گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سورة الأنعام ( 6): الآیات 42 الی 45



اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم مِن قَبلِکَ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ ( 42 ) فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم
وَ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 43 ) فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحنا عَلَیهِم أَبوابَ کُل شَیءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَ ذناهُم بَغتَۀً
( فَإِذا هُم مُبلِسُونَ ( 44 ) فَقُطِعَ دابِرُ القَوم الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه رَب العالَمِینَ ( 45
( همانا به امتهایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم پس آنها را در سختی و ناراحتی قرار دادیم تا مگر زاري کنند ( 42
صفحه 248 از 384
پس چرا وقتی عذاب ما به سوي آنها آمد، زاري نکردند! بلکه دلهایشان سخت شد و شیطان آنچه را که انجام میدادند، در نظر
( آنها زینت داد ( 43
پس چون آنچه را به آنها گفته شده بود، فراموش کردند، درهاي همه چیز را به روي آنها باز کردیم تا چون به آنچه داده شده
( بودند خوشحال شدند، ناگهان آنها را بگرفتیم آنگاه حیرت زده شدند ( 44
( پس ریشه گروهی که ستم کردند، بریده شد و سپاس خداي را که پروردگار جهانیان است ( 45
صفحه : 394
نکات ادبی
به خاطر معلوم بودن حذف شده و تقدیر آن چنین است: « ارسلنا » -1 مفعول فعل
وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا.
مشتق شده که به معناي ذلت و خواري است. « بؤس » مشتق شده که به معناي سختی و ترس است و یا از « بأس » یا از « بأساء » -2
از ضرر مشتق شده که به معناي ناراحتی و آسیب دیدن است و این دو کلمه در نظر بعضی از لغويها مترادف هستند و « ضرّاء » -3
بیشتر در ناراحتیهایی است که از بیرون وارد « باساء » معناي مشابهی دارند و بعضیها میان این دو فرق گذاشتهاند به این صورت که
ناراحتیهایی است که از درون ناشی میشود مانند بیماریها و « ضرّاء » میشود مانند ناراحتیهاي جنگ یا فقر یا بلاهاي دیگر و
غمهاي درون.
ضرري است که هنوز حاصل نشده ولی ،« ضرّاء » ضرري است که حاصل شده ولی « باساء » فرقهاي دیگري هم گفته شده مانند این
انتظار وقوع آن میرود یا بگوییم باساء ضرر شدید و ضرّاء ضرر خفیف است یا بگوییم باساء جهل بسیط و ضراّء جهل مرکب است.
مانند حمراء و نعماء. « فعلاء » ضمناً این دو کلمه صفت مشبه هستند بر وزن
مشتق شده که به معناي رام شدن گوسفند براي « ضرع » از تضرع به معناي زاري کردن و رام شدن. این کلمه از « یتضرّعون » -4
دوشیدن شیر آن میباشد و کنایه از هر نوع انقیاد و اطاعت و تذلل و خواري است.
یا براي تحضیض است به معناي هلّا و یا براي نفی و در هر دو صورت پرسش از علت عدم تضرع میباشد. لو لا همیشه « فلو لا » -5
معترضه است. « إذ جاءهم باسنا » بر فعل داخل میشود و در اینجا بر سر تضرعوا آمده و
در اینجا براي تکثیر است نه تعمیم. « کل شیئی » -6
ناگهان. مصدر است که حال واقع شده است. « بغتۀ » -7
جمع مبلس به معناي ناامید و مأیوس، حیرت زده، وحشت زده، « مبلسون » -8
صفحه : 395
کسی که حرفی براي گفتن ندارد.
بیخ و بن، ریشه، دنباله، آنچه در پی میآید. نسل بعدي. « دابر » -9
تفسیر و توضیح
45 ) وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم مِن قَبلِکَ فَأَخَ ذناهُم ...: به عنوان تسلیت و دلداري به پیامبر اسلام، سرنوشت عبرت آموز - آیات ( 43
بعضی از امتهاي پیشین را یادآور میشود و این سنتهاي الهی همیشه در تاریخ بشري حاکمیت دارد و آنچه ذکر میشود یکی از آن
سنتهاست.
صفحه 249 از 384
خطاب به پیامبر، چنین اظهار میدارد که پیش از تو امتهایی بودند که خداوند پیامبرانی براي هدایت آنها فرستاد و براي این آنها به
خود آیند و به سوي خدا برگردند، خداوند آنها را به انواع گرفتاريها و بلاها و سختیها مبتلا کرد تا آنها در برابر خدا زاري کنند
و خضوع و خشوع بنمایند و رفع گرفتاري خود را از خدا بخواهند و این باعث پیوند و ارتباط محکم آنها با خدا باشد. ولی آنها
حتی در آن شرایط سخت و بحرانی روي به سوي خدا نیاوردند و در برابر خدا زاري نکردند.
این آنها در آن شرایط سخت هم، رو به سوي خدا نیاوردند، دو عامل داشت: یک عامل از درون آنها بود و آن قساوت قلب و
سنگینی و سفتی دل آنها بود که در اثر گناه و دوري از خدا به این حالت افتاده بودند. عامل دیگر، عاملی از بیرون آنها بود و آن
این شیطان اعمال زشت آنها را در نظرشان آراسته بود. گاهی هم براي تنبّه و بیداري مردم، آنها را غرق در نعمتهاي خود میسازد و
در رفاه و آسایش قرار میدهد و به تعبیر همین آیه درهاي خیر و برکت و هر نوع نعمتی را به روي آنها باز میکند تا اگر سختی و
مصیبت آنها را به خود نیاورد، نعمت و برخورداري آنها را به خود آورد و بدانند که این نعمتها از خداست و شکرگزار نعمتهاي او
باشند و روي به سوي خدا آورند.
ولی متأسفانه گاهی نعمتهاي الهی و رفاه و آسایش مادي هم آنها را آگاه نمیکند
صفحه : 396
و آنها شادمان و مغرور از آنچه دارند به گمراهی خود ادامه میدهند. در چنین حالتی که نه سختی و مصیبت و نه برخورداري و
نعمت آنها را بیدار نکرد، ناگهان خداوند آنها را سخت کیفر میدهد و امید آنها از دنیا و زندگی قطع میشود و همه چیز را از
دست میدهند و نابود میشوند تا جایی که حتی نسلی از آنها در دنیا باقی نمیماند و بطور کلی ریشه کن میشوند. و این به سبب
ستمگري خود آنهاست که نه سختی و ناراحتی و نه خوشی و رفاه آنها را به خود نیاورد و آنها سخن پیامبران را نپذیرفتند و روي به
سوي خدا نیاوردند پس باید نتیجه قهري ستمگري خود را ببینند و به چنین سرنوشت شومی دچار شوند.
از این آیه فهمیده میشود که خدا گاهی بندگان خود را با بلا و مصیبت و گاهی با نعمت و رفاه امتحان میکند و انسان باید هم در
حال گرفتاري و هم در حال برخورداري متوجه شود که مورد آزمایش خدا قرار گرفته است و خود را نبازد.
وَ بَلَوناهُم بِالحَسَنات وَ السَّیِّئات لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ (اعراف/ 168 ) و آنها را با نیکیها و بدیها آزمایش کردیم شاید بازگردند.
شاید بتوان گفت که آزمایش خداوند با نعمت و برخورداري، سختتر از آزمایش او با بلاها و مصیبتهاست چون در حالت خوشی
انسان از یاد خدا بیشتر غافل میشود و مغرورانه، خود را شایسته این نعمتها میپندارد و متوجه نمیشود که شاید این نعمتها
داده میشود و هدف، هلاکت اوست و این کار نوعی « استدراج » مقدمهاي براي نابودي است و به اصطلاح قرآن این نعمتها از راه
مهلت دادن به ستمگران است:
183 ) و کسانی را که آیات ما را - وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث لا یَعلَمُونَ. وَ أُملِی لَهُم إِن کَیدِي مَتِین (اعراف/ 182
تکذیب کردند، اندك اندك از جایی که ندانند گرفتارشان میکنیم و به آنها مهلت میدهیم همانا تدبیر من محکم است.
در پایان آیه مورد بحث، از ریشه کن شدن قوم ستمگري که به هیچ وجه هدایت
صفحه : 397
نشدند، با این جمله اظهار خوشحالی میشود که سپاس خداي را که پروردگار جهانیان است. و راستی هم نابودي ستمگرانی که در
هیچ صراط مستقیمی نیستند مایه خوشحالی است و جاي شکر و سپاس دارد. و ریشه کن شدن آنها باعث عبرت آموزي و بازیافت
در این جمله آمده و خداوند با « رب العالمین » دیگران میشود و در تربیت آنان تأثیر فراوانی میگذارد و شاید علت این عبارت
صفت ربوبیت یاد شده همین باشد. چون نابودي آن گروه اثرات تربیتی بسیاري بر دیگران دارد.
چند روایت
صفحه 250 از 384
-1 عن النبی (ص) قال: اذا رأیت اللّه تعالی یعطی علی المعاصی فان ذلک استدراج منه ثم تلا هذه الایۀ (فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحنا
پیامبر (ص) فرمود: وقتی دیدي که خداوند با وجود معصیت به تو نعمت میدهد این استدراج از او است «1»( عَلَیهِم أَبوابَ کُل شَیءٍ
(یعنی خدا میخواهد بلا نازل کند) سپس این آیه را تلاوت کرد: فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه ...
-2 عن علی (ع) قال: لو انّ النّاس حین تنزل بهم النقم و تزول عنهم فزعوا الی ربّهم بصدق من نیّاتهم و وله من قلوبهم لردّ علیهم کلّ
«2». شارد و اصلح لهم کل فاسد
امیر المؤمنین فرمود: اگر مردم وقتی که بر آنها بلا نازل میشود و نعمتها زایل میگردد، با نیتهاي درست و از ته دل به
پروردگارشان پناه ببرند، خداوند هر نوع نعمت از دست رفته را به آنها باز میگرداند و کارهاي فاسد آنها را اصلاح میکند.
-3 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: من احب بقاء الظّالمین فقد احب ان یعصی اللّه، انّ اللّه تبارك و تعالی حمد نفسه بهلاك الظّلمۀ فقال:
«3»( (فَقُطِعَ دابِرُ القَوم الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه رَب العالَمِینَ
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 4، ص 467 )
. 2)- نهج البلاغه، خطبه 178 )
. 3)- معانی الاخبار، ص 252 )
صفحه : 398
امام صادق (ع) فرمود: هر کس دوست دارد که ستمگران باقی بمانند، دوست دارد که به خدا معصیت شود. همانا خداوند به سبب
هلاك شدن ستمگران خودش را ستایش کرده و گفته است (ریشه ستمگران قطع شد و سپاس خداي را که پروردگار جهانیان
است)
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 46 الی 47
اشاره
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَ ذَ اللّه سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُم مَن إِله غَیرُ اللّه یَأتِیکُم بِه انظُر کَیفَ نُ َ ص رِّف الآیات ثُم هُم یَصدِفُونَ
( 46 ) قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب اللّه بَغتَۀً أَو جَهرَةً هَل یُهلَک إِلاَّ القَوم الظّالِمُونَ ( 47 )
بگو به من خبر بدهید اگر خداوند گوش شما و چشمان شما را بگیرد و بر دلهایتان مهر بزند، کدام معبودي جز خداوند آن را براي
( شما برمیگرداند! بنگر که چگونه آیات را گونه گون بیان میکنیم آنگاه روي میگردانند ( 46
( بگو به من خبر بدهید اگر عذاب خدا ناگهانی یا آشکارا به سوي شما آید، آیا جز گروه ستمکاران هلاك میشوند! ( 47
نکات ادبی
گوش شما. « سمعکم » - به من خبر بدهید (درباره این تعبیر در آیه 4 از همین سوره توضیحاتی دادیم) 2 « أ رأیتکم » و « أ رأیتم » -1
که مفرد است « سمعکم » که جمع بصر است به « ابصارکم » منظور جنس گوش است که شامل مفرد و تثنیه و جمع میشود و عطف
از همین جهت میباشد. البته منظور از گوش و چشم و قلب در این آیه شنوایی و بینایی و فهم و درك است.
به ما ذکر برمیگردد که شامل گوش و چشم و قلب است. « یأتیکم به » -3 ضمیر
از تصریف به معناي تغییر است و در اینجا مفهوم بیان کردن به صورتهاي گوناگون را میرساند. « نصرّف » -4
صفحه 251 از 384
صفحه : 399
از صدف به معناي مایل شدن، اعراض کردن، روي گردانیدن است. « یصدفون » -5
از آن جهت است که در اوّلی که بلا به صورت ناگهانی است، آثار آن از پیش معلوم نیست ولی در « جهرة » و « بغتۀ » -6 تقابل
دومی که به صورت آشکار است، آثار آن از پیش معلوم است.
تفسیر و توضیح
47 ) قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَ ذَ اللّه سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم ... انواع و اقسام بلاهایی را که ممکن است خداوند بر مشرکان نازل - آیات ( 46
کند، برمیشمارد. یکی از آنها از بین بردن گوش و چشم و مهر زدن در دلهاست. یعنی این خداوند ممکن است مشرکان را به
چنین بلایی گرفتار کند که آنها بینایی و شنوایی و عقل خود را از دست بدهند.
معلوم است که اگر کسی این سه ابزار مهم را از دست بدهد، ارتباط او با محیط پیرامونش به کلی قطع میشود و چه عذابی بالاتر از
این که انسان از جهان بریده شود و نتواند اشیاء را ببیند و صداها را بشنود و از همه مهمتر این نتواند خوب و بد را از هم تشخیص
بدهد.
اینک در این آیه مشرکان را از عذابی این چنین بیم میدهد و به آنها خاطرنشان میسازد که اگر روزي خداوند با شما چنین کرد،
چه کسی جز او توانایی آن را دارد که این نعمتها را به شما برگرداند. مسلّم است که بتهاي شما چنین توانایی را ندارد و تنها
خداست که قدرت برگردانیدن این حواس را دارد. در پایان آیه اضافه میکند که بنگر چگونه آیات و نشانههاي خود را به
صورتهاي گوناگون بیان میکنیم ولی آنها روي گردان هستند.
ما تصور میکنیم این کار را ما هر روز تجربه میکنیم و آن در موقع خوابیدن است.
در عالم خواب گوش و چشم و فهم انسان بطور موقت از کار میافتد ولی بار دیگر خداوند در موقع بیداري آنها را به ما
برمیگرداند و این یکی از آیات مهم
صفحه : 400
خداوند است که هر روز اتفاق میافتد و ما به آن توجه نمیکنیم. حال اگر در عالم خواب این حواس از ما گرفته شد و دیگر
برگردانیده نشد، چه مصیبتی بالاتر از این خواهد بود.
در آیه بعدي باز هم صحبت از عذاب خداست و خطاب به مشرکان میفرماید: اگر عذاب خدا بطور ناگهانی یا آشکارا بر شما نازل
شد آیا جز ستمگران هلاك میشوند! گفته شده که منظور از عذاب ناگهانی عذابی است که در شب نازل میشود و منظور از
عذاب آشکار عذابی است که در روز نازل میشود. میتوانیم بگوییم منظور از عذاب ناگهانی عذابی است که آثار آن پیش از
وقوع معلوم نیست مانند زلزله و منظور از عذاب آشکار عذابی است که آثار آن معلوم است مانند سیل.
گفته میشود و آن بلایی است که عذاب « استیصال » توجه کنیم که منظور از این عذاب، عذابی است که اصطلاحاً به آن عذاب
بودن آن معلوم است و به وسیله پیامبر تأیید شده است چنین بلایی که حالت عذاب را دارد، همه گیر میشود و فقط دامن
گنهکاران و کافران را میگیرد و پیامبر و اهل ایمان نجات مییابند ولی اگر بلایی باشد که عذاب بودن آن معلوم نباشد و ندانیم
که این بلا جهت کیفر دادن است، مانند زلزلهها و سیل و طوفانهایی که به صورت حوادث طبیعی سراغ گروهی میآید، در چنین
حالتی مؤمن و کافر، ظالم و مظلوم هر دو آسیب میبینند و هلاك میشوند. البته علّت آن را ما نمیدانیم.
شق سوم هم وجود دارد و آن فتنهها و آشوبهایی است که گاهی در اثر گناه دامنگیر جامعه میشود و وحدت و انسجام و امنیت
جامعه به خطر میافتد و چنین فتنههایی نیز عمومیت دارد و مؤمن و فاسق هر دو را در برمیگیرد گیرد:
صفحه 252 از 384
وَ اتَّقُوا فِتنَۀً لا تُصِیبَن الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّۀً (انفال/ 25 ) و از فتنهاي بترسید که فقط به ستمگران از شما نمیرسد.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 48 الی 49
اشاره
وَ ما نُرسِل المُرسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ فَمَن آمَنَ وَ أَصلَحَ فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 48 ) وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ
( العَذاب بِما کانُوا یَفسُقُونَ ( 49
صفحه : 401
و ما پیامبران را جز مژده دهندگان و بیم دهندگان نمیفرستیم پس هر کس ایمان آورد و کار شایسته انجام داد، نه ترسی بر آنان
( است و نه آنان اندوهگین میشوند ( 48
( و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، به جهت نافرمانی که میکنند عذاب، آنها را درمییابد ( 49
تفسیر و توضیح
49 ) وَ ما نُرسِل المُرسَلِینَ إِلّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ ... پیامبران الهی دو وظیفه بیشتر نداشتند: یکی مژده دادن و دیگري بیم - آیات ( 48
دادن. آنها مردم را مژده میدادند که اگر به خدا و پیامبر و معاد ایمان بیاورند و احکام الهی را اجرا کنند و از معاصی و گناهان
بپرهیزند، به سعادت دنیا و آخرت نایل خواهند شد همچنین آنها مردم را از سرانجام نامطلوب ایمان نیاوردن و خدا را نافرمانی
کردن میترسانیدند که اگر چنین کنند به عذاب خدا گرفتار میشوند.
در این آیه هدف از ارسال رسل و آمدن پیامبران را در همین دو چیز منحصر میکند: تبشیر و انذار. تمام آنچه پیامبران از جانب
خدا آوردهاند، در این دو چیز خلاصه میشود و اساسا تربیت افراد جز از راه مژده دادن و بیم دادن یا بگوییم تشویق و تنبیه امکان
ندارد. هر حرکتی که انسان میکند یا به جهت به دست آوردن سودي و یا براي دفع ضرري انجام میشود و تنها با توجه دادن مردم
به سود و زیان است که میتوان ایجاد انگیزه کرد. البته سود و زیان عام است و شامل سود و زیان مادي و دنیوي و هم سود و زیان
معنوي و اخروي میشود.
حتی اولیاء خدا که به خاطر بهشت و جهنم خدا را عبادت نمیکنند، نیز از این قاعده بیرون نیستند زیرا آنها هم سود خود را در
وصول به حق و رسیدن به مقام قرب الهی میدانند و از این از رضایت خدا محروم باشند، میترسند و آن را ضرري بزرگ
میشمارند. پس، تبشیر و انذار شامل آنها هم میشود.
صفحه : 402
کسانی که در برابر دعوت پیامبران ایمان بیاورند و کارهاي شایسته انجام بدهند، ترسی بر آنان نیست و نه آنان اندوهگین میشوند.
آنها ترس از عذاب دنیوي ندارند از آن قبیل عذابهایی که در آیات پیش ذکر آنها رفت و نیز آنها در آخرت اندوه عذاب جهنم را
نخواهند خورد. چون مورد لطف و عنایت خداوند قرار خواهند گرفت.
در مقابل اینها کسانی که آیات خدا را تکذیب کنند و به پیامبران الهی ایمان نیاورند، عذاب الهی آنها را در خواهد یافت و این به
سبب نافرمانی و فسق آنهاست.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 50 الی 53
صفحه 253 از 384
اشاره
قُل لا أَقُول لَکُم عِندِي خَزائِن اللّه وَ لا أَعلَم الغَیبَ وَ لا أَقُول لَکُم إِنِّی مَلَک إِن أَتَّبِع إِلاّ ما یُوحی إِلَی قُل هَل یَستَوِي الَأعمی وَ البَصِیرُ
أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ ( 50 ) وَ أَنذِر بِه الَّذِینَ یَخافُونَ أَن یُحشَرُوا إِلی رَبِّهِم لَیسَ لَهُم مِن دُونِه وَلِیٌّ وَ لا شَ فِیع لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ ( 51 ) وَ لا تَطرُدِ
الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی یُرِیدُونَ وَجهَه ما عَلَیکَ مِن حِسابِهِم مِن شَیءٍ وَ ما مِن حِسابِکَ عَلَیهِم مِن شَیءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَکُونَ
( مِنَ الظّالِمِینَ ( 52 ) وَ کَذلِکَ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَن اللّه عَلَیهِم مِن بَینِنا أَ لَیسَ اللّه بِأَعلَمَ بِالشّاکِرِینَ ( 53
بگو به شما نمیگویم که گنجهاي خدا پیش من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشته هستم. من از چیزي جز
( آنچه بر من وحی شده، پیروي نمیکنم. بگو آیا نابینا و بینا مساوي هستند! آیا نمیاندیشید! ( 50
و با آن (قرآن) هشدار بده به کسانی که میترسند که به سوي پروردگارشان محشور شوند براي آنها جز خدا دوست و یاوري
( نیست شاید آنان پروا کنند ( 51
و کسانی را که صبح و شام پروردگار خود را میخوانند از خود مران. آنها ذات خدا را اراده کردهاند. چیزي از حساب آنان بر تو
( نیست و چیزي از حساب تو بر آنان نیست مبادا که آنان را برانی و از ستمگران شوي ( 52
و این چنین بعضی از آنها را با بعضی دیگر آزمایش کردیم تا بگویند: آیا اینها هستند که از میان ما خدا بر آنها منّت گذاشته! آیا
( خداوند به سپاسگزاران آگاهتر نیست! ( 53
صفحه : 403
نکات ادبی
جمع خزینه یا خزانه، گنج، گنجینه، محل نگهداري اشیاء قیمتی و در اینجا منظور مرکز مقدرات الهی است. « خزائن » -1
میباشد. « لا أقول » عطف بر « لا أعلم » -2
نهان، پشت پرده، آنچه از نظرها پنهان است. « غیب » -3
برمیگردد و منظور از آن قرآن کریم است. « ما یوحی » به « و أنذر به » در « به » -4 ضمیر
آمده است. « آصال » همراه با « غدوّ » و «ّ عشی » همراه با « غداة » آمده و در قرآن « غدوّ » با مدادان. جمع آن « الغداة » -5
شامگاهان. «ّ عشی » -6
در « وجه » ذات و صفات خدا. هر چیزي که به اعتبار آن میتوان کاري را به خدا نسبت داد، سمت و سوي او. کلمه « وجهه » -7
اصل به معناي صورت و چهره است و چون چهره انسان باعث شناختن او میشود، این کلمه درباره خدا هم به معناي سمت و سو یا
ذات و صفات او به کار میرود که باعث شناخت او است.
است و « و لا تطرد » جواب نهی « فتکون » است و لذا منصوب به ان ناصبه مقدر است همچنین « ما علیک » جواب نفی « فتطردهم » -8
دانست و هر دو را جواب نهی قرار داد. « فتطردهم » را عطف به « فتکون » آن نیز به جهت ان ناصبه مقدر منصوب است و میتوان
مشتق است که به معناي امتحان کردن میباشد. « فتنه » آزمایش کردیم. این واژه از « فتنّا » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 50 ) قُل لا أَقُول لَکُم عِندِي خَزائِن اللّه وَ لا أَعلَم الغَیبَ ... مشرکان مکه از یک پیامبر که از جانب خدا آمده، انتظارهاي فراوانی
داشتند و گمان میکردند که چنین
صفحه 254 از 384
صفحه : 404
شخصی باید تمام گنجینههاي روي زمین را در اختیار داشته باشد و قدرت او همان قدرت خدایی باشد و از هر چیزي چه نهان و چه
آشکار آگاهی داشته باشد و حتی میگفتند او باید یک فرشته باشد؟ و بالاخره آنها پیامبر را یک نوع شریک قدرتهاي خدا
میدانستند و قداستی چون خدا براي او میپنداشتند.
با همین ذهنیت غلط بود که آنها از پیامبر اسلام معجزههاي عجیب و غریبی طلب میکردند و یا پیشنهاد میکردند که فرشتهاي با او
باشد و او را همراهی کند و گاهی از این بشري خودش را پیامبر و فرستاده خدا میداند تعجب میکردند و میگفتند چنین شخصی
باید فرشته باشد؟ پیامبر اسلام در آیات متعددي از قرآن کریم مأموریت مییابد که این پندار غلط مشرکان را تصحیح کند و به آنها
بفهماند که پیامبر هم انسانی مثل انسانهاي دیگر است و او در برابر خدا علم و قدرت مستقلی ندارد او نیز مانند دیگران نیازمند خدا
و چشم به راه فیض اوست از این رو در چندین آیه، روي بشر بودن پیامبر اسلام تاکید شده است و در این آیه هم آن قداستهاي
پنداري مشرکان نفی شده است.
می فرماید: به شما نمیگویم که گنجینههاي خدا نزد من است و من غیب هم نمیدانم و نمیگویم که فرشته هستم. من از چیزي
جز آنچه بر من وحی شده پیروي نمیکنم. این سخن عین سخنی است که نوح به قوم خود گفت و در سوره هود آیه 31 آمده
است. معلوم میشود که مشرکان عصر پیامبر همانگونه که مشرکان عصر نوح فکر میکردند، میاندیشند و کفر ملت واحدهاي
است.
به طوري که ملاحظه میفرمایید، در این آیه پیامبر مأموریت یافته که سه چیز را از خود نفی و یک چیز را بر خود اثبات کند:
یکی از آن سه چیز این است که گنجینههاي خدا نزد من نیست. منظور از گنجینههاي خدا، خزانههاي علم و قدرت اوست که به
صورت کلّی و کلان نزد خداست و هر فیضی که از او میرسد، بخش معین و مشخصی از آن است.
( وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه وَ ما نُنَزِّلُه إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم (حجر/ 21
صفحه : 405
چیزي نیست مگر این خزائن آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معین نمیفرستیم.
دیگر این من علم غیب ندارم. منظور این است که بطور مستقل غیب نمیدانم و گرنه پیامبر، آن مقدار از غیب را که خدا به او
میآموخت میدانست به طوري که در چندین آیه از قرآن آمده است:
ذلِکَ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیه إِلَیکَ (آل عمران/ 44 ) آن از خبرهاي غیب است که به تو وحی میکنیم.
27 ) خدا داناي غیب است پس کسی را بر غیب خود آگاه - عالِم الغَیب فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه أَحَداً إِلّا مَن ارتَضی مِن رَسُول (جن/ّ 26
نسازد مگر کسی را که به پیامبري برگزیند.
مطلب دیگر این نمیگویم که من فرشته هستم. یعنی براي خود حالت فوق انسانی قایل نیستم بلکه انسانی چون انسانهاي دیگر
هستم. این سخن بدان معنا نیست که فرشته برتر از پیامبر است بلکه در جهت بیان این معناست که پیامبر از جنس بشر است نه از
جنس ملک. و این مانع از آن نیست که شخصی از جنس بشر به مقامی برسد که فضیلتی بالاتر از فرشته داشته باشد و پیامبران چنین
بودند بخصوص پیامبر اسلام آنچنان مقام والایی داشت که از بزرگترین فرشته خدا یعنی جبرئیل بالا زد و در شب معراج به جایی
رفت که جبرئیل توان رفتن به آنجا را نداشت.
