌّ بُکم عُمی فَهُم لا یَعقِلُونَ (بقره/ 171 ) کران، گنگان، کورانند پس آنها نمیاندیشند.
پس از بیان سه صفتی که در آیه مورد بحث بر کافران ذکر شد، به یک حقیقت قرآنی که در آیات دیگر هم آمده اشاره میکند و
آن این خدا هر کس را بخواهد گمراه میکند و هر کس را بخواهد به راه راست هدایت میکند. درباره این مطلب بارها توضیح
دادهایم که منظور از گمراهی و هدایتی که در این گونه آیات به خدا نسبت داده شده، گمراهی و هدایت اجباري و بدون ملاك و
معیار نیست بلکه منظور این است که خدا کسانی را که راه او را انتخاب کنند، توفیق هدایت میدهد و کسانی را که با آزادي و
صفحه 247 از 384
اراده خود از خدا فاصله بگیرند و به راه شیطان بروند، گمراه
صفحه : 392
میسازد.
در واقع ابتکار عمل دست خود انسان است و انسان میتواند هدایت یا گمراهی را انتخاب کند و پس از انتخاب اوست که خدا
هدایت یافته گان را توفیق هدایت بیشتر عنایت میکند و گمراهان را در گمراهی بیشتر قرار میدهد.
40 ) قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب اللّه ... در این آیه یک دلیل وجدانی و فطري براي اثبات وجود خدا میآورد. هر - آیات ( 39
انسانی در فطرت خود این احساس ذاتی را دارد که به هنگام روبرو شدن با یک خطر مهم و بلاي بزرگ ناگهانی، خواه ناخواه به
سوي پناهگاه و تکیه گاهی روي میآورد که میتواند او را از این خطر رها کند. آن پناهگاه همان خداست. در چنین موقعیتهایی
حتی بت پرستان، بتهاي خود را نمیخوانند چون میدانند که کاري از دست آنها ساخته نیست بلکه آنها نیز به نیروي خاصی پناه
میبرند اگر چه نام آن را خدا نگذارند و آن نیروي خاص کسی جز خدا نیست.
در این آیه براي بیداري وجدان غفلت گرفته مشرکان، آنها را چنین مخاطب قرار میدهد که اگر راستگو هستید و از آنچه در
ضمیرتان میگذرد، به درستی خبر میدهید، به من خبر دهید که اگر عذاب خدا شما را درگیرد و یا قیامت شما را فرارسد، آیا جز
خدا کس دیگري را میخوانید! بلکه حتما او را میخوانید و او اگر بخواهد مشکل شما را میگشاید و شما آنچه را که به خدا
شریک قرار دادهاید از یاد میبرید.
بدینگونه ضمیر و وجدان مشرکان به داوري گرفته میشود که خود بگویند در چنین حالات خطرناك و هولناکی، آنها سراغ چه
کسی میروند! مسلم است که سراغ آن بتهاي بیجان که کاري از آنها ساخته نیست نخواهند رفت بلکه به سوي نیروي خاصی
کشیده خواهند شد که همان خداست و بتها را فراموش خواهند کرد. این آیه نظیر آیه دیگري است که در زیر میخوانیم:
وَ إِذا مَسَّکُ م الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَ ل مَن تَدعُونَ إِلّا إِیّاه (الاسراء 67 /) و هنگامی که خطري در دریا شما را بگیرد، آنچه جز خدا
میخوانید، گم
صفحه : 393
میشود.
این در آیه مورد بحث اظهار میدارد که اگر خدا بخواهد آن خطر را از شما برطرف سازد، منظور این است که شما را از هول و
نامیده « عذاب استیصال » وحشت آن عذاب یا قیامت حفظ میکند و این بدان معنا نیست که اصل آن عذاب را که در اصطلاح
میشود، از بین میبرد یا قیامت را لغو میکند؟ دیگر این وعده نمیدهد که مشکل آنها را بطور حتم حل کند بلکه آن را مقیّد به
مشیّت خود میکند یعنی این اگر بخواهد چنین میکند و اگر هم بخواهد نمیکند؟