در مقابل این سه چیزي که پیامبر از خود نفی کرد، یک چیز را بر خود اثبات میکند و آن این من همواره از وحی پیروي میکنم.
یعنی آن مطالبی که از سوي خداوند بر من القا میشود، من از آنها پیروي میکنم و آنها را به شما میرسانم و معناي پیامبري همین
است و پیامبران بینش و بصیرتی دارند که دیگران آن را ندارند. و تفاوت پیامبران با دیگر انسانها در این زمینه مانند تفاوت کور و
صفحه 255 از 384
بینا است. همانگونه که شخص بینا چیزها را میبیند و کور نمیبیند، پیامبران نیز حقایق را
صفحه : 406
بگونهاي درك میکنند که دیگران از درك آن ناتوان هستند. براي همین است که در قسمت پایانی آیه میفرماید: آیا کور و بینا
مساوي و یکسان هستند! چرا نمیاندیشید! معلوم است که کور باید در راه رفتن از بینا پیروي کند و گرنه راه را گم خواهد کرد.
آیه ( 51 ) وَ أَنذِر بِه الَّذِینَ یَخافُونَ أَن یُحشَرُوا ... در آیه پیش صحبت از وحی شد که منظور از آن آیات قرآنی است و اینک در این
آیه خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: به وسیله قرآن به کسانی که میترسند که به سوي پروردگارشان محشور شوند، هشدار بده
یعنی آنها را به سوي دین خدا تبلیغ کن. منظور از این افراد تمام کسانی هستند که از آخرت میترسند حال یا به آن عقیده دارند
مانند مسلمانها و اهل کتاب و یا از احتمال وقوع آن میترسند مانند مشرکان و بت پرستانی که هر چند به آخرت ایمان ندارند ولی
با شنیدن آن از زبان پیامبر بالاخره از فرض و احتمال آن بیمناك میشوند.
مسلّم است هر انسانی را از خطري بترسانی و از وقوع حادثهاي ترسناك در آینده خبر بدهی هر چند به گفته تو ایمان هم نداشته
باشد به مجرد احتمال وقوع آن از آن خواهد ترسید لذا یکی از راههاي اثبات شرع این است که عقیده به آن ضرر احتمالی را دفع
میکند.
در جمله بعدي میفرماید که آنان جز خدا یاور و شفیعی ندارند. یعنی در قیامت جز خداوند کسی آنها را یاري نخواهد کرد و اگر
هم کسی شفاعت کند با اذن خدا خواهد بود پس در واقع شفاعت شفاعت کنندگان مانند پیامبران و اولیاء خدا نیز مربوط به
خداست و بطور استقلالی نیست.
در پایان آیه هدف از انذار و تبلیغ و هشدار به این افراد را، پیدایش صفت تقوا در آنها اعلام میکند. شک نیست که اگر کسی از
آخرت بترسد و هشدارهاي پیامبر را جدي بگیرد، حالت تقوا پیدا خواهد کرد و از خدا خواهد ترسید.
53 ) وَ لا تَطرُدِ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم ... در آغاز اسلام و هنگامی که پیامبر - آیات ( 52
صفحه : 407
در مکه مردم را به دین خدا دعوت میکرد، افرادي از فقیران و محرومان مانند صهیب و بلال و عمار و سلمان دعوت او را اجابت
کردند و به اسلام گراییدند. این گروه از مسلمانان که نه مال و ثروتی داشتند و نه از توانایی قبیلگی برخوردار بودند، با صفاي
باطنی که همواره با آنها بود، پیش پیامبر میآمدند و با او انس میگرفتند و احکام دین را از او میآموختند. در این میان، بعضی
ثروتمندان و سران قبایل که تمایلی به اسلام پیدا میکردند به سوي پیامبر میآمدند تا با او گفتگو کنند ولی چون فقیران و بینوایان
را نزد او میدیدند، کراهت داشتند که در کنار آنان بنشینند از این جهت به پیامبر خدا پیشنهاد کردند که آن گروه را از خود براند
ولی پیامبر پیشنهاد آنها را نپذیرفت. آنها گفتند پس دستور بده وقتی ما نزد تو میآییم آنها جاي دیگري بروند و چون ما از پیش تو
رفتیم، بیایند. این پیشنهاد در مقابل اسلام آوردن کسانی که ثروت و قدرت آنها میتوانست در خدمت اسلام باشد، قابل بررسی
بود و پیامبر به خاطر نشر اسلام میخواست این پیشنهاد را قبول کند که این آیه نازل شد و او را از پذیرش این پیشنهاد منع کرد.
خداوند در این آیه به پیامبر خود دستور داد کسانی را که بامدادان و شامگاهان همواره خدا را یاد میکنند و هدفشان خداست، از
خود مران. چیزي از حساب تو بر آنان نیست و چیزي از حساب آنان بر تو نیست. یعنی حساب همه با خداست و تو حق نداري
اعمال آنها را حساب کنی و ایمان آنها را با ایمان کسان دیگر بسنجی و به خاطر مصلحتهایی که به ذهن تو میرسد آنها را از خود
برانی همانگونه که آنها نیز حق ندارند درباره تو به گمان خود مصلحت اندیشی کنند.
بنابراین، تو نباید این مسلمانان را از خود برانی که اگر چنین کنی از ستمگران خواهی شد زیرا از نظر خداوند، حتی به خاطر
مصلحت اندیشی هم نباید ارزشها را فدا کرد.
صفحه 256 از 384
این ثروتمندان و قدرتمندان، ایمان آوردن فقیران و محرومان به پیامبر اسلام
صفحه : 408
را بر او ایراد میگرفتند، در تاریخ دعوت پیامبران سابقه دارد و قوم نوح نیز چنین میگفتند:
وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُم أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأي وَ ما نَري لَکُم عَلَینا مِن فَضل (هود/ 27 ) و نمیبینیم جز این فرومایگان ما در
ابتداي نظر از تو پیروي کردهاند و شما را برخود برتري نمیبینیم.
و در ادامه همین آیات آمده که نوح به آنها گفت من مؤمنان را از خود نخواهم راند.
به طوري که ملاحظه میفرمایید، وقتی ما این آیات را که مربوط به نوح است و قسمتی از آن را در اینجا آوردیم و به قسمتی از آن
هم چند صفحه پیش اشاره کردیم، با آیات مورد بحث مقایسه میکنیم، مشابهتهایی عجیبی میان قوم نوح و مشرکان عصر پیامبر
اسلام مییابیم. هر دو گروه انتظار داشتند که گنجینههاي خدا پیش پیامبر باشد و او غیب بداند یا ملک باشد و هر دو گروه از این
فقیران به آنها ایمان آورده بودند، ایراد میگرفتند.
در آیه بعدي، این مطلب را که در آیه پیش گفته شد، مایه امتحان مردم میداند و چنین اظهار میدارد که ما بدینگونه بعضی از
آنان را با بعضی دیگر امتحان کردیم یعنی ثروتمندان را با فقیران امتحان کردیم. این ثروتمندان به خاطر ثروت خود مغرور شدند و
فقیران را که ایمان داشتند مورد مسخره قرار دادند و گفتند آیا اینها هستند همانهایی که خدا از میان ما آنها را برگزیده و نعمت
داده و بر ما برتري یافتهاند! یعنی اینها مدعی آن هستند که با ایمان آوردن، بر ما برتري دارند در حالی که ثروت و قدرتی بر آنها
نیست.
این سخن آنها که از روي مسخره بود، دلیل روشنی بر ناسپاسی آنها در مقابل ثروت و نعمتی بود که خدا به آنها داده بود و لذا در
پایان آیه میپرسد آیا خداوند از سپاسگزاران و شاکران آگاه نیست! اشاره به این آنان با این طرز فکر نعمت خدا را
صفحه : 409
ناسپاسی میکنند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 54 الی 58
اشاره
وَ إِذا جاءَكَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلام عَلَیکُم کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِه الرَّحمَ ۀَ أَنَّه مَن عَمِلَ مِنکُم سُوءاً بِجَهالَۀٍ ثُم تابَ مِن بَعدِه وَ
أَصلَحَ فَأَنَّه غَفُورٌ رَحِیم ( 54 ) وَ کَ ذلِکَ نُفَصِّل الآیات وَ لِتَستَبِینَ سَبِیل المُجرِمِینَ ( 55 ) قُل إِنِّی نُهِیت أَن أَعبُدَ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ
اللّه قُل لا أَتَّبِع أَهواءَکُم قَد ضَ لَلت إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ المُهتَدِینَ ( 56 ) قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ کَذَّبتُم بِه ما عِندِي ما تَستَعجِلُونَ بِه إِنِ
الحُکم إِلاّ لِلّه یَقُصُّ الحَق وَ هُوَ خَیرُ الفاصِ لِینَ ( 57 ) قُل لَو أَن عِندِي ما تَستَعجِلُونَ بِه لَقُضِ یَ الَأمرُ بَینِی وَ بَینَکُم وَ اللّه أَعلَم بِالظّالِمِینَ
(58)
و چون کسانی که به آیات ما ایمان دارند، نزد تو آیند، بگو: سلام بر شما؟ پروردگارتان رحمت را برخود مقرر کرده است به این
صورت که هر کس از شما از روي نادانی کار بدي انجام دهد سپس توبه کند و اصلاح نماید، به درستی که خدا آمرزنده
( بخشایشگر است ( 54
( و این چنین آیات را به تفصیل بیان میکنیم و تا راه گناهکاران مشخص شود ( 55
بگو: من از عبادت کردن کسانی که شما جز خدا میخوانید نهی شدهام. بگو: من از هوسهاي شما پیروي نمیکنم که در این
صفحه 257 از 384
( صورت گمراه شدهام و من از هدایت شدگان نیستم ( 56
بگو: من دلیل روشنی از پروردگار خود دارم و شما آن را دروغ پنداشتید.
آنچه شما آن را با عجله میخواهید، نزد من نیست. حکم جز از جانب خدا نیست همو حق را (از باطل) جدا میکند و او بهترین
( جداکنندگان است ( 57
( بگو: اگر آنچه شما با عجله آن را میخواهید نزد من بود، میان من و شما کار یکسره میشد و خدا به ستمگران آگاهتر است ( 58
صفحه : 410
نکات ادبی
این کلمه در لغت عرب چند نوع استعمال دارد که بازگشت همه به یک چیز است گاهی سلام مصدر از سلّم است که به « سلام » -1
معناي سلامتی و امنیت است و گاهی به عنوان نامی از نامهاي خدا استعمال میشود که آن نیز از همین معناست و خدا بخشنده
سلامتی است و گاهی معانی دیگري دارد مثلًا نام یک درخت محکم و یا سنگ محکم است که از آفات سالم هستند و در اینجا
سلام به معناي سلامتی و آسایش و امنیت است.
نوشت، مقرر کرد. « کتب » -2
نادانی و در اینجا نوع خاصی از نادانی است و گنهکار به بدي عمل خود آگاهی دارد ولی در اثر هوا و هوس به آن « جهالت » -3
مرتکب میشود گویا که بدي آن را نمیداند.
تفصیل میدهیم، بطور مشروح و روشن بیان میکنیم. « نفصل » -4
براي عطف به محذوف است. یعنی این کار فوائد بسیاري دارد از جمله این راه گنهکاران مشخص شود. « و لتستبین » -5 واو در
روشن شود، مشخص شود. « تستبین »
است و سبیل از کلماتی است که میتوان براي آن فعل یا ضمیر مذکر یا مؤنث آورد. « لتستبین » فاعل « سبیل » -6
حجت آشکار، دلیل روشن « بیّنۀ » - در این صورت. جمله را در حکم شرط و جزا میکند به این شکل: ان اتبعت ضللت 8 « اذاً » -7
که حق را از باطل جدا میکند.
در تقدیر است و ضمیر به بیّنه برمیگردد به اعتبار این منظور از بینۀ قرآن است و آن « قد » جمله حالیه است و کلمه « و کذبتم به » -9
مذکر میباشد و یا بگوییم تا در بیّنۀ براي تأنیث نیست بلکه براي تکثیر است.
چیزي را با عجله و شتاب میخواهید و در آن عجله دارید. « تستعجلون » -10
صفحه : 411
جدا میکند. قص دو معنا دارد یکی گفتن پشت سرکسی و قصه از آن مشتق است و دیگري جدا کردن و قطع کردن «ّ یقص » -11
که قصاص از آن مشتق است.
جمع فاصل به معناي جداکننده، تشخیص و تمییز دهنده. « فاصلین » -12
تفسیر و توضیح
55 ) وَ إِذا جاءَكَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلام عَلَیکُم ... در زمان پیامبر اسلام (ص) بعضی از مسلمانان گنهکار که از - آیات ( 54
گناه خود پشیمان شده بودند، نزد آن حضرت میآمدند و انتظار عفو الهی را داشتند. خداوند در این آیه راجع به آنان به پیامبر
میفرماید:
صفحه 258 از 384
و چون کسانی که به آیات ما ایمان آوردهاند، نزد تو آیند، بگو: سلام بر شما خداوند بر خویشتن رحمت مقرر کرده، یعنی آنها را
با آغوش باز استقبال کن و بپذیر و رحمت واسعه خداوند را بر آنان گوشزد کن رحمتی که خدا بر خود نوشته است و بر همه چیز
غلبه دارد.
از جمله آثار رحمت خدا این است که هر کس کار بدي کند و کار او از جهت عناد با حق نباشد بلکه از روي ناآگاهی و غلبه
نفس باشد آنگاه از کرده خود توبه کند و روي به سوي خدا آورد و اعمال خود را اصلاح نماید، خداوند چنین بنده گنهکاري را
میپذیرد و از گناه او درمیگذرد که او غفور و رحیم است.
پس از بیان گوشهاي از رحمت واسعه الهی، در آیه بعدي خاطر نشان میسازد که ما این چنین آیات را تفصیل میدهیم و نشانههاي
خود را بیان میکنیم همانگونه که پیش از این هم بیان کردیم و بیان این آیات به خاطر منافع گوناگونی است که از جمله آنها این
است که راه گنهکاران از مؤمنان و پرهیزگاران متمایز و مشخص گردد. یعنی شخص مؤمن اگر هم گناهی کند از روي عناد با حق
نیست و دیگر این او توبه میکند و روي به سوي خدا میآورد اما مجرمان چنین نیستند آنها از روي عناد گناه میکنند و هرگز هم
به خدا برنمی گردند.
صفحه : 412
بیان کننده این مطلب است که علت بیان آیات فقط این مطلب نیست بلکه این یکی از « و لتستبین » در « واو » توجه کنیم که حرف
وجوه آن است و غیر از آن علتهاي دیگري هم دارد و به اصطلاح، این واو عطف به محذوف غیر معین است.
و نظیر آن را در آیات دیگر هم داریم مانند:
وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُ وتَ السَّماوات وَ الأَرض وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ (انعام/ 75 ) و این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به
ابراهیم نشان میدهیم و تا از یقین کنندگان باشد.
اشاره به این نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم تنها براي اهل یقین شدن او نیست بلکه علتهایی دارد که یکی از آنها این
است. و بدینگونه دست خوانند را بازي میگذارد که با اندیشیدن درباره موضوع، مطالب دیگري هم کشف کند و خود را در
مطلب گفته شده محصور نسازد.
آیه ( 56 ) قُل إِنِّی نُهِیت أَن أَعبُدَ الَّذِینَ تَدعُونَ ... پیامبر مأموریت مییابد که راه خودش را از راه مشرکان جدا کند و آنها را از این
او از دعوت خود دست بردارد، مأیوس سازد و به آنها بگوید: من نهی نشدهام از این کسانی را که شما جز خدا میخوانید عبادت
کنم.
مشرکان علاوه بر بت پرستی گاهی در موقع گرفتاري فرشتگان را میخواندند و یا به کاهنها مراجعه میکردند و آنها را به نوعی
میپرستیدند. در اینجا پیامبر به آنها میگوید که من آنها را که شما میخوانید عبادت نخواهم کرد یعنی خدا مرا از این کار منع
کرده است. آن حضرت حتی قبل از پیامبري هم بت پرستی نکرد و تنها خدا را میپرستید.
همچنین پیامبر مأموریت مییابد که به مشرکان بگوید: من از هوا و هوس شما پیروي نخواهم کرد که اگر چنین کنم گمراه شدهام و
از هدایت یافته گان نخواهم بود. و بدینگونه مشرکان را به کلی مأیوس میکند و امید آنها را به این روزي پیامبر خدا دست از
خداي خود بردارد و از آنها تبعیت کند، از آنها میگیرد. مشرکان امید
صفحه : 413
داشتند که با تطمیع و تهدید، پیامبر اسلام را وادار سازند که دست از دعوت خود بردارد و از بتها انتقاد نکند و لذا روزي پیش ابو
طالب رفتند و پیشنهاد کردند که همه چیز در اختیار محمّد بگذارند در مقابل، او از بتهاي آنان بدگویی نکند ولی چون ابو طالب
پیشنهاد مشرکان را به پیامبر رسانید، آن حضرت آن سخن جاودانی خود را به زبان آورد و گفت: اگر اینها آفتاب را در دست
صفحه 259 از 384
راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من دست از دعوت خود بر نمیدارم.
58 ) قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ کَذَّبتُم بِه ... در آیات پیش، گفته شد که پیامبر از پرستش بتها نهی شده است و اینک - آیات ( 57
روشن میسازد که پیامبر از روي دلیل و برهان و حجت آشکار با بتها مبارزه میکند و این نهی براساس بینه و دلیل است و لذا
خداوند از او میخواهد که بگوید: من بر دلیلی از جانب پروردگارم هستم اما شما آن دلیل را تکذیب کردید و دروغ پنداشتید.
منظور از آن دلیل، قرآن و آیات آن است که بارها و بارها از باطل بودن آیین بت پرستی سخن گفته و دلیلهاي روشنی هم بر آن
ذکر کرده ولی همواره مورد تکذیب مشرکان قرار گرفته است.
در برابر تکذیب مشرکان، پیامبر خدا آنها را به عذاب الهی تهدید میکرد:
فَإِن أَعرَضُوا فَقُل أَنذَرتُکُم صاعِقَۀً مِثلَ صاعِقَۀِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصلت/ 13 ) پس اگر روي گردانیدند، بگو شما را از صاعقهاي مانند
صاعقه قوم عاد و ثمود بیم میدهم.
بعضی از مشرکان که به گفتههاي پیامبر ایمان نداشتند میگفتند: به سوي ما بلا نازل کن و این چنین در نزول عذاب الهی عجله
میکردند. البته آنها از عذاب و بلا خوششان نمیآمد بلکه این سخن را از روي بیایمانی میگفتند.
در این آیه پیامبر مأمور میشود که بگوید: آنچه شما بر آن عجله دارید و بلایی که شتابان از من میخواهید در اختیار من نیست.
بلکه در اختیار خداوند است و اوست که حاکمیت و حکومت دارد و حکم نزول بلا از آن اوست و هموست که با نزول بلا، حق را
از باطل جدا میکند و او بهترین جدا کنندگان است.
صفحه : 414
به طوري که پیش از این گفتیم عذابی که خدا بر قومی به خاطر تکذیب پیامبر نازل میکند و آنها را مجازات میکند، به گونهاي
است که فقط کافران و منکران را میگیرد و شامل مؤمنان نمیشود و مؤمنان نجات مییابند و به چنین بلایی، عذاب استیصال گفته
میشود. این آیه هم اشاره به همان مطلب دارد که حکم از آنِ خداست و اوست که هر وقت بخواهد بلا نازل میکند و این بلا
طوري است که حق از باطل جدا میشود و خدا بطور دقیق طرفداران حق را از آن بلا دور میکند و آنها را نجات میدهد.
در آیه بعدي بر مطلب پیش تاکید میکند که فرمود نزول بلا دست من نیست و اکنون میگوید اگر آنچه شما در آن عجله دارید
یعنی نزول بلا دست من بود، میان من و شما کار تمام شده بود و شما هلاك شده بودید. اما اختیار آن در دست من نیست و
خداست که هر وقت بخواهد هلاك میکند و همو بر حال ستمگران آگاهتر است.
[ [سورة الأنعام ( 6): آیۀ 59
اشاره
وَ عِندَه مَفاتِح الغَیب لا یَعلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعلَم ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَۀٍ إِلاّ یَعلَمُها وَ لا حَبَّۀٍ فِی ظُلُمات الَأرض وَ لا رَطب وَ
( لا یابِس إِلاّ فِی کِتاب مُبِین ( 59
و کلیدهاي غیب نزد اوست و جز او کسی آنها را نمیداند و او آنچه را که در خشکی یا دریاست میداند و برگی (از درختی)
نمیافتد مگر این او آن را میداند و نه هیچ دانهاي در تاریکیهاي زمین وجود دارد و نه هیچ تري و نه هیچ خشکی مگر این در
( کتابی آشکار آمده است ( 59
نکات ادبی
صفحه 260 از 384
است که به معناي مفتاح و « مِفتَح » است که به معناي گنجینه و خزانه و محل تجمع اشیاء است و یا جمع « مَفتَح » یا جمع « مفاتح » -1
کلید است و جمع مفتاح
صفحه : 415
نیست چون جمع مفتاح، مفاتیح میآید، هر چند که بعضی از نحويها جمع مفتاح را به مفاتح هم گفتهاند.
بیابان و اگر با بحر استعمال شود به خشکی گفته میشود که شامل کوهها هم میشود. « برّ » -2
محل جمع شدن آب و بیشتر به دریا گفته میشود. « بحر » -3
برگ، برگ درخت. « ورقه » -4
دانه مانند دانه گندم و جو و سایر حبوبات، بذر. « حبّه » -5
و « رطب » و « حبۀ » کنایه از عموم موجودات است. ضمناً « لا رطب و لا یابس » هر چیز خشک و تعبیر « یابس » هر چیز تر و « رطب » -6
میباشد. « ورقه » هر سه عطف به « یابس »
تفسیر و توضیح
آیه ( 59 ) وَ عِندَه مَفاتِح الغَیب لا یَعلَمُها إِلّا هُوَ ... این آیه یکی از معارف بلند اسلامی را در برگرفته و شأن و منزلت والایی دارد. در
این آیه، شمول و گستردگی علم خداوند به همه چیز بیان شده است علمی که شامل غیب و شهود و پیدا و ناپیداست.
جمله آغازین آیه مربوط به علم خدا به عالم غیب و نهان است و این تمام کلیدهاي غیب نزد اوست و کسی جز او آنها را نمیداند.
که در آیه آمده یا به معناي کلیدهاي غیب است و یا به معناي گنجینههاي غیب است که نزد خداست و اگر به « مفاتح الغیب » تعبیر
معناي کلیدها هم باشد بازگشت به همان گنجینهها میکند چون گنجینههاست که کلیدهایی دارد و این یک نوع تشبیه به کار
مردمان است که به گنجینههاي خود قفل میزنند و آنها را با کلیدها باز میکنند. توجه کنیم که کلیدهاي غیب از جنس کلیدهاي
معمولی نیست و لذا متعلق علم قرار گرفته و میفرماید کسی جز خدا آنها را نمیداند و اگر از جنس کلیدهاي معمولی بود باید
میگفت
صفحه : 416
کسی جز خدا آنها را مالک نمیشود. بنابراین، ضمن این در آیه تشبیهی وجود دارد، منظور از کلیدها همان خزانهها و جایگاه علم
خداوند است و چنین نیست که کلیدها غیر از گنجینهها باشد و اگر هم چنین احتمالی بدهیم باید بگوییم که ما از حقیقت آن
آگاهی نداریم.
به هر حال، منظور از کلیدها یا خزانههاي غیب، همان غیب مطلق است و آن عالم جمع الجمع است که همه چیز بطور اجمال در آن
است و موجودات عالم پیش از آنکه جامه وجود بپوشند و پدید آیند و تشخص پیدا کنند، در آن قرار دارند و شاید بتوان گفت که
آن در صقع ذات خداوند است و این مرحله از عالم غیب و گنجینههاي علم الهی در مرحلهاي جلوتر از مرحله پیدایش موجودات
است و اگر تعبیر درستی باشد میتوانیم بگوییم که آن مرحله فهرست اجمالی موجودات عالم و عالم آفرینش تفصیل همان عالم
است و به تعبیر دقیقتر عالم آفرینش تفصیل قسمتی از آن عالم است که به تدریج به اندازه معینی پدید آمده است:
وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه وَ ما نُنَزِّلُه إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم (حجر/ 21 ) و چیزي وجود ندارد مگر این گنجینههاي آن نزد ماست و ما آن
را جز به اندازهاي معین نازل نمیکنیم.
گنجینههاي غیب، همان غیب مطلق است که علم آن در انحصار خداوند است و احدي از بشر حتی پیامبران به آن آگاهی ندارند و
اگر پیامبران و امامان علم غیبی از خدا کسب کنند، متعلق به غیب نسبی است که مربوط به عالم تشخص موجودات است. (دقت
صفحه 261 از 384
شود) جملههاي بعدي آیه مورد بحث، درباره عالم شهود است یعنی عالمی که تشخص پیدا کرده و از غیب مطلق نزول یافته و
اندازه معینی دارد و صد البته همان موجودات که جزیی از عالم شهود است، میتواند براي ما غیب باشد و به آن غیب نسبی
میگوییم مثلًا بچهاي که در شکم مادر است یا پسر است یا دختر و دانهاي که در دل خاك قرار گرفته یا رشد میکند یا نمیکند و
به هر حال مربوط به عالم شهود
صفحه : 417
است اما ما از آن آگاهی نداریم و براي ما غیب محسوب میشود یا حادثهاي که در پشت دیوار اتفاق میافتد با این مربوط به عالم
شهود است و کسانی که در آنجا هستند آن را میبینند ولی براي ما که در پشت دیوار هستیم غیب است و ما از آن آگاهی نداریم.
طبق این آیه، خداوند از همه اینها آگاهی دارد و همه موجودات متعلق علم خداست و او تمام آنچه را که در خشکی یا دریاست
میداند و هیچ برگی از درخت جدا نمیشود جز این خداوند تعداد آن و چگونگی افتادن آن را میداند و نیز دانهاي در زیر خاك
که همان ظلمت زمین است قرار نمیگیرد مگر این خدا از آن آگاهی دارد و بطور کلی هیچ خشک و تري در جهان نیست مگر
این خدا آن را میداند و کل موجودات در حوزه علم خداوند است.
در پایان آیه براي تأکید بیشتر، اظهار میدارد که همه اینها در کتاب مبین قرار دارد و شاید منظور از آن همان لوح محفوظ باشد که
در آیه دیگري از آن به امام مبین یاد کرده:
وَ کُل شَیءٍ أَحصَیناه فِی إِمام مُبِین (یس/ 36 ) و همه چیز را در امام مبین بر شمردیم.
لوح محفوظ یا کتاب مبین جایگاه ویژهاي است که علم تمام موجودات در آن است و میتوان از آن به صورت یا آیینه جهان
آفرینش یاد کرد و تمام آنچه در لوح محفوظ قرار دارد متعلق علم گسترده خداوند است.
توجه کنیم که مفاتح غیب یا همان گنجینههاي غیب که در اول آیه آمده غیر از کتاب مبین است که در آخر آیه آمده است، مفاتح
غیب همانگونه که گفتیم محلی است که همه چیز بطور اجمال در آن وجود دارد و همه محتواي آن در عالم خارج تحقق نیافته
است ولی کتاب مبین محلی است که صورت آن موجوداتی که تحقق و عینیت یافته، در آن قرار دارد و بنابراین، گنجینههاي غیب
با کتاب مبین تفاوت روشنی دارد.
صفحه : 418
چند روایت
-1 عن منصور بن حازم عن ابی عبد اللّه (ع) قال: قلت له: أ رأیت ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامۀ أ لیس کان فی علم اللّه! قال
«1». فقال: بلی قبل ان یخلق السموات و الارض
منصور بن حازم میگوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا آنچه شده است و آنچه تا روز قیامت خواهد شد، در علم خدا نیست!
فرمود: آري پیش از آنکه آسمانها و زمین را بیافریند.
-2 ابو علی القصاب قال کنت عند ابی عبد اللّه (ع) فقلت: الحمد اللّه منتهی علمه. فقال:
«2». لا تقل ذلک، فانه لیس لعلمه منتهی
ابو علی قصاب میگوید: نزد امام صادق (ع) بودم پس گفتم سپاس خداي را به اندازه پایان علم او. امام فرمود: اینطور نگو چون
علم خدا پایان ندارد.
-3 ابو ربیع شامی میگوید از امام صادق درباره این سخن خداوند پرسیدم (وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَۀٍ إِلّا یَعلَمُها وَ لا حَبَّۀٍ فِی ظُلُماتِ
الَأرض وَ لا رَطب وَ لا یابِس إِلّا فِی کِتاب مُبِین)ٍ فرمود: ورقه، بچه سقط شده است و حبه بچّه است و ظلمات زمین، رحم مادر است
صفحه 262 از 384
«3». و رطب آنچه مرده را زنده میکند و یابس آنچه قبض میشود همه اینها در کتاب مبین قرار دارد
بحثی درباره علم خداوند
الهیون در این خداوند علم به اشیاء دارد تردید نمیکنند و علم را یکی از صفات برجسته خداوند میدانند ولی درباره چگونگی
تعلق این علم به اشیاء و
-----------------------------------
. 1)- توحید صدوق، ص 135 )
. 2)- همان ص 134 )
[.....] . 3)- کافی، ج 8، ص 208 )
صفحه : 419
گستره آن، میان فلاسفه و متکلمین اختلاف نظرهایی وجود دارد و ما پیش از آنکه به این مسایل بپردازیم، نخست دلیل عالم بودن
خداوند را از دیدگاههاي مختلف بیان میکنیم و بعضی از آیات و روایاتی را که این صفت را براي خداوند اثبات میکند،
میآوریم پس از آن به ذکر مسایل گوناگونی که درباره علم خدا وجود دارد، خواهیم پرداخت.
براهین علم خدا
فلاسفه و متکلمین براي اثبات علم بر ذات الهی دلیلهاي مختلفی ذکر کردهاند، فلاسفه در این باره چند برهان آوردهاند که خلاصه
آنها چنین است:
برهان اول این خدا جسم و جسمانی نیست و مجرد ذات است و در فلسفه ثابت شده که هر موجودي که چنین باشد، عالم به ذات
خویشتن است بنابراین، خدا عالم به ذات خود است و چون ذات او علت تمام موجودات است از علم به ذات، علم به موجودات که
همگی معلول او هستند نیز حاصل میشود.
برهان دوم این در جاي خود ثابت شده که هر مجردي باید با سایر مجردات همراه باشد و لذا باید بگوییم که ذات خدا که مجرد
است همراه با همه ماهیات است و در نتیجه علم به همه ماهیات دارد و چون علم به همه ماهیات داشت علم به خود نیز خواهد
«1». داشت
شیخ اشراق (شهاب الدین سهروردي) که سخن فلاسفه مشاء را قبول ندارد از راه دیگري و با تعبیر خاص خود وارد مسأله شده و
گفته است خداوند نور الانوار است بنابراین ذات خود را درك میکند و هیچ چیزي نمیتواند حجاب او در برابر چیزهاي دیگر
«2». باشد
سخن فلاسفه در اثبات علم خداوند مبتنی بر پیش فرضهایی است که در
-----------------------------------
1)- این دو برهان را فخر رازي در المباحث المشرقیه، ج 2، ص 469 ذکر کرده است. )
. 2)- شرح حکمۀ الاشراق، ص 358 )
صفحه : 420
قسمتهاي دیگر فلسفه آمده است و بدون توجه به آن مطالب، نمیتوان به نتیجه مطلوب رسید ولی متکلمان براي اثبات مطلب راهی
را انتخاب کردهاند که قابل فهم براي عموم است آنها گفتهاند: جهان آفرینش و موجودات عالم همگی فعل خداوند است و ما در
صفحه 263 از 384
آنها نظم و ترتیب و احکام و استحکام عجیبی را ملاحظه میکنیم و کسی که کار او این چنین محکم و متقن است و نظم و حساب
و کتاب دارد، بدون شک او عالِم است و جهانی با این نظم از غیر عالم سرنمیزند.
« اللمع » این دلیل در بیشتر کتابهاي کلامی آمده و شاید بتوان گفت که قدیمیترین کتاب کلامی که این دلیل را ذکر کرده کتاب
از ابو الحسن اشعري باشد که گفته: علت عالم بودن خداوند این است که کارهاي محکم که از روي حکمت انجام گیرد جز از
عالم سر نمیزند زیرا امکان ندارد که مثلًا گنجشکی پارچه حریر ببافد؟ و یا کسی که اصلًا از صنعت خبر ندارد، دقایق و ریزه
کاریهاي صنعت را به وجود آورد. وقتی وجود انسان را میبینیم که چنین از روي حکمت آفریده شده و حیات و شنوایی و بینایی و
دستگاه هاضمه را در او میبینیم و کمال و تمام را در او مشاهده میکنیم و نیز فلک و آفتاب و ماه و ستارگان و مجاري آنها را
«1». میبینیم، همه اینها دلالت دارد به این کسی که آنها را آفریده، عالم به کیفیت و ذات آنها بوده است
ایجی که همان دلیل را ذکر کرده مثال دیگري میآورد و آن این اگر کسی نوشته زیبایی را ببیند که با الفاظ شیرینی نوشته شده و
«2». به معانی دقیقی دلالت دارد به ضرورت میفهمد که نویسنده آن عالم بوده است
آنجا که «3» غزالی نیز همین استدلال را آورده و اضافه کرده است که استدلال با نظم جهان به علم خداوند در آیه قرآن هم آمده
میفرماید:
-----------------------------------
. 1)- اشعري، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ و البدع، ص 24 و نزدیک به آن است در کتاب دیگر او الابانه، ص 43 )
2)- ایجی، المواقف، ص 285 ، شبیه آن را خواجه در نقد المحصل، ص 242 دارد. )
. 3)- غزالی، قواعد العقائد، ص 178 )
صفحه : 421
أَ لا یَعلَم مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیف الخَبِیرُ (ملک/ 14 ) آیا کسی که آفریده نمیداند! و او لطیف و آگاه است.
اگر گفته شود که برخی از حیوانات نیز مانند زنبور عسل و مورچه کارهاي منظم و محکم میکنند آیا آنها هم علم دارند!
می گوییم: چه مانعی دارد که کار آنها را هم نسبت به نوعی علم بدهیم که در آنها شعور نامیده میشود. اگر ما به آنها عالم
نمیگوییم فقط یک اصطلاح است و گرنه کارهایی که آنها میکنند ناشی از علم و شعوري است که خدا به آنها داده است.
علم خداوند بر ذات خود
یکی از مظاهر علم خداوند، علم او بر ذات خویشتن است. همانگونه که ما نیز بر ذات خود علم داریم و این علم علم حضوري است
و میان علم و عالم و معلوم جدایی وجود ندارد.
بیشتر فلاسفه و همه متکلمان قایل به علم خداوند بر ذات خویشتن هستند ولی افرادي از فلاسفه آن را انکار کردهاند. از نظر آنها
میان عالم و معلوم باید جدایی باشد و این یک حالت نسبی است و جز در میان دو چیز تصور نمیشود. فخر رازي ضمن نقل سخن
«1». آنها میگوید: شبهه آنها با علمی که ما به نفس خود داریم نقض میشود
این ما به نفس خود، آگاهی داریم و خودمان را درك میکنیم از بدیهیات و ضروریات است و این در حالی است که هیچگونه
جدایی میان عالم و معلوم نیست و اساساً علم همیشه عبارت از این نیست که صورتی از معلوم در عالم حاصل شود بلکه گاهی به
نحو حضور معلوم است که با اتحاد آنها هم امکان پذیر است.
با توجه به بحث اتحاد عاقل و معقول که در حکمت متعالیه به ثبوت رسیده و
-----------------------------------
صفحه 264 از 384
. 1)- المباحث المشرقیۀ. ج 2، ص 469 )
صفحه : 422
درستی آن مدلّل شده است، مشکلی از این نظر وجود ندارد.
علم ما به نفس خود که یک علم حضوري است، همانگونه که جواب نقضی بر منکران علم خداوند بر ذات خود است، دلیلی بر
ضرورت این مطلب است زیرا این علم را که ما داریم خداوند به ما داده است و نوعی کمال محسوب میشود و کسی که کمالی را
عطا کرده نمیتواند خودش فاقد آن باشد. بنابراین وقتی ما این کمال را داریم که به نفس خود علم داریم، خداوند نیز که این
کمال را به ما داده است آن را به صورت اتم خواهد داشت.
علم خداوند به اشیاء پیش از وجود آنها
یکی از مسایل مهم در مسأله علم خدا این است که آیا علم خدا تنها به موجودات تعلق مییابد یا اشیاء را حتی پیش از وجود آنها
فرا میگیرد!
علم خدا در ازل فقط به نفس خود تعلق داشته و من نمیگویم که خدا اشیاء را در ازل میدانسته » هشام بن عمرو فوطی گفته است
چون اگر چنین باشد اشیاء نیز قدیم خواهند بود و حتی نمیگویم که خدا در ازل میدانست که اشیاء بعداً حادث خواهند شد چون
ولی به نظر میرسد که تشابه «2» شهرستانی نظیر این سخن را از هشام بن حکم نقل کرده «1»« جز به موجود نمیتوان اشاره کرد
اسمی میان هشام بن عمرو و هشام بن حکم باعث این نسبت شده و هشام بن حکم قایل به این قول نبوده است چون به طوري که
خواهد آمد در روایات متعددي از ائمه معصومین بر این مطلب تأکید شده است که خداوند پیش از خلقت اشیاء، عالِم به آنها بوده
است و هشام بن حکم از اصحاب امام صادق بوده و بعید است که سخنی بر خلاف سخن او گفته باشد.
به هر حال آنچه اکثریت قاطع متکلمان به آن معتقد هستند و روایات ما نیز آن را
-----------------------------------
. 1)- اشعري، مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 219 )
. 2)- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 185 )
صفحه : 423
تأیید میکند، این است که علم خدا به اشیاء حتی پیش از وجود آنها متعلق بوده است.
اشعري این عقیده را از چندین نفر نقل کرده از جمله از ابو الحسین صالحی و عباد بن سلیمان و ابو علی جبایی و چند تن دیگر که
بعضی از آنها چنین تعبیر آوردهاند که خداوند از ازل به اشیاء در وقت خود آنها «1». البته تفاوتهاي اندکی در سخن آنها وجود دارد
عالم بوده و از ازل میدانسته است که آنها در وقت خود به وجود میآیند. او از ازل به اجسام در وقت خود و به مخلوقات در وقت
خود عالم بوده است. این دیدگاه همان گونه که آقاي بدوي گفته است، میان قول به ازلی بودن علم خداوند و حدوث اشیاء وفق
«2». میدهد
خواجه نصیر در ردّ اشکال کسانی که میگویند تعلق علم خدا بر حوادثی که بعد اتفاق خواهد افتاد، وجوب وجود آنها را طلب
میکند، مطلبی دارد که علامه حلی در شرح آن گفته است: اگر منظور این است که این حوادث را علم خدا به وجود میآورد،
سخن باطلی است چون خدا به ذات خود هم علم دارد و اگر منظور این است که معلوم باید مطابق علم تحقق پیدا کند، سخن
درستی است ولی لازمه آن وجوب سابق نیست بلکه با وجوب لاحق نیز محقق میشود یعنی این بعداً و در وقت خود حادث
«3». میشود
صفحه 265 از 384
محقق لاهیجی در پاسخ به اشکال مذکور، از راه دیگري وارد میشود و آن این او زمان را یک چیز اعتباري میشمارد و عدم یک
نسبت واجب تعالی به زمان عدم حادث، عین نسبت » : چیز در یک زمان را نسبی و در مقایسه با چیز دیگر میداند. او میگوید
اوست به زمان وجود حادث ... پس هر چه موجود باشد در وقتی از اوقات، حاضر خواهد بود نزد واجب تعالی ازلًا و ابداً و عدم آن
موجود، خواه عدم سابق و خواه عدم لاحق ثابت و محقق نیست مگر نسبت به موجود دیگر که
-----------------------------------
.222 - 1)- مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 219 )
2)- عبد الرحمن بدوي، تاریخ اندیشههاي کلامی در اسلام، ج 1، ص 321 ، ترجمه حسین صابري. )
. 3)- کشف المراد، ص 287 )
صفحه : 424
«1»«... مانند او باشد در زمانی بودن
بنابراین طبق تحقیق، خداوند به ماهیات و اشیاء پیش از آنکه پدید آیند و لباس وجود بپوشند عالم است و این گاهی گفته میشود
تعلق علم خدا بر یک چیز به معناي موجود شدن و تحقق یافتن آن چیز است، منظور این است که علم خدا حتماً محقق میشود ولی
البته در وقت خودش که علم آن نیز نزد خداست. اساساً این بگوییم علم خدا همان ایجاد اوست، مطلب قابل تصوري نیست زیرا به
هر حال علم در رتبهاي جلوتر از ایجاد است تا چیزي تصور نشود و ماهیت مشخصی نداشته باشد چگونه ایجاد میشود و خطاب
یعنی باش بر آن صادر میگردد! « کن »
دیگر این انسان گاهی به چیزي که هنوز موجود نشده علم دارد و وجود آن را در وقت خودش پیش بینی میکند مانند خسوف و
کسوف و یا تولد فرزندان و یا چیزهاي دیگر. وقتی انسان چنین است خدا نیز که این کمال را به او داده فاقد آن نخواهد بود.
این حقیقت از ظاهر چندین آیه و صریح چندین روایت که از معصومین نقل شده روشن میشود:
وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم (بقره/ 231 ) و بدانید که خداوند بر هر چیزي آگاه است.
است و شامل ماهیتهایی میشود که هنوز به وجود نیامدهاند. « موجود » که در این آیه و آیات دیگر آمده اعم از « شیء » کلمه
عَلِمَ اللّه أَنَّکُم سَتَذکُرُونَهُن (بقره/ 235 ) خدا دانست که شما بزودي آنها را یاد خواهید کرد.
عَلِمَ أَن سَیَکُون مِنکُم مَرضی (مزمل/ 20 ) (خدا) دانست که بزودي کسانی از شما مریض خواهند شد.
-----------------------------------
. 1)- لاهیجی، گوهر مراد، ص 271 )
صفحه : 425
در این دو آیه به طوري که ملاحظه میکنید علم خدا به چیزي تعلق گرفته که هنوز موجود و محقق نشده است.
عن منصور بن حازم عن ابی عبد اللّه (ع) قال قلت له: أ رأیت ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامۀ أ لیس کان فی علم اللّه! قال فقال:
«1». بلی قبل ان یخلق السموات و الارض
منصور بن حازم میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا آنچه شده است و آنچه تا روز قیامت خواهد شد در علم خدا نبود! فرمود:
آري پیش از آنکه آسمانها و زمین را بیافریند.
عن علی بن موسی الرضا (ع) قال: ... فلم یزل اللّه عزّ و جل علمه سابقاً للاشیاء قدیما قبل ان یخلقها فتبارك ربنا تعالی علوا کبیرا
«2»... خلق الاشیاء و علمه سابق لها کما شاء
امام رضا (ع) فرمود: پس علم خداوند سابق بر اشیاء و قدیم بوده پیش از آنکه آنها را بیافریند پس مبارك است پروردگار ما و او
صفحه 266 از 384
در مرتبهاي بسیار بالاست. او اشیاء را خلق کرد و علم او آنچنان که خود خواسته است سابق بر اشیاء است.
تعلق علم خدا بر جزئیات
گستردگی علم خدا آنچنان است که او حتی به جزئیات و حوادث کوچک هم علم دارد. بسیاري از فلاسفه و همه متکلمان و
دانشمندان اسلامی همین عقیده را دارند و میگویند علم خدا بر جزئیات هم تعلق میگیرد و دلیل آن این است که آنچه اقتضاي
علم میکند، ذات خداست و نسبت ذات او به کلیات و جزئیات یکسان است و بنابراین به هر دو تعلق میگیرد.
بعضی از فلاسفه، تعلق علم خدا بر جزئیات را انکار کردهاند و گفتهاند جزئیات و حوادث زمانی دائماً در حال تغییر است و اگر
متعلق علم خدا باشد، علم خدا نیز
-----------------------------------
. 1)- توحید صدوق، ص 135 )
[.....] . 2)- همان، ص 137 )
صفحه : 426
همواره در معرض تغییر و تبدیل قرار میگیرد و ذات او محل حوادث میشود و آن محال است.
«1». در پاسخ این سخن گفتهاند که علم یک نوع نسبت میان عالم و معلوم است و تغییر در نسبت مستلزم تغییر در ذات نمیشود
بعضی از متکلمان مانند ابو علی و ابو القاسم و ابو الحسین این تغییر را جایز دانستهاند ولی این سخن به منزله آن است که خدا را
«2». محل حوادث بدانیم
فاضل مقداد در پاسخ سخن کسانی که علم به جزئیات را موجب تغییر در ذات الهی قلمداد میکنند، میگوید: همه اشیاء از ازل تا
ابد آنگونه که هستند بر خدا مکشوف است و کشف هیچ وقت تغییر نمیکند و خدا ثابت را به وصف ثابت بودن و متغیر را به
وصف متغیر بودن میداند و این متغیر در وقت خود حاصل و در وقت خود غیر حاصل است و به سنگینی ذرهاي نه در آسمان و در
«3». زمین از خدا پنهان نمیماند
از آنجا که سخن این گروه از فلاسفه که منکر علم خدا به جزئیات هستند، در نظر اهل توحید بسیار بعید مینماید، بعضیها از
جانب آنها عذرهایی آوردهاند و خواستهاند به نحوي سخن آنها را توجیه کنند.
محی الدین بن عربی میگوید: کسانی که گفتند خدا جزئیات را نمیداند، نخواستند که از خدا نفی علم کنند بلکه نظر آنها این
است که براي خداوند متعال علم به چیزي متجدد نمیشود و علم جدیدي پیدا نمیکند بلکه علم به آن چیز مندرج در علم خدا به
«4». کلیات است
همچنین حاجی سبزواري ضمن اعتذار از فلاسفه و توجیه سخن آنها راجع به این علم خدا به جزئیات تعلق نمیگیرد، سخن غزالی و
خضري را که فلاسفه را به
-----------------------------------
. 1)- تفتازانی، شرح المقاصد، ج 4، ص 124 )
.271 - 2)- علامه حلی، مناهج الیقین، ص 270 )
. 3)- فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص 123 )
. 4)- إبن عربی، الفتوحات المکیۀ، ج 4، ص 268 )
صفحه 267 از 384
صفحه : 427
«1». خاطر این سخن تکفیر کردهاند، رد میکند
علم خدا عین ذات اوست
از دیر باز میان عدلیه از معتزله و شیعه از یک سو و صفاتیه و اشاعره از سوي دیگر، این بحث به صورت جنجالی مطرح شده که آیا
صفات خدا و از جمله علم خدا عین ذات اوست یا چیزي غیر از ذات او و در عین حال قدیم است.
شیعه و معتزله عقیده دارند که صفات واجب تعالی عین ذات اوست و حقیقتی بیرون از ذات او نیست و خدا عین علم و عین قدرت
و عین حیات است زیرا اگر آنها را جدا از ذات به حساب آوریم، خدا به آنها نیازمند خواهد بود و نیاز براي او نقص است و نیز
لازم میآید که به چند چیز قدیم قایل شویم که یکی ذات و دیگري صفات است و این نوعی شرك به خداست.
که ابو هاشم جبایی به آن معتقد است و بعضیها هم « احوال » بعضی از متکلمان در این مسأله نظریههاي خاصی دارند مانند نظریه
در خصوص علم خدا تعبیر خاصی دارند و میگویند:
این تعبیر از سه نفر نقل شده که یکی سلیمان بن حریر زیدي و دیگري هشام بن حکم و « علم خدا نه خود خداست و نه جز او »
چون این فورمول به سه » : که این عقیده را به نقل از اشعري به این سه نفر نسبت میدهد، میگوید « ولفسن » . سومی إبن کلّاب است
نفر دو سنی و یک شیعه نسبت داده شده که آشکارا آن را مستقل از یکدیگر به کار میبردند، باید پذیرفت که هیچ یک از ایشان
«2».« واضع آن نبوده است و همچون فورمولی قدیمی به آن دست یافتهاند و آن اقتباس از تثلیث مسیحیان بوده است
البته نمیتوان تشابه میان سخن این سه نفر را با تثلیث مسیحیان انکار کرد ولی
-----------------------------------
. 1)- حاجی سبزواري، شرح الاسماء الحسنی، ص 79 )
. 2)- ولفسن، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، ص 228 )
صفحه : 428
این آنها سخن خود را از مسیحیان اخذ کردهاند، جاي تردید است.
چگونگی علم خداوند
اکنون باید دید که علم خدا چگونه و به چه صورت به معلوم تعلق میگیرد! در این باره نیز تعبیرهاي مختلفی گفته شده و ملا صدرا
هفت نظریه نقل کرده است:
-1 نظریه مشائین از جمله ابو نصر فارابی و إبن سینا و بهمنیار و لوکري مبنی بر این علم خدا به صورت رسم شدن صورتهاي
ممکنات در ذات خدا و حصول آن به نحو حصول ذهنی بر وجه کلی است.
-2 نظریه شیخ اشراق و خواجه نصیر طوسی و إبن کمونه مبنی بر این وجود صورتهاي اشیاء در خارج مناط عالم بودن خداست.
-3 نظریه فرفوریوس از شاگردان ارسطو دایر بر این خدا با صورتهاي معقوله متحد میشود.
-4 نظریه افلاطون الهی که صورتهاي مفارق و مُثُل عقلیه را اثبات کرده و گفته که همانها علم خدا هستند و خدا به وسیله آنها به
موجودات علم پیدا میکند.
-5 نظریه معتزله که معتقدند علم خدا با ثبوت ممکنات در ازل محقق میشود و صوفیه نیز نظریهاي مشابه دارند.
-6 نظریه کسانی که معتقدند ذات خدا همان علم اجمالی به ممکنات است پس وقتی ذات خود را دانست همه اشیاء را میداند.
صفحه 268 از 384
«1». -7 نظریه کسانی که میگویند: ذات خدا علم تفصیلی به معلول اول و علم اجمالی به دیگر معلولهاست
بسیاري از این نظریهها این محذور را دارد که خدا را محل صورتهاي اشیاء میدانند و این علاوه بر این مساوي با محل حوادث
دانستن خداست، نوعی نیاز
-----------------------------------
. 1)- صدر المتألهین، الاسفار الاربعه، ج 6، ص 181 )
صفحه : 429
را هم میرساند در حالی که خدا بینیاز مطلق است و لذا بسیاري از محققان علم را حضور صورت نمیدانند بلکه آن را تنها نسبتی
«1». میان عالم و معلوم میدانند. همانگونه که علامه حلی گفته است
گستردگی علم خدا از دید قرآن
همانگونه که در بحث از تعلق علم خدا به جزئیات گفتیم، مقتضی علم، ذات خداست و نسبت ذات او به همه معلومات یکسان
است. بنابراین علم خدا به همه چیز حتی امور غیر متناهی مانند اعداد و نعمتهاي بهشتی تعلق میگیرد. در این باره آیات متعددي در
قرآن داریم که بعضی از آنها را ملاحظه میکنید:
وَ عِندَه مَفاتِح الغَیب لا یَعلَمُها إِلّا هُوَ وَ یَعلَم ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَۀٍ إِلّا یَعلَمُها وَ لا حَبَّۀٍ فِی ظُلُمات الَأرض وَ لا رَطب وَ
لا یابِس إِلّا فِی کِتاب مُبِین (انعام/ 59 ) و کلیدهاي غیب نزد اوست و جز او کسی آنها را نمیداند و او آنچه را که در خشکی یا
دریاست، میداند. و برگی از درخت نمیافتد مگر این او آن را میداند و نه هیچ دانهاي در تاریکیهاي زمین وجود دارد و نه هیچ
تري و نه هیچ خشکی مگر این در کتاب آشکاري آمده است.
عالِم الغَیب لا یَعزُب عَنه مِثقال ذَرَّةٍ فِی السَّماوات وَ لا فِی الَأرض وَ لا أَصغَرُ مِن ذلِکَ وَ لا أَکبَرُ إِلّا فِی کِتاب مُبِین (سبأ/ 3) داناي
غیب که به سنگینی ذرهاي در آسمانها و زمین از او پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر مگر این در کتابی روشن قرار
دارد.
وَ أَن اللّهَ قَد أَحاطَ بِکُل شَیءٍ عِلماً (طلاق/ 12 ) و همانا خداوند از نظر علم به همه چیز احاطه دارد.
« چیز » در این آیات و آیات مشابه آنها، خداوند عالِم به همه چیزي که بتوان به آن
-----------------------------------
. 1)- مناهج الیقین، ص 269 )
صفحه : 430
گفت معرفی شده و گستردگی و شمول و عمومیت علم خدا با تأکید فراوان خاطر نشان شده است. جالب این در بعضی از آیات،
جایگاه علم خداوند و محل فهرست معلومات او نیز بیان شده و آن کتاب مبین یا همان لوح محفوظ است و در آیه نخست دو
که همان گنجینههاي علم خداست و آن محل ماهیاتی است که هنوز به وجود « مفاتح غیب » جایگاه بر علم خدا معرفی شده یکی
که جایگاه علم به موجودات است همانها که لباس وجود پوشیدهاند. « کتاب مبین » نیامدهاند و دیگري
ذکر این نکته هم لازم است که علم خدا به عدم مطلق مانند شریک باري که هیچ وقت موجود نخواهد شد، تعلق نمیگیرد به
گونهاي که در این آیه آمده است:
قُل أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا یَعلَم فِی السَّماوات وَ لا فِی الَأرض (یونس/ 18 ) بگو آیا به خدا از چیزي خبر میدهید که نه در آسمانها و نه
در زمین نمیداند.
صفحه 269 از 384
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 60 الی 62
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل وَ یَعلَم ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُم یَبعَثُکُم فِیه لِیُقضی أَجَل مُسَ  می ثُم إِلَیه مَرجِعُکُم ثُم یُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ
60 ) وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِه وَ یُرسِل عَلَیکُم حَفَظَ ۀً حَتّی إِذا جاءَ أَحَ دَکُم المَوت تَوَفَّته رُسُلُنا وَ هُم لا یُفَرِّطُونَ ( 61 ) ثُم رُدُّوا إِلَی اللّهِ )
( مَولاهُم الحَق أَلا لَه الحُکم وَ هُوَ أَسرَع الحاسِبِینَ ( 62
و او کسی است که روح شما را شب هنگام برمیگیرد در حالی که آنچه را که در روز کردهاید میداند آنگاه شما را در روز
( برمیانگیزد تا مدت معین سرآید سپس بازگشت شما به سوي اوست آنگاه شما را از آنچه انجام دادهاید آگاه میسازد ( 60
و اوست که مسلط بر بالاي بندگان خویش است و بر شما نگهبانانی میفرستد تا چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، فرستادگان ما
( روح او را برمیگیرند و آنها در وظیفه خود کوتاهی نمیکنند ( 61
سپس به سوي خداوند که سرور حقیقی آنهاست بازگردانیده میشوند.
( آگاه باشید که حکم از آنِ اوست و او سریعترین حساب کنندگان است ( 62
صفحه : 431
نکات ادبی
برگرفتن، اخذ به تمام. « توفّی » -1
است. « یتوفاکم » متصل به جمله « ثم یبعثکم » جمله حالیه است و بنابراین جمله « و یعلم » -2
یا موصوله است و ضمیري که باید در صله باشد حذف شده و یا مصدریه است و ما بعد آن تاویل به مصدر « ما جرحتم » در « ما » -3
میشود.
مشتق است که به معناي اعضاي ظاهري بدن است چون کارها را به « جارحه » انجام دادید، با دستان خود کردید. از « جرحتم » -4
برمیگردد. « نهار » به « فیه » وسیله اعضاء بدن انجام میدهند و ضمناً ضمیر
برمیانگیزد شما را. منظور از آن بیدار کردن از خواب است و البته در جاهاي دیگر معانی دیگري دارد. « یبعثکم » -5
فوق » - مدت معین، مهلت تعیین شده و نامبرده. 8 « اجل مسمی » -7 « قضی یقضی » سپري شود، سر آید. فعل مجهول از « لیقضی » -6
بالاي بندگانش. فوق در اینجا به معناي جهت و سمت بالا نیست بلکه به معناي برتري و تفوّق از لحاظ قدرت است. « عباده
چیره، غالب و مسلط. « القاهر » -9
هر دو صفت براي اللّه است و حق یا نامی از نامهاي خداست و یا به معناي حقیقت و راستی و درستی است و « مولاهم الحق » -10
منظور این است که خدا مولاي حقیقی و راستین آنهاست.
تفسیر و توضیح
62 ) وَ هُوَ الَّذِي یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل وَ یَعلَم ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ...: یکی از نشانههاي قدرت پروردگار را که هر روز در زندگی - آیات ( 60
انسان تکرار میشود، خاطر نشان میسازد و آن این خداوند روح شما را به هنگام شب که به خواب میروید
صفحه : 432
برمیگیرد و این در حالی است که او از عملکرد شما در روز آگاه است و چون شب سپري شد، بار دیگر روح شما را به جسم شما
صفحه 270 از 384
برمیگرداند و شما از خواب بیدار میشوید.
شاید منظور این باشد که در عین حال که خدا از کارهاي ناشایستی که شما در طول روز انجام میدهید آگاهی دارد، باز موجبات
را حتی شما را فراهم میکند و شما در شب استراحت میکنید و میخوابید و روز بعد بیدار میشوید و این یکی از نعمتهاي خدا بر
بندگان است:
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ لِباساً وَ النَّومَ سُباتاً (فرقان/ 47 ) و اوست کسی که براي شما شب را پوشش و خواب را آسایش قرار داد.
این در آیه مورد بحث میفرماید: خداوند به هنگام شب روح شما را میگیرد، روشن است که منظور از آن جدا کردن روح از بدن
نیست بلکه منظور این است که روح شما به هنگام خواب، در بدن تصرف نمیکند و این ضعیف شدن رابطه میان روح و بدن است
و شاید هم در عالم خواب روح حیوانی از بدن فارغ میشود و فقط روح نباتی فعالیت میکند.
خوابیدن و بیدار شدن تا وقتی ادامه دارد که مدت عمر انسان به سر آید و اجل او برسد وقتی مدت تعیین شده عمر تمام شد، انسان
میمیرد و با مرگ خود به سوي خدا برمیگردد و در نهایت خدا از اعمال او که در دنیا انجام داده او را آگاه خواهد کرد و او
نتیجه اعمال خود را خواهد دید.
در آیه بعد قدرت و غلبه و چیرگی خود را اعلام میکند و این او بر بالاي بندگان خویش است. معلوم است که بالا بودن به معناي
همان تسلط و تفوق در قدرت است و گرنه خداوند جهت و سمت ندارد و او همه جا را پر کرده است.
پس از اعلام این مطلب و یادآوري مراتب قدرت حق، مطلب آیه پیش را دنبال میکند و اظهار میدارد که خداوند براي شما
نگهبانان میفرستد. این نگهبانان که همان فرشتگان هستند مواظب و مراقبند که شما را از خطراتی که در کمین شماست
صفحه : 433
حفظ کنند. اگر این مراقبها نباشند به راستی که انسان همواره در معرض خطر جدي است و از سوي آفات و حوادث تهدید میشود
و این فرشتگان حتی در خواب نگهبان و حافظ او هستند و اگر گاهی خطري و حادثهاي متوجه انسان میشود. در بیشتر موارد باعث
آن خود انسان است و نتیجه قهري عمل اوست و گاهی هم عاملی ناشناخته دارد و گرنه در مواقع معمولی، انسان در حفظ و
حراست فرشتگان خداست.
این حقیقت در آیه دیگري هم آمده است:
لَه مُعَقِّبات مِن بَین یَدَیه وَ مِن خَلفِه یَحفَظُونَه مِن أَمرِ اللّه إِن اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم (رعد/ 11 ) براي او (انسان)
فرشتگانی در پی است که از پیش روي و از پشت سر او را با امر خدا حفظ میکنند.
البته میدانیم که طبق بعضی دیگر از آیات قرآنی فرشتگانی هم براي انسان گمارده شدهاند که مراقب اعمال او باشند و کارهاي
خوب و بد او را ثبت کنند. آیا این فرشتگان همان فرشتگان نگهبان هستند یا فرشتگان دیگري هستند که کارشان با کار آن
فرشتگان فرق میکند، به خوبی روشن نیست. هر چند که میتوان از ظاهر آیاتی که در زیر میخوانیم استفاده کرد که فرشتگان
نگهبان همان فرشتگان مراقب اعمال هستند:
12 ) همانا براي شما نگهبانانی وجود دارد، بزرگوارانی نویسنده، - إِن عَلَیکُم لَحافِظِینَ. کِراماً کاتِبِینَ. یَعلَمُونَ ما تَفعَلُونَ (انفطار/ 10
که آنچه میکنید میدانند.
( یعنی نگهبان آماده یاد شده است (سوره ق آیه 18 « رقیب عتید » این فرشتگان همانهایی هستند که در آیه دیگري از آنها به عنوان
که انسان هیچ سخنی به زبان نمیآورد مگر این این فرشتگان نزد اویند و مراقب او هستند.
به هر حال این نگهبانان که هم او را از خطرات حفظ میکنند و هم مراقب اعمال
صفحه : 434
صفحه 271 از 384
او هستند، تا وقت مرگ بطور مداوم به این وظیفه عمل میکنند و چون وقت مرگ فرا رسید فرشتگان جان آدمی را میگیرند و در
این وظیفه خود کوتاهی نمیکنند. آیا این فرشتگان که جان انسان را میگیرند همان فرشتگان نگهبان هستند که تا پایان اجل انسان
او را از خطرات حفظ میکردند یا فرشتگان دیگري مأمور این کار خواهند بود!
به « رسلنا » و درباره فرشتگان قبض روح کننده کلمه « یرسل » از یکسانی تعبیر در هر دو مورد و این درباره فرشتگان نگهبان کلمه
کار رفته میتوان گفت که همان فرشتگان نگهبان هستند که قبض روح میکنند. عبارت (و هم لا یفرّطون در وظیفه خود کوتاهی
نمیکنند) نیز این احتمال را تأیید میکند چون به نظر میآید که این فرشتگان چگونه جان آدمی را میگیرند در حالی که خود
نگهبان او بودند! پاسخ این است که آنها تا وقتی که مدت عمر به پایان نرسیده بود، آن وظیفه را داشتند و چون این مدت سر آمد،
این وظیفه را پیدا میکنند و به هر حال آنها در انجام وظیفه خود کوتاهی و قصور ندارند.
توجه کنیم که در این آیه قبض روح انسان را به فرشتگان و در آیه 42 از سوره زمر به خدا و در آیه 11 از سوره سجده به ملک
الموت نسبت داده است و این سه تعبیر با هم منافات و تناقض ندارند زیرا قبض روح به وسیله ملک الموت یا همان فرشته مرگ
است ولی او اعوان و انصار و یارانی دارد که او را کمک میکنند و در عین حال این خداست که چنین مأموریتی را به آنها داده
است پس به یک اعتبار خدا و به یک اعتبار ملک الموت و به یک اعتبار فرشتگان قبض روح میکنند درست مانند کاري که یک
سرباز میکند که میتوان آن کار را هم به او و هم به فرمانده او و هم به رئیس مملکت نسبت داد.
در تکمیل مطلبی که در دو آیه پیش آمده، در آیه بعد عاقبت کار انسان را پس از مرگ بیان میکند و روشن میسازد که وقتی
آدمیان مردند، به سوي خداوند برگردانیده شوند خدایی که مولاي حقیقی و سرور راستین انسان است. از این جمله فهمیده میشود
که تمام حقیقت انسان همان روح اوست که به سوي خدا بازگشت
صفحه : 435
میکند و چون این روح از خدا بود، لا جرم به سوي او میرود.
در دنباله آیه از حاکمیت خدا در روز قیامت سخن میگوید و اظهار میدارد که آگاه باشید حکم از آن خداست و او کسی است
که سریعتر از هر حسابگري حساب میکند و در قیامت در یک لحظه به حساب تمام بندگان میرسد و این از قدرت خداوند بعید
نیست.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 63 الی 67
اشاره
قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَه تَ َ ض رُّعاً وَ خُفیَۀً لَئِن أَنجانا مِن هذِه لَنَکُونَن مِنَ الشّاکِرِینَ ( 63 ) قُل اللّه یُنَجِّیکُم مِنها وَ
مِن کُل کَرب ثُم أَنتُم تُشرِکُونَ ( 64 ) قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَثَ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم أَو مِن تَحت أَرجُلِکُم أَو یَلبِسَ کُم شِیَعاً وَ
( یُذِیقَ بَع َ ض کُم بَأسَ بَعض انظُر کَیفَ نُ َ ص رِّف الآیات لَعَلَّهُم یَفقَهُونَ ( 65 ) وَ کَ ذَّبَ بِه قَومُکَ وَ هُوَ الحَقُّ قُل لَست عَلَیکُم بِوَکِیل ( 66
( لِکُل نَبَإٍ مُستَقَرٌّ وَ سَوفَ تَعلَمُونَ ( 67
بگو چه کسی شما را از تاریکیهاي خشکی و دریا نجات میدهد! او را به زاري و پنهانی میخوانید که اگر ما را از این تاریکی
( نجات دهد، البته از سپاسگزاران خواهیم بود ( 63
( بگو خداست که شما را از آن و از هر اندوهی نجات میدهد، آنگاه شما به خدا شرك میورزید ( 64
بگو اوست که توانایی دارد که بر شما عذابی از بالاي سرتان و یا از زیر پاهایتان برانگیزد یا شما را به صورت گروههایی جدا از هم
صفحه 272 از 384
( در آورد و خشونت بعضی از شما را بر بعضی دیگر بچشاند. بنگر که چگونه آیات را گوناگون بیان میکنیم شاید بفهمند ( 65
( و قوم تو آن را دروغ پنداشتند در حالی که آن حق است. بگو من بر شما وکیل نیستم ( 66
( براي هر خبري قرارگاهی است و بزودي میدانید ( 67
نکات ادبی
میباشد به معناي نجات « تنجیه » از باب تفعیل است و مصدر آن « ینجّیکم » -1
صفحه : 436
دادن و رها ساختن.
زاري کردن، اظهار ذلت. از ضرع مشتق است که به معناي پستان گوسفند و شتر « تضرع » -3 « کم » حال است از ضمیر « تدعونه » -2
است. حیوان در موقع دوشیدن شیرش رام و ذلیل است.
مصدر از خفی یخفی. پنهانی. « خفیه » -4
اندوه بسیار. از کرب به معناي کندن زمین و یا از کرب به معناي گره بزرگی که در ریسمان دلو میزدند یا از کرب به « کرب » -5
معناي غروب آفتاب اخذ شده که همگی با غم و غصه تناسب دارند.
از لبس به معناي مخلوط کردن و به هم درآمیختن. « یلبسکم » -6
است که انتشار و قوّت « شیع » جمع شیعه به معناي گروهی که از کسی پیروي میکند، گروهها و فرقهها. اصل آن از « شیع » -7
« شیع » جمع « اشیاع » گرفتن را میگویند. گویا پیروان یک شخص یا یک عقیده به تدریج زیاد میشوند و قوت میگیرند. ضمناً
است و حالت جمع الجمعی دارد.
ضمیر به عذاب برمیگردد و بعضیها گفتهاند که به قرآن برمیگردد. « کذّب به » -8 در
خبر مهم. « نبأ » -9
یا مصدر میمی است به معناي استقرار و یا اسم زمان و مکان است که به معناي قرارگاه و زمان یا مکان وقوع میباشد. « مستقر » -10
تفسیر و توضیح
64 ) قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات البَرِّ وَ البَحرِ ... با توجه به علم گسترده و قدرت بیپایانی که خدا دارد و در آیات پیش - آیات ( 63
به آنها اشاره شد، اینک مشرکان را مورد خطاب قرار میدهد و فطرت آنها را بیدار میکند و از آنها میپرسد که چه
صفحه : 437
کسی شما را از تاریکیهاي خشکی و دریا نجات میدهد! منظور از این تاریکیها حوادث ناگوار و بلاها و گرفتاریهایی است که
بیشتر در هنگام مسافرت در خشکی و دریا و گاهی هم در حالت معمولی گریبانگیر انسان میشود. البته خود تاریکی به خصوص
در بیابان و دریا وهمآور و ترسناك است و طبع بشر از آن واهمه دارد ولی منظور از این تاریکی همان حوادث و بلاهاست که
بیشتر در تاریکیهاي شب اتفاق میافتد.
وقتی شما با حوادث و بلاهاي بزرگ روبرو میشوید، چه کسی را میخوانید و در برابر او زاري میکنید و یا بطور پنهانی از او
کمک میخواهید! بدون شک همان خدایی را که میتواند شما را نجات بدهد، میخوانید.
گاهی بلا آنچنان شدید است که انسان بیتوجه به اطراف خود با صداي بلند و گریه و زاري و ندبه خدا را میخواند و گاهی هم
آنچنان شدید نیست و انسان به صورت پنهانی و دور از دید دیگران خدا را میخواند و در این هنگام که او در گرداب بلا افتاده، با
صفحه 273 از 384
خدا پیمان میبندد که اگر از بلا نجات یابد از سپاسگزاران خواهد بود و شکر نعمت خدا را به جاي خواهد آورد. گفته شده که در
این آیه چهار حالت روحی انسان به هنگام روبرو شدن با بلا ذکر شده است: اول حالت دعا و روي آوردن به خدا دوم حالت تضرع
و زاري سوم حالت اخلاص و خواندن پنهانی و چهارم حالت التزام به ایمان بیشتر و نذر و نیاز.
در آیه بعدي میفرماید: این خداست که شما را از آن بلاها و از هر اندوه بزرگی رهایی میبخشد ولی شما پس از رهایی باز به
خدا شریک قرار میدهید. این نظیر همان کاري است که مردم انجام میدهند و به هنگام مواجه شدن با بلا، نذر و نیاز بسیاري
میکنند و خود را به خدا نزدیک میسازند و در دلشان ایمان به خدا تقویت میشود ولی چون رهایی یافتند آنها را فراموش
میکنند. گویا این در طبع بشر است که به هنگام مشکلات، دلش نرم میشود و رو به سوي خدا و معنویت میآورد و
صفحه : 438
پس از رفع خطر باز دنبال شهوات خود میرود و خدا را فراموش میکند:
وَ جاءَهُم المَوج مِن کُل مَکان وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم دَعَوُا اللّهَ مُخلِصِ ینَ لَه الدِّینَ لَئِن أَنجَیتَنا مِن هذِه لَنَکُونَن مِنَ الشّاکِرِینَ. فَلَمّا
23 ) و چون براي آنها از هر سو موج برسد و بدانند که بلا آنها را احاطه - أَنجاهُم إِذا هُم یَبغُونَ فِی الَأرض بِغَیرِ الحَق (یونس/ 22
کرده، خدا را از روي اخلاص در دین میخوانند که اگر ما را از این بلا نجات بدهی از سپاسگزاران خواهیم بود. و چون خدا آنها
را نجات داد آنها به ناحق در زمین ستم میکنند.
آیه ( 65 ) قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَثَ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم ... همان خدایی که انسان را از بلاها و گرفتاریها نجات میبخشد،
ممکن است خودش بلا و عذاب نازل کند و آن هنگامی است که انسان موجبات هلاکت خود را فراهم سازد و کاري بکند که
مستحق خشم و غضب خدا باشد.
در این آیه از امکان نزول بلا از سوي خداوند سخن میگوید و اظهار میدارد که خدا توانایی آن را دارد که براي شما از بالاي
سرتان و یا از زیر پایتان بلا نازل کند و یا شما را دچار تفرقه و اختلاف سازد و بعضی از شما را از شدت و خشونت بعضی دیگر
بچشاند و میان شما درگیري و ناراحتی به وجود آید.
در اینجا از سه نوع عذاب یاد میکند که هر سه مربوط به این دنیاست: یکی عذابی از بالاي سر یعنی از آسمان، مانند طوفان و
صاعقه و یا بمبهاي مخرّبی که در عصر ما به وجود آمده دوم عذابی از زیر پا یعنی از زمین، مانند زلزله و شکافته شدن زمین و
رانش کوه و یا انفجارهاي زیر زمینی سوم اختلاف کلمه و پیدایش گروه گرایی و فرقه گرایی در جامعه که باعث میشود
گروههایی که از نظر قدرت مادي قويتر هستند، گروههاي دیگر را بکوبند و جامعه طعم تلخ اختلاف را بچشد. پیدایش اختلاف
در جامعه و جنگ داخلی آنچنان خطرناك است که خداوند آن را در ردیف بلاهاي آسمانی و زمینی قرار داده است.
صفحه : 439
نزول چنین بلاهایی بر یک جامعه نتیجه اعمال بد آن جامعه است و خدا جامعههایی را در اثر دوري از خدا و معنویت و ارزشهاي
الهی و روي آوردن به گناه و فحشاء و نیز به خاطر حق کشیها و شیوع ظلم و ستم، دچار چنین عذابهایی میکند.
بنابراین، این در آیه نزول این عذابها را به خدا نسبت میدهد، روشن است که خدا در صورتی عذاب نازل میکند که جامعهاي در
اثر عملکرد خود مستحق آن باشد.
پس از بیان امکان نزول عذاب از سوي خدا، اظهار میدارد که بنگر که چگونه آیات و نشانهها را به صورت گوناگون بیان میکنیم
تا مگر مشرکان بفهمند.
65 ) وَ کَ ذَّبَ بِه قَومُکَ وَ هُوَ الحَ قُّ ... در آیه پیش خداوند مشرکان را تهدید به عذاب کرد و اینک در این آیه - آیات ( 64
میفرماید که قوم تو آن عذاب را دروغ انگاشتند یعنی گمان کردند که از سوي خداوند عذابی نازل نخواهد شد و این سخن دروغ
صفحه 274 از 384
است. در حالی که آن حق است و در صورتی که عوامل آن در جامعه پیدا شود، بدون شک آن عذاب نازل خواهد شد. در آیه
شریفه براي این آنها را بیشتر تهدید کند، به پیامبر میگوید که به آنان بگو من وکیل شما نیستم. یعنی اگر بلایی نازل شد من شما
را از آن حفظ نخواهم کرد. مانند:
فَإِن أَعرَضُوا فَما أَرسَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً (شوري/ 48 ) پس اگر روي گردان شدند، ما تو را براي آنها نگهبان نفرستادیم.
در آیه بعد، باز براي تهدید بیشتر آنان و این نزول عذاب را جدّي بگیرند، میفرماید: هر خبر مهمی قرارگاهی دارد که در آن زمان
واقع میشود و به زودي خواهید دانست. دیدیم که قوم پیامبر حتی پس از آنکه به ظاهر مسلمان شده بودند، بعد از رحلت رسول
اللّه گرفتار بدترین نوع این بلاها شدند و آن اختلاف کلمه و گروه گرایی و تفرقه بود.
صفحه : 440
بحثی درباره پیدایش اختلاف در امّت
وحدت براي جامعه همچون روح است براي بدن. یک جامعه وقتی زنده و پایدار است که در میان افراد آن یگانگی و تفاهم وجود
داشته باشد و با همسو کردن نیروهاي فعّال و امکانات موجود، از منافع خود دفاع کند و پایههاي قدرت و پیشرفت خود را تثبیت
نماید.
البتّه انگیزه وحدت جامعه هر چه قويتر و گستردهتر باشد، قابلیّت دوام آن جامعه بیشتر و پیشرفت آن سریعتر خواهد بود. انگیزه
وحدت ممکن است عصبیّتهاي قومی، یا اشتراك در زبان، یا اتّحاد رنگ پوست، یا عامل جغرافیایی و یا ایمان به یک مکتب باشد.
قويترین و پایندهترین عامل وحدت و انسجام جامعه همان عامل ایمان است.
هنگامی که وحدت یک جامعه از بین رفت و نیروهایی که در ایجاد آن دست به دست هم داده بودند از یکدیگر جدا شدند و رو
در روي هم قرار گرفتند و در درون جامعه گروه بندیها بوجود آمد، طبیعی است که آن جامعه دیگر نمیتواند پایدار بماند و
محکوم به شکست و نابودي است. حال ممکن است یکی از آن گروهها با کسب توان بیشتر و غلبه بر گروههاي رقیب، جامعه
جدیدي را به دلخواه خود بوجود آورد و ممکن است که نیروهاي همه گروهها در اثر مبارزه با یکدیگر فرسوده گردند و به طور
کلّی آن جامعه از هم متلاشی شود.
به هر حال، یکی از عوامل سقوط جامعهها از بین رفتن اتّحاد و تفاهم و پیدایش اختلاف در میان مردم است و لذا میبینیم که
استعمارگران و زورگویان همیشه براي شکستن قدرت یک جمعیّت متشکّل، در میان آنان ایجاد اختلاف میکنند و پایههاي
حکومت و قدرت خود را بر آن اساس محکم میسازند.
صفحه : 441
این حقیقت در چندین آیه از قرآن کریم مورد توجّه قرار گرفته است. قرآن ضمن آنکه مسلمانان را به سوي وحدت و یگانگی
دعوت نموده آنان را از اختلاف و پراکندگی برحذر داشته و نزاع و مخاصمه و اختلاف را عامل از هم پاشیدگی جامعه و تلف
شدن نیرو و توان آن دانسته است:
وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ رِیحُکُم وَ اصبِرُوا إِن اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ. (انفال/ 46 ) و از خدا و پیامبرش اطاعت
کنید و با یکدیگر ستیز نکنید که از هم میپاشید و نیروي شما از بین میرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با صابران است.
وَ اعتَصِمُوا بِحَبل اللّه جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا. (آل عمران/ 103 ) و همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُم البَیِّنات وَ أُولئِکَ لَهُم عَذاب عَظِیم.ٌ (آل عمران/ 105 ) و مانند کسانی نباشید
که متفرق شدند و پس از آنکه برایشان نشانههایی آمد، اختلاف کردند و از براي آنها عذابی بزرگ است.
صفحه 275 از 384
وَ لا تَکُونُوا مِنَ المُشرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزب بِما لَدَیهِم فَرِحُونَ (روم/ 32 ) و از مشرکان نباشید از آنهایی
که دین خود را دچار تفرقه ساختند و به گروههاي مختلفی تقسیم شدند و هر حزبی به آنچه که در نزد اوست شادمان است.
همچنین قرآن کریم وجود پراکندگی و اختلاف را که باعث تسلّط گروهی بر گروهی دیگر و در نتیجه اعمال فشار و خشونت در
میان آنها میشود، به عنوان یک عذاب الهی نام میبرد و جامعه کفر و شرك را با آن تهدید میکند و در جاي دیگري از قرآن در
مورد فرعون متذکر میشود که یکی از شگردهاي او پراکنده ساختن مردم و ایجاد چند دستگی در میان آنان بود:
قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَثَ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم أَو مِن تَحت أَرجُلِکُم أَو یَلبِسَکُم
صفحه : 442
شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَع َ ض کُم بَأسَ بَعض.ٍ (انعام/ 65 ) بگو اوست که قادر است بر این براي شما از بالاي سرتان و یا از زیر پاهایتان عذابی
برانگیزد و یا شما را به پراکندگی دچار سازد و خشونت گروهی از شما را بر گروهی دیگر بچشاند.
إِن فِرعَونَ عَلا فِی الَأرض وَ جَعَلَ أَهلَها شِیَعاً. (آل عمران/ 105 ) همانا فرعون در زمین برتري جست و مردم آن را گروه گروه کرد.
متأسفانه پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، امت اسلامی دچار چنین اختلافی شد.
این اختلاف به تدریج فزونی یافت و به جنگهاي داخلی منجر گردید مانند جنگهاي امیر المؤمنین (ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین
که باعث شد مردم نتوانند از شخصیت والاي امام استفاده شایسته ببرند و بعد از آن هم اختلافات و درگیریهاي فکري ادامه یافت و
تاکنون هم ادامه دارد و پیکر اسلام همواره زخمدار این اختلافات است.
میر سید شریف جرجانی اختلافاتی را که از رحلت پیامبر (ص) تا خلافت حضرت علی (ع) در جامعه اسلامی به وجود آمد، جمع
بندي کرده و از دوازده نوع اختلاف نام برده است. میگوید:
اختلافهایی که از حین مرض پیامبر میان صحابه شروع شد، چند موضوع بود: »
اول جریان قلم و دوات و کاغذ خواستن پیامبر در مرض موتش و ردّ عمر آن را دوم تخلف از لشکر اسامۀ بن زید که بعضیها
میگفتند باید به آن لشکر ملحق شد و بعضیها میگفتند باید منتظر ماند سوم اختلاف در این آیا پیامبر مرده است یا زنده! عمر
میگفت: پیامبر نمرده است چهارم اختلاف در محل دفن پیامبر که آیا مدینه باشد یا مکه یا قدس پنجم اختلاف در مسأله امامت و
جانشینی پیامبر ششم اختلاف در این آیا پیامبر ارثی از خود باقی گذاشته یا نه! هفتم اختلاف در تنصیص ابو بکر بر عمر در امر
خلافت هشتم در مسأله شوري نهم در قتل عثمان دهم در خلافت علی و معاویه یازدهم در وقعه جمل و صفین دوازدهم در
صفحه : 443
«1»«... مسایلی از احکام مانند کلاله و غیر آن
همچنین اسفرایینی این اختلافات را به «2». شهرستانی هم از ده نوع اختلاف نام میبرد و با تفصیل بیشتري آنها را ذکر میکند
«3». صورت دیگري بیان کرده است
مهمترین اختلاف که مسلمانان را روي در روي هم قرار داد و تاکنون نیز ادامه دارد، اختلاف در مسأله امامت و وصایت و جانشینی
پیامبر بود که مسلمانان را از جهت عقیده دچار تفرقه کرد و فرقههاي گوناگونی سبز شدند و حتی اکنون هم امت اسلامی از آن
رنج بسیار میبرد.
طبق روایاتی که از طریق سنی و شیعه نقل شده، پیامبر اسلام (ص) از پیدایش فرقهها و گروههاي مختلف در میان امت اسلامی پس
از خود، خبر داده بود و پیش بینی کرده بود که امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد.
را هم محدثان سنّی و هم محدثان شیعه با سندهاي مختلف نقل کردهاند. به عنوان نمونه به دو « افتراق امت » حدیث مربوط به
حدیث زیر توجه فرمایید:
صفحه 276 از 384
عن ابی هریره عن رسول اللّه (ص) قال: ان بنی اسرائیل تفرقت علی ثنتین و سبعین ملۀ و تفترق امتی علی ثلاث و سبعین ملۀ کلهم
«4». فی النار إلّا ملۀ واحدة، قالوا: و من هی یا رسول اللّه! قال: ما انا علیه و اصحابی
ابو هریره از پیامبر نقل میکند که فرمود: همانا بنی اسرائیل بر هفتاد و دو گروه تقسیم شدند و امت من بر هفتاد و سه گروه تقسیم
میشوند که جز یک گروه همه در آتشند. گفتند: آن گروه کدام است یا رسول اللّه! فرمود: آنچه من و أصحابهم بر آن هستیم.
عن علی (ع) قال: قال رسول اللّه: ستفترق امتی علی ثلاث و سبعین فرقۀ، فرقۀ منها
-----------------------------------
. 1)- جرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 376 )
. 2)- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 22 )
. 3)- اسفرایینی، التبصیر فی الدین، ص 19 )
. 4)- سنن ترمذي، ج 5، ص 26 )
صفحه : 444
«1». ناجیۀ و الباقون هالکون و الناجون الّذین یتمسکون بولایتکم
علی علیه السلام از پیامبر خدا (ص) نقل میکند که فرمود: بزودي امت من بر هفتاد و سه گروه تقسیم میشوند که یکی از آنها
نجات مییابند و بقیه هلاك میشوند و آنها که نجات مییابند کسانی هستند که به ولایت شما چنگ زدهاند.
به طوري که گفتیم این حدیث به شکلهاي گوناگونی نقل شده و در پایان بعضی از آنها فرقه ناجیه یا گروهی که رستگار خواهند
بود، نام برده شده است و جالب این هر گروهی آن را با خود تطبیق کرده است ولی انصاف این است که با توجه به حدیث ثقلین
که در آن پیامبر خدا دو چیز را مایه هدایت معرفی کرده یکی قرآن و یکی عترت او و با توجه به حدیث سفینه که پیامبر در آن اهل
بیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده، میتوان به روشنی فرقه ناجیه را تعیین کرد.
بعضی از نویسندگان ملل و نحل براي پر کردن عدد هفتاد و سه، دست و پا کردهاند و از فرقهها و مذاهب مختلفی نام بردهاند که از
و این در حالی است که بعضی از «2» جمله آنها ابو منصور بغدادي است که با فرقه سازیهاي خود خواسته است عدد را پر کند
«3». نویسندگان در صحت این حدیث تردید دارند
ما تصور میکنیم که در صورت صحت صدور این حدیث از پیامبر اسلام (ص) منظور از این عدد تکثیر و مبالغه است و این امت
اسلامی به گروههاي بسیاري تقسیم خواهند شد و عدد موضوعیت ندارد و این در روایت آمده که یهود بر هفتاد و یک گروه و
نصاري بر هفتاد و دو گروه تقسیم شدند و مسلمانان بر هفتاد و سه گروه تقسیم خواهند شد، بیانگر این معناست که فرقههاي نصاري
بیش از فرقههاي یهود و فرقههاي مسلمانان بیش از فرقههاي نصاري است. بنابراین عدد هفتاد مانند جاهاي دیگر براي کثرت و
مبالغه است و عدد یک و دو و سه براي نشان دادن تفاوتهایی است که از لحاظ کثرت فرقهها، میان یهود و نصاري و مسلمانان
-----------------------------------
. 1)- وسائل الشیعه، ج 18 ، ص 31 )
2)- بغدادي، الفرق بین الفرق، ص 22 به بعد. [.....] )
. 3)- عبد الرحمن بدوي، مذاهب الاسلامیین، ج 1، ص 34 )
صفحه : 445
وجود دارد.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 68 الی 70
صفحه 277 از 384
اشاره
وَ إِذا رَأَیتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیث غَیرِه وَ إِمّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیطان فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکري مَعَ
القَوم الظّالِمِینَ ( 68 ) وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِن حِسابِهِم مِن شَیءٍ وَ لکِن ذِکري لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ ( 69 ) وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ
لَهواً وَ غَرَّتهُم الحَیاةُ الدُّنیا وَ ذَکِّر بِه أَن تُبسَلَ نَفس بِما کَسَبَت لَیسَ لَها مِن دُونِ اللّه وَلِیٌّ وَ لا شَفِیع وَ إِن تَعدِل کُل عَدل لا یُؤخَذ مِنها
( أُولئِکَ الَّذِینَ أُبسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُم شَراب مِن حَمِیم وَ عَذاب أَلِیم بِما کانُوا یَکفُرُونَ ( 70
و چون کسانی را دیدي که مشغول بدگویی در آیات ما هستند، از آنها روي بگردان تا به سخن دیگري جز آن مشغول شوند و اگر
( شیطان از یاد تو برد، پس از یادآوري، با گروه ستمگران منشین ( 68
( از حساب آنان چیزي بر پرهیزگاران نیست ولی یادآوري است تا مگر پروا کنند ( 69
کسانی را که دین خود را بازیچه و سرگرمی قرار دادهاند، و زندگی دنیا آنها را مغرور کرده، رها نما و با آن (قرآن) یادآوري کن
تا مبادا کسی به خاطر کارهایی که کرده، هلاك شود او را دوست و شفاعت کنندهاي جز خدا نیست و اگر هر عوضی بدهد از او
گرفته نمیشود. آنها کسانی هستند که به خاطر کارهایی که کردهاند خود را هلاك ساختهاند براي آنها به خاطر کفرشان نوشیدنی
( از آب جوشان و عذابی دردناك است ( 70
نکات ادبی
به معناي وارد شدن در آب و حرکت در آن و در اینجا به مفهوم وارد شدن در باطل و همراهی با اهل « خوض » از « یخوضون » -1
باطل درباره یک سخن است.
حدیث » این ضمیر به آیات برمیگردد به اعتبار این آن را قرینه « غیره » -2
صفحه : 446
یک حدیث فرض کرده است و از این جهت ضمیر مذکر است. « غیره
« امّا » است. ان براي شرط و ما زایده و براي تاکید است و همیشه در جواب « ان ما » در اینجا در اصل « امّا » کلمه « امّا ینسینک » -3
شرطیه، نون تاکید میآید.
از یاد تو ببرد. از انساء به معناي از یاد بردن. نون آن براي تأکید است. « ینسینّک » -4
یادآوري. این کلمه یا مفعول مطلق است و فعل آن حذف شده و تقدیر چنین است: فذکر الذکري و یا خبر مبتداي « ذکري » -5
محذوف است تقدیر چنین است: هذه ذکري.
به معناي منع و نگهداري چیزي با قهر و غلبه، گروگان گیري، هلاکت و محرومیّت. در اینجا آنچه مناسب به « بسل » از « تبسل » -6
نظر میرسد همان هلاکت است.
فدیه، باز خرید، فداء، معادل، چیزي که در مقابل چیزي داده شود و با آن مساوي باشد. « عدل » -7
مفعول مطلق است. « کل عدل » -8
آب جوشان. « حمیم » -9
تفسیر و توضیح
69 ) وَ إِذا رَأَیتَ الَّذِینَ یَخُوضُ ونَ فِی آیاتِنا ... کفار قریش در مکه براي کاستن از نفوذ پیامبر اسلام در مردم، آیات - آیات ( 68
صفحه 278 از 384
قرآنی را مسخره میکردند و سخنان یاوهاي درباره آیات الهی میگفتند تا اهمیت آن را کم کنند و گاهی این کار را در حضور
شخص پیامبر انجام میدادند. در این آیه خداوند به پیامبر خود دستور میدهد که وقتی کسانی را دید که آیات خدا را مورد اهانت
و مسخره قرار میدهند، از آنها روي گردان شود و از مجلس آنها بیرون رود تا وقتی که به سخن دیگري بپردازند.
صفحه : 447
ممکن است این آیه خطاب به شخص پیامبر نباشد بلکه خطاب به فرد مسلمان باشد که شامل همه مسلمانان میشود. اتفاقاً در آیه
بعدي قرینهاي بر این احتمال وجود دارد و آن این حساب افراد پرهیزگار را از حساب مشرکان جدا میکند و میفرماید این مطلب
که گفته شد (یعنی دستور روي گردانی از کسانی که قرآن را مسخره میکنند) تذکري براي پرهیزگاران است تا آنها پروا کنند.
همچنین در آیه دیگري این حکم خطاب به عموم مسلمانان بیان شده است:
فی بهإِذا سَمِعتُم آیات اللّه یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم (نساء/ 140 ) و چون شنیدید که به آیات خدا کفر ورزیده میشود
و مورد مسخره قرار گرفته، پس با آنان ننشینید.
ضمناً آیه دلالت میکند که روي گردانی از آنها تنها در حالی که آیات خدا را اهانت میکنند، لازم است و چون به سخن یگري
پرداختند میتوان در مجلس آنها شرکت کرد.
به هر حال پس از این دستور، یادآور میشود که اگر شیطان این دستور را از یاد تو برد و تو آن را فراموش کردي، هر وقت به
یادت آمد، از آنها دور شو و با قم ستمگر منشین.
در صورتی که آیه خطاب به پیامبر باشد این پرسش مطرح میشود که آیا مگر پیامبر هم دچار فراموشی میشد آنهم فراموشی و
نسیانی که از سوي شیطان است!
باید دانست که ما پیامبران را معصوم از گناه و خطا و سهو میدانیم هر چند که بعضی از علما مانند شیخ صدوق سهو را براي پیامبر
جایز میدانست اما به هر حال اکثریت قاطع دانشمندان شیعه سهو را بر پیامبر جایز نمیدانند ولی حقیقت این است که سهو با نسیان
فرق دارد. سهو عبارت است از اشتباه در انجام کاري و آن از روي عدم دقت و بصیرت و بیمبالاتی اتفاق میافتد و جبران آن لازم
است ولی نسیان به معناي فراموش کردن است و این انسان از چیزي غفلت کند و از یاد ببرد و هیچ گونه مسؤلیتی ندارد.
صفحه : 448
این است که میبینم، در قرآن کریم هیچ کجا به پیامبري نسبت سهو داده نشده و حتی در جایی نمازگزارانی که سهو میکنند
مذمت شده است (ماعون/ 5) ولی در چندین مورد به پیامبران از جمله به پیامبر اسلام هر چند به صورت شرطی، نسبت نسیان داده
شده:
وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَمَ مِن قَبل فَنَسِیَ (کهف/ 115 ) همانا به آدم پیش از این عهدي قرار دادیم پس فراموش کرد.
فَلَمّا بَلَغا مَجمَعَ بَینِهِما نَسِیا حُوتَهُما (کهف/ 61 ) و چون آن دو نفر (موسی و همراهش) به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی
خود را فراموش کردند.
وَ اذکُر رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ (کهف/ 24 ) (در خطاب به پیامبر اسلام) و پروردگارت را یاد کن هر وقت فراموش کردي.
فَأَنساه الشَّیطان ذِکرَ رَبِّه (یوسف/ 42 ) پس شیطان، ذکر پروردگارش را از یاد او (یوسف) برد.
این در آیه مورد بحث و چند آیه دیگر، شیطان را عامل نسیان معرفی کرده، از آن جهت است که نسیان غفلت است و غفلت از
قبیل شرور است و شرّ به خدا نسبت داده نمیشود بلکه به شیطان که همواره در کمین انسان است نسبت داده میشود چون شیطان
اگر هم نتواند کسی را گمراه کند، سعی دارد که او را از خیر غافل کند و این غفلت در حدّي نیست که انسان را دچار مسؤلیت
کند. این است که با وجود این شیطان طبق آیات قرآنی به بندگان صالح خدا راه ندارد و نمیتواند آنها را گمراه سازد، آنها را
صفحه 279 از 384
دچار فراموشی میکند.
در آیه بعد خاطرنشان میسازد که حساب پرهیزگاران از حساب آنها که به آیات خدا توهین میکنند، جداست و اگر هم با آنها
بنشینند راضی به کار آنها نیستند ولی این دستور یک یادآوري براي آنهاست که شاید پروا کنند و با آن گروه همنشین نباشند.
صفحه : 449
آیه ( 70 ) وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّتهُم الحَیاةُ الدُّنیا ...: این مشرکان که آیات خدا را مسخره میکنند، دین خدا را
که آنها هم مکلف به آن دین هستند، بازیچه قرار دادهاند. در این آیه دستور میدهد کسانی را که دین خودشان را بازیچه و
سرگرمی قرار دادهاند و زندگی دنیا آنها را مغرور کرده، رها کن. منظور از این دین، همان دین اسلام است و این به آنها نسبت
داده میشود براي آن است که آنها هم مخاطب اسلام هستند و وظیفه دارند که به اسلام ایمان بیاورند. اسلام دین همه بشر است
چه به آن ایمان بیاورند یا نیاورند مخصوصاً مشرکان مکه مورد خطاب مستقیم و مباشر اسلام بودند و دین اسلام را که دین برحق
آنها بود، بازیچه خود ساختند و آیات قرآن را مسخره کردند.
در دنباله آیه، خداوند از سر دلسوزي و خیرخواهی به پیامبر دستور میدهد که با قرآن به این مشرکان تذکر بده، مبادا کسی به
خاطر کارهاي زشت خود هلاك شود.
اینها اگر در کفر و شرك خود باقی بمانند در قیامت جز خدا یار و یاوري ندارند (و به او هم که ایمان ندارند) و از آنها هیچ گونه
فدیه و بازخرید و معادلی پذیرفته نخواهد شد. یعنی بر فرض اگر آنها در قیامت توانایی آن را داشتند که کفاره گناهان خود را
بدهند، باز از آنها قبول نمیشد.
آنها به خاطر کارهاي زشت خود هلاك شدهاند و سزاي آنها آب جوشان جهنم و عذابی دردناك است و این به سبب کفر
دلالت بر استمرار کفر آنها دارد. یعنی چون آنها به کفر خود ادامه دادند، خدا آنها را « کانوا یکفرون » آنهاست. توجه کنیم که تعبیر
این چنین مجازات کرد.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 71 الی 72
اشاره
قُل أَ نَدعُوا مِن دُونِ اللّه ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُ رُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه کَالَّذِي استَهوَته الشَّیاطِین فِی الَأرض حَیرانَ لَهُ
أَصحاب یَدعُونَه إِلَی الهُدَي ائتِنا قُل إِن هُدَي اللّه هُوَ الهُدي وَ أُمِرنا لِنُسلِمَ لِرَب العالَمِینَ ( 71 ) وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوه وَ هُوَ الَّذِي
( إِلَیه تُحشَرُونَ ( 72
صفحه : 450
بگو آیا جز خدا چیزهایی را که ما را سودي نمیدهد و زیانی نمیرساند، بخوانیم! و پس از آنکه خدا ما را هدایت کرد بر پشت سر
خود برگردیم! مانند کسی که شیطانها در زمین هوش او را بردهاند و او سرگردان است. براي او یارانی است که او را به سوي
( راهیابی میخوانند که نزد ما بیا. بگو: هدایت خدا همان هدایت است و ما مأمور شدهایم که به پروردگار جهانیان تسلیم باشیم ( 71
( و این نماز را برپا دارید و از او پروا کنید و اوست کسی که به سوي او محشور خواهید شد ( 72
نکات ادبی
یعنی به پاشنه پایش برگشت در مواردي استعمال میشود که « ردّ علی عقبه » جمع عقب به معناي پاشنه پاست و تعبیر « اعقاب » -1
صفحه 280 از 384
کسی پس از اتخاذ موضعی از موضع خود برگردد و عقب نشینی کند.
از استهواء به معنی فریفتن و گمراه کردن، عقل و هوش کسی را بردن، کسی را از بلندي به پایین انداختن و در اینجا « استهوته » -2
ظاهر این است که به معناي بردن عقل و هوش باشد چون در میان عرب جاهلی میپنداشتند کسی که دیوانه میشود عقل او را
شیاطین میربایند.
صفت مشبه از حار یحیر به معناي سرگردان و سرگشته. « حیران » -3
بر آن دلالت دارد. « یدعونه » مقدر است و « یقولون » به سوي ما بیا. در اینجا کلمه « ائتنا » -4
بر آن نیز میآید یعنی مأموریت یافتهایم که اقامه نماز کنیم. « امرنا » و « لنسلم » عطف است بر « و ان اقیموا » -5
صفحه : 451
تفسیر و توضیح
72 ) قُل أَ نَدعُوا مِن دُونِ اللّه ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُ رُّنا ... چنین مینماید که مشرکان مکه در درگیریهایی که با مسلمانان - آیات ( 71
داشتند همواره آنها را به سوي بت پرستی میخواندند و از آنها میخواستند که دست از اسلام بردارند و به دین سابق خود
برگردند. این آیه به مسلمانان یاد میدهد که به آنها بگویند که آیا ما جز خدا چیزي را که نفع و ضرري ندارد بپرستیم و از دین و
عقیدهاي که پیدا کردهایم عقب گرد کنیم!
این یک نوع تلقین حجت است و هم به مسلمانان و هم به مشرکان گوشزد میکند چیزي که هیچ گونه تأثیري در زندگی انسان
ندارد، چگونه مورد پرستش قرار گیرد!
دیگر این مسلمانان با عقل و درایت خود حقیقت را درك کردهاند و به اسلام گراییدهاند و اگر باز به کفر و شرك برگردند، این
یک نوع عقب گرد قهقرایی و ارتجاع و گمراهی پس از راهیابی است.
در اینجا مثال جالبی میزند و حال مشرکان را که بت میپرستند به حال دیوانهاي تشبیه میکند که شیطان عقل او را برده و او
سرگشته و حیران و آواره بیابانهاست و نزدیکان او او را به سوي خود میخوانند و میخواهند که او در راه درست قرار گیرد و به او
میگویید که به سوي ما بیا.
اعراب جاهلی گمان میکردند کسی که دیوانه شده، شیاطین و یا غولهاي بیابان با او تماس گرفته و عقل او را ربودهاند و به او
مجنون میگفتند که به معنی جن زده است قران کریم که همواره با زبان و اصطلاح مردم سخن گفته در اینجا تنها اصطلاح آنها را
به کار میبرد و این به معناي تأیید جن زدگی نیست بلکه قرآن از آن ساکت است.
این آیه شبیه آیه دیگري است که در آنجا رباخواران را به جن زدهها تشبیه میکند:
( الَّذِینَ یَأکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلّا کَما یَقُوم الَّذِي یَتَخَبَّطُه الشَّیطان مِنَ المَس (بقره/ 275
صفحه : 452
کسانی که ربا میخورند، از جا برنمی خیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان در اثر تماس با او عقل او را ربوده است.
هدف از این تشبیه بیان سرگشتگی و آشفتگی روحی مشرکان و رباخواران است مشرکان در اثر دوري از خدا و روي آوردن به
معبودهاي باطل چنان دچار آشفتگی فکري شدهاند که از درك حقیقت روشن ناتوان هستند و یا اگر درك میکنند به خاطر
خودخواهیها و شهوتها و غروري که براي زندگی دنیا دارند، حقیقت را بازیچه قرار میدهند و دین خدا را مسخره میکنند.
در این مثل گفته شده کسی که شیاطین عقل او را ربودهاند نزدیکانی دارد که از سر دلسوزي و ترحم به حال او، او را به سوي خود
میخوانند و میگویند نزد ما بیا. چون دیوانه معمولًا سر به بیابان میگذارد و نزدیکان او، سراغ او میروند و او را به سوي خود
صفحه 281 از 384
میخوانند تا مگر به خود آید و راه زندگی را پیدا کند. این مشرکان را هم، پیامبر اسلام و مسلمانان به سوي هدایت میخوانند و
میگویند که سوي ما بیایید ولی آنها نمیپذیرند و گمان میکنند که در راه درست گام برمیدارند و هدایت شده هستند و لذا در
دنباله آیه میفرماید: هدایت همان هدایت خداست. یعنی اگر به سوي خدا نیایید گمراه هستید اگر چه خود را در راه بدانید.
مطلب دیگري که در دنباله آیه آمده این است که از زبان مسلمانان میگوید: ما فرمان داریم که به پروردگار جهانیان تسلیم شویم.
این سخن، خلاصه و فشرده تمام ادیان الهی و از جمله اسلام است. اگر انسان تسلیم پروردگار باشد و خود را سرسپرده او کند،
چیزي از هدایت و ایمان کم ندارد و او در برابر تمام دستورات الهی و احکام شرع خضوع خواهد کرد و به آن عمل خواهد نمود.
اسلام از همین تسلیم مشتق شده است و مسلم کسی است که در برابر اوامر و نواهی خدا تسلیم باشد.
همچنین به مسلمانان تلقین میشود که بگویند: به ما فرمان داده شده که نماز را برپا دارید و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا همان
کسی است که در قیامت به
صفحه : 453
سوي او محشور خواهید شد.
توجه کنیم که برپا داشتن نماز بالاتر از خواندن نماز است و این انسان خودش نماز بخواند و با دیگران کاري نداشته باشد کافی
نیست باید فرهنگ نماز را در جامعه گسترش داد تا نماز همگانی شود و نماز با شرایط لازم گزارده شود. در چنین حالتی است که
نماز برپا شده است.
[ [سورة الأنعام ( 6): آیۀ 73
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ بِالحَق وَ یَومَ یَقُول کُن فَیَکُون قَولُه الحَقُّ وَ لَه المُلک یَومَ یُنفَخ فِی الصُّورِ عالِم الغَیب وَ الشَّهادَةِ وَ
( هُوَ الحَکِیم الخَبِیرُ ( 73
و او کسی است که آسمانها و زمین را به حق آفرید و سخن او حق است در روزي که میگوید باش پس میشود و فرمانروایی از
( آنِ اوست در روزي که در صور دمیده شود. داناي پنهان و آشکار است و او فرزانه آگاه است. ( 73
نکات ادبی
مبتدا و خبر « قوله الحق » کرد و « سماوات » و بر آن مقدم شده است و میتوان آن را عطف به « قوله الحق » ظرف براي « و یوم » -1
است.
.« و له الملک » ظرف است براي « یوم ینفخ » -2
شیپور و بوقی که در آن میدمند و صدایی از آن درمیآید. « صور » -3
تفسیر و توضیح
آیه ( 73 ) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ بِالحَق ... به دنبال بحثهایی که با مشرکان به عمل آمد، اینک خداوند خودش را
معرفی میکند و بعضی از اوصاف خود را تذکر میدهد هم قدرت نمایی خود را در خلقت آسمانها و زمین و جهان آفرینش بیان
میکند و هم از فرمانروایی خود در روز قیامت سخن میگوید و مطلب
صفحه 282 از 384
صفحه : 454
را با بیان سه صفت از اوصاف خود به پایان میبرد.
در مورد قدرت خدا در آفرینش جهان میفرماید: او کسی است که آسمانها و زمین را به حق و راست و درست آفرید. سپس اظهار
میدارد که خداوند با یک فرمان تکوینی به موجود شدن جهان فرمان داد پس جهان به وجود آمد و این فرمان او حق است همان
گونه که خلقت آسمانها و زمین حق است. منظور از حق بودن جهان آفرینش، استواري و مطابق با حکمت بودن آن است و این در
جهان همه چیز در جاي خود آفریده شد و باطل و بیهودگی در آن راه ندارد و این در واقع ردّ سخن کافران است که در اثر
بیاطلاعی از استواري و هدفداري جهان آفرینش، آن را باطل و بیهوده میانگارند به طوري که در آیه دیگري میفرماید:
وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا (ص/ 27 ) آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنهاست بیهوده
نیافریدیم این گمان کسانی است که کافر شدهاند.
همچنین در آیه مورد بحث از فرمانروایی خداوند در روز قیامت و هنگام دمیده شدن صور سخن گفته شده منظور از صور، صور
اسرافیل است که اسرافیل در آن خواهد دمید و ما از حقیقت آن خبر نداریم جز این طبق آیات قرآنی میدانیم که در پایان دنیا
اسرافیل در آن خواهد دمید و تمام ساکنان زمین بیهوش خواهند شد تا روزي که قیامت برپا شود که بار دیگر اسرافیل در صور خود
خواهد دمید و این بار تمام مردم زنده خواهند شد و از قبرهاي خود بیرون خواهند آمد. تفصیل این مطلب را در آیه زیر میخوانیم:
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَ َ ص عِقَ مَن فِی السَّماوات وَ مَن فِی الأَرض إِلّا مَن شاءَ اللّه ثُم نُفِخَ فِیه أُخري فَإِذا هُم قِیام یَنظُرُونَ (زمر/ 68 ) و در
صور دمیده شود پس هر کس که در آسمانها و هر کس که در زمین است بیهوش میشوند مگر آنانکه خدا بخواهد سپس بار
دیگر در آن دمیده شود پس ناگهان آنان بپاخیزندگانی باشند که مینگرند.
صفحه : 455
هم یاد شده است (مدثر/ 8) در آیه مورد بحث، پس از بیان قدرت خدا در آفرینش جهان و « ناقور » در قرآن کریم از این صور به
فرمانروایی او در روز قیامت، خداوند به عنوان داناي نهان و آشکار و فرزانه آگاه توصیف میشود.
رابطه خاصی میان این اوصاف و خلقت آسمانها و زمین و فرمانروایی روز قیامت وجود دارد و آن قدرت و این ملک ناشی از علم و
فرزانگی است.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 74 الی 75
اشاره
وَ إِذ قالَ إِبراهِیم لِأَبِیه آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَۀً إِنِّی أَراكَ وَ قَومَکَ فِی ضَ لال مُبِین ( 74 ) وَ کَذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوات وَ
( الَأرض وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ ( 75
و هنگامی که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا بتها را خدایان قرار میدهید! همانا من تو و قوم تو را در گمراهی آشکار میبینم
(74)
( و این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان میدهیم و تا از اهل یقین باشد ( 75
نکات ادبی
میگویند مخصوصاً اگر مربّی آن کودك هم « اب» پدرش و در اینجا منظور از آن عموي ابراهیم است و عربها به عمو هم « ابیه » -1
صفحه 283 از 384
باشد.
یک نام عبري است و در متون عبري به صورت العازار آمده است و گفته شده آزر معناي وصفی دارد به معناي خطاکار « آزر » -2
یا پیر خرفت و این آزر عموي ابراهیم و ندیم مخصوص نمرود بود و بت تراشی میکرد و نام پدر اصلی ابراهیم تارخ یا تارح بود
همانگونه که در منابع مختلف آمده است و زجّاج بر آن ادعاي اجماع از نسابین کرده است.
است و حالت جرّ آن به سبب غیر منصرف بودن با نصب آمده است. « ابیه » ضمناً کلمه آزر در اینجا عطف بیان یا بدل از
جمع صنم به معناي بتی که از نقره یا مس و یا چوب یا گِل یا هر چیز « اصنام » -3
صفحه : 456
دیگر درست میکردند.
جمع اله به معناي معبود چه حق باشد یا باطل. « آلهۀ » -4
صیغه متکلم مع الغیر از مضارع باب افعال از ماده رأي. « نري » -5
مبالغه در مُلک یعنی قدرت و فرمانروایی مطلق مانند: رغبوت. « ملکوت » -6
عطف به محذوف یعنی ارائه ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم چندین علت داشته که یکی از آنها این است که از از « و لیکون » -7
اهل یقین باشد.
از یقین که به معناي علم پس از شک است علمی که اطمینان میآورد و لذا به خدا عالم گفته میشود ولی موقن گفته « موقنین » -8
نمیشود.
تفسیر و توضیح
آیه ( 74 ) وَ إِذ قالَ إِبراهِیم لِأَبِیه آزَرَ أَ تَتَّخِ ذُ أَصناماً آلِهَۀً ... از این آیه تا آیه 83 مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام است و سخن
را با صحبتهاي تند ابراهیم با آزر آغاز میکند که به شدت از بت پرستی او و قوم او انتقاد میکند و میگوید: آیا شما تمثالها و بتها
را خدایان خود قرار میدهید! من، تو و قومت را در گمراهی آشکار میبینم.
به طوري که ملاحظه میکنید در این آیه، از آزر بت پرست به عنوان پدر ابراهیم یاد شده است و این در حالی است که نسب
شناسان گفتهاند نام پدر ابراهیم تارخ بوده و در تورات فعلی هم نام او تارخ آمده است. گاهی در توجیه این مطلب گفته شده که
نام او تارخ بوده و آزر لقب او بوده است ولی آنچه به نظر درست میآید سخن کسانی است که گفتهاند آزر عموي ابراهیم یا جدّ
مادري ابراهیم بود و چون تحت سرپرستی او بزرگ شده بود به او پدر خطاب میکرد و این، هم در زبان عربی و هم در زبانهاي
دیگر معمول است که انسان به بزرگتر از خود مخصوصاً اگر تحت سرپرستی او بزرگ شود، پدر خطاب میکند.
اطلاق پدر به عمو در آیه زیر هم آمده است آنجا که فرزندان یعقوب خطاب
صفحه : 457
به یعقوب میگویند:
نَعبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ (بقره/ 133 ) عبادت میکنیم به خداي تو و خداي پدران تو ابراهیم و اسماعیل
و اسحاق.
چون میدانیم که یعقوب فرزند اسحاق بود و اسماعیل عموي او بود و در این آیه از اسماعیل به عنوان پدر یعقوب یاد شده است.
یک دلیل مهم بر این آزر بت پرست پدر اصلی ابراهیم نبوده این است که طبق آیات قرآنی ابراهیم در ابتداي کارش به او که بت
پرست بوده وعده میدهد که از خدا براي او طلب آمرزش خواهد کرد:
صفحه 284 از 384
سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّه کانَ بِی حَفِیا (مریم/ 48 ) بزودي از پروردگارم براي تو طلب آمرزش میکنم که او بر من مهربان است.
در آیه دیگري آمده که ابراهیم به این وعده عمل کرد و براي او از خدا طلب آمرزش نمود:
وَ اغفِر لِأَبِی إِنَّه کانَ مِنَ الضّالِّینَ (شعراء/ 86 ) و پدر مرا بیامرز که او از گمراهان بود.
و این در حالی است که نباید بر مشرك دعا کرد و در آیهاي از قرآن کریم از سوي ابراهیم عذرخواهی میشود که دعاي او به
خاطر وعدهاي بود که آزر به او داده بود دایر بر این ایمان خواهد آورد ولی چون معلوم شد که او ایمان نمیآورد و در کفر خود
باقی میماند، ابراهیم از او بیزاري کرد:
وَ ما کانَ استِغفارُ إِبراهِیمَ لِأَبِیه إِلّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه فَلَمّا تَبَیَّنَ لَه أَنَّه عَدُوٌّ لِلّه تَبَرَّأَ مِنه (توبه/ 114 ) ابراهیم براي پدرش طلب
آمرزش نکرد مگر به سبب وعدهاي که به او داده بود و چون بر او روشن شد که او دشمن خداست، از او بیزاري کرد.
طبق این آیه ابراهیم از آزر بیزاري کرده و بدون شک دیگر براي او طلب آمرزش نخواهد کرد ولی میبینیم که ابراهیم در اواخر
عمرش که فرزندانی مانند اسماعیل و
صفحه : 458
اسحاق پیدا کرده براي پدر و مادر خود طلب آمرزش میکند و آنها را در ردیف خود و مؤمنان قرار میدهد:
رَبَّنَا اغفِر لِی وَ لِوالِدَي وَ لِلمُؤمِنِینَ یَومَ یَقُوم الحِساب (ابراهیم/ 41 ) پروردگارا من و پدر و مادرم و مؤمنان را در روز قیامت بیامرز.
از جمع بندي این آیات به خوبی روشن میشود که آنکس که ابراهیم از او بیزاري کرد آزر بود و او پدر اصلی وي نبود و آنکس
به «ّ والدي » به کار نرفته بلکه کلمه « اب» که در اواخر عمر به او دعا کرد پدر اصلی او بود و جالب این در دعاي اخیر ابراهیم کلمه
کار رفته که جز به پدر و مادر اصلی گفته نمیشود.
براي همین است که شیعه عقیده دارد که پدران و اجداد پیامبر اسلام همگی موحد بودند و چون نسب حضرت محمّد (ص) به
ابراهیم میرسد پس پدر ابراهیم هم موحد بوده است.
قرینه دیگري که وجود دارد این است که در آیه مورد بحث، ابراهیم با آزر به تندي برخورد میکند و او را به گمراهی آشکار
متهم میکند، بعید است که ابراهیم با پدر خود چنین سخن بگوید و ادب را رعایت نکند اگر چه او مشرك باشد پس معلوم
میشود که آزر پدر وي نبوده است.
آیه ( 75 ) وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوات وَ الَأرض ... پس از نقل جملهاي از ابراهیم که خطاب به مشرکان گفت، اضافه
میکند که این چنین ما به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم. یعنی قدرت و عظمت خود را در عالم آفرینش به ابراهیم
ارائه کردیم.
نشان دادن ملکوت عالم یا به این صورت بوده که خداوند به چشم ظاهري ابراهیم آنچنان قوت داد که او تمام پدیدههاي هستی را
مشاهده کرد و چیزهایی را دید که دیگران از دیدن آن ناتوان هستند مانند آنچه در شب معراج به حضرت محمّد (ص) نشان داده
شد. و یا به این صورت بوده که بینش و بصیرت معنوي و عقل و اندیشه ابراهیم آنچنان تقویت شد که به قدرت لا یزال الهی در
آسمانها و
صفحه : 459
زمین پی برد و به آن یقین پیدا کرد گویا که آن را با چشم سر دیده است.
این درست مانند دیدنی است که در آیه زیر آمده و مربوط به مؤمنان است:
سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أَنَّه الحَقُّ (فصلت/ 53 ) بزودي آیات خود را در آفاق و در جانهایشان به آنها
ارائه میدهیم تا برایشان معلوم شود که او حق است.
صفحه 285 از 384
در پایان آیه مورد بحث یکی از هدفهاي نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم بیان شده و آن رسیدن او به مقام یقین و
اطمینان است.
توجه کنیم که این با مطلب با حرف واو گفته شده (و لیکون من الموقنین) و از آن فهمیده میشود که آنچه گفته شد علت منحصر
به فرد نیست بلکه علتهاي متعددي دارد که یکی از آنها این است و این شیوه در قرآن در جاهاي زیادي به کار رفته و از آن به
عنوان عطف به محذوف غیر معین یاد میکنیم.
چند روایت
-1 عن النبی (ص) فی قول اللّه (وَ کَذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوات وَ الَأرض)ِ قال:
پیامبر درباره این آیه (و این چنین به ابرایم «1» قوّي اللّه بصره لمّا رفعه دون السماء حتی ابصر الارض و من علیها ظاهرین و مستترین
ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم) فرمود: خداوند چشم او را هنگامی که به سوي آسمان بالا برد، قوي کرد تاجایی که زمین
و آنچه را که در آن بود چه آشکار و چه پنهان مشاهده کرد.
-2 عن ابی جعفر (ع) (وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ ...) قال: اعطی بصره من القوة ما نفذ السماوات و الارض فرأي السماوات و ما فیها و
«2». رأي العرش و ما فوقه و رأي ما فی الارض و ما تحتها
-----------------------------------
. 1)- احتجاج طبرسی، ج 1، ص 36 )
. 2)- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 364 )
صفحه : 460
امام باقر درباره این آیه (وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ ...) فرمود: خداوند به چشم او آنچنان قوّت داد که در آسمانها و زمین نفوذ کرد
پس آسمانها و آنچه را که در آنهاست دید و عرش و بالاتر از آن را دید و زمین و پایینتر از آن را دید.
-3 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: کشط له عن الارض و من علیها و عن السماء و من فیها و الملک الذي یحملها و العرش و من علیه و
«1». فعل ذلک کلّه برسول اللّه و امیر المؤمنین
امام صادق فرمود: خداوند براي او (ابراهیم) پرده را برداشت از زمین و آنچه در آن است و از آسمان و هر که در آن است و
فرشتهاي که آن را حمل میکند و عرش و هر که در آن است و همه اینها را براي پیامبر خدا و امیر المؤمنین هم انجام داد.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 76 الی 79
اشاره
فَلَمّا جَن عَلَیه اللَّیل رَأي کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ ( 76 ) فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِن لَم
یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن مِنَ القَوم ال ّ ض الِّینَ ( 77 ) فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قالَ یا قَوم إِنِّی بَرِيءٌ مِمّا
( تُشرِکُونَ ( 78 ) إِنِّی وَجَّهت وَجهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوات وَ الَأرضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ ( 79
پس چون تاریکی شب به او روي آورد، ستارهاي دید، گفت: این پروردگار من است پس چون غروب کرد، گفت: من غروب
( کنندهها را دوست ندارم ( 76
پس چون خورشید را دید که طلوع کرده است،
صفحه 286 از 384
گفت: این پروردگار من است این بزرگتر است پس چون غروب کرد گفت: اي قوم من؟ من از آنچه شما شریک قرار میدهید
( بیزارم ( 78
( همانا من روي خود را به سوي کسی کردم که آسمانها و زمین را آفرید در حالی که حق را میجویم و من از مشرکان نیستم ( 79
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 1، ص 205 )
صفحه : 461
نکات ادبی
که به معناي پوشیده شدن است و به دیوانه مجنون میگویند، چون عقل او پوشیده است. و به « جنن » تاریک شد. از ماده «ّ جن » -1
پریان اجنّه گفته میشود چون از نظرها پنهان است و همچنین.
غروب کرد. آفلین هم جمع آفل است که فاعل از همین ماده است. « افل » -2
مؤنث است، این است که اشاره به « شمس » به صورت مذکر آمده با این « هذا ربی » علت این اسم اشاره در اینجا و در « هذا اکبر » -3
جرم و نور آفتاب است که به چشم میآید چون فرض بر این است که او آفتاب را نمیشناخته وقتی انسان چیزي را نشناسد و از
مذکر و مؤنث بودن آن بیخبر باشد براي آن ضمیر مذکر میآورد. توجه کنیم که در کلام ابراهیم اسم اشاره به صورت مذکر
آفرید، پدیدآورد. « فطر » - آمده ولی در کلام خدا که حالت او را نقل میکند صفت مؤنث براي شمس آورده شده است (بازغۀ) 5
از فطرت که در اصل به معناي شق کردن است سپس در ذات و صفات انسان به کار رفت.
کسی که روي به دین حق آورد و از باطل عدول کند، حق پرست. « حنیف » -6
تفسیر و توضیح
79 ) فَلَمّا جَن عَلَیه اللَّیل رَأي کَوکَباً ... حضرت ابراهیم در زمان خود با بت پرستان و ستاره پرستان و ماه پرستان و آفتاب - آیات ( 76
پرستان روبرو بود و در سرزمین بابل انواع و اقسام شرك وجود داشت و او میبایست با تمام این انحرافها مبارزه کند. در دو آیه قبل
مبارزه او با بت پرستان ذکر شد و اینک در این آیات مبارزه فکري او با پرستندگان اجرام آسمانی نقل میشود.
در زمان ابراهیم گروهی که همان صابئین بودند ستارگان و ماه و خورشید را پرستش میکردند و آنها را شریک خدا قرار میدادند
و البته آنها را ایجاد کننده و آفریننده خود نمیدانستند بلکه پروردگار خود میدانستند و معتقد بودند که این
صفحه : 462
اجرام سماوي آنها را پرورش میدهد و کار تدبیر امور جهان در دست آنهاست.
ابراهیم براي مغلوب کردن آنها و ایجاد انگیزه براي هدایت به سوي توحید ناب، از یک شیوه جالبی استفاده کرد. او نخست خود را
از گروه آنها معرفی کرد که گویا عقیده آنها را دارد و بدینگونه آنها را به سوي خود جذب نمود سپس با دلیل و برهان آن عقیده
را رد کرد و از آن رویگردان شد و این از نظر روانی تأثیر زیادي دارد.
داستان از این قرار بود که یک شب ابراهیم ستارهاي را دید و گفت: این پروردگار من است. گویا آن ستاره ستاره زهره بود که از
ستارگان دیگر زیباتر است و بدینگونه خود را ستاره پرست معرفی کرد و توجه ستاره پرستان را به خود جلب نمود ولی هنگامی که
آن ستاره غروب کرد، گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم. یعنی چیزي که غروب میکند و همیشه با ما همراه نیست
چگونه مربی ما و پروردگار ماست و چگونه تدبیر امور در دست اوست! آنگاه چشم او به ماه افتاد. گفت این پروردگار من است و
صفحه 287 از 384
بدینگونه توجه ماه پرستان را به خود جلب نمود و چون غروب کرد گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند از گمراهان خواهم بود
و غروب ماه را دلیل بر آن گرفت که آن نیز نمیتواند پروردگار باشد. تا این روز شد و خورشید فروزان را دید و گفت: این
پروردگار من است این بزرگتر از همه است ولی چون خورشید هم غروب کرد، از او هم دست کشید و این بار روي به سوي
پروردگار حقیقی کرد و خطاب به آن گروه گفت: مردم من از آنچه شما به خدا شریک قرار میدهید بیزار هستم و من روي خود
را به سوي کسی که آسمانها و زمین را آفرید کردم و حق را میجویم و مشرك نیستم.
بدینگونه ابراهیم با یک شیوه تأثیر کننده و جالب، استدلال خود را در ردّ پرستش اجرام آسمانی به گوش پرستندگان آنها رسانید و
آنها را به سوي خداي جهانیان دعوت نمود.
بعضیها گمان کردهاند که اظهارات ابراهیم از روي حقیقت بود و او پس از سالهاي سال که در غار مانده بود نخستین بار ستاره و
ماه و خورشید را میدید و این
صفحه : 463
اظهارات تحول فکري و سیر اندیشه او را میرساند ولی این سخن قابل قبول نیست و بدون شک ابراهیم در آن زمان موحد بود و به
خوبی خدا را میشناخت و این اظهارات فقط یک شیوه جدلی بود.
شروع میشود (فلمّا جن علیه اللیل) و نشان میدهد که این جریان پس از آن اتفاق افتاد « فاء تفریع » ملاحظه کنید که این آیات با
که ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را دیده بود و به حالت یقین رسیده بود. همچنین این جریان پس از آن اتفاق افتاد که او با بت
پرستان مبارزه کرده بود و به آزر و قوم او گفته بود که شما را در گمراهی آشکار میبینم.
بخصوص این او پس از این اظهارات، سخنان بسیار محکمی در معرفی توحید ناب گفته است و این سخنان از کسی که تازه با
توحید آشنا شده بعید است.
همچنین از آیات استفاده میشود که او با گروهی از پرستندگان اجرام آسمانی روبرو بوده و این اظهارات را در برابر آنها میکرده
که در آخر خطاب به آنها گفته: اي قوم؟ از آنچه شما به خدا شریک قرار میدهید بیزار هستم و این به خوبی روشن میسازد که
ابراهیم در حال مناظره با آنها بوده است.
مطلب دیگري که در اینجا تذکر میدهیم این است که مناظره ابراهیم با ستاره پرستان درباره اصل وجود خدا نبود چون آنها نیز به
خدا به عنوان آفریننده اصلی عقیده داشتند بلکه مناظره درباره پرستش موجوداتی بود که آنها را پروردگار خود و مربّی و مدبّر خود
ربّ » میدانستند و آنها را در عبادت شریک خداي واقعی قرار میدادند. این است که میبینیم در این آیات ابراهیم آنها را به عنوان
قلمداد میکند و سپس نمیپذیرد. « پروردگار
به نظر میرسد که ابراهیم در مبارزه با انحرافهاي فکري مردم زمان خود، همواره از شیوههاي خاص و انحصاري خود استفاده
میکرد. در اینجا با این شیوه جالب با ستاره پرستان مناظره کرد و در جریان شکستن بتهاي بابلیها هم شیوه جالب دیگري به
کاربرد و آن این بود که همه بتها را شکست جز بت بزرگ و تبر را به گردن
صفحه : 464
او آویخت که چنین قلمداد کند که او بتهاي دیگر را شکسته است و به بت پرستان گفت:
جریان را از او بپرسید اگر سخن میگوید و بدینگونه کاري کرد که عقل و خرد و وجدان آنها به کار افتد تا مگر حقیقت را
دریابند.
شاید براي همین است که خداوند، بلوغ فکري و رشد عقلانی ابراهیم را تأیید میکند:
وَ لَقَد آتَینا إِبراهِیمَ رُشدَه مِن قَبل وَ کُنّا بِه عالِمِینَ (انبیا/ 51 ) همانا رشد ابراهیم را پیشتر به او دادیم و ما از آن آگاه بودیم.
صفحه 288 از 384
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 80 الی 83
اشاره
وَ حاجَّه قَومُه قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه وَ قَد هَدان وَ لا أَخاف ما تُشرِکُونَ بِه إِلاّ أَن یَشاءَ رَبِّی شَیئاً وَسِعَ رَبِّی کُل شَیءٍ عِلماً أَ فَلا
تَتَذَکَّرُونَ ( 80 ) وَ کَیفَ أَخاف ما أَشرَکتُم وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُم أَشرَکتُم بِاللّه ما لَم یُنَزِّل بِه عَلَیکُم سُلطاناً فَأَيُّ الفَرِیقَین أَحَقُّ بِالَأمن إِن
کُنتُم تَعلَمُونَ ( 81 ) الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم أُولئِکَ لَهُم الَأمن وَ هُم مُهتَدُونَ ( 82 ) وَ تِلکَ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیمَ عَلی
( قَومِه نَرفَع دَرَجات مَن نَشاءُ إِن رَبَّکَ حَکِیم عَلِیم ( 83
و قوم او با او محاجّه و ستیز کردند گفت: آیا درباره خدا با من محاجّه میکنید در حالی که مرا هدایت کرده! و من از آنچه شما به
خدا شریک قرار میدهید نمیترسم مگر این پروردگار من چیزي را بخواهد که دانش پروردگار من همه چیز را فرا گرفته است آیا
( پند نمیپذیرید! ( 80
و چگونه از آنچه شما شریک قرار دادهاید بترسم در حالی که شما نمیترسید از این به خدا چیزي را شریک قرار دادهاید که دلیلی
( براي آن بر شما نفرستاده است. پس، اگر میدانید، کدام یک از دو گروه سزاوارتر به امنیت هستند! ( 81
( کسانی که ایمان آوردهاند و ایمان خود را با ظلم نیامیختهاند، آنان هستند که امنیت دارند و آنان هدایت شدگانند ( 82
و این حجّت ما بود که به ابراهیم در برابر قوم او دادیم. هر کس را که بخواهیم درجههایی بالا میبریم. همانا پروردگار تو فرزانه
( داناست ( 83
صفحه : 465
نکات ادبی
از مجاجّه به معناي حجّت آوردن، مناظره کردن، ستیز کردن. « حاجّه » -1
ما یا براي موصول است و منظور از آن بتها و اجرام آسمانی است و یا براي مصدریه است که فعل را تأویل به « ما تشرکون » -2
مصدر میکند. در فرض اول از بتها نمیترسد و در فرض دوم از شرك آنها نمیترسد.
استثناي منقطع است. البته میتوان آن را استثناي متصل هم گرفت و چنین معنا کرد که من تنها از آنچه خدایم « الّا ان یشاء » -3
بخواهد میترسم.
در اینجا به معناي دلیل و برهان است. « سلطان » -4
تثنیه فریق به معناي گروه، فرقه. « فریقین » -5
تفسیر و توضیح
81 ) وَ حاجَّه قَومُه قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه وَ قَد هَدان ... بدنبال مناظره و محاجّهاي که ابراهیم با قوم خود کرد و آنها را - آیات ( 80
از بت پرستی و ستاره پرستی منع نمود، قوم او نیز به ستیز با وي برخاستند و او را به سوي آیین خود که همان شرك بود دعوت
کردند. از آیه فهمیده میشود که آنها نیز براي اثبات عقیده خود دلیل آوردند ولی دلیل آنها در اینجا ذکر نشده اما در آیات دیگر
دلیل آنها آمده و آن عبارت است از این آنها میگفتند: ما تابع پدرانمان هستیم و چون پدران ما مشرك بودند ما نیز راه آنها را
میرویم. معلوم است که این، یک دلیل سست و غیر منطقی است و ابراهیم در صحبتهاي خود آن را بارها رد کرده است.
به نظر میرسد که قوم ابراهیم علاوه بر آن دلیل که یاد کردیم، براي مجاب کردن ابراهیم از راه دیگري هم وارد میشدند و ابراهیم
صفحه 289 از 384
را از خشم خدایان خود میترسانیدند و به او میگفتند که اگر از بتها و معبودهاي ما بدگویی کنی دچار خشم آنها میشوي و
گرفتاریهایی براي تو پیش میآید چون آنها خودشان چنین عقیده داشتند و براي فرونشاندن خشم خدایان براي آنها قربانی
میکردند.
صفحه : 466
ابراهیم که به رشد فکري و بلوغ عقلانی رسیده بود، این سخنان را خرافات میدانست و آنها را به هیچ میگرفت. از این جهت به
آنها گفت: آیا با من محاجّه و ستیز میکنید در حالی که خدا مرا هدایت کرده! من از بتها و معبودهاي شما نمیترسم. آنها
موجودات بیجانی هستند و توانایی آن را ندارند که سود یا زیانی بر کسی وارد کنند.
بعد میفرماید: مگر این پروردگار من چیزي را بخواهد و علم او همه چیز را در برمیگیرد گیرد. منظور ابراهیم از این سخن آن
است که اگر هم در آینده براي من گرفتاري پیش آید، بدانید که از ناحیه بتها و معبودهاي شما نیست من چگونه از آنها بترسم در
حالی که شما از این چیزي را به خدا شریک قرار دادهاید که دلیل بر آن ندارید، نمیترسید. آنچه جاي ترس دارد شریک قرار
دادن به خداست زیرا خداست که توانایی و دانش انجام هر کاري را دارد و خود مشرکان به این حقیقت آگاهی داشتند و خدا را
قادر مطلق میدانستند منتها در عبادت براي او شریک قرار میدادند.
سپس ابراهیم با همان روش خاص خود که همواره از وجدان و احساسات طرف مقابل استفاده میکند، در اینجا نیز خطاب به آنها
میگوید: اگر شما واقعاً میدانید، بگویید که کدام یک از دو گروه، سزاوارتر به امنیت هستند! آیا کسی که به خداي قادر متعال
عقیده دارد و چیزي را به او شریک و انباز قرار نمیدهد، شایسته امنیت و آرامش فکري است و یا آن کسی که موجودات بیجانی
را براي خدا شریک قرار میدهد!
آیه ( 82 ) الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم أُولئِکَ لَهُم الَأمن ... گفتگوي ابراهیم با مشرکان به آنجا کشید که این پرسش مطرح
شد که آیا خداپرستان امنیت و آرامش فکري دارند یا مشرکان! و اینک در این آیه به این پرسش پاسخ داده میشود.
جملات این آیه خواه دنباله سخنان ابراهیم باشد و خواه مستقلًا سخن خدا باشد، حقیقت مهمی را بیان میکند و آن این کسانی که
ایمان به خدا دارند و
صفحه : 467
ایمان خود را با ظلم و ستم نیالودهاند، همواره در ایمنی هستند و آسایش و آرامش فکري دارند و از هدایت شدگانند.
بدون شک آن نشاط روحی و آرامش فکري و اطمینان قلبی که خداپرستان دارند مشرکان و بت پرستان و دورافتادگان از مسیر
توحید ندارند. خداشناس خود را وابسته به نیروي لا یزالی میداند که قدرت انجام هر کاري را دارد و از حال او کاملًا با خبر است و
نسبت به او مهربان است ولی مشرك خود را برابر موجودات بیجانی میبیند که درك و شعور و توانایی دفع ضرر از خود را ندارد.
براي یک فرد مشرك مرگ و حوادث ناگوار که همواره در کمین انسان است، سخت ناراحت کننده است و همین موضوع از او
سلب آرامش میکند ولی انسان موحد از مرگ و حوادث نمیترسد چون آن را از خدا میداند و معتقد است که خدا در برابر بلاها
به او پاداش خواهد داد و با مرگ هم نابود نخواهد شد و در یک جهان ابدي از نعمتهاي بیشتري برخوردار خواهد شد. در واقع
مشرك و مادّي، زندگی را منحصر در این جهان میداند و همواره نگران پایان گرفتن آن است ولی موحد و خداشناس و پیرو
مکتب پیامبران براي خود یک زندگی جاویدان و ابدي تصور میکند و معتقد است که مرگ پایان زندگی نیست بلکه گام نهادن
به زندگی دیگري است.
آیه ( 83 ) وَ تِلکَ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیمَ عَلی قَومِه ... پس از ذکر مناظره و محاجّه ابراهیم با قوم خود که در آیات پیش آمد، در این
آیه خاطر نشان میسازد که این حجّت و دلیلی بود که ما به ابراهیم در برابر قومش دادیم.
صفحه 290 از 384
دیدیم که ابراهیم با منطق قوي و حجت روشن و با شیوه خاص خود با مشرکان زمانش مناظره کرد و آنها در برابر منطق او چیزي
براي گفتن نداشتند و به طوري که در آیات دیگر آمده او را در آتش انداختند و این منطق زورگویان است که اگر حرفی براي
گفتن نداشته باشند، از زور و تهدید و شکنجه استفاده میکنند.
به خاطر همین استدلالهاي محکم و مبارزات فکري و عملی او با مشرکان بود که
صفحه : 468
خداوند مقام و مرتبه او را بالا برد و در برابر قوم او به او حجتهاي قوي مرحمت کرد و او را به دوستی مخصوص خود برگزید و به
داد. براي همین است که در دنباله این آیه براي نشان دادن عظمت ابراهیم، میفرماید: « خلیل الرحمن دوست خدا » او لقب پرافتخار
هر کس را که بخواهیم درجههایی بالا میبریم که خداوند فرزانه داناست.
از این بیان میفهمیم که مراتب و مراحل معنوي بیانتهاست و انسان به هر درجهاي و مرتبهاي برسد باز هم مرتبهاي بالاتر از آن
وجود دارد. هدف عارف وصول به حق است و چون حق تعالی نامحدود و غیر متناهی است لا جرم مراتب وصول به او نیز غیر
متناهی خواهد بود تا جایی که میبینیم حتی شخص حضرت محمّد (ص) که یک انسان کامل است، همواره از خدا براي خود علم
بیشتري میخواهد که باعث کسب مرتبه بالاتر است:
وَ قُل رَب زِدنِی عِلماً (طه/ 114 ) و بگو پروردگارا بر دانش من بیفزا.
بحثی درباره سیماي ابراهیم در قرآن
حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان پدر پیامبران و قهرمان توحید، منزلتی عظیم و مقامی بلند نزد پیروان ادیان سه گانه یهودیت و
مسیحیت و اسلام دارد و همه او را از خود میدانند. ابراهیم یکی از پیامبران أولو العزم بود و سختیهاي بسیاري در راه مبارزه با
شرك و بت پرستی و ستاره پرستی کشید و پایههاي توحید را استوار ساخت.
قرآن کریم احترام ویژهاي به حضرت ابراهیم قایل است و داستانهاي زندگی او را با اهمیت خاصی دنبال نموده و همه جا از او به
نیکی فراوان یاد کرده است. نام
صفحه : 469
ابراهیم 69 بار در 25 سوره از سورههاي قرآنی آمده و شخصیت بزرگ و ارجمندي از او ترسیم شده است.
ابراهیم دو پسر داشت یکی اسماعیل که جدّ عرب حجاز و جدّ حضرت محمّد (ص) است و دیگري اسحاق که پدر یعقوب و جدّ
یعنی پدر پیامبران « أبو الأنبیاء » موسی و عیسی است و بنابراین بنیانگذاران هر سه دین بزرگ از فرزندان ابراهیم است و لذا به ابراهیم
گفته میشود. قرآن کریم در جایی او را پدر مسلمانان معرفی میکند:
مِلَّۀَ أَبِیکُم إِبراهِیمَ هُوَ سَمّاکُم المُسلِمِینَ (حج/ 78 ) دین پدرتان ابراهیم، او شما را مسلم نامیده است.
در جاي دیگر نسب موسی و عیسی و چندین پیامبر دیگر را به ابراهیم میرساند:
وَ وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ کُلا هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل وَ مِن ذُرِّیَّتِه داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ
نَجزِي المُحسِنِینَ. وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عِیسی وَ إِلیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ. وَ إِسماعِیلَ وَ الیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلا فَضَّلنا عَلَی العالَمِینَ
86 ) و به او (ابراهیم) اسحاق و یعقوب را دادیم که همه آنها را هدایت نمودیم و نوح را پیش از آن هدایت کردیم و از - (انعام/ 84
نسل اوست داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم و زکریا و یحیی و عیسی و
الیاس که همگی از صالحان بودند و اسماعیل و یسع و یونس و لوط و همه را بر جهانیان برتري دادیم.
ملاحظه میکنید که چندین و چند پیامبر از نسل ابراهیم به وجود آمده که از جمله آنها پیامبر اسلام و موسی و عیسی است و این
صفحه 291 از 384
در نشان دادن ارزش و اعتبار ابراهیم کافی است.
صفحه : 470
در عهد پادشاهی نمرود و در کشور بابل زاده شد و این نمرود «1» ابراهیم در سال هزار و دویست و شصت و سوم بعد از طوفان نوح
را بعضیها با کیکاوس ایرانی تطبیق میکنند و خوارزمی گفته است کیکاوس ملقب به نمرد بود و نمرد یعنی کسی که نمیمیرد و
«2». قصه سفر او به آسمانها به وسیله کرکسها معروف است. این قصه هم درباره نمرود و هم درباره کیکاوس نقل شده است
و نام آزر که در قرآن آمده مربوط به «3» پدر ابراهیم به گونهاي که در منابع شیعی و نیز در تورات آمده، تارخ یا تارح نام داشت
«4». عموي ابراهیم است و عربها به عمو هم پدر میگفتند. ابراهیم در کلده در مشرق سرزمین بابل در قریهاي به نام اور به دنیا آمد
«5». یا قوت حموي، بابل را سرزمین سواد میان دجله و فرات میداند
ابراهیم در میان بت پرستان بابل
منابع تاریخی نشان میدهد که بابل در زمان ابراهیم مرکز بت پرستی بود و بتهاي بزرگ و کوچکی در همه جا به چشم میخورد و
حتی کسانی شغل بت تراشی و بت سازي داشتند که از جمله آنها آزر عموي ابراهیم بود.
ویل دورانت وضع بابل را از نظر بت پرستی چنین ترسیم میکند:
تعداد خدایان زیاد بود چه نیروي تخیل مردم حدي نداشت و احتیاجاتی که مردم به آنها، خود را نیازمند خدایان میدانستند »
نامحدود بود. مطابق یک آمار رسمی که در قرن نهم قبل از میلاد برداشته شده، شماره خدایان نزدیک 65000 به دست آمده است.
هر شهر براي نگاهبانی خود خداي خاصی داشت ... کهنترین
-----------------------------------
. 1)- ثعلبی، قصص الانبیاء (العرائس)، ص 63 )
. 2)- خزائلی، اعلام قرآن، ص 70 )
.27 - 3)- جزائري، قصص الانبیاء و المرسلین، ص 108 و عهد قدیم سفر پیدایش باب 11 آیات 26 )
4)- لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 232 ، ماده ابراهیم خلیل )
. 5)- معجم البلدان، ج 1، ص 309 )
صفحه : 471
خدایان، خدایان نجومی بودند مانند آنو، گنبد نیلگون، شمس، خورشید، ماه، ... هر خانواده خدایی خانگی داشت که به آن نماز
میگذاشت و هر بام و شام براي آن شراب میفشاند هر فردي خدایی براي حمایت خویش داشت که او را از افراط در غم و شادي
«1»«. حفظ میکرد
به طوري که در متن بالا آمده در بابل کسانی بت پرستی میکردند و بتهاي خانگی داشتند و کسانی هم به خدایان نجومی معتقد
بودند و آفتاب و ماه و ستارگان را میپرستیدند و ابراهیم در چنین محیطی زندگی میکرد و در چنین شرایطی به پیامبري مبعوث
شده بود.
شرك ستیزي ابراهیم
ابراهیم با هر دو نوع شرك و پرستش غیر خدا مبارزه کرد و شرح مبارزه او هم با پرستش اجرام اسمانی و هم با بت پرستی در قرآن
آمده است. در هر دو مورد، ابراهیم ابتکارهایی از خود نشان داده و شیوههاي جالبی به کار برده تا سخنان او در دل مردم اثر کند.
صفحه 292 از 384
درباره مبارزه با پرستش اجرام آسمانی، به طوري که قرآن نقل میکند او نخست خود را ستاره پرست و ماه پرست و آفتاب پرست
قلمداد کرد ولی در نهایت به خداپرستی روي آورد و با این شیوه توجه پرستندگان اجرام آسمانی را به خود جلب نمود آنگاه با
استدلالهایی قوي آنها را متوجه خداي واقعی کرد. شرح این داستان در قرآن کریم به این صورت آمده است:
وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوات وَ الَأرض وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ. فَلَمّا جَن عَلَیه اللَّیل رَأي کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ
لا أُحِبُّ الآفِلِینَ. فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن مِنَ القَوم الضّالِّینَ. فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَۀً
قالَ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قالَ یا قَوم إِنِّی بَرِيءٌ مِمّا تُشرِکُونَ. إِنِّی وَجَّهت وَجهِیَ
-----------------------------------
. 1)- ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اول، مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، ص 277 )
صفحه : 472
79 ) و این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان - لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوات وَ الَأرضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ (انعام/ 75
دادیم و تا از یقین کنندگان باشد. هنگامی که شب او را فرا گرفت، ستارهاي را دید و گفت: این پروردگار من است و چون غروب
کرد، گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم. و چون ماه را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است ولی چون غروب
کرد، گفت: اگر پروردگار من مرا هدایت نکند، من از گروه گمراهان خواهم بود. و چون آفتاب را در حال طلوع دید، گفت این
پروردگار من است این بزرگتر است ولی چون غروب کرد، گفت اي قوم من؟ من از آنچه شما شریک قرار میدهید بیزارم. همانا
من روي خود را به سوي کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده من به او ایمان خالص دارم و من از مشرکان نیستم.
بدینگونه ابراهیم با شیوه خاصی با ستاره پرستان و ماه پرستان و آفتاب پرستان مناظره کرد و با دلیل روشنی عقیده آنها را ابطال نمود
و توحید خالص را پیشنهاد کرد.
ظاهراً این گروه همان صابئین بودند که در زمان ابراهیم نفوذ زیادي داشتند و معبدها و هیکلهاي گوناگونی براي ستارگان و اجرام
آسمانی درست کرده بودند و نخست با ابراهیم بودند ولی بعدها از او جدا شدند و به حرّان رفتند. خود ابراهیم هم زمانی به حرّان
میگفتند. « نانار » گفته شده که در عصر ابراهیم، پرستش ماه در شهر اور که همان شهر ابراهیم بود پیدا شد و به ماه «1». رفته است
میگفتند و نیز ستارگان را میپرستیدند و در میان آنها زهره و « شماس » همچنین در آن شهر آفتاب را هم میپرستیدند و به آن
«2». میگفتند « مردوخ » و به مریخ « عشتار » مریخ را میپرستیدند و به زهره
آقاي جادالمولی معتقد است که این جریان نه در اور که زادگاه ابراهیم بود بلکه
-----------------------------------
تألیف اینجانب ملاحظه فرمایید. « پژوهشی درباره صائبین » 1)- تفصیل این مطلب را در کتاب )
. 2)- عباس محمود عقاد، ابراهیم أبو الأنبیاء، ص 168 )
صفحه : 473
«1». در حرّان اتفاق افتاده است
و امّا مناظره و مبارزه ابراهیم با بت پرستان، داستان مفصلی دارد و در قرآن کریم به صورتهاي گوناگونی نقل شده است از جمله
مناظرهاي است که او با آزر و بابلیها انجام داد و وجدان و عقل آنها را به داوري طلبید به شرحی که در این آیات آمده است:
وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ إِبراهِیمَ إِذ قالَ لِأَبِیه وَ قَومِه ما تَعبُدُونَ. قالُوا نَعبُدُ أَصناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ. قالَ هَل یَسمَعُونَکُم إِذ تَدعُونَ. أَو یَنفَعُونَکُم
أَو یَضُ رُّونَ. قالُوا بَل وَجَ دنا آباءَنا کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ. قالَ أَ فَرَأَیتُم ما کُنتُم تَعبُدُونَ. أَنتُم وَ آباؤُکُم الَأقدَمُونَ فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلّا رَبَّ
78 ) داستان ابراهیم را به آنها بخوان. آنگاه که به پدر و قوم خود گفت: چه چیزي را میپرستید! گفتند: بتها - العالَمِینَ (شعراء/ 69
صفحه 293 از 384
را میپرستیم و همواره آنها را عبادت میکنیم. گفت: آیا هنگامی که آنها را میخوانید، صداي شما را میشنوند! آیا آنها به شما
سودي یا زیانی میرسانند! گفتند: بلکه پدرانمان را بر این کار یافتهایم که چنین میکردند. گفت: آیا میدانید آنچه شما و پدران
پیشین شما پرستش میکنید، همه دشمن من هستند جز پروردگار جهانیان.
توجه کنیم که ابراهیم در آن محیط ظلمانی حتی پیش از نبوت خود از بتها بدش میآمد و از آنها بدگویی میکرد و ابراهیم بر
خلاف جریان محیط خود از رشد فکري و بلوغ عقلانی بالایی برخوردار بود. به طوریکه قرآن کریم از رشد ابراهیم خبر میدهد:
وَ لَقَد آتَینا إِبراهِیمَ رُشدَه مِن قَبل وَ کُنّا بِه عالِمِینَ (انبیاء/ 51 ) همانا ما پیشتر به ابراهیم رشد او را داده بودیم و از آن آگاهی داشتیم.
علاوه بر مناظرات فکري و مباحثات لفظی ابراهیم با بت پرستان، او یک بار در مبارزه با بت پرستان، کار عملی هم کرد و آن جریان
بت شکنی او بود که قرآن کریم با
-----------------------------------
. 1)- جاد المولی، قصص القرآن، ص 48 )
صفحه : 474
تفصیل بیشتري نقل میکند. گویا روز عیدي بود و مردم شهر براي تفریح و سرگرمی به بیرون شهر رفته بودند ابراهیم از این خلوت
استفاده کرد و وارد بتخانه شد و تمام بتها را شکست جز بت بزرگ که آن را باقی گذاشت و تبر را بر گردن او قرار داد. وقتی مردم
به شهر برگشتند، از جریان با خبر شدند و از یکدیگر پرسیدند که چه کسی این کار را کرده است. بعضیها گفتند جوانی به نام
ابراهیم همیشه از بتها بدگویی میکرد حتماً این کار کار اوست. ابراهیم را پیدا کردند و به او گفتند: اي ابراهیم آیا تو این کار را با
خدایان ما کردهاي! او گفت بلکه بت بزرگ این کار را کرده است؟ اگر آنها حرف میزنند از آنها بپرسید؟ آنها به وجدان خود
مراجعه کردند و با خود گفتند ما در حق خود ستم میکنیم سپس سر به زیر انداختند و گفتند: تو میدانی که اینها حرف نمیزنند.
ابراهیم گفت: شما چگونه چیزي را که نه سودي دارد نه زیانی میپرستید!
واي بر شما و خدایانتان آیا عقل خود را به کار نمیاندازید.
بت پرستان در مقابل این منطق قوي باز تسلیم نشدند و به فکر مجازات ابراهیم افتادند و آتش بزرگی فراهم کردند و ابراهیم را با
منجنیق به آن آتش انداختند ولی از معجزه خداوند آن آتش بر ابراهیم گلستان شد به طوري که میفرماید:
قالُوا حَرِّقُوه وَ انصُ رُوا آلِهَتَکُم إِن کُنتُم فاعِلِینَ. قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیمَ وَ أَرادُوا بِه کَیداً فَجَعَلناهُم الَأخسَرِینَ (انبیاء/
70 ) گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاري کنید اگر اهل کار هستید. گفتیم: اي آتش؟ بر ابراهیم سلامت و سرد باش. -68
و آنها خواستند به او صدمه بزنند و ما آنان را زیانکاران قرار دادیم.
مناظره ابراهیم با نمرود
نمرود پادشاه بابل در عصر ابراهیم ادعاي خدایی داشت و این انحراف دیگري بود که در جامعه آن روز و در کنار بت پرستی و
ستاره پرستی وجود داشت. به طوري که در مناظره ابراهیم و نمرود خواهید دید نمرود براي خود قدرت الهی قایل بود و
صفحه : 475
انگلستان نگهداري میشود مطابقت دارد. « اشمول » این مطلب قرآنی با سندي که در موزه
در این موزه لوحهایی نگهداري میشود که در آن نامهاي حاکمان بابل ذکر شده و این مطلب هم در آنها آمده است که این
پادشاهان از آسمان به زمین آمدهاند تا در زمین حکومت کنند و آنها شخصیتهاي آسمانی بودند که رعیت باید آنها را پرستش
«1». میکردند
صفحه 294 از 384
مردم بابل علاوه بر بتهاي گوناگونی که داشتند، باید نمرود را هم پرستش میکردند. این همان ادّعایی بود که فرعون مصر هم
داشت و خود را پروردگار بزرگ مردم معرفی میکرد.
به هر حال قرآن کریم علاوه بر مناظرهها و محاجّههاي ابراهیم با بت پرستان و ستاره پرستان مناظرهاي دیگري هم نقل میکند که او
با نمرود حاکم زمان خود داشت به این شرح:
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِي حَ اج إِبراهِیمَ فِی رَبِّه أَن آتاه اللّه المُلکَ إِذ قالَ إِبراهِیم رَبِّیَ الَّذِي یُحیِی وَ یُمِیت قالَ أَنَا أُحیِی وَ أُمِیت قالَ إِبراهِیمُ
فَإِن اللّهَ یَأتِی بِالشَّمس مِنَ المَشرِق فَأت بِها مِنَ المَغرِب فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ (بقره/ 258 ) آیا ندیدي کسی
را که با ابراهیم درباره پروردگارش ستیز کرد به جهت آنکه خدا به او پادشاهی داده بود. هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من
کسی است که زنده میکند و میمیراند. او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم؟ ابراهیم گفت: همانا خدا آفتاب را از مشرق
میآورد پس تو آن را از مغرب بیاور؟ پس او که کافر بود مبهوت شد و خدا گروه ظالمان را هدایت نمیکند.
در این مناظره وقتی ابراهیم خداي خود را چنین معرفی کرد که او میتواند زنده کند و بمیراند، نمرود با یک مغالطه آشکار به او
گفت: من نیز چنین قدرتی دارم و دستور داد دو نفر را که در زندان بودند و محکوم به اعدام بودند آوردند یکی را
-----------------------------------
[.....] . 1)- عفیف عبد الفتاح طبّاره، مع الانبیاء فی القرآن کریم، ص 119 )
صفحه : 476
بخشید و دیگري را کشت و به ابراهیم گفت دیدي که کسی را که محکوم به مرگ بود بخشیدم و در واقع او را زنده کردم و آن
«1». دیگري را کشتم پس من نیز قدرت زنده کردن و میراندن را دارم
ابراهیم در برابر این مغالطه روشن که مورد تأیید و تحسین درباریان قرار گرفت چیزي نگفت چون هر چه میگفت او را هو
میکردند ولی براي کوبیدن نمرود و محکوم کردن او مطلب دیگري را مطرح کرد و آن این بود که گفت: پروردگار من خورشید
را از مشرق میآورد، اگر راست میگویی تو آن را از مغرب بیرونآور؟ در اینجا بود که نمرود سرگشته و حیران شد و حرفی براي
گفتن پیدا نکرد.
مهاجرت به فلسطین
مبارزات قهرمانانه ابراهیم با شرك و مظاهر آن ادامه داشت ولی کمتر در آن قوم اثر میکرد تا این ابراهیم زادگاه خود را رها کرد
و به سرزمین فلسطین آمد بعضیها عقیده دارند که ابراهیم با میل خود بابل را ترك نکرد بلکه نمرود او را از آنجا به فلسطین تبعید
ولی قرآن از مسأله تبعید ساکت است و فقط از رفتن ابراهیم به «2» نمود و این در روایتی از امام صادق (ع) هم نقل شده است
و شاید منظور روایت از «3» سرزمین مبارك صحبت میکند. همچنین در منابع مختلفی تنها از هجرت ابراهیم سخن به میان آمده
تبعید این باشد که در محیط بابل چنان برخوردي با ابراهیم میکردند که ابراهیم مجبور به ترك وطن خود شد. اتفاقاً در قرآن کریم
هم چنین آمده که ما ابراهیم را از آن سرزمین نجات دادیم:
وَ نَجَّیناه وَ لُوطاً إِلَی الأَرض الَّتِی بارَکنا فِیها لِلعالَمِینَ (انبیاء/ 71 ) و ابراهیم و لوط را به سرزمینی که در آنجا بر جهانیان برکت
بخشیدهایم، نجات دادیم.
-----------------------------------
. 1)- ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 66 )
. 2)- راوندي، قصص الانبیاء، ص 106 )
صفحه 295 از 384
. 3)- جاد المولی، قصص القرآن، ص 47 )
صفحه : 477
وقتی ابراهیم از قوم خود مأیوس شد، رفتن خود را به آنها اعلام کرد:
وَ قالَ إِنِّی ذاهِب إِلی رَبِّی سَیَهدِین (صافات/ 99 ) و گفت همانا من به سوي پروردگارم خواهم رفت و او بزودي مرا هدایت خواهد
کرد.
بدینگونه ابراهیم مجبور شد که از وطن خود هجرت کند و همراه با پسر خواهرش لوط و همسرش سارا به سوي فلسطین مهاجرت
نمود البته در بین راه توقف کوتاهی در شهر حرّان شهر صابئین داشت و در آنجا هم با ستاره پرستان مبارزات و مناظراتی نمود که
پیشتر نقل کردیم.
تولد اسماعیل و اسحاق
پس از هجرت ابراهیم که در سنین بالایی از عمر خود قرار گرفته بود خداوند به او دو پسر صالح داد که اسماعیل و اسحاق نام
داشتند البته زمان تولد این دو پسر با یک دیگر فاصله داشت ولی هر دو در سنین بالاي عمر ابراهیم متولد شدند به طوري که قرآن
از آن خبر میدهد:
الحَمدُ لِلّه الَّذِي وَهَبَ لِی عَلَی الکِ بَرِ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ إِن رَبِّی لَسَ مِیع الدُّعاءِ (ابراهیم/ 39 ) سپاس خداي را که در پیري به من
اسماعیل و اسحاق را بخشید همانا پروردگار من شنونده دعاست.
اسماعیل پدر عرب و جدّ بزرگ پیامبر اسلام و اسحاق پدر یعقوب و سرسلسله پیامبران بنی اسرائیل بودند نام مادر اسماعیل هاجر و
نام مادر اسحاق سارا بود.
ابراهیم و تجدید بناي کعبه
ابراهیم به خاطر قولی که به سارا داده بود، همسر دیگرش هاجر را همراه با فرزند خردسالش اسماعیل به مکه برد و در محل کنونی
کعبه اسکان داد. آنجا مکان
صفحه : 478
بی آب و علفی بود و هیچ رهگذري هم از آنجا عبور نمیکرد. این انتخاب به فرمان خدا بود و خداوند ابراهیم را بارها امتحان کرد
و از جمله در همین مسأله بود. خود ابراهیم در این باره با خداي خود چنین راز و نیاز میکند:
رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِي زَرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّم (ابراهیم/ 37 ) خدایا من باذریّه خود در یک وادي بدون زراعت نزد
خانه حرام تو ساکن شدم.
ابراهیم به فرمان خدا هاجر و اسماعیل را در آنجا ترك و به فلسطین برگشت. مادر و فرزند با تشنگی و گرسنگی دست به گریبان
بودند هاجر میان دو کوه صفا و مروه هفت بار دوید تا آبی پیدا کند ولی پیدا نکرد و ناگهان زیر پاي اسماعیل خردسال آبی
که در « جرهم » جوشید که بعدها به آب زمزم معروف شد. پیدایش چشمه زمزم توجه مسافران را به خود جلب کرد از جمله قبیله
نزدیکیهاي کعبه بودند به آنجا توجه کردند و غذا در اختیار هاجر و اسماعیل گذاشتند.
بالاخره اسماعیل به سن جوانی رسید و ابراهیم به مکه برگشت و به فرمان خدا و با کمک فرزند جوانش خانه کعبه را تجدید بنا
کرد:
وَ إِذ یَرفَع إِبراهِیم القَواعِدَ مِنَ البَیت وَ إِسماعِیل رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیع العَلِیم (بقره/ 127 ) به یادآور هنگامی را که ابراهیم و
صفحه 296 از 384
اسماعیل پایههاي کعبه را بالا میبردند (و می گفتند) پروردگارا از ما بپذیر همانا تو شنونده دانا هستی.
وَ عَهِدنا إِلی إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ أَن طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ العاکِفِینَ وَ الرُّکَّع السُّجُودِ (بقره/ 125 ) و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم
که خانه مرا براي طواف کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاك کنید.
وَ إِذ بَوَّأنا لِإِبراهِیمَ مَکانَ البَیت أَن لا تُشرِك بِی شَیئاً وَ طَهِّر بَیتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ القائِمِینَ وَ الرُّکَّع السُّجُودِ. وَ أَذِّن فِی النّاس بِالحَج یَأتُوكَ
(27 - رِجالًا وَ عَلی کُل ضامِرٍ یَأتِینَ مِن کُل فَجٍّ عَمِیق (حج/ 26
صفحه : 479
و هنگامی که محل خانه را به ابراهیم نشان دادیم و این چیزي را بر من شریک قرار مده و خانه مرا براي طواف کنندگان و
نمازگزاران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاك کن و در میان مردم به حج ندا بده تا پیاده و بر هر مرکبی از هر درّه عمیقی
سوي تو آیند.
ابراهیم و فرمان ذبح اسماعیل
ابراهیم در راه خدا سختیهاي فراوان دیده بود و امتحانهاي بسیاري داده بود. این بار نیز او مبتلا به امتحان بزرگ دیگري شد و آن
فرمان خداوند مبنی بر قربانی کردن فرزندش اسماعیل بود او مأموریت یافت که با دست خودش پسر جوانش اسماعیل را سر ببرد
براستی که امتحان بزرگی بود و هر کس نمیتواند از این امتحان سرافراز بیرون آید ولی ابراهیم که به مقام خلیل الرحمانی رسیده
بود، این بار نیز از عهده این امتحان به خوبی برآمد و فرمان خدا را اجرا کرد ولی در آخرین لحظه که کارد بر گلوي اسماعیل
گذاشته بود، دستور رسید که دست نگهدار و به جاي اسماعیل گوسفندي را ذبح کن که تو امتحان خود را دادي. این جریان در
قرآن کریم به این صورت آمده:
فَبَشَّرناه بِغُلام حَلِیم.ٍ فَلَمّا بَلَغَ مَعَه السَّعیَ قالَ یا بُنَی إِنِّی أَري فِی المَنام أَنِّی أَذبَحُکَ فَانظُر ما ذا تَري قالَ یا أَبَت افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنِی
إِن شاءَ اللّه مِنَ الصّابِرِینَ. فَلَمّا أَسلَما وَ تَلَّه لِلجَبِین.ِ وَ نادَیناه أَن یا إِبراهِیم.ُ قَد صَدَّقتَ الرُّؤیا إِنّا کَذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ. إِن هذا لَهُوَ
البَلاءُ المُبِین.ُ وَ فَدَیناه بِذِبح عَظِیم.ٍ وَ تَرَکنا عَلَیه فِی الآخِرِینَ سَلام عَلی إِبراهِیمَ.
109 ) پس او را به فرزندي بردبار مژده دادیم. وقتی او به حدّ کار و کوشش رسید، گفت: - (صافات/ 101
اي پسرك من؟ من در خواب دیدم که تو را سر میبرم پس بنگر که نظر تو چیست!
گفت: اي پدر آنچه را فرمان داده شدهاي انجام بده به خواست خدا مرا از شکیبایان خواهی یافت. پس چون هر دو تسلیم شدند و
پیشانی او را بر خاك نهاد، ما ندا در
صفحه : 480
دادیم که اي ابراهیم، همانا به خواب خود عمل کردي و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. همانا این همان امتحان آشکار
است. و ذبح بزرگی را فداي او کردیم و نام نیک او را در میان امتهاي بعدي باقی گذاشتیم. سلام بر ابراهیم.
البته در این آیات نام اسماعیل برده نشده ولی بلافاصله پس از نقل جریان ذبح اسماعیل میفرماید:
وَ بَشَّرناه بِإِسحاقَ نَبِیا مِنَ الصّالِحِینَ (صافات/ 112 ) و به او (ابراهیم) اسحاق را مژده دادیم که پیامبري از صالحان خواهد بود.
از این عبارت روشن میشود که داستان ذبح مربوط به اسحاق نبوده است و این مسأله در روایات اسلامی هم آمده و از نظر
مسلمانان ذبیح همان اسماعیل است ولی یهودیان عقیده دارند که ذبیح اسحاق بوده است و این مطلب در تورات هم آمده به این
صورت:
و واقع شد بعد از این وقایع که خدا ابراهیم را امتحان کرده بدو گفت: اي ابراهیم عرض کرد: لبیک گفت: اکنون پسر خود را که »
صفحه 297 از 384
یگانه تست و او را دوست میداري یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوههایی که به تو نشان
معلوم است که تورات کنونی با میل و هوس احبار یهود تحریف شده است. «1»« میدهم براي قربانی سوختن بگذران
احتمال میرود که آنها به خاطر رقابت و حسدي که با عرب حجاز داشتند، این تحریف را انجام دادهاند تا این فضیلت را از عرب
که از نسل اسماعیل هستند به بنی اسرائیل که از نسل اسحاق هستند، منتقل کنند.
درخواست ابراهیم از خدا درباره زنده شدن مردگان
یکی از داستانهاي مربوط به ابراهیم که قرآن کریم آن را نقل میکند، این داستان
-----------------------------------
.2 - 1)- سفر پیدایش، فصل، 22 ، آیه 1 )
صفحه : 481
روزي «1» است که ابراهیم از خداوند درخواست کرد که زنده شدن مردگان در روز قیامت را به او نشان بدهد. به گفته مفسّران
ابراهیم از کنار دریایی میگذشت، چشمش به لاشه حیوانی افتاد که در کنار دریا افتاده بود و قسمتی از آن در خشکی و قسمتی در
آب قرار داشت و حیوانات بیابان و مرغان هوا و ماهیان دریا از آن لاشه میخوردند.
ابراهیم با دیدن این منظره به فکر فرو رفت و با خود اندیشید که چگونه جسد انسانی که مرده و مانند این لاشه در دنیا منتشر و
پراکنده شده، بار دیگر در روز قیامت به هم خواهد پیوست و زنده خواهد شد! این بود که از درگاه خدا درخواست کرد که
چگونگی زنده شدن مردهها در قیامت را به او بنماید و خداوند درخواست او را اجابت کرد و به او فرمان داد که چهار پرنده را
بکشد و بدنهاي آنها را با یکدیگر مخلوط کند سپس قسمتهایی از آن را بالاي کوهها قرار دهد و آنگاه آن پرندهها را صدا بزند.
ابراهیم چنین کرد ناگهان دید که آن پرندهها زنده شدند و به سوي او آمدند.
این جریان در قرآن کریم به صورت زیر آمده است:
وَ إِذ قالَ إِبراهِیم رَب أَرِنِی کَیفَ تُحی المَوتی قالَ أَ وَ لَم تُؤمِن قالَ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن قَلبِی قالَ فَخُ ذ أَربَعَۀً مِنَ الطَّیرِ فَصُ رهُن إِلَیکَ
ثُم اجعَل عَلی کُل جَبَل مِنهُن جُزءاً ثُم ادعُهُن یَأتِینَکَ سَ عیاً وَ اعلَم أَن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم (بقره/ 260 ) و هنگامی که ابراهیم گفت:
پروردگارا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنی! گفت آیا ایمان نیاوردهاي! گفت: چرا ولی تا دلم آرام بگیرد.
گفت: پس چهارتا از پرندگان را برگیر و آنها را براي خود قطعه قطعه کن سپس بر هر کوهی برخی از آنها را قرار بده سپس آنها
را بخوان شتابان به سوي تو میآیند و بدان که خداوند تواناي فرزانه است.
البته ابراهیم در وقوع روز قیامت تردید نداشت بلکه میخواست به مراتب یقین او
-----------------------------------
. 1)- تفسیر البرهان، ج 1، ص 250 )
صفحه : 482
است که موجب آرامش خاطر و اطمینان قلب میشود و این « حق الیقین » افزوده گردد. چون یقین مراتبی دارد و بالاترین آن
درخواست ابراهیم براي رسیدن به این مرحله از یقین بود.
رسیدن ابراهیم به مقام امامت
پس از گرفتاریهاي بسیار و امتحانهاي متعددي که براي ابراهیم پیش آمد و او همواره از آن امتحانها سرافراز بیرون آمد، ابراهیم
صفحه 298 از 384
شایستگی آن را پیدا کرد که از سوي خدا به مقام امامت نایل شود و خدا این منصب بزرگ را به او عنایت کرد:
وَ إِذِ ابتَلی إِبراهِیمَ رَبُّه بِکَلِمات فَأَتَمَّهُن قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاس إِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنال عَهدِي الظّالِمِینَ (بقره/ 124 ) و
هنگامی که ابراهیم را پروردگارش با چندین کلمه آزمایش کرد پس او آنها را به پایان رسانید. خداوند گفت: همانا تو را براي
مردم پیشوا قرار میدهم. گفت: و از فرزندان من! گفت: پیمان من به ستمکاران نمیرسد.
منظور از این کلمات که در آیه آمده و خدا با آنها ابراهیم را آزمایش کرده، کارهایی مانند مبارزه با بت پرستان و شکستن بتها و
رها کردن او زن و فرزند خود را در بیابان و افتادن او در آتش و مأمور شدن او به ذبح فرزندش اسماعیل و مانند آنهاست.
او پس از موفقیت در این امتحانها این لیاقت را پیدا کرد که به مقام شامخ امامت برسد و رسید. و این در حالی بود که او مقام نبوت
و رسالت را داشت. معلوم میشود که مقام امامت از مقام رسالت و نبوت بالاتر است. نبی و رسول تنها مأمور ابلاغ پیام خداست
ولی امام رهبري جامعه را هم به عهده میگیرد و تشکیل حکومت میدهد البته پیامبران أولو العزم هر سه منصب را داشتند.
وقتی ابراهیم از جانب خدا به این مقام منصوب شد، از خدا خواست که این
صفحه : 483
مقام را در نسل او قرار بدهد ولی خدا پاسخ داد که مقام امامت و رهبري جامعه به ظالمان نمیرسد و بدینگونه روشن شد که
امامت یک کار خدایی است و با جعل اوست.
دیگر این خداوند امامت را به ستمگران نمیدهد. طبق آیات قرآنی شرك و گناه ظلم است و بنابراین امام باید معصوم باشد.
آنچه گفتیم سیري بود درباره آیات مربوط به ابراهیم که بطور اجمال برگزار شد و اینک در پایان به یک مطلب اشاره میکنیم:
بعضی از مستشرقان غربی گفتهاند که پیامبر اسلام وقتی در مکه بود چندان به ابراهیم نمیپرداخت. و در سورههاي مکی ابراهیم تنها
به صورت یک پیامبر معمولی معرفی شده ولی در سورههاي مدنی بیشتر به ابراهیم پرداخته شده و این اسماعیل جدّ عرب فرزند او
بوده و ابراهیم پدر عرب است. این مستشرق گفته: علت این کار این بوده که محمّد (ص) در مکه امید فراوانی به یهود مدینه داشت
«1». ولی وقتی به مدینه آمد و آزار یهود را دید، خواست کمک دیگري پیدا کند و به پدر عرب ابراهیم روي آورد
این یک برداشت غیر واقعی و سخنی بیهوده است و پیامبر اسلام هرگز به یهود مدینه اعتماد نکرد و آنها را حتی در مکه دشمن
خود میدانست و از آنها انتقاد میکرد از جمله در آیه 91 از سوره انعام که یک سوره مکی است، شدیداً از یهود انتقاد شده است.
و این داستانهاي ابراهیم در قرآن پراکنده است، مربوط به شیوه خاص قرآن است که در هر جا لازم بداند قسمتی از یک قصه را
میآورد و از آن نتیجه میگیرد و میبینیم که مثلًا سورههاي انبیاء و مریم و عنکبوت مکی هستند و داستانهایی از ابراهیم در آنها
آمده است و این نشانگر اهتمام اسلام به ابراهیم از همان آغاز است.
-----------------------------------
. 1)- ونسنک، دائرة المعارف الاسلامیه، ج 1، ص 28 )
صفحه : 484
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 84 الی 87
اشاره
وَ وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ کُ  لا هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل وَ مِن ذُرِّیَّتِه داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ
نَجزِي المُحسِنِینَ ( 84 ) وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عِیسی وَ إِلیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ ( 85 ) وَ إِسماعِیلَ وَ الیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ ک  لا فَضَّلنا
صفحه 299 از 384
( عَلَی العالَمِینَ ( 86 ) وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ إِخوانِهِم وَ اجتَبَیناهُم وَ هَدَیناهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ( 87
و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، همه را هدایت کردیم و نوح را پیشتر هدایت کردیم و از نسل اوست داود و سلیمان و ایوب و
( یوسف و موسی و هارون و اینچنین به نیکوکاران پاداش میدهیم ( 84
( و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس که همگی از صالحان بودند ( 85
( و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط و همگی را بر جهانیان برتري دادیم ( 86
( و از پدرانشان و نسلهایشان و برادرانشان و آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم ( 87
نکات ادبی
با این در این اسم دو علت براي منع صرف وجود دارد ولی به جهت سه حرفی بودن و ساکن الوسط بودن منصرف شده « نوحاً » -1
نیز که در دنباله آیات آمده همین حالت را دارد ولی بقیه اسمهایی که در این گروه « لوطا » و تنوین بر آن داخل شده است. و کلمه
بحثی دارد که خواهد آمد. « الیسع » از آیات آمده غیر منصرف هستند. و
یا به نوح و یا به ابراهیم برمیگردد. « من ذریته » -2 ضمیر
به معناي مورچه اخذ شده است به خاطر کثرت نسل آن. « ذرّ » نسل، فرزندان. از « ذریّه » -3
بر سر آنها هم میآید. « هدینا » شدهاند و « نوحا » همه این نامها منصوب است به جهت آنکه عطف بر «... داود و سلیمان و » -4
صفحه : 485
یک نام عبري است که معرب شده و اصل آن یوشع بوده است گاهی گفته میشود که آن عربی است و مضارع وسع « الیسع » -5
« اللیسع » یسع میباشد که در حال عَلَم بودن الف و لام بر سر آن میآید مانند الیزید. ضمناً در بعضی از قرائتها این کلمه را
خواندهاند.
میباشد. « اجتبینا » است و یا متعلق به فعل محذوفی از جنس فعلی است که بعداً میآید و آن « فضّلنا » یا متعلق به « و من آبائهم » -6
به معناي جمع شدن آب در حوض است که حالت خاص پیدا میکند و جدا از « جبی » برگزیدیم، انتخاب کردیم. از « اجتبینا » -7
آبهاي دیگر است.
تفسیر و توضیح
87 ) وَ وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ ... در آیات پیش صحبت از ابراهیم و مبارزات او با مشرکان و بت پرستان بود و اینک - آیات ( 84
در این آیه یکی از نعمتهاي مهم خداوند بر او بیان میشود و آن عبارت از این است که خداوند نبوت را در نسل او قرار داد و او
پدر پیامبران است و از جمله آنها پیامبران سه دین بزرگ یهودیت و مسیحیت و اسلام است.
در این آیه نخست میفرماید: ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را بخشیدیم. علت این اسماعیل را در اینجا ذکر نمیکند و نام او را
بعداً میآورد، شاید این باشد که خداوند اسحاق را در حالی به ابراهیم داد که او پیر شده بود و طبق موازین عادي نباید فرزندي به
دنیا میآورد و بنابراین تولد اسحاق موهبتی بزرگ و خارق العاده بود ولی تولد اسماعیل یک جریان عادي بود هر چند که آن نیز
موهبت بود. یعقوب هم فرزند اسحاق بود که در اینجا نام او همراه با نام پدرش آمده است.
در آیه شریفه پس از ذکر اسحاق و یعقوب، هدایت یافتن آنها را یادآور میشود و به همین مناسبت یادي از نوح میکند که او نیز
که جلوتر از اینها زندگی میکرد، هدایت یافته بود. سپس میفرماید: و از نسل ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و
صفحه : 486
صفحه 300 از 384
یوسف و موسی هارون را هدایت کردیم سپس از زکریا و یحیی و عیسی و الیاس و نیز از اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط نام میبرد
که همه هدایت شدگان هستند.
به نوح برمیگردد و معناي آیه چنین است که از نسل نوح این پیامبران را آوردیم. دلیل « ذریته » بعضیها گمان کردهاند که ضمیر
آنها این است که در میان افرادي که نام آنها ذکر شده یونس و لوط از نسل ابراهیم نبودند و لوط خواهرزاده او و یونس از نژاد
دیگري بود ولی با توجه به این اکثریت قاطع نامبردگان از نسل ابراهیم بودند میتوان بطور تغلیب آنها را از نسل ابراهیم دانست
بخصوص این بعضیها یونس را از نسل ابراهیم میدانند و یا او را از طرف مادر به ابراهیم میرسانند همانگونه که عیسی از طرف
مادر به او میرسد و لوط هم که برادرزاده او بود و بنابراین مشکلی از جهت تغلیب وجود ندارد.
اساساً سیاق آیه و قرار گرفتن آن در ردیف آیاتی که درباره ابراهیم است، دلالت دارد که منظور این آیه ذکر این فضلیت براي
بر پسر هم اشکالی ندارد و چنین نیست که ذرّیّه به نسل بعد « ذرّیّه » ابراهیم است که پیامبران نامبرده از نسل او هستند. ضمناً اطلاق
از فرزند گفته میشود و بنابراین آمدن اسماعیل که فرزند بلافصل ابراهیم بود، در زمره ذرّیّه او اشکالی ندارد در قرآن کریم به
فرزند بلافصل هم ذرّیّه اطلاق شده است:
وَ لیَخشَ الَّذِینَ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّۀً ضِعافاً (نساء/ 9) و بترسند کسانی که بعد از خود فرزندان ضعیفی باقی میگذارند.
این آیه مربوط به کسانی است که مال یتیم را به ناحق میخورند و به آنها گوشزد میشود که شاید فرزندان آنها هم یتیم شوند و
کسی مال آنها را بخورد.
رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِي زَرعٍ (ابراهیم/ 37 ) پروردگارا من با فرزندانم در یک وادي بدون زراعت ساکن شدم.
در این آیه هم که از قول ابراهیم است به فرزند و خانواده، ذریه گفته شده است.
این را هم بگوییم که در آیه دیگري این امتیاز هم به نوح و هم به ابراهیم داده
صفحه : 487
شده که خداوند از نسل آنها پیامبرانی میآورد:
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً وَ إِبراهِیمَ وَ جَعَلنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الکِتابَ (حدید/ 26 ) و همانا نوح و ابراهیم را به پیامبري فرستادیم و در نسل
آنها نبوت و کتاب را قرار دادیم.
مطلب دیگري که در آیات مورد بحث قابل توجه است این است که در آیات کلًا از هفده پیامبر نام برده شده که با خود ابراهیم
هجده نفر میشوند و در ذکر آنها هیچ گونه ترتیبی از نظر تاریخی یا فضیلت رعایت نشده و از داود به بعد، پیامبران در سه گروه
ذکر شدهاند: یکی داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و پس از ذکر اینها گفته شده که ما اینچنین به نیکوکاران
پاداش میدهیم دوم زکریا و یحیی و عیسی و الیاس و پس از ذکر اینها گفته شده که همگی از صالحان بودند و سوم اسماعیل و
یَسَع و یونس و لوط و پس از ذکر اینها گفته شده که همگی را بر جهانیان برتري دادیم.
چنین مینماید که میان افرادي که در این گروهها نام آنها آمده، مشابهتهایی وجود دارد گروه اول که از داود تا هارون است
پیامبرانی بودند که تشکیل حکومت دادند و چون در حکومت کارهایی به نفع مردم انجام میگیرد از آنها به عنوان نیکوکاران یاد
شد و گروه دوم که زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هستند پیامبرانی بودند که در زهد و ترك دنیا شهرت داشتند و از آنها به عنوان
صالحان یاد شد و گروه سوم که اسماعیل و یسع و یونس و لوط هستند، پیامبرانی بودند که زجر بسیار کشیدند و زحمت فراوان
دیدند.
این گفته شده که همه را بر جهانیان برتري دادیم، منظور جهانیان عصر آنهاست یعنی هر کدام در زمان خود بر مردم عصر خود
برتري داشتند.
صفحه 301 از 384
از جمله پیامبرانی که در این آیات از ذریه ابراهیم معرفی شده، عیسی است و میدانیم که او پدر نداشت و از جانب مادرش مریم
نسب به ابراهیم میبرد. از اینجا معلوم میشود که به فرزندان دختر هم ذریّه گفته میشود و بنابراین، امام حسن (ع)
صفحه : 488
و امام حسین (ع) و نسل آنها ذریّه پیامبر اسلام هستند و بعضی از امامان ما با همین آیه به این مسأله استدلال کردهاند.
در آیه بعدي اظهار میدارد که از پدران و فرزندان و برادران این پیامبران که نامشان برده شد، کسانی را برتري دادیم و آنها را
برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم. اینها پیامبران دیگري هستند که نامشان در اینجا نیامده و از نسل ابراهیم هستند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 88 الی 90
اشاره
ذلِکَ هُدَي اللّه یَهدِي بِه مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 88 ) أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ وَ الحُکمَ وَ
النُّبُوَّةَ فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِینَ ( 89 ) أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَي اللّه فَبِهُداهُم اقتَدِه قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه أَجراً
( إِن هُوَ إِلاّ ذِکري لِلعالَمِینَ ( 90
این هدایت خداست که هر کس از بندگان را که بخواهد با آن هدایت میکند و اگر شریک قرار بدهند، آنچه انجام دادهاند تباه
( میشود ( 88
اینان کسانی هستند که به آنها کتاب و حکمت و پیامبري دادهایم، پس اگر آنها به آن کفر ورزند، همانا گروهی را گماشتهایم که
( به آن کفر نورزند ( 89
اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است پس به هدایت آنها اقتدا کن. بگو من براي آن از شما مزدي نمیخواهم که آن
( جز تذکري بر جهانیان نیست ( 90
نکات ادبی
تباه میشود، نابود میشود. حبط عمل به معناي از بین رفتن اعمال نیک به سبب کفر و شرك است. « حَبِط » -1
حکمت، فرزانگی، درایت، علم. « حکم » -2
که سه بار تکرار شده به کتاب و حکم و نبوت برمیگردد. « بها » -3 ضمیر
صفحه : 489
اقتدا کن، پیروي کن. ضمناً هاء در آخر این کلمه جزء کلمه نیست و به آن هاء سکت میگویند و براي آسان شدن تلفظ « اقتده » -4
به آن وصل شده نظیر: لم یتسنّه، کتابیه، حسابیه. « اقتد » کلمه
تفسیر و توضیح
آیه ( 88 ) ذلِکَ هُدَي اللّه یَهدِي بِه مَن یَشاءُ مِن عِبادِه ... پیامبرانی که در آیات پیش نام آنها آمد، همگی از سوي خداوند با هدایت
مخصوصی هدایت یافته بودند در این آیه به همین هدایت اشاره میکند و میفرماید این هدایت خداست که با آن هر کس از
بندگانش را که بخواهد هدایت میکند.
به طوري که بارها گفتهایم، هدایت خدا مراحل و مراتبی دارد و علاوه بر هدایت عمومی او که شامل تمام انسانهاست، یک هدایت
صفحه 302 از 384
خاصی هم دارد که اختصاص به بندگان مؤمن او دارد و آنها در اثر ایمان و تقوا شایستگی آن را پیدا میکنند که در مسیر این
هدایت خاص قرار گیرند. پیامبران خدا که در آیات پیش ذکر آنها رفت از شایستهترین افرادي بودند که هدایت خاص خدا شامل
آنها بود. طبق این آیه این هدایت شامل کسانی میشود که خدا بخواهد آنها را هدایت کند و معلوم است که خواستن خدا براي
خود معیارها و ملاکهایی دارد که اگر انسان آن معیارها را در خود به وجود آورد شایسته این هدایت خدا میشود.
در پایان آیه مطلبی میگوید که نوعی هشدار به مؤمنان و حتی پیامبران است که گمان نکنند که اگر به این مرحله از هدایت
رسیدند، دیگر کار تمام شده و آنها مصونیت یافتهاند بلکه همواره باید مراقب خود باشند و بدانند که انسان در هر مرحلهاي باشد
باز احتمال سقوط وجود دارد و لذا باید همیشه و در همه حال متوجه خدا بود و از او مدد خواست.
براي یادآوري همین نکته است که اظهار میدارد اگر این پیامبران که هدایت یافتهاند، به خدا شریک قرار دهند، اعمال آنها تباه
میشود و ارزش و اعتبار خود را
صفحه : 490
از دست میدهند. البته مسلم است که هیچ پیامبري به خدا شریک قرار نمیدهد ولی در عین حال این هشدار به آنها داده میشود
که همواره توجه به خدا داشته باشند.
البته این سخن با مقام عصمت پیامبران منافات ندارد چون جمله به صورت شرطی ذکر شده و این اگر شریک قرار دهند اعمالشان
حبط میشود و این بدان معنا نیست که آنها شریک قرار دادهاند. نظیر این مطلب درباره خود پیامبر اسلام هم آمده است:
لَئِن أَشرَکتَ لَیَحبَطَن عَمَلُکَ (زمر/ 65 ) اگر شریک قرار بدهی، البته عمل تو تباه میشود.
آیه ( 89 ) أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ وَ الحُکمَ وَ النُّبُوَّةَ ... اشاره به پیامبرانی است که نام آنها در آیات پیش آمد و میفرماید که
آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و حکمت و نبوت دادیم. منظور از کتاب، کتابهاي آسمانی است که نام بعضی از آنها در قرآن
آمده مانند صحف ابراهیم و زبور داود و تورات موسی و انجیل عیسی. البته کتابهاي آسمانی در اینها محصور نیست ممکن است
کتابهاي دیگري هم باشد که نام آنها در قرآن نیامده همانگونه که پیامبرانی بودند که نام آنها در قرآن ذکر نشده است.
حکم هم در اینجا به معناي حکمت و علم و دانش بیشتر است و این پیامبران قدرت تشخیص میان حق باطل را داشتند و بینش و
بصیرت تند و تیز آنها در مسایل مختلف یار و مددکار آنها بود. البته میتوان حکم را به معناي حکومت و فرمانروایی هم گرفت
چون بعضی از آن پیامبران مانند داود و سلیمان حکومت هم داشتند ولی ظاهر این است که منظور از حکم همان حکمت و داشتن
بینش الهی است و این موهبتی است که بعضی از پیامبران مانند عیسی و یحیی آن را در کودکی هم داشتند:
یا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناه الحُکمَ صَبِیا (مریم/ 12 ) اي یحیی کتاب را با قدرت بگیر و به او حکم را در حالی که کودك بود
دادیم.
صفحه : 491
و اما نبوت که در آیه مورد بحث آمده یک صفت عمومی براي پیامبران است و هر پیامبري نبوت دارد اگر چه بعضی از آنها
رسالت نداشتند. نبوت پیام خدا بر شخص نبی است اگر چه مأمور به تبلیغ نباشد ولی رسالت وقتی است که مأمور به تبلیغ باشد.
در دنباله آیه اظهار میدارد که اگر هم این مشرکان ایمان نیاورند و اسلام را نپذیرند، ما کسان دیگري میگماریم که به اسلام
ایمان بیاورند. منظور از این گروه یا همان مؤمنان مکه است و یا مسلمانانی است که در مدینه مسلمان شدند و اسلام را تقویت
کردند. در واقع این یک نوع پیشگویی است که بعدها تحقق یافت.
آیه ( 90 ) أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَي اللّه فَبِهُداهُم اقتَدِه ... پس از ذکري که از پیامبران و مرتبه هدایت آنها به میان آمد، اکنون به پیامبر
اسلام دستور داده میشود که به هدایت آنها اقتدا کند و از آنها پیروي نماید.
صفحه 303 از 384
این پیامبر اسلام مأمور میشود که از پیامبران گذشته پیروي کند، به این معناست که پیامبر در اهداف از آنها پیروي کند و آن بسط
توحید و مبارزه با شرك و نشر ارزشهاي اخلاقی و معنوي است و نیز در صبر و مقاومت و تحمل شدائد و مصیبتها باید از پیامبران
تبعیت کند و آنها را اسوه و الگوي خود قرار بدهد و این شامل احکام و شرایع نمیشود چون اسلام کاملتر از ادیان سابق است و
پیروي پیامبر اسلام از شرایع و احکام پیشین معنا ندارد.
در پایان آیه، یکی از مواردي را که پیامبر باید پیرو پیامبران پیشین باشد ذکر میکند و به پیامبر اسلام دستور میدهد که به مردم
بگوید: من براي نبوت خود پاداشی از شما نمیخواهم که نبوت من چیزي جز تذکري بر جهانیان نیست.
به طوري که در آیات متعددي آمده پیامبران پیشین براي رسالت خود اجر و پاداشی از مردم طلب نمیکردند و به آنها میگفتند که
ما از شما پاداش نمیخواهیم. از جمله قرآن کریم از نوح و هود و صالح و لوط و شعیب نقل میکند که آنها به قوم خود گفتند ما
از شما اجري نمیخواهیم اجر و پاداش ما نزد پروردگار است. (سوره
صفحه : 492
شعراء آیات 105 تا 108 ) پیامبر اسلام نیز مأمور میشود چنین بگوید و در این موضوع از آن پیامبران پیروي کند. البته در یک آیه
از قرآن چنین آمده که پیامبر اسلام دوستی اهل بیت خودش را پاداش رسالت قرار داده:
قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه أَجراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربی (شوري/ 23 ) بگو پاداشی براي آن از شما نمیخواهم مگر دوستی نزدیکان.
ولی همین پاداش هم براي هدایت و سعادت مردم است و دوستی اهل بیت پیامبر مردم را با احکام شرع و معارف اسلام بیشتر آشنا
میکند و براي همین معناست که در آیه دیگري روشن میکند که پاداشی که از شما خواستم، همان هم براي شماست:
قُل ما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم (سبأ/ 47 ) بگو پاداشی که از شما خواستم، براي شماست.
در آیه مورد بحث پس از آنکه پیامبر اسلام مأمور میشود که از مردم پاداش نخواهد، این جمله را هم تذکر میدهد که نبوت من
تذکر براي جهانیان است و این بر عمومیت و جهانی بودن دین اسلام دلالت دارد